index
int64
0
756
context
stringlengths
15k
20k
exactPairs
listlengths
1
5
fuzzyPairs
listlengths
0
4
model
stringclasses
1 value
401
: آتش سوزی و ریزش ساختمان پلاسکو آتش سوزی و ریزش ساختمان پلاسکو حادثه ای بود که صبح روز پنجشنبه ۳۰ دی ۱۳۹۵ در چهارراه استانبول واقع در مرکز تهران رخ داد. در پی وقوع این آتش سوزی ساختمان پلاسکو به طور کامل فرو ریخت. ساختمان پلاسکو در حالی پس از ۳٫۵ ساعت سوختن، فروریخت که تعداد زیادی مأمور آتش نشانی در حال مهار آتش سوزی، در بیرون و داخل ساختمان بودند و عده ای از آن ها زیر آوارِ ناشی از فروریختن ساختمان ماندند. بنابر گزارش اورژانس تهران، آخرین آمار اعلامی از تعداد مصدومان این حادثه ۲۳۵ نفر بوده است. ۱۸۱ نفر از مصدومان به صورت سرپایی تحت درمان قرار گرفتند و ۵۵ نفر دیگر نیز به بیمارستان منتقل شدند؛ که یک نفر از آن ها فوت کرد. ۵۲ نفر نیز پس از بستری در بیمارستان و دریافت خدمات لازم، ترخیص شدند. آمارهای متفاوتی در مورد مفقود شدگان وجود دارد اما اکثر این آمار بین ۲۰ تا ۳۰ تن است. یکی از آتش نشانان حاضر در زمان تخریب به علت شدت سوختگی در بیمارستان درگذشت. همچنین پیکر ۱۶ آتش نشان و ۶ شهروند عادی نیز تاکنون از زیر آوار خارج شده است و با این حساب مجموع قربانیان اعلام شده از طرف پزشک قانونی تاکنون ۲۲ نفر می باشد. به نوشته ایرنا، ۱۲۰۰ واحد در پلاسکو وجود داشت که بر اساس آمارها ۵۶۰ واحد از آن فعال بودند. بر اساس این گزارش، ۱۵ هزار میلیارد ریال خسارت به این واحدها وارد شده است و سه هزار کارگر نیز بیکار شده اند. به گفته ایسنا به نقل از تقی نوربخش، رئیس سازمان تأمین اجتماعی، تنها نیمی از این کارگران بیمه هستند. آواربرداری ساختمان پلاسکو جمعه ۸ بهمن ۱۳۹۵ به پایان رسید؛ ۱۷۰۰ کامیون نزدیک به ۲۰ هزار تن نخاله ساختمانی جابه جا کردند. در ساعت ۷:۵۹ صبح روز پنجشنبه ۳۰ دی ۱۳۹۵، وقوع آتش سوزی در ساختمان پلاسکو به سامانه آتش نشانی شهر تهران اطلاع داده شد. طبق اعلام مراجع رسمی، ساختمان پلاسکو از طبقه هشتم به بالا دچار حریق شده بود. شدت حادثه به حدی بوده که ترافیک در خیابان های اطراف را دچار مشکل و اختلال کرده و دود ناشی از حادثه آسمان منطقه را فراگرفته بود. مدتی پس از حادثه مقامات رسمی خبر از مهار آتش و تحت کنترل بودن آن دادند. ضمن اینکه با مهار دامنه آتش، خطر سرایت به مکان های دیگر از بین رفته بود. همچنین پس از مهار نسبی آتش در ساعات اولیه، تعدادی از مغازه داران این پاساژ برای خارج کردن کالاهای خود به داخل هجوم بردند. در حوالی ساعت ۱۱:۳۳ و در حالی که تعداد زیادی آتش نشان در داخل ساختمان در حال کنترل آتش بودند، کل ساختمان پلاسکو به طور عمودی ریزش کرد و به صورت کامل تخریب شد. در ساعات نخست پس از ریزش ساختمان، بوی شدید گاز در منطقه احساس می شد و مسئولان شهری احتمال گسترش حادثه را می دادند و از مردم می خواستند محل را ترک کنند. معاون امنیتی استانداری تهران سهل انگاری انسانی را عامل آتش سوزی این مجتمع دانست و به گزارش های آتش نشانان در ساعات اولیه اشاره کرد که اتصال سیم های برق یا روشن بودن گاز پیک نیکی را عامل آغاز آتش سوزی عنوان کردند. ساعاتی پس از وقوع حادثه در شبکه های مجازی، شایعاتی مبنی بر احتمال عمدی بودن این واقعه منتشر شد. اما، سرپرست دادسرای امور جنایی تهران، عمدی بودن این حادثه را رد کرد. سید محمود علوی، وزیر اطلاعات نیز در مورد احتمال تروریستی بودن حادثه اظهار کرد «هیچ نشانه و علامتی از تروریستی بودن این حادثه در دست نیست». سید محمود علوی، وزیر اطلاعات نیز در مورد مشکوک بودن انفجارها گفت: «در این خصوص نمی توانیم اظهارنظری کنیم». بنا به گفته یکی از شاهدان حاضر در ساختمان، یک انفجار شدید در ساعت ۸ صبح در طبقه ۱۱ ساختمان باعث شد که آتش همه جا را فرا بگیرد. از سویی دیگر، تصاویر ویدئویی گرفته شده از لحظه فروریختن ساختمان، از وقوع چند انفجار پی در پی در لحظه فروریختن ساختمان حکایت دارند. سخنگوی سازمان آتش نشانی نیز از وقوع چند انفجار شدید در داخل ساختمان، لحظاتی پیش از فروریختن ساختمان خبر داده بود. وی در مصاحبه ای، عنوان کرد «آتش نشانان در مراحل پایانی عملیات اطفای حریق بودند که ناگهان ساختمان تخریب شد.» وی «چند انفجار شدید» را سبب تخریب کامل ساختمان عنوان کرد.در آوار پلاسکو ترمیت مشاهده شد. پس از اینکه عنوان شد، انفجارها ناشی از نشت گاز بوده است، سخنگوی شرکت گاز اظهار داشت، «ساختمان پلاسکو اصلاً به شبکه گاز متصل نبود که گاز نشت کند.» محمدباقر قالیباف، شهردار تهران مدعی شد انفجارها در طبقات ۱۰ و ۱۱ اتفاق افتاده بود. مهدی چمران، رئیس شورای شهر تهران نیز علت انفجارها را ناشی از شعله ور شدن انبار گازوئیل در طبقات بالای ساختمان عنوان کرد. این در حالی است که طبق اعلام هیئت امنای ساختمان، «هیچ منبع گازوئیلی در طبقات نبوده و گازوئیل فقط در موتورخانه و زیرزمین بوده است. همچنین در ساختمان حتی یک کارگاه تولیدی نبوده و همه واحدها فروشگاه بوده است. افزون بر این ساختمان، به هیچ وجه کارگر شب خواب نداشته و تنها یک سرایدار و دو نظافتچی در آنجا مستقر بودند.» از سوی دیگر عبدالرضا رحمانی فضلی، وزیر کشور نیز اتصال برق را علت این حادثه عنوان کرد. هیئت گزارش ملی حادثه ساختمان پلاسکو نیز علت آتش سوزی را «در حدی که جمع آوری اطلاعات برای این هیئت امکان پذیر بوده»، اتصال برق و احتمالاً نشت هم زمان گاز از کپسول گاز اعلام کرده است. همچنین علت گسترش آتش سوزی «وجود مقادیر فوق العاده زیاد پارچه در ساختمان، ارتباط کامل بین فضاها از طریق سقف های کاذب، پلکان و شفت تأسیسات و گسترش آتش از طریق این فضاها، نبودن هر گونه فضابندی و جداسازی مقاوم در برابر آتش درون و در بین طبقات ساختمان، نبود پلکان اضطراری و وجود اشکال در پلکان و عدم انطباق راه خروج با طراحی صحیح و برابر با اصول ایمنی در برابر آتش، عدم وجود سیستم بارنده خودکار (اسپرینکلر) در ساختمان، مشکلات فنی لوله های قائم آتش نشانی و عدم تعمیر و نگهداری صحیح از آن ها در دوران بهره برداری، نبودن یک سیستم گرمایشی استاندارد و وجود تعداد زیادی کپسول های گاز پیک نیکی و نیز وجود موانع زیادی برای فعالیت آتش نشانان» عنوان شده است. بنا به ادعای این هیئت، نتیجه بررسی های فنی در زمینه علت اصلی فروریزش ساختمان، منحصراً «آتش» بوده و این هیئت هر گونه فرضیه ای مبنی بر وقوع انفجار یا وجود مواد قابل انفجار در هر سطحی را رد کرد. بنا بر گزارش اورژانس تهران، آخرین آمار کل مصدومان این حادثه تا روز ۸ بهمن، ۲۳۵ نفر است. ۱۸۰ نفر از مصدومان به صورت سرپایی تحت درمان قرار گرفتند و ۵۵ نفر دیگر نیز به بیمارستان منتقل شدند. در حال حاضر دو نفر از مصدومان در بیمارستان بستری هستند و مابقی ترخیص شدند. طبق تخمین های اعلام شده احتمالاً ۲۵ نفر شامل ۱۵ آتش نشان زیر آوار هستند. پس از فروریختن ساختمان، عملیات آواربرداری برای نجات افراد زنده ماندهٔ احتمالی یا پیکر جان باختگان آغاز شد. تعداد جان باختگان قطعی این حادثه تا این لحظه ۲۰ نفر می باشد. یک تن در روز اول حادثه در بیمارستان در گذشت؛ و جسد دو آتش نشان هم در بامداد دوم بهمن ماه از زیر آوار بیرون آورده شدند. که یکی از آن ها احراز هویت شده است. در بامداد ۴ بهمن ۱۳۹۵ از طبقه منفی یک ساختمان پلاسکو جسد ۴ شهروند غیر آتش نشان شناسایی و از زیر آوار بیرون آورده شد. ۶ بهمن ۱۳۹۵ با کمک سگ های پلیس جسد ۸ تن از آتش نشانان از زیر آوار ضلع شرقی خارج شد. در روز پنج شنبه ۷ بهمن ۱۳۹۵ پنج جسد بهمراه جسد شهروندی که بخاطر مشکلات محیطی و جسد امکان خارج شدن نداشت. از زیر آوار خارج شدند. در مجموع تا این لحظه ۱۶ آتش نشان کشته شده اند. همچنین طبق گزارش پلیس تاکنون ۱۰ شکایت به خاطر مفقود شدن شهروندان به پلیس گزارش شده که جسد ۶ تن طی روزهای گذشته کشف و ۴ نفر دیگر هنوز مفقود هستند. به منظور شناسایی هویت اجساد بیرون آورده شده از آوار، از خانواده های مفقودین حادثه نمونه دی ان ای اخذ شد. برآورد اولیه خسارت ناشی از آتش سوزی پلاسکو حدود ۱۵۰۰ میلیارد تومان است، اما میزان خسارات هنوز به طور دقیق مشخص نیست. از مجموع ۵۶۰ واحد تجاری مستقر در این ساختمان دستکم حدود ۱۰۰ واحد صنفی تحت پوشش بیمه ایران و حدود ۶۰ واحد نیز تحت پوشش شرکت های بیمه دیگر بودند که تنها ۲۵ درصد از کل این واحدها تحت پوشش بیمه قرار داشتند. دستیار ویژه رئیس جمهور تأکید کرد که کسانی که در این حادثه بیمه نبوده اند؛ بیمه می شوند. مراسم تشییع کشته شدگان آتش نشان پلاسکو صبح روز دوشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۵؛ ساعت ۸:۳۰ دقیقه از مصلای تهران برگزار شد. پیام رهبر ایران؛ سید علی خامنه ای در مورد آتش نشانان کشته شده خوانده شد. پس از خواندن قرآن و مداحی اسامی تک تک کشته شدگان خوانده شد؛ که با فریاد الله اکبر حضار برای یکایک کشته شدگان همراه شد. ساعت ۱۰ صبح نماز میت توسط آیت الله امامی کاشانی خوانده شد و مردم به نماز ایستادند. سپس تابوت کشته شدگان بر دوش مردم به سمت چهار خودروی آتش نشانی به منظور تشییع در خیابان های مفتح؛ شهید مطهری و میدان هفت تیر حمل شد. به علت ازدحام جمعیت حرکت خودروها به سختی انجام می گرفت. بعد از رسیدن خودروها به میدان هفت تیر؛ اجساد کشته شدگان به آمبولانس اورژانس به منظور انتقال به بهشت زهرا و خاکسپاری منتقل شدند؛ که در ساعت ۱۴:۲۰ دقیقه مراسم با خاکسپاری کشته شدگان در قطعه ۵۰ گلزار شهدای بهشت زهرا به پایان رسید. در این مراسم رئیس قوه قضاییه؛ رئیس مجلس؛ معاون اول رئیس جمهور؛ دادستان کل؛ دادستان تهران؛ رئیس دفتر رهبر و شهردار در این مراسم شرکت داشتند. در ۱۳ بهمن ۱۳۹۵ رهبر ایران با حضور بر سر خاک شهدای آتش نشان در قطعه ۵۰ بهشت زهرا، با خانواده های آتش نشان ها دیدار کرد. شهرداری از بابت هزینه قبر آتش نشانان و افراد کشته شده گذشت نموده و تدفین رایگان آن ها را برعهده گرفت. عباس آخوندی وزیر راه و شهرسازی دولت یازدهم حادثه پلاسکو را نتیجه سازش مدیریت شهری با سوداگران می داند. او معتقد است مدیریت شهری در ایران تجارت پیشه است و مأموریت اصلی خود را سازش با سوداگران می بیند، و این نوع مدیریت شهری نتیجه ای جز شکل گیری بحران ها ندارد. این بحران ها ممکن است هر روز در این نوع مدیریت شهری رخ دهد. در پی حادثه پلاسکو، محمد فاضلی خواستار تهیه گزارش ملی پلاسکو شد. پیرو این پیشنهاد، حسن روحانی طی نامه ای به محمدتقی احمدی (رئیس دانشگاه تربیت مدرس) دستور تشکیل هیئت ویژه گزارش ملی بررسی حادثه ساختمان پلاسکو را صادر کرد. اعضای این هیئت عبارت اند از: علی اکبر آقاکوچک، سعید بختیاری، فرج الله رجبی، شاپور طاحونی، نصرالله طهماسبی، محمد فاضلی، سید باقر مرتضوی، رسول میرقادری و مهدی هداوند. در ۲۴ بهمن ۹۵ سخنگوی قوه قضاییه از بازداشت ۲ تن که در جریان آتش سوزی اتهاماتی متوجه آن ها بوده است خبر داد. پس از وقوع حادثه، در حالی که هر یک از مسئولان برای کسبه خسارت دیده ساختمان پلاسکو، پاساژها و نقاط مختلفی را در نظر گرفتند اما کسبه با پراکنده شدن در آن مناطق از جمله یک پاساژ در خیابان جمهوری و همچنین دو نقطه دیگر نیز در حوالی جمهوری مخالفت کردند و بنا به گفتهٔ رئیس اتحادیه پیراهن دوزان آن ها مجتمع تجاری «نور» واقع در تقاطع خیابان ولیعصر - طالقانی را برای اسکان مجدد خود پیشنهاد کردند. درودیان نقوسیان بابیان اینکه کسبه خسارت دیده ساختمان پلاسکو حاضرند در مجتمعی مناسب مانند ساختمان مجتمع نور واقع در ضلع شمال غربی تقاطع طالقانی و ولیعصر اجاره بپردازند تا اینکه در دیگر مناطقی نامناسب حتی به صورت رایگان اسکان داده شوند، چراکه در این صورت بازار پیشینشان که «ساختمان پلاسکو» بود، از بین می رود. رئیس اتحادیه پیراهن دوزان و پیراهن فروشان در این رابطه اعلام کرد کسبهٔ سابق ساختمان پلاسکو، «مجتمع تجاری نور» واقع در تقاطع خیابان های ولیعصر و طالقانی را پیشنهاد دادند تا بتوانند در این پاساژ که حدود ۷۰۰ واحد خالی دارد مستقر شوند و رونق را در آنجا ایجاد کنند. وی همچنین اعلام داشت که بنیاد مستضعفان نیز می تواند حدود ۱۰ میلیاردی که پیش از این می خواسته برای آماده سازی پاساژهای قدس، در نظر بگیرد را، به عنوان پیش پرداخت به بانک پاسارگاد بدهد تا کاسبان پلاسکو بتوانند در این مجتمع مستقر شوند، و اجاره مغازه های مجتمع را نیز خودِ کسبه پرداخت خواهند نمود. فروشگاه قدس میدان خراسان و شهریار مکان های دیگری بودند، که احتمال انتقال برخی از کسبه به آنجا وجود داشت. در نهایت بنا به گفتهٔ رئیس اتحادیه پیراهن دوزان و پیراهن فروشان، مجتبی درودیان، با همکاری بخش های مختلف دولتی و اتاق اصناف مجتمع نور تهران با حدود ۷۰۰ واحد تجاری خالی، جایگزین مرکز تجاری پلاسکو شد. مقررشد تا مرکز تجاری نور به عنوان مرکزی موقت برای فعالیت کسبهٔ پلاسکو در اختیار آن ها باشد. مجتبی درودیان بابیان اینکه بخشی از اجاره این واحدها توسط بنیاد مستضعفان پرداخته می شود، گفت، ۵۶۰ واحد موردنیاز کسبه در اختیار آن ها قرار می گیرد و بر اساس اعلام بنیاد مستضعفان تا پایان ۳۰ اردیبهشت اجاره این واحدها توسط بنیاد مستضعفان پرداخت می شود. درودیان بیان داشت، سرقفلی ۷۰۰ واحد خالی تجارت این مرکز تجاری به چند بانک واگذارشده و اتاق اصناف طی رایزنی هایی که با صاحبان آن انجام داده، واحدهای خالی این پاساژ را برای فعالیت مجدد کسبه تا آماده سازی ساختمان پلاسکو در اختیار آن ها قرار می دهد. مجموعه پلاسکو متشکل از ۵۷۴ واحد صنفی بود که حدود ۳۹۰ واحد از این تعداد مربوط به اتحادیه پیراهن دوزان بوده است. در کنار ۳۹۰ واحد متعلق به اتحادیهٔ پیراهن دوزان، ۱۷۰ واحد از مجموعه پلاسکو مربوط به اتحادیه پوشاک، ۶ واحد مربوط به اتحادیه کش باف، ۴ واحد مربوط به اتحادیه خیاطان و ۴ واحد مربوط به اتحادیه پرنده و ماهی فروشان بودند. «مجتبی درودیان» رئیس اتحادیه پیراهن دوزان و پیراهن فروشان تهران در رابطه با اسکان مجدد و آغاز فعالیت کسبهٔ پلاسکو اعلام داشت که ترتیباتی اتخاذشد تا محل استقرار جدید کسبهٔ ساختمان پلاسکو به اطلاع عموم مردم برسد و تبلیغات مناسبی در این رابطه صورت گیرد. اما «بنا به گزارش ها خبرگزاری ایرنا»، درمجموع ۱٬۲۰۰ واحد در مجتمع تجاری پلاسکو وجود داشت که بر اساس آمارها تنها ۵۶۰ واحد آن ها فعال بوده است. بخش زیادی از کسبه این ساختمان در صنف تولیدکنندگان و فروشندگان پیراهن بودند که نود و نه درصد آنان، از این واحدها به عنوان «مرکز پخش» استفاده می کردند، همچنین ۱۸۰ واحد در این ساختمان تولیدکننده و فروشنده دیگر اقلام بوده اند، در این ساختمان ۴۰۰ واحد پیراهن دوز، ۶ واحد کش باف، ۸ واحد صنف خیاطان و ۲۰ واحد تولیدی کفش نیز فعال بوده است. به گزارش خبرگزاری ایسنا، از همان صبح پنجشنبه ای که ساختمان پلاسکو پس از چند ساعت آتش سوزی، فروریخت، وعده های بسیاری برای ساماندهی دشواری ها و اسکان کسبه آسیب دیده در آینده ای نزدیک داده شد تا آن ها «بازار شب عید» را از دست ندهند ولی درحالی که رئیس اتاق اصناف از اسکان پلاسکو نشینان در مجتمع «نور» خبر داده بود، وانگهی بر پایهٔ مشاهدات خبرنگار ایسنا از مجتمع نور و اظهارات برخی از کاسبان ساختمان پلاسکو، مشکلات، تاکنون حل نشده و آن ها هنوز فروشگاهی تحویل نگرفته اند. بنا به گفتهٔ مجتبی درودیان جایگیری کسبه پلاسکو به دلیل اختلافی که بین قرارگاه خاتم الانبیاء و بانک های خریدار سرقفلی واحدهای تجاری از این قرارگاه وجود دارد، به تأخیر افتاده است. رئیس اتحادیه پیراهن دوزان و پیراهن فروشان بابیان اینکه به طور دقیق از جزئیات اختلاف بین قرارگاه خاتم الانبیاء و بانک ها آگاه نیست، گفت، قرارگاه خاتم برای حل مشکل قول مساعد داده است، اما تا این دم امکان استقرار کسبه ساختمان پلاسکو تا حل دشواری پیش آمده وجود نداشته است. درودیان بیان داشت که پس از حل مشکل قرارگاه خاتم واحدهای تجاری را در اختیار بانک های خریدار سرقفلی قرار می دهد و بانک ها هم آن را در اختیار اتحادیه و سپس واحدهای تجاری مجتمع نور در اختیار کسبه پلاسکو قرار می گیرد. در این میان کسبه مجتمع «نور» از آمدن و مستقر شدن کاسبان پلاسکو استقبال کرده و می گویند «حضور کسبه پلاسکو در این مجتمع که بسیاری از واحدهای آن تهی است، مایه رونق بازار این مجتمع خواهد شد و ازآنجاکه شمار واحدهای پوشاک در این مجتمع کمتر از پانزده مورد است، دشواری برای کسی ایجاد نمی شود». به گزارش ایمنا، پیش ازاین برای رفع مشکل و بنا بر تصمیمات اتخاذشده در نهاد ریاست جمهوری، با جا گرفتن کسبه حادثه دیده ساختمان پلاسکو در مجتمع تجاری نور تهران از پانزده بهمن ماه موافقت شده بود. بر پایهٔ این توافق مقرر شد، تحویل واحدهای مورد اشاره و استقرار کسبه ساختمان از ۱۵ بهمن ماه می بود و شهرداری تهران در جهت امکان تفکیک و تقسیم واحدهای بزرگ به واحدهای کوچک تر در صورت لزوم با رعایت نکات ایمنی و با استفاده از مصالح سبک مساعدت لازم به عمل می آورد. گفته شده در ساختمان پیشینِ پلاسکو واحدهایی با دویست و هفتاد متر نیز وجود داشته است ولی در مجتمع نور چنین مساحت هایی وجود ندارد، به هر روی اتحادیه ها بسته به گنجایش و توانایی ای که در مجتمع نور وجود دارد و همچنین متراژ واحدهایی که کسبه پیش تر در ساختمان پلاسکو داشته اند، ابراز و روشن می کنند که پلاسکو نشینان در کدام واحدها و با چه گستره ای جای گیر شوند. رئیس اتحادیه پیراهن دوزان و پیراهن فروشان بابیان اینکه هفت بانک دارندهٔ سرقفلیِ واحدهای تجاری نور شرکتی را، برای ساماندهی به مسائل مرتبط با این مجموعه تأسیس کرده اند افزود، این شرکت مجری کار بانک ها در امر واگذاری واحدهای تجاری به کسبه پلاسکو است. آن طور که مقدم مدیرعامل بانک تجارت به خبرنگاران گفته است، مجتمع تجاری نور واقع در تقاطع طالقانی-ولیعصر متعلق به بانک های تجارت، پارسیان، صنعت و معدن، ملی و سپه است که طی قراردادی با بنیاد مستضعفان در اختیار کسبه سابق در ساختمان پلاسکو قرارگرفته است. در نهایت توسط درودیان نقوسیان رئیس اتحادیه پیراهن دوزان و پیراهن فروشان اعلام شد، بیش از ۴۰۰ واحد از کسبه ساختمان پلاسکو پیراهن دوز و پیراهن فروش و مابقی عضو اتحادیه پوشاک بوده اند و حدود ۶ خیاط، ۵ مغازه فروش البسه کشت بافت و ۲ ماهی فروش نیز در این ساختمانِ آوار شده، وجود داشته اند که همگی آن ها می توانند به دفتر تعیین شده در مجتمع «نور» مراجعه کرده و با معرفی نامه ای که از اتحادیهٔ خود می گیرند، واحدهای جای گزینشان را در مجتمع تجاری نور تهران تحویل بگیرند. سرپرست اتاق اصناف ایران نیز به منظورِ حمایت بیشتر از واحدهای آسیب دیده پلاسکو، از ارائه فرمان برگزاری نمایشگاه های فروش های فوق العاده به وسیلهٔ واحدهای آسیب دیده پلاسکو برای مردم و خریداران در جایگاهِ نوین آنان یعنی «مجتمع نور» نوید داد. او همچنین اعلام کرد قراردادها برای اجاره واحدهای مجتمع نور بوده است و اگر کسی بخواهد سرقفلی را خریداری کند اتاق اصناف و اتحادیه های مربوط نهایت کمک را به متقاضی می کنند اما آن ها فعلاً مستأجرند و به صورت موقت اسکان داده شده اند. هنرمندان حوزه هنرهای تجسمی در ساعات نخستین این حادثه به منظور همدردی خود با بازماندگان شروع به انتشار آثار تجسمی عمدتاً گرافیک و نقاشی در شبکه های اجتماعی کردند. این آثار سپس در شبکه اجتماعی رسانه هنرگردی نیز منتشر شد و در پی فراخوانی، کلیه آثار که بالغ بر چهارصد اثر ارسالی از سراسر ایران می شد، در نمایشگاهی در روز جمعه هشتم بهمن ماه به عنوان آثار غیرقابل فروش، در گالری علیها با حضور تیمی از سازمان آتش نشانی به نمایش درآمد. این آثار سپس به مرکز آتش نشانی اهدا شدند. در مراسم خاکسپاری کشته شدگان این حادثه، عده ای با امضای یک طومار خواستار آن شدند که مکان ساختمان پلاسکو دیگر به پاساژ تبدیل نشده و به جای آن یادمان و موزه ای برای شهدای آتش نشان ساخته شود. یک روز بعد مرتضی طلایی عضو شورای شهر نیز خواستار تأسیس این موزه در مکان سابق ساختمان پلاسکو شد. ساخت و تأسیس یک ایستگاه آتش نشانی مجهز در همان مکان پلاسکو، از دیگر پیشنهادها برای جایگزینی بنای پلاسکو بوده است. بازتابی از نخستین دیدگاه های متخصصان و صاحب نظران حوزه جامعه شناسی ایران در خصوص فاجعه انسانی و مادی رویداد پلاسکو در کتاب «جستارهایی در پلاسکو» به کوشش پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و با مقدمه سیدرضا صالحی امیری، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی منتشر شده که بنا بر گزارش خبرنگاران تسنیم «بررسی ابعاد مختلف فرهنگی، اجتماعی و رسانه ای حادثه ای که منجر به تخریب ساختمان پلاسکو و از دست رفتن سرمایه های انسانی و مالی برخی از شهروندان تهرانی شد، گردآوری علل و عوامل این رخداد تلخ و ارائه راه کارهایی تخصصی از سوی متخصصان علوم اجتماعی کشور، دست مایه انتشار کتابی با عنوان «جستارهایی در پلاسکو» شده است.»
[ { "answer1": "در حوالی ساعت ۱۱:۳۳ و در حالی که تعداد زیادی آتش نشان در داخل ساختمان در حال کنترل آتش بودند، کل ساختمان پلاسکو به طور عمودی ریزش کرد و به صورت کامل تخریب شد.", "answer2": "معاون امنیتی استانداری تهران سهل انگاری انسانی را عامل آتش سوزی این مجتمع دانست و به گزارش های آتش نشانان در ساعات اولیه اشاره کرد که اتصال سیم های برق یا روشن بودن گاز پیک نیکی را عامل آغاز آتش سوزی عنوان کردند.", "distance": 319, "question": "ساختمان پلاسکو در چه زمانی فرو ریخت و علت آتش سوزی چه بود؟" }, { "answer1": "به نوشته ایرنا، ۱۲۰۰ واحد در پلاسکو وجود داشت که بر اساس آمارها ۵۶۰ واحد از آن فعال بودند.", "answer2": "در نهایت بنا به گفتهٔ رئیس اتحادیه پیراهن دوزان و پیراهن فروشان، مجتبی درودیان، با همکاری بخش های مختلف دولتی و اتاق اصناف مجتمع نور تهران با حدود ۷۰۰ واحد تجاری خالی، جایگزین مرکز تجاری پلاسکو شد.", "distance": 9337, "question": "چه تعداد واحد تجاری در پلاسکو وجود داشت و کسبه بعد از تخریب به کجا منتقل شدند؟" }, { "answer1": "در این مراسم رئیس قوه قضاییه؛ رئیس مجلس؛ معاون اول رئیس جمهور؛ دادستان کل؛ دادستان تهران؛ رئیس دفتر رهبر و شهردار در این مراسم شرکت داشتند.", "answer2": "در مراسم خاکسپاری کشته شدگان این حادثه، عده ای با امضای یک طومار خواستار آن شدند که مکان ساختمان پلاسکو دیگر به پاساژ تبدیل نشده و به جای آن یادمان و موزه ای برای شهدای آتش نشان ساخته شود.", "distance": 8489, "question": "چه کسانی در مراسم تشییع کشته شدگان آتش نشان شرکت داشتند و چه پیشنهادی در مورد مکان پلاسکو مطرح شد؟" }, { "answer1": "بنا بر گزارش اورژانس تهران، آخرین آمار کل مصدومان این حادثه تا روز ۸ بهمن، ۲۳۵ نفر است.", "answer2": "همچنین علت گسترش آتش سوزی «وجود مقادیر فوق العاده زیاد پارچه در ساختمان، ارتباط کامل بین فضاها از طریق سقف های کاذب، پلکان و شفت تأسیسات و گسترش آتش از طریق این فضاها، نبودن هر گونه فضابندی و جداسازی مقاوم در برابر آتش درون و در بین طبقات ساختمان، نبود پلکان اضطراری و وجود اشکال در پلکان و عدم انطباق راه خروج با طراحی صحیح و برابر با اصول ایمنی در برابر آتش، عدم وجود سیستم بارنده خودکار (اسپرینکلر) در ساختمان، مشکلات فنی لوله های قائم آتش نشانی و عدم تعمیر و نگهداری صحیح از آن ها در دوران بهره برداری، نبودن یک سیستم گرمایشی استاندارد و وجود تعداد زیادی کپسول های گاز پیک نیکی و نیز وجود موانع زیادی برای فعالیت آتش نشانان» عنوان شده است.", "distance": 837, "question": "چه تعداد مصدوم در حادثه پلاسکو گزارش شد و علت گسترش آتش سوزی از نظر هیئت گزارش ملی چه بود؟" }, { "answer1": "آواربرداری ساختمان پلاسکو جمعه ۸ بهمن ۱۳۹۵ به پایان رسید؛ ۱۷۰۰ کامیون نزدیک به ۲۰ هزار تن نخاله ساختمانی جابه جا کردند.", "answer2": "عباس آخوندی وزیر راه و شهرسازی دولت یازدهم حادثه پلاسکو را نتیجه سازش مدیریت شهری با سوداگران می داند.", "distance": 6867, "question": "آوار برداری ساختمان پلاسکو چه زمانی به پایان رسید و چه کسی حادثه پلاسکو را نتیجه سازش مدیریت شهری با سوداگران می دانست؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
402
: شوشتر شوشتَر در استان خوزستان واقع شده است. این شهر دارای تاریخ و تمدنی کهن است. شوشتر تا ابتدای دوره پهلوی مرکز استان خوزستان بوده و به پایتخت سازه های آبی جهان مشهور است. این شهر به تنهایی ۱۳ میراث جهانی را در خود جای داده است و در دامنه کوه های زاگرس قرار دارد. شوشتر با مساحت ۲۴۳۶ کیلومتر مربع در شمال استان خوزستان کشور ایران، بین ۴۸ درجه و ۳۵ دقیقه تا ۴۹ درجه و ۱۲ دقیقه طول شرقی از نصف النهار گرینویچ و ۳۱ درجه و ۳۶ دقیقه تا ۳۲ درجه و ۲۶ دقیقه فرض شمالی از خط استوا قرار گرفته است. جمعیت آن ۱۳۹ هزار نفر است (سرشماری سال ۱۳۹۵) و پنجاه و هفتمین شهر از نظر جمعیت در ایران است و در استان خوزستان پس از کلانشهر اهواز و شهرهای دزفول و آبادان چهارمین شهر بزرگ استان از لحاظ جمعیت محسوب می شود. موقعیت شوشتر در استان خوزستان مرکز و متمایل به شمال است. از لحاظ طبیعی دامنه های پایانی کوه های زاگرس، مرز شرقی این شهرستان و رود دز مرز غربی این شهرستان را تشکیل می دهد. میانگین ارتفاع شهرستان شوشتر از سطح دریا ۱۵۰ متر و ارتفاع نقطه مرکزی شهر شوشتر از سطح دریا ۶۵ متر است. کوه های مشرف به شوشتر فدلک نام دارند که پایان چین خوردگی های زاگرس در جلگه خوزستان هستند. فاصله شوشتر تا اهواز ۸۵ کیلومتر و تا تهران ۸۳۱ کیلومتر و تا خلیج فارس ۲۲۲ کیلومتر است. شوشتر تا سال ۸۳ دارای بخش های مرکزی و گتوند بود. با تبدیل بخش گتوند به شهرستان گتوند، هم اکنون شهرستان شوشتر دارای بخش های مرکزی به مرکزیت شوشتر و شعیبیه، به مرکزیت گوریه است. شوشتر از اطراف با شهرستان های اهواز، دزفول، گتوند، هفتکل، مسجد سلیمان، شوش و باوی هم مرز است. شهر شوشتر توسط شاخه های مختلف رودخانه کارون به سه منطقه بافت قدیم، بُلِیتی، و مناطق جدید شمال غربی شهر تقسیم شده است. منطقه بُلِیتی در شرق شاخه گرگر واقع شده است. مناطق جدید شمال غربی شهر در شمال شاخه شطیط واقع شده و شامل مناطقی چون شوشترنو، شاه نجف، فرهنگ شهر، مهرشهر و کوی نیرو می باشند. بافت قدیم که همچون جزیره ای در میان شاخه های گرگر، شطیط، داریون و رَقَت قرار دارد، در دوران گذشته به چهارده محله تقسیم می شده که محله های شرقی به نام نعمت خانه یا موگِهی و محله های غربی به نام حیدر خانه یا کهواز نامیده می شده اند. شوشتر موقعیت ویژه ای در جلگه خوزستان دارد و رودخانه های بزرگ کارون و دز از این شهرستان عبور می کنند. رودخانه دز از غرب شوشتر عبور می کند و مرز شوشتر را با شوش می سازد. اما رودخانه کارون پس از عبور از کوه های زاگرس، و گذر از سد گتوند وارد دشت عقیلی شده و از تنگه ای بین کوه های فدلک و کوشکک می گذرد و به طور کامل در جلگه خوزستان جاری می شود. این رودخانه پس از عبور از این تنگه با تخته سنگ بزرگی که شوشتر بر آن بنا شده برخورد می کند و توسط بند میزان به دوشاخه گرگر و شطیط تقسیم می شود. شاخه گرگر- یا دودانگه یا مسرقان- کانالی است که دست کند انسان است و تاریخ کندن آن مشخص نیست اما متون تاریخی نشان می دهد که این رودخانه ابتدا به رود دیگری در رامهرمز ملحق می شده و به خلیج فارس می ریخته و در دوران کوروش هخامنشی آن را در منطقه بندقیر توسط سدی به رودخانه کارون بازمی گردانند. شاخه شطیط یا چهاردانگه نیز که از سد معروف شادروان شاپوری عبور می کند در بالادست سد شادروان شاخه ای از آن جدا می شود که داریون -داریوش یا دارا- نام دارد. این سه شاخه رودخانه کارون شوشتر را همچون جزیره ای محصور نموده و در طول تاریخ دشتی وسیع به نام میاناب را آبیاری کرده اند. در نهایت هرسه شاخه -شطیط، گرگر و داریون- در منطقه بندقیر جنوب شهرستان شوشتر به یکدیگر ملحق می شوند و در همان جا رود دز نیز به کارون ملحق شده و کارون بزرگ را می سازند و به طرف اهواز حرکت می کند. آب رودخانه پیش از ورود به شهر به دو شاخه تقسیم می شود: شاخه «گرگر» کارون که از داخل شهر عبور می کند، آبشارهای زیبایی را تشکیل می دهد و شاخه دیگر «چهاردانگه» است که از غرب به سوی جنوب شوشتر جریان داشته و در محلی به نام «بند قیر» در جنوب شوشتر مجدداً به هم پیوند می خورد. بسیاری از تأسیسات آبی باستانی همچون: آسیابها، کانال ها، پل بندها، و آبشارها در مسیر شاخه های گرگر و شطیط ساخته شده اند. این آثار در سال ۲۰۰۹ به صورت یکجا با عنوان سیستم آب تاریخی شوشتر به عنوان دهمین اثر ایران به ثبت میراث جهانی یونسکو رسیده اند. شوشتر علاوه بر خاک آبرفتی دامنه زاگرس که بسیار حاصلخیز است دارای معادن گچ، آهک، سنگ ساختمانی، شن و ماسه است. جنگل های بزرگی به صورت بیشه نیز در میان شاخه های مختلف رودخانه کارون وجود دارند. بر اساس آمار در سال ۷۴ جنگل ها و مراتع شوشتر ۱۷۵هزار هکتار بوده است. شوشتر دارای زمستان و پاییزی مدیترانه ای بوده و زیست بوم سرسبز آن از پایان زمستان تا آغازه های بهار بسیار دلپذیر است. این شهر با زیست بوم زیبای جلگه ای-کوهپایه ای و کوهستانی خود در سراسر سال و به ویژه در روزهای نوروز پذیرای شمار بسیاری از گردشگران است. گرم ترین و سردترین ماه های سال این شهر به ترتیب تیر و دی می باشند. میانگین دمای سالیانه ۲۷٫۲ درجه سانتیگراد است. متوسط بارندگی سالیانه در شوشتر ۳۲۲ میلی متر محاسبه شده است. بنا به گفته تاریخ نویسان از جمله حمزه اصفهانی، شوشتر به معنی خوبتر است؛ و چون شهر شوش رو به ویرانی می رفت، در شش فرسنگی بنا شد که خوش آب و هوا تر و حاصلخیزتر از شوش بود و آن را شوشتر یعنی از شوش بهتر نامیدند. مستوفی در نزهت القلوب می نویسد: برخی اصل واژه شوشتر را «ششدر» احتمال دادند. آن بدین دلیل بوده که این شهر دارای شش دروازه بوده که عبارت اند از: بعضی دیگر آن را «شه شاتر» یعنی شهر شاه لقب داده اند. برخی از تاریخدانان بر این باورند که نام شوشتر از واژه شوشا یا سوسا یعنی مطبوع و دلپسند مأخوذ گردیده است. در پایگاه میراث فرهنگی شوشتر وجه تسمیه های دیگری برای شوشتر آمده است: شوشتر از زمان ساسانیان تا ابتدای پهلوی در اغلب دوره های تاریخی مرکز استان خوزستان بوده است. در سال ۱۳۰۳ شمسی به دستور رضاشاه پهلوی، مرکز استان خوزستان (استان ششم) از شوشتر به ناصری (اهواز) منتقل گردید. اداره معارف آخرین اداره دولتی خوزستان بود که در سال ۱۳۰۳ از شوشتر به اهواز منتقل شد. آثار باستانی زیر در نشست سالانه کمیته میراث جهانی یونسکو در ۲۶ ژوئن ۲۰۰۹ (۵ تیرماه ۱۳۸۸) در شهر سویل اسپانیا، با احراز معیارهای ۱، ۲ و ۵ با عنوان نظام آبی تاریخی شوشتر به صورت یکجا به عنوان دهمین اثر ایران در فهرست میراث جهانی یونسکو با شماره ۱۳۱۵ به ثبت رسیده اند ایستگاه راه آهن شوشتر و خط راه آهن شوشتر-هفت تپه به طول۶۰کیلومتر در تاریخ پنجم خرداد ماه ۱۳۹۲ با حضور وزیر راه و شهرسازی و جمعی از مسولان استانی به دست نماینده ولی فقیه در خوزستان افتتاح شد. اعتبار این پروژه۲۹میلیارد تومان اعلام شده است. راه آهن شوشتر روزانه در مسیرهای مشهد و تهران جابجایی دارد. پیشینه تاریخی شوشتر را باید از دو منظر دید. تاریخچه سکونت در منطقه شوشتر و تاریخچه شهر شوشتر. پروفسور گیرشمن باستان شناس نامدار فرانسوی، غار پبده در شمال شرقی شهر شوشتر را نخستین سکونتگاه انسانی در ایران می داند و قدمت سکونت در شوشتر را به ده هزار سال تخمین می زند. عیلام شناس معروف والترهینس در کتاب دنیای گمشده عیلام، احتمال داده است شوشتر امروز همان آدامدن عیلامی باشد؛ و ظاهراً هیدالو در جایگاه کنونی این شهر قرار داشته است (گیرشمن-ایران از آغاز تا اسلام)، که بعدها رو به ویرانی رفته و سپس به وسیله پادشاهان هخامنشی تجدید بنا گردیده است. نیز احتمال داده اند محل قدیمی تر و عیلامی شهر در جایگاهی که هم اکنون دستوا نام دارد بوده باشد (محلات جنوبی شهر). باستان شناسان در سال ۸۳ با کاوش تل ابوچیزان شوشتر، به آثاری برخوردند که ردپای حکومت های اولیه شوش را در هفت هزار سال پیش در شوشتر نشان داد. در متون تاریخی غرب (روم و یونان باستان) شوشتر را با Šurkutir می شناسند. همچنین در جهان عرب شوشتر را با نام «تستر» می شناسند. در بسیاری از اشعار کهن فارسی از پارچه های دیبای شوشتر، پرند شوشتر و بهار شوشتر یاد شده است. همچنین شاهنامه فردوسی ماجرای ساختن سد شادروان شوشتر را در زمان شاپور اول ساسانی نقل می کند. ابن مقنع گوید: «اول شهری که پس از توفان نوح بنا نهادند، شوش و شوشتر بود.» برخی مورخان گفته اند شوشتر را هوشنگ پیشدادی بنایان نهاد، هنگامی که وی از شوش به تفرج خارج گشت و به دشتی خوش آب و هوا با رودخانه ای پرآب و جنگل های پردرخت رسید و به آن منطقه صفت افضل بر شوش نسبت داد: «شوش تر»، یعنی از شوش بهتر و دستور داد شهری به غایت زیبا و عظیم بنا کنند. در روزگاری که رسم زندگی بر کوچ نشینی بوده سنگ بنای شهری را بنا نهاده اند که پس از طی هزاره ها تا امروز آباد است. بسیاری از شهرها، با پیشرفت یک روستا به شهر تبدیل شده اند، اما سنگ بنای شوشتر از ابتدا شهر بوده است. متون تاریخی بسیاری از وجود قلعه سلاسل و نهر دارا یا داریوش شوشتر حکایت می کنند که این آبادی شوشتر را در دوران هخامنشی اثبات می کند. از دوران اشکانیان نیز باستان شناسان اشیا و سفال های بسیاری در محدوده شهر شوشتر کشف کرده اند. اما شوشتر در زمان ساسانیان از شهرهای مهم ایران بوده و توجه حکومت را بسیار به خود معطوف کرده است به گونه ای که والرین امپراتور روم (معروف به قیصر روم) را که شاپور اول ساسانی اسیر کرده بود به آبادی و عمران شوشتر می گمارد و بنا یا تجدید بنای سد شادروان را به وی می سپارد. در دوران ساسانیان تأسیسات آبی عظیم و پیچیده ای در شوشتر ساخته شده است که اکنون از مجموعه آن ها به عنوان بزرگ ترین موزه آبی دنیا یاد می کنند. سدها، پلها، آسیاب ها و کانال های بسیاری از آن دوران در شوشتر به یادگار مانده است. در سال ۱۷ هجری در جنگ شوشتر مسلمانان پس از محاصره طولانی موفق به فتح شوشتر می شوند. فرمانده لشکر ایرانیان، هرمزان و لشکر مسلمانان ابوموسی اشعری بود. در این جنگ براء بن مالک از صحابه پیامبر کشته شد. که در کنار قلعه سلاسل مدفون است و آرامگاهش اولین بقعه اسلامی در ایران است. هرمزان نیز به دست مسلمانان اسیر گشت و وی را به امام علی سپردند. در دوران اسلامی شوشتر از نظر علمی، فرهنگی و معارف اسلامی به مرحله ای رسید که همواره مورد توجه بود و در تمام دوران اسلامی مرکز حکومتی خوزستان بوده است. در آن دوران های پر از کشمکش، در شورش هایی که علیه خلفای اموی و عباسی صورت می گرفت تا حمله مغولان خوزستان از موقعیت استراتژیکی برخوردار بود و فتح شوشتر بمنزله تسخیر خوزستان بود. در دوره صفویه شخصی به نام واخشتوخان از طرف دربار به حکمرانی شوشتر گماشته شد. این شخص در شوشتر دست به عمران و آبادی زد به طوری که طبق نوشته تذکره شوشتر: «در آن زمان مردم شوشتر در وقت بسیار خوش بوده و روزگار به فراغت می گذرانیدند.» از جمله موارد مهم در این دوران می توان به حمله سید محمد معروف به مشعشع در اواخر قرن نهم اشاره کرد. وی با ادعای مهدویت و با عنوان امام دوازدهم، اعراب ناحیه هویزه را پیرو خود گردانید و به شوشتر و دزفول و بهبهان قشون کشی نمود. تا اینکه شاه اسماعیل قشونی را به خوزستان روانه کرد و دوباره زمام امور را به دست گرفت. چندی بعد با مرگ شاه اسماعیل و جانشینی شاه طهماسب خردسال ناامنی های دوره ای ادامه یافت تا اینکه در زمان شاه عباس مجدداً دولت مرکزی توانست امنیت را برقرار کند. در زمان نادرشاه افشار بعلت شورشی که در این شهر بر علیه حکومت مرکزی صورت گرفت نادرشاه به شوشتر لشکر کشید. و پس از فتح دستور به بازسازی بند میزان داد. پس از ورود نادر به شوشتر، جمعی از افشارها در روستاهای اطراف شوشتر از جمله بلیتی و درخزینه سکنی گزیدند. در زمان کریم خان زند و پس از مرگ وی اختلاف های نعمتی ها و حیدری ها در شهر رخ می داد، از این رو گاهی اداره شهر به خانواده مرعشی که خانواده معروف و محترمی بودند سپرده می شد. در این دوران مجدداً تعمیر بند میزان انجام شده و آب به نهر داریون وارد شد. کتاب فائق البیان که به قلم یکی از سادات جزایری نوشته شده، داستان ساخت آن بند را شرح می دهد و از فراوانی کشت و سبزی و ارزانی میوه و شادی مردم سخن می گوید. از وقایع مهم دوران قاجار می توان به همه گیری بزرگ طاعون در خوزستان و شوشتر در سال ۱۲۴۷ هجری قمری اشاره کرد که نیمی یا بیش از نیمی از مردم شوشتر از گزند آن در امان نماندند. از دیگر موارد مهم کشف نفت در نزدیکی شوشتر در محلی به نام نفتون در سال ۱۳۰۹ قمری (۱۹۰۱ میلادی) بود. تا قبل از این تاریخ، چشمه های طبیعی قیر در این مکان وجود داشت که توسط یکی از خانواده های قدیمی شوشتر که به سادات قیری مشهور بودند استحصال می شد. انگلیسی ها علاوه بر پرداخت مبلغی به مظفرالدین شاه، طی قراردادی موسوم به قیری-دارسی که بین نمایندگان خاندان قیری و ویلیام دارسی منعقد شد و توسط روحانیون شوشتر و کنسولگری انگلیس نیز امضا شد، امتیاز استحصال قیر و نفت را بر عهده گرفتند. (بعدها در محل کشف نفت، به تدریج شهر مسجدسلیمان بنا شد) دراواخر دوره قاجار، با وجودی که شوشتر همچنان مرکز خوزستان بود و حکمران ایالت از تهران فرستاده می شد، به دلیل اعمال نفوذ شیخ خزعل بعضی از حکمرانان ناچار به ترک شهر می شدند. چنان که در سال ۱۳۴۱ هجری قمری ظهیرالملک حکمران خوزستان در شوشتر به این وضعیت دچار گردید. در تلگرام های تندی که بین رئیس الوزرا (رضاخان) و شیخ خزعل رد و بدل شد، خزعل نوشت: «من به هیچ روی شما را رئیس شورای وزیران نمی شناسم. شما غاصب هستید و بی هیچ دلیلی پادشاه قانونی و مشروطه خواه را از کشور رانده اید» رضاشاه قشونی را به شوشتر روانه کرد. در شوشتر با ورود قشون دولتی (پنجم جمادی الاول ۱۳۴۲ ه‍.ق – آذر ۱۳۰۳ ه‍. ش) نیروهایی به تحریک شیخ خزعل اقدام به تیراندازی به قلعه سلاسل کردند اما پس از یک ساعت با شنیدن صدای توپ قشون دولتی پا به فرار گذاشته و نیروهای دولتی به سادگی بر اوضاع مسلط شدند. پس از این رویداد، جشنی با حضور اهالی شوشتر و احمد کسروی رئیس عدلیه خوزستان مستقر در شوشتر برگزار شد. پس از چندی رضاخان شخصاً به شوشتر سفر کرد و مردم با بستن طاق نصرت از امامزاده عبدالله تا قلعه سلاسل از وی استقبال کردند. این رویدادها پایانی بود بر چند دهه ناامنی در شوشتر. در ابتدای دوره پهلوی با احداث راه آهن و مخالفت روحانیت با عبور آن از شوشتر و بی رونق گشتن کشتیرانی در کارون شمالی، شوشتر موقعیت بندری خود را از دست داد و متعاقب رکود اقتصادی در شوشتر، مرکزیت ایالت خوزستان به بندر ناصری (اهواز امروزی) منتقل شد. (منبع شامل دلایل انتقال مرکزیت ایالت نمی شود) در دهه ۱۳۵۰ خورشیدی، به فرمان محمدرضا شاه پهلوی، شرکت کشت و صنعت کارون، با عنوان بزرگ ترین کارخانه تولید قند و شکر خاورمیانه، آغاز به کار کرد. یکی از سیاحان معروفی که از شوشتر دستکم دو بار بازدید کرده است ابن بطوطه است او از دیدنی های شوشتر شگفت زده شده و علمای آنجا را جزو بزرگترین دانشمندان نامیده است. ابن بطوطه در سفرنامه ابن بطوطه همانند ابن خلدون از فرهنگ و شهریگری سرزمین فارس یا ایران با عظمت یاد کرده و حتی در تبریز و شوشتر دانشمندانی را ملاقات نموده که بر تمام دانش ها چیره بوده اند او همچنین اشاره می کند که در شیراز زنان اجتماعات داشتند و در امور اجتماع همکاری داشتند. زبان مردم شوشتر گویش شوشتری از گویش های زبان فارسی است. البته گویش بختیاری و زبان عربی نیز در میان اقوام مربوطه به کار می رود. اغلب شهرها تنها بر روی یک یا دو دستگاه از موسیقی ایران ردیف محلی دارند، یعنی آواز محلی را موافق یک یا دو دستگاه می خوانند، اما در شوشتر موافق همه دستگاه ها آهنگ محلی وجود دارد. اغلب باغبانها، بافنده ها، معمارها و بیشتر مردم در شوشتر، موسیقی را خوب می دانند و محلی خوب می خوانند. خوانندگان برجسته موسیقی ایرانی با سبک سنتی مانند محمدرضا شجریان، سالار عقیلی، شهرام ناظری، علیرضا افتخاری و … در برخی از کارهایشان از گوشه شوشتری بهره برده اند. گوشه شوشتری یا مایه شوشتری در موسیقی ایرانی گوشه ای شناخته شده است. شوشتری گوشه ای است از دستگاه همایون. از همایون دو گوشه مشتق می شوند: یکی گوشه شوشتری و دیگری اصفهانی. علاوه بر گوشه شوشتری، شوشتر بر روی تمام دستگاه های موسیقی ایران آهنگ های محلی دارد و برای هر کدام از دستگاه های موسیقی ایران یک ردیف محلی در شوشتر اجرا می شود، موسیقی شوشتری یا ۲۴ مقوم شوشتری یکی از موسیقی های نواحی ایران است. برای نمونه ردیف دستگاه شور بدین قرار است: دشتی، درفیلی، نظامی، بختک یا کمری، غم انگیز، قره العین، نورالعین، دشتستانی، مکوندی و دشتی راستا. خود مایه شوشتری را، اگر شوشتریها بخوانند اصل آهنگ است، زیرا همان مایه شوشتری با اشعار محلی خوانده می شود و گیراتر است. بر هر دستگاه موسیقی ایران، شوشتر یک ردیف محلی موافق همان دستگاه را دارد، جز آذربایجان، به ویژه تبریز. گمان نمی رود در هیچ یک از شهرهای ایران روی دستگاه های موسیقی ایران این قدر ردیف محلی داشته باشند. در هر شهری تنها بر روی یک یا دو دستگاه از موسیقی ایران ردیف محلی دارند، یعنی آواز محلی را موافق یک یا دو دستگاه می خوانند، اما در شوشتر موافق همه دستگاه ها آهنگ محلی دارند. اغلب باغبانها، بافنده ها، معمارها و بیشتر مردم در شوشتر، موسیقی را خوب می دانند و محلی خوب می خوانند. چند قطعهٔ شوشتری: بیا تا گل برافشانیم ساختهٔ حسین علیزاده و با آواز علیرضا افتخاری، کاست راز و نیاز باد صبا: ساختهٔ حسام السلطنه (در دیوان عارف به او هم نسبت داده شده) با شعری از ملک الشعرای بهار، با آواز محمدرضا شجریان به زندان: اثر معروف صبا، که با تنظیم استاد حسین دهلوی و ویلن ارسلان کامکار اجرا شده شوشتر از در دوران پیش از اسلام تاکنون رونق فراوانی داشته و از دوران ساسانی تا ابتدای پهلوی در اغلب زمان ها مرکز ایالت خوزستان بوده است. از مهم ترین دیدنی های این شهر ۱۴ سازه آبی تاریخی می باشند که در سازمان جهانی یونسکو ثبت شده اند. به علاوه در این شهر تعداد زیادی آرامگاه متبرکه و چند امامزاده وجود دارد، به همین دلیل شوشتر با نام «شهرِ چهل پیر» نیز شناخته می شود. طبیعت شوشتر بخصوص در اسفندماه و فصل بهار مورد توجه گردشگران است. بیش از نیمی از آثار ملی ثبت شده در استان خوزستان در شوشتر قرار دارد و طبق اعلام سازمان میراث فرهنگی و گردشگری خوزستان، در چند سال اخیر شوشتر بیشترین جلب گردشگر را نسبت به سایر شهرهای این استان دارا بوده است. شوشتر معماری و بافت شهری سنتی خاصی دارد. بافت سنتی معماری این شهر متراکم و فشرده است. کوچه های باریک و دیوارهای بلند و گذرگاه های تنگ همگی با گذر از «ساباط» ها یا سایه بان ها به میدانچه های اصلی شهر ختم می شوند. ساباط ها علاوه بر ایجاد فضاهای خنک در معابر، ارتباط دو منزل را در فواصل مختلف ایجاد کرده و علاوه بر پیوند معماری، زمینه ای را برای ارتباط و ساخت طبقات بیشتر فراهم می آورده است. گذرگاه های باریک با پیچ و شکستگی های مختلف علاوه بر آنکه راه حلی برای گریز از گرما و هدایت جریان باد به کوچه پس کوچه ها و دهلیز و خانه ها بوده اند، محلات مختلف شهر را به دروازه ها و مدخل های ورودی شهر مرتبط می ساخته اند. بافت معماری یکدست و همگون با بهره گیری از مصالح بومی یعنی آجر و خلق نقش های زیبا و ابتکاری تحت عنوان «خوون چینی» و همچنین استفاده از کتیبه های سنگی حجاری شده توسط صنعتگران شوشتری بر سر در بناها، جلوه های خوشایندی را در معماری این منطقه ایجاد کرده است. به طور کلی، شکل و ترکیب شوشتر تابع تناسب زمین، موقعیت صخره ها و پستی و بلندی های خاک و جریان رودخانه هاست. به این ترتیب ارتباطی هنرمندانه با عناصر طبیعی را در جهت خلق فضاهای معماری که در شهرهای دیگر استان یافت نمی شود ایجاد کرده است. در شوشتر از لحاظ به کارگیری از هنر سنگتراشی و آجر چینی در معماری بافت قدیم و همچنین در مجموعه آسیابهای آبی ابداعات ویژه ای دیده می شود. استاد حاج محمد تقی معمارباشی فرزند حاج حسین فرزند حاج ابوالقاسم فرزند حاج جعفر (معروف به حاج مخمل معمار) فرزند استاد حاج علی محمد معمارباشی است که همگی از استادان فن معماری در شوشتر هستند. وی از جمله بزرگان معماری استان خوزستان و شهر شوشتر محسوب می شود. یکی از دیدنی های مذهبی این شهر، مسجد جامع شوشتر است که از کتیبه های آن چنین استنباط می شود که خلفای عباسی در زمان امام حسن عسگری به ساخت آن اقدام نموده و پس از آن تکمیل و ترمیم شده است. این مسجد با ۵۴ ستون در ایوان و طاقهای موسوم به رومی تأثیر فرهنگ دیرینه ایران و معماری محلی منطقه را با سقفها، گچبریها، کنده کاریها، و مناره ها و آجرکاری های پر نقش ملهم از فرهنگ اسلامی در قالبی ارزشمند و زیبا به منصه ظهور رسانده است. همچنین آرامگاه امام زاده عبدالله معروف به شاهزاده عبدالله در این شهر است. شاهزاده عبدالله که انتسابش به امام موسی کاظم (علیه السلام) است در دوران اتابکان لر وارد ایران گردید. گفته می شود که سر وی در شوشتر دفن شده است؛ و باقی اعضای بدن وی در دیگر نقاط دفن شده است. از جمله این شهرها می توان به شهر باغملک اشاره کرد. صنایع دستی گوناگون به ویژه انواع صنایع بافندگی از دیرباز در شوشتر مرسوم و مشهور بوده است. دیبا (پارچه) و پرند شوشتری از مشهورترین بافته های صنعتگران شوشتری به شمار می روند. از مهم ترین صنایع دستی مرسوم در شوشتر می توان به موارد زیر اشاره کرد: تاریخی: دیدنی های دیگر
[ { "answer1": "شوشتَر در استان خوزستان واقع شده است.", "answer2": "جنگل های بزرگی به صورت بیشه نیز در میان شاخه های مختلف رودخانه کارون وجود دارند.", "distance": 3804, "question": "شوشتر در کدام استان واقع شده و چه نوع جنگل هایی در آن یافت می شود؟" }, { "answer1": "شوشتر از زمان ساسانیان تا ابتدای پهلوی در اغلب دوره های تاریخی مرکز استان خوزستان بوده است.", "answer2": "به علاوه در این شهر تعداد زیادی آرامگاه متبرکه و چند امامزاده وجود دارد، به همین دلیل شوشتر با نام «شهرِ چهل پیر» نیز شناخته می شود.", "distance": 10114, "question": "شوشتر در چه زمانی مرکز استان خوزستان بود و بر اساس چه چیزی به شهر چهل پیر معروف است؟" }, { "answer1": "بنا به گفته تاریخ نویسان از جمله حمزه اصفهانی، شوشتر به معنی خوبتر است؛", "answer2": "پروفسور گیرشمن باستان شناس نامدار فرانسوی، غار پبده در شمال شرقی شهر شوشتر را نخستین سکونتگاه انسانی در ایران می داند", "distance": 1532, "question": "بر اساس گفته حمزه اصفهانی شوشتر به چه معنی است و اولین سکونتگاه انسانی در ایران کجاست؟" } ]
[ { "answer1": "از لحاظ طبیعی دامنه های پایانی کوه های زاگرس، مرز شرقی این شهرستان و رود دز مرز غربی این شهرستان را تشکیل می دهد.", "answer2": "این شهر به تنهایی ۱۳ میراث جهانی را در خود جای داده است.", "question": "شوشتر از لحاظ جغرافیایی چگونه است و چه تعداد اثر میراث جهانی دارد؟" }, { "answer1": "رودخانه کارون پس از عبور از کوه های زاگرس، و گذر از سد گتوند وارد دشت عقیلی شده و از تنگه ای بین کوه های فدلک و کوشکک می گذرد و به طور کامل در جلگه خوزستان جاری می شود.", "answer2": "همچنین در بسیاری از اشعار کهن فارسی از پارچه های دیبای شوشتر، پرند شوشتر و بهار شوشتر یاد شده است.", "question": "موقعیت رودخانه کارون در شوشتر چگونه است و نام یکی از شاعرانی که در شعر خود به شوشتر اشاره کرده است چیست؟" } ]
gemini-2.0-flash-exp
403
: جعفر صادق ابوعبدالله جعفر بن محمد صادق (۱۷ ربیع الاول ۸۳–۲۵ شوال ۱۴۸) معروف به امام صادق یا امام جعفر صادق مشهور به رئیس مذهب جعفری و همین طور رئیس مذهب شیعه و امام ششم شیعیان دوازده امامی و امام پنجم شیعیان اسماعیلیه بعد از پدرش محمد باقر و قبل از پسرش موسی کاظم می باشد. او از جانب پدر از نسل علی بن ابیطالب و از جانب مادرش ام فروه از نسل محمد بن ابوبکر می باشد. جعفر صادق در ۱۷ ربیع الاول ۸۳ هجری قمری (۷۰۲-۷۰۳ میلادی) در مدینه به دنیا آمد و در ۲۵ شوال ۱۴۸ هجری قمری در سن ۶۵ سالگی در مدینه توسط منصور دوانیقی، خلیفه عباسی مسموم شد. او بیشترین سال عمر را در میان یازده امام اول شیعیان داشته است. محل دفن وی کنار قبر پدرش در قبرستان بقیع شهر مدینه است. او در سن ۳۱ سالگی پس از مرگ پدرش به امامت رسید. امامت او هم زمان با سال های پایانی حکومت بنی امیه و سال های آغازین حکومت بنی عباس بود. به علت ضعف و عدم استقرار نظام سیاسی، وی فرصت بسیار مناسبی برای فعالیت فرهنگی و مذهبی به دست آورد. از سوی دیگر نیز عصر وی زمان جنبش فرهنگی و فکری و برخورد فرق و مذاهب گوناگون در جهان اسلام بود. زمینه فعالیت به گونه ای برای وی فراهم بود، که بیشترین احادیث شیعه در تمام زمینه ها از جعفر صادق نقل گردیده و مذهب تشیع به نام مذهب جعفری خوانده می شود. فقه شیعه نیز عمدتاً بر روایات به جای مانده از او مبتنی ست، به همین جهت مکتب فقهی شیعیان دوازده امامی را مذهب جعفری نیز می نامند. مسئله جانشینی بعد از جعفر صادق زمینه گسست بین شیعیان را فراهم کرد. کسانی که معتقد بودند پسر ارشد صادق، اسماعیل که قبل از پدرش مرد، امام ششم می باشد به نام اسماعیلی معروف شدند. گروه دیگری که سومین پسر صادق، موسی کاظم را امام بعدی می دانند به نام شیعه جعفری یا شیعه دوازده امامی معروف شدند. این گروه اکثریت شیعه را تشکیل می دهند. گرچه در تاریخ دقیق تولد یا امامت صادق تردید وجود دارد، اما بیشتر منابع تاریخ ۸۳ ق/ ۷۰۲ م (گرچه ۸۰ / ۶۹۹ و ۸۶/ ۷۰۵ هم گزارش شده) را برای تولد و بر همین اساس تاریخ ۱۱۷/۷۳۵ (گرچه در برخی منابع ۱۱۴/۷۳۲ و ۱۲۶/ ۷۴۳ هم ذکر شده) را برای امامتش ذکر کرده اند. صادق از جانب پدر نوهٔ نوهٔ علی بن ابیطالب و از جانب مادر نوهٔ پسر محمد بن ابوبکر می باشد. بر این اساس صادق نخستین امام شیعیان است که هم از نسل ابوبکر، اولین خلیفه راشدین، و هم از نسل علی، اولین امام شیعیان، می باشد . هرچند محمد بن ابی بکر در خانه علی بزرگ شده بود و تربیت یافته او بود و در جنگ جمل و صفین در زمره یاران او بود. صادق در طول چهارده سال اولیه زندگی شاهد امامت پدربزرگش زین العابدین و کناره گیری او از صحنه درگیری های سیاسی بود. با وجود پیروان اندکِ سجاد، صادق همچنین می دید مردم و فقهای مدینه چه احترامی برایش قائل بودند. پدربزرگ مادری صادق، قاسم بن محمد بن ابوبکر، نیز به عنوان یک محدث مشهور، مورد احترام مردم مدینه بود. قدرت بنی امیه در این دوران در اوج خود قرار داشت و گرایش مردم مدینه به سمت علوم دینی و تفسیر قرآن روزافزون بود. صادق سی و چهار یا سی و پنج سال داشت وقتی بعد از پدرش محمد باقر به مقام امامت رسید و برای بیست و هشت سال منصب امامت شیعیان را بر عهده داشت، طولانی ترین دوره در میان یازده امام اول شیعیان. همچنین این دوره از لحاظ سیاسی و هم از لحاظ تنوع عقاید دینی داری اهمیت فراوان می باشد. قبل از صادق اکثریت شیعیان سیاست های انقلابی زید (عموی جعفر صادق) را به سکوت رازآلود پدر و پدربزرگ صادق ترجیح می دادند. زید ادعا می کرد که مقام امامت بسته به مطالبهٔ عمومی این مقام توسط خود امام است. صادق از طرف دیگر دکترین امامت را برای شیعیان اینطور توضیح می داد که «امامت بسته به انتخاب بشر یا مطالبهٔ عمومی آن نیست»، بلکه هر امام دارای علم بخصوصی است که او را برای آن مقام شایسته می کند. این علم از محمد پیامبر به علی و سپس دیگر جانشینان علی می رسد. بر این اساس، دکترین "نص" یا «انتصاب هر امام بوسیله امام قبل به فرمان خداوند» توسط صادق کامل شد. صادق با این حال می گفت که به رغم اینکه به منصب امامت انتخاب شده، ادعای خلافت نخواهد کرد. امامت صادق مصادف با اواخر دوران حکومت بنی امیه بود، دوره ای که شورش های فراوانی از جانب شیعیان و غیر شیعیان به خود دید که عاقبت منجر به شکست خونین بنی امیه توسط عباسیان یا بنی عباس، فرزندان عباس، عموی پیامبر، شد. صادق اما به همان سیاست پدر و پدربزرگش ادامه داد و نقشی در این شورش ها ایفا نکرد. او از شورش زیدیها که اطراف عمویش زید گرد آمده بودند و مورد حمایت معتزله و محدثان مدینه و کوفه بودند دوری می کرد. همچنین از شورش محمد ابن عبدالله نفس زکیه که ملهم از کیسانیها بودند حمایت نکرد. بر این اساس صادق هیچ نقشی در سرنگونی امویان توسط عباسیان نداشت. پاسخش به پیکی که تقاضای کمک ابومسلم خراسانی، سردار خراسانی شورش عباسیان، را به نزدش آورده بود، مشهور است. صادق تقاضای چراغی کرده نامه ابومسلم را سوزانده خطاب به پیک گفت: «آنچه را دیدی با اربابت در میان بگذار». موقع سوزاندن نامه همچنین ایراد کرد: «این مرد از ما نیست و این زمان، زمان من نیست.» صادق همچنین دیگر تقاضاها کمک را رد کرد و خودش هم ادعایی حکومت نکرد. صادق گفته بود که هر چند به عنوان امام منتخب رهبری امت اسلامی را بر عهده دارد، اما ادعای حکومت بر مسلمین را به کسی تحمیل نخواهد کرد. اواخر دوره بنی امیه و اوایل دوران بنی عباس دوران ضعف حکومت مرکزی بود و این فرصتی را در اختیار صادق گذاشته بود تا آزادانه در مدرسه ای که بیش از ۴۰۰۰ شاگرد را تربیت کرده بود، تدریس کند. از میان این شاگردان می توان ابوحنیفه و مالک بن انس، بنیان گذاران دو مکتب فقهی اهل سنت، حنفیه و مالکیه را می توان نام برد. واصل بن عطا، بنیان گذار مکتب معتزلی هم در میان این شاگردان بود. بعد از اینکه انقلاب عباسیان، اموی ها را برانداخت، شمشیر عباسیان به سمت شیعیانی برگشت که سابقاً در کنار عباسیان علیه اموی ها می جنگیدند. عباسیان همچنین به جعفر صادق مظنون بودند، چون شیعه همیشه معتقد بود رهبری امت اسلامی مقامی بود که با امر الهی و توسط امام قبلی به هر امام داده می شود. به علاوه صادق پیروان زیادی، هم در میان شاگردانش و هم در میان کسانی که او را امام امت می دانستند داشت. در دوران حکومت منصور، صادق به همراه چند تن از اشخاص مطرح مدینه به بغداد فرا خوانده شد. به این منظور که خلیفه بتواند از نزدیک آن ها را زیر نظر داشته باشد. صادق اما با نقل حدیثی از پیامبر از منصور خواست تا او را از این سفر معذور دارد. حدیث این گونه روایت می شود که: «مردی که از دیارش مهاجرت کرده تا زندگی اش را بسازد به هدفش خواهد رسید اما کسی که در کنار خانواده اش بماند زندگی طولانی تری خواهد داشت.» و منصور ظاهراً تقاضایش را پذیرفت. بعد از شکست و مرگ محمد نفس زکیه در سال ۷۶۲، اما، صادق بهتر آن دید تا فراخوان منصور را اطاعت کند. بعد از مدت کوتاهی، اما، صادق خلیفه را قانع کرد که برایش خطری ندارد و اجازه یافت تا به مدینه برگردد. در اواخر زندگی، صادق کم و بیش مورد آزار و اذیت خلفای عباسی قرار می گرفت. حاکم مدینه به عنوان مثال دستور گرفته بود تا خانه اش را آتش بزند، حادثه ای که باعث آسیب امام نشد. به عقیدهٔ شیعه، این حادثه مانند حادثهٔ فرار ابراهیم نبی از آتش معجز گونه بود. صادق همچنین به منظور اینکه ارتباط کمتری با پیروانش داشته باشد زیر نظارت شدید بود و گاهگاهی هم به زندان می افتاد. جعفر روش مبارزه منفی را برگزیده بود؛ از همین رو الفتی بین او و حاکمان نبود بلکه میان جعفر و حکومت برخورد اصیل مکتبی برقرار بود. یعنی حکومت نمی توانست تن به اندیشه او بدهد و جلب محبت او کند و نه جعفر خواهان برقراری چنین رابطه هایی (دوستی) با حکومت بود. یکی از منعیات او برای پیروانش منع بردن قضاوت پیش داوران منصوب از طرف حکومت بود چنان که احکام قاضی های حکومتی را تأیید نمی کرد. جعفر صادق با فاطمه که از نسل حسن بن علی بود، ازدواج کرد. از او دو پسر به نام های اسماعیل بن جعفر (امام ششم فرقهٔ اسماعیلیه) و عبدالله افطح متولد شدند. به دنبال مرگ فاطمه، صادق برده ای به نام حمیده خریداری کرده، او را آزاد کرد و مسائل دینی را به او آموخته سپس با او ازدواج کرد. حمیده برایش دو پسر به نام های موسی کاظم (امام هفتم شیعیان دوازده امامی) و محمد دیباج به دنیا آورد. حمیده مورد احترام شیعیان مخصوصاً زنانی است که او را به خاطر درایت و دانایی اش می ستایند. جعفر صادق زنان را به حضورش می فرستاد تا عقاید اسلامی را از او یاد بگیرند. معروف است از آن امام که در حقش گفته است که حمیده مثل طلای ناب از هر ناخالصی پاک است. صادق چندین بار بوسیلهٔ خلفای اموی و عباسی (هشام، سفاح و منصور) دستگیر شد تا اینکه عاقبت، بر اساس برخی منابع به دستور منصور در سال ۱۶۸/۷۶۵ و در سن ۶۴ یا ۶۵ مسموم شد صادق در مدینه در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد و تا اوایل قرن بیستم قبرش محل زیارت زائران بود، تا اینکه در سال ۱۹۲۶ وهابیها پس از فتح مدینه ساختمان همه قبور متبرکه به جز قبر پیامبر را با خاک یکسان کردند. به گفتهٔ طباطبایی با شنیدن خبر مرگ صادق، منصور می خواست به امامت امامان شیعه خاتمه دهد. پس نامه ای به حاکم مدینه نوشته از او خواست به خانهٔ صادق رفته وصیت نامه اش را خوانده و هر که در آن به عنوان جانشینش ذکر شده گردن بزند. حاکم مدینه اما با خواندن وصیت نامه مشاهده کرد که صادق چهار نفر را به جانشینی اش انتخاب کرده. خود خلیفه، حاکم مدینه، عبدالله افطح بزرگترین فرزند صادق و موسی کاظم، فرزند کوچکترش از جانشینان وی برای امامت بودند. پس از مرگ صادق و حتی پیش از مرگش، وقتی پسر ارشدش اسماعیل پیش از خودش از دنیا رفت، شیعیان شروع به انشعاب به دسته های مختلف شدند. پس از مرگ صادق این دسته بندی ها تنوع بیشتری پیدا کرد. گروه بزرگی از شیعیان دوازده امامی به امامت پسر سوم صادق، موسی کاظم، معتقد شدند. گروه کوچکتری معتقد بودند اسماعیل توسط پدرش به جانشینی انتخاب شده اما چون قبل از پدرش از دنیا رفته، جانشینی به محمد بن اسماعیل و جانشینانش منتقل می شود. این گروه اخیر به اسماعیلیه معروف شدند. برخی اسماعیلیان معتقد شدند اسماعیل در واقع نمرده است بلکه به عنوان مهدی و ناجی آخرالزمان ظهور خواهد کرد، و این در حالی است که به گفته طباطبایی مرگ اسماعیل با حضور شاهدان زیادی اتفاق افتاد. گروه های دیگری هم بودند که دو پسر دیگر صادق، عبدالله افطح و محمد بن جعفر را امام می دانستند. گروه کوچکتری معتقد شدند که صادق آخرین امام بوده و امامت با او به پایان رسیده است. پس از مرگ موسی کاظم، که شیعیان دوازده امامی امام هفتم می دانند، اکثریت شیعیان به امامت پسرش علی بن موسی الرضا معتقد شدند. در حالی که عدهٔ دیگری معتقد بودند امامت با موسی کاظم پایان رسیده که این گروه اخیر به واقفیه معروف شدند. از امام هشتم تا امام دوازدهم، که اکثریت شیعیان مهدی موعود می دانند، انشعاب مهم دیگری رخ نداده است. از میان فرقه هایی که از اکثریتِ دوازده امامی منشعب شده اند امروزه فقط اسماعیلیه و زیدیه باقی مانده اند. ارجاعاتی که به عقاید جعفر صادق در میان نوشته های گروه های متضاد از قبیل صوفیان، دانشمندان، شیعیان، فقه اهل سنت، اسماعیلیان، افراطیون و غیره یافت می شود نشان می دهد که صادق شخصیتی با نفوذ در میان همه مکاتب دینی مهم زمان خویش بوده است. به گفته یعقوبی معمول بود برای هر کس که می خواست حدیثی از صادق بیاورد می گفت: «دانشمند به ما خبر داد که…» مالک بن انس وقتی می خواست چیزی را از صادق نقل کند می گفت: "ثقه (معتمد)، جعفربن محمد، خودش به من گفت که …" از ابوحنیفه هم مشابه این عبارت روایت شده است. اگر چه فرقه ها و گروه های مختلف سعی کرده اند میراث علمی باقی مانده از صادق را به نفع خودشان به کار گیرند، با این حال کتب شیعی مهم ترین منبع تعلیمات صادق می باشد. برای شیعیان دوازده امامی، جعفر صادق، ششمین امامی است که تشیع را به عنوان یک دستگاه فکری نیرومند و جدی در اواخر دوران بنی امیه و اوایل حکومت امویان پایه گذاری کرد. به گفته طباطبایی شمار احادیثی که از صادق و پدرش باقر روایت شده از تمام احادیثی که از پیامبر و دیگر امامان شیعه روایت شده بیشتر است. تفکر عرفانی شیعی که از میر حیدر آملی آغاز شد و با فیلسوفان دوره صفویه از قبیل میرداماد، ملاصدرا و قاضی سعید قمی ادامه پیدا کرده و تا زمان حاضر ادامه دارد، برپایهٔ احادیث امامان شیعی بخصوص جعفر صادق شکل گرفته است. فقه شیعه بعد از جعفر صادق به فقه جعفری معروف شد، به این دلیل که احکام فقهی جعفر مهم ترین منبع قوانین فقهی فقه شیعه می باشد. فقه جعفری همانند فقه اهل سنت بر اساس قرآن، حدیث و اجماع شکل گرفته است. اما تفاوت این دو در این است که در حالی که شیعه وزن بیشتری به عقل می دهد، فقه اهل سنت از نوعی قیاس در قوانین فقهی استفاده می کند. صادق به عنوان کسی که توسل به رأی و قیاس را رد می کند، معتقد است که قوانین خداوند بسته به موقعیت تغییر می کنند و پیش بینی ناپذیرند پس وظیفهٔ بندگان این نیست که با تعقل در آن ها قانون آن را کشف کنند بلکه می بایست با گرفتن دستور این احکام از امام تسلیم ارادهٔ خلل ناپذیر خداوند باشند. عمر بن حنظله (از شاگردان امام) در کتابش با عنوان "مقبوله"، از امام می پرسد چگونه اختلافات پیش آمده در میان امت باید حل و فصل شود و آیا کسی می تواند این اختلاف را به درگاه سلطان یا قاضی حکومتی ببرد. صادق به این سؤال پاسخ منفی داده در عوض یک سیستم غیررسمی قضاوت را پیشنهاد داده، ایراد می دارد که مردم باید به «کسانی که احادیث ما را روایت می کنند مراجعه کنند.» به این دلیل که امام «چنین شخصی را قاضی و حکم شما قرار داده است.» عقاید جعفر صادق در الهیات از طریق مفضل که سوالات خود و جواب های صادق را در کتابی تحت عنوان توحید مفضل گردآوری کرده، ثبت شده است. در این کتاب که در آن، صادق دلایلی برای یگانگی خداوند می آورد، به نظر، همان "کتاب الاهلیلجه" است که در پاسخ به درخواست مفضل که از صادق خواسته بود ردیه ای بر کسانی که خداوند را انکار می کنند بنویسد، است. هشام بن حکم از دیگر شاگردان مشهور امام است که نظریاتش بعدها جزئی از الهیات شیعهٔ دوازده امامی شد. از جمله این نظریات ضرورت عقلی وجود امام در هر عصر است، که خداوند او را مسئول تعلیم و رهبری امت قرار داده است. این سخن که: «هر که ادعا کند خداوند باعث شر است، به خدا دروغ بسته است. همچنین هر که ادعا کند خیر و شر هر دو از جانب خداست، به خدا دروغ بسته است،» منتسب به صادق است. این دیدگاه با دیدگاه معتزله که خداوند را از مسئولیت وجود شر در دنیا مبری می کنند، سنخیت دارد. به عقیدهٔ صادق خداوند به مخلوقات دستوری نمی دهد مگر اینکه به آن ها توانایی انجام دادن آن دستور را عطا کند، هر چند بدون اجازه او قادر به انجام آن نیستند. در واقع دیدگاه صادق چیزی بین جبر و اختیار (تفویض) است. بر این اساس، حکم خداوند بر برخی چیزها به صورت قطعی قرار می گیرد، اما برخی دیگر بر عهدهٔ انسان قرار می گیرند. این دیدگاه بعدها کاربرد زیادی پیدا کرده به «امرا بین الامرین» شهرت یافت. به این معنی که نه جبر مطلق، نه اختیار مطلق، بلکه چیزی بین این دو! همچنین روایت شده که سؤال کننده ای از صادق پرسید: " آیا خداوند بندگانش را مجبور به انجام شر می کند، یا آنکه اختیار آن را به خودشان واگذار کرده؟" صادق به هر دوی این سوالات جواب منفی داد. سؤال کننده پرسید: "پس چه؟" صادق جواب داد: "موهبت خداوند چیزی بین این دو قرار می گیرد." تفاسیر قرآن منتسب به جعفر صادق از قبیل «تفسیر القرآن»، «منافع سور القرآن» و «خواص القرآن الاعظم» بیشتر به عنوان کتب رمزی-عرفانی شناخته شده و در انتساب آن ها به صادق تردید وجود دارد. عبدالرحمان سلامی در کتب «حقائق التفسیر» و «زیادات حقائق التفسیر»، جعفر صادق را به عنوان یکی از منابع اصلی (اگرنه منبع اصلی) معانی قرآن نامبرده است. "کتاب جفر"، به عنوان یک تفسیر عرفانی بر قرآن کریم، همچنین به صادق نسبت داده شده است. به گفتهٔ ابن خلدون این تفسیر که ابتدا بر پوست گوساله نوشته شده بود در واقع به منظور روشن کردن معانی پنهانی قرآن نگاشته شده است. بر این اساس گفته می شود که صادق یک تفسیر چهار لایه از قرآن ارائه کرده است. به عقیده صادق، کتاب خدا از چهار قسمت تشکیل شده است: عبارات روشن، معانی تلویحی، معانی پنهان مربوط به عوالم روحانی و حکمت های روحی. به عقیده او معانی روشن مربوط به عامهٔ مردم است. معانی پنهانی برای برگزیدگان است، معانی تلویحی برای دوستان خداست و حکمت های روحی مخصوص پیامبران است. صادق همچنین تأکید می کند که احادیث منتسب به پیامبر که با قرآن همخوانی ندارد باید کنار گذاشته شود. گفته می شود که صادق تقیه را به عنوان ابزاری دفاعی در مقابل فشار و تهدیدی که علیه او و شیعیانش روا داشته می شد، به کار می برد. تقیه در واقع نوعی طفره یا رازپوشی دینی است که در آن مؤمنی که در معرض ترس یا خطر آزار و اذیت شدید قرار می گیرد، دینش را انکار می کند. به عبارتی دیگر، بر مبنای تقیه، این قابل قبول است که عقیدهٔ واقعی خود را پنهان کنید، در صورتی که با ابراز آن جان خود یا دیگری را به خطر می اندازید. دکترین تقیه در واقع هنگامی به وسیلهٔ صادق توسعه یافت که منصور عباسی حملات وحشیانه ای را علیه علویان و حامیان آنان براه انداخته بود. به گفتهٔ معزی در منابع اولیه اسلامی تقیه به معنای «حفظ و نگهداری رمز و راز تعلیمات امامان بود.» تباین و تضاد موجود در احادیث ائمه، بر این اساس، به عنوان محصول نیاز به تقیه تلقی می شد. بر همین منوال از صادق روایت شده است که: «کسی که می داند ما (ائمه) حقیقت را می گوییم، از تعلیمات ما خرسند است و اگر ببیند بعداً چیزی خلاف آنچه شنیده ایراد کردیم، باید بداند که این تنها به نفع خودش است.» تقیه همچنین برای کسانی که نمی خواستند تعلیمات آن ها برای همهٔ علما قابل درک باشد یا می خواستند معانی عمیق تر را از دید علمای معمولی پنهان کنند، معنایی رمزی داشت. به عقیدهٔ هی وود، نیم جین از کتاب های دینی نام صادق را به عنوان نویسنده بر خود حک دارند، با این حال نمی توان با اطمینان هیچ کدام از آن ها را به صادق نسبت داد. محتمل است که صادق نویسنده ای بوده که کار نوشتن را به شاگردانش واگذار می کرده است. جابر به عنوان مثال ابراز می دارد که آثارش یک جور بازنویسی تعلیمات صادق است و از خود چیز زیادی به آن ها اضافه نکرده است. در منابع تاریخی زیادی از قبیل طبری، یعقوبی و مسعودی همچنین نقل قول های زیادی از صادق یافت می شود. ذهبی نیز به آثار روایی اهل سنت و دانشمندان اسماعیلی از قبیل قاضی نعمان اشاره کرده که اقوال صادق را در اثارشان ضبط کرده اند. کتاب جفر هم یک نوع تفسیر قرآن است که به گفتهٔ ابن خلدون توسط صادق دربارهٔ معانی پنهان قرآن نگاشته شده است. نسخه های مختلفی از یک وصیت نامه و همچنین مجموعه ای از احکام حقوقی نیز به او نسبت داده شده اند. همچنین اصول کافی اثر شیخ کلینی که از منابع اصلی حدیث شیعه است، حاوی مطالب و گزارش های زیادی از آن امام می باشد. جعفر صادق بعد از مجلس درس روزانه خود به مناظره با افراد مختلف از جمله خداناباوران می پرداخت. مفضل بن عمر جعفی در کتابی که به توحید مفضل مشهور شده، مباحثی را به نقل ار ایشان نوشته است که از دیگاه کالبدشناسی و تن کارشناسی (آناتومی و فیزیولوژی)، فلسفی و جهان شناسی به تحکیم پایه های خدا باوری طرف مباحثه می پردازد. در متن بعضی از این مناظرات به مسایلی علمی همچون گردش خون -که در آن زمان ناشناخته بوده- اشاره شده است. جعفر صادق بیش از ۴۰۰۰ هزار شاگرد داشته است که برخی از بزرگانشان بدین قرارند: مالک بن انس، پیشوای یکی از مذاهب چهارگانه فقهی اهل سنت، مدتی شاگرد جعفر صادق بود. او دربارهٔ عظمت و شخصیت علمی و اخلاقی صادق چنین می گوید: من فقیه تر و داناتر از جعفر بن محمد ندیده ام. او داناترین فرد این امت است. به خدا سوگند! چشمان من ندید فردی را که از جهت زهد، علم، فضیلت، عبادت و ورع برتر از جعفر بن محمد باشد. ابوحنیفه، پیشوای یکی دیگر از مذاهب چهارگانه فقهی اهل سنت، نیز شاگرد جعفر صادق بود. برخی منابع، مدت شاگردی او را دو سال دانسته اند. به عنوان نمونه، آلوسی دربارهٔ دو سال شاگردی او پیش صادق، از ابوحنیفه نقل می کند که: «اگر آن دو سال نبود، نعمان (ابوحنیفه) هلاک می شد.» وی دربارهٔ عظمت علمی صادق گفته است: اگر جعفر بن محمد نبود، مردم احکام و مناسک حجشان را نمی دانستند. عطار نیشابوری فصل اول کتاب تذکره الاولیا، اثرش در شرح احوال بزرگان اولیا و مشایخ صوفیه، را به شرح حال صادق اختصاص داده است. عطار در این کتاب می آورد: در ادامه عطار داستان هایی چند از کرامات او نقل می کند.
[ { "answer1": "محل دفن وی کنار قبر پدرش در قبرستان بقیع شهر مدینه است.", "answer2": "در سال ۱۹۲۶ وهابیها پس از فتح مدینه ساختمان همه قبور متبرکه به جز قبر پیامبر را با خاک یکسان کردند.", "distance": 6975, "question": "محل دفن امام جعفر صادق کجاست و چه اتفاقی برای قبر وی در قرن بیستم افتاد؟" }, { "answer1": "بیشترین احادیث شیعه در تمام زمینه ها از جعفر صادق نقل گردیده و مذهب تشیع به نام مذهب جعفری خوانده می شود.", "answer2": "از میان این شاگردان می توان ابوحنیفه و مالک بن انس، بنیان گذاران دو مکتب فقهی اهل سنت، حنفیه و مالکیه را می توان نام برد.", "distance": 3704, "question": "دلیل نامیده شدن مذهب تشیع به مذهب جعفری چیست و چه کسانی را می توان از شاگردان مشهور ایشان نام برد؟" }, { "answer1": "جعفر صادق با فاطمه که از نسل حسن بن علی بود، ازدواج کرد.", "answer2": "از او دو پسر به نام های اسماعیل بن جعفر (امام ششم فرقهٔ اسماعیلیه) و عبدالله افطح متولد شدند.", "distance": 57, "question": "چه کسی با جعفر صادق ازدواج کرد و نام پسر وی که بعدا به عنوان امام ششم فرقه اسماعیلیه شناخته شد چیست؟" }, { "answer1": "در واقع دیدگاه صادق چیزی بین جبر و اختیار (تفویض) است.", "answer2": "عقاید جعفر صادق در الهیات از طریق مفضل که سوالات خود و جواب های صادق را در کتابی تحت عنوان توحید مفضل گردآوری کرده، ثبت شده است.", "distance": 951, "question": "دیدگاه جعفر صادق در مورد جبر و اختیار چه بود و کتاب توحید مفضل در چه زمینه ای نوشته شده است؟" }, { "answer1": "تقیه در واقع نوعی طفره یا رازپوشی دینی است که در آن مؤمنی که در معرض ترس یا خطر آزار و اذیت شدید قرار می گیرد، دینش را انکار می کند.", "answer2": "عطار نیشابوری فصل اول کتاب تذکره الاولیا، اثرش در شرح احوال بزرگان اولیا و مشایخ صوفیه، را به شرح حال صادق اختصاص داده است.", "distance": 3037, "question": "تقیه از نظر امام صادق به چه معناست و همچنین چه کسی کتاب تذکره الاولیا را نوشته است و در فصل اول به چه کسی پرداخته است؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
404
: نظریه جبری اعداد نظریه جبری اعداد شاخه ای از نظریه اعداد است که از تکنیک های جبر مجرد برای مطالعه اعداد صحیح، اعداد گویا و تعمیمشان استفاده می کند. سؤالات نظریه اعدادی بر اساس خواص اشیاء جبری چون میدان اعداد جبری و حلقه های اعداد صحیحشان، میدان های متناهی و میدان توابع بیان می شود. چنین خواصی مثل خاصیت تجزیه یکتایی یک حلقه، رفتار ایده آل ها و گروه های گالوای میدان ها می تواند مسائل مهم نظریه اعداد چون وجود جواب برای معادلات سیاله ای را حل کند. آغاز نظریه جبری اعداد به معادلات سیاله ای (یا دیوفانتاینی) بر می گردد، نام این معادلات به ریاضیدان اهل اسکندریه قرن سوم میلادی یعنی دیوفانتوس بر می گردد، که این معادلات را مطالعه کرده و روش هایی برای حل برخی از انواع معادلات سیاله ای (یا دیوفانتاینی) توسعه داد. یک مسئله سیاله ای عادی به این شکل است که باید دو عدد صحیح مثل formula_1 و formula_2 چنان پیدا کنیم که جمعشان و جمع مربعاتشان به ترتیب برابر formula_3 و formula_4 باشد: معادلات سیاله ای برای هزاران سال مطالعه شدند. به عنوان مثال، جواب معادله سیاله ای مربعی formula_7 توسط سه تایی های فیثاغورسی داده شده که ابتداً بابلی ها (۱۸۰۰ قبل از میلاد) آن را حل کردند. جواب های معادلات سیاله ای چون formula_8 ممکن است با استفاده از الگوریتم اقلیدس پیدا شوند (قرن پنجم قبل از میلاد). بزرگترین کار دیوفانتوس اثری بود به نام "Arithmetica" که تنها بخشی از آن باقی مانده است. قضیه آخر فرما اولین حدسی بود که توسط پیر د فرما در ۱۶۳۷ زده شد. مشهور است که فرما آن را در حاشیه کتاب "Arithmetica" یادداشت کرد و در آنجا ادعا می کند که اثباتی برای آن دارد که به خاطر بزرگ بودنش در حاشیه کتاب جا نمی شود. تا سال ۱۹۹۵ با وجود تلاش های فراوان بسیاری از ریاضیدانان در طی ۳۵۸ سال هیچ اثباتی برای این حدس منتشر نشد. این مسئله حل نشده موجب تحریک توسعه نظریه جبری اعداد در قرن نوزدهم میلادی شده و اثبات قضیه مدولاریتی را در قرن بیستم رقم زد. یکی از کار های بنیادین در نظریه جبری اعداد، کتابی با نام "تحقیقاتی در حساب" (با عنوان لاتین: Disquisitiones Arithmeticae) است که به زبان لاتین توسط کارل فردریش گاوس در ۱۷۹۸ نوشته شد، زمانی که او ۲۱ ساله بود و اولین چاپش مربوط به ۱۸۰۱ زمانی که او ۲۴ ساله بود صورت گرفت. در این کتاب، گاوس نتایج مختلف در نظریه اعداد را که توسط ریاضیدانانی چون فرما، اویلر، لاگرانژ و لژاندر بدست آمده بودند را گرد هم آورده و نتایج مهم جدیدی از خودش نیز بدان افزود. قبل از این که این کتاب منتشر شود، نظریه اعداد عمدتاً شامل مجموعه ای از قضایا و حدس های منزوی بود. گاوس کارهای پیشینیان خود را به همراه کار اصیل خویش گرد هم آورد و در یک چارچوب نظام مند، شکاف ها را پر کرده، اثبات های بی معنا را معنا بخشید و موضوع مورد نظر را به طرق مختلف گسترش داد. کتاب "Disquisitiones" نقطه شروعی برای کار های دیگر ریاضیدانانی چون ارنست کومر، پیتر گوستاف لوژون دیریکله و ریچارد ددکیند در قرن نوزدهم بود. بسیاری از تفاسیری که توسط گاوس داده شده نشان از تحقیقات بیشتر او بود که برخی از آن ها منتشر نشده باقی ماندند. این تفاسیر نزد هم عصران وی حالت رمزی داشت؛ البته امروزه ما متوجه نکات او می شویم، به طور خاص نطفه مباحثی چون L-توابع و ضرب مختلط. پیتر گوستاف لژیونه دیریکله در دو مقاله در سال های ۱۸۳۸ و ۱۸۳۹ اولین فرمول های کلاس اعداد را برای فرم های مربعی اثبات کرد (بعد ها توسط دانشجویش به نام لئوپولد کرونکر این فرمول ها پالایش شدند). این فرمول که ژاکوبی از آن به نتیجه ای که "منتهای فراست بشریت را لمس می کند" یاد کرد، راهی را برای نتایج مشابه با توجه به میدان های عددی عمومی تر باز کرد. بر اساس تحقیق او در مورد ساختار گروه عناصر معکوس پذیر میدان های مربعی، او قضیه یکال (عناصر معکوس پذیر) دیریکله را اثبات کرد که نتیجه بنیادینی در نظریه جبری اعدادست. او ابتدا از اصل لانه کبوتری که یک استدلال مقدماتی شمارشیست، در اثباتش از قضیه ای در تخمین سیاله ای استفاده کرد که بعد ها به نام او نامگذاری شد (قضیه تخمین دیریکله). او کمک های مهمی به قضیه آخر فرما با اثبات حالات formula_9 و formula_10 از قضیه آخر فرما و قانون تقابل درجه چهار (حالت درجه چهارم تعمیم قانون تقابل مربعی) کرده و آن را منتشر نمود. مسئله مقسوم علیه های دیریکله، که او برایش اولین نتایج را پیدا کرد، هنوز هم با وجود کمک هایی از سوی محققان دیگر یک مسئله حل نشده در نظریه اعداد می باشد. مطالعه ی ریچارد ددکیند بر روی کار های لژیونه دیریکله منجر شد به این که او بعد ها به مطالعه نظریه جبری اعداد و ایده آل ها بپردازد. در ۱۸۶۳، او درسنامه های لژیونه دیریکله در مورد نظریه اعداد را با نام "Vorlesungen über Zahlentheorie" ("درسنامه هایی در مورد نظریه اعداد") منتشر کرد که در مورد آن چنین نوشته اند: "گرچه که این کتاب بدون شک براساس درسنامه های دیریکله بنا شده است، و گرچه که خود ددکیند در کل عمر خود به آن کتاب دیریکله می گفت، خود این کتاب تماماً توسط ددکیند نوشته شده است، و بخش های عمده آن پس از مرگ دیریکله نوشته شده." (Edwards 1983) ویرایش های ۱۸۷۹ و 1894 "Vorlesungen" شامل اضافاتی مربوط به توضیح مفهوم ایده آل ها، که در نظریه حلقه ها نقش اساسی دارند می باشد. (کلمه "حلقه"، بعد ها توسط هیلبرت معرفی شده و در کار های ددکیند دیده نمی شود.) ددکیند یک ایده آل را به عنوان زیر مجموعه ای از اعداد می دید، که شامل اعداد صحیح جبری ای می شود که در معادلات چند جمله ای با ضرایب صحیح صدق می کنند. این مفهوم بدست هیلبرت و بخصوص امی نوتر بیشتر توسعه یافت. ایده آل ها، اعداد ایده آل ارنست ادوارد کومر را تعمیم می دهد، مفهومی (اعداد ایده آل) که کومر در تلاشش به هدف اثبات آخرین قضیه فرما در ۱۸۴۳ خلق کرد. دیوید هیلبرت با رساله "Zahlbericht" (معنی تحت اللفظی آن می شود "گزارشی در مورد اعداد") خود در سال ۱۸۹۷، شاخه نظریه جبری اعداد را متحد ساخت. او همچنین مسئله مهم نظریه اعدادی که Waring در ۱۷۷۰ فرموله کرده بود را حل کرد. با قضیه متناهی بودن خود، از یک اثبات وجودی استفاده کرد که نشان می داد باید راه حل هایی برای این مسئله وجود داشته باشد، نه صرفاً مکانیسمی برای تولید جواب ها. او یک سری حدس ها در مورد نظریه کلاس میدانی (Class Field Theory) مطرح کرد. این مفاهیم بسیار تأثیرگذار بودند و نامش بر خدماتی که به این زمینه ها کرد ماندنی شد، مثل کلاس میدانی هیلبرت و نماد هیلبرت از نظریه کلاس میدانی موضعی. این نتایج اغلب در ۱۹۳۰، پس از کار با تیجی تاکاگی اثبات شدند. امیل آرتین قانون تقابل آرتینی را در یک سری مقالات (۱۹۲۴؛ ۱۹۲۷؛ ۱۹۳۰) بنا نهاد. این قانون یک قضیه کلی در نظریه اعداد است که جایگاهی مرکزی در نظریه کلاس میدانی سرتاسری دارد. عبارت "قانون تقابل" به خطی طولانی از احکام ملموس تر نظریه اعدادی اشاره می کند که این قانون (تقابل آرتینی) آن ها را تعمیم می دهد، از قانون تقابل مربعی و قوانین تقابل آیزنشتاین و کومر گرفته تا فرمول ضرب هیلبرت برای نماد نرم. نتیجه آرتین یک حل جزئی برای مسئله نهم هیلبرت ارائه داد. حدود ۱۹۵۵، ریاضیدانان ژاپنی به نام گورو شیمورا و یاتوکا تانیاما یک ارتباط ممکن بین دو شاخه به ظاهر کاملاً مجزای ریاضیات، یعنی خم های بیضوی و فرم های مدولار را مشاهده کردند. قضیه مدولاریتی حاصل (در آن زمان معروف به حدس تانیاما-شیمورا بود) بیان می کند که هر خم بیضوی مدولار است، یعنی به آن یک فرم مدولار یکتا را می توان نظیر کرد. ابتدا به این حدس توجهی نشد یا ریسک آن بالا در نظر گرفته می شد، ولی زمانی که آندره ویل برخی مدارک پشتیبانی کننده برای آن یافت، جدی تر تلقی شد، اما هنوز اثبات نشده بود، به گونه ای که این حدس "شگفت انگیز" خوانده شد و به نام حدس تانیاما-شیمورا-ویل شناخته شد. سپس جزوی از برنامه لانگلندز قرار گرفت، این برنامه لیستی از حدس هایی بود که نیاز به اثبات یا رد داشتند. اندرو وایلز از ۱۹۹۳ تا ۱۹۹۴ اثبات قضیه مدولاریتی برای خم های بیضوی نیمه-پایا ارائه کرد، که همراه با قضیه Ribet، اثباتی برای قضیه آخر فرما ارائه می نمود. تقریباً همه ریاضیدانان زمانه پیش از آن اثبات هردو قضیه آخر فرما و قضیه مدولاریتی را حتی زمانی که مهم ترین پیشرفت ها در این زمینه ها حاصل می شد، یا غیر ممکن یا مجازاً غیر ممکن در نظر می گرفتند. وایلز، اولین بار اثبات خود را در ژوئن سال ۱۹۹۳ میلادی اعلام کرد. اما به زودی مشخص شد که این نسخه از اثبات در نقاط کلیدی اش شکاف های بزرگی دارد. سپس وایلز با همکاری ریچارد تیلور این شکاف را تصحیح کرده و نتیجه نهایی پذیرفته شده در سپتامبر ۱۹۹۴ بیرون داده شد و به طور رسمی در ۱۹۹۵ منتشر شد. اثبات آن از بسیاری از تکنیک های هندسه جبری، نظریه جبری اعداد و بسیاری از انشعابات این دو شاخه از ریاضیات استفاده می کند. همچنین از سازه های هندسه جبری مدرن، چون رسته اسکیم ها و قضیه ایواساوا و تکنیک های قرن بیستمی که در دسترس فرما نبود نیز استفاده می کند. یک خاصیت مهم حلقه اعداد صحیح، ارضاء قضیه اساسی حساب است، یعنی هر عدد صحیح (مثبت) را می توان به صورت ضرب عوامل اولش تجزیه کرد، و این تجزیه در حد ترتیب عوامل یکتاست. اما این خاصیت ممکن است برای حلقه اعداد صحیح جبری formula_11 از یک میدان اعداد جبری formula_12 دیگر برقرار نباشد. یک "عنصر اول"، عنصری چون formula_13 از formula_11 است به طوری که اگر ضرب formula_15 را عاد کند (بشمارد)، آنگاه یا formula_16 را عاد می کند یا formula_17 را. این خاصیت ارتباط نزدیکی با اول بودن اعداد صحیح دارد، چون هر عدد صحیح مثبتی که این خاصیت را ارضاء کند یا ۱ است یا عددی اول. با این حال، این خاصیت به طور اکید ضعیف تر است. به عنوان مثال ۲- عدد اول نیست، چون منفی است، اما یک عنصر اول است. اگر تجزیه به عناصر اول مجاز باشد، آنگاه حتی در اعداد صحیح هم تجزیه های مختلفی وجود خواهند داشت، مثل: formula_18 در کل، اگر formula_19 یک عنصر معکوس پذیر باشد، یعنی عددی که در formula_11 معکوس ضربی دارد، آنگاه اگر formula_13 یک عنصر اول باشد، formula_22 هم عنصری اول خواهد بود. اعدادی چون formula_13 و formula_22 را "شریک" یا "مرتبط" (associate) گویند. در اعداد صحیح، اعداد اول formula_13 و formula_26 شریکند، اما تنها یکی از آن ها مثبت است. این که مثبت بودن اعداد اول را الزامی در نظر بگیریم، منجر به این می شود که عنصر یکتایی در بین مجموعه عناصر اول متناظر با آن (شریک با آن) انتخاب شود. با این حال، زمانی که formula_12 میدان اعداد گویا نباشد، مثبت بودن بی معنی خواهد بود. به عنوان مثال در اعداد صحیح گاوسی formula_28، اعداد formula_29 و formula_30 شریک هستند، چون اگر عدد اولی را در formula_31 ضرب کنیم به دومی می رسیم، اما راهی برای انتخاب میان یکی از آن ها وجود ندارد، از این دو عدد به معادله زیر می رسیم: formula_32 که اثبات می کند در formula_28، امکان تجزیه یکتا در حد ترتیب عوامل وجود ندارد. به همین دلیل است که از تعریف تجزیه یکتایی که در دامنه های تجزیه یکتا (UFD ها) وجود دارد استفاده می کنند. .در یک UFD، تجزیه به عناصر اول در حد عناصر تجزیه پذیر و ترتیب یکتاست. به هر حال، حتی با این تعریف ضعیف تر، بسیاری از حلقه های اعداد صحیح در میدان های عددی جبری هم خاصیت تجزیه یکتایی را دارا نیستند. یک مانع به نام گروه کلاس ایده آل ها وجود دارد. زمانی که گروه کلاس ایده آل در یک میدان اعداد بدیهی باشد، این حلقه (حلقه اعداد صحیح جبری یا formula_11) UFD است. زمانی که حلقه اعداد صحیح جبری مربوط به یک میدان عددی خاصیت تجزیه یکتایی نداشته باشد، تمایزی بین عنصر اول و عنصر تحویل ناپذیر شکل می گیرد. یک "عنصر تحویل ناپذیر" چون formula_35 عنصری است که اگر برای آن داشته باشیم formula_36، آنگاه یا formula_37 یا formula_38 معکوس پذیر خواهد بود. عناصری وجود دارند که نمی توان آن را دچار تجزیه بیشتری کرد. علتش این است که در حالی که تمام عناصر اول تحویل ناپذیرند، برخی عناصر تحویل ناپذیر وجود دارند که ممکن است اول نباشند. مثلاً، حلقه formula_39 را در نظر بگیرید. در این حلقه، اعداد formula_40، formula_41 و formula_42 تحویل ناپذیرند. این بدان معناست که عدد ۹ دو تجزیه به عناصر تحویل ناپذیر دارد: formula_43 این معادله نشان می دهد که ۳ حاصلضرب formula_44 را می شمارد. اگر ۳ یک عنصر اول بود، آنگاه formula_40 یا formula_42 را می شمرد، اما نمی شمارد، چون تمام عناصری که بر ۳ بخش پذیرند به شکل formula_47 هستند. به طور مشابه formula_40 و formula_42 حاصلضرب formula_50 را می شمارد، اما هیچ کدام از این عناصر خود ۳ را عاد نمی کنند، بنابر این هیچ کدام اول نیستند. چون به هیچ روش نمی توان formula_41، formula_40 و formula_42 را با هم مساوی کرد، در formula_39 تجزیه یکتا نقض می شود. برعکس شرایطی که در مورد عناصر معکوس پذیر وجود دارد، که در آن یکتا بودن را می توان با تعریف ضعیف تری ترمیم کرد، در مورد نقض تجزیه یکتا نیاز به دیدگاه جدید تری وجود دارد. اگر formula_55 ایده آلی از formula_11 (حلقه اعداد جبری از میدان اعداد مورد نظر) باشد آنگاه همیشه تجزیه ای به شکل زیر برای formula_55 وجود خواهد داشت: formula_58 که در آن هر formula_59 یک ایده آل اول بوده و این عبارت در حد ترتیب عوامل یکتا می باشد. این قوی ترین حالتی است که می توان تجزیه یکتایی را برای حلقه اعداد جبری یک میدان اعداد دلخواه تعریف کرد. به زبان نظریه حلقه ها، یعنی حلقه اعداد صحیح جبری تشکیل دامنه ددکیند می دهند. زمانی که formula_11 یک UFD باشد، هر ایده آل اول توسط یک عنصر اول تولید می شود. در غیر این صورت، ایده آل های اولی وجود دارند که توسط عناصر اول تولید نمی شوند. به عنوان مثال در formula_39، ایده آل formula_62 یک ایده آل اول است که نمی توان آن را با یک عنصر تولید کرد. به طور تاریخی، ایده تجزیه ایده آل ها به ایده آل های اول، قبل از معرفی اعداد ایده آل توسط ارنست کومر معرفی شد. این ها اعدادی هستند که در یک توسیع میدانی formula_63 از formula_12 قرار دارند. این توسیع میدانی را به نام میدان کلاس هیلبرت می شناسند. بر اساس قضیه ایده آل اصلی، هر ایده آل اول از formula_11 یک ایده آل اصلی از حلقه اعداد صحیح جبری formula_63 را تولید می کند. یک مولد از این ایده آل اصلی را عدد ایده آل می نامند. کومر ازین مفاهیم به عنوان جایگزینی برای نقض تجزیه یکتا در میدان های دوری استفاده کرد. این ها نهایتاً منجر شد که ریچارد ددکیند مفهوم ایده آل ها را معرفی کرده و تجزیه یکتایی ایده آل ها را به کمک آن اثبات کند. ایده آلی که در حلقه اعداد صحیح جبری یک میدان عددی اول باشد، ممکن است هنگام توسیع به میدان عددی بزرگتر دیگر اول نباشد. مثلاً، اعداد اول را در نظر بگیرید. ایده آل های متناظرشان یعنی formula_67 در formula_68 اول اند. در حالی که زمانی که این ایده آل ها را به اعداد صحیح گاوسی توسعه می دهیم تا به formula_69 برسیم، ممکن است در آنجا اول باشند یا نباشند. به عنوان مثال، تجزیه formula_70 نتیجه می دهد: formula_71 توجه کنید که formula_72، یعنی ایده آل های تولید شده توسط formula_73 و formula_74 یکی هستند. جواب کامل به این سؤال که چه ایده آلی هنگام توسعه به اعداد صحیح گاوسی اول باقی می ماند؟ توسط قضیه جمع مربعات فرما ارائه شد. این قضیه بیان میدارد: برای عدد اول فردی چون formula_13، ایده آل formula_69 اول است اگر formula_77 و اول نیست اگر formula_78. این قضیه به همراه مشاهده اول بودن formula_79 توصیف کاملی از ایده آل های اول در اعداد صحیح گاوسی را فراهم می آورد. تعمیم این نتیجه ساده به حلقه های کلی تر اعداد صحیح جبری، یک مسئله بنیادین در نظریه جبری اعدادست. نظریه میدان کلاسی (Class Field Theory)، هنگامی که formula_12 یک توسیع آبلی از formula_81 باشد (یعنی توسیع گالوایی که گروه گالوای آن آبلی باشد)، به این هدف نایل می آید. تجزیه یکتا نقض می شود اگر و تنها اگر ایده آل های اول غیر اصلی وجود داشته باشند. گروه کلاس ایده آلی شیئیست که میزان نقض (انحراف از) اصلی بودن یک ایده آل را اندازه گیری می کند. تعریف گروه کلاس ایده آلی نیازمند بزرگ کردن مجموعه ایده آل های اعداد صحیح جبری است، چنان که ساختار گروهی بپذیرند. این عمل با تعمیم ایده آل ها به ایده آل های کسری امکان پذیر است. یک ایده آل کسری زیرگروهی جمعی چون formula_82 از formula_12 است که تحت ضرب توسط عناصر formula_11 بسته باشند، یعنی اگر formula_85 آنگاها formula_86. تمام ایده آل های formula_11 نیز ایده آل های کسری هستند. اگر formula_55 و formula_82 ایده آل های کسری باشند، آنگاه مجموعه formula_90 از ضرب تمام عناصر درون formula_55 و formula_82 نیز یک ایده آل کسریست. این عملیات مجموعه ایده آل های کسری غیرصفر را تبدیل به یک گروه می کند. همانی گروه، ایده آل formula_93 است و معکوس ایده آل کسری چون formula_82 یک خارج قسمت (تعمیم یافته) ایده آلی به صورت formula_95 است. ایده آل های کسری اصلی، یعنی آن ها که به شکل formula_96 هستند که در آن formula_97، تشکیل زیرگروهی از تمام ایده آل های غیر صفر کسری می دهند. خارج قسمت گروه ایده آل های کسری ناصفر توسط این زیر گروه را گروه کلاس ایده آلی گویند. دو ایده آل formula_55 و formula_82 نمایش دهنده ی یک عنصر از گروه کلاس ایده آلی هستند اگر و تنها اگر وجود داشته باشد عنصری مثل formula_100 به طوری که formula_101. لذا، گروه کلاس ایده آلی دو ایده آل کسری را مساوی هم قرار می دهد اگر یکی از آن ها به اندازه ای از اصلی بودن فاصله داشته باشد که دیگری فاصله دارد. گروه کلاس ایده آلی به صورت formula_102، formula_103 یا formula_104 نمایش داده می شود (نماد آخر، این گروه را با گروه پیکارد در هندسه جبری یکی در نظر می گیرد).
[ { "answer1": "کتابی با نام \"تحقیقاتی در حساب\" (با عنوان لاتین: Disquisitiones Arithmeticae) است که به زبان لاتین توسط کارل فردریش گاوس در ۱۷۹۸ نوشته شد", "answer2": "قضیه آخر فرما اولین حدسی بود که توسط پیر د فرما در ۱۶۳۷ زده شد.", "distance": 496, "question": "چه کسی کتاب تحقیقاتی در حساب را نوشت و اولین حدسی که توسط پیر د فرما زده شد چه بود؟" }, { "answer1": "بر اساس تحقیق او در مورد ساختار گروه عناصر معکوس پذیر میدان های مربعی، او قضیه یکال (عناصر معکوس پذیر) دیریکله را اثبات کرد که نتیجه بنیادینی در نظریه جبری اعدادست.", "answer2": "ایده آل ها، اعداد ایده آل ارنست ادوارد کومر را تعمیم می دهد، مفهومی (اعداد ایده آل) که کومر در تلاشش به هدف اثبات آخرین قضیه فرما در ۱۸۴۳ خلق کرد.", "distance": 1621, "question": "چه کسی قضیه یکال دیریکله را اثبات کرد و کار ارنست کومر در تلاش برای اثبات قضیه آخر فرما چه بود؟" }, { "answer1": "در ۱۸۶۳، او درسنامه های لژیونه دیریکله در مورد نظریه اعداد را با نام \"Vorlesungen über Zahlentheorie\" (\"درسنامه هایی در مورد نظریه اعداد\") منتشر کرد", "answer2": "او همچنین مسئله مهم نظریه اعدادی که Waring در ۱۷۷۰ فرموله کرده بود را حل کرد.", "distance": 1116, "question": "کتاب درسنامه هایی در مورد نظریه اعداد توسط چه کسی نوشته شده و چه کسی مسئله مهم نظریه اعدادی که Waring در 1770 فرموله کرده بود را حل کرد؟" }, { "answer1": "امیل آرتین قانون تقابل آرتینی را در یک سری مقالات (۱۹۲۴؛ ۱۹۲۷؛ ۱۹۳۰) بنا نهاد.", "answer2": "اندرو وایلز از ۱۹۹۳ تا ۱۹۹۴ اثبات قضیه مدولاریتی برای خم های بیضوی نیمه-پایا ارائه کرد، که همراه با قضیه Ribet، اثباتی برای قضیه آخر فرما ارائه می نمود.", "distance": 1142, "question": "قانون تقابل آرتینی در چه سال هایی بنا نهاده شد و چه کسی قضیه مدولاریتی را برای خم های بیضوی نیمه-پایا ارائه کرد؟" }, { "answer1": "نتیجه نهایی پذیرفته شده در سپتامبر ۱۹۹۴ بیرون داده شد و به طور رسمی در ۱۹۹۵ منتشر شد.", "answer2": "گروه کلاس ایده آلی شیئیست که میزان نقض (انحراف از) اصلی بودن یک ایده آل را اندازه گیری می کند.", "distance": 6300, "question": "در چه سالی اثبات قضیه مدولاریتی رسما منتشر شد و گروه کلاس ایده آلی چه چیزی را اندازه گیری می کند؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
405
: مردم آذری مردم آذری یا مردم آذربایجانی یا آذری ها یکی از اقوام ایران تبار با عناصری از فرهنگ ایرانی هستند که بیشتر در آذربایجان ایران و جمهوری آذربایجان و همچنین در استان های مرزی ترکیه، گرجستان و روسیه (داغستان) سکونت دارند. آذری ها (به ترکی آذربایجانی: آذری لر Azərilər) عمدتاً با نام «ترک های آذربایجانی» (به ترکی آذربایجانی: آذربایجان تورک لری Azərbaycan Türkləri) شناخته می شوند. و عمدتاً مسلمان شیعه هستند. آذری ها همچنین اقلیت بومی جمهوری داغستان (روسیه) هستند و برخلاف واقع شدن در دو کشور ایران و جمهوری آذربایجان یک گروه قومی را تشکیل می دهند. هرچند رشد فرهنگی متفاوت روسیه / شوروی و ایران در دو سده اخیر باعث به وجود آمدن تفاوت هایی میان آذربایجانی های ساکن ایران و جمهوری آذربایجان شده است. زبان ترکی آذربایجانی، آذربایجانی ها را به هم پیوند می دهد و به صورت دو طرفه توسط ترکمن ها، قشقایی ها، گاگااوزها و ترک های آناتولی (شامل ترکی استانبولی و ترکمن های عراق) که همه متعلق به شاخه اغوز زبان های ترک تبار هستند قابل فهم است. در پی دوره اول جنگ های ایران و روسیه در سالهای ۱۸۱۳ و ۱۸۲۸ قفقاز که قسمتی از خاک ایران بود به خاک امپراطوری روسیه پیوست و بر اساس عهدنامه گلستان و ترکمنچای مرز دقیق ایران و روسیه مشخص شد. بعدها در سال ۱۹۱۸ شکل گیری جمهوری دمکراتیک آذربایجان باعث به وجود آمدن کشور جمهوری آذربایجان شد. آذری واژه ای است که از قرن دهم تاکنون برای اشاره به اقوام مختلفی که در این منطقه زیست می کردند، به کار رفته است. جمعیت آذری های ایران در حدود ۱۶ درصد از جمعیت کل ایران و جمعیت آذربایجانی ها در ایران و جمهوری آذربایجان از ۲۴ تا ۲۸ میلیون تن در جهان برآورد می شود. نام آذربایجان برگرفته از نام آتروپات یک ساتراپ (فرماندار) ایرانی است که در آتورپاتکان (آذربایجان امروزی) حکمرانی می کرده است. نام امروزی آذربایجان حاصل ترکیب دو واژه فارسی باستان «آذر (آتور)» به معنی «آتش (مقدس)» و «آبادگان (آپاتکان)» به معنی «محل» است که «سرزمین آتشکده ها» یا «محافظت شده توسط آتش» معنی می دهد. «آذربایجان» شکل معرب شده «آتورپاتکان (آذربادگان)» می باشد. در آذربایجان همواره گروه های جمعیتی بومی و مهاجم رفت و آمد داشته اند همچون: آلبانی های بومی قفقاز، مادها، سکاها و دیگر ایرانیان، یونانی ها، رومیان (ایتالیایی ها)، خزرها، اعراب، ترک های اغوز، ترک های سلجوق، ارمنی ها و روس ها بوده است. آذربایجانی های باستان به زبان آذری باستان که از زبان های ایرانی و از شاخه زبان های هند و اروپایی است سخن می گفته اند. در قرن یازدهم در پی فتوحات سلجوقیان، قبیله های غز شروع به مهاجرت به قفقاز و آناتولی از فلات ایران کردند و سپس سیل مهاجرت قبیله های اغوز و ترکمن با هجوم مغولان شدت یافت. در این هنگام قبایل اغوز به گروه های کوچکتری تقسیم شدند، قسمتی از آن ها که بیشتر سنی بودند به آناتولی رفتند و در آنجا سکنی گزیدند و بقیه در قفقاز ماندند و بعدها به دلیل نفوذ صفویه مذهب خود را تغییر داده و شیعه شدند. برای مدت زمان زیادی آن ها با نام «ترکمن» یا «ترکمان» شناخته می شدند. از قرن سیزده به بعد مردمان منطقه آذربایجان بر اساس هویت جدید شیعه و ترک های اغوز ترک سازی شده و به زبان ترکی حرف می زدند. هرچند قابل ذکر است تا قبل از اواخر قرن نوزده گویشوران زبان آذری باستان در مناطق دور افتاده همچون: هرزند، گالین گویا و روستاهای شهرود در خلخال و انرجان وجود داشتند و ترک سازی کامل مردمان آذربایجان بعد از این تاریخ می باشد. امروزه این مردمان ترک زبان، «آذربایجانی» شناخته می شوند. بر اساس گفته بریس ریباکو (تاریخ نویس روسی): در رابطه با به وجود آمدن فرهنگ آذربایجان در قرون چهاردهم و پانزدهم پیش از هر چیزی باید به رابطه ادبیات و قسمت های دیگر فرهنگ توجه داشت که به طور اساسی با زبان پیوند خورده است، همان طور که حتی پس از ترک سازی، فرهنگ جمعیت محلی آذربایجان به صورت سنتی باقی ماند. هرچند حضور یک قشر عظیمی از ایرانیان در شکل گیری قوم آذربایجان تأثیرگذار بوده است. نخست وجود تعداد زیادی از کلمات ایرانی و عربی در زبان ترکی آذربایجانی و دوم استفاده از زبان های ترکی آذربایجانی و ترکی استانبولی در ایران به عنوان زبان میانجی. پس از استقلال جمهوری آذربایجان فرهنگ آذربایجان همواره رابطه نزدیکی را با فرهنگ های ایرانی و عربی به دلیل مذهب و سنت های تاریخی مشترک داشته است.تا پیش از حملهٔ مغول به ایران، مردم آذربایجان به زبانی تاتی تبار که آن را زبان آذری باستان می نامید، سخن می گفته اند. هنوز هم می توان باقی مانده این زبان را در همه جای آذربایجان ایران و جمهوری آذربایجان یافت. زبان ترکی در سده های پس از پاگیری اسلام در ایران، بر اثر مهاجرت تدریجی و متمادی ایل های ترک، به ویژه در آسیای صغیر جایگزین زبان های هند و اروپایی رایج در این منطقه شده است. با توجه به تاریخ و مسیر کوچ ایل های ترک به آسیای صغیر از طریق آذربایجان می توان نتیجه گرفت که چیره گشتن زبان ترکی در آذربایجان امری تدریجی بوده است که مراحل آن را می توان بدینسان فهرست نمود: تاریخ شناسان بر این باورند که آلبانیای قفقاز اولین ساکنان جمهوری آذربایجان بوده اند. سکاها و به دنبال آن ها مادها این منطقه را تصاحب کرده و امپراتوری خود را تا شمال رود ارس گسترش دادند. مادها یک امپراتوری عظیم را در سالهای ۹۰۰–۷۰۰ قبل از میلاد بنیان نهادند که در حدود ۵۵۰ سال پیش از میلاد با امپراتوری هخامنشی ادغام شد. در این دوران، دین زرتشتی در قفقاز و آتروپاتن (آذربایجان) رواج یافته بود. هخامنشیان تقریباً در سال ۳۳۰ پیش از میلاد از اسکندر مقدونی شکست خوردند اما به ساتراپ مادی «آتروپاتن» اجازه داده شد تا در قدرت باقی بماند. به دنبال افول سلوکیان در سال ۲۴۷ پیش از میلاد، پادشاهی باستان ارمنستان کنترل نواحی آلبانیای قفقاز را از سال ۱۹۰ پیش از میلاد تا ۳۸۷ پس از میلاد بدست گرفت. آلبانی های قفقاز پادشاهی مستقل خود را در اولین سده قبل از میلاد بنیان نهادند. این پادشاهی در سال ۲۵۲ پس از میلاد توسط ساسانیان تسخیر شده و پادشاهی به صورت ایالت وابسته به امپراتوری ساسانی درآمد. پادشاه آلبانیای قفقاز «اورنایر» در سده چهارم بعد از میلاد دین رسمی ایالت آلبانیا را مسیحیت اعلام کرد و آلبانیا تا قرن هشتم مسیحی باقی ماند. کنترل ساسانی ها با شکستشان از اعراب مسلمان در سال ۶۴۲ میلادی پایان یافت. عرب های مسلمان، ساسانیان و سپس امپراتوری روم شرقی را در قفقاز شکست دادند. آن ها آلبانیای قفقاز را بعد از مقاومتشان توسط شاه جوانشیر در سال ۶۶۷ به صورت ایالت وابسته (ایالت غیرمستقل) درآوردند. در سده های نهم و دهم میلادی نویسندگان عرب از منطقه ای در بین رودهای ارس و کورا به نام اران (آلبانیای قفقاز/ آذربایجان) شروع به نام بردن کردند. در این هنگام اعراب از بصره و کوفه به آذربایجان آمدند و سرزمین هایی که توسط بومیان رها شده بود را تصاحب کردند؛ بنابراین اعراب از زمین داران تراز اول (بزرگ/قدرتمند) شدند. تغییر دین در آذربایجان کند بود به طوری که ساکنان آذربایجان برای سال ها در برابر تغییر دین مقاومت نشان دادند و ناخشنودی آذربایجانی ها با مهاجرت گروه های کوچکی از اعراب به شهرهایی همچون تبریز و مراغه بیشتر شد. این مهاجرت های اعراب باعث بوجود آمدن قیامی در آذربایجان توسط بابک خرمدین در سالهای ۸۱۶–۸۳۷ گشت. هرچند با مقاومت توده هایی از مردم در برابر اسلام، بیشتر آذربایجانی ها به اسلام تغییر دین دادند. بعدها پادشاهی های شدادی، روادی و ساجیان در قرن های ۱۰ و ۱۱ بر قسمت هایی از آذربایجان حکمرانی کردند. در میانه های قرن یازدهم سلجوقیان تسلط اعراب را بر آذربایجان از بین بردند و امپراتوری عظیمی را بنیان نهادند که بیشتر نواحی غرب آسیا را در بر می گرفت. با سلطه سلجوقیان، ایلات اغوز شروع به کوچ به آذربایجان کردند و بدین گونه ترک سازی مردمان آذربایجان شروع شد. فرهنگ ایرانی به حیات خود ادامه داد و شاعرانی همچون نظامی گنجوی در این دوران شکوفا شدند. سلطنت ترک ها با حمله مغول ها دستخوش وقفه شد و ترک ها با سلطه تیمورلنگ به حاکمیت برگشتند، سپس قره قویونلوها و آق قویونلوها تا به حاکمیت رسیدن صفویان در سال ۱۵۰۱ قدرت را در دست داشتند. صفویان که از آذربایجان ایران برخاسته بودند و تا سال ۱۷۲۲ به حکومت ادامه دادند توانستند ایرانی نوین را پایه گذاری کنند. موفقیت های آن ها در ساخت ساختمان های دولتی، معماری و دانش چشمگیر بود. دولت صفویه به دلیل فساد داخلی و فشارهای خارجی از طرف دولت های روسیه و در افغانستان دولت هوتکیان رو به افول گذاشت. صفویان مذهب شیعه را که قسمت مهمی از هویت ملی ایرانیان و بیشتر ساکنین جمهوری آذربایجان است ترویج و گسترش دادند. صفویان هنر و فرهنگ (ادب) را ترویج دادند، شاه عباس یکم فضای روشنفکرانه ای را در ایران بوجود آورد، به طوری که بسیاری دانشمندان از این دوران به عنوان «دوران جدید طلایی (شکوفایی) ایران» یاد می کنند. شاه عباس یکم اصلاحات پایه ای در دولت و ارتش ایجاد کرد و به نیازهای مردم عادی رسیدگی نمود. او سعی کرد اوضاع داخلی را با استفاده از شیعه گری ثبات ببخشد. پس از سقوط صفویه، برای مدت کوتاهی عثمانی ها قسمتهایی از خاک ایران را اشغال کردند. نادر شاه افشار که در آن زمان حاکم خراسان بود افغان ها را شکست داد و ایران را دوباره فتح کرد. بعد از افشاریه سلطنت کوتاه کریم خان فرا رسید و بعد از زندیه سلسله قاجاریه در سال ۱۷۷۹ بر آذربایجان و ایران شروع به حکومت کرد. در این زمان روس ها تهدید بزرگی برای اراضی ایران در قفقاز به حساب می آمدند. جنگ های ایران و روسیه در قرن هجدهم شروع شد و در اوایل قرن نوزدهم با دو قرارداد گلستان در سال ۱۸۱۳ و ترکمن چای در سال ۱۸۲۸ که منطقه قفقاز را رسماً از ایران به امپراتوری روسیه می داد پایان یافت. نقش آذربایجان بر انقلاب مشروطه ایران انکار ناپذیر است. بزرگترین شخصیت های انقلابی ستارخان و باقرخان هردو آذربایجانی بودند. انقلاب مشروطه ایران سلسله قاجاریه را که امتیاز تنباکو و نفت را به امپراتوری بریتانیا داده بودند و اراضی ایران را به امپراتوری روسیه واگذار کرده بودند متزلزل کرد. مجلس ایران با تلاشهای مشروطه خواهان شروع به کار کرد. در برخی مناطق جنبش مشروطه با شورش رعایا (کشاورزان) علیه تنها حامیان داخلی سلطنت یعنی اربابان (زمین داران) و مالیات بگیران همراه بود. روزنامه های دموکراسی طلب شروع به کار کردند و روشنفکران ایرانی با دیدن شهرهایی همچون پاریس و پتروگراد شروع به نوگرایی کردند. شاه قاجار و مشاوران انگلیسی اش به انقلاب مشروطه تاختند ولی عمر سلسله قاجاریه رو به پایان بود. احمد شاه آخرین شاه قاجار که در روزهای آشفتگی ایران با وامی که از دولت روسیه گرفته بود در حال خوشگذرانی در اروپا بود با رای اکثریت مجلس و حمایت نخست وزیر وقت رضاخان که یک فرمانده قدیمی نیروهای قزاق بود بر کنار شد. در پی برکناری رضاشاه در سپتامبر ۱۹۴۱، نیروهای شوروی کنترل نواحی آذربایجان را بدست گرفتند و فرقه دموکرات آذربایجان به رهبری سید جعفر پیشه وری را به سر کار آوردند. نگرانی های ایالات متحده آمریکا و بریتانیا از ادامه حضور نیروهای روس در آذربایجان بعد از جنگ جهانی دوم باعث خروج نیروهای روس از خاک آذربایجان در اواخر سال ۱۹۴۶ شد. بلافاصله بعد از خروج نیروهای روس از آذربایجان، دولت ایران کنترل آذربایجان را دوباره بدست گرفت. پروفسور گری هس در این باره گفته است: «در ۱۱ دسامبر نیروهای ایران وارد تبریز شدند و دولت پیشه وری به سرعت فروپاشید. البته آذربایجانی ها از ورود نیروهای ایرانی شورمندانه استقبال کردند چون تهران را بر مسکو ترجیح می دادند. صرفنظر کردن شوروی از آذربایجان احتمالاً به عوامل گوناگونی بود، از جمله می توان به تمایل آذربایجانی ها به ایران و امتیاز نفت که در دراز مدت برای دولت شوروی باقی می ماند نام برد» درحالی که آذربایجانی های ایران با اجتماع ایران آمیخته شدند، خویشاوندان آن ها در جمهوری آذربایجان پس از ۷۰ سال حاکمیت شوروی به استقلال کوتاهی در سال های ۱۹۱۸–۱۹۲۰ رسیدند، آذربایجانی های جمهوری آذربایجان در اکتبر ۱۹۹۱ استقلال خود را دوباره بازیافتند و سپس گرفتار جنگ قره باغ با همسایه خود، ارمنستان شدند. مطالعات ژنتیکی نشان داده که آذربایجانی های ایران (azeris) هم از نظر میتوکندری دی ان ای، که فقط از مادر منتقل می شود و هم از نظر کروموزوم ایگرگ، که فقط از پدر به ارث می رسد، به همسایگان جغرافیایی خود یعنی اقوام بومی قفقازی (گویشوران به زبان های قفقازی) شبیه ترند تا به پارسی زبان های ایران (persians) (هندوایرانی زبان)، نتایج نشان داد که پارس ها و ارمنی های ایران بیش از همه به ترک های قشقایی و ترک های تاتار شبیه هستند. مطالعات ژنتیکی دیگر در مورد ارمنی ها قوم همسایه هندواروپایی زبان آذربایجانی ها هم نشان داده که شباهت ژنتیکی آن ها هم در نسب مادری و هم در نسب پدری به همسایگان قفقازی بیشتر از هم زبانان هندواروپایی است. خصوصیات ژنتیکی قفقازی ها نیز در مجموع چیزی بین اروپائی ها و ساکنان خاورمیانه است که نسب مادری شباهت بیشتری را به اروپائی ها و نسب پدری شباهت بیشتری را به خاورمیانه ای ها نشان می دهد. این نتایج ایده جابجایی زبانی آذربایجانی ها را تقویت می کند و نشان می دهد که گروه های مهاجر آن قدر کوچک بوده اند که سهم ژنتیکی آن ها در جمعیت فعلی قابل مشاهده نیست. مطالعات دپارتمان ژنتیک دانشگاه کمبریج به علاوه همین امر، تمایز و فاصله ژنتیکی مردمان آذری با تُرک های آناتولی و اروپا را نیز نشان می دهد. طی تحقیقی که در سال ۱۳۸۹ روی جمعیت های ساکن در ایران انجام شد، سهم هاپلوگروپ منتسب به اقوام آریایی در کل جمعیت ایران فقط ۱۰/۲ درصد بدست آمد، در مقیاس و مقایسه جهانی، جمعیت ایران از لحاظ شباهت کروموزوم Y (نسب پدری) از یک سو به هندوها و پاکستانی ها و از سوی دیگر به مردمان آسیای میانه و همچنین کشورهای خاورمیانه نزدیکی و قرابت دارد. بر مبنای یک مقاله منتشر شده در سال ۲۰۱۳، که مقایسه ای است در مورد ساختار ژنتیکی ۳۵۲ ایرانی، با وجود اینکه تنوع ژنتیکی کل ایرانیان بسیار بالا است، آذری های ایران قرابت ژنتیکی نزدیکتری با مردم گرجی در مقایسه با گروه های ایرانی، ترکیه ای و همچین آذری های قفقاز دارند. برخلاف تصور موجود که فرض می شود که آذربایجانی ها (ساکنان امروزی کشور جمهوری آذربایجان) با آذری های ایرانی ریشه مشترک دارند، تحقیقات نشان می دهد که آذری های ناحیه قفقاز ویژگی ژنتیکی متفاوتی از آذری های ساکن ایران دارند و موقعیتی میان آذری ها/گرجی ها از یک سو و ایرانی ها/ترک ها از سوی دیگر دارند. باور غالب دانشمندان بر این است که آذربایجانی های امروز از نسل آلبانیای قفقاز و اقوام ایرانی تباری هستند که در قفقاز و شمال ایران قبل از ترک سازی می زیستند. مورخان از جمله ولادیمیر مینورسکی دربارهٔ ترک سازی مردمان قفقاز و ایرانی ها می نویسد: در اویل قرن یازدهم ورود قبایل اغوز ابتدا به صورت گروه های کوچک و سپس در دسته های بزرگ در دوران سلجوقیان شروع شد. در نتیجه جمعیت آذربایجان و قفقاز جنوبی ترک شدند و خصوصیاتی همچون ورود اصوات فارسی و عدم رعایت هم آوایی در بعضی کلمات وارد شده غیر ترکی در زبان ترکی آذربایجانی دیده می شود.برخی از مردم آذربایجان دارای سابقهٔ اخیر از نسبت قبیله ای (به ایل های ترک یا کرد) هستند. از گروه های عمدهٔ قبایل ترک که هنوز قابل تشخیص هستند، می توان به شاهسون های مشکین و اردبیل، افشار های ارومیه و صائین قلعه و بیات های ماکو اشاره کرد. سرانجام جنبش مشروطه ایران تأسیس سلسهٔ پهلوی بود معمار اصلی چنین سیاستی میرزا فتحعلی آخوندزاده (آخوندوف)، یکی از روشنفکران آذری بود. آخوندزاده، با تاسی به دیدگاه خاورشناسان مبنی بر برتری نژاد آریایی، امپراتوری های پیش از اسلام ایران را به عنوان جامعهٔ آرمانی مطرح کرد که با اشاعه اسلام توسط اعراب به قهقرا رفت. این ایدئالیسم توسط پادشاهان دودمان پهلوی به اجرا گذاشته شد. محمدرضا پهلوی خود را به لقب آریامهر، به معنی خورشید آریایی ها، مفتخر کرد، لقبی که سازنده آن صادق رضازاده شفق، که خودش نیز آذری بود. حسن تقی زاده، مؤسس انجمن ایران در برلین، نیز در ایجاد ناسیونالیسم ایرانی نقشی بارز داشت. او، در مقالاتی که بعد از سال ۱۹۱۶ در مجله «کاوه» منتشر می کرد، سعی داشت یکی بودن نژاد آلمانی ها و ایرانی ها را ثابت کند. در ارتباط با پیوندهای تباری ایرانیان با دیگر ملت ها پژوهش های جالبی صورت گرفته است. تارنمای اینترنتی «مجارتی رایتس» یا «حقوق اکثریت»، گراف جالبی را مشخصا پیرامون میزان خویشاوندی و شباهت ژنتیکی بیست و شش گروه جمعیتی انتشار داده که با تحقیق بر روی ده هزار نمونهٔ واجد شرایط از بیست و شش ملیت مختلف در سال ۱۹۹۴ و به سرپرستی پروفسور «لوییجی س فورزا» از دانشگاه استنفورد به دست آمده و اطلاعات مهمی را در زمینهٔ شباهت های ژنتیکی ایرانیان با دیگر ملل نمایش می دهد. در این گراف از معیاری به نام «کین شیپ» یا خویشاوندی برای نشان دادن میزان شباهت یا اختلاف ژنتیکی کشورها استفاده شده و بر مبنای ضریب خویشاوندی، میزان تغییرات فاصلهٔ ژنتیکی یا واریانس آن، اندازه شباهت یا اختلاف تباری ملتها را نشان می دهد. مطابق با نمودار بالا، میزان اختلاف ژنتیکی میان مردمان دانمارک و انگلستان در حدود ۰٫۰۰۲۱ می باشد که نشان از شباهت این دو ملت دارد (در نمودار با عدد ۲۱ نمایش داده شده/ کلیهٔ ارقام نمودار در عدد ده هزار ضرب گردیده) و این میزان قرابت نزدیکتر از میزان قرابت هشت نسل متوالی یا قرابت یک شخص با پدر پدربزرگ پدر بزرگ پدر بزرگ اوست! همچنین میزان خویشاوندی میان بومیان استرالیایی با مردمان بنتو در آفریقا ۰٫۳۲۷۲ (در نمودار ۳۲۷۲) است که نشاندهندهٔ بیشترین اختلاف تباری در گروه های مورد مطالعه است. مطابق با این گراف نزدیکترین گروه به ایرانیان، یونانیان هستند با ۰٫۰۰۷۰ اختلاف پس از ایشان به ترتیب ۰٫۰۱۳۳ مردمان ایتالیا و ۰٫۰۱۵۲ هندوستان، خاور نزدیک ۰٫۰۱۵۴، دانمارکیها ۰٫۰۱۷۹ و انگلیسیها ۰٫۰۱۹۷ قرار دارند و همین طور میزان خویشاوندی ایرانیان با زردپوستان ترک و اقوام تورکیک (با علامت اختصاری ان تی یو در گراف) ۰٫۰۸۲۱ است که اختلاف زیادی را نمایش می دهد. نکته قابل توجه در این پژوهش که توسط یکی از معتبرترین مراکز تحقیقات ژنتیک صورت گرفته مصری ها آفریقایی تبارها و عرب ها در گروه ژنتیکی یکسان قرار گرفته اند و مغولان ژاپنی ها کره ای ها و ترکان نیز در گروهی یکسان قرار گرفته اند. در زمان سلجوقیان اولین اقوام ترک به صورت عمده وارد آذربایجان شدند. مهاجرت ترکهای اغوز از ترکمنستان تا زمان حکومت مغولان ادامه یافت به طوری که بسیاری از نیروهای ایلخانان ترک بودند. در زمان صفویان ترکسازی آذربایجان با نفوذ قزلباشها افزایش یافت. واژه آذربایجان از واژه کهن ولایت «آتورپاتکان» مشتق شده و بیانگر این است که با تغییر زبان، اسامی محلی هر چند با تغییرات اندکی از ترک سازی جدا ماندند. آذربایجانی ها با سایر مردم ایران از دید فرهنگی نزدیکی دارند، دی ان ای ساکنین بومی منطقه تفاوتی با یکدیگر ندارد، و مذهب آنان شیعه است که آنان را از دیگر ترک زبانان که سنی هستند متمایز می گرداند. علاوه بر این به همراه دیگر اقوام ایرانی نوروز، سال نو را با شکوه جشن می گیرند. «عاشیق»، در آذربایجان (هم در ایران و هم در جمهوری آذربایجان)، شاعر و نوازنده ای است که همراه با ساز آواز خود را اجرا می کند. عنوان قدیمی عاشیق ها «اوزان» است. علاوه بر قهوه خانه ها، عاشیق ها در عروسی و دیگر مراسم نیز اجرا می کنند. از داستان های حماسی که عاشیق ها نقل می کنند، می توان به کوراوغلو، و از داستان های عاشقانه می توان به اصلی و کرم اشاره کرد. بسیاری از رقص ها و آوازهای محلی (رقص لزگی،...) همچنان اجرا می شوند. در پی جنگ های ایران و روسیه در سده های ۱۲ و ۱۳ هجری خورشیدی، مناطقی از ایران در قفقاز (بعضی صرفاً تحت کنترل اسمی) از ایران جدا شده و به امپراتوری روسیه پیوسته شدند و این موضوع شامل کشور کنونی جمهوری آذربایجان نیز می شود. عهدنامه های گلستان در سال ۱۱۹۲ (۱۸۱۳) و ترکمان چای در سال ۱۲۰۷ (۱۸۲۸) سرحد مرز ایران و روسیه را معین کردند. در پی این موضوع و جدایی مردم آذربایجان، مردم جمهوری آذربایجان بیشتر سکولار شدند و مسلمانان مذهبی بیشتر در آذربایجان زندگی می کنند. در پی استقلال جمهوری آذربایجان از شوروی در سال ۱۳۷۰، علاقهٔ مردم به مذهب و روابط دوطرفه بیشتر شده است.
[ { "answer1": "نام امروزی آذربایجان حاصل ترکیب دو واژه فارسی باستان «آذر (آتور)» به معنی «آتش (مقدس)» و «آبادگان (آپاتکان)» به معنی «محل» است که «سرزمین آتشکده ها» یا «محافظت شده توسط آتش» معنی می دهد.", "answer2": "در سده های نهم و دهم میلادی نویسندگان عرب از منطقه ای در بین رودهای ارس و کورا به نام اران (آلبانیای قفقاز/ آذربایجان) شروع به نام بردن کردند.", "distance": 4000, "question": "نام امروزی آذربایجان از چه واژه‌هایی تشکیل شده و در قرون نهم و دهم میلادی، نویسندگان عرب از کدام منطقه به نام اران یاد می‌کردند؟" }, { "answer1": "مطالعات ژنتیکی نشان داده که آذربایجانی های ایران (azeris) هم از نظر میتوکندری دی ان ای، که فقط از مادر منتقل می شود و هم از نظر کروموزوم ایگرگ، که فقط از پدر به ارث می رسد، به همسایگان جغرافیایی خود یعنی اقوام بومی قفقازی (گویشوران به زبان های قفقازی) شبیه ترند تا به پارسی زبان های ایران (persians) (هندوایرانی زبان)", "answer2": "مطالعات ژنتیکی دیگر در مورد ارمنی ها قوم همسایه هندواروپایی زبان آذربایجانی ها هم نشان داده که شباهت ژنتیکی آن ها هم در نسب مادری و هم در نسب پدری به همسایگان قفقازی بیشتر از هم زبانان هندواروپایی است.", "distance": 420, "question": "مطالعات ژنتیکی در مورد آذربایجانی‌های ایران و همچنین ارمنی‌ها چه نتایجی را در مورد شباهت آنها با اقوام همسایه نشان داده است؟" }, { "answer1": "صفویان مذهب شیعه را که قسمت مهمی از هویت ملی ایرانیان و بیشتر ساکنین جمهوری آذربایجان است ترویج و گسترش دادند.", "answer2": "در پی این موضوع و جدایی مردم آذربایجان، مردم جمهوری آذربایجان بیشتر سکولار شدند و مسلمانان مذهبی بیشتر در آذربایجان زندگی می کنند.", "distance": 9709, "question": "در زمان صفویان چه تغییری در مذهب مردم آذربایجان ایجاد شد و بعد از جنگ های ایران و روسیه چه اتفاقی برای مردم جمهوری آذربایجان افتاد؟" }, { "answer1": "بزرگترین شخصیت های انقلابی ستارخان و باقرخان هردو آذربایجانی بودند.", "answer2": "نگرانی های ایالات متحده آمریکا و بریتانیا از ادامه حضور نیروهای روس در آذربایجان بعد از جنگ جهانی دوم باعث خروج نیروهای روس از خاک آذربایجان در اواخر سال ۱۹۴۶ شد.", "distance": 1009, "question": "مهمترین شخصیت‌های انقلابی آذربایجان در انقلاب مشروطه چه کسانی بودند و همچنین مهمترین دلیل برای خروج نیروهای شوروی از آذربایجان چه بود؟" }, { "answer1": "واژه آذربایجان از واژه کهن ولایت «آتورپاتکان» مشتق شده", "answer2": "«عاشیق»، در آذربایجان (هم در ایران و هم در جمهوری آذربایجان)، شاعر و نوازنده ای است که همراه با ساز آواز خود را اجرا می کند.", "distance": 424, "question": "واژه آذربایجان از چه واژه کهنی مشتق شده و عاشیق در آذربایجان چه نقشی دارد؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
406
: تحریم ها علیه ایران تحریم ها علیه ایران به مجموعه اقداماتی از سوی قدرت های جهانی گفته می شود که در جهت مجازات حکومت ایران یا وادار کردن این کشور به انجام یا انجام ندادن عملی به کار گرفته شده اند. عمده تحریم ها علیه ایران پس از وقوع انقلاب ۵۷، بعد از اِشغال سفارت آمریکا در تهران شکل گرفت و در پیِ چالش بر سر برنامه هسته ای ایران شدت بیشتری گرفت. برنامه اتمی ایران از سال ۸۵ و به دنبال ارجاع پرونده این کشور از آژانس بین المللی انرژی اتمی به شورای امنیت، با تحریم های مختلفی مواجه شده است. تحریم های ایران را از نظر تحریم کنندگان می توان به ۴ دسته کلی تقسیم بندی کرد: تحریم های چندجانبه، مانند تحریم های شورای امنیت سازمان ملل، تحریم های اتحادیه اروپا، تحریم های تک جانبه از سوی کشورهای مختلف مانند ایالات متحده و تحریم های کنگره آمریکا. نخستین تحریم جامع سراسری علیه ایران در دوران معاصر، تحریم بریتانیا علیه ایران به منظور واکنش در برابر انتخاب دکتر محمد مصدق به وزارت بود که هدف ملی سازی صنعت نفت را دنبال می کرد. اولین قطعنامه شورای امنیت علیه ایران در زمان نخست وزیری محمد مصدق و به منزله واکنش علیه ملی شدن صنعت نفت ایران صادر شد. آمریکا نیز در سال ۱۹۸۰ تحریم های اقتصادی وسیعی را در واکنش به تصرف سفارت آمریکا در تهران علیه ایران وضع کرد. در سال ۱۹۹۵، بیل کلینتون رئیس جمهور وقت آمریکا اقدام به وضع تحریم هایی کرد که به موجب آن شرکت های نفتی آمریکایی از سرمایه گذاری در طرح های نفت و گاز ایران منع شده بودند. وهم چنین روابط بازرگانی با ایران نیز یک جانبه قطع شد. قدرت های دنیا با ادعای انگیزه توقف در پیشرفت برنامه اتمی ایران تحریم هایی علیه ایران شکل دادند. به گفتهٔ کارشناسان، این تحریم ها رویِ برنامه اتمی ایران تأثیرگذار نبوده است، بلکه تأثیرات منفی رویِ اقتصاد ایران گذاشته است. این تحریم ها در زمینه های اقتصادی، علمی، سیاسی، فروش سلاح و مهمات می باشد. از جمله تأثیرگذارترین این تحریم ها می توان به تحریم صادرات نفت ایران و بانک مرکزی ایران اشاره کرد که اقتصاد تک محصولی ایران (نفت) و نقش بانک مرکزی ایران در وصول درآمد سهل حاصل از فروش نفت ایران به کشورهای جهان را هدف گرفته است. با توجه به تحریم هردو بخش نامبرده، اقتصاد ایران دچار مشکل جدی شده است. ایالات متحده پیش از سال ۲۰۰۷ مدت ها بود که صادرات دارو، مواد غذایی و محصولات کشاورزی به ایران را از لیست تحریم ها خارج کرده بود از این رو سیگار در فهرست تحریم ها قرار نداشت. طی گزارشی در سال ۲۰۰۷ ایران سومین مصرف کننده سیگار آمریکایی در دنیا بوده است و سال ۲۰۰۵ اداره آمار آمریکا اعلام کرد که ۱۰۰ میلیون دلار از کالاهای صادراتی به ایران سیگار بوده است. آبان ۱۳۹۱ رامین مهمانپرست سخنگوی وزارت امور خارجه ایران از تحریم های دارویی وضع شده جدید علیه ایران صحبت کرد. بهمن ۱۳۹۲ عباس عراقچی معاون امور حقوقی و بین الملل وزارت امور خارجه از لغو تحریم دارو و مواد غذایی خبر داد. برخی خبرگزاری های ایران مدعی شدند که تحریم دارو و مواد غذایی حدوداً از سال ۱۳۹۰ به بعد در حالی صورت گرفته است که سیگار تحریم نبوده است. این در حالی ست که وزارت خزانه داری ایالات متحده در آبان ۱۳۹۰ تحریم دارو، تجهیزات پزشکی و مواد غذایی برای انسان ها و حیوانات علیه ایران را از فهرست تحریم ها حذف کرده بود و دقیقاً تعین شده بود که مواد غذایی شامل سیگار، آدامس و مشروبات الکلی نمی شود بدین معنی که سیگار در فهرست تحریم ها بوده است اما تجهیزات پزشکی و مواد غذایی نبوده اند. مقام های دولت آمریکا تحریم های اعمال شده علیه ایران را سخت ترین و فلج کننده ترین تحریم ها در طول تاریخ تمدن انسان نامیده اند. این تحریم ها از لحاظ فنّی به ۴ گروه تقسیم می شود که تصویب و لغو هرکدام سازوکار جداگانه ای دارد. بخشی از دشواری مذاکرات ایران و گروه ۱+۵ هم دربارهٔ چگونگی لغو همین تحریم هاست. ایران در برخی از موارد با شکایت از تحریم هایِ صورت گرفته موفق شده حکمِ لغو آن ها را از دادگاه اتحادیه اروپا بگیرد. لغو تحریم از طریقِ شکایت در دادگاه گرچه می تواند آرام آرام رویه ای در این زمینه ایجاد کند اما روند لغو تحریم ها از این روش بسیار زمان بَر و هزینه ساز و با نتیجه ای غیرقابل تضمین است. پس از رئیس جمهور شدن محمود احمدی نژاد و به دنبال شدّت گرفتن اختلافات بین ایران و کشورهای عضو دائم شورای امنیت سازمان ملل، دو قطع نامهٔ تحریمی علیه ایران وضع گردید. این تحریم های شورای امنیت علیه ایران برگرفته از فصل هفتم منشور سازمان ملل هستند، که در آن صحبت از «تهدید یا نقض صلح در جهان» به میان آمده است. اصل ۴۲ فصل هفتم این اجازه را می دهد که برای تضمین صلح، تصمیم های ویژه گرفته شود، حتّی اگر احتیاج به متوسّل شدن به نیروی نظامی باشد. پس از اعمال دور چهارم تحریم های شورای امنیت علیه ایران، کشورهای ایالات متحده آمریکا و کشورهای عضو اتحادیه اروپا تحریم های یک جانبه فراتر از قطعنامه تصویب شده را نیز علیه ایران اعمال کردند. پرونده ایران در تاریخ هجدهم اسفند ۱۳۸۴مطابق با هشتم مارس ۲۰۰۶ از سوی شورای حکام آژانس بین المللی انرژی اتمی به شورای امنیت ارجاع شد. شورای امنیت تاکنون شش قطعنامه علیه پرونده اتمی ایران تصویب کرده که چهار قطعنامه آن حاوی تحریم های تازه بوده است. قطعنامه هایی که شورای امنیت تاکنون دربارهٔ برنامه اتمی ایران صادر کرده، ذیل فصل هفتم منشور ملل متحد است که به مسئولیت سازمان در مواجهه با تهدید علیه صلح جهانی می پردازد. این مصوبات برای تمامی اعضای سازمان ملل لازم الاجراست. در هنگام تصویب هرکدام از قطعنامه های شورای امنیت سازمان ملل، کمیته های تحریم تشکیل شده اند که کارشان بررسی این است که چه کسانی و به چه طریقی هدف این تحریم ها خواهند بود. تا زمانی که پرونده اتمی ایران از شورای امنیت خارج نشده باشد، کمیته تحریم ها همچنان به کار خود ادامه خواهند داد و فهرست خود را به روز خواهد کرد. در صورت حل و فصل پرونده اتمی ایران و توافق جامع با گروه ۱+۵، اعضای دائم شورای امنیت با طرح قطعنامه ای در شورا، درخواست لغو تحریم ها را مطرح و سپس با تصویب آن، پرونده ایران را از دستور کار شورا خارج می کنند. شورای وزیران اتحادیه اروپا تاکنون تحریم های متنوع و متعددی را علیه برنامه اتمی ایران به صورت مصوبه های مستقل از هم تصویب کرده است. تحریم های اتحادیه اروپا همه کشورهای عضو را ملزم به رعایت آن می کند. اولین تحریم اتحادیه اروپا علیه برنامه اتمی ایران بر مبنای تحریم های شورای امنیت سازمان ملل، بهمن سال ۱۳۸۶ (فوریه ۲۰۰۷) تصویب شد. اعمال برخی محدودیت ها در ارسال قطعات، تجهیزات و فناوری هایی به ایران که می توانست در گسترش فناوری های موشکی و اتمی کاربرد داشته باشد، هدف اولین دور از تحریم های اتحادیه اروپا بود. این محدودیت ها در سال های بعد به حمل و نقل هوایی و دریایی، معاملات بانکی، فروش نفت و سرمایه گذاری در صنایع نفت و گاز ایران گسترش یافت و تجهیزات و فناوری ها، اشخاص و شرکت های مورد تحریم بیشتری را شامل شد. در صورت توافق جامع اتمی ایران و گروه ۱+۵، مسئول سیاست خارجی اتحادیه به همراه سه کشور اروپایی حاضر در مذاکرات (بریتانیا، فرانسه و آلمان) متعهد به لغو تحریم ها می شوند. لغو تحریم ها از سوی شورای وزیران اتحادیه اروپا با تصویب طرحی در این شورا انجام می شود. آمریکا، بریتانیا، کانادا سه کشور اصلی اند که دولت آن ها به پیروی از قطعنامه های شورای امنیت سازمان ملل، تحریم های یکجانبه ای را علیه برنامه اتمی ایران به تصویب رسانده اند. از حیث تنوع و گستردگی، تحریم های آمریکا علیه ایران یکی از وسیع ترین تحریم های تصویب شده یک جانبه علیه یک کشور است. به دلیل ارتباطات وسیع سیاسی و تجاری با کشورهای مختلف جهان، آمریکا بسیاری از تحریم های یک جانبه اش علیه ایران را توانسته عملاً به دیگر کشورها تسری دهد. برای مثال برخی از شرکت هایی که عمده سهام آن ها متعلق به شرکت ها یا سرمایه گذاران آمریکایی است، هم عملاً مجبور به پیروی از تحریم های آمریکا شده اند. همچنین، بسیاری از کشورها و شرکت های خارجی نیز از بیم اقدامات تلافی جویانه آمریکا، از جمله محدودیت دسترسی آن ها به امکانات و تسهیلات مالی و تجاری آمریکایی، به درجات مختلف از این تحریم ها تبعیت کرده اند. اقدام های لازم برای لغو این تحریم ها باید در نهادهای تصمیم گیرنده این کشورها و در سطح ریاست جمهوری یا بالاترین مقام اجرایی کشور انجام شود. در صورت توافق جامع اتمی ایران و گروه ۱+۵، تحریم های دولت های بریتانیا و آمریکا که صرفاً مربوط به برنامه اتمی ایران است، لغو می شود. به دلیل گستردگی تحریم های صورت گرفته آمریکا علیه ایران طی ۳۵ سال گذشته یکی از مشکلات، شناسایی تحریم های اتمی از دیگر تحریم هایی است که به دلایل دیگر در این سه دهه وضع شده است. تحریم هایی که از سوی وزارت خارجه، وزارت خزانه داری و وزارت انرژی و نهایتاً کاخ سفید به اجرا گذاشته شده، با فرمان و مصوبه مقام های دولتی قابل لغو است و به نسبت تحریم های شورای امنیت، اتحادیه اروپا و تحریم های کنگره، پیچیدگی کمتری دارد. تحریم های بریتانیا علیه ایران هم توسط دولت این کشور و نه پارلمان تصویب شده و لغو آن با تصمیم دولت امکانپذیر است. دشوارترین بخش در لغو تحریم ها علیه برنامه اتمی ایران مربوط به تحریم های کنگره است. لغو این تحریم ها تصویب هم زمان مجلس نمایندگان و نمایندگان مجلس سنا را لازم دارد که در اختلافات تندروهای جمهوری خواه با باراک اوباما، رئیس جمهور از حزب دموکرات، می تواند اجرای تعهد دولت آمریکا برای لغو تحریم های اتمی علیه ایران را بسیار دشوار کند. در صورت تصویب توافق جامع اتمی ایران و گروه ۱+۵، دولت آمریکا متعهد به لغو تحریم های دولتی می شود اما بر اساس قوانین این کشور، دولت اختیاری دربارهٔ تحریم های کنگره نخواهد داشت و صرفاً می تواند به مدت شش ماه اجرای آن ها را به تأخیر بیندازد. این به معنای آن است که در صورت تغییر رئیس جمهور (فرض کنید رئیس جمهور بعدی آمریکا از حزب جمهوری خواه و وعده های انتخاباتی او ضرورتاً هماهنگ با تعهد دولت اوباما نباشد) تضمینی برای اجرای دقیق تعهدات دولت قبلی آمریکا بر مبنای توافق جامع اتمی با ایران وجود نخواهد داشت؛ مثلاً دولت بعدی می تواند ضرورتاً اجرای تحریم ها را هر شش ماه یک بار به تعویق نیندازد یا «قانون تحریم ایران» را که کنگره وضع کرده و دسامبر ۲۰۱۶ منقضی می شود دوباره تمدید کند. در حال حاضر یکی از موضوعات مورد مذاکره ایران و آمریکا حل و فصل این بخش از مشکلات است. نمایندگان دولت آمریکا معذورات قانونی خود را مطرح می کنند و نمایندگان دولت ایران می گویند این مشکل داخلی آمریکا است که دولت این کشور باید راه حل آن را پیدا کند. در قوانین تجارت جهانی، ابررایانه های قوی تر از ۱۹۰ میلیارد عمل در ثانیه به عنوان کالاهایی راهبردی (و دارای پتانسیل به کار برده شدن در محاسبات شبیه سازی های هسته ای) محسوب می شوند، و لذا فروش آن ها به کشورهایی مثل ایران شامل تحریم است. در سال ۲۰۱۷ سایت آموزش از راه دور محبوب coursera برای ایرانیان تحریم شد. امکان دریافت فایل های نرم افزاری شرکت هایی مانند NVIDIA, AMD, Adobe, AVG, AVAST, Symantec, McAfee ,MATLAB برخی از خدمات گوگل، برخی از خدمات مایکروسافت، و Oracle از درگاه اصلی این شرکت ها توسط آی پی های ایران امکان پذیر نیست و علاوه بر بسته شدن این سایت ها توسط خود این شرکت ها در ایران، برخی از این شرکت های فناوری و تکنولوژی، سرور مادر خود را نیز به روی ایرانیان بسته اند. تحریم خدمات هاستینگ و دامین بر روی هر کسی که ساکن ایران می باشد یکی دیگر از جمله تحریم هایی بود که بر مردم ساکنین سرزمین ایران اعمال شد. بنابر قوانین ایالات متحده آمریکا تجهیزات پزشکی-آزمایشگاهی مشمول تحریم اعمال شده بر دولت ایران نمی شوند، این قانون در مورد قطعات و نرم افزارهای مورد نیاز برای راه اندازی و عیب یابی دستگاه ها و تجهیزات پزشکی نیز صادق است البته صدور بعضی از تجهیزات خاص پزشکی و آزمایشگاهی به ایران که گمان می رود استفاده چندگانه داشته باشند نیاز به مجوز دارد. از جمله تجهیزات پزشکی قابل اشاره که صدور آن به ایران منوط به اخذ اجازه از دفتر کنترل سرمایه های خارجی دولت آمریکاست: در بهمن ۱۳۹۷ منصور غلامی وزیر علوم و تحقیقات و فناوری ایران از تحریم برخی دانشگاه های داخلی ایران توسط برخی کشورها به دلیل فعالیت علمی در عرصه انرژی هسته ای خبر داد. به گفته او هر دانشگاه داخلی ایران که در زمینه فیزیک هسته ای فعالیت کرده یا مقالاتی را که نشان از یک دستاورد خوب علمی است چاپ کرده باشد، در لیست تحریم های بین المللی قرار گرفته است؛ که بر این اساس دو دانشگاه صنعتی شریف و دانشگاه شهید بهشتی به دلیل فعالیت در این عرصه تحریم شده اند. نهادهای وابسته به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: شخصیت های وابسته به سازمان صنایع هوافضا (زیر مجموعه وزارت دفاع) شخصیت های وابسته به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در این میان، رئیس جمهور معمولاً اختیار «تعلیق» (و نه برچیدن) برخی از تحریم های کنگره را دارد، ضمن اینکه می تواند با ارائه گزارش به کمیته مربوط کنگره و ادعای اینکه پیش شرط های این نهاد برای برچیدن تحریم ها علیه ایران برآورده شده است، نسبت به رفع کامل آن ها اقدام نماید. طبعاً، همان طور که ذکر شد، رئیس جمهور آمریکا می تواند از تمدید قانون ISA نیز جلوگیری کند و حتی از «حق وتو» ی خود در برابر کنگره در زمان تمدید آن استفاده نماید. اما نکته مهم اینجاست که در فرهنگ سیاسی آمریکا (و نزد افکار عمومی این کشور) توسل رئیس جمهور به «مفّرهای قانونی» و اقدام علیه خواست باطنی و اراده کنگره (هرچند قانونی باشد) چندان اقدام پسندیده و مناسبی محسوب نمی شود. به ویژه در حوزه سیاست خارجه، مردم آمریکا قویاً انتظار دارند که تمام نهادهای سیاسی شان به صورت هماهنگ و در اجماع کامل با یکدیگر اقدام به تصمیم گیری نمایند و طبعاً، تک روی های «قانونی» رئیس جمهور را در پرونده های حساسی مانند پرونده هسته ای ایران با اصل حفظ حرمت کنگره (که قاعدتاً بازتاب دهنده اراده ملی است) مغایر می دانند. در واقع، به چنین اقداماتی از جانب رئیس جمهور در لغتنامه سیاسی آمریکا End-run around congress می گویند که شاید بشود آن را به اصطلاح عامیانه «دور زدن کنگره» ترجمه کرد که معمولاً از آن با یک بار بسیار منفی و به عنوان یک ترفند ناپسند سیاسی یاد می کنند. کانادا به دنبال قطعنامه ۱۷۳۷ شورای امنیت نیز تحریماتی علیه ایران وضع نموده است. با فرمانی که ولادیمیر پوتین در روز ۵ مه ۲۰۰۸ (۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۷) امضاء کرد، روسیه رسماً به تحریم های شورای امنیت سازمان ملل علیه جمهوری اسلامی ایران پیوست. در فرمان ولادیمیر پوتین آمده است: «تمامی سازمان ها و دستگاه های دولتی، بانک ها و موسسات و اشخاص حقوقی و حقیقی زیر حوزه قضایی روسیه باید به خاطر داشته باشند که از تاریخ ۳ مارس سال ۲۰۰۸، از انتقال، یا تأمین هر نوع مواد، یا تجهیزات یا فناوری هسته ای که امکان استفاده دوگانه نظامی و غیرنظامی از آن ها وجود دارد، از خاک روسیه به ایران ممنوع است». اوایل سال ۲۰۰۸ برخی از دانشگاه های هلند، بر طبق بخشنامه های وزارتخانه های کشوری، از پذیرش دانشجویان ایرانی به دلیل مسائل مربوط به فناوری هسته ای ممانعت به عمل می آورند. پس از اعتراض شدید دانشگاه ها و برخی از احزاب سیاسی در هلند، دولت این کشور به اعمال شرایط ویژه برای دانشجویان ایرانی پایان داد. بانک لامبرت بروکسل در بلژیک (Banque Bruxelles Lambert) معاملات ارزی با ایران را در سال ۲۰۰۸ قطع کرد. با وجودِ احتمال ضررِ و زیان های نسبتاً گسترده برای آلمان، دولت آلمان آمادگی خود را برای وضع تحریم های جدید علیه ایران در صورت راکد ماندن پرونده هسته ای ایران اعلام کرد. بانک دویچ آلمان (Deutsche Bank) معاملات ارزی با ایران را در سال ۲۰۰۸ قطع نمود. دولت نیکولاس سارکوزی از سیاست تحریم آمریکا علیه ایران حمایت کرده است. سازمان CNRS فرانسه، بزرگترین سازمان پژوهش علمی اروپا، در سال ۲۰۰۸ تحریم هایی علیه دانشمندان ایرانی در برخی رشته ها وضع کرد. این تحریم ها در پی مواضع سازمان ملل علیه ایران وضع گردید. همچنین دولت فرانسه با قطع فروش قطعات خورو به ایران ضرر زیادی به دولت ایران و خود دولت فرانسه وارد کرد. در آوریل ۲۰۰۸، سوئیس دارایی های ۱۲ شرکت ایرانی را به بهانهٔ دستورهای تحریمی شورای امنیت سازمان ملل علیه ایران، ضبط و مصادره کرد. بانک کردیت سوئیس (Credit Suisse) معاملات ارزی با ایران را در سال ۲۰۰۸ قطع نمود. به نتیجه رسیدن گفتگوهای هسته ای ۵+۱ و در پیِ آن برداشتنِ تحریم ها و وصولِ بدهیِ نفتیِ ایران، نه تنها اقتصاد ایران، بلکه اقتصادِ شرکای آسیایی را نیز متحوّل می کند. بر اثرِ فشارهایِ روزافزونِ نهادهای آمریکا و وابسته به شورای امنیت، بانک های دوبی و ابوظبی رفته رفته باعثِ رکود و ایجادِ مانع بینِ تجارت با ایران شده اند، به طوری که تجارت با ایران صدمه هایِ جدّی به خود دید. در ژوئن ۲۰۰۸ میلادی، خلیفه بن زاید آل نهیان حاکم امارات متحده عربی گفت: «ما کاملاً از اصول قوانین بین المللی حمایت می کنیم. اگر تحریم هایی اتخاذ شود که ماهیت بین المللی داشته باشند، بدون تردید آن ها را اجرا خواهیم کرد». ارزش تجارت سالانه ایران و امارات متحده عربی به ۱۱ میلیارد دلار می رسد. ۳۵ دانشمند ایرانی از شرکت در کنفرانس پروژهٔ SESAME در کشور مصر منع گردیدند. در اوت سال ۲۰۰۸ میلادی تیم المپیاد دانش آموزی ایران، به دلیل عدم دریافت ویزا از سوی مصر، نتوانسته در بیستمین المپیاد جهانی کامپیوتر در قاهره شرکت کند. دولت توکیو انتقالِ هر گونه فنّاوری حسُاس به ایران را منع کرده و دارایی های نزدیک به ده شرکتِ ایرانی را در ژاپن ضبط کرده است که مظنون به شرکت در برنامه های هسته ای ایران بوده اند. در ژانویه ۲۰۰۸ میلادی، بزرگ ترین بانک های کشور بحرین روابط خود با بانک های ایرانی را کاملاً قطع کردند. کامیون های حاملِ عایق های حرارتی تجهیزاتِ هسته ای ایران در روزِ ۳ اردیبهشتِ ۱۳۸۷ در مرز آستارا و هنگام ورودِ به خاک ایران متوقف شدند. ارزش محموله از سوی منابع جمهوری آذربایجان، بیش از ۱۷۰ هزار دلار، اعلام شده است. سخنگوی وزارت خارجه جمهوری آذربایجان در این باره گفت که در مورد محتویات این محموله به جزئیات بیشتری نیاز است و کشور او باید بداند که آیا محموله ارسالی مشمولِ تحریم های سازمان ملل متحد می شود یا خیر. این محموله سرانجام در تاریخ ۱۲ اردیبهشت ۱۳۸۷ ترخیص و وارد ایران شد. درآوریل ۲۰۰۸، قرار بود ایران در نمایشگاه بین المللی صنایع دفاعی مالزی شرکت کند. شرکت های ایرانیِ حاضر در نمایشگاه نیز در حالِ آماده سازی غرفه های خود بودند که برگه ایی به شان نشان داده شد که در آن دستور داده شده بود از نمایشگاه خارج شوند. این درخواست به امضای نجیب رزاق معاون نخست وزیر مالزی رسیده بود که نمایش تسلیحات موشکی و تخطی ایران از قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل را علت صدور این امر عنوان کرده بود. ماهاتیر محمد، نخست وزیر مالزی، در نشست اسلامی از ایران و قطر برای ایستادگی در برابر تحریم های اقتصادی تمجید کرده است و عقیده دارد که مهم است که جهان اسلام در مواجه با تهدیدهای آینده متکی به خود باشند. وی همچنین بر ایده تجارت با دینار طلا و معامله تهاتری در میان کشورهای اسلامی تأکید دارد. در مه ۲۰۰۸ میلادی، وزارت امور خارجه هند، در پیروی از قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل علیه ایران، از مقام هایِ هندی خواسته است بانک های ایرانی و محموله هایی را که از ایران وارد یا به آن می شود، تحتِ نظارت داشته باشند. به دنبال گزارش یوکیا آمانو، مدیر کل آژانس بین المللی انرژی اتمی که همراه با جزئیاتی از جنبه های احتمالی تلاش ایران برای ساخت تسلیحات هسته ای بود، توافق های جدیدی بین غرب و ایالات متحده آمریکا در خصوص تحریم علیه نظام بانکی، صنایع پتروشیمی، نفت و گاز ایران صورت گرفت. در واکنش، ایران کوشش کرده با طرح دعاوی علیه برخی از این تحریم ها، سعی بر رفع آن ها نماید. شکایت از دولت های اروپایی، به دادگاه های اتحادیه اروپا، از جمله این اقدامات بوده که موفقیت هایی را نیز برای ایران به همراه داشته اند. رفع تحریم از بانک ملت و بانک صادرات ایران دو مورد از این موفقیت ها است. همین موضوع نگرانی دولت های اروپایی را موجب شده و اعلام کرده اند در صورت موفقیت های این چنینی در آینده، زنجیره تحریم های علیه ایران گسسته می شود و همین موجب بی اثر شدن شان می شود. در تاریخ ۲۷ دی ماه سال ۱۳۹۴ هجری شمسی، باراک اوباما، رئیس جمهور آمریکا با صدور فرمان های اجرایی ۱۳۵۷۴، ۱۳۵۹۰، ۱۳۶۲۲ و ۱۳۶۴۵ در رابطه با تحریم های هسته ای ایران را لغو کرد. همچنین، اتحادیه اروپا پس از تأیید نهایی آژانس و اجرایی شدن برجام همه تحریم های هسته ای خود علیه ایران را لغو کرده است. بازیگر و کنش گر حقوقِ کودکانِ ایرانی، مهتاب کرامتی، در یادداشتی نشر شده در ۱۰ اردیبهشتِ ۱۳۹۲، در انتقاد از تحریم ها، آن ها را «تأثیرگذار رویِ حقوق کودکان در ایران و فراتر از اختلافاتِ سیاسی میان دولت ها و دولتمردان» و باعث فشار بَر کودکانی دانست که «صدای شادی و سلامت آن ها پشتِ درهایِ سیاست به سکوت» تبدیل شده است. در ۹ می ۲۰۱۸ (۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۷)، چند روز پس از مقدمه سازی ناتانیاهو نخست وزیر وقت اسرائیل، رئیس جمهور جمهوری خواه آمریکا دونالد ترامپ اعلام کرد که آمریکا از برنامه جامع اقدام مشترک ۵+۱ (برجام) خارج می شود. ترامپ که از زمانِ انتخاباتِ ریاست جمهوری آمریکا منتقد این توافق بود، ۱۸ اردیبهشت، ضمنِ انتقادِ صریح از سیاست های منطقه ای ایران و حمایت آن کشور از تروریسم، گفت این رفتار بی ثبات کننده ایران، پس از توافق هسته ای، شدیدتر شده اند و آمریکا گروگانِ این مسائل نخواهد شد. (لینک مشاهده ویدئو) رئیس جمهوری آمریکا می گوید جمهوریِ اسلامیِ ایران به توافق پایبند نبوده است. بر اساسِ بندی از قطعنامه ۲۲۳۱ که بعد از توافق هسته ای در شورای امنیت تصویب شد، جمهوری اسلامی ایران از آزمایشِ موشکِ بالیستیک با قابلیتِ حمل کلاهکِ اتمی منع شده است. با این حال، ایران در دو سالِ اخیر، چندین آزمایش موشک بالیستیک داشته است و موشک هایِ ایران، در دستِ برخی از گروه هایِ تروریستی و شورشیِ منطقه دیده شده اند. وی ضمنِ اعلامِ خروج واشینگتن از توافق ۲۳ تیر ۱۳۹۴ بینِ شش قدرتِ جهانی عضو گروه ۱+۵ با ایران، خاطر نشان کرد که آمریکا با متحدان خود مذاکره می کند تا به یک تصمیم جدیدی برایِ جلوگیری از جاه طلبیِ مخربِ ایران برسد. دوره ۹۰ روز در ۴ اوت ۲۰۱۸ (۱۳ مرداد ۹۷) به پایان رسید و تحریم های مربوط به هسته ای به صورت زیر احیا شدند: پس از پایان ۹۰ روز از اعمال این تحریم ها (۱۸۰ روز از خروج از برجام) در تاریخ ۴ نوامبر ۲۰۱۸ (۱۳ آبان ۹۷) تحریم های زیر نیز اعمال می شود: علاوه بر این، حداکثر تا تاریخ ۵ نوامبر ۲۰۱۸، دولت آمریکا تحریم ها علیه افراد خارج شده از «فهرست افراد ویژه مشخص شده و بلوک شده» (SDN) و سایر فهرست ها را بار دیگر اعمال خواهد کرد.
[ { "answer1": "بیل کلینتون رئیس جمهور وقت آمریکا اقدام به وضع تحریم هایی کرد که به موجب آن شرکت های نفتی آمریکایی از سرمایه گذاری در طرح های نفت و گاز ایران منع شده بودند.", "answer2": "روابط بازرگانی با ایران نیز یک جانبه قطع شد.", "distance": 166, "question": "چه تحریم هایی در سال 1995 توسط رئیس جمهور آمریکا وضع شد و در همان زمان روابط بازرگانی با ایران چگونه شد؟" }, { "answer1": "آبان ۱۳۹۱ رامین مهمانپرست سخنگوی وزارت امور خارجه ایران از تحریم های دارویی وضع شده جدید علیه ایران صحبت کرد.", "answer2": "بهمن ۱۳۹۲ عباس عراقچی معاون امور حقوقی و بین الملل وزارت امور خارجه از لغو تحریم دارو و مواد غذایی خبر داد.", "distance": 110, "question": "طبق گفته رامین مهمانپرست در چه تاریخی تحریم های دارویی علیه ایران وضع شد و چند سال بعد معاون امور حقوقی و بین الملل وزارت امور خارجه چه خبری داد؟" }, { "answer1": "این تحریم های شورای امنیت علیه ایران برگرفته از فصل هفتم منشور سازمان ملل هستند، که در آن صحبت از «تهدید یا نقض صلح در جهان» به میان آمده است.", "answer2": "اصل ۴۲ فصل هفتم این اجازه را می دهد که برای تضمین صلح، تصمیم های ویژه گرفته شود، حتّی اگر احتیاج به متوسّل شدن به نیروی نظامی باشد.", "distance": 143, "question": "تحریم های شورای امنیت علیه ایران بر گرفته از کدام فصل منشور سازمان ملل است و این فصل چه اجازه ای میدهد؟" }, { "answer1": "پرونده ایران در تاریخ هجدهم اسفند ۱۳۸۴مطابق با هشتم مارس ۲۰۰۶ از سوی شورای حکام آژانس بین المللی انرژی اتمی به شورای امنیت ارجاع شد.", "answer2": "شورای امنیت تاکنون شش قطعنامه علیه پرونده اتمی ایران تصویب کرده که چهار قطعنامه آن حاوی تحریم های تازه بوده است.", "distance": 133, "question": "چه زمانی پرونده ایران از سوی شورای حکام آژانس بین المللی انرژی اتمی به شورای امنیت ارجاع شد و شورای امنیت چند قطعنامه علیه پرونده اتمی ایران تصویب کرده است؟" }, { "answer1": "اولین تحریم اتحادیه اروپا علیه برنامه اتمی ایران بر مبنای تحریم های شورای امنیت سازمان ملل، بهمن سال ۱۳۸۶ (فوریه ۲۰۰۷) تصویب شد.", "answer2": "اعمال برخی محدودیت ها در ارسال قطعات، تجهیزات و فناوری هایی به ایران که می توانست در گسترش فناوری های موشکی و اتمی کاربرد داشته باشد، هدف اولین دور از تحریم های اتحادیه اروپا بود.", "distance": 129, "question": "اولین تحریم اتحادیه اروپا علیه برنامه اتمی ایران در چه تاریخی تصویب شد و هدف از این تحریم چه بود؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
407
: مصطفی چمران مصطفی چمران ساوه ای (۱۰ مهر ۱۳۱۱ تهران – ۳۱ خرداد ۱۳۶۰ دهلاویه) معروف به دکتر چمران و شهید چمران، فیزیک دان، سیاستمدار (عضو شورای مرکزی نهضت آزادی ایران)، وزیر دفاع ایران در دولت مهدی بازرگان و دولت موقت شورای انقلاب از همراهان موسی صدر در تشکیل جنبش امل (لبنان)، نماینده دوره اول مجلس شورای اسلامی، از فرماندهان ایران در جنگ ایران و عراق و بنیان گذار ستاد جنگ های نامنظم در جریان جنگ ایران و عراق بود. وی در دانشگاه تهران، تحصیلات خود را در رشته الکترومکانیک به پایان برد. سپس برای ادامه تحصیل به آمریکا رفت و درجه دکتری در فیزیک پلاسما کسب کرد. پس از گذراندن آموزش های نظامی در مصر، به لبنان رفت و به همراه موسی صدر، در تشکیل جنبش امل نقش مؤثری داشت و از فرماندهان آن بود. چمران در زمان تحصیل در دانشگاه تهران، در درس ترمودینامیک، شاگرد مهدی بازرگان بود. آشنایی او با بازرگان، عامل مهمی در ورود او به عرصه سیاست به شمار می رود. وی در دوران پس از کودتای ۲۸ مرداد در سازمان نهضت مقاومت ملی که زیر نظر افرادی چون مهدی بازرگان، سید رضا زنجانی و سید محمود طالقانی اداره می شد، فعالیت می کرد. در زمان تحصیل در خارج از ایران، او به همراه ابراهیم یزدی، علی شریعتی و صادق قطب زاده، شاخه خارج از کشوری نهضت آزادی ایران و همچنین انجمن اسلامی دانشجویان ایران در آمریکا را تأسیس کرد. پس از پیروزی انقلاب ۱۳۵۷ ایران، او به ایران بازگشت و در دولت بازرگان، مدتی وزارت دفاع را برعهده داشت. او به عنوان یکی از اعضای نهضت آزادی، در دوره نخست مجلس شورای اسلامی از سوی مردم تهران به نمایندگی انتخاب شد. در جریان جنگ ایران و عراق، وی یکی از فرماندهان ایران بود. چمران با شروع جنگ، به اهواز رفت و ستاد جنگ های نامنظم را بنیان گذاری کرد. از دیگر کارهای مهم وی ایجاد هماهنگی بین نیروهای ارتش، سپاه و نیروهای داوطلب مردمی بود که در منطقه حضور داشتند. مصطفی چمران در ۳۱ خرداد ماه ۱۳۶۰ در مسیر دهلاویه-سوسنگرد بر اثر اصابت ترکش خمپاره به پشت سرش در ۴۹ سالگی آسمانی شد. مصطفی چمران در سال ۱۳۱۱ خورشیدی در خیابان پانزده خرداد تهران، بازار آهنگرها، محله سرپولک به دنیا آمد. او فرزند حسن چمران ساوجی بود که از روستای چمران ساوه به تهران مهاجرت کرد. وی تحصیلات ابتدایی خود را در مدرسه انتصاریه، نزدیک پامنار، گذراند و دوران متوسطه را در دارالفنون و البرز طی کرد. به سال ۱۳۳۲ با رتبه ۱۵ در رشته الکترومکانیک دانشکده فنی دانشگاه تهران پذیرفته شد. او در تمام دوران تحصیل جزو شاگردان ممتاز بود. سپس با دریافت بورس تحصیلی به دانشگاه تگزاس ای اند ام آمریکا رفت و درجه کارشناسی ارشد را در رشته مهندسی برق کسب نمود. سپس برای اخذ درجه دکتری در رشته پلاسما فیزیک به دانشگاه برکلی ایالت کالیفرنیا رفت و در آنجا نیز درخشید به گونه ای که پایان نامه او مرجع ۲ مقاله علمی در زمینه پلاسما فیزیک شد. وی در دهه ۶۰ در آزمایشگاه های بل و هم چنین آزمایشگاه پیشرانه جت ناسا استخدام شد. او در کنار زبان فارسی به زبان های عربی، ترکی، فرانسوی، انگلیسی و آلمانی مسلط بود و در کنار دانش، به هنر نیز توجه داشت. مصطفی چمران دو بار ازدواج کرد، بار اول در سال ۱۳۴۰ با یک زن مسلمان آمریکایی به نام تامسن هیمن که نام خود را پس از ازدواج به پروانه تغییر داد و ثمره این ازدواج، یک دختر به نام روشن و سه پسر به نام های رحیم، علی و جمال بود؛ جمال در کودکی در استخر خانه پدر همسر چمران غرق شد. نوشته های ابوجمال در سوگ فرزند، نمونه ای نادر از نثر حزین چمران است. نمونه ای از نوشته های چمران در باب فرزند خود: «ای فرزندم! در این دنیا نتوانستم به تو کمکی کنم… اما آن جا در آسمان ها، لحظه ای از تو جدا نخواهم شد… و دیگر قدرتی نیست که همبستگی ما را از هم بگسلد… بُنَیَّ …! مَعَک، مَعَک، لا أفارقک …! فرزندم با تو خواهم بود از تو جدا نمی شوم!» سه فرزند دیگر هر کدام در شهری در کناره غربی آمریکا زندگی می کنند. همسر آمریکایی وی پس از مهاجرت به لبنان و مدتی زندگی کردن در آنجا، به دلیل شرایط سخت و محرومیت شدید، تصمیم به بازگشت به آمریکا گرفت و از همسر خود جدا شد و در سال ۲۰۰۹ در آمریکا درگذشت. در ادامه حضور مصطفی چمران در لبنان نقاشی شمع او، آغاز آشنایی او با غاده جابر شد که در نهایت به ازدواج او با همسر لبنانی اش انجامید. واسطه این آشنائی و ازدواج، شخص موسی صدر و یک روحانی ایرانی به نام سید غروی بوده است. عباس چمران، برادر او آخرین رئیس دانشکده مهندسی برق دانشگاه صنعتی شریف قبل از انقلاب بود که پس از مرگ او درگذشت و مهدی چمران برادر دیگر او سابقه ریاست شورای شهر تهران را دارد. مصطفی چمران از سن پانزده سالگی در جلسه های تفسیر قرآن سید محمود علایی طالقانی حاضر می شد؛ وی همچنین در درس های فلسفه و منطق مرتضی مطهری و در دیگر جلسات نیز حضور پیدا می کرد. وی از نخستین اعضای انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران بود. در مبارزات سیاسی دوران مصدق، از دوره چهاردهم مجلس شورای ملی تا ملی شدن صنعت نفت شرکت فعال داشت. وی در روز ۱۶ آذر ۱۳۳۲ در حمله گارد به دانشکده فنی دانشگاه تهران جزو معترضان به حضور نیکسون، معاون رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا، بود. چمران از مسوولان نهضت مقاومت ملی و عضو جبهه ملی ایران در دانشگاه تهران به شمار می آمد. او پس از حضور در آمریکا به همراه تنی چند از هم فکرانش شاخه نهضت آزادی ایران در خارج از کشور را تأسیس کرد. وی با همکاری ابراهیم یزدی برای اولین بار انجمن اسلامی دانشجویان آمریکا را پایه ریزی کرد و از مؤسسین انجمن اسلامی دانشجویان ایرانی در کالیفرنیا بود. به دلیل این فعالیت ها، بورس تحصیلی شاگرد ممتازی وی از سوی رژیم شاه قطع شد و از آن پس تا پایان دوره دکتری در دانشگاه برکلی به عنوان پژوهش یار ای آی مشغول به کار شد. چمران با بورس شاگرد اولی در دانشگاه تهران برای ادامه تحصیل به آمریکا رفت و در دوره های کارشناسی ارشد (الکترونیک) در دانشگاه تگزاس اِی اَند اِم و دکتری (رشته فیزیک پلاسما و الکترونیک) در دانشگاه برکلی تحصیل نمود. در سال ۱۹۶۲ پس از فارغ التحصیل شدن با خانواده خود به نیوجرسی منتقل شد و ضمن عضویت در شورای مرکزی جبهه ملی به عنوان عضو هیئت اجرایی و مسئول مالی به فعالیت پرداخت. تدارک اعتراضات و بسیج دانشجویان در جلوی سازمان ملل در نیویورک، جلوی کاخ سفید در واشینگتن و همچنین سفارت ایران در شهر واشینگتن و سایر کنسولگری ها در شهرهای شیکاگو، نیویورک، سانفرانسیسکو در جهت اعتراض به وضعیت سیاسی ـ اجتماعی ایران بخش عمده ای از تلاش و فعالیت های او در این سال ها است. ماجرای بست نشستن در عبادتگاه سازمان ملل بدین قرار است: در سازمان ملل، محلی به عنوان معبد طراحی گردیده که نه مسجد است نه کلیسا؛ صرفاً عبادتگاه است. اتاقی است بزرگ و ساده که به صورت یک اتاق آرام و فضایی روحانی طراحی شده و بعضی از بازدیدکنندگان لحظاتی در این محل توقف کرده و با خود خلوت و به نیایش درونی می پردازند. دوازده نفر از ایرانیان طبق قرار قبلی در این محل حاضر شده و به اصطلاح بست می نشینند. پس از چند دقیقه توجه مأمورین به این افراد که بیش از حد معمول در محل عبادتگاه توقف کرده اند جلب می شود. مأمورین خواستار خروج ایشان از عبادتگاه می شوند. جمع متحصن خواستار ملاقات با دبیرکل سازمان ملل می شوند که با مخالفت مأمورین روبه رو می شوند. از طرفی دیگر، عده ای از اعضاء جبهه ملی و دانشجویان هم در خارج از ساختمان تجمع کرده و پلاکاردها و بیانیه هایی به زبان انگلیسی در اعتراض به شاه و هیئت حاکمه ایران بین توریست ها و مردم توزیع می کنند. خبر تحصن ایرانیان در محل سازمان ملل خبرنگاران را به آنجا می کشاند. مأمورین که از خروج متحصنین ناامید می شوند گارد مخصوص را آورده و دست و پای آن ها را گرفته، کشان کشان از سازمان ملل بیرون می برند و خبرنگاران خارجی و تلویزیون های سراسری آمریکا از این صحنه فیلم برداری می کنند. چمران در یکی از موسسات پژوهشی بزرگ آمریکایی به نام بل استخدام و تا سال ۱۹۶۷ که به همراه دوستانش به خاورمیانه رفت، در این شرکت فعالیت داشت. چمران در آمریکا در واقع مسئول هماهنگ کننده گروه های حامی ملت فلسطین بود. پس از جنگ اعراب و اسراییل و شکست سنگین کشورهای عرب، به دلیل ایجاد فضای منفی گسترده علیه مسلمانان چمران تصمیم می گیرد از آمریکا خارج شود، به خاورمیانه سفر کند و در تحولات جهان اسلام و مبارزه در برابر دشمنان مستقیماً شرکت نماید. چمران پس از اتمام تحصیلات و پس از تظاهرات پانزده خرداد توسط خسرو قشقایی به همراه ابراهیم یزدی، رهسپار مصر شد و به تأسیس اولین پایگاه آموزش جنگ های مسلحانه پرداخت. او به مدت دو سال، در زمان جمال عبدالناصر، رئیس جمهور مصر، سخت ترین دوره های چریکی و پارتیزانی را آموخت و به عنوان بهترین شاگرد این دوره شناخته شد. در مصر با مشاهده جریان ناسیونالیسم عربی به جمال عبدالناصر اعتراض کرد و جمال ضمن پذیرش این اعتراض گفت که جریان ناسیونالیسم عربی آن قدر قوی است که نمی توان به راحتی با آن مقابله کرد و به دنبال آن به چمران و یارانش اجازه داد که در آن کشور نظرات خود را بیان کنند. عادل عون --معروف به ابو یاسر--که از مبارزین قدیمی لبنان می باشد و از جمله دوستان مصطفی چمران در مصر و همچنین همرزم وی در لبنان بوده است، اینگونه بیان می کند که: دربارهٔ دلیل ترک آمریکا و آمدن چمران به مصر از او سؤال کردم، که او سبب این کار را قصد نداشتن شرکت در پیشرفت صنایع نظامی آمریکا دانست و با هدف مساعدت به برادران مسلمان در این دوره نظامی حضور پیدا کرده است. عادل در ادامه اظهار می دارد: اینطور به نظر می رسد که چمران جزو پنج متفکر مسلمانی بوده است که در طرح گسترش و پیشرفت سلاح های آمریکایی می بایست حضور پیدا می نمود. چمران همچنین اشاره داشت به اینکه بنده از آتش فرار کرده ام، و گویا وی برای مدت دو سال از مرکز علمی که در آن بود مرخصی گرفته بود که بتواند به گروه های مبارز ملحق شود. در سال ۱۳۵۰ موسی صدر، رهبر شیعیان لبنان، در سفری به تهران ضمن ملاقات با مهدی بازرگان و گزارش خدمات در لبنان، از تشکیل یک مدرسه در شهر صور خبر می دهد و از ایشان معرفی یک مهندس مجرب جهت اداره مدرسه را خواستار می شود. مهندس بازرگان، چمران را معرفی می نماید. پس از تماس موسی صدر با چمران، این امر مورد قبول او قرار گرفته و وی دوباره همه چیز را رها کرده و به سوی لبنان رهسپار می گردد. چمران در لبنان، در کنار موسی صدر، به فعالیت های فرهنگی و چریکی می پردازد. او به مدت هشت سال مدیریت مدرسه صنعتی جبل عامل را به عهده می گیرد. محمد نصرالله عضو هیئت رئیسه جنبش اَمل آن زمان و رهبر کنونی حزب ا… که در سن ۱۸ سالگی حکم فرماندهی منطقه خود را در نبطیه از چمران دریافت کرده در بارهٔ حضور مصطفی چمران در لبنان می گوید: مصطفی چمران بر حسب خواست موسی صدر از مصر به لبنان آمد. همسر ایشان به همراه سه پسر و یک دختر نیز به لبنان آمدند. اما به دلیل عدم وجود مدرسه برای آنان، خانواده چمران نتوانست در لبنان زندگی کند. او از همسرش جدا شد و خانواده اش را رها کرد تا با خانواده فقرا زندگی کند. خودش می گفت من خاک کفش های فقرا هستم. چمران در دل شیعیان لبنان جاودان است. موسی صدر وصیت کرد که همواره حرف مصطفی چمران اجرا شود. چمران نیز عشق و ارادت زیادی به موسی صدر داشت و از یادداشت هایش این امر کاملاً هویداست. تأسیس پایگاه چریکی مستقل برای تعلیم مبارزان ایرانی در لبنان، از دیگر اهداف چمران بوده است. چمران در لبنان به موسی صدر کمک کرد تا سازمان امل، به عنوان شاخه نظامی، «حرکةالمحرومین» را پایه گذاری کند. چمران از سال ۱۹۷۱ که به جنوب لبنان می آید، کلاس هایی برای درس های ایدئولوژیک اسلامی به سبک انجمن های اسلامی دانشجویان به راه می اندازد. از هر دهی یک یا دو نفر از معلمین مسلمان را انتخاب کرد که در کل حدود ۱۵۰ نفر می شدند؛ هفته ای یک بار به مدرسه می آمدند و جلساتی اسلامی برپا می شد که موسی صدر، مهدی شمس الدین، محمدحسین فضل الله و رجال دیگر سخنرانی می کردند و بعد خودش وارد بحث می شد و یک سلسله دروس ایدئولوژیک را بیان می کرد. همین افراد بودند که اولین هسته های سازمان «حرکت المحرومین» در جنوب را تشکیل دادند. او در بیروت نیز نظیر این اقدام را انجام داد. هنگامی که منطقه شیعه نشین نبعه توسط فالانژها محاصره شده بود، چمران در مأموریتی خطرناک، سوار بر زره پوشی از ارتش لبنان، خود را به داخل منطقه محاصره شده می رساند. در میان راه فالانژیست ها زره پوش را متوقف می کنند و می خواهند در آن را باز کنند که چمران از داخل دستگیره در را محکم می گیرد و آن ها فکر می کنند در قفل است و وقتی از شیشه کوچک به داخل نگاه می کنند او خود را پنهان می کند؛ آن ها نیز با تصور اینکه کسی داخل نیست منصرف می شوند. چمران پس از سه روز ماندن در نبعه تصمیم به مراجعت می گیرد. برای بازگشت زره پوشی نبود؛ لذا با ارمنی ها تماس می گیرد؛ ارمنی ها در قبال گرفتن پول، شیعیان را به بیروت می رساندند لیکن اکثریت آن ها در میان راه به اسارت می افتادند و کشته می شدند. چمران با اتومبیل، همراه سه نفر ارمنی، وارد منطقه فالانژیست ها می شود و در پست ایست و بازرسی فالانژها با استفاده از گذرنامه یک شخص فرانسوی که شباهتی به چمران داشته، شروع به صحبت به زبان فرانسه با مأمورین می کند و بدین ترتیب از محاصره آن ها خارج می شود. او گزارشی از وضعیت وخیم شیعیان جنگ زده نبعه به موسی صدر می دهد. موسی صدر با دوستی در فرانسه تماس گرفته و تقاضای کمک می نماید؛ او نیز با سازمان پزشکان بدون مرز تماس برقرار می کند و اکیپی متشکل از چهار پزشک فرانسوی به همراه سه پرستار عازم نبعه می شوند. چمران دوباره همراه با اکیپ فرانسوی عازم نبعه می شود که در میان راه اتومبیل آن ها را به رگبار می بندند و سوراخ سوراخ می کنند. چمران نسبت به گروه های سیاسی لبنان شناخت زیادی داشت، وی آزردگی خاطر خویش را از باران تهمت هایی که گروه های مختلف سیاسی به او می زدند کتمان نمی کند. از جمله اتهامات که به چمران زده بودند، تسلیم نمودن اردوگاه بزرگ فلسطینی تل زعتر به کتائب (فالانژها) بوده است. چمران با رهبران فلسطینی و در رأس آنها، یاسر عرفات نیز تماس و همکاری نزدیک داشته است به طوری که یاسر عرفات و ابوجهاد می آمدند و از او مشورت می گرفتند. با بروز درگیری ها، موسی صدر جوانان امل را به تل زعتر فرستاد. مناقشه اصلی دربارهٔ نقش چمران در ماجرای تل زعتر اینجا اتفاق می اُفتد. برخی اعتقاد دارند که این نیروهای امل بودند که تل زعتر را به فالانژها واگذار کردند و با عدم حمایت از فلسطینیان حاضر در آن منطقه باعث شدند فالانژها به داخل اردوگاه رفته ساکنین را قتل عام کنند اما حامیان موسی صدر معتقدند اداره تل زعتر از همان ابتدا بر عهده خود فلسطینیان بوده و حتی فلسطینی های حاضر در اردوگاه به مناطق مرفه این اردوگاه می آیند و از حملات بی امان فالانژها در امان می مانند. در بحبوحه پیروزی انقلاب ۱۳۵۷، چمران در نظر داشت که پانصد رزمنده از سازمان «امل» را تجهیز نموده و خود را به وسط معرکه نبرد در ایران برساند. دولت سوریه نیز دادن امکانات و هواپیما برای انتقال رزمندگان را تقبل نموده بود تا در هر جا که سازمان امل می خواهد رزمندگانش را پیاده کند. اما نبرد در تهران ۲۴ ساعت بیشتر طول نکشید و طرح به مرحله اجرا در نیامد. با پیروزی انقلاب ۱۳۵۷، در سی ام بهمن همین سال چمران همراه با یک گروه ۹۲ نفره از لبنان به ایران آمد و با آنکه قصد ماندن در ایران را نداشت، به توصیه سید روح الله خمینی در وطنش ماندگار شد. در اوایل پیروزی انقلاب، به تربیت اولین گروه از پاسداران انقلاب اسلامی در سعدآباد پرداخت. در ناآرامی های کردستان برای مقابله با جدائی طلبانی که با دولت مرکزی می جنگیدند همراه با ولی الله فلاحی، به آن منطقه رفت. گردنه قلعه حصار، بین راه ارومیه و سرو، به دست شورشیان افتاده بود و نیروهای ژاندارمری و داوطلب محلی پس از دادن تلفات زیاد عقب نشینی کرده بودند؛ وی در اولین حرکت نظامی خود به همراه فلاحی، فرمانده نیروی زمینی ارتش، در حالی که آر پی جی به دست گرفته بود و پیشاپیش نیروهای نظامی حرکت می کرد و راه را برای عبور تانکها باز می نمود گردنه مزبور را پاکسازی کرد. در ناآرامی های مریوان از طرف دولت موقت به مأموریت رفت و مدت ده روز در آن جا ماند و پس از برگزاری جلسات متعدد برای بازگشت امنیت به منطقه و حاکمیت دولت مرکزی با بزرگان شهر به توافق رسید. چمران که سخنگو و نماینده جناح تندرو شورای انقلاب و دولت موقت بود توانست با موافقت خمینی ارتش و سپاه پاسداران را به کارزار کردستان بکشاند. در درگیری های کردستان، گروهی از تکاوران ارتش او را همراهی می کردند. آن ها از تاکتیک ویژه ای سود می جستند و به جای آن که با پیش قراولان دشمن مواجه شوند، با هلیکوپتر در قلب پایگاه های دشمن فرود می آمدند و آن ها را تار و مار می کردند. اوج شهرت چمران در واقعه خونین پاوه بود که همراه با تیمسار ولی الله فلاحی، در زیر باران گلوله، خود را به محاصره افکند. شهر پاوه به دست شورشیان افتاده بود و تنها خانه پاسداران و پاسگاه ژاندارمری مقاومت می کردند. در این حادثه، با پخش پیام روح الله خمینی از رسانه ها که ارتش و پاسداران را به پاوه فراخوانده بود، فرمانده گروهان پیاده مکانیزه در تیپ ۲ لشکر ۸۱ کرمانشاه ارتش، سرگرد خسرو درخشنده شهر را از وجود ضدانقلاب پاکسازی نمود. از حوادثی که در پاوه اتفاق افتاد قتل عام مجروحین توسط مخالفین در بیمارستان، سقوط هواپیمای فانتوم و اصابت هلیکوپتر ۲۱۴ حامل قربانیان و مجروحین به کوه بود که چمران از آن با تلخی فراوان و یک حادثه «دیوانه کننده» یاد می کند. چمران پس از حوادث کردستان به تهران احضار شد و از سوی روح الله خمینی به سمت وزارت دفاع منصوب شد. او در سمت وزیر دفاع بیش از ۱۲۰۰۰ نفر را از ارتش پاکسازی کرد. وی پس از استعفای دولت موقت، به کار خود در وزارت دفاع ادامه داد. در ۲۰ اردیبهشت ۱۳۵۹ چمران از سوی آیت الله خمینی به سمت مشاور شورای عالی دفاع ملی منصوب شد. چمران در انتخابات اولین دوره مجلس شورای اسلامی از تهران به نمایندگی انتخاب شد. با آغاز جنگ ایران و عراق به جبهه جنگ عزیمت نمود و ستاد جنگ های نامنظم را بنیان نهاد. ایجاد واحد مهندسی فعال برای ستاد جنگ های نامنظم یکی از این برنامه ها بود که به کمک آن، جاده های نظامی به سرعت در نقاط مختلف ساخته شد و با نصب پمپ های آب در کنار رود کارون و احداث یک کانال به طول حدود بیست کیلومتر و عرض یک متر در مدتی حدود یک ماه، آب کارون را به طرف تانک های عراقی روانه ساخت، به طوری که آن ها مجبور شدند چند کیلومتر عقب نشینی کنند و سدی بزرگ مقابل خود بسازند. پس از یأس عراقیها از تسخیر اهواز، ارتش این کشور برای دومین بار به سوسنگرد حمله کرد و سه روز تانک های عراقی شهر را در محاصره گرفتند؛ روز سوم تعدادی از آنان توانستند به داخل شهر راه یابند. چمران که از محاصره تعدادی از یاران و رزمندگان ایرانی در آن شهر سخت برآشفته بود، با فشار و تلاش فراوان خود و سید علی خامنه ای، ارتش را آماده ساخت که برای نخستین بار دست به یک حمله خطرناک و نابرابر بزنند و خود نیز نیروهای مردمی و سپاه پاسداران را در کنار ارتش سازماندهی کرد تا با نظمی نو و شیوه ای جدید از جانب جاده اهواز - سوسنگرد به دشمن یورش ببرند. چمران در نبردی که برای آزادسازی سوسنگرد درگرفته بود، به هدف منحرف کردن دشمن از آسیب رسانی به رزمندگان همراهش، به همراه دو تن از همراهانش به درگیری با چند تانک و نفربر پرداخت که ماحصل آن فرار نیروهای عراقی از صحنه نبرد بود در حالی که او تنها از ناحیه ران مجروح گردید و نیروهای او توانستند خود را به سوسنگرد برسانند؛ او با کامیون هیفائی که از دشمن به غنیمت گرفته بود خود را به بیمارستان رساند و بستری شد؛ اما بیش از یک شب در بیمارستان نماند و پس از آن به مقر ستاد جنگ های نامنظم رفت. چمران دوباره در تاریخ ۳۱ خرداد ۱۳۶۰ که برای سرکشی، معرفی و توجیه فرمانده جدید محور به جای «ایرج رستمی» به منطقه جنگی دهلاویه رفته بود، در خط مقدم نبرد، بر اثر اصابت ترکش خمپاره ۶۰ دشمن از ناحیه پشت سر زخمی شد؛ مورد اصابت قرار گرفتن این فرمانده از پشت سر، از آن زمان تاکنون منشأ گمانه زنی های بسیار در مورد احتمال مرگ او بر اثر شلیک آتش خودی بوده است، هرچند برخی از همرزمان وی، چنین احتمالی را دور از ذهن دانسته اند. کمک های اوّلیه بر روی او در بیمارستان سوسنگرد انجام گرفت و آمبولانس به اهواز شتافت ولی پیکر بی جان او به اهواز رسید. و در همان تاریخ درگذشت . آرامگاهش در بهشت زهرا قرار دارد و فاقد سنگ قبر می باشد. آدرس قبر وی قطعه: ۲۴ ردیف: ۷۱ شماره: ۲۵ و تاریخ دفنش ۱۳۶۰/۴/۲ است. در قتلگاه او در دهلاویه نیز بنای یادبودی ساخته اند. ابراهیم حاتمی کیا، کارگردان ایرانی، فیلمی را به نام چِ دربارهٔ مصطفی چمران ساخت که پیشنهاد آن را مهدی چمران ۱۵ سال پیش به وی داده بود. این فیلم به مقطعی از زندگی چمران یعنی دو روز و دو شب حضورش در پاوه در سال ۱۳۵۸ می پردازد. در این فیلم فریبرز عرب نیا نقش چمران و سعید راد نقش تیمسار فلاحی را بر عهده دارند. در فیلم سیمرغ نیز که سرگذشت دو تن از خلبانان هوانیروز یعنی احمد کشوری و علی اکبر شیرودی را به تصویر می کشد، به نقش چمران در واقعه پاوه اشاره شده است. چمران شخصیتی عارفانه داشت و به اشعار مولوی علاقه داشت. آثار هنری زیادی را بر جای گذاشت که از جمله آن ها می توان به تابلوهای نقاشی، مجسمه ها و عکس ها اشاره کرد. نقاشی در میان علاقه مندی های بارز هنری چمران بود که در این زمینه چندین اثر رنگ روغن از وی به جا مانده است.
[ { "answer1": "وی در دانشگاه تهران، تحصیلات خود را در رشته الکترومکانیک به پایان برد.", "answer2": "سپس با دریافت بورس تحصیلی به دانشگاه تگزاس ای اند ام آمریکا رفت و درجه کارشناسی ارشد را در رشته مهندسی برق کسب نمود.", "distance": 1760, "question": "مصطفی چمران در چه دانشگاهی در تهران تحصیل کرد و پس از آن به کدام دانشگاه در آمریکا رفت؟" }, { "answer1": "ایجاد واحد مهندسی فعال برای ستاد جنگ های نامنظم یکی از این برنامه ها بود که به کمک آن، جاده های نظامی به سرعت در نقاط مختلف ساخته شد", "answer2": "چمران دوباره در تاریخ ۳۱ خرداد ۱۳۶۰ که برای سرکشی، معرفی و توجیه فرمانده جدید محور به جای «ایرج رستمی» به منطقه جنگی دهلاویه رفته بود، در خط مقدم نبرد، بر اثر اصابت ترکش خمپاره ۶۰ دشمن از ناحیه پشت سر زخمی شد", "distance": 1400, "question": "چمران بعد از تاسیس ستاد جنگ های نامنظم در جبهه جنگ چه کرد و چگونه در نهایت کشته شد؟" }, { "answer1": "وی در دوران پس از کودتای ۲۸ مرداد در سازمان نهضت مقاومت ملی که زیر نظر افرادی چون مهدی بازرگان، سید رضا زنجانی و سید محمود طالقانی اداره می شد، فعالیت می کرد.", "answer2": "پس از پیروزی انقلاب ۱۳۵۷ ایران، او به ایران بازگشت و در دولت بازرگان، مدتی وزارت دفاع را برعهده داشت.", "distance": 343, "question": "مصطفی چمران قبل از انقلاب در چه گروه سیاسی فعالیت داشت و بعد از انقلاب چه مسئولیتی در دولت بر عهده گرفت؟" }, { "answer1": "مصطفی چمران دو بار ازدواج کرد، بار اول در سال ۱۳۴۰ با یک زن مسلمان آمریکایی به نام تامسن هیمن", "answer2": "که نام خود را پس از ازدواج به پروانه تغییر داد", "distance": 94, "question": "چمران در چه سالی با همسر اولش ازدواج کرد و اسم این همسر بعد از ازدواج چه شد؟" }, { "answer1": "به همراه موسی صدر، در تشکیل جنبش امل نقش مؤثری داشت و از فرماندهان آن بود.", "answer2": "پس از تماس موسی صدر با چمران، این امر مورد قبول او قرار گرفته و وی دوباره همه چیز را رها کرده و به سوی لبنان رهسپار می گردد.", "distance": 8032, "question": "مصطفی چمران در لبنان با کدام سازمان همکاری می کرد و چگونه به آنجا رفت؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
408
: آزادی از فقر (نقاشی) آزادی از فقر، تصویر شکرگزاری یا من برای کریسمس خانه خواهم بود، سومین نقاشی رنگ روغن از مجموعه "آزادی های چهارگانه" اثر هنرمند آمریکایی، نورمن راکول است. این نقاشی از سخنرانی وضعیت کشور آمریکا که در ۶ ژانویه ۱۹۴۱ توسط فرانکلین روزولت در برابر کنگره ایالات متحده آمریکا ایراد شد و به سخنرانی آزادی های چهارگانه شناخته می شود الهام گرفته است. این نقاشی در نوامبر ۱۹۴۲ تکمیل شد و در شماره ۶ مارس ۱۹۴۳ مجله "ستردی ایونینگ پُست" منتشر شد. همه افرادی که در نقاشی دیده می شوند از اقوام و دوستان راکول در آرلینگتون ورمانت هستند. راکول از همه آن ها به صورت جداگانه عکس برداری کرد و از این عکس ها برای پدید آوردن اثرش بهره برد. این اثر، گروهی از افراد را ترسیم کرده که برای خوردن ناهار روز تعطیل دور میز ناهارخوری گردآمده اند. استفاده راکول از رسوم روز شکرگزاری در اثر، باعث شده تا اثر به طور جداگانه به نمادی از تعطیلی روز شکرگزاری و گرد هم آمدن همه اعضای خانواده، تبدیل شود. نشریه "پُست" این نقاشی را با همراهی جستاری از کارلوس بلوسان منتشر کرد. جستار بلوسان به نمایندگی از کسانی که به جای دشواری های سیاسی-اجتماعی خارجی، متحمل سختی های اقتصادی-اجتماعی داخلی می شدند سخن می گفت و همین مسئله او را برجسته کرد. این نقاشی خاستگاه طیف گسترده ای از اقتباس ها از جمله پَرُدی (نقیضه) و استفاده های دیگری مانند جلد کتاب "نورمن راکول، تصویرساز" در سال ۱۹۴۶ بوده است. اگرچه این تصویر در ایالات متحده آمریکا محبوب بود و چنین ماند در اروپا که گرفتار جنگ جهانی دوم بود و روزگار سختی را می گذراند باعث اعتراضاتی شد. از دید هنری، این اثر نمونه تحسین شده ای از غلبه بر چالش استفاده از رنگ سفید روی رنگ سفید است و یکی از پرآوازه ترین آثار راکول به حساب می آید. "آزادی از فقر" سومین نقاشی از مجموعه "آزادی های چهارگانه" اثر نورمن راکول است. این نقاشی از سخنرانی وضعیت کشور آمریکا که فرانکلین روزولت در ۶ ژانویه ۱۹۴۱ در برابر کنگره هفتادوهفتم آمریکا ایراد کرد و بعداً به آزادی های چهارگانه شناخته می شود الهام گرفته است. روزولت، در طول فعالیت های سیاسی اش از جنبش حقوق بشر دفاع می کرد. او در این سخنرانی که همزمان با جنگ جهانی دوم و در هنگام اشغال بیشتر سرزمین های اروپای غربی به دست آلمان نازی ایراد می شد خطاب به کنگره از شهروندان آمریکایی خواست تا از تلاش های جنگی به روش های گوناگون پشتیبانی کنند. او گفت که آینده ای بهتر را متصور است که مبتنی بر «آزادی های چهارگانه» است: آزادی بیان، آزادی پرستش، آزادی از فقر و آزادی از ترس. در اوایل دهه ۱۹۴۰ (میلادی) آزادی های چهارگانه ای که روزولت مطرح کرد برای بسیاری هنوز مبهم و انتزاعی به نظر می آمدند. اما دولت مردان از آن ها برای تقویت میهن دوستی استفاده کردند. سخنرانی روزولت به این علت پرآوازه است که «ویژگی های عینی جنگ را مشخص کرده و دیدگاه امیدوارانه او را به جهان پس از جنگ آشکار می کند.» سخنرانی او به آگاه شدن کنگره و ملت از وضعیت وخیم جنگی که آن ها را به خود می خواند کمک کرد و هدف های ایدئولوژیک از درگیری های مسلحانه لازم را بیان کرد و از کنگره و ملت می خواست که به این آزادی های چهارگانه باور داشته باشند. موضوع آزادی های چهارگانه بعدتر به بیانیهٔ جنگ جهانی دوم کشورهای متفق، به نام منشور آتلانتیک راه یافت و بخشی از منشور ملل متحد شد. راکول نیز بر همین اساس یک مجموعه نقاشی کشید که موضوع هر کدامشان یکی از این آزادی ها بود. این مجموعه نقاشی ها : "آزادی بیان" (۲۰ فوریه)، "آزادی پرستش" (۲۷ فوریه)، "آزادی از فقر" (۶ مارس) و "آزادی از ترس" (۱۳ مارس) به همراه جستارهایی از نویسندگان برجسته، طی چهار هفته متوالی در "ستردی ایونینگ پست" منتشر شدند. نهایتاً پوستر نقاشی های این مجموعه به طور گسترده منتشر شد و به ابزاری در دست دولت ایالات متحده برای فروش اوراق قرضه جنگی مبدل شد. نورمن راکول (۳ فوریه ۱۸۹۴ – ۸ نوامبر ۱۹۸۷) نویسنده، نقاش و تصویرگر آمریکایی بود. آثار او به خاطر انعکاس دادن فرهنگ و هنر آمریکایی به شکل گسترده ای در ایالات متحده آمریکا محبوب بود و خریدار داشت. بیشتر شهرت راکول به خاطر بیش از پنج دهه تصویرسازی برای جلد مجله "ستردی ایونینگ پست" است. راکول بین سال های ۱۹۱۶ و ۱۶ دسامبر ۱۹۶۳ که تاریخ طراحی جلد یادبود جان اف. کندی است برای مجله "ستردی ایونینگ پست" ۳۲۲ جلد طراحی کرد که از جمله پرمخاطب ترین مجلات آمریکایی به حساب می آید. جلدهایی که راکول طراحی کرده است زوایای انسانی تلاش های جنگی آمریکا را برجسته کردند. این تصاویر پشتیبان تلاش برای گسترش اوراق قرضه جنگی بودند و زنان را به کار و مردان را به نام نویسی در ارتش تشویق می کردند. تصویرهای او موضوعاتی چون میهن دوستی، شور، تغییر نقش های معین جنسیتی، همبستگی، عشق، کار، اجتماع و خانواده را به خدمت گرفته اند. راکول به عنوان تصویرگر مجله در طول جنگ، طرح هایی شبیه آثار وینسلو هومر، تصویرگر مجله "هارپرز ویکلی" در طول جنگ داخلی آمریکا می کشید. به نظر می رسد که نقاشی های چهارگانه راکول بر پذیرفته شدن آزادی های چهارگانه روزولت به عنوان یک هدف، مؤثر بوده است. راکول شخصیتی غیرسیاسی شناخته می شد که با این وجود از «تحمل تفاوت ها، حسن نیت، مهربانی و آزادی هایی که روزولت تقسیم بندی کرده بود» حمایت می کرد. او بر این باور بود که آزادی هایی که روزولت به آن ها رهنمون شده، ارزش مبارزه دارند و بنابراین جدا از "آزادی های چهارگانه"، مشارکت های زیادی در زمینه فعالیت های تبلیغی جنگی انجام داد. او به صورت گسترده برای خلق شخصیت خیالی و ایدئال دوران جنگ خود "ویلی گیلیس" و تصویرگری "رزی پرچ کن" شناخته شده است. برخی از دیگر آثار دوران جنگ او به نام شناخته می شوند مانند "اخبار جنگ" و "سرباز به خانه بازگشته". او همین طور مسئول تشویق حمایت های فردی از جنگ از طریق خلق پوسترهایی چون "سریع به خانه برگشتن" (۱۹۴۳) نیز بوده است. ولادیمیر نابوکوف در مورد او گفته که تکنیک درخشان راکول در خدمت کارهای پیش پاافتاده و کم ارزش قرار گرفته بود و در کتابش "پنین" گفته سالوادور دالی برادر دوقلوی راکول بود که در کودکی توسط کولی ها ربوده شد. منتقدان راکول را به جای هنرمند، تصویرساز می نامیدند؛ نامی که برای خود راکول اهمیتی نداشت چراکه خودش هم خود را تصویرگر می خواند. "آزادی از فقر" یک نقاشی رنگ روغن روی بوم در اندازه های است. موزه نورمن راکول این اثر را یک تصویرسازی مکمل برای متن "ستردی ایونینگ پست" خوانده با این قید که تصویر همچنان دارای بیان بصری مستقلی نیز هست. این نقاشی مادری با پیش بند را نشان می دهد که یک بوقلمون کباب شده را جلوی خانواده ای متشکل از چندین نسل می گذارد. نقاشی عملاً ارزش های خانوادگی ایدئال راکول را نمایش می دهد؛ پدر با علاقه و تأیید از رأس میز که عنصر مرکزی نقاشی نیز هست، به این لحظه نگاه می کند. به گفته لنی بنت رومیزی چین خورده نشان می دهد که این موقعیتی ویژه است تا «آنچه داریم را با آن ها که دوست شان می داریم، تقسیم کنیم.» روی میز ظرفی از میوه، کرفس، خیارشور و چیزی که به نظر سس کرنبری می رسد، وجود دارد. به گفته ریچارد هالپرن یک ظرف نقره دربسته هم روی میز هست که به صورت سنتی داخلش سیب زمینی می گذارند اما بنت این ظرف را ظرف دربستهٔ کسرول توصیف می کند. کارد و چنگال ها کمتر از نمایش سفید پارچهٔ کتان رومیزی، بشقاب های سفید و لیوان های پر از آب، برجسته شده اند. افراد حاضر در نقاشی هنوز شروع به خوردن غذا نکرده اند و نقاشی، تقابل بشقاب های خالی و فضای خالی میان آن ها با تصاویر فراوانی و وفور بیش ازاندازه را نشان می دهد. در میانه ژوئن ۱۹۴۱ راکول طرح های اولیه از نقاشی های "آزادی های چهارگانه" را که با زغال کشیده بود به هیئت اداره اطلاعات جنگ ایالات متحده ارائه کرد. کارهای او از سوی یک مقام رسمی رد شد که گفته بود «در جنگ قبلی شما تصویرگران پوسترها را طراحی کردید. در این جنگ قصد داریم از هنرمندان هنرهای زیبا، یعنی هنرمندان واقعی، استفاده کنیم.» بااین همه، سردبیر "ستردی ایونینگ پست"، بن هیبس ظرفیت این مجموعه را دریافت و راکول را تشویق کرد تا آن ها را فوراً آماده کند. در اوایل پاییز همان سال، نویسندگانِ جستارهای همراه این نقاشی ها، نوشته های شان را تحویل دادند. نگرانی راکول این بود که جستار بلوسان برای "آزادی از فقر" با نقاشی هماهنگی ندارد. در میانهٔ نوامبر، هیبس برای راکول نامه نوشت و از او خواست کار سوم را به همان صورت سابق انجام دهد و طرح را عوض نکند. هیبس نگرانی راکول را بی مورد خواند و برایش توضیح داد که تنها کافی است تصویرسازی و جستار عنوان یکسانی داشته باشند و اتحاد موضوعی ضروری نیست. او راکول را با این هشدار که به زودی چاپ چهاررنگ از سوی دولت ممنوع ممنوع می شود و مجله مجبور خواهد شد کار را به صورت دورنگ چاپ کند، تحت فشار گذاشت. در ۱۹۴۲ راکول تصمیم گرفت تا از همسایه هایش به عنوان مدل نقاشی های مجموعه استفاده کند. او در "آزادی از فقر" از اتاق نشیمن خودش برای مکان نقاشی استفاده کرد و از همسایگانش به عنوان منتقد، مشاور و مدل بهره برد. راکول برای این نقاشی از آشپزش در حالی که بوقلمون را برای روز شکرگزاری ۱۹۴۲ روی میز می گذاشت، عکس گرفت. به گفتهٔ خودش، راکول بوقلمون را همان روز نقاشی کرد و برخلاف "آزادی بیان" و "پرستش"، اجرای این نقاشی برایش دشوار نبود. همسر راکول، مری، به همراه آشپز خانواده، خانم تادئوس ویتن، که در حال گذاشتن بوقلمون کبابی روی میز است، در نقاشی حضور دارند. از ۹ فرد بزرگسال و دو کودکی که در نقاشی به تصویر درآمده اند، در استودیوی راکول عکس برداری شد و راکول بعدتر نقاشی شان را کشید. مدل ها (به صورت ساعت گرد از ویتن) عبارتند از لستر براش، فلورنس لیندسی، نانسی مادر راکول، جیم مارتین، آقای ویتن، مری راکول، چارلز لیندسی و فرزندان هوسینگتن. جیم مارتین در هر چهار نقاشی مجموعه حضور دارد. شرلی هوسینگتن دختری که در انتهای میز نشسته در آن زمان شش سال داشت. پس از این که مجموعه "آزادی های چهارگانه" در "ستردی ایونینگ پست" به چاپ رسید، مجله تصمیم گرفت نسخه هایی از مجموعه را برای فروش به عموم عرضه کند و در نهایت ۲۵٬۰۰۰ سفارش دریافت کرد. علاوه براین، هیئت اداره اطلاعات جنگ ایالات متحده که شش ماه پیش از آن از به کار گرفتن راکول برای کشیدن "آزادی های چهارگانه" امتناع کرده بود، ۲٬۵ میلیون نسخه از این مجموعه را برای استفاده در اوراق قرضه جنگی در ۱۹۴۳ درخواست کرد. راکول این نقاشی را تحت مالکیت مجموعه ای درآورد که بعدها تبدیل به موزه نورمن راکول در استوکبریج، ماساچوست شد و هم اکنون این نقاشی بخشی از مجموعهٔ دائمی آن موزه به حساب می آید. راکول از ۱۹۵۳ تا زمان مرگش در ۱۹۷۸ در استوکبریج زندگی می کرد. "آزادی از فقر" یکی از بهترین کارهای راکول به حساب می آید و بیشتر از سه نقاشی دیگر این مجموعه در کتاب های هنری دیده شده و با بررسی انتقادی و تفسیر مواجه شده است. براساس گفته لیندا روزنکراتس که این نقاشی را با کارت های کریسمس "هالمارک" مقایسه کرده، بااین که همه اشارات به این نقاشی با هدف نشان دادن میهن پرستی در دوران جنگ ارائه شده اند، "آزادی از فقر" نماد «کنارهم بودن خانواده، صلح و وفور و فراوانی» شده است و چنان اثری در اجتماع آمریکا گذاشته که به «شکرگزاری نورمن راکول» مشهور شده است. نقاشی با تزریق کردن نوستالژی به موضوع آمریکاییِ جشن گرفتن تعطیلات، نشان می دهد اختصاصی به روز شکرگزاری ندارد و از همین رو گاهی "من برای کریسمس خانه خواهم بود" نیز نامیده می شود. فراوانی و وحدت در نقاشی نشان می دهد که امید شورمندانه ای به یک دنیای پس از جنگ وجود دارد. به گفته امی دمپسی نویسنده، نقاشی های راکول در طول جنگ سرد، ارزش های سنتی آمریکایی را با نشان دادن آمریکایی ها به عنوان مردمانی آزاد و موفق، تصدیق کرد. به نظر می رسد آثار راکول را در میان جنبش های هنری و سبک ها بتوان در سبک منطقه گرایی طبقه بندی کرد. آثار راکول گاهی نسخه ای ایدئال از گذشته روستایی و کشاورزی آمریکا به دست می دهند. خود راکول، واقع گرایی اش را چنین خلاصه می کرد: «من زندگی را چنان که دوست دارم باشد، نقاشی می کنم.» با وجود خوشبینی عمومی راکول، او در مورد به تصویر کشیدن چنین بوقلمون بزرگی درحالی که اروپا در اثر تلاطم جنگ جهانی دوم «گرسنگی می کشید، تاراج می شد و مردمش آواره می شدند»، دچار شک شده بود. راکول اشاره کرد که این نقاشی در اروپا محبوب نبود: «اروپایی ها به نحوی این نقاشی را تحقیر کردند به این خاطر که میزی که تا این حد از غذا انباشته شده، آزادی از نیاز را نشان نمی دهد بلکه نمایشگر فراوانی بیش ازحد است.» خارج از ایالات متحده همه این فراوانی را بیش ازحد می دانستند. بااین همه ریچارد هالپرن می گوید نقاشی نه تنها وفور بیش ازحد را نشان می دهد، بلکه نشان دهنده «خانواده، امنیت و آرامش» نیز هست و چنین اظهارعقیده می کند که «فراوانی بیش ازاندازه به جای به اندازه بودن، پاسخ درست به نیاز و فقر است.» او تغذیهٔ احساسی عرضه شده در تصویر را موازی با تغذیه با غذا در نقاشی می داند، چراکه تصویر به شکل قابل توجهی مخاطب را به خود می خواند. بااین حال، راکول با به تصویر درآوردن میزی با بشقاب های خالی، ظروف و رومیزی کتانی سفید، ممکن است به خاستگاه پیوریتنی روز شکرگزاری اشاره داشته باشد. برای منتقد هنر، رابرت هیوز، این نقاشی موضوعاتی چون پیوستگی خانوادگی، سادگی، فضیلت و وفور بدون زیاده روی را به سبک پیوریتن ها نشان می دهد، چنان که برای نوشیدن، نوشیدنی ساده ای چون آب برگزیده شده است. لیزابث کوهن تاریخ دان می گوید راکول به جای نشان دادن کارگری در حال کار یا دولت مردی در حال حمایت از گرسنگان و بی خانمان ها، یک خانواده را در حال برگزاری جشن در فضای خصوصی خانه نشان می دهد و با این کار، می گوید تضمین این آزادی، مساوی مسئولیت پذیری دولت مردان در قبال جامعه یا محصول مشارکت توده ها در اقتصاد مصرفی، نیست. یکی از عناصر قابل توجه و از نظر هنری، چالش برانگیز نقاشی راکول، استفاده از رنگ سفید روی رنگ سفید است: بشقاب های سفید روی رومیزی سفید قرارگرفته اند. منتقد هنری دبورا سولومون این استفاده را «یکی از جاه طلبانه ترین نقش آفرینی های سفید علیه سفید از زمان خلق "" اثر جیمز مک نیل ویسلر خوانده است.» سولومون بعدتر این اثر را «مرحله تازه ای از واقع گرایی توصیفی می خواند. بااین همه نقاشی پُر و شلوغ به نظر نمی رسد؛ مرکز نقاشی باز و باروح است. قسمت های وسیعی از سفیدی نقاشی به زیبایی چهره افراد را دربرگرفته است.» جیم مارتین پایین و راست نقاشی قرار دارد و نگاه موذی و فروتنی به بیننده انداخته است. او بیانگر جهانی کوچک از کل لحظه ای است که هیچ کس برای تشکر از رسم سنتی ناهار روز شکرگزاری وجود ندارد. سولومون این نگاه را جدا از نقاشی های دیگر روز شکرگزاری می یابد که در آن، افراد حاضر در حالت سنتی نیایش (شکرگزاری) دست هایشان را بالا یا پایین نمی برند. او این نگاه را نمونه ای از رفتار آمریکایی با سنت ها می داند که هم ناشی از تقدیس سنت است و هم غیررسمی است. دیوید براون الهی دان، قدردانی را معنای ضمنی نقاشی می داند درحالی که کنث بندینر راکول را متوجه شام آخر عیسی مسیح دانسته است و چشم انداز نقاشی را بازتابی از تفسیر تینتورتو از شام آخر را می داند. "آزادی از فقر" به عنوان بخشی از مجموعه "آزادی های چهارگانه" به همراه جستاری از کارلوس بلوسان در مجله "ستردی ایونینگ پُست" منتشر شد. جستار بلوسان به نمایندگی از کسانی که به جای دشواری های سیاسی-اجتماعی خارجی، متحمل سختی های اقتصادی-اجتماعی داخلی می شدند، سخن می گفت و همین مسئله او را برجسته کرد. بلوسان سی ساله که مهاجری فیلیپینی و کارگر بود، زندگی را به شکلی تجربه کرده بود که با نسخه ای که نقاشی راکول عرضه می کرد، سازگاری نداشت؛ بلوسان در آن زمان نویسنده ای ناشناخته بود و مجبور بود به عنوان یک کارگر مهاجر، با عوض کردن شغل های متفاوت، گذران زندگی کند. ویراستاران "پست" با سفارش جستار به بلوسان او را از فقر مهاجرت خلاص کردند. بلوسان در خلال جنگ جهانی دوم و هنگامی به شهرت رسید که کشور مشترک المنافع فیلیپین، که در آن روزگار قلمرو ایالات متحده به حساب می آمد، به دست ژاپن اشغال شد. بسیاری از آمریکایی ها، بلوسان را پس از آن جستار شناختند. نسخهٔ اصلی جستار بلوسان را مجلهٔ "پست" گم کرد و بلوسان که رونوشت کاربنی از آن نداشت، تنها توانست پیش نویس آن را در باری در تاکوما بیابد. "آزادی از فقر" در گذشته کمابیش در فلسفه های استاندارد لیبرال جهان غرب بیش از سه آزادی دیگر (بیان، ترس و پرستش) مطرح شده بود؛ این آزادی، آزادی اقتصادی را به عنوان یک آرمان اجتماعی به ارمغان آورده بود. بلوسان در جستارش، با پیشنهاد دادن این که آمریکایی ها «باتوجه به نیازها و توانایی هایشان، فرصت های برابر برای خدمت به خود و دیگران» داشته باشند و انعکاسی است از این گفته کارل مارکس که «از هرکس براساس توانایی هایش، به هرکس براساس نیازهایش»، آزادی منفی (آزادی از) را یک آزادی مثبت تلقی می کند. در بند آخر جستار، عبارت «آمریکایی که ما دوست داریم ببینیم، تنها فیزیکی نیست بلکه دنیایی روحانی و عقلانی است»، آمریکایی برابری طلب را توصیف می کند. جستار بلوسان با بیانی که شبیه به لحن استاین بک در آثاری چون "خوشه های خشم" است، از جانب کسانی سخن می گوید که در دموکراسی کاپیتالیست برای زنده ماندن مبارزه می کنند، و نوشته ای «تکان دهنده و برّان» در مقابله با پشت صحنهٔ مهمانیِ فراوانیِ راکول به حساب می آید. جستار بلوسان این مسئله را مطرح می کند که تا زمانی که شهروندان تعهداتی به دولت دارند، دولت هم وظیفه دارد سطح اولیه ای از معاش را برای آن ها فراهم آورد. بلوسان این مورد را مطرح کرد که نیو دیل (برنامهٔ اقتصادی و اجتماعی فرانکلین روزولت) همچنان که ضروریات زندگی آمریکایی ها را تضمین نکرده، تاکنون آزادی از فقر و نیاز را نیز مفروض ندانسته است.
[ { "answer1": "این نقاشی از سخنرانی وضعیت کشور آمریکا که در ۶ ژانویه ۱۹۴۱ توسط فرانکلین روزولت در برابر کنگره ایالات متحده آمریکا ایراد شد و به سخنرانی آزادی های چهارگانه شناخته می شود الهام گرفته است.", "answer2": "نهایتاً پوستر نقاشی های این مجموعه به طور گسترده منتشر شد و به ابزاری در دست دولت ایالات متحده برای فروش اوراق قرضه جنگی مبدل شد.", "distance": 3026, "question": "نقاشی آزادی از فقر، از چه سخنرانی الهام گرفته شده و چه کسی از آن برای فروش چه چیزی استفاده کرد؟" }, { "answer1": "همه افرادی که در نقاشی دیده می شوند از اقوام و دوستان راکول در آرلینگتون ورمانت هستند.", "answer2": "جیم مارتین در هر چهار نقاشی مجموعه حضور دارد.", "distance": 7873, "question": "مدل های نقاشی آزادی از فقر چه کسانی بودند و کدام یک از آن ها در هر چهار نقاشی مجموعه حضور داشت؟" }, { "answer1": "راکول از همه آن ها به صورت جداگانه عکس برداری کرد و از این عکس ها برای پدید آوردن اثرش بهره برد.", "answer2": "سولومون بعدتر این اثر را «مرحله تازه ای از واقع گرایی توصیفی می خواند.", "distance": 11517, "question": "نورمن راکول چگونه نقاشی های آزادی های چهارگانه را ساخت و چه کسی نقاشی او را به «مرحله تازه ای از واقع گرایی توصیفی» نامید؟" }, { "answer1": "نشریه \"پُست\" این نقاشی را با همراهی جستاری از کارلوس بلوسان منتشر کرد.", "answer2": "بلوسان در خلال جنگ جهانی دوم و هنگامی به شهرت رسید که کشور مشترک المنافع فیلیپین، که در آن روزگار قلمرو ایالات متحده به حساب می آمد، به دست ژاپن اشغال شد.", "distance": 12652, "question": "جستار آزادی از فقر که همراه نقاشی در مجله پست منتشر شد توسط چه کسی نوشته شده بود و این نویسنده در چه زمانی مشهور شد؟" } ]
[ { "answer1": "به گفته لیندا روزنکراتس که این نقاشی را با کارت های کریسمس \"هالمارک\" مقایسه کرده، بااین که همه اشارات به این نقاشی با هدف نشان دادن میهن پرستی در دوران جنگ ارائه شده اند، \"آزادی از فقر\" نماد «کنارهم بودن خانواده، صلح و وفور و فراوانی» شده است", "answer2": "اروپایی ها به نحوی این نقاشی را تحقیر کردند به این خاطر که میزی که تا این حد از غذا انباشته شده، آزادی از نیاز را نشان نمی دهد بلکه نمایشگر فراوانی بیش ازحد است.", "question": "مضمون اصلی نقاشی آزادی از فقر چیست و منتقدان اروپایی در مورد این نقاشی چه نظری داشتند؟" } ]
gemini-2.0-flash-exp
409
: مجلس جمهوری خلق آذربایجان مجلس جمهوری خلق آذربایجان - اولین جمهوری مجلسی در شرق اسلامی است (که به تاریخ ۷ دسامبر ۱۹۱۸ ساعت ۱۳:۰۰ تأسیس گردید). در مجمع ماورای قفقاز به تاریخ ۲۸ ماه مه سال ۱۹۱۸ فراکسیون مسلمان خود را به عنوان شورای ملی آذربایجان اعلام کرد. بدین وسیله، در واقع نخستین مجلس آذربایجان تأسیس و اولین جمهوری مجلسی پایه گذاری شد. همان طور که در اعلامیه استقلال بیان گردید: «تا زمان تشکیل مجلس مؤسسان، شورای ملی منتخب مردم و نیز دولت موقت که در برابر شورای ملی مسئول است، رهبری آذربایجان را برعهده دارد». در تاریخ ۱۷ سپتامبر سال ۱۹۱۸، سه ماه پس از تشکیل دولت فتحعلی خان خویسکی، دولت جمهوری خلق آذربایجان به باکو انتقال یافت وشهر باکو به عنوان پایتخت اعلام گردید. روز ۹ نوامبرهم پرچم ملی جمهوری خلق آذربایجان با پرچم سه رنگی دارای تصویر هلال و ستاره هشت گوشه عوض شد. کار آبادانی و سازندگی در حوزه های مختلف عرصه سیاسی- اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی بیش از پیش گسترش یافت. دولت فتحعلی خان خویسکی که متعهد به اصول و موازین حقوقی نظام جمهوری مجلسی بود، در عین حال، مقدمات تشکیل مجلس مؤسسان را فراهم ساخت. برای این منظور یک کمیسیون ویژه تشکیل شد. هنوز از مصوبه مورخه ۱۷ ژوئن ۱۹۱۸ شورای ملی ۶ ماه نگذشته بود، به تعبیر صحیح، در حالی که دولت به تنهایی اختیار ادامه قدرت و مدیریت را داشت، ولی با ابتکار و درخواست فتحعلی خان خویسکی، شورای ملی آذربایجان از تاریخ ۱۶ نوامبر ۱۹۱۸ فعالیت خود را از سرگرفت. با پیشنهاد فتحعلی خان خویسکی رئیس دولت، شورای ملی آذربایجان عهده دار تشکیل مجلس مؤسسان گردید. در جلسه مورخه ۱۹ نوامبر ۱۹۱۸ شورای ملی آذربایجان به ریاست محمد امین رسولزاده، تصمیمات فوق العاده مهم در تاریخ مجلستاریسم آذربایجان به تصویب رسید. علی رغم اینکه جمهوری خلق آذربایجان در آن زمان در شرایط بسی دشوار و پیچیده فعالیت می کرد، راه پیشرفت کاملاً دموکراتیک را در پیش گرفت. در همان جلسه مورخه ۱۹ نوامبر مقرر گردید که همه ملت های ساکن در قلمرو حکومت باید در مجلس نماینده داشته باشند. براساس آمار وقت تقویم قفقاز، جمعیت این سرزمین ها ۲٫۷۵۰٫۰۰۰ نفر بود که از این تعداد ۱٫۹۰۰٫۰۰۰ نفر از آنان شامل مسلمانان، ۵۰۰٫۰۰۰ نفر ارامنه و ۲۳۰٫۰۰۰ نفر روس بود. بااحتساب هر ۲۴ هزار نفر یک نماینده، می بایست مسلمانان ۸۰، ارامنه ۲۱ و روس ها ۱۰ نماینده معرفی نمایند. تصمیم به تشکیل مجلس آذربایجان با تعداد ۱۲۰ نماینده گرفته شد و طبق قانون، می بایست از مجموع ۲۱ نماینده ارمنی منتخب مجلس، ۸ نفر از کمیته ارمنی گنجه، ۸ نفر از شوشا و ۵ نفر نیز از باکو انتخاب شوند. قرار بود شورای ملی روس از بین جمعیت روس های ساکن باکو- ۱۰ نماینده، از سازمان ملی جمعیت آلمان- یک نماینده، از شورای ملی یهودی- یک نماینده، از کمیته گرجی- ۱ نماینده و از کمیته لهستانی- یک نماینده معرفی کنند. علاوه براین، در قانون فوق همچنین حضور سه نفر از طرف شورای سازمان تعاونی باکو و دو نفر از سوی سازمان صنایع و تجارت باکو در مجلس جمهوری آذربایجان مدنظر بود. اعضای مجلس دارای مصونیت بودند. بموجب مصوبه جلسه مورخه ۱۹ نوامبر ۱۹۱۸ شورای ملی آذربایجان، ۴۴ نماینده ترک و مسلمان که در اواخر سال ۱۹۱۷ به مجلس مؤسسان سراسر روسیه انتخاب شدند، مستقیماً جزو اعضای مجلس جدید بودند. مابقی ۳۶ نماینده و نمایندگان سایر اقوام قرار بود مجدداً انتخاب شوند و تشکیل مجلس جدید در تاریخ ۳ دسامبر ۱۹۱۸ به پایان رسد. همان طور که مشاهده می شود، با وجود گذشت یک سال و نیم از قتل عام ماه مارس سال ۱۹۱۸، راه حضور ۲۱ نماینده ارمنی در مجلس آذربایجان هموار می شود. این اقدام تاریخی که در آن شرایط حساس صورت گرفت، دلیل روشن بر ماهیت دموکراتیک مردم آذربایجان و احترام عمیق آنان به حقوق بشر است. در راستای تشکیل مجلس جمهوری دموکراتیک آذربایجان؛ از سوی شورای ملی آذربایجان پیام محمد امین رسولزاده رئیس این شورا تحت عنوان (خطاب) "به تمام مردم آذربایجان!" با امضای شخص وی در زبان های آذربایجانی و روسی به تاریخ ۲۹ نوامبر ۱۹۱۸ مندرج گردید. در این پیام آمده است: در تاریخ ۷ دسامبر ۱۹۱۸ در ساعت ۱۳:۰۰ مراسم باشکوه افتتاح مجلس آذربایجان در ساختمان مدرسه دخترانه سابق مخصوص حاج زین العابدین تقی اف واقع در خیابان نیکولایف (ساختمان انستیتوی نسخ خطی «فضولی» فعلی) برگزار شد. این نخستین مجلس شکل یافته براساس اصول کاملاً دموکراتیک آن دوران در بین کشورهای اسلامی مشرق زمین بود. در مراسم افتتاحیه مجلس، محمد امین رسول زاده رئیس شورای ملی آذربایجان به سخنرانی مفصل پرداخت. با پیشنهاد فراکسیون «مساوات»، آقایان علیمردان بیگ توپچوباش اف به ریاست مجلس و حسن بیگ آقایف نیز به عنوان معاون اول وی انتخاب شدند. بعلت مسافرت توپچوباش اف به پاریس جهت شرکت در کنفرانس صلح، اداره فعالیت مجلس به حسن آقایف محول گردید. در اولین جلسه مجلس، استعفای دولت فتحعلی خان خویسکی تأیید شد و تشکیل دولت جدید مقرر گردید. تشکیل حکومت جدید مجدداً به فتحعلی خان خویسکی واگذار شد. در تاریخ ۲۶ دسامبر ۱۹۱۸ فتحعلی خان خویسکی برنامه خود را در مجلس اعلام و هیئت دولت جدید را جهت تأیید معرفی نمود. برنامه دولت از سوی مجلس تأیید و به دولت جدید خویسکی اعتماد شد. یکی دیگر از پندهای بسی مهم تاریخ مان در دوران آغاز فعالیت مجلس آذربایجان این است که با وجود اختصاص ۲۱ کرسی به ارامنه و ۱۰ کرسی به روس ها در مجلس آذربایجان توسط رهبران جمهوریت و همه مردم، آن ها در مراسم افتتاح مجلس شرکت نکردند. شورای ملی روس باکو در حالی که هیچگونه حق معنوی برای سخنرانی از سوی مردم روس آذربایجان نداشت، تصمیم به عدم شرکت در مجلس اتخاذ می نماید. آن ها سعی در اثبات این موضوع داشتند که آذربایجان با اعلام استقلال خویش، خلاف «ایده روسیه واحد و تقسیم ناپذیر» عمل کرد. گویا حضور شورای ملی روس در مجلس و دولت، بمنزله «به رسمیت شناختن جدایی آذربایجان از روسیه» تلقی می شد که این هم راه به رسمیت شناخته شدن آذربایجان در جامعه جهانی را همورا می کرد. تصمیم شورای ملی روس برخلاف نظر اهالی روس بود که از تشکیل مجلس آذربایجان و حضور نمایندگان خود در آنجا حمایت می کردند. به طوری که «انجمن روسی-اسلاوی» فعال در باکو ضمن مراجعه به محمد امین رسولزاده رئیس شورای ملی آذربایجان، خواهان اجازه ورود به مجلس کشور برای شرکت در «امر ساماندهی فعالیت های تشکیل دولت» شدند. ارامنه نیز که در آن زمان توان تحمل استقلال آذربایجان را نداشتند، از شورای ملی روس حمایت نموده و مدتی در جلسات مجلس شرکت نکردند. تاکتیک عدم شرکت ارامنه در مجلس آذربایجان بیش از دو ماه طول می کشد. سرانجام آن ها نیز تصمیم به شرکت در مجلس می گیرند. آن ها اقدام به تشکیل دو فراکسیون- ارمنی و «داشناک سوتیون» در مجلس آذربایجان می نمایند. فعالیت های بعدی آنان در مجلس نشان داد که دلیل اصلی شرکت ارامنه در مجلس آذربایجان نه برای خدمت به تشکیل نظام دولتی آذربایجان و توسعه اقتصاد و فرهنگ آن، بلکه به دست آوردن تریبون جدید جهت مسایل تبلیغ ایده های شووینیستی و جدایی طلبانه «ارمنستان بزرگ» بود. علاوه براین، فعالیت ۱۱ فراکسیون و گروه در مجلسی که قدرت عالی در کشور را تحت کنترل داشته و تعدادشان به ۱۰۰ نفر نمی رسید، نیز در یک شرایط کاملاً دشوار بین المللی و داخلی مانع جدی در امر برقراری فعالیت دولت بود. فراکسیون ها و گروه های مختلف غالباً منافع محدود خود را مقدم بر منافع ملی داشتند. به طور مثال، بلوک سوسیالیستی پشت پرده «دفاع از منافع تهیدستان»، به طول مداوم الحاق آذربایجان به روسیه شوروی را تبلیغ و موفق به اتخاذ تصمیم مبنی بر ایجاد نمایندگی دیپلماتیک در روسیه شوروی گردید و سرانجام، از مداخله ارتش سرخ به کشور حمایت نمود که این هم اساساً چیزی جز توطئه علیه جمهوری دموکراتیک آذربایجان نبود. مجلس آذربایجان از نخستین روز تأسیس، امور خود را براساس اصول سازمانی مخصوص جمهوری های دموکراتیک تشکیل می دهد. همچنین باید توجه داشت، اگرچه در قانون تشکیل مجلس ۱۲۰ نفره بودن هیئت مجلس در نظر گرفته شده بود، ولی به دلایل مختلف هرگز این تعداد نماینده در مجلس حضور نیافته بود. با این وجود، مجلس جمهوری خلق آذربایجان با تجربه دولتمداری مستقل، مصوبات قانون و تصمیمات در سطح عالی در طول فعالیت خود، از جمله در دوران فعالیت بی وقفه ۱۷ ماهه اثرات عمیق و غنی در تاریخ نظام دولتی آذربایجان، به ویژه در تاریخ فرهنگ مجلس بر جای گذاشته است. در نخستین جلسات مجلس آذربایجان فراکسیون ها و گروه های حزبی فعال در مورد برنامه های فعالیت خود بیاناتی صادر می کنند. در این بیانات یک هدف عمومی جالب توجه بود؛ حفظ استقلال و تمامیت ارضی و حقوق ملی و سیاسی جمهوری دموکراتیک آذربایجان جوان، برقراری و تقویت روابط دوستانه مردم و حکومت با سایر ملت ها و دولتها، بخصوص کشورهای همسایه، انجام اصلاحات اجتماعی، برقراری نظام دولتی قانونمدار و دموکراتیک، انجام اصلاحات اجتماعی فراگیر و تشکیل ارتش قابل دفاع از کشور. دوره اول - از تاریخ ۲۷ ماه مه الی۱۹ نوامبر سال ۱۹۱۸ ادامه داشت. اولین مجلس آذربایجان که ظرف این شش ماه تحت عنوان شورای ملی آذربایجان فعالیت می کرد و متشکل از ۴۴ نماینده مسلمان و ترک بود، تصمیمات بسیار مهم تاریخی اتخاذ کرد. نخستین مجلس ملی در تاریخ ۲۸ ماه مه ۱۹۱۸ با اعلام استقلال آذربایجان، اداره کشور را بر عهده گرفت و اعلامیه تاریخی استقلال را به تصویب رساند. اعلامیه استقلال که در آن زمان توسط شورای ملی آذربایجان در شرایطی تعیین کننده در محل اقامت جانشین قفقاز در تفلیس اعلام کرد، به عنوان یک سند قانونی در تاریخ دموکراسی آذربایجان و سنت های مجلسی امروز نیز اهمیت تاریخی و عملی خود را حفظ می کند. در دوران شورای ملی، مجلس آذربایجان مجموعاً ۱۰ جلسه اعم از جلسه تأسیس برگزار کرده است. اولین جلسه- به تاریخ ۲۷ ماه مه سال ۱۹۱۸ در تفلیس و آخرین جلسه- در ۱۹ نوامبر ۱۹۱۸ در باکو برگزار گردید. در تاریخ ۲۷ ماه مه شورای ملی آذربایجان تأسیس شد و در ۱۷ ژوئن نیز فعالیت خود را به طور موقت به حالت تعلیق درآورد و به شرط تشکیل مجلس مؤسسان حداکثر ظرف ۶ ماه، تمام قوای مقننه و مجریه را به دولت موقت واگذار نمود. دولت جمهوریت خلق پس از انتقال به باکو در تاریخ ۱۷ سپتامبر ۱۹۱۸، شورای ملی آذربایجان در ۱۶ نوامبر فعالیت خود را از سرگرفت. به تاریخ ۱۹ نوامبر شورای ملی آذربایجان ضمن تصویب قانون تشکیل مجلس آذربایجان با ترکیب کامل مجلس مؤسسان، فعالیت خود را متوقف ساخت. به این ترتیب، مجلس آذربایجان در این دوره از فعالیت خود، به عبارت دیگر، در دوران شورای ملی در شهرهای تفلیس، گنجه و باکو فعالیت داشته است. دوره دوم مجلس تحت عنوان دوره باکو از تاریخ ۷ دسامبر ۱۹۱۸ الی ۲۷ آوریل ۱۹۲۰ جمعاً ۱۷ ماه ادامه داشت. اولین جلسه آن در تاریخ ۷ دسامبر ۱۹۱۸ و آخرین جلسه نیز در ۲۷ آوریل ۱۹۲۰ برگزار گردید. ظرف این مدت مجلس جمعاً ۱۴۵ جلسه داشته است. بعلت نبود حدنصاب، ۱۵ اجلاس از این جلسات ملغی گردید. از مجموع ۱۳۰ جلسه مابقی دو اجلاس تاریخی - در تاریخ ۲۸ ماه مه و ۱۵ سپتامبر (۱۹۱۹) به ترتیب، به مناسبت اولین سالگرد استقلال آذربایجان و آزادسازی باکو؛ چهار اجلاس به عنوان جشن - در تاریخ ۱۲ مارس ۱۹۱۹ و ۱۲ مارس ۱۹۲۰ به مناسب دومین و سومین سالگرد انقلاب بزرگ روس؛ ۲۷ ژوئن ۱۹۱۹ انعقاد قرارداد همکاری های نظامی بین آذربایجان و گرجستان و ۱۴ ژانویه ۱۹۲۰ به مناسبن به رسمیت شناخته شدن استقلال آذربایجان از سوی کشورهای عضو کنفرانس صلح پاریس برگزار شد. دو اجلاس دیگر نیز بخاطر وضعیت اضطراری- اعلام جنگ از سوی ارمنستان علیه گرجستان در تاریخ ۲۰ دسامبر ۱۹۱۸ و به مناسبت تصویب قراردادهای همکاری های اقتصادی بین گرجستان و آذربایجان در تاریخ ۱۷ مارس ۱۹۲۰ برگزار شده بود. در مابقی جلسات نیز سیاست های داخلی و خارجی و مسایل اقتصادی و مالی کشور، همچنین بررسی و تصویب قوانین، تشکیل ارتش و سایر مسایل مورد مذاکره قرار گرفت. در جریان همه این اجلاسها، مجلس جمهوری خلق آذربایجان ضمن تعهد به اصول مندرج در اعلامیه استقلال و با توجه به شرایط خاص تاریخی، قوانین و تصمیمات فوق العاده مهمی با هدف حفظ تمامیت ارضی و استقلال و تشکیل دولت مدرن قانونمدار و دموکراتیک با رعایت کامل حقوق بشر و آزادی ها به تصویب رساند. همه این قوانین و تصمیمات در نهایت تمام در جهت تشکیل سه شاخه قدرت – قوای مقننه، مجریه و قضایی بود. در جریان جنگ جهانی اول، زمانی که مبارزه قدرت های بزرگ برای تقسیم دنیا وارد مرحله تعیین کننده گردید و کشورمان با خطر جدید اشغال روبرو بود، مجلس آذربایجان ضمن فعالیت در یک شرایط تاریخی داخلی و بین المللی بسی دشوار بخش مهمی از فعالیت های خود را معطوف به مسایل حفظ استقلال و سازماندهی تشکیل ارتش ساخت. شایان ذکر است، اعضای مجلس در جریان بررسی قوانین و تصمیمات در این زمینه قاعدتاً، همبستگی و یکپارچگی از خود نشان می دادند. با وجود فعالیت در شرایط بسی دشوار، دولت و مجلس جمهوریت با تلاش برای جاویدان ساختن بیداری ملی، مسایل آموزش و پرورش و تنویر افکار عمومی و توسعه حوزه بهداشت را مدنظر قرار می دادند. در همه جای کشور مدارس متوسطه، دبیرستان ها، مدارس دخترانه، مهد کودک، دوره های آموزشی کوتاه مدت برای تربیت معلم و کتابخانه ها دایر می شد و در مناطق روستایی بیمارستان ها و مراکز دستیار پزشک دایر و اقدام به مبارزه با بیماری های عفونی می گردید. از این لحاظ، قانون مورخ ۰۱/۰۹/۱۹۱۹ مجلس مبنی بر افتتاح دانشگاه دولتی باکو به ویژه شایان ذکر است. افتتاح دانشگاه ملی از خدمات کم نظیر تاریخی شخصیت های جمهوریت بود. مدتی بعد علی رغم سقوط جمهوری دموکراتیک آذربایجان، دانشگاه دولتی باکو نقش بی نظیری در تحقق ایده های جمهوریت و پیوستن مجدد مردم به استقلال ایفا کرد. دولت و مجلس جمهوریت با اهتمام ویژه به پیشرفت دانش و آموزش در کشور، بدون اتلاف وقت، در راستای تسریع در تربیت کادرهای ملی در این زمینه تلاش های مضاعف به کار گرفت. در این میان، مجلس آذربایجان براساس پیشنهاد دولت قانون اعزام تعداد ۱۰۰ نفر از جوانان آذربایجانی به کشورهای خارجی جهت تحصیل تصویب کرد. آنچه که توجه و اهتمام مضاعف به این مسئله را تأیید می کند، اینکه مجلس آذربایجان به منظور انتخاب جوانان واجد شرایط اعزام به خارج، کمیسیون مسابقه ویژه پنج نفره (مهدی بیگ حاجینسکی، احمد بیگ پِپین اف، قارا بیگ قارابیگ اف، عبدالله بیگ افندی زاده) به ریاست محمد امین رسول زاده تشکیل داد. طبق نظر کمیسیون، جهت تحصیلات عالیه ۴۵ نفر به دانشگاه های فرانسه، ۲۳ نفر به ایتالیا، ۱۰ نفر به انگلیس و ۹ نفر به ترکیه اعزام گردیدند. ۱۳ نفر انتخاب شده جهت تحصیل در روسیه، به دلیل آغاز جنگ داخلی در آن کشور موفق به اعزام نشدند. مجلس و دولت جمهوری خلق آذربایجان برای رفع خطر مداخله خارجی در کشور، همچنین تلاش قابل توجهی جهت شناخته شدن آذربایجان در جامعه بین الملل به کار می برد، در این راستا، مجلس جمهوریت به تاریخ ۲۸ دسامبر ۱۹۱۸ تصمیم به اعزام هیئت ویژه به سرپرستی علی مردان بیگ توپچوباش اف رئیس مجلس به کنفرانس صلح پاریس گرفت. با وجود اینکه علی مردان بیگ توپچوباش اف سیاستمدار برجسته دوران جمهوریت با رفع مشکلات سخت موفق به شناخته شدن جمهوری خلق آذربایجان از سوی برخی دول بزرگ گردید، با اشغال آذربایجان شمالی از طرف ارتش سرخ یازدهم، فعالیت آن در این زمینه ناکام ماند. یکی دیگر از مسایلی که بخش مهمی از فعالیت مجلس و دولت جمهوری آذربایجان را همواره بخود جذب می کند، روابط با همسایگان نزدیک و مسایل مرزی بوده است. با وجود بهبود روابط با گرجستان پس از فعالیت های بی وقفه، به علت ادعای ارضی بزرگ دولت ارمنستان، عادی سازی مناسبات آذربایجان و ارمنستان امکانپذیر نشد. در دوران جمهوری خلق آذربایجان با قاجاریان در ایران نیز قراردادهایی منعقد ساخته و این اسناد و مدارک در مجلس مورد تصویب قرار گرفت. در دوران جمهوریت، سنت های مجلسی در آذربایجان به تدریج تقویت و توسعه می یابد و فرهنگ مجلسی مدرن شکل می گرفت. بیش از ۲۷۰ پیش نویس قانون از طرف مجلس مورد مذاکره قرار گرفت و از بین آن ها حدود ۳۰ پیش نویس به تصویب رسید. این قوانین در شرایط تبادل نظر شدید و کاری بررسی می گردید و آن هم تنها پس از قرائت سوم مورد تصویب قرار می گرفت. در تدوین، بررسی و تصویب قوانین مجلسی، نمایندگان مجلس عضو ۱۱ فراکسیون و گروه شرکت می کردند. ۱۱ کمیسیون در مجلس فعالیت می کرد: کمیسیون امور پیشنهادهای ملی و قانون، بودجه، کمیسیون مرکزی برای برگزاری انتخابات مجلس مؤسسان، کمیسیون نظامی، کشاورزی، تحقیق و تفحص، کمیسیون های امور استعلام، اقتصاد، مسایل نظارت بر استفاده از نیروهای کاروتولید. فعالیت مجلس برپایه اساسنامه ویژه- "دستورالعمل مجلس آذربایجان" اداره می شد. محمد امین رسول زاده فعالیت مجلس جمهوری خلق آذربایجان را چنین ارزیابی می کرد: "مجلس ملی ضمن نمایندگی از طرف کل قشرها و اقوام جامعه، کاملاً حاکم بر سرنوشت دولت بود. بدون آن، هیچ کار و هزینه ای قابل تحقق نبوده و هیچ جنگی شروع نمی شد و هیچ مصالحه ای امضا نمی شد. دولت درصورت کسب اعتماد مجلس باقی می ماند و درصورت فقدان اعتماد آن، موجودیت خود را از دست می داد. در میان آن دو هیچگونه واسطه و وظیفه ای حاکم نبود. حاکمیت مجلسی مطلق بود. شب ۲۶ تا ۲۷ آوریل ۱۹۲۰ واحدهای لشکر یازدهم ارتش اشغالگر سرخ بدون اعلام قبلی وارد مرزهای دولت آذربایجان شد و به باکو حمله کرد. باکو در عین حال از دریا نیز محاصره شد. از بامداد ۲۷ آوریل نیروهای مسلح کمونیست اماکن و ادارات مهم را هم در داخل و هم خارج از شهر به تصرف درآوردند. در واقع، در شرایط سقوط جمهوری خلق آذربایجان کمیته مرکزی حزب کمونیست (بولشویک ها) آذربایجان، کمیته حومه قفقاز حزب کمونیست (بولشویک ها) روسیه دفتر باکو و کنفرانس مرکزی کارگران به عنوان هیئت کمونیست ها با دیکته اشغالگران درمورد تحویل حکومت به مجلس آذربایجان اولتیماتوم داد. بدین منظور، در تاریخ ۳۰ مارس پس از استعفای نصیب بیگ یوسف بیگلی، کمیسیون ویژه ای (به عضویت محمد امین رسولزاده، قارا قارابیگ اف، آ. سفی کردسکی، آ. قارداش اف، س.آ. آقامالی اوغلو) به ریاست محمد حسن حاجینسکی که تشکیل دولت جدید (دولت ششم) به وی واگذار شده بود، تشکیل گردید. محمد حسن حاجینسکی ضمن برقراری ارتباط نزدیک با بولشویک های آذربایجان، با کمونیست ها وارد مذاکرات شد. اولتیماتومهای اعلام شده و نتایج مذاکرات این کمیسیون به ریاست محمد یوسف جعفراف در آخرین (۱۴۵ دوره) جلسه مجلس مورد مذاکره قرار گرفت. این جلسه شامگاه ۲۷ آوریل و ساعت ۲۰:۴۵ شروع و تا ساعت ۲۳:۴۵ ادامه یافت. با پیشنهاد محمد امین رسولزاده حین مذاکرات درب مجلس به روی مردم باز شد. رسول زاده در سخنان چنین گفت: م.ح. حاجینسکی ضمن گزارش درمورد اولتیماتوم اظهار داشت، امشب قدرت باید تحویل کمونیست ها گردد؛ کمیته مرکزی حزب کمونیست (بولشیوک) آذربایجان اعلام می دارد که درغیر اینصورت برای انتقال قدرت به ارتش سرخ از هیچ اقدامی دریغ نخواهد کرد. کمونیست ها در عین حال هشدار می دهند که چنانچه ما امشب قدرت را به آنان تحویل ندهیم، احزاب سیاسی حاضر در مجلس، از جمله حزب «مساوات» منحل خواهند گردید؛ م. ح. حاجینسکی همچنین گفت، کمونیست ها ضمن خودداری از بررسی پیشنهادهای ما هشدار دادند که در صورت عدم تحویل داوطلبانه قدرت، تمام مسئولیت بابت پیامدهای آن بر عهده اعضای مجلس خواهد بود. م. ح. حاجینسکی در پایان سخنانش اعضای مجلس را در شرایط حاضر به اتخاذ تنها تصمیم درست «برای نجات مردم» فراخواند؛ ولی آقایان صمد آقا آقامالی اوغلو، قارابیگ قارابیگ اف، اصلان بیگ صفی کردسکی، محمد امین رسول زاده و سلطان مجید غنی زاده با پیشنهاد تحویل بدون هیچ قید و شرط قدرت به کمونیست ها مخالفت کردند. با این حال، آن ها بخاطر جلوگیری از خونریزی، با انتقال قدرت به کمونیست ها فقط با شروط خاص و قبل از هر چیزی، به شرط حفظ استقلال میهن، موافقت کردند. در نتیجه، مجلس با اکثریت آراء تصمیم به تحویل قدرت به کمونیست ها با شروط ذیل گرفت: به این ترتیب، مجلس جمهوری خلق آذربایجان در این جلسه ای که در شرایط محاصره برگزار شد، نیز بر سنت های دموکراتیک و آرمان های استقلال خود پایبند ماند. لیکن اشغالگران تصمیم مجلس جمهوری خلق آذربایجان مبنی بر انتقال قدرت به کمونیست ها بدون خون ریزی و به طور مسالمت آمیز را نادیده گرفتند. هرچند بر اثر دخالت نظامی روسیه شوروی که مخل موازین حقوق بین المللی بود و نیز در نتیجه عملیات نبرد خونین لشکر یازدهم ارتش سرخ آذربایجان شمالی بار دیگر از طرف روسیه اشغال گردید، ولی جمهوری خلق آذربایجان در تاریخ نهضت آزادی اثر عمیقی بر جای گذاشت. علیرغم موجودیت ۲۳ ماهه، جمهوری خلق آذربایجان ثابت کرد حتی رژیم های وحشیانه استعماری و سرکوبگر قادر به از بین بردن آرمان های آزادی مردم آذربایجان و سنت های استقلال ملی نیستند. جمهوری خلق آذربایجان به عنوان نخستین جمهوری مجلسی در تاریخ ملت آذربایجان در عین حال، اولین الگوی دولت دموکراتیک، قانونمدار و سکولار در کل شرق، از جمله جهان ترک و اسلام بود. جمهوری خلق آذربایجان به لحاظ نظام سیاسی خود و اقدامات سازماندهی نظام دموکراتیک و همچنین اهداف و وظایف در پیش روی نیز از کشورهای دموکراتیک سنتی اروپا عقب نمی ماند. در گزارش های مختصر مجلس جمهوری آذربایجان آمده است، انتخابات محرمانه برگزار خواهد شد و قرار بود از بین مسلمانان علاوه بر ۴۴ عضو شورای ملی، ۳۶ نفر دیگر در مجلس مبعوثان، یعنی در مجلس انتخاب شوند. نسبت تعداد اعضای جدید به شرح زیر بود: دولت های جمهوری خلق آذربایجان کابینه دولت اول: ۲۸/۰۵/۱۹۱۸ الی ۱۷/۰۶/۱۹۱۸. کابینه دولت دوم: ۱۷/۰۶/۱۹۱۸ تا ۰۷/۱۲/۱۹۱۸ پس از تغییرات مورخ ۰۶/۱۰/۱۹۱۸ در داخل کابینه دولت کابینه دولت سوم: ۲۶/۱۲/۱۹۱۸ الی ۱۴/۰۳/۱۹۱۹ کابینه دولت چهارم: ۱۴/۰۳/۱۹۱۹ الی ۲۲/۱۲/۱۹۱۹ کابینه دولت پنجم: ۲۱/۱۲/۱۹۱۹ الی ۰۱/۰۴/۱۹۲۰ ۱. مساوات و فراکسیون بیطرفان ۲. فراکسیون اتحاد ۳. فراکسیون احرار ۴. فراکسیون سوسیالیست ها ۵. جناح بیطرف ۶- جناح مستقل ۷. چپگرایان مستقل ۸. فراکسیون اتحاد اسلاوی- روس ۹. فراکسیون اقلیت های ملی ۱۰. فراکسیون ارمنی ۱۱. فراکسیون داشناکسوتیون
[ { "answer1": "در مجمع ماورای قفقاز به تاریخ ۲۸ ماه مه سال ۱۹۱۸ فراکسیون مسلمان خود را به عنوان شورای ملی آذربایجان اعلام کرد. بدین وسیله، در واقع نخستین مجلس آذربایجان تأسیس و اولین جمهوری مجلسی پایه گذاری شد.", "answer2": "در مراسم افتتاحیه مجلس، محمد امین رسول زاده رئیس شورای ملی آذربایجان به سخنرانی مفصل پرداخت.", "distance": 3628, "question": "نخستین مجلس آذربایجان در چه تاریخی تاسیس شد و چه کسی در مراسم افتتاحیه سخنرانی کرد؟" }, { "answer1": "بااحتساب هر ۲۴ هزار نفر یک نماینده، می بایست مسلمانان ۸۰، ارامنه ۲۱ و روس ها ۱۰ نماینده معرفی نمایند.", "answer2": "طبق قانون، می بایست از مجموع ۲۱ نماینده ارمنی منتخب مجلس، ۸ نفر از کمیته ارمنی گنجه، ۸ نفر از شوشا و ۵ نفر نیز از باکو انتخاب شوند. قرار بود شورای ملی روس از بین جمعیت روس های ساکن باکو- ۱۰ نماینده،", "distance": 164, "question": "بر اساس قانون مجلس، چه تعداد نماینده از ارامنه و روس‌ها باید انتخاب می‌شدند و در کدام مناطق ساکن بودند؟" }, { "answer1": "شورای ملی روس باکو در حالی که هیچگونه حق معنوی برای سخنرانی از سوی مردم روس آذربایجان نداشت، تصمیم به عدم شرکت در مجلس اتخاذ می نماید. آن ها سعی در اثبات این موضوع داشتند که آذربایجان با اعلام استقلال خویش، خلاف «ایده روسیه واحد و تقسیم ناپذیر» عمل کرد.", "answer2": "در این میان، مجلس آذربایجان براساس پیشنهاد دولت قانون اعزام تعداد ۱۰۰ نفر از جوانان آذربایجانی به کشورهای خارجی جهت تحصیل تصویب کرد.", "distance": 7059, "question": "چرا شورای ملی روس در مراسم افتتاح مجلس شرکت نکرد و همچنین، چه تصمیمی در مورد تحصیل جوانان در خارج از کشور گرفته شد؟" }, { "answer1": "در تاریخ ۷ دسامبر ۱۹۱۸ در ساعت ۱۳:۰۰ مراسم باشکوه افتتاح مجلس آذربایجان در ساختمان مدرسه دخترانه سابق مخصوص حاج زین العابدین تقی اف واقع در خیابان نیکولایف (ساختمان انستیتوی نسخ خطی «فضولی» فعلی) برگزار شد.", "answer2": "در این راستا، مجلس جمهوریت به تاریخ ۲۸ دسامبر ۱۹۱۸ تصمیم به اعزام هیئت ویژه به سرپرستی علی مردان بیگ توپچوباش اف رئیس مجلس به کنفرانس صلح پاریس گرفت.", "distance": 9031, "question": "مجلس آذربایجان در چه تاریخی افتتاح شد و چه رویداد مهمی در تاریخ 28 دسامبر 1918 رخ داد؟" }, { "answer1": "اولین مجلس آذربایجان که ظرف این شش ماه تحت عنوان شورای ملی آذربایجان فعالیت می کرد و متشکل از ۴۴ نماینده مسلمان و ترک بود، تصمیمات بسیار مهم تاریخی اتخاذ کرد.", "answer2": "۱۱ کمیسیون در مجلس فعالیت می کرد: کمیسیون امور پیشنهادهای ملی و قانون، بودجه، کمیسیون مرکزی برای برگزاری انتخابات مجلس مؤسسان، کمیسیون نظامی، کشاورزی، تحقیق و تفحص، کمیسیون های امور استعلام، اقتصاد، مسایل نظارت بر استفاده از نیروهای کاروتولید.", "distance": 6116, "question": "مجلس آذربایجان از چه زمانی فعالیت خود را به عنوان شورای ملی آغاز کرد و چند جلسه در این دوره برگزار کرد؟ همچنین، چند کمیسیون در مجلس فعالیت داشتند؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
410
: ضدانعقاد پادبَند یا ضد انعقاد ماده ای با ویژگی های دارویی است که از لخته شدن خون جلوگیری می کند. انعقاد یا دَلَمه شدن خون فرایندی است که موجب لخته شدن خون می شود. این فرایند از دو مسیر داخلی وخارجی موجب تبدیل فیبرینوژن به فیبرین، فعال شدن فاکتورهای انعقادی و تجمع پلاکت ها می شود. پادبندها به طور طبیعی در بدن زالوها و حشراتی که از خون دیگر موجودات تغذیه می کنند، مانند پشه وجود دارد. گروهی از داروها به نام داروهای ضد انعقاد می توانند برای درمان ترومبوز و گرفتگی های درون تنی استفاده می شوند. برخی از داروهای ضد انعقاد در تجهیزات پزشکی مانند لوله های آزمایش، کیسه های انتقال خون، و تجهیزات دیالیز کلیوی استفاده می شوند. داروهای ضد انعقادی و ضدپلاکتی داروهایی هستند که احتمال لخته شدن خون در سرخرگها، سیاهرگها یا قلب را کاهش می دهند. لخته ها می توانند سبب انسداد جریان خون به عضله قلبی و در نتیجه حمله قلبی شوند. آن ها همچنین می توانند سبب انسداد جریان خون به مغز شده و منجر به سکته مغزی گردند. استفاده از داروهای ضد انعقادی و ضد پلاکتی در افرادی که در معرض خطر انعقاد خون هستند، به حفظ جریان طبیعی خون کمک می کند. این گروه داروها عموماً از تشکیل لخته های کوچک خون در سیاهرگها و نیز سرخرگها و خطرات قلب جلوگیری می نمایند و تا حدودی مانع حرکت لخته های تشکیل شده (آمبولی) به سوی اندامهای حیاتی بدن می شوند. با این وجود این گونه داروها لخته های خون را از بین نمی برند. گروه داروهای ضد پلاکت مانع تجمع پلاکتها و در نتیجه مانع تشکیل لخته خون می شوند. از این داروها مانند آسپیرین و دی پیریدامول در افرادی که مستعد لخته سازی اند به منظور پیشگیری از تشکیل لخته خون استفاده می شود. گروه داروهای ضد انعقاد در دو شکل تزریقی و خوراکی تولید و عرضه می شوند. رایج ترین قلم دارویی تزریقی از این گروه هپارین است که به طور عمده در بیمارستانها و هنگام اعمال جراحی یا در جریان دیالیز کلیوی تجویز می شود. امروزه انواع جدیدتر صناعی هپارین تهیه شده که از همان اثربخشی برخوردار و اثراتشان طولانی تر است. داروی وارفارین رایج ترین شکل خوراکی داروهای ضد انعقاد است که به منظور پیشگیری از تشکیل لخته در عروق و قلب و جلوگیری از سکته ها تجویز می شود. از این دارو به دنبال سوانح یا در مبتلایان به اختلالات دریچه ای قلب یا پس از اعمال جراحی به ویژه اعمال تعویض دریچه های قلب که خطر بروز آمبولی بالاست، استفاده می شود. مشکل اصلی و شایعی که طی مصرف این داروها وجود دارد این است که مصرف بیش از حد آن ها می تواند سبب بروز خون ریزی از بینی یا لثه یا دستگاه ادراری یا سایر نقاط بدن شود. به همین علت مقدار مصرف دارو (دوز دارو) باید بسیار با دقت محاسبه شده، برای اطمینان از قسمت سیستم انعقاد بدن، آزمایش های خونی منظم (آزمونPT) انجام گیرد. باید توجه داشت که اثر داروهای ضد انعقاد خوراکی با مصرف برخی داروهای دیگر تغییر می یابد. بنابراین با مصرف برخی داروها باید مقدار مصرف داروهای ضد انعقاد کمتر یا بیشتر شود. مصرف کنندگان داروهای ضدانعقادی باید فهرست هشدار دهنده ای را از داروهایی که نباید مصرف کنند یا باید با احتیاط مصرف نمایند، در اختیار داشته باشند. داروهای ضدانعقاد خوراکی از طریق دستگاه گوارش جذب شده و قبل از دفع در ادرار به شکل وسیعی متابولیزم می شوند. برخلاف داروهای ضدانعقاد تزریقی داروهای ضدانعقاد خوراکی، از جفت عبور نموده و ممکن است باعث خون ریزی در جنین و اختلال در شکل گیری جنین شوند. شایعترین عارضه جانبی داروهای ضدانعقاد خوراکی خون ریزی می باشد، که ممکن است از نظر شدت از یک خون دماغ خفیف تا خون ریزی تهدیدکننده زندگی باشد. بنابراین به بیماران باید آموزش داده شود تا هر علامت خونریزی، شامل پیدایش خون در ادرار و خون ریزی زیرپوستی را گزارش کنند. داروهای ضدانعقاد خوراکی به طور اولیه برای درمان طولانی مدت بیمارانی که اختلال آمبولی لخته ای مانند لخته ورید عمقی یا فیبریلاسیون دهلیزی دارند و بیمارانی که دریچه قلب مصنوعی دارند به کار می رود. آن ها همچنین همراه با هپارین برای درمان سکته قلبی به کار می روند. هدف داروهای ضدانعقاد خوراکی منع پیدایش آمبولی و بنابراین جلوگیری از نتایج خطرناک و مرگبار لخته شدن می باشد. اگر خون ریزی روی دهد، داروی ضدانعقاد خوراکی باید قطع گشته تا اینکه خون ریزی بتواند ارزیابی شده و PT بیمار مشخص گردد. درمان خون ریزی ممکن است شامل کاهش مقدار دارو و تزریق فیتونادیون (ویتامین K۱) باشد. وارفارین به طور کامل پس از مصرف خوراکی جذب می گردد. حدود ۹۹ درصد این دارو به پروتئین های پلاسما وصل شده، و تقریباً به طور کامل به وسیله دو آنزیم سیتوکروم P۴۵۰) CYP۱A۲ و CYP۲C) متابولیز می شود. آنی سیندیون (Anisindione) خواص دارویی مشابه به داروهای ضدانعقاد کومارین داشته از تشکیل فاکتورهای II, VII, IX, و X جلوگیری می کند اما حالت سمی بیشتری دارد. مانند سایر اینداندیون ها، این دارو ممکن است باعث مسمومیت کلیوی شود که به وسیله نکروز (بافت مردگی) حاد لوله ای مشخص گردیده یا ممکن است باعث فقدان گلبول های سفید گردد. داروهای ضدانعقاد تزریقی شامل هپارین، هیرودین، و مشتقات این مواد طبیعی می باشند. در شکل طبیعی آن، هپارین شامل قطعاتی با وزن مولکولی بالا از ۵۰۰۰ تا ۳۰٫۰۰۰ و نیز قطعاتی با وزن مولکولی پایین از ۲۰۰۰ تا ۹۰۰۰ می باشد. انوکساپارین (Enoxaparin) و دالتپارین (Dalteparin) ، دو شکل هپارین با وزن مولکولی پایین (LMWH) ، اخیراً به بازار عرضه شده و تعداد دیگری در حال حاضر در دست تحقیق می باشند. هپارین از طریق روده جذب نشده و باید به شکل تزریقی داده شود. این دارو معمولاً از طریق تزریق پیوسته وریدی داده می شود و به وسیله سیستم رتیکولواندوتلیال، از گردش خون گرفته شده به وسیله کلیه و مکانیزم های کبدی از بدن دفع می گردد… هیرودین (Hirudin) یک داروی ضدانعقاد طبیعی است که از غدد بزاقی هیرودومدیسینالیس، که یک نوع زالو می باشد بدست می آید. هیرودین و آنالوگهای آن به طور مستقیم ترومبین را بدون احتیاج به AT-III منع می کنند. این داروها در حال حاضر در دست بررسی های بالینی به منظور درمان آنژین ناپایدار و سکته قلبی حاد می باشند. پلاکتها از طریق اتصال گیرنده های گلیکوپروتئین Ia با کلاژن در معرض قرار گرفته و نیز از طریق اتصال گیرنده های Ib با فاکتور وان ویلبراند، یک فاکتور در گردش مشابه فاکتور انعقادی VIII می باشد، به دیواره اندوتلیوم عروق صدمه دیده وصل می شوند. آسپرین یک داروی ضدالتهابی غیراستروئیدی (به انگلیسی: NSAID) می باشد که اثرات تسکین درد، تب بر، و ضدالتهاب دارد. این دارو همچنین تجمع پلاکتها را منع نموده و به منظور پیشگیری و درمان اختلالات آمبولی لخته شریانی به کار می رود. آسپرین به شکل اولیه برای پیشگیری از لخته شریانی در بیماران با بیماری ایسکمی قلبی و سکته مغزی به کار می رود، اما موارد مصرف زیاد دیگری نیز دارد. در بیماران با آنژین صدری ناپایدار، این دارو برای جلوگیری از سکته قلبی به کار می رود. تیکلوپیدین یک داروی خوراکی ضدپلاکت جدیدتر می باشد که یک NSAID نمی باشد. تیکلوپیدین از طریق منع نمودار شدن گیرنده های گلیکوپروتئین پلاکتی که به وسیله ADP القا شده اند عمل نموده و بنابراین باعث کاهش اتصال فیبرینوژن و تجمع پلاکتی می گردد. کلوپیدوگرل نیز از همین گروه است. ابسیکسی ماب (Abciximab) داروی ضدپلاکت تزریقی (آنتاگونیست گلیکوپروتئین IIb/IIIa ) می باشد که شامل قطعه فاب از یک آنتی بادی تک کلونی چیمریک انسانی ـ دریایی به نام ۷E۳ می باشد. این دارو به گیرنده های گلیکوپروتئین IIb/IIIa وصل شده و اتصال به وسیله فیبرینوژن و سایر مولکولهای چسبنده را منع می کند لذا مهارکننده تجمع پلاکتی می باشد. آنالوگهای پروستاگلاندین (PGI2) مثل پروستاسیکلین از این گروه هستند. مهارکننده های آنزیم فسفو دی استراز پلاکتی مانند دی پیریدامول از تشکیل لخته ممانعت می کنند. دی پیریدامول یک گشادکننده کرونر بوده و نسبتاً اثر ضدپلاکتی ضعیفی دارد. داروهای شکننده فیبرین (فیبرینولیتیک)، یا داروهای شکننده لخته برای از بین بردن لخته خون ایجادشده در عروق (مثلاً درمان سکته قلبی) به کار می روند مانند فعال کننده بافتی پلاسمینوژن (آلتپلاز و رتپلاز) ،استرپتوکیناز و اوروکیناز. آلتپلاز و رتپلاز فرم نوترکیب فعال کننده پلاسمی نوژن بافتی ـ انسانی(rtPA) می باشند؛ یوروکیناز، آنزیمی است که از ادرار انسان بدست می آید؛ استرپتوکیناز، آنزیمی پروتئینی است که از استرپتوکوک بدست می آید؛ و انیسترپلاز، یک کمپلکس از پیش تعیین شده استرپتوکیناز و پلاسمی نوژن می باشد. داروهای شکننده فیبرین به شکل تزریقی برای حل کردن لخته به کار می روند. در انیسترپلاز، گروههای انیسویل به جایگاه کاتالیزی بر روی پلاسمی نوژن متصل شده تا ترکیب یا کمپلکس را تا وقتی که تجویز یا تزریق شود پایدار می کنند. پس از تزریق، این با میزان کنترل شده ای دی اسیلاته می شود. اسیدآمینوکاپروئیک (Aminocaproic acid) با انسداد رقابتی فعال کننده پلاسمی نوژن، شکستن فیبرین را منع می کند. این دارو به منظور توقف خون ریزی ایجاد شده بوسیله داروهای شکننده فیبرین به کار می رود. این دارو همچنین به منظور جلوگیری از خون ریزی در بیمارانی که هموفیلی داشته، بیمارانی که از جراحی دستگاه گوارش یا پروستات بهبودی می یابند، و بیمارانی که سرطان دارند و اشعه درمانی یا شیمی درمانی می شوند بکار می رود. ترانکزامیک اسید با ممانعت از عملکرد پلاسمین مانع لیز شدن لخته های خونی می شود. مصرف بروکلی و کلم برای کسانی که تحت درمان با داروهای ضدانعقاد خوراکی مثل «وارفارین» هستند، ممنوع است چون این سبزی ها حاوی ویتامین K هستند که آثار ضدانعقادی را کاهش می دهند. اگر فردی که داروهای ضدانعقادی مصرف می کند، بروکلی یا کلم بخورد، احتمال شکل گیری لخته های خونی در او وجود دارد. این موادغذایی میزان تأثیر استامینوفن را که برای تسکین درد و کاهش تب تجویز می شود، پایین می آورند. اسفناج، آووکادو و کاهو نیز منابع ویتامین K هستند. داروهای گیاهی به دو دلیل بی خطر و مؤثر بودن مد نظر مصرف کنندگان قرار گرفته است و استفاده از آن ها در حال افزایش است. تقریباً از هر ۶ نفر، ۱ نفر از افراد بالغ در ایلات متحده از داروهای تجویز شده هم زمان حداقل یکی از داروهای گیاهی را نیز استفاده می کنند. در حالیکه کمتر از ۴۰٪ بیماران استفاده از گیاه را به جای داروی جایگزین توسط پزشکان عادی یا اتاقهای اورژانس اذعات نی مدارند. اگر چه داروهای گیاهی به علت اثرات عوارض جانبی و سموم نسبت به داروهای شیمیایی متفاوت با توجه به غلظت پایین تر از اجزای فعال در نظر گرفته می شوند، استفاده از گیاهان خاص ممکن است شدید، کشنده یا دارای عوارض جانبی باشند قانون نیاز به صدور مجوز جهت کاشت داروهای گیاهی تنها در چند کشور از جمله آلمان، فرانسه، سوئد و استرالیا پیاده سازی شده است، در حالیکه در ایالات متحده مکمل رژیم غذایی بهداشت و درمان و آموزش در سال ۱۹۹۴ بوسیله سازمان دارو در مان از احتیاجات مواد غذایی و مکمل ها حذف گردیده است. وارفارین یک داروی مشتق شده از گیاه شبدر شیرین است که بین ویتامین K وابسته به پروتئین های انعقادی ساخته شده II ,VII, IX, X از طریق مهار ویتامین K اپوکسیدردوکتاز عمل می کند. دوز (مقدار) وارده براساس هدف نهایی (تارگت) نرمال بین المللی (PT INR) تنظیم شده و دارای تنوع هایی در روش های درمانی است. براساس درصد بیماران، تعداد کمی از بیماران تحت درمان ضد انعقاد مزمن دارای ثبات حجم PT INR هستند، براین اساس تعامل هایی با داروهای خاص و غذا وجود دارد و انجام اقلیت و اکثریت خون ریزی در ۲۴ ساعت هفته خواهد بود. داروهای گیاهی به طور بالقوه با افزایش خطر خودبخودی می شوند، متناسب با اثر وارفارین بر ضد انعقاد، این تعامل، در اثر ترکیب فاکتورهایی همچون ماده ضد انعقادی و ضد پلاکت خواص گیاهان، مشابه اثرات دارویی وارفارین است. لذا ضروری است که پزشکان استفاده از چنین داروهایی را توسط بیماران خود به دقت تحت نظر بگیرند. روزنه باریک درمانی، درمان ضد انعقاد را می توان در بسیاری از موارد تحت کنترل PT INR یافت. هر چند هرگونه تغییر ناگهانی در انطباق مواد مخدر یا رژیم غذایی می تواند منجر به خونریزی های خطرناک یا لخته شدن خون در این بیماران گردد. گیاهان زیادی می توانند باعث اثرات وارفارین از طریق یک یا چند مکانیسم شوند. بیشتر از ۱۳۰۰ مورد طبیعی کومارین شناسایی شده است. کومارین ها همه جا در گیاهان سبز و در ساختارهای مشابه وارفارین یافت می شوند گرچه ضرورتی ندارد که اثرات ضد انعقادی داشته باشند. این تر کیب دی کومارول (۴/۱ هیدروکسی کومارین) از کومارینی که از فعالیت های قارچ ها و کپک ها شکل گرفته است اثر ضد انعقادی آن معادل با دیگر سموم ضد انعقادی دارویی است که متضاد ویتامین K است. تعدادی از گیاهان برای تغییر فارماکنیتیک وارفارین پیدا شده اند. گیاه چینی Danshen نوعی گل مریم است که معمولاً در چین برای درمان بیماری های قلبی عروقی و عروق مغزی استفاده می شود، یافت شده به طور چشمگیری باعث افزایش غلظت پلاسمای وارفارین موش ها بوسیله افزایش میزان جذب مشابه کاهش شفافیت و نمایان کردن حجم توزیع هر دو آناتیومرهای R وS دار می شوند و بعضی از گیاهان دارای دیگر تأثیرات غیر خاص ضد انعقادی هستند مانند گیاه عرقچین غیر کومارین (scutelaria baicalensis georgi) که دارای خواص ضد فعالیت HIV می باشد. این گیاه که مهارکننده انعقاد ه عنوان مدر و قابض عمل می کند شامل هفت تانن شناخته شدهاست که مانع از کاهش سرین کلیدی ترومین و عامل XA و به طور چشمگیری ساکن شدن هیدرولیز فیبرینوژن می شود. بیماران در درمان ضد انعقاد خون مزمن با درمان مقادیر PT INR اگر با توجه به داروهای ضد پلاکتی باشد هنوز هم در معرض خطر افزایش خون ریزی می باشد. بعضی از گیاهان مانند بر گ بهار، پوست درخت غان شیرین و پوست درخت بید شامل متیل سالیسیلات هستند در حالیکه دیگران ممکن است دارای فعالیت ضد پلاکتی حتی بیشتر از آسپیرین و ایندومتاسین داشته باشند. آماده سازی سیر بوسیله بسیاری از بیمارن به دلیل اثرات و خواص ضد چربی و ضد پلاکتی آن از عوامل چشمگیر در جلوگیری از تشکیل ترومبوس می باشد. آلیسین مشتق شده از ریشه سیر به منظور ارتقاء فعالیت های تجزیه فیبرین و جلوگیری از تجمع پلاکت ها در بیماران مبتلا به بیماری عروق کرنر نشان داده شده است یا از طریق یک تغییر وابسته به میزان دوز در تولید متابولیت های اسید آراشیدونیک است (یعنی از تشکیل ترومبوکسان در پلاکت ها و تغییر خواص آن ها (یعنی ADP گیرنده های فیزیکو شیمیایی از غشاء پلاکت ها) جلوگیری می کند. گیاهان دیگر نیز ممکن است خاصیت عملکرد پلاکت ها ار از طریق مهار متابولیسم پروستاگلاندین داشته باشند. زنجبیل در زنان باردار جهت تسکین تهوع و استفراغ استفاده می شده است که باعث کاهش تولید PG endoperxides و ترومبوکسان از طریق مهار پلاکت سیکلو اکسیژناز COX می شود. از نتیجه اجزاء انتی اکسیدان در گیاه که از پر اکسید چربی های ضروری برای فعالیت COX است. نوعی گل مینا، جهت سر دردهای میگرنی استفاده می شده است که تا ۸۸٪ باعث کاهش تولید پروستاگلاندین بدون ممانعت COX می شود. در حالیکه گل میخک که به عنوان یک ادویه معمولی آشپزخانه بکارگرفته می شود منبع سرشاری از آنتی اکسیدانهای غذایی است و دارای دو نوع آنتی پلاکت (اوژنول و استیل اوژنول) می باشد مانع از فرم گیری پلاکت ترومبوکسان و افزایش فرم گیری ۱۲ HPETE که هر دو اثر آنتی پلاکتی قویتری نسبت به آسپرین را دارا هستند. بروملین، مشتق شده از آنانس با اثرات سیستم ایمنی مانع سنتز پروستاگلندین پلاکت های می شود در حالیکه گیاه شیرین بیان حاوی کومارین (مشتق شده از آریلکومارین ۳ از GU ۷) مانع از فعالیت لیپوکسیژناز پراکسیداز در پلاکت های می شود. بعضی از گیاهان دارای مکانیزم خاصیت پلاکتی با عملکرد و مکانیزم های دیگری هستند. علاوه بر این خاصیت ضد انعقادی، داروی چینی Dansheh مانع از تجمع پلاکتی و آزاد شدن بوسیله افزایش حلقوی درون سلولی AMP می گردد. جنسینگ معروفترین گیاه متشکل از ۱۵تا۲۰٪ از فروش سالیانه محصولات گیاهی در ایالات متحده (منافع واقعی که هنوز هم بحث بر انگیز است) مانع از تجمع پلاکت القاء شده توسط ترومبین یا کلاژن در مدل موش می شود. جنیکو بیلو با، توسط پزشکان چینی برای قرن ها جهت درمان درد قفسه سینه مورد استفاده قرار می گیرد، نشان داده است که مطالعات بالینی نسبت به پلاسبو جهت لنگش متناوب (۷۰) و پرسش برانگیز برای زوال عقل نیز مفید می باشد (۷۱و۷۲) افزایش خطر خون ریزی در بیماران با استفاده از این گیاه به علت وابسته بودن به مقدار مهار تجمع پلاکت PAF القاء شده می باشد. فلفل قرمز (کسپاسین) گیاهی است که سابقاً جهت کاهش نوروپاتی دیابتی استفاده می شده است که از تجمع و آزادی سازی پلاکت ها ممانعت نموده و همچنین افزایش فعالیت های تجزیه فیبرین را سبب می گردد. فرمول گیاهی یکی از مهمترین جنبه های طب سنتی چینی که بوسیله فنگ جی (نوشته / نسخه شده است) نامیده می شود. هر گیاه در یک فرمول با توجه به خواص منحصربه فرد خود و همچنین تعامل با گیاهان دیگر انتخاب شده است. فرمول گیاهی به انرژی هماهنگ بدن و التیام بخش بیماری اعتقاد توامان دارد. امروزه بسیاری از فرمول های استاندارد را می توان در داروخانه ها و فروشگاه های مواد غذایی بهداشتی با کیفیت و کمیت مطالب ذکر شده خریداری نمود. از این رو برای پیش بینی اثرات این فرمول در درمان ضد انعقاد خطر عوارض را بیشتر افزایش می دهد. فرمول گیاهی (KGK) جهت کاهش غلظت (ویسکوزیته) خون و بهبود میکروسیرکولاسیون سابقاً استفاده می شده است. KGK شامل ۶ نوع گیاه معروف (گل صد تومانی، ریشه cnidium، ریشه گلرنگ، ریشه سوسور و Danshen است و به میزان قابل توجهی باعث افزایش زمان خوریزی می گردد مشابه فروش کردن متابولیسم و حذف وارفارین می شود. KGK ممکن است باعث افزایش بالقوه اثرات ضد تروموز تیکلوپیدین شده و همچنین خطر ابتلا به پورپورای ترمبوتیک ترومبوسیتونیک از طریق استفاده این دارو تشدید می گردد. فرمول دیگر معروف استفاده شده قرص باک فونگ (BFP) که با عنوان بای فنگ وان شناخته شده است، که بالاتر از طب سنتی چینی است با ۲۶ عنصر گیاهی مورد استفاده جهت درمان چرخه قاعدگی نامنظم و خون ریزی با قاعدگی دردناک می شود. BFP مانع تجمع پلاکتی می شود در حالیکه ۱۷ تا از اجزاء باعث طولانی تر شدن چشمگیری در زمان ترومبین می شوند، ۱۱ زمان پروترومبین و ۸ بار با مشتقات فعالتری نسبت به پروترومبوپلاستین دارند. درافراد مبتلا به بیماری اندوکاردیت باکتریال؛به دلیل ایجاد انوریسم مایکوتیک که می تواند منجر به خونریزی زیر عنکبوتیه یا SAH شود که می تواند منجر به مرگ بشود. منبع :کتاب نورولوژی امینف چاپ ۲۰۱۸
[ { "answer1": "آسپرین به شکل اولیه برای پیشگیری از لخته شریانی در بیماران با بیماری ایسکمی قلبی و سکته مغزی به کار می رود", "answer2": "مصرف بروکلی و کلم برای کسانی که تحت درمان با داروهای ضدانعقاد خوراکی مثل «وارفارین» هستند، ممنوع است چون این سبزی ها حاوی ویتامین K هستند که آثار ضدانعقادی را کاهش می دهند.", "distance": 2320, "question": "چه داروهایی برای جلوگیری از لخته شدن خون در بیماران با بیماری ایسکمی قلبی و سکته مغزی استفاده می شود و همچنین چه موادی مصرف وارفارین را تحت تاثیر قرار می دهند؟" }, { "answer1": "هپارین از طریق روده جذب نشده و باید به شکل تزریقی داده شود.", "answer2": "شایعترین عارضه جانبی داروهای ضدانعقاد خوراکی خون ریزی می باشد، که ممکن است از نظر شدت از یک خون دماغ خفیف تا خون ریزی تهدیدکننده زندگی باشد.", "distance": 1732, "question": "هپارین چگونه در بدن استفاده می شود و عارضه جانبی داروهای ضد انعقاد خوراکی چیست؟" }, { "answer1": "وارفارین یک داروی مشتق شده از گیاه شبدر شیرین است که بین ویتامین K وابسته به پروتئین های انعقادی ساخته شده II ,VII, IX, X از طریق مهار ویتامین K اپوکسیدردوکتاز عمل می کند.", "answer2": "گیاه چینی Danshen نوعی گل مریم است که معمولاً در چین برای درمان بیماری های قلبی عروقی و عروق مغزی استفاده می شود، یافت شده به طور چشمگیری باعث افزایش غلظت پلاسمای وارفارین موش ها بوسیله افزایش میزان جذب مشابه کاهش شفافیت و نمایان کردن حجم توزیع هر دو آناتیومرهای R وS دار می شوند", "distance": 1531, "question": "وارفارین چگونه از لخته شدن خون جلوگیری می کند و کدام گیاه باعث افزایش غلظت پلاسمای وارفارین می شود؟" }, { "answer1": "داروهای شکننده فیبرین (فیبرینولیتیک)، یا داروهای شکننده لخته برای از بین بردن لخته خون ایجادشده در عروق (مثلاً درمان سکته قلبی) به کار می روند مانند فعال کننده بافتی پلاسمینوژن (آلتپلاز و رتپلاز) ،استرپتوکیناز و اوروکیناز.", "answer2": "اسیدآمینوکاپروئیک (Aminocaproic acid) با انسداد رقابتی فعال کننده پلاسمی نوژن، شکستن فیبرین را منع می کند. این دارو به منظور توقف خون ریزی ایجاد شده بوسیله داروهای شکننده فیبرین به کار می رود.", "distance": 776, "question": "چه داروهایی برای از بین بردن لخته خون استفاده می شود و برای جلوگیری از خونریزی که ناشی از این داروهاست،چه دارویی استفاده می شود؟" }, { "answer1": "پلاکتها از طریق اتصال گیرنده های گلیکوپروتئین Ia با کلاژن در معرض قرار گرفته و نیز از طریق اتصال گیرنده های Ib با فاکتور وان ویلبراند، یک فاکتور در گردش مشابه فاکتور انعقادی VIII می باشد، به دیواره اندوتلیوم عروق صدمه دیده وصل می شوند.", "answer2": "تیکلوپیدین از طریق منع نمودار شدن گیرنده های گلیکوپروتئین پلاکتی که به وسیله ADP القا شده اند عمل نموده و بنابراین باعث کاهش اتصال فیبرینوژن و تجمع پلاکتی می گردد.", "distance": 762, "question": "پلاکت ها چگونه به دیواره رگ های صدمه دیده متصل می شوند و تیکلوپیدین چگونه عمل می کند؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
411
: نبرد ماراتون نبرد ماراتون (یونانی: ، لاتین: "Machē tou Marathōnos") یکی از نبردهای بزرگ و مهم دنیای باستان است که در سال ۴۹۰ پیش از میلاد مسیح و در زمان زمامداری داریوش بزرگ در یونان و در محلی به نام دشت ماراتون بین ارتش ایران هخامنشی و یونانیان به وقوع پیوست. نتیجه این جنگ صرفنظر از شبهات و ایراداتی که برخی از علمای علم تاریخ به نوشته های تاریخ نگاران باستان وارد آورده اند این جنگ با پیروزی هخامنشیان به دست آمد. پیش زمینه این نبرد از آنجا آغاز گردید که یونانیان شامل آتنی ها و یونانیهای ساکن آسیا به تحریک آریستاگوراس داماد هیستیائوس شورشی در مستعمرات ایران بر پا کرده و با حمله به قلمرو پارس، شهر سارد غربی ترین ساتراپ نشین ایرانی را آتش زدند. علی رغم غافلگیر شدن شهربان و محافظان پارسی شهر و سقوط موقت آن لشکر پارس توانست فی الفور خود را به شهر رسانده و یونانیها را از آن رانده و عده زیادی را قتل عام نمایند. اما آنچه سبب جری تر شدن پارسیها و جدی تر شدن موضوع گردید اقدامات بعدی آریستاگوراس در دامن زدن به شورش ها و همراه کردن قبرس با خود بود. با پیوستن قبرس به شورشیان داریوش پادشاه ایران لشکری مجهز به سرداری آرتبیوس به سوی قبرس گسیل داشت و اگرچه اتحاد شکننده شورشیان و قبرسی ها در مقابل وی صف آرایی کرد ولی در نبرد این آرتبیوس بود که پیروز شد و سر از تن فرمانده قبرسی جدا کرد. پس از سقوط قبرس، یونانیان وحشت زده از انتقام پارسیها آریستاگوراس را ترک گفته و به شهرهای خود بازگشتند اما اینبار داریوش عزم خود را جزم کرد تا فتنه را از ریشه بخشکاند. وی چندین لشکر آماده و فرماندهی آن ها را به دامادهای خود به نام های دوریزس، هیمه، اتانس سپرد و آن ها را برای سرکوبی یونانیان اعزام نمود. سرداران داریوش یونانیها را تعقیب و شهرهای آن ها (شهرهای آسیائی) را طی نبردهای افسس مارسیاس لابرائوندا پداسوس و لاده یکی یکی فتح و غارت کردند. اوج این سرکوب در نبرد لاده و در شهر میلتوس اتفاق افتاد که بعدها شرح محاصره غارت و قتل عام این شهر موضوع نمایشنامه ای حزن انگیز بنام سقوط میلتوس شد که در آمفی تاترهای یونان به نمایش درمی آمد و سبب گریستن مردم می شد بعدها اکران این نمایشنامه توسط دولت آتن ممنوع شد و برگزار کنندگان آن محکوم به پرداخت جریمه نقدی گردیدند. بهره مندی پارسی ها و شکست های متوالی آریستاگوراس را ناامید کرد و سبب شد که دریابد غلبه بر شاه پارس و امپراتوری بزرگ او کار ساده ای نیست. اینچنین وی یاران خود را در مقابل پارسیان تنها گذاشت و به تراکیه گریخت. اما پس از مدت کوتاهی دست غدّار روزگار دامان او را گرفت و در تراکیه بدست مردم محلی کشته شد. با قتل وی در سال ۴۹۴ قبل از میلاد شورش ها خاتمه یافت و بار دیگر مستعمرات ایران به حالت اولیه بازگشت. پس از فرونشستن شورش ها و برگشت مستعمرات به حالت اول داریوش بزرگ به فراست از خطر یونانیها آگاه شد و دریافت که اشتباه او از آنجا آغاز شده که به هنگام لشکر کشی قبلی به اروپا و گذشتن از بسفور به جای آنکه به چب بتازد و به یونان قدم بگذارد به سوی راست رانده و بیهوده خود و لشکرش را در سرزمین سکاها سرگردان ساخته است. پادشاه در اندیشه شد که چگونه خطری که از جانب یونانیها امپراتوری او را تهدید می کند مرتفع نماید. خبرهای رسیده حاکی از آن بود که علی رغم خاتمه شورش ها آتنی ها کماکان به تحریک و آتش افروزی در مستعمرات ادامه می دهند و هم زمان در حال تقویت بحریه خود هستند این بود که داریوش ابتدا تصمیم گرفت تا سفیرانی را به یونان اعزام و آن ها را به اطاعت از خود فراخوانند از طرفی در همان حال جانب احتیاط را رها نکرده و برای تدارک یک جنگ مهم دستور ساخت کشتی های بزرگی را که قادر به حمل اسب و مهمات و آذوقه باشند صادر نمود. سفرای داریوش بزرگ قدم به یونان گذارده و به همه دولت شهرها فرمان وی را ابلاغ کردند همان طور که دربار پارس پیش بینی می کرد در جو سنگین و وحشت ناشی از سرکوب گری های قبلی اکثر شهرهای یونان اروپائی به غیر از آتن و اسپارت سر تسلیم فرود آورده و مطیع شاه گردیدند. اما آنچه سبب خشم مضاعف داریوش گردید و باعث شد تا عزم خود را برای لشکرکشی به یونان جزم نماید این بود که اسپارتیها علی رغم قواعد دیپلماتیک مرسوم بین ملت ها سفرای داریوش را به چاهی انداخته و کشتند. آتنیها وقتی از تسلیم شدن شهرهای دیگر و کار اسپارتیها مطلع شدند دریافتند که حمله داریوش قریب الوقوع خواهد بود. پس بیدرنگ خود را برای دفاع آماده توسط دونده مشهور و تندرو، فیلیپ پید پیامی برای اسپارتیها فرستاده و درخواست کمک فوری نمودند. اسپارتیها در پاسخ پیغام فرستادند که به آنان کمک خواهند کرد، اما جشن های مذهبی خود را بهانه ای برای تأخیر دو هفته ای قرار دادند. از آن طرف داریوش بزرگ قشونی عظیم و مجهز بیاراست و فرماندهی آن را به داتیس مادی و ارتافرنس برادرزاده خود محول و آن ها را سوار بر ۶۰۰ کشتی تریرم عازم یونان نمود. این قشون کشی بزرگترین قشون کشی دریائی است که تاریخ تا آنروز به خود دیده بود. ناوگان ایران پس از ورود به شبه جزیره آتیک با راهنمائی هیپ پیائوس حاکم مخلوع آتن به دشت ماراتون رفته درآنجا اردو زدند تقریباً در همان موقع به آتنی ها خبر رسید که ایرانیان در ماراتن در حال پیاده شدن به ساحل هستند. آتنی ها که می دانستند در صورت حرکت پارسیها بسوی آتن دیگر نمی توانند آن ها را متوقف نمایند با حدود ۹۰۰۰ نفر هوپلیت (پیاده نظام سنگین اسلحه) و تعدادی نیروهای سبک به سوی ماراتون شتافتند. بزودی اهالی شهر پلاته هم به آتنیها پیوسته و در مقابل پارسیها صف کشیدند. فرماندهی آتنی ها را در این نبرد کاللی ماک به عهده داشت و ده سردار دیگر تحت فرماندهی او بودند که شجاع ترین و با تجربه ترین آن ها میلتیادس نام داشت. علی رغم آنکه دو طرف آماده نبرد بودند اما ایرانیان دریافته بودند که آتنی ها از ترس شکست و انهدام شهرشان برای جنگ در تردید هستند به همین دلیل مدام نبرد را به تأخیر می انداختند تا بتوانند با استفاده از نفاق درونی آتینها شهر را تصرف کنند. میلتیادس این طرح جنگی ایرانیان را حدس زد به کاللی ماک اصرار نمود که بلافاصله فرمان حمله را صادر نماید. پس از تشکیل یک شورای جنگی پرشور «کاللی ماک» به پشتیبانی از طرح جسورانهمیلتیادس رأی داد و فرمان جنگ را صادر نمود. بلافاصله نیروهای آتنی و اهالی پلاته در فاصله هشت استاد(۱۴۷۲ متر) و به روایتی یک مایل از سپاه ایران آرایش رزمی گرفتند. در این آرایش تاکتیکی، آتنی ها در جناح راست و اهالی پلاته در جناح چپ مستقر گردیدند «میلتیادس» جبهه یونانی ها را طوری گسترش داد که جناحین نیروهای متکی به دو رودخانه کوچکی گردید که به دریا جریان داشتند. این کار موجب گردید که مرکز آتنی ها ضعیف (۱۲ ردیف سرباز در عمق) و در مقابل سوار نظام ایران ضعیف و آسیب پذیر گردد. اما میلتیادس جناحین نیروهایش را با ۱۶ ردیف آرایش داد. نتیجه این آرایش آن بود که جناحین او قوی و به وسیله خط ضعیفی در مرکز جبهه به یکدیگر متصل می گردیدند. پس از این آرایش، آتنی ها اقدام به یورش نمودند و دوان دوان به سوی سپاهیان ایران حمله بردند. ایرانیان از این نوع شیوه کارزار که عده ای بدون ترس و محابا به سوی آنان می دوند دچار بهت و حیرت شدند و پنداشتند که آتنی ها (یونانی ها) دیوانه شده اند. البته این شیوه نبرد را یونانیها عمداً بکار بردند چرا که می دانستند علاوه بر اینکه پارسیها در تیراندازی با کمان بسیار تبحر دارند و اگر بخواهند آهسته پیشروی کنند هدف آماج تیرهای آنان قرار خواهند گرفت در صورت حرکت سواره نظام ارتش ایران دیگر قلب میدان تسخیر شده و شکست حتمی است. همین که سربازان آتنی مقابل ایرانیان رسیدند جنگی سخت و خونین آغاز گردید. در ابتدای جنگ ایرانیان به سهولت مرکز سپاه یونانیها را شکافته به عقب راندند، زیرا در قلب لشکر ایران همیشه سربازان گارد جاویدان حضور داشت که از نظر اسلحه و آموزش نظامی قوی بوده و در نبردها به سرعت قلب دشمن را می شکافتند و پیش می رفتند اما نقطه ضعف سپاه ایران در نبردها جناحین آن بود که از نیروهای غیر پارسی که غالباً سربازان کارآزموده ای نبودند تشکیل می شد بدین ترتیب جاویدانها مجبور بودند زیاد پیش روی نکنند زیرا احتمال می دادند که جناحین سپاه نتواند همپای آن ها پیش بیایند و آن ها در قلب سپاه دشمن تنها مانده توسط جناحین دشمن محاصره و قتل عام شوند. اما در این حین فالانژهای سنگین اسلحه یونانی در دو طرف میمنه و میسره، جناحین نیروهای ایران را به عقب راندند. با غلبه یونانیها در جناحین، مرکز سپاه ایران نیز مجبور به عقب نشینی شد و پارسیها رو به دریا شروع به فرار کردند. یونانیها، نیروهای ایران را تا ساحل تعقیب نمودند ولی نتوانستند از سوار شدن آنان بر کشتی جلوگیری نمایند بدین ترتیب پارسیها سوار به کشتی ها به سمت دریا روان شده و سعی کردند خود را به آتن که اکنون بدون محافظ بود برسانند. اما این طرح آن ها نیز بدون نتیجه ماند چرا که یونانیها با شتاب خود را به شهر رساندند. پس از این واقعه داتیس سردار سپاه ایران باقی مانده نیروهای خود را به آسیا بازگرداند. این جنگ چنان که یونانیها نوشته اند سایه به نام ایران در تاریخ افکند چه پارسیها تا این زمان هرجا می رفتند فاتح بیرون می آمدند و تنها نام مادیها یا پارسیها، یونانیان را دچار وحشت می کرد ولی در این نبرد برای اولین بار، سپاه ایران شکست خورد. اگرچه معتبرترین روایت در مورد نبرد ماراتون از هرودوت منقول است اما وی دربارهٔ عدهٔ سپاهیان دو طرف ساکت است ولی کرنلیوس نپوس پیاده نظام ایران را ۲۰۰ هزار و سواره نظام را ۱۰ هزار نوشته و همین طور ژوستن عدهٔ کل نفرات سپاه ایران را ۶۰۰ هزار نفر ذکر کرده است. در مورد تلفات هرودوت تلفات ایران را ۶ هزار و یونانی ها را ۱۹۶ تن نوشته همین طور ژوستن تلفات ایران را ۲۰۰ هزار تن نوشته است. گروندی عدهٔ سپاه ایران را در کل ۴۰ هزار و من رو ۲۵ هزار پیاده و ۱هزار سوار نوشته است. شرح نبرد ماراتون که در کتاب هرودوت و دیگر مورخانی ذکر شده آنچنان با حماسه سرایی و اسطوره پردازی همراه است که برخی در صحت آن ابراز تردید نموده و نگارش آن را ناشی از قلیان احساسات ناسیونالیستی یا تنفر و کینه سرکوب شده ناشی از سلطه ایران بر سرزمینهای یونانی نشین دانسته اند. از آنطرف برخی از ایرانیان نیز با همان رویکرد ناسیونالیستی پا را فراتر نهاده و از اساس منکر قضیه شده و داستان ماراتون را دروغ و توهماتی زائیده ذهن مورخان غربی و در حقیقت آروزهای ذهن آنان دانسته اند. درمیان این مورخانی نظیر حسن پیرنیا (مشیرالدوله) مؤلف کتاب تاریخ ایران باستان یا امیر مهدی بدیع مؤلف کتاب یونانیان و بربرها با نگاهی منصفانه تر و با رویکردی علمی به تحلیل موضوع پرداخته اند که در جای خود شایان توجه است. اهم مواردی که به عنوان شبهات یا ابهامات نبرد ماراتون قابل بررسی است بشرح زیر است. ۱-دشت ماراتون زمینی است کم وسعت به طول ۹ کیلومتر و عرض تقریباً ۲ کیلومتر محصور بین دو رودخانه ای که به دریا می ریزد. در اطراف این دشت زمین ها اکثراً باتلاقی است و ساحل باریک آن نیز از ماسه پوشیده شده است حال سؤال اساسی این است که در چنین ساحل کوچکی و کم وسعتی چگونه امکان پهلوگیری ششصد رزمناو و تخلیه نیرویی به استعداد ششصد هزار نفر میسر بوده است. ۲- مورخین در شرح ماوقع عده سپاه ایران را ۲۰۰ یا ۶۰۰ هزار نفر و عده یونانیان را ۱۱ هزار تن ذکر کرده اند یعنی برتری حداقل ۲۰ به ۱ برای سپاه ایران همچنین آورده اند سپاه ایران بهسواره نظام، عرابه های جنگی و کشتی های تدارکاتی مجهز بود. اما چیزی که با عقل جور در نمی آید این است که چگونه این برتری مطلق نظامی، تدارکاتی تنها در چند دقیقه تغییر کرد و به نفع یونانیان خاتمه یافت حال آنکه این مورخان عده تلفات ایران را ۶۰۰۰ تن نوشته اند که این بدان معناست که آیا یک لشکر ۲۰۰ یا ۶۰۰ هزار نفری با از دست دادن فقط ۶۰۰۰ نفر شکست خورده محسوب می شود.. ۳-هانس ولبروک مورخ آلمانی می نویسد: ارتش یونان در ماراتون از سربازان پیاده سنگین اسلحه ترکیب شده بود که قابلیت مانور آن محدود بود. در مقابل سپاه ایران از کمانداران و سواره نظامی که آموزش عالی داشتند، هرودوت نوشته است که فاصله دو لشکر ۸ استاد یا ۱۴۷۲ متر بوده و یونانیها با طی این مسافت در زمان کوتاه و خرد نمودن مرکز جبهه ایرانیان فاتح شدند و فرصت ندادند تا پارسیها بتوانند از کمانداران یا سواره نظام خود استفاده بکنند و با این تاکتیک سپاه ایران را شکست دادند مورخ آلمانی خاطرنشان ساخت که این عمل از لحاظ فیزیکی غیرممکن است. طبق آیین نامه های نظامی مشق صف جمع ارتش آلمان، سرباز با تجهیزات کامل می تواند فقط در دقیقه تقریباً ۱۰۸ تا ۱۱۵ قدم بدود. اسلحه آتنی ها از سربازان کنونی آلمان سبک تر نبود پس اگر طول قدم هر سرباز با تجهیزات را ۸۰ سانتیمتر فرض کنیم ۱۸۴۰=۱۴۷۲۰/۸۰ بدست می آید یعنی یونانیها ۱۸۲۵ قدم را به سمت سربازان ایرانی دویده اند که اگر هر ۱۰۸ قدم را در یک دقیقه فرض کنیم تقریباً ۱۷ دقیقه طول کشیده تا دو سپاه با هم برخورد کنند حال سؤال اینجاست که آیا ۱۷ دقیقه زمان کمی است تا یک کماندار ایرانی بتواند تیری را از تیردان خود خارج و در چله کمان گذاشته به سوی دشمن پرتاب کند یا سواره نظام ایران در مدت ۱۷ دقیقه نمی توانسته آرایش بگیرد آیا سرداران ایرانی ۱۷ دقیقه مبهوت به یونانیانی که فریاد کشان با شمشیرهای آخته به سمت آن ها در حال دویدن بودند فقط می نگریستند و بدون هیچ عکس العملی در جای خود میخکوب شده بودند. ۴-هرودوت نوشته که لشکر ایران پس از شکست عقب نشسته و سوار بر کشتیهای خود شده به دریا رفتند و به آسیا برگشتند حال موضوع اینجاست که سپاهی به استعداد ۲۰۰ یا ۶۰۰ هزار نفر که عقب نشسته و در حال فرار است و یونانیها نیز آن را تعقیب می کنند چگونه فرصت داشته که به کشتیها بنشیند آن هم در جائیکه اسکله ای وجود نداشته است. نبرد ماراتون صرفنظر از اغراق و حماسه سراییهای هرودوت و کوچک انگاریهای ایرانیها واقعیتی بوده که زمانی حقیقتاً رخ داده است. کسی که تاریخ مخاصمات طولانی ایران و یونان را از زمان رانده شدن اسپارتیها از دربار کورش بزرگ تا حمله اسکندر مطالعه کرده باشد به راحتی درخواهد یافت که نمی توان لشکرکشی داریوش بزرگ به یونان را تنها یک اعزام ساده نیرو برای گوشمالی آتنی ها قلمداد نمود و داریوش را که در کیاست و سیاست جزء بزرگترین پادشاهان تاریخ است آنقدر بی عقل و کینه توز دانست که برای یک شبیخون ساده آتنی ها ۶۰۰ هزار سپاهی به آنسوی دریاها اعزام نماید. حقیقت مطلب این است که مخاصمه ایران و یونان در آن زمان هم به شکل مخاصمات کنونی شرق و غرب بر سر سیادت و برتری بر منابع و ثروت وجود داشته و طبیعتاً هر طرف که می توانسته برتری خود را بر منطقه ژئوپلتیک بالکان، دریاهای مدیترانه و اژه و کانونهای جمعیتی اطراف آن تثبیت نماید متعاقب آن می توانسته، تجارت پر سود کل منطقه را شامل تجارت مصر، تجارت غله بین دو دریای اژه و مدیترانه، معادن نقره یونان و مقدونیه و تجارت چوب جنگلهای بالکان در دست داشته باشد. این حقیقتی بود که داریوش خیلی خوب درک کرده بود و مدت ها قبل از نبرد ماراتون یک کشتی شناسائی با راهنمائی پزشک یونانی دربارش (دموکدس) برای تحقیق در مورد یونان و جزایر آن اعزام کرده بود. او می دانست چه پتانسیل عظیمی در یونان وجود دارد و در صورتی که مهار نشود به راحتی طومار مشرق زمین را در هم خواهد پیچید. کابوسی که خیلی ساده در نبرد گرانیک نبرد ایسوس و گوگمل تعبیر شد. به همین علت داریوش ابتدا به بهانه سرکوب سکاهای بیابانگرد به مقدونیه و شمال یونان لشکر کشید تا ارتباط این کشور را با اروپا قطع کند. قطعاً وی پادشاهی نبود که صرفاً برای سرکوب مشتی غارتگر سپاه عظیم خود را از بسفور عبور داده و تا رود دانوب بتازد. وی پس از فراغت از این کار به سراغ مصر و شمال آفریقا رفت و آن مناطق را نیز با خود همراه کرد. اصلاحات سیاسی اقتصادی فراوان داریوش در منطقه شهرهای ساحلی و جزایر دریای اژه و مدیترانه همگی بیانگر این مطلب است که داریوش واقعاً به یونانیها اهمیت می داده و کسانی که لشکرکشی وی را به یونان صرفاً یک اقدام ساده تلافی جویانه قلمداد می کنند یا از تاریخ قبل و بعد از ماراتون بی اطلاع هستند یا احساسات ناسیونالیستی خود را بر واقعیت ها ارجح می دانند. اگرچه برخی از تاریخ نگاران مغرب زمین حتی مورخان معاصر نیز در شرح ماراتون اغراق نموده اند اما براستی ماراتون نقطه عطفی در تاریخ و واقعه بسیار پراهمیت در تاریخ مخاصمات غرب و شرق است. چرا که همان طور که وقایع بعدی نشان می دهد پس از داریوش فرزندش خشایارشا نیز همان کار پدر را پی می گیرد و به یونان لشکر می کشد. شاهان بعدی هخامنشی نیز بارها با موضوع یونان درگیر می شوند و تا پایان عمر این سلسله از آن فراغت نمی یابند. اما روش آن ها در در دهه های بعد تغییر می کند و به جای لشکرکشیهای مستقیم و اعزام نیرو ترجیح می دهند تا از طریق سیاست و اعمال نفوذ و خریدن نخبگان، این کشور را به زانو درآورند. اوج این درگیری ها در زمان جنگ های داخلی یونان موسوم به جنگ پلوپونزی تجلی می یابد. جنگ هایی که با دخالتها و آتش افروزی های ایران شروع می شود و قریب ۲۸ سال یونان را در آتش برادرکشی گرفتار و تمدن درخشان آن را در زیر خاکستر خود مدفون می نماید. اما با ظهور اسکندر به ناگاه شعله های رو به زوال این تمدن از زیر خاکستر جنگ های داخلی زبانه می کشد و کل قلمروی شاهنشاهی را تا قصرهای تخت جمشید همه چیز را در خود می سوزاند و این کابوس داریوش را محقق می نماید. بررسی نبرد ماراتون به تنهائی نمی تواند بیانگر حقایق مکتوم مخاصمات غرب و شرق باشد این تراژدی بزرگ و ادامه داریست که از جنگ تروا تا نبرد گالیپولی ادامه داشته و هم اکنون نیز جلوه هائی از ماراتون همه روزه در اطراف ما در حال روی دادن است. اما در باب اغراقهای هرودوت و دیگر مورخان، باید گفت که نوشته های این نویسندگان در عصر خود تحت تأثیر ادبیات خاص یونان کلاسیک با حماسه سرایی و اغراق و غلو همراه است کسانی که علاقه مند این ادبیات هستند خوب می دانند که ادبیات یونان کلاسیک نظیر ایلیاد و ادیسه هومر یا نسب نامه خدایان هزیود و دیگر آثار آن مشحون از این گونه اغراقها و قهرمان پردازیها و آمد و شد خدایان و دیگر وجوهات آن است. دامنه تأثیر این ادبیات نظیر حماسه انه اید ویرژیل حماسه سرای رومی تا قرن ها در اروپا باقی می ماند. این که هرودوت در شرح ماراتون دچار اغراق یا دروغ پردازی شده قصد تحریف یا تغییر واقعیتها را نداشته او تنها از سبک ادبی که می دانسته پیروی کرده تا بتواند نوشته های خود را در جامعه ستایشگر حماسه آن روزگار موجه جلوه دهد.نتیجه ماراتون علی رغم همه شبهات و ایرادها اگر شکست تلقی نگردد قطعاً ناکامی سپاه پارس را به همراه داشته اما نه به وجهی که هرودوت نوشته و امروز ملاک قضاوت است. چرا که اگر پارسیها همانند نبرد قبلی یعنی محاصره ارتریا پیروز شده بودند قطعاً آتن هم مثل ارتریا سقوط می کرد و دیگر دلیلی برای لشکرکشیهای بعدی وجود نداشت. در ابتدا با شورش ایونیایی ها و پیروزی ایرانیان در نبرد لید داریوش به فکر تصرف یونان افتاد و در سال ۴۹۰ پیش از میلاد با فرستادن ناوگان دریایی به فرماندهی داتیس و آرتافرنس (پسر آرتافرنس) به کیکلادس و عبور از دریای اژه برای رسیدن به این منطقه و سرکوب آتنی ها و اریتی ها نیروهای ایرانی در میان تابستان به ایوبا و سپس با موفقیت به اژه رسیدند و در این زمان تصمیم ایرانیان بر تسخیر ایرته بود و سپس ناوگان دریایی ایران راهی آتیکا -شهری کوچک در نزدیک ماراتون- شد و در این میان نیروهای آتنی به همراهی تعدادی از پلاتایی ها خود را به ماراتون رساندند، و موفق به مسدود کردن دو خروجی شهر و بن بست نیروهای ایرانی به مدت پنج روز شدند و پیشتر نیز آتنی ها به دلایلی نامعلوم تصمیم به نبرد با ایرانیان گرفتند و با وجود برتری شمار نیروهای ایرانی در این نبرد، هپلیتهای یونانی برتری خود نسبت به پیاده نظام ارتش ایران را به نمایش گذاشتند. در خصوص ریشه مسابقه دوی ماراتن، هرودت، مورخ مشهور یونانی می گوید: بعد شکست ایران در منطقه ماراتن در مقابل سپاه آتن، Philippides جنگجوی یونانی با تجهیزات کامل نظامی توانست مسافت ۴۲ کیلومتری دشت ماراتن تا آتن را دویده و خبر شکست ایرانیان را به آتنی ها بدهد. او پس از رسیدن به آتن و رساندن خبر «ما پیروز شدیم»، بر زمین می افتد و جان می سپارد. این روایت حماسی در واقع علیه ایرانیان و برای تحقیر ایرانیان توسط هردوت نگاشته شده و مسابقه مشهور دوی ماراتن برای یادبود شکست ایرانیان در برابر غرب، بنا گذاشته شده است.دوی ماراتن
[ { "answer1": "اسپارتیها علی رغم قواعد دیپلماتیک مرسوم بین ملت ها سفرای داریوش را به چاهی انداخته و کشتند.", "answer2": "داریوش بزرگ قشونی عظیم و مجهز بیاراست و فرماندهی آن را به داتیس مادی و ارتافرنس برادرزاده خود محول و آن ها را سوار بر ۶۰۰ کشتی تریرم عازم یونان نمود.", "distance": 465, "question": "چه عاملی باعث شد داریوش تصمیم به لشکرکشی به یونان بگیرد و چه کسی فرماندهی این لشکرکشی را بر عهده داشت؟" }, { "answer1": "نتیجه ماراتون علی رغم همه شبهات و ایرادها اگر شکست تلقی نگردد قطعاً ناکامی سپاه پارس را به همراه داشته اما نه به وجهی که هرودوت نوشته و امروز ملاک قضاوت است.", "answer2": "در مورد تلفات هرودوت تلفات ایران را ۶ هزار و یونانی ها را ۱۹۶ تن نوشته همین طور ژوستن تلفات ایران را ۲۰۰ هزار تن نوشته است.", "distance": 7483, "question": "آیا نبرد ماراتون نتیجه قطعی داشت؟ و بر اساس گفته های مورخین تلفات دو طرف در این نبرد چگونه بود؟" }, { "answer1": "آتنیها وقتی از تسلیم شدن شهرهای دیگر و کار اسپارتیها مطلع شدند دریافتند که حمله داریوش قریب الوقوع خواهد بود.", "answer2": "پس بیدرنگ خود را برای دفاع آماده توسط دونده مشهور و تندرو، فیلیپ پید پیامی برای اسپارتیها فرستاده و درخواست کمک فوری نمودند.", "distance": 110, "question": "یونانیان پس از آگاهی از قریب الوقوع بودن حمله داریوش چه اقدامی انجام دادند و چه کسی پیام درخواست کمک را به اسپارت فرستاد؟" }, { "answer1": "پس از فرونشستن شورش ها و برگشت مستعمرات به حالت اول داریوش بزرگ به فراست از خطر یونانیها آگاه شد و دریافت که اشتباه او از آنجا آغاز شده که به هنگام لشکر کشی قبلی به اروپا و گذشتن از بسفور به جای آنکه به چب بتازد و به یونان قدم بگذارد به سوی راست رانده و بیهوده خود و لشکرش را در سرزمین سکاها سرگردان ساخته است.", "answer2": "مدت ها قبل از نبرد ماراتون یک کشتی شناسائی با راهنمائی پزشک یونانی دربارش (دموکدس) برای تحقیق در مورد یونان و جزایر آن اعزام کرده بود.", "distance": 10274, "question": "پس از پایان شورش ها چه چیزی داریوش را نسبت به خطر یونانی ها آگاه کرد و داریوش برای اینکه از پتانسیل های یونان اطلاع کسب کند چه کرد؟" }, { "answer1": "بعد شکست ایران در منطقه ماراتن در مقابل سپاه آتن، Philippides جنگجوی یونانی با تجهیزات کامل نظامی توانست مسافت ۴۲ کیلومتری دشت ماراتن تا آتن را دویده و خبر شکست ایرانیان را به آتنی ها بدهد.", "answer2": "این روایت حماسی در واقع علیه ایرانیان و برای تحقیر ایرانیان توسط هردوت نگاشته شده و مسابقه مشهور دوی ماراتن برای یادبود شکست ایرانیان در برابر غرب، بنا گذاشته شده است.", "distance": 274, "question": "مسابقه دو ماراتن از کجا سرچشمه گرفت و چه کسی خبر پیروزی آتنی ها را به شهر رساند؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
412
: حمید سمندریان حمید سمندریان (۹ اردیبهشت ۱۳۱۰، تهران – ۲۲ تیر ۱۳۹۱، تهران) کارگردان و مترجم ایرانی بود. سمندریان از سرآمدان نسلی از کارگردانان نامدار نمایش چون عباس جوانمرد، علی نصیریان، بهرام بیضایی، رکن الدین خسروی، آربی اوانسیان به شمار می رفت که تئاتر را در ایران دههٔ ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ به پایگاه جدی تری رسانیدند. یکی از دو سالن تماشاخانه ایرانشهر در تهران به نام سمندریان نامیده شده است. حمید سمندریان در ۹ اردیبهشت سال ۱۳۱۰ در تهران زاده شد. تئاتر را؛ هم زمان با تحصیل در دبیرستان، از کلاس های تئاتر و هنرپیشگی حسین خیرخواه، شباویز و نصرت کریمی که زیر نظر عبدالحسین نوشین اداره می شد شروع کرد. سمندریان همچنین ویلون می نواخت و از شاگردان محمود ذوالفنون، برادر بزرگتر جلال ذوالفنون، بود. او خود دربارهٔ این دوران و گرایشش به تئاتر می گوید: وی پس از دبیرستان به اروپا سفر کرد و در آلمان دورهٔ مهندسی شوفاژ سانترال را در دانشگاه صنعتی برلین گذراند؛ ولی پس از آن به کنسرواتور عالی موسیقی و هنرهای نمایشی هامبورگ رفت. برخورد با تئاتر چنان جذبش کرد که مجالی برای موسیقی نمی گذاشت و به همین خاطر موسیقی را کنار گذاشت. سمندریان که در آلمان به جای مهندسی تأسیسات سر از درس مکس راینهاردت درآورده بود، بعدها به مؤسسه ادوارد مارکس پیوست تا تئاتر را جدی تر بیاموزد. او طی شش سال تحت آموزش ادوارد مارکس، که یکی از استادان برجستهٔ تئاتر بود، اصول و مبانی کارگردانی و بازیگری را آموخت و هم زمان در آلمان به صورت حرفه ای مشغول به کار شد. وی پس از پایان این دوره به دعوت ادارهٔ هنرهای نمایشی دراماتیک ادارهٔ کل هنرهای زیبای ایران به کشور برگشت. سمندریان در پی نمایش بود، ولی پس از این که تلویزیون راه خود را به خانه ها باز کرد، برنامه ای تلویزیونی به تیم او سفارش داده شد که سمندریان از این سفارش خشنود نبود. به این ترتیب، نخستین کار حمید سمندریان تله تئاتر «جراحی پلاستیک» نوشته پیر فراری بود که در سال ۱۳۴۰ برای تلویزیون ملی ایران (ثابت پاسال) کارگردانی کرد. یک سال بعد او و تیمش در اداره هنرهای دراماتیک سالن ۵۰ تا ۶۰ نفری درست کردند که چند برنامه نمایشی در آن اجرا شد. سمندریان اولین اثر خود، نمایشنامهٔ «دوزخ یا در بسته» نوشتهٔ ژان پل سارتر را در همین تالار نوبنیاد روی صحنه برد و کار نمایش را پیوسته ادامه داد؛ همچنین با همکاری مهدی فروغ به تأسیس هنرستان آزاد هنرهای دراماتیک که وابسته به هنرهای زیبای کل کشور بود دست زد. پس از آن حمید سمندریان به دعوت مهندس هوشنگ، مهدی برکشلی و با همکاری مهدی نامدار دانشکدهٔ تئاتر دانشگاه تهران را بنیان گذاشتند. و در سال ۱۳۴۸ تدریس در دانشکدهٔ هنرهای زیبا را آغاز کرد. پس از انقلاب ۱۳۵۷ ایران و در پی انقلاب فرهنگی و پاک سازی دانشگاه ها از بسیاری از استادان، حمید سمندریان نیز به دلیل سوءظن به گرایش به کمونیسم به دلیل ترجمهٔ «دایرهٔ گچی قفقازی» از فعالیت دانشگاهی منع شد. در نتیجه به ناچار رستورانی باز کرد تا خود و چند نفر از دانشجویانش، اگر نه از طریق تئاتر، از راهی شرافتمندانه زندگی کنند. پس از مدتی با وساطت شاگرد سابق وی، بهروز غریب پور که در آن دوران مورد وثوق بعضی از کسانی بود که به کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان وارد شده بودند، از این اتهام تبرئه شده و قرار شد سمندریان به دانشکدهٔ هنرهای زیبا برگردد. در نیمهٔ نخست دهه ۱۳۷۰ به پیشنهاد عباس لطفیان سرگزی ، ناصر باباشاهی رئیس دانشکدهٔ هنر و معماری دانشگاه تهران از حمید سمندریان دعوت کرد تا گروه نمایش این دانشکده را راه اندازی کند و بدین ترتیب سمندریان پایه و اساس این گروه را گذاشت. در سال ۱۳۷۳ به تأسیس آموزشگاه بازیگری سمندریان دست زد که هنرجویان بسیاری از آن جا دانش آموخته شدند و به عرصهٔ حرفه ای هنر وارد شدند. در اسفندماه سال ۱۳۸۶ سمندریان اجرای نمایش "گالیله" نوشته برتولد برشت را از وصیت های هنری خود برشمرد. او متنی نو از این نمایشنامه فراهم کرده بود و از سال ۱۳۶۰ خورشیدی کوشش کرده بود تا آن را به نمایش درآورد. در دههٔ ۱۳۷۰ نخستین دورهٔ تمرین های "گالیله" را آغاز کرده بود. مقامات فرهنگی ایران نیز بارها به او قول همکاری دادند؛ از جمله در سال ۱۳۶۹ حتی سالنی برای اجرای نمایش تعیین شد و او در تالار وحدت با گروه خود سخت مشغول کار و تمرین بود که ناگهان کار متوقف شد. سمندریان در سالیان بعد بارها برای اجرای این نمایش تدارک دید و زمانی هم احمد آقالو قرار بود نقش اصلی آن را بازی کند؛ اما این اتفاق نیفتاد تا سرانجام سمندریان در مراسم بزرگداشت خود، در آخر فروردین ماه ۱۳۸۹ اعلام کرد که هفت سال پس از توقف تمرین های نمایش "گالیله"، این اثر را در زمستان ۱۳۸۹ در سالن سمندریان تماشاخانهٔ ایرانشهر به صحنه می برد. در حالی که سال پیش از آن یعنی در سال ۱۳۸۸ طی مراسم بزرگداشت حمید سمندریان در تماشاخانهٔ ایرانشهر محمدباقر قالیباف، شهردار تهران، در حاشیه نامگذاری سالن شماره دو تماشاخانهٔ ایرانشهر نیز به نام حمید سمندریان، اعلام کرد که شهرداری حمایت های مادی و معنوی را از تولید و اجرای نمایش "گالیله" به کارگردانی سمندریان خواهد داشت. سمندریان که در این سال ها حسرت اجرای «زندگی گالیله» را با خود داشت، آخرین بار در سال ۱۳۸۹ سرگرم ترجمه و کار روی این نمایشنامه شاخص بود و قصد داشت اواسط تیرماه همان سال گروه بازیگران را مشخص کند تا بر اساس توافقات انجام شده با شهرداری تهران، «گالیله» را از بهمن سال ۱۳۸۹ تا اردیبهشت ۱۳۹۰ در تماشاخانه ایرانشهر به صحنه ببرد، اما این آرزو هرگز محقق نشد. سمندریان خود در سال ۱۳۹۰ دربارهٔ دلیل اجرا نشدن این اثر گفت: سمندریان بارها اعلام کرده بود که دوست دارد این نمایش را روی صحنه برد. دلیلی که خود این گونه شرحش داد: «زندگی گالیله در واقع افراطی ترین درامی است که دوست دارم آن را اجرا کنم، اما شرایط به گونه ای نیست که بتوانیم زندگی او و سکوت تحمیلی پنجاه ساله اش را اجرا کنیم. از آن جا که طعنه های اندک من در نمایش «ملاقات بانوی سالخورده» مضر شناخته نشده و همین طور با اصراری که به ادامهٔ کارم وجود دارد، بار دیگر وسوسه شدم تا نمایش زندگی گالیله را به عنوان وصیتنامهٔ زندگی هنری خود اجرا کنم.» امری که هربار به دلایل مختلف انجام نگرفت تا سرانجام خبر از اجرای نمایش «بازی استریندبرگ» که او سال ها پیش به صحنه برده بود با همان بازیگران قبلی یعنی هما روستا، رضا کیانیان و احمد ساعتچیان اعلام شد. سمندریان از بیماری سرطان لوزالمعده رنج می برد، و سرانجام حدود ساعت ۵ بامداد روز پنج شنبه ۲۲ تیرماه ۱۳۹۱ در سن ۸۱ سالگی در خانهٔ خود درگذشت. هم زمان همراهان و شاگردانش تصمیم گرفته بودند برای بهتر شدن حال استادشان بار دیگر نمایش "بازی استریندبرگ" را که او سال ها پیش به صحنه برده بود با همان بازیگران، یعنی هما روستا، رضا کیانیان و احمد ساعتچیان، پاییز همان سال به صحنه ببرند؛ و بخشی از تمرین اولیهٔ این نمایش نیز در منزل شخصی سمندریان آغاز شده بود. بهرام بیضایی که هنگام مرگ سمندریان در آمریکا به سر می برد، همان روز از درگذشت وی آگاه شد و یادداشتی با عنوان «یادمانِ سمندریان» در سوگش نوشت که در آخرین سطر آن آمده است: «نمایش داغ دارِ اوست!» سمندریان در سال ۱۳۴۲ گروه تئاتری منسجمی به نام گروه هنری پازارگاد تشکیل داد که اعضایش عبارت بودند از پرویز پورحسینی، سعید پورصمیمی، پری صابری، اسماعیل محرابی، جمشید مشایخی، پرویز کاردان، محمد حفاظی، منوچهر فرید، ثریا قاسمی، اسماعیل شنگله و مهدی فخیم زاده. سمندریان در این گروه همچون کارگردان، حسابدار و یکی از بانیان کار می کرد. این گروه به شکل یک شرکت تعاونی فعالیت می کرد و چون ادارهٔ هنرهای زیبا به خاطر رویکردشان به متون فرنگی حمایتشان نمی کرد، دست به دامان انجمن های ایتالیا و فرانسه و آلمان و روسیه می شدند. پری صابری در مورد تشکیل این گروه می گوید: سمندریان برخی از مهم ترین متون نمایشی از نویسندگان شاخص ادبیات نمایشی غرب همانند فردریش دورنمات، برتولت برشت، آنتون چخوف، اوژن یونسکو، آرتور میلر، ماکس فریش، ژان آنوی، تنسی ویلیامز، ژان پل سارتر و هنریک ایبسن را ترجمه و سپس کارگردانی کرد. از این منظر باید او را یکی از کارگردانان شاخص تئاتر در تاریخ تئاتر ایران به شمار آورد که سهمی جدی در آشنایی مردم و علاقه مندان تئاتر و نمایش با متون و آثار کلاسیک و برجستهٔ تاریخ تئاتر جهان داشتند. سمندریان از سال ۱۳۳۹ با اجرای "دوزخ" ژان پل سارتر خود را در جامعهٔ هنری مطرح کرد. پس از آن چند نمایش دیگر مانند "اشباح" هنریک ایبسن را اجرا کرد. سال ۱۳۴۲ اولین اتفاق جدی و رسمی برای او به وقوع می پیوندد؛ در این سال "مرده های بی کفن و دفن" ژان پل سارتر را اجرا می کند که با مشکل ممیزی شدید روبه رو می شود به طوری که در برخی از شب ها مجبور می شود بعضی دیالوگ های این نمایش را حذف کند؛ اجرایی تند و تکان دهنده. در سال ۱۳۴۲ "باغ وحش شیشه ای" تنسی ویلیامز را با بازی پرویز فنی زاده و شهلا ریاحی اجرا می کند. او در سال ۱۳۴۶ با ارائهٔ اجرایی نو و به یادماندنی از «آندورا» نوشتهٔ ماکس فریش تماشاکنان ایرانی را با نوترین دستاوردهای صحنه ای تئاتر اروپا آشنا کرد. در این اجرا سعید پورصمیمی در ایفای نقش اصلی (آندری) بازی دلنشینی عرضه کرد. او این اثر را ۱۰ شب اجرا کرد که در این کار مجبور به نوعی خانه به دوشی شد. سال ۱۳۴۷ "هرکول و طویلهٔ اوجیاس" و همچنین "بازی استریندبرگ" را به نمایش درآورد. در سال ۱۳۵۰ "کرگدن" اوژن یونسکو را اجرا کرد که نقطهٔ اوج دیگری در کارگردانی سمندریان به شمار می آید. همچنین پس از آن نمایش های "ملاقات بانوی سالخورده" دورنمات، "بازی استریندبرگ" و "مرده های بی کفن و دفن" را اجرا کرد. او سپس تر موفق به اجرای "ازدواج آقای می سی سی پی" در سال ۱۳۶۸، "دایرهٔ گچی قفقازی" در سال ۱۳۷۷، "بازی استریندبرگ" در سال ۱۳۷۸ و "ملاقات بانوی سالخورده" در سال ۱۳۸۶ نیز شد. همچنین در سال ۱۳۷۸ "به سوی دمشق" را برای تلویزیون کار کرد. از اجراهای قابل توجه سمندریان می توان به دو اثر از دورنمات اشاره کرد که او در سال ۱۳۵۱ در تالار مولوی (سالن نمایش وابسته به دانشگاه تهران) به روی صحنه برد. در نمایش "ملاقات بانوی سالخورده" به ویژه هنرنمایی جمیله شیخی در اجرای نقش اصلی برجسته بود. سمندریان چندی بعد در تالار مولوی نمایش "بازی استریندبرگ" را کارگردانی کرد که در آن محمدعلی کشاورز بازی استادانه ای ارائه داد. سمندریان سال ها بعد، پس از انقلاب بهمن ۱۳۵۷، هر دو اثر را بار دیگر به روی صحنه برد، اما چه بسا گیرایی اجراهای اول را نداشت. در سال ۱۳۸۶ اجرای تازه ای از "ملاقات بانوی سالخورده" را به یاد و خاطرهٔ جمیله شیخی تقدیم کرد. سمندریان در سال ۱۳۷۸ نمایش نامهٔ "بازی استریندبرگ" را نیز بار دیگر در سالن چهارسوی تئاتر شهر تهران به روی صحنه برد. در این اجرا رضا کیانیان، احمد ساعتچیان و هما روستا بازی داشتند. حمید سمندریان در رادیو صدای ایران تعدادی نمایش نامه را ترجمه کرده که کارگردانی آن را نیز به عهده داشته است: آثار اجرا شده در تلویزیون ملی ایران با ترجمه و کارگردانی حمید سمندریان: حمید سمندریان به دعوت رگن برگ، استاد دانشگاه مونیخ و کارگردان تئاتر، به انستیتو گوته رفت و نمایشنامه های بسیاری با بازیگران آلمانی روی صحنه برد. این همکاری بین سال های ۱۳۵۱ تا ۱۳۵۷ در جریان بود. این یگانه فیلمِ سمندریان را ناقدان نپسندیدند و بیش از حد «تئاتری» دانستند. او دیگر در سینما کاری نکرد؛ گرچه همسرش، هما روستا، از بازیگران برجستهٔ تئاتر و سینمای ایران بود و برای برخی از فیلم هایش نامزد دریافت جایزهٔ سیمرغ بلورین بهترین بازیگری زن شد. سمندریان تجارب زندگی خصوصی و هنریش را در کتابی به نام "صحنه خانهٔ من است" شرح داده است، که گفتگوی طولانی افسانه ماهیان است با حمید سمندریان. این کتاب را نشر قطره منتشر کرده است. همچنین وی یکی از کارگردانانی است که در کتاب فرانسوی احمد کامیابی مسک با نام "با کرگدن های اوژن یونسکو در جهان: آلمان، فرانسه، رومانی، ایران، ژاپن، آمریکا چه کرده اند؟" طرف گفتگو بوده است. از جمله گفتگوهای منتشر شدهٔ سمندریان یکی در "کتاب نمایش" ویراستهٔ نادر ابراهیمی در سال ۱۳۴۶ است. حمید سمندریان پروردهٔ تئاتر مدرن اروپا بود. در کارنامهٔ هنری او کارگردانی آثاری از تنسی ویلیامز و آرتور میلر، دو نمایشنامه نویس آمریکایی هم دیده می شود، اما او در اصل شیفتهٔ تئاتر اروپا بود. نخستین آثاری که پس از پایان تحصیل در آلمان و بازگشت به ایران اجرا کرد، از ژان پل سارتر و اوژن یونسکو و ژان آنوی بودند. اما در میدان گستردهٔ تئاتر اروپا نیز سمندریان به تئاتر آلمانی علاقه داشت. او آثار نمایش نامه نویسان بزرگ آلمانی زبان را می پسندید و در طول سالیان به ترجمهٔ برخی از آن ها پرداخت. با ترجمه های او درام نویسان بزرگی مانند ماکس فریش و فریدریش دورنمات به جامعهٔ هنری ایران معرفی شدند. حمید سمندریان از همان سال های ابتدایی دههٔ ۱۳۴۰ خورشیدی، خودش را به عنوان کارگردانی که بر ادبیات نمایشی اروپا و آمریکا و دانش روز هنر تئاتر تسلط داشت معرفی کرد. او در سبک کارگردانی نیز پیرو مکتب تئاتر آلمان بود. در کارگردانی به نقش بازیگر بسیار اهمیت می داد، بیش از هر چیز بر رهایی بازیگر از متن، تسلط او بر صحنه و انضباط سخت تأکید داشت و همین امر، اجراهای او را در آن سال ها و در فضای متن محور تئاتر ایران بسیار متفاوت کرد. آورده اند که سمندریان در کار با بازیگران اخلاص و صمیمیت داشت و آموزه های خود را با دلسوزی و احساس مسؤولیت به شاگردان بی شمارش در آموزشگاه های هنری ایران منتقل کرد. وی با دانشجویانش رابطه ای نزدیک و صمیمانه برقرار می کرد. در اولین روز درس نام ده ها دانشجو را به خاطر می سپرد. آن ها را «تو» خطاب می کرد و همگی را به نام کوچک صدا می زد. استعداد هر شاگرد را به خوبی می شناخت، به زودی با آن ها دوست می شد، در جریان زندگی خصوصیشان قرار می گرفت و گاه مانند مددکار یا روان کاوی مهربان به سخنشان گوش فرامی داد. سمندریان مرد صحنه بود و شاید اگر در ایران زندگی نمی کرد، هرگز دست به ترجمه نمی زد. او از کمبود متون خوب نمایشی در ایران آگاه بود. بر این اساس، حمید سمندریان از آغاز بازگشت به ایران در سال ۱۳۴۰ به ترجمهٔ برخی از آثار مورد علاقهٔ خود پرداخت. او تنها می توانست از زبان آلمانی ترجمه کند؛ و به ترجمهٔ مکرّر، یعنی ترجمه از روی ترجمه هایی به زبان هایی غیر از زبان اصلیِ متن، بدگمان بود. ویژگی اصلی ترجمه های سمندریان، زبان تئاتری آن هاست. او در تربیت بازیگر به فن بیان بسیار اهمیت می داد و طبعاً کارهای نمایشی را به گونه ای ترجمه می کرد که اجرای متن و ادای گفتگوها برای بازیگران راحت و آسان باشد. سمندریان خود را نویسنده و ادیب نمی دانست. در ویرایش، ترجمه های خود همواره از یاری دوستان صاحب نظر بهره می برد. او برای تنظیم اشعار دو متن نمایشی اش، "دایرهٔ گچی قفقازی" و "ملاقات بانوی سالخورده"، از همکاری فروغ فرخزاد استفاده کرد. فروغ در سفر خود به آلمان در اواخر سال ۱۳۳۶ تاحدی زبان آلمانی آموخته بود. او به یاری برادر اش نیز خود قطعاتی از شعر آلمانی را به فارسی ترجمه کرده بود. حمید سمندریان به ویژه به آثار دو نمایش نامه نویس سوییسی علاقه ای ویژه داشت و به ترجمهٔ آثار آنان به زبان فارسی همت گماشت: فریدریش دورنمات (۱۹۲۱–۱۹۹۰) و ماکس فریش (۱۹۱۱–۱۹۹۱). علاقهٔ سمندریان به دورنمات از زمانی شروع شد که در هامبورگ تحصیل می کرد و تنها به آثار نمایشی این نویسنده نیز محدود نمی شد. سمندریان گفته است: «اولین ترجمهٔ من از آثار دورنمات «قاضی و جلاد» بود که در دوران دانشجویی در آلمان آن را به فارسی برگرداندم و حدود سال ۱۳۷۰ در ایران به چاپ رسید.» قابل ذکر است که اثر یادشده در قالب یک رمان پلیسی است. سمندریان کمابیش تمام نمایش نامه های مهم دورنمات را به فارسی برگردانده است که بیشتر این نمایش نامه ها را نخست خود او برای تئاتر یا تلویزیون کارگردانی کرد. برخی از آن ها را نیز برای تمرین و اجرا در اختیار شاگردان خود گذاشت تا، اگر به حد قابل قبولی می رسیدند، برای اجرای عمومی به روی صحنه ببرند. حمید سمندریان به کارهای نمایشی ماکس فریش نیز علاقه داشت و چند نمایش نامه او را به فارسی برگرداند. از دیگر علایق او آثار برتولت برشت بود. میان نمایش نامه های بی شمار برشت، به نظر می رسد که حمید سمندریان به نمایش نامهٔ «دایرهٔ گچی قفقازی» علاقه ای خاص داشت که درونمایهٔ آن از داستان های شرقی برآمده است. او این نمایش نامه را به فارسی ترجمه کرد و آن را به روی صحنه برد. بسیاری از هنرمندان مطرح ایران از شاگردان او محسوب می شوند؛ از این جمله: عزت الله انتظامی، جواد کاهه، پرویز صیاد، نوذر آزادی، محمدعلی فردین، ایرج راد، گوهر خیراندیش، رضا کیانیان، میکاییل شهرستانی، احمد آقالو، پرویز پورحسینی، گلاب آدینه، مهدی هاشمی، ناصر هاشمی، آتش تقی پور، سعید پورصمیمی، مریم معترف، سوسن تسلیمی، امین تارخ، پیام دهکردی، احمد ساعتچیان، محمد رحمانیان، حجت بقایی، محمد یعقوبی، فتحعلی اویسی، فردوس کاویانی، مهران مدیری، پارسا پیروزفر، نوید فرید، شهاب حسینی، بهرام افشاری، حامد کمیلی، حامد بهداد، شهرام حقیقت دوست، نگار فروزنده، یوسف تیموری، رابعه اسکویی، مجید صالحی، فرزاد حسنی، شهرام عبدلی، قطب الدین صادقی، حمید فرخ نژاد، الیکا عبدالرزاقی، انوشیروان ارجمند، حسام نواب صفوی، حمید میهن دوست، هلیا امامی، بورژین عبدالرزاقی، طهماسبی ، ، . به باور بسیاری با وجودی که تئاتر نوین ایران توسط عبدالحسین نوشین بنا شده بود ولی در زمان سمندریان جدی تر شد. به طوری که تمام کسانی که از دههٔ ۱۳۴۰ به بعد در زمینه تئاتر در دانشکده های تئاتر تهران تحصیل کرده اند از شاگردان سمندریان اند و در واقع کسی نیست که در عرصهٔ تئاتر ایران کار کند و به نوعی شاگردی وی را نکرده باشد. حمید سمندریان جدا از آموزش تئاتر، شیوهٔ خاصی در کارگردانی داشت که بسیاری از کارگردانان پس از وی تحت تأثیر شیوهٔ کارگردانی او قرار گرفتند. او معتقد بود بازی در تئاتر باید باورپذیر باشد و به همین دلیل در کارهای او بازی های درشت و اغراق آمیز دیده نمی شد و بازی ها روان بود. اما شاید یکی از بزرگ ترین کارهای سمندریان در تئاتر ایران، تأثیر بر نمایش نامه نویسان ایران از راه ترجمه و معرفی نمایش نامه نویسان متفاوت و مطرح جهان بود. تا پیش از حضور او تئاتر ایران متکی بر نمایش نامه نویسان فرانسوی و انگلیسی زبان بود؛ اما حمید سمندریان صداهای تازه ای را وارد تئاتر کرد. او با ترجمه و معرفی نویسندگان آلمانی به سهم خود تئاتر ایران را چندصدایی کرد. بدین ترتیب، اگر تئاتر نوین ایران با عبدالحسین نوشین یا به گمان برخی دیگر با شاهین سرکیسیان آغاز شد، با حمید سمندریان پوست انداخت. از تأثیرات حمید سمندریان در تئاتر ایران این ها را برشمرده اند: همکاران قدیمی حمید سمندریان با این که او را کارگردانی سخت گیر و جدی معرفی می کنند، اما در عین حال بر شوخ طبعی و مهربانی او تأکید دارند. دوستی و رفاقت او با بازیگران و دیگر عوامل نمایش هایش همیشه زبانزد اهالی تئاتر بوده است. بسیاری به لبخند سمندریان و احوالپرسی های او با دانشجویانش اشاره کرده اند و این که او همواره با لبخند به دیدار شاگردانش می رفته است. بسیاری بر این نکته تأکید دارند که سمندریان در تمام محافل و نشست ها جز از تئاتر و دربارهٔ آن از چیزی دیگری صحبت نمی کرد. حتی چند روز قبل از درگذشتش از گذشتهٔ تئاتر می گفت و مسائل امروزش و اظهار امیدواری کرده بود که اگر عمری باقی باشد، باز هم بتواند یک تئاتر به صحنه بیاورد. اسماعیل شنگله هم که خود را اولین شاگرد حمید سمندریان می داند و می گوید از سال ۱۳۳۸ که هر دو کارمند ادارهٔ هنرهای دراماتیک بودند با هم دوست شدند و هر روز مسیر خانه تا اداره را پیاده می رفتند تا از تئاتر بگویند. شنگله این دیدارها و گفتارها را کلاسی شفاهی برای خود دانست که باعث افزایش اطلاعات او از تئاتر شده و منجر به رفتن شنگله به اتریش و آلمان برای تحصیل در این رشته شد. شنگله یکی از مدرسان آموزشگاه سمندریان نیز بوده است. سمندریان به تئاتر عشق می ورزید. وی همواره صحنهٔ تئاتر را خانهٔ خود می دانست، تا جایی که در یادداشتی نوشته بود: سمندریان اعتقادی به نمایش نامه نویسان ایرانی نداشت و بر آن بود که ایران درام نویس ندارد؛ بسیاری به این اندیشهٔ او نکته می گیرند. سمندریان همهٔ نمایشنامه های بهرام بیضایی، غلامحسین ساعدی و اکبر رادی را نخوانده بود. او از اکبر رادی تنها "روزنهٔ آبی" را خوانده بود و معتقد بود اثری است ناموفق. همچنین برخی کارهای بهرام بیضایی و غلامحسین ساعدی را تا حدّی قابل نمایش و موفق می دانست. سمندریان از آغاز فعالیت های تئاتریش در دههٔ ۱۳۴۰ هرگز حاضر به نمایش آثار نمایش نامه نویسان ایرانی نشد. به اعتقاد او تاریخ ایران یکسره فاقد هنری به نام تئاتر بوده است. او در گفتگویی در دههٔ ۱۳۵۰ در پاسخ به پرسنده که می پرسد آیا هنوز هم نمی خواهد نمایشنامه ای ایرانی به صحنه ببرد، قاطعانه پاسخ می دهد: «به هیچ وجه.» سمندریان مُصِر بود تا تئاتر مغرب زمین را در ایران پیاده کند. او معتقد بود کمک کردن به تکامل و جهت یابی نمایشنامه نویسان ایرانی نیاز به پذیرش کمک و روح قبول انتقاد و تعاون دارد؛ در حالی که به باور او هنوز چنین روحیه ای در ایران وجود نداشت. سمندریان در گفتگوی دیگری وضعیت تئاتر ایران را نامناسب دانسته بود. او از نسل تحصیل کرده هایی بود که به ایران آمد و تمام قد در برابر موج تجربه هایی ایستاد که قصد داشتند ایران را صاحب تئاتر خاص خود کنند و در آن زمان به این کوشش ها «تئاتر ملی» می گفتند. به باور سمندریان هر نوع تلاش برای به صحنه بردن نمایشنامهٔ ایرانی یکسر بیهوده بود. با این وجود او حس تحقیری نسبت به «تئاتر ملی» نداشت، بلکه فقط به گفتهٔ خودش برای آن متأسف بود. سمندریان می گفت: در تاریخ شنبه ۸ اسفند ۱۳۸۸ و با همت معاونت اجتماعی شهرداری تهران و با حضور محمدباقر قالیباف، شهردار وقت تهران، تماشاخانهٔ شمارهٔ دو ایرانشهر در خانهٔ هنرمندان ایران به پاس یک عمر حضور هنری حمید سمندریان به نام این چهرهٔ نامدار عرصهٔ هنر ایران نامگذاری شد. هم زمان با این اتفاق نمایشگاهی از پوستر نمایش های سمندریان در طول سال ها کارگردانی نیز در خانهٔ هنرمندان برپا شد و آن طور که محمدباقر قالیباف گفت، قرار بر این شد که تندیس این هنرمند هم در «تماشاخانهٔ سمندریان» نصب شود. همچنین شهردار تهران از نمایشگاه پوستر و کاریکاتور سمندریان دیدن کرد و برای اجرای نمایش گالیله که سمندریان قرار بود اجرا کند، قول همکاری داد. علاوه بر این ها، در این روز از کتاب «این صحنه خانهٔ من است» سمندریان نیز رونمایی شد.
[ { "answer1": "پس از دبیرستان به اروپا سفر کرد و در آلمان دورهٔ مهندسی شوفاژ سانترال را در دانشگاه صنعتی برلین گذراند؛ ولی پس از آن به کنسرواتور عالی موسیقی و هنرهای نمایشی هامبورگ رفت.", "answer2": "نخستین کار حمید سمندریان تله تئاتر «جراحی پلاستیک» نوشته پیر فراری بود که در سال ۱۳۴۰ برای تلویزیون ملی ایران (ثابت پاسال) کارگردانی کرد.", "distance": 865, "question": "حمید سمندریان پس از تحصیل مهندسی در آلمان، چه دوره هنری را در کدام شهر گذراند و اولین کار تلویزیونی او چه نام داشت؟" }, { "answer1": "در سال ۱۳۸۸ طی مراسم بزرگداشت حمید سمندریان در تماشاخانهٔ ایرانشهر محمدباقر قالیباف، شهردار تهران، در حاشیه نامگذاری سالن شماره دو تماشاخانهٔ ایرانشهر نیز به نام حمید سمندریان، اعلام کرد که شهرداری حمایت های مادی و معنوی را از تولید و اجرای نمایش \"گالیله\" به کارگردانی سمندریان خواهد داشت.", "answer2": "او از کمبود متون خوب نمایشی در ایران آگاه بود. بر این اساس، حمید سمندریان از آغاز بازگشت به ایران در سال ۱۳۴۰ به ترجمهٔ برخی از آثار مورد علاقهٔ خود پرداخت.", "distance": 7829, "question": "چه کسی در مراسم بزرگداشت سمندریان در تماشاخانه ایرانشهر، از حمایت مالی و معنوی شهرداری برای اجرای نمایش گالیله خبر داد و چرا او به ترجمه آثار نمایشی علاقه‌مند شد؟" }, { "answer1": "یکی از دو سالن تماشاخانه ایرانشهر در تهران به نام سمندریان نامیده شده است.", "answer2": "سمندریان در سال ۱۳۴۲ گروه تئاتری منسجمی به نام گروه هنری پازارگاد تشکیل داد که اعضایش عبارت بودند از پرویز پورحسینی، سعید پورصمیمی، پری صابری، اسماعیل محرابی، جمشید مشایخی، پرویز کاردان، محمد حفاظی، منوچهر فرید، ثریا قاسمی، اسماعیل شنگله و مهدی فخیم زاده.", "distance": 5763, "question": "کدام سالن تئاتر در ایران به نام سمندریان نامگذاری شده است و گروه تئاتری که سمندریان در سال ۱۳۴۲ تشکیل داد چه نام داشت؟" }, { "answer1": "او برای تنظیم اشعار دو متن نمایشی اش، \"دایرهٔ گچی قفقازی\" و \"ملاقات بانوی سالخورده\"، از همکاری فروغ فرخزاد استفاده کرد.", "answer2": "در نمایش \"ملاقات بانوی سالخورده\" به ویژه هنرنمایی جمیله شیخی در اجرای نقش اصلی برجسته بود.", "distance": 3938, "question": "حمید سمندریان برای تنظیم اشعار کدام دو نمایش از همکاری فروغ فرخزاد استفاده کرد و چه کسی در نمایش «ملاقات بانوی سالخورده» هنرنمایی ویژه ای داشت؟" }, { "answer1": "اسماعیل شنگله هم که خود را اولین شاگرد حمید سمندریان می داند و می گوید از سال ۱۳۳۸ که هر دو کارمند ادارهٔ هنرهای دراماتیک بودند با هم دوست شدند", "answer2": "پس از انقلاب ۱۳۵۷ ایران و در پی انقلاب فرهنگی و پاک سازی دانشگاه ها از بسیاری از استادان، حمید سمندریان نیز به دلیل سوءظن به گرایش به کمونیسم به دلیل ترجمهٔ «دایرهٔ گچی قفقازی» از فعالیت دانشگاهی منع شد.", "distance": 14184, "question": "چه کسی سمندریان را اولین شاگرد خود می دانست و از چه سالی باهم دوست بودند و کدام دانشگاه سمندریان پس از انقلاب فرهنگی از فعالیت در آن منع شد و چرا؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
413
: میکروسکوپ نوری میکروسکوپ نوری یا ریزنمای نوری یکی از انواع میکروسکوپ است که از نور مرئی و سیستمی متشکل از چند لنز برای بزرگنمایی اجسام، موجودات و ساختار موادی که با چشم غیر مسلح قابل بررسی نیستند، کاربرد دارد. میکروسکوپ های نوری انواع مختلفی دارند که از ساده شروع تا میکروسکوپ های بسیار پیچیده برای وضوح بالاتر استفاده می شوند. ساختمان اصلی میکروسکوپ نوری شامل عدسی چشمی و عدسی شیئ، دسته یا بدنه صفحه چرخان، صفحه میکروسکوپ، دیافراگم، منبع نور، گیره های صفحه، پیچ ماکرومتری، پیچ میکرومتری و پایه است. در حدود سال ۱۶۵۰ میلادی دانشمندان با این شیشه های منحنی به چیزهای خیلی کوچک نگاه کردند و به دقت به بررسی آن ها پرداختند. اسم این شیشه ها را ره سطح منحنی داشتند، عدسی گذاشتند. زیرا شکل آن ها مثل دانه های عدس بود. معمولاً برای اینکه به چیزهای بسیار کوچک نگاه کنند، بیش از یک عدسی به کار می بردند و عدسی ها را در دو انتهای یک لولهٔ فلزی جا می دادند. اسم این لوله را، با عدسی هایی که درون آن بود،میکروسکوپ گذاشتند. میکروسکوپ از دو واژهٔ یونانی «میکرو» به معنی کوچک و «اسکوپ» به معنی دیدن، گرفته شده است؛ بنابراین میکروسکوپ یعنی دیدن ذرات کوچک. یکی از موجودات کوچک زنده که دانشمندان بیش از همه آن را مورد مطالعه قرار دادند، کک بود. قبل از اختراع میکروسکوپ در اواسط قرن هفدهم، مشاهدهٔ سلول مقدور نبود، زیرا سلول واحد بسیار کوچکی است که با چشم غیر مسلح، قابل رویت نیست. رابرت هوک اول بار در سال ۱۶۶۵ زیر میکروسکوپ ابتدایی که خود ساخته بود، سلول های مرده را در برش های چوب پنبه مشاهده کرد. این سلول های تو خالی و متصل به هم، شکل لانهٔ زنبور داشتند و هوک آن ها را «سلول» نامید که در زبان لاتین مفهوم اتاق کوچک دارد. میکروسکوپ های نوری قدیمی ترین نوع میکروسکوپ ها هستند که شکل فعلی آن ها در قرن ۱۷ اختراع شد. احتمالاً مؤثرترین آن ها توسط رابرت هوک ساخته شد که به صورت شیشه های کوچک نصب شده در یک صفحه فلزی بود که نزدیک چشم نگه داشته می شد و از روشنایی روز برای دیدن نمونه بهره می برد. انواع دیگر میکروسکوپ های اولیه تصویر واضحی فراهم نمی کردند؛ تا سدهٔ نوزدهم که میکروسکوپ های ترکیبی، نسبت به میکروسکوپ های تک لنزی، به برتری تکنیکی دست یافتند. استفاده از میکروسکوپ های ترکیبی ساده تر بود و به واسطهٔ پیشرفت در تکنولوژی طراحی، قدرت تفکیک بهبود یافته و نقص های عدسی ها کاهش یافت. در سال ۱۸۷۶ تئوری تشکیل تصویر اب (Abbé) نشان داد که طول موج نور، محدودیتی در حدود ۰/۲ میکرومتر بر قدرت تفکیک اعمال می نماید. در این مرحله، دستگاه تقریباً در حد کمال خود بود و از ۱۹۰۰ به بعد بیش تر پیشرفت ها، عمدتاً در تکنیک های مورد استفاده، روش های روشنایی و راه های بهبود کنتراست بوده است. اختراع میکروسکوپ تحول بزرگی در علم زیست شناسی به وجود آورد. با به کارگیری این ابزار قوی، بشر توانست ذراتی را که با چشم دیده نمی شوند مشاهده کند. یک سلول جانوری را در نظر بگیرید که قطر متوسط آن بین ۱۰ تا ۲۰ میکرون است، این سلول ۵۰ بار کوچکتر از ریزترین جسم قابل روییت با چشم غیر مسلح است؛ بنابراین تنها با اختراع میکروسوپ نوری بود که آدمی توانست سلول را ببیند. در ابتدا تصویرها از نور در میکروسکوپ توسط دوربین های عادی تولید می شدند؛اما با پیشرفت در زمینهٔ سنسورهای [سیماس] و باتری های [CCD] سیستم ضبط تصاویر دیجیتال شد. اکنون میکروسکوپ های دیجیتالی هستند که تصویر یک نمونه را به طور مستقیم ضبط و بدون نیاز به عدسی بر رو صفحه رایانه نشان می دهند. در عصر حاضر نمونه های پیشرفته تری وجود دارند که از نور نامرئی استفاده می کنند که می توان به میکروسکوپ الکترونی روبشی و میکروسکوپ الکترونی عبوری و میکروسکوپ پرآب پویشی اشاره کرد. در سال ۲۰۱۴ جایزه نوبل شیمی به [ویلیام اسکو مورنر] برای توسعهٔ میکروسکوپ فلورسانس در مقیاس نانو اعطا شد. = انواع = دو دسته اصلی میکروسکوپ نوری وجود دارد که عبارتند از میکروسکوپ ساده و مرکب. میکروسکوپ ساده میکروسکوپی است که از یک عدسی یا ترکیب بهم چسبیده عدسی ها میکروسکوپ ساده برای بزرگنمایی از یک عدسی استفاده می کند درحالی که میکروسکوپ مرکب از چندین عدسی برای بزرگنمایی استفاده می کند. نوع دیگری از میکروسکوپ های نوری وجود دارد که از یک دوربین دیجیتال برای ضبط تصاویر استفاده می کنند. میکروسکوپ ساده (به انگلیسی: Single lens (simple) microscope) از یک عدسی یا ترکیب بهم چسبیده عدسیها استفاده میکند.این میکروسکوپ به بیننده یک تصویر مجازی بزرگتر از جسم می دهد. معمولاً بزرگنمایی این عدسی ها تا 25 برار است و قدرت تشخیص ذرات 10 میکرون را دارا می باشند. نمونه های از این میکروسکوپ ها عبارتند از : ذره بین ها،[لوپ ها] (عدسی هایی که برای بزرگنمایی جواهرات استفاده می شود) و عدسی های تلسکوپ ها. در ساختار این میکروسکوپ تنها یک عدسی همگرا برای بزرگ نمایی بکار می رود میکروسکوپ مرکب به نوعی از میکروسکوپ گفته می شود که در آن از یک سری عدسی برای جمع آوری نور از شی مورد بررسی و از یک سری عدسی دیگر، فقط برای تنظیم و فوکوس نور روی شی استفاده می شود. به دلیل تعداد بیشتر عدسی های بکار گرفته شده در این نوع میکروسکوپ، وزن و قیمت آن ها هم در مقایسه با میکروسکوپ های ساده بالاتر است. معمولاً دارای ۲ عدسی است یک عدسی شیئی و دیگری عدسی چشمی. فاصله کانونی عدسی شیئی بسیار کم است (کمتر از یک سانتی متر) اما فاصله کانونی عدسی چشمی در حدود چند سانتی متر است. عدسی شیئی نزدیک جسم برای متمرکز کردن نور و واضح کرن تصویر واقعی و یک یا چند عدسی ترکیبی برای بزرگ کردن تصویر حاصل از عدسی اول. تصویر حاصل از عدسی دوم مجازی است. در این میکروسکوپ امکان تنظیم بزرگنمایی های دلخواه با استفاده از عدسی های مختلف وجود دارد در عصر حاضر برای هر کاربرد خاص در پزشکی، صنعت، علوم نوعی میکروسکوپ اختراع شده که تعدادی از آن ها عبارتند از: استریو میکروسکوپ یا استریوسکوپ یک نوع میکروسکوپ چشمی است که برای مشاهدهٔ نمونه تحت بزرگنمایی اندک، معمولاً با استفاده از نور منعکس شده از منبع یک شیء تا انتقال نور از میان آن، استفاده می شود. این دستگاه از دو مسیر چشمی متفاوت با دو عدسی چشمی و شیئی استفاده می کند تا زوایای مشاهدهٔ اندکی متفاوت برای چشم های چپ و راست فراهم شود. این نظم یک بصری سازی سه بعدی از نمونهٔ بررسی شده فراهم می کند. استریو میکروسکوپ با ماکروفتوگرافی برای ثبت و بررسی نمونه های جامد با توپوگرافی پیچیدهٔ سطح هم پوشانی دارد، از آن جایی که در ماکروفوتوگرافی نیز یک نمای سه بعدی برای آنالیز جزییات لازم است. استریو میکروسکوپ اغلب برای مطالعهٔ سطوح نمونه های جامد یا برای انجام کار از فاصلهٔ نزدیک نظیر تشریح، میکرو جراحی، ساعت سازی، ساخت تختهٔ مدار و سطوح شکسته همانند با سطوح در شکست نگاری و مهندسی قانونی استفاده می شود؛ بنابراین به مقدار زیادی در صنعت ساخت برای ساختن، بررسی و کنترل کیفی استفاده می شوند. استریوسکوپ ها ابزاری لازم در حشره شناسی به شمار می روند. استریوسکوپ را نباید با میکروسکوپ ترکیبی اشتباه گرفت که مجهز به دو عدسی چشمی و یک دوربین دو چشمی است. در چنین میکروسکوپی، هر دو چشم یک تصویر را می بینند، به طوری که دو عدسی چشمی نمای درشت تری ایجاد می کنند تا برای چشم راحتی به همراه آورد. گرچه، تصویر در چنین میکروسکوپی به نسبت آنچه که از یک عدسی چشمی تک چشمی به دست می آید، متفاوت نیست. میکروسوپ پلاریزان یکی از انواع ویژه میکروسکپ های نوری است که با استفاده از نور پلاریزه برای مطالعه مقاطع نازک، صیقلی (و یا هردو) در آزمایشگاه های کانی شناسی، سنگ شناسی، فسیل شناسی، مینرالوگرافی، کانه آرایی و صنایع سیمان به کار برده می شود. میکروسکوپ پلاریزان یک دستگاه اندازه گیر نوری برای آزمایشات جزئی نمونه ها است. به علاوه برای نورهای میکروسکوپ استاندارد یک پلاریزور در کندانسور و یک اسلایدر در لامپ بالای عدسی شیئی وجود دارد که هر دو دارای قابلیت چرخش پذیری، درجه بندی و نصب روی دستگاه هستند. نمونه ها به وسیلهٔ نور پلاریزه روشن می شوند و چرخش این نورها می تواند آنالیز شود. میکروسکوپ پلاریزان مخصوصاً برای مطالعات مواد با انکسار مضاعف مانند کریستال ها و مواد بدون کریستال کشیده شده مناسب است. به طور گسترده تری از این وسیله برای میکروسکوپی های شیمیایی و کانی شناسی های نوری استفاده می شود. نمونه های موجود با یک متغیر سریع و صفحه چرخنده و درجه بندی شده مجهز می شود. اسلایدر بالایی شامل لنزهای Bertrand برای مشاهده تلسکوپی عناصر لنزهای عدسی شیئی است. در نهایت این میکروسکوپ برای مطالعات معمول بسیار مناسب است. در بسیاری از مطالعات میکروسکوپی مثل مطالعه سنگ ها، مواد شیمیایی کریستالی و بسیاری از ترکیبات آلی مثل ساختمان کراتین، عضلات، کلاژن ها نیاز به استفاده از میکروسکوپ های پلاریزان است. جز این ها در مطالعات میکروسکوپی پلاریزان نور پلاریزه است. نور معمولی متشکل از فوتونها هستند دارای بردارهای الکتریکی و مغناطیسی عمود برهم می باشند. این دو میدان به طور سینوسی در حال نوسان می باشند و در ضمن در جهت عمود بر صفحه دو میدان یا صفحه ارتعاشات این دو منتشر می شوند. ارتعاشات میدان الکتریکی نور غیر پلاریزه در یک نقطه در همه جهات است. اکثر مواد شیشه ای و بسیاری از مواد دارای این ویژگی هستند که وقتی یک دسته پرتو نوری به آن ها وارد شود در آن صورت سرعت انتشار و نحوه انتشار نور در جهات مختلف در آن ها مشابه و یکسان است و تنها تغییری که در نحوه حرکت دسته پرتو ضمن عبور از این مواد حاصل می شود آن است که بر اساس قوانین اسنل مسیر و جهت آن ها نسبت به قبل از ورودشان به آن ماده تغییر می کند. اینگونه مواد را مواد ایزوتروپیک (isotropic) می نامند. مواد ایزوتروپیک در همه جهات دارای ضزیب شکست مشابه هستند. بعضی مواد شفاف و نیمه شفاف دارای دو ضریب شکست می باشند، یعنی نحوه انتشار نور در داخل این مواد در جهات مختلف متفاوت است. وقتی که یک دسته پرتو نوری به داخل این گونه مواد وارد می شود اگر نور غیر پلاریزه باشد در آن صورت به دو دسته پرتو تقسیم می شود. این دو دسته پرتو در جهات عمود برهم حرکت می کنند و ارتعاشات میدان الکتریکی آن ها کاملاً برهم عمود است. هر دسته پرتو به نام نور پلاریزه شده و صفحه ارتعاش آن ها را صفحه پلاریزاسیون می نامند. موادی که دارای این چنین خاصیتی هستند به نام مواد غیر ایزوتوپ می نامند. بعضی مواقع نیز اینگونه مواد را مواد با ضریب شکست دوگانه می نامند. در بررسی های پلاریزاسیون لازم است که ما نور پلاریزه داشته باشیم این عمل را به وسیلهٔ یک صفحه پلاریزور می توان انجام داد. نور خارج شده از صفحه پلاریزور یک نور پلاریز است. میدان الکتریکی این فوتون ها تنها در امتداد محور پلاریزاسیون صفحه پلاریزور ارتعاش می نماید. هدف از این میکروسکوپ ها قابل دیدن نمونه هائی است که موجب تغییر قابل توجهی در شدت (دامنه) نور عبوری از آن مثل حالت نمونه های رنگ آمیزی شده ناست. تنها تغییری که اجزاء مختلف این گونه نمونه ها بر روی نور عبوری به وجود می آورند آن است که موجب تغییر در فاز آن ها می شود. به عبارت دیگر در روش های میکروسکوپ های معمولی سیستم ساختمانی نمونه به گونه ای است که اجزاء مختلف آن دارای خاصیت جذب متفاوت نور برخوردی به آن ها است و بدین لحاظ نور عبور کرده از نمونه در قسمت های مختلف دارای شدتهای مختلفی می باشند که این تغییر در شدت بستگی به مقدار جذب در قطعات و اجزاء مختلف نمونه وارد و بنابراین ناحیه ای که جذب کمتر اتفاق می افتد تصویر شیئی روشنتر و بخش های با جذب بیشتر تاریکتر مشاهده می شوند. در این نمونه ها تصویر از نور عبور نموده از نمونه تشکیل می شود. بسیاری از نمونه ها شدت نور عبور نموده را تغییر چندانی نمی دهند و لیکن اجزاء مختلف موجب تغییر فاز نور عبور نموده از آن ها می شوند و لیکن با توجه به آنکه چشم حساس به فاز یا تغییر فاز نمی باشند لذا بایستی به نحوی این تغییر فاز را قابل مشاهده نمائیم؛ بنابراین هدف از میکروسکوپ فاز کنتراست تبدیل تغییر فاز به تغییر دامنه است که بتواند به وسیلهٔ چشم قابل مشاهده شود. وقتی که نور از کندانسور عبور نموده و به شیئی برخورد نماید در آن صورت به دلیل پدیده تفرق حاصله در اثر جسم طیف تفرق یافته در پشت عدسی چشمی حاصل می شود. با توجه به آنکه جسم مثل یک شبکه متفرق کننده عمل می نماید در آن صورت تصویر در این شبکه در اثر تفرق در پشت عدسی چشمی ایجاد می شود. تصویر حاصله که نشان دهنده جزئیات جسم است در اثر ترکیب نور متفرق شده و نور عبور نموده بدون تفرق ایجاد می شود. به علت آنکه بین نور متفرق شده و نور عبور نموده بدون تفرق ایجاد می شود. به علت آنکه بین نور متفرق شده و نور مستقیم اختلاف فاز وجود دارد لذا این دو نوع پرتو با همدیگر ترکیب شده و تداخل انجام می شود و در نتیجه اختلاف فاز این دو نوع نوز ایجاد تغییر در دامنه یا شدت نور در صفحه تصویر می نماید. میکروسکوپ های فاز – کنتراست بگونه ای طراحی شده اند که تغییر فاز حاصله در اثر وجود نمونه و تغییر فاز در اثر تغییر ضریب شکست در اجزاء مختلف آن این تغییر فاز به تغییر شدت تبدیل شود. انواع خاصی از میکروسکوپ نوری که منبع نور آن پرتوهای فرابنفش است. برای مشاهده نمونه زیر این میکروسکوپ ها بخش ها یا مولکول های ویژه داخل سلول با مواد فلورسانت یا نورافشان رنگ آمیزی می شوند. زمانی هدف تشخیص پروتئین های خاص یا جایگاه آن ها در سلول باشد، روش های معمولی رنگ آمیزی که پروتئین ها را به طور عام رنگ می کنند قابل استفاده نیست. برای رنگ آمیزی اختصاصی، معمولاً از پادتن های اختصاصی متصل به مواد فلورسانت استفاده می شود. مواد فلورسانت نور را در طول موج فرابنفش جذب می کنند و در طول موج بلندتری در طیف مرئی تابش می کنند. تصویری که دیده می شود حاصل نور تابش شده از نمونه است. رودامین و فلورسئین دو نوع از رنگ های معمول فلورسانت هستند که به ترتیب نور قرمز و سبز از خود تابش می کنند. در میکروسکوپ زمینه تاریک نور حامله از منبع نوری به شکل مخروط در می آید و انوار از اطراف به نمونه تابیده می شود این کار توسط کندانسور خاص این میکروسکوپ انجام می گیرد. در نتیجه تصویر نمونه به صورت روشن در یک زمینه تاریک مشاهده می شود. استفاده از میکروسکوپ زمینه سیاه برای مشاهده حرکت باکتری معمول است. منبع تغذیه نور در این نوع میکروسکوپ نور مرئی است و با ایجاد انکسار نور توسط آئینه های محدب و مقعر شیء یا نمونه مورد بررسی، شفاف و نورانی در زمینه سیاه دیده می شود. در سیستم میکروسکوپ فاز کنتراست تفاوت اختلاف راه ایجاد شده که موجب تداخل می شود منحصراً در اثر ماهیت نمونه است. این در حالی است که در سیستم میکروسکوپ های تداخلی عمل تداخل منحصراً به وسیلهٔ نمونه ایجاد نمی شود، بلکه اختلاف راه حاصله مربوط به سیستم ساختمانی در میکروسکوپ است که در اثر چگونگی قرار گرفتن اجزاء ایجاد می شود؛ بنابراین موقعی که ماهیت نمونه به گونه ای باشد که نتواند به حد کافی موجب ایجاد تداخل شود در آنصورت می توان این عمل را به سادگی با استفاده از میکروسکوپ های تداخلی انجام داد. استفاده از میکروسکوپ های فاز کنتراست بعضی مواقع موجب آرتی فکتهائی می شود که این مشکل در سیستم های میکروسکوپ تداخلی واقع نمی شود. میکروسکوپ های تداخلی حتی می تواند برای نمونه های غیر شفاف (نمونه های رنگ شده) بکار رود و وضوح تصویر بسیار خوب باشد. تصویرهای حاصله با میکروسکوپ های تداخلی دارای حالت شبه سه بعدی تا حدی مشابه میکروسکوپ های الکترونی است. در این نوع میکروسکوپ معمولاً نوارهای تداخلی کناره های تصویر بخاطر اثر هال ظاهر نمی شود. عمق میدان وضوح در میکروسکوپ های تداخلی دو تا سه برابر بیشتر از میکروسکوپ های فاز کنتراست است. در صورت استفاده از نور تکرنگ روشنائی تصویر در میکروسکوپ های تداخلی بیشتر از میکروسکوپ های فاز کنتراست است. در این نوع میکروسکوپ ها در صورتی که اختلاف فاز ایجاد شده حتی برابر چندین طول موج هم باشد باز هم تصویر دارای وضوح زیاد است و لذا نمونه با ضخامت حدود mm 5/0 هم باز قابل مشاهده با این میکروسکوپ ها هستند، در حالی که میکروسکوپ فاز کنتراست برای نمونه های بسیار نازک حدود 10 [null میکرون] یا کمتر می باشند به گونه ای که موجب اختلاف فاز زیاد نشوند. روش میکروسکوپی کنتراست تداخلی – افتراقی (DIC) که با نام کنتراست تداخلی نومارسکی نیز شناخته می شود، تکنیکی برای افزایش کنتراست نمونه های رنگ نشده و شفاف است. روش DIC برپایهٔ اصول تداخلی استوار است و قادر است اطلاعاتی در مورد طول مسیر اپتیکی نمونه بدست آورد. در میکروسکوپ DIC، قطبش های نور یک منبع نور قطبیده به دو بخش متقابلاً همدوس و دارای قطبش عمود برهم جداسازی می شود. سپس این پرتوها با عبور از لنز متراکم کننده، در نقاطی بسیار نزدیک به هم (حدوداً ۰٫۲ میکرومتر) بر روی نمونه کانونی می شوند. به عبارت دیگر مکان کانونی شدن پرتوهای با قطبش مختلف، با وجود داشتن همپوشانی کلی با یکدیگر، بایستی دارای مقدار کمی انحراف باشد. این پرتوها در مکان هایی که در ضخامت یا ضریب شکست متفاوت هستند، مسیرهای نوری مختلفی را طی می کنند. به دلیل تأخیر ایجاد شده در نور بر اثر عبور از مواد با چگالی اپتیکی بالاتر، در فاز یک پرتو نسبت به دیگری تغییر ایجاد می شود. در این حالت در صورتی که به هریک از پرتوها به صورت مستقل نگاه شود، تصویر زمینه روشن نمونه بدست خواهد آمد. با این وجود در این تصویر قسمت های نامرئی برای چشم انسان قابل مشاهده نخواهند بود. این قسمت های نامرئی با استخراج اطلاعات فازی پرتوها قابل دریافت خواهد بود. به همین دلیل، پرتوها با عبور از لنز شیئ و بازترکیب در یک منشور ولاستون، دارای قطبش یکسان می شوند. در این حالت می توان به وسیله پدیده تداخل اطلاعات فازی پرتوها را استخراج کرد. یک میکروسکوپ دیجیتال، میکروسکوپی است که دارای یک دوربین دیجیتال کوچک (cmos) است و به یک رایانه متصل می شود. تصاویری که از طریق چشمی میکروسکوپ دیده می شوند، می توانند بر روی نمایشگر رایانه به نمایش درآیند و بر روی هارد دیسک در قالب یک تصویر (در فرمت های متفاوت) یا به عنوان ویدئو ذخیره شوند. محققان و پژوهشگران علم و صنعت در خصوص میکروسکوپ های دیجیتال، مزایای بی شماری را برای میکروسکوپ های معمولی برشمرده اند. در وهله اول اینکه، برای بررسی دقیق می توان تصاویر را ذخیره یا چاپ نمود. علاوه بر این، زمانی که تصاویر از طریق میکروسکوپ دیجیتال دیده می شوند می توان بر روی صفحه کامپیوتر با استفاده از تکنولوژی وب آن تصویر را به طور هم زمان به چند نفر در مکان های مختلف جهت بررسی تصویر نشان داد. همچنین این میکروسکوپ ها فوایدی برای معلمان و استادان دارد. تمام کلاس درس می توانند به طور هم زمان در هنگامی که دوربین به یک کامپیوتر و دیتا پروژکتور/ تخته هوشمند متصل است به تماشای نمونه آزمایش بنشینند. این امر موجب صرفه جویی در زمان گشته و مارا از اینکه همه دانش آموزان می توانند آن نمونه را مشاهده کنند، مطمئن می سازد. تصاویر را می توان برای استفاده های بعدی ذخیره کرد و همچنین با استفاده از نرم افزارهای مخصوص، می توان اندازه گیری نموده و در طول زمان تغییرات را مورد تجزیه و تحلیل قرار داد. یک میکروسکوپ معمولی را می توان به سادگی با افزودن چشمی دیجیتال تبدیل به یک میکروسکوپ دیجیتال کرد. چشمی دیجیتال شامل یک دوربین کوچک دیجیتالی است که جایگزین چشمی استاندارد میکروسکوپ می گردد و سپس از طریق USB به رایانه متصل می گردد. قسمت های مهم یک میکروسکوپ نوری عبارنتد از الف) عدسی شماره ۴ (عدسی کوچک) ب) عدسی شماره ۱۰ (عدسی خشک) ج) عدسی شماره ۴۰ (عدسی خشک) د) عدسی شماره ۱۰۰ (عدسی روغنی) بین عدسی شیئی (عدسی ۱۰۰) و نمونه فاصله ای در حدودmm 1/8 وجود دارد که این فاصله را فاصله کانونی گویند که با روغن امرسیون این فاصله را پر می کنند در غیر این صورت بعلت وجود هوا و شکست نور عبوری از نمونه، تصویر ناواضح خواهد بود. اجزای نوری عمدتاً مشتمل بر منبع تغذیه نور و قطعات مرتبط با آن است، از قبیل لامپ با ولتاژ ۲۰ وات، فیلتر تصحیح نور و کندانسور که کندانسور مشمل بر پنج قطعه است که نور را تصحیح کرده و بر روی نمونه یا شیء مورد بررسی متمرکز می کند بخش نوری شامل سه بخش اساسی است: دستگاه روشنایی، عدسی شیئی و عدسی چشمی. از سه بخش تشکیل شده است. منبع نور : لامپی است که در زیر کندانسور قرار دارد و نور را از سوراخ صفحه میکروسکوپ به جسم می تاباند. کندانسور: از مجموعه ای از عدسی های محدب (کوژ) یا محدب الطرفین ساخته شده که عمل آن ها همگرا کردن پرتوهای نوری حاصل از منبع نور و تابانیدن آن ها بر روی جسم است تا نور کافی برای مشاهده جسم تأمین گردد. دیافراگم: وسیله تنظیم شدت نور میکروسکوپ است که یا میزان نوری را که منبع روشنایی به کندانسور می رسد، تنظیم می کند یا شدت نوری را که از کندانسور گذشته و به جسم می رسد تنظیم می کند تصویری بزرگرتر از جسم، معکوس و حقیقی ایجاد می کند. طول عدسی های شیئی با یکدیگر متفاوت است. عدسی کوچک تر ، عدسی با بزرگنمایی ضعیف تری است، در حالی که عدسی بزرگ تر ، عدسی با بزرگنمایی قوی تر است. عدسی های دارای بزرگنمایی کم تر (مثل: x4 ،x8 ،x10 یا 25 x)را عدسی ضعیف و عدسی های دارای بزرگنمایی بیشتر (مثل: x40 ،x60 یا x100)را عدسی قوی می خوانند . عدسی های چشمی اساساً از تعدادی عدسی محدب یا محدب الطرفین ساخته شده اند. عدسی چشمی در مجموع کار یک ذره بین را انجام می دهند و از تصویر ایجاد شده به وسیله عدسی شیئی، تصویری مجازی، مستقیم (معکوس نسبت به جسم اولیه) و بزرگرتر درست می کند. بخش مکانیکی شامل قسمت هایی است که مستقیماً در عبور و تشکیل تصویر نقش اصلی را به عهده ندارند و شامل کلیه بخش های نگهدارنده، حرکت دهنده و ثابت کننده یک میکروسکوپ است، مانند: ۷ -لوله میکروسکوپ: استوانه ای است به طول تقریبی ۲۰ تا ۲۵ سانتیمرت که عدسی چشمی در باالی آن قرار دارد و از پائین به صفحه گردان متصل است. شامل ۲ بخش است. جسمی با میکروسکوپ قابل مشاهده است که نور بتواند از آن عبور کند و از عدسی ها گذشته به چشم برسد. بعالوه این جسم باید آن قدر نازک باشد که جزئیات ساختاری آن بوضوح دیده شود؛ بنابراین یا خود نمونه باید نازک باشد مانند نمونه هایی که در آزمایشگاه سلولی مشاهده می کنیم در مرحله اقداماتب از قبیل زیر انجام می شوند: برای مشاهده نمونه های ضخیم بافتی باید با استفاده از روش های ویژه تهیه برش ها مقاطع و ساختارهای سلولی نازک و مشخصی تهیه کرد. برای مشاهده نمونه مورد نظر در زیر میکروسکوپ، (لام) یا اسلاید تمیزی را روی میز قرار دهید و با قطره چکانی یک قطره آب در وسط آن بچکانید. سپس نمونه مورد نظر را با پنس روی یک قطره آب وسط لام قرار دهید. (لاملی) را بردارید و یک لبه آن را با زاویه حدود ۴۵ درجه روی لام تکیه دهید و سپس آن را با نوک سوزن به آرامی پایین بیاورید تا نمونه را بپوشاند. با این عمل از تشکیل حباب هوا بین لام و لامل جلوگیری می شود. اگر با همه احتیاط معمول حباب هوا ایجاد شد با نوک مداد لامل را فشار دهید تا حباب خارج گردد. همیشه لبه لام ولامل را بگیرید و از تماس انگشتان با سطح آن ها خودداری کنید ۱ -صفحه گردان را بچرخانید و کمترین عدسی (مثال x4)را که کوتاهتر است در امتداد لوله میکروسکوپ قرار دهید ضمناً به صدای جا افتادن عدسی توجه کنید. . ۴-اسلاید مورد نظر را بر روی صفحهٔ میکروسکوپ قرار داده و توسط گیره در جای خود محکم و ثابت کنید.
[ { "answer1": "میکروسکوپ نوری یا ریزنمای نوری یکی از انواع میکروسکوپ است که از نور مرئی و سیستمی متشکل از چند لنز برای بزرگنمایی اجسام، موجودات و ساختار موادی که با چشم غیر مسلح قابل بررسی نیستند، کاربرد دارد.", "answer2": "احتمالاً مؤثرترین آن ها توسط رابرت هوک ساخته شد که به صورت شیشه های کوچک نصب شده در یک صفحه فلزی بود که نزدیک چشم نگه داشته می شد و از روشنایی روز برای دیدن نمونه بهره می برد.", "distance": 1588, "question": "میکروسکوپ نوری چگونه کار می کند و رابرت هوک چه نقشی در توسعه اولیه آن داشت؟" }, { "answer1": "ساختمان اصلی میکروسکوپ نوری شامل عدسی چشمی و عدسی شیئ، دسته یا بدنه صفحه چرخان، صفحه میکروسکوپ، دیافراگم، منبع نور، گیره های صفحه، پیچ ماکرومتری، پیچ میکرومتری و پایه است.", "answer2": "برای مشاهده نمونه مورد نظر در زیر میکروسکوپ، (لام) یا اسلاید تمیزی را روی میز قرار دهید و با قطره چکانی یک قطره آب در وسط آن بچکانید. سپس نمونه مورد نظر را با پنس روی یک قطره آب وسط لام قرار دهید. (لاملی) را بردارید و یک لبه آن را با زاویه حدود ۴۵ درجه روی لام تکیه دهید و سپس آن را با نوک سوزن به آرامی پایین بیاورید تا نمونه را بپوشاند.", "distance": 18592, "question": "اجزای اصلی یک میکروسکوپ نوری چیست و چگونه می توان نمونه را برای مشاهده آماده کرد؟" }, { "answer1": "میکروسکوپ مرکب به نوعی از میکروسکوپ گفته می شود که در آن از یک سری عدسی برای جمع آوری نور از شی مورد بررسی و از یک سری عدسی دیگر، فقط برای تنظیم و فوکوس نور روی شی استفاده می شود.", "answer2": "معمولاً دارای ۲ عدسی است یک عدسی شیئی و دیگری عدسی چشمی. فاصله کانونی عدسی شیئی بسیار کم است (کمتر از یک سانتی متر) اما فاصله کانونی عدسی چشمی در حدود چند سانتی متر است. عدسی شیئی نزدیک جسم برای متمرکز کردن نور و واضح کرن تصویر واقعی و یک یا چند عدسی ترکیبی برای بزرگ کردن تصویر حاصل از عدسی اول.", "distance": 311, "question": "میکروسکوپ مرکب چگونه کار می کند و عدسی شیئی و چشمی چه نقشی در آن دارند؟" }, { "answer1": "میکروسوپ پلاریزان یکی از انواع ویژه میکروسکپ های نوری است که با استفاده از نور پلاریزه برای مطالعه مقاطع نازک، صیقلی (و یا هردو) در آزمایشگاه های کانی شناسی، سنگ شناسی، فسیل شناسی، مینرالوگرافی، کانه آرایی و صنایع سیمان به کار برده می شود.", "answer2": "نور معمولی متشکل از فوتونها هستند دارای بردارهای الکتریکی و مغناطیسی عمود برهم می باشند. این دو میدان به طور سینوسی در حال نوسان می باشند و در ضمن در جهت عمود بر صفحه دو میدان یا صفحه ارتعاشات این دو منتشر می شوند.", "distance": 1256, "question": "میکروسکوپ پلاریزان چیست و چه کاربردی در علوم زمین دارد و چه خصوصیتی در نور برای عملکرد آن مهم است؟" }, { "answer1": "هدف از این میکروسکوپ ها قابل دیدن نمونه هائی است که موجب تغییر قابل توجهی در شدت (دامنه) نور عبوری از آن مثل حالت نمونه های رنگ آمیزی شده ناست.", "answer2": "بسیاری از نمونه ها شدت نور عبور نموده را تغییر چندانی نمی دهند و لیکن اجزاء مختلف موجب تغییر فاز نور عبور نموده از آن ها می شوند و لیکن با توجه به آنکه چشم حساس به فاز یا تغییر فاز نمی باشند لذا بایستی به نحوی این تغییر فاز را قابل مشاهده نمائیم؛ بنابراین هدف از میکروسکوپ فاز کنتراست تبدیل تغییر فاز به تغییر دامنه است که بتواند به وسیلهٔ چشم قابل مشاهده شود.", "distance": 742, "question": "میکروسکوپ فاز کنتراست برای چه نوع نمونه هایی مناسب است و اساس کار آن بر چه چیزی استوار است؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
414
: اصغر فرهادی اصغر فرهادی (زادهٔ ۱۷ اردیبهشت ۱۳۵۱ در خمینی شهر) کارگردان، فیلم نامه نویس و تهیه کننده فیلم ایرانی است. در سال ۲۰۱۲ فیلم "جدایی نادر از سیمین" وی برنده جایزه اسکار بهترین فیلم خارجی زبان شد و هم زمان نامزد دریافت جایزه اسکار بهترین فیلم نامه غیراقتباسی (اورژینال) برای این فیلم شد. وی همچنین برنده جایزه بهترین فیلم خارجی جایزه گلدن گلوب سال ۲۰۱۲ میلادی به خاطر کارگردانی و نویسندگی فیلم "جدایی نادر از سیمین" شد. اصغر فرهادی در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶، جایزه بهترین فیلم نامه جشنواره فیلم کن، را برای نگارش فیلم نامه فیلم "فروشنده" دریافت کرد. همچنین در اسکار ۲۰۱۷ فیلم فروشنده به نویسندگی و کارگردانی وی توانست جایزه اسکار بهترین فیلم خارجی زبان را کسب کند.پیشتر وی برنده سه جایزه سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی جشنواره فیلم فجر در سال های ۱۳۸۴، ۱۳۸۷ و ۱۳۸۹ شده است. خرس نقره ای جشنواره فیلم برلین به عنوان بهترین کارگردان برای فیلم "درباره الی" و خرس طلایی جشنواره فیلم برلین به خاطر فیلم "جدایی نادر از سیمین" از دیگر دستاوردهای اوست. وی اولین فیلمساز ایرانی است که توانسته است این جایزه را به خود اختصاص دهد. نشان افسر فرانسه نیز در ۲۷ فوریه ۲۰۱۴ در پاریس توسط اورلی فیلیپیتی، وزیر فرهنگ این کشور، به فرهادی اهدا شد. این نشان به دلیل «خلاقیت های هنری و تأثیر اصغر فرهادی بر هنر و ادبیات فرانسه و سراسر جهان» به این فیلمساز ایرانی تعلق گرفت. وی همچنین جایزه سزار، جایزه مستقل اسپریت و جوایز بودیل را به دست آورده است. در یک نظرسنجی مجله "تایم"، وی رتبه چهارمین شخصیت تأثیرگذار در میان ۱۰۰ شخصیت برتر سال ۲۰۱۲ را کسب کرد؛ و در نهایت به عنوان یکی از ۱۰۰ چهرهٔ تأثیرگذار سال ۲۰۱۲ از سوی این مجله معرفی شد. فرهادی در سال ۲۰۱۲ در فهرست ۱۰۰ متفکر جهان فارن پالیسی قرار گرفت. فرهادی گفته که فعالیت سینمایی خود را در ۱۳ سالگی و قبل از آنکه به صورت آکادمیک در این زمینه به تحصیل بپردازد، آغاز کرده بود. فرهادی پس از گذراندن دوره لیسانس در رشته تئاتر (گرایش ادبیات نمایشی) از دانشکده هنرهای زیبا دانشگاه تهران، مدرک فوق لیسانس خود در همین رشته (گرایش کارگردانی) را از دانشگاه تربیت مدرس دریافت کرد. او فعالیت در سینما را از سال ۱۳۶۵ در انجمن سینمای جوان اصفهان آغاز کرد. فرهادی اولین فیلمی که بر زندگی اش تأثیرگذار بوده است را فیلم دزد دوچرخه معرفی کرد. وی هنر خود را تأثیریافته از آثار ویتوریو دسیکا، فدریکو فلینی، اینگمار برگمان، میکل آنجلو آنتونیونی، بیلی وایلدر و کریشتوف کیشلوفسکی می داند. اصغر فرهادی فعالیت های سینمایی و حرفه ای خود را به عنوان فیلم نامه نویس در دوازدهمین ساخته سینمایی ابراهیم حاتمی کیا یعنی ارتفاع پست آغاز کرد. فرهادی دوران کارگردانی خود را در کمتر از یک سال پس اکران فیلم ارتفاع پست آغاز نمود. رقص در غبار محصول سال ۱۳۸۱ اولین فیلم بلند و رسمی او در مقام کارگردان است. رقص در غبار بسیار شبیه به کارهای تلویزیونی موفق وی به خصوص سری دوم داستان یک شهر به همراه علی رضا بذرافشان ساخته شده است. فیلم تلفیقی از رمانتیسیسم و احساسات گرایی و نگاهی ابتدایی به جامعه و روابط اجتماعی آدم ها است. اولین اثر وی نظر مثبت عموم و منتقدان را نیز جلب کرد و وی جایزه بهترینی کارگردانی جشنواره فیلم آسیا پاسیفیک و تندیس زرین بهترین فیلم نامه را از جشن خانه سینما را کسب کرد. دومین اثر سینمایی اصغر فرهادی در مقام کارگردان، فیلم شهر زیبا محصول سال ۱۳۸۲ است. این فیلم که داستان خود را از دل جامعه وام گرفته و درون مایه عاشقانه را در لابه لای ناملایمات اجتماعی در هم آمیخته است، روایتگر واپسین روزهای زندگی اکبر است که به اتهام قتل در انتظار چوبهٔ دار در کانون اصلاح و تربیت شهر زیبا به سر می برد. شهر زیبا دومین همکاری اصغر فرهادی با فرامرز قریبیان پس از رقص در غبار و اولین همکاری ترانه علیدوستی با وی است. فرهادی برای این فیلم جوایزی مانند طاووس طلایی جشنواره بین المللی فیلم هند را به دست آورد. اصغر فرهادی پس از دو سال وقفه در سال ۱۳۸۴ با فیلم چهارشنبه سوری به فیلم سازی برگشت. این فیلم با همکاری مانی حقیقی در مقام نویسنده در کنار اصغر فرهادی تولید و اکران شده است. اصغر فرهادی در این فیلم این بار به سراغ سوژه ای تلخ اما حقیقی به نام خیانت و تن دادن به تغییرات برای ادامه زندگی می رود. این فیلم جوایز و نامزدی های متعددی را کسب کرد که از بین آن ها می توان به سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی بیست و چهارمین دوره جشنواره فیلم فجر و هوگو طلایی جشنواره بین المللی فیلم شیکاگو و نامزدی یوزپلنگ طلایی جشنواره فیلم لوکارنو اشاره کرد. چهارشنبه سوری را می توان یکی از آثار جدی در مقام فیلمسازی دانست که مجله اسلنت آن را یکی از بهترین فیلم های اکران شده سال ۲۰۰۶ دانست. وی دو سال بعد به عنوان نویسندهٔ فیلم نامه با مانی حقیقی همکاری کرد و فیلم نامهٔ کنعان را نوشت. کنعان فیلم پر سکانسی است که از لحظاتی ساده آغاز می شود، به اوج می رسد و ناگهان به اعماق کلیشه می افتد. اما باز هم کنعان با همهٔ میزانسن های زیبایش و موسیقی متنی مناسب لحظاتش، اتفاق خوبی در سینما بود. دایره زنگی محصول سال ۱۳۸۷، به عنوان اولین تجربه سینمایی پریسا بخت آور همسر وی از ذوق هنری و استعداد نویسندگی اصغر فرهادی در مقام نویسنده بهره می برد. دایره زنگی برخلاف فیلم نامه های گذشته او قالب و پوسته طنز را به همراه دارد اما این تغییر رویکرد هم نتوانسته است که زیرلایه های اجتماعی و رئالیستی اصغر فرهادی را حتی کم رنگ کند. این فیلم مورد توجه عموم و گیشه قرار گرفت. هفتمین تجربه سینمایی اصغر فرهادی، همکاری با مسعود کیمیایی و در قالب فیلم محاکمه در خیابان محصول سال ۱۳۸۷ رقم خورد. این فیلم در چندین اپیزود با مضامین مختلف اجتماعی از جمله انتقام روایت می شود و تأثیر اصغر فرهادی در تغییر نگرش مسعود کیمیایی در سبک نگارش فیلم نامه و روایت غیرخطی به خوبی مشهود است. درباره الی محصول سال ۱۳۸۷ چهارمین اثر وی در مقام کارگردان است. به عقیده اکثر منتقدین و مردم فیلم دربارهٔ الی مهم ترین فیلم کارنامه هنری وی است. از آن جهت که اصغر فرهادی به دلیل برعهده داشتن سمت های کارگردان، نویسنده و تهیه کننده در نهایت می تواند آنطور که باید و شاید سینما و نوع نگاه خاص را ارائه دهد. فرهادی با سبک رئالیسم در دربارهٔ الی شروع کننده موج سوم موج نو سینمای ایران شد. دربارهٔ الی فیلم تکان دهنده با بازی درخشان بازیگران نامی خود است. این فیلم علاوه بر استقبال در جشنواره های داخلی و کسب جایزه هایی از جمله جایزه ویژه تماشاگران جشنواره فیلم فجر و تندیس بهترین کارگردانی جشن خانه سینما، در جشنواره های خارجی نیز درخشید و خرس نقره ای بهترین کارگردانی جشنواره بین المللی فیلم برلین و جایزه بهترین فیلم داستانی جشنواره فیلم ترایبکا را کسب کرد. دیتر کسلیک مدیر جشنواره فیلم برلین این فیلم را نشانه ای از آغاز موجی نو در سینمای ایران دانست و رابرت دنیرو در حاشیه جشنواره فیلم ترایبکا در مورد این فیلم گفت، جهان شمولی شخصیت ها و مضامین در کنار کارگردانی که این داستان را مسحورکننده ساخته، موجب شده است تا دربارهٔ الی مرزهای جهانی را فرو بریزد و درک ما از دنیای مشترک مان را تعمیق ببخشد. دربارهٔ الی به انتخاب منتقدین ایندیوایر به عنوان ده فیلم برتر غیر انگلیسی زبان سال ۲۰۱۵ انتخاب شد. دربارهٔ الی فیلمی است که ساختار روایی بدیع و خلاقانه اش نه تنها آن را از دیگر آثار هم کیشش تفاوت می بخشد که نقش مهمی را هم در سینمای ایران ایفا می کند. در موج نو فرانسه پس ازآن که ژان-لوک گدار و فرانسوا تروفو اولین فیلم هایشان را می سازند، نزدیک به پنجاه نفر فیلم اولی وارد سینما فرانسه می شوند درحالی که الگویشان فیلم های این دو کارگردان بزرگ است و همین موج نو را سبب می شود. رابطه دربارهٔ الی و سینمای ایران هم به این جریان شباهت هایی دارد که بعد از ساخت دربارهٔ الی تعداد زیادی فیلم با الگوی روایی و دغدغه های فرا متنی مشابهی در سینمای ایران تولید می شود. جدایی نادر از سیمین که در سطح بین المللی بیشتر با نام یک جدایی شناخته می شود، پنجمین اثر سینمایی اصغر فرهادی محصول سال ۱۳۸۹ است. فرهادی در این فیلم گوشه ای از زندگی زن و شوهری را به تصویر می کشد که پس از جدا شدن مسیرهایشان به اختلاف و تأثیر بر زندگی یک خانواده دیگر منجر می شود. جدایی نادر از سیمین اصغر فرهادی را به عنوان یک چهره بین المللی و موفق مطرح نمود. جدایی نادر از سیمین در واقع همه چیز است، که شاخصترین آن ها یک ملودرام اجتماعی پیچیده در مورد سقوط یک ازدواج و یک مشکل خانوادگی که باعث ایجاد زنجیرهای از حوادث می شود، یک داستان فریبنده و هیچکاکی که سرنخها در تنگناهای داستان بافته شده اند که شاید ببینده قادر به درک آن ها نشود و یک داستان برجسته فلسفی که هر یک از کاراکترهای فیلم در آن از لحاظ اخلاقی نقشی منحصر به فرد ایفا می کنند. ساختار فیلم نامه «جدایی نادر از سیمین» نمونه ای موفق از تلفیق اصول کلاسیک و مدرن در مبانی داستان نویسی است. اساس داستان به طرز بی مانندی بر مبنای کنش و واکنش شخصیت های اصلی حول بحران استوار است. جدایی نادر از سیمین به عنوان نماینده ایران در اسکار معرفی شد و در انتها نیز برای اولین بار بزرگترین دستاورد سینمایی ایران در جشنواره های خارجی را با دریافت جایزه اسکار بهترین فیلم غیرانگلیسی زبان رقم زد. موفقیت این فیلم باعث خوشحالی ایرانیان سراسر کشور و جهان شد و قشرها مختلف جامعه ایران این دستاورد بزرگ را به اصغر فرهادی و تیم او تبریک گفتند. جدایی نادر از سیمین در بین منتقدین و عموم خوش درخشید و در سراسر جهان مورد تحسین قرار گرفت و مجموعاً بیش از ۵۲ جایزه جهانی را از آن خود کرد، جوایز معتبر بین المللی همچون جایزه اسکار بهترین فیلم غیرانگلیسی زبان ،جایزه گلدن گلوب بهترین فیلم غیر انگلیسی زبان، جایزه هیئت داوران و جایزه خرس طلایی از جشنواره فیلم برلین و جایزه ایندیپندنت اسپیریت بهترین فیلم خارجی زبان، جایزه جوایز بودیل بهترین فیلم خارجی زبان و جایزه سزار بهترین فیلم خارجی زبان از جمله جوایز مهم جدایی نادر از سیمین است. جدایی نادر از سیمین با فروش ۲۰ میلیون دلار پرفروش ترین فیلم ایرانی در اکران جهانی لقب گرفت. راجر ایبرت منتقد مطرح سینما، فیلم جدایی نادر از سیمین را بهترین فیلم سال ۲۰۱۱ دانست. در نظرسنجی بی بی سی نیز فیلم جدایی نادر از سیمین در رده نهم فیلم های برتر قرن ۲۱ بالاتر از آثار مطرحی مانند جایی برای پیرمردها نیست ساخته برادران کوئن قرار گرفت. جدایی مورد تمجید افراد مشهوری همچون مریل استریپ و برد پیت قرار گرفت. سایت اندساوند در لیستی جدایی نادر از سیمین را به عنوان دومین فیلم برتر سینمای جهان در سال ۲۰۱۱ معرفی کرد. جدایی نادر از سیمین در فرانسه، آمریکا، اسپانیا، آلمان، بلژیک و انگلستان با فروش و استقبال بالایی روبرو شد. گذشته محصول سال ۲۰۱۳ اولین اثر غیر فارسی زبان است که بعد از جدایی نادر از سیمین در فرانسه ساخته شد. گذشته با بازی برنیس بژو در پاریس رقم خورد، فیلمی که یک درام پیچیده و در اغلب مواقع درخشان با اجراهایی مهار شده و هوشمندانه است. ظرافت خاصی در کنار هم چیدن جزئیات و تکه های داستان به شکل یک الگو، پیچش های غیرمنتظره در طرح داستان، تعلیق های پیچیده و آشکارسازی ها وجود دارد. گذشته نامزد دریافت نخل طلا جشنواره کن شد و در نهایت موفق به کسب نخل طلای بهترین بازیگر زن و جایزهٔ کلیسای جهانی جشنواره فیلم کن گشت. تیری شز منتقد اکسپرس سینمای اصغر فرهادی را دارای قدرت ساکنی می داند که شاکلهٔ آن پیچیدگی روابط انسانی و آشکار شدن اسرار پنهانی است که در گذشته نمایان است. فروشنده محصول سال ۱۳۹۴ هفتمین فیلم بلند اصغر فرهادی است. فرهادی این فیلم را قبل از آغاز پروژه بزرگ خود در اسپانیا ساخت. در ابتدای سال ۲۰۱۶ وبگاه های معتبر سینمایی، فهرست فیلم هایی را که منتقدان و علاقه مندان به سینما برای دیدن آن ها در سال جدید اشتیاق دارند، منتشر کرد و ایندیوایر، با انتشار فهرستی از صد فیلم کنجکاوی برانگیز که در سال ۲۰۱۶ اکران می شوند، پنجمین فیلم فهرست خود را به فروشنده، هفتمین فیلم سینمایی اصغر فرهادی اختصاص داد. شهاب حسینی برای سومین بار و ترانه علیدوستی برای چهارمین بار با اصغر فرهادی به عنوان بازیگر همکاری کردند که هر دو در فروشنده به عنوان نقش های اصلی فیلم شناخته می شوند و الکساندر مالگی نیز برای دومین بار به عنوان تهیه کننده فیلم اصغر فرهادی برگزیده شد. داستان فیلم فروشنده دربارهٔ رعنا و عماد زن و شوهری جوان است که در حال بازی و اجرای نمایشنامه مرگ فروشنده نوشته آرتور میلر هستند. اصغر فرهادی در جشنواره فیلم کن جایزه بهترین فیلم نامه و شهاب حسینی هم برنده جایزه بهترین بازیگر مرد شد. این فیلم با واکنش و استقبال بسیار خوب مخاطبین مواجه شد. «فروشنده» در اسکار ۲۰۱۷ برنده جایزه بهترین فیلم غیرانگلیسی زبان شد. نقطه قوت اصلی فروشنده همانند آثار قبلی فرهادی، فیلم نامه دقیق و حساب شده آن است که به استاندارد مناسب سینمای درام رسیده است و محتوای آن نیز جلوه گری کرامت انسانی در مقابل رذالت بشری در جامعه است. فرهادی همچنین برای فروشنده برنده جایزه ستلایت بهترین فیلم غیر انگلیسی زبان شد. همه می دانند هشتمین فیلم بلند فرهادی است به زبان اسپانیایی ساخته شده و بازیگرانی همچون خاویر باردم و پنه لوپه کروز در آن ایفای نقش می کنند. "همه می دانند" به عنوان فیلم افتتاحیهٔ هفتاد و یکمین دوره جشنواره بین المللی فیلم کن (سال ۲۰۱۸) برگزیده شده است و در بخش مسابقه بین الملل این جشنواره نیز حضور خواهد داشت. فرهادی از سبک رئالیسم پیروی می کند و داستان های فیلم های او پایانی باز و دراماتیک دارند. در فیلم های فرهادی، همه اتفاقات، آجر به آجر در کنار هم چیده شده اند تا ما را به سمت کشف حقیقت در یک درام اخلاقی هدایت کنند. فرهادی در این مسیر حتی از کوچکترین المان ها هم صرف نظر نمی کند. وقتی دومین فیلم سینمایی او اکران شد بخش قابل توجهی از منتقدان فیلم او را پسندیدند و با توجه به دغدغه هایی که در آثارش نشان می داد در بین قشری فیلم بین از جوانان و نوجوانان محبوبیت خاصی پیدا کرد. خیلی ها به او و سینمای انسانی اش که هم سینما بود و هم انسانی امید بستند. "چهارشنبه سوری" اثری بود که اصغر فرهادی را به عنوان مهم ترین کارگردان نسل سوم سینمای ایران تثبیت و منتقدان را شگفت زده کرد و در عین حال پرفروش ترین فیلم سال شد. اصغر فرهادی به عنوان کارگردان مهم نسل جدید سینما و نسل جدید سینماروها زیر ذره بین رفت. فیلم چهارم او اتفاق بسیار مهمی در سینمای ایران بود. "درباره الی" جریان سینمای ایران را کاملاً تحت تاثیر قرار داد و موفقیت کاملی از همه سو به دست آورد. "جدایی نادر از سیمین" نقطه اوج فرهادی بود که باعث شد نظر مثبت منتقدان و مخاطبان جهانی را جلب کند. او در درباره الی از سبک رئالیسم پیروی کرد و باعث شد تا موج جدیدی در سینمای ایران رقم بخورد که به آن نسل سوم موج نوی سینمای ایران می گویند. می توان این را گفت که روایت و فیلم نامه نقطه قوت تمامی آثار وی است. فرهادی بیش از همه به خاطر فیلمنامه های نفس گیر و غافلگیرکننده اش مشهور است. وی در فیلمنامه هایش ثابت کرده است به هیچ وجه به دنبال روایت و پرداخت موضوعاتی ساده و دم دستی نبوده است، دیگر ویژگی فیلمنامه هایِ اصغر فرهادی این است که برای جذب و نگه داشتن مخاطب تا پایان فیلم، نقطه ای چالشی و معمایی گون ایجاد می کند. به عقیده بیشتر منتقدان و عموم مردم وی جامعه را صادقانه نشان می دهد و جامعه را قضاوت نمی کند و با دقت بیشتری به دنیای اطراف و زندگی نگاه می کند. در آثار وی نگاه خلاقانه و سختگیر در قاب فیلم مشهود است اما به شکلی که نتیجه گیری و قضاوت درست و غلط اتفاقات فیلم هایش را به عهده تماشاگر می گذارد و وظیفه خود به عنوان دریچه و واسطه ای بین ببینده و جهانش را به بهترین شکل به پایان می رساند. فرهادی هوش هیجانی بالایی دارد و می تواند عواطف، احساسات و منطق دیگران را بهتر درک کند و قادر است در شرایط مختلف حسی، هیجانی و منطقی واکش مناسب تری را نشان دهد تا بتواند به ارتباط بهتر، منطقی تر، مداوم تر، تأثیر گذارتر و کارآمد تر با مخاطب خود برسد. دقت در داستان های فرهادی نشان می دهد معمولاً همدلی او با شخصیت های طبقات محروم و متوسط جامعه بوده است. داستان ستوده ترین فیلم او، یعنی "جدایی نادر از سیمین"، را هر شخصی خوانده بود به او هشدار داده بود که این فیلم داستانش آنقدر محلی و بومی است که هیچ شانسی در هیچ جشنواره ای نخواهد داشت و اصلاً نمی تواند با مخاطب خارجی ارتباط برقرار کند ولی وی کار خود را کرد. این همان نشان مرعوب نبودن است و خودباخته نبودن و از قضا به رغم همین استواری، جدایی نادر از سیمین موفق ترین فیلم وی شد. فرهادی فیلم خودش را می سازد و به نگاه هوشمندانه، دقیق و واقعی خود به اطراف خود و جامعه وفادار است. فرهادی در اجرای فیلم نامه وسواس گونه و دقیق رفتار می کند یعنی به معنی خرد کردن رویدادها به نماهای ثابت و متحرک و تعیین جای دوربین به نحوی که اطلاعات لازم برای دنبال کردن رویداد و داستان به روشنی به بیننده داده شود. گرفتن بازی های طبیعی و تدوین درست این نماها در خدمت نقل روشن داستان فیلم های به شکل مشهودی مشخص است. فرهادی در حمایت از مردم غزه کمپینی را با عنوان «کشتار همنوعان خود را متوقف کنید» در فیس بوک با همراهی نسرین ستوده به راه انداخت که فیلم سازان و بازیگران مطرح دنیا از جمله خاویر باردم، مایک لی و هانی ابواسعد به این کمپین پیوستند. نه گفتن به نرسیدن به توافق دیگر کمپین جمعی بود که اعضای آن اصغر فرهادی، رخشان بنی اعتماد، عباس کیارستمی، مجید مجیدی و رضا میرکریمی بودند که در رسانه های مطرح جهان مانند آسوشیتد پرس، ورایتی و دیلی استار بازتاب گسترده ای داشته است. همچنین فرهادی برای عفو اعدام ریحانه جباری به دادگاه رفت و خواستار عفو او شده بود. اصغر فرهادی در نامهٔ سرگشاده ای که خطاب به حسن روحانی منتشر کرد، نسبت به گزارش گورخوابی در روزنامهٔ شهروند واکنش نشان داد و گفت که از خواندن این خبر، سراسر وجودش را شرم و بُغض فرا گرفته و همهٔ آنانی که در این سرزمین و در این سی و چند سال مسئولیتی داشته و دارند را سهیم در این شرمساری دانست. حسن روحانی نیز در پاسخ به وی گفت: وی در واکنش به فرمان اجرایی «حفاظت از ملت در برابر ورود تروریست های خارجی به آمریکا» از سوی دانلد ترامپ و با نگارش یادداشتی که در نیویورک تایمز منتشر شد، اعلام کرد در مراسم اسکارِ آن دوره، حضور نخواهد داشت. در اسکارِ ۲۰۱۷ وی به همراهِ ترانه علیدوستی از نامزدان و مدعوینِ این رقابت بودند. وی در ششم اسفند ماه ۱۳۹۵ خورشیدی، "انوشه انصاری" و "پروفسور فیروز نادری" را به عنوان نمایندگانش برای حضور در مراسم اسکار معرفی کرد. در این مراسم، فیلم فروشنده توانست جایزهٔ "اسکار بهترین فیلم خارجی زبان" را به دست آورد و در پی آن، "انوشه انصاری" و "فیروز نادری"، جایزهٔ اُسکار را به جانشینی از سوی وی دریافت کردند. انوشه انصاری که به نمایندگی از اصغر فرهادی برای دریافت جایزه روی صحنه رفت پیام فرهادی را خواند. فرهادی در پیام خود نوشته بود: ""افتخار بزرگی است که برای دومین بار این جایزه باارزش را دریافت می کنم. از اعضای آکادمی متشکرم و همینطور دیگر کاندیدهای این رشته. متأسفم که امشب در کنار شما نیستم. من به احترام مردم کشورم و شش کشور دیگر که با قانونِ غیر انسانی "منع ورود مهاجران"، مورد بی احترامی واقع شدند به آمریکا نیامدم. تقسیم بندی جهان به "ما و دشمنان ماً توسط سیاستمداران افراطی و باعث ترس می شود. ترسی که توجیهی است دروغین بر خشونت ها و جنگ ها. جنگ هایی که مانع بزرگی بودند بر سر دموکراسی و رعایت حقوق بشر در کشورهایی که مورد تهاجم واقع شده اند. سینماگران می توانند با چرخش دوربین هایشان به مشترکات انسانی، کلیشه هایی که از ملّیت ها و ادیان مختلف ساخته شده را بشکنند و زمینهٔ هم دردی و به دنبال آن، همبستگی مردمان جهان را فراهم کنند. "همدردی" چیزی است که ما امروز بیشتر از هر زمان دیگری به آن نیاز داریم."" فرهادی ساعاتی پیش از برگزاری مراسم اسکار، در پیامی ویدئویی از تهران خطاب به ساکنان لندن که به ابتکار صادق خان -شهردار لندن- برای تماشای فیلم فروشنده به میدان ترافالگار این شهر رفته بودند، گفت: "بی نهایت خوشحال است که واکنش ها به حُکم ترامپ، جنبشی پویا به راه انداخته است." در این پیام آمده است: "«امیدوارم این همبستگی ادامه و گسترش یابد چون درون آن قدرتی برای مقابله با فاشیسم نهفته است که می تواند در برابر افراط گرایی به پیروزی برسد و در همه جای جهان به قدرت های سیاسی، نه بگوید.»" اصغر فرهادی همچنین گفت: "«ما همه شهروندان جهانیم و من همهٔ تلاشم را به کار می بندم تا از این اتحادِ پدیدآمده حراست کنم و گسترشش دهم.»"
[ { "answer1": "در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶، جایزه بهترین فیلم نامه جشنواره فیلم کن، را برای نگارش فیلم نامه فیلم \"فروشنده\" دریافت کرد.", "answer2": "نشان افسر فرانسه نیز در ۲۷ فوریه ۲۰۱۴ در پاریس توسط اورلی فیلیپیتی، وزیر فرهنگ این کشور، به فرهادی اهدا شد.", "distance": 585, "question": "اصغر فرهادی برای چه فیلمی جایزه بهترین فیلمنامه جشنواره کن را دریافت کرد و در چه سالی نشان افسر فرانسه به او اهدا شد؟" }, { "answer1": "خرس نقره ای جشنواره فیلم برلین به عنوان بهترین کارگردان برای فیلم \"درباره الی\"", "answer2": "فرهادی گفته که فعالیت سینمایی خود را در ۱۳ سالگی و قبل از آنکه به صورت آکادمیک در این زمینه به تحصیل بپردازد، آغاز کرده بود.", "distance": 806, "question": "فیلم \"درباره الی\" در کدام جشنواره جایزه بهترین کارگردانی را دریافت کرد و اصغر فرهادی فعالیت سینمایی خود را از چه سنی شروع کرد؟" }, { "answer1": "رقص در غبار محصول سال ۱۳۸۱ اولین فیلم بلند و رسمی او در مقام کارگردان است.", "answer2": "در یک نظرسنجی مجله \"تایم\"، وی رتبه چهارمین شخصیت تأثیرگذار در میان ۱۰۰ شخصیت برتر سال ۲۰۱۲ را کسب کرد؛", "distance": 1097, "question": "اولین فیلم بلند اصغر فرهادی در مقام کارگردان چه نام داشت و وی در چه سالی رتبه چهارمین شخصیت تأثیرگذار مجله تایم را کسب کرد؟" }, { "answer1": "همچنین در اسکار ۲۰۱۷ فیلم فروشنده به نویسندگی و کارگردانی وی توانست جایزه اسکار بهترین فیلم خارجی زبان را کسب کند.", "answer2": "فرهادی اولین فیلمی که بر زندگی اش تأثیرگذار بوده است را فیلم دزد دوچرخه معرفی کرد.", "distance": 1421, "question": "اصغر فرهادی جایزه اسکار بهترین فیلم خارجی زبان را برای کدام فیلم دریافت کرد و همچنین اولین فیلمی که بر زندگی او تاثیر گذاشته چه بود؟" }, { "answer1": "جایزه هیئت داوران و جایزه خرس طلایی از جشنواره فیلم برلین", "answer2": "او فعالیت در سینما را از سال ۱۳۶۵ در انجمن سینمای جوان اصفهان آغاز کرد.", "distance": 6433, "question": "فیلم «جدایی نادر از سیمین» چه جایزه ای را از جشنواره فیلم برلین کسب کرد و فرهادی فعالیت در سینما را از چه سالی آغاز کرد؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
415
: خلیل ملکی خلیل ملکی (۱۲۸۰ در تبریز – ۲۲ تیر ۱۳۴۸ در تهران) از تئوریسین ها و سیاست مداران معاصر ایرانی و از گروه ۵۳ نفر از رهبران حزب توده بود که بعدها از حزب توده منشعب شد. همچنین او از افراد تشکیل دهندهٔ جبههٔ ملی اول بود. او در ملی شدن نفت فعالیت داشت و در این دوران رهبری حزب نیروی سوم را بر عهده داشت. ملکی علی رغم داشتن اختلاف عقیده با دکتر مصدق در بسیاری مسائل، تا پایان کار وی در شمار یاران نزدیک وی ماند اما پس از کودتای ۲۸ مرداد طی بیانیه ای این واقعه را تنها تغییر دولت خواند. خلیل ملکی در سال ۱۲۸۰ (۱۹۰۱ میلادی) در تبریز به دنیا آمد. پدرش بازاری، و از طرفداران انقلاب مشروطه بود. خلیل در کودکی خشونت و هیجان انقلاب را به چشم دید. هنوز دانش آموز ابتدایی بود که پدرش را از دست داد. مادرش دوباره ازدواج کرد، و در نتیجه آن خانواده آن ها به اراک کوچ کرد، و ملکی تحصیلش را در این شهر ادامه داد. او برای دورۀ دبیرستان به تهران رفت و در مدرسه فنی آلمانی ها ثبت نام کرد. یک بار یکی از معلمان مدرسه فنی آلمانی ها به یکی از دانش آموزان سیلی می زند. دیگر دانش آموزان از این کار خشمگین می شوند و تصمیم به اعتصاب می گیرند، و خواستار اخراج آن معلم می شوند. ملکی با طرح آنچه به گمان او مطالبات غیرمعقول بود مخالف بود. در تمام زندگی ملکی، سیاست برای او هنر ممکنات بود. اما با اولین هشدار مدیریت مدرسه صف دانش اعتصاب کنندگان ترک خورد و تقریباً همگی سر کلاس برگشتند. در این بین ملکی استثنا بود. او بر سر موضعش ایستاد و در نتیجه از مدرسه اخراج شد. او افسرده شده بود. به فکر پناه بردن به اتحاد شوروی افتاد که تنها کشور همسایه ای بود که کوچکترین امیدی به آن داشت اما پیش از دست زدن به اقدامی با کمک های یک دوست دوباره به مدرسه فنی برگشت. او در زمان رضاشاه بورسیه دولتی برای تحصیل در خارج از کشور را دریافت کرد و به همراه گروهی از دانشجویان، که بعضی از چهره های سیاسی آینده ایران همچون مهدی بازرگان و کریم سنجابی در میان آن ها بودند، به آلمان رفت تا در رشته مهندسی شیمی تحصیل کند. آلمان دوره جمهوری وایمار محل تلاقی نازیسم و کمونیسم بود و زیاد طول نکشید که ملکی هم به حلقهٔ کوچکی از دانشجویان چپ گرای ایرانی به رهبری تقی ارانی پیوست. او در خاطراتش می نویسد: «ما کمونیسم را انتخاب نکردیم. کمونیسم ما را انتخاب کرد.» خلیل ملکی می نویسد «از زمان تحصیل در برلین به کائوتسکی، سوسیالیسم دموکراتیک و سوسیال دموکرات های آلمان، بیش از لنین، کمونیسم مستبدانه و بلشویک های روسی گرایش داشته است.» با چنین تفسیری که ملکی از خود به دست می دهد او را باید سوسیالیست دموکرات خواند که با مارکسیست های کلاسیک زاویه ای جدی داشتند. از این جهت باید گفت دیدگاه های اقتصادی و سیاسی تقی ارانی تقریبا تاثیری بر خلیل ملکی نداشته است. قبل از اینکه ملکی مدرک دکترایش را بگیرد، ناگهان بورس تحصیلی اش قطع شد. ملکی به ایران بازگشت و در دانشگاه تربیت معلم ثبت نام کرد. او بعد از فارغ التحصیلی به عنوان معلم شیمی مشغول به کار شد و در دبیرستان صمصامی اراک به تدریس پرداخت. مدتی هم رئیس دبیرستان صمصامی بود. بنا به گفته شاگردانش وی نفوذی فراتر از مدیر دبیرستان بر شاگردانش داشت. تحصیلات او در رشته شیمی بعدها در بسیاری از نوشته های فلسفی او نمود پیدا می کند؛ آنجا که خواننده را به نظریات علمی ارجاع می دهد و به دفعات جامعه و انسان ها را با موجودات بیولوژیک و شیمیایی مقایسه می کند. ملکی دو سال بعد از بازگشتن از آلمان با صبیحه گنجی آشنا شد که معلم زیست شناسی و فرزند علی نقی گنجه ای ملکی، از بزرگان مشروطه خواه تبریز بود. ملکی و صبیحه گنجی نهایتاً با هم ازدواج کردند. همسرش در باقی عمرش استوارترین طرفدارش باقی ماند. گفته می شود بدون کمک او «ملکی هیچگاه نمی توانست کارش را به انجام برساند. همسرش تنها کسی بود که هیچگاه رهایش نکرد.» ارتباط ملکی در حول و حوش زمان ازدواجش دوباره با دوستش دکتر تقی ارانی برقرار شد. دکتر ارانی می خواست مجله ای به نام دنیا منتشر کند. این مجله قرار بود به نشر آرا و عقاید بپردازد و گرایش آشکاری به ایده های چپی داشت. دیری نگذشت که پلیس همه کسانی که با مجله در ارتباط بودند، از جمله ملکی را دستگیر کرد. آن ها ۵۳ نفر بودند و به واسطه کتابی از بزرگ علوی مشهور شدند. بزرگ علوی که نویسنده بود، خود در میان دستگیرشدگان بود و بعدها خاطرات دوران زندانش را در کتابی بنام پنجاه و سه نفر منتشر کرد. از آن موقع تاکنون خاطرات عده زیادی از زندانیان دیگر هم چاپ شده، و اوضاع و روابط درون این گروه در دوران پیش از زندان، و نیز در خود زندان و بعد از آن را شرح داده است. سقوط رضاشاه زندگی ملکی را تغییر داد. او از زندان آزاد شد و به جامعه ای پیوست که تازه داشت دموکراسی را تجربه می کرد. به استثنای دکتر ارانی که به طرز مشکوکی در زندان درگذشت، بسیاری از اعضای گروه ۵۳ نفر برای تشکیل حزب توده متحد شدند. این حزب از همان بدو تأسیس مرهون اتحاد شوروی بود، و با وجود آرزوها و نیت پاک بسیاری از اعضا، نهایتاً به ابزاری برای پیشبرد سیاست خارجی شوروی و جاسوسی برای این کشور تبدیل شد. ملکی در ابتدا از عضویت در این حزب سر باز زد. او در خاطراتش از اینکه شاهد فساد و ضعف اخلاقی بسیاری از رهبران حزب بوده حکایت می کند. او نهایتاً به نگرانی های اولیه اش غلبه می کند و به حزب می پیوندد، و بلافاصله به یکی از نظریه پردازان اصلی آن تبدیل می شود. ملکی کمی بعد از پیوستن به حزب با بخش اعظم کادر رهبری حزب دچار تنش می شود. نقاط اختلاف و افتراق میان آن ها کم نبود. ملکی طرفدار دموکراسی بیشتر در درون حزب و استقلال بیشتر نسبت به شوروی و توجه بیشتر به واقعیات ایران بود. این اختلافات در زمان بروز مسئله آذربایجان به اوج خود رسید. اتحاد شوروی از سال ۱۳۲۰ (۱۹۴۱ میلادی) این بخش از ایران را اشغال کرده بود، و فرقه دموکرات را در این منطقه تشکیل داده بود. از سال ۱۳۲۳ (۱۹۴۴ میلادی) این حزب بنحو فزاینده ای به یک جنبش جدایی طلب به رهبری پیشه وری تبدیل شده بود. علاوه بر آن، شوروی به حزب توده دستور داده بود تشکیلاتش در منطقه آذربایجان را منحل کند و از اعضایش بخواهد به فرقه دموکرات بپیوندند. ملکی از طرف کمیته مرکزی حزب برای بررسی وضعیت و تهیه گزارش به آذربایجان اعزام شد. او در آنجا با وضعیت هولناکی روبرو شد. شوروی ها مثل یک نیروی اشغالگر رفتار می کردند، و افسران آن ها حتی با کمونیست های ایرانی هم برخوردی تحقیرآمیز داشتند. ملکی صفوف جنبش کمونیست در این منطقه را پر از افراد فرصت طلب یافت. پس از بازگشت از آذربایجان، ملکی حزب را ترک کرد. طرح او نهایتاً در آذر ۱۳۲۶ منجر به بزرگترین انشعاب در حزب توده شد. اهمیت این انشعاب باعث شد روایت های زیادی در مورد ریشه و سیر رویدادهای منجر به آن ایجاد شود. حزب توده، درست مانند دیگر احزاب تمامیت خواه، ادعا کرد که ملکی از حزب «اخراج شده». ظاهراً در کتاب های مرجع مارکسیسم هیچ کس نمی تواند به خواست خود حزب را ترک کند، و همه افراد نامطلوب از آن «اخراج» می شوند. روایت رسمی قضیه جدایی ملکی از حزب توده هم همین طور بود: او در آستانه اخراج از حزب بوده، و برای همین هم پیشدستی کرده و ادعای «انشعاب» از حزب را کرده است. یرواند آبراهامیان در کتاب ایران بین دو انقلاب، خلیل ملکی را مانند سایر سوسیالیست های حزب توده معرفی می کند و می نویسد: «ملکی مسیر چندان متفاوتی را نسبت به دیگر توده ای های مارکسیست نپیمود که به هر حال او زمانی در حزب توده کنار کامبخش می ایستاد و برخی میانه روها را منکوب می کرد.» بعد از جدایی از حزب توده، اضطراب و نگرانی ناشی از آن، و از آن مهم تر شوک حملات بی رحمانه و ترور شخصیت رادیو مسکو و ملازمان ایرانی آن، ملکی را دچار یأس و سرخوردگی شدید کرد. او تصمیم گرفت کلاً از عالم سیاست کنار بکشد و تا آستانه خودکشی پیش رفت. استراتژی آن ها این بود که ملکی را اگر نه آلت دست شاه، دستکم هم پیمان حکومت او و بریتانیایی ها نشان دهند. یکی از اولین اقدامات آن ها چاپ تلگرافی بود که علی الظاهر امضای ملکی را در پای خود داشت و در روز سوء قصد به جان محمدرضا شاه پهلوی ارسال شده بود. این تلگراف که در یکی از دو روزنامه پر تیراژ آن روزهای تهران چاپ شد، به «حمله ناجوانمردانه و خائنانه» به شاه اعتراض می کرد. اعضای بلندپایه حزب توده گمان می کردند با این کار ملکی را در وضعیتی دو سر باخت قرار داده اند. اگر او جرأت می کرد ارسال تلگراف را تکذیب کند، دچار خشم حکومت می شد. معنی چنین تکذیبی این بود که او از سوء قصد به جان شاه متأسف نشده است. اما اگر همان طور که آن ها امیدوار بودند، ارسال تلگراف را انکار نمی کرد، می توانستند او را خائن جا بزنند. آن ها همواره تکرار می کردند که دلیل بریدن او از حزب این بوده که با حکومت و بریتانیایی ها زد و بند کند. ملکی آنان را با صدور بیانیه ای در همان روزنامه غافلگیر و ارسال تلگراف کذایی را تکذیب کرد. پیروان ملکی از سال ۱۳۲۶ خود را حزب نیروی سوم می خواندند، عنوانی که ایده مارشال تیتو [رهبر یوگسلاوی] را تداعی می کرد که امیدوار بود راهی متمایز از نظام سرمایه داری آمریکایی و سوسیالیسم شوروی پیدا کند. در همین دوره بود که ملکی انتشار و ویرایش بخشی از نشریه ای را آغاز کرد که بیانگر عقاید و ایدئولوژی «نیروی سوم» بود. آن ها معتقد بودند که به نوعی از «کمونیسم و مارکسیسم ایرانی» مستقل از کمونیسم بین الملل و با تکیه بر عناصر هویت ملی ایرانیان رسیده اند. ملکی تا سه سال بعد از جدایی دردناکش از حزب توده، فعالیت سیاسی نداشت. اما با بالا گرفتن منازعات بر سر ملی کردن صنعت نفت در اواخر دهه ۲۰ (دهه ۴۰ میلادی)، ملکی تصمیم گرفت دوباره وارد عرصه شود. او این کار را قبل از هر چیز به تشویق جلال آل احمد انجام داد. سابقه رفاقت و صمیمیت جلال آل احمد با خلیل ملکی، البته مربوط به ماجرای انشعاب در سال ۱۳۲۶ است، ولی این روابط به تدریج گسترده تر و عمیق تر شد تا رسید به زمانی که جلال آل احمد علاوه بر کار تدریس، با روزنامه شاهد که توسط مظفر بقایی کرمانی و حسین مکی اداره می شد، همکاری داشت، یعنی حدود سال های ۱۳۲۸ و ۱۳۲۹. در آن موقع، جلال آل احمد مقالاتی را برای چاپ در روزنامه شاهد از خلیل ملکی می گرفت و همین موضوع باعث آشنایی و نزدیکی خلیل ملکی با مظفر بقایی و بازگشتش به عرصه سیاست شد مظفر بقایی کرمانی در آن موقع، یک چهره سیاسی سرشناس ضد کمونیست و جنجالی بود و ملکی هم در همان ایام به درخواست جلال آل احمد به او پیوست. آن ها سپس با هم حزب زحمتکشان ملت ایران را تأسیس کردند. برنامه آن ها دفاع از دولت محمد مصدق و مبارزه با کمونیست ها بود. جلال آل احمد در بقیه عمر ملکی نیز دوست و مدافعی خستگی ناپذیر و قابل اعتماد برای او بود. حزب زحمتکشان حدود یک سال در زمینه جذب توده مردم و توانایی بسیج آن ها برای حمایت از دولت مصدق با حزب توده برابری می کرد. اما مجموعه ای از اتفاقات به اختلافات فزاینده ملکی و بقایی دامن زد. بقایی هر روز بیشتر از مصدق دلزده می شد و از آنچه بیشتر شدن جنبه استبدادی حکومت مصدق می خواند انتقاد می کرد. اما ملکی در حمایت از مصدق راسخ بود. مجله نیروی سوم تداعی کننده این جریان بود، و نشانه ای بود از توانایی ملکی در گرد هم آوردن مردان و زنانی با توانایی ذهنی و هنری بالا. هیئت تحریریه مجله را بعضی از تأثیرگذارترین صداهای ادبیات مدرن ایران تشکیل می دادند. جلال آل احمد و همسر نویسنده اش سیمین دانشور، و علی زهری به همراه ملکی عضو هیئت تحریریه مجله بودند. علاوه بر آن فهرست بلند بالایی از چهره های درخشان هم در مجله می نوشتند. برای مثال، شماره ویژه سال نوی آن در سال ۱۳۳۰ حاوی مقاله ای بود در مورد جنبش منشور گرایی در انگلستان، و نیز ترجمه شعری از ویستن هیو اودن، مطلبی انتقادی از زندگی روزمره در اتحاد شوروی، مقاله ای در تمجید از نقش دانشمندان اسلامی در رشته فیزیک در قرن دوازدهم میلادی، مطلبی انتقادی در مورد علم ژنتیک در شوروی، داستان کوتاهی به قلم توماس مان، و مقاله ای از خود خلیل ملکی که در آن به شباهت های اتحاد شوروی و آلمان نازی اشاره می کند و کمونیست های ایرانی طرفدار شوروی را «ستون پنجم» یک دولت امپریالیستی معرفی می کند. پشت جلد مجله تبلیغی در مورد انتشار قریب الوقوع ترجمه فارسی رمان معروف ضد تمامیت خواهی و ضد شوروی آرتور کوستلر، بنام ظلمت در نیمروز است. مترجمان کتاب مرتب در این مجله می نوشتند و ارتباطشان با ملکی باعث می شد استالینیست ها کتاب های آن ها را در لیست سیاه قرار دهند و آن ها را صرفاً «تبلیغات امپریالیستی» بخوانند. نهایتاً در یک جلسه تبادل نظر دسته ای از فعالان حزب که طرفدار ملکی بودند بقایی را به همدستی با دربار متهم کردند، و میان دو طرف برخورد پیش آمد. ملکی از جلسه بیرون رفت و حزب زحمتکشان دچار انشعاب شد. از آن پس یاران خلیل ملکی نام حزب خود را «حزب زحمتکشان نیروی سوم» که بنام نهادند که به حزب نیروی سوم معروف شد. ملکی در بسیاری از مواقع تمجید از مصدق را با انتقاد مودبانه، اما در عین حال جدی سیاست های او در هم می آمیخت. او مصدق را به نداشتن برنامه برای حل مشکلات ایران متهم می کرد. درست یک سال پیش از کودتای مرداد ۱۳۳۲ ملکی با ناکافی دانستن مبارزه با دشمن خارجی، مصدق را سرزنش کرد. او می گفت دولت هیچ برنامه ای برای پایان دادن به نابرابری ها در ایران ندارد. او همچنین مصدق را بخاطر ناتوانی در تأسیس یک حزب سیاسی مورد انتقاد قرار می داد. ملکی سقوط مصدق را در صورت تغییر ندادن سیاست هایش قطعی می دانست. او با آنکه مخالف سرسخت بعضی از جنجالی ترین تصمیمات نخست وزیر (بخصوص تصمیم به برگزاری همه پرسی برای انحلال مجلس و در نتیجه دادن بهانه قانونی به شاه برای عزل او از نخست وزیری) بود، با وجود مخالفتش با مصدق پیر و خسته، به او گفته بود که «من تا جهنم به دنبال شما می آیم». روز دوم شهریور ۱۳۳۲، درست قبل از اینکه خود را تسلیم کند، نامه سرگشاده پر حرارتی به مردم ایران نوشت. این نامه که هرگز منتشر نشده، شرایطی که به شکست جنبش منجر شد را به تفصیل توضیح می دهد. ملکی نامه را با حمله به ایالات متحده، انگلستان و شوروی بخاطر دست داشتن در سرنگونی مصدق شروع می کند. او از پیروانش می خواهد «جنبش» را «زنده» نگه دارند و بخاطر تندروی کودکانه چپی ها یا قساوت دست راستی ها از راهشان برنگردند. او به پایبندی بر «اصلاحات قانونی و مسالمت آمیز» به عنوان تنها راه مشروع برای اصلاح اوضاع ایران و دیگر جوامع تأکید می کند. او حزب توده را دشمنی حتی خطرناک تر از خود حکومت می داند و آن ها را «متحجرترین و خطرناکترین نیروی امروز جهان» می خواند. موضوع مبارزه با کمونیست ها در باقی عمر ملکی موضوع ثابت ایدئولوژی او باقی ماند. دومین تجربه حبس طولانی او بعد از وقایع مرداد ۱۳۳۲ پیش آمد. ملکی بعد از تسلیم خود برای حدود دو سال زندانی شد. او می نویسد بدترین شکنجه ها را نه از مأموران پلیس، که از اعضای حزب توده دید که او را دشمن عقیدتی خود می دانستند. او بلافاصله پس از آزادی از زندان مطلبی طولانی علیه قرارداد نفتی که ایران قرار بود با کنسرسیوم شرکت های نفتی غربی امضا کند نوشت. این متن در اختیار دوست و همفکر قدیمی اش محمد درخشش قرار گرفت که شجاعانه قبول کرد کل آن را در مجلس، که در آن بواسطه نمایندگی اش در آن دارای مصونیت بود، بخواند. شاید بتوان این سخنرانی را سخت ترین سخنرانی انتقادی علیه قرارداد کنسرسیوم در مجلس ایران دانست. ملکی در اواخر دهه ۳۰ تصمیم گرفت دوباره گروه سوسیالیستی اش را راه اندازی کند. او به مدت دو سال مخفیانه جلسات منظمی با اسدالله علم، معتمدترین مشاور و دوست شاه، و وزیر کشور داشت. ملکی در یکی از این جلسات نسخه ای از پیش نویس برنامه حزب را به علم داد و از او خواست آن را به پادشاه ارائه کند و نظر او را جویا شود. علم در جریان یکی از ملاقات های بعدی به ملکی پیشنهاد کرد با شاه ملاقات کند. علم گفت: «اعلیحضرت خود در اعماق وجودشان سوسیال دموکرات هستند». این دومین ملاقات او با شاه بود. ملاقات دوم ملکی با شاه در شرایط متفاوتی انجام شد. این بار شاه به مراتب قدرتمندتر بود و کنترل کامل کشور را در دست داشت. او از سوی آمریکایی ها زیر فشار بود تا با آوردن نیروهای تازه، به ویژه جبهه ملی، جان تازه ای به دولت بدهد. ملکی قرار بود در این میان نقش واسطه را بازی کند. اما مذاکرات بی نتیجه ماندند. هیچ یک از طرفین به دیگری اعتماد نداشتند، اما مثل ملاقات اول، این بار هم ملاقات با شاه به رقبای ملکی بهانه داد که او را به عنوان «عامل حکومت» مورد حمله قرار دهند. یکی از مهم ترین تصمیمات خلیل ملکی، بعد از ملاقات با شاه پشتیبانی ضمنی از اصلاحات شاه (انقلاب سفید) و اصلاحات ارضی در سال ۱۳۴۱ بود. طرحی که جدا از مخالفت شدید روحانیون تندرو از جمله آیت الله خمینی، با محکومیت یا بی توجهی حزب توده و جبهه ملی که از سال ها پیش همان شعارها را می دادند، نیز روبرو شده بود. او تحلیلی به نام کمیته مرکزی «جامعه سوسیالیست های ایران» نوشت و در ان اعلام کرد که : شاه با اتخاذ و اجرای برخی از خواسته ها و شعارهای اصلی اپوزیسیون، ابتکار عمل سیاسی را بدست گرفته است. او برآورد می کرد که حتی در صورت برگزاری انتخابات آزاد، سهم اپوزیسیون چیزی بیشتر از چند کرسی نخواهد بود. او بعدها در نامه ای به مصدق از رهبران جبهه ملی به خاطر ناتوانی در درک ماهیت و گستره اصلاحات شاه، ضعفشان در ابتکار بخرج دادن و تشکیل دولت در موقعی که موقعیت آن نصیبشان شد (دوران امینی)، و فرصت طلبی رقت انگیزشان گلایه کرد. نهایتاً ناتوانی جنبش سکولار، و ظهور آشکار رهبری روحانیون که ارزش هایشان با همه اعتقادات ملکی در تضاد بود، باعث شد در سال ۱۳۴۲ تصمیم به ترک ایران بگیرد. ملکی به همراه پسر کوچکترش به وین رفت (پسر بزرگترش در آن زمان در ایتالیا تحصیل می کرد). او در آنجا دچار حمله قلبی خفیفی شد و حدود یک ماه در بیمارستان بستری بود. پزشک متخصص قلب به او توصیه کرد رژیم غذایی اش را تغییر دهد و دیگر الکل ننوشد. او با نقل حکایتی از ابن سینا به پزشک جواب داد. برای ملکی هم عرض زندگی به اندازه طول آن اهمیت داشت، و به باور ملکی الکل «از ملزومات عرض دادن به زندگی» بود. علاوه بر آن، به احتمال زیاد الکل برای ملکی حکم نوعی دارو برای مبارزه با اضطراب ناشی از زندگی سیاسی اش را داشت. او در نامه ای به دوست و همقطار معتمدش، دکتر امیر پیشداد، نوشت: «این دکترها که از ترک الکل حرف می زنند، نمی دانند ما اینجا چه می کشیم.» ملکی بعد از حدود یک سال و نیم به ایران برگشت؛ ولی بعد از اینکه با یک نماینده عضو حزب کارگر مجلس بریتانیا ملاقات کرد، بار دیگر دستگیر، و به سه سال زندان محکوم شد. رهبران سوسیالیست جهان بشدت با این حکم مخالفت کردند. بعد از حدود یک سال و نیم ساواک تصمیم گرفت که از آزار ملکی دست بردارد چون فهمید که او بیمار و در آستانه مرگ است. ساواک در گزارشی به این نتیجه رسید که «اگر او در زندان بمیرد از او قهرمانی خواهند ساخت». به همین خاطر توصیه کرد که او عفو شود. در این زمان ملکی با استفاده از جلال آل احمد تماس های خود را با اسدالله علم ادامه داد از همین طریق از علم خواست که اسباب آزادیش را فراهم کند. این تلاش به ثمر رسید و ملکی نه تنها آزاد شد (مهر ماه ۱۳۴۵) بلکه با دخالت دفتر علم کاری در مرکز تحقیقات علوم اجتماعی به او واگذار شد. چندین بار دوستان و اقوامش او را در اطراف منزل بی حال یافتند. بالاخره در ۲۲ تیر ماه ۱۳۴۸ (۱۳ ژوئیه) خلیل ملکی در گذشت. در آن زمان مردی تنها بود و فقط حدود صد نفر در مراسم تدفینش شرکت کردند. وصیت کرده بود که در احمدآباد دفنش کنند، می خواست نزدیک مصدق باشد. اما به دلایلی که روشن نیست خواست ملکی اجابت نشد و در قبرستان فیروز آبادی کنار مسجد فیروز آبادی شهر ری دفن شد. م‍ج‍م‍وع‍ه م‍ق‍الات خ‍ل‍ی‍ل م‍ل‍ک‍ی. به کوشش رض‍ا آذری ش‍ه‍رض‍ای‍ی. ت‍ه‍ران: اختران، ۱۳۹۳. او علاوه بر کارهای سیاسی به ترجمه برخی از آثار غربی پیرامون جهان سوم هم پرداخت: ملکی و همسرش، صبیحه، از شخصیت های رمانِ "کمی بهار"ِ شهرنوش پارسی پور هستند.
[ { "answer1": "خلیل ملکی در سال ۱۲۸۰ (۱۹۰۱ میلادی) در تبریز به دنیا آمد.", "answer2": "در قبرستان فیروز آبادی کنار مسجد فیروز آبادی شهر ری دفن شد.", "distance": 16071, "question": "خلیل ملکی در چه سالی متولد شد و در کجا به خاک سپرده شد؟" }, { "answer1": "او برای دورۀ دبیرستان به تهران رفت و در مدرسه فنی آلمانی ها ثبت نام کرد.", "answer2": "اما پیش از دست زدن به اقدامی با کمک های یک دوست دوباره به مدرسه فنی برگشت.", "distance": 653, "question": "خلیل ملکی در ابتدا به چه رشته ای علاقه مند بود و چه کسی کمک کرد تا دوباره به مدرسه بازگردد؟" }, { "answer1": "او بعد از فارغ التحصیلی به عنوان معلم شیمی مشغول به کار شد و در دبیرستان صمصامی اراک به تدریس پرداخت.", "answer2": "ملکی دو سال بعد از بازگشتن از آلمان با صبیحه گنجی آشنا شد که معلم زیست شناسی و فرزند علی نقی گنجه ای ملکی، از بزرگان مشروطه خواه تبریز بود.", "distance": 411, "question": "خلیل ملکی بعد از بازگشت از آلمان چه شغلی را انتخاب کرد و همسرش که بود؟" }, { "answer1": "ملکی طرفدار دموکراسی بیشتر در درون حزب و استقلال بیشتر نسبت به شوروی و توجه بیشتر به واقعیات ایران بود.", "answer2": "پیروان ملکی از سال ۱۳۲۶ خود را حزب نیروی سوم می خواندند", "distance": 2812, "question": "چرا ملکی از حزب توده جدا شد و بعد از جدایی از حزب چه حزبی را تاسیس کرد؟" } ]
[ { "answer1": "ملکی در آنجا با وضعیت هولناکی روبرو شد. شوروی ها مثل یک نیروی اشغالگر رفتار می کردند، و افسران آن ها حتی با کمونیست های ایرانی هم برخوردی تحقیرآمیز داشتند.", "answer2": "در این زمان ملکی با استفاده از جلال آل احمد تماس های خود را با اسدالله علم ادامه داد از همین طریق از علم خواست که اسباب آزادیش را فراهم کند.", "question": "ملکی چه دیدگاهی درمورد اتحاد شوروی داشت و در سال های پایانی عمرش از چه کسی کمک گرفت؟" } ]
gemini-2.0-flash-exp
416
: کوبی برایانت کوبی بین برایانت (زادهٔ ۲۳ اوت ۱۹۷۸ – درگذشته ۲۶ ژانویه ۲۰۲۰) بازیکن بسکتبال بازنشسته آمریکایی و تاجر بود. او تمام ۲۰ سال دوران بازی اش را در تیم لس آنجلس لیکرز در اتحادیه ملی بسکتبال (ان بی ای) گذراند. کوبی برایانت قهرمانی ۵ دوره رقابت های ان بی ای را کارنامه دارد. برایانت در ۱۳ آوریل سال ۲۰۱۶ از دنیای حرفه ای بسکتبال خداحافظی کرد؛ او در آخرین بازی خود با یوتا جاز ۶۰ امتیاز آورد. او با کسب ۳۳۶۴۳ امتیاز پس از کریم عبدالجبار با ۳۸۳۸۷ امتیاز و کارل مالون ۳۶۹۲۸ امتیاز؛ نفر سوم بیشترین امتیازآوران تاریخ ان بی ای است. لبران جیمز همیشه برایانت را ستوده و از او به عنوان الگوی خود در دوران دبیرستان نام برد. او یکی از پرافتخارترین بازیکنان تاریخ ان بی ای به شمار می آید و همواره یکی از ارکان مهم تیم ستارگان آل استار بود. او به همراه شکیل اونیل، با تیم لیکرز به ۳ قهرمانی، از سال ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۲ دست یافت. بعد از جدا شدن شکیل اونیل از تیم لیکرز (فصل ۰۴–۲۰۰۳)، کوبی پایهٔ اصلی تیم لیکرز به حساب می آمد و موفق شد که در سال های ۲۰۰۹ و ۲۰۱۰ تیم لیکرز را به مقام قهرمانی برساند. کوبی در سال ۲۰۰۶، در مقابل تیم تورنتو رپترز، با ۸۱ امتیاز، بعد از ویلت چمبرلین، بیشترین امتیاز در یک بازی را به دست آورد که رکورد تازه ای در تاریخ ان بی ای به حساب می آید. کوبی برایانت در فصل ۰۸–۲۰۰۷ به عنوان بهترین بازیکن ان بی ای انتخاب شد و جایزه باارزش ترین بازیکن ان بی ای را از آن خود کرد و در همان سال، تیم لس آنجلس را به فینال این رقابت ها رساند و همچنین با تیم بسکتبال ایالات متحده آمریکا، قهرمان المپیک شد. وی دوازده بار در بازی ستارگان یا آل استارز شرکت داشت و در سال های ۲۰۰۲، ۲۰۰۷ و ۲۰۰۹ به عنوان بهترین بازیکن این رقابت ها انتخاب شد. وی همچنین در سال ۲۰۱۰ به عنوان بازیکن اول از لحاظ کسب امتیاز در تاریخ باشگاه لیکرز معرفی شد. او تاکنون ۸ بار در تیم اول منتخب ان بی ای و ۸ با در تیم اول دفاعی ان بی ای قرار گرفت. همچنین در نظر سنجی سال ۲۰۰۹ که به وسیله دو شبکه ورزشی معروف ایالات متحده تی ان تی و اسپورتینگ نیوز انجام گرفت، توانست بالاتر از پنج رقیب دیگر خود و با آمار ۵۴٪ از کل نظرات، عنوان بهترین بازیکن دهه اخیر بین سال های ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۹ را از آن خود کند. او به عنوان بازیکن پنج بار قهرمانی ان بی ای و دو بار عنوان بهترین بازیکن فینال ان بی ای را کسب کرد. کوبی برایانت در نودمین مراسم اسکار در سال ۲۰۱۸ موفق شد، یکی از برندگان جایزه اسکار باشد. کوبی این جایزه را برای ایفای نقش در یک فیلم کوتاه پویانمایی به نام بسکتبال عزیز کسب کرد. اسم مستعار او "مامبای سیاه" است.برایانت در ۲۶ ژانویهٔ ۲۰۲۰ همراه با دخترش جیانا برایانت و ۷ نفر دیگر بر اثر سقوط هلیکوپتر،در نزدیکی کالاباساس درگذشت. کوبی برایانت در فیلادلفیا، پنسیلوانیا به دنیا آمد. او کوچک ترین از بین سه فرزند جو برایانت، بازیکن بسکتبال سابق ان بی ای و پاملا کاکس برایانت است. بین، میان نام او برگرفته از لقب پدرش «جلی بین» است. برایانت در خانواده ای کاتولیک رومی بزرگ شد. هنگامی که کوبی شش ساله بود، پدرش ان بی ای را ترک کرده و همراه با خانواده اش به شهر ریتی در ایتالیا رفت تا فعالیت خود به عنوان بسکتبالیست حرفه ای دهد. و کوبی در این مدت به شیوه زندگی جدیدش عادت کرده و به زبان ایتالیایی تسلط یافت. کوبی هر تابستان به آمریکا برمی گشت تا در لیگ تابستانی بسکتبال شرکت کند. او از سه سالگی بسکتبال را آغاز کرد و در همان کودکی تیم مورد علاقه اش لیکرز بود. در مدت زمانی که در ایتالیا زندگی کرد، به فوتبال هم روی آورد و تیم مورد علاقه اش آ ث میلان است. پس از بازنشسته شدن جو برایانت از بسکتبال در سال ۱۹۹۱، خانوادهٔ برایانت به آمریکا بازگشت. درخشش کوبی برایانت در تیم دبیرستان لوِر مِریان، در فیلادلفیا، باعث شناخته شدن وی در آمریکا شد. مربی تیم سال دوم او پدرش، جو برایانت بود. کوبی در کمپ آدیداس در کنار هم تیمی آیندهٔ خود یعنی لمار اودم بازی کرد و برندهٔ جایزهٔ بهترین بازیکن کمپ در سال ۱۹۹۵ شد. او دوران حرفه ای خود در دبیرستان را با جوایز بسیاری از جمله؛ بهترین بازیکن رقابت های دبیرستانی و جایزهٔ ال آمریکن مک دونالدز به پایان رساند. معدل کوبی برای راهیابی به بهترین دانشگاه های آمریکا مناسب بود ولی او، تصمیم گرفت که به لیگ حرفه ای ان بی ای بپیوندد. برایانت نخستین گاردی بود که مستقیماً از دبیرستان درفت می شد و او در دور سیزدهم درفت سال ۱۹۹۶ توسط شارلوت هورنتز انتخاب شد. بنا به صحبت های آرن تلم مدیر برنامهٔ وقت برایانت، بازی کردن برایانت برای شارلوت هورنتز «امکان ناپذیر» بود. با این حال بیل برانچ رئیس بخش استعدادیابی شارلوت هورنتز اعلام کرد که شارلوت هورنتز با لس آنجلس لیکرز بر سر ترید درفتشان پیش از انتخاب برایانت به توافق رسیده بودند. دو تیم یک روز پیش از درفت بر سر این ترید توافق کرده بودند و پنج دقیقه پیش از انتخاب، لیکرز به شارلوت هورنتز اعلام کرده بود که چه کسی را برگزیند. سرانجام لس آنجلس لیکرز، او را در عوض مدافع قدرتمند خود یعنی ولید دیواچ به عضویت خود درآورد. برایانت نخستین بازی اش را در لیگ حرفه ای تابستانه در لانگ بیچ، کالیفرنیا و توانست ۲۵ امتیاز بگیرد. مدافعان در مقابله با او تقلا می کردند و عملکرد او سرمربی وقت لیکرز و کنفرانس غرب را به وجد آورد. او در اوایل سال اول چندان به بازی گرفته نشد اما با گذشت زمان، او به تیم اول لس آنجلس لیکرز راه یافت و به عنوان جوان ترین بازیکن ان بی ای معرفی شد (بعدها هم تیمی او اندرو باینم این رکورد را شکست). کوبی در سال ۱۹۹۷ با پیروزی در مسابقات اسلم دانک، طرفداران زیادی پیدا کرد. او با از دست دادن موقعیت های حساس در بازی های مهم، فصل را با ناکامی به پایان رساند ولی هم تیمی وقت کوبی، شکیل اونیل از او حمایت کرد؛ شکیل در این باره می گوید: «کوبی تنها کسی بود که جرأت پرتاب توپ را در شرایط حساس داشت.» فصل دوم برای کوبی بهتر آغاز شد. او در این فصل بیشتر به کار گرفته شد و با بازی های درخشانش، به تیم ستارگان راه پیدا کرد. بدین ترتیب نام کوبی به عنوان جوان ترین بازیکن تیم ستارگان در تاریخ ان بی ای به ثبت رسید. کوبی برایانت در فصل سوم در همهٔ بازی های تیم لس آنجلس لیکرز حاضر بود. دست اندر کاران این تیم که از بازی وی بسیار راضی بودند، با کوبی قراردادی به ارزش ۷۰ میلیون دلار برای شش سال به امضا رساندند. نحوهٔ بازی کوبی اعجاب برانگیز بود چون به بازی بزرگانی چون مایکل جردن و مجیک جانسون شباهت زیادی داشت. کوبی به همراه تیم لس آنجلس لیکرز به نیمه نهایی مسابقات ان بی ای راه یافت ولی این تیم در مصاف با تیم سن انتونیو سپرز مغلوب شد. با به روی کار آمدن سرمربی جدید، فیل جکسن، تیم لس آنجلس لیکرز متحول شد. کوبی برایانت و شکیل اونیل زوج غیرقابل مهاری را تشکیل داده بودند و همین باعث قهرمانی تیم لس آنجلس لیکرز در سه سال پیاپی یعنی سال های ۲۰۰۰، ۲۰۰۱ و ۲۰۰۲ شد. کوبی فصل ۲۰۰۰–۱۹۹۹ را با مصدومیت آغاز کرد. او در یکی از بازی های پیش فصل (آمادگی)، مقابل تیم واشینگتن ویزاردز، از ناحیهٔ سر دچار مصدومیت شد و به همین دلیل، شش ماه از میدان ها دور بود اما با بازگشت او تیم لس آنجلس لیکرز به ۶۷ برد دست بافت و رکورد جدیدی در تاریخ لیگ ان بی ای ثبت کرد. در این فصل، شکیل اونیل بهترین بازیکن ان بی ای شناخته شد. کوبی برایانت در بازی دوم فینال سال ۲۰۰۰، از ناحیهٔ مچ پا مصدوم شد و تا بازی چهارم تیم لس آنجلس لیکرز را همراهی نکرد ولی بازگشت طوفانی او منجر به قهرمانی تیم لس آنجلس لیکرز شد. این اولین قهرمانی این تیم بعد از دوازده سال به شمار می آمد. کوبی در فصل ۲۰۰۱–۲۰۰۰ بهتر از فصل پیش بازی کرد. تیم لس آنجلس لیکرز به راحتی به بازی های حذفی راه یافت و برای دومین سال پیاپی قهرمان ان بی ای شد. به گفتهٔ شکیل اونیل، کوبی بهترین بازیکن آن فصل ان بی ای بود. تیم لس آنجلس لیکرز در فصل ۲۰۰۲–۲۰۰۱ باز هم به فینال مسابقات ان بی ای راه یافت و با درخشش کوبی برایانت، برای سومین بار پیاپی قهرمان شد. کوبی در مجموع ۸۰ بازی برای این تیم انجام داد و با وارد سبد کردن توپ ها در شرایط فوق العاده حساس، بازیکن کلاتچ (یعنی بازیکنی که در شرایط حساس، بتواند توپ های سرنوشت ساز را وارد سبد کند) لقب گرفت. فصل ۲۰۰۳–۲۰۰۲ یکی از بهترین فصل ها برای کوبی برایانت بود. او در ۹ بازی پیاپی بیشتر از ۴۰ امتیاز گرفت و تیم لس آنجلس لیکرز به راحتی به مسابقات حذفی ان بی ای راه پیدا کرد اما در نیمه نهایی مقابل تیم سن آنتونیو اسپرز که در آن سال قهرمان ان بی ای شد، شکست خورد. کوبی در این فصل در بازی مقابل تیم سیاتل سوپرسانیکس موفق شد با وارد کردن دوازده پرتاب سه امتیازی درون سبد رکورد بیشترین پرتاب سه امتیازی در یک بازی را از آن خود کند. تیم لس آنجلس لیکرز برای جبران ناکامی فصل پیش، کارل مالون و گری پیتون، دو بازیکن از بهترین بازیکنان آن زمان لیگ ان بی ای را به خدمت گرفت تا بتواند بار دیگر برای قهرمانی تلاش کند. قبل از شروع فصل ۲۰۰۴–۲۰۰۳، کوبی برایانت به تجاوز جنسی متهم و دستگیر شد. به همین دلیل بسیاری از بازی های شروع فصل را از دست داد اما با وجود این تیم لس آنجلس لیکرز به فینال مسابقات ان بی ای راه یافت. در بازی فینال که در مقابل تیم دیترویت پیستونز انجام شد، در نهایت تیم لس آنجلس لیکرز با یک برد و چار باخت مغلوب شد. در پایان این فصل، فیل جکسن قرارداد خود را تمدید نکرد و در ادامه راه مربیگری تیم لس آنجلس لیکرز به رودی تامجاناوچ واگذار شد. شکیل اونیل به خدمت تیم میامی هیت درآمد و در عوض، لمار اودم، کرول باتلر و برایان گرنت ار تیم میامی هیت به لس آنجلس لیکرز پیوستند. کوبی برایانت از طرف تیم لس آنجلس کلیپرز پیشنهادهایی داشت اما در نهایت باعقد قراردادی هفت ساله در تیم لس آنجلس لیکرز باقی ماند. در فصل ۲۰۰۵–۲۰۰۴، کوبی برایانت به دلیل اتفاقات فصل پیش، مورد انتقاد شدید قرار گرفت. یکی از این منتقدان، مربی پیشین او، فیل جکسن بود. فیل در کتاب خود؛ "فصل پیش: تیمی در جستجوی روح خود"، کوبی برایانت را بازیکنی آموزش ناپذیر خواند و همین موضوع کمی از شهرت او کاست. مربی جدید تیم لس آنجلس لیکرز، رودی تامیانوویچ، در اواسط فصل، به دلیل مشکلات جسمانی، از سمت خود کناره گیری کرد و ، کمک مربی تیم لس آنجلس لیکرز، هدایت تیم را برای ادامهٔ فصل بر عهده گرفت. در این فصل با وجود درخشش کوبی برایانت و تلاش تیم لس آنجلس لیکرز، این تیم به مسابقات حذفی لیگ ان بی ای راه نیافت. فیل جکسن در فصل ۲۰۰۶–۲۰۰۵، به تیم لیکرز بازگشت. کوبی و فیل گذشته را فراموش کردند و به کمک دیگر بازیکنان، تیم لس آنجلس لیکرز را به مسابقات حذفی رساندند اما آنها در دور اول مغلوب تیم فینیکس سانز شدند. او در بازی چهارم مقابل تیم فینیکس و در شرایطی که بازی مساوی بود و کمتر از یک ثانیه به پایان بازی باقی مانده بود با شوت زنی از میان چهار مدافع توپ را وارد سبد کرد وباعث پیروزی تیم لیکرز شد. هر چند که تیم لیکرز با نتیجه ۴ بر ۳ مغلوب فینیکس شد اما کارشناسان و تحلیلگران ان بی ای بازی این دو تیم را در دور اول مسابقات حذفی، حساس ترین و جذاب ترین بازی دور اول در تاریخ مسابقات حذفی دانسته اند. در پایان فصل، کوبی شماره پیراهن خود را از ۸ به ۲۴ تغییر داد. او به دلیل عمل جراحی زانو، به مسابقه های ملی (فیبا) نرسید. او در این فصل در بازی مقابل تیم تورنتو رپترز با بدست آوردن ۸۱ امتیاز بعد از ویلت چمبر لین رکورد بیشترین امتیاز در یک بازی را از آن خود کرد کوبی همچنین در بازی مقابل تیم دالاس ماوریکس موفق شد در سه کوارتر ۶۲ امتیاز را بدست آورد. کوبی در این فصل آمار خیره کننده ۴/۳۵ امتیاز در هر بازی را بدست آورد که هشتمین معدل امتیاز در تاریخ ان بی ای به شمار می آید. او در این فصل برای اولین بار بهترین گلزن لیگ شد. در پایان این فصل کارشناسان ورزش بسکتبال او را یکی از بهترین های تاریخ ان بی ای اعلام کردند. کوبی در فصل۲۰۰۷–۲۰۰۶ بارها و بارها محروم شد. او در بازی مقابل تیم سن آنتونیو اسپرز (۲۸ ژانویه) هنگامی که برای پرتاپ یک توپ به هوا بلند شد، با دست خود به صورت مانو جینوبلی، بازیکن سن آنتونیو اسپرز زد. بعد از چند بار مرور حادثه توسط لیگ ان بی ای، کوبی مقصر شناخته و از یک بازی محروم شد. تقریباً دو ماه بعد، حادثه ای شبیه به حادثهٔ پیشین رخ داد و بار دیگر کوبی برایانت از یک بازی محروم شد. او در اولین بازی بعد از محرومیتش با آرنج به صورت کایل کورور کوبید ولی این بار محروم نشد و داوران فقط این حرکت را یک خطای سخت در نظر گرفتند. در فصل ۲۰۰۷–۲۰۰۶، پیراهن کوبی برایانت پرفروش ترین پیراهن در رشتهٔ بسکتبال شناخته شد. تیم لس آنجلس لیکرز بار دیگر در دور اول مسابقات حذفی، در مقابل تبم فینیکس سانز شکست خورد. آمار او در این فصل ۶/۳۱ امتیاز در هر بازی بود. کوبی برای دومین سال پیاپی بهترین گلزن ان بی ای شد. کوبی برایانت در این فصل توانست در ۴ بازی پیاپی حد اقل ۵۰ امتیاز (به ترتیب:۶۵٬۵۰٬۶۰٬۵۰)کسب کندو نام خود را در کنار بزرگانی مثل مایکل جردن و ویلت چمبرلین قرار دهد. او در این فصل یک بار دیگر پس از فصل ۲۰۰۲_۲۰۰۱ بهترین بازیکن بازی ستارگان "All Star" لقب گرفت. کوبی برایانت در ۲۵ فوریه دچار مصدومیت شدیدی در ناحیهٔ انگشت کوچک دست راست شد. به گفتهٔ پزشکان، استخوان انگشت او ترک خورده و رباط انگشتش، پاره شده بود اما کوبی در خواست کرد که عمل جراحی انگشتش تا پایان فصل به تعویق بیفتد. کوبی در تمام ۸۲ بازی تیم لس آنجلس لیکرز شرکت کرد و در ۶ می، عنوان بهترین بازیکن لیگ ان بی ای را با معدل ۳/۲۸ امتیاز در هر بازی (دومین گلزن بعد از لبران جیمز) به خود اختصاص داد. تیم لس آنجلس لیکرز به فینال مسابقات ان بی ای راه یافت. این اولین باری بود که این تیم، بدون شکیل اونیل، به فینال می رسید. تیم لس آنجلس لیکرز در دیدار فینال، با نتیجهٔ ۲–۴ مغلوب رقیب دیرینهٔ خود، بوستون سلتیکس شد. کوبی در فصل ۲۰۰۹–۲۰۰۸ بسیار عالی ظاهر شد. او در این فصل معدل ۸/۲۶ امتیاز در هر بازی را از خود به جای گذاشت. کوبی در بازی مقابل تیم نیویورک نیکس با بدست آوردن ۶۱ امتیاز موفق شد به افتخار بازیکنی که بیشترین امتیاز را در سالن مدیسون گاردن نیویورک به دست آورده است، نائل آید. او به همراه بازیکنان بزرگی همچون پاو گسال، درک فیشر و لمار اودم تیم لس آنجلس لیکرز را با رکورد ۶۵ برد و ۱۷ باخت به بازی های حذفی رساند. آن ها در دور اول، تیم یوتا جاز را با حساب ۱–۴ مغلوب کردند. در دور دوم تیم هیوستون راکتس را به سختی و با حساب ۳–۴ از پیش رو برداشتند و در دور سوم با حساب ۲–۴ از سد تیم دنور ناگتس گذشتند و به فینال مسابقات ان بی ای راه یافتند. تیم لس آنجلس لیکرز در فینال پذیرای تیم اورلاندو مجیک بود و توانست در پنج بازی، با نتیجهٔ ۱–۴ این تیم را شکست دهد. این پانزدهمین باری است که تیم لس آنجلس لیکرز و چهارمین باری است که کوبی قهرمان ان بی ای می شود. کوبی برندهٔ جایزهٔ بهترین بازیکن فینال شد. او در این فصل به همراه هم بازی اسبق خود (شکیل اونیل) بهترین بازیکن بازی ستارگان شد. کوبی برایانت نتوانست جایزهٔ بهترین بازیکن لیگ ان بی ای را ازآن خود کند، او بعد از لبران جیمز، دوم شد. فصل ۲۰۱۰–۲۰۰۹ یکی از بهترین فصل های دوران ورزشی کوبی به شمار می رود. او در این فصل در بازی مقابل کلیولند هزارمین بازی خود را در لیگ با پیراهن لیکرز انجام داد. کوبی و هم تیمی هایش قبل از بازی با تیم ویزارد، به عنوان قهرمان سال ۲۰۰۹ با باراک اوباما در کاخ سفید دیدار کردند. این اولین دیدار باراک اوباما از قهرمان ان بی ای از زمان ورودش به کاخ سفید به شمار می رود. کوبی در این فصل توانست در شش دیدار، در لحظات پایانی بازی با شوت زنی، پیروزی را برای تیمش به ارمغان بیاورد و ثابت کند که در لحظات حساس بهترین است. این یک رکورد در تاریخ لیگ به شمار می رود. (در بازی با میامی، میلواکی، سکرامنتو، بوستون، ممفیس و تیم تورنتو رپترز). وی در اواسط فصل قرارداد خود را به ارزش ۸۷ میلیون دلار و به مدت سه سال دیگر (تا سال ۲۰۱۴) با تیم لیکرز تمدید کرد. کوبی در این فصل به عنوان بازیکنی که بیشترین امتیازات را در تاریخ باشگاه لس آنجلس لیکرز بدست آورده نیز شناخته شد و از جری وست بزرگ نیز پیشه گرفت. کوبی برایانت با درخشش خود و با کمک دیگر بازیکنان تیم لیکرز مانند پاو گسال اسپانیایی، اندرو باینام، ران آرتست و درک فیشر موفق شدند تیم لیکرز را با ۵۷ برد و ۲۵ باخت به عنوان تیم اول کنفرانس غرب به مسابقات حذفی برسانند. آمار کوبی در این فصل ۲۷ امتیاز، ۵/۵ ریباند و ۵ پاس گل در هر بازی بود. تیم لیکرز در این فصل در راند اول مسابقات موفق شد با نتیجه ۴–۲ تیم اکلاهماسیتی را با ستاره اش یعنی کوین دورانت که در این فصل بهترین گل زن لیگ به شمار می رفت را شکست دهد. در راند دوم کوبی و یارانش موفق شدند تیم یوتا جاز را با حساب ۴–۰ و با اقتدار از گردونه مسابقات حذف کنند. تیم لیکرز در فینال کنفرانس غرب در مقابل فینیکس سانز هم موفق شد تا با درخشش کوبی و با نتیجه ۴ بر ۲ این تیم را شکست دهد. لیکرز با گرفتن انتقام سال های ۲۰۰۶ و ۲۰۰۷ خود را برای سی و یکمین بار به فینال مسابقات ان بی ای رساند. آمار کوبی در مقابل فینیکس ۳۳ امتیاز در هر بازی بود. تیم لیکرز در فینال مقابل بوستون سلتیکس رقیب دیرینه و سرسخت خود قرار گرفت. این دوازدهمین باری بود که این دو تیم در فینال مقابل هم قرار می گرفتند و جالب اینکه تیم لیکرز تاکنون تنها دو بار در فینال موفق به پیروزی در مقابل این حریف دیرینه شده بود. از این رو کارشناسان این فینال را یک فینال کلاسیک و به عنوان لیکرز سلتیکس قسمت ۱۲ معرفی کردند. در نهایت این فینال نفس گیر و حساس به بازی آخر یعنی بازی هفتم کشیده شد که با توجه به پیروزی های بیشتر تیم لیکرز در مرحله مقدماتی این بازی به میزبانی تیم لیکرز انجام شد. تیم لیکرز در این دیدار حساس موفق شد تا با نتیجه ۸۳ بر ۷۹ تیم قدرتمند بوستون سلتیکس را شکست دهد و برای شانزدهمین بار قهرمان مسابقات ان بی ای لقب گیرد و اختلاف قهرمانی های خود را با تیم بوستون به حداقل برساند. کوبی در بازی هفتم با بدست آوردن ۲۳ امتیاز بهترین گلزن بازی معرفی شد. او با آمار ۲/۲۹ امتیاز توانست جایزه بهترین بازیکن دور فینال را هم از آن خود کند. از این جهت که این اولین باری بود که تیم لیکرز در بازی هفتم بوستون را مغلوب کرده بود، کوبی در مصاحبه بعد از بازی اعلام کرد که این بهترین قهرمانی من به همراه لیکرز بوده است. کوبی برایانت اولین بار در سال ۲۰۰۶ برای تیم بسکتبال ایالات متحده آمریکا به میدان رفت. این تیم در سال ۲۰۰۷ با شکست دادن همهٔ حریفان خود در مسابقات قارهٔ آمریکا، به مسابقات المپیک چین راه یافت. تیم بسکتبال ایالات متحده آمریکا که متشکل از بهترین بازیکنان ان بی ای می باشد، در المپیک سال ۲۰۰۸ با اقتدار قهرمان شد. کوبی در بازی فینال، مقابل تیم اسپانیا، ۲۰ امتیاز گرفت و تیم بسکتبال ایالات متحده آمریکا با نتیجهٔ ۱۰۷–۱۱۸ به پیروزی رسید. برایانت خواهان ششمین قهرمانی بود تا با رکورد جردن برابر کند. لیکرز فصل ۲۰۱۱–۲۰۱۰ را با ۸ برد پیاپی آغاز کرد. کوبی برایانت اولین بار "ونسا لین" را در سال ۱۹۹۹، هنگامی که ۲۱ سال داشت ملاقات کرد. کوبی برای تکمیل آلبوم موسیقیش که هیچ وقت به بازار عرضه نشد، وارد ساختمانی شد که در آن ونسا، ۱۷ ساله در حال رقص برای یک موزیک ویدئو بود. آنها در مه سال ۲۰۰۰ نامزد کردند. چون ونسا هنوز در دبیرستان تحصیل می کرد، برای اینکه زیر ذره بین رسانه های گروهی نباشد، تحصیل در دبیرستان را رها کرد و خود در خانه تحصیلش را ادامه داد. آنها در سال ۲۰۰۱ ازدواج کردند. پدر و مادر کوبی، ۲ خواهر او و وکیلش در مراسم ازدواج او شرکت نداشتند. دلایل پدر و مادر کوبی برای شرکت نکردن در مراسم ازدواج او، پایین بودن سن او برای ازدواج و نیز آفریقایی - آمریکایی نبودن همسر او بود|group=lower-alpha}}. کوبی به مدت دو سال ارتباط خود را با پدر و مادرش قطع کرد. اولین دختر کوبی و ونسا، "ناتالیا دایامینت برایانت"، در ۱۹ ژانویه ۲۰۰۳ به دنیا آمد. به دنیا آمدن او، بهانه ای برای آشتی کردن کوبی و پدر و مادرش شد. "جیانا ماریا - اونور"، دختر دوم کوبی و ونسا در اول می ۲۰۰۶، شش دقیقه زودتر از دختر شکیل اونیل، "مِآرا سنا"، به دنیا آمد. در تابستان ۲۰۰۳، پلیس کلرادو، کوبی برایانت را به دلیل تجاوز به "کتلین فیبر" ۱۹ ساله بازداشت کرد. کتلین که از کارکنان هتل محل اقامت کوبی برایانت در کلرادو بود، ادعا کرد که کوبی، شب قبل از جراحی زانویش به او تجاوز کرده است. کوبی برایانت رابطهٔ جنسی با کتلین را پذیرفت اما اتهام تجاوز جنسی را رد کرد. این اتهام شهرت کوبی برایانت را تخریب کرد. قرار دادهای او با مک دونالدز و نوتلا فسخ شد و فروش پیراهن بسکتبال او بشدت کاهش یافت. با این همه، در سپتامبر ۲۰۰۴، به دلیل حاضر نشدن شاکی، کتلین فیبر در دادگاه، پرونده بسته شد. کوبی از کتلین عذرخواهی کرد؛ «با اینکه من هنوز معتقدم که رابطهٔ ما توافقی بوده است اما قبول دارم که او این اتفاق را طور دیگری دیده و همچنان می بیند.» کتلین پروندهٔ دیگری علیه برایانت تشکیل داد و این بار هر دو به توافقاتی رسیدند که هیچ گاه بر عموم اعلام نشد. کوبی برایان بر پایه سایت فوربس در سال ۲۰۱۳ پس از تایگر وودز و راجر فدرر سومین کسی است که به درآمد سالیانه ۶۲ میلیون دلار درآمد کسب کرده است. 'خوسه لوئیس اویسار' عضو شواری شهر در این باره به برایانت گفت: در طول ۲۰ سالی که در تیم این شهر حضور داشتی موفقیت های زیادی کسب کردی و همیشه به باشگاهت وفادار ماندی. انتخاب روزی به نام کوبی برایانت قدردانی شهر لس آنجلس از توست. ۲۴ اوت روز کوبی برایانت در لس آنجلس است. وقتی کوبی برایانت در ۱۸ سالگی به لس آنجلس لیکرز آمد، مایکل جکسون با او تماس گرفت. برایانت می گوید: کوبی برایانت به همراه دختر سیزده ساله اش جیانا و هفت نفر دیگر، در روز یکشنبه در سانحه سقوط هلیکوپتر خصوصی مدل سیکورسکی اس ۷۶ در نزدیکی کالاباساس، کالیفرنیا در سن ۴۱ سالگی کشته شد. در ۲۷ دسامبر، بازیکنان لیگ NBA در شروع بازی های این هفتهٔ خود خطای ۲۴ ثانیه را در احترام به شماره ۲۴ سابق لس آنجلس لیکرز انجام دادند. از دوشنبه جمعیت کثیری از هوادارانش در مرکز ورزشی «استیپلز سنتر» در شهر لس آنجلس، که محل بسیاری از لحظات دیدنی دوران ورزشی کوبی برایانت بود، برای ادای احترام به او جمع شدند. رافائل نادال، ستاره اسپانیایی تنیس، پس از پایان مسابقه خود در رقابت های اوپن استرالیا در حالی که کلاه باشگاه لیکرز را پوشیده بود، کوبی برایانت را «یکی از بزرگترین ورزشکاران تاریخ» خواند. منبع:
[ { "answer1": "در ۱۳ آوریل سال ۲۰۱۶ از دنیای حرفه ای بسکتبال خداحافظی کرد", "answer2": "او تمام ۲۰ سال دوران بازی اش را در تیم لس آنجلس لیکرز در اتحادیه ملی بسکتبال (ان بی ای) گذراند.", "distance": 169, "question": "کوبی برایانت در چه سالی از بسکتبال خداحافظی کرد و در چه تیمی تمام دوران بازی خود را گذراند؟" }, { "answer1": "وقتی کوبی برایانت در ۱۸ سالگی به لس آنجلس لیکرز آمد", "answer2": "کوبی برایانت به همراه دختر سیزده ساله اش جیانا و هفت نفر دیگر، در روز یکشنبه در سانحه سقوط هلیکوپتر خصوصی مدل سیکورسکی اس ۷۶ در نزدیکی کالاباساس، کالیفرنیا در سن ۴۱ سالگی کشته شد.", "distance": 100, "question": "کوبی برایانت در چند سالگی وارد تیم لس آنجلس لیکرز شد و چند سال بعد از این اتفاق درگذشت؟" }, { "answer1": "کوبی برایانت در فصل ۰۸–۲۰۰۷ به عنوان بهترین بازیکن ان بی ای انتخاب شد", "answer2": "همچنین با تیم بسکتبال ایالات متحده آمریکا، قهرمان المپیک شد.", "distance": 184, "question": "کوبی برایانت در چه سالی به عنوان بهترین بازیکن ان بی ای انتخاب شد و با کدام تیم قهرمان المپیک شد؟" }, { "answer1": "اسم مستعار او \"مامبای سیاه\" است.", "answer2": "کوبی برایانت در نودمین مراسم اسکار در سال ۲۰۱۸ موفق شد، یکی از برندگان جایزه اسکار باشد.", "distance": 178, "question": "اسم مستعار کوبی برایانت چیست و در کدام مراسم جایزه اسکار را دریافت کرد؟" }, { "answer1": "آنها در مه سال ۲۰۰۰ نامزد کردند.", "answer2": "اولین دختر کوبی و ونسا، \"ناتالیا دایامینت برایانت\"، در ۱۹ ژانویه ۲۰۰۳ به دنیا آمد.", "distance": 493, "question": "در چه سالی کوبی برایانت با ونسا لین نامزد کرد و در چه سالی اولین دخترش به دنیا آمد؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
417
: ایبوگین ایبوگین یا ایبوگائین یک سایکو اکتیو روان گردان طبیعی است که در خانواده گیاهان خرزهره ایان می باشد مانند "تبرنارته ایبوگا"، "وواکانگا آفریکانا". ایبوگائین روانگردان با خواص متفرقه است. تحقیقات مقدماتی نشان می دهد که ممکن است به ترک اعتیاد به مواد مخدر کمک کند؛ با این حال، اطلاعات دقیقی در مورد انسان وجود ندارد. استفاده از آن با عوارض جانبی جدی و مرگ مرتبط است. بین سال های ۱۹۹۰ و ۲۰۰۸، ۱۹ مورد مرگ و میر ناشی از مصرف ایبوگائین به طور مشکوک گزارش شد، که از این تعداد شش نفر از نارسایی حاد قلبی یا گرفتگی قلبی رنج می بردند. از تعداد افرادی که بدون عوارض از این دارو استفاده کرده و نتیجه مثت گرفته اند اطلاعی در دست نیست. این دارو به عنوان یک درمان برای اعتیاد به مواد مخدر در برخی کشورها مورد استفاده قرار می گیرد. اما ممنوعیت آن در کشورهای دیگر باعث کند شدن تحقیقات علمی روی آن شده است. ایبوگائین نیز برای تسهیل خودآزمایی روانشناختی و روان شناسی روانشناختی مورد استفاده قرار می گیرد. شایان ذکر است که مشتقات ایبوگائین با خواص روانگردانی در حال توسعه هستند. تولید و مصرف صمغ درخت "تبرنارته ایبوگ"، برای اولین بار توسط افراد قبیله کوتولههای پیگمه ها واقع در قبیله گابن آفریقای مرکزی که دانش بوتی را دارند انجام شده است. کاشفان فرانسوی که به آفریقا رفته بودند به نوبه خود از قبیله بوتی یادگرفتند و در ۱۸۹۹ تا ۱۹۰۰ ایبگا را به اروپا وارد کردند و در فرانسه و در لامارنر به بازار عرضه شدند. مواد حاوی ایبوگائین برای اهداف دارویی و مراسم مذهبی توسط روحانیون بوتی استفاده می شوند که ادعا می کنند از پیگمه ها آموخته اند. اولین بار در سال ۱۹۶۲ توسط هوارد لتسف به عنوان داروی ضد اعتیادآور معرفی شد، اما استفاده از آن در غرب به حداقل یک قرن پیش از آن بر می گردد. در فرانسه از آن به عنوان لیمبرین "Lambarène" به عنوان محرک مورد استفاده قرار گرفت. همچنین، سازمان اطلاعات مرکزی ایالات متحده (CIA) اثرات ایبوگائین را در دهه ۱۹۵۰ مورد مطالعه قرار داده است. ایبوگائین یک ایندول آلکالوئید است که توسط استخراج از گیاه ایبوگا یا نیمه سنتز از وکانژین ترکیبی مواد اولیه، دیگر آلکالوئیدهای گیاهی به دست می آید. سنتز کامل ایبوگائین در سال ۱۹۵۶ انجام شد. توضیح ساختاری توسط کریستالوگرافی اشعه ایکس در سال ۱۹۶۰ تکمیل شد. "ایبوگائین" از ریشه "Tabernanthe Iboga"، گیاه شناخته شده با اثرات روان گردان در کاربران آن، شناخته می شود. تأثیر ایبوگائین دارای دو مرحله است، مرحله اول فاز رؤیایی شدن به عنوان یونیزوژن، با اشاره به ماهیت اثرات رؤیای روانگردان، به مدت ۴ تا ۶ ساعت. فاز دوم، فاز درونوزی، مسئول اثرات روان درمانی است؛ که باعث ترس و احساسات منفی می شود. ایبوگائین یک حالت تغییر یافته از آگاهی را به وجود می آورد که یادآور رؤیایی است، در حالی که فرد کاملاً آگاه است می تواند خاطرات، تجربیات زندگی و مسائل مربوط به تروما را پردازش کند. ایبوگائین در حال حاضر برای استفاده های پزشکی مورد تأیید نیست. مطالعات بالینی بر روی ایبوگائین برای درمان اعتیاد به مواد مخدر در اوایل دهه ۱۹۹۰ شروع شد، اما نگرانی در مورد اثرات بد روی قلب منجر به خاتمه این مطالعات شد. در حال حاضر اطلاعات کافی برای اثبات اینکه آیا برای درمان اعتیاد مفید است، وجود ندارد. با این وجود، برخی از کلینیک های ترک برای این منظور، ایبوگائین را تجویز می کنند، به این معنی که «آزمایش گسترده و بدون کنترل» انجام می شود. آزمایش ها بالینی ایبوگائین برای درمان اعتیاد به الکل، در حال حاضر در کشور برزیل ادامه دارد. در مراسم مذهبی بوتی ها، پوست ریشه گیاه را به صورت پودر شده در مقادیر زیادی مصرف می کنند تا اثرات شدید روانگردانی و روانشناختی ایجاد کند. یکی از اولین اثرات قابل توجه در مصرف دوز زیاد ایبوگائین آتاکسی می باشد، مشکل در هماهنگ کردن حرکت عضلانی است که باعث می شود فرد نتواند به تنهایی بایستد یا راه برود. خشکی دهان، تهوع و استفراغ از دیگر عوارض آن است. این علائم ممکن است در برخی موارد از ۴ تا ۲۴ ساعت طول بکشد. برای جلوگیری از تهوع و استفراغ، ایبوگائین گاهی اوقات به شکل تنقیه تجویز می شود. دوزهای درمانی ایبوگائین باعث ایجاد سندرم کیوتی طولانی مدت می شود، ظاهراً با مسدود کردن کانال های پتاسیم hERG در قلب این مشکل ایجاد می شود. تحقیقات آزمایشگاه مارک مولیور در دانشگاه جان هاپکینز نشان دهنده انحطاط یاخته پورکینیه مغزی است که در موش های صحرایی که میزان قابل توجهی از ایبوگائین مصرف گرفته اند دیده می شود که در مقایسه با آنهایی که برای مطالعه خودآزمایی بدون مصرف ایبوگائین نگهداری شده اند مشهود است. البته، تحقیقات صورت گرفته بعدی هیچ نشانی از اثرات عصبی در میمونها یا موشها در دوزهای تولیدکننده انسداد مخچه مشابه مورد موشهای قبلی ایجاد نکرد و نتیجه گیری شده است که انحطاط یاخته پورکینیه مغزی ممکن است یک پدیده محدود به یک گونه خاص باشد. شایان ذکر است سازمان غذا و دارو (آمریکا) FDA از تحقیقات مولیور در فاز ۱ که در آن ایبوگائین روی انسان در سال ۱۹۹۳ آزمایش شده بود آگاهی داشت. معاینه نوروپاتولوژی هیچ شواهدی از تغییرات دژنراتیو در خانمی که چهار دوز جداگانه ایبوگائین بین ۱۰ تا 30 mg / kg در طی یک دوره ۱۵ ماهه قبل از مرگش (به علت ترومبوز شرطی مزانترال با آنفارکتوس کولون کوچک) ۲۵ روز پس از آخرین مصرف ایبوگائین نشان نداده است. در تمام مرگ و میرهایی که افراد به طور موقت ایبوگائین مصرف می نموده هیچ شواهدی از سندرم عصبی دیده نشده است. تداخلات جانبی بین مصرف ایبوگائین با داروهای روانپزشکی ممکن است رخ دهد. بعضی از مطالعات همچنین امکان بروز نارسایی قلبی را نشان می دهد. از آنجایی که ایبوگائین یکی از داروهایی است که بخشی از آن توسط سیتوکروم پی ۴۵۰ متابولیزه می شود، باید از مصرف همزبان با خواکی هایی که توسط سی پی ۴۵۰ متابولیزه می شوند خودداری نمود مانند موادی که حاوی برگاموتین، هستند مانند آب گریپ فروت، و روغن آن. ایبوگائین به طور همزمان بر روی بسیاری از سیستم های پیام رسان عصبی تأثیر می گذارد. نوروبوگین از بازدارنده جذب سروتونین قوی تر است؛ و به عنوان یک آگونیست گیرنده کروماتین متوسط و آگونیست گیرنده μ-opioid ضعیف یا آگونیست جزئی ضعیفتر عمل می کند. احتمالاً ممکن است اثر ایبوگائین در گیرنده اپوئیدی کاپا، به طور قابل توجهی به اثرات روان شناختی نسبت به مصرف ایبوگائین کمک کند؛ سالویا دیوینوروم، یکی دیگر از گیاهان حاوی سلولورین A شیمیایی است که یک گونه دارای آگونیست اکپوئیدی کاپا بسیار انتخابی است. در آزمایشهای انجام شده روی یک گونه موش درمورد اثرات ذهنی، نوروبوگین درجه بالاتری در مقایسه با ایبوگائین از خود نشان داد. ایبوگائین در بدن انسان توسط سیتوکروم پی ۴۵۰ 2D6 به نوریبوگایین (در حقیقت، O-desmethylibogaine یا 12-hydroxyibogamine) متابولیزه می شود. ایبوگائین و نوروبوگین نیمه عمر (داروشناسی) حدود دو ساعته در موش صحرایی دارند، هرچند نیمه عمر نوروبوگین کمی طولانی تر از ترکیب اصلی آن است. همچنین مشاهده شده که ایبوگائین به صورت چربی ذخیره شود و به نوریبوگایین متابولیزه می شود. پس از مصرف ایبوگائین در انسان، نوروبوگین سطح پلاسمایی بالاتری نسبت به ایبوگائین از خود نشان می دهد و برای مدت طولانی تری از ایبوگائین قابل تشخیص است. ایبوگائین یک تریپتامین است. دو مرکز جداگانه کریال (دست سانی (شیمی)) دارد، به این معنی است که چهار استئوزایمر مختلف از ایبوگائین وجود دارد. تشخیص این چهار ایزومر از هم دشوار است. هیدروکلراید کریستال ایبوگائین معمولاً توسط سنتز نیمه کاره از وکانژین در آزمایشگاه های تجاری تولید می شود. مشتق مصنوعی از ایبوگائین، 18-methoxycoronaridine (18-MC)، یک آنتاگونیست انتخابی α۳β۴ است که به طور مشترک توسط متخصص مغز و اعصاب استنلی دی گلیک Stanley D. Glick (آلبانیایی) و شیمیدان مارتین ای کونه Martin E. Kuene (ورمونتی) توسعه یافته است. این کشف در ادامه تحقیقات قدیمی تر بر روی دیگر ترکیب طبیعی از ایبوگائین مانند coronaridine و وکانژین بود که نشان داد این ترکیبات همچنان خواص ضد اعتیادی دارند. ایبوگائین به طور طبیعی در پوست ریشه ایبوژ وجود دارد و همچنین در عصاره آلکالوئیدهای گیاه "تبرنارته ایبوگ" "موجود" است که شامل تمام آلکالوئیدهای دیگر ایبوگا می باشد و در نتیجه نیمی از آن به عنوان هیدروکلراید ایبوگائین استاندارد وجود دارد. استفاده از ایبوگا در مراسم مذهبی آفریقایی، نخستین بار توسط مهاجران فرانسوی و بلژیکی در قرن نوزدهم گزارش شده است. اولین توصیف گیاهی از گیاه "تبرناته ایبوگا" در سال ۱۸۸۹ نگاشته شد. "ایبوگائین" اولین بار در سال ۱۹۰۱ به شکل نمونه های "تی. ایبوگا" توسط دیوفسکی و لاندرین همچنین به طور جداگانه توسط هالر و هکلل در همان سال از گابن به اروپا منتقل شد. اولین روش سنتز کامل ایبوگائین توسط جی. بوجی در سال ۱۹۶۶ انجام شد. از آن پس تا کنون چندین روش سنتز دیگر ابداع شده است. از دهه ۱۹۳۰ تا دهه ۱۹۶۰، ایبوگائین در فرانسه به عنوان لیمبرین - Lambarène، عصاره گیاه "تبرناته مانی" "فروخته شده است" و به عنوان یک محرک روحی و فیزیکی ارتقا یافته. این دارو در بین بعضی از ورزشکاران پس از جنگ جهانی دوم از محبوبیت برخوردار بود. لیمبرین در سال ۱۹۶۶ از بازار جمع آوری شد، از آن پس فروش محصولات حاوی ایبوگائین در فرانسه غیرقانونی اعلام شده است. در اواخر دهه ۱۹۶۰ مجمع جهانی بهداشت «آن را جزء موادی که احتمالاً باعث وابستگی یا مخل سلامت انسان است،» دسته بندی کرد، سازمان غذا و دارو (آمریکا) (FDA) آنرا در طبقه بندی I قرار داد و کمیته بین المللی المپیک آن را به عنوان یک عامل احتمالی دوپینگ ممنوع اعلام کرد. گزارش های خنده داری دربارهٔ اثرات ایبوگائین در اوایل دهه ۱۹۶۰ منتشر شد. خواص ضد اعتیادآوری آن به طور تصادفی توسط هوارد لتسف در سال ۱۹۶۲، در سن ۱۹ سالگی کشف شد، زمانی که او و پنج دوستش - همگی معتاد هروئین بودند - با مصرف ایبوگائین شاهدکاهش علاقه ذهنی خود به هروئین و علائم ترک مواد مخدر در آنها پدیدار شد. مشاهدات عینی بیشتر لتسف را متقاعد به مفید بودن بالقوه ایبوگائین در درمان اعتیاد به مواد کرد. او با یک شرکت بلژیکی قرارداد ساخت ایبوگائین به صورت قرص را برای آزمایش ها بالینی در هلند بست و گواهی ثبت اختراع ایالات متحده برای محصول را سال ۱۹۸۵ دریافت کرد. نتایج اولین اقدام تحقیقاتی او، یعنی بررسی شواهد توانایی ایبوگائین برای کاهش اثرات جنبی ترک مخدر در موش های صحرایی توسط دزول جیک "و همکارانش" در سال ۱۹۸۸ میلادی منتشر شد. همچنین تأثیر آن در کاهش مصرف خودسرانه مورفین که توسط جلیک "و همکاران" در سال ۱۹۹۱ "گزارش شده است." کاپندیجک "و همکاران" کاهش میزان وابستگی مصرف کوکائین در موش صحرایی را در سال ۱۹۹۳ منتشر نمودند و رضوانی کاهش وابستگی به الکل در سه سویه از موش های وابسته به الکل در سال ۱۹۹۵ منتشر کرد. با استفاده از نتیجه تحقیقات بدست آمده روی ایبوگائین، بعضی گروه ها به طور سیستماتیک با استفاده از روش های توسعه یافته و پرسنل پزشکی فعال شدند، در حالی که دیگران به شکل سعی و خطا و خطرناک را ایبوگائین استفاده می کردند. لتسف و همکارانش، متعهد به استفاده سنتی از ایبوگائین، بودند و روش درمان خود را بر پایه درمان رژیمی آماده می کردند. در سال ۱۹۹۲، اریک تئوب ایبوگائین را به ساحلی نزدیک ایالات متحده آورد، در آنجا او شروع به ارائه درمان و تبلیغ کرد. در کاستاریکا لکس کوگان، یکی دیگر از طرفداران پیشرو، که به تاوب پیوسته بود تا سیستم خود را مدیریت کند. این دو نفر در چندین کشور در حال ایجاد درمانگاه های تحت نظارت سیستم پزشکی بودند. در سال ۱۹۸۱ یک تولیدکننده اروپایی نامعلوم ۴۴ کیلوگرم عصاره ایبوگا تولید کرد لایسنس آن توسط کارل ولنتنبورگ خریداری شد، که آن را تحت نام «عصاره اندرا» توزیع کرد و در سال ۱۹۸۲ برای درمان معتادان به هروئین در کریستیانیا، دانمارک، یک روستای کوهستانی که کمپ اعتیاد به مواد مخدر بود، مورد استفاده قرار گرفت. عصاره ایندرا برای فروش در اینترنت تا سال ۲۰۰۶، زمانی که وب سایت ایندرا ناپدید شد، در دسترس قرار داشت. محصولات مشابهی در حال حاضر در بعضی کشورها به عنوان "عصاره Indra" فروخته می شود، اما معلوم نیست که آیا هیچ کدام از آنها از لایسنس Waltenburg گرفته شده است یا خیر. مؤسسه ملی مواد مخدر (NIDA) در اوایل دهه ۱۹۹۰ مطالعات بالینی ایبوگائین را در ایالات متحده آغاز کرد اما این پروژه را در سال ۱۹۹۵ متوقف کرد. در این مقاله که در سال ۱۹۹۹ توسط آلپر "و همکاران" منتشر شده "است." داده ها نشان داد که اثربخشی ایبوگائین در کاهش واکنش های افیوئیدی در افراد وابسته به مواد مخدر. در گروهی متشکل از ۳۳ بیمار که ۶ تا ۲۹ مورد درمان شدند با میزان mg / kg؛ ۲۵ ایبوگائین نشانه های درمان اعتیاد به مواد مخدر در ۲۴ تا ۷۲ ساعت پس از درمان نشان داده می شود، اما یک زن ۲۴ ساله که دوز بیشتری را دریافت می کند، فوت می کند. مش "و دیگران"، در سال ۲۰۰۰ میلادی با استفاده از دوزهای پایین تر خوراکی (۱۰–۱۲ میلی گرم در کیلوگرم) در ۲۷ بیمار، متوجه شدند ۳۶ ساعت بعد از درمان تمایل معتادان به هروئین به طور قابل توجهی پایین تر از انواع درمان دیگر را نشان می دهد و گزارش خودکشی های نشان دهنده کاهش علائم افسردگی مبتنی بر کاهش کوکائین و مواد مخدر است. بسیاری از این اثرات در طی یک ماه پس از پایان درمان، ادامه دارد. اتحاد جهانی درمان با ایبوگائین یک نقشه از وضعیت حقوقی ایبوگائین را در کشورهای مختلف جهان منتشر می کند. در تاریخ ۱۴ ژانویه ۲۰۱۶، ایبوگائین برای استفاده پزشکی در سائوپائولو، برزیل، قانونی شد و این قانون طی چند ماه به بقیه کشور گسترش یافت. ایبوگائین در کانادا در سال ۲۰۰۹ غیرقانونی بود. پس از آن وزارت بهداشت کانادا ایبوگائین را به فهرست داروهای تجویزی (PDL) در سال ۲۰۱۷ اضافه کرد. ایبوگائین در آلمان کنترل نشده است، اما برای استفاده پزشکی می توان آنرا از داروخانه سفارش داد. (AMG). ایبوگائین در سال ۲۰۰۹ در نیوزیلند به عنوان داروی غیر پزشکی تأیید شد. ایبوگائین (مانند همه مشتقات ترپتامین) در نروژ غیرقانونی است. ایبوگائین تحت قوانین برنامه I در سوئد است. از ژانویه ۲۰۱۷ ایبوگائین در انگلستان، یک محصول پزشکی بدون مجوز بود. ایبوگائین به عنوان یک داروی برنامه ای I کنترل شده در ایالات متحده طبقه بندی شده است و برای درمان اعتیاد (یا هر گونه استفاده درمانی دیگر) به دلیل عوارض جانبی عصبی، و عوارض قلبی عروقی و همچنین کمبود تحقیقات برای درمان اعتیاد تأیید نشده است. . کلینیک های درمان ایبوگائین در مکزیک، کانادا، هلند، آفریقای جنوبی و نیوزیلند تأسیس شده اند و همه آنها در مواردی که به عنوان «منطقه خاکستر قانونی» شناخته می شوند، در حال انجام فعالیت هستند. کاستاریکا همچنین دارای مراکز درمانی است، که بیشتر آنها متعلق به یکی از طرفداران لکس کوگان، پیشگام اصلی ایبوگائین است. علی رغم فعالیت DEA، در ایالات متحده آمریکا، کلینیک های ترک با ایبوگائین به صورت مخفی و غیرقانونی وجود دارند. در حالی که دستورالعمل های بالینی برای سم زدایی توسط ایبوگائین بوسیله اتحادیه جهانی درمان توسط ایبوگائین در سال ۲۰۱۵ منتشر شده، متخصصان ترک اعتیاد هشدار می دهند که درمان وابستگی به مواد مخدر با ایبوگائین به شکل غیر پزشکی و بدون نظارت متخصصین و بدون روانشناس متخصص، می تواند خطرناک باشد - و در حدود یک مورد در ۳۰۰ مورد، بالقوه مرگبار است. در حالی که در ویسکانسین برنامه اصلی برای انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده را در سال ۱۹۷۲ تحت پوشش قرار داد، روزنامه نگار هانتر S. Thompson، روزنامه نگار گونزو، مقالهٔ طنز آمیز به "رولینگ استون" را متهم کرد که ادوموند موسکی، اعضای حزب دموکرات، معتاد به ایبوگائین است. بسیاری از خوانندگان و حتی دیگر روزنامه نگاران متوجه نشدند که قطعه "Rolling Stone" چهره ای است. ادعای ibogaine که به طور کامل بی اساس بود باعث آسیب زیادی به شهرت Muskie شد و به عنوان عامل در از دست دادن نامزدی خود به جورج مک گاورن اشاره شد. تامپسون بعداً گفت او شگفت زده شده است که هر کسی این را باور دارد. مقاله در تالیفات پس از انتخابات تامپسون، "ترس و لایتینگ در کمپین پیگیری '۷۲" (۱۹۷۳) گنجانده شده است. نویسنده و ییپی دانا بیال در سال ۱۹۹۷ کتاب " "The Ibogaine Story" " نوشت. نویسنده Daniel Pinchbeck نویسنده آمریکایی در مورد تجربیات خود دربارهٔ ایبوگائین در کتاب "Breaking Open the Head" (2002)، و در مقاله ای در سال ۲۰۰۳ برای "The Guardian" با عنوان «ده سال درمان در یک شب» "نوشت". مشکلات ترک مشتقات تریاک را کاهش یا حذف می نماید. در نتیجه باعث کاهش علائم ترک اعتیاد می شود. تحقیقات همچنین نشان می دهد که ایبوگائین ممکن است در درمان وابستگی به مواد دیگر مانند الکل، متامفتامین و نیکوتین مفید باشد و ممکن است بر الگوهای رفتاری اجباری تأثیر گذار باشد که شامل سوء مصرف مواد یا وابستگی شیمیایی نیست. محققان خاطرنشان می کنند که «نیاز به تحقیقات سیستماتیک در یک محیط تحقیقاتی بالینی» وجود دارد. ایبوگائین همچنین در چندین گروه کوچک مورد مطالعه قرار گرفته است تا میل به مصرف متامفتامین را کاهش دهد. همچنین شواهدی وجود دارد که این نوع درمان با ال اس دی کار می کند، همچنین نشان داده شده است که اثر درمانی بر الکل دارد. هر دو ایبوگائین و ال اس دی به نظر می رسد فعالیت ذهنی را کنترل کرده و جلوه های بصری ایجاد می کنند؛ ایبوگائین دارای این مزیت است که اثرات قطع را ندارد. در سال ۱۹۵۷ جورگ اسنایدر، متخصص داروسازی CIBA (در حال حاضر بخش نوارتیس)، دریافت که ایبوگائین باعث افزایش تاثیر مورفین می شود. محققان CIBA بر روی تعاملات اپیوژین-اپیوئید هیچگونه اطلاعات جدیدی بدست نیاوردند. تقریباً ۵۰ سال بعد، پاتریک کروپا Patrick Kroupa و هاتی والز Hattie Wells پروتکل درمان برای تجویز همزمان ایبوگائین و مشتقات تریاک در افراد انسانی منتشر کردند، که نشان می دهد که ایبوگائین تحمل مواد مخدر را کاهش می دهد. مقاله آنها در "مجله مطالعات روانشناختی چند رشته ای" نشان داد که تجویز دوز پایین نگهدارنده HCl ایبوگائین با مشتقات تریاک باعث کاهش تطبیق پذیری می شود، اما اشاره کردند که میزان زیاد ایبوگائین می تواند این روش را خطرناک کند. ایبوگائین به عنوان یک روان درمانگر توسط کلودیو نارنجو، که در کتاب "«سفر شفا»" به ثبت رسیده است، مورد استفاده قرار گرفته است. او حق ثبت اختراع در سال ۱۹۷۴ را دارد.
[ { "answer1": "اولین بار در سال ۱۹۶۲ توسط هوارد لتسف به عنوان داروی ضد اعتیادآور معرفی شد", "answer2": "در ۱۸۹۹ تا ۱۹۰۰ ایبگا را به اروپا وارد کردند و در فرانسه و در لامارنر به بازار عرضه شدند", "distance": 217, "question": "ایبوگائین اولین بار توسط چه کسی به عنوان دارو ضد اعتیادآور معرفی شد و در چه سالی وارد اروپا شد؟" }, { "answer1": "یکی از اولین اثرات قابل توجه در مصرف دوز زیاد ایبوگائین آتاکسی می باشد، مشکل در هماهنگ کردن حرکت عضلانی است که باعث می شود فرد نتواند به تنهایی بایستد یا راه برود. خشکی دهان، تهوع و استفراغ از دیگر عوارض آن است.", "answer2": "برای جلوگیری از تهوع و استفراغ، ایبوگائین گاهی اوقات به شکل تنقیه تجویز می شود", "distance": 271, "question": "علائم مصرف دوز زیاد ایبوگائین چیست و برای جلوگیری از یکی از این عوارض، این دارو را به چه شکلی تجویز می کنند؟" }, { "answer1": "مطالعات بالینی بر روی ایبوگائین برای درمان اعتیاد به مواد مخدر در اوایل دهه ۱۹۹۰ شروع شد", "answer2": "آزمایش ها بالینی ایبوگائین برای درمان اعتیاد به الکل، در حال حاضر در کشور برزیل ادامه دارد", "distance": 380, "question": "مطالعات بالینی ایبوگائین برای درمان اعتیاد چه زمانی شروع شد و در حال حاضر این تحقیقات در چه کشوری ادامه دارد؟" }, { "answer1": "ایبوگائین به طور طبیعی در پوست ریشه ایبوژ وجود دارد", "answer2": "سنتز کامل ایبوگائین در سال ۱۹۵۶ انجام شد", "distance": 4992, "question": "ایبوگائین به طور طبیعی در کجا یافت می شود و در چه سالی به طور کامل سنتز شد؟" }, { "answer1": "از دهه ۱۹۳۰ تا دهه ۱۹۶۰، ایبوگائین در فرانسه به عنوان لیمبرین - Lambarène، عصاره گیاه \"تبرناته مانی\" \"فروخته شده است\" و به عنوان یک محرک روحی و فیزیکی ارتقا یافته.", "answer2": "لیمبرین در سال ۱۹۶۶ از بازار جمع آوری شد", "distance": 243, "question": "در دهه 1930 تا 1960 ایبوگائین در فرانسه به چه نامی فروخته می شد و در چه سالی از بازار جمع آوری شد؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
418
: ایران در جام ملت های آسیا ایران در جام ملت های آسیا پیشینه حضور تیم ملی فوتبال ایران در مسابقات جام ملت های آسیا را بررسی می کند. جام ملت های آسیا یک مسابقات فوتبال است که زیر نظر کنفدراسیون فوتبال آسیا و هر چهار سال یک بار در یک کشور آسیایی برگزار می شود و برنده آن جواز حضور در جام کنفدراسیون ها که توسط فیفا برگزار می شود را کسب می کند. نخستین دوره این مسابقات در سپتامبر ۱۹۵۶ و به میزبانی هنگ کنگ برگزار شد و پس از آن به طور پیوسته هر چهار سال یک بار برگزار شده است. جدیدترین دوره جام ملت های آسیا هفدهمین دوره آن است که در ژانویه ۲۰۱۹ و به میزبانی امارات متحده عربی برگزار شد و با قهرمانی قطر به پایان رسید. تیم ملی ایران در دوره نخست این مسابقات که در ۱۹۵۶ و به میزبانی هنگ کنگ برگزار شد حاضر نبود و در مسابقات مقدماتی دومین دوره که به میزبانی هند برگزار شد شرکت کرد اما با قبول شکست برابر رقبا از صعود به بازی های اصلی که در ۱۹۶۰ و به میزبانی کره جنوبی برگزار شد بازماند. ایران در دوره سوم که در ۱۹۶۴ و به میزبانی اسرائیل برگزار شد باز هم غایب بود تا در سه دوره نخستین ایران در جام ملت های آسیا حضور نداشته باشد. از ۱۹۶۸ ایران میزبانی این مسابقات را بر عهده گرفت و در همان نخستین حضور موفق به کسب عنوان قهرمانی نیز شد. تمام بازی های این دوره جام ملت ها در ورزشگاه امجدیه در تهران برگزار شد و ایران با پیروزی در تمام بازی هایش قاطعانه عنوان قهرمانی آسیا را از آن خود کرد. دو دوره بعدی در سال های ۱۹۷۲ و ۱۹۷۶ که به ترتیب با میزبانی تایلند و ایران برگزار شد را نیز ایران باز هم فتح کرد تا با سه بار قهرمانی متوالی پر افتخارترین تیم وقت آسیا شود. بازی های جام ملت های ۱۹۷۶ در ورزشگاه تازه ساز آریامهر در تهران و باغ شمال در تبریز برگزار شدند. از زمان کسب سه قهرمانی متوالی ایران از ۱۹۶۴ تا ۱۹۷۶ تا به حال هیچ تیم دیگری موفق به تکرار این مهم نشده است. تیم ملی بعد از حضور موفقیت آمیز در سه دوره پیاپی دیگر نتوانست مقام قهرمانی اش را تکرار کند و با وجود حضور پیاپی در تمامی دوره های جام ملت ها همواره در مرحله نیمه نهایی و یک چهارم نهایی متوقف شده است. ایران همچنین از ۱۹۷۶ بدین سو دیگر میزبانی بازی ها را نیز بر عهده نگرفت. تیم ایران از ۱۹۶۸ تا به امروز در چهارده دوره پیاپی این مسابقات حاضر بوده است و رکورددار تعداد بازی، برد و گل زده است. ایران در نخستین دوره جام ملت های آسیا در ۱۹۵۶ غائب بود اما در دور مقدماتی دومین دوره شرکت کرد و با وجود نتایج نسبتاً خوب از جمله پیروزی ۰–۳ برابر تیم ملی اسرائیل با شکست سنگین و دور از انتظار ۱–۴ برابر تیم ملی پاکستان که معمولاً در برابر ایران شکست می خورد، با یک امتیاز کمتر نسبت به اسرائیل در گروهش دوم شد و از صعود به مرحله نهایی جام ملت ها بازماند. ایران در جام ملت های ۱۹۶۴ نیز غائب بود اما با برعهده گرفتن میزبانی دور بعد یعنی ۱۹۶۸ به طور مستقیم و برای نخستین بار در مرحله نهایی جام ملت ها حاضر شد. تیم ملی در این جام حضور درخشانی داشت و تمامی بازی های خود را با برد پشت سر گذاشت تا بدون شکست خوردن نخستین قهرمانی اش در آسیا را تجربه کند. دو دوره بعدی نیز تیم ملی به طور مستقیم وارد جام ملت ها شد و هر دو دوره را بدون شکست خوردن فتح کرد تا با سه قهرمانی متوالی رکوردی در این زمینه از خود بر جای بگذارد. تیم ملی در جام ملت های آسیا ۱۹۶۸ نخستین حضور خود را تجربه کرد و به دلیل میزبانی به صورت مستقیم به بازی ها راه یافت. همه بازی ها در ورزشگاه امجدیه برگزار شدند و تیم ملی به همراه چهار تیم اسرائیل، برمه، تایوان و هنگ کنگ به صورت گروهی بازی ها را برگزار کردند. تیم ملی با مربی گری محمود بیاتی و ترکیبی از ستاره هایش در المپیک ۱۹۶۴ توکیو و جوانان جویای نام پا به مسابقات گذاشت. در بازی نخست در تاریخ ۲۰ اردیبهشت سال ۱۳۴۷ خورشیدی برابر هنگ کنگ، ایران در حضور ۲۸۰۰۰ تماشاگر با نتیجه ۰–۲ و گل های همایون بهزادی و علی جباری به پیروزی رسید. سه روز بعد ایران به مصاف تایوان رفت و این تیم را با حساب ۰–۴ در حضور ۳۰۰۰۰ تماشاگر شکست داد، گل های ایران را همایون بهزادی، حسین کلانی، اکبر افتخاری و حسین فرزامی به ثمر رساندند. ۲۶ اردیبهشت ایران با برمه دیدار کرد و توانست این بازی را هم با نتیجه ۱–۳ و گل های حسین کلانی، اکبر افتخاری و همایون بهزادی در حضور ۳۰۰۰۰ تماشاگر شکست دهد. ۲۹ اردیبهشت ایران در شرایطی در مقابل اسرائیل صف آرایی کرد که با یک تساوی نیز به قهرمانی می رسید ولی اسرائیل برای قهرمانی نیاز به برد داشت. این بازی در حضور ۳۰۰۰۰ تماشاگر برگزار شد و ایران توانست با گل های بهزادی و قلیچ خانی در مقابل تک گل گیورا اشپیگل با نتیجه ۱–۲ پیروز و فاتح جام شود. بدین ترتیب ایران در همه بازی های خود پیروز شد و برای نخستین بار قهرمان جام ملت های آسیا شد. بازی ایران و اسرائیل به دلائل سیاسی حساسیت ویژه ای یافت و پیروزی ایران باعث محبوبیت فراوان فوتبال در جامعه ایران شد. پس از این قهرمانی تهران غرق در شادی شد و برای نخستین بار فوتبال مردم ایران را به خیابان ها کشاند. فوتبالیست های تیم ملی به کاخ نیاوران و مجلس شورای ملی دعوت شدند، خوانندگانی همچون ویگن و دلکش نخستین ترانه های فوتبالی در حمایت از تیم ملی را خواندند و حتی نشریات غیر ورزشی نیز به پوشش و پیگیری اخبار مربوط به تیم ملی پرداختند. به عنوان مثال هفته نامه زن روز در سرمقاله شماره ۴ خرداد ۱۳۴۷ نوشت: «اینک کلمه انگلیسی فوتبال کلمه ملی ماست.» در پنجمین دوره جام ملت ها ایران مدافع عنوان قهرمانی بود و به صورت مستقیم به بازی ها راه یافت. رقابت های نهایی در کشور تایلند و شهر بانکوک برگزار می شد. تیم ها به دو گروه سه تیمی تقسیم شدند. ایران با مربی گری محمد رنجبر در این رقابت ها حاضر شده بود و در بازی نخست خود که برای گروه بندی مسابقات برگزار شد در روز ۱۷ اردیبهشت سال ۱۳۵۱ خورشیدی و در حضور ۳۰۰۰ تماشاگر به مصاف کامبوج رفت. این بازی که در ورزشگاه ملی بانکوک انجام شد با دو گل حسین کلانی و صفر ایرانپاک و با نتیجه ۰–۲ به سود ایران خاتمه یافت. روز ۱۹ اردیبهشت ایران در حضور ۴۰۰۰ نفر به دیدار عراق رفت و این بازی را نیز با هت تریک حسین کلانی با نتیجه ۰–۳ به سود خود پایان بخشید. روز ۲۳ اردیبهشت ایران به مصاف میزبان بازی ها یعنی تایلند رفت. این بازی با استقبال تماشاگران تایلندی برگزار شد و حدود ۲۵۰۰۰ نفر از این بازی دیدن کردند. با توجه به پیروزی ایران برابر عراق و تساوی عراق و تایلند، تیم ملی از گروه خود صعود کرده بود و این بازی در حقیقت تشریفاتی محسوب می شد، به همین دلیل تیم ملی ایران از تعدادی از بازیکنان ذخیره خود استفاده کرد. بازی با تشویق بی امان هواداران تایلندی و خشونت فراوان بازیکنان تایلند تا دقیقه ۸۰ با نتیجه ۰–۲ به سود میزبان در جریان بود. در دقایق پایانی علی جباری هافبک تیم ملی که جلو کشیده بود روی سه پاس حسین کلانی موفق شد در عرض هشت دقیقه سه بار پیاپی دروازه تیم تایلند را باز کند تا نتیجه ۲–۳ به سود ایران خاتمه یابد و یکی از پیروزی های به یاد ماندنی تاریخ تیم ملی ثبت شود. روز ۲۶ اردیبهشت ایران بار دیگر برای انجام دیدار نیمه پایانی به مصاف کامبوج رفت و در حضور ۲۰۰۰۰ تماشاگر توانست این بار هم با نتیجه ۱–۲ و گل های صفر ایرانپاک و پرویز قلیچ خانی (پنالتی) به پیروزی دست یابد و راهی بازی فینال شود. بازی پایانی برابر کره جنوبی روز ۲۹ اردیبهشت سال ۱۳۵۱ خورشیدی در حضور ۱۵۰۰۰ تماشاگر در ورزشگاه ملی بانکوک برگزار شد و در خاتمه با نتیجه ۱–۲ به سود ایران پایان یافت. گل های ایران را علی جباری و حسین کلانی (در وقت اضافی) به ثمر رساندند. این بازی در تهران به صورت زنده از تلویزیون ملی ایران پخش شد. ششمین دوره جام ملت های آسیا در سال ۱۹۷۶ به میزبانی ایران برگزار شد. ایران برای سومین بار بدون حضور در بازی های مقدماتی به صورت مستقیم در مسابقات حاضر و در گروه دوم بازی ها با دو تیم عراق و یمن جنوبی همگروه شد. تمام بازی های تیم ملی در ورزشگاه آزادی برگزار شدند و در دیدار نخست تیم ایران موفق شد در حضور ۵۰۰۰۰ تماشاگر با گل های ناصر نورایی و حسن روشن در دقایق ۴۵ و ۵۸ تیم عراق را با دو گل شکست بدهد. در بازی دوم تیم ایران با نتیجهٔ پرگل هشت بر صفر تیم یمن جنوبی را در هم کوبید. ۱۰۰۰۰ نفر از این بازی دیدن کردند. گل های این بازی را غلامحسین مظلومی در دقایق ۶۳ و ۷۴ و ۸۰، علی رضا عزیزی در دقایق ۱۷ و ۷۳، ناصر نورایی در دقایق ۴۰ و ۴۲ و علیرضا خورشیدی در دقیقه ۴۵ به ثمر رساندند. در مرحله نیمه نهایی تیم ایران به مصاف چین رفت که این بازی در وقت های قانونی گلی در برنداشت و در وقت های اضافی این تیم ایران بود که با گل های علیرضا خورشیدی در دقیقه ۱۰۰ و حسن روشن در دقیقه ۱۱۹ موفق شد دو بر صفر چین را شکست داده و به فینال صعود کند. این بازی ۶۰۰۰۰ تماشاگر داشت. در دیدار فینال تیم ملی کشورمان به مصاف تیم کویت رفت و با وجود جملات فراوان در نیمه اول دو تیم مساوی شدند. اما در نیمه دوم بر روی سماجت حسن روشن و اشتباه دروازه بان تیم ملی کویت که از محوطه جریمه بیرون آمد و توپ را با دست لمس کرد، یک ضربه کاشته نصیب ایران شد و علی پروین موفق شد تا از روی همین ضربه دروازه کویت را باز کند تا تیم ملی کشورمان ایران در حضور ۱۱۲۰۰۰ تماشاگر برای سومین بار پیاپی قهرمان آسیا شود. تیم ملی ایران در این دوره منصور رشیدی را درون دروازه داشت که عملکردی عالی از خود نشان داد و در تمامی بازی ها توانست دروازه تیم ملی کشورمان را بسته نگه دارد و هیچ گلی در این دوره از مسابقات دریافت نکند تا تیم ملی ایران تنها تیمی در آسیا باشد که حتی بدون دریافت یک گل توانسته قهرمان جام ملت های آسیا بشود در این دوره از بازی ها مربیگری تیم ملی کشورمان ایران را حشمت مهاجرانی بر عهده داشت. با وجود این نتایج نسبتاً خوب تماشاگران در دیدار نهایی تیم ملی را هو کردند و بسیاری از آنان در هنگام مراسم اهدای جام قهرمانی به تیم ملی، ورزشگاه را ترک کرده بودند. بازی نسبتاً دفاعی تیم ملی و حملات بی هدف و بی نتیجه از دلائل اصلی این برخورد خشمگین تماشاگران بود. تیم ملی حتی بعد از ده نفره شدن کویت در نیمه دوم هم حملات جدی ای انجام نداد و به دفاع از تک گلش پرداخت. بازیکنان ایران در هنگام مراسم اهدای جام با پیراهن تیم کویت در زمین حاضر شدند. در سال ۱۹۸۰ ایران به عنوان مدافع عنوان قهرمانی در جام ملت های آسیا ۱۹۸۰ شرکت کرد. تیم ملی در ابتدا قصد تحریم بازی ها را داشت اما در نهایت به دلیل الزامات فیفا و کنفدراسیون فوتبال آسیا در مسابقات شرکت کرد. ایران باز هم بدون برگزاری اردوی تدارکاتی مناسب و تنها با انجام دو بازی دوستانه در مقابل تیم امارات متحده عربی راهی کویت شد. این دوره جام ملت های آسیا همزمان شد با حمله عراق به ایران و آغاز جنگ ایران و عراق. این امر بر روحیه بازیکنان تأثیر منفی گذاشت، میزبانی بد کویت نیز شرایط را برای تیم ملی سخت تر کرد و بازیکنان حتی قصد ترک مسابقات را داشتند اما در نهایت ایران به بازی ها ادامه داد ولی موفق به کسب عنوانی بهتر از سومی نشد. ایران برای نخستین بار در این دوره از بازی های جام ملت های آسیا مساوی کرد و شکست خورد تا رشته پیروزی های پیاپی تیم ملی در جام ملت های آسیا گسسته شود. در تابستان ۱۹۸۴ تیم ملی بعد از ۲۴ سال در مرحله مقدماتی جام ملت های آسیا ۱۹۸۴ شرکت کرد و موفق شد با غلبه بر رقبایش پای به مرحله نهایی رقابت ها بگذارد. ایران بدون برگزاری بازی دوستانه مستقیماً پای به مرحله نهایی رقابت ها گذاشت و در حالی که در گروه آسانی قرار گرفته بود توانست به راحتی به مرحله نیمه نهایی صعود کند. در بازی نیمه نهایی در حالی که تا دقیقه ۹۰ با یک گل از عربستان پیش بود با گل به خودی شاهین بیانی بازی به تساوی کشیده شد و در وقت های اضافه نیز هیچ یک از دو تیم موفق به گلزنی نشدند تا ایران در ضربات پنالتی مغلوب شود و از حضور در فینال بازماند. ایران در بازی رده بندی نیز در ضربات پنالتی مغلوب کویت شد تا تیم ملی جام را در مقام چهارمی به پایان برساند. تیم ملی جام ملت های آسیا ۱۹۸۸ را در حالی آغاز کرد که تعدادی از بهترین بازیکنانش را به دلیل محرومیت حاصل از استعفای دسته جمعی ملی پوشان در که در بازی های آسیایی ۱۹۸۶ اتفاق افتاد به همراه نداشت. به همین دلیل ایران با ترکیبی جوان پای به رقابت ها گذاشت و با این وجود نتایج نسبتاً خوبی در مرحله مقدماتی و گروهی کسب کرد تا به عنوان تیم دوم گروه خود به مرحله نیمه نهایی برسد. ایران در بازی آخر مرحله گروهی تن به یک باخت مصلحتی برابر کره جنوبی داد تا در مرحله نیمه نهایی به سد عربستان نخورد اما محاسبات مربیان تیم ملی اشتباه از آب درآمد و تیم ملی به هر حال در نیمه نهایی در مقابل عربستان سعودی تیم اول گروه دو قرار گرفت که بازی این مرحله با شکست ایران همراه بود. تیم ملی توسط مرتضی کرمانی مقدم یک بار دروازه عربستان را باز کرد و این گل به گفته تعدادی از کارشناسان داوری صحیح بود اما داور انگلیسی بازی آن را مردود اعلام کرد. در بازی رده بندی ایران به دیدار چین رفت و باز هم تیم ملی در ضربات پنالتی مغلوب شد تا یک بار دیگر ایران به عنوان چهارمی جام ملت های آسیا بسنده کند. در بهار ۱۹۹۲ تیم ملی یک صعود آسان را به جام ملت های آسیا ۱۹۹۲ تجربه کرد. ترکیب تیم ملی برای این جام بر اساس ترکیب قهرمان بازی های آسیایی ۱۹۹۰ پکن که دو سال قبل برگزار شده بود بسته شد، اما در جریان بازی های مشخص شد که تیم ایران بسیار ضعیف و ناآماده بود و با یک برد و تساوی به ترتیب برابر کره شمالی و امارات متحده عربی، تکلیف ایران برای صعود به بازی آخر مقابل ژاپن میزبان کشیده شد. ایران در آن بازی با روحیه ای متزلزل ظاهر شد و در دقیقه ۵۵ بازی با اخراج جمشید شاه محمدی ده نفره نیز شد و در نهایت در دقیقه ۸۷ با اشتباه احمدرضا عابدزاده مقاومت ایران در هم شکست و ژاپن بازی را ۰–۱ برد و به همراه امارات از گروه صعود کرد و ایران در همان مرحله گروهی حذف شد تا یکی از تلخ ترین نتایج فوتبال ملی ایران رقم بخورد. داور بازی بعد از گل ژاپن فرشاد پیوس، مجتبی محرمی و نادر محمدخانی را نیز اخراج کرد تا یک افتضاح اخلاقی نیز برای فوتبال ایران ثبت شود. این عملکرد تا به امروز بدترین عملکرد ایران در ادوار جام ملت های آسیا نیز می باشد. در بهار ۱۹۹۶ ایران بازی های مقدماتی جام ملت های ۱۹۹۶ را با موفقیت پشت سر گذاشت و به جام ملت ها صعود کرد. سپس تیم ملی در آذر همان سال در جام ملت ها شرکت کرد و هر چند در ابتدا با شکست در مقابل عراق بازی ها را آغاز کرد اما در ادامه توانست با دو پیروزی درخشان ۰–۳ و ۲–۶ برابر به ترتیب عربستان سعودی و کره جنوبی به نیمه نهایی بازی ها راه یابد. در این مرحله یک بار دیگر ایران با عربستان سعودی روبرو شد و باز هم داور بازی گل بازیکن ایرانی را مردود اعلام کرد تا کار به ضربات پنالتی بکشد و ایران باز هم مغلوب عربستان شد تا این تیم برای سومین بار ایران را در نیمه نهایی جام ملت ها شکست دهد. ایران در بازی رده بندی کویت را در ضربات پنالتی شکست داد تا برای سومین مرتبه عنوان سومی جام ملت ها را از آن خود کند. بازی های درخشان تیم ملی و گلزنی های خوب مهاجمان تیم ملی، خداداد عزیزی و علی دایی باعث شدند تا این دو عنوان های اول و دوم بهترین بازیکن سال آسیا را از آن خود کنند تا برای نخستین بار یک ایرانی برنده توپ طلا شود. ایران در مارس ۲۰۰۰ در بازی های مقدماتی جام ملت های آسیا ۲۰۰۰ شرکت کرد و با یک صعود آسان توانست جواز حضور در آن بازی ها را کسب کند و در سپتامبر همان سال در جام ملت های آسیا حاضر شد و در بازی افتتاحیه توانست تیم میزبان، لبنان را با نتیجه ۰–۴ از پیش روی بردارد. در ادامه بازی ها ایران با یک برد و یک تساوی از گروهش صعود کرد و برای دومین دوره پیاپی در مرحله یک چهارم پایانی حریف کره جنوبی شد و در حالی که لحظات پایانی بازی با یک گل از حریف پیش بود با پذیرفتن گل مساوی کار به وقت های اضافه کشیده شد و سپس کره ای ها در دقیقه ۹۹ بازی با یک گل طلایی ایران را از جام ملت ها حذف کردند. در تابستان ۲۰۰۳ تیم ملی ایران بازی های مقدماتی جام ملت های ۲۰۰۴ را آغاز کرد و موفق شد برای دهمین دوره پیاپی در جام ملت ها حاضر شود. در تابستان ۲۰۰۴ ایران وارد جام ملت ها شد و با وجود آنکه حتی تا آستانه حذف در مرحله گروهی نیز پیش رفته بود در نهایت توانست پا به مراحل حذفی بگذارد و در بازی یک چهارم نهایی در دیداری مهیج و نفس گیر کره جنوبی را ۳–۴ مغلوب کرد اما باز هم در بازی نیمه نهایی مغلوب شد تا با پیروزی برابر بحرین در بازی رده بندی برای چهارمین بار به مقام سومی جام ملت ها برسد. سپس در تابستان ۲۰۰۶ تیم ملی در بازی های مقدماتی جام ملت های ۲۰۰۷ شرکت کرد و توانست یک صعود آسان و بی دردسر را تجربه کند. تیم ملی در تابستان ۲۰۰۷ در جام ملت های آسیا ۲۰۰۷ شرکت کرد ولی نتوانست در جام ملت ها نتیجه مناسبی کسب کند و در مرحله یک چهارم پایانی و در ضربات پنالتی مغلوب تیم کره جنوبی شد. تمام گل های ایران در آن بازی ها را هافبک ها و مدافعان تیم ملی به ثمر رساندند و خط حمله تیم ملی عملکرد قابل انتقادی داشت. ایران با یک صعود آسان در جام ملت های ۲۰۱۱ شرکت کرد. تیم ملی در آن بازی ها شروع بسیار خوبی داشت و توانست بعد از مدت ها تمام بازی های مرحله گروهی را ببرد تا پای به مراحل حذفی بگذارد. در مرحله یک چهارم نهایی تیم ملی برای پنجمین دوره متوالی با تیم کره جنوبی روبه رو شد و باز هم همچون دور قبل مغلوب این تیم شد تا برای دومین دوره متوالی در مرحله یک چهارم نهایی حذف شود. تیم ملی در ژانویه ۲۰۱۵ در جام ملت های آسیا ۲۰۱۵ شرکت کرد و توانست باز هم با یک صعود راحت، با سه برد و بدون گل خورده پای به مرحله یک چهارم پایانی گذارد و در این مرحله برابر تیم عراق صف آرایی کند. ایران در آن بازی با تصمیم سخت گیرانه داور از اواخر نیمه اول ده نفره شد اما در پایان ۱۲۰ دقیقه تلاش بازیکنانش به نتیجه ای بهتر از ۳–۳ دست نیافت تا کار تیم ملی باز در جام ملت ها باز هم به ضربات پنالتی بکشد و این بار هم ایران در ضربات ناموفق بود تا برای سومین دوره پیاپی در مرحله یک چهارم نهایی جام ملت ها حذف شود. مرحله مقدماتی جام ملت های ۲۰۱۹ با مرحله مقدماتی جام جهانی ۲۰۱۸ یکی شد و ایران توانست یک صعود آسان و بی دردسر به جام ملت ها را تجربه کند. تیم ملی این دوره را بسیار خوب شروع کرد و بدون حتی یک گل خورده تا مرحله نیمه نهایی بالا رفت تا این پس از پانزده سال یک بار دیگر حضور در نیمه نهایی را تجربه کند اما در این مرحله تیم ملی با یک شکست سنگین ۰–۳ در برابر ژاپن از صعود به دیدار نهایی بازماند. در این دوره برای نخستین بار در تاریخ جام ملت ها بازی رده بندی برگزار نشد تا بازی ایران در مرحله نیمه نهایی آخرین بازی تیم ملی در این جام نیز باشد.
[ { "answer1": "محمود بیاتی", "answer2": "همایون بهزادی و علی جباری", "distance": 212, "question": "در اولین حضور ایران در جام ملت های آسیا در سال ۱۹۶۸ چه کسی مربی تیم ملی بود و همچنین در بازی مقابل هنگ کنگ چه کسانی گلزنی کردند؟" }, { "answer1": "این دوره جام ملت های آسیا همزمان شد با حمله عراق به ایران و آغاز جنگ ایران و عراق.", "answer2": "این امر بر روحیه بازیکنان تأثیر منفی گذاشت، میزبانی بد کویت نیز شرایط را برای تیم ملی سخت تر کرد و بازیکنان حتی قصد ترک مسابقات را داشتند", "distance": 83, "question": "در جام ملت های آسیا ۱۹۸۰ چه رویداد مهمی همزمان با این مسابقات اتفاق افتاد و چرا ایران در این دوره نتوانست به خوبی دوره های قبلی نتیجه بگیرد؟" }, { "answer1": "حسین کلانی", "answer2": "با توجه به پیروزی ایران برابر عراق و تساوی عراق و تایلند، تیم ملی از گروه خود صعود کرده بود و این بازی در حقیقت تشریفاتی محسوب می شد، به همین دلیل تیم ملی ایران از تعدادی از بازیکنان ذخیره خود استفاده کرد. بازی با تشویق بی امان هواداران تایلندی و خشونت فراوان بازیکنان تایلند تا دقیقه ۸۰ با نتیجه ۰–۲ به سود میزبان در جریان بود. در دقایق پایانی علی جباری هافبک تیم ملی که جلو کشیده بود روی سه پاس حسین کلانی موفق شد در عرض هشت دقیقه سه بار پیاپی دروازه تیم تایلند را باز کند تا نتیجه ۲–۳ به سود ایران خاتمه یابد و یکی از پیروزی های به یاد ماندنی تاریخ تیم ملی ثبت شود.", "distance": 1926, "question": "در جام ملت های آسیا سال ۱۹۷۲ چه کسی هت تریک کرد و همچنین ایران در بازی با تایلند با چه نتیجه ای پیروز شد؟" }, { "answer1": "جمشید شاه محمدی", "answer2": "ایران در آن بازی با روحیه ای متزلزل ظاهر شد و در دقیقه ۵۵ بازی با اخراج جمشید شاه محمدی ده نفره نیز شد و در نهایت در دقیقه ۸۷ با اشتباه احمدرضا عابدزاده مقاومت ایران در هم شکست و ژاپن بازی را ۰–۱ برد و به همراه امارات از گروه صعود کرد و ایران در همان مرحله گروهی حذف شد تا یکی از تلخ ترین نتایج فوتبال ملی ایران رقم بخورد.", "distance": 72, "question": "در جام ملت های آسیا سال ۱۹۹۲ چه کسی اخراج شد و در نهایت چرا این دوره از مسابقات یکی از تلخ ترین نتایج فوتبال ملی ایران شد؟" }, { "answer1": "منصور رشیدی", "answer2": "بازی نسبتاً دفاعی تیم ملی و حملات بی هدف و بی نتیجه از دلائل اصلی این برخورد خشمگین تماشاگران بود. تیم ملی حتی بعد از ده نفره شدن کویت در نیمه دوم هم حملات جدی ای انجام نداد و به دفاع از تک گلش پرداخت.", "distance": 525, "question": "در جام ملت های آسیا ۱۹۷۶ چه کسی دروازه تیم ملی را بسته نگه داشت و همچنین چرا تماشاگران در بازی نهایی تیم ملی را هو کردند؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
419
: برنج برنج از مهم ترین غلات و اقلام غذایی جهان است. نیمی از جمعیت جهان، به برنج به عنوان یک غذای اصلی وابسته هستند. هم اکنون «ده ها هزار نوع برنج» در جهان وجود دارد، اما اینها در دو زیرگونه کلی جای می گیرند. دو زیرگونه اصلی شامل برنج «جاپونیکا» با نام علمی "Oryza sativa japonica" و برنج «ایندیکا» با نام علمی "sativa indica" می شوند. شواهد پیدایشی نشان می دهد که برنج در ۸۲۰۰–۱۳۵۰۰ سال پیش در دره رودخانه پرل چین سرچشمه گرفته است. پیشتر، اسناد باستانشناسی حدس می زدند که برنج در دره رودخانه یانگ تسه در چین اهلی شده باشد. برنج از آسیای شرقی، به مناطق جنوبی تر و آسیای جنوبی گسترش یافت. برنج توسط استعمارگران اروپایی از آسیای غربی به اروپا و آمریکا معرفی شد. در سال ۲۰۱۸ تولید جهانی برنج برابر ۷۸۲ میلیون تن بوده است که ۵۰٪ از این میزان متعلق به چین و هند می باشد. سایر تولیدکنندگان اصلی اندونزی، بنگلادش و ویتنام می باشند. بسیاری از کشورهای تولیدکننده برنج به دلیل ضعف جاده ها، فناوری های ضعیف نگهداری، زنجیره عرضه ناکارآمد و ضعف کشاورز برای رساندن محصول به بازار و توزیع کننده های جزئی، دچار ضرر و زیان های فراوان و تلفات در محصول برداشت شده می شوند. در تحقیقی توسط بانک جهانی و فائو ادعا شده است به طور متوسط هر ساله نزدیک به ۸٪ تا ۲۶٪ برنج تولید شده در کشورهای درحال توسعه به دلیل ضعف تأسیسات و مشکلات پس از برداشت از بین می رود. در بعضی گزارش ها ادعا شده این عدد بیش از ۴۰٪ است. این ازدست دادن محصول نه تنها باعث کاهش امنیت غذایی جهانی می شود بلکه تحقیق اشاره می کند که این کشاورزان در کشورهای درحال توسعه مانند چین و هند و دیگر کشورها مبلغی به ارزش ۸۹ میلیارد دلار را به دلیل ضعف حمل و نقل و مشکلات پس از برداشت از دست می دهند که قابل پیشگیری است. برنج گیاهی است که دارای ارقام زودرس (طول دوره رشد ۱۳۰ تا ۱۴۵ روز)، متوسط رشد (۱۵۰ تا ۱۶۰ روز) و ارقام دیررس (۱۷۰ تا ۱۸۰ روز) می باشد. برای شناخت بهتر گیاه برنج به ذکر قسمت های مختلف آن از قبیل ریشه، ساقه، برگ و غیره می پردازیم. ریشه برنج سطحی و افشان بوده و حداکثر در عمق ۲۰ تا ۲۵ سانتی متری خاک نفوذ می نماید. در این گیاه بغیر از ریشه های جنینی از محل گره ها نیز ریشه به وجود می آید. هر چقدر رشد برگ ها بیشتر باشد بر رشد ریشه ها هم افزوده شده و در نتیجه می توان گفت که با افزایش تعداد پنجه ها تعداد برگی بیشتر شده و در نتیجه رشد ریشه ها نیز زیادتر می گردد. در زمان باز شدن گل ها و به خوشه رفتن برنج رشد ریشه حداکثر مقدار خود را دارد. ساقه برنج بندبند و تو خالی بوده و در فواصل مختلف ساقه جداره های سختی قرار دارد که در آن قسمت ها ساقه توپر می باشد و گره نام دارد. فاصله بین دو گره را میان گره می نامند. بین سلول های ساقه فضایی بین سلولی زیادی وجود دارد که باعث می شود قسمتی از اکسیژن مورد نیاز ریشه از طریق منافذ تأمین شود. برگ های این گیاه کشیده و دارای رگبرگهای موازی بوده و بدون دمبرگ است و قاعده برگ پهنتر از سایر نقاط آن می باشد؛ و قسمتی از ساقه گیاه یا تمام محیط آن را احاطه کرده که آن را غلاف یا نیام می نامند. در قاعده برگ در طرفین غلاف دو صفحه کوچک یا بزرگ به نام گوشوارک (Stipule) وجود دارد. همچنین در محل اتصال غلاف به ساقه زائدهٔ کوچکی به نام زبانک (Ligule) وجود دارد. همچنین تعداد گره ها در این گیاه از ۱۰ تا ۲۰ عدد تغییر می یابد. در مقادیر مساوی شاخص سطح برگ (LAI) بوته های دارای ساقه بلند از نور بهتر می توانند استفاده نمایند ولی به آسانی ورس می نمایند. ارتفاع بوته های برنج در ارقام مختلف از ۵۰ تا ۱۵۰ سانتی متر و گاهی اوقات تا ۲۰۰ سانتی متر تغییر می یابد. برگهای این گیاه متناوب بوده و در دو جانب متقابل ساقه قرار دارند. تعداد برگ ها در ارقام مختلف برنج متفاوت بوده، در ارقام زودرس ۱۴ تا ۱۵ برگ، در ارقام متوسط رس ۱۶ تا ۱۷ برگ و در ارقام دیررس تعداد برگ ها ۱۸ تا ۱۹ برگ بر روی هر ساقه می باشد. افزایش دمای هوای پیرامونی در زیاد شدن سطح برگ اثر تعیین کننده ای داشته و موجب بیشتر شدن تعداد برگ ها می گردد. در مقادیر مساوی شاخص سطح برگ (LAI) بوته هایی که برگ های کوچک و زیادتر دارند از بوته هایی که برگ های بزرگ و اندک دارند بهترند. پنجه ها به جوانه های اولیه گفته می شوند که در صورت مساعد بودن شرایط آب و هوایی تبدیل به ساقه می شوند. از مرحله ۴ تا ۵ برگی شدن گیاه پنجه زنی آغاز می گردد. پنجه ها در مراحل اولیه رشد برای تأمین مواد غذایی خود از ساقه اصلی استفاده می کنند و این عمل تا ظهور حداقل ۳ برگ و ۴ ریشه ادامه می یابد. موقعی که نشاءها از خزانه به زمین اصلی منتقل شدند پنجه زنی شروع شده و تا یکماه بعد نیز ادامه می یابد. پس از پایان یکماه رشد پنجه ها به حداکثر خود رسیده و پس از آن از تعداد آن ها کاسته خواهد شد. شرایط اقلیمی به ویژه آب و هوا در رشد پنجه ها بسیار مهم و مؤثر می باشد. قدرت تولید پنجه در برنج خیلی زیاد بوده به طوری که هر بوته برنج معمولاً ۴ تا ۵ پنجه تولید می نماید. گل آذین در برنج به صورت پانیکول بوده و فرق آن با گل آذین خوشه در این است که در پانیکول هر خوشه چه دارای دم باریک و بلندی می باشد و به همین دلیل به آن خوشه خوشه هم گفته می شود. پانیکول در ارقام مختلف برنج به شکلی فشرده، باز یا نیمه باز است. البته از دیدگاه اصلاح گران نباتات در تولید هیبرید و اریته هایی که گل آن ها بیشتر باز باشد بهترند زیرا مقدار دگرگشنی و در نتیجه تولید بذر آن ها بیشتر است. پانیکول برنج در انتهای ساقه وجود داشته و دارای شاخه های فرعی با محورهای ثانوی می باشد. خوشه ها روی دو گل کوتاه به وجود می آیند که نوک آن روی گلوم های نازا (لمای عقیم) توسعه یافته است و به چند وجهی کنگره دار تبدیل می شوند؛ بنابراین نوک فنجانی شکل و متورم مشابه یک زوج گلوم حقیقی است و به آن گلوم حقیقی گفته می شود. هر خوشه دارای محور کوچکی به نام محور سنبله است که روی آن یک گل در محور برگک پانویه که گلوم های نازا نام دارد تشکیل می شود. گل دهی در برنج از نوک گل آذین شروع شده و به سمت پایین ادامه می یابد. در موقع ظهور خوشه نیاز ریشه به مواد غذایی به ویژه ازت، فسفر و پتاس زیاد است. گل آذین در برنج به صورت خوشه ای بوده و دارای انشعابات فرعی می باشد و حاوی سنبلچه های تک گلچه ای است. برنج بر خلاف سایر غلات که ۳ تا ۴ پرچم دارند دارای ۶ پرچم است. نافه کوتاه و بساک ها به صورت دوخانه ای و دارای یک مادگی بوده که حاوی یک تخمدان می باشد. کلاله دو شاخه و پردار است. مادگی دارای تخمدان یک برچه ای می باشد. برگک فوقانی یا گلوم گل دهنده لما (گلومل یا پوشینه سنبله که ریشک روی آن می رود) و پالئا (گلومل یا پوشینه گیاهان گرامینه که فاقد ریشک است)، همراه با گل دربرگرفته شده یک گل را تشکیل می دهند. در اطراف هر گل دو برگ به نام پوشینه (Glumelle) وجود دارد که یکی لما (Lemma) و دیگری پالئا (Palea) نامیده می شود. همچنین در انتهای هر سنبله دو برگک به نام پوشه (Glume) وجود دارد. در برنج گلوم ها خیلی کوچک بوده و حتی ممکن است گاهی اوقات حذف شده باشند. طول گلوم های خارجی ۴/۱ لما و پالئا و در بعضی از واریته ها هم اندازه لما و پالئا است. عموماً لما دارای ریشک و پالئا فاقد ریشک می باشد. ۷ تا ۹ روز بعد از گل دادن لایه آلرون از تغییر شکل لایه خارجی بافت آندوسیرم به وجود می آید. برنج گیاهی است خود گشن و بین صفر تا ۳ درصد دگرگشنی دارد. گرده افشانی تقریباً هم زمان با باز شدن گل ها در شرایط طبیعی روی می دهد. دمای مطلوب برای گرده افشانی در حدود ۳۱ تا ۳۲ درجه سانتی گراد است. در دمای پایین تر از ۱۰ تا ۱۳ درجه سانتی گراد و همچنین بالاتر از ۶۰ درجه سانتی گراد گرده افشانی متوقف می گردد. خشکی و دمای پایین می تواند روی گرده افشانی اثر منفی داشته باشد. حداقل دما برای انجام عمل لقاح ۱۵ درجه سانتی گراد می باشد. زمان باز شدن گل ها ۸ صبح الی ۲ بعدازظهر بوده و گل های گل آذین در بین یک دورة ۷ تا ۱۰ روزه باز می شوند و اکثر آن ها ۲ تا ۴ روز پس از خروج گل آذین از غلاف برگ این کار را انجام می دهند. در جهان بیش از ۱۲۰٫۰۰۰ گونه برنج وجود دارد. اتحادیه اروپا و سازمان های گمرک کشورهای عضو برای ارزیابی و دریافت عوارض وارداتی بین ۵۰۰۰ تا ۱۸۰۰۰ (آلمان) گونه برنج را طبقه بندی و تفکیک کرده اند. از گونهٔ ایرانی می توان به گرده، دابو، طارم، چرام۱، چرام۲، صدری (شامل انواع دم سیاه، دم زرد و دم سرخ)، بینام، علی-کاظمی، چمپا و… اشاره کرد از تیپهای اصلاح نژاد شده و پرمحصول می توان از ندا، سفیدرود و خزر نام برد. برخی از ارقام برنج در منطقه شمال ایران: در نواحی جلگه ای استان مازندران همچون شالیزارهای شهرستان های فریدونکنار، بابلسر، محمودآباد، نور، جویبار بیشتر ارقام سنتی و مرغوب نظیر (طارم محلی یا سنگ طارم)، هاشمی و بینام کشت می شود و ارقام پرمحصول همچون شیرودی، فجر، خزر و ندا بیشتر در شالیزارهای شهرستان های بابل، آمل، ساری، نکا و بهشهر کشت می شود. در استان گیلان، شامل ارقام ایندیکایی چون غریب، هاشمی، حسنی و گرده می باشند که بنظر می رسند در نتیجه انتخاب سنتی توسط کشاورزان (و احتمالاً در ادامه تعدادی نیز در پی انتخاب توسط محققین) هر یک در نواحی جلگه ای و دره ای استان گیلان به ترتیب شالیزارهای مناطق اطراف شهرستان های صومعه سرا، فومن، تالش به مرور زمان حاصل شده اند. یک نوع برنج در منطقه سیروان ایلام طی سال های طولانیست که کشت می شود به نام برنج عنبربو که بسیار خوش عطر و مزه می باشد ولی چون به نسبت وسعت آن منطقه کشت می شود به فروش انبوه نرسیده است اما این چند سالی است که به کردستان عراق و تهران نیز صادر می شود. همچنین در سمت غربی اصفهان و زاینده رود برنجی به اسم لنجان کشت می شود که هنگام پخت قد کشیده و نا منظمی پیدا می کنند، رنگ آن اندکی متمایل به زرد بوده و طعم و عطر خاصی دارد. به دلیل خشکسالی های اخیر کشت برنج در اصفهان اندکی کاهش پیدا کرده است. حدود ۹۵ درصد از تولید برنج جهان در چین و هند و آسیای جنوب شرقی می باشد و برنج سفید جزو مهم ترین وعده های غذایی در این کشورها محسوب می شود اما در ایران استان مازندران رتبه اول(۹۳۸۷۳۰٫۱۹) و استان گیلان (۷۴۱۲۴۱٫۹)، استان گلستان (۲۲۹۴۵۴٫۹۹)، استان فارس (۲۲۶۲۹۶٫۷۲)و خوزستان(۲۱۹۸۰۹٫۱۵)و پارس آباد (دشت مغان) در رتبه های بعدی از نظر میزان تولید قرار دارند. در سال ۱۳۸۵، ۶۲۰٫۰۰۰ هکتار سطح زیر کشت برنج بوده و ۲۶۱۲۱۷۴٫۳۴ تن شلتوک برنج تولید شده است. در استان های مازندران و گیلان برنج مرغوب و در استان های دیگر برنج پرمحصول کاشت می شود. در پارس آباد مغان بیشتر ارقام باکیفیت از لحاظ غنی بودن عناصر غذایی (آهن، روی، کلسیم و…) به علت گرم سیر بودن منطقه نسبت به سایر مناطق کشور از رتبه خاصی برخوردار است. همچنین برنج بومی لنجان نیز از جمله برنج های معطر است که به نام برنج لنجان معروف بوده و در استان اصفهان می توان یافت. اگر برنج روی دست کشاورزان مانده باشد، ممکن است باعث انبار کردن آن ها شود به طوری که حتی برنج ها را در فضای باز نگه می دارند و فقط یک پلاستیک بر رویش می کشند. روستاییان گیلان و مازندران برای نگه داری و انبار کردن ساقه های شالی از کندوج استفاده می کنند. در منطقه مغان برنج سفید که بیشتر از نوع رقم هاشمی هست را در کیسه های ۵۰ کیلویی در انبارها و شلتوک (جو) را روی چهارپایه های فلزی در بیرون از انبار قرار داده و می پوشانند تا از گزند موشهای انبار در امان باشد. تیپ های بومی متعدد برنج نسبت به هریک از گونه های بومی ژاپنی، جاوایی و هندی تمایز بیشتری یافته اند. عوامل هم القاءکنندگی تمایزیابی گونه های بومی و تیپ های بومی بایستی وابسته به عوامل محیطی زیستگاه های گیاهی شان باشد. تفاوت حساسیت نوری و حرارتی در گل دهی، مقاومت به کم آبی در رشد، مقاومت به مقدار زیاد کود و نمک های محیط کشت، مقاومت به تحمل غرقابی، مقاومت به درجه حرارت بالا و پایین و غیره در گونه های بومی مشخص شده اند. به علاوه، ویژگی ریخت شناختی ابعاد و اندازه دانه به عنوان یک شاخص موثق اولیه گونه های بومی در نظر گرفته می شوند. تمایزات چنین ویژگی هایی را در میان شش تیپ بومی ذکر شده می توان شناخت. در حال حاضر، اگر چه یک محقق اعلام کرده است که این شاخص همیشه برای طبقه بندی سه گونه بومی کافی نیست. به طور کلی، یکی از تفاوت های برجسته کولتیوارهای هندی، جاوایی و ژاپنی، شکل دانه است. با پیگیری گزارش کاتو (۱۹۳۰) دربارهٔ شکل دانه در هندی و ژاپنی، ماتسو سه گونه دانه: ۱) کوتاه، ۲) بزرگ و ۳) بلند را تأیید کرد. این سه گونه دانه به ترتیب به صورت ژاپنی، جاوه ای و هندی نشان داده شدند. بیش تر، دانهٔ برنج هندی، باریک و جاوایی بزرگ هستند و دانهٔ برنج ژاپنی دارای دانهٔ کوچک و کوتاه با مقطع عرضی گرد است. بیشتر کولتیوارهای هند، هندوچین، چین جنوبی، تایوان و فیلیپین از هندی اند (تیپ C). تعداد زیادی از کولتیوارهای جاوا، چین شمالی و غربی، اروپا، آمریکا و بیشتر برنج دیم ژاپنی متعلق به جاوایی (تیپ B) است. برنج آبی ژاپن و کولتیوارهای منچوری خیلی شبیه ژاپنی اند (تیپ A). وتب و آکی هاما شکل دانه های برنج باستانی که در برمه، تایلند و کلمبیا کشت شده بود، بررسی کردند. آن ها وجود کولتیوارهای اولیه را در دامنه کوه های هیمالیا که به هندی و ژاپنی تمایز نیافتند، پیشنهاد کردند. آن ها به منشأ برنج زراعی نیز می اندیشید همان طور که در بالا اشاره گردید، در نوع بومی هندی کولتیوارهای دانه کوتاه مانند بورو تأیید شده است. یک تئوری وجود دارد که تمایز یابی اختصاصی شکل دانه را در انواع بومی برنج آسیایی نشان می دهد که ممکن است در نتیجه پاسخ به اختلاف درجه حرارت در آن ها باشد. دما: میانگین دمای مورد نیاز برنج هنگام رشد باید بین ۲۰ تا ۳۷ درجه سانتیگراد باشد. پایین بودن دما در اوایل فصل زراعی یا آبیاری مزرعه با آب سرد سبب می شود که زمان رسیدن دانه ها به تأخیر افتد. بالا بودن دما هم موجب کاهش تعداد سنبلچه های بارور و وزن دانه ها می شود. نور: نور هم یکی از عوامل مؤثر در رشد گیاه است. شدت نور در اوایل فصل زراعی شاید عامل محدودکننده ای برای رشد برنج به حساب آید. اما با نزدیک شدن به پایان فصل زراعی، به ویژه موقع تشکیل خوشه، رقابت برای جذب نور بین بوته ها افزایش می یابد. رطوبت: مناسب ترین میزان رطوبت برای گلدهی گیاه برنج، ۷۰ تا ۸۰ درصد است. رطوبت کمتر از ۴۰ درصد، عامل بازدارنده ای برای گلدهی گیاه به شمار می رود. وزش باد و ریزش باران و تگرگ، در زمان گلدهی زیانبار است. همچنین بارندگی موقع برداشت محصول هم عملیات مربوط به خشک شدن محصول را به تأخیر می اندازد. برنج، کلاً گیاه آب دوستی به شمار می رود، ولی آبزی نیست. چون ریشه گیاهان آبزی قادر نیست که تارهای کشنده و ریشه های فرعی تولید کند. در حالی که ریشه برنج هم تار کشنده و هم ریشه فرعی دارد. آب: آب مورد نیاز برنج از سایر غلات بیشتر است. هشتاد درصد آب مورد نیاز محصول برنج تولید شده در جهان به ویژه در نقاط استوایی، از آب باران تأمین می گردد. ۲۰ درصد باقی مانده را از آب رودخانه و آب چاه تأمین می نمایند. نتایج بدست آمده نشان داده که اگر دمای آب کمتر از ۱۹ درجه سانتیگراد باشد، زمان رسیدن دانه به تأخیر می افتد. اگر هم از ۳۰ درجه بیشتر باشد، گسترش ریشه و میزان عملکرد گیاه برنج به دلیل محدود بودن اکسیژن موجود در آب، کم می شود و بازدهی گیاه کاهش می یابد. خاک: برنج در خاک های مختلف، از فقیر تا غنی که تنها آب مورد نیاز گیاه تأمین باشد به عمل می آید. البته مقدار آب مصرفی در خاک های سبک بیش از خاک های سنگین است. مناسب ترین خاک برای کشت برنج، خاک رسی با لایه غیرقابل نفوذ در عمق ۵۰ تا ۱۵۰ سانتیمتری و همراه با مقدار زیادی مواد آلی است. برنج اصولاً نسبت به شوری خاک و شوری آب مقاوم است. در صورتی که آب کافی برای شستشوی نمک خاک وجود داشته باشد، می توان از برنج برای اصلاح خاک های شور استفاده نمود. نشاکارهای صیفی جات ماشین آلات یا ادواتی هستند که نشاء گیاهان را به صورت مکانیزه (اتوماتیک یا نیمه اتوماتیک) به زمین منتقل می کنند. دقت بالای کاشت نشاءها چه در عمق و چه در فواصل بین ردیف ها و همچنین سرعت انتقال آن ها به خاک سبب افزایش عملکرد و نیز کاهش چشمگیر هزینه های کارگری می گردد. یکی از پارامترهای مهم در انتخاب نشاکارها (نشاکارهای چند ردیفه) فواصل بین ردیف ها می باشد. به طوری که دستیابی به حداقل فاصله بین ردیف ها همواره به عنوان یکی از محدودیت های تولید مطرح می باشد. پارامتر دوم راندمان دستگاه یا تعداد نشاهای کاشته شده در هر ساعت می باشد. در نشاکارهای دارای موزع گردان، تعداد فنجان ها یا حفره های روی موزع اهمیت بسیاری در سرعت کار دستگاه دارد. به طوری که موزع هایی که دارای شش یا هشت حفره می باشند، علاوه بر سرعت کمتر نسبت به موزع های دوازده تایی، گاهی در مواردی که فواصل کم کاشت روی ردیف (حدود ۳۰ الی ۴۰ سانتیمتر) مورد نیاز می باشد، سبب اختلال در حرکت تراکتور می گردند به طوری که تراکتور مدام می بایست در حالت نیم کلاچ حرکت کند تا سرعت حرکت دستگاه و به تبع آن سرعت چرخش موزع کاهش یافته و اپراتور دستگاه نشاکار فرصت انداختن نشاها را در داخل فنجان ها داشته باشد. پارامتر دیگر، جهت حرکت نشاکار می باشد. نشاکارهایی که خلاف جهت حرکت تراکتور، حرکت می کنند، امکان رویت مزرعه و چگونگی کاشت را به اپراتور می دهند تا در صورت لزوم تغییرات لازم را در تنظیمات نشاکار اعمال نماید. بازتاب حرارتی کولتیوارهای گرمسیری، مانند: جوانه زنی بذر، پنجه دهی، رشد نشاء، مدت زمان رشد و طول ساقه، به طوری که تاکنون شناخته شده است، نسبت به کولتیوارهای مناطق معتدل تفاوت بسیاری دارند. به هرحال، روابط بین تیپ های بومی و بازتاب درجه حرارت در رشد، و ظرفیت پنجه دهی در شش تیپ بومی کولتیوارهای هندی و ژاپنی در ترکیبات مختلف نور و درجه حرارت در اتاقک های رشد کاملاً کنترل شده، مورد مطالعه قرار گرفت. کاکی زاکی، پیشنهاد کرد که در شدت نور پایین و در درجه حرارت پایین بدون توجه به تیپ بومی، میزان پنجه دهی در درجه حرارت پایین بیشتر از بروز زردی پهنک برگ در درجه حرارت پایین (۱۵ درجه سانتی گراد) در میان شش تیپ بومی آسیایی، اوس، تجره، بولو، و کولتیوارهای ژاپنی آزمایش شد. اوس و تجره زردی شدیدی پیدا کردند. ژاپنی و بولو، به ویژه ژاپنی در درجه حرارت پائین تحمل بیشتری نسبت به زردی را نشان داد. بورو تیپ متوسط بین بولو و اوس یا تجره بود. در طبیعت آن اختلاف نظر وجود داشته بعضی آن را گرم و بعضی سرد و بعضی معتدل می دانند ولی در درجه دوم خشک بودن آن اتفاق نظر وجود دارد و بعضی مرکب القوی دانسته اند زیرا اگر در آب بجوشد و آبکش کنند و چلو بپزند، جرم آن درجه اول سرد و آب آن اول گرم می باشد. تولیدکننده خلط صالح و خواب های خوب بوده، در درمان پیچش شکم و زخم روده، اسهال خونی، اختناق رحم، امراض کلیه و مثانه نافع است. خوردن برنج با شیر و شکر کثیرالغذا بوده و محرک نیروی جنسی و چاق کننده می باشد. خوردن آن با دوغ تازه و سماق، تسکین دهنده حرارت و تشنگی و درمان اسهال صفراوی است. برنج پخته در اشخاص حرارتی تولید حرارت و در رطوبتی ها ایجاد رطوبت می کند، به همین دلیل اغلب پزشکان د هنگام بیماری خوردن آن را منع کرده اند، ولی در زمان سلامتی آن را کاملاً تجویز می کنند، چون باعث طول عمر و صحت مزاج است. چلتوک برنج دارای مقدار زیادی ویتامین B می باشد. برنج سفید از سایر انواع آن بهتر و ارزش غذایی آن بیشتر است. برنج دارای حالت جمع کنندگی و یبوست آور است و به تنهائی خاصیت غذائی کمی دارد. برای مبتلایان به فشار خون مفید است. برای پیچش شکم، اسهال، بیماری کبدی، برنج پخته مفید است، بخ خصوص ترکیب شیر بز با برنج در غذای شیر برنج مفید می باشد. هرگاه با دوغ تازه یا ماست یا سماق خورده شود، انواع اسهال صفراوی و التهابات و حرارت معده را از هر نوع عطش، استفراغ را نیز برطرف می کند، به خصوص شیر برنج تهیه شده از شیر بز برای اسهال مفید است، حتی اسهالی که همراه شکم پیچه باشد. برای درد دور ناف یا به قولی ناف افتادگی، پلوئی که با پیه پشت بز چرب شده باشد، یا در صورت عدم وجود با روغن حیوانی بسیار مفید است. خوردن برنج پخته باعث دیدن خوابهای خوب می شود، به شرط آنکه در خوردن آن زیاده روی نشود. خوردن آب برنج پخته مخلوط با شیر ضمن نرم کردن سینه و قوه باء را تقویت می بخشد. بهتر است آب برنج با شیر به نسبت مساوی مخلوط گردد. تنقیه آب برنج پخته جهت زخم روده و معده نافع است. ضماد برنج با پیه جهت گشودن دمل مفید است؛ و در ضمن برای جلا دادن جواهر نیز استفاده می شود. پاشیدن پودر خاک برنج بر روی زخم های تازه مفید است. نوشیدن سوپی از آرد برنج با پیه کبد بز جهت اسهال شدید و بیماری های حاصله از آن و زخم روده بسیار مؤثر است. آب برنج چلتوک ساقط کننده جنین است. برای خون ریزی دماغ، به بینی کشیدن پودر و گردی که در موقع برنج کوبی بدست می آید، مفید است. برخی آش تهیه شده از پوسته برنج که کاملاً سرند نکرده باشند، را برای تقویت دهی رشد مو مفید می دانند. زیانهای برنج: برنج برای اشخاصی که دچار قولنج یا مستعد قولنج هستند، خوب نیست. منظور از قولنج در اینجا دردهای ناگهانی در محدوده شکم است که گاهی اوقات برای برخی افراد رخ می دهد؛ و منظور قولنج شکستن نیست. پوسته کاملاً سرند نکرده برنج را برخی افراد مسموم کننده و برخی دیگر عامل سردرد دانسته اند. مصرف زیاد برنج می تواند باعث دل درد و بسته شدن منافذ ومجاری داخلی بدن گردد. مصلح برنج:خیساندن برنج در آب سبوس گندم و خوردن آن با شیرو شیرینیجات مصلح برنج است.از دیگر مصلحات برنج زیره سیاه و زعفران نیز می باشد.
[ { "answer1": "شواهد پیدایشی نشان می دهد که برنج در ۸۲۰۰–۱۳۵۰۰ سال پیش در دره رودخانه پرل چین سرچشمه گرفته است.", "answer2": "نیمی از جمعیت جهان، به برنج به عنوان یک غذای اصلی وابسته هستند.", "distance": 284, "question": "محل اصلی پیدایش برنج کجاست و برنج در کجا به عنوان یک غذای اصلی در نظر گرفته می شود؟" }, { "answer1": "بیش تر، دانهٔ برنج هندی، باریک و جاوایی بزرگ هستند و دانهٔ برنج ژاپنی دارای دانهٔ کوچک و کوتاه با مقطع عرضی گرد است.", "answer2": "این سه گونه دانه به ترتیب به صورت ژاپنی، جاوه ای و هندی نشان داده شدند.", "distance": 72, "question": "تفاوت اصلی بین ارقام برنج هندی و ژاپنی چیست و چه نوع دانه ای به برنج جاوه ای نسبت داده می شود؟" }, { "answer1": "در دمای پایین تر از ۱۰ تا ۱۳ درجه سانتی گراد و همچنین بالاتر از ۶۰ درجه سانتی گراد گرده افشانی متوقف می گردد.", "answer2": "مناسب ترین میزان رطوبت برای گلدهی گیاه برنج، ۷۰ تا ۸۰ درصد است.", "distance": 5612, "question": "در چه دمایی گرده افشانی برنج متوقف می شود و رطوبت مناسب برای گلدهی آن چقدر است؟" }, { "answer1": "در جهان بیش از ۱۲۰٫۰۰۰ گونه برنج وجود دارد.", "answer2": "در منطقه مغان برنج سفید که بیشتر از نوع رقم هاشمی هست را در کیسه های ۵۰ کیلویی در انبارها و شلتوک (جو) را روی چهارپایه های فلزی در بیرون از انبار قرار داده و می پوشانند تا از گزند موشهای انبار در امان باشد.", "distance": 2628, "question": "چند نوع برنج در جهان وجود دارد و برنج به چه صورت در منطقه مغان نگهداری می شود؟" }, { "answer1": "مناسب ترین خاک برای کشت برنج، خاک رسی با لایه غیرقابل نفوذ در عمق ۵۰ تا ۱۵۰ سانتیمتری و همراه با مقدار زیادی مواد آلی است.", "answer2": "همچنین در سمت غربی اصفهان و زاینده رود برنجی به اسم لنجان کشت می شود که هنگام پخت قد کشیده و نا منظمی پیدا می کنند، رنگ آن اندکی متمایل به زرد بوده و طعم و عطر خاصی دارد.", "distance": 4964, "question": "برنج در چه نوع خاکی بهتر رشد می کند و چه نوع برنجی در لنجان کشت می شود؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
420
: عنصرهای خاکی کمیاب بر پایهٔ نامگذاری آیوپاک، عنصرهای خاکی کمیاب با حروف اختصاری عنصرهای خاکی کمیاب یا فلزهای خاکی کمیاب، مجموعهٔ ۱۷ عنصر شیمیایی جدول تناوبی است. این دسته از عنصرها از پانزده عنصر لانتانیدها و دو عنصر اسکاندیم و ایتریم تشکیل می شوند. اسکاندیم و ایتریم به این دلیل، شناخته شده اند که بیشتر در همان سنگ معدن هایی پیدا می شوند که لانتانیدها پیدا می شوند و ویژگی های شیمیایی همانندی را از خود نشان می دهند اما دارای خواص الکتریکی و مغناطیسی متفاوتی هستند. به ندرت، یک تعریف وسیع تر که شامل آکتینیدها هم می شود، استفاده می شود، به این دلیل که آکتینیدها دارای ویژگی های معدنی، شیمیایی و فیزیکی (به ویژه پیکربندی لایه های الکترونیکی) مشترکی هستند. این عنصرها (به جز پرومتیم و عنصرهای پرتوزا) برخلاف نامشان در زمین بسیار فراوان اند. برای نمونه سریم ۲۵-امین عنصر فراوان است که غلظت آن و برابر مس است. این عنصرها به دلیل ویژگی های زمین شیمی در زمین بسیار پراکنده اند و در یک جا به اندازهٔ کافی متمرکز نیستند. در نتیجه جستجو و بهره برداری از آن ها بسیار پرهزینه است. رسوب هایی از آن ها که بهره برداری از آن اقتصادی باشد را کانی خاک کمیاب می نامند. نخستین کانی شناسایی شده از این عنصرها گادولینیت نام دارد که یک ترکیب شیمیایی از سریوم، ایتریم، آهن، سیلیسیم و دیگر عنصرها است. این کانی از یک معدن در روستای ایتربی در سوئد بدست آمد است (نگاه شود به کارل اکسل آرنیوس). چندین عنصر خاکی کمیاب نامشان را از این منطقه وام گرفته اند. در جدول زیر نام این ۱۷ عنصر خاک کمیاب به همراه عدد اتمی و نماد شیمیایی و ریشهٔ نام و کاربرد آن ها آمده است. نام برخی عنصرها برگرفته از نام دانشمندی است که آن ها را شناسایی کرده یا ویژگی های آن ها را توضیح داده است و نام برخی دیگر از نام جایی که در آن پیدا شده اند گرفته شده است. نخستین عنصر خاکی کمیاب کشف شده، کانی مشکی به نام ییتربیت بود که در سال ۱۸۰۰ به گادولونیت تغییر نام پیدا کرد. این عنصر به وسیله ستوان کارل اکسل آرنیوس در سال ۱۷۸۷ در یک معدن در روستای ییتربی در سوئد کشف شد. ییتربیت به دست یوهان گادولین، استاد آکادمی سلطنتی تورکو رسید. بررسی او نشان دهندهٔ یک اکسید ناشناخته بود که آن را ییتریا نام نهاد. آندرس گوستاو اکبرگ بریلیم را از گادولونیت جدا کرد. اما موفق به تشخیص بقیهٔ عنصرها در آن سنگ معدن نشد. پس از این کشف در سال ۱۷۹۴، یک کانی از معدن بستناس نزدیک ریدارهیتان در سوئد که باور داشتند یک کانی آهن تنگستن است، توسط جانز جیکوب برزلیوس و ویلهلم هیسینگر دوباره مورد آزمایش قرار گرفت. در سال ۱۸۰۳ آن ها به یک اکسید سفید رنگ دست یافتند و نام آن را سریا گذاشتند. مارتین هنریک کلپروث به طور مستقل اکسید یکسانی را کشف کرد و آن را اکرویا نام نهاد. بنابراین تا سال ۱۸۰۳ دو عنصر کمیاب خاکی ییتریم و سریم شناخته شده بودند گرچه سی سال دیگر زمان برد تا محققان بتوانند عنصرهای دیگر موجود در سنگ معدن ییتریم و سریم را تعیین کنند (خصوصیات شیمیایی مشابه فلزات کمیاب خاکی، جدایش آن ها را مشکل می سازد). در سال ۱۸۳۹ دستیار برزلیوس، کارل گوستاو موساندر سریا را با گرم کردن نیترات و حل کردن محصول در نیتریک اسید جدا کرد. او نام اکسید نمک حل شونده را لانتانا نهاد. برای او سه سال دیگر زمان برد تا بتواند لانتانای خالص و دیدیمیا را جدا کند. دیدیمیا که دیگر با تکنیک مساندر قابل جدایش نیست، ترکیبی از اکسیدهاست. در سال ۱۸۴۲ موساندر ییتریا را به سه اکسید جداسازی کرد: ییتریا، تربیا و اربیای خالص (همهٔ نام ها از نام شهر ییتربی گرفته شده اند) نام نمک های صورتی را تربیم و نمک های زرد رنگ پروکساید را اربیم نهاد؛ بنابراین در سال ۱۸۴۲ شمار عنصرهای کمیاب خاکی شناخته شده به ۶ عدد رسید: ییتریم، سریم، لانتانم، دیدیمیوم، اربیم و تربیم. نیلز جوهان برلین و مارک دلافونتین همچنین سعی کردند ییتریا خام را جدا کنند و به مواد مشابه موساندر رسیدند. اما برلین در سال ۱۸۶۰ نام ماده ای که نمک صورتی می داد را اربیم گذاشت و دلافونتین نام ماده با رنگ زرد پروکساید را تربیم نهاد. این سردرگمی باعث ایجاد چند ادعای غلط از کشف عنصرهای تازه همانند موساندریم توسط جان لورنس اسمیت یا فیلیپیم و دسیپیم توسط دلافونتین شد. به دلیل سخت بودن جدایش فلزات و تعیین اینکه جدایش کامل شده است شمار کشفیات غلط به ده ها و به گفتهٔ بعضی منابع به صد نیز می رسید. به مدت ۳۰ سال عنصر تازه ای کشف نشد و عنصر دیدیمیم در جدول تناوبی عنصرهای با جرم مولکولی ۱۳۸ جا داده شد. در سال ۱۸۷۹ دلافونتین از فرایند فیزیکی تازه طیف سنجی شعله نوری استفاده کرد و چندین خط طیف نوری تازه در دیدیمیا پیدا کرد. همچنین در سال ۱۸۷۹ عنصر تازه ساماریوم به وسیله پاول امیل لکوق دبویسباودران از کانی سامارسکایت جدا شد. خاک ساماریا بعدها به وسیلهٔ لکوق دبویسباودران در سال ۱۸۸۶ جدا شده و جین چارلز گالیسارد دماریگناک با جداسازی از سامارسکایت به یک نتیجهٔ مشابه رسید. آن ها نام عنصر را به افتخار جوهان گادولین، گادولینیوم نام نهادند، و اکسید آن نیز گادولینیا نام گذاری شد. تجزیه و تحلیل طیف سنجی های ساماریا، ییتریا و سامارسکایت انجام شده بین سال های ۱۸۸۶ و ۱۹۰۱ توسط ویلیام کروکس، لکوق دبویسباودران و اوگنه آناتوله دمارشای چند خط طیف نوری سنجی تازه که نشان گر وجود یک عنصر ناشناخته بود را برملا ساخت. بلوری شدن جزئی اکسیدها بعداً در سال ۱۹۰۱ باعث کشف یوروپیوم شد. در سال ۱۸۳۹ سومین منبع عنصرهای کمیاب خاکی در دسترس قرار گرفت. این یک کانی مشابه گادولونیت، اورانوتانتالوم است که اکنون با نام سامارسکایت شناخته می شود. این کانی از میاس در کوه های جنوبی اورال توسط گوستاو رز مستندسازی شد. آرهامان مدعی شد که یک عنصر تازه به نام ایلمنیوم باید در این کانی وجود داشته باشد. اما بعدها کریستین ویلهلم بلومسترند، گالیسارد دمریگناک، و هنریک رز در آن فقط تانتالم و نیوبیوم (کولومبیوم) یافتند. شمار دقیق عنصرهای کمیاب خاکی که وجود داشتند به شدت نامشخص بود و حداکثر ۲۵ عدد تخمین زده می شد. استفاده از طیف سنجی پرتو ایکس (دست یافته توسط بلورنگاری پرتو ایکس) توسط هنری گوین جفریز موزلی اختصاص دادن عدد اتمی به عنصرها را ممکن کرد. موزلی فهمید که شمار دقیق لانتانایدها باید ۱۵ تا باشد و عنصر ۶۱ باید کشف شود. با استفاده از این حقایق دربارهٔ عدد اتمی با بلورنگاری پرتو ایکس موزلی همچنین نشان داد که هافنیم یک عنصر کمیاب خاکی نیست. موزلی سال ها پیش از آنکه هافنیم کشف شود در سال ۱۹۱۵ در جنگ جهانی اول کشته شد. از این رو ادعای جورجس اوربین مبنی بر کشف عنصر ۷۲ نادرست بود. هافنیم عنصری است که در جدول تناوبی عنصرها درست زیر زیرکونیم قرار می گیرد و هافنیم و زیرکونیوم از لحاظ خواص فیزیکی و شیمیایی بسیار مشابه هستند. در طول دهه ۱۹۴۰ (میلادی) فرانک اسپدینگ و دیگران در ایالات متحدهٔ آمریکا (در حین پروژه منهتن) فرایند شیمیایی تعویض یون برای جداسازی و خالص سازی عنصرهای کمیاب خاکی را توسعه دادند. این روش در ابتدا در آکتینایدها برای جداسازی پلوتونیوم ۲۳۹ از اورانیم، توریم، آکتینیم، و دیگر آکتینایدها در مواد تولید شده در رآکتورهای هسته ای به کار گرفته شد. پلوتونیوم ۲۳۹ به دلیل این که ماده ای شکافتنی است بسیار مطلوب است. منابع اصلی عنصرهای کمیاب خاکی کانی های باستانسایت، مونازایت، لوپارایت و خاک رس جاذب یون هستند. علی رقم فراوانی نسبتاً زیاد آن ها کانی های عنصرهای خاکی کمیاب نسبت به منابع یکسان فلزات گذار از لحاظ معدن کاری و استخراج (به خاطر خواص شیمیایی مشابه آنها) مشکل تر هستند، که این موضوع باعث گران بودن نسبی عنصرهای کمیاب خاکی شده است. استفادهٔ صنعتی این عنصرهای تا پیش از آن که روش های کارآمد جداسازی آنها همانند تعویض یون، بلوری شدن جزء به جزء و استخراج مایع مایع در اواخر دهه ۱۹۵۰ (میلادی) و اوایل دهه ۱۹۶۰ (میلادی) توسعه داده شود بسیار کم بود. برخی کنسانتره های ایلمنیت شامل مقادیر کمی اسکاندیم و دیگر عنصرهای کمیاب خاکی هستند که می توان آن ها را با XRF (فلورسنس پرتو ایکس) بررسی کرد. تا سال ۱۹۴۸ بیشتر عنصرهای کمیاب خاکی جهان از شن و ماسه های رسوبی هند و برزیل بدست می آمد. در دهه ۱۹۵۰، آفریقای جنوبی منبع اصلی عنصرهای خاکی کمیاب جهان شد که به دلیل یک کوهوار غنی از مونازایت در معدن Steenkampskraal در استان کیپ غربی بود. در دهه ۱۹۶۰ تا دهه ۱۹۸۰ (میلادی) معدن عنصرهای نادر کوه Pass در کالیفرنیا استخراجگر پیشرودر این زمینه شد. امروزه رسوبات هند و آفریقای جنوبی را هنوز هم برخی از کنسانتره های خاکی کمیاب را استخراج می کنند. اما در مقایسه با چین، عفب افتاده اند. در سال ۲۰۱۷، چین ۸۱ درصد از منابع خاکی کمیاب زمین را تولیدکرد. این کشور بیشترین مقدار این عناصر را از مغولستان داخلی که ۳۶٪/۷ درصد از ذخایر را را در خود جای داده استخراج کرد. استرالیا با فاصله زیاد، دومین و دیگر استخراج کننده بزرگ با ۱۵٪ تولید جهانی است. همه منابع کمیاب خاکی سنگین جهان (مانند دیسپروسیوم) از منابع نادر خاکی چینی مانند پلی متیل بیان ابی به دست می آید. معدن محدوده براونز، در ۱۶۰ کیلومتری جنوب خاوری Halls C عنصرهای خاکی کمیاب در شمال باختر استرالیا، در حال حاضر در حال توسعه است و قرار است که نخستین تولیدکننده بزرگ دیسپروزیم خارج از چین شود. چین همچنین بالاترین میزان کانه آرایی این عنصرها را دارد. در سال ۲۰۱۹ نزدیک ۹۰٪ کانه آرایی و ساخت اکسیدهای کاربردی این عنصرها در چین انجام شد. تقریباً همه ۱۰٪ باقی مانده توسط یک شرکتی استرالیایی در مالزی تولید شد. مالزی می خواهد تولید این عنصرها را به خاطر نگرانی های زیست محیطی متوقف کند. از سال ۲۰۱۴ تا ۲۰۱۹ صادرات اکسیدهای عنصرهای خاکی کمیاب چین، دو برابر شده است. ۸۰٪ صادرات چین از این مواد به آمریکا است. فرانسه، ژاپن، و استونی نیز عنصرهای کمیاب فرآوری شده به آمریکا صادر می کنند. اما مواد اولبه خود را از چین وارد می کنند. افزایش تقاضا منابع را کاهش داده است و نگرانی رو به رشدی به وجود آورده که ممکن است جهان به زودی با کمبود عنصرهای کمیاب خاکی روبرو شود. از سال ۲۰۰۹ به واسطهٔ تقاضای عنصرهای کمیاب خاکی در سراسر جهان، انتظار می رفت که سالانه بیش از ۴۰٬۰۰۰ تن در سال عرضه شود مگر اینکه منابع اصلی تازه توسعه یابد. در سال ۲۰۱۳ اعلام شد که تقاضا برای عنصرهای خاکی کمیاب به دلیل وابستگی اتحادیه اروپا به این عنصرها افزایش می یابد. به این دلیل که عنصرهای خاکی کمیاب را نمی توان با عنصرهای دیگر جایگزین کرد و عنصرهای خاکی کمیاب دارای نرخ بازیافت کمی هستند. علاوه بر این، با توجه به افزایش تقاضا و عرضه پایین، انتظار می رود که قیمت های آینده آن ها افزایش یابد و احتمال دارد کشورهایی غیر از چین، معادن عنصرهای خاکی کمیاب راه اندازی کنند. تقاضا برای عنصرهای خاکی کمیاب در حال افزایش است به دلیل این واقعیت است که آن ها برای فناوری های تازه و نوآورانه، ضروری هستند. محصولات تازه ای که به عنصرهای خاکی کمیاب نیاز دارند تولید می شوند شامل تجهیزات پیشرفته ای مانند تلفن هوشمند، دوربین دیجیتال، قطعات رایانه و غیره می شوند. علاوه بر این، این عنصرها در فناوری انرژی نو، تجهیزات نظامی، ساخت شیشه، و متالورژی نیز کاربرد دارند. استفاده ها، کاربردها و تقاضا برای عنصرهای نادر خاکی در طول سال ها گسترش یافته است. این به خصوص به علت استفاده از عنصرهای خاکی کمیاب در فن آوری های کم کربن بوده است. برخی کاربردهای مهم از عنصرهای کمیاب خاکی برای تولید آهنرباهای با کارایی بالا، کاتالیزورها، آلیاژها، عینک ها و لوازم الکترونیکی استفاده می شود. نئودیمیم در تولید آهنربا مهم است. عنصرهای کمیاب خاکی در این دسته در موتورهای الکتریکی خودروهای هیبریدی، توربین های بادی، درایوهای هارد دیسک، لوازم الکترونیک قابل حمل، میکروفون، بلندگوها استفاده می شوند. سریم و لانتان به عنوان کاتالیزورهای مهمی برای کانه آرایی نفت هستند و به عنوان افزودنی های دیزل مورد استفاده قرار می گیرند. سریم، لانتان و نئودیمیم در تولید آلیاژ و تولید سلول های سوختی و باتری های هیدرید نیکل-فلز مهم هستند. سریم، گادولینیم و نئودیمیم در الکترونیک مهم هستند و در تولید صفحه نمایش LCD و پلاسما، فیبر نوری، لیزر و همچنین در تصویربرداری پزشکی مورد استفاده قرار می گیرند. استفاده های دیگر عنصرهای خاکی کمیاب در ردیابی در کاربردهای پزشکی، بارورسازی و در درمان آب است. عنصرهای خاکی کمیاب در کشاورزی برای افزایش رشد گیاه، بهره وری و مقاومت در برابر استرس به ظاهر بدون اثرات منفی برای مصرف انسانی و حیوانی استفاده می شود. عنصرهای خاکی کمیاب در کشاورزی از طریق کودهای غنی شده با عنصرهای خاکی کمیاب استفاده می شوند که عملی رایج در چین است. علاوه بر این، عنصرهای خاکی کمیاب مواد افزودنی خوراکی برای دام هستند که منجر به افزایش تولید مثل حیوانات بزرگ و تولید تخم مرغ و فراورده لبنی می شود. با این حال، این عمل منجر به انباشت زیستی عنصرهای خاکی کمیاب در حیوانات می شود و رشد گیاه و جلبک در این مناطق کشاورزی را تحت تأثیر قرار می دهد. علاوه بر این در حالی که اثرات منفی خاصی برای استفاده در غلظت های پایین هنوز مشاهده نشده است، اثرات آن در طولانی مدت و با انباشت در طول زمان ناشناخته است. درخواست هایی برای پژوهش بیشتر در مورد اثرات احتمالی آن ها است وجود دارد. تا سال ۱۹۴۸، بیشتر عناصر نادر خاکی دنیا در هند و برزیل از شن و ماسه های رسوب شده بدست می آمد. در دهه ۱۹۵۰، آفریقای جنوبی منبع عناصر نادر خاکی جهان بود که ناشی از تپه های غنی از منازیت در معدن استینکمپسکرال در استان کیپ غربی بود. از دهه ۱۹۶۰ تا دهه ۱۹۸۰، معدن عناصر نادر خاکی کوهستان پس در کالیفرنیا، ایالات متحده را به تولیدکننده اصلی تبدیل کرد. امروزه منابع هند و آفریقای جنوبی هنوز هم برخی از کنسانتره های عناصر نادر خاکی را تولید می کنند، اما در قیاس با تولید چینی ها بسیار ناچیز است. در سال ۲۰۱۷، چین ۸۱ درصد از مصرف عناصر نادر خاکی جهان را تولید می کند، بیشتر در مغولستان داخلی، گرچه تنها ۳۶٫۷ درصد از ذخایر را تشکیل می دهد. استرالیا دومین و تنها تولیدکننده بزرگ دیگر با ۱۵ درصد تولید جهانی بود. تمام زمین های غنی عناصر نادر خاکی دنیا (مانند دیزپروسیوم) از منابع عناصر نادر خاکی چین مانند منابع بایان اوبو پلی متال نشات می گیرند. معدن برون رنج (Browns Range)، واقع در ۱۶۰ کیلومتری جنوب شرقی هالز کریک (Halls Creek) در شمال غربی استرالیا، در حال حاضر در حال توسعه است و قرار است که اولین تولیدکننده بزرگ تولید دیسپروزیم در خارج از چین شود. افزایش تقاضا عرضه را تحت فشار قرار داده است و نگرانی رو به رشدی وجود دارد که ممکن است جهان به زودی با کمبود عناصر نادر خاکی روبرو شود. در چند سال گذشته از سال ۲۰۰۹، انتظار می رفت تقاضا برای عناصر نادر خاکی ۴۰٬۰۰۰ تن در سال بیش از عرضه باشد تا مگر این که منابع اصلی جدیدی توسعه پیدا کنند. در سال ۲۰۱۳ اعلام شد که تقاضا برای عناصر نادر خاکی به دلیل وابستگی اتحادیه اروپا به این عناصر افزایش می یابد، با در نظر گرفتن این واقعیت که عناصر نادر خاکی را نمی توان با عناصر دیگر جایگزین کرد وهمچنین عناصر نادر خاکی نرخ بازیافت کمی دارند. علاوه بر این، با توجه به افزایش تقاضا و عرضه پایین، انتظار می رود که قیمت های آینده افزایش یابد و احتمال دارد کشورهایی غیر از چین معادن عناصر نادر خاکی را باز کنند. تقاضا برای عناصر نادر خاکی در حال افزایش است که به دلیل این واقعیت است که آنها برای تکنولوژی های جدید و نوآورانه که ایجاد می شوند، ضروری است. این محصولات جدید که به عناصر نادر خاکی نیاز دارند، تولید می شوند، تجهیزات پیشرفته ای مانند تلفن های هوشمند، دوربین های دیجیتال، قطعات کامپیوتر و غیره هستند. علاوه بر این، این عناصر در صنایع زیر شایع تر هستند: تکنولوژی انرژی های تجدید پذیر، تجهیزات نظامی، ساخت شیشه و متالورژی. این نگرانی ها به دلیل اقدامات چین، عرضه کننده عمده عناصر نادر خاکی، شدت گرفته است. به طور خاص، چین مقررات صادرات و سرکوب قاچاق را اعلام کرده است. در ۱ سپتامبر ۲۰۰۹، چین اعلام کرد قصد دارد سهم صادرات خود را به ۳۵۰۰۰ تن در سال در سال های ۲۰۱۰–۲۰۱۵ کاهش دهد تا از منابع کمیاب و محیط زیست حفاظت کند. در روز ۱۹ اکتبر ۲۰۱۰، روزنامهٔ چین روز (China Daily) با اشاره به یک مقام وزارت بازرگانی بی آنکه نام وی را ببرد، گفت: چین میزان سهم خود را از صادرات عناصر نادر خاکی به مقدار ۳۰ درصد کاهش می دهد تا از فلزات گرانبها از سوء بهره برداری محافظت کند. دولت در پکن کنترل خود را افزایش داد و باعث شد که معدنچیان کوچکتر و مستقل برای ادغام به شرکت های دولتی اقدام کنند یا با بسته شدن معادنشان مواجه شوند. در پایان سال ۲۰۱۰، چین اعلام کرد که اولین دور سهم صادرات در سال ۲۰۱۱ برای عناصر نادر خاکی ۱۴٬۴۴۶ تن خواهد بود که دارای کاهش ۳۵ درصدی نسبت به دور اول سهم قبلی چین در سال ۲۰۱۰ بود. چین در ۱۴ ژوئیه ۲۰۱۱ اعلام کرد که برای نیمه دوم سال با تخصیص ۳۰٬۱۸۴ تن برای صادرات کل میزان تولید را به مقدار ۹۳٬۸۰۰ تن محدود خواهد کرد. در ماه سپتامبر ۲۰۱۱، چین اعلام کرد که تولید در سه معدن از هشت معدن بزرگ عناصر نادر خاکی، که مسئول تقریباً ۴۰ درصد از کل تولید عناصر نادر خاکی زمین را در چین تولید می کند، متوقف خواهد کرد. در مارس ۲۰۱۲ ایالات متحده، اتحادیه اروپا و ژاپن در مورد این محدودیت های صادرات و تولید چین در سازمان تجارت جهانی شکایت کردند. چین با این ادعا که این محدودیت ها به خاطر مسائل زیست محیطی در نظر گرفته شده است، پاسخ آنها را داد. در ماه اوت سال ۲۰۱۲ چین اعلام کرد که تولید این فلزات ۲۰ درصد کاهش خواهد داشت. این محدودیت ها باعث آسیب رساندن صنایع در کشورهای دیگر شد و تولیدکننده های محصولات عناصر نادر خاکی را مجبور کرد عملیات تولید خود را به چین منتقل کنند. محدودیت های چین در مورد عرضه در سال ۲۰۱۲ ناکام ماند، زیرا قیمت ها در پاسخ به افتتاح سایر منابع کاهش یافت. قیمت اکسید دیسپروزیم ۹۹۴ دلار در هر کیلوگرم در سال ۲۰۱۱ بود اما تا سال ۲۰۱۴ به ۲۶۵ دلار در هر کیلوگرم کاهش یافت. در روز ۲۹ اوت ۲۰۱۴، سازمان تجارت جهانی (WTO) تصریح کرد که چین موافقتنامه تجارت آزاد را شکسته است و WTO در خلاصه ای از یافته های کلیدی آورده است: "تاثیر کلی محدودیت های خارجی و داخلی منجر به تشویق استخراج داخلی و استفاده ترجیحی از آن مواد توسط تولید کنندگان چینی شده است. " چین اعلام کرد که این حکم را در ۲۶ سپتامبر ۲۰۱۴ اجرا خواهد کرد اما برای انجام این کار نیاز به زمان دارد. تا ۵ ژانویه سال ۲۰۱۵، چین تمام مقررات صادرات عناصر نادر خاکی را لغو کرد، با این حال هنوز مجوز صادراتی مورد نیاز خواهد بود. عنصرهای خاکی کمیاب به طور طبیعی در حدود بسیار کم در محیط زیست یافت می شوند. در نزدیکی مراکز معدن کاری و صنعتی، غلظت آن ها می تواند تا چندین برابر سطح طبیعی افزایش یابد. عنصرهای خاکی کمیاب می توانند به خاک منتقل شوند به آن واسطه توسط عوامل بسیاری مانند فرسایش، آب و هوا، پی اچ، بارش، آب های زیرزمینی و غیره منتقل شوند. این عنصرها عملکردهای بسیاری شبیه به فلزها دارند. آن ها می توانند بسته به شرایط خاک، دفع یا جذب شوند. بسته به ریزمغذی های زیستی آن ها می تواند به گیاهان جذب شود و بعداً توسط افراد و حیوانات مصرف شوند. از جمله پیرامون کانه آرایی استخراج مواد معدنی و کودهای غنی شده با عنصرهای خاکی کمیاب، می توان به آلودگی تولیدی توسط کود فسفر به علت تولید و رسوب آن در اطراف گیاهان اشاره کرد. علاوه بر این، اسیدهای قوی در طول فرایند استخراج عنصرهای خاکی کمیاب مورد استفاده قرار می گیرند، که پس از آن می توانند با انتقال به محیط زیست و پهنه های آبی محیط زیست را اسیدی بکند. یکی دیگر از افزودنی های عنصرهای خاکی کمیاب که به آلودگی محیط زیست توسط عنصرهای خاکی کمیاب منجر می شود، اکسید سریم (CeO2) است که از سوخت دیزل تولید می شود و به شدت سبب آلودگی خاک و آب می شود. معدن، کانه آرایی و بازیافت عنصرهای کمیاب خاکی اگر به درستی مدیریت نشود، دارای پیامدهای جدی محیط زیستی است. می توان به خطر بالقوه ضایعات پرتوزا در سطوح پایین حاصل از حضور توریم و اورانیوم در سنگ های عنصرهای کمیاب اشاره کرد. دستکاری نابجای این مواد می تواند منجر به آلودگی گسترده زیست محیطی شود. در ماه ۲۰۱۰، چین سخت گیری شدید پنج ماهه در زمینه معادن غیرقانونی به منظور حفاظت از محیط زیست و منابع خود را اعلام کرد. انتظار می رود این کمپین در جنوب متمرکز باشد که در آن معادن - عموماً عملیات های کوچک، روستایی و غیرقانونی - به طور خاص مسبب انتشار مواد سمی در آب شده اند. با این حال، حتی عملیات اصلی در Baotou، در مغولستان داخلی، که در آن بسیاری از منابع کمیاب خاکی در جهان تصفیه شده اند، باعث آسیب زیست محیطی شدید شده است.
[ { "answer1": "نخستین کانی شناسایی شده از این عنصرها گادولینیت نام دارد که یک ترکیب شیمیایی از سریوم، ایتریم، آهن، سیلیسیم و دیگر عنصرها است.", "answer2": "این عنصر به وسیله ستوان کارل اکسل آرنیوس در سال ۱۷۸۷ در یک معدن در روستای ییتربی در سوئد کشف شد. ییتربیت به دست یوهان گادولین، استاد آکادمی سلطنتی تورکو رسید.", "distance": 667, "question": "اولین کانی شناسایی شده از عناصر خاکی کمیاب چه نام داشت و چه کسانی در شناسایی آن نقش داشتند؟" }, { "answer1": "از سال ۲۰۰۹ به واسطهٔ تقاضای عنصرهای کمیاب خاکی در سراسر جهان، انتظار می رفت که سالانه بیش از ۴۰٬۰۰۰ تن در سال عرضه شود مگر اینکه منابع اصلی تازه توسعه یابد.", "answer2": "محصولات تازه ای که به عنصرهای خاکی کمیاب نیاز دارند تولید می شوند شامل تجهیزات پیشرفته ای مانند تلفن هوشمند، دوربین دیجیتال، قطعات رایانه و غیره می شوند.", "distance": 701, "question": "چه عاملی باعث شد تا از سال 2009 تقاضا برای عناصر خاکی کمیاب افزایش یابد و چه محصولاتی به این عناصر نیاز دارند؟" }, { "answer1": "بنابراین در سال ۱۸۴۲ شمار عنصرهای کمیاب خاکی شناخته شده به ۶ عدد رسید: ییتریم، سریم، لانتانم، دیدیمیوم، اربیم و تربیم.", "answer2": "در سال ۱۸۴۲ موساندر ییتریا را به سه اکسید جداسازی کرد: ییتریا، تربیا و اربیای خالص (همهٔ نام ها از نام شهر ییتربی گرفته شده اند)", "distance": 198, "question": "در سال 1842 چه عناصری به عنوان عناصر کمیاب خاکی شناخته شدند و نام این عناصر از کجا گرفته شده است؟" }, { "answer1": "تا سال ۱۹۴۸ بیشتر عنصرهای کمیاب خاکی جهان از شن و ماسه های رسوبی هند و برزیل بدست می آمد.", "answer2": "در سال ۲۰۱۷، چین ۸۱ درصد از منابع خاکی کمیاب زمین را تولیدکرد.", "distance": 479, "question": "کدام کشورها تا قبل از سال 1948 بیشترین منابع عناصر نادر خاکی را تولید می کردند و امروزه بزرگترین تولید کننده این عناصر چه کشوری است؟" }, { "answer1": "در طول دهه ۱۹۴۰ (میلادی) فرانک اسپدینگ و دیگران در ایالات متحدهٔ آمریکا (در حین پروژه منهتن) فرایند شیمیایی تعویض یون برای جداسازی و خالص سازی عنصرهای کمیاب خاکی را توسعه دادند.", "answer2": "این روش در ابتدا در آکتینایدها برای جداسازی پلوتونیوم ۲۳۹ از اورانیم، توریم، آکتینیم، و دیگر آکتینایدها در مواد تولید شده در رآکتورهای هسته ای به کار گرفته شد.", "distance": 178, "question": "در چه سالی تعویض یون برای جداسازی و خالص سازی عناصر خاکی کمیاب توسعه یافت و از این روش برای جداسازی کدام عنصر پرتوزا از سایر عناصر استفاده شد؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
421
: بازبودن پذیرای تجربه بودن یا بازبودن در برابر تجربه و گاهی به خلاصه، بازبودن، یکی از حوزه هایی است که در توصیف شخصیت انسان در مدل پنج عاملی مورد استفاده قرار می گیرد. بازبودن شامل پنج ، یا بعد است. از جمله تخیل فعال (فانتزی)، حساسیت نسبت به زیبایی، توجه به احساساتِ درونی، ترجیحِ تنوع و کنجکاوی فکری. بسیاری از تحقیقات روان سنجی، نشان داده اند که این وجه ها یا خصوصیات به طور قابل توجهی با یکدیگر همبسته اند؛ بنابراین، بازبودن می تواند به عنوان یک ویژگیِ شخصیتیِ کلی دیده شود که از مجموعه ای از ویزگی های رفتاری، عادت ها و تمایلات خاص تشکیل شده است که در کنار هم جمع می شوند. بازبودن، اغلب از نظر آماری، توزیع نرمال دارد و در آن تعداد بسیار کمی از افراد، نمرهٔ بسیار بالا یا بسیار پایین می گیرند و نمرهٔ بیشتر افراد در آن متوسط است. افرادی که از نظر بازبودن، نمرهٔ کمی می گیرند"، در برابر تجربه بسته" به حساب می آیند. این افراد از نظر دیدگاه و رفتار، معمولاً سنتی و پیرو رسم و رسوم هستند. آنها روال های آشنا را به تجربیات جدید ترجیح می دهند و عموماً علاقه های آن ها طیف محدودی دارد. بازبودن رابطهٔ نسبتاً مثبتی با خلاقیت، هوش و دانش دارد. بازبودن با ویژگیِ روانشناختیِ ارتباط دارد و مانند جذب، رابطه ای متوسط با تفاوت های فردی از نظر دارد. رابطهٔ محدود بازبودن با جنبه های ، کمتر از رابطهٔ محدود آن با سایر ویژگی های شخصیتی مدل پنج عاملی است. در کل به نظر می رسد که بازبودن، تا حد زیادی با علائم اختلال های روانی بی ارتباط است. بازبودن در برابر تجربه، معمولاً با معیارهای خود-اظهاری ارزیابی می شود. هرچند برای ارزیابی آن از گزارش های همتایان و مشاهده های شخص ثالث نیز استفاده می شود. معیارهای خود-اظهاری، یا "" هستند یا مبتنی بر "بیان" شخص. اینکه از کدام معیار از کدام نوع از خوداظهاری استفاده شود، به نتیجه یِ ارزیابیِ خصوصیاتِ روانسنجی و محدودیت هایِ زمانی و مکانیِ تحقیق مورد بررسی، بستگی دارد. تعدادی از تحقیقات نشان داده اند که بازبودن در برابر تجربه دو زیرمولفهٔ اصلی دارد. یکی مربوط به گرایش به فکرکردن و دیگری مربوط به جنبه های تجربیِ بازبودن، مانند درک زیبایی شناختی و بازبودن در برابر تجربیات حسی. به این زیرمولفه های فرعی به ترتیب عقل و تجربهٔ بازبودن می گویند و بین این دو یک همبستگی مثبت و قوی (۵۵/۰ = r) وجود دارد. براساس تحقیقات سَم گاسلینگ ، می توان با بررسی خانه و فضاهای کاری افراد، میزان بازبودن آن ها را ارزیابی کرد. افرادی که در برابر تجربه، بسیار باز هستند، اغلب دکوراسیون متمایز و نامتعارف دارند. آنها همچنین احتمالاً در موضوعات متنوعی کتاب دارند و مجموعهٔ متنوعی از موسیقی و آثار هنری را در معرض نمایش قرار می دهند. بازبودن در برابر تجربه، هم مولفه های انگیزشی دارد و هم مولفه های ساختاری. افرادی که از نظر بازبودن در سطح بالایی قرار دارند، انگیزه دارند که به دنبال تجربیات جدید باشند و در آزمودن خودشان شرکت کنند. از لحاظ ساختاری، سبک آگاهی آن ها روان است و به آنها امکان می دهد که بین ایده هایی که ارتباط نزدیکی به هم ندارند، ارتباطی بدیع برقرار کنند. در مقابل، افرادی که بسته هستند، با تجربیات آشنا و سنتی راحت تر هستند. بازبودن در برابر تجربه، آن طور که با آزمایش تفکر واگرا اندازه گیری می شود، از نظر آماری با خلاقیت همبستگی دارد. از آنجایی که هنرمندان حرفه ای و دانشمندان در مقایسه با اعضای عمومی جامعه، از نظر بازبودن، نمرهٔ بالاتری می گیرند، بازبودن با خلاقیت هنری و علمی مرتبط دانسته شده است. بازبودن در برابر تجربه با هوش همبسته است و ضرایب همبستگی آن در محدودهٔ "r" = ۰٫۳۰ تا "r" = ۰٫۴۵ قرار دارد. بازبودن در برابر تجربه، نسبتاً با مرتبط است، اما ارتباط آن با ضعیف است. یک مطالعه که بازبودن را بررسی کرده است، نشان داد که وجه ایده ها و وجه عمل ها، با ، همبستگی متوسط و مثبت "(r" = ۰٫۲۰ و "r" = ۰٫۰۷) دارند. وقتی که افراد مایل به کنجکاوی و پذیرای یادگیری باشند، این توانایی های ذهنی ممکن است راحت تر به وجود آیند. مطالعات متعددی نشان داده است که بین بازبودن در برابر تجربه و اطلاعات عمومی ارتباط مثبت وجود دارد. افرادی که از نظر بازبودن در سطح بالایی هستند، ممکن است انگیزه بیشتری برای شرکت در فعالیت های فکری ای داشته باشند که دانش آنها را افزایش می دهد. بازبودن در برابر تجربه، به ویژه در مورد وجه ایده ها، با , یعنی تمایل انگیزشی به فکر کردن در مورد ایده ها، موشکافی اطلاعات و لذت بردن از حل پازل ها مرتبط است؛ و همچنین با (ساختاری مشابه به نیاز به شناخت) نیز ارتباط دارد. بازبودن در برابر تجربه به شدت با ساختار روانشناختی "" ارتباط دارد که بنا به تعریف، معنی آن عبارت است از: «گرایش به داشتن دوره هایی از توجه 'کامل' که منابع حضوری فرد (مانند منابع ادراکی، عملی، تخیلی و ایده آل گرایانه) را به طور کامل مشغول کند.» ساختار جذب به منظور برقراری ارتباط بین تفاوت های فردی از نظر ، با جنبه های وسیع تر شخصیت، توسعه یافته است. به دلیل مستقل بودن جذب از برون گرایی و روان رنجوری، توسعهٔ مفهوم بازبودن در برابر تجربه، توسط کاستا و مک کری ، در ی اصلی آنها، توسط ساختار جذب، تحت تأثیر قرار گرفته است. به نظر می رسد که بازبودن یک فرد برای جذب شدن در تجربیات، نیاز به بازبودن عمومی تر و بیشتری در برابر تجربیات جدید و غیرمعمول دارد. بازبودن در برابر تجربه، مانند جذب، همبستگی مثبت متوسطی با تفاوت های فردی از نظر هیپنوتیزم پذیری دارد. تجزیه و تحلیل عاملی نشان داده است که وجه های فانتزی، زیبایی شناختی و احساسات از پذیرا بودن، ارتباط نزدیکی با جذب دارند و هیپنوتیزم پذیری را پیش بینی می کنند، در حالی که سه وجه دیگر، یعنی ایده ها، عمل ها و ارزش ها تا حد زیادی با این ساختارها بی ارتباط هستند. این یافته نشان می دهد که پذیرای تجربه بودن، ممکن است دو زیرمولفهٔ متمایز و در عین حال مرتبط داشته باشد: یکی مربوط به جنبه های توجه و آگاهی که توسط وجه های خیال، زیبایی شناسی و احساسات ارزیابی شده است و دیگری مربوط به کنجکاویِ فکری و لیبرالیسم اجتماعی/سیاسی که توسط سه وجه دیگر ارزیابی شده است. با این حال، همهٔ اینها، به یک معنا، موضوعی مشترک از «بازبودن» را در خود دارند. این دیدگاه دو بعدی از پذیرای تجربه بودن به ویژه با هیپنوتیزم پذیری مربوط است. اما، هنگامی که معیارهای بیرونی دیگر، غیر از هیپنوتیزم پذیری، در نظر گرفته شود، ممکن است یک ساختار ابعادی متفاوت نیز آشکار شود. به عنوان مثال، کنجکاویِ فکری، ممکن است در برخی زمینه ها با لیبرالیسم اجتماعی/سیاسی ارتباطی نداشته باشد. اگرچه عوامل موجود در مدل پنج عاملی مستقل فرض شده اند، اما آن طور که در ارزیابی می شود، بازبودن در برابر تجربه و برونگرایی، همبستگی مثبت قابل توجهی با هم دارند. بازبودن با ، همبستگیِ متوسط و مثبت دارد، به ویژه با وجه تجربه طلبی آن. با این وجود، استدلال می شود که بازبودن در برابر تجربه، همچنان یک بعد شخصیتی مستقل از ویژگی های شخصیتیِ دیگر است، چرا که بیشتر تفاوت ها در ویژگی های شخصیتی را نمی توان با همپوشانیِ بازبودن با این ساخت های دیگر توضیح داد. یک مطالعه که را با مدل پنج عاملی مقایسه کرده است، نشان داده است که میزان پذیرش تجربه، به طور قابل توجهی با (یک ویژگی «معنوی»، رفتن فرای خود) و به میزان کمتری با (از نظر مفهومی شبیه به احساس جویی) رابطهٔ مثبت دارد و همچنین با ، همبستگی منفی متوسطی دارد. آزمون شخصیت مایرز–بریگز که به شاخص MBTI نیز معروف است، ترجیح دادن «شهود» را اندازه می گیرد که با بازبودن در برابر تجربه مرتبط است. رابرت مک کری خاطرنشان کرده است که مقیاس احساسی بودن در شاخص مایرز-بریگز در مقابل مقیاس شهودی بودن آن «بین ترجیح واقعی، ساده و متعارف بودن و ترجیح ممکن بودن، پیچیدگی و اصیل بودن، تفاوت ایجاد می کند» و بنابراین شبیه معیارهای بازبودن در برابر تجربه است. این ویژگی شخصیتی، ار نظر اجتماعی و سیاسی، تأثیراتی دارد. افرادی که در برابر تجربه بسیار باز هستند، به آزادی خواهی (لیبرال بودن) و تحملِ تنوع، گرایش دارند. در نتیجه، آنها عموماً بیشتر پذیرای فرهنگ ها و شیوه های زندگیِ مختلف هستند. سطحِ گرایش هایی مانند قوم گرایی، , و پیش داوری در این افراد پایین تر است. بازبودن، نسبت به سایر ویژگی های شخصیتیِ مدل پنج عاملی، با اقتدارگراییِ راست گرایانه، رابطهٔ (منفی) قوی تری دارد. این رابطه با ویژگیِ شخصیتی یک رابطهٔ مثبتِ متوسط دارد و ارتباط آن با سایر ویژگی ها، ناچیز است. ارتباطِ بازبودن با تسلطِ-اجتماعی-گرایی (منفی) در مقایسه با ارتباط توافق پذیری با تسلطِ-اجتماعی-گرایی (کم)، به مراتب کوچکتر است (ارتباط سایر ویژگی های شخصیتی ناچیز است). بازبودن، نسبت به سایر ویژگی های شخصتیِ مدل پنج عاملی، رابطه قوی تری (منفی) با پیش داوری دارد (توافق پذیری، رابطهٔ منفیِ ملایم تری دارد و ارتباط سایر ویژگی های شخصیتی، ناچیز است). با این حال، در مقایسه با بازبودن یا هر یک از ویژگی های شخصیتی دیگر در مدل پنج عاملی، اقتدارگراییِ راست گرایانه و تسلطِ-اجتماعی-گرایی، هر دو خیلی قوی تر (مثبت) با پیش داوری ارتباط دارند. تحقیقات اخیر استدلال کرده اند که ممکن است رابطهٔ بین بازبودن و پیش داوری، ممکن است پیچیده تر باشد، زیرا پیش داوریِ مورد بررسی، پیش داوری در مورد گروه های نامتعارف و دارای وضعیتِ سطح پایین تر (مانند اقلیت های جنسی و قومی) بوده و با در نظر گرفتنِ دیدگاه های متناقضی که در جهان وجود دارد، افرادی که از نظر بازبودن در سطح بالایی هستند هم، همچنان ممکن است این گروه ها را تحمل نکنند. در رابطه با محافظه کاری، مطالعات نشان داده اند که محافظه کاریِ فرهنگی با سطح پایین بازبودن و تمام وجه های آن مرتبط است، اما محافظه کاری مالی با بازبودن کامل، ارتباطی ندارد و تنها با وجه زیبایی شناسی و وجه ارزش ها، رابطهٔ ضعف و منفی دارد. قویترین پیش بینی کنندهٔ شخصیتی برای محافظه کاری مالی، توافق پذیری کم بود (۲۳."۰-" = "r"). محافظه کاری مالی، بیشتر مبتنی بر ایدئولوژی است، در حالی که به نظر می رسد محافظه کاری فرهنگی، بیشتر روانشناختی باشد تا ایدئولوژیک و ممکن است بازتاب اولویت دادن به آداب ساده، پایدار و آشنا باشد. مشخص شده است که بازبودن در برابر تجربه، ارتباط متوسط و در عین حال، معناداری با شادی، و کیفیت زندگی دارد و به طور عام، ارتباطی با ، و عواطف کلی در افراد ندارد. رابطهٔ بازبودن با وجه های ، اغلب نسبت به رابطهٔ آن با وجه های ویژگی های شخصیتی در مدل پنج عاملی، یعنی برون گرایی، روان رنجوری، و توافق پذیری، رابطهٔ ضعیف تری است. پس از کنترل عوامل مخدوش کننده، یافته ها نشان می دهد که در افراد بالغ بزرگسال تر، بازبودن، با رضایت از زندگی مرتبط است. به نظر می رسد که بازبودن عموماً با وجود اختلالات روانی ارتباطی ندارد. فراتحلیل روابط بین ویژگی های شخصیتی در مدل پنج عاملی و علائم اختلال های روانشناسی نشان داده است که هیچ یک از گروه های تشخیصی مورد بررسی، از نظر معیارهای سلامت مربوط به بازبودن در برابر تجربه با هم فرق نمی کردند. حداقل سه جنبه از بازبودن با درک اختلال های شخصیتی مرتبط است: ، تکانشگری و کمبود بینش. مشکلات مربوط به بازبودن زیاد که می تواند باعث ایجاد مشکلاتی با عملکرد اجتماعی یا حرفه ای شود عبارتند از خیال پردازیِ بیش از حد، تفکر عجیب و غریب، هویت پراکنده، اهداف ناپایدار و عدم مطابقت با خواسته های جامعه. بازبودن زیاذ، مشخصهٔ اختلال شخصیت اسکیزوتایپال (عجیب و غریب و تکه پاره فکرکردن)، اختلال شخصیت خودشیفته (ارزش دادن بیش از حد به خود) و اختلال شخصیت پارانوئید (حساسیت به خصومت خارجی) است. عدم بینش (که بازبودن کم را نشان می دهد) مشخصهٔ همه اختلالات شخصیت است و می تواند تداوم الگوهای رفتاری ناسازگار را توضیح دهد. مشکلات مرتبط با بازبودنِ کم، مشکلات در سازگاری با تغییر، تحمل کم برای جهان بینی یا سبک های زندگی متفاوت، کاهش در نشان دادن عواطف، نارسایی هیجانی و طیف محدود علاقه ها است. ، بدیهی ترین جنبهٔ (کمی) بازبودن در بین اختلالات شخصیتی است و عدم آگاهی فرد از تجربیات عاطفی را نشان می دهد. این موضوع، مهمترین مشخصهٔ اختلال شخصیت وسواسی-جبری است و نقطهٔ مقابل آن که به عنوان تکانشگری شناخته می شود، مشخصهٔ اختلال های شخصیت اسکیزوتایپال و مرزی است. (منظور از تکانشگری در اینجا جنبه ای از بازبودن است که تمایل به رفتار غیرمعمول یا اوتیستیک را نشان می دهد). بازبودن در برابر تجربه، روابط متفاوتی با انواع مختلف و معنویت دارد. دینداری عمومی با بازبودنِ کم، ارتباط ضعیفی دارد. بنیادگراییِ دینی، با بازبودنِ کم، رابطه نسبتاً اساسی ای دارد. ای که در اثر استفاده از سایلوسایبین (مادهٔ مخدری که در مجیک ماشروم وجود دارد) به وجود آمدند، نشان داده اند که این ماده، میزان بازبودن را به میزان قابل توجهی افزایش می دهد (به قسمت «استفاده از مواد مخدر» در زیر مراجعه کنید). در مطالعه ای که تفاوت های جنسیتی در پنج ویژگی شخصیتیِ مدل پنج عاملی در ۵۵ کشور را بررسی کرده است، نشان داده شد که در ملل مختلف، تفاوت های ناچیزی بین زنان و مردان از نظر بازبودن در برابر تجربه وجود دارد. در مقابل، در بین ملل مختلف، زنان به طور متوسط از نظر روان رنجوری، برونگرایی، توافق پذیری و وجدانی بودن، به طور قابل توجهی بالاتر از مردان بودند. از نظر بازبودن، در ۸ فرهنگ، مردان به طور قابل توجهی بالاتر بودند، اما در ۴ فرهنگ دیگر، زنان به طور قابل توجهی بالاتر از مردان بودند. اگرچه مطالعهٔ ۵۵ کشور، وجه های فردی را ارزیابی نمی کرد، تحقیقات قبلی نشان داد که زنان اغلب در وجه احساسات بالاتر هستند، در حالی که مردان در وجه ایده ها (اندیشه ها) بالاتر هستند. یک مطالعه در مورد تفاوت های فردی از نظر فراوانیِ به یاد آوردن رؤیا، نشان داد که بازبودن در برابر تجربه، تنها ویژگیِ شخصیتی در مدل پنج عاملی است که با به یاد آوردن رؤیا، ارتباط دارد. فراوانیِ به یاد آوردن رؤیا، به ویژگی های شخصیتیِ مشابه، از جمله و مربوط دانسته شده است. رابطهٔ بین به یاد آوردن رؤیا و این ویژگی های شخصیتی، به عنوان گواهی بر درستیِ نظریه استمرار آگاهی در نظر گرفته شده است. به طور مشخص، افرادی که در طول روز تجربیات واضح و غیرمعمول دارند، مانند افرادی که در این ویژگی های شخصیتی (یعنی جذب و گسستگی) در سطح بالایی قرار دارند، اغلب قسمت بیشتری از رؤیای خود را به یاد می آورند و از این رو در به یاد آوردن رؤیا وضعیت بهتری دارند. بازبودن به بسیاری از جنبه های تمایلات جنسی مربوط می شود. مردان و زنانی که از نظر بازبودن در سطح بالایی قرار دارند، نسبت به رابطهٔ جنسی، آگاه تر هستند، تجربه های جنسی گسترده تر و محرکه های جنسی قوی تری دارند و نگرش جنسی آزادانه تری دارند. در زوج های متأهل، میزان بازبودن زن ها و نه شوهرها، به رضایت جنسی مربوط است. این مسئله ممکن است به این دلیل باشد که زن های باز، بیشتر مایل به امتحان کردن انواع تجارب جدید جنسی هستند و این موضوع، منجر به رضایت بیشتر هر دو نفر می شود. در مقایسه با دگرجنسگرایان، افرادی که همجنسگرا، بی جنس گرا یا دوجنس گرا هستند - بخصوص دوجنسگراها - از نظر متوسط بازبودن، در سطح بالاتری قرار می گیرند. باور بر این است که بازبودن در برابر تجربه، مانند سایر ویژگی های شخصیتی در مدل پنج عاملی، یک مؤلفهٔ ژنتیکی دارد. دوقلوهای یکسان (که دارای دی ان ای یکسان هستند)، حتی وقتی در خانواده های مختلفی به فرزندخواندگی پذیرفته شده اند و در محیط های بسیار متفاوتی پرورش یافته اند، نمرات مشابهی را از نظر بازبودن در برابر تجربه نشان می دهند. در یک مطالعه ژنتیکی با مشارکت ۸۶ فرد، مشخص شد که بازبودن در برابر تجربه، با پلی مورفیسم که قسمتی از ژن مرتبط با پروتئین است، مرتبط است. سطوح بالاتر از بازبودن، با فعالیت در سیستم دوپامینرژیکِ صعودی و قشر خلفی جانبی پیش پیشانی مربوط است. بازبودن تنها ویژگیِ شخصیتی است که با آزمایش های عصب روان شناسیِ عملکردِ قشرِ خلفی جانبیِ پیش پیشانی، ارتباط دارد. این موضوع، در تئوری، از وجود ارتباط بین بازبودن، عملکرد شناختی و ضریب هوشی، پشتیبانی می کند. یک مطالعه در ایتالیا نشان داد که افرادی که در جزایر تیرنی زندگی می کردند، اغلب نسبت به افرادی که در سرزمین اصلی زندگی می کردند، کمتر در برابر تجربه باز بودند و افرادی که اجداد آنها، برای بیست نسل در این جزایر ساکن بودند، نسبت به تازه واردان، اغلب کمتر در مقابل تجربه باز بودند. علاوه بر این، افرادی که از جزایر به سرزمین اصلی مهاجرت کرده بودند، نسبت به افرادی که در جزایر مانده بودند و همچنین، نسبت به کسانی که به این جزایر مهاجرت کرده بودند، اغلب بیشتر در برابر تجربه باز بودند. افرادی که در مناطق شرقی و غربی ایالات متحده زندگی می کنند، نسبت به افرادی که در مناطق غرب میانه و جنوب ایلات متحده زندگی می کنند، اغلب بیشتر در برابر تجربه باز هسند. بالاترین میانگین نمرات بازبودن در ایالت های نیویورک، اورِگن، ماساچوست، واشینگتن و کالیفرنیا دیده شده است. کمترین میانگین نمرات در داکوتای شمالی، وایومینگ، آلاسکا، آلاباما و ویسکانسین هستند. در اوایل دههٔ ۱۹۷۰، روانشناسان از مفهوم بازبودن در برابر تجربه برای توصیف افرادی استفاده کردند که احتمال استفاده از ماری جوانا در آنها بیشتر بود. در این مطالعات، بازبودن، با خلاقیت بالا، ماجراجو بودن، جستجو برای احساساتِ درونیِ نوین و اقتدارگرایی پایین تعریف شده بود. چندین مطالعهٔ همبستگی تأیید کردند که جوانانی که در این خوشه از ویژگی هایِ شخصیتی از نمرهٔ بالایی برخوردارند، بیشتر از ماری جوانا استفاده می کنند. تحقیقات جدیدتر، با استفاده از معیارهای معاصر بازبودن، به همین یافته ها رسیده است. مطالعات بین-فرهنگی نشان داده است که در فرهنگ هایی که در آنها بازبودن در برابر تجربه زیاد است، میزان استفاده از مواد مخدراکستازی بالاتر است. اگرچه یک مطالعه در سطح فردی در هلند، در مقایسهٔ کسانی که از مواد مخدر استفاده می کنند و کسانی که استفاده نمی کنند، هیچ تفاوتی در میزان بازبودن پیدا نکرد. مصرف کنندگان اکستازی، نسبت به کسانی که اکستازی مصرف نمی کردند، اغلب برونگرایی بالاتر و وجدانی بودن کمتری داشتند. یک تحقیق در سال ۲۰۱۱ مشخص کرد که بازبودن (و نه سایر ویژگی های شخصیتی) در اثر استفاده از سایلوسایبین افزایش می یابد و اثر آن حتی تا ۱۴ ماه بعد هم باقی می ماند. این تحقیق، به این نتیجه رسید که تفاوت های فردی در افراد، در زمانی که از سایلوسایبین استفاده می کردند، با افزایش سطح بازبودن، همبسته است. میانگین بازبودن، در شرکت کنندگانی که با معیارهای یک «تجربهٔ عرفانی کامل» انطباق داشتند، افزایش چشمگیری داشت، در حالی که آن دسته از شرکت کنندگان که با معیارها انطباق نداشتند، هیچ تغییری در میزان بازبودن نشان ندادند. پنج مورد از شش بازبودن (همهٔ وجه ها به جز وجه عمل ها) نشان دادند که این الگوی افزایش، به داشتن تجربهٔ عرفانی، مربوط است. افزایش میزان بازبودن (هم وجه های آن و هم از نظر امتیاز کل) در بین افرادی که تجربه عرفانی کاملی داشتند، بیش از یک سال پس از مصرف دارو حفظ شد. شرکت کنندگانی که تجربهٔ عرفانی کاملی داشتند، بیش از ۴ نمره، امتیاز T (آزمون آماری تی-استیودنت) بین سطح پایه و پیگیری را تغییر دادند. در مقایسه، مشخص شد که میزان بازبودن با افزایش سن در هر دهه از عمر، به اندازهٔ یک نمره از امتیاز T کاهش می یابد.
[ { "answer1": "بازبودن در برابر تجربه، معمولاً با معیارهای خود-اظهاری ارزیابی می شود. هرچند برای ارزیابی آن از گزارش های همتایان و مشاهده های شخص ثالث نیز استفاده می شود.", "answer2": "افرادی که در برابر تجربه، بسیار باز هستند، اغلب دکوراسیون متمایز و نامتعارف دارند. آنها همچنین احتمالاً در موضوعات متنوعی کتاب دارند و مجموعهٔ متنوعی از موسیقی و آثار هنری را در معرض نمایش قرار می دهند.", "distance": 811, "question": "چه معیارهایی برای ارزیابی بازبودن وجود دارد و دکوراسیون خانه افراد باز چگونه است؟" }, { "answer1": "در کل به نظر می رسد که بازبودن، تا حد زیادی با علائم اختلال های روانی بی ارتباط است.", "answer2": "مشکلات مرتبط با بازبودنِ کم، مشکلات در سازگاری با تغییر، تحمل کم برای جهان بینی یا سبک های زندگی متفاوت، کاهش در نشان دادن عواطف، نارسایی هیجانی و طیف محدود علاقه ها است.", "distance": 8734, "question": "بازبودن چگونه با اختلالات روانی ارتباط دارد و همچنین افراد با بازبودن کم چه مشکلاتی دارند؟" }, { "answer1": "در ملل مختلف، تفاوت های ناچیزی بین زنان و مردان از نظر بازبودن در برابر تجربه وجود دارد.", "answer2": "یک مطالعه در مورد تفاوت های فردی از نظر فراوانیِ به یاد آوردن رؤیا، نشان داد که بازبودن در برابر تجربه، تنها ویژگیِ شخصیتی در مدل پنج عاملی است که با به یاد آوردن رؤیا، ارتباط دارد.", "distance": 546, "question": "آیا تفاوت جنسیتی در بازبودن وجود دارد و همچنین بازبودن با به یاد آوری رویا چه ارتباطی دارد؟" }, { "answer1": "در مقایسه با دگرجنسگرایان، افرادی که همجنسگرا، بی جنس گرا یا دوجنس گرا هستند - بخصوص دوجنسگراها - از نظر متوسط بازبودن، در سطح بالاتری قرار می گیرند.", "answer2": "باور بر این است که بازبودن در برابر تجربه، مانند سایر ویژگی های شخصیتی در مدل پنج عاملی، یک مؤلفهٔ ژنتیکی دارد.", "distance": 151, "question": "بازبودن با چه نوع گرایش های جنسی مرتبط است و همچنین از نظر ژنتیکی چگونه است؟" } ]
[ { "answer1": "بازبودن رابطهٔ نسبتاً مثبتی با خلاقیت، هوش و دانش دارد.", "answer2": "افرادی که از نظر بازبودن، نمرهٔ کمی می گیرند، در برابر تجربه بسته به حساب می آیند. این افراد از نظر دیدگاه و رفتار، معمولاً سنتی و پیرو رسم و رسوم هستند.", "question": "بازبودن با چه ویژگی هایی همبستگی دارد و همچنین چه عواملی باعث میشود که افراد در مقابل تجربه بسته باشند؟" } ]
gemini-2.0-flash-exp
422
: آهنربا آهنربا (به انگلیسی Magnet) جسمی است که میدان مغناطیسی ایجاد می کند و برخی فلزات مانند آهن را به خود جذب می کند. هر آهنربا دو ناحیهٔ متمایز به نام «قطب» دارد که در آن ها شدت میدان مغناطیسی آهنربا بیشتر از سایر نقاط آن است. یکی از قطب ها را «قطب شمال» (یا «قطب شمال یاب») و دیگری را «قطب جنوب» (یا «قطب جنوب یاب») می نامند. دو قطب هم نام یکدیگر را دفع و دو قطب ناهم نام یکدیگر را جذب می کنند. آهنرباها به دو دستهٔ اصلی تقسیم می شوند: «آهنرباهای الکتریکی» که برای ایجاد میدان مغناطیسی به جریان الکتریکی خارجی نیاز دارند و «آهنرباهای دائمی» که برای ایجاد میدان مغناطیسی به توان خارجی نیاز ندارند. منظور از آهنربا در اینجا آهنربای دائمی است. برای ساختن آهنربای دائمی، برخی مواد مانند آهن، نیکل و کبالت را در معرض میدان های مغناطیسی قرار می دهند تا خاصیت مغناطیسی پیدا کنند. آهنرباهای دائمی دو ویژگی دارند که در کاربردهای آن ها نقشی اساسی دارند: برای کاربردهای گوناگون آهنرباها، به مقادیر مختلفی از پسماند و وادارندگی نیاز هست. آهنرباهای دائمی در دنیای امروز کاربردهای وسیعی در موتورهای الکتریکی، ژنراتورهای برق، بلندگوها، میکروفون ها، حافظه های ذخیرهٔ اطلاعات و … دارند. انسان از قرن ها پیش از میلاد مسیح آهنربای طبیعی را می شناخته است. آهنربای طبیعی یک از اکسیدهای آهن (FeO) به نام مگنتیت (Magnetite) است که در برخی معدن های آهن یافت می شود. در دوران باستان این کانی در منطقه ای به نام «مگنزیا» (Magnesia) استخراج می شده و کلمهٔ مگنت به معنی آهنربا از نام همین منطقه گرفته شده است. در بعضی منابع آمده که مگنزیا منطقه ای در استان تسالی در یونان است و در در بعضی دیگر آن را واقع در آسیای صغیر در استان مانیسا در ترکیهٔ کنونی دانسته اند. یونانیان دست کم از ۶۰۰ سال پیش از میلاد مسیح که تالس ملطی در نوشته هایش به این کانی اشاره کرده آن را می شناخته اند. نخستین کاربرد آهنربا استفاده از آن در قطب نما بود. چینی ها از حدود قرن دهم و اروپاییان از حدود قرن دوازدهم میلادی از قطب نما استفاده می کرده اند. این کانی را بعدها «سنگ لودستون» (Lodestone) نامیدند که به معنای «سنگ راهنما» است و اشاره به استفاده از آن در قطب نما برای جهت یابی دارد. در آن دوران انسان هیچ دانشی از طرز کار قطب نما و خواص مغناطیسی آهنربا نداشت و این مقوله کاملاً با خرافات آمیخته بود. نخستین تلاش ها برای تشخیص خرافات از واقعیت، توسط شخصی به نام «پیتر پِرِگرینوس» (Peter Peregrinus) در قرون وسطی در ایتالیا انجام گرفت. پرگرینوس در خدمت ارتش پادشاه سیسیل بود و ظاهراً در آن جا یک مهندس نظامی بود. او در تحقیقات خود بر روی آهنربا برای نخستین بار از روش مشاهده و آزمایش استفاده کرد. پرگرینوس اولین کسی بود که وجود دو قطب متمایز را در آهنربا کشف کرد و برای اشاره به آن ها واژهٔ «قطب» (polus) را ابداع کرد. وی با استفاده از قطعه های شناور سنگ لودستون آزمایش هایی ساده ترتیب داد و مشاهده کرد که قطعهٔ باریکی از این سنگ همیشه در جهت خاصی قرار می گیرد و دو قطب هم نام یکدیگر را دفع و دو قطب ناهم نام یکدیگر را جذب می کنند و نیز این که با مالیدن آهن به کانی لودستون، خود آهن نیز به آهنربا تبدیل می شود. وی تمام آنچه تا آن زمان دربارهٔ آهنربا شناخته شده بود را به همراه نتیجهٔ تحقیقات مهم اش در رساله ای گردآوری و در ۱۲۶۹ منتشر کرد. در طول سه قرن بعد استفاده از قطب نما همچنان ادامه داشت اما پیشرفت علمی خاصی به دست نیامد. گام مهم بعدی را در این زمینه پزشک و فیزیک دان انگلیسی ویلیام گیلبرت (۱۵۴۴–۱۶۰۳) برداشت. او نخستین کسی بود که به بررسی علمی آهنربا و مغناطیس پرداخت و باورهای خرافی پیرامون آن را زدود. گیلبرت در سال ۱۶۰۰ میلادی کتاب معروف خود با عنوان «دربارهٔ آهنربا، اجسام آهنربایی و زمین به مثابه آهنربای بزرگ» (De magnete, magneticisque Corporibus, et de magno magnete tellure) را به زبان لاتین منتشر کرد و در آن به بیان نتایج تحقیقات خود پرداخت. او ویژگی های نیروهای جاذبهٔ الکتریکی و مغناطیسی را بررسی کرد و تفاوت الکتریکیسیته و مغناطیس را مشخص کرد. وی کشف کرد که با نصف کردن یک آهنربا مجدداً دو قطب تازه تشکیل می شود. اما مهمترین کشف او این بود که زمین خود یک آهنربای بزرگ است. با این کشف معلوم شد چرا سوزن قطب نما همیشه در جهت خاصی قرار می گیرد یا چرا هنگامی که به صورت معلق قرار گیرد، یک سر آن به سمت زمین متمایل می شود. تا زمان گیلبرت قوی ترین آهنربا همان کانی لودستون بود. گیلبرت متوجه شد که با قرار دادن قطعه های آهن نرم روی لودستون، می توان قدرت آهنربایی این سنگ را افزایش داد. او کلاهک هایی آهنی را به دو سر قطعه های لودستون نصب کرد و به گفتهٔ خودش «آهنربای مسلح» را ساخت که در زمان خود قوی ترین آهنربای موجود بود. گیلبرت در کتابش سه روش شناخته شدهٔ آن زمان برای تبدیل فولاد به آهنربا را شرح داد: او همچنین متوجه شد که میله های فولادی ای که برای زمان های طولانی مثل بیست یا سی سال در امتداد میدان مغناطیسی زمین قرار می گیرند، مثل میله های پنجره ها، بدون نیاز به گداختن، به آهنربا تبدیل می شوند. تا حدود دو قرن بعد، روش های اصلی ساخت آهنربا همین ها بود. با دانش و فناوری آن دوران، گیلبرت نمی توانست فراتر از آن حد برود؛ ولی راه را برای دانشمندان آینده باز کرد. در طی دو قرن بعد پژوهش های بیشتری روی الکتریسیته و مغناطیس انجام شد و پیشرفت های بیشتری به دست آمد. در قرن هجدهم میلادی، فیزیک دان فرانسوی کولن برهم کنش بین دو آهنربای باریک و دراز را بررسی کرد و با استفاده از ترازوی پیچشی، نیروهای دافعه و جاذبهٔ بین قطب های هم نام و ناهم نام را به صورت کمّی اندازه گیری کرد. او هر قطب آهنربا را با یک «مقدار مغناطیسی» یا «قطب مغناطیسی» مشخص کرد و مشاهده کرد که نیروی بین آن ها با حاصلضرب مقدارهای مغناطیسی نسبت مستقیم و با مجذور فاصلهٔ آن ها از یکدیگر نسبت عکس دارد. این رابطه شبیه رابطهٔ نیروی الکتروستاتیکی بین بارهای الکتریکی است. اما کولن متوجه شد که بر خلاف بارهای الکتریکی، قطب های مغناطیسی را نمی توان از هم جدا کرد و علاوه بر آن دو قطب یک آهنربا همیشه مقدار مغناطیسی برابری دارند. با این مشاهده، کولن فرض کرد که دو قطب مغناطیسی در ذرهٔ بنیادی سازندهٔ آهنربا از هم تفکیک ناپذیرند. به عبارت دیگر او پذیرفت که هر ذرهٔ کوچک این جسم (اتم، مولکول یا گروه کوچکی از اتم ها یا مولکول ها) آهنربای کوچکی است با دو قطب در دو انتها. این قدمی مهم در توسعهٔ نظریهٔ مواد مغناطیسی در آینده بود. در قرن نوزدهم مطالعات بیشتری روی رابطه الکتریسیته و مغناطیس انجام شد. اما گام های اساسی را در این دوران مایکل فارادی برداشت. او با استفاده از نتایج کارهای دانشمندانی مانند آمپر و اورستد، به مطالعه و آزمایش در زمینهٔ الکتریسیته و مغناطیس پرداخت. فارادی در ۱۸۲۱ کشف کرد که الکتریسیته می تواند باعث حرکت فیزیکی آهنربا شود. این پدیده اساس کار موتورهای الکتریکی است. وی در ۱۸۳۱ میلادی نیز کشف کرد که حرکت فیزیکی آهنرباها می تواند جریان الکتریسیته تولید کند که این پدیده نیز اساس کار ژنراتورهای برق است. فارادی مطالعات بیشتری روی آهنربا و مغناطیس انجام داد و در ۱۸۴۵ مواد را به دو دسته تقسیم کرد: مواد «پارامغناطیس» که به صورت طبیعی خواص مغناطیسی دارند و جذب میدان مغناطیسی می شوند؛ و مواد «دیامغناطیس» که میدان مغناطیسی نمی تواند در آن ها نفوذ کند و توسط هر دو قطب آهنربا دفع می شوند. تا اواخر قرن نوزدهم تمام عنصرهای شناخته شدهٔ آن دوران و بسیاری از ترکیب های آن ها مورد آزمایش قرار گرفتند و معلوم شد که اکثر آن ها دیامغناطیس هستند؛ و فقط سه عنصر آهن، نیکل و کبالت و بعضی ترکیب های آن ها «فرومغناطیس» هستند. یعنی پس از دور کردن میدان مغناطیسی از آن ها، همچنان خاصیت مغناطیسی خود را حفظ می کنند و به آهنربای دائمی تبدیل می شوند. تا آن زمان دستاوردهایی در زمینهٔ ساخت و تولید آهنرباها به دست آمده بود. در دههٔ ۱۷۷۰ میلادی، فیزیک دان انگلیسی «گوین نایت» (Gowin Knight) یک آهنربای ترکیبی اختراع و آن را به صورت تجاری تولید کرد. او پودر اکسید آهن را با آب مخلوط کرد و به آن روغن بَزرَک افزود. سپس خمیر به دست آمده را قالب گیری کرد و آن را در کوره پخت. آن گاه محصول را مغناطیده کرد (در معرض میدان مغناطیسی قرار داد) و آهنربایی به دست آورد که برای زمان خود آهنربای قوی ای محسوب می شد. این آهنربا دقت قطب نماها را افزایش داد. حدود یک قرن بعد به لطف پیشرفت در صنعت فولاد آهنرباهای قوی تری ساخته شد. در دههٔ ۱۸۸۰، با مغناطیده کردن فولادِ آلیاژ شده با تنگستن و کروم، آهنرباهایی ساخته شد که توان آهنربایی شان معادل ۲٫۴ کیلوژول بر متر مکعب بود. برای مقایسه، توان آهنربایی کانی لودستون حدود ۱ کیلوژول بر متر مکعب است. به لطف تولید انبوه فولاد، قیمت آهنرباها نیز کاهش یافت و شرکت «وستینگ هاوس الکتریک» (Westing House Electric) با به کارگیری آهنرباها در ژنراتورهای برق، در ۱۸۸۶ نخستین نیروگاه برق تاریخ را تأسیس کرد. اما با دانش آن زمان هنوز شناخت و تشریح دقیق سازوکار آهنربا و میدان مغناطیسی ممکن نبود. در اوائل قرن بیستم و با شناخت ساختار اتم، مشخص شد که خاصیت مغناطیسی مواد، ناشی از اسپین الکترون یا به عبارت دیگر چرخش الکترون به دور خود است که باعث ایجاد میدان مغناطیسی می شود. در ۱۹۰۷ فیزیک دان فرانسوی «پی یر ارنست وایس» (Pierre-Ernest Weiss) این فرضیه را ارائه کرد که مواد فرومغناطیسی از نواحی بسیار کوچکی به نام «حوزه های مغناطیسی» تشکیل شده اند که در هر حوزه میدان های مغناطیسی تمام الکترون ها هم جهت هستند. در حالت عادی هر حوزه جهت گیری خاص خود را دارد و در نتیجه برآیند کل میدان های حوزه ها در ماده صفر است. اما هنگامی که این حوزه ها در اثر یک میدان مغناطیسی خارجی همراستا می شوند، جسم نیز خاصیت مغناطیسی پیدا می کند. در ۱۹۳۱ وجود این حوزه ها از طریق آزمایش ثابت شد. به لطف پیشرفت دانش نظری مغناطیس در قرن بیستم، در زمینهٔ ساخت آهنرباها نیز پیشرفت های بزرگی حاصل شد. در ۱۹۱۷، فیزیک دان ژاپنی «کوتارو هوندا» (Kotaro Honda) و همکارانش کشف کردند که افزودن کبالت به آلیاژ تنگستن-کرومِ فولاد، توان آهنربایی را به طرز چشمگیری افزایش می دهد. آن ها توانستند آهنربایی با توان ۷٫۶ بسازند. در ۱۹۳۰ ائتلافی از چند شرکت انگلیسی شروع به تولید انبوه این آهنربا کرد. در همین سال کشفی جدید، مسیر تحقیقات آهنرباها را تغییر داد. آلیاژی از نیکل آلومینیوم و آهن (Ni-Al-Fe) ساخته شد که توان آهنرباییش ۱۰ بود. با افزودن عنصرهایی مانند مس، کبالت، تیتانیم و نیوبیم به ترکیب Ni-Al-Fe، خانوادهٔ جدیدی از آهنرباها به وجود آمد که به آهنرباهای «آلنیکو» معروف شدند. به تدریج با تغییر در ترکیب آلیاژهای این خانواده و همچنین استفاده از فرایندهای جدید متالورژی، توان آهنربایی آلنیکوها به عدد ۱۰۳ رسید. با کشف آهنرباهای آلنیکو برای اولین بار امکان جایگزین کردن آهنرباهای الکتریکی با آهنرباهای دائمی فراهم شد. این امر منجر به ظهور نسل جدیدی از موتورها و ژنراتورهای الکتریکی شد. در دههٔ ۱۹۵۰، «آهنرباهای فریت» یا سرامیکی توسط شرکت فیلیپس کشف و ارائه شدند. این آهنرباها سرامیک هایی هستند که از ترکیب اکسید آهن با فلزهای دو ظرفیتی مانند باریم، سرب یا استرانسیم ساخته می شوند. توان آهنربایی آن ها کمتر از آلنیکوها است اما قیمت تمام شدهٔ آن ها پایین بود و در سطحی وسیع به کار گرفته شدند. اما پیشرفت انقلابی در این زمینه در دههٔ ۱۹۶۰ رخ داد. در این دهه خانوادهٔ دیگری از آهنرباها موسوم به «آهنرباهای خاکی کمیاب» کشف شد. همان طور که از نامشان پیداست این آهنرباها از ترکیبات عنصرهای خاکی کمیاب ساخته می شوند. آن ها توان بسیار بالایی دارند. نخستین آهنربای این خانواده ترکیبی از ساماریم و کبالت با فرمول SmCo بود که توانی برابر ۶۴ داشت. با انجام پژوهش های بیشتر توان آن ها به ۱۵۸ نیز رسید. نسل دوم این آهنرباها در قالب ترکیب SmCo تولید شدند که با استفاده از فرایندهای خاص متالورژی و نیز افزودن عنصرهایی مانند وانادیم، تانتال، زیرکونیم و نیوبیم به این ترکیب، آهنرباهایی با توان ۲۳۸ به دست آمد. در ۱۹۸۳ آهنرباهای نئودیمیم-آهن-بور کشف شدند که می توان آن ها را نسل سوم آهنرباهای عنصرهای خاکی کمیاب دانست. این خانواده به «آهنرباهای نئودیمیم» معروفند. محقق ژاپنی «ماساتو ساگاوا» (Masato Sagawa) با کشف ترکیب NdFeB آهنربایی با توان ۲۹۰ ساخت. با پژوهش های بیشتر مشخص شد که حداکثر توان آهنرباهای نئودیمیم در ترکیب NdFeB حاصل می شود. طبق محاسباتی که ساگاوا در ۱۹۸۵ انجام داد، حداکثر توان این ترکیب از لحاظ نظری برابر ۵۱۲ است. تا سال ۲۰۰۰ آهنرباهایی با توان ۴۷۴ نیز ساخته شد که حدود ۹۳٪ حد نظری آن بود. آهنرباهای نئودیمیم در برابر خوردگی و حرارت عملکرد ضعیفی دارند و در حال حاضر پژوهش هایی برای بهبود کیفیت آن ها در این زمینه ها در دست انجام است. هم اکنون آهنرباهایی از این خانواده با توان ۴۰۰ به صورت انبوه تولید می شوند. در دههٔ ۱۹۹۰ نیز در دانشگاه دوبلین در ایرلند، آهنربای جدیدی با ترکیب ساماریم-آهن-نیتروژن (Sm-Fe-N) کشف شد. این آهنرباها مقاومت دمایی بالایی دارند و حداکثر توان آهنربایی آن ها به ۴۰۰ نیز می رسد. اما آهنرباهای نئودیمیم همچنان بالاترین توان آهنربایی را دارند. همان طور که ملاحظه شد در قرن بیستم توان آهنربایی تقریباً هر دوازده سال دو برابر شده است. اما علیرغم اینکه فقط تعداد معدودی از ترکیبات سه گانه یا چهارگانه بررسی شده اند، از اواخر سال ۲۰۰۰ پژوهش ها در این زمینه دچار رکود شده و پیشرفت چشمگیری حاصل نشده است. برای درک چگونگی کار آهنربا باید با خواص مغناطیسی مواد آشنا شویم. در اینجا به این موضوع می پردازیم و سپس خواهیم دید که فقط مواد فرومغناطیسی و فری مغناطیسی قابلیت تبدیل شدن به آهنربای دائمی را دارند. رفتار مغناطیسی مواد را می توان با توجه به ساختار اتم توصیف کرد. می دانیم که حرکت بار الکتریکی، میدان مغناطیسی ایجاد می کند. الکترون کوچکترین واحد بار مغناطیسی است و حرکت آن درون اتم باعث ایجاد میدان مغناطیسی می شود. الکترون در اطراف هستهٔ اتم دو نوع حرکت دارد: این حرکت ها هر دو باعث ایجاد گشتاور مغناطیسی می شوند. اگر گشتاور مغناطیسی تمام الکترون ها هم جهت بود، تمام مواد مغناطیسی می شدند؛ ولی در عمل چنین نیست. برای این امر دو دلیل وجود دارد: اما در عنصرهایی که لایه های الکترونی پر نیستند، مانند بعضی عنصرهای فلزهای واسطه یا سری های لانتانیدها و اکتینیدها، برآیند گشتاور مغناطیسی صفر نیست؛ بنابراین هر اتم این عنصرها یک گشتاور مغناطیسی دائمی ایجاد می کند و مانند یک دو قطبی مغناطیسی رفتار می کند. وقتی عنصر یا ماده مرکبی در معرض میدان مغناطیسی قرار می گیرد، برآیند میدان مغناطیسی نهایی وابسته به چگونگی واکنش دوقطبی های مغناطیسی به میدان اعمال شده دارد. بر این اساس می توان مواد را به شش دسته تقسیم کرد: ۱_مواد دیامغناطیسی: هنگامی که این مواد در یک میدان مغناطیسی قرار می گیرند، الکترون ها به گونه ای جهت گیری می کنند که جهت گشتاور مغناطیسی شان مخالف جهت میدان خارجی می شود. مواد دیامغناطیسی توسط هر دو قطب آهنربا دفع می شوند. موادی مانند مس، نقره، طلا، سیلیسیم و آلومینا (AlO) جزء مواد دیامغناطیسی هستند. ۲_مواد پارامغناطیسی: این ویژگی در موادی یافت می شود که الکترون های جفت نشده دارند. با اعمال یک میدان مغناطیسی خارجی به این مواد، گشتاور مغناطیسی الکترون های جفت نشده با میدان همسو شده و آن را تقویت می کنند. در نتیجه این مواد جذب میدان مغناطیسی می شوند. البته برای همسو کردن تمام دوقطبی ها به میدان های خیلی بزرگی نیاز است و با حذف میدان خارجی، میدان القا شده در مواد پارامغناطیس نیز از بین می رود. آلومینیم، تیتانیم و برخی آلیاژهای مس نمونه هایی از مواد پارامغناطیسی هستند. ۳_مواد فرومغناطیسی: در این مواد نیز الکترون های جفت نشده ای وجود دارد که گشتاور مغناطیسی ایجاد می کنند. گشتاورهای مغناطیسی این مواد به طور خود به خود تمایل دارند با هم همسو شوند. اما این اتفاق فقط در دمای صفر مطلق رخ می دهد چرا که در بالاتر از این دما، جنبش ذرات ماده به دلیل افزایش دما موجب برهم خوردن آرایش مغناطیسی دوقطبی ها می شود. با قرار گفتن در یک میدان مغناطیسی خارجی، گشتاورها با میدان خارجی همسو می شوند و میدان را تقویت می کنند. پس از حذف میدان خارجی نیز گشتاورهای مغناطیسی جهت خود را حفظ کرده و ماده به آهنربای دائمی تبدیل می شود. تنها سه عنصر آهن، نیکل و کبالت و برخی ترکیبات آن ها و نیز برخی ترکیبات عنصرهای خاکی کمیاب فرومغناطیسی هستند. ۴_مواد آنتی فرومغناطیسی: در این مواد، جهت گیری گشتاورهای مغناطیسی اتم ها یا یونهای مجاور هم به گونه ای است که یکدیگر را خنثی می کنند و مغناطش خالص ماده صفر می شود. هنگامی که این مواد در میدان مغناطیس قرار می گیرند، گشتاورهای همسو با میدان کمی تقویت می شوند و ماده خاصیت مغناطیسی ضعیفی از خود نشان می دهد. موادی مانند منگنز، کروم، و منگنز اکسید (MnO) از این دسته هستند. ۵_مواد فِری مغناطیسی: در این مواد نیز جهت گیری گشتاورهای مغناطیسی اتم ها یا یون های مجاور در خلاف جهت یکدیگر است اما چون اندازهٔ آن ها برابر نیست، تمام گشتاورها خنثی نمی شوند. این گشتاورها با قرار گرفتن در یک میدان خارجی با هم همسو می شوند و میدان را تقویت می کنند. فری مغناطیس ها پس از حذف میدان خارجی نیز خاصیت مغناطیسی خود را حفظ می کنند و تبدیل به آهنربای دائمی می شوند. کانی مگنتیت (اکسید آهن FeO) نمونه ای از این مواد است. ۶_مواد اَبَرپارامغناطیسی: این ها مواد فرومغناطیسی یا فری مغناطیسی ای هستند که اندازهٔ دانه های تشکیل دهنده ذراتشان از یک حد بحرانی معین کوچکتر است. در این اندازه های کوچک، دوقطبی های مغناطیسی تحت تأثیر جنبش ذرات ناشی از انرژی گرمایی ماده قرار می گیرند و به طور تصادفی جهت خود را تغییر می دهند. در این حالت ماده به گونه ای رفتار می کند که به نظر می رسد مغناطش خالص آن صفر است. ذرات اکسید آهن (FeO) در اندازهٔ ۲ تا ۳ نانومتر نمونه ای از یک مادهٔ ابرپارامغناطیس هستند. با توجه به آنچه گفته شد، فقط مواد فرومغناطیسی و فری مغناطیسی قابلیت تبدیل شدن به آهنربای دائمی را دارند. مواد فرومغناطیسی یا فری مغناطیسی تا وقتی که در میدان مغناطیسی قرار نگیرند، خاصیت مغناطیسی پیدا نمی کنند. دلیل این امر آن است که در این مواد به طور خودبه خود نواحی بسیار کوچکی به نام «حوزه های مغناطیسی» (Magnetic domains) تشکیل می شود. حوزه ها نواحی ای در ماده هستند که در آن ها تمام گشتاورهای مغناطیسی هم جهت هستند. اما تا پیش از آن که ماده در یک میدان مغناطیسی قرار بگیرد، جهت گیری حوزه ها به صورت تصادفی است و همین باعث می شود که اثر یکدیگر را خنثی کنند و مغناطش خالص ماده صفر شود. این امر باعث می شود که انرژی مغناطیسی کل ماده به حداقل برسد. حوزه ها توسط ناحیه هایی واسطه ای به نام «دیواره های بلوخ» (Bloch Walls) از هم جدا می شوند. در این دیواره ها جهت گشتاور مغناطیسی به تدریج و به طور پیوسته از یک حوزه به حوزهٔ دیگر تغییر می کند. اندازهٔ حوزه ها در حدود ۰٫۰۰۵ سانتی متر و ضخامت دیواره ها در حدود ۱۰۰ نانومتر است. با اعمال میدان مغناطیسی به ماده، حوزه هایی که با میدان همسو هستند به تدریج حوزه های همسو نشده را جذب می کنند و گسترش می یابند. برای گسترش حوزه ها، باید دیواره ها حرکت کنند که انرژی مورد نیاز آن توسط میدان مغناطیسی تأمین می شود. در ابتدای کار حوزه ها به دشواری رشد می کنند و برای ایجاد یک مغناطش کوچک، میدان مغناطیسی باید به مقدار نسبتاً زیادی افزایش یابد. با افزایش شدت میدان، حوزه هایی که جهت گیری موافق دارند سریع تر رشد می کنند و در نهایت حوزه های با جهت گیری نامطلوب از بین می روند و با میدان همسو می شوند. در این حالت ماده به مغناطش اشباع می رسد که ناشی از همسو شدن تمام حوزه ها با میدان مغناطیسی است و بیشترین مغناطشی است که ماده می تواند کسب کند. با حذف میدان مغناطیسی، مقاومت اعمال شده از سوی دیواره ها مانع تغییر جهت مجدد حوزه ها می شود. در نتیجه بسیاری از حوزه ها با میدان اصلی تقریباً هم جهت می مانند و ماده به یک آهنربای دائمی تبدیل می شود. برای تعریف ریاضی میدان مغناطیسی، سیم پیچی به طول l و با n دور را در نظر می گیریم. اگر جریان الکتریکی I از این سیم پیچ عبور کند، میدان مغناطیسی H ایجاد می شود که رابطهٔ آن چنین است: واحد میدان مغناطیسی در دستگاه بین المللی یکاها (سیستم SI) «آمپر. دور بر متر» یا است. برای میدان مغناطیسی به طور سنتی از واحد «اورستد» (Oe) نیز استفاده می شود. رابطهٔ بین این دو واحد اینچنین است: با ایجاد یک میدان مغناطیسی، در اطراف آن خطوط شار مغناطیسی ایجاد می شوند. تعداد خطوط شار مغناطیسی بیانگر «چگالی شار مغناطیسی» (Magnetic Flux Density) یا «القائیدگی» (Inductance) است که با نماد B نشان داده می شود. واحد چگالی شار مغناطیسی در دستگاه بین المللی یکاها «وبر بر متر مربع» است که آن را «تسلا» (T) می نامند. برای این کمیت به طور سنتی از واحد «گاوس» (G) نیز استفاده می شود. رابطهٔ بین این دو واحد اینچنین است: میدان مغناطیسی و القاییدگی را می توان با این رابطه به هم مربوط کرد: در این رابطه formula_1 عدد ثابتی است که آن را «تراوایی مغناطیسی خلأ» (Vacuum permeability) می نامند. اندازه و واحد این کمیّت به واحدهای استفاده شده بستگی دارد و می تواند دو مقدار زیر را داشته باشد: و یا تراوایی مغناطیسی در مواد مختلف با تراوایی مغناطیسی خلأ فرق می کند. این مقدار را با formula_2 نشان می دهند. چگالی شار مغناطیسی در ماده ای که در میدان مغناطیسی قرار گرفته با این رابطه بیان می شود: . اگر در یک ماده formula_1formula_2 خواهد بود. اثر ماده مغناطیسی را می توان با «ضریب تراوایی مغناطیسی نسبی» توصیف کرد: هرچه این کمیّت بزرگ تر باشد، ماده میدان مغناطیسی را بیشتر تقویت می کند. به افزایش القائیدگی در اثر حضور ماده در میدان مغناطیسی، مغناطش (M) گفته می شود. با در نظر گرفتن اثر مغناطش، معادلهٔ القائیدگی به این صورت بازنویسی می شود: در مواد فرومغناطیس و فری مغناطیس M خیلی بزرگتر از H است و بنابراین در این رابطه معمولاً از H صرفنظر می شود؛ بنابراین: به همین دلیل گاهی اوقات به جای عبارت «القائیدگی» از «مغناطش» استفاده می شود. برای ایجاد مغناطش های بزرگ، باید از موادی استفاده شود که تراوایی مغناطیسی بالایی داشته باشند. کمیّت مهم دیگر برای آهنرباها «حاصلضرب انرژی» یا «توان آهنربایی» است. پس از این که ماده ای در میدان مغناطیسی قرار می گیرد و به آهنربا تبدیل می شود، به مغناطش باقیمانده در آن پسماند مغناطیسی گفته می شود. به میدان مغناطیسی لازم برای زدودن پسماند مغناطیسی آهنربا، وادارندگی مغناطیسی گفته می شود. این دو کمیّت به یکدیگر وابسته هستند. حاصلضرب بیشترین مقادیر این دو کمیت در یکدیگر، حاصلضرب انرژی یا توان آهنربایی نامیده می شود. واحد توان آهنربایی کیلوژول بر متر مکعب () است. به طور سنتی از واحد مگا گاوس اورستد (MGOe) نیز برای آن استفاده می شود. رابطهٔ این دو واحد چنین است: برای بسیاری از کاربردهای آهنرباها، باید توان بلندکنندگی آن ها را حساب کنیم. نیروی مغناطیسی یک آهنربای دائمی از رابطهٔ F = \frac
[ { "answer1": "آهنرباها به دو دستهٔ اصلی تقسیم می شوند: «آهنرباهای الکتریکی» که برای ایجاد میدان مغناطیسی به جریان الکتریکی خارجی نیاز دارند و «آهنرباهای دائمی» که برای ایجاد میدان مغناطیسی به توان خارجی نیاز ندارند.", "answer2": "آهنرباهای دائمی در دنیای امروز کاربردهای وسیعی در موتورهای الکتریکی، ژنراتورهای برق، بلندگوها، میکروفون ها، حافظه های ذخیرهٔ اطلاعات و … دارند.", "distance": 533, "question": "دو نوع اصلی آهنربا کدامند و آهنرباها در چه چیزهایی کاربرد دارند؟" }, { "answer1": "نخستین کاربرد آهنربا استفاده از آن در قطب نما بود.", "answer2": "نخستین تلاش ها برای تشخیص خرافات از واقعیت، توسط شخصی به نام «پیتر پِرِگرینوس» (Peter Peregrinus) در قرون وسطی در ایتالیا انجام گرفت.", "distance": 400, "question": "اولین کاربرد آهنربا چه بود و نخستین تلاش ها برای تشخیص خرافات از واقعیت درباره آهنربا توسط چه کسی انجام گرفت؟" }, { "answer1": "می دانیم که حرکت بار الکتریکی، میدان مغناطیسی ایجاد می کند.", "answer2": "الکترون در اطراف هستهٔ اتم دو نوع حرکت دارد:", "distance": 152, "question": "میدان مغناطیسی توسط چه چیزی ایجاد می شود و حرکت الکترون در اتم چند نوع است؟" }, { "answer1": "با قرار گفتن در یک میدان مغناطیسی خارجی، گشتاورها با میدان خارجی همسو می شوند و میدان را تقویت می کنند. پس از حذف میدان خارجی نیز گشتاورهای مغناطیسی جهت خود را حفظ کرده و ماده به آهنربای دائمی تبدیل می شود. تنها سه عنصر آهن، نیکل و کبالت و برخی ترکیبات آن ها و نیز برخی ترکیبات عنصرهای خاکی کمیاب فرومغناطیسی هستند.", "answer2": "موادی مانند مس، نقره، طلا، سیلیسیم و آلومینا (AlO) جزء مواد دیامغناطیسی هستند.", "distance": 893, "question": "مواد فرومغناطیسی چگونه عمل می کنند و چه موادی در دسته مواد دیامغناطیسی قرار می گیرند؟" } ]
[ { "answer1": "او نخستین کسی بود که به بررسی علمی آهنربا و مغناطیس پرداخت و باورهای خرافی پیرامون آن را زدود. گیلبرت در سال ۱۶۰۰ میلادی کتاب معروف خود با عنوان «دربارهٔ آهنربا، اجسام آهنربایی و زمین به مثابه آهنربای بزرگ» را به زبان لاتین منتشر کرد و در آن به بیان نتایج تحقیقات خود پرداخت. او ویژگی های نیروهای جاذبهٔ الکتریکی و مغناطیسی را بررسی کرد و تفاوت الکتریکیسیته و مغناطیس را مشخص کرد. وی کشف کرد که با نصف کردن یک آهنربا مجدداً دو قطب تازه تشکیل می شود. اما مهمترین کشف او این بود که زمین خود یک آهنربای بزرگ است.", "answer2": "در دههٔ ۱۷۷۰ میلادی، فیزیک دان انگلیسی «گوین نایت» (Gowin Knight) یک آهنربای ترکیبی اختراع و آن را به صورت تجاری تولید کرد.", "question": "چه کسی برای اولین بار به بررسی علمی آهنربا پرداخت و کشف کرد که زمین خود یک آهنربای بزرگ است و اولین آهنربای ترکیبی را چه کسی اختراع کرد؟" } ]
gemini-2.0-flash-exp
423
: مارکو پولو مارکو پولو () یک تاجر و جهانگرد ونیزی در قرن سیزدهم میلادی بود که سفرهایش را در کتابی به نام "سفرهای مارکوپولو" ثبت کرده است، امروزه این کتاب با نام های "کتاب شگفتی های جهان" یا "توصیفی بر جهان" شناخته می شود. این کتاب در شناساندن آسیای مرکزی و چین به اروپاییان نقش کلیدی داشت. مارکو هنگامی تجارت را فراگرفت که پدر و عمویش، نیکولو و مَفیو به آسیا سفر کرده بودند و با قوبلای خان دیدار داشتند. در سال ۱۲۶۹ آن ها به ونیز بازگشتند و مارکو را برای نخستین بار دیدند. پس از آن پدر و عمو به همراه مارکوی ۱۷ ساله برای سفر به آسیا به وسیلهٔ کشتی، دوباره آماده شدند، پس از ۲۴ سال به ونیز بازگشتند و ونیز را درگیر در جنگ با جمهوری جنوا یافتند. مارکو حین فرماندهی یک کشتی جنگی مقابل جنوا اسیر شد و یک سال به زندان افتاد. او در زندان داستان هایش را برای هم سلولی اش، روستیکلو دا پیزا تعریف کرد. روستیکلو داستان ها را به رشته ی تحریر در آورد. مارکوپولو در سال ۱۲۹۹ از زندان آزاد و مردی ثروتمند گردید، ازدواج کرد و دارای ۳ فرزند شد. او در سال ۱۳۲۴ از دنیا رفت و در سن لورنزو به خاک سپرده شد. این گونه سفرها و ماجراجویی های مارکوپولو، الهام بخش کسانی چون کریستف کلمب بود. مارکو سفر خویش را در معیت پدر و عموی خود، نیکولو و مافئو در سفر دوم آنان به شرق، در حدود سال ۱۲۷۰ میلادی (۶۶۹ قمری) آغاز کرد. سفر مارکو در سرزمین هایی مانند فلسطین، ایران، ترکستان و سرانجام چین ادامه یافت و بازگشت وی نیز در سال ۱۲۹۲ میلادی (۶۹۲ قمری) از طریق سوماترا، جاوه، سیلان، سواحل هندوستان، ایران و بالاخره سواحل دریای سیاه، قسطنطنیه صورت گرفت و سرانجام به ونیز رسید. فرودگاه ونیز مارکو پولو و کشتی مارکوپولو برای یادبود او، چنین نامگذاری شده اند. همچنین چندین فیلم و کتاب هم در رابطه با او ساخته و نوشته شده است. زمان و مکان دقیق زاده شدن مارکوپولو نامشخص است و بیشتر نظرات امروزی بر پایهٔ حدس و گمان است. یکی از جاهایی که احتمال آن می رود محل به دنیا آمدن او باشد، یکی از شهرهای ونیز به نام سن جیووانی کریسوستومو است ولی بیشتر تاریخ شناسان به جمهوری ونیز و خود شهر ونیز اشاره کرده اند و از آن به عنوان زادگاه مارکوپولو یاد کرده اند. همچنین برخی از زندگی نامه نویسان گفته اند که مارکو در شهر کوچک کورچولا در جزیرهٔ کرزولا در کرواسی امروزی به دنیا آمده است، هرچند برای این ادعا هنوز سندی پیدا نشده است. دربارهٔ تاریخ تولد مارکو سالی که بیشترین اشاره به آن شده است ۱۲۵۴ میلادی است. پدر مارکو، نیکلاس پولو تاجر بود که بیشتر با خاورمیانه در تجارت بود و از این راه به اعتبار و ثروت زیادی رسیده بود. پیش از تولد مارکو، نیکلاس و برادرش مافئو (پدر و عموی مارکو) به یک سفر تجاری رفته بودند. در سال ۱۲۶۰ آن دو در قسطنطنیه ساکن بودند، هنگامی که توانستند پیش بینی کنند که قرار است وضعیت سیاسی تغییر کند بی درنگ تمام دارایی خود را تبدیل به پول کردند (جواهر و اجسام باارزش) و از آن منطقه گریختند. برپایهٔ "کتاب سفرهای مارکوپولو"، پدر و عموی مارکو از بیشتر منطقه های آسیا گذر کردند و با قوبلای خان هم دیدار داشتند. در این میان مادر مارکو نیز از دنیا می رود و او به ناچار پیش عمو و عمه اش بزرگ می شود. مارکو به خوبی آموزش می بیند و راه و رسم تجارت، پول خارجی، ارزیابی شرایط و چگونگی نگهداری و در دست گیری کشتی های باری را به خوبی فرا می گیرد. در سال ۱۲۶۹ پدر و عموی مارکو به ونیز بازمی گردند و برای نخستین بار مارکو را از نزدیک می بینند. در ۱۲۷۱ مارکو، به همراه پدر و عمویش رهسپار سفر به آسیا می شوند و مجموعه ای از رویدادها را تجربه می کنند. این مجموعه رویداد در کتاب مارکو نوشته شده است. آن ها پس از طی نزدیک به ۲۴٬۰۰۰ کیلومتر (۱۵٬۰۰۰ مایل) در سال ۱۲۹۵ پس از ۲۴ سال، درحالی که مقدار زیادی پول و گنجینه همراه خود داشتند، دوباره به ونیز بازمی گردند. هنگامی که پولو به ایتالیا بازگشت، ونیز درگیر جنگ با جنوا بود. مارکوپولو که در این موقع فرماندهی یک کشتی را بعهده داشت، در نزدیکی جزیرهٔ کورچولا کشتی اش توقیف شد و خودش اسیر گردید. پولو در سال ۱۲۹۹ از زندان آزاد شد و به سرزمین مادری اش ونیز بازگشت. در آنجا، پدر و عمویش یک خانهٔ بزرگ در بخش مرکزی شهر به نام "کنترادا سن جیوانی کریسوستومو" برای خود فراهم کرده بودند. کار تجاری آن ها ادامه یافت و رونق گرفت و مارکو خیلی زود یک تاجر ثروتمند شد. مارکو کاروان های تجاری دیگری را عازم سفر کرد اما خودش دیگر ونیز را ترک نکرد. در سال ۱۳۰۰ با دوناتا بدوئر دختر ویتاله بدوئر که خود یک تاجر بود ازدواج کرد و دارای سه دختر به نام های فانتینا، بللا و مورتا شد. در زمان اسارت مارکو پولو در زندان، داستان سفرهایش برای هم بندی اش روستیکلو دا پیزا تعریف کرد و او داستان های پولو را مکتوب کرد و مشخص نیست از خودش اطلاعاتی به آن افزوده است یا خیر. متن این کتاب خیلی زود در سراسر اروپا پخش شد و با نام "سفرهای مارکوپولو" مشهور گردید. این کتاب سفرهای مارکوپولو در سراسر آسیا را در برابر دیدگان خواننده به نمایش می گذاشت و نخستین برداشت را دربارهٔ زندگی در خاور دور، چین، هند، ژاپن و خاورمیانه در ذهن اروپاییان پدیدمی آورد. کتاب با پیش گفتاری در بارهٔ پدر و عموی مارکو و سفر آن ها به بلغار آغاز می شود. آن ها پس از یک سال به اوکک و از آنجا به بخارا می روند. در آن جا یک فرستاده از سرزمین شام آن ها را به دیدار قوبلای خان، کسی که تا به حال با اروپاییان دیدار نداشته، دعوت می کند. آن ها در سال ۱۲۶۶ به بارگاه قوبلای خان در دادو می رسند. امروزه این شهر پکن نام دارد. خان، با مهمان نوازی از دو برادر پذیرایی می کند و از آن ها دربارهٔ قانون زندگی در اروپا و نظام سیاسی آنجا بسیار می پرسد. همچنین او از آن ها دربارهٔ پاپ و کلیسای روم نیز پرس و جو می کند. پس از آنکه دو برادر پاسخ پرسش های او را می دهند، او نامه ای به آن ها می دهد تا به دست پاپ برسانند، او در این نامه درخواست می کند تا ۱۰۰ مسیحی آشنا به دانش های مقدماتی (دستور زبان، فن بیان، منطق، هندسه، ریاضیات، موسیقی و ستاره شناسی) به نزد او فرستاده شوند همچنین درخواست می کند که یک فرستاده، روغن چراغ از اورشلیم برایشان بیاورد. از آنجا که بازهٔ زمانی میان مرگ پاپ کلمنت چهارم در ۱۲۶۸، و برگزیدن جانشین او طولانی شد برادران پولو خواستهٔ خان را با دیرکرد انجام دادند. آنان به پیشنهاد گرگوری دهم که بعدها در سال ۱۲۷۱ پاپ شد، در سال ۱۲۶۹ یا ۱۲۷۰ به ونیز بازگشتند تا چشم به راه برگزیدن پاپ تازه باشند. این رویداد باعث شد تا مارکو بتواند در سن پانزده یا شانزده سالگی برای نخستین بار پدرش را ببیند. در سال ۱۲۷۱ پدر و عموی مارکو برای برآورده کردن درخواست قوبلای خان سوار کشتی می شوند و سفر خود را آغاز می کنند. آن ها از راه دریا به عکا می روند و برای ادامهٔ راه با شتر خود را به بندر هرمز در سرزمین ایران می رسانند. آن ها می خواستند در ادامه از راه دریا به چین بروند ولی کشتی های موجود، مناسب این کار نبودند؛ پس به ناچار ادامهٔ سفرشان را از راه زمینی پیمودند تا به بارگاه تابستانی قوبلای خان در شانگدو رسیدند. آن ها سه سال و نیم پس از روزی که ونیز را ترک کرده بودند، هنگامی که مارکو ۲۱ سال داشت، به پیشگاه قوبلای خان رسیده بودند. هنگامهٔ دقیق رسیدن آن ها روشن نیست ولی گمان آن می رود که میان سال های ۱۲۷۱ و ۱۲۷۵ بوده باشد. برادران پولو در دربار دودمان یوآن روغن اورشلیم را ارائه می کنند و نامهٔ پاپ را به دست شاه می رسانند. خان بزرگ، مجلس ضیافتی به افتخار آن ها برپا کرد که در آن، همهٔ رؤسای دولت حضور داشتند. نیکولو روغن متبرک و نامه پاپ را تقدیم کرد و خان او و مافیو را به مناسبت وفای عهد ستود. سپس رو به مارکو کرد و پرسید این کیست؟ نیکولو گفت این غلام شما و فرزند من است. مارکو چهار زبان می دانست و بواسطهٔ زیرکی و دقت نظر، بزودی زبان و رسوم آنجا را فرا گرفت. خانوادهٔ او تجربه و دانش بسیاری اندوخته بودند که برای خان بسیار باارزش بود. از اینجا بود که پولو در بازه ای به صورت رسمی به خان خدمت کرد. و مأموریت های مهم در نقاط مختلف کشور به او محول شد و مدتی حکمران یکی از استان ها بود. او دربارهٔ دیدارهای شاهی بسیاری از جنوب چین، استان های شرقی قلمرو و جنوب میانمار نوشته است. پس از ۱۷ سال اقامت در چین، نیکولو و مافیو و مارکو درصدد بازگشت برآمدند؛ قوبلای که پیر شده بود، درخواست برادران پولو برای ترک چین را نپذیرفت. آن ها نگران بودند که چون با فرمانروا همکاری نزدیک داشته اند پس از مرگ خان دیگر نتوانند سالم به میهن خود بازگردند. در ۱۲۹۲ غازان پسر ارغون برادرزادهٔ خان که بعدها فرمانروای ایران شد، نمایندگانی را به چین فرستاد تا برای او همسر مناسبی پیدا کنند و درخواست کرد که برادران پولو هم همراه نمایندگان به پیش او بیایند. در نتیجه پولوها اجازه پیدا کردند که چین را به مقصد ایران به همراه کاروان عروسی ترک کنند. آن ها در همان سال همراه با ۱۴ کشتی از جنوب چین گذشتند و به بندر سنگاپور رسیدند پس از آن به سوی شمال به سوماترا، سپس به غرب، بندر ترینکومالی در پادشاهی جفنا در سری لانکا رفتند. پس از آن کم کم از عرض دریای فارس گذر کردند و به هرمزگان رسیدند. پیمودن این راه، بسیار بر آن ها دشوار بود، آن ها دو سال در سفر بودند و از ششصد تن که در این سفر همراهی می کردند (بدون کارمندان کشتی) تنها هجده نفر جان سالم به در بردند (به همراه سه پولو) پولوها کاروان عروسی را پس از رسیدن به ایران رها کردند و از راه زمینی خود را به بندر ترابزون امروزی در کنارهٔ دریای سیاه رسانیدند. اقامت بیست و پنج ساله در شرق، وضعیت آنان را دگرگون ساخته بود و به دشواری می توانستند به زبان خود سخن بگویند، ظاهر حال آنان نیز آشفته بود و لباس های کهنه و آلوده برتن داشتند و به همین دلیل خویشاوندان شان پس از پرسش های بسیار، آنان را به خانه راه دادند. مسافرین تازه وارد برای این که خود را به اقوام و دوستانشان بشناسانند و هویت خود را به ثبوت برسانند، مجلس ضیافتی برپا کردند و پس از آنکه مهمانان از خوردن غذاها و نوشیدن شراب ها فراغت حاصل کردند، لباس های تاتاری خود را که در طی مسافرت مندرس و کهنه شده بود پوشیده و نزد مهمانان دیر باور خود ظاهر گردیده و در مقابل چشمان آن ها با یک حرکت سریع کوک های لباس های خود را شکافتند و از این شکاف ها مقادیر زیادی جواهرات قیمتی سیل وار فرو ریخت. پس از انتشار سفرنامهٔ مارکو پولو، مردم او را مورد انتقاد، سرزنش و تمسخر قرار دادند و کتاب او را مجموعه ای از دروغ و مطالب جعلی قلمداد کردند. حتی زمانی که در بستر مرگ افتاده بود، کشیشی که در کنار بالینش حضور داشت به او اصرار ورزید که برای نجات روحش، حداقل قسمتی از مطالب سفرنامه اش را تکذیب کند اما مارکو پاسخ داد که، من حتی نصف آنچه را که دیدام در سفرنامه ام ننوشته ام. در کتاب پولو از پول کاغذی و ویژگی آتش گیری زغال، سخن به میان آمده اما دربارهٔ دیوار چین، چوبک غذاخوری یا بستن پا چیزی گفته نشده است. این سکوت دربارهٔ چنین پدیده های ویژه ای در چین این گمان را بوجود آورده که مارکو هرگز به چین سفر نکرده بلکه کتابش را بر پایهٔ شنیده هایش نوشته است. بررسی ها نشان داده است دیوار بزرگ چین با این ویژگی که امروزه می شناسیم سازه ای است مربوط به دوران دودمان مینگ که بیش از دو سده پس از مارکوپولو می زیسته اند. دودمان یوآن که زمانی بر این سرزمین فرمان می رانده و مارکوپولو هم به او خدمت کرده، سرزمین هایی در شمال و جنوب جایگاه امروزی دیوار را در دست داشته اند و منطقی نبوده که در آن میان یک سنگربندی و بنای به این بزرگی ساخته باشند که هنوز پس از چندین دودمان بر جای مانده باشد. به علاوه اینکه، دیگر اروپاییانی که در دورهٔ فرمانروایی دودمان یوآن به خانبلیق سفر کرده بودند مانند جیوانی د مارینیولی و اودوریک پوردنون آن ها هم حرفی دربارهٔ چنین دیواری نزده بودند. با این حال، حتی اگر داستان های مارکو پولو حاصل شنیده هایش از دیگران بوده باشد، اگر هدف او از بیان داستان هایش تأثیرگذاری بر دیگران بوده تا بتوانند از یک تمدن پیشرفته تر آگاه شوند، او این زیرکی را به خرج داده تا از بخش هایی که گمان می کند شنوندهٔ اروپایی ممکن است جامعهٔ چین را به ریشخند بگیرد سخنی به میان نیاورد. اما دلیلی وجود ندارد که اگر داستان های او بر پایهٔ شنیده هایش باشد، باز در آن ها حرفی از چوبک های غذا یا بستن پا وجود نداشته باشد و این می تواند دلیلی بر عدم سفر وی به شرق باشد. با گسترش مطالعات دربارهٔ مارکو پولو در اروپای سدهٔ نوزدهم، نشانه هایی از حضور وی در امپراتوری بزرگ مغولان پیدا شد. در متون چینی اشاره ای به یکی از خدمتگزاران قوبلای خان شده که تلفظ چینی آن «پو-لو» بوده است. اما پل پلیو، چین شناس فرانسوی، این استدلال را زیر سؤال برد و نشان داد که «پو-لو» ی اشاره شده در متون چینی، مارکو پولو نیست بلکه اشاره به کارگزاری مغولی به نام «پولاد چینگ سانگ» است. این مسئله نشان داد که در منابع آسیایی و چینی هیچ اشارهٔ مستقیمی به وجود مارکو پولو نشده است. پرسشی که همواره مطرح بوده است اینست که آیا ماکارونی ره آورد مارکو پولو از چین به ونیز بوده است؟ او در سفرنامه اش گفته است که تنها یک غزال خشک کرده کاه اندود و یک پوست گاومیش را تا ونیز به همراه داشته است و همچنین توضیح می دهد که در چین مردم از گندم به شکل ماکارونی استفاده می کنند که نشاندهندهٔ اینست که در سال ۱۲۹۸ میلادی ماکارونی برای مردم ایتالیا ناشناخته نبوده است. در سال ۱۳۲۳ پولو را به دلیل بیماری بستری کردند. او در ۹ ژانویهٔ ۱۳۲۴ با وجود تلاش پزشکان برای درمانش، از دنیا رفت. خانوادهٔ پولو از یک کشیش سن پروکولو به نام "جیوانی جوستینیانی" درخواست کردند که وصیت نامه و درخواست های پس از مرگ مارکو را قانونی کند. همسر و سه دختر او به عنوان اجراکنندگان وصیت نامه تعیین شدند. طبق قانون آن دوران، بخشی از دارایی پولو به کلیسا می رسید. پولو این مطلب را پذیرفته بود و خواسته بود که علاوه بر آن در آینده هم مقداری پول به کلیسای سن لورنزو، جایی که قرار است او در آن به خاک سپرده شود، پرداخت شود. همچنین او برده ای از قوم تاتار را که از آسیا با خود به ونیز آورده بود، آزاد کرد. نسخهٔ اصلی و معتبر کتاب "سفرهای مارکوپولو" در دسترس نیست، آنچه امروز وجود دارد با نوشتار نخست بسیار متفاوت است. کتابی که منتشر شده و در دسترس قرار گرفته آمیزه ای از چند نسخه از این کتاب است و حتی در جاهایی نوشته هایی هم به آن اضافه شده تا مطلب کتاب روشن تر شود. برای نمونه، نسخهٔ انگلیسی که هنری یول آن را ترجمه کرده است چنین است. نسخهٔ دیگری که توسط ای.سی. مول و پل پلیو در سال ۱۹۳۸ ترجمه شده برپایهٔ نسخهٔ لاتین کتاب است که در سال ۱۹۳۲ در کتابخانهٔ کلیسای جامع تولدو پیدا شده، این نسخه خود ۵۰ درصد از دیگر نسخه های این کتاب بلندتر است. می توان گفت ۱۵۰ گونه از این کتاب در زبان های گوناگون در دسترس است که به دلیل نبود ابزارهای مناسب چاپ در بازهٔ ترجمه تا پخش هر کتاب ایرادهای زیادی در آن ها پدیدار گشته است و باعث بوجود آمدن اختلاف هایی در نسخه های گوناگون شده است. پولو این داستان ها را هنگامی که در زندان جمهوری جنوا بود برای هم بندی اش روستیکلو دا پیزا تعریف کرده بود و او این داستان ها را به زبان های اوییل، یک زبان میانجی از دوران جنگ های صلیبی و زبان تاجران غربی در سرزمین های خاوری (مشرق زمین) نوشته بود. گمان آن می رود که هدف از این کار، نوشتن یک کتاب دم دستی برای تاجران بوده است، به ویژه در مورد چگونگی اندازه گیری وزن ها، مسافت ها و دیگر معیارهای اندازه گیری. در سفرنامهٔ مارکو پولو، صفحات بسیار کمی (جمعاً سیزده صفحه) به ایران اختصاص دارد، اما همین توصیف های کوتاهش از ایران، نکات بسیاری از حیات اجتماعی ایران را روشن می کند. شهر توریژ(تبریز)نخستین شهر بزرگ منطقه است که مارکو پولو از آن دیدن می کند، مارکو شهر تبریز را به نام کهن و رایج آن روز «توریژ» می خواند. او این شهر را ناحیه ای از عراق عجم می پندارد که دارای قلاع بزرگ و مرکز تجارت و هنر در آن منطقه است. همچنین یادآور می شود که «شهر موقعیتی عالی دارد» و کالاهای تجارتی بسیاری از «هندوستان، بغداد، موصل، هرمز» و دیگر نواحی به آنجا وارد می شود. در بند سی و یکم سفرنامه، او شرح می دهد که تصادفاً به قلعه ای برمی خورد که به «قلعهٔ آتش پرستان» معروف بوده است. با توجه به اینکه در نواحی مرکزی ایران، زرتشتیان ایران سکونت دارند، چنین برمی آید که مارکو با برخی از پیروان زرتشت ملاقات کرده است؛ و در بند سی و دوم نیز به ادامهٔ همین مطلب می پردازد و این که ایرانیان همواره کوشش می کردند تا آتش مقدس را روشن نگاه دارند. مارکو در بند سی و چهارم، شهر یزد را بزرگ، زیبا و پر رونق توصیف می کند، به ویژه پارچه های ابریشمی موسوم به «یزدی» نزد بازرگانان شهرت فراوانی داشته است. مارکو وسعت منطقهٔ یزد را «هفت روز راه پیمایی» دانسته و خود نیز ظرف همین مدت به قلمرو کرمان رسیده است. نخلستان های زیاد و وجود شکار مانند بلدرچین و کبک برای مارکو بسیار جالب بوده است. یزد در آن ایام از شهرهای مشهور و از حیث بازرگانی بسیار پر رونق بوده است. در توصیف کرمان، وی به حکومت تاتارها اشاره می کند و این سرزمین را مرکز سنگ های قیمتی مانند فیروزه و سنگ های صنعتی مانند آهن می داند. علاوه بر آن زنان هنرمند کرمانی در نقش آفرینی پارچه های ابریشمی و تولید صنایع دیگر دستی نقش فعال خود را داشته اند. در این منطقه نیز پرندگانی مانند شاهین و کبک مورد توجه مارکو قرار گرفته است. بند سی و هفتم به هرمز اختصاص دارد. دشت هرمز و رودخانه میناب را مارکو منطقهٔ سرسبز و پر میوه ای می داند که بسیار متنوع است. هرمز که ناحیه ای قدیمی است، محل دادوستد بازرگانان خلیج فارس و کیش بوده است. مار کوپولو به موقعیت بندری هرمز و رونق آن در رابطه با تجار هندی اشاره می کند، کشتی های بزرگ مملو از ادویه و مروارید این منطقه بین عامهٔ مردم به «شهر دقیانوس» معروف است و امروزه نیز خرابه های آن را در بخش شمالی جیرفت دانسته اند. علاوه بر آن مارکو به صنعت کشتی سازی ایران در آن ایام اشاره می کند و شیوهٔ ساخت آن را مورد انتقاد قرار می دهد و قیر اندود نکردن کشتی ها را از معایب آن می داند زیرا که بسیاری از آن ها غرق می شده اند. نکتهٔ جالب دیگری که مار کوپولو به آن اشاره می کند، بادهای گرم موسمی و گاه کشندهٔ این منطقه است. مارکو پولو هنگام گذشتن از دشت کویر برای اولین بار با قنات مواجه می شود و از آن به عنوان رودی یاد می کند که در مسیر آن غارهایی کنده شده و آب، گاه در بستری زمینی و گاه زیرزمینی جاری می شود. تندیس مارکوپولو برای اولین بار در کوهبنان (کرمان) در تاریخ ۱۳۹۱/۱۲/۱۷ رونمایی شد. پریستر جان، نام یک اسقف و پادشاه افسانه ای مسیحی است که بر یک ملت مسیحی که در میان مسلمانان و غیرمسیحیان خاورزمین گم شده اند، فرمانروایی می کرد. بر پایه این افسانه، یوحنای سهمناک از تبار یکی از سه مغ ایرانی بود که در انجیل به آن ها اشاره شده است. در حدود سال ۱۱۶۵ میلادی نامه مفصل و مجعولی از پریستر جان خطاب به مانوئل یکم، امپراتور بیزانس به غرب می رسد که شرحی افسانه ای از کشور خود می دهد و طالب دوستی با سلاطین عیسوی می باشد. این نامه که نویسنده آن معلوم نیست، سیاحان اولیهٔ مشرق زمین را واداشت تا این پادشاه را بشناسند. یکی از این جستجوگران مارکو پولو بود که سفر اول خود را به چین در سال ۱۲۷۱ میلادی، یعنی بیش از یک قرن پس از نوشته شدن نامه پریستر جان آغاز کرد. به عقیده مارکوپولو این همان Ong khan یکی از خوانین ترکان کرائیت در آسیای مرکزی بود که نستوری شده و پس از مدت ها رابطهٔ دوستی با مغولان بالاخره بدست آن ها کشته شده بود. دیگر جهانگردان اروپایی مانند جیوانی دا پیان دل کارپینه که آوازهٔ کمتری داشتند، هم پیشتر به چین سفر کرده بودند، اما در این میان، کتاب پولو ویژگی هایی داشت که باعث شد تنها سفرهای او، اینچنین در سراسر اروپا شناخته شد. کریستف کلمب از کسانی بود که سفرهای پولو بسیار برایش الهام بخش و تأثیرگذار بود تا آنجا که بر آن شده بود تا خود به خاور دور سفر کند و آن سرزمین ها را از نزدیک ببینید. همچنین یک نسخه از کتاب پولو در میان دارایی های شخصی کریستف کلمب هم پیدا شده بود که در گوشه های آن خود کلمب نوشته هایی را افزوده بود. بنتو د گویس از نوشته های پولو دربارهٔ فرمانروایی مسیحیت در خاور، بسیار الهام گرفت تا آنجا که خود بار سفر بست و ۶٬۴۰۰ کیلومتر (۴٬۰۰۰ مایل) را در سه سال درنوردید تا به آسیای مرکزی رسید. او هرگز فرمانروایی را که در جستجویش بود پیدا نکرد و دست آخر زنجیرهٔ سفرهایش را در نزدیکی دیوار بزرگ چین در سال ۱۶۰۵ پایان داد. او تنها توانست نشان دهد که Cathay (کاتای) نام دیگر سرزمینی است که ماتئو ریچی (۱۵۵۲ تا ۱۶۱۰) آن را «چین» خوانده بود. گوسفند مارکو پولو نام یک زیرگونه از گوسفندها است که برای بزرگداشت این جهانگرد، چنین نامگذاری شده است. پولو در هنگام گذرش از پامیر (با نام باستانی کوه ایمئون) در سال ۱۲۷۱ این حیوان را توصیف کرده بود. فرودگاه ونیز به نام فرودگاه ونیز مارکو پولو نام گذاری شده است. شاید بتوان گفت که سفرهای پولو بر گسترش نقشه نگاری اروپا تأثیر گذاشت و در نهایت باعث بوجود آمدن عصر کاوش در یک سده پس از آن شد. جیوانی باتیستا راموسیو گفته است که بخش هایی از نقشهٔ فرا مائورو بر پایهٔ نقشه ای است که مارکو از چین با خود آورده بود.
[ { "answer1": "در سفرنامهٔ مارکو پولو، صفحات بسیار کمی (جمعاً سیزده صفحه) به ایران اختصاص دارد، اما همین توصیف های کوتاهش از ایران، نکات بسیاری از حیات اجتماعی ایران را روشن می کند.", "answer2": "تندیس مارکوپولو برای اولین بار در کوهبنان (کرمان) در تاریخ ۱۳۹۱/۱۲/۱۷ رونمایی شد.", "distance": 2554, "question": "مارکو پولو در کتاب خود از چه چیزی درباره ایران نوشته است و در چه تاریخی تندیس او در ایران رونمایی شد؟" }, { "answer1": "برادران پولو در دربار دودمان یوآن روغن اورشلیم را ارائه می کنند و نامهٔ پاپ را به دست شاه می رسانند.", "answer2": "آن ها در سال ۱۲۶۶ به بارگاه قوبلای خان در دادو می رسند. امروزه این شهر پکن نام دارد.", "distance": 1588, "question": "برادران پولو چه چیزی را به قوبلای خان تقدیم کردند و این خان در چه شهری ساکن بود؟" }, { "answer1": "مارکوپولو که در این موقع فرماندهی یک کشتی را بعهده داشت، در نزدیکی جزیرهٔ کورچولا کشتی اش توقیف شد و خودش اسیر گردید.", "answer2": "دشت هرمز و رودخانه میناب را مارکو منطقهٔ سرسبز و پر میوه ای می داند که بسیار متنوع است. هرمز که ناحیه ای قدیمی است، محل دادوستد بازرگانان خلیج فارس و کیش بوده است.", "distance": 11490, "question": "مارکو پولو در کدام جزیره اسیر شد و چه چیزی درباره هرمز نوشته است؟" } ]
[ { "answer1": "مارکوپولو در سال ۱۲۹۹ از زندان آزاد شد", "answer2": "در سال ۱۳۰۰ با دوناتا بدوئر دختر ویتاله بدوئر که خود یک تاجر بود ازدواج کرد", "question": "مارکو پولو در چه سالی از زندان آزاد شد و با چه کسی ازدواج کرد؟" }, { "answer1": "مارکو پولو در زندان داستان هایش را برای هم سلولی اش، روستیکلو دا پیزا تعریف کرد.", "answer2": "او این داستان ها را به زبان های اوییل، یک زبان میانجی از دوران جنگ های صلیبی و زبان تاجران غربی در سرزمین های خاوری (مشرق زمین) نوشته بود.", "question": "مارکو پولو کتاب خود را به چه کسی گفت و در چه زبانی نوشته شد؟" } ]
gemini-2.0-flash-exp
424
: لرد (خلخال) Lord, Ardabil روستای لرد: تلفظ اصلی و صحیح نام این آبادی ( لرد = lord) می باشد. این روستا در بخش شاهرود شهرستان خلخال از توابع استان اردبیل قرار دارد. شهرستان خلخال در ۴۸ درجه و۳۲ دقیقه طول جغرافیایی و۳۷ دقیقه و۳۷ درجه عرض جغرافیایی از نصف النهار گرینویچ قرار گرفته است. بخش شاهرود در جنوب خلخال واقع شده است و مرکز آن شهر کلور می باشد. بخش شاهرود دارای ۳۴ روستا می باشد این روستاها در سه دهستان شاهرود، شال و دهستان پلنگا واقع شده اند. روستای لُرد جزو دهستان پلنگا می باشد. نام این دهستان از نام کوه بزرگی که در ضلع شرقی آن قرار دارد، برگرفته شده است. روستای لُرد در ۲۷ کیلومتری شهر کلور مرکز بخش شاهرود واقع شده است. راه اصلی این روستا ازمسیر شاهرود به طول ۶۵ کیلومتر و راه فرعی از مسیر روستای بفراجرد به طول ۳۲ کیلومتر با شهر خلخال، مرکز شهرستان خلخال فاصله دارد. این روستا از شمال به روستای میان رودان و از جنوب به روستای کرنق و از مشرق به کلور و روستای درو جنوب شرقی به روستای[کرین] و از مغرب به کوه سر به فلک کشیدهٔ آق داغ متصل است. این روستا بزرگترین روستای شهرستان خلخال می باشد و در حال حاضر دارای ۹۲۶ خانوار و نزدیک به ۴۰۰۰ نفر جمعیت ثابت است و با توجه به مهاجرت فصلی تعدادی از اهالی آن به شهرهای گیلان که در فصول بهار و تابستان برای کاشت و داشت و برداشت محصولات کشاورزی به روستا برمی گردند و خانه و لوازم زندگیشان همچنان در روستا دایر و پابرجاست، جمعیتش به حدود ۵۰۰۰ هزار نفر می رسد. قابل ذکر است که در اجرای مصوبهٔ مجلس و دولت مبنی بر تبدیل روستاهای بالای سه هزار و پانصد نفر جمعیت به شهر از سال ۱۳۹۰ با پیگیری های مستمر نماینده محترم قبلی خلخال در مجلس شورای اسلامی جناب آقای دکتر خالقی و تصمیماتی که مسئولان ذی ربط در استان اردبیل و شهرستان خلخال اتخاذ گردیده است، قرار است انشا الله این روستا بزودی به شهر تبدیل شود. امیدواریم که جناب آقای دکتر جعفری نماینده محترم فعلی خلخال این موضوع را تا رسیدن به نتیجهٔ قطعی پیگیری نمایند تا مردم محروم این روستا به آرزوی دیرینهٔ خود دست یابند و با فراهم شدن امکانات رفاهی و توجه به اشتغال جوانان سخت کوش آن از مهاجرت های بی رویه جلوگیری گردد. در ادامه، معرفی روستای لُرد به قلم استاد جواد معراجی لُرد آورده شده است: از لحاظ اقلیمی، این روستا در منطقه کوهستانی و در دامنهٔ شرقی کوه بلند آق داغ قرار دارد. به همین دلیل در پاییز و زمستان دارای هوای بسیار سرد و در بهار و تابستان معتدل می باشد. به طوری که در زمستا ن گاهی درجهٔ هوا به ۳۰ درجه زیر صفر و در تابستان حداکثر تا ۳۰ درجه بالای صفر می رسد. عدّهٔ زیادی از جوانان این روستا در انجام کارهای ساختمانی و ابنیه فنی بناها تجربهٔ کاری خوبی دارند و به این دلیل چند ماه از سال را به عنوان پیمانکار در شرکت های مهم ساخت و ساز بناها در شهرهای مختلف از جمله رشت، تهران، بندر عباس و دیگر شهرهای جنوبی کشور مشغول به کار می شوند و خو شبختانه از وضع مالی خوبی برخوردارند؛ و عدّه ای دیگر از راه کشاورزی و دامداری و زنبور داری امرار معاش می کنند. محصولات عمدهٔ کشاورزی این روستا سیب و انواع گلابی «چَرَلی و بَبَه»، گردو، گیلاس، آلبالو، آلو، زرد آلو می باشد و کشت گندم و جو و عدس و لوبیا نسبت به سابق از رونق افتاده است و مردم به جای آن برای تهیّهٔ علوفهٔ دام ها به کشت یونجه و اسپرس «خَشَه» روی آورده اند. هر دو نوع کشت آبی و دیمی رواج دارد. در امر صنعت چوب نیز کشت انواع درخت چنار و سپیدار و بید رواج خوبی دارد. چشم انداز باغات و مراتع و مزارع بسیار زیبا و سحر انگیز و کوه های بلند و استوار و چشمه ساران گوارا و بوی خوش انواع گیاهان و گل ها ی رنگارنگ و صدای آبشاران و آواز گوش نواز پرندگان به ویژه در فصول بهار و تابستان دل هر بیننده ای را می رباید. زالزالک قرمز، تمشک، زرشک، گل سرخ و نسترن (گلیک) از دیگر گونه های درختی می باشند که کم و بیش به صورت خودرو در مزارع می رویند. محصولات جالیزی از جمله انواع سبزی ها، صیفی جات هم کمابیش در بستان سراها کشت می شود. ضمناً انواع گیاهان دارویی به صورت خودرو در علفزاران می روید که از مهم ترین آن ها می توان به کاسنی، ثعلب، شیرین بیان، کاکوتی، بابونه، گزنه، نعناع، پونه، زیره، پنیرک، ختمی، گلپر، بنفشه کوهی، ترشک، بید مشک، پیاز کوهی، سیر کوهی، ریواس و قارچ … اشاره کرد. انواع گونه های جانوری در این منطقه وجود دارد. عده ای از مردم هنوز هم در حد محدود و معدود به پرورش حیوانات اهلی مثل گاو و گوسفند و بز و و مرغ و خروس و اردک و بوقلمون و غاز و زنبور عسل اقدام می کنند که از فروش فراورده های آن از قبیل (شیر، ماست، کره، پنیر، دوغ، لور، شور، کشک، پوست، گوشت، پشم، تخم مرغ و عسل) بخشی از هزینه های زندگی خود را تأمین می کنند. تعدادی اسب و استر (قاطر) و الاغ و سگ و گربه هم در روستا وجود دارد. از گونه های جانوران وحشی نیز می توان به بزکوهی، گرگ، روباه، خرگوش، خرس، گراز، خوک، ندرتاً پلنگ، سمور، سنجاب، راسو، موش خانگی و موش صحرایی انواع پرندگان مثل کبک، بلبل، انواع کلاغ، زاغ، جوجه تیغی، سار، گنجشک، بلدرچین، مرغ کوهی، چلچله، دارکوب، کبوتر، عقاب، جغد، شانه بسر، پرستو، قرقی و فاخته، یا کریم، دم جنبانک و … و از خزندگان و حشرات مثل مار، عقرب، لاک پشت، سوسمار، مارمولک، کرم خاکی، قورباغه، آفتاب پرست، انواع زنبور، مگس، کژدم، ملخ، مورچه، گوش خزک، کنه، زالو، پشه، انواع پروانه، خرچنگ، کفشدوزک، سوسک، سرگین گردان، کک، شپش، ساس، جیرجیرک، خرمگس، هزار پا و … اشاره نمود. مراتع و مزارع معروف آن عبارتند از: «دینار دول، طالشَه دَرَه، قلعَه گردن، موزگا، خرزان، قره غن، ازنو، یوسورد، قره بلاغ، ورگه دره، کَلَمان، جاجخلی، درَه باغ، کُخُلان بر، قرّه خانی، گگه دول، سیله سان، نوئه درَه، چشمه دره، شخان زمی، کشکانه سر، رُباران باغ، تنبله کو، قُرُق، قبله سِگ، آق داغ، جنگی، حاج ارخی، جبران، خُرمایی، ننه باغ، خانان باغ، گبرَه قبرسان، صلوات خانه، لردَه گیروَه، وَیا، الوئه باغ، بَدیم، سیبیه خانی و …». دو رودخانهٔ «پیلَّه رُبار» به معنی رودخانهٔ بزرگ و «ویلّییَه رُبار» به معنی رودخانهٔ کوچک در این روستا جاری می باشند. «پیلَّه رُبار» در شمال روستا و در منطقهٔ خوش آب و هوای طالشَه درَه از به هم پیوستن دو رودخانه که یکی از کوه های روستای میان رودان و دیگری از کوه های روستای بفراجرد و دامنه های آق داغ سرچشمه می گیرد، تشکیل شده و در اطراف مسیر خود مزارع و باغات را سیراب می کند و «ویلّییَه رُبار» هم که از مغرب روستا در محلّی به نام چشمَه درَه سرچشمه می گیرد و پس از سیراب کردن باغات از وسط روستا گذشته و در قسمت جنوبی روستا به «پیلَّه رُبار» پیوسته و پس از عبور از روستاهای کرنق و برندق در خورش رستم به رودخانهٔ «قزل اوزن» ملحق و سپس از طریق سفید رود به دریای خزر می ریزد. حقّ مطلب را درشرح و توصیف آب خنک و زلال وگوارای سه چشمهٔ پرآب معروف و شگفت انگیز «چشمه دَره و قره بلاغ در نزدیکی روستای لرد» و «سیبیَه خانی در دامنه های کوه مرتفع و معروف آق داغ در نزدیکی روستای کرنق» با آبشار بسیار زیبا و دلفریبش با قلم نمی توان ادا کرد، بلکه باید با چشم سر دید و با چشم دل عظمت جهان آفرینش را مشاهده کرد و با سراپای وجود در پیشگاه خالق بی چون و ذی جود به خاک افتاد و سجدهٔ شکر به جای آورد. این روستا از چند محلّهٔ قدیم و جدید تشکیل شده است که عبارتنداز: زِینَه کوچَه، کُردان کوچَه، جیرین کوچَه، مَچِته پَران، تازه آواد، خان باغ، چَسون کوچَه، حاجی آباد، وَیا، کشکانَه سر و اَ لوئَه باغ. مردم این روستا از قدیم الایّام به چند طایفه تعلّق دارند که معروف ترین آن ها عبارتند از: زِین اولاد، اسماعیل اولاد، ملّا احمد اولاد، فتح علی اولاد، نصیر اولاد، ریزعلی اولاد، خواجه احمد اولاد، نظر اولاد، علی اولاد، زلف علی اولاد، غغه اولاد. در مورد پیشینهٔ تاریخی این روستا اطلاعات کافی و دقیق وجود ندارد امّا وجود قبرستانی به نام (گبره قبرسان) به معنی گورستان گبرها، در فاصله دو کیلومتری این روستا بر قدمت چند هزار سالهٔ آن دلالت دارد. همچنین وجود کوهی به نام (قلعه گردن) در قسمت شمالی روستا گویای وجود یک قلعه دفاعی در زمان های گذشته می باشد اما در حال حاضر هیچ اثری از وجود قلعه به چشم نمی خورد. سالمندان این روستا نقل می کنند که عده ای از اهالی لرد در زمان های نه چندان دور در دو محل خوش آب و هوا به نام (دینار دول و طالشه دره) که فعلاً جزو مراتع این روستا می باشند، سکونت داشته اند و تدریجاً به دلیل عدم وجود امنیت به مکان فعلی روستا نقل مکان کرده اند. آثار آبادانی قابل توجهی از این دو آبادی باقی نمانده است و در اثر مرور زمان و عوامل طبیعی همهٔ آثار آن ها از بین رفته است. در تأیید این مطلب می توان به اسناد ملکی ثبتی مربوط به اراضی نسقی این مناطق تحت عنوان (قریهٔ دینار دول و قریهٔ طالشه درق) از توابع لرد اشاره کرد. در بعضی از نقشه ها نیز این دو محل تحت عنوان (آبادی خالی از سکنه) نام برده شده است. از آثار تاریخی این روستا می توان به بقعه امامزاده محمد اشاره کرد که مورد احترام خاص اهالی می باشد. این بقعه در وسط روستا همچون نگینی می درخشد و چشمان دلشیفتگانش را به سوی خود جلب می کند. در مورد شجره نامهٔ این امامزاده تحقیق جدی صورت نگرفته است. این بقعه تا سال ۱۳۵۰ با بنای خشتی و طاق آجری که گنبدش با کاشی های فیروزه ای رنگ ساخته شده بود، شکل تاریخی خود را حفظ کرده بود که متأسفانه در اثر بی توجهی مسولین وقت، این گنبد زیبای تاریخی تخریب شد و به احتمال قوی به بهانهٔ مرمت پشت بام، تمام کاشی های ارزشمندش مورد سوء استفاده عده ای سودجو قرار گرفت و به شکل شیروانی درآمد. البته این بقعهٔ متبرکه در سال های اخیر به همت شورای اسلامی و مردم متدین این روستا، باز سازی گردید و با مرمّت اساسی و نصب گنبد طلایی رنگ و توسعهٔ محوطه و نرده کشی آن جلوهٔ خاصی پیدا کرده است. از دیگر اماکن زیارتی و اعتقادی این روستا می توان به وجود (یک پیر و یک چله خانه) اشاره نمود که مورد احترام مردم می باشند و هرکس نذر و نیازی داشته باشد، غذایی تهیه می نماید و در این اماکن مقدس به عنوان تبرک بین مردم توزیع می کند. این روستا دارای دو مسجد است. مسجد بزرگی به نام مسجد جامع که قدمت دیرینه ای دارد و بارها به خاطر توسعه مورد بازسازی قرار گرفته است. این مسجد در مرکز روستا و در جوار امامزاده قرار گرفته است و مسجد دیگری در ضلع غربی روستا به نام مسجد سید احمد معراجی قرار دارد که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی با همّت و خودیاری مردم بنا شده است. ادارهٔ این مساجد و برگزاری مراسم مذهبی بوسیلهٔ هیئت امناء و روحانی محل و شرکت چشمگیر اهالی از جمله جوانان مؤمن انجام می گیرد. بوی خوش گل های سرخ محمّدی از مزار پاک و مقدّس گلگون کفنان وادی عشق و ایثار و شهادت، هشت تن از شهدای بزرگوار هشت سال دفاع مقدّس، عقیل نباتی، حسین شیرینی، محرّم علی رحمتی، اصغر اشکانی، تیمور رئوفی، سعادت قلی آرقند، خانعلی اندبیلی و روشن علی پیمایی، فضای روستا را عطر آگین کرده و همواره مشام شیفتگان تقوا پیشه را با شمیم آزادی و آزادگی و فداکاری و عزّت وسرافرازی می نوازد. همچنین در مرداد ۹۵ با شهادت افتخارآمیز شهید فرید کاویانی لرد یاد و خاطره شهادت رنگ و بوی تازه گرفت. وبا استقبال بی نظیر مردم شهرستان و روستای بزرگ لرد قرار گرفت. شهید فرید کاویانی لرد در سال 1356 در یک خانواده مذهبی در روستای لرد، بخش شاهرود شهرستان خلخال به دنیا آمد و در محیط مذهبی تربیت شد.ایشان برای دفاع از حرم اهل بیت (ع) و مقابله با دشمنان اسلام به سوریه اعزام شده بود که به دست نیروهای منافق تکفیری، داعش در سوریه به شهادت رسید. در این روستا دو قبرستان متروکه وجود دارد و قبرستانی که فعلاً مورد استفاد قرار می گیرد در ضلع شمالی روستا واقع شده است و مزار شهدا نیز در این مکان در سال ۹۵ باز سازی شد. تا سال ۱۳۴۰ کودکان و نوجوانان این روستا در مکتب به تحصیل می پرداختند. مرحوم کربلایی بهلول واعظی از جمله مکتب دارانی بود که کودکان علاوه بر این که از محضرش خواندن قرآن مجید را فرا می گرفتند، با فنون نامه نگاری و خواندن گلستان سعدی و مفاهیم اولیهٔ ریاضیات نیز آشنا می شدند. همچنین مردم از مجالس وعظ و اندرز عالم فاضلی به نام مرحوم شیخ مرتضی نجفی لردی و روحانیون محترمی مثل مرحوم حجت الاسلام حاج شیخ احمد واعظی و مرحوم حجت الاسلام زین العابدین تبرّکی بهره می بردند. تا این تاریخ دختران از رفتن به مکتب محروم بودند و فقط تعداد معدودی از دختران موفق می شدند در نزد یکی دونفر از خانم های باسواد خواندن قرآن را یاد بگیرند. از سال ۱۳۴۰ اولین مدرسه به سبک جدید به نام «دبستان توانا» با کمک و خودیاری اهالی احداث شد و آقای امیر غفوریان از اهالی خوجین خلخال به عنوان اولین مدیر و آموزگار کار تدریس دانش آموزان را بر عهده گرفت. یادش بخیر، معلمی بود بسیار محترم و مهربان و دلسوز. این مدرسه به صورت مختلط اداره می شد. کم کم با زیاد شدن تعداد دانش آموزان این روستا و آمدن دانش آموزانی از روستاهای همجوار از جمله میانرودان، به تعداد آموزگاران افزوده شد. در حال حاضر بیشتر آموزگاران و دبیران روستا بومی می باشند. خوشبختانه این روستا در حال حاضر بیشترین آمار دانش آموزی بخش شاهرود را به خود اختصاص داده است و نزدیک به ۸۰۰ نفر دانش آموز در مقاطع مختلف تحصیلی در مدارس ابتدایی (پسرانهٔ دکتر شریعتی ۱ و ۲ و دخترانهٔ رقیه ۱ و ۲) و راهنمایی (پسرانهٔ وحدت و دخترانهٔ الزهرا) و دبیرستان (پسرانهٔ سید احمد معراجی و دخترانهٔ مهدیه) و مراکز پیش دانشگاهی این روستا مشغول تحصیل می باشند. ضمناً برای کودکان این روستا نیز دور هٔ آمادگی پیش از دبستان دایر شده است. خاطرنشان می شود که در دورهٔ دبیرستان در رشته علوم انسانی دایر می باشد و به تازگی یک یا دو رشتهٔ کار و دانش نیز دایر شده استو دانش آموزانی که علاقه مند تحصیل در رشته های دیگر هستند معمولاً برای ادامهٔ تحصیل به شهر خلخال می روند. فارغ التحصیلان دورهٔ متوسطه، تحصیلات دانشگاهی خود را در دانشگاه های مختلف کشور می گذرانند. خوشبختانه تعداد تحصیلکردگان در مقاطع عالی اعم از کاردانی و کارشناسی در حد بالا و در مقاطع کارشناسی ارشد و دکترا قابل توجه می باشد. شکل روستا از نوع تیپ مجتمع و متراکم می باشد. شکل ساختمان ها ی روستا، نمای قدیمی را که از خشت وگل ساخته شده بود از دست داده است و سقفشان نیز که با چوب جنگل و گون و گِل پوشانده می شد، امروزه به شکل کاملاً مدرن و با مصالح روز ساخته می شوند. البته هنوز هم نمونه هایی از خانه های گلی قدیمی در بافت قدیمی روستا به چشم می خورد. کوچه ها نسبت به سابق عریض تر شده اند و چند تا از خیابان های اصلی آسفالت شده اند ولی از آسفالت کوچه ها هنوز خبری نیست. بخشی از طرح هادی روستا اجرا شده است و بقیهٔ طرح هنوز باقی است. مردم این روستا مسلمان و پیرو مذهب شیعه می باشند. قابل ذکر است که مردم این روستا اعم از زن و مرد بسیار پرتلاش، سختکوش و زحمتکش و خستگی ناپذیر می باشند و بیکاری را مایهٔ ننگ و عار می دانند و کار کردن را مایهٔ افتخار و خیر و برکت می شمارند. به لحاظ فرهنگی مردم هنوز شیوه سنتی خود را مخصوصاً در لباس پوشیدن حفظ نموده اند. مهمان نوازی و مهربانی و احترام به بزرگترها از ویژگی های بارز مردم لرد می باشد. مردم آن به گویش (تاتی) که گونه ای از زبان باستانی ایران می باشد، صحبت می کنند. یادآور می گردد که مجموعه لغات این گویش به نگارش جواد معراجی لرد تحت عنوان «فرهنگ موضوعی تاتی به فارسی» در ۳۰۴ صفحه توسط انتشارات بلور رشت در سال 1388 به زیور چاپ آراسته و منتشر شد. مقدمه ای از این کتاب در لینک زیر آورده شده است: 16 صفحه از مقدمه ی کتاب فرهنگ موضوعی تاتی به فارسی سابقاً یک حمام عمومی در این روستا وجود داشت که آتشدان آن با هیزم و بعدها با نفت سیاه روشن می شد و آب را گرم می کرد و دارای چهار دوش و یک خزانه عمومی و چند سکو برای نشستن و یک رخت کن بود. این حمام به صورت یک روز در میان و به طور نوبتی (یک روز مردانه، یک روز زنانه) مورد استفاده قرار می گرفت. این حمام تا سال ۱۳۶۰ دایر بود. اما با توجه به افزایش جمعیت جوابگوی نیاز مردم نبود، کم کم رو به ویرانی گذاشت و بعد از انقلاب اسلامی نیز یک باب حمام عمومی با شیوهٔ جدید بهداشتی در نقطهٔ دیگری از روستا دایر شد که چندین سال مورد استفاده قرار گرفت ولی با توجه به لوله کشی آب آشامیدنی به خانه ها، کم کم ساختن حمام شخصی در خانه ها مورد توجه قرار گرفت و از رونق کار حمام عمومی کاسته شد که نهایتاً به تعطیلی آن منجر شد، فعلاً بلا استفاده مانده است. بعد از انقلاب وضع جادهٔ روستا بهتر شد، تا اینکه در چند سال اخیر آسفالت گردید اگرچه با توجه به افزایش جمعیت و افزایش وسایل نقلیه تا وضعیت مطلوب خیلی فاصله دارد. یک دستگاه دکل مخابراتی در وسط روستا نصب شده است و نمایندگی مخابرات و پست بانک در روستا دایر شده است. همه خانواده ها دارای تلفن ثابت می باشند. همه از نعمت ارزشمند برق استفاده می کنند. آب این روستا نیز زیر شبکه اداره آب و فاضلاب خلخال می باشد. . همچنین یک دستگاه دکل دریافت امواج ماهواره ای در ضلع جنوبی روستا نصب گردیده است که اهالی با استفاده از آن می توانند برنامه های تلویزیونی شبکه های مختلف سیمای جمهوری اسلامی را تماشا کنند. یک درمانگاه نسبتاً مجهز در روستا دایر می باشد که با پنج نفر پرسنل اعم پزشک و پزشکیار و متصدی داروخانه و رانندهٔ آمبولانس و متصدی خدمات مسائل درمان مردم را به عهده دارند و دو خانهٔ بهداشت هم برای رسیدگی به دیگر مسائل بهداشتی اهالی مشغول فعال می باشند. یک سالن ورزشی نسبتاً بزرگ چند منظوره نیز احداث شده و مورد استفادهٔ جوانان روستا قرار گرفته است. برای تهیهٔ مایحتاج اهالی مغازه ها و کارگاه های ثابت متعددی در این روستا وجود دارد با این حال اخیراً یک روز در هفته، فروشندگان سیار با کالاهای متنوع از شهرها و روستاهای اطراف به این روستا آمده و بازار روز تشکیل می دهند. این در حالی است که عده ای هم با وسیلهٔ نقلیهٔ خود کالاها و خواروبار مورد نیازشان را از بازار شال و کلور و خلخال تهیه می کنند. چندین آرایشگاه و کارگاه خیاطی و کارگاه نجاری و چوب بری نیز نیازهای مردم را برطرف می کنند. در سابق از اسب و استر و الاغ برای حمل بار یا مسافرت استفاده می شد ولی امروزه اکثر اهالی وسیلهٔ نقلیه دارند و کار مسافرت و حمل و نقل کالا با استفاده از وسایل نقلیه مختلف موتوری از قبیل مینی بوس و سواری و کامیون و وانت و موتور سیکلت و دوچرخه صورت می گیرد. چند دستگاه تراکتور نیز وجود دارد که استفاده های گوناگونی از آن ها می شود. یک دستگاه ماشین نیز برای حمل زباله به خارج از روستا مورد استفاده قرار می گیرد. اخیراً یک دستگاه ماشین آتش نشانی در اختیار دهداری قرار گرفته است. در مجموع می توان گفت که با وجود محرومیت های مختلف، مردم از رفاه نسبی خوبی برخوردارند. علاقه مندان به کتاب، علاوه بر استفاده از کتابخانه های مدارس، از کتابخانه عمومی مسجد نیز بهره می برند. البته وجود یک کتابخانهٔ مجهز به سالن مطالعه و اتاق کامپیوتر از خواسته های ضروری جوانان است. امکان دسترسی به گاز برای اکثر مردم فراهم شده است. اجرای بموقع طرح سد خاکی هم که در دست مطالعه می باشد علاوه بر آن که بر رونق کشاورزی و دامداری این منطقه خواهد افزود، سرسبزی و خرمی بیشتری طبیعت بکر و زیبا آن را مضاعف خواهد نمود؛ و پای گردشگران را به این تکهٔ گمشده از بهشت باز خواهد کرد. قبل از انقلاب یک کارگاه آهنگری با کورهٔ مخصوص در روستا دایر بود که استاد آهنگر به ساختن لوازم زندگی از جمله داس و تبر و بیلچه و انبر دست و … مشغول بود. این کارگاه نیز تعطیل شد. چند رویگر نیز در روستا مشغول کار بودند و به ساخت یا تعمیر چراغ و بخاری و … اقدام می کردند. سکه های نقره یا نیکلی را که زنان و دختران به عنوان زیورآلات در حاشیهٔ جلیقه یا عرقچین خود می دوختند یا به همراه مهره های زینتی به رشته می کشیدند و به گردن می آویختند، توسط همین رویگران (گوشه یا دسته) زده می شد. در سابق در هر خانه ای یک تنور هم نصب می شد و زنان نان مورد نیاز افراد خانواده را خود تهیه می کردند ولی حالا که کشت گندم در روستا از رونق افتاده است، آن تنورها نیز برچیده شد و جایش را به پنج باب نانوایی عمومی داده است. اولین بار در سال ۱۳۴۵ بود که ماشین وارد عرصهٔ زندگی مردم این روستا شد. آن هم ماشین پرقدرت روسی که از یک جاده دست ساز پر سنگلاخ بسیار خطرناک برای کشیدن کنده های درختان گردو که از پدر بزرگ ها به یادگار مانده بود، صدای غرش موتور و بوق مهیبش در آسمان آرام روستا پیچید و اولین آثار تخریبی زندگی ماشینی رقم خورد. در گذشته روستا به وسیله کدخدا اداره می شد که کم کم انجمن ده و سپس خانه انصاف نیز برای رتق و فتق امور روستا به کمک کدخدا آمدند. مردم سعی می کردند اختلافات خودشان را به صورت کدخدامنشی حل و فصل کنند و کمتر دیده می شد که کسی به عنوان شاکی به پاسگاه ژاندارمری که در کلور مستقر بود، برود و اظهار شکایت کند. مردم در انجام کارها از جمله در ساخت و ساز خانه یا برداشت محصول به یکدیگر بطور رایگان یاری می رساندند به این یاری رسانی افتخاری عمومی (ایمجی) می گفتند. امروزه امور این روستا با همفکری دهیاری و اعضای شورای اسلامی و شورای حل اختلاف حل و فصل می شود. کلیپ تصویری قصیده ای در وصف شاهرود با صدای استاد جواد معراجی لرد را می توانید از لینک زیر مشاهده نمایید: قصیده ای در وصف شاهرود خلخال
[ { "answer1": "از لحاظ اقلیمی، این روستا در منطقه کوهستانی و در دامنهٔ شرقی کوه بلند آق داغ قرار دارد.", "answer2": "محصولات عمدهٔ کشاورزی این روستا سیب و انواع گلابی «چَرَلی و بَبَه»، گردو، گیلاس، آلبالو، آلو، زرد آلو می باشد", "distance": 669, "question": "روستای لرد از نظر موقعیت جغرافیایی در چه منطقه ای قرار دارد و محصولات کشاورزی اصلی این روستا چه هستند؟" }, { "answer1": "مردم آن به گویش (تاتی) که گونه ای از زبان باستانی ایران می باشد، صحبت می کنند.", "answer2": "یادآور می گردد که مجموعه لغات این گویش به نگارش جواد معراجی لرد تحت عنوان «فرهنگ موضوعی تاتی به فارسی» در ۳۰۴ صفحه توسط انتشارات بلور رشت در سال 1388 به زیور چاپ آراسته و منتشر شد.", "distance": 79, "question": "مردم روستای لرد به چه زبانی صحبت می کنند و نام کتابی که در مورد این زبان نوشته شده است چیست؟" }, { "answer1": "بوی خوش گل های سرخ محمّدی از مزار پاک و مقدّس گلگون کفنان وادی عشق و ایثار و شهادت، هشت تن از شهدای بزرگوار هشت سال دفاع مقدّس، عقیل نباتی، حسین شیرینی، محرّم علی رحمتی، اصغر اشکانی، تیمور رئوفی، سعادت قلی آرقند، خانعلی اندبیلی و روشن علی پیمایی، فضای روستا را عطر آگین کرده و همواره مشام شیفتگان تقوا پیشه را با شمیم آزادی و آزادگی و فداکاری و عزّت وسرافرازی می نوازد.", "answer2": "همچنین در مرداد ۹۵ با شهادت افتخارآمیز شهید فرید کاویانی لرد یاد و خاطره شهادت رنگ و بوی تازه گرفت.", "distance": 370, "question": "چه تعداد شهید از روستای لرد در هشت سال دفاع مقدس وجود دارد و همچنین شهید مدافع حرم این روستا چه کسی بود؟" }, { "answer1": "دو رودخانهٔ «پیلَّه رُبار» به معنی رودخانهٔ بزرگ و «ویلّییَه رُبار» به معنی رودخانهٔ کوچک در این روستا جاری می باشند.", "answer2": "تا سال ۱۳۴۰ کودکان و نوجوانان این روستا در مکتب به تحصیل می پرداختند.", "distance": 4907, "question": "رودخانه های اصلی روستای لرد چه نام دارند و پیش از تاسیس مدرسه نوین در این روستا، کودکان در چه مکانی تحصیل می کردند؟" } ]
[ { "answer1": "از سال ۱۳۴۰ اولین مدرسه به سبک جدید به نام «دبستان توانا» با کمک و خودیاری اهالی احداث شد", "answer2": "این روستا دارای دو مسجد است. مسجد بزرگی به نام مسجد جامع که قدمت دیرینه ای دارد و بارها به خاطر توسعه مورد بازسازی قرار گرفته است و مسجد دیگری در ضلع غربی روستا به نام مسجد سید احمد معراجی قرار دارد که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی با همّت و خودیاری مردم بنا شده است.", "question": "اولین مدرسه به سبک جدید در روستای لرد چه نام داشت و چند مسجد در این روستا وجود دارد؟" } ]
gemini-2.0-flash-exp
425
: علی مسیو علی موسیو (۱۸۷۹–۱۹۱۰) یکی از بنیانگذاران و فعالان اجتماعیون عامیون در انقلاب مشروطه ایران است. علی موسیو، یکی از نخستین بنیانگذاران و فعالان تاریخ جنبش کارگری ایران در مرحله اول یعنی مرحله سوسیال دمکراسی انقلابی است. وی در پیدایش و رشد سازمان های متعدد اجتماعیون عامیون ایران نقش بارز تاریخی ایفا نموده و از پیشکسوتان آن محسوب می گردد. او در سال های انقلاب مشروطیت، با پایه گذاری مرکز غیبی تبریز که می توان از آن به عنوان مهم ترین و مؤثرترین هسته اجتماعیون عامیون ایران یاد کرد، خدمات انکار ناپذیری انجام داده است. کربلایی علی موسیو، فرزند حاج محمد باقر تبریزی می باشد که در شهر تبریز به دنیا آمد و رشد کرد. در محله نوبر تبریز زندگی می کرد. علی موسیو یکی از برجسته ترین انقلابیون ایران در یک صد سال گذشته است. مبارز و متفکری خردمند و فداکار، که به حق پیشوای گمنام انقلاب مشروطه به شمار می آید. دربارهٔ زندگی علی موسیو، کمترین اطلاعات نسبت به دیگر چهره های تاریخی وجود دارد. خانواده او که وی تنها فرزند آن بود، خانواده ای با فرهنگ بود و پدرش به شغل بازرگانی اشتغال داشت. علی موسیو نیز مانند پدر بازرگان بود و در شهر تبریز مورد اعتماد شدید مردم بوده و از احترام برخوردار بود. او در عین حال روشنفکری مبارز و مطلع بود. به اروپا و عثمانی سفر کرده بود و به زبان فرانسه تسلط داشت. مسافرتهای متعدد او به اتریش، قفقاز و استانبول، تماس با جهان نوین را برایش به ارمغان آورده بود. در تبریز کارخانه چینی سازی دایر کرد. و سعی در توسعه صنعت داشت. او با تاریخ اروپا به ویژه انقلاب کبیر فرانسه آشنا بوده و زیر و بم آن را می شناخت. در صحبت هایش معمولاً از تاریخ انقلاب فرانسه مثال می آورد. رابطه او با انقلابیون روس در قفقاز روشن و کتمان ناپذیر است. علی موسیو در سفرهای خود به قفقاز به ویژه در گرجستان، ماه ها در تفلیس می ماند تا با انقلابیون به تشریک مساعی و مشورت بپردازد. دربارهٔ شخصیت او چنین نوشته شده است: “علی موسیو مرد پولادینی بوده و اعصاب او از هیچ پیش آمد متأثر نمی شد. نام کمیته حزب اجتماعیون عامیون را مرکز غیبی گذاشته بود، تا کسی به آسانی دسترسی نداشته باشد، در سال های نخست (برقراری مشروطه و قیام تبریز) امنیت شهر را دسته های مجاهدین به عهده گرفته بودند و شبی نبود که دسته های مجاهدین با فراش های قلعه بیگی ها تصادف های خونین نداشته باشند، مع هذا وصول این قبیل اخبار ابداً او را ناراحت نمی کرد ، علی موسیو نه از تهدید می ترسید و نه تطمیع او را رام می کرد. شبی نبود که چندین واقعه خونین اتفاق نیفتد و برای حل این موضوع، نصف شب، در منزل او را نکوبند. او خواب نداشت و بی وقفه معضلات را حل می کرد… ” این توصیف روحیات و عملکرد و اعتقادات مبارز فداکاری است که در رویدادهای انقلاب مشروطیت، به ویژه مرحله دوم آن نقش بی بدیل و اساسی ایفا کرد. احمد کسروی در ارزیابی انقلاب مشروطه و دربارهٔ مرحله دوم آن که اندیشه های دمکراتیسم بر لیبرالیسم غلبه می یابد می نویسد: “مرحله دوم انقلاب که در آن دمکراتیسم نقش برجسته ای داشت… در تبریز دسته های فدایی پدید شد و کسانی مانند ستارخان و باقرخان… بر راس این دسته ها قرار داشتند. وی (ستارخان) در ایام مشروطیت عضو انجمن حقیقت کوی امیرخیز تبریز بود و این انجمن که در آن عناصر رادیکال و دارای تمایلات سوسیال دموکراسی انقلابی شرکت داشتند، این مرد دلاور و ساده خلقی را چنان مجذوب آرمانهای انقلابی ساخت که بر تمام بقیه زندگی وی مهر و نشان خود را گذاشت… در پیدایش و بسط پایداری تبریز و آذربایجان، سوسیال دموکراتهای قفقاز و سازمان همت در باکو، نقش بزرگی خواه از جهت تعلیم سیاسی و تئوریک، خواه از جهت رساندن اسلحه و خواه از جهت اعزام داوطلبان رزمجو ایفا کردند… ” و می دانیم که مرکز غیبی به رهبری علی موسیو هسته اصلی ارتباط با سوسیال دموکراسی انقلابی در قفقاز بود و پیوندهای تشکیلاتی با گروه همت داشت. علی موسیو در عین حال ارتباطات شخصی نیز با نریمان نریمانف بلشویک پرآوازه و همرزم لنین (نریمان اف ایرانی تبار بود) داشت. نریمان اف در رشد حوزه های اجتماعیون _ عامیون در قفقاز نقش بزرگی ایفا نموده است. اجتماعیون _ عامیون در ایران و قفقاز شعبه هایی داشتند. در راه تشکیل سازمان سراسری آن در ایران، کربلایی علی موسیو به اتفاق دو پسرش، و به همراهی حیدرخان عمواوغلی و برخی دیگر مانند بشیر قاسموف، حسین سرابی، سوچی میرزا، قره داداش، تلاشی بسیار کرده ونقش اصلی را داشتند. در کتاب نهضت مشروطیت و نقش آزادیخواهان جهان، در مورد پیوندهای مرکز غیبی وهمت چنین نگاشته شده: “حزب سوسیال دمکرات (انقلابی) ایران که اغلب به نام کمیته غیبی خوانده می شود از حزب همت الهام می گرفت، این حزب همکاری نزدیک و مؤثری با مرکز حزب در روسیه را آغاز کرد وهمکاری آن ها تا به آنجا رسید که لنین اعلامیه های خود را که نام گولپن داشت، از راه تبریز برای یاران خود و انقلابیون روسیه به آن کشور می فرستاد. ” علی موسیو با همکاری گروهی از یاران و همفکران خود مانند رسول صدقیانی و حاج علی دوا فروش، حوزه های اجتماعیون _ عامیون را با نظم خاصی سازماندهی کرد و به علاوه با تلاش پیگیرانه او مرامنامه سوسیال دموکراتهای کارگری روسیه به فارسی ترجمه و در اختیار انقلابیون ایرانی قرار گرفت، که بر مبنای آن مرکز غیبی، دسته های مسلح مدافع انقلاب مشروطه به نام مجاهد و فدایی را به وجود آورد. احمد کسروی در این باره در اثر ارزشمند خود، تاریخ مشروطه ایران نوشته است: “در تبریز علی موسیو، حاج علی دوافروش و رسول صدقیانی همان مرامنامه را به فارسی ترجمه و دسته مجاهدین را پدیدآوردند… که رشته کارهای دسته را در دست خودمی داشت و آن را راه می برد. ” علی موسیو بی شک از نبوغ خارق العاده ای درامر سازماندهی به ویژه فعالیت پنهانکاری برخوردار بود. مرکز غیبی برای عضوگیری، در بدو امر افرادی از روشنفکران آزاداندیش و زحمتکشان مستعد را به خود جلب می کرد و با آن ها تماس انفرادی بر قرار می ساخت و پس از آن، طی آزمایش های گوناگون، فرد مورد نظر را به حوزه ها (حوزه های خصوصی و عمومی) مرتبط می نمود. در کلیه منابع تاریخی قید شده که مرکز غیبی به شدت اصول کار پنهانی را رعایت می کرد. در این باره از جمله آمده است که مرکز فعالیت اجتماعیون _عامیون ناشناخته و کاملاً مخفی بود. به طوری که نام آن را مرکز غیبی می گفتند. مرکز غیبی به رهبری علی موسیو، جلسات و برنامه هایی را در جهت انجام آموزش و تعلیمات مهم تدارک می دیدند. پس از مرکز، مسئولین حوزه ها بودند که هر یک ۷ تا ۱۱ نفر تحت مسئولیت در هر حوزه داشتند، این اعضا مدت مدیدی، جز در تاریکی (برای اینکه شناخته نشوند) با یکدیگر روبرو نمی شدند، هر ۷ یا ۱۱ نفر دستور حزبی را از مسئول همان حوزه دریافت می کردند. خطرناک ترین دستورها کمیته مرکزی بدون جزئی تخلف به موقع اجرا گذارده می شد. ارتجاع شامل دربار، فئودال ها و روحانیونی که از سفره فئودال ها تغذیه می کردند اعضای اجتماعیون _ عامیون را، بی دین، منکر خدا، طبیعیون (ماتریالیست) و بابی می نامیدند و به این وسیله قتل آن ها را مجاز می شمردند. در تبریز به لحاظ رویارویی عریان انقلاب و ضدانقلاب این امر به وضوح دیده می شد. گزمگان دولتی، فراش های محلات که توسط فئودال ها و روحانیون وابسته به آن حمایت می شدند، دستور اکید داشتند اعضای حزب به ویژه اعضای مرکز غیبی را دستگیر، شکنجه و اعدام کنند. در کتاب علی موسیو رهبر مرکز غیبی تبریز در این باره دو نمونه جالب ذکر شده که با هم می خوانیم: “... کریم نامی که عضو حزب اجتماعیون _ عامیون بود و دراجرای دستورها هیئت مرکزی بی باک و متهور بود، در گردش شبانه از طرف دسته های فراش های محله گرفتار شد. فراش ها (او را) به پاتوق فراش باشی برده و در یک زیرزمین چهار میخ کردند و روی بدن او شمع های زیادی نصب و روشن نمودند تا پایان سوختن شمع ها بازپرسی را ادامه داده و خواسته بودند که اسرار حزب را فاش کند؛ ولی وقتی موفقیت حاصل نکردند او را قطعه قطعه کرده و به زندگی این میهن پرست خاتمه دادند. واقعه دیگر مربوط به حسن آقا (مبارز پرشور وابسته به مرکز غیبی) است. پس از دستگیری، یک پای او را در کند و زنجیر کرده و دست های او را نیز بسته هر روز شلاق زده و از او پول می خواستند. یک روز فراش فکر تازه ای کرده از قوطی عقربی نزدیک پای زندانی انداخت و از زندانی پول خواست… بالاخره زندانی با پای چپ خود با یک ضرب عقرب را کشت، فراش از این عمل سخت عصبی شده و او را به شلاق زیاد زده و گفت، فلان فلان شده عقرب دولت را می کشی، ای بابی عقرب دولت را می کشی… از این قبیل اعمال وحشیانه یکی دو تا نبود. هر فردی از این حزب که به دست فراش ها می افتاد سرنوشت مشابهی پیدا می کرد… حزب اجتماعیون _ عامیون از دادن تلفات جانی و مالی مضایقه نکرده و خدمات غیرقابل شرح و توصیف انجام داده است… با نهایت تأثر باید بدانیم، صدی نود این فداییان حقیقی راه آزادی نابود شدند و چراغ خانوادگی آن ها به کلی خاموش گشت، برای مثال علی موسیو و یوسف خز دوز و شیخ سلیم، حسین خان باغبان و محمد صادق چرندابی و موسی خان... باید دانست اکثر خانواده های این شهدای راه آزادی هم تلف شدند. ” مرکز غیبی به رهبری علی موسیو، مبتکر ایجاد و تربیت واحدهای مسلح خلقی در دفاع از انقلاب مشروطیت بود. چهره هایی چون ستارخان در اثر این ابتکار بدل به قهرمانان انقلاب شدند. احمد کسروی در تاریخ مشروطه ایران، منظره دل انگیز و تاریخی تشکیل دسته های مسلح توده ای را چنین ترسیم کرده است: “شهر به یکباره دگرگون گردیده و گفتگوی همه از تفنگ خریدن و مشق سربازی کردن و آماده جنگ وجان فشانی کردن شده بود. هر روز هنگام پسین بازارها بسته و چیت فروش، مسگر و هر چه که می بودی به خانه های خود می شتافتند و رخت دیگر کرده، تفنگ برداشته و آهنگ سربازخانه کوی خود می کردند (مرکز غیبی با ابتکار مستقیم علی موسیو در هر محله و کوی تبریز مرکز تربیت وآموزش تشکیل داده بود) چون از کوچه ها گذشتی، پیاپی این شعر از زبان بچگان شنیدی: هسته های اصلی نیروی مسلح توده ای مدافع انقلاب که مرکز غیبی آن را رهبری می کرد را کارگران، تهیدستان شهر، خرده بورژوازی و دهقانان تشکیل می دادند. در این دوران که اوج فعالیت مرکز غیبی و شخص علی موسیو است، ما شاهد کاردانی، کارایی، هوشیاری و خردمندی او هستیم. چنین نمونه انقلابیونی به لحاظ تاریخی در جهان انگشت شمار هستند. در این زمان نفوذ معنوی مرکز غیبی در میان مردم فوق العاده بود. تشکیلات منظم و درایت رهبری اجتماعیون _ عامیون به ویژه شخص علی موسیو سبب اعتبار و کامیابی های بسیار بود. مجموعه قیام تبریز در دست مرکز غیبی بود. این واقعیت را کسروی در کتاب خود چنین بیان نموده: “در بیرون (یعنی ظاهراً) حاج میزا حسن مجتهد و دیگر ملایان و برخی بازرگانان در انجمن (تبریز) نشسته و سررشته دار شمرده می شدند، ولی آنان را آن شایستگی نمی بود و در نهان رشته جنبش را آن انجمن نهانی (مرکز غیبی می داشت). ” نفوذ و اعتبار مرکز غیبی به میزان زیادی مرهون تلاش خستگی ناپذیر صداقت و فراست رزمنده بی باک توده های زحمت کش، علی موسیو بود. پنهان کاری در حدی رعایت می شد که حتی افرادی نظیر باقر خان سالار ملی ازکم و کیف مرکز غیبی و تشکیلات با اینکه خود تحت نفوذ آن بودند، اطلاع نداشتند. در کتاب «دیدار هم رزم ستارخان» صحنه ای جالب از ابتکارات علی موسیو قید گردیده که به شرح زیر است: “باقر خان یکی از فرماندهان برجسته قیام تبریز وهم رزم ستارخان، اصرار داشت کمیته سری را ببیند، ولی علی موسیو حاضر نمی شد، تا اینکه شبی دست به صحنه سازی می زند _ او (علی موسیو) چند تن را با عمامه و ریش و قیافه های دیگر آراسته و در یک زیر زمین می نشاند و باقر خان را از راهروی تاریک گذرانده و اجازه می دهد که فقط در آستانه آن محل بنشیند و بدون یک کلمه حرف زدن یک فنجان چائی بخورد و زود بلند شود. در واقع بدان وسیله او را مجذوب و مرعوب کمیته سری (مرکز غیبی) که سازمان مرموز و معمائی شده بود می کند و برمی گرداند. ” در تمام دوران مقاومت و پایداری تبریز، مال و جان سکنه شهر توسط دسته های مسلح وابسته به مرکز غیبی حفاظت می شد و در واقع علی موسیو فرمانده محبوب ومورد اعتماد شهر بود. درستکاری، دلاوری و شرافت او زبانزد مردم کوچه و بازار بود. کریم طاهرزاده بهزاد در کتاب خود، یکی از نخستین سخنرانی های علی موسیو برای اعضای اجتماعیون _ عامیون را درج کرده است: “ به ما خبر دادند که، در محله ارمنستان، با رمز مخصوصی (پارول حزبی) همدیگر را ببینیم، مطابق دستور می بایستی از هر گروه فقط دو نفر انتخاب و حاضر بشوند، ساعت مقرر در محله ارمنستان در یک سالن بزرگی، حاضر شده مطابق معمول، در تاریکی مطلق، شخص ناشناسی برای حضار صحبت کرد و بااین بیت آغاز سخن نمود: وگفت ما از خطر نمی ترسیم، چون مستغرق در خطریم ما که اسلحه برداشته ایم، مثل مستبدین میل نداریم کسی را بدون تقصیر بکشیم، ما وظیفه سنگینی به عهده گرفته ایم… این وظیفه را انجام خواهیم داد. دشمنان ما خیلی قوی هستند ولی ایمان به کارهای خودشان ندارند و بر عکس ما ظاهراً «خیلی ضعیف بوده ولی از روی ایمان اقدام می کنیم. ای هم مسلکان عزیز، باید بدانید در چه راه پر خطری قدم گذاشته اید. برای هموار کردن شاهراه آزادی باید جان نثار کرد… اگر کسانی در میان شما هستند که از جان یا ثروت خود می ترسند، فوراً» باید استعفا بدهند، زیرا کار، کار پر خطری است. ممکن است به شما مأموریت های پر خطری داده شود. انجام این مأموریت ها اجباری است. در صورت مسامحه یا ارفاق یا هر فکری که منتهی به عدم انجام وظیفه باشد، مسامحه کار محسوب و سخت مجازات خواهید شد… شماها برای خوردن و آشامیدن و عیش و نوش دعوت نشده اید، بلکه برای گرفتن حق حیات و آزادی خودتان در میدان جانبازی قدم گذاشته اید. ملت ایران چندین صد سال است که اسیر است، شماها دور هم جمع شده اید که زنجیر اسارت را پاره کنید… ناطق سپس از جریان انقلاب کبیر فرانسه شرحی داده و به سخنان خود خاتمه داد و حضار متفرق شدند. بعدها فهمید م سخنران علی موسیو بوده است. ” رابطه میان علی موسیو و حیدر خان عمو اوغلی بسیار عمیق بود. آن ها در مسایل خطیر با یکدیگر مشورت می کردند. حیدر خان همواره در زمانی که در تبریز بود، در کنار علی موسیو قرار داشت؛ و در جریان پایین کشیدن پرچم های سپید در تبریز به وسیله ستارخان مبتکر و مشوق اصلی علی موسیو بود. بارها خانه و اموال او به دست دولت و فئودال ها یا فتوای روحانیون درباری غارت شد. خانواده او صدمات بسیار دیدند (دو پسر او اعدام شدکه در سطور آینده به آن می پردازیم) ارتجاع از او به عنوان مغز متفکر و طراح دفاع قهرمانانه تبریز نفرت داشت. با پول دربار، عده ای از روحانیون وابسته به فئودال ها اطلاعیه یا نامه های سر گشاده ای را علیه علی موسیو و مرکز غیبی تهیه و منتشر می ساختند. کوشش می شد، با شایعه پراکنی، دروغ و افترا، نفوذ و اعتبار او را د ر نزد توده های مردم در هم بشکنند. یکی از این اعلامیه ها را کسروی در تاریخ مشروطه ایران درج نموده که بخشی از آن چنین است: “ای برادران هوشمند و ای معتقدان قرآن مبین، چشم عبرت گشوده راه غیرت پیموده… حالا آن حمیت ملت پرستی و غیرت وطن داری شما را چه شده که اسیر پنج و شش نفر قفقازی (اعضای اجتماعیون _ عامیون) خانه به دوش شده… اینها هر گاه ژولیک و جیب بر نبوده مکانی معین می کردند… مقصد از مشروطه شرح لمعه و شرایع خواندن و شرع انور را جاری نمودن است… وچای تلخ فروختن نیست که تو بدانی و توهین حضرات آقایان علما و سادات را مگر در مشروطه طبیعی مذهبان (ماتریالیستها) و در قانون مفسدین واجب می دانند… ای اهل تبریز مگر شماها این علی موسیو را نمی شناسید و نمی دانید که موسیو چه معنی دارد و در لغت فرانسه موسیو به معنی آقاست اما آنکس که از اصل و نسب خارج پرست باشد موسیو را مقدم دارند… آنکه از اسلام به خارج پرستی برگشته موسیو او را مؤخر سازند. این ظاهر حال و رسم آن لامذهب و از شرح سیئات باطن او قلم نویسندگان عاجز است از آن جمله تعزیه داری سید الشهدا را منع و ملامت سازد… لامذهبی که تعزیه داری آن حضرت را غلط کاری نامیده و از اسلام برگشته باشد به کفر او دیگر دلیل و برهان لازم نیست. ” این یک نمونه از تلاش ارتجاع برای مقابله با مرکز غیبی و رهبران علی موسیو است. اتفاقاً آن ها که در این گونه ورق پاره ها علی موسیو و انقلابیون را لامذهب و ”بی وطن” می نامیدند. خود با پول دربار روسیه تزاری و دیپلماتهای انگلیسی، به خیانت به وطن مشغول بودند. همین مرتجعین با ورود قشون تزار به تبریز به همکاری با آن ها پرداخته و در دستگیری انقلابیون به ویژه خانواده علی موسیو از هیچ رذالتی کوتاهی نکردند. توضیح اینکه بر اثر سلسله رویدادهایی، با توافق روسیه تزاری و امپریالیسم انگلستان واحدهای نظامی ارتش تزار از مرز ایران گذشته و به سوی تبریز حرکت کردند. انقلابیون تحت شرایط دشواری با پا درمیانی برخی، مجبور به ترک شهر و مهاجرت شدند. در برخی منابع تاریخی گفته می شود، علی موسیو در این دوره به “مرگ طبیعی”! در گذشته است. چگونگی مرگ او روشن نیست. باری ارتش روسیه تزاری با همکاری انگلیس و نیز باتوافق دربار قاجار، به تبریز رسیده و وارد شهر شدند. با ورود سربازان تزار، عده ای از رهبران و فرماندهان قیام تبریز و مسئولین حوزه های اجتماعیون _ عامیون دستگیر گشتند. دشمن برای انتقام از انقلاب مشروطه و مردم ایران، عده ای را محکوم به مرگ کرد. خانه علی موسیو غارت شد و دو فرزند ۱۸ و ۱۶ ساله او دستگیر شدند. در روز دهم دی ماه ۱۲۹۰ خورشیدی (روز عاشورای ۱۳۳۰ قمری) تبریز در سکوت پر اندوهی به سر می برد. ۸ تن از بازداشت شدگان که دو فرزند علی موسیو نیز در میان آن ها بودند در محاصره سربازان روسیه تزاری به سوی میدان اعدام برده می شدند. اینان عبارت بودند از: ثقةالاسلام، شیخ سلیم ضیا العلما، محمد قلی خان، صادق الملک، آقا محمد ابراهیم و حسن پسر ۱۸ ساله علی موسیو و برادر ۱۶ ساله او قدیر. عده ای از میهن پرستان و انقلابیون شریف ایران در چنگال سربازان بیگانه در شهر و زادگاه خودشان به سوی مرگ روان بودند. کسروی در تاریخ هجده ساله آذربایجان صحنه را چنین توصیف کرده: «هنگامه دل گداز بس سختی می بود… مرگ سیاه یک سو و غم و درماندگی کشور یک سو، خدا می داند چه دل سوخته ای درآن ساعت می داشتند. ثقةالاسلام به همگی دل می داد و از هراس و غم ایشان می کاست… چون خواستند دار زنند نخست شیخ سلیم (از مسئولین اجتماعیون - عامیون) بیچاره خواست سخنی گوید افسر دژخوی روسی سیلی و مشت به رویش زده خاموشش گردانید. دژخیمان ریسمان به گردنش انداختند و کرسی را از زیر پایش کشیدند. دوم نوبت ثقةالاسلام بود، همچنان بی پروا می ایستاد… بالای کرسی رفت. سوم ضیا العلما را خواندند… به روسی با افسر سخن آغاز کرده می گفت ما چه گناه کرده ایم… آیا کوشیدن در راه کشور خود گناه است؟ دژخیمان دست او را از پشت بستند و با زور بالای کرسیش بردند. چهارم صادق الملک را خواندند. پنجم آقا محمدابراهیم را پیش آوردند، او با پای خود بالای کرسی رفت و ریسمان را به گردن انداخت. ششم قلی خان که پیرمردی بود را پیش خواندند. هفتم نوبت حسن بود (پسر ۱۸ ساله موسیو) جوان دلیر بالای کرسی با آواز بلند داد زد: “زنده باد ایران»، «زنده باد مشروطه» و پس از او نوبت قدیر پسر شانزده ساله رسید و او را نیز (با توجه به کینه ای که به علی موسیو داشتند) بالای کرسی برده ریسمان به گردنش انداختند. روسیان برای آنکه دژخویی خود را نیک نشان دهند، باری آن نکردند چشم هایاینان را بندند یا چون یکی را می آویزند و بالای دار دست و پا می زند دیگران را دور نگه دارند. برادر را روبروی چشم برادر به دار کشیدند. چنان که از پیکره ها پیداست دژخیمان از ناآزمودگی ریسمان ها را چنان نینداختند که زود آسوده گرداند. بیشترشان تا دقیقه ها گرفتار شکنجه جان کندن بوده اند. ” به این ترتیب ارتجاع با همدستی نظامیان تجاوزگر خارجی، انتقام خود را از انقلاب گرفت به ویژه کینه حیوانی نسبت به علی موسیو با اعدام دو نوجوان بی گناه او به خوبی هویدا است. زندگی و مبارزه علی موسیو، خاطره نازدودنی پایداری تبریز در انقلاب مشروطه یعنی سرچشمه تاریخ معاصر ایران است.
[ { "answer1": "در محله نوبر تبریز زندگی می کرد.", "answer2": "مرکز غیبی به رهبری علی موسیو، مبتکر ایجاد و تربیت واحدهای مسلح خلقی در دفاع از انقلاب مشروطیت بود.", "distance": 7090, "question": "علی موسیو در چه محله ای از تبریز زندگی می کرد و چه نقشی در سازماندهی نیروهای مسلح مدافع انقلاب مشروطه داشت؟" }, { "answer1": "به اروپا و عثمانی سفر کرده بود و به زبان فرانسه تسلط داشت. مسافرتهای متعدد او به اتریش، قفقاز و استانبول، تماس با جهان نوین را برایش به ارمغان آورده بود.", "answer2": "علی موسیو با همکاری گروهی از یاران و همفکران خود مانند رسول صدقیانی و حاج علی دوا فروش، حوزه های اجتماعیون _ عامیون را با نظم خاصی سازماندهی کرد و به علاوه با تلاش پیگیرانه او مرامنامه سوسیال دموکراتهای کارگری روسیه به فارسی ترجمه و در اختیار انقلابیون ایرانی قرار گرفت، که بر مبنای آن مرکز غیبی، دسته های مسلح مدافع انقلاب مشروطه به نام مجاهد و فدایی را به وجود آورد.", "distance": 3069, "question": "علی موسیو در سفرهایش به کجا رفت و چه فعالیتی برای گسترش آرمان هایش انجام داد؟" }, { "answer1": "به زبان فرانسه تسلط داشت.", "answer2": "علی موسیو در سفرهای خود به قفقاز به ویژه در گرجستان، ماه ها در تفلیس می ماند تا با انقلابیون به تشریک مساعی و مشورت بپردازد.", "distance": 385, "question": "علی موسیو به چه زبانی مسلط بود و در قفقاز چه مدت زمانی را صرف چه کاری میکرد؟" }, { "answer1": "مرکز غیبی برای عضوگیری، در بدو امر افرادی از روشنفکران آزاداندیش و زحمتکشان مستعد را به خود جلب می کرد و با آن ها تماس انفرادی بر قرار می ساخت و پس از آن، طی آزمایش های گوناگون، فرد مورد نظر را به حوزه ها (حوزه های خصوصی و عمومی) مرتبط می نمود.", "answer2": "ارتجاع شامل دربار، فئودال ها و روحانیونی که از سفره فئودال ها تغذیه می کردند اعضای اجتماعیون _ عامیون را، بی دین، منکر خدا، طبیعیون (ماتریالیست) و بابی می نامیدند و به این وسیله قتل آن ها را مجاز می شمردند.", "distance": 871, "question": "مرکز غیبی چگونه عضوگیری میکرد و چه کسانی به عنوان دشمن مرکز غیبی شناخته می شدند؟" }, { "answer1": "با تلاش پیگیرانه او مرامنامه سوسیال دموکراتهای کارگری روسیه به فارسی ترجمه و در اختیار انقلابیون ایرانی قرار گرفت، که بر مبنای آن مرکز غیبی، دسته های مسلح مدافع انقلاب مشروطه به نام مجاهد و فدایی را به وجود آورد.", "answer2": "جوان دلیر بالای کرسی با آواز بلند داد زد: “زنده باد ایران»، «زنده باد مشروطه»", "distance": 11699, "question": "علی موسیو چه نقشی در ترجمه مرامنامه سوسیال دموکرات ها داشت و چه شعاری پسرش قبل از اعدام سر داد؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
426
: ترکیه تُرکیه با نام رسمی جمهوری ترکیه ، کشوری اوراسیایی است که بخش بزرگ کشور یعنی آناتولی یا آسیای کوچک در شمال غرب آسیا و خاورمیانه واقع است و بخش کوچکی نیز به نام تراکیه در منطقهٔ بالکان (منطقه ای در جنوب شرق اروپا) قرار دارد. ترکیه در شرق با کشورهای ایران، نخجوان، ارمنستان، و گرجستان؛ در جنوب شرقی با عراق و سوریه؛ و در شمال غربی (بخش اروپایی) با بلغارستان و یونان همسایه است. همچنین ترکیه از شمال با دریای سیاه، از غرب با دو دریای کوچک مرمره و اژه و از جنوب غرب با دریای مدیترانه مرز آبی دارد. دو تنگهٔ راهبردی بسفر و داردانل نیز در اختیار ترکیه است. پهناوری ترکیه ۷۸۳٬۳۵۶ کیلومتر مربع (سی و هفتم) است. ترکیه کشوری کوهستانی و نسبتاً پرباران است. شکل این کشور مانند یک مستطیل است که از سوی شرق و غرب امتداد یافته است. ترکیه با قرار گرفتن در یکی از حسّاس ترین مناطق جهان، دارای موقعیّت جغرافیایی راهبردی و بسیار خوبی است و گذرگاه شمال غرب آسیا و اروپا به شمار می آید و کشورهای بسیاری، به ویژه کشور ایران از خاک ترکیه برای ترانزیت کالا و انرژی استفاده می کنند. ترکیه از آب و هوای خوب و جلگه ای برخوردار است و مکان های جالب و دیدنی دارد به دلیل همین سالانه تعداد زیادی توریست به این کشور مسافرت می کنند. جمعیت کشور ترکیه حدود ۸۴ میلیون نفر (برآورد ۲۰۲۰) می باشد، که حدوداً ۷۵ تا ۸۵ درصد مردم سنی و ۱۵ تا ۲۵ درصد هم علوی هستند. حکومت ترکیه لائیک است ولی بسیاری از مردم به دین اسلام پایبند هستند و عید فطر و عید قربان در این کشور تعطیل رسمی است. همچنین ترکیب نژادی در ترکیه حدود ۷۰٪-۷۵٪ درصد مردم ترک، ۱۸٪ درصد کرد و ۷٪-۱۲٪ را سایر باشندگان قومی ترکیه تشکیل می دهند. زبان رسمی ترکیه، ترکی (استانبولی) است که در گذشته با خط عربی (عثمانی) نوشته می شد و پس از جنگ جهانی اول و فروپاشی امپراتوری عثمانی، و تشکیل جمهوری ترکیه توسط آتاتورک در سال ۱۹۲۳ با خط لاتین نوشته می شود. ترکیه با نام امپراتوری عثمانی در چند سدهٔ گذشته، بخش های بزرگی از خاورمیانه و جنوب شرقی اروپا را در دست داشته است. ترکیه در بین شش کشور آسیایی و دو کشور اروپایی قرار گرفته است. کشورهای هم مرز ترکیه عبارت اند از: در خاور با ایران ۴۹۹ کیلومتر، جمهوری آذربایجان ۹ کیلومتر، ارمنستان ۲۶۸ کیلومتر، و گرجستان ۲۵۲ کیلومتر؛ در جنوب خاور با عراق ۳۵۲ کیلومتر و سوریه ۸۲۲ کیلومتر؛ در شمال باختر با یونان ۲۰۶ کیلومتر و بلغارستان ۲۴۰ کیلومتر. ترکیه از سه طرف به دریا راه دارد. دریاهای سیاه و مرمره، اژه و مدیترانه از طریق دو تنگه بسفر و داردانل به دریاهای آزاد مرتبط می شوند و از لحاظ جغرافیایی موقعیت مناسبی به این کشور می دهند. بزرگترین و مهم ترین شهر آن استانبول می باشد. بزرگترین شهرهای ترکیه به ترتیب: استانبول، آنکارا، ازمیر، بورسا، آدانا، غازی عینتاب، آنتالیا، قونیه و قیصریه هستند. بیشتر شهرهای این کشور دارای پارک های ملی و شهری سطح بالا هستند و همانند کشورهای غربی، هر شهر بزرگ در ترکیه دارای ناحیه تجاری است. کنگره جغرافیای اول که در سال ۱۹۴۱ در آنکارا برگزار شد، در پایان بررسی های طولانی خود ترکیه را به هفت ناحیه جغرافیایی (به ترکی: bölge) تقسیم نمود. در بررسی های کنگره نام برده ویژگی های مختلف جغرافیایی ترکیه در نظر گرفته شد. هر یک از این نواحی شامل چندین استان (به ترکی: il) می شوند. کشور ترکیه ۸۱ استان دارد. مراکز همه استان ها به جز سه استان با خود استان هم نام هستند. سه استان نام برده عبارت اند از: ختای (مرکز: انتاکیه)، قوجاایلی (مرکز: ایزمیت)، سقاریه (مرکز: آداپازاری). هرکدام از استان های ترکیه به چندین بخش تقسیم شده است. شبه جزیره آناتولی دربرگیرنده بیشتر مناطق ترکیه امروزی همواره یکی از قدیمی ترین مناطق مسکونی دنیا بوده که قدمت آن برمی گردد به اوایل دوران نوسنگی. ترکیه کنونی در دوران باستان، تحت حکومت دولت شهرهای متعدّدی مانند لودیه و ایونیا قرار داشت. تا اینکه در حدود ۵۰۰ سال پیش از میلاد، این دولت ها توسّط کورش بزرگ هخامنشی منقرض شد و ترکیه زیر سلطه هخامنشیان درآمد. پس از یورش اسکندر در سال ۳۳۳ پ.م. آسیای کوچک به دست سلوکیان افتاد؛ و پس از اندکی رومیان جای آن ها را گرفتند. بعدها امپراتوری روم به دلیل وسعت زیاد دچار مشکل شد، تا اینکه در سال ۳۹۵ میلادی امپراتور کنستانتین شهر امپراتوری روم شرقی (کنستانتینوپل/قسطنطنیه/استانبول/اسلامبول) را پایتخت خود قرار داد؛ این اقدام مقدّمهٔ تقسیم روم به دو بخش شرقی و غربی شد. از آن پس روم شرقی یا امپراتوری بیزانس، ترکیه کنونی را در دست گرفت. در سال ۴۶۳ هجری قمری، ترکمانان مسلمان سلجوقی به فرماندهی آلب ارسلان به جنگ با امپراتوری بیزانس شتافتند و در ملازگرد، سپاه امپراتور بیزانس، رومانوس چهارم را شکست دادند. بدین ترتیب نیمهٔ شرقی ترکیه به دست سلجوقیان افتاد و زمینه برای مسلمان شدن مردم آن جا و نفوذ زبان ترکی به آن جا فراهم شد؛ ولی نیمهٔ غربی ترکیه در دست امپراتوری بیزانس باقی ماند. پس از آن کوچ قبایل ترکمن مسلمان از شرق ایران به آسیای کوچک آغاز شد و این قبایل به تدریج دولتهای کوچک محلی در آنجا تشکیل دادند. یکی از مشهورترین این قبایل، قبیله «قایی» بود که در نزدیکی آنقره (آنکارا) سکونت داشتند. رهبر این قبیله به نام عثمان در سال ۶۷۸ هجری خورشیدی (۶۹۹قمری/۱۳۰۰میلادی) حکومتی تأسیس کرد که به نام خودش عثمانی خوانده شد. از آن پس تا حدود ۱۵۰ سال بعد حکومت عثمانی بیشتر آناتولی را به تصرف درآورد. در سال های نخست سده نهم هجری قمری، بایزید ایلدرم سلطان عثمانی، از تیمور لنگ شکست خورد و اسیر شد. تیمور لنگ افراد بسیاری را از ترکیه اسیر کرد تا به مناطق دیگر ببرد، ولی به درخواست خواجه علی سیاهپوش آنان را رها کرد و بدین ترتیب این افراد ناحیه شیعه نشین بزرگی را در کشور عثمانی به وجود آوردند و بسیاری از آنان در زمان شاه اسماعیل یکم صفوی به ایران آمدند و جزئی از قزلباش ها شدند. در سال ۸۳۲ ه‍. خ (۱۴۵۳میلادی)، سلطان محمد فاتح توانست به زندگی هزار ساله امپراتوری بیزانس (امپراتوری روم شرقی) پایان دهد. فتح درخشان او، تسخیر قسطنطنیه (کنستانتین) پایتخت بیزانس بود، که از آن پس استانبول (اسلامبول) نامیده شد. این فتح مبدأ قرون جدید در تاریخ اروپا شناخته شده است. کسی که حکومت عثمانی را به امپراتوری تبدیل کرد، سلطان سلیم یکم ملقب به یاووز (مهیب) بود. وی در اوایل سده نهم هجری قمری به پادشاهی رسید. او در طول پادشاهی ۹ ساله خود شام، مصر، عراق، حجاز (غرب عربستان)، و بخش هایی از بالکان (در جنوب شرق اروپا) را به تصرف درآورد و خود را خلیفه مسلمانان نامید. همچنین او کتاب های بسیاری را از مناطق متصرف شده بدست آورد، که اکنون زینت بخش کتابخانه های ترکیه است. سلطان سلیم یکم در سال ۸۹۳ ه‍.خ (۹۲۰ق. /۱۵۱۴م) شاه اسماعیل یکم را در جنگ چالدران شکست داد. اوج قدرت عثمانی در زمان سلطان سلیمان یکم (قانونی) پسر سلطان سلیم رخ داد. او مناطق بیشتری را به تصرف درآورد و حتی به محاصره وین پرداخت. او در یکی از جنگ هایش با شاه تهماسب صفوی، تا سلطانیه نیز پیش آمد. پس از او امپراتوری عثمانی رو به انحطاط گذاشت. امپراتوری عثمانی در جنگ اول جهانی از هم پاشید و مورد تهاجم بریتانیا و متحدانش واقع شد. مصطفی کمال پاشا به دلیل سازماندهی مقاومت ملی علیه دول خارجی قهرمان ملی ترکیه گردید و توانست جمهوری ترکیه را در سال ۱۳۰۲ (۱۹۲۳) بر پایه اصل جدایی دین از سیاست بنا کند و ملقب به آتاترک شد. وی خط لاتین را برای نوشتن زبان ترکی مرسوم کرد و اقدامات بسیاری را برای صنعتی و غربی شدن ترکیه انجام داد و دوره نوینی را در ترکیه به وجود آورد. او نظام جمهوری ترکیه را به صورت یک جمهوری مجلس محور (پارلمانی) تأسیس کرد و با ایجاد مجلس بزرگ میهنی ترکیه، دولت را در برابر مجلس میهنی مسئول ساخت. آتاترک مؤسس و رهبر حزب خلق جمهوری خواه ترکیه بود و به مدت پانزده سال و به صورت مادام العمر ریاست جمهوری ترکیه را بر عهده داشت. در دوران اقتدار آتاترک و امین و پشتیبان او عصمت اینونو که از آن به عنوان دوران تک حزبی یاد می شود، سیمایی از اقتدار سیاسی ملی گرایانه به نمایش گذاشته شد که ابایی از نژادپرستی و ترویج پان ترکیسم و به انزوا راندن اسلام و قومیت ها نداشت. بعد از یک دوران تک حزبی در سال ۱۳۲۹ (۱۹۵۰) حزب دمکرات از گروه سیاسی مخالف قدرت را بدست گرفت و به تعداد احزاب اضافه شد، ولی آزادی سیاسی با دوره هایی از کودتاهای نظامیان در سال های ۱۳۳۹، ۱۳۵۰ و ۱۳۵۹ شکسته شد. در سال ۱۳۵۳ ترکیه با دخالت نظامی خود علیه کودتای یونانیان در قبرس مانع از الحاق قبرس به یونان شد. در سال ۱۳۷۵ باز نیروهای نظامی دولتی را که با برنامه های اسلامی روی کار آمده بود، ساقط کرد. از سال ۱۳۶۳ (۱۹۸۴) تاکنون حزب کارگران کردستان و حکومت ترکیه درگیری های نظامی بسیاری داشته اند که باعث مرگ بیش از ۴۵ هزار تن گردیده است. ترکیه در سال ۱۳۲۵ به عضویت سازمان ملل درآمد و در سال ۱۳۳۱ به ناتو پیوست. ترکیه عضو جنبی جامعه اروپا است و اکنون با اجرای اصلاحاتی سعی در تحکیم و تقویت مردمسالاری و اقتصاد خود دارد تا بتواند مذاکرات برای عضویت در اتحادیه اروپا را آغاز نماید. طرح اصلی پرچم ترکیه مدرن عبارت است از ماه و ستاره سفید با زمینه سرخ رنگ. این طرح مربوط می شود به علائمی که امپراتوری های ترکمن سلجوقی و عثمانی به عنوان پرچم استفاده می کردند. جمهوری ترکیه این پرچم را به عنوان نشانه دولت نگاه داشت. از آن جا که سلاطین عثمانی در عین حال عنوان خلیفه مسلمین را داشتند، نزد اروپاییان طرح این پرچم به عنوان نماد اسلام شناخته شد. اکنون شمار بسیاری از کشورهای اسلامی ماه و ستاره را به صور مختلف به پرچم خود افزوده اند. نشانه هلال احمر نیز از این تأثیر به کنار نبوده است. صلیب سرخ جهانی در ۱۲۴۱ توسط هنری دونانت بازرگان سوئیسی تأسیس شد و چون نشانه دولت سویس و علامت دین مسیح را بر آن نهادند، هلال احمر به عنوان برابر اسلامی-سنی (و شیر و خورشید سرخ به عنوان برابر شیعی) آن بعد از جنگ جهانی اوّل بر پا شد. از جمله کشورهایی که نماد ماه و ستاره را روی پرچم کشورشان دارند، عبارت اند از: ازبکستان، الجزایر، پاکستان، ترکمنستان، تونس، جمهوری آذربایجان، سنگاپور، مالزی، موریتانی، لیبی و ترکیه. زبان بیشتر مردم در ترکیه ترکی استانبولی است ولی در کنار آن زبان های کردی، ارمنی، زازاها، ترکی آذربایجانی در میان گروه های قومی استفاده می شود. گروه های قومی کوچک تری چون لازها، عرب ها، گرجی ها و چرکس ها به تنوّع زبانی و فرهنگی این کشور افزوده اند. کردهای ترکیه بیشتر در جنوب شرقی و شرق کشور زندگی می کنند. زبان رسمی این کشور ترکی است. گروه های قومی کوچک تر در ترکیه عبارت اند از: ارمنی ها، آذربایجانی ها (شمال شرق)، لازها (شمال) و عرب ها (جنوب). یک مطالعه ژنتیکی در سال ۲۰۰۱ از طریق بررسی هاپلوگروپ های دی ان ای در ترکیه نشان داده که ترک ها و کردها در کنار ارمنی ها، ایرانیان، یهودیان و لبنانی ها و دیگر گروه های ساکن سواحل مدیترانه (چه در شرق و چه در غرب) احتمالاً از یک نیای مشترک برخوردارند. در نتیجه اقوام امروزین ترک، کرد و ارمنی ممکن است از دل همین گروه ها درآمده باشند. مطالعه ژنتیکی دیگری هم در سال ۲۰۰۳ نشان داده که ترک های آناتولی با وجود خویشاوندی زبانی (در خانواده زبان های ترکی) و همسایگی تاریخی با مغول ها ارتباط ژنتیکی خاصی با آنان ندارند. به طوری که میزان اختلاف ژنتیکی ترک ها و آلمانی ها با سه گروه اصلی مغول به یک اندازه بوده است. در مطالعه دیگری در سال ۲۰۰۳ بر روی ۵۲۳ کروموزوم ایگرگ (که تنها نسب پدری را نشان می دهد) از اهالی ۹۰ شهر مختلف ترکیه ۵۴ هاپلوتایپ متفاوت شناسایی شده که اکثریت آن ها (۹۴٫۱٪) از هاپلوتایپ های رایج در اروپایی ها و مردمان همسایه خاورمیانه ای است. هاپلوتایپ های مرتبط با اهالی آسیای میانه با تنها ۳٫۴٪، هندی ها ۱٫۵٪ و آفریقایی ها ۱٪ در اقلیت هستند. تنوع قابل ملاحظه هاپلوتایپ ها در میان ترکان گواهی بر نقش مهم آناتولی هم به عنوان یک دریافت کننده و هم به عنوان یک منبع در جریان شارش ژنی بین مناطق مختلف است. برآوردهای متفاوتی در مورد سهم ژنتیکی مهاجرت ترک زبانان آسیای میانه به منطقه آناتولی صورت گرفته است. بر اساس یکی از مطالعات بر روی کروموزم ایگرگ این سهم حدود ۱۰درصد و بر اساس یکی دیگر بر روی میتوکندری دی ان ای و کروموزوم ایگرگ حدود ۳۰ درصد است. هرچند احتمالاً شارش ژنی بین آناتولی و آسیای میانه چندین بار در دوره های پیش از تاریخ صورت گرفته است اما نامعلوم بودن شمار این جمعیت ها و تعداد این دوره ها مشکل بزرگی برای تعیین سهم ژنتیکی مهاجرت ترکان اوغوز در سده ۱۱ میلادی به آناتولی است. بر اساس برخی از مطالعات تعیین میزان هاپلوگروپ های مخصوص آسیا مانند C-RPS4Y و O3-M۱۲۲ بهترین روش برای تعیین ابعاد این مهاجرت و سهم ژنی آن آن در جمعیت کنونی آناتولی است. این توالی های ژنتیکی در یکی از مطالعات تنها در ۱٫۵ درصد اهالی ترکیه دیده شده در حالی که در یکی از مطالعات بر روی ۱۳ قوم آسیای میانه ۱۸٪ و در مطالعه دیگری بر روی ۴۹ قوم آسیای میانه ۳۳٪ شیوع داشته اند. به نظر می رسد افزایش قابل ملاحظه جمعیت آناتولی در عصر برنز که جمعیت آن را در دوران امپراتوری روم به ۱۲ میلیون نفر رسانده بود موجب کاهش تأثیر مهاجرت سلجوقیان و دیگر ترک زبانان آسیای میانه شده باشد. بخشی از ترک تباران ترکیه از اقوام ترکان سلجوقی غز هستند؛ ترکان سلجوقی به رهبری طغرل بیگ پس از شکست غزنویان در سال ۴۲۹ هجری قمری شهر نیشابور را پایتخت خود قرار دادند، در سال ۴۳۳ شهر ری را مرکز حکومت خود کردند، سپس اصفهان را مقر اصلی حاکمیت خود قرار داده همدان را نیز پایتخت تابستانی خود کردند. سلجوقیان سپس به رهبری آلپ ارسلان در جنگ ملازگرد با رومانوس چهارم امپراتور بیزانس، آناتولی را به تصرف خود درآوردند و سرزمین آسیای صغیر تا قونیه جز امپراتوری سلجوقی گردید. ترکان سلجوقی که از آسیای میانه به فلات ایران وارد شده و شهرهای ایران را فتح کرده در شهر ری حاکمیت خود را تثبیت کرده بودند در این مکان ها و در آذربایجان ساکن شدند و با فراهم آوردن لشکریان زیاد از آذربایجان، آناتولی را فتح و در این منطقه مستقر شده پس از غلبه بر امپراتوری بیزانس (روم شرقی)، این منطقه را بر امپراتوری خود افزودند و از زمان حاکمیت فرزندان عثمان (نام یکی از حاکمان ترک آناتولی) امپراتوری عثمانی را در آنجا بنا نهادند. فرهنگ ترکیه شامل فرهنگ ها و آیین هایی به شدت متنوع و ناهمگن است که از غرب آسیا، آسیای میانه، اروپای شرقی و سنت های قفقاز گرفته شده است. بسیاری از این سنت ها در ابتدا توسط امپراتوری عثمانی، یک کشور چند قومی و چند مذهبی گرد هم آمده بودند. ترکیهٔ نوین در حال سرمایه گذاری بر بخش هایی است که به جهانی سازی کشور کمک می کند. برای مثال، بخش های هنری و معماری مورد توجه ترکیهٔ نوین بوده اند. نخبگان کشور در تلاش بوده اند تا کشور با سرعت بیشتری فرهنگ غربی را بپذیرد با این حال، فرهنگ ملی، بومی و مذهبی کشور را نیز حفظ کردند. به شکل کلی، حکومت ترکیه در تلاش بوده است تا ملی گرایی و فرهنگ ملی را تقویت و در کنار آن به جهانی سازی کشور بپردازد. نخستین قانون اساسی جمهوری ترکیه که در سال ۱۹۲۴ میلادی تهیه شده است دین رسمی ترکیه را اسلام تعیین نموده است. لیکن در اصلاحات قانون اساسی سال ۱۹۲۸ این ماده قانونی حذف و با تأکید بر جدایی دین از سیاست، ترکیه کشوری با دولت و حکومت سکولار (جدایی دین از سیاست) معرفی گردیده است. بنابر آخرین آمار موجود در ترکیه حدود ۹۹/۸ درصد جمعیت این کشور را مسلمانان و ۰/۲ درصد را مسیحیان و کلیمیان و پیروان دیگر ادیان تشکیل می دهند. (البته مطابق کتاب اطلس جامع گیتاشناسی، %۹۲/۵مسلمان (عمدتاً سنی)، ۰/۲٪بی دین و بقیه ۰/۵٪ هستند) مسلمانان ترکیه بیشتر پیرو مذهب تسنن می باشند که از میان آن ها حنفی ها بزرگترین گروه به شمار می آیند که عمدتاً در مرکز و غرب ترکیه ساکن هستند. شافعی ها با جمعیتی کمتر در مناطق شرقی ترکیه مستقرند و اکثراً کرد هستند. شمار پیروان مذاهب دیگر بسیار کم می باشد. روی هم رفته پیروان ادیان در ترکیه به دو قسمت اصلی تقسیم می شوند: الف) پیروان دین اسلام، که خود به چند مذهب تقسیم می شود و اهم آن ها عبارتند از: ب) پیروان ادیان دیگر به جز اسلام، که در کل ۲ درصد از جمعیت ترکیه را تشکیل می دهند. حجاب اسلامی در ترکیه دچار دگرگونی هایی شده است. بر اساس قوانین ترکیه، کارمندان زن در ادارات دولتی اجازهٔ استفاده از روسری و سایر پوشش های مشابه را ندارند؛ همچنین بر اساس بخشنامه ای تحت عنوان «نحوه پوشش در مراکز آموزش عالی ترکیه» که در سال ۱۹۹۷ میلادی صادر شده، دانشجویان دختر دانشگاه های دولتی اجازهٔ استفاده از حجاب در دانشگاه ها را ندارند و در سال ۲۰۰۶ این قانون برای دانشگاه های غیردولتی نیز لازم الاجرا شد. اکنون در این کشور حجاب «اختیاری» شده است و با این وجود همچنان حجاب توسط بسیاری از بانوان این کشور رعایت می شود. پرهوادارترین ورزش در ترکیه، فوتبال است. این کشور در فوتبال مردان و زنان سرمایه گذاری بسیاری کرده است و برخی از باشگاه های کشور توانسته اند به شهرت جهانی برسند. برای مثال، باشگاه فوتبال گالاتاسرای توانسته در لیگ اروپا و سوپرجام اروپا به قهرمانی برسد. تیم ملی فوتبال مردان ترکیه نیز در جام جهانی فوتبال ۲۰۰۲، جام کنفدراسیون ها ۲۰۰۳ و جام ملت های اروپا ۲۰۰۸ به مقام سوم دست یافته است. بسکتبال و والیبال هم هواداران بسیاری در این کشور دارند و علاوه بر تیم مردان، تیم های زنان ترکیه نیز در ورزش های پرهوادار توانسته اند افتخارات بین المللی بسیاری به دست آورند. تیم ملی والیبال زنان ترکیه از تیم های ملی موفق ترکیه بوده است و توانسته است که در بازی های اروپایی، مسابقات قهرمانی والیبال زنان اروپا و بسیاری دیگر، مدال های برتر را ار آن خود کند. کشتی روغنی نیز ورزش ملی کشور است و مسابقات آن در کشور برگزار می شود. صدها کانال، رادیو، روزنامه و خبرگزاری دولتی و مستقل در ترکیه وجود دارد که برخی از آن ها بسیار موفق بوده اند. برای مثال، TRT World (پخش به انگلیسی) توانسته است که به عنوان یک رسانه در جهان شهرت کسب کند و این کانال در تمام شبکه های اجتماعی پربازدید جهان حساب کاربری دارد. در مجموع، رسانه های ترکیه نسبت به کشورهای منطقه خاورمیانه وضعیت آزادتر و مدرن تری دارند اما همچنان از نبود آزادی بیان رنج می برند. موسیقی در ترکیه به طور کلی شامل قطعه های ترکی می شود اما از موسیقی ایرانی، عربی، یونانی و چند سبک غربی دیگر نیز تأثیر گرفته است. در دهه های اخیر سبک های غربی اروپایی و آمریکایی در ترکیه شکوفایی بسیاری داشتند و امروزه بسیاری از خواننده های بومی کشور به سبک های خارجی اجرا می کنند. همچنین بیشتر شهرهای کشور دارای تالارهای کنسرت و صحنه برای اجرا هستند و سالانه خواننده های سرشناس بسیاری از سراسر جهان، برای اجرای کنسرت موسیقی به کشور ترکیه سفر می کنند. انواع رقص های ملی نیز در سراسر کشور در جشنواره ها و کنسرت های موسیقی اجرا می شوند. اقتصاد ترکیه ترکیبی از صنایع بومی و نوین است که روز به روز بر دامنه اش افزوده می شود. تولیدات فراوان کشاورزی ترکیه در سال ۲۰۰۵ رتبه هفتم جهان را بدست آورد و در سال ۲۰۰۶ برای ۱۱٫۲٪ از مردم ترکیه اشتغال ایجاد کرد. بخش خصوصی اقتصاد ترکیه نیز قوی و به سرعت در حال رشد است و نقش مهمّی در بانکداری، حمل و نقل و ارتباطات دارد. در سال های اخیر اقتصاد ترکیه رشد خوبی داشته و رشد ۸٫۹٪ و ۷٫۴٪ را در سال های ۲۰۰۴ و ۲۰۰۵ به دست آورده است. تولید ناخالص داخلی ترکیه (برابری قدرت خرید) در رده ۱۳ ام جهان قرار دارد و این کشور ۱۹ امین تولید ناخالص داخلی بزرگ جهان را در اختیار دارد. ترکیه همچنین از اعضای مؤسس سازمان همکاری و توسعه اقتصادی و گروه ۲۰ است. ترکیه گسترش و امکانات بسیاری هم در صنعت خودروسازی داشته است به طوریکه بیش از ۱٫۳ میلیون وسیله نقلیه در سال ۲۰۱۵ تولید کرده و به عنوان چهاردهمین سازنده بزرگ اتومبیل جهان در رتبه بندی جای گرفته است. ترکیه در سال ۲۰۱۹ نخستین خودروی ملی خود را ساخت که توسط پینینفارینا طراحی شد و رجب طیب اردوغان آن را نشانه ای از توسعه کشور دانست. این کشور در کشتی سازی پیشرفته است و محصولات آن به کشورهای اروپایی نیز صادر می شوند. با توجه به تلاش دولت برای برابرتر کردن سیاست های اقتصادی، ترکیه دارای کارخانه ها و شرکت های خصوصی بزرگ و مشهور جهانی است و بسیاری از کارخانه های کشور توانسته اند بخش های بزرگی از بازار اروپا را در اختیار بگیرند. برندهای ترکیه ای مانند بکو و وستل از بزرگترین تولیدکنندگان لوازم الکترونیکی مصرفی و لوازم خانگی در اروپا به شمار می روند و هزینه بالایی را برای تحقیق و توسعه در فناوری های جدید مرتبط با محصولات خود، سرمایه گذاری می کنند. دیگر بخش های مهم اقتصاد ترکیه عبارتند از بانک داری، ساخت وساز، لوازم خانگی، الکترونیک، پوشاک و منسوجات، محصولات پتروشیمی، مواد غذایی، گردشگری و صنعت ماشین آلات. مواد غذایی ترکیه در بسیاری از کشورهای اروپایی به طور پیوسته در دسترس هستند. صنایع ترکیه مدرن و گسترده شده و توانسته اند علاوه بر کشورهای اروپایی، بسیاری از کشورهای منطقهٔ خاورمیانه را هدف صادرات قرار دهند به نحوی که در کنار کشورهای اروپایی مثل آلمان، کشورهایی از خاورمیانه از جمله ایران و عراق، واردات بسیار بالایی از ترکیه داشته اند. در سال ۲۰۱۳، ۹۸ فرودگاه در ترکیه به جابجایی مسافران مشغول بودند که ۲۲ تای آن ها فرودگاه بین المللی بودند. فرودگاه بین المللی آتاترک، بر اساس میانگین چندساله، یازده امین فرودگاه پررفت وآمد جهان است. بسیاری از فرودگاه های ترکیه شرایط بسیار خوبی دارند و میزان رفت وآمد مسافران در آن ها بسیار بالاست. دولت نیز در تلاش است تا هرچه بیشتر از پتانسیل اقتصادی این بخش بهره ببرد و در حال برنامه ریزی برای ساخت فرودگاه های مدرن تر و بزرگ تر است. فرودگاه جدید استانبول با این برنامه که قرار است بزرگ ترین فرودگاه جهان باشد، آغاز به ساخت شد. ایرلاین های ترکیه نیز با کنار زدن رقبای منطقه ای خود، همانند ایران ایر از ایران، توانسته اند شهرتی جهانی کسب کنند و ترکیش ایرلاینز هم اکنون ناوگانی ۳۴۹تایی دارد و به ۱۲۶ کشور جهان امکان سفر دارد. راه آهن ترکیه نیز از چند دهه پیش تر، آغاز به نوسازی و مدرن سازی تجهیزات و خطوط خود کرده است و هم اکنون، راه آهن ترکیه از خطوط پرسرعت بهره می برد. گردشگری در ترکیه بخش مهمی از اقتصاد کشور را تشکیل می دهد. وزارت فرهنگ و گردشگری در حال برندسازی ترکیه در جهان، از طریق تبلیغات و کار روی فرهنگ ملی کشور است. ترکیه علاوه بر کشورهای همسایه، از کشورهای سراسر جهان گردشگر دریافت می کند. شمار میراث جهانی یونسکو در ترکیه به عدد ۱۷ می رسد و این کشور از آثار باستانی گرفته تا طبیعت و مراکز خرید شهری اش، استفاده بالایی برای بهبود اقتصاد بومی می کند. نیروهای مسلح ترکیه متشکل از: نیروهای مسلح، نیروی زمینی، نیروی هوایی و نیروی دریایی ترکیه است. نیروی هوایی ترکیه بیش از ۶۰٫۰۰۰ نفر کارمند و ۶۳۵ هواپیما در اختیار دارد و از جنگنده هایی شامل جنرال داینامیکس اف-۱۶ فایتینگ فالکن و پهپادهای جنگی ساخت داخل بهره می برد. این کشور پس از نیروهای مسلح ایالات متحده، دومین نیروی نظامی بزرگ فعال را در ناتو دارد.
[ { "answer1": "این طرح مربوط می شود به علائمی که امپراتوری های ترکمن سلجوقی و عثمانی به عنوان پرچم استفاده می کردند.", "answer2": "صلیب سرخ جهانی در ۱۲۴۱ توسط هنری دونانت بازرگان سوئیسی تأسیس شد و چون نشانه دولت سویس و علامت دین مسیح را بر آن نهادند، هلال احمر به عنوان برابر اسلامی-سنی (و شیر و خورشید سرخ به عنوان برابر شیعی) آن بعد از جنگ جهانی اوّل بر پا شد.", "distance": 424, "question": "پرچم ترکیه که در گذشته توسط کدام امپراتوری ها استفاده میشد و نشانه هلال احمر از چه چیزی تاثیر گرفته است؟" }, { "answer1": "بزرگترین شهرهای ترکیه به ترتیب: استانبول، آنکارا، ازمیر، بورسا، آدانا، غازی عینتاب، آنتالیا، قونیه و قیصریه هستند.", "answer2": "زبان رسمی ترکیه، ترکی (استانبولی) است که در گذشته با خط عربی (عثمانی) نوشته می شد و پس از جنگ جهانی اول و فروپاشی امپراتوری عثمانی، و تشکیل جمهوری ترکیه توسط آتاتورک در سال ۱۹۲۳ با خط لاتین نوشته می شود.", "distance": 869, "question": "مهمترین شهرهای ترکیه کدامند و زبان رسمی این کشور چیست؟" }, { "answer1": "کسی که حکومت عثمانی را به امپراتوری تبدیل کرد، سلطان سلیم یکم ملقب به یاووز (مهیب) بود.", "answer2": "تولید ناخالص داخلی ترکیه (برابری قدرت خرید) در رده ۱۳ ام جهان قرار دارد و این کشور ۱۹ امین تولید ناخالص داخلی بزرگ جهان را در اختیار دارد.", "distance": 11164, "question": "چه کسی امپراتوری عثمانی را به امپراتوری تبدیل کرد و رتبه ترکیه در تولید ناخالص داخلی در جهان چند است؟" }, { "answer1": "در سال ۳۹۵ میلادی امپراتور کنستانتین شهر امپراتوری روم شرقی (کنستانتینوپل/قسطنطنیه/استانبول/اسلامبول) را پایتخت خود قرار داد", "answer2": "کشتی روغنی نیز ورزش ملی کشور است و مسابقات آن در کشور برگزار می شود.", "distance": 11397, "question": "کدام شهر ترکیه در دوران بیزانس پایتخت بوده و ورزش ملی این کشور چیست؟" }, { "answer1": "دیگر بخش های مهم اقتصاد ترکیه عبارتند از بانک داری، ساخت وساز، لوازم خانگی، الکترونیک، پوشاک و منسوجات، محصولات پتروشیمی، مواد غذایی، گردشگری و صنعت ماشین آلات.", "answer2": "فرودگاه جدید استانبول با این برنامه که قرار است بزرگ ترین فرودگاه جهان باشد، آغاز به ساخت شد.", "distance": 933, "question": "در ترکیه چه بخش هایی از اقتصاد مهم هستند و بزرگترین فرودگاه این کشور در کدام شهر قرار دارد؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
427
: یخ زده (فیلم ۲۰۱۳) یخ زده (که همچنین با نام های ملکه برفی، منجمد، ملکه یخی، فروزن و در بعضی نسخه های ترجمه شده سرزمین یخبندان نیز شناخته شده است) یک فیلم موزیکال و پویانمایی رایانه ای آمریکایی ساخته والت دیزنی پیکچرز است. این فیلم بر پایه رمان ملکه برفی اثر نویسنده مشهور هانس کریستیان آندرسن ساخته شده است. این فیلم پنجاه و سومین انیمیشن کلاسیک والت دیزنی است و بازیگران مطرحی نظیر کریستن بل، ایدینا منزل و جاناتان گروف در آن به صداپیشگی پرداخته اند. یخ زده در تاریخ ۲۷ نوامبر اکران رسمی شد. بدون توجه به نرخ تورم این فیلم در مدت کوتاهی توانست به عنوان پرفروش ترین پویانمایی تاریخ تبدیل شود و در رتبه پانزدهم پرفروش ترین فیلم های تاریخ قرار بگیرد.از ۱٫۲۷۶ میلیارد دلار فروش این فیلم نزدیک به ۴۰۰ میلیون دلار آن در آمریکای شمالی بدست آمده است. همچنین این فیلم با تحسین گسترده منتقدان مواجه شد و از دیدگاه برخی بهترین صحنه های موزیکال فیلم های ساخت دیزنی را در خود داشت. منجمد موفق به دریافت دو جایزه اسکار برای بهترین پویانمایی و بهترین ترانه اورجینال برای ترانه «رهاش کن»، جایزه بهترین پویانمایی گلدن گلوب، بفتا پنج جایزه آنی (شامل بهترین پویانمایی) و چند جایزه دیگر شد. در این انیمیشن شخصیت های دیگر دیزنی (راپونزل، فلین رایدر (از گیسوکمند)، تیانا (از شاهدخت و قورباغه)، ارورا (از زیبای خفته)و سیندرلا (از سیندرلا) در لحظه های خیلی کوتاه حضور دارند. همچنین در سال ۲۰۱۵ میلادی فیلم کوتاهی به نام تب یخ زده و در سال ۲۰۱۷ میلادی ماجراجویی منجمد اولاف برای این فیلم ساخته شده است. قسمت دوم این فیلم (منجمد ۲) در تاریخ ۶ آذر ۱۳۹۸(۲۷ نوامبر ۲۰۱۹) اکران شد. فیلم با تعدادی یخ شکن که در حال جمع آوری یخ از روی یک دریاچه منجمد در نقاط سردسیر نروژ در آرندال هستند آغاز می شود. در میان آنان یک پسر بچّه ۸ ساله که «کریستوف» نام دارد به همراه گوزن شمالی کم سّن خود «اسون»، سعی در جمع آوری یخ دارد و تا آنجایی که می تواند برای این کار تلاش می کند. یخ شکنان پس از جمع آوری یخ کافی بسوی شهر حکومتی «ارندل» رهسپار می شوند. درست در همان زمان در کاخ ارندل دو شاهزاده خردسال زندگی می کنند. پرنسس «آنا» خواهر بزرگتر خود «السا» را دیر وقت از خواب بیدار می کند تا با او برف بازی کند. زیرا السا دارای قدرتی جادویی است که می تواند به وسیلهٔ آن برف و یخ تولید کند. در ابتدا السا راضی به بازی با آنا نمی شود امّا وقتی که آنا به او پیشنهاد ساخت آدم برفی را می دهد، قبول می کند.آن دو به یکی از سالن های بزرگ کاخ می روند و شروع به بازی می کنند. السا یک زمین یخی بزرگ درست می کند و همه سالن را پر از برف و یخ می کند. دو خواهر یک آدم برفی درست می کنند و نام او را «اولاف» می گذارند که به گفته السا، آغوش های گرم را دوست دارد. در حین بازی، وقتی السا می خواهد از سقوط آنا جلوگیری کند به طور اتفاقی با یکی از اشعه های یخی خود به سر آنا ضربه می زند و باعث می شود که او بی هوش شود و رشته کوچکی از موهایش به رنگ سفید در آید. السا، مادر و پدرش را صدا می کند و پادشاه و همسرش به همراه السا و آنای بیهوش برای حل این مشکل، شبانه به سوی «درّه سنگ زنده»، جایی که ترول ها که موجودات سنگی و کوچکی هستند با قدرت های خاص خود در آنجا سکونت دارند رهسپار می شوند و … صدا پیشگی برای آنا: کریستن بل (Kristen Bell) هنرپیشه زن، در ۵ ماه مارس سال ۲۰۱۲ صداپیشگی شخصیت «آنا» را به عهده گرفت. جنیفر لی (Jennifer Lee) اظهار کرد که وقتی فیلم سازان به ترانه ها و قطعات موسیقی فیلم «پری دریایی کوچولو و مخصوصاً ترانه تکه ای از دنیای تو (Part of Your World) که توسط بل و درهنگام جوانیش خوانده بود، گوش دادند، صداپیشگی بل قطعی شد. بل هنگامی که حامله بود جلسات ضبط صدا را به پایان رساند؛ امّا بعضی از قطعات ضبط صدا را دوباره بعد از زایمان خود اجرا کرد زیرا بعد از فارغ شدن بل صدای او کمی عمیق تر شده بود. بل اظهار داشت که درهنگام ضبط مجدد قطعات، این جلسات ضبط حدود ۲۰ دفعه تکرار شدند که از نظر او برای یک شخصیّت که نقش مربوط به آن هنوز هم در حال تکامل است بسیار طبیعی است. با توجه به این که بل برای این نقش هیجان زده بود اضافه کرد که از سن ۴ سالگی همیشه آرزوی حضور در یک انیمیشن دیزنی را داشته است. او همچنین افزود: «من همیشه انیمیشن های دیزنی را دوست داشتم، امّا دربارهٔ زنان در آنان انیمیشن ها چیزی بود که برای من دست نیافتنی بود؛ حالت زنان در آن انیمیشن ها همیشه با شخصیّت و سنگین بود و همچنین آنان با کلامی متین صحبت می کردند و من همیشه احساس می کنم که این دختر (آنا) را بسیار رک تر، عجیب تر، ستیزه جوتر، شادتر و خام کارتر به نمایش درآورده ام. من واقعاً به این افتخار می کنم.» صدا پیشگی برای السا: ایدینا منزل (Idina Menzel) در ۳۲ ژوئن سال ۲۰۱۲ صدا پیشه شخصیّت السا شد. مِنزل دربرداشت خود از انیمیشن منجمد می گوید: «برای دیزنی کمی فمنیستی است. من واقعاً به آن افتخار می کنم. آن فیلم همه چیز دارد امّا ضرورتاً دربارهٔ خواهری است. من فکر می کنم آن دو زن خیلی با یک دیگر کشمکش دارند امّا همیشه سعی دارند از یکدیگر محافظت کنند -- خواهرها واقعاً پیچیده اند. خیلی عالیست که همچین رابطه ای در این فیلم داریم، مخصوصاً برای بچه های کوچک.» منزل یک هنرپیشه، هنرمند و خواننده ای کارکشته از برادوی(Broadway) در نیویورک است. در ابتدا منزل برای نقشی در انیمیشن گیسوکمند در نظر گرفته شده بود، امّا در آن فیلم وارد نشد. امّا "جیمی اسپارر رابرتز"(Jamie Sparer Roberts) که مدیر تهیه صدا پیشه برای انیمیشن گیسو کمند بود و از آنجایی که او یکی از ترانه های منزل را در تلفن همراه خود داشت از او تقاضا کرد که به همراه کریسن بل در انیمیشن منجمد حاضر شود. قبل از این که حضور بل و منزل در این فیلم قطعی شود آن دو با خواندن ترانه باد درون بال های من (Wind Beneath My Wings) آن هم با صدای بلند، شدیداً کارگردان را تحت تأثیر قرار دادند و این درحالی بود که هنوز ترانه ای برای انیمیشن منجمد سراییده نشده بود، این پیشنهاد کریستن بل در وقتی بود که او برای تمرین صداپیشگی به خانهٔ ایدینا منزل در کالیفرنیا رفته بود. لی بعدها اعلام کرد :""آن دو درست مانند دو خواهر می خواندند و بعد از اجرای آنان، حتی یک چشم بدون اشک هم باقی نمانده بود."" و در بین دسامبر ۲۰۱۲ و ژوئن ۲۰۱۳، صداپیشگان کریستوف، دوک وسلتون، هانس و اولاف هم وارد انیمیشن شدند. به دنبال گرفتاری های بسیار جنیفر لی (Jennifer Lee) برای فرایند ساختن و پیشرفت انیمیشن منجمد و همکاری نزدیک او با کارگردان فیلم کریس باک و زوج آهنگ سرای انیمیشن لوپز و اندرسون-لوپز باعث شد که مدیران استودیو، «لستر» (Lasseter) و «کامل» (Catmull)، لی را در ماه اوت ۲۰۱۲ به درجه کارگردان دوم انیمیشن نائل کنند که به همراه کارگردان اول یعنی باک کار کند. همکاری لی با باک به عنوان کارگردانی دیگر در ۲۹ نوامبر سال ۲۰۱۲ به رسمیّت اعلان شد. جنیفر لی اولین زنی بود که یک انیمیشن سینمایی بلند مدّت و متحرک از والت دیزنی انیمیشن استودیوز را کارگردانی می کرد. لی در ابتدای کار خود بر روی داستان تمرکز می کرد و این مسئله به باک این فرصت را می داد تا بر روی انیمیشن تمرکز مند، لی بعدها اظهار کرد که توسط کارهایی کریس باک بر روی انیمیشن به عمل آورده بود بسیار تحت تأثیر قرار گرفته است و این راهم اضافه کرد که هردوی آنان از یک جهت مشترک به داستان می نگریستند و دارای درک و احساسی مشترک نسبت به فیلم بودند. بر طبق گفته های دلو چو (Del Vecho) در اواخر فوریه سال ۲۰۱۲ کاملاً برای همه روشن شد که این انیمیشن دیگر عمل نمی کند و این هم باعث عقب انداختن فیلم و نوشتن دوباره صحنه ها و سراییدن دوباره ترانه ها و غیره شد که از فوریه تا آخر ژوئن ۲۰۱۲ به طول انجامید. وچو توضیح داد: «ما آهنگ ها را دوباره سراییدیم، شخصیّت های انیمیشن را حذف کردیم و همه چیز را تغییر دادیم و ناگهان انیمیشن شفته و دلمه شد امّا نه کاملاً بلکه نزدیک بود اینطور شود. در تصور، این قضیه مانند تکّه ای کیک کوچک است ولی در طی انجام کار واقعاً یک پیشرفت خوب به شمار می رود.» در ژوئن سال ۲۰۱۲، کمپانی دیزنی یک تست از انیمیشن نصف و نیمهٔ منجمد گرفت و از آن یک تریلر ساخت که توسط لستر و کامل در فینیکس واقع در ایالات آریزونا، پشتیبانی می شد. لی اضافه کرد که در آن هنگام متوجه شده بود که واقعاً چیزی مطلوب را برای ارائه دادن داشتند، زیرا واکنش ها نسبت به آن زیاد بود. کتمل که در ابتدا برای آموزش انجام کار به لی منتخب بود، بعدها به او گفت که کارش را خوب انجام داده است. درست همانند گیسوکمند، منجمد هم دارای سبکی منحصر به فرد و هنرمندانه است که از ترکیب انیمیشن های سه بعدی ساخت کامپیوتر و انیمیشن های کلاسیک کشیده شده توسط دست ساخته شده است. از همان ابتدا، باک می دانست که مایک جیایمو (Mike Giaimo) بهترین داوطلب برای ایجاد و پردازش تصاویر است، زیرا او کسی بود که بهترین انیمیشن های کلاسیک دهه ۱۹۵۰ را به تصویر کشیده بود. باک از او دعوت کرد تا به دیزنی بازگردد و به عنوان کارگردان هنری انیمیشن منجمد کار کند. باک، لستر و جیایمو همگی دوستانی قدیمی بودند که در «بنیانگاه هنری کالیفرنیا»(CalArts) نیز حضور داشتند. برای خلق ظاهر انیمیشن پیش از تولید آن، جیایمو شروع به یک مطالعهٔ وسیع دربارهٔ کل منطقه اسکاندیناوی کرد و او از شهر دانمارکی نشین سولوانگ در نزدیکی لس آنجلس بازدید کرد امّا در نهایت او بر روی کشور «نروژ» انگشت گذاشت، زیرا ۸۰ درصد از اَشکال بصری که او را به خود مجذوب می کرد از نروژ بود. دیزنی هم در نهایت ۳ سفر علمی و کوتاه را تدارک دید. انیماتورها و متخصصین جلوه های ویژه انیمیشن در آن سفر به منطقه «جکسون هول»(Jackson Hole) در ایالات وایومینگ واقع در آمریکا اعزام شدند تا قدم زدن، دویدن و سقوط در برف عمیق را با انواع لباس ها و جامه های مختلف تجربه کنند و آن لباس های مختلف شامل دامنهای بلند نیز بود که تمامی پرسنل، مرد و زن، آنان را امتحان کردند. در این حین گروه نورپردازی و تیم هنری به یک هتل تماماً یخی در شهر کبک واقع در کشور کانادا رفتند تا شکست و بازتاب نور بر روی یخ و برف را مطالعه کنند. سرانجام جیایمو و چندین هنرمند به نروژ سفر کردند تا طرح هایی از کوهستان ها، آبدره ها، بناها، معماری و فرهنگ آنجا را به تصویر بکشند. پیتر دل وچو اظهار داشت: «ما برنامه و زمانی بسیار کوتاه را برای این انیمیشن داشتیم برای همین هم تمرکز اصلی ما بر روی سروسامان دان به داستان انیمیشن بود ولی ما این را هم می دانستیم که جان لستر بر روی خلق اجسام و دنیای درون فیلم، آن هم به حالتی بسیار واقع گرایانه و بسیار باور پذیر، مشتاق و پافشار بود امّا باز هم این دلیل نمی شود که ما یک دنیای کاملاً واقعی را ایجاد کنیم امّا باید یک دنیای نسبتاً واقعی و نسبتاً باورپذیر را ایجاد کنیم. این خیلی مهم بود که طبیعت و نماهایی از نروژ را از نزدیک ببینیم و برای انیماتورها هم مهم بود که بدانند جایی را که می خواهند خلق کنند چه شکلی است.» در طی سال ۲۰۱۲، درحالی که جامو، انیماتورها و هنرمندان در حال توسعه و تکمیل مقدمات ظاهر کلی انیمیشن بودند، تیم تهیه و تولید هنوز درگیر توسعه و تکمیل نمایشنامه و داستان فیلم بود. این مشکل تا نوامبر سال ۲۰۱۲ به طور نسبی حل شد ولی باز هم نیاز به اصلاح و ویرایش های زیادی در فیلم نامه بود. یکی از دلهره آورترین چالش ها در تولید انیمیشن منجمد، این بود که تیم انیمیشن زمانی کمتر از ۱۲ ماه را برای درآوردن فیلم نامه و داستان جنیفر لی (که هنوز هم در حال تکامل و ویرایش بود) به شکل یک فیلم داشت. البته انیمیشن های دیگری مانند داستان اسباب بازی ۲ حتی زمانی کمتر از انیمیشن منجمد داشتند ولی به موقع تکمیل شده و بسیار موفقیّت آمیز و محبوب شدند. ناگفته نماند که فیلم ها موفقیّت آمیز آن هم در زمانی بسیار کوتاه به معنی «بیداری کشیدن های فراوان تا دیروقت ها، اضافه کاری و اضطراب» برای تولید کنندگانشان است. جنیفر لی تمام تیم ها و پرسنلی را که برای انیمیشن منجمد به کار گرفته شده بودند را چیزی حدود ۶۰۰ الی ۶۵۰ نفر تخمین زد که تعدادی از آنان شامل ۷۰ نفر تیم نور پردازی به علاوه ۷۰ انیماتور و پانزده تا ۲۰ نفر برای استوری بورد فیلم بودند. پیتر دلو چو توضیح داد که چگونه تیم انیمیشن برای فیلم منجمد تشکیل شد: «ما در این فیلم انیماتور و طراحان کاراکتر داشتیم و انیماتورهای ناظری که بر روی چگونگی طراحی کاراکترهای خاص و مطرح فیلم نظارت می کردند. شاید انیماتورها بشخصه و تنهایی بر روی کاراکتر های زیادی نظارت داشته باشند امّا تمامی این ها تحت یک نظارت واحد است. به عنوان مثال من فکر می کنم که خیلی با انیمیشن گیسوکمند متفاوت بود، مثلاً ما یک نفر را می خواستیم که تمامی کاراکتر های متعلق به خودش را درک کرده و فقط آن را توسعه بدهد و سپس عضو دست اند در کاران فیلم شود. انیماتور کاراکتر اولاف، «هایرم آسموند» (Hyrum Osmond) نام داشت و او ساکت امّا پرنمک و بذله گو بود و شخصیّت و رفتاری حواس پرت نیز داشت، برای همین هم ما می دانستیم که او مقدار زیادی مزه و کمدی به اولاف می دهد. انیماتور کاراکتر آنا، «بکی بررسی» (Becky Bresee) بود و برای اولین بار او بود که یک کاراکتر را طراحی و انیماتوری می کرد و ما هم می خواستیم که او کاراکتر آنا را طراحی کند.» وارنر لافلین (Warner Loughlin) یک مربی بود که آورده شده بود تا انیماتورها بدانند چه چیزی را خلق می کنند، البته بعضی انیماتورها برای تطبیق دادن وضع و حالت هر صحنه با کاراکترها، روش های خود را اجرا کردند. ناظر انیمیشنی «ربکا ویلسون بررسی» (Rebecca Wilson Bresee) اظهار داشت: «در واقع من برای به اجرا درآوردن کاراکتر در هر صحنه، خودم نقش آن صحنه را بازی می کردم، از نظر خودم این کار واقعاً اثر می کند.» و این روشی بود که او برای نزدیک کردن صحنه انیمیشن به واقعیت به کار می برد. «وِین آنتن» (Wayne Unten) ناظر انیماتوری برای کاراکتر السا بود و او خودش این وظیفه را به عهده گرفت زیرا شیفتهٔ شخصیّت پیچیدهٔ السا شده بود. آنتن با دقت فراوان توانست کاراکتر السا را تکمیل کند و ترس درون او را در مقابل آنا ی نترس بر روی صورت السا پدیدار کند. آنتن حتی به تحقیق زیادی بر روی ویدیوهای ضبط شده از «ایدینا منزل» پرداخت تا بتواند حالت نفس کشیدن السا را با نفس کشیدن ایدینا منزل تطبیق دهد. برنده جایزه گلدن گلوب بهترین پویانمایی نامزد دریافت جایزه گلدن گلوب بهترین ترانه اورجینال برای ترانه رهایش کن با اجرای ایدینا منزل برنده جایزه بفتا بهترین انیمیشن نامزد جایزه زحل بهترین انیمیشن بهترین فیلمنامه: جنیفر لی برنده ادی بهترین ویرایش فیلم انیمیشن بلند جف Draheim برنده موفقیت آنی برجسته در کارگردانی در تولید فیلم انیمیشن کریس باک جنیفر لی موفقیت برجسته در موسیقی در تولید فیلم انیمیشن رابرت لوپز کریستن آندرسن لوپز کریستف بک موفقیت برجسته در طراحی و تولید در تولید فیلم انیمیشن مایکل Giaimo لیزا انگلیسی دیوید Womersley موفقیت برجسته در صدای بازیگری در تولید فیلم انیمیشن جاش گاد به عنوان " اولاف " بهترین فیلم انیمیشن نامزد موفقیت آنی برجسته در کاراکتر انیمیشن در یک تولید ویژه تونی Smeed موفقیت برجسته در طراحی شخصیت در تولید فیلم انیمیشن بیل شواب موفقیت برجسته در Storyboarding در تولید فیلم انیمیشن جان RIPA موفقیت برجسته در نوشتن در تولید فیلم انیمیشن جنیفر لی موفقیت برجسته در تحریریه در تولید فیلم انیمیشن جف Draheim برنده جایزه منتقدین آستین بهترین فیلم انیمیشن کریس باک جنیفر لی محل ۲ جایزه BSFC بهترین انیمیشن برنده ویژگی منتقدان انتخاب جایزه بهترین انیمیشن بهترین آهنگ رابرت لوپز کریستن آندرسن لوپز آهنگ: «رهایش کن» محل ۲ جایزه COFCA بهترین انیمیشن نامزد ویژگی جایزه CFCA بهترین انیمیشن سینما انجمن های صوتی، USA 2014 برنده C.A.S. جایزه دستاورد برجسته در صدا مخلوط کردن برای تصاویر متحرک - متحرک گابریل پسر (میکسر گفتگو اصلی، مخلوط کن دوباره ضبط) دیوید E. Floor (مخلوط کن دوباره ضبط) کیسی سنگ (مخلوط کن به ثمر رساند) مری جو زبان (مخلوط کن فولی) منتقدان فیلم دالاس، فورت ورث جوایز انجمن ۲۰۱۳ برنده جایزه DFWFCA بهترین انیمیشن جشنواره بین المللی فیلم دبی ۲۰۱۳ برنده مردم جایزه انتخاب کریس باک جنیفر لی منتقدان فیلم فلوریدا جوایز دایره ۲۰۱۳ برنده جایزه FFCC بهترین انیمیشن هوگو جوایز ۲۰۱۴ نامزد هوگو بهترین ارائه نمایشی - فرم بلند جنیفر لی (نویسنده / کارگردان) کریس باک (مدیر) منتقدان کانزاس سیتی فیلم جوایز دایره ۲۰۱۳ برنده جایزه KCFCC بهترین انیمیشن مساوی شده من نفرت انگیز 2 (2013). جوایز هنر کلید ۲۰۱۳ محل ۳ جایزه هنر کلید بهترین نمایش والت دیزنی استودیو فیلم نیمه شب نفت خلاق برای شخص ایستاده است، " منجمد تئاتر شخص ایستاده دیزنی - اولاف ". جوایز انتخاب کودکان و نوجوانان '، USA 2014 برنده جایزه نوعی بالون هوایی کوچک مورد علاقه متحرک فیلم والت دیزنی تصاویر والت دیزنی استودیوهای انیمیشن منتقدان لاس وگاس فیلم جوایز انجمن ۲۰۱۳ برنده جایزه سیرا بهترین انیمیشن ویراستاران فیلم صدا، USA 2014 برنده طلایی حلقه جایزه بهترین تدوین صدا: - موسیقی در یک فیلم موزیکال ارل غفاری (ویرایشگر موسیقی) فرناند بوس (ویرایشگر موسیقی) نامزد طلایی حلقه جایزه بهترین تدوین صدا: - جلوه های صوتی، فولی، دیالوگ و ADR در یک فیلم بلند انیمیشن اودین بنیتز (نظارت ویرایشگر صدا، طراح صدا) تاد تن (نظارت ویرایشگر فولی) کریستوفر ت. ولش (نظارت ویرایشگر گفتگو، نظارت ویرایشگر ADR) جان Roesch (هنرمند فولی) Alyson دی مور (هنرمند فولی) جف سایر (جلوه های صوتی ویرایشگر) آنجلو پلازای (جلوه های صوتی ویرایشگر) مارتین Zub (ویرایشگر جلوه های صوتی) استفان P. رابینسون (ویرایشگر جلوه های صوتی) گرگ Hedge Path (ویرایشگر جلوه های صوتی) الیزا پولاک Zebert (ویرایشگر گفت و شنود) چارلز W. ریتر (ویرایشگر فولی) منتقدان فیلم نیویورک جایزه حلقه ۲۰۱۳ محل ۲ جایزه NYFCC بهترین انیمیشن منتقدان فیلم آنلاین جوایز انجمن ۲۰۱۴ نامزد ویژگی جایزه OFCS بهترین انیمیشن جوایز PGA 2014 برنده جایزه PGA برجسته تولید انیمیشن تئاتر فیلم پیتر دل Vecho جوایز انتخاب مردم، USA 2014 نامزد مردم انتخاب جایزه مورد علاقه پایان سال فیلم منتقدان ققنوس فیلم جوایز انجمن ۲۰۱۳ برنده جایزه PFCS بهترین انیمیشن بهترین امتیاز اصلی کریستف بک بهترین آهنگ اصلی کریستن آندرسن لوپز (موسیقی و اشعار) رابرت لوپز (موسیقی و اشعار) برای آهنگ «رهاش کن». منتقدان سن دیگو فیلم جوایز انجمن ۲۰۱۳ نامزد جایزه SDFS بهترین انیمیشن منتقدان سان فرانسیسکو فیلم دایره ۲۰۱۳ برنده ویژگی جایزه SFFCC بهترین انیمیشن جوایز ماهواره ای ۲۰۱۳ برنده جایزه ماهواره ای بهترین فیلم، انیمیشن یا ترکیب مواد بهترین آهنگ اصلی آهنگ: «رهاش کن» منتقدان جنوب شرقی فیلم جوایز انجمن ۲۰۱۳ برنده جایزه SEFCA بهترین انیمیشن منتقدان فیلم تورنتو جوایز انجمن ۲۰۱۴ محل ۳ ویژگی جایزه TFCA بهترین انیمیشن جوایز جلوه های ویژه انجمن ۲۰۱۴ برنده جایزه VES برجسته انیمیشن درفیلم انیمیشن فیلم کریس باک جنیفر لی پیتر دل Vecho لینو DiSalvo شخصیت های انیمیشن های برجسته در فیلم انیمیشن فیلم الکساندر آلوارادو لذت جانسون چاد استابل وین Unten "آوردن ملکه برف به زندگی " محیط زیست برجسته ایجاد شده در فیلم انیمیشن فیلم ویرجیلیو جان آکینو الساندرو Jacomini لنس سامرز دیوید Womersley " یخ کاخ السا در " برجسته FX و شبیه سازی انیمیشن در فیلم انیمیشن فیلم اریک W. Araujo از مارک برایانت دونگ جو بیون تیم Molinder " بلیزارد السا در " منتقدان واشینگتن DC منطقه فیلم جوایز انجمن ۲۰۱۳ برنده ویژگی جایزه WAFA بهترین انیمیشن نامزد جایزه WAFA بهترین امتیاز اصلی کریستف بک این انیمیشن در ایران توسط ۳ تیم گروه فرهنگی هنری سورن، تیم دوبلاژ آواژه، گلوری اینترتیمنت (گلوری) دوبله شده است. دوبله گروه سورن: انیمیشن منجمد در این گروه به سرپرستی (ساناز غلامی) انجام شد. ساناز غلامی مدیر دوبلاژ این کار که خود گویندگی شخصیت آنا را عهده دار بود. مینا مؤمنی گوینده نقش السا است. دوبله گروه انجمن صنفی گویندگان جوان: دوبله این گروه به مدیریت مهرداد رئیسی انجام شده است. مهرداد رئیسی سعی کرده است در این انیمیشن به گونه ای دیالوگ ها را تنظیم کند که به زندگی و فرهنگ زبان فارسی نزدیک باشد. وی در این انیمیشن گویندگی شخصیت کریستوف را بر عهده داشت. ثمین مظفری گوینده نقش آنا. سوده فکری گوینده نقش السا. هومن خیاط گویندگی نقش شاهزاده هانس و محمد کمال معتضدی گویندگی نقش اولاف را بر عهده داشت. یک ویژگی دوبله این گروه این بود که تمام ترانه های این انیمیشن را نیز دوبله کرده است که کار آهنگسازی و ترانه سرایی این کار را آرش حسینی بر عهده داشت.
[ { "answer1": "به گفته السا، آغوش های گرم را دوست دارد.", "answer2": "محمد کمال معتضدی گویندگی نقش اولاف را بر عهده داشت.", "distance": 15008, "question": "در انیمیشن یخ زده، شخصیت اولاف چه ویژگی ای داشت و چه کسی صداپیشگی آن را انجام داد؟" }, { "answer1": "همکاری لی با باک به عنوان کارگردانی دیگر در ۲۹ نوامبر سال ۲۰۱۲ به رسمیّت اعلان شد.", "answer2": "کریستن بل (Kristen Bell) هنرپیشه زن، در ۵ ماه مارس سال ۲۰۱۲ صداپیشگی شخصیت «آنا» را به عهده گرفت.", "distance": 2956, "question": "در انیمیشن یخ زده، چه کسی کارگردانی مشترک را به عهده داشت و چه کسی صداپیشگی آنا را انجام داد؟" }, { "answer1": "این فیلم بر پایه رمان ملکه برفی اثر نویسنده مشهور هانس کریستیان آندرسن ساخته شده است.", "answer2": "ایدینا منزل (Idina Menzel) در ۳۲ ژوئن سال ۲۰۱۲ صدا پیشه شخصیّت السا شد.", "distance": 3823, "question": "انیمیشن یخ زده بر چه رمانی ساخته شده و چه کسی صداپیشگی نقش السا را انجام داده است؟" }, { "answer1": "منجمد موفق به دریافت دو جایزه اسکار برای بهترین پویانمایی و بهترین ترانه اورجینال برای ترانه «رهاش کن»", "answer2": "در این حین گروه نورپردازی و تیم هنری به یک هتل تماماً یخی در شهر کبک واقع در کشور کانادا رفتند تا شکست و بازتاب نور بر روی یخ و برف را مطالعه کنند.", "distance": 7583, "question": "کدام ترانه از فیلم یخ زده برنده جایزه اسکار شد و در کدام سفر علمی، تیم نورپردازی برای مطالعه شکست نور به سر برد؟" }, { "answer1": "فیلم با تعدادی یخ شکن که در حال جمع آوری یخ از روی یک دریاچه منجمد در نقاط سردسیر نروژ در آرندال هستند آغاز می شود.", "answer2": "لی را در ماه اوت ۲۰۱۲ به درجه کارگردان دوم انیمیشن نائل کنند که به همراه کارگردان اول یعنی باک کار کند.", "distance": 4238, "question": "فیلم یخ زده در ابتدا چگونه آغاز میشود و کدام کارگردان به عنوان کارگردان دوم به پروژه اضافه شد؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
428
: خودرو خودرو یا ماشین یا اتومبیل ، به فارسی افغانستان: موتر، به وسیله نقلیه چرخ دار گفته می شود که با موتور، خود را حمل می کند این بدین معنی است که خودرو بدون ارتباط با وسیله دیگر و به کمک نیروی موتور خود، قادر به حرکت است. امروزه خودروها بیش از جابه جایی بار، افراد را جابه جا می کنند. اصولاً برای تمام وسایلی که دارای منبع قدرت باشند و به خودی خود بتوانند حرکت کنند، می توان واژهٔ خودرو را به کار برد. لیکن کاربرد این واژه در زبان فارسی دارای تعریف مشخص است و به وسایل متحرکی گفته می شود که همگی دارای حرکت بوده و با زمین در تماس هستند. با این نگاه خودرو گونه ای ماشین چرخ دار موتوری است، که نخستین سازندگان آن را با هدف ترابری سرنشینان در جاده ها طراحی نمودند. اخیراً تلاش زیادی برای جایگزینی خودروهای درون سوز با خودروهای برقی شده است. شاید بتوان نخستین ایدهٔ مکتوب در مورد وسیلهٔ نقلیه ای را که بدون نیروی انسان یا جانوران قادر به حرکت باشد، در ایلیاد اثر هومر یافت. در قسمتی از رمان، هفاستوس (خدای آتش و فلزکاری) یک سه چرخهٔ متحرک می سازد و از آن برای جابه جایی استفاده می کند. اما در عالم واقع، این وسیله برای نخستین بار در سال ۱۶۷۸ توسط پدر فردیناند فربیست مبلغ مسیحی بلژیکی در چین طراحی و ساخته شد که توسط بخار کار می کرد. این خودرو اولیه ۶۵ سانتی متر طول داشت و به عنوان وسیله سرگرمی برای امپراتور چین ساخته شده بود. اولین خودرو واقعی با نیروی بخار که برای جابه جایی انسان و بار به کار گرفته شد در سال ۱۷۶۷ توسط نیکلاس جوزف کان فرانسوی طراحی و ساخته شد. خودرو کان می توانست ۴ تن بار به همراه ۲ خدمه را با سرعت ۷/۸ کیلومتر بر ساعت به حرکت درآورد. اولین تصادف خودرویی جهان نیز با این خودرو در سال ۱۷۷۱ اتفاق افتاد. موتور احتراقی در سال ۱۸۶۰ میلادی به وسیلهٔ یک بلژیکی به نام اتین لونوار اختراع شد. پس از آن، روند تکامل صنعت خودروسازی تداوم یافت و در بین سال های ۱۸۶۰ تا ۱۹۷۰ میلادی در اروپا اختراعات مختلفی به وسیله چند تن از مهندسان انجام گرفت. سال ۱۸۸۶ به عنوان سال تولد خودرو های مدرن امروزی شناخته می شود، کارل بنز مخترع آلمانی در این سال بنز پتنت-موتورواگن را عرضه نمود. از سال ۱۹۰۸ که فورد مدل تی توسط هنری فورد طراحی و ساخته شد، به سرعت کالسکه ها جای خود را به خودرو های موتوری دادند. نخستین خودرو با موتور برون سوز یک موتور کوچک بود که بر روی یک گاری کوچک نصب شد. این خودرو را زیگفرد مارکوس در سال ۱۸۷۴ میلادی در شهر وین ساخت. موتور این وسیله نقلیه، موتور بخاری یا موتور برون سوز نام گرفت. اما به تدریج موتورهای برون سوز تبدیل به موتورهای درون سوز گردیدند. در موتورهای درون سوز، مخلوط هوا و گاز در داخل سیلندر به وسیله جرقه محترق می گردد. اولین نمونه موتور درون سوز را یک مهندس آلمانی به نام نیکلاس اتو ساخت. موتورهای امروزی، در حقیقت نمونه تکامل یافته این موتور محسوب می شوند. اما اختراع خودرو به کارل بنز نسبت داده می شود. او در سال ۱۸۸۵ موفق به ساخت اولین خودرو با موتور احتراقی گردید. در سال ۱۸۸۸ برتا بنز همسر کارل بنز اولین سفر خودرویی را با خودرو سه چرخ ساخت بنز انجام داد. در این سفر او فاصله ۱۰۶ کیلومتری مانهایم تا فورتزهایم را برای برگرداندن فرزندانش ریچارد و یوگن به صورت رفت و برگشت طی کرد. او دلیل این سفر را دیدار مادرش در فورتزهایم ذکر کرد ولی در حقیقت هدف او از این سفر نشان دادن قابلیت های خودرو بود. درعین حال، برخی به اشتباه، هنری فورد را به عنوان مخترع خودرو می دانند. این اشتباه به این خاطر رخ می دهد که هنری فورد، در واقع، ایدهٔ تولید خودرو ارزان قیمت را تحقق بخشید و استفاده از خودرو را در مقیاس گسترده و توسط مردم عادی امکان پذیر نمود. هنری فورد در سال ۱۸۹۱ یک موتور کوچک گازوئیلی طراحی کرد و سه سال بعد، یک ماشین گازوئیلی ساخت که به نام کالسکه بدون اسب شناخته می شود. ۵ سال بعد، هنری فورد طراحی ماشین های موسوم به مدل A و مدل T را آغاز کرد. او سرانجام توانست خط تولید و مونتاژ این خودرو ها را توسعه دهد تا تولید ماشین ها سریع تر و اقتصادی تر شود. مدل T خودروی بود که در همه جای آمریکا به راحتی استفاده می شد و موتورش آنقدر قوی بود که در زمین های ناهموار به راحتی حرکت می کرد. این خودرو، به سادگی تعمیر می شد و حتی یک کشاورز با کمی دقت می توانست قطعات معیوب آن را عوض کند. قیمت این خودرو در آن زمان، ۸۵۰ دلار بود. این قیمت اگرچه نسبت به درآمد مردمان عادی، قیمت بالایی محسوب می شد، ولی نسبت به خودرو های زمان خودش بسیار ارزان بود. در سال ۲۰۱۰ شمار خودرو های فعال در سراسر جهان از رقم ۱ میلیارد خودرو عبور کرد، که نسبت به سال ۱۹۸۶ که شمار آن ها ۵۰۰ میلیون دستگاه بود، به میزان دو برابر افزایش داشته است. تعداد روند تولید خودرو ها بسرعت افزایش دارد، که بیشترین نرخ رشد خودرو مربوط به کشورهای چین، هند و سایر کشورهای تازه صنعتی شده می باشد. چندی از مقاطع بسیار مهم و تحولات اساسی در تاریخچه خودرو : هر خودرو را می توان به هفت بخش کلی تقسیم کرد که عبارت اند از: ۱- سیستم مولد قدرت (موتور): در این واحد که انرژی شیمیایی بنزین به انرژی مکانیکی تبدیل می شود حرارت ناشی از سوختن هیدروکربن ها به بالاتر از ۷۰۰درجهٔ سانتیگراد می رسد که به علت بازده مفید سیستم از هر ۴ قسمت حرارت تولید شده۱ قسمت به انرژی مکانیکی تبدیل می شد و بقیه به صورت هوای گرم یا دودهای حاصل از احتراق از موتور خارج می شود در یک موتور در حدود ۱۲۰ تا ۱۵۰ قطعهٔ متحرک وجود دارد که همه نیاز به روغن کاری دارند با توجه به درست کار کردن سیستم روغنکاری ولی باز هم عمر مفید یک خودرو ۸ سال کار یا پیمودن۱۵۰۰۰۰کیلومتر مسافت است. در حقیقت، عملکرد موتور چهار مرحله است که به اختصار به توضیح آن ها می پردازیم. ۴. در مرحله آخر نیز سوپاپ خروجی باز شده و با حرکت رو به بالای پیستون، تمامی گازهای حاصل از احتراق، از سیلندر خارج می شوند. این چرخه چهار مرحله ای، به سرعت در موتور تکرار شده و موتور روشن می شود. گفتنی است، در خودروها، برای افزایش توان خروجی، از موتورهای ۴، ۶، ۸، یا ۱۲ سیلندر استفاده می شود. ۲- سیستم انتقال قدرت: این مجموعه وظیفه دارد قدرت تولیدی موتور را به چرخ ها انتقال دهد که شامل جعبه دنده یا مبدل گشتاور و سرعت، و کلاچ می باشد. ۳- سیستم تعلیق و فنر بندی: در خودرو های جدید دستگاه فنر بندی در هر دقیقه بیش از ۱۰۰۰تا ۱۲۰۰بار نوسان می کند تا اتاق و شاسی، سرنشینان را در معرض ضربه های ناشی از ناهمواری ها ی جاده قرار ندهد. ۴- سیستم چرخ بندی و ترمزها: به طور متوسط در هر ۹۰۰۰۰کیلومتر مسافت پیموده شده یا هر شش سال کار خودرو هر چرخ حدود ۹۵ میلیون بار چرخش می کند. ۵- سیستم بدنه و شاسی: بدنهٔ خودروهای جدید طوری ساخته می شود که بتواند تمامی قطعات را نگهداری کند در هر بدنهٔ خودرو حدود ۴۰متر مربع ورق فولادی به کار می رود که ضخامت آن۴/۰ تا ۲/۱می باشد. ۶- سیستم هدایت و فرمان: نیروی متوسطی که لازم است تا بتوان خودرو را در یک پیچ معمولی هدایت کرد بین ۵ تا ۱۰ کیلوگرم می باشد ولی سیستم های جدید فرمان ای نیرو را به حدود ۳۰گرم کاهش داده است. ۷- سیستم برق رسانی: از باتری های ۲۴٬۱۲٬۶ ولتی برای راه اندازی و روشن کردن موتور استفاده می شود سیستم جرقه زنی را تا ۳۰۰۰۰ولت افزایش داده برای جرقه زنی موتور آماده می کند در این گروه همچنین چراغ های روشنایی و علایم و برف پاک کن ها و بخاری و دیگر وسایل الکتریکی نصب شده است. خودروهای امروزی جهت تولید قدرت از سوخت های فسیلی استفاده می کنند. این خودروها همگی دارای موتورهای درون سوز هستند که با سوزاندن بنزین، گازوئیل یا گاز طبیعی انرژی ذخیره شده در این سوخت ها را به شکل انرژی جنبشی قابل استفاده درمی آورند. (این کار در موتور خودرو انجام می شود). توان تولید شده در موتور خودرو به واسطه سیستم انتقال نیرو از موتور خودرو به چرخهای آن منتقل می شود. در واقع چرخ های خودرو عامل ارتباط خودرو با زمین و به وجود آورنده حرکت خودرو است. آنگاه حرکت تولید شده به وسیله انسان، یا برای جابه جایی یا برای کشیدن وسیله دیگری مورد استفاده قرار می گیرد. خودروی برقی را یک شرکت فرانسوی طراحی نموده است. این خودرو پرنده که پگاس نام دارد می تواند تا ارتفاع ۳ هزار متری سطح زمین پرواز کند. ارتش فرانسه از تولید این خودرو استقبال کرده و برای تولید هر دستگاه ۶۰ هزار یورو سرمایه گذاری می کند. این خودرو توسط شرکت ویلون ساخته می شود و برای به پرواز درآمدن و به زمین نشستن به یکصد متر باند نیاز دارد و می تواند با سرعتی معادل ۸۰ کیلومتر در ساعت در آسمان به حرکت درآید. همچنین در سطح زمین می تواند با سرعتی معادل یکصد کیلومتر در ساعت حرکت کند و میزان ذخیره سوخت آن برای پرواز به مدت ۳ ساعت کافی است. طراح این خودرو که از سال ۲۰۰۸ بر روی این طرح کار می کند هدف از ساخت آن را تغییر کاربری سریع برای حرکت در زمین و آسمان اعلام کرده است، زیرا این خودرو به خاطر سبکی قادر است در اندک زمان ممکن از حرکت در آسمان به حرکت در سطح زمین و بالعکس مبادرت کند. ابراز امیدواری کرد که پس از پشت سر گذاردن مراحل آزمایشی، این خودرو در مرحله تولید انبوه با قیمتی معادل صد هزار یورو وارد بازار شود. خودرو برقی به خودروی می گویند که از باتری جهت نیروی محرکه به جای موتور درون سوز استفاده می کند. اولین خودروهای برقی در قرن نوزدهم ظاهر شدند. تولید این گونه خودروها با تولید انبوه خودرو احتراقی دچار افت شدید گردید. اما برخی خودروهای برقی همانند تسلا رودستر (یک خودروی لوکس برقی) و جنرال موتورز ای وی-۱ موفقیت آمیز بوده اند. خودروی تماماً الکتریکی Tesla Model S، سریع ترین خودروی سدانی است که تاکنون در آمریکا ساخته شده. جالب است بدانید که ۰ تا ۱۰۰ نسخه p100d این خودرو (سریع ترین نسخه) چیزی در حدود ٢.۴ ثانیه است. قدرت موتور این خودرو پس از فیس لیفت سال ٢٠١۶ به ٧۵١ اسب بخار رسید. در Tesla Model S که از بدنه ای آلومینیومی ساخته شده است، یک موتور الکتریکی ۱۶٬۰۰۰ دور بر دقیقه با گشتاور ۶۰۰ نیوتن-متر به کار رفته است. این موتور توسط تعداد بسیار زیادی از پکیج های باتری متشکل از ۷٬۰۰۰ سلول لیتیم ـ یون که در کف خودرو جاسازی شده اند، به چرخش درمی آید و نکته قابل توجه همین باتری ها هستند که وزنی در حدود ۴۵۵ کیلوگرم دارند. باتری ها در هر شکل و اندازه ای می توانند باشند. شارژ باتری های این خودرو از طریق شارژرهای ۱۱۰ ولت یا ۲۲۰ ولت خانگی به راحتی امکان پذیر است. خودروی REVAi که در بریتانیا به نام G-Wiz شناخته می شود یک خودروی کوچک الکتریکی است که به وسیله تولیدکننده هندی به نام REVA Electric و از سال ۲۰۰۱ تولید می گردد. شرکت REVA تا سال ۲۰۱۱ بیش از ۴۰۰۰ دستگاه از این نوع خودرو را در ۲۶ کشور جهان به فروش رسانده است. در بسیاری از کشورها REVAi استانداردهای کافی جهت به رسمیت شناخته شدن به عنوان یک خودروی کامل را بدست نیاورده به نحوی که در سایر کلاس ها نظیر خودروی شبه برقی در آمریکا و چهارچرخه موتوری در اروپا طبقه بندی شده است. این خودرو در ابتدا تحت نام REVA شناخته می شد که سپس با تغییرات و بهینه سازی های انجام شده بر روی آن تحت نام REVAi و با قابلیت های بهتر عرضه گردید. روی هم رفته مدل قدیمی و جدید آن لقب پرفروشترین خودروی برقی جهان را تا اواخر سال ۲۰۰۹ به خود اختصاص داده است. REVAi یک خودروی هاچ بک ۳ در و کوچک است که دارای ابعاد 2.6m طول، 1.3mعرض و 1.5m ارتفاع می باشد. این خودرو قابلیت حمل ۲ بزرگسال در جلو و ۲ کودک را در صندلی های عقب دارا بوده و صندلی های عقب می توانند به منظور ایجاد فضا برای حمل بار بیشتر کاملاً خوابانده شوند. بیشینه وزن مسافر و بار این خودرو به صورت توأم ۲۷۰ کیلوگرم می باشد. REVAi به منظور سفرهای درون شهری و به ویژه تردد بین خانه و محل کار خصوصاً در ترافیک های سنگین طراحی شده و در اروپا این خودرو تحت عنوان چهارچرخه سنگین (Category L7) طبقه بندی شده است. این خودرو دارای اجازه صادرات به آمریکا است به شرطی که دارای محدودکننده سرعت به کمتر از ۲۵ مایل در ساعت بوده و به منظور رفت وآمدهای کوتاه (Neighborhood Electric Vehicle) از آن استفاده گردد. مدل اولیه این خودرو که از سال های ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۷ تولید می شد REVA نام گرفت (در بریتانیا G-Wiz). نیروی محرکه این خودرو از طریق یک موتور 4.8 Kw (4.6 hp) تأمین می گردد که توسط یک کنترگر DC با جریان خروجی 400A کنترل شده و بیشینه توان آن به 13.1kw (17.6 hp) بالغ می گردد. این توان از طریق ۸ عدد باتری 6V-200Ah که به صورت سری و دارای ولتاژ نهایی 48V هستند بدست آمده و در زیر صندلی جلوی خودرو تعبیه شده اند. این مدل به دلیل عدم وجود شاسی قدرتمند قادر به گذراندن تستهای استاندارد تصادف با سرعت 40 km/h (25 mph) بود در ژانویه سال ۲۰۰۸ یک مدل جدید از این خودرو به نام REVAi به بازار معرفی شد که دارای یک سیستم درایو AC است و باعث می شود سرعت آن به بیشینه 80 km/h (50 mph) افزایش یابد. این درایو ۳۵۰ آمپری یک موتور AC سه فاز با توان بیشینه 13Kw (17 hp) که نیروی محرکه خودرو است را کنترل می نماید. همانند مدل REVA توان الکتریکی این خودرو نیز از طریق ۶ عدد باتری 6V-200Ah که در زیر صندلی های جلو تعبیه شده اند بدست می آید. این خودرو دارای یک سوئیچ تقویتی (boost) می باشد که با فعال شدن آن ۴۰٪ گشتاور اضافی جهت شتاب گیری بهتر و توانایی بالا رفتن از مسیرهای کوهستانی به آن افزوده شده و بیشینه سرعت آن را نیز به 80 km/h می رساند. وزن این خودرو 665 kg بوده که 270 kg از آن مربوط به باتری ها است. مسافت نرمال پیموده شده توسط REVAi با یک بار شارژ حدود 80 km است که البته درصورت رانندگی سریع یا استفاده از بخاری و کولر خودرو این مسافت کاهش خواهد یافت. جهت تصحیح مشکلات ایمنی مدل قبلی با همکاری شرکت لوتوس، ویژگی های ایمنی متعدد و جدیدی به این خودرو افزوده شده است که از جمله ترمزهای دیسکی در جلو و شاسی تقویت شده را می توان نام برد که به خوبی تست های تصادف در سرعت 40 km/h را به وسیلهٔ مؤسسه استاندارد ARIA در کشور هند گذرانده است. در ژانویه سال ۲۰۰۹ مدل جدیدی به بازار ارائه شد که REVA L-ion نام گرفت. این مدل از نظر ظاهر مشابه مدل REVAi است ولی باتری های آن از نوع Li-ion (Lithium-ion) بوده که علاوه بر کاهش وزن خودرو به 565 kg، کاهش زمان شارژ به ۶ ساعت و افزایش مسافت طی شده بعد از یک شارژ کامل تا 120 km را نیز به همراه داشته است. همچنین عملکرد این باتری ها کمتر تحت تأثیر تغییرات دما قراردارد. علاوه بر تغییر در باتریها، REVA L-ion دارای یک پانل خورشیدی جهت شارژ باتری ها به وسیله انرژی خورشیدی بر روی سقف آن است. همچنین افزون بر باتری شارژر نصب شده بر روی خودرو، یک ایستگاه شارژ باتری ۳فاز که نیازمند اتصال برق ۳فاز است نیز آماده ارائه می باشد که در عرض ۱ ساعت قادر به شارژ ۹۰ درصد ظرفیت باتری های خودرو خواهد بود. بیش از ۴۰۰۰ دستگاه از مدل های مختلف REVA تا اواسط مارس ۲۰۱۱ فروخته شده که کشورهای واردکننده این خودرو عبارتند از: اتریش، برزیل، شیلی، کلمبیا، کاستاریکا، قبرس، فرانسه، آلمان، یونان، مجارستان، ایسلند، هند، ایرلند، نروژ، ژاپن، مالتا، موناکو، نپال، جزایر نورفولک، پرو، فیلیپین، پرتغال، اسپانیا، سریلانکا و بریتانیا. قیمت این خودرو، هم اکنون در بریتانیا تقریباً ۹۹۹۵ یورو برای مدل استاندارد (مدل G-Wiz) است. این خودرو از پرداخت شارژ مربوط به نقاط پرترافیک لندن معاف است چرا که به عنوان خودروی الکتریکی طبقه بندی شده است. این خودرو همچنین در کشورهای اروپایی دیگر نظیر اسپانیا و نروژ نیز فروخته شده است. در کاستاریکا، REVAi در مارس ۲۰۰۹ وارد شد و به قیمت ۱۳۰۰۰ دلار آمریکا فروخته شد. در بازار شیلی این خودرو ۱۲۰۰۰ دلار آمریکا قیمت گذاری شده است. در جمهوری ایرلند خودروی REVAi به قیمت ۱۱۵۰۰ یورو قیمت گذاری شده و مدل بهتر آن با نام REVA L-ion به قیمت ۱۷۵۰۰ یورو به فروش می رسد. همچنین در هندوستان REVA به مبلغ ۳۵۰٬۰۰۰ روپیه به فروش رسیده و هزینه شارژ آن 0.8 cent/Km برآورد می گردد که باید در کنار قیمت 1.3 USD/Liter برای بنزین در هند مورد توجه قرار گیرد. REVA از اکثر مقررات ایمنی تصادفات در اروپا به دلیل وزن کم و طبقه بندی شدن در ردیف چهارچرخه های سنگین به جای خودرو معاف شده است. دپارتمان ترابری بریتانیا پس از آزمون تصادم، یک دستگاه خودروی REVA مدل G-Wiz (که اکنون از رده تولید خارج است) با مانع غیرقابل انعطاف در ۲۴ آوریل ۲۰۰۷، ملاحظات جدی ایمنی را در این خودرو مشخص نمود. مشابه همین تست، یک آزمایش دیگر نیز که به وسیله مجله Top Gear و بر اساس مقررات تست تصادفات NCAP اروپا انجام پذیرفت، مشخص کرد که سرنشینان این خودرو در تصادفات با سرعت 64 Km/h متحمل صدمات جدی و بعضاً بسیار جدی خواهند شد. در نتیجه آزمون های یاد شده، مدل های REVAi و REVA L-ion شامل ویژگی های متعدد ایمنی نظیر ترمزهای دیسکی جلو و شاسی تقویت شده و با طراحی مجدد هستند که آزمون تصادفات آن توسط ARAI در هند موفقیت آمیز بوده است. فیلم آزمون تصادف از جلوی مدل جدید با سرعت 40 Km/h هم اکنون به صورت آنلاین در دسترس قرار دارد. شرکت تولید REVA (RECC) در سال ۲۰۰۸ مدعی شد که این خودرو دارای رکورد ایمنی عالی است به نحوی که در مجموع ۸۰ میلیون کیلومتر کاربرد این خودرو در سراسر جهان، حتی یک مورد فوت یا وارد آمدن صدمه جدی به سرنشینان رخ نداده است. خودروهای برقی متعددی طی سال های گذشته تولید شده اند که از ابعاد کوچکی برخوردار بوده اند، با این همه تمامی این خودروهای کوچک در مقایسه با خودروی برقی که دانشمندان سوئیسی ابداع کرده اند بسیار غول پیکر به شمار می روند. به گزارش خبرگزاری مهر، گروه سوئیسی «امپتا» طی همکاری با دانشمندان هلندی دانشگاه خرونینگن یکی از بی نظیرترین خوردوهای برقی جهان را ساخته اند که ابعاد آن 4x2 نانومتر است. این نانوخودرو که از یک تک مولکول ساخته شده دارای چهار چرخ است که عملکرد هر یک از چرخ ها مشابه چرخی با موتور مجزا است. این خودرو می تواند در مسیری مستقیم بر روی سطحی مسی حرکت کند و به جای حمل باتری برق مورد نیاز خود را از سر «میکروسکوپ پویشی تونلی» که بالای آن قرار خواهد گرفت، تأمین کند. این نانوخودرو برای هر نیم دوری که چرخهایش خواهند زد به ۵۰۰ میلی ولت انرژی نیاز خواهد داشت. زمانی که خودرو وارد یک دست انداز می شود، الکترون ها از میان مولکول نفوذ کرده و منجر به تغییرات ساختاری برگشت پذیری در هریک از موتورها یا چرخ ها می شوند. این تغییرات باعث می شوند هر چهار چرخ به صورت هم زمان به جلو حرکت کنند. بر اساس گزارش گیزمگ، اجرایی کردن این کار برای هماهنگ سازی حرکت هم زمان چرخ ها در عمل بسیار دشوار است با این همه در نهایت پس از ۱۰ تحریک الکتریکی، نانوخودرو توانست ۶ نانومتر به جلو حرکت کند. خودروهای هیبریدی یا همان خودروهای چند نیرویی خودروهایی هستند که نیروی لازم برای حرکت را از ترکیب دو یا چند منبع مجزا تأمین می کنند. لیست کامل منابع خودروهای هیبریدی: خودروهای هیبریدی به دو دسته خودروهای هیبریدی سری و خودروهای هیبریدی موازی تقسیم می شوند. در خودروهای هیبریدی سری موتور درون سوز به طور مستقیم به چرخ ها متصل نمی باشد و تنها وظیفه آن شارژ باتری خودرو می باشد و این موتورهای الکتریکی هستند که نیروی لازم برای حرکت خودرو را تأمین می کنند. در خودروهای هیبریدی موازی، موتور درون سوز به صورت همزمان و موازی با موتور الکتریکی نیروی لازم برای حرکت خودرو را تأمین می کنند. به عبارت دیگر هر دو موتور درون سوز و الکتریکی به چرخ ها متصل می باشند. مهمترین مزیت خودروهای هیبریدی مصرف سوخت پایین و در نتیجه آلایندگی کمتر می باشد که باعث شده این خودروها به خودروهای سبز نیز شهرت پیدا کنند. کاربرد خودروها در زندگی امروزه بشر بسیار متنوع و بسیار گسترده است به طوری که اگر خودروها را از زندگی روزمره حذف کنیم شاید تمدن بشری دیگر به شکل کنونی وجود نداشته باشد. عمده فعالیت خودروها در زمینه های زیر است: واژه ترابری خود گویای فعالیت انجام شده توسط خودروها است. چرا که قسمت اعظم مواد و اشیاء انسان ها نیز خود بخش وسیعی از ترابری را شامل می شود. کاربرد دیگر خودروها در تولید توان کششی است که در بخش هایی مثل کشاورزی یا صنعت یا خدمات مورد استفاده قرار می گیرد. این کاربرد می تواند در قالب یک تراکتور کشاورزی یا یک لیفت تراک و یدک کش یا یک ماشین راهسازی جلوه گر شود. آمارها نشان می دهد در سال ۹۵ تولید انواع خودروها توسط خودرو سازان داخلی، افزایش داشته است به طور مثال در ۱۰ ماهه نخست سال ۹۵ یک میلیون و ۷۹ هزار و ۴۶۲ دستگاه خودرو در کشور توسط خودروسازان تولید شده که این آمار در مقایسه با مدت مشابه در سال قبل حدود ۳۸ درصد افزایش داشته است. به خودرو های قدیمی و ارزشمند ساخته شده پس از آغاز قرن بیستم میلادی، خودرو آنتیک می گویند؛ به طوری که به خودرو های ساخته شده تا قبل از سال ۱۹۱۸(سال وقوع جنگ جهانی اول)، وتران و به خودرو های تولید شده در فاصله زمانی سال های ۱۹۱۸ تا ۱۹۳۰، وینتاژ گفته می شود. خودرو های آنتیک معمولاً مورد علاقه کلکسیونرها هستند. برای مثال خودرو های قدیمی ساخته شده در سال های پس از ۱۹۳۰ مانند استون مارتین یا جگوار مدل ای (پس از ۱۹۶۰) مورد علاقه کلکسیونرها هستند که گاهی به آن ها خودرو های کلاسیک می گویند. انجمن طراحان صنعتی ایران
[ { "answer1": "اولین خودرو واقعی با نیروی بخار که برای جابه جایی انسان و بار به کار گرفته شد در سال ۱۷۶۷ توسط نیکلاس جوزف کان فرانسوی طراحی و ساخته شد.", "answer2": "این خودرو می تواند در مسیری مستقیم بر روی سطحی مسی حرکت کند و به جای حمل باتری برق مورد نیاز خود را از سر «میکروسکوپ پویشی تونلی» که بالای آن قرار خواهد گرفت، تأمین کند.", "distance": 13974, "question": "اولین خودروی واقعی که برای حمل انسان و بار ساخته شد چه کسی طراحی کرد و در چه سالی، و همچنین نانوخودروها چگونه انرژی مورد نیاز خود را تامین می کنند؟" }, { "answer1": "مدل اولیه این خودرو که از سال های ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۷ تولید می شد REVA نام گرفت (در بریتانیا G-Wiz).", "answer2": "در ژانویه سال ۲۰۰۸ یک مدل جدید از این خودرو به نام REVAi به بازار معرفی شد که دارای یک سیستم درایو AC است و باعث می شود سرعت آن به بیشینه 80 km/h (50 mph) افزایش یابد.", "distance": 506, "question": "مدل اولیه خودرو REVA چگونه بود و در چه سالی معرفی شد و REVAi در چه سالی و با چه تغییراتی به بازار معرفی شد؟" }, { "answer1": "در موتورهای درون سوز، مخلوط هوا و گاز در داخل سیلندر به وسیله جرقه محترق می گردد.", "answer2": "خودروهای هیبریدی به دو دسته خودروهای هیبریدی سری و خودروهای هیبریدی موازی تقسیم می شوند.", "distance": 13771, "question": "موتورهای درون سوز چگونه کار می کنند و خودروهای هیبریدی به چند دسته تقسیم می شوند؟" }, { "answer1": "مهمترین مزیت خودروهای هیبریدی مصرف سوخت پایین و در نتیجه آلایندگی کمتر می باشد که باعث شده این خودروها به خودروهای سبز نیز شهرت پیدا کنند.", "answer2": "در سال ۲۰۱۰ شمار خودرو های فعال در سراسر جهان از رقم ۱ میلیارد خودرو عبور کرد، که نسبت به سال ۱۹۸۶ که شمار آن ها ۵۰۰ میلیون دستگاه بود، به میزان دو برابر افزایش داشته است.", "distance": 12654, "question": "مهمترین مزیت خودروهای هیبریدی چیست و تعداد خودروهای فعال در سال ۲۰۱۰ در سراسر جهان چقدر بوده است؟" }, { "answer1": "اما اختراع خودرو به کارل بنز نسبت داده می شود. او در سال ۱۸۸۵ موفق به ساخت اولین خودرو با موتور احتراقی گردید.", "answer2": "به خودرو های قدیمی و ارزشمند ساخته شده پس از آغاز قرن بیستم میلادی، خودرو آنتیک می گویند؛ به طوری که به خودرو های ساخته شده تا قبل از سال ۱۹۱۸(سال وقوع جنگ جهانی اول)، وتران و به خودرو های تولید شده در فاصله زمانی سال های ۱۹۱۸ تا ۱۹۳۰، وینتاژ گفته می شود.", "distance": 15021, "question": "اولین خودرو با موتور احتراقی توسط چه کسی و در چه سالی ساخته شد، و همچنین خودروهای آنتیک به چه خودروهایی گفته می شوند؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
429
: ترانسفورماتور ترانسفورماتور یا ترَنسفورمر وسیله ای است که انرژی الکتریکی را بین دو یا چند سیم پیچ و از طریق القای الکترومغناطیسی منتقل می کند. به این صورت، یک جریان متغیر در سیم پیچ اولیه ترانسفورمر موجب تولید میدان مغناطیسی متغیر می شود که این میدان منجر به ایجاد ولتاژ در سیم پیچ ثانویه می شود. قدرت را می توان بین دو سیم پیچ (کویل) بدون اتّصال فلزی بین دو مدار از طریق میدان مغناطیسی منتقل کرد. در سال ۱۸۳۱، قانون القای فاراده این اثر را توصیف کرد. ترانسفورمرها برای افزایش یا کاهش ولتاژ متناوب در پروژه های برق استفاده می شود. در سال ۱۸۸۵، از زمان اختراع اولین ترانسفورماتور پایدارِ ثابت از ترانسفورماتورها برای انتقال، توزیع و بهره برداری از انرژی الکتریکی جریان متناوب استفاده می شد. طیف ترانسفورمرها از نظر اندازه از ترانسفورماتورهای کم تر از یک سانتیمتر مکعب تا واحدهای اتصال شبکهٔ برقی گسترش یافته است که صدها تُن وزن دارد. معادلهٔ زیر بیان می کند که نسبت ولتاژ سیم پیچ اولیه (V) به ولتاژ سیم پیچ ثانویه (V) با نسبت تعداد دور سیم پیچ اولیه (N) به تعداد دور سیم پیچ ثانویه (N) رابطهٔ مستقیم دارد: به این ترتیب، با تغییر تعداد دور سیم پیچ های ترانسفورماتور می توان ولتاژ در سیم پیچ ثانویهٔ ترانس را تغییر داد. یکی از کاربردهای مهم ترانسفورماتورها کاهش جریان در خطوط انتقال انرژی الکتریکی است. دلیل استفاده از ترانسفورماتور در ابتدای خطوط این است که همه هادی های الکتریکی دارای مقاومت الکتریکی هستند. این مقاومت می تواند موجب اتلاف انرژی در طول مسیر انتقال انرژی الکتریکی شود. میزان تلفات در یک هادی با مجذور جریان عبوری از هادی رابطهٔ مستقیم دارد و بنابراین با کاهش جریان می توان تلفات را به شدّت کاهش داد. با افزایش ولتاژ در خطوط انتقال به همان نسبت جریان خطوط کاهش می یابد و به این ترتیب هزینه های انتقال انرژی نیز کاهش می یابد، البته با نزدیک شدن خطوط انتقال به مراکز مصرف برای بالا بردن ایمنی ولتاژ خطوط در چند مرحله و باز به وسیلهٔ ترانسفورماتورها کاهش می یابد تا به میزان استاندارد مصرف برسد. به این ترتیب، بدون استفاده از ترانسفورماتورها امکان استفاده از منابع دوردست انرژی وجود ندارد. ترانسفورماتورها یکی از پربازده ترین تجهیزات الکتریکی هستند؛ به طوری که در برخی ترانسفورماتورهای بزرگ بازده به ۹۹٫۷۵٪ نیز می رسد. امروزه، از ترانسفورماتورها در اندازه ها و توان های مختلفی استفاده می شود. از یک ترانسفورماتور کوچک که در یک میکروفون قرار دارد تا ترانسفورماتورهای غول پیکر چند گیگا ولت-آمپری. همه این ترانسفورماتورها اصول کار یک سانی دارند، اما در طراحی و ساخت متفاوت هستند. به طوری کلّی یک عملکرد ترانسفورماتور بر دو اصل استوار است: ساده ترین طراحی برای یک ترانسفورماتور در شکل ۲ آمده است. جریان سیم پیچ اولیه موجب به وجود آمدن یک میدان مغناطیسی می گردد. هر دو سیم پیچ اولیه و ثانویه روی یک هسته که دارای خاصیت نفوذپذیری مغناطیسی بالایی است (مانند آهن) پیچیده شده اند. بالا بودن نفوذپذیری مغناطیسی هسته موجب می شود تا بیش تر میدان تولیدشده توسط سیم پیچ اولیه از داخل هسته عبورکرده و به سیم پیچ ثانویه برسَد. میزان ولتاژ القاءشده در سیم پیچ ثانویه را می توان به وسیله قانون فارادی به دست آورد: در فرمول بالا، V ولتاژ لحظه ای، N تعداد دورهای سیم پیچ در ثانویه و Φ برابر مجموع شار مغناطیسی است که از یک دور سیم پیچ می گذرد. با توجه به این معادله تا زمانی که شار درحال تغییر از دو سیم پیچ اولیه و ثانویه عبور کند، ولتاژ لحظه ای اولیه یک ترانسفورماتور ایده آل از معادله زیر به دست می آید: و با توجه به تعداد دور سیم پیچ های اولیه و ثانویه و این معادله ساده می توان میزان ولتاژ القایی ثانویه را به دست آورد: اگر سیم پیچ ثانویه یک بار متصل شده باشد، جریان در سیم پیچ ثانویه جاری خواهد شد و به این ترتیب توان الکتریکی بین دو سیم پیچ منتقل می شود. اگر ترانسفورماتور ایده آل بدون تلفات کار کند و تمام توانی که به ورودی وارد می شود، به خروجی برسد و به این ترتیب توان ورودی و خروجی برابر شود، در این حالت داریم: و هم چنین در حالت ایده آل خواهیم داشت: بنابراین، اگر ولتاژ ثانویه از اولیه بزرگ تر باشد، جریان ثانویه به همان نسبت از جریان اولیه باید کوچک تر باشد. در واقع، همان طور که در بالا اشاره شد، بیش تر ترانسفورماتورها بازدهٔ بسیار بالایی دارند و به این ترتیب نتایج به دست آمده از این معادلات به مقادیر واقعی بسیار نزدیک خواهد بود. تعاریف ساده شده در بالا بسیاری از مباحث پیچیده دربارهٔ ترانسفورماتورها را در نظر نمی گیرد. در یک ترانسفورماتور ایده آل، ترانسفورماتور دارای یک هسته بدون مقاومت مغناطیسی و دو سیم پیچ بدون مقاومت الکتریکی است. زمانی که ولتاژ به ورودی های اولیه ترانسفورماتور اعمال می شود، برای به وجود آوردن شار در مدار مغناطیسی هسته باید جریانی کوچکی در سیم پیچ اولیه جاری شود. از آن جایی که در ترانسفورماتور ایده آل هسته فاقد مقاومت مغناطیسی است، این جریان قابل چشم پوشی خواهد بود و این در حالی که در یک ترانسفورماتور واقعی این جریان بخشی از تلفات ترانسفورماتور را تشکیل خواهد داد. در یک ترانسفورماتور ایده آل شار مغناطیسی تولید شده توسط سیم پیچ اول به طور کامل توسط سیم پیچ دوم جذب می شود اما در واقع بخشی از شار مغناطیسی در فضای اطراف پراکنده می شود (نشت می کند). به شاری که در حین انتقال از مسیر خود جدا می شود "شار نشتی" (Leakage Flux) می گویند. این شار نشتی موجب به وجود آمدن اثر خود القا در سیم پیچ ها می شود و به این ترتیب موجب می شود که در هر سیکل، انرژی در سیم پیچ ذخیره شده و در نیمه پایانی سیکل آزاد شود. این اثر به طور مستقیم باعث ایجاد افت توان نخواهد شد اما به دلیل ایجاد اختلاف فاز موجب ایجاد مشکلاتی در تنظیم ولتاژ خواهد شد و به این ترتیب باعث خواهد شد تا ولتاژ ثانویه دقیقاً نسبت واقعی خود با ولتاژ اولیه حفظ نکند؛ این اثر به ویژه در بارهای بزرگ خود را نشان خواهد داد. به همین دلیل ترانسفورماتورهای توزیع طوری ساخته می شوند تا کمترین میزان تلفات نشتی را داشته باشند. با این حال در برخی کاربردها، وجود تلفات نشتی زیاد، مزیت به شمار می رود. در این ترانسفورماتورها با استفاده از روش هایی مانند ایجاد مسیرهای مغناطیسی طولانی، شکاف های هوایی یا مسیرهای فرعی مغناطیسی اقدام به افزایش شار نشتی می کنند. دلیل افزایش عمدی تلفات پراکندگی در این ترانسفورماتورها قابلیت بالای این نوع ترانسفورماتورها در تحمل اتصال کوتاه است. از این گونه ترانسفورماتورها برای تغذیه بارهای دارای مقاومت منفی مانند دستگاه های جوش (یا دیگر تجهیزات استفاده کننده از قوس الکتریکی)، لامپ های بخار جیوه و تابلوهای نئون یا ایجاد ایمنی در بارهایی که احتمال بروز اتصال کوتاه در آن ها زیاد است استفاده می شود. مشتق زمان در قانون القای فارادی نشان می دهد که شار در یک سیم پیچ، برابر انتگرال ولتاژ ورودی است. در یک ترانسفورماتور ایده آل افزایش شار در سیم پیچ به طور خطی در نظر گرفته می شود اما در عمل شار مغناطیسی با سرعت نسبتاً زیاد افزایش پیدا می کند این افزایش تا جایی ادامه دارد که شار به نقطه اشباع مغناطیسی هسته می رسد. به خاطر افزایش ناگهانی جریان مغناطیس کننده در یک ترانسفورماتور واقعی، همه ترانسفورماتورها باید همیشه با جریان متناوب سینوسی (نه پالسی) تغذیه شوند. برای یک ترانسفورماتور در چگالی مغناطیسی ثابت، EMF با افزایش بسامد افزایش می یابد که تأثیر آن را می توان از معادله عمومی EMF محاسبه کرد؛ بنابراین با استفاده از ترانسفورماتورها در بسامد بالاتر می توان بهره وری آن ها را نسبت به وزن شان افزایش داد چراکه یک ترانسفورماتور با حجم هسته ثابت در بسامد بالاتر می تواند میزان توان بیشتری را بین سیم پیچ ها جابجا کند و تعداد دور سیم پیچ کمتری نیز برای ایجاد یک امپدانس ثابت نیاز خواهد بود. با این حال افزایش بسامد می تواند موجب به وجود آمدن تلفات مضاعف مانند تلفات هسته و "اثر سطحی" در سیستم شود. در هواپیماها و برخی تجهیزات نظامی از بسامد ۴۰۰ هرتز استفاده می شود چرا که با این کار گذشته از افزایش برخی تلفات می توان حجم تجهیزات را کاهش داد. به طور کلی استفاده از یک ترانسفورماتور در ولتاژ نامی ولی بسامد بیش از نامی موجب کاهش جریان مغناطیس کننده می شود و به این ترتیب در بسامدی کمتر از بسامد نامی جریان مغناطیس کننده می تواند در حد زیادی افزایش یابد. البته استفاده از ترانسفورماتورها در بسامدهای بیشتر یا کمتر از بسامد نامی باید قبل از اقدام، مورد ارزیابی قرار گیرد تا شرایط ایمن برای کار ترانس مثل سنجش ولتاژها، تلفات و استفاده از سیستم خنک کننده خاص بررسی شود. برای مثال ترانسفورماتورها باید به وسیله رله های کنترل محافظتی "ولتاژ به ازای بسامد" مجهز شوند تا در مقابل اضافه ولتاژهای ناشی از افزایش بسامد محافظت شوند. یک ترانسفورماتور ایده آل هیچ تلفاتی نخواهد داشت و در واقع بازدهی برابر ۱۰۰٪ دارد. با این حال ترانسفورماتورهای واقعی نیز جزو بهره ورترین تجهیزات الکتریکی محسوب می شود به طوری که نمونه های آزمایشی ترانسفورماتورهایی که با بهره گیری از ابر رسانا ساخته شده اند به بازدهی برابر ۹۹٫۸۵٪ دست یافته اند. به طور کلی ترانسفورماتورهای بزرگتر از بازده بالاتری برخوردارند و ترانسفورماتورهایی که برای مصارف توزیعی مورد استفاده قرار می گیرند از بازدهی در حدود ۹۵٪ برخوردارند در حالی که ترانسفورماتورهای کوچک مانند ترانسفورماتورهای موجود در آداپتورها بازدهی در حدود ۸۵٪ دارند. تلفات به وجود آمده در ترانسفورماتور با توجه به عوامل به وجود آورنده یا محل اتلاف انرژی به این صورت طبقه بندی می شوند: جریانی که در یک هادی جاری می شود با توجه به میزان مقاومت الکتریکی هادی می تواند موجب به وجود آمدن حرارت در محل عبور جریان شود. در بسامدهای بالاتر اثر سطحی و اثر مجاورت نیز می توانند تلفات مضاعفی را در ترانسفورماتور به وجود آورند. هر بار که جهت جریان الکتریکی به دلیل متناوب بودن تغییر علامت می دهد، با توجه به جنس هسته، مقدار کمی انرژی در هسته باقی می ماند. به این ترتیب برای یک هسته با جنس ثابت این نوع تلفات با میزان بسامد تناسب دارد و با افزایش بسامد تلفات پسماند هسته نیز افزایش می یابد. مواد فِرّومغناطیسی معمولاً هادی های الکتریکی خوبی نیز هستند و بنابراین هسته ترانسفورماتور می تواند مانند یک مدار اتصال کوتاه شده عمل کند؛ بنابراین حتی با القای میزان کمی ولتاژ، جریان در هسته به شدت بالا می رود. این جریان جاری در هسته گذشته از به وجود آوردن تلفات الکتریکی موجب به وجود آمدن حرارت در هسته نیز می شود. جریان گردابی در هسته با مجذور بسامد منبع رابطه مستقیم و با مجذور ضخامت ورق هسته رابطه معکوس دارد. برای کاهش تلفات گردابی در هسته، هسته ها را ورقه ورقه کرده و آن ها را نسبت به یکدیگر عایق می کنند. اساس کار کوره های القایی، جریان های گردابی است. شار مغناطیسی در یک ماده فِرّومغناطیس موجب حرکت نسبی ورقه های هادی نسبت به یکدیگر می شود. در صورت محکم نبودن این ورقه ها این اثر می تواند موجب ایجاد صدایی شبیه وز وز در هنگام کار کردن ترانسفورماتور شود به این اثر تغییر شکل بر اثر میدان مغناطیسی یا Magnetostriction می گویند. این اثر می تواند موجب به وجود آمدن گرما در اثر اصطکاک بین صفحات نیز شود. به دلیل وجود تغییر شکل بر اثر مغناطیس در یک ترانسفورماتور بین قطعات ترانسفورماتور نوعی حرکت به وجود می آید این تحرک نیز به نوبه خود موجب به وجود آمدن تلفات مکانیکی در ترانسفورماتور خواهد شد. در صورتی که قطعات موجود در ترانسفورماتور به خوبی در جای خود محکم نشده باشند، تحرکات مکانیکی آن ها نیز افزایش یافته و در نتیجه تلفات مکانیکی نیز افزایش خواهد یافت. محدودیت های فیزیکی یک ترانسفورماتور واقعی به صورت یک مدار نمایش داده می شوند. این مدار معادل از تعدادی از عوامل به وجود آورنده تلفات یا محدودیت ها و یک ترانسفورماتور ایده آل تشکیل شده است. تلفات توان در سیم پیچ یک ترانسفورماتور به طور خطی تابعی از جریان هستند و به راحتی می تواند آن ها را به صورت مقاومت هایی سری با سیم پیچ های ترانسفورماتور نمایش داده شود؛ این مقاومت ها R و R هستند. با بررسی خواص شار پراکندگی می توان آن را به صورت خود القاهای X و X نشان داد که به صورت سری با سیم پیچ ایده آل قرار می گیرند. تلفات آهنی از دو نوع تلفات گردابی (فوکو) و پسماند (هیسترزیس) تشکیل شده. در بسامد ثابت این تلفات با مجذور شار هسته نسبت مستقیم دارند و از آنجایی که شار هسته نیز تقریباً با ولتاژ ورودی نسبت مستقیم دارد این تلفات را می توان به صورت مقاومتی موازی با مدار ترانسفورماتور نشان داد. این مقاومت همان R است. هسته ایی با نفوذپذیری محدود نیازمند جریان I خواهد بود تا همچنان شار مغناطیسی را در هسته برقرار کند؛ بنابراین تغییرات در جریان مغناطیس کننده با تغییرات در شار مغناطیسی هم فاز خواهد بود و به دلیل اشباع پذیر بودن هسته، رابطه بین این دو خطی نخواهد بود. با این حال برای ساده کردن این تأثیرات در بیشتر مدارهای معادل این رابطه خطی در نظر گرفته می شود. در منابع سینوسی شار مغناطیسی ۹۰ درجه از ولتاژ القایی عقبتر خواهد بود، بنابراین این اثر را می توان با القاگر X در مدار نشان داد که به طور موازی با تلفات آهنی هسته R قرار می گیرد. R و X را در برخی موارد با هم به صورت یک شاخه در نظر می گیرند و آن را شاخه مغناطیس کننده می نامند. اگر سیم پیچ ثانویه ترانسفورماتور را مدار باز کنیم تمامی جریان عبوری از اولیه ترانسفورماتور جریان I خواهد بود که از شاخه مغناطیس کننده عبور خواهد کرد این جریان را "جریان بی باری" نیز می نامند. مقاومت های موجود در طرف ثانویه یعنی R و X نیز باید به طرف اولیه منتقل شوند. این مقاومت ها در واقع معادل تلفات مسی و پراکندگی در طرف ثانویه هستند و به صورت سری با سیم پیچ ثانویه قرار می گیرند. مدار معادل حاصل را مدار معادل دقیق می نامند گرچه در این مدار معادل نیز از برخی ملاحظات پیچیده مانند اثرات غیرخطی چشم پوشی می کند. ساخت انواع مختلف ترانسفورماتورها به منظور رفع اهداف استفاده از آن ها در کاربردهای متفاوت می باشد. در این میان برخی از انواع ترانسفورماتورها بیشتر مورد استفاده قرار می گیرند که می توان به نمونه ها زیر اشاره کرد: اتوترانسفورماتور به ترانسفورماتوری گفته می شود که تنها از یک سیم پیچ تشکیل شده است. این سیم پیچ دارای دو سر ورودی و خروجی و یک سر در میان است. به طوری که می توان گفت سیم پیچ کوتاه تر (که در ترانس کاهنده سیم پیچ ثانویه محسوب می شود) قسمتی از سیم پیچ بلندتر است. در این گونه ترانسفورماتورها تا زمانی که نسبت ولتاژ-دور در دو سیم پیچ برابر باشد ولتاژ خروجی از نسبت سیم پیچ تعداد دور سیم پیچ ها به ولتاژ ورودی به دست می آید. با قرار دادن یک تیغه لغزان به جای سر وسط ترانس، می توان نسبت سیم پیچ های اولیه و ثانویه را تا حدودی تغییر داد و به این ترتیب ولتاژ پایانه خروجی ترانسفورماتور را تغییر داد مزیت استفاده از اتوترانسفورماتور کم هزینه تر بودن آن است چرا که به جای استفاده از دو سیم پیچ تنها از یک سیم پیچ در آن ها استفاده می شود. عیب این گونه ترانسفورماتورها این است که نمی توان با آن ترانسفورماتور ایزوله ساخت و دیگر مشکل آن کمبود ایمنی در هنگام استفاده از آن است؛ چنانچه اگر سیم ثانویه آن قطع شود یا بسوزد ممکن است منجر شود خروجی همان ولتاژ ورودی شود. ترانسفورماتورهای سه فاز از نظر ساختمان ظاهری بر دو نوع هستند: ترانسفورماتورهای سه فاز سه پارچه :این گونه ترانسفورماتورها از سه ترانسفورماتور تک فاز تشکیل شده اند که با سه سیم پیچ اولیه و سه سیم پیچ ثانویه روبرو هستیم که باید آن ها را به روش های زیر به هم متصل نماییم: به دلیل وجود کاربردهای متفاوت برای ترانسفورماتورها، آن ها را بر حسب پارامترهای متفاوتی طبقه بندی می کنند: ترانسفورماتورها مورد استفاده در کاربردهای قدرت یا بسامد بالا (رادیویی) معمولاً از هسته با جنس فولاد سیلیکاتی با قابلیت نفوذپذیری مغناطیسی بالا استفاده می کنند . قابلیت نفوذپذیری مغناطیسی در فولاد بارها بیشتر از نفوذپذیری در خلاء است و به این ترتیب با استفاده از هسته های فولادی جریان مغناطیس کننده مورد نیاز برای هسته به شدت کاهش می یابد و شار در مسیری کاملاً نزدیک به سیم پیچ ها محبوس می شود. سازندگان ترانسفورماتورهای اولیه به سرعت متوجه این موضوع شدند که استفاده از هسته یک پارچه باعث افزایش تلفات گردابی در هسته ترانسفورماتور می شود و در طراحی های خود از هسته هایی استفاده کردند که از دسته های عایق شده آهن تولید شده بود. در طراحی هایی بعدی با استفاده از ورق های نازک آهن که نسبت به یکدیگر عایق شده بودند، تلفات در ترانسفورماتور باز هم کاهش یافت. از این روش در ساخت هسته امروزه نیز استفاده می شود. همچنین با استفاده از معادله عمومی ترانسفورماتور می توان نتیجه گرفت که کمترین سطح اشباع در هسته با سطح مقطع کوچکتر ایجاد می شود. گرچه استفاده از هسته های با لایه های نازک تر تلفات را کاهش می دهد، اما از طرفی هزینه ساخت ترانسفورماتور را افزایش می دهد؛ بنابراین از هسته های با لایه های نازک معمولاً در بسامدهای بالا استفاده می شود. با استفاده از برخی انواع هسته های با لایه های بسیار نازک امکان ساخت ترانسفورماتورهایی برای کاربرد در مصارف تا ۱۰ کیلوهرتز پدید می آید. نوعی متداول از هسته های لایه لایه، از قطعاتی E شکل که با قطعاتی I شکل یک هسته را به وجود می آورند تشکیل شده. این هسته ها را هسته های E-I می نامند. این هسته ها گرچه تلفات را افزایش می دهند اما به علت آسانی مونتاژ، هزینه ساخت هسته را کاهش می دهند. نوع دیگری از هسته ها، هسته های C شکل هستند. این هسته از قرار دادن دو قطعه C شکل در مقابل یکدیگر تشکیل می شود. این هسته ها این مزیت را دارند که تمایل شار برای عبور از هر قطعه از هسته برابر است و این مزیت باعث کاهش یافتن مقاومت مغناطیسی می شود. پسماند در یک هسته فولادی به معنای باقی ماندن خاصیت مغناطیسی در هسته پس از قطع شدن توان الکتریکی است. زمانی که جریان دوباره در هسته جاری می شود این پسماند باقی مانده در هسته تا زمانی که کاهش یابد موجب به وجود آمدن یک جریان هجومی در ترانس می شود. تجهیزات حفاظتی مانند فیوزها باید طوری انتخاب شوند که به این جریان هجومی اجازه عبور دهند. ترانسفورماتورهای توزیع می توانند با استفاده از هسته های با قابلیت نفوذپذیری مغناطیسی بالا تلفات بی باری را کاهش دهند. هزینه اولیه هسته بعدها با صرفه جویی که در مصرف انرژی و افزایش طول عمر ترانس می شود جبران خواهد شد. هسته هایی که از آهن پودر شده ساخته شدند در مدارهایی که با بسامد بالاتر از بسامد شبکه تا چند ده کیلوهرتز کار می کنند کاربرد دارند. این هسته دارای قابلیت نفوذپذیری مغناطیسی بالا و همچنین مقاومت الکتریکی بالا هستند. برای بسامدهایی بالاتر از باند VHF از هسته های غیر رسانای فریت استفاده می شود. برخی از ترانسفورماتورهای بسامد رادیویی از هسته های متحرک استفاده می کنند که این امکان را به وجود می آورد که ضریب اتصال هسته قابل تغییر باشد. ترانسفورماتورهای حلقوی دور به صورت حلقه ای ساخته می شوند. جنس این هسته بسته به بسامد مورد استفاده ممکن است از نوارهای بلند فولاد سیلیکاتی، پرمالوی پیچیده شده دور یک چنبره، آهن تقویت شده یا فریت باشد. ساختار نواری باعث چینش بهینه مرزدانه ها می شود که این امر با کاهش رلوکتانس هسته موجب افزایش بهره وری ترانسفورماتور می گردد. شکل حلقوی بسته باعث از بین رفتن فاصله هوایی در هسته هایی با ساختار E-I می شود. سطح مقطع حلقه عموماً به صورت مربعی یا مستطیلی می باشند، البته هسته هایی با سطح مقطع دایروی با قیمت بالا نیز وجود دارند. سیم پیچی های اولیه و ثانویه به صورت فشرده پیچیده می شوند و تمام سطح حلقه را می پوشانند. با این کار می توان طول سیم مورد نیاز را به حداقل رساند. در توانهای برابر ترانسفورماتورهای حلقوی از انواع E-I -که ارزانتر می باشند- بازده بیشتری دارند. دیگر مزایای ترانسفورماتورهای حلقوی به قرار زیرند: اندازه کوچکتر (در حدود نصف)، وزن کمتر (در حدود نصف)، اغتشاش (صدای هوم) پائین (ایده آل برای استفاده در تقویت کننده های صوتی)، میدان مغناطیسی کمتر (در حدود یک دهم)، تلفات بی باری پائین (مناسب برای مدارها در حالت آماده بکار-standby-). از معایب آن ها به قیمت بیشتر و توان نامی محدود می توان اشاره کرد. در بسامدهای بالا هسته های حلقوی فریت مورد استفاده قرار می گیرند. فریت قابلیت کار در بسامدهای چند ده کیلوهرتز تا یک مگاهرتز را دارا می باشد. با بکارگیری فریت تلفات، اندازه فیزیکی، و وزن منبع تغذیه سوئیچینگ کاهش می یابد. ایراد دیگر ترانسفورماتورهای حلقوی هزینه بالای سیم پیچی در آنهاست. در نتیجه آن ها در توان های نامی بیشتر از چند کیلو ولت-آمپر کاربرد بسیار کمی دارند.
[ { "answer1": "ترانسفورماتور یا ترَنسفورمر وسیله ای است که انرژی الکتریکی را بین دو یا چند سیم پیچ و از طریق القای الکترومغناطیسی منتقل می کند.", "answer2": "در سال ۱۸۳۱، قانون القای فاراده این اثر را توصیف کرد.", "distance": 385, "question": "ترانسفورماتورها با استفاده از چه قانونی کار میکنند و این قانون در چه سالی توصیف شد؟" }, { "answer1": "به این ترتیب، با تغییر تعداد دور سیم پیچ های ترانسفورماتور می توان ولتاژ در سیم پیچ ثانویهٔ ترانس را تغییر داد.", "answer2": "معادلهٔ زیر بیان می کند که نسبت ولتاژ سیم پیچ اولیه (V) به ولتاژ سیم پیچ ثانویه (V) با نسبت تعداد دور سیم پیچ اولیه (N) به تعداد دور سیم پیچ ثانویه (N) رابطهٔ مستقیم دارد:", "distance": 173, "question": "در ترانسفورماتورها، چگونه با تغییر تعداد دور سیم پیچ ها ولتاژ تغییر می کند و چه رابطه ای بین ولتاژ سیم پیچ اولیه و ثانویه وجود دارد؟" }, { "answer1": "یکی از کاربردهای مهم ترانسفورماتورها کاهش جریان در خطوط انتقال انرژی الکتریکی است.", "answer2": "با افزایش ولتاژ در خطوط انتقال به همان نسبت جریان خطوط کاهش می یابد و به این ترتیب هزینه های انتقال انرژی نیز کاهش می یابد،", "distance": 397, "question": "چرا از ترانسفورماتورها در خطوط انتقال انرژی استفاده می شود و چه تاثیری بر هزینه انتقال انرژی دارد؟" }, { "answer1": "به این ترتیب برای یک هسته با جنس ثابت این نوع تلفات با میزان بسامد تناسب دارد و با افزایش بسامد تلفات پسماند هسته نیز افزایش می یابد.", "answer2": "هر بار که جهت جریان الکتریکی به دلیل متناوب بودن تغییر علامت می دهد، با توجه به جنس هسته، مقدار کمی انرژی در هسته باقی می ماند.", "distance": 128, "question": "تلفات پسماند هسته با چه چیزی رابطه مستقیم دارد و این تلفات چگونه در هسته بوجود می آید؟" }, { "answer1": "برخی از ترانسفورماتورهای بسامد رادیویی از هسته های متحرک استفاده می کنند", "answer2": "که این امکان را به وجود می آورد که ضریب اتصال هسته قابل تغییر باشد.", "distance": 73, "question": "در چه نوع ترانسفورماتور هایی از هسته متحرک استفاده می شود و این هسته ها چه قابلیتی را به وجود می آورند؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
430
: ادبیات مانوی ادبیات مانوی، به مجموعه اسناد مانوی گفته می شود که توسط مانی، پیروان مانی یا غیرمانویان به دست ما رسیده است. آموزه ها و آثار مانی، فعالیت ها و کتاب های پیروان و شاگردان او، نیز نوشته های انتقادی مخالفان مانی و پیروان ادیان دیگر، هر یک سهم بسزایی در ارائه تصویری روشن و کامل از مانی بر عهده دارند. مجموعه آثار دینی مانوی که خود مانی نوشته، هفت کتاب به گویش مادری یعنی آرامی شرقی است. عقیده بر این است که بخشی از این آثار توسط روحی که مانی آن را «توم» یعنی «همزاده» می نامید، به او وحی شده است. از اصل آرامی این آثار، حتی یک سطر، در تورفان محفوظ نمانده است، اما ترجمه بسیاری از آن ها در دستنویس های ایرانی به گونه ای باقی مانده است که در بیشتر موارد نمی توان مشخص کرد که هر قطعه از کدام کتاب است. نام این هفت کتاب، انجیل زنده (انجیل بزرگ)، گنج زندگان، اسرار، غولان، رساله ها و نامه ها، فراقماطیا و مزامیر و اوراد است. نخستین اثر به نام انجیل، نزد ایرانیان با عنوان اِوینگلیون و با صفت «بزرگ» یا «زنده» همراه است. این کتاب به تعداد الفبای سریانی به ۲۲ بخش تقسیم شده است. در کتاب الفرست ابن ندیم از آن ذکری نشده است. به گفته بیرونی، هر فصلی از آن با یکی از حروف ابجد شروع می شده است. یعقوبی تعداد انجیل ها را ۱۲ ذکر کرده که احتمالاً اشتباه و به جای ۲۲ است. مقدمه و بخش کوتاهی از فصل اول (الف) این انجیل به فارسی میانه منتشر شده است. در این متن، کتاب «اِوینگلیون زنده چشم و گوش» نامیده شده است. شاید به این سبب که بخشی از آن دربردارنده اندرزهایی برای مراقبت کردن از حواس بوده است. نام انجیل در یک قطعه دیگر به فارسی میانه نیز آمده است. متن در بردارنده نقل قول های کوتاهی از نامه های مختلف مانی و دیگر آثار او مانند «گنج زندگان» است. این قطعه آسیب فراوان دیده است. تا کنون هیچ متنی از این اثر به زبان های ایرانی شناخته نشده است. عنوان اصلی این کتاب در یک متن سغدی (به نقل از متنی به فارسی میانه) «سمیتیها» آمده است. در منابع گوناگون از جمله متون قبطی و چینی و عربی و فارسی، ترجمه این عنوان ذکر گردیده است. ابن ندیم در الفهرست، این کتاب را سِفرالاحیاء، بیرونی در آثارالباقیه و ماللهند و یعقوبی در تاریخ خود، کنزالاحیاء نامیده اند. بیرونی در ماللهند، مطلبی از این کتاب را، دربارهٔ جنسیت فرشتگان، نقل کرده است و یعقوبی آورده است: مانی در این کتاب به توصیف آنچه از پاکی نور و آنچه از فساد تاریکی در روح وجود دارد، می پردازد و کارهای پست را به تاریکی نسبت می دهد. این نام تاکنون در هیچ متنی دیده نشده است، اما ترجمه های چینی اثر نشان می دهد که این کتاب در فارسی میانه غربی «رازان» (جمع راز) نام داشته است. ابن ندیم در الفهرست نام کتاب را سِفرالاسرار آورده و عنوان ۱۸ فصل آن را ذکر کرده است، اما این مطلب هیچ کمکی به شناسایی قطعات ایرانی نمی کند. یعقوبی در تاریخ خود، گفته است که مانی در سفرالاسرار به آیات انبیاء طعنه زده است. بیرونی در فهرست کتب محمد بن زکریاء رازی می گوید که به مطالعه سفرالاسرار علاقه مند شده و مدت چهل و اندی سال در آرزوی بدست آوردن آن بوده و وقتی آن را به دست آورده، دربردارنده هذیانِ بَحت (خالص) و هجرِ (پریشان گویی) محض یافته است. ابن ندیم در «الفهرست» آن را «سِفرالجَبابره» ذکر کرده است. این اثر در پارتی «کَوان» (Kawān) نامیده شده، و گمان بر این است که نام دیگر آن نزد مانویان «نوشته ای به پارتیان» باشد. کَو (Kaw) بازماندهٔ کَوی (Kauui) اوستایی و کَی (Kay) پارسی میانه است که یکی از معانی اصلی آن «جنگ جوی ایرانیِ غیرزرتشتی» بوده که سپس با معنی «جبار» به کار رفته است. قطعاتی از این اثر به زبان های پارسی میانه و سُغدی به دست آمده است. «کَوان» شباهت های زیادی با «کتاب اول اخنوخ» دارد؛ و ازاین رو به کتاب مانی، «کتاب اول اخنوخ» نیز می گفته اند. «کتاب اول اخنوخ» (منسوب به «اخنوخ/هنوخ» جدّ نوح پیامبر) در سدهٔ دوم پیش از میلاد نوشته شده و روایت کامل از آن تنها به زبان حبشی باقی مانده است. ترجمه ای سریانی از کتاب اخنوخ نیز بوده که اکنون وجود ندارد. «کتاب اول اخنوخ» یا کتاب «کَوان» مانی بعدها به شش یا هفت زبان ترجمه شده و قطعات یا اقتباس هایی از روایات یونانی، لاتینی، پهلوانیگ (پهلوی اشکانی؛ پارتی)، پارسیگ (پهلوی ساسانی؛ پارسی میانه)، سُغدی و قبطی آن ها به دست آمده است.این کتاب دربارهٔ دیوان یا فرشتگانی تاریک و بدکاره موسوم به «اِگریگُرویی» (نگاهبانان) است که در هنگام ایجاد جهان در آسمان ها زندانی شده بودند؛ اما بعدها شورش کردند و هرچند چهار فرشتهٔ بزرگ آنان را دوباره به بند کشیدند، دویست تن از آنان در زمان اخنوخ نبی گریختند و به خاطر شهوت و عشق مفرط به زنان زمینی هبوط کردند (به زمین آمدند). پیروان ایرانی مانی که «کَوان» را به پارسی میانه برگرداندند، بسیاری از نام های ایرانی مانند «سام» (اُحیاه)، «نریمان» یا «پَت سام» (اَحیاه)، «ویشتاسپ/گشتاسب»، «خدوس/هوتوس» (همسر ویشتاسپ/گشتاسب)، «ویروگداد»، «زریل/زریر» و در یک روایت سُغدی، «آریَن ویژَن» (ایران ویج) را جایگزین نام های سامی کردند. درواقع، روش کار آن بوده که اصطلاحات و حتی نام های ایزدان، ماه ها و شخصیت های اساتیری را به زبان های دیگر ترجمه می کردند تا برای گویندگان آن زبان ها ناآشنا نباشد. نامه هایی است که مانی در زمان ها و مکان های مختلف به رهبران جوامع مانوی نوشته است. این مجموعه در فارسی میانه «دیوان» (dĩwān جمع dĩb به معنی نوشته و نامه) نامیده شده و همین عنوان در یک سند مانوی به زبان چینی، از فارسی میانه وام گرفته شده است. اصل این نامه ها به زبان اصلی یا به صورت ترجمه به یکی از زبان های ایرانی، باقی نمانده است ولی بعضی از آن نقل قول های کوتاهی، که صورت اندرز و سخنان حکیمانه دارد، در برخی از متون فارسی میانه و سغدی مانوی، آمده است. ابن ندیم در الفهرست، فهرستی از عناوین ۷۷ نامه را آورده که عنوان تعدادی از آن ها به این قرار است: در متنی سغدی از تورفان از rmyb frwrtyy (رساله ارمنستان) نقل قول هایی شده است. ابن ندیم نام این کتاب را همین گونه نقل کرده است. اصل این واژه یونانی است که به سریانی وارد شده است. پراگماتیا در یونانی به معنی کار و پیشه است که سپس در معنی «رساله» به کار رفته است. ظاهراً این کتاب دستورهای دینی مانی، نیز رسائل عملی و تاریخی مانوی را دربرداشته است. نام این اثر در متون قبطی و چینی آمده ولی نشانه ای از آن در متون مانوی ایرانی دیده نشده است. مجموعه ای از آثار دعایی مانی است که شامل دو زبور منظوم نیز هست. هیچ یکی از دعاها به فارسی میانه شناسایی نشده است، اما یک متن سغدی نشان می دهد که متن منظوم مفصلی به نام «آفرین بزرگان» توسط مانی تصنیف شده است. بسیاری از قطعات این متن به پارتی، فارسی میانه و سغدی در دست است. این زبور دربردارنده دعاهایی خطاب به پدر بزرگی و ایزدان آفرینش سوم است که امور جهان کنونی را بر عهده دارند. عبارت معینی در این زبور تکرار شده است. زبر دیگر «آفرین تقدیس» نام دارد، چه هر یک از دعاها با واژه قادوش آغاز می شود. ساختمان این زبور نیز مانند زبور نخستین است. از کتاب هایی که به مانی نسبت داده شده، ارژنگ، مجموعه ای از نقاشی ها است که مانی به وسیله آن آفرینش را آنگونه که تصور می کرده، به ویژه جهان روشنی و تاریکی را، به تصویر کشیده و بر آن شرح نوشته است. این مجموعه به زبان پارتی آردهنگ و به فارسی «ارتنگ»، «ارثنگ» و «ارژنگ» نامیده شده است. این اثر به یونانی «ایقون»، در قبطی «ایقونس» و در کتب مانوی چینی «تصویر دو اصل بزرگ» نامیده شده است. از این کتاب در قرن پنجم (یعنی دوران غزنویان و سلجوقیان) نسخه ای در غزنه وجود داشته و ابولمعالی در کتاب فارسی خود «بیان الادیان» از آن نام برده است. از آردهنگ اثری به جا نمانده ولی قطعاتی از یک تفسیر پارتی به نام «توضیح آردهنگ» از تورفان به دست آمده است که داستان های تمثیلی بسیاری دارد. در بیشتر منابع که ذکری از آثار مانی شده، از کتابی به نام شاپورگان نیز نام برده شده که مانی آن را برای شاپور اول ساسانی به زبان فارسی میانه نوشته بود. ابن ندیم عنوان سه فصل از شاپورگان (در منابع عربی شابرقان، شابورقان و سابرقان) را با مرگ نویشایان (باب انحلال السماعین)، بابا مرگ گزیدگان (باب انحلال المجتبین) و باب مرگ خاطیان (باب انحلال الخطاة) ذکر کرده است. بیرونی مطلبی را در مورد تولد مانی و نزول وحی بر او از فصل «آمدن رسول» نقل کرده است. همین نویسنده در جای دیگر دربارهٔ حقانیت پیامبران گذشته، مانند بودا، زرتشت و عیسی و اینکه اصول عقاید و اعمال مانی همان اصول عقاید این پیامبران است، مطالبی آورده است. یعقوبی نیز مطلبی را از آن در مورد نفس پاک و نفس آمیخته با دیوان و بیماری ها و نیز اینکه فلک به نظر وی مسطح است و جهان بر کوه مایلی است که فلکِ برین بر گرد آن می چرخد، نقل کرده است. در میان اوراق تورفان، قطعات مفصلی از شاپورگان دربارهٔ آفرینش جهان، رستاخیز و فروپاشی جهان به فارسی میانه به دست آمده است. شیوه نگارش این قطعات بسیار پیچیده و سنگین است و ابهام فراوانی در ساخت جملات طولانی آن دیده می شود. این امر می تواند به دو عامل بستگی داشته باشد. یکی آن که مانی این کتاب را به زبان مادری اش ننوشته است و دیگر آنکه نثر فارسی میانه در سده سوم میلادی بر خلاف نظم آن، از پختگی و فصاحت برخوردار نبوده است. به نظر می رسد که باید هر دو عامل را در اینجا محتمل دانست. مجموعه ای از روایات منسوب به مانی است که توسط شاگردان او در زمان زندگی اش گردآوری شده است. روایت قبطی این اثر با عنوان یونانی کفالایا و قطعاتی از ترجمه آن به فارسی میانه، پارتی و سغدی در دست است. بخش های مهم کتاب عبارتند از: کتاب مانی، پیامبران پیش از مانی که موعظه داشتند ولی کتاب نداشتند و به همین مناسبت دینشان تحریف شد، فرستادگان از شیث پسر آدم، ظهور مانی در جهان و فعالیت هایش، اهمیت مانی به عنوان فرستاده و غیره. از پیروان مانی، تعدادی نامه به زبان پارتی در دست است. قدیمی ترین نامه از سیسینیوس، جانشین مانی، خطاب به آمو، رهبر مانویان شرق ایران است که به سده سوم میلادی تعلق دارد. متاخرترین نامه از پیروان فرقه دیناوریه، دربردارنده تعدادی وام واژه بودایی-هندی است. تاریخ این نامه که از قول مانی خطاب به آمو جعل شده، احتمالاً میان اواخر سده ششم و اوایل سده هفتم میلادی است. روایت شاعرانه ای نیز از مرگ مانی در دست است. در این متن مانی شهریار نیرومندی ترسیم شده که آزادانه سرنوشت خود را تعیین می کند. مانی حالت نمادین مردی را مجسم می سازد که زره خود، یعنی زندگی اش را رها می سازد، تا جامه ای دیگر یعنی زندگی برتر و بهتری را برکند. متنی که تنها چند سطری از آن باقی مانده، گزارشی از آخرین سفر مانی، در پی احضارش توسط بهرام اول، به دربار است. به نظر می رسد که مانی از شاهراه قدیمی تیسفون به خوزستان گذر کرده و از جماعت مانوی در گئوخای، احتمالاً زادگاه خود، در ناحیه بیت درایه، دیدار کرده است. متن دیگری در چند سطر، وقایع پیش از توقیف مانی را شرح می دهد. در اینجا پتیگ، نویسنده گزارش، در قالب پیشگویی، آنچه بر مانی در شهر جندی شاپور گذشته را شرح می دهد. از آنجا که مانویان در آسیای مرکزی زبان سغدی به کار می بردند، بخش سغدی ادبیات مانوی بسیار گسترده است. از متن سغدی مانوی، بخش منثور آن غنای بیشتری دارد. تقریباً شاهدی برای تاریخ گذاری آن ها وجود ندارد. متون شامل آثار اصیل سغدی و ترجمه هایی از زبان های ایرانی میانه غربی به سغدی است. قطعه M 1721 نقل قول هایی از انجیل مانی به دو زبان سغدی و فارسی میانه است. قطعه M 915 نیز دربردارنده فهرستی از آثار مانی است. متنی نیز به سه زبان فارسی میانه، پارتی و سغدی دربردارنده متن اعتراف برای گزیدگان و راهبان است که حلقه درونی جماعت مانوی را تشکیل می دهند. در میان متون منتشر شده، متن مفصل اعتراف گزیدگان (M 801a BBB) و دو قطعه اعتراف برای نوشایان، جدول های گاهشماری، متون پزشکی (مثلاً قطعات M 568 و M 746c) و تعدادی تمثیل، که به زبانی ساده و زنده بیان شده، موجود است. این تمثیل ها گواه راستین بر نقشی است که مانویان در انتقال داستان و تمثیل از شرق به غرب و برعکس داشته اند. این داستان ها از دیدگاه زبانشناسی نیز جالب توجه است. در حالی که متون سغدی مسیحی و بودایی تنها از نظر واژگان باارزش هستند، متون سغدی مانوی دیدگاه روشنی از ساخت و نحوه زبان سغدی به دست می دهند. این ویژگی بیشتر در داستان ها و تمثیل ها که اغلب بسیار زنده هستند، به چشم می آید. حتی متون ترجمه شده نیز به سغدی خوب برگردان شده اند. مترجمان مانوی از همکاران مسیحی و بودایی خود بهتر بودند، زیرا ترجمه از زبان های فارسی میانه و پارتی، که به سغدی نزدیک ترند، آسان تر از زبان های سریانی و چینی است. مواعظ مُنوهمد روشن (پارتی: manihmēd rōšn، فارسی میانه: wahman wuzurg بهمن بزرگ) دربارهٔ یکی از ایزدان آفرینش سوم مانوی است که نجات روان را بر عهده دارد. این متن مفصل به پارتی و سغدی در دست است و در آن از آفرینش جهان، روان و نجات بخشی سخن رفته است. روایتی به چینی نیز از آن در دست است. در میان متون منثور بدون تاریخ، قطعات نسبتاً مفصلی به پارتی، سغدی و ترکی ایغوری باقی مانده است که در پارتی عنوان «تفسیر جان» دارد و بیشتر آن ها منتشر نشده است. دستنویس های قبطی بسیاری در سال ۱۹۳۰ میلادی در مصر کشف شد. از طریق این متون، آگاهی دربارهٔ مانی و مانویت افزایش یافت. متون قبطی روشنایی بیشتری بر بسیاری از سنن مربوط به زندگی و مرگ مانی افکند. از میان این دست نویس ها، سه کتاب مواعظ، کفالایا و مزامیر منتشر شده است. بخش های اول و دوم این اثر مربوط به اواخر سده سوم، بخش سوم حدود سال ۳۰۰ میلادی و بخش چهارم بدون تاریخ است. کتاب شامل مرثیه ای در مرگ مانی، آثار بازمانده از او، پایان زندگی مانی، مرگ شاپور، آخرین سفر او، آمادگی مانی برای مرگ و ورود به سرزمین روشنی، سوگواری پیروان مانی در مرگ او، اخبار مرگ مانی، مراسم تدفین و نیز مطالبی دربارهٔ سیسینوس، جانشین مانی و آفرینش و پایان جهان است. شامل اسناد باارزش مانوی مربوط به سده چهارم میلادی است. کتاب ظاهراً از زندگی نامه خود او اقتباس شده است. مزامیر مانوی متعلق به سده چهارم میلادی هستند و همه بجز مزامیر توماس ویژگی مشترکی دارند و آن این است که با یک دعا پایان می یابند. هر زبور در ستایش عیسی، مانی، گزیدگان و مانویانی است که احتمالاً از شهدا بوده اند. بدین ترتیب نام مانی تقریباً در تمام مزامیر آمده است. بعضی از آن ها جزئیات شاعرانه ای دربارهٔ خصوصیات مانی به دست می دهند. زبور شمار CCXXVI دربارهٔ بردباری مانی و شرح حضور مانی در برابر شاه، مرگ مانی و مثله شدنش می پردازد. در همین زبور فهرست کتاب های مانی به شکل نمادین خاصی معرفی شده است. نوشته ها با اجزای سازنده دارویی قوی مقایسه شده اند. خود مانی پزشک بزرگ نامیده شده و کتاب هایش اجزای نوشدارو است که درمان بخش همه دردها و رنج ها است. در کاوش های تورفان، متون چینی بسیاری در تون هوانگ چین کشف شد. در سال ۱۹۰۰ یک راهب تائویی دست نویس های بسیاری در آنجا یافت. در سال ۱۹۰۷ دانشمند انگلیسی سر اُرل استین از تون هوانگ دیدار کرد و با بیش از پنج هزار دستنویس بازگشت. در میان این دستنویس ها، متون مانوی وجود داشت که خود دلیلی بر این واقعیت بود که در قرون وسطی، آثار چینی توسط مانویان در ترکستان نوشته می شده است. در سال ۱۹۰۸ دانشمند فرانسوی پلیو نیز از این ناحیه بازدید کرد و با خود اطلاعات بسیار باارزشی به کتابخانه ملی پاریس منتقل کرد. در سال ۱۹۱۱ و ۱۹۱۳، دو دانشمند فرانسوی، شاوان و پلیو، با توجه خاص به متون مانوی، ترجمه ای از اسناد چینی تون هوانگ را منتشر و نظریات خود را دربارهٔ آن ها بیان کردند. قطعه پلیو به سبب اشاراتش به زندگی مانی، به ویژه قابل توجه است. در سال ۱۹۵۲ هالون بخش اول قطعه پلیو را که منتشر نشده بود، با مقدمه و دو فهرست از هنینگ انتشار داد. قطعات ترکی آگاهی های تازه ای دربارهٔ مانی و مانویت به دست نمی دهند. زبان این متون ترکی، ترکی قدیم یا ایغوری نامیده می شود. زبان ایغوری، به زبان ترکان ایغور اشاره دارد که از سال ۷۶۳ تا ۸۴۰ میلادی، مانویت را به عنوان دین رسمی پذیرفته بودند. در میان قطعات بازیافته، بخشی دربارهٔ دعای اعتراف مانویای یعنی خواستوانیفت توسط بنگ و فون لوکوک منتشر شده است. قدیمی ترین آثار منثور تاریخ دار، پس از شاپورگان و ترجمه آثار دینی، قطعات دو روایت است. یکی گزارش آخرین دیدار مانی با بهرام اول که توسط یکی از همراهانش، نوهزادگِ مترجم، شرح داده شده است. مانی دو همراه دیگر نیز داشته که نام یکی از آن ها کوشتای، در متون قبطی آمده و نامه ای که مانی خطاب به او نوشته، موجود است. نفر دوم ابزخیا است که ظاهراً یکی از فرستادگان مانی به کرکوک بوده است. گزارش دوم شرح آخرین ساعت عمر مانی در زندانی در جندی شاپور و بدرود او با شاگردان و پیروانش است. تاریخ نگارش این دو گزارش، با وجود شاهدان عینی، حدود سال ۲۷۴ میلادی است. نثر هر دو قطعه ساده و جملات کوتاه و تکراری است. در متن دیگری از فرستادن مبلغان مذهبی به شرق و غرب سخن رفته است. در این متن چنان وانمود شده که پایه گذاری فرقه دیناوریه در سده سوم میلادی انجام شده است. در میان آثار منثور فارسی میانه متقدم، ترجمه دو متن جعلی مسیحی، «شبان و هرمس» و کتاب «اخنوخ» موجود است. از کتاب شبان و هرمس قطعه کوتاهی به فارسی میانه باقی مانده است که در آن قالب داستانی تمثیلی، از کوه هایی سخن رفته که هر کدام گروهی از مردم ساکنند. مانی با کتاب اخنوخ آشنایی داشته است. در کتاب کفالایا چندین بار از آن نقل قول شده است. در قطعاتی از فارسی میانه نیز به آن اشاره شده و مانی مطالب مربوط به هبوط فرشتگان را از آن گرفته است. جدیدترین متن منثور به فارسی میانه درآمدی بر یک مجموعه سرود (مَهرنامگ) است که تاریخی میان سال های ۸۲۵ تا ۸۳۲ میلادی در قره شهر در ترکستان چین نوشته شده است. در این زمان دین مانی توسط ایغورها، به عنوان دین رسمی پذیرفته شده بود. نویسنده آن سغدی زبانی بوده که فارسی میانه را به عنوان زبان دینی به کار برده است. در این متن بعضی واژه های پارتی و نیز صورت های فارسی به کار رفته است. مثلاً در بند ۳، (جا) Jāy به جای gyāg آمده که املای واژه را در سده نهم میلادی نشان می دهد. قطعاتی از دستورهای دینی برای گزیدگان و نیوشایان، مواعظ، متون تعلیمی به صورت پرسش و پاسخ (که متون زرتشتی نیز دیده می شود)، قطعات تمثیلی بسیار به قصد تبلیغ عقاید مانویان، ادعیه و اوراد، متون مربوط به نجوم و گاهشماری، افسون ضد تب، و طلسم دور کردن دیوان نیز باقی مانده است. بخش عمده متن مانوی را سرودهای دینی تشکیل می دهند که به همان شیوه سنت قدیمی سرودهای اوستایی تصنیف شده اند. این سروده گراهی هستند بر قواعدی که نظم ایرانی باستان و میانه از آن ها منشأ گرفته اند. بعضی از سرودها در دستنویس های مانوی به شکل شعر نوشته شده، اما بیشتر آن ها به صورت نثرند، ولی با نقطه گذاری دقیق مشخص شده اند. در سرودهای مانوی اشکال سنتی بنابر پاره ای ملاحظات تعدیل یافته و ترتیب ابجدی، یعنی شروع هر بیت، به ندرت واژه های مهم، با یکی از حروف ابجد که از سامیان اقتباس شده، به کار رفته است. این سرودها همراه با موسیقی خوانده می شدند. در سرودهای ابجدی، اغلب بیتی خارج از ترتیب ابجدی، پس از بیت اول یا دوم یا جای دیگر می آید. گاهی نیز بیتی پس از آخرین حرف ابجد افزوده می شود. سرودهای مانوی از نظر شکل و صورت به سه گروه تقسیم می شوند: قطعاتی از واژه نامه ها، که در آن ها واژه های ایرانی میانه غربی به سغدی (ایرانی میانه شرقی) توضیح داده شده اند، منتشر شده است. این واژه نامه ها خلاف فرهنگ پهلوی برای خوانندگان تنظیم شده نه برای کاتبان و احتمالاً به دستنویس هایی افزوده می شده که شامل متون ایرانی میانه غربی بودند. فهرست هایی به سغدی نیز در دست است که شامل گاهشماری، نام اشخاص و بخش های بدن و فهرست نام ملت ها (فارسی میانه nāfnāmag) است. این ها احتمالاً نشانه هایی از سنن شفاهی هستند که به صورت مکتوب درآمده اند. تنها متن ادبی غیر دینی در دستنویس های مانوی (جدا از افسانه ها) در سه قطعه، در دستنویسی از سده دهم میلادی است. این قطعات، شامل بخش هایی از ابیاتی از شعر فارسی نو دربارهٔ بلوهر و بوداسف، منسوب به روکی است. این قطعات معرف قدیمی ترین دستنویس به جا مانده از شعر فارسی است. در اشعار پارتی و به احتمال زیاد فارسی میانه، هر بیت شامل دو مصراع است و هر مصراع نیز معمولاً از چند واژه تشکیل می شود که دو واژه آن اصلی است و تکیه واژه بر روی هجای آخر آنهاست. این دو واژه اصلی (همراه واژه های وابسته به آنها) دوپایه یا رکن به شمار می روند و هر یک مرکب از دو یا سه یا چهار هجا به دندرت یک یا پنج هجا هستند. در وزن این اشعار، علاوه بر تعداد هجاهای تکیه دار، ضربِ وزن می تواند تفاوت داشته باشد.
[ { "answer1": "«کَوان» شباهت های زیادی با «کتاب اول اخنوخ» دارد؛ و ازاین رو به کتاب مانی، «کتاب اول اخنوخ» نیز می گفته اند.", "answer2": "«کتاب اول اخنوخ» یا کتاب «کَوان» مانی بعدها به شش یا هفت زبان ترجمه شده و قطعات یا اقتباس هایی از روایات یونانی، لاتینی، پهلوانیگ (پهلوی اشکانی؛ پارتی)، پارسیگ (پهلوی ساسانی؛ پارسی میانه)، سُغدی و قبطی آن ها به دست آمده است.", "distance": 313, "question": "کتاب 'کوان' مانی چه ویژگی هایی داشت و چه شباهتی با 'کتاب اول اخنوخ' داشت و به چه زبان هایی ترجمه شده است؟" }, { "answer1": "مجموعه آثار دینی مانوی که خود مانی نوشته، هفت کتاب به گویش مادری یعنی آرامی شرقی است.", "answer2": "از کتاب هایی که به مانی نسبت داده شده، ارژنگ، مجموعه ای از نقاشی ها است که مانی به وسیله آن آفرینش را آنگونه که تصور می کرده، به ویژه جهان روشنی و تاریکی را، به تصویر کشیده و بر آن شرح نوشته است.", "distance": 5715, "question": "آثار مانی به چه زبان هایی بوده و کدام یک از آنها به نام 'ارژنگ' شناخته می شده و توصیف آن چیست؟" }, { "answer1": "در بیشتر منابع که ذکری از آثار مانی شده، از کتابی به نام شاپورگان نیز نام برده شده که مانی آن را برای شاپور اول ساسانی به زبان فارسی میانه نوشته بود.", "answer2": "ابن ندیم عنوان سه فصل از شاپورگان (در منابع عربی شابرقان، شابورقان و سابرقان) را با مرگ نویشایان (باب انحلال السماعین)، بابا مرگ گزیدگان (باب انحلال المجتبین) و باب مرگ خاطیان (باب انحلال الخطاة) ذکر کرده است.", "distance": 150, "question": "کتاب 'شاپورگان' مانی به چه زبانی نوشته شده بود و ابن ندیم در مورد این کتاب چه اطلاعاتی ارائه کرده است؟" }, { "answer1": "نامه هایی است که مانی در زمان ها و مکان های مختلف به رهبران جوامع مانوی نوشته است.", "answer2": "این مجموعه در فارسی میانه «دیوان» (dĩwān جمع dĩb به معنی نوشته و نامه) نامیده شده و همین عنوان در یک سند مانوی به زبان چینی، از فارسی میانه وام گرفته شده است.", "distance": 83, "question": "نامه های مانی چگونه بودند و چه ویژگی هایی داشتند و در چه زبانی به نام 'دیوان' شناخته می شدند؟" } ]
[ { "answer1": "مجموعه ای از آثار دعایی مانی است که شامل دو زبور منظوم نیز هست. هیچ یکی از دعاها به فارسی میانه شناسایی نشده است، اما یک متن سغدی نشان می دهد که متن منظوم مفصلی به نام «آفرین بزرگان» توسط مانی تصنیف شده است.", "answer2": "این زبور دربردارنده دعاهایی خطاب به پدر بزرگی و ایزدان آفرینش سوم است که امور جهان کنونی را بر عهده دارند. مزامیر مانوی متعلق به سده چهارم میلادی هستند و همه بجز مزامیر توماس ویژگی مشترکی دارند و آن این است که با یک دعا پایان می یابند.", "question": "زبورهای مانوی به چه زبانی بودند و به چه گروهی از ایزدان خطاب می شدند؟ و چه ویژگی مشترکی داشتند؟" } ]
gemini-2.0-flash-exp
431
: انتخاب طبیعی گزینش طبیعی یا انتخاب طبیعی فرایندی است که در طی نسل های پیاپی، سبب شیوع آن دسته از صفات ارثی می شود که احتمال زنده ماندن و موفقیت زاد و ولد یک ارگانیسم را در یک جمعیت افزایش می دهند. به بیانی دیگر انتخاب طبیعی فرایندی است که طی آن افراد سازگار با محیط شانس بیشتری برای بقا و تولیدمثل دارند و می توانند ژن خود را به نسل بعد منتقل کنند. در مقابل افرادی ناسازگار با محیط از گونه حذف می شوند و نمی توانند ژن خود را منتقل کنند. طی این فرایند ژن های سازگار با محیط در گونه باقی می ماند. این فرایند از سازوکارهای کلیدی فرگشت (تکامل) محسوب می گردد. درون یک جمعیت از موجودات زنده، تنوع ژنتیکی سبب می شود که در زیستگاه کنونی آن جمعیت، بعضی از افراد گروه برای بقا و زاد و ولد احتمال موفقیت بیشتری نسبت به دیگران داشته باشند. به عنوان نمونه می توان بید بال فلفلی (Biston betularia) را نام برد که در بریتانیا یافت می شود و هر دو رنگ روشن و تیره آن را می توان در طبیعت دید. در طول انقلاب صنعتی، که بسیاری از درختانی که بیدها بر روی آن ها استراحت می کردند توسط دوده سیاه شدند بیدهای تیره رنگ به دلیل پنهان بودن از دید شکارچیان امتیاز بیشتری برای زنده ماندن و تولید مثل پیدا کردند و تنها با گذشت چند نسل اکثر بیدها را گروه تیره رنگ تشکیل دادند.عواملی که روی زادوولد موفق مؤثرند نیز از اهمیت بالایی برخوردارند. این امر را داروین در ایده های خود به عنوان انتخاب جنسی مطرح کرد.اگر چه انتخاب طبیعی بر روی صفات ظاهری (فنوتیپ) یک ارگانیسم عمل می کند اما در حقیقت ژن که بخش قابل توارث و پایه تمامی این گونه صفات ظاهری (فنوتیپ) ارگانیسم است، با افزایش شیوع خود در جمعیت، سبب افزایش شیوع این گونه صفات مثبت انتخاب شده می گردد. با گذشت زمان، این فرایند می تواند منجر به انطباق ارگانیسم با یک زیست گاه ویژه شده و ممکن است سرانجام به ظهور گونه های جدید بینجامد. اگرچه انتخاب طبیعی تنها فرایندی نیست که منجر به تکامل در درون یک جمعیت از موجودات زنده می شود، باید آن را یکی از مهم ترین فرایندهای اثرگذار دانست.انتخاب طبیعی یکی از بنیان های اساسی زیست شناسی مدرن است. این واژه توسط چارلز داروین در کتاب معروفش «اصل انواع» یا «خاستگاه گونه ها» در سال ۱۸۵۹ معرفی شد. داروین در آن کتاب از راه قیاس انتخاب مصنوعی با انتخاب طبیعی، به تشریح این پدیده می پردازد. انتخاب مصنوعی فرایندی است که در آن حیوانات و گیاهان بر اساس صفات مطلوب خود از نظر انسان، توسط پرورش دهندگان برای زادوولد برگزیده می شوند (اصلاح گیاهان، اصلاح دام و اصلاح میکروبی). انتخاب طبیعی هنگامی مطرح شد که هنوز هیچ نظریهٔ معتبری برای توضیح وراثت وجود نداشت. اگرچه گریگور مندل پدر علم ژنتیک، هم عصر با داروین بود ولی تا اوایل قرن بیستم، علم و نامش همچنان ناشناخته باقی ماند و در زمان داروین، هیچ مطلبی درباره علم ژنتیک مدرن منتشر نگردید. امروزه به پیوند فرگشت داروینی و یافته های مربوط به ژنتیک کلاسیک و ژنتیک مولکولی، سنتز مدرن تکامل گفته می شود. انتخاب طبیعی کماکان و تا به امروز تشریح کننده اصلی فرگشت تطبیقی محسوب می گردد. اعضای یک جمعیت از موجودات زنده به طور طبیعی متفاوتند. بسیاری از این تفاوت ها اثری مستقیم روی توان جاندار برای ادامه حیات ندارند، حال آنکه برخی از تفاوت ها می توانند تأثیری مثبت روی توان موجود زنده برای بقا داشته باشند. خرگوشی که سریعتر می دود احتمال موفقیت بیشتری برای گریز از چنگال شکارچیان دارد. جلبکی که بهتر می تواند از انرژی نور خورشید بهره برد، سریعتر رشد می کند. افرادی که شانس بهتری برای ادامه زندگی دارند، بخت بهتری برای زادوولد خواهند داشت. اگر چنین صفاتی که باعث افزایش توان این افراد در زاد و ولد می شوند ارثی و قابل انتقال از والد به فرزند باشند، در این صورت نسبت جمعیتی خرگوش های سریع یا جلبک های کار آمد در نسل بعدی اندکی افزایش می یابد. حتی اگر این مزیت تولید مثل بسیار اندک باشد، در طی نسل های متمادی به دلیل رشد تصاعدی، اکثر افراد یک جمعیت خصوصیات ارثی مفید را نشان خواهند داد. از این راه زیست گاه و محیط طبیعی زندگی یک ارگانیسم، صفتی را که برای زاد و ولد سود مند است «انتخاب» می کند و به تدریج سبب تغییر و فرگشت حیات می گردد. داروین برای نخستین بار این پدیده را نامگذاری کرد و توضیح داد. اگر x در محیط E از تناسب بیشتری نسبت به Y برخوردار باشد بنابراین احتمال وجود دارد x در محیطٍ E نوادگان بیشتری نسبت به Y داشته باشد. در اینجا x و Y می توانند ژن های منفرد، ژنوتیپ، ارگانیسم ها، گروه ها، گونه ها، یا احتمالاً هر موجود زیست شناختی دیگری باشد. در بحث انتخاب طبیعی، مفهوم سازواری از اهمیت ویژه ای برخوردار است. همانگونه که در عبارت معروف «بقای اصلح» ذکر شده، افرادی که آمادگی و سازواری بیشتری دارند بالقوه توان بالاتری برای ادامه حیات خواهند داشت. با این حال همانند تعریف انتخاب طبیعی، سازواری می تواند تفاوت برداشت وسیعی داشته باشد به طوری که ریچارد داوکینز در کتاب های اخیر خود از بکار بردن این واژه به کلی پرهیز کرده است. (او در کتاب فنوتیپ گسترش یافته، فصلی را به بحث پیرامون مواردی که این واژه برای تشریح آن موارد بکار رفته اختصاص داده است). در نظریه مدرن تکامل، سازواری بر اساس طول حیات موجود زنده تعریف نمی شود بلکه با توفیق آن ارگانیسم در تولید مثل سنجیده می گردد. اگر ارگانیسمی به مدت نیمی از عمر دیگر اعضای گونه خود زندگی کند ولی در همان زمان دوبرابر دیگران فرزندانی که توان رسیدن به بزرگسالی را داشته باشند تولید کند، ژن های وی در جمعیت بالغ نسل بعدی شایعتر خواهند شد. اگر چه انتخاب طبیعی روی افراد اثر می کند، نقش شانس سبب می شود که سازواری تأثیری به صورت میانگین روی افراد جمعیت داشته باشد. سازواری یک ژنوتیپ، مربوط به میانگین اثری است که آن ژنوتیپ روی کلیه افرادی که آن ژنوتیپ را دارند می گذارد. ژنوتیپی که سازواری بسیار پایینی دارد سبب می شود که افرادی که حامل آن صفت هستند تعداد فرزندان کمتری داشته باشند یا به طور کلی فاقد فرزند باشند. مثال آن اختلالات ژنتیکی در انسان همچون فیبروز سیستیک است.از آن روی که سازواری یک صفت، اثری میانگین است، ممکن است که یک جهش (موتاسیون) مفید در یک فرد، در صورتی که آن ارگانیسم به هر دلیل دیگری به بزرگسالی نرسد، از بین برود. سازواری همچنین بستگی شدیدی به محیط زندگی دارد. کم خونی داسی شکل ممکن است در جمعیت انسانی در حالت عادی یک ناسازواری محسوب شود ولی چون صفت داسی شکل، تا حدی شخص را در مقابل ابتلا به مالاریا مصون می کند، در جمعیت های انسانی با آلودگی بالای مالاریا، این صفت یک سازواری محسوب می گردد. افتراق انتخاب زیست محیطی (اکولوژیک) و انتخاب جنسی بسیار مهم و سودمند است. انتخاب زیست محیطی شامل کلیه مکانیسم های انتخابی است که در اثر محیط زیست القا می گردند. رقابت (مانند رقابت درختان برای نور)، انتخاب قومی (رفتاری که یک ارگانیسم حتی به قیمت جان خود انجام می دهد که منجر به بقای قومش می گردد. مثال آن را در کولونی های حشراتی مانند زنبور عسل و مورچه می توان دید. مورچه های کارگر خود نازا هستند ولی به ملکه در تولید مثل یاری می رسانند) و کودک کشی(قتل عام بچه ها توسط یک عضو بالغ همان گونه را کودک کشی گویند. نمونه آن کشتار فرزندان رئیس قبلی گروه توسط شیر نر غالبی است که به تازگی رهبری گروه را بدست گرفته است) همگی نمونه هایی از انتخاب زیست محیطی هستند.واژه انتخاب جنسی تنها در مورد رقابت برای انتخاب جفت بکار می رود. انتخاب جنسی ممکن است درون یک جنس (درون جنسیتی) باشد. در این حالت انتخاب جنسی خود را به صورت رقابت اعضای همجنس یک جمعیت برای جفت یابی نشان خواهد داد. حالت دیگر انتخاب جنسی بین دو جنس مخالف (میان جنسیتی) است که در آن یک جنس (اکثراً ماده) با انتخاب جفت خود باعث کنترل دسترسی جنس مخالف به تولید مثل می شود. برخی از صفاتی که تنها در یک جنس از یک گونه (جنس نر یا ماده) به چشم می خورند حاصل انتخابی است که جنس مخالف در گزینش جفت انجام می دهد. از آن جمله می توان آرایش چشمگیر و پر های پر نقش و نگار برخی پرنده های نر مانند قرقاول و طاووس را نام برد. از سوی دیگر خشونت بین اعضای همجنس یک گونه مانند گوزن های نر برای جفت یابی، سبب ایجاد خصیصه های بسیار ویژه ای مانند شاخ که در جنگ با سایر اعضا بکار می رود شده است. انتخاب جنسی درون یک جنس غالباً با دودیسی جنسی (تفاوت شکل و/ یا اندازه جاندار نر و ماده در یک گونه) همراه است. مقاومت میکروارگانیسم ها در برابر آنتی بیوتیک ها، یک نمونه شناخته شده از انتخاب طبیعی است. از زمان کشف پنی سیلین توسط الکساندر فلمینگ در سال ۱۹۲۸، آنتی بیوتیک ها به طور وسیعی جهت مقابله با بیماری های باکتریایی به کار رفته اند. به طور طبیعی دریک جمعیت از باکتری ها، تعداد بسیار زیادی باکتری وجود دارد. علاوه بر آن گوناگونی مواد ژنتیکی در باکتری ها (بیشتر در اثر جهش یا موتاسیون) بسیار چشمگیر است. بسیاری از باکتری ها هنگامی که در معرض آنتی بیوتیک ها قرار می گیرند بسرعت کشته می شوند. با این حال برخی از آن ها در اثر جهش (موتاسیون) اندکی نسبت به آنتی بیوتیک ها مقاوم ترند و اگر تنها به مدت کوتاهی در معرض آنتی بیوتیک قرار گیرند زنده خواهند ماند. این حذف انتخابی باکتری های غیر مقاوم از جمعیت همان انتخاب طبیعی است. باکتری های باقی مانده تکثیر خواهند یافت و نسل بعدی را به وجود خواهند آورد. به دلیل حذف باکتری های ناسازوار و نامقاوم در نسل پیشین؛ جمعیت کنونی حاوی تعداد بیشتری از باکتری های مقاوم به آنتی بیوتیک خواهد بود. به طور هم زمان جهش های جدید در جمعیت به وقوع خواهند پیوست و گوناگونی ژنتیکی بین افراد گروه را بیشتر خواهند کرد. جهش های خود بخودی بسیار نادرند و جهش های خود بخودی سودمند حتی از آن هم نادرتر هستند. با این وجود به دلیل تعداد بسیار بالای باکتری های یک جمعیت، تعداد کمی جهش سودمند ممکن است به وقوع بپیوندد. اگر این جهش های تازه مقاومت باکتری را نسبت به آنتی بیوتیک بالا برند، این باکتری ها در صورتی که در معرض دوباره آنتی بیوتیک قرار گیرند بخت زنده ماندن بالاتری خواهند داشت. هنگامی که این روند به مدت طولانی رخ دهد و باکتری ها به طور پیاپی در معرض آنتی بیوتیک قرار گیرند جمعیتی از باکتری های مقاوم به آنتی بیوتیک به وجود خواهد آمد. این جمعیت کاملاً با روند تکاملی خود سازگاری خواهد داشت. باید توجه داشت که روند یاد شده سازگاری باکتری ها را در محیط فاقد آنتی بیوتیک بالا نخواهد برد.استفاده گسترده از آنتی بیوتیک ها منجر به افزایش مقاومت دارویی میکروب ها نسبت به آنتی بیوتیک ها شده است. این نمونه مثالی از مسابقه تسلیحاتی فرگشتی است. در این مسابقه باکتری مقاومت خود را نسبت به آنتی بیوتیک ها افزایش می دهد و از سوی دیگر دانشمندان علوم پزشکی سعی در یافتن آنتی بیوتیک های تازه ای دارند که قادر به کشتن این میکروب ها باشند. وضعیت مشابهی را می توان در مقاومت ایجاد شده در گیاهان و حشرات نسبت به علف کش ها و حشره کش ها دید. نباید فراموش کرد که این مسابقات تسلیحاتی الزاماً به وسیلهٔ انسان القا نمی گردند. برای اینکه انتخاب طبیعی بتواند منجر به فرگشت، صفات تازه و گونه های جدید گردد، گوناگونی ژنتیکی قابل توارث که سبب تنوع سازواری افراد می شود ضروری است. گوناگونی ژنتیکی نتیجه جهش، بازترکیبی (شکستن یک اسید نوکلئیک واتصال دوباره آن به یک مولکول اسید نوکلئیک دیگر مانند آنچه در تقسیم میوز رخ می دهد) و تغییرات کاریوتیپی (تغییر در تعداد، شکل، اندازه و آرایش داخلی کروموزم ها) است. هر یک از این تغییرات می تواند منجر به یک اثر بسیار پر سود یا بسیار پر ضرر شود ولی بروز یک اثر چشمگیر رخدادی بسیار نادر است. در گذشته غالب تغییرات ایجاد شده در ماده ژنتیکی را خنثی یا نزدیک به خنثی در نظر می گرفتند و علت آن را بروز غالب این تغییرات در قسمت غیر کلیدی دی ان آ (بخش فاقد رمز دی ان آ) که منجر به جانشینی همنام می شود می دانستند. با این حال در پژوهش های اخیر احتمال اثر مخرب بسیاری از جهش هایی که در بخش غیر کلیدی دی ان آ رخ می دهند پیشنهاد شده است. بر اساس تعریف سازواری، افرادی که سازوارترند احتمال تولید مثل بالاتری دارند و در مقابل افراد ناسازوار در معرض مرگ زودرس یا شکست در زاد و ولد قرار دارند. در نتیجه آلل هایی که به طور میانگین سبب سازواری بالاتری می شوند، در نسل بعدی فراوانی بیشتری خواهند داشت. از سوی دیگر آلل هایی که باعث کاهش سازواری هستند در نسل های بعد نادر تر خواهند شد. اگر فشارهای انتخابی تغییر قابل توجهی در طی نسل های پیاپی نکنند، آلل های مفید به تدریج فراوانتر خواهند شد و سرانجام غالب خواهند گردید. در این شرایط آلل های ناسازوار به تدریج ناپدید خواهند شد. در هر نسل جهش ها و بازترکیبی های خود بخود که سبب ایجاد طیف تازه ای از فنوتیپ ها خواهند بود، رخ می دهد. این روند سبب فراوان شدن آلل های سودمند در طول نسل های متمادی خواهد شد. صفات ایجاد شده تغییرناپذیر نخواهند بود. صفاتی که در یک محیط سازوار و سودمند محسوب می شوند ممکن است در اثر تغییر شرایط محیط دیگر چنان سودمند نباشند. در شرایط جدید چنین صفتی دیگر مورد گزینش انتخاب طبیعی نخواهد بود و به تدریج دچار تغییر و زوال خواهد شد یا به صورت نماد وستیجیال یک صفت خود را نشان خواهند داد. در بسیاری از موارد ساختمان وستیجیال عملکرد خود را به طور بسیار محدود حفظ می کند یا اینکه کارکرد تازه ای درطی پدیده ای به نام پیش سازگاری پیدا خواهد کرد (پیش سازگاری پدیده ای است که در آن یک ارگانیسم از ساختمان آناتومیک پیشین که از نیاکانش دریافت کرده به منظوری تازه استفاده می کند. نمونه آن استفاده دایناسورها از پر برای پرواز است که در ابتدا به عنوان عایق حرارتی در آن ها ایجاد شده بود. همین حالت را در تغییر شکل غدد عرق به غدد شیری در پستانداران می توان مشاهده کرد). نمونه مشهور ساختمان وستیجیال وجود چشم در موش کور است که احتمالاً برای درک تغییرات طول روز در طی فصول سال بکار می رود. به وجود آمدن گونه های تازه نیازمند جفت گیری به صورت انتخابی است زیرا این روند باعث کاهش جریان ژن می شود (جریان ژن همان انتقال آلل های ژن از یک جمعیت به جمعیتی دیگراست. به آن مهاجرت ژن نیز می گویند). جفت گیری انتخابی به عنوان مثال، می تواند در اثر تغییر محیط فیزیکی (مثلاً در اثر جدایی فیزیکی یک گروه بدنبال ایجاد یک سد خارجی) یا در اثر انتخاب جنسی رخ دهد. باگذشت زمان زیر گروه های ایجاد شده ممکن است چنان متفاوت گردند که گونه های تازه ای را تشکیل دهند. این تفاوت ها می تواند در اثر اختلاف فشارهای انتخابی روی زیرگروه های مختلف، بروز جهش های جدید در زیر گروه ها یا اثر بنیان گذار (کاهش تنوع ژنتیک در اثر ایجاد یک جمعیت جدید از تعداد بسیار اندکی از افراد) به وجود آیند. تغییرات ژنتیک به وجود آمده در زیر گروه ها، ناهمگونی بین ماده ژنتیکی دو زیرگروه را افزایش می دهد و به همین دلیل جریان ژن بین گروه ها کم می شود. هنگامی که جهش های شناخته شده ای که نمایشگر خصوصیات هر زیرگروه هستند به حالت تثبیت شده ای برسند، جریان ژن به صورت عملی متوقف خواهد گردید. باید در نظر داشت که حتی تعداد اندکی جهش نیز می تواند به ایجاد گونه های تازه بینجامد و برای چنین تغییری حتی بروز دو جهش نیز می تواند کافی باشد. تصور کنید که یک جهش که اثری مثبت یا خنثی بروی اعضای یک گروه دارد رخ دهد و جهش مثبت یا خنثی دیگری نیز درون اعضای دیگر گروه بوقوع بپیوندد. حال تصور کنید که این جهش ها که به خودی خود سودمند یا بی اثرند، در صورت حضور هم زمان در یک ارگانیسم مضریا کشنده باشند. این مشکل مانعی برای زاد و ولد بین دو گروه خواهد بود. اگر ژن های نامبرده در این دو گروه حالت تثبیت شده ای پیدا کنند، دو گروه جمعیتی که از نظر تولید مثلی مجزا هستند تشکیل خواهند گردید. بر پایه تعریف زیست شناختی گونه ها، این دو گروه دو گونه مجزا را تشکیل خواهند داد. چندین فیلسوف باستانی اظهار داشتند که طبیعت، موجودات بسیار متنوعی را به شکلی تصادفی ایجاد می کند و تنها آن موجوداتی که توان زاد و ولد موفقی داشته باشند توان ادامه بقا خواهند داشت. از نمونه های این فیلسوفان می توان امپدوکلس و جانشین فرزانه اش لوکرتیوس را نام برد. پس از مدتی ارسطو نظرات مربوطه را بهبود بخشید. جاحظ مدتی بعد تنازع برای بقا را توضیح داد. او ذکر کرد که عوامل پیرامونی، محرک ایجاد صفاتی در جانوران می شوند که نگهبان حیات آنهاست. ابوریحان بیرونی به توضیح انتخاب مصنوعی پرداخت و متذکر گردید که طبیعت نیز با روندی مشابه عمل می کند. نصیرالدین طوسی و ابن خلدون نیز نظرات مشابهی داشته اند. این نظرات قدیمی در قرن هجدهم توسط پی یر لوییز موپرتویس و سپس افرادی دیگر از جمله اراسموس داروین (پدربزرگ چارلز داروین) دوباره مورد توجه قرار گرفتند. انتخاب طبیعی وابستگی شدیدی به مفهوم توارث دارد و این در حالی است که انتخاب طبیعی برای نخستین بار، مدت ها پیش از درک مبانی اولیه ژنتیک مطرح گردید. گرچه راهب اتریشی گریگور مندل، که او را پدر ژنتیک مدرن می دانند هم عصر داروین بود، کارهایش همچنان تا آغاز قرن بیستم ناشناخته باقی ماندند. انتخاب طبیعی تنها پس از تلفیق نظریه فرگشت داروین و درک پیچیده آماری قوانین وراثت مندل، از سوی اکثر دانشمندان مورد قبول قرار گرفت. کارهای رانلد فیشر (وی زبان ریاضی مورد نیاز برای فرضیه ژنتیکی انتخاب طبیعی را تکمیل کرد) جی بی اس هالدین (وی مفهوم «هزینه» را در انتخاب طبیعی بکار برد و توضیح داد) سؤال رایت (وی در زمینه روشن ساختن مفهوم انتخاب و انطباق فعالیت داشت) تیودوسیوس دابزانسکی (وی جهش را به عنوان ایجادکننده تنوع ژنتیکی، عامل ایجادکننده ماده خام مورد نیاز برای انتخاب طبیعی معرفی کرد) ویلیام دانلد همیلتون (وی مفهوم انتخاب قومی را توضیح داد) ارنست میر (وی نقش مهم جدایی تولید مثلی را در تولید گونه های جدید مطرح کرد) و بسیاری از دانشمندان دیگر، باعث به وجود آمدن سنتز مدرن تکاملی گردید. این سنتزتا به امروز به نقش کلیدی انتخاب طبیعی در نظریه تکامل تأکید می کند. امروزه با پیشرفت علم ژنتیک و بیوتکنولوژی، قابلیت مقایسه بین DNA افراد و جانداران از طریق نشانگرهای مولکولی فراهم گشته است. از این قابلیت برای شناسایی قرابت موجودات با یکدیگر همچنین در جرم شناسی و تشخیص والد و فرزند در مسائل قضایی و حقوقی استفاده می شود؛ تست DNA نشان داده است که تفاوت بین DNA انسان و شامپانزه در حدود یک درصد است و این خود مهر تأییدی بر نظریهٔ فرگشت (تکامل) می باشد. احتمال رخداد تنوع طبیعی در بین افراد هر جمعیت وجود دارد. برخی از اختلافات ممکن است شانس فرد را برای زنده ماندن و تولید مثل بهبود ببخشد به طوری که میزان باروری در طول عمر افزایش یابد، به این معنی که صاحب فرزندان بیشتری می شود. مفهوم سازواری یا توانایی زیستی برای انتخاب طبیعی اساسی است. به طور کلی ، افرادی که «سازگارتر» هستند، از پتانسیل بهتری برای بقا برخوردار هستند، همانطور که در عبارت مشهور "بقای اصلح" وجود دارد، اما معنای دقیق این اصطلاح بسیار ظریف تر است. نظریه تکاملی مدرن، سازواری یا توانایی زیستی را با توجه مدتی که ارگانیسم زندگی می کند نه، بلکه با توجه به میزان موفقیتش در تولید مثل توضیح می دهد. در زیست شناسی، رقابت همکنش بین ارگانیسم هایی هستند که در  تطابق یکی بخاطر وجود دیگری کاهش می یاد. دلیل این امر می تواند این باشد که هر دو محدود به یک منبع مانند غذا، آب، زیستگاه هستند. انتخاب طبیعی می تواند بر روی هر یک از ویژگی های ارثی فنوتیپی عمل کند،  و فشار انتخابی می تواند توسط هر جنبه ای از محیط، از جمله انتخاب جنسی و رقابت با اعضای یک یا سایر گونه ها ایجاد شود.   با این حال، این به این معنا نیست که انتخاب طبیعی همیشه جهت دار است و منجر به تکامل تطبیقی ​​می شود. انتخاب طبیعی معمولاً با از بین بردن نا سازگارتر ها با وضعیت موجود شرایط را حفظ می کند. انتخاب طبیعی تاثیرات مختلفی روی خصوصیات دارد. انتخاب ثباتی در راستای ثابت نگه داشتن حالت مطلوب عمل می کند و در ساده ترین حالت تمامی انحرافات از حالت مطلوب انتخاب نامطلوب محسوب می شوند.    از طرفی، انتخاب با توجه به تأثیر آن بر تنوع ژنتیکی قابل تقسیم است. تصفیه یا انتخاب منفی برای از بین بردن تغییرات ژنتیکی از جمعیت عمل می کند (و با جهش دوباره که تغییرات جدید را معرفی می کند، مخالف است). گزینه دیگر برای طبقه بندی انتخاب، این است که در چه مرحله ای از چرخه زندگی رخ می دهد. برخی از زیست شناسان تنها دو نمونه را شناسایی کرده اند که یکی از آنها انتخاب با توجه به زیست پذیری (بقا) می باشد. این انتخاب به این معنی است که احتمال بقای یک ارگانیسم با توجه به زیست پذیری، باروری (میزان عمر و تولید مثل) آن افزایش یابد که در جهت افزایش تولید مثل و بقا عمل می کند. انتخاب همچنین می تواند توسط میزان یا واحد انتخاب طبقه بندی شود. انتخاب فردی روی تک فرد عمل کرده و تطابقات در راستای نفع فرد می باشد و این نتیجه از طریق انتخاب تک نفره قابل دستیابی می باشد.   در آخر، انتخاب می تواند توسط منبعی باشد که برای بدست آوردن آن رقابت وجود داشته باشد. انتخاب جنسی در نتیجه رقابت در پیدا کردن جفت صورت می گیرد. انتخاب جنسی غالبا توسط انتخاب باروری و گاهی با انتخاب زیست پذیری صورت می گیرد. انتخاب بر اساس اکولوژی نیز نمونه ای از انتخابی طبیعی است که معنی متفاوتی با انتخاب جنسی دارد. مانند انتخاب قبیله، رقابت و کودک کشی. Wikipedia contributors, "Sexual dimorphism," Wikipedia, The Free Encyclopedia, (accessed March 6, 2010).Wikipedia contributors, "Infanticide (zoology)," Wikipedia, The Free Encyclopedia, (accessed March 6, 2010).Wikipedia contributors, "Kin selection," Wikipedia, The Free Encyclopedia, (accessed March 6, 2010). Wikipedia contributors, "Noncoding DNA," Wikipedia, The Free Encyclopedia, (accessed March 10, 2010) .Wikipedia contributors, "Synonymous substitution," Wikipedia, The Free Encyclopedia, (accessed March 10, 2010) Wikipedia contributors, "Preadaptation," Wikipedia, The Free Encyclopedia, (accessed March 10, 2010 Wikipedia contributors, "Gene flow," Wikipedia, The Free Encyclopedia, (accessed March 11, 2010
[ { "answer1": "در نظریه مدرن تکامل، سازواری بر اساس طول حیات موجود زنده تعریف نمی شود بلکه با توفیق آن ارگانیسم در تولید مثل سنجیده می گردد.", "answer2": "به طور کلی ، افرادی که «سازگارتر» هستند، از پتانسیل بهتری برای بقا برخوردار هستند، همانطور که در عبارت مشهور \"بقای اصلح\" وجود دارد، اما معنای دقیق این اصطلاح بسیار ظریف تر است.", "distance": 11468, "question": "انتخاب طبیعی چگونه بر اساس سازگاری و چه معیاری برای سنجش آن تعریف می شود و چه تفاوتی با دیدگاه سنتی دارد؟" }, { "answer1": "گوناگونی ژنتیکی نتیجه جهش، بازترکیبی (شکستن یک اسید نوکلئیک واتصال دوباره آن به یک مولکول اسید نوکلئیک دیگر مانند آنچه در تقسیم میوز رخ می دهد) و تغییرات کاریوتیپی (تغییر در تعداد، شکل، اندازه و آرایش داخلی کروموزم ها) است.", "answer2": "هر یک از این تغییرات می تواند منجر به یک اثر بسیار پر سود یا بسیار پر ضرر شود ولی بروز یک اثر چشمگیر رخدادی بسیار نادر است.", "distance": 224, "question": "چه عواملی باعث ایجاد گوناگونی ژنتیکی می شوند که برای فرگشت ضروری است و جهش ها چگونه می توانند هم مفید و هم مضر باشند؟" }, { "answer1": "انتخاب زیست محیطی شامل کلیه مکانیسم های انتخابی است که در اثر محیط زیست القا می گردند. رقابت (مانند رقابت درختان برای نور)، انتخاب قومی (رفتاری که یک ارگانیسم حتی به قیمت جان خود انجام می دهد که منجر به بقای قومش می گردد. مثال آن را در کولونی های حشراتی مانند زنبور عسل و مورچه می توان دید.", "answer2": "واژه انتخاب جنسی تنها در مورد رقابت برای انتخاب جفت بکار می رود. انتخاب جنسی ممکن است درون یک جنس (درون جنسیتی) باشد. در این حالت انتخاب جنسی خود را به صورت رقابت اعضای همجنس یک جمعیت برای جفت یابی نشان خواهد داد.", "distance": 580, "question": "انتخاب طبیعی چگونه با انتخاب جنسی و انتخاب زیست محیطی متفاوت است و چه مثال هایی برای هرکدام وجود دارد؟" }, { "answer1": "بسیاری از باکتری ها هنگامی که در معرض آنتی بیوتیک ها قرار می گیرند بسرعت کشته می شوند. با این حال برخی از آن ها در اثر جهش (موتاسیون) اندکی نسبت به آنتی بیوتیک ها مقاوم ترند و اگر تنها به مدت کوتاهی در معرض آنتی بیوتیک قرار گیرند زنده خواهند ماند.", "answer2": "استفاده گسترده از آنتی بیوتیک ها منجر به افزایش مقاومت دارویی میکروب ها نسبت به آنتی بیوتیک ها شده است. این نمونه مثالی از مسابقه تسلیحاتی فرگشتی است. در این مسابقه باکتری مقاومت خود را نسبت به آنتی بیوتیک ها افزایش می دهد و از سوی دیگر دانشمندان علوم پزشکی سعی در یافتن آنتی بیوتیک های تازه ای دارند که قادر به کشتن این میکروب ها باشند.", "distance": 1302, "question": "مقاومت باکتری ها به آنتی بیوتیک چگونه رخ می دهد و این مقاومت چه ارتباطی با فرگشت دارد؟ همچنین این موضوع چه ارتباطی با مسابقه تسلیحاتی فرگشتی دارد؟" }, { "answer1": "به وجود آمدن گونه های تازه نیازمند جفت گیری به صورت انتخابی است زیرا این روند باعث کاهش جریان ژن می شود (جریان ژن همان انتقال آلل های ژن از یک جمعیت به جمعیتی دیگراست. به آن مهاجرت ژن نیز می گویند).", "answer2": "جفت گیری انتخابی به عنوان مثال، می تواند در اثر تغییر محیط فیزیکی (مثلاً در اثر جدایی فیزیکی یک گروه بدنبال ایجاد یک سد خارجی) یا در اثر انتخاب جنسی رخ دهد.", "distance": 199, "question": "جفت گیری انتخابی چگونه منجر به تشکیل گونه های جدید می شود و چه عواملی می توانند باعث کاهش جریان ژن شوند؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
432
: سرطان پستان سرطان پستان یا سرطان سینه به نوعی سرطان گفته می شود که از بافت پستان آغاز می شود. زن بودن، مهم ترین عامل احتمال بروز سرطان پستان است. اگرچه مردان نیز به این سرطان مبتلا می شوند اما احتمال آن در زنان ببیش از صد برابر است. سایر علائم سرطان پستان می تواند یک توده در پستان، تغییر شکل پستان، گودی پوست، ترشح مایع از نوک پستان، یا پوسته شدن قسمتی از پوست باشد. در افرادی که بیماری در اندام های دیگر آن ها گسترش پیدا کرده باشد، این علائم می توانند درد استخوان، غدد لنفاوی متورم، تنگی نفس، یا یرقان باشد. نوع نادری از سرطان پستان به نام سرطان پستان التهابی، به ندرت موجب یک توده مجزا می شود. در عوض ممکن است پوست پستان ضخیم، قرمز یا مانند پوست پرتقال دچار حفره گردد. همچنین ممکن است در آن ناحیه گرمی، درد یا برجستگی های جوش مانند مشاهده گردد. همچنین نوع دیگری از سرطان پستان، به نام منفی سه گانه (Triple Negative Breast Cancer)به عنوان بدخیم ترین نوع سرطان پستان شناخته شده است که فاقد درمان هدفمند است. این نوع سرطان با توجه به رشد و گسترش سریع، گزینه های درمانی محدود، عود پس از درمان و میزان مرگ و میر بالا در درجه سه قرار دارد. تقسیم بندی های مختلفی برای سرطان پستان صورت می گیرد، اما در کل با توجه به مطالعات مولکولی انجام شده سرطان پستان به پنج زیر گروه مختلف، شبه لومینال، شبه نرمال، HER2 مثبت (human epidermal growth factor receptor 2)، شبه بازال (basal-like) و کلودین کم (claudin-low) دستبه بندی می شود که دو زیر گروه شبه بازال و کلودین کم به دلیل اینکه سلول های سرطانی، گیرنده های استروژن و پروژسترون ندارند و همچنین پروتئینی به نام HER2 را بیش از حد تولید نمی کند جز سرطان پستان منفی سه گانه محسوب می شوند و اصطلاح منفی سه گانه به این واقعیت اشاره دارد و به این دلیل این نوع سرطان به هورمون درمانی یا داروهایی که برای گیرنده HER2 طرحی می شوند جواب نمی دهد. سرطان پستان منفی سه گانه معمولاً همراه با رده های سلولی basal-like بوده و به ندرت با رده های سلول claudin-low دیده می شود و در صورت شکل گیری این سرطان از رده های سلولی claudin-low به دلیل پایداری بالای رده های سلولی این زیر گروه، بدترین نوع از سرطان پستان منفی سه گانه را خواهیم داشت. معمولاً این سرطان در خانم های جوانتر از ۴۰ سال یا خانم هایی که دارای جهش در ژن BRCA1 هستند شایع تر است و در حدود ۱۵_ ۱۰٪ از کل سرطان های پستان را تشکیل می دهد. عوامل خطر ابتلاء به سرطان پستان عبارتند از مرض چاقی، عدم تمرین فیزیکی، نوشیدن نوشیدنی های الکلی، درمان جایگزینی هورمون در طول یائسگی، پرتوهای یونی، اولین قاعدگی در سنین پایین. دلیل حدود ۵ تا ۱۰٪ موارد ابتلاء به این بیماری ژن هایی هستند که از والدین فرد به ارث رسیده اند، از جمله BRCA1 و BRCA2. معمولاً سرطان پستان در سلول های دیواره مجاری شیر و لوبول ها که تأمین کننده شیر مجاری هستند، ایجاد می شود.به سرطان هایی که از این مجاری شروع می شوند، کارسینوم پستان گفته می شود، در حالیکه سرطان های ایجاد شده از لوبول ها با نام سرطان لوبولار شناخته شده اند. به علاوه، بیش از ۱۸ زیر-نوع سرطان پستان وجود دارد.برخی از سرطان ها از ضایعات پیش-تهاجمی از قبیل کارسینوم مجرایی درجا ایجاد می شوند. تشخیص سرطان پستان با انجام یک نمونه برداری از توده مربوط تأیید می شود.پس از تشخیص سرطان، آزمایش های بیشتری انجام می شوند تا مشخص شود که آیا سرطان به قسمت های دیگر بدن نیز سرایت کرده است یا خیر و چه درمان هایی ممکن است نسبت به بیماری واکنش نشان دهند. بر اساس نتایج یک تحقیق، داروهای ارزان قیمتی که معمولاً برای تقویت استخوان مصرف می شوند می توانند مرگ و میر ناشی از سرطان پستان را کاهش دهند. بیس فسفونات ها (Bisphosphonates) عمدتاً برای جلوگیری از تحلیل استخوان در افراد مبتلا به پوکی استخوان استفاده می شوند. این داروها از تغذیه هر سلول سرطانی که در استخوان گسترش می یابد، جلوگیری می کنند و به این ترتیب رشد سلول های سرطانی را متوقف می سازند. توازن مزایا در مقابل مضرات غربالگری سرطان پستان بحث برانگیز است. بنیاد همیاری کوکران در سال ۲۰۱۳ اعلام کرد که مشخص نیست آیا غربالگری ماموگرافی مزایای بیشتری دارد یا مضرات بیشتری. یک مرور برای گروه ضربت خدمات پیشگیری آمریکا در سال ۲۰۰۹ شواهدی را دربارهٔ مزایا در افراد ۴۰ تا ۷۰ ساله یافت، و سازمان توصیه می کند زنان ۵۰ تا ۷۴ ساله هر دو سال یک بار غربالگری را انجام دهند. برای پیشگیری از ابتلاء به سرطان پستان در افرادی که احتمال ابتلاء در آن ها بالا است، ممکن است از داروهای تاموکسیفن یا رالوکسیفن استفاده شود. برداشتن هر دو پستان از طریق جراحی یک اقدام پیشگیرانه مفید در برخی از زنان پر خطر است. برای افرادی که ابتلاء به سرطان در آن ها تشخیص داده شده است، می توان از تعدادی از درمان ها استفاده کرد، از قبیل جراحی، پرتودرمانی، شیمی درمانی و درمان هدفمند. انواع جراحی عبارتست از عمل جراحی حفظ پستان یا ماستکتومی. ممکن است در عمل جراحی یا در یک تاریخ دیگر عمل بازسازی پستانانجام شود. در افرادی که سرطان در سایر قسمت های بدن آن ها گسترش یافته است، درمان ها عمدتاً به منظور بهبود کیفیت زندگی و راحتی فرد انجام می گیرند. پزشکان و متخصصان اعتقاد دارند افزایش سن بارداری و عدم شیردهی دو عامل مهم در بروز سرطان پستان است، از همین رو بارداری و شیردهی احتمال بروز این سرطان را کاهش می دهد. نتایج سرطان پستان بسته به نوع سرطان، میزان بیماری، و سن فرد متغیر است. نرخ بقا در کشورهای توسعه یافته بالا است، به گونه ای که ۸۰٪ و ۹۰٪ از افراد در انگلستان و آمریکا حداقل ۵ سال زنده هستند نرخ بقا در کشورهای در حال توسعه پایین تر است. در سراسر دنیا، سرطان پستان مهم ترین نوع سرطان در زنان است، و ۲۵٪ از تمام موارد سرطان را به خود اختصاص می دهد. در سال ۲۰۱۲، 81.6 بر پایه گفته متخصصان در ایران سالانه هشت هزار نفر به سرطان پستان مبتلا می شوند و شیوع ابتلا به سرطان پستان در بین زنان ایرانی حدود ۳۰ تا ۳۵ مورد در ۱۰۰ هزار نفر است. توده های پستانی در مراحل اولیه قابل تشخیص نیستند ولی بزرگتر شدن غده با لمس قابل بررسی هستند عوامل خطر ابتلاء به سرطان پستان عبارتند از مرض چاقی، عدم تمرین فیزیکی، نوشیدن نوشیدنی های الکلی، درمان جایگزینی هورمون در طول یائسگی، پرتوهای یونی، اولین قاعدگی در سنین پایین، و دیر بچه دار شدن یا بچه دار نشدن. دلیل حدود ۵ تا ۱۰٪ از موارد ابتلاء به این بیماری ژن هایی هستند که از والدین فرد به ارث رسیده اند، از جمله BRCA1 و BRCA2. معمولاً سرطان پستان در سلول های دیواره مجاری شیر و لوبول ها که تأمین کننده شیر مجاری هستند، ایجاد می شود.به سرطان هایی که از این مجاری شروع می شوند، کارسینوم پستان گفته می شود، در حالیکه سرطان های ایجاد شده از لوبول ها با نام سرطان لوبولار شناخته شده اند. به علاوه، بیش از ۱۸ زیر-نوع سرطان پستان دیگر وجود دارد.برخی از سرطان ها از ضایعات پیش-تهاجمی از قبیل کارسینوم مجرایی درجا ایجاد می شوند. تشخیص سرطان پستان با انجام یک نمونه برداری از توده مربوط تأیید می شود.پس از تشخیص سرطان، آزمایش های بیشتری انجام می شوند تا مشخص شود که آیا سرطان به قسمت های دیگر بدن نیز سرایت کرده است یا خیر و چه درمان هایی ممکن است نسبت به بیماری واکنش نشان دهند. زنانی که ژن جهش یافته BRCA1 وBRCA2 دارند، ۳ تا ۷ برابر بیشتر از زنانی که فاقد این ژن ها هستند دچار سرطان پستان می شوند. درجه بندی بر اساس شکل سلول های تومور در زیر میکروسکوپ انجام می شود. این کار توسط پاتولوژیست صورت می گیرد. بعد از اینکه تشخیص نوع سرطان در نمونه قطعی شد، پاتولوژیست به مشاهده بیشتر جزئیات می پردازد و توده را به اصطلاح "گرید بندی" (درجه بندی) می کند. البته در برخی مواقع پزشک فوق تخصص خون و انکولوژی، جهت سرعت بخشیدن به درمان، خودش هم بررسی هایی را انجام می دهد. مطالعه زیر میکروسکوپ بافت سرطانی، سرعت تکثیر و میزان شباهت سلول ها به سلول های طبیعی را مشخص می کند. هر چه سلول های سرطانی به سلول های طبیعی شبیه تر باشند، سرعت تکثیر کمتری دارند و شانس موفقیت درمان بیشتر است. از نظر درجه بندی سلول های سرطانی به سه گروه تقسیم بندی می شوند: در توده های جامد جراح حین جراحی سعی می کند همه تومور و بخشی از بافت طبیعی اطرافش (Margin) را خارج نماید. البته همیشه این کار امکانپذیر نیست. محدوده برش جراحی می تواند یکی از سه وضعیت زیر را داشته باشد: ممکن است در گزارش پاتولوژی، میزان رشد سلولی گزارش شود، که در واقع بخشی از سلول های توده است که رشد کرده، تکثیر می شوند و در نهایت سلول های سرطان جدید می سازند. این مقدار به درصد نشان داده می شود و اصطلاحاً Rate of cell growth نامیده می شود. هرچه میزان رشد سلولی بالاتر باشد توده مهاجم تر است. یکی از ابزارهایی که پزشکان برای توصیف مراحل سرطان استفاده می کنند سیستم TNM است. این سیستم با استفاده از سه معیار، مرحله سرطان را مشخص می کند: نتایج بدست آمده با استفاده از این سه معیار مرحله سرطان هر فرد را تعیین می کند. پنج مرحله وجود دارد: مرحله بندی یک روش مشترک برای توصیف سرطان است تا پزشکان بتوانند بهترین طرح درمانی را به کمک همدیگر مشخص کنند. TNM مخفف تومور (T)، غده (N)، متاستاز (M) است. پزشکان برای تعیین مرحله سرطان به این سه عامل توجه می کنند: مرحله بندی روشی است که سرطان را بر اساس محل درگیر یا محل انتشار و اثر سرطان بر عملکرد سایر ارگان های بدن توصیف می کند. پزشکان با استفاده از تست های تشخیصی، مرحله سرطان را تعیین می کنند؛ بنابراین مرحله بندی با انجام همه تست ها، تکمیل می گردد. دانستن مرحله سرطان، پزشکان را در انتخاب بهترین نوع درمان و همچنین پیش بینی پیش آگهی های بیمار کمک می کند. مراحل برای انواع مختلف سرطان متفاوت است. مرحله سرطان پستان با ترکیب پارامترهای T, N و M تعیین می شود. زنان می توانند خطر ابتلا به سرطان پستان را با حفظ وزن، نوشیدن الکل کمتر، فعال شدن جسمی و شیر دادن فرزندان خود کاهش دهند. این تغییرات از ۳۸٪ سرطان پستان در ایالات متحده، ۴۲٪ در بریتانیا، ۲۸٪ در برزیل و ۲۰٪ در چین جلوگیری کرد. فواید تمرینات بدنی مانند پیاده روی سریع در تمام گروه های سنی از جمله زنان یائسه دیده می شود. سطح بالای فعالیت بدنی خطر ابتلا به سرطان پستان را در حدود ۱۴ درصد کاهش می دهد. استراتژی هایی که فعالیت بدنی منظم را افزایش می دهند و چاقی را کاهش می دهند نیز می توانند از مزایای دیگری مانند کاهش خطر بیماری های قلبی عروقی و دیابت برخوردار باشند. مصرف بالای میوه های مرکبات با کاهش ۱۰ درصدی در معرض خطر سرطان پستان همراه است. به نظر می رسد اسید چرب امگا ۳ مصرف زیاد سویا در مواد غذایی نیز خطر ابتلا را کاهش می دهند. بر اساس نتایج یک تحقیق، داروهای ارزان قیمتی که معمولاً برای تقویت استخوان مصرف می شوند می توانند مرگ و میر ناشی از سرطان پستان را کاهش دهند. بیس فسفونات ها (Bisphosphonates) عمدتاً برای جلوگیری از تحلیل استخوان در افراد مبتلا به پوکی استخوان استفاده می شوند. این داروها از تغذیه هر سلول سرطانی که در استخوان گسترش می یابد، جلوگیری می کنند و به این ترتیب رشد سلول های سرطانی را متوقف می سازند. شیوع سرطان پستان در زنانی که بچه دار می شوند کمتر است، و این کاهش باتعداد بچه ها رابطه مستقیم دارد. تحقیقات زیادی در این زمینه انجام شده است، به نظر می رسد بارداری و شیردهی از طریق مکانیسم های مختلفی مانع از بروز سرطان پستان می شوند. نقش پیشگیرانه شیردهی سال هاست مورد توجه محققین است. هر چه سن شروع شیر دهی، تعداد دفعات و مدت زمان آن بیشتر باشد، احتمال ابتلا کمتر است. در دوران شیردهی بافت پستان دچار تغییراتی می شود و سلول های تخصص یافته ای در آن شکل می گیرد، که این سلول ها در از بین بردن سلول های سرطانی نقش بسزایی دارند. چربی های اشباع شده نقش بسزایی در افزایش خطر بروز سرطان پستان بازی می کنند اما این عامل ممکن است در ادغام با برخی عوامل دیگر موجب افزایش خطر سرطان شود. توازن مزایا در مقابل مضرات غربالگری سرطان پستان بحث برانگیز است. بنیاد همیاری کوکران در سال ۲۰۱۳ اعلام کرد که مشخص نیست آیا غربالگری ماموگرافی مزایای بیشتری دارد یا مضرات بیشتری. یک مرور برای گروه ضربت خدمات پیشگیری آمریکا در سال ۲۰۰۹ شواهدی را دربارهٔ مزایا در افراد ۴۰ تا ۷۰ ساله یافت، و سازمان توصیه می کند زنان ۵۰ تا ۷۴ ساله هر دو سال یکبار غربالگری را انجام دهند. از روش های بیوپسی نیز از بافت پستان نمونه برداری کرده و با روش های پردازش تصویر وجود یا عدم وجود سرطان را تشخیص می دهند. معاینه بالینی پزشکی (Clinical Breast Cancer) خودآزمایی پستان (به اختصار "BSE") یکی از انواع روش های شناسایی سرطان پستان اولیه می باشد. این روش فقط با خود زن سروکار دارد که باید هر قسمت از پستان را که برآمده، شکستگی یا تورم دارد بررسی کند. "BSE" سابق به عنوان یکی از اصلی ترین روش های پیدا کردن سرطان در مراحل اولیه قابل علاج شناخته می شد، اما نتایج یکی از پژوهش های "RCT" بیانگر این مطلب بود که این روش در پیشگیری از مرگ ها بر اثر سرطان پستان تأثیرگذار نیست و در واقع باعث ضرر از طریق بی نیاز بودن به بیوپسی و جراحی می شود. پستان نگاری یا ماموگرافی گونه ای روش پرتونگاری است که در علوم تصویربرداری پزشکی، به خصوص تشخیص سرطان پستان در زنان کاربرد فراوان دارد. ماموگرافی در تشخیص سرطان پستان نقش محوری دارد. ماموگرافی یک عکس رادیوگرافی ساده از پستان و ابزاری برای کشف زودرس سرطان های غیرقابل لمس پستان است. ماموگرافی می تواند سرطان پستان را ده سال قبل از آن که قابل لمس شود، شناسایی کند. همه زنان پنجاه ساله و بیشتر باید هر دو سال یکبار ماموگرافی انجام دهند. زنانی که افراد درجه یک آن ها (یعنی مادر یا خواهرشان) مبتلا به سرطان باشند باید از ۳۵ سالگی ماموگرافی سالانه انجام دهند. ماموگرافی نمی تواند و نباید جایگزین معاینه توسط پزشک متخصص جراحی عمومی شود. ام آرآی پستان، بهترین و ایمن ترین روش غربالگری سرطان پستان محسوب می شود. این روش، نسبت به ماموگرافی به دلیل عدم استفاده از اشعه یونیزان، ارجحیت بنیادی دارد. تشخیص به موقع در سرطان پستان، نقش حیاتی دارد، و شانس ابتلاء در زن هایی که سابقه فامیلی سرطان پستان دارند بالاست؛ بنابراین، همه زن هایی که شانس ابتلای بالایی دارند، باید تحت غربالگری پستان با MRI قرار بگیرند. در این روش بوسیله انجام دادن سونوگرافی می توان به وجود بافت یا توده مخرب سرطانی پی برد. برای پیشگیری از ابتلاء به سرطان پستان در افرادی که احتمال ابتلاء در آن ها بالا است، ممکن است از داروهای تاموکسیفن یا رالوکسیفن استفاده شود. برداشتن هر دو پستان از طریق جراحی یک اقدام پیشگیرانه مفید در برخی از زنان پر خطر است. برای افرادی که ابتلاء به سرطان در آن ها تشخیص داده شده است، می توان از تعدادی از درمان ها استفاده کرد، از قبیل جراحی، پرتودرمانی، شیمی درمانی و درمان هدفمند. انواع جراحی عبارتست از عمل جراحی حفظ پستان یا ماستکتومی. ممکن است در عمل جراحی یا در یک تاریخ دیگر عمل بازسازی پستانانجام شود. در افرادی که سرطان در سایر قسمت های بدن آن ها گسترش یافته است، درمان ها عمدتاً به منظور بهبود کیفیت زندگی و راحتی فرد انجام می گیرند. پزشکان متخصصان اعتقاد دارند افزایش سن بارداری و عدم شیردهی دو عامل مهم در بروز سرطان پستان است، از همین رو بارداری و شیردهی احتمال بروز این سرطان را کاهش می دهد. در صورت احساس یک توده، اول از همه آرامش خود را حفظ کنید و مضطرب نشوید. ۸۰٪ توده های داخل پستان، سرطانی نیستند. این توده اغلب کیست های بی ضرر یا تغییرات بافتی در طول چرخه قاعدگی هستند. اما در صورت مشاهده هر چیز غیرعادی در پستان خود، به پزشک مراجعه کنید. سرطان پستان هرچه زودتر تشخیص داده شود، درمان راحت تری خواهد داشت. معمولاً برای درمان ابتدا عمل جراحی انجام خواهد گرفت که بسته به اندازه تومور قسمتی یا کل این بافت برداشته خواهد شد. بعد از آن در صورت نیاز، شیمی درمانی انجام خواهد شد و در صورت لزوم رادیوتراپی یا برق گذاشتن یا پرتو درمانی انجام می شود که بسته به نوع و اندازه تومور و تشخیص پزشک متفاوت خواهد بود. کارشناسان اعلام کردند 'پالبوسیکلیب'Palbociclib یک داروی خوراکی جدید در درمان سرطان پستان است که ظرفیت مقابله با سایر انواع سرطان را نیز دارد. این دارو با جلوگیری از فعالیت آنزیم های CDK4 و CDK6، تقسیم سریع سلول های سرطانی را هدف قرار می دهد. این دارو به واقع نخستین بازدارنده در برابر فعالیت دو آنزیم یاد شده است که عملکرد آن برای درمان سرطان پستان تأیید شده است. روش های درمان سرطان پستان بسیار گوناگون بوده و هر روز در حال تغییر و پیشرفت است و ممکن است به این لیست روش های جدیدی در آینده اضافه شود. درمان های سرطان به دو گروه بزرگ درمان های جراحی و غیر جراحی تقسیم می شوند نمونه برداری، روشی برای برای جدا نمودن نمونه کوچکی از بافت پستان برای تست های آزمایشگاهی می باشد. با استفاده از این آزمایش، پزشک تشخیص می دهد که، توده یا بیماری موجود در سینه، سرطانی می باشد یا خیر. نمونه برداری از پستان، نمونه ای از بافت پستان را ارایه می دهد که پزشک با استفاده از آن و یافته های آزمایش های سونوگرافی و ماموگرافی، ناهنجاری های پستان را تشخیص می دهد. گزارش آزمایشگاه از بیوپسی پستان می تواند در تعیین نیاز به جراحی اضافی یا درمان دیگری کمک کند. پزشک ممکن است نمونه برداری را به دلایل زیر توصیه کند: قبل از نمونه برداری از پستان، به پزشک خود بگویید اگر: اگر نمونه برداری شما با استفاده از MRI انجام می شود، در صورتی که هر گونه کاردیاک یا دستگاه الکترونیکی دیگری در داخل بدنتان قرار داداه شده باشد، یا حتی در صورتی که باردار هستید، با پزشک خود در میان بگذارید. معمولاً در این شرایط MRI توصیه نمی شود. میزان برداشت بافت پستانی در عمل ماستکتومی، بستگی به گسترش تومور و درگیری بافت های اطراف دارد. گاهی افزوده بر برداشت توده سرطانی و بافت پستانی، گره های لنفاوی زیر بغل و عضلات سینه ای نیز برداشته می شود. بافت مورد برش در این عمل جراحی معمولاً محدود است و تهاجم به بافت اطراف در طول جراحی وجود ندارد و روشی نسبتاً غیر تهاجمی می باشد. در این روش از داروهایی که سلول های سرطانی را با تأثیر بر یکی از مراحل چرخه رشد و تکثیر آنها از بین می برد. این داروها بر سلول های با سرعت رشد زیاد مانند سلول های سرطانی تأثیر می گذارد. شیمی درمانی پس از جراحی برای جلوگیری از پیشروی سلول های سرطانی و انتشار آنها به دیگر بخش های بدن استفاده می شود. گاهی از شیمی درمانی پیش از جراحی برای بیماران با تومورهای پستانی بزرگتر استفاده می شود تا اندازه آن کاهش یابد. این داروها می توانند باعث عوارض جانبی شوند، چراکه بر سلول های خود بدن با سرعت تکثیر زیاد اثر می گذارند. این عوارض جانبی به داروی درحال مصرف بستگی دارند و شامل مثال هایی چون ریزش مو، تهوع و استفراغ و خستگی می شود. دو دسته از داروها در این گروه یکی داروهای مسدودکننده گیرنده هورمون و دیگری داروهای مؤثر بر میزان ساخت هورمون هستند: این نوع از درمان برای آن گروه از تومورها استفاده می شود که به هورمون ها حساس هستند یعنی سلول های این تومورها گیرنده هورمون های استروژن (ER positive) و پروژسترون (PR positive) را دارند که به رشد و گسترش سلولهای سرطانی کمک می کند. از هر سه سرطان پستان دو نمونه آن دارای گیرنده هورمون هستند. مانند شیمی درمانی این داروها نیز می تواند برای کمک به عدم بازگشت سرطان پس از جراحی یا پیش از جراحی استفاده شود. داروهایی مانند تاموکسیفن (Tamoxifen) و فلووسترانت (Fluvestrant) با تأثیر بر گیرنده این هورمون ها به درمان این بیماری کمک می کند. باتوجه به مکانیسم عمل این داروها احتمال دیدن عوارض جانبی مرتبط مانند گرگرفتگی و خشکی واژن (برای تاموکسیفن) و گرگرفتگی و / یا تعریق شبانه (برای لوواسترانت) ممکن است. دسته دیگری از داروهای مؤثر بر هورمون ها داروهایی هستند که باعث کاهش سطح هورمون با جلوگیری از ساخت آن می شوند مانند مهارکننده های آروماتاز که می توانند در زنان یائسه مفید باشند. لتروزول (Letrozole) و اگزمستان (Exemestane) از داروهای این دسته اند. یکی از مهم ترین شاخه های فیزیک پزشکی است. پرتودرمانی به درمان بیماری با استفاده از پرتوهای نافذ مانند پرتوهای ایکس و آلفا و بتا و گاما که یا از دستگاه تابیده می شوند یا از داروهای حاوی مواد نشاندار شده ساطع می شوند گویند. پرتو درمانی استفاده از پرتوهای یون ساز برای از بین بردن یا کوچک کردن بافت های سرطانی است. در این روش در اثر آسیب DNA، سلول های ناحیه درمان (بافت هدف) تخریب و ادامه رشد و تقسیم غیرممکن می شود. اگرچه پرتو علاوه بر سلول های سرطانی به سلول های سالم نیز آسیب می رساند ولی اکثر سلول های سالم بهبودی خود را دوباره بدست می آورند. هدف از پرتو درمانی از بین بردن حداکثر سلول های سرطانی با حداقل آسیب به بافت های سالم است. کاربرد اصلی پرتو درمانی در معالجه یا تقلیل امراض سرطانی می باشد. پرتودرمانی پس از عمل جراحی به ناحیه تخت تومور و گره های لنفاوی داده می شود تا سلول های توموری میکروسکوپی را که ممکن است از جراحی فرار کنند را از بین ببرد. ممکن است اثر مثبتی بر میکرومحیط زیست تومور داشته باشد. پرتودرمانی می تواند به صورت پرتودرمانی خارجی یا به عنوان براکی تراپی (رادیوتراپی داخلی) صورت گیرد. به طور معمول رادیوتراپی پس از عمل برای سرطان پستان انجام می گیرد. رادیوتراپی می تواند خطر ابتلا به بازگشت دوباره را تا ۵۰–۶۶٪ کاهش دهد. نتایج سرطان پستان بسته به نوع سرطان، میزان بیماری، و سن فرد متغیر است. نرخ بقا در کشورهای توسعه یافته بالا است، به گونه ای که ۸۰٪ و ۹۰٪ از افراد در انگلستان و آمریکا حداقل ۵ سال زنده هستند نرخ بقا در کشورهای در حال توسعه پایین تر است. در سراسر دنیا، سرطان پستان مهم ترین نوع سرطان در زنان است، و ۲۵٪ از تمام موارد سرطان را به خود اختصاص می دهد. در سال ۲۰۱۲، 81.6 بر پایه گفته متخصصان در ایران سالانه هشت هزار نفر به سرطان پستان مبتلا می شوند و شیوع ابتلا به سرطان پستان در بین زنان ایرانی حدود ۳۰ تا ۳۵ مورد در ۱۰۰ هزار نفر است. روبان صورتی یک باریکه پارچه ای صورتی رنگ، یا شکلی نمادین از روبانی صورتی است که نماد بین المللی آگاهی بخش دربارهٔ سرطان پستان است. در تقویم جهانی اکتبر، ماه جهانی آگاهی بخشی در مورد سرطان پستان نام گرفته است. Karginova, O. , Weekley, C. M. , Raoul, A. , Alsayed, A. , Wu, T. , Lee, S. S. Y. , … & Olopade, O. I. (2019). Inhibition of Copper Transport Induces Apoptosis in Triple-Negative Breast Cancer Cells and Suppresses Tumor Angiogenesis. Molecular cancer therapeutics, 18(5), 873-885. Prat A, Perou CM. Deconstructing the molecular portraits of breast cancer. Molecular oncology. 2011 Feb;5(1):5-23. Wang J, Luo C, Shan C, You Q, Lu J, Elf S, Zhou Y, Wen Y, Vinkenborg JL, Fan J, Kang H. Inhibition of human copper trafficking by a small molecule significantly attenuates cancer cell proliferation. Nature chemistry. 2015 Dec;7(12):968.
[ { "answer1": "عوامل خطر ابتلاء به سرطان پستان عبارتند از مرض چاقی، عدم تمرین فیزیکی، نوشیدن نوشیدنی های الکلی، درمان جایگزینی هورمون در طول یائسگی، پرتوهای یونی، اولین قاعدگی در سنین پایین، و دیر بچه دار شدن یا بچه دار نشدن.", "answer2": "بیس فسفونات ها (Bisphosphonates) عمدتاً برای جلوگیری از تحلیل استخوان در افراد مبتلا به پوکی استخوان استفاده می شوند. این داروها از تغذیه هر سلول سرطانی که در استخوان گسترش می یابد، جلوگیری می کنند و به این ترتیب رشد سلول های سرطانی را متوقف می سازند.", "distance": 2054, "question": "چه عواملی در افزایش خطر ابتلا به سرطان پستان نقش دارند و داروهای بیس فسفونات چگونه بر این بیماری اثر می گذارند؟" }, { "answer1": "سازمان توصیه می کند زنان ۵۰ تا ۷۴ ساله هر دو سال یک بار غربالگری را انجام دهند.", "answer2": "در صورت احساس یک توده، اول از همه آرامش خود را حفظ کنید و مضطرب نشوید. ۸۰٪ توده های داخل پستان، سرطانی نیستند. این توده اغلب کیست های بی ضرر یا تغییرات بافتی در طول چرخه قاعدگی هستند. اما در صورت مشاهده هر چیز غیرعادی در پستان خود، به پزشک مراجعه کنید.", "distance": 9375, "question": "اگر زنی در سنین بین 50 تا 74 سال قرار داشته باشد و در خانواده خود سابقه ابتلا به سرطان پستان نداشته باشد، برای غربالگری چه توصیه ای می شود و اگر توده ای در پستان لمس شود، چه اقدامی باید انجام شود؟" }, { "answer1": "ماموگرافی در تشخیص سرطان پستان نقش محوری دارد. ماموگرافی یک عکس رادیوگرافی ساده از پستان و ابزاری برای کشف زودرس سرطان های غیرقابل لمس پستان است.", "answer2": "این نوع از درمان برای آن گروه از تومورها استفاده می شود که به هورمون ها حساس هستند یعنی سلول های این تومورها گیرنده هورمون های استروژن (ER positive) و پروژسترون (PR positive) را دارند که به رشد و گسترش سلولهای سرطانی کمک می کند.", "distance": 4845, "question": "ماموگرافی چه نقشی در تشخیص سرطان پستان دارد و در درمان سرطان پستان، داروهای هورمونی چگونه عمل می کنند؟" }, { "answer1": "پنج مرحله وجود دارد:", "answer2": "پرتودرمانی پس از عمل جراحی به ناحیه تخت تومور و گره های لنفاوی داده می شود تا سلول های توموری میکروسکوپی را که ممکن است از جراحی فرار کنند را از بین ببرد.", "distance": 10137, "question": "مراحل سرطان پستان چگونه دسته بندی می شوند و پرتودرمانی بعد از عمل جراحی برای چه منظوری انجام می شود؟" }, { "answer1": "همچنین نوع دیگری از سرطان پستان، به نام منفی سه گانه (Triple Negative Breast Cancer)به عنوان بدخیم ترین نوع سرطان پستان شناخته شده است که فاقد درمان هدفمند است.", "answer2": "این داروها می توانند باعث عوارض جانبی شوند، چراکه بر سلول های خود بدن با سرعت تکثیر زیاد اثر می گذارند. این عوارض جانبی به داروی درحال مصرف بستگی دارند و شامل مثال هایی چون ریزش مو، تهوع و استفراغ و خستگی می شود.", "distance": 15118, "question": "چه نوع سرطان پستانی بدخیم تر شناخته شده و یکی از درمان های سرطان پستان که باعث عوارض جانبی می شود چیست؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
433
: کلاه قرمزی کلاه قرمزی نام شخصیت عروسکی ایرانی است که توسط ایرج طهماسب و حمید جِبِلّی خلق و توسط مرضیه محبوب طراحی و ساخته شده است. فیلم های ساخته شده براساس این شخصیت از پرفروش ترین فیلم های تاریخ سینمای ایران است. کلاه قرمزی با بیش از دو دهه فعالیت در عرصهٔ سینما و تلویزیون، از یک عروسک به پدیده ای فرهنگی تبدیل شد که توانست مخاطبان بسیاری در بین نسل های گوناگون به ویژه متولدین دههٔ ۱۳۶۰ بیابد. این شخصیت عروسکی اولین بار در مجموعه ای تلویزیونی به نام جغجغه و فرفره ظاهر شد که در ابتدای دههٔ ۱۳۷۰ پخش می شد و سپس در سه فیلم سینمایی کلاه قرمزی و پسرخاله (۱۳۷۳)، کلاه قرمزی و سروناز (۱۳۸۱) و کلاه قرمزی و بچه ننه (۱۳۹۱) بازی کرد. در این فاصله کلاه قرمزی در یک مجموعه ۴ اپیزودی با نام کلاه قرمزی در فرنگ (۱۳۸۵) در شبکه نمایش خانگی حضور پیدا کرد. کلاه قرمزی از سال ۱۳۸۸ با همراهی چند عروسک دیگر در قالب جُنگ نوروزی دوباره به تلویزیون راه یافت و در آن سال پرمخاطب ترین برنامهٔ نوروزی شد. ویژه برنامه های نوروزی کلاه قرمزی تاکنون ادامه دارد. همچنین ویژه برنامه های کلاه قرمزی در عیدهایی نظیر فطر و قربان یا دیگر مناسبت ها مثل روز مادر و نیمهٔ شعبان هم پخش می شوند. دو روایت از زندگی کلاه قرمزی و نحوهٔ ورودش به برنامه وجود دارد: روایت مجموعهٔ تلویزیونی و روایت فیلم کلاه قرمزی و پسرخاله. در روایت نخست، کلاه قرمزی شاگردکفاشی است که در یکی از قسمت های برنامه به عنوان مهمان در برنامه حضور پیدا کرده بود و کفش های آقای مجری را که واکس زده بود برای وی آورده بود. اما او که پسری بازیگوش، پُرشروشور اما خوش قلب است که بلد نیست درست حرف بزند، به طوری که با صدایی عجیب و با تلفظ اشتباه کلمات، مدام آب دهانش را روی صورت آقای مجری (یا به قول خودش "آقای مُرجی") می ریخت. با سماجت در برنامه می مانَد و حضورش را در برنامه تثبیت می کند. در روایت دوم، یعنی روایت فیلم سینمایی کلاه قرمزی و پسرخاله، کلاه قرمزی که در شهرستان زندگی می کند کودکی است که از مدرسه اخراج شده و از ادامهٔ تحصیل بازمانده است. پس از این که به چند کار دست می زند و در همه شان ناموفق است، او که تنها مانده است، با دیدن اتفاقی آقای مجری در تلویزیون داخل ویترین یک مغازه و شنیدن حرف های محبت آمیز از او راهی تهران می شود که «همکار مجری» شود. اما آقای مجری او را جدی نمی گیرد و طردش می کند. او ساعت ها و روزها در خیابان ها سرگردان می شود تا در نهایت با سماجت دل آقای مجری را نرم می کند و همکار مجری می شود. کلاه قرمزی در ابتدا یک مورچهٔ عروسکی بود که در سال ۱۳۶۰ از آن در برنامهٔ «سقائک و شانه به سر دانا» به کارگردانی ایرج طهماسب استفاده می شد و سازندهٔ آن مسعود صادقیان بروجنی بود. صادقیان سابقهٔ ساخت عروسک های برنامه های هادی و هدی، مدرسهٔ موش ها و السون و ولسون را نیز در کارنامهٔ خود دارد. چند سال بعد از برنامهٔ سقائک و شانه به سر دانا، در سال ۱۳۷۲ برای ساخت برنامهٔ جغجغه و فرفره این عروسک از آرشیو بیرون کشیده شده و با ایجاد تغییراتی توسط مرضیه محبوب به کلاه قرمزی اولیه تبدیل گشت. کلاه قرمزی قرار بود فقط در یکی از قسمت های این برنامه و به عنوان مهمان و به عنوان پسری بازیگوش و یک شاگردکفاش حضور داشته باشد که بلد نیست درست حرف بزند، به طوری که با صدایی عجیب و با تلفظ اشتباه کلمات، مدام آب دهانش را روی صورت آقای مجری (یا به قول خودش "آقای مُرجی") می ریخت. پس از سال ها دوری از تلویزیون کلاه قرمزی در نوروز سال ۱۳۸۸ در قالب ویژه برنامهٔ نوروزی و به همراه عروسک های دیگر بار دیگر به صفحهٔ تلویزیون بازگشت و توانست پرمخاطب ترین برنامهٔ تلویزیون آن سال شود. پس از آن اما هر سال (به جز سال ۱۳۸۹ و ۱۳۹۵ و ۱۳۹۶ و ۱۳۹۸ و ۱۳۹۹ که این برنامه ساخته نشد) پخش این برنامهٔ نوروزی با اما و اگرهای فروان همراه می شود، برای مثال تابستان سال ۱۳۹۱ ناگهان شایع شد که شخصیت جیگر ممنوع التصویر شده است اما این شخصیت عروسکی در نوروز ۱۳۹۲ دوباره در تلویزیون نمایش داده شد. از شخصیت های دیگر می توان به: آقای همساده، فامیل دور، دوره، خانم بزرگ، دختر همسایه، دیوی، گابی، ببعی، ببخشید، پسرعمه زا، عزیزم ببخشید اشاره کرد که بعضاً محبوبیتشان بیشتر از کلاه قرمزی بوده است. کلاه قرمزی پسری هشت-نُه ساله با بلوزی به رنگ آبی با راه راه های سفید افقی است. او کلاهی قرمز به سر دارد و رنگ شلوارش سبز است و چکمه هایی به رنگ قرمز به پا دارد. رنگ چشم های کلاه قرمزی با هم تفاوت دارند. به طوری که یکی از چشم هایش سبز و دیگری آبی است. کلاه قرمزی پسری است پر شروشور، بازیگوش و تنبل اما خوش قلب با دروغ هایی معصومانه که در تلفظ درست کلمات مشکل دارد. جدا از تغییراتی که در طول زمان در عروسک این شخصیت و شکل ظاهری اش ایجاد شده، در شخصیت کلاه قرمزی هم تغییراتی ایجاد شده است. کلاه قرمزی در روزهای اولی که به تلویزیون آمد نه تنها نمی توانست درست صحبت کند، بلکه حتی وقتی صحبت می کرد می آمد جلو و خودش را می چسباند به سینهٔ آقای مجری و خیره می شد به چشم های او و در همین حالت هنگام حرف زدن آب دهانش را هم ناخواسته به صورت آقای مجری می پاشاند و او را مجبور می کرد تا مدام از کلاه قرمزی فاصله بگیرد. اما به مرور زمان شخصیت او بزرگ می شود، حرف زدنش کم کم مفهوم می شود و حتی شلنگ تخته اندازی هایش نیز کم می شود. دنیا فنی زاده، عروسک گردان این شخصیت که از ابتدا همراه آن بود در این باره معتقد بود، کلاه قرمزی دههٔ ۱۳۹۰ هنوز همان کلاه قرمزی دههٔ ۱۳۷۰ است و تنها خلق و خویش امروزی تر شده است. با این وجود او معتقد است که طی ۲۰ سالی که از عمر این شخصیت گذشته، کلاه قرمزی تفاوت های بسیاری کرده. به باور او این شخصیت دیگر بزرگ شده اما خصلت های خوب خود را از دست نداده است، بلکه یک سری از اخلاق های او که مختص دوران کودکی اش بود از دست داده؛ به عنوان مثال دیگر آقای مجری حرف های او می فهمد و دیگر نیازی به ترجمهٔ حرف های او نیست. به باور او کلاه قرمزی در این سال ها یادگرفته که درست حرف بزند و بعضی از رفتارهای خود را کنترل کند. او که هنوز مثل همان روز اول عاشقانه این شخصیت را دوست دارد معتقد است با وجود این ثبات در شخصیت کلاه قرمزی، اما بنا به گذشت زمان و تغییر شرایط، با توجه به این که جنس دیالوگ های کلاه قرمزی روزآمد شده، او نیز در نوع نگاهش به او این تغییر را در نظر دارد زیرا از نظر او خیلی از حرف های آن سال ها برای کودک امروز ناشناخته است و به همین دلیل دیگر جایی در بیان کلاه قرمزی نیز ندارند (دنیا فنی زاده عروسک گردان کلاه قرمزی هشتم دی سال نودوپنج به دلیل بیماری سرطان جان خود را از دست داد) مرضیه محبوب، طراح عروسک های مجموعهٔ کلاه قرمزی می گوید که از آن جا که این عروسک را با دست ساخته و هر کدام از یک تکه اسفنج شکل گرفته اند، طبیعی است که در گذر زمان و با بازسازی عروسک دچار تغییر بشوند. او منکر بزرگ ترشدن شخصیت کلاه قرمزی در طول زمان می شود و معتقد است عروسک ها هیچ وقت نه بزرگ می شوند و نه پیر. به عقیدهٔ این عروسک ساز یک عروسک اگر کودک خلق شود تا آخر عمر کودک می مانَد و اگر پیر به دنیا بیاید تا پایان زندگی اش پیر خواهد بود. با این حال او معتقد است از آن جا که همهٔ احساس و عاطفهٔ سازندهٔ عروسک به همراه این عروسک هاست و باری از زندگی اش روی دوش آن ها قرار گرفته است، شاید کلاه قرمزی با وجود ظاهر بدون تغییرش، رشد کرده باشد و شاید سازندگان این شخصیت در آینده او را به سنی برسانند که بخواهد ازدواج کند. با این وجود او تأکید می کند که این تخیل ماست که او را تغییر می دهد وگرنه فیزیک و ظاهر این عروسک همیشه به همین شکل باقی خواهد ماند. این عروسک ساز در مورد چرایی شباهت بیشتر عروسک های جدید برنامه به کلاه قرمزی، حتی فامیل دور با آن سر طاس و سبیل، همهٔ آن ها را از یک قوم و محله می داند که شاید از نظر خونی نسبتی با هم نداشته باشند اما به قول پسرعمه زا آن ها از یک ده آمده اند. ده کلاه قرمزی آباد. "کلاه قرمزی و پسرخاله" اولین فیلم سینمایی ساخته شده براساس شخصیت کلاه قرمزی بود. این فیلم در سال ۱۳۷۳ اکران شد و در عرض حدود سه ماه با قیمت بلیط میانگین ۸۰ تومان توانست در اکران تهران به رقم ۱۷۱ میلیون تومان دست یابد. یعنی با احتساب میانگین بلیط ۵۰۰ تومانی در سال ۱۳۸۱ رقم فروش فیلم کلاه قرمزی و پسرخاله چیزی حدود ۱ میلیارد تومان و با در نظر گرفتن بلیط ۱۰۰۰۰ تومانی سال ۱۳۹۸ تقریبا ۴۰ میلیارد تومان می شود، پس می توان این فیلم را پرمخاطب ترین و پرفروش ترین فیلم تاریخ سینمای ایران قلمداد کرد. بنابران گفته می شود که این فیلم با احتساب تورم، پرفروش ترین فیلم تاریخ سینمای ایران است. "کلاه قرمزی و سروناز" دومین فیلم سینمایی براساس شخصیت کلاه قرمزی بود که در سال ۱۳۸۱ اکران شد. گفته می شود که با میانگین بهای بلیط ۵۵۰ تومان موفق شد نزدیک به ۵۵۰ میلیون تومان بفروشد و به پرفروش ترین فیلم سال ۸۱ تبدیل شود. "کلاه قرمزی و بچه ننه" سومین فیلم سینمایی بر اساس شخصیت کلاه قرمزی است که در ۲۷ مرداد ۱۳۹۱ اکران شد و در دو روز نخست در حالی بود که فقط در ۱۲ سینما در حال اکران بود توانست به فروش ۱۰۲ میلیون تومان دست یابد. فیلم "ضد گلوله" که به طور هم زمان با این فیلم اکران شد، در ۱۸ سینما در روز نخست، نزدیک به پنج میلیون فروش داشته و "بی خداحافظی"، در ۱۹ سینما، ۹ میلیون تومان در روز اول فروخت. فیلم "کلاه قرمزی و بچه ننه" در مدت مشابه (روز اول اکران) در ۹ سینمایی که در اختیار داشت ۴۲ میلیون تومان فروش داشت. "کلاه قرمزی و بچه ننه" ۱۱ روز پس از اکران، توانست از مرز ۱ میلیارد فروش بگذرد و این تنها آمار اکران شهر تهران بود و آمار شهرستان ها هنوز مشخص نبود. بسیاری از دست اندرکاران سینمای ایران پیش بینی می کردند که این فیلم پرفروش ترین فیلم سال بشود. کلاه قرمزی پیش از محبوبیت در میان مخاطبان، محبوب سازندگانش است. عوامل پشت صحنهٔ این مجموعه همواره دنیا فنی زاده، عروسک گردان این شخصیت را دیده اند در پشت صحنه با کلاه قرمزی حرف می زند، او را نوازش می کند، موهایش را مرتب می کند و قربان صدقه اش می رود طوری که شاید برای دیگران عجیب به نظر برسد. فنی زاده که از اولین روز معرفی کلاه قرمزی به مخاطب کودکی که امروز اوج جوانی اش را هم پشت سر گذاشته، با او همراه بوده، حس عاطفی اش به این شخصیت را بیشتر می بیند، گویی بچه اش باشد که بزرگ هم نمی شود و تنها خلق و خویش امروزی تر شده است. او هنوز هم مثل سال های دههٔ ۱۳۷۰ عاشقانه کلاه قرمزی را دوست دارد و برای گرداندنش مقابل دوربین مانند روزهای اول ذوق و شوق دارد. او معتقد است کلاه قرمزی عجیب ترین شخصیت عروسکی است که از همان اول بدون این که کسی بخواهد آمد و ماندگار شد. او می گوید جدای علاقه مخاطبان به کلاه قرمزی، این شخصیت برای گروه سازندهٔ برنامه نیز بسیار جذاب و دوست داشتنی ست و می گوید نه تنها خودش، بلکه از نظر دیگر سازندگان این برنامه از جمله ایرج طهماسب و حمید جبلی نیز کلاه قرمزی زنده است و جزئی از گروه تولید برنامه است. او به عنوان مثال، نقل قولی از ایرج طهماسب می آورَد که وقتی از او می پرسند امسال هم کلاه قرمزی برنامه دارد، می گوید: امان از دست این بچه، باید امسال هم برنامه داشته باشیم. بسیاری از منتقدان یکی از دلایل موفقیت این مجموعه و این شخصیت را نوستالژی می دانند. به باور این منتقدان کلاه قرمزی نوستالژی نسلی است که بخش مهمی از زندگی اش را در برابر تلویزیون گذرانده است. اما منتقدانی هم هستند که معتقدند این تنها دلیل موفقیت این مجموعه نیست. به باور این منتقدان موفقیت این مجموعه اگر فقط به دلیل زنده کردن خاطرات بود هرگز نمی توانست به این خوبی با نسل های دیگر ارتباط برقرار کند. به باور این منتقدان برای تداوم موفقیت یک مجموعه نمی توان تنها با تکیه بر نوستالژی به جلو رفت. به باور این منتقدان شخصیت های این مجموعه بستر مناسبی را فراهم می کنند تا شوخی ها و طنز اجتماعی و گاه سیاسی در آن شکل بگیرد. مثل صحنه ای در کلاه قرمزی ۹۲ که در آن حراجی توسط عروسک های مجموعه راه می افتد و در آن فامیل دور در تماسی مداوم با صرافی ها مدام نرخ دلار را جویا می شد و قیمت اجناسش را در لحظه و به دلار اعلام می کرد. محمدحسن ساکی، منتقد سینما ضمن تأکید بر این که کلاه قرمزی را نه فقط یک کاراکتر یا یک عروسک، بلکه پدیده ای فرهنگی می داند می گوید: «کلاه قرمزی نمونهٔ شاخص یک پسربچه است که می تواند در همهٔ نسل ها حضور داشته باشد. او پسری بازیگوش، شیطان، حاضرجواب و تنبل است. طبقهٔ اقتصادی روشنی هم ندارد. ویژگی هایی که به او این امکان را می دهد که در بین نسل ها حرکت کند… کلاه قرمزی فقط یک کاراکتر نیست؛ او حتی فقط یک عروسک نیست بلکه پدیده ای فرهنگی است. این را می توان به خوبی از موفقیت و میزان مخاطبش دریافت.» از دیدگاه این منتقد کلاه قرمزی حیات دارد و به مرور زمان بزرگ تر می شود؛ نکتهٔ مهمی که شاید در دیگر عروسک ها و حتی در خود آقای مجری هم دیده نشود. کلاه قرمزی یک کاراکتر ثابت نیست؛ او در طول زمان رشد کرده است به طوری که او که در ابتدا نمی توانست درست حرف بزند و حتی هنگام حرف زدن آبِ دهانش به صورت مخاطبش می ریخت کم کم تغییر کرد و بزرگ شد. نیکو شریفی، روزنامه نگار، می نویسد: «شاید کلاه قرمزی (که پخش مجددش بعد از بیش از ده سال وقفه، در عید ۱۳۸۸ آغاز شد) تنها برنامه ای در تلویزیون باشد که بشود گفت به اندازهٔ برنامه ورزشی ۹۰ با تهیه کنندگی و اجرای عادل فردوسی پور مخاطب دارد. خیل عظیم کودکان و بزرگسالانی که این برنامه را در تلویزیون و اینترنت تماشا می کنند، و مهم تر، آن هایی که فقط همین برنامه را از بین برنامه های تلویزیون می پسندند شاهدی بر این ادعاست.» منتقدان در مورد دلایل موفقیت این مجموعه نظرات مختلفی دارند. محمدحسن ساکی معتقد است این موفقیت مدیون استفادهٔ صحیح از کهن الگوها و روزآمدکردن آن هاست. او رابطهٔ میان کلاه قرمزی و آقای مجری را تابع کهن الگویی می داند که بر اساس آن روابط مرشد و بچه مرشد میانشان برقرار می شود. از دید او همان طور که بچه مرشد حرف های نامفهومی می زند و مرشد حرف های او را تعبیر می کند، کلاه قرمزی نیز خصوصاً در برنامه های ابتدایی اش خوب صحبت نمی کرد و باید حرف هایش توسط مجری دوباره بیان می شد. از دید این منتقد آن ها را می توان به سان نسخهٔ روزآمدی از نمایش اوستا و سیاه دید. شوخی ها و حاضرجوابی های سیاه در برابر صبر و متانت اوستا به نوعی در شخصیت مجری و کلاه قرمزی تکرار می شود. از دیدگاه منتقدان رابطهٔ کلاه قرمزی و آقای مجری را می تواند رابطه ای پدر–فرزندی نیز در نظر گرفت. همان طور که بسیاری از کودکان خود را در شیطنت های کلاه قرمزی می یابند، بزرگترها نیز خود را در کالبد آقای مجری می یابند که پدری مهربان و دلسوز و صبور است که این موضوع باعث می شود مخاطبِ کلاه قرمزی نه فقط کودکان، که بزرگسالان نیز باشند. رابطهٔ این دو رابطه ای معلم-شاگردی نیست، یعنی چنین نیست که آقای مجری نصیحت کند و بچه ها خیلی زود قبول کنند؛ بلکه کلاه قرمزی و دیگر شخصیت های عروسکی این مجموعه گاه حرف ها و نصیحت های آقای مجری را قبول نمی کنند و او را به چالش می کشند. آقای مجری هم گاه از دست بچه ها حرصش می گیرد؛ درست مثل یک رابطهٔ پدر-فرزندیِ زنده و واقعی. از دیدگاه این منتقدان با وجودی که کلاه قرمزی حرف سیاسی نمی زند اما حرف هایش بیانگر خاطرات و حتی رنج های یک نسل است. کلاه قرمزی، مبارکِ مدرن است که در زبان طنز و کنایه واقعیت های مگوی جامعه را می گوید؛ نمادی از شوخ طبعیِ ایرانی که طلحک وار حرف خود را می زند و به حیاتش ادامه می دهد. با این حال این مجموعه از همان ابتدای شروع به پخشش منتقدان بسیاری داشته و دارد. بسیاری از منتقدان این برنامه را به نداشتن کارشناس و متخصصان کودک متهم می کنند که باعث شده بدون توجه به نیازهای شناختی کودکان برای آنان برنامه بسازند به طوری که به باور این منتقدان در مجموعهٔ کلاه قرمزی نه تنها چنین چیزی را مشاهده نمی شود بلکه رفتارها و گفتارها مملو از آموزه های غلط است؛ صحبت های آقای مجری با عروسک ها پر از خشونت است، دائم بچه ها را دعوا و تحقیر می کند، امر و نهی می کند و به ندرت از آن ها تعریف می کند. به باور این منتقدان در این مجموعه بچه ها هم دائم دروغ می گویند، نقش بازی می کنند، چیزی را پنهان می کنند، کارهای غلط پنهانی انجام می دهند و به عنوان مثال زیادی شیرینی می خورند، کثیف کاری می کنند، یا خنگند و همه چیز را اشتباه می فهمند، اصطلاحات را اشتباه به کار می برند (که به باور این منتقدان این موضوع خودش آموزش غلط است به کودکان). از دیگر نقدها به این مجموعه استفادهٔ شخصیت ها از کلمات خشونت آمیز و درخواست انجام کارهای بزرگانه و نامتناسب با سن کودکان از آن ها نظیر بازکردن و شستن و نصب پرده ها برای خانه تکانی است. در سری های اخیر مجموعهٔ «کلاه قرمزی» که کم کم و هر سال تعداد شخصیت ها بیشتر می شود نقش و حضور فعال کلاه قرمزی که نامش شناسنامهٔ کل مجموعه نیز هست کمرنگ تر شده است. این موضوع باعث انتقادهایی به این مجموعه شده است. با این وجود دنیا فنی زاده، عروسک گردان این شخصیت که از همان ابتدا با آن بوده معتقد است با توجه به تعدد شخصیت ها این اتفاق یک امر اجتناب ناپذیر است و به هر حال باید به همهٔ عروسک ها فرصت دیده شدن داد در حالی که زمان آیتم های برنامه نیز کوتاه است. سلیقهٔ شخصی فنی زاده در مورد برنامه این است که کلاه قرمزی در آیتم های دونفره مقابل آقای مجری ظاهر شود تا ضمن حفظ آن حال و هوای نوستالژیک برای مخاطب قدیمی برنامه، فرصت بهتری برای دیالوگ داشته باشد. با این وجود، نظر ایرج طهماسب این است که «کلاه قرمزی» یکی از معدود عروسک هایی باشد که در اغلب آیتم ها حضور دارد، حتی اگر تنها یک دیالوگ کوتاه سهم او بشود. عروسک کلاه قرمزی در ایران به یک برند تبدیل شده است که در طول سالیان حضورش در حافظهٔ جمعی ایرانیان علاوه بر حضور در تلویزیون و سینما، به صورت عروسک و نوشت افزار و اسباب بازی نیز میان کودکان وجود داشته. با این وجود، تا پیش از بازگشت مجدد این مجموعه به تلویزیون در سال ۱۳۸۸ هنوز به صورت برندی انحصاری درنیامده بود. اولین بار در روز پنج شنبه، ۱۸ مهر ۱۳۹۲ بود که در بیست و هفتمین جشنوارهٔ فیلم کودک و نوجوان در هتل کوثر اصفهان از عروسک ها، نوشت افزار این مجموعه به صورت رسمی رونمایی شد. همچنین در روزهای ۱۵ تا ۲۱ مهر ۱۳۹۲ و هم زمان با هفتهٔ کودک شبکه ۲ سیمای جمهوری اسلامی ایران به مناسب بیست سالگی این شخصیت عروسکی جشنی برپا کرد. یک بازی ویدئویی دویدنی براساس شخصیت کلاه قرمزی با نام TEHRUN 2 برای کامپیوتر و موبایل اندروید تولید و عرضه شده است. یک بازی ویدئویی دیگر هم براساس شخصیت کلاه قرمزی با نام کلاه قرمزی:رویای شکلاتی توسط YC groups تولید و در سال ۱۳۹۴ در ایران برای پلتفرم کامپیوتر عرضه شده است.
[ { "answer1": "این شخصیت عروسکی اولین بار در مجموعه ای تلویزیونی به نام جغجغه و فرفره ظاهر شد که در ابتدای دههٔ ۱۳۷۰ پخش می شد", "answer2": "\"کلاه قرمزی و پسرخاله\" اولین فیلم سینمایی ساخته شده براساس شخصیت کلاه قرمزی بود.", "distance": 6343, "question": "شخصیت کلاه قرمزی ابتدا در کدام برنامه تلویزیونی ظاهر شد و اولین فیلم سینمایی ساخته شده بر اساس این شخصیت چه نام داشت؟" }, { "answer1": "کلاه قرمزی نام شخصیت عروسکی ایرانی است که توسط ایرج طهماسب و حمید جِبِلّی خلق و توسط مرضیه محبوب طراحی و ساخته شده است.", "answer2": "دنیا فنی زاده، عروسک گردان این شخصیت که از ابتدا همراه آن بود در این باره معتقد بود، کلاه قرمزی دههٔ ۱۳۹۰ هنوز همان کلاه قرمزی دههٔ ۱۳۷۰ است و تنها خلق و خویش امروزی تر شده است.", "distance": 4526, "question": "طراح عروسک کلاه قرمزی چه کسی بود و دنیا فنی زاده در مورد شخصیت کلاه قرمزی در دهه ۱۳۹۰ چه نظری داشت؟" }, { "answer1": "پس از سال ها دوری از تلویزیون کلاه قرمزی در نوروز سال ۱۳۸۸ در قالب ویژه برنامهٔ نوروزی و به همراه عروسک های دیگر بار دیگر به صفحهٔ تلویزیون بازگشت", "answer2": "بسیاری از منتقدان این برنامه را به نداشتن کارشناس و متخصصان کودک متهم می کنند که باعث شده بدون توجه به نیازهای شناختی کودکان برای آنان برنامه بسازند", "distance": 10301, "question": "برنامه کلاه قرمزی اولین بار در چه سالی به تلویزیون بازگشت و یکی از نقدهای منتقدان به این برنامه چه بود؟" }, { "answer1": "این فیلم در سال ۱۳۷۳ اکران شد و در عرض حدود سه ماه با قیمت بلیط میانگین ۸۰ تومان توانست در اکران تهران به رقم ۱۷۱ میلیون تومان دست یابد.", "answer2": "اولین بار در روز پنج شنبه، ۱۸ مهر ۱۳۹۲ بود که در بیست و هفتمین جشنوارهٔ فیلم کودک و نوجوان در هتل کوثر اصفهان از عروسک ها، نوشت افزار این مجموعه به صورت رسمی رونمایی شد.", "distance": 8471, "question": "اولین فیلم کلاه قرمزی چه میزان در اکران تهران فروش داشت و در چه تاریخی از عروسک ها و نوشت افزار این مجموعه رونمایی شد؟" }, { "answer1": "او کلاهی قرمز به سر دارد و رنگ شلوارش سبز است", "answer2": "از دیدگاه منتقدان رابطهٔ کلاه قرمزی و آقای مجری را می تواند رابطه ای پدر–فرزندی نیز در نظر گرفت.", "distance": 8516, "question": "رنگ کلاه و شلوار کلاه قرمزی چه رنگی است و از دید منتقدین رابطه بین کلاه قرمزی و آقای مجری چگونه است؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
434
: مارشال مک لوهان مارشال مک لوهان (۲۱ ژوئیه ۱۹۱۱ – ۳۱ دسامبر ۱۹۸۰)، استاد مرکز مطالعات رسانه ای تورنتو، و مطرح کنندهٔ مفهوم «دهکدهٔ جهانی» و جملهٔ معروف «رسانه خود پیام است» بود. او از نظر توجه به فناوری های ارتباطی، جزو چهره های پیشتاز در این قلمرو به حساب می آید. طبقه بندی رسانه ها به سرد و گرم نیز از کارهای اوست. او به تلویزیون صفت «غول خجالتی»، و به رادیو صفت «طبل قبیله ای» داد. مک لوهان معتقد بود که کل فناوری های رسانه ای از الفبا تا کامپیوتر در واقع امتداد انسان بوده اند. بقیهٔ کارهای مک لوهان که در واقع تلاش می کند که نشان دهد رسانه چگونه «بودن در جهان» ما را تعیین می کند، در واقع تلاش او برای ارائهٔ یک تحلیل پدیدارشناسانه از زندگی در «دهکدهٔ جهانی» و در کل فضاهای رسانه ای ست که رسانه ها ایجاد می کنند. مک لوهان در برخی نوشته ها و جملات مشهورش از مارکس الهام گرفته بود اما بخش عمده نظریه های خود را بر مبنای عقاید اینیس بنا گذاشت که او هم از قضا کانادایی بود. اینیس در واقع استاد مک لوهان بود و از همان ابتدا به عقاید شاگردش مک لوهان علاقه مند شد. هر دوی آن ها در دانشگاه تورنتو درس خواندند و استاد شدند. مک لوهان وقتی دید اینیس یکی از کتاب های او را به عنوان منبع درسی برای دانشجویان سال چهارم اقتصاد معرفی کرده شگفت زده شد. یکی از دلایل اهمیت مک لوهان این است که او زمانی نظریات خود را اعلام کرد که نگرش های فرهنگ گرایانه و پارادایم اثرات محدود در اوج قدرت خود بودند و اینیس هم با این که کم تر با فرهنگ گرایان درگیر بود، در همین فضا و علیه آن می نوشت. هربرت مارشال مک لوهان (۲۱ ژوئیه ۱۹۱۱ تا ۳۱ دسامبر ۱۹۸۰) یک استاد کاناداییِ زبان انگلیسی، فیلسوف نظریه پرداز تئوری های ارتباطی و یک روشنگر اجتماعی بود. کار او به نظر، یکی از سنگ بناهای مطالعه دربارهٔ نظریه های رسانه و همچنین داشتن استفاده عملی در حرفه تلویزیون و تبلیغات است. او دانش آموختهٔ دانشگاه های منیوبا و کمبریج است و حرفهٔ آموزگاری خود را به عنوان استاد رشته زبان انگلیسی در دانشگاه های مختلف ایالات متحده و کانادا آغاز کرد؛ و سپس به دانشگاه تورنتو رفت و تا پایان عمر در آنجا به تدریس پرداخت. مک لوهان به علت ابداع عبارت " رسانه پیام است"، " دهکده جهانی " و برای پیش بینی شبکه جهانی وب – تقریباً سی سال پیش از ظهور آن – مشهور است. همچنین، او یکی از پایه های همیشگی بحث راجع به رسانه در اواخر دهه ۱۹۶۰ بود. در سال های پس از مرگش او همچنان یکی از شخصیت های بحث برانگیز چرخه دانشگاهی محسوب می شد و با ظهور اینترنت علاقه به جنبه کاری و فکری او تجدید شد. هربرت مارشال مک لوهان، فرزند السی نا اومی و هربرت ارنست مک لوهان در ایالت ادمونتون آلبرتا به دنیا آمد. برادرش موریس دو سال از او کوچکتر بود. «مارشال» از نام خانوادگی مادربزرگ مادری اش گرفته شده بود. والدین او هر دو در کانادا متولد شده بودند. مادر او یک معلم تعمید دهنده بود و بعد از آن به حرفه بازیگری پرداخت. پدرش یک متدیست بود و در ادمونتون معاملات ملکی انجام می داد. هنگامی که جنگ جهانی اول شروع شد پدر مک لوهان ورشکسته شد و به ارتش کانادا پیوست. پس از یک سال خدمت به آنفلوانزا مبتلا شد و به دور از جبههٔ جنگ، در کانادا ماند. هنگامی که پدرش از ارتش مرخص شد، خانواده مک لوهان به وینیپگ منیوبا نقل مکان کردند. جایی که مارشال بزرگ شد و به مدرسه رفت. ابتدا به مدرسه فنی کلوین رفت و سپس در سال ۱۹۲۸ در دانشگاه منیوبا نام نویسی کرد. در دانشگاه منیوبا بود که مک لوهان به کشمکش درونی خود با مذهب پی برد و به ادبیات روی آورد تا «اشتیاق شدید روح خود به حقیقت و زیبایی را ارضا کند.» که بعدها به عنوان یک اگنوسیتیزم (تجاهل گرا) به این مرحله رسید. او پس از گذراندن یک سال به عنوان دانشجوی مهندسی، رشته اش را تغییر داد و مدرک کارشناسی خود را گرفت(۱۹۳۳). در همین سال مدال طلای خود را در هنر و علم دریافت کرد و سپس در سال ۱۹۳۴ کارشناسی ارشد خود را در رشته زبان انگلیسی از دانشگاه منیوبا گرفت. او بسیار آرزو داشت که تحصیل خود را در آکسفورد ادامه دهد، با این حال نتوانست بورس تحصیلی رودز برای ورود به آکسفورد را حفظ کند و در دانشگاه کمبریج پذیرفته شد. اگر چه مک لوهان قبلاً یک مدرک کارشناسی و یک کارشناسی ارشد از دانشگاه منیوبا داشت اما کمبریج از او خواست که به عنوان یک داوطلب وابسته، با تحصیلات غیر دانشگاهی ثبت نام کند و به جای سه سال یک سال برای گرفتن مدرک کارشناسی درس بخواند تا بتواند وارد دوره های دکتری شود. او بالاخره در پاییز ۱۹۳۴ به ترینیتی هال دانشگاه کمبریج وارد شد و زیر نظر استادانی چون آیور آرمسترانگ ریچاردز و فرانک ریموند لیویس به تحصیل پرداخت و از مکتب ادبی نقد نو (نئو کریتیسیسم) تأثیر پذیرفت. بر اساس اندیشه سالهای پیش، به علت تأکید بر «تعلیم و ادراک» و برخی مفاهیم مانند نظریه پیش خوراند ریچاردز، او به استادانی از دانشگاه نسبت داده شد که بر مسیر کارهای بعدی اش تأثیرگذار بود. این مطالعه ها زیربنای مهمی را برای نظریه های بعدی او دربارهٔ فرمهای مختلف تکنولوژی ایجاد کرد. او مدرک لازم را در سال ۱۹۳۶ از کمبریج گرفت و وارد برنامه های فارغ التحصیلی آن ها شد. بعدها برای پیدا کردن شغلی به عنوان دستیار آموزش می گشت که چون شغل مناسبی در این زمینه در کانادا نیافت در سال تحصیلی ۱۹۳۶–۳۷ در دانشگاه ویسکانسن- مدیسن به کار مشغول شد. مک لوهان در سال ۱۹۳۷ حین مطالعه درس های سه گانه (دستور زبان –منطق و معانی بیان) در کمبریج با خواندن مطالب جی. کی چسترتون، اولین گامها را به سوی تغییر مذهب آتی اش به کلیسای کاتولیک رم برداشت. مک لوهان در سال ۱۹۳۵ به مادرش اینچنین نوشت: «اگر با چسترتون برخورد نکرده بودم، شاید حداقل برای سالهای سال تجاهل گرا باقی می ماندم» مک لوهان در پایان مارس ۱۹۳۷ فرایند تدریجی اما جامع تغییر مذهب خود را کامل کرد و رسماً مذهب کلیسای کاتولیک رم را پذیرفت. پدرش پس از مشورت با یک کشیش تصمیم او را برای تغییر مذهب پذیرفت اما مادرش احساس می کرد که این تغییر مذهب به حرفهٔ پسرش لطمه خواهد زد و تسلی نمی یافت. مک لوهان در تمام طول زندگی فرد دینداری بود ولی مسئلهٔ مذهب را موضوعی خصوصی می دانست. او در طول عمر خود به عدد سه علاقه خاصی داشت: مثل درس های سه گانه، سه گانگی (تثلیث) و گاهی می گفت که مریم باکره از لحاظ فکری او را هدایت کرده است. مک لوهان در ادامه فعالیت های شغلی اش، شروع به تدریس در مؤسسه آموزش عالی کلیسای کاتولیک رم کرد. در سالهای ۱۹۳۷ تا ۱۹۴۴ در دانشگاه سنت لوئیس زبان انگلیسی به تدریس پرداخت. (البته برای یک سال (۱۹۳۹–۱۹۴۰) به علت برگشت به کمبریج این روند متوقف شد) در سنت لوئیس او درس هایی دربارهٔ ویلیام شکسپیر را تدریس می کرد و استاد راهنما و دوست و همراه والتر جی آونگ (۱۹۱۲–۲۰۰۳)، کسی که بعدها تبدیل به یکی از صاحب نظران به نام عرصه ارتباطات و تکنولوژی شد، هم بود که به نوشتن رساله دکترایش در زمینه موضوعی که مک لوهان توجهش را به آن جلب کرده بود می پرداخت. در سنت لوئیس مک لوهان همسر آینده اش را هم ملاقات کرد. در ۴ اوت ۱۹۳۹ با کورین وئیس (۱۹۱۲–۲۰۰۸) که یک معلم و بازیگر مشتاق از اهالی فورت وورث تگزاس بود ازدواج کرد. آنها سال ۱۹۳۹ تا ۱۹۴۰ را با یکدیگر در کمبریج گذراندند، جایی که مک لوهان مدرک کارشناسی ارشد خود را گرفت (در ژانویه ۱۹۴۰) و کار بر روی رساله دکترای خود دربارهٔ توماس نش و هنر کلامی را آغاز کرد. وقتی که مک لوهان در انگلستان بود، جنگ در اروپا شروع شد. به همین سبب، اجازه کامل کردن و ارائه دادن رساله خود در ایالات متحده را، بدون نیاز به برگشت به کمبریج برای دفاعیه شفاهی گرفت و راهی آمریکا شد. در ۱۹۴۰ مک لوهان و همسرش به سنت لوئیس برگشتند وبا ادامه تدریس در دانشگاه، زندگی خانوادگی خود را آغاز کردند. او دکترای خود را در دسامبر۱۹۴۳ گرفت. پس از برگشت به کانادا از سال ۱۹۴۴ تا ۴۶ در کالج اسامپشن دانشگاه ویندزور ایالت انتاریو به تدریس پرداخت. سپس در سال ۱۹۴۶ به تورنتو رفت و به استادان کالج سنت میشلز که یکی از کالج های کاتولیک دانشگاه تورنتو است پیوست. هیوکز یکی از دانشجویان او و هارولد اینیس که یک اقتصاددان و محقق ارتباطات کانادایی بود از همکاران مک لوهان در دانشگاه بود که تأثیر زیادی بر کارها و افکار مک لوهان گذاشت. مک لوهان در سال ۱۹۴۶ این چنین نوشت: " خوشوقت می شوم وقتی که به کتاب خود " کهکشان گوتنبرگ" به عنوان شرحی بر مشاهدات اینیس دربارهٔ بحث دست آوردهای روانی اجتماعی: اول نوشتن و سپس چاپ؛ می نگرم" در اوایل دهه ۱۹۵۰، مک لوهان سمینار ارتباطات و فرهنگ را که توسط بنیاد فورد پایه گذاری شده بود در دانشگاه تورنتو آغاز کرد. همین طور که اعتبار و آوازه مک لوهان بیشتر می شد، درخواست های بیشتری از دانشگاه های مختلف دریافت می کرد و دانشگاه تورنتو برای حفظ او، مرکز فرهنگ و تکنولوژی را در سال ۱۹۶۳ تأسیس کرد. او اولین کار عمده خود را در این مدت منتشر کرد «عروس مکانیکی»(۱۹۵۱) این کار آزمایشی دربارهٔ اثرات تبلیغات بر جامعه و فرهنگ بود. همچنین او در طول دهه ۱۹۵۰ نشریه ای مهم به نام «کاوش» را به همراه ادموند کارپنتر منتشر کرد. مک لوهان به همراه هارولد اینیس؛ اریک ای هالک، نورتروپ فرای و کارپنتر شاخصه و توصیف مدرسه نظریه های ارتباطات تورنتو بودند. در طول این دوره مک لوهان بر تز دکترای نویسندهٔ نو گرا «شیلا واتسون» دربارهٔ «ویندهام لوئیس» نظارت می کرد. مک لوهان تمام سال ۱۹۷۹ را در دانشگاه تورنتو باقی ماند و بیشتر مدت به عنوان رئیس مرکزش در زمینه فرهنگ و تکنولوژی فعالیت داشت. او برای کرسی استادی آلبرت شوارتز در علوم انسانی فراخوانده شد و یک سال را (۱۹۶۷–۶۸) در دانشگاه فوردهام برانکس نیویورک گذراند. در فوردهام تشخیص داده شد به تومور مغزی خوش خیم مبتلا شده که درمان موفقیت آمیزی داشت. سپس به تورنتو برگشت؛ جایی که تا آخر عمر در دانشگاهش به تدریس پرداخت و در ویچوود پارک، منطقه ای روستایی محصور در تپه هایی که به مرکز شهر مشرف هستند، در همسایگی آناتول راپوپوت زندگی کرد. در سال ۱۹۷۰ مک لوهان به مقام مصاحب(companion) در دستور کانادا (Canada order) رسید. از آوریل تا می ۱۹۷۵ او مهمان کرسی مک درموت در دانشگاه دالاس بود. مارشال و کورین مک لوهان ۶ فرزند داشتند: اریک، مری و ترزای دوقلو، استفانی، الیزابت و مایکل. خرج و مخارج زیاد و مکرر یک خانوادهٔ بزرگ عاقبت مک لوهان ر وادار به کارهای تبلیغاتی و پذیرفتن پی در پی مشاوره و سخنرانی های کاری برای شرکت های بزرگ از جمله آی بی ام و ای تی اند تی کرد. مک لوهان در سپتامبر ۱۹۷۹ ضربه ای خورد که بر توانایی سخنوری اش تأثیر منفی گذاشت. کمی بعد گروه مطالعات دانشگاه تورنتو تلاش کرد که مرکز تحقیقاتی مک لوهان را ببندد اما جلوی این کار توسط معترضان مهم و قابل توجهی مانند وودی آلن که یکی از مهمترین آن ها بود گرفته شد. در فیلم سینمایی برندهٔ اسکار آنی هال به کارگردانی وودی آلن، مک لوهان در صحنه کوتاهی در نقش خودش بازی می کند: یک بحث آکادمیک پرشکوه با آلن در صف سینما که با این جمله ناگهانی مک لوهان که می گوید " تو هیچ چیز دربارهٔ آثار من نمی دانی …" به سکوت می انجامد. این یکی از پرکاربردترین عباراتی بود که مک لوهان دربارهٔ و در جواب کسانی که با او مخالفت می کردند می گفت. مک لوهان هیچ وقت پس از آن ضربه به طور کامل سلامت خود را بازنیافت و در ۳۱ دسامبر ۱۹۸۰ در بستر خود جان باخت. مک لوهان در طول سالهای حضور در دانشگاه سنت لوئیس، به طور هم زمان بر دو پروژه کار می کرد: رساله دکترایش و دستنوشته ای به نام سنتهای انسان صنعتی که تنها شامل منتخبی حاکی از مطالبی که مک لوهان از پیش برای آن آماده کرده بود می شد، که عاقبت در سال ۱۹۵۱ با عنوان عروس مکانیکی چاپ شد. رساله دکترای مک لوهان از دانشگاه کمبریج در سال ۱۹۴۲ تاریخچه هنرهای کلامی را بررسی می کند. دستور زبان، منطق و معانی بیان (که جمعاً به درس های سه گانه شناخته می شود) از دوران سیسرو تا زمان توماس نش. منک لوهان در نوشتن آثار بعدی اش، در زمان های خاصی، از مفاهیم لاتین درس های سه گانه استفاده می کرد تا بتواند تصویری منظم و سیستماتیک از دوره زبانی خاصی درتاریخ فرهنگ غرب را بنمایاند. مک لوهان اظهار می دارد: به عنوان مثال، مشخصه قرون وسطی تأکید شدید بر مطالعه رسمی منطق بود. کلید پیشرفت که به رنسانس منجر شد در دوباره خوانی متون کهن نبود بلکه در تغییر جهت توجه از مطالعهٔ رسمی منطق به معانی بیان و زبان بود. زندگی مدرن با مشخصه ظهور مجدد دستور زبان به عنوان خصیصه ای برجسته توصیف می شود؛ روندی که مک لوهان احساس می کرد در مکتب نقد نو (نئو کریتیسیسم) ریچارد لیویس با مثال نشان داده شده است. در عروس مکانیکی، مک لوهان جهت توجه خود را به سمت آنالیز و تفسیر تعداد زیادی مثال از اقناع در فرهنگ عامه معاصر می چرخاند. این در واقع به صورت طبیعی دنباله کار قبلی او در زمینه کارکرد منطق و معانی بیان درس های سه گانه کلاسیک در جهت اقناع بود. در این مرحله بود که توجه او به صورت چشمگیری به نکته دیگری جلب شد: مطالعه تأثیر رسانه های ارتباطی بدون در نظر گرفتن محتوای آنها. سخن کوتاه مشهور او «رسانه پیام است» (که در کتاب درک رسانه ها: امتداد انسان، چاپ شده در سال ۱۹۶۴ به طور کامل تشریح شده) توجه را به این تأثیر ذاتی رسانه های ارتباطی جلب می کند. مک لوهان همچنین انتشار مجله کاوش را با یک انسان شناس به نام ادموند تد کارپنتر آغاز کرد. مک لوهان در نامه ای که در تاریخ ۳۱ می ۱۹۵۳ به والتر آونگ نوشته اطلاع داده است که از طرف بنیاد فورد اعانه ای دو ساله به مبلغ ۴۳ هزار دلار دریافت کرده تا یک پروژه ارتباطی در دانشگاه تورنتو بر پا کند که استادان دانشگاهی با دیسیپلین های متفاوت در آن شرکت می کنند، و این امر باعث ایجاد مجله شد. تام ولف اظهار می کند که کارهای مک لوهان تأثیراتی پنهانی از فیلسوف کاتولیک تیل هارد دچاردین گرفته است که نظراتش دربارهٔ ایده های مک لوهان مخصوصاً ایده تکامل تدریجی ذهن بشر به «نوزفر» سابقه بیشتری دارد. ولف اینچنین استدلال می کند که مک لوهان تصور می کرد که وابستگی او به یک متخصص الاهیات کاتولیک ولو موقوف به کلیسای رم، ممکن است باعث شود مخاطبان روشنفکری که سعی در جذب آن ها داشت مطالبش را رد کنند پس در کتاب های منتشر شده اش همهٔ ارجاع ها به چاردین را حذف کرد. در حالیکه به صورت خصوصی به این تأثیرات اعتراف داشت. کتاب اول مک لوهان، عروس مکانیکی : سنتهای انسان صنعتی (۱۹۵۱)، مطالعه ای است پیشگام در زمینه ای که امروز به فرهنگ عامه مشهور است. علاقهٔ او به مطالعه انتقادی فرهنگ عامه تحت تأثیر کتاب «فرهنگ و محیط» نوشتهٔ اف آر لیویس و دنیس تامپسون که در سال ۱۹۳۳ منتشر شد شکل گرفت و عنوان عروس مکانیکی از یکی از قطعه های ادبی هنرمند دادائیست مارسل دوشان گرفته شده است. مانند کتاب ۱۹۶۲ او، کهکشان گوتنبرگ، «عروس مکانیکی» مرکب است از تعدادی مقاله که می شود با هر ترتیبی آن ها را خواند. این روش نوشتن کتاب را مک لوهان روش موزائیکی می نامید. هر مقاله با یک گفتار یا تبلیغ از یک مجله یا روزنامه شروع می شود و بعد مک لوهان آن را تحلیل و تفسیر می کند. آنالیزها هم از نظر زیبایی شناسی و هم از نظر مفهوم و دلالت متون و تصاویر و اشکال است. مک لوهان دو هدف برای انتخاب مقالات و تبلیغاتی که در کتابهایش دربارهٔ آن ها بحث می کند دارد. اول اینکه توجه مخاطب را به نشانه پردازی ها و مفاهیمی که شرکت های مستقل در تبلیغات به وجود آورده اند و به وسیله تبلیغات منتشر می کنند جلب کند و دوم برای اینکه مخاطب را عمیقاً به فکر بیندازد که چنین تبلیغاتی چه چیزی را به صورت ضمنی دربارهٔ جامعه گسترده تری که هدفشان است بیان می کنند. کتاب "کهکشان گوتنبرگ: شناخت انسان چاپی " مک لوهان (که در سال ۱۹۶۱ نوشته شد و برای اولین بار در کانادا در سال ۱۹۶۲ توسط دانشگاه تورنتو به چاپ رسید) مطالعه ای پیشگام در زمینه های فرهنگ شفاهی، فرهنگ چاپی، مطالعات فرهنگی و محیط شناسی رسانه است. مک لوهان در سراسر کتاب تلاش زیادی می کند تا نشان دهد که چگونه تکنولوژی ارتباطی (نوشتن به وسیله حروف الفبا، چاپ و رسانه های الکترونیک) بر سازماندهی شناختی اثر می گذارند و آن هم به نوبه خود انشعابات عمیقی در سازمان های اجتماعی دارد. «اگر تکنولوژی جدید یکی یا چند تا از حس های ما را به جهان اجتماعی خارج از ما امتداد می دهد، در هر فرهنگ خاصی، نسبت های جدیدی میان هرکدام از حس های ما به وجود می آید. درست مثل زمانی که یک نت جدید به یک ملودی اضافه شود و وقتی نسبت حس ها دگرگون شود چیزی که قبلاً به نظر شفاف می آمد ناگهان کدر می شود، و چیزی که مبهم یا کدر بود نیمه شفاف می نماید» تاریخ ضمنی او از دوران زندگی قبیله ای بشر پیش از اختراع خط شروع می شود و خواننده را به دوران الکترونیک می برد. بر اساس گفتهٔ مک لوهان، اختراع نوع قابل انتقال رسانه به صورت عمده باعث سرعت یافتن، تشدید شدن و در نهایت عملی شدن تغییرات فرهنگی و علمی شد که قبلاً در زمان اختراع و استفاده از الفبا: خط واجی، اتفاق افتاده بود (مک لوهان مراقب است تا بین الفبای واجی با سیستم های نوشتار نظیر لوگوگرافی مثل هیروگلیف یا مفهوم نگاری تمایز قائل شود) فرهنگ چاپی، که در اواسط قرن پانزدهم ماشین چاپ گوتنبرگ طلیعهٔ آن بود، برای حس بینایی نسبت به حس شنوایی برتری فرهنگی آورد. مک لوهان از کتاب چاپ و ارتباطات تصویری با اجازه از ویلیام آیوینس (نویسنده کتاب) نظراتی را دربارهٔ ماهیت عبارت چاپی نقل می کند: "در این بخش کتاب ایوینس فقط به ثبت خطوط رنگی اجدادی یا عادتهای پی در پی نمی پردازد بلکه به یکسان سازی بصری تجربه های فرهنگ چاپی و سقوط فرهنگ شنوایی و فرستادن باقی احساسات پیچیده انسانی به پس زمینه اشاره دارد… تکنولوژی و اثرات اجتماعی فن چاپ، ما را مستعد این می کند که از فعل و انفعالات در زندگی داخلی و بیرونی خود با عنوان علیت " قراردادی" خودداری کنیم. چاپ بر پایه خاصیت جدایی ایستای کارهاست و ذهنیتی را که به تدریج در مقابل هر گونه جدایی و تقسیم و تخصصی شدن مقاومت می کند پرورش می دهد." مفهوم اصلی بجث مک لوهان (که بعدها به خوبی آن را در عبارت" رسانه پیام است" خلاصه کرد) این است که تکنولوژی ها (مانند الفبا – ماشین چاپ و حتی بیان شفاهی به خودی خود) تأثیری گرانشی بر ادراک، اِعمال می کند، که به نوبه خود بر سازمان های اجتماعی نیز تأثیرگذار است. مثلاً تکنولوژی چاپ عادتهای ادراکی ما را تغییر داد (" یکسان سازی بصری تجربه ها") که به نوبه خود بر فعل و انفعالات اجتماعی تأثیرگذار بود. (ذهنیتی که به تدریج در مقابل هر گونه جدایی و تقسیم و تخصصی شدن مقاومت می کند) بر اساس گفته های مک لوهان؛ ظهور و ورود تکنولوژی چاپ بود که بیشتر تمایلات برجسته دوران مدرن جهان غرب را همراهی می کرد و ممکن ساخت. تمایلاتی مانند فردگرایی، دموکراسی، اصلاحات مذهبی، کاپیتالیسم و ملی گرایی. برای مک لوهان همه این تمایلات اصل تقسیم کار و عملکرد تکنولوژی چاپ و خاصیت بصری این تکنولوژی را منعکس می کند.
[ { "answer1": "او دانش آموختهٔ دانشگاه های منیوبا و کمبریج است", "answer2": "مک لوهان در پایان مارس ۱۹۳۷ فرایند تدریجی اما جامع تغییر مذهب خود را کامل کرد و رسماً مذهب کلیسای کاتولیک رم را پذیرفت.", "distance": 3241, "question": "مک لوهان در چه دانشگاه هایی تحصیل کرد و چه زمانی به کلیسای کاتولیک پیوست؟" }, { "answer1": "مک لوهان معتقد بود که کل فناوری های رسانه ای از الفبا تا کامپیوتر در واقع امتداد انسان بوده اند.", "answer2": "در عروس مکانیکی، مک لوهان جهت توجه خود را به سمت آنالیز و تفسیر تعداد زیادی مثال از اقناع در فرهنگ عامه معاصر می چرخاند.", "distance": 10295, "question": "مک لوهان چه نظریاتی در مورد رسانه داشت و چگونه آنها را در کتاب عروس مکانیکی منعکس کرد؟" }, { "answer1": "در دانشگاه منیوبا بود که مک لوهان به کشمکش درونی خود با مذهب پی برد و به ادبیات روی آورد تا «اشتیاق شدید روح خود به حقیقت و زیبایی را ارضا کند.»", "answer2": "سخن کوتاه مشهور او «رسانه پیام است» (که در کتاب درک رسانه ها: امتداد انسان، چاپ شده در سال ۱۹۶۴ به طور کامل تشریح شده) توجه را به این تأثیر ذاتی رسانه های ارتباطی جلب می کند.", "distance": 8087, "question": "چه عاملی باعث شد مک لوهان به ادبیات روی آورد و ایده رسانه پیام است چگونه شکل گرفت؟" }, { "answer1": "او بسیار آرزو داشت که تحصیل خود را در آکسفورد ادامه دهد، با این حال نتوانست بورس تحصیلی رودز برای ورود به آکسفورد را حفظ کند و در دانشگاه کمبریج پذیرفته شد.", "answer2": "مک لوهان همچنین انتشار مجله کاوش را با یک انسان شناس به نام ادموند تد کارپنتر آغاز کرد.", "distance": 7813, "question": "مک لوهان به چه علت به دانشگاه کمبریج رفت و کدام مجله را با همکاری ادموند کارپنتر منتشر کرد؟" }, { "answer1": "مک لوهان به علت ابداع عبارت \" رسانه پیام است\"، \" دهکده جهانی \" و برای پیش بینی شبکه جهانی وب – تقریباً سی سال پیش از ظهور آن – مشهور است.", "answer2": "در سال های پس از مرگش او همچنان یکی از شخصیت های بحث برانگیز چرخه دانشگاهی محسوب می شد و با ظهور اینترنت علاقه به جنبه کاری و فکری او تجدید شد.", "distance": 213, "question": "مک لوهان چه عباراتی را ابداع کرد و بعد از مرگش چه اتفاقی برایش افتاد؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
435
: ایکر کاسیاس ایکر کاسیاس فرناندز (زاده ۲۰ مه سال ۱۹۸۱، در موستولِس مادرید) دروازه بان بازنشسته اهل اسپانیا است که مدافع عنوان بهترین دروازه بان قرن و همچنین دروازه بان و کاپیتان سابق تیم فوتبال رئال مادرید و تیم ملی فوتبال اسپانیا می باشد. از ایکر کاسیاس به عنوان یکی از محبوب ترین ورزشکاران و فوتبالیست های سده اخیر و همچنین نماد باشگاه رئال مادرید نیز یاد می شود. وی در سال ۲۰۲۰ رسماً از دنیای فوتبال خداحافظی کرد. ایکر کاسیاس در ۲۰ ماه مه سال ۱۹۸۱ در منطقه «موستولِس» که از نواحی پرجمعیّت شهر مادرید اسپانیا است متولّد شد. پدرش خوزه، کارمند آموزش و پرورش و مادرش ماریا آرایشگر بود. رؤیای کودکی ایکر کاسیاس این بود که تبدیل به یک فوتبالیست حرفه ای شده و در باشگاه محبوب شهرش، رئال مادرید بازی کند. با وجود آنکه هیچ وقت علاقه ای به دروازه بانی نداشت و فقط به خاطر اصرارهای پدرش «خوزه لوئیس کاسیاس» که یکی از علاقه مندان به فوتبال بود برای یادگیری فوتبال حرفه ای در سن هشت سالگی به تیم نونهالان رئال مادرید پیوست. وی تنها فوتبالیست تاریخ است که به عنوان کاپیتان تمام افتخارات موجود در سطح باشگاهی و ملّی را به دست آورده است. با قهرمان شدن رئال مادرید در جام باشگاه های جهان در دسامبر سال ۲۰۱۴، ایکر کاسیاس به یک رکورد منحصر به فَرد دست یافت. کاسیاس در هفتصدُمین بازی خود با پیراهن رئال مادرید، به یک افتخار دیگر رسید و با بالای سر بردن جام جهانی باشگاه ها به اولین بازیکنی در تاریخ فوتبال بدل شد که به عنوان کاپیتان به تمام افتخارات موجود در سطح باشگاهی و ملی دست یافته است. کاسیاس با رئال مادرید، فاتح لیگ قهرمانان اروپا، لالیگا، کوپا دل ری، سوپرجام اروپا و سوپر جام اسپانیا و جام بین قاره ای فوتبال شده و با تیم ملّی فوتبال اسپانیا نیز جام جهانی ۲۰۱۰ آفریقای جنوبی و جام ملت های اروپا ۲۰۰۸ و ۲۰۱۲ را فتح کرده است. کاسیاس پر افتخارترین دروازه بان تاریخ فوتبال جهان می باشد.(مانوئل نویر در رتبه دوم و جانلوئیجی بوفون در رتبه سوم می باشند.) او موفق شده به همراه تیم ملی فوتبال اسپانیا قهرمان جام جهانی فوتبال در سال ۲۰۱۰ شود. کاسیاس با بازوبند کاپیتانی، تیم ملی کشورش را به سوی قهرمانی در جام ملت های اروپا رهنمود کرد تا تیم ملی اسپانیا، بعد از ۴۴ سال بتواند قهرمان این رقابت ها شود. او همچنین با ۱۶۷ بازی برای اسپانیا رکورددار بیشترین بازی ملّی برای تیم ملی فوتبال اسپانیا بود که این رکورد در سال ۲۰۱۹ به دست هم تیمی سابق خود، سرخیو راموس شکسته شد. او پنج بار در پنج سال پیاپی بهترین دروازه بان جهان از نگاه فدراسیون بین المللی تاریخ و آمار فوتبال شده است. وی تاکنون دو بار نامزد بهترین بازیکن سال اروپا شده است. در پایان سال ۲۰۰۹ نیز، برای سومین بار در تیم سال یوفا قرار گرفت. در ژوئیه سال ۲۰۱۰، کاسیاس به جمع بازیکنانی پیوست که توانسته اند تمام افتخارات ملّی و باشگاهی را کسب کند. همچنین دارای رکورد ۱۰۰ کلین شیت با تیم ملی اسپانیا و دویست و پنجاه و نه کلین شیت با تیم رئال مادرید است. در جام جهانی ۲۰۱۰ نیز، کاسیاس به عنوان بهترین دروازه بان جام انتخاب شد. در ۲۱ ژانویه ۲۰۱۴، وی توانست دستکش طلای برترین دروازبان قرن ۲۱ را تصاحب کند. او در سال ۲۰۱۹ در تمرینات تیم فوتبال پورتو دچار حمله قلبی شد و بعد از مدت ها مصدومیت در سال ۲۰۲۰ رسماً از دنیای فوتبال خداحافظی کرد. ایکر کاسیاس محصول تیم های پایه باشگاه فوتبال رئال مادرید است و از فصل ۹۱–۱۹۹۰ فوتبال خود را در رئال مادرید آغاز کرد. وی در سال ۱۹۹۹ برای اولین بار به تیم اصلی دعوت شد اما در آن بازی شرکت نکرد. از سال ۹۹–۱۹۹۸ وی به تیم اصلی آمد و با افت بودو ایلگنر، ایکر به ترکیب اصلی راه پیدا کرد. در سال ۲۰۰۰ نیز کاسیاس به جوانترین دروازه بان تاریخ فوتبال تبدیل شد که در فینال مسابقات لیگ قهرمانان اروپا حضور یافته است (در آن بازی، رئال مادرید با ۳ گل، والنسیا را شکست داد). در فصل بعد، کاسیاس نمایش های ضعیفی از خود نشان داد و جای خود را به سزار سانچز داد تا اینکه در مسابقه فینال لیگ قهرمانان اروپا، سانچز دچار مصدومیت شد و کاسیاس جوان، جای وی را گرفت و با نمایش خیره کنندهٔ خود، یکی از عوامل اصلی قهرمانی رئال در لیگ قهرمانان اروپا شد و از آن زمان به بعد، به عنوان دروازه بان اول رئال مادرید شناخته شده می شد. فصل ۰۸–۲۰۰۷، سالی بسیار خوب برای کاسیاس بود. وی یکی از عوامل اصلی سی و یکمین قهرمانی رئال مادرید در لالیگا بود و با دریافت تنها ۳۲ گل در ۳۶ بازی، توانست جایزه زامورا را کسب کند. همچنین با امضای قراردادی بلند مدت، تا سال ۲۰۱۷ دروازه بان رئال مادرید خواهد بود که این قرارداد در صورتیکه ایکر بیش از ۳۰ بازی در فصل انجام دهد، به صورت خودکار تمدید خواهد شد. همچنین وی برای بار دوم، به عنوان یکی از اعضای تیم منتخب سال اروپا انتخاب شد.در اوایل سال ۲۰۰۹ میلادی، ایکر کاسیاس به رکورد Paco Buyo از نظر تعداد بازی رسید و با وجود تنها ۲۷ سال سن، دارای بیشترین تعداد بازی در درون دروازه تیم فوتبال رئال مادرید شد. در تابستان این سال، بنابر اخبار برخی خبرگزاری های اسپانیایی، تیم فوتبال منچستر سیتی، حاضر شده بود که برای به خدمت گرفتن کاسیاس، رقم شگفت انگیز ۱۶۰ میلیون یورو را پرداخت کند که هم هر چند که مسئولین این باشگاه، این خبر را تکذیب کردند درصورتی که حتی مبلغی تا ۱۲۰میلیون دلار را رسماً سایت منچستر اعلام کرده بود و مبلغ پیشنهادی را تا ۱۶۰ میلیون یورو افزایش داد. همچنین باشگاه منچستر یونایتد نیز علاقه خود را برای به خدمت گرفتن کاسیاس اعلام کرد. البته هیچ رقمی از طرف این تیم اعلام نشده بود. تیمی که قبلاً خواهان به خدمت گرفتن ایکر شده بود. با این حال، کاسیاس اعلام کرد که اصلاً قصد ترک کردن باشگاه خود را ندارد. در فصل ۱۰–۲۰۰۹ و در دیدار با تیم سویا، کاسیاس با یک واکنش خیره کننده، مانع گلزنی تیم حریف شد. کاسیاس توپی را که از فاصله بسیار کم به سمت دروازه شلیک شده بود و به سمت مخالفش شیرجه زده بود را با یک شیرجه سریع دفع کرد. بعد از این اتفاق، دروازه بان افسانه ای انگلیس، گوردون بنکس، به تمجید از کاسیاس پرداخت و عکس العمل وی را باور نکردنی توصیف کرد و اعلام کرد که کاسیاس می تواند با ادامه این روند خود، به یکی از بهترین دروازه بان های تاریخ فوتبال بدل شود. در ماه ژوئیه سال ۲۰۱۴ باشگاه آرسنال به ایکر پیشنهاد داد اما ایکر این پیشنهاد را قاطعانه رد کرد و گفت؛ هیچ باشگاه بهتری از رئال مادرید در دنیا وجود ندارد. در فصل ۲۰۱۲–۲۰۱۳ لالیگا، ژوزه مورینیو سرمربی وقت، با ایکر کاسیاس دچار مشکل شد. بر اساس شواهد دلیل اصلی این مشکل رابطه دوستانه وی با برخی از بازیکنان تیم رقیب یعنی بارسلونا نظیر ژاوی هرناندز بوده است اما برخی منابع دلیل این نیمکت نشینی را رابطه بد ایکر کاسیاس با مربی دروازه بانان رئال مادرید سلوینو لورو اعلام کردند. اگرچه خود کاسیاس نسبت به این مسایل سکوت کرد. این اختلاف تا حدی پیش رفت که ایکر کاسیاس در بازی هفته هفدهم فصل ۲۰۱۲–۲۰۱۳ لالیگا در بازی خارج از خانه مقابل مالاگا نیمکت نشین شد و جای او را آنتونیو آدان پر کرد. در این بین او در چند بازی و با اخراج آنتونیو آدان به ترکیب اصلی برگشت. یکی از این بازی ها، بازی برگشت کوپا دل ری فصل ۲۰۱۲–۲۰۱۳ در ورزشگاه مستایا مقابل والنسیا و در مرحله یک چهارم پایانی بود که ایکر کاسیاس با ضربه آلوارو آربه لوآ دچار شکستگی انگشت شد. در همین حال ژوزه مورینیو که می گفت نیمکت نشینی کاسیاس به خاطر عمل کرد خوب آدان بوده است، طی اقدامی متناقض دیگو لوپز را از تیم سویا خریدو به او بازی داد. روند بازی کردن دیگو لوپز پس از بازگشت کاسیاس هم ادامه داشت و این نشان می داد که اختلافات، عامل اصلی نیمکت نشینی او است. در نهایت با رفتن ژوزه مورینیو از رئال مادرید و روی کار آمدن کارلو آنچلوتی در فصل ۲۰۱۳–۲۰۱۴ایکر کاسیاس به ترکیب تیم در کوپا دل ری و لیگ قهرمانان اروپا بازگشت. رئال مادرید در آن فصل در هر دو جام قهرمان شد. و در فصل ۲۰۱۵–۲۰۱۴ نیز دروازه بان اصلی رئال مادرید شد. در پایان فصل ۲۰۱۵–۲۰۱۴ ایکر کاسیاس و کارلو آنچلوتی هر دو اعلام کردند که کاپیتان تا پایان قرارداد خود در تیم باقی خواهد ماند. اما با رفتن کارلو آنچلوتی، مدیریت باشگاه رئال مادرید علی رغم میل کاسیاس بالاخره پس از ۲۵ سال حضورش، او را به باشگاه فوتبال پورتو پرتغال فروخت و ایکر کاسیاس مانند رائول، فرناندو هیرو، گوتی، پپه و کریستیانو رونالدو که همگی در دوران مدیریت فلورنتینو پرز از رئال مادرید جدا شدند، تنها با برگزاری یک کنفرانس خبری، بدون هیچ شکایتی خانه خود را ترک کرد و با قراردادی دو ساله به باشگاه فوتبال پورتو پرتغال پیوست. اشک های وی درهنگام سخنرانی در کنفرانس مطبوعاتی توجه بسیاری از رسانه هارا به خود جلب کرد.کاسیاس در تاریخ ۱۵ اوت نخستین بازی خود را در لیگ باشگاهی پرتغال انجام داد که با پیروزی ۳ بر صفر پورتو برابر باشگاه فوتبال ویتوریا گیمارش به پایان رسید. کاسیاس در ۱۱ مارس ۲۰۱۷ با ثبت ۱۶ کلین شیت در یک فصل به رکورد شخصی جدیدی رسید. در ۱۴ مارس کاسیاس توانست صد و هفتاد و پنجمین بازی خود را در لیگ قهرمانان اروپا انجام دهد، بازی که پورتو آن را با یک گل به یوونتوس واگذار کرد. کاسیاس در زمان حضورش در پورتو قهرمانی لیگ پرتغال را هم بدست آورد. کاسیاس در تیم زیر ۱۷ سال اسپانیا، با ۱۶ سال سن، به عنوان جوان ترین بازیکن تیم حضور پیدا کرد که این تیم در رتبه سوم جهان قرار گرفت. دو سال بعد نیز کاسیاس به عنوان کاپیتان در تیم ملی زیر ۱۷ ساله ها حضور پیدا کرد و با این تیم، قهرمان شد. عملکرد کاسیاس در تیم رئال مادرید، به مرور زمان، وی را دروازه بان شماره ۱ تیم ملی فوتبال اسپانیا کرد. کاسیاس با ۱۶۷ بازی ملّی دومین بازیکن تاریخ این تیم از نظر تعداد بازی شناخته می شود. (رتبه اول سرخیو راموس است) کاسیاس اولین بازی رسمی خود را در ۱۹ سالگی، در برابر تیم ملی فوتبال سوئد تجربه کرد. کاسیاس با پیراهن تیم ملی فوتبال اسپانیا در جام ملت های اروپا سال ۲۰۰۰ نیز حضور داشت اما با وجود حضور سانچز، فرصتی برای بازی پیدا نکرد. کاسیاس در جام جهانی ۲۰۰۲، به دلیل مصدومیت کانیزارس، توانست جای وی را بگیرد و به عنوان یکی از جوان ترین بازیکنان جام، در آن رقابت ها حضور پیدا کرد. اوج درخشش وی در این رقابت ها، بازی در برابر تیم ملی ایرلند بود که موفق شد ۲ پنالتی را مهار کند و از آن زمان به بعد، به وی لقب «ایکر مقدس» را دادند. کاسیاس در تمام ۶ بازی تیم ملی اسپانیا در یورو ۲۰۰۴ حضور داشت و به طور کامل بازی کرد و تنها ۴ گل دریافت کرد. وی در جام جهانی ۲۰۰۶ آلمان هم عضو تیم ملّی فوتبال اسپانیا بود هر چند این تیم در مقابل تیم فرانسه و زین الدین زیدان، شکست خورد و از دور رقابت ها کنار رفت. پس از کناره گیری رائول گونزالس از تیم ملی، بازوبند کاپیتانی اسپانیا به کاسیاس رسید. کاسیاس در دو بازی اول تیم ملی اسپانیا در یورو ۲۰۰۸ سنگربان نخست اسپانیا بود و وقتی صعود این تیم به محله بعد قطعی شد، وی در بازی سوم استراحت کرد. کاسیاس در مرحله بعدی، موفق شد تا در بازی برابر تیم ملی ایتالیا، ۲ پنالتی را مهار کند و یکی از عوامل اصلی برد اسپانیا در آن بازی بود. اسپانیا در ادامه آن رقابت ها، توانست در فینال با یک گل تیم ملی فوتبال آلمان را شکست دهد و قهرمان یورو ۲۰۰۸ شود. وی به عنوان اولین دروازه بان تاریخ معرفی شد که توانست جام را به عنوان کاپیتان، بالای سر ببرد. در همین سال، کاسیاس موفق شد که به رکورد ۷۱۰ دقیقه بسته نگه داشتن دروازه برسد. رکوردی که حتی زوبیزارتای بزرگ هم به آن نرسیده بود. در جام جهانی ۲۰۰۲ نیز، یکی از واکنش های وی در برابر تیم کره جنوبی، از طرف فیفا، به عنوان یکی از ۱۰ عکس العمل برتر تاریخ، معرفی شد. در سال ۲۰۰۹، کاسیاس موفق شد که پس از پیروزی برابر تیم بلژیک، به رکورد جالب دیگری نیز برسد. وی توانسته بود تا در ۵۶ بازی، دروازه خود را بسته نگه دارد و از این نظر، به زوبیزارتا رسید. (هر چند نکته قابل توجه این بود که کاسیاس این رکورد را در تنها ۹۸ بازی بدست آورده بود در حالیکه زوبیزارتا در ۱۲۶ بازی). در همین حال، کاسیاس موفق شد به عنوان سومین نفر در تاریخ اسپانیا، به رکورد ۱۰۰ بازی ملی برسد. کاسیاس با ۱۶۷ بازی ملی، پشت سر سرخیو راموس در رتبه دوم بیشترین بازی ملی برای تیم ملّی فوتبال اسپانیا قرار دارد. در جام جهانی ۲۰۱۰ آفریقا جنوبی نیز، ایکر کاسیاس عملکرد بسیار خوبی داشت و توانست تیم ملی کشورش را برای کسب نخستین قهرمانی تاریخ این کشور در رقابت های جام جهانی فوتبال هدایت کند. وی به عنوان سومین دروازه بان تاریخ موفق شد که به عنوان کاپیتان، جام را بالای سر ببرد. ایکر کاسیاس در جام جهانی ۲۰۱۰ توانست پنج بار کلین شیت کند. وی در بازی با پاراگوئه، توانست یک پنالتی حساس را از بازیکنان این تیم بگیرد و در بازی فینال دو تک به تک را از بازیکنان تیم ملی فوتبال هلند گرفت و در نهایت توانست برای نخستین بار جام جهانی فوتبال را برای تیم ملی فوتبال اسپانیا بالا ببرد. ایکر کاسیاس به همراه داوید ویا یکی از ارکان اصلی قهرمانی اسپانیا در جام جهانی بود. کاسیاس در پایان این مسابقات به عنوان بهترین دروازه بان جام جهانی ۲۰۱۰ دست یافت و توانست علاوه بر قهرمانی جهان و قرارگیری در تیم منتخب جام، دستکش طلایی را نیز از آن خود کند. در رقابت های یورو ۲۰۱۲ نیز پس از گذشت سه هفته که در بالاترین سطح ممکن برگزار شد، با قهرمانی دراماتیک و البته تاریخی تیم ملی فوتبال اسپانیا به پایان رسید. اسپانیا در بازی آخر توانست با نتیجه ۴–۰ ایتالیا را شکست دهد و سومین قهرمانی متوالی اسپانیا رقم خورد. کاسیاس در این دوره از رقابت ها عملکرد درخشانی داشت و فقط با دریافت یک گل در بازی اول از ایتالیا به عنوان بهترین دروازه بان تورنومنت شناخته شد. کاسیاس در سال ۲۰۱۲ رکورد بسته نگه داشتن دروازه را شکست و در ۸۲ بازی گل نخورد. رکورد گذشته، ۷۲ بازی بود که در دستان ادوین فان درسار هلندی قرار داشت. در نهایت ایکر کاسیاس، کاپیتان رئال مادرید و تیم ملی فوتبال اسپانیا برای پنجمین سال پیاپی به عنوان بهترین دروازه بان سال جهان توسط کمیته بین المللی آمار و تاریخ فوتبال برگزیده شد. کاسیاس تنها دروازه بانی در تاریخ دنیا فوتبال هست که پنج بار به عنوان بهترین دروازبان دنیا انتخاب شده است. کاسیاس در جام کنفدراسیون های ۲۰۱۳ به دلیل مصدومیت دست چپ بسیاری از بازی های تیم ملّی فوتبال اسپانیا را از دست داد. کاسیاس در بازی های آخر به تیم ملی اسپانیا اضافه شد و در نیمه نهایی اسپانیا را مقابل ایتالیا همراهی کرد. اسپانیا در بازی مقابل ایتالیا در ضربات پنالتی حریف خود را شکست داد و به مرحله نهایی رفت. کاسیاس در فینال مسابقات مقابل تیم ملی فوتبال برزیل سنگربان اسپانیا بود. اسپانیا بازی مقابل برزیل را با نتیجه ۳ بر صفر واگذار کرد و به مقام دوم مسابقات رسید. ایکر کاسیاس در ژوئن سال ۲۰۱۴ به عنوان نماینده تیم ملّی فوتبال اسپانیا در رقابت های جام جهانی ۲۰۱۴ برزیل (چهارمین حضور کاسیاس در جام جهانی) انتخاب شد. در نخستین بازی اسپانیا مقابل تیم ملی فوتبال هلند، کاسیاس سنگربان تیم ملی فوتبال اسپانیا بود. کاسیاس اولین موقعیت روی دروازه اسپانیا را با یک مهار ایستاده دفع کرد، چند دقیقه بعد ژابی آلونسو از روی ضربه پنالتی دروازه سیلسن را باز کرد تا اسپانیا با یک گل پیش بیفتد ولی اشتباهات مکرر کاسیاس و خط دفاعی اسپانیا در این بازی سبب باخت ۵ بر ۱ اسپانیا شد. در بازی دوم اسپانیا مقابل شیلی نیز کاسیاس دروازه بان اسپانیا بود. اسپانیا بازی مقابل شیلی را هم با نتیجه ۲ بر صفر واگذار کرد تا اسپانیا از دور رقابت ها کنار برود. منتقدان ورزشی از عملکرد کاسیاس در گل دوم شیلی که به وسیله آرانگوییز زده شده بود بسیار انتقاد کردند. کاسیاس در بازی آخر مقابل تیم ملی فوتبال استرالیا روی نیمکت قرار گرفت تا شاهد بازی پپه رینا دروازه بان ذخیره تیم ملی فوتبال اسپانیا باشد. اسپانیا با پیروزی ۳ بر صفر در آن بازی در گروه خود سوم شد و از رسیدن به مرحله بعدی جام جهانی بازماند. در ۵ سپتامبر سال ۲۰۱۵ کاسیاس در صدمین بازی ملّی خود به عنوان دروازه بان و کاپیتان تیم ملّی فوتبال اسپانیا توانست کلین شیت کند و اسپانیا با نتیجه ۲ بر صفر در مسابقات انتخابی یورو ۲۰۱۶ اسلواکی را شکست داد. در ۱۳ نوامبر همان سال کاسیاس توانست صدمین کلین شیت ملّی خودش را در مسابقه ای دوستانه برابر تیم ملّی فوتبال انگلیس به ثبت برساند. کاسیاس اوّلین دروازه بان تمام ادوار جهان بود که توانست به چنین رکوردی برسد. در ۳۱ مه، نام کاسیاس در لیست نهایی ۲۳ نفره ویسنته دل بوسکه برای بازی های جام ملت های اروپا ۲۰۱۶ فرانسه قرار گرفت. با شروع بازی ها علی رغم آمادگی نسبتاً خوب کاسیاس این داوید دخیا بود که به عنوان سنگربان نخست اسپانیا انتخاب شد. کاسیاس در هیچ بازی ای در این رقابت ها به میدان نرفت. در ۲۱ مه سال ۲۰۱۸ نام کاسیاس از لیست ۲۳ نفر نهایی یولِن لوپِتگی، سرمربی وقت تیم ملّی فوتبال اسپانیا برای بازی های جام جهانی ۲۰۱۸ روسیه خط خورد تا کاسیاس امکان حضور کنار بازیکنان تیم ملّی فوتبال کشورش را نداشته باشد. در ماه نوامبر کاسیاس اعلام کرد که آماده است به تیم فوتبال رئال مادرید و تیم ملی فوتبال اسپانیا برگردد. کاسیاس در طول دوران حرفه ای خود روابط بسیار خوبی با بازیکنان تیم فوتبال رئال مادرید و همچنین تیم ملی فوتبال اسپانیا داشت. خیلی از منتقدان فوتبال قهرمانی های متوالی اسپانیا را حاصل رهبری و نفوذ کاسیاس در بین بازیکنان تیم ملی فوتبال اسپانیا می دانستند. جانلوئیجی بوفون، ژاوی هرناندز، آندرس اینیستا، داوید ویا، سرخیو راموس، کریستیانو رونالدو، کارلس پویول، جرارد پیکه و ویکتور والدز از صمیمی ترین دوستان کاسیاس هستند. او در بین طرفداران بارسلونا نیز از احترام خاصی برخوردار بود تا جایی که حتی در ورزشگاه نیو کمپ اسپانیا، طرفداران بارسلونا به تشویق او پرداختند. در ژانویه سال ۲۰۱۲ کاسیاس با توافقنامه حمایتی آدیداس موافقت کرد تا از دستکش دروازه بانی این شرکت تحت عنوان Predator استفاده کند. تا پیش از این اقدام آدیداس شرکت ریباک از سال ۲۰۰۴ اسپانسر کاسیاس بود. والدین ایکر، هر دو اهل آویلا (Ávila) هستند. البته ایکر و خانواده اش مجبور بودند تا چند سال در باسک زندگی کنند اما ایکر همیشه مادرید را زادگاه خود می داند. او یک برادر کوچکتر بنام Unai دارد که هفت سال از ایکر کوچکتر است از سال ۲۰۱۹ کاسیاس با سارا کاربونرو ژورنالیست ورزشی رابطه دارد. آن ها دو پسر به نام های لوکاس و مارتین دارند. اولین پسر آن ها در ۳ ژانویه ۲۰۱۴ در مادرید به دنیا آمد.در نوامبر ۲۰۱۵ پسر دوم آن ها نیز چشم به جهان گشود. کاسیاس در ۱۷ فوریه ۲۰۲۰ اعلام کرد که قصد دارد تا در انتخابات فدراسیون فوتبال اسپانیا شرکت کند. ایکر کاسیاس در طول زمان حضورش در میدان ها دچار مصدومیت شدیدی که منجر به از دست دادن بازی ها شود نشده بود تا اینکه در بازی برگشت کوپا دل ری فصل ۲۰۱۲–۲۰۱۳ در ورزشگاه مستایا مقابل والنسیا و در مرحله یک چهارم پایانی با ضربه بازیکن خودی آلوارو آربه لوآ دچار شکستگی جزئی دست چپ شد. این مصدومیت برای ایکر کاسیاس ۳ ماه خانه نشینی به همراه داشت و او بازی های مهمی در لالیگا و لیگ قهرمانان اروپا فصل ۲۰۱۲–۲۰۱۳ را از دست داد اما سخت ترین مصدومیت وی به سال ۲۰۱۹ برمیگردد که در تمرینات پورتو دچار حمله قلبی شد و با این که بعد از چند ماه دوباره سلامتی خود را به دست آورد اما روی او ریسک نشد و دیگر نتوانست به میادین فوتبال بازگردد و در سال ۲۰۲۰ از دنیای فوتبال خداحافظی کرد. ایکر کاسیاس، در سال ۲۰۱۹ میلادی و در سن ۳۷ سالگی، به هنگام حضور در تمرینات تیم فوتبال پورتو دچار سکته قلبی شد و به بیمارستان انتقال یافت. پس از درمان، کاسیاس سلامتی خود را به دست آورد اما خطر نکرد و مجبور شد فوتبال را کنار بگذارد و بعد از چند مدت دوری از مستطیل سبز از دنیای فوتبال خداحافظی کرد. ایکر کاسیاس قرار است تا به عنوان مشاور مدیر تیم فوتبال رئال مادرید به این تیم برگردد. این خبر اولین بار توسط روزنامه اسپانیایی مارکا فاش شد و در نگاه اول عجیب به نظر میرسید چرا که کاسیاس در تابستان سال ۲۰۱۵ بعد از درگیری شدید با فلورنتینو پرز مجبور به ترک رئال مادرید شده بود. رییس باشگاه رئال مادرید در رابطه با بازگشت ایکر کاسیاس به این باشگاه تصریح کرد: امسال قراردادی بسته نمی شود اما آمدن ایکر کاسیاس حتمی است. کاسیاس پس از ۵ سال به سانتیاگو برنابئو برمیگردد. تیم منتخب:
[ { "answer1": "در سال ۲۰۰۰ نیز کاسیاس به جوانترین دروازه بان تاریخ فوتبال تبدیل شد که در فینال مسابقات لیگ قهرمانان اروپا حضور یافته است", "answer2": "(در آن بازی، رئال مادرید با ۳ گل، والنسیا را شکست داد).", "distance": 122, "question": "ایکر کاسیاس چه زمانی به عنوان جوان‌ترین دروازه‌بان تاریخ در فینال لیگ قهرمانان اروپا حضور یافت و در آن بازی چه نتیجه‌ای رقم خورد؟" }, { "answer1": "یکی از این بازی ها، بازی برگشت کوپا دل ری فصل ۲۰۱۲–۲۰۱۳ در ورزشگاه مستایا مقابل والنسیا و در مرحله یک چهارم پایانی بود که ایکر کاسیاس با ضربه آلوارو آربه لوآ دچار شکستگی انگشت شد.", "answer2": "در همین حال ژوزه مورینیو که می گفت نیمکت نشینی کاسیاس به خاطر عمل کرد خوب آدان بوده است، طی اقدامی متناقض دیگو لوپز را از تیم سویا خریدو به او بازی داد.", "distance": 180, "question": "مصدومیت ایکر کاسیاس در چه سالی و در چه بازی‌ای باعث شکستگی انگشتش شد و چه کسی جایگزین او در ترکیب اصلی شد؟" }, { "answer1": "او پنج بار در پنج سال پیاپی بهترین دروازه بان جهان از نگاه فدراسیون بین المللی تاریخ و آمار فوتبال شده است.", "answer2": "کاسیاس در سال ۲۰۱۲ رکورد بسته نگه داشتن دروازه را شکست و در ۸۲ بازی گل نخورد.", "distance": 9477, "question": "ایکر کاسیاس چند بار به عنوان بهترین دروازه بان جهان از نگاه فدراسیون بین المللی تاریخ و آمار فوتبال انتخاب شد و در چه سالی توانست رکورد کلین شیت خود را بشکند؟" }, { "answer1": "در سال ۲۰۲۰ رسماً از دنیای فوتبال خداحافظی کرد.", "answer2": "کاسیاس در تیم زیر ۱۷ سال اسپانیا، با ۱۶ سال سن، به عنوان جوان ترین بازیکن تیم حضور پیدا کرد که این تیم در رتبه سوم جهان قرار گرفت.", "distance": 7486, "question": "ایکر کاسیاس در چه سالی و به دلیل چه اتفاقی از دنیای فوتبال خداحافظی کرد و چند سال در تیم زیر ۱۷ سال اسپانیا حضور داشت؟" }, { "answer1": "کاسیاس در پایان این مسابقات به عنوان بهترین دروازه بان جام جهانی ۲۰۱۰ دست یافت و توانست علاوه بر قهرمانی جهان و قرارگیری در تیم منتخب جام، دستکش طلایی را نیز از آن خود کند.", "answer2": "در همین سال، کاسیاس موفق شد که به رکورد ۷۱۰ دقیقه بسته نگه داشتن دروازه برسد. رکوردی که حتی زوبیزارتای بزرگ هم به آن نرسیده بود.", "distance": 1409, "question": "ایکر کاسیاس در جام جهانی ۲۰۱۰ چه عنوانی کسب کرد و همچنین در آن سال چه کسی به رکورد بسته نگه داشتن دروازه او رسید؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
436
: بیماری هلندی بیماری هلندی یک مفهوم اقتصادی است که تلاش می کند رابطهٔ بین بهره برداری بی رویه از منابع طبیعی و رکود در بخش صنعت را توضیح دهد. این مفهوم بیان می دارد که افزایش درآمد ناشی از منابع طبیعی می تواند اقتصاد ملی را از حالت صنعتی بیرون بیاورد. این اتفاق به علت کاهش نرخ ارز یا عدم افزایش آن در حد نرخ تورّم صورت می گیرد، که بخش صنعت را در رقابت ضعیف می کند. در حالی که این بیماری اغلب مربوط به اکتشاف منابع طبیعی می شود، می تواند به «هر فعالیت توسعه ای که نتیجه اش ورود بی رویهٔ ارز خارجی می شود» مربوط شود؛ مانند نوسان شدید در قیمت منابع طبیعی، کمک اقتصادی خارجی، سرمایه گذاری مستقیم خارجی. واژهٔ بیماری هلندی در سال ۱۹۷۷ توسط مجلهٔ اکونومیست برای توصیف رکود بخش صنعتی در هلند بعد از کشف گاز طبیعی در دههٔ ۱۹۶۰ به کار گرفته شد. هنگامی که پول یک کشور با افزایش قابل توجه ارزش روبرو شود، صادرات این کشور به پول کشورهای دیگر گران تر شده، ولی واردات به آن کشور به نسبت ارزان تر می شود. به طور کلی، این وضعیت را بیماری هلندی می نامند. به زبان ساده، این عارضه زمانی رخ می دهد که درآمد یک کشور بر اثر عوامل فصلی به صورت ناگهانی افزایش می یابد و متولیان اقتصاد کلان (دولت) هم با تصور دائمی بودن این درآمد آن را در جامعه تزریق می کنند. درآمد کشور زیاد شده و پول هم به جامعه منتقل می شود. اما با افزایش درآمد، تقاضا هم افزایش پیدا می کند. اگر این افزایش تقاضا به صورت ناگهانی انجام شود، عرضه جوابگوی تقاضا نخواهد بود و تعادل عرضه و تقاضا برهم می خورد، در نتیجه قیمت ها افزایش می یابد. در یک روند طبیعی قیمت ها تا سقفی بالا می روند و با یک تأخیر زمانی تولید افزایش پیدا می کند و در نهایت پس از مدتی عرضه و تقاضا به تعادل قبل بر می گردند. اما بیماری هلندی از زمانی رخ می دهد که دولت به عنوان متولی اقتصاد کلان وارد کارزار می شود و سعی می کند به طور مصنوعی و از طریقی غیر از افزایش تولید، قیمت ها را پایین نگه دارد. دولت متوسل به واردات کالاهای مصرفی ارزان می شود تا قیمت ها را مهار کند در حالی که صنایع داخلی مجبورند با عوامل تولید گران، کالای گران را تولید و به قیمت ارزان بفروشند. نکته اینجاست که این سیاست نمی تواند جلوی تورم را بگیرد. بلکه آن را به بخش های دیگر اقتصادی منتقل می کند. به عنوان مثال می توان با واردات کالاهایی نظیر سیب، پرتقال، تیرآهن و… قیمت این کالاها را پایین نگه داشت ولی برخی کالاها مانند زمین و مسکن قابل وارد کردن نیستند و افزایش قیمت این کالاها را نمی شود با واردات مهار کرد. در نتیجه قیمت این قبیل کالاها به رشد خود ادامه می دهند. از طرفی سرمایه گذاری جدید در آن بخش های صنعتی که با واردات قیمت شان مهار شده انجام نمی شود و سرمایه ها به سمت کالاهایی مثل زمین و مسکن هدایت می شود. در نتیجه این امر تقاضای کاذبی برای این کالا ایجاد شده و قیمت آن ها با سرعت بیشتر و به صورت غیرطبیعی و باور نکردنی رشد می کنند. عوارض این مشکل به همین جا ختم نمی شود. به محض اینکه فصل افزایش درآمد خاتمه پیدا کند و دولت پولی نداشته باشد که با آن واردات ارزان را انجام دهد افزایش قیمت در بخش هایی که تا آن زمان به صورت مصنوعی قیمت پایینی داشتند با سرعتی فزاینده رخ خواهد داد. از آنجا که صنایع داخلی هم در اثر همان سیاست های گذشته فلج شده اند قادر به پاسخگویی به تقاضاهای جدید نمی باشند و اقتصاد را در ابتدا ناکارآمد و سپس فلج می کند. البته هلند این شانس را داشت در زمانی که به این مشکل گرفتار شد، سایه کمونیست، شرق اروپا را فراگرفته بود و کشورهای غربی برای اینکه مبادا هلند هم در دامن کمونیست ها بیفتد کمک های بی دریغی به این کشور کردند، با این وجود چند سالی طول کشید تا اقتصاد این کشور بتواند کمر راست کند. برای توضیح بیشتر، باید گفت که مدل بیماری هلندی اقتصاد را در سه بخش می توان تحلیل نمود: بخش قابل تجارت منابع طبیعی، بخش قابل تجارت صنعت و بخش غیرقابل تجارت. وفور منابع طبیعی با افزایش تقاضا برای کالاهای غیرقابل تجارت و تقویت نرخ ارز حقیقی همراه بوده و در نتیجه سهم کمتری از منابع نیروی کار و سرمایه به بخش صنعت تخصیص می یابد؛ بنابراین تولید قابل رقابت به جای بخش صنعت در بخش منابع طبیعی متمرکز می شود و نیروی کار و سرمایه که در صنعت باید به کار گرفته شود به بخش تولید کالاهای غیرقابل رقابت انتقال می یابد. در این حالت وقتی اقتصاد یک رونق را در صادرات منابع طبیعی خود تجربه کند (به علت بهبود رابطهٔ مبادله تجاری یا کشف منابع جدید) بخش قابل تجارت صنعت به علت تقویت نرخ ارز حقیقی، تضعیف می شود و بخش کالاهای غیرقابل تجارت داخلی (همانند زمین و مسکن) توسعه می یابد. تضعیف بخش قابل تجارت صنعت در این مدل، بیماری نامیده می شود و اگر منبع رشد صنعت عامل خاصی مانند پیوندهای پسین و پیشین یا فرایند یادگیری باشد در این صورت بیماری هلندی می تواند یک بیماری واقعی با اثرات گسترده باشد. به عبارت دیگر با فرض آنکه توسعه تولید صنعتی دارای اثرات خارجی است، تضعیف صنعت توسط وفور منابع طبیعی منجر به ناکارآمدی و کاهش بیشتر رشد اقتصادی خواهد گردید. در مطالعاتی که در این زمینه انجام شده است، در مورد اثرات منفی منابع طبیعی بر رشد، نتیجه می گیرند که در اقتصادهای با منابع طبیعی، تمایل به افزایش قیمت های داخلی (در نتیجه تقویت نرخ ارز حقیقی) وجود دارد که در نتیجه، این امر منجر به عدم رشد مبتنی بر صادرات می شود. به منظور بررسی اثر بیماری هلندی، اقتصاد را در سه بخش در نظر می گیریم. یک بخش پررونق (مثلاً نفت) که تمام تولیداتش صادر می شود، بخش صنعتی و تولیدکننده و نهایتاً بخش تولیدکننده کالاهای غیرقابل تجارت در سطح بین الملل. پس ما با ۲ بخش که شامل کالاهای قابل تجارت و یک بخش که شامل کالاهای غیرتجارت می باشد روبرو هستیم. اگر در بخش صادراتی رونقی به وجود آید اثر اولیه آن افزایش درآمد در این بخش است که منجربه افزایش تقاضای داخلی برای کالاهای قابل تجارت و غیرقابل تجارت می شود. تقاضای اضافی برای کالاهای قابل تجارت از طریق بالابردن واردات تأمین می شود. برای کالاهای غیرقابل تجارت، افزایش تقاضا موجب بالا رفتن قیمت آن ها می شود، در این حالت قیمت نسبی کالاهای غیرقابل تجارت نسبت به کالاهای قابل تجارت افزایش می یابد. این مسئله موجب می گردد که منابع از کالاهای قابل تجارت به سمت کالاهای غیرقابل تجارت انتقال یابند. افزایش در قیمت کالاهای غیرقابل تجارت منجر به افزایش ارزش و از دست رفتن رقابت پذیری در نرخ واقعی ارز می گردد. این مسئله همچنین قیمت نسبی کالاهای وارداتی را نیز پائین می آورد، درحالیکه قیمت های صادراتی برای مصرف کنندگان خارجی بالا می رود. این مسئله انتقال منابع تولیدی و تقاضای داخلی از بخش تولیدی به بخش غیرقابل تجارت را تشدید می کند. چرا که منابعی چون سرمایه و کار برای برآورده ساختن افزایش تقاضای داخلی به بخش تولید کالاهای غیرقابل تجارت (مبادله نشدنی) داخلی و همچنین به بخش نفتی به سوی رونق، انتقال می یابد هر دوی این انتقالات میزان تولید را در بخش صادرات سنتی که اکنون دچار وقفه شده کاهش می دهند و منجر به فرایندی می گردد که در اقتصاد کشورهای صنعتی شده به صنعت زدائی (Deindustrialisation) مرسوم شده است و کل این فرایند با عنوان «تأثیر انتقال منابع» شناخته شده است. در واقع با ارزان شدن قیمت نفت موجودی حساب ذخیره ارزی نیز به صفر خواهد رسید و آن گاه دیگر امکان تعدیل نوسان درآمدهای نفتی وجود نخواهد داشت. کارشناسان معتقدند که نباید درآمدهای آتی خود را بر پایه قیمتهای متغیر بازارهای جهانی محاسبه کنند و همواره باید درصد قابل قبولی خطا را در پیش بینی های آتی قیمتها لحاظ کنند. در شرایطی که درآمدهای نفتی کشورهای صادرکننده نفت با شوک مثبت رو به رو می شود هزینه کردن کامل آن در یکسال در میان مدت آثار معکوسی از خود به جای می گذارد و در قالب بیماری هلندی به فعال سازی مکانیسم های معیوب اقتصاد منجر می شود. این گونه تأثیرات تا انتهای دهه ۱۹۷۰ در کشورهای دارای ذخایر عمده نفتی به وقوع پیوست که در آن ها قیمت های نفت ناگهان بالا رفت و افزایش صادرات نفتی به زیان بخش های تولیدی و صنعتی تمام شد. البته بخشی که تولیدات آن پائین می آید ضروری نیست که تنها بخش تولیدی و صنعتی باشد. چرا که مثلاً درکشورهای در حال توسعه و تولیدکننده نفت، مثل نیجریه، اندونزی و مکزیک، بخش کشاورزی تولیدکننده کالاهای قابل تجارت (مبادله شدنی) است و بنابراین عملکرد آن در اثر بیماری هلندی دچار مشکل می گردد. اولین شواهد ورود بیماری هلندی به اقتصاد ایران به سال ۱۳۵۳ شمسی بر می گردد. در این سال تحت تأثیر چهار برابر شدن قیمت نفت بودجه عمومی کشور به دو برابر افزایش یافت و دولت پهلوی در آن زمان با طرح شعار آموزش رایگان و کاهش قیمت کالاهای اساسی انتظارات عمومی را افزایش داد اما به دلیل رشد واردات و کاهش سطح تولیدات داخلی هم زمان با کاهش ۱۴ درصدی درآمدهای نفتی در فاصله سال های ۱۳۵۵ تا ۱۳۵۷ دوره ای از رکود اقتصادی آغاز شد و به دلیل افزایش نقدینگی نرخ تورم سالانه کشور تا سال ۱۳۵۷ به طور متوسط به ۳۵ درصد رسید. این در حالی بود که دولت در آن زمان خود را متعهد به صرف هزینه های هنگفت عمومی کرده بود و کاهش درآمدهای نفتی به دلیل کاهش قیمت نفت سبب کاهش توانایی عملی دولت در پاسخ به مطالبات عمومی شد. تحلیلگران مسائل اقتصاد سیاسی بر این باورند که رشد بیش از حد مصارف ارزی دولت از محل فروش نفت بار دیگر شرایط را برای گسترش بیماری هلندی در اقتصاد ایران فراهم خواهد کرد. آن ها معتقدند با توجه به اینکه نرخ تورم در سال ۱۳۸۵ ۱۳ درصد پیش بینی شده است و بر اساس برآوردهای صندوق بین المللی پول، نرخ تورم جهانی در سال ۲۰۰۶ ۳ درصد است بنابراین در سال ۸۵ کالاهای ایرانی در بازارهای جهانی ۱۰ درصد گرانتر خواهد شد و در مقابل کالاهای خارجی برای مصرف کننده ایرانی بیش از ۱۰ درصد ارزانتر می شود. این امر با توجه به عدم افزایش نرخ ارز در حد نرخ تورم طی سال های ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۸ عینیت می یابد؛ ولی با تغییر جهت گیری ارزی ایران از حالت دلار به یورو و فشارهای وارد شده به بانک مرکزی از سال ۱۳۸۹ تا ۱۳۹۱ و آغاز فاز اجرایی پروژه هدف مند کردن یارانه ها ایران دارای تورمی بالای ۳۰۰ درصد خواهد بوده است. این مسئله با بحران نظامی و اجتماعی خاورمیانه تشدید پیدا می کند به طوری که دولت اگر برای متولدین دهه ۱۳۶۰ تا ۱۳۷۰ شغلی ایجاد نکند این تورم و بیکاری باعث دگرگونی سیاسی و اجتماعی جدید خواهد شد. نروژی ها از بلایی که بر سر هلندی ها آمد، درس گرفتند و با تأسیس صندوق ذخیره ارزی، به جای اینکه درآمدهای حاصل از صادرات نفت خام را در بودجه های سالانه ریخته و بودجه را آلوده کنند، آن را به این صندوق فروختند و به بیماری هلندی دچار نشدند. صندوق یاد شده چند کاربرد عمده دارد؛ اول اینکه درآمد حاصل از ثروت ملی یک کشور را از نظر زمانی و توزیع بین نسلی، به شکلی مناسب مدیریت می کند تا نسل های بعد، احساس زیان نکنند. دوم اینکه این صندوق در تثبیت نرخ ارز و جلوگیری از شوک های ناشی از نوسان نرخ ارز یا میزان ارز در یک کشور تأثیر بسیار کارآمدی دارند. سوم، با ایجاد موانع شدید قانونی، دست دولت از این ثروت بادآورده کوتاه شده و دولت صرفاً به کارایی اقتصادی بخش خصوصی و مالیاتی که از این بخش دریافت می دارد، بسنده کرده و علاوه بر اینکه به دولتی پاسخگو و کوچک و با تمرکز حداقلی تبدیل می شود، تمام تلاش خود را برای ایجاد زمینه های موفقیت بخش خصوصی ایجاد کرده و خود را به عنوان رقیب بخش خصوصی در نظر نمی گیرد؛ و در آخر اینکه این صندوق سبب کسب اعتبار جهانی برای کشور مورد نظر شده و مسبب ورود سرمایه گذاران خارجی به آن کشور می شود. (اگر سیاست نروژ را در نظر بگیریم که منابع حاصل از این صندوق را صرفاً در کشورهای دیگر سرمایه گذاری می کند، این اعتبار آفرینی و قدرت چانه زنی کشور در عرصه جهانی چندین برابر می گردد) البته تأسیس این صندوق پیش نیازهایی دارد، که اگر مهیا نشوند، این صندوق نمی تواند به وظایف اصلی خود عمل نماید. از جمله اینکه لازم است تا ساختار سیاسی کشور به گونه ای نهادینه شده و سیستماتیک، دستش از این صندوق برای مصرف آن در داخل، کوتاه باشد و نیز لازم است، شفافیت کامل از نظر دخل و خرج در مدیریت صندوق وجود داشته باشد به گونه ای که هم اکنون مدیریت این صندوق در نروژ با شفافیت کامل عمل می کند. به طوری که هر شهروند نروژی می تواند هر لحظه از جریان فعالیت های این صندوق آگاه شود. دلیل اینکه به پدیده بیماری هلندی تا این اندازه توجه شده است این است که روند تعدیل اقتصادی در شرایط رونق صادراتی، موقعیکه این رونق پایان می پذیرد، در جهت معکوس عمل نمی کند. گسترش مجدد بخش غیرنفتی و قابل تجارت درصورتیکه بازار سرمایه و زیربناها تخریب شده باشند، با مشکل مواجه است. ورود به بازارهای صادراتی نیز مشکل خواهد بود. زیرا مابقی کشورها تا آن زمان بازارهای رها شده در دوران رونق را به تسخیر خود درآورده اند. در این صورت، از آنجائیکه رونق ناشی از عواید حاصل از صادرات احتمالاً درآینده نزدیک به پایان خواهد رسید، اتخاذ سیاست های اقتصادی به منظور حمایت از بخش تولید دربرابر اثرات مضر دوران رونق کار معقولانه خواهد بود. در واقع درمان بیماری هلندی به پیش گیری یا معکوس کردن افزایش ارزش واقعی پول رایج وابسته است. این امر مستلزم تضعیف پول رایج، همراه با مازادهای بودجه دولت به همراه خود داری شدید بانک مرکزی از ایجاد پول است، که هر دو باعث مهار تورم می شوند. دولت نیاز به مقاومت دربرابر تقاضای در حال گسترش و پس انداز کردن درآمدهای تازه به دست آورده دارد تا زمان کافی برای برنامه ریزی معقولانه داشته باشد و طرح های با درآمد بالا را شناسایی نماید. این سیاست سرمایه گذاری همراه با دو چیز است. اول اینکه در اثر این سیاست ها درآمدهای بادآورده صادراتی برای بودجه بندی صحیح برای توسعه درازمدت کنترل می شود و دوم اینکه دولت از طریق به تأخیر انداختن مخارج جدید خود به طور ضد دورانی (Countercyclically) عمل می کند. یعنی در خلال بیشترین دوره تورمی رونق صادرات از طریق خرج کردن کمتر درآمدهای بادآورده و برعکس آن یعنی خرج کردن بیشتر زمانیکه رونق اقتصادی کم رنگ شده است، به تثبیت اقتصادی کمک می کند. همچنین سیاستگذاران در درمان بیماری هلندی این نکته را نیز باید در نظر داشته باشند که آیا ثروت تازه کشف شده موقتی است یا دائم؟ درکشورهایی که انتظار می رود منابع جدید کشف شده سریعاً پایان می پذیرد، و منابع کمکی جدید موقتی و سودهای تجاری ناشی از آن گذرا می باشند، می بایستی سیاستگذاران سعی کنند تا از طریق مداخلات ارزی، از بخش های آسیب پذیر حمایت کنند. درکشورهایی که احتمالاً ثروت تازه کشف شده آن ها اتمام ناپذیراست، سیاستگذاران لازم است تا تغییرات ساختاری اجتناب ناپذیری را دراقتصاد مدیریت کنند تا از ثبات اقتصادی اطمینان یابند. آن ها ممکن است قدمهایی در جهت افزایش بهره وری در بخش کالاهای مبادله نشدنی بردارند و احتمالاً این کار را از طریق خصوصی سازی و تجدید ساختار انجام دهند و در عین حال برای آموزش نیروی کار سرمایه گذاری کنند. همچنین ممکن است سعی کنند تا به منظور کاهش وابستگی در بخش در حال رونق. صادرات را تنوع بخشند و آن ها را در مقابل شوک های خارجی ازقبیل افت ناگهانی در قیمتهای کالا، کمتر آسیب پذیر سازند. همان طور که گفتیم تورم مهارناشدنی، ناکارآمدی در تخصیص منابع ارزی و رفتار مصرفی خاص بیماری هلندی، خود را به اقتصاد هلند تحمیل کرد. بعدها نروژی ها از این اتفاق درس گرفتند و با ایجاد صندوق ذخیره ارزی نفت، به جای اینکه درآمدهای حاصل از صادرات نفت خام در بودجه های سالانه محاسبه نمایند، آن را به این صندوق ریخته و به بیماری هلندی دچار نشدند. بانک جهانی درسال های اخیر به دولت های صادرکننده نفت که دارای صندوق ذخیره ارزی می باشند توصیه هایی می کند، اول اینکه درآمد حاصل از ثروت ملی یک کشور را ازنظر زمانی و توزیع بین نسلی، به شکلی مناسب مدیریت کنند که آن ها احساس زیان نکنند. دوم اینکه این صندوق ها در تثبیت نرخ ارز و جلوگیری از شوک های ناشی از نوسان نرخ ارز یا میزان ارز دریک کشور کارآمدی داشته باشند. بانک جهانی به کشورهایی که این صندوق ها را تأسیس کرده اند همچنین توصیه می کند که باید شفافیت کامل ازنظر دخل و خرج در مدیریت صندوق ها وجود داشته باشد به گونه ای که هم اکنون مدیریت این صندوق در نروژ با شفافیت کامل عمل می کند. به طوری که هر شهروند نروژی می تواند هرلحظه از جریان فعالیت های این صندوق آگاه شود. از نکات مهمی که دربارهٔ صندوق ذخیره ارزی می توان گفت، انتقاد برخی کارشناسان از این بود که چرا پول نفت را باید درصندوق حبس کرد و از آن استفاده ای نکرد، چرا که وجود منابع قابل دسترسی در این صندوق ها، مدیران صنعتی، مدیران سیاسی و دیگر گروه های ذی نفع را به طمع می اندازد تا در شرایط خاص از آن ها استفاده کنند. فشارهای یادشده موجب شد که درنروژ منابع دراختیار دولت نباشد به طوری که اگر دولت بخواهد ازمنابع صندوق استفاده کند باید دلایل اقتصادی ارائه کند و این طور نیست که دولت نروژ هرلحظه که بخواهد ازمنابع صندوق استفاده کند. بانک جهانی به دلیل مدیریت مناسب این صندوق در کشور نروژ به کشورهای دارنده صندوق همیشه توصیه می کند که از مدل نروژ استفاده کنند. نکته قابل توجه این است که صندوق ذخیره ارز نفت درنروژ اصولاً به بودجه وصل نشده است و دولت نمی تواند ازمنابع آن برای مصارف بودجه، رقمی را پیش بینی کند. دشواری های احتمالی در این صندوق وجود دارد. فساد مهم ترین عامل تهدیدکننده منابع این صندوق است و اگر این صندوق براساس سلیقه های شخصی مدیریت شود، می تواند فساد آفرین باشد. فساد اداری در مدیریت صندوق ذخیره ارزی مسئله ای است که نباید به آن بی اعتنا بود برهمین اساس برای جلوگیری از فساد درصندوق ذخیره نفتی علاوه بر این که بانک جهانی تلاش می کند علاوه بر صندوق بین المللی پول سازمان ها و تشکل های مدنی غیردولتی نیز برای عملکرد دولت ها در اداره این صندوق نظارت داشته باشند تا منابع این صندوق که ثروت ملی محسوب می شود به درستی مصرف شود.
[ { "answer1": "این مفهوم بیان می دارد که افزایش درآمد ناشی از منابع طبیعی می تواند اقتصاد ملی را از حالت صنعتی بیرون بیاورد. این اتفاق به علت کاهش نرخ ارز یا عدم افزایش آن در حد نرخ تورّم صورت می گیرد، که بخش صنعت را در رقابت ضعیف می کند.", "answer2": "واژهٔ بیماری هلندی در سال ۱۹۷۷ توسط مجلهٔ اکونومیست برای توصیف رکود بخش صنعتی در هلند بعد از کشف گاز طبیعی در دههٔ ۱۹۶۰ به کار گرفته شد.", "distance": 458, "question": "بیماری هلندی چگونه می تواند باعث رکود در بخش صنعت شود و چه مثالی از کشوری وجود دارد که بعد از کشف منابع طبیعی با این بیماری روبرو شد؟" }, { "answer1": "دولت متوسل به واردات کالاهای مصرفی ارزان می شود تا قیمت ها را مهار کند در حالی که صنایع داخلی مجبورند با عوامل تولید گران، کالای گران را تولید و به قیمت ارزان بفروشند.", "answer2": "نکته اینجاست که این سیاست نمی تواند جلوی تورم را بگیرد. بلکه آن را به بخش های دیگر اقتصادی منتقل می کند.", "distance": 168, "question": "چرا دولت ها در شرایط بیماری هلندی به واردات کالاهای مصرفی ارزان روی می آورند و چه چیزی باعث می شود که این سیاست نتواند جلوی تورم را بگیرد؟" }, { "answer1": "اگر در بخش صادراتی رونقی به وجود آید اثر اولیه آن افزایش درآمد در این بخش است که منجربه افزایش تقاضای داخلی برای کالاهای قابل تجارت و غیرقابل تجارت می شود.", "answer2": "برای کالاهای غیرقابل تجارت، افزایش تقاضا موجب بالا رفتن قیمت آن ها می شود، در این حالت قیمت نسبی کالاهای غیرقابل تجارت نسبت به کالاهای قابل تجارت افزایش می یابد.", "distance": 231, "question": "تأثیر رونق صادرات بر تقاضای داخلی چگونه است و این امر چه تأثیری بر بخش های قابل تجارت و غیرقابل تجارت می گذارد؟" }, { "answer1": "این مسئله موجب می گردد که منابع از کالاهای قابل تجارت به سمت کالاهای غیرقابل تجارت انتقال یابند.", "answer2": "افزایش در قیمت کالاهای غیرقابل تجارت منجر به افزایش ارزش و از دست رفتن رقابت پذیری در نرخ واقعی ارز می گردد.", "distance": 97, "question": "چه چیزی باعث می شود که منابع از کالاهای قابل تجارت به سمت کالاهای غیر قابل تجارت انتقال پیدا کند و این موضوع چه تاثیری بر رقابت پذیری نرخ واقعی ارز دارد؟" }, { "answer1": "اول اینکه درآمد حاصل از ثروت ملی یک کشور را از نظر زمانی و توزیع بین نسلی، به شکلی مناسب مدیریت می کند تا نسل های بعد، احساس زیان نکنند.", "answer2": "بانک جهانی به کشورهایی که این صندوق ها را تأسیس کرده اند همچنین توصیه می کند که باید شفافیت کامل ازنظر دخل و خرج در مدیریت صندوق ها وجود داشته باشد به گونه ای که هم اکنون مدیریت این صندوق در نروژ با شفافیت کامل عمل می کند.", "distance": 4496, "question": "صندوق ذخیره ارزی چگونه به مدیریت درآمد حاصل از ثروت ملی کمک می کند و آیا شفافیت در مدیریت این صندوق ها مهم است؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
437
: مردم پشه ای طایفه پشه ای یکی از اقوام اصلی ۱۱ قبایل آریانا کهن بوده دارای زبان به نام پشه ئی می باشد. کلمه پشه یی شکل تحول یافته یک نام خیلی قدیمی یعنی حدود دو نیم هزار ساله است که در ادوار مختلف به نام های بها شه یا بهشه پیشه چه یا پیشاچی، پشاوی، پاشایی، پشه یی، پشیی، پشئی و پشه ای ثبت گردیده. تا اکنون در مورد وجه تسمیه پشه ئی نظریات وجود دارد که این نظریات قریب به واقعیت به نظر می رسد که قرار ذیل است: «پشه یی ها یکی از اقوام باستانی افغانستان وباشندگان اصلی افغانستان اند. اکثراًدردامنه های جنوب سلسله کوه های هندوکوش ساکن می باشند؛ پشه یی ها در قسمت های شرقی کشور بخصوص در ولسوالی های اله سای، کوهبند نجراب، ولسوالی تگاب وکوهستان های ولایت کاپیسا، در ولسوالی های الینگار، الیشنگ، دولت شاه، قرغه یی مرکز ولایت لغمان، در ولسوالی شیوه، دره نور و مرکز ولایت ننگرهار، درولسوالی نورگل، ومناطق چلس، کونگل وکوردر ولایت کنرها، در ولسوالی های ننگراج و دوابه ولایت نورستان، در منطقه اوزبین ولسوالی سروبی در کنار برادران پشتون، تاجک و نورستانی زیست نموده و به صورت پراگنده در ولایات مرکزی (در چل باغتوی ولسوالی جاغوری، حصه دوی مالستان ولایت غزنی و پییک خاص ارزگان)، دره پشه یی ولسوالی پغمان ومرکزولایت کابل، در ولسوالی تگاب پشه یی ولسوالی خوست فرنگ، در دره پشه یی قاصان ولسوالی اندراب، در بغلان مرکزی ولایت بغلان، در نار چمن ولایت تخار، در شهر بزرگ ولایت بدخشان، در بعضی محلات ولایت کندز، بلخ، فاریاب وهرات در پهلوی سایر اقوام باهم براردر کشور زنده گی می نمایند. مرمان پشه ئی طی قرون متمادی بنابر عوامل گوناگون از مناطق اصلی شان که به نام گنداره گندهارا نامیده می شد به دیگر حصص کشور نقل مکان نموده اند که اکثراً زبان پشه یی را از دست داده اند، عده از پشه یی ها قبلاً در پاکستان و ایران نیز نقل مکان نموده است. طبق نوشته مرحوم میر غلام محمد غبار پشه یی ها از منطقه گندهارا حدود هفت و نیم قرن قبل از امروز به قسمت های غور و غرجستان نقل مکان نموده اند؛ و مرحوم فیض محمد کاتب هزاره در جاغوری از منطقه پشه یی و پشه یی ها یادآوری کرده است. ظهیرالدین محمد بابر حدود پنجصد سال قبل از موجودیت زبان پشه یی حتی در کابل و نواحی آن یادآوری می شود. پشه ییها هفت نماینده در پارلمان افغانستان دارند. مردم پشه ای زیاده در میان پشتونها زندگی دارند. دارای نفوس اضافه از نیم میلون می باشند. دین مردم پشه ای اسلام حنفی می باشند.». طی قرن ها زبان مردم پشه تحت تأثیر زبان های دولتی قرار گرفته بود. از مدت ۳۰ سال به اینطرف دانشمندان پشه ئی خواستند که زبان خودرا نه تنها حفظ بلکه انکشاف دهند. ازآن تاریخ ببعد کتاب ها رسانه ها در مورد پشه ئی ها نوشتند. کنون برنامه های رادیوئی و تلویزیونی به زبان پشه ئی دارند. حفیظه رحیمی می گوید: «ما در حال حاضر کتاب های درسی را به زبان پشه ای از صنف اول تا دوازدهم تألیف می کنیم، از نگاه محتوایی این کتاب ها هیچ تفاوتی با کتاب های دیگر ندارد، ولی یک تعداد مطالب با فرهنگ منطقه ما همخوان است و مسایلی را می نویسیم که با روح فرهنگی منطقه همخوانی داشته باشد.» تا اکنون پشه ای ها کدام مکتب الی صنوف بالا ندارند در این اواخر در ولسوالی دره نور ولایت ننگرهار از طرف یک مؤسسه خیریه کورس های سواد آموزی به زبان پشه یی ایجاد شده است. کتب درسی این کورسها به زبان پشه یی چاپ و تدریس می گردد. گرچه از طرف ریاست تألیف و ترجمه وزارت معارف افغانستان نیز کتاب های درسی پشه یی برای مکاتب پشه یی زبان تألیف و چاپ نموده است ولی تا حال تدریس آن آغاز نه گردیده است. مشکل دیگر اینکه بعضی محلات پشه ئی نشین زبان خودرا از دست داده اند. در ولسوالی پغمان قریه و دره به نام پشه یی موجود است ولی زبان پشه یی خویش را از دست داده اند. در حالیکه در یکی از مضامین سالنامه ۱۳۱۳ مجله کابل آمده است که: “در ۵۰۰–۶۰۰ خانه در بیگ توت پغمان در قریه پشه یی به زبان پشه یی تکلم می کنند. پشه یی ها بخشی از آریایی ها می باشند از مدت بیشتر از چهار هزار سال به این سو در افغانستان زیست می نمایند ازاسناد تاریخی و به خصوص ازسرودهای ریگ ودا برمی آید که قبیله ویدی آریایی های بلخ قدیم از طریق دره های هندوکش به مناطق شرقی و جنوب غربی پراگنده شده و برخی از این مردم از کنار دریای کوبها (کابل) ومعاونین آن از طریق نجراب، تگاب، سروبی، و ولایت لغمان به حوزه دریای کنر رسیده و از آن جا به مناطق سواستو یعنی به نواحی دریای سوات، پاکستان پراگنده شده و در ین دور و نواحی سکونت اختیار کرده اند که پشه یی های امروز برخی از این مردم است. به استناد سرودهای ریگ ویدا (۱۴۰۰ ق م) و دیگر اسناد و دلایل موثق، پشه یی های امروز در آن زمان به نام الینا یاد شده و در جنگ ده قبیله آریایی آن زمان که مشهور است نام ومقام درخشنده داشته است. در نتیجه این جنگ که میان سوداس مربوط قبیله بهاراته و ویسو مترا به وقوع پیوست سوداس و قبایل متخد آن پیروز گردیده وراه رفت وآمد ده قبیله آریایی که به نام جبهه ویسو مترا نامیده می شد بطرف هند مسدود شده و در منطقه خود باقی ماندن. از این جمله الینایی ها که پشه یی های امروزی و دیگر اقوام داردی و نورستانی شامل آن می شود به طرف شمال دریای کوبها در دره های شاداب الینگار و الیشنگ سکونت اختیار کرده و بعد به مرور زمان بنا بر کثرت نفوس و عوامل دیگر در اطراف و نواحی آن دره ها و بخش های وسیع شمال غرب کندهارا (وادی بین کابل و پشاور) پراگنده و مسکن گزین گردیدند. پشه یی ها در طول تاریخ به نام های الینا (سمسور، شاداب و سبز) داردی (از کوه و کوهی)، کوهستانی، دیگان و لغمانی که معنی دهنشین را می دهد نامیده شده است. هکذا در این اواخر بعضاً به نام نورستانی و شاړی (شاړی یک کلمه پشه یی ومعنای آن است برویم) نامیده شده اند. درنامهای ولسوالی علینگار و ولسوالی علیشنگ که جای بود و باش پشه یی ها بوده و حال نیز اکثر پشه یی ها در این مناطق و اطراف آن سکونت دارند و نیز در اله سای ریشه کلمه الینا موجود بوده و الینگاردرزبان پشه یی معنی جای و خانه الینا را می دهد. از بعضی شواهد برمی آید، قبایل سرکش و جنگ جوی را که در مناطق شمال دریای کابل توسط مورخین سکندر به نام اسکینی، گوری و اسپاس نامیده شده که در مقابل قشون اسکندر مقاومت شدید از خود نشان داده و هر دو جانب متحمل خسارات جانی و مالی سنگین گردیده اند اکثراً اجداد و نیاکان همین پشه یی های امروزی می باشند. برعلاوه این که این منطقه مسکن قدیمی و ثابت این مردم بوده است نام های قبایل متذکره با کمی تفاوت حالا نیز در بین آن ها موجود است. اسکین یا اسکینی ها نام منطقه و قبیله است مربوط پشه یی های ولسوالی اله سای که بدون شک و تردید با نام اساکینی، بی ارتباط نیست. در ارتباط گوری باید گفت که پشه یی های ولسوالی دره نور و اطراف آن گوار را به مفهوم اصیل وصاف استعمال نموده و به این نام می بالند و نیز نام منطقه گوریک که مردم آن به به نام گوریکی یاد می شوند و پشه یی هستند و نیز طایفه به نام گوریک در کهوی کلمان یا قبیله زبان گوارباتی و گهواری که در ناحیه علیای کنرها زندگی کرده و با پشه یی ها قرابت خیلی نزدیک دارند و همچنین اسپی ها یا اشپی ها که به نام اشپی وال نامیده می شوند در دره اشپی ولسوالی اله سای زنده گی می کنند نام هایست که برای اثبات این حقایق مثال های خوبی به شمار می رود. زبان پشه ای زیرشاخه ای از زبان های داردی است. زبان این طایفه در طول ادوار گذشته بنام های بهاشه، بهشه، پیشاچه یا پایشا چی، گندهاری، دادیکا، داردی، کوهستانی، لغمانی، دهگان (دیگانو) و درین اواخر بعضاً به نام های خاریگا و شاری نیز نامیده شده اند که همه آن ریشه پشه یی دارند. بسیاری از پشه ای ها خود را پشتون هایی می دانند که به یک زبان خاص سخن می گویند و اکثراً به پشتو و فارسی نیز مسلطند. دکتر مجاور احمد زیار، زبانشناس افغان از بیست گویش جداگانه در زبان پشه ای سخن می گوید. او می گوید: "زبان پشه ای زبانی است که جزء زبان های هندی به شمار می آید و به شاخه به نام "دردیک" تعلق دارد. "دردیک" زبانی است که تقریباً به بیست لهجه از آن در افغانستان تکلم شود و متکلمان این زبان تا منطقه کشمیر پراکنده است. اینها در گذشته ها همراه با هندی ها به آن سمت رفتند ولی دوباره برگشتند و در کوهپایه ها ماندگار شدند."زبان پشه ای در برخی مناطق و ولسوالی های افغانستان بیشترین گویندگان را دارد، ولی شمار دقیق گویشوران آن تا هنوز مشخص نشده است. غلام صدیق شنگنیک، مسئول دیپارتمنت زبان پشه ای در اداره نصاب تعلیمی وزارت معارف افغانستان می گوید: "ارقام گویشوران به زبان پشه ای هنوز به صورت دقیق معلوم نیست ولی در مورد مناطقی که گویشوران پشه ای در آن ها زندگی می کنند می توان از ولایت های کاپیسا، لغمان و ننگرهار نام برد که در بعضی ولسوالی های آن مردم تنها به زبان پشه ای تکلم می کنند." اکثر نام های مناطق لغمان کنر زبان پشه ای نام گذاری شده است مانند گندهارا (خوشبویی آورنده) لغمان که در اصل لمگان است (صاحب قریه یا دهنشین) درونته (کوه بریده شده) کاپیسا که اصلاً پیشی کا است (پشه یی کننده) اله سای که از طایفهٔ اله شاه خیل گرفته شده (خیل شاه الینا) الینگار (جای الینا) پشیگر (جای پشه یی ها) الیشنگ (خانهٔ الینا) گمبیری (دشت) شیگل (شش دره) کله گوش که در اصل گله گوش است (دره صوف) نورگل به فتح گ (درهٔ نور) و غیره. بنا بر اظهارات برخی از محققین منجمله داکتر سید چراغ حسین شاه (شماره ۳۶ مجله پشتو یونیورستی پشاور)، زبان پشه یی مادر بسیاری از زبان های منطقه است اولین فرهنگ لغت زبان پشه ای ((فرهنگ وزبان پشه ای مردم افغانستان))نگارش حمیدرضاکهنگی بوده که توسط نشرایرانادرتهران ودرسال1398منتشرگردیده است که دوگویش پشه ای لغمانی وکاپیسایی راموردبررسی قرارداده است. رسم الخط زبان پشه یی مانند زبان های دری و پشتو و دیگر زبان های افغانستان از رسم الخط مروج عربی می باشد. در گذشته نیز در نوشتن زبان پشه یی از رسم الخط های معمول و مروج سلطنت کار گرفته شده که بنابر برخی نوشته ها کتاب های مشهور تاریخی به نام های (بدهت کهنا) و (ملندا پنه) به زبان پشه یی نوشته شده اند (هیواد ۱۳۸۸/۳/۱۰. (در حال حاضر بر اساس همین رسم الخط در نصاب تعلیمی وزارت معارف افغانستان در زمینه تألیف کتاب به زبان پشه ای از آن استفاده می شود. زبان پشه ای در اصل از یک زبان آریایی منشعب شده و از نیاکان مشترک خویش به ارث برده اند. مانند: سامیک، شامیک پشه یی که در گذشته در زبان فارسی قدیم سیامک گفته شده یا شام فقلی که معنی سیاهی و تاریکی را می رساند و نیز کلمات سرخ، سور و سونیک یا ستودن، ستایل و استویک زبان های دری، پشتو و پشه یی از یک ریشه اند ولی با آن هم زبان پشه یی در برخی از موارد از زبان دری و عربی که آن هم از طریق زبان دری و پشتو کم و بیش متأثر گردیده است. زبان پشه یی نیز به نوبه خویش به خصوص در محلات هم جوار بالای زبان های دری و پشتو تا حدود اثرگذار بوده است. به طور مثال: مردم دری زبان لغمان و ننگرهار مادر را (آیی)، سالم را (سسته) کاه را (توش) و خیشنه را (سیانی) و در پنجشیر و کاپیسا خوردن توت را (پکیک) می گویند که این کلمات و کلمات دیگری که از همه آن ها نام نگرفته شده کلمات پشه یی اند. رسم و رواج و فرهنگ مردم پشه ای نیز با سایر اقوام و ملیت ها تفاوت هایی دارد. به گونه مثال مردم پشه ای برای حل مشکلات خود نشستی دارند که به آن «مارات» می گویند. «مارات» نشست بزرگان پشه ای است که شباهت های با جرگه در میان سایر اقوام افغانستان دارد. ازدواج نیز در میان مردم پشه ای با ویژگی های همراه است. حفیظه رحیمی، عضو دیپارتمنت زبان پشه ای نصاب تعلیمی وزارت معارف افغانستان می گوید: «وقتی دختر و پسری با هم نامزد می شوند از اول با هم نشست و برخاست دارند، محدودیت های که در دیگر مناطق برای نامزدها وجود دارد در اینجا وجود ندارد و همچنین عروسی نیز از خود مراسم خاصی دارد که انجام می شود.» در محلات که همه از یک طایفه و قبیله باشند رسم روی گیری در اکثر مناطق وجود ندارد، حتٰی در برخی از مناطق زنان پشه یی بدون آنکه بشناسد هر کسیکه از مقابل شان بگذرد (موټکی) و خوش آمدید می گویند. زنان و مردان پشه یی قبلاً و اکثراً لباس های سیاه یا سفید می پوشیدند. پیراهن زنان نسبتاً فراخ و طویل و تنبان آن کمی کم عرض و از مردان برخلاف آن پیراهن شان کوتا و تنبان آن نسبتاً کلان و عریض می بود. اکثر زنان پشه یی یک تکه کم عرض سیاه را که طول آن یک ونیم تا دو متر می رسید مانند دستار به سر می پیچانیدند و گوشه های آن را که توسط ابریشم آراسته شده می بود به دو طرف روی خویش پایین آویخته و به این ترتیب قسمتی از گوشها و گیسوانش را می پوشانیدند. در روز نوروزبه شمول زن و مرد اکثراً از خانه های خویش برآمده، گروه گروه و جوغه جوغه بطرف کشت زارها، باغ ها و دامنه ها می روند، از هوای تازه و زیبای های طبعیت لذت می برند و خوش گذرانی می کنند، زیرا در این وقت همه مناطق آن که هوای نسبتاً گرم دارد سرسبز و شاداب می باشد. پشه یی ها اکثراً در این روز کار نمی کنند. یک شخص مسن حکایت نمود که یک روز یک نفر که نهال را با خود داشت و می خواست در جایی غرس نمایند، ولی چون فهمید که روز نو روز است آن را نه نشاند و واپس به خانه برد. علاوه بر آن در این روز جوانان به برخی از بازی های محلی از قبیل سنگ اندازی، کشتی گیری، خیز زدن، اینډ بازی که نوع از ورزش مردم پشه یی است، نشان زنی، گاز خوردن، آواز خوانی و غیره می پردازند و سعی می نمایند که درین روز لباس نو یا پاک را به تن داشته باشند و در دیگر اوقات نیز اکثراً همین سرگرمی های آنان است. زبان پشه ای براساس رسم الخطی که در چند دهه اخیر برای آن وضع کرده اند، دارای چهل و هفت صدا است که برخی صداهای آن با دیگر زبان های شاخه هند و آریایی تفاوت های دارد. در زبان پشه ای حروفی است که در دیگر زبان ها نیست به طور مثال در این زبان حرفی موجود است که به شکل شین است ولی شین نیست و متفاوت است که در زبان های عربی و فارسی و پشتو وجود ندارد. به همین دلیل زبان شناسان برای این صوت نشانه ای خاصی را وضع کرده اند. یا الفی که در زبان پشه ای است به چندین لحن گفته می شود که به تأیید زبان شناسان آلمانی نیز رسیده است زبان پشه ای هرچند در گذشته های دور دارای ادبیات و فرهنگ غنی بوده و در برخی از آثار کهن و از جمله در سفرنامه «ابن بطوطه» در مورد آن اطلاعاتی وجود دارد ولی کار عمده در عرصه به نوشتار درآوردن فرهنگ پشه ای در سه دهه اخیر در افغانستان آغاز شده است. غلام صدیق شنگینگ می گوید تنها در سه دهه اخیر روی زبان پشه ای کار شده و در حدود شصت تا هفتاد جلد کتاب در این رابطه نوشته شده است. در حال حاضر زبان پشه ای از زبان های فارسی و پشتو که در همسایگی آن قرار دارند تأثیر زیادی پذیرفته است. عزیزالله شلماچ می گوید: «ما در حال حاضر هم فارسی می دانیم و هم پشتو و زمانی که حرف بزنیم کسی نمی داند که ما پشتو تاجیک یا پشه ای هستیم و این مسئله تأثیرپذیری زبان پشه ای از این زبان ها را نشان می دهد.» چندی پیش در شهر تخار در شمال شرق افغانستان، اتحادیه قوم پشه ای تأسیس شد. مؤسسان این اتحادیه می گویند که از این راه تلاش می کنند تا غناهای فرهنگی این زبان را حفظ کنند. از شخصیت های معروف علمی، فرهنگی و اجتماعی عصر حاضرمیتوان از مرحوم پوهندوی نورمحمد غمجن تمیل، مرحوم عبدالقدوس پرهیز، شهید عبدالعزیز مراد، مرحوم ملک سونمیر، مرحوم ماستر دادستان حفیظ الله پشه یی، مرحوم ملک محمد نبی خان پشه یی وال، مرحوم شیرعلی خان الیشنگی، مرحوم ملک بابا و مرحوم عبدالقادر افضل زاده و نیز از آقایان چون انجنیر محمد عالم قرار، حاجی حضرت علی، سید هاشم فولاد و عبدالهادی صافی نماینده گان مردم در شورای ملی فعلی و همچنان محترم عبدالخالق حسینی، محترم نورمحمد کفیل و محترمه کبرا امان سناتوران برحال و بسیاری از استادان پوهنتون ننگرهار یادآوری کرد. در نظام فعلی کشور، پشه یی ها مانند سایر اقوام باهم برادر کشور از برخی حقوق و سهولت های بهرمند گردیده اند که به دیگران نیز مهیاست. در قانون اساسی افغانستان از آن نام برده شده و با وجود مشکلات و نداشتن امکانات که از گذشته ها به ارث مانده در شورای ملی و شوراهای ولایتی صاحب نمایندگان خویش بوده و به زبان پشه یی پخش رادیویی، تلویزیونی و چاپی داشته و به ده ها عنوان کتاب به زبان پشه یی تألیف و چاپ گردیده است. در مورد نفوس پشه یی ها باید گفت، طبق بررسی پوهاند دکتور مجاور احمد زیار نفوس پشه یی ها را بیشتر از ششصد هزار وانمود کرده است. اما نفوس پشه یی ها بیش از یک میلون می باشد. دلیل آن اینست که تعدادی زیادی مردم پشه یی در تذکره های شان یا تاجک یا هم پشتون حساب شده اند. شغل این مردم مانند سایر افغان ها می باشد. آنهای که در اطراف شهرها زندگی دارند دارای شغل کشاورزی می باشند. شغل زراعت را بیشتر مردان پیش می برد ولی زنان هم شغل زراعت را دارند. این مردم در خانه یک میل سلاح بخاطر حفظ قامیل می داشته باشند. در بین پشه یی ها قبلاً تکه، لباس و پوشاک برای رفع احتیاجات خویش تهیه می شد، از قبیل ویج (نوع از برزو) پولنگ (نوع از کرتی) پکول، پمبیلا (نوع از پاپوش) گړیک (نوع از پوستین) و غیره که نام های انواع لباس و پوشاک است؛ و هم تهیه انواع چوکی ها که یک نوع آن را (آیټک) می نامند، چار پایی، میز، دروازه و کلکین و همچنان سامان آلات فلزی مورد ضرورت خانواده ها که آن هم صرف برای رفع احتیاجات خودشان تهیه می شوند؛ ولی فعلاً به جز صنعت تولید انواع پنیر که اقسام مختلف دارد و شور پنیر آن خیلی شهرت داشته و در بازارهای منطقه عرضه می گردد، در رسم و عنعنات مردم پشه استفاده از برقه، چادری، مرسوم نبوده و در اغلب امور زندگی زن و مرد دوشادوش هم مصروف کار می باشند و با استفاده از همین فرصت غالباً جوانان و نوجوانان دختر مورد پسند خویش را در نظر گرفته و انتخاب نموده و موضوع را به شکل از اشکال با فامیل مطرح می نمایند. پس از مشوره تعداد از زنان به طلبگاری می روند. در ملاقات و بازدیدها دوم و سوم، چهارمی جواب مثبت و منفی را دریافت می نمایند. در صورت جواب مثبت طرفین روز مراسم نامزدی را تعیین و در روز نامزدی در حضور عده از اقارب و همسایه ها مراسم نامزدی برگزار و صورت می گیرد و بعداً فاصله بین نامزدی و عروسی را به اتفاق طرفین تعیین می گردد. در مراسم عروسی بر علاوه اکثریت خویشاوندان همه افراد قریه به شمول زن و مرد به صرف نان چندین وقفه دعوت می شوند قابل ذکر است که مراسم عروسی مردم پشه یی از دو روز گرفته الی پنج شش روز ادامه پیدا می کند که غالباً بستگی دارد به وضعیت اقتصادی خانواده ها. مراسم عروس در مردم پشه یی متأسفانه بدون در نظر داشت وضع اقتصادی جوان با مصارف نسبتاً گزاف در معرض اجراء و تجلیل قرار می گیرد. در بین مردم پشه یی هنر انفرادی وجود ندارد هنر دسته جمعی بوده و به شکل واقعاً جالب در معرض نمایش قرار می گیرد اکثراً توسط جوانان و نوجوانان مورد اجرا قرار می گیرد. اجرای این هنر موسیقی حلقه بوده جوانان دستان شان را عقب گردن بالای شانه ها همدیگر انداخته و محکم می گیرند در داخل حلقه تشکیل شده یک نفر مشخص آهنگ را به تنهایی به آواز بلند می خواند و جوانانی که با صدای دهل آن هم در وسط حلقه می باشد با نواختن دهل به صورت تدریجی حلقه را تشکیل می دهند و با حرکات معین و حساس برانگیز هنر ناشی می نمایند که بدون مبالغه مورد پسند همگان قرار می گیرد. آوازخوان و دهل نواز در وسط حلقه آواز خوانده و دهل می نوازد و توسط جوانان آهنگ را تکرار شد. هر آهنگ ۲۰ الی ۲۵ دقیقه ادامه پیدا می کند و بعداً آهنگی دیگری خوانده می شود. به همین ترتیب هنر مندی ادامه پیدا می کند هکذا زنان و دختران نیز به عین شکل اجرا می نمایند. در روز اخیر عروسی که به نام چپنی یاد می شود به صورت معمولی از ۶۰ نفر الی بیشتر از صد نفر از خویشاوندان داماد به خانه عروس می روند و بعد از موناع اندکی که در مردم پشه یی مرسوم است. به خانه های شان می روند. زمانی که عروسی آماده می شود چشم عروس را سرمه می نمایند لباسهای عروسی را بتنش می نمایند. در حدود وضع اقتصادی داماد از زیورات فلزی نقره و سلور بیشتر استفاده می گردد حدود چهار یا سه چادر را به عروس که قابل دید باشد می پوشانند و از طرف اعضای خانواده دامان بدرقه گردیده و از خانه پدر به خانه شوهر برده می شود و قبل از دخول به خانه شوهر قطعه زمین یا درخت که بتواند قناعت عروسی را فراهم کند به ملکیت عروس درآورده می شود بعداً داخل خانه شوهر می گردد و یک روز دیگر مراسم عروسی ادامه پیدا می کند در اخیر مراسم عروسی دوستان و خویشاوندان با خانواده نشان تبریکی گفته و زندگی مالامال از محبت را آرزو نموده مراسم عروسی به پایان می پذیرد.
[ { "answer1": "پشه یی ها در قسمت های شرقی کشور بخصوص در ولسوالی های اله سای، کوهبند نجراب، ولسوالی تگاب وکوهستان های ولایت کاپیسا، در ولسوالی های الینگار، الیشنگ، دولت شاه، قرغه یی مرکز ولایت لغمان، در ولسوالی شیوه، دره نور و مرکز ولایت ننگرهار، درولسوالی نورگل، ومناطق چلس، کونگل وکوردر ولایت کنرها، در ولسوالی های ننگراج و دوابه ولایت نورستان، در منطقه اوزبین ولسوالی سروبی در کنار برادران پشتون، تاجک و نورستانی زیست نموده و به صورت پراگنده در ولایات مرکزی (در چل باغتوی ولسوالی جاغوری، حصه دوی مالستان ولایت غزنی و پییک خاص ارزگان)، دره پشه یی ولسوالی پغمان ومرکزولایت کابل، در ولسوالی تگاب پشه یی ولسوالی خوست فرنگ، در دره پشه یی قاصان ولسوالی اندراب، در بغلان مرکزی ولایت بغلان، در نار چمن ولایت تخار، در شهر بزرگ ولایت بدخشان، در بعضی محلات ولایت کندز، بلخ، فاریاب وهرات در پهلوی سایر اقوام باهم براردر کشور زنده گی می نمایند.", "answer2": "پشه ییها هفت نماینده در پارلمان افغانستان دارند.", "distance": 1392, "question": "مردم پشه ای در کدام مناطق افغانستان بیشتر زندگی می کنند و چه تعداد نماینده در پارلمان افغانستان دارند؟" }, { "answer1": "زبان پشه ای زبانی است که جزء زبان های هندی به شمار می آید و به شاخه به نام \"دردیک\" تعلق دارد.", "answer2": "دکتر مجاور احمد زیار، زبانشناس افغان از بیست گویش جداگانه در زبان پشه ای سخن می گوید.", "distance": 99, "question": "زبان پشه ای از چه شاخه ای از زبان های هندی است و چند گویش دارد؟" }, { "answer1": "رسم الخط زبان پشه یی مانند زبان های دری و پشتو و دیگر زبان های افغانستان از رسم الخط مروج عربی می باشد.", "answer2": "در گذشته نیز در نوشتن زبان پشه یی از رسم الخط های معمول و مروج سلطنت کار گرفته شده که بنابر برخی نوشته ها کتاب های مشهور تاریخی به نام های (بدهت کهنا) و (ملندا پنه) به زبان پشه یی نوشته شده اند", "distance": 104, "question": "زبان پشه ای از چه رسم الخطی استفاده می کند و آیا کتاب های تاریخی به این زبان نوشته شده است؟" }, { "answer1": "مردم پشه ای برای حل مشکلات خود نشستی دارند که به آن «مارات» می گویند.", "answer2": "پیراهن زنان نسبتاً فراخ و طویل و تنبان آن کمی کم عرض و از مردان برخلاف آن پیراهن شان کوتا و تنبان آن نسبتاً کلان و عریض می بود. اکثر زنان پشه یی یک تکه کم عرض سیاه را که طول آن یک ونیم تا دو متر می رسید مانند دستار به سر می پیچانیدند و گوشه های آن را که توسط ابریشم آراسته شده می بود به دو طرف روی خویش پایین آویخته و به این ترتیب قسمتی از گوشها و گیسوانش را می پوشانیدند.", "distance": 757, "question": "در میان مردم پشه ای چه نوع نشستی برای حل مشکلات وجود دارد و لباس های سنتی زنان این قوم چگونه است؟" }, { "answer1": "غلام صدیق شنگینگ می گوید تنها در سه دهه اخیر روی زبان پشه ای کار شده و در حدود شصت تا هفتاد جلد کتاب در این رابطه نوشته شده است.", "answer2": "در حال حاضر زبان پشه ای از زبان های فارسی و پشتو که در همسایگی آن قرار دارند تأثیر زیادی پذیرفته است.", "distance": 129, "question": "به گفته غلام صدیق شنگنیک چه تعداد کتاب در مورد زبان پشه ای نوشته شده است و زبان پشه ای از چه زبان های دیگری تاثیر پذیرفته است؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
438
: رادرفوردیم رادرفوردیم (به انگلیسی: Rutherfordium) یک عنصر شیمیایی مصنوعی با نماد Rf و عدد اتمی ۱۰۴ است که به افتخار فیزیکدان نامی و برندهٔ جایزهٔ نوبل شیمی، ارنست رادرفورد نام گذاری شده است. این عنصر، مصنوعی است و در طبیعت یافت نمی شود و تنها می توان آن را در آزمایشگاه ساخت. رادرفوردیم پرتوزا است و پایدارترین ایزوتوپ شناخته شدهٔ آن، Rf است که نیمه عمری نزدیک به ۱ ساعت و ۱۸ دقیقه دارد. در جدول تناوبی عناصر، رادرفوردیم در چهارمین و آخرین دورهٔ بلوک d قرار دارد و در این بلوک، دومین عنصر است؛ همچنین این عنصر در گروه ۴ و دورهٔ ۷ جای می گیرد. آزمایش ها نشان داده که رادرفوردیم ویژگی های الکتروشیمیایی مشترکی با هافنیم که عنصری سبک تر در گروه ۴ است، دارد. تا کنون تنها بخشی از ویژگی های شیمیایی رادرفوردیم روشن شده است. این ویژگی ها با شیمی دیگر عناصر گروه ۴ قابل مقایسه اند هرچند که برخی محاسبات نشان می دهد که رادرفوردیم به دلیل اثرات نسبیتی می تواند ویژگی های بسیار متفاوتی از خود نشان دهد. در دههٔ ۱۹۶۰، مقدار کمی رادرفوردیم در مؤسسه مشترک تحقیقات هسته ای اتحاد جماهیر شوروی و مقداری هم در آزمایشگاه ملی لارنس برکلی کالیفرنیا تولید شد. اولویت کشف و درنتیجه نام گذاری این عنصر، میان دانشمندان شوروی و آمریکایی مورد اختلاف قرار گرفت تا این که در سال ۱۹۹۷، اتحادیهٔ بین المللی شیمی محض و کاربردی (آیوپاک)، رادرفوردیم را به عنوان نام رسمی این عنصر تأیید کرد. رادرفوردیم — که به افتخار ارنست رادرفورد به این نام نامیده شد — برای اولین بار در سال ۱۹۶۴ به صورت مصنوعی در مؤسسه تحقیقات هسته ای دوبنا شوروی سابق ساخته شد. محققان در این شیوه، اتم پلوتونیم را با یون های نئون بمباران کردند سپس آن را در معرض کلرید همچون زیرکونیم تترا کلرید قرار دادند در نهایت آنها با ماده ای با خواص اکا-هافنیم روبرو شدند. اگرچه آنها نیمه عمر را به دقت اندازه گیری نکردند، ولی ادعا کردند که در این شکافت هسته ای با استفاده از پرتو ایکس مشاهداتی انجام شده که اثری از یک واپاشی آلفای متعلق به Rf در آن رصد شده است؛ و این اشاره به ظهور یک عنصر جدید دارد: formula_1 در سال ۱۹۶۹، پژوهشگران دانشگاه کالیفرنیا در برکلی این عنصر را با ترکیب کالیفرنیم و کربن و از طریق برخورد با یک منبع انرژی قوی تولید کردند. این گروه همچنین اعلام کردند که نتوانسته اند ترکیب قبلی را که توسط دانشمندان روسی به وجود آمده بود، مجدداً بسازند. formula_2 دانشمندان مؤسسه مشترک تحقیقات هسته ای در نخستین مطالعهٔ خود، دو شکافت خود به خود را با نیمه عمر ۰٫۳ ثانیه و ۸ ثانیه مشاهده کردند. مادهٔ نخست ناشناخته ماند ولی مادهٔ دوم بعدها به عنوان Rf شناسایی شد. آن ها در سال ۱۹۶۶ آزمایش را به وسیلهٔ ترکیبات آلی فرار تکرار کردند که موجب دستیابی به چنین نتایجی شد. آن ها یک کلرید فرّار را شناسایی کردند که مانند هافنیم رفتار می کرد و در اکثر مواقع به سرعت به روش شکافت خود به خود تجزیه می شد. این مدرکی قوی بر این موضوع است که رادرفوردیم تتراکلرید تولید شده بود؛ با اینکه مؤسسهٔ مشترک تحقیقات هسته ای اعلام کرد که محصول آزمایش Rf بوده؛ و از آن جایی که نیمه عمرِ آن به دقت اندازه گیری نشده بود و با RfCl مطابقت نداشت، این فرضیه رد شد. این آزمایش بارها تکرار شد تا این که در سال ۱۹۷۱ نیمه عمر آن ۴٫۵ ثانیه اندازه گیری شد. در سال ۱۹۶۹ یک گروه در دانشگاه کالیفرنیا که توسط آلبرت گیورسو هدایت می شد، تلاش کرد که نتایج مؤسسه مشترک تحقیقات هسته ای را تکرار کند و کوریم-۲۴۸ و اکسیژن-۱۶ را ترکیب کند اما نتوانست نتیجهٔ را تکرار و نیمه عمر آن را ثبت کند؛ البته آزمایش چندان هم بی نتیجه نبود زیرا در این آزمایش ایزوتوپ Rf تولید و نیمه عمر آن ۱۰ تا ۳۰ میلی ثانیه اندازه گیری شد. formula_3 در سال ۱۹۷۷ دانشمندان روسی در مؤسسه مشترک تحقیقات هسته ای واقع در دوبنا، برکلیم-۲۴۹ نیتروژن-۱۴ را ترکیب کردند، ولی در سال ۱۹۸۵ تأیید نمودند که محصول واکنش Rf بوده و واپاشی آن از نوع شکافت خود به خود و نیمه عمر آن ۲۸ میلی ثانیه است. formula_4 در سال ۱۹۶۶ آزمایشی شبیه به این آزمایش، در آزمایشگاه ملی لارنس برکلی در کالیفرنیا انجام دادند و ایزوتوپ ۲۶۲ را مشاهده کردند. این گروه نیمه عمر آن را ۲٫۱ ثانیه اندازه گیری کرد که این رقم اختلاف چشم گیری با رقم واقعی که ۴۷ میلی ثانیه است، دارد. formula_5 گروه مؤسسه مشترک تحقیقات هسته ای در سال ۲۰۰۰ اعلام کردند که از یک واکنش همجوشی هسته ای برای ساخت رادرفوردیم استفاده کردند. آن ها No را مشاهده کردند که محصول واپاشی Rf بوده است؛ و یک اتم Rf را — که خود تجزیه شد — نیز رصد کردند. از این رو آزمایش را بارها تکرار کردند ولی نتایج متفاوتی به دست آمد. این امر باعث مداخلهٔ آزمایشگاه ملی لارنس برکلی برای تکرار آزمایش نیز شد تا محصول این آزمایش مشخص شود. در نهایت ۴ ایزوتوپ متفاوت Rf, Rf، Rf, Rf به دست آمد. formula_6 در سال ۱۹۷۴ یک اتم رادرفوردیم در یک همجوشی سرد در دوبنا تولید شد. این اولین باری بود که یک اتم رادرفوردیم از این راه به دست می آمد. در این آزمایش از یک اتم سرب-۲۰۸ و تیتانیم-۵۰ استفاده شد. دانشمندان روسی واپاشی خود به خود Rf را مشاهده نمودند، ولی در مرکز تحقیقات یون سنگین هلمهولتز محصولات واپاشی Rf و Rf را شناسایی کردند. formula_7 بیشتر ایزوتوپ های رادرفوردیم با جرم اتمی زیر ۲۶۲ به عنوان محصولات فروپاشی عناصر سنگین تر نیز مشاهده شده اند و این موجب اصلاح خواص پیش بینی شده در مورد ایزوتوپ های رادرفوردیم شد؛ ولی ایزوتوپ های سنگین ترِ رادرفوردیم برخلاف ایزوتوپ های سبک تر تنها به عنوان محصولات فروپاشی مشاهده شده اند. برای مثال چند ذره آلفا در تولید Rf در زنجیرهٔ فروپاشی دارمشتادیم-۲۷۹ در سال ۲۰۰۴ مشاهده شد: formula_8 رادرفوردیم-۲۶۷ تولیدشده در آزمایش، تحت شکافت خود به خود با نیمه عمر حدود ۱۳ ساعت تجزیه شد. تحقیقات در سنتز دوبنیم-۲۶۳ در سال ۱۹۹۹ در دانشگاه برن نشان داد که Db با گیراندازی الکترون به Rf تجزیه می شود. محققان دانشگاه برن رادرفوردیم را تقسیم کردند و چند شکافت خود به خود با نیمه عمرهایی طولانی — که حدود ۱۵ دقیقه بودند — رصد شد؛ ولی در یک بخش، واپاشیِ آلفایی با نیمه عمری حدود ۱۰ دقیقه مشاهده شد. گزارش های فروپاشی زنجیره ای فلروویم-۲۸۵ در سال ۲۰۱۰ نشان داد پنج واپاشی آلفای متوالی صورت گرفت و محققان دانشگاه برن در نهایت به این نتیجه رسیدند که Rf به دلیل ناپایداری، با واکنش شکافت خود به خود پس از ۱۸۲ ثانیه تجزیه شد. برخی از شواهد تجربیِ به دست آمده در سال ۲۰۰۴ نشان می داد که برای تولید رادرفوردیم در یک زنجیرهٔ واپاشی استفاده از ایزوتوپ های عناصر سنگین تر نیز ممکن است، مانند مسکوویم-۲۸۸ که ایزوتوپ Rf در زنجیرهٔ فروپاشی آن مشاهده شد: formula_9 اما آخرین گام در این زنجیره نامشخص است. پس از این پنج فروپاشی آلفا که دوبنیم-۲۶۸ را تولید کرد، شکافت هایی مشاهده شد که نیمه عمرهایی طولانی داشتند. مشخص نیست که آیا این شکافت ها به علت شکافت خود به خود Db صورت می گیرند یا اینکه Db با گیراندازی الکترون رادرفوردیم-۲۶۸ با نیمه عمری بالا تولید می کند. از آن جایی که گیراندازی الکترون Db تشخیص داده نمی شود؛ می توان علت این شکافت های خود به خود را به این شکل توضیح داد: نیمه عمر Rf که به دلیل نیمه عمر بسیار کم آن نمی تواند بررسی و استخراج شود. یک مکانیسم مشابه برای شکل گیری Rf و ایزوتوپ های سنگین تر از آن به عنوان محصول واپاشی عناصری مانند Db (که در زنجیرهٔ فروپاشی Ts که برای اولین بار در سال ۲۰۱۰ سنتز شده بود) وجود دارد؛ ولی نیمه عمر آنها بسیار کوتاه بوده و خود پس از مدتی، طیِ فرایند شکافت خود به خود تجزیه می شود: formula_10 به گفتهٔ گزارشی که در سال ۲۰۰۷ در مورد سنتز نیهونیم منتشر شد، در آزمایش ایزوتوپ نیهونیم-۲۸۲ مشاهده شد این ایزوتوپ تحت یک فروپاشی مشابه به شکل فروپاشی Db — که تحت شکافت خود به خودی با نیمه عمر ۲۲ دقیقه تجزیه شد — به رونتگنیم تجزیه شد. با توجه به اینکه گیراندازی الکترون Db تشخیص داده نمی شود این شکافت های خود به خود ممکن است به دلیل Rf باشد که به خاطر نیمه عمر این ایزوتوپ نمی تواند استخراج شود. در دههٔ ۱۹۶۰، مقدار کمی از رادرفوردیم در مؤسسه مشترک تحقیقات هسته ای در اتحاد جماهیر شوروی سابق و آزمایشگاه ملی لارنس برکلی در کالیفرنیا تولید شد. اولویت کشف و به همین ترتیب نام گذاری این عنصر بین دانشمندان شوروی و آمریکا مورد اختلاف قرار گرفت. اتحاد جماهیر شوروی سابق نام کورچاتوفیم را به افتخار فیزیکدان هسته ای ایگور کورچاتوف پیشنهاد داد، ولی با مخالفت دانشمندان آمریکایی مواجه شدند زیرا آنان نام رادرفوردیم را انتخاب کرده بودند. سپس دانشمندان روسی نام دوبنیم را پیشنهاد کردند ولی همچنان با مخالفت دانشمندان آمریکایی مواجه شدند. در نهایت در سال ۱۹۹۷، اتحادیهٔ بین المللی شیمی محض و کاربردی (آیوپاک) نام رسمی این عنصر را انتخاب کرد. نام این عنصر از نام ارنست رادرفورد برندهٔ جایزهٔ نوبل سال ۱۹۰۸ گرفته شد؛ در نهایت عنصر بعدی به خود نام دوبنیم «Db» گرفت و تاکنون عنصری به نام کورچاتوفیم نامگذاری نشده است. رادرفوردیم تنها عنصری نبود که نام گذاری آن با اختلاف نظرهایی مواجه شد؛ به غیر از آن شش عنصر دیگر دچار چنین اختلافاتی شدند. این عناصر عبارتند از لارنسیم، رادرفوردیم، دوبنیم، سیبورگیم، بوهریم، هاسیم و در نهایت مایتنریم؛ این اختلاف نظرها از عنصر مندلیفیم (عنصر بعد از فرمیم Fm) آغاز شد؛ ولی دانشمندان روسی به سرعت از موضع خود کناره گیری و نام گذاری آن را به دانشمندان آمریکایی محول کردند. چنین اتفاقی در مورد نوبلیم نیز رخ داد؛ ولی دانشمندان روسی در مورد لارنسیم پافشاری بیشتری کردند. سپس همین روال را در مورد عناصر بعدی یعنی عناصر رادرفوردیم تا مایتنریم هم پیش گرفتند. این اختلافات در سال ۲۰۰۴ به جنگ های پسافرمیمی معروف شد. رادرفوردیم هیچ ایزوتوپ پایداری ندارد و ایزوتوپ هایش از Rf تا Rf متغیر است و در کل ۱۶ ایزوتوپ پرتوزا دارد و ۴ ایزومر هسته ای آن شامل Rf, Rf، Rf، Rf است. حداکثر نیمه عمر Rf حدود ۱۱ دقیقه است و ایزومر Rf با نیمه عمری برابر ۸۱ ثانیه ناپایدارتر است. در بین تمامی ایزوتوپ ها، ایزوتوپ های سبک تر نیمه عمر های نسبتاً کوتاه تری دارند، برای مثال Rf و Rf نیمه عمری کمتر از ۵۰ میکروثانیه دارند. Rf، Rf, Rf پایدارتر و نیمه عمری حدود ۱۰٬۰۰۰ میکروثانیه یا ۱۰ میلی ثانیه دارند. Rf، Rf، Rf, Rf به نسبت عمرهای بیشتر و نیمه عمر آنها از یک تا پنج ثانیه متغیر دارند. Rf، Rf ,Rf در بهترین شرایط، از دو تا سه دقیقه عمر دارند و این رقم گاهی به ۱۰ دقیقه هم می رسد. طولانی ترین نیمه عمر بین ایزوتوپ های رادرفوردیم متعلق است به یکی از سنگین ترین این ایزوتوپ ها؛ این ایزوتوپ Rf است که نیمه عمری حدود ۱٫۳ ساعت دارد. نیمه عمر Rf و Rf ناشناخته است و از آن ها اطلاعاتی در دست نیست. تنها ایزوتوپی از رادرفوردیم که از طریق همجوشی هسته ای تشکیل شده، Rf است. ایزوتوپ های سنگین تری هم وجود دارند ولی به سرعت تجزیه می شوند. به جز Rf تنها موردی که تأیید شده Rf است، ولی در مورد آن ابهاماتی وجود دارد. دو ایزوتوپ Rf و Rf به عنوان محصول واپاشی دوبنیم (دو ایزوتوپ Db و Db) در حال گیراندازی الکترون دیده شده اند که نیمه عمر آن ها نسبت به شکافت خود به خود را اندکی بیشتر می سازد. به نظر می رسد که Rf محصول واپاشی دوبنیم Db است. هرچند که Rf دیده نشده ولی نیمه عمر آن حدود ۵ ثانیه پیش بینی شده است. در سال ۱۹۹۹ دانشمندان آمریکایی در آزمایشگاه ملی لارنس برکلی در کالیفرنیا اعلام کردند که موفق به دستیابی به ۳ اتم Og شده اند ولی بعدها در سال ۲۰۰۱ مشخص شد که این ۳ اتم Rf بوده، زیرا نیمه عمر آن ها با Og مطابقت نداشته است. رادرفوردیم به علت ناپایداری و کمیاب بودن، کاربرد تجاری ندارد؛ هرچند که نسبت به دیگر عناصر سنگین بسیار پایدارتر است. در واقع در بین عناصر پسافرمیمی، تنها عنصری که از رادرفوردیم پایدارتر است دوبنیم می باشد. از رادرفوردیم می توان به دلیل پایداری Rf در نیروگاه های هسته ای و سیکلوترون ها به عنوان هدف برای بمباران نوترونی برای کشف عناصر جدید استفاده کرد؛ یا برخی ایزوتوپ های آن با نیمه عمرهای نسبتاً کمتر همچون Rf در پزشکی هسته ای مورد استفاده قرار بگیرد. رادرفوردیم پرتوزا است و قرار گرفتن در معرض پرتوهای آن سبب افزایش احتمال گسترش برخی بیماری های عمده مانند سرطان ها، تومورها و آسیب های ژنتیکی می شود؛ با اینکه نیمه عمر رادرفوردیم بسیار کوتاه است و به عنصری دیگر تبدیل می شود ولی محصولات واپاشی آن که عمدتاً نوبلیم و لارنسیم است نیز پرتوزایند. مسمومیت با رادرفوردیم می تواند به موارد زیر منجر شود: رادرفوردیم اولین فلز واسطه دورهٔ هفتم و دومین عضو سری ۶d در بین فلزات واسطه است. محاسبات انرژی یونشی، شعاع اتمی، اوربیتال اتمی و حالت پایه آن شبیه هافنیم است و شباهت چندانی به سرب ندارد. (علت مقایسهٔ خواص رادرفوردیم با این دو فلز آن است که رادرفوردیم در زیر هافنیم و دیگر عناصر گروه ۴ یعنی تیتانیم (Ti) و زیرکونیم (Zr) جای دارد؛ و سرب هم که در سمت راست رادرفوردیم در جدول تناوبی قرار دارد فلزی پایه با خواص شیمیایی ثابت و عادی است.) پیش بینی های ابتدایی در مورد خواص شیمیایی رادرفوردیم، محاسباتی بودند که نشان می دادند انرژی مدار ۷p کمتر از انرژی مدار ۶d آن خواهد بود. طبق این محاسبات لایهٔ الکترونی آخر رادرفوردیم به شکل ۶d، ۷s، ۷p و یا حتی ۷s، ۷p باشد؛ و این بدان معنا بود که رادرفوردیم بیشتر مانند سرب رفتار می کند تا هافنیم. بعدها با محاسباتی دقیق تر ثابت شد که این ادعا مردود است و رادرفوردیم مانند سایر اعضای گروه ۴ رفتار می کند. ازاین رو می توان گفت که خصوصیات رادرفوردیم با عناصر گروه ۴ جدول تناوبی یعنی تیتانیم، زیرکونیم و هافنیم مطابقت دارد. در عین حال برخی از خواص رادرفوردیم تنها در حالت گازی و محلول های آبی آن مشخص می شود مانند عدد اکسایش آن که برابر با ۴+ بوده و پتانسیل اکسید و احیا آن، که پیش بینی می شود که بیش از ۱٫۷ ولت باشد. ۱s ۲s ۲p ۳s ۳p ۳d ۴s ۴p ۴d ۴f ۵s ۵p ۵d ۵f ۶s ۶p ۶d ۷s درست مانند زیرکونیم و هافنیم، پیش بینی شده که اکسید رادرفوردیم (RfO) دیرگدازی پایدار باشد که با هالوژن ها واکنش دهد و Rfformula_11 تولید می کند (formula_11هالوژن مورد نظر است) که در تماس با آب به شکل RfOformula_11 به دست می آید. (یعنی با اکسیژن موجود در آب واکنش می دهد و ترکیب می شود) این مسئله پیشنهاد می دهد که رادرفوردیم، جامدی فرّار است و مونومر آن در فاز گازی آن به شکل چهاروجهی موجود است. در فاز آبی هم، یونRf از تیتانیم (IV) به مقدار کمتر هیدرولیز می شود هرچند که مقادیر آن تا حدودی به زیرکونیم و هافنیم شبیه است؛ در نتیجه یون RfO تولید خواهد شد. واکنش هالیدها با یون های هالید تشکیل یون های پیچیده و کمپلکس ها را ممکن می سازد. استفاده از یون های کلرید و برمید؛ تولید هگزاهالیدهایی همچون formula_14 و formula_15 را ممکن می سازد. زیرکونیم و هافنیم برای تشکیل کمپلکس های فلوئور، تمایل دارند که به شکل -هپتا و -اکتا کمپلکس تشکیل دهند؛ بنابراین تولید یون رادرفوردیم در مقیاس های بزرگ تر با کمپلکس های formula_16، formula_17 و formula_18 امکان پذیر خواهد بود. پیش بینی می شود رادرفوردیم در شرایط عادی جامد بوده و فلزی بسیار سنگین با چگالی ۲۳٫۲ گرم بر سانتی متر مکعب باشد. این رقم در مقابل اُسمیم (Os، سنگین ترین عنصری که چگالی آن اندازه گیری شده و چگالی اش برابر با ۲۲٫۶۱ گرم بر سانتی متر مکعب است) اندکی بیشتر است. شعاع اتمی رادرفوردیم نزدیک ۱۵۰ پیکومتر تخمین زده شده است. در بین ایزوتوپ هایش ایزوتوپ های سنگین تر نیمه عمرهایی به نسبت کمتر نیز دارند به غیر از Rf که به دلیل اثرات نسبیتی پایدارترین ایزوتوپ است و نیمه عمری بیش از ۱ ساعت دارد. تثبیت نسبیتی مدار ۷s و بی ثبات شدن مدار ۶d موجب می شود که دو یون Rf و Rf تشکیل شود و الکترون های ظرفیت خود را جایگزین الکترون های لایهٔ ۷d کند، که این ویژگی رادرفوردیم، برعکس رفتار هافنیم است. مطالعات اولیه در خصوص خواص شیمیایی رادرفوردیم بر روی کروماتوگرافی گازی متمرکز شده بود که در تلاش برای تأکید مجدد بر کشف این عنصر در دوبنا صورت گرفت. اکتشافات اخیر نسبت به اکتشافات قدیمی در مورد شناسایی ترکیبات اصلی رادرفوردیم قابل اعتمادتر هستند و در این مطالعات از ایزوتوپ پرتوزای Rf استفاده شده است. هرچند که نیمه عمر طولانی ایزوتوپ Rf(تولید شده در فروپاشی زنجیره ای از Lv، Fl و Cn) ممکن بود برای آزمایش مفیدتر باشد. آزمایش ها متکی بر این فرضیه بودند که رادرفوردیم آغازگر سری ۶d خواهد شد و یک مولکول چهاروجهی، با یک تتراکلرید فرار دارد. مولکولِ کلرید رادرفوردیم (IV) از کلرید هافنیم (HfCl) (IV) فرارتر است زیرا پیوندهای کووالانسی آن قوی تر هستند. یک سری از آزمایش ها نیز تأیید کردند که رادرفوردیم به عنوان یک عضو معمولی از گروه ۴ رفتار خواهدکرد و یک کلرید (RfCl)، برمید (RfBr) و همچنین یک اکسی کلرید (RfOCl) تشکیل خواهد داد. هنگامی که پتاسیم کلرید در فاز جامد به جای گاز با RfCl ترکیب شد کاهش نوساناتی مشاهده شد که به شدت نشان دهندهٔ شکل گیری KRfCl است. انتظار می رود که آرایش الکترونی رادرفوردیم به شکل Rn] ۵f ۶d ۷s] باشد و در نتیجه رفتاری شبیه به هافنیم با آرایش الکترونیXe] ۴f ۵d ۶s] در گروه ۴ جدول تناوبی داشته باشد؛ بنابراین هیدرات یونRf باید به آسانی در یک محلول اسیدی قوی تولید شود؛ به شکلی که در اسیدهایی مانند هیدروکلریک اسید، هیدروبرومیک اسید یا اسید هیدروفلوئوریک بتواند کمپلکس شیمیایی تشکیل دهد. قطعی ترین مطالعات شیمیایی دربارهٔ خواص رادرفوردیم توسط تیمی ژاپنی در موسسهٔ انرژی اتمی ژاپن با استفاده از ایزوتوپ Rf صورت گرفته است. آزمایش هایی مبنی بر استخراج رادرفوردیم از محلول های هیدروکلریک اسید حاوی توریم و عناصر گروه ۴ یعنی رادرفوردیم، هافنیم، زیرکونیم و تیتانیم؛ و درنهایت ثابت کردند که رادرفوردیم مانند آکتینیدها رفتار نمی کند. یک مقایسه با عناصر سبک تر گروه ۴، آن را دقیقاً در همین گروه قرار داد. همچنین تشکیل کمپلکس هگزاکلرید رادرفوردات در محلول های کلریدی، هم اطمینان بیشتری به تیم تحقیقاتی دربارهٔ شباهت رادرفوردیم به هافنیم و زیرکونیم داد. formula_19 زمانی که آزمایش با اسید هیدروفلوئوریک انجام شد نتایجی بسیار مشابه به دست آمد. تفاوت ها در استخراج به عنوان ضعفِ میلِ ترکیب شدن برای یون فلوئور تفسیر شد که تولید یون هگزافلوئورید رادرفوردات را توضیح می دهد: formula_20 در اینجا انرژی تغییرات پیچیدهٔ شکل گیری واکنش های مشخص شده، به اثرات نسبیتی تابع محاسبات چگالی هیدرات و هیدرولیز کمپلکس های فلوئور زیرکونیم، هافنیم و رادرفوردیم بستگی دارد. آنیون فلوئور بررسی شده مخلوط هافنیم و اسید نیتریک بوده که در آن ثابت تفکیک (Kd) زیرکونیم و هافنیم یکسان است و مقدار ثابت تفکیک رادرفوردیم از آن دو کمتر بوده است.
[ { "answer1": "طولانی ترین نیمه عمر بین ایزوتوپ های رادرفوردیم متعلق است به یکی از سنگین ترین این ایزوتوپ ها؛ این ایزوتوپ Rf است که نیمه عمری حدود ۱٫۳ ساعت دارد.", "answer2": "رادرفوردیم — که به افتخار ارنست رادرفورد به این نام نامیده شد — برای اولین بار در سال ۱۹۶۴ به صورت مصنوعی در مؤسسه تحقیقات هسته ای دوبنا شوروی سابق ساخته شد.", "distance": 7732, "question": "کدام ایزوتوپ رادرفوردیم بیشترین نیمه عمر را دارد و در چه سالی برای اولین بار به طور مصنوعی ساخته شد؟" }, { "answer1": "رادرفوردیم (به انگلیسی: Rutherfordium) یک عنصر شیمیایی مصنوعی با نماد Rf و عدد اتمی ۱۰۴ است که به افتخار فیزیکدان نامی و برندهٔ جایزهٔ نوبل شیمی، ارنست رادرفورد نام گذاری شده است. این عنصر، مصنوعی است و در طبیعت یافت نمی شود و تنها می توان آن را در آزمایشگاه ساخت.", "answer2": "رادرفوردیم — که به افتخار ارنست رادرفورد به این نام نامیده شد — برای اولین بار در سال ۱۹۶۴ به صورت مصنوعی در مؤسسه تحقیقات هسته ای دوبنا شوروی سابق ساخته شد.", "distance": 1250, "question": "رادرفوردیم چگونه عنصری است و اولین بار در کجا تولید شد؟" }, { "answer1": "انتظار می رود که آرایش الکترونی رادرفوردیم به شکل Rn] ۵f ۶d ۷s] باشد", "answer2": "انتظار می رود که آرایش الکترونی رادرفوردیم به شکل Rn] ۵f ۶d ۷s] باشد و در نتیجه رفتاری شبیه به هافنیم با آرایش الکترونیXe] ۴f ۵d ۶s] در گروه ۴ جدول تناوبی داشته باشد", "distance": 0, "question": "آرایش الکترونی رادرفوردیم به چه شکلی پیش بینی می شود و چه شباهتی به هافنیم دارد؟" }, { "answer1": "این عنصر، مصنوعی است و در طبیعت یافت نمی شود و تنها می توان آن را در آزمایشگاه ساخت.", "answer2": "در سال ۱۹۹۷، اتحادیهٔ بین المللی شیمی محض و کاربردی (آیوپاک)، رادرفوردیم را به عنوان نام رسمی این عنصر تأیید کرد.", "distance": 955, "question": "آیا رادرفوردیم در طبیعت یافت می شود و نام این عنصر توسط چه سازمانی تایید شده است؟" } ]
[ { "answer1": "دانشمندان مؤسسه مشترک تحقیقات هسته ای در نخستین مطالعهٔ خود، دو شکافت خود به خود را با نیمه عمر ۰٫۳ ثانیه و ۸ ثانیه مشاهده کردند. مادهٔ نخست ناشناخته ماند ولی مادهٔ دوم بعدها به عنوان Rf شناسایی شد.", "answer2": "در دههٔ ۱۹۶۰، مقدار کمی رادرفوردیم در مؤسسه مشترک تحقیقات هسته ای در اتحاد جماهیر شوروی سابق و آزمایشگاه ملی لارنس برکلی در کالیفرنیا تولید شد.", "question": "اولین مطالعه رادرفوردیم توسط کدام موسسه انجام شد و کدام ایزوتوپ رادرفوردیم در آن شناسایی شد؟" } ]
gemini-2.0-flash-exp
439
: پالمیرا پالمیر (معنی:معبد آفتاب)؛ شهر قدیمی است در مملکت شام مابین دمشق و حمص. پالمیرا نام شهری باستانی در استان حُمص سوریه و در ۲۱۰ کیلومتری دمشق است. ساکنان پالمیرا را آرامی ها، عموریان، عرب ها و اقلیتی از یهودیان تشکیل می دادند. در هم جواری ویرانه های باستانی پالمیرا، شهر تدمر واقع شده که نام عربی معادل برای پالمیرا نیز هست. این شهر باستانی که به «مروارید صحرا» معروف است یکی از مهم ترین ویرانه های تاریخی جهان و یکی از آثار ثبت شدهٔ سوریه است که در فهرست میراث جهانی یونسکو قرار دارد. قدمت بخش اعظم ویرانه های پالمیرا به سده های یکم و دوم میلادی بازمی گردد. احتمالاً پالمیرا دیدنی ترین و رویایی ترین شهرهای کاروانی بود که در واحه ای در صحرای سوریه واقع شده و از دورااورپوس واقع بر ساحل فرات یک منزل بلند فاصله داشت. عبور از این راه که سراسر از کویر میگذشت سفر را کوتاه می ساخت و در واقع نزدیکترین مسیر بین هند و بنادر سوریه بود. سنگنبشته های یافت شده در آن مدارکی ارزشمند در مورد راه ها و تشکیلات تجاری به دست میدهد، این شهر اساساً یکی از شهرهای بخش شرقی روم به شمار میرفت. کلونیهای پالمیری در تعدادی از شهرهای پارتی تشکیل شد و تجار آزادانه میان آن ها رفت وآمد می کردند. پالمیرا زمانی در جهان باستان یکی از مهم ترین مراکز فرهنگی جهان بود، این شهر تبلور هنر و معماری قرن های نخست و دوم به شمار می رود که در آن تکنیک های یونانی و رومی با سنت های محلی و نفوذ ایران باستان در هم آمیخته است. این محوطه حاوی بیش از هزار ستون و یک گورستان عظیم شامل بیش از ۵۰۰ مقبره است. تا پیش از جنگ داخلی سوریه هر سال بیش از ۱۵۰ هزار جهانگرد از پالمیرا بازدید می کردند. تدمر شهری تاریخی خفته در واحه ای در وسط صحرای سوریه است. آثاری از شاهکارهای مردم دوران بسیار دور در این منطقه وجود دارد که هنگام مشاهده آن دل در سینه ها می تپد از جمله راه تجاری تدمر به مصر که بیش از ۴۰۰ سال پر رونق و در مسیر قافله های تجارتی بین مملکت انباط و تدمر قرار داشت و آثارهای رومانی برفراز سرزمینی پهناور. شهر تدمر را اشکانیان در زمان حکومت وسیع خود که تا صحرای شامات گسترده شده بود بنا کردند ولی خیلی زود به دلیل حمله های رومیان این شهر از خاک ایران جدا شد و در اختیار رومیان قرار گرفت. بعد از آن این شهر پایتخت ملکهٔ زنوبیا ملکهٔ سوریه و ملکهٔ شرق شد. تدمر شهری است زیبا با ستوهای طلایی رنگ، شهری شاعرانه که آدمی را به یاد یکی از معلقات امرؤالقیس یکی از معروفترینشاعران عرب دوران جاهلی می اندازد. این شهر زیبا یکی از مهم ترین ایستگاه های تجاری بین آسیا و اروپا در نیمهٔ دوم قرن اول قبل از میلاد بوده است. سرانجام این شهر زیبا و شاعرانه در سال ۲۷۴ میلادی توسط حملهٔ امپراتور روم (اورلیانوس) ویران شد. ساختار این شهر زیبا طابع و نمط (اغریقی)، (رومانی) در ساختمان های شهر بوده است. از مهم ترین بناهای شهر: معبد بل یا بعل، شاه را عظیم با ستون های بلند سر به فلک کشیده، (مسرح)، «بازار اغوار» (سوق الآغورا)، و دروازه بزرگ که معروف است به (قوس النصر) به اضافه صدها آثار باقی مانده دیگر مانند: مدفن (گُور)، نحت در صخره ها، تماثیل، قبرها، در سور شهر بیضاوی شکل که با برجهای حفاظتی برجای مانده است.. در قرن سوم میلادی پالمیرا به اردوگاهی نظامی تبدیل شد و به تدریج دوران پرشکوه آن با شن و ماسه صحرایی مدفون شد. هنوز بخشی از این شهر پرشکوه در زیر ماسه ها ناپدید است. دژ پالمیرا، روی تپه های مرتفع اطراف شهر واقع شده و مشرف به شهر پالمیرا است. معبدی برای بزرگ ترین خدای بین النهرین. شهروندان پالمیرا در نخستین سده پس از میلاد دست به کار ساختن معبدی برای خدای «بعل» به سبک رومی ها شدند. مخارج ساخت این معبد را امپراتوری روم پرداخت کرد. این اقدام برای قدردانی از مردم این شهر به خاطر الحاق به امپراتوری روم بود. دروازه ورود به مسیری با ستون های عظیم با طول حدود یک کیلومتر است که در قرن دوم میلادی بهره برداری شد. دروازه هادریان که به افتخار هادریان امپراتور روم ساخته شده، آغاز این مسیر طولانی است. ساخت این مسیر با سبک معماری رومی - یونانی است که در آن ایام بسیار رواج داشت. بنای چهار وجهی یا تتراپیلون در چهارراهی در پالمیرا قرار دارد. چهار بنای چهار ستونه بلند و باریک از جنس سنگ گرانیت قرمز که از معادن اسوان به این منطقه آورده شده اند. این چهار بنا سرپوشیده اند. در گذشته در میان هر یک از بناهای چهار ستونه مجسمه هایی قرار داشته اند. امروزه تنها یکی از ستون ها باستانی است و بقیه در دوران های بعد ساخته شده اند. معبد بعل شمین وقف خدای فنیقی توفان و باران های حاصل خیزکننده شده بود. در تاریخ ۲۳ اوت ۲۰۱۵ میلادی، سازمان میراث باستانی سوریه گزارش داد که گروه دولت اسلامی عراق و شام، با استفاده از مواد منفجره، «درون خانه معبد را از داخل تخریب و ستون های اطراف معبد را فروپاشیده است». قدمت معبد بعل شمین به سده اول میلادی برمی گشت. شامین- بعل نام خدای باد بود. جالب این که معبد خدای باد بیشتر از دره قبرها، در انتهای مسیر ستون ها، از آسیب باد و طوفان های صحرایی در امان مانده است. گفته می شود فنیقی های مهاجری که بعدها بر پالمیرا مستقر شدند، این معبد را ساخته اند. زمان دقیق ساخت معبد شامین- بعل مشخص نیست. بر روی این صحنه نمایش (آمفی تئاتر) که جلوی کاخ قرار داشت نمایشنامه های شرقی اجرا می شدند. از این مکان همچنین برای جنگ حیوانات یا مبارزه گلادیاتورها نیز استفاده می شد. پالمیرا تحت تأثیر شدید شهرهای یونانی-رومی بود. میدان هایی با ستون های بلند، معادن آب های معدنی یا آمفی تئاتر مشخصه شهرهای یونانی- رومی بودند که در پالمیرا نیز یافت می شدند. آگورا میدان تجمع قشرهای حاکم بود. در این میدان بزرگ با ستون های بلند افرادی از قشرهای حاکم در پالمیرا تجمع می کردند. مجسمه قهرمانان این سرزمین نیز در این میدان جمع آوری می شد. در جنوب غربی این میدان آثاری از یک عمارت وجود دارد که احتمالاً جلسه «شورای شهر» در آن برگزار می شد. در شورای شهر خانواده های پرنفوذ تاجران عضویت داشتند. در جلوی دروازه های شهر قبرستان قرار داشت. خانواده های پرنفوذ مقبره هایی با برج های بلند برای اعضای خود می ساختند و در آن قبرهایی بود برای نسل های مختلف. چند مقبره تزئین شده هنوز پابرجا هستند با تابوت دان هایی از جنس سنگ برای نگهداری از جسدها. قدمت تاق پیروزی پالمیرا حدود دو هزار سال بوده است. تروریست های داعش در ۵ اکتبر ۲۰۱۵ میلادی (۱۳ مهر ۱۳۹۴) این تاق را ویران کردند. تدمری ها در زمان اشکانیان و ساسانیان قدرت تجاری و نظامی عظیمی یافتند و پیوسته به پشتیبانی یا با یاری رومیان با ایرانیان در جنگ بودند. مهمترین نقطه ارتباط تدمری ها با ایرانیان، هنگام صلح، شهرهای واقع در حاشیه شمالی خلیج فارس و به خصوص مصب اروندرود و نیز شهرهای واقع در کنار رودخانه فرات بود. روی کار آمدن ساسانیان برای زندگی مردمان تدمر آثار منفی بسیار عمیقی داشت، زیرا اشکانیان ترانزیت تدمر را تشویق می کردند و می دانیم که کاروان های تدمری در شهر لوژزیاس که توسط بلاش اول بنا شده بود توقف می کردند. علاوه بر آن در عصر اشکانی میان ایران و روم اغلب صلح برقرار بود و پالمیرایی ها ضمن اینکه اندک اندک به امپراطوری روم می پیوستند، روابط دوستی خود را با ایران محفوظ می داشتند. ساسانیان روشی کاملاً برخلاف روش اشکانیان در پیش گرفتند و از آغاز در فکر آن بودند که پالمیر و منابع سرشار آن را در اختیار خود گیرند. یکی از نخستین اقدامات اردشیر این بود که دولت کرخ را تسخیر کرد. رومیان توجه خاصی به تدمر داشتند و علت آن علاوه بر تجارت، هم مرز بودن تدمر با ایران نیز بوده است. زیرا تدمر حدفاصلی میان روم و ایران اشکانی و ساسانی بود. در میان این کشمکش های دوجانبه، امیران تدمر سیاستی هوشمندانه اتخاذ کرده بودند و استفاده های فراوانی می بردند. آنتوان به بهانه اینکه تدمر می کوشید از دو قدرت روم و پارت به طور مساوی استفاده کرده استقلال خود را حفظ کند، در سال ۴۱م. به آنجا حمله کرد. اما حمله او بی نتیجه ماند، زیرا اهل تدمر پیش از رسیدن آنتوان زنان و اموال خود را برگرفته به جانب چپ رود فرات پناه برده بودند. سپاه روم نیز از ترس تیراندازان ماهر تدمری و حمایت ایرانیان به دشت های فرات نزدیک نشد. تنها نتیجه ای که از این جنگ حاصل شد این بود که میان ایران و آنتوان به کلی به هم خورد، زیرا ایرانیان خود را مدافعان طبیعی تدمر به حساب می آوردند. تدمری ها از همان آغاز به روم تمایل بیشتری داشتند، رومیان نیز برای دفاع در مقابل ایران یا حمله بدانجا از این دولت کوچک استفاده فراوانی بردند. اهمیت تدمر برای رومیان به خصوص از قرن دوم میلادی به بعد که جنگ های ایران و روم فزونی می یابد چشم گیر است. تا آن تاریخ رومیان از ترس سپاه تیرانداز پارتی به دشت های بین النهرین قدم نمی گذاشتند، ولی از آن به بعد کوشیدند که به مرکز ایران و به ویژه به تیسفون دست یابند. به این ترتیب تراژان در سال ۱۱۶ م؛ و آویدیوس در سال ۱۶۴ م؛ و سپتسم سور در سال ۱۸۹ م. به تیسفون حمله بردند. تردید نیست که در تمام این مراحل تدمر یکی از مراکز مهم سپاه و آذوقه رومیان بوده است و کمک تدمری ها چه از نظر آشنایی با اوضاع جغرافیایی و چه از نظر نیروی انسانی، تأثیر مستقیمی در پیروزی رومیان داشته است. ساکنان مملکت تدمر به سه طبقه تقسیم بندی شده بودند، که از این قرار بود: مواطنون فرزندان عشایر، بعضی از عشایر با یکدیگر هم عهد بودند. مردم تدمر برای کشاورزی و زراعت اهمیت خاصی قائل بودند، از این رو نخست به ایجاد قناتهای آب برای آبیاری و حفر چاه ها پرداختند، سپس سدهای ساروجی برای ذخیرهٔ آب باران بنا نهادند. صدها هزار برده ها به طور شبانه روزی برای حفر مشغول کار بودند. مکاتبات ایشان در امور تجارتی به خط آرامی بوده، و در دوران رومی ها از خط لاتین نیز استفاده می کردند. ایشان همچنین به زبان خاص خود (تدمری) صحبت می کردند و نوشته هایشان برگرفته از زبان آرامی بوده است. مردم مملکت تدمر مردمانی بازرگان و تجارت پیشه بودند، ولی در کنار تجارت به دین و مذهب نیز علاقهٔ خاصی داشتند، به طوری که در ساختن معابد و هیاکل و ساخت قبور هزینهٔ هنگفتی صرف می نمودند. گویند در حدود ۳۰ عدد بت و الهه داشته بودند که هریکی از آن ها رموز مخصوص خود را داشته اند. بزرگ و مهترِ این معبودات و بت ها الهه بعل بوده که یکی از مقدس ترین الهه های تدمر بوده است؛ از این روی در بیشتر پبکره های موجود تصویر الهه بل دیده می شود. همچنین به جانب الهه بل و در مقام بعدی الهه «بلتی» و الهه «یرحبول» و الهه «أغلبول» آمده است. این چهار الهه نزد مردم تدمر قدر و احترام و تقدس بسیاری داشته اند و نیایش آنان بر همه واجب بوده است. معبد بل یکی از بزرگ ترین معابد دینی در تدمر و در مشرق قدیم بوده است. آغاز بنای این معبد در سده اول میلادی بوده و تقریباً تا آخر عهد تدمر در وسعت آن کوشیده اند تا جایی که وسعت این معبد به ۲۲۰٫۲۰۵ متر رسیده است، در اطراف معبد ۳۷۵ ستون بوده که هر یک آنان ۱۸ متر ارتفاع داشته است. در وجهه امامی (جلو) معبد هفت عدد از این ستون ها تاکنون همچنان باقی است و شاهد بر روزگار دوران تمدن مملکت تدمر می باشد. تدمری ها قبرها را بی عیب و نقص و با فنون معماری خاص می ساختند. در آرامگاه های بزرگ که آن ها را در صخره های بزرگ و دل کوه ها حفر می نمودند. کنده کاری ها و نقش و نگار و تزیینات جالب و فضاهای نشستن در کنار قبرها حیرت آور و تفکربرانگیز است. این آرامگاه های کنده کاری شده را «بیت الأبدیة» می نامیده اند یعنی خانهٔ ابدی. سپس بعد از قرن دوم میلادی ساخت قبرستان ها به کلی تغییر کرده و تقریباً آن ها را مانند خانه های مسکونی می ساختند که گاهی هر خانه شامل ۸ قبر نیز بوده است، دیوارهای این قبرستان ها در اوج کمال و زیبایی و شاهکارهایی تزیینی بدیع کنده کاری ها می کردند. در اواخر دوره ملکهٔ زنوبیا تدمر به دست اشغالگران رومی تسخیر شد و سر انجام خود ملکهٔ زنوبیا نیز به بند اسارت افتاد. اولین بار نام این شهر در آرشیو ماری سوری از هزاره دوم پس از میلاد عنوان شد. این شهر تجاری بین النهرین را به شمال سوریه متصل می کرد. این شهر در کتاب مقدس عبری ها (کتابهای وقایع نگاری) به عنوان یک شهر کویری معرفی شده که توسط سلیمان بنا نهاده شده است. شهر تدمر نیز طبق کتب پادشاهان توسط سلیمان بنا شده است. از گذشته این شهر را «تدمر» می خوانده اند اما ممکن است اشاره به شهری در نزدیکی دریای راکد باشد. همچنین در یوسف فلاوی کتاب هشتم یهودیان، از شهر تدمر به عنوان شهری که ساخته سلیمان است یاد شده و نام یونانی آن نیز ذکر شده است. «تدمر» در عبری مدرن معادل پالمیرا است. ریشه واقعی کلمه «پالمیرا نامعلوم است اما برخی از صاحب نظران معتقدند که این نام به نخل های موجود در منطقه اشاره دارد. عده ای هم در این مورد شک دارند و آن را ترجمه ناصحیح نام «تدمر» می نامند که از میان این صاحبنظران می توان به کولج، سیریگ و استارکی اشاره کرد. وقتی سلوکیان در سال ۳۲۳ پیش از میلاد کنترل سوریه را در دست گرفتند، این شهر به حال خودش رها شد و بنابراین مستقل شد. در قرن اول پس از میلاد این شهر به عنوان یک کاروانسرای بزرگ مطرح شد. در سال ۴۱ پس از میلاد، رومی ها به فرماندهی مارک آنتونی تلاش کردند که شهر را تصرف کنند اما تلاششان بی نتیجه ماند چرا که ساکنان پالمیرا به سمت دیگر فرات فرار کردند. اهالی پالمیرا از حملهٔ رومی ها باخبر شده و بنابراین چاره اندیشی کرده بودند. این مسئله نشان می دهد که در آن زمان پالمیرا اقامتگاه عشایر بوده است و عشایر به سرعت می توانستند لوازم خود را جمع آوری کرده و کوچ کنند. در زمان حکومت تیبریوس (از سال ۱۴ تا ۳۷ میلادی)، پالمیرا بخشی از ایالت رومی سوریه شد. این شهر به عنوان پل ارتباطی بین پارس (ایران باستان)، هند، چین و امپراطوری روم رونق پیدا کرد. در سال ۱۲۹ میلادی، آدریان از شهر دیدن کرد و آنقدر از شهر خوشش آمد که آن را منطقه آزاد اعلام کرد و نام آن را به «پالمیرا آدریانا» تغییر داد. با تصرف دجله و فرات توسط ساسانیان در سال ۲۱۲ میلادی، رونق تجاری پالمیرا رو به زوال رفت. سپتیمیوس اوداناتوس یکی از شاهزادگان پالمیرا، توسط والرین به عنوان استاندار استان سوریه منصوب شد. پس از آنکه ساسانیان والرین را دستگیر کرده و وی را به قتل رساندند، اوداناتوس برای گرفتن انتقام خون والرین دو بار به شهر تیسفون (نزدیکی بغداد امروزی) حمله کرد. ماکینوس، برادر زاده اوداناتوس، وی را به قتل رساند و همسر اوداناتوس سپتیمیا زنوبیا قدرت را بدست گرفت و پالمیرا را به نیابت از پسرش وابالاتوس اداره کرد. زنوبیا به کمک کاسیوس دیونیسوس لانگینوس علیه امپراطوری روم شورش کرد و بصره و سرزمین های غربی تا سرزمین مصر را تصرف کرد. سپس وی تلاش کرد تا با لشکرکشی به شمال، انتاکیه را به تصرف درآورد. در سال ۲۷۲ میلادی، اورلیان امپراتور روم وی را دستگیر کرد و وی را به روم بازگرداند. اورلیان او را به زنجیر کشید و وی را در شهر گرداند و سپس به روستایی به نام تیوولی در ایتالیای امروزی تبعید کرد. وی در این شهر به فعالیت های ضد رومی خود ادامه داد. شورش در پالمیرا امپراطوری روم را به شدت به زحمت انداخته بود و بنابراین آن ها تصمیم گرفتند که این شهر را به یک پایگاه نظامی تبدیل کنند. دیوکلتیان شهر را تا اسکله گسترش داد و به دور آن دیوار کشید تا از حمله ساسانیان درامان بماند. در دوران امپراطوری بیزانس تعدادی کلیسا در شهر ساخته شد، اما اغلب نقاط شهر به ویرانه تبدیل شد. شهر توسط مسلمانان عرب به فرماندهی خالد بن ولید به تصرف درآمد. در سده ۱۶ میلادی، قلعه فخرالدین مانی بر روی کوهی ساخته شد که مشرف به همه واحه بود. دسترسی به قله تنها از طریق یک گذرگاه امکان پذیر بود. کاوشگران و باستان شناسان از کشورهای مختلف این منطقه را مورد بررسی قرار داده اند. در مه ۲۰۰۵ یک تیم لهستانی که در حال کاوش در معبد لات بود یک مجسمه سنگی بالدار بسیار ظریف مربوط به الهه پیروزی نایک پالمیرا را کشف کردند. در دوران جنگ داخلی سوریه، خسارت گسترده ای به شهر پالمیرا وارد شد. در سال ۲۰۱۳ ستون های معبد بَعَل به شدت آسیب دیدند. جای گلوله ها بر ستون های معبد دیده می شوند. به گفته مأمون عبدالکریم، با شدت گرفتن درگیری میان دولت و مخالفان، ارتش سوریه برای مقابله با مخالفان، نیروهای خود را در برخی مناطق باستانی مستقر کرد در حالی که مخالفان در باغ های اطراف شهر مستقر بودند. در ۲۱ مه ۲۰۱۵ گروه دولت اسلامی شهر باستانی پالمیرا را تصرف کرد. ابولیث سعودی، فرمانده عملیات «دولت اسلامی» در شهر باستانی پالمیرا در شبکه رادیویی «الوان اف ام» در سوریه دربارهٔ آینده این شهر گفت: یونسکو، سازمان آموزشی، علمی و فرهنگی سازمان ملل متحد، از این که این میراث فرهنگ جهانی به کلی نابود شود ابراز نگرانی کرده بود. در آن زمان که این شهر به دست گروه دولت اسلامی افتاده بود تخریب بناهای تاریخی و آثار هنری و کشتار مورخان و باستان شناسان به راهبرد این گروه در جنگ با تاریخ، فرهنگ و روشنفکری تبدیل شده بود. اواخر ماه اوت ۲۰۱۵ رسانه ها از تخریب معبد تاریخی «بعل» واقع در شهر باستانی تدمر (پالمیرا) سوریه خبر داده بودند. همچنین در هفته اول اکتبر سال ۲۰۱۵ گروه دولت اسلامی «طاق نصرت» این شهر باستانی را نیز تخریب کرد. در ژوئیه ۲۰۱۵ شبه نظامیان داعش در اقدامی علیه میراث فرهنگی، شش تندیس باستانی از جمله تندیس معروف به شیر اللات را تخریب کرده بودند. عبدالکریم مدیر اداره آثار باستانی سوریه پس از این اقدام داعش اعلام کرد که این تندیس با صفحه فلزی و کیسه های شن پوشیده شده بود تا از آسیب احتمالی ناشی از درگیری های مسلحانه در امان بماند اما داعش آن را بیرون آورده و از بین برد. کارشناسان این اقدام را بزرگترین جنایت داعش علیه میراث باستانی پالمیرا عنوان کرده بودند. اگرچه ارتش سوریه با پشتیبانی هوایی روسیه در ۲۷ مارس ۲۰۱۶ شهر پالمیرا را تحت کنترل خود درآورد. اما داعش بار دیگر توانست ۹ ماه بعد، یعنی در ۱۱ دسامبر ۲۰۱۶ وارد پالمیرا شود. در نهایت ارتش سوریه در ۲ مارس ۲۰۱۷ شهر پالمیرا را به کمک روسیه تصرف کرد.
[ { "answer1": "تدمری ها در زمان اشکانیان و ساسانیان قدرت تجاری و نظامی عظیمی یافتند و پیوسته به پشتیبانی یا با یاری رومیان با ایرانیان در جنگ بودند.", "answer2": "ساسانیان روشی کاملاً برخلاف روش اشکانیان در پیش گرفتند و از آغاز در فکر آن بودند که پالمیر و منابع سرشار آن را در اختیار خود گیرند.", "distance": 671, "question": "مردم پالمیرا در زمان اشکانیان و ساسانیان چه نقشی داشتند و همچنین روش ساسانیان با اشکانیان در مورد این شهر چگونه بود؟" }, { "answer1": "بزرگ و مهترِ این معبودات و بت ها الهه بعل بوده که یکی از مقدس ترین الهه های تدمر بوده است؛ از این روی در بیشتر پبکره های موجود تصویر الهه بل دیده می شود.", "answer2": "معبد بعل شمین وقف خدای فنیقی توفان و باران های حاصل خیزکننده شده بود.", "distance": 4819, "question": "مهمترین خدای پالمیرا که در بیشتر پیکره ها تصویر آن دیده می شود چه نام داشت و چه معبدی در این شهر به خدای فنیقی توفان اختصاص داده شده بود؟" }, { "answer1": "در سال ۱۲۹ میلادی، آدریان از شهر دیدن کرد و آنقدر از شهر خوشش آمد که آن را منطقه آزاد اعلام کرد و نام آن را به «پالمیرا آدریانا» تغییر داد.", "answer2": "بنای چهار وجهی یا تتراپیلون در چهارراهی در پالمیرا قرار دارد. چهار بنای چهار ستونه بلند و باریک از جنس سنگ گرانیت قرمز که از معادن اسوان به این منطقه آورده شده اند.", "distance": 8141, "question": "پالمیرا در زمان حکومت کدام امپراتور روم به منطقه آزاد تبدیل شد و در زمان این امپراتور نام این شهر به چه چیزی تغییر کرد؟ همچنین کدام بنای چهار ستونه در این شهر از معادن اسوان آورده شده است؟" }, { "answer1": "در سال ۴۱ پس از میلاد، رومی ها به فرماندهی مارک آنتونی تلاش کردند که شهر را تصرف کنند اما تلاششان بی نتیجه ماند چرا که ساکنان پالمیرا به سمت دیگر فرات فرار کردند.", "answer2": "در زمان حکومت تیبریوس (از سال ۱۴ تا ۳۷ میلادی)، پالمیرا بخشی از ایالت رومی سوریه شد.", "distance": 374, "question": "در زمان حمله رومیان به پالمیرا در سال ۴۱ پس از میلاد ساکنان پالمیرا چه واکنشی نشان دادند و همچنین در زمان حکومت کدام امپراتور رومی این شهر بخشی از ایالت رومی سوریه شد؟" }, { "answer1": "مردم مملکت تدمر مردمانی بازرگان و تجارت پیشه بودند، ولی در کنار تجارت به دین و مذهب نیز علاقهٔ خاصی داشتند، به طوری که در ساختن معابد و هیاکل و ساخت قبور هزینهٔ هنگفتی صرف می نمودند.", "answer2": "این آرامگاه های کنده کاری شده را «بیت الأبدیة» می نامیده اند یعنی خانهٔ ابدی.", "distance": 1253, "question": "مردم پالمیرا علاوه بر تجارت به چه چیز دیگری علاقه داشتند و همچنین نام آرامگاه های کنده کاری شده در صخره ها در این شهر چه بود؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
440
: چچن جمهوری چچن ، (به چچنی:Noxçiyn Respublika Noxçiyçö) یا چچنستان یا چچنیا یکی از جمهوری های خودمختار روسیه است. جمعیت این جمهوری در سرشماری سال ۲۰۰۲ میلادی ۱٬۱۰۳٬۶۸۶ نفر بوده و پایتخت آن شهر گروزنی است. در روزگار باستان دامنه های شمالی کوه های قفقاز محل زندگی اقوام چرکس در غرب و اقوام آوار در شرق بود. در بین این دو منطقه زیگی ها نواحی زیگ را اشغال کرده بودند که تقریباً منطقه ای است که امروزه در شمال آن اوستیا، بالکار، اینگوش و جمهوری چچن قرار دارد. چچن منطقه ای در شمال قفقاز است که در درازای تاریخ دائماً در حال نبرد با کشورهای بیگانه بوده است. این نبردها ابتدا با ترک های عثمانی در سدهٔ ۱۵ آغاز گردید. در نهایت چچن ها به اسلام روی آورده و تنش با ترک ها را به کاهش گذاردند؛ به هرحال درگیری ها با همسایگان مسیحی مانند گرجی ها و قزاقها، همچنین با بودائیان کالمیک شدت یافت. در سال ۱۵۷۷، سپاه قزاق تِرِک روسی توسط قزاق های آزاد ساکن مناطق ولگا بسوی رودخانه تِرک، در مناطق پَست چچن شکل گرفت. در سال ۱۷۸۳، روسیه و پادشاهی گرجی کارتل–کاختی (که در اثر تاخت و تاز ترکان ضعیف بود) پیمان گئورگی وسک را امضاء نمودند که بر طبق آن کارتل – کاختی تحت حفاظت روسیه قرار گرفت. به منظور حفاظت از کانال های ارتباطی با گرجستان و دیگر مناطق فراقفقاز، امپراتوری روسیه آغاز به گسترش نفوذ خود بر کوه های قفقاز نمود. ریشه های مقاومت کنونی در مقابل حاکمیت روسیه در سدهٔ ۱۸ و سال های (۱۷۹۱ – ۱۷۸۵) قرار دارد که نتیجه گسترش نفوذ روسیه بر مناطقی که قبلاً زیر نفوذ ترکیه و ایران بود، قلمداد می گردد. این مقاومت زیر رهبری منصور آشورما – یک شیخ نقشبندی (صوفی) – با حمایت متزلزل قبایل قزاق شمالی انجام می شد. منصور امید داشت که بتواند یک کشور اسلامی ماوراءقفقاز تحت قوانین شریعت اسلامی ایجاد نماید ولی سرانجام، هم به دلیل مقاومت روسی و هم مخالفت بسیاری از مردم چچن (که خیلی از آن ها در آن زمان هنوز اسلام نیاورده بودند) موفق به انجام چنین هدفی نگردید. پرچم نهضت او پسانترها توسط امام شمیل از مردم آوار یعنی کسی که از سال ۱۸۳۴ تا ۱۸۵۹ علیه روسیه جنگید، برافراشته شد. در هر زمانی که حکومت روسیه با بلاتکلیفی داخلی روبرو می شد، آتش شورش چچن به عنوان صفتی مشخص، شعله ور می گشت. شورش های چچن در دوران جنگ روسیه – ترکیه (۱۸۷۸ – ۱۸۷۷)، انقلاب سال ۱۹۰۵ روسیه، انقلاب سال ۱۹۱۷ روسیه، جنگ داخلی روسیه و اشتراکی سازی بالا گرفتند. در زمان حاکمیت شوروی و در اواخر دهه ۱۹۳۰، چچن با اینگوشیتیا متحد شده و جمهوری خود مختار چچن و اینگوش را تشکیل دادند. اگرچه چچن مجدد در دهه ۱۹۴۰ به تقابل با روسیه پرداخت، ولی نتیجه آن تبعید مردم چچن به قزاقستان شوروی و سیبری در زمان جنگ جهانی دوم بود. استدلال استالین و برخی دیگر آن بود که این عمل به منظور جلوگیری مردم چچن از کمک به آلمان، در زمان جنگ جهانی دوم لازم، بوده است. اگرچه جبهه آلمان هیچگاه به مرزهای چچن نرسید، یک حرکت پارتیزان فعال تهدید به تجمیع قدرت دفاعی شوروی در قفقاز نمود. (والنتین پیکول نویسنده شاخص در نوشتار تاریخی خود با نام بربروسا این گونه ادعا می نماید که در سال ۱۹۴۲ و در حالی که شهر گروزنی خود را برای محاصره آماده می نمود، کلیه هواپیماهای بمب افکن پایگاه جبهه قفقاز به جای رویاروئی با آلمان محاصره استالینگراد اجباراً جهت سرکوب شورشیان چچن اعزام گشتند. همچنین پرتاب محموله های سری آلمان در چچن و استراق سمع تبادلات رادیوئی آلمان با شورشیان چچن امری عادی بحساب می آمد. پس از سال ۱۹۵۶ و در طی دوران استالین زدایی تحت حکومت نیکیتا خروشچف، به مردم چچن اجازه برگشت به سرزمین خود داده شد. سیاست های روسیه گرائی در چچن پس از سال ۱۹۵۶ و از طریق تخصص در زبان روسی که در بسیاری از زمینه های زندگی و پیشرفت در سیستم شوروی امری لازم بحساب می آمد، ادامه یافت. با فروپاشی قریب الوقوع اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۰، یک تحرک مستقل که در ابتدا با نام کنگره ملی چچن شناخته شد، شکل گرفت. این تحرک با مخالفت بسیار شدید بوریس یلتسین رئیس فدراسیون روسیه مواجه شد. دلایل او برای این مخالفت عبارت بودند از: (۱) چچن از هویت مستقلی در داخل اتحاد جماهیر شوروی برخوردار نیست -؛ هویتی که بالتیک، آسیای مرکزی و دیگر ایالات قفقازی از آن برخوردار بودند -؛ بلکه جزئی از جمهوری سوسیالیست فدرال جماهیر شوروی بوده و بر طبق قانون اساسی شوروی این کشور حق انتزاع ندارد؛ (۲) در صورت اعطای چنین حقی به چچن، امکان پیوستن سایر گروه های نژادی داخل روسیه، مانند تاتارها به چچنی ها و درخواست انتزاع از فدراسیون روسیه متصور خواهد گردید؛ و (۳) چچن از لحاظ موقعیت استراتژیک بر ساختارهای نفتی مسلط بوده و از اینرو امکان در مخاطره قرار دادن اقتصاد کشور و کنترل آن بر منابع نفتی را دارا است. جمهوری مسلمان نشین چچن، از جمهوری های خودمختار روسیه در منطقه قفقاز، از سال ۱۹۹۴ تا ۱۹۹۹ به تناوب دستخوش شورش استقلال طلبانه و درگیری نظامی شورشیان با نیروهای روسی بود در حالیکه حرکت جدایی طلبانه این سرزمین که به تدریج تحت تأثیر گروه های اسلامگرای تندرو قرار گرفته بود. ناآرامی چچن در سال های بعد باعث ناامنی در نقاط مختلف روسیه شد. جنگ داخلی چچن سرانجام به شدت توسط ارتش روسیه سرکوب شد اما در سال های بعد، اقدامات خشونت آمیز گروه های چچنی در این جمهوری و سایر مناطق روسیه ادامه یافت که واکنش شدید دولت روسیه را در پی داشت. با اینهمه، طی چند سال اخیر، آرامش نسبی در چچن برقرار بوده است. نخستین جنگ چچن زمانی رخ داد که نیروهای روسی برای جلوگیری از انتزاع چچن وارد یک جنگ دو ساله از سال ۱۹۹۴ تا ۱۹۹۶ گردیدند. علی رغم بهره گیری از نیروی انسانی نظامی پر قدرت، تسلیحات و پشتیبانی هوائی، نیروهای روسی به دلیل حملات بیشمار رعد آسا و موفق رزمنده چچن، قادر به کنترل مؤثر مناطق کوهستانی نگردیدند. تضعیف روحیه گسترده نیروهای روسی در منطقه باعث شد که در سال ۱۹۹۶، بوریس یلتسین رئیس جمهور روسیه اعلام آتش بس نموده و در همان سال یک پیمان صلح را امضاء نماید. جنگ یک شکست برای روسیه و علی رغم پیروزی، یک فاجعه برای چچنی ها بود. تخمین های محافظه کارانه تلفات نظامی روسیه را ۷۵۰۰ نفر به علاوه ۴۰۰۰ نفر جنگجوی چچنی و بیش از ۳۵۰۰۰ غیرنظامی برآورد می کنند – که در کل عدد ۴۶۵۰۰ کشته را رقم می زند. دیگر تخمین ها این تعداد را بین ۸۰۰۰۰ تا ۱۰۰۰۰۰ نفر اعلام می کنند. دومین جنگ چچن عبارت بود از یک عملیات نظامی که توسط روس ها در سال ۱۹۹۹ آغاز و به تصرف مجدد چچن انجامید که به دنبال اولین جنگ چچن، به طور موجز استقلال غیررسمی خود را به عنوان جمهوری چچن ایچکریا اعلام نموده بود. اگرچه نبردهای عملی تا به امروز ادامه یافته اند، عملیات نظامی و سیاسی روسیه در استقرار رژیم هوادار مسکو و حذف اکثر رهبران تجزیه طلب شامل رئیس جمهور اسبق و رهبران نظامی شاخص، موفق بوده اند. چچن از نظر تجزیه طلبان آن به عنوان جمهوری مستقل و از نظر طرفداران دولت فدرال جمهوری فدرال است. قانون اساسی محلی این کشور در تاریخ ۲ آوریل سال ۲۰۰۳ و پس از برگزاری یک رفراندم کلی در این کشور که در مورخه ۲۳ مارس سال ۲۰۰۳ برگزار گردید، رسمیت یافت. برگزاری این رفراندم با استانداردهای بین المللی بسیار تفاوت داشت. رسمیت اعلام شده بیشتر از حد واقعی به نظر می رسد. کنترل تیپها یا اقوام محلی بروی برخی چچنی ها علی رغم وجود ساختارهای له و علیه روسیه وجود داشته و دارد. از سال ۱۹۹۰، جمهوری چچن شاهد درگیری های قانونی، نظامی و مدنی بین جنبش های تجزیه طلب و مقامات طرفدار روسیه بوده است. انگیزه های روس ها و چچنی ها در این درگیری ها بسیار پیچیده است. به طور اصولی، مشکل روسیه در چچن مربوط به ترس آن از استقلال چچن و آن است که در این صورت مناطق بیشتری از جا شده و به از هم پاشیدگی روسیه انجامد. منافع اقتصادی نیز عامل دیگر این نگرانی است: همچنین خصومت دو جانبه دو ملت، دیگر عامل درگیری های دراز مدت بین روسیه و چچن بحساب می آید. در داخل چچن گروه های مختلفی وجود دارند که علت جنگ شان با روسیه به عوامل مختلف سیاسی، اقتصادی و / یا انگیزه های عقیدتی برمی گردد. اساس برخی از این عوامل ناشی از نفرت و آرزوی گرفتن انتقام از اعمال نظامی و سیاسی گذشته روسیه در منطقه است. بدترین اعمال از این دست، عمل تبعید اجباری کل مردم کشور به سیبری در دهه ۱۹۴۰ است که نتیجه آن مرگ یک چهارم جمعیت کشور بود. ترکیب این انگیزه ها باعثی بر ایجاد دوره های خشونت و نفرت گردید که اغلب آتش درگیری های محلی را شعله ور ساخته و فرهنگ نظامی گری که افراد کشور مایل به بسیج شدن تحت لوای یک رهبر می نماید را رواج داده است. از دیگر عوامل مؤثر در درگیری های طولانی مدت می توان از بیکاری و فقر نام برد. احمد قدیروف رهبر نظامی تجزیه طلب سابق که از نظر اکثر تجزیه طلبان یک خائن شناخته می شد، در تاریخ ۵ اکتبر سال ۲۰۰۳ با ۸۳٪ آرای یک انتخابات که توسط ناظران بین المللی کنترل گردید، به ریاست جمهوری رسید. موارد تقلب در انتخابات و ارعاب رای دهندگان توسط سربازان روس و عدم شمول گروه های تجزیه طلب در انتخابات ازجمله تخلفات انتخاباتی بود که بعدها توسط ناظران او اس سی دی مطرح گردید. رودنیک دادایف رئیس شورای امنیت چچن و آناتولی پوپوف نخست وزیر است. در تاریخ ۹ می سال ۲۰۰۴، قدیروف در استادیوم فوتبال گروزنی و در اثر انفجار یک مین زمینی که در زیر قسمت افراد عالی رتبه کار گذاشته شده و در سکوی سان رژه یادبود جنگ جهانی دوم منفجر گردید، کشته شد. پس از این حادثه، سرگئی آبراموف به عنوان سرپرست اجرائی نخست وزیری منصوب شد. بهر حال، در سال ۲۰۰۵ و به دنبال یک سانحه رانندگی در مسکو، سرگئی آبراموف از ادامه عملکرد به عنوان نخست وزیر ناتوان گردید. پس از این سانحه رمضان قدیرف (پسر احمد قدیروف) عهده دار امور اجرائی نخست وزیری شده و در تاریخ ۱ مارس سال ۲۰۰۶ آبراموف از مقام خود به عنوان نخست وزیر استعفاء نمود. آبراموف به خبرگزاری ایتار تاس گفت: «شرط من برای استعفاء آن بود که رمضان قدیروف رهبری دولت چچن را برعهده بگیرد. زیرا من صمیمانه اعتقاد دارم که این تصمیمی صحیح است.» بسیاری اعتقاد دارند که رمضان قدیرف در صورت عدم منع، به ادامه راه پدر خود می پرداخت. بنا بر اظهار بسیاری از منتقدان، او ثروتمندترین و قدرتمندترین مرد جمهوری بحساب می آید که دلیل این امر نیز تسلط او بر گروه شبه نظامی خصوصی گسترده معروف به «قدیروفسکی» است. این گروه شبه نظامی-؛ که اصلیت آن در نیروهای امنیتی پدر وی بوده است -؛ توسط سازمان های حقوق بشر مانند ناظران حقوق بشر، متهم به کشتار و آدم ربایی است. در تاریخ ۲۹ اوت سال ۲۰۰۴ یک انتخابات ریاست جمهوری جدید برگزار شد. بنا به اظهار کمیسیون انتخاباتی چچن، الو الخان اف وزیر سابق کشور چچن توانست ۷۴٪ در صد آراء را بخود اختصاص دهد. میزان شرکت کنندگان ۲/۸۵٪ در صد بود. بسیاری از ناظران مانند وزارت امور خارجه آمریکا، فدراسیون بین المللی حقوق بشر هلسینکی و همچنین گروه های مخالف با طرح مسائلی از جمله عدم صلاحیت رقیب مطرح یعنی مالک سعدولی اف از لحاظ فنی، صحت انتخابات را مورد سؤال قرار دادند. وضعیت رای گیری نیز از جمله موارد زیر سؤال بود، ولی هیچ شکایت رسمی واصل نشد. بر این انتخابات ناظران بین المللی مانند کشورهای مستقل مشترک المنافع و اتحادیهٔ عرب نظارت کردند؛ علی رغم دعوت از ناظران غربی، این ناظران به نشان اعتراض به بی نظمی های سابق از شرکت در امر نظارت انتخابات امتناع ورزیدند. در حال حاضر علاوه بر دولت مورد نظر روسیه، یک دولت جدائی طلب دیگر که توسط هیچ کشوری به رسمیت شناخته نشده است نیز وجود دارد (اگر چه به اعضای این دولت توسط کشورهای اروپائی، عرب و همچنین ایالات متحده پناهندگی سیاسی اعطاء شده است). این دولت جدائی طلب توسط گرجستان به رسمیت شناخته شد. (زمانیکه رئیس جمهور گرجستان زویاد گامساخوردیا و رئیس جمهور چچن جوهر دودایف بودند. در سال ۱۹۹۹ دولت طالبان در افغانستان چچن مستقل را به رسمیت شناخته و در مورخه ۱۶ ژانویه سال ۲۰۰۰ سفارتخانه این کشور را در کابل افتتاح نمود. این به رسمیت شناسی با سقوط طالبان در سال ۲۰۰۱ متوقف شد. اصلان ماسخادوف رئیس جمهور این حکومت مستقل و الیاس اخمادوف که سخنگوی ماسخادوف بود، به عنوان وزیر امور خارجه آن فعالیت می نمود. در حال حاضر، الیاس اخمادوف به عنوان پناهنده سیاسی در ایالات متحده بسر می برد. اصلان ماسخادوف در یک انتخابات که با نظارت بین المللی و در سال ۱۹۹۷ انجام شد، برای یک دوره ۴ ساله به ریاست جمهوری برگزیده گردیده و پس از امضاء و توافق روسیه دوره کار خود را آغاز نمود. او در سال ۲۰۰۱ با صدور فرمانی دوره ریاست جمهوری خود را یکسال دیگر تمدید کرد؛ او به دلیل منع گروه های جدائی طلب از شرکت در انتخابات از سوی روسیه، از شرکت در انتخابات سال ۲۰۰۳ بازمانده و روسیه او را به شرکت در اقدامات تروریستی در داخل خاک خود متهم ساخت. ماسخادوف در آستانه آغاز جنگ دوم چچن، گروزنی را ترک و به سمت مناطق تحت کنترل جدائی طلبان در جنوب، عزیمت نمود. رئیس جمهور ماسخادوف در تأثیرگذاری برشماری از رهبران نظامی که کنترلی شایان بر مناطق چچن داشتند ناکام مانده و نتیجتاً قدرتش را از دست داد. او حمله نیروهای شورشی به بسلان را تقبیح نموده و در عین حال سعی داشت فاصله خود از شامیل باسایف رهبر اسلامی منطقه و شخصی که مسئولیت حملات را برعهده گرفته بود، حفظ نماید. او در تاریخ ۸ مارس سال ۲۰۰۵ توسط نیروهای روسی به قتل رسید. قتل ماسخادوف توسط نیروهای روسی به طور گسترده مورد انتقاد قرار گرفت. زیرا دیگر هیچ رهبر «میانه رو» از گروه های جدائی طلب و به منظور ادامه مذاکره با روسیه باقی نمانده بود. بلافاصله پس از برگزاری انتخابات سال ۱۹۹۷، اخمد زاکایف معاون نخست وزیر و وزیر امور خارجه دولت ماسخادوف به عنوان رئیس جمهور تعیین گردید. او هم اکنون در انگلستان و تحت پناهندگی سیاسی این کشور زندگی می کند. او به همراه دیگر افراد نزدیک به عبدالخلیم سعدولی اف که به دنبال مرگ ماسخادوف به عنوان جانشینان او بقدرت رسیدند، باسایف را کنار گذاردند. به هرحال بر طبق گزارش های واصله، باسایف مخالفت را کنار گذاشته و به عنوان یکی از هواداران سعدولی اف درآمده است. سعدولی اف قبلاً یک قاضی نسبتاً ناشناس اسلامی بود که در یک برنامه اسلامی در تلویزیون چچن، مجری گری می کرد. نقش او به عنوان یک شورشی نیز نامشخص بود که باعث شد روسیه و دیگران اینطور تصور کنند که انتخاب وی باعث ادامه نهضت باسایف خواهد گردید -؛ با وجود سعدولی اف به عنوان فرد شاخص -؛ و قحط الرجال رهبران شاخص که در ترکیب نیروهای جدائی طلب چچن باقی مانده بودند. در تاریخ ۱۷ ژوئن سال ۲۰۰۶ گزارش شد که نیروهای مخصوص روسیه در طی یک تهاجم، عبدالخلیم سعدولی اف را در شهر آرگان به قتل رساندند. بگزارش نیویورک تایمز، کانال های تلویزیون روسیه تصاویر مدهشی از یک جسد را نشان دادند که به نظر می رسید متعلق به سعدولی اف باشد. همچنین یک وب گاه مرتبط با شورشیان چچن بنام کاوکاز سنتر نیز خبر مرگ وی را تأیید و از او به عنوان یک شهید یاد نمود. پس از سعدولی اف، دوکا عمراف به عنوان جانشین وی انتخاب شد. در تاریخ ۱۰ ژوئیه سال ۲۰۰۶، اف اس بی اعلام نمود که نیروهای امنیتی با انفجار یک کامیون بمب گذاری شده در نزدیکی کاروان حامل جدائی طلبان در شهر اینگاشتیا، باسایف و حدود ۱۲ جدائی طلب دیگر را به قتل رساندند. جدائی طلبان چچن این خبر را تکذیب و اعلام نمودند که باسایف در اثر یک سانحه انفجار کامیون حامل مواد منفجره که به طور تصادفی اتفاق افتاده کشته شده است. با قرار گرفتن در بخش شرقی شمال قفقاز، چچن تقریباً از همه سو به منطقه فدرال روسیه محدود می گردد. مرزهای این کشور در غرب به اوستیا و اینگاشتیا، در شمال به استاوروپل کاری، در شرق به داغستان و در جنوب به گرجستان ختم می گردد. پایتخت این منطقه خود مختار شهر گروزنی است. در طی سال های جنگ اقتصاد چچن سقوط نمود. تولید ناخالص داخلی، چنانچه مطمئن محاسبه شده باشد، تنها بمیزان کسری از سطح قبل از جنگ رسید. مشکلات اقتصاد چچن بر اقتصاد جمهوری فدرال روسیه نیز تأثیر داشت – در دهه ۱۹۹۰ شماری از تبهکاری های مالی از طریق موسسات مالی چچن انجام گردیدند. از سوی دیگر چچن بیشترین نرخ عملیات انجام شده مالی در داخل فدراسیون روسیه به دلار آمریکا به جای روبل روسیه را داشته است. موارد زیادی از چاپ اسکناس های دلار تقلبی نیز در این کشور بچشم خورد. در سال ۱۹۹۴، جدائی طلبان قصد معرفی ارزی تازه با نام ناهار را داشتند که این اقدام با اشغالگری مجدد چچن توسط سربازان روس در خلال جنگ اول چچن ناکام ماند. در نتیجه جنگ، تقریباً ۸۰٪ پتانسیل های اقتصادی چچن نابود گردید. تنها بخش اقتصادی که تا بحال بازسازی گردیده صنعت نفت است. تولید نفت این کشور در سال ۲۰۰۳ میلادی حدود سالیانه ۵/۱ میلیون تن متر (معادل سی هزار بشکه در روز) تخمین زده شد که از بالاترین سطح تولید یعنی ۴ میلیون تن متر دهه ۱۹۸۰ بسیار پایین تر بود. تولید سال ۲۰۰۳ چچن معادل ۶/۰٪ کل تولید نفت در روسیه برآورد گردید. سطح بیکاری در این کشور بالا بوده و بین ۶۰ و ۷۰ درصد در نوسان است. علی رغم پیشرفت های اقتصادی، هنوز هم اموری مانند قاچاق و معامله تهاتری بخش قابل ملاحظه ای از اقتصاد چچن را در بر می گیرد. بنابر گزارش دولت روسیه، از سال ۲۰۰۰ میلادی، بیش از دو میلیارد دلار صرف بازسازی اقتصاد چچن گردیده است. به هرحال بنابر گزارش آژانس مرکزی کنترل اقتصاد روسیه (" شیوتنایا پالاتاً)، بیش از ۳۵۰ میلیون دلار صرف این امر نگردیده است. از سال ۲۰۰۶ شرکت مگافون (موبی کام – کاوکاز) با ۳۰۰۰۰۰ مشترک، تنها شرکت فعال در زمینه تلفن همراه در چچن است. این در حالی است که شرکت های ام تی اس و ویمپل کام نیز مجوزهای لازم را اخذ کرده اند. بر اساس تخمین های سال ۲۰۰۴، چچن دارای جمعیتی بالغ بر ۱/۱ میلیون نفر است. بر اساس گزارش های سال ۲۰۰۲ سرشماری، جمعیت چچنی ها بالغ بر &nbsp؛ ۱۰۳۱۶۴۷ نفر بوده و ۵/۹۳٪ جمعیت این جمهوری را تشکیل می دهند. گروه های دیگر شامل روس ها (۴۰۶۴۵ نفر یا ۷/۳٪)، کامیکسها (۸۸۸۳ نفر یا ۸/۰٪)، و گروه های جمعیتی کوچک تر که هر کدام کمتر از ۵/۰٪ کل جمعیت را تشکیل می دهند، می گردد. دین اکثر چچنی ها اسلام و مذهب آن ها سنی است. این کشور در دوره بین قرون ۱۶ تا ۱۹ به دین روی آورد. پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، روس های نژادی حدود ۲۳٪ جمعیت (۲۶۹۰۰۰ نفر در سال ۱۹۸۹) را تشکیل می دادند. بخاطر وجود جنایات گسترده و تسویه نژادی انجام شده توسط دولت دزوخار دادایف، بخش عمده جمعیت غیر چچن (و همین طور بسیاری از چچنی ها) در طول دهه ۱۹۹۰ از کشور فرار نمودند. زبان های مورد استفاده در این جمهوری عبارت اند از چچنی و روسی. زبان چچن متعلق به وایناخ یا خانواده زبانشناسی قفقازی شمال – مرکزی بوده که در عین حال شامل اینگاش و بتسب نیز است. برخی از روشنفکران جایگاهی گسترده تر برای این خانواده زبانی در نظر گرفته و آن را در خانواده خانواده اصلی زبانی ایبریائی – قفقازی جای می دهند.
[ { "answer1": "با قرار گرفتن در بخش شرقی شمال قفقاز، چچن تقریباً از همه سو به منطقه فدرال روسیه محدود می گردد.", "answer2": "بر اساس گزارش های سال ۲۰۰۲ سرشماری، جمعیت چچنی ها بالغ بر &nbsp؛ ۱۰۳۱۶۴۷ نفر بوده و ۵/۹۳٪ جمعیت این جمهوری را تشکیل می دهند. گروه های دیگر شامل روس ها (۴۰۶۴۵ نفر یا ۷/۳٪)، کامیکسها (۸۸۸۳ نفر یا ۸/۰٪)، و گروه های جمعیتی کوچک تر که هر کدام کمتر از ۵/۰٪ کل جمعیت را تشکیل می دهند، می گردد.", "distance": 1927, "question": "چچن در چه منطقه ای واقع شده و چه گروه های جمعیتی در آن وجود دارند؟" }, { "answer1": "نخستین جنگ چچن زمانی رخ داد که نیروهای روسی برای جلوگیری از انتزاع چچن وارد یک جنگ دو ساله از سال ۱۹۹۴ تا ۱۹۹۶ گردیدند.", "answer2": "تضعیف روحیه گسترده نیروهای روسی در منطقه باعث شد که در سال ۱۹۹۶، بوریس یلتسین رئیس جمهور روسیه اعلام آتش بس نموده و در همان سال یک پیمان صلح را امضاء نماید.", "distance": 300, "question": "جنگ اول چچن در چه سالی رخ داد و چه کسی در آن زمان رئیس جمهور روسیه بود؟" }, { "answer1": "سیاست های روسیه گرائی در چچن پس از سال ۱۹۵۶ و از طریق تخصص در زبان روسی که در بسیاری از زمینه های زندگی و پیشرفت در سیستم شوروی امری لازم بحساب می آمد، ادامه یافت.", "answer2": "با فروپاشی قریب الوقوع اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۰، یک تحرک مستقل که در ابتدا با نام کنگره ملی چچن شناخته شد، شکل گرفت.", "distance": 164, "question": " بعد از سال 1956 چه سیاست هایی در چچن ادامه یافت و در سال 1990 چه تحرکی در چچن شکل گرفت؟" }, { "answer1": "دین اکثر چچنی ها اسلام و مذهب آن ها سنی است.", "answer2": "زبان های مورد استفاده در این جمهوری عبارت اند از چچنی و روسی.", "distance": 370, "question": "مذهب اکثر چچنی ها چیست و زبان های رایج در این منطقه کدامند؟" }, { "answer1": "دلایل او برای این مخالفت عبارت بودند از: (۱) چچن از هویت مستقلی در داخل اتحاد جماهیر شوروی برخوردار نیست -؛ هویتی که بالتیک، آسیای مرکزی و دیگر ایالات قفقازی از آن برخوردار بودند -؛ بلکه جزئی از جمهوری سوسیالیست فدرال جماهیر شوروی بوده و بر طبق قانون اساسی شوروی این کشور حق انتزاع ندارد؛ (۲) در صورت اعطای چنین حقی به چچن، امکان پیوستن سایر گروه های نژادی داخل روسیه، مانند تاتارها به چچنی ها و درخواست انتزاع از فدراسیون روسیه متصور خواهد گردید؛ و (۳) چچن از لحاظ موقعیت استراتژیک بر ساختارهای نفتی مسلط بوده و از اینرو امکان در مخاطره قرار دادن اقتصاد کشور و کنترل آن بر منابع نفتی را دارا است.", "answer2": "در داخل چچن گروه های مختلفی وجود دارند که علت جنگ شان با روسیه به عوامل مختلف سیاسی، اقتصادی و / یا انگیزه های عقیدتی برمی گردد.", "distance": 3261, "question": "علت مخالفت بوریس یلتسین با استقلال چچن چه بود و کدام گروه ها در داخل چچن دلیل جنگ شان با روسیه به عوامل مختلف سیاسی بود؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
441
: کژدم کژدم یا عقرب یا درازدم نام یکی از گونه های بندپایان رده عنکبوتیان است که دارای ۸ پا و نیشی با زهر کشنده می باشد. نیش عقرب در نوک دم آن قرار دارد. عقرب ها شب ها به آرامی به فعالیت های زیستی خود می پردازند و بیشتر در آب و هوایی گرم فعال هستند. این جانوران چنگال های خارداری دارند که در واقع قسمتی از دهان آن ها محسوب می شوند. آن ها قادرند که مادهٔ سمی خطرناکی از قسمت عقب بدنشان به طرف مهاجمین بپاشند. این جانور بیشتر در شب شکار می کند و پاهای بلند جلویی خود را برای پیدا کردن غذا به کار برده و پس از یافتن غذا آن را با چنگال هایش می گیرد. کژدم ها اغلب در طول روز در زیر سنگ ها یا در حفره های به نسبت خنک زیر زمین پنهان می گردند. کژدم ها رنگ های مختلفی مثل زرد مایل به قهوه ای، قهوه ای، خاکستری و سیاه دارند و اندازه آن ها بین ۵٫۱ تا ۱۸ سانتی متر مختلف است ولی بواسطه شکل بدنی خود که حالتی تخت و صاف دارد، می توانند از شکاف هایی به عرض ۳ میلی متر نیز عبور کنند و خود را وارد خانه انسان ها سازند. کژدم ها در محیط خارج از خانه در شکاف و درز بین سنگ ها، زیر پوست درختان، بین هیزم ها و مانند آن یافت می شوند و در محیط خانه در حمام، دستشوئی، آشپزخانه و محیط های مرطوب دیده می شوند. این جانوران در طول روز در گوشه ای بی حرکت و پنهانند و در طی شب فعالیت خود را آغاز می کنند و به دنبال شکار خود می روند و سم خود را از طریق نیش که در انتهای دم آن ها وجود دارد به شکار خود تزریق می کنند. کژدم ها اغلب حشرات موذی را به دام می اندازند و از این نظر اهمیت دارند. آن ها اغلب سوسک های سیاه و اگر بتوانند، قورباغه ها را نیز شکار می کنند. آن ها پس از شکار، طعمه را ابتدا نیش می زنند. سپس با حرکات انبرک یا به عبارتی آرواره های خود شروع به خرد کردن بدن طعمه می کنند و در این موقع بر اثر ترشح آنزیمی آن را به صورت مایع درمی آورند. در ناحیه دهان پرزهایی دارند که به صورت فیلتر عمل می کنند و از ورود ذرات غذایی کوچک به مری جلوگیری می کنند؛ زیرا مواد غذایی فقط باید به صورت مایع وارد شوند؛ بنابراین، مواد سفت را به صورت تفاله های گلوله شده به دور می اندازند. به همین دلیل است که عمل خوردن غذا در عقرب ها به طول می انجامد و گاهی تا ۲۴ ساعت طول می کشد. همچنین، عقرب ها به آب نیاز دارند و عقرب های نواحی مرطوب معمولاً آب را به صورت جداگانه می نوشند و عقرب های نواحی خشک نیز آب مورد نیاز را از بدن طعمه فراهم می کنند. عقرب ها پس از غذا خوردن، ساعت ها به تمیز کردن خود می پردازند و به وسیله مایعی که از دهان ترشح می کنند، به تمیز کردن پاها و انبرک ها (کلیسرهای) خود می پردازند. عقرب ها در گرسنگی و تشنگی مقاومت زیادی دارند؛ به طوری که می توانند ماه ها بدون آب و غذا زنده بمانند. عقرب ها برای تعیین محل طعمه از حس بینایی یا شنوایی استفاده نمی کنند، بلکه از دستگاه های عصبی-حسی اختصاص یافته کمک می گیرند. اندام های حسی تارسال، که در روی پاهای عقرب ها قرار گرفته اند، در ردیابی طعمه حائز اهمیت است. این اندام ها به تحریکات مکانیکی حساس بوده، و عقرب به وسیله این اندام طعمه هایی را که در فاصله ۱۵ سانتی متری آن حرکت می کنند، ردیابی نموده و در یک حرکت و خیز سریع آنرا می گیرد. طعمه ها اغلب با ایجاد موج در هوا موقعیت خود را به خطر می اندازند. موج و حرکت هوا به وسیله تریکوبتری عقرب ها، که تارهای بسیار باریک و بلند بوده و به فشار هوا حساس می باشند، ردیابی و تشخیص داده می شود. این تارها که در روی انبرک ها قرار دارند، در صید طعمه های پروازکننده نیز بسیار حائز اهمیت است. بسیاری از گونه ها از تریکوبتری برای جهت یابی دقیق حشراتی که در ده سانتی متری عقرب ها پرواز می کنند، استفاده می کنند. عقرب چنین طعمه هایی را با یک خیر سریع به وسیله انبرک خود در هوا صید می کند. پس از تماس طعمه با انبرک، عقرب ممکن است آن را نیش بزند یا نزند، و این به جثه طعمه از یک طرف و اندازه انبرک شکارکننده بستگی دارد. معمولاً عقربها طعمه های نسبتاً کوچک را نیش نمی زنند، بخصوص زمانی که طعمه بخوبی به وسیله انبرک حفظ شود. عقرب های بزرگ و بالغ موقعی اقدام به نیش زدن طعمه می کنند که طعمه از جثه قوی برخوردار باشد، یا عقرب شکارکننده دارای انبرک های باریک و ظریف باشد، در صورتی که عقرب های نابالغ و کوچک الزاماً طعمه خود را نیش می زنند. انواع زیادی از عقرب ها برای صید طعمه کمین می کنند، به این صورت که از مخفیگاه خود بیرون آمده و در نزدیکی با روزنه لانه کمین می کنند تا حظرات و جانورانی که به لانه نزدیک می شوند صید کنند. از حدود ۲۰۰ گونه متفاوت عقرب که در سراسر دنیا پراکنده اند فقط حدود ۲۰ گونهٔ آن ها سمی هستند و در میان آن ها نوعی عقرب قرمز هندی کشنده ترین گونه می باشد که میزان کشندگی آن در ایالت های هند بین ۴۰ تا ۳۰ درصد گزارش شده است. کژدم گونه های زیادی دارد که در ایران دو گونه ایرانوس و خوزستانوس در ایران کشف و نام عقرب ایرانی به ثبت رسیده اند. در ایران سه گونه کژدم خطرناک وجود دارد که گزارش هایی از مرگ بر اثر گزش آن ها وجود دارد: زهر کژدم مایعی بی رنگ و شفاف است که خاصیت قلیایی تا خنثی دارد و در واقع نوعی پروتئین است. سم از عناصری مانند کربن، هیدروژن، ازت و گوگرد تشکیل شده است. سم شامل پروتئین های مختلفی از قبیل توکسین و آنزیم می شود. توکسین ها یا فاکتورهای سمی شامل نوروکسین (سم عصب گرا)، هموتوکسین و کاردیوتوکسین است. آنزیم ها که باعث سهولت تأثیر سم می شوند، شامل لستیناز، هیالورونیداز، فسفولیپاز، پروتئیناز و آنزیم های انعقادی یا ضدانعقادی است. زهر کژدم ها بیشتر بر بند پایان و جانوران کوچک مؤثر است اما بعضی گونه های آن مانند «عقرب قاتل» برای انسانها هم کشنده هستند. این معلوم نیست که یک عقرب پس از مردن تا چند دقیقه می تواند بگزد. زهر اکثر کژدم های سمی باعث نابودی گلبول های قرمز خون می شود و در محل گزش نیز تغییر رنگ موضعی و تورم دردناک ایجاد می کند. گرچه به طور متناقص سم بعضی از انواع کشنده باعث علائم موضعی و تورم زیاد نمی شود ولی حتماً باید توسط پزشک معاینه شده و با تزریق سرم ضدعقرب درمان شود. کودکان و افراد سالمند نیز نسبت به سم عقرب آسیب پذیرتر بوده و نیازمند توجه بیشتری می باشند. علاوه بر آسیب به گلبول های قرمز، زهر عقرب علائم عصبی نیز ایجاد می کند که شامل بی قراری، تشنج، راه رفتن نامتعادل، آبریزش از دهان، حساسیت شدید پوست به لمس، انقباضات ماهیچه ای، درد شکم و کاهش کارکرد سیستم تنفسی می باشد که در اکثر موارد این علائم در عرض ۴۸ ساعت فروکش می کنند. بدن عقرب مانند بسیاری از بندپایان سه قسمتی است. بخش قدامی، پروزوما، بخش میانی، مزوزوما و بالاخره قسمت انتهایی بدن متازوما نامیده می شود. پروزوما یک تکه به نظر می رسد اما دو قسمت دیگر ظاهری بند بند دارند. در سطح پشتی پروزوما چشم های میانی و جانبی قرار دارند. همچنین انبرک ها، پاها و ضمائم آنها در سطح شکمی این بخش از بدن دیده می شود. در بخش مزوزوما شکاف های تنفسی، شانه ها و سرپوش تناسلی قرار دارند. متازوما از تنه باریکتر و پنج بندی است. غده سمی یا تلسن در انتهای این بخش قرار دارد. سپرسری ممکن است ساده یا دارای تزئیناتی باشد. در سطح پشتی پروزوما، چشم های میانی و چشم های جانبی (دو تا پنج عدد) وجود دارند. بخش زیرین پروزوما شامل: - کلیسر پا آرواره های دهانی: دو گیره کوچک و متحرک در قدامی ترین ناحیه شکم پروزوما می باشند. هر کلیسر شام سه بند است. دو بند قدامی، گیره کوچکی را تشکیل می دهند که دارای یک انگشت ثابت و یک انگشت متحرک است -یک جفت گیره یا پدیپالپ یا دست (مانوس) - ۴ جفت پا سرپوش تناسلی: از دو پلاک تشکیل شده. این دو پلاک در Buthidaeها در خط وسط از یکدیگر جدا هستند و به شکل دو لب کاملاً جداگانه اما به هم چسبیده دیده می شوند. اما در خانواده Scorpionidae یک درز نازک در وسط دیده می شود. اما به شکل قطعه واحدی دیده می شوند. برای دیدن منافذ تناسلی در ماده یا قلاب تناسلی در نر باید سرپوش را کنار زد - شانه ها: در زیرسرپوش تناسلی و در طرفین پلاک پکتینی فر قرار دارند. هر شانه شامل بخش های مختلف است از پنج بند تشکیل شده، هر بند دم دارای دو سطح جانبی، یک سطح پشتی و یک سطح شکمی است. طول و عرض و ارتفاع و شکل بندها و تزئینات سطوح آن در طبقه بندی مورد استفاده قرار می گیرد. آخرین بند معمولاً از همه بلندتر است و متصل به غده زهری است. مخرج دفعی در سطح شکمی و در بین برآمدگی های سفیدرنگی به نام «پاپی» و در محل اتصال بند پنجم به غده زهری قرار دارد. نیاز کژدم ها به اکسیژن بسیار کم است؛ به طوری که می توانند تا یک شبانه روز در عمق آب زنده بمانند یا این که ماه ها در یک بطری در بسته زنده بمانند. کژدم ها قلبی لوله ای شکل و دراز در سطح پشتی تنه دارند که تعداد انقباض های آن بسته به گونه عقرب متفاوت است و از ۶۰ تا ۱۸۰ بار در دقیقه می زند. خون عقرب ها دارای هموسیانین می باشد که به صورت مایعی روشن و حاوی مقدار زیادی مس است. خون کژدم ها به علت وجود مس در مجاورت هوا اکسید می شود و از این رو به رنگ آبی یا سبز دیده می شود. خون عقرب ها سمی است؛ به طوری که اگر آن را به یک موش تزریق کنند موجب مرگ آن می شود. برخلاف تصور عده ای که کژدم ها را کور می پندارند، این جانوران دارای قدرت بینایی هستند ولی فقط می توانند اجسام را در فواصل چند سانتی متری تشخیص دهند. کژدم ها دارای یک جفت چشم میانی و ۲ تا ۵ عدد چشم جانبی هستند. چشم های جانبی با وجود داشتن عصب بینایی فاقد قدرت دید هستند و به احتمال فقط می توانند نور را تشخیص دهند. کژدم های ایران بالاترین میزان گزیدن را در دنیا به خود اختصاص داده اند. طبق نتایج بررسی ها، افرادی که ۶ ساعت پس از گزش به مراکز درمانی مراجعه می کنند، ۲ برابر کسانی که بین ۶ تا ۱۲ ساعت و ۵ برابر کسانی که بیش از ۱۲ ساعت به مرکز درمان می روند، شانس زنده ماندن بیشتری دارند. از آنجایی که کژدم ها بیشتر در مناطق گرم و شب ها فعال هستند، رعایت نکات ایمنی در مورد جلوگیری از عقرب گزیدگی بخصوص در مناطق گرمسیری و به هنگام تاریکی هوا اهمیت دارد. مثل پوشیدن جوراب، شلوار و کفش مناسب، تکان دادن کفش و لباس قبل از پوشیدن و غیره. پس از چند دقیقه از گزش عقرب که اغلب در ناحیه دست و پا اتفاق می افتد، علایمی چون درد، تاول، قرمزی و تورم مشاهده می شود. سپس با گذشت چند ساعت از گزش ممکن است علایم زیر در فرد مشاهده شود: تند شدن نبض، بالا رفتن فشار خون، سرگیجه، حالت تهوع و استفراغ، بی اختیاری ادرار و مدفوع، تنگی نفس، تشنج و افزایش ترشح بزاق. عقرب گزیدگی اغلب خطرناک نیست و تنها باعث بروز علایم و نشانه های موضعی در محل گزش می گردد. با این وجود، باید کمک های اولیه ضروری را برای مصدومین انجام داد و خطرناک بودن یا نبودن عقرب و شدت مسمومیت را به کادر درمانی و پزشک واگذار کرد. شستشوی محل زخم با آب و صابون، بیرون آوردن وسایل تزئینی و جواهرات، استفاده از کمپرس سرد برای کاهش درد و تورم باید در وهله اول مورد توجه قرار گیرد؛ بدین منظور می توان از یک تکه یخ استفاده کرد ولی هرگز نباید اندام گرفتار را در آب یخ غوطه ور ساخت. برای کمک های اولیه مؤثر باید به این نکات پرداخت: ارزیابی صحنه حادثه، دور کردن یا پرهیز از خطر، در خواست کمک در صورت لزوم؛ سپس ارزیابی اولیه مصدوم و انجام مراحل ABC و دیگر کمک های اولیه ضروری در صورت لزوم؛ بی حرکت نگه داشتن مصدوم و ثابت نگه داشتن عضو گزیده شده؛ کمپرس سرد البته از گذاشتن یخ به صورت مستقیم بر روی اندام باید خودداری شود؛ استفاده از دستگاه مکنده مخصوص جهت خارج کردن سم، در صورت عدم وجود دستگاه مکنده مخصوص، استفاده از ساکشن یا مکیدن محل گزش توسط دهان انجام می شود. در مورد بریدن و مکیدن محل زخم با دهان توافق نظر وجود ندارد. بعضی صاحب نظران با این کار مخالف هستند و عده ای استفاده از این روش را مجاز می دانند و سپس انتقال سریع به مرکز درمانی. باید توجه داشت که بهتر است بدون فوت وقت و انجام اقدامات اضافی مصدوم را هر چه سریعتر به مراکز درمانی منتقل کرد. علایم گزیدگی با عقرب «گاردیم» در ابتدا بسیار خفیف و ناچیز است و همین مسئله اغلب باعث عدم مراجعه به موقع فرد به مراکز درمانی می گردد. اما مراجعه به مراکز درمانی لازم و ضروری است و تأخیر می تواند منجر به بروز علایم مختلف مسمومیت، از بین رفتن بافت های بدن در محل گزش یا حتی در موارد شدید منجر به مرگ فرد گردد. گزیدگی عقرب در افراد پیر، کودکان، نوزادان و افراد مصدوم خطرناک تر است. همچنین اگر گزش متعدد یا نزدیک سر و صورت یا گردن مصدوم باشد، خطزناک تر از گزش اندام (دست و پا) خواهد بود. در برخی موارد و در صورت شدید بودن مسمومیت در مراکز درمانی از پادزهر سم عقرب برای خنثی سازی سم و درمان فرد استفاده می شود؛ البته این کار باید با دستور پزشک و تحت نظارت مستقیم او انجام شود. در برخی منابع بستن بالای محل گزش با هدف تأخیر در جذب سم توصیه شده است. برای این کار باید: ابتدا از پارچه، باند یا یک وسیلهٔ مناسب دیگر با عرض حداقل چهار تا پنج سانتی متر استفاده کرد. سپس آن را حدود پنج سانتی متر بالاتر از محل گزش (یعنی قسمتی از اندام که به تنه مصدوم نزدیک تر است) بست. پارچه یا باند باید به حدی محکم بسته شود که تنها باعث کند شدن جریان لنف و خون سیاهرگی در اندام مربوطه گردد. توجه داشته باشید که این کار به هیچ وجه نباید باعث اخلال در جریان خون سرخرگی اندام مبتلا گردد. به این منظور، پارچه یا باند باید به صورتی بسته شود که یک انگشت به راحتی از زیر آن عبور کند و همچنین باعث قطع نبض در نقاط انتهایی اندام مبتلا نگردد. از رایج ترین روش های سم گیری از کژدم ها، استفاده از غده سمی عقرب یا به عبارتی بند انتهایی دم عقرب است. این بند انتهایی را غده سمی می گویند و نباید با دیگر بندهای دم عقرب که پنج عدد هستند، اشتباه شود. برای سم گیری ابتدا غده سمی را از محل اتصال با آخرین بند دم (بند پنجم) قطع می کنند و آن را شستشو می دهند. سپس در دستگاه های خشک کننده حدود یک ماه قرار می گیرد تا به طور کامل خشک شود. پس از آن غده ها را در هاونهای بلورین می کوبند تا خرد شوند سپس با آب مقطر حل می کنند. محلول به دست آمده را در سانتریفوژ قرار می دهند تا مایع محتوی سم جدا شود. روش دیگر برای تهیه سم که به وسیله آن سم خالص تری تهیه می شود، استفاده از دستگاه شوک الکتریکی است. به این ترتیب که با استفاده از دو سر الکترودی که در طرفین غده سمی قرار می گیرند، شوک الکتریکی به جانور وارد می کنند که باعث می شود سم خالص به بیرون بریزد. کژدم ها زنده زا هستند. با وجود این، برخی محققان عقرب هایی که نوزاد آنها پوشش جنینی ندارند، زنده زا و آنهایی را که پوشش جنینی دارند، تخم زنده زا دانسته اند. کژدم ها اغلب از نیمه تابستان تا نیمه پاییز می زایند و تعداد نوزادها بسته به نوع عقرب از ۲ تا ۹۰ عدد متغیر است. مدت باروری بسته به نوع عقرب متفاوت و معمولاً بین ۲ تا ۴ ماه است. در برخی از انواع عقرب ها، نوزادان از سر خارج می شوند و در برخی دیگر نوزادان از دم. نوزادان پس از تولد خود را به سطح پشتی بدن مادر می رسانند و دست کم تا زمان نخستین پوست اندازی نوزادان بر پشت کژدم مادر جابجا می شوند. در این هنگام اغلب به علت گرسنگی و نبود غذا، عقرب مادر از چند نوزاد خود به عنوان غذا استفاده می کند و بالعکس تغذیه بچه ها از مادرشان. عقرب باردار شکمی متورم دارد و در حالت پیشرفته تر بارداری، می توان جنین ها را در دیوارهٔ جانب شکم، به ویژه در نیمهٔ خلفی مزوزوما مشاهده کرد. ابتدا، عقرب باردار روی نیمهٔ خلفی بدن و پای جلو تکیه می کند و دم خود را به طور مایل درسمت راست بدن قرار می دهد. نیمهٔ جلوی بدن حدود یک سانتی متر با یک زاویهٔ حاده از روی زمین بلند است. انبرک ها با زمین تماس ندارند و انگشتان دست نیمه باز هستند؛ و پای جلو از ناحیهٔ تی بیا خم شده اند. دراین حالت، دو سرپوش تناسلی باز می شوند و به طور عمود قرار می گیرند. نوزاد بدون هیچ انقباض عضلانی قابل مشاهده ای خارج می شود. دو پای جلو که از درشت نی خم شده اند، مانند یک حایل نوزاد را در آغوش می گیرند. پشت عقرب شکافته می شود تا بچه ها از آن خارج شوند. نوزاد اسکرپیو از دم و ادنتوبوتوس از سرخارج می شود. این قاعده عمومیت دارد یعنی، نوزاد عقرب های تیرهٔ اسکرپیونیده از دم و نوزاد عقرب های تیرهٔ بوتیده از سر خارج می شوند. این تفاوت خروج به علت اختلاف در شکل رشد جنینی دو عقرب است. زمان خروج نوزاد متفاوت است و از چند دقیقه تا چند ساعت طول می کشد. عقرب ها پس از زایمان در صورت دردسترس نبودن طعمه، اغلب از نوزاد خود تغذیه می کنند. چگونگی قرارگیری نوازد در بغل مادر به شکلی است که سطح پشتی به طرف زمین و پاها و دست ها به مادر تکیه دارد و دم نوزاد به سمت دم مادر است. عکس این حالت نیزدیده شده است. نوزادها به تدریج خود را از سطح شکمی مادر به سطح پشتی او می کشانند. گاهی نوزادها ابتدا روی زمین قرار می گرفتند و سپس خود را به پشت مادر می رساندند. این عمل به کندی صورت می گرفت و گاهی حدود یک ساعت طول می کشید. دراین فاصله نوزادها روی دست و پای مادر بین ۵ تا ۱۵ دقیقه استراحت می کردند. وضعیت قرارگیری نوزادها در سطح پشتی مادر ثابت نبود و با حرکت تغییر جهت می دادند. نوزادهای اسکرپیو ۶ تا ۱۰ عدد و بدون پوشش جنینی بودند. در حالی که نوزادهای ادنتوبوتوس حداکثر ۲۶ عدد بودند و همگی پوشش جنینی داشتند. هر نوزاد پس از پاره کردن پوشش جنینی خود را به سطح پشتی مادر می کشاند. همان طور که اشاره شد، خروج نوزادها تک تک و برحسب تیره از جهت سر یا دم است. خروج دوتایی نیز دیده شده است که یک نوزاد از دم و همزمان نوازد دیگر از سرخارج شده است. تعداد نوزادها برحسب نوع عقرب متفاوت و از ۶ تا ۹۰ عدد گزارش شده است. کژدم ها دو دشمن طبیعی دارند: یکی از آن ها یک نوع سار است و دیگری مگس. عقرب ها تنها موجوداتی هستند که اشعه رادیو اکتیو تأثیری به آن ها ندارد. ضعیفترین عقرب ها ۴۰۰۰۰ راد (واحد اندازه گیری تشعشعات تولیدکننده یون جذب شونده) را تحمل می کنند؛ این عدد در مورد انسان کمتر از تنها ۶۰۰ راد می باشد و بدین گونه حتی از انفجار اتمی هم جان سالم به در می برند. برخلاف شایعه ای که می گوید خطرناک بودن عقرب به رنگ آن بستگی دارد و در برخی از نقاط ایران معتقدند که عقرب زرد خطرناک است و در برخی از نقاط دیگر عقرب سیاه را خطرناک می دانند، این ارزیابی قابل قبول نیست و رنگ عقرب هیچ نقشی در غلظت سم یا خطرناک بودن آن ندارد. می توان گفت که سم عقرب های نواحی خشک و گرمسیر در ایران دارای غلظت بالایی است. خوشبختانه خطرناک ترین عقرب ها هم هنگام گزش انسان معمولاً تمامی سم خود را تزریق نمی کنند؛ زیرا عقرب در مصرف سم صرفه جویی می کند و همیشه در گزش اول با تزریق مختصری آنزیم سعی در دور کردن دشمن دارد ولی چنانچه اسیر شود و راه فراری نداشته باشد، مجبور به تزریق سم اصلی خود می شود. عقرب برای جایگزینی سم خود نیاز به تغذیه بیشتر دارد و برای همین زیاد مایل نیست که سم خود را هدر دهد. سم نوعی کژدم به نام «عقرب جَرّار» (همسان با کژدم پوسته نشین آریزونا) شدیداً کشنده است که عقربی کوچک و زردرنگ است، با یک توبرکول کوچک روی پشت. طول این جانور ۲٫۵ تا ۷٫۵ سانتی متر است. خطرناک ترین نوع عقرب در ایران عقرب گاردیوم است که در منطقه خوزستان یافت می شود و سمی کشنده دارد. سم سایر عقرب ها کشنده نیست. برخی تصور می کنند زمانی که عقرب در میان آتش محصور می شود یا در شرایط سخت قرار می گیرد، دم خود را بر بالای سرش می برد و نیش را درون سرش فروکرده و خودکشی می کند. اما این باوری غلط و فقط یک افسانه است و پایه علمی ندارد. در حقیقت، عقرب وقتی در میان آتش محصور می شود، با حرکات نیش زدن به اطراف می خواهد از خود دفاع کند و به عبارتی هر آنچه که در مقابلش است را نیش بزند و در این موقع نیز می خواهد آتش را نیش بزند که این تصور را پدیدآورده که خودش را نیش می زند. عقرب ها همانند جانوران دیگر در برابر هر شرایط سختی تا لحظه مرگ مقاومت می کنند و این شرایط بوجود آمده است که جان آن ها را می گیرد؛ نه این که خودشان به ناچار خودکشی کنند. اما این که چرا عقرب ها در میان حلقه آتش می میرند، به میزان مقاومت عقرب در برابر گرما بستگی دارد و علت آن بالا رفتن درجه حرارت اطراف است. به عبارت دیگر عقرب ها دمای بالا را نمی توانند تحمل کنند و بیشتر آن ها در دمای ۴۰ درجه به بالا می میرند ولی در عوض دمای بسیار پایین و در حد صفر درجه را به خوبی تحمل می کنند. علت مرگ عقرب در حرارت بالا به دلیل از دست دادن سریع آب بدن، انعقاد همولنف و انسداد عروق و مجاری است. کژدم ها تقریباً در تمامی اسطوره های ملل مختلف نقش دارند و در نقش و نگاره های باستانی اغلب کشورهای مختلف با نقش عقرب برخورد می کنیم. این موجودات عجیب به دلیل ظاهر ترسناکی که دارند به عنوان نمادهای گوناگون کاربرد داشته و دارند. اما بیش از همه انسان کنجکاو است که دربارهٔ جانوران خطرناک به ویژه عقرب بیشتر بداند و چه بسا که همین کنجکاوی باعث شده که شایعات زیادی در رابطه با کژدم ها پدید آید. این شایعات بیشتر به علت نبود اطلاعات رواج پیدا می کند و تقریباً تمامی آن ها از نظر علمی بی اساس هستند. یک نگارخانه عکس از انواع عقرب به همراه توضیحاتی کامل در مورد عقربها
[ { "answer1": "عقرب ها برای تعیین محل طعمه از حس بینایی یا شنوایی استفاده نمی کنند، بلکه از دستگاه های عصبی-حسی اختصاص یافته کمک می گیرند.", "answer2": "آن ها پس از شکار، طعمه را ابتدا نیش می زنند. سپس با حرکات انبرک یا به عبارتی آرواره های خود شروع به خرد کردن بدن طعمه می کنند و در این موقع بر اثر ترشح آنزیمی آن را به صورت مایع درمی آورند.", "distance": 931, "question": "چگونه کژدم ها طعمه های خود را پیدا می کنند و چرا بعد از شکار، طعمه را به صورت مایع در می آورند؟" }, { "answer1": "شستشوی محل زخم با آب و صابون، بیرون آوردن وسایل تزئینی و جواهرات، استفاده از کمپرس سرد برای کاهش درد و تورم باید در وهله اول مورد توجه قرار گیرد", "answer2": "کودکان و افراد سالمند نیز نسبت به سم عقرب آسیب پذیرتر بوده و نیازمند توجه بیشتری می باشند.", "distance": 3950, "question": "در صورتی که کسی توسط عقرب گزیده شود چه اقدامات اولیه ای باید انجام شود و چرا افراد مسن و کودکان بیشتر در خطر هستند؟" }, { "answer1": "سم از عناصری مانند کربن، هیدروژن، ازت و گوگرد تشکیل شده است. سم شامل پروتئین های مختلفی از قبیل توکسین و آنزیم می شود.", "answer2": "زهر اکثر کژدم های سمی باعث نابودی گلبول های قرمز خون می شود و در محل گزش نیز تغییر رنگ موضعی و تورم دردناک ایجاد می کند.", "distance": 521, "question": "زهر کژدم از چه موادی تشکیل شده است و در بدن چه تاثیری می گذارد؟" }, { "answer1": "کژدم ها اغلب از نیمه تابستان تا نیمه پاییز می زایند و تعداد نوزادها بسته به نوع عقرب از ۲ تا ۹۰ عدد متغیر است.", "answer2": "نوزادها به تدریج خود را از سطح شکمی مادر به سطح پشتی او می کشانند. گاهی نوزادها ابتدا روی زمین قرار می گرفتند و سپس خود را به پشت مادر می رساندند. این عمل به کندی صورت می گرفت و گاهی حدود یک ساعت طول می کشید.", "distance": 1744, "question": "چگونه نوزاد کژدم ها به دنیا می آیند و در چه مدتی خود را به پشت مادر می رسانند؟" }, { "answer1": "کژدم گونه های زیادی دارد که در ایران دو گونه ایرانوس و خوزستانوس در ایران کشف و نام عقرب ایرانی به ثبت رسیده اند.", "answer2": "خطرناک ترین نوع عقرب در ایران عقرب گاردیوم است که در منطقه خوزستان یافت می شود و سمی کشنده دارد.", "distance": 12083, "question": "چند نوع عقرب در ایران کشف شده است و کدام یک از آن ها کشنده ترین هستند؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
442
: بیماری کبد چرب غیر الکلی بیماری کبد چرب غیر الکلی (به اختصار NAFLD) نوعی از کبد چرب است که در نتیجه تجمع چربی به دلیلی غیر از مصرف زیاد الکل در کبد بروز می کند. التهاب کبدی غیر الکلی (NASH) شدیدترین و پیشرونده ترین نوع از NAFLD است و NAFLD شایع ترین بیماری کبدی در کشورهای پیشرفته محسوب می شود. NAFLD با مقاومت به انسولین و سندروم متابولیک رابطه تنگاتنگی داشته و از سال ۲۰۱۷ ترکیب رژیم غذایی بهبود یافته و ورزش کارامدترین روش برای مدیریت NAFLD و کاهش مقاومت به انسولین به شمار می روند. این بیماری ممکن است به درمانهایی که برای سایر حالات مقاومت به انسولین (مثل دیابت نوع دو) مثل متفورمین و تیازولیندیونها به وجود آمده اند پاسخ دهد. حدود ۸۰ درصد از افراد چاق به این بیماری مبتلا هستند و ۲۰ درصد افراد در محدوده وزن عادی نیز ممکن است به آن مبتلا شوند. تخمین زده می شود ۲۴ درصد جمعیت جهان در سال ۲۰۱۷ تحت تأثیر این بیماری باشند. اگرچه در سال ۲۰۰۰ این بیماری به میزان زیادی ناشناخته بود، NASH و NAFLD دلایل اصلی بیماری مزمن کبدی در سال ۲۰۱۷ محسوب خواهند شد. حدود ۱۲ تا ۲۵ درصد افراد در ایالات متحده مبتلا به NAFLD و بین ۲ تا ۱۲ درصد افراد مبتلا به NASH هستند. بار اقتصادی آن در سالانه حدود ۱۰۳ میلیارد دلار آمریکا برآورد شده است (سال ۲۰۱۶). به نظر می رسد شیوع NAFLD/NASH به اندازه ای زیاد شود که به عامل اصلی پیوند کبد در سال ۲۰۲۰ تبدیل شود. دستورهای رسمی از سال ۲۰۱۶ توسط مرکز مطالعات بیماری های کبدی آمریکا (AASLD)، مرکز مطالعات سلامتی و مراقبتی کشور پادشاهی انگلستان (NICE) و مرکز مطالعات کبد اروپا (EASL) فراهم شده است. افراد مبتلا به NAFLD معمولاً بدون علامت هستند (یا علامت بارزی ندارند). NAFLD معمولاً با تست های عملکرد کبدی طی آزمایش خون یا مشاهده تجمع چربی پس از نمونه برداری کبدی تشخیص داده می شود. در واقع، در صورت بروز علایم و نشانه های غیرطبیعی که به بیماری کبدی منتسب می شوند یا طی آزمایش خون بیماری NAFLD باید مورد بررسی قرار بگیرد. اگر نتایج آزمایش ها عادی بوده و گزارشی بر بیماری کبدی دلالت نکند ولی تجمع چربی مشاهده شود سایر فاکتورهای خطرزا مثل چاقی، دیابت قندی، اختلال در ذخیره چربی یا دلایل دیگر مثل مصرف الکل باید مورد بررسی قرار بگیرند. بیماران ممکن است از خستگی، بی قراری و احساس ناراحتی بخاطر گرفتگی قسمت راست بالای حفره شکمی شکایت کنند. زردی متوسط، اگرچه به ندرت، نیز ممکن است دیده شود. مرکز مطالعات بیماری های کبدی آمریکا (AASLD) بیماری NAFLD را به صورت زیر تعریف می کند: تجمع چربی در صورت نبود عامل دیگری که علت آن را در کبد توضیح دهد مثل الکل(۲۱ گرم الکل در هفته برای مردان و ۱۴ گرم الکل در هفته برای زنان)، تجمع چربی در صورت مصرف دارو، ارثی یا نقص تغذیه ای مادرزادی مثل کولین. NICE و EASL مصرف بیش از حد الکل (بیشتر از ۳۰ گرم در هفته برای مردان و ۲۰ گرم برای زنان)، تجمع چربی در اثر مصرف دارو، هپاتیت C و مشکلات سیستم غدد درون ریز را عوامل دیگر به وجود آورنده بیماری های کبدی غیر مرتبط با NAFLD اعلام کرده اند. هم آیندی NAFLD با سندروم متابولیک و مقاومت به انسولین رابطه تنگاتنگی دارد (چاقی، افزایش لیپید ترکیبی، دیابت قندی نوع ۲ و فشار خون بالا). علاوه بر مقاومت به انسولین، افزایش مداوم ترانس آمینازها، افزایش سن و BMI، عدم وجود یا میزان کم تولید هورمون های هیپوفیز قدامی و کمبود اکسیژن در بافت های بدن تحت نقص تنفسی طی خواب جزو عوامل زمینه ساز بروز این بیماری محسوب می شوند. افراد غیر چاق مبتلا، به طور مشخص، معمولاً نقص در حساسیت به انسولین داشته، کم تحرکند و خطر بالای بیماری قلبی و سطوح بالای لیپیدهای کبدی را دارند که معمولاً در نتیجه کاهش توانایی دسته بندی انواع چربی و عملکرد میتوکندریاییی در بافت چربی و افزایش تولید از نو (de novo) لیپید در کبد به وجود می آید. NAFLD در مردان تقریباً دو برابر زنان گزارش شده است (نتایج کاملاً تأیید شده نیست). ژنتیک عوامل خطرساز ژنتیکی NAFLD نیز شناخته شده اند. خانواده هایی با سابقه دیابت نوع دو ۶۶٫۶۷ درصد معمولاً بیش از یک فرد مبتلا به NAFLD دارند. علاوه بر این، افراد نژاد هیسپانیک (اسپانیایی و آمریکای لاتین) میزان شیوع بالاتری را نسبت به افراد سفیدپوست نشان داده اند در حالیکه افراد سیاه پوست کمترین استعداد را در بروز این بیماری دارند. دو تغییر ژنتیکی در استعداد بروز این بیماری شناخته شده و در گروه بزرگی با پلی مورفیسم تک نوکلئوتیدی (SNP) غیر مترادف تأیید شده اند ( PNPLA3 و TM6SF2 ). اگرچه NAFLD دلایل ژنتیکی هم دارد، انجمن AASLD غربالگری خانوادگی برای افراد خانواده فرد مبتلا پیشنهاد نمی کند چون هنوز مدارک کافی جهت تأیید ارثی بودن این بیماری وجود ندارد. مواردی از وقوع خانوادگی آن در مطاعات دوقلوها مشاهده شده است. ناهماهنگی زیستی در زمینه ناهماهنگی زیستی در محیط میکروبی روده و بیماری های کبدی، بخصوص NAFLD، ارتباطات مستندی وجود دارد. بیماران NASH سطوح افزایش یافته اتانول در خون دارند. افراد با درجه شدیدتری از NAFLD نقص کولین مربوط به افزایش سوخت و ساز کولین را نشان داده اند. براساس اعلام سازمان EASL، بیماری NAFLD می تواند تنها تجمع چربی، تجمع چربی با التهاب در لوله ها و ورودی رگ ها بدون بالنی شدن ذرات چربی، یا تجمع چربی به همراه بالنی شدن ولی بدون التهاب را شامل شود. با بروز NASH، برخی ویژگی های بافت شناختی مثل التهاب ورودی رگی، نفوذ هسته های چند گونه، اجسام مالوری و اجسام آپاپتوزی، هسته های حفره ای شفاف، تجمع چربی در رگ های بزرگ، میتوکندری عظیم و ظهور بافت فیبروزی در کناره های رگی نیز ظهور می یابند که لزوماً نشانه های تشخیصی نیستند. مکانیزم مورد بحث دیگر نظریه «ضربه دوم» یا «آسیب بعدی» را مطرح می کند که بر اساس آن تجمع چربی کبدی تغییرات لازم را برای بروز التهاب کبدی ایجاد می کند. استرس اکسیداتیو، عدم تعادل هورمونی و وضعیت غیرعادی میتوکندریایی دلایل بالقوه پدیده «ضربه دوم» هستند. مدل تغذیه/ژنتیکی مدل «چند ضربه ای» را نیز ارائه می دهد که مدل ضربه دوم را با نشانه های زیستی بیماری های دیگر و فاکتورهایی نظیر ژن و تغذیه ترکیب کرده و نتیجه را جهت پیش بینی تأثیر تغییرات شیوه زندگی و ژنتیکی برای تکامل پاتولوژی NAFLD به کار می برد. NAFLD و بیماری کبد چرب الکلی از لحاظ ویژگی های بافت شناختی مشابه بوده و بنابراین شاید بتوان گفت مسیرهای پاتوژنیک مشابهی دارند. در واقع، بیماران مبتلا به NASH سطوح افزایش یافته اتانول و پروتئوباکتری (که الکل تولید می کند) را در خونشان دارند و این ناهماهنگی زیستی به عنوان مکانیزمی برای این افزایش مطرح شده است. نمونه برداری کبدی (آزمایش بافتی) تنها آزمایشی است که به صورت گسترده مورد قبول است (استاندارد طلایی) و NAFLD را از سایر انواع بیماری کبدی مشخص می کند (NAFLD و NASH)و می تواند شدت التهاب و فیبری شدن متعاقب آن را بسنجد. البته از آنجایی که اکثریت افراد مبتلا به NAFLD فاقد نشانه هستند، نمونه برداری از کبد جهت تشخیص کمی خطرناک به نظر می آید، فلذا روش های دیگر مثل اولتراسونوگرافی ممکن است ارجحیت داشته باشند. برای کودکان و افراد جوانتر اولتراسونوگرافی پیشنهاد می شود اما همچنان نمونه برداری بهترین مدرک برای اثبات بروز بیماری است. آزمایش ها عمومی خون برای بررسی عملکرد کبد به اندازه کافی برای تشخیص NAFLD حساسیت ندارند و نمونه برداری تنها روش قابل اتکایی است که با آن می توان NAFLD را از NASH تمیز داد. افزایش آنزیم های کبدی و عکسبرداری مافوق صوت نشان دهنده تجمع چربی از یافته های مشترک در افراد مبتلا است. بر اساس دستورالعمل مؤسسه NICE، اندازه گیری سطوح آنزیم برای تشخیص NAFLD ناکارآمد بوده چون اغلب حتی در مراحل پیشرفته بیماری نیز در محدوده نرمال است. مؤسسه EASL غربالگری را فقط وقتی که مورد مشکوک به NAFLD است مجاز می داند و آن را نشانه کلیدی بروز احتمالی تکامل بیماری و بروز دیابت نوع دو، اتفاقات قلبی عروقی و افزایش فشار خون می داند. آزمایش خون برای تأیید تشخیص یا تعیین نرخ رسوب گلبول های قرمز، گلوکز، آلبومین یا عملکرد کلیه مورد استفاده قرار می گیرد. کبد در تولید پروتئین های تشکیل لخته خون نقش اساسی دارد و مطالعات مربوط به آن در قریب به اتفاق موارد در شرایط INR (نسبت بین المللی نرمال شده) انجام می شوند. در افراد مبتلا به کبد چرب با آسیب التهابی آزمایش خون برای تعیین هپاتیت های ویروسی (هپاتیت A, B,C و ویروس های خانواده هرپس مثل اپشتاین بار یا سایتومگالوویروس)، روبلا و بیماری های خودایمنی مورد استفاده قرار می گیرد. عملکرد پایین تیروئیدی در بیماران NASH شایع تر بوده که توسط هورمون محرک تیروئید تشخیص داده می شود. برخی آزمایش های خون براساس نشانه های زیستی نیز از سال ۲۰۱۱ مورد استفاده قرار می گیرند اما مقبولیت عام ندارند. براساس دستورالعمل مؤسسه AASLD نمونه برداری کبدی در بیماران مبتلا به NAFLD که خطر ابتلا به التهاب کبدی یا فیبری شدن بافت کبد را دارند تنها در صورتی باید لحاظ شود که سایر عوامل مزمن بیماری های کبدی مثل بیماری های کبدی الکلی نفی شده باشند. بروز سندروم متابولیک، فیبری شدن بافت کبدی در NADFLD یا سفت شدن بافت کبدی (با MRE یا VCTE اندازه گیری می شود) نیز ممکن است برای تشخیص افراد با خطر بالاتر بروز التهاب کبدی یا فیبری شدن بافت کبدی مورد استفاده قرار بگیرند. همچنین، بیماران NAFLD باید تحت بررسی برای سرطان کبد و واریس مری قرار بگیرند. این مؤسسه معتقد است که یک گزارش مفید پاتولوژی باید بین NAFLD و NAFLD با التهاب کبدی و NASH (تجمع چربی با التهاب ورودی رگی و لوله ای و بالنی شدن سلول های کبدی) در حضور یا عدم حضور بافت فیبری برای تشخیص شدت بیماری تفاوت قائل شود. براساس دستورالعمل مؤسسه NICE آزمایش خون بهبود یافته فیبروز (ELF) دوره ای مداوم برای بررسی وقوع فیبری شدن پیشرفته هر سه سال برای بزرگسالان و هر دو سال برای کودکان ضروری است. پیگیری دوره ای نیز برای افراد چاق و مقاوم به انسولین با استفاده از مدل سوخت و سازی سنجش مقاومت به انسولین (HOMA-IR) پیشنهاد می شود. افراد مبتلا بهNASH و فیبری شدن بافت کبدی و فشار خون بالا نیز به دلیل خطر بالای پیشرفت بیماری باید تحت بازبینی مداوم قرار بگیرند. دستورالعمل هایی از سازمان مطالعه بیماری های کبدی آمریکا (AASLD)، انستیتوی ملی صحت سلامتی و نگهداری (NICE)و سازمان اروپایی مطالعات کبدی (EASL) در این باره منتشر شده است. روش زندگی ترکیبی از تغذیه بهبود یافته و ورزش کارآمدترین راه برای مدیریت NAFLD و کاهش مقاومت به انسولین گزارش شده است. حمایت های تشویقی مانند درمان رفتاری-شناختی نیز مؤثر بوده زیرا اکثریت افراد NAFLD را به عنوان بیماری درک نمی کنند و از این رو تمایل کمی جهت تغییر بروز می دهند. رژیم درمانNAFLD معمولاً بهبود تغذیه را نیز در برمیگیرد. افراد مبتلا به NAFLD ممکن است از رژیم های غذایی با کربوهیدرات متوسط و پایین و چربی پایین بهره مند شوند. رژیم غذایی مدیترانه ای نیز تأثیرات مطلوبی را طی برنامه ۶ هفته ای در کاهش التهاب و فیبری شدن القا شده توسط NASH به صورت مستقل از کاهش وزن نشان داده است. مؤسسه EASL محدودیت انرژی را به میزان کاهش ۵۰۰–۱۰۰۰ کیلوکالری در هفته نسبت به رژیم روزانه مؤثر می داند که باعث کاهش ۷ تا ۱۰ درصدی NAFLD به دلیل چاقی/افزایش وزن می شود. این کاهش با چربی کم تا متوسط نسبت به کربوهیدرات بالا یا کربوهیدرات کتوژنیک پایین و پروتئین بالا مثل رژیم مدیترانه ای و پرهیز از مصرف تمام غذاها و نوشیدنی های حاوی فروکتوز را شامل می شود. دستورالعمل های انستیتو NICE مصرف ویتامین E را توصیه می کند اگرچه برای تمام مبتلایان به NAFLD مفید نیست. NICE مصرف مکمل اسید چرب امگا۳ را نیز به دلیل عدم وجود نتیجه قطعی در آزمایش ها ابتدایی تصادفی پیشنهاد نمی کند. با اینحال برخی تحقیقات مروری سیستماتیک اذعان داشته اند که مکمل های اسید چرب امگا۳ در افراد مبتلا NASH/NAFLD که میزان مصرفی حدود ۱ گرم در روز (میانه دوز ۴ گرم و طول دوره ۶ ماه) داشتند بهبود در چربی کبد را نشان دادند. بر اساس دستورالعمل AASLD، اسید چرب امگا۳ نباید به عنوان درمان NASH/NAFLD استفاده شود اما برای درمان افزایش تریگلیسیرید در بیماران مبتلا به NAFLD مجاز است. الکل نیز عامل وخیم کننده ای محسوب شده و در افراد NAFLD یا NASH باید مورد پرهیز قرار گیرد.EASL مصرف الکل زیر ۳۰ گرم در روز برای مردان و ۲۰ گرم در روز را برای زنان مجاز دانسته و محدودیتی از لحاظ مصرف قهوه لحاظ نمی کند. ترکیبات گیاهی علفی مانند خار مریم (Silymarin)، زردچوبه یا چای سبز در افزایش نشانگرهای زیستی و کاهش درجه NAFLD مؤثر دانسته شده اند. .[۲۹] درمان دارویی باید در موارد پیشرونده بیماری لحاظ شده و فقط برای افرادی که بیماری و بروز فیبروز کبدی توسط نمونه برداری در آن ها به اثبات رسیده تجویز شود. اگرچه داروهای پایین آورنده قند خون برای کمک به کاهش چربی کبد مفید هستند، تا پایان سال ۲۰۱۵ هیچ داروی بخصوصی برای NASH یا NAFLD تأیید نشد. با آنکه به نظر می رسد که بسیاری از درمان ها نشانگرهای بیوشیمیایی مثل سطوح آلانین ترانس آمینار را بهبود می بخشند بیشتر آن ها تأثیر مشخصی روی معکوس کردن روند ناهنجاری های بیوشیمیایی یا کاهش آسیب های بافتی ندارند. حساس کنندگان به انسولین (متفومین و تیازولیدین ها مثل پیگلیتازون) معمولاً برای کاهش مقاومت به انسولین در بیماران NAFLD استفاده می شوند و چندین تحقیق نشان داده اند که تمام ویژگی های بافتی NASH نشانگر التهاب کبدی و فیبری شدن بافت کبدی را بهبود می بخشد. با این وجود اثرات جانبی این داروها مثل پوکی استخوان، افزایش احتمال شکستگی استخوان، جمع شدن مایعات، نقص عملکردی احتقانی قلب، سرطان مثانه و افزایش وزن در دوره های مصرف بلند مدت استفاده از آن ها را محدود کرده است. به خاطر این اثرات جانبی، AASLD استفاده از پیگلتازون را فقط در بیمارانی که بیماری آن ها توسط بیوپسی ثابت شده است مجاز می داند. AASLD مصرف متفورمین را به دلیل عدم نتیجه قطعی تحقیقات گذشته در مورد تأثیر آن بر حالت بافت کبدی، با توجه به بهبود مقاومت به انسولین و آمینوترانسفراز سرم، پیشنهاد نمی کند. NICE دستورالعمل مشابهی را در مورد پیگلتازون و مصرف آن به عنوان محافظت ثانویه بزرگسالان در برابر فیبروز کبدی پیشرفته، بدون توجه به وقوع دیابت، پیشنهاد می کند. مصرف ویتامین E نیز در بیمارانی که NASH در آن ها توسط نمونه برداری به اثبات رسیده است مفید گزارش شده است. همچنین بهبود در بافت و بیوشیمی کبد در بیماران NAFLD که با استاتین مورد درمان قرار می گیرند نیز گزارش شده است. بیماران NAFLD درصد وقوع بالاتری از بیماری قلبی عروقی را دارند و از این نظر درمان با استاتین مؤثر به نظر می رسد. بنا بر گزارش ها AASLD و EASL مبتلایان به NAFLD خطر ابتلای بیشتری به آسیب های کبدی نسبت به افراد عادی ندارند. با این وجود، حتی اگر بتوان از استاتین در بیماران سیروز NASH استفاده نمود، در موارد NASH (نقص جبران نشونده) از مصرف آن باید اجتناب نمود. علاوه براین، استاتین در درمان نقص متابولیسم لیپیدی (dyslipidemia)در بیماران NAFLD پیشنهاد می شود. بنا بر دستورالعمل مؤسسه NICE، استفاده از استاتین در صوت عدم مشاهده دو برابر شدن آنزیم های کبدی طی سه ماه پس از شروع مصرف دارو بلامانع است. درمان با پنتوکسی فیلین نیز بهبود ظاهر بافتی بافت چربی کبد را در شرایط میکروسکوپی در آزمایشاتی چند سبب شده است. آبتیکولیک اسید (Obeticholic acid) و الافیبرانور (Elafibranor)هنوز تحت آزمایش بوده و در لیست داروهای پیشنهادی AASLD در سال ۲۰۱۸ قرار ندارند. سین بیوتیک (ترکیب درمان پروبیوتیک و پری بیوتیک) نیز اثرات مطلوبی روی التهاب و عدم تعادل میکروارگانیسم های دستگاه گوارش در بیمارانNAFLD داشته است. جراحی کوچک کردن معده (bariatric surgery) روش مؤثری برای افراد چاق و دیابتی مبتلا به NAFLD است که کاهش وزن و رفع التهاب NASH مثل فیبروز را در پی دارد. مؤسسه AASLD جراحی کوچک کردن معده را تنها در مورد NASH و به صورت موردی بر اساس برنامه آزمایشی جراحی معده مجاز می داند. مؤسسه EASL پیوند کبد را برای بیماران NASH در مراحل انتهایی بیماری کبد، از کارافتادگی کبد یا سرطان کبد روش پذیرفته شده ای دانسته و میزان بقا را قابل مقایسه با پیوند بافت در سایر بیماری ها میداند. افراد NASH مبتلا به سروز در صورت لحاظ شدن برای پیوند باید به صورت مرتب برای بیماری های قلبی عروقی مورد آزمایش قرار گیرند (حتی در صرت عدم وجود نشانه های مشخص). حدود ۹۲ درصد افراد مبتلا به NAFLD بهبود در التهاب کبدی و حدود ۷۰ درصد افراد بهبود تقریباً کاملی را پس از جراحی کوچک کردن معده مشاهده می کنند. به نظر می رسد NASH/NAFLD عامل اصلی پیوند کبد در سال ۲۰۲۰ باشد. دلیل اصلی این بیماری و مکانیسم های پیشرفت بیماری از یک مرحله به مرحله بعد کاملاً مشخص نیستند، اگرچه یافته های اخیر دیدگاه هایی را در مورد مکانیسم آن فراهم کرده اند. NAFLD یک بیماری چند-سیستمی است که از عواملی چند (اندام ها و مسیرها) به غیر از کبد تأثیر می پذیرد و بر آن ها تأثیر می گذارد. نرخ پیشرفت فیبروز کبدی در انسان های مبتلا به NASH تا ۷ سال تخمین زده می شود در حالیکه این میزان در NAFLD حدود ۱۴ سال است و این افزایش متناسب با مراحلی است که طی می شود و بر اساس ظواهر بالینی بیماری بین افراد متفاوت به اشکال مختلفی بروز می کند. فیبری شدن بافت کبد در NASH بسیار سریعتر از NAFLD بروز می کند. یک تحقیق بین المللی نشان داده است که بیماران NAFLD در بازه ۱۰ ساله حدود ۸۱٫۵ درصد امکان بقای بیشتری دارند. NAFLD عامل خطرسازی در بروز فیبروز کبدی، افزایش فشار خون، بیماری حاد کلیوی، فیبریلاسیون قلبی، نقص میوکارد قلبی، سکته اسیکمیک و مرگ به دلایل قلبی عروقی (مدارک خیلی کم تا کم در مطالعات مشاهده ای) به شما رمیرود. NAFLD و NASH سبب افزایش خطر سرطان کبد می شوند. سروز و سرطان کبد ناشی از NAFLD دومین دلیل پیوند کبد در سال ۲۰۱۷ در آمریکا بود. ۴۵ درصد موارد NASH در غیاب سروز کبدی به سرطان کبد منجر می شود و افراد سروزی مبتلا به NASH خطر بالایی نسبت به احتمال بروز سرطان کبد دارند. در واقع، میزان بروز سرطان کبد در تقابل با NASH از سال ۲۰۰۲ تا سال ۲۰۱۲ در آمریکا افزایش ۴ برابری داشته است که بیشتر از هر عامل دیکر در بروز سرطان کبد محسوب می شود. NAFLD سومین عامل خطرساز در بروز سرطان کبد به شمار می رود. NAFLD و NASH مشخصا به میزان ۲ تا ۳ درصد در NAFLD و ۱۵ تا ۲۰ درصد در NASH طی بازه زمانی ۱۰ تا ۲۰ ساله بروز می یابند. NAFLD همچنین می تواند زمینه ساز بروز سندروم متابولیک باشد (اثرات دوسویه نفی نشده است). وجود و درجه فیبروز کبدی قوی ترین عامل تشخیصی در مرگ و میر ناشی از بیماری کبدی، بخصوص NAFLD به شمار می رود. با آنکه NAFLD سبب سروز و سرطان کبد می شود، اکثریت مرگ ها در بیماران NAFLD ناشی از نقص قلبی عروقی است. مطالعه ۷ ساله ای در ۳۴۰۰۰ بیمار NAFLD نشان داده که ۶۵ درصد آن ها خطر بروز حوادث قلبی، کشنده یا غیر کشنده، دارند. حدود ۹ تا ۳۶٫۹ درصد افراد در قسمت های مختلف دنیا مبتلا به بیماری کبد چرب غیر الکلی هستند. تحقیقات بر اساس میزان افزایش یافته آنزیم های کبدی سبب تخمین کمتر از حد شیوع جهانی آن شد و سونوگرافی با امواج فراصوت و اسپکتروسکوپی پروتون NMR بود که مشخص کرد حدود ۲۵ درصد جمعیت تحت تأثیر NAFLD و NASH هستند. قریب به ۲۰ درصد از جمعیت در ایالات متحده مبتلا به بیماری کبد چرب غیر الکلی هستند. شیوع تقریباً مشابهی از این بیماری در اروپا و کشورهای آسیا-اقیانوسیه وجود دارد (اطلاعات کمتری از آن در دست است). میزان شیوع در کودکان ۱ تا ۱۹ حدود ۸ درصد جمعیت کلی تا حدود ۳۴ درصد در افراد تحت رصد کلینیک های چاقی کودکان تخمین زده شده است. نسبت به سال های دهه ۲۰۰۰ در آمریکا شیوع NAFLD حدود ۲ برابر و شیوع NASH تقریباً ۲٫۵ برابر شده است. NASH و NAFLD میزان شیوع بیشتری در جمعیت آمریکای لاتین دارند، که احتمالاً به دلیل نرخ بالاتر چاقی و دیابت نوع دو در این جمعیت است. میزان وقوع این بیماری در سفید پوستان متوسط و در سیاه پوستان در کمترین حد است. این بیماری شایع ترین بیماری کبدی مزمن در کودکان و جوانان و بزرگسالان است. مردان دو برابر بیش از زنان به NAFLD مبتلا می شوند. اگرچه اکثر موارد این بیماری در افراد چاق دیده می شود، سهم بزرگی از افراد مبتلا در محدوده وزنی عادی و حتی لاغر هستند. NAFLD بین ۱۰ تا ۲۰ درصد از آمریکایی و اروپایی های لاغر را تحت تأثیر قرار می دهد (برخی کشورها از جمله هند، نرخ بیشتری در وقوع NAFLD در افراد لاغر داشته در صورتی که NAFLD در افراد چاق در آن ها دیده نمی شود). با توجه به گروهی از مطالعات جهانی، NAFLD در افراد لاغر نیز خطرات مشابه افراد چاق را در پی دارد (با میانه پایین تر از میزان درمان به غیر از موارد پیوند کبد). PNPLA3 ممکن است عامل مؤثری در پیشرفت NAFLD در افراد لاغر به شمار رود. با توجه به مطالب گفته شده، افراد مبتلا به NAFLD باید فارغ از عامل چاقی تحت درمان قرار بگیرند. اولین مورد شناخته شده از بیماری کبد چرب غیر الکلی در سال ۱۹۵۲ توسط ساموئل زلمان شناخته شد. زلمان مطالعاتش را با مشاهده کبد چرب در یکی از پرسنل بیمارستان که هر روز بیش از ۲۰ قوطی کوکاکولا می نوشید شروع نمود. وی سپس با طراحی آزمایشی در ۲۰ فرد چاق غیر الکلی به مدت یک سال و نیم متوجه شد که تقریباً نیمی از این افراد به صورت مشخص کبد چرب دارند. کبد چرب حداقل از سال ۱۷۸۴ با دیابت، بیماری قلبی عروقی و تخلیه کولین و از سال ۱۹۴۹ با قند مربوط بوده است. همچنین حداقل از ۱۹۳۰ عامل مشترکی با احتمال وقوع بالا در دیابت های شدید محسوب می شده است. نام "التهاب کبدی غیر الکلی NASH" بعدتر در سال ۱۹۸۰ توسط یورگن لودویگ و همکارانش از کلینیک مائو برای بالا بردن آگاهی در مورد پاتولوژی وقوع این بیماری تعریف شد (چون برخی گزارش های پیشین به دلیل دروغ گفتن بیماران نادیده گرفته می شد). این مقاله در زمان خودش نادیده گرفته شد اما در میانه ۱۹۹۰ که این حالت تحت مطالعه قرار گرفت و دیدارهای بین المللی در مورد این موضوع به سال ۱۹۹۸ برپا شد به
[ { "answer1": "اولین مورد شناخته شده از بیماری کبد چرب غیر الکلی در سال ۱۹۵۲ توسط ساموئل زلمان شناخته شد.", "answer2": "زلمان مطالعاتش را با مشاهده کبد چرب در یکی از پرسنل بیمارستان که هر روز بیش از ۲۰ قوطی کوکاکولا می نوشید شروع نمود.", "distance": 91, "question": "در چه سالی بیماری کبد چرب غیر الکلی توسط ساموئل زلمان شناخته شد و او مشاهدات خود را بر اساس چه مصرفی در پرسنل بیمارستان آغاز کرد؟" }, { "answer1": "میزان وقوع این بیماری در سفید پوستان متوسط و در سیاه پوستان در کمترین حد است.", "answer2": "دستورهای رسمی از سال ۲۰۱۶ توسط مرکز مطالعات بیماری های کبدی آمریکا (AASLD)، مرکز مطالعات سلامتی و مراقبتی کشور پادشاهی انگلستان (NICE) و مرکز مطالعات کبد اروپا (EASL) فراهم شده است.", "distance": 15704, "question": "شیوع بیماری کبد چرب غیر الکلی در افراد سفید پوست و سیاه پوست به چه صورت است و در چه سالی دستورالعمل هایی از سازمان مطالعه بیماری های کبدی آمریکا منتشر شد؟" }, { "answer1": "مردان دو برابر بیش از زنان به NAFLD مبتلا می شوند.", "answer2": "براساس دستورالعمل مؤسسه NICE آزمایش خون بهبود یافته فیبروز (ELF) دوره ای مداوم برای بررسی وقوع فیبری شدن پیشرفته هر سه سال برای بزرگسالان و هر دو سال برای کودکان ضروری است.", "distance": 8857, "question": "چه کسانی بیشتر به این بیماری مبتلا می شوند و چه چیزی باید در بیماران مبتلا به NAFLD برای بررسی فیبروز کبدی به صورت دوره ای اندازه گیری شود؟" }, { "answer1": "NAFLD معمولاً با تست های عملکرد کبدی طی آزمایش خون یا مشاهده تجمع چربی پس از نمونه برداری کبدی تشخیص داده می شود.", "answer2": "رژیم غذایی مدیترانه ای نیز تأثیرات مطلوبی را طی برنامه ۶ هفته ای در کاهش التهاب و فیبری شدن القا شده توسط NASH به صورت مستقل از کاهش وزن نشان داده است.", "distance": 7786, "question": "بیماری کبد چرب غیر الکلی معمولا چگونه تشخیص داده می شود و چه نوع رژیم غذایی به طور مستقل از کاهش وزن در کاهش التهاب و فیبری شدن موثر بوده است؟" }, { "answer1": "نام \"التهاب کبدی غیر الکلی NASH\" بعدتر در سال ۱۹۸۰ توسط یورگن لودویگ و همکارانش از کلینیک مائو برای بالا بردن آگاهی در مورد پاتولوژی وقوع این بیماری تعریف شد", "answer2": "جراحی کوچک کردن معده (bariatric surgery) روش مؤثری برای افراد چاق و دیابتی مبتلا به NAFLD است که کاهش وزن و رفع التهاب NASH مثل فیبروز را در پی دارد.", "distance": 4978, "question": "چه زمانی نام التهاب کبدی غیر الکلی(NASH) تعریف شد و جراحی کوچک کردن معده برای چه کسانی موثر است؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
443
: لو شون لو شون (چینی ساده شده: 鲁迅، چینی سنتی: 鲁迅، پین یین: Lǔ Xùn) یا Lu Hsün (وید-جایلز)، نام مستعار ژو شورِن (چینی ساده شده: 周树人، چینی سنتی: 周树人، پین یین: Zhōu Shùrén، وید-جایلز: Chou Shu-jen) (۲۵ سپتامبر ۱۸۸۱–۱۹ اکتبر ۱۹۳۶) نویسنده چینی می باشد. وی همانند بسیاری از بنیان گذاران ادبیات معاصر چین، علاوه برنوشتن به زبان های چینی کلاسیک، به زبان بایهو (白话) (بومی) نیز می نوشت. لو شون نویسندهٔ داستان کوتاه، ویراستار، مترجم، منتقد، مقاله نویس و شاعر بود. وی در دههٔ ۱۹۳۰ به عنوان نمایندهٔ نویسندگان چپ چینی در شانگهای شناخته می شد. آثار لو شون تأثیر قابل توجهی پس از جنبش چهارم مه گذاشت به طوری که از ۱۹۴۹ به بعد، به عنوان یک پدیده توسط رژیم کمونیست مورد توجه قرار گرفت. مائو تسه تونگ خود، یکی از تحسین کنندگان مادام العمر آثار لو شون بود. اگرچه لو شون به آرمان های چپ علاقه مند بود، با این وجود در واقع هرگز به عضویت حزب کمونیست چین در نیامد. آثار لو شون از طریق ترجمه های متعدد به خوانندگان انگلیسی زبان شناخته شده، بخصوص مجموعهٔ برگزیده داستان های لو شون ترجمهٔ یانگ شی ین-یی و گلادیس یانگ که مجموعه ای برگزیده از آثار وی است، از مشهورترین ترجمه های آثار اوست. لو شون در شائوخینگ، در استان ژجیانگ چین به دنیا آمد، اولین بار «ژو ژانگ شو» نامیده شد، سپس «ژو یوسای»، و در نهایت خود را «شورِن» نامید. (به چینی: (树人)، که مجازاً، به معنای «مرد فرهیخته» می باشد) خاندان «ژائوخینگ ژو» خاندانی بسیار فرهیخته بود، و پدربزرگ پدری او، «ژو فوکینگ» (به چینی: 周福清)، پست هایی در دانشگاه هان لین داشت؛ مادرش، که «لو» نام داشت، خودآموز بود. با وجود این موقعیت فرهنگی، پس از یک مورد ارتشاء - که در آن ژو فوکینگ سعی در خرید یک دفتر کار برای پسرش، پدر لو شون، «ژو بویی»، داشت - سرنوشت خانواده تغییر کرد. ژو فوکینگ دستگیر و چندی بعد اعدام گردید. در این دوران، چو شورِن جوان توسط یک خدمتکار سالمند به نام «اَه چانگ»، که «چانگ ما» صدایش می کردند، پرورش می یافت؛ یکی از کتاب های مورد علاقه دوران کودکی لو شون کتاب مجموعهٔ کوه ها و دریاها (یا "شان های ژینگ") بود که از متون کلاسیک چینی بوده و ۲۲۰۰ سال قدمت دارد. بیماری مزمن و مرگ ناگهانی پدرش - که ظاهراً سل بوده است - در دوران نوجوانی، لو شون را علاقه مند به مطالعهٔ پزشکی کرد. از آن جایی که به طب سنتی چینی بدگمان بود، (زیرا در آن دوران اغلب توسط شیادها به کار گرفته می شد، و نتوانست پدر او را درمان کند)، بنابر این، برای گرفتن مدرک پزشکی غربی در سال ۱۹۰۴ به خارج از کشور و به دانشگاه پزشکی سندای (با نام امروزی مدرسهٔ پزشکی از دانشگاه توهوکو) در سندای، ژاپن، رفت. لو شون در دانشگاه نیروی دریایی جیانگ نان (江南水师学堂) تحصیل کرده (۱۸۹۸–۹۹)، و سپس به مدرسهٔ معادن و راه آهن (矿路学堂) دانشگاه نظامی جیانگ نان (江南陆师学堂) منتقل می شود. در آن جا بود که لو شون اولین تماس های خود را با آموزه های غربی، به ویژه علوم برقرار کرد؛ او مقداری آلمانی و انگلیسی یادگرفت، و به مطالعهٔ بعضی از کتاب های ترجمه شده از قبیل «تکامل و اخلاق» اثر توماس هنری هاکسلی، «درباره آزادی» اثر جان استوارت میل، و همچنین رمان هایی مانند آیوانهو و کلبه عمو تام پرداخت. با بورسیه تحصیلی دولت کین، لو شون در سال ۱۹۰۲ کشور را به مقصد ژاپن ترک کرد. در ابتدا در "کابون گاکویین" (مؤسسهٔ کابون xueyuan Hongwen، 弘文学院) شرکت کرد که مدرسهٔ مقدماتی زبان برای دانش آموزان چینی که می خواهند وارد دانشگاه های ژاپنی شوند. اولین مقالات وی، که به زبان چینی کلاسیک نوشته شده از این تاریخ شروع می شوند. لو همچنین مقداری نیز جوجیتسو کار می کند. لو شون چندی بعد در سال ۱۹۰۳ به کشور برمی گردد. در سن ۲۲ سالگی، تن به یک ازدواج تعیین شده با یک دختر اصیل محلی، به نام «ژو» 朱安 می دهد. ژو، که بی سواد بوده و پابسته است، توسط مادرش انتخاب شده است. لو شون احتمالاً هرگز این ازدواج را نپذیرفت، با این وجود در تمام عمرش نیازهای مادی او را مراقبت کرد. لو شون در سال ۱۹۰۴ برای تحصیل در دانشگاه پزشکی سندای کشور را ترک کرد و به عنوان اولین دانشجوی خارجی آن دانشگاه کمی شهرت به دست آورد. در آن مدرسه بین او و استاد فوجینو گِنکورو (藤野厳九郎ふじのげんくろう) رابطهٔ استاد-شاگردی نزدیکی به وجود آمد؛ لو شون در مقالهٔ «آقای فوجینو» در خاطراتش در «طلوع شکوفه های دستچین در فلق» از محضر وی با احترام و محبت یاد می کرد. (در ضمن، در آگهی درگذشت مرگ لو شون، در سال ۱۹۳۷، فوجینو به ادای احترام او جواب می دهد) با این حال، در مارس ۱۹۰۶، لو شون ناگهان از تحصیل انصراف داده و دانشکده را ترک کرد. لو شون، در اولین مجموعه داستان های کوتاه ش، مکالمه با اسلحه، در داستان مشهور خود، «مقدمه ای بر ناهان»، علت ناتمام گذاشتن تحصیلات پزشکی ش در سندای را توضیح می دهد. یک روز پس از کلاس، یکی از مدرسان ژاپنی او اسلاید مستندی از اعدام قریب الوقوع یک متهم جاسوسی در جنگ روسیه-ژاپن (۱۹۰۴–۰۵) را به عنوان جاسوس چینی به نمایش گذاشت. لو شون از بی تفاوتی کامل تماشاچیان چینی شوکه شد، در نتیجه به این نتیجه رسید که درمان مشکلات روحانی هم میهنانش، از درمان بیماری های فیزیکی آن ها مهم تر است. لو شون وقتی در بهار ۱۹۰۶ به توکیو نقل مکان کرد، تحت تأثیر ژانگ تای یان (Zhang Taiyan) محقق و واژه شناس و برادرش زوئورن (Zuoren)، همچنین به عنوان بورس تحصیلی به ترجمهٔ برخی از داستان کوتاه های اروپای شرقی و اسلاو روسی پرداخت، که شامل آثار نویسندهٔ برندهٔ نوبل لهستانی هنریک سینکیه ویچ می شد. او سه سال آینده را در توکیو و صرف نوشتن یک سری مقالات به کلاسیک چینی گذراند که دربارهٔ تاریخ علم، چینی و ادبیات تطبیقی، تاریخ ادبیات و روشنفکری اروپا، جامعه چینی، اصلاحات و مذهب، و نیز ترجمه ادبیات کشورهای مختلف را به چینی بودند. از بازگشت به چین، لو شون تدریس در مدرسه نرمال ژجیانگ دوم آغاز شد (浙江两级师范学堂)، سلف مشهور از Hangzhou دبیرستان (浙江省杭州高级中学)، چینی Shaoxing غربی دانشکده مدرسه وسط Shaojun (绍郡中西学堂، سلف از Shaoxing No.۱ دبیرستان) در شهر زادگاهش برود. با استقرار جمهوری، او به اختصار برگزار پست ها که در وزارت آموزش و پرورش در پکن خواهد بود. تشویق از سوی برخی از همکاران شخص، او از استعفاء از سمت تدریس در دانشگاه شهر پکن شهر پکن و زنان به اساتید کالج و شروع به نوشتن. در ماه مه سال ۱۹۱۸، لو شون این نام قلم برای اولین بار استفاده می شود و به چاپ اولین داستان کوتاه baihua بزرگ، Kuangren Riji (狂人日记، "خاطرات مرد دیوانه است"). او تصمیم گرفت لو نام خانوادگی آن را به عنوان مادر خود نام خانوادگی باکره بود. تا حدودی به وسیله داستان گوگول کوتاه الهام گرفته، آن را نقد داغدار از سنت های کهنه چینی و ملوک الطوایفی بود که metaphorically 'gnawing' در آدم خواری چینی مانند بود. فوراً او را به عنوان یکی از تاثیرگذارترین نویسندگان که در طول روز خود را تأسیس نموده است. یکی دیگر از او را به خوبی شناخته شده داستان دیگر، داستان واقعی س ه (عبدالقدیر Zhengzhuan، 阿正传س)، در اقساط ۱۹۲۱–۱۹۲۲ منتشر شده است. دومی می شود که معروف ترین کار او. هر دو اثر در اولین مجموعه داستان کوتاه او Na هان (呐喊) قرار گرفتند یا تماس با اسلحه، در سال ۱۹۲۳ منتشر شد. بین ۱۹۲۴–۱۹۲۶، مقالات لو نوشت: او از خاطراتی نکته جالب در Zhaohua Xishi (朝花夕拾، سحر قطره نور در فلق گردآورنده)، چاپ ۱۹۲۸ و نیز نثر شعر مجموعه نویسنده کائو (野草وحشی گراس منتشر شده سال ۱۹۲۷). Lu Xun also wrote many of the stories to be published in his second short story collection Pang Huang (彷徨، Wandering) in ۱۹۲۶. تبدیل شدن به طور فزاینده با برادرش Zuoren estranged، داستان ها معمولاً بیشتر سودا زده تر از او در مجموعه پیش از آن. از ۱۹۲۶، پس از کشتار سال مارس ۱۸، تظاهرات برای حمایت از دانش آموزان که به حادثه منجر شد، او در تبعید تحمیلی به Xiamen, Amoy دانشگاه، و سپس به دانشگاه Zhongshan در گوانگ ژو با همسرش سو Guangping رفت. از ۱۹۲۷ تا مرگ او، لو شون منتقل به شهرستان بیشتر از لیبرال شانگهای، که در آن او همکاری تأسیس لیگ چینی ها از چپ نویسندگان بال. [۱] بسیاری از مقالات خود را از تاریخ این دوره گذشته. ژو Guangping داد تولد تا پسر، Haiying، در تاریخ ۲۷th، ۱۹۲۹. او در کار با کودک برای ۲۷ ساعت بود. نام کودک را به سادگی به معنی «نوزاد شانگهای». پدر و مادر انتخاب نام تفکر است که او خودش می تواند آن را تغییر دهید بعد، اما او هرگز چنان. [۲] در سال ۱۹۳۰ لو شون 'sZhongguo Xiaoshuo Shilue (中国小说史略، تاریخچه مختصر از داستانی به زبان چینی) منتشر شد. این مروری جامع بر سابقه داستان چینی ها تا آن زمان، کشیده شده از لو شون خود را در دانشگاه شهر پکن تحویل داده و سخنرانی را یکی از آثار نقطه عطفی چینی از نقد ادبی در قرن بیستم تبدیل شده است. دیگر آثار مهم او عبارتند از جلد از ترجمه های درخواست شده -- به ویژه از روسیه (به خصوص او تحسین می نیکلای گوگول ساخته شده و ترجمه از ارواح مرده، و عنوان خود مطلب اول را که در یک کار گوگول الهام گرفته است) -- نوشته های استدلالی مانند پاسخ فرهنگی (热风، جدید در باد)، و بسیاری دیگر از آثار نثر مانند مقالات، که تعداد در حدود ۲۰ جلد یا بیشتر. به عنوان یک چپ نویسنده جناح، لو نقش مهمی در تاریخ ادبیات چین. آثار او باقی مانده بودند و بسیار با نفوذ و محبوب حتی امروز. با این نسخه ها کار لو شون نیز در کتابهای درسی دبیرستان در ژاپن ظاهر شوند. او به ژاپن است توسط روژین نام (ロジンدر کاتاکانا یا 鲁迅 شناخته شده در کانجی). لو شون سردبیر چپ چند - مجله بال مانند جوانان جدید (新青年، شین Qingnian) و جوانه (萌芽، Meng بله) بود. به دلیل گرایش او، نقش و آثار او در طول تاریخ بعد از جمهوری خلق چین، با این نسخه ها کار لو شون در تایوان ۱۹۸۰s تا اواخر سال ممنوع بازی بودند. او یکی از حامیان اولیه جنبش اسپرانتو در چین بود. در۱۹۳۶، بیماری سل ریه های لو شون را بسیار ضعیف کرده بود. در ماه مارس همان سال، او مبتلا به آسم bronchitic و تب زده بود. درمان برای این درگیر draining ۳۰۰ گرم از مایع در ریه ها را از طریق سوراخ. از ژوئن-اوت، او دوباره مریض شد، و وزن خود را کاهش یافته تنها به ۸۳ £. او بازیافت برخی، و دو مقاله در پاییز بازتاب نوشت: در مرگ و میر. این افراد شامل «مرگ»، و «آیا زندگی این خیلی». در ۳:۳۰ صبح در اکتبر ۱۸th، نویسنده بیدار با نفس کشیدن مشکل بزرگ. Sudo دکتر، پزشک خود را، احضار شد و لو شون در زمان تزریق برای تسکین درد می شود. همسر خود را با او در سراسر آن شب بود، اما لو شون بدون نبض در ۵:۱۱ هستم پیدا شد صبح روز بعد در مهر 19th. باقی می ماند او در مقبره در داخل پارک Xun لو در شانگهای interred شد. پس از وی، پسرش، Haiying جان سالم به در شد. لو شون نویسنده بسیار زیرک بود. او نوشت: با استفاده از هر دو کنوانسیون های سنتی چینی و اروپایی قرن ۱۹ افرم ادبی. سبک وی در شرایط مساوی گسترده توصیف شده است، در هر دو انتقال «تعامل دلسوز» و «کناره گیری کنایه دار»، در لحظات متفاوت است. [۴] مقالات او اغلب در تفسیر اجتماعی بسیار نافذ او، و در داستان های او، تسلط او به زبان بومی و تن برخی از آثار ادبی او (مانند عبدالقدیر Zhengzhuan، 阿正传س، داستان واقعی ه س) بسیار سخت است که بتوانید از طریق ترجمه می توانند. در آنها، او غالباً treads خط جریمه بین انتقاد از follies شخصیت او و هواداری از follies بسیار است. لو شون به طور معمول به عنوان با نفوذترین نویسنده چینی است که با جنبش چهارم مه همراه در نظر گرفته شد. انتقاد تند او از مسائل اجتماعی در چین، به خصوص در تجزیه و تحلیل خود را از «از حروف چینی تولید ملی». او در نظر گرفته شده است، اغلب مجبور بوده اند به گرایش چپ. به نام توسط برخی از قهرمان «از انسانیت مشترک،» او را کمک کرد بسیاری از نویسندگان همکار اندیشه های کمونیستی به پشتیبانی، اگر چه او در واقع مرحله از پیوستن به حزب کمونیست در زمان هرگز. لو شون احساس کردند که سال ۱۹۱۱ Xinhai انقلاب یک شکست بوده است. او عملکرد دولت جمهوری خواه به عنوان "بامبول" شرح داده، و در سال ۱۹۲۵ opined، "احساس می کنم به اصطلاح جمهوری چین متوقف کرده است به وجود داشته باشد. احساس می کنم که قبل از انقلاب، من برده بود، اما در مدت کوتاهی پس از انقلاب، من cheated شده توسط بردگان و برده خود تبدیل شده اند ". او حتی توصیه می شود که خوانندگان خود را به طور جدی نقد فرهنگ چینی در مشخصات چینی توسط نویسنده مبلغ آرتور هندرسون اسمیت. این توهم با سیاست رهبری نویسنده پیش از رسیدن به نتیجه گیری در سال ۱۹۲۷ که "ادبیات انقلاب" به تنهایی نمی تواند در مورد تغییر رادیکال. در عوض، "مردان انقلاب" مورد نیاز برای رهبری انقلاب با استفاده از زور. لو شون با زبان های خارجی و مشکل زبان بین المللی به خوبی آشنا بود، چراکه هنوز یک سال از ورودش به ژاپن نگذشته بود، که ترجمهٔ آثار ادبیِ اروپا را از چندین زبان مختلف شروع کرد، و ازجمله دوکتاب ژول ورن را، به نام های سفر به مرکز زمین و از زمین تا ماه ترجمه کرد. در سال ۱۹۰۶ تحصیل در رشتهٔ پزشکی را رها ساخت و از دکتر شدن گذشت تا بتواند وقت و انرژیِ خود را به ادبیات، که علاقهٔ اصلی او را تشکیل می داد، اختصاص دهد. به اعتقاد او، تنها از طریق ادبیات می توانست امید به اصلاح کردنِ جامعهٔ چین، و تغییرِ روحیهٔ گروهیِ مردم اش را داشته باشد. پس از بازگشت به وطن در سال ۱۹۰۹، و سپری ساختنِ یک دورهٔ افسردگیِ ذهنی، داستان کوتاه یادداشت های یک دیوانه (۱۹۱۸) را منتشر ساخت که سبب شهرت ادبیِ او گردید. از آن جا که این داستان به زبان جدید و معاصر نوشته شده بود، و فرهنگِ سنتیِ چین را شدیداً موردِ انتقاد قرار می داد، به عنوان نخستین داستانِ مدرن چین معروف شده است. در طول دههٔ ۱۹۲۰، که لوسین مشغول تدریسِ ادبیاتِ چین در دانش گاه های پکن و دیگر شهرهای کشورش بود، دو مجموعهٔ داستان کوتاه نیز از او منتشر شد. لو شین در تمامیِ طول زندگی از تضادی که بینِ بدبینیِ درونی اش و امیدی که برای بازسازیِ ملت و جامعهٔ چین داشت، در رنج بود. این نزاع های درونی به نوشته های او نیز راه یافت و سبب شد تا در قالب ها، سبک ها و موضوعات بسیار متفاوتی دست به تألیف بزند. سال های پایانیِ عمر را لوسین ترجیح داد تا در شانگ های (Shanghai) که شهری چندفرهنگی بود، زندگی کند. هرچند اتحادیه ی نویسندگان جناح چپ را به وجودآورد، اما هیچ گاه به حزب کمونیست نپیوست و رابطه اش با سران آن، به خاطر اختلافات ایدئولوژیک و برخوردهای شخصی، چندان خوب نبود. از آن جا که در دوران حیات خود نتوانست به اهدافی که برای وطن و ملت اش درنظر داشت برسد، با دلی آزرده از جهان رفت، اما کمونیست ها احترام بسیار زیادی به او گذاشتند، چون او را نویسنده ای بزرگ و انقلابی می شمردند که جدا از ارزش ادبی اش، در برابر دولت ناسیونالیست (ملی گرا) – که در سال ۱۹۴۹ توسط کمونیست ها باژگون شد – ایستادگی کرده بود. علاوه بر داستان های کوتاه، آثار لو شین شامل این نوشته ها نیز است: ۱۶ جلد کتاب دربردارندهٔ مقالات گوناگون؛ مجموعه ای حاویِ خاطرات شخصی و آثار ادبیِ منثور؛ حدود ۶۰ شعر به سبک کلاسیک چین؛ ۶ جلد مطالعات ادبی، به ویژه درمورد داستان های چینی؛ و ترجمه های فراوانی به خصوص از ادبیات روسیه، اروپای شرقی و ژاپن. پاره ای از آثار خود او نیز به تعداد بسیار زیادی از زبان ها، ازجمله زبان فراساخته ی اسپرانتو، ترجمه شده است.  هواداری لوسین از زبان جهانیِ اسپرانتو، برای پیش بُرد این زبان و استحکام پایه های آن در کشور عظیم چین تأثیر فراوانی داشته است، چرا که بنابر اذعان بسیاری، او «پایه گذار ادبیات مدرن چین است که در طول سه ربع قرن در مجامع ادبی چین از وجههٔ بسیار بالایی برخوردار بوده است.» علاوه بر همایش های ملی و منطقه ای بسیار، تاکنون همایش های بین المللیِ اسپرانتو نیز در کشور چین برگزار شده است، که آخرین آن – هشتاد و نهمین همایش جهانیِ اسپرانتو - در ژوئیه سال ۲۰۰۴ در شهر پکن بود و ۲۰۳۱ اسپرانتودان از ۵۱ کشور جهان در آن شرکت کردند. از جمله مطالبی که لو شین در بارهٔ اسپرانتو و اسپرانتودانان گفته است، می توان به نوشتهٔ زیر اشاره کرد: مدت بسیار مدیدی است که به زبان اسپرانتو علاقه مند شده ام… و علت آن هم بسیار ساده است: اول این که به یاریِ اسپرانتو می توان انسان های گوناگون را، به خصوص آن هایی که تحت سلطه قرار دارند، با یک دیگر پیوند داد، دوم این که به اعتقاد من، و به خصوص در رشتهٔ من، به کمک این زبان می توان دست به مبادلهٔ آثار ادبیِ تمامیِ مردم جهان زد، و بالأخره این که خود من، دوستان اسپرانتودانی داشتم که از نظر اخلاقی بر دیگران رجحان داشتند، چراکه در ایشان اثری از خودبینی و دورویی به چشم نمی خورد. اهمیت لو شون به ادبیات معاصر چینی در این واقعیت نهفته است که او کمک قابل توجهی به هر ژانر ادبی مدرن به جز رمان در طول عمر خود. او در سبک شفاف شفاف بود که برای تأثیر گذاشتن بر بسیاری از نسل ها، در داستان ها، اشعار و نوشته ها نثر نوشته است. ترجمه ها لو شون مهم در زمانی که ادبیات به ندرت غربی خوانده می شد بودند، و نقد ادبی خود باقی می ماند حاد و persuasively استدلال. ارتباط بین لو شون و حزب کمونیست چین پس از مرگ نویسنده یکی از پیچیده بود. از یک طرف، رهبران حزب او را به عنوان "رسم طرح از آینده کمونیست به تصویر کشیده". مائو تسه تونگ او را به عنوان فرمانده ارشد "انقلاب فرهنگی چین در تعریف". در همان زمان، رهبران downplayed نفوذ جهان وطنی جنبش چهارم مه در لو شون، به منظور مطابقت لو شون با حمایت حزب کمونیست از ادبیات عامیانه و مردم عادی. در طول ۱۹۲۰s و ۱۹۳۰s، لو شون و معاصران خود را برای بحث های غالباً غیررسمی freewheeling معنوی آشنا شد. به عنوان حزب کنترل بیشتر بر زندگی عقلانی در چین در پی، این نوع از استقلال فکری سرکوب شده بود. در نهایت، لو 'sXun طنز و کنایه دار خود را به سبک نوشتن ناامید شد. مائو می نویسد که "... سبک مقاله می خواهم به سادگی لو شون است. [در جامعه کمونیست] ما می توانیم در بالای صدای فریاد ما را ندارند و نیاز به veiled و گرد مورد عبارات، که سخت نباید باشد برای مردم را به درک ". بنابراین، حزب کمونیست هر دو لو شون به عنوان یکی از پدران کمونیسم در چین مورد ستایش قرار داد و سرکوب فرهنگ فکری و سبک نگارش که او به نمایندگی. بسیاری از مقالات و نوشته های خود را بخشی از برنامه جامع درسی دبستان و دبیرستان اجباری در چین کمونیست. کار لو شون همچنین توجه در خارج از چین دریافت کرد. در سال ۱۹۸۶، فردریک جیمسون، برجسته آمریکایی مارکسیست، ذکر شده "دفتر خاطرات مرد دیوانه است" به عنوان مثال عالی "" از تمثیل "ملی" است که همه فرم سوم ادبیات جهان طول می کشد. گلوریا دیویس مقایسه لو شون به نیچه، و گفت که هر دو در ساخت و ساز مدرنیته به دام افتاده بودند «که اساساً مشکل است». "What Happens After Nora Leaves Home?" A Talk given at the Beijing Women's Normal College, December 26, 1923 Ding Ling and Lu Hsun, The Power of Weakness.' The Feminist Press (۲۰۰۷) ۸۴–۹۳
[ { "answer1": "با بورسیه تحصیلی دولت کین، لو شون در سال ۱۹۰۲ کشور را به مقصد ژاپن ترک کرد.", "answer2": "در مارس ۱۹۰۶، لو شون ناگهان از تحصیل انصراف داده و دانشکده را ترک کرد.", "distance": 1098, "question": "لو شون در چه سالی به ژاپن رفت و در چه رشته‌ای تحصیل کرد و چرا تحصیل را رها کرد؟" }, { "answer1": "در سن ۲۲ سالگی، تن به یک ازدواج تعیین شده با یک دختر اصیل محلی، به نام «ژو» 朱安 می دهد. ژو، که بی سواد بوده و پابسته است، توسط مادرش انتخاب شده است. لو شون احتمالاً هرگز این ازدواج را نپذیرفت، با این وجود در تمام عمرش نیازهای مادی او را مراقبت کرد.", "answer2": "در سال ۱۹۰۶ تحصیل در رشتهٔ پزشکی را رها ساخت و از دکتر شدن گذشت تا بتواند وقت و انرژیِ خود را به ادبیات، که علاقهٔ اصلی او را تشکیل می داد، اختصاص دهد.", "distance": 7865, "question": "نام همسر لو شون چه بود و چرا لو شون این ازدواج را نپذیرفت و چه شد که لو شون به ادبیات روی آورد؟" }, { "answer1": "وی همانند بسیاری از بنیان گذاران ادبیات معاصر چین، علاوه برنوشتن به زبان های چینی کلاسیک، به زبان بایهو (白话) (بومی) نیز می نوشت.", "answer2": "او تصمیم گرفت لو نام خانوادگی آن را به عنوان مادر خود نام خانوادگی باکره بود. تا حدودی به وسیله داستان گوگول کوتاه الهام گرفته، آن را نقد داغدار از سنت های کهنه چینی و ملوک الطوایفی بود که metaphorically 'gnawing' در آدم خواری چینی مانند بود. فوراً او را به عنوان یکی از تاثیرگذارترین نویسندگان که در طول روز خود را تأسیس نموده است.", "distance": 5287, "question": "لو شون به چه زبانی می نوشت و چگونه نام مستعار خود را انتخاب کرد و چه کسی از آثارش ستایش کرد؟" }, { "answer1": "تا حدودی به وسیله داستان گوگول کوتاه الهام گرفته، آن را نقد داغدار از سنت های کهنه چینی و ملوک الطوایفی بود که metaphorically 'gnawing' در آدم خواری چینی مانند بود.", "answer2": "در ماه مه سال ۱۹۱۸، لو شون این نام قلم برای اولین بار استفاده می شود و به چاپ اولین داستان کوتاه baihua بزرگ، Kuangren Riji (狂人日记، \"خاطرات مرد دیوانه است\").", "distance": 235, "question": "کدام اثر لو شون تحت تاثیر گوگول بود و در چه سالی اولین داستان کوتاه او چاپ شد و در چه سالی فوت کرد؟" }, { "answer1": "بیماری مزمن و مرگ ناگهانی پدرش - که ظاهراً سل بوده است - در دوران نوجوانی، لو شون را علاقه مند به مطالعهٔ پزشکی کرد. از آن جایی که به طب سنتی چینی بدگمان بود، (زیرا در آن دوران اغلب توسط شیادها به کار گرفته می شد، و نتوانست پدر او را درمان کند)، بنابر این، برای گرفتن مدرک پزشکی غربی در سال ۱۹۰۴ به خارج از کشور و به دانشگاه پزشکی سندای (با نام امروزی مدرسهٔ پزشکی از دانشگاه توهوکو) در سندای، ژاپن، رفت.", "answer2": "همسر خود را با او در سراسر آن شب بود، اما لو شون بدون نبض در ۵:۱۱ هستم پیدا شد صبح روز بعد در مهر 19th. باقی می ماند او در مقبره در داخل پارک Xun لو در شانگهای interred شد.", "distance": 7002, "question": "لو شون در چه رشته ای تحصیل کرد و چه زمانی به دلیل بیماری فوت کرد و در کجا دفن شد؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
444
: رادیودارو یکی از روش های تشخیصی و درمانی ارزشمند در طب، پزشکی هسته ای می باشد. که تبلور آن از ابتدا تا کنون تلفیقی از کشفیات مهم تاریخی بوده است. اولین جرقه در سال ۱۸۹۵ با کشف اشعه X و در ۱۹۳۴ با کشف مواد رادیواکتیو زده شد. اولین استفاده کلینیکی مواد رادیواکتیو، در سال ۱۹۳۷ جهت درمان لوسمی در دانشگاه کالیفرنیا در برکلی بود. بعــــــد از آن در ۱۹۴۶ با استــــــفاده از این مواد توانستند در یک بیمار مبتلا به سرطان تیروئـید از پیشرفت این بیماری جلوگیری کنند.طی سال های بعد از آن متخصصین و فیزیک دانان به این واقعیت پی بردند، که می توان از تجمع رادیو داروها در ارگان هدف تصاویری از آن تهیه نمود و یا به درمان بافت آسیب دیده کمک نمود. پزشکی هسته ای ، شاخه ای از پزشکی است که در آن تشعشع و خواص هسته ای نوکلوئیدهای رادیواکتیو و نوکلیدهای پایدار هم برای تشخیص و هم برای درمان امراض بکار می روند. این امر می تواند یا با پرتو دهی مستقیم مریض با یک چشمه تشعشع خارجی یا با تزریق داروهای نشاندار با رادیواکتیویته به مریض تحقق یابد. زمینه پزشکی هسته ای و رادیو دارو در 20 سال گذشته رشد فوق العاده ای داشته است. پیشرفت هایی در توانایی پیش بینی ها ، تکنولوژی آشکارسازی و توسعه رادیو داروهای متناسب ، همه در این توسعه سهیم بوده اند. داروهای نشاندار رادیواکتیو که به مریض تزریق یا خورانده می شوند، به نام رادیو داروها هستند. بی شک امروزه رد پای فناوری هسته ای را می توان کم و بیش در هر کجا یافت، از زمین های کشاورزی و بیمارستان ها گرفته تا کارخانه های بسیار پیشرفته صنعتی. یکی از کاربردهای بسیار مفید و منحصر به فرد فناوری هسته ای تولید رادیوداروها است که بی تردید انقلابی در دانش پزشکی به شمار می روند. امروزه با پیشرفت سریع دانش هسته ای، پزشکی هسته ای و فناوری نانو، و تلفیق این سه، پیشرفت های سریعی در دانش تولید رادیو داروها به وقوع پیوسته است، از این رو امروزه بخش گسترده ای از تحقیقات علمی کشورهای پیشرفته معطوف به مطالعه و گسترش رادیوداروها است. رادیو داروها هم در فرایندهای مرتبط با تشخیص و پیشگیری از بیماری ها کاربرد گسترده ای دارند و هم در فرایندهای درمان بیماری ها. به ویژه امروزه از رادیو داروها در تشخیص و درمان انواع سرطان استفاده بسیار گسترده ای می شود به طوری که نیمی از مبتلایان به سرطان در فرایند درمان خود از این رادیو داروها استفاده می کنند. در یک تعریف ساده به هر دارویی که در ساختار آن یک رادیو ایزوتوپ موجود باشد رادیودارو گفته می شود، رادیوایزوتوپ ها در واقع عناصر ناپایداری هستند که با توجه به ساختار اتمی شان از خود پرتو (Radiation) منتشر می کنند. این پرتوها که شامل پرتوهای آلفا (α)، بتا (β) و گاما (γ) هستند دارای طول موج و سطح انرژی متفاوتی هستند و بر همین اساس می توانند در فرایندهای مختلف تشخیصی و درمانی به کار گرفته شوند. سودمندترین رادیو ایزوتوپ ها در پزشکی هسته ای رادیوایزوتوپ های تابش کننده پرتو گاما هستند، زیرا پرتوهایی که از این مواد در درونِ بدن تابش می شوند را می توان از بیرون بدن به سادگی تشخیص داد.داروهای نشاندار رادیواکتیو که به مریض تزریق یا خورانده می شوند، به نام رادیو داروها معروف هستند. دارویی هسته ای یا رادیو فارماکولوژی روش دارویی خاصی است که با ترکیبات ، آزمایش یا تزریق مناسب رادیو دارو به مریض ارتباط دارد. اولين استفاده کلينيکي از مواد راديواکتيو، در سال 1937 جهت درمان لوسمي در دانشگاه کاليفرنيا در برکلي بود. بعد از آن در 1946 با استفاده از اين مواد توانستند از پیشرفت بیماری در يک بيمار مبتلا به سرطان تيروئيد جلوگيري کنند. البته با توجه به عوارض جانبی این روش، تا سال 1950 کاربرد کلينيکي مواد راديواکتيو گسترش چندانی نیافت، اما سال ها بعد دانشمندان دریافتند که مي توان با هدایت رادیوداروها و تجمع آن ها در ارگانِ هدف (مثلا در غده سرطانی) تصاويري از آن تهيه نمود و يا به درمان بافت آسيب ديده کمک کرد. بدین ترتیب در اواسط دهه 60 مطالعات گسترده ای در این زمینه ها آغاز گشت و در دهه 1970 توانستند با جاروب نمودن و هدایت مواد رادیواکتیو به درون ارگان های مشخص بدن، از ارگان هاي داخلی بدن مانند کبد و طحال، تومورهاي مغزي و مجاري گوارشي تصاويري را تهيه نمايند. در سال های دهه 1980 از راديو داروها جهت تشخيص بيماري هاي قلبي استفاده نمودند و هم اکنون نيز با ضريب اطمينان بسيار بالايي از آن ها در درمان و تشخيص و پيگيري روند درمان انواع بيماري ها استفاده مي گردد. هر رادیو دارو دارای دو جزء است: 1. جزء شیمیایی 2. جزء رادیو ایزوتوپی. رادیوداروها معمولا به صورت خوراکی و یا از طریق تزریق و همچنین استنشاق، به درون بدن وارد می شوند و به روش های مختلفی که در مقالات بعدی بدان ها خواهیم پرداخت، به سوی عضو هدف هدایت می شوند. عضو هدف یعنی آن بخش یا عضوی که دارو باید در آن جمع شده و کارکرد خود را انجام دهد، مثلا یک تومور یا غده سرطانی و یا یکی از اعضای درونی بدن مانند کبد، ریه یا قلب. وقتی که رادیو دارو در عضو هدف جمع می شود بر اساس نوع دارو و کارکرد ویژه آن تا مدت زمان معینی در همان محل باقی مانده و با منتشر کردن پرتو کارکرد و ماموریت خود را انجام می دهد و سپس از طریق فرایندهای متابولیکی بدن یا از کار می افتد و یا دفع و از بدن خارج می گردد. به طور کلی رادیو داروها دو کارکرد متفاوت دارند که عبارتند از: با این حال فرایند کلی کارکرد رادیو داروها در هر دو مشابه است و همان گونه که در بخش پیش تشریح شد به طور خلاصه عبارت است از ورود رادیو دارو به درون بدن، هدایت آن به عضو مورد نظر و باقی ماندن رادیو دارو برای یک مدت زمان معین در آن محل و انتشار پرتو از آن. از رادیو داروها به دو روش برای تشخیص بهره گیری می شود که عبارتند از تشخیص زنده و تشخیص غیر زنده. روش های تشخیص زنده، آن روش هایی هستند که در آن ها یک رادیودارو به درون بدن یک بیمار زنده وارد می گردد. از این رادیو دارو پرتو گاما منتشر می شود و همین پرتوها از بدن عبور کرده و خارج شده و سپس برای تامین اطلاعات مورد نظر از طریق گیرنده های پرتو، دریافت و مونیتور می شوند. روش هاي تشخیص غير زنده آن کارهايي هستند که بر روي نمونه هاي برداشته شده از يک بیمار انجام مي گيردو امروزه به طور گسترده ای در آزمایشگاه های پزشکی برای تعیین هورمون ها، داروها ، ویروس ها و دیگر گونه های آلی در سطح جهان به کار می رود. روشهای تشخیص زنده ، آن روشهایی هستند که در آنها یک رادیودارو در سیستم یک مریض زنده بطریق خوراندن ، تزریق یا با استنشاق وارد می گردد. اشعه گاما نشر شده بوسیله رادیوداروها برای تامین اطلاعات مورد نظر مونیتور می شوند. آشکارسازهای اشعه گاما بکار رفته در تشریح و عکسبرداری طبی غالبا به نام "دوربین های گاما" هستند. اکثر آشکارسازهای یدید سدیم جفت شده با لوله های فتومولتی پلایر بکار می روند ، چرا که در این مورد بازدهی بالا مهم تر از تفکیک خوب انرژی است. روشهای زنده ممکن است اطلاعات آناتومی (ساختمانی) یا فیزیولوژیکی (کاری) بدهند. روشهای غیر زنده آنهایی هستند که روی نمونه های برداشته شده از یک مریض انجام می گیرد. تعدادی از این روشها مستلزم بکارگیری رادیو داروها است. ولی مهمترین آنها روش رادیو ایمونواسی (RIA) می باشد. رادیو ایمونواسی و تاثیر آن در پزشکی رادیو ایمونواسی نوعی تجزیه بطریق رقیق کردن ایزوتوپی (IDA) ، جزو استو کیومتری است که در آن عنصر مورد تجریه نشاندار و غیر نشاندار برای پیوند با مقادیر محدود مولکولی که به طور خاص با عنصر مورد تجزیه پیوند می دهد، رقابت می کند. RIA به طور گسترده در آزمایشگاههای پزشکی برای تعیین هورمونها ، داروها ، ویروسها ، و دیگر گونه های آلی در سطح جهان بکار می رود. شروع RIA به سالهای 1950 ، با بررسی S.Berson و R.Yalow برروی متابولیسم انسولین B1I در مریض های دیابتی بر می گردد. Berson و Yalow دریافتند که مریض های دیابتی موادی در سرم خون دارند که با انسولین پیوند می دهند. آنها مشاهده کردند که انسولین نشاندار و غیرنشاندار با این ماده پیوند دهنده رقابت کرده، و این مقدار انسولین غیرنشاندار موجود ، مقادیر انسولین نشاندار را که پیوند داده متأثر می کند. آنها در این مطالعه توانایی روش ، جهت ارزیابی انسولین را دریافتند. RIA از آن زمان تا کنون پیشرفتهای گسترده ای را در روشهای پزشکی با کاربردهای وسیع برای اندازه گیری مقادیر بسیار کم بسیاری از بیو مولکولهای مهم نموده است. کاربردهای درمانی تشعشع و رادیو داروها نسبت به کاربردهای تشخیص محدودتر هستند. زمانی که تشعشع برای درمان بکار می رود، مقصود نابود نمودن یک قسمت خاص از نسوج مریض با تشعشع است. چشمه تشعشع می تواند داخلی و خارجی باشد. چشمه های خارجی تشعشع در حال حاضر اساسا در شکل باریکه های الکترونی یا اشعه ایکس است. بسیاری از دستگاهها می توانند برای تولید این تشعشعات بکار روند. ولی شتابدهندهای خطی کوچک بیشترین کاربرد را دارند. الکترونهای با انرژیهای 4 تا 15 میلیون الکترون ولت برای درمان سرطانهایی که نزدیک سطح بدن هستند، مانند سرطانهای پوست ، سینه ، سر و گردن بکار می روند. زمانی که نفوذ بیشتری از تشعشع لازم باشد، اشعه گاما از یک چشمه بسته رادیو نوکلید مورد استفاده قرار می گیرد. 60Co به طور گسترده ای برای این منظور بکار رفته است، ولی در حال حاضر 137Cs ترجیح داده می شود. علاوه بر تشعشع خارجی یک عضو ممکن است، یک سوزن یا دانه رادیواکتیو را در داخل بدن مریض کاشت و لذا تنها مقاطع خاصی را که باید نابود شوند، پرتودهی نمود. در این رابطه کاشتهای 198Au و 125I متداول است. کاربردهای درمانی رادیو داروها در مقایسه با کاربردهای تشخیص محدودتر هستند. در این موارد که در بیماران مبتلا به سرطان بسیار از آن بهره برده می شود از پرتوهای منتشر شده از رادیوداروها برای جلوگیری از تقسیم و انتشار سلول های سرطانی و همچنین ضعیف کردن و نابودسازی آن ها استفاده می شود. نابودی سلول های سرطانی از طریقیونیزاسیون انجام می شود، بنابراین پرتوهایی که دارای یونیزاسیون مخصوص بالا بوده و نیز بردهای کوتاه دارند، برای این عمل مفید هستند، چرا که این رفتار منجر به مقدار زیاد نابودی نسوج در یک منطقه کوچک و محدود می گردد. بهترین ایزوتوپ ها برای مقاصد درمانی، آن هایی هستند که پرتوهای آلفا یا بتا با انرژی پایین منتشر می کنند. استفاده از فناوری های نوین خصوصا در حوزه هسته ای، یکی از نیازهای بشر بوده است و جمهوری اسلامی ایران نیز همپای چند کشور محدود فعال در این فناوری، با سرمایه گذاری وسیع در حوزه های صلح آمیز هسته ای از جمله تولید رادیو داروها و نیز انرژی، کوشیده است به این نیازها پاسخ داده شود و مطابق با سند توسعه کشور و چشم انداز 20 ساله، جزء کشورهای برتر این فناوری در منطقه قرار گیرد. فعالیتهای هسته ای ایران از سال 1335 تحت عنوان "مرکز اتمی دانشگاه تهران" با آغاز به کار راکتور 5 مگاواتی تهران شروع شد. در این سال سازمان انرژی اتمی ایران (A.E.O.I) به منظور تولید 23 هزار مگاوات برق هسته ای و توسعه علوم و فنون هسته ای ایجاد و متعهد به ساخت 4 نیروگاه هسته ای در بوشهر و دارخوین، 4 نیروگاه در اصفهان و استان مرکزی و ایجاد چندین نیروگاه و تاسیسات هسته ای در مکانهای مختلف کشور شد. افتخارات بسیاری در طول بیش از 30 سال فعالیت محققان کشور پس از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی با توسعه این فناوری در حوزه های سلامت، کشاورزی و فیزیک هسته ای حاصل شد که از آن جمله می توان به تولید 6 رادیو دارو برای درمان بیماریهای صعب العلاج، تولید شتابگرها و کاهش آفات کشاورزی اشاره کرد.به دنبال این موفقیت ها و دستیابی محققان کشور به فناوری غنی سازی اورانیوم و راه اندازی یک زنجیره کامل غنی سازی در نطنز از سال 86 روز 20 فروردین ماه روز جشن هسته ای نامگذاری شد و در پی تصویب آن در شورای عالی انقلاب فرهنگی، این روز در تقویم رسمی ایرانیان روز ملی فناوری هسته ای نام گرفت. استفاده از فناوری هسته ای در تولید دارو از سال ها قبل مورد توجه دانشمندان ایرانی قرار داشته است و از اواسط دهه 60 شمسی تولید این رادیوداروها آغاز شده است، و برای اجرای چنین طرحی در کشور، هماهنگی میان دستگاه ها و تامین منابع ملی لازم یک ضرورت بود ادامه داد: با انعقاد قرارداد میان معاونت علمی و فناوری ریاست جمهوری و سازمان انرژی اتمی درسال 88، مقرر شد پژوهشگاه علوم و فنون هسته ای به عنوان مجری تولید رادیو داروها نسبت به اجرای این طرح اقدام کند و در این راستا، با تامین هزینه ای به میزان چهار میلیارد تومان توسط معاونت علمی و فناوری ریاست جمهوری این پروژه وارد مراحل اجرایی شد. به منظور تعیین اقلام دارویی که باید با استفاده از این فناوری به تولید می رسید، گروهی از کارشناسان و محققان در قالب کمیته راهبردی نسبت به بررسی نیازهای دارویی کشور که می توانست با استفاده از این فناوری تامین شود اقدام و در نهایت با دریافت استعلام از 20 مرکز پزشکی هسته ای و دانشگاه های علوم پزشکی مختلف درسراسر کشور، در نهایت لیستی از 30 قلم داروی اولویت دار مورد نیاز تهیه و بر اساس امکانات و توانایی موجود، تولید 20 رادیو دارو آغاز شد. برای اجرای این طرح، 17 زیر پروژه، یک مجری و نیز هفت مجری اصلی در زیر مجموعه های مختلف آغاز به کار نمودند که اینک نیز به فعالیت خود ادامه می دهند. رادیوداروهای تولید داخل به 15 کشور مانند مصر، هند، پاکستان، عراق، لبنان، سوریه و ‏برخی کشورهای اروپایی صادر می شوند.‏این دارو بر اساس دستورالعمل های وزارت بهداشت به صورت نمونه در دانشگاه های علوم پزشکی مانند شهید بهشتی، مشهد و شیراز روی بیماران مبتلا ‏به این نوع از سرطان آزمایش می شود. قیمت هر دوز این دارو 15 هزار دلار است، اما در کشور ایران به صورت رایگان به بیماران داده ‏می شود.‏رادیوداروها به گونه ای عمل می کنند که ایزوتوپ های رادیواکتیو روی مولکول های خاصی بنشینند تا به جای خاص ‏مورد نظر در بدن انتقال پیدا کنند. درمان بیماریهای صعب العلاج یکی از مهمترین اهداف محققان در بخش سلامت است. با گسترش و کاربردی کردن فناوری هسته ای در حوزه های مختلف، محققان بخش سلامت اقداماتی در جهت تولید دارو با استفاده از این فناوری انجام دادند که از آن جمله می توان به تولید رادیو داروها اشاره کرد. رادیو داروها یا از طریق شکاف اورانیوم و یا از طریق واکنشهای هسته ای تولید می شوند. در این راستا پژوهشگران کشور موفق به تولید دو رادیو دارو "ساماریوم 153" و "رنیوم186" شدند. رنیوم با استفاده از راکتور و شتابدهنده ها و ساماریوم از طریق واکنش هسته ای عرضه شدند.این دو دارو به منظور کاهش درد در بیماران سرطانی تولید شدند. تولید رادیو داروی "مولیبدن تکنسیم" از دیگر دستاوردهای محققان هسته ای در بخش داروسازی است. این رادیو دارو در تشخیص بسیاری از بیماریها مورد استفاده قرار می گیرد که مهمترین آنها بیماریهای قلبی و تنگی عروق قلب است. همچنین این ماده دارویی در تشخیص بسیاری از بیماری ها از جمله بیماری هایی که نیاز به اسکن از ماهیچه های قلبی، مغز استخوان، غدد بزاقی، تیروئید، پاراتیروئید، شش ها، کبد و کلیه دارند کاربرد دارند. رادیودارویی که به مریض تزریق می شود، باید برای مدت طولانی کافی در عناصر هدف بماند، ولی نه طولانی تر از حد ، تا جذب در تشعشع در حداقل باشد. مدت زمانی که در آن ، دارو مفید است، بستگی به نیم عمر رادیولوژیکی و نیم عمر بیولوژیکی دارد، یعنی مدت زمانی که دارو در بدن می ماند قبل از آنکه بوسیله فرایندهای متابولیکی از فعالیت افتاده یا از سیستم بدن خارج شود. 99mTl ، رادیونوکلیدی است که در روشهای تشخیص پزشکی هسته ای بیشتر از همه رادیونوکلیدها مورد استفاده قرار گرفته است. تکنسیم، دارای خواصی است که کاربرد آن را در تشخیص امراض مناسب می سازد. نیمه عمر آن 6.01h است که برای گرفتن اطلاعات پزشکی مدت زمان کافی است، ولی آن اندازه طولانی نیست که مریض دچار پرتوگیری تشعشعی غیرضروری گردد. اشعه گاما با انرژی 142.7KeV نشر شده بوسیله تکنسیم دارای انرژی کافی برای نفوذ به نسوج و آشکارسازی ضعیف است. هزینه تولید 99mTl در حد معقولی است. سه ایزوتوپ از ید وجود دارد که برای عکسبرداری جهت تشخیص بکار می روند. این ایزوتوپها عبارتند از 131I ، 125I ، 123I. کشش خاص I برای تیروئید ، آن را مفیدترین ایزوتوپ برای عکسبرداری و درمان این غده ساخته است. این رادیوایزوتوپ ها معمولا بطرق شیمیایی به محلولی از یدید سدیم تبدیل می شوند. ید نیز دارای خواص غنی و گوناگون شیمیایی همانند تکنسیم است، لذا می تواند با بسیاری از مولکولهای مختلف همراه باشد. 201Tl از فروپاشی 201Pbحاصل می شود. سرب ابتدا بوسیله بمباران پروتونی فلز تالیم حاصل می گردد و سپس 201Tl بوسیله EC به 201Hg پایدار با نیمه عمر 79.9 ساعت فروپاشی می کند. با توجه به این که یون ، +Tl از نظر شیمیایی ، مشابه +K است ، 201Tl غالبا برای عکسبرداری از قلب استفاده می شود. پتاسیم در کار عادی قلب در هنگام فعالیت های بدنی در آنجا جمع می گردد. این گاز بی اثر از نظر شیمیایی ، یک محصول جانبی از شکافت است. با توجه به این که 133Xe گاز است ، می تواند استنشاق شده و ابتدائا برای تشریح و عکسبرداری شش ، مانند بررسی تهویه موضعی شش ها مورد استفاده قرار گیرد. گالیم در جدول تناوبی در گروه آلومینیوم قرار دارد. ردیاب تشعشعی 67Gaبوسیله جذب الکترون با نشر اشعه گاما ( 93.3 ، 184.6 ، 300.2 کیلو الکترون ولت) به 67Zn فروپاشی می کند. 67Gaبه صورت ترکیب سیترات در بسیاری از انواع تومورها مورد استفاده قرار گرفته و برای نشان دادن تومورهای نسوج نرم بکار می رود. ایزوتوپ 72Ga نشان دهنده کشش بیشتری برای نسوج اسکلتی نسبت به نسوج نرم است و برای اسکن کردن تومورهای استخوانی بکار رفته است. به هر دارویی که در ساختار آن یک رادیوایزوتوپ موجود باشد رادیودارو گفته می شود. رادیوایزوتوپ ها در واقع عناصر ناپایداری هستند که با توجه به ساختار اتمی شان از خود پرتو منتشر می کنند. رادیوداروها در فرایند تشخیص ، پیشگیری و درمان بیماری ها کاربرد گسترده ای دارند . به ویژه امروزه از رادیوداروها در تشخیص و درمان انواع سرطان استفاده ی بسیار گسترده ای می شوند به طوری که نیمی از مبتلایان به سرطان در فرایند درمان خود از رادیوداروها استفاده می کنند. امروزه با تلفیق دانش هسته ای، پزشکی هسته ای و فناوری نانو، پیشرفت های سریعی در تولید رادیوداروها به وقوع پیوسته است.
[ { "answer1": "اولین استفاده کلینیکی مواد رادیواکتیو، در سال ۱۹۳۷ جهت درمان لوسمی در دانشگاه کالیفرنیا در برکلی بود.", "answer2": "در ۱۹۴۶ با استــــــفاده از این مواد توانستند در یک بیمار مبتلا به سرطان تیروئـید از پیشرفت این بیماری جلوگیری کنند.", "distance": 118, "question": "اولین استفاده بالینی از مواد رادیواکتیو چه بود و در چه سالی برای جلوگیری از پیشرفت چه نوع بیماری استفاده شد؟" }, { "answer1": "رادیوایزوتوپ ها در واقع عناصر ناپایداری هستند که با توجه به ساختار اتمی شان از خود پرتو (Radiation) منتشر می کنند.", "answer2": "سودمندترین رادیو ایزوتوپ ها در پزشکی هسته ای رادیوایزوتوپ های تابش کننده پرتو گاما هستند، زیرا پرتوهایی که از این مواد در درونِ بدن تابش می شوند را می توان از بیرون بدن به سادگی تشخیص داد.", "distance": 297, "question": "رادیوایزوتوپ ها چه هستند و کدام نوع از آنها در پزشکی هسته ای سودمندتر می باشند؟" }, { "answer1": "روش های تشخیص زنده، آن روش هایی هستند که در آن ها یک رادیودارو به درون بدن یک بیمار زنده وارد می گردد.", "answer2": "رادیو ایمونواسی نوعی تجزیه بطریق رقیق کردن ایزوتوپی (IDA) ، جزو استو کیومتری است که در آن عنصر مورد تجریه نشاندار و غیر نشاندار برای پیوند با مقادیر محدود مولکولی که به طور خاص با عنصر مورد تجزیه پیوند می دهد، رقابت می کند.", "distance": 1257, "question": "چگونه می توان از رادیوداروها برای تشخیص زنده و غیر زنده استفاده کرد و روش رادیو ایمونواسی (RIA) چگونه عمل میکند؟" }, { "answer1": "استفاده از فناوری هسته ای در تولید دارو از سال ها قبل مورد توجه دانشمندان ایرانی قرار داشته است و از اواسط دهه 60 شمسی تولید این رادیوداروها آغاز شده است", "answer2": "با انعقاد قرارداد میان معاونت علمی و فناوری ریاست جمهوری و سازمان انرژی اتمی درسال 88، مقرر شد پژوهشگاه علوم و فنون هسته ای به عنوان مجری تولید رادیو داروها نسبت به اجرای این طرح اقدام کند", "distance": 257, "question": " چه زمانی استفاده از رادیوداروها در ایران آغاز شد و پژوهشگاه علوم و فنون هسته ای چه نقشی در تولید این داروها داشت؟" }, { "answer1": "در این راستا پژوهشگران کشور موفق به تولید دو رادیو دارو \"ساماریوم 153\" و \"رنیوم186\" شدند.", "answer2": "این رادیو دارو در تشخیص بسیاری از بیماریها مورد استفاده قرار می گیرد که مهمترین آنها بیماریهای قلبی و تنگی عروق قلب است.", "distance": 325, "question": "دو رادیو دارویی که برای کاهش درد بیماران سرطانی در ایران تولید شده اند چه نام دارند و رادیو داروی مولیبدن تکنسیم در تشخیص چه بیماری هایی کاربرد دارد؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
445
: مجارستان مَجارستان () یا هنگری (فارسی دری) کشوری در اروپای مرکزی است و با مساحت ۹۳٬۰۳۰ کیلومتر مربع در حوضهٔ پانونی قرار دارد. مجارستان از شمال با اسلواکی، از شمال شرقی با اوکراین، از شرق و جنوب شرق با رومانی، از جنوب با صربستان و کرواسی، از جنوب غرب با اسلوونی و در غرب با اتریش هم مرز است. با جمعیتی در حدود ۹٫۶ میلیون نفر. مجارستان به بزرگی، جزء کشورهای متوسط اتحادیهٔ اروپاست. زبان رسمی آن مجاری از خانوادهٔ فین واوگری، پر گویشترین در بین زبان های اورالی است. پایتخت و پرجمعیت ترین شهر این کشور بوداپست است و پس از آن به ترتیب شهرهای دبرتسن، سگد، میشکولتس، پچ و دْیور بزرگترین شهرهای کشور محسوب می شوند. مرزهای کنونی مجارستان حدوداً با تعریف سال ۱۹۲۰ در پیمان صلح تریانون همخوانی دارد که به موجب آن ۷۱ درصد از خاک و ۵۸ درصد از جمعیت (شامل ۲۳ درصد از جمعیت مجار) کشور جدا شد. در بین دو جنگ، مجارستان با امید بازنگری در تعریف مرزهایش و با دوستیِ آلمان به نیروهای محور پیوست و بعد واردِ جنگ جهانی دوم شد که باعث تلفات و صدمات گسترده ای شد. در معاهدات صلح ۱۹۴۷ پاریس، مرزهای امروزین کشور تعریف شدند. پس از جنگ، مجارستان برای ۴ دهه به یکی از کشورهای اقماری اتحاد جماهیر شوروی به نام جمهوری خلق مجارستان بدل شد. در جریان انقلاب ۱۹۵۶، مجارستان توجه جهانی پیدا کرد که به سرعت سرکوب شد. مجارستان از ۲۳ اکتبر ۱۹۸۹ با جمهوری پارلمانی دموکراتیک اداره می شود. در قرن بیست و یکم مجارستان یک کشور با قدرت متوسط است. بر اساس برآورد صندوق بین المللی پول مجارستان از بین ۱۹۱ کشور، پنجاه و هشتمین قدرت اقتصادی جهان بر اساس تولید ناخالص داخلی به شمار می رود. به عنوان کشورِ عضو سازمان همکاری و توسعهٔ اقتصادی نیز جزء کشورهای پردرآمد با استاندارد بالای زندگی است. مجارستان از سال ۲۰۰۴ عضو اتحادیه اروپاست و از سال ۲۰۰۷ در منطقهٔ شنگن قراردارد. همچنین مجارستان از اعضای: سازمان ملل متحد، ناتو، سازمان تجارت جهانی، بانک جهانی، بانک سرمایه گذاری زیربنایی آسیا، شورای اروپا، گروه ویشگراد و بسیاری دیگر است. مجارستان با تاریخ و فرهنگ غنی آن شناخته می شود و مشارکتهای گسترده ای در حوزه های هنر، موسیقی، ادبیات، علوم، تکنولوژی و ورزش داشته است. بر اساس آمار سازمان جهانی گردشگری مجارستان یازدهمین کشور محبوب اروپاست و در سال ۲۰۱۷ تعداد گردشگرانی که از آنجا دیدن کردند، ۱۵٬۷۸۵٬۰۰۰ گزارش شده است. از جاذبه های گردشگری فراوان آن می توان به هِویز بزرگترین چشمه آب گرم جهان، بالاتون بزرگترین دریاچه اروپای مرکزی و پارک ملی هورتوبادْی بزرگترین مرتع اروپا که میراث ثبت شده در فهرست جهانی یونسکوست، نام برد. نام رسمی کشور، Magyarország (ماجاراورساگ یا نزدیکتر به تلفظِ اصلی مادْیاراورساگ) به معنی سرزمینِ مجار است. نام مجار در چندین منبع عربی و فارسی نام برده شده است. قدیمیترین منبع در دسترس، الاءعلاق النفیسة نوشتهٔ ابن رسته به زبان عربی در حدود ۹۰۳ میلادی است که رونوشتی از کتاب المسالک و الممالک، نوشته جیهانی از پیشگامان جغرافیا است. به جز بخشهای کوتاهی از این کتاب در دسترس نیست و بخش مربوط به مجار که آن نیز رونوشتی از متن قدیمیتر و ناشناخته ای است که از بین رفته است. در متن ابن رسته، مجار زیر عنوان «المجغریة» ذکر شده است. تاریخ نگار و جغرافی دان ایرانی، گردیزی در کتاب زین الاخبار (تألیف در سالهای ۱۰۴۸–۱۰۵۲ میلادی) بخش مربوط را از عربی به فارسی ترجمه و خلاصه کرده است. در تصحیحِ حبیبی چند خط آغازین آن تحت عنوان مجغریان آمده است: «میان ولایت بلکارد ولایت اسکل که هم از بلکار است حد مجغریان است، و این مجغریان قسمی اند از ترکان و سالار آن با بیست هزار سوار، و این سالار را کِنده خوانند، و این نام ملک بزرگتر ایشان است، و آن سالار که شغلها خواند او را جله خوانند و مجغریان آن کنند که جله فرماید…». طبق رایجترین نظر احتمالاً نام مجار از نام یکی از قبایل کوچ نشین به نام مادْیِری ()، تشکیل شده از دو بخش: مادْی و اِری است. سیلاب اول (مادْی) ریشه در زبان های اوگری به معنای مرد یا فرد ("mäńć") دارد، مثلاً نام مانسی ها از ریشهٔ همین واژه است. سیلاب دوم (اِری) در واژهٔ شوهر (به ) بقا یافته که همریشه با فرزندِ پسر (به ماری: erge) و مرد جوان (به فنلاندی: yrkä) است. نام کشور (به لاتین: هونگاریا) همچنین در بیشتر زبانها با «ه» آغاز می شود که به احتمال زیاد پیوند تاریخی با هونها دارد که پیش از آوارها در مجارستان ساکن بودند. باقی نام نیز از واژهٔ لاتین شدهٔ اونْگْرُی (به یونانی بیزانسی: Οὔγγροι) گرفته شده که خود وام گرفته از واژهٔ غز "اُن-اُگور"، به معنی "۱۰طایفهٔ اُگور" است. اُگور نام مشترک طایفه هایی بود که به کنفدراسیون قبایل بلغار پیوستند و در بخشهای شرقی مجارستان پس از آوارها فرمانروایی کردند. تاریخ مهاجرت قوم مجار به جلگه دانوب دقیقاً معلوم نیست. این قوم به صورت قبایلی به تدریج از آسیا و نواحی غربی سیبری به این سرزمین آمده و پس از زد و خوردهای فراوان با دیگر قبایل برای تصاحب اراضی پربرکت سرانجام در جلگه دانوب بین نژادهای ژرمن و اسلاو حائل گردیده اند. این تاریخ را حدود سال ۸۹۶ می دانند، یعنی زمانی که قبایل مجار به رهبری آرپاد، حوضهٔ پانونی را تماماً یا به طور وسیعی تصرف کردند و امروز به نام «مجارستان» و «ترانسیلوانی» خوانده می شود. حوضهٔ پانونی که از لحاظ جغرافیایی در مرکز اروپا واقع شده، محل سکونت بشر اولیه از دوران ماقبل تاریخ بوده است. سلتها در قرن ۱ بعد از میلاد توسط رومی ها مغلوب شدند. ایالات رومی پانونیا و داکیه که در زمان حکومت تیبریوس و تراجان به تصرف درآمده بودند، دربرگیرنده قسمتی مجارستان امروزی بودند. در قرن پنجم میلادی هونها به سرکردگی آتیلا، رومی ها را با جنگهای خونینی بیرون راندند. هونها به رهبری آتیلا، آستروگوت ها ژپیدها و لونگوبارها و به دنبال آن ها آوارها که از نژاد هون ها بودند برای زمان کوتاهی در این مکان سکنی گزیدند. با انقراض امپراتوری آوار به دست شارل ماگن، تنها گروه های کوچکی از آوارها در درهٔ رود دانوب باقی ماندند. وضعیت اجتماعی و اقتصادی این مردمان تقریباً هم سطح مجارهای غالب بود و به همین علت باعث همزیستی و بعدها جذب شدن آن ها توسط مردم مجار می گردید. در قرن دهم هفت قبیله فاتح مجار که با هم متحد بودند تحت رهبری آرپاد در حدود ۸۹۵ بر حوضهٔ پانونی چیره شدند. در ۹۷۲ گِزا به عنوان یکی از سران قبایل مجار به ریاست اتحادیه ای که از این قبایل به وجود آمده بود انتخاب شد و به اتفاق همسرش شارولت به آئین مسیحیت گروید و پس از وی فرزندش ایشتوان یکم در سال ۱۰۰۰ به عنوان نخستین پادشاه مجارستان تاج گذاری کرد. وی که در کودکی غسل تعمید داده شده بود بعد از تحکیم حکومت خود به عنوان اولین پادشاه مجارستان مسئله مسیحی کردن مجارها را رسمیت بخشید و به تأسیس صومعه و بنا نهادن کلیسا اقدام کرد. ایشتوان برای استقرار نظام پادشاهی و پی ریزی یک نظم اجتماعی پایدار کوشش های فراوانی نمود و مردم را مجبور کرد از آیین قدیمی به سمت مسیحیت بگروند. در اواخر قرن ۱۱ کلیسا ایشتوان یکم را به خاطر خدمات وی به قدیس ملقب نمود. وی دو مجموعه عقاید برای اداره امور کشور تنظیم کرد. وی پادشاهی جنگجو بود. در جنگی که با کنراد امپراتور ژرمن نمود وی را شکست داد و تا نزدیکی وین پیشروی کرد، و به علت ثروت سرشار حاصل از جنگ دانوب، خطر همسایگان اعم از امپراتوری ژرمن و بیزانس وجود داشت. مجارها نخست با بیزانس از در دوستی درآمدند و پس از شکست ژرمن ها در سال ۱۱۰۸ که با غلبه بر سپاهیان هانری پنجم در پوترن به دست آمد از جانب ژرمن ها آسوده خاطر گشتند. در سال ۱۱۸۱ با استقرار بلغارها و تشکیل دولت بلغار مرز مشترک مجارستان و بیزانس از بین رفت و خطر دوم که متوجه مجارها بود منتفی گشت. در قرن ۱۲ قدرت حکومت مرکزی رو به زوال نهاد و با رشد فئودالیسم قدرت سیستم ملوک الطوایفی افزایش یافت. از زمان مرگ ایشتوان یک دوره ناامنی شروع شد که طی آن شورش نجیب زادگان پیرو مذهب قدیمی پاگان، اصلاحات اجتماعی و مذهبی پادشاه را به مخاطره انداخت. در هر حال این شورش فرونشانده شد و حملات آلمان ها از غرب و کومان ها از شرق سرکوب گردید. طی سده های یازدهم و دوازدهم پادشاهان دودمان آرپاد مجارستان را یک پارچه نگه داشته و در مقابل سیاست های توسعه طلبانه امپراتوری مقدس روم، قسطنطنیه و پاپ در رم مبارزه نمودند. سرانجام پیشرفت نسبتاً صلح آمیز مجارها در قرون وسطی با حمله مغول ها به رهبری باتوخان (۴۴–۱۲۴۱) دچار وقفه شد و ارتش بلای چهارم به سختی توسط مغول ها تارومار شد. اوج شکوه و عظمت مجارستان در قرون وسطی روزگار سلطنت لایوش یکم (۸۲–۱۳۴۲) بود؛ زیرا نفوذش تا دریای بالتیک، دریای سیاه، دریای مدیترانه می رسید. جنگ با ترک ها در سال ۱۳۸۹ صورت گرفت و ترک ها تا دریای بالکان پیش رفتند و مدت های دراز مجارستان در چنگال ترکان عثمانی و قسمتی از خاک مجارستان زیر فرمان هابسبورگ گرفتار بود. این سیاست حفظ قدرت مرکزی توسط ماتیاس کروینوس (۱۴۹۰–۱۴۵۸) که از پادشاهان بسیار محبوب و موفق بود دنبال گردید. با مهار کردن قدرت بارون ها و تشکیل یک ارتش قوی اجیر شده، وی امنیت و آسایش برای مردم شهر و روستا را به ارمغان آورد، در حالی که سیاست خارجی توسعه طلبانه وی موجب هراس بود. با این وجود دربار با شکوه و کتابخانه عظیم کوروینیانا برای وی در سرتاسر اروپا شهرت آفرید. جانشینان ماتیاس در هر حال قادر نبودند که با قدرت رو به افزایش بارون ها مقابله کنند. افزایش فشار روستاییان موجب گردید که تخم نارضایتی در میان آنان کاشته شود؛ به طوری که در سال ۱۵۱۴ منجر به جنگ دهقانی بزرگی به رهبری گیورگ دوژا از اهالی ترانسیلوانیا گردید. سرانجام ارتش دهقانی با نبردهای خونینی از هم پاشید و شکست آن منجر به کیفر خونینی برای دهقانان گردید. در این شرایط تهدید ترک ها برای اشغال کشوری که به دلیل اختلافات داخلی از هم پاشیده شده بود یک خطر جدی به شمار می آمد. در سال ۱۵۲۶ ارتش بزرگ سلطان سلیمان قانونی قوای شاه جوان لایوش دوم را در نبرد موهاچ نابود کرد. پس از نبرد موهاچ، نواحی غربی و شمالی مجارستان حکومت هابسبورگ را پذیرفته و از اشغال عثمانی ها رهایی یافتند. جنگ مجارها و عثمانی ها سرانجام با انعقاد پیمانی در سال ۱۶۹۹ پایان یافت. در سال ۱۸۶۷ میلادی حکومت های اتریش و مجارستان باهم متحد و سپس ادغام شده و دولت اتریش-مجارستان را شکل دادند. این پادشاهی دوتایی در طی جنگ جهانی اول توسط قدرت های مرکزی اروپا از هم گسسته شد. پس از انقلاب گل داوودی یک نظام جمهوری کوتاه مدت در سال ۱۹۱۸ در مجارستان به وجود آمد ولی بیش از ۸ ماه دوام نیافت. در ۴ اوت ۱۹۱۹ بلا کون توانست حکومتی کمونیستی را برای ۱۳۳ روز پایه گذاری کند. کمونیست ها توسط نیروهای خارجی شکست خوردند و کشور توسط نیروهای رومانی اشغال شد. پس از ترک رومانی، میکلوش هورتی با یک ارتش ملی بوداپست را به تصرف درآورد، فاتحان بوداپست در ۴ ژوئن۱۹۲۰ معاهده ای تحت عنوان پیمان تریانون را به امضا رساندند که به موجب آن تقریباً یک سوم قلمرو قدیمی پادشاهی مجارستان و تقریباً یک سوم جمعیت به کشورهای همسایه تعلق پیدا کرد. در جنگ جهانی دوم، ارتش مجارستان با امید بازنگری در تعریف مرزهایش به نیروهای محور پیوست. بعد از شکست سختی در کنار رودخانه دُن دولت هورتی مذاکراتی برای تسلیم به نیروهای متفقین انجام داد. در نتیجه این سیاست دوگانه ارتش آلمان در ۱۹ مارس ۱۹۴۴، مجارستان را اشغال، هورتی را ساقط و یک دولت دست نشاندهٔ نازی را با ریاست فرنتس سالاشی از حزب صلیب پیکان جایگزین کرد. با شکست آلمان ها در جنگ جهانی دوم، رژیم دست نشاندهٔ آن ها در مجارستان نیز توسط ارتش سرخ شوروی از قدرت ساقط شد. به موجب معاهده صلح پاریس مصوب ۱۰ فوریه ۱۹۴۷، «مجارستان می بایست از کلیهٔ قلمرو خود که در جریان جنگ جهانی دوم به دست آورده بود صرف نظر می کرد، همچنین به پرداخت ۳۰۰ میلیون دلار غرامت به شوروی، چکسلواکی و یوگسلاوی محکوم شد». در سال ۱۹۴۸ حزب کمونیست با پشتیبانی نیروهای شوروی در مجارستان قدرت را در دست گرفت، نظام جمهوری خلق در مجارستان تأسیس، صنعت ملی و زمین های کشاورزی اشتراکی و حکومت تک حزبی شد و در عین حال مخالفین توسط پلیس مخفی ترور می شدند. یکی از مهمترین مخالفان حکومت کمونیستی، رهبر کلیسای کاتولیک مجارستان یوژف میندسنتی در سال ۱۹۴۸ به زندان افتاد، انقلاب ۱۹۵۶ توسط نیروهای شوروی سرکوب شد که در پی آن جمعیتی در حدود ۲۰۰٬۰۰۰ نفر به خارج از کشور گریخت. ایمره نادی رهبر انقلاب اعدام و میندسنتی به سفارت آمریکا پناهنده شدند و بازداشت ها و محکومیت ها تا ماه ها ادامه پیدا کرد. پس از شکست انقلاب در ۱۹۵۶ یانوش کادار قدرت را تا ۱۹۸۸ در دست گرفت. در اواخر حکومت شوروی و پیش از فروپاشی، حکومت وابسته به آن در مجارستان، آزادی های سیاسی بیشتری به احزاب مخالف داد و سرانجام در سال ۱۹۸۹ حکومت کمونیستی مجارستان فروپاشید. پس از آن در اکتبر ۱۹۸۹ قانون اساسی اصلاح شد و یک نظام چندحزبی در مجارستان روی کار آمد. آخرین نیروهای شوروی در ژوئن ۱۹۹۱، مجارستان را ترک کردند و به ۴۷ سال حضور نظامی در مجارستان پایان دادند. جغرافیای مجارستان به صورت سنتی با دو رودخانهٔ اصلیِ آن یعنی دانوب و تیسا تعریف می شود که کشور را به سه بخش تقسیم می کند: فرادانوب، فراتیسا و میان دانوب–تیسا. حرکت دانوب از شمال به جنوب و از میانهٔ مجارستان کنونی است به نحوی که کل کشور در حوضهٔ آبریز آن قرار می گیرد. فرادانوب یا ترانسدانوبیا در ضمن تقسیم بندی قدیمیست از آن جهت که دانوب سر حد امپراتوری روم بوده است. فرادانوب گسترهٔ غربیِ کشور را از مرکز تا مرز اتریش دربردارد، با زمینی تپه ای و کوه های کوتاه. فرادانوب مشتمل است بر: ادامهٔ شرقیِ کوه های آلپ و کوهپایه های آن در غرب مجارستان، کوه های فرادانوبی در مرکزِ فرادانوب، کوهای مِچک در ناحیهٔ بارانیا (شمال شهر پچ) و کوه های ویلانْی در جنوب. هِویز بزرگترین چشمه آب گرم جهان و بالاتون بزرگترین دریاچه اروپای مرکزی هر دو در فرادانوب قرار دارند. ویژگی متمایز میان دانوب–تیسا و فراتیسا مسطح بودن آنهاست. دشت بزرگ مجارستان بخشی از هر دوی این دو ناحیه را پوشش می دهد. در شمالِ دشت کوهپایه های کارپات در مرز اسلواکی ایستاده اند. بلندترین نقطه مجارستان کوه کِکِش با ۱٬۰۱۴ متر ارتفاع در این قسمت واقع شده است. طبقه بندی های تخصصی: مجارستان از ۱۹ شهرستان تشکیل شده است به علاوه بوداپست که متعلق به هیچ شهرستانی نیست و مستقل است. شهرهای دبرتسن، سگد، میشکولتس، دْیور و پچ بزرگترین شهرهای کشور محسوب می شوند. رئیس جمهوری از بین اعضای مجمع ملی برای یک دوره پنج ساله برگزیده می شود. مقام او تا حدود زیادی تشریفاتی است و اما به صورت اسمی وی فرمانده رئیس نیروهای مسلح و دارای قدرت های از جمله نامزدی برای نخست وزیری است که باید توسط اکثریت آرای اعضای پارلمان، بر پایه پیشنهاد ارائه شده توسط خود رئیس جمهوری انتخاب شود. در مجارستان رئیس جمهور و نخست وزیر توسط دو سوم آراء پارلمان تعیین می شود. در مه ۲۰۱۲ در پی کناره گیری پال اشمیت، رئیس جمهوری پیشین مجارستان به دلیل اتهام سرقت علمی در نگارش رساله دکترا، مجمع ملی مجارستان یانوش آدر را به عنوان رئیس جمهور انتخاب کرد. حزب مخالف دولت در پارلمان از شرکت در رای گیری خودداری ورزیده و گفت که انتخاب آقای آدر به این سمت باعث می شود تا حزب حاکم پایه های قدرت خود را محکم تر کند. قانون اساسی جدید مجارستان از اول ژانویه ۲۰۱۲ سال جاری به اجرا گذاشته شده است؛ در حالیکه اتحادیه اروپا هشدار داده بود که بخشی از محتوای آن شامل تغییر در موقعیت بانک مرکزی و ارتباط آن با دولت، ساختار قوه قضاییه و تشکیلات ناظر بر حفظ اطلاعات و حریم خصوصی شهروندان برای این اتحادیه قابل قبول نیست. اتحادیه اروپا علیه مجارستان به دلیل اصلاحاتی که در قانون اساسی این کشور صورت گرفته به دادگاه شکایت کرده است. در انتخابات ماه مه ۲۰۱۴ پارلمان اروپا، در مجارستان حزب حاکم که به عنوان راستگرا و ضد خارجی شهرت دارد با بیش از ۵۰ درصد، اکثریت مطلق آرا را به خود اختصاص داده است. معادن بوکسیت بسیار غنی در این کشور، شناسایی شده و به بهره برداری رسیده است. نیمی از صادرات مجارستان را ماشین آلات کشاورزی، ابزار مهندسی و غلات و ماشینهای صنعتی تشکیل می دهند. در سال ۲۰۰۸ اقتصاد مجارستان زیر فشار بدهی شدید و کسری بودجه قرار داشت. ارزش پول مجارستان موسوم به فورینت، و شاخص اصلی معرف سهام در آن کشور، موسوم به بوکس، هم زمان با سیر نزولی بازارهای مالی جهان، تنزل کرد. در پی کاهش شدید ارزش پول ملی و فشار مضاعف بر اقتصاد، مقامات این کشور به سراغ صندوق بین المللی پول رفتند. بانک مرکزی مجارستان برای جذب دارایی های مردم به بانک ها، بهره عامل را به ۵/ ۱۱ درصد افزایش داد. در ۱۳۳۱ پس از جنگ جهانی دوم یک موافقت نامه بازرگانی بین ایران و مجارستان منعقد شد که پایه مبادلات بین دو کشور در سال های بعدی قرار گرفت: از ۱۳۵۹ پس از جریان گروگان گیری در سفارت آمریکا و تحریم های اقتصادی، صدور نفت به آمریکا نه به طور مستقیم که از طریق مجارستان ادامه پیدا کرد. یکی از چندین شرکت مجاری که در این معاملات حضور داشتند، شرکت واردات و صادرات نفت و مواد معدنی مینرال ایمپکس () بوده که با از دست دادن ده سنت در ازای هر دلار، نفت ایران را به آمریکا صادر می کرده است. این ده درصد به حساب شخصی افراد در مجارستان و با اطلاع سران دولت وقت مجار و شوروی از طریق آمریکا واریز می شد و تا فروپاشی کمونیسم نیز ادامه پیدا کرد که صدمه زیادی بر پیکر اقتصاد مجارستان به نفع حساب های شخصی وارد آورد. جمعیت مجارستان بالغ بر ۹٬۶۶۳٬۰۰۰ نفر (۲۰۲۰) است. ۸۸٪ جمعیت کشور از مجارها تشکیل شده و دیگر ساکنان این کشور رومانیایی ها، صربها، کروواتها، آلمانی ها، و کولیها هستند. مطالعات ژنتیکی نشان داده است که مجارها فقط ۱۳ درصد از ژن های اقوام اورالی را دارا هستند. ۷۰٪ مردم مسیحی کاتولیک و ۲۵٪ پروتستان هستند. یاسی ها که از قدیم در شهرستان یاس-نادی کون-سولنوک پراکنده اند، از اقوام ایرانی عشایر سکا هستند که تا قرن سیزده پیوسته با کومان ها زندگی می کرده اند و در زمان بلای چهارم در پادشاهی مجارستان ساکن شدند. تنها نمونه از زبان یاسی یک واژه نامه یاسی-لاتین است که در سال ۱۹۵۷ در پشت یک سند قدیمی کشف شد، در ابتدا تصور می شد که متن آن مربوط به پچنگ ها است. این سند اکنون در سازمان اسناد ملی مجارستان نگاه داری می شود و شامل ۴۰ لغت مربوط به تعارفات و ضمائر ملکی است. ترک شناس مجار "دیولا نِمِت" با تحقیق و مطالعه آن را رمزگشایی کرده و به زبان آسی مربوط یافته است. خواهرخواندگی دو شهر یزد و یاس برنی که رابطهٔ تاریخی مستقیمی با هم ندارند، اما ریشه های باستانی، مردمانش را به یکدیگر ارتباط می دهد و از طرفی تلفظ آنها نیز شبیه است در هشت آذر ۱۳۸۶ انجام شد. نماد شهر یاس برنی، شیپور ، در ۱۳۹۱ در میدان آزادی یزد رونمایی شد. نماد یزد یعنی بادگیر باغ دولت آباد نیز طی سفر هیئت شهرداری یزد در یاس برنی رونمایی شد. مجارستان به علت گسترهٔ جغرافیایی متفاوت از فرادانوب در غرب تا دشت بزرگ مجارستان در مرز اوکراین در شرق و همچنین تاریخ پرفراز و نشیب دارای تنوع فرهنگی است. از صنایع دستی غنی آن می توان از گل دوزی، سفالگری و کنده کاری نام برد. موسیقی نیز از راپسودیهای فرنتس لیست تا موسیقی مدرن برگرفته از موسیقی فولکلور و کولی نیز دارای تنوع بسیار است. ادبیات و شعر در زبان مجاری بسیار حائز اهمیت است، اگرچه شعرا و نویسندگان زیادی در ایران و جهان شناخته شده نیستند، اما آثار شاندور مارائی، ایمره کِرتِس برندهٔ جایزه نوبل ادبیات، ایشتوان ارکنی و ماگدا سابو در ایران و دنیا ترجمه شده اند. طبق آمار سال ۲۰۱۱، ۹٬۸۹۶٬۳۳۳ نفر از جمعیت مجارستان (معادل ۹۹٫۶٪ از جمعیت کشور) به زبان مجاری صحبت می کنند که از این بین ۹٬۸۲۷٬۸۷۵ نفر (معادل ۹۰٪) از این زبان به عنوان زبان اول استفاده می کنند و ۶۸٬۴۵۸ نفر زبان دومشان است. ارتش مجارستان به دو شاخهٔ نیروی زمینی مجارستان و نیروی هوایی مجارستان تقسیم می شود. ارتش مجارستان در غالب برنامه آیساف تحت سرپرستی ناتو تا سال ۲۰۱۴ در افغانستان حضور داشتند.
[ { "answer1": "مرزهای کنونی مجارستان حدوداً با تعریف سال ۱۹۲۰ در پیمان صلح تریانون همخوانی دارد که به موجب آن ۷۱ درصد از خاک و ۵۸ درصد از جمعیت (شامل ۲۳ درصد از جمعیت مجار) کشور جدا شد.", "answer2": "مجارستان از سال ۲۰۰۴ عضو اتحادیه اروپاست", "distance": 940, "question": "مجارستان در سال 1920 چه پیمانی را امضا کرد و در چه سالی به عضویت اتحادیه اروپا درآمد؟" }, { "answer1": "زبان رسمی آن مجاری از خانوادهٔ فین واوگری، پر گویشترین در بین زبان های اورالی است.", "answer2": "طبق آمار سال ۲۰۱۱، ۹٬۸۹۶٬۳۳۳ نفر از جمعیت مجارستان (معادل ۹۹٫۶٪ از جمعیت کشور) به زبان مجاری صحبت می کنند", "distance": 16220, "question": "آیا زبان مجاری به عنوان زبان رسمی این کشور از خانواده زبان های اورالی است و بر اساس آمار سال 2011 چه تعداد از مردم این کشور به این زبان صحبت می کنند؟" }, { "answer1": "مجارستان از ۲۳ اکتبر ۱۹۸۹ با جمهوری پارلمانی دموکراتیک اداره می شود.", "answer2": "جغرافیای مجارستان به صورت سنتی با دو رودخانهٔ اصلیِ آن یعنی دانوب و تیسا تعریف می شود", "distance": 9885, "question": "مجارستان از چه تاریخی به صورت جمهوری پارلمانی دموکراتیک اداره می شود و رودهای اصلی این کشور چه نام دارند؟" }, { "answer1": "تاریخ نگار و جغرافی دان ایرانی، گردیزی در کتاب زین الاخبار (تألیف در سالهای ۱۰۴۸–۱۰۵۲ میلادی) بخش مربوط را از عربی به فارسی ترجمه و خلاصه کرده است.", "answer2": "نیمی از صادرات مجارستان را ماشین آلات کشاورزی، ابزار مهندسی و غلات و ماشینهای صنعتی تشکیل می دهند.", "distance": 10825, "question": "قدیمی‌ترین منبع فارسی که در آن نام مجار ذکر شده است مربوط به چه کسی و چه کتابی است و چه چیزی نیمی از صادرات این کشور را تشکیل می دهد؟" } ]
[ { "answer1": "مجارستان کشوری در اروپای مرکزی است و با مساحت ۹۳٬۰۳۰ کیلومتر مربع در حوضهٔ پانونی قرار دارد.", "answer2": "هِویز بزرگترین چشمه آب گرم جهان در فرادانوب قرار دارد.", "question": "مجارستان در چه منطقه جغرافیایی قرار دارد و بزرگترین چشمه آب گرم جهان در کدام قسمت این کشور قرار دارد؟" } ]
gemini-2.0-flash-exp
446
: شنا و سلامت شنا ورزشی کامل است و مزایای بسیار زیادی برای بدن انسان دارد. نوزادان از زمانی که جنین بودند درون آب قرار داشتند. شنا روشی عالی در میان انواع و اقسام ورزش ها و تمرین های حرکتی است. این ورزش فرای توانایی ها و سن، روشی مناسب و مطلوب برای فعال بودن و سالم بودن می باشد. شنای مستمر و منظم باعث کاهش خطر ابتلا به بیماری های مزمن نظیر امراض قلبی، دیابت نوع دوم و سکته می گردد. این ورزش همچنین باعث افزایش روحیه می گردد. خواص شنا بدون کمترین تماس های فیزیکی و فرسایشی عاید بدن انسان می شود. برخی فیزیولوژیست ها بر این باور هستند که شنا انتخاب کارآمدی برای کسانی است که با محدودیت های فیزیکی و بدنی خاص مواجه هستند. آن ها می گویند شنا برای اشخاصی که تمرین های غیر از شنا، برایشان خسته کننده و همراه درد است، بهترین گزینه است. شنا ورزشی است که همه بدن را به تحرک وامی دارد. شنا باعث می شود که فرد انرژی افزون تری برای انجام کارهای روزانه خود به دست آورد. این تمرین ورزشی بدن انسان را انعطاف پذیرتر می کند. در تمرین شنا تمام اعضا بدن در حالت ورزش کردن هستند؛ قلب، ریه ها، عضلات و … این فعالیت های بدنی در حالتی است که به مفاصل فشار بسیار کمی وارد می گردد. شنا برای سلامت عمومی و تناسب اندام تمرین بسیار خوبی است، با این توضیح که این تمرین برای کاهش وزن بهترین روش نمی باشد. کاهش وزن، از بین بردن استرس، افزایش عزت نفس و خودباوری، کمک در بهتر شدن خلق و خوی و احساس بهتر، توانمند کردن عضلات و ماهیچه ها، بهبود خواب، کاهش فشار مفصلی در حین ورزش، عدم احساس گرمای حاصل از ورزش و دوری از تعرق، تقویت دستگاه گردش خون، جلوگیری از ابتلاء به بیماری دیابت نوع دوم و کاهش فشار خون و کلسترول خون از نتایج شنای مستمر می باشد. به دلیل این که در شنا کردن اکثر عضلات بدن در فعالیت هستند، قلب و ریه ها به منظور اکسیژن رسانی به ماهیچه ها به فعالیت شدید می افتند این بدان معنا است که شنا تمرین بسیار عالی برای تقویت دستگاه گردش خون (قلب ها و عروق) است. شنا همچنین باعث تعادل در فشار خون می گردد. شنا یکی از بهترین تمرین های ورزشی هوازی است که تمام بدن را به تحرک وادار می کند و تنگى نفس افراد بیش از پنجاه سال را بالا می برد. هر شخص با شنا کردن، کالری زیادی را که حدود حدود ۵۰۰ تا ۶۵۰ کالری در ساعت است، می سوزاند البته این بستگی دارد به این که با چه کیفیتی شنا کند و چه میزان شناور باشد به عبارتی هر چه چربی تان بیشتر باشد، بیشتر شناور می مانید و برای شنا کالری کمتری نیاز دارید. پژوهش اولیه بر روی شنا و مصرف کالری نشان داده است که شنا، بدون توجه به ضربه، حدود ۸۹٪ کالری سوزانده شده در طی دویدن و ۹۷٪ کالری سوزانده در طی دوچرخه سواری در یک دوره زمانی مشابه را می سوزاند. به بیان دیگر، شنا حدود ۱۱٪ کمتر از دویدن اما تنها ۳٪ کمتر از دوچرخه سواری می سوزاند. یک نکته با اهمیت در این اطلاعات این است که سوزاندن کالری به شدت ورزش وابستگی دارد و امکان آن کاملاً وجود دارد که در زمانی مشابه کالری های بیشتری را بسوزانید در صورتی که با شدت بیشتر شنا کنید. بهترین ورزش (بدون فشار بر مفاصل) برای کالری سوزاندن و افزایش سوخت و ساز بدن شنا کردن است. شنا بدون شک یکی از بهترین ورزش ها برای انسان است. در شنا حدود ۵۰۰ کالری در هر ساعت می سوزد. اگر چند شناگر با وزن ثابت، یک مسافت شنا را مسابقه دهند، آن شناگری که نفر آخر می شود کالری بیشتری سوزانده است به عبارتی دیگر اگر تمرین شنای خود را در بازه زمانی طولانی تری انجام دهید، کالری بیشتری می سوزانید. در شنا حتی پس از پایان تمرین و به منظور بازیابی، ترمیم و احیاء بافت های ماهیچه ای انرژی از طرف بدن صرف می شود و این انرژی منجر به سوزاندن کالری می گردد. از شنا در برنامه های تناسب اندام استفاده می شود. هر شخص با شنا می تواند به وزن مطلوب رسیده و آن را حفظ و کنترل کند. با یک تمرین اروبیک ۳۰ دقیقه ای یک یا چند روزه در هفته به شکلی پرتوان و نسبتاً شدید در استخر شنا، می توان به آن برنامه تمرینی کاهش وزن توصیه شده مطلوب دست یافت. شنا برای کسانی که اضافه وزن دارند و قصد دارند به وزن مناسب برسند، سودمند می باشد. چرا که این ورزش به دلیل هوازی بودن در سوختن کالری های اضافی که می تواند منجر به اضافه وزن شود تأثیر مطلوبی دارد. شناور ماندن روی آب دارای خواصی می باشد که از جمله آن کاهش وزن است. ورزش شنا جزء ورزش های مفید برای کاهش وزن است. این ورزش، فعالیت مناسب و مؤثر برای سریع لاغر شدن است. برای کاهش وزن با شنا می بایست به تغذیه و نیازهای بدن برای تولید انرژی توجه کنیم؛ بنابراین باید تغذیه ای متعادل و متنوع داشت تا بتوان وزن کم کرد و دردی نداشت. در استخرهای شنا کلاس هایی برای کسانی که می خواهند وزن کم کنند برگزار می شود. باید مکان و روشی که با آن راحت تر هستید را پیدا کنید. بسیاری از متخصصان به کودکانی که دچار اضافه وزن هستند توصیه می کنند که به استخر بروند. همچنین اطفالی که قادر به شنا کردن نیستند انجام فعالیت های بدنی در آب باعث کاهش وزن آن ها می شود. طی یک پژوهش توسط انجمن قلب آمریکا؛ ۴ تا ۶ جلسه تمرین شنای ۳۰ تا ۶۰ دقیقه ای، باعث کاهش وزن، کاهش خطر سکته قلبی، دیابت و دیگر بیماری های قلبی می گردد. البته این برنامه در کنار یک رژیم غذایی متعادل و سالم، نتیجه بخش است. یکی از معایب شنا که نباید نادیده گرفت، افزایش اشتها پس از تمرینات آبی است. بسیاری از مردم پس از شنا، به شکلی بی رویه خوراک شان زیاد می شود و کالری هایی را که در استخر سوزانده اند دوباره در بدنشان انبار می کنند. این افزایش اشتها با شنا کردن در آب های خنک و سرد که بیشتر در استخرهای روباز وجود دارد، افزایش پیدا می کند. برخی از استخرهای شنا برگزارکننده کلاس های اروبیک آبی () به منظور کاهش وزن هستند. تمرین های اروبیک آبی فعالیتی شدید و در عین حال کم برخورد هستند. اروبیک آبی برای کاهش وزن بسیار مناسب است. از شنا در برنامه های ترمیم بافت ها استفاده می شود. این ورزش در ترمیم صدمات بافتی استخوانی کمک می کند. توانمند کردن استخوان های آسیب دیده از دیگر خواص شنا می باشد. کسانی که در تمرین های ورزشی یا فعالیت های فیزیکی زیاد دارای کوفتگی عضلات یا شکستگی و ترک برداشتن استخوان شده اند، می توانند با تحرک در آب از شدت آسیب خود بکاهند. ورزشکاران از آب برای ترمیم و بهبود صدمات ورزشی استفاده می کنند. همچنین شنا برای رفع کوفتگی و خستگی پس از تمرینات ورزشی بسیار مناسب است. بسیاری از کسانی که از بیماری آرتروز یا دیگر ناتوانی های مفصلی رنج می برند، از شنا کردن برای بازیابی سلامتی و درمان ناتوانی های حرکتی و همچنین التیام درد و انعطاف در اندام های حرکتی استفاده می کنند. متوسط چگالی یا دانسیته بدن انسان تقریباً اندازه آب است. وقتی بدن داخل آب قرار می گیرد توسط آب محافظت می شود به عبارتی انسان در آب غوطه ور می شود. هنگامی که سطح آب تا کمرگاه است، بدن شخص فقط ۵۰ درصد وزن خود را تحمل می کند، این عدد برای سطح آب تا سینه ۲۵ تا ۳۵ درصد و برای گردن ۱۰ درصد است. هنگامی که در آب غوطه ور می شوید، بدن سبک تر می شود و راحت تر می توان حرکت کرد. در آب غلتیدن تقریباً مشابه تجربه جاذبه صفر است. خنکی آب مزاحمت گرما و تعرق را در ورزش از شما دور می کند. یکی از مزایای شنا نسبت به ورزش هایی که در روی زمین انجام می شود این است که شخص در آب شناور شده و از جراحت ها و تماس های آسیب زا به دور است. همچنین مقاومت آب در حین شنا ۱۲ تا ۱۴ درصد بیشتر از هوا است لذا شناگر کندتر از زمین تمرین می کند و این باعث جلوگیری حرکات سریع ورزشی شده و فرد را محفوظ نگاه می دارد. شنا کردن همچنین برای بیماران آسمی مطلوب است زیرا محیط اطراف استخر مکانی گرم و مرطوب برای آنان محسوب می شود. کودکانی که به بیماری آسم مبتلا هستند به علت حملات آسمی نمی توانند ورزش های روزمره را به سهولت انجام دهند و بعضی از آن ها از ترس این حملات از ورزش فاصله گرفته اند، اما مطالعات نشان می دهد که کودکان مبتلا به آسم در هنگام شنا کردن مشکلی برای آن ها رخ نمی دهد. شنا ورزشی است که همهٔ افراد در هر سن و سالی، آن را به طور گسترده انجام می دهند. پس از نوزادی تا هر سنی می توان شنا کرد. زنان باردار نیز می توانند از ورزش های درون آب سود ببرند. در دوران حاملگی شنا باعث تقویت عضلات کمر و شکم می گردد و این باعث یک زایمان خوب و سالم می گردد. شنا به دلیل این که یک ورزش مقاومتی در مقابل آب است، قدرت بدنی شما را به خصوص در ناحیه نیم تنه بالایی افزایش می دهد. شنا برای اشخاصی که از کمردرد مزمن رنج می برند، ثمربخش است. این ورزش موجب تسکین دردهای مفاصل شده، کارکرد ماهیچه ها را افزایش می دهد. هنگام شنا هیچ نوع فشاری از سوی زمین وجود ندارد که این باعث می گردد مفاصل از فشار و کشیدگی به دور باشند. شنا برای اشخاصی که تمرین های غیر از شنا، برایشان خسته کننده و همراه درد است، بهترین گزینه است. شنا ورزشی است که همه بدن را به تحرک وامی دارد. این نوع تمرین برای کسانی که از آرتروز رنج می برند یا با محدودیت های سیستم عضلانی اسکلتی یا وزنی مواجه هستند، ورزشی کم برخورد با درگیری بسیار کم محسوب می شود. آب در دمای مناسب، مفاصل را نرم می کند. شنا، در خواب بهتر تأثیر مطلوب دارد. شنا خستگی جسمانی که باعث چرت و خواب آلودگی می شود را برطرف می کند. این تمرین ورزشی میزان کلسترول خون را کاهش می دهد. این تمرین ورزشی هضم غذا را بهتر می کند. قوی کردن عضلات بدن از دیگر مزیت های ورزش شنا است. شنا تمام عضلات بدن را وادار به تحرک می کند، عضلاتی نظیر شانه، کمر، شکم، پا، ران، سرینی بزرگ. حرکت در آب به نسبت هوا، ۱۲ برابر نیروی بیشتری می طلبد. شنا و آب عوامل مهمی در توانمند کردن بدن انسان هستند. در شنا عضلات فقط در مقابل مقاومت آب کار می کنند. در یک پژوهش بر روی مردانی که یک برنامه شنا ۸ هفته ای را تکمیل کردند، ۲۳/۸٪ افزایش در ماهیچه سه سر بازویی (پشت بازو) دیده شد. بهترین ورزش (بدون فشار بر مفاصل) برای قوی کردن و استحکام ماهیچه ها، تمرینات و تحرکات آبی و شنا کردن است. شنا ماهیچه ها و مفاصل را توانمند و مستحکم کرده و بدن را انعطاف پذیر و نرم می سازد. می توان در آب فعالیت های شدید عضلانی داشت، بدون این که زیاد به بدن فشار بیاید و خستگی ایجاد شود؛ بنابراین نسبت به ورزش های دیگر کمتر خسته کننده است. در این ورزش عضلات کمر به شدت کار می کنند و نتایج مطلوبی حاصل می شود. ماهیچه های اصلی که در مرحله راندن یک شناگر در حرکت های شنا از آن ها استفاده می شود عبارتند از: سلامت دستگاه گردش خون از دیگر مزیت های ورزش شنا است. در پژوهشی بر روی زنان و مردان میان سال بدون فعالیت بدنی که به مدت ۱۲ هفته تمرین شنا انجام دادند، حجم ضربه (مقدار خون پمپ شده با هر ضربان که نشاندهنده قدرت قلب است) تا ۱۸٪ بهبود پیدا کرد. شنا باعث ریتم منظم قلب و سازگاری مناسب با دیگر فعالیت های فرد می شود. همچنین شنا باعث تثبیت فشار خون، کاهش فرکانس قلبی و افزایش تحمل در انجام فعالیت ها می گردد. علاوه بر این شنا در وضعیت درازکش، به بازگشت خون وریدی به سمت قلب کمک کرده و آن را آسان می سازد. در این حالت دیگر لازم نیست برای برگشت خون از سیاهرگ به قلب بر نیروی جاذبهٔ زمین غلبه شود. افزایش بازده قلب، کاهش ضربان قلب، افزایش کیفیت خون از نظر حمل مقدار بیشتری اکسیژن ذخیره شده، مقدار بیشتری گلیکوژن در جگر و ماهیچه ها و افزایش تعداد میتوکندری ها در تارهای ماهیچه ای از دیگر مزایای شنا کردن می باشد. پژوهش های انجام شده حاکی از آن است که شنا کردن کودکان باعث سلامت شش و قلب آن ها در سنین بزرگسالی می شود. شنا همچنین باعث قدرت ماهیچه های قلب می شود. سلامت دستگاه گردش خون به وسیله شنا به ویژه برای سالمندان توصیه می شود. شنا باعث تنظیم تنفس می گردد. سلامت دستگاه تنفسی از دیگر مزیت های این ورزش است. در پژوهشی بر روی زنان و مردان میان سال بدون فعالیت بدنی که به مدت ۱۲ هفته تمرین شنا انجام دادند، مصرف اکسیژن حداکثر، ۱۰٪ بهبود پیدا کرد. بسیاری از کسانی که از بیماری آرتروز یا دیگر ناتوانی های مفصلی رنج می برند، از شنا کردن برای بازیابی سلامتی و درمان ناتوانی های حرکتی و همچنین التیام درد و انعطاف در اندام های حرکتی استفاده می کنند این نوع تمرین برای کسانی که از آرتروز رنج می برند یا با محدودیت های سیستم عضلانی اسکلتی یا وزنی مواجه هستند، ورزشی کم برخورد با درگیری بسیار کم محسوب می شود. شنا باعث آرامش می شود، خصوصاً بین افراد عصبی و تحریک پذیر مؤثر است. شنا ورزشی است که اضطراب و هیجان را کم می کند. آب با خاصیت ماساژ دهندگی، باعث ایجاد آرامش و تمدد اعصاب می گردد. شنا روشی مناسب و مؤثر برای به دست آوردن اعتماد به نفس است. شنا باعث کاهش آثار زیان بار استرس می شود. بسیاری از پژوهشگران بر این اعتقاد هستند که اطفال از سنین بسیار کم نیز قادر به انجام این ورزش هستند و می توانند از همان سال های اولیه زندگی خود از فواید آن بهره بگیرند. بسیاری از کودکان پیش از آنکه قادر باشند راه بروند می توانند شنا کنند. شنا باعث تقویت ماهیچه ها و افزایش حجم ریه می شود. به علاوه الگوی خواب شبانه کودکانی که شنا می کنند، بسیار منظم می شود. اولین چیزی که بعد از مدتی شنا می توانید در کودک خود مشاهده کنید، اعتماد به نفس و احساس استقلالی است که در او رشد یافته است. بچه های ۶ تا ۱۰ ماهه، قادر هستند در زیر آب به مدت ۵ دقیقه شنا کنند و نفس خود را نگاهدارند. تحقیقات نشان داده اطفالی که آموزش شنا را از ماه های نخستین زندگی خود شروع کرده اند، دارای بدن قوی تری نسبت به کودکان دیگر هستند. نتایج به دست آمده نشان می دهد که نوزادانی که در تمرینات شنا شرکت کرده اند و آن را ادامه داده اند، توانایی تعادل بدنی آن ها افزایش پیدا می کند. برای مثال توانایی آن ها روی یک پا ایستادن یا گرفتن توپ در هوا بیشتر از سایر کودکان است. دانشمندان اعلام کردند شنای نوزادان نه تنها باعث افزایش تعادل آن ها می گردد، بلکه هماهنگی جسمی آن ها را نیز تنظیم می کند و به زبان دیگر می توان گفت تمرین های شنا نه تنها برای اندام های بدن و حفظ تعادل کودکان مفید است، بلکه اثرات مثبت دیگری نظیر شرایط مناسب بدنی و اعتماد به نفس را نیز در پی خواهد داشت. شنای کرال سینه و کرال پشت در تقویت عضلات بازو و شانه، شنای قورباغه در تقویت عضلات ران و سینه و شنای پروانه در تقویت عضلات سینه و عضله راست شکم مؤثر هستند. تغییر نوع شنا در حین تمرین به صورت مرحله به مرحله، به علاقه شما به این ورزش می افزاید. مضرات شنا فقط برای اشخاصی است که مبتلا به بیماری خاصی مثل دیابت کنترل نشده، صرع، تشنج عضلات، مشکلات تپش قلب هستند، می باشد. عفونت گوش، بیماری های شدید گوش و حلق و بینی، سینوزیت، برخی بیماری ها نای و ریه ها، و برخی بیماری های پوستی ممکن است از شنای غیربهداشتی ناشی گردد. نشانه های گوش دردی که معمولاً پس از شنا حاصل می شود عبارتند از: برای برطرف کردن درد، آسپیرین یا استامینوفن بدهید و از کمپرس گرم بر روی گوش استفاده کنید و سعی کنید با خشک کردن مجرای گوش بعد از هر بار شنا، از بروز این عارضه جلوگیری کنید. بدین منظور چند قطره گلیسیرین در هر گوش بریزید. یکی از معایب شنا برای افراد چاق یا دارای اضافه وزن که نباید نادیده گرفت، افزایش اشتها پس از تمرینات آبی است. بسیاری از مردم پس از شنا، به شکلی بی رویه خوراک شان زیاد می شود و کالری هایی را که در استخر سوزانده اند دوباره در بدنشان انبار می کنند. از شنا تا ۳ ساعت بعد از خوردن مواد غذایی زیاد و آب دار باید خودداری کرد. اگر مدت طولانی در تابش آفتاب مانده اید، از داخل شدن ناگهانی به آب سرد بپرهیزید، دلیل این توصیه جلوگیری از شوک دمایی می باشد. تدریجاً داخل استخر شوید یا در آغاز گردتان، بعد شکم و قفسه سینه را خیس نمایید. نگذارید بیش از حد خسته شوید و به جریان هایی که از آب رود دور می گردند، خوشبین نباشید. از تنها شنا کردن، به ویژه دور شدن از ساحل خودداری کنید. برای جلوگیری از زگیل زدن، زیر دوش و پیرامون استخر دمپایی بپوشید. برای محافظت از چشم ها، عینک شنا ضروری است. همچنین برای رعایت اصول بهداشتی و محافظت از موها، کلاه مخصوص شنا توصیه می شود. دماغی یا گیره دماغ نیز باعث می گردد آب استخر داخل بینی شما نرود. پیش از ورود به استخر و جکوزی آب داغ و سرد بدن خود را با یک شوینده مناسب شستشو دهید و پای خود را در داخل حوضچه کلر قرار دهید. پیش از ورود به استخر مثانه خود را تخلیه کنید و از تف کردن، مزمزه کردن آب، شستن و خارج کردن ترشحات بینی خودداری کنید. هنگام شنا کردن خلط گلوی خود را به آب استخر وارد نکنید. ترجیحاً هنگام ابتلاء به بیماری توأم با خلط عفونی، به شنا نپردازید. اگر بیماری پوستی از قبیل بیماری های قارچی قابل سرایت دارید به هیچ عنوان به استخر عمومی مراجعه نکنید. پس از استخر نیز بدن خود را به شکلی کامل و آب تمیز بشویید. پرهیز از دویدن در پیرامون استخر، شنا کردن در عمق متناسب با توانایی، شنا کردن و اجتناب از بازی و شوخی های خطرناک می تواند ایمنی نسبی افراد را تأمین کند. هنگامی که دچار خستگی و گرفتگی عضلانی شدید از شنا کردن در قسمت های عمیق خودداری کنید. از شنا کردن در دریا هنگامی که شرایط طوفانی وجود دارد پرهیز کنید. آب محیطی برای انتقال و رشد جانوران ذره بینی بیماری زایی است که عامل مریضی هایی از قبیل تب تیفویید اسهال آمیبی و باسیلی، هپاتیت، تبخال، ورم ملتحمه چشم و زرد زخم و غیره می باشد. عوامل عفونت های ذیل در استخرهای کثیف ممکن است وجود داشته باشد: اشعه خورشید باعث سوختگی پوست به ویژه در ناحیه سرشانه می شود لذا توصیه می شود از دراز کشیدن زیاد در زیر آفتاب در خلال زمان برهنگی در اطراف استخرها و دریاها پرهیز کنید. کلر آزاد باقی مانده استخر حداقل ۲ تا ۵/۱ میلی گرم در آب باشد مقادیر کمتر از این میزان ممکن است عواملی از قبیل کریپتوسپوریدیوم را از بین نبرد. مرتباً محیط استخر را تمیز نگاه دارید و آب آن را به دفعات کافی تعویض و تخلیه نمائید. آب استخر را جهت وجود باکتری های کلی فرم و پسودوموناس کنترل کنید، این دو می توانند شاخص های مناسبی جهت سنجش میزان کارایی سیستم های ضدعفونی کننده و بهداشت آب باشند.
[ { "answer1": "هر شخص با شنا کردن، کالری زیادی را که حدود حدود ۵۰۰ تا ۶۵۰ کالری در ساعت است، می سوزاند البته این بستگی دارد به این که با چه کیفیتی شنا کند و چه میزان شناور باشد به عبارتی هر چه چربی تان بیشتر باشد، بیشتر شناور می مانید و برای شنا کالری کمتری نیاز دارید.", "answer2": "با یک تمرین اروبیک ۳۰ دقیقه ای یک یا چند روزه در هفته به شکلی پرتوان و نسبتاً شدید در استخر شنا، می توان به آن برنامه تمرینی کاهش وزن توصیه شده مطلوب دست یافت. شنا برای کسانی که اضافه وزن دارند و قصد دارند به وزن مناسب برسند، سودمند می باشد.", "distance": 1386, "question": "شنا چه تاثیری بر میزان کالری سوزی دارد و همچنین، چگونه میتوان از خواص شنا برای کاهش وزن بهره برد؟" }, { "answer1": "به دلیل این که در شنا کردن اکثر عضلات بدن در فعالیت هستند، قلب و ریه ها به منظور اکسیژن رسانی به ماهیچه ها به فعالیت شدید می افتند این بدان معنا است که شنا تمرین بسیار عالی برای تقویت دستگاه گردش خون (قلب ها و عروق) است.", "answer2": "بسیاری از کسانی که از بیماری آرتروز یا دیگر ناتوانی های مفصلی رنج می برند، از شنا کردن برای بازیابی سلامتی و درمان ناتوانی های حرکتی و همچنین التیام درد و انعطاف در اندام های حرکتی استفاده می کنند این نوع تمرین برای کسانی که از آرتروز رنج می برند یا با محدودیت های سیستم عضلانی اسکلتی یا وزنی مواجه هستند، ورزشی کم برخورد با درگیری بسیار کم محسوب می شود.", "distance": 8643, "question": "علاوه بر تقویت دستگاه گردش خون، شنا چه تاثیر دیگری بر سلامت جسمانی دارد و برای کسانی که دچار آرتروز هستند، چه تاثیری دارد؟" }, { "answer1": "شنای کرال سینه و کرال پشت در تقویت عضلات بازو و شانه، شنای قورباغه در تقویت عضلات ران و سینه و شنای پروانه در تقویت عضلات سینه و عضله راست شکم مؤثر هستند.", "answer2": "زنان باردار نیز می توانند از ورزش های درون آب سود ببرند. در دوران حاملگی شنا باعث تقویت عضلات کمر و شکم می گردد و این باعث یک زایمان خوب و سالم می گردد.", "distance": 5083, "question": "چه عضلاتی در شنای کرال سینه و شنای قورباغه تقویت می شوند و چرا زنان باردار می توانند از شنا بهره ببرند؟" }, { "answer1": "مضرات شنا فقط برای اشخاصی است که مبتلا به بیماری خاصی مثل دیابت کنترل نشده، صرع، تشنج عضلات، مشکلات تپش قلب هستند، می باشد. عفونت گوش، بیماری های شدید گوش و حلق و بینی، سینوزیت، برخی بیماری ها نای و ریه ها، و برخی بیماری های پوستی ممکن است از شنای غیربهداشتی ناشی گردد.", "answer2": "پیش از ورود به استخر و جکوزی آب داغ و سرد بدن خود را با یک شوینده مناسب شستشو دهید و پای خود را در داخل حوضچه کلر قرار دهید. پیش از ورود به استخر مثانه خود را تخلیه کنید و از تف کردن، مزمزه کردن آب، شستن و خارج کردن ترشحات بینی خودداری کنید. هنگام شنا کردن خلط گلوی خود را به آب استخر وارد نکنید. ترجیحاً هنگام ابتلاء به بیماری توأم با خلط عفونی، به شنا نپردازید. اگر بیماری پوستی از قبیل بیماری های قارچی قابل سرایت دارید به هیچ عنوان به استخر عمومی مراجعه نکنید.", "distance": 1471, "question": "در چه شرایطی شنا کردن برای افراد مضر است و همچنین در هنگام شنا کردن چه نکاتی بهداشتی را باید رعایت کنیم؟" } ]
[ { "answer1": "شنا باعث آرامش می شود، خصوصاً بین افراد عصبی و تحریک پذیر مؤثر است. شنا ورزشی است که اضطراب و هیجان را کم می کند. آب با خاصیت ماساژ دهندگی، باعث ایجاد آرامش و تمدد اعصاب می گردد. شنا، در خواب بهتر تأثیر مطلوب دارد. شنا خستگی جسمانی که باعث چرت و خواب آلودگی می شود را برطرف می کند.", "answer2": "بسیاری از پژوهشگران بر این اعتقاد هستند که اطفال از سنین بسیار کم نیز قادر به انجام این ورزش هستند و می توانند از همان سال های اولیه زندگی خود از فواید آن بهره بگیرند. بسیاری از کودکان پیش از آنکه قادر باشند راه بروند می توانند شنا کنند. شنا باعث تقویت ماهیچه ها و افزایش حجم ریه می شود. به علاوه الگوی خواب شبانه کودکانی که شنا می کنند، بسیار منظم می شود.", "question": "شنا چه فوایدی در کاهش استرس و بهبود خواب دارد و همچنین، چگونه شنا به کودکان کمک میکند؟" } ]
gemini-2.0-flash-exp
447
: سازمان فدائیان (اقلیت) سازمان فدائیان (اقلیت) یک سازمان کمونیست است که از انشعاب خرداد ماه ۱۳۵۹ درون سازمان چریک های فدایی خلق ایران پدید آمد. ارگان این سازمان کار نام دارد که هر دو هفته یک بار منتشر می شود. متن زیر بیانیه رسمی سازمان است که در وبسایت خود آورده است:سازمان فدائیان (اقلیت) یک سازمان کمونیست است که برای سرنگونی نظام سرمایه داری و برقراری یک جامعه کمونیستی مبارزه می کند.سازمان فدائیان (اقلیت) برای ایجاد جامعه ای بدون طبقات مبارزه می کند که در آن هر گونه استثمار، ستم، تبعیض، نابرابری اجتماعی و اختناق برافتاده باشد، تمام اعضا آزاد و برابر جامعه در رفاه و خوشبختی زندگی کنند و استعدادهای خود را شکوفا سازند.هدف فوری سازمان فدائیان (اقلیت) سرنگونی جمهوری اسلامی و برقراری حکومت شورائی کارگران و زحمتکشان است.حکومت شورائی که مظهر پیگیرترین و کامل ترین شکل دمکراسی است، وسیع ترین و کامل ترین آزادی های سیاسی را برقرار خواهد ساخت و با تحقق مطالبات دمکراتیک و رفاهی - اجتماعی عمومی، دگرگونی های سوسیالیستی را آغاز خواهد نمود. از شعارهای امروزهٔ آن ها می توان «سرنگون باد رژیم جمهوری اسلامی – برقرار باد حکومت شورائی»، «زنده باد آزادی- زنده باد سوسیالیسم»، «کار - نان - آزادی - حکومت شورائی» را نام برد. سازمان چریک های فدایی خلق ایران ایران از سال ۱۳۴۹ با قیام سیاهکل علیه رژیم شاهنشاهی ایران مبارزات مسلحانه خود را آغاز کردند. می توان گفت این سازمان در جریان انقلاب ۱۳۵۷ و مدت ها بعد از انقلاب پرهوادارترین جریان سیاسی چپ ایران بود که از نیروی مردمی و توده ای چشم گیری برخوردار بود. بعد از انقلاب اختلاف نظر بر سر «"ماهیت و پایگاه طبقاتی جمهوری اسلامی "» سبب تجزیه و انشعاب در سازمان چریک های فدایی خلق ایران شد که به دوجناح اقلیت و اکثریت تقسیم شد. از میان محافل و گروه هایی که در نیمه دوم دهه چهل در ایران شکل گرفتند، دو گروه پایه گذار سازمان چریک های فدایی خلق ایران شدند. این دو گروه بعدها به گروه احمدزاده پویان و مفتاحی و گروه جنگل یا گروه جزنی - ظریفی معروف شدند. گروه اول در نیمه دوم دهه چهل از ادغام چند محفل کمونیستی تهران، مشهد، تبریز و مازندران تشکیل شد. آنچه پس از یک دوره مباحثات تئوریک در دستور کار این گروه قرار گرفت، اقدام به یک مبارزهٔ جدی از طریق تلفیق مبارزهٔ سیاسی و نظامی به ویژه با تکیه بر تجربیات انقلاب کوبا و مبارزات چریک های شهری در آمریکای لاتین بود. گروه جزنی- ظریفی در سال ۱۳۴۵ با هدف ایجاد جنبش مسلحانه در ایران تشکیل شده بود. گروه جنگل از بقایای گروه جزنی - ظریفی که در زمستان ۴۴ ضربه خورد و رهبران اصلی آن دستگیر شدند، در پاییز سال ۴۷ به رهبری حمید اشرف، اسکند صادقی نژاد و غفور حسن پور اصیل شکل گرفت. با بازگشت صفایی فراهانی و صفاری آشتیانی از فلسطین، در تاریخ ۱۵ شهریور ۱۳۴۹، دسته ۴ نفری پیشگامان کوهستان از دره ای به نام مکار در نزدیکی چالوس حرکت خود را به سمت غرب برای تدارک مبارزه مسلحانه آغاز کرد. اما هنوز این تدارک به طور کامل فرجام نگرفته بود که به علت برخی دستگیری ها و احتمال دستیابی رژیم به پاره ای اطلاعات، عملیات زودتر آغاز گردید و در ۱۹ بهمن ۱۳۴۹ حمله به پاسگاه ژاندارمری سیاهکل انجام گرفت. گفتگوی دو گروه برای اتحاد نیز شروع شد. در اوایل زمستان ۱۳۴۹ دو گروه بر سر این موضوع که کار را از هم اکنون باید در کوه سازمان داد، توافق کردند. اما هنوز بر سر برخی از مباحث، از جمله تقدم آغاز مبارزه در شهر یا کوه و روستا، اختلاف نظر وجود داشت. تماس های دو گروه در فاصلهٔ هفدهم تا بیست و دوم فروردین سال ۱۳۵۰ به وحدت و ادغام آن ها و اعلام موجودیت چریک های فدایی خلق انجامید. در شامگاه ۱۹ بهمن، به پاسگاه سیاهکل حمله شد. این درگیری تا ۸ اسفند ادامه پیدا کرد. مهدی اسحاقی و محمد رحیم سماعی- در حین نبرد جان باختند و بقیهٔ گروه دستگیر و روز ۲۹ اسفند سال ۱۳۴۹ اعدام شدند. اسامی ۱۵ رفیقی که در نبرد سیاهکل جان باختند، عبارتند از: علی اکبر صفایی فراهانی، احمد فرهودی، جلیل انفرادی، غفور حسن پور اصیل، عباس دانش بهزادی، محمد هادی فاضلی، هوشنگ نیری، اسماعیل معینی عراقی، شعاع الدین مشیِّدی، ناصر سیف دلیل صفایی، هادی بنده خدا لنگرودی، مهدی اسحاقی، محمد رحیم سماعی، محمدعلی محدث قندچی و اسکندر رحیمی نام داشتند. به رغم شکست عملیات نظامی، سیاهکل از نظر سیاسی یک پیروزی برای چریک ها بود. بازتاب و حمایت وسیعی در جامعه یافت. به ویژه که در ادامهٔ آن، مبارزهٔ مسلحانه در شهر ادامه پیدا کرد. در سال ۱۳۵۰ تعداد زیادی از رهبران و کادرهای برجسته سازمان دستگیر و به جوخهٔ اعدام سپرده شدند. عملیات نظامی که دیگر اساساً در شهرها متمرکز شده بود، گسترش یافت. در مجموع در دورانی که از سیاهکل آغاز و به سقوط رژیم شاه می انجامد، حداقل ۴۰۰ تن از فدائیان یا توسط رژیم شاه تیرباران شدند، یا در نبردهای مسلحانه جان باختند. چندهزار تن از اعضاء و هواداران سازمان دستگیر و به زندان محکوم شدند. با این وجود ادامه کاری سازمان در مبارزه تضمین گردید. ضربات سال ۱۳۵۴ که با بیژن جزنی و همراهانش در ۳۰ فروردین ۵۴ در زندان شروع شد و تا تیرماه سال ۱۳۵۵ ادامه یافت، ضربات جبران ناپذیری بر سازمان وارد کرد. در ۸ تیرماه ۱۳۵۵، رژیم با گسیل یک نیروی نظامی وسیع و استفاده از هلی کوپتر به خانه ای که اعضای شورای عالی سازمان چریک های فدائی خلق در آن اجلاس داشتند، یورش برد. درگیری مسلحانه ساعت ها ادامه یافت. تعدادی از عوامل رژیم به قتل رسیدند. در جریان این نبرد، تمامی اعضای رهبری سازمان جان باختند. رفیق حمید اشرف که تا آن موقع بارها حلقه محاصره ساواک را شکسته بود و بارها پس از ضربات، با سازمان دهی مجدد، به ادامه کاری و فعالیت سازمان یاری فراوان رسانده بود، در این ضربه جان باخت. از سال ۱۳۵۴، نظرات رفیق بیژن جزنی نقش برجسته تری در سازمان چریک های فدائی خلق یافت. در نشریهٔ نبرد خلق شماره ۴ که در اردیبهشت ۱۳۵۵ انتشار یافت با صراحت بیشتری بر این نظرات تأکید کرد. فعالیت های توده ای و رفتن کادرها به درون کارخانه ها، گام مهمی در تلاش برای تحقق اهداف طبقاتی سازمان بود. این مرحلهٔ گذار از فعالیت های چریکی به کار توده ای در میان کارگران بود که البته از جمع بندی تثبیت قطعی سازمان در سال ۱۳۵۳ به تأخیر افتاده بود. نقد مواضع گذشته سازمان در کتاب "دیکتاتوری و تبلیغ مسلحانه" و سپس در تعدادی از مقالات در نشریهٔ کار انتشار یافت. بر طبق این نقد، به رغم تمام دست آوردها و نقش مثبتی که "سچفخا تا قیام در جنبش ایفا کرده بود، با اشتباهات و انحرافاتی روبرو بود که برخی از فقدان تجربه و سطح به نسبت پایین آگاهی و دانش کمونیستی در آن مقطع ناشی می شدند و برخی دیگر بیانگر نفوذ گرایشات عموم خلقی در سازمان بودند. به رغم جوانب مثبت و نقشی که نظرات رفقا هر یک در مراحلی از مبارزه و حیات سیاسی سازمان ایفا نمودند، اما اشتباهات و انحرافاتی در این نظرات وجود داشت که به چند مورد آن نیز در ادامه اشاره می شود. از همان آغاز، سازمان، ارزیابی نادرستی از مسألهٔ شرایط عینی انقلاب داشت. احمدزاده به عدم رشد کافی تضادها در جامعه توجه نکرد و نقش بازدارندهٔ دیکتاتوری و سرکوب را مطلق نمود. ادعا شد که تضادها به قدر کافی رشد کرده، نارضایتی و اعتراض به قدر کافی وجود دارد و شرایط عینی انقلاب موجود است. اما تنها دیکتاتوری است که مانع جریان وسیع جنبش های خود به خودی و سرنگونی رژیم شاه است. این بینش در واقع نوعی اراده گرایی بود و به چپ روی در سازمان انجامید. این نظر پس از مدتی کوتاه در سازمان مردود اعلام شد؛ با این وجود، نه بر نگرش کلی سازمان نسبت به مسألهٔ دیکتاتوری تأثیر قابل ملاحظه ای داشت و نه بر تاکتیک های سازمان. اگرچه سازمان با پذیرش نظرات رفیق جزنی، وجود شرایط عینی انقلاب را در آن مقطع رد کرد، اما مجدداً بر مسألهٔ تاکتیک مسلحانه به عنوان یک تاکتیک محوری تأکید شد. احمدزاده در نظرات خود نقشی مطلق برای مبارزهٔ مسلحانه قائل بود. او می گفت: در ایران "تنها عمل نظامی ماهیتا سیاسی است که وسیله توانای متلاشی ساختن رژیم است." این نگرش انحرافی بود که موانعی را بر سر راه کار سیاسی - تشکیلاتی توده ای سازمان، گسترش آن و اشکال متنوع مبارزه پدیدمی آورد. این دیدگاه بعداً تا حدودی، توسط بیژن جزنی مورد انتقاد قرار گرفت و رد شد. اگرچه جزنی بر فعالیت سیاسی و صنفی تأکید ویژه ای داشت، اما وی نیز برای تمام پروسه، تاکتیک مسلحانه را تاکتیکی محوری و عمده می دانست و این نیز انحرافی دیگر بود. در این رابطه جزنی می نویسد: "جنبش مسلحانه، مبارزه مسلحانه را به منزله محور تاکتیک های خود و به عنوان عمده ترین و مناسب ترین شکل مبارزه می شناسد و تاکتیک های دیگر را فقط در رابطه با این شکل عمده یعنی با درک نقش تاکتیک های مسلحانه با اتکا به آن ها به کار می گیرد." در حالی که اولاً- تاکتیک محوری تاکتیک عمده نیست. ثانیاً- تاکتیک تبلیغ مسلحانه تا زمان تثبیت سازمان می توانست نقش محوری داشته باشد. به عبارت دیگر تا اواخر سال ۵۲ که تثبیت سازمان چریک های فدائی خلق ایران رسماً در نشریهٔ نبرد خلق اعلام شد؛ لذا به رغم تأکیدی که که در این مرحله بر مبارزه سیاسی و کار در درون طبقهٔ کارگر می شد، پذیرش این تاکتیک نمی توانست تأثیر منفی خود را بر فعالیت سیاسی و کار سازمان در درون طبقهٔ کارگر بر جای نگذارد. یا هنگامی که مسعود احمدزاده می گفت در اینجا اعلان جنگ، خود جنگ است، با یکی دیگر از اشتباهات وی رو به رو می شویم که وظیفه پیشاهنگ را تا سطح انقلاب کردن پیش می برد. از سوی دیگر نگرش نسبت به مسئله دیکتاتوری نه تنها اصلاح شد، بلکه در نظرات جزنی چنان برجسته می شود که بر تضاد کار و سرمایه سایه می افکند و نبرد با دیکتاتوری به یک مرحله استراتژیک تبدیل می شود. جزنی در کتاب "نبرد با دیکتاتوری شاه" نوشت: "به نظر ما جنبش حاضر که مرحله ای ست از جنبش رهایی بخش خلق، با شعار استراتژیک مبارزه با دیکتاتوری شاه مشخص می شود." از این جهت، نظرات جزنی حتی در مقایسه با نظرات احمدزاده یک گام به پس بود. اگر احمدزاده معتقد بود که "مبارزه با سلطه امپریالیستی یعنی سرمایه جهانی عناصری از مبارزه با خود سرمایه را دربردارد" و "به این دلیل عناصری از یک انقلاب سوسیالیستی نیز در بطن این مبارزه ضد امپریالیستی متولد شده و در جریان مبارزه شروع به رشد می کند." و هر چه دولت ماهیتا و صورا بورژوایی تر شده است، عناصر سوسیالیستی انقلاب اهمیت بیشتری پیدا کرده، مبارزه با سلطه سرمایه جهانی بیشتر به مبارزه با خود سرمایه مبدل می شود." حال نبرد با دیکتاتوری خود به یک مرحله استراتژیک مجزا تبدیل می گردد. این نظریه، گرایش عموم خلقی را در سازمان تقویت کرد. نبرد میان کارگران و سرمایه داران تحت الشعاع نبرد خلق علیه دیکتاتوری قرار می گیرد و استقلال طبقاتی کارگران مخدوش می شود. علاوه بر آن، با وجود این که مسعود احمدزاده و بیژن جزنی هر دو، شیوه تولید مسلط را پس از اصلاحات ارضی، سرمایه داری می دانستند، بر این باور بودند که مبارزه مسلحانه در کوه و روستا توده ای می شود و تحت تأثیر جنگ درازمدت توده ای قرار داشتند. این دیدگاه با ساختار اقتصادی- اجتماعی جامعه ایران همخوانی نداشت؛ از همین رو بود که پس از سیاهکل عملاً از دستور کار سازمان خارج شد. اشکال مبارزه توده ای در جریان انقلاب و قیام مسلحانه توده ای در شهرها نیز نادرستی این دیدگاه را نشان داد. نتایج منفی این تفکرات و گرایشات عموم خلقی در سازمان به ویژه در دوران قیام، در جریان به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی و اندکی پس از آن در رشد گرایشات اپورتونیستی راست در سازمان و کشیده شدن بخش بزرگی از نیروهای سازمان به دنباله روی از جمهوری اسلامی خود را نشان داد. در ارزیابی اشتباهات و انحرافات سازمان در دوران قبل از قیام، باید در نظر گرفت که این انحرافات هنوز به صورت یک گرایش عمل می کرد و نمی توانست بر خصلت کمونیستی و انقلابی سازمان تأثیر بگذارد. در نتیجه همین خصلت های کمونیستی و انقلابی و مبارزه دیگر است که سازمان می تواند تقریباً تمامی پیشروان کارگری و روشنفکران انقلابی کمونیست را به سوی خود جلب کند و با اعتلاء وسیع جنبش توده ای به قدرتمندترین و به قوی ترین سازمان در میان کارگران تبدیل گردد. در روز ۲۱ بهمن هنگامی که هزاران تن از اعضاء و هواداران سازمان برای بزرگداشت ۱۹ بهمن در دانشگاه گرد آمده بوند، با اعلام خبر حملهٔ گارد جاویدان رژیم سلطنتی به همافران در پادگان نیروی هوایی، جمعیت با شعار «ایران را سراسر سیاهکل می کنیم»، سیل آسا به سوی فرح آباد به حرکت درآمد. این نبرد، آغاز قیام توده ای ۲۲ بهمن بود که تمام مراکز نظامی و سرکوب رژیم سلطنتی در تهران در هم کوبید. در این روزها، همه جا صحبت از چریک های فدایی و نقش آن ها در قیام بود. همراه با قیام ۱۳۵۷ گروه کثیری از کارگران و زحمتکشان، زنان و جوانان چپ و رادیکال به صفوف سازمان پیوستند. سازمان چریک های فدایی خلق ایران در مدتی کوتاه تبدیل به بزرگ ترین سازمان کمونیست خاورمیانه شد. میتینگ ها و راهپیمایی های سازمان در تهران ابعادی چند صدهزار نفره به خود گرفت. تیراژ نشریه کار، ارگان سازمان به مرز ۲۰۰ هزار رسید. تا اواخر سال ۵۸، شبکه های تشکیلاتی سازمان در سراسر ایران برپا شده و حتی به دورترین روستاها کشیده بودند. کمتر کارخانه و مرکز تولیدی و خدماتی را می شد یافت که حوزه های کارگری سازمان در آن جا تشکیل نشده باشند. پیشگام، تشکیلات دانشجویی سازمان، نقش تعیین کننده را در دانشگاه ها به دست آورده بود. زنان چپ و رادیکال در تشکل اتحادیه ملی زنان متشکل شده بودند که ابتکار آن در دست فعالین سازمان بود. علاوه بر این در مناطقی نظیر آذربایجان، گیلان و مازندران، کردستان، لرستان، خوزستان و ترکمن صحرا، اعتبار و نفوذ سیاسی سازمان فوق العاده بالا بود. سازمان چریک های فدایی خلق ایران به یک آلترناتیو نیرومند در برابر رژیم حاکم تبدیل شده بود. با تمام این اوصاف، سازمان نتوانست از این موقعیت استثنایی برای سرنگونی طبقه حاکمه و برقراری یک حکومت انقلابی استفاده کند. علت آن بود که در پی قیام و سرنگونی رژیم شاه، دیگر مواضع، تاکتیک ها و خط مشی گذشته سازمان پاسخگوی شرایط جدید نبود و عملاً کنار گذاشته شدند. اما سازمان هنوز فاقد یک برنامه مدون، صریح و روشن و تاکتیک های منسجم پرولتری بود که بتوانند راهنمای عمل سازمان باشند. در شرایط نوینی که با سرنگونی رژیم شاه و استقرار یک قدرت ارتجاعی دیگر به نام جمهوری اسلامی پدید آمده بود، گرایش عموم خلقی در سازمان تقویت شد و به تدریج به اپورتونیسم تام و تمامی تبدیل گردید که مظهر آن جریان موسوم به «اکثریت» بود. پس از قیام، مهم ترین اختلافی که در سازمان بروز کرد، موضع گیری در قبال حاکمیت جدید و ماهیت آن بود. اکثریت کمیته مرکزی، جمهوری اسلامی را خرده بورژوایی، انقلابی، مترقی می دانستند و دفاع و حمایت از جمهوری اسلامی و اتحاد با آن را مطرح می کردند. در قبال این گرایش، اقلیتی از اعضا و کادرهای سازمان که جمهوری اسلامی را رژیمی ضدانقلابی و ارتجاعی می دانست، خواهان مقابله و مبارزه پیگیر با آن و تدارک برای سرنگونی آن بود. اکثریت اعضاء تحریریه کار از مدافعین جدی این نظریه بودند و این موضع مورد حمایت تعدادی از اعضاء و کادرهای سازمان و بخش قابل ملاحظه ای از هواداران سازمان بود. مسائل مورد اختلاف در سازمان به یک بحران جدی انجامید. کمیته مرکزی در آذر ۱۳۵۸ پلنوم وسیعی را برگزار کرد تا بحران را ریشه یابی و راه حل ارائه دهد. در این پلنوم، اکثریت بر این اعتقاد بود که ابتدا باید به گذشته سازمان پرداخت و بعد به مسائل مبرم، یعنی ابتدا یک دوره به مبارزه ایدئولوژیک پیرامون گذشته سازمان پرداخته شود و سپس به مسائل مبرم. اما گرایش مخالف این نظر معتقد بود که با توجه به اوضاع سیاسی جامعه، باید از کانال پاسخ به نیازهای مبرم جنبش و تدوین اهداف، برنامه، استراتژی، و تاکتیک ها در جهت حل بحران گام برداشت و در جریان تدوین این مسائل با انحرافات گذشته نیز برخورد کرد. گرایش اقلیت، خواهان برخورد قطعی با حاکمیت و تعیین سیاست روشن در قبال آن بود. خواهان تدوین برنامه و اهداف، استراتژی و تاکتیک ها برای مداخله فعال در مبارزه طبقاتی به منظور غلبه بر بحران بود. اقلیت بر این عقیده بود که از کانال برخورد با مسائل مشخص باید با اشتباهات و اشکالات خط مشی گذشته سازمان نیز برخورد کرد. در مورد کردستان نیز اقلیت خواهان ادامه مبارزه مسلحانه با نام سازمان بود. جریان اکثریت خواهان کنار گذاردن مبارزه مسلحانه بود و از مبارزه، بدون نام سازمان در کردستان دفاع می کرد. پلنوم نظر اول را پذیرفت و از همین جاست که به طور مشخص دو جریان «اکثریت» و «اقلیت» در سازمان شکل گرفتند. پس از پلنوم ذکر شده، اختلافات تشدید شد و به انشعاب انجامید. این انشعاب در خرداد ۱۳۵۹ صورت گرفت و دو سازمان به نام سچفخا (اکثریت) و سچفخا (اقلیت)، شکل گرفتند. سازمان چریک های فدایی خلق (اقلیت) به مبارزه علیه رژیم جمهوری اسلامی ادامه داد، به سازماندهی کارگران و گروه های مختلف پرداخت. در سال ۱۳۶۰ کنگره اول در تهران برگزار گردید. کنگرهٔ اول، فعالیت های سازمان پس از انشعاب را مورد ارزیابی قرار داد. نقاط قوت و ضعف این فعالیت ها را مورد ارزیابی قرار داد. خط مشی سیاسی، استراتژی و تاکتیک های سازمان را مشخص ساخت و چندین قطعنامه در این ارتباط تصویب کرد. پس از پایان کنگره بزرگ ترین ضربه به سازمان وارد آمد. اکثریت اعضاء کمیته مرکزی سازمان و تعداد زیادی از اعضا و کادرها و هواداران سازمان دستگیر و اعدام شدند، یا در جریان مقاومت مسلحانه در دفاع از خود در برابر نیروهای امنیتی رژیم کشته شدند. با وجود این موضوع مجدداً تشکیلات بازسازی شده و با برگزاری پلنوم وسیع سال ۶۱ کمیته مرکزی نیز ترمیم گردید. در سال ۶۴، نیروهای امنیت جمهوری اسلامی به تشکیلات کارگری سازمان ضربه زد. حدود ۴۰ نفر از کادرهای کارگری دستگیر و تعدادی اعدام شدند. در فاصلهٔ سال های ۶۰ تا ۶۴ کادرهای برجسته سازمان توسط رژیم دستگیر و برخی اعدام شو یا به حبس های درازمدت محکوم گشتند. تعداد زیادی از زندانیانی که دراای محکومیت بودند در جریان قتل عام زندانیان سیاسی، در تابستان ۶۷ اعدام شدند. با این همه هنوز در سال ۶۴ سازمان تنها جریان سیاسی بود که نشریه کار را در داخل ایران منتشر و توزیع می کرد و حوزه های تشکیلاتی سازمان در کارخانه ها و محلات فعال بودند. مع هذا این ضربات پی در پی رژیم نه تنها قدرت رزمی سازمان را پایین آورد، بلکه آن را از درون نیز تضعیف کرد و بحران های جدیدی پدیدآورد که نتیجه آن انشعابات بعدی بود. در انشعاب های سال های ۶۱، ۶۴ و ۶۶ تعدادی از اعضای سازمان جدا شدند. در سال ۱۳۶۴ کنگرهٔ سوم سازمان تشکیل شد که پس از آن تاکنون هر دوسال یک بار کنگره تشکیل شده است. در سال ۱۳۶۶ سازمان تصمیم گرفت تا فراهم آمدن شرایط برای برگزاری کنگره دوم، هر دو سال یک بار، کنفرانس هایی برگزار کند که از قدرت تصمیم گیری و وظایف یک کنگره برخوردار باشند. کنفرانس اول سازمان که در سال ۱۳۶۶ برگزار شد، برنامه و اساسنامه سازمان را تصویب کرد. با جمع بندی انتقادی عملکرد گذشته سازمان، قطعنامه ای را تصویب کرد. در این قطعنامه آمده است: «هر چند ضربات مکرر پلیس به سازمان یکی از عوامل محدودکننده حیطه فعالیت و انجام وظایف سازمانی ما بوده است، اما این ضربات با شکل سازمانی و فعالیت و سبک کار ما مرتبط بوده اند.» کنفرانس ششم سازمان که در دی ماه ۱۳۷۵ برگزار شد، نام سازمان را از سازمان چریک های فدایی خلق (اقلیت) به سازمان فداییان (اقلیت) تغییر داد. کنفرانس ششم واژه های چریک و خلق را که متعلق به یک دوران سپری شده از مبارزه سازمان بودند، از نام سازمان حذف نمود. کنفرانس هفتم سازمان که در مرداد ۱۳۷۸ برگزار شد، جمهوری دموکراتیک خلق را از برنامه سازمان حذف نمود و به جای آن حکومت شورایی کارگران و زحمتکشان را قرار داد.
[ { "answer1": "سازمان فدائیان (اقلیت) یک سازمان کمونیست است که برای سرنگونی نظام سرمایه داری و برقراری یک جامعه کمونیستی مبارزه می کند.", "answer2": "هدف فوری سازمان فدائیان (اقلیت) سرنگونی جمهوری اسلامی و برقراری حکومت شورائی کارگران و زحمتکشان است.", "distance": 357, "question": "سازمان فدائیان (اقلیت) چگونه سازمانی است و هدف فوری آن چیست؟" }, { "answer1": "سازمان چریک های فدایی خلق ایران ایران از سال ۱۳۴۹ با قیام سیاهکل علیه رژیم شاهنشاهی ایران مبارزات مسلحانه خود را آغاز کردند.", "answer2": "بعد از انقلاب اختلاف نظر بر سر «\"ماهیت و پایگاه طبقاتی جمهوری اسلامی \"» سبب تجزیه و انشعاب در سازمان چریک های فدایی خلق ایران شد که به دوجناح اقلیت و اکثریت تقسیم شد.", "distance": 281, "question": "چه زمانی سازمان چریک های فدایی خلق ایران مبارزات مسلحانه خود را آغاز کرد و چه اختلافی باعث انشعاب در سازمان شد؟" }, { "answer1": "از میان محافل و گروه هایی که در نیمه دوم دهه چهل در ایران شکل گرفتند، دو گروه پایه گذار سازمان چریک های فدایی خلق ایران شدند. این دو گروه بعدها به گروه احمدزاده پویان و مفتاحی و گروه جنگل یا گروه جزنی - ظریفی معروف شدند.", "answer2": "آنچه پس از یک دوره مباحثات تئوریک در دستور کار این گروه قرار گرفت، اقدام به یک مبارزهٔ جدی از طریق تلفیق مبارزهٔ سیاسی و نظامی به ویژه با تکیه بر تجربیات انقلاب کوبا و مبارزات چریک های شهری در آمریکای لاتین بود.", "distance": 317, "question": "دو گروه پایه گذار سازمان چریک های فدایی خلق ایران چه نام داشتند و چه چیزی در دستور کار گروه اول قرار گرفت؟" }, { "answer1": "در شامگاه ۱۹ بهمن، به پاسگاه سیاهکل حمله شد.", "answer2": "اسامی ۱۵ رفیقی که در نبرد سیاهکل جان باختند، عبارتند از: علی اکبر صفایی فراهانی، احمد فرهودی، جلیل انفرادی، غفور حسن پور اصیل، عباس دانش بهزادی، محمد هادی فاضلی، هوشنگ نیری، اسماعیل معینی عراقی، شعاع الدین مشیِّدی، ناصر سیف دلیل صفایی، هادی بنده خدا لنگرودی، مهدی اسحاقی، محمد رحیم سماعی، محمدعلی محدث قندچی و اسکندر رحیمی نام داشتند.", "distance": 193, "question": "حمله به پاسگاه سیاهکل چه زمانی انجام شد و چه تعدادی از فداییان در نبرد سیاهکل جان باختند؟" }, { "answer1": "کنفرانس ششم سازمان که در دی ماه ۱۳۷۵ برگزار شد، نام سازمان را از سازمان چریک های فدایی خلق (اقلیت) به سازمان فداییان (اقلیت) تغییر داد.", "answer2": "کنفرانس ششم واژه های چریک و خلق را که متعلق به یک دوران سپری شده از مبارزه سازمان بودند، از نام سازمان حذف نمود.", "distance": 136, "question": "چه زمانی کنفرانس ششم سازمان برگزار شد و چه چیزی را از نام سازمان حذف نمود؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
448
: فهرست شخصیت های اساسینز کرید فهرست شخصیت های اساسینز کرید، مجموعه ای از مقاله هایی پیرامون معرفی شخصیت های بازی رایانه ای "اساسینز کرید" است. همه ی این شخصیت ها از شخصیت های حقیقی برگرفته شده اند. دسموند مایلز شخصیت اصلی این بازی است. او از نسل چهار حشاشین مهم الطایر این لا احد، اتزیو آئودیتوره، کانر کن وی و ادوارد کن وی است. او پیش تر به عنوان یک مهمان دار ساده بود، گرچه به صورت مخفی توسط شوالیه های معبد رشد نمود، اما از یک خانواده حشاشین بود. شان هاستینگ (صداگذار: دنی ولیس) یکی از اعضای گروه حشاشین های مدرن است. او دارای شخصیتی بدبین، نکته سنج اما مهربان است. او یک متخصص در علوم اطلاعاتی و ارتباطی است و به عنوان عضو تحلیل گر گروه شناخته می شود. شان در بازی های "کیش یک آدم کش ۲"، "" و "کیش یک آدم کش ۳" و قسمتی کوچک در "" حضور داشته و از شخصیت های محوری این سری محسوب می گردد. ربکا کرین (صداگذار: الیزا اشنایدر) یکی دیگر از اعضای گروه حشاشین های مدرن است. او مخترع نسخه ۲٫۰ آنیموس و به عنوان پشتیبان فنی این گروه، در کنار شان هاستینگ است. او در بازی های "کیش یک آدم کش ۲"، "" و "کیش یک آدم کش ۳" و قسمتی کوچک در "" حضور داشته و از شخصیت های محوری این سری محسوب می گردد. کلای کژمارک (صدا گذار: کم کلارک در کیش یک آدم کش ۲ و کیش یک آدم کش: برادری و گراهام کاتبرتسون در کیش یک آدم کش: افشاگری ها) شخصیتی در سری بازی های کیش یک آدم کش است که با عنوان نمونه ۱۶ شناخته می شود. کژمارک پیش از دسموند به عنوان یکی از نمونه های مورد استفاده شرکت آبسترگو قرار گرفته است. کژمارک نیز همانند دسموند از نسل الطایر ابن لا احد بوده و علائمی که توسط دسموند در پایان بازی نخست دیده می شود، سرنخ های به جا گذاشته شده از کژمارک است. کژمارک با کمکی از جانب لوسی استیل من امکان فرار از شرکت آبسترگو را یافت، اما این فراری ناموفق بود. کژمارک پس از این رخداد دست به خودکشی زد که پس از مدتی گذراندن دوران کما، از بین رفت. او در ظاهر شبیه داریم ابن لا احد، فرزند الطایر است. الطائر ابن لا احد (صداگذار:فیلیپ شهباز در کیش یک آدم کش و کاس انور در کیش یک آدم کش: افشاگری ها) شخصیت اصلی روایتگر بخش تاریخی بازی "کیش یک آدم کش" و شخصیت مکمل در بازی "" است. او در ۱۱ ژانویه ۱۱۶۵ زاده شد و یک حشاشین سوریه ای محسوب می گردد. زندگی او در دوران جنگ صلیبی سوم قرار گرفته است. نام او به زبان عربی و الطائر ابن لا احد است. الطائر به معنی پرنده است و نه به معنای عقاب؛ النصر واژه عربی با معنی عقاب است. او نیای دسموند مایلز و اتزیو آئودیتوره می باشد. در ""، رویدادهای پیش آمده برای این شخصیت را، از پیش از نسخهٔ نخست بازی روایت می کند. سال ۱۱۹۰ میلادی است و جنگ های صلیبی سوم در حال ایجاد سرنوشتی جدید برای سرزمین مقدس است. صلیبیون و مسلمانان در حال تلاش و مبارزه برای به دست آوردن کنترل این سرزمین هستند. در این میان، الطائر که به عنوان عضوی از گروه حشاشین های آن دوره است، زیر نظر المعلم-رهبر این گروه- در تلاش برای کسب برتری در جبهه مسلمانان است. الطائر دارای شخصیتی خشک اما پرتلاش است و در جریان مأموریت های خود برای گروه حشاشین همانند یک رهبر برای هم پیمانانش عمل می کند. او در جریان بازی نخست این سری، مأموریت کشتن سردمداران اصلی جبههٔ صلیبیون را برعهده می گیرد؛ وظیفه ای که توسط رئیس او، المعلم تعیین شده است. او موفق در اجرای این مأموریت است اما آخرین هدف او، رابرت دی سیبل قبل از کشته شدن توسط الطایر حقایقی را مربوط به المعلم فاش می کند و نقش خیانت کار او را برای الطائر بازگو می کند. الطائر پس از فهم این موضوع که المعلم، خود یکی از تمپلارها است، به نزد او بازمی گردد. اما در مقر اصلی حشاشین ها، شهر مصیاف، همه مردم توسط المعلم کنترل شده اند. المعلم توسط شیٔ نورانی با نام سیب عدن مردم را در کنترل خود قرار داده است. الطائر برای نجات جان مردم و جلوگیری از گسترش قدرت المعلم، به نبرد با او رفته و سرانجام او را از پای درمی آورد. الطائر با ماریا که قبل ها تمپلار بود ازدواج می کند و حاصل این ازدواج، دو پسر با نام های داریم و سیف است. او پس از مرگ المعلم به مدت کوتاهی رهبر گروه حشاشین ها می شود اما با خیانتی از جانب عباس صوفیان مواجه می شود و هنگامی که در سفر بود رهبری فرقه را از دست می دهد. در جریان خیانت عباس ماریا و سیف کشته می شوند. اما این پایان کار نبود و الطائر پس از مدت ها -که گروه حشاشین ها از عباس به عنوان رهبر رضایت نداشتند- به مصیاف بازمی گردد و با کمک گروه، عباس را کشته و به رهبری گروه دست می یابد. او در جریان حمله مغول به سرزمین های اسلامی، در سال ۱۲۵۷ میلادی، سیب عدن را در کتابخانه ای مخفی، واقع در زیرزمین قلعه مصیاف پنهان می کند؛ و خود نیز در همان مکان می میرد. الطائر ابن لا احد به عنوان یکی از محبوب ترین شخصیت های خیالی، توسط رکوردهای جهانی گینس، به عنوان شخصیت ۳۰ محبوب ترین شخصیت ها قرار گرفته است. این شخصیت همچنین نامزد دریافت جایزه «Stars' Badasssss» سال ۲۰۰۷ توسط وبگاه آی جی ان شد. همچنین جیز شیدین، تفسیرگر وب گاه آی جی ان، از الطائر به عنوان یکی از جذاب ترین جنگجویان که همواره برای بازی کردن آن علاقه دارد نام برد و او را واقع بینانه تر و کارآمد تر از پرنس، شخصیت اصلی بازی شاهزاده پارسی دانست. عباس صوفیان (صداگذار: نولان نورث در کیش یک آدم کش و یرمن گور در کیش یک آدم کش: افشاگری ها) یکی دیگر از حشاشین های دوران جنگ های صلیبی است. او به عنوان یکی از رقیبان الطائر می باشد. عباس در ابتدا و تا دوره ای از کودکی رابطه ای خوب با الطائر داشت، اما افشای برخی حقایق توسط الطایر مربوط به پدر عباس باعث دشمنی عباس با او شد. پس از مرگ المعلم و هنگامی که الطایر به سفر رفته بود او از این فرصت استفاده کرده و در نبود الطایر خود را رهبر فرقه نامید و همسر او ماریا را نیز کشت. اما پس از سال ها که گروه حشاشین ها از رهبری او ناراضی بودند، الطائر در سن ۸۵ سالگی با فرزندش به مصیاف بازگشت و با کمک همان گروه، عباس را کشت. اتزیو آئودیتوره دا فرینتزه (صداگذار: راجر اسمیت) شخصیت محوری روایت کننده بخش تاریخی بازی های کیش یک آدم کش ۲، و است. او عضوی از حشاشین ها دوران رنسانس ایتالیا و رهبر این گروه در آن دوران بوده است. او در ۲۴ ژوئن ۱۴۵۹ در شهر فلورانس زاده شد. او نیای دسموند مایلز و کلای کژمارک (نمونه ۱۶) است و خود نیز از نسل الطائر ابن لا احد است. میان مرگ الطائر و تولد اتزیو ۲۰۲ سال فاصله وجود دارد. او تا سن ۱۷ سالگی، غافل از گذشتهٔ پرحادثهٔ خود مشغول روزمرگی های زمان خود بود. پدرش جیووانی آئودیتوره یکی از معتبرترین افراد فلورانس آن زمان و یک بانکدار ثروتمند بود. جیووانی اما در اصل یکی از اعضای گروه حشاشین بود و اتزیو در سن ۱۷ سالگی این موضوع را می فهمد؛ زمانی که پدرش طی یک خیانت از جانب یکی از هم پیمانان خود، به همراه دو پسرش اعدام می شود. اتزیو که خود شاهد این صحنه بود برای گرفتن انتقام از بانیان این موضوع، گام در راه پدرش گذاشته و در قامت یک حشاشین، بانیان ان قتل را یکی پس از دیگری نابود می کند. او پس از ردگیری بانیان اعدام پدرش، به رودریگو بورجیا، کاردینال بانفوذ آن زمان و پاپ آینده کلیسای کاتولیک می رسد. رودریگو که یک تمپلار است به سیب عدن دست پیدا کرده و اتزیو راه دشواری را برای ازمیان برداشتن او در پیش دارد. اما اتزیو در نهایت او را شکست می دهد اما از کشتن او صرف نظر می کند و سیب عدن را از دست او خارج می سازد. سپس اتزیو به همراه عمویش به مونتریجیونی می رود و در آنجا مورد حملهٔ ارتش چزاره بورجیا، فرزند رودریگو بورجیا قرار می گیرد. طی این حمله شهر، به شدت تخریب و عموی اتزیو توسط چزاره کشته می شود. اتزیو به منظور نابود کردن چزاره بورجیا به رم رفته و در نهایت و با ایجاد یک شبکهٔ گسترده حشاشین ها در این شهر، او را شکست داده و سیب عدن را از او پس می گیرد. اتزیو به دنبال چزاره به اسپانیا رفته و سرانجام او را در آنجا می کشد. او در کیش یک آدم کش: افشاگری ها به منظور پاسخ به پرسش های بیشمارش از گذشتهٔ پر رمز و راز خود، قدم به مصیاف، محل مرگ جدش الطائر می گذارد. او در مصیاف برای باز نمودن کتابخانهٔ مخفی الطائر نیاز به کلیدهایی دارد که باید در قسطنطنیه به دنبال آن ها باشد، مکای که او با دوستان و افراد جدیدی آشنا شد. او پس از ماجراهای فراوان موفق به پیدا کردن کلیدها شده و به همراه صوفیا سارتور، که در قسطنطنیه با او آشنا شده بود به مصیاف بازمی گردد. اتزیو پس از ورود به این کتابخانه، اسکلت الطایر را درحالی که سیب عدن را از همگان پنهان نموده مواجه می شود و به احترام وی آن سیب را در همان جا باقی می گذارد. پس از آن، اتزیو لباس حشاشین را از تن خود خارج می کند و مأموریت طولانی خود را خاتمه می بخشد. اتزیو پس از ازدواج با صوفیا سارتور صاحب یک پسر و یک دختر می شود و سرانجام در سال ۱۵۲۴ و در سن ۶۵ سالگی بر اثر سکته قلبی در زادگاهش فلورانس می میرد. یوسف تعظیم (صداگذار: کریس پارسون) رهبر گروه حشاشین های ترک می باشد. یکی از اساسین های دوره انقلاب فرانسه که نقش تأثیرگذاری در این انقلاب داشت. پدر او در کاخ ور سایس فرانسه توسط شی پاتریک کورماک به قتل رسید.پس از ان فرنسوا دلا سر (یکی از رهبران تمپلارها )سرپرستی او را به عهده گرفت .۱۳ سال بعد در کاخ ورسایس فرانسه فرانسوا به قتل می رسد و قاتلین مرگ فرانسوا را به گردن ارنو می اندازند. او را در زندان باستیل فرانسه زندانی میکنند. در زندان با اساسین پیری به نام پیر بلیک آشنا می شود که توسط او مهارت شمشیر بازی ارنو ارتقا می یابد.در جرقه های اولیه انقلاب مردم به زندان باستیل حمله میکنند و در ان حمله ارنو وپیر بلیک از انجا فرار میکنند...پس از چند روز ارنو مخفیگاه اساسین ها را پیدا می کند و به آن ها می پیوندد. کانر کنوی (صداگذار: نواه وتس) شخصیت اصلی روایتگر بخش تاریخی بازی کیش یک آدم کش ۳ است. او از نسل الطائر ابن لا احد و اتزیو آئودیتوره بوده و نیای دسموند مایلز و نمونه ۱۶ می باشد. او از پدری انگلیسی و مادری بومی آمریکایی در قبیله موهاک متولد شد. در کودکی اش ارتش بریتانیا به قبیله او موهاک حمله کرد و آتش سوزی بزرگی در قبیله ایجاد شد که باعث مرگ مادر او شد. دوران نوجوانی و جوانی خود را در قبیله اش گذراند سپس در سن هجده سالگی نزد آکیلیز اساسین پیری رفت تا او را تبدیل به یک قاتل کند. ادوارد جیمز کنوی (صداگذار: مت رایان) (۱۶۹۳–۱۷۳۵) شخصیت اصلی روایتگر بخش تاریخی بازی اساسینز کرید است.او تصمیم میگیرد برای برطرف کردن نیاز های همسرش مزدور دریایی شود...و در این اتفاقات او به طور تصادفی به یک دزد دریایی تبدیل میشود و به دنبال ماجراجویی میرود و در این راه شخصیت های بسیاری به دست او میمیرند.در آخر ادوارد به حشاشین میپیوندد.ادوارد کنوی پدر هیثم کنوی (شخصیت بازی اساسینز کرید 3) و پدر بزرگه کانر کنوی (شخصیت دوم اساسینز کرید 3) است. دکتر ورن ویدیچ (صداگذار: فیلیپ پراکتر) یک تمپلار و مدیر پروژه آنیموس است. ویدیچ در استخدام شرکت آبسترگو بوده و شخصاً بر نمونه های مورد آزمایش خود در پروژه انیموس نظارت دارد. او به عنوان یک تمپلار در تلاش برای یافتن موقعیت اصلی سیب های عدن است. آلن ریکین مدیرعامل شرکت آبسترگو است. او در چند ای-میل از تکه هایی مخفی شده از باغ عدن صحبت می کند و بر این باور است که چیزی بیش از یک تئوری افسانه ای مانند جام مقدس هستند. رابرت دی سیبل نهمین هدف از اهداف ۹ گانه الطائر ابن لا احد بود. او به عنوان رئیس بزرگ تمپلارها در جریان جنگ های صلیبی سوم حضور داشت و زیر نظر مستقیم ریچارد شیر دل قرار داشت. او به عنوان یکی از هماوردان اصلی بازی کیش یک آدم کش محسوب می شود. المعلم یک حشاشین ایرانی و رهبر گروه حشاشین های مسلمان در دوران جنگ های صلیبی سوم بود. المعلم دارای یک شخصیت پشت پرده در قامت یک تمپلار نیز بود و اهداف آن ها را دنبال می کرد. او در نهایت توسط شاگر خود الطائر کشته شد. رودریگو بورجیا (صداگذار: مانوئل تادروس) کاردینال مشهور دوران رنسانس و در آینده، پاپ کلیسای کاتولیک بود. او یک تمپلار و هماورد اصلی در بازی کیش یک آدم کش ۲ بود. او در انتهای این بازی از اتزیو شکست خورد اما توسط او کشته نشد. او در بازی و توسط پسرش چزاره بورجیا مسموم و کشته شد. چزاره بورجیا (صداگذار: آندریاس آپرگیس) هماورد و تمپلار محوری در بازی بود. او فرزند رودریگو بورجیا و برادر لوکرتزیا بورجیا بود. او به عنوان یک فرمانده نظامی در تلاش برای اتحاد ایتالیا بود. چزاره با فراهم آوردن ارتشی قدرتمند، دوک نشین های ایتالیا را مجبور به اتحاد زیر یک پرچم نمود. او در تلاش برای ایجاد یک امپراتوری شامل ایتالیا، اسپانیا و فرانسه به منظور ورود انسان به دنیایی جدید بود، اما سرانجام اتزیو او را شکست داد. مانوئل پالایالوگوس (صداگذار: ولاستا ورانا) یک تمپلار و یکی از هماوردان اصلی بازی است. او وارث امپراتوری فروپاشیدهٔ بیزانس است و در تلاشی مخفیانه سعی در بازپس گیری قسطنطنیه از ترکان مسلمان با همکاری شهزاده احمد می کند. او در نهایت توسط اتزیو کشته می شود. شهزاده احمد (صداگذار: تامیر حسن) یک تمپلار و یکی از هماوردان اصلی در کیش یک آدم کش: افشاگری ها بود. شهزاده احمد فرزند سلطان بایزید دوم و برادر سلطان سلیم و مدعی تاج و تخت امپراتوری عثمانی بود. او در جریان تلاش های خود برای بازپس گیری تاج و تخت از برادرش سعی در ایجاد یک کودتای خانوادگی بود. شهزاده احمد در متقاعد کردن اتزیو برای بدست آوردن سیب عدن ناکام ماند، بخاطر همین صوفیا سارتور را گروگان گرفت ولی اتزیو صوفیا را نجات داد. شهزاده احمد پس از محاصره توسط اتزیو به دست سلطان سلیم خفه شد و جسدش را به پایین کوه انداخت. هیثم کنوی (صداگذار: آدریان هاف) (۱۷۲۵–۱۷۸۱) یکی از هماوردان اصلی در بازی "کیش یک آدم کش ۳" و پدر شخصیت اصلی این بازی، کانر کنوی است. او فرزند ادوارد کنوی، شخصیت اصلی بازی "کیش یک آدم کش ۴: پرچم سیاه" است. هیثم با وجود آن که از خط خون الطایر و اتزیو آئودیتوره بود، اما با این حال عضو و در آینده رئیس بزرگ شوالیه های معبد(معبدیون)یا(تمپلارها )شد.او از لندن اقیانوس ها رو پشت سر گذاشت و به بوستون رسید.او چندین اقداماتی انجام داد و حکومت تمپلاری خود را درست کرد.در یکی از این اقدامات او با زن سرخپوستی وارد رابطه میشود و پسری به نام کانر را به دنیا می آورند.کانر هنگام بازی با دوستانش به دست رفقای هیثم (چارلی،بنجامین چرچ و... ) می افتد و سپس آن ها قلمرو سرخپوستیشان را آتش میزند و مادرش در این حادثه میمیرد.چندین سال می گذرد و کانر بزرگ می شود و به دست استادش داونپورت تعلیم میبیند و دشمنانش را میابد(هیثم و رفقاش ).و در هر قسمتی آنان را به بهای قتل مادرش میکشد و در قسمتی با پدرش هیثم کنوی رو به رو میشود و تا چندین مرحله به یکدیگر کمک میکنند تا بنجامین چرچ رو پیدا کنند.از طرفی کانر با جورج واشینگتون رابطه خوبی دارد و به ارتش آمریکا در مقابله با تمپلار کمک میکند.در یکی از این مرحله ها کانر با پدرش گلاویز می شود و با سختی او را که جلودارش است با خنجر پنهان زیر دستش او را به قتل می رساند. لوسی استیل من (صداگذار: کریستن بل) شخصیتی محوری و مرموز در دنیای مدرن بود. لوسی در ابتدا به عنوان عضوی از شرکت آبسترگو و شوالیه های معبد فعالیت می کرد، اما در ادامه از ماهیت اصلی خود پرده برداشت و خود را یکی از حشاشین معرفی کرد. لوسی در فرار نمونه ۱۶ (کلای کژمارک) و دسموند از شرکت آبسترگو نقش اصلی را ایفا کرد. او با آن که به گروه حشاشین ها علاقه مند بود اما دراصل یک تمپلار بود و در انتهای بازی "کیش یک آدم کش: برادری"، توسط دسموند کشته شد. ماریا تروپ (صداگذار: النور نابل) یک نجیب زاده زن انگلیسی و عضوی از گروه شوالیه های معبد بود که در نهایت با الطائر ضد شوالیه های معبد هم پیمان می شود و سپس همسر او می شود. ماریا در جریان شورش عباس صوفیان کشته می شود. لورنزو دِ مدیچی ( به انگلیسی: Lorenzo de' Medici ) رهبر خاندان مدیچی و یکی از دوستان ادزیو بود . خاندان مدیچی از خاندان های با نفوذ دوران رنسانس بود . همچنین اولین بانک جهان و در نتیجه ربا را این خاندان تشکیل و رواج داد . خاندان مدیچی چیزی شبیه به خاندان قاجار در ایران بودند . لئوناردو دا وینچی یکی از شخصیت های مکمل در دوران رنسانس برای اتزیو آئودیتوره است. لئوناردو با اختراعات و راهنمایی های خود، نقش مهمی در موفقیت های اتزیو ایفا می کند. صوفیا سارتور (صداگذار: آنا توری) یک زن ونیزی بوده است که در جریان جنگ میان دو دولت عثمانی و ونیز، به استانبول رفت و در آن جا کتاب فروشی را در مجموعهٔ تجاری پولو ایجاد می کند. او یکی از مهم ترین یاری رسانان اتزیو در قسطنطنیه و معشوقهٔ او خواهد بود. ریش سیاه یکی از دوستان صمیمی ادوارد کنوی و دزد دریایی بود. او همیشه سعی در اثبات ترسناکی و جدی بودن خود دارد. وی سرانجام توسط حمله ای از سربازان نیروی بریتانیا به قتل رسید. شخصیت وی از واقعیت اقتباس شده. جک رکهم یکی از دوستان ادوارد کنوی بود که سرانجام به او خیانت کرد. او یک دائم الخمر است. شخصیت وی از واقعیت اقتباس شده. او در آغاز دوست ادوارد کنوی بود بعدها به کنوی خیانت کرد و به تمپلارها پیوست. چارلز وین از دوستان ادوارد کنوی بود بعدها از سر غم کشتیش و خیانت راکهام دیوانه شد و سعی به قتل ادوارد کرد. کارولاین اسکات به همسر ادوارد کنوی بود که ادوارد برای خوشبخت کردن خودش و همسرش تبدیل به مزدور دریایی شد.در نهایت ادوارد پس از اینکه از سفر ده ساله خود به بریستول بر میگردد متوجه می شود پدر همسرش یعنی امیت اسکات دلیل مرگ کارولاین بوده است و او را می کشد. شرکت آبسترگو یک شرکت خیالی در سری بازی های کیش یک آدم کش است. این شرکت توسط نوادگان و معتمدان تمپلارها در سال ۱۹۳۷ تأسیس شد و درحقیقت نماد و چهره تمپلارها در دوره کنونی است. این شرکت محصولات زیادی را در دنیای این بازی تولید می کند و به نوعی قدرتمندترین و ثروتمندترین شرکت در جهان این بازی معرفی می شود. یکی از مهم ترین اختراعات این شرکت دستگاه آنیموس است. این شرکت در نسخه نخست این سری معرفی شد و نقش مهم ترین هماورد را برای شخصیت های اصلی این سری برعهده دارد. پروژه آنیموس به پروژه ای تحقیقی در شرکت خیالی آبسترگو گفته می شود که هدف دانشمندان، ساخت دستگاهی است که به فرد استفاده کننده از آن این قابلیت را بدهد تا با استفاده از حافظه ژنتیکی خود، به مشاهده سرگذشت اجداد خود بپردازد. حاصل این تحقیقات، ساخت این دستگاه بود و در طول این بازی، شخصیت های اصلی همواره با کمک آن، به مشاهده سرگذشت اجداد خود در دوره های زمانی مختلف می پرداختند و اساس داستان این بازی را شکل می دادند.
[ { "answer1": "زندگی او در دوران جنگ صلیبی سوم قرار گرفته است.", "answer2": "او در جریان حمله مغول به سرزمین های اسلامی، در سال ۱۲۵۷ میلادی، سیب عدن را در کتابخانه ای مخفی، واقع در زیرزمین قلعه مصیاف پنهان می کند؛ و خود نیز در همان مکان می میرد.", "distance": 1899, "question": "الطائر ابن لا احد در چه دوره ای زندگی می کرد و در پایان زندگی خود چه کاری با سیب عدن کرد؟" }, { "answer1": "عباس در ابتدا و تا دوره ای از کودکی رابطه ای خوب با الطائر داشت، اما افشای برخی حقایق توسط الطایر مربوط به پدر عباس باعث دشمنی عباس با او شد.", "answer2": "پس از مرگ المعلم و هنگامی که الطایر به سفر رفته بود او از این فرصت استفاده کرده و در نبود الطایر خود را رهبر فرقه نامید و همسر او ماریا را نیز کشت.", "distance": 142, "question": "عباس صوفیان چه رابطه ای با الطائر داشت و چگونه رهبری گروه حشاشین ها را بدست گرفت؟" }, { "answer1": "او از پدری انگلیسی و مادری بومی آمریکایی در قبیله موهاک متولد شد.", "answer2": "ادوارد کنوی پدر هیثم کنوی (شخصیت بازی اساسینز کرید 3) و پدر بزرگه کانر کنوی (شخصیت دوم اساسینز کرید 3) است.", "distance": 644, "question": "کانر کنوی در چه قبیله ای متولد شد و ادوارد کنوی چه ارتباطی با هیثم کنوی داشت؟" } ]
[ { "answer1": "دکتر ورن ویدیچ یک تمپلار و مدیر پروژه آنیموس است.", "answer2": "هدف دانشمندان، ساخت دستگاهی است که به فرد استفاده کننده از آن این قابلیت را بدهد تا با استفاده از حافظه ژنتیکی خود، به مشاهده سرگذشت اجداد خود بپردازد.", "question": "چه کسی مدیر پروژه آنیموس بود و این پروژه چه هدفی را دنبال می کرد؟" }, { "answer1": "او در ۲۴ ژوئن ۱۴۵۹ در شهر فلورانس زاده شد.", "answer2": "او در قسطنطنیه با دوستان و افراد جدیدی آشنا شد.", "question": "اتزیو آئودیتوره در چه شهری به دنیا آمد و در چه شهری با صوفیا سارتور آشنا شد؟" } ]
gemini-2.0-flash-exp
449
: انواع ازدواج انواع ازدواج بیانگر شکل های مختلفی از ازدواج است که به علت تفاوت در دین، نژاد، فرهنگ و جغرافیا، دیدگاه های مختلف نسبت به انسان، جنسیت و فشارهای سیاسی و اجتماعی پدید می آیند. ازدواج در اسلام عملی مستحب و در برخی موارد واجب شمرده می شود چنان چه در ازدواج موقت مدت تعیین نگردد نکاح دائم محسوب خواهد شد. مُتعِه یا نکاح مُنقَطِع یا ازدواج موقت که به صیغه نیز معروف است، نوعی از ازدواج در مذهب شیعه است که در آن عقد ازدواج برای مدت معین و محدودی با مهریه ای معلوم، بین زن و مرد بسته می شود و با پایان آن رابطهٔ زوجیت خودبه خود منقضی می شود. برخی در تعریف متعه را ازدواج نمی دانند و معتقدند در شریعت اسلام ازدواج دو نوع تعریف نشده است. متعه یعنی تمتع، درحالی که هدف از ازدواج، تشکیل خانواده است. متعه در قوانین ایران به پیروی از فقه امامیه به رسمیت شناخته شده است، اما در کشورهای اسلامیِ دیگر و کشورهای غربی چنین نهادی وجود ندارد. در عصر حاضر در میان برخی از مردم کشورهای سنی مذهب؛ به ویژه گردشگران عرب کشورهای حوزه خلیج فارس مرسوم شده، نکاحی است که خارج از دادگاه و بدون نظارت آن انجام می گیرد، و غالباً بدون حضور ولی و محرمانه رخ می دهد. ازدواج مسیار نوعی ازدواج در فقه اسلامی است(ازدواج مخفی) که در آن زن و شوهر با قراردادن شروطی در عقد نکاح از برخی حقوق و تکالیف خود مانند نفقه، زندگی مشترک، تعیین مسکن توسط شوهر و حق قسم (حق مساوی در هم بستری در هنگام چندزنی) صرف ِنظر می کنند. در نکاح مسیار معمولاً زن و شوهر جدا از یکدیگر زندگی می کنند. این نوع از ازدواج بیشتر در میان اعراب سنی مذهب ساکن عربستان و کشورهای حاشیه خلیج فارس و در بین جوانانی که امکان آغاز زندگی مستقل ندارند، مردانی که بدون همسر خود به مسافرت رفته اند، زنان مطلقه یا بیوه ای که تمایل به زندگی مشترک ندارند و زنان مسنی که هنوز ازدواج نکرده اند، شایع است. به معنای کامل شدن و اوج رشد انسانی است. برپایه تعالیم یهودیت، یک زن بدون همسر و یک مرد بدون زن انسان هایی کامل نیستند و با ازدواج و پیوند زناشویی از شکل ناقص به وجودی کامل تبدیل می شوند. ازدواج در میان یهودیان دارای مراسم و آداب خاصی است. مسیحیان هنگام ازدواج متعهد می شوند که یکی شدن مرد و زن را نشانهٔ آشکاری برای محبت خدا به بشر و محبت مسیح به شاگردانش قرار دهند. به همین علت، مسیحیان ازدواج را التزام و تعهد در طول زندگی می شمارند و با طلاق و ازدواج مجدد در زمان حیات همسر مخالفند. اگرچه ازدواج در مسیحیت پدیده ای مقدس محسوب شده و سرّ عظیم نامیده می شود، اما در برابر آن دوری گزیدن از ازدواج امری پسندیده تر است. شخص مجرد، با تمام توان به خدمت خداوند می رسد و با کم کردن مشغله های دنیوی و زندگی، خود را شبیه عیسی می سازد. ازدواج در بین بهائیان، اتحاد بین زن و مرد است و بهائیان به امر ازدواج تشویق شده اند. اما این ازدواج علاوه بر ارتباط جسمانی باید روحانی نیز باشد. هدف اصلی ازدواج، پرورش روح و ایجاد هماهنگی و وحدت بین دو شریک زندگی تعریف شده است. حداقل سن ازدواج پانزده سال تمام است. از بیان رضایت طرفین و پرداخت مهریه بهائی و خواندن آیه ای توسط زن و مرد که متن آن در کتاب اقدس ام الکتاب دین بهائی امده است و ثبت واقعه، امضای والدین و همچنین ۹ شاهد رسماً آغاز می شود. باید توجه داشت که رضایت والدین دو طرف ازدواج نیز در امر بهائی از عناصر تحقق اقتران است. نکاح رهط یک نوع از چند شوهری در زمان جاهلیت بوده است. در عربستان قبل از اسلام یا زمان جاهلیت نوعی از چند همسری مرسوم بوده که به آن ازدواج رهط می گفتند. ازدواج رهط یعنی ازدواج مشارکتی یا دسته جمعی. گروهی از مردان که نباید بیشتر از ده نفر می بودند با یک زن رابطه برقرار می کردند و اگر فرزندی به دنیا می آمد، آن زن فرزندش را به هر یک از مردان که خود می خواست منتسب می کرد و او را پدر فرزند خود قرار می داد. شغار (نکاح عوضی یا نکاح مبادله) گونه ای ازدواج است که در آن، دو سرپرست با مهر قرار دادن دخترانشان آن دو را به همسری یکدیگر در می آوردند. این گونه که یکی از دو نفر به دیگری بگوید دخترم (یا خواهرم) را به همسری تو در می آورم به شرط آنکه تو نیز دختر (یا خواهرت) را به همسری من درآوری و مهری نیز در میان نباشد. در واقع مهر آن ها یکی به جای دیگری است. در اسلام این گونه ازدواج ممنوع است. دلیل ممنوع بودن هم روایتی از حضرت محمد مصطفی (ع) است که می گوید: لا شغار فی الاسلام. در استبضاع، مردی همسر خود را در اختیار مردی که شجاعت، قدرت یا صفت پسندیده دیگری داشت قرار می داد و تا وقتی که همسرش از آن مرد باردار نمی شد، از او کناره گیری می کرد. دارای رسوم و قواعدی است که برخی از آن ها منحصر به فرهنگ ایرانی است. این رسوم در طول تاریخ به دفعات تغییر کرده اند و در میان اقوام، ادیان و مذاهب، و حتی طبقات اجتماعی گوناگون به فراخور متفاوت هستند. قرن ها بعد و در دوره ساسانیان، نوع اصلی ازدواج ایرانی «زنیِ پادِخشای» خوانده می شد که در واقع انتقال قیمومیت دختر از پدر به شوهر بود. همچنین گونه ای ازدواج موقت برای زنان وجود داشت که «چَگَر» نامیده می شد و آن هنگامی بود که شوهر توانایی فرزندآوری نداشت و زن خود را به عنوان همسر موقت به یکی از نزدیکان می داد تا فرزند آورد. در این گونه از ازدواج رضایت زن شرط نبوده است و فرزندان حاصل به شوهر اول می رسیده اند. نوع دیگری از ازدواج های ساسانی که باعث بحث و جدل های زیادی میان امروزیان شده است "خویدوده" بود که ازدواج با محارم است. ازدواج با محارم در عهد ساسانی و دوران قبل از آن ازدواج با محارم که سنتی رایج بوده در عهد ساسانی و از دوران پیشین سابقه داشته است، روی همین اساس قرار داشته است. یعنی خاندان ها برای اینکه مانع اختلاط خون خود با بیگانه و افتادن ثروت خود در اختیار بیگانه بشوند کوشش می کرده اند تا حد امکان با اقربای نزدیک خود ازدواج کنند، و چون این عمل بر خلاف مقتضای طبع بوده با زور و قدرت مذهب و اینکه اجر و پاداشش در جهان دیگر عظیم است و کسی که امتناع ورزد جایش در دوزخ است آن را کم و بیش به خورد مردم می داده اند. در کتاب اردای ویرافنامه که آن را به "نیک شاپور" از دانشمندان زمانخسرو اول نوشین روان نسبت داده اند و شرحی از معراج روح است، چنین آمده است که در آسمان دوم روان های کسانی را دیده است که "خویتک دس" (ازدواج با محارم) کرده بودند و تا جاویدان آمرزیده شده بودند و در دورترین جاهای دوزخ روان زنی را گرفتار عذاب جاودانی دیده زیرا که "خویتک دس" را به هم زده است، سرانجام گفته شده است "ویراف" که روان وی به معراج رفته هفت تن از خواهران خود را به همسری برگزیده است. در کتاب سوم "دینکرت" در این زمینه اصطلاحات دیگری به کار رفته از آن جمله اصطلاح "نزد پیوند" است که به معنی پیوند با نزدیکان باشد و در این زمینه به پیوند پدر با دختر و برادر با خواهر اشاره کرده اند. "نوسای برزمهر" از روحانیان زردشتی که این قسمت از دینکرت را تفسیر کرده سودهای بسیاری برای این گونه زناشویی آورده و گفته است که گناهان جانکاه را جبران می کند (تاریخ اجتماعی ایران، جلد 2، صفحه 39). کریستن سن در کتاب "ایران در زمان ساسانیان" می گوید: اهتمام در پاکی نسب و خون خانواده یکی از صفات بارزه جامعه ایرانی به شمار می رفت، تا به حدی که ازدواج با محارم را جایز می شمردند و چنین وصلتی را "خویذوگدس" (در اوستا خوایت ودث) می خواندند این رسم از قدیم معمول بود حتی در عهد هخامنشیان اگر چه معنی لفظ خوایت ودث در اوستای موجود مصرح نیست ولی در نسک های مفقود مراد از آن بی شبهه مزاوجت با محارم بود (ایران در زمان ساسانیان، صفحه 347). در دوره ساسانی چیزی که بیش از همه دستخوش تصرف و ناسخ و منسوخ و جرح و تعدیل موبدان بود "حقوق شخصی" است. مخصوصاً احکام نکاح و ارث به اندازه ای پیچیده و مبهم بود که موبدان هر چه می خواستند می کردند و در این زمینه اختیاراتی داشتند که در هیچ شریعتی به روحانیان نداده اند (تاریخ اجتماعی ایران، جلد 2، صفحه 34). تعدد زوجات در دوره ساسانی جاری و معمول بوده است. زردشتیان عصر اخیر درصدد انکار این اصل هستند، ولی جای انکار نیست، همه مورخین نوشته اند، از هرودوت یونانی و استرابون در عصر هخامنشی گرفته تا مورخین عصر حاضر، هرودوت دربارهٔ طبقه اشراف عهد هخامنشی می گوید: "هر کدام از آنها چند زن عقدی دارند ولی عده زنان غیر عقدی بیشتر است". (مشیرالدوله، تاریخ ایران باستان، جلد ششم، چاپ جیبی، صفحه 1535). استرابون دربارهٔ همین طبقه می گوید: "آنها زنان زیاد می گیرند، و با وجود این زنان غیر عقدی بسیار دارند". (همان ماخذ، صفحه 1543). به ازدواج دسته جمعی ای گفته می شود که میان زنان پارسی و سرداران اسکندر در شوش یکی از پایتخت های عهد هخامنشی صورت گرفت. در سال ۳۲۴ پیش از میلاد اسکندر کوشید در طی جشن های بهاری در جهت ایجاد دوستی بین ایرانیان و مقدونی ها که قوام امپراتوری نوبنیاد وی، جز براساس آن استوار نمی یافت، طرحی تازه بریزد. از این رو در ضیافت باشکوهی که برپا کرد، اسکندر به همراه هشتاد تن از افسران و سرداران خویش با زنان پارسی ازدواج کردند. خود او با استاتیرا (دختر داریوش سوم) ازدواج کرد و نزدیکترین دوست و سردارش هفستیون با دختر کوچکتر داریوش دری په تیس وصلت کرد. سایر سرداران و افسرانش هم دخترانی با خانوادهٔ هخامنشی یا سایر خانواده های بزرگ پارسی تزویج کردند. بعلاوه اسکندر، مقدونی های لشکرش را نیز تشویق کرد که زنان ایرانی بگیرند و می گویند نزدیک به ده هزار تن از لشکریان او نیز زنان ایرانی گرفتند. در ایران امروز مقررات ازدواج عمدتاً بر اساس فقه امامیه تدوین شده و ازدواج به دو نحو دائم و موقت می تواند صورت پذیرد. در مذهب جعفری آیین اسلام این دو ازدواج در پاره ای از آثار با هم یکی هستند و در برخی دگر اختلاف دارند، تفاوت اصلی و جوهری ازدواج موقت با ازدواج دائم در مدت دار بودت ازدواج موقت که پس از پایان آن رابطهٔ زوجیت به انتها می رسد. همجنین در ازدواج موقت برخلاف ازدواج دائم طلاق وجود ندارد، زن حق نفقه ندارد و زن و شوهر از یکدیگر ارث نمی برند، مهریه هم در ازدواج دائم لازم است و هم در ازدواج موقت، با این تفاوت که در ازدواج موقت عدم ذکر مهر موجب بطلان عقد است ولی در ازدواج دائم عقد باطل نیست و می توان مهریه را بعداً توافق کرد یا درصورت عدم توافق مهرالمثل تعیین می شود. قانون جدید ازدواج در سال ۱۹۵۰، به طور اساسی سنت های ازدواج را در چین تغییر داد. اعمال تک همسری، برابری حقوق زنان ومردان، و اهمیت انتخاب در ازدواج از جملهً این تغییرات بود. ازدواج های مقرر(arranged marriage) اغلب، رایج ترین نوع ازدواج در چین، تا آن زمان بود. ازدواج اجباری عبارت از مجبور کردن یا تحت فشار درآوردن فردی برای ازدواج است. به عبارت دیگر زن یا مرد جوانی در اثر فشار روحی یا جسمانی مجبور به ازدواج ناخوانده شود. ازدواج اجباری مصداق تضییع حقوق انسان هاست که دختران جامعه قربانیان اصلی آن هستند. این پدیده در افغانستان خیلی زیاد است، بخصوص در دهستان ها که حاکمیت دولتی کم اند. قربانیان این پدیده دختران خردسال از سن ۸ به بعد می باشد. اصطلاح ازدواج سفید دو کاربرد جدید و کهن متفاوت دارد. کاربرد جدید نمونه فارسی زبان آن می باشد که «ازدواج سفید» (و گاهی ازدواج سپید) اصطلاحی برای توصیف زندگی مشترک بدون ازدواج "رسمی" ست (که نباید با ازدواج عرفی یا ازدواج حقوق مشترک اشتباه گرفته شود). دو تعریف متفاوت از این زندگی مشترک وجود دارد: زندگی زناشویی بدون ازدواج رسمی یا زندگی مشترک بدون ازدواج وضعیتی است که زن و مرد با هم زندگی می کنند و کارهای مربوط به خانواده بر دوش هر دو نفر است ولی بسته به تعریف از نظر قانون، عرف یا شرع زن و شوهر رسمی محسوب نمی شوند. برخی منابع «ازدواج سفید» را به معنای «هم باشی» (cohabitation) و برقراری رابطه جنسی بدون ثبت پیوند ازدواج در نظر گرفته اند. ازدواج مدنی نوعی ازدواج است که در نهادهای دولتی مربوطه ویا سازمان های دینی ثبت نمی شود. امروزه براساس ازدواج مدنی زن و مرد با هم زندگی می کنند و کارهای مربوط به خانواده بر دوش هر دو نفر است ولی از نظر قانون زن و شوهر رسمی محسوب نمی شوند. ازدواجی است که به منظور تشکیل خانواده و حق تمتع و رابطه جنسی بین زن و مرد برقرار می شود اما فاقد ایجاب و قبول لفظی است و ممکن است طرفین بر مهریه، نفقه و سایر حقوق بین زوجین توافق کنند. بعضی افراد ازدواج سفید را نوعی نکاح معاطاتی می دانند، بنابراین شرعی و قانونی بودن ازدواج سفید با این تعریف بستگی به صحت عقد نکاح بر اساس معاطات دارد. مطابق ماده ۱۹۳ قانون مدنی «در مواردی که قانون استثناء کرده باشد» معاطات صحیح است. از جمله موارد استثنا شده عقد نکاح است. در ماده ۱۰۶۲ این قانون آمده است: «نکاح واقع می شود به ایجاب و قبول به الفاظی که صریحاً دلالت بر قصد ازدواج نماید». یعنی حتماً به لحاظ حقوقی باید صیغه عقد ازدواج بیان شود و ایجاب و قبول باید لفظی باشدمگر در حالت عجز از تلفظ. محقق داماد می گوید قانون مدنی برای ایجاب و قبول صیغه ای خاص یا زبان و لفظ ویژه ای را ملحوظ نداشته است. بلکه هر زبان یا هر نوع صیغه ای را که دلالت صریح بر قصد ازدواج داشته باشد را کافی دانسته است. عدم جواز نکاج معاطاتی به نظر اکثر فقهای شیعه نظیر شیخ مرتضی انصاری، روح الله خمینی، محقق بحرانی، مکارم شیرازی مورد اجماع علمای شیعه و اهل سنت است. مذاهب شافعی، مالکی، حنبلی و حنفی همگی صیغه ایجاب و قبول را از شرایط عقد نکاح می دانند. اتحاد مدنی یا پیوند مدنی به نوعی از ازدواج اطلاق می شود که در آن حقوق و مسئولیت های زوجین نسبت به هم در قیاس با ازدواج یا پیوند زناشویی کمتر است. این نوع ازدواج گاهی اوقات با نام شراکت رسمی نیز شناخته می گردد. میزان حقوق و مزایایی که قانون اتحاد مدنی برای ازدواج در نظر می گیرد از کشوری به کشور دیگر، متفاوت است. برای مثال در نیوزیلند تقریباً کلیهٔ حقوق و مزایای ازدواج در قانون اتحاد مدنی گنجانده شده است. در مقابل جمهوری چک مزایای بسیار کمتری را برای زوج هایی که وارد اتحاد مدنی می شوند در مقایسه با ازدواج، فراهم می کند. دانمارک به عنوان اولین کشور در سال ۱۹۸۹ این قانون را به منظور فراهم کردن حقوق هم جنس گرایان، مزایا و مسئولیت هایی شبیه ازدواج دگرجنس گرایان تصویب کرد. در بعضی از کشورها همچون اروگوئه, فرانسه و نیوزیلند زوج های غیر هم جنس نیز می توانند به جای ازدواج وارد اتحاد مدنی گردند که اصطلاحاً به آن ازدواج غیر مذهبی هم می گویند. امروزه در ده ها کشور، اتحاد مدنی برای هم جنس گرایان و دگرجنس گرایان آزاد است. وضعیتی است که زن و مرد با هم زندگی می کنند و کارهای مربوط به خانواده بر دوش هر دو نفر است ولی بسته به تعریف از نظر قانون، عرف یا شرع زن و شوهر رسمی محسوب نمی شوند. و و چهارچوبی قانونی در تعدادی محدود از حکومت هاست که یک زوج بدون اینکه رابطه شان را به صورت رسمی به عنوان ازدواج شهروندی (en) یا دینی یا مذهبی ثبت کرده باشند ازدواج کرده محسوب می شوند. راهکار اصلی «ازدواج عرفی» ازدواجی ست که هر دو طرف شرکت کننده در آن، آن را تأیید شده بدانند، اما به صورت مذهبی یا دولتی به طور رسمی ثبت نشده باشد یا در یک سرویس رسمی مذهبی جشن گرفته نشده باشد؛ و تنها گواه عملکرد و سازماندهی روابط بین دو زوج باشد که آن ها را به عنوان زوج به دیگران معرفی کند. نوعی از ازدواج اطلاق می شود که بر اساس آن دو زوج همجنس به صورت قانونی وارد زندگی مشترک می شوند. این نوع از ازدواج بر اساس نوع حقوقی که برای این زوج ها فراهم می کند به چند نوع تقسیم می شود که در کامل ترین شکل خود، همهٔ حقوق شامل در ازدواج دگرجنسگرایان – از جمله حق سرپرستی فرزند – را به رسمیت می شناسد. یاازدواج الکی در زبان فرانسوی (، ) نوعی ازدواج بدون رابطه جنسی است. افراد ممکن است به دلایل مختلفی ازدواج سفید داشته باشند، برای مثال، یک ازدواج مصلحتی ازدواجی فرمالیته و غیرواقعی معمولاً برای کمک یا نجات یکی از طرفین ازدواج از مجازات، تعقیب، شکنجه یا آسیب، یا گاهی برای منافع اقتصادی، اجتماعی یا روادید صورت می گیرد. مثالی دیگر یک ازدواج بنفش است، که طرفین یا یکی از آن ها متعهد می شود که همجنس گرایی دیگری یا هر دو را مخفی نگه دارد. نوعی ازدواج است که زن یا شوهر تمایلات معمول جنسی را ندارند، مثلاً تراجنسی هستند. ازدواجی دروغین که برای فرار از قانون یا گرفتن ویزا انجام می شود. ازدواج صوری معمولاً به یکی از دو شکل زیر است: ازدواجی است که بر مبنای عشق و علاقه و برای تشکیل زندگی مشترک نباشد. ازدواج مصلحتی گاه به دلایل سیاسی یا استراتژیک صورت می پذیرد. اگر ازدواج برای فرار از قانون یا گرفتن ویزا انجام شود به آن ازدواج صوری می گویند. ازدواجی است که در آن رابطه جنسی وجود ندارد یا خیلی کم می باشد. بعضی از زوج ها تا مدت ها بعد از ازدواج، موفق به انجام ارتباط زناشویی نمی شوند، به طوری که خانم هم چنان دست نخورده و باکره باقی می ماند. این زوج ها به دلیل شرم یا ترس، مشکل خود را بازگو نمی کنند. معمولاً به ازدواجی گفته می شود که با توصیه خانواده و بستگان انجام می شود و نوعی ازدواج با مداخله اطرافیان است؛ و در تضاد با ازدواج عاشقانه است. این ازدواج را نباید ازدواج اجباری در نظر گرفت؛ چون در این ازدواج معمولاً پسر و دختر قبول می کنند که با رضایت خودشان ازدواج کنند. ازدواجی است که صرفاً بر پایه عشق و علاقه دوطرف صورت نگرفته بلکه شاید اصلاً صحبت از علاقه درمیان نباشد و بیشتر جهت ایجاد یا تحکیم روابط بین دو گروه یا شخصیت سیاسی و با اهداف از پیش تعیین شده انجام پذیرد. اصلی پذیرفته در بسیاری از جوامع، مذاهب و کشورها است که به ممنوعیت ازدواج و رابطهٔ جنسی با خویشاوندان نزدیک اشاره دارد. افرادی که ازدواج میان آن ها حرام است در اصطلاح محرم نامیده می شوند. کلیه ادیان ابراهیمی این نوع ازدواج را ممنوع کرده اند. رسمی که در برخی جوامع وجود دارد زن برادرستانی (لویرات) است که بر پایهٔ آن زنی که شوهرش درگذشته با برادر شوهر خود ازدواج می کند. دو رسم خواهرزن ستانی و زن برادرستانی نشان می دهد که ازدواج در جوامع سنتی، به منزلهٔ قراردادهای سنگین عرفی و شرعی و اجتماعی است، که بر اساس انتخاب دو گروه و دو طایفه و دو قبیله صورت می گیرد؛ نه بر اساس انتخاب آزاد دو نفر. ازدواجی است که زوج، جد یا نیای مشترک داشته باشند، مثلاً پسر عمو و دختر عمو، پسر خاله و دختر خاله، پسر دائی و دختر عمه، دختر دائی و پسر عمه. در خاورمیانه این نوع ازدواج بیشتر مرسوم است. نگرانی هایی در رابطه با انتقال بیماری های ژنتیکی در ازدواج فامیلی وجود دارد؛ بنابراین در این نوع ازدواج ها مشاوره ژنتیک توصیه می شود. به معنای ازدواج چند نفر با همدیگر به طور هم زمان است که در آن بیش از یک جفت (اردواج کلاسیک زن-مرد یا زن-زن یا مرد-مرد) با همدیگر زندگی مشترکی تشکیل می دهند و همگی همسر یکدیگر به شمار می آیند. یا «ازدواج دوباره»، ازدواج یک شخص پس از ازدواج اول می باشد. تحقیقات نشان داده است که ازدواج مجدد برای افراد طلاق گرفته یا بیوه شده از نظر سلامتی روحی و جسمی مفید است. معمولاً به ازدواجی گفته می شود که بر پایه عشق و علاقه باشد و در تضاد با ازدواج سنتی است که معمولاً با توصیه خانواده و بستگان انجام می شود و نوعی ازدواج با مداخله اطرافیان است. ازدواج در کودکی نوعی ازدواج رسمی یا غیررسمی است که که در آن فرد قبل از رسیدن به ۱۸ سالگی وارد پیمان زناشویی می شود. حداقل سن ازدواج تعیین شده از جانب قانون در بسیاری از حوزهءهای قضایی ۱۸ سال می باشد، خصوصاً در مورد دختران؛ و حتی بعضاً قرار داشتن در ۱۸ سالگی نیز شامل قانون مذکور می شود. یعنی ازدواج قبل از رسیدن یک یا هر دو زوج به سن قانونی ولی بعد از رسیدن به سن بلوغ (در ایران قبل از رسیدن به ۱۸ سال). دلایل این ازدواج ها می تواند بارداری نوجوانان، عشق نوجوانی، فشار خانواده یا دلایل مذهبی و فرهنگی باشد. ازدواجی گفته می شود که یکی از دو طرف ازدواج یا هر دو آن ها حضور نداشته باشند. ازدواج غیابی می تواند به دلیل حضور در سربازی، زندان یا کشور دیگری باشد. به ازدواجی گفته می شود که فرد با خودش انجام می دهد. یعنی پیوندی بین خود با خود. حمایت کنندگان از این نوع جدید ازدواج معتقدند که این کار، مهر تاییدی است بر ارزش نهادن فرد بر خودش.
[ { "answer1": "گونه ای ازدواج موقت برای زنان وجود داشت که «چَگَر» نامیده می شد و آن هنگامی بود که شوهر توانایی فرزندآوری نداشت و زن خود را به عنوان همسر موقت به یکی از نزدیکان می داد تا فرزند آورد.", "answer2": "ازدواج با محارم که سنتی رایج بوده در عهد ساسانی و از دوران پیشین سابقه داشته است، روی همین اساس قرار داشته است. یعنی خاندان ها برای اینکه مانع اختلاط خون خود با بیگانه و افتادن ثروت خود در اختیار بیگانه بشوند کوشش می کرده اند تا حد امکان با اقربای نزدیک خود ازدواج کنند", "distance": 438, "question": "در دوران ساسانی چه نوع ازدواج موقتی برای زنانی که شوهرشان توانایی بچه دار شدن نداشت وجود داشت و ازدواج با محارم در آن دوران چگونه بود؟" }, { "answer1": "ازدواج مسیار نوعی ازدواج در فقه اسلامی است(ازدواج مخفی) که در آن زن و شوهر با قراردادن شروطی در عقد نکاح از برخی حقوق و تکالیف خود مانند نفقه، زندگی مشترک، تعیین مسکن توسط شوهر و حق قسم (حق مساوی در هم بستری در هنگام چندزنی) صرف ِنظر می کنند.", "answer2": "نکاح رهط یک نوع از چند شوهری در زمان جاهلیت بوده است.", "distance": 1853, "question": "ازدواج مسیار چگونه ازدواجی است و چند شوهری در زمان جاهلیت به چه نامی شناخته می شد؟" }, { "answer1": "حداقل سن ازدواج پانزده سال تمام است.", "answer2": "کاربرد جدید نمونه فارسی زبان آن می باشد که «ازدواج سفید» (و گاهی ازدواج سپید) اصطلاحی برای توصیف زندگی مشترک بدون ازدواج \"رسمی\" ست (که نباید با ازدواج عرفی یا ازدواج حقوق مشترک اشتباه گرفته شود).", "distance": 6833, "question": "در مذهب بهایی حداقل سن ازدواج چند سالگی است و ازدواج سفید در کاربرد جدید به چه معناست؟" }, { "answer1": "چهارچوبی قانونی در تعدادی محدود از حکومت هاست که یک زوج بدون اینکه رابطه شان را به صورت رسمی به عنوان ازدواج شهروندی (en) یا دینی یا مذهبی ثبت کرده باشند ازدواج کرده محسوب می شوند.", "answer2": "کلیه ادیان ابراهیمی این نوع ازدواج را ممنوع کرده اند.", "distance": 2542, "question": "مفهوم ازدواج عرفی چیست و آیا ازدواج با محارم در همه ادیان ابراهیمی ممنوع است؟" } ]
[ { "answer1": "در ازدواج موقت عدم ذکر مهر موجب بطلان عقد است", "answer2": "ازدواجی است که به منظور تشکیل خانواده و حق تمتع و رابطه جنسی بین زن و مرد برقرار می شود اما فاقد ایجاب و قبول لفظی است و ممکن است طرفین بر مهریه، نفقه و سایر حقوق بین زوجین توافق کنند. بعضی افراد ازدواج سفید را نوعی نکاح معاطاتی می دانند", "question": "در ازدواج موقت چه چیزی باعث باطل شدن عقد می شود و چه چیزی موجب می شود که ازدواج به نام نکاح معاطاتی شناخته شود؟" } ]
gemini-2.0-flash-exp
450
: میرعماد حسنی میرعماد حسنی قزوینی (۱۵۵۴-۱۶۱۵ میلادی/ ۹۶۱–۱۰۲۴ ه‍. ق) خوشنویس پرآوازه و از سرآمدان هنر خوشنویسی ایرانی و بزرگترین خوشنویس در خط نستعلیق است. به همین جهت «خط میر» برای حسن خط مثل بوده است. در سال ۱۰۲۴ ه‍.ق شاه عباس صفوی وی را متهم به پیروی از مذهب تسنن کرد و امر به قتل وی داد. از او آثار فراوانی باقی مانده که در موزه های ایران و جهان و مجموعه های شخصی نگهداری می شود. میرعماد خود را از سادات حسنی می دانست و از این رو رقمِ یا امضایش بیشتر «میرعماد الحسنی» بود. وی از اجداد علی اکبر صاحی بود. میرعماد الحسنی سیفی قزوینی از مشهورترین خوشنویسان تاریخ هنر ایران است که توانست پایه خط نستعلیق را چنان مستحکم نماید که تمام صاحب نظران خطوط اسلامی آن را "عروس خطوط" نامیدند. قلم او بیشترین تأثیر خود را در عرصه خط نستعلیق گذاشته است. باید پذیرفت که میرعماد یک شخصیت فراملی است که بی گمان دارندهٔ پربارترین آثار هنری برای ایران است. آثار میر عماد گواه این سخنند که میر به دو اصل نهایی اصول دوازده گانه خوشنویسی یعنی شأن و صفا، رسیده است. خط میر دارای چنان زیربنای محکمی است که حتی در زمان حیاتش تأثیر فراوانی برهم روزگاران خود داشت و همین طور پس از وی چندین قرن خوشنویسان از روی قطعاتش مشق کرده اند هر چند هیچ کدام نتوانستند به جایگاه او دست یابند. میر عماد هنرمندی آزاده، بلند نظر و وارسته بود و هنر را برای نفس هنر دوست می داشت و با شاگردان خود چنان بود که آنان از عالم استاد و شاگردی قدم فراتر نهاده و روابط مرید و مرادی یافته بودند و حتّی بعضی برای میر جنبه ظهور کرامات نیز قائل شده اند. میر صدها شاگرد برجسته تعلیم و تربیت نمود که هر کدام نام آورانی شدند که نام و هنرشان پشتوانه فرهنگ کشور ایران است. افزون بر خوشنویسان ایرانی مقلدان خط میرعماد در میان خوشنویسان عثمانی و هند فراوان بوده اند. میرعماد با پالایش خطوط پیشینیان و زدودن اضافات و ناخالصی ها از پیکره نستعلیق و نزدیک کردن شگرف نسبت های اجزای حروف و کلمات، به اعلا درجه زیبایی یعنی نسبت طلایی رسید و قدمی اساسی در اعتلای هنر نستعلیق برداشت. با بررسی اکثریت قاطع حروف و کلمات میرعماد متوجه می شویم که این نسبت به عنوان یک الگو در تار و پود حروف و واژه ها وجود دارد و زاویه ۴۴۸/۶۳ درجه که مبنای ترسیم مستطیل طلایی است، در شروع قلم گذاری و ادامه رانش قلم، حضوری تعیین کننده دارد. این مهم قطعاً در سایه شعور و حس زیبایی شناسی وی حاصل آمده، نه آگاهی از فرمول تقسیم طلایی از دیدگاه هندسی و علوم ریاضی. میرعماد این نسبت ها را نه تنها در اجزای حروف بلکه در فاصله دو سطر و مجموعه دو سطر چلیپاها و کادرهای کتابت و قطعات رعایت می کرده است. وی چلیپانویسی و قطعه نگاری را به مرتبه یک فرهنگ ارتقا داد و به عنوان هنری مستقل از کاربرد خط نستعلیق در قاب تاریخ نشاند. میرعماد ذوق شعر نیز داشته و اشعاری به او منسوب است. پاره ای از اشعار او در «امتحان الفضلاء» میرزای سنگلاخ نقل شده است. از لحاظ اسلوب خط میر تابع شیوه میرعلی هروی بود که بعد از عزیمت به اصفهان به شیوه بابا شاه مشق نمود. عمده قطعات او در قالب چلیپا است که نحوه ترکیب بندی خطوط میر سرمشق تمام چلیپا نویسان است. او این فرم نوشتاری را به اوج رساند و شیوه سیاه مشق های او بعدها الگویی برای استادان قرون بعدی مانند میرزا غلامرضا در قرن ۱۳ ه‍.ق گردید. بنا به رأی کارشناسان خط ایرانی در عالم نستعلیق از ابتدا تاکنون کمتر خوشنویسی یافت شده که خطش به استواری و قدرت و شیوایی قلم میر باشد. میر عماد زیبایی خط نستعلیق را به اعجاز رسانیده است. بنا به گفته دکتر مهدی بیانی میر در لطف قلم و قدرت کتابت ید بیضا نمود و خط او بدون اصلاح استوار و خوش اندام است خفی را نمکین و جلی را استوار و شیرین می نوشت. زیبایی خط او عالم گیر شد و شعرا در وصف او شعر می سرودند از جمله میر عبدالغنی تفرشی از شعرای معاصر میرعماد در یک رباعی گفته است: آوازه شهرت میر در زمان حیات و ممات عالم گیر شد و در بلاد هند و عثمانی آثار او را به بهای زر خرید و فروش می کردند و شاهان به داشتن آثار او مباهات داشتند. خط میرعماد در زمان زندگانیش نه تنها در ایران و دربار صفوی بلکه در دربار گورکانیان هند و پادشاهان عثمانی نیز آوازه ای بلندپایه داشت. گفته می شود که خط او را در زمان زندگیش با طلا معاوضه می کردند و درهنگام مرگ از ثروتمندترین مردان ایران بوده چنانچه خانه اش را وزیر وقت نتوانست بخرد. دربارهٔ زندگی او در تذکره ها و رسالات و متون مختلف مطالب فراوانی آمده اما گوشه های پنهان زندگی او همواره ناشناخته مانده است. میرعماد در قزوین متولد شد و دوران کودکی و نوجوانی خود را در قزوین گذراند و برای تکمیل هنر خود به تبریز سفر کرد. در مورد سالیان اولیه زندگی او و آغاز یادگیری اش در قزوین سخنان زیادی به میان است اما هیچ کدام قطعی نیست. تولدش سال ۹۶۱ در قزوین و مرگش ۱۰۲۴ بوده از خاندان بزرگ سیفی قزوین بود. مستقیم زاده در تذکره تحفه الخطاطین اسم او را محمد و پدرش را حسین می نامد. بعدها به «عمادالملک» و «میرعماد» مشهور شد و شهرت وی سراسر ممالک گیتی را فراگرفت. نسبت او چنان که در دست نویس هایش مشاهده می شود از سادات بلند مرتبه حسنی بوده و جد او از کاتبان و کتابداران دوره صفوی در قزوین بوده است. بنا به گفته خانم آن ماری شیمل در کتاب خوشنویسی و فرهنگ اسلامی، میرعماد در سن ۸ سالگی شروع به آموزش خط نمود. در کودکی، در قزوین به تحصیل علوم و مبانی خوشنویسی در نزد استادانی چون عیسی رنگ کار و مالک دیلمی پرداخت و در جوانی برای تکمیل هنر خود به تبریز مسافرت کرد و از تعلیمات استاد مشهور زمان ملاّ محمد حسین تبریزی بهره گرفت. می گویند میرعماد روزی قطعه ای از خط خود را به ملا محمدحسین تبریزی نشان داد؛ استاد فرمود: «اگر چنین توانی نوشت بنویس وگرنه قلم فرو گذار.» میر گفت: «خود نوشته ام». استاد روی او را بوسید و خط او را روی چشم گذارد و فرمود: «امروز استاد خوشنویسان هستی» و او را از شاگردی بی نیاز دانست. میرعماد مدت ها از روی آثار استادان دیگری همچون بابا شاه اصفهانی و سلطانعلی مشهدی بخصوص میر علی هروی مشق کرد و از میان هزاران خوشنویس که در مدت شش قرن قبل از وی خودنمائی کرده اند سرآمد همه شد و حدّ این هنر را به سر حد اعجاز و کمال آن رسانید و در این هنر به جائی رسید که رونق دیگر استادان را شکست. به قول صاحب گلستان هنر میر ابتدا برای زیارت خانه خدا به مکه سفر کرد و صاحب تذکره خط گوید محمد هلال بن نجم الدین از بزرگان شام به نیت فراگیری مقدمات نستعلیق در این سفر همراه او بود. میرعماد از تبریز به عثمانی و حجاز رفت و سپس به ایران بازگشت. مدتی در خراسان و هرات به کاتبان کتابخانهٔ فرهاد خان قرامانلو، از امرای لشکریان شاه عباس، پیوست. پس از قتل فرهاد خان به قزوین آمد و در ۱۰۰۸ قمری به اصفهان رفت. شاه عباس دوازده سال بود که بر تخت نشسته بود و صفویه در اوج قدرت و شوکت به سر می برد. از این رو، هنرمندان و صنعتگران راهی اصفهان می شدند تا از نظر مادی و معنوی ترقی کنند. میرعماد نیز عریضه ای به نستعلیق در مدح شاه نوشت و برای او فرستاد. شاه را خوش آمد و او را به دربار فرا خواند. میر با توجه به اسامی شهرها که در قطعات و کتاب هایی که نوشته آورده است و سندهای قدیمی، او به حلب، دمشق، عثمانی و حجاز مسافرت کرده و احتمالاً به زیارت مکه معظمه نیز نائل شده است و در داخل ایران به اصفهان، قزوین، سمنان، دامغان، طبرستان و خراسان سفر نموده است. میرعماد تغییراتی در قواعد نستعلیق به وجود آورد. خط او به حدی متعالی شد که گفته می شود هنوز نظیری برایش سراغ نکرده اند. او شانزده سال در اصفهان اقامت کرد. شاگردان بسیاری را آموزش داد و آثار فراوانی از خود به جا گذاشت. میر در مراجعه به ایران در سلک هنرمندان کتابخانه فرهاد خان قرامانلو که از بدو سلطنت شاه عباس اول مصدر مشاغل لشکری و کشوری بودند قرار گرفت و چند سال در تمام مدت حکومت فرهاد خان در سمنان و دامغان و طبرستان و بسطام و خراسان همراه و ملازم او بود تا بسال ۱۰۰۷ ه‍.ق فرهاد خان بدست الله وردی خان از سرداران شاه عباس به قتل رسید و همان زمان میر از خراسان به قزوین بازگشت و بقول کلمان به گیلان رفت و دوباره به قزوین بازگشت و مقیم شد این دوران مصادف با سلطنت شاه عباس است که اصفهان به صورت یکی از زیباترین شهرهای ایران درآمده بود. مرکزیت هنری این شهر باعث شد تا میرعماد در سال ۱۰۰۸ ه‍.ق برای خدمت به شاه عباس راهی اصفهان شود. به محض رسیدن او به شهر عریضه ای نوشت که در مرقع گلشن به بیان کامل متن نامه پرداخته شده است. شاه پس از استحضار از مضمون نامه و اطلاع از هنر میر او را به دربار فرا خواند و مورد لطف و عنایت خود قرار داد میرعماد به شکرانه این مرحمت شاهانه قطعات خط با اشعاری در مدح شاه نوشت و تقدیم نمود. میرعماد پس از اقامت در دربار شاه به لطف و عنایتی که در حق او می شد مفتخر گردید و با اخلاق کریمه خود مورد ستایش شاه ونور چشم او گردید. این مورد باعث حسادت و فتنه و عداوت شد تا جایی که میر بخاطر نامردی ها با سرودن اشعاری گله مندی های خود را ابراز داشت. این فتنه ها باعث کم رنگ شدن محبت شاه نسبت به میر گردید و در عوض علیرضا عباسی مورد تفقد شاهانه قرار گرفت محبوبیت علیرضا عباسی نزد شاه به حدی شد تا جایی که شاه شمعدان بدست بالای سر او ایستاده تا وی مشق خط نماید. این عمل شاه باعث دلگیری میر گردید پس خطاب به شاه شعری بخط خود نوشت و فرستاد. این کدورت به حدی بالا گرفت که زبان میر نسبت به شاه نیش دارتر و کینه توزانه تر شد. کینه حسودان بجایی رسید که اشعار میرعماد را که در نکوهش شاه سروده و نوشته بود را به سمع و نظر شاه عباس برسانند. شاه از کرده میر ناراحت شد و برای صحت ادعای دیگران ۷۰ تومان فرستاد و در خواست کتابت شاهنامه را بنمود. پس از یک سال شاه پیکی فرستاد و در خواست کتاب را نمود میرعماد ۷۰ بیت را که نوشته بود ارسال نمود و و در جواب پیغام شاه می گوید: بگویید وجه سر کار زیاده بر این کفایت نکرد و مقدار پول به اندازه ابیات نگارش شده است. شاه از این عمل برآشفت و ابیات را پس فرستاد. میر کلیه ابیات را با قیچی برید و هر بیت را به مبلغ یک تومان به شاگردان خود فروخت و پول شاه را پس فرستاد. این عمل میرعماد باعث نفرت شاه از میرعماد گردید. از دیگر دلایل نفرت شاه از میر مذهب تسنن اوست. میرعماد از سادات سیفی حسنی و با کُنیه قزوینی است و چون پیرو مسلک «عمادالملک» بود این لقب را به خود گرفت. عبدالمحمد خان و کلمان هوار و مستقیم زاده بیان می کنند: میرعماد به دلیل لقب حامی خود عمادالملک از بزرگان صفوی لقب عماد را برخود نهاد. دکتر مهدی بیانی به این نظریه با دیده تردید می نگرد و می گوید: عموم تذکره نویسان او را بنام میرعماد می خوانند و واضح است که در زمان حیات هم به این نام معروف بود. دکتر بیانی می افزاید که لقب عمادالملک مربوط به شخص میرعماد است. زیرا ۹ فقره از آثارش با نام عمادالملک رقم خورده است. در یک نسخه از تکلمه النفخات عبدالغفور لاری میر عماد در حواشی آن نسب خود را چنین بیان کرده است: (عماد بن ابراهیم الحسنی) نسبت سیادت میر را همه تذکره نویسان حسنی دانسته که از خاندان سیفی قزوین بوده است و در دستگاه دولتی صفوی مصدر کتابداری و مستفی و دارای پایه بلند بوده اند. نام میرعماد جلال الدین محمد خوش نویس و پدرش میر شریف از بنی اعمام قاضی جهان سیفی قزوینی وزیر شاه طهماسب صفوی و حسن علی سیفی جد میر را نام برده اند. در مورد سیادت حسنی یا حسینی میرعماد شک هست. غلام محمد هفت قلمی و کلمان هوار و عبدالمحمد خان او را حسینی می دانند. اما به احتمال زیاد حسنی است؛ و گاهی حسینی یا حسنی رقم می زده است. اما در یک قطعه بنا به گفته دکتر بیانی نوشته شده (مشقه عماد ثانی حسینی) و شک بر طرف گردید یعنی قریب نیم قرن بعد از میرعماد شخصی بنام میرعماد الحسنی یا حسینی می زیسته است این مطلب از کتاب سرمایه ایمان تصنیف عبدالرزاق لاهیجی آمده که عبارت (تمت الرساله سرمایه ایمان بعون الملک المثال بتاریخ روز دوشنبه ۱۹ شره جمادی الاول سنه احدی و سبعین و الف. کتبه العبد عمادالحسینی) است. برخی از القاب میرعماد الحسنی عبارتند از: عماد – میرعماد – میر عماد حسنی – میرعماد الحسنی – میرعماد حسنی قزوینی – عمادالملک قزوینی – عمادالملک حسنی – عمادالملک حسنی قزوینی – عمادالحسنی قزوینی. بنا به قول اکثر تذکره نویسان و تاریخ نگاران مذهب او سنی است و این یکی از دلایل قتل میرعماد مطرح شده. اما هیچ گونه مدرک یا سند مستقلی برای آن وجود ندارد. در هیچ جا شعر یا متنی به خط او در وصف خلفا دیده نشده اما هرکجا که نام آل نبی آمده است از آن ها به نیکی یاد کرده است و و در ارتباط با امام علی مناجات نامه یا دعای نادعلی را بارها نگارش کرده است. در یک قطعه نوشته: علی الله فی کل الامور توکلی و بالخمسة اصحاب العبا توسلی. او مردی آزاده و بزرگمنش بود و هنر را برای هنر دوست می داشت و برای رسیدن به حد والای هنر خود و دیگران را فراموش می کرد تا جایی که گویند مدت ۳ سال سر خود را اصلاح نکرد. ارتباط او با شاگردانش در حد مرید و مرادی بود و برای او قائل به کرامات بودند. نصرآبادی از قول ابوتراب شاگرد میرعماد گفته است: روزی در قهوه خانه نشسته بودم میرعماد با رشیدا خواهر زاده اش گذر کرد بخاطرم رسید اگر میر صفای باطن داشته باشد به قهوه خانه می آید. با اینکه چند قدم بیشتر نرفته بود برگشت قهوه خورد و گفت از این چیزها در خانه ما هم یافت می شود. ابوتراب تنبیه شد روز دیگر به خانه میر رفت و در بالاخانه او منزل یافت. بنا به اشعار میر برای شاه نشان می دهد که او تا حدود زیادی مغرور و طبع حساسی داشته است. از میر پسری بنام میرزا ابراهیم و دختری بنام گوهرشاد باقی مانده که هر دو از خوشنویسان چیره دست بودند. پس از مرگ میر آن ها همراه بسیاری از خوشنویسان و بستگان میر از بیم شاه صفوی به عثمانی یا هند هجرت کردند. از جمله عبدالرشید دیلمی خواهرزاده و شاگرد میر جلای وطن کرده به هندوستان رفت. و جهانگیر شاه به او برخی دیگر از بستگان میر را پناه داد. در کتاب احوال و آثار خوشنویسان اثر مهدی بیانی آمده است: چون میرعماد به تسنن مشهور بود و شاه نسبت به تشیع تعصب داشت این مورد باعث مزید علت شد که در نهایت منجر به قتل میرعماد گردید. گویند شاه فریاد کشید و گفت: (کسی نیست مرا از دست این مرد خلاص کند) یا (کسی نیت مرا از دست این سنی نجات دهد) یا (کسی نیست این مغرور را بکشد) یا (ما یک تن قزوینی ندیدیم که یک ذرع دم داشته باشد). مقصود بیک مسگر قزوینی رئیس قبیله شاهسون قزوین بقول صاحب آرای عباسی در آخرین شب ماه رجب ۱۰۲۴ که میرعماد از راه حمام بنا به دعوت مقصود بیک بخانه او می آمد جمعی از اوباش و ارازل را واداشت که در تاریکی شب او را به قتل برسانند. در تذکره خط و خطاطان اثر میرزا حبیب اصفهانی آمده است که مقصود بیک از دوستان میر بود که به تحریک شاه این کار را انجام داد. برخی هم بر این عقیده بودند که خشم شاه در ادای این جملات مرگ میر نبوده است زیرا وقتی شاه از قتل میر خبر دار شد بسیار ناراحت شد و دستور قصاص قاتل را صادر کرد. اما علی قلی خان واله عقیده دارد که قتل میر به اشاره و فرمان شاه بود. جسد مثله شده میر به مدت چند روز روی زمین بود و کسی جرات خاکسپاری را نداشت. تا اینکه مرید او میرزا ابوتراب وی را در مسجد مقصود بیک واقع در دروازه طوقچی اصفهان بخاک سپرد. در این زمان به دستور شاه بر جسد او احترام گذاشته و گروهی از شاگردان و امرا و شاهزادگان در آن مراسم شرکت داشتند. گفته می شود که میرعماد از مقربان بارگاه شاه عباس بود و همین حسادت کسانی را برانگیخت. از جمله علیرضا عباسی (با رضا عباسی اشتباه نگیرید، آن یکی نقاش بود و این یکی خوشنویس) به بدگویی از میرعماد نزد شاه پرداخت و او را سنی مذهب معرفی کرد. میرعماد از چشم شاه افتاد و روز به روز با نیش و کنایهٔ بیشتری با شاه سخن گفت. خشم شاه عباس روزبه روز از کنایه های میرعماد و سعایت عباسی بیشتر شد و سرانجام مقصود بیک قزوینی، رئیس ایل شاهسون قزوین را بر آن داشت که به معاونت اراذل و اوباش بر سرش بریزند و در تاریکی شب هنگامی که میر به حمام می رفت. او را بکشند. گفته می‍شود از آن جایی که میر مورد غضب شاه بود تا چند روزی کسی جرئت نداشت جنازه اش را جمع کند و به خاک بسپارد. سرانجام ابوتراب خوشنویس اصفهانی که از شاگردانش بود چنین کرد. اما پس از قتل میرعماد شاه عباس از این امر ابراز پشیمانی بسیار کرد. البته به دلایل مختلف از جمله هنردوستی شاه عباس و بلندطبعی علیرضا عباسی دخالت او در قتل میر را یک افسانه بزرگ ساختگی دانسته اند که در هیچ یک از منابع قدیمی اشاره و ثبت نگشته است. وقتی خبر قتل میر به جهان منتشر شد موجب تاسف و تأثر هنرشناسان گردید. جهانگیر پادشاه هند نامه ای به شاه عباس نوشت که چرا میرعماد را به من ندادی که در مقابل به وزنش جواهر بدهم. مرگ میر به سال ۱۰۲۴ در شصت و سه سالگی زندگی اش اتفاق افتاد و مزار او اکنون در اصفهان است. دکتر مهدی بیانی می گوید: از ترجمه مورخین و تذکره نویسان می آید که میر در سال ۱۰۲۷ در اصفهان به قتل رسید و بیشتر تذکره نویسان همین تاریخ را نقل کرده اند. اما مستقیم زاده تاریخ مرگ میر را بسال ۱۰۲۴ می داند. این قول بیشتر از جانب صاحب عالم آرای عباسی است که معاصر با میرعماد می باشد و بیشتر صحیح است. سن میر ۶۳ بود که به تاریخ ۹۶۱ هم می رسد. مدتی بعد خبر قتل میر به سراسر ایران و بلاد اطراف رسید و به ویژه در هند و عثمانی که شیفته خط میر بودند مراسم سوگواری بپاشد. جهانگیر شاه هند از روی تاسف اعلام نمود اگر میر را به من داده بودند هم وزن او طلا می دادم. ابوتراب در وصف استاد خود شعری سرود و سنگ قبری با خط خود برای مزار میر تهیه کرد اما موفق به نصب آن نشد تا عاقبت آن را بر قبر خود قرار دادند. پس از مرگ میر خاندان و شاگردان میرعماد از ترس شاه مخفی یا به عثمانی و هند هجرت کردند و در آنجا مورد لطف شاهان قرار گرفتند و در اشاعه خط نستعلیق ایرانی در خارج مرزهای ایران سهم بسزایی داشتند. در شناسایی اولین استاد میر هیچ اطلاعی در دست نیست. اما از آنجا که او از خانواده صاحب دیوان بوده است در میان افراد خانواده اش به او خط را آموزش داده اند. از استادانی که نام برده اند یکی عیسی بیک رنگ کار است؛ که این انتساب رد شد زیرا او در سال ۹۸۱ ه‍.ق فوت کرده است. دومین استاد او مالک دیلمی است که در انتساب او شک نیست. ملا محمد حسین تبریزی دومین استاد میر عماد است. در تذکره خط و خطاطان آمده است: در ابتدا در شهر قزوین شاگرد عیسی رنگ کار بود و بعد در سلک شاگردان مالک دیلمی درآمد. بعدها شهرت ملا محمد حسین تبریزی را شنید و به تبریز سفر کرد و شب و روز به مشق خط پرداخت. در کتاب مرقع گلشن نوشته مهدی بیانی آمده است: میرعماد نزد دو تن از استادان خط تعلیم گرفت و پس از اندک زمانی دو استاد تعلیم میر را نزد خود لازم ندانستند. دو استاد اصلی میر، مالک دیلمی و محمد حسین تبریزی هستند و عیسی رنگ کار و حتی بابا شاه اصفهانی هم نمی توانند جزو استادان او باشند. زیرا عیسی خوشنویس از رکابداران شاه طهماسب اول صفوی بود و بعید است که پس از ۵۴ سال سلطنت شاه، وی حیات داشته باشد خصوصاً که صاحب گلستان هنر نقل می کند که او در آخر عمر متولی امامزاده ای در گناباد شد و در سال ۹۸۴ در گذشت. همچنین بابا شاه بسال ۹۹۶ در اصفهان فوت کرد و میر ۱۲ سال بعد از او به اصفهان رسید. بیشتر تذکره نویسان عقیده دارند که میر از روی خط باباشاه و میرعلی مشق می کرد که این مورد صحیح است. دکتر بیانی در کتاب سیر احوال و آثار خوشنویسان می گوید: مالک دیلمی بسال ۹۶۶ در گذشت و میر در آن زمان کودکی ۵ ساله بود. اما در استادی محمد حسین تبریزی شکی نیست. گویند میرعماد برای تعلیم خط نزد او رفت تا روزی پس از ممارست و مشق خط های بیشمار قطعه ای نوشت و به نزد استاد برد. محمد حسین چون آن را دید به میر گفت اگر چنین توانی بنویس و گرنه قلم فروگذار و چون میر به استاد گفت خود نوشتن او خط و میر را بوسید و گفت که تو از امروز از استادانی. این سخن به منزله جواز و تصدیق حسن خط میر عماد است. افزون بر آثار بی شمار که هر یک از مفاخر هنر ایرانی است و شاگردان بسیاری که در مکتب میرعماد مستقیم و غیرمستقیم تعلیم دیدند؛ یکی از ویژگی های میرعماد این است که شاگردان زیادی تربیت کرد. پس از ورود میرعماد به اصفهان شهرت او باعث شد تا شاگردان بسیاری به او روی آورند. این افراد از طبقات مختلفی بودند و در میان آنان شاهزادگان و درباریان بچشم می خوردند. او مدت ۱۶ سال اقامت در اصفهان شاگردان بسیاری را تربیت کرد. ازجمله معروف ترین آن ها می توان به این افراد اشاره کرد: افزون برآن اغلب خوشنویسان پس از میر تا به امروز، از روی آثار بجا مانده از او مشق کرده اند و به نوعی شاگرد او محسوب می شوند. از میر عماد آثار خطی فراوانی به صورت مرقع یا «قطعات متفرقه» به جای مانده است که زینت بخش موزه های معتبر ایران و جهان و مجموعه های شخصی است. برخی از آثار او اکنون به موزهٔ خوشنویسی قزوین واقع در کاخ چهلستون منتقل شده اند. اخیراً به همت هنردوستان ایتالیایی و آمریکایی مجموعه نفیسی از آثار میرعماد حسنی چاپ شده است و به همت موزه متروپولیتن نیویورک در دسترس علاقه مندان خط ناب نستعلیق ایرانی قرار گرفته است. آثار میرعماد در «مرقع سن پطرزبورگ» یعنی همان مرقع میرزا مهدی خان منشی نادرشاه، که احتمالاً در سال های انقلاب مشروطیت کتابخانه سلطنتی ایران آن را به روس ها فروخته است، دیده می شود. این مرقع اخیراً به طور کامل چاپ شده و صفحاتی از آن به نام «کرشمه ساقی» در ایران انتشار یافته است. رساله باباشاه اصفهانی نیز به خط اوست. روضه خلد برین خلوت درویشان است مایه محتشمی خدمت درویشان است.
[ { "answer1": "تولدش سال ۹۶۱ در قزوین و مرگش ۱۰۲۴ بوده", "answer2": "میرعماد نیز عریضه ای به نستعلیق در مدح شاه نوشت و برای او فرستاد.", "distance": 1837, "question": "میرعماد در چه سالی به دنیا آمد و پس از ورود به اصفهان، چه کاری برای شاه انجام داد؟" }, { "answer1": "نسبت او چنان که در دست نویس هایش مشاهده می شود از سادات بلند مرتبه حسنی بوده", "answer2": "مقصود بیک مسگر قزوینی رئیس قبیله شاهسون قزوین بقول صاحب آرای عباسی در آخرین شب ماه رجب ۱۰۲۴ که میرعماد از راه حمام بنا به دعوت مقصود بیک بخانه او می آمد جمعی از اوباش و ارازل را واداشت که در تاریکی شب او را به قتل برسانند.", "distance": 7880, "question": "نسب میرعماد به چه کسانی برمیگردد و چه کسی دستور قتل او را داد؟" }, { "answer1": "میرعماد در قزوین متولد شد", "answer2": "صاحب تذکره خط گوید محمد هلال بن نجم الدین از بزرگان شام به نیت فراگیری مقدمات نستعلیق در این سفر همراه او بود.", "distance": 1553, "question": "میرعماد در چه شهری متولد شد و چه شخصی از بزرگان شام در سفر همراه او بود؟" }, { "answer1": "در کودکی، در قزوین به تحصیل علوم و مبانی خوشنویسی در نزد استادانی چون عیسی رنگ کار و مالک دیلمی پرداخت", "answer2": "بنا به رأی کارشناسان خط ایرانی در عالم نستعلیق از ابتدا تاکنون کمتر خوشنویسی یافت شده که خطش به استواری و قدرت و شیوایی قلم میر باشد.", "distance": 1723, "question": "استاد اول میر عماد چه کسی بود و کدام ویژگی خط او را از دیگر خوشنویسان متمایز می کرد؟" }, { "answer1": "مرگ میر به سال ۱۰۲۴ در شصت و سه سالگی زندگی اش اتفاق افتاد", "answer2": "پس از مرگ میر آن ها همراه بسیاری از خوشنویسان و بستگان میر از بیم شاه صفوی به عثمانی یا هند هجرت کردند.", "distance": 2599, "question": "میرعماد در چه سالی فوت کرد و پس از مرگش چه اتفاقی برای خانواده او رخ داد؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
451
: جمعیت شناسی ترکیه در سال ۲۰۱۹، جمعیت ترکیه ۸۳٫۲ میلیون نفر با نرخ رشد ۱٫۳۹٪ در سال بوده است. جمعیت نسبتاً جوان است و ۲۳٫۶ درصد در گروه سن ۰ تا ۱۴ قرار دارند. برپایه آمار جمعیت OECD / بانک جهانی، از سال ۱۹۹۰ تا ۲۰۰۸ رشد جمعیت در ترکیه ۱۶ میلیون نفر یا ۲۹٪ بوده است. منبع: سازمان ملل متحد ارقام وزارت امور اقتصادی و اجتماعی سازمان ملل: آمار تولد ترکیه از سال ۲۰۰۱ به بعد از پایگاه داده سیستم مرکزی اداری جمعیت (MERNIS) است که بصورت آنلاین در دسترس است. آمار تولد به طور مداوم به روز می شود زیرا MERNIS از ساختار پویایی برخوردار است. در سال ۲۰۱۰ ترکیه نرخ تولد خالص ۱۷٫۲ در هر ۱۰۰۰، در سال ۲۰۱۱ ۱۶٫۷، از ۲۰٫۳ در سال ۲۰۰۱ داشته است. کل باروری (TFR) در سال ۲۰۱۰ بالغ بر ۲٫۰۵ کودک در هر زن، در سال ۲۰۱۱ بالغ بر ۲٫۰۲ بود. میزان تولد خالص در سال ۲۰۱۰ از ۱۱٫۵ در غرب مرمره (1.52 TFR) (۱۱٫۵؛ ۱٫۵۵ در سال ۲۰۱۱)، مشابه بلغارستان، به ۲۷٫۹ در جنوب شرقی آناتولی (3.53 TFR) (۲۷٫۱؛ ۳٬۴۲ در سال ۲۰۱۱)، مشابه بود به سوریه به طور مشابه، در سال ۲۰۱۲، TFR از ۱٫۴۳ در Kklrklareli، به ۴٫۳۹ در ıanlıurfa رسید. آمار مرگ و میر MERNIS از سال ۲۰۰۹ در دسترس است. آمار مرگ و میر پیش از سال ۲۰۰۹ ناقص است. Fertility Rate (TFR) (Wanted Fertility Rate) and CBR (Crude Birth Rate): Total fertility rate by region in Turkey by Turkish General Census (GNS) and Turkish population and health research (TNSA). Figures from Turkish Statistical Institute (TurkStat): Structure of the population (2015): Structure of the population (2016): Structure of the population (2017): Structure of the population (2018): مهاجرت به ترکیه فرایندی است که توسط آن افراد برای اقامت در این کشور به ترکیه مهاجرت می کنند. پس از فروپاشی امپراطوری عثمانی و زیر جنگ استقلال ترکیه، یک مهاجرت توسط بخش بزرگی از ترک تباران و مسلمانان از بالکان (ترکان بالکان، آلبانی، بوسنی، پوماکها)، قفقاز (آبخاریها، آجاری ها، ' چرکس '، چچن ها '، کریمه (تاتار تبارهای کریمه) و کرت (ترک های کرت) به ترکیه امروزی پناه بردند و ویژگی های اساسی این کشور را شکل دادند. روند مهاجرت به سمت ترکیه تا به امروز ادامه دارد، گرچه انگیزه ها متنوع تر است و معمولاً مطابق با الگوهای جنبش مهاجرت جهانی است — به عنوان مثال ترکیه مهاجران اقتصادی زیادی را از کشورهای اطراف مانند ارمنستان، مولداوی، گرجستان دریافت می کند. از ایران و آذربایجان، همچنین از آسیای میانه نیز هستند. بحران مهاجرت ترکیه دوره ای در سال ۲۰۱۰ است که با تعداد زیادی از مردم وارد ترکیه می شوند. در مورد اقوام گوناگون در ترکیه هیچ اطلاعات دقیقی در دست نیست. آخرین داده های با توجه به اینکه سرشماری زبان سال ۱۹۶۵ انجام شده است احتمالاً تغییرات عمده ای ممکن است از آن زمان رخ داده باشد. با این حال، مشخص است که ترک ها اکثریت هستند، در حالی که بزرگترین گروه های اقلیت کردها و عرب ها هستند. اقلیت های کوچکتر نیز ارمنی ها، یونانی ها هستند. همه گروه های قومی در زیر آورده شده است. واژه ترک یا ترکی نیز از لحاظ تاریخی دارای معنای گسترده تری است زیرا در بعضی مواقع، به ویژه در گذشته، از آن استفاده شده است که فارغ از قومیت آنها، به همه ساکنان مسلمان امپراتوری عثمانی ارجاع می شود. مسئله قومیت در ترکیه مدرن موضوعی است که بسیار مورد بحث و دشوار است. ارقام منتشر شده در چندین منبع گوناگون، این مشکل را با تغییر بسیار زیاد اثبات می کند. لازم است همه این مشکلات را در نظر گرفته و در هنگام ارزیابی اقوام محتاط باشید. فهرست احتمالی گروه های قومی ساکن ترکیه می تواند به شرح زیر باشد: بر پایه نسخه سال 2016 CIA World Factbook، ۷۰–۷۵٪ جمعیت ترکیه از ترکها تشکیل شده است که کردها ۱۹٪ و دیگر اقلیت ها میان ۷ تا ۱۲٪ را تشکیل می دهند. با توجه به ملیت، گزارش سال ۲۰۰۸ برای آماده شورای امنیت ملی ترکیه توسط دانشگاهیان از سه دانشگاه های ترکیه در شرق آناتولی نشان می دهد که حدود ۵۵ میلیون ترک وجود دارد، ۹٫۶ میلیون کردها، ۳ میلیون زازا، ۲٫۵ میلیون چرکس، ۲ میلیون بوسنیایی، ۵۰۰۰۰۰–۱٫۳ میلیون آلبانیایی، ۱۰۰۰۰۰۰ گرجی، ۸۷۰٬۰۰۰ عرب، ۶۰۰٬۰۰۰ پوماک، ۸۰٬۰۰۰ لاز، ۶۰٬۰۰۰ ارمنی، ۲۵٬۰۰۰ آشوری / سریانی، ۲۰٬۰۰۰ یهودی و ۱۵٬۰۰۰ یونانی، ۵۰۰ ایزدی ساکن ترکیه هستند. از زمان مهاجرت به شهرهای بزرگ غرب ترکیه، ازدواج میان قومی متداول تر شده است. یک مطالعه جدید تخمین زده است که ۲٬۷۰۸٬۰۰۰ ازدواج بین ترکها و کردها وجود دارد. تخمین های قومی شناسی در سال ۲۰۱۴ توسط اثنولوگ و ژاک لکلر مقیاس اثنولوگ: اگرچه مطالعات ژنتیکی بیشمار نشان داده اند که جمعیت امروزی ترکیه در درجه اول از گروه های تاریخی آناتولی هستند، نخستین مردم ترک "زبان پس از قرن ششم پیش از میلاد" در منطقه ای که از آسیای میانه تا سیبری امتداد داشت زندگی می کردند منابع چینی قرن هفتم منشأ ترک ها را با بیان اینکه آنها شاخه ای از Hsiung-nu (هون ها) بودند و در نزدیکی «دریای غربی»، شاید دریای خزر زندگی می کردند ، نشان می دهد. منابع مدرن نشان می دهد که اجداد ترکها در ایالت Hsiung-nu در منطقه Transbaikal زندگی می کردند و اینکه بعداً، در طول قرن پنجم، به جنوب آلتای مهاجرت کردند. کلمه ترک تنها در سده نوزدهم با اشاره به روستاییان آناتولی مورد استفاده قرار گرفت. نخبگان عثمانی خود را عثمانی معرفی می کردند، نه معمولاً به عنوان ترک. در اواخر قرن نوزدهم، هنگامی که باورهای اروپایی ناسیونالیسم توسط نخبگان عثمانی پذیرفته شد و چنان که مشخص شد که ترکی زبانان آناتولی وفادارترین حامیان حکومت عثمانی بودند، اصطلاح "ترک" معنای بسیار مثبت تری به خود گرفت. در دوران عثمانی، سیستم ملت جوامع را بر اساس مبنای مذهبی تعریف می کرد و بقایای این امر همچنان باقی می ماند که در آن روستائیان ترکیه معمولاً فقط ترکهایی را که معتقد به مذهب اهل سنت هستند، به عنوان ترک معرفی می کنند و یهودیان، مسیحیان یا حتی علویان ترک زبان را غیرترک در نظر می گیرند. از طرف دیگر، سنی های کُرد زبان یا عرب زبان عرب آناتولی شرقی گاهی اوقات ترک محسوب می شوند. عدم دقت در نامگذاری "ترک را" می توان با نامهای قومی دیگری مانند کرد نیز دید که اغلب توسط آناتولی های غربی برای هر کسی در شرق آدانا هست اعمال می شود، حتی آنهایی که فقط به زبان ترکی صحبت می کنند؛ بنابراین، مقوله ترک، مانند دیگر اقوام در ترکیه، با یکنواختی استفاده نمی شود. در سال های اخیر، سیاستمداران ترکیه تلاششان را بر این متمرکز کرده اند تا با تأکید بر اینکه یک "ترک" هر کسی است که شهروند جمهوری ترکیه باشد، این طبقه را به شکلی چند فرهنگی تر تعریف کند. در حال حاضر، ماده ۶۶ قانون اساسی ترکیه " "ترک" " را به عنوان هرکسی که "از طریق پیوند شهروندی به کشور ترکیه متصل باشد " تعریف می کند. ترک های قومی اکثریت در ترکیه هستند و تعداد آنها ۵۵٫۵ تا ۶۰ میلیون نفر است. هویت کرد همچنان قوی ترین اقلیت در ترکیه مدرن است. این شاید به دلیل جغرافیای کوهستانی جنوب شرقی کشور باشد، جایی که آنها غالب و نماینده اکثریت هستند. آنها در تمام شهرها و شهرهای بزرگ در سراسر ترکیه سکونت دارند. با این حال، هیچ آمار و اطلاعاتی دقیق و به روزی برای جمعیت کرد در دسترس نیست، زیرا دولت ترکیه سرشماری قومی یا نژادی را غیرقانونی کرده است. برآوردی که توسط کتاب جهانی CIA انجام شده است، میزان جمعیت آنها تقریباً ۱۹٪ است. برآورد دیگر، به گفته ابراهیم سیرچی، در کتاب خود «"محیط ناامنی در ترکیه و مهاجرت کردهای ترکیه به آلمان"، بر اساس سرشماری سال ۱۹۹۰ ترکیه و بررسی سلامت جمعیتی ترکیه» در سال ۱۹۹۳، ۱۷٫۸٪ است. برآوردهای دیگر شامل ۱۵٫۷٪ از جمعیت مطابق روزنامه "Milliyet" , و ۲۳٪ توسط کردشناس دیوید مک داوال است. گزارش گروه حقوق اقلیت در سال ۱۹۸۵ (توسط مارتین شورت و آنتونی مکدرموت) برآورد ۱۵٪ کردها در جمعیت ترکیه در سال ۱۹۸۰، یعنی ۸٬۴۵۵٬۰۰۰ از ۴۴٫۵۰۰٬۰۰۰، با اظهار نظر قبلی "هیچ چیز، جدا از" مرزهای واقعی ". کردستان، به همان میزان تخمین جمعیت کرد، گرما به همان اندازه گرما می کند. ناسیونالیست های کرد به وسوسه شده اند تا آن را اغراق کنند، و دولت های منطقه می توانند آن را نادیده بگیرند. در ترکیه فقط آن کردهایی که به زبان ترکی صحبت نمی کنند، رسماً برای اهداف سرشماری به عنوان کردها شمرده می شوند، و این رقم بسیار پایین است. " در "ترکیه: یک مطالعه کشور"، یک انتشارات آنلاین کتابخانه کنگره ایالات متحده در ۱۹۹۵، یک فصل کامل در مورد کردها در ترکیه وجود دارد که در آن بیان شده است که: "سرشماری های ترکیه کردها را به عنوان یک قوم جداگانه فهرست نمی کنند. در نتیجه، هیچ اطلاعات موثقی در مورد تعداد کل آنها وجود ندارد. در سال ۱۹۹۵ تخمین تعداد کردهای ترکیه حدود ۸٫۵ میلیون نفر "از ۶۱٫۲ میلیون نفر یا ۱۳٪ از جمعیت در آن زمان بود. آمارهای دولت ترکیه نشان می دهد که زنان کرد در ترکیه حدود چهار فرزند به دنیا می آورند، بیش از دو برابر نرخ برای بقیه جمعیت ترکیه. نخست وزیر اردوغان اظهار داشت که کردها می توانند تا سال ۲۰۳۸ به اکثریت تبدیل شوند. در برخی استانهای تحت کنترل کردستان زنان به طور متوسط ۷٫۱ کودک به دنیا می آورند. حتی اگر بسیاری از کردها به شهرهای غربی ترکیه یا اروپای غربی مهاجرت کرده اند، شهرهای جنوب شرقی ترکیه هنوز با سرعتی بیشتر از سایرین رو به رشد هستند. زنان استانهای تحت کنترل کردستان در شرق ترکیه نیز میزان بیسوادی در حدود سه برابر مردان دارند، عاملی که با میزان زاد و ولد بالاتر ارتباط دارد. در nakرنک ۶۶ درصد از دختران ۱۵ ساله نمی توانند بخوانند یا بنویسند. هویت ملی کردها به دور از محدود بودن در جامعه کورمانجی نیست، زیرا بسیاری از کردهایی که والدین آنها به استانبول یا سایر شهرهای بزرگ غیر کردی مهاجرت کرده اند، بیشتر به زبان ترکی صحبت می کنند، که یکی از زبان های مورد استفاده انتشارات ناسیونالیست کرد است. جمعیت اعراب در ترکیه با توجه به منابع گوناگون متفاوت است. الجزیره و موسسه سیاست خاورمیانه واشینگتن، جمعیت عرب را پیش از جنگ داخلی سوریه در سال ۲۰۱۱ از ۱٫۵۰۰،000 به بیش از ۲٬۰۰۰٬۰۰۰، با پناهجویان اخیر سوریه ۲٬۷۴۸٬۳۶۷، تخمین می زنند، بنابراین اعراب در ترکیه. اکنون حوزه انتخابیه از ۴٫۵ تا ۵٫۱٪ از جمعیت تشکیل شده است. به عبارت دیگر، تقریباً ۴ تا ۵ میلیون نفر از ساکنان عرب زندگی می کنند. ارامنه در ترکیه بیش از ۳۰۰۰ سال بومی مناطق کوهستانی آناتولی و ارتفاعات ارمنستان هستند و جمعیت تخمینی آن ۴۰۰۰۰ نفر (۱۹۹۵) تا ۷۰ هزار نفر تخمین زده می شود. بیشتر آنها در اطراف استانبول متمرکز شده اند. ارامنه روزنامه ها و مدارس خود را دارند. اکثریت متعلق به ایمان کلیسای ارمنی، با تعداد کمتری از کاتولیک های ارمنی و انجیلی انجیلی است. جمعیت اصلی آنها در دوران کشتار امپراتوری عثمانی بیش از ۳ میلیون نفر تخمین زده می شد، از سال ۱۹۱۵ تا اوایل دهه ۱۹۲۰ تخمین زده می شود که بیش از ۱٫۵ میلیون نفر از آنها در طول نسل کشی ارمنیان کشته شدند و اجباری به بیابان سوریه منتقل کردند. تخمین زده می شود ۴۰٬۰۰۰–۵۰٬۰۰۰ آشوری / سریانی در ترکیه زندگی می کنند، در حدود ۱۷٬۰۰۰ در استانبول و ۲۳–۳۳٬۰۰۰ دیگر پراکنده در جنوب شرقی ترکیه به ترتیب در تورابدین، دیاربکر، آدیامان و هارپوت. آنها متعلق به کلیسای ارتدکس سریانی، کلیسای کاتولیک سریانی و کلیسای کاتولیک کلدین هستند. برخی از ملاحظاتی، یک گروه قومی مسلمان که معمولاً از آن به عنوان عرب یاد می شود، دارای اصل و نسب آشوری / سریانی است. آنها در منطقه بین ماردین و میدیات زندگی می کنند که در سریانی "I Mhalmayto" (ܗܝ ܡܚܠܡܝܬܐ) نامیده می شود. تعیین اینکه چه تعداد از نژادهای آذربایجانی در ترکیه در حال حاضر زندگی می کنند دشوار است، زیرا قومیت یک مفهوم نسبتاً روان در ترکیه است، به ویژه در میان گروه های ترک زبان و قفقازی که با آسانی و آسان تر در جریان اصلی فرهنگ ترکیه جذب شده اند. حداکثر ۳۰۰۰۰۰ آذری که در ترکیه اقامت دارند، شهروندان آذربایجان هستند. در منطقه آناتولی شرقی، به آذری ها گاهی اوقات به عنوان "acem" (به عجم مراجعه شود) یا "تات گفته می شود". آنها در حال حاضر بزرگترین گروه قومی در شهر اودر و دومین گروه قومی بزرگ در کارس هستند. از آنجا که از نظر زبانی این دو بسیار شبیه به هم هستند، مطمئن ترین راه برای شمارش یا برآورد شمار آذری ها از ترک ها در ترکیه این است که توجه داشته باشید که آذری ها عملاً همه مسلمانان شیعه هستند در حالی که همسایگان ترک و کرد آنها مسلمان سنی هستند. در پایان جنگ قفقاز (۱۸۶۴–۱۸۱۸)، بسیاری از چچنی ها از میهن خود در قفقاز شمالی گریختند و در امپراتوری عثمانی مستقر شدند. تعداد چچنها از ده ها یا صدها هزار نفر است. در اواخر از جنگ روسیه و چرکسی (۱۷۶۳–۱۸۶۴)، بسیاری از چرکس زادگاه خود در قفقاز شمالی گریختند و در امپراتوری عثمانی حل شدند. اکثر چرکیسها از نظر قومی به طور کامل در فرهنگ ترکیه جذب شده اند، ردیابی، شمارش و حتی برآورد حضور قومی آنها را دشوار می کند. به گزارش روزنامه "ملیت"، تقریباً ۱ میلیون نفر از مردم تبار گرجستان در ترکیه وجود دارند. یونانیان جمعیت را تشکیل می دهند یونانی و یونانی -زبان ارتدکس شرقی مسیحیان بودند که عمدتاً در استانبول زندگی می کنند، از جمله منطقه خود جزایر پرنس، و همچنین در دو جزیره از ورودی غربی به تنگه داردانل: ایمبروس و تندوس ( و "بوزکادا") و از نظر تاریخی نیز در غرب آسیای صغیر (با محوریت ازمیر / اسمیرنی)، کوه های آلپ پونتیک (با محوریت Треزون و سوملیا، به یونانیان پونیک مراجعه کنید)، و آناتولی مرکزی (کاپادوسیا) و شمال شرقی آناتولی و منطقه قفقاز جنوبی (ارزینجان، Erzerum، قارص و اردهان، به یونانی های قفقاز مراجعه کنید). یونانیان استانبول بقایای ۲۰۰۰۰۰ یونانی تخمین زده شده هستند که طبق مقررات پیمان لوزان (۱۹۲۳) مجاز به ماندن در ترکیه به دنبال تبادل جمعیت سال ۱۹۲۳ هستند، که شامل اسکان مجدد تقریباً ۱٫۵ میلیون یونانی از آناتولی و شرق تراکیه و نیم میلیون ترک از یونان به جز تراکای غربی. پس از سالها آزار و شکنجه (به عنوان مثال وارلیک ورگیسی (۱۹۴۴–۱۹۴۲) و پوگروم استانبول سال ۱۹۵۵)، مهاجرت یونانیان قومی از منطقه استانبول بسیار تسریع شد و تا سال ۱۹۷۸، ۱۲۰،000 - اقلیت یونانی اشتونگستور را به حدود ۷۰۰۰ کاهش داد. آمار و ارقام سال ۲۰۰۸ منتشر شده توسط وزارت امور خارجه ترکیه ، تعداد کنونی شهروندان ترکیه تبار یونانی را در علامت ۲۰۰۰–۳۰۰۰ قرار داده است. به گفته Milliyet در ترکیه ۱۵۰۰۰ یونانی وجود دارد، در حالی که طبق دیده بان حقوق بشر جمعیت یونان در ترکیه در سال ۲۰۰۶ حدود ۲۵۰۰ نفر تخمین زده می شد. شیرین هانتر در انتشارات سال ۲۰۱۰ خاطرنشان کرد که در ترکیه حدود ۵۰۰۰۰۰ ایرانی وجود داشته است. اکثر لاز امروز در ترکیه زندگی می کنند، اما گروه اقلیت لاز هیچ وضعیت رسمی در ترکیه ندارند. تعداد آنها امروز حدود ۲۵۰،000 و ۵۰۰٬۰۰۰ تخمین زده می شود. فقط یک اقلیت به زبان ترکی دو زبانه و زبان بومی آنها Laz که متعلق به گروه قفقاز جنوبی است. تعداد سخن گویان لازی رو به کاهش است و اکنون به طور عمده به مناطق ریزه و آرتوین محدود شده است. اصطلاح تاریخی لاستیکستان - که قبلاً به یک زمین باریک در امتداد دریای سیاه که در لازها و همچنین توسط چندین گروه قومی دیگر ساکن بوده است - ممنوع شده است و استفاده رسمی آن ممنوع شده است و جایگزین "Doğu Karadeniz" (که شامل ترابزون است) شده است. در طول جنگ روس و ترکیه در ۱۸۷۸–۱۸۷۷، جمعیت مسلمان روسیه در نزدیکی مناطق جنگی تحت پاکسازی قومی قرار گرفت. بسیاری از لازایانی که در باتوم زندگی می کنند به امپراتوری عثمانی گریختند و در امتداد ساحل جنوبی دریای سیاه در شرق سامسون مستقر شدند. رومیان در ترکیه از زمان امپراتوری بیزانس سرچشمه می گیرند. بر پایه برخی گزارش ها، در ترکیه حدود ۵۰۰۰۰۰–۷۰۰٬۰۰۰ رومی وجود دارد. محله Sulukule، واقع در استانبول غربی، قدیمی ترین شهر رومی در اروپا است. زازاها قومی در شرق آناتولی هستند که بومی زبان زازا صحبت می کنند. قلب سرزمین آنها، منطقه درسیم، از استانهای تونج ایلی، بین گول و بخش هایی از استان های الازیغ، ارزنجان و دیاربکر تشکیل شده است. به دلیل عدم وجود آمار سرشماری اخیر و گسترده، شمار دقیق زازاها ناشناخته است. جدیدترین آمار رسمی در مورد زبان مادری برای سال ۱۹۶۵ در دسترس است، جایی که ۱۴۷۷۰۷ (۰٫۵٪) زازا را به عنوان زبان مادری خود در ترکیه انتخاب کردند. براساس آخرین منابع آیپسوس، در سال ۲۰۱۶ اسلام اصلی ترین مذهب در ترکیه بود که ۸۲٪ از کل جمعیت را تشکیل می داد و به دنبال آن افراد غیرمجاز مذهبی، ۱۳٪ از جمعیت و مسیحیان را تشکیل می دادند و ۲٪ را تشکیل می دادند. هیچ آمار رسمی از اعتقادات مذهبی مردم وجود ندارد و در سرشماری از آن سؤال نمی شود. به گفته دولت، ۹۹٫۸ درصد از جمعیت ترکیه مسلمان هستند، بیشتر سنی، حدود ۱۰ تا ۱۵ میلیون نفر علوی هستند. ۰٫۲٪ باقیمانده سایر موارد است - بیشتر مسیحیان و یهودیان. با این حال، اینها براساس اطلاعات مربوط به مذهب موجود در کارت شناسه هر شهروند است که به طور خودکار از والدین به هر نوزاد تازه ای منتقل می شود، و لزوماً نشان دهنده انتخاب فردی نیستند. علاوه بر این، هر کسی که از زمان تأسیس جمهوری به طور رسمی به عنوان مسیحی یا یهودی ثبت نشده بود، به طور خودکار مسلمان شد و به عنوان مسلمان ثبت شد و این برچسب به نسل های جدید منتقل شده است؛ بنابراین، تعداد رسمی مسلمانان نیز شامل افرادی است که دین ندارند. از اسلام به دین دیگری از اسلام گرویده است؛ و هرکسی که از مذهب متفاوتی نسبت به والدین خود برخوردار باشد اما درخواست تغییر سوابق فردی خود را نداده است. همچنین لازم است ذکر شود که ایالت اجازه می دهد سوابق فردی تغییر یابد و می تواند اطلاعات مربوط به آیین خود را از کارت شناسایی حذف کند، اما چنین تغییراتی روی سابقه رسمی تأثیر نمی گذارد. Eurobarometer Poll 2005 گزارش داده است که در یک نظرسنجی ۹۶٪ از شهروندان ترکیه پاسخ داده اند که «آنها معتقدند خدایی وجود دارد»، در حالی که ۱٪ پاسخ دادند که «آنها اعتقاد ندارند که هر نوع روح، خدا یا نیروی زندگی وجود دارد». در بررسی مرکز تحقیقات پیو، ۵۳٪ از مسلمانان ترکیه اظهار داشتند که «دین در زندگی آنها بسیار مهم است». براساس نظرسنجی گالوپ ۲۰۰۶–۲۰۰۸، ترکیه به عنوان "مذهبی تر" تعریف شده است، که بیش از ۶۳ درصد مردم اعتقاد دارند دین مهم است. براساس بنیاد مطالعات اقتصادی و اجتماعی ترکیه، ۳۳٪ از زنان روسری یا حجاب در ترکیه می پوشند، اما بیشتر آنها روسری فرهنگی می پوشند که نمادی از اسلام نیست و توسط زنان در روستاهای کوچک که زیر آفتاب کار می کنند استفاده می شود. خود را از آفتاب محافظت کنند. ۱۸٪ از شهروندان مرد مسلمان به طور مرتب در نماز جمعه شرکت می کنند. نظرسنجی انجام شده توسط یوبوبارومتر، KONDA و برخی مؤسسات تحقیقاتی دیگر در سال ۲۰۱۳ نشان داد که حدود ۴/۴ میلیون نفر از ۱۵+ نفری مذهبی ندارند. نظرسنجی دیگر انجام شده توسط همین موسسات در سال ۲۰۱۵ نشان داد که این تعداد به ۵٫۵ میلیون نفر رسیده است که تقریباً ۹٫۴٪ از جمعیت را تشکیل می دهد. گروه های مذهبی طبق برآوردها: اکثریت قریب به اتفاق ترکهای امروزی مسلمان هستند و محبوب ترین فرقه مکتب حنفیان اسلام سنی است که به طور رسمی مورد حمایت امپراتوری عثمانی قرار گرفت. مطابق نظرسنجی تحقیق و مشاوره KONDA که در سال ۲۰۰۷ در سراسر ترکیه انجام شد: ترکیه مدرن توسط تأسیس شد مصطفی کمال آتاتورک به عنوان سکولار "(Laiklik،" سازگاری ترکیه فرانسه "لائیسیته")، یعنی بدون دین رسمی کشور، یا جداگانه اختلافات قومی / هویت. مفهوم «اقلیت ها» فقط توسط جمهوری ترکیه پذیرفته شده است، همان طور که در معاهده لوزان (۱۹۲۳) تعریف شده است و از این رو، به شدت محدود به یونانیان، یهودیان و ارمنی ها، فقط در مورد مسائل مذهبی، خارج از محدوده مفهوم قومی. هویت این اقلیت ها نسبت به دیگران مانند کردهایی که ۱۵٪ کشور را تشکیل می دهند. دیگران شامل آشور / سریانی از فرقه های مختلف مسیحی، علوی ها و سایر موارد هستند. گزارش های بسیاری از منابع مانند (دیده بان حقوق بشر، پارلمان اروپا، کمیسیون اروپا، مجالس ملی در کشورهای عضو اتحادیه اروپا، عفو بین الملل و غیره) در مورد تبعیض مداوم و در حال کاهش روبرو است. برخی روندهای فعلی عبارتند از: براساس ارقام منتشر شده از سوی وزارت امور خارجه در دسامبر ۲۰۰۸، ۸۹٬۰۰۰ شهروند ترکیه ای وجود دارند که به عنوان اقلیت، دو سوم تبار ارمنی تعیین شده اند. آمار دموگرافیک زیر از کتاب جهانی CIA است: ساختار سنی "۰–۱۴ سال:" ۲۴٫۲۶ ((مرد ۱۰٬۰۸۵٬۵۵۸ / زن ۹٬۶۲۷٬۹۶۷) "۱۵ تا ۲۴ سال:" ۱۵٫۸۸٪ (مرد ۶٬۵۸۹٬۰۳۹ / زن ۶٬۳۱۱٬۱۱۳) {سخ}} "۲۵–۵۴ سال:" ۴۳٫۲۶ ((مرد ۱۷٬۷۹۸٬۸۶۴ / زن ۱۷٬۳۴۹٬۲۲۸) ۵۵–۶۴ سال: ۸٫۸۲٪ (۳٬۵۵۷٬۳۲۹ مرد / زن ۳٬۶۰۶٬۱۲۰) "۶۵ سال و بالاتر:" ۷٫۷۹٪ (مرد ۲٬۸۲۵٬۷۳۸ / زن ۳٬۵۰۶،283) (2018 Est.) سن متوسط "کل جمعیت:" ۳۱٫۲ سال "مرد:" ۳۰٫۹ سال "زن:" ۳۱٫۹ سال (2018 est.) نسبت جنسی "هنگام تولد:" ۱٫۰۵ مرد / زن "زیر ۱۵ سال:" ۱٫۰۵ مرد / زن "۲۴–۲۴ سال:" ۱٫۰۴ مرد / زن "۲۵–۵۴ سال:" ۱٫۰۳ مرد / زن "۵۵–۶۴ سال:" ۰٫۹۹ مرد / زن "۶۵ سال و بالاتر:" ۰٫۸ مرد / زن "کل جمعیت:" ۱٫۰۱ مرد / زن (۲۰۱۷ ارزیابی).) امید به زندگی در بدو تولد "کل جمعیت:" ۷۵٫۳ سال "مرد:" ۷۲٫۹ سال "زن:" ۷۷٫۷ سال (2018 est.) شهرنشینی جمعیت شهری: ۷۵٫۱٪ از کل جمعیت (۲۰۱۸) نرخ شهرنشینی: نرخ تغییر سالانه ۲٫۰۴٪ (۲۰–۲۰ ۲۰۱۵)) ملیت "اسم:" ترک (ع) "صفت:" ترکی سواد "تعریف:" سن ۱۵ سال به بالا می تواند بخواند و بنویسد کل جمعیت: ۹۶٫۲٪ مرد: ۹۸٫۸٪ زن: ۹۳٫۶٪ (۲۰۱۶ است)
[ { "answer1": "در سال ۲۰۱۹، جمعیت ترکیه ۸۳٫۲ میلیون نفر با نرخ رشد ۱٫۳۹٪ در سال بوده است.", "answer2": "جمعیت نسبتاً جوان است و ۲۳٫۶ درصد در گروه سن ۰ تا ۱۴ قرار دارند.", "distance": 76, "question": "نرخ رشد جمعیت ترکیه در سال 2019 چقدر بوده و چه درصدی از جمعیت در گروه سنی 0 تا 14 سال قرار دارند؟" }, { "answer1": "برپایه آمار جمعیت OECD / بانک جهانی، از سال ۱۹۹۰ تا ۲۰۰۸ رشد جمعیت در ترکیه ۱۶ میلیون نفر یا ۲۹٪ بوده است.", "answer2": "آخرین داده های با توجه به اینکه سرشماری زبان سال ۱۹۶۵ انجام شده است احتمالاً تغییرات عمده ای ممکن است از آن زمان رخ داده باشد.", "distance": 2181, "question": "بر اساس آمار سازمان ملل، از سال 1990 تا 2008 جمعیت ترکیه چه مقدار افزایش داشته و بر اساس سرشماری سال 1965، چه تغییرات عمده ای در جمعیت ترکیه رخ داده است؟" }, { "answer1": "بر پایه نسخه سال 2016 CIA World Factbook، ۷۰–۷۵٪ جمعیت ترکیه از ترکها تشکیل شده است که کردها ۱۹٪", "answer2": "گزارش سال ۲۰۰۸ برای آماده شورای امنیت ملی ترکیه توسط دانشگاهیان از سه دانشگاه های ترکیه در شرق آناتولی نشان می دهد که حدود ۵۵ میلیون ترک وجود دارد، ۹٫۶ میلیون کردها", "distance": 162, "question": "بر اساس داده های CIA در سال 2016، درصد ترکها و کردها در ترکیه چقدر بوده و بر اساس گزارش سال 2008 چه تعداد ترک و کرد در ترکیه وجود داشته است؟" } ]
[ { "answer1": "در سال ۲۰۱۰ ترکیه نرخ تولد خالص ۱۷٫۲ در هر ۱۰۰۰", "answer2": "کل باروری (TFR) در سال ۲۰۱۱ بالغ بر ۲٫۰۲ بود.", "question": "نرخ تولد خالص ترکیه در سال 2010 و همچنین میزان باروری کل (TFR) در سال 2011 چقدر بوده است؟" }, { "answer1": "امید به زندگی در بدو تولد \"مرد:\" ۷۲٫۹ سال \"زن:\" ۷۷٫۷ سال (2018 est.)", "answer2": "نسبت جنسی \"کل جمعیت:\" ۱٫۰۱ مرد / زن (۲۰۱۷ ارزیابی.)", "question": "بر اساس آمار کتاب جهانی CIA در سال 2018، امید به زندگی زنان و مردان در ترکیه چقدر بوده و در سال 2017 نسبت جنسی کل جمعیت این کشور چقدر بوده است؟" } ]
gemini-2.0-flash-exp
452
: دفتر اسناد رسمی (ایران) دفتر اسناد رسمی (یا دفترخانه یا محضر) یک نهاد مدنی برای تنظیم حرفه ای عقود و قراردادها و ثبت رسمی اسناد در ایران است. هرچند این نهاد وابسته به قوه قضائیه ایران است ولی بدون وابستگی مالی به حاکمیت سیاسی اداره می شود. دفتر اسناد رسمی به عنوان یک مرکز حقوقی و مدنی رابط حاکمیت و شهروندان است، مهم ترین کار این نهاد تأمین و تضمین امنیت حقوقی و اقتصادی جامعه است. این نهاد دارای مسئولیتی مستقل از دولت و قوای حاکم است و با تنظیم دقیق اسناد در جلوگیری از وقوع نزاع های بی مورد و کاهش مراجعات مردم به محاکم دادگستری نقش دارند. کمک به تأمین بهداشت حقوقی جامعه، از طریق تثبیت مالکیت شهروندان بر اموال و دارائی های خود و رسمیت بخشیدن به عقود و تعهدات و وصول برخی درآمدهای دولت از کارهای این نهاد است. از ابتدای تأسیس سازمان ثبت اسناد و املاک کشور و در نظام و ساختار سنتی و قدیمی اداری و مدیریتی آن، بخشی از وظایف اجرایی بر عهده نهادهای تخصصی مدنی یعنی دفاتر اسناد رسمی و دفاتر ازدواج و طلاق محول شده است. دفاتر اسناد رسمی بخشی از عرضه خدمات ثبتی و تنظیم و ثبت اسناد رسمی را بر عهده داشته و ضمناً کار مشاوره رایگان و خدمات معاضدت قضایی جامعه را نیز انجام می دهند، واگذاری بخشی از امور حاکمیتی شامل ثبت نقل و انتقالات و تعهدات توسط قوه قضائیه به بخش خصوصی متخصص، علاوه بر بالا بردن دقت در تنظیم اسناد و سلب مسئولیت حاکمیت در این زمینه، قسمت مهمی از شکایات علیه حکومت یا کارگزاران حکومتی و جبران خسارات ناشی از اشتباه در تنظیم اسناد را به سمت گروهی از خود مردم یعنی سردفتران اسناد رسمی هدایت نموده است. تنظیم روابط بین افراد از جمله حقوق اساسی افراد یک ملت است. دفترخانه ها ارتباط تنگاتنگی با حقوق خصوصی اشخاص دارند. عمده فعالیت درون یک دفترخانه مبتنی بر اصول حاکم بر قراردادها و تعهدات می باشد. بنظر می رسد، هدف از تأسیس دفاتر اسناد رسمی تنسیق و تنظیم روابط مالی مردم و رعایت حقوق قانونی آنان در قراردادهای خصوصی و بهره مندی آنان از مزایای قانونی معاملات سالم و حفظ مواردی از قبیل حق بهره مندی از مالکیت خصوصی باشد. نحوه تنظیم روابط حقوقی میان اشخاص از مهم ترین دغدغه های این فعالیت است. این دفاتر در اثبات مالکیت خصوصی و بلاتخدیش افراد در مقابل دست گزنده دولتهای جائر احتمالی نقش داشته اند. وجود سند رسمی در ید مالک، بمعنی یقین در مالکیت وی بوده و در صورت تعدی دولت، آن ظلم آن به صورت ظلمی مضاعف جلوه می کند. هر چند در ایران به ظاهر، سردفتری اسناد رسمی یا دفتریاری از مشاغل آزاد به شمار می آید. قوانین ایران سردفتر را مکلف به تنظیم تمامی اسناد مراجعه کنندگان می نماید. در ایران شخصیت حقوقی دفترخانه، شخصیت مستقلی نیست و دفترخانه از استقلال حقوقی برخوردار نیست. ماده ۳۰ قانون دفاتر اسناد رسمی ایران سردفتر را مکلف به تنظیم تمامی اسناد مراجعه کنندگان می نماید در صورتی که بدیهی است سردفتر نباید هر سندی تنظیم کند مگر اینکه قدرت استدلال و دفاع از آن سند تنظیمی را در خود قبل از تنظیم سند دیده و سنجیده باشد که بعداً بتواند از خود دفاع کند. در حقوق فرانسه دفترخانه ها وظایف خود را با استقلال و در محدوده حرفه های آزاد به انجام می رسانند. محاضر شرع نهادهایی حقوقی و دینی بودند که پیش از مشروطیت و تا اندکی پس از آن به تنظیم روابط حقوقی عامه مردم می پرداختند. محضرداری در ایران دارای جایگاهی فقهی است. هرچند طبق قاعده «إنّما یحلّل الکلام و یحرّم الکلام» اهمیت کتابت مورد چالش قرار گرفته و طبق این روایت، فقط کلام موجب تحلیل و تحریم است و تا کلامی نباشد بیع، نقل و انتقال، تحلیل یا تحریمی صورت نمی پذیرد؛ ولی این در حالی که است که در نص آیات قرآن بر کتابت تأکید فراوان شده است. بر اساس ادله فقه اسلامی و به ویژه فقه شیعه، کتابت حجیت داشته و آیه ۲۸۲ سوره بقره موسوم آیه تداین به صراحت اشاره به شغل محضرداری دارد. مطالعه این نهاد برای شناخت ارتباطات حقوقی و روابط اقتصادی در جامعه ایرانی قبل از مشروطه و چگونگی ظهور نهادهای نوین حقوقی و سیاسی و پیچیدگی ساختار قدرت در جوامع سنتی همچون ایران دارای اهمیت است. در قبل از مشروطیت در هر شهر و قصبه ای به نسبت جمعیت و اهمیت اجتماعی یک یا چند محضر کوچک و بزرگ برای ثبت و تصدیق معاملات غیرمنقول و نکاح و طلاق و غیره تشکیل می شد. هر محضر توسط یک مجتهد مسلم و معروف اداره می شد و او چند روحانی درس خوانده و ملا شده را به عنوان معاون و دستیار برمی گزید و سند معاملات معمولاً به وسیلهٔ معاونین و بخط آن ها و گاهی با مهر و امضای آن ها تنظیم می شد، ولی تسجیل معاملات مهم محتاج به مداخله و توجه و تصمیم نهایی و امضای مجتهد بزرگ بود. محاضر جدای از حاکمیت بودند و اختیارات و صلاحیتهای آنها، از حکم پادشاه نشئت نمی گرفت. صاحبان محضر علماء و مجتهدینی بودند که تخصص و مرجعیتشان محل تردید نبود و هویت دینی و شخصیت اجتماعی آن ها به نوشته هایشان اعتبار می بخشید. آن ها بواسطه ریشه هایی که در فرهنگ سنتی و دینی ایران داشتند، قدرت و اعتبار خود را بر حکومت و نهادهای ناشی از قدرت عمومی تحمیل می کردند. در عین حال در تعاملی مثبت و فعال با حاکمیت قرار داشته و در کنار حاکمان ایفای نقش می نمودند. با تصویب قانون محاضر شرعیه و حکام صلحیه که چند سال پس از تصویب قانون اساسی مشروطه، به تصویب رسید، هر محضر عبارت بود از یک نفر مجتهد جامع الشرایط که حاکم محضر نامیده می شد به همراه دو نفر معاون قریب الاجتهاد. جریان نوسازی سیاسی در ایران با جدیت بدنبال تفکیک نهاد قدرت از نهاد مذهب بود، ولی تا زمان ورود قشر تحصیلکرده، تصدی بسیاری از پست ها و کرسی ها به ویژه در نهادهای قضایی و قانونگذاری همچنان در انحصار مجتهدان ولو در لباس جدید باقی ماند. با تصویت قانون ۱۳۰۲ و ایجاد «اداره ثبت اسناد» دولت به صورتی رسمی در مقام تحقیر روحانیان و سلب اعتماد مردم از بعضی از آنان و بی اعتبار جلوه دادن اسناد تسجیل شده از طرف آنان برآمد؛ در این فاصله اسناد در ادارهٔ ثبت اسناد و املاک و نزد کارمندان رسمی دولت تنظیم می شدند. این کارمندان، همان منشی ها (محررین) و اعضای اداری محاکم و محاضر سابق بودند که امرار معاش آن ها مختل شده بود و حاضر به همکاری با دولت شده بودند ولی هیچ یک از حکام و صاحبان محاضر راضی به همکاری با دولت نشدند و از همکاری نزدیکان و محرران کارآزموده خود با «دولت» ممانعت بعمل می آوردند. با تصویب قانون ۱۳۱۰ که با الهام از قوانین مربوط به شغل سردفتری در فرانسه و بلژیک (Notariat) تنظیم شده بود، دوباره «محاضر» تحت عنوان «دفتر رسمی» ولی به صورتی منظم و مبتنی بر قوانین و مقررات، رسمیت یافتند و «محاضر رسمی» جانشین «محاضر شرعی» گردیدند؛ و بسیاری از «مجتهدین جامع الشرایط» که با تصویب قانون پیشین از تنظیم و تسجیل اسناد محروم شده بودند، دوباره به نام «صاحب دفتر» به کار سابق خود بازگشتند. هرچند دیگر وجهه روحانی خود را ازدست داده بودند و دیگر جزو «علمای روحانی» محسوب نگشتند. طبق قانون جدید رسمیت دادن دفتر منوط به: «تعهد رسمی صاحب دفتر به تبعیت از قوانین و نظامات وزارت عدلیه» شده بود (ماده ۸۳) مرحوم داور اصرار داشت تصدی «محاضر رسمی» را به مجتهدین و روحانیون درجه یک هر شهر بسپارد ولی علمای درجه یک به دلیل اینکه مجتهد بودند، رعایت قوانین حکومتی و پذیرش دستورات «وزارت عدلیه اعظم» یا «اداره ثبت اسناد و املاک» را شرعاً برای خود جایز نمی دانستند. آن ها از ثبت معاملات ربوی و از ثبت معاملاتی که محظور و حرام شرعی در آن وجود داشت حذر داشتند. برخی از این روحانیون در اولین فرصت ممکن از این سمت شانه خالی کردند و «محضر» را به پسران و آقازادگان خود واگذار نمودند. در دوران حکومت پهلوی دوم دفاتر اسناد رسمی مجری اوامر محمدرضا پهلوی در اجرای اصول انقلاب شاه و مردم بودند و اسناد کشاورزان در اجرای اصلاحات ارضی در ایران در این دفاتر نوشته و امضا می شد. طبق ماده ۸۲ قانون مصوب ۱۳۱۰ هر دفتر اسناد رسمی مرکب است از «یک نفر «صاحب دفتر» و لااقل یک نفر «نمایندهٔ ادارهٔ ثبت اسناد» (ماده ۸۲). وظایف دفتر اسناد رسمی طبق مواد ۴۹ قانون ثبت مصوب ۱۳۱۰ و ماده ۳۰ قانون دفاتر اسناد رسمی مصوب ۱۳۵۴ بیان شده است. سه نوع مسئولیت برای دفاتر اسناد رسمی در ایران وجود دارد: ۱-مسئولیت انتظامی و اداری ماده ۳۸ قانون دفاتر اسناد رسمی مجازات های انتظامی را برمی شمرد که ۵ درجه شامل ۱-توبیخ با درج در پرونده، ۲- جریمه های نقدی، ۳و۴- انواع انفصال موقت و ۵- انفصال دائم می باشد و طبق ماده ۲۹ آئین نامه های بند ۴ ماده ۶ و تبصره ۲ ماده ۶ و مواد ۱۴- ۱۷-۱۹-۲۰-۲۴-۲۸-۳۷ و ۵۳ قانون دفاتر اسناد رسمی و کانون سردفتران و دفتریاران مصوب ۲۷/۱۱/۶۰ موارد تخلفات و مجازات آن با تفصیل بیان گردیده است. ۲-مسئولیت کیفری سردفتر علاوه بر مقررات عام مندرج در قانون مجازات اسلامی، مقررات خاصی نیز در مواد ۱۰۰ و۱۰۱ و۱۰۲و ۱۰۳ قانون ثبت پیش بینی گردیده است؛ و در صورتی که سردفتر عامداً یکی از جرم های مندرج در مواد مذکور را مرتکب شود جاعل در اسناد رسمی محسوب و بمجازاتی که برای جعل و تزویر اسناد رسمی مقرر است محکوم خواهد شد. نظر به اینکه قانون خاص مقدم به قانون عام است لذا در ابتدا بایستی قاضی، قانون خاص را اعمال نماید. قانون مجازات اسلامی در مواد ۵۲۳ الی ۵۴۲ به تعریف و مجازات جرم جعل می پردازد. ۳-مسئولیت مدنی: هرگاه سندی به واسطه تقصیر یا غفلت مسئول دفتر از اعتبار افتاده باشد مسئول مذکور باید علاوه بر مجازات های مقرر، از عهده کلیه خسارات وارده نیز برآید. سردفتران ودفتریارانی که در انجام وظایف خود مرتکب تخلفاتی بشوند در مقابل متعاملین و اشخاص ذی نفع مسئول خواهند بود هرگاه سندی در اثر تقصیر یا تخلف آن ها از قوانین و مقررات مربوط بعضاً یا کلاً از اعتبار افتد و در نتیجه ضرری متوجه آن اشخاص شود علاوه بر مجازتهای مقرر باید از عهده خسارت وارد برآیند. مسئولیت مدنی سردفتر به طور انحصاری منطبق با هیچ کدام از نظریه های تقصیر یا خطر یا تضمین حق و غیره نبوده و قواعد تسبیب و اتلاف را هم نمی توان به طور انحصاری از موجبات و مبانی آن تلقی نمود؛ بلکه مجموعه ای از عناصر هر یک را به همراه خود داشته و چون منشأ ایجاد آن «قانون» بوده دارای ترکیب و ماهیت ویژه ای است که با سایر وجوه مسئولیت مدنی متفاوت است. مسئولیت مدنی سردفتر نسبت به تمام ضررهای مادی و معنوی و در برابر تمامی اشخاص اعم از حقیقی یا حقوقی، عمومیت و شمول دارد. هیچ گونه تناسبی بین تعهدات و مسئولیت های سردفتر از یک طرف و حقوق و مزایای وی از طرف دیگر در قیاس با سایر مشاغل حرفه ای وجود ندارد. مسؤولیت مدنی سردفتر اسناد رسمی چیزی فراتر از مسؤولیتهای اداری اوست. در صورت بروز تقصیر یا حتی خطایی ساده و ورود خسارت، وی مجبور به جبران آن در حق اشخاص زیاندیده است و با توجه کثرت و پیچیدگی های تکالیف و وظایف سردفتران اسناد رسمی، بروز خطا گریزناپذیر است. دفاتر اسناد رسمی توسط سازمان بازرسی کل کشور، سازمان ثبت اسناد واملاک، اداره کل ثبت استان ها، وزارت امور اقتصادی و دارایی و بازرسی کانون سردفتران و دفتریاران به طور مرتب بازرسی می شوند. یعنی یکی از بیشترین نظارت ها در بین تمامی دستگاه ها بر این صنف اعمال می شود. در این رابطه برای جلوگیری از هرگونه مشکل و بروز تخلف، طرفین معامله می توانند انجام قانونی امور و رسید هزینه های مجاز و مصوب ثبت مورد معامله را از سردفتران طلب کنند. اگرچه که محضرداران از مسولیت سنگین اسناد تنظیمی و پاسخگو بودن در برابر کلیه مراجع قضایی برای اسناد بشدت دلگیرند با این وجود برخی از دفاتر برای جذب درآمد تخلفات را انجام می دهند. دفاتر اسناد رسمی علی رغم رقابت صنفی شدیدی که بایکدیگر دارند، در جلب اعتماد مردم تا حدودی موفق بوده اند. بسیاری از سردفتران دارای تحصیلات عالیه و عضو هیئت علمی دانشگاه های ایران بوده و تألیفات و مقالات زیادی دارند. اعتمادی که حاکمیت ایران به دفاتر اسناد رسمی دارد، به دلیل اعتماد مردم در طول سال های متمادی به این دفاتر بوده است. برخی از مردم تصور می کنند که در دفترخانه خیالشان از هر نظر راحت خواهد بود و حتی برای حل مسائلی که مربوط به دفاتر اسناد رسمی نیست، مثل مسائل خانوادگی، سردفتران را امین و مشاور خود می دانند. آماری برای اینکه چه میزان از اختلافات مردم در دفاتر اسناد رسمی حل می شود وجود ندارد، زیرا سردفتر نه آن را ثبت می کند و نه حق الزحمه ای برای انجامش می گیرد. دشتی اردکانی معتقد است، به خاطر امانتداری دفاتر است که مردم به آن ها مراجعه می کنند. او مدعی است که هر دفترخانه در ایران در هر ماه حداقل یک اختلاف را حل می کند و نمی گذارد به محاکم قضایی برسد. امنیت حقوقی در حوزه سند رسمی بر دو محور استوار است: ۱- حمایت های قانونی از اسناد رسمی و ۲- استحکام فنی و علمی اسناد رسمی. این حمایت ها در قوانین مختلفی از جمله قانون مدنی، قانون ثبت اسناد و املاک، قانون اجرای احکام مدنی به وضوح دیده می شوند. به دلیل اعتمادی که نسبت به دفاتر اسناد رسمی وجود آمده است، گاهی مشاهده می شود که مردم در دفتر اسناد رسمی و با در خواست خودشان، اسناد را نخوانده و حتی سفید و ننوشته، امضا می نمایند. بگفته محسنی اژه ای مردم تنها برای امضاء به محل دفترخانه مراجعه می کنند ولی باید آنقدر فرهنگ سازی شود که مردم تمامی اسناد خود را قبل از امضاء و تحویل بخوانند. شرایط و نحوه گزینش سردفتران اسناد رسمی در قوانین حاکم در زمان حکومت دودمان پهلوی بگونه ای بود که برای تحصیلات دانشگاهی، تجربه کاری و خصوصاً برای تحصیلات حوزوی اعتبار قائل شده بودند. افرادی که می خواستند خود را کاندیدای شغل سردفتری نمایند باید دارای گواهی اجتهاد یا حداقل تحصیلات دانشگاهی یعنی مدرک لیسانس آن زمان در رشته حقوق قضایی را دارا باشند و در صورت دارا نبودن شرایط فوق باید سابقه سال ها معاونت در دفاتر اسناد رسمی را داشته باشند که این قوانین هنوز هم در حکومت فعلی ایران در حال اجرا می باشد. در شرایطی که در اثر بازنشستگی یک سردفتر جانشین سردفتر دیگری می شود معمولاً سردفتر جایگزین با مشاوره و پیشنهاد سردفتر قدیمی که در شرف بازنشستگی است یا با پیشنهاد ورثه سردفتر متوفی پس از جلب نظر مشورتی کانون سردفتران و دفتریاران و موافقت قوه قضاییه نصب می شود. ۱- احراز هویت۲- احراز اهلیت۳- احراز اصالت و اعتبار مستندات سند۴- احراز انجام مقررات قانونی و انجام مکاتبات لازم و اطمینان از عدم منع قانونی تنظیم سند۵- وصول حق التحریر، حق الثبت و سایر حقوق دولتی. ۶- تنظیم اوراق سند و تأیید آن توسط متعاملین. ۷- ثبت سند در دفتر سردفتر و تصدیق مطابقت سند و ثبت دفتر توسط متعاملین. ۸- تأیید صحت ثبت و هویت متعاملین با امضای سردفتر ذیل ثبت دفتر و حاشیه سند. ۹-امضای دفتریار و مهر دفترخانه ذیل ثبت دفتر و در حاشیه سند. مطابق ماده ۱۶ آیین نامه دفاتر اسناد رسمی مصوب ۱۳۱۷ مقرر شده که هیچ سندی را نمی توان، تنظیم و در دفاتر اسناد رسمی ثبت کرد مگر آنکه موافق مقررات و قانون باشد، بعد از تصویب این قانون سردفتران و دفتریارانی که برخلاف قانون سندی را تنظیم و ثبت می کردند متخلف محسوب می شدند. قانونگذار فقط تنظیم و ثبت اسناد برخلاف قانون و مقررات موضوعه را تخلف و مستوجب مجازات دانسته است ولی ماده ۲۹ آیین نامه دفاتر اسناد رسمی مصوب ۱۳۵۴ «تنظیم سند برخلاف بخشنامه ها و دستورالعمل ها» را به عنوان تخلفات انتظامی سردفتران و دفتریاران عنوان نموده است که مورد نظر قانونگذار نبوده است، قانون فقط تنظیم و ثبت اسناد برخلاف قانون و مقررات موضوعه را تخلف و مستوجب مجازات دانسته است ولی به گفته نورعلی مظاهری، وجود اینگونه موارد و مصادیق، دخالت در امور قانونگذاری محسوب می شود. تا آنجا که فراز ۱۱ بند ج آیین نامه مذکور «تمرد از اجرای دستورها صادره» مفهومی کلی و نامشخص است و دامنه بسیار وسیعی از اغراض مقامات را دربر می گیرد را تخلف محسوب نموده و خارج از حیطه وظایف و اختیارات قوه مجریه بوده است؛ مگر آنکه دفاتر اسناد رسمی را جزء کارمندان سازمان ثبت تلقی کنند والا بخشنامه ها و دستورالعمل های اداری فقط در محیط های اداری بین روسای ادارات و مرئوسین قابل اجرا است. در کشور ایران موانع ایجادشده بر سر راه تنظیم سندرسمی موجب رویگردانی مردم از تنظیم اسنادرسمی شده است. این مشکلات زمینه ساز دعوی و باعث افزایش حضور مردم در محاکم و مراجع قضایی است. برای تنظیم رسمی اسناد استعلامات متعددی نیاز است. بگفته موسی قربانی معاون قضایی دیوان عدالت اداری از جمله دلایلی که مانع مراجعه مردم برای تنظیم اسناد به صورت رسمی در دفترخانه ها می شود، این است که دولت اسناد رسمی را به عنوان وسیله ای برای وصول مطالبات خود قرار می دهد. یکی از مطالبی که به عنوان مانع در کتابت معاملات مردم مطرح هست تبدیل شدن سند رسمی برای دولت به «سر گردنه» است؛ یعنی به فردی که می خواهد سندش را منتقل کند می گویند برو از دارایی و ادارات دیگر برگه بگیر. در واقع دولت زورش نمی رسد مطالبات خود را وصول کند و سرگردنه را می گیرد. بنظر موسی قربانی دولت اسناد رسمی را به عنوان راهکاری برای جبران بی عرضگی دستگاه های دیگر قرار داده است. مجلس شورای اسلامی در سال ۱۳۸۵ قانونی را تصویب کرده بود که اخذ استعلام های متعدد و غیرضروری را منتفی می ساخت. ۱-حق التحریر طبق تعرفه مقرر وزارت دادگستری. ۲-حق الثبت به مآخذ ماده ۱۲۳ قانون اصلاحی قانون ثبت. ۴۲ درصد از درآمد حق الثبتی که دفاتر اسناد برای سازمان ثبت وصول می کنند به موجب قانون متعلق به جمعیت هلال احمر و هشت درصد آن متعلق به شهرداری ها است. ۳-مالیات و حق تمبر برابر مقررات مالیاتی. ۴-سایر وجوهی که طبق قوانین وصول آن به عهده دفترخانه محول است. ۵- هزینه صدور سند الکترونیکی و مالیات بر ارزش افزوده بگفته مهدی انجم شعاع معاون امور اسناد سابق سازمان ثبت اسناد و املاک کشور که در مورخ ۲۳/۱۱/۹۱ در گفتگو با ایرنا مطرح شد، آماری از حیث فراوانی تخلفات دفاتر در اختیار سازمان ثبت نمی باشد. ۱- تخلفات به ضرر مراجعین: شایع ترین تخلف در دفاتر اسناد رسمی اخذ حق التحریر اضافی از مشتریان می باشد. ۲- تخلفات به ضرر دولت: در حین تنظیم سند رسمی، سردفتر باید مدارکی را برای جلب موافقت از ادارات ذی ربط استعلام و از طرفین دریافت کند اگر این کار انجام نشود، تخلف رخ داده است. کوتاهی در وصول حقوق دولتی نظیر مالیات نقل و انتقال خودرو و حق الثبت نیز می تواند یکی از تخلفات احتمالی در دفاتر اسناد رسمی باشد. ۳- مفاسد مخل نظم معاملات: این گونه تخلفات علاوه بر اینکه ممکن است باعث ورود خسارت به طرفین معامله شود می تواند بهداشت حقوقی جامعه را نیز تهدید نماید. تخلفاتی مانند تنظیم سند بدون حضور اشخاصی که قانوناً باید هنگام تنظیم سند حضور داشته باشند، طبق ماده ۱۰۰ قانون ثبت، جعل در اسناد رسمی شناخته می شود که معمولاً برای آن ها مجازات کیفری نیز در نظر گرفته می شود.
[ { "answer1": "مسئولیت مدنی سردفتر نسبت به تمام ضررهای مادی و معنوی و در برابر تمامی اشخاص اعم از حقیقی یا حقوقی، عمومیت و شمول دارد.", "answer2": "مسؤولیت مدنی سردفتر اسناد رسمی چیزی فراتر از مسؤولیتهای اداری اوست.", "distance": 250, "question": "مسئولیت مدنی سردفتر اسناد رسمی در قبال چه کسانی است و آیا این مسئولیت با مسئولیت اداری او یکسان است؟" }, { "answer1": "۱- احراز هویت۲- احراز اهلیت۳- احراز اصالت و اعتبار مستندات سند۴- احراز انجام مقررات قانونی و انجام مکاتبات لازم و اطمینان از عدم منع قانونی تنظیم سند۵- وصول حق التحریر، حق الثبت و سایر حقوق دولتی. ۶- تنظیم اوراق سند و تأیید آن توسط متعاملین. ۷- ثبت سند در دفتر سردفتر و تصدیق مطابقت سند و ثبت دفتر توسط متعاملین.", "answer2": "۸- تأیید صحت ثبت و هویت متعاملین با امضای سردفتر ذیل ثبت دفتر و حاشیه سند.", "distance": 313, "question": "وظایف یک دفتر اسناد رسمی شامل چه مواردی است و چه کسی باید صحت ثبت و هویت متعاملین را تایید کند؟" }, { "answer1": "هر محضر توسط یک مجتهد مسلم و معروف اداره می شد و او چند روحانی درس خوانده و ملا شده را به عنوان معاون و دستیار برمی گزید", "answer2": "صاحبان محضر علماء و مجتهدینی بودند که تخصص و مرجعیتشان محل تردید نبود و هویت دینی و شخصیت اجتماعی آن ها به نوشته هایشان اعتبار می بخشید.", "distance": 383, "question": "در گذشته قبل از مشروطیت محاضر توسط چه کسانی اداره می شدند و چگونه اعتبار می یافتند؟" }, { "answer1": "در حین تنظیم سند رسمی، سردفتر باید مدارکی را برای جلب موافقت از ادارات ذی ربط استعلام و از طرفین دریافت کند اگر این کار انجام نشود، تخلف رخ داده است.", "answer2": "شایع ترین تخلف در دفاتر اسناد رسمی اخذ حق التحریر اضافی از مشتریان می باشد.", "distance": 100, "question": "چه مواردی موجب تخلفات سردفتران در دفاتر اسناد رسمی می شود و مهمترین تخلف آنها چیست؟" }, { "answer1": "سردفتر علاوه بر مقررات عام مندرج در قانون مجازات اسلامی، مقررات خاصی نیز در مواد ۱۰۰ و۱۰۱ و۱۰۲و ۱۰۳ قانون ثبت پیش بینی گردیده است؛ و در صورتی که سردفتر عامداً یکی از جرم های مندرج در مواد مذکور را مرتکب شود جاعل در اسناد رسمی محسوب و بمجازاتی که برای جعل و تزویر اسناد رسمی مقرر است محکوم خواهد شد.", "answer2": "نظر به اینکه قانون خاص مقدم به قانون عام است لذا در ابتدا بایستی قاضی، قانون خاص را اعمال نماید.", "distance": 299, "question": "از نظر قانون چه زمانی یک سردفتر جاعل در اسناد رسمی محسوب می شود و چه قوانینی بر این تخلف حاکم است؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
453
: ورزش در روسیه محبوب ترین ورزش روسیه فوتبال است . طبق نتایج جستجوی یاندکس، نتایج محبوب ترین ورزش در بین روس ها: " فوتبال با ۵ تا ۱۰ میلیون درخواست در صدر فهرست محبوب ترین ورزش های روسیه" قرار گرفت. هاکی روی یخ با هندبال ، بسکتبال ، بوکس ، مسابقه اتومبیلرانی ، والیبال ، دو و میدانی ، تنیس و شطرنج در رده های بعدی قرار گرفت. سایر ورزش های مشهور شامل باندی ، ورزش دوگانه ، اسکیت نمایشی ، وزنه برداری ، ژیمناستیک ، کشتی ، ورزش های رزمی ، راگبی ۱۵ نفره و اسکی است . اتحاد جماهیر شوروی (USSR) در بازی های المپیک برای اولین بار در بازی های المپیک تابستانی ۱۹۵۲ حضور یافتند . ورزشکاران اتحاد جماهیر شوروی و بعد از آن هرگز در تعداد چهار نشان طلا و کل نشان های جمع آوری شده در بازی های المپیک تابستانی که در آن شرکت می کردند ، در رده چهارم جدول قرار نگرفتند. روسیه بیشترین مدال های نقض دوپینگ را به خود اختصاص داده است (۵۱ نشان) ، به دلیل رسوایی دوپینگ ، روسیه تا حدودی از بازیهای المپیک ۲۰۱۶ ریو و المپیک زمستانی ۲۰۱۸ محروم شد . به ورزشکاران روسی اجازه داده شد زیر یک پرچم کشور دیگری با نام "ورزشکاران المپیک از روسیه" در المپیک زمستانی ۲۰۱۸ شرکت کنند. فوتبال ورزش شماره یک کشور روسیه است. تعداد زیادی از آقایان تا حدی به آن علاقه دارند (و بسیاری از کودکان به طور مرتب آن را بازی می کنند) و زنان نیز هنگام صحبت تیم ملی به آقایان می پیوندند. لیگ برتر روسیه از رقابت نسبتاً بالایی برخوردار است. بسیاری از بازیکنان با استعداد قابل توجه خارجی در لیگ برتر روسیه و همچنین بازیکنان با استعداد داخلی حضور دارند. روسیه در تاریخ ۲ دسامبر ۲۰۱۸ میزبان جام جهانی ۲۰۱۸ شد و برای نخستین بار میزبان این مسابقات بود. این رویداد از ۱۴ ژوئن تا ۱۵ ژوئیه ۲۰۱۸ اتفاق افتاد که در آن تیم روسیه بهترین عملکرد خود را از مسابقات جام جهانی ۱۹۶۶ به دست آورد و برای اولین بار از زمان فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی به مرحله یک چهارم نهایی رسید ، جایی که آنها به کرواسی باختند. . فوتبال ساحلی از زمان رشد بین المللی خود در اواخر دهه ۱۹۹۰ و با برپایی مسابقات جام جهانی فوتبال ساحلی توسط تیم های ملی اتحادیه های عضو فیفا ، یک ورزش محبوب در روسیه است. روسیه یکی از موفق ترین تیمها در این رشته به همراه تیم های ، برزیل ، اسپانیا و پرتغال است . لیگ هاکی کنتیننتال بیشتر از تیم های روسیه تشکیل شده و بعد از لیگ ملی هاکی دومین لیگ برتر جهان به حساب می آید. تیم های روسیه در هر قهرمانی KHL پیشرو هستند. نشان های طلا (۲۰۰۲، ۲۰۱۱، ۲۰۱۳) ، نشان نقره (۱۹۹۳، ۱۹۹۸، ۲۰۰۰، ۲۰۰۷، ۲۰۱۰) ، نشان برنز (۱۹۹۷، ۲۰۰۱، ۲۰۰۶، ۲۰۰۸، ۲۰۰۹) تیم ملی والیبال بانوان روسیه در رده بندی های جهانی در رده پنجم قرار دارد . دستاوردهای تیم والیبال بانوان روسیه: تیم والیبال نوجوانان روسیه همچنان به برتری خود ادامه می دهد ، در رده بندی مردان FIVB برای رده های سنی جوانان و جوانان ، روسیه در رده نخست مردان قرار دارد. یکی از ورزش های سنتی پر طرفدار ، باندی است (به طور غیر رسمی به عنوان "هاکی روسی"). این یک ورزش ملی محسوب می شود ، و یکی از بزرگترین ورزش های تماشاگرپسند است. طبق یک نظرسنجی ، این ورزش سومین ورزش محبوب روسیه است. بیشتر قوانین نوین توسط فردی انگلیسی به نام چارلز گودمن تبتوت در انگلیس نوشته شده است ، اما روس ها ادعا می کنند که مخترع این بازی هستند و در حقیقت قبل از استاندارد شدن قوانین جدید ، در روسیه بازی های شبیه باندی وجود داشت. هنگامی که فدراسیون بین المللی باندی در سال ۱۹۵۵ تأسیس شد. تیم ملی اتحاد جماهیر شوروی از ابتدای سال ۱۹۷۹تا ۱۹۵۷ برنده تمامی مسابقات جهانی باندی شد. روسیه تقریباً همیشه یکی از بهترین ها است و هرگز نشان را از دست نداده است. حضور آنها در چند سال گذشته کاهش یافته است. پس از ۱۰ دوره لیگ باندی روسیه میانگین حضور تماشاگران در این کشور ۳۸۸۷ نفر بود. باندی تنها ورزشی است که از حمایت کلیسای ارتدکس روسیه برخوردار است زیرا آنها بسیار علاقه مند به تقویت سنت های ملی خود هستند. باندی یک ورزش زمستانی است که در روی یخ بازی می شود و در آن اسکیت بازان از چوب ها برای هدایت توپ به سمت دروازه تیم مقابل استفاده می کنند. قوانین بازی شباهت های زیادی با قوانین فوتبال دارند. بازی روی مستطیل یخی ، به اندازه یک زمین فوتبال انجام می شود. هر تیم یازده بازیکن دارد که یکی از آنها دروازه بان است. یک مسابقه باندی استاندارد شامل دو نیمه ۴۵ دقیقه ای است. قانون خارج از جای تعیین شده نیز مشابه آنچه در فوتبال مشاهده شده است. ورزش دوگانه پرطرفدارترین ورزش زمستانی در روسیه است و در نظرسنجی های کلی و بین المللی تلویزیون برای فصول زمستان در رتبه نخست قرار دارد. روسیه قهرمانان موفق زیادی داشته و نشان های المپیک و جهانی را از آن خود کرده است. برای نمونه می توان به ولادیمیر ملانین ، نیکولای کروگلوف ، الکساندر تیخونوف ، والری مدودتسف ، ونرا چرنیشوا ، النا گلووینا و سوتلانا پتچرسکاایا در دوران اتحاد جماهیر شوروی و ولادیمیر دراچف ، پاول روستوفسف ، ماکسیم تودودوف ، ویکتور مایگووروف ، اولگا زایتسوا. اسکیت نمایشی یکی دیگر از ورزشهای محبوب است. در دهه ۱۹۶۰ اتحاد جماهیر شوروی به یک قدرت غالب در اسکیت نمایشی تبدیل شد ، به خصوص در اسکیت جفت و رقص روی یخ. در هر المپیک زمستانی از سال ۲۰۰۶ تا ۱۹۶۴ ، روسها طلا کسب کردند ، که اغلب طولانی ترین دوره برنده در تاریخ ورزشی نوین به حساب می آمد. این روند در سال ۲۰۱۰ به پایان رسید که چینیها در المپیک زمستانی ۲۰۱۰ موفق به کسب طلا شدند ، روسها در المپیک زمستانی ۲۰۱۴ در سوچی طلا را به دست آوردند. حتی پس از سقوط اتحاد جماهیر شوروی ، روسیه هنوز هم قهرمانی المپیک و جهان را در مسابقات اسکیت دارد ، از افراد مشهور این رشته می توان به الکسی اورمانوف ، ایلیا کولیک ، الکسی یاگودین ، یوگنی پلوشنکو ، ماریا بوتیرسایا ، ایرینا اسلوتسکایا ، آدلینا سوتنیکووا ، یولیا لیپنیسکا ، مایا اوسوا ، الکساندر ژولین ، اوکسانا گریشوک ، اوگنی پلاتوف ، آنجلیکا کریلووا ، اولگ اووسیاننیکوف ، تاتیانا ناوکا ، رومان کوستوماروف ، اکاترینا گوردیوا ، سرگی گرینکوف ، ناتالیا میشکوتیونوک ، آرتور دمیتریف ، تاتیانا توتمیانینا ، ماکسیم مارینین ، النا برژنایا ، آنتون سیخارولیدزه ، تاتیانا وولوسوژار ، ماکسیم ترانکوف ، سنیا ستولبووا ، فدور کلیموف ، النا ایلینیخ ، نیکیتا کاتسالاپوف ، الیزتا توتامیسموا ، یوگنیا مدودوا ، النا رادیونوا . اسکیت سرعت دارای یک سنت طولانی از زمان امپراتوری روسیه است ، از افراد مشهور روس می توان به لیدیا اسکوبلیکووا ، ماریا ایساکووا ، والنتینا استنینا ، پاول پگوگو ، لیودمیلا تیتووا ، سرگئی کلبنیکوف ، یوری میخایلوف ، ناتالیا پتروسیووا ، اولگ گونچارنکو ، اینگا آرتامونوا ، تامارا ریلوا ، نینا استاتکویچ ، نیکولای گولیایف ، ایگو مالکوف ، گالینا استپانسکایا ، بوریس سیلکوف ، تاتیانا آورینا ، ویکتور کوسیچکین ، کلارا گوسوا ، والری موراتوف ، سرگئی مارتوک ، اولگ بوژف ، یوگنی گریشین ، یوگنی کولیکوف ، اسوتلانا باژانووا ، الکساندر گولوبف ، یوگنی لالنکوف ، اوستلانا ژورووا ، دمیتری لوبکوف ، دیمیتری دوروفایف ، سرگئی کلوچنیا ، اولگا فتکولینا ، ایوان اسکوبروف ، اولگا گراف ، آلکسی یسین ، ناتالیا وروینینا ، دنیس یوسکوف ، پاول کولیژنیکوف ، الیزتاتا کازلینا ، و روسلان الیزتا کازلینا نام برد . سایر ورزشهای زمستانی که اتحاد جماهیر شوروی یا روسیه در آن قدرتمند بوده اند عبارتند از: بابسلد ، اسکلتون و لژسواری . بسکتبال یک ورزش محبوب در روسیه است. تیم ملی بسکتبال روسیه جانشین تیم ملی بسکتبال اتحاد جماهیر شوروی است و چندین عنوان بین المللی کسب کرده است. روسیه در کنار چندین بازیکن شناخته شده بین المللی مانند آندری کیریلنکو و تیموفی موزگوف قهرمان NBA ۲۰۱۶ قرار دارد. باشگاه بسکتبال زسکا مسکو دومین تیم موفق در تاریخ مسابقات باشگاه های اروپا است. راگبی ۱۵ نفره یک ورزش رو به رشد در روسیه است . رتبه روسیه درانجمن بین المللی راگبی (IRB) رتبه ۱۷ است، با بیش از یک صد باشگاه و نزدیک به ۲۰۰۰۰ بازیکن در سراسر روسیه. کراسنویارسک ، یک شهر بزرگ در سیبری ، به طور سنتی مرکز اتحادیه راگبی روسیه بوده است. قدمت راگبی در امپراتوری روسیه قبل از انقلاب روسیه بر می گردد ، اما فقط به صورت پراکنده بازی می کردند. آقای هاپر ، فردی اسکاتلندی ، که در مسکو کار می کرد ، یک مسابقه را در دهه ۱۸۸۰ ترتیب داد. نخستین مسابقه فوتبال در سال ۱۸۹۲ بود. در سال ۱۸۸۶، پلیس روسیه در نظر گرفت که فوتبال "وحشیانه، و موجب تظاهرات تحریک و شورش" می شود محکومیت راگبی توسط پلیس تزار بسیاری از مردم را از بازی، و نتایج راگبی بی اطلاع گذاشت. راگبی ۱۳ نفره یک ورزش رو به رشد در روسیه است . روسیه رتبه شانزدهم را در راگبی لیگ فدراسیون بین المللی (RLIF) دارد، با بیش از ۲۰۰۰ شرکت کننده در سراسر روسیه . راگبی ۱۳ نفره روسیه در سطح جوانان ، دانش آموزان و بزرگسالان برگزار می شود. نخستین باشگاه های فوتبال استرالیا در روسیه در ماه مه سال ۲۰۱۱ ایجاد شدند ، گروه هایی که طی چند هفته از یکدیگر مسابقات مسکو و کراسنویارسک را آغاز میکردند. هر دو باشگاه توسط مهاجران استرالیا آغاز شده اند. از پایان دوران شوروی ، تنیس محبوبیت زیادی پیدا کرد و روسیه تعدادی از تنیس بازان مشهور را تولید کرده است. در سال های اخیر ، تعداد بازیکنان برتر بانوان روسیه بسیار قابل توجه بوده است مانند ماریا شاراپووا و دینارا سافینا در رده بندی های جهانی به شماره یک رسیده اند. از دیگر زنان روسی برای دستیابی به موفقیت های بین المللی می توان به النا دیمنتیوا ، اکاترینا ماکارووا ، اسوتلانا کوزنتسووا ، آناستازیا میسکینا ، نادیا پترووا ، ویرا زوناروا ، النا وسنینا ، آنا چاکوتادزه ، آناستازیا پاولیوچنکوا و آنا کورنیکوا اشاره کرد . در المپیک ۲۰۰۸ پکن ، روسیه در بخش زنان با النا دیمنتیوا توانست نشان طلا ، دینارا سافینا و ویرا زوناروا به ترتیب نقره و برنز کسب کنند. از ۱۶ اکتبر ۲۰۰۹، دو زن روسی در جمع ۱۰ تیم برتر جهان قرار گرفتند. ژیمناستیک ریتمیک یکی از ورزشهای محبوب روسیه محسوب می شود. علاوه بر این ، به طور کلی در نظر گرفته می شود که روسیه بهترین ورزشکاران ژیمناستیک ریتمیک را دارد. یوگنییا کانایه وا ، سه بار قهرمان جهان شد ، از افراد مشهور می توان به یولیا باروسوکوا ، ایرینا تچاچینا ، گالینا بلوگلازووا ، ایرینا دووینا ، تاتیانا دروچینینا ، النا کارپوچینا ، تاتیانا کراوچنکو ، گالیما شوگوروا ، اوکسانا کوستینا ، آلینا کابائوا ، ناتالیا لیپوفسکایا ، داریا دمیتریوا ، امینا زاریپووا ، داریا کونداکووا ، لایسن اوتیاشه وا ، زارینا گزیکووا ، داریا اشکوریخینا ، ورا سسینا ، مارگاریتا مامون ، یلنا پوسفینا ، آناستازیا ماکسیمووا ، اولگا ایلینا ، آنا گاوریلنکو ، کارولینا سواستیانووا ، آناستازیا بلیزنیوک ، آلینا ماکارینکو ، کسنیا دودکینا ، آناستازیا نازارنکو ، اولیانا دانسکووا ، مارگاریتا آلییچوک ، یانینا باتیرچینا ، تاتیانا گوربونووا ، ماریا تیتووا ، الکساندرا سولداتووا ، یانا کودریوسوا ، داریا اسواتکووسکایا ، دینا آورینا ، آرینا آورینا ، ورونیکا پلیاکوا ، یولیا برویکووا ، داریا دوبووا ، سوفیا اسکومرخ و دیانا بوریسوا را می توان در زمره ژیمناست های موفق و برتر روسیه دانست . بسیاری از باشگاه های ژیمناستیک ریتمیک در روسیه وجود دارد و مشهورترین آن مدرسه "گازپروم" است. از سال ۱۹۹۲ تا ۱۹۵۲ ، گروه بانوان اتحاد جماهیر شوروی تقریباً در مسابقات قهرمانی جهان و المپیک تابستانی تقریباً تمامی عناوین تیمی را به دست می آوردند : تنها المپیک ۱۹۸۴ بود که آنها در آن شرکت نکردند و مسابقات جهانی ۱۹۶۶، ۱۹۷۹و ۱۹۸۷. پس از تجزیه اتحاد جماهیر شوروی ، آنها در المپیک تابستانی ۱۹۹۲ برای آخرین بار به عنوان یک کشور در آن به رقابت پرداختند. گرچه روسیه به اندازه اتحاد جماهیر شوروی قوی نبود و با ظهور کشورهای جدید که در ژیمناستیک سرآمد هستند ، روسیه سنت ژیمناستیک خودش را حفظ کرده است ، در رقابت های جهانی و رقابت های المپیک در هر دو رشته MAG و WAG ، جز در المپیک ۲۰۰۸ ، جایی که تیم بانوان روسیه هیچ نشانی کسب نکرد. ژیمناستیک کاران قابل توجه روسیه عبارتند از: اسوتلانا خورکینا ، الکسی نموف ، نیکولای آندریانف ، الکساندر دیتیاتین ، لاریسا لاتینینا ، یلنا شوشونوا ، النا زامولودچیکوا ، ناتالیا یورچنکو ، النا موخینا ، اولگا موسته پانوا ، یوری تیتوف ، آنتون گولوسوتسکوف ، یکاترینا لوبازنیوک ، یلنا پرودونوا ، ناتالیا شاپوشنیکوا ، لودمیلا توریسشوا ، آناستازیا گریشینا ، الکساندر بالاندین ، ماریا پازه کا ، نیکولای کوکسنکوف ، کسنیا افانسیه وا ، عالیه مصطفینا ، دنیس آبلیازین ، امین غریبوف ، ویکتوریا کوموا ، دیوید بلیاوسکی ، نیکیتا ناگورنی ، ماریا خارنکووا ، نیکیتا ایگناتیف ، داریا اسپیریدونوا ، آنجلینا ملنیکوا ، ناتالیا کاپیتونوا ، آندره ماکولف ، النا ارمینا و سدا توتخالیان . قبل از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی ، شنا یک ورزش نهادینه شده و تفریحی بود و در بازیهای المپیک که در رقابتهای مقابل آلمان شرقی در شنا رقابت می کردند ، عالی بود. روسیه به همان موفقیت اتحاد جماهیر شوروی نرسیده است ، با این وجود هنوز چند شناگر مشهور روسی وجود داشته اند که ممتاز هستند ، الکساندر پوپوف ، مدال آور طلای چهار دوره المپیک به عنوان یکی از بزرگترین شناگران در تمام دوران شناخته می شود ، و تنها شناگر مرد در تاریخ برای کسب چهار نشان طلای المپیک انفرادی در مسابقات آزاد. سایر شناگران قابل توجه روسی در دهه ۱۹۹۰ و اوایل ۲۰۰۰ شامل: دنیس پانکراتوف ، یوگنی سادویی ، ولادیمیر پیشننکو ، یوری پریلوکف ، ارکادی ویاتکانین ، رومن سولدنوف ، آندری گرچین . پس از المپیک تابستانی ۲۰۱۲ ، شناگران جدید روسیه نتایج بهتری را کسب کردند. غواصی همچنین در روسیه ورزشی است که از زمان شوروی بوده است. روسیه نتایج خوبی را به ویژه در پرش ارتفاع ، پرش طول ، دو و میدانی ، دو بامانع ، پرش با نیزه ، پیاده روی سرعت ، پرتاب چکش ، پرش سه گام ، پرتاب نیزه ، هفت گانه کسب کرده است . برخی از ورزشکاران مشهور روسی عبارتند از: یلنا ایسینبایوا ، آنا چیچیرووا ، ایوان اوخوف ، تاتیانا لیسنکو ، یولیا زریپووا ، ناتالیا آنتیوخ ، میخائیل ریژوف ، آندری سیلنوف ، الکساندر ایوانف ، اکاترینا کونوا ، یلنا اسلسارنکو ، سرگی شوبنکوف ، ماریا لاسیتسکنه ، یوری بورزاکوفسکی ، الکساندر منکوف ، لیوکمن آدامز ، النا لاشمانوا ، داریا کلیشینا ، دانیل تسپلاکوف ، ایلیا شکورنوف . روسیه به دلیل دوپینگ از مسابقات جهانی ۲۰۱۷ و ۲۰۱۹ منع شد . فدراسیون جهت یابی روسیه ( روسی : Федерация Спортивного Ориентирования (ФСО)) سازمان ملی جهت یابی روسیه عضو کامل فدراسیون جهانی جهت یابی است . روسیه یک کشور قدرتمند بوکس است که دارای بسیاری از دارندگان عنواندار جهانی ، قهرمانان المپیک و افسانه های این ورزش است. بوکسور های حرفه ای و آماتور موفق عبارتند از: الکساندر پوتکین ، نیکولای والوئف ، دیمیتری بیول ، ادوارد تروایانوفسکی ، الکسی تیشچینکو ، کوستیا زو ، یوگنی تیشچنکو ، سرگئی کوالف ، آلبرت تومنوف ، ماگمود عبدالسلاموف ، شامیل سابیروف ، اولگ ماسکایف ، دیمیتری قدریاشوف ، بوریس کوزنتسوف ، الکساندر لبزیاک ، صوفیا اوچیگاوا ، اولگ سایتوف ، جورجی بلوکشین ، اولگ گریگرویف ، واسیلی سولومین ، نیکولای کورولیوف ، ریم کول ملخبکوف ، اوگنی ماکارنکو ، الکساندر مالتین ، الکسی لزین ، گنادی کووالف ، سرگئی کازاکوف ، ماتوی کوروبوف ، سلطان ابراگیموف ، آرتور بتربیف ، میخائیل آلویان ، دنیس بوتسوف ، دیمیتری قدینف ، فدور چودینوف ، گنادی شاتکوف ، گریگوری روزد ، ایگور مخونتسف ، داویت هایراپتیان ، بوریس لاگوتین ، دنیس لبدف ، رشید ماگومدوف ، روسلان پروونیکوف ، ویکتور ریباکوف ، ولادیمیر سافرونوف ، استانیسلاف استپاشکین ، والریان سوکولوف ، واسیلی ایگوروف ، ویتالی دونایتسف. روسیه به عنوان قدرت اصلی در ورزش جودو تبدیل شده است ، حتی در زمان اتحاد جماهیر شوروی ، چندین قهرمان و مدال آور المپیک را ساخته است. این محبوبیت در زمان رئیس جمهور ولادیمیر پوتین افزایش یافته است ، جودو کاران قابل توجه در طول دهه ها عبارتند از: ولادیمیر نوزوروف ، کمال خان-ماگومیدوف ، الکساندر میخایلین ، اولگ استپانوف ، آناتولی لاریوکوف ، بسلان مودرانوف ، تامرلان طنوف ، ایوان نیفونتوف ، آرسن گالستیان ، سرگئی کوسوروتوف ، منصور عیسیف ، نیکولای سولوداخین ، النا ایواشچنکو ، کریل دنیسوف ، تاگیر خایبولائف ، سرگئی کاسمینین ، ویتالی کوزنتسف ، ناتالیا کوزیوتینا ، ویتالی ماکاروف ، سرگی نوویکوف ، میخائیل پولیاف ، دمیتری سرگئیف ، یوری استوپکین. هنرهای رزمی ، یکی دیگر از ورزشهای محبوب است که در روسیه طرفدار دارد. ورزشکاران قابل توجه عبارتند از: فدور املیاننکو ، باتو خازیکوف ، اولگ تاکتاروف ، ویتالی میناکوف ، رسول میرزاف ، جولیا برزیکووا ، آندری کرشکوف ، ویاچسلاو واسیلوفسکی ، سرگئی خاریتونوف ، حبیب نورماگومدوف ، ولادیمیر مینف ، مسلم سلیخوف ، مراد ماچایف ، ویکتور نمکو ، آدلان آماگوف ، اسلام ماخاچف ، رمضان رمضانف ، زبیرا توخوگوف ، ولک هان ، اماری اخمدوف ، سلطان علیف ، ونر گالیف ، علی باگاوتینوف ، الکساندر اوستینف ، رستم خابیلوف ، الکساندر سارناکسی ، روسلان ماگومدوف ، آرتم لوین ، الکساندر ولکوف ، آلبرت تومنوف ، رشید ماگومدوف ، الکساندر امیلیاننکو ، بازیگیت آتاجف ، ماگومدراسول خوشبولف ، ماگومدراسول خوشبولف ، ماگومد ماگومیدوف ، میخائیل ایلوخین ، میخائیل ایلوخین ، دنیس گراچف ، روسلان کارائف ، میلانا دودیوا ، سلیمان ماگومدوف ، الکسی پاپین ، الکساندر پیچکونف ، اولکسیسی اولیونیک ، جورجی کاراخانیان ، آندری سمنوف ، الکساندر شلمنکو ، آکوپ استپانیان ، امار سولوو ، الکساندر یاکوفلوف ، میشائیل تسارف ، میخائیل زایاتس ، رومن زنتسوف . شکل دیگر هنرهای رزمی سامبو است که در اتحاد جماهیر شوروی نشات گرفته است. وزنه برداری یکی دیگر از ورزش های موفق در روسیه است ، پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی ، روسیه در جدول مدالهای همه زمانه در رده شانزدهم قرار دارد. از جمله وزنه بردار ترین عنوان و محبوب است واسیلی آلکسیف. یکی دیگر از رقابت های پرطرفدار محبوب روسیه ، پاورلیفتینگ است که شبیه به گونه ای است که از وزنه برداری در حال تحول است. روسیه در فدراسیون بین المللی پاورلیفتینگ و یکی از موفق ترین کشورها به همراه ایالات متحده ، لهستان ، نروژ ، انگلستان ، تایوان ، سوئد ، فنلاند ، ژاپن و اوکراین است . ماریانا سدیمووا جوانترین قهرمان جهان و رکورد دار چندگانه در مسابقات حرفه ای وزنه برداری و مسابقات جهانی است. اتحاد جماهیر شوروی موفق ترین کشور در تاریخ کشتی بوده است ، روسیه این سنت را ادامه داده و چندین بار قهرمان المپیک و جهان شده است. کشتی در دسترس ترین ورزش برای پسران و جوانان در روسیه بویژه در جمهوری ها و مناطق قفقاز ( چچن ، داغستان ، قره چای و چرکس ، اوستیای شمالی ، کاباردینو-بالکاریا ، اینگوشیا ) است. روسیه یک سنت قوی در شمشیربازی از زمان تزار را حفظ کرده است شمشیربازی یک ورزش محبوب در میان نخبگان روس بود، در دهه ۱۹۸۰ از نظر موفقیت و محبوبیت ورزش در اتحاد جماهیر شوروی . پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی ، روسیه در شمشیربازی پیشرفت کرد و چندین بار قهرمان جهان و اروپا شد . شمشیربازهای موفق روسیه در طول چند دهه شامل: ویکتور سیدیاک ، گالینا گوروخوا ، یانا زوروا ، سوفیا ولیکیا ، آلکسی یاکیمنکو ، استانیسلاف پوزدنیاکوف ، والنتینا راستوورووا ، یکاترینا دیاچنکو ، کمیل ایبرگیموف ، پاول کولوبکف ، ادوارد وینوکوروف ، کارینا آزناووریان ، آرتور اخمتخوزین ، ولادیمیر نازلیموف ، نیکولای کووالیف ، اینا دریگلازوا ، تاتیانا لوگونووا ، دیانا یاکوولوا ، اومیار ماولیخانوف ، النا نویکوا-بلووا ، ونیامین ریشتنیکوف ، دینا گالیاکباروا ، تیمور سافین ، آیدا شانایوا ، سرگی شاریخوف ، یوری سیسیکین ، یولیا بیریوکووا ، یانا یگوریان ، وایولتا کولوبووا ، لیوبوف شوتووا ، آنا سیوکووا ، مارک راکیتا ، الکساندرا زابلینا ، الکسی چریمیسنوف. شطرنج سرگرمی مورد علاقه و ورزشی است که در دوران پس از جنگ (۱۹۴۵-) تحت تسلط روس ها قرار گرفته است. برنده مسابقات جهانی شطرنج سال ۱۹۴۸، میخائیل بتوینیک روسی ، عصر تسلط شوروی در دنیای شطرنج را آغاز کرد. تا پایان اتحاد جماهیر شوروی ، تنها یک قهرمان غیر اهل شوروی وجود داشت. دهه ۱۹۹۰ تحت سلطه کاسپاروف بود که اکثر مسابقات را که در آن شرکت کرده بود برنده شد. امروزه ۲۵ نفر از ۱۰۰ شطرنج باز برتر جهان روسی هستند. ویتالی پتروف اولین راننده فرمول یک روسی است که در سال ۲۰۱۰ قهرمان شد. تاکنون وی به مدت سه فصل در تیم های رنو و کاترام اف یک رانندگی کرده است. او وقتی در سومین دوره جایزه بزرگ سال ۲۰۱۱ استرالیا به دست آورد ، بهترین نتیجه کار خود را به دست آورد . دانیل کویات اولین بازی خود را در فرمول یک در سال ۲۰۱۴ انجام داد. او اولین مسابقه خود را با کسب مقام دوم در مسابقات جایزه بزرگ مجارستان ۲۰۱۵ به پایان رساند. جایزه بزرگ روسیه به تقویم فصل مسابقات فرمول یک فصل ۲۰۱۴ که در سوچی اتودروم برگزار شد ، پیوست . سرگئی سیروتکین در سال ۲۰۱۸ به مسابقات فرمول یک پیوست.
[ { "answer1": "تیم ملی والیبال بانوان روسیه در رده بندی های جهانی در رده پنجم قرار دارد", "answer2": "باندی است (به طور غیر رسمی به عنوان \"هاکی روسی\")", "distance": 303, "question": "تیم ملی والیبال بانوان روسیه در رده بندی های جهانی چه جایگاهی دارد و همچنین باندی به طور غیر رسمی در این کشور به چه نامی شناخته می شود؟" }, { "answer1": "اتحاد جماهیر شوروی (USSR) در بازی های المپیک برای اولین بار در بازی های المپیک تابستانی ۱۹۵۲ حضور یافتند .", "answer2": "قدمت راگبی در امپراتوری روسیه قبل از انقلاب روسیه بر می گردد ، اما فقط به صورت پراکنده بازی می کردند.", "distance": 6520, "question": "اتحاد جماهیر شوروی برای اولین بار در چه سالی در بازی های المپیک شرکت کرد و چه زمانی مسابقات راگبی در روسیه قدمت دارد؟" }, { "answer1": "روسیه در تاریخ ۲ دسامبر ۲۰۱۸ میزبان جام جهانی ۲۰۱۸ شد و برای نخستین بار میزبان این مسابقات بود.", "answer2": "ورزش دوگانه پرطرفدارترین ورزش زمستانی در روسیه است و در نظرسنجی های کلی و بین المللی تلویزیون برای فصول زمستان در رتبه نخست قرار دارد.", "distance": 2485, "question": "روسیه در چه سالی میزبان جام جهانی فوتبال بود و کدام ورزش زمستانی پرطرفدارترین در روسیه است؟" }, { "answer1": "لیگ هاکی کنتیننتال بیشتر از تیم های روسیه تشکیل شده", "answer2": "امروزه ۲۵ نفر از ۱۰۰ شطرنج باز برتر جهان روسی هستند.", "distance": 15345, "question": "لیگ هاکی کنتیننتال بیشتر از چه تیم هایی تشکیل شده و روسیه در مسابقات شطرنج به چه تعداد از بازیکنان برتر دست یافته است؟" } ]
[ { "answer1": "فوتبال با ۵ تا ۱۰ میلیون درخواست در صدر فهرست محبوب ترین ورزش های روسیه قرار گرفت.", "answer2": "بیش از یک صد باشگاه و نزدیک به ۲۰۰۰۰ بازیکن در سراسر روسیه.", "question": "محبوب ترین ورزش در روسیه چیست و چه تعداد از بازیکنان راگبی در این کشور وجود دارد؟" } ]
gemini-2.0-flash-exp
454
: تاریخ ایران باستان دوران ایران باستان، دوران تشکیل دولت ماد تا پایان حکومت ساسانیان و حمله اعراب به ایران است. (۶۰۰ ق.م. تا ۶۵۲ م) اقوامی با تمدن های متفاوت در ایران می زیستند. سرزمین کنونی ایران بخش بزرگی از یک واحد جغرافیایی به نام فلات ایران است، این واحد طبیعی با تنوع اقلیمی و زیستی خود دارای ویژگی های بارزی است که در نتیجه آن وحدت فرهنگی ایران را سبب شده است. بی گمان تمدن بشری مرهون نبوغ و خلاقیت مردمانی بوده است که سالیان دراز در این سرزمین زندگی کرده اند و در تعامل با جغرافیا و نظام طبیعی حاکم بر آن و در جریان روزگار، تاریخ فرهنگی و تمدن خود را آفریده اند. اولین رفتارهای فرهنگی انسان در ایران با ساخت ابزارهای سنگی گوناگون در دوران پارینه سنگی آغاز شد. دوران پارینه سنگی شامل سه دوره کهن، میانی و نوین می شود. آثار بدست آمده از این دوران در ایران بیشتر از دورهٔ پارینه سنگی نوین است که از کاوشگاه هایی چون کشف رود خراسان، لدیز سیستان، هومیان کوهدشت، دره هلیلان در ایلام، غار شکارچیان و غار دو اشکف در کرمانشاه و… بدست آمده اند. در این دوران آدمی افزون بر گردآوری خوراک و شکار بخشی از خوراک خود را ذخیره می کند. با گذر از دوران پارینه سنگی و فرا پارینه سنگی از حدود دوازده هزار سال پیش، ساکنان خاور نزدیک از جمله ایران، دوره فرهنگی و تمدنی نوسنگی را آغاز می کنند. دوران نوسنگی با اهلی کردن گیاهان و حیوانات و شکل گیری نهایی روستاها همراه بود و تا هزاره پنجم قبل از میلاد ادامه یافت. در دوران نوسنگی بشر با ساخت سفال، ایجاد فضاهای معماری و ارتقاء سطح صنعت خود، گامی دیگر در ترقی خود برداشت. یادگارهای دوره نوسنگی در ایران از محوطه هایی چون تپه سیلک در کاشان، رود اترک در قوچان، چشمه علی تهران، تپه حصار دامغان، تپه گیان نهاوند، تپه باکون فارس، شهرستان سراب، گودین تپه در کنگاور، گوران و گنج دره در کرمانشاه، شوش در خوزستان و… بدست آمده است. با گذر از دوران نوسنگی، ایران همچون سرزمین های اطراف خود در آسیای غربی وارد دورانی شد که تولید انبوه فلز، گذر از روستانشینی به شهرنشینی، استفاده از خط و نگارش و به کار بردن نشانه ها، گسترش بازرگانی، معماری، بهره مندی از تاریخ، ادبیات و هنر از ویژگی های آن دوران است. بدست آمدن شهرک ویژهٔ ذوب و دستاورد فلز در اریسمان، ساخت سفالینه های برنگاریده و منقوش و چیزهای دینی و… گویای نقش ایران در گردونه رشد و گسترش دانشوارانه، صنعتی و معنوی بشر است. روندی که در آینده با آغاز دوران آهن و ورود گروه های آریایی به فلات ایران ادامه پیدا کرد. در دوران آهن اوجی دیگر از نیرو و نوآوری و سازماندهی شهرنشینی ایرانی نقش می بندد و یادگارهای باشکوهی همچون زیگورات چغازنبیل، (۱۲۵۰ قبل از میلاد) معبد باباجان و… شکل می گیرند. در آغاز هزاره یکم دولت هایی همچون مادها، ایلامی ها (ایلام نوین) و… در جاهای گوناگون ایران تأسیس می شوند و به رودررویی با امپراتوری متجاوز آشور در میانرودان (بین النهرین) می پردازند و کم کم برای رودررویی بهتر در برابر آشوریان و دست درازی های آنان به ایران با یکدیگر در قالب فرمانروایی ماد یکی می شوند. ظهور دولت ایلام (۶۴۰ –۳۲۰۰) قبل از میلاد به عنوان اولین قدرت متمرکز در عرصه فلات ایران (جنوب غربی سرزمین کنونی ایران) آغازی بود برای تأثیر فکر، هنر و تمدن مردم فلات ایران بر سایر تمدن های اطراف همچون تمدن بین النهرین و مصر، ارتباطی که همیشه با کش و قوس های فراوانی همراه بود و گاهی باعث تسلط تمدنی بر تمدن دیگر می شد. بطوریکه امروزه می توان آثار تبادل فرهنگی دولت ایلام و سایر اقوام ساکن در کوهستان های فلات ایران همچون کاسی ها، لولوبیان، و اورارتو و… را در میان نقوش برجسته سومری ها، اکدی ها، آشوری ها، بابلی ها و… در بین النهرین یا در میان آثار مکشوفه از شهرهای کهن شوش، انشان، دورانتیاش، نینوا، بابل و… مشاهده کرد هرچند در این دوران تمدن های قدرتمند دیگری همچون تمدن جیرفت یا تمدن سرزمین های جنوب شرقی ایران در شهر سوخته وجود داشته اند و به طور حتم بسیار قدرتمند بوده اند اما به دلیل نبود شناخت کافی از ارتباط آن ها با سایر تمدن های همجوار صحبت هنوز زود است. ایلامیان یا عیلامی ها اقوامی بودند که از هزاره چهارم پ.م. تا هزاره نخست پ.م. بر بخش بزرگی از مناطق جنوب و غرب ایران فرمانروایی داشتند. بر حسب تقسیمات جغرافیای سیاسی امروز، ایلام باستان سرزمین های خوزستان، فارس، ایلام و بخش هایی از استان های بوشهر، کرمان، لرستان و کردستان را شامل می شد. آثار کشف شده تمدن ایلامیان، در شوش نمایانگر تمدن شهری قابل توجهی است. تمدن ایلامیان از راه دریایی و شهر سوخته در سیستان، با تمدن پیرامون رود سند هند و از راه شوش با تمدن سومر مربوط می شده است. ایلامیان نخستین مخترعان خط در ایران هستند. به این نکته توجه داشته باشید که عیلامیان سامی نبوده زیرا زبان آن ها یک زبان تک خانواده می باشد و این یک اشتباه است که می گویند علت سامی بودن عیلامیان این است که عیلام یکی از پسران سام از نوادگان نوح می باشد درحالیکه نام واقعی این پادشاهی عیلامی نبوده و هلتمتی نام داشته است و هر گونه نام ایلامی با عیلامی اشتباه می باشد. به قدرت رسیدن حکومت ایلامیان و قدرت یافتن سلسله عیلامی پادشاهی اوان در شمال دشت خوزستان مهم ترین رویداد سیاسی ایران در هزاره سوم پ.م. است. پادشاهی اَوان یکی از دودمان های ایلامی باستان در جنوب غربی ایران بود. پادشاهی آوان پس از شکوه و قدرت کوتیک - این شوشینک همچون امپراتوری اکد، ناگهان فرو پاشید؛ این فروپاشی و هرج و مرج در منطقه در پی تاخت و تاز گوتیان زاگرس نشین رخ داد. تا پیش از ورود مادها و پارسها حدود یک هزار سال تاریخ سرزمین ایران منحصر به تاریخ عیلام است. سرزمین اصلی عیلام در شمال دشت خوزستان بوده. فرهنگ و تمدن عیلامی از شرق رودخانه دجله تا شهر سوخته زابل و از ارتفاعات زاگرس مرکزی تا بوشهر اثرگذار بوده است. عیلامیان نه سامی نژادند و نه آریایی آنان ساکنان اولیه دشت خوزستان هستند. آریائیان، مردمانی از نژاد هند و اروپایی بودند که در فلات ایران می زیستند. اصل مهاجرت آن ها مشخص نیست اما به نظر می رسد دشوار شدن شرایط آب و هوایی و کمبود چراگاه ها، از دلایل مهاجرت های درون سرزمینی باشد. مهاجرت آریائیان به فلات ایران فرضیه ای است که نخستین بار رومن گیرشمن، باستانشناس فرانسوی مطرح نمود و مسیر آن را از شمال به جنوب دانست. پس از او نیز ماریا گیمبوتاس، زبانشناس لیتوانیایی نظریه کورگان را در همین راستا پیش کشید که اقبال خوبی یافت؛ ولی به تازگی یافته هایی ژنتیک در قفقاز جنوبی (ارمنستان) بدست آمده است که مایه بازنگری بسیاری از دانشمندان زبانشناس و باستانشناس دربارهٔ منشأ مشترک زبان های هندواروپایی _که آن را نیاهندواروپایی یا پورواهندواروپایی می نامند_ شده است و با آنکه پیشتر این خاستگاه را گروهی استپ های اوراسیا و گروهی دیگر آناتولی می دانستند، پشتوانه ای نوین برای نظریه خاستگاه ایرانی و جنوب قفقاز و ارمنستان یافت شود. به گزارش هفته نامه پربازدید و سرشناس "نیو ساینتیست"، چندی پیش در ارمنستان کاوش هایی باستان شناسی رخ داده است که با انقلابی در بازنگری نظریه خاستگاه هندواروپاییان (آریاییان، آناتولیایی ها و اروپاییان) و زبان های هندواروپایی نظریه کهن دربارهٔ مهاجرت به فلات ایران را وارونه کرده و سویه این مسیر مهاجرتی را از ایران دانسته است. از آنجا که این خبر در انجمن های آکادمیک جهان بازتاب بسیاری داشته است این منبع در دو شماره پیاپی (۲۳ و ۳۰ می ۲۰۱۸) به این رویداد همانند نقطه عطفی تاریخی نگریسته، آن را واکاوی می نماید. بر پایه مقاله ای که در همین زمینه در هفته نامه معتبر علمی ساینس چاپ شده است، هیچ مهاجرتی در مقیاس گسترده، از استپ های اوراسیا در شمال قفقاز و شمال خوارزم (جنوب غربی سیبری در قزاقستان و روسیه امروزی) به جنوب قفقاز و فلات ایران، همچنین از تنگه بسفر و داردانل در ترکیه امروزی به آناتولی روی نداده است. بر پایه گزارش مجله علمی سرشناس "نیچر"، تازه ترین یافته های ژنتیکینشان می دهد نیای هندیان، ایرانیان و اروپاییانی که به زبانی همسان سخن گفته و فرهنگ همگونی داشته اند در سرزمین ایران و در جنوب قفقاز می زیسته اند. به وارون آنچه پیشتر قفقاز را دیواری میان زبان، فرهنگ، فناوری و مردم می پنداشتند، قفقاز پلی جنوبی-شمالی برای مهاجرت نخستین آریاییان به استپ های اوراسیا بوده و زبانی که امروز هندواروپایی می نامند به راستی از جنوب قفقاز در ایران به چند شاخه شده؛ شاخه ای از آن به آناتولی، دیگری بسوی هند و آن دیگر از راه قفقاز به سوی سبز دشت پونتی_کاسپی به فرهنگ یمنا (گورچالی) و سپس راه شرق اروپا را در پیش گرفته است. گروه کپنهاگ به سرپرستی کریستین کریستینسن(مکتب باستانشناسی دانمارک) نیز که در زمینه پیش از تاریخ اروپا و دوران مفرغ به دستاوردهای بزرگی دست یافته است، با رویکرد به مدارک یاد شده، از اعتبار نظریه کورگان (استپ) کاسته و جنوب قفقاز را خاستگاه احتمالی راز رام کردن اسب و زبانهای اروپایی می داند. در مجله اشپیگل، مصاحبه ای دراین باره از وی به چاپ رسیده است. نخستین آریایی هایی که در ایران می زیستند، شامل کاسی ها (کانتوها - کاشی ها)، لولوبیان و گوتیان بودند. کاسی ها تمدنی را پایه گذاری کردند که امروزه ما آن را بنام تمدن تپه سیلک می شناسیم. لولوبیان و گوتیان نیز در زاگرس مرکزی اقامت گزیدند که بعدها با گسترش مادها بخشی از آن ها شدند. شاخه های قومِ ایرانی در نیمه های هزارهٔ اول قبل از مسیح عبارت بوده اند از: باختریان در باختریه (تاجیکستان و شمالشرق افغانستانِ کنونی)، سکاهای هوم نوش در سگائیه (شرقِ ازبکستانِ کنونی)، سُغدیان در سغدیه (جنوب ازبکستان کنونی)، خوارزمیان در خوارزمیه (شمال ازبکستان و شمالشرق ترکمنستانِ کنونی)، مرغزیان در مرغوه یا مرو (جنوبغرب ازبکستان و شرق ترکمنستان کنونی)، داهه در مرکز ترکمنستان کنونی، هَرَیویان در هَرَیوَه یا هرات (غرب افغانستان کنونی)، دِرَنگِیان در درنگیانه یا سیستان (غرب افغانستان کنونی و شرق ایران کنونی)، مکائیان در مکائیه یا مَک کُران (بلوچستانِ ایران و پاکستان کنونی)، هیرکانیان در هیرکانیا یا گرگان (جنوبغربِ ترکمنستان کنونی و شمال ایرانِ کنونی)، پَرتُوَه ایان در پارتیه (شمالشرق ایران کنونی)، تپوریان در تپوریه یا تپورستان (گیلان و مازندران کنونی)، آریازَنتا در اسپدانه در مرکزِ ایرانِ کنونی، سکاهای تیز خود در الانیه یا اران (آذربایجان مستقل کنونی)، آترپاتیگان در آذربایجان ایرانِ کنونی، مادایَه در ماد (غرب ایرانِ کنونی)، کُردوخ در کردستانِ (چهارپاره شده) کنونی، پارسَی در پارس و کرمانِ کنونی، انشان در لرستان و شمال خوزستان کنونی. قبایلی که در تاریخ با نام های مانناها، لولوبیان ها، گوتیان ها، و کاسی ها شناسانده شده اند و در مناطق غربی ایران ساکن بوده اند تیره هایی از شاخه های قوم ایرانی بوده اند که زمانی برای خودشان اتحادیه های قبایلی و امیرنشین داشته اند، و سپس در پادشاهی ماد ادغام شده اند. مادها در ایران نزدیک ۱۵۰ سال (۷۰۸–۵۵۰ ق. م) هخامنشی ها دویست و بیست سال (۵۵۰–۳۳۰ ق. م) اسکندر و سلوکی ها در حدود صد سال (۳۳۰–۲۵۰ ق. م) اشکانیان قریب پانصد سال (۲۵۰ ق. م – ۲۲۶ م) و ساسانیان قریب چهار صد و سی سال (۲۲۶–۶۵۱ م) فرمانروایی داشتند. مادها قومی ایرانی بودند از تبار آریایی که در بخش غربی فلات ایران ساکن شدند. سرزمین مادها دربرگیرنده بخش غربی فلات ایران بود. سرزمین آذربایجان در شمال غربی فلات ایران را با نام ماد کوچک و بقیهٔ ناحیه زاگرس را با نام ماد بزرگ می شناختند. پایتخت ماد هگمتانه است آن ها توانستند در اوایل قرن هفتم قبل از میلاد اولین دولت ایرانی را تأسیس کنند پس از حملات شدید و خونین آشوریان به مناطق مادنشین، گروهی از بزرگان ماد گرد رهبری به نام دیاکو جمع شدند. از پادشاهان بزرگ این دودمان هووخشتره بود که با دولت بابل متحد شد و سرانجام امپراتوری آشور را منقرض کرد و پایه های نخستین شاهنشاهی آریایی تباران در ایران را بنیاد نهاد. دولت ماد در ۵۵۰ پیش از میلاد به دست کوروش منقرض شد و سلطنت ایران به پارسی ها منتقل گشت. در زمان داریوش بزرگ، امپراتوری هخامنشی به منتهای بزرگی خود رسید: از هند تا دریای آدریاتیک و از دریای عمان تا کوه های قفقاز. هخامنشیان نخست پادشاهان بومی پارس و سپس انشان بودند ولی با شکستی که کوروش بزرگ بر ایشتوویگو واپسین پادشاه ماد وارد ساخت و سپس فتح لیدیه و بابل پادشاهی هخامنشیان تبدیل به شاهنشاهی بزرگی شد. از این رو کوروش بزرگ را بنیادگذار شاهنشاهی هخامنشی می دانند. در ۵۲۹ پ. م کوروش بزرگ پایه گذار دولت هخامنشی در جنگ های شمال شرقی ایران با سکاها، کشته شد. لشکرکشی کمبوجیه جانشین او به مصر آخرین رمق کشاورزان و مردم مغلوب را کشید و زمینه را برای شورشی همگانی فراهم کرد. داریوش بزرگ در کتیبه بیستون می گوید: «بعد از رفتن او (کمبوجیه) به مصر مردم از او برگشتند…» شورش ها بزرگ شد و حتی پارس زادگاه شاهان هخامنشی را نیز دربرگرفت. داریوش در کتیبه بیستون شمه ای از این قیام ها را در بند دوم چنین نقل می کند: «زمانی که من در بابل بودم این ایالات از من برگشتند: پارس، خوزستان، ماد، آشور، مصر، پارت خراسان (مرو، گوش) افغانستان (مکائیه).» داریوش از ۹ مهر ماه ۵۲۲ تا ۱۹ اسفند ۵۲۰ ق. م به سرکوبی این جنبش ها مشغول بود. جنگ های ایران و یونان در زمان داریوش آغاز شد. دولت هخامنشی سر انجام در ۳۳۰ ق. م به دست اسکندر مقدونی منقرض گشت و ایران به دست سپاهیان او افتاد. اسکندر سلسله هخامنشیان را نابود کرد، دارا را کشت ولی در حرکت خود به شرق همه جا به مقاومت های سخت برخورد، از جمله سغد و باکتریا یکی از سرداران جنگی او بنام سپتامان ۳۲۷–۳۲۹ ق. م در راس جنبش همگانی مردم بیش از دو سال علیه مهاجم خارجی مبارزه دلاورانه کرد. در این ناحیه مکرر مردم علیه ساتراپ های اسکندر قیام کردند. گرچه سرانجام نیروهای مجهز و ورزیده اسکندر این جنبش ها را سرکوب کردند ولی از این تاریخ اسکندر ناچار روش خشونت آمیز خود را به نرمش و خوشخویی بدل کرد. ایران در زمان سلوکیان (۳۳۰–۲۵۰ ق. م) پس از مرگ اسکندر (۳۲۳ ق. م) فتوحاتش بین سردارانش تقسیم شد و بیشتر متصرفات آسیایی او که ایران هسته آن بود به سلوکوس اول رسید. به این ترتیب ایران تحت حکومت سلوکیان (۳۳۰–۲۵۰ ق. م) درآمد. پس از مدتی پارت ها نفوذ خود را گسترش دادند و سرانجام توانستند سلوکیان را نابود کنند و چون اولین پادشاه اشکانیان اشک نام داشت نام این سلسله را اشکانیان گذاشتند. اشکانیان (۲۵۰ ق. م ۲۲۴ م) که از تیره ایرانی پرنی و شاخه ای از طوایف وابسته به اتحادیه داهه از عشایر سکاهای حدود باختر بودند، از ایالت پارت که مشتمل بر شیروان و خراسان فعلی بود برخاستند. نام سرزمین پارت در کتیبه های داریوش پرثوه آمده است که به زبان پارتی پهلوه می شود. چون پارتیان از اهل ایالت پهله بودند، از این جهت در نسبت به آن سرزمین ایشان را پهلوی نیز می توان خواند. ایالت پارتی ها از مغرب به دامغان و سواحل جنوب شرقی دریای کاسپین و از شمال به ترکستان و از مشرق به رود تجن و از جنوب به کویر نمک و سیستان محدود می شد. قبایل پارتی در آغاز با قوم داهه که در مشرق دریای کاسپین می زیستند در یک جا سکونت داشتند و سپس از آنان جدا شده در ناحیه خراسان مسکن گزیدند. این امپراتوری در دوره اقتدارش از رود فرات تا هندوکش و از کوه های قفقاز تا خلیج فارس توسعه یافت. در عهد اشکانی جنگ های ایران و روم آغاز شد. سلسله اشکانی در اثر اختلافات داخلی و جنگ های خارجی به تدریج ضعیف شد تا سر انجام به دست اردشیر اول ساسانی منقرض گردید. نظام اداری اساس سلطنت در دوره اشکانی بر پایه نظام ملوک الطوایفی بود. شاهنشاهان ایشان خود را شاه ممالک و به زبان یونانی بازیلوس بازی لئون Bosileus Basilion یعنی، شاه شاهان می خواندند. علاوه بر شهربانان که نماینده شاهنشاه در استان ها بودند ویسبذان یا تیولداران نیز وجود داشتند که قسمتی از ولایات را که ویس خوانده می شد به طور تیول به آنان واگذار شده بود. ظاهراً نه تنها فرمانروایانی که از نسل شاهان بودند، عنوان شاه داشتند بلکه هر یک از ایالات هیجده گانه اشکانی نیز پادشاه داشتند که او را به پهلوی کذک خوذای یعنی کدخدا می نامیدند. شاهنشاه اشکانی همواره با دو مجلس که یکی شورای خاندان سلطنتی و دیگری مجلس ریش سفیدان یا سنا بود مشورت می کرد. ظاهراً مجلس سومی هم وجود داشت که از ائتلاف آن دو مجلس در مواقع ضروری تشکیل می شد که آن را مهستان می نامیدند. مجلس مهستان همیشه پسر شاه را به جای او برمی گزید و گاهی برادر شاه یا عموی او را به سلطنت برمی داشت. ساسانیان خاندان شاهنشاهی ایرانی در سال های ۲۲۴ تا ۶۵۱ میلادی بودند. شاهنشاهان ساسانی که اصلیتشان از استان پارس بود بر بخش بزرگی از غرب قارهٔ آسیا چیرگی یافتند. پایتخت ساسانیان شهر تیسفون در نزدیکی بغداد در عراق امروزی بود. سلسله اشکانی به دست اردشیر اول ساسانی منقرض گردید. وی سلسله ساسانیان را بنا نهاد که تا ۶۵۲ میلادی در ایران ادامه یافت. دولت ساسانی حکومتی ملی و متکی به دین و تمدن ایرانی بود و قدرت بسیار زیادی کسب کرد. در این دوره نیز جنگ های ایران و روم ادامه یافت. در همین دوران مانی (۲۱۶–۲۷۶ میلادی) به تبلیغ مذهب خود پرداخت. مانی پس از مسافرت به هند و آشنائی با مذهب بودائی سیستم جهان مذهبی مانوی خود را که التقاطی از مذهب زردشتی، بودائی و مسیحی و اسطوره بود با دقت تنظیم کرد و در کتاب «شاهپورگان» اصول آن ها را بیان و هنگام تاجگذاری شاپوراول به شاه هدیه کرد. مانی اصول اخلاقی خود را بر پایه فلسفی مثنویت: روشنائی و تاریکی که ازلی و ابدی هستند استوار نمود. در واقع این اصول خودداری از قتل نفس حتی در مورد حیوانات، نخوردن می، دوری از زن و جمع نکردن مال واکنش در مقابل زندگی پر تجمل و پر از لذت طبقات حاکم و عکس العمل منفی در برابر بحران اجتماعی پایان حکومت اشکانی و آغاز حکومت ساسانی است. شاپور و هرمزد، نشر چنین مذهبی را تجویز کردند، زیرا با وجود مخالفت آن با شهوت پرستی و غارتگری و سود جوئی طبقات حاکم، از جانبی مردم را به راه «معنویت» و «آشتی خواهی» سوق می داد و از جانب دیگر از قدرت مذهب زردشت می کاست. جنبش معنوی مانی به سرعت در جهان آن روز گسترش یافت و تبدیل به نیرویی شد که با وجود جنبه منفی آن با هدف های شاهان و نجبا و پیشرفت جامعه آن روزی وفق نمی داد. پیشوایان زرتشتی و عیسوی که با هم دائماً در نبرد بودند، متحد شدند و در دوران شاهی بهرام اول که شاهی تن آسا و شهوت پرست بود در جریان محاکمه او را محکوم و به همراه پیروانش زنده به گور کردند. (۲۷۶ میلادی). از آن پس مانوی کشی آغاز شد و مغان مردم بسیاری را به نام زندک (زندیق) کشتند. مانویان در دو جانب شرق و غرب، در آسیای میانه تا سرحد چین و در غرب تا روم پراکنده شدند. امپراتوری پهناور ساسانی که از رود سند تا دریای سرخ وسعت داشت، در اثر مشکلات خارجی و داخلی ضعیف شد. آخرین پادشاه این سلسله یزدگرد سوم بود. می گویند او از پیامبر درخواست کرده بود به ایران حمله نکنند. در دوره او مسلمانان عرب به ایران حمله کردند و ایرانیان را در جنگ های قادسیه، مدائن، جلولاء و نهاوند شکست دادند و بدین ترتیب دولت ساسانی از میان رفت. در پایان سده پنجم و آغاز قرن ششم میلادی جنبش بزرگی جامعه ایران را تکان داد که به صورت قیامی واقعی سی سال (۲۴–۴۹۴ م) دوام آورد و تأثیر شگرفی در تکامل جامعه آن روز ایران بخشید. در چنین اوضاعی مزدک پسر بامدادان به تبلیغ مذهب خود که گویند موسسش زردشت خورک بابوندس بوده، پرداخت. عقاید مزدک بر دو گانگی مانوی استوار است: روشنائی دانا و تاریکی نادان، به عبارت دیگر نیکی با عقل و بدی جاهل، این دو نیرو با هم در نبردند و چون روشنائی داناست سرانجام پیروز خواهد شد. اساس تعلیمات اجتماعی مزدک دو چیز است: یکی برابری و دیگری دادگری. مردم بسیاری به سرعت پیرو مذهب مزدک شدند. جنبش مزدکی با قتل او و پیروانش به طرز وحشیانه ای سرکوب شد، اما افکار او اثر خود را حتی در قیام ها و جنبش های مردم ایران در دوران اسلام، باقی گذاشت. و اما مقداری دربارهٔ سیستم حقوقی ساسانیان مبنای این سیستم از کتاب اوستا و تفاسیر ان و اجماع نیکان یعنی مجموع فتاوی علمای این دین بوده است. در زمان ساسانیان دو دادگاه وجود داشت؛ دادگاه عرف و دادگاه شرع و دو دادگاه اختصاصی نیز وجود داشت به نام های دادگاه ارتش و دادگاه عشایری.
[ { "answer1": "تمدن ایلامیان از راه دریایی و شهر سوخته در سیستان، با تمدن پیرامون رود سند هند و از راه شوش با تمدن سومر مربوط می شده است.", "answer2": "ایلامیان نخستین مخترعان خط در ایران هستند.", "distance": 123, "question": "تمدن ایلامیان با کدام تمدن ها از طریق شوش و دریا ارتباط داشت و اولین مخترعان چه چیزی در ایران بودند؟" }, { "answer1": "از پادشاهان بزرگ این دودمان هووخشتره بود که با دولت بابل متحد شد و سرانجام امپراتوری آشور را منقرض کرد", "answer2": "آن ها توانستند در اوایل قرن هفتم قبل از میلاد اولین دولت ایرانی را تأسیس کنند", "distance": 184, "question": "چه کسانی با متحد شدن با بابلی ها امپراتوری آشور را منقرض کردند و اولین دولت ایرانی را تاسیس کردند؟" }, { "answer1": "قبایلی که در تاریخ با نام های مانناها، لولوبیان ها، گوتیان ها، و کاسی ها شناسانده شده اند و در مناطق غربی ایران ساکن بوده اند تیره هایی از شاخه های قوم ایرانی بوده اند", "answer2": "سپس در پادشاهی ماد ادغام شده اند.", "distance": 232, "question": "تیره های شاخه های قوم ایرانی که در مناطق غربی ایران ساکن بودند چه نام داشتند و این تیره ها سرانجام با چه پادشاهی ادغام شدند؟" }, { "answer1": "بر پایه گزارش مجله علمی سرشناس \"نیچر\"، تازه ترین یافته های ژنتیکینشان می دهد نیای هندیان، ایرانیان و اروپاییانی که به زبانی همسان سخن گفته و فرهنگ همگونی داشته اند در سرزمین ایران و در جنوب قفقاز می زیسته اند.", "answer2": "با رویکرد به مدارک یاد شده، از اعتبار نظریه کورگان (استپ) کاسته و جنوب قفقاز را خاستگاه احتمالی راز رام کردن اسب و زبانهای اروپایی می داند.", "distance": 759, "question": "بر اساس گزارش مجله نیچر، نیاکان هندیان و اروپاییان در کجا ساکن بودند و نظریه کورگان در مورد خاستگاه زبان های اروپایی چه بود؟" }, { "answer1": "در همین دوران مانی (۲۱۶–۲۷۶ میلادی) به تبلیغ مذهب خود پرداخت.", "answer2": "مانی اصول اخلاقی خود را بر پایه فلسفی مثنویت: روشنائی و تاریکی که ازلی و ابدی هستند استوار نمود.", "distance": 297, "question": "در زمان ساسانیان چه مذهبی توسط چه کسی تبلیغ میشد و چه تفسیری از اصول آن مطرح شده بود؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
455
: هیلاری داف هیلاری ارهارد داف معروف به "هیل" (متولد ۲۸ سپتامبر ۱۹۸۷)، هنرپیشه، خوانندهٔ پاپ، ترانه سرا و تاجر آمریکایی است. او پس از به شهرت رسیدن با ایفای نقش اصلی یک برنامهٔ تلویزیونی به نام «لیزی مک گوایر»، به بازی در فیلم های سینمایی روی آورد و در سه فیلم به نام های «دوجینش ارزان تر است» و «فیلم لیزی مک گوایر» در سال ۲۰۰۳ و «داستان یک سیندرلا» در سال ۲۰۰۴ خوش درخشید. داف به سرعت پله های ترقی را طی نمود به طوری که گفته می شود در سال ۲۰۰۵ بالغ بر ۱۵ میلیون دلار از فعالیت های خود در هالیوود بدست آورده است. او با هدف گسترش دامنهٔ کاری و نشان دادن استعداد و توانایی های درونی خویش تصمیم به پا نهادن به دنیای موسیقی پاپ گرفت که حاصل آن سه آلبوم دارای گواهی نامه پلاتین از انجمن صنعت ضبط آمریکا (RIAA) و فروش بیش از سیزده میلیون نسخه از آلبوم هایش می باشد. نخستین آلبوم ضبط شده او در استودیو، با نام «دگردیسی» در سال ۲۰۰۳ میلادی گواهی نامهٔ پلاتین سه گانه را به دست آورد و او با دو آلبوم پلاتین دیگر، «هیلاری داف» (۲۰۰۴) و «تحت تعقیب» در سال ۲۰۰۵ به فعالیت خود ادامه داد. آلبوم اخیر داف به نام «وقار» در ماه آوریل ۲۰۰۷ به بازار ارائه شد و در ماه اوت همان سال، موفق به دریافت گواهی طلایی گشت. او همچنین خط تولید لباسی را به نام اجناس هیلاری داف ارائه نمود و مشترکاً با کمپانی تولید لوازم آرایشی الیزابت آردن، یک عطر انحصاری به بازار عرضه کرد. نام هیلاری و مادرش در لیست تهیه کنندگان فیلم «دختران مادی گرا» به ثبت رسیده است. فیلم حادثه ای «تجارتخانه جنگ» و انیمیشن کمدی «جنگ خوراکی ها!» از فیلم های در حال ساختی می باشند که او در آن ها به ایفای نقش می پردازد. داف در تاریخ ۱۴ اوت ۲۰۱۰ با مایک کامری بازیکن هاکی اهل کانادا ازدواج کرد. هیلاری به تازگی فرزندش لوکا را به دنیا آورد. هیلاری در ۲۸ سپتامبر ۱۹۸۷ در شهر هوستون ایالت تگزاس به دنیا آمد. او دومین فرزند "رابرت ارهارت داف" است. پدر او صاحب یک فروشگاه زنجیره ای می باشد و مادرش "سوزان کالین" خانه دار است. او همچنین یک خواهر بزرگتر به نام «هیلی» دارد که او نیز بازیگر و خواننده است. مادر هیلاری او را تشویق کرد تا همراه خواهرش هیلی در کلاس های بازیگری شرکت کند. آن ها موفق شدند تا در تئاترهای محلی گوناگونی نقش هایی را برای بازی به عهده بگیرند و وقتی در سن ۶(هیلاری) و ۸ (هیلی) بودند در اجرای بالهٔ فندق شکن در شهر سن آنتونیو شرکت کردند. از آن پس علاقهٔ بسیاری به بازیگری پیدا کردند و راه آموختن بازیگری حرفه ای را در پیش گرفتند. آن ها به همراه مادرشان به کالیفرنیا سفر کردند تا راه بازیگری را در پیش بگیرند اما پدرشان همچنان در تگزاس باقی ماند تا کار خود را از دست ندهد. بعد از سال های متوالی و قراردادهای متفاوت آن ها موفق شدند تا در چند سریال تلویزیونی بازی کنند. بازیگری هیلاری با بازی کردن در نقش های جزئی شروع شد. او اولین بار در سری داستان های کوتاه «زن واقعی» نقش بسیار کوتاهی را بازی کرد. او همچنین نقش کوتاه دیگری در فیلم بازی با عشق بازی نمود. اما آن نقش به قدری کوتاه بود که از دید بینندگان پنهان ماند. او برای اولین بار به عنوان یک ستاره در فیلم «ملاقات کسپر با وندی» درخشید. او در این فیلم نقش دختری به نام وندی را بازی می کرد که کاسپر یک شخصیت کامپیوتری را همراهی می کرد. این فیلم در بین کودکان بسیار معروف شد. در سال ۱۹۹۹ او به عنوان نقش دوم در یک سریال تلویزیونی به نام «جوینده احساسات» بازی کرد. داستان این فیلم از روی یک رمان که "کاتلین کین" آن را نوشته است برداشته شده بود. هیلاری برندهٔ جایزهٔ بهترین بازیگر در این سریال تلویزیونی شناخته شد. معروفیت اول هیلاری زمانی ظاهر شد که او در سازمان حمایت از بازیگران جوان در سال ۲۰۰۰ بازیگری کرد. مایکل چیکلیس یکی از ستاره های سینما که در این برنامه حضور داشت می گوید: وقتی اولین روز با او کار کردم یادم می آید که وقتی به خانه رفتم به همسرم گفتم که هیلاری روزی یک ستارهٔ سینما می شود زیرا او به راحتی با مشکلات کنار می آید و مانند دخترهای جوان دیگر نسبت به سر و وضع خود حساسیت نشان نمی دهد. در همین رابطه خود هیلاری هم در سال ۲۰۰۲ بیان کرد که: من خواستار زیبایی ها هستم و هرکسی زیباست. زیبایی فقط در چشم انسان است. هرکس چیزی را زیبا می بیند که ممکن است کسی دیگر آن را نبیند. من به زیبایی اهمیت می دهم اما نه به آن اندازه که خود را درگیر عمل جراحی کنم. هرکس به شکلی آفریده شده است که به نظر عدهٔ خاصی زیبا به نظر برسد. ما با عمل جراحی خود را زیباتر نمی کنیم بلکه باعث می شویم کسانی که قبلاً ما را زیبا می دیدند دیگر این فکر را نمی کنند و عدهٔ جدیدی اکنون ما را زیبا می بینند. هیلاری شروع به بازی در فیلم دادیو کرد اما قبل از اینکه فیلم به مرحلهٔ فیلمبرداری برسد، از استفاده از هیلاری در این فیلم خودداری شد. این اتفاق سبب شد تا هیلاری نسبت به بازیگری دل سرد شود. اما مادر او همواره او را به بازیگری تشویق می کرد. تا اینکه یک هفته بعد از آن، هیلاری برای یک سریال تلویزیونی به نام «لیزی مک گوایر» تست بازیگری داد و موفق شد تا نقش "لیزی" را مال خود کند. لیزی یک دختر مدرسه ای بازیگوش اما میانه رو بود. این داستان بیشتر روی زندگی و دوران نوجوانی لیزی متمرکز است. لیزی مک گوایر که اولین بار در ۲۰۰۱ از شبکه دیزنی پخش شد بیش از ۲٫۳ میلیون بیننده داشت و درست همان چیزی از آب درآمد که هیلاری سال ها منتظر آن بود. حضور هیلاری در این برنامه باعث شد تا او یک فرد دوست داشتنی میان کودکان بین سن ۷ تا ۱۴ سال شود. وقتی هیلاری بازی در قسمت ۶۵ این فیلم را به پایان رساند، شبکهٔ دیسنی تصمیم گرفت تا سری جدید این فیلم را در شبکه ای پخش کند که بیشترین تماشاگران را دارد. برای این منظور آن ها شبکهٔ «اِی بی سی» (ABC) را انتخاب کردند اما نقشهٔ آن ها عملی نشد زیرا نماینده های هیلاری مدعی شدند که حقوق او بسیار پایین است بنابراین هیلاری نیز از بازی در آن خودداری کرد. اما بعد از مدتی کشمکش، هیلاری قبول کرد تا این بار نیز به عنوان لیزی بدرخشد. این بار دیگر این فیلم به صورت سریال ساخته نشد بلکه فیلمنامهٔ جدید را برای یک فیلم سینمایی نوشتند؛ که فیلم لیزی مک گوایر نام گرفت. این فیلم در سال ۲۰۰۳ به بهره برداری رسید. همچنان که ساخت فیلم لیزی مک گوایر به پایان می رسید، هیلاری بار دیگر در شبکهٔ دیزنی در کنار کریستی کارلسُن وگری کل در فیلم (Cadet Kelly (۲۰۰۲ درخشید. فیلمی که توانست بیشترین بینندگان را در ۱۹ سال اخیر شبکه دیسنی جذب کند. در این فیلم او نقش یک دختر سرزنده و شاد را بازی کرد که ناپدری او در یک مدرسه نظامی مدیر بود و به همین دلیل او نیز مجبور شد تا در آن مدرسه نام نویسی کند. برای او بسیار سخت بود تا به محیط خشک و منضبط آنجا عادت کند. هیلاری همچنین به عنوان بازیگر مهمان در چند سریال تلویزیونی بازی کرد که اولین آن ها فیلم «آرزوی شیکاگو» بود که در ماه مارس ۲۰۰۰ ساخته شد. دراینجا هیلاری نقش یک دختر بیمار را بازی کرد. او همچنین در یک قسمت از سریال «جورج لپز» که در ۲۰۰۳ ساخته شد نقش یک آرایشگر را بر عهده گرفت. او همچنین در سال ۲۰۰۵ دوباره در همین فیلم دعوت شد تا بار دیگر ایفای نقش نماید. در سال ۲۰۰۳ او در فیلم "رؤیای آمریکایی" در مقابل خواهرش هیلی بازی کرد. او همچنین دوباره به عنوان یک بازیگر مهمان به بازی در سریال «ژان آرکادیا» دعوت شد. هیلاری برای اولین بار در در فیلم سینمایی «طبیعت انسان» در سال ۲۰۰۱ بازی کرد. این فیلم قبل از فیلم لیزی مک گوایر ساخته شد و اولین بار در شبکه های Cannes و Sundance به نمایش گذاشته شد. فیلم نامهٔ این فیلم را چارلی کافمن نوشت و مایکل گاندری کارگردانی کرد. فیلم در مورد یک دختر جانورشناس است که هیلاری قسمت های مربوط به کودکی او را بازی می کند. او برای اولین بار به عنوان نقش اول در فیلم «کِلی، دانشجوی افسری» بازی کرد که توسط والت دیزنی در سال ۲۰۰۲ ساخته شد. او در این فیلم نقش یک دختر سرزنده و شاد را بازی می کند که ناپدری او در یک مدرسهٔ نظامی مدیر است و به همین دلیل او نیز مجبور می شود تا در آن مدرسه نام نویسی کند. برای او بسیار سخت بود تا به محیط خشک و منضبط آنجا عادت کند. در سال ۲۰۰۳ هیلاری به عنوان نقش دوم برای بازی در فیلم «مأمور مخفی کودی بنکس» دعوت شد. فیلمی که به قدری معروف شد که سازندگان خود را مجبور کرد تا نسخهٔ دومی نیز از آن بسازند. اما هیلاری برای برخی دلایل در نسخهٔ دوم آن شرکت نکرد. بعد از آن هیلاری برای بازی در فیلم سینمایی لیزی مک گوایر در سال ۲۰۰۳ دعوت شد. فیلمی که توانست برای سازندگانش پولی معادل ۵۵ میلیون دلار از سراسر دنیا به ارمغان بیاورد. البته با موفقیت هیلاری در هنر برخی از روزنامه ها علیه او مقالاتی نوشتند. این مقالات بیشتر از سوی طرفداران بریتنی اسپیرز بود زیرا با پررنگ شدن هیلاری در هنر از طرفداران بریتنی کاسته می شد. او برای بار سوم در سال ۲۰۰۳، در فیلمی بازی نمود که «دوجینش ارزانتر است» نام دارد. در این فیلم او نقش یکی از ۱۲ فرزند استیومارتین و بُنی هانت را بازی می کند. هیلاری همچنین در ۲۰۰۵ در نسخهٔ دوم این فیلم «دوجینش ارزانتر است ۲» بازی کرد. نسخهٔ دوم آن علاوه بر اینکه داستانی جالبتر داشت اما نتوانست به اندازهٔ نسخهٔ اول آن موفق باشد. ل ۲۰۰۴ هیلاری برای بازی در یک فیلم کمدی- رمانتیک به نام «داستانی از سیندرلا» دعوت شد. اگرچه بعد از ساخت این فیلم مقاله هایی علیه این فیلم نوشته شد اما این فیلم توانست بیشترین فروش را در سال ۲۰۰۴ داشته باشد و پولی معادل ۶۶ میلیون دلار را برای سازندگان خود به ارمغان بیاورد. این فیلم، پر فروش ترین فیلم هیلاری است. در اواخر ۲۰۰۴ هیلاری برای اولین بار در یک فیلم درام به نام «صدایت را ببر بالا» درخشید. تعداد زیادی از مجلات هیلاری را برای بازی در این فیلم تشویق کردند. اما علی رغم این تشویق ها در هفته نامهٔ لاس وگاس علیه این فیلم این گونه نوشته شده بود: فیلم «صدایت را ببر بالا» ترکیبی از بازی بد هیلاری، خوانندگی ناقص، فیلم نامه ای بسیار بی معنی و کارگردانی بسیار بدی است که در کل یک جور اتلاف وقت بوده است. با توجه به این تبلیغ ها این فیلم توانست پولی معادل ۱۳ میلیون دلار را به ارمغان آورد. این فیلم کم فروش ترین فیلم هیلاری می باشد. در سال ۲۰۰۵ هیلاری در فیلم «مرد بی عیب» درخشید. او در این فیلم نقش دختر بزرگ یک زن را بازی می کند که از شوهرش طلاق گرفته است. هنر نمایی هیلاری در این فیلم قابل تحسین است. اما با هر موفقیت او مقالاتی علیه او چاپ می شد که سبب شد تا فیلم پایین تر از مقدار پیش بینی شده فروش داشته باشد. یعنی ۱۹ میلیون دلار. همان طور که اشاره شد او در این سال در فیلم «دوجینش ارزانتر است ۲» بازی کرد. در سال ۲۰۰۶ هیلاری به همراه خواهرش هیلی برای بازی در فیلم «دختران مادی گرا» دعوت شدند. فیلمی که موفقیت چشمگیری در برنداشت. سود فروش این فیلم به ۱۶ میلیون دلار رسید. این فیلم به کارگردانی مارتا کولیج و درخشش خواهران داف به همراه بود. در این فیلم هیلاری و هیلی نقش دو خواهر ثروتمند را ایفا می کنند که پس از مرگ پدرشان شرکت مربوط به آن ها به طور مرموزی در حال ورشکستگی است. هیلاری با بازی زیبای خود در این فیلم برندهٔ دو جایزه شد. در اوایل سال ۲۰۰۷ از صدای خواهران داف برای یک انیمیشن کمدی به نام «جنگ غذاها» استفاده شد. فیلمی که از کمپانی Lions Gate Films منتشر شد. کارگردان این فیلم لری کافمن اضافه کرد: من ازاینکه خواهران داف را به عنوان بازیگران فیلمم دارم بسیار خوشحالم. فیلم جنگ غذاها در آوریل ۲۰۰۸ آمادهٔ فروش می شود. هیلاری همچنین در سال ۲۰۰۷ در فیلمی دیگر به نام «تجارتخانه جنگ» درخشید. فیلمی که در ژوئیه ۲۰۰۸ آمادهٔ فروش می شود. در هفتم سپتامبر هیلاری اظهار داشت که اکنون بازی در دو فیلم جدید به نام های «گرتا» و «شیشه نشکن» را شروع کرده است. ساخت این دو فیلم در حال حاضر به پایان رسیده و در حال تدوین است. در سال ۲۰۰۲ هیلاری، آهنگ من نمی توانم منتظر بمانم را که اولین بار به وسیله بروک مک کلینت خوانده شده بود را برای فیلم لیزی مگوایر بازخوانی کرد. همچنین او در همین سال آهنگ را برای اولین آلبوم والت دیزنی خواند. دومین آلبوم والت دیزنی در سال ۲۰۰۴ منتشرشد که هیلاری و خواهرش آهنگی به نام گربه های سیامی را در آن خواندند. همچنین آهنگ چرخهٔ حیات به وسیلهٔ هیلاری و دیگر ستارگان والت دیزنی سروده شد. در سال ۲۰۰۴ هیلاری به همراه خواهرش آهنگ «لبانمان برهم مهر شده را برای فیلم داستان یک سیندرلا خواندند که نسخهٔ تصویری آن به در خواست مردم بارها از ام تی وی پخش شد. آلبوم خیابان بابانوئل اولین آلبوم هیلاری است نام دارد که متشکل از ۱۱ آهنگ می باشد. این آلبوم یک آلبوم کریسمس می باشد و آهنگ های مربوط به کریسمس در آن گردآوری شده اند. در برخی آهنگ های این آلبوم، خواهرش هیلی، کریستینا میلیان و لیل رومیو با او همخوانی می کنند. دو آهنگ از این آلبوم برای قرار گرفتن در فیلم انتخاب شدند. آهنگ «خیابان بابا نوئل» برای فیلم خیابان بابانوئل ۲ و آهنگ «کریسمس باید چگونه باشد»، برای فیلم «دوجینش ارزانتر است» است. هیلاری در سال ۲۰۰۳ برای فیلم لیزی مک گوایر آهنگ های «چرا که نه» و «من نمی توانم صبر کنم» را خواند. این آهنگ ها بعدها در دو آلبوم دیگر هیلاری، «دگردیسی» و «نامحدود» قرار گرفتند. این آلبوم در مقام چهاردهم بهترین آهنگ ها قرار گرفتند. دومین آلبوم هیلاری داف و اولین آلبوم رسمی او «دگردیسی» در سال ۲۰۰۳ منتشر شد. این آلبوم در کانادا و آمریکا به عنوان بهترین آلبوم شناخته شد و بر روی بیلبورد این دو کشور در مقام اول قرار گرفت. همچنین به عنوان پرفروشترین آلبوم سال در آمریکا در سال ۲۰۰۳ شناخته شد و بیشتر از ۳٫۷ میلیون نسخه از آن به فروش رسید. آهنگ «پس دیروز» از این آلبوم در بسیاری از کشورها جزو ۱۰ آهنگ برتر قرار گرفت و نسخه تصویری آن بارها از شبکه ام تی وی (MTV) پخش شد. آهنگ دیگر این آلبوم، «اعتراف کن» جزو ۴۰آهنگ برتر آمریکا قرار گرفت و همچنین مقام ۱۲ را در کشورهای انگلستان، استرالیا و نیوزلند به خود اختصاص داد. آهنگ «صدای کوچک» این آلبوم در نسخه آمریکایی آن منتشر نشد و فقط در نسخه های انگلیسی و استرالیایی آن انتشار یافت. هیلاری برای اولین بار تصمیم به اجرای کنسرت گرفت و آهنگ های این آلبوم را در آن خواند. نسخه هایی از این کنسرت که در شهرهای بزرگ اجرا شد نیز به فروش رسید. این آلبوم از ۱۲ آهنگ در نسخهٔ آمریکایی، ۱۳ آهنگ در نسخه انگلیسی و ۱۴ آهنگ در نسخه استرالیایی تشکیل شده است. سومین آلبوم هیلاری داف در سال ۲۰۰۴ با نام خودش Hilary Duff منتشر شد. او در این آلبوم برخی از آهنگ های آلبوم قبل خود را نیز بازخوانی کرد. او بیان کرد که آهنگ های این آلبوم را با توجه به احساسات شخصی خود نوشته است. این آلبوم هم زمان با روز تولد ۱۷ سالگی هیلاری (۲۸ سپتامبر ۲۰۰۴) برای فروش آماده شد و بر روی بیلبورد آمریکا در مقام دوم و بر روی بیلبورد کانادا در مقام اول قرار گرفت. در ۸ ماه بیش از ۱٫۵ میلیون نسخه از این آلبوم به فروش رسید. آهنگ «پرواز» (Fly) از این آلبوم جزو ۱۴ آهنگ برتر در استرالیا قرار گرفت. همچنین چندی بعد آهنگ «یکی از من مراقبت می کند» از این آلبوم نیز جزوه ۱۴ آهنگ برتر قرار گرفت. از این آهنگ در فیلم صدایت را تقویت کن که خود هیلاری نیز در آن بازی می کرد مورد استفاده قرار گرفت. این آلبوم از ۲۰ آهنگ تشکیل شده است که ۱۷ تای آن در نیمهٔ اول ۲۰۰۴ و ۳ آهنگ بعدی در اواخر ۲۰۰۴ منتشر شد. چهارمین آلبوم هیلاری با نام ""تحت تعقیب"" در سال ۲۰۰۵ انتشار یافت که در بردارندهٔ آهنگ های مورد علاقهٔ او از دو آلبوم قبل، و چند آهنگ جدید می باشد. در یک محاسبهٔ حضوری هیلاری بیان کرد که این آلبوم جزو آلبوم های فوق العادهٔ او نیست. او اضافه کرد که نمایندهٔ او به او گفته بود که زمان تولید یک آلبوم جدید است و او نیز پذیرفت. او در این آلبوم موفق شد تا از قوهٔ ابداع خود بیشتر استفاده کند و آهنگ های مورد علاقهٔ خودش را خودش بنویسد. آهنگ «بیدار شو» از این آلبوم جزوه ۱۰۰ آهنگ برتر آمریکا قرار گرفت و همچنین نسخه تصویری آن بارها در شبکه ام تی وی پخش شد. آهنگ تصویری دیگری از این آلبوم به نام «تپش قلب من» نیز بسیار معروف شد اما نسخه صوتی آن موفق نشد و نتوانست جایی میان ۱۰۰ آهنگ برتر آمریکا پیدا کند. این آلبوم مقام اول را بر روی بیلبورد آمریکا به خود اختصاص داد. همچنین در کانادا موفق به دریافت مقام سوم شد. نسخه ای از این آلبوم با نامی متفاوت (4ever)در ایتالیا منتشر شد. وی همچنین در اواخر سال ۲۰۰۵ آهنگ دختران مادی گرا را برای فیلمی با همین نام به همراه خواهرش منتشر کرد. این آلبوم از ۱۶ آهنگ تشکیل شده است که از این تعداد، ۱۱ تای آن در دو آلبوم قبل نیز قرار داشته اند و فقط ۵ آهنگ جدید در این آلبوم وجود دارد. پنجمین آلبوم هیلاری وقار (۲۰۰۶–۲۰۰۷) نام دارد. هیلاری در مقایسهٔ این آلبوم با آلبوم های دیگر گفت: این آلبوم از آهنگ های تندتری برخوردار است و از آلت های موسیقی بهتر استفاده شده است. همچنین او در جواب خبرنگاران که در بارهٔ این آلبوم سؤال می کردند گفت: من نمی توانم توضیح دهم که در حال انجام چه کاری هستیم ولی ساخت این آلبوم برای من بسیار جالب و چیزی نو در خوانندگی من است. همچنین او اضافه کرد که این آلبوم کمی از مسیر موسیقی پاپ و راک فاصله گرفته است و ابزارهای الکتریکی بیشتر در آن استفاده شده اند. اولین آهنگی که از این آلبوم ساخته شد (بازی با آتش) مورد توجه واقع نشد اما آهنگ دوم توانست موفقیت شایانی بدست آورد و جای خود را بین ۱۰۰ آهنگ برتر بیلبرد آمریکا بازکند. نسخهٔ تصویری این آهنگ به عنوان تبلیغ برای اولین عطر هیلاری ساخته شد که در سپتامبر ۲۰۰۶ برای اولین بار پخش شد. این آهنگ از بین درخواست های مردمی به مقام اول رسید. در ابتدا برنامه ریزی شده بود که این آلبوم در اواخر ۲۰۰۶ منتشر شود اما با کمی تأخیر در آوریل ۲۰۰۷ در شمال آمریکا و کمی زودتر از آن در برخی جاهای دیگر آمریکا منتشر شد. این آلبوم در کانادا و آمریکا در مقام پنجم، در استرالیا در مقام بیستم و در انگلستان در مقام چهلم قرار گرفت. تور کنسرت های این آلبوم در اواست ۲۰۰۷ شروع شد. آهنگ دیگری از این آلبوم که به موفقیت رسید آهنگ غریبه بود که در مقام اول بر روی بیلبورد آمریکا قرار گرفت. پس از انتشار این آهنگ، هیلاری از انتشار آهنگی دیگر به نام (Reach out and touch me) خبر داد. او همچنین در این سال برای خواننده ای دیگر آهنگی با نام (I will) نوشت که در آلبوم او استفاده شد. آلبوم وقار دارای ۱۴ آهنگ می باشد. آلبوم Unlimited که در سال ۲۰۰۷ منتشر شده است جزوه آلبوم های اصلی هیلاری نمی باشد. این آلبوم که از ۱۴ آهنگ تشکیل شده است، مجموعه ای از آهنگ هایی است که او برای فیلم ها خوانده است و قبلاً در آلبوم های خود از آن ها استفاده نکرده است. از جمله این آهنگ ها می توان به دختران مادی گرا در فیلمی با همین نام، «تصادف» و «حالا تو میدونی» در فیلم داستان یک سیندرلا و «من نمی توانم صبر کنم» در فیلم لیزی مک گوایر اشاره کرد. هیلاری یک شرکت تولید لباس با نام اجناس هیلاری داف در مارس ۲۰۰۴ تأسیس کرد. او در مدت کوتاهی به کار خود وسعت بخشید و نمایندگی هایی در کشورهای دیگر از جمله کانادا، استرالیا و آفریقای جنوبی تأسیس کرد. این شرکت کار خود را از تولید لباس شروع کرد و اکنون به تولید مبلمان، جواهرات و عطر نیز می پردازد. در سال ۲۰۰۷، سایت اینتر نتی عروسک ستارگان امکاناتی فراهم کرد تا خریداران بتوانند با ورود به این سایت لباس های تولید شدهٔ این شرکت را ببینند و آن ها را به مدل های کامپیوتری که یکی از این مدل ها خود هیلاری است بپوشانند. در سال ۲۰۰۶ هیلاری عطر خود را با نام «با عشق» (With love) منتشر کرد. این عطر ابتدا فقط در فروشگاه «مک کیسی» در آمریکا به فروش می رسید اما با گذشت زمان در کشورهای دیگر از جمله ژاپن و کانادا نیز منتشر شد. هیلاری در سال ۲۰۰۷ نسخه ای دیگر از عطر خود را با نام (Wrapped with love) منتشر کرد. نسخهٔ دیگری نیز در حال ساخت است که در ولنتاین ۲۰۰۸ روانهٔ بازار شد دوستی هیلاری با آرون کارتر خواننده در سال ۲۰۰۱ میلادی شروع شد. آن ها برای اولین بار یکدیگر را هنگام ساخت فیلم لیزی مک گوایر ملاقات کردند. اما این رابطه بیشتر از دو سال طول نکشید. این گونه گزارش شده بود که کارتر هیلاری را برای رابطه برقرار کردن با لیندزی لوهان ترک کرده است. اما پس از مدتی کوتاه او با لوهان قطع رابطه نمود و دوستیش را با داف دوباره از سر گرفت. بعدها کارتر اشاره کرد که در طول این مدت او هیلاری را فریب داده است و از این موضوع اظهار تاسف نموده است. در طی این اتفاقات رابطه هیلاری و لوهان که از قبل دوستی نزدیکی با هم داشتند، به تیرگی گرایید. در سال ۲۰۰۷ هیلاری و لوهان دوباره رابطه خود را از سر گرفتند. لوهان در جشن انتشار آلبوم وقار داف شرکت کرد و هیلاری در پاسخ به گزارشگر مجله مردم گفت که فکر می کند که لوهان دختری مفرح و دوست داشتنی است. هیلاری در سال ۲۰۰۴ رابطه تازه ای را با "جوئل مادن"، خواننده گروه گود شارلوت آغاز نمود. پس از رابطه طولانی مدت آن ها با هم، مادر هیلاری، سوزان در سال ۲۰۰۵ آن را با گزارشگر "مجله هفده"، درمیان گذاشت. اما این رابطه نیز در نوامبر ۲۰۰۶ به پایان رسید. در سال ۲۰۰۷ هیلاری بارها با بازیکن هاکی، مایک کومری دیده شد. با اینکه او هرگز درباره این رابطه به مطبوعات چیزی نگفت اما چندین بار در مسابقات مایک شرکت کرد. همین طور مایک کومری در روز تولد ۲۰ سالگی هیلاری برای او یک مرسدس بنز به قیمت ۱۰۰٫۰۰۰ دلار خرید. هیلاری در سازمان های خیریه بسیاری عضو است که یکی از آن ها مربوط به کودکان بی سرپرست می شود. او همچنین مبلغ ۲۵۰٫۰۰۰ دلار برای کمک به طوفان زدگان کاترینا پرداخت کرد. در سال ۲۰۰۵ او هزینه نزدیک به ۲٫۵ میلیون وعده غذا را به طوفان زدگان اهدا نمود. در اوت ۲۰۰۶ هیلاری به یک مدرسه ابتدایی در نیو اورلئان سفر کرد و به بنیاد «یو اس ای هاروست» برای پخش غذا به طوفان زدگان کمک نمود. در اگوست ۲۰۰۵ هیلاری اعلام کرد که یکی از دندان های جلوی خود را در هنگام آواز خواندن در اثر برخورد میکروفون با آن از دست داده است. او اضافه کرد که دندان های محکمی ندارد و مدام در کنسرت های مختلف بر اثر برخورد با میکروفون تکه ای از دندان هایش کنده شده است." پدر و مادر هیلاری در سال ۲۰۰۶ بعد از ۲۲ سال زندگی از هم جدا شدند. او غم ناشی از جدایی پدر و مادرش را در شعرهای غریبه و زن کولی منعکس کرده است. در دسامبر ۲۰۰۷ هیلاری رتبه هفتم پولدارترین جوان زیر ۲۵ سال را با کسب ۱۲ میلیون دلار کسب کرد. او اکنون ازدواج کرده و صاحب فرزند پسری به نام " لوکا " است.
[ { "answer1": "او برای اولین بار به عنوان یک ستاره در فیلم «ملاقات کسپر با وندی» درخشید.", "answer2": "دومین آلبوم هیلاری داف و اولین آلبوم رسمی او «دگردیسی» در سال ۲۰۰۳ منتشر شد.", "distance": 8641, "question": "هیلاری داف برای اولین بار در چه فیلمی به عنوان یک ستاره درخشید و نام اولین آلبوم رسمی او چه بود؟" }, { "answer1": "هیلاری همچنین در ۲۰۰۵ در نسخهٔ دوم این فیلم «دوجینش ارزانتر است ۲» بازی کرد.", "answer2": "مادر هیلاری او را تشویق کرد تا همراه خواهرش هیلی در کلاس های بازیگری شرکت کند.", "distance": 5844, "question": "هیلاری داف در سال ۲۰۰۵ در کدام فیلم در کنار استیو مارتین و بونی هانت بازی کرد و مادرش او و خواهرش را برای شرکت در چه کلاس هایی تشویق کرد؟" }, { "answer1": "هیلاری در سال ۲۰۰۳ برای فیلم لیزی مک گوایر آهنگ های «چرا که نه» و «من نمی توانم صبر کنم» را خواند.", "answer2": "در سال ۲۰۰۶ هیلاری به همراه خواهرش هیلی برای بازی در فیلم «دختران مادی گرا» دعوت شدند.", "distance": 2009, "question": " هیلاری داف آهنگ 'چرا که نه' را برای کدام فیلم خواند و او در سال ۲۰۰۶ با چه کسی در فیلم 'دختران مادی گرا' همبازی بود؟" }, { "answer1": "داف در تاریخ ۱۴ اوت ۲۰۱۰ با مایک کامری بازیکن هاکی اهل کانادا ازدواج کرد.", "answer2": "مشترکاً با کمپانی تولید لوازم آرایشی الیزابت آردن، یک عطر انحصاری به بازار عرضه کرد.", "distance": 302, "question": "هیلاری داف در چه تاریخی با بازیکن هاکی مایک کامری ازدواج کرد و نام اولین عطر انحصاری که با کمپانی الیزابت آردن به بازار عرضه کرد چه بود؟" }, { "answer1": "در اوایل سال ۲۰۰۷ از صدای خواهران داف برای یک انیمیشن کمدی به نام «جنگ غذاها» استفاده شد. فیلمی که از کمپانی Lions Gate Films منتشر شد.", "answer2": "هیلاری برای اولین بار در در فیلم سینمایی «طبیعت انسان» در سال ۲۰۰۱ بازی کرد.", "distance": 3236, "question": " هیلاری داف در سال ۲۰۰۷ در چه فیلمی درخشید که از کمپانی Lions Gate Films منتشر شد و او اولین بار در چه فیلم سینمایی بازی کرد؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
456
: ژرژ ساند آمانتین اُرُر لوسیل دوپَن و بعدتر بارونس دودوان (پاریس، ۱ ژوئیه ۱۸۰۴–۸ ژوئن ۱۸۷۶)، که بیشتر با نام مستعار ژرژ ساند شناخته می شود، رمان نویس رمانتیک، نمایشنامه نویس، روزنامه نگار، اصلاح طلب اجتماعی و خاطره نگار فرانسوی بود. امروز کتاب های پرشمار ساند کمتر خوانده می شود و او را بیشتر به دلیل سبک زندگی نامتعارف و روابط عاشقانهٔ متعددش می شناسند اما در سدهٔ نوزدهم او یکی از تأثیرگذارترین زنان زمانهٔ خود و مهم ترین نویسندهٔ زن فرانسه بود. در دههٔ سوم قرن نوزده او که از آثارش برای ترویج و آموزش اصلاحات سوسیالیستی استفاده می کرد، تصویر کلیشه ای از زنان، کارگران، دهقانان و طبقات فرودست را تغییر داد. او نخستین نویسنده ای بود که زندگی کارگران و کشاورزان و کودکان را در رمان های خود به تصویر کشید و گونه ای از رمان به نام رمان روستایی را ابداع کرد که فرم داستان های شفاهی پای بخاری را داشت و آداب و رسوم و سنت های اجتماعی منطقهٔ سکونتش در کودکی را که با وقوع انقلاب صنعتی به سرعت در حال ناپدید شدن بود روایت می کرد ساند از پیشگامان ادبیات فمینیستی بود و در آثارش قواعد ازدواج و نگاه کلیشه ای مردانه به نقش زن را به چالش می کشید. شخصیت قدرتمند، زندگی نامتعارف، دیدگاه های رادیکال سیاسی و استعداد ادبی ساند او را به شخصیت افسانه ای در ادبیات فرانسه در زمان خود و پس از آن بدل کرده است. او در زمان خود از پرفروش ترین نویسندگان فرانسه بود و در محبوبیت و تعدد و تنوع آثار با ویکتور هوگو رقابت می کرد. ساند لباس های مردانه می پوشید، در مجامع عمومی سیگار می کشید و در مکان هایی رفت وآمد می کرد که در آن زمان برای زنان پسندیده نبود. رفتارهای خلاف عرف ساند و زندگی نامتعارفش در زمان خود منتقدان بسیاری داشت. با این حال این زن شورشی در قلب زندگی روشنفکرانه و هنری فرانسه قرار داشت و دایرهٔ دوستانش فرانتس لیست، اوژن دولاکروا، گوستاو فلوبر و انوره دو بالزاک را دربرمی گرفت. نویسندگان غیر فرانسوی بسیاری نیز از جمله هنری جیمز، جورج الیوت، داستایوفسکی، تورگنیف و میخائیل باکونین شیفتهٔ او بودند. تأثیر ساند بر نویسندگان انگلیسی زبانی چون خواهران برونته، الیزابت برت براونینگ و جورج الیوت انکار نشدنی ست. ساند با فردریک شوپن رابطه ای عاشقانه داشت که این رابطه دو سال پیش از مرگ شوپن پایان یافت. ژرژ ساند در طول زندگی خود بیش از ۷۰ رمان، ۲۶ داستان کوتاه/ نوولا و بی شمار مقاله نوشت. ۲۵ نمایشنامهٔ او در زمان حیاتش در تئاتر حرفه ای روی صحنه رفت. او همچنین خودزندگی نامه ای به نام "داستان زندگی من" نوشت که مورد تحسین منتقدان قرار گرفت. مجموعهٔ نامه نگاری های ساند با افراد مختلف که از سال ۱۸۱۲ (زمانی که هشت سال بیشتر نداشت) آغاز و تا پایان عمرش ادامه داشت در مجموعه ای ۲۶ جلدی جمع آوری شده است. پدر اُرُر، موریس دوپن، ستوان بازنشستهٔ ارتش جمهوری، بود و مادرش، سوفی ویکتوری دولابُرد، زنی غیر اشرافی و فرزند یک پرنده فروش پاریسی. پدر و مادر اُرُر یک ماه پیش از تولد او در ۱ ژوئیه ۱۸۰۴ در پاریس ازدواج کردند. پدربزرگ پدری اُرُر، ام. دوپن دو فرانکویی، با بیوهٔ کنت هورن ازدواج کرده بود. کنت هورن فرزند نامشروع لوئی پانزدهم بود و همسرش (مادربزرگ پدری اُرُر) فرزند مارشال ژنرال فرانسه، موریتس زاکسن بود که خود مشهورترین فرزند نامشروع آگوست دوم، پادشاه لهستان، و یک اشراف زادهٔ آلمانی بود. ژرژ ساند که سخت به اصل وراثت معتقد بود فصل کاملی از کتاب خودزندگی نامه اش، "داستان زندگی من"(۱۸۵۷) را به تشریح شجره نامهٔ پیچیده اش اختصاص داده است و به «خون اشرافی» ای که در رگانش جریان دارد می بالد. او بی آن که پروایی از تولدهای نامشروع در خانواده اش داشته باشد نسب خود را به لویی شانزدهم و شارل دهم می رساند و در عین حال خود را "vilaine et très vilaine" (زمخت و ناهنجار مثل یک دهاتی) می نامد. اُرُر در پاریس به دنیا آمد. در ۴ سالگی پدرش درگذشت و تربیت او بر عهده مادربزرگ پدری اش قرار گرفت که در نوآن زندگی می کرد. یشتر دوران کودکی اُرُر در نوآن، نزد مادربزرگش گذشت. او بعدتر از این مکان در بسیاری از رمان هایش استفاده کرد. در سال ۱۸۱۷، به صومعه ای انگلیسی در پاریس فرستاده شد و در سال ۱۸۲۰ به نوآن بازگشت جایی که وقت خود را به مطالعهٔ گسترده به زبان انگلیسی و فرانسوی و سوارکاری می گذراند. پس از مرگ مادربزرگ در سال ۱۸۲۱، مادرش، سوفی، سرپرستی او را بر عهده گرفت و ارر نوجوان را با خود به پاریس برد. اما رابطهٔ ارر با مادر عامی و ناآموخته اش چندان خوب نبود و کم کم تحمل یکدیگر برایشان دشوار می شد. سوفی در سفری دو سه روزه به خانهٔ یکی از دوستانشان در نزدیکی مولن، ارر را همراه خود برد و سرپرستی موقت او را به خانوادهٔ دوپلسیس سپرد. جیمز و آنژل دوپلسیس که خود ۵ دختر داشتند، پذیرفتند مدتی از ارر نگهداری کنند. گاهی آن ها ارر را با خود به پاریس می بردند تا تئاتر ببیند. در یکی از این سفرها، ارر با مرد جوانی به نام کازیمیر دودِوان (۱۸۷۱–۱۷۹۵) آشنا شد. کازیمیر ددوان فرزند نامشروع بارون ژان-فرانسوا دودِوان بود و بعدتر لقب پدرش را به ارث برد. این آشنایی در سال ۱۸۲۲، وقتی ارر نوزده ساله بود، به ازدواج منجر شد. در سال های اول ازدواج، ارر خوشبخت بود اما پس از مدتی از شوهر خوش طینت اما نه چندان حساسش دلزده شد و ابتدا رابطه ای افلاطونی با یک دادستان جوان و بعدتر رابطه ای پرشور با یکی از همسایگانشان برقرار کرد. ساند و دودوان صاحب دو فرزند به نام های موریس و سولانژ شدند. در ژانویهٔ سال ۱۸۳۱، ارر همسرش را ترک کرد تا با شاعری به نام ژول ساندو زندگی کند. در چهار تا پنج سال بعد زندگی ای را در پیش گرفت که می توان آن را "عصیانی عاشقانه" نامید. او به پاریس رفت و دوستی نزدیکی با هنری دو لاتوش، مدیر فیگارو، برقرار کرد. برخی مقاله های او که با همکاری ژول ساندو نوشته بود با نام مستعار "ژول ساند" در فیگارو چاپ شد. ساند در فوریهٔ ۱۸۳۶ به شکل قانونی از همسرش جدا شد و فرزندانش را با خود برد. ارتباط با ژول ساندو (نویسنده) به انتشار اولین آثار ادبی ارر انجامید. آن ها چند داستان را به طور مشترک و با امضای "ژول ساند" منتشر کردند. اولین رمان منتشر شدهٔ او، "سرخ و سپید" (۱۸۳۱) با همکاری ساندو نوشته شد. بلافاصله پس از انتشار "سرخ و سپید"، او نخستین رمان مستقل خود، "ایندیانا" (۱۸۳۲) را با نام ادبی «ژرژ ساند» منتشر کرد. انتشار این رمان به سرعت او را به شهرت رساند. این رمان بیانگر اعتراضی است پرشور به قراردادهای اجتماعی ای که زن را به رغم خواسته هایش به شوهرش پیوند می زند و دفاعیه ای است برای زنی که همسرش را در جستجوی عشق ترک می کند. درون مایه بسیاری از نوشته های بعدی ساند نظیر ریاکاری ذاتی نهاد ازدواج، عشق ممنوع زن و مردی از دو طبقهٔ اجتماعی متفاوت و اصلاح اجتماعی در این اثر دیده می شود. ساند در رمان های بعدی اش "ولنتاین" (۱۸۳۲) و "لِلیا" (۱۸۳۳) آرمان خود از جامعه آزاد را گسترش داد تا روابط اجتماعی و طبقات اجتماعی را نیز دربر بگیرد "للیا" دربارهٔ تلاش برای یافتن معشوقی ست که هم آورد عاشق باشد. رمان های اولیهٔ ساند سمت و سویی به شدت فمینیستی دارند. در نیمهٔ دوم دههٔ ۳۰، رمان های ساند بیشتر جنبهٔ سوسیالیستی به خود می گیرند (نظیر اسپیریدیون (۱۸۳۸)، کونسولو (۳–۱۸۴۲) و نمایشنامهٔ "هفت رشته از چنگ" (۱۸۴۰) که بازآفرینی فاوست گوته است) و در آثار متأخرترش از جمله فادت کوچولو (۱۸۴۹) بازنمایی آرمان گرایانهٔ زندگی روستایی و توجه به افراد به حاشیه رانده شدهٔ اجتماع نقش کلیدی دارد. "ولنتاین" اولین رمان از بسیار رمان های بعدی ساند است که قهرمان آن کارگر یا دهقان است ساند رمان های روستایی اش از جمله "دریای شیطان" (۱۸۴۶)، "فرانسوا لو شامپی" (۱۸۴۸–۱۸۴۷)، "فادت کوچولو" (۱۸۴۹) و "آقایان زن نواز بوادوره" (۱۸۵۷) را بر اساس طرح هایی از تجربیات دوران کودکی اش در ییلاق نوشته است. رمان "زمستانی در مایورکا" به اقامت او و شوپن در زمستان ۹–۱۸۳۸ در آن جزیره می پردازد. دیگر رمان های او عبارتند از: "ایندیانا"(۱۸۳۲)، "لِلیا" (۱۸۳۳)، "موپرا" (۱۸۳۷)، "همسفر فرانسه" (۱۸۴۰)، "کونسولو" (۱۸۴۳–۱۸۴۲) و "پروانه ای از آنژی بو" (۱۸۴۵). آثار تئاتری و قطعات زندگی نامه ای شامل: "داستان زندگی من" (۱۸۵۵)، "او و او" (۱۸۵۹) (دربارهٔ رابطه اش با موسه)، "دفترچهٔ خاطرات"(پس از مرگ در ۱۹۲۶) و نامه نگاری ها از او منتشر شده است. ساند اغلب آثار تئاتری خود را در سالن خصوصی کوچکش در نوآن اجرا می کرد. علاوه بر این، ساند نقدهای ادبی و مقالات سیاسی متعددی نیز نوشته است که موقعیت او را به عنوان یک سوسیالیست تثبیت می کند. به خاطر شیوهٔ زندگی در کودکی و جوانی، ساند هوادار فرودستان و طبقهٔ کارگر بود. در زمان انقلاب ۱۸۴۸، ساند که دست یابی زنان به حقوقشان را راه گریزناپذیر پیشرفت می دانست، روزنامه ای با همکاری اتحادیهٔ کارگران منتشر کرد و مقالات سیاسی بیشتری نوشت. او در مقاله ای نوشت: «من نمی توانم به جمهوری ای معتقد باشم که با انقلابی آغاز می شود که پرولتاریای خود را می کُشد.» مشهورترین نقل قول از ژرژ ساند این است: «تنها شادی در زندگی دوست داشتن و دوست داشته شدن است.» ژرژ ساند بسیار فراتر از مرزهای فرانسه شناخته شده بود و فعالیت های اجتماعی، نوشته ها و اعتقاداتش با نقدها و نظرات فراوانی اغلب از طرف مشاهیر ادب و هنر جهان همراه بود. ایوان تورگنیف دربارهٔ او می گوید: «چه مرد شجاعی بود این زن، و چه زن نیکی.» و آلفرد دو موسه او را «زنانه ترین زن» می نامد. هنری جیمز، نویسندهٔ آمریکایی، در کتابی به نام "ژرژ ساند" پیشرفت سریع این زن را در حوزهٔ ادبیات «چشمگیر» می داند، «زن جوان نیازمندی که در اتاق محقر کرایه ای زندگی می کرد و به دنبال کار بود». ژرژ ساند حامی بی چون و چرای آزادی و برابری برای زنان و طبقهٔ کارگر بود اما عمده فعالیتش در حوزهٔ روشنفکری بود و هرگز عضو هیچ حزب و گروه رسمی ای نشد. در انقلاب ۱۸۴۸ فرانسه نقش مؤثری در مبارزه با سلطنت و تبلیغ برای جنبش آزادی خواهی ایفا کرد و مقالاتی نیز در حمایت از دموکراسی، زنان و دهقانان فرودست فرانسوی منتشر کرد. او که پس از انتشار این مقالات به عنوان چهره ای سیاسی مطرح شده بود از سوی برخی فمینیست ها برای نمایندگی مجلس نامزد شد اما از شرکت در انتخاباتی که زنان در آن حق رأی نداشتند سر باز زد. با آغاز خشونت ها و سرکوب در ژوئن ۱۸۴۸ ساند پاریس را ترک کرد و به زادگاهش، نوآن، بازگشت. The از زمانی که ژرژ ساند برای تهیهٔ بلیط ارزان قیمت نمایش هایی که بر آن ها نقد می نوشت، لباس مردانه به تن کرد. در آن زمان طبقهٔ همکف سالن های نمایش مختص مردان بود. از زمانی که ساند در مجامع عمومی شروع به پوشیدن لباس مردانه کرد، شهرت و آبروی او به خطر افتاد. توجیه ساند برای پوشیدن لباس های مردانه این بود که این لباس ها بسیار بادوام تر و ارزان تر از لباس های معمول یک زن نجیب زاده در آن زمان بودند. علاوه بر راحتی، امتیاز دیگری که لباس مردانه برای ژرژ ساند به ارمغان آورد، امکان گشت وگذار آزادانه در پاریس و رفت وآمد در دادگاه ها بود که زنان دیگر (حتی زنانی از طبقهٔ اجتماعی ساند) از حضور در آن ها محروم بودند. سیگار کشیدن ساند در انظار نیز باعث رسوایی بود. در آن زمان نه جامعهٔ اعیان و نه اصیل زادگان زیاده روی درکشیدن سیگار را برای زنان مجاز نمی دانستند، به خصوص به شکل آشکار و در مجامع عمومی (اگرچه ماری دگول، معشوقهٔ فرانتس لیست نیز سیگار می کشید). سیگار کشیدن و رفتارهای دیگر ساند برای زنی در اوایل و میانهٔ قرن نوزدهم نامعمول و غیرعادی بود. در آن زمان هنجارهای اجتماعی به خصوص در طبقات بالای اجتماع اهمیتی فوق العاده داشت. در "دانشنامهٔ فمینیستی ادبیات فرانسه" در توضیح رفتار ساند آمده است: ساند در زندگی واقعی با برگزیدن هویت جنسی ای که هم زنانه بود و هم مردانه می نمود و در آثارش با خلق شخصیت هایی از همین دست، محدودیت های اجتماع علیه زنان را آشکار می کرد. وقتی با لباس مردانه در خیابان های پاریس رفت وآمد می کرد آزادی جسمی و اجتماعی ای را تجربه می کرد که به عنوان زن از آن ها بی بهره بود. شیوهٔ زندگی ساند که از بسیاری جنبه ها در آن زمان غیراخلاقی به شمار می آمد، عاقبت منجر به از دست دادن عنوان بارونس شد. جالب این جاست که در آن زمان زنان طبقات بالای جامعه اجازه داشتند جدا از همسرشان زندگی کنند و به شرط آن که زن و شوهر در ملأ عام رسوایی به بار نمی آوردند، از بدگویی و سوء شهرت در امان بودند. در دههٔ ۱۸۴۰، اطلاق صفت «نابغه» به ساند در میان منتقدان معمول بود، با این حال در نقد آثارش به هیچ وجه در میان منتقدان همنوایی ای وجود نداشت. برخی از منتقدان شخصیت ها و پیرنگ داستان های ساند را غیراخلاقی می دانستند. برخی دیگر نقد اجتماعی او و مواضع سیاسی رادیکالش را به چالش می کشیدند. بسیاری دیگر را صرف وجود توانایی خلق، و شاید حتی نبوغ در یک زن، گیج و سرگشته می کرد. منتقد مشهور فرانسوی، ژول ژانین، دربارهٔ او می نویسد: «او کیست؟ زن است یا مرد، فرشته یا شیطان، تناقض یا حقیقت؟» شارل بودلر، شاعر، یکی از منتقدان معاصر ژرژ ساند بود و دربارهٔ او گفته بود: «او احمق و چاق و وراج است. ایده های اخلاقی او عمق و ظرافت افکار فراش ها و نشمه ها را دارد… این واقعیت که مردانی پیدا می شوند که دل به این روسپی ببندند، نشان می دهد مردان این نسل تاچه حد ذلیل و خوار شده اند.» نویسندگان دیگر هم عصر ساند، نظری متفاوت داشتند. فلوبر که به هیچ وجه نمی توان او را منتقدی صبور و سهل گیر دانست، ستایشگر بی چون و چرای ساند بود، مارسل پروست هم همین طور. انوره دو بالزاک، که ساند را شخصاً می شناخت، زمانی گفته بود که اگر کسی تصور کند ساند نویسندهٔ بدی است، به دلیل ناکارآمدی معیارهای نقادی اش است. او در ضمن متذکر شده بود تشبیه های ادبی در آثار ساند نشان می دهد که نوشته های او از ظرافتی مثال زدنی برخوردار است و او می تواند «به واقع تصویر را در کلام بگنجاند.» ژرژ ساند با ژول ساندو (رمان نویس) در ۱۸۳۱، پروسپه مریمه (نمایشنامه نویس، تاریخ دان و باستان شناس)، آلفرد دو موسه (شاعر، نمایشنامه نویس و رمان نویس) در تابستان ۱۸۳۳ تا مارس ۱۸۳۵، لویی-کریستوسوم میشل، پیر-فرانسوا بوکاژ، فلیسین مالفیل و فردریک شوپن از ۱۸۳۷ تا ۱۸۴۷ روابط عاشقانه داشت. بعدتر با گوستاو فلوبر نامه نگاری کرد. علی رغم خلق وخوی ناهمساز و تفاوت در سلیقهٔ زیبایی شناسی، در نهایت این دو دوستان نزدیک هم شدند. او دوستی صمیمانه ای نیز با بازیگری به نام ماری دوروال داشت که شایعاتی را دربارهٔ همجنس گرایانه بودن این رابطه در پی داشت. این شایعات تأیید نشده اند. ژرژ با شوپن نزد دوستان مشترکشان آشنا شد. او شوپن را «یک فرشته غمگین کوچک» توصیف می کرد. چند ماه بعد آن دو صمیمی می شوند و برای گذراندن زمستان ۳۹–۱۸۳۸ به اسپانیا می روند. امروز می توان از صومعهٔ والدموسا در مایورکا (که در آن زمان متروک بود)، جایی که شوپن، ساند و فرزندانش زمستان ۳۹–۱۸۳۸ را در آن گذراندند، بازدید کرد. ساند سفر به مایورکا را در رمان Un Hiver à Majorque ("زمستانی در مایورکا") توصیف کرده است. این رمان در ۱۸۵۵ به چاپ رسید. شوپن از ابتدای رابطه با ساند به بیماری سل (یا آن طور که اخیراً تصور می کنند فیبروز کیستیک) مبتلا بود و سپری کردن زمستان سرد و پر برف و باران در مایورکا و پیدا نکردن مکانی مناسب برای سکونت، بیماری او را وخیم تر کرد. ساند و شوپن دو سال پیش از مرگ شوپن به دلایل متعدد از یکدیگر جدا شدند. ساند در رمان "لوکرزیا فلوریانی" برای خلق شخصیت کارول، شاهزادهٔ بیمار اهل اروپای شرقی، از شخصیت شوپن به عنوان الگو استفاده کرده است. در این رمان هنرپیشهٔ زن میانسالی به نام لوکرزیا که بهار جوانی خود را سپری کرده است کار دردناک و طاقت فرسای پرستاری از کارول را بر عهده دارد. گرچه ساند مدعی است که در رمانش شوپن را مضحکه نکرده، اما انتشار کتاب و خوانندگان فراوانش ممکن است به تیرگی روابط آن ها افزوده باشد. به هر حال مشکل اصلی در رابطهٔ ساند و شوپن، به فرزندان ساند، سولانژ، دخترش و موریس، پسرش مربوط می شد. پس از آن که مشاجرهٔ سختی میان سولانژ و شوهرش با ژرژ ساند بر سر پول اتفاق افتاده بود، شوپن به روابط صمیمانه اش با سولانژ ادامه داد. ساند حمایت شوپن از سولانژ را خیانتی آشکار و نشانهٔ عشق شوپن به سولانژ تعبیر کرد. از طرف دیگر موریس، پسر ساند، هم از شوپن خوشش نمی آمد. او می خواست خود نقش "مرد خانه" را بر عهده داشته باشد و شوپن را رقیبی برای این نقش می دانست. ساند هرگز از شوپن نخواست نزد آن ها بازگردد. در سال ۱۸۴۸ شوپن از توری در انگلستان به پاریس بازگشت و در پلس وندوم از دنیا رفت. در زمان مرگ شوپن آه در بساط نداشت و دوستانش ناچار شدند هزینهٔ اقامت او در پاریس و بعدتر هزینه های مراسم خاکسپاری در مدلین را بپردازند. در مراسم خاکسپاری شوپن بیش از ۳۰۰۰ نفر از جمله دلاکروا، لیست، ویکتور هوگو و مشاهیر دیگری شرکت کردند. ژرژ ساند در مراسم حاضر نشد. ژرژ ساند در ۸ ژوئن ۱۸۷۶، اندکی پیش از تولد ۷۲ سالگی اش، در نوآن، در نزدیکی شاتورو، در شهرستان اندر به دلیل بیماری انسداد روده درگذشت. به هنگام مرگ، موریس ساند به همراه همسر و دو دخترش و سولانژ ساند در کنارش بودند. ژرژ ساند مایل نبود طبق آیین کاتولیکی دفن شود. پس از مرگ او، مشاجره ای بر سر نحوه برگزاری مراسم میان پسر و دخترش درگرفت و سولانژ در این مشاجره پیروز شد و در نهایت ساند در حضور کشیشان کاتولیک و در زمین خانه اش به خاک سپرده شد. حدود ۲۰۰ نفر برای شرکت در مراسم حاضر بودند. شاهزاده ناپلئون جروم (پسر ناپلئون سوم) و گوستاو فلوبر از کسانی بودند که شبانه با قطار از پاریس آمدند تا در مراسم خاکسپاری شرکت کنند. ویکتور هوگو به نوان نیامد اما نامه ای که فرستاده بود در مراسم خوانده شد. در سال ۲۰۰۴ طرح بحث برانگیز جابه جایی بقایای پیکر او به پانتئون مطرح شد. رمان "دارایی" (۱۹۹۰)، نوشتهٔ انتونیا سوزان بیات ارجاعات ادبی فراوانی به ژرژ ساند دارد. شاعر آمریکایی والت ویتمن نیز رمان "کونسولو"ی ساند را یکی از کتاب های محبوب خود می خواند، دست کم چند قطعه در دنبالهٔ این رمان "کنتسِ رودولشتات" وجود دارد که تأثیر مستقیمی بر ویتمن داشته است. الیزابت برت براونینگ (۱۸۶۱–۱۸۰۶)، شاعر انگلیسی، دو شعر به نام های "به ژرژ ساند: یک هوس" و "به ژرژ ساند: شناخت دوباره" سروده است. شخصیت استپان ورخونسکی در رمان جن زدگان داستایوسکی می خواهد آثار ژرژ ساند را در نشریه اش ترجمه کند که دولت روسیه در دههٔ ۱۸۴۰ نشریه را توقیف می کند. در نمایشنامهٔ "سفر" اولین قسمت از سه گانهٔ "ساحل آرمان شهر" تام استوپارد چندین بار به ژرژ ساند اشاره می شود. در اولین اپیزود از پیش درآمد " طرف خانهٔ سوان"، جلد اول در جستجوی زمان ازدست رفتهٔ پروست، مادر رمان "فرانسوا لو شامپی" را برای مارسل جوان و پریشان حال می خواند و مارسل آرام می شود. این کتاب، به همراه "دریای شیطان"، "فادت کوچولو" و "نی انبان نوازان" هدیه ای از طرف مادربزرگ مارسل است. در بخش های دیگر رمان که دربارهٔ هنر است هم اشاره هایی به ژرژ ساند و تفسیر آثار او شده است. ژرژ ساند در زوروی ایزابل آلنده هم حضور دارد. در این کتاب دختر جوانی هست که به نام پیش از ازدواج ساند خوانده می شود و به دیه گو دلاوگا (زورو) دل می بندد. در کتاب اتاقی از آن خود اثر ویرجینیا ولف به ژرژ ساند اشاره شده است.
[ { "answer1": "ساند در فوریهٔ ۱۸۳۶ به شکل قانونی از همسرش جدا شد", "answer2": "بلافاصله پس از انتشار \"سرخ و سپید\"، او نخستین رمان مستقل خود، \"ایندیانا\" (۱۸۳۲) را با نام ادبی «ژرژ ساند» منتشر کرد.", "distance": 286, "question": "ژرژ ساند در چه سالی از همسرش جدا شد و بعد از جدایی چه نامی برای خود انتخاب کرد؟" }, { "answer1": "پدربزرگ پدری اُرُر، ام. دوپن دو فرانکویی، با بیوهٔ کنت هورن ازدواج کرده بود.", "answer2": "یشتر دوران کودکی اُرُر در نوآن، نزد مادربزرگش گذشت.", "distance": 796, "question": "مادربزرگ پدری ژرژ ساند با چه کسی ازدواج کرده بود و ژرژ ساند در کجا بزرگ شد؟" }, { "answer1": "ژرژ ساند در مراسم حاضر نشد.", "answer2": "او در مقاله ای نوشت: «من نمی توانم به جمهوری ای معتقد باشم که با انقلابی آغاز می شود که پرولتاریای خود را می کُشد.»", "distance": 6739, "question": "ژرژ ساند برای شرکت در چه مراسمی حاضر نشد و او چه نظری در مورد جمهوری داشت؟" }, { "answer1": "توجیه ساند برای پوشیدن لباس های مردانه این بود که این لباس ها بسیار بادوام تر و ارزان تر از لباس های معمول یک زن نجیب زاده در آن زمان بودند.", "answer2": "بلافاصله پس از انتشار \"سرخ و سپید\"، او نخستین رمان مستقل خود، \"ایندیانا\" (۱۸۳۲) را با نام ادبی «ژرژ ساند» منتشر کرد.", "distance": 3774, "question": "ژرژ ساند به چه دلیل لباس مردانه می پوشید و اولین رمان مستقل او چه نام داشت؟" }, { "answer1": "و آلفرد دو موسه او را «زنانه ترین زن» می نامد.", "answer2": "رمان \"زمستانی در مایورکا\" به اقامت او و شوپن در زمستان ۹–۱۸۳۸ در آن جزیره می پردازد.", "distance": 1313, "question": "چه کسی ژرژ ساند را «زنانه ترین زن» نامید و رمان «زمستانی در مایورکا» درباره چه موضوعی است؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
457
: مسعود کیمیایی مسعود کیمیایی (زاده ۷ مرداد ۱۳۲۰ در تهران) فیلم ساز، رمان نویس و شاعر ایرانی است. فیلمِ "قیصر"ِ کیمیایی از معروف ترین فیلم های تاریخ سینمای ایران است. کیمیایی از چهره های برجسته سینمای ایران و از چهره های اصلی موج نوی سینمای ایران است. وی را کارگردانی مؤلف و تأثیرگذار دانسته اند که در شکل گیری اقتصاد سینما در ایران نقشی مهم داشته است. کیمیایی همچنین معروف به استاد قهرمان سازی در سینمای ایران است. او با ساخت فیلم "قیصر" در سال ۱۳۴۸ دو قطب هنری و تجاری سینما را پیوند داد و همراه هنرمندانی چون ناصر تقوایی، بهرام بیضایی، هژیر داریوش، فریدون گُله، داریوش مهرجویی و علی حاتمی و چند فیلم ساز دیگر، آغازگر دوره ای بود که موج نو در سینمای ایران شناخته شد. اغلب آثار کیمیایی در ژانر اجتماعی-سیاسی است. او علاوه بر فعالیت های سینمایی، رمان نوشتن و شعر را نیز تجربه کرده است. او فیلم سازی را با برادران اخوان شروع کرد، و با استودیوهای آریانا فیلم (برای فیلم "قیصر") و سازمان سینمایی پیام برای فیلم "رضا موتوری") کارش را ادامه داد. سه فیلم «بلوچ»، «خاک» و «گوزن ها» را برای مهدی میثاقیه، تهیه کننده ایرانی، ساخت و فیلم روشنفکرانه اش "غزل" را هم برای تل فیلم ساخت و "داش آکل" را برای برادران رشیدیان. کیمیایی در سال ۱۹۹۱ برای فیلم "دندان مار" نامزد جایزه خرس طلایی جشنواره فیلم برلین شد و جایزه ویژه هیئت داوران جشنواره فیلم برلین نیز به او رسید. همچنین در سال ۱۳۸۹ از جشنواره فیلم فجر برای فیلم "جرم" سیمرغ بلورین بهترین فیلم گرفت. از فیلم های مهم کیمیایی می توان به "قیصر"، "بلوچ"، "داش آکل"، "خاک"، "گوزن ها"، "خط قرمز"، "دندان مار"، "سرب" و "جرم" اشاره کرد. در یک نظرسنجی که برای گزینش بهترین فیلم سینمای پیش از انقلاب ۱۳۵۷ ایران با رأی ۲۷ تن منتقد و نویسنده اجرا شد، "گوزن ها" با ۲۰ رأی بهترین فیلم سینمای پیش از انقلاب ایران شناخته شد. در رأی گیری دیگری از ۵۵ منتقد سینمایی ایرانی در سال ۱۳۸۱ نیز، فیلمِ "گوزن ها" با ۱۷ رأی همراهِ "باشو، غریبهٔ کوچک" کارِ بهرام بیضایی بهترین فیلم تاریخ سینمای ایران شناخته شد. مسعود کیمیایی، ۷ مرداد ۱۳۲۰ در خیابان چراغ برق یا چراغ گاز در کوچهٔ سراج الملک زاده شد. خانواده کیمیایی هنگامی که او سه سال داشت به خانه ای در کوچه سید ابراهیم در خیابان ری تهران نقل مکان کردند. پس از آن به ترتیب در کوچه دردار، آصف الدوله، سقاباشی، خیابان عین الدوله (خیابان ایران) و سرانجام در خیابان بهار ساکن شد. او دو خواهر و یک برادر دارد. از دبیرستان بدر، دیپلم متوسطه گرفت. پس از دبیرستان کم کم وارد محافل روشنفکری شد و همراه چند تن از دوستان علاقه مند، انتشارات طُرفه را بنیاد نهاد. از همان دوره به موسیقی هم علاقه مند شد و چند ساز مانند پیانو و گیتار را در حد غیر حرفه ای می نوازد. اما از هر چیز بیشتر به سینما علاقه داشت. او تاکنون سه بار ازدواج کرده است. پس از طلاق از همسر اولش که دختری به نام «گیلدا» از او دارد، با گیتی پاشایی (آهنگساز و خواننده؛ ۱۳۷۴–۱۳۴۸) ازدواج کرد که حاصل آن پولاد کیمیایی بود و پس از آن با گوگوش، خواننده سرشناس (۱۳۸۲–۱۳۷۶) ازدواج کرد. بهروز وثوقی، فرامرز قریبیان، نعمت حقیقی، اسفندیار منفردزاده و محمد تراب نیا چهره های اثرگذار بر روی آثار و فعالیت مسعود کیمیایی بودند. مسعود کیمیایی فعالیت سینمایی را در سال ۱۳۴۵ با دستیاری ساموئل خاچیکیان در فیلم "خداحافظ تهران" آغاز کرد. کیمیایی تحصیلات کارگردانی ندارد. تمام آموخته های تکنیکی او از سینما به حضور در گروه دستیاران فیلم "قهرمانان" به کارگردانی ژان نگولسکو و دستیاری ساموئل خاچیکیان در فیلم "خداحافظ تهران" محدود می شود. او همچنین در پشت صحنهٔ نمایشی از بهرام بیضایی نیز کار کرده بود. اولین فیلمش، "بیگانه بیا"، را در سال ۱۳۴۷ و با تِم جوان هوس باز و دختر فریب خورده در خانواده ای مرفه ساخت، که از ساختار مستحکمی برخوردار نبود و اقبال چندانی نیز نیافت. یک سال بعد "قیصر" وضع را تغییر می دهد. "قیصر" گرچه در نمایش اول خود در میان عامه مردم پسندیده نشد، اما در اکران دوم در فروش رکورد شکست. "قیصر" به یک سمبل تبدیل، و داستانش هم به یک ژانر انتقام شخصی تبدیل شد. اتفاقی که تا آن زمان در سینمای ایران کمتر رخ داده بود، اما کیمیایی با استفاده از فرمول های آشنای فیلم فارسی فیلمی غیرعادی ساخت که هم مخاطب را جذب کرد و هم به منتقدان نوید یک سینمای نوین داد. بدینسان، قهرمان فیلم با بازی بهروز وثوقی به مردم معرفی می شود که ریشه در تاریخ و جغرافیای ایران دارد و مُبَلّغ نوعی انتقام فردی است که به مذاق ایرانیان ناموس پرست آن سال ها خوشایند می نماید. هچنین قیصر با دوری از تحرکات فیلم فارسی و با ساختاری نوین نگاه جدیدی را وارد سینمای آن دوره ایران کرد. این فیلم با موسیقی اسفندیار منفردزاده، تیتراژ عباس کیارستمی، میکس روبیک منصوری و بازی ناصر ملک مطیعی، جمشید مشایخی، بهروز وثوقی، پوری بنایی، ایران دفتری، غلامرضا سرکوب، بهمن مفید، شهرزاد و جلال پیشواییان در دو سال متوالی روی پرده سینماها رفت و به اثری ماندگار و قابل توجه در تمامی ادوار تبدیل شد. قیصر دارای دیالوگ های پر از واژه به زبان کوچه بازاری تهران اصیل بود. قیصر اولین فیلمی بود که برای آن موسیقی متن ساخته شد. تیتراژ درست و حسابی داشت و تولد قهرمانان مسعود کیمیایی بود. فیلم سینمایی قیصر در جشنواره های مختلفی مانند فوروم دزامایژ، سینما توپیا پاریس و موزه ماچیدا حضور داشت. کیمیایی در سال ساخت قیصر بیست و هشت سال سن داشت. ساخت قیصر دلیلی شد بر اینکه تا آخر همان سال، منتقدان سینما و فرهنگ سوژه ای داغ برای بحث، نقد و تحسین داشته باشند و ویژه نامه های متعددی به یمن اکران «قیصر» منتشر کنند و در شماره های متعدد عکس بازیگران فیلم را در صفحه اول خود قرار دهند و قیصر مورد توجه طیف وسیع از افراد متعدد جامعه از مردم عادی تا اندیشمندان قرار گرفت و قیصر را نماد، غیرت و هواخواهی، آغاز موج نو سینما، آغاز سینما مفهومی و پایان فیلم فارسی دانستند. علی شریعتی، ابراهیم گلستان، پرویز نوری، عباس کیارستمی، لیلی گلستان، داریوش مهرجویی، اصغر فرهادی و نجف دریابندری بارها از قیصر تمجید کرده اند. در سال ۱۳۹۰ در نظرسنجی روزنامه بانی فیلم، قیصر از دید خوانندگان به عنوان تأثیرگذارترین فیلم سینمای ایران انتخاب شد. داش آکل در سال ۱۳۵۰ چهارمین ساخته کیمیایی محسوب می شود. این فیلم بر اساس داستان داش آکل از کتاب سه قطره خون نوشته صادق هدایت ساخته شده است. اکثر منتقدین داش آکل را اقتباس قابل احترام و فیلم نامه و دیالوگ فیلم را قابل توجه دانستند. مشارکت قابل توجه کیمیایی و بهروز وثوقی فیلم را اثری با شخصیت پردازی درست، قهرمان داستان همراه می سازد. کیمیایی با هوشمندی توانست نوشته هدایت را به آن شکلی نمایشی و دراماتیک بدهد. کیمیایی در ۱۳۵۲ خاک را بر اساس داستان «اوسنه بابا سبحان» نوشته محمود دولت آبادی را دستمایه کار خود قرار داد و بیشتر از آن که به متن اصلی وفادار باشد، سعی کرد نگاه سیاسی خود را در قالب داستانی ارباب و رعیتی به تصویر بکشد. گوزن ها فیلم بعدی کیمیایی در سال ۱۳۵۴ با بازی بهروز وثوقی و فرامرز قریبیان ساخته می شود، که به زعم بسیاری بهترین فیلم کیمیایی است و دو تیپ مختلف از قهرمان را در کنار هم قرار می دهد که در نهایت مکمل شخصیت هم می شوند. به باور بسیاری، این فیلم به همراه قیصر مهم ترین آثار کیمیایی پیش از انقلاب را شامل می شوند. با وجود اینکه فیلم گوزن ها در بسیاری از نظرسنجی های منتقدان داخلی به عنوان محبوب ترین فیلم تاریخ سینمای ایران معرفی شده است اما قهرمان آن یعنی سید نتوانست کاریزما و جذابیت قیصر را تداعی کند تا بهترین قهرمان فیلم های کیمیایی هنوز قیصر لقب گیرد. کیمیایی در قالب دو پرسوناژ سید و قدرت تمام دغدغه های اجتماعی و سیاسی خود را با زبانی جاندار، تکان دهنده و واقع گرایانه بیان کرد و همگان را به تحسین واداشت. در رأی گیری از ۵۵ فیلم شناس ایرانی در سال ۱۳۸۱ گوزن ها همراهِ فیلم باشو، غریبه کوچک اثر بهرام بیضایی بهترین فیلم تاریخ سینمای ایران شناخته شده است. در گوزن ها شخصیت های داستان فیلم بسیار قوی ساخته می شوند. در همین سال پیچیده ترین مورد سانسور روی فیلم گوزن ها اعمال می شود و پس از نمایش در سومین جشنواره فیلم تهران یک سال توقیف می ماند و بعد هم با عوض کردن کامل داستان و فیلم برداری مجدد به آن اجازه نمایش داده شد. غزل فیلم بعدی او که اقتباسی از کتابی از نویسندهٔ معتبر خورخه لوئیس بورخس است، متفاوت ترین و عجیب ترین فیلم کارنامه وی از دیدگاه برخی از منتقدین لقب گرفت. وی برای این اثر از سوی برخی ها مورد تمجید قرار گرفت و مدال نقره جشنواره بین المللی فیلم مانهایم-هایدلبرگ را از آن خود نمود. کیمیایی پس از آن سفر سنگ را در سال ۱۳۵۶ ساخت که به نوعی جنبه ای پیشگویانه دربارهٔ انقلاب ایران به خود می گیرد. او برای این فیلم جایزه بهترین کارگردانی را از جشنواره بین المللی فیلم قاهره دریافت کرد و در ادامه نیز پلاک طلایی سازمان بین المللی سینمای کاتولیک از همین جشنواره به کیمیایی اهدا شد. سفر سنگ روایتی روستایی با تم اتحاد داشت. او در سال ۱۳۶۱ فیلم خط قرمز را با بازی سعید راد کارگردانی کرد، این فیلم توقیف شد و به جز یک بار نمایش در جشنواره فیلم فجر دیگر هرگز نمایش داده نشد. بیش تر اهالی سینما منسجم ترین ساختهٔ بعد از انقلاب کیمیایی را دندان مار ساخته سال ۱۳۶۸ می دانند که نامزد دریافت جایزه خرس طلایی جشنواره بین المللی فیلم برلین شد و جایزه ویژه هیئت داوران جشنواره بین المللی فیلم برلین را دریافت کرد. دندان مار همچنین نامزد هوگو طلایی جشنواره بین المللی فیلم شیکاگو نیز شد. دندان مار را می توان سند تصویری درخشان و بی نظیری از تهران روزهای جنگ ایران و عراق دانست. پس از آن کیمیایی با استفاده از چهره های جوان، آثار خود را به عنوان تصویرگر زندگی جوانان دههٔ هفتاد معرفی کرد. با فیلم سلطان پسرش پولاد کیمیایی را به عنوان بازیگر به سینما معرفی کرد. کیمیایی فیلمنامهٔ تمامی آثارش را خودش نوشته و همچنین تدوین و طراحی صحنه و لباس تعدادی از فیلم هایش، مانند گروهبان، ردپای گرگ، مرسدس و فریاد، را نیز خود به عهده داشته است. کیمیایی در ۱۳۶۶ تهیه کنندگی شیرک اثر داریوش مهرجویی را عهده دار شد. تیغ و ابریشم در سال ۱۳۶۴ و سرب در سال ۱۳۶۷ نیز با با سبک سیاسی و عقیده ای توسط کیمیایی ساخته شد که اثر قابل توجه است. در حالی که برخی از منتقدین سرسخت نیز سرب را بهترین فیلم ساخته شده کیمیایی بعد انقلاب می دانند. این فیلم از فیلم نامه هاگانا برگرفته شد و تمی کلاسیک داشت. فیلم سرب روایت گر تهران دهه ۳۰ خورشیدی است که در آن یک زوج یهودی عزم سرزمین موعود دارند. گروهبان در سال ۱۳۶۹ اثر بعدی وی کیمیایی بود. این فیلم مانند فیلم بعدی او در حال گرفتن حق شخصی بود. گروهبان در فهرست نامزد جایزه شیر طلایی جشنواره بین المللی فیلم ونیز نیز قرار گرفت اما به دور نهایی راه نیافت. ردپای گرگ در سال ۱۳۷۰ دیگر ساخته کیمیایی در این دوره بود که دارای دیالوگ ها و سکانس های بحث برانگیز و قابل توجه بود. تجارت در سال ۱۳۷۳ اولین فیلمی بود که کیمیایی در خارج از ایران ساخت و قهرمان همیشگی اش را رهسپار خیابان های آلمان کرد. اعتراض در سال ۱۳۷۸ با دست مایه های سیاسی ساخته شد که دارای دیالوگ های ماندگار بود. اعتراض زمانی ساخته شد که اتفاقات مهمی در تیرماه سال افتاده بود. کیمیایی همچنین برای نخستین بار در سال ۱۳۸۲ در فیلم مستند هشتصد قدم در لاله زار ساخته امید شریف موسوی، مقابل دوربین قرار گرفت و راوی اصلی این فیلم دربارهٔ خیابان مشهور تهران قدیم یعنی لاله زار شد که همواره در اغلب فیلم های ساخته خودش و حتی رمانش نیز دلبستگی بسیار خود را به آن ابراز کرده است. کیمیایی بعد از انقلاب کارگاه آزاد فیلم را تأسیس کرد. کیمیایی در سال ۱۳۸۳ حکم فیلمی با تم رفاقت و انتقام را ساخت. حکم مانند سرب یک اثر کلاسیک با شرایط روز جامعه بود. کیمیایی در سال ۱۳۸۵ رئیس را کارگردانی کرد که فیلم به مانند حکم نشانه از انتقام و عصیان گروهی داشت. کیمیایی در سال ۱۳۸۷ با همکاری اصغر فرهادی، محاکمه در خیابان را ساخت. محاکمه در خیابان یک نوستالژی از آثار قبلی او و در همان حال رویکردی جدید به حساب می آید. جرم در سال ۱۳۸۹ یکی از فیلم های قابل توجه او بوده است. فیلمی که برای کیمیایی اولین جایزه سینمایی از جشنواره فیلم فجر را به ارمغان آورد. او در مراسم افتتاحیه و اختتامیه با سخنانی کنایه آمیز از اینکه پس از ۳۰ سال به یاد او افتاده اند گلایه کرد و در مراسم اختتامیه در حالی که با پسرش برای دریافت جایزهٔ بهترین فیلم به روی صحنه رفته بود تأکید کرد که فیلم سازی مستقل است و به جایی وابسته نیست. جرم قاب بندی های سینمایی موفقی دارد. متروپل کیمیایی در سال ۱۳۹۲ نیز با نظرات دو طیف وسیع جامعه همراه بود، فیلمی که نقطه مورد نظر کارگردان سینما است. کیمیایی در سال ۱۳۹۵ قاتل اهلی را با بازی پرویز پرستویی در نقش جلال سروش کلید زد. سروش در قامت کاراکتر مدیری پاکدست و مذهبی قصد افشاگری دارد و شمایل مرد عدالت طلب و آرمان خواه دوران درخشان کیمیایی را تداعی می کند. سروش یکی از سیاسی ترین و از معدود قهرمان ها و شخصیت های مذهبی سینمای کیمیایی در طول این پنج دهه به حساب می آید. تِم اغلب فیلم های کیمیایی با باورها و ارزش های انسانی در جایگاه یک فیلمساز جامعه گرا ساخته شده اند. تمی که خود او به آن پایبند است اما با گذشت زمان در نگاه برخی یا از بین رفته یا کمرنگ شده اند. کیمیایی از جوانمردی، غیرت و رفاقت تا سر حد مرگ قصه می گوید و قهرمانانش را با این صفات در بستر جامعهٔ امروزی با مشکلات سیاسی و اجتماعی درگیر می کند تا از ارزش های خود دفاع کنند. ارزش هایی که مردم عامه پسند دوستشان دارند. باور به آرمان خواهی انسانی و شخصی نیز ویژگی اثرهای وی به شمار می آیند. بخش مهمی از جذابیت فیلم های کیمیایی در آفرینش شخصیت قهرمان است. قهرمانی که در دل اجتماع مبارزه می کند تا جهانِ خواستهٔ خود را بسازد. مفهوم کلمات و داستان و روایت هدف شخصی و تیمی در آثار کیمیایی جایگاه ویژه ای دارد. از دیگر شاخصه کیمیایی معرفی تعداد زیادی بازیگر به سینمای ایران است. به لحاظ ساختاری سینمای کیمیایی از سه عنصر عمده موسیقی، دیالوگ ها و ارتباط انسانی - عاطفی کاراکترهای آن بهره می گیرد. از برآیند این عناصر، سینمای کیمیایی در مرز میان رئالیسم اجتماعی و ذهنیت نوستالژیک در حرکت است و این ساختار زیربنایی ستون اصلی و استخوان بندی تمام آثار وی را می سازد. دیگر نکته قابل توجه آثار وی واقف بود خود او به نوشتار و گفتار و لحن بازیگران و داستان فیلم است. بارزترین توانایی کیمیایی در فیلمنامه هایش دیالوگ ها و مونولوگ های خاص اوست. کیمیایی زبان عامیانه (کوچه و بازار) را به خوبی می شناسد و در ایجاد ضرباهنگ مناسب برای ادای آن ها مهارت زیادی دارد. به همراه علی حاتمی، کیمیایی را نیز باید خالق بخش عمده ای از مشهورترین دیالوگ های تاریخ سینمای ایران دانست. از آن جمله گفتار می توان از گفتار ملک مطیعی، مفید و وثوقی در فیلم قیصر و قریبیان و وثوقی در فیلم گوزن ها نام برد. می توان گفت پیام قهرمانان فیلم های کیمیایی در چند دیالوگ مهم و منحصر به فرد در لابلای فیلم آشکار می شود. پیامی که آرمان های ناب ایرانی را به تصویر می کشد. تعداد زیادی از بازیگران برجستهٔ سینمای ایران را کیمیایی مطرح کرده است: فرامرز قریبیان، بهروز وثوقی، ناصر ملک مطیعی، فریبرز عرب نیا، بهمن مفید، سعید کنگرانی، فریماه فرجامی، محمدرضا فروتن، فرامرز صدیقی، احمد نجفی، میترا حجار و ساعد سهیلی و…. کارگردانان مطرحی همانند امیر نادری، تهمینه میلانی، سامان مقدم و… نیز کار خود را ابتدا با سینمای کیمیایی شروع کرده اند. سعید رضا خوش شانس نویسنده، نمایشنامه نویس و مترجم، در حوزه آموزش و تربیت هنرجویان سینما با مسعود کیمیایی همکاری داشته است. فرزاد مؤتمن، سعید عقیقی، جواد طوسی، مصطفی خرقه پوش و… کسانی هستند که به عنوان مدرس در کنار مسعود کیمیایی به آموزش و تربیت سینماگر پرداخته اند. رابطه مدیران دولتی با آثار وی هیچگاه مطلوب نبود. مسعود کیمیایی تنها دو جایزه از جشنواره فیلم فجر در کارنامه خود دارد. آن دو جایزه هر دو هم متعلق به سال ۱۳۸۹ و سالِ ساخت فیلم جرم بوده است. فیلم های وی مانند خط قرمز، تیغ و ابریشم و ردپای گرگ دچار ممیزی و سانسورهای زیادی شد؛ و در این بین فیلم اول ذکر شده هیچگاه به نمایش در نیامد. سرب، دندان مار و گروهبان از فیلم های محبوب منتقدین در سال های پایانی دهه شصت و در اکران جشنواره فجر بودند که بخش قابل توجهی از گردش مالی جشنواره در دهه شصت و ازدحام و صف ها و البته بازار سیاه بلیت های آن به خاطر فیلم های کیمیایی بود. اما هیچ کدام از این سه فیلم محبوب، داوران را مجاب نکرد تا او را در جوایز جشنواره شریک کنند. سرب که در سال های گذشته در صدا و سیما نیز پخش شد با سانسور شدید مواجه شد. کیمیایی پیش از انقلاب به عنوان یک فیلمساز مردمی و گاهی سیاسی شناخته شد. او پس از انقلاب هم سعی در نشان دادن مشکلات سیاسی-اجتماعی ایران داشته است؛ ولی در تمام این سال ها، از جنجال موج نو در سینما با فیلم قیصر، سر و صدای فیلم گوزن ها و آتش گرفتن سینما رکس آبادان گرفته تا توقیف فیلم خط قرمز، جنجال ازدواج با گوگوش و… همواره موضوع بحث بوده است، به ویژه پس از انقلاب که انتقاد از فیلم هایش فزونی یافته است. البته کیمیایی معتقد است منتقدان به جای فیلم هایش خود او را نقد می کنند و مشکل اصلی آن ها با زندگی شخصی اوست. کیمیایی همواره جزو روشنفکران دهه های چهل و پنجاه شمسی بوده است ولی سالها بواسطه مصاحبه ای که سال ۱۳۵۴ با روزنامه کیهان کرده بود می گفتند که کیمیایی خودش گفته است که روشنفکر نیست. کیمیایی در این مصاحبه که در سایت پارس توریسم پس از سال ها منتشر شده می گوید: «شغل من فیلمسازی نیست. بلکه من گاهی مشغول فیلم ساختن می شوم. زیرا سینما کوچک تر و بی حیاتر از آن ست که همهٔ زندگی من باشد. اصولاً هنر کوچکتر از آنست که همهٔ زندگی آدم باشد. این حرف را به حساب روشنفکربازی نگذارید، چون من روشنفکر نیستم. فقط یک انسانم. این را به قشنگ ترین چیزهای زندگیم و به خون بچه ام قسم می خورم که من روشنفکر نیستم!» این مصاحبه برعکس نشان از رفتار روشنفکرانه کیمیایی داشت، چرا که در آن دوران رژیم وقت اعلام کرده بود که ما از روشنفکران حمایت می کنیم و کیمیایی زودتر از هرکس اعلام کرد که روشنفکر نیست. کیمیایی به شدت به زادگاه خود تهران علاقه مند و وابسته است. این وابستگی از آثار سینمایی وی، مقالاتش در جراید به ویژه در روزنامه همشهری، و مصاحبه هایش آشکار است. وی در پنجمین جشنواره فیلم شهر شب گفت: «"خوشحالم که از شهرم، از تهران جایزه می گیرم"». مسعود کیمیایی در مصاحبه ای با روزنامه شرق مدعی شد که جنازه فروغ فرخزاد را پس از جاری شدن صیغه برای محرم شدن به او شسته است. همچنین گفت که با صادق هدایت رابطه داشته است. پوران فرخزاد، خواهر فروغ فرخزاد در پاسخ گفته است که آقای کیمیایی اصلاً در آن مراسم حضور نداشته است و جهانگیر هدایت نیز اشاره کرده است که در زمان خودکشی صادق هدایت آقای کیمیایی تنها ده سال سن داشته است. فرج سرکوهی نیز ادعای مسعود کیمیایی مبنی بر اینکه با امیرپرویز پویان بحث و گفتگو داشته است را رد کرده است. همین طور وی یکی از آثار تئاتر خود به نام شب روشن را هم مدعی است که از الهامات صادق هدایت ساخته است محمدعلی سپانلو در این باره گفته است این حرف آقای کیمیایی کذب است، آقای کیمیایی در آن زمان هیچ شهرتی نداشت که بخواهد با این جمع همراه باشد. او اولین فیلمش را در سال ۱۳۴۷ ساخت، در حالی که فروغ در سال ۱۳۴۵ از دنیا رفت. حالا می گوید شخص دیگری هم بوده که شریک جرم پیدا کند؟ او در زمان مرگ فروغ جوانی بیش نبود و گذشته از این، مگر می شود با مرده محرم شد؟ مگر مادر فروغ می گذاشت چنین اتفاقی رخ بدهد؟ این حرف ها کذب است و من نمی دانم هدف کیمیایی از زدن این حرف ها چیست. کیمیایی در مصاحبه بعدی خود در واکنش به حرف نه تاریخ را تحریف کرده، نه به کسی بی حرمتی کرده و نه کسی را زیر سؤال برده است. اسماعیل نوری علاء دوست فروغ فرخزاد حرف کیمیایی را تأیید کرد و در این مورد گفت، مردی از غسالخانه بیرون آمد. گفت غسال زن نداریم. باید به مرحوم محرم شوید. خطبه ای خوانده می شود. دو نفر از ما به فروغ محرم می شویم. می شویم برادران او. روی او آب می ریزیم. شایعات زیادی دربارهٔ همکاری او با سعید امامی وجود داشت که او آن ها را تکذیب کرد و تلویحاً سینا مطلبی را عامل انتشار آن دانست. شایعه بر این اساس بوده که وی نام امامی را در تیتراژ فیلم ضیافت آورده است، در حالی که نه در تیتر اول و نه در تیتراژ پایانی نامی از سعید امامی وجود ندارد. وی در مورد دوران نسل خود گفت: دوران نسل ما، دوران پراضطرابی بود که این اضطراب به نسل ما لطمه زد. این اضطراب از مشروطه تا حال با ماست. اما فرازوفرود داشته است. هنرمندی که در جامعه ای مضطرب زندگی کند. قطعاً مضطرب است. او از آن اضطراب سهم گرفته است. نتیجتاً اثرش هم اثر مضطربی است. تِم اغلب فیلم های کیمیایی به باورها و ارزش های انسانی توجه دارد و می توان او را فیلمسازی جامعه گرا دانست. تمی که او البته بی اندازه به آن پایبند مانده است و به نوعی با گذشت زمان در نگاه برخی ها یا از بین رفته یا کمرنگ شده اما کیمیایی این نظرها را جملات بوتیکی دانسته و رفاقت و خانواده را اصول قلمداد کرده است. وی یکی از سینماگرانی است که برای تماشاگران داخلی شناخته شده و محترم است زیرا فیلم های مردمی و واقع گرایش بیشتر دغدغه مردم داخل کشور را بیان می کنند تا اینکه زبانی جهانی داشته باشند. کیمیایی دربارهٔ آرمان و تعهد در کار خود گفته است: من از تعهد و آرمانم جدا نخواهم شد. من با آرمان هایم زندگی می کنم، من با آرمان هایم فیلم می سازم و با آرمان هایم حرکت می کنم اما ارائه کم و زیاد آن دست من نیست. در پی اعتراضات دنباله دار مردم در سال ۱۳۹۸ که با ساقط شدن پرواز شماره ۷۵۲ هواپیمایی بین المللی اوکراین و کشته شدن ۱۷۶ سرنشین آن همراه شد در آستانه سی و هشتمین جشنواره فیلم فجر، مسعود کیمیایی فیلم نامه نویس و کارگردان، با انتشار ویدیویی اعلام کرد که از حضور در این دوره جشنواره فیلم فجر انصراف خواهد داد. کیمیایی عنوان کرده است که: «من امسال فیلمی ساختم به نام «خون شد» که در جشنواره فجر هست. من هیچ وقت اهل جشنواره نبودم و سمت و سویم همیشه مردم هستند و نگاه می کنم می بینیم که مردم روزگار سختی را می گذرانند و روزی نیست که خبرهای بد نشنویم. دلم نمی خواهد فیلمم در جشنواره فجر نشان داده بشود به دلیل تسلیتی که به این همه آدم دارم. مردمی که مسافر بودند». نخستین کتاب مسعود کیمیایی، یعنی رمان «جسدهای شیشه ای» برای نخستین بار در سال ۱۳۸۰ از سوی انتشارات آتیه، به چاپ رسید. این رمان در سال های بعد از سوی ناشران مختلفی چون اختران تجدید چاپ شد. کتاب مجموعه اشعار کیمیایی نیز با عنوان «زخم عقل» در سال ۱۳۸۲ از سوی انتشارات ورجاوند، روانه کتابفروشی ها شد. سومین کتاب منتشر شده کیمیایی «حسد بر زندگی عین القضات» نام دارد که برای نخستین بار در سال ۱۳۸۷ از سوی نشر ثالث در دسترس مخاطبان قرار گرفت. این رمان داستان زندگی «عین القضات همدانی» متفکر و عارف قرن ششم هجری است. سومین رمان او یعنی «سرودهای مخالف ارکسترهای بزرگ ندارند» در سه جلد در پاییز ۱۳۹۴ توسط نشر اختران در بازار کتاب منتشر شده است.
[ { "answer1": "او با ساخت فیلم \"قیصر\" در سال ۱۳۴۸ دو قطب هنری و تجاری سینما را پیوند داد", "answer2": "بدینسان، قهرمان فیلم با بازی بهروز وثوقی به مردم معرفی می شود", "distance": 3357, "question": "فیلم «قیصر» در چه سالی ساخته شد و چه کسی در آن نقش قهرمان را بازی می کرد؟" }, { "answer1": "مسعود کیمیایی، ۷ مرداد ۱۳۲۰ در خیابان چراغ برق یا چراغ گاز در کوچهٔ سراج الملک زاده شد.", "answer2": "اولین فیلمش، \"بیگانه بیا\"، را در سال ۱۳۴۷ و با تِم جوان هوس باز و دختر فریب خورده در خانواده ای مرفه ساخت", "distance": 1378, "question": "مسعود کیمیایی در چه تاریخی و در کجا متولد شد و اولین فیلمش چه نام داشت؟" }, { "answer1": "گوزن ها فیلم بعدی کیمیایی در سال ۱۳۵۴ با بازی بهروز وثوقی و فرامرز قریبیان ساخته می شود", "answer2": "در رأی گیری از ۵۵ فیلم شناس ایرانی در سال ۱۳۸۱ گوزن ها همراهِ فیلم باشو، غریبه کوچک اثر بهرام بیضایی بهترین فیلم تاریخ سینمای ایران شناخته شده است.", "distance": 709, "question": "فیلم گوزن ها در چه سالی ساخته شد و به همراه کدام فیلم دیگر به عنوان بهترین فیلم تاریخ سینمای ایران شناخته شد؟" }, { "answer1": "همچنین در سال ۱۳۸۹ از جشنواره فیلم فجر برای فیلم \"جرم\" سیمرغ بلورین بهترین فیلم گرفت.", "answer2": "نخستین کتاب مسعود کیمیایی، یعنی رمان «جسدهای شیشه ای» برای نخستین بار در سال ۱۳۸۰ از سوی انتشارات آتیه، به چاپ رسید.", "distance": 17924, "question": "مسعود کیمیایی در چه سالی از جشنواره فیلم فجر سیمرغ بلورین بهترین فیلم را دریافت کرد و اولین رمان او چه نام داشت؟" }, { "answer1": "مسعود کیمیایی فعالیت سینمایی را در سال ۱۳۴۵ با دستیاری ساموئل خاچیکیان در فیلم \"خداحافظ تهران\" آغاز کرد.", "answer2": "جهانگیر هدایت نیز اشاره کرده است که در زمان خودکشی صادق هدایت آقای کیمیایی تنها ده سال سن داشته است.", "distance": 13281, "question": "کیمیایی فعالیت سینمایی خود را با چه کسی آغاز کرد و چه کسی از جانب وی ادعای رابطه با صادق هدایت را تکذیب کرد؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
458
: بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران یا بانک مرکزی ایران نهاد ناظر بر خدمات مالی و بانکداری ایرانی است، که در تاریخ ۱۸ مرداد ماه ۱۳۳۹ هجری شمسی با سرمایه ۶٬۳میلیارد ریال در تهران تاسیس و شروع به فعالیت کرد. طبق ماده ۱۰ قانون پولی و بانکی کشور ایران، مسئول تنظیم و اجرای سیاست اعتباری و پولی بر اساس سیاست کلی اقتصادی کشور می باشد. حفظ ارزش داخلی و خارجی پول ملی کشور، انتشار اسکناس و ضرب سکه های فلزی رایج کشور، تنظیم مقررات مربوط به معاملات ارزی و ریالی، نظارت بر صدور و ورود ارز و پول رایج کشور، تنظیم کننده نظام پولی و اعتباری کشور، نظارت بر بانک ها و مؤسسات اعتباری برخی از وظایف بانک مرکزی است. علی اصغرناصر، وزیر دارائی وقت با این که خود بانکدار پرسابقه ای بود، ولی عملا خبر طرح تأسیس بانک مرکزی را در هیئت دولت و سپس در حضور شاه، به عهده ابراهیم کاشانی گذاشته بود که نهایتا وی این موضوع را با شاه در میان گذاشت و موافقت شاه را برای تأسیس بانک مرکزی گرفت. کاشانی با همکاری فرانسیس کراکو کارشناس بلژیکی مطالعات و مقدمات طرح برای تاسیس «بانک مادر» را فراهم کردند و نهایتا لایحه قانونی پولی و بانکی کشور در دهم آذرماه ۱۳۳۸هجری شمسی به مجلس شورای ملی تقدیم شد، در ۷ خرداد ۱۳۳۹ به تصویب کمیسیون های مشترک دارائی و دادگستری، مجلس سنا و مجلس شورای ملی رسید و برای اجرای آزمایشی به مدت ۵ سال به دولت ابلاغ شد. دولت برای اجرای برنامه تثبیت اقتصادی که به تأیید صندوق بین المللی پول رسیده بود، با انتصاب ابراهیم کاشانی به عنوان ریاست کل بانک مرکزی ایران موافقت خودرا اعلام و در تاریخ ۱۸ مرداد ماه ۱۳۳۹ هجری شمسی ، بانک مرکزی رسما شروع بکار کرد. نخستین بار اروپاییان در ۱۲۸۱/۱۸۶۴، تأسیس بانک را به وسیله ژان ساوالان فرانسوی، به میرزا محمودخان ناصرالملک پیشنهاد کردند. آنان در ۱۳۰۲/۱۸۸۵، برای یک کاسه شدن کلیه وجوهی که بین ایران و اروپا جریان داشت، تصمیم گرفتند با مشارکت سرمایه گذاران فرانسوی و بانک عثمانی، بانک ایران و افغانستان را تشکیل دهند، اما چون فرانسویان به این سرمایه گذاری اطمینان نداشتند، این کار عملی نشد. سرانجام، انگلیسی ها موفق شدند که در ایران اولین بانک را تأسیس کنند. این بانک، مؤسسه ای انگلیسی بود که مرکزش در لندن و حوزة فعالیتش در بعضی کشورهای آسیایی قرار داشت. در ۱۳۰۵/۱۸۸۸، شعبه آن در تهران، و سپس در مشهد، تبریز، رشت، اصفهان، شیراز و بوشهر دایر شد و با صدور چک و حواله های پنج قرانی ـ که در برابر آن نقره پرداخت می شد و در امور روزمره مصرف داشت ـ فعالیت خود را گسترش داد. بانک جدید شرقی، به دلیل داشتن نرخ بهره متفاوت با لندن ـ که به حساب جاری ۵ر۲٪، به سپرده ثابت شش ماهه ۴٪ و به سپرده ثابت یکساله ۶٪ بهره می داد ـ سود سرشاری برد. فعالیت این بانک دو سال بیشتر دوام نیافت و در ۱۳۰۵/۱۸۸۸ اثاثیه و شعب خود را، در برابر بیست هزار لیره، به بانک شاهنشاهی فروخت و به فعالیت خود خاتمه داد. بانک شاهی یا بانک شاهنشاهی اولین بانک دولتی ایران است که به نشر اسکناس پرداخت و به موجب امتیازنامه ۱۳۰۷ تأسیس و اداره آن به مدت شصت سال به بارون جولیوس رویتر، یهودی آلمانی تباری که تابعیت انگلیس و دین مسیح را پذیرفته بود، واگذار شد. او پس از کسب ثروت هنگفت، در ۱۲۸۹/۱۸۷۲ با پرداخت رشوه های کلان به درباریان عهد ناصرالدین شاه، به کسب امتیازی نائل شد که طبق آن، به مدت هفتاد سال، احداث راه آهن، سدها و بندها، بهره برداری از معادن، جنگلها، اراضی، کارخانه های ایران و تأسیس بانک، به عهده او واگذار می شد. بانک شاهنشاهی، که وظایف بانک مرکزی ایران را به عهده داشت، به تدریج مؤسسه ای معتبر شده، به صورت مرکز امور مالی کشور درآمد. این بانک وجوه خزانه را در حساب های خاص نگهداری می کرد و در وصول مال الاجاره گمرکات، عواید دولتی، درآمدهای مالیاتی و ایصال مخارج دولت به شهرستان ها و خارج، پرداخت وام به دولت، خرید نقره برای ضرابخانه و ضرب سکه، نقش اصلی را ایفا می کرد. مدیریت بانک را ژوزف رابینو، به عهده داشت و هوتم شیندلر رابط بانک در تهران بود. این دو از ایران شناسان بنام بودند و رویتر با انتصاب آنان، بر اعتبار بانک افزود. با تدبیر رابینو، بانک شاهنشاهی با چاپ اسکناسهای کوچک، وارد زندگی روزمره مردم شد و سود سرشاری برد. بانک شاهنشاهی، به عنوان بانک دولتی ایران، متعهد پرداخت قرضه به دولت ایران بود. با تأسیس بانک ملی در ۱۳۰۹ش، دامنه فعالیت بانک شاهنشاهی محدود شد. در همین سال، دولت امتیاز انحصاری نشر اسکناس را، که متعلق به بانک شاهنشاهی بود، به مبلغ دویست هزار لیره، خریداری کرد و دراختیار بانک ملی نهاد. همچنین بخش عمده ای از سپرده های بانک شاهنشاهی به بانک ملی منتقل شد. علی رغم این محدودیت ها، بانک شاهنشاهی همچنان سودآور بود و، مانند سال های اوّل تأسیس، به صاحبان سهام ۸٪ سود می پرداخت. در ۱۳۲۷ ش /۱۹۴۸، امتیاز شصت ساله بانک به پایان رسید. از آن پس، با نام بانک ایران و انگلیس در خاورمیانه، به فعالیت پرداخت و به علت کاهش اعتبار و سرمایه، فعالیت خود را در سایر نقاط منطقه و کشورهای همسایه گسترش داد. تأسیس بانک شاهنشاهی، نتیجه های دیگری نیز داشت که نشر اسکناس، یکنواختی ضرب سکه، کاهش بهای بهره و تثبیت آن، گردآوری سرمایه ها و سپرده ها و پرداخت بهره به آن، ایجاد نظام نوین در کشور و تنظیم امور مالی دولت از آن جمله است. این بانک در ۱۳۰۸/۱۸۹۰، اندکی پس از بانک شاهنشاهی، تأسیس شد. ژاک پولیاکف، از اتباع روسیه، پیشنهاد تأسیس آن را به ناصرالدین شاه داد؛ و او که علاقه زیادی به پولیاکف داشت، اجازه تأسیس شرکتی را صادر کرد که به معاملات رهنی بپردازد و امور بانکی را نیز برعهده داشته باشد. در ۱۳۱۱، به دلیل عدم سودآوری بانک استقراضی، نماینده آن در ایران، پیشنهاد انحلال آن را داد؛ اما دولت روسیه که در تمام زمینه ها، از جمله بانک، با بریتانیا رقابت داشت، از تعطیل آن جلوگیری کرد و با مداخله وزارت مالیه آن کشور در کار بانک، کلیه سهام آن به بانک پطرزبورگ منتقل شد. از آن پس، بانک استقراضی عامل اجرای مقاصد سیاسی دولت روسیه شد و اهداف اقتصادیش تحت الشعاع هدفهای سیاسی آن کشور قرار گرفت و به همان نسبت که مداخله روسیه در ایران بیشتر می شد سرمایه بانک فزونی می یافت. برای هماهنگی میان سیاست دولت روسیه و بانک، وابسته بازرگانی سفارت روسیه در تهران، مسئولیت بانک را به عهده گرفت و سرمایه آن در اختیار رایزنیهای وابسته در ولایات قرار گرفت تا در مواقع لزوم از آن استفاده شود. براساس قانون پولی و بانکی کشور مصوب تیر ماه ۱۳۵۱ بانک مرکزی، به عنوان تنظیم کننده نظام پولی و اعتباری کشور، موظف به انجام وظایف زیر می باشد: تبصره ۱: رئیس کل بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران به پیشنهاد رئیس جمهور و بعد از تأیید مجمع عمومی بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران با حکم رئیس جمهور منصوب می گردد. تبصره ۲: قائم مقام بانک مرکزی به پیشنهاد رئیس کل بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران و پس از تأیید مجمع عمومی بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران با حکم رئیس جمهور منصوب می شود. وظایف مجمع عمومی: ریاست شورا بر عهده رئیس کل بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران خواهد بود. وظایف و اختیارات شورای پول و اعتبار: شورای پول و اعتبار به منظور مطالعه و اتخاذ تصمیم دربارهٔ سیاست کلی بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران و نظارت بر امور پولی و بانکی کشور عهده دار وظایف زیر است: اعضای هیأت عامل: وظایف و اختیارات هیأت عامل: اعضای هیأت نظارت اندوخته اسکناس: وظایف هیأت نظارت اندوخته اسکناس: هیأت نظارت اندوخته اسکناس عهده دار نظارت بر حسن اجرای مفاد ماده پنج قانون پولی و بانکی کشور از طریق تحویل و نگهداری اسکناسهای چاپ شده و همچنین نگاهداری حساب دارایی های موضوع ماده ۵ قانون یادشده و صورت جواهرات ملی و تنظیم مقررات مربوط به نمایش و نظارت بر ورود و خروج آن ها از خزانه بانک و به علاوه نظارت بر معدوم کردن اسکناس هایی که باید از جریان خارج شود، می باشد. اعضای هیئت نظارت: هیئت نظار مرکب از یک نفر رئیس و چهار نفر عضو از میان حسابرسان خبره یا افراد مطلع در امور حسابداری یا بانکی با داشتن حداقل ده سال سابقه کار است که به پیشنهاد وزیر امور اقتصادی و دارایی و تصویب مجمع عمومی برای مدت ۲ سال انتخاب می شوند و انتخاب مجدد آنان بلامانع است. وظایف هیئت نظارت: زمانی که قانون پولی و بانکی به تصویب رسید، هنوز مرزبندی نظری و تجربی ای که امروزه بین سیاست های پولی و مالی وجود دارد، حتی در کشورهای توسعه یافته و صنعتی برقرار نبود؛ بنابراین این قانون زمانی به تصویب رسید که عملاً هدف مشخصی مانند آنچه که امروز بانک مرکزی مستقل در تعقیب ثبات قیمت ها و حفظ ارزش پول دارد، وجود نداشت؛ بنابراین اهداف کلان در قانون پولی و بانکی اولویتی ندارد، هر چند که بانک مرکزی و شورای پول و اعتبار سعی دارند درسیاست گذاری، هدف حفظ ارزش پول را از میان این اهداف، در اولویت سیاست های خود لحاظ کنند. بر اساس قانون پولی و بانکی مصوب سال ۱۳۵۱، هدف اصلی بانک مرکزی حفظ ارزش پول، تعادل در ترازپرداخت ها، تسهیل مبادلات تجاری و کمک به رشد اقتصادی است. بر اساس ماده ۱۴ قانون پولی و بانکی، برای اجرای بهتر سیاست پولی بانک مرکزی اختیار دارد: در این دوران که با آخرین برنامه پنج ساله قبل از انقلاب اسلامی ایران، مصادف است، نظام بانکداری ایران، نظام بانکداری متعارف و ابزارهای سیاست پولی نیز بر اساس نظام بانکداری متعارف بوده و در عین حال، دولت دخالت زیادی در نظام بانکی داشته است. بر اساس ماده ۱۴قانون بانکداری بدون ربا، بانک مرکزی مجاز به استفاده از ابزارهای عملیات بازار باز، تعیین نرخ تنزیل رسمی، تعیین نرخ ذخیره قانونی و تعیین سقف اعتباری برای هر بخش خاص جهت اجرای سیاست پولی بود. در دهه ۱۳۵۰ سیاست پولی در مقایسه با سیاست مالی کوتا ه مدت و ضعیف تر بود و نتوانست نقش خود را در رسیدن به تعادل اقتصادی ایفا کند؛ بنابراین سلطه مالی، تأثیرگذاری ابزارهای سیاست پولی را تخریب نمود. در آغاز برنامه پنجم قبل از انقلاب، ایران با تورم نسبتاً بالایی مواجه شد که عمدتاً به علت روند صعودی نقدینگی و تقاضای کل ازسال ۱۳۵۰ به بعد بود. همچنین این دوره مصادف است با رشد اقتصادی نسبتاً بالا، اما نه پایدار، که عمدتاً به دلیل افزایش بی سابقه قیمت نفت در سال ۱۳۵۳ و افزایش تقریباً چهار برابری درآمد نفت کشور بود که تا پیروزی انقلاب اسلامی به صورت سیاست مالی انبساطی ادامه داشت. شدت فشارهای تورمی و متعاقب آن کاهش میل به پس انداز مردم به دلیل نرخ بهره ثابت، باعث شد سیاست های انقباضی مانند افزایش نرخ تنزیل مجدد، نرخ بهره و نرخ ذخایر قانونی و همچنین تعیین سقف اعتبارات به بخش خصوصی وارد برنامه سیاستگذاری شورای پول و اعتبار شود. با وجود اینکه سیاست پولی در شورای پول و اعتبار به صورت مؤثر اتخاذ می شد، تسلط سیاست مالی و فشارهای متوالی بودجه های سنواتی برای توسعه بخش مالی دولت، عملاً اثرات کم و ناچیز پولی را تحت الشعاع خود قرار داده و بحث سلطه مالی در اقتصادایران وارد شد که تا به امروز ادامه یافته و هیچ گاه سیاستگذار پولی از تنگناهای اجرای سیاست پولی رهایی نیافته است. می توان این نکات را در قالب سه متغیر اصلی اقتصاد کلان یعنی رشد اقتصادی، تورم و رشد نقدینگی بیان کرد. در ابتدای دهه ۱۳۵۰ تورم برای سیاستگذار پولی مقوله آزاردهنده ای نبوده است. دلیل این امر فقدان سلطه مالی است و اینکه سیاست پولی، هر چند ضعیف، به خوبی عمل می کرده است. در این دوره با اینکه درآمد نفتی بالا نرفته ولی از رشد بالایی برخوردار بوده ایم. اما در ادامه به دلیل بالارفتن درآمدهای نفتی شاهد رشد بالا در کنار تورم بالا هستیم. در سال ۱۳۵۶ با اولین جرقه های اعتصابات، رشد سرمایه گذاری و رشد اقتصادی شروع به کاهش می کند و تا پیروزی انقلاب اسلامی ادامه می یابد اما در عین حال، تورم بالایی را نیز شاهدیم که عمدتاً به دلیل سلطه مالی و عدم کارایی ابزارهای سیاست پولی است. مهم ترین ابزارهای سیاست پولی که در دوره بعد از انقلاب اسلامی مورد استفاده قرار گرفته اند عبارت اند از: تعیین نرخ سود سپرد ه ها و وام دهی توسط دولت و مجلس که تأکید بیشتر بر نرخ وام دهی بانک ها بوده است؛ بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران از سال ۱۳۸۱ با هدف ایجاد راه اندازی و راهبری سوئیچ ملی گام های مؤثری در جهت تحقق اتصال شبکه پرداخت بانک ها به یکدیگر و نهایتاً ایجاد زمینه برای انجام مبادلات بین بانکی به صورت الکترونیکی برداشته است. این تحولات باعث گردید تا با جدیت و همت شبکه بانکی، تمامی بانک های کشور از طریق شتاب به عنوان نقطه اتصال میانی تمامی بانک ها و مؤسسات اعتباری در شبکه الکترونیکی بین بانکی به تبادل تراکنش ها پرداخته و ایده شبکه واحد پرداخت را تحقق بخشند. سوئیچ ملی در فاز اول اتصال شبکه کارت بانک ها و در فازهای بعدی تبادل کلیه تراکنش های بین بانکی شامل چک ها، حواله ها و اوراق بهادار را مد نظر دارد. عضویت در مرکز مزبور تابع مقررات حاکم بر مرکز شتاب مصوب خرداد ماه ۱۳۸۱ می باشد. عملکرد مرکز شتاب در زمینه تسویه بین بانکی، رفع مغایرات، آمار عملکرد شبکه بانکی در زمینه کارت، خودپرداز، پایانه فروش و پایانه شعب از بخش آمار و داده های عملکرد قابل دسترسی می باشد. مخفف «شبکه تبادل اطلاعات بین بانکی» است و منظور شبکه ای است که در آن بانک ها به سوئیچ ملی اتصال می گردند و به این صورت تبادل اطلاعات مربوط به تراکنش های بین بانکی فراهم می گردد. واسطه ای است مشتمل بر مجموعه ای از سخت افزار و نرم افزار و پایگاه داده ای که پیام های مربوط به تراکنش ها را بین ابزارهای پذیرش و مقصد پذیرش تبادل می کند. به یک پیام الکترونیکی گفته می شود که بنا به تقاضای مشتری در یکی از درگاه های ارائه خدمات بانکی نظیر خودپرداز یا پایانه فروش، ایجاد و به شبکه الکترونیکی بانکی ارسال می شود. هرگونه نقل و انتقالات مالی به صورت تبادل اطلاعات بانکی از طریق شبکه های مخابراتی را تراکنش گویند. در این مرکز حق عضویت سالانه، میزان جرائم، هزینه های پردازش تراکنش برای دستگاه های خودپرداز، پایانه های فروش الکترونیکی، کارتخوان شعبه و سوئیچ شتاب را در ابتدای هر سال محاسبه و بعد از اخذ تائیدیه از بانک مرکزی به اعضاء اعلام می نماید هزینه های فوق روزانه برای هر عضو جداگانه محاسبه می شود و به حساب وی منظور می گردد. عبارت است از دستگاهی که با پذیرش کارت بانکی می تواند امکانی را فراهم کند که وجه به صورت الکترونیکی از حساب دارنده کارت به حساب فروشنده منتقل شود (تراکنش). عبارت است از دستگاهی که با شناسایی مشتری از طریق کارت بانکی یا ابزارهای شناسایی الکترونیکی نظیر آن، امور تحویل داری شعبه بانکی را به صورت الکترونیکی و بدون نیاز به اپراتور انجام می دهد. با ایجاد مرکز شتاب، کارت مشتریان هر بانک عضو شتاب با رعایت استانداردها بر روی (ATM) و دستگاه های خودپرداز (POS)پایانه های فروش سایر بانک های عضو شتاب قابل پذیرش و استفاده است. در نتیجه با سرمایه گذاری بهینه در شبکه های POS و ATM در سطح کشور، بانک ها قادر به استفاده از سرمایه گذاری های انجام شده یکدیگر هستند و مرکز شتاب تمام کنترل های مورد نیاز را به عمل می آورد و پایاپای بین بانک ها را انجام می دهد. در حال حاضر مشتریان بانک ها با استفاده از کارت خود می توانند خدمات مورد نیاز را از تجهیزات نصب شده سایر بانک های عضو در سراسر کشور دریافت کنند. در ادامه این پروژ ه فعالیت های فنی به موازات اقدامات بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران برای اتصال از GCCNET شبکه شتاب به مرکز سوئیچینگ منطقه خلیج فارس GCCNET از طریق بحرین در جریان است. با برقراری ارتباط میان شبکه شتاب و امکان ارتباط و تراکنش میان بانک های عضو شتاب با بانک های ۱۰ کشور عربی عضو GCCNET فراهم می گردد. همچنین اتصال شبکه شتاب کشور به بانک های اروپا و آسیای جنوب شرقی و دو بانک ۱۰۰درصد الکترونیکی در دست اقدام است. با استفاده از این شبکه مراجعه مشتریان به بانک ها کاهش یافته و آنان می توانند خدمات بانکی را بعد از وقت اداری و در تمامی ساعات شبانه روز دریافت کنند، کاهش هزینه های ترافیکی، به حداقل رساندن هزینه ارائه خدمات، خدمتی است که منجر به ایجاد آرامش و رضایتمندی مردم، بهینه سازی حتی مصرف سوخت و بسیاری از ظرفیت های دیگر می شود و همچنین قدرت سرمایه گذاری را نیز افزایش می دهد. همچنین در خصوص مهم ترین دستاوردهای استفاده از شبکه شتاب می گویند: «امروزه نمی توانیم مشتریان بانک ها را به همان شیوه سنتی معطل فعالیت های باجه ای کنیم، بانکداری الکترونیک یک خواسته منطقی برای مشتریان بانک ها محسوب می شود از این رو نباید تردید کرد که بانکداری الکترونیک امروزه از خواسته های اصلی همه مشتریان بانک ها است». به عبارت دیگر هراندازه مراجعه شهروندان را در ساعات خاصی به باجه های خاص و بانک های محدود کاهش دهیم در عمل به جلب رضایتمندی و جذب نقدینگی و سرعت خدمات دهی کمک کرده ایم، ضمن اینکه از تراکم جمعیتی در شعب بانک ها نیز کاسته می شود. گذشته از مزایای بی شمار استفاده از خدمات شبکه گسترده شتاب شاید بتوان به مقوله امنیت این سیستم به عنوان عمده ترین معایب آن یاد کرد. با استفاده از کارت های هوشمند در شبکه شتاب مسائل و مشکلات امنیتی و سوء استفاده از این کارت ها با شدت بیشتری به وجود می آید و شاید این موضوع هم اکنون یکی از معضلات عمده جوامع توسعه یافته است. به بیان دیگر شاید بتوان گفت دسترسی برخی افراد سودجو به طرق مختلف به کد بانکی آن ها باعث برخی برداشت ها و نقل و انتقالات غیرقانونی می شود و این دل نگرانی همواره در میان یکایک استفاده کنندگان کارت های هوشمند حساب های سپرده بانکی وجود دارد. تغییر رمز کارت های هوشمند امکان سوء استفاده از این مقوله را به حداقل می رساند. در این طرح بانک صادرکننده به ازای هر تراکنش POS و ATM در پایانه بانک دیگر مبالغی را به عنوان هزینه پرداخت می نماید که وجوه یاد شده به شرح ذیل به مبادی ذی ربط پرداخت می شود: از دستگاه های عضو طرح شتاب برای بانک صادرکننده کارت در مجموع ۱۲۶۹ ریال است که از این مبلغ ۷۰۶ ریال به بانک پذیرنده و ۵۶۳ ریال به مرکز شتاب پرداخت می شود. از دستگاه های عضو طرح شتاب برای بانک صادرکننده کارت در مجموع ۱۵/ ۱ مبلغ تراکنش است که از این مبلغ ۱/۱ مبلغ تراکنش به بانک پذیرنده پرداخت شده و ۰۵/۰ آن در صندوق مشاع نزد بانک مرکزی نگهداری می شود. موارد مصرف این صندوق هنوز به صورت مدون مشخص نیست و احتمالاً جهت پرداخت خسارات وارده به مشتریان طرح شتاب مانند مغایرت هایی که به نتیجه نرسیده اند، صرف خواهد شد. تصمیم گیری نهایی در این خصوص در دستور کار بانک مرکزی قرار دارد. با توجه به مطالب فوق باید بیان نمود که استفاده از خدمات سیستم شتاب برای بانک ها و مؤسسات اعتباری می تواند محل مناسبی برای کسب درآمد باشد. خزانه جواهرات ملی در سال ۱۳۳۴ ساخته و در سال ۱۳۳۹ با تأسیس بانک مرکزی ایران افتتاح و به این بانک سپرده شد و اکنون نیز در صیانت بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران است. این خزانه پشتوانه اسکناس و مسکوک کشور به شمار می رود. روسای کل بانک مرکزی کشور ایران از ابتدای تأسیس تاکنون به شرح زیر هستند:
[ { "answer1": "در سال ۱۳۳۹ با تأسیس بانک مرکزی ایران افتتاح و به این بانک سپرده شد", "answer2": "ریاست شورا بر عهده رئیس کل بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران خواهد بود.", "distance": 9871, "question": "در سال ۱۳۳۹، خزانه جواهرات ملی به چه بانکی سپرده شد و چه کسی ریاست اولین شورای پول و اعتبار را برعهده داشت؟" }, { "answer1": "هیأت نظارت اندوخته اسکناس عهده دار نظارت بر حسن اجرای مفاد ماده پنج قانون پولی و بانکی کشور از طریق تحویل و نگهداری اسکناسهای چاپ شده و همچنین نگاهداری حساب دارایی های موضوع ماده ۵ قانون یادشده و صورت جواهرات ملی و تنظیم مقررات مربوط به نمایش و نظارت بر ورود و خروج آن ها از خزانه بانک و به علاوه نظارت بر معدوم کردن اسکناس هایی که باید از جریان خارج شود، می باشد.", "answer2": "با تأسیس بانک ملی در ۱۳۰۹ش، دامنه فعالیت بانک شاهنشاهی محدود شد.", "distance": 2641, "question": "وظیفه هیئت نظارت اندوخته اسکناس چیست و همچنین در چه سالی با خرید امتیاز چاپ اسکناس از بانک شاهنشاهی، دامنه فعالیت آن محدود شد؟" }, { "answer1": "نخستین بار اروپاییان در ۱۲۸۱/۱۸۶۴، تأسیس بانک را به وسیله ژان ساوالان فرانسوی، به میرزا محمودخان ناصرالملک پیشنهاد کردند.", "answer2": "دولت برای اجرای برنامه تثبیت اقتصادی که به تأیید صندوق بین المللی پول رسیده بود، با انتصاب ابراهیم کاشانی به عنوان ریاست کل بانک مرکزی ایران موافقت خودرا اعلام و در تاریخ ۱۸ مرداد ماه ۱۳۳۹ هجری شمسی ، بانک مرکزی رسما شروع بکار کرد.", "distance": 234, "question": "نخستین بار چه کسی تاسیس بانک را پیشنهاد کرد و بعد از تاسیس بانک مرکزی، اولین رئیس کل بانک مرکزی چه کسی بود؟" }, { "answer1": "بانک شاهی یا بانک شاهنشاهی اولین بانک دولتی ایران است که به نشر اسکناس پرداخت و به موجب امتیازنامه ۱۳۰۷ تأسیس", "answer2": "بر اساس قانون پولی و بانکی مصوب سال ۱۳۵۱، هدف اصلی بانک مرکزی حفظ ارزش پول، تعادل در ترازپرداخت ها، تسهیل مبادلات تجاری و کمک به رشد اقتصادی است.", "distance": 5020, "question": "بانک شاهنشاهی بر اساس کدام امتیازنامه تاسیس شد و بر اساس قانون پولی و بانکی مصوب سال ۱۳۵۱، هدف اصلی بانک مرکزی چیست؟" } ]
[ { "answer1": "ژاک پولیاکف، از اتباع روسیه، پیشنهاد تأسیس آن را به ناصرالدین شاه داد", "answer2": "ابراهیم کاشانی این موضوع را با شاه در میان گذاشت و موافقت شاه را برای تأسیس بانک مرکزی گرفت.", "question": "چه کسی پیشنهاد تأسیس بانک را به ناصرالدین شاه داد و چه کسی در نهایت مجوز تاسیس بانک مرکزی را از شاه گرفت؟" } ]
gemini-2.0-flash-exp
459
: نیکلاس کوپرنیک نیکلاس کوپرنیک (۱۹ فوریه ۱۴۷۳ – ۲۴ مه ۱۵۴۳) ستاره شناس، ریاضیدان و اقتصاددانی لهستانی-آلمانی بود که نظریه خورشید مرکزی منظومه شمسی را گسترش داد و به صورت علمی درآورد. وی پس از سال ها مطالعه و مشاهده اجرام آسمانی به این نتیجه رسید که بر خلاف تصوری که کلیسا پشتیبان آن بود زمین در مرکز کائنات قرار ندارد، بلکه این خورشید است که در مرکز منظومه شمسی است و سایر سیارات از جمله زمین به دور آن در حال گردشند. همچنین علت این قضیهٔ بسیار مهم که موضوعی بسیار است از یکی از دستنوشته های ابوریحان بیرونی سرچشمه می گیرد و آن نظریه را گسترش می دهد، نه آنکه خود وی این نظریه را در سر داشته است. نظریهٔ انقلابی کوپرنیک یکی از درخشان ترین مستندسازی های عصر رنسانس است که نه فقط آغازگر ستاره شناسی نوین بود، بلکه دیدگاه بشر را دربارهٔ جهان هستی دگرگون کرد. نیکلاس کوپرنیک در شهر تورون در لهستان متولد گردید. پدرش یک تاجر مس ثروتمند و از محترمین تورون بود که در سال ۱۴۶۰ از کراکف (پایتخت آن زمان لهستان) به آن شهر مهاجرت کرده بود. وقتی کوپرنیک ده ساله بود، پدرش درگذشت و دایی اش لوکاس واتزنرود – که اسقفی در پروس شرقی بود- سرپرستی او، برادر و دو خواهرش را به عهده گرفت. واتزنرود می خواست که کوپرنیک روزی به مقام کشیشی برسد؛ از این رو در ۱۴۹۱ وی را برای تحصیل علوم دینی و ریاضیات به دانشگاه یاگیلونیا در کراکف فرستاد. در آنجا بود که کوپرنیک توسط معلمش آلبرت برودزوسکی با ستاره شناسی آشنا و به آن علاقه مند شد. پس از پایان تحصیلات چهار ساله و توقفی کوتاه در تورون، کوپرنیک رهسپار ایتالیا شد تا در دانشگاه های بولونیا و دانشگاه پادوا حقوق و پزشکی بخواند. سپس برای ادامه تحصیل در فقه و حقوق مدنی به فرارا رفت؛ اما پس از ملاقات با ستاره شناس مشهور «دومنیکو نووارا دو فرارا» سر درس او حاضر و دستیارش شد. در ۱۴۹۷ واتزنرود به مقام اسقفی در وارمیا برگزیده شد و جایی نیز برای کوپرنیک به عنوان کشیش عالیرتبه در کلیسای جامع فرومبورک خالی شد؛ ولی او با اجازه کلیسا چند سال دیگر در ایتالیا ماند و در ۱۵۰۳ در رشته فقه درجه دکتری گرفت. وی همچنین در مدت اقامتش در پادوا فرصت یافت تا با مطالعه آثار سیسرو و افلاطون از آراء گذشتگان دربارهٔ حرکات کره زمین آگاهی یابد و طرح اولیه نظریه خود را شکل دهد. در ۱۵۰۵ کوپرنیک برای زندگی و کار به فرومبورک رفت و بعدها در کلیسا و حکومت مسؤولیت های متعددی را پذیرا شد. اصلاح نظام پولی حکومت پروس و انتشار رسالاتی دربارهٔ ارزش پول از جمله خدمات او در این مدت است. در جریان جنگ میان توتون ها و پادشاهی لهستان (۱۵۲۴–۱۵۱۹) کوپرنیک فرماندهی دژ وابستگان کلیسا را در شهر مرزی آلنشتاین به عهده داشت و تا زمان اعلام آتش بس در سال بعد با موفقیت از شهر دفاع کرد. در طول این سال ها کوپرنیک همچنان اوقات فراغتش را با ستاره شناسی می گذراند و از فراز رصدخانه ساده ای که خو د ساخته بود حرکات اجرام آسمانی ر ا مطالعه و با جدول های نجومی قدیمی مقایسه می کرد. مانند دیگر منجمان غربی مرجع و راهنمای کوپرنیک نیز کتاب المجسطی نوشته بطلمیوس ستاره شناس معروف قرن اول اسکندریه بود. بطلمیوس در این کتاب با فرضِ قرار گرفتن زمین در مرکز عالم، موقعیت سیارات و حرکات افلاک آن ها را در آسمان محاسبه کرده بود. از نخستین اشخاصی که پی به نادرست بودن نظریهٔ زمین مرکزی برد دانشمندی به نام آریستارخوس بود همچنین فیثاغورس هم اشاره ای به نظریهٔ خورشید مرکزی کرده بود ۱) ستاره شناسان دورهٔ اسلامی از زمان ابن هیثم به تناقضات فیزیکی و فلسفی موجود در مدل بطلمیوس پی برده و تلاش های بسیاری برای حل آن از خود نشان داده بودند. خواجه نصیرالدین طوسی، قطب الدین شیرازی و مؤیدالدین عرضی از جمله کسانی بوده اند که در رصدخانهٔ مراغه به تهیه و تنظیم مدل های جدید غیربطلمیوسی برای حل این مشکلات پرداختند. این مدل ها توسط کسانی مانند ابن شاطر دمشقی در قرون بعدی به اوج خود رسید. اگر چه تمام این مدل ها همچنان زمین مرکزی بودند، ولی تناقضات مدل بطلمیوسی را حل می نمودند. کوپرنیک نیز با همین انگیزه دست به کار شد تا مدلی غیر بطلمیوسی برای عالم تنظیم کند، و امروزه می توان ردپای دستاوردهای منجمین مکتب مراغه را در کارهای وی مشاهده کرد. ۴) وی می دانست که برخی از فلاسفه یونان ادعا کرده بودند زمین حرکت می کند. به عقیدهٔ او نظر درست تر آن بود که خورشید در مرکز عالم و زمین مانند دیگر سیارات بدور خورشید در حرکت باشد. نظریهٔ او بسیار انقلابی بود زیرا هم با اصول پذیرفته شده نجوم بطلمیوسی در تعارض بود و هم با نص کتاب مقدس. در سال ۱۵۱۴ کوپرنیک دست نوشتهٔ کوتاهی را بین دوستان خود توزیع کرد که در آن دیدگاه هایش را دربارهٔ فرضیهٔ خورشید مرکزی به اختصار بیان کرده بود. نوشتهٔ کوتاه کوپرنیک با استقبال زیادی روبرو شد و او را در جمع دانشمندان اروپایی نام آور گردانید. اما کوپرنیک هنوز نظریه اش را قابل عرضه در محافل علمی نمی دانست و سال های بعد را صرف مشاهدات دقیق و جمع آوری شواهد و مدارک کرد تا به آن اعتبار بیشتری بخشد. در سال ۱۵۳۳ شهرت کوپرنیک به جایی رسیده بود که آلبرت ویدمانشتات منشی پاپ کلمنت هفتم یک رشته سخنرانی دربارهٔ نظریهٔ او برای پاپ و گروهی از کاردینال ها در واتیکان ترتیب داد. در ۱۵۳۶ که تحقیقات کوپرنیک به اتمام رسید دیگر در اروپا دانشمندی نبود که دربارهٔ نظریهٔ انقلابی او چیزی نشنیده باشد و بسیاری در گوشه و کنار قاره خواستار انتشار آن بودند. او حتی در کلیسا نیز حامیان پرنفوذی داشت؛ کاردینال نیکلاس فون شونبرگ در نامه ای خطاب به کوپرنیک نوشت: «... ای مرد فاضل! امیدوارم که تقاضای مرا بی جا ندانی ولی مؤکداً از تو استدعا می کنم که کشف خود در باب کائنات را در معرض قضاوت دیگر نخبگان جهان قرار دهی و ضمناً در اولین فرصت ممکن شرحی از نظریهٔ خود را همراه با جداول و هرچه که به آن مربوط است برای من ارسال داری…» این نامه تشویق آمیز اگر چه برای کوپرنیک بسیار ارزشمند بود ولی کافی نبود تا او را به انتشار نظریهٔ انقلابی اش متقاعد کند. وی همچنان به تکمیل تحقیقات خود ادامه داد تا سال ۱۵۳۹ که با ریاضیدانی به نام گئورگ یواخیم رتیکوس آشنا گردید که او را به شاگردی پذیرفت. این دو با هم نظریهٔ جدید را مطالعه کردند. پس از دو سال رتیکوس با استفاده از اصول تئوری کوپرنیک کتاب ناراتیو پریما را دربارهٔ حرکت زمین نوشت و در ۱۵۴۲ به نام کوپرنیک بخشی از پژوهش او در مثلثات را منتشر کرد. در برابر اصرار شدید رتیکوس بالاخره کوپرنیک پذیرفت که شرح کاملی دربارهٔ نظریهٔ خود فراهم کند و آن را به نورنبرگ بفرستد تا با نظارت او به چاپ رسد. سرانجام کتاب در ۱۵۴۳ منتشر شد. کوپرنیک اندکی پس از آن در ۲۴ مه همان سال در گذشت. می گویند اولین نسخه در زمانی به دست کوپرنیک رسید که وی در بستر مرگ بود. برخلاف آنچه در منابع غربی آمده است، کوپرنیک اولین کسی نبود که به مدل خورشید-مرکزی اعتقاد داشت. قبل از او دانشمندان بسیاری از شرق به ناکارآمدی مدل بطلمیوسی پی برده بودند و مدل خورشید مرکزی را پیشنهاد داده بودند. آریابهاتا ریاضیدان و منجم بزرگ هندی در اوایل قرن ششم میلادی در کتاب خود که آریابهاتیا نامیده می شود، به تبعیت از اسلاف هندی خود، مدل خورشیدمرکزی را ارائه نمود و تأکید کرد که زمین علاوه بر چرخش به دور خورشید، به دور خود نیز می چرخد. همچنین مشاهده می کنیم که وی حتی به بیضی بودن مدار سیارات به دور خورشید نیز اشاره می نماید. اگر چه کوپرنیک اولین کسی است نظریه مرکزیت خورشید را فرمول بندی دقیق ریاضی و هندسی نمود، ولی سابقه این نظریه به سده ها پیش از وی بازمی گردد؛ فیلولائوس فیلسوف یونانی قرن چهارم پیش از میلاد و یکی از شاگردان فیثاغورث نخستین کسی است که قائل به حرکت وضعی زمین (چرخش زمین به دور خود) شد. پس از او هراکلیدس پونتسی فرضیه حرکت انتقالی زمین (چرخش زمین به دور یک کانون مشخص) را مطرح کرد. آریستارخوس ساموسی فیلسوف و منجم قرن سوم پیش از میلاد با ترکیب نظریه های این دو، اولین نظریه خورشید مرکزی را پیشنهاد کرد. در نظر او خورشید به طور ثابت در مرکز عالم جای می گیرد و زمین و سیاره های دیگر در مسیری کاملاً مدور به دور آن می چرخند؛ ولی نظریات خورشید مرکزی قبل از کوپرنیک، بدون اینکه به محاسبات ریاضی و هندسی و طراحی مدل های هر سیاره منجر شود، ارائه شده بود. در نتیجه پذیرش آن اصلاً معقول و منطقی نبود. ستاره شناسان پیش از کوپرنیک به زمین مرکزی معتقد بودند و دلایل کافی و متقن برای اعتقاد خود داشتند. در واقع، از یک ستاره شناس حرفه ای در دوره باستان چنین توقع می رود که نظریه خورشید مرکزی را نپذیرد، زیرا هیچ مؤید قوی و منطقی برای پذیرش آن وجود نداشته است. ما امروز به هیچ وجه نباید توقع داشته باشیم که یک ستاره شناس باستانی بدون داشتن شواهد و مدارک کافی یک نظریه را پذیرفته شده اعلام کند. در واقع اگر یک ستاره شناس در آن عصر این نظریه را می پذیرفت، نشان دهنده عدم دقت و دوری وی از روش علمی می بود. در تصویر بطلمیوس از نظام عالم، زمین در مرکز عالم است و سیارات هر یک در دایره ای که شعاع آن فاصله سیاره تا زمین است به گرد نقاطی در نزدیکی زمین می چرخند. این نظریه پاکیزه و مرتب بود و می شد از آن برای محاسبات افلاک سیاره ها استفاده کرد؛ ولی باید ۱۷۰۰ سال می گذشت تا با تغییرات نگرش و دید نجومی و فلسفی و دینی این نظریه آهسته آهسته به کنار گذاشته شود. امروزه بسیاری چنین گمان می کند که در زمان کوپرنیک مشاهدات ستاره شناسی با فرضیه بطلمیوس قابل توجیه نبوده است، یا کوپرنیک متوجه شده بوده که مدل زمین مرکزی نمی توانسته مشاهدات رصدی را به درستی توضیح دهد. در حالی که به هیچ وجه مدل زمین مرکزی با مدل خورشید مرکزی کوپرنیک از نظر رصدی و مشاهدات فرقی نداشته است. برتری اصلی مدل خورشید مرکزی سادگی و نظم و ترتیب بیشتری بود که از خود بروز می داد. بعدها با اختراع تلسکوپ توسط گالیله بود که تأییدات رصدی نیز برای مدل کوپرنیک پیدا شد. در نهایت با فعالیت های کپلر این نظریه بسیار معقول تر، و از نظر فلسفه طبیعی علمی تر به نظر رسید. پذیرش نهایی نظریه مرکزیت خورشید ۱۰۰ سال پس از انتشار کتاب کوپرنیک، توسط نظریه گرانش و قوانین حرکت نیوتن اتفاق افتاد. اصول کلی نظریه کوپرنیک به طور خلاصه از این قرارند: می دانیم که اثبات گردش زمین بدور خورشید که ناقض نظریه «زمین مرکزی» پیشینیان بوده، به یوهانس کپلر (سده هفدهم میلادی) منسوب است. اما پیش از او گالیله و کوپرنیک (هر دو در سده شانزدهم) به فرضیه خورشیدمرکزی اعتقاد داشته، اما موفق به اثبات آن نمی شوند. در نتیجه افتخار اثبات ریاضی این پدیده از آنِ کپلر است. کوپرنیک در کتاب «درباره گردش افلاک آسمانی» صادقانه بیان می کند که تحت تأثیر افکار «ابن شاطر» قرار داشته است. منابع موجود ایرانی نشان دهنده این است که هر چند ایرانیان موفق به اثبات حرکت زمین نشده بودند (و یا دستکم منابعی در این زمینه در اختیار ما نیست)؛ اما گروهی از دانشمندان ایرانی بر چنین نظریه ای اعتقاد داشته اند که در واقع خورشید ثابت بوده و زمین بر گرد آن در چرخش است. یکی از شواهد مکتوب، کتاب «اعلاق النفیسه» نوشته ابن رسته اصفهانی (قرن سوم هجری/ نهم میلادی) است که تنها یک جلد از هفت جلد آن باقی مانده است. ابن رسته، هفتصد سال پیش از کوپرنیک مجموعه ای از نظریه های دانشمندان ایرانی را گرد آورده است که برخی از آنان قائل بر یک یا دو حرکت وضعی و انتقالی زمین بوده اند. «زمین در هر شبانه روز، یکبار بر دو قطب خود می گردد که از مشرق آغاز و ظرف بیست و چهار ساعت با گذشتن از آنسوی زمین به همان جا می رسد» (ص ۱۷). «گردشی که از ستارگان به نظر می رسد، در واقع حرکت زمین است، نه فلک خورشید» (ص ۳۳). ابوریحان بیرونی نیز در کتاب «قانون مسعودی» به معرفی دانشمندی به نام عبدالجلیل سجزی (سیستانی) می پردازد که به نظریه گردش زمین به دور خورشید اعتقاد دارد و بر همین پایه استرلابی معروف به «زورقی» (شناور/ گردان) ساخته است. بیرونی شرح می دهد که «رد نظریه سجزی کار ساده ای نیست». (قانون مسعودی، متن عربی، بکوشش عبدالکریم الجندی، بیروت، ۲۰۰۲ میلادی، جلد دوم، فصل ششم، ص ۱۴۲.) این کتاب مهم بیرونی هیچگاه در ایران ترجمه و نشر نشده است. بیرونی همچنین ششصد سال پیش از کپلر به صراحت مدار حرکت سیارگان را نه دایره کامل، بلکه «بیضوی» دانسته است (همان، ص ۱۴۸). هر چند بیرونی به اثبات ریاضی این ادعا نمی پردازد؛ اما وجود چنین باوری می تواند جالب توجه باشد. اما صدها سال پیش از بیرونی، سجزی و ابن رسته، یعنی در دوره ساسانی، گروهی از سیستانیان پیرو آیین میترا (احتمالاً به دلیل سختگیری های موبدان ساسانی) به سرزمین های پیرامون رود سند (هند آنروز و پاکستان امروز) مهاجرت می کنند که در بین آنان ستاره شناسی بنام «ورازمهر» (در هندی «وراه میهر) بوده است. Sitaram دانشمند هندی نقل کرده است که این گروه را در هند با نام «شکادیپی» (منسوب به سکا/ سیستان) می شناخته اند و کتاب نجومی معروف «سیدهانتا» که عموماً اثر هندیان شناخته می شود در اصل نوشته ورازمهر سیستانی بوده است. ورازمهر در این کتاب شواهد و دلایلی عرضه می دارد که بموجب آن ها نتیجه می گیرد «زمین متحرک و آسمان ثابت است». نظریه ورازمهر در همان هنگام مورد نقد و بررسی های علمی واقع شده و نمونه ای از آن مباحثات او و «براهماگوپتا» است. (برای آگاهی بیشتر نگاه کنید به les Penseurs de Islam نوشته Baron carra de vaux؛ تاریخ علم در ایران، مهدی فرشاد، انتشارات امیرکبیر، جلد اول، ۱۳۶۵؛ سهم ارزشمند ایران در فرهنگ جهان، عبدالحمید نیر نوری، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، جلد دوم، ۱۳۷۷؛ و مقاله Iranian Influence on Indian Culture نوشته K. N. Sitaram در نشریه انستیتو کاما (Cama Institute Journal)). در پایان به این نکته نیز باید اشاره کرد که کتاب اعلاق النفیسه ابن رسته اصفهانی از بسیاری جهات دیگر نیز ارزشمند است. او نقل می کند که نخستین کسی که «عربی» نوشت؛ آن خط را از مردمان شهر «انبار» که در «دل ایرانشهر» واقع بود؛ فرا گرفته بود. او محدوده خلیج فارس را نه تنها خلیج فعلی، بلکه همراه با دریای عمان می داند: «اول خلیج فارس در مصب دجله و آخر آن، مکران است در اول هند». او همچنین روایت هایی به نقل از دانشمندان زمان خود در اندازه جرم، قطر و فاصله خورشید، ماه و سیارگان از زمین را می آورد که برخی از آن ها با دانش امروزی برابری می کند. ترتیب جدیدی که کوپرنیک برای موقعیت سیارات بر پایه افزایش فاصله آن ها تا خورشید در نظر گرفت – یعنی ترتیب: عطارد، زهره، زمین، ماه، مریخ، مشتری و زحل جای ترتیب قبلی در نظریه زمین مرکزی را گرفت. بنابر اصل پیشنهادی کوپرنیک چنانچه مدار گردش زمین به دور خورشید از مدارات مشتری و زحل تنگتر باشد زمین متناوباً از آن ها پیش افتاده، سبب می شود آن دو در آسمان شب در حال چرخش در جهت معکوس به نظر آیند. دیگر اینکه پدیده تقدیم اعتدالین را اینک می شد با فرض تکان خوردن زمین (لرزش خفیف شبیه لرزش ژله) حین چرخش به دور محور خود توضیح داد. اعتدالین به هنگام عبور خورشید از صفحه مدار بر استوای زمین رخ می دهند و برابری طول شب و روز در سراسر کره زمین را سبب می شوند اعتدال بهاری حوالی اول فروردین ماه و اعتدال پاییزی در حوالی آخر شهریور رخ می دهد، مشکل در آن زمان این بود که اعتدالین هر سال اندکی زودتر رخ می دادند. پیدایش فصول سال نیز اگر زمین در سال یکبار به دور خورشید می چرخید و محور آن با راستای قرار گرفتن خورشید زاویه می ساخت، بهتر قابل توضیح بود. البته تمام این پدیده ها قبل از کوپرنیک به خوبی توسط بطلمیوس و منجمین دورهٔ اسلامی شناخته شده و به دقت رصد شده بود؛ ولی کوپرنیک نشان داد علت این پدیده ها افلاک تدویر بطلمیوسی نیست، بلکه چرخش زمین به دور خورشید است که این پدیده ها را به وجود می آورد. کوپرنیک تقریباً چهل سال برای تکمیل پژوهش های اخترشناسی خود وقت صرف کرد و تا اواخر عمر خود از چاپ کامل نظرات خارق العاده خویش خودداری کرد و تنها در سال ۱۵۴۳ بود که گفتار دربارهٔ چرخش کرات سماوی او انتشار یافت. افکار موجود در کتاب کوپرنیک بنیادی تر از آن بود که بتوان آن ها را جدی گرفت، یک نسخه چاپ شده از آثارش درست قبل از مرگ در بستر بیماری بدست او رسید. چون او در این آزمایش بیش از ۷۰ سال سن داشت و مفلوج و تقریباً نابینا بود، بعید به نظر می رسید که موفق به دیدن این اثر بزرگ چاپی شده باشد، اثری که او برای خلق و ایجاد آن تمام عمرش را صرف کرده بود. چند روز پس از انتشار کتابش بدون آنکه بداند چه خدمت ارزنده ای به جهان بشریت کرده، دار فانی را وداع گفت. سرانجام پس از گذشت ۱۵۰ سال از مرگش دانشمندان اندیشه های او را پذیرفتند. امروزه بیش از چهار سده پس از مرگش، یکی از بزرگترین ها در قلمرو دانش به شمار می رود. امروزه پس از کشف نظریات غیر بطلمیوسیِ مکتب مراغه در دهه ۱۹۵۰ توسط کندی، تحقیقات بسیاری در زمینه ارتباط مدل کوپرنیک با مدل های غیربطلمیوسی در مکتب مراغه انجام گرفته است. از آنجایی که بعضی از راهکارهای هندسی کوپرنیک برگرفته از کتب منجمین اسلامی است، این ارتباط با قوت بیشتری مطرح می گردد: قضیه هندسی جفت طوسی، روش فلک تدویر ابن شاطر برای حذف معدل المسیر از جمله مباحثی است که از نجوم دوره اسلامی عیناً در کارهای کوپرنیک منعکس شده است. البته این موضوع به هیچ عنوان بدین معنا نیست که منجمین مکتب مراغه به خورشید مرکزی معتقد بودند یا حتی از آن استقبال می کردند. در تمامی آثار نجومی منجمین مراغه از جمله خواجه نصیرالدین طوسی و قطب الدین شیرازی فصلی در رد حرکت زمین و اثبات مرکزیت آن وجود دارد. آنچه کوپرنیک را به مکتب مراغه پیوند می زند انگیزه ای است که برای حذف حرکت نایکنواخت (که توسط نقطه معدل المسیر ایجاد می شد) در آثار کوپرنیک مشاهده می شود و همچنین راه حلهایی که ایشان برای این مشکل پیدا کردند. واکنش کلیسا در برابر آراء کوپرنیک خشمگینانه بود. نقل است مارتین لوتر – پایه گذار مذهب پروتستان- به محض آگاه شدن از نظریه با آن به مخالفت برخاسته، گفته بود: «فقط احمق ها نجوم را وارونه می کنند. طبق نص کتاب مقدس، این خورشید بود نه زمین که یوشع فرمان داد بایستد.» به باور لوتر و همفکرانش، نظریه کوپرنیک نه فقط مخالف عبارات کتاب مقدس بود، بلکه جایگاه رفیع آدمی را – که به عنوان برترین آفریدگان باید در مرکز جهان هستی قرار داشته باشد- از او می گرفت. بر خلاف انتظار در کشورهای پیرو کلیسای کاتولیک رم تا مدت ها هیچ کس به نظریه کوپرنیک اعتراض نکرد. بی تردید اهدای کتاب به پاپ پل سوم و پشتیبانی کاردینال پرنفوذی چون یوهان ویدمانشتات از آن در ساکت کردن هر ندای اعتراضی نقش داشت. با این وجود در اواخر قرن شانزدهم اوضاع به تدریج رو به تغییر گذاشت؛ راهبی انقلابی به نام جوردانو برونو که می خواست مسیحیت را با مذهب خورشیدپرستی مصریان باستان درآمیزد، نظریه کوپرنیک را جالب توجه یافت و تصمیم به حمایت از آن گرفت. با محکوم شدن برونو در دادگاه مذهبی، هر چه که او در نوشته هایش مطرح کرده بود نیز مشکوک و ضد دین تلقی شد و این آغاز مخالفت گسترده کاتولیک ها با نظریه کوپرنیک بود که تا زمان اثبات کامل آن در قرن هفدهم ادامه یافت.
[ { "answer1": "نیکلاس کوپرنیک در شهر تورون در لهستان متولد گردید.", "answer2": "وقتی کوپرنیک ده ساله بود، پدرش درگذشت و دایی اش لوکاس واتزنرود – که اسقفی در پروس شرقی بود- سرپرستی او، برادر و دو خواهرش را به عهده گرفت.", "distance": 174, "question": "نیکلاس کوپرنیک در چه شهری متولد شد و چه کسی پس از مرگ پدرش سرپرستی او را برعهده گرفت؟" }, { "answer1": "پس از دو سال رتیکوس با استفاده از اصول تئوری کوپرنیک کتاب ناراتیو پریما را دربارهٔ حرکت زمین نوشت", "answer2": "بی تردید اهدای کتاب به پاپ پل سوم و پشتیبانی کاردینال پرنفوذی چون یوهان ویدمانشتات از آن در ساکت کردن هر ندای اعتراضی نقش داشت.", "distance": 10271, "question": "چه کسی کتاب ناراتیو پریما را درباره حرکت زمین نوشت و چرا کلیسا در ابتدا با نظریه کوپرنیک مخالفت نکرد؟" }, { "answer1": "کوپرنیک در کتاب «درباره گردش افلاک آسمانی» صادقانه بیان می کند که تحت تأثیر افکار «ابن شاطر» قرار داشته است.", "answer2": "بیرونی همچنین ششصد سال پیش از کپلر به صراحت مدار حرکت سیارگان را نه دایره کامل، بلکه «بیضوی» دانسته است", "distance": 1328, "question": "کتاب مشهور کوپرنیک چه نام داشت و چه کسی به صراحت مدار سیارگان را بیضوی دانسته بود؟" }, { "answer1": "سرانجام کتاب در ۱۵۴۳ منتشر شد.", "answer2": "اما پس از ملاقات با ستاره شناس مشهور «دومنیکو نووارا دو فرارا» سر درس او حاضر و دستیارش شد.", "distance": 4085, "question": "کوپرنیک در چه سالی نظریه خود را به چاپ رساند و چه کسی از نظریه او در ایتالیا حمایت کرد؟" }, { "answer1": "گروهی از دانشمندان ایرانی بر چنین نظریه ای اعتقاد داشته اند که در واقع خورشید ثابت بوده و زمین بر گرد آن در چرخش است.", "answer2": "کتاب نجومی معروف «سیدهانتا» که عموماً اثر هندیان شناخته می شود در اصل نوشته ورازمهر سیستانی بوده است.", "distance": 1689, "question": "در زمان کوپرنیک چه کسی به نظریه خورشید مرکزی اعتقاد داشت و کدام کتاب نجومی در اصل نوشته ورازمهر سیستانی بود؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
460
: خانه آبشار خانهٔ آبشار یا فالینگ واتر که به آن «اقامتگاه کافمن» نیز گفته می شود، خانه ای است که معمار معروف آمریکایی، فرانک لوید رایت، در سال ۱۹۳۵ در پنسیلوانیای آمریکا طراحی کرده است و جز یکی از برترین آثار معماری قرن بیستم به شمار می رود. این خانه در نزدیکی شهر پیتسبورگ و به سبک «معماری اُرگانیک» ساخته شده است. محاسبات فنی این بنا را ویلیام وسلی پیترز انجام داد. فرانک لوید رایت همه چیز را در ذهن خود طراحی می کرد و از ترسیمات تنها برای ثبت تصوراتش استفاده می نمود؛ بنابراین در سپتامبر ۱۹۳۵ از بازدید کافرمای طرح ادگار جی کافمن از اسکیس های خانهٔ آبشار در دفتر کارش نگران نشد. با وجود اینکه هیچ نقشه ای وجود نداشت، رایت بی هیچ تردیدی پشت میز نقشه کشی خود نشست و یک پلان مختلط، یک مقطع و یک نما کشید که همه چیز در آن ها حل شده بود. هنگامی که کافمن از راه رسید و این نقشه ها را دید هیجان زده شد. پس از آن روز، علی رغم مشکلات تکنیکی شدید و خرج های سرسام آور، کافمن مصمم به انجام این پروزه باقی ماند. خانه آبشار به منبع الهامی برای بقیه زندگی او تبدیل شده بود. خانه آبشاری یا درخت کاج همان خانه ای است که توسط معمار سرشناس فرانک لیود رایت در سال ۱۹۳۵ در یکی از روستاهای جنوب غربی پنسیلوانیا (۴۳ مایلی (یا ۶۹ کیلومتری) جنوبی ترین منطقه پیترز برگ طراحی شد. بخشی از این خانه با عنوان زیباترین طرح روی قسمتی از آبشار رود بیرران در بخش میل ران از شهرستان استی وارت، استان فیات پنسیلوانیا در،های نیز لورل از ناحیه هیلدز کوهستانی آلیجنی در زمان کمی پس از ارائه طرح مذکور توسط رایت ساخته شد که در بین لیست اسامی زندگی بخش اسمیت سونیان که از ۲۸ مکان تشکیل شده تحت عنوان «۲۸ جای دیدنی قبل از مرگ» قرارگرفته و ارائه این طرح در سال ۱۹۶۶ میلادی خود یک رویداد مشهور و تاریخی ملی می باشد. در سال ۱۹۹۱، اعضای مؤسسه معماری آمریکا به این طرح نام بهترین کار تمام وقت معماری آمریکایی را دادند؛ و نیز در سال ۲۰۰۷ طبق AIA (American’s Favorite Architecture) 29 ردیف در لیست برگزیده معماری آمریکا و به طور مخفیانه ای شکل گرفت. بازسازی تاریخچه خانه آبشاری در ۶۷ سالگی اش این فرصت را برای فرانک لیود رایت ایجاد کرد که با طراحی ها و ساختارهایش از ۳ ساختمان در بناهای معماری دوباره ظهور کند. سه کار اصلی وی از اواخر دهه ۱۹۳۰ با نام های: خانه آبشاری، ساختمان مومی شکل جانسون درراسین، ویس کانسین و خانه هربرت جکوبس در مادیسون (ویسکانسین) دوباره او را به اوج شکوفایی در جامعه معماری برگرداند. فرضیه خانه آبشاری یکی از معروفترین فرضیات معماری است که توسط ادگارکافمن بزرگ (یکی از موفق ترین مردان تاجر و رئیس فروشگاه بزرگ کافمن) اجرا شد. پسرش بنام ادگار کافمن کوچک به طور مختصری به مطالعه معماری تحت نظر رایت پرداخت و بدین ترتیب ادگار بزرگ با کمک رایت و پسر خود موفق شد تا هزینه ای معادل با ساخت خانه ای در ۱۲ متر مربع را در این پروژه سرماگذاری کند. این مدل در ابتدا در شرح هنرهای صنعتی در چارچوب مرکز راک فلر و در پانزدهم آوریل سال ۱۹۳۵ ارائه شد. پس از شرح و توصیف متشابه دیگری در نیویورک، کافمن بزرگ ترتیبی داد تا مدل نمایشی را در پیترزبرگ و با عنوان توصیفی «خانه های جدید به جای خانه های قدیمی» بسازد؛ که این مدل توسط دولت فدرال ایجاد مسکن مورد حمایت قرار گرفت. این مدل در هجدهم ژانویه برای یازدهمین طبقه از فروشگاه کافمن اجرا شد. کافمن در «لاتورله» یک ملک لوکس فرانسوی زندگی می کرد که این ملک توسط معمار سبک معروف پیترزبرگ بنام بنوجانسن (۱۹۶۴–۱۸۷۴) در حومه بسیار مجلل و شیک فوکس چاپل در سال ۱۹۲۳ برای ارگار. جی. کافمن طراحی شد. رایت در سه شنبه هجدهم دسامبر از بیرران دیدن کرد و کافمن ها و رایت از رفع خستگی در لاتورله بسیار لذت بردند. آن لحظه که رایت (یعنی همان کسی که برای اغوای بالقوه یک مشتری هیچ فرصتی را از دست نمی داد) با این لحن که کافمن مسن از فاصله دور قادر به شنیدن صدایش باشد به ادگار کوچک گفت: «ادگار این خانه شایسته والدین تو نیست .» نظر کافمن را به مدلی با ارزش معطوف کرد. خود شخص کافمن مالک ملکی خارج از پیترزبرگ بود که دارای یک آبشار و تعدادی کلبه (همانند کلبه هایی که در مناطق روستایی استفاده می شوند) بود. وقتیکه کلبه های مذکور خراب شدند، آقای کافمن با رایت تماس گرفت. در هجدهم دسامبر سال ۱۹۳۴ رایت دوباره از بیرران دیدن کرد و بدین ترتیب تقاضای نقشه برداری از نواحی اطراف آبشار را داد. یکی از این نقشه برداری ها توسط شرکت مهندسی فیاب از شهر تاون پنسیلوانیا صورت گرفت که کار اصلی آن ها اندازه گیری تمامی سنگ ریزه ها، درختان و تهیه نقشه مکان نگاری را در بر می گرفت و در مارس سال ۱۹۳۵ گزارش کامل کار آن ها به رایت ابلاغ شد. طبق گزارش ها شاگردان رایت در تالسین که کافمن بزرگ در ۲۲ سپتامبر در میلواکی بود، یعنی ۹ماه پس از اولین ملاقاتشان، و در صبح زود یکشنبه رایت را به خانه اش دعوت کرد تا با این خبر که قبل از صرف نهار تمایل به دیدن وی دارد، رایت را غافلگیر کند. او نمی توانست بیش از این منتظر بماند تا برنامه های رایت را ببیند. رایت در آن گفتگوی اول صبح به کافمن گفت که در حال کار روی برنامه ها می باشد، اما در واقع هنوز هیچ طرحی ندارد. بعد از صرف صبحانه آنروز، رایت در میان گروهی از شاگردان بسیار عصبی اش، در کمال خونسردی و آرامش ظرف ۲ ساعت الگوهایی را ترسیم کرد و بدین ترتیب باعث شد کافمن به طرف تالسین حرکت کند؛ و درست در این زمان بود که کافمن برای اولین بار دانست که رایت قصد دارد به جای ساختن خانه زیر آبشار آنراروی آبشار بسازد، تا منظره یک آبشار کوچک را همان طور که او انتظار داشت را ایجاد کند. باید به این نکته اشاره کرد که کافمن در ابتدا پس از اینکه از طرح رایت برای ساخت خانه اش بالای آبشار آگاه شد شدیداً ناراحت گشت. وی خانه ای را می خواست و مدنظر داشت که در حاشیه جنوبی رودخانه بیرران قرار بگیرد که از آنجا بتوان مستقیماً منظره آبشار را دید. او به رایت گفت که جنبه مورد علاقه اش به منظره رودخانه بیرران برمیگردد. درست در زمانی که رایت تصمیم به ساخت خانه در محل مورد نظر گرفت، متوجه مشکلات ساخت در آن ناحیه شد. محل حاشیه شمالی رودخانه بیرران به اندازه کافی وسعت نداشت تا یک فونداسیون نرمال را برای ساختن خانه مورد نظر رایت فراهم آورد. گذشته از این مسئله او می بایست درخواستهای مالک که تمایل به بازدید و بررسی آن منطقه داشت را نیز مدنظر قرار می داد. برنامه های کافمن برای پذیرایی از گروه های بزرگی از دوستان و برپایی مهمانی های بزرگ باعث شد که رایت بداند خانه مذکور باید بزرگتر از آنچه او برنامه ریزی و طراحی کرده بود باشد. همچنین خانم و آقای کافمن اتاق خواب های جداگانه زیادی را می خواستند. بدین ترتیب که یک اتاق خواب برای پسر بزرگشان و نیز اتاق هایی اضافه برای مهمانان می خواستند. راه حل رایت برای این مشکل و عدم فضای کافی وقتی آشکار شد که او تصمیم گرفت پایه ای اضافی را در ساختار این خانه بکار گیرد. طرح ساختاری برای خانه آبشاری تحت نظر رایت و توسط همکاران مهندس وی (همان کسانی که مسئول ساختار ستون ها در طرح بسیار بحث برانگیز دیگر رایت با عنوان طرح فرم پذیر مرکز فرماندهی جانسون بودند) بنام های مندل گلیکمن و ویلیام وسلی پیترز اجرا شد. برنامه های مقدماتی این پروژه برای تأیید کافمن در پانزدهم اکتبر سال ۱۹۳۵ به وی ارائه شد. بعد از اینکه رایت بازدید دیگری را از زمین مذکور کرد به فراهم سازی یک تخمین با ارزش برای این کار پرداخت. در دسامبر ۱۹۳۵، معدن سنگ قدیمی غرب این پروژه دوباره بازگشایی شد تا بدین ترتیب سنگ مورد نیاز برای دیوارهای این خانه فراهم شود. رایت در طی دوران ساخت این خانه، بر خلاف دستیارش رابرت موشرکه به طور مدام ابه آن پروژه و زمین سر می زد، تنها به صورت دوره ای از آن محل بازدید می کرد. آخرین طرح های ترسیم شده توسط رایت در مارس ۱۹۳۶ با شروع کار بر روی پل و نیز برای شروع ساخت خانه اصلی در آوریل ۱۹۳۶ اجرا شد. خطوط اصلی عمودی و افقی بخش های متمایز از مشخصات بارز پروژه خانه آبشاری بودند. ساخت این خانه با درگیری بین رایت، کافمن و پیمانکاران این پروژه دچار بحران شد. مسئله ناخوشایند بر سر این موضوع بود که کافمن متوجه تجربه ناکافی رایت در بکارگیری بتن های جوشندار شد و پس از آن کافمن طرح بکارگیری ستون های پیش آمده را مطرح کرد که توسط طرح مقاومتی مهندسان مشاور بازبینی شد. طبق گزارش ها دریافتی، رایت مقصر اعلام شد و سریعاً از کافمن درخواست برگشت طرح های عملیاتی اش را کرد و اینطور بیان کرد که این پروژه تنها با بکارگیری طرح های اعمال شده وی شانس موفقیت خواهد داشت. پس از مدتی به دلیل به زیر خاک رفتن یکی از دیوارهای خانه، کافمن از کار خود و کنار گذاشتن طرح رایت پشیمان شد. پس از بازدید مجدد زمین در ژوئن ۱۹۳۶ توسط رایت، او سنگ تراشی پل را رد کرد و اظهار کرد که «پل باید از نو ساخته شود .» رایت و تیمش تصمیم گرفتند به جای تیرهای ستون های پیش آمده در طبقات زیرین از تیرهای T شکل یکپارچه (از بالا به پائین) که از صفحات بتنی یک تکه ساخته شده بودند استفاده کنند که هر دو به صورت سقفی برای طبقه زیرین در نظر گرفته می شدند و در برابر فشار ساختمان مقاومتی را ایجاد می کردند. یکی از پیمانکاران و مهندسین این طرح بنام والترهال محاسبات جداگانه ای را اعمال کرد و برای افزایش مقاومت ساختمان استدلال خود را بدین صورت ارائه داد که: باید در ماده ستون های بتنی طبقه اول از فولاد نیز استفاده کرد. در حالیکه برخی منابع اثبات کرده بودند هال جزء پیمانکارانی است که مقدار مقاومت ساختمان را تا دو برابر افزایش می دهد، رایت پیشنهاد وی را رد کرد. نسبت به دیگران اینبار کافمن از مهندسین مشاورش درخواست کرد که دوباره به بررسی و بازبینی طرح های ارائه شده مقاوم سازی رایت بپردازند و مقدار فولاد معین شده توسط رایت را نیز تا دو برابر افزایش دهند. همچنین وقتی پیمانکاران در قالب بندی بتنی برای تیرهای پیش آمده هیچ راهکاری را اعمال نکردند تا از خمیدگی و انحراف ستون ها جلوگیری کنند، ستون های مذکور به طرز قابل ملاحظه ای خمش پیدا کردند. در این لحظه رایت به یاد پیشنهاد اضاف کردن فولاد بیشتر افتاد و موشر را فرا خواند. با تأیید کافمن، مهندسین مشاور برای پیمانکاران طرحی را ترتیب دادند که طبق آن یک دیوار محافظ تحت ستون های دیوار اصلی برای تراس غربی کار گذاشته شود. وقتیکه رایت در یکی از بازدیدهایش از این منطقه به این ایده پی برد از موشر خواست به طور محتاطانه ای لایه های سنگی طبقه بالا را از نظر کیفیتی بهبود بخشد. وقتیکه بعدها کافمن به آنچه انجام داده بود اعتراف کرد، رایت به او آنچه که موشر انجام داده بود را نشان داد و به این نکته اشاره کرد که ستون های جلویی برای ماه ها بدون حمایت دیوار اصلی و تحت تحمل بار سنگین مورد آزمایش قرار گرفتند. در اکتبر سال ۱۹۳۷ خانه اصلی کامل شد. هزینه خانه اصلی و نیز خانه مهمانان هزینه ای برابر با ۱۵۵۰۰۰ دلار آمریکا را دربرداشت. بدین ترتیب که: خود خانه ۷۵۰۰۰ دلار، پایان کار و مبلمان خانه ۲۲۰۰۰ دلار، خانه مهمان، گاراژ و محل سکونت خدمتکاران ۵۰۰۰۰ دلار و دستمزد معمار ۸۰۰۰ دلار هزینه را شامل شدند. از سال ۱۹۳۸ تا ۱۹۴۱ بیش از ۲۲۰۰۰ دلار صرف دیگر جزئیات این پروژه و نیز صرف تغییرات در سبک آهن آلات و نورپردازی شد. هزینه کلی این پروژه با در نظر گرفتن نرخ تورمات ۱۵۵۰۰۰ دلار محاسبه شد که این مقدار در سال ۲۰۱۳ برابر با ارزش تقریبی ۶/۲ میلیون دلار بود. یکی از بازتاب های مرتبط با هزینه این پروژه در آن زمان این بود که، در سال ۲۰۰۹ تنها هزینه ترمیم آن براب با ۴/۱۱ میلیون دلار برآورد شد. خانه آبشاری از سال ۱۹۳۷ تا سال ۱۹۶۳ خانه تعطیلات خانوادگی کافمن در نظر گرفته شد. در سال ۱۹۶۳، کافمن کوچک این ملک را به کمیسیون نگهداری منابع طبیعی در غرب پنسیلوانیا اهدا کرد. در سال ۱۹۶۴، ملک مذکور به عنوان موزه برای بازدید عموم بازگشایی شد. در مارس ۲۰۱۳ حدود ۵ میلیون نفر از این خانه بازدید کردند. علی رغم محل استقرار آن در گوشه منطقه دور افتاده ای از پنسیلوانیا، این خانه طبق اطلاعات منتشر شده در نشریات گوناگون هر ساله میزبان بیش از ۱۵۰۰۰۰ نفر بازدیدکننده می باشد. جرکافمن سال ها بعد گفت: «رایت می دانست که تمامی انسان ها مخلوقات طبیعتند، بنابراین طرح معماری که در طبیعت بنا شود و با طبیعت همنوایی داشته باشد مطابق با آنچه که انسان ها به آن تمایل نشان می دهند است. برای مثال اگرچه کل این خانه آبشاری توسط نواره های پهن پنجره ها باز نگه داشته می شود، مردم درون آن کاملاً در امانند. انگار که در عمق یک غار جای گرفته اند، یعنی داشتن امنیت کامل در مفهوم تپه های پشت سرشان. طرح داخلی این خانه آبشاری یک ناحیه را برای نشستن شکل می داد، که این نیز توسط رایت برنامه ریزی شده بود. خانه آبشاری به عنوان یکی از بزرگترین شاهکارهای رایت برای هر دو خاصیت پویایی اش و نیز برای پیوستگی و یکپارچگی اش به طرز قابل توجهی با محیط پیرامونش وفق داده شده بود. خانه آبشاری به عنوان یک سبک معماری خاص از فلسفه سازمانی و ذاتی رایت معرفی شد. اشتیاق و علاقه شدید رایت به معماری ژاپنی به طور قابل ملاحظه ای در طرح خانه آبشاری منعکس شد و بخصوص در اهمیت نفوذی سطوح خارجی و فضاهای درونی و تأکید شدید بر حفظ هارمونی بین انسان و طبیعت. معمار ژاپنی معاصر بنام تادوا آندو این گونه نظرش را بیان می کند که: «من فکر می کنم رایت مهمترین جنبه معماری (یعنی همان طرز صحیح بکارگیری فضاها) را از ژاپنیها یادگرفته است. وقتیکه من از خانه آبشاری در پنسیلوانیا بازدید کردم حس تشخیص و دقت فضایی یکسانی را حس کردم اما چیزی که توجه مرا به خود جلب کرد صداها و آواهای دل انگیز طبیعت بود که در آن خانه به خوبی شنیده می شدند .» شرح نبوغ رایت در یکپارچه سازی تمامی جزئیات طرحش تنها در عکس های گرفته شده از این خانه قابل درک است. این طرح که اساساً در طراحی منازل مسکونی شخصی کاربرد دارد؛ بخاطر ایجاد فضای بیشتر منطبق با سلیقه مالکان باز مجبور به کنار زدن بخشی از طبیعت شد. معروفیت این خانه به دلیل مرتبط بودنش با زمین های اطرافش و قرارگرفتنش درست بالای آبشاری بود که تا پائین خانه جاری بود. بخاری اصلی در اتاق نشیمن از تجمع سنگ های سائیده ای تشکیل می شد که در زمین آن منطقه و نیز برای ساخت سقف خانه مذکور نیز از آن ها استفاده شده بود. لبه سنگ ها که تا پائین زمین برآمدگی داشتند در امتداد کف اتاق نشیمن بدین خاطر بود تا این مکان هارمونی قابل توجهی را بین محیط خارج و داخل ایجاد کند. رایت در ابتدا عقیده داشت که لبه ها باید همتراز با کف شوند، اما حالت ایجاد شده یکی از نقاط مورد علاقه خانواده کافمن بود؛ بنابراین آقای کافمن پیشنهاد کرد که «سنگها باید به همان شکل طبیعی خود باقی بمانند.» سنگ های کف صیقل داده شدند در حالیکه قلب خانه از حالت صاف و دشت گونه خود درآمد تا تأثیر برآمدگی های صخره های خشک را که بر اثر طوفان به وجود آمده بودند را نشان دهد. یکپارچگی با مد نظر قرار دادن جزئیات بسیط و کلی تا جزئیات ریز و فرعی اعمال شد. برای مثال، آنجا که شیشه ها روی دیواره سنگی نصب شدند از هیچ چارچوب فلزی استفاده نشد. شیشه ها و برش های عمودی آن ها در یک قسمت گود در میان سنگ کاری ها نصب شدند، بنابراین دیواره های سنگی با شیشه کاری (اعمال شده در برخی قسمت ها) به صورتی یکپارچه به نظر می رسیدند. از تیرک پیش آمده در اتاق نشیمن یک پلکان مستقیماً به سمت پائین و به طرف نهر زیر خانه امتداد داشت؛ و در فضای مرتبط که خانه اصلی را به خانه مهمانان و بخش خدمه وصل می کرد یک چشمه آب چکان طبیعی در داخل برپا بود که پس از آن به سمت خارج کانال کشی شده بود. اتاق خواب ها کوچک بودند و بعضی از آن ها نیز سقفی کوتاه داشتند. مردم خارج از این خانه به طرف نقاط باز همچون: دالانها، بالکن ها، و درب های خروجی (دور این خانه) حرکت می کردند و برخی نیز از سمت این خانه رانندگی و عبور می کردند تا از ورودی آبشار بیرران و صدای آبی که از آن چکه می کرد و از منظره زیبای خانه لذت ببرند. بخصوص در طول فصل بهار وقتیکه برف ها آب می شدند و معمولاً دیواره های سنگی دارای کانی های طبیعی بودند و در زمانی که تیرهای تراس ها تقریباً همانند شکل صخره ها بودند؛ و در یک جمله زمانی که یک هارمونی کامل در طبیعت اطراف وجود داشت. این طرح پیوسته و گسترده تمامی پنجره ها و بالکن های دور تا دور ساختمان را شامل می شد. پلکان که از اتاق نشیمن تا نهر پائین خانه امتداد داشت (همان طور که در بالا نیز قبلاً به آن اشاره شد) برای شیشه ای افقی متحرک و در همنوایی با دیدگاه رایت، اگرچه از دیواره اصلی آبشار دور بود اما در کل قابل دسترسی بود. در دامنه بالایی خانه اصلی چهار طاقنمای بدون سقف وجود داشت که محل استقرار خدمتکاران و خانه مهمانان بود. این ساختمان دورافتاده و متصل به ساختمان اصلی دو سال بعد با بکارگیری کیفیت یکسانی از مواد در رابطه با جزئیات خانه اصلی ساخته شد. در قسمت محل سکونت مهمانان یک استخر کوچک شنا با فواره های آب و زهکش هایی به رودخانه زیرین ساخته شده بود. پس از اینکه خانه آبشاری برای بازدید عموم گشایش یافت، سه طاقنمای بدون سقف در مسیر خانه جرکافمن حصارکشی شد تا بازدید کنندگان موزه بتوانند در آخر بازدیدشان از خانه ای که وگذار شده بود و با کمک راهنمای تور از کمیسیون پنسیلوانیای غربی منظره اطراف را نیز مشاهده کنند. کافمن کوچک داخل ساختمان را خود طراحی کرد تا بطرز خاصی متمایز از دیگر طرح های معماری داخلی رایت باشد. طرح خانه آبشاری الهام گرفته از داستان وندام است که گفته شده بود در سال ۱۹۵۹ آلفرد در کوهستان راشمور سکونت گزید (فیلم هیچکاک بنام رفتن به شمال از راه شمال غرب). رایت در ابتدا برنامه ریزی کرد تا این خانه را در محل سکونت طبیعی خود یعنی در یکی از روستاهای پنسیلوانیا بسازد. در حین انجام کار او رنگ های انتخابی خود برای طراحی این خانه را تنها به دو رنگ محدود کرد. رنگ های انتخابی وی این ها بودند: رنگ خاک سرخ روشن برای قسمت بتنی و یک نوع رنگ قرمز خاص (بنام چروکی) برای قسمت های فولادی. برای ستون پیش آمده در خانه آبشاری کمیسیون پنسیلوانیای غربی یک برنامه فشرده را برای نگهداری و تعمیر این خانه آبشاری اجرا کرد. از سال ۱۹۸۸، طرح معماری پایه ای شهر نیویورک و تجارتخانه مهندسی مسئول مکالمات در رابطه با تجهیز مواد مورد نظر برای خانه آبشاری وارد عمل شدند. در طول این دوره شرکت مهندسی اقدام به بررسی اسناد اصلی ساخت ساختمان و گزارش ها تعمیر زیر مجموعه های آن و ارزیابی حالات و مشکلات و تجزیه و تحلیل مواد انتخابی کرد، که به طراحی دوباره سقف و استحکام قسمت های نشت سقف و تراس ها و بخصوص ترمیم لولاهای استیل اصل درب ها و پنجره ها و بازسازی دوباره قسمت های تخریب شده بتنی و نیز تعمیر بنایی و تجزیه و تحلیل رنگ های قبلی پایان کار و مخصوصاً رنگ های جدا شده از هم و دوباره رنگ زنی کرد و به طراحی روش های جدیدی برای تعمیر قسمت های بتنی و گچ کاری شده پرداخت و یک سیستم جدید را برای آغشته کردن قسمت های بتنی توسعه داد. وجود محیطی مرطوب در اثر حرکت مستقیم و مداوم آب، ایجاد مشکل برای قسمت های قالب ریزی شده کرد. کافمن بزرگ گفته بود: «خانه آبشاری یک ساختمان ۷ لایه در برابر تراوشات است و نام مستعار آن «فرای کپک زدن» می باشد.» همچنین طبق کمبود رطوبت (در اثر گرمای آجرها) تراکم غشار زیرین سقف موضوعی جداگانه است. سیستم ساختاری خانه آبشاری شامل مجموعه ای از بتن تقویت شده وصل به بالکن ها بود که از همان ابتدا مشکلاتی را در پی داشت. خمیدگی گزارش شده از قسمت های بتنی مرتبط با هم زودتر از آنکه فرم آن روی دیگر بخش های ساختمان تأثیر سوء بگذارد مورد توجه قرار گرفت. این خمیدگی که هر لحظه بیشتر می شد در نهایت به اندازه ۷ اینچ یا ۱۵ فوت رسید. نسخه مینیاتوری ساختمان آبشاری مذکور در MRRV، مرکز علوم کارنگی در پیترزبرگ می باشد. در سال ۱۹۹۵، کمیسیون پنسیلوانیای غربی مطالعه ای را روی ساختارهای متصل به خانه آبشاری آغاز کرد. مهندسان ساختار ستون خمیده را لحظه به لحظه مورد بررسی قرار دادند و مطالعات خود را با بکارگیری رادار در نقطه اصلی این خمیدگی و با استفاده از کمیت فولادگذاری اجرا کردند. این ها نشان می دهند که براستی پیمانکار این پروژه عملیات فولادگذاری را طبق برنامه رایت انجام داده است. با این وجود، خمیدگی مذکور هنوز به طور باور نکردنی در حال افزایش بود. در حقیقت در عملیات فولادگذاری هر دو ماده بتن و فولاد از دست رفته بودند. در نتیجه در سال ۱۹۹۷، بطود موقت شاه تیرهای افقی زیر این خمیدگی نصب شدند تا وزن آن را متحمل شوند. در سال ۲۰۰۲، کل ساختار به طور اساسی با استفاده از آرماتورها تعمیر شد. بلوک ها به این تیرهای پیش آمده بتنی و تیرک های کف متصل شدند، و کابل های فولادی مستحکم شده از میان بلوک ها و دیوارهای بتنی خارجی عبور داده شدند و سپس کابل ها به وسیلهٔ جک محکم بسته شدند. سپس کف ها و دیوره ها تعمیر شدند، بدون اینکه کوچکترین تغییری در شکل ظاهری داخل و خارج این خانه آبشاری پدید آید. با این کار، عملیات پشتیبانی به اتمام رسید و تغییر شکل فرایند خمیدگی متوقف شد.
[ { "answer1": "خانه ای است که معمار معروف آمریکایی، فرانک لوید رایت، در سال ۱۹۳۵ در پنسیلوانیای آمریکا طراحی کرده است", "answer2": "محاسبات فنی این بنا را ویلیام وسلی پیترز انجام داد.", "distance": 236, "question": "خانه آبشار در کدام ایالت آمریکا طراحی شد و طراح محاسبات فنی آن چه کسی بود؟" }, { "answer1": "در سال ۱۹۶۴، ملک مذکور به عنوان موزه برای بازدید عموم بازگشایی شد.", "answer2": "در سال ۱۹۶۳، کافمن کوچک این ملک را به کمیسیون نگهداری منابع طبیعی در غرب پنسیلوانیا اهدا کرد.", "distance": 94, "question": "خانه آبشار در چه سالی به عنوان موزه بازگشایی شد و چه کسی ملک را به کمیسیون نگهداری منابع طبیعی اهدا کرد؟" }, { "answer1": "وی خانه ای را می خواست و مدنظر داشت که در حاشیه جنوبی رودخانه بیرران قرار بگیرد که از آنجا بتوان مستقیماً منظره آبشار را دید.", "answer2": "در هجدهم دسامبر سال ۱۹۳۴ رایت دوباره از بیرران دیدن کرد و بدین ترتیب تقاضای نقشه برداری از نواحی اطراف آبشار را داد.", "distance": 1258, "question": "در ابتدا کافمن چه درخواستی برای محل قرارگیری خانه داشت و چه زمانی رایت دوباره از بیرران بازدید کرد؟" }, { "answer1": "هزینه کلی این پروژه با در نظر گرفتن نرخ تورمات ۱۵۵۰۰۰ دلار محاسبه شد که این مقدار در سال ۲۰۱۳ برابر با ارزش تقریبی ۶/۲ میلیون دلار بود.", "answer2": "برای ستون پیش آمده در خانه آبشاری کمیسیون پنسیلوانیای غربی یک برنامه فشرده را برای نگهداری و تعمیر این خانه آبشاری اجرا کرد.", "distance": 5672, "question": "هزینه کلی ساخت خانه آبشار در سال ۲۰۱۳ چقدر بود و کمیسیون پنسیلوانیای غربی چه برنامه ای برای نگهداری آن انجام داد؟" }, { "answer1": "در سال ۲۰۰۹ تنها هزینه ترمیم آن براب با ۴/۱۱ میلیون دلار برآورد شد.", "answer2": "در مارس ۲۰۱۳ حدود ۵ میلیون نفر از این خانه بازدید کردند.", "distance": 311, "question": "یکی از بازتاب های مرتبط با هزینه پروژه در سال ۲۰۰۹ چه بود و چند نفر از خانه آبشار در مارس ۲۰۱۳ بازدید کردند؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
461
: آلبرتا اَلبرتا یکی از استان های کانادا است. مرکز آن ادمونتون، مهم ترین شهر آن کلگری است و شهر بنف از نقاط دیدنی این استان می باشد. مساحت آلبرتا ۶۶۱٫۸۴۸ کیلومتر مربع است؛ و بعد از کبک، انتاریو، بریتیش کلمبیا در رده چهارم قراردارد. رشته کوه های راکی در غرب اَلبرتا قراردارند. تعداد زیادی رودخانه و چشمه و دریاچه در این استان قرار دارد و منبع آب و همچنین پوشش گیاهی خوبی است. سه دریاچه بزرگ اَلبرتا عبارتند از Lake Claire, Lesser Slave Lake, Lake Athabasca. طولانی ترین رود این استان Athabasca River می باشد که از کوه های راکی سرچشمه گرفته است. ادمونتون (پایتخت اَلبرتا) در محدود خط تراز شمالی کانادا واقع شده است که به منابع بزرگ نفت نزدیک است. در جنوب ادمُنتون و به فاصله ۲۸۰ کیلومتری (۱۷۰مایل) شهر کلگری واقع شده است. بیش از ۷۵درصد جمعیت اَلبرتا در این دو شهر زندگی می کنند. اَلبرتا دارای ۴بخش آب و هوایی: کوهستانی، جنگل شمالی، پارک و دشت می باشد. در مرکز و شمال آلبرتا هنگام بهار گل های شقایق و آفتابگردان را به وسعت می بینید. همچنین در قسمت جنگلی درختان صنوبر، بید، کاج و درختان با برگ های خزان را می بینید. گاومیش آمریکایی شاخ دار (بوفالو) در این دشت ها به وفور دیده می شوند. از دیگر علف خواران می توان: گوزن شمالی، آهو سفید، گوسفند، خرگوش و سنجاب را برشمرد. همچنین حیوانات گوشت خواری مانند: خرس خاکستری و سیاه و سفید در مناطق کوهستانی و با درخت فراوان دیده می شوند. شغال، گرگ، روباه، سیاه گوش، بابکت، شیرکوه (گربه وحشی پشمالو) نیز وجود دارد. همچنین پرندگان نادری مانند: قو، مرغ سقا، مرغابی، غاز در اطراف دریاچه ها به وفور دیده می شوند. آلبرتا از معدود استان هایی است که عاری از موش است. بعد از برنامه کنترل ۱۹۵۰ و مبارزه با آفات کشاورزی این اقدام صورت گرفت تا کمترین آسیب به مزارع بزرگ کشاورزی آلبرتا برسد. دارای آب و هوای خشک قاره ای است. با تابستان گرم و زمستان سرد. در تابستان درجه حرارت تا ۴۰ درجه می رسد. البته عرض این استان ۱۲۰۰کیلومتر است و از آب و هوای متنوعی برخوردار است. دمای هوای ادمونتون در ژانویه -۱۵و در ژوئیه +۲۳ می باشد. وسعت آلبرتا ۶۶۱٬۸۴۸ کیلومتر مربع و جمعیت آن ۳٬۲۲۳٬۴۰۰ نفر (برآورد سال ۲۰۰۵) است. در سرشماری سال ۲۰۱۱ برابر ۳٫۶۴۵٫۲۵۷ نفر است. تراکم جمعیت برابر ۵٫۷ در هر کیلومترمربع است. در سال های اخیر این میزان، رشد زیادی را به دلیل اقتصاد رو به رشد تجربه کرده است که شامل زاد و ولد بالا و مهاجرت از شهرهای دیگر کانادا و همچنین خارج از کانادا است. حدود ۸۱درصد در مناطق شهری زندگی می کنند. انگلیسی رایج ترین زبان مادری در آلبرتا است. بعد از آن زبان چینی(۳٪) زبان آلمانی(۲٫۶٪)، زبان فرانسه(۱٫۹٪) و زبان فارسی در حدود (۰٫۵٪) می باشد. آلبرتا دارای تنوع قومی قابل توجهی است، که از انگلستان، ایرلند، اسکاتلند، ولز، آلمان، فرانسه، اوکراین و خاورمیانه آمده اند. آلبرتا دارای تعداد زیادی از مذاهب مختلف می باشد که کاتولیک رایج ترین آن است؛ و از نظر تنوع بعد از بریتیش کلمبیا و انتاریو سومین مرکز با تنوع مذهبی را دارا است. مسلمانان ۱٫۷٪ جمعیت را شامل می شوند. قدیمی ترین مسجد کانادا به نام مسجد رشید در ادمونتون آلبرتا واقع شده است. استان آلبرتا نفت خیز می باشد. آلبرتا غربی ترین مکان در بین سه استان فلاتی شکل کانادا می باشد. آلبرتا با رشدی پر سرعت و جمعیتی بالغ بر ۳٫۳ میلیون نفر به عنوان استان انرژی شناخته شده است. اکثر جمعیت این منطقه در دو شهر بزرگ این استان، ادمونتون (که مرکز این استان است) و کالگری با جمعیت هر کدام بالای یک میلیون نفر واقع شده اند. آلبرتا با وجود پیشرو بودن در زمینه صنعت نفت و گاز در جهان، همچنان پذیرای صنایع متفاوت و در حال رشد و همچنین خدمات اقتصادی می باشد. با کمک فرصت هایی که توسط این اقتصاد در حال رشد ارائه شده است، آلبرتا به یکی از مهم ترین مقصدها برای مهاجران به کانادا تبدیل شده است. امروزه آلبرتا بدون شک دارای شکوفاترین اقتصاد استانی در کانادا می باشد و در سطح جهانی به ارائه کیفیت بالای زندگی شناخته شده است. GDP سرانه در سال ۲۰۰۷ بالاترین مقدار در بین استان های کانادا با ۷۴۸۲۵$ است، که ۶۱٪ بیشتر از میانگین ملی کانادا است. براساس سرشماری ۲۰۰۶ متوسط درآمد سالانه خانوار بعد ز کسر مالیات برابر ۷۰۹۸۶$ (در مقایسه با ۶۰۲۷۰$ در کل کانادا) بوده است. بعد از گذشت یک دهه نرخ بالای رشد، آلبرتا همچنان آمادگی خود برای توسعه اقتصادی را حفظ کرده است. اقتصاد آلبرتا توسط صنعت انرژی در حال انفجار خود یکی از اشتغالزاترین بخش ها در کانادا است. صنعت انرژی در این استان بیش از ۲۷۵٬۰۰۰ شغل به صورت مستقیم و غیر مستقیم ایجاد کرده است. انتظار می رود که این بخش همچنان با پیشرفت تکنولوژی و توسعه هر چه بیشتر سواحل نفتی در شمال این استان، توسعه یابد. نرخ بالای رشد اقتصادی آلبرتا فقط محدود به صنایع انرژی نیست بلکه این استان از تنوع بالای اقتصادی نیز برخوردار است. صنایع تولیدی در آلبرتا در دهه گذشته دو برابر شده است و خلاقیت، صنایع جدید را ترغیب به کار می کند که این مورد باعث تبدیل شدن آلبرتا به رقیبی قدرتمند در بازارهای جهانی شده است. به جز صنعت نفت و گاز، صنعت جنگلداری در این استان با ارزش سالیانه ۴ میلیارد دلار نیز بسیار مهم می باشد. آلبرتا همچنان به صورت سنتی مکانی برای کشاورزی و دامداری در ابعاد بزرگ بوده است که این مسئله تأثیر بسیار مهمی در صنعت و فرهنگ این منطقه می گذارد. آلبرتا با توجه به توسعه پر سرعت اقتصادی خود، یکی از بهترین مکان ها برای کاریابی است. آلبرتا دارای پایین ترین نرخ بیکاری با رقم ۳٫۹٪ می باشد، که این رقم پایین تر از رقم میانگین کانادا یعنی ۶٫۸٪ می باشد. زمانیکه این نرخ پایین بیکاری با نرخ پایین تولید جمعیت و نرخ رکورد دار اشتغالزایی جمع زده شود، نتیجه نشانگر تعداد بالای شغل برای مهاجران می باشد. در سال های اخیر، این استان تعداد مهاجران دائم خود را در کنار کارکنان خارجی موقت افزایش داده اما همچنان نرخ بیکاری در حال کاهش است. تحقیق های بین المللی نشان می دهد که کالگری و ادمونتون در بین بهترین شهرهای جهان برای کار کردن قرار دارند. در کنار تعداد بالای فرصت های شغلی، مردم از کار کردن در آلبرتا به خاطر سطح بالای زندگی در این منطقه، لذت می برند. به دلیل نرخ پایین بیکاری در آلبرتا، متوسط درآمد این استان بالاتر از نقاط دیگر کانادا می باشد. حداقل دستمزد در این استان بالاتر از متوسط درآمد در کانادا است(۹ دلار در ساعت). نکته جالب تر اینکه درآمد خانواده در این استان در حدود ۶۱۰۰۰ دلار در سال است که نسبت به استان های دیگر در رتبه اول قرار دارد. مالیات بر درآمد این استان با توجه به وجود منابع طبیعی سرشار کمترین مقدار مالیات در کانادا می باشد. خانواده ای با دو درآمد (۶۰٬۰۰۰ دلار) و دو فرزند در آلبرتا ۳٬۵۸۳ دلار از نیوفاندلند و لابرادور و ۹۹۰ دلار از آنتاریو کمتر مالیات پرداخت می کند. دلیل پایین بودن مالیات به سیستم مالیاتی واحد با نرخ پایین بر می گردد. این سیستم شامل بالاترین معافیت های پایه ای و خانواده ای در استان، رقم مالیات عمومی بر فروش، پایین ترین نرخ بنزین و گازوئیل، و مالیات بر املاک می باشد. تمام این ها بدین معنی است که با دادن مالیات کمتر پول بیشتری جهت مصرف خانواده باقی می ماند. محیط زیست این استان بسیار امن می باشد که آن را محل مناسبی برای زندگی خانوادگی می سازد. این استان با داشتن کوه های راکی و جنگلهای زیبا، یکی از استان های دلپذیر در کانادا می باشد. استاندارد زندگی در آلبرتا اصلی ترین علتی است که مهاجران را به سمت خود می کشد. آلبرتا دارای یکی از ارزان قیمت ترین بازارهای مسکن در بین شهرهای اصلی کانادا می باشد. میزان بالای مهاجرت به این استان و همچنین افزایش درآمد برای ساکنان آلبرتا موجب به وجود آمدن موجی از تقاضاها شده و منجر به افزایش قیمتها شده است، اما همچنان این استان محلی مقرون به صرفه برای خرید یا اجاره مسکن باقی مانده است. با سرعت بخشیدن به تولید خانه های جدید توسط خانه سازان در این منطقه، انتظار می رود که هزینه مسکن در چند سال آینده کاهش پیدا کند. میانگین قیمت خانه در آلبرتا تقریباً بین ۳۸٪ تا ۴۸٪ پایین تر از تورنتو و ونکوور است. (ادمونتون ۱۷۶٬۶۱۰ دلار؛ کالگری ۲۲۲٬۸۶۰ دلار). به طور کلی هزینه ای که بابت مسکن از درآمد پرداخت می شود، پایین تر از میانگین کانادا است و بین ۱۸ تا ۲۸ درصد متغیر بوده که رابطه ای مستقیم با نوع مسکن دارد. آلبرتا دارای سیستم تحصیلاتی معروف و مشهوری است، از مهد کودک تا دانشگاه و تحقیقات پیشرو جهانی در این استان انجام می شود. در کانادا، تمام شهروندان و ساکنان دائم زیر ۲۰ سال توانایی تحصیل رایگان را تا انتهای دبیرستان از طریق مدرسه های همگانی را دارا می باشند. زمانیکه شما به آلبرتا می آیید، فرزندان شما گزینه های فراوانی را برای انتخاب مدرسه در اختیار دارند، مدارسی که همگی رایگان هستند و از هزینه های مالیاتی تأمین می شوند. گذشته از سیستم اصلی مدارس همگانی، تعدادی مدارس فرانسوی زبان که مشغول آموزش به زبان فرانسوی هستند و همچنین مدارس کاتولیک نیز وجود دارند. آلبرتا همچنین مدارس جدیدی همانند مدارس آنلاین/مجازی را نیز به عنوان انتخاب های دیگری برای آموزش فرزندان ارائه می دهد. بعضی از پدر و مادران تصمیم می گیرند که فرزند خود را در این استان به مدارس خصوصی بفرستند، اما به صورت کلی اکثراً از مدارس عمومی استفاده می کنند به خاطر کیفیت بالای این مدارس. نظام آموزش تحصیلات عالیه آلبرتا، سرمایه گذاری عام، دارای ۲۴ مؤسسه، شامل چهار دانشگاه با بیش از ۱۰۴٬۵۰۰ دانشجوی پاره وقت یا تمام وقت در مجموع می باشد. سرانه مخارج هر دانشجو برای تحصیلات ابتدایی در این استان در میان بالاترین ها در کانادا می باشد. آلبرتایی ها به طور متوسط سالیانه ۵۰۰۰ دلار برای تحصیلات عالیه هزینه می کنند. این رقم در میان بالاترین ها در کانادا است. با این حال دولت برنامه های زیادی را برای کمک به خانواده ها در جهت هزینه های فرزندان، بعد از اتمام دبیرستان به اجرا درآورده است. در سال ۲۰۰۵، برنامه آموزشی صد ساله آلبرتا شکل گرفت و به مرحله اجرا گذاشته شد. این برنامه به تمام افراد مقیمی که از سال ۲۰۰۵ به بعد در آلبرتا دنیا آمده اند ۵۰۰ دلار کمک خواهد کرد. این برنامه به والدین با ارائه مشوق هایی برای شروع و ذخیره سازی پول، برای تحصیلات عالیه فرزندان خود، با سرعت هر چه بیشتر کمک می کند. در سال ۲۰۰۴، مبلغ کلی کمک های آلبرتا به دانشجویان به رقم ۴۳۹ میلیون دلار رسیده است. طبق قوانین کانادا، تمام استان ها و مناطق باید نظام بهداشت و درمان عمومی و سراسری را به تمام شهروندان قانونی کانادا ارائه کنند. در نتیجه، اکثر خدمات پایه ای بهداشت و درمان در کانادا بدون هزینه های مستقیم برای شهروندان خواهد بود. جراحی هایی که موارد انتخابی هستند و تأثیری در حیات ندارند (همانند، جراحی های زیبایی و تعدادی از جراحی های دندان پزشکی) به صورت کلی تحت پوشش دولت نیستند، اما لیست خدمات تحت پوشش دولت استان به استان متفاوت می باشد. آلبرتا، همانند بقیه استان های کانادا، دارای نظام خدمات درمانی سراسری و عمومی می باشد. سالیانه رقم تقریبی ۳۵۰۰ دلار به ازاء هر نفر در این استان برای خدمات درمانی هزینه می شود، که از بالاترین ها در کانادا می باشد. آلبرتا در سال ۱۹۰۵ به عنوان استانی مجزا به اتحادیه کانادا پیوست. این استان نام خود را از چهارمین دختر ملکه ویکتوریا برگرفته است. قبل از اینکه به شرایط استانی برسد، آلبرتا به عنوان منطقه ای از مناطق شمال-غرب تحت کنترل بود. تا سال ۱۸۶۸، مناطق این استان به همراه دیگر مناطق بزرگ که امروزه کانادا را شکل می دهند تحت کنترل شرکت Hudson’s Bay کانادا بوده اند. قبل از رسیدن مهاجران اروپایی در سال ۱۷۰۰، اولین مردم بومی نزدیک به ۸۰۰۰ سال در این منطقه زندگی می کردند. خیلی از این مردم بومی توسط مهاجران اروپایی جابه جا شدند، اما در عین حال اجتماعات بومی باقی ماندند و در حال حاضر نقش بسیار مهمی را در تاریخ آلبرتا بازی می کنند. آلبرتا به عنوان یک استان به همراه همسایه شرقی خود، ساسکاچوان، در سال ۱۹۰۵ به اتحادیه کانادا پیوست. آلبرتا از لحاظ کشاورزی و تولیدات معدن در بالاترین رده قرار دارد. این استان به شدت تحت تأثیر قحطی در سال ۱۹۲۰ قرار گرفت اما با برنامه های قوی دولت از این شرایط خارج شد. جهش اقتصادی صنعت نفت و گاز که به شدت باعث سودآوری برای این استان در این روزها شده است، در سال ۱۹۴۷ آغاز شد. با کمک موفقیتی که از ثروت های طبیعی نصیب این استان شد، آلبرتا موفق به سرمایه گذاری بر اقتصاد و نظام آموزشی خود شد و توانست اقتصادی مدرن و شکوفا که امروزه در این استان در جریان است را به وجود بیاورد. آلبرتا فرهنگی منحصر به فرد و پر جنب و جوش دارد که توسط مهاجران شکل گرفته است. در کل این استان به خصوص شهرهای ادمونتون و کالگری از فرهنگ ها، غذاها، موسیقی و هنر اجتماعاتی از سرتاسر دنیا برخوردار هستند. برای مثال یکی از این موارد فرهنگ مهاجران برای نمایش عمومی در کالگری، Carifest است؛ جشن سالیانه فرهنگی کارائیبی ها در این استان. با آمیخته شدن فرهنگ تمام این اجتماعات گوناگون، شهرهای آلبرتا همگی بین المللی شده اند. در سال ۱۹۸۸، شهر کالگری با میزبانی مسابقات المپیک زمستانی خود را به معرض نمایش دنیا قرار داد. ادمونتون برای فستیوال های معروف خود، به خصوص فستیوال Edmonton Fringe، که در نوع خود بعد از فستیوال Edinburgh بزرگترین می باشد، شناخته شده است. ادمونتون همچنین برای «بازار غربی ادمونتون»، بزرگترین بازار سربسته دنیا، شناخته شده است. فرهنگ آلبرتا همچنین تا حدودی تحت تأثیر تاریخ خود از مهاجران اولیه و کشاورزی سنتی فراگرفته است. بهترین مثال از این «فرهنگ کابویی»، فستیوالی در کالگری به نام Stampede است که برنامه هایی نظیر گاو بازی و طناب بازی را شامل می شود. فستیوال Stampede به همراه جشن های کناره خود سالیانه نزدیک به ۱٫۲ میلیون گردشگر را به کالگری جذب می کند. آلبرتا خانه ای برای بیش از ۳٫۳ میلیون نفر است، تقریباً یک دهم از جمعیت کل کانادا. نزدیک به دو سوم از این جمعیت در دو شهر بزرگ این استان هر کدام با پذیرفتن نزدیک به ۱ میلیون نفر در مناطق شهری خود، سکنی گزیدند. بعد از این شهرها، شهرهای(Red Deer(۸۳٬۰۰۰)، Lethbridge(۷۵٬۰۰۰)، Medicine Hat(۵۷٬۰۰۰ و (Grand Paririe (۴۷٬۰۰۰ قرار دارند. در کل بیش از ۸۰٪ جمعیت این استان در مناطق شهری زندگی می کنند. مهاجرت نقش بسیار مهمی را در شکل دادن به ساختار آلبرتا ایفا کرده است. در نتیجه امواج بزرگ مهاجرت در مقاطع مختلف گذشته، این استان در توسعه خود ساکنان بزرگی را پذیرفته است که این ساکنان میراث خود را از کشورهایی همانند بریتانیا، آلمان، ایرلند، اوکراین، و فرانسه می دانند. آلبرتا همچنین دارای جوامع بزرگی که از جنوب آسیا و چین ارث می برند، می باشد. امروزه مهاجرت به آلبرتا به بالاترین سطح در زمان خود رسیده است و در این مورد به این استان برای توسعه و تنوع بیشتر کمک می شود. اکثر آلبرتایی ها مسیحی هستند. با این حال این استان تا حد زیادی سکولار است، با بیش از ۴۴ درصد از ساکنان که گزارش می کنند که در یک سال اخیر در هیچ کدام از محل های عبادت حاضر نشده اند. آلبرتا همچنین خانه ای برای بسیاری از مردم از ادیانی همانند هندو، مسلمان، سیک، یهودی و بودایی می باشد. همچنین، ادمونتون صاحب قدیمی ترین مسجد در شمال آمریکا است. دولت کانادا به صورت یک سیستم فدرال عمل می کند، فقط کنترل برخی از امور متعلق به دولت ملی در اتاوا می باشد و بقیه موارد تحت کنترل دولت های استانی است. استان آلبرتا خود دارای مجلس منتخب دموکراتیک (معروف به مجلس قانون گذاری آلبرتا) است که در مرکز استان یعنی شهر ادمونتون قرار گرفته است. دولت فعلی استان که در دسامبر ۲۰۰۶ سوگند یاد کرد از حزب محافظه کار آلبرتا، به رهبری Ed Stelmach تشکیل شده است. نخست وزیر Stelmach جایگزین نخست وزیر قبلی Ralph Klein، که در میان انتخابات پس از ۱۰ سال رهبری آلبرتا کناره گیری کرد، شده است. همانند دیگر استان های کانادا، آلبرتا کنترل گسترده ای بر سلامت، آموزش و پرورش و سایر خدمات خود دارد. با کمک منابع طبیعی غنی در این استان، دولت آلبرتا قادر به ارائه خدماتی با کیفیت بالا می باشد در عین حالی که جمع آوری مالیات ها در پایین ترین سطح خود در کانادا می باشد. کَلگِری بزرگترین شهر اَلبرتا و پنجمین شهر بزرگ در کانادا می باشد. همچنین کَلگِری جزء شهرهایی با سرعت بالای رشد است؛ رشد نزدیک به ۱۶ درصد بین سال های ۱۹۹۶ و ۲۰۰۱. این شهر خانه مردمی چند فرهنگی و متفاوت است. در حالیکه اکثر مردم کلگری ریشه شان به اروپایی ها بازمی گردد، افرادی از سرتاسر دنیا در این شهر زندگی می کنند. تعداد قابل ذکری از جمعیت، اجتماعات چینی-کانادایی (۶٪ از کالگری) و آسیای جنوبی (۴٫۲٪)هستند. همچنین اجتماعات نسبتاً بزرگ و متفاوت دیگری که به سرعت در حال رشد هستند همانند Aboriginal, Filipino و آمریکای لاتینی ها نیز در این منطقه وجود دارند. صنعت این شهر بر روی صنعت نفت و گاز، بنگاه های خدماتی و صنایعی با تکنولوژی های بالا بنا شده است. مراکز اصلی بعضی از شرکت هایی که در این منطقه قرار گرفته اند عبارتند از: Canadian Pacific Railway, Imperial Oil, EnCanaو Petro-Canada. همچنان که شهر به رشد خود ادامه می دهد، شرکت های چند ملیتی بیشتر و بیشتری دفاتر خود را در این شهر افتتاح کرده اند، که این نشانگر پیشرفت چشمگیر اقتصادی جهانی در کلگری است. کلگری به صورتی جهانی برای ترکیبی از کیفیت بالای زندگی و پیشرفت اقتصادی شناخته می شود. گزارشی در سال ۲۰۰۷ توسط مجله «فربس» کلگری را به عنوان تمیزترین شهر دنیا انتخاب کرد، در حالیکه گزارش های Mercer Consulting و مجله The Economist نیز رتبه بسیار بالایی به این شهر برای کیفیت بالای زندگی داده است (بیست و پنجم و دهم جهان به ترتیب). این شهر جهانی خصیصه ای چند فرهنگی دارد و نقش میزبانی بازی های زمستانی المپیک سال ۱۹۸۸ را داشته است؛ ادامه این اعتبارات افتخار آمیز برای این شهر نقش مؤثری برای جلب تازه واردان در هر سال ایفا می کند. ادمنتون مرکز استان آلبرتا و ششمین شهر بزرگ کانادا، مقداری کوچکتر از کلگری است. در حالیکه این شهر جمعیتی بالغ بر ۱ میلیون نفر را داراست، شهر جمعیت بسیار کمی را نسبت به مساحت خود، ۶۴۸ کیلومتر مربع، پوشش داده است. این زمین بزرگ به شهر اجازه داده است که مساحت بالایی از فضاهای سبز، که جذابیتی برای شهر به شمار می رود را دارا باشد. دره رودخانه ای ادمنتون بیست برابر بزرگ تر از پارک مرکزی نیویورک می باشد. زمانی که ادمنتون جمعیتی زیر ۱۰ هزار نفر داشت و تبدیل به مرکز استان جدید اَلبرتا شد در سال ۱۹۰۵، از سال ها قبل، شکوفایی صنعت نفت در اواخر ۱۹۴۰، شروع به پیشرفتی متناوب کرد. زمانی که شهر در طول دهه ۱۹۸۰ تا اوایل ۱۹۹۰ دچار رکود اقتصادی شد، شهر همچنان به رشد و نوسازی خود ادامه داد. امروزه شهر با داشتن شرکت هایی همچون IBM, TELUS, Dell و جنرال الکتریک شاه راه صنعتی قوی شده است. این شرکت ها با بازگشایی دفاتر مرکزی خود در این شهر به بالا ماندن رتبه ادمونتون در میان شهرهای برتر دنیا از لحاظ تحقیقات کمک می کنند جمعیت مهاجران ایرانی مقیم آلبرتا نزدیک به ۹۰۰۰ است. اکثریت ایرانیان مقیم آلبرتا در دو شهر بزرگ این استان ( ادمونتون و کلگری) زندگی می کنند. بنا بر اداره آمار کانادا در سال ۲۰۱۶ بیشتر از ۲۶۰۰ مهاجر ایرانی در ادمونتون و ۵۶۰۰ در کلگری ساکن بودند. همچنین ایرانیان مقیم آلبرتا در ۳۰ گذشته چندین انجمن فرهنگی ایرانیان را تشکیل دادند که به برگزاری مراسم نوروز و معرفی فرهنگ ایران به جامعه کانادا می پردازند. انجمن فرهنگی ایرانیان کلگری از جمله این انجمن های فرهنگی هستند.
[ { "answer1": "قدیمی ترین مسجد کانادا به نام مسجد رشید در ادمونتون آلبرتا واقع شده است.", "answer2": "در سال ۱۹۸۸، شهر کالگری با میزبانی مسابقات المپیک زمستانی خود را به معرض نمایش دنیا قرار داد.", "distance": 8491, "question": "قدیمی ترین مسجد کانادا در کدام شهر استان آلبرتا واقع شده است و کدام شهر این استان میزبان مسابقات المپیک زمستانی بوده است؟" }, { "answer1": "سه دریاچه بزرگ اَلبرتا عبارتند از Lake Claire, Lesser Slave Lake, Lake Athabasca.", "answer2": "گاومیش آمریکایی شاخ دار (بوفالو) در این دشت ها به وفور دیده می شوند.", "distance": 639, "question": "کدام دریاچه ها جزو سه دریاچه بزرگ استان آلبرتا هستند و چه نوع حیواناتی در دشت های این استان به وفور دیده می شوند؟" }, { "answer1": "دمای هوای ادمونتون در ژانویه -۱۵و در ژوئیه +۲۳ می باشد.", "answer2": "(ادمونتون ۱۷۶٬۶۱۰ دلار؛ کالگری ۲۲۲٬۸۶۰ دلار).", "distance": 5182, "question": "آب و هوای شهر ادمونتون در ماه ژانویه و جولای چگونه است و میانگین قیمت خانه در ادمونتون و کلگری چقدر است؟" }, { "answer1": "این استان نام خود را از چهارمین دختر ملکه ویکتوریا برگرفته است.", "answer2": "آلبرتا در سال ۱۹۰۵ به عنوان استانی مجزا به اتحادیه کانادا پیوست.", "distance": 65, "question": "آلبرتا نام خود را از چه کسی گرفته است و در چه سالی آلبرتا به اتحادیه کانادا پیوست؟" } ]
[ { "answer1": "حداقل دستمزد در این استان بالاتر از متوسط درآمد در کانادا است(۹ دلار در ساعت).", "answer2": "بنا بر اداره آمار کانادا در سال ۲۰۱۶ بیشتر از ۵۶۰۰ مهاجر ایرانی در کلگری ساکن بودند.", "question": "حداقل دستمزد در استان آلبرتا چقدر است و چه تعداد مهاجر ایرانی در کلگری ساکن بودند طبق آمار سال 2016؟" } ]
gemini-2.0-flash-exp
462
: سوزن دوزی بلوچی کریشی جدید دوزی بلوچی یا بلوچی دوزی مجموعه انواع خاصی از سوزن دوزی است که توسط زنان بلوچ انجام می شود و اولین بار از ذهن و خلاقیت زنان بلوچ ایجادشده است. سوزن دوزی بلوچی دارای مهر اصالت از سازمان یونسکو می باشد و در فهرست میراث معنوی کشور نیز ثبت شده است. در کتاب آخرین مأموریت، نوشته مغرالدین مهدی، راجع به سوزن دوزی آمده: یکی از صنایع که در حد خود بسیار زیبا و ارزنده است، صنعت دوزندگی و دست دوزی جلیقه و لباس زنانه است. مانند ترمه، دست دوزی می نمایند و با نهایت زیبایی و با ابریشمی که با رنگ های طبیعی رنگ کرده اند و رنگش ثابت است و هیچ وقت از بین نمی رود، نخ دوزی می کنند. صدها مربع و مستطیل و لوزی می دوزند، یک اندازه که اگر با پرگاری دقیق اندازه گیری کنند، سرمویی تفاوت ندارد. زیبایی هنر سوزن دوزی بلوچ به این است که در زندگی روزمره مردمان آن دیار کاربرد روزانه دارد و با وجود گذشت سالیان دراز و رفت وآمد مدهای متنوع لباس همواره جایگاه خود را در فرهنگ مردمان بلوچ حفظ کرده است. این هنر تقریباً در بین تمام نقاط استان سیستان و بلوچستان و توسط زنان بلوچ انجام می شود. هر دختری که متولد می شود از همان زمان نوجوانی این هنر را از مادرش و نزدیکانش یادمی گیرد و هزاران سال است بدین شکل نسل به نسل منتقل شده است و تا به الان پایدار مانده است. امروزه این هنر به شکل سنتی ماندگار در بین بیشتر زنان بلوچ رواج دارد و در اکثر مناطق بلوچستان تولید محصولات سوزن دوزی متداول است. از مهم ترین این مراکز می توان به سراوان، سیب و سوران، گُشت، کلگان، جالق، ایرندگان، اسپکه، سورمیج، شهریانج، فنوج، هریدوک کوپچ، پیپ، دامن، محمدآباد، چانف، مهنت، ورکات، قاس ما آباد، مارندگان، خاش، مته سنگ، کل هگان، بمپور، اسماعیل آباد ایرانشهر و زاهدان اشاره کرد.. سوزن دوزی، که در اصطلاح محلی به آن سُوچِن دوزی «نیز گفته می شود، از اصلی ترین هنرهای رایج در میان اقوام بلوچ است، اما به رغم اصالت چشمگیر و قابل ملاحظه این هنر باید خاطرنشان ساخت که به دلیل فقدان مطالعات مستمر و در دسترس نبودن منابع تاریخی بررسی پیشینه سوزن دوزی بلوچ و تعیین قدمت تاریخی آن به راحتی امکان پذیر نیست. باوجوداین، می توان گفت سوزن دوزی با صنعت تولید ابریشم رابطه ای مستقیم دارد و قراین تاریخی مبین آن است که در گذشته پرورش کرم ابریشم در بلوچستان معمول بوده و تجارت ابریشم بازار گرمی داشته است. در برخی از منابع زمان شروع این هنر ۱۰۰ تا ۲۰۰ سال پیش از اسلام و شواهد موجود حاکی ازآن است که این شیوه دوخت از اوایل اسلام در میان قوم بلوچ رایج بوده و در دورة ایلخانی و به خصوص دور ه های تیموری و صفوی به اوج خود رسیده است. رزم آرا در کتاب خود به نام جغرافیای نظامی به این موضوع اشاره دارد که: در قرا چانف، شکیم و ایرانشهر مقداری ابریشم به عمل می آوردند و به مصرف گل دوزی، کلاه، عرقچین، سرمه دان، کیسه پول، جلد دعا، بازوبند، پیش سینه و سر دست لباس زنانه می رساندند. از بعضی شواهد نیز چنین استناد می شود که، سابقاً پرورش کرم ابریشم در بلوچستان معمول بوده است و تجارت ابریشم بازار گرمی داشته است و اکنون و به اندازه مصرف داخلی ابریشم تولید می کنند. در مورد بافت پارچه و مصرف ابریشم در کتاب بلوچستان، تألیف ذبیح الدین ناصح آمده است که: پیش از آن که خرید پارچه از خارج معمول شود کسانی بودند که شغل آن ها پارچه بافی بود و آن ها را جولاهک می نامیدند و محل کار آن ها را کارگاه می گفتند. در کتاب تاریخ سلاجقه نیز اشاره کوتاهی به ابریشم مکران می شود، که قیمت آن در زمان پادشاهی طغرل شاه به مبلغ سی هزار دینار می رسید. شاید نتوان سند دقیقی از تاریخچه هنر سوزن دوزی ارائه نمود، اما می توان در سنگ نگار ه ها و سفال های پیش از تاریخ، اشکالی هندسی مشابه نقوش سوزن دوزی بلوچ مشاهده کرد. در حقیقت «هنرمندان بلوچ با ارائه طرح ها، نقش و نگارها، محیط، جامعه، باورها و رفتارها، خواستها و آرزوهای خودشان را بازگو می کنند همچنین به اعتقاد برخی پژوهشگران و بر اساس شواهد موجود نقوش سوزن دوزی بلوچ قرابت و نزدیکی خاصی با نقوش سنگ نگاره های پیش از تاریخ دارد که همین قدمت سوزن دوزی باعث شده بر جذابیت و اعتبار این هنر رازآلود افزون شود. به گفته برخی پژوهشگران تا سال های ۶۵ و۶۶ خرید محصولات سوزن دوزی و هنر دست زنان بلوچ در بازارهای جهانی از سطح قابل قبولی برخوردار بوده، به طوری که فرانسه با بیشترین خرید مقام اول، آلمان دوم، آمریکا سوم و کشورهای ژاپن، سوئیس، انگلیس و ایتالیا در رده های بعدی خرید محصولات سوزن دوزی بلوچ قرار داشته اند. جهت انجام سوزن دوزی بلوچی باید این سه موارد دردسترس باشند: ۱-نخ ۲-سوزن۳-پارچه مناسب با تاروپود مشخص نخهای مورد استفاده از جنس ابریشم و پنبه ویا نخ کاموا است که بیشترین نخ مورد استفاده نخ پنبه ای است که به راحتی می توان آن را در بازار از واسطه ها دریافت کرد. نخ پنبه ای انواع مختلف دارد که به علت همجواری با پاکستان بیشترین استفاده از نخهای پنبه ای وارداتی پاکستان می باشد؛ و علاوه بر آن از نخهای مرغوب دمسه نیز استفاده می شود. از نخ ابریشم بیشتر در گذشته استفاده می شد که امروزه به علت کمیابی آن و گرانقیمت بودنش کمتر مورد استفاده قرار می گیرد. نخهای به کار رفته در سوزندوزی به صورت مختلف و متنوع انتخاب می شوند که بیشتر از نخهای به رنگ تیره استفاده می شود. پارچه مناسب برای سوزن دوزی می توان را برچند نوع تقسیم کرد: در سوزن دوزی بلوچ سه الگوی متداول دوخت به نام های پُرکار، میانکار و کم کار رایج است. منظور از این سه شیوه میزان تراکم نقوش سوزندوزی روی پارچه است، به این ترتیب که اگر تمام پارچه مدنظر سوزندوزی شود، «پُرکار» محسوب می شود اما اگر بیشتر نوع دوخت قسمت های پارچه سوزندوزی شود و فواصل کمی باقی بماند، میانکار و اگر فواصل باقی مانده زیاد باشد «دوخت کم کار» نامیده می شود. تنوع در نقوش سوزن دوزی بلوچ از ویژگی های بارز آن است. گستردگی این نقش و نگارها که با تکرار تعداد بیشماری از نقوش هندسی صورت می گیرد نه تنها مانعی در خلاقیت زنان سوز ن دوز به شمار نمی رود بلکه همواره آنان را به ابداع ترکی بهایی تازه وامی دارد. این ترکیب ها با الهام از طبیعت پیرامون و در پرتو رنگ آمیز ی هایی بدیع جلوهای بی همتا به هنر آنان بخشیده است و آن ها به طور سنتی از این نقوش برای تزیین لباس و وسایل زندگی استفاده می کنند. انعکاس پدید ه های زندگی و طبیعت در سوز ندوزی بلوچ نقوش متنوعی را پدیدآورده است که می توان آن ها را در چند بخش کلی دسته بندی کرد: 1) نقوش هندسی 2) ۲) نقوش طبیعی: الهام از طبیعت است که شامل الف) نقوش گیاهی وگل و برگ و گیاه است. ب) نقوش واقعگرایانه (حیوانی) 3) عناصر طبیعی ویژگی های مشترکی نیز در نگار ه های سوزندوزی کلیه مناطق بلوچستان قابل مشاهده است که شاخصترین ویژگی آن استفاده از مجموعه گسترده ای از نقش های هندسی و خطوط شکسته است و خطوط منحنی و دایره در سوز ندوزی بلوچ به ندرت مورد استفاده قرار می گیرند. باتوجه به ویژگی های صوری اغلب نگاره های سوزن دوزی، خاستگاه این نقش و نگارها را می توان در موضوعات زیر جستجو کرد: 1) عناصر طبیعت: نگاره های گیاهی و حیوانی از مهم ترین عناصر مورد استفاده هستند که بازتاب فرهنگ کشاورزی، عشایری و دامپروری است. 2) زیورآلات: زرگری یکی از اصیلترین هنرهای صناعی است که در نقوش سوزندوزی بلوچ تجلی یافته است. 3) عناصر مرتبط باا عضای بدن انسان: چشم یکی از مهم ترین اعضای بدن انسان است که به شکل های مختلف در خلق نگاره های سوزندوزی به کار می رود ۴)موضوعات ذهنی و تخیلی: تخیلات و آرزوها منشأ بخش دیگری از نقش های سوزندوزی هستند. ۵) مذهب و باورهای قومی: داستان های حماسی، که نمایانگر روحیه رزم آوری و سلحشوری بلوچهاست، بهترین تجلی خود را در فرم های تیز و زاویه دار و رنگ های گرم و قرمز پیدا م یکند. ممنوعیت استفاده از نقش انسان در سوز ندوزی که نشئت گرفته از باورهای مذهبی و اسلامی است به عنوان یک قانون کلی در سوزن دوزی پذیرفته شده است اصل مهمی که در نقش های سوزن دوزی بلوچ رعایت می شود این است که، تا کنون هرگز از نقش انسان استفاده نشده است. به نظر می رسد این امر تحت تأثیر باور و اعتقادات این مردم است، بنابراین نقش های مورد استفاده همیشه حاصل ذهن آنان و به صورت هندسی بوده و بر اساس شمارش تار و پود انجام می گیرد؛ اغلب اشکال هندسی مثلث و لوزی می باشد که طرز قرار گرفتن در کنار هم و پرکار و کم کار بودن آن ها؛ طرح ها را از هم متمایز می کند. نوع دوخت هر منطقه عامل دیگر تقسیم بندی انواع سوزن دوزی است که هر منطقه اصالت خاص خود را دارد. کلیه دوخت های بلوچستان به صورت افقی انجام می گیرد و از شمارش تار و پود پارچه استفاده می گردد. تمامی سوزن دوزی ها به صورت انواع زیگزاگ های ریز و درشت، دوخت کشباف، ریز بافت، درشت بافت و انواع دندان موشی است. هر منطقه ای از استان دوخت مخصوص دارد. مثلاً سراوانی ها دوخت های دندان موشی و زیگزاگ همراه با جوک دوزی به کار می برند؛ در زاهدان بیشتر از جوک دوزی استفاده می شود. ایرانشهر و چابهار از دوخت هایی که روی پارچه لباس دوخته می شود و دارای آینه فراوان می باشند، استفاده می کنند. جوک دوزی، روی پارچه های شش تاری و از روی شمارش تار و پود پارچه که در یک ردیف قرار گرفته، انجام می گیرد. سوزن را از میان دو تار پارچه درآورده و پس از این که تمام تارهای این ردیف تمام شد یک تار کاملاً سفید روی این تارها قرار می گیرد. سپس سوزن از میان دو تار بالای خط سفید در می آید و این کار تکرار می شود تا این که جوک ها به صورت هفت و هشت دوخته شود. دوخت سراوانی، نوعی دوخت است که در آن زیگزاگ، دندان موشی و کمی هم جوک به کار می رود. برای این نوع دوخت ابتدا که کار را شروع می کنند، یک سانتی متر گذاشته و دوخت دندان موشی نیم سانتی انجام می دهند. ممکن است دوخت دندان موشی تا ۳ ردیف پشت سر هم انجام گیرد و سپس بین دوخت ها فاصله باشد. فاصله بین دندان موشی ها را با انواع دیگر دوخت ها پر می کنند، بعضی از این دوختها عبارتند از: کرمک دوزی (کرمک دوچی): با استفاده از نخ مشکی و سفید انجام می شود. بست دوزی (بست دوچی): نوعی دوخت است که نخ دیگری را که روی پارچه خوابانده شده، محکم نگه م دارد و باید دقت شود تا فاصله بست ها مساوی باشد. در منطقه چابهار و ایرانشهر دوخت ها گاهی روی پارچه خود لباس که برای دوختن آماده می شود، انجام می گیرد و در آن از آیینه های کوچک نیم سانتی متری به صورت فراوان به کار می رود. اغلب دوخت های این منطقه از نوع زنجیردوزی است و برای تعبیه آیینه ها از دوخت دندان موشی و نخ تیره رنگ استفاده می شود. چنان که اشاره شد، تنوع دوخت در هر منطقه و اصالت آن تفاوت هایی را در انواع سوزن دوزی ایجاد کرده. به عنوان مثال در منطقه ایرنشهر، قاسم آباد، پیپ، ورکات، اسپکه و چانف یا ناحیه خاش و گشت فرق هایی با یکدیگر دارند. برای توضیح این امر به چند نوع از شیوه های مختلف دوخت اشاره می شود: گراف: نوعی دوخت ساده که شبیه به شماره دوزی است. به این نوع دوخت افغانی دوز هم می گویند. زیرا این شیوه بیش تر در بین افغان ها معمول است و به طور نسبی دو سوزن دوز می توانند در هفت روز یک نوار پنج متری را سوزن دوزی کنند و غالباً به مصرف تزیین کیف و لباس می رسد. آسان تانکه و پیپ: نوعی دیگر از دوخت هایی که در سراوان و در لباس زنان (پیش سینه، در آستین، جیب و دمپای شلوار) دیده می شود آسان تانکه (حسن تانکه) و پیت دوزی (نوار دوزی) است. طریقه دوخت آسان تانکه، مانند شماره دوزی است که با روی هم قرار گرفتن، کم و زیاد شدن طرح و نقش دلخواه را می دوزند. چوتل دوزی: چوتل دوزی را بیش تر زنان سراوان به کار می برند، که از ظرافت بسیار زیادی برخوردار است و دوخت آن تماماً از بخیه می باشد. نحوه این دوخت چنان است که، ابتدا طرح مورد نظر را با یک رنگ دوخته. یعنی تمام زمینه طرح را با بخیه های زیگزاگی متصل به هم و با یک رنگ می دوزند. سپس نقش های گوناگونی را با بخیه های مستقیم که خطوط افقی یا عمودی در وسط لوزی ها با رنگ های مختلف ایجاد می کنند. این دوخت گاهی همراه با پیپ و دیگر دوخت های خاشی به کار می رود. رنگ های اصلی به کاررفته در سوزن دوزی بلوچی سنتی شامل شش رنگ است:هرچند که درمیان زنان بلوچ از قدیم به هفت رنگ رایج است و دوختی که این رنگ ها را در خود دارد دوخته هفت رنگ می گویند. دلیل این موضوع هنوز ناشناخته است.. شاید در دوران کهن یکی از رنگ ها حذف شده است. این شش رنگ رنگ های اساسی دوخت سنتی بلوچی دوزی را تشکیل می دهند که شامل: قرمز-سبز-قهوه ای تیره- سیاه-سفید و آبی می باشد. ۸۰ درصد طرح اولیه بلوچی دوزی با رنگ قرمز انجام می شود. در واقع شالوده و اساس طرح اولیه عمدتاً با رنگ قرمز شروع می شود و بعد از کشیدن طرح اولیه همچون نقاشی با شش رنگ دیگر پر می شود. این یک قانون در بلوچی دوزی است که طرح ها به طور سه تایی پر شوند (پرشدن معادل رنگ آمیزی نهایی در نقاشی را دارد). بدین صورت که طرح اول قهوه ای تیره، طرح دوم قرمز و طرح سوم سفید. سپس فواصل بین طرح قرمز وقهوه ای تیره، با سبز پر می شود. فواصل مابین طرح قرمز و سفیدُ با ابی پر می شود فواصل مابین طرح سفید و قهوه ای با سیاه پر می شود؛ و این تکرار همچنان ادامه می یابد درسرتاسر دوخت. ذکر این نکته ضرروی است که این شش رنگ را می توان از هردرجه ای از ان رنگ به دلخواه تنظیم کرد. ۳در سبز هم همه مشتقات سبز رامی توان به کاربرد مثل سبز یشمی، سبز پررنگ، سبز چمنی و حتی پسته ای ترکیب رنگ های پررنگ وکم رنگ یا رنگ های خیلی روشن یا خیلی تیره بسته به سلیقه و ذوق سوزن دوز بلوچ دارد و در بین زنان و دختران بلوچ براساس مدو تنوعی که هرسال ایجاد می کنند فرق می کنند. درهردوره ای طیف های کم رنگ وپررنگ و یا روشن یا تیره ای از این هفت رنگ را مد می کنند و می دوزند و می پوشند. قطعات مورد استفاده در لباس های زنان بلوچ عبارتند از: ۱-پیش سینه: که در گویش محلی به آن زیح Zih، زیگZig یا جیگGig گفته می شود که در قسمت یقه پیراهن به کار می رود. ۲-گوامتان(گوپتان) Ga-am tanیا پندول : دواقع جیب لباس است. قطعه ای است که در زیر پیش سینه قرار می گیرد و تا نزدیک دامن ادامه دارد، طول تقریبی آن ۶۵ سانتی متر است.(بین سه تا سه ونیم وجب بسته به قد زنان فرق دارد) [[پرونده:بلوچی دوزی -مدل پلیوار روی لبه شال و چادر.png|بندانگشتی|بلوچی دوزی -مدل پلیوار روی لبه شال و چادر به همراه قلاب بافی (کریشی)]] نوع دوخت و نقش های به کار رفته در همه این قطعات یکسان می باشد، به طوری که اگر طرح مورد نظر چشم ماهی است، این طرح در پیش سینه، گوامتان، سرآستین و پاچک مورد استفاده قرار می گیرد. اینه دوزی و اینه یکی از ابزار اصلی واساسی ترکیبی وتکمیلی در بلوچی دوزی است که به آن زیبایی بیشتری می بخشد. برخی طرح ها با اینه دوزی به کار می رود مثلاً پلیوردوزی معمولاً با اینه انجام می شود. یکی دیگر ازهنرهای ترکیبی قلاب بافی است که در بلوچی به ان قریشی یا کریشی گفته می شود. لبه جیب یا گوامتان و همچنین لبه دامن لباس سنتی بلوچی دوزی معمولاً قلاب بافی می شود که به ان لعاب زیباتری ببخشید. قریشی همچنین لبه چادر لبه شال را هم دربرمیگیرد. نخ به کاررفته می تواند کاموا یا نخ مخصوص قلاب بافی باشد که همیشه با رنگ های سوزن دوزی باید همخوانی داشته باشد رنگ های به کاررفته در بلوچی دوزی با باورهای عامیانه مردم بلوچ هم پیوند خورده است. شش عدد نخ با این شش رنگ اصلی به مثابه یک حفاظ در برابر چشم زخم یا طلسم عمل می کند و برای حفاظت از نیروهای شیطانی این نخ ها را که به نخ هفت رنگ معروف است را به همراه ایه های قرانی و بقیه اذکار خوانده می شود ودرنزد خود نگهداری می کند تامحافظت شود باورهای گروهی و مذهبی از دیگر عوامل بسیار مهم در زمینة طراح ی نقش ها ی سوزن دوزی است. داستان های حماسی، که نمایانگر روحیه رزم آوری و سلحشور ی بلوچ هاست، بهترین تجلی خود را در فرم های تیز و زاویه دار و رنگ های گرم و قرمز پیدا می کند. ممنوعیت استفاده از نقش انسان در سوزن دوزی که نشأت گرفته از باورهای مذهبی و اسلامی است به عنوان یک قانون کلی در سوزن دوزی پذیرفته شده و به همین دلیل زنان هنرمند بلوچ در جستجوی تزیینات ایده آل خویش، با کنار هم قرار دادن تعداد بی شماری از عناصر بصری ساده و ابتد ایی مانند: مربع، مثلث و لوز ی نقش های مورد نظر خود را خلق می کنند. باورهای عامیانه مانند اعتقاد به چشم زخم نی ز بر روی پوشاک محلی بلوچ ی[[پرونده:کوسن بلوچی دوزی.png|بندانگشتی|کوسن_بلوچی_دوزی]] تأثیرگذار بوده است. از تزیینات موجود در لباس های بلوچی گُلی به رنگ آبی یا کبود است که قسمت جلوی پیراهن وزیز یقه لباس زنانه (در پیش سینه یا زیح) قرار می گیرد. ساقه این گل از چندین طرح یک چشم دوخته شده تشکیل شده است که در بین اقوام بلوچ این اعتقاد عامیانه وجود دارد که این گل و ساقه ان دافع چشم زخم است [[پرونده:کروات های سوزن ووزی بلوچی.png|بندانگشتی|کروات های سوزن دوزی بلوچی]] علاوه براینکه سوزن دوزی بلوچی که برپوشاک و لباس متداول زنان بلوچ و همیشگی استفاده می شد در همان زمان قدیم هم روبالشی و رومیزی و روتختی را به عنوان تزیین حاشیه سوزن دوزی می شد. لباس سوزن دوزی زنان بلوچ قسمت های اصلی آن به نام های پیش سینه، جیب و سرآستین و لبه پاچه های شلوار سوزن دوزی می شود به طوری که از گذشته تاکنون تغییر چندانی در آن به وجود نیامده است. شال یا روسری (سریگ) هم رنگ یا بارنگ مکمل این لباس هم حاشیه و بطن اش سوزن دوزی شده است و بعد از اسلام و آمدن چادر مشکی، چادر به پوشش اضافه شد که چادر مشکی هم لبه حاشیه ان را امروزه سوزن دوزی و قلاب بافی (کریشی) می کنند. از نمونه های سوزن دوزی، فراورده های تکمیلی نظیر: روبالشی، رومیزی، تابلو سوزن دوزی، روتختی، بند دوربین؛ لبه چادر و لبه شال، کیف، جای جوراب، قوطی سیگار، کیف بغلی، کیف پول خرد، جلد عینک، جای کلید، جای دستمال کاغذی، دستمال سفره، شلوار، کت، مانتو، کراوات، پارچه، کفش، کمربند، کیف، آباژور، چکمه، شلیته، بلوز، کاپشن، جلد آلبوم، قاب عکس و … تهیه می شود.بلوچی دوزی روی کوسن از قدیم در فرهنگ بلوچ انجام می شده است امروزه ترکیب هنر چرم و سوزن دوزی محصولاتی شبیه کیف پول و [[کیف دستی]] به بازار عرضه کرده است. علاوه بران برای اولین باز ترکیب سوزن دوزی روی چوب به عنوان یک هنر انجام می شود. توضحات مختصر در مورد پرکاری دوزی بلوچی 1-پرکار ایرندگانی که جزو گرانترین دوختهاست و دوخت لباس شاهنشاهی اکثرا لباسهای تن پرکاری ایرندگانی هست و حتی خود مردم ایرندگان ابداعاتی روی ان انجام شده (ریگی داماد خانواده پهلوی بود و جهانبانو از خانواده دربار و قدرت زمان قدیم دست ریگی ها و جهانبانو بیشتر کارهاش را در ایرندگان انجام داد) امروزه در منطقه خاش هنوز به ان پرکار میگویند 2-پرکار ایرانشهر و بمپور و فنوچ با پرکار ایرندگانی تفاوت دارند و امروزه پرکار فنوچی نام گرفته و پر آوازه ترین دوخت پرکار بلوچی امروزی هست و گرانترین و پرطرفدار و اعیانی و به ان پنوچی دوچ میگویند و برخی از لباسهای شاهنشاهی هم از این مدل دوخته شده و امروزه پرکار پنوچی با تنوع رنگ دوخته میشود 3-پرکار های بلوچ افغانستان و پاکستان هم کلا با پرکاریهای بلوچ ایرانی تفاوت دارد و حتی گفته میشود زمان قبل انقلاب بخاطر سود و صادرات سوزن دوزی پرکار بلوچ ایرانی هم به انجا رواج پیدا کرده [[رده:پوشاک ایرانی]] [[رده:ویکی سازی رباتیک]]
[ { "answer1": "شواهد موجود حاکی ازآن است که این شیوه دوخت از اوایل اسلام در میان قوم بلوچ رایج بوده و در دورة ایلخانی و به خصوص دور ه های تیموری و صفوی به اوج خود رسیده است.", "answer2": "امروزه این هنر به شکل سنتی ماندگار در بین بیشتر زنان بلوچ رواج دارد و در اکثر مناطق بلوچستان تولید محصولات سوزن دوزی متداول است.", "distance": 965, "question": "سوزن دوزی بلوچی از چه زمانی رواج داشته است و امروزه بیشتر در کدام مناطق رواج دارد؟" }, { "answer1": "نخهای مورد استفاده از جنس ابریشم و پنبه ویا نخ کاموا است که بیشترین نخ مورد استفاده نخ پنبه ای است", "answer2": "نخهای به کار رفته در سوزندوزی به صورت مختلف و متنوع انتخاب می شوند که بیشتر از نخهای به رنگ تیره استفاده می شود.", "distance": 445, "question": "در سوزن دوزی بلوچ از چه نوع نخ هایی استفاده می شود و چه رنگ هایی بیشتر استفاده می شود؟" }, { "answer1": "تنوع دوخت در هر منطقه و اصالت آن تفاوت هایی را در انواع سوزن دوزی ایجاد کرده.", "answer2": "چوتل دوزی را بیش تر زنان سراوان به کار می برند، که از ظرافت بسیار زیادی برخوردار است و دوخت آن تماماً از بخیه می باشد.", "distance": 816, "question": "چه عواملی باعث ایجاد تنوع در انواع سوزن دوزی شده و دوخت کدام منطقه از نظر ظرافت زیاد است؟" } ]
[ { "answer1": "قطعات مورد استفاده در لباس های زنان بلوچ عبارتند از: ۱-پیش سینه: که در گویش محلی به آن زیح Zih، زیگZig یا جیگGig گفته می شود که در قسمت یقه پیراهن به کار می رود. ۲-گوامتان(گوپتان) Ga-am tanیا پندول : دواقع جیب لباس است.", "answer2": "ممنوعیت استفاده از نقش انسان در سوزن دوزی که نشئت گرفته از باورهای مذهبی و اسلامی است به عنوان یک قانون کلی در سوزن دوزی پذیرفته شده است", "question": "مهمترین قطعات مورد استفاده در لباس های زنان بلوچ که سوزن دوزی می شود کدامند و چه باورهای مذهبی در این هنر تاثیر دارد؟" }, { "answer1": "این شش رنگ رنگ های اساسی دوخت سنتی بلوچی دوزی را تشکیل می دهند که شامل: قرمز-سبز-قهوه ای تیره- سیاه-سفید و آبی می باشد.", "answer2": "این یک قانون در بلوچی دوزی است که طرح ها به طور سه تایی پر شوند (پرشدن معادل رنگ آمیزی نهایی در نقاشی را دارد). بدین صورت که طرح اول قهوه ای تیره، طرح دوم قرمز و طرح سوم سفید.", "question": "رنگ های اصلی به کار رفته در سوزن دوزی بلوچی کدامند و طرح ها چگونه با این رنگ ها پر می شوند؟" } ]
gemini-2.0-flash-exp
463
: ادبیات پارسی باستان زبان پارسی باستان، نیای زبان فارسی امروز، زبان قوم پارس بوده است که پس از ورود به ایران در جنوب غربی آن (استان فارس کنونی) ساکن شدند و شاهنشاهی بزرگ هخامنشی را در ۵۵ ق. م. بنیاد نهادند. به نظر می رسد که زبان فارسی باستان به صورت مکتوب جز در کتیبه های شاهان هخامنشی، در جاهای دیگری به کار نرفته است. آنچه در کتیبه ها ذکر شده، مطالب مربوط به حکومت و سیاست است اما از گفته های نویسندگان یونانی معلوم می شود که ادبیات حماسی به زبان فارسی باستان به صورت روایی و شفاهی، وجود داشته است. افزون بر آن شروو کتیبه های فارسی باستان را نیز متأثر از مضمون ها و ساختارهای این ادبیات حماسی روایی می داند. در کتیبه های فارسی باستان هرگز نامی از اوستا برده نشده است. اما سنجش کتیبه های فارسی باستان و متن های اوستایی حکایت از آن دارد که از نظر شکل و مضمون میان این دو متن باستانی تناظرها و یکسانی وجود دارد. در هر یک از این دو پیکره ادبی، تناظرها، ریختاره های موروثی سنت ادبی روایی سینه به سینه اند که در کتیبه های فارسی باستان به صورت منثور، و با آزادی عمل بیشتر، و در متن های اوستایی به صورت منظوم، و با ساختار و وزنی معین به کار رفته اند و احتمال آنکه این یکسانی ها و تناظرها تصادفی یا عاریتی یا حتی ناشی از جهانی های اندیشه و زبان باشند، بسیار اندک است. به احتمال بسیار مصنفان این متن های باستانی از مضمون ها و ریختاره های یک سنت ادبی موروثی بهر جسته اند. برای نمونه مضمون «مشروعیت پادشاهی» بیان می شود: در خاور نزدیک شاهان مدعی اند که از جانب خدایان و به ویژه از ایزدی خاص به شاهی منصوب شده اند و شاهی آنان بدین سبب از مشروعیت برخوردار است. همین مضمون در کتیبه های فارسی باستان به صورت رابطه ای میان اهوره مزدا و شاه نامبرده در سنگ نوشته مشاهده می شود. در متن های اوستایی، اقتدار و توانایی به ایزدان گوناگونی تعلق دارد. اما اقتدار ویژه از آنِ اهورامزدا است. در "ریگ ودا" نیز نظیر این مضمون دیده می شود. نحوه ارائه این مضمون در متن های نامبرده به وسیله ریختاره های سنت ادبی روایی موروثی به این گونه است: جدول سنجش ریختاره ها با یکدیگر به زبان اصلی: به نظر شروو تصویر شاه در سنگ نوشته های فارسی باستان در چارچوب میراث ادبی روایی کهن ایران و نیز ادبیات - شفاهی یا مکتوب - خاورنزدیک مطرح شده و حتی رویدادهای زمان به مدد ایم مضمون ها و شکل های ادبیات سنتی بیان شده است. این سنت به خوبی به خدمت شاهان در می آید زیرا کردارهای پرسش برانگیز و نامعقول آنان را پوششی آشنا و در نتیجه معتبر و پذیرفتنی - از داستان های محبوب عامه - می بخشد. افزون بر این شروو میان کردارهای شاهان و ریختاره های سنت ادبی روایی/نقلی هماهنگی هایی یافته است. او تصویر روشن و ساده ای از این مطلب را چگونه سنت های روایی و کردارهای شاهان بر یکدیگر اثر می گذارند و چگونه این اعمال به صورت داستان های حماسی در می آیند به شرح زیر بیان می دارد: کتیبه های فارسی باستان به خط میخی از نظر تاریخی و زبان شناسی اسناد بسیار پرارزشی به شمار می روند، ولی از جهت ادبی از اهمیت اندکی برخوردارند. در این کتیبه ها جملات غالباً کوتاه و موجز و ساده اند و عیناً در قسمت های مختلف همان کتیبه یا کتیبه های دیگر تکرار می شوند و کتیبه های پس از داریوش غالباً استنتاخ گونه یا التقاطی از کتیبه های این پادشاه است. کتیبه های فارسی باستان طبعاً عاری از تخیلات ادبی و صور خیال هستند. کتیبه های داریوش قدیم ترین اسناد مکتوب ایرانی است که در زمان تألیف به نگارش در آمده است. این کتیبه ها، به جز بجز برخی از کتیبه های کوتاهی که در بعضی ساختمان ها به عنوان یادبود بنای آن ها نگاشته شده، از نظر ساختمان و محتوا دارای سبک خاصلی است. نخست مقدمه ای آمده است، پس از آن موضوع اسلصی کتیبه و سپس خاتمه می یابد. داریوش در مقدمه قدیمی ترین کتیبه خود (بیستون) نخست به معرفی خود می پردازد. در بعضی کتیبه های دیگر نظیر همین مقدمه دیده می شود. اما در برخی دیگر مانند دو کتیبه نقش رستم (DNa,Dnb) مقدمه با ستایش اهوره مزدا آغاز می گردد. خاتمه کتیبه ها غالباً در ستایش اهوره مزداو به همراه این درخواست است که داریوش را حمایت کند و آنچه او کرده و ساخته است، بپاید. در چهار کتیبه (بیستون، تخت جمشید DSe، شوش DSe و نقش رستم DNa) متن اصلی با برشماری کشورهای شاهنشاهی که فرمان بردار داریوش بوده اند، آغاز می شود. در کتیبه بیستون پس از شمارش کشورها، داریوش به ذکر وقایعی که در آغاز دوره سلطنت وی اتفاق افتاده است و عاملین آن ها یاد می کند و سپس از خوانندگان می خواند که آنچه که وی کرده است، برای همه آشکار کنند و کتیبه او را محفوظ دارند. در پایان، شش همکار خود را نام می برد که در غلبه بر بردیای غاصب او را یاری کرده اند و از شاه های آینده می خواهد که آن ها و خانواده شان را حمایت کنند. در کتیبه تخت جمشید (DPd) فقط از کشور پارس که دارای اسب های نیک و مردان نیک است، یاد می کند و در کتیبه سوئز بحث از فتح مصر است و کندن ترعه ای که نیل را به دریای احمر می پیوندد. از میان کتیبه هایی که برای یابود بنای ساختمان نگاشته شده، کتیبه داریوش در شوش (DPf) قابل ذکر است. آنچه در کتیبه ها ذکر شده، اصولاً مطلب مربوط به سیاست و حکومت است. اما از قول نویسندگان یونانی معلوم می شود که در فارسی باستان ادبیات حماسی نیز احتمالاً به صورت شفاهی وجود داشته است. استرابو نقل می کند که معلم های فرزندهای پارسی عادت داشتند که تعلیمات خود را با افسانه هایی که مضمون آنها، شرح اعمال خدایان و مردان بزرگ بود، بیامیزد. احتمالاً در دوره هخامنشیان، علاوه بر اسناد بایگانی دولتی، مجموعه ای از روایات حماسی همانند خدای نامه پهلوی یا شاهنامه، به صورت شفاهی یا گونه ای مختلف، وجود داشته است که نویسندگان یونانی از آن ها استفاده کرده اند. روایت مربوط به کوروش، که هرودوت آن ها را نقل کرده، مانند این داستا که شاه را سگی در کودکی پرورده بود، احتمالاً متعلق به این حلقه روایات است. همچنین شباهت هایی میان جزئیات بعضی داستان های مربوط به کودکی کوروش با داستان های دیگر ایرانی دیده می شود: داستان خوابی که حاکی از برافتادن سلسله ای و روی کار آمدن سلسله دیگر است (داستان ضحاک، افراسیاب، اردشیر)، دستور کشتن کودک نوزاد که به اجرا در نمی آید (داستان کیخسرو)، سر راه یا بر آب نهادن کودک (داستان کیقباد، دارا)، پروروش کوروش در میان شبان ها یا مردم هایی از این قبیل (داستان فریدون، کیخسرو، دارا، اردشیر)، دایگی کوتک توسط یک حیوان (داستان فریدون، زال) و ظهور آثار بزرگی و هوشمندی کودک در هنگام بازی و ورزش (داستان کیخسرو و اردشیر و شاپور). همچنین داستان های بردیا، در روایت های یونانی، افسانه وار حکایت شده است. داستان حیله فداکارانه زوپیروس نیز از روایت های حماسی هخامنشیان بوده است. بر طبق این داستان که هرودوت نقل کرده است، هنگامی که داریوش اول از فتح بابل ناامید شده بود، یکی از درباریانش به نان زوپیروس داوطلبانه گوش و بینی خود را برید و موی خود را تراشید و تن خود را با تازیانه مجروح کرد، گویی که مکافات جنایت کاران را دیده است. سپس به سپاه دشمن گریخت و وانمود کرد که از ظلم داریوش به پناهندگی آمده است و پس از جلب اعتماد آنان، بر طبق نقشه ای پیش بینی شده، دروازه های بابل را بر داریوش گشود. نظیر این داستان را در روایت اخشنوار، شاه هیاطله، و پیروز، شاه ساسانی نیز می یابیم. افسانه های کوروش و نیز داستان بردیای دروغین، آنگونه که کتزیاس بازگو کرده، از داستان های حماسی یا افسانه های رایج میان مردم گرفته شده است. پارس ها نیز همانند مادها روایت های منثور و منظومی دربارهٔ تاریخ باستان و افسانه های کهن نقل می کردند. در نوشته های گزنفون، به سروده ها و داستان هایی که دربارهٔ کوروش، شاه هخامنشی، در روزگار او رواج داشته، اشاره شده است: این عبارت گزنفون، در واقع اشاره ای ضمنی به ادامه سنت خنیاگری و شکوفایی آن در دوره هخامنشیان است. جشن هایی که برای کوروش اجرا می شده، همراه با «داستان و سرود» بوده است و این داستان ها که گویا بخشی از سنت زنده بوده اند، بعدها تأثیر عمیقی بر کارنامه اردشیر بابکان گذاشته اند. حتی احتمال دارد که داستان مادی زریادرس و اُداتیس نیز اطریق سنت خنیاگری هخامنشی، از نابودی در امان مانده باشد. هرودوت از منابع پارسی به عنوان ماخذ اطلاعات تاریخی خود یاد می کند. اما نباید تصوری کرد مطالبی که هرودوت دربارهٔ زندگی کوروش (به عنوان یکی از چهار روایت رایج) نقل می کند، به دست نویسنده ای پارسی نوشته شده است، بلکه بیشتر احتمال دارد، هرودوت اطلاعاتش ار از طریق داستان های رایج در میان مردم کسب کرده باشد. داستان هایی که توسط افرادی (احتمالاً همان قوال های حرفهای) نقل و روایت می شده است و این افراد افزون بر تکیه بر شنیده ها، خاطرات شخصی و آشنایی با حماسه ایرانی به اسناد و نوشته های شاهی و مطالبی که در بایگانی شاهی نگهداری می شده، نیز دسترسی داشته اند. نویسندگان تاریخ ایران از یونانیان، (هرودوت، کتزیاس، ...) تا دوران اسلامی باید از چنین سنت هایی بهره جسته باشند. از این رو اعتبار نوشته آن ها بستگی به زمان و شخصی دارد که این آگاهی ها را از او کسب کرده اند، یعنی خواه در آغاز زنجیره انتقال سینه به سینه یا زمانی دیتر، خواه از صاحبان اسناد رسمی یا از داستان گویان حرفه ای و غیر حرفها ای. برای نمونه، مغایرت هایی میان گزارش های هرودوت و کتزیاس دربارهٔ دوران هخامنشی مشاهد می شود که به یقین ناشی از گوناگونی منابع آنان است. معمولاً منابع مورد استفاده هرودوت رسمی تر و حرفه ای تر از منابع کتزیاس تلقی شده است. به نظر کریستن سن در دوره هخامنشیان، افزون بر اسناد بایگانی دولتی، مجموعه ای از روایت های حماسی با گونه های مختلف و با عنوان «سالنامه های شاهی» تقریباً مترادف با خدای نامه پهلوی وجود داشته است. احتمالاً این سالنامه به شیوه آثار ادبی پرداخته شده بود و مجموعه آن ها نوعی ادبیات داستانی محسوب می شد. با توجه به هماهنگی و یکسانی نسبی در آثار داستانی تمام دوره های کهن ایرانی می توان فرض کرد که سالنامه های شاهی، به نظر یا نثر، تنها مشتمل بر وقایع پادشاهی نبوده و خاطره های کهن تاریخی ایران غربی و مادی را نیز دربر داشته است. بررسی تاریخ تطور نظم و نثر حماسی ایران از یشت ها تا شاهنامه حکایت از یکنواختی و هماهنگی در تکوین حماسه ملت ایران طی سده های طولانی دارد و با مطالعه گزارش های مورخان یونانی دربارهٔ مادها و پارس ها می توان دریافت که ماخذ بخش بزرگی از این روایت ها، اشعار حماسی ملی است. برای نمونه گزنفون به یکی از ویژگی های مشهور حماسه باستانی ایرانی یعنی انجام نیایش و قربانی برای ایزدان گوناگون به منظور کسب پیروزی و درخواست آیفت (به معنی «نیاز، نذر، مراد، لطف، کامیابی» است) اشاره می کند: «کوروش نخست برای سرور خدایان و سپس برای ایردان دیگر یزشن برد» یا «کوروش برای سرور خدایان و سپس از بهر خدایان دیگر قربانی کرد». این زمینه مکرر که در یشت های اوستایی نیز با آن برخورد می کنیم، تقریباً با عبارات و اصطلاحاتی یکسان بیان شده است. برای نمونه در یشت آمده است: یکی دیگر از مواردی که می توان بدان اشاره کرد، طرحی دربارهٔ روزهای آخر زندگی کوروش، وصیت او تعیین جانشین و دادن پند و اندرز به بازماندگان است که گزنفون در "کوروش نامه" آورده و در شاهنامه فردوسی در گزارش پایان زندگی شاهان نمونه آمده است و طرح کلی تاریخ های باستانی و حماسی این سرزمین است. گزنفون آورده است که: موجودی مینوی، در خواب بر کوروش سالخورده ظاهر شد و او را آگاهی داد که خود را از بهر سفری که در پیش است آماده کند، زیرا زمان آن رسیده که ناگزیر باید زندگی این جهان را ترک گوید و به پیشگاه ایزدان بشتابد. پس کوروش به رسم دیرین ایزدان را پزشن برد و نیایش کرد و از آنان این ایفت بخواست که فرزندان، همسر، یاران و کشور او را برکت دهند و چنان کنند که به سان حات شایسته ای که از آن برخوردارش کرده بودند، مرگ و فرجامش نیز نیکو بود. به روز سوم کوروش دو پسر خود کمبوجیه و تنوکسار و نیز ندیمان و بزرگان کشور را پیش خواند و آنان را به سخنان نیک اندرز داد و کمبوجیه را جانشین خود تعیین کرد و سپرد که تنکسار، شهربان ماد، ارمنستان و سرزمین کادوسیان باشد. این صحنه یادآور آخرین روزهای زندگی کیخسرو در شاهنامه است. این شاه بزرگ نیز هفت شبانه روز به نماز و نیایش می پردازد و آنگاه سروش پیام آور ایزدان در خواب بر او ظاهر شده، آگاهش می سازد که زندگی او در این جهان به پایان رسیده است. پس از آن کیخسرو مردمان را از وصایا و آخرین اندرزهای خود آگاه می سازد و بزرگان کشور را به بخشش ها می نوازد و لهراسب را به جانشینی بر می گزیند و با زنان و پردگیان وداع می کند. نمی توان چنان انگاشت که افسانه کوروش و کیخسرو، هیچ گونه ارتباطی با یکدیگر ندارند. در موردی که مذکور افتاد، تنها مشابهت و یکسانی ترکیب و ساختمان افسانه شاهان نمونه در طی قرون و اعصار ساخته و پرداخته شده اند جلب توجه می کند. در "کوروش نامه"، کوروش به گاه مرگ ضمن خطابه ای به زندگی گذشته اش اشاره می کند و از خوشی و کامرانی های روزگار جوانی و برنایی و از جهان گشایی ها و پیروزی های بر دشمنان در طول دوران حیاتش سخن می گوید. در شاهنامه فردوسی نیز منوچهر، شاه پیر در بستر مرگ با اشاره به زندگی گذشته اش خطاب به پسر خود نوذر چنین آغاز سخن می کند: آنگاه کوروش جانشین خود را تعیین کرده و پسرانش را به اتحاد و اتفاق و دوسی با شاه جدید و پیروی از راه راست و نیکو، یعنی از راه خدایان و به دادگری ترغیب می کند. گشتاسب نیز همانند کوروش به حال احتضار پس از تعیین جانشین خود اندرزهایی می دهد که در شاهنامه چنین آمده است: و آنگاه ضمن سخنان دیگر به بهمن چنین گوید: در اینجا هم چنین سخنانی چند از اندرزهای منوچهر نقل می شود: در اینجا مشکل حایز اهمین این است که آیا این ادبیات رایج به صورت مکتوب درآمده بود یا نه؟ کریستن سن گمان می کند که به واسطه سنت کهن نگارش در تمدن و فرهنگ بابلی که مادها و پارس ها وارث آن بودند، این داستان و اشعار عامیانه در عهد هخامنشیان نیز به گویش رایج ایران باختری و به خط آرامی به رشته تحریر در آمده اند. اما گروه بسیاری از ایرانشناسان این روایات را روایی و نانوشته می دانند. نقل کرده باشند، از افسانه حیله فداکارانه زوپیر (سردار معروف هخامنشی) می توان یاد کرد که هرودوت آن را با واقعه فتح بابل که در سنگ نبشته بیستون نیز بدان اشاره شده است، مرتبط می داند. این مضمون حماسی که احتمالاً پیش از داریوش نیز رواج داشته است، در روایت های ایرانی چندین بار تکرار می شود. برای نمونه در خدای نامه در روایت جنگ پیروز پادشاه ساسانی با هیاطله نقل شده است. روایت های مربوط به زندگی کوروش که هرودوت آن ها را نقل کرده، احتمالاً به این حلقه روایات تعلق داشته و مرجع آن از نوع افسانه ها و اشعار متداولی بوده که گزنفون در "کوروش نامه" بدان ها اشاره کرده است. داستان بردیا نیز در روایت یونانی، افسانه وار حکایت شده، حال آنکه شرح تاریخی آن در سنگ نبشته بیستون آمده است. نکاتی چون خوابی که از آینده خبری دهد، شباهت میان بردیای راستین و مغ همنام او، معری مغ با دو شخصیت و بازشناسی مغِ دروغین با دیدن بریدگی گوش هایش از جنبه افسانه ای این داستان هستند. روایت کتزیاس از تاریخ کوروش و کمبوجیه داستان هایی منقول از حماسه ایرانی است که نشانه هایی از آن را در "کوروش نامه" نیز می توان یافت. برای تکمیل سیاهه داستان های پارسی و شاید مادی باید از دو کتاب استر و اندرز اَحیقر نام برد. کتاب استر که افسانه ای یهودی و متعلق به دوران خشایارشا است، به صورت غیرمستقیم، ماخذی درخور توجه دربارهٔ تاریخ تمدن هخامنشی به شمار می آید. داستان احیقر که در آشور به وقع پیوسته و از دیرباز در آسیا شهرت داشته است، مشابهت هایی با داستان بزرگمهر دارد و احتمالاً دارای اصل ایرانی است. کتزیاس به هنگام بازگویی داستان بردیای دروغین مسایل تاریخی را در زمینه ای حماسی و داستانی پرداخته و گسترش داده است. نام های تاریخی به بوته فراموشی افتاده است. بردیای حقیقی در روایت مورخ یونانی با لقب حماسی تنووزرکه «دارای تن بزرگ» معرفی شده و چنان که در شاهنامه نیز رستم لقب تهمتن دارد. مغ یا بردیای دروغین اسفنددات نام دارد ولی نباید فراموش کرد که او جز نام هیچ گونه وجه اشتراکی با اسفندیار پسر گشتاسب ندرد. شباهت عجیب بین مغ و شاهزاده حقیقی موضوع یکی از جالب ترین زمینه های داستانی شده که در آن کسی به جای کس دیگری مشتبه می شود. اسفنددات، مغ دروغین، برای انتقام از تنووزرکه (بردیای راستین) - که او را گوشمالی داده بود - در پیشگاه کمبوجیه او را به توطئه و شورش علیه شاه متهم می کند و برای اثبات ادعای خود از شاه می خواهد که برادر را به دربار بخواند و گوشزد می کند که او هرگز فرمان شاه را گردن نخواهد نهاد. کمبوجیه تنووزرکه را به دربار می خواند و او به علت گرفتاری های زیاد عذر می آورد. کمبوجیه به راهنمایی مغ دسیسه ای ترتیب می دهد بدین سان که اسفنددات مغ را به اتهام سوءقصد به جان برادر خود تنووزرکه (بردیا) به مرگ محکوم می سازد ولی تنووزرکه را به نام افنددات مغ (که سخت شبیه او بود) می کشند و شاه اسفنددات مغ را به نام برادر خود معرفی می کند و این امر باعث می شود که بعدها اسفنددات مغ (بردیای دروغین) از موقعیت استفاده کرده بتواند به نام تنووزرکه (بردیای راستین) سر به شورش بردارد. داریوش شاه می گوید: اینست آنچه من کردم، پس از آنکه شاه شدم. کمبوجیه نامی، پسر کوروش، از خاندان ما در این کشور شاه بود. کمبوجیه برادری از یک پدر و یک مادر به نام بردیا داشت. کمبوجیه برادر خود بردیا را در نهان کشت. مردم آگاه نشدند که کمبوجیه به مصر رفت. پس از آن کمبوجیه به مصر رفت. وقتی در مصر بود، فساد در میان مردم راه یافت و فتنه و نافرمانی در پارس و ماد و دیگر کشورها بسیار شد. آنگاه مغی به نام گئوماتَه از کوه «ارکدریش» برخاست. و به دروغ به مردمان چنین گفت: «من بردیا فرزند کوروش و برادر کمبوجیه هستم». مردمان سخن او را باور کردند و با او هم پیمان شدند و بر کمبوجیه شوریدند. گئوماتَه به نام بردیا بر تخت نشست. کمبوجیه نیز در مصر به دست خویش کشته شد. داریوش شاه می گوید: نه در پارس و نه در ماد و نه در خاندان ما کسی نبود که بتواند شهریاری را از چنگ گئوماتَه مغ بیرون کند. مردم سخت ترسان بودند، زیرا گئوماتَه بسیاری از کسانی را که بردیا را از پیش می شناختند می کشت، چرا که می ترسید مبادا دریابند او بردیا فرزند کوروش نیست. هیچ کس جرئت نداشت دربارهٔ گئوماتَه مغ سخنی بگوید، تا من فرا رسیدم. آنگاه من از هرمزد یاری خواستم. هرمزد مرا یاری داد. ده روز از ماه «باغیادیش» (از ماه های هخامنشی) گذشته بود که من با سپاهی اندک گئوماتَه مغ و یاران نزدیک او را کشتم. در کشور ماد در کوهی از ناحیه نسا بود که گئوماتَه و یارانش را از پا در آوردم و فرمانروایی را از ایشان گرفتم و به درخواست هرمزد شاه شدم. مرا هرمزد شهریاری داد. داریوش شاه می گوید: این شهریاری را که از خاندان ما گرته بودند، دوباره به جای خویش بازآوردم و بر پایه های خویش استوار ساختم. پرستشگاه هایی را که گئومات مغ ویران کرده بود، آباد کردم. رمه ها و چراگاه ها و خانه هایی را که گئومات مغ از مردمان گرفته بود به آن ها بازگرداندم. در پارس و ماد و دیگر کشورها مردم را مانند پیش بر جای خویش استوار ساختم. آنچه را گئوماتَه گرفته بود، بازگرفتم. انست آنچه به یاری هرمزد کردم. به یاری هرمزد کوشیدم تا گئوماته مغ شاهی را از خاندان به در نبرد. کوشیدم تا خاندن خود را به جایگاه خویش بازآورم.
[ { "answer1": "همین مضمون در کتیبه های فارسی باستان به صورت رابطه ای میان اهوره مزدا و شاه نامبرده در سنگ نوشته مشاهده می شود.", "answer2": "در متن های اوستایی، اقتدار و توانایی به ایزدان گوناگونی تعلق دارد. اما اقتدار ویژه از آنِ اهورامزدا است.", "distance": 112, "question": "مضمون مشروعیت پادشاهی در کتیبه‌های فارسی باستان چگونه بیان شده و اقتدار ویژه در متن‌های اوستایی به چه کسی تعلق دارد؟" }, { "answer1": "کتیبه های فارسی باستان به خط میخی از نظر تاریخی و زبان شناسی اسناد بسیار پرارزشی به شمار می روند، ولی از جهت ادبی از اهمیت اندکی برخوردارند.", "answer2": "داریوش در مقدمه قدیمی ترین کتیبه خود (بیستون) نخست به معرفی خود می پردازد.", "distance": 731, "question": "کتیبه های فارسی باستان از نظر ادبی چه اهمیتی دارند و داریوش در مقدمه قدیمی ترین کتیبه خود چه می کند؟" }, { "answer1": "اما از قول نویسندگان یونانی معلوم می شود که در فارسی باستان ادبیات حماسی نیز احتمالاً به صورت شفاهی وجود داشته است.", "answer2": "همچنین شباهت هایی میان جزئیات بعضی داستان های مربوط به کودکی کوروش با داستان های دیگر ایرانی دیده می شود: داستان خوابی که حاکی از برافتادن سلسله ای و روی کار آمدن سلسله دیگر است (داستان ضحاک، افراسیاب، اردشیر)، دستور کشتن کودک نوزاد که به اجرا در نمی آید (داستان کیخسرو)، سر راه یا بر آب نهادن کودک (داستان کیقباد، دارا)، پروروش کوروش در میان شبان ها یا مردم هایی از این قبیل (داستان فریدون، کیخسرو، دارا، اردشیر)، دایگی کوتک توسط یک حیوان (داستان فریدون، زال) و ظهور آثار بزرگی و هوشمندی کودک در هنگام بازی و ورزش (داستان کیخسرو و اردشیر و شاپور).", "distance": 620, "question": "نویسندگان یونانی در مورد ادبیات حماسی پارسی باستان چه می گویند و مضمون داستان های مربوط به کودکی کوروش با داستان های کدام شخصیت های ایرانی شباهت دارد؟" }, { "answer1": "موجودی مینوی، در خواب بر کوروش سالخورده ظاهر شد و او را آگاهی داد که خود را از بهر سفری که در پیش است آماده کند، زیرا زمان آن رسیده که ناگزیر باید زندگی این جهان را ترک گوید و به پیشگاه ایزدان بشتابد.", "answer2": "ده روز از ماه «باغیادیش» (از ماه های هخامنشی) گذشته بود که من با سپاهی اندک گئوماتَه مغ و یاران نزدیک او را کشتم.", "distance": 6021, "question": "چه کسی در خواب به کوروش ظاهر شد و او را از مرگش آگاه کرد و داریوش چگونه گئوماته مغ را از بین برد؟" }, { "answer1": "به نظر کریستن سن در دوره هخامنشیان، افزون بر اسناد بایگانی دولتی، مجموعه ای از روایت های حماسی با گونه های مختلف و با عنوان «سالنامه های شاهی» تقریباً مترادف با خدای نامه پهلوی وجود داشته است.", "answer2": "پرستشگاه هایی را که گئومات مغ ویران کرده بود، آباد کردم.", "distance": 7990, "question": "به نظر کریستن سن در دوره هخامنشیان چه مجموعه ای وجود داشته که مترادف خدای نامه پهلوی بوده و داریوش چه کاری در خصوص پرستشگاه هایی که گئومات مغ ویران کرده بود انجام داد؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
464
: ولایت پنجشیر ولایت پنجشیر در شمال افغانستان واقع است. مرکز این ولایت، شهر بازارک است. مناطق این ولایت تا سال ۱۳۸۳ خورشیدی بخشی از ولایت پروان بودند و ولسوالی های پنجشیر، حصه اول پنجشیر و حصه دوم پنجشیر را در پروان تشکیل می دادند. ولسوالی های اضافی عبارتند از: انابه، بازارک، پریان، خِنج، دَره، روخه، شُتُل. پنجشیر به فاصله ۱۲۰ کیلومتری به طرف شمالشرق کابل در بین دو شاخه جنوبی هندوکش، از شمالشرق به جنوب غرب موازی به امتداد هندوکش واقع است و دره های فرعی آن از شمال به جنوب و از جنوب به شمال امتداد داشته و به دره عمومی پنجشیر وصل می شود. ارتفاع آن ۲۲۱۷ متر از سطح دریا بوده و در نقاط مرتفع به ۶ هزار متر از سطح دریا می رسد. طول آن از دالان سنگ تا پای کوتل انجمن زیاده از ۱۲۵ کیلومتر است. عرض دره پنجشیر اندازه های مختلفی دارد که بدون وسایل و وسایط فنی تعیین شده نمی تواند. پنجشیر از طرف شمال متصل است به خوست فرنگ و ولایت تخار و ولسوالی اندراب در ولایت بغلان و از طرف جنوب به نجراب سنجن و در نامه و ریزه کوهستان و از جانب مشرق و شمالشرق به نورستان و بدخشان و از طرف غرب به شتل احاطه است. رود پنجشیر از کوهستان هندوکش و نزدیکی گذرگاه انجمن سرچشمه می گیرد و به سوی جنوب شرقی جریان می یابد. پنجشیر از میان گدارهای باریک با دیواره های بلند می گذرد و در مسیر خود چندین شاخهٔ دیگر مانند غوربند و پریان دریا را دریافت می کند و سپس در حدود ۴۸ کیلومتری شرق کابل به رود کابل می پیوندد، پنجشیر از رودهایی دائمی افغانستان است و طول آن به ۳۲۰ کیلومتر می رسد. پنجشیر دارای موقعیت جیواستراتیژیک است. به طوری که با هفت ولایت کشور (در شمال با تخار، در شمال غرب با بغلان، در غرب با پروان، در جنوب با کاپیسا، در جنوب شرق با لغمان، در شرق با نورستان و در شمال شرق با بدخشان) متصل بوده و کم از کم با سه کشور خارجی مرز نزدیک دارد. این ولایت بیشتر از ۱۲۶ دره بزرگ و ده ها دره کوچک دارد که اکثر یکی در مقابل دیگری قرار گرفته اند و هر دره به جندین دره فرعی تقسیم می شوند که به اهمیت استراتژیکی آن بیشتر از پیش می افزاید. پنجشیر دارای کوه های بلند و برخی یخچال های طبیعی است که به طور عموم در فصل زمستان برف را به خود ذخیره می نماید و در هنگام گرمی این ذخایر برفی آب شده و چشمه ها و دریاچه های فراوانی از آن جاری می گردد که همه به رود خروشان پنجشیر مشهور به دریای پنجشیر متصل شده و به طرف پایین دره سرازیر می گردد. موجودیت چشمه های فراوان، علفزارهای سرسبز، آبشارهای زیبا و دوامدار در ارتفاعات این ولایت امکان زیست را در آن بیشتر ساخته و بستر طبیعی را برای جنگ های چریکی مساعد می سازد. این ولایت ۳۰۰،۰۰۰ تن جمعیت دارد که ۱۴۶٬۱۰۰ تن از آنان یکجانشین هستند. تاجیک ها، هزاره ها از باشندگان این ولایت هستند. زبان فارسی، زبان مردم این ولایت است. تاجیکان که اکثریت این ولایت را تشکیل می دهند، بدین باور اند که حدود هفتاد سال پیش از ده بیگ سمرقند به پنجشیر مهاجرت کرده اند. هزاره های پنجشیر برخلاف دیگر هزاره ها، مسلمانان اهل سنت هستند. در روزگار کهن راه کاروان های باخترـ هند در امتداد شمال شرقی بستر این آبراه به موازات رودخانهٔ پنجشیر ادامه داشت. درهٔ پنجشیر نه تنها گذرگاه کاروان های بازرگانی بود، بلکه نیروهای مهاجم نیز از آن می گذشتند. آسان ترین گردنه ای که کوه های هندوکش را به پنجشیر می پیوست، گردنهٔ خاوک بود که از اندرآب به پنجشیر می رسید و این همان راهی است که سربازان اسکندر مقدونی در ۳۲۸ق. م و سواران تیمور لنگ در ۸۰۰ق/۱۳۹۸م از آن گذشته اند. پس از آنکه در ۱۳۰۹ش/۱۹۳۰م راه اتومبیل رو گردنهٔ خیبر ساخته شد، پنجشیر اهمیت دیرین خود را به عنوان یک راه بازرگانی از دست داد. پنجشیر دارای معادن سنگ های قیمتی مانند زمرد است. دونالد آر. هیل در پژوهشی در مورد استخراج معدن در دوره اسلامی می گوید معادن اصلی نقره در استان های اسلامی شرقی قرار داشتند و برجسته ترین آن ها معادن هندوکش در شهرهای پنجشیر و جاریانه (Jarynana) واقع بود که هر دو در همسایگی بلخ بودند. بنابر گزارشی حدود ۱۰۰۰۰ معدنچی در پنجشیر کار می کردند. سایر معادن مهم نقره در اسپانیا، آفریقای شمالی، ایران و آسیای مرکزی قرار داشتند. پنجشیر معدن زغال سنگ خوبی نیز دارد که با سرمایه گذاری اندک می تواند مورد بهره برداری قرار گرفته و در تقویت اقتصاد روستایی و ملی ممد واقع گردد. معادن سنگ های قیمی مثل بیروج، یاقوت سوخته و لاجورد نیز در این ولایت به مشاهده رسیده است. درزمان پادشاهی داریوش بزرگ بخش کوهستانی پنجشیرـ غوربند جزئی از استان ثته گوش(ستگیدیه) در قلمرو هخامنشیان به شمار می رفته است. بگفتهٔ هرودوت، ستگیدیه تیره ای از مردم مشرق یا شمال شرق ایران بودند، و مقر ایشان در تقسیمات شاهنشاهی هخامنشی جزو ایالت هفتم به شمار می رفت. برخی بر این باورند که اسکندر مقدونی، در محل پیوستگی رودهای پنجشیر و غوربند، شهری به نام اسکندریه ساخت تا پایگاهی برای حملهٔ سپاهیانش به کوهستانی ها باشد (دوپری، ۲۷۸). گویا سپاهیان وی در گذر از پنجشیر و کوه های هندوکش، دچار سرما و کمبود آذوقه شده اند، ولی سرانجام از آنجا گذشته، و شهر بزرگ بلخ را گشوده اند. در دورهٔ اسلامی پنجشیر، چندی در دست سلسلهٔ بنی بانیجور یا ابوداوودیان (حک‍ ۲۳۲-۳۷۲ق/۸۴۷-۹۸۲م) طخارستان بود (زامباور، ۳۰۷) و سکه هایی که از سوی آن ها در پنجشیر ضرب شده، شناخته شده است (مایلز، ۳۷۳). در ۲۵۶ق/۸۷۰م یعقوب لیث به شرق خراسان تاخت و با پیروزیهایی که در هندوکش به دست آورد، درهٔ پنجشیر و کان های نقرهٔ آن به قلمرو او افزوده شد (بازورث، ۱۱۱). پنجشیر در دورهٔ صفاریان یکی از مراکز ضرب سکهٔ این دولت بود (لسترنج، ۳۵۰). نخستین سکه های صفاریان به فرمان یعقوب در ۲۵۹-۲۶۱ق در پنجشیر ضرب شد، ولی پس از بازگشت او از نواحی شرقی خراسان، این سرزمین بار دیگر به تصرف ابوداوودیان درآمد (بازورث، همانجا). در دورهٔ سامانیان نیز پنجشیر یکی از ضراب خانه های آن ها به شمار می رفت (مایلز، همانجا). تیمورلنگ در یورش خود به سوی کابل، از راه گردنهٔ خاوک وارد درهٔ پنجشیر شد و از آنجا به کابل رفت (میرخواند، ۱۰۷۹). در مورد نام پنجشیر دو نظر وجود دارد. اهالی پنجشیر معتقدند که در گذشته قبل از ظهور غزنویان پنجشیر به کِچکِن یا کِچکِنه معروف بوده است ولی در تمام آثار معتبر تاریخی و آثار منظوم و منثور قدما «پنجهیر» ضبط شده است. مردم پنجشیر عقیده دارند که زال پسرش رستم را از رفتن به پنجشیر منع نموده و به وی چنین توصیه نموده است: این ابیات را مردم پنجشیر منتسب به حکیم توس و شاهنامه می دانند در حالیکه در شاهنامه نیامده است اما افسانهٔ بالا در آثار علما و شعرای کهن پنجشیر مکرر آمده است. پنجشیر در نوشته های جغرافی دانان و نویسندگان متقدم اسلامی به صورتهای بَنجَهیر، بَنجَهار، بِنجار و پنجهیر آمده است. همچنان پنجشیر در حدود عالم و تاریخ بیهقی پنجهیر ضبط شده است. از جمله جغرافیه نویسان عرب تنها یعقوبی «بنجهار» ابن خرداد «بنجار» و ابن فقیه «فنجهیر» آورده اند ولی مولفان و جغرافیه نویسان خراسان در همهٔ مواردی که از پنجشیر ذکری کرده اند نام آن را به شکل پنجهیر ضبط نموده اند. پنجهیر از دو کلمهٔ «پنج» و «هیر» ترکیب یافته است که در زبان پهلوی و اوستا به معنی آب آمده است مانند «هیرمند». ابن بطوطه سیاح عرب هیر را در زبان سانسکریت به معنی کوه ترجمه کرده و پنج هیر را مآخذ از پنج کوه می داند. "بجایی رسیدیم که پنجهیر نام داشت هیر به معنی کوه است و پنجهیر یعنی پنج کوه. در آنجا شهر قشنگ و آبادانی دیدم که روی نهر بزرگ کبودینی بنا شده است لشکر چنگیزخان آن را خراب کرده است و از آن پس روی آبادانی ندیده این رودخانه از کوهستان بدخش سرچشمه می گیرد. یاقوت معروف بدخش از همین کوهستان بدست می آید. بنجهیر. شهری است در نواحی بلخ. (انساب سمعانی در کلمه بنجهیری). در حدودالعالم آمده است: بنجهیر و جاریابه دو شهر است و اندر وی معدن سیمست و رودی میان این هر دو شهر بگذرد و اندر حدود هندوستان افتد. شهری است بنواحی بلخ و در آن معدن سیم است و اهل آن اخلاطاند ... ابن بطوطه گوید این کلمه مرکب است از پنج بمعنی خمسه و هیر بمعنی کوه لکن شاید این لفظ مخفف پنج هیربذ باشد. رجوع به شاهد از ترجمان البلاغة شود. مستوفی در نزهةالقلوب (ص ۱۵۵)گوید: پنجهیر از اقلیم چهارم است طولش از جزایر خالدات بب و عرض از خط استوا لوله. شهری وسط است و هوای خوش دارد. در تاریخ بیهقی:«امیر از آنجا [ باغ خواجه علی میکائیل ] برداشت به سعادت و خرمی با نشاط و شراب و شکار می رفت میزبان بر میزبان: به خلم و به پیروز، و نخجیر. [ ظ: بنجهیر: حاشیه مصحح ] و به بدخشان. احمد علی نوشتگین آخرسالار که ولایت این جایها برسم او بود.» " و به ترکستان پوشیده فرستاده بوده است [ احمد ینالتگین ] بر راه پنجهیر تا وی را غلامان ترک آرند. و مسعود محمد لیث را برسولی فرستاد نزدیک ارسلان خان با نامه ها و مشافهات در معنی مدد و موافقت و مساعدت و وی از غزنین برفت براه پنجهیر. (تاریخ بیهقی ص ۶۴۳) فردوسی در داستان دوازده رخ از پنجشیر چنین یاد آوری می نماید: در لغتنامهٔ دهخدا زیر نام پنجهیر این بیت بو شکور بلخی آمده است: در ترجمان البلاغه راذویانی قطعه ای بدین مضمون در مورد پنجهیر آمده است: بسیاری از جغرافی نویسان سده های نخستین اسلامی و پس از آن، از پنجشیر به عنوان یکی از شهرهای خراسان آن روزگار یاد کرده اند. در منابع جغرافیایی سدهٔ ۴ق پنجشیر شهری بر فراز کوه، دارای بوستان های بسیار و با حدود ۱۰هزار تن جمعیت وصف شده است. یاقوت حموی مردم آن را آمیخته اقوام گوناگون دانسته است. کان های نقرهء پنجشیر از دیرباز مشهور بوده است و برخی از جغرافی نویسان سدهٔ ۴ق از آن یاد کرده اند. اصطخری نوشته است که نقره های پنجشیر به شهر اندرابه(اندرآب)برده می شد و در آنجا از آن سکه می زدند. مقدسی از کوه نقرهٔ (جبل الفضة) این شهر یاد کرده و افزوده است که در آنجا، درم (سکهٔ سیمین) بسیار است (ص۳۰۳). این کوه مشرف به شهر و بازار آن بوده است، و به سبب سوراخ های بسیاری که کنده بودند، همچون غربالی به نظر می رسیده است (سمعانی، ۲/۳۳۴). کان های نقرهٔ پنجشیر، غنی ترین کان های نقره، در بخش شرقی سرزمین های اسلامی به شمار می آمده است (بارتولد، ۱/۱۷۴). امروزه در پنجشیر، افزون بر نقره، کان های لاجورد، زمرد و نیز سنگ های گرانیت و مرمر به فراوانی یافت می شوند (پهلوان، ۳۹۴؛ گروموف، ۱۱۴). حملات پنجشیر (روسی: Пандшерская операция - Panjsher Operations)، رشته جنگ هایی بود بین نیروهای ارتش سرخ و ارتش جمهوری دموکراتیک خلق افغانستان با مجاهدین تحت امر احمدشاه مسعود برای کنترل درهٔ استراتژیک پنجشیر در نه سال اشغال افغانستان توسط اتحاد جماهیر شوروی بین سال های ۱۳۵۹ الی ۱۳۶۷ هجری شمسی. ارتش شوروی با همکاری ارتش جمهوری دموکراتیک خلق افغانستان جمعاً نه حملهٔ بزرگ را به دره پنجشیر در طول دوران اشغال افغانستان سازمان دادند که منجر به خسارات زیاد به منطقه واهالی پنجشیر، نیروی رزمی ارتش سرخ و ارتش جمهوری دموکراتیک افغانستان گردید. چهار تعرض اولیه به پنجشیر به صورتی کاملاً کلاسیک انجام می شود که در آن ها ستونی از زره پوش ها بعد از بمباران های هوایی دست به حمله می زند. سه حملهٔ دیگر (از ۱۵ ماه مه تا اول ژوئیه و از سی ام اوت تا ۱۵ سپتامبر ۱۹۸۲ سپس از بیست و یکم آوریل ۱۹۸۴ به بعد) به دلیل گسترش خود، اهمیت تجهیزاتی که به کار گرفته شده اند و تا کتیک های معمول ثابت می کنند که پنجشیر فرمانده مسعود، به صورت هدف شماره یک شوروی ها در افغانستان در آمده است. این سه مرحله، بر زیربنای واحد قرار دارد: سهم اعظم عملیات بر عهدهٔ واحدهای هوابرد است که غالباً چتر بازهایی هستند که در عمق جبهه و بر خط الرأس بلندیها، روستاها و نقاط عبور، پیاده می شوند. سپس واحدهای زرهی جای آن ها را می گیرند. در هر سه مورد، استراتژی مسعود عبارت است از عقب نشینی به دره های مجاور و پراکنده ساختن شورویها، سپس باز پس گرفتن مواضع از دست رفته یکی پس از دیگری، به ویژه هنگامی که این مواضع به ارتش دولتی واگذار شد. در ژانویه ۱۹۸۳ شوروی ها به مسعود پیشنهاد متارکه جنگ می کنند. تاکتیک ارتش سرخ در سال ۱۹۸۴ نشانه هایی از بازگشت به یک برداشت کاملاً نظامی از جنگ را عرضه می دارد. اما این بار با ارتشی جنگنده تر باتعرض ۲۱ آوریل خود به پنجشیر، به صورتی یک جانبه، گام جدیدی در تشدید جنگ بر می دارند. از آن به بعد، شوروی ها می کوشند اطراف شهرها را خالی کنند و راه های تدارکاتی نیروهای مقاومت را قطع کنند. اما باوجود نبردهای سهمگین اطراف هرات، قندهار و خوست در سال ۱۹۸۵ و ۱۹۸۶، هرگز به موفقیتی دست نمی یابند. به استثنای اطرافمزار شریف. پنجشیر دو بار به خاطر حملات گستردهٔ ارتش سرخ از سکنه خالی گردید و مردم به ولایت (استان) های همجوار و کشورهای خارجی نظیر پاکستان و ایران مهاجر شدند. در این حمله تاکتیک ارتش سرخ و ارتش کمونیستی افغانستان حمله بر غیرنظامیان و تخریب خانه ها بود تا از فشار حملات نیروهای مجاهدین علیه خود بکاهند. به همین منظور در منطقهٔ فراج ۴۰ تن از اهالی را قتل عام کردند و در «غجی» ۳۲ تن را که اکثراً زنان و کودکان بودند قتل عام نمودند که اجسادشان تا یک هفته در منطقه باقی مانده بود. در منطقهٔ «نولیچ» که ارتش سرخ مورد حمله قرار گرفته بود، سربازان روس کهنسالان، زنان و کودکان را در خانه یکجا نموده خانه را به آتش کشیدند. در این حمله زمستانی ارتش سرخ از ۱۶۰ عراده جنگی ده هزار پیاده نظام استفاده نمود. جنگ هفده روز به طول انجامید و در ۶ جدی سال ۱۳۵۹ این حمله به شکست انجامید و قوای شوروی دره پنجشیر را ترک نمودند. در طول یک هفته نبرد ارتش سرخ فقط ۲۵ کیلومتر در داخل دره پیش روی می نماید. تاکتیک تصرف ارتفاعات به شکست می انجامد و ارتش سرخ عقب نشینی می کند. پیش از این حمله احمدشاه مسعود شبکهٔ منظمی از گروه های چریکی به نام «گروپهای متحرک» را سازماندهی نموده و به کار استخباراتی در درون رژیم دست زده بود. این حمله با استفاده از ۲۰۰ فروند هلیکوپتر و ۶۰ فروند جت تحت فر ماندهی ژنرال تر گریگوریان فرمانده سپاه چهلم شوروی در افغانستان، با تاکتیک جدیدی صورت گرفت. بر خلاف حملات قبلی این بار ارتش سرخ از تاکتیک جنگ کلاسیک که ترکیبی از حملهٔ زمینی و هوایی و توپخانه بود استفاده نکرده بلکه با حدود ۶۰۰ پرواز هلیکوپتر به طور ناگهانی در داخل پنجشیر نیرو پیاده نمودند. البته این عملیات لو رفته بود و مسعود نیروهای خود را از منطقه تخلیه نموده و آن ها را به گروپ های کوچک سی نفری متحرک در ارتفاعات کوه های پنجشیر پراکنده نموده بود. اما تغییر تاکتیک در ابتدا موفقیت نسبی را به همراه داشت. که درشروع حمله به تعداد5بال هلیکبتردرمنطقه شصت ولسوالی رخه توسط قوماندان شاسلیمان ملیمه به وسیلهٔ سلاح زیکویک سقوط داده شد ارتش راسراسیمه ساخت. باآنهم یافتن لیستی از ۶۰۰ خبر چین احمدشاه مسعود را در پایتخت و ایجاد سه پایگاه نظامی در طول درهٔ پنجشیر در مناطق رخه، اعنابه و برجمن از دست آورده های ارتش سرخ بود. اما نیروی رزمی احمدشاه مسعود آسیب چندانی از این حمله ندیده بود. با شکست نسبی حملهٔ پنجم در از میان بردن نیروی رزمی احمدشاه مسعود، وزارت دفاع و خاد دولت کمونیستی افغانستان به احمدشاه مسعود اولتیماتوم می دهند تا تسلیم گردد در غیر آن به «عملیات خارق العاده» دست خواهند زد. واحدهای موتوریزه و نیروی هوایی نیروهای وِیژه(Spetsnaz) ارتش سرخ عملیات تصفیه را از پایگاه های خود در داخل پنجشیر برای از بین بردن پناه گاه های و گروپ های مجاهدین آغاز نمود، که نه ماه نبرد دوام پیدا می کند. ضربات شدید هوایی، دیسانت از طریق هوا، حمله زرهی از طریق زمین شاخص های عمده عملیات را تشکیل می دادند. دره روزانه به شدت بمبارد می گردد و مردم به کوه ها پناه می برند و ماه ها در کوه ها در مغاره ها زندگی می کنند. در طول این جنگ حدود ۶ هزار خانه مسکونی و ۷۰٪ تمام آبادی ها و مواشی درهٔ پنجشیر نابود گردید. با دوام جنگ مردم دره را تخلیه کرده به دیگر مناطق افغانستان می روند اما از همکاری با رژیم سرباز می زنند. نه ماه جنگ تلفات سنگین به نیروی جنگی و روحیهٔ سربازان شوروی وارد می کند. روس ها به مجاهدین پیشنهاد آتش بس می دهند. در اواخر زمستان سال ۱۳۶۱ پیشنهاد آتش بس از سوی مجاهدین پذیرفته می شود. تعرض شوروی ها در سال ۱۹۸۴ علیه پنجشیر بزرگترین عملیاتی است که شوروی ها از آغاز جنگ تا آن زمان اجرا کرده بودند. در این عملیات گسترده که بعد از پایان آتش بست صورت گرفت حدود بیست هزار سرباز ارتش افغانستان و ارتش شوروی شرکت داشته است. روس ها در این جنگ از تاکتیک «جنگهای اشباع کن» استفاده نمودند. در این تاکتیک آن ها از نیروی زیاد برای تصرف تمام مناطق و از بین بردن دشمن استفاده نمودند. اما با وجود گستردگی و استفاده از وسایل مدرن و بمباران شدید هوایی این عملیات توسط دستگاه استخباراتی احمدشاه مسعود کشف شده بود. برای همین یک روز قبل از آغاز حمله احمدشاه مسعود دستور تخلیه دره از تمام سکنه را صادر نمود. تمام جمعیت بیش از یک صد هزاری پنجشیر داوطلبانه دره را به سوی شهرهای مختلف افغانستان و عمدتاً کابل ترک نمودند. وسایلی که به کار گرفته می شود به وضوح بر تر از گذشته است و این حدس را قوت می بخشد که تصمیم حمله از سوی عالیترین مقامات کرملین اتخاذ شده است. بمب افگن های تی. یو. ۱۶ که در ارتفاع متوسط (۸۰۰۰ متری) پرواز می کنند، فرشی از بمب بر پنجشیر گسترانیدند. از این بمب افکن ها برای اولین بار بود که استفاده می شد. تعداد نفراتی که در این حمله شرکت داشتند چیزی حدود بیست هزار سرباز شوروی و پنج تا شش هزار سرباز دولتی بود. در اوایل آوریل یک گروه کوماندویی متعلق به پلیس مخفی (خاد)، دراقدام خود برای قتل احمد شاه مسعود با ناکامی مواجه می شود. شروع حمله روز ۲۱ آوریل بود: واحدهای چترباز به کمک هلیکوپتر بر خط الرأس بلندی ها پیاده می شوند و هم زمان یک ستون زرهی به بالای دره های ولسوالی اندراب و پنجشیر روی می نهد. واحدهای دیگری با هلیکوپتر به گردنه انجمندر انتهای پنجشیر و خوست و فرنگ - که تصور می شود پایگاهی است برای عقب نشینی مجاهدین - برده می شوند. ستون های زرهی بدون هیچ مشکلی به روستای بنودر اندراب و آستانه در پنجشیر دست می یابند. اما شوروی ها در حمله به دره های مجاور، جایی که گروه های متحرک مسعود عقب نشینی کرده اند، با شکست مواجه می شوند. شوروی ها تلفات سنگینی متحمل می شوند. در ماه مه نیروهای ارتش سرخ خوست و فرنگ را ترک می کنند اما در پنجشیر که خالی از سکنه شده است باقی می مانند، دره ای که هنوز دو سوم آن در دست گروه های مسعود است که جنگنده تر از همیشه پایداری می کنند. در این هنگام شوروی ها به تاکتیک جدیدی روی می آورند. واحدهایی حدود پانصد نفره هر روز صبح با هلیکوپتر و بدون حمایت زره پوش ها دراطراف یک روستا پیاده می شوند، روستا را بازرسی و مجاهدین را - که شوروی ها اسامی آن ها را دارند - بازداشت می کنند و قبل از فرارسیدن شب، عقب نشینی می کنند. به این ترتیب برای مجاهدین تمرکز قوا و دست زدن به حملات غافلگیرانه علیه واحدهایی این چنین متحرک، بسیار دشوار شده است. هدف شوروی ها تسخیر زمین ها نبوده است بلکه می خواستند محل را نابود یا دست کم نیروهای پویای حریف را از پی در آورند. نخست راه های ارتباطی را قطع می کنند و سپس راه های عقب نشینی را، و آن گاه به قلب حریف حمله می برند و سرانجام او را به دره های مجاور می رانند تا مجبور شود یا در محل بجنگد یا در ضمن عقب نشینی با واحدهای سنگین شوروی که در دره ها و پیرامون منطقه مستقر شده رو برو شود. حال ببینیم شوروی ها از این حمله چه نصیب داشتند. دقیقاً بازگشت به وضعیت پاییز سال ۱۹۸۲، شب قبل از انعقاد قرار دارد متارکهٔ جنگ، ضمن آن که تلفات سنگینی هم متحمل شده بودند. حمله هشتم پنج ماه بعد از حملهٔ هفتم آغاز شد که پیگیری حملهٔ هفتم و بیشتر شامل حملات هوایی و استفاده از نیروی هوایی می شد. حملهٔ نهم بعد از تصرف گارنیزیون (پادگان)پشغور توسط نیروهای احمدشاه مسعود صورت گرفت. در ژوئن ۱۹۸۶، مسعود موفق شد پایگاه دولتی پشغور در پنجشیر را تصرف کند. برای اولین بار مجاهدین از تاکتیک های سبک ویتنامی استفاده کردند: تکرار حمله هایی از روی نقشه، هماهنگی توپخانه و اقدامات یک گروه کوماندویی، سرعت و دقت. نیروهای احمدشاه مسعود با تصرف پشغور حدود ۶۰۰ نفر از نیروهای دولتی را به اسارت در آوردند، که اکثر آن اسرا در اثر حملهٔ نیروهای ارتش سرخ جان باختند. از بزرگان پنجشیر، می توان بنجهیری (پنجهیری، ابوالمظفرمکی بن ابراهیم بن علی الپنجهری) را نام برد که از شعرای پارسی گو بوده است. در دوران معاصراحمد شاه مسعود، محمد قسیم فهیم، داکتر عبد الله عبدالله، بسم الله خان محمدی، مولانا عبدالمنیر دانش، مولوی عبدالحی ثانی(برجمن)، سارنوال عبدالمحمود دقیق، سیدقاسم اولی و ثانی،قضاوت پوه عبدالمنان مولوی زاده،مولوی محمد اسم، مولوی محمدکبیر، محمدامین صدیقی، سیدعالم هاشمی، محمد یونس قانونی،ویس احمد برمک،مولوی عطاالرحمن سلیم، ژنرال دین محمد جرت ، محمد علم ایزدیار، مولانا محمد عبدالله، ،انجنیر محمد اسحاق، استاد محمد هاشم انتظار اکرمی، دستگیر پنجشیری، استاد غلام محی الدین دریز، ناصرالدین دریز، عبدالحی، عبدالحمید محتاط، عبدالحفیظ منصور، عبدالمالک ضیائیی، محمد شعیب صیلقی، محی الدین مهدی، حیدری وجودی، قهار عاصی، خالده فروغ، صدیق برمک, محب الله بارش,عبدالحفیظ منصور، عبدالله (آهنگرپور) ,عبدالودود ظفری، نصیر احمد نشاط, داکتر خلیل وداد بارش, انجنیر متین بارش, میرزا ملاقلندر پریانی,میرزا عبدالغفور یعقوبی, رزاق مامون,عبدالبصیر بدروز,بصیرکامجو،عارف کیهان ،صوفی مجید، طاهر شباب، صدیق شباب، ولی تلاش، همایون پایٔز، خلیل رووفی،ژنرال عبدالمنان همدل، عبدالهادی کریم، ژنرال محمد رجب, صالح محمد ریگستانی,قوماندان میرزا رحیم دره ،ژنرال گل حیدر ومحمدرسول خنجی از جمله شخصیت های فرهنگی و سیاسی پنجشیر محسوب می شوند. یکی از شخصیت های مهم وتاثیر گزارجناب مولوی عنایت الله شریفی میباشد
[ { "answer1": "استراتژی مسعود عبارت است از عقب نشینی به دره های مجاور و پراکنده ساختن شورویها، سپس باز پس گرفتن مواضع از دست رفته یکی پس از دیگری، به ویژه هنگامی که این مواضع به ارتش دولتی واگذار شد.", "answer2": "بمب افگن های تی. یو. ۱۶ که در ارتفاع متوسط (۸۰۰۰ متری) پرواز می کنند، فرشی از بمب بر پنجشیر گسترانیدند. از این بمب افکن ها برای اولین بار بود که استفاده می شد.", "distance": 4586, "question": "در زمان حملات شوروی به پنجشیر، استراتژی مسعود چه بود و ارتش سرخ در کدام حمله از بمب افکن های تی یو ۱۶ استفاده کرد؟" }, { "answer1": "پنجشیر دارای معادن سنگ های قیمتی مانند زمرد است.", "answer2": "دونالد آر. هیل در پژوهشی در مورد استخراج معدن در دوره اسلامی می گوید معادن اصلی نقره در استان های اسلامی شرقی قرار داشتند و برجسته ترین آن ها معادن هندوکش در شهرهای پنجشیر و جاریانه (Jarynana) واقع بود که هر دو در همسایگی بلخ بودند.", "distance": 49, "question": "پنجشیر از نظر معادن چه منابعی دارد و چه کسی در مورد استخراج معادن نقره در دوره اسلامی تحقیق کرده است؟" }, { "answer1": "درزمان پادشاهی داریوش بزرگ بخش کوهستانی پنجشیرـ غوربند جزئی از استان ثته گوش(ستگیدیه) در قلمرو هخامنشیان به شمار می رفته است.", "answer2": "اهالی پنجشیر معتقدند که در گذشته قبل از ظهور غزنویان پنجشیر به کِچکِن یا کِچکِنه معروف بوده است ولی در تمام آثار معتبر تاریخی و آثار منظوم و منثور قدما «پنجهیر» ضبط شده است.", "distance": 1412, "question": "در زمان داریوش بزرگ، پنجشیر بخشی از کدام استان بود و در مورد نام پنجشیر اهالی آن چه اعتقادی دارند؟" }, { "answer1": "این ولایت ۳۰۰،۰۰۰ تن جمعیت دارد که ۱۴۶٬۱۰۰ تن از آنان یکجانشین هستند.", "answer2": "از بزرگان پنجشیر، می توان بنجهیری (پنجهیری، ابوالمظفرمکی بن ابراهیم بن علی الپنجهری) را نام برد که از شعرای پارسی گو بوده است.", "distance": 14944, "question": "جمعیت پنجشیر چقدر است و کدام شخص از شعرای پارسی گوی این منطقه بوده است؟" } ]
[ { "answer1": "پنجشیر به طوری که با هفت ولایت کشور (در شمال با تخار، در شمال غرب با بغلان، در غرب با پروان، در جنوب با کاپیسا، در جنوب شرق با لغمان، در شرق با نورستان و در شمال شرق با بدخشان) متصل بوده و کم از کم با سه کشور خارجی مرز نزدیک دارد.", "answer2": "رود پنجشیر از کوهستان هندوکش و نزدیکی گذرگاه انجمن سرچشمه می گیرد و به سوی جنوب شرقی جریان می یابد.", "question": "پنجشیر از لحاظ موقعیت جغرافیایی به کدام ولایت ها متصل است و رود پنجشیر از کجا سرچشمه می گیرد؟" } ]
gemini-2.0-flash-exp
465
: منصور ستاری منصور ستاری (زاده ۲۹ اردیبهشت ۱۳۲۷در قرچک – درگذشته ۱۵ دی ۱۳۷۳ در اصفهان) سرتیپ پدافند نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران و فرمانده آن نیرو از بهمن ۱۳۶۵ تا دی ۱۳۷۳ بود. سورنا ستاری، معاون علمی و فناوری حسن روحانی، رئیس جمهور دولت یازدهم ایران، فرزند اوست. او در سال ۱۳۲۷ و در روستای ولی آباد قرچک و در خانواده ای متوسط به دنیا آمد. نام پدرش حسن ستاری و شاعر بود. زمانی که او نه سال داشت پدرش درگذشت. پدر منصور ستاری، مدرسه تأسیس و حسینیه راه اندازی کرد. دیوان شعر ماتمکده عشاق، سروده حسن ستاری با مقدمه امیراسماعیل آذر در ۴۲۶ صفحه از سوی انتشارات سخن منتشر شده است. در سال ۱۳۴۶ با پایان یافتن تحصیلات متوسطه و اخذ دیپلم وارد دانشکده افسری شد و پس از پایان دوران آموزشی در سال ١٣٤٨ به درجه ستوان دومی نائل گشت. سال ۱۳۵۰ برای گذراندن دوره عملی کنترل رادار راهی آمریکا شد و پس از یک سال به ایران بازگشت و به عنوان افسر رهگیر نیروی هوایی مشغول به کار شد. در سال ۱۳۵۴ در کنکور سراسری شرکت کرد و در رشته برق و الکترونیک دانشگاه تهران ایران پذیرفته شد. اما با شروع جنگ ایران و عراق در حالی که بیش از چند واحد به پایان تحصیلات دانشگاهی اش باقی نمانده بود تحصیل در دانشگاه تهران را رها کرده و به رسته نظامی خود در نیروی هوایی بازگشت. وی طرح ها و ابتکارات زیادی در تجهیز سیستم های راداری و پدافندی به اجرا درآورد که موجب ارتقای کارایی سیستم راداری ایران در طول جنگ گشت. در سال ۱۳۶۲ به دلیل کارایی و لیاقتی که از خود نشان داده بود به سمت معاونت عملیات پدافند نیروی هوایی منصوب گشت. سال ۱۳۶۴ زمان ارتقاء او به سمت معاونت طرح و برنامه نیروی هوایی بود. سرانجام در بهمن ماه سال ۱۳۶۵ به فرماندهی نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران منصوب گردید و تا پایان عمر خود عهده دار این مسئولیت بود. از دیگر اقدامات وی تأسیس دانشگاه هوایی به منظور تربیت افسران جوان و تحصیلکرده برای نیروی هوایی، باز گشایی موزه های هوایی محمدامیر خاتمی (فرمانده اسبق نیروی هوایی) و دیگری موزه فرودگاه قلعه مرغی در قدیمی ترین آشیانه های هواپیما بین سال های ۱۳۷۱ تا ۱۳۷۲ است. در سال ۱۳۶۶ شمسی وی با کمک تعدادی از افسران نهاجا از جمله سرتیپ فریدون علی مازندرانی، سرتیپ دوم پرویز ابراهیمی، سرتیپ دوم عطاءالله بازرگان، جهاد خودکفایی نهاجا را تأسیس نمود که این جهاد بعدها به سازمان تحقیقات و جهاد خودکفایی نیروی هوایی ارتش تغییر نام داد. بازسازی هواپیماهای این دو موزه توسط دفتر مطالعات و تحقیقات نیروی هوایی انجام شد. علاوه بر آن سه آشیانه تاریخی نیز که آلمانی ها و بریتانیایی ها در سال های ۱۳۰۳ تا ۱۳۰۷ ساخته بودند در میراث فرهنگی ثبت شدند. ستاری به دلیل فعالیت بیش از حدی که در ارائه طرح های نوین و مبتکرانه از خود نشان داد، در سال ۱۳۶۲ به سِمَت معاون عملیات فرماندهی پدافند هوایی نیروی هوایی ارتش منصوب شد. طرح و روش های پیشنهادی او بسیار منطقی، کاربردی و مؤثر بود. از این رو در سال ۱۳۶۴ به عنوان معاون طرح و برنامه نهاجا برگزیده شد و به دلیل کاردانی و شایستگی که در شخصیت او وجود داشت، در بهمن ماه سال ۱۳۶۵ در درجه سرهنگی به فرماندهی نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران منصوب و تا هنگام درگذشتش در این سِمَت انجام وظیفه کرد. (ایشان در این زمان مهارت پرواز و هدایت هواپیما را نداشته و خلبان محسوب نمی شده و مخالفت های زیادی با این انتخاب در نیروی هوایی وجود داشته اما در آخر با تأیید و اصرار خلبان بابایی به فرماندهی نیروی هوایی منصوب می شود) وی طرح ها و ابتکارهای زیادی در تجهیز سیستم های راداری و پدافندی به اجرا گذاشت که در طول جنگ ایران و عراق، توان نیروی هوایی را در سرنگونی هواپیماهای عراقی افزایش داد. سید علی خامنه ای در سخنانی ضمن اشاره به این که از نخستین روزهایی انقلاب با ستاری آشنا بوده است، دربارهٔ اقدامات ارزشمند او در زمینه طراحی های علمی-نظامی بیان می کند: «ساخت وسایل زمینی رادارها و وسایل هدایت شونده زمینی و به کارگیری بسیار دشوار و پیچیده آن ها جزو افتخارات نیروی هوایی است، که ستاری قبل از آنکه فرمانده نیروی هوایی شود، یکی از قهرمان های این میدان بود. او و بسیاری دیگر که امروز در بین شما هستند و من آن ها را می شناسم، از همان زمان و بعد از آن زمان، در داخل جبهه ها لحظه به لحظه مشغول تحرک و فعالیت جانکاه اما شیرین برای یک انسان متعهّد بودند». (19/11/79) ستاری که برای شرکت در مراسم سالروز استقلال پاکستان و بازدید از پایگاه های نظامی، اواخر دهه ۸۰ میلادی به این کشور سفر کرده بود، از سوی «غلام اسحاق خان» رئیس جمهوری وقت پاکستان، بالاترین نشان نظامی را دریافت کرد. یکی از همرزمان او، در خاطره ای، نقل می کند که «برای شرکت در مراسم سالروز استقلال پاکستان، همراه ستاری به آن کشور سفر کردیم. در کنار این مراسم، برنامه هایی را برای هیئت ایرانی تدارک دیدند، تا از مراکز نظامی پاکستان دیدن کنیم. یکی از مراکز در نظر گرفته شده، مرکز سیستم ارتباطات راداری بود.» وی ادامه می دهد: «ژنرال حکیم الله فرمانده نیروی هوایی پاکستان، مشغول ارائه اطلاعاتی کلی دربارهٔ روش کار آن سیستم بود که تیمسار ستاری سؤالاتی را دربارهٔ نحوه عملکرد سیستم و مسایل فنی هواپیما پرسید. سؤالات کاملاً تخصصی بود. پس از پایان این بازدید، ژنرال حکیم الله به خانم بی نظیر بوتو نخست وزیر وقت پاکستان گفت: «فرماندهان نیروی هوایی زیادی را ملاقات کرده ام، ولی تا این لحظه فرماندهی را به دانایی، دانشمندی و باهوشی تیمسار ستاری که در مسایل غیر از تخصص خود تبحر داشته باشد، ندیده ام. روز بعد «غلام اسحاق خان» رئیس جمهور پاکستان مراسمی را جهت تجلیل از تیمسار ستاری تدارک دید؛ در آن مراسم بود که بالاترین نشان نظامی پاکستان توسط رئیس جمهوری آن کشور به تیمسار اعطا شد.» منصور ستاری به عنوان خالق طرح های نوین و به هم تنیده در پدافند هوایی شناخته شده است. در عملیات والفجر ۸، با توجه به محدودیت های تجهیزاتی و امکاناتی، دست به تغییراتی زد که منجر به دستاوردهایی برای ایران شد. سبک سازی و چابک کردن سامانه های پدافند هوایی که سرعت جابه جایی ها، چالاکی و قابلیت جابجایی سامانه پدافند هوایی را ممکن می کرد از کارهای او بود. برای جابه جا کردن سامانه دفاع موشکی ام آی ام-۲۳ هاوک حدأقل ۴۸ ساعت زمان لازم است. منصور ستاری با طرح ایده جداسازی بخش هایی از این سامانه و باقی ماندن بخش های حیاتی، زمینه ای ایجاد کرد تا این سامانه به راحتی جابه جا شود و مورد شناسایی و انهدام قرار نگیرد. پدافند هوایی ایران در طول روز عملیات خود را علیه دشمن انجام می داد به صورت شبانه قبل از انجام عملیات، سایت را جابه جا می کرد. منصور ستاری همچنین طرح ایجاد سایت های پدافندی فریب را به عنوان یک دام پیاده سازی کرد. نقاط فریب مکان یابی می شد و همه چیز مشابه یک سامانه موشکی در معرض دید نیروی هوایی عراق قرار می گرفت. با این کار، تصاویر گرفته شده توسط هواپیمایی شناسایی عراق از سایت های غیر واقعی تصویربرداری می کرد. هاوک تقریباً هر روز در جای تازه ای مستقر می شد. منصور ستاری با راه اندازی تأسیسات و امکانات جدید تعمیر و نگهداری و نیز اجرای پروژه هایی نظیر پروژه اوج و نیز راه اندازی مرکز پژوهش، تحقیقات و آموزش «پتاگ» توان نگهداری نیروی هوایی ارتش را تقویت کرد و در شرایط جنگ ایران و عراق و پس از آن، به چندین برابر قدرت قبلی ارتقا داد. این مهم برای کشوری که پایه های صنعتی اش تقریباً ضعیف بود، کاری شگرف بود؛ ایجاد مؤسسات فنی و صنعتی پیشرفته برای آموزش پروازی مرحله مقدماتی دانشجویان خلبانی با کمک مهندسان و متخصصان نهاجا این قدرت را تقویت کرد. نگهداری مجتمع پتروشیمی بندر امام خمینی، حفاظت از میدان گازی کنگان تحت فرماندهی منصور ستاری در سال های ۱۳۶۵ تا ۱۳۶۸ انجام شده است. ایجاد خطوط هوایی سها «سازمان هواپیمایی ارتش جمهوری اسلامی ایران»، شرکت در پروژه های دولتی در راستای امور مهندسی و تأسیساتی، افزایش کارایی و استخراج از معادن تحت پوشش از قبیل معدن نمک سمنان که نیازمندی های صنایع نفتی و پتروشیمی کشور را مرتفع و پشتیبانی می کند، ازدیاد بازده صنایع فلزی «ریخته گری، تراش و…» و دریافت سفارش به منظور رفع نیازمندی های دولتی، نظامی و خصوصی و… از دیگر اقدامات مهم منصور ستاری به شمار می رود. از اساسی ترین اقدامات منصور ستاری، افزایش ظرفیت فنی، به ویژه ایجاد بنیان های صنعتی و مدرن نیروی هوایی برای ساخت هواپیما و تعمیرات اساسی وهمه جانبه بود. محصول چنین اقداماتی، ساخت هواپیمای آموزشی و پشتیبانی سبک پرستو با ظرفیت ۴ نفر است. او برای آموزش پروازی مرحله مقدماتی دانشجویان خلبانی با کمک مهندسین و متخصصین نهاجا، به ساخت هواپیمای «پرستو» مبادرت کرد. ساخت این هواپیما که از نظر امکانات عملیاتی تقریباً شبیه هواپیمای «بونانزا» ی ساخت آمریکاست هواپیمایی ملخی و تک موتوره با کاربرد آموزشی است. یکی از مهم ترین فعالیت های سرلشکر منصور ستاری درسال های ۶۶ تا پایان جنگ ایران و عراق، اسکورت ناوگان تجاری کشتی های نفتکش ایران در خلیج فارس و دریای عمان تا خروج آن ها بود. انجام عملیات اسکورت با توجه به حجم عملیات جنگی و نیز حجم عملیات عادی و روزانه نهاجا این کار بسیار دشوار و عظیم بود. سرهنگ نصرالله پن های از همرزمان ستاری می گوید:«تیمسار ستاری در اندیشه ساخت یک خودرو سواری در نیروی هوایی بودند. به نظر می رسید ایشان می خواستند با این عمل به کارخانجات خودروسازی کشور که حدود سی سال است خودرو تولید می کنند، ثابت کنند که در این کشور می شود خودرو تولید کرد و هر سال هم مدل آن را عوض کرد. تا از این طریق کشور را از وابستگی به خودروهای خارجی بی نیاز کرد. با این اهداف، فرمانده آمادگاه تعمیر و نگهداری خودرو در نیروی هوایی را ملزم به طراحی و ساخت اتومبیل کردند. پس از چندی به ایشان اطلاع داده شد به علت نبود امکانات لازم، ساخت خودرو امکان پذیر نیست."به تازگی سربازی به آمادگاه نوسازی فرماندهی لجستیکی آمده بود به نام «رضا میکائیلی». او در طرح های صنعتی دارای ابتکاراتی بود و چندین طرح برای ساخت خودرو تهیه کرده بود. من که از علاقه تیمسار به ساخت خودرو اطلاع داشتم، طرح های میکائیلی را به دفتر ایشان بردم. تیمسار پس از دیدن آن ها بسیار خرسند شدند و بلافاصله برای دیدن آن سرباز به کارگاه آمدند. تیمسار، مقداری با میکائیلی صحبت کردند و همان جا با گچ روی زمین طرحی را کشیدند و نظرات خود را دربارهٔ ساخت خودرو به او اطلاع دادند. همان روز پروفیل لازم خریداری شد و کار ساخت شاسی آغاز گردید. فردا صبح که تیمسار به کارگاه آمدند، شاسی آماده شده بود. بسیار خوشحال شدند و به یک قسمت آن اشاره کردند و گفتند این مقدار، زیادی است. باید اصلاح شود. با راهنمایی تیمسار، تغییرات انجام گرفت و چند روز بعد، موتوری که برای شاسی در نظر گرفته شده بود، روی آن نصب و به تدریج اکسل های جلو و عقب، و چرخ ها آماده شد. صندلی هم به آن افزوده شد. در این زمان که مصادف با برگزاری نمایشگاه دستاوردهای نیروی هوایی در دانشگاه هوایی بود، تیمسار دستور دادند، خودرو با همان وضعیت در نمایشگاه شرکت داده شود.» خودروی طراحی شده توسط منصور ستاری که به تولید انبوه نرسید، به نام «شمس» نامگذاری شد که مخففی از حروف ابتدایی «شهید منصور ستاری» است. خودروی بنزین سوز «شمس» با طول ۳۳۰ سانتی متر، عرض ۱۴۲ سانتی متر، و ارتفاع ۱۵۰ سانتی متر، دارای یک موتور ۴ سیلندر با حجم ۱۲۰۰ سی سی بوده و ۱۶۰ کیلومتر بر ساعت سرعت دارد. فاصله ۲۲۰ سانتی متری دو محور، گنجایش ۴۷ لیتری باک، قطر ۸ متری دایره دور زدن و حدفاصل ۱۶ سانتی متری کف تا زمین از دیگر مشخصات این خودروی ۴ نفره بود که توسط فرمانده نیروی هوایی ارتش طراحی شد. کتاب «روایت ناتمام» نوشته رضا رسولی به سرلشکر خلبان منصور ستاری از فرماندهان نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران می پردازد. این کتاب حاصل گفت وگوی نویسنده با خانواده، دوستان و هم رزمان فرماندهان نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران است که انتشارات روایت فتح آن را در سیزدهمین جلد از مجموعه «از چشم ها» خود منتشر کرده است. در ابتدای کتاب نثری از منصور ستاری آمده که در آن خود را معرفی می کند اما این معرفی، روایتی است که در پایان ناتمام می ماند. این کتاب کتاب با شمارگان یک هزار و ۱۰۰ نسخه در ۱۴۰ صفحه، از سوی انتشارات «روایت فتح» به بازار کتاب عرضه شده است. کتاب «پاکباز عرصه عشق» به قلم علی اکبر و دیگران در ۲۵۰ صفحه و توسط نشر آجا منتشر شده است. این کتاب در چهار فصل، «کودکی تا دانشکده افسری»، «دانشکده افسری تا فرماندهی»، «فرماندهی تا شهادت» و «شهید ستاری به روایت تصویر» مرتب شده و به غیر از خاطرات شخصی ستاری، افراد فراوان دیگری نظیر اعضای خانواده، همکاران نظامی و … نیز خاطرات خودشان از او نقل کرده اند. کتاب «منصور ستاری به روایت همسر شهید» برای نخستین بار در سال ۹۱ از سوی انتشارات روایت فتح به قلم لعیا رزاق زاده در ۱۰۴ صفحه به چاپ رسیده است. این کتاب، پنجمین جلد از سری مجموعه کتاب های «آسمان» است که خاطرات همسر ستاری را در قالب داستان برای مخاطبان روایت می کند. کتاب «مرد ابرپوش» بر اساس زندگی منصور ستاری توسط حمید نوایی لواسانی نوشته شده است. این کتاب که جلد شانزدهم از مجموعه «قصه فرماندهان» تولید دفتر ادبیات و هنر مقاومت حوزه هنری است توسط انتشارات سوره مهر در ۸۸ صفحه قطع پالتویی منتشر شده است. منصور ستاری در ۱۵ دی سال ۱۳۷۳ در سانحه سقوط هواپیما در نزدیکی فرودگاه بین المللی شهید بهشتی اصفهان به همراه افسران بلندپایه نیروی هوایی، یاسینی (معاون هماهنگ کننده و رئیس ستاد نیروی هوایی)، «مصطفی اردستانی (معاونت عملیات نیروی هوایی)، احمد شجاعی، رزاقی، خلبان جم منش کمک خلبان، ریاحی، شریفی مسئول دفتر ستاری، «خلبان جمشیدی خلبان پرواز، «سنایی»، محتشمی افسر و گارد همراه، محسنی افسر و گارد همراه، و «پورزادی» درگذشت. پنج شنبه ۱۵ دی ماه ۱۳۷۳ جلسه شورای فرماندهان پدافند هوایی به مدت سه روز در کیش برگزار شده بود، تیمسار ستاری قرار بود برای مراسم اختتامیه سخنرانی کند. ساعت ۹ صبح به تیمسار یمینی اطلاع داده شد که هواپیمای تیمسار ستاری تا ده دقیقه دیگر در باند فرود می آید. یمینی به اتفاق سایر فرماندهان جلسه را تعطیل کردند و به استقبال تیمسار رفتند. هواپیمای تیمسار در باند نشست و او به همراه معاونان خود از آن پایین آمد و به سمت سالن برگزاری جلسه به راه افتاد. تیمسار در جلسه دو ساعت سخنرانی کرد و سپس با همراهانش به مقصد اصفهان پرواز کردند. ساعت حدوداً ۸ شب، خلبان سرهنگ جمشیدی به همراه کمک خود سرهنگ دوم خلبان جم منش هواپیمای جت استار را برای پرواز به سمت تهران آماده می کردند. تیمسار ستاری به همراه تیمسار اردستانی، شجاعی، یاسینی و دیگر همراهان به پای هواپیما آمده و پس از خداحافظی سوار بر هواپیما شدند. ساعت ۲۰:۴۲ در آخرین تماس، موقعیت هواپیما خواسته می شود. این گونه جواب می آید: «در حال گردش برای فاینال هستیم» و ناگهان ارتباط با برج مراقبت قطع می شود. هواپیمای جت استار نیروی هوایی به شماره ثبت ۹۰۰۱–۵ در فاصله ۶۴ کیلومتری فرودگاه در جاده نایین – یزد سقوط کرده بود و فرمانده نیروی هوایی و جمعی از فرماندهان نیرو و همراهانشان درگذشتند. سید روح الله خمینی رهبر انقلاب ایران، در نامه ها و دیدارهایی با ستاری گفت وگو داشته و از فعالیت های او قدردانی کرده است. از دی ماه ۱۳۵۷، ستاری تصمیم گرفته بود که با نوشتن نامه ای به کمک محمد یزدی تکلیف گروهش که فعالیت انقلابی خود را پنهانی دنبال می کردند، از امام خمینی خواستار شوند. محتوای نامه ستاری به امام خمینی این بود که «در این موقعیت حساس در نیروی هوایی بمانند یا بیرون بروند؟» سید روح الله خمینی به منصور ستاری فرمانده نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران به مناسبت عملیات آفندی مرصاد پیامی صادر کرد که به شرح زیر است:«بسم الله الرحمن الرحیم تیمسار سرتیپ ستاری فرمانده محترم نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران و تیمسار سرتیپ دوم انصاری فرمانده هوانیروز ارتش جمهوری اسلامی ایران خلبانان عزیز و قهرمان جمهوری اسلامی ایران و خلبانان دلیر و شجاع هوانیروز به مناسبت سالگرد عملیات آفندی مرصاد، اینجانب از زحمات طاقت فرسای شما و تمامی افراد متعهد و دلسوزی که به نحوی از انحا در آمادگی پروازها دست دارند تشکر می نمایم. شما در طول جنگ تحمیلی، به خصوص در شرایط حساس امروز، از رزمندگان صحنه های نبرد و میهن اسلامی مان با تمام توان دفاع نموده و می نمایید. شجاعت شما دل تمامی میهن دوستان و اسلام باوران را شاد کرده است. شما در صحنه های سخت کارزار به دشمنان میهن عزیزمان آموختید که دیگر خیال تعرض به کشورمان و مکتب حیات بخش هم میهنانمان را ننمایند. اینجانب دست یکایک شما را می فشارم، و از صمیم جان به شما دعا می کنم. خدا یار و نگهدارتان باد به امید پیروزی رزمندگان اسلام بر کفر جهانی.» در سال ۱۳۶۷ تیمسار ستاری به منظور تبریک سالروز میلاد فاطمه زهرا نامه ای را به سید روح الله خمینی ارسال می کند و او نیز نامه ستاری را با غزلی پاسخ داد. این شعر در «دیوان شعر امام» آمده است. متن نامه ستاری به این شرح است:«محضر مبارک امام امت و رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران و فرمانده معظم کل قوا حضرت امام خمینی مدظله العالی با نهایت مسرت ولادت با سعادت بانوی بزرگ اسلام حضرت فاطمه زهرا (س) را از طرف خود و کلیه پرسنل نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی به محضر مبارک آن حضرت تبریک و تهنیت عرض نموده و از درگاه خدواند متعال توفیق روزافزون مسلمین و سلامت و طول عمر آن بزرگوار را مسئلت می نمایم. فرمانده نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران؛ سرتیپ منصور ستاری»سید روح الله خمینی در نامه ای با نوشتن یک شعر به ستاری پاسخ می دهد:«من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم چشم بیمار تو را دیدم و بیمار شدم فارغ از خود شدم و کوس اناالحق بزدم همچو منصور خریدار سر دار شدم غم دلدار فکنده است به جانم، شرری که به جان آمدم و شهره بازار شدم درِ میخانه گشایید به رویم، شب و روز که من از مسجد و از مدرسه، بیزار شدم جامه زهد و ریا کَندم و بر تن کردم خرقه پیر خراباتی و هشیار شدم واعظ شهر که از پند خود آزارم داد از دم رند می آلوده مددکار شدم بگذارید که از بتکده یادی بکنم من که با دست بت میکده بیدار شدم» سید علی خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی ایران، دربارهٔ منصور ستاری می گوید: «شهید منصور ستّاری حقیقتاً یک نخبه بود؛ هم از لحاظ فکری، ذهنی، علمی و عملیّاتی، هم از لحاظ انگیزه و ایمان و حضور در عرصه های دشوار. خداوند ان شاءالله شهید ستّاری عزیزمان را با اولیائش محشور کند.» سید علی خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی ایران در دستخطی به موفقیت منصور ستاری و همکاران ش در پروژه اوج ۱۱۰اشاره می کند:«بحمدالله کار تحقیق در نیروی هوایی پایه استواری یافته است و تحقیق، خود پایه پیشرفت علم است. وقتی نیروهای مسلح از درون خود، دانش و معرفت جوشیدند باید یقین کرد که استقلال، نه فقط یک اسم و ادعا، که یک واقعیت و تبلور است. من این پدیده را در نهاجا به وضوح می بینم؛ و از همه دست اندرکاران، از فرمانده نهاجا که اهل علم و تحقیق است، از جهاد خودکفایی که نخستین پرچم خودکفایی را بلند کرده است و از یکایک کسانی که در این پیشرفت مؤثر بوده اند، تشکر می کنم. مهم این است که اولا باور داشته باشید که حالا کار را آغاز کرده اید و نپندارید که کار را تمام کرده اید. ثانیاً باور داشته باشید که تا همه جا می شود پیش رفت. سید علی خامنه ای» حسن روحانی رئیس جمهور دولت یازدهم و دوزادهم که در دوران جنگ ایران و عراق مسئولیت های متعددی از جمله عضویت در شورای عالی دفاع ملی را عهده دار بوده است، با ستاری تعاملی کارآمد داشته است. او دربارهٔ ستاری و نقش پدافند هوایی می گوید:«نیرویی که یک پوشش و ستر برای همه شهرها و مناطق مقدم جبهه بوجود آورده بود نیروی هوایی بود و از سال ۶۳ تا پایان جنگ سنگین ترین بار بر دوش ستاری بود. چه اون روز که هنوز فرمانده نیروی هوایی نشده بود و چه آن روز که مسئولیت فرماندهی نیروی هوایی را بر دوش گرفت.»روحانی، روز چهارشنبه ۲۶ دی سال ۱۳۹۳ در مراسمی به تجلیل از ستاری پرداخت و گفت: «ستاری پیوسته با این تأکید که ما خودمان می توانیم بسازیم، همیشه از طرح های خودکفایی حمایت می کرد. همه پرسنل نیروهای مسلح ستاری را به عنوان فردی باسواد، نخبه و به روز می شناختند؛ او در دوران دفاع مقدس و بعد از جنگ همیشه در حال فعالیت و تلاش بود و همه ایشان را به عنوان فردی فوق العاده پرکار می شناختند.»
[ { "answer1": "او در سال ۱۳۲۷ و در روستای ولی آباد قرچک و در خانواده ای متوسط به دنیا آمد.", "answer2": "نام پدرش حسن ستاری و شاعر بود.", "distance": 76, "question": "منصور ستاری در چه سالی و در کجا متولد شد و نام پدرش چه بود؟" }, { "answer1": "از دیگر اقدامات وی تأسیس دانشگاه هوایی به منظور تربیت افسران جوان و تحصیلکرده برای نیروی هوایی، باز گشایی موزه های هوایی محمدامیر خاتمی (فرمانده اسبق نیروی هوایی) و دیگری موزه فرودگاه قلعه مرغی در قدیمی ترین آشیانه های هواپیما بین سال های ۱۳۷۱ تا ۱۳۷۲ است.", "answer2": "بازسازی هواپیماهای این دو موزه توسط دفتر مطالعات و تحقیقات نیروی هوایی انجام شد.", "distance": 515, "question": "منصور ستاری چه اقداماتی در زمینه موزه های هوایی انجام داد و چه کسی بازسازی هواپیماهای این موزه ها را انجام داد؟" }, { "answer1": "ستاری به دلیل فعالیت بیش از حدی که در ارائه طرح های نوین و مبتکرانه از خود نشان داد، در سال ۱۳۶۲ به سِمَت معاون عملیات فرماندهی پدافند هوایی نیروی هوایی ارتش منصوب شد.", "answer2": "در عملیات والفجر ۸، با توجه به محدودیت های تجهیزاتی و امکاناتی، دست به تغییراتی زد که منجر به دستاوردهایی برای ایران شد. سبک سازی و چابک کردن سامانه های پدافند هوایی که سرعت جابه جایی ها، چالاکی و قابلیت جابجایی سامانه پدافند هوایی را ممکن می کرد از کارهای او بود.", "distance": 2699, "question": "منصور ستاری در چه سالی به سمت معاونت عملیات پدافند نیروی هوایی منصوب شد و در عملیات والفجر ۸ چه تغییراتی ایجاد کرد؟" }, { "answer1": "محتوای نامه ستاری به امام خمینی این بود که «در این موقعیت حساس در نیروی هوایی بمانند یا بیرون بروند؟»", "answer2": "سید روح الله خمینی به منصور ستاری فرمانده نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران به مناسبت عملیات آفندی مرصاد پیامی صادر کرد", "distance": 103, "question": "منصور ستاری در نامه ای به امام خمینی چه درخواستی داشت و امام خمینی در چه عملیاتی از او و نیروی هوایی قدردانی کرد؟" } ]
[ { "answer1": "منصور ستاری در ۱۵ دی سال ۱۳۷۳ در سانحه سقوط هواپیما در نزدیکی فرودگاه بین المللی شهید بهشتی اصفهان به همراه افسران بلندپایه نیروی هوایی درگذشت.", "answer2": "هواپیمای جت استار نیروی هوایی به شماره ثبت ۹۰۰۱–۵ در فاصله ۶۴ کیلومتری فرودگاه در جاده نایین – یزد سقوط کرده بود و فرمانده نیروی هوایی و جمعی از فرماندهان نیرو و همراهانشان درگذشتند.", "question": "منصور ستاری در چه سالی در حادثه سقوط هواپیما درگذشت و هواپیمای او در کجا سقوط کرد؟" } ]
gemini-2.0-flash-exp
466
: جادو جادو به ترفندهایی گفته می شود که برخی افراد انجام داده و می توانند از طریق این ترفندها قوانین طبیعت را دور زده و کارهایی خارق العاده بروز دهد. به فردی که جادو می کند جادوگر گفته می شود. در داستان ها، جادوگران می توانند افراد را طلسم کنند، جادوهای دیگر را خنثی کنند و در شکل و ظاهر افراد و اجسام تغییر به وجود بیاورند. در تخیلات داستان سرایان، جادوگران معمولاً این کارها را با خواندن ورد، کمک گرفتن از نیروهای فراطبیعی، استفاده از ترکیبی از اجسام، یا تهیه آش هایی مرموز انجام می دهند. در متون باستانی اشارات متعددی به جادو و جادوگری شده است. در دوران پیش از مدرن در اروپای مسیحی باور بر این بود که جادوگران با شیطان در تماس هستند و از نیروی وی برای آسیب رساندن به مردم و اموالشان استفاده می کنند. در میانه سده ۲۰ میلادی باور بر این بود که جادوگران خوب و بد با هم در جنگ بودند. اعتقاد بر اینکه جادوگران مضر هستند به صورت یک ایدئولوژی فرهنگی در میان مردم شایع بود. اعتقاد به جادوگرها باعث شد که افرادی به عنوان شکارچی جادوگر به وجود بیایند که این افراد هنوز در بعضی از اقوام به خصوص در آفریقا به عنوان مثال در اقوام بانتو دیده می شوند. واژهٔ «جادو» در زبان پهلوی jâdug بوده است. لیکن در پهلوی و نوشته های کلاسیک فارسی از جمله شاهنامه کلمهٔ «جادو» به معنی شخص جادوگر است. عملی که این شخص انجام می دهد «جادوی» است که به معنی جادوگری است یعنی امروز «جادوی» را «جادو» می گویند و ناچار «جادو» را «جادوگر» می گویند. دو نمونه از کاربرد «جادو» در معنی اصیل آن ذکر می شود: در خوان چهارم رستم (زن جادو=جادوگر) در شاهنامه آمده است «چو آواز داد از خداوند مهر / دگرگونه گشت جادو (=جادوگر) به چهر». در مثالی اخیرتر سعدی می گوید «همشیرهٔ جادوان (جادوگران) بابل / همسایهٔ لعبتان کشمیر» واژه عربی سِحْر نیز در فارسی هم معنی با جادو استفاده می شود و جادوگر را ساحر نیز می نامند. واژه فارسی افسون در قدیم هم معنا با جادو استفاده شده اما امروزه معنای آن بیشتر نزدیک به طلسم یا وردهایی است که برای طلسم خوانده می شود. به کسی که افسون می کند افسونگر گفته می شود. تعویذ به وردها و دعاهایی گفته می شود که نوشته شده و همراه برده می شود. واژه نِیرَنگ نیز در قدیم به عنوان مترادف با جادو و افسون به کار می رفته است. امروزه عبارت «جادو جَنبَل» یا «جنبل و جادو» به عنوان عنوانی تحقیرآمیز برای جادو به کار می رود. در قصه های فارسی عبارتی که به عنوان نمونه ای کلی از ورد جادوگران استفاده می شود به این صورت است: «اَجّی مَجّی لا تَرَجّی». دین اسلام به جادوگری باور دارد. بنا به گفته قرآن در سوره بقره جادوگری توسط شیاطین از زمان سلیمان رواج یافت چنان که شیاطین برای اختلاف و جدایی انداختن و بروز انواع فتنه ها به مردم جادو را آموزش می دادند که خداوند دو ملک به نام های هاروت و ماروت را مأمور ساخت تا راه مقابله با جادو را به مردم یاد دهند خداوند دربارهٔ جادو می فرماید: «ساحر هر کاری که کند و از هر دری که وارد شود خوشبخت و رستگار نمی شود.» ترفندهای خیالی را در اسلام این طور نام برده اند و معنا و دسته بندی کرده اند (ترتیب موارد در دسته بندی زیر اصلاح شده است): کیمیا، سیمیا، لیمیا، هیمیا و ریمیا را علوم یا فنون پنج گانهٔ مخفی می خوانند. کهانت در معنای عام یعنی برقراری رابطه با یک جن. کاهن نه تنها می تواند از جن در مورد گذشته، حال، یا آینده بپرسد؛ بلکه می تواند از او بخواهد کاری عجیب انجام دهد. زبان سحر و جادو زبان خاصی است و فقط برخی از حروف آن با فارسی و عربی مشترک است و بیشتر در نحوه نوشته شدن آن ها فرق است. در میان عوام در اروپا بر حسب دسته بندی ریچارد کیک هِفِر، مورخ دانشگاهی: در افسانه ها: در نظریات جدید؛ برحسب آنچه در جادو استفاده می شود (ممکن است همه یا بعضی موارد استفاده شود): در فرهنگ عام بر حسب تعالی: در فرهنگ عام برحسب روش؛ مواردی که بین مردم معروف است: آلیستر کراولی جادو به جای Magic به صورت Magick می نویسد و ظاهراً معنای خاصّی برای آن دارد. تعریف اعمال مشابه دیگر در اینجا، کمک می کند تا متوجّه تفاوتشان با جادو شویم: تفاوت دعا و جادو این است که: بعضی بر این باورند که چه در دعا و چه در جادو به کار بستن خود باور یا ایمان است که نتیجه مطلوب را به بار می آورد. امّا نیایش گر به تأثیر خدا یا واسطه باور دارد. در حالی که جادوگر به تأثیر ارادهٔ خود از راهی غیرطبیعی ایمان دارد. کسی هم که اعتماد به نفس دارد به تأثیر ارادهٔ خود از راهی طبیعی ایمان دارد. لغات مرموز اغلب عمداً یا سهواً در معنای یکدیگر به کار می روند. این سوء تفاهم ها گاه مهم می شوند. مثلاً: هر گاه نتوان چیزی را به طور جهانی اثبات کرد، اعتبار آن را می سنجند (یعنی اعتقاد یا باور به آن). وجود جادو نیز به طور جهانی اثبات نشده. امّا اعتبار نسبتاً جهانی دارد. تورات به کرات به مذمت و نکوهش جادو و جادوگری ویا استفاده از نیروهای غیرالهی پرداخته است. مانند: مطالب مربوط به حوادث عجیب در اسلام و خصوصاً قرآن چند دسته اند: همیشه عده بسیاری قبول داشته اند که آیین هندو و هند سرزمین جادو، هم مافوق طبیعی و هم از دیگر انواع آن بوده است. هندوئیسم یکی از معدود دین هایی است که متون مقدسی مانند وداس دارد و در آن در مورد جادوی سیاه و سفید هر دو بحث می کند. ودا آتاروا آن نوع ودایی است که با مانتراها سرو کار دارد و هم برای جادوی خوب و هم بد به کار می رود. واژه مانتریک در هند، به معنای «جادوگر» است، زیرا مانتریک، مانتراها، طلسم ها و نفرین ها را می داند و می تواند برای یا ضد انواع جادو استفاده شود. بسیاری از زاهدان پس از دوره های توبه و مدیتیشن به مقامی می رسند که دارای نیروای ماوراءالطبیعه می گردند. با این وجود، بسیاری این را انتخاب نمی کنند و در عوض از طریق ورود به عرصه روحانیت به نیروهای فراطبیعی دست پیدا می کنند. گفته می شود بسیاری از سیدهارها معجزاتی انجام داده اند که انجام آن ها غیرممکن است. از قبایل بومی در استرالیا و نیوزلند گرفته تا قبایل ساکن در جنگل های بارانی آمریکای جنوبی، قبایل آفریقایی و ملحدان الحاد باستان، گروه های قبیله ای در اروپا و جزایر بریتانیا، نوعی تماس با دنیای ارواح در رشد این جوامع بشری، به چشم می خورد. نقاشی هایی که در غارهای باستانی در فرانسه موجود است، فرمول های جادوگری هستند که برای دستیابی به شکار موفق تولید شده بودند. بسیاری از عناصر تصویری بابلی ها و مصری ها نیز از منابع این چنینی گرفته شده اند. با وجود اینکه سنت های جادویی بومی تا به امروز باقی هستند، بعضی جوامع بسیار زود از زندگی کوچ نشینی به تمدن های وابسته به کشاورزی روی آوردند و رشد زندگی معنوی، انعکاس دهنده زندگی شهری بود. همان طور که بزرگان قبایل به شاه ها و بروکرات ها تغییر یافتند، شعبده بازان و استادان نیز به روحانیان و یک طبقه روحانیت تغییر یافتند. این تغییرات فقط در نام گذاری و اسم ها نبود. فعالیت های آن ها نیز تغییر یافت. در حالی که کلر شعبده باز قبیله برقراری ارتباط و رایزنی میان قبیله و دنیای ارواح طبق خواسته جمعی قبیله بود، نقش روحانی انتقال دستورهای خدایان به شهرها، از طرف خدایان و طبق خواسته جمعی خدایان بود. این تغییر نشانگر اولین غضب قدرت توسط ایجاد فاصله بین جادو و کسانی که آن را انجام می دادند بود. در این مرحله از توسعه بود که مناسک مدون و همراه با جزئیات پدید آمدند و زمینه را برای دین هایاسمی نیز فراهم کردند؛ مثلاً مراسم به خاک سپاری مصریان و مناسک قربانی کردن بابلیان، پارس ها، آزتک ها و مایان ها. یهودیت، مسیحیت به طور رسمی، جادو را منع می کنند و همیشه جادوگران را با درجات مختلفی از شدت تعقیب و تنبیه کرده اند. این ادیان جادو را یا پندار باطل می دانند یا ناشی از دخالت موجودی (مانند فرشته یا جن) که با جادوگر پیمان بسته تا طبیعت را به خواست او دستکاری کند. البته در قرون وسطا، خرافه و طلسمات روایی و رواج فراوان داشته است. مثلاً:پاپ «اینوسان هشتم» طی صدور یک فرمان، ادعا کرد که «طاعون و طوفان های وحشتناک، نتیجه ای از اعمال زنان جادوگر است» مسلمانان یا پیروان اسلام، به وجود «جادو» یا به عربی «سحر» به معنای خاصّی اعتقاد دارند و انجام آن («جادوگری» یا به عربی «سحر») را منع و نهی می کنند. در روایات اسلامی پیش بینی شده که فردی به نام دجّال پیش از انقلاب مهدی موعود و استقرار حکومت جهانی او، با جادو و شعبده و فناوری زمان عدّهٔ زیادی را مخصوصاً از زنان و جوانان می فریبد و در کار حکومت خلل ایجاد می کند. کسانی که به وجود جادو عقیده دارند، اثر بخشی آن را به چند علّت می خوانند: یک بررسی که بر اساس نوشته های معتقدان به جادو در غرب انجام شد، نشان می دهد که پیروان آن عقیده دارند که جادو بر اساس یک یا چندی از اصول زیر کار می کند: در نتیجه انسان می تواند هر نوع جادویی را انجام دهد ولی خدا جادو را کاملاً حرام کرده پس از آن بپرهیزید. نظریه های دیگری هم وجود دارد. جادوگران معمولاً این مفاهیم را با هم می آمیزند و حتی گاهی چند مفهوم را خودشان اختراع می کنند. به ویژه در جریان امروزی هرج و مرج جادوگری عقیده داشتن به هر مفهومی در مورد جادوگری نامعمول به نظر نمی رسد. اگر وجود جادو را باور کنیم شکست در جادو ممکن است دلایل واقعاً زیادی داشته باشد. با این حال چند مثال کوچک مفید است: عقیده به اعمال مختلف جادویی در اروپا و تاریخ غرب مرتباً ظهور کرده و کمرنگ شده، و این همه تحت فشارهای دین یکتاپرستی نهادینه شده یا بدبینی در مورد واقعیت جادو و خوب بودن علم گرایی بوده است. در دنیای عهد باستان (روم) جادو مثل امروز تا حدی عجیب و غریب پنداشته می شد. مصر، سرزمین hemeticism و بین النهرین و سرزمین پارس (ایران)، خاستگاه اولیه موبدان مکان هایی بودند که تصور می شد تخصص در امر جادوگری فراوان می باشد. در مصر، پاپیروس ها ی زیادی به یونانی، کپتیک و دموتیک بر جای مانده اند. این منابع، شامل نمونه های اولیه بیشتر فعالیت های جادویی است و آنچه که بعد، قسمتی از انتظارات است فرهنگ غربی از کارهای جادویی را تشکیل می داد، به ویژه در جادوی آیینی از همین بر جای مانده هاست. آن ها شامل نمونه های اولیه زیر می شوند: استفاده از کلمات جادویی که گفته می شد نیروی فرمان دادن به ارواح را دارند. استفاده از عصاهای شعبده بازی و دیگر ابزارهای سنتی. استفاده از حلقه جادویی برای دفاع از جادوگر در مقابل ارواحی که احضار یا زنده می کند؛ و استفاده از نشانه های رمز آلود و تفکر sigil که در برانگیختن یا زنده کردن روحها به کار می رفت. استفاده از مدیوم های روحی نیز در این متن ها وجود دارند؛ بسیاری از جادوها، بچه ای را طلب می کنند تا در حلقه جادویی آورده شود و به عنوان رابطی برای رساندن پیام ها از ارواح عمل کند. زمان امپراتور جولیان روم، که با تأثیرات مسیحیت مقابله می کرد، احیاء فعالیت های جادویی نو-افلاطونی را در پرده کرامات (theurgy) به خود دید. نویسندگان قرون وسطایی، که تحت کنترل کلیسا فعالیت می کردند، فعالیت های جادویی خود را محدود به مخلوط کردن عجایب و مجموعه هایی از طلسم ها کردند. آلبرتوس مگنوس را به درست یا غلط، انجام دهنده چنین فعالیت هایی می دانند. گونه های مخصوص مسیحی شده جادو در این دوره پدید آمدند. در اوائل دوران قرون وسطی، فرقه بقایای مقدس به عنوان اشیایی که برای تکریم و تعظیم و به عنوان دارنده نیروهای فوق طبیعی استفاده می شدند، پدید آمد. داستان های باور نکردنی از نیروی این بقایای مقدس به جای مانده از قدیسان که باعث معجرات یا جادوها می شد، نه تنها برای شفای مریض، بلکه برای عوض کردن نتیجه یک نبرد بر جای مانده است. این بقایای مقدس به تعویذهایی تبدیل شده بودند و کلیساها تلاش می کردند نمونه های کمیاب و گرانقیمت آن ها را خریداری کنند، به امید اینکه مکانی شوند برای زیارت. مانند هر تلاش اقتصادی دیگری، تقاضا باعث افزایش عرضه شد. داستان هایی از بقایای مقدس معجزه آمیز قدیسان ساخته می شد. به عنوان مثال: «داستان های طلایی» از جاکوبس دُ وُراجین یا «گفته گوهای جادویی» اثر سزار هِیترباک محبوبیت خاصی هم داشتند. گونه های رسماً تجویز شده دیگری از جادوی مسیحی نیز موجود بود. مثلاً شیطان شناسی و فرشته شناسی که در اولین grimoireها که پایه این شیطان شناسی های مسیحی را تشکیل می دهد، جادوگر را ترغیب می کند خود را با روزه گرفتن، عبادت (دعا) و قربانی کردن تقویت کند، تا با استفاده از نام مقدس خدا به زبان های مقدس، بتواند از نیروی الهی برای مجبور کردن شیطان به ظاهر شدن و در خدمت اهداف شهوت آمیز و حرص آلود او بودن، استفاده کند. عجیب نبود که کلیسا این مناسک و اعمال را همگی رد می کرد. در قرن سیزدهم، نجوم (ستاره شناسی)، نام های بزرگی داشت: در انگلستان، برای جوهان دُ ساکربُسکو، در اروپا، گوییدو بُناتی ایتالیایی که اهل فُرلی بود. نوشتار اصلی: تاریخ جادو پیشنهاد می شود با قسمت زیرین ادغام شود. اومانیسم رنسانسی ظهور مجدد hermeticism و دیگر گونه های نو-افلاطونی جادوگری آیینی را به خود دید. از طرف دیگر رنسانس و انقلاب صنعتی ظهور علم گرایی را به شکل جایگزینی شدن شیمی به جای کیمیاگری، رد نظریه بطلمیوسی در مورد جهان و رشد تئوری جرم تجربه کردند. تنش هایی که توسط رفرماسیون پروتستان به وجود آمد، تحولی را در تعقیب و آزار مخالفان فکری بخصوص در آلمان، انگلستان و اسکاتلند پدیدآورد؛ ولی نهایتاً، الهیات جدیدِ پروتستانی، با به زیر سؤال بردن عقیده ها و مناسک دینی که بخواهد برای اهداف زمینی و جادویی به کار رود، دشمنی جدید را برای جادوگری آغاز کرد. علم گرایی نیز بیش از دین، دشمنی خونی تر برای جادوگری محسوب می شد. هم زمان با جادوگری آیینی و مخصوصی که توسط تحصیل کردگان انجام می شد، فعالیت های عامه روزمره کسانی که در سرتاسر اروپا به جادوگری می پرداختند وجود داشت که یکی از این گروه ها مردم حیله گر و نیرنگ باز در بریتانیای کیبر بود. در فعالیت های جادویی شان، از ستاره شناسی، عقاید و رسوم عامه (فولکلور) و گونه های تحریف شده جادوگری مسیحی برای پاسخ به نیازهای مشتریان بهره می گرفتند. آزمایش ها تجربی بارون کارل ریشن باخ با Odic force که متعلق به او بود، تلاش کرد خلاء بین جادوگری و علم را پر کند. دوره های دیگری نیز در حدود اواخر قرن نوزدهم پدید آمدند که علاقه به جادوگری در آن ها رشد کرد، در آن زمان نمادگرایی و دیگر اثرات رومانتی سیسم علاقه جدیدی را به روحانیت جادویی و عجیب و غریب ایجاد کردند. استعمارگری اروپا که غربی ها را با هند و مصر در ارتباط قرار می داد، عقاید جادویی و عجیب دیگری را به اروپای آن زمان معرفی کرد. در نیمه دوم قرن نوزدهم تعداد زیادی مؤسسات جادویی تشکیل شد که شامل Hermetic Order of the Golden Dawn و Theosophical soccienty و به ویژه گونه های دیگری جادوگری در مورد فراماسونری بود. The Golden Dawn اوج قدرت خود را با جذب سرشناسان فرهنگی مانند ویلیام باتلر ییتز، الگونان بلک وود و آرتور میکن به دست آورد. نوشتار اصلی: تاریخ جادو پیشنهاد شده این قسمت با قسمت زیرین ادغام شود. متن پیشنهاد در صفحهٔ ویرایش به این صورت بود: احیاء مجدد علاقه به جادوگری در انگلستان با لغو آخرین قانون جادوگری در سال ۱۹۵۱ از سر گرفته شد. این سرنخی شد برای جرالد گاردنر تا اولین کتاب غیر داستانی (واقعی) خود به نام «جادوگری امروز» را منتشر کند که در آن، او ادعا می کرد وجود یک فرقه (جادوگری) را که به دوران اروپای پیش از مسیحیت بازمی گشت، آشکار کند. او جادوگری و دین را به گونه ای آمیخت که ملت در روشنفکری، مرزهای بین این دو موضوع را تشخیص نمی دادند. دین تازه انتشار یافته گاردنر و بسیاری دیگر، به فضای دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ قدم گذاشتند که در آن زمان ضد فرهنگ هیپی ها نیز علاقه دیگری را به جادوگری، روحانیت و دیگر اعمال خارق العاده طبیعت به وجود آورده بودند. شاخه های مختلف نو-الحادی (بی دینی نو) و دیگر دین های زمینی که از زمان گاردنر تاکنون انتشار یافته اند، طرح ترکیب جادوگری و دین را دنبال می کنند. برخی از فمینیست ها که روند جادوگری مربوط به ضد فرهنگ را دنبال می کردند، یک حرکت مستقل برای پرستش الهه را در پیش گرفتند. این عمل، آن ها را به سنت دین جادویی گاردنری مرتبط ساخت و در عوض تأثیر زیادی بر روی آن سنت نیز از خود بر جای گذاشت. برخی مردم در غرب یا به گونه های مختلف جادوگری عقیده دارند یا آن ها را انجام می دهند. دو نهاد Golden Dawn و آلیستر کرولی و پیروانشان، به احیاء مجدد سنت جادوگری در دنیای انگلیسی زبان قرن بیستم معروفند. جنبش های مشابه دیگری نیز در حدود همین سال ها انجام پذیرفت که عمدتاً در فرانسه و آلمان متمرکز بودند. بیشتر تصدیق می کنند و به عنوان نو-کافرها (نو-مشرکان) تلقی می شوند. سنت های دیرینه بومی جادوگری به عنوان کفر (الحاد) پنداشته می شوند. آلیستر کرولی املای "magick" کلمه جادویی را قبول داشت و آن را به عنوان «علم و هنر ایجاد تغییر که مطابق با اراده باشد» می دانست. منظور او هم اعمال عادی و روزمره ای که توسط اراده انجام می شود هست و هم جادوگری سنتی. در فصل ۱۴ کتاب خود به نام «جادوگری در تئوری و در عمل»، کرولی می گوید: «یک عمل جادویی چیست؟ ممکن است آن را عنوان هر واقعه ای در طبیعت که توسط اراده صورت می گیرد تعریف کنیم. ما نباید پرورش سیب زمینی یا بانکداری را از تعریف خود مستثنی کنیم. بگذارید مثالی بسیار ساده از یک عمل جادویی بزنیم: مردی که بینی اش را پاک می کند.» با وجود اینکه بسیاری از جادوگران، واژه «ملحد (کافر)” را ترجیح می دهند، “نو-الحادی (نوکافری)” را برخی واژه ای دقیق تر برای ارجاع علمی به آن می دانند؛ هر دو از لحاظ فنی واژه های صحیحی هستند، زیرا “نو الحادی» چیزی نیست جز یک شاخه کوچک الحاد و کفر. ویکا نیز یکی از سنت های مشهور در نو الحادی است، که یک دین جادویی همراه با تأثیراتی از Golden Dawn و کرولی است. ویکان ها و دیگر پیروان جادوگری دینی مدرن از جادوگری به طور گسترده ای استفاده می کنند. با این حال، همه آنها، آن تعریفی که کرولی از جادوگری دارد، ندارند و آن را برای مقاصد یکسان نیز به کار می برند. روکبی (۲۰۹–۲۰۰۴:۱۹۳) نشان می دهد که ویکان ها و جادوگران، این واژه را به اشکال بسیار متفاوت تعریف می کنند و آن را برای هدف های گوناگونی به کار می برند. بر خلاف تعدد عقیده ها، او به این نتیجه گیری می رسد که نتیجه کلی این کار بر روی کسی که آن را انجام می دهد، مثبت است. در بعضی کشورها در قرن ۲۱ام گزارش هایی از آزار و کشتار کسانی که به گفته مسوولان «جادوگر» خوانده می شدند، وجود دارد. عربستان سعودی تاکنون چندین تن را به جرم جادوگری اعدام کرده است که واپسین نمونه های آن در ماه دسامبر سال ۲۰۱۱ با اعدام یک زن و در ماه ژوئن سال ۲۰۱۲ با اعدام یک مرد به وقوع پیوست. در ادبیات غنایی:عشق، عنصر اصلی ادبیات غنایی بارها سنگ کیمیایی نامیده شده که ناخالصی ها را با درد و رنج از مس وجود عاشق می زداید و سپس آن را به طلا تبدیل می کند. در ادبیات حماسی: در شاهنامهٔ فردوسی: در ادبیات داستانی:یک دسته از جادو را هم می توان در ادبیات داستانی دید که در آنجا، جادو به عنوان ابزار پلات عمل می کند، منبع شیء مصنوع جادویی و طلب برای به دست آوردن آن. جادو از دیرباز موضوع بسیاری از داستان ها، به ویژه داستان های خیال پردازی بوده است. می توان از کارهای هومر و آپولیوس، جام مقدس، فری کوئین اثر ادموند اسپنسر و نویسندگان جدیدتری مانند J.R.R. Tollcein و مرسدس لاکی و جی.کی. رولینگ نام برد. چنین جادویی هم می تواند توسط عقاید و اعمال واقعی به ذهن نویسنده خطور کند و هم ساخته ذهن خود او باشد. گذشته از این، هنگامی هم که نویسنده از کارها و اعمال واقعی الهام می گیرد، اثر، توان و نقش هایی که جادو ایفا می کند، ساخته ذهن خود او هستند. در چنین داستان هایی همیشه باید یک سیستم که به طور مناسبی رشد یافته است وجود داشته باشد. یک خصوصیت جادوی داستانی این است که توانایی انجام آن ذاتی است و از قدرت بیشتر افراد خارج است. در میانه زمین اثر J.R.R. Tollcein، این نیرو منحصر به غیر-انسان ها بود – حتی آرگورن که دست هایش شفابخش هستند، مقداری خون جن و پری گونه دارد. اما برای بسیاری از نویسندگان، این نیرو برای گروه خاصی از انسان ها است، مانند کتاب های «هری پاتر» اثر جی.کی. رولینگ، کتاب های کاترین کرتز، «رمانهای درینی» یا دنیای «Lord Daray» اثر رندل گارت. این گروه اغلب، یک گروه سری یا تحت تعقیب است. در مقایسه، جادو در زمان های «دیسک ورلد» اثر تری پراچت به گونه ای کاملاً متفاوت استفاده شده است. به عبارتی، جادو نیروی اصلی در اثر Disc است و مانند نیروهای اصلی و عادی از قبیل جاذبه و الکترومغناطیس در دنیای ما عمل می کند. «عرصه جادویی» داستان Disc، به طور کلی، خرق واقعیت است که به یک سیاره صاف اجازه می دهد تا سوار بر پشت یک لاک پشت باشد. بر روی این سیاره مسطح به نام Disc، جادو به بخش های عنصری خود تقسیم می شود، همان طور که انرژی و نیروهای دیگر در فیزیک کوانتوم به همین صورت در می آیند. جادو از واحدهای پایه ای به نام thaum تشکیل شده که این نیز از اجزائی به نام "reson"ها (به معنای «چیزک») تشکیل شده که خود از ۵ «مزه» تشکیل شده اند: بالا، پایین، کنار، جذبه جنسی و نعناع. جادوگران در صحنه این داستان کم هستند و اغلب این توانایی، ذاتی است (به استثنای اینکه، هشت پسر یک هشت پسر باید جادوگر شود، حتی اگر آن پسر، دختر باشد) و به نوعی آموزش نیاز دارد. (باز هم با چند استثناء: رجوع کنید به «Sourcerry»). در این داستان، جادوگران باید، آنطور که انسان ها روی زمین از سلاح های هسته ای استفاده می کنند، از جادوی خود استفاده کنند؛ اگر این نیرو را داشته باشی عیبی ندارد، اما اگر در حال استفاده از آن تو را ببینند، آن موقع است که به دردسر می افتی. اثرات جانبی دیگر جادوی Discworld عبارتند از: اضافه بر این، برای جادوی داستانی اصلاً غیرممکن نیست که از صفحات و مطالب خیالی به انجام عملی جادوگری بپردازد؛ سرنوشت «Necronomicon» هم که توسط اچ. پی. لاوکرافت به عنوان داستان خلق شده بود، چنین بود. او Necronomicon را آنچنان خوب توصیف کرد که نویسنده های مدرن زیادی کوشیده اند آن را به عنوان یک کتاب جادو تولید کنند. در پلاتهای داستانهای عملی تخیلی (بخصوص از نوع «سخت» آن)، در حالی که سعی می شود از جادو استفاده نشود، اغلب واقعیات خارق العاده ای نشان داده می شوند که پایه علمی ندارند و توضیحی هم برایشان داده نمی شود. در این موارد، خواننده باید ”قانون سوم” آرتورسی-کلارک را به خاطر آورد که: “هر فناوری بسیار پیشرفته ای غیرقابل تمیز و تشخیص از جادو است. ” عنصر جادو، جادو (بازی) به تصویر کشیده می شود، که در آن جادو خاصیتی است که در شرایط خاصی قابل دسترسی برای بازیگران است. جادوگران و جادوگری محصول عمده ادبیات داستانی ووشیا چین است که در بسیاری از فیلمهای هنرهای رزمی وجود دارد.
[ { "answer1": "در داستان ها، جادوگران می توانند افراد را طلسم کنند، جادوهای دیگر را خنثی کنند و در شکل و ظاهر افراد و اجسام تغییر به وجود بیاورند. در تخیلات داستان سرایان، جادوگران معمولاً این کارها را با خواندن ورد، کمک گرفتن از نیروهای فراطبیعی، استفاده از ترکیبی از اجسام، یا تهیه آش هایی مرموز انجام می دهند.", "answer2": "دو نهاد Golden Dawn و آلیستر کرولی و پیروانشان، به احیاء مجدد سنت جادوگری در دنیای انگلیسی زبان قرن بیستم معروفند.", "distance": 13620, "question": "در داستان ها جادوگران چگونه کارهای خارق العاده انجام می دهند و در قرن بیستم چه کسانی به احیای سنت جادوگری معروف بودند؟" }, { "answer1": "واژهٔ «جادو» در زبان پهلوی jâdug بوده است. لیکن در پهلوی و نوشته های کلاسیک فارسی از جمله شاهنامه کلمهٔ «جادو» به معنی شخص جادوگر است.", "answer2": "یک دسته از جادو را هم می توان در ادبیات داستانی دید که در آنجا، جادو به عنوان ابزار پلات عمل می کند، منبع شیء مصنوع جادویی و طلب برای به دست آوردن آن.", "distance": 14982, "question": "معنای کلمه جادو در زبان پهلوی چیست و در ادبیات داستانی معمولا چگونه از جادو استفاده می شود؟" }, { "answer1": "در دوران پیش از مدرن در اروپای مسیحی باور بر این بود که جادوگران با شیطان در تماس هستند و از نیروی وی برای آسیب رساندن به مردم و اموالشان استفاده می کنند.", "answer2": "ویکا نیز یکی از سنت های مشهور در نو الحادی است، که یک دین جادویی همراه با تأثیراتی از Golden Dawn و کرولی است.", "distance": 14388, "question": "در دوران پیش از مدرن در اروپای مسیحی چه باوری درباره جادوگران وجود داشت و ویکا چیست؟" }, { "answer1": "کیمیا، سیمیا، لیمیا، هیمیا و ریمیا را علوم یا فنون پنج گانهٔ مخفی می خوانند.", "answer2": "در شاهنامهٔ فردوسی:", "distance": 13243, "question": "در اسلام ترفندهای خیالی چگونه دسته بندی شده اند و در ادبیات حماسی مانند شاهنامه فردوسی جادو چگونه به تصویر کشیده شده است؟" } ]
[ { "answer1": "دین اسلام به جادوگری باور دارد. بنا به گفته قرآن در سوره بقره جادوگری توسط شیاطین از زمان سلیمان رواج یافت چنان که شیاطین برای اختلاف و جدایی انداختن و بروز انواع فتنه ها به مردم جادو را آموزش می دادند که خداوند دو ملک به نام های هاروت و ماروت را مأمور ساخت تا راه مقابله با جادو را به مردم یاد دهند", "answer2": "کسانی که به وجود جادو عقیده دارند، اثر بخشی آن را به چند علّت می خوانند: یک بررسی که بر اساس نوشته های معتقدان به جادو در غرب انجام شد، نشان می دهد که پیروان آن عقیده دارند که جادو بر اساس یک یا چندی از اصول زیر کار می کند:", "question": "در دین اسلام چه اعتقادی در مورد جادو وجود دارد و به چه دلیلی بعضی از افراد معتقد به جادو آن را اثربخش می دانند؟" } ]
gemini-2.0-flash-exp
467
: عملیات پنجه عقاب عملیات پنجه عقاب در ایران معروف به عملیات طبس؛ نام عملیاتی نظامی بود که توسط نیروی دلتا ارتش ایالات متحده در ۵ اردیبهشت ۱۳۵۹ برای آزادسازی آمریکایی های گروگان گرفته شده در سفارت ایالات متحده در تهران انجام شد. این عملیات نخستین تجربهٔ عملیاتی نیروی دلتا بود. در پی ناکامی دولت ایالات متحده آمریکا در اعمال فشار سیاسی و اقتصادی برای آزادی گروگان های آمریکایی در تهران که توسط گروهی به نام دانشجویان پیرو خط امام گروگان گرفته شده بودند، جیمی کارتر، رئیس جمهور وقت ایالات متحده، دستور انجام عملیات آزادسازی را صادر کرد. طی این عملیات ۶ هواپیما و ۸ بالگرد آمریکایی برای آزادی ۵۳ گروگان در تهران وارد حریم هوایی ایران می شوند، در حین این عملیات ۳ بالگرد دچار نقص فنی شده و در نهایت عملیات با کشته شدن ۸ نفر بعلت وقوع طوفان شن در منطقه طبس و برخورد یک هواپیمای سی-۱۳۰ و یک بالگرد سی اچ-۵۳ با یکدیگر کشته می شوند و ۵ بالگرد هم روی زمین باقی می ماند و بقیه نیروها با ۵ هواپیما خود را به ناو هواپیمابر نیمیتز می رسانند و عملیات به طور کامل شکست می خورد. در ایران پس از شکست عملیات نیروهای آمریکایی، گروگان های آمریکایی به مکان ها مختلفی برده شدند تا امکان انجام عملیات هایی از این دست در آینده دشوارتر شود. تنها چند روز بعد از عملیات پنجه عقاب، نیروی هوایی ایران تجهیزات به جا مانده آمریکایی را مورد هدف قرار داد که در طی آن فرمانده وقت سپاه یزد که در محل حضور داشت کشته شد. این حوادث باعث افزایش سوء ظن به فرماندهان نیروهای هوایی و ستاد ارتش شد و هر دو در کمتر از دو ماه بعد از سمت های خود برکنار شدند. در ایالات متحده جیمی کارتر به دنبال شکست در حل بحران گروگان گیری، در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۹۸۰ از رقیب خود رونالد ریگان شکست خورد. سرانجام گروگان های آمریکایی تنها دقایقی بعد از سوگند ریاست جمهوری ریگان آزاد شدند. فرماندهی مشترک عملیات بر عهده سپهبد جیمز بی. واوت بود که به وادی قنا در مصر فرستاده شد و مستقیم به رییس جمهور ایالات متحده گزارش می داد. سرهنگ جیمز اچ. کایل از نیروی هوایی برای حمل و نقل هوایی و سرهنگ چارلز آلوین بکویت از دلتا فورس برای نیرو های زمینی به ژنرال واوت گزارش می داند. گروهی شبه نظامی متعلق به مرکز فعالیت های ویژهٔ سازمان سی آی اِی توسط افسر ارتش ریچارد جی. میدو در تهران هدایت می شد، دو مأموریت داشت: کسب اطلاعات درباره گروگان ها و محوطه سفارت و انتقال نیروهای دلتا از نزدیکی شهر گرمسار (صحرای ۲) به محوطه ای نزدیک به سفارت ایالات متحده در تهران. در واقع مهم ترین اطلاعات از طریق آشپز سفارت که توسط دانشجویان آزاد شده بود بدست آمد. اطلاعات او نشان داد که گروگان ها همگی در محوطه سفارت نگهداری می شوند. در روز ۳۱ مارس، سه هفته قبل از عملیات، یک تیم کنترل نبرد نیروی هوایی آمریکا، به فرماندهی سرگرد جان تی کری جونیور، توسط یک توئن اوتر (یک نوع هواپیمای دو ملخهٔ کوچک) به منطقهٔ شروع عملیات در نزدیکی طبس در استان خراسان (امروزه بخشی از استان خراسان جنوبی است) می روند. آن ها نام این منطقه را «صحرای ۱» می گذارند. آن ها به همراهی جیم راین و کلاود باد مک بروم به صورت مخفیانه برای ارزیابی محلِ فرودِ هواپیماهای سی-۱۳۰ رفته بودند. کری توانست با موفقیت به ارزیابی زمین برای باند فرود بپردازد و روشنایی مادون قرمز کنترل از راه دور را برای تشخیص باند فرود نصب نماید. او همچنین از زمین فرود نمونه برداری کرد تا استقامت زمین کویر را برای فرود هواپیماها ارزیابی کند. سایروس ونس، وزیر خارجه وقت آمریکا، مخالف این عملیات نظامی بود که توسط زبیگنیف برژینسکی، مشاور امنیت ملی آمریکا ارایه شده بود. سایروس ونس، که در آن هنگام بیمار بود از ۱۰ آوریل برای تعطیلاتی طولانی به فلوریدا رفته بود. در روز جمعه برژینسکی، مشاور امنیت ملی، جلسهٔ تازه ای را برای بررسی عملیات نجات آغاز نمود. وارن کریستوفر، معاون وزیر، بدون اطلاع سایروس ونس در جلسه شرکت نموده بود. بعدها سایروس ونس با «شیطان» خواندن برژیسنکی از سمت وزیر خارجه استعفا داد. برژینسکی می گوید: روز اول آوریل (۱۳ فروردین) جیمی کارتر از من خواستار تشکیل جلسهٔ اضطراری شورای امنیت ملی شد و گفت که به نظر وی زمان اقدام فرا رسیده است. کارتر جلسه یاد شده را با این سخنان آغاز کرد: به نظرم امکان خلاصی گروگان ها بسیار بعید به نظر می رسد و ما بایستی حاکمیت خود را اعمال کنیم و حالا وقت آن است که عمل مناسب انجام پذیرد و جدول زمانی آن هم تهیه شود؛ و ادامه داد: «ما باید برای آزادی گروگان ها وارد عمل شویم و عملیات در اولین فرصت ممکن باید آغاز شود.» عملیات شامل طرحی پیچیده بود و در دو شب اجرا می شد. در شب اول، قرار بود هواپیما ها از ۱۰۰ کیلومتری غرب چابهار وارد حریم هوایی ایران شده و از مسیر دشت لوت به منطقهٔ «صحرای ۱» () بروند. «صحرای ۱» نامی بود که آمریکایی ها برای نقطهٔ فرود هواپیماهایشان در ۶۰ کیلومتر جنوب غربی شهر طبس انتخاب کرده بودند. آن ها باید در ابتدا «صحرای ۱» را امن می کردند و سپس نزدیک به ۶۰۰۰ گالون سوخت هواپیما که توسط هواپیماهای هرکولس سی-۱۳۰ نیروی هوایی ایالات متحده آمریکا به محل حمل آورده می شد را در آنجا نگه داری کنند. سه هواپیمای لاکهید ئی سی-۱۳۰ (با رمز: رپابلیک ۴، ۵ و ۶) مسولیت حمل تجهیزات عملیات را به محل «صحرای ۱» برعهده داشتند. همچنین سه هواپیمای لاکهید ام سی-۱۳۰ (با رمز: دراگن ۱، ۲ و ۳) مسولیت حمل نیرو های دلتا را به این منطقه داشتند. همچنین هشت فروند هلیکوپتر سی اج-۵۳ متعلق به نیروی دریایی آمریکا، بر روی ناو هواپیمابر نیمیتز آماده شده بودند تا در عملیات نهایی نجات شرکت کنند. اما به خدمهٔ ناو هواپیمابر نیمیتز علت وجود این ۸ هلیکوپتر توضیح داده نشده بود. قرار بود هلی کوپترها تا منطقهٔ «صحرای ۱» بروند و پس از سوخت گیری، نیروهای دلتا را ۲۶۰ مایل دیگر تا نقطه «صحرای ۲» ()، در ۵۲ مایلی تهران با خود حمل کنند. (۱۰ کیلومتری غرب گرمسار) از آنجایی که نیروها در نزدیکی صبح به «صحرای ۲» می رسیدند، آن ها می بایست خود و هلی کوپترها را در طول روز در نقطهٔ «صحرای ۲» مخفی می کردند. عملیات نجات برای شب دوم برنامه ریزی شده بود. ابتدا عوامل شبه نظامی وابسته به سازمان سی آی ای آمریکا که از قبل در داخل تهران بودند، کامیون هایی را به «صحرای ۲» می بردند و به همراه نیرو های دلتا به تهران می رفتند. همزمان باقی نیروهای سی آی ای، جریان برق منطقه را قطع می کردند تا روند هر گونه تلاش نیرو های نظامی ایران برای پاسخ به عملیات را کند کنند. همزمان قرار بود یک فروند هواپیمای لاکهید ای سی-۱۳۰ بر فراز تهران پرواز کند تا در صورت نیاز، بتواند پشتیبانی هوایی آتش باری داشته باشد. تکاوران ارتش آمریکا، پایگاه شکاری منظریه (در ۲۰ کیلومتری شمال قم) را () به اشغال خود در می آورند تا چند فروند هواپیمای سی-۱۴۱ استارلیفتر در آن فرود بیایند. در همین حین نیروهای دلتا به سفارت آمریکا در تهران یورش برده و محافظان را از بین می برند. سپس نیروها به همراه گروگان ها چند صد متر پیاده روی می کنند تا به ورزشگاه امجدیه برسند. آنجا هلیکوپترها منتظرند تا گروگان ها و نیروها را به پایگاه شکاری منظریه که قبلا توسط دیگر تکاوران تسخیر شده است منتقل کنند و با هواپیما سی-۱۴۱ استارلیفتر همه افراد را به کشور ثالث دوست برسانند. حفاظت از عملیات بر عهده بازوی هشتم ناو هواپیمابر نیمیتز و ناو چهاردهم ناو هواپیمابر کورال سی بود. هواپیماهای جنگندهٔ ال تی وی ای-۷ کرسر ۲ و اف-۴ آماده بودند تا در صورت بروز درگیری هوایی با نیروی هوایی ارتش ایران به کمک بروند. برای تشخیص هواپیما های نیروی دریایی ایالات متحده از هواپیما های نیروی هوایی ایران، نوار قرمز، زرد و یا نارنجی بر روی بال راست هواپیماهای امریکایی رنگ آمیزی شده بود تا از هواپیما های ایرانی اف-۴ و اف-۱۴ که پیش از انقلاب ۵۷ از آمریکا خریداری شده بودند، قابل تشخیص باشند. عملیات پس از غروب آفتاب در ۲۴ آوریل ۱۹۸۰ آغاز شد و پس از مدت کوتاهی با شکست کامل روبه رو شد. در عمل تنها بخشی از عملیات که موفقیت آمیز به پایان رسید، مربوط به انتقال تجهیزات، تیم نجات و سوخت توسط هواپیمای سی-۱۳۰ به منطقهٔ «صحرای ۱» (۶۰ کیلومتری جنوب غربی طبس) بود. تیم عملیات شامل ۹۳ سرباز نیروی دلتا برای حمله به سفارت، ۱۳ نفر نیروهای ویژه از دسته تیپ آ برلین برای حمله به وزارت امور خارجه، ۱۲ تکاور ارتش آمریکا برای ایجاد راهبندان و ۱۵ آمریکایی مسلط به زبان فارسی که بیشترشان باید کامیون های حامل سربازان را از «صحرای ۲» به سمت تهران می بردند. عملیات انتقال از جزیره مصیره در عمان آغاز و به نقطه «صحرای ۱» انجام شد. یکی از هواپیماهای سی-۱۳۰ با نام رمز «دراگون ۱» در ساعت ۲۲:۴۵ به وقت ایران پس از فعال شدن روشنایی های زمینی ای که قبلا در منطقه کار گذاشته بودند، در «صحرای ۱» به زمین نشست. فرود در تاریکی کامل شب انجام می شد و خلبانان فقط به کمک روشنایی مادون قرمزی که توسط تیم کنترل نبرد نیروی هوایی آمریکا، سه هفته قبل در محل نصب شده بود، فرود آمدند نور مادون قرمز فقط با عینک دید در شب قابل رویت بود. هواپیمای «دراگون ۱» که بسیار سنگین بود، مجبور شد قبل از فرود چهار بار در منطقه دور بزند تا از عدم وجود موانع در سر راه مطمئن شود و وضعیت خود را با باند فرود تنظیم کند. باند فرود در اصل یک جادهٔ خاکی ماشین رو بود که گاهی مسافر از آن رد می شد. با این حال به هنگام فرود، بال «دراگون ۱» به شدت آسیب دید، هر چند قابلیت پرواز خود را از دست نداد. پس از فرود، تیم کنترل مبارزه پرواز هوایی آمریکا که از راه دور به فرماندهی سرگرد جان تی کری جونیور هدایت می شد، از هواپیما پیاده شدند. سربازان تیم کنترل مبارزه پرواز هوایی آمریکا یک باند فرود موازی به همراه سامانه ناوبری هوایی تاکتیکی را در شمال جادهٔ خاکی، برای راهنمایی فرود هلیکوپترها نصب کردند. سپس دومین و سومین هواپیماهای سی-۱۳۰ به زمین نشستند و باقی نیروهای دلتا پیاده شدند. در ساعت ۲۳:۱۵ هواپیماهای «دراگون ۱ و ۲» از زمین برخواستند به پایگاه ها خود برگشتند تا ۳ هواپیمای ئی سی-۱۳۰ و ۸ هلیکوپتر آر اچ-۵۳ در «صحرای ۱» به زمین بنشینند. اما کمی بعد از پیاده شدن اولین گروه در «صحرای ۱»، کامیونی تانکردار که ظاهرا در حال قاچاق سوخت بود، به محل نیروهای آمریکایی رسید. نیروهای آمریکایی نیز به سمت کامیون شلیک کردند. مسافر کامیون کشته شد ولی راننده کامیون موفق به فرار با کامیون دیگری شد. با تصور اینکه راننده کامیون در حال قاچاق سوخت بود، فرار او مخاطره ای برای عملیات ارزیابی نشد. کامیون در حال سوختن باعث روشنایی زمین کویر تا کیلومترها دورتر شد. البته همین روشنایی نقطه مبدایی را برای خلبان های هلیکوپترها فراهم آورد. همزمان یک اتوبوس مسافربری با ۴۳ مسافر که در حال عبور از جاده ای بود که از آن به عنوان باند فرود استفاده می شد به زور متوقف شد و مسافران آن در هواپیمای «دراگون ۳» بازداشت شدند. هلیکوپترهای آراچ-۵۳ (با نام های رمز بلوبیرد ۱ تا ۸) در حال پیوستن به هواپیماهای دراگون و ریپابلیک بودند. در بین راه، خلبان هلیکوپتر «بلوبیرد ۶» متوجهٔ ترک خوردگی تیغهٔ ملخ های هلی کوپترش شد. بلوبیرد ۶ فرود آمد و سرنشینان خودش را پیاده کرد و عملیات را ترک کرد. بنابراین سرنشینان بلوبیرد ۶ سوار بلوبیرد ۸ شدند. ۷ هلی کوپتر باقی مانده در ادامه مسیر به یک طوفان شن (هبوب) برخورد کردند که از قبل پیش بینی نشده بود. «بلوبیرد ۵» پس از آنکه نشانگرهای پروازش به خاطر طوفان شن مختل شدند، ماموریت را ترک کرد و به ناو هواپیمابر نیمیتز بازگشت. ۶ هلی کوپتر باقی مانده با ۵۰ تا ۹۰ دقیقه تاخیر به منطقهٔ «صحرای ۱» رسیدند. هلیکوپتر «بلوبیرد ۲» نیز آخر از همه در ساعت ۱ بامداد به محل رسید؛ در حالیکه سیستم هیدرولیکی دومش از کار افتاده بود و مجبور به کار تنها با یک سیستم هیدرولیکی بود و عملا امکان شرکت در ماموریت را از دست داده بود. در حالیکه تنها ۵ هلیکوپتر برای انتقال نفرات و تجهیزات به «صحرای ۲» باقی مانده بود، بسیاری از فرماندهان به بن بست رسیدن عملیات را بررسی می کردند. خلبان هلیکوپتر بلوبیرد ۲ به دلیل مشکل در سیستم هیدرولیکش از پرواز امتناع می کرد در طرف مقابل سرهنگ چارلز آلوین بک ویت حاضر به کاهش نفرات تیم عملیاتی نبود. سرهنگ بک ویت قبل از عملیات تعداد هلیکوپترها را بیشتر انتخاب کرده بود، مخصوصا به خاطر آن که این هلیکوپترها به روشن نشدن پس از خاموش ماندن طولانی شهرت داشتند و قرار بود نزدیک به یک روز در نقطه «صحرای ۲» خاموش بمانند. در این زمان سرهنگ جیمز اچ. کایل، از نیروی هوایی، به سپهبد جیمز بی. واوت، فرماندهٔ عملیات توصیه کرد تا عملیات متوقف شود. این توصیه از طریق بیسیم ماهواره ای به ریاست جمهوری آمریکا منتقل شد. جیمی کارتر نیز پس از دو ساعت ونیم، دستور ابطال عملیات را ابلاغ کرد. محاسبه سوخت مصرفی هواپیماها نشان می داد که ۹۰ دقیقه کار در جای هواپیما ها میزان سوخت هواپیماها را به آستانه بحرانی رسانیده بود. کایل فرمان داد تا ۱۰۰۰ گالن (۳۸۰۰ لیتر) سوخت از مخزن سوخت اضافی به مخزن سوخت اصلی هواپیماها منتقل شود، اما رپابلیک ۴ تمام سوخت مخزن را برای تامین سوخت سه هلی کوپتر مصرف کرده بود و سوخت بیشتری در مخزن اضافی نداشت. بنابراین رپابلیک ۴ که بخشی از نیروهای دلتا را در خود داشت باید هر چه سریعتر پرواز خود را آغاز می نمود تا سوخت لازم برای رسیدن به مقصد را داشته باشد. همچنین هلی کوپتر بلوبیرد ۴ سوخت بیشتری نیاز داشت و می بایست به سوی دیگر جاده جابجا می شد. برای انجام این کار بلوبیرد ۳ می بایست از پشت ای سی۱۳۰ جابجا می شد. هلی کوپتر نمی توانست با تاکسی روی زمین جابجا شود و بجای آن با هاور تاکسی (پرواز در ارتفاع بسیار پایین) این کار را انجام می داد. کنترلر نیروی هوایی که هلیکوپتر را هدایت می کرد برای دوری از شن و خاکی که از کار هلیکوپتر به او می خورد خود را به عقب کشانید. خلبان هلی کوپتر که تنها کنترلر را به عنوان نقطه مرجع داشت تصور کرد که به عقب رانده شده و برای تصحیح موقعیت خود، استیکر را به جلو راند که در نتیجه آن پره هلی کوپتر به استبیلایزر عمودی ایی سی ۱۳۰ برخورد کرد و شفت اصلی موتور آن به ریشه بال هواپیما برخورد نمود. بدنبال انفجار و آتش سوزی حاصل از تصادف هلیکوپتر و هواپیما هشت تن از نفرات: پنج نفر از چهارده خدمه داخل ای سی ۱۳۰ و سه نفر از پنج تفنگدار دریایی داخل آراچ دی۵۳ جان خود را از دست می دهند. از نفرات داخل هلیکوپتر تنها خلبان و کمک خلبان که هر دو به سختی سوخته بودند زنده ماندند. در پی آشفتگی تخلیه، خدمه هلیکوپترها سوار ایی سی ۱۳۰ شدند و تلاش شد تا مدارک محرمانه عملیات بازیابی شده و هلی کوپترها از بین برده شوند. با این حال پنج هلی کودتر آراچ۵۳ در کویر ۱ باقی ماندند که از جمله آن ها بلوبیرد ۲ و ۸ می باشند که هم اکنون در نیروی دریایی ایران به کار گرفته شده اند. ای سی۱۳۰ها باقی نفرات را با خود به پایگاه هوایی مصیره حمل کردند و از آنجا دو فروند سی۱۴۱ از پایگاه ودی ابوشهید نفرات را ودی قنا بردند. تیم سی آی ای در ایران بدون آنکه از افشای هویتشان آگاهی داشته باشند ایران را ترک کردند. کاخ سفید در ساعت ۱ بامداد روز بعد به وقت محلی شکست عملیات نجات را اعلام نمود. نفرات گروگان گرفته شده متعاقب این عملیات در مناطق مختلف ایران توزیع شدند تا تلاش برای عملیات نجات احتمالی دیگر را سخت تر کند. در تجسس ارتش ایران پیکر نه امریکایی و یک شهروند ایرانی یافته شد. ۴۴ مسافر شهروند ایرانی دستگیر شده به عنوان شاهد عینی ماجرا بودند. هشت آمریکایی در جریان این عملیات جان خود را از دست دادند. یادبودی برای گرامیداشت یاد آنها در آرامستان ملی آرلینگتون برپا شده است. در ۲۵ آوریل ۱۹۸۰، سرلشکر رابرت ام. باند پیغام رییس جمهور امریکا جیمی کارتر را در مراسم یادبود کشته شده گان قرائت کرد. پیکر کشته شده گان امریکایی به ایالات متحده بازگردانده شد و در نقاط مختلف این کشور به خاک سپرده شدند. فرمانده بازنشسته نیروی دریایی دریاسالار جیمز ال هالوی سوم بررسی رسمی دلایل شکست عملیات را از طرف فرماندهی مشترک نیروهای نظامی آمریکا بر عهده گرفت. بیشتر گزارش هالوی بر عیب های برنامه ریزی عملیات، کنترل و فرماندهی و هماهنگی عملیاتی بین رسته های مختلف تمرکز داشت. این گزارش راهگشایی برای وزارت دفاع آمریکا و قانون گلدواتر-نیکولز در سال ۱۹۸۶ بود. شکست سرویس های مختلف در کار هماهنگ با همدیگر تشکیل منجر به یک سازمان چندین رشته ای شد. ستاد فرماندهی عملیات ویژه ایالات متحده آمریکا در ۱۶ آوریل ۱۹۸۷ تشکیل شد. هم اکنون تمام رسته های نیرویهای آمریکا هر کدام دارای نیروهای ویژه تحت کنترل کلی ستاد فرماندهی عملیات ویژه ایالات متحده آمریکا می باشند. کمبود خلبانان آموزش دیده که قابلیت پرواز ارتفاع پایین شبانه را برای عملیات ها مدرن داشته باشند منجر به تشکیل هنگ هوابرد عملیات های ویژه ۱۶۰ام شد. علاوه بر آن وزارت دفاع آمریکا هم اکنون بسیاری از خلبانان هلی کوپتر خود را برای عملیات های نفوذ در ارتفاع پایین شبانه و استفاده از چشم بند دید در شب آموزش می دهد. مدت کوتاهی پس از شکست عملیات پنجه عقاب، مجوز برنامه ریزی برای عملیات دوم نجات گروگان ها تحت عنوان "پروژه هانی بدجر" آغاز شد. بدنبال آن برنامه و تمرینات عملیات آغاز شد، با این حال تعداد هواپیماها و نفرات لازم برای این عملیات به سرعت به استعداد یک گردان افزایش یافت. اصل عملیات با نام کردیبل اسپورت طراحی شد ولی هیچ گاه به اجرا در نیامد. طرح این عملیات شامل اصلاحاتی بر روی هواپیماهای سی ۱۳۰ بود تا مشابه هواپیماهای عمود پرواز عمل کنند تا بتوانند در ورزشگاه امجدیه فرود آمده و از آنجا دوباره برخیزند. با وجود موفقیت هایی در تمرینات اولیه، طرح و تمرین این عملیات شکست خورد. دوران ریاست جمهوری کارتر بدون موفقیت او در آزادسازی گروگان ها تا آخرین لحظه حضور وی در کاخ سفید پایان در ۲۰ ژانویه ۱۹۸۱ یافت. دقایقی پس از پایان ریاست جمهوری کارتر ۵۲ گروگان در تهران آزاد شدند و بحران ۴۴۴ روزه گروگان گیری خاتمه یافت. در روز بعد از شکست عملیات آمریکایی های رهبر وقت ایران، سید روح اله خمینی، با محکوم کردن جیمی کارتر طی سخنانی بعد از این حادثه مدعی شد خدا با فرستادن شن ها از ایران حفاظت کرده است. او در پیامی در تاریخ ۵ اردیبهشت ماه ۱۳۵۹ گفت: رهبر ایران همچنین در روز ۷ اردیبهشت ۱۳۵۹ طی حکمی ابوالحسن بنی صدر رئیس جمهور ایران را مسئول رسیدگی به جرایم آمریکا در حمله به ایران نمود. پس از شکست عملیات نیروهای آمریکایی و به جا گذاشتن تجهیزاتشان، نیروهای ایرانی از این واقعه خبردار شدند. محمد منتظرالقائم، فرماندهٔ وقت سپاه پاسداران یزد، به محل واقعه می رود. همزمان بدون اطلاع از حضور نفرات سپاه هواپیما های نظامی نیروی هوایی ایران در دو نوبت به گشت هوایی بر فراز منطقه می پردازند. در گشت هوایی اول دو جنگندهٔ اف-۱۴ بر فراز تجهیزات باقی مانده آمریکایی به پرواز درآمدند. در پرواز این دو جنگنده کنترل رادار از آن ها خواست تا به تجهیزات شلیک کنند که این دستور با مخالفت بنی صدر، فرمانده کل قوا و رییس جمهوری وقت، که همزمان بصورت بی سیم با در تماس با جنگنده ها بود روبرو شد. با این حال با رایزنی های فرمانده نیروی هوایی با بنی صدر در روز بعد دو جنگندهٔ اف-۴ نیروی هوایی ایران را به منطقه اعزام شدند. هواپیماهای اف ۴ نیروی هوایی ارتش ایران با تصور اینکه هلی کوپتر های امریکایی قصد پرواز دارند، به سمت تجهیزات آمریکایی به جا مانده شلیک می کنند، که در این حادثه، محمد منتظرالقائم کشته می شود. شلیک به تجهیزات باقی مانده امریکایی و کشته شدن فرمانده وقت سپاه یزد منجر به اتهاماتی از سوی سپاه و برخی از مسولان حکومتی بر ارتش و ابوالحسن بنی صدر، رئیس جمهور وقت ایران، مبنی بر تبانی آن ها برای نابود کردن «اسناد محرمانه» آمریکایی ها در مورد عملیات طبس، به «بمباران» هلیکوپترهای به جا مانده در محل عملیات پرداخته اند. بنی صدر بعدها در واکنش به این اتهام نوشته «هیچ حکومتی به کماندوهای مأمور عملیات، اسناد نمی سپرد که با خود به محل مأموریت ببرند». این ادعا چهار دهه پس از واقعهٔ طبس، بارها از طریق منابع مختلف منتشر شده، بدون اینکه در مراجع رسمی اثبات شده باشد یا فرصتی برای طرح روایت های متقابل از رسانه های رسمی فراهم شود. پس از یک ماه از عملیات طبس، سرلشکر امیربهمن باقری، فرمانده وقت نیروی هوایی ارتش از سمت خود استعفا داد. سرلشکر محمدهادی شادمهر، رئیس ستاد مشترک ارتش نیز به حکم ابولحسن بنی صدر، رئیس جمهور وقت، برکنار شد. به دنبال اطلاع مقام های ایرانی از بر جا ماندن تعدادی هلیکوپتر آمریکایی بر روی زمین در حوالی طبس، نیروی هوایی ایران در دو نوبت مجزا، یک بار دو جنگندهٔ اف-۱۴ و سپس دو جنگندهٔ اف-۴ را به منطقه اعزام می کند. در نوبت اول دو جنگندهٔ اف-۱۴ اعزام می شوند. شهرام رستمی، یکی از خلبانان اف-۱۴ بود. او از برج مراقبت تهران دستور می گیرد که هلیکوپترها را با تیربار بزند. شهرام رستمی در پاسخ به برج مراقبت می گوید که اف-۱۴ (که برای حمله به هدف های زمینی طراحش نشده) امکان این کار را ندارد، ولی برج بر مبنای دستوری که از ستاد ارتش آمده بوده دستور خود را تکرار می کند. به گفته آقای رستمی، اما به فاصله کمی از صدور دستور برج رادار، ابوالحسن بنی صدر که با یک هواپیمای فالکون در آسمان طبس بوده فرمان می دهد که «منطقه را نزنید». شهرام رستمی در مصاحبه ای با حسین دهباشی در برنامه اینترنتی "خشت خام" که در ۲۴ مهر ۹۶ پخش شد، دربارهٔ این اتفاق می گوید: فریدون علی مازندرانی خلبان دومین جنگندهٔ اف -۱۴ اعزامی نیز هنگامی که در آسمان طبس بوده از رادار تهران به او ابلاغ می شود که هلیکوپترها را منهدم کند و او توضیح می دهد اف-۱۴ «فاقد هرگونه بمب، راکت یا موشک هوا به زمین» است و نمی تواند با مسلسل چنین کاری انجام دهد. علی مازندرانی می گوید: ابوالحسن بنی صدر، رئیس جمهور وقت، در کتاب خاطرات خود با عنوان "درس تجربه" می نویسد: بنابراین در نوبت دوم، دو جنگندهٔ اف-۴ (که توانایی شلیک به اهداف بر روی زمین را دارند) به منطقه اعزام می شوند. وقتی خلبان ها به محل می رسند، می بینند که پره های یکی از هلیکوپترها حرکت می کند. خلبان که تصور می کنند هلیکوپترها قصد پرواز دارند، همین تصور را به مرکز مخابره می کنند و درنتیجه، بنی صدر دستور شلیک به هلیکوپترها را می دهد. دو روایت برای علت حرکت پرهٔ هلیکوپترها وجود دارد. در یکی از این روایت ها که توسط شاپور آذربرزین نقل می شود، نیروهای سپاه منطقه که بدون اطلاع نیروی هوایی در محل حضور داشتند، به تجهیزات داخل هلیکوپترها دست می زنند که باعث «آزاد شدن قفل ملخ ها» و حرکت ملخ هلیکوپترها می شود. در روایت دوم اما، یک خلبان سابق ایرانی که با افراد مرتبط با ماجرای طبس نزدیک بوده، دلیل آن را نه «آزاد شدن قفل» آنها از سوی نیروهای سپاه، که شدت باد در منطقه می داند. امیربهمن باقری، فرماندهٔ وقت نیروی هوایی ارتش، دو روز پس از واقعه طبس، در گفتگو با شماره ۷ اردیبهشت ۱۳۵۹ روزنامهٔ کیهان، روایت خود را از دلیل منهدم شدن هلیکوپترها -در حالی که قرار بر «آسیب رساندن» به آنها برای جلوگیری از پرواز احتمالی شان بوده- چنین توضیح می دهد: شاپور آذربرزین، از قول امیربهمن باقری می گوید که ابوالحسن بنی صدر دستور زدن هلیکوپترها را بدون در نظر گرفتن «روش جاری» در ارتش صادر کرده و خود سرلشکر باقری به خاطر شلیک به هلیکوپترها از نیروهایش بازخواست کرده است: «پس از رسیدن به تهران از افسر نگهبان مرکز فرماندهی سؤال کردم با چه مجوزی هلی کوپترها را به آتش کشیدید، پاسخ داد به امر رئیس جمهور».
[ { "answer1": "برای آزادسازی آمریکایی های گروگان گرفته شده در سفارت ایالات متحده در تهران", "answer2": "جیمی کارتر، رئیس جمهور وقت ایالات متحده، دستور انجام عملیات آزادسازی را صادر کرد.", "distance": 311, "question": "عملیات پنجه عقاب با هدف چه چیزی انجام شد و چه کسی دستور آن را صادر کرد؟" }, { "answer1": "در حین این عملیات ۳ بالگرد دچار نقص فنی شده و در نهایت عملیات با کشته شدن ۸ نفر بعلت وقوع طوفان شن در منطقه طبس و برخورد یک هواپیمای سی-۱۳۰ و یک بالگرد سی اچ-۵۳ با یکدیگر کشته می شوند و ۵ بالگرد هم روی زمین باقی می ماند و بقیه نیروها با ۵ هواپیما خود را به ناو هواپیمابر نیمیتز می رسانند و عملیات به طور کامل شکست می خورد.", "answer2": "در ایالات متحده جیمی کارتر به دنبال شکست در حل بحران گروگان گیری، در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۹۸۰ از رقیب خود رونالد ریگان شکست خورد.", "distance": 774, "question": "چرا عملیات پنجه عقاب شکست خورد و چه کسی در ایالات متحده به دلیل این شکست در انتخابات ریاست جمهوری شکست خورد؟" }, { "answer1": "سایروس ونس، وزیر خارجه وقت آمریکا، مخالف این عملیات نظامی بود", "answer2": "در روز جمعه برژینسکی، مشاور امنیت ملی، جلسهٔ تازه ای را برای بررسی عملیات نجات آغاز نمود. وارن کریستوفر، معاون وزیر، بدون اطلاع سایروس ونس در جلسه شرکت نموده بود.", "distance": 219, "question": "مخالف اصلی عملیات پنجه عقاب چه کسی بود و چه کسی جلسه بررسی عملیات را بدون اطلاع او تشکیل داد؟" }, { "answer1": "«صحرای ۱»", "answer2": "در روز ۳۱ مارس، سه هفته قبل از عملیات، یک تیم کنترل نبرد نیروی هوایی آمریکا، به فرماندهی سرگرد جان تی کری جونیور، توسط یک توئن اوتر (یک نوع هواپیمای دو ملخهٔ کوچک) به منطقهٔ شروع عملیات در نزدیکی طبس در استان خراسان (امروزه بخشی از استان خراسان جنوبی است) می روند. ", "distance": 288, "question": "نام منطقه فرود هواپیماهای آمریکایی در نزدیکی طبس چه بود و چه تیمی قبل از عملیات آنجا را ارزیابی کردند؟" }, { "answer1": "رهبر ایران همچنین در روز ۷ اردیبهشت ۱۳۵۹ طی حکمی ابوالحسن بنی صدر رئیس جمهور ایران را مسئول رسیدگی به جرایم آمریکا در حمله به ایران نمود.", "answer2": "محمد منتظرالقائم، فرماندهٔ وقت سپاه پاسداران یزد، به محل واقعه می رود.", "distance": 242, "question": " پس از شکست عملیات پنجه عقاب، چه کسی در ایران مسئول رسیدگی به جرایم آمریکا اعلام شد و چه کسی در محل واقعه کشته شد؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
468
: نظریه توسعه نظریهٔ توسعه، آمیزه ای از نظریه ها یا نگاهی عام به آن دسته از نظریه هاست که به این پرسش می پردازند: چگونه می توان به بهترین شکل، تغییرات مطلوب را در جامعه ایجاد کرد؟ چنین نظریه هایی از انواع گوناگون رویکردها و شاخه های علوم اجتماعی استفاده می کنند. در این مقاله، نظریه های مختلف و آخرین تحولات این نظریه ها مورد بحث قرار می گیرد. نظریهٔ مدرنیزاسیون برای تحلیل نحوهٔ وقوع فرایندهای مدرنیزاسیون در جوامع مختلف مورد استفاده قرار می گیرد. این نظریه در پی آن است که مشخص کند کدام ویژگی ها در کشورهای مختلف به توسعهٔ اقتصادی سود می رساند و کدام ویژگی ها مانعی در برابر توسعهٔ اقتصادی است. فرض بر آن است که تشخیص این ویژگی ها می تواند اقدامات «همکاری توسعه ای» و «کمک های توسعه ای» را هدفمندتر سازد و به مدرنیزاسیون جوامع «سنتی» یا «عقب مانده» کمک کند. دانشمندانی از رشته های پژوهشی مختلف به شکل گیری نظریهٔ مدرنیزاسیون کمک کرده اند. اصول مقدماتی نظریهٔ مدرنیزاسیون از ایدهٔ پیشرفت به دست می آید، یعنی این ایده که مردم می توانند پیشرفت کنند و خودشان جامعهٔ خود را تغییر دهند. مارکی دو کندورسه، فیلسوف فرانسوی، در پایه گذاری اصول این نظریه نقش مهمی داشت. همچنین طبق این نظریه، پیشرفت های فنی و تغییرات اقتصادی می تواند باعث تغییر در ارزش های اخلاقی و فرهنگی شود. امیل دورکیم، جامعه شناس فرانسوی، بر وابستگی متقابل نهادها در یک جامعه و نحوهٔ تعامل آن ها در چارچوب های فرهنگی و اجتماعی تأکید داشت. اثر او تحت عنوان «تقسیم کار در جامعه» بسیار تأثیرگذار بود. در این کتاب، نحوهٔ حفظ نظم اجتماعی و گذار جوامع ماقبل مدرن به جوامع پیشرفته توصیف شده است. سایر دانشمندانی که به شکل گیری نظریهٔ مدرنیزاسیون کمک کردند، عبارتند از: دیوید اپتر که دربارهٔ نظام سیاسی و تاریخ دموکراسی پژوهش هایی انجام داد؛ سیمور مارتین لیپست که معتقد بود توسعهٔ اقتصادی به تغییراتی اجتماعی منجر می شود که می توانند به شکل گیری دموکراسی بینجامند؛ دیوید مک کللند که با استفاده از نظریه اش تحت عنوان نظریهٔ انگیزه ها، از دیدگاه روان شناختی به مدرنیزاسیون پرداخت؛ و تالکوت پارسونز که از «متغیرهای الگویی» برای مقایسهٔ عقب ماندگی و مدرنیته استفاده کرد. مدل مراحل خطی رشد، یک مدل اقتصادی تدوین شده از سوی مارشال پلان است که برای احیای اقتصاد اروپا پس از جنگ جهانی دوم مورد استفاده قرار گرفت. در این مدل، فرض بر آن است که رشد اقتصادی فقط از طریق صنعتی سازی امکان پذیر است. نهادهای محلی و رویکردهای اجتماعی، به خصوص اگر بر نرخ پس انداز و سرمایه گذاری تأثیر بگذارند، می توانند رشد را محدود کنند؛ بنابراین، طبق این مدل، محدودیت های مانع رشد اقتصادی، از درون خود جامعه ناشی می شوند. طبق مدل مراحل خطی رشد، تزریق صحیح و هنگفت سرمایه همراه با دخالت بخش دولتی می تواند در نهایت به صنعتی سازی و رشد اقتصادی یک کشور در حال توسعه منجر شود. مراحل رشد روستو، معروف ترین نمونهٔ مدل مراحل خطی رشد است. والت روستو پنج مرحله را مشخص کرد که از طریق آن، کشورهای در حال توسعه به اقتصاد پیشرفته دست می یابند: ۱. جامعهٔ سنتی ۲. پیش شرط های آغاز حرکت ۳. آغاز حرکت ۴. رسیدن به بلوغ ۵. مرحلهٔ مصرف گسترده. او معتقد بود که توسعهٔ اقتصادی را باید برخی بخش های اقتصادی قوی تر رهبری کنند؛ این اعتقاد بر خلاف مارکسیسم است که طبق آن، بخش های مختلف باید به موازات هم پیشرفت کنند. طبق مدل روستو، یک کشور باید از برخی قواعد توسعه پیروی کند تا بتواند حرکتش را شروع کند: ۱. نرخ سرمایه گذاری کشور باید حداقل به ۱۰ درصد تولید ناخالص داخلی اش برسد. ۲. یک یا دو بخش تولیدی با میزان بالای رشد باید پایه گذاری شود ۳. یک چارچوب سازمانی، سیاسی و اجتماعی باید وجود داشته باشد یا ایجاد شود تا به توسعهٔ این بخش ها کمک کند. مدل روستو دارای نقاط ضعف جدی است، از جمله: ۱. فرض این مدل آن است که می توان از طریق یک سری مراحل مشخص که برای همهٔ کشورها یکسان هستند، به توسعه رسید که فرضی مشکوک و غیرقابل اعتماد است ۲. این مدل توسعه را فقط بر اساس افزایش تولید ناخالص داخلی سرانه می سنجد ۳. این مدل بر ویژگی های مختلف توسعه تأکید می کند، اما عوامل انگیزاننده ای را که باعث توسعه می شوند، مشخص نمی کند؛ لذا این مدل، ساختارهای اجتماعی را که باید برای تشویق توسعه موجود باشند، نادیده می گیرد. نظریه های مدرنیزاسیون اقتصادی مثل مدل روستو شدیداً تحت تأثیر مدل هارود-دومار هستند که نرخ رشد یک کشور را بر اساس نرخ پس انداز و بهره وری سرمایه، به صورت ریاضی گونه تبیین می کند. در نظریهٔ مدرنیزاسیون اقتصادی، دخالت گستردهٔ دولت غالباً برای توسعهٔ موفق ضروری تلقی شده است. پل روسنستاین-رودان، راگنار نورکسه و کورت مندلبام معتقدند که «نظریهٔ فشار بزرگ» در برنامه ریزی و سرمایه گذاری زیرساخت ها برای تشویق صنعتی سازی ضروری است و بخش خصوصی به تنهایی نمی تواند منابع صنعتی سازی را تأمین کند. یک نظریهٔ مؤثر دیگر در مدرنیزاسیون، مدل دوبخشی آرتور لوئیس است. در این مدل، لوئیس توضیح می دهد که چگونه تولید پویا و مدرن و همچنین اقتصاد خدمات محور جایگزین بخش های روستایی راکد می شود. به دلیل تأکید فراوان بر نیاز به سرمایه گذاری، گاهی گفته می شود مدل مراحل خطی رشد از «بنیادگرایی سرمایه ای» رنج می برند. طبق نظریهٔ مدرنیزاسیون، سنت ها و نهادهای از پیش موجودِ جوامع «ابتدایی» (پیشامدرن)، موانع رشد اقتصادی مدرن هستند. مدرنیزاسیون اگر از بیرون به یک جامعه تحمیل شود، می تواند باعث تغیر خشونت آمیز و رادیکال شود، اما طبق دیدگاه نظریه پردازان مدرنیزاسیون، مزایای مدرنیزاسیون بر چنین عوارضی می چربد. منتقدان خاطرنشان می کنند که جوامع سنتی در حال نابودی هستند و شکل جدیدی از فقر آن ها را دربرگرفته است، در حالی که به مزایای وعده داده شدهٔ مدرنیزاسیون نیز نرسیده اند. ساختارگرایی یک نظریهٔ توسعه است که بر جنبه های ساختاری که مانع رشد اقتصادی کشورهای رو به توسعه می شوند، تأکید می کند. واحد تحلیل در این نظریه، دگرگونی اقتصاد کشورها از سمت کشاورزی در حد امرار معاش به سمت نظام تولیدی مدرن و شهری و اقتصاد خدمات محور است. سیاست های توصیه شده ناشی از تفکر ساختارگرا عبارت است از دخالت گستردهٔ دولت در اقتصاد برای تشویق بخش صنعتی که به صنعتی سازی جایگزین واردات (ISI) معروف است. این دگرگونی ساختاری در کشور در حال توسعه انجام می شود تا اقتصادی به وجود آید که نهایتاً از رشد پایدار و خودبسنده برخوردار باشد. این امر فقط با توقف وابستگی کشور رو به توسعه به صادرات کالاهای اساسی (محصولات معدنی و کشاورزی) و پیگیری توسعهٔ درون محور با حمایت از اقتصاد داخلی در برابر اقتصادهای توسعه یافته امکان پذیر است. از طریق تعبیهٔ انواع موانع تجاری و افزایش نرخ برابری ارز، تجارت با اقتصادهای پیشرفته به حداقل می رسد؛ به این ترتیب، تولید نمونهٔ داخلی محصولات صنعتی که قبلاً وارد می شدند، تشویق می شود. منطق این راهبرد در «استدلال صنعت نوپا» نهفته است که طبق آن، صنایع تازه کار در مراحل اولیه از «مزیت مقیاس» و تجربهٔ لازم برای رقابت با رقبای خارجی برخوردار نیستند و بنابراین باید تا زمانی که قادر به رقابت در بازار آزاد می شوند، مورد حمایت قرار گیرند. فرضیهٔ پربیش-سینگر بیان می کند که به مرور زمان، «نسبت مبادله» (نسبت صادرات به واردات) برای کالاهای اولیه در مقایسه با کالاهای نهایی کاهش می یابد، زیرا «کشش درآمدی تقاضا» برای کالاهای نهایی بیش از کالاهای اولیه است. اگر این مسئله صادق باشد، استدلال دیگری به نفع استراتژی صنعتی سازی جایگزین واردات به دست می آید. ساختارگرایان معتقدند که تنها راه به سمت توسعه برای کشورهای جهان سوم آن است که اقداماتی از سوی دولت انجام شود. کشورهای جهان سوم باید صنعتی سازی را تشویق کنند و وابستگی خود را به تجارت با جهان اول کاهش دهند و بین خودشان به تجارت بپردازند. ریشه های ساختارگرایی به آمریکای جنوبی و به خصوص شیلی بازمی گردد. در سال ۱۹۵۰، رائول پربیش به شیلی رفت و اولین رئیس «کمیسیون اقتصادی آمریکای لاتین» شد. در شیلی او با سلسو فورتادو، آنیبال پینتو، اسوالدو سانکل و دادلی سیرز همکاری کرد که همگی به صاحبنظران تأثیرگذار در حوزهٔ ساختارگرایی تبدیل شدند. نظریهٔ وابستگی اساساً نظریهٔ خلفی برای تفکر ساختارگراست و بسیاری از ایده های اصلی این دو نظریه، مشترک است. بر خلاف ساختارگرایان که معتقد بودند بدون استراتژیِ قاطعانهٔ قطع ارتباط و صنعتی سازی جایگزین واردات، اصلاً توسعه امکان پذیر نیست، طبق نظریهٔ وابستگی، می توان با وجود روابط خارجی با بخش های توسعه یافتهٔ جهان، به توسعه دست یافت. با این حال، این نوع توسعه نوعی «توسعهٔ وابسته» است یعنی از محرک و انگیزهٔ داخلی (درون کشور در حال توسعه) برخوردار نیست و بنابراین در برابر تغییرات پراکندهٔ بازار جهانی، بسیار آسیب پذیر است. نظریهٔ وابستگی از این تصور آغاز می شود که منابع از سمت کشورهای حاشیه یعنی کشورهای توسعه نیافته و فقیر به سمت کشورهای هسته یعنی کشورهای ثروتمند جریان می یابد. این امر به انباشتگی ثروت در کشورهای ثروتمند و فقیرتر شدن کشورهای فقیر می انجامد. بر خلاف نظریهٔ مدرنیزاسیون، نظریهٔ وابستگی بر این مبناست که همهٔ جوامع از طریق مراحل مشابه و یکسان به توسعه نمی رسند. کشورهای پیشامدرن دارای ویژگی ها، ساختارها و نهادهای منحصر به فردِ مربوط به خود هستند و نسبت به اقتصاد بازار جهانی ضعیف ترند، در حالی که کشورهای توسعه یافته هرگز در گذشته، در چنین موقعیت و جایگاهی نبوده اند (در جایگاهِ دنباله رو نبوده اند). نظریه پردازان وابستگی معتقدند که کشورهای در حال توسعه، از نظر اقتصادی آسیب پذیر باقی خواهند ماند، مگر آنکه ارتباط خود را با بازار جهانی کاهش دهند. طبق نظریهٔ وابستگی، کشورهای فقیر، ارائه دهندهٔ منابع طبیعی و نیروی کار ارزان به کشورهای توسعه یافته هستند که بدون این موارد، کشورهای توسعه یافته نمی توانستند از این سطح زندگی بالا برخوردار باشند. همچنین کشورهای توسعه یافته تلاش می کنند تا این وضعیت را حفظ کنند و نگذارند کشورهای در حال توسعه از تأثیرگذاری کشورهای پیشرفته بکاهند. به عبارت دیگر، فقط کشورهای در حال توسعه ناشی از انزوای این کشورها در نظام جهانی نیست، بلکه به دلیل موقعیت و نحوهٔ رفتار با آن ها در این نظام است. نظریهٔ وابستگی، علاوه بر ریشه های ساختارگرایانه، نقاط مشترک زیادی نیز با نئومارکسیسم و نظریهٔ نظام جهانی دارد که این مسئله در آثار ایمانوئل والرشتاین، از معروف ترین نظریه پردازان وابستگی، مشهود است. والرشتاین مفهوم جهان سوم را رد می کند و مدعی است که تنها یک جهان وجود دارد که از طریق روابط اقتصادی، یکپارچه شده است (نظریهٔ نظام جهانی). او معتقد است که این نظام ذاتاً باعث می شود که جهان به بخش مرکزی، نیمه حاشیه ای و حاشیه ای تقسیم شود. یکی از نتایج گسترش نظام جهانی، «کالایی شدنِ» چیزهایی مثل منابع طبیعی، نیروی کار و روابط انسانی است. رویکرد نیازهای اساسی را اولین بار سازمان بین المللی کار در سال ۱۹۷۶ معرفی کرد. این رویکرد عمدتاً در واکنش به رویکردهای مدرنیزاسیون رایج و رویکردهای توسعهٔ مبتنی بر ساختارگرایی پدید آمد که به نتایج رضایت بخشی از نظر کاهش فقر و مبارزه با نابرابری در کشورهای رو به توسعه دست نیافته بودند. در این رویکرد، تلاش می شود یک میزان حداقل مطلق منابع لازم برای رفاه فیزیکی درازمدت مشخص شود. مفهوم خط فقر که از همین ایده ناشی می شود، عبارت است از میزان درآمد لازم برای رفع نیازهای اساسی. این رویکرد به خصوص در حوزهٔ همکاری های توسعه ای کاربرد دارد و تعیین می کند که یک جامعه برای ادامهٔ حیات به چه چیز نیازمند است و برای آنکه جمعیت فقیر به بالای خط فقر برسد، چه باید کرد. نظریهٔ نیازهای اساسی بر سرمایه گذاری در فعالیت های مؤثر اقتصادی تأکید نمی کند، بلکه فقط بر ادامهٔ حیات جامعه تأکید دارد. نیازهای اساسی را می توان به عنوان معیار مطلق فقر به کار برد. هواداران نظریهٔ نیازهای اساسی معتقدند که از بین بردن فقط مطلق، راه مناسبی برای فعال کردن افراد در جامعه است به طوری که بتوانند نیروی کار بهتری ارائه دهند و نقش مصرف کننده و پس اندازکننده داشته باشند. رویکرد نیازهای اساسی، منتقدان بسیاری دارد و انتقادها عبارتند از اینکه ۱. این نظریه فاقد دقت و صلابت نظری مناسب است ۲. فاقد چارچوب عملی مشخص است، ۳. در تضاد با سیاست های ارتقای رشد قرار دارد و ۴. این خطر وجود دارد که این نظریه باعث عقب گرد دائمی کشورهای در حال توسعه شود. ریشه های نظریهٔ توسعهٔ نئوکلاسیک به اقتصاد کلاسیک بازمی گردد. اقتصاد کلاسیک در قرن هجدهم و نوزدهم تدوین شد و مسئلهٔ اصلی آن، ارزش محصولات و نحوهٔ وابستگی به عوامل تولید بود. آدام اسمیت و دیوید ریکاردو از اولین نظریه پردازان اقتصاد کلاسیک بودند. اقتصاددانان کلاسیک – همچون اقتصاددانان نئوکلاسیک- طرفدار بازار آزاد و مخالف دخالت دولت در این بازارها بودند. «دست نامرئی» آدام اسمیت به این معناست که تجارت آزاد در نهایت به نفع تمام جامعه خواهد بود. جان مینارد کینز هم یکی از اقتصاددانان کلاسیک برجسته بود که کتاب تأثیرگذارش تحت عنوان «نظریهٔ عمومی اشتغال، بهره و پول» را در سال ۱۹۳۶ نوشت. نظریهٔ توسعهٔ نئوکلاسیک در پایان دههٔ ۱۹۷۰ و به خصوص با انتخاب مارگارت تاچر در انگلستان و رونالد ریگان در آمریکا، جایگاه مهمی یافت. همچنین بانک جهانی در سال ۱۹۸۰ رویکرد خود را از نیازهای اساسی به اقتصاد نئوکلاسیک تغییر داد. از اوایل دههٔ ۱۹۸۰، نظریهٔ توسعهٔ نئوکلاسیک رفته رفته کنار گذاشته شد. یکی از پیامدهای نظریهٔ توسعهٔ نئوکلاسیک برای کشورهای در حال توسعه، برنامه های اصلاح ساختاری (SAP) بود که بانک جهانی و صندوق بین المللی پول کشورها را به اجرای آن تشویق می کردند. جنبه های مهم این برنامه ها عبارتند از: این معیارها در اقداماتی که «مؤسسهٔ اقتصاد بین المللی» انجام داد، مشهود بود. این مؤسسه، رعایت معیارهای فوق را برای احیای آمریکای لاتین پس از بحران های اقتصادی و مالی دههٔ ۱۹۸۰ ضروری می دانست. این معیارها را «اجماع واشینگتن» می نامند (اصطلاحی که جان ویلیامسون، اقتصاددان انگلیسی در سال ۱۹۸۹ ابداع کرد). نظریهٔ پساتوسعه، مکتبی فکری است که ایدهٔ توسعهٔ اقتصادی ملی را به کلی زیر سؤال می برد. طبق دیدگاه پژوهشگران نظریهٔ پساتوسعه، کل مفهوم و روش های توسعه، بازتابی از سیطرهٔ کشورهای غربی بر سایر کشورهاست و توسعه، مفهومی مصنوعی و ساختهٔ فضاهای آکادمیک است که ریشه در ایدئولوژی های سیاسی و اقتصادی دارد. نظریهٔ پساتوسعه در دههٔ ۱۹۸۰ و دههٔ ۱۹۹۰ شکل گرفت و اهمیت یافت. طبق دیدگاه نظریه پردازان پساتوسعه، ایدهٔ توسعه فقط یک «ساخت ذهنی» است که باعث ایجاد رتبه بندی کشورهای توسعه یافته و روبه توسعه شده است و بر اساس آن، کشورهای در حال توسعه می خواهند شبیه کشورهای توسعه یافته شوند. طبق نظر ولفگانگ ساکس، تفکر توسعه محور تحت تسلط غرب و کاملاً قوم پرستانه است. نظریه پردازان پساتوسعه معتقدند شیوهٔ زندگی غربی اصولاً شاید هدف مطلوبی برای سایر کشورها نباشد و اساساً برای آن کشورها، واقع گرایانه هم نیست. آن ها مدعی هستند که توسعه یعنی از دست رفتن فرهنگ خود کشور، تغییر هویت و برداشتی که مردم از خودشان دارند و همچنین دگرگونی شیوه های زندگی. بنا به نظر مجید رهنما، صاحبنظر برجستهٔ دیگر در حوزهٔ پساتوسعه، مفاهیمی مثل فقر کاملاً مبتنی بر فرهنگ هستند و ممکن است از فرهنگی به فرهنگ دیگر، معانی کاملاً متفاوتی داشته باشند. نهادهایی که نگران توسعه نیافتگی هستند، کاملاً غرب محور به نظر می رسند و پژوهشگران پساتوسعه می خواهند فرهنگ های دیگر هم در تفکر توسعه محور، حرفی برای گفتن داشته باشند. نظریهٔ پساتوسعه از دیدگاه های رایج دربارهٔ جامعه فاصله می گیرد. طبق نظر آرتورو اسکوبار، پساتوسعه به فرهنگ و معرفت محلی توجه دارد و نوعی دیدگاه نقادانه در برابر علوم رایج ارائه می دهد و ارتقای جنبش های مردمی محلی را تشویق می کند. همچنین صاحبنظران پساتوسعه طرفدار تغییر ساختاری به منظور رسیدن به همبستگی، تعامل، و توجه بیشتر به دانش و معرفت سنتی هستند. توسعهٔ پایدار، شکلی از توسعه است که نیازهای کنونی را رفع می کند، اما توانایی نسل های آینده برای رفع نیازهای خود را در معرض خطر قرار نمی دهد (تعریف کمیسیون جهانی محیط زیست و توسعه). تعاریف دیگری از توسعهٔ پایدار وجود دارد، اما نقطهٔ مشترک همهٔ آن ها این است که به ظرفیت تحمل کرهٔ زمین و نظام های طبیعی آن و چالش های پیش روی بشریت توجه دارند. توسعهٔ پایدار را می توان به پایداری زیست محیطی، پایداری اقتصادی و پایداری اجتماعی-سیاسی تقسیم کرد. کتاب «محدودیت های رشد» که به سفارش «باشگاه رم» نوشته شد، باعث شد تفکر دربارهٔ پایداری اهمیت یابد. گرم شدن زمین نیز از جمله مسائل مهم مورد تأکید در جنبش توسعهٔ پایدار است. این امر به ایجاد پیمان کیوتو در سال ۱۹۹۷ با هدف کاهش گازهای گلخانه ای منجر شد. مخالفان پیامدهای توسعهٔ پایدار اغلب به منحنی زیست محیطی کوزنتس اشاره می کنند. نکتهٔ اصلی این منحنی آن است که وقتی یک اقتصاد رشد می کند، تولید سرمایه محور و دانش محور پدید می آید. به عبارت دیگر، وقتی یک اقتصاد رشد می کند، آلودگی ها بیشتر می شود، اما فقط تا وقتی که به یک آستانهٔ خاص برسیم که در آن تولید دیگر چندان مبتنی بر منابع نیست و پایدارتر است. نتیجه اینکه به یک سیاست حامی رشد و نه ضدرشد نیاز داریم تا بتوانیم مشکل محیط زیست را حل کنیم. اما مسئله اینجاست که شواهد برای منحنی زیست محیطی کوزنتس بسیار ضعیف است. همچنین، بر مبنای تجربه می توان گفت که افراد وقتی درآمدشان افزایش می یابد، بیشتر تمایل دارند که محصولات بیشتری مصرف کنند. شاید این محصولات به صورتی سازگارتر با محیط زیست تولید شده باشند، اما به طور کلی، مصرف بیشتر، این نقطهٔ مثبت را از بین می برد. از سوی دیگر، افرادی مانند جولیان سیمون، اقتصاددان و نظریه پرداز آمریکایی، معتقدند که تحولات فناوری در آینده باعث حل مشکلات آتی خواهد شد. نظریهٔ توسعهٔ انسانی، یک نظریه است که ایده هایی از حوزه های مختلف مثل بوم شناسی، توسعهٔ پایدار، فمینیسم و اقتصاد رفاه محور را به کار می گیرد. این نظریه از سیاست تجویزی فاصله می گیرد و بر این مسئله متمرکز می شود که چگونه می توان سرمایهٔ اجتماعی و سرمایهٔ آموزشی را به کار گرفت تا ارزش کلی سرمایهٔ انسانی در اقتصاد افزایش یابد. آمارتیا سن و محبوب الحق، برجسته ترین نظریه پردازان توسعهٔ انسانی هستند. آثار سن متمرکز بر توانمندی ها هستند یعنی آنچه افراد می توانند انجام دهند یا آنچه می توانند باشند. همین توانمندی ها هستند که میزان رفاه افراد را تعیین می کنند، نه درآمد یا کالاهایی که دریافت می کنند (مثلاً در رویکرد نیازهای اساسی). این ایدهٔ اساسی مبنای تدوین شاخص توسعهٔ انسانی است. این معیار توسعهٔ انسان محور را اولین بار برنامهٔ عمران سازمان ملل متحد در گزارش های توسعهٔ انسانی به کار برد. جنبهٔ اقتصادی کار آمارتیا سن را می توان در حوزهٔ اقتصاد رفاه محور قرار داد که تأثیر سیاست های اقتصادی بر رفاه افراد را ارزشیابی می کند. سن همچنین کتاب تأثیرگذار «توسعه به مثابه آزادی» را نوشت که جنبه های اخلاقی را هم در حوزهٔ اقتصاد توسعه در نظر می گیرد.
[ { "answer1": "فرض بر آن است که تشخیص این ویژگی ها می تواند اقدامات «همکاری توسعه ای» و «کمک های توسعه ای» را هدفمندتر سازد و به مدرنیزاسیون جوامع «سنتی» یا «عقب مانده» کمک کند.", "answer2": "مارکی دو کندورسه، فیلسوف فرانسوی، در پایه گذاری اصول این نظریه نقش مهمی داشت.", "distance": 387, "question": "نظریه مدرنیزاسیون بر چه فرضی استوار است و چه کسانی در شکل گیری آن نقش داشتند؟" }, { "answer1": "نهادهای محلی و رویکردهای اجتماعی، به خصوص اگر بر نرخ پس انداز و سرمایه گذاری تأثیر بگذارند، می توانند رشد را محدود کنند؛ بنابراین، طبق این مدل، محدودیت های مانع رشد اقتصادی، از درون خود جامعه ناشی می شوند.", "answer2": "مراحل رشد روستو، معروف ترین نمونهٔ مدل مراحل خطی رشد است.", "distance": 359, "question": "طبق مدل مراحل خطی رشد، محدودیت های مانع رشد اقتصادی از کجا ناشی می شوند و چه کسی مدل مراحل رشد را مطرح کرد؟" }, { "answer1": "نظریهٔ وابستگی از این تصور آغاز می شود که منابع از سمت کشورهای حاشیه یعنی کشورهای توسعه نیافته و فقیر به سمت کشورهای هسته یعنی کشورهای ثروتمند جریان می یابد.", "answer2": "ایمانوئل والرشتاین، از معروف ترین نظریه پردازان وابستگی، مشهود است.", "distance": 1353, "question": "نظریه وابستگی چه چیزی را در مورد جریان منابع بین کشورها مطرح می کند و چه کسانی از نظریه پردازان معروف این دیدگاه هستند؟" }, { "answer1": "در این رویکرد، تلاش می شود یک میزان حداقل مطلق منابع لازم برای رفاه فیزیکی درازمدت مشخص شود.", "answer2": "رویکرد نیازهای اساسی را اولین بار سازمان بین المللی کار در سال ۱۹۷۶ معرفی کرد.", "distance": 286, "question": "رویکرد نیازهای اساسی بر چه چیزی تأکید دارد و کدام سازمان آن را معرفی کرد؟" }, { "answer1": "نکتهٔ اصلی این منحنی آن است که وقتی یک اقتصاد رشد می کند، تولید سرمایه محور و دانش محور پدید می آید.", "answer2": "این نظریه از سیاست تجویزی فاصله می گیرد و بر این مسئله متمرکز می شود که چگونه می توان سرمایهٔ اجتماعی و سرمایهٔ آموزشی را به کار گرفت تا ارزش کلی سرمایهٔ انسانی در اقتصاد افزایش یابد.", "distance": 964, "question": "منحنی زیست محیطی کوزنتس چه چیزی را بیان می کند و نظریه توسعه انسانی بر چه چیزی متمرکز است؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
469
: طریقت مولویه طریقت مولویه یکی از طریقت های صوفیانه می باشد که در قرن هفتم هجری در آسیای صغیر رشد و نمو یافت و به اشاعهٔ آیین خود پرداخت. پیروان این طریقت که در واقع طرفداران آیین و روش مولانا جلال الدین محمد بلخی بودند، پس از مولانا بالندگی یافتند. بنیان گذار اصلی طریقت مولویه بهاءالدین ولد، پدر مولانا بود و کسی که در جهت رشد آن کوشید، اولو عارف چلبی فرزند سلطان ولد می باشد. در عهد امویان دسته ای از مذهبیون به وجود آمدند که اساس مذهب آنان روی گردانی از دنیا، همراه با زهدی متعصبانه و خشن در برابر آشوب های داخلی بود. این گروه صوفیان نام گرفتند و پس از چندی تحت تأثیر اسماعیلیان با افکاری فلسفی درآمیختند. با گذشت زمان فرقه های متفاوتی از صوفیان شکل گرفت و خانقاه های زیادی تأسیس شد، یکی از فرقه ها «مولویه» نام داشت که به مولانا جلال الدین بلخی منسوب است. به طور کلی صوفیان به دو دسته تقسیم می شدند: الف) گروه اوّل: گروه اوّل جهت وصول به حق، برای خدا اسمای معینی فرض کردند و هر اسمی را مقامی معنوی برای سلوک انگاشتند. علاوه بر زهد و عبادات فرض، به انجام نوافل یعنی به جای آوردن عبادات غیر واجب نیز می پرداختند. کم خوابی، کم گویی و کم خواری و پرهیز از دنیا و نعمت های آن را به صورت ریاضت می پذیرفتند و اکثر اوقات خلوت چهل روزه ـ یعنی عبادات منفردانه در حجرهٔ تنگی ـ را برمی گزیدند که غالباً بدین منظور ساخته می شد و پا به پای آن اعمال، رؤیا، کشف و کرامت را اساس قرار می داده اند. تمام طریقت های متکی بر این اصول را کلاً «متشبت به اسماء» نام نهاده اند. یعنی کسانی که اسمای الهی را گرفته اند. این ها که بیشتر در عراق گرد آمده بودند، عموماً «عراقیان» نام گرفتند. ب) گروه دوّم: کسانی بودند که خلوت، ذکر، حتی خانقاه و خرقهٔ خاص پوشیدن را به نوعی دور شدن از مردم و ریا می شمردند. به نظر پیروان این گروه وصول به حق را تنها با عشق و جذبه ممکن می دانستند زیرا عشق و جذبه هم موجودیت انسان و هم موجودیت کائنات را یک باره محو می کند. دست یافتن به این چنین «هستی» که عین «هستی مطلق ذات الهی» است، تمام هستی را «تجلی ذات مطلق» نشان می دهد. موسیقی و سماع نیز برای ایجاد جذبه و مایه بخشیدن به عشق، بر سالک راه حقیقت ضروری بود. این گروه که زمانی در خراسان تمرکز داشتند، گاه با نام «خراسانیان» (رجال خراسان و عارفان خراسان) و گاه با نام «ملامتیان» خوانده میشدند. نام ملامتیان از آن روی به این جمعیت اطلاق میشد که آن ها عموماً با خوار شمردن نفس، سعی در نکوهش آن میداشتند و در این راه حتی برای نکوهش مردم نسبت به خود نیز ارزشی قایل نبودند. ملامتیان که با عدم پرهیز از انجام کارهای نکوهیده و حتی تن در دادن عمدی و دانسته به ملامت کاملاً مساعد باطن گرایی بودند، به ارائهٔ افکار خود در جامعه پرداختند و جوانمردان نیز موجب تقویت این افکار بین مردم شدند و به ثبات آن در میان مردم کمک کردند. بدینسان سازمان فتیان که از دوره های نخستین حتی از دورهٔ ساسانیان موجودیت یافته بود با ارباب ملامت جوش خوردند. با گذشت زمان طریقه های مختلفی از ملامتیه منشعب شدند. مانند حیدریه، جامیه، قلندریه، کبرویه، بکتاشیه. بین ملامتیان و صوفیان تداخل هایی نیز میان آن ها صورت گرفته است. مولویه که پس از مولانا به نام وی برپا شده نیز یکی از آن گروه هاست که از ملامتیان نشأت گرفته است. مولانا از طریق پدرش، سلطان العلماء و خلیفهٔ او سید برهان الدین محقق ترمذی حال و هوای ملامتیان یافته، سپس به وسیله شمس تبریزی که در حیات وی انقلاب عظیمی ایجاد کرد به یکی از خروشان ترین شخصیت های این حال و نشئه بدل شده بود. پس از مولوی، مریدان و جانشینان او طریقتی را تشکیل دادند که به آداب و تعلیمات و اندیشه های مولانا پای بند بودند. این انجمن که زنان نیز در سلک مریدانش قرار داشتند، به نام خداوندگار، به انجمن مِوْلِوی ـ که تلفظ ترکی مولوی است ـ شهرت یافت. مولویان بیشتر در سرزمین عثمانی خانقاه و تکیه هایی به نام مولوی خانه داشتند. این مولوی خانه ها متشکل بودند از باغی وسیع (محل سکونت شیخ و خانواده اش)، اتاقی بزرگ برای برگزاری مراسم سماع (سماع خان)، مسجدی کوچک و یک گورستان و حجره هایی برای سکونت درویشان. مولوی خانه ها در واقع نوعی آموزشگاه ادبی یا مرکز فرهنگی- هنری و همچنین محل اجرای آیین های طریقت مولوی بودند. بعدها پس از ممنوعیت تحصیل زبان فارسی در مدارس ترکیه مراکزی برای فراگیران این زبان شدند. پیروان این طریقت، مانند مرشد خود به «سماع» یا چرخیدنی همراه با تفکر که خاص رسم آنان است می پرداختند. به همین دلیل به آن ها درویشان «چرخنده» یا «چرخزن» نیز میگفتند. گویند هیچ کس نمی توانست با مولانا همراهی کند و مردم او را به جنون متهم می کردند. مولانا در این باب می گوید: آن چنان دیوانگی بگسسته بندکه همه دیوانگان پندم دهند و یا در جایی دیگر چنین می فرماید: گر فلاطون را رسد زین گون جنوندفتر طب را فرو شوید به خون به هر حال طریقت مولانا چنان در قونیه قوّت گرفت و ریشه دواند که پس از مرگ مولانا نیز گروه زیادی به آن پیوستند. بدین ترتیب طریقتی به نام «مولویه» شکل گرفت که پیروانش هم چنان به مسلک خود پای بند بودند و آن را نه تنها در قونیه، بلکه در غالب شهرهای ترکیه و حتی خارج از آن سرزمین اشاعه دادند. بعد از مولانا، پیروان وی و حتی پسرش، سلطان ولد، از حسام الدین چلبی ـ محبوب ترین مرید و خلیفهٔ مولانا ـ پیروی کردند. پس از درگذشت حسام الدین پیروان خواستند که سلطان ولد بر مسند ارشاد نشیند. اما شیخ، کریم الدین بکتمر اوغلی را مرشد خویش قرار داد و هفت سال تحت تعلیم وی قرار گرفت. با مرگ او همهٔ مریدان مولانا، سلطان ولد را به ارشاد برگزیندند. بدین ترتیب و سرانجام سلطان ولد او جانشین پدر شد و در واقع سلطنت معنوی از پدر به پسر انتقال یافت. گروهی سلطان ولد را مؤسس طریقت مولویّه می دانند، ولی واضح است که او نطفهٔ طریقت مولویّه را - که در زمان مولانا بسته شده بود - با حمایت حکومت وقت تأسیس نمود. سلطان ولد، عاشقان طریقت مولانا را در مرکزی با موقوفاتی چند گردآوری نمود و خلفایی را برای ترویج این مسلک، به آناطولی و جاهای دیگر فرستاد و سازمان دادن به طریقت مولویه را آغاز نمود. او در گسترش این طریقت کوشید و خانقاه هایی احداث کرد و تا پایان عمر در این کار همّت گماشت. بیشتر آداب مولویّه که پیرامون سماع و لباس دراویش و … به او منسوب می باشد. بدین ترتیب تصدّی سلسلهٔ مولوی به عهدهٔ فرزندان او گذاشته شد که تا امروز هم (و البته با چند وقفه) همچنان ادامه دارد. فرزندان سلطان ولد را «ولدی» می گفتند و به فرزندان مریدانی که در حضور مولانا بودند، نام مولوی می دادند. در نهایت تمام کسانی را که پیرو طریقت مولانا بودند را مولوی نامیدند. سلطان ولد در سال ۷۱۲ ه‍.ق درگذشت و پسرش اولو عارف چلبی جانشین وی شد. در واقع اولین «ولدی» که در پیشرفت و ترویج طریقت مولویّه نقش بسیار داشت، اولو عارف چلبی (نوهٔ مولانا) بود. اولو عارف چلبی فرزند سلطان ولد و نوهٔ دختری شیخ صلاح الدین زرکوب بود. مولانا از این تولد بسیار شادمان گشت و کودک را در آغوش گرفت و به سماع پرداخت و او را جلال الدین محمد فریدون نام نهاد و به یاران گفت که به او «اولو عارف» (امیر عارف) بگویند. او از همان زمان حیات پدرش، در آرامگاه مولانا به اقامت پرداخت و در نزدیک آرامگاه ایشان خانه ای بنا نمود که امروزه به «دایرهٔ چلبی» معروف است. بعد از اینکه بر مسند ارشاد پدر تکیه زد، برای ترویج طریقت مولویه، به سفر پرداخت و بیشتر عمر خود را در این سفرها بود. اولو عارف چلبی نه تنها به سراسر آناطولی، بلکه به مرند و تبریز نیز سفر نمود و با زنان و مردان صاحب نام و با حکّام و امرای بسیاری آشنا شد و با حمایت آنان توانست خانقاه هایی دارای موقوفه بنا نماید و به گسترش طریقت مولویّه بپردازد. به هر حال او بعد از عمری تلاش در راه اشاعه آیین و مسلک مولانا و طریقت مولویه از دنیا رفت. به گفتهٔ افلاکی در کتاب مناقب العارفین، اولو عارف چلبی مولانا را در خواب دیده که به او بشارت گذر از دنیا را می داده است. در پایان این بخش باید اشاره نمود که مولانا، طریق خود را طریقتی صوفیانه نشمرده است و مولویان نیز طریقت های دیگر را با طریقت خود کاملاً متفاوت می دانستند. به عبارتی بهتر آن ها تمام طریقت های دیگر را (که اسماء الهی را اساس قرار داده اند) طریقت های صوفیان، و مشایخ آنان را مشایخ صوفیان، و پیروان آنان را درویشان صوفی، و خانقاه هایشان را خانقاه های صوفیان می نامیدند. طریقتی است که به نام حاجی بکتاش که معاصر با مولانا تأسیس شده است. او عارفی بوده که به قیوم شریعت چندان پای بند نبود. مولوی و اطرافیان وی از همان آغاز با اهل فتوت جوش خورده بودند. علی رغم اینکه بعضی از مشایخ اهل فتوت، جوش و خروش مولوی را نتوانستند تحمل کنند و به ایراد از وی پرداختند. اکثر مشایخ و اهل فتوت، مولانا را قبول میداشتند و وی را از خود می دانستند. در زمان سلطان ولد و اولو عارف چلبی هم این پیوند و یگانگی دوام پیدا کرد. این طریقت، عکس العملی بود علیه صوفیانی که دل در گرو اجرای آیین ها و مراسم داشتند. این ها با لباس جداگانه، محل اجتماع جداگانه، حتی اصطلاحات جداگانه - هم به ظاهر و هم از جهت بینش و دانش - خود را جدای از مردم می انگاشتند. همانگونه که اشاره شد، این ها همان گروهی هستند که از قرن سوم به بعد در خراسان گرد آمده بودند و عموماً به «خراسانیان» یا اهل خراسان و بعد رجال خراسان و واصلان خراسان خوانده شدند. ملامتیان اساس اعتقادات صوفیانی که بیشتر در عراق تمرکز داشتند و «عراقیان» نامیده میشدند را قبول نمی داشتند. چرا که «عراقیان» برای رسیدن به خدا ذکر، ریاضیت، فرونهادن دنیا و نظایر چنین اعمالی را پذیرفته بودند در حالی که «خراسانیان» کناره نگرفتن از دنیا را توصیه مینمودند و می گفتند هر کس باید به کاری مشغول شود و با دست رنج خود امرار معاش کند. آن ها نمی خواستند که پیروان طریقتشان از حال اوقاف استفاده نمایند و معتقد بودند که وصول به حق تنها از راه عشق و جذبه امکان پذیر است. بنیان گذار حروفیان، شهاب الدین فضل الله حروفی بود. این طریقت که تحت تأثیر اسماعیلیه شکل گرفت و به نحوی از ادیان کهن هند متأثر شده بود؛ تأثیر زیادی بر مولویان داشته است. حروفیان تناسب و ارتباط حروف و ارقام را از فیثارغورث اخذ کرده و براساس قداستی که برای حروف قایل بود؛ به تأویل تمام احکام شرع و تطبیق آن بر انسان پرداخته است. حروفیه تمام اساس هستی را صوت و کلمه می دانند. خلوتیه ؛ طریقتی منسوب به ابو عبدالله سراج الدین عمر بن اکمل الدین لاهیجی می باشد. در باره سراج الدین گفته می شود که در شکاف درختی به خلوت می نشسته است. همچنین براساس روایتی، نقل می شود که ایشان چهل بار چله نشست اند. یعنی یک دوره چهل روزهٔ عبادت و ریاضت را پشت سر هم چهل بار تکرار نمودند. انشعابی از خلوتیه مولویه را پذیرفته و بر آن شده است که این طریقت مشهور را یکی از شاخه های خود به حساب آورد. این طریقت متکی به عقاید اهل سنت اند و از پیروان خواجه محمد نقشبند، عارف نامی قرن هشتم هستند. بنیان گذار آن ابراهیم گلشنی دیار بکری بود. عقاید آزاد و رفتار مغایر با شرع او و کسانی که اطراف او گرد آمده بودند توجه دیگران را به خود جلب می کرد. عده ای بر این اعتقادند که گلشنیه شاخه ای است که از ترکیب خلوتیه و مولویه پدید آمده است. بی تردید در میان طریقت ها، طریقتی که به آداب و ارکان بیشترین عنایت را نشان می داد و بیش ترین آیین و رسوم را داشت طریقت مولویه بود. وابستگان طریقت مولویه مراتبی هم در میان خود داشتند. اولین مرتبه از آن مراتب «محب» بود. محب کسی بود که به طریقت انتساب جسته باشد و از طرف یکی از مشایخ بر سلکهٔ او تکبیر خوانده شده بود. بعد از محب، «چله» و آنگاه به ترتیب «درویش مطبخ (خان)»، «درویش (دده)»، «چله شکستن»، «ضابطان درگاه»، «خدمات مطبخ»، «شیخ»، «خلیفه» و از سویی دیگر «مثنوی خوانان» بود. در اینجا سالکی که اقرار می کرد و چله نشینی خود را به پایان می برد، می توانست صاحب حجره باشد و «درویش» و «دده» خوانده شود. کلمهٔ «اقرار کردن»، به معنی چله نشینی کردن و عهد بستن به کار می رفت. سالک اقرار می کرد بر اینکه رضایت دارد خود را کاملاً به طریقت بسپارد. اقرار کردن و عریان شدن و به مولویه پیوستن و به خاطر آن مدت معین، خدمتی را به پایان رساندن و در حجره نشستن با کلمهٔ «چله نشین» بیان می شد. به کسی که در این مدت معین، در درگاه خدمت می کرد «چله کش» می گفتند. درویشی که چله را به پایان می برد با عبارت «چله تمام کرده» توصیف می شد. کسی هم که به ترتیب درویشان، برمی خاست و ریاست معنوی جمعیت را داشت «سرطریق» یا «طریقتچی دده» خوانده می شد(ضابطان درگاه). در مطبخ هجده نوع خدمت وجود داشت: لباس شوی، میدانچی، خلیفه دده (راهنمای کسانی که تازه به مطبخ درآمده بودند)، شربت چی، پادو، قهوه کوب، جاروکش، مأمور خواب. عموماً در مولویه، مقام بالاتر از «درویش» را مقام «شیخ» میدانند. مشایخ در مقام «پیر» بودند و مولویه را تمثیل می کردند. گاه از جانب خلیفهٔ مولوی به دده های مولوی، مشایخ و حتی گاه به محبان مولوی که کمالی یافته بودند، ضمانت داده می شد. در دورهٔ شکل گیری مولویه، خلیفه در حقیقت در رأس طریقت قرار داشت. از آداب و ارکان مولویه می توانیم به مواردی چون میدان شریف، اسم جلال، آیین جم، ارکان سماط، محرّم و آش، گمراهی، سیاحت و سرپا کردن، اوراد مولوی، نحوه استقبال از پادشاه درخانقاه، مرگ، دفن، شب عُرس، تشییع جنازه و سنگ های مزار مولویان اشاره نمود. در اکثر خانقاه های مولوی در جایی نزدیک به مطبخ و در فضایی باز، اتاقی به شکل مستطیل وجود داشت که این اتاق را «میدان شریف» می گفتند. میان مولویه اسما وجود ندارد. اساساً مولویه طریقتی است که با کسب فیض از شطّار تأسیس شده است. یعنی سیر و سلوک در آن با ذکر نیست، بلکه آنان برای دستیابی به حقیقت، عشق و جذبه را اساس قرار داده اند. مولانا بر آن بود که اسماء انسان را به «وهم» وابسته می کند و از اسم و صفات، تنها خیال می زاید. خیال هم نمی تواند بیش از راهنمایی برای وصال حقیقت بکار گرفته شود. انسان کلا باید «دلیل» را رها کند و «دلالت» را بجوید. لذا ذکر جسمانی را تنها عبارت از خیال می دانند. به نظر مولانا اگر ذکر قدرتی داشته باشد که اندیشه را به حرکت درآورد، باز اصل کار متعلق به «جذبه» است و جذبه عمده فیضی است که در نگاه مرشد نهفته است. «جمع» در نظر صوفیان مقابل «فرق» است. «فرق»، جدا دانستن و جدا دیدن حق و خلق است. در حالی که «جمع» تمام موجودات را مظهر هستی مطلق شمردن و تمام شهودات و مظاهر را یگانه و از هستی مطلق دانستن و کاینات را بدین چشم نگریستن می باشد که این نگرش به حقیقت پیوست است . و این موضوع در مذهب تشیع پذیرفته نمی باید. ارکان سماط، اصول سفره و غذا خوردن است. پختن، خالی کردن و خوردن غذا نیز مراسم خاص و بسیاری داشت. روز دهم محرم یا بعد از آن، یک روز خانقاه ها «عاشور» می پختند و آن شب مرثیه خوانی می کردند و می گریستند. دیگ را با آداب خاصی برهم می زدند. سپس آن خوراک شیرین را که آش خوانده می شد، توزیع می کردند و با دعا و ثنا می خوردند. میان اهل طریقت این اعتقاد وجود داشت که «سیاحت» از پایه های سلوک مولویان است. کسانی که بدین طریقت بپیوندند، مسلماً به سیاحتی خواهند پرداخت. شاید این مطلب به حالت گروهی که پیوسته در سیاحت بودند و در عین حال اشاعهٔ طریقت می پرداختند، نشأت گرفته باشد. میان مولویان اصطلاحی به نام «سیاحت دادن» وجود داشت اما این مسئله اصلاً ارتباطی به سلوک ندارد، بلکه به عنوان نوعی مجازات به کار می رفت. بین معانی مختلف کلمهٔ «ورد» و جمع آن «اوراد»، این معنی هم جای دارد که انسان هر روز خواندن مقدار معینی از قرآن، سوره و آیات آن را جزو وظایف خود قرار دهد. اهل طریقت بعدها علاوه بر «توبه»، «شهادت» و «صلوات» به آن نوع مطالب خواندنی که از آیات و احادیث و چیزهایی از دعاهای منظوم یا منثور فراهم کرده بودند «ورد» یا «اوراد» می گفتند. در طول تاریخ، گاهی پادشاهان به خانقاه های مولوی می رفتند. معمولاً از قبل آمدن پادشاه را آجودانی به خانقاه اطلاع می داد. شیخ و میدانچی خانقاه، خرقهٔ رسمی می پوشیدند و دم در از پادشاه استقبال می کردند. مولویان تا حد امکان بیم از مرگ را از بین برده بودند. مرگ در نظر آنان رسیدن دوست به دوست و دریدن پیراهن مانع وصال و انتقال از سرزمین دیگر به موطن اصلی بود. معمولاً در شب سالگرد وفات مولانا، مراسمی در مولویه ها برگزار می شد که به آن شب عُرس (شِبی عِرُس یا شب عروسی) می گفتند. در نظر مولویان مرگ مولانا شب وصال است. مولویان پیکر متوفی را همواره با ذکر اسم جلال و مراسم و آئین هایی حمل می کردند. مولویان به گورستان «خاموش خانه» یا «خاموشان» می گفتند. مشایخ مولویه عموماً سکه های دستاردار بر سر می گذاشتند و پس از وفات نیز برای ایشان از سنگ مزارهایی که به صورت سکه های دستاردار ساخته شده بود، استفاده مینمودند. بر سنگ مزار دده های مولوی، سکه های ساده قرار می دادند. مولویان از پارچهٔ سفیدی که «الفی» می گفتند، شلواری گشادتر از شلوارهای معمولی تهیه نموده و می پوشیدند. پیراهنی ظریف نیز که یقه ای به پهنای یک انگشت داشت و در طرف چپ بسته می شد (و به کمر یا کمی پایین تر از آن می رسید و آستین های تنگی داشت) بر تن می کردند. روی این پیراهن، جلیقهٔ جلوبازی موسم به «حیدری» یا «حیدریه» میپوشیدند. این پیراهن چون به شانه ها می رسید به شکلی که سرشانه ها را می پوشانید و رفته رفته باریکتر می شد و به طور مدوّر ادامه پیدا می کرد تا به کمر برسد میپوشیدند. علاوه بر آن مولویان روی همهٔ این ها لباسی بدون یقه می پوشیدند که در پشت گردن به طرف سینه، دوازده دوخت (و یا هجده دوخت) میخورد و تا قوزک پا را میپوشانید. بدین پوشش «خرقه» گفته می شود که مانند پالتویی بدون کمر و ساده بود. این کلمه که به معنی عرق گیر بود، سرپوشی بود که از پشم سفید و مالیده درست می شد. سکه که بدان «کلاه مولوی» و «فخر» نیز گفته می شد، کلاهی بود تو در تو و لا به لا که از پشم مالیده به رنگ قهوه ای سیر، یا عسلی و یا سفید به طور تقریبی ۴۵/۴ سانتی متر ساخته می شد. قسمت فوقانی سکه معمولاً نسبت به قسمت تحتانی آن اندکی تنگ تر بود. میان مولویان به جای عمامه، «دستار» که به همان معنی و مفهوم بود به کار می رفت. دستارهای مولانا، سلطان ولد و سایر مولویان اولیه شبیه عمامه های بزرگ عرفی بود که علمای دینی آن زمان بر سر می گذاشتند. این دستارها از پیچیدن پارچه های نازک و بسیار پهنی که بدون هیچ چین و شکنی تا می شدند - و از چپ و راست و متمایل به طرف بالا پیچیده می شدند - و از به هم رسیدن پیچ های چپ و راست، شکل می گرفت. این کلاه را که چیزی جز تاج دوازده تَرْک قلندری نبود، گاهی دیوانه محمد چلبی بر سر می گذاشت. «لنگر» این تاج، یعنی آن قسمت که روی سر قرار می گرفت از چهار تکه و «قبه» یعنی قسمت فوقانی آن از دوازده تکه نمد سفید مالیده درست می شد که از درون و بیرون آن را می دوختند. نشانهٔ خلافت بود و آن پارچه ضخیم سبز به پهنای دو انگشت بود که از جلو به عقب روی سکه کشیده می شد. این شلیته که میان قلندریه، حیدریه و بکتاشیان کهن نیز رایج بود، لباسی بدون آستین و یقه بود که جلو آن، سینه باز و کمر آن تنگ بود که از کمر به پایین رفته رفته گشادتر می شد. دامن آن از درون یک تکه ضخیم و پشمی به پهنای چهار انگشت دوخته می شد. این شلیته که «تنورهٔ سماع» نام داشت، گاهی رنگین و اکثر اوقات سیدرنگ بود، هنگامی که سماع زن به سماع می پرداخت، دامن پایین تر از کمر با نمد الفی محکم شده بود و باز می شد و دامنی که با حرکت علایم گشوده می شد، برای سماع زن کافی بود، سماع زن تقریباً خود را با حرکت آن مطابقت می داد. این کلمه بین مولویان به صورت «الیف لامد» تلفظ می شد و آن کمری بود شبیه حرف الف در الفبای عربی بلند، مستطیل به پهنای چهار انگشت که دو سر آن طوری تیز بود که در مثلث تشکیل می داد. جلیقهٔ تنگ بدون دکمه و آستین دار بود. آستین ها صاف به بدن متصل می شد. معمولاً لباس بلند آستین، گشاد و جلو باز بود که تا کمر را می پوشاند و طول آن را تا نیمهٔ نمد الفی می رسید و از پارچهٔ ظریفی ساخته شده بود. این لباس را که به معنی خرقهٔ مراسم و «خرقهٔ رسمی» هم خوانده می شد، آستین هایی به پهنای هفتاد سانتی متر و طول بیش از یک متر داشت، جلو باز، بدون یقه و بسیار گشاد بود و پوششی بود که کمر نداشت و تا روی پا را می پوشاند. مولویان علاوه بر رفتار در کلام نیز رعایت ادب و اعتقادات را بسیار محترم و واجب میدانستند. لذا در بکار بردن اصطلاحاتی که علاوه بر معانی مختلف آن اصطلاح در زبان و نزد عوام، احتمال داشتن معانی ناپسندی برای آن ها وجود داشت، به جد امساک میورزیدند. بدین روی و از روی رعایت ادب و اعتقادات، برخی اصطلاحات بخصوص در میان مولویان پیدا شده است. مثلاً اصطلاحاتی چون «در بستن»، «اجاق یا چراغ را خاموش کردن»، «چراغ روشن کردن» و . . . که علاوه بر معانی مختلف، معانی ناپسندی در این اصطلاحات نهفته میدیدند، میان مولویان به کار نمی رفت به جای آن ها تعبیراتی چون «در را روی هم گذاشتن» یا «سر کردن»، «اجاق یا شمع را راحت کردن»، «چراغ را بیدار کردن» به کار می رفت. مولویان هرگز «من» بر زبان نمی آوردند و معمولاً از کلمه «فقیر» یا «ما» به جای آن استفاده مینمودند. «تو» گفته نمی شد «شما» یا «منظورم» به کار می رفت. اکثر این اصلاحات میان مولویان و دیگر طریقت ها مشترک بود و میان اکثر طریقت ها نیز به کار می رفت، اما برخی از این اصطلاحات فقط به مولویان اختصاص می داشت. آتش باز = آشپز، اخوان = مولویان ( اصطلاحی که با آن همدیگر را صدا می زدند، تیغی شدن = قربانی شدن، تیغی کردن = قربانی کردن، چراغ = نور، دده = درویشی که چله نشینی کرده بود.
[ { "answer1": "بنیان گذار اصلی طریقت مولویه بهاءالدین ولد، پدر مولانا بود", "answer2": "کسی که در جهت رشد آن کوشید، اولو عارف چلبی فرزند سلطان ولد می باشد.", "distance": 61, "question": "بنیان‌گذار اصلی طریقت مولویه چه کسی بود و چه کسی در جهت رشد آن کوشید؟" }, { "answer1": "مولویه که پس از مولانا به نام وی برپا شده نیز یکی از آن گروه هاست که از ملامتیان نشأت گرفته است.", "answer2": "مولانا از طریق پدرش، سلطان العلماء و خلیفهٔ او سید برهان الدین محقق ترمذی حال و هوای ملامتیان یافته، سپس به وسیله شمس تبریزی که در حیات وی انقلاب عظیمی ایجاد کرد به یکی از خروشان ترین شخصیت های این حال و نشئه بدل شده بود.", "distance": 97, "question": "مولویه از کجا نشات گرفته و مولانا چگونه به این مسلک گرایش پیدا کرد؟" }, { "answer1": "اولین مرتبه از آن مراتب «محب» بود. محب کسی بود که به طریقت انتساب جسته باشد و از طرف یکی از مشایخ بر سلکهٔ او تکبیر خوانده شده بود.", "answer2": "سالکی که اقرار می کرد و چله نشینی خود را به پایان می برد، می توانست صاحب حجره باشد و «درویش» و «دده» خوانده شود.", "distance": 305, "question": "در طریقت مولویه به چه کسانی محب میگفتند و چله نشین چه کسی بود؟" }, { "answer1": "در اکثر خانقاه های مولوی در جایی نزدیک به مطبخ و در فضایی باز، اتاقی به شکل مستطیل وجود داشت که این اتاق را «میدان شریف» می گفتند.", "answer2": "اساساً مولویه طریقتی است که با کسب فیض از شطّار تأسیس شده است. یعنی سیر و سلوک در آن با ذکر نیست، بلکه آنان برای دستیابی به حقیقت، عشق و جذبه را اساس قرار داده اند.", "distance": 161, "question": "میدان شریف چه مکانی در خانقاه های مولوی بود و مولویه برای دستیابی به حقیقت چه چیزی را اساس قرار می داد؟" }, { "answer1": "مرگ در نظر آنان رسیدن دوست به دوست و دریدن پیراهن مانع وصال و انتقال از سرزمین دیگر به موطن اصلی بود.", "answer2": "معمولاً در شب سالگرد وفات مولانا، مراسمی در مولویه ها برگزار می شد که به آن شب عُرس (شِبی عِرُس یا شب عروسی) می گفتند. در نظر مولویان مرگ مولانا شب وصال است.", "distance": 103, "question": "مولویان در مورد مرگ چه اعتقادی داشتند و مراسم شب عُرس در طریقت مولویه چگونه بود؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
470
: ریاست عمومی امنیت ملی ریاست عمومی امنیت ملی (به انگلیسی: National Directorate of Security) نهادی دولتی در جمهوری اسلامی افغانستان و زیر نظر رئیس جمهور است که به امور استخباراتی و امنیتی می پردازد و وظیفۀ جمع آوری اطلاعات، حفاظت اطلاعات و فعالیت های ضداطلاعاتی و ضدتروریستی را در درون و بیرون از افغانستان بر عهده دارد. در حال حاضر احمد ضیا سراج رئیس عمومی امنیت ملی افغانستان است. در حال حاضر رياست عمومی امنيت ملی يکی از با اعتبارترين و محبوت ترين ادارۀ دولت جمهوری اسلامی افغانستان نزد مردم افغانستان است. رئیس این نهاد توسط رئیس جمهور افغانستان انتخاب و برای گرفتن رأی اعتماد به شورای ملی افغانستان معرفی می شود. (استخبارات) در افغانستان به شکل اداره فرد یا گروهی منسجم گردیده است. معمولاً فعالیت های استخباراتی مخفیانه بوده. دفتر استخبارات تا سدۀ ۱۹ میلادی زیر نظر شاه و در سدۀ ۲۰ میلادی در چوکات صدرات اعظمی فعالیت می نمود. این اداره شعبات در چوکات وزارت داخلۀ اردو و صدرات باز نموده بدین ترتیب اقتصاد و امنیت ملی را حفاظت می نمود. دولت های افغانستان در طول تاریخ اداره و دفتر را به نام داروغه، هرکاره باشی، ضبط احوالات، استخبارات دولتی، اگسا، کام، خدمات اطلاعات دولتی، وامنیت دولتی داشتند. کارکنان این اداره را به نام مخبر، خفیه، راپورچی، احوال بر، خادیست یا امنیت می نامیدند. مردم از کارکنان این وظیفه ناخوش بوده و دوری می جستند. پادشاهان و حاکمان افغانستان فعالیت استخباراتی دولت را برای حفاظت پادشاهی خود استفاده می کردند. آن ها توسط این اداره مردم را تهدید؛ محبوس ویا به قتل رسانیده است. در دوره شاهی عبدالرحمن خان، نادرشاه، و نورمحمد ترکی استخبارات افغانستان مسئول قتل و زندانی کردن بسیاری از شهروندان افغانستان بود. به همین شکل در دوره سلطنت امیر حبیب الله خان خان تعداد از روشنفکران توسط استخبارات زندانی و تعدادی نیز به قتل رسیدند. تقریباً تمامی دولتهای گذشته ازین رویه استفاده نموده است. استخبارات افغانستان تا زمان صدرات داود خان زیاده بالای مخالفین داخلی فعالیت داشته سرویس های خارجی ضعیف داشتند. در زمان داود خان استخبارات افغانستان کار را بالای پاکستان آغاز نمود. در سال ۱۳۵۷ دولت وقت با همکاری اداره کاگب ریاست را به نام اگسا تأسیس نمود. ریاست اگسا در بخش خارجی و داخلی دفترهای را باز نمود. این اداره موجب قتل هزاران افغان سیاستمدار و غیر سیاسی گردیده کشور را خالی از شخصیت های اجتماعیی وسیاسی گردانید. در۱۶ سپتمبر ۱۳۵۸ اگسا به کام تبدیل شد. در ۶ جدی سال۱۳۵۸ کام به خاد تبدیل گردید که صرف برای حفاظت دولت بوده است. خاد در بخش باند گروپ های داخلی ودفع برنامه های خارجی فعالیت خودرا آغاز نمود. تشکیلات خاد وسعت پیدا نمود. سپس به وزارت امنیت دولتی تبدیل شد. وزارت امنیت توسط کورس های کوتاه مدت و طویل مدت توانست یکتعداد کدرهای حرفوی تربیه نماید. این کدرها توانست گروپ ها ونمایندگی های مخفی در یکتعداد از کشورها تأسیس نماید. این ورارت در تشکیل خود ریاست اول، ریاست حوزه ها، ریاست چهارم (بخش اقتصاد) ریاست پنج (بخش عملیات اوپراتیفی)، ریاست ۶ ریاست ۷ (تعقیب)، ریاست۱۰ (کنترل کارکنان)، ریاست ۱۱ (مخابرات) ریاست ۱۲ (سرحدات) مدیریت ل ۴۵ (شفر) مدیریت ل۱۵ (نشرات) مدیریت «م شا» ریاست کدرو پرنونل ریاست اداری، ریاست تخنیک وترانسپورت غند محافظ ۱۰۱، لوا ۱۰، غند اوپراتیفی ریاست ۵ و غیره را تأسیس نماید. علاوه بر (کا جی بی) سازمان اطلاعات یکتعداد کشورهای اروپای شرقی، عراق کوبا سوریه لیبیا وهند نیز در بعضی موارد با خاد افغانستان همکاری داشتند. این اداره با ۱۱حزب پاکستانی، حزب توده و مجاهدین خلق ایرانی همکاری بشر دوستانه داشت. وزارت امنیت بالاخره در سال ۱۳۷۲ منحل شد. علت منحل شدن آن سه چیزبود. ۱. عقب نشینی اتحاد شوروی از صحنه سیاست جهانی ومبارزه ۲. ناتوانی مالی به منظور مبازه در برابر ۷–۱۲میلیارد دالرکه از طرف ۷۵ کشور به مخالفین پرداخته می شد. ۳. ضعف درونی رهبران حزب خلق خدمات اطلاعات دولتی یا فعالیت های جاسوسی: خدمات اطلاعات یک سازمان دولتی است که مسئول جمع آوری اخبار اطلاعات سری، افشا، کشف، تجزیه تحلیل و دفع می باشد. وظیفه این اداره بهره برداری از اطلاعات دفاع از امنیت ملی در حمایت و اجراعات قانونی، دفاع از اهداف سیاست خارجی دولت را گویند. ابزار جمع آوری اطلاعات آشکار و پنهان هستندکه شامل جاسوسی، راه گیری، ارتباطات، تعرض، از همکاری با نهادهای دیگر و در اثر ارزیابی از منابع عمومی دیگر می باشد. کشف تحلیل وتجزیه ودفع و تعرض از بخش فعالیت های مهم سرویس اطلاعات است. به طور عموم سرویس استخباراتی بالای مسایل ذیل در یک کشور فعالیت می نمایند. ۱. سرویس اطلاعات امنیت ملی ۲. امنیت از سیاست های خارجی ۳. سرویس اطلاعات نظامی ۴. سرویس اطلاعات مخابراتی ۵. خدمات اطلاعات ضد تروریسم ومواد مخدر ۶. در بعضی کشورهای غربی غرض کنترل ارزها تکس وسایر موضوعات اقتصادی دفتر استخبارات باز نموده اند. در طی سال های قبل از جنگ و سال های جنگ استخبارات افغانستان دارای چنین وظایف بوده است. ۱. فراهم نمودن تجزیه و تحلیل اطلاعات در مناطق مربوط به امنیت ملی. ۲. هشدار دهنده سریح قبل از بحران قریب الوقوع. ۳. حفاظت دولت ومردم از بحران های ملی و بین المللی و کمک نمودن دولت غرض تشخیص اهداف فعلی و آینده مخالفان. ۴. اطلاع دهنده برنامه ریزی دفاع ملی و عملیات نظامی. ۵. کشف وافشا عناصر مخرب به وطن مردم و دولت. ۶. محافظت کننده اسرار اطلاعات محرم خود و مخالفین را. ۷. مخفیانه عمل نمودن غرض اجرای منافع ملی و امنیت بین المللی. ۸. دفاع در برابر تلاش های دیگر سازمان های اطلاعاتی، وعمل کردهای مخربانه فردی و جمعی مخالفین. ۹. مبارزه در برابرتروریزم وقاچاق مواد مخدر واسلحه ۱۰. جلوگیری از فعالیت های اقتصادی ممنوعه وحفاظت دارای عامه و بحران اقتصادی. ۱۱. جلوگیری از رشوت، فساد اداری و خود سری در ادارات دولتی. اجنت توری یا اگنت توری: اوپراتیفی و اگنتوری دومقوله جدا از یکدیگر هستند در سیستم های استخباراتی اکثراوقات این دوبخش باهم درامیخته در واژه ها و الفاظ مترادف مورد استفاده قرارمی گیرد، درصورتی که باید از یکدیگر تفکیک گردند: اگنت توری یا اجنت توری: یک سلسله اقدامات و عملیات های اجرایی هست که توسط منبع اوپراتیفی (همان اگنت)صورت می گیرد. اگنت یا اجنت در استخبارات به ۳ طریق استخدام می شود: ۳ از روی مجبوریت (مجرمین و سایر اشخاصی که آلوده به مظاهر منفی هستند برای بقاء و دوام فعالیت های خود مجبور به همکاری هستند. اوپراتیفی: سلسله اجرااتی است که بعد از دریافت اطلاع سازماندهی و عملی می گردد. معلومات یا اطلاع(Information): فعالیت و عمل طرف مقابل که توسط شخص مورد نظر راپور داده شود معلومات گویند. اطلاع استخباراتی باید قابلیت عمل و کاربرد بعدی داشته باشد. بدست آوردن معلومات یکی از مهم ترین فعالیت استخبارات است. برای سرعت انتقال اطلاعات وسایل خیلی پیشرفته اختراع گردیده است که سرعت انتقال را کمتر از یک دقیقه ساخته است. غرض دقیق ساختن معلومات از شیوه های مخصوص استخباراتی کار گرفته می شود. معلومات غیر دقیق بعضاً حوادث ناهنجار را ببار آورده است. اطلاع کار آمد باید خصوصیات ذیل را دربرداشته باشد. (۵ عنصرتکمیل کننده اطلاع) اگر یکی ازین ها کمبود باشد اطلاع ناقص است. همچنان می توان از سوالات ذیل نیز استفاده به عمل اید: یک اطلاع زمان بدرت استخبارات می خورد که نیاز به آن باشد، دقیق باشد، قابلیت عمل کرد داشته باشد، بموقع راپور داده شده باشد، کنترل شده باشد. کشف اطلاع توسط اجنت، خوشبینان دولت، وسایل وتکنالوجی، روش وعملکرد دشمن صورت می گیرد. زمانیکه یک اطلاع دقیق و مهم در دسترس دولت قرار می گیرد اطلاع به مرجع مربوط رفته از هر لحاظ تحلیل وتجزیه می شود پس از آن وسیله دفاعیه آن آماده می گردد. در صورت که جنگ سرد باشد توسط تبلیفات ذریعه اجنت، رسانه ها، جراید، روز نامه، تلویزون به گوش شنوندگان رسانیده می شود. در صورتی که جنگ گرم باشد بالای دشمن حمله و تعرض می گردد. در افغانستان پس از سال های ۱۳۶۵ الی ۱۳۷۱ کارکنان خاد فعالیت های دقیقتر را اجرا می نمودند. دلیل آن اندوختن تجازب زیاد در روش جنگ سرد ونصب افراد مسلکی در وظایف بود. درسال های ۱۳۶۷ وزارت امنیت افغانستان توانست شبکه های مخفی خویش را در کشورهای ایران، افغانستان، پاکستان، آلمان وآمریکا تأسیس نماید. این شبکه ها توسط گروپ کنترلر اداره ورهبری می گردید. دولت به منظور خنثی ساختن برنامه های مخالفین خود برنامه های ملی را طرح می نماید. تا از زهر پاشی حرف وعمل دشمن قبلاً جلوگیری نماید. دولت از طریق رسانه ها و مدرسه ها بمردم طرزعمل کرد دشمن را افشا می کند تا مردم از نوع عملکرد دشمن باخبر باشند. دربسا حالات اجنت های دولتی خویش را به یک باند گروپ به شکل مستقیم ویا غیر مستقیم نزدیک ساخته توسط آن ها به شکل از اشکال پروژه های استخباراتی خودرا پیش می برد. هکذا بعضی از برنامه های استخباراتی خود را توسط مجاهدین پروتوکولی یا تسلیمی بپیش می برد. دولت دموکراتیک افغانستان در چند سال اول در برابر مخالفین خوداز قتل و خشونت استفاده می نمود. بعداً معلوم گردید که اکثر مجاهدین اشخاص مظلوم فریب خورده بیسواد و نادان بوده آن ها صرف از خانه های مشروع خود دفاع می نماید. پس از آن دولت برنامه های آشتی ملی را تأسیس نمود قوانین مسئونیت تسلیم شدگان واحزاب را ناشع نمود. به عوض قتل از نگاه داشت در زندان ها و ضعیف ساختن مخالفین کار می گرفت. درسال های پس از ۱۳۵۷هجری شمسی کشورهای غربی برنامه های ساختند که دولت افغانستان یک دولت کمونستی وغیر مسلمان است. دولت غرض دفاع در برابر چنین تبلیغات برای ملا امامان رسمی معاش و کوپون مواد اولیه مقررنمود. اعمار مساجد را شامل پلان سال ساخت. وزرارت شون اسلامی را در چوکات دولت تأسیس نمود. همه روزه از طریق تلویزون برنامه های اسلامی و دروس قرآن را منشتر می ساخت. مکاتب ودانشگاه علوم اسلامی را تأسیس نمود. از طریق فضا در مناطق تحت تسلط مخالفین برنامه های اسلامی خودرا پخش می نمود. خطرناکترین پروژه های استخباراتی پروژه های بین المللی می باشد بعضی از این پروژه ها مختص به یک کشور بوده بعضی از این پروژه ها چند کشور را در بر می گیرد. برنامه های استخباراتی بین المللی از خیلی ها قدیم توسط شاهان قدرت مند و امپراطوران طرح گردیده در مراحل اول با زور یا زر یکتعداد ملیتها یا شاهان را در تحت امر خود درآورده توسط آن ها سلطنت خودرا توسعه داده است. بعضاً شاهان غرض یافتن تسلط به دیگر مناطق اولاً مفکوره ونظریه خودرا در میان سایر کشورها پخش نموده سپس به سادگی بسیاری مناطق را تحت تسلط خود درمی آوردند. طراحان این پروژه هااشخاص خیلی متجرب ونابغه می باشند. به گونه مثال سلطنت یونانیان، اعراب، بابرشاه مغلی، هوتکیان، احمدشاه درانی، وانگلیس ها در افغانستان می باشد. بابرشاه مغلی در سال ۱۵۰۴ از دست ازبک ها شکست می خورد با بیست نفراز همراهان خود عازم بدخشان می شود بفکر تسخیر هند می شود با حیله ونیرنگ تمام سربازان خان بدخشان را ازخود ساخته بکابل وقندهارحمله می کند کابل را طوری بدست می آورد که خون ریزی کم رخ می دهد. درسال۱۵۲۶ هندرا به تدریج تسخیر نموده درسال۱۵۳۰او امپراتور هندوافغانستان بود. پروژه استخباراتی بریتانیا بود به منظور بدست آوردن هندوستان. این پروژه در سال ۱۷۹۳ در ایام سلطنت زمان شاه درانی توسط انگلیس ها طرح برای بار اول در حال اجرا قرار گرفت. انگلیس ها تصور نمودند تا زمانی که دولت درانی ضعیف و از بین نرود نمی تواند در تسخیر هند موفق گردد. زیرا دولت درانی در نیم از قاره هند مستقربود. در صورت تعرض به هند قوای افغانی بسرعت به کمک هندوستان می شتافتند. انگلیس ها در مرحله اول هندوهارا علیه مسلمانان تحریک نمودند. هندی ها با همکاری انگلیس دولت قوی مراته را ساختن. دولت مراته در جنگ پانی پت با افغان ها تارومار شده انگلیس به بهانه مختلف قسمت های از هند را تسخیر نمودند. مرحله دوم انزوا ساختن افغانستان که را به نام «طرح دو دیواری» یاد می نمایند طرح نمودند. در پنجاب سیک ها را به سرداری رانجیت سینگ تقویه نمود. در غرب با دولت قاجاریان معاهده بست هر زمانی که افغان ها به کمک هند بشتافند دولت قاجار باید بالای هرات و قندهار حمله نمایند. بدین ترتیب دولت استعماری الی مرگ رنجیت سنگ تا ساحه پنجاب و پس از مرگ رنجیت سنگ الی سال ۱۸۴۲ تمامی هندوستان را اشغال نمودند. سپس در همین سال ۱۸۴۲ بالای افغانستان لشکر کشی نمود. پس از آن در سال ۱۸۴۶ میلادی یا ۱۲۷۰ قمری در ایران بالای دولت ناصرالدین شاه قاجار حمله نمود. زمانی که افغانستان مصروف درگیری های با بریتانیا بود قاجاریان هرات، مشهد و بلوچستان را بدست آوردند. دولت انگلیسی ها الی اشغال کامل هند با دولت ایران خودرا دوست می گماشت زمانی که رنجیت سنگ مرد و هند کاملاً بتصرف آن ها درآمد، انگلیس ها همه جاهارا دوباره از دولت قاجار بتصرف خویش درآورده سپس دولت ایران را مطیع خود ساخت. سپس انگلیس ها به منظور نگهداشت خاک های مستعمره خویش افغانستان را از بحر محروم ساخت. آن ها علیه افغان ها به چندین زبان کتاب های نوشت تا جهان را قانع سازد که مردم افغانستان وحشی و در کنترل انگلیس باشد. این یکی از پروژه های استخباراتی بین المللی بود که تا امروز افغان ها از شر این پروژه خلاص نیستند. از پروژه های بزرگ قرن اخیر تجزیه مسلمانان یوگسلاوی از اتحادیه اروپا، تفاوق دالر و زبان آمریکایی در جهان، پروزه شکست و تجزیه شوروی، در کنترل درآوردن کشورهای اسلامی، رسیدن به حوزه انرژی خیز خزر می باشد. طراحان این پروژه عرب ها و بعضی ممالک غربی می باشد. بودیجه این پروژه را کشورهای عربی می پردازند. تطبیق کننده آن پاکستان می باشد. بدین لحاظ پاکستان در افغانستان طالبان، جندالله را در ایران، جماعت اسلامی و چندین تنظیم را در کشمیر، حزب اسلامی در ازبکستان حزب نهضت اسلامی در تاجیکستان، حزب التحریر در قرغزستان و حزب اسلامی در اویغورستان را بنا نموده توسط این گروپ ها فعالیت های سیاسی را علیه دولتانشان بپیش می برند. در سازماندهی این گروپ ها علاوه بر اعراب و بعضی کشورهای غربی نیز دست دارند. درتغیر دادن مذاهب کشورهای آسیا میانه کشورهای مانند سعودی ترکیه ایران و مذاهب مانند وهابی و کاتولیک از خود برنامه های خاص دارند. عربستان و پاکستان غرض تطبیق این پروژه نمی خواهد صلح همگانی در افغانستان بیاید ویک دولت قوی در افغانستان تأسیس شود. زیرا افغانستان یک دروازه ورودی بکشورهای آسیای میانه است. علت ناکامی تطبیق برنامه های اطلاعاتی عوال ذیل شامل اند. یک برنامه سیاسی استخبارات در چند مراحل وشاخه ها تقسیم می شود که برای هرکدام آن نام و وقت داده می شود. تا زمانی که مرحله اول به موفقیت نرسد مرحله دوم به نزدیکترین کارکن افشا نمی شود؛ ولی به منظور فریب دشمن واذهان عامه رو پوش را می سازند که همه بدانند که به نفع آن ها است. موضوع ذریعه مثال واضع می گردد. پس از۱۲ ساعت از کودتا ۷ ثورسال ۱۳۵۷ در افغانستان میان مردم تبلیغ گردید که داودخان زمانی که به سعودی رفت سعودی چک سفید را به داود خان دادگفت بنویس ولی روابط خودرا با روس ها قطع کن. محمد خان جلالر وزیرتجارت عضو کا جی بی که از مهاجرین خوقند بود موضوع را با دولت روس اطلاع داده و روس ها پلان کودتا را ترتیب نموده به حزب دیموکراتیک خلق افغانستان داد. بدین لحاظ غرض برانداختن انگیزه و تحریک اجرای کودتا که چگونه آغاز گردد میر علی اکبرخیبر معاون ببرک کارمل را که مانع وحدت می شد ترور نمود تا کودتا را قبل از اینکه داود خان برای بار دوم به سعودی رود به سر رسانند. این یک حرفی است که همه قبول می نمودند در قبول نمودن آن جای شک دیده نمی شد. بر خلاف تصور افغان ها جنین حرف واقیعت نداشت. در سال ۱۳۸۵ گلبدین حکمتیار دریک مصاحبه خود اعلان داشت که میر علی اکبرخیبر توسط افراد او ترور شده بود از او سؤال نمودند که چرا به وقتش این حرف را نگفتی گفت لازم نبود. نورمحمد ترکی در بیانات خود می گفت ما انقلاب را کردیم که دوستان ودشمنان ما به حیرت ماندند، یعنی بدون شوروی انقلاب کردیم. این حرف را هیچ کس باور نمی کرد ومن هم باور نداشتم چند نفر محدود می گفتند بگذار آخر این انقلاب چه خواهد بود. پس از تجزیه شوروی کسانیکه مخالف دولت شوروی بودند یا اشخاص مقتدر دردوره دولت شوروی بودند به صراحت گفتند که ما از کودتا ترکی بی خبر بودیم اگر وقت خبر می شدیم جلو آن را می گرفتیم زیرا می دانستیم برای ما درد سر جور خواهد شد. پس از سال های طولانی دانستیم که دستان غربی ها بخاطر شکست شوروی در کودتا شامل بوده است. آن ها هرنوع شرایط را برای اجرا یک کودتا از طرف احزاب نزدیک به شوروی باز گذاشته بودند. به ویژه کتاب تلک خرس نوشته جنرال اختر پاکستانی همه را به حیرت گذاشت که در پشت پرده در افغانستان چه می گذشته است. باوجودی که ظاهر شاه دوست آمریکا بود آمریکا نخواست افغانستان را مجهز به سلاح آمریکایی نماید برخلاف دو کشور همسایه یعنی ایران و پاکستان را مجهز به سلاح آمریکایی ساخت؛ و این یک سند بزرگ برای تثبیت موقعیت جنگ ابرقدرت ها بود. مثال دیگر قضیه حمله فتحعلی شاه قاجار به افغانستان است که توسط انگلیس ها طرح شده بود. انگلیس ها به منظور جلوگیری از حمله افغانستان به هند از فتحعلی شاه قاجار استفاده نمود. استخبارات پاکستان برای چندین سال بن لادن را در نزد خود داشته به نام بن لادن خود عمل می نمود. در تشکیل طالبان سعودی، یمن، کویت، پاکستان، ترکمنستان، و کمپنی یونوکال دست داشت. طالبان به منظور چندین مقاصد سیاسی تأسیس شده است؛ ولی برای طالب ساده گفته شده که طالبان یک دولت سچه اسلامی را در جهان اعمار می نماید. سازمان استخباراتی خارجی امریکارا به نام سی آی ای وداخلی را به نام اف بی آی یاد می نمایند. سازمان سی - آی – ای در سال ۱۹۴۷ تأسیس شد؛ و مؤسس آن شخصی به نام آلن دالس می باشد. سی آی ای علاوه بر موفقیت ها ناکامی های نیز داشته است. FSB (روسی: ФСБ): Федеральная служба безопасности). آژانسِ اصلیِ امنیتی فدراسیون روسیه و جانشینِ اصلیِ کمیته امنیت کشور در اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی (کاگ ب) است. مسئولیت اصلی آن در داخل کشور عبارتند از ضداطلاعات، امنیت داخلی و مرزی، مبارزه با تروریسم و همچنین بررسی برخی از انواع دیگر از جنایت های بزرگ است. وزارت امنیت ملی چین: نهاد امنیتی جمهوری خلق چین است. این سازمان در داخل و خارج فعالیت دارد. فعلاً کارمندان آن در اکثر کشورهای جهان در حال فعالیت می باشند. در سال ۱۹۴۹ تأسیس گردید. کشور هندوستان دارای ۱۳ اداره بزرگ خدمات استخباراتی هستند. وبطور عموم اطلاعات خارجی هند به نام (Research and Analysis Wing) مخفف (RAW) واطلاعات داخلی هندرا به نام Intelligence Bureau یاد می نمایند. پاکستان دارای چهار سرویس استخباراتی می باشند. از جمله آی ایس آی (ISI) در پخش خارجی و اف آی ای (FIA) در بخش داخلی فعالیت دارند. سازمان استخباراتی نظامی پاکستان به نام (M.I)و سرویس داخلی محلی را به نام (Intelligence Bureau -IB)یاد می نمایند. مرکز تمام دفاتر آن در اسلام آباد می باشد. وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران به اختصار «واجا». این وزارت دارای ۳۰هزار کارکن واجنت می باشند. این وزارت در بخش داخلی و خارجی فعالیت می نماید. اعضای این وزارتخانه در ادبیات رسانه ای ایران با لقب «سربازان گمنام امام زمان روحی له الفداء» شناخته می شوند. خدمات امنیت ملی یا ≪اس این ؤی≫SNB به روسی СНБ. اس ان بی وظیفه استخباراتی داخلی وخارجی را بپیش می برد. فعالیت های داخلی این اداره با پولیس یکجا می باشد. این اداره تحت فرمان کریم اوف بپیش برده می شود. اس ان بی یکی از پرخشونت ترین اداره در برابر مجرمان می باشد. سرویس اطلاعات مخفی بریتانیا (SIS)، که معمولاً به نام MI6 شناخته می شود یعنی (اطلاعات نظامی بخش ۶). وظیفه این اداره حفظ ونگهداشت شاه و اطلاعات خارجی می باشد. در کنار این اداره کمیته های طلاعات مشترک ا(JIC)، سرویس امنیت داخلی (MI5)، ستاد ارتباطات دولت (GCHQ)، دفاع از اطلاعات (DI) می باشد که هرکدام وظایف خاص دارند.
[ { "answer1": "وظیفۀ جمع آوری اطلاعات، حفاظت اطلاعات و فعالیت های ضداطلاعاتی و ضدتروریستی را در درون و بیرون از افغانستان بر عهده دارد.", "answer2": "در حال حاضر احمد ضیا سراج رئیس عمومی امنیت ملی افغانستان است.", "distance": 121, "question": "ریاست عمومی امنیت ملی افغانستان چه وظایفی را در داخل و خارج از کشور بر عهده دارد و رئیس فعلی این اداره کیست؟" }, { "answer1": "معمولاً فعالیت های استخباراتی مخفیانه بوده.", "answer2": "دفتر استخبارات تا سدۀ ۱۹ میلادی زیر نظر شاه و در سدۀ ۲۰ میلادی در چوکات صدرات اعظمی فعالیت می نمود.", "distance": 44, "question": "در افغانستان، فعالیت های استخباراتی چگونه انجام میشد و در کدام قرن ها زیر نظر چه کسانی بوده است؟" }, { "answer1": "در سال ۱۳۵۷ دولت وقت با همکاری اداره کاگب ریاست را به نام اگسا تأسیس نمود.", "answer2": "این اداره موجب قتل هزاران افغان سیاستمدار و غیر سیاسی گردیده کشور را خالی از شخصیت های اجتماعیی وسیاسی گردانید.", "distance": 128, "question": "کدام اداره در افغانستان در سال ۱۳۵۷ تأسیس شد و چه نقشی در قتل افغان‌ها داشت؟" }, { "answer1": "یک اطلاع زمان بدرت استخبارات می خورد که نیاز به آن باشد، دقیق باشد، قابلیت عمل کرد داشته باشد، بموقع راپور داده شده باشد، کنترل شده باشد.", "answer2": "در صورت که جنگ سرد باشد توسط تبلیفات ذریعه اجنت، رسانه ها، جراید، روز نامه، تلویزون به گوش شنوندگان رسانیده می شود.", "distance": 374, "question": "اطلاع کارآمد چه خصوصیاتی دارد و در صورت جنگ سرد، چگونه از آن استفاده میشود؟" } ]
[ { "answer1": "یک سلسله اقدامات و عملیات های اجرایی هست که توسط منبع اوپراتیفی (همان اگنت)صورت می گیرد.", "answer2": "اگنت یا اجنت در استخبارات به ۳ طریق استخدام می شود:۳ از روی مجبوریت (مجرمین و سایر اشخاصی که آلوده به مظاهر منفی هستند برای بقاء و دوام فعالیت های خود مجبور به همکاری هستند.", "question": "در استخبارات، 'اگنت توری' چیست و یک 'اگنت' به چند طریق استخدام می‌شود؟" } ]
gemini-2.0-flash-exp
471
: لئوناردو دا وینچی لئوناردو دی سر پیرو دا وینچی (14/15 آوریل ۱۴۵۲ – ۲ مه ۱۵۱۹) یک دانشمند، نقاش، مجسمه ساز، معمار، موسیقی دان، ریاضی دان، مهندس، مخترع، آناتومیست، زمین شناس، نقشه کش، گیاه شناس و نویسنده ایتالیایی در دوره رنسانس بود. شاید بتوان گفت نبوغی که او در کارهایش از خود نشان داده بیش از هر چیز دیگری مورد توجه نسل های مختلف قرار گرفته است. لئوناردو معمولاً به عنوان نمونهٔ بارز یک مرد رنسانس شناخته می شود. با وجود اینکه بیش از ۲۵ نقاشی از او باقی نمانده، به طور گسترده او را یکی از بزرگترین نقاشان تاریخ دانسته اند. دا وینچی را کهن الگوی «فرد رنسانسی» دانسته اند. وی فردی بی نهایت کنجکاو و خلاق بود. او نظریات خود را در مجموعه یادداشتهایی که بالغ بر هزاران صفحه می باشند، ثبت کرده است. او طرحهای مبتکرانه ای را برای ساخت سلاح هایی مانند توپ های بخار، ماشین های پرنده و ادوات زرهی ارائه کرده بود، هرچند که بسیاری از آن ها هرگز ساخته نشدند. دا وینچی اولین طراح هواپیما و صدها اثر معماری دیگر به شمار می رود. یکی از طرح های ابتکاری او لباس غواصی و زیر دریایی جنگی است. او همچنین مسلسل، تانک نظامی، ساعتی که به ساعت دا وینچی معروف است، کیلومترشمار و چیزهای دیگر را طراحی یا اختراع کرد و با استفاده از خط معکوس برای طراحی های خود یادداشت هایی را نوشته است، که آن ها را فقط در مقابل آینه می توان خواند. شهرت جهانی دا وینچی بیشتر به خاطر نقاشی های شام آخر و مونالیزا است. مارکو روسکی دربارهٔ او می گوید: در حالی که تصورات زیادی در مورد لئوناردو وجود دارد، دیدگاه او از جهان اساساً منطقی است و نه اسرار آمیز، و همچنین روش های تجربی مورد استفاده اش برای زمان خودش غیرعادی بوده است. لئوناردو دا وینچی در سال ۱۴۵۲ در روستای توسکانی زاده شد. او فرزند نامشروع یک ثروتمند، با نام پیرو فرانسیسو دی انتونیو دا وینچی و یک زن دهقان به نام کاترین بود. بین ۱۴۹۳ و ۱۴۹۵ لئوناردو زنی به نام کاترین را در میان افراد وابسته به خود را در اسناد مالیاتی خود ذکر کرده است. زمانی که او در ۱۴۹۵ فوت کرد، لیست هزینه های مراسم تشییع جنازه نشان می دهد که این زن مادر او بود. در مورد دوران کودکی لئوناردو اطلاعات زیادی در دست نیست. او ۵ سال اول زندگی خود را با مادرش گذراند، سپس در سال ۱۴۵۷ نزد خانوادهٔ پدرش، پدربزرگ، مادربزرگ و عمویش زندگی کرد. پدر او با یک دختر شانزده ساله ازدواج می کند، همسر دوم پدرش لئوناردو را خیلی دوست می داشت اما در سن جوانی درگذشت. او تحصیلات ابتدایی را در مدرسه دهکدهٔ محل سکونتش گذراند. با اینکه در مدرسه چندان موفق نبود، ولی شور و هیجان زیادی نسبت به طبیعت نشان می داد. دا وینچی به صورت غیررسمی هندسه و ریاضیات را نیز آموخت. وقتی او شانزده ساله بود پدرش برای بار دوم با دختر بیست ساله ای به نام فرانسسکا لنفردینی ازدواج کرد. او را به شاگردی به هنرکده ای در فلورانس فرستادند تا نزد آندرئا دل وروکیو (۱۴۳۵–۱۴۸۸)، که نقاش و پیکرتراش بود، آموزش ببیند. ( او در آنجا اطلاعات زیادی از نقاشی یادگرفت و سپس) وروکیو از شهرت بسیاری برخوردار بود؛ به گونه ای که ساخت بنای یادبود «بارتولومئو کولئونی»، سردار نظامی شهر ونیز را به او سپردند. در آتلیه ای که قابلیت ساخت چنین شاهکارهایی را داشت، لئوناردوی جوان می توانست چیزهای زیادی بیاموزد. بدون شک در آنجا با رموز فنی ریخته گری و کارهای فلزی آشنا شده و آموخته است که چگونه با مطالعه و مشاهده دقیق مدل های برهنه و پوشیده، تابلوها و تندیس هایی را پدیدآورد. شمار زیادی از نقاشان و پیکرتراشان خوب، از هنرآموزان کارگاه موفق «وروکیو» بودند، ولی «لئوناردو» بسیار بهتر از یک نوجوان با استعداد بود، به گونه ای که در هفده سالگی در کار پیکر تراشی و سایر امور مربوط به آن به استاد ماهری تبدیل شده بود و قادر بود ابزارهای پیچیده و ماشین های مورد نیاز را پدیدآورد. او همچنین به پژوهش دربارهٔ گیاهان و جانوران مختلف پرداخت تا بتواند از آن ها در تابلوهایش استفاده کند؛ علاوه بر این، دانش گسترده ای دربارهٔ نورشناسی، ژرفا نمایی و استفاده از رنگ ها کسب کرد. چنین آموزشی کافی بود که از هر نوجوان با استعدادی یک هنرمند برجسته بسازد. او پس از اتمام آموزش به شهر میلان رفت. لئوناردو در سال ۱۴۷۲ به عضویت گروه قدیس لوقا درآمد. مرکز این گروه یا اتحادیه، که عمدتاً از داروفروشان، پزشکان، و هنرمندان تشکیل شده بود، در بیمارستان سانتا ماریانوئووا بود. احتمالاً لئوناردو در آنجا فرصتی برای آموختن کالبدشکافی به دست آورد. در ۱۴۷۸ شورای شهر از او خواست نمازخانه سان برناردو در کاخ وکیو را نقاشی کند ولی بنا به دلایلی، این مأموریت را انجام نداد. لئوناردو در بسیاری آرزوهای مختلف برای لودویکو استخدام شد. از جمله آماده سازی شناورها برای موقعیت های خاص، طرح هایی برای یک گنبد برای کلیسای جامع میلان و یک مدل برای یک بنای تاریخی مربوط به ورزش سوارکاری بزرگ فرانچسکو اسفورزا که هفتاد تُن برنز برای ریخته گری آن استفاده شد. این بنا برای چندین سال ناتمام ماند که برای لئوناردو غیرعادی نیست و در سال ۱۴۹۹ به پایان رسید. دا وینچی اواخر عمر خود را در شهر واتیکان در ایتالیا سپری نمود مکانی که رافائل و میکل آنژ در آنجا فعالیت داشتند. در اکتبر ۱۵۱۵ فرانسوای اول (François premier)، پادشاه فرانسه، میلان را به تسخیر خود درآورد. در دسامبر همان سال لئوناردو به نزد فرانسوای اول و پاپ لئون دهم فراخوانده شد. به لئوناردو سفارش جدیدی برای ساخت یک شیر مکانیکی داده شد، شیری که می توانست به طرف جلو گام بردارد و قفسه سینه اش را باز کرده و خوشه ای از گل های سوسن را نمایان سازد. در سال ۱۵۱۵ به خدمت فرانسوا درآمد و در خانه ای ییلاقی در کلوس لوس در نزدیکی اقامتگاه سلطنتی جای گرفت. او سه سال پایانی عمر خویش را به همراه ملزی شاگردش در آنجا گذرانید و حقوقی معادل هزار اسکودی (واحد پول آن زمان در ایتالیا) دریافت می کرد. دا وینچی در روز دوم ماه مه سال ۱۵۱۹ در حالی که تبدیل به یکی از دوستان صمیمی فرانسوا شده بود در کلوس لوس درگذشت. واساری این گونه می نویسد که پادشاه سر دا وینچی را در هنگام مرگ در آغوش گرفت هرچند که این داستان عاشقانه و رومانتیک که بسیار باب طبع فرانسویان و بسیاری از هنرمندان است بیشتر به افسانه شبیه است تا واقعیت. واساری همچنین می نویسد که دا وینچی به هنگام مرگ تقاضای حضور یک کشیش برای اعتراف به گناهان می کند. بر طبق خواستهٔ او شصت فقیر تابوت او را حمل می کنند. او در کلیسای سنت هابرت تدفین می شود. ملزی به عنوان وارث او شناخته می شود و تمامی پول ها، نقاشی ها، وسائل و دیگر آثار او به ملزی تعلق می گیرد. البته لئوناردو شریک قبلی و قدیمی اش، سالای و همچنین خدمتکارش را فراموش نکرد و به هرکدام از آن دو، نصف تاکستان خویش را بخشید. دا وینچی دوستان زیادی داشت که هم اکنون به خاطر زمینه های کاری یا اهمیت تاریخ خود امروزه به نوعی شناخته شده هستند؛ اما با این حال به نظر می رسد که ایزابلا دسته، نقش دوستی صمیمی و نزدیک را در این میان ایفا می کرد؛ گویند او به علت سفرهای طولانی وی به عنوان تنها زنی که شناخته نسبتاً کاملی نسبت به او داشت نامبرده می شود. نقل است: دا وینچی در حالیکه به همراه ایزابلا به یکی از نقاط ایتالیا سفر کرده بود، از او پرتره ای می کشد که به نظر می رسد قرار بوده طرح اولیهٔ یک نقاشی باشد که هم اکنون گم شده است. گذشته از دوستی و روابط او با دوستانش، دا وینچی زندگی خصوصی خود را پنهان نگاه داشته بود. گرایش جنسی او، به موضوعی برای تجزیه و تحلیل و حدس و گمان تبدیل شده بود. این روند در اواسط قرن ۱۶ شکل گرفت و در قرن های ۱۹ و ۲۰ دوباره احیا شد، که مهمترین پژوهش در اینباره توسط زیگموند فروید انجام شده است بیشترین رابطهٔ دا وینچی، با دو پسر جوان که شاگردان خود او بوده اند یعنی سالای و ملزی بوده است. ملزی احساس دا وینچی به او را عشق و شهوت بیان می کند. مدارک دادگاه سال ۱۴۷۶ نشان می دهد که وقتی دا وینچی بیست و چهار ساله بوده به همراه ۳ مرد دیگر تحت قوانین سودومی دوران رنسانس به همجنس گرایی متهم می شود اما بعدها از این اتهام تبرئه می شود. از آن تاریخ به بعد بحث های زیادی پیرامون همجنس گرا بودن دا وینچی و تأثیرات آن بر آثارش، به ویژه وجود حالت دوگانهٔ مردانه و زنانه و شهوت مشهود در تابلوی یحیای تعمید دهنده و باکوس و دیگر آثار وی، به خصوص آثار آمیخته با شهوت وی شده است. جیان جیاکومو کاپورتی د اورنئو یا همان سالای از سال ۱۴۹۰ همراه با دا وینچی زندگی می کرد. تنها پس از گذشت یک سال از پیوستن سالای به دا وینچی، او لیستی از خرابکاری ها و تخطی های سالی فراهم کرد. لئوناردو او را دزد دروغگو کله شق و دله خطاب کرد. پس از اینکه او دست کم پنج بار با پول های دا وینچی فرار و آن ها را صرف کارهایی همچون خرید لباس کرد. اما با این حال دا وینچی همواره نسبت به سالای رفتاری بسیار محبت آمیز داشت. سالای به مدت سی سال همراه با او زندگی کرد. سالای تعدادی از نقاشی های خود را به نمایش گذاشت هرچند که جورجو وازاری یکی از نقاشان معروف ایتالیا عقیده داشت که دا وینچی فنون نقاشی را به خوبی به او آموخته است اما کارهای سالای نسبت به کارهای دیگر شاگردان دا وینچی از خلاقیت هنرمندانهٔ کمتری برخوردار بود. در سال ۱۵۱۵ او مدل کاملاً برهنه ای از مونا لیزا را کشید و نام ان را مونا وانا نهاد. در سال ۱۵۰۵، لئوناردو دا وینچی شاگرد دیگری را به نام کنت فرانسیسکو ملزی اختیار نمود. کسی که ادعا می شود محبوب ترین شاگرد در نزد وی بوده است. او به همراه دا وینچی به فرانسه مسافرت کرد و تا آخر عمر دا وینچی در کنار او باقی ماند. پس از مرگ دا وینچی تمامی کارهای او به ملزی رسید و او از آن ها به خوبی نگهداری کرد. لئوناردو یک نقاش پرکار نبود، در حقیقت او پرکارترین نقشه کش و طراح بود. او مقاله های زیادی در مورد کوچکترین مسائل و طرح هایی با کوچکترین جزئیات را در مورد مسائلی که توجهش را جلب می کرد، نگهداری می نمود. علاوه بر این مقالات و طرح ها، مطالعات زیادی پیرامون نقاشی انجام داده است که از آنان برای کشیدن برخی از تابلوهای معروف خود همچون بانوی صخره ها و «شام آخر» استفاده نموده است. قدیمی ترین نقاشی دا وینچی، a Landscape of the Arno Valley است که در سال ۱۴۷۳ کشیده شد و رودخانه، کوه ها، یک قلعه و مزارع کشاورزی را در جزئیاتی دقیق نشان می دهد. دا وینچی برای کشیدن تابلوی مونالیزا از سال ۱۵۰۳ آغاز به کار کرد و اتمام آن تا ۱۵۰۷ به طول انجامید. شهرت دا وینچی به خاطر اثر ماندگار وی در تاریخ، مونالیزا، بوده است. تابلوی مونالیزا احتمالاً پر آوازه ترین شبیه سازی از چهرهٔ فردی در جهان است. از سدهٔ نوزدهم یا حتی پیش از آن به بعد، این چهرهٔ رمز آمیز، بخشی از فرهنگ عامهٔ غربی شده است. لاجوکوندا (ژوکوند) همسر زانوبی دل جوکوندو ی بانکدار، که پس از بازگشت لئوناردو از میلان به فلورانس نقاشی شده، به حال نشسته در میان دو پایهٔ یک ایوان سرپوشیده شبیه سازی شده است. این زن با نمای نیم قد و دستهای روی هم نهاده و چشمان خیره شده به تماشاگر، نشان داده شده است. ابهام و راز این " خنده " ی پر آوازه، واقعاً نتیجهٔ شیفتگی لئوناردو به سایه روشن جوّ و مهارتش در نمایاندن آن است. شاید در سدهٔ رومانتیک پرور نوزدهم، بیش از حد دربارهٔ این " خنده " ی مرموز بحث شد، ولی کسی به علاقهٔ سراپا علمی لئوناردو به ماهیت نور و سایه اشاره ای نکرد. از طرف دیگر، به احتمال زیاد خود لئوناردو نیز از تأثیر شگفت انگیزی که در این تابلو بر تماشاگر می گذارد، لذتها برده است؛ این اثر یکی از تابلوهای محبوبش بود و هیچگاه نمی توانست آن را از خودش جدا کند. طراحی بی نظیری که در زیر سایهٔ گریزان حاضر است، از لحاظ نمایاندن سر و دستها - که استثنائاً فوق العاده زیبا هستند - یک پیروزی بزرگ به شمار می رود. این احتمال نیز وجود دارد که نیت هنرمند، سردرگم کردن بیننده یا شیفتن وی و مجاز ساختنش به تفسیر آزادانهٔ این شخصیت نهفته بوده باشد. نسخهٔ کنونی تابلوی نقاشی مونالیزا دارای ابعاد ۷۷×۵۳ سانتیمتر است. نسخه ای که او تهیه کرده بود از نسخه فعلی، بزرگتر بود چرا که در گذر زمان دو ستون از طرفین چپ و راست این تابلو بریده شده است. به همین دلیل به هیچ وجه مشخص نیست که مونالیزا در این تابلو نشسته است. همچنین باید اشاره کرد که بسیاری از قسمت های این تابلو به مرور زمان خراب یا دوباره نقاشی شده است. اما با این وجود شخصیت اصلی نقاشی همچنان محفوظ مانده است. در ۲۱ اوت ۱۹۱۱ تابلوی مونالیزا توسط یک دزد ایتالیایی دزدیده شد و به ایتالیا برده می شود. پس از گذشت دو سال این تابلو در زادگاه خود یعنی فلورانس دیده می شود و پس از انجام برخی فعالیت های اداری و قانونی تابلو دوباره به موزه لوور بازگردانده می شود. در سال ۱۹۵۶ شخصی اقدام به پاشیدن اسید به قسمت پایینی تابلو نمود که مرمت آن سال ها به طول انجامید. در دهه های ۶۰ و ۷۰ میلادی شهرهای نیویورک، توکیو و مسکو میزبان این تابلو بوده اند. لئوناردو نقاشی دیواری شام آخر را برای سفره خانهٔ کلیسای سانتاماریا یا دله گراتسیه در میلان نقاشی کرد. این نقاشی با آن که تا حدی از میان رفته است و این تا حدی نتیجهٔ کم تجربگی هنرمند در گزینش مواد کارش بوده است، و با آنکه بارها بخشی از ان را ترمیم کرده اند، از لحاظ صوری و عاطفی، گیراترین اثر او به شمار می رود. این نقاشی، نخستین ترکیب بندی بزرگ پیکره ای در دورهٔ رنسانس و تفسیر قطعی مضمون آن است. این اثر هنری نشانگر صحنه هایی از شام آخر روزهای پایانی عمر مسیح است آنطور که انجیل به آن اشاره کرده است. این نقاشی بر پایهٔ کتاب یوحنا، باب ۱۳ آیهٔ ۲۱ است آنجا که مسیح می گوید که یکی از ۱۲ حواری اش به وی خیانت خواهد کرد. مسیح و دوازده حواریش در اتاقی ساده و جادار، پشت میزی دراز به موازات سطح تصویر نشسته اند. صحنهٔ فوق العاده نمایشی این نقاشی، با گنجاندن گروه حواریون در محیطی عبوس و آرام، تأکید بیشتری یافته است. نقاشی دیواری شام واپسین و بخشی از زندگی لئوناردو که به آفریدن آن انجامید، بر روی هم، آمیزه ای از تکامل هنری سدهٔ پانزدهم و نخستین بیان سبک رنسانس پیشرفته در ایتالیای اوائل سدهٔ شانزدهم هستند. این نقاشی پر آوازه ترین تابلوی مذهبی به شمار می رود. لئوناردو دا وینچی در روزگار خویش، به عنوان یک پیکر تراش و معمار شهرت کاملی داشت، ولی هیچ یک از مجسمه های ساخت وی باقی نمانده است و هیچ ساختمانی وجود ندارد که بتوان ساختش را به وی نسبت داد. از مشاهدهٔ انبوه نقشه های وی برای ساختمان های متراکم در مرکز، چنین بر می آید که لئوناردو از لحاظ علاقه به این نوع ساختمان با دیگر معماران دورهٔ رنسانس وجه مشترک داشته است. در میلان، لئوناردو به احتمال زیاد با دوناتو برامانته ی معمار در تماس بوده است و وی نیز به هنگام کشیدن طرح های اولیه اش برای کلیسای بزرگ سان پیترو در رم حتماً یکی از طراحی های لئوناردو را در نظر داشته است. اما در عرصهٔ پیکر تراشی، لئوناردو طراحی های متعددی از پیکره های عظیم سوار بر اسب از خود برجای گذاشت، که یکی از آن ها به مراحل کمال رسید و به صورت مدلی برای یادبود خاندان اسفورتسا درآمد؛ این پیکرهٔ سوار بر اسب که از سوی فرانسویان به هنگام اشغال میلان در ۱۴۹۹ هدف گیری شده بود تکه تکه شد. لئوناردو از این رفتار فرانسویان با کارش، برآشفت و از میلان رفت و مدتی به عنوان مهندس نظامی برای چزاره بورجیا در دورهٔ تلاش وی برای تسلیم شهرهای رومانیا به دستگاه پاپ ها، کار کرد. سرانجام لئوناردو به میلان بازگشت و به خدمت فرانسویان درآمد. آنگاه به دعوت فرانسوای، شاه فرانسه، راهی آن کشور شد و آنجا به سال ۱۵۱۹ در کاخ کلو، بی آنکه اثری بر هنر آنروز فرانسه گذاشته باشد، چشم از جهان فروبست.دا وینچی مفهوم کامل فضا و سایه روشن را در هنر نقاشی به اوج رساند لئوناردو دا وینچی نقاشی های بسیار اندکی را تکمیل کرد؛ کمال جویی، تجربه گرایی ناآرام و کنجکاوی بلندپروازانه، سبب پراکندگی کوششهایش شدند. با این حال، پروندهٔ بزرگی از اندیشه هایش در طراحی های موجود در یادداشت هایش برجا مانده است؛ و یکی از آن ها در سالهای ۱۶۶۰–۶۹ در شهر مادرید کشف شد. علاقهٔ او به علم در آخرین سالهای زندگی اش روز به روز فزونی می گرفت، و خودش نیز شناخت سراسر طبیعت را در مرکز علائقش قرار داده بود. پژوهش هایش در عرصهٔ کالبد شکافی، به کشیده شدن طراحی های فوق العاده دقیق و زیبا انجامید که از آن میان می توان به طراحی مدادی جنین در رحم اشاره کرد، که علی رغم پاره ای خطاها، چنان با واقعیت انطباق دارد که امروزه نیز می توان در آموزش پزشکی مورد استفاده اش قرار داد. گرچه لئوناردو نخستین دانشمند جهان امروزی نبود، مطمئناً مبتکر تصویرگری علمی، مخصوصاً در عرصهٔ نمایش اندرون و تک تک اجزاء و اندامها بوده است. دربارهٔ اهمیت این جنبه از کار لئوناردو، آروین پانوفسکی چنین گفته است :" … کالبد شکافی به عنوان یک علم بدون داشتن روشی برای حفظ مشاهدات در پرونده های نموداری و به صورت کامل و دقیق و سه بعدی، غیرممکن بود ." نخستین بار دا وینچی بود که متوجه شد سالهای عمر هر درخت معادل تعداد حلقه هایی است که در مقطع افقی تنهٔ آن پدید آمده است. لئوناردو اولین کسی بود که اندام های بدن انسان را با برش مقطع طراحی کرد. گفته اند او برای درک بیشتر آناتومی بدن، اتودهای فیگوراتیو بسیاری از بدن مردگان می زد. برخی از مسائلی که لئوناردو بر روی آن ها پژوهش انجام داد به شرح زیر می باشد: دا وینچی علاوه بر نقاشی به عنوان یک مهندس نیز مشهور است. او در نامه ای به دوک میلان اظهار داشت که قادر به تهیه و ساخت دستگاه هایی برای دفاع از شهر و همچنین محاصرهٔ شهر دشمن است. هنگامی که او به ونیز گریخت، شاگردی را پیدا کرد که با کمک او توانست یک سنگر متحرک را طراحی کند. او حتی طرحی برای منحرف کردن مسیر رودخانهٔ آمو داشت، پروژه ای که نیکولو ماکیاولی نیز بر روی آن کار کرد. مقالات دا وینچی شامل تعداد بسیار زیادی از اختراعات عملی و قابل اجرا و غیر عملی، شامل آلات موسیقی، پمپ های هیدرولیک، توپ های بخار، سپرهایی خاص و… می گشت. تعداد زیادی از دست نوشته های دا وینچی مربوط به طرح ها و نقشه های اختراعات او هستند. برخی از ابداعات او به شرح زیر است: دیگر اختراعات او شامل مسلسل، بادسنج، ساعت، قیچی، تلمبه می شوند.
[ { "answer1": "لئوناردو دی سر پیرو دا وینچی (14/15 آوریل ۱۴۵۲ – ۲ مه ۱۵۱۹) یک دانشمند، نقاش، مجسمه ساز، معمار، موسیقی دان، ریاضی دان، مهندس، مخترع، آناتومیست، زمین شناس، نقشه کش، گیاه شناس و نویسنده ایتالیایی در دوره رنسانس بود.", "answer2": "او در نامه ای به دوک میلان اظهار داشت که قادر به تهیه و ساخت دستگاه هایی برای دفاع از شهر و همچنین محاصرهٔ شهر دشمن است.", "distance": 14722, "question": "لئوناردو داوینچی علاوه بر نقاشی، در چه زمینه های دیگری فعالیت داشت و کدام یک از اختراعات او برای دفاع از شهر استفاده میشدند؟" }, { "answer1": "در سال ۱۵۱۵ به خدمت فرانسوا درآمد و در خانه ای ییلاقی در کلوس لوس در نزدیکی اقامتگاه سلطنتی جای گرفت. او سه سال پایانی عمر خویش را به همراه ملزی شاگردش در آنجا گذرانید و حقوقی معادل هزار اسکودی (واحد پول آن زمان در ایتالیا) دریافت می کرد.", "answer2": "در ۲۱ اوت ۱۹۱۱ تابلوی مونالیزا توسط یک دزد ایتالیایی دزدیده شد و به ایتالیا برده می شود.", "distance": 5740, "question": "داوینچی در چه سالی به خدمت فرانسوا در آمد و چه حقوقی دریافت می کرد و کدام یک از آثار او توسط دزد ایتالیایی دزدیده شد؟" }, { "answer1": "ملزی به عنوان وارث او شناخته می شود و تمامی پول ها، نقاشی ها، وسائل و دیگر آثار او به ملزی تعلق می گیرد.", "answer2": "این نقاشی پر آوازه ترین تابلوی مذهبی به شمار می رود.", "distance": 6431, "question": "لئوناردو داوینچی چه کسی را به عنوان وارث خود تعیین کرد و چه چیزی به ملزی رسید؟ و کدام یک از تابلوهای مذهبی او بسیار پرآوازه است؟" }, { "answer1": "لئوناردو دا وینچی در سال ۱۴۵۲ در روستای توسکانی زاده شد.", "answer2": "قدیمی ترین نقاشی دا وینچی، a Landscape of the Arno Valley است که در سال ۱۴۷۳ کشیده شد و رودخانه، کوه ها، یک قلعه و مزارع کشاورزی را در جزئیاتی دقیق نشان می دهد.", "distance": 7107, "question": "لئوناردو داوینچی در چه شهری متولد شد و اولین نقاشی او در چه سالی کشیده شده است و چه چیزی را نشان میداد؟" }, { "answer1": "واساری این گونه می نویسد که پادشاه سر دا وینچی را در هنگام مرگ در آغوش گرفت", "answer2": "او همچنین مسلسل، تانک نظامی، ساعتی که به ساعت دا وینچی معروف است، کیلومترشمار و چیزهای دیگر را طراحی یا اختراع کرد", "distance": 4150, "question": "چه کسی در هنگام مرگ داوینچی، سر او را در آغوش گرفت و کدام یک از اختراعات او به ساعت داوینچی معروف است؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
472
: سید علی کیا سید علی کیا بنیان گذار حکومت کیاییان در گیلان و اولین فرمانروای این سلسله از ۷۶۹ تا ۷۹۱ هجری بود. سید علی کیا به کمک سادات مرعشی مازندران بر همه بیه پیش مسلط شد و تا قزوین و طارم و شمیران پیشروی کرد. او فرزند امیر کیای ملاطی بود که علیه حکومت ناصروندان در بیه پیش به پا خاسته بود ولی شکست خورده بود. دل کندگان از خیزش وگریختگان پس از فروکوفتن خیزش پس ازچندی شرمنده از تنها نهادن سیدامیرکیا برآن شدند تا باز گرد او به هم آیند و دربار ناصروندان را فروریزند. آمادگی دگرباره ناخرسندان برای خیزش، هم زمان با مرگ سیدامیر کیا شد و از این روگروهی از ناخرسندان گرد سیدعلی کیا به هم آمده و او را به رهبری خیزش برانگیختند. سیدعلی کیا که هنوز توان خود را برای برپایی خیزش به اندازه نمی دید، برآن شد تا از سادات قوامی چیره بر مازندران یاری جوید وازاین رو با شماری از پیرامونیان راهی مازندران شد. درمیان پیرامونیان سیدعلی کیا، سالوک مرد آویج، محمدتاج الدین برفجانی، تالش دیلمانی، کاووس خداداد وبدی، هندوبابا، دانی کوچانی، پاشاکیای تجنی واسماعیل داخلی و برخی ازدیگر ناخرسندان پاره خاوری گیلان گرد آمده بودند که به همراه سیدعلی کیا راهی مازندارن شدند. او پس از درگذشت پدر همراه با برادران اش به مازندران نزد سید قوام الدین مرعشی که او نیز از نسل زین العابدین بود و از سوی او گرامی داشته و در آمل ساکن شد. او مدتی نزد قوام الدین تحصیل کرده بود. پس از رایزنی با او برآن شد که زمینه بازگشت خود به گیلان را فراهم آورد و از آن رو محمد تاج الدین برفجانی را به نمایندگی از سوی خود به تنکابن فرستاد. پس از چندی از حاکم تنکابن سید رکابزن کیای حسنی خواست به تنکابن منتقل شود. علت این درخواست به نوشته مرعشی نزدیکی به رانکوه وطن پیشین اش بود. البته گرایش مذهبی او (زیدی) هم مؤثر بوده است. سید رکابزن پذیرفت و او و پیروانش را در منطقة گرمه رود سخت سر اسکان داد. با آمدن سید علی کیا به منطقه سخت سر، بین او و خاندان ناصروند که در رانکوه ساکن و با پدر سید علی کیا جنگیده بودند، درگیری پیش آمد. سید رکابزن، به علت نداشتن قدرت رویارویی با امرای ناصروند با آن ها صلح کرد، در نتیجه سید علی ناچار به بازگشت به مازندران گردید. در مازندران، سید علی با پشتیبانی قوام الدین مرعشی به تنکابن حمله کرد. جنگ میان سید علی و فرزند رکابزن درگرفت و سید علی پیروز شد و بر تنکابن مسلط شد. به این ترتیب حکومت سادات کیا در سال ۷۶۹ قمری/ ۱۳۶۷میلادی آغاز شد. با گذشت زمان تخت فرمانروایی تنکابن نشستگاه سید رکابزن کیا فرمانروای مؤیدی شد و از آنجا که وی شیعه زیدی بود و فروپاشی فرمانروایی های سنی گیلان می توانست زمینه قدرت بیشتر او را فراهم آورد، برآن بود که با سادات قوامی متحد شود و از توان آن ها برای ستیزه با ناصروندان بهره گیرد. آمادگی سیدرکابزن کیا برای همبستگی با سادات مازندران سبب کامیابی محمدتاج الدین برفجانی شد و از این رو سید علی کیا که پایگاه نزدیکی به گیلان یافته بود راهی تنکابن شد و در گرمرود بار انداخت. بازگشت سادات کیایی به تنکابن، ناصروندان را به تکاپو برای راندن آن ها و پاسداری از سرزمین زیر فرمان و فرمانروایی خود واداشت و امیره محمد فرمانروای رانکوه به امید آن که پسرش امیرنوپاشا توان راندن سادات را داشته باشد به سود او از تخت کناره گرفت و فرمانروایی را به وی سپرد و خود به چهارده رفت. امیر نوپاشا پس از نشستن بر تخت فرمانروایی بر آن شد که بدون یاری گرفتن از پسرعموی خود امیر جهان که بر لاهیجان فرمان می راند، بر سادات تاخته و آنان را به گریز وا دارد و از این راه نامی بزرگ یابد، وازاین رو لشکری آراست و راهی گرمه رود شد. در این هنگام سیدعلی کیا که پیشتر خبر لشکر آرایی امیر نوپاشا را شنیده و آماده رویارویی بود، هم زمان با به راه افتادن لشکر رانکوه از راهی دیگر، به رانکوه تاخت و در روزی که امیرنوپاشا در سخت سر خود را آماده تازش به گرمرود می کرد، سیدعلی کیا به چهارده تاخت وکشتاری بزرگ به راه انداخت و امیره محمد را کشت وچهارده را تاراج نمود و به تندی روبه بازگشت به گرمرود نهاد. امیر نوپاشا در سخت سر، خبر مرگ پدر و چپاول چهارده را شنید و از آن رو سردرگم، تازش به گرمرود رارها کرده و به رانکوه بازگشت تا شاید تا زندگان را در میان گرفته و نابود سازد ولی چون به رانکوه رسید، دانست که سیدعلی کیا آنچه خواسته، کرده و سپس گریخته است. امیرنوپاشا دانست که سیدعلی کیا و پیرامونیانش آنانی نیستند که وی می اندیشید و باید دربارهٔ آنان اندیشه ای دگر کرده و برای نابودی شان راهی دیگر یافت و از این رو از امیر جهان خواست تا یاورش باشد. به روزهایی که فرمانروایان ناصروند به همبستگی دوباره برای نابود کردن سادات کیایی که ناخرسندان بخش خاوری گیلان را گرد خود به هم آورده بودند می اندیشید، سیدعلی کیا نیز به جستجوی یاوری به رایزنی با سید رکابزن کیا نشست و او را با خود همراه کرد و دو نیرو رویاروی هم ایستادند. در یک سو فرمانروایان سنی پاره خاوری گیلان در دگر سو سادات شیعه و ناخرسندان بومی. ستیزه آن ها اندیشه چیرگی جوی زمانه بود و نتیجه آن ستیزه آشکار سازنده سرنوشت فردای گیلان. با به راه فتادن لشکر متحد ناصروندان، سیدرکابزن کیا می دانست برآیند آن رویارویی، شکست سخت سادات و نابودی توان کم ولی روبه رو شد تشیع درگیلان است، سید علی کیا را واداشت که چندی تنکابن را رها کرده و به مازندران بازگردد و برآمدن خواسته هایش را به آینده بسپارد. سیدعلی کیا یکبار دیگر ناخرسندان بومی را با خود همراه ساخت و به مازندران پس نشست. و لشکر ناصروندان پیش از رسیدن به تنکابن سر به فرمانی و پیشنهاد دوستی سید رکابزن کیا را پذیرفتند و به لاهیجان و رانکوه بازگشتند. آتش درگیری های درونی فرمانروایان پاره خاوری گیلان با پس نشینی سید علی کیا، از زیر خاکستر هراس چیرگی تشیع برون آمد و زبانه کشید. امیر نوپاشای توانجو برآن بود تا از زمانه بهره گیرد و بر توان خود بیفزاید و از این رو سیدرکابزن کیا را در راه نابودی پسرعموی خود امیرجهان با خود همراه ساخت. امیر جهان که از بلندپروازی های امیر نوپاشا آگاه و اتحاد وی باسیدرکابزن کیا را سرآغاز درگیری هایی که برآیند آن فروپاشی توان ناصروندان در گیلان بود می دانست، برآن شد تا امیر نوپاشا را از راهی که در پیش گرفته باز دارد وباخود همراه سازد و از آن رو مادر خود را که مادر همسر امیر نوپاشا نیز به شمار می رفت در پی آشتی جویی به رانکوه فرستاد و امیر نوپاشا که زمینه را برای نابودی امیر جهان آماده ساخته بود به نیرنگ پذیرای آشتی شد و پیشنهاد کرد که هر سه نفر، امیر جهان و سیدرکابزن کیا و امیرنوپاشا - درملات جمع شوند و به رایزنی برای اتحاد بیشتر و ایستادگی در برابر گسترش جویی سادات بپردازند. برآیند آن گردهمایی از پیش آشکار بود، سیدرکابزن کیا به ناگهان با زوبینی که در دست داشت، به چشم امیر جهان زد و او را کشت. با مرگ امیر جهان لشکر همراه او به رهبری محمدبن جلال الدین سپهسالار لاهیجان ازملات گریخت و به لاهیجان بازگشت تا از لاهیجان در برابر تازش امیر نوپاشا پاسداری کند. پس از مرگ امیرجهان، امیرنوپاشا و سیدرکابزن کیا بر لاهیجان سیطره یافتند ولی مردم آن منطقه سر به شورش نهادند و اردوی سید رکابزن کیا را درمیان گرفتند. سیدرکابزن کیا ناچار گریخت وکوشید راهی به بیرون از شهر لاهیجان بیابد ولی پیش از پشت سرنهادن شهر از سوی برخی ازکسانی که در پی اش بودند، زخمی وکشته شد. پس از چند روز محمدبن جلال الدین با فرزندان امیرجهان به لاهیجان بازگشت. درگیری های خونبار درون خاندانی ناصروندان و فروپاشی کیان توانمند فرمانروایی آن خاندان، لاهیجان را آماه سرپسردن به فرمانروایی تازه کرده بود و مرگ سیدرکابزن کیا و ناتوانی پسرش در پاسداری از سرزمین زیرفرمانش دیواره ای را که سال ها پارة خاوری گیلان را از تازش فرمانروایان مازندران درامان داشته بود، فروریخت و سادات قوامی را که هنوز پایه های توان فرمانرواییشان بر مازندارن سخت نشده بود، به تازش به گیلان وچیرگی بر این پهنة پرارزش برانگیخت. سادات قوامی برآن بودند تا با یاوری رساندن به سادات کیایی زمینة توان یابی آنان را در پارة خاوری گیلان فراهم کنند و باهمبستگی با آنان اندک اندک همة گیلان را به زیرفرمان خود آورند. سید قوام الدین مرعشی که زمینه را برای برپایی تلاش جهت پیاده کردن خواستهای خود آماده می دید، سید علی کیا را به تازشی دیگر به گیلان برانگیخت و گروهی ازجنگجویان مازندرانی را همراه او به سوی گیلان روانه کرد. سیدعلی کیا چون به تنکابن رسید، دانست که زمینه توانیابی او فراهم آمده است، چه اینکه بسیاری از باشندگان تنکابن و پیرامون آن گرد اوهم آمدند و دست دوستی به او دادند. پسر سید رکابزن کیا که ایستادگی در برابر سیدعلی کیا ومردم برپاخاسته تنکابن رابی فایده می دید، نخست به دژ گرزمان سر پناه برده و سپس برای دریافت یاری از فرمانروایان پاره های کوهستانی سر به جنوب نهاد و به گرجیان رفت. سیدعلی کیا که دژ گرزمان سر را آماده فروریختن می دید به سوی آن شتافت و پس از درگیری سختی برآن دست یافت. چیرگی سیدعلی کیا بردژ گرزمان سربرآشفتگی پهنه خاوری گیلان افزود وفرمانورایان پهنه های کوچک و بزرگ گیلان را به تکاپو واداشت وامیر نوپاشا کوشید تا فرمانروایان بومی را گرد آورده و از نیروی همبستة آنان برای کوفتن این دشمن تازه بهره گیرد. با آغاز جنبش امیرنوپاشاه برای برپایی همبستگی میان فرمانروایان بومی، سیدعلی کیا نیز دست به کاری همسان زد و بر آن شد تا فرمانروایان بومی را برای ستیزه با امیر نوپاشا با خود همراه سازد و در این زمینه کیا اس ماعیل هزاراسپی فرمانروای اشکور را با خود همراه ساخت. هندو شاه پدرکیا اسماعیل با ناصروندان درگیر بود و پس از مرگ وی کیا اسماعیل پیگیر روش پدر شد ولی به سبب توان فراوان ناصروندان از ستیزه با آنان ناتوان ماند و چشم به فردا دوخت تا زمینة توان هزار اسپیان و ناتوا نی ناصروندان فراهم آید. برپاخاستن سیدعلی کیا، کیااسماعیل هزار اسپی را به فروافتادن ناصروندان امیدوار و به توانایی خود دلخوش ساخت و شاید او با این گمان که از یاری سیدعلی کیاسود برد و ناصروندان رافرواندازد و خود برجای آنان بنشیند و سادات کیایی را براند، خواس تة سیدعلی کیا را پذیرفت. امیرنوپاشا که گذشت زمان را به سود خود نمی دید، برآن شد که پیش از یاری جویی بیشتر سیدهای کیا، دژ گرزمان سر را گشوده و وی را از تنکابن براند و از اینرو به گرزمان سر، تاخت. هم زمان با تازش او، سیدعلی کیا از دژ بیرون آمد و از راهی دیگر به رانکوه تاخت و جایگاه امیرنوپاشا را به آتش کشید. امیر نوپاشا در میانة راه از آنچه که برسر رانکوه آمده بود آگاه شد و تازش به گرزمان سر را رها کرده و به رانکوه بازگشت. بازگشت امیرنوپاشا سبب توا نمندی بیشتر سادات کیایی وچیرگی آنان برتنکابن شد و آنان توانستند پایگاهی بزرگ برای دستیابی به رؤیاهای خود بیابند. سیدعلی کیا پس از چیرگی بر تنکابن، به پیشنهاد سیدقوام الدین مرعشی برادر خود سید هادی کیا را به فرمانروایی تنکابن و شیرود گماشت. امیرنوپاشا درمانده از ستیزه های پیاپی برای آخرین تلاش، یکبار دیگر پسر سید رکابزن کیا را به یاری خواست ولشکر درماندة آن ها برای رویارویی با لشکر سادات، راهی تنکابن شد. درستیزه خونبار میان دولشکر، پیروزی از آن سادات شد وامیرنوپاشا دگر باره شکست خورد و شرمنده به رانکوه پس نشست. شکست وگریز امیرنوپاشا مردم رانکوه را که از فرمانروایی ناصروندان خوشدل نبودند و تا آن زمان به ناچار پذیرای آنان بودند، به خیزش و رویارویی با آنان و دل بستن به سادات کیایی برانگیخت و باشندگان رانکوه دسته دسته دل کنده ازناصروندان، روبه تنکابن نهاده و به بیعت با سیدعلی کیا پرداختند. هم زمان با آغاز شمارش واژگونه برای فروپاشی فرمانروایی ناصروندان، فرومانروایان پارة باختری گیلان نیز که دهه هایی چند چشم به رسیدن روزهای ناتوانی و مرگ دربار ناصروندان دوخته بودند برآن شدند که از سستی دربارهای پارة خاور سود جسته و برخی از پهنه های خاوری را به چنگ آورند و از آن رو نخستین تازش باشندگان آن سوی سپیدرود از سوی امیرنوپاشا پسرامیر سالوک کوچصفهانی فرمانروای اسماعیلوند کرانه باختری سپیدرود انجام گرفت. وی به پاشیجا تاخت و آن را از دست ناصروندان لاهیجان بیرون آورد. تازش امیر نوپاشا اسماعیلوند، امیرنوپاشای ناصروند را سخت هراساند و به یافتن راهی تازه برای دور ساختن دشمنان دیرین ناصروندن از پهنه ای که سال ها پذیرای فرمان دربارهای ناصروندان بودند، واداشت و شگفت اینکه وی درمیان دو دشمن خود برای دل سپردن به یکی و راندن دیگری سید علی کیا را برای دوستی و فرمانروایان پارة باختری سپیدرود را برای دشمنی برگزید و کوشید تا به درگیری میان خود و کیاییان پایان دهد. وی نماینده ای به نزد سیدعلی کیافرستاد و از او خواست تا دست دوستی او را در دست گیرد و برای راندن تازندگان این سوی سپیدرود یاری اش دهد. سیدعلی کیا که گذشت زمان را به سود خود می دید به آسانی پیشنهاد د وستی امیر نوپاشا را پذیرفت و کوشید تا از نیروی زیرفرمان او برای پیشبرد خواستهای بلندپروازانة خود بهره گیرد. نیروی همبستة سادات کیایی وفرمانروای ناصروندی به امید راندن تازشگران روبه باختر نهاد وامیرنوپاشا درملات و سید علی کیا در خرشتم اردو زدند. همبستگی امیرنوپاشا وسیدعلی کیا فرمانروایان پارة خاوری وباختری گیلان را هراساند و رنجاند. آنان فردایی پرهراس را می دیدند، فردایی که گیلان چون مازندارن زیرفرمان ساداتش شیعه می رفت و بارگاه های آنان در دودنای مه خفته بر گیلان برآمدن توانمندی شیعیان و لرزش تندیس توانمندی خود را می دیدند و برآن بودند تا شمارش واژگونه فروپاشی خود را کوتاه زمانی بازایستانند، باخترنشینان سپیدرود ازترس فروافتادن توانشان دل به همبستگی باهم و ستیزه ای همبسته با خاور نشینان سپردند. امیردباج پسرعلاء الدین اسحقی فرمانروای فومن، امیرمحمد تجاسپی فرمانروای رشت وامیرانوز ُ کهدمی وامیر شفتی پس از همبستگی با هم به نوشتة سیدظهیر، هریک چند تار از موی ریش خود را کنده و به نزد امیرنوپاشا فرستادند و پیام دادند که پس نشینی تو در برابر سادات کیایی وهمبستگی تو با سیدعلی کیا تنها تو را نابود نمی کند و توفانی که از خاور می آید، پس از برکندن ریشه تو، کشتزار توانمندی باختر نشینان را نیز برهم می ریزد و بوستان توانمندی ما را به نابودی می کشاند، از اینرو بهتر است دل از او برکنده و دست در دست ما نهی تا در ستیزه با او یار تو باشیم. امیرنوپاشا که از سر درماندگی دل به دوستی باسیدعلی کیا بسته بود به این امید که اکنون می تواند با یاری باختر نشینان سپیدرود، سیدعلی کیا را رانده وبر همة پهنة خاوری سپیدرود فرمانروا گردد، ناگهان از سیدعلی کیا برید و بر آن شد که به تندی بر او تاخته و وی را از میان بردارد. سیدعلی کیا پس از دل کندن امیر نو پاشا از وی به ناچار از خرشتم پس نشست و از راه املش به تنکابن رفت و از سیدقوام الدین مرعشی برای توانیابی بیشتر وتازشی توانمندانه به گیلان یاری خواست. سیدقوام الدین که زمینة توانیابی سادات و فروپاشی فرمانروایی ناصروندان را آماده می دید، به تندی لشکری را راهی تنکابن کرد وسیدعلی کیا، با رسیدن یاوران مازندارانی دست به تازشی سخت به گیلان زد و در سیاهکلرود با لشکر امیر نوپاشا رویارو شد و ستیزه ای خونین میان دولشکر روی داد. در این ستیزه امیرنوپاشا دگر باره شکست خورد و به رانکوه گریخت و سیدعلی کیا بر گیلاکجان دست یافت. پای نهادن سیدعلی کیا برگیلاکجان مردم رانکوه را که از ستیزه های پیاپی امیرنوپاشا خسته و دلبستة سادات شده بودند، پیرامون سید علی کیا گردآورد و به بیعت با وی واداشت. تازش دگربارة امیرنوپاشا را با شکست روبرو ساخت. امیرنوپاشا که هستی و توان خود را از دست رفته می دید، برآن شد تا به کیااسماعیل هزاراسپی پناه برد ولی گریز او به اشکور سودی نداشت و وی به ناچار روبه دریا نهاد و برکشتی نشست وتن و فردا را به موج های خزر سپرد. امیرنوپاشا نیز پای از گل گیلان برکند و دل از تخت و تاج، و رفت به آنجایی که پیشتر از او فرمانروایانی چون او رفته بودند، به دور و به ناکجا آبادی که توانمندان بی پیوند با مردم رفته بودند. پس از گریز امیرنوپاشا، سیدعلی کیا به رانکوه آمد و مردم گرداگرد او به هم آمدند و به نوشته سیدظهیر: " اوامر و نواهی او را سادس فرایض خمسه شمردند ". وی رانکوه را به سیدمهدی کیا سپرد و خود راهی لاهیجان شد. محمدبن جلال الدین سپهسالار لاهیجان که پس از گریز امیر نوپاشا دیوار ایستادگی ناصروندان را در برابر تازش سادات فروریخته می دید و می دانست که رویارویی لشکر بی توان او در برابر سادات سودی ندارد، نخست از برای ایستادگی آماده شده و به رویارویی با سیدعلی کیا شتافت، ولی پس از نخستین درگیری چون دانست که کاخ رؤیاهایش فروریخته از برابر آنان گریخت و فرزندان امیرجهان را برگرفت و به خرارود پناه برد تا شاید چون پیش، آنان را به کوشیجان سپرده و خود را برای دریافت یاری به دربار انوزوندان برساند. باگریز محمدبن جلال الدین، لاهیجان بی هیچ ایستادگی سربه فرمان سادات نهاد و سیدعلی کیا پابر خاک لاهیجان نهاد. چون سیدعلی کیا به لاهیجان درآمد به نوشتة سیدظهیر: " … فقها و صلحا و داعیان شرع شریف ومفتیان دین حنیف، مجموع مقدم شریف آن حضرت را مغتنم شمرده بیعت کردند و امام ومقتدای خود دانستند … مجموع اهل ادیان رو پیش گیلان، به امامت سید اعتراف نموده واو را مفترض الطاعه ونافذ الحکم اسلام دانستند". ستیزه ای خونین و پنهان که در دهه هایی پیش تر میان طبقات نابرابر پارة خاوری گیلان آغازیده و زمینة رشد تشیع وفروافتادن توان سنیان را فراهم آورده بود، با چیرگی سیدعلی کیا بر لاهیجان یک چندی آرام گرفت و طبق نوشتة سیدظهیر، باشندگان پارة خاوری گیلان سر به فرمان سیدعلی کیا وباور آئینی او نهادند و آغازگر دوران نوینی ازتاریخ لاهیجان و پارة خاوری سپیدرود و همة گیلان شدند، دوره ای که شکوهمندترین دورة تاریخی لاهیجان و گیلان به شمار می رود و با برتخت نشینی سیدی کیایی آغاز و با چیرگی سیدزاده ای صفوی و اثنی عشری پایان یافت. سید علی کیا پس از تأسیس حکومت مذهبی آل کیا، در نخستین اقدام خود مناطق زیدی نشین بیه پس را علیه حاکمان سنی آن سامان شوراند، هدف وی از این اقدام، گسترش ارضی، ضعف قدرت های رقیب و خارج نمودن بحران از بیه پیش به سوی بیه پس بود. وی پس از انجام این اقدامات برای گسترش قدرت، مناطق اسماعیلی مذهب دیلمان و اشکور را مورد هجوم خود قرار داد. این مناطق بیش از یک قرن پس از سقوط نزاریان در الموت (۶۵۴ هـ. ق)، در اختیار آن ها بود. در دوره او تیمور لنگ به ایران حمله کرد و آن دو مکاتباتی با هم داشتند. تیمور به این دلایل گیلان را مورد هجوم قرار نداد.: سید علی در مسجد جامع لاهیجان نماز خواند. سید علی کیا به دلیل پشتوانهٔ مذهبی و حمایتی که از سوی توده های مردم داشت توانست برنامه های خود را اجرا نماید، اما گسترش قدرت وی با منافع سیاسی و اقتصادی حاکمان بیه پس در تعارض بود، آن ها سرانجام در برابر سیاست توسعه طلبانه او که رنگ و لعاب مذهبی داشت، ایستادگی نمودند و در نبرد رشت وی را از پای در آوردند. مقاومت حکومت های بیه پس نشان دهندهٔ آگاهی آن ها از خطر روزافزون آل کیا بود. برادرش سید هادی کیا جانشین او شد. آرامگاه او در بقعه چهار پادشاه لاهیجان می باشد .
[ { "answer1": "او پس از درگذشت پدر همراه با برادران اش به مازندران نزد سید قوام الدین مرعشی که او نیز از نسل زین العابدین بود و از سوی او گرامی داشته و در آمل ساکن شد.", "answer2": "پس از رایزنی با او برآن شد که زمینه بازگشت خود به گیلان را فراهم آورد و از آن رو محمد تاج الدین برفجانی را به نمایندگی از سوی خود به تنکابن فرستاد.", "distance": 192, "question": "سید علی کیا پس از مرگ پدرش کجا رفت و بعد از مدتی از طرف چه کسی به نمایندگی به تنکابن فرستاده شد؟" }, { "answer1": "پس از چندی از حاکم تنکابن سید رکابزن کیای حسنی خواست به تنکابن منتقل شود.", "answer2": "با آمدن سید علی کیا به منطقه سخت سر، بین او و خاندان ناصروند که در رانکوه ساکن و با پدر سید علی کیا جنگیده بودند، درگیری پیش آمد.", "distance": 258, "question": "بعد از اینکه سیدعلی کیا از رانکوه به تنکابن رفت، در آن جا به چه کسی پناه برد و بعد از آن چه شد؟" }, { "answer1": "امیرنوپاشا که هستی و توان خود را از دست رفته می دید، برآن شد تا به کیااسماعیل هزاراسپی پناه برد ولی گریز او به اشکور سودی نداشت و وی به ناچار روبه دریا نهاد و برکشتی نشست وتن و فردا را به موج های خزر سپرد.", "answer2": "پس از گریز امیرنوپاشا، سیدعلی کیا به رانکوه آمد و مردم گرداگرد او به هم آمدند", "distance": 392, "question": "سید علی کیا پس از آنکه امیر نوپاشا به اشکور پناه برد به کجا رفت و پس از استقرار آنجا چه کاری انجام داد؟" }, { "answer1": "سید قوام الدین مرعشی که زمینه را برای برپایی تلاش جهت پیاده کردن خواستهای خود آماده می دید، سید علی کیا را به تازشی دیگر به گیلان برانگیخت و گروهی ازجنگجویان مازندرانی را همراه او به سوی گیلان روانه کرد.", "answer2": "سید علی کیا پس از تأسیس حکومت مذهبی آل کیا، در نخستین اقدام خود مناطق زیدی نشین بیه پس را علیه حاکمان سنی آن سامان شوراند", "distance": 8202, "question": "سیدعلی کیا برای تشکیل حکومتش از چه کسی کمک گرفت و بعد برای توسعه قلمرو خود، ابتدا به کجا حمله کرد؟" } ]
[ { "answer1": "باگریز محمدبن جلال الدین، لاهیجان بی هیچ ایستادگی سربه فرمان سادات نهاد و سیدعلی کیا پابر خاک لاهیجان نهاد.", "answer2": "گسترش قدرت وی با منافع سیاسی و اقتصادی حاکمان بیه پس در تعارض بود، آن ها سرانجام در برابر سیاست توسعه طلبانه او که رنگ و لعاب مذهبی داشت، ایستادگی نمودند و در نبرد رشت وی را از پای در آوردند.", "question": " سید علی کیا بعد از مسلط شدن بر لاهیجان چه شد و سرانجام چگونه درگذشت؟" } ]
gemini-2.0-flash-exp
473
: پروتکل اینترنت سیار IP سیار یک پروتکل استاندارد است که به کاربران اجازه می دهد مستقل از جابجایی فیزیکی، آدرس های IP خانگی شان را حفظ کنند. به همین دلیل این پروتکل برای کاربرانی که تمایل به تحرک و جا به جایی دارند بسیار مفید است و نیاز به آدرس IP جدید برای آن ها را از بین می برد. در این مقاله ابتدا مقدمه ای در مورد دلایل پیدایش IP سیار ذکر می کنیم و سپس به بررسی مفاهیم، عملکرد، کاربردپذیری، طرزکار، کیفیت سرویس و امنیت این پروتکل می پردازیم. در آخر تفاوت های IPv۴ و IPv۶ را بیان می کنیم. بسیاری از کاربران اینترنت از کامپیوترهای کیفی قابل حمل استفاده می کنند و طبعاً علاقمندند وقتی به یک محل جدید نقل مکان می نمایند یا حتی در طول راه، اتصالشان با اینترنت برقرار بماند. ولی سیستم آدرس دهی IP به گونه ای طراحی شده است که تحرک را پشتیبانی نمی کند. بنابراین وقتی کاربران محلشان را تغییر می دهند، به آدرس های IP جدید نیاز دارند. نقطه ضعف واقعی IP، در روش آدرس دهی آن نهفته است. یک آدرس IP متشکل از یک شمارهٔ شبکه و یک شمارهٔ ماشین است. به عنوان مثال ماشینی با آدرس ۱۶۰٫۸۰٫۴۰٫۲۰/۱۶ را در نظر بگیرید. شمارهٔ شبکه ۱۶۰٫۸۰ (یا ۸۲۷۲ در مبنای ده) و شمارهٔ ماشین ۴۰٫۲۰ (یا ۱۰۲۶۰ در مبنای ده) است. مسیریاب های کل جهان یک جدول مسیریابی دارند که در آن خط مناسب برای رسیدن به شبکة ۱۶۰٫۸۰ مشخص شده است. وقتی بسته ای با آدرس IP به شکل ۱۶۰٫ به مسیریاب وارد گردد بر روی آن خط ارسال خواهد شد. بدین نحو اگر ماشینی با آدرس فوق به محل جدیدی نقل مکان کند، کماکان بسته های ارسالی برای او به شبکة مسیریاب خانگیش هدایت شده و از آن به بعد صاحب ماشین قادر به دریافت نامه های الکترونیکی و نظائر آن نخواهد بود. انتساب آدرس IP جدید(متناظر با محل جدید) به ماشین سیار، راهکار جالبی نیست چرا که این تغییر باید به تعداد زیادی از افراد، بانک های اطلاعاتی و برنامه های کاربردی اطلاع داده شود[1]. دلیل دیگر این است که چون بیشتر ترافیک اینترنت TCP است، عوض کردن آدرس IP، TCP را مجبور می کندکه یک اتصال جدید برقرار کند. در نتیجه ممکن است بسته ها در طول این تغییر از بین بروند. هم چنین اختصاص دادن آدرس IP خارجی به ماشین ها، دسترسی کاربران به شبکة خصوصی و محلی شان را مشکل می کند[۴]. راهکار دیگر آن است که مسیریاب ها در جدول مسیریابی به جای آنکه فقط شمارهٔ شبکه را نگه دارند، آدرس کامل ماشین ها را درج نمایند. ولیکن این روش نیز مستلزم ذخیرهٔ میلیون ها درایه در جدول مسیریابی است و هزینه های نجومی به اینترنت تحمیل می کند[۱]. IP سیار برای حل کردن تمام مشکلاتی که ذکر شد، طراحی شده است. IP سیار پروتکل استاندارد IETF است که به کاربران اجازه می دهد آدرس های IP خود را، حتی در صورتی که از شبکه ای به شبکة دیگر جابجا می شوند، حفظ کنند. در این پرروتکل نیازی به تغییر دادن گره هایی که می خواهند با گره های متحرک ارتباط برقرار کنند، نیست. این پروتکل برای تعداد زیادی از کاربران قابل تعمیم است و کاربران می توانند مطمئن باشند که هیچ کس نمی تواند پیغام هایشان را بخواند یا منابعشان را استفاده کند[۴]. • عامل تحرک (MA): عامل خانگی یا عامل خارجی • عامل خانگی(HA): مسیریابی است روی شبکة خانگی گرة متحرک، که بسته ها را از طریق یک تونل به گرة متحرک منتقل می کند. این مسیریاب نگاشت بین آدرس خانگی گرة متحرک و آدرس واسطه را نیز نگهداری می کند. • عامل خارجی(FA): مسیریابی است روی شبکه ای که گرة متحرک از آن بازدید می کند، که به عنوان مسیریاب پیش فرض گرة متحرک عمل می کند. • گرة متحرک(MN): یک میزبان یا مسیریاب که نقطهٔ اتصالش را تغییر می دهد و علی رغم عوض کردن محلش آدرس IP خانگی اش را حفظ می کند. • گرة طرف مبادله (CN): یک میزبان ثابت یا سیار است که با گرة متحرک در ارتباط می باشد. • آدرس واسطه (COA): آدرس IP که به HA فرستاده می شود. • آدرس واسطهٔ مبتنی بر عامل خارجی (FCOA): آدرس IP عامل خارجی(بسته ها در FA از تونل خارج می شوند و به گرة متحرک فرستاده می شوند). • آدرس واسطهٔ Colocated (CCOA): آدرس IP که متعلق به آدرس های شبکة FA است و گرة متحرک این آدرس را در فرآیند ثبت نام بدست می آورد(در گرة متحرک سرآیند تونل برداشته می شود). FA به عنوان یک مسیریاب پیش فرض عمل می کند. • تونل: یک کانال اختصاصی مجازی با یک بستةکپسوله شده[۴]. گرة متحرک باید تشخیص بدهد که در شبکة داخلی است یا خارجی. این فرآیند به دو روش می تواند انجام شود. اعلان عامل و درخواست شناسایی عامل . • اعلان عامل معمولاً عامل خارجی به طور متناوب پیغام های اعلان را در شبکه اش پخش می کند تا به گره های سیاری که از این شبکه بازدید می کنند اجازه بدهد عامل این شبکه و سرویس هایی که ارائه می دهد را بشناسند. بنابراین گرة متحرک شبکه ای که در آن قرار دارد را می شناسد. • درخواست شناسایی عامل اگر گرة متحرک پیغام اعلان را دریافت نکند، می تواند با فرستادن پیغام درخواست، تقاضای سرویس را مستقیماً به عامل خارجی اطلاع دهد. اگر پس از سپری شدن زمانی مشخص، هیچ پاسخی به در خواست گرة متحرک داده نشد، از DHCP برای بدست آوردن آدرس IP جدید استفاده می کند. پیغام های ثبت نام دو نوع می باشند: درخواست ثبت نام و پاسخ ثبت نام، که هر دو از پورت ۴۳۴ پروتکل داده گرام کاربر (UDP) استفاده می کنند. پیغام درخواست به گرة متحرک اجازه می دهد که آدرس واسطه اش، مدت زمانی که می خواهد از این آدرس واسطه استفاده کند و ویژگی های خاصی که از طرف عامل خارجی در دسترسش قرار دارد را به عامل خانگیش اطلاع دهد. در فرآیند ثبت نام، عامل خارجی به عنوان یک عامل غیر فعال در نظر گرفته می شود که درخواست گرة متحرک را به عامل خانگی و پاسخ عامل خانگی را به گرة متحرک انتقال می دهد. عامل خانگی پس از ثبت نام موفقیت آمیز، شروع به گرفتن داده گرامهایی که آدرس مقصدشان گرة متحرک است، می کند و با ایجاد تونل آن ها را به آدرس واسطهٔ گرة متحرک می فرستد. ایجاد تونل با الگوریتم های کپسوله کردن انجام می گیرد]۳[. کپسوله کردن پیغام ها به سه روش انجام می شود: • کپسوله کردن IP در IP: در این روش بستةIP اصلی را درون یک بستة IP جدید کپسوله می کنند. به این صورت که یک سرآیند تونل به بسته اضافه می کنند و در سرآیند تونل، آدرس واسطه به عنوان آدرس IP مقصد و آدرس عامل خانگی به عنوانآدرس مبدأ به کار می رود و فیلد پروتکل ۴ قرار داده می شود. سرآیند داخلی تغییر نمی کند، فقط فیلد TTL یکی کاهش می یابد. • کپسوله کردن کمینه: از آنجایی که روش کپسوله کردن IP در IP اندازهٔ بسته را دو برابر می کند، بکار بردن آن برای بسته های کوچک بهینه نیست. روش دیگری به نام کپسوله کردن کمینه برای جلوگیری از تکرار فیلدهای IP، ارائه شده است. • کپسوله کردن مسیریابی کلی(GRE): روش دیگری برای ایجاد تونل است که انواع پروتکل های انتقال روی شبکة IP را پشتیبانی می کند[۴]. با توجه به دامنه تحرک و سرعت تغییر مکان تجهیزات متحرک، دو نوع تحرک قابل تعریف است: تحرک با دامنه کم و تحرک با دامنه زیاد . مشخصه تحرک با دامنه کم سرعت تغییر مکان بالا است و مشخصه تحرک با دامنه زیاد، تغییر مکان با سرعت پایین می باشد. MIP برای حل مسئله تحرک با دامنه زیاد یعنی تغییر مکان با نرخ پایین تعریف شده و به دلیل تأخیر موجود در سیگنالینگ برای حل تحرک با نرخ تغییرات بالا مناسب نیست. برای جابجایی با دامنه کم، مکانیزم های لایه پیوند به دلیل سربار کمتر و همگرایی سریع تر، برای مدیریت تحرک مناسب تر هستند. زیرا به هر گره اجازه می دهد از یک زیر شبکة IP به زیر شبکهٔ دیگر منتقل شود. این قابلیت هم در شبکه های همگن و هم در شبکه های ناهمگن قابل پیاده سازی است. به عنوان مثال یک گره تا زمانی که آدرس IP ثابتی داشته باشد می تواند بین بخش های مختلف شبکه اترنت حرکت کند یا از شبکهٔ اترنت به شبکة بی سیم منتقل شود. هرگاه گرهٔ متحرگ محلش را تغییر دهد، مسئول ردگیری محل خود می باشد. بدین منظور دو الگوریتم پیشنهاد شده است. الگوریتم ۱ این روش مبتنی بر استفاده از فیلد Lifetime تعریف شده در بدنه بخش ICMP Router Advertisement از پیام اعلان عامل است. مقدار موجود در Lifetime مدت زمان اعتبار پیام اعلان را نشان می دهد. اگر پیش از به پایان رسیدن عمر پیام اعلان، پیام اعلان عامل دیگری از همین عامل دریافت شود، اتصال گره متحرک با عامل قبلی همچنان برقرار است. اما اگر در این فاصله، گره متحرک یک پیام اعلان از عامل خارجی دیگری دریافت کند که هنوز اعتبار Lifetime آن به پایان نرسیده باشد به این معنی است که گره وارد یک شبکه جدید شده و می تواند بلافاصله مرحله ثبت نام را آغاز کند. الگوریتم ۲ در این روش از فیلد پیشوند آدرس شبکه موجود در بخش الحاقی پیام ICMP برای تشخیص جابه جایی استفاده می شود. اگر این فیلد با آدرس موقت فعلی گره متحرک مطابقت نداشته باشد به معنی پایان یافتن اتصال با عامل قبلی و ورود به شبکه جدید است. تأخیر ناشی از فرآیندهای تشخیص عامل و ثبت نام سبب از دست رفتن تعدادی از بسته های ارسال شده از طرف گرة طرف مبادله می گردد. ممکن است این تأخیر از حد آستانة تأخیر قابل تحمل در کاربردهای بی درنگ بیشتر باشد. راه حل این است که تأخیر ناشی از Handoff تا حد ممکن کاهش یابد. کاهش تأخیر ناشی از تشخیص عامل خارجی جدید چندان دشوار نیست و کافی است گرة متحرک پس از برقراری اتصال لایه ۲ با شبکة خارجی جدید به جای انتظار برای دریافت پیام اعلان عامل به پیام درخواست شناسایی عامل را ارسال کند. به این ترتیب تأخیر مربوط به تشخیص عامل خارجی جدید و دریافت آدرس موقت حداکثر به میزان دوره تناوب ارسال پیام های اعلان عامل کاهش می یابد. البته تأخیر ناشی از ثبت نام در تأخیر Handoff بسیار بیشتر از تأخیر تشخیص عامل است. به همین دلیل روش های مختلفی با منظور بهبود پروتکل اولیه پیشنهاد شده که در بخش های بعدی آن ها را بررسی می کنیم[4]. در این بخش، خلاصه ای از طرز کار IP سیار شرح داده می شود. ابتدا گرة طرف مبادله می خواهد پیغام هایی را به گرة متحرک بفرستد. بدین منظور بسته هایی که آدرس مقصد آنها، آدرس خانگی گرة متحرک است فرستاده می شوند. این بسته ها با مسیریابی عادی به شبکة خانگی می روند. عامل خانگی جدولی دارد که در آن اطلاعات گره های متحرک و آدرس واسطهٔ آن ها را نگهداری می کند. از آنجایی که عامل خانگی می داند که گره متحرک از شبکة خانگیش خارج شده است، با مراجعه به جدول آدرس واسطهٔ گرة متحرک را پیدا می کند و با ایجاد تونل بسته ها را به COA می فرستد. اگر آدرس واسطه FCOA باشد، عامل خارجی پس از برداشتن سرآیند تونل بسته ها را برای گرة متحرک می فرستد. اما اگر آدرس واسطه CCOA باشد، عامل خانگی بسته ها را مستقیماً برای گرة متحرک می فرستد و سرآیند تونل بسته ها در گرة متحرک برداشته می شود. در آخر، گرة متحرک بسته ها را به گرة طرف مبادله می فرستد[۴]. در این روش بسته هایی که از طرف گره طرف مبادله به گره متحرک می رسند تأخیرشان بیشتر از بسته هایی است که از سوی گره متحرک به گره طرف مبادله می روند. به خصوص اگر گره طرف مبادله و گره متحرک هر دو در یک شبکه قرار داشته باشند، این تأخیر محسوس تر خواهد بود. برای حل این مشکل از روش بهینه سازی مسیر استفاده می شود. در این روش ابتدای کار مثل قبل است با این تفاوت که عامل خانگی پس از اینکه اولین بستهٔ گره طرف مبادله را با ایجاد تونل برای گرهٔ متحرک ارسال کرد، یک پیغام به نام Binding Message برای گرهٔ طرف مبادله می فرستد و توسط این پیغام آدرس واسطهٔ گرهٔ متحرک را به گرهٔ طرف مبادله اطلاع می دهد. گرهٔ طرف مبادله این آدرس واسطه را می تواند در Binding Cache خود ذخیره کند. از این پس گرهٔ طرف مبادله خودش تونل ایجاد می کند و مستقیماً بسته ها را برای گرهٔ متحرک می فرستد[۵]. پارامترهای اصلی کیفیت سرویس عبارتند از: تأخیر بسته (تأخیر انتشار و تأخیر تراکم)، میزان گم شدن بسته ها، جیتر، گذردهی و قابلیت اطمینان. تغییر مکان یک گره دارای کیفیت سرویس می تواند به پارامترهای فوق و در نتیجه کیفیت سرویس ارائه شده اثر منفی بگذارد. به عنوان مثال با جابه جایی میزبان از یک شبکه به شبکه دیگر، تأخیر انتشار تغییر می کند. همچنین تراکم موجود در عامل جدید می تواند با تراکم موجود در عامل قبل متفاوت باشد که این مسئله نیز بر تغییر الگو تأخیر بسته ها اثر می گذارد. میزان پهنای باند آزاد شبکه جدید نیز ممکن است به میزانی نباشد که گذردهی فراهم شده در شبکه قبلی را در شبکه جدید فراهم کند. هم چنین Handoff نیز اثرات غیرقابل اغماضی بر روی جیتر خواهد گذاشت. برای کاهش تأثیر تغییر مکان یک گره بر پارامترهای کیفیت سرویس باید به دو جنبه مختلف توجه شده و برای دو مسئله متفاوت راه حل هایی ارائه گردد. مورد اول تأخیر ناشی از فرآیند Handoff می باشد. کاهش مدت زمان Handoff به معنی کاهش مدت زمان قطع شدن کیفیت سرویس می باشد. مورد دوم بهبود پروتکل های ارائه دهنده کیفیت سرویس به منظور منطبق شدن با خصوصیت IP سیار می باشد زیرا پروتکل هایی که برای تأمین کیفیت سرویس وجود دارند اغلب قبل از مطرح شدن بحث IP سیار استاندارد شده اند. پروسه خروج یک گره متحرک در حال مکالمه از یک شبکه و ورود آن به یک شبکه دیگر بدون قطع شدن تماس Handoff نامیده می شود. فرآیند Handoff شامل سه فاز است: ۱- فاز تشخیص حرکت، که لزوم انجام عمل Handoff تشخیص داده می شود. ۲- فاز تصمیم گیری که بر اساس اندازه گیری ها روی منتقل کننده های رادیویی همسایه و اطلاعات شبکه، بهترین عامل خارجی هدف شناسایی می شود. ۳- فاز ثبت نام که در آن گره متحرک از عامل خارجی قدیم (OFA) جدا شده و به عامل خارجی جدید (NFA)متصل می شود. هدف نهایی بهبود کارایی Handoff، دستیابی به Handoff هموار یعنی یک Handoff با کمترین تأخیر و کمترین حذف بسته می باشد. برای کاهش تأخیر فرآیند Handoff دو رویکرد عمده وجود دارد. یکی استفاده از معماری سلسله مراتبی برای کاهش مدت ثبت نام و دیگری همپوشانی Handoff در لایه دو و لایه سه. به روش دوم با عنوان Handoff سریع اشاره می شود. برای دستیابی به کارایی بیشتر گاهی هر دو روش به صورت هم زمان مورد استفاده قرار می گیرد. یکی از نقاط ضعف پروتکل IP سیار نیاز به روزرسانی اطلاعات عامل خانگی به ازای هر بار جابه جا شدن گره متحرک و انتقال آن با شبکه خارجی جدید می باشد که این امر در صورت بالا بودن فرکانس انتقال گره متحرک باعث تأخیر زیاد، مصرف پهنای باند به منظور انتقال اطلاعات کنترلی و در نتیجه از دست رفتن تعدادی بسته و نیاز به انتقال مجدد آن ها می گردد. این مشکل با استفاده از روش سلسله مراتبی تا حدودی کاهش می یابد. در این روش شبکه به تعدادی منطقه تقسیم شده که هر منطقه شامل تعدادی عامل خارجی است که تحت نظارت یک عامل خارجی دروازه (GFA) قرار دارند، اطلاعات مربوط به عامل های موجود در هر منطقه در پایگاه داده عامل دروازه نگهداری می شود). گره متحرک پس از ورود به زیر شبکه تحت نظارت یک عامل خارجی و تشخیص عامل آن و دریافت آدرس IP موقت، پیام درخواست ثبت نام را برای آن عامل خارجی ارسال می کند. عامل خارجی به جای ارسال این پیام برای عامل خانگی (چنانکه در IP سیار انجام می شود) آن را برای GFA ارسال می کند. GFA با استفاده از پایگاه داده خود می تواند تشخیص دهد که آیا این گره متحرک قبلاً در داخل همان منطقه بوده یا خیر، در صورتی که مشخص شود منطقهٔ گره متحرک در این جابجایی تغییر نکرده است. درخواست ثبت نام را برای عامل خانگی ارسال نمی کند و خود GFA پیام پاسخ ثبت نام را برای عامل خارجی می فرستد. در غیر اینصورت پیام برای عامل خانگی ارسال می شود. ادامه کار با پروتکل IP سیار مطابقت دارد. این روش باعث کاستن تعداد سیگنال های فرستاده شده به شبکه خانگی و همچنین باعث می شود تأخیر سیگنال ها، در زمانی که گره متحرک از یک زیرشبکه به زیرشبکه دیگر در حال حرکت است، کاهش یابد. نقاط ضعف این روش به شرح زیر است: ۱- در این روش از معماری مرکزی استفاده شده است، برای مثال عامل خارجی دروازه، مسئولیت مدیریت تمام ترافیک یک منطقه را دارا می باشد. بنابراین این روش نسبت به خطا بسیار حساس می باشد، برای مثال اگر خطایی در عامل خارجی دروازه صورت گیرد باعث می شود که هیچ بسته ای به گره های داخل منطقه ارسال نشود. ۲- مشکل دیگر در این روش انتخاب تعداد عامل های خارجی در یک منطقه است. به عبارت دیگر، انتخاب اینکه چند عامل خارجی زیر نظر و کنترل یک عامل خارجی دروازه در یک منطقه باشند. تعداد عامل خارجی یک پارامتر بسیار مهم برای سیستم می باشد. کم بودن عامل های خارجی در یک منطقه باعث رجوع بیش از اندازه به شبکه خانگی خواهد شد و در نتیجه هدف اصلی از ثبت نام منطقه ای از بین خواهد رفت. زیاد بودن عامل های خارجی در یک منطقه باعث تنزل کارایی عامل خارجی دروازه خواهد شد. در نتیجه ترافیک سنگینی در عامل خارجی دروازه ایجاد خواهد شد که باعث افزایش مدت زمان تحویل بسته ها می شود. به دلیل تأخیر ناشی از hamdoff و قطع ارتباط گرة متحرک با عامل خارجی، تعدادی از بسته ها از دست می رود و لایه TCP وارد فاز ارسال مجدد می شود. ارسال مجدد، پس از سپری شدن timeout تعریف شده در TCP صورت می گیرد. به منظور حذف این تأخیر، پیشنهاد شده است که در لایه TCP به جای ارسال مجدد پس از سپری شدن Timeout از ارسال مجدد فعال استفاده شود. لایه TCP به نحوی طراحی شده است که پس از دریافت سه پیغام تصدیق تکراری فرآیند ارسال مجدد را آغاز می کند و منتظر سپری شدن زمان timeout نمی شود. در غیر این صورت منتظر می ماند تا زمان Timeout سپری شود. بنابراین پیشنهاد می شود پس از انجام Handoff، گره متحرک، سه پیغام تصدیق متوالی برای آخرین بسته ای که دریافت کرده، ارسال کند تا فرستنده سریعاً وارد فاز ارسال مجدد شود و از اتلاف زمان Timeout جلوگیری گردد. برای پیاده سازی این راه حل لازم نیست حتماً در لایه TCP تغییراتی رخ دهد بلکه این کار با تغییراتی در لایه IP قابل انجام است. در لایه IP، همواره یک کپی از آخرین پیغام تصدیق که در لایه TCP دریافت شده، حفظ می شود و پس از handoff، لایه IP این پیغام را سه مرتبه ارسال می کند. پروتکل IPv۶ و پروتکل های پیکره بندی آدرس ناشی از آن، یک پایه پروتکلی تقریباً کامل را برای شبکه های سیار تشکیل می دهند. ایدة اصلی، که یک گرة متحرک با فرستادن بسته ها به شبکة خانگیش، قابل دسترس است و اینکه عامل خانگی بسته ها را از شبکة خانگی به آدرس واسطهٔ کنونی شان می فرستد، مشابه IPv۴ است. همچنین، مانند روش هایی که قبلاً بکار می رفت( برای IPv۴)، عامل خانگی بسته ها را برای انتقال از شبکة خانگی به آدرس واسطه، کپسوله می کند. مسئله ای که تغییر کرده این است که در نسخهٔ ششم IP سیار گرة متحرک قابلیت بدست آوردن آدرس واسطه با استفاده از پروتکل های پیکره بندی آدرس را دارد. این قابلیت، نیاز به عامل های خارجی را کاهش می دهد و آن ها از پروتکل پشتیبانی تحرک حذف می شوند. در نتیجه همهٔ مسیریاب ها باید عمل اعلان مسیریاب را انجام دهند. از دیدگاه بهینه سازی مسیر، IPv۶ گزینه های مقصد را تعریف کرده است. گرة متحرک می تواند مستقیماً با گرة طرف مبادله ارتباط برقرار کند. ابتدا، بوسیلهٔ کشف همسایه، گرة متحرک جابجایی را با استفاده از پیشوند شبکه تشخیص می دهد، سپس آدرس واسطه اش( CCOA) را بدست می آورد. گرة متحرک آدرس واسطهٔ جدیدش را برای عامل خانگی می فرستد. عامل خانگی جدولش را به روز می کند و پیغام تصدیق ثبت نام را بر می گرداند. اگر گرة طرف مبادله بخواهد بسته هایش را به گرة متحرک بفرستد، به صورت معمول آن ها را به آدرس خانگی گرة متحرک می فرستد. عامل خانگی بسته ها را می گیرد و جدولش را با آدرس مقصد داده ها چک می کند. سپس تونلی به آدرس واسطهٔ گرة متحرک ایجاد می کند. هنگامی که گرة متحرک بسته ای را دریافت می کند، با گزینهٔ مقصد، آدرس واسطه اش را به گرة طرف مبادله می فرستد. در نهایت، گرة طرف مبادله می تواند بسته ها را مستقیماً به آدرس واسطهٔ گرة متحرک بفرستد. MIPv۶ همچنین می تواند ترافیک سیگنالینگ بین گرة متحرک، گرة طرف مبادله و عامل خانگی را با محلی کردن ثبت نام در یک منطقه، که به آن MIPv۶ سلسله مراتبی گفته می شود، کاهش دهد[۴]. پروتکل IP سیار از لحاظ امنیت آسیب پذبر می باشد. وقتی یک عامل خانگی پیامی دریافت می کند که از او خواسته شده تمام بسته های متعلق به کاربری به نام روبرتا را به آدرس IP خاصی بفرستد، بهتر است این تقاضا پذیرفته نشود مگر آنکه اثبات شود مبدأ این درخواست واقعاً روبرتا است نه کسی که خودش را به جای او جا زده است. بدین منظور از پروتکل های احراز هوست مبتنی بر رمز نگاری استفاده می شود. پروتکل اینترنت سیار برای کاربرانی که تمایل دارند کامپیوترهای قابل حملشان را از شبکه ای به شبکهٔ دیگر منتقل کنند، به دلیل قابلیت ثابت نگه داشتن آدرس IP طی این جابه جایی، بسیار مفید است. از لحاظ کیفیت سرویس این پروتکل برای پشتیبانی سرویس های بی درنگ ضعف هایی دارد که با ارایة راهکارهای مختلف این ضعفج ها تا حد زیادی بر طرف شده اند. همچنین این پروتکل از لحاظ امنیت آسیب پذیر می باشد و باید الگوریتم های احراز هویت و رمزنگاری مناسب برای تأمین امنیت، در آن بکار برده شود. [۱] ا. اس. تنن بام، شبکه های کامپیوتری، ترجمه ح. پدرام و ا. ملکیان و ع. زارع پور، انتشارات نص، تهران، ۱۳۸۴. [۲] س. ا. شریفیان، بهبود کیفیت سرویس در شبکه های IP سیار از طریق بهسازی روش ثبت نام، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشکده مهندسی کلمپیوتر و فناوری اطلاعات، دانشگاه صنعتی امیرکبیر، ۱۳۸۴ [۳] Charles E.Perkins, “Mobile IP”, Published in IEEE Magazine, ۱۹۹۷. [۴] Chakchai So-In, “Mobile IP Survey”, , ۲۰۰۶ [۵] A. Leon-Garcia,Communication Networks, McGraw-Hill, ۲۰۰۴
[ { "answer1": "IP سیار پروتکل استاندارد IETF است که به کاربران اجازه می دهد آدرس های IP خود را، حتی در صورتی که از شبکه ای به شبکة دیگر جابجا می شوند، حفظ کنند.", "answer2": "عامل خانگی جدولی دارد که در آن اطلاعات گره های متحرک و آدرس واسطهٔ آن ها را نگهداری می کند. از آنجایی که عامل خانگی می داند که گره متحرک از شبکة خانگیش خارج شده است، با مراجعه به جدول آدرس واسطهٔ گرة متحرک را پیدا می کند و با ایجاد تونل بسته ها را به COA می فرستد.", "distance": 6326, "question": "چرا در پروتکل IP سیار نیاز به تغییر آدرس IP در هنگام جابجایی بین شبکه ها نیست و عامل خانگی چگونه بسته ها را به گره متحرک می رساند؟" }, { "answer1": "آدرس واسطه (COA): آدرس IP که به HA فرستاده می شود.", "answer2": "اگر آدرس واسطه FCOA باشد، عامل خارجی پس از برداشتن سرآیند تونل بسته ها را برای گرة متحرک می فرستد.", "distance": 5605, "question": "آدرس واسطه در پروتکل IP سیار چیست و اگر آدرس واسطه از نوع FCOA باشد، چه اتفاقی می افتد؟" }, { "answer1": "گرة متحرک باید تشخیص بدهد که در شبکة داخلی است یا خارجی. این فرآیند به دو روش می تواند انجام شود. اعلان عامل و درخواست شناسایی عامل .", "answer2": "معمولاً عامل خارجی به طور متناوب پیغام های اعلان را در شبکه اش پخش می کند تا به گره های سیاری که از این شبکه بازدید می کنند اجازه بدهد عامل این شبکه و سرویس هایی که ارائه می دهد را بشناسند. بنابراین گرة متحرک شبکه ای که در آن قرار دارد را می شناسد.", "distance": 148, "question": "دو روشی که گره متحرک می تواند تشخیص دهد که در شبکه داخلی است یا خارجی چیست و در روش اعلان عامل، گره متحرک چگونه شبکه خود را می شناسد؟" }, { "answer1": "پارامترهای اصلی کیفیت سرویس عبارتند از: تأخیر بسته (تأخیر انتشار و تأخیر تراکم)، میزان گم شدن بسته ها، جیتر، گذردهی و قابلیت اطمینان.", "answer2": "به عنوان مثال با جابه جایی میزبان از یک شبکه به شبکه دیگر، تأخیر انتشار تغییر می کند. همچنین تراکم موجود در عامل جدید می تواند با تراکم موجود در عامل قبل متفاوت باشد که این مسئله نیز بر تغییر الگو تأخیر بسته ها اثر می گذارد.", "distance": 248, "question": "پارامترهای اصلی کیفیت سرویس در IP سیار چیست و چگونه جابجایی میزبان می تواند بر کیفیت سرویس تاثیر بگذارد؟" } ]
[ { "answer1": "کپسوله کردن پیغام ها به سه روش انجام می شود: کپسوله کردن IP در IP، کپسوله کردن کمینه و کپسوله کردن مسیریابی کلی(GRE).", "answer2": "در این روش بستةIP اصلی را درون یک بستة IP جدید کپسوله می کنند. به این صورت که یک سرآیند تونل به بسته اضافه می کنند و در سرآیند تونل، آدرس واسطه به عنوان آدرس IP مقصد و آدرس عامل خانگی به عنوانآدرس مبدأ به کار می رود و فیلد پروتکل ۴ قرار داده می شود.", "question": "انواع کپسوله کردن پیغام ها در IP سیار کدامند و در روش کپسوله کردن IP در IP چه اطلاعاتی در سرآیند تونل قرار می گیرد؟" } ]
gemini-2.0-flash-exp
474
: نیروگاه هسته ای نیروگاه هسته ای به تأسیساتی صنعتی و نیروگاهی می گویند که بر پایهٔ فناوری هسته ای و با کنترل فرایند شکافت هسته ای، از گرمای آزاد شدهٔ آن اقدام به تولید انرژی الکتریکی می کند. کنترل انرژی هسته ای با حفظ تعادل در فرایند شکافت هسته ای همراه است که با استفاده از گرمای تولیدی برای تولید بخار آب (مانند بیشتر نیروگاه های گرمایی) اقدام به چرخاندن توربین های بخار و به دنبال آن ژنراتورها می کند. در سال ۲۰۰۴ انرژی هسته ای در تولید کل انرژی مصرفی جهان سهمی در حدود ۶٫۵٪، و در تولید انرژی الکتریکی سهمی در حدود ۱۵٫۷٪ داشته است و نخستین بار به وسیله انریکو فرمی در سال ۱۹۳۴ در یکی از آزمایشگاه های دانشگاه شیکاگو تولید شد. این اتفاق زمانی رخ داد که تیم او مشغول بمباران کردن هسته اورانیوم با نوترون بودند. بنا بر پیش بینی اتحادیه جهانی هسته ای در سال ۲۰۱۵ به طور میانگین هر ۵ روز یک بار یک نیروگاه هسته ای در جهان آغاز به کار می کند. شکافت هسته ای صورت گرفته در یک رآکتور فقط بخشی از یک چرخه هسته ای است. این چرخه از معادن شروع می شود. میزان اورانیوم موجود در پوسته زمین نسبتاً زیاد است به طوری که با منابع فلزاتی همچون قلع و ژرمانیوم برابری می کند و تقریباً ۳۵ برابر میزان نقره موجود در پوسته زمین است. اورانیوم ماده تشکیل دهنده بسیاری از اجسام اطراف ما مانند سنگ ها و خاک است. بنا بر آمارگیری جهانی معادن شناخته شده جهان در حال حاضر برای تأمین بیش از ۷۰ سال انرژی الکتریکی جهان کافی هستند. بهای میانگین اورانیوم در سال ۲۰۰۷، ۱۳۰ دلار آمریکا به ازای هر کیلوگرم بود. به این ترتیب ثبات تأمین سوخت هسته ای از بسیاری از دیگر مواد معدنی بیشتر است. مهم ترین مسئله ای که مخالفان انرژی هسته ای بیان می دارند امنیت محیط زیستی نیروگاه هسته ای است زیرا با کوچکترین اشتباه، ممکن است فجایعی مانند فاجعه چرنوبیل به بار آید. در سال ۲۰۰۴ انرژی هسته ای در تولید کل انرژی مصرفی جهان سهمی در حدود ۶٫۵٪، و در تولید انرژی الکتریکی سهمی در حدود ۱۵٫۷٪ داشته است که کشورهای ایالات متحده، فرانسه، و ژاپن در مجموع حدود ۵۷٪ از کل انرژی الکتریکی هسته ای جهان را به خود اختصاص داده اند. در سال ۲۰۰۷ آژانس بین المللی انرژی هسته ای از وجود ۴۳۹ رآکتور هسته ای در حال ساخت در ۳۱ کشور در سراسر جهان خبر داد. ایالات متحده آمریکا با تولید حدود ۲۰٪ انرژی مورد نیاز خود از رآکتورهای هسته ای در میزان کل تولید انرژی هسته ای جایگاه اول جهان را داراست، حال آن که فرانسه با تولید ۸۰٪ انرژی الکتریکی مورد نیاز خود در ۱۶ نیروگاه هسته ای از نظر درصد دارای رتبه نخست در جهان است. این درحالی است که در کل اروپا، انرژی هسته ای ۳۰٪ برق مصرفی این قاره را تأمین می کند. البته سیاست های هسته ای در کشورهای اروپایی با هم متفاوتند طوری که در کشورهایی نظیر ایرلند یا اتریش هیچ راکتور هسته ای فعالی وجود ندارد. همچنین در بسیاری از کشتی ها و زیردریاییهای نظامی یا حتی غیرنظامی (کشتی های یخ شکن) از انرژی هسته ای به عنوان نیروی محرکه استفاده می شود. به دلیل برتری های بی شمار انرژی هسته ای، امروزه بهره برداری از این فناوری روز به روز گسترش بیشتری می یابد و بر روش های استفاده صلح آمیز از آن (مانند استفاده از انرژی هسته ای برای گرمایش یا نمک زدایی آب) افزوده می شود. در سال ۱۹۳۸ زمانی که شیمیدان آلمانی اتو هان و فریتس اشتراسمان فیزیکدان اتریشی لیزه میتنر و اتو روبرت فریش در حال آزمایش بر روی اورانیوم بمباران شده بودند متوجه شدند که نوترون شلیک شده می تواند نتیجه ای باورنکردنی داشته باشد و هسته اورانیوم را به دو یا چند قسمت تقسیم کند. بعدها دانشمندان زیادی (و در صدر آن ها لیو زیلارد) دریافتند که پخش تعدادی نوترون در فضا هنگام یک شکافت هسته ای می تواند واکنشی زنجیره ای را از این قابلیت به وجود آورد. این کشف دانشمندان را در برخی کشورها (از جمله ایالات متحده، انگلستان، فرانسه، آلمان و اتحاد جماهیر شوروی) بر آن داشت تا از دولت های خود برای ادامه پژوهش ها در این زمینه درخواست پشتیبانی مالی کنند. انرژی هسته ای نخستین بار به وسیله انریکو فرمی در سال ۱۹۳۴ در یکی از آزمایشگاه های دانشگاه شیکاگو تولید شد. این اتفاق زمانی رخ داد که تیم او مشغول بمباران کردن هسته اورانیوم با نوترون بودند. این پروژه (که با نام Chicago Pile-1 شناخته شد) با فوریت تمام در ۲ دسامبر ۱۹۴۲ به بهره برداری رسید و بعدها به بخشی از پروژه منهتن تبدیل شد. طی این پروژه رآکتورهای بزرگی را برای دستیابی به پلوتونیوم و استفاده از آن در سلاح هسته ای در هانفورد واشینگتن راه اندازی کردند. پس از جنگ جهانی دوم دولت ایالات متحده که می ترسید پژوهش های هسته ای باعث گسترش دانش هسته ای و در نتیجه سلاح هسته ای شود کنترل های سخت گیرانه ای در مورد پژوهش های هسته ای اعمال کرد و به طور کلی بیشتر پژوهش های هسته ای بر روی اهداف نظامی متمرکز شوند. در ۲۰ دسامبر ۱۹۵۱ برای نخستین بار در یک پایگاه آزمایشگاهی با نام EBR-I از رآکتور هسته ای برای تولید انرژی الکتریکی (در حدود ۱۰۰ کیلووات) استفاده شد. در ۱۹۵۴ لوییس اشتراوس و پس از آن چیرمن رئیس کمسیون انرژی اتمی ایالات متحده آمریکا دربارهٔ تولید انرژی الکتریکی به وسیله انرژی هسته ای گفتگوهایی را انجام دادند و در رابطه با تولید انرژی الکتریکی ارزان تر مطالبی را شرح دادند. اما مسئولین آن زمان ایالات متحده به دلیل بدگمانی دربارهٔ انرژی هسته ای بیشتر تمایل داشتند تا از همجوشی هسته ای برای این کار استفاده کنند و بنابراین فرصت را از دست دادند. سرانجام در ۲۷ ژوئن ۱۹۵۴ نخستین نیروگاه هسته ای جهان که به شبکه برق متصل گردید در اتحاد جماهیر شوروی به بهره برداری رسید. این نیروگاه توانی در حدود ۵ مگاوات تولید می کرد. در ۱۹۵۶ اولین نیروگاه تجاری هسته ای جهان در انگلستان به بهره برداری رسید که توانی در حدود ۵۰ مگاوات تولید می کرد. یکی از سازمان هایی که برای نخستین بار شروع به توسعه دانش هسته ای کرد نیروی دریایی ایالات متحده آمریکا بود که در نظر داشت از انرژی هسته ای به عنوان سوخت زیردریاییها و ناوهای هواپیمابر استفاده کند. عملکرد مناسب این سازمان و پافشاری دریاسالار هیمن ریکوور باعث شد تا سر انجام نخستین زیردریایی اتمی جهان با نام ناتیلوس در دسامبر ۱۹۵۴ به آب انداخته شود. با راه اندازی نخستین نیروگاه های هسته ای، بهره برداری از این نیروگاه ها شتاب گرفت به طوری که استفاده از برق هسته ای از کمتر از ۱ گیگاوات در دهه ۱۹۶۰ به بیش از ۱۰۰ گیگاوات در دهه ۱۹۷۰ و نزدیک به ۳۰۰ گیگاوات در اواخر دهه ۱۹۸۰ رسید. البته در اواخر دهه ۱۹۸۰ از شتاب رشد استفاده از برق هسته ای به شدت کاسته شد و به این ترتیب به حدود ۳۶۶ گیگاوات در سال ۲۰۰۵ رسید که بیشترین گسترش پس از دهه ۱۹۸۰ مربوط به جمهوری خلق چین است. باید به این نکته نیز اشاره کرد که بیش از دو سوم از طرح های مربوط به احداث نیروگاه هسته ای که شروع اجرای آن ها پس از ۱۹۷۰ بود، لغو شدند. در طول دهه های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ کاهش قیمت سوخت های فسیلی و افزایش قیمت ساخت یک نیروگاه هسته ای از تمایل دولت ها برای ساخت نیروگاه هسته ای به شدت کاست. البته بحران سوخت ۱۹۷۳ باعث شد تا کشورهایی مانند فرانسه و ژاپن که از منابع نفت زیادی برخوردار نیستند به فکر ساخت نیروگاه های هسته ای بیشتری بیفتند به طوری که این دو کشور به ترتیب ۸۰٪ و ۳۰٪ از انرژی الکتریکی حال حاضر خود را از این منابع تأمین می کنند. در سی سال انتهایی قرن بیستم ترس از رخدادهای خطرناک هسته ای مانند فاجعه چرنوبیل در ۱۹۸۶، مشکلات مربوط به دفع زباله های هسته ای، بیماری های ناشی از تشعشع هسته ای و… باعث به وجود آمدن جنبش هایی برای مقابله با توسعه نیروگاه های هسته ای شد و این خود از دلایل کاهش توسعه نیروگاه های هسته ای در بسیاری از کشورها بود. تا سال ۲۰۰۷ آخرین رآکتور هسته ای مورد بهره برداری قرار گرفته در ایالات متحده رآکتور Watts Bar ۱ در تنسی بود که در ۱۹۹۶ به شبکه متصل شد و این مدرک محکمی بر موفقیت تلاش های ضد گسترش نیروگاه های هسته ای است. با این حال تلاش ها در برابر گسترش نیروگاه های هسته ای تنها در برخی کشورهای اروپایی، فیلیپین، نیوزیلند و ایالات متحده موفق بوده است و در عین حال در این کشورها نیز این جنبش ها نتوانستند پژوهش های هسته ای را متوقف کنند و پژوهش های مربوط به انرژی هسته ای کماکان ادامه دارد. برخی کارشناسان پیش بینی می کنند که نیاز روزافزون به منابع انرژی، افزایش قیمت سوخت و بحران افزایش دمای زمین در اثر استفاده از سوخت های فسیلی باعث شود که بقیه کشورها نیز به سوی استفاده از نیروگاه های هسته ای روی آورند و همچنین باید یادآوری کرد که با پیشرفت فناوری هسته ای، امروزه امکان بروز فجایع هسته ای بسیار کمتر شده است. اتحادیه جهانی هسته ای پیش بینی می کند که در سال ۲۰۱۵ به طور متوسط هر ۵ روز یک بار یک نیروگاه هسته ای در جهان افتتاح خواهد شد. با تمام مخالفت ها، بسیاری از کشورها در گسترش نیروگاه های هسته ای ثابت قدم بوده اند از جمله این کشورها می توان به ژاپن، چین، و هند اشاره کرد. در بسیاری از کشورهای دیگر جهان نیز طرح های وسیعی برای گسترش استفاده از انرژی هسته ای در حال تدوین است. تمامی نیروگاه های گرمایی متداول از نوعی سوخت برای تولید گرما استفاده می کنند برای مثال گاز طبیعی، زغال سنگ یا نفت. در یک نیروگاه هسته ای این گرما از شکافت هسته ای که در داخل رآکتور صورت می گیرد تأمین می شود. هنگامی که یک هسته نسبتاً بزرگ قابل شکافت مورد برخورد نوترون قرار می گیرد به دو یا چند قسمت کوچک تر تقسیم می شود و در این فرایند که به آن شکافت هسته ای می گویند تعدادی نوترون و مقدار نسبتاً زیادی انرژی آزاد می شود. نوترون های آزاد شده از یک شکافت هسته ای در مرحله بعد خود با برخورد به دیگر هسته ها موجب شکافت های دیگری می شوند و به این ترتیب یک فرایند زنجیره ای به وجود می آید. زمانی که این فرایند زنجیره ای کنترل شود می توان از انرژی آزاد شده در هر شکافت (که بیشتر آن به صورت گرماست) برای تبخیر آب و چرخاندن توربین های بخار و در نهایت تولید انرژی الکتریکی استفاده کرد. در صورتی که در یک رآکتور از سوختی یکنواخت اورانیوم-۲۳۵ یا پلوتونیوم-۲۳۹ استفاده شود بر اثر افزایش غیرقابل کنترل تعداد شکافت های هسته ای بر اثر فرایند زنجیره ای، انفجار هسته ای ایجاد می شود. اما فرایند زنجیره ای موجب ایجاد انفجار هسته ای در یک رآکتور نخواهد شد چرا که تعداد شکافت های رآکتور به اندازه ای زیاد نخواهد بود که موجب انفجار شوند و این به دلیل درجه غنی سازی پایین سوخت رآکتورهای هسته ای است. اورانیوم طبیعی دارای درصد اندکی (کمتر از ۱٪) از اورانیوم-۲۳۵ است و بقیه آن اورانیوم-۲۳۸ است (زیرا اورانیوم-۲۳۸ توانایی شکافت پذیری ندارد). اکثر رآکتورها نیروگاه های هسته ای از اورانیوم با درصد غنی سازی بین ۳٪ تا ۴٪ استفاده می کنند اما برخی از آن ها طوری طراحی شده اند که با اورانیوم طبیعی کار کنند و برخی از آن ها نیز به سوخت های با درصد غنی سازی بالاتر نیاز دارند. رآکتورهای موجود در زیردریایی های هسته ای و کشتی های بزرگ مانند ناوهای هواپیمابر معمولاً از اورانیوم با درصد غنی سازی بالا استفاده می کنند. با اینکه قیمت اورانیوم با غنی سازی بالاتر بیشتر است اما استفاده از این نوع سوخت ها دفعات سوختگیری را کاهش می دهد و این قابلیت برای کشتی های نظامی بسیار پراهمیت است. راکتورهای CANDU قابلیت دارند تا از اورانیوم غنی نشده استفاده کنند و دلیل این قابلیت استفاده آب سنگین به جای آب سبک برای تعدیل سازی و خنک کنندگی است چراکه آب سنگین مانند آب سبک نوترون ها را جذب نمی کند. کنترل فرایند شکافت زنجیره ای با استفاده از موادی که می توانند نوترون ها را جذب کنند (در اکثر موارد کادمیوم) ممکن می شود. سرعت نوترون ها در رآکتور باید کاهش یابد چراکه احتمال اینکه یک نوترون با سرعت کمتر در لحظه تصادم با هسته اورانیوم-۲۳۵ موجب شکافت هسته ای گردد بیشتر است. در رآکتورهای آب سبک از آب معمولی برای کم کردن سرعت نوترون ها و همچنین خنک کردن رآکتور استفاده می شود. ‍ اما زمانی که دمای آب افزایش می یابد چگالی آب کاهش می یابد و سرعت تعداد کمتری نوترون به اندازه کافی کم می شود و به این ترتیب تعداد شکافت های کاهش می یابند بنابراین یک بازخور منفی همیشه ثبات سیستم را تثبیت می کند. در این حالت برای آنکه بتوان دوباره تعداد شکافت های صورت گرفته را افزایش داد باید دمای آب را کاهش داد که به این کار ایجاد چرخه شکافت می گویند. شکافت هسته ای صورت گرفته در یک رآکتور فقط بخشی از یک چرخه هسته ای است. این چرخه از معادن شروع می شود. اورانیوم استخراج شده از معدن معمولاً فرمی پایدار و فشرده مانند کیک زرد دارد. این اورانیوم معدنی به تأسیسات فرآوری فرستاده می شود و در آنجا کیک زرد به هگزافلوراید اورانیوم (که پس از غنی سازی به عنوان سوخت رآکتورها مورد استفاده قرار می گیرد) تبدیل می گردد. در این مرحله درجه غنی سازی اورانیوم یعنی درصد اورانیوم-۲۳۵ در حدود ۰٫۷٪ است. در صورت نیاز بسته به نوع سوخت نیروگاه (درصد غنی سازی لازم برای سوخت نیروگاه) اورانیوم غنی سازی شده و سپس از آن برای تولید میل های سوختی مورد استفاده در نیروگاه (شکل میله ها در نیروگاه های مختلف متفاوت است) استفاده می کنند. عمر هر میل تقریباً سه سال است به طوری که حدود ۳٪ از اورانیوم موجود در آن مورد مصرف قرار گیرد. پس از گذشت عمر اورانیوم، آن را به حوضچه سوخت مصرف شده می برند. اورانیوم باید حداقل ۵ سال در این حوضچه ها باقی بماند تا ایزوتوپهای به وجود آمده در اثر شکافت هسته ای از آن جدا شوند. پس از گذشت این زمان اورانیوم را در بشکه های خشک انبار می کنند یا اینکه دوباره آن را به چرخه سوخت بازمی گردانند. میزان اورانیوم موجود در پوسته زمین نسبتاً زیاد است به طوری که با منابع فلزاتی همچون قلع و ژرمانیوم برابری می کند و تقریباً ۳۵ برابر میزان نقره موجود در پوسته زمین است. اورانیوم ماده تشکیل دهنده بسیاری از اجسام اطراف ما مانند سنگ ها و خاک است. طبق آمارگیری جهانی معادن شناخته شده جهان در حال حاضر برای تأمین بیش از ۷۰ سال انرژی الکتریکی جهان کافی هستند. بهای متوسط اورانیوم در سال ۲۰۰۷، ۱۳۰ دلار آمریکا به ازای هر کیلوگرم بود. به این ترتیب ثبات تأمین سوخت هسته ای از بسیاری از دیگر مواد معدنی بیشتر است. به تناسب دیگر مواد معدنی با افزایش دو برابری هزینه تأمین سوخت، می توان به ده برابر منابع کنونی اورانیوم دست یافت. باید توجه داشت که قیمت تأمین سوخت در یک نیروگاه هسته ای نسبت به دیگر تجهیزات موجود نسبتاً اندک است و بنابراین چند برابر شدن قیمت اورانیوم تأثیر چندانی بر روی قیمت انرژی الکتریکی تولیدی نخواهد داشت. برای مثال افزایش دو برابری در قیمت سوخت مصرفی یک نیروگاه هسته ای آب سبک هزینه رآکتورها را در حدود ۲۶٪ و هزینه برق تولیدی را در حدود ۷٪ افزایش می دهد در حالی که افزایش دوبرابری قیمت سوخت در یک نیروگاه گازی قیمت برق تولیدی را تا ۷۰٪ افزایش می دهد. نیروگاه های آب سنگین موجود در استفاده از سوخت هسته ای بهره وری پایینی دارند چراکه تنها قابلیت ایجاد شکافت هسته ای در ایزوتوپ های اورانیوم-۲۳۵ (حدود ۰٫۷٪ از اورانیوم معدنی) را دارند. در مقابل رآکتورهای متداول آب سبک برخی رآکتورهای هسته ای می توانند از اورانیوم-۲۳۸ استفاده نیز استفاده کنند که حدود ۹۹٫۳٪ از اورانیوم معدنی را تشکیل می دهد. قبل از استفاده از اورانیوم-۲۳۸ در طی فرایندی از آن برای تولید پلوتونیم-۲۳۸ استفاده می کنند و سپس از پلوتونیم در رآکتورهای هسته ای مورد استفاده قرار می گیرد. طبق برآورد انجام شده با مصرف کنونی نیروگاه های جهان اورانیوم-۲۳۸ می تواند برای ۵ میلیون سال انرژی مورد نیاز این نیروگاه ها را تأمین کند. این تکنولوژی در بسیاری از رآکتورهای هسته ای مورد استفاده قرار گرفته است، اما هزینه بالای فرآوری سوخت این نیروگاه ها (۲۰۰ دلار به ازای هر کیلوگرم) استفاده از آن ها را با مشکل مواجه کرده. تا سال ۲۰۰۵ تنها در رآکتور نیروگاه BN-۶۰۰ در «بلویارسک» روسیه از این تکنولوژی برای تولید برق استفاده شده بود، که البته روسیه برنامه ریزی های مربوط به ساخت نیروگاه دیگری از این نوع با نام BN-۸۰۰ را انجام داده است. ژاپن نیز قصد دارد تا پروژه رآکتور Monju را مجدداً شروع کند (این پروژه از سال ۱۹۹۵ تعطیل شده است) و همچنین چین و هند نیز قصد دارند تا از این تکنولوژی برای سوخت رسانی به رآکتورها استفاده کنند. راه حل دیگری که در این زمینه وجود دارد استفاده از اورانیوم-۲۳۳ است که از توریوم به دست می آید. توریم حدوداً ۳٫۵ برابر بیشتر از اورانیوم در پوسته زمین وجود دارد و پراکندگی جغرافیایی متفاوتی نسبت به اورانیوم دارد. استفاده از این ماده می تواند میزان منابع سوخت های شکافت یافتنی را تا ۴۵۰٪ افزایش دهد. برعکس اورانیوم-۲۳۸ که برای مصرف آن را باید به صورت پلوتونیم-۲۳۸ درآورد، اورانیوم-۲۳۳ نیازی به تبدیل ندارد. در حال حاضر کشور هند علاقه زیادی برای استفاده از این روش دارد چراکه این کشور دارای معادن بسیار زیاد توریم است درحالی که معادن اورانیوم این کشور اندک هستند. یکی از مسائل نیروگاه هسته ای هزینه ساخت آن است که شامل هزینه ساخت رآکتور، هزینه مسائل امنیتی، هزینه ساخت مراکز معدنی، هزینه ساخت مراکز تبدیل مواد خام به سوخت هسته ای، هزینه ساخت مراکز بازپروری هسته ای و انبارهای هسته ای برای دفن ضایعات هسته ای است. هر نیروگاه هسته ای به طور متوسط ۱۰ تا ۱۵ میلیارد دلار هزینه دارد. خرج تولید الکتریسیته با نیروی هسته ای در سال ۲۰۰۷ حدود ۰٫۰۱۷۶ دلار برای هر کیلووات ساعت بود، در صورتی که این مقدار برای زغال سنگ، گاز طبیعی، و نفت به ترتیب ۰٫۰۲۴۷ دلار، ۰٫۰۶۷۸ دلار، و ۰٫۱۰۲۶ دلار بود. از خطرهایی که همواره بیم آن می رود، حمله احتمالی تروریستی به نیروگاه های هسته ای است، چرا که با انفجار نیروگاه محوطه ای به شعاع ۲۰ کیلومتر بشدت آلوده می شود و هیچ موجود زنده ای را باقی نمی گذارد و در اثرات تخریبی ژنتیکی تا ۱۰ نسل را بر روی محوطهٔ بزرگتری در حدود شعاع ۴۰ کیلومتر باقی خواهد گذاشت با وجود نگرانی عمومی نسبت به امنیت نیروگاه های هسته ای، این نیروگاه ها به علت تدابیر ایمنی سخت گیرانه، به نسبت گستردگی شان منجر به تلفات ناچیزی شده اند. آمار نشان می دهد در عمل تعداد مرگ ناشی از سوانح مربوط به انرژی هسته ای به نسبت واحد انرژی تولید شده، بسیار کمتر از انواع دیگر انرژی بوده است. یکی از وسیعترین کاربردهای نیروگاه های هسته ای، استفاده از انرژی هسته ای جهت رانش ناوها و زیردریایی ها است. در این راستا، آدمیرال هیمن ریکوور برای نخستین بار این ایده را در نیروی دریایی ایالات متحده آمریکا پیاده و عملی نمود. امروزه اکثر ناوها و تجهیزات نیروی دریایی آمریکا از نیروگاه های متراکم PWR استفاده می کنند. یافتن راهی ارزان و ایمن برای انبار کردن زباله های هسته ای چالشی پراهمیت در زمینه چرخه سوخت هسته ای است زیرا این ضایعات تا ۱۰٬۰۰۰ سال نیز تشعشعات خطرناک دارند مهمترین مسئله ای که مخالفان انرژی هسته ای بیان می دارند امنیت محیط زیستی نیروگاه هسته ای است زیرا فعالیت هسته ای می تواند مانند سایت هنفورد آلایش شدید محیط زیستی از خود باقی گذارد، یا با اشتباه و نقص فنی فجایعی مانند فاجعه چرنوبیل قابلیت رخ دادن خواهند داشت. آلایش هسته ای همواره از نگرانی های این نوع صنعت به طور کل بوده است. با اینحال برخی مطالعات حاکی از قابل مقایسه بودن دیگر صنایع تولید انرژی با نیروگاه های هسته ای می باشند. در سال ۱۹۷۹ بخشی از هسته اصلی واحد ۲ در نیروگاه تری مایل آیلند در ایالت پنسیلوانیا در آمریکا ذوب شد که باعث نشت ۳ میلیون کوری گاز رادیواکتیو به بیرون از نیروگاه گردید. در پی این حادثه حدود ۱۴۰٬۰۰۰ نفر از اهالی منطقه خانه های خود را ترک کردند. پس از حادثه تری مایلی آیلند، ساخت نیروگاه های هسته ای برای مدتی در آمریکا متوقف شد. حادثه چرنوبیل در سال ۱۹۸۶ و در چرنوبیل (در شوروی سابق و اوکراین کنونی) اتفاق افتاد به طوری که نیروگاه در ساعت ۱:۴۰ بامداد از کنترل خارج شد و بتن آرمه یک متری گنبد را ذوب نمود و اتفاقات پس از آن موجب شد تا در کل اروپا وضعیت اضطراری اعلام شود. حادثه نیروگاه فوکوشیما داییچی، در ۱۱ مارس ۲۰۱۱ و در پی زلزله ۹٬۰ ریشتری و سونامی پیامد آن در ژاپن رخ داد. طی این حادثه از ۶ نیروگاه BWR فوکوشیما داییچی، ۳ نیروگاه که در حال کار بودند در اثر قطع برق شبکه و از کار افتادن دیزل های اضطراری آسیب جدی دیده و دچار ذوب قلب شدند. همچنین استخر سوخت های مصرف شده رآکتور شماره ۴ نیز با قطع خنک کاری و آسیب سوخت ها مواجه شد. انفجار هیدروژن در واحدهای شماره ۱ و ۳ باعث آسیب به ساختمان رآکتور و امکان نشت مواد رادیواکتیو به خارج از آن شد. این اولین حادثه مخرب هسته ای در دنیاست که در آن ۳ رآکتور آسیب جدی می بینند. مقادیری مواد رادیواکتیو به اقیانوس و هوا آزاد شده است و تخمین زده می شود مقدار مواد رادیواکتیو وارد شده به محیط حدود ۱۰ درصد حادثه چرنوبیل خواهد بود. برنامه هسته ای ایران در دهه ۱۹۵۰ با کمک ایالات متحده به عنوان بخشی از برنامه «اتم برای صلح» آغاز شد. اما به دلیل مناقشات به وجود آمده بعد از انقلاب ایران مشکلاتی در زمینه بهره برداری آن رخ داد. در حال حاضر تنها نیروگاه اتمی ایران در بوشهر توسط روس ها راه اندازی شده است. در سپتامبر ۲۰۱۱ نیروگاه اتمی بوشهر به مدار تولید برق ایران وصل شد.
[ { "answer1": "نخستین بار به وسیله انریکو فرمی در سال ۱۹۳۴ در یکی از آزمایشگاه های دانشگاه شیکاگو تولید شد.", "answer2": "در سال ۲۰۰۴ انرژی هسته ای در تولید کل انرژی مصرفی جهان سهمی در حدود ۶٫۵٪، و در تولید انرژی الکتریکی سهمی در حدود ۱۵٫۷٪ داشته است", "distance": 131, "question": "نخستین بار انرژی هسته ای در کجا و توسط چه کسی تولید شد و سهم انرژی هسته ای در تولید برق جهان در سال 2004 چه مقدار بود؟" }, { "answer1": "در ۱۹۵۴ لوییس اشتراوس و پس از آن چیرمن رئیس کمسیون انرژی اتمی ایالات متحده آمریکا دربارهٔ تولید انرژی الکتریکی به وسیله انرژی هسته ای گفتگوهایی را انجام دادند", "answer2": "سرانجام در ۲۷ ژوئن ۱۹۵۴ نخستین نیروگاه هسته ای جهان که به شبکه برق متصل گردید در اتحاد جماهیر شوروی به بهره برداری رسید.", "distance": 395, "question": "در سال 1954 چه کسی درباره تولید برق توسط انرژی هسته ای صحبت کرد و اولین نیروگاه هسته ای که به شبکه متصل شد در کجا قرار داشت؟" }, { "answer1": "راه حل دیگری که در این زمینه وجود دارد استفاده از اورانیوم-۲۳۳ است که از توریوم به دست می آید.", "answer2": "در سال ۲۰۰۴ انرژی هسته ای در تولید کل انرژی مصرفی جهان سهمی در حدود ۶٫۵٪، و در تولید انرژی الکتریکی سهمی در حدود ۱۵٫۷٪ داشته است که کشورهای ایالات متحده، فرانسه، و ژاپن در مجموع حدود ۵۷٪ از کل انرژی الکتریکی هسته ای جهان را به خود اختصاص داده اند.", "distance": 12273, "question": "آیا اورانیوم تنها عنصر قابل استفاده در راکتور های هسته ای است و بیشترین درصد انرژی الکتریکی هسته ای جهان توسط کدام کشور ها تولید می شود؟" }, { "answer1": "در یک نیروگاه هسته ای این گرما از شکافت هسته ای که در داخل رآکتور صورت می گیرد تأمین می شود.", "answer2": "اما فرایند زنجیره ای موجب ایجاد انفجار هسته ای در یک رآکتور نخواهد شد چرا که تعداد شکافت های رآکتور به اندازه ای زیاد نخواهد بود که موجب انفجار شوند و این به دلیل درجه غنی سازی پایین سوخت رآکتورهای هسته ای است.", "distance": 852, "question": "در نیروگاه هسته ای گرما از کجا تامین میشود و چرا با وجود استفاده از سوخت هسته ای انفجار هسته ای رخ نمیدهد؟" }, { "answer1": "در رآکتورهای آب سبک از آب معمولی برای کم کردن سرعت نوترون ها و همچنین خنک کردن رآکتور استفاده می شود.", "answer2": "اورانیوم استخراج شده از معدن معمولاً فرمی پایدار و فشرده مانند کیک زرد دارد.", "distance": 561, "question": "چه چیزی در رآکتورهای آب سبک برای کاهش سرعت نوترون ها استفاده می شود و اورانیوم استخراج شده از معدن به چه فرمی معمولا وجود دارد؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
475
: استان خوزستان استان خوزستان استانی در جنوب غربی ایران است، که بر کرانهٔ خلیج فارس قرار دارد و مرکز تولید نفت و گاز ایران به شمار می آید. مساحت استان خوزستان ۶۴٫۰۵۷ کیلومتر مربع است و با جمعیتی معادل ۴٬۷۱۰٬۵۰۶ نفر (۱۳۹۵)، پنجمین استان پرجمعیت ایران محسوب می شود. در سال ۱۳۰۳ مرکز استان خوزستان از شوشتر به اهواز منتقل شد. از آن زمان تاکنون شهر اهواز مرکز این استان است. از لحاظ تاریخی، خوزستان قدیمی ترین منطقهٔ فلات ایران محسوب می شود، که پیشینهٔ سکونت انسان در آن به ۲۷۰۰ سال پیش از میلاد مسیح و شکل گیری تمدن عیلام در هزارهٔ سوم قبل از میلاد، بازمی گردد. شرکت ملی مناطق نفت خیز جنوب (بزرگترین تولیدکننده نفت ایران)، شرکت ملی حفاری ایران، شرکت فولاد خوزستان و شرکت نفت و گاز اروندان در استان خوزستان مستقر می باشند. استان خوزستان هم اکنون دارای ۱۸ نماینده در مجلس شورای اسلامی و ۶ نماینده در مجلس خبرگان رهبری می باشد. خوزستان یعنی سرزمین مردمان خوزی یا هوزی. در سنگ نوشته های فارسی باستان که مربوط به ۲۵۰۰ سال پیش هستند برای نامیدن سرزمین عیلام (یعنی منطقهٔ جنوب غربی ایران امروز و دربردارندهٔ خوزستان امروز) واژه های -ʰŪja و -ʰŪvja به کار رفته است. این واژه ها ۲۴ بار در سنگ نوشته های داریوش بزرگ و یک بار در سنگ نوشته ای از خشایارشا ثبت شده اند. همین واژهٔ -ʰŪja است که در زبان فارسی تبدیل به خوز شده است. واژه های -ʰŪjiya و -ʰŪvjiya نیز ۷ بار در سنگ نوشته های داریوش بزرگ به کار رفته اند که در واقع صفت و به معنای «خوزی یعنی اهل سرزمین -ʰŪja و -ʰŪvja» هستند. همین واژهٔ -ʰŪjiya است که در زبان فارسی تبدیل به خوزی شده است. استرابون و پلینیوس از خوزستان به اسم اوکسی نام می برند. این استان با عیلامیان باستان و شوش کم و بیش مرتبط است. نام اهواز، شوش و هویزه منعکس کننده ساکنین این منطقه درر زمان عیلامیان بوده است. نام خوزستان در فارسی میانه (پهلوی ساسانی) و نیز در پارتی (پهلوی اشکانی) به صورت hūğestān (یعنی هوجِستان) یا hūžestān (یعنی هوژِستان) آمده است. سریانی ها به آن بت هوزایه می گفتند. بخشی از متنی پارتی بر روی دست نویس مانوی M 5569 که از زمان و مکان مرگ مانی می گوید و در سدهٔ سوم میلادی (سیصد سال پیش از اسلام) نوشته شده است: آوانگاری به خطّ فارسی: آوانگاری به خطّ آوانگار بین المللی: برگردان فارسی: به گفته سوات سوجک در کتاب های تاریخ کلاسیک اسلامی، نام این استان، خوزستان بود. ابن حوقل جغرافی دان قرن ۱۰ میلادی در کتاب «صورت الارض» در فصلی جداگانه، این استان را همراه با نقشه توصیف می کند و یاقوت در سده ۱۳ میلادی در معجم البلدان جزئیاتی از خوزستان نوشته است. ریچارد فرای در مورد خوزستان می نویسد: «خوزستان استانی ثروتمند و کم ارتفاع بود که دست کم به هفت کوره تقسیم می شد؛ بزرگترین جز آن هرمزداردشیر یا هرمزدشهر بود که عرب ها بدان سوق الاهواز می گفتند». واژه خوزستان به معنای سرزمین «خوزها» است و خوز را به صورت های «هوز» و «حوز» نیز می نوشتند و جمع هوز در زبان عربی اهواز است که نام پایتخت استان خوزستان است. ابن خردادبه (متوفای حدود ۳۰۰ ق) خوزستان را با همان اهواز یکی می داند و آنجا را سرزمینی وسیع، مشتمل بر هفت کوره برمی شمارد که با نام کور الاهواز می خواندش. ابن خردادبه، نظر دیگری دربارهٔ نام اهواز دارد. او نه فقط اهواز بلکه کل موقعیت جغرافیایی خوزستان امروزی را اهواز می داند. خوزستان را با همان اهواز یکی می داند و آنجا را سرزمینی وسیع، مشتمل بر هفت کوره برمی شمارد و به آن اکوار الاهواز می گوید. سبب وجود همین هفت کوره در این سرزمین، عضدالدوله دیلمی، آنجا را اقلیم هفت حوزه نام گذارده تا آنجا که مقدسی در قرن چهارم هجری، از رواج این نام خبر داده و پیروی خود را از آن، اعلام می دارد. همچنین او یادآور می شود که برخی از این حوزه ها از میان رفته است. برگردان دو متن بالا به فارسی: استخری در کتاب المسالک و الممالک: محمد بن موسی خوارزمی در نیمه دوم قرن چهارم ه‍.ق در کتاب «مفاتیح العلوم» در مورد زبان خوزی و نام خوزستان چنین می گوید: استان خوزستان از شمال به لرستان، از شرق به استان چهارمحال و بختیاری، از شمال غربی به ایلام، از جنوب شرقی به کهگیلویه و بویراحمد، از جنوب به بوشهر و خلیج فارس و از غرب به کشور عراق محدود می شود. خوزستان از شمال و شرق توسط رشته کوه های زاگرس احاطه شده است، با حرکت به سمت داخل استان از ارتفاع این کوه ها کاسته شده و جای خود را به تپه ماهورها می دهد. خوزستان شامل دو منطقه کوهستانی و جلگه ای است. دو پنجم کل مساحت این استان کوهستانی و سه پنجم آن جلگه ای می باشد. کوه چو، زردکوه، شاویش، آب بندان، مامازاد، کوه سیاه و کوه چال، از جمله کوه های خوزستان هستند. جلگه خوزستان شیب کمی دارد و در برخی از نقاط آن گنبدهای نمکی موجود است که نقش عمده ای در شور کردن اراضی و آب ها دارد. خوزستان پرآب ترین استان ایران است. پنج رود بزرگ که از زاگرس سرچشمه می گیرند، زمین های جلگه خوزستان را سیراب کرده و به طور مستقیم یا غیرمستقیم، به خلیج فارس می ریزند. کارون بزرگترین این رودها، بزرگترین رودخانه ایران است، این رود که از کوه های زاگرس مرکزی سرچشمه می گیرد، در نزدیکی شوشتر به آب دز می پیوندد و در نزدیکی ورودی اروندرود به خلیج فارس، به این رود می ریزد. رود کرخه سومین رود بلند ایران پس از کارون و سفیدرود است. این رود که از کوه های زاگرس سرچشمه می گیرد، پس از طی مسیری نزدیک به ۷۵۵ کیلومتر، در جهت جنوب غربی به تالاب هورالعظیم در مرز ایران و عراق می ریزد. نام کرخه از شهری در کوره شوش خوزستان به نام کرخا یا کرخه برگرفته شده است. آب دز از زاگرس مرکزی در ۲۰ کیلومتری شمال شرقی بروجرد نزدیکی چهاربره جریان می یابد از کنار شهر اندیمشکو پس از عبور از سد دز اندیمشک، از میان شهر دزفول می گذرد و در ۱۰۰ کیلومتری جنوب این شهر در بند قیر به کارون می ریزد. این رود با حجم بالای آب در طول تاریخ شریان حیاتی کشاورزی متمرکز در منطقه بوده است. رود مارون از کوه های راه باریک، سفید و گل گیلک در ۵۳ کیلومتری شمال غرب یاسوج سرچشمه می گیرد پس از تلاقی با رود اعلاء در چم هاشم با نام جراحی به راه خود ادامه می دهد و پس از مشروب کردن دشت رامهرمز و رامشیر و در کل پس از پیمودن مسافتی نزدیک به ۴۳۸ کیلومتر به خورموسی و خلیج فارس می ریزد. رود هندیجان یا زهره از کهگیلویه سرچشمه می گیرد و دو سرشاخه اصلی آن دو رود آب شیرین یا خیرآباد و آب شور یا شولستان است، این رود پس از گذر از هندیجان به خلیج فارس می ریزد. «خوزستان» در دوران باستان، به ویژه در دوره هخامنشی به دو ناحیه تقسیم می شد: بخش های شمال و شمال شرقی که انشان (انزان) نام داشت و سرزمین های باصفا و کوهستان ها و جنگل های فراوانی را شامل بود و ناحیه جنوبی که دارای آب و هوای گرم و مرطوب و دشت های حاصل خیز و جلگه ای جنوبی که دارای آب و هوای گرم و مرطوب و دشت های حاصل خیز و جلگه ای سرسبز و پرآب بوده که به قاره ای کوچک و مستعد می مانست. بخش های جنوبی که «عیلام» نام داشته یادآور تمدن های دیرینه خوزستان است و بشدت تحت تأثیر فرهنگ «میان رودان» بوده و جغرافیای وسیعی را شامل می شده که حد فاصل لرستان و خوزستان و سواحل خلیج فارس امروزی است. در سال ۵۵۸ پیش از میلاد پادشاهی کوروش بزرگ (کوروش دوم) در انشان (فارس) و خوزستان آغاز شد و پایتخت هخامنشیان به شوش منتقل شد. «استرابون» جغرافی دان عهد باستان، خوزستان را از حاصل خیزترین جلگه های جهان می داند. زیرا رودخانه های زیادی این دشت را آبیاری می کرده که امکان کشاورزی و آبادانی را در این منطقه میسر می ساخته است. شاید بر همین اساس بوده که عده ای بر این باورند که نام این سرزمین «هند» یا «اند» بوده که به معنی «جایی با آب های فراوان» است. دربارهٔ آبادی مرکز خوزستان در کتاب «احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم» تألیف «ابو عبدالله محمد بن احمد مقدسی» جهانگردی از بیت المقدس آمده است: همچنین در سفرنامه «ابن بطوطه» جهانگرد مراکشی می خوانیم: وجود مراکز علمی و فرهنگی همچون دانشگاه جندی شاپور در این استان دال بر اهمیت و رونق این منطقه است که استادان بزرگ دانش پزشکی را از یونان، مصر، هند و روم گرد هم آورده بوده است. این دانشگاه را ساسانیان بنیان گذاردند. این دانشگاه پزشکی که به دستور شاپور اول (۲۴۱–۲۷۱ م) به سبب وجود آب و هوا و طبیعت پر نعمت و مناسب در گندی شاپور (نزدیک دزفول) ساخته شد. توسط شاپور دوم (ذوالاکتاف) مرمت و بازسازی گشت و در زمان انوشیروان تکمیل و توسعه یافت. دانشمندان و شاعران بزرگی همچون ابونواس حسن بن هانی اهوازی، که از ارکان شعر عرب است، عبداله بن میمون اهوازی، نوبخت اهوازی منجم و فرزندانش، جورجیس پسر بختشوع گندیشاپوری و شاعران شیعی، مانند ابن سکیت و دعبل خزائی که با اشعار خود ولایت و امامت را پاس داشته اند و زبان به مقاومت گشوده اند از همین منطقه برخاسته و در این دیار زندگی می کرده اند. در سال ۲۲۴ میلادی، اردوان پنجم به وسیله اردشیر بابکان حاکم فارس (بعداً اردشیر یکم ساسانی) در نبرد هرمزدگان واقع در استان خوزستان کنونی، شکست خورده و کشته می شود. طی این رویداد پادشاهی ۴۷۱ ساله اشکانیان پایان می پذیرد. والی بصره در اوایل سال ۱۶ مغیره بن شعبه را از طرف خود مأمور فتح بلاد خوزستان کرد و مغیره به آسانی دهقانان ایرانی اهواز را به تسلیم و قبول جزیه وادار ساخت، اما عمر به علت حرکت زشتی که از مغیره روایت کردند او را از حکومت بصره برداشت و ابوموسی اشعری را به جای او فرستاد. ابوموسی دنباله فتوحات پیشینیان خود را گرفت و پس از چند رشته جنگ بلاد رامهرمز و شوش را مفتوح کرد. اما چون به شوشتر رسید به مقاومت هرمزان والی آنجا که در قلعه شهر متحصن بود برخورد، ناچار از خلیفه کمک خواست و عمر دستور داد که از کوفه عمار بن یاسر با لشگریانی به یاری ابوموسی برود. هرمزان و ایرانی های شوشتر سخت مقاومت کردند و عرب با وجود کثرت عدد بر ایشان پیروزی نیافتند تا آنکه به دلیل یک نفر خائن ایرانی بر مقام زنان و اطفال مدافعین راه یافتند و این کیفیت پای هرمزان و اصحاب او را در مقاومت سست کرد و جمعی از ایشان برای آنکه به دست مسلمین نیفتند خود و عزیزان خود را کشتند. سرانجام هرمزان از ابوموسی امان خواست و ابوموسی قبول این تکلیف را به امر خلیفه موکول ساخت و هرمزان به مدینه فرستاد. هرمزان به ظاهر پیش خلیفه اسلام آورد و عمر برای او وظیفه ای نیر مقرر داشت، اما چون بعدها به شرکت در قتل خلیفه و همدستی با ابولولو متهم شد مسلمین او را کشتند. پس از تسلیم هرمزان، شوشتر و جندی شاپور و بلاد دیگر خوزستان همه مسخر ابوموسی شدند و به این ترتیب فتح قسمت جلگه ای ایران تماماً به دست مسلمین به انجام رسید. به گفته ریچارد فرای به خاطر تأثیر قوی عرب زبان های مهاجر به جنوب غربی این استان (مخصوصاً مهاجرت بنی کعب و بنی لام) از قرن ۱۶ تا ۱۹ میلادی، نام عربستان به این ناحیه استان از زمان صفویه اطلاق گردید تا اینکه در زمان رضا شاه پهلوی با نام خوزستان جایگزین شد که خط پایانی بر آرزوهای تجزیه طلبانه شیخ خزعل، رئیس قبیله کعب بود. در اواخر قرن ۱۶ میلادی قبیله کعب از عراق به جنوب خوزستان مهاجرت کردند. در طی قرون موفقیت آمیز قبایل عرب بیشتری از جنوب عراق به نوار مرزی جنوب غربی خوزستان مهاجرت کرده اند. در گویش های فارسی باستان و پارسی میانه که در خوزستان و جنوب غربی ایران تکلم می شده (و هنوز می شود) «او» به «هو» قابل تغییر است؛ مانند «اورمزد» - «هورمزد» و «اوشمند» - «هوشمند» همچنانکه «هورداد و حورداد» را «خرداد» و «خورتات» نیز گفته اند. البته تا سال های اخیر این اسامی را با حرف (ح) نیز می نوشته اند. از سوی دیگر «یاقوت حموی» واژه «خوز» را با نام های «خوز» و «هوز» و «اهواز» و «هویزه» هم ریشه می داند. «اهواز» محرف واژه «آواز» و «اوجا» نیز هست که در کتیبه داریوش بیستون آورده شده و این نام در کتیبه نقش رستم «خواجا» یا «خوجا» حک شده که هزار سال پیش، مرکز حکومت نشین استان خوزستان بوده است. پس از هخامنشی، در دوران اشکانی، ساسانی و تمام دوران اسلامی شوشتر مرکز حکومتی خوزستان بوده است. در سال ۱۳۰۳ در پی شیوع بیماری وبا در شوشتر مرکز حکومتی خوزستان به شهر تازه تأسیس اهواز که در ان زمان به نام ناصرالدین شاه ناصریه خوانده می شد منتقل شد و تاکنون نیز اهواز است. «به هر حال به وسیله بیگانگان برای تعمیم نام عربستان و فراموش شدن کلمه خوزستان سعی بسیار به کار رفت. این وضع تا سال ۱۳۰۳ه‍. ش؛ که حکومت مرکزی موفق شد پس از چندین سال غفلت از امور خوزستان به آن ناحیه توجه کند، باقی بود. در این تاریخ نام عربستان به کلی از فرمانها و مکاتبه های دولتی حذف و به {نام قدیمی آن} خوزستان تغییر نام یافت.» در شاهنامهٔ فردوسی به تصحیح جلال خالقی مطلق از این خطه با نام خوزیان یاد شده است. برای نمونه: «ابن منظور» به سال ۷۱۱ ه‍.ق در «لسان العرب» اشاره دارد: و الخوز جیل من الناس، اعجمی معرب، یعنی: «خوز» قوم یا قبیله ای از مردم عجمند. از سوی دیگر «خوز» را به معنی «شکر» و «نیشکر» نیز معنا می کنند. زیرا خاک حاصلخیز و بارور خوزستان، استعداد ویژه ای برای رشد این گیاه داشته و آنجا بهترین محصول نیشکر را به دست می داده است. در کتاب «مجمع التواریخ و القصص» خوزستان به نام «حجوستان» و «حبوجستان و اجار» آمده است که به نظر می آید، برگرفته از پارسی میانه با عناوین «حبوجستان» و حوجستان است. همچنانکه در بعضی از گویش های رایج در این استان «بختیاری» برای ادای حرف «خ» از «ح» نیز بهره می گیرند؛ بنابراین واژگان «اوج»، «هوز»، «هوج»، «حوز» و «خوز» در سیر تحول و تطور لفظی با پسوند «ستان» و «اوجستان» به تدریج بر اثر سایش تلفظ، از «هوجستان» به «خوزستان» تغییری یافته است. در متون پارتی نیز واژه "هوزستان" اشاره به همان نام خوزستان در دوران نوین دارد. در گویش های فارسی باستان و پارسی میانه «او» به «هو» قابل تغییر است؛ مانند «اورمزد» - «هورمزد» و «اوشمند» - «هوشمند» همچنانکه «هورداد و حورداد» را «خرداد» و «خورتات» نیز گفته اند. برپایه نتایج نهایی سرشماری عمومی نفوس و مسکن سال ۱۳۹۵، جمعیت استان خوزستان ۴٬۷۱۰٬۵۰۹ نفر بوده است که از این تعداد ۷۵/۵ درصد در سکونتگاه های شهری و ۲۴/۵ درصد در سکونتگاه های روستایی زندگی می کردند. شمار عرب ها در نواحی روستایی استان خوزستان در سال ۱۳۷۸ تعداد ۴۲۹۱۹۷ نفر برآورد شده که حدود ۳۸ درصد کل جمعیت روستایی استان را دربر می گرفت. جمعیت تخمینی عرب های استان خوزستان برپایه آمار ذکر شده آن سال بین یک میلیون و صد هزار بوده است که با در نظر گرفتن جمعیت کل استان در آنزمان که ۳٬۷۴۶٬۷۷۲ نفر ذکر شده حدود ٣١ درصد جمعیت استان تخمین زده می شود. این تخمین در پژوهش شورای فرهنگ عمومی که در سال ۱۳۸۹ انجام شد رقم ۳۵٪ (۳۵٫۶٪ مرد، ۳۱٫۹٪ زن) را نشان داد. گویش های بومی خوزستان، مانند هرجای دیگر ایران، تحت تأثیر زبان معیار قرار دارند. عوامل مؤثر بر آن افزایش باسوادی، گسترش رسانه های جمعی، از جمله اینترنت، و رشد اقتصادی است. مورد آخر منجر به یک جانشینی عشایر، مهاجرت از روستا به شهر، و مهاجرت گستردهن از دیگر نواحی کشور به درون استان شده است. باید به جابجایی جمعیت در نتیجهٔ جنگ ایران و عراق و انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ نیز اشاره کرد. همهٔ این عوامل منجر به کاهش سخنگویان به گویش های بومی می شود. پیش از وقوع مهاجرت گسترده در جریان قرن بیستم و پس از آن، جمعیت خوزستان غالباً از دو گروه زبانی تشکیل می شد: سخنگویان به عربی، که در نواحی کشیده شده از خلیج فارس و اروندرود به سوی شهر اهواز و بالاتر از شهر اهواز تا نزدیکی های مرز استان های همجوار و قبل از برخورد به روستاهای بختیاری زندگی می کردند، و سخنگویان به گویش های ایرانی که در نواحی به سوی شمال غرب و کوهپایه های رشته کوه زاگرس ساکن بودند. عربی خوزستانی دارای لهجه های متفاوت بین مناطق مختلف آن می باشد اما در هر حال بیشترین شباهت را با لهجهٔ جنوب عراق دارد. گرچه ارزیابی زبانی از خوزستان تاکنون انجام نشده، گویش های صحبت شده توسط ایرانی زبانان استان به نظر بر سه نوع می رسد: دزفولی- اهوازی-شوشتری، که در آن سه شهر بدان صحبت می شود، و زبانل لری بختیاری و بهمئی که توسط مردمی که در مناطق کم ارتفاع خوزستان و کسانی که در روستاها و شهرهایی چون آغاجاری، مسجدسلیمان، رامهرمز، ایذه و… زندگی می کنند، صحبت می شود و زبان لری بالاگریوه ای که توسط مردم شهرستان اندیمشک و شوش صحبت می شود. البته لازم است ذکر شود در حال حاضر اغلب مردم شوش را عربها تشکیل می دهند و با زبان عربی تکلم می کنند. استان خوزستان به علی وسعت زیاد دارای اقوام مختلفی می باشد که عبارتند از: قوم های لر(بختیاری، بهمئی و فیلی)، عرب٬ کرد٬ ترک(قشقایی) و فارس( بومیان خوزستان که مردم خوزی زبان هستند). بومیان خوزستان که مردم خوزی زبان بهبهان، شوشتر، دزفول، بندرماهشهر، هندیجان، رامهرمز، رامشیر (رام اردشیر)، زیدون، سربندر، شادگان از بازماندگان مردم شهرنشین باستان خوزستان هستند و هر کدام گویش مخصوص به خود دارند که کمی با هم متفاوتند. عرب های خوزستان ، طوایف عرب خوزستان همگی از دسته کوچ نشین، غیر ثابت و با اصل و نسب مشخص در شبه جزیره عربستان بودند. مهاجرت ایشان به جنوب غربی خوزستان از سده نهم ه‍.ق پس از دعوی سید محمد مشعشع از رؤسای قبایل عرب شبه جزیره عربستان، پس از فتح هویزه شروع گردید و تا زمان معاصر ادامه یافت. در دهه های اخیر به ویژه از زمان جنگ به این سو، در برخی از شهرهای این منطقه نیز ساکن گردیدند. تا پیش از جنگ ایران و عراق عمده تمرکز جمعیتی عرب های خوزستان، بیشتر در شهرستان های اهواز، آبادان، آغاجاری، امیدیه، باوی، بندر ماهشهر، حمیدیه، خرمشهر، دزفول، دشت آزادگان، رامشیر، رامهرمز، شادگان، شوش، امیدیه، شوشتر، کارون، هندیجان و هویزه سکونت دارند. لرهای بختیاری که از هزاره های دور در خوزستان و عراق (تا سده های اولیه اسلامی) حضور داشته اند.که در شهرستان های ایذه، مسجدسلیمان، اندیکا و لالی و گتوند، باغ ملک، رامهرمز و هفتکل و در شهر های سالند صفی آباد از توابع شهرستان دزفول و شهرهاي سرداران و شرافت از توابع شهرستان شوشتر می باشند. استان خوزستان محل اسکان قشلاقی ایل بختیاری می باشد. لرهای فیلی یا همان لر کوچک در شهرستان های اندیمشک و شوش و بخش های از شهرستان گتوند و دزفول ساکن هستند. لرهای بهمئی جزوه ایالات کهگیلویه می باشند و در شهرستان های گتوند، باغ ملک، رامهرمز، امیدیه و بهبهان استان خوزستان ساکن هستند. کک های قشقایی نیز در شهر های امیدیه، اهواز، رامهرمز، هفتکل و قلعه تل زندگی می کنند. طی پژوهشی که به سفارش شورای فرهنگ عمومی در سال ۱۳۸۹ ش انجام شد و براساس یک بررسی میدانی و یک جامعه آماری از میان ساکنان ۲۸۸ شهر و حدود ۱۴۰۰ روستای سراسر کشور، درصد اقوامی که در این نظر سنجی نمونه گیری شد در استان خوزستان به قرار زیر بود: استان خوزستان بالاترین نرخ مهاجرت را در میان تمام استان های ایران دارد. تنها در چند سال پیش از ۱۳۹۷، ۴۰۰ هزار نفر از مردم خوزستان بنا به دلایلی مانند آب ناسالم، ریزگردها و هوای نامطبوع، گرمای زیاد هوا و شرایط اقلیمی نامساعد همچنین بیکاری، فقر و گرانی، محل سکونت خود را ترک کرده و به شهرهای شمال ایران و خارج از کشور مهاجرت کرده اند. در سال ۱۲۸۷ خورشیدی نخستین چاه نفت ایران و خاورمیانه، توسط گروهی بریتانیایی به سرپرستی ویلیام ناکس دارسی در شهر مسجد سلیمان در خوزستان حفر و نفت از آن استخراج شد. این چاه که به «چاه شماره یک» مشهور است، نخستین چاه نفت در جهان است که از آن در مقیاس صنعتی، نفت استخراج شده، و اولین گام در تأسیس صنعت نفت ایران و شرکت نفت انگلوپرشین بوده است. چاه شماره یک هم اکنون به صورت موزه تحت مدیریت شرکت ملی مناطق نفت خیز جنوب ایران (NISOC) اداره می شود. استان خوزستان غنی ترین استان ایران در زمینهٔ منابع نفت و گاز است که در حال حاضر عمدهٔ درآمد کشور از راه صدور این دو محصول حاصل می شود. اهواز، مرکز صنایع پخش نفت و گاز در خوزستان و تمامی مناطق نفتخیز در جنوب، غرب و شرق ایران است. پالایشگاه آبادان و پتروشیمی بندر امام و پتروشیمی ماهشهر از جمله صنایع وابسته به نفت در این استان هستند. کارخانجات ذوب و فولادسازی و محصولات آهنی و فولادی و لوله سازی از جمله صنایعی هستند که تأثیر بسزایی در اقتصاد منطقه و استان دارند. از جملهٔ این مجموعه ها می توان به لوله سازی خوزستان، گروه ملی صنعتی فولاد ایران، شرکت فولاد خوزستان، نورد کاویان و شرکت نورد و لوله اهواز اشاره کرد. گرمای بیش از حد و تمرکز صنایع بزرگ در استان خوزستان باعث شده است که این استان پس از استان تهران بزرگترین مصرف کنندهٔ انرژی در ایران باشد. نیروگاه های حرارتی و گازی استان عبارتند از رامین، زرگان، آبادان، خرمشهر و فجر. تا چندی پیش قابلیت کشتی رانی تجاری در رود کارون تا بندری در شهر اهواز وجود داشت و بخشی از بار ترانزیت تجاری از این راه منتقل می شد. اما در پی عدم رسیدگی این کاربرد در حال حاضر منتفی است و کشتی رانی تجاری عملاً انجام نمی گیرد. بندرهای آبادان و خرمشهر (با دسترسی از رود بهمن شیر) و ماهشهر و بندر امام پیش از جنگ ایران و عراق از لحاظ تجاری اهمیت فراوانی داشتند و مجموعهٔ این بنادر با خط آهن خرمشهر-تهران، مسیر پراهمیتی برای حمل و نقل تجاری بود، اما در طول جنگ ایران و عراق، آسیب فراوانی دیدند و عملاً مخروبه و متروکه شدند و امروز با روندی بسیار کُند، به کسری از وضعیت سابق خود نزدیک می شوند. آب فراوان رودهای کارون، کرخه و هندیجان (زهره)، جراحی، مارون، اروندرود و دز که اکثراً جزو پرآب ترین رودهای ایران هستند و ساختار جلگه ای استان خوزستان، قابلیت بالقوهٔ کشاورزی فراوانی در آن ایجاد کرده است. جدا از کشاورزی سنتی و نیمه مکانیزهٔ محصولات سنتی (مثل برنج، گندم، مرکبات و صیفی جات)، نیشکر هم به صورت صنعتی در قالب طرح توسعه نیشکر و صنایع جانبی استان خوزستان در ابعاد جغرافیایی وسیعی کاشته شده و مورد بهره برداری قرار می گیرد. از جمله صنایع جانبی قدیمی نیشکر در خوزستان، مجتمع کاغذسازی هفت تپه است که از دیرباز با استفاده از ضایعات نیشکر به تولید کاغذ می پردازد. استان خوزستان دارای ۲۷ شهرستان و ۵۴ شهر و ۵۲ بخش و ۱۱۲ دهستان و ۳۸۸۰ آبادی مسکونی و ۲٬۵۱۴ آبادی غیر مسکونی می باشد. نگاه کنید به: فهرست کامل شهرهای خوزستان. خوزستان دارای جزایر مختلفی است؛ که از جمله آن ها می توان به جزایر بونه و درا که به آن ها دیره و بنه هم می گویند و همچنین به جزیره آبادان و جزیره مینو اشاره کرد. این استان از ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ تا واپسین روز جنگ ایران و عراق همواره صحنه عملیاتهای گوناگون ایران برای بازپس گیری مناطق اشغال شده توسط نیروهای ارتش عراق بود. در آغاز جنگ شهرهایی چون آبادان، سوسنگرد، بستان، دزفول، اندیمشک، خرمشهر، و اهواز که مرکز استان بود مرتباً هدف حملات موشکی و توپخانه ارتش عراق قرار داشتند. خوزستان از جمله استان هایی است که در طول جنگ ایران و عراق دچار آسیب و خسارت فراوانی شد. اشغال طولانی مدت برخی مناطق استان، موشک باران دایمی برخی شهرها و حملات هوایی و زمینی به شهرهای دزفول، بستان، هویزه، سوسنگرد، اهواز، شوش، شوشتر، شادگان، اندیمشک و بسیاری از مناطق دیگر، باعث آسیب های فراوان به سرمایه های طبیعی و انسانی و زیرساخت های فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی آن شد.
[ { "answer1": "استرابون و پلینیوس از خوزستان به اسم اوکسی نام می برند.", "answer2": "در سال ۱۲۸۷ خورشیدی نخستین چاه نفت ایران و خاورمیانه، توسط گروهی بریتانیایی به سرپرستی ویلیام ناکس دارسی در شهر مسجد سلیمان در خوزستان حفر و نفت از آن استخراج شد.", "distance": 14805, "question": "نام های باستانی خوزستان چه بوده و اولین چاه نفت ایران در کدام شهر این استان حفر شد؟" }, { "answer1": "این رود که از کوه های زاگرس سرچشمه می گیرد، پس از طی مسیری نزدیک به ۷۵۵ کیلومتر، در جهت جنوب غربی به تالاب هورالعظیم در مرز ایران و عراق می ریزد.", "answer2": "وجود مراکز علمی و فرهنگی همچون دانشگاه جندی شاپور در این استان دال بر اهمیت و رونق این منطقه است که استادان بزرگ دانش پزشکی را از یونان، مصر، هند و روم گرد هم آورده بوده است.", "distance": 2210, "question": "رود کرخه پس از عبور از چه مسیری به کجا می ریزد و کدام دانشگاه باستانی در این استان تاسیس شد؟" }, { "answer1": "در سنگ نوشته های فارسی باستان که مربوط به ۲۵۰۰ سال پیش هستند برای نامیدن سرزمین عیلام (یعنی منطقهٔ جنوب غربی ایران امروز و دربردارندهٔ خوزستان امروز) واژه های -ʰŪja و -ʰŪvja به کار رفته است.", "answer2": "برپایه نتایج نهایی سرشماری عمومی نفوس و مسکن سال ۱۳۹۵، جمعیت استان خوزستان ۴٬۷۱۰٬۵۰۹ نفر بوده است که از این تعداد ۷۵/۵ درصد در سکونتگاه های شهری و ۲۴/۵ درصد در سکونتگاه های روستایی زندگی می کردند.", "distance": 10975, "question": "در سنگ نوشته های باستانی نام خوزستان چگونه آمده و بر اساس آمار سال ۱۳۹۵، چند درصد از مردم خوزستان در مناطق شهری زندگی می کردند؟" }, { "answer1": "در سال ۱۳۰۳ مرکز استان خوزستان از شوشتر به اهواز منتقل شد.", "answer2": "در آغاز جنگ شهرهایی چون آبادان، سوسنگرد، بستان، دزفول، اندیمشک، خرمشهر، و اهواز که مرکز استان بود مرتباً هدف حملات موشکی و توپخانه ارتش عراق قرار داشتند.", "distance": 18884, "question": "شهر اهواز در چه سالی مرکز استان خوزستان شد و در زمان جنگ ایران و عراق کدام شهرهای این استان هدف حملات ارتش عراق بود؟" } ]
[ { "answer1": "استان خوزستان از شمال به لرستان محدود می شود.", "answer2": "کارون بزرگترین این رودها، بزرگترین رودخانه ایران است", "question": "استان خوزستان از چه سمتی به لرستان محدود شده و بزرگترین رودخانه این استان چه نام دارد؟" } ]
gemini-2.0-flash-exp
476
: کانال سوئز کانال سوئز آب راهی در مصر به طول ۱۹۲ کیلومتر است که دریای مدیترانه را به دریای سرخ وصل می کند. احداث کانال سوئز پس از یک دهه و در سال ۱۸۶۹ خاتمه یافت. این کانال در غرب صحرای سینا و شمال شرق کشور مصر واقع شده است. آبراه سوئز به عنوان میان بُری برای کشتی ها و قایق هایی که از بندرهای قارهٔ اروپا و آمریکا به سمت بندرهای جنوب شرق آسیا، شرق آفریقا و قاره اقیانوسیه دررفت وآمد هستند، ساخته شده است تا ناچار به دور زدن قاره آفریقا یا انتقال زمینی بارها نباشند. کانال سوئز سریع ترین مسیر کشتی رانی بین اروپا و آسیا ست. چیزی حدود ۷ درصد کل تجارت دریایی دنیا از این کانال انجام می شود. این کانال یکی از منابع اصلی درآمد ارزی کشور مصر است. درازای کانال سوئز از پورت سعید در ساحل دریای مدیترانه، تا شهر سوئز در کرانهٔ دریای سرخ ۱۶۳ کیلومتر می باشد. در نیمه راه دریاچهٔ المرة کانال را به دو شاخه تقسیم می کند. قسمتی از کانال در شمال دریاچهٔ «اَلمُرةَ» واقع می باشد و قسمتی در جنوب این دریاچه قرار دارد. «کانال سوئز» میانبری است برای کشتی هایی که از اروپا به سوی آسیا روانه می شوند. پیش از احداث «کانال سوئز»، کشتی ها برای رفتن از اروپا به آسیا، ناچار بودند تا دماغه امید نیک در جنوبی ترین بخش قاره آفریقا پیش روند یا اینکه بارهای کشتیها را پس از تخلیه در ساحل دریای مدیترانه، از راه زمینی به شهر سوئز در ساحل دریای سرخ رسانده، و با کشتی دیگری از دریای سرخ به کشورهای آسیایی می فرستادند. «داریوش یکم، پادشاه بزرگ هخامنشی هنگامی که می خواست بخش های باختری و خاوری شاهنشاهی خود را با یک راه آبی به هم بپیوندد، باید به آشکار کردن (کشف) راه های آبی ناشناخته دست می زد. از این روی به «اسکولاکس کاریایی» اهل کاریاندا، فرمان داد با چند کشتی جنگی پارسی سراسر کرانه های دریایی شاهنشاهی را شناسایی کند و در این باره گزارش دهد. اسکولاکس از شهر گنداره –در خاور افغانستان امروزی- سفر خود را آغاز کرد. او رود کابل را در مسیرش به سوی خاور تا پیوستن به سند راند و از آن پس بر روی سند، رو به جنوب، خود را به اقیانوس هند رساند. وی با رسیدن به اقیانوس هند، در حالی که به سوی باختر می راند، کرانه های خلیج فارس تا «بندر کاریایی» در بنیشو (در نزدیکی خرمشهر کنونی) را بررسی کرد. او پس از این، دلیرانه آغاز به دور زدن دریاییِ شبه جزیره عربستان کرد، تا پس از سی ماه به «سوئز» کنونی رسید. اسکولاکس گزارش های کار خود را پس از بازگشت از مصر به داریوش بزرگ داد.» داریوش بزرگ به دلیل اهمیت راه دریایی میان مصر و ایران دستور ساخت آبراهی میان دریای سرخ و دریای مدیترانه را از راه نیل در اواخر سدهٔ ششم پیش از میلاد داد تا کشتی های ایرانی بتوانند به راحتی از آن عبور کنند. سرپرستی ساخت این آبراه را مهندس «ارتاخه» از مهندسان ایرانی عصر هخامنشی به عهده داشت. با این حال آبراهی که داریوش در آن زمان حفر کرد با آبراه کنونی که به دست «مون فردیناند اوسپس» در سال ۱۸۶۹ میلادی حفر شد، اختلاف هایی دارد. چراکه آبراه داریوش بر خلاف آبراه کنونی قدری بالاتر از بوباستیس شروع می شد و به نیل و در نهایت به دریای سرخ می پیوست، در حالی که آبراه کنونی از پرت سعید آغاز می شود و به خلیج سوئز ختم می شود. داریوش لوحه ای سنگی با خطوط میخی پارسی، عیلامی، بابلی و مصری را به یادمان گذاشت: در تابستان ۵۱۲ داریوش از کاخ کوروش در پاسارگاد، دیدن کرد. ظاهراً در اینجا ناخدا اسکولاکس که از سوئز آمده بود، گزارش کار خود را از کاوش کرانه های دریا به او داد. به این ترتیب پادشاه دریافت که از راه دریا می توان از ایران به مصر سفر کرد. در پیش چشم دلش جلوه هایی از امکانات بازرگانی جهانی و در نتیجه رونق اقتصادی فرمانروایی پهناورش پدیدار شد که تا آن زمان به فکر کسی خطور نکرده بود، و بدین ترتیب به این فکر افتاد که کانال سوئز را که فرعون نخو (۵۹۵–۶۱۰) آغاز کرده، اما بعد نیمه تمام رها کرده بود، به انجام برساند. «داریوش که پیوستن مصر و کرانه های باختری و خاوری دریای سرخ به هند و ایران را در سر می پروراند؛ به این اندیشه افتاد که رود نیل را با آبراه هایی به دریای سرخ بپیوندد. بنا به گزارش هرودت، پیش از داریوش، فرعون نِخو (۶۱۰–۵۹۵پ. م) و پادشاهان مصری پیش از او در اندیشهٔ پیوستن نیل به دریای سرخ بوده اند. اما چون در مسیر راه کوه های سنگی وجود داشت که کندن آن ها کار آسانی نبود و همچنین آبراهه از میان وادی خشکی می گذشت که در آن آب نبود، این کار به پایان نرسید. حتی به روزگار پادشاهی نِخو ۱۲۰ هزار مصری در کار کندن آبراهه کشته شدند.» اما حقیقت داستان این کانال ناتمام چه بود؟ داریوش، خشنود از برنامهٔ تازهٔ خود با متخصصان مصری مشغول در پاسارگاد گفتگو کرد، اما نتیجه ای نگرفت. از این رو، به طرف تخت جمشید حرکت کرد، یا چنان که یک نوشته مصری می گوید به «شهری که بیش تر از همه جا دوست می داشت». در اینجا نیز داریوش معماران و هنرمندان بی شمار مصری را که در کار ساخت کاخ او شرکت داشتند، گرد آورد و دربارهٔ وضع کانال ناتمام سوئز پرسید. اما سخنگوی آن ها در پاسخ گفت که آن ها نه این کانال را دیده اند و نه چیزی درباره اش شنیده اند. از این رو، پادشاه بر آن شد که یک کشتی اکتشافی به دریای سرخ بفرستد، تا محل دقیق کانال نخو و همه مسائل جانبی آن را معلوم کند. در سال ۵۱۰، ناخدای کشتی اکتشافی ای که به دریای سرخ فرستاده شده بود، گزارش خود را دربارهٔ وضعیت کانال ناتمام نخو به او داد. متأسفانه این گزارش به صورت ناقص به ما رسیده است. در هر حال در آن سخن از شن بسیار است و ضرورت حفر چاه ها برای تهیه آب آشامیدنی. اما مهم این گفته بود که برای به پایان رساندن کانالی که نخو آغاز کرده بود، باید هنوز مسافتی در حدود ۸۴ کیلومتر کنده می شد. «پس از بررسی های گوناگون داریوش پی برد که باید ۸۴ کیلومتر دیگر کَنده شود تا آبراه هایی که فرمانروایان مصری ساخت آن را آغاز کرده و نتوانسته بودند آن را به پایان ببرند، به دریای سرخ برسد. از سوی دیگر برای مشکل آب آشامیدنی ناگزیر بود چاه های گوناگونی پدید بیاورد تا کارگران از تشنگی نمیرند؛ بنابراین داریوش که کار به پایان رساندن آبراهه را با یاری مهندسان ایرانی که از زمان های کهن در کار کندن آبراهه و کاریز و چاه و سدبندی مهارت داشتند آسان می پنداشت، فرمان داد تا کار دوباره آغاز شود و بر سر راه چاه هایی کنده شوند تا آب آشامیدنی برای کارگران بدست آید.» پس از آن داریوش فرمان مناسب را برای اجرای این برنامه که در آن روزگاران واقعاً غول آسا بود، صادر کرد. داریوش با این کار تنها به اثرات اقتصادی مسرت بخش راهی آبی از دریای مدیترانه به دریایی عمان، خلیج فارس و اقیانوس هند فکر نمی کرده است، بلکه پایان فرخنده این کار اثر شگرفی بر مردم او می گذاشت و خاطره لشکرکشی ناموفق علیه سکاها به جنوب روسیه را کمرنگ می کرد. در این کانال دو کشتی با سه ردیف پاروزن می توانستند پهلو به پهلوی هم حرکت کنند. در نتیجه عرض آن را می توان در حدود ۴۵ متر حساب کرد. اگر عمق کانال را اندکی بیش از سه متر بدانیم، باید برای کندن مسیر ۸۴ کیلومتری کانال، دوازده میلیون متر مکعب خاک برداشته می شد! ساتراپ اریاونده می بایستی برای برآوردن دستور داریوش شمار زیادی از کارگران مصری را به کار گرفته باشد. کارگران موفق شدند این کار را ظرف ده سال به پایان برسانند. در سال ۴۹۸ کار نخستین کانال سوئز به پایان رسید. سال بعد داریوش با همه درباریان خود از شوش عازم سومین سفرش به مصر شد، تا با جشن و سرور کانال را افتتاح کند … «سرانجام این کار بزرگ پس از ده سال به پایان رسید و در سال ۴۹۷ پادشاه با همهٔ درباریان خود از شوش به مصر رفت، تا نخستین آبراههٔ سوئز را گشایش کند. آبراههٔ نام برده شده مانند امروز از دریای مدیترانه آغاز نمی شد بلکه از رود نیل و کنار «بوباستیس» در شمال قاهره کنونی آغاز و پس از دور زدن دریاچهٔ بزرگ تلخ در باختر آبراههٔ امروزی به سمت جنوب می رفت تا برسد به سوئز و دریای سرخ. این کار بزرگ را داریوش با چهار سنگ نبشته در مسیر آبراهه جاودانه کرد و امروزه سه سنگ نبشتهٔ آن به دست ما رسیده است.» بنابراین در بهار ۴۹۷ داریوش از شوش به مصر رفت، تا کانال سوئز را افتتاح کند. کانال از نیل و کنار بوباستیس (امروز زقازیق) در شمال قاهره کنونی، و نه مثل امروز از مدیترانه، شروع می شد و نخست کانال قدیم نخو را به سوس شرق تعقیب می کرد، تا حوالی اسماعیلیه امروز. اما به دریاچه تمساح نمی ریخت، بلکه پیش از دریاچه به سمت جنوب شرقی می رفت و دریاچه بزرگ تلخ را دور می زد و بعد از غرب کانال امروزی به طرف جنوب می رفت، تا برسد به سوئز و دریای سرخ. بدین ترتیب کانال داریوش برخلاف کانال کنونی، که از دریاچه تلخ می گذرد، ظاهراً فقط آب شیرین نیل را در خود داشت، که کار کشتیرانی را آسان می کرد. در آن روزگار از بوباتیس تا سوئز چهار روز طول می کشید. «بدین ترتیب طرح های بزرگ داریوش برای پیوستن مرزهای دو امپراتوری به سرانجام رسید؛ و ۲۴ یا ۳۲ کشتی پر از باج مصری به سوی ایران و خلیج فارس حرکت کرد. از این پس فراورده ها و کالاهای گوناگون خاور و باختر امپراتوری، افزون بر راه هایی که از خشکی می گذشت از طریق این راه جدید آبی به سراسر قلمرو پهناور هخامنشی می رسید و افزون بر سودهای اقتصادی فراوانی که به شاهنشاهی آن روزگار می رسید و یک تجارت جهانی بزرگ را برای نخستین بار در تاریخ باستان پدیدمی آورد؛ توانمندی شاه بزرگ را در اداره کردن، بر همهٔ سرزمین های شناخته شدهٔ آن روزگار استوارتر می ساخت. چرا که پادشاه می توانست با سرعت بیشتری نیروهای رزمی (نظامی) خویش را به سراسر امپراتوری بفرستد. داریوش بزرگ افزون بر اینکه در طرح بزرگ خویش به پیروزی رسید، نقش مهمی را نیز در شناساندن راه های دریایی تازه برای جهانیان باز کرد. کردار وی از این راه نه تنها زمینه هایی را برای آشنایی فرهنگی مردمان آن روزگار پدید آورد بلکه مردمان اروپا را نیز برای نخستین بار با هندیان آشنا کرد.» دربارهٔ جزئیات این کار بزرگ از خود داریوش اطلاعات بیش تری به دست می آوریم. داریوش در بلندی کنار کانال، کاملاً در میدان دید کشتی ها، سنگ نبشته های قائمی با بلندی بیش از سه متر از گرانیت صورتی برپا کرده بود. یک روی این سنگ های قائم نبشته های میخی فارسی باستان و ایلامی و بابلی داشته و در روی دیگر نبشته ای بوده به خط هیروگلیف مصری. امروز فقط بقایای سه سنگ قائم در دست است و چهارمی گم شده است و البته ممکن است زمانی شمار این سنگ ها بسیار بیش از این بوده باشد. در متن ها میخی بعد از ستایش اهورامزدا و نام و نشان سازندهٔ بنا (داریوش) می خوانیم: «داریوش شاه گوید من پارسی هستم. مصر را از پارس گرفتم. این جوی (کانال) را دادم، از رودی به نام نیل که در مصر جاری است تا دریایی که از پارس می رود. پس از آنکه این جوی به همان گونه ای که فرمان داده بودم کنده شد، کشتی ها از مصر از میان این جوی به سوی پارس می رفتند. همانگونه که مرا میل و کام بود.» … داریوش برای افتتاح کانال سوئز شاهزادگان و مقامات بسیاری را فراخوانده بود. جشن یک سال پس از اتمام کار کانال در تابستان ۴۹۷ برگزار شد… می توان حدس زد که پس از پایان سخنرانی مراسم افتتاح آبراهه داریوش همراه با ولیعهدش خشایارشا سوار نخستین کشتی اولین کاروان دریایی ای شده است که در کانال سوئز حرکت کردند. سپس کاروان دریایی ای که متشکل از ۲۴ کشتی بود پشت سر کشتی پرچمدار به سوی شرق به حرکت درآمد. احتمالاً داریوش با کشتی سه ردیفه خود تا سوئز همراه آن ها بوده است. داریوش به هنگام افتتاح کانال سوئز ۵۳ سال سن داشت. در این زمان او باید احساس کرده باشد که در اوج قدرت و توانایی است، چیزی که از نوشته های سنگ نبشته های قائم پیداست. فکر متصل کردن دریای سرخ به دریای مدیترانه از دوران مصر باستان وجود داشت. کانال فعلی سوئز که دو دریای، مدیترانه و «سرخ» را مستقیماً و نه از طریق نیل به یکدیگر مربوط می کند، زاییده فکر مهندس فرانسوی فردینان دولسپس است که مذاکراتی را با «سعید پاشا» سومین والی مصر و نواده محمد علی پاشا بنیان گذار سلسله محمدعلی در مصر آغاز کرد. برای ساخت این کانال شرکت کانال سوئز تأسیس شد که بیشتر سهام آن متعلق به فرانسویان و بخشی دولت مصر بود. این پروژهٔ عظیم که با هزینهٔ دولت مصر (و حداقل در دوره ای) با کار اجباری کشاورزان مصری در سال ۱۸۶۹ به پایان رسید برای ۹۹ سال در اختیار شرکت فرانسوی قرار گرفته و قرار شد دولت مصر کنترلی بر حمل ونقل از آن آبراه نداشته باشد. مراسم افتتاح کانال سوئز به پول آن روز (۱۳۶ سال پیش) نزدیک به یک میلیون جنیه (پوند) انگلیسی خرج برداشت و فرمانروایان بزرگ اروپا مانند «فرانسوا ژوزف» امپراتور اتریش و ولیعهد «پروس» در این مراسم حضور یافتند. هزینهٔ این مراسم کلاً به حساب دولت مصر گذاشته شد. اندکی پس از افتتاح کانال سوئز، در زمان نخست وزیری دیزرائیلی، دولت بریتانیا ۴۴ درصد سهام شرکت کانال سوئز را از خدیوی مصر خریداری نمود و بقیه سهام در دست سرمایه داران فرانسوی بود؛ لذا خود مصر عملاً هیچگونه بهرهٔ مالی از کانال سوئز نداشت. «دیزرائیلی» حاصل تلاش درخشان خود را در گزارش کوتاه و جاودانه به ملکه ویکتوریا تقدیم کرد و در پایان آن چنین نوشت: «و حالا کانال سوئز مال شماست سرور من» به مرور ایام قروض پر بهرهٔ ناشی از ساخت کانال سوئز موجب آن شد که مستشاران مالی انگلستان در تمامی شؤون اداری مصر دخالت کنند و این زمینه ساز تبدیل مصر به مستعمرهٔ بریتانیا تا زمان استقلال شد. در سال ۱۸۸۲ یک مصری وطن پرست به نام احمد عرابی پاشا که وزیر جنگ بود، زیر بار دخالت حاکم انگلیسی مصر نرفت و یک شورش مسلحانه تمام عیار سراسر مصر را فرا گرفت. این قیام بعدها سرکوب شد و بعد از دستگیری «عرابی پاشا» انگلستان به اشغال نظامی مصر و سودان پرداخت و این اشغال استعماری ۷۰ سال به طول انجامید و سرانجام با کودتای مصر و عقد قرارداد جدیدی میان مصر و انگلستان به پایان رسید. با آن که در سال ۱۹۵۶ در ماجرای ملی شدن کانال سوئز، می رفت که مصر دوباره به اشغال انگلستان و فرانسه درآید اما مقتضیات زمان نقشه انگلستان و فرانسه را نقش برآب کرد و نیروهای سه گانه خاک مصر را ترک نمودند. برای مصری ها نام سوئز از سال ۱۹۵۶ مترادف غرور ملی بوده. در آن سال جمال عبدالناصر کانال را از بریتانیایی ها و فرانسوی ها گرفت. اقدامی که حملهٔ این دو کشور و پس از آن ها اسرائیل را در پی داشت. در جنگ های اعراب و اسرائیل در ۱۹۶۷ و ۱۹۷۳ هم این آب راه نقشی اساسی داشت. پس از ملی شدن کانال سوئز دولت های فرانسه و انگلستان موجودی مصر را در کشورهایشان مسدود کردند. نخست وزیر انگلیس و نخست وزیر فرانسه درصدد دخالت نظامی در مصر و منطقه کانال شدند. کوشش های سیاسی برای قانع کردن دولت مصر به جایی نرسید. دولت های فرانسه و انگلستان در ۳۱ ژوئیه ۱۹۵۶ اتباع خود را از مصر خارج کردند. نشست های شورای امنیت نیز برای حل قضیه کانال سوئز به جایی نرسید و در این مدت شوروی به رهبری خروشچف در همهٔ نشست های شورای امنیت قطعنامه های ضد مصر را وتو کرد. در ۲۹ اکتبر ۱۹۵۶، اسرائیل با اشاره دولت های غربی به صحرای سینا یورش آورد و تا ساحل شرقی کانال پیش رفت. در ۳۰ اکتبر دولت های فرانسه و انگلستان به بهانهٔ حفظ امنیت در منطقهٔ کانال اعلام کردند که به مصر حمله نظامی می کنند. در اول نوامبر ۱۹۵۶ حملهٔ هوایی فرانسه و انگلستان به مصر انجام شد و نیروی دریایی انگلستان و فرانسه در ساحل مصر نیرو پیاده کرد. این رویداد را در تاریخ معاصر مصر به عدوان الثلاثی (یورش سه گانهٔ اسرائیل، انگلستان و فرانسه) می شناسند. در ۴ نوامبر ۱۹۵۶ نیروهای انگلیس دچار تلفات زیادی شدند. در این ماه چرخش سیاسی آمریکا و اولتیماتوم خروشچف به فرانسه و انگلستان مسیر جنگ را دگرگون کرد. آمریکا اعلام کرد که اگر فرانسه و انگلیس عملیات جنگی را متوقف نکنند، دولت ایالات متحده در رابطهٔ خود با آن دولت ها تجدیدنظر خواهد کرد. خروشچف رهبر شوروی نیز دولت های فرانسه و انگلیس را تهدید به حمله اتمی کرد؛ بنابراین، قطعنامه آتش بس و خروج نیروهای اسرائیلی، فرانسوی و انگلیسی با پشتیبانی دولت شوروی در ششم نوامبر در شورای امنیت صادر شد و دولتهای سه گانه (انگلیس، فرانسه و اسرائیل) را وادار کرد که خاک مصر را تخلیه کنند. بعد از بحران ۱۹۵۶ که مدتی کانال به خاطر عملیات جنگی بسته شد، کانال سوئز بار دیگر در جریان جنگ شش روزهٔ عرب ها با اسرائیل در سال ۱۹۶۷ بر اثر غرق شدن ماشین های جنگی در آب های کانال برای زمانی دراز بسته شد. تا آن که در زمان ریاست جمهوری سادات، در جریان جنگ رمضان و ساختن پل روی کانال سوئز و گذر کردن نیروهای مصری از آن و نفوذ در صحرای سینا، چون مرکز ثقل عملیات جنگی روی آب های کانال سوئز بود، کانال به مدت زیادی بسته شد تا آن که با کمک کشورهای بزرگ و اقدام دولت سادات برای رفت وآمد کشتی ها، پس از لایروبی و کوشش بسیار برای بیرون کشیدن کشتی های غرق شده، این کانال باز شد و تاکنون باز است است و کشتی های تا ۱۵۰ هزار تن می توانند با دادن حق عبور به دولت مصر از این آبراههٔ مهم جهانی، می گذرند. وزارت انرژی ایالات متحدهٔ آمریکا این آبراه را یکی از چند گلوگاه (باتل نک) جغرافیایی جهان دانسته که بر جریان نفت در جهان بسیار اثرگذار است. کانال سوئز پس از توریسم، دومین منبع درآمد دولت مصر است. دولت مصر بابت عوارضی که از کشتی های عبوری از کانال دریافت می کند تاکنون میلیاردها دلار عایدی داشته است. برای مثال در سال ۲۰۱۲ دولت مصر با عبور ۱۷۲۵۵ کشتی، ۵ میلیارد و ۱۲۹ میلیون دلار (از قرار هر کشتی ۲۹۸۰۰۰ دلار) از این کانال درآمد داشته است. به خاطر این بهای کلان بسیاری از کشتی داران گذر از دماغه امید نیک را ترجیح می دهند. عبدالفتاح سیسی، رئیس جمهوری مصر، کلنگ ساخت دومین کانال سوئز را ماه اوت سال ۲۰۱۴ بر زمین زد. وی وعده داد کانال دوم را یک ساله خواهد ساخت. برنامه این است که علاوه بر ساخت کانال دوم، کرانه های این آبراه هم به یک مرکز مهم لجستیک کشتی رانی بدل شود. زمانی که کانال دوم راه بیفتد در حقیقت بخش هایی از مسیر دو طرفه می شود. در نتیجه زمان انتظار و عبور هم کمتر خواهد شد. مقام های مصری گفتند کانال دوم ظرفیت آب راه موجود را دو برابر می کند، و در کمتر از ده سال درآمد کشور را تقریباً سه برابر می کند یعنی از ۳٫۵ میلیارد پوند در سال ۲۰۱۴ به ۱۳٫۲ میلیارد پوند در سال ۲۰۲۳. دولت مصر نام این پروژه را «رؤیای بزرگ مصر» گذاشته، چون ظرف هشت روز هزینه ۸٫۵ میلیارد دلاری ساخت آن را تأمین کردند. در زمان ساخت، این کانال تحت نظارت شدید نظامی بوده و عملیات حفاری را واحدهای مهندسی ارتش هدایت می کردند. والتر هینتس. ترجمه پرویز رجبی
[ { "answer1": "آبراههٔ نام برده شده مانند امروز از دریای مدیترانه آغاز نمی شد بلکه از رود نیل و کنار «بوباستیس» در شمال قاهره کنونی آغاز و پس از دور زدن دریاچهٔ بزرگ تلخ در باختر آبراههٔ امروزی به سمت جنوب می رفت تا برسد به سوئز و دریای سرخ.", "answer2": "برنامه این است که علاوه بر ساخت کانال دوم، کرانه های این آبراه هم به یک مرکز مهم لجستیک کشتی رانی بدل شود. زمانی که کانال دوم راه بیفتد در حقیقت بخش هایی از مسیر دو طرفه می شود. در نتیجه زمان انتظار و عبور هم کمتر خواهد شد.", "distance": 8510, "question": "کانال سوئز در زمان داریوش چگونه بود و ساخت کانال دوم سوئز چه هدفی دارد؟" }, { "answer1": "داریوش بزرگ به دلیل اهمیت راه دریایی میان مصر و ایران دستور ساخت آبراهی میان دریای سرخ و دریای مدیترانه را از راه نیل در اواخر سدهٔ ششم پیش از میلاد داد تا کشتی های ایرانی بتوانند به راحتی از آن عبور کنند.", "answer2": "وزارت انرژی ایالات متحدهٔ آمریکا این آبراه را یکی از چند گلوگاه (باتل نک) جغرافیایی جهان دانسته که بر جریان نفت در جهان بسیار اثرگذار است.", "distance": 12208, "question": "چه کسی دستور ساخت آبراه بین دریای سرخ و مدیترانه را داد و چرا به این آبراه، گلوگاه جغرافیایی جهان گفته می شود؟" }, { "answer1": "در سال ۴۹۸ کار نخستین کانال سوئز به پایان رسید.", "answer2": "پس از ملی شدن کانال سوئز دولت های فرانسه و انگلستان موجودی مصر را در کشورهایشان مسدود کردند.", "distance": 5983, "question": "کانال سوئز چه موقع به طور کامل ساخته شد و بعد از ملی شدن کانال سوئز چه اتفاقی برای مصر رخ داد؟" }, { "answer1": "از این روی به «اسکولاکس کاریایی» اهل کاریاندا، فرمان داد با چند کشتی جنگی پارسی سراسر کرانه های دریایی شاهنشاهی را شناسایی کند و در این باره گزارش دهد.", "answer2": "دولت مصر بابت عوارضی که از کشتی های عبوری از کانال دریافت می کند تاکنون میلیاردها دلار عایدی داشته است.", "distance": 13075, "question": "اسکولاکس به دستور چه کسی سفری دریایی انجام داد و کانال سوئز امروزه چه میزان درآمد برای مصر دارد؟" }, { "answer1": "این کانال در غرب صحرای سینا و شمال شرق کشور مصر واقع شده است.", "answer2": "کانال سوئز بار دیگر در جریان جنگ شش روزهٔ عرب ها با اسرائیل در سال ۱۹۶۷ بر اثر غرق شدن ماشین های جنگی در آب های کانال برای زمانی دراز بسته شد.", "distance": 13555, "question": "کانال سوئز در کجا واقع شده است و به چه دلیل در سال 1967 برای مدتی بسته شد؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
477
: مرند مرند یکی از شهرهای بزرگ و مهم استان آذربایجان شرقی و مرکز شهرستان مرند است. این شهر در ۶۵ کیلومتری شمال غرب تبریز واقع شده است. این شهر از نظر سابقه و پیشینه تاریخی یکی از شهرهای بزرگ استان آذربایجان شرقی محسوب می شود که در محور ارتباطی اروپا و آسیای میانه قرار گرفته است. نخستین نام مرند را مورخینی چون هرودوت و گزنفون، هادی شیخ علیزاده، مانداگارنا دانسته اند و استرابون آن را موروندا خوانده است. بر اساس اسناد «اورارتویی» سابقه این شهر به اواسط هزاره سوم قبل از میلاد می رسد، مرند در روزگار پادشاهی مادها از رونق زیادی برخوردار بوده و روزگاری مرکز حکومت اقوامی مهم در دوره کلده و آشور بوده است. بر اساس نوشته های تورات، مادر حضرت نوح در شهر مرند دفن شده و در روایتی احتمال دفن حضرت نوح نیز در این شهر آمده است. در روایات باستانی ارامنه آمده است حضرت نوح (ع) در مرند مدفون شده که البته ارامنه امروزی می گویند حضرت نوح (ع) در نخجوان فرود آمد و در آن شهر نیز مدفون شد ولی قبر همسرش در مرند است مرند با دارابودن ۳۵۶۸۷۳نفر جمعیت (سال ۱۳۹۵ خورشیدی) و با ۲۸ کیلومتر مربع مساحت (سال ۱۳۹۴ خورشیدی)، سومین شهر پرجمعیت استان پس از تبریز و مراغه و از نظر مساحت سومین شهر بزرگ استان پس از تبریز و مراغه محسوب می شود. بطلیموس، جغرافی دان یونانی که قبل از میلاد می زیسته، از این شهر به نام «ماندگار» نام برده و آن را یکی از آبادترین شهرها در تاریخ می خواند. در روایات باستانی ارامنه آمده است که نوح در مرند مدفون شده و کلمهٔ مرند از یک فعل لغت ارمنی به معنای تدفین اشتقاق یافته است. ولی ارامنهٔ امروزی را اعتقاد بر این است که نوح بعد از طوفان در نخجوان فرود آمد و در این شهر نیز مدفون شد و قبر همسرش هم در مرند واقع شده است. مطابق نوشته های تورات، مادر نوح در مسجد بازار مرند مدفون است. برخی نیز بنای شهر مرند را به امر دختر ترسائی به نام «ماریا» می دانند و بنای اولیهٔ مسجد جامع فعلی مرند را نیز، کلیسایی می شمارند که وی بنا کرده است و نام مرند را هم برگرفته از نام ماریا با اندکی تغییر می دانند. در روایت دیگری وجه تسمیه شهر مرند را تغییر یافته کلمه «مادوند» و «مارند» یعنی محل زندگی مادها ذکر کرده اند. یر اساس اسناد اورارتویی، سابقهٔ شهرنشینی در مرند تا اواسط هزارهٔ سوم قبل از میلاد می رسد، در حالی که در تپه های باستانی «گرگر»، ظروف سفالی و ابزارهایی از هزارهٔ پنجم قبل از میلاد دیده شده است. هم چنین در تپهٔ خاکستری (قلعهٔ مرند) نیز آثاری از هزارهٔ چهارم قبل از میلاد به دست آمده است. «ولادیمیر مینورسکی» با استفاده از نظر باستان شناسان، این قلعهٔ خاکی فروریخته را از سلسله قلاع خاکی اورارتویی می داند. آنچه از مدارک و نظرات باستان شناسان و مورخین به دست می آید، این است که شهر مرند در روزگار پادشاهی مادها از رونق بسیاری برخوردار بوده و به دلیل اهمیت خاصی که در ایالت آذربایجان داشته، همواره مورد توجه حکومت مرکزی بوده است. هم چنین در دائرةالمعارف اسلامی آمده است که مرند مرکز حکومت اقوامی مهم در دورهٔ «کلده» و «آشور» بوده است. آنچه که از مدارک تاریخی بر می آید، فتح آذربایجان به دست اعراب در سال های ۱۸ تا ۲۲ هجری قمری صورت گرفته است، اما مورخین اسلامی از مرند برای نخستین بار در سال ۱۶۰ هجری نام برده اند. بنا به نوشتهٔ بلاذری، مرند در هنگام فتح آذربایجان، قریهٔ کوچکی بود که «ابوالبیعت حلبس» به آبادی آن جا همت گماشت و پس از او پسرش محمدبن بعیث در سال ۲۰۰ هجری، حاکم مرند شد و برای توسعهٔ شهر کوشش بسیار کرد. این مرد فرهنگ دوست، دلیر و شجاع بود و بنا به نوشتهٔ طبری، او شعرهایی به زبان فارسی داشته که در آذربایجان معروف بوده است. در روزگار قیام بابک خرمدین به سال ۲۰۱ هجری، شهر مرند سال ها یکی از مناطق تحت نفوذ وی بوده است. چند سلسلهٔ مهم و محلی در این زمان بر مرند حکومت می رانده اند که از جملهٔ آن ها «سالاریان»، «روادیان» و «شدادیان» را می توان نام برد. در اواخر قرن چهارم هجری، در کتاب های «حدودالعالم» و «صورةالارض»، از مرند به عنوان شهری آباد یاد شده است و ابوعبدالله مقدسی نیز مرند را شهری مستحکم نامیده و حمدالله مستوفی در نزهةالقلوب نوشته است: «مرند شهر بزرگی است که دور بارویش ۸۰۰ گام است و باغ های پرمیوه دارد. بالاخره شاردن، سیاح فرانسوی می نویسد: «مرند شهر خوبی است و دارای ۲۵۰۰ باب خانه و باغچه می باشد و بوستان هایش بیش تر از عمارت و آبادی است». هم چنین بسیاری از مورخین اسلامی از جمله ابن حوقل بغدادی، یاقوت حموی، حمدالله مستوفی قزوینی، ابراهیم اصطخری، الفداء قزوینی، ناصر خسرو قبادیانی، ابن واضح یعقوبی، یحیی بلاذری و ابن خردادیه همگی در کتب خود از مرند یاد کرده و آن را توصیف کرده اند. در سال ۶۰۲ هجری قمری، مرند در یک یورش سهمگین توسط ارمنیان به ویرانی کشیده شد. در سال ۶۲۲، «سلطان جلال الدین خوارزمشاه» در مرند استقرار یافت. در دورهٔ ایلخانان بر رونق و آبادی مرند افزوده شد. به طوری که بنای کاروانسرای آیراندیبی و قلعهٔ هلاکو در شمال مرند نیز از بناهای اواخر دورهٔ ایلخانی، یعنی زمان ابوسعید بهادرخان به سال ۷۳۱ است که کتیبهٔ محراب مسجد جامع مرند نیز شاهد این مدعاست. مرند در زمان حکومت امرای محلی قراقویونلوها، محل پیکارهای مختلفی واقع گردید. در سال ۸۰۷ هجری، مرند به دست سپاهیان «میرزا ابوبکر کرد» غارت گردید. قرایوسف در سال ۸۰۹، پس از جنگ با ابوبکر در مرند، زمستان را اتراق کرد. در سال ۸۳۷، شهر مرند پس از نبردی طولانی بین آق قویونلوها و تیموریان به دست آق قویونلوها فتح گردید. جهانشاه میرزا قرایوسف، هنگام جنگ با برادر خود -اسکندر میرزا- در مرند اقامت گزید. در دورهٔ صفویه، هنگام جنگ بین شاه تهماسب صفوی با عثمانیان، مرند مرکز فرماندهی سپاه ایران بود. در سال ۱۰۱۱ هجری، شاه عباس صفوی حکومت مرند را به جمشید سلطان دنبلی سپرد. در سال ۱۰۱۴ تا ۱۰۱۶ در هنگام جنگ بین صفویه و عثمانیان، شاه عباس مدتی در مرند مستقر شد. در بین سال های ۱۰۴۵ و ۱۱۳۵ هجری، شهر مرند در جنگ های بین ایران و عثمانی مورد تعرض و قتل و غارت قرار گرفت. در زمان ضعف دولت صفویه و حکومت نادرشاه افشار، شهر مرند به دست حکام خاندان دنبلی اداره می شد. در دورهٔ زندیه، کریم خان زند در سال ۱۲۰۵ هجری توانست آذربایجان، از جمله مرند را از دست حکام محلی درآورد. در دورهٔ قاجاریه نیز حسین خان دنبلی حاکم مرند و خوی از فتحعلی شاه قاجار پذیرائی کرد. در زمان عقد معاهدهٔ ترکمانچای به سال ۱۲۴۳، نمایندهٔ عباس میرزا با «پاسکویچ»، فرماندهٔ روسی در مرند ملاقات کرد. در دورهٔ مشروطیت، سردار ملی سال ها در مرند با «میرزا حسین خان یکانی» و «رضاقلی سرتیپ یکانی» فرزند «زال خان» روابط نزدیک داشته است. از دیگر مجاهدین آزادی خواه دورهٔ مشروطیت در مرند از اشخاص زیر می توان نام برد: «میرزا عیسی حکیم زاده»، «اسماعیل یکانی»، «نورالله یکانی»، «حبیب الله شاملوی مرندی»، «حاج ابراهیم ذوالفقارزاده»، محمدولی صراف»، «حاج حسین صراف»، میرزا محمود»، برادران «میرزا صابر مرندی» معروف به مکافات، صاحب روزنامهٔ مکافات به سال ۱۳۲۷ هجری در خوی، «حاج جلال مرندی»، «محسن خان»، «مصطفی خان اسفندیاری»، «حاج ملاعباس واعظ قره آغاجی»، «حاج علی اکبر صدیقی»، «میرزا کریم زاده» و «میرزا نصیر رئیس السادات» و پسرش «میرزا احمد رئیس السادات»، «موسی خان پاشا» و پسرش «شیخعلی پاشایی». اهالی شهر مرند، همانند ساکنان سایر نواحی استان آذربایجان شرقی، آذربایجانی بوده و به زبان زبان ترکی و با لهجهٔ محلی خود سخن می گویند. شهر مرند نسبت به شهرهای دیگر استان، بیشتر جاذبهٔ تجارتی دارد و مردم بیشتر به مشاغل تجارت خُرد روی آورده اند. به طوری که مراکز خرید و بازارهای فراوان و پر رونقی در این شهر احداث شده است. جمعیت شهر مرند در سال ۱۳۸۵ خورشیدی، بالغ بر ۱۱۴٬۱۶۵ نفر بوده است که از این میان ۵۷٬۱۵۱ نفر مرد و ۵۷٬۰۱۴ نفر زن بوده اند که در قالب ۲۹٬۷۵۵ خانوار، ساکن این شهر بوده اند. شهر مرند همانند سایر شهرهای منطقهٔ آذربایجان، یکی از کانون های مهم قالی بافی در سطح کشور محسوب می شود. در شهر مرند و نیز در تمام شهرها و روستاهای حومهٔ آن، کارگاه های بزرگ و کوچک بافت قالی و قالیچه، گلیم و خورجین دایر است. این صنعت به استناد منابع تاریخی، قرن هاست که در این منطقه رواج داشته و همواره یکی از منابع عمدهٔ درآمد مردم محسوب می شده است. قالی ها و قالیچه های نفیس بافت مرند و روستاهای حومه اش، نه تنها در بازارهای فرش داخل کشور، بلکه در خارج از کشور نیز شهرت بسیار دارد و از نظر صادرات نیز اهمیت بسزایی دارد. صنعت قالی بافی در شهر مرند به صورت کارگاهی و در روستاها به صورت تک بافی، یکی از مشاغل فراگیر مردم به شمار می رود و محصولات آن ها در طرح ها و نقش های متنوع و بافت های گوناگون به بازارهای داخلی و خارجی عرضه می شود. از دیگر صنایع دستی شهر مرند، بافت انواع سبدها برای حمل نان و میوه از ساقهٔ گندم است که به نوبهٔ خود از شهرت زیادی برخوردار است. روستای هوجقان، یکی از مناطقی است که سال های سال، مردم آن جا در بافتن فتیله های چراغ، مهارت کامل داشته و تولیدات خود را به سراسر کشور عرضه می کردند. با گسترش نیروی برق و روشنایی الکتریسیته و رکورد فروش فتیله، مردم صنعت گر این روستا به بافتن «فانوسقه» یا کمربندهای نظامی و نوار کفش پرداختند و در حال حاضر، یکی از مراکز مهم تولید این محصول می باشد. محصولات سرامیک، در چند کارگاه شهر زنوز تولید می شود. استادکاران سرامیک زنوز، از نوعی خاک مرغوب (کائولن یا خاک چینی) استفاده می کنند و به نقاط دیگر جهت فروش، صادر می نمایند. علاوه بر کارگاه های سرامیک سازی، کارگاه های سفال گری نیز در بعضی از مناطق شهر مرند و روستاهای اطراف وجود دارند. در داخل شهر مرند تعدادی کتابخانه وجود دارد که «کتابخانهٔ پارک شهر مرند»، بزرگ ترین کتابخانهٔ این شهر و جزء کتابخانه های درجه یک کشور است که در سال ۱۳۷۸ خورشیدی، در محوطهٔ پارک شهر مرند با مساحت ۱۲۰۰ متر مربع و زیربنای ۹۵۶ مترمربع، افتتاح گردیده و دارای ۱ سالن مطالعه و یک مخزن کتاب و یک سالن آمفی تئاتر و اتاق اینترنت است. تعداد کتاب های این کتابخانه به حدود ۲۵۰۰۰ جلد در موضوعات متنوع و تعداد اعضای آن ۳٬۷۰۰ نفر بوده و کلیهٔ خدمات فنی به روش رایانه ای صورت می گیرد و همه روزه از ساعت ۷ و نیم بامداد، آمادهٔ ارائهٔ خدمات می باشد. بیشتر مراجعین این کتابخانه را دانش آموزان و دانشجویان تشکیل می دهند. «کتابخانهٔ عمومی کوثر» که ویژهٔ بانوان است، واقع در خیابان امام خمینی مرند، در سال ۱۳۳۰ با زیربنای حدود ۲۰۰ متر مربع تأسیس گردیده است. در حال حاضر این کتابخانه دارای یک مخزن و یک سالن مطالعه به ظرفیت ۱۲۰ نفر است که مجموعهٔ کتاب های آن به حدود ۱۳۰۰۰ جلد می رسد و تعداد اعضای آن ۲٬۷۰۰ نفر می باشد. این کتابخانه روزانه حدود ۱۵۰ نفر مراجعه کننده دارد و همه روزه از ساعت ۷ و نیم بامداد تا ۸ و نیم شب، آمادهٔ ارائهٔ خدمات به مراجعین می باشد. کلیهٔ خدمات فنی این کتابخانه به روش رایانه ای صورت می گیرد. و چندین کتابخانه دیگر که در سطح شهر فعالیت دارند. میزان متوسط بارندگی در مناطق مختلف شهرستان متفاوت بوده و از۲۲۰ میلی متر در منطقه هرزندات و یکانات؛ تا ۳۷۳ میلی متر در حومهٔ مرند و پیام در سال با پراکنش های متوسط در نوسان می باشد. حداقل درجه حرارت مطلق ۲۲- درجهٔ سانتی گراد و حداکثر آن ۳۷ درجهٔ سانتی گراد بوده و تعداد روزهای یخبندان از ۱۰۹ روز تجاوز نمی کند. از اماکن تاریخی و باستانی این شهر می توان به قلعه مانداگارانا، مسجد جامع مرند، تپه باستانی سیوان و بازار کوزه فروشان، مسجد بازار، کاروانسرای عباسی مرند، تفرجگاه موغان یوردو و ده ها اثر دیگر اشاره کرد. در تپه سیوان یک ته ستون هخامنشی و سفالینه های پارتی یافته شده است. مسجد جامع مرند در مرکز شهر مرند واقع شده است طبق کتیبه محراب مسجد این بنا در سال ۷۳۱ هجری در زمان سلطنت ابوسعید بهادرخان از محل خیرات مردم مرند و جزیه ای که در آن زمان از غیر مسلمان می گرفتند به تولیت حسین بن محمود ابن تاج خواجه ساخته شده است. امروزه کف مسجد به اندازه سه پله (۸۰ سانتی متر) از سطح کوچه مجاور پایین تر می باشد و دالانی به طول ۱۲ متر با سه طاق گنبدی، ورودی را به شبستان ها مربوط می سازد در سمت چپ این دالان، شبستان جنوبی با گنبدی کم خیز واقع شده که بر فراز آن کتیبه ای از سنگ با عبارت ذیل به چشم می خورد: «امر بتجدید هذا المعماره العبد الفقیر خواجه حسین بن سیف الدین محمود بن تاج خواجه فی اواخر شوال سنه اربعین و اربعمائه» محراب به عرض ۷۵/۲ و ارتفاع ۶ متر در قسمت جنوبی مسجد واقع شده و مزین به آیات قرآنی به خط کوفی و گچبری های زیبا بدیع می باشد. کتیبه تاریخ محراب در قسمت قوس بزرگ بالای آن به شرح ذیل دیده می شود: «جدد من فواضل الانعام السلطان الاعظم مالک رقاب الامم ابوسعید بهادرخانه خلدالله ملکه فی احدی و ثلثین و سبعمائه هجریه» در فاصله دو ستون تزئینی و گچبری کنار محراب نام سازنده محراب به خط رقاع نوشته شده است: «عمل عبدالفقیر نظام بند گیر تبریزی» در داخل هلال در پایین دو کتیبه مزبور کتیبه گچبری دیگری به خط رقاع بدین مضمون به چشم می خورد: «وقف من مال خیرته مدینه مرند علی مصالح هذا المسجد الجامع و شرط التولیه العبد الضعیف حسین بن محمود بن تاج خواجه» این کاروان سرا که به جهت واقع شدن در نزدیکی مرند به این نام موسوم گشته است. قطعاً در اصل نام دیگری داشته است کاروانسرای مذکور در ۲۳ کیلومتری مرند و در سر راه جلفا و در دشت الکی واقع شده است تاریخ بنای این کاروانسرا (به سال ۷۳۱ هجری قمری و عهد ابوسعید بهادرخان) نسبت داده شده است فعلاً جز تلی خاک آثاری از آن باقی نمانده است این کاروانسرا (یکی از باشکوهترین بناهای زمان خود بوده و شاید هم قلعه یا مقر حکومتی شخص با نفوذی بوده است گروهی به جهت نزدیکی نام محل به نام هلاکوه ایلخان مغول ساختمان این بنا را به هلاکو نسبت می دهند چرا که الکی گاهی هلاکو خوانده می شود. تا چندین سال پیش سردر کاروانسرا که طاق روی آن خراب شده بود نمایان بود که ارتفاع آن به ۹ متر می رسید. صفحه خارجی آن از نیم ستون زاویه کتیبه ای به عرض ۲۵ سانتی متر شروع می شده که به حروف کوفی نوشته شده بود این حروف از سفال بدون لعاب در زمینة کاشی آبی روشن نوشته شده بود. مسجد بازار که در مدخل شهر واقع شده حدود ۳۰۰ متر مربع مساحت دارد بر روی چهار ستون سنگی استوانه ای قرار گرفته است بنا به اظهار مهم ترین محلی در روزگاران قدیم دیری بوده که بعداً به علت انتساب به مادر نوح تبدیل به یک مسجد گردیده است در شهر مرند همچنین چند بنای باستانی وجود دارد که به اندازه کافی مورد مطالعه قرار نگرفته اند. در حالیکه اگر چنین می شد احتمالاً گوشه تاریکی از تاریخ فرهنگ گذشته این شهر روشن می شد از جمله این بناها دو امامزاده به نام های امامزاده احمد در قسمت غربی شهر و در کوه امامزاده ابراهیم واقع در کوی یالدور مرند و نیز تاع و مقابر مربوط به اصحاب علم و عرفان بنامهای پیر اسمعیل در محله یالدور، پیراسحق در محله گلعذاریها و پیر خموش در کوچه صمصامی می باشد. از مناطق تفریحی مرند نیز می توان به گردنه پیام، روستاهای ملایوسف و کندلج در ۵ کیلومتری شمال مرند و چشمهٔ باش کهریز و قنات بزرگ و بسیار معروف بَی گوزی (=چشمه داماد) در شمال روستای دیزج علیا که از دل کوه میشو بیرون می آید اشاره کرد. خلوتگاه انسان های اندیشمند، سوته دل و عارف مسلک، موغان یوردو به معنی خلوتگاه انسان های اندیشمند، سوته دل و عارف مسلک می باشد که در دل رشته کوه های میشو شهر مرند قرار گرفته است. برای رسیدن به این منطقه باید قدم در آذربایجان زیبا نهاد. مقصد، آذربایجان شرقی، شهرستان مرند. از تبریز تا موغان یوردی حدود ۷۰ کیلومتر را باید پیمود. با گذر از تبریز و ادامه مسیر به سمت منطقه آزاد صنعتی و تجاری ارس و با عبور از شهر صوفیان، دیگر به موغان یوردی نزدیک شده اید. پس از گذر از پلیس راه مرند – تبریز و ادامه مسیر در کمربندی شهرستان مرند، با دیدن پمپ بنزین در سمت چپ جاده، باید از اولین زیرگذر موجود مسیر خود را تغییر دهید. تابلوی روستای گلجار شما را برای یافتن موغان یوردو راهنمایی خواهد نمود. مسیر زیادی نمانده با جاده آسفالت. با ورود به روستا به یک دوراهی می رسید، مسیرهای داخل روستا فعلاً آسفالت نشده است؛ مسیر سمت راست را که ۵۰ متری ادامه دهید، قبل از ورود به مسیر کنار رودخانه، باید به چپ پیچید. مسیر خاکی نسبتاً مناسبی شما را به ارتفاعات روستا و دامنه های میشو می رساند. باغات زیبای منطقه و نظارهٔ روستای گلجار از بالادست، تصاویر منحصر به فردی را در تمام فصول سال برایتان رقم خواهد زد. با گذر از باغات، و با گردشی به راست می توانید خود را بر بلندای روستا و بالای تپه ای، در زیر آسمان برسانید. تفرجگاه موغان یوردو. ساده، بی آلایش، آرام. هتلی پر ستاره زیر آسمان آذربایجان. این منطقه تفرجگاهی مدتی است که پذیرای عاشقان طبیعت و آرامش گردیده است و با مدیریت جوانی خوش فکر و خوش ذوق به نام آقای خلیلی ادامه حیات می دهد. فهرستی از آثار تاریخی مرند: شهرداری مرند به عنوان اولین شهرداری الکترونیک در کشور معرفی شده است. مرند امروزه دارای محله ها و چندی شهرک می باشد. مرند از جند محله تشکیل شده بود به نام های رفیع آباد، یالدور نخودبیگ، قنبرچشمه، بازار، یوخاری کوچه، ایستگاه، قره آغاج، دولر، مومنلر، سیدلر، زمینّی لر، چهل گز و قوشا دکانلار، آغ زمی شهر مرند به دلیل قرارگیری در شاهراه ارتباط ایران-اروپا از موقعیت بی نظیر جغرافیایی و ارتباطی برخوردار است. بزرگراه تبریز-مرند، جاده مرند-بازرگان، جاده مرند-جلفا از مهم ترین راه های ارتباطی این شهر می باشد؛ که پروژهای تبدیل بزرگراه تبریز-مرند و جاده مرند-بازرگان به آزادراه و جاده مرند-جلفا به بزرگراه در حال انجام می باشد. شهر مرند دارای دو کمربندی برون شهری با نام های آزادراه نوح (سه راهی پلیس راه-میدان بزرگ ارتش) و کمربندی شمالی (میدان بزرگ ارتش- سه راهی شهرک صنعتی) می باشد. همچنین جاده مرند - تسوج که در سالهای اخیر یکی از اصلی ترین نیازمندی های ساکنین شهر مرند بوده اکنون در حال ساخت می باشد. با احداث این جاده مسافت حدود یک و نیم ساعته مرند-صوفیان-شبستر-تسوج به مسافت حدود نیم ساعته مرند-تسوج کاهش خواهد یافت. پایانه مسافربری برون شهری مرند به دلیل وسعت روزافزون شهر و افزایش انتظار شهروندان دیگر پاسخگوی حدود ۱۵۰٫۰۰۰ نفر نمی باشد برای همین منظور شهرداری مرند پروژه احداث ترمینال مسافربری جدید در بیرون از شهر را شروع کرده است. شهر مرند در مسیر راه آهن برقی تبریز به جمهوری آذربایجان قرار دارد. ایستگاه راه آهن این شهر هر هفته سه بار قطار تهران-مرند و سه بار قطار تبریز-مرند را میزبانی می کند. خط آهن عبوری از مرند به دلیل این که تقریباً یک دوم این شهر را محاصره کرده، مشکلات فراوانی را برای شهروندان مرندی ایجاد کرده است. این مهم باعث شده است مسئولین شهری و استانی درصدد انتقال خط آهن و ایستگاه راه آهن به بیرون از محدوده شهری باشند. اقتصاد مرند بیشتر بر پایه کشاورزی استوار است. تمام منطقه مرند بنا به شرایط طبیعی - دامداری- کشاورزی و باغداری مناسب می باشد محصولات مهم مرند غلات (گندم و جو) که بالاترین تولید را در میان شهرهای آذربایجان شرقی دارد حبوبات-سبزیجات و سیفی جات است که بسیار معروف می باشد باغداری بسیار رایج و از محصولات مهم آن می توان زردآلو و انگور را نام برد که علاوه بر مصارف داخلی مقداری به عنوان خشکبار صادر می شود؛ و سیب زنوز که طعم بخصوصی داشته که شهرت جهانی دارد. اما در سالهای اخیر بعلت کاهش آب سفره های زیرزمینی کشاورزان زیان بسیاری دیده اند و روند مهاجرت به سوی شهرهای بزرگ را پیش گرفته اند. کشت زعفران که در اقتصاد کشاورزی به (گیاه طلائی) مشهور است، اخیراً به صورت گسترده در دهستان بناب واقع در شرق مرند ترویج گردیده است و از مرغوبیت بی نظیر و معروفیت خاصی برخوردار شده است و از حیث کیفیت بازرگانان آن را با محصولات استان خراسان مقایسه می کنند. در این راستا تحول درکشت سنتی به کشت پسته نیز در بخش یامچی واقع در قسمت غرب مرند همت گماشته اند که امید می رود موجب تحول چشم گیری در اقتصاد کشاورزی گردد. - دانشگاه آزاد اسلامی مرند - دانشکده فنی و مهندسی مرند - دانشگاه پیام نور مرکز مرند - دانشگاه آزاد اسلامی واحد زنوز - دانشگاه آزاد اسلامی واحد بناب مرند - دانشگاه پیام نور مرکز زنوز - دانشگاه پیام نور مرکز بناب مرند -دانشگاه پیام نور واحد پامچی (در شرف تأسیس) - دانشگاه علمی و کاربردی مرند -مرکز آموزش فنی و حرفه ای مرند در سال های اخیر با توجه به پیشرفت هایی که شهر مرند داشته است، کارخانجات مختلفی در اطراف این شهر احداث شده اند که از این میان، می توان به موارد زیر اشاره کرد: ره آوردهای مرند شامل میوه ها و صنایع دستی خشکبار است. مرند به عنوان شهر تریلی ها شناخته می شود بدیل قرار گرفتن در جاده ابریشم. همچنین مرند به عنوان بزرگ ترین تولیدکننده خشکبار در کشور شناخته می شود.
[ { "answer1": "مطابق نوشته های تورات، مادر نوح در مسجد بازار مرند مدفون است.", "answer2": "این شهر در ۶۵ کیلومتری شمال غرب تبریز واقع شده است.", "distance": 1441, "question": "بر اساس نوشته‌های تورات، چه کسی در مرند دفن شده و همچنین از نظر جغرافیایی، مرند در چه فاصله ای از تبریز قرار دارد؟" }, { "answer1": "به طوری که بنای کاروانسرای آیراندیبی و قلعهٔ هلاکو در شمال مرند نیز از بناهای اواخر دورهٔ ایلخانی، یعنی زمان ابوسعید بهادرخان به سال ۷۳۱ است که کتیبهٔ محراب مسجد جامع مرند نیز شاهد این مدعاست.", "answer2": "شهر مرند همانند سایر شهرهای منطقهٔ آذربایجان، یکی از کانون های مهم قالی بافی در سطح کشور محسوب می شود.", "distance": 2515, "question": "در دوره ایلخانان چه بناهایی در مرند ساخته شد و همچنین یکی از کانون های مهم تولید چه نوع محصولی در مرند است؟" }, { "answer1": "مطابق نوشته های تورات، مادر نوح در مسجد بازار مرند مدفون است.", "answer2": "مرند به عنوان شهر تریلی ها شناخته می شود بدیل قرار گرفتن در جاده ابریشم.", "distance": 16057, "question": "محل دفن مادر نوح در مرند کجا ذکر شده و همچنین مرند به دلیل چه چیزی شهرت دارد؟" }, { "answer1": "در سال ۸۰۷ هجری، مرند به دست سپاهیان «میرزا ابوبکر کرد» غارت گردید.", "answer2": "از دیگر صنایع دستی شهر مرند، بافت انواع سبدها برای حمل نان و میوه از ساقهٔ گندم است که به نوبهٔ خود از شهرت زیادی برخوردار است.", "distance": 2979, "question": "در چه سالی مرند به دست سپاهیان میرزا ابوبکر کرد غارت شد و همچنین در شهر مرند چه صنایعی در بخش دستی وجود دارد؟" }, { "answer1": "برخی نیز بنای شهر مرند را به امر دختر ترسائی به نام «ماریا» می دانند و بنای اولیهٔ مسجد جامع فعلی مرند را نیز، کلیسایی می شمارند که وی بنا کرده است", "answer2": "دانشگاه آزاد اسلامی واحد زنوز", "distance": 15540, "question": "بنای اولیه مسجد جامع مرند را چه چیزی می دانند و همچنین کدام دانشگاه در شهر زنوز واقع شده است؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
478
: ابوالحسن بنی صدر سید ابوالحسن بنی صدر (متولد ۲ فروردین ۱۳۱۲) سیاستمدار و اقتصاددان اهل ایران است که یک سال پس از انقلاب سال ۱۳۵۷، به عنوان اولین رئیس جمهور تاریخ جمهوری اسلامی ایران انتخاب شد. به سمت فرماندهی کل قوا و ریاست شورای انقلاب رسید. بنی صدر با تثبیت قدرت روحانیون حزب جمهوری اسلامی و نهادهای انقلابی زیر نظر آنان مخالف بود و دوران ریاست جمهوری او با تنش های بسیار و رویدادهایی چون انقلاب فرهنگی و حمله عراق به ایران همراه شد. با اتفاق جنگ ایران و عراق و همچنین کوتاهی های او در جهت تعیین استراتژی نظامی درست برای مقابله با نیروهای بعثی در خرمشهر و در نتیجه سقوط آن شهر، اعتماد روح الله خمینی و دیگر سران حکومتی نسبت به او کم تر شد. با گزارش هایی از فرماندهی سپاه پاسداران غرب در خرداد ماه سال ۱۳۶۰ نیز، مبنی بر اینکه بنی صدر در طرح ریزی کودتایی در جهت ساقط کردن جمهوری اسلامی نقش دارد، آتش اختلافات میان او و دیگر سیاسیون شعله ور تر شد تا اینکه در ۳۱ خرداد همان سال، با رأی مجلس شورای ملی (در حال حاضر مجلس شورای اسلامی) از مقام خویش عزل گردیده و استیضاح شد. پیرو آن، بنی صدر به همراه مسعود رجوی مرد شماره یک سازمان مجاهدین خلق از ایران خارج شد و در فرانسه به همراه مسعود رجوی با تشکیل شورای ملی مقاومت به مخالفت خود با حکومت ایران پرداخت وی در سال ۱۳۶۲ پس از حضور مجاهدین در عراق و در پی اعتراض به این خط مشی از این شورا جدا شد. وی در تاریخ ۸مرداد درگذشت بنی صدر در استان همدان به دنیا آمد. پدرش نصرالله بنی صدر زاده روستای باغچه از توابع شهرستان شیرین سو و از روحانیون با نفوذ همدان بود که با روح الله خمینی نیز ارتباط دوستانه ای داشت. او در دانشگاه تهران، در رشته های اقتصاد و حقوق اسلامی تحصیل کرد و چهار سال در مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی فعالیت نمود.بنی صدر دیپلم خود را از دبیرستان شریعتی شهر همدان دریافت کرد. بنی صدر در سال ۱۳۴۰ با عذرا حسینی ازدواج کرد که حاصل آن، دو دختر و یک پسر است. بنی صدر نماینده دانشجویان دانشکده حقوق دانشگاه تهران در کنگره جبهه ملی ایران در سال ۱۳۴۱ و مسئول سازمان دانشجویان جبهه ملی در دانشگاه تهران بود. بنی صدر رهبری گروه کوچکی از دانشجویان مخالف شاه را به عهده داشت و دو بار به خاطر فعالیت های سیاسی دستگیر و روانه زندان شد. پس از مجروح شدن در قیامی ناموفق علیه حکومت در خرداد ۱۳۴۲، او کشور را ترک کرد و عازم فرانسه شد. بنی صدر و همچنین حسن حبیبی (معاون اول پیشین برخی از رؤسای جمهور ایران) که از شاگردان احسان نراقی، نظریه پرداز، محقق و یکی از مؤسسان بنیاد فرهنگ ایران زیر ریاست عالیه فرح پهلوی بودند به همت نراقی برای ادامه تحصیل به اروپا رفتند. او از سوربن دکترا گرفت و بعدها در آن به تدریس پرداخت. او به زبان های عربی و فرانسوی تسلط دارد. بنی صدر در دهه هفتاد میلادی و سال های پیش از پیروزی انقلاب، به عنوان یک ناسیونالیست و اسلامگرای پرشور و اقتصاددان انقلابی با ایراد سخنرانی و چاپ و انتشار مقالات و کتب تألیفی خود، به مبارزه با حکومت شاه می پرداخت. به عقیده هاشمی رفسنجانی، در طی این سال ها بنی صدر که نزدیکی بیشتری با جبهه ملی احساس می کرد و خود را تئوریسین انقلاب می دانست همواره درگیر رقابت با صادق قطب زاده (که او نیز در پاریس اقامت داشت) بود. قطب زاده نزدیکی فکری بیشتری با نهضت آزادی ایران داشت و به همین لحاظ بیشتر مورد تأیید مبارزین اسلامی بود. در سال ۵۷ و اندکی پیش از پیروزی انقلاب، با ورود روح الله خمینی به پاریس، او از معدود کسانی بود که در فرودگاه به استقبال او آمدند و سپس به جمع همراهان او پیوست. پس از ناآرامی ها و آشوب های داخلی که سبب رفتن شاه از ایران شد، این دو در تاریخ ۱۲ بهمن سال ۱۳۵۷ با پرواز ایرفرانس به کشور بازگشتند. بنی صدر تنها سه روز بعد از ورود به ایران سخنرانی های خود را در دانشگاه شریف آغاز کرد. این جلسات و سخنرانی ها به مدت ده روز یعنی تا زمان پیروزی انقلاب طول کشید. به محض ورود به ایران و با موافقت روح الله خمینی بنی صدر عضو شورای انقلاب شد، ولی حاضر به همکاری با دولت موقت نشد و مهدی بازرگان نیز پذیرای این پیشنهاد نبود. در این دوره نقد دولت موقت جزو برنامه ها و مقالات بنی صدر بود. وی در یک سخنرانی جنجالی دولت موقت را مورد خطاب قرار داد و آن را به ضعف، عدم توانایی ایجاد تغییرات در دستگاه حکومتی، سهل انگاری و سستی در قضیهٔ کردستان متهم ساخت. بعد از پیروزی انقلاب ۱۳۵۷، خمینی که عهده دار کنترل کشور بود، دولت موقت را به کار گمارد و بنی صدر را ابتدا در ماه تیر ۵۸ به معاونت وزارت اقتصاد و دارایی و سپس در ماه آبان به سمت وزیر اقتصاد و دارایی منصوب کرد. بنی صدر همچنین از ابتدای بهار ۱۳۵۸ به عضویت شورای انقلاب درآمد و تا خاتمهٔ عملکرد شورای انقلاب در تیر ۱۳۵۹ به عضویت خود در این شورا ادامه داد. عمده فعالیت های این شورا به صورت مخفی صورت می گرفت. با بروز بحران گروگانگیری کارکنان سفارت آمریکا در تهران، به یکی از مخالفین اصلی آن تبدیل شد. مدتی بعد از استعفای دولت موقت مهدی بازرگان، او با حمایت جامعه روحانیت مبارز برای انتخابات ریاست جمهوری کاندید شد و در پنجم بهمن ماه ۱۳۵۸ با به دست آوردن حدود یازده میلیون رأی به عنوان اولین رئیس جمهور تاریخ ایران انتخاب گشت. او در این انتخابات، ۷۶ درصد آرا را کسب کرد. رقبای وی در این انتخابات، حسن حبیبی، احمد مدنی، صادق طباطبایی، داریوش فروهر، صادق قطب زاده، کاظم سامی، محمد مکری، حسن غفوری فرد و حسن آیت بودند و تعداد آرای این افراد مجموعاً بیست و سه درصد شد. سرپرست وزارت کشور در زمان برگزاری انتخابات هاشمی رفسنجانی بود. بنی صدر پس از احراز پست ریاست جمهوری، اهدافی چون دوباره سازی مراکز قدرت، از دور خارج کردن تدریجی سپاه پاسداران، دادگاه های انقلاب و کمیته ها و ادغام آن ها در سایر سازمان های دولتی، کاستن نفوذ روحانیون و همچنین ایجاد طرحی برای توسعه اقتصادی کشور را در دستور کار خود قرار داد بود. روح الله خمینی به بنی صدر اجازه داد تا پیش از تشکیل مجلس، در ماه بهمن ۱۳۵۸ و با ادای سوگند، حکم ریاست جمهوری خویش را دریافت کند و در مراسم تنفیذ طی سخنان کوتاهی از وی خواست تا مابین قبل از ریاست جمهور و بعد از ریاست جمهور در اخلاق روحی وی تفاوتی نباشد. بنی صدر همچنین یک ماه پس از پیروزی در انتخابات، با حکم خمینی به ریاست شورای انقلاب که هیئت سیاست گذار و نظریه پرداز ایران محسوب می شد، منصوب گشت. خمینی همچنین به منظور تثبیت موقعیت او، سمت فرماندهی کل قوا را نیز به او محول کرد. با این حال کوشش بنی صدر در جهت متمرکزتر کردن قدرت در دست خویش و مسئله وجود مراکز چندگانه قدرت، او را مانند نخست وزیر پیشین مهدی بازرگان، در رویارویی با روحانیون حزب جمهوری اسلامی چون سید علی خامنه ای و اکبر هاشمی رفسنجانی قرار داد که می کوشیدند تا او را عاملی تشریفاتی و بی نفوذ جلوه دهند. این منازعات، بر فضای سیاسی کشور در دوران ریاست جمهوری او تأثیر بسیار نهاد. بنی صدر در انحلال دادگاه های انقلاب، سپاه پاسداران و کمیته ها و همچنین تحت کنترل درآوردن قوه قضائیه و رادیو و تلویزیون شکست خورد. خمینی شخصاً، مقام ریاست دیوان عالی کشور را به سید محمد حسین بهشتی و دادستانی کل را به موسوی اردبیلی که از اعضای بلندپایه حزب جمهوری اسلامی بودند، محول نموده بود. نخستین انتخابات مجلس پس از انقلاب در روز ۲۴ اسفند ۵۸ (و دور دوم آن ۱۹ اردیبهشت ۱۳۵۹) در میان اتهاماتی مبنی بر وجود تقلب در آن، برگزار شد. با اعلام نتایج رسمی انتخابات، نامزدهای حزب جمهوری اسلامی، ۱۳۰ کرسی از مجموع ۲۴۱ کرسی را در حالی از آن خود نمودند که انتخابات در همه ۲۷۰ حوزه تکمیل نشده بود. نامزدهای مورد حمایت بنی صدر و نهضت آزادی ایران بازرگان نیز هرکدام تعدادی اندک از کرسی ها را به دست آوردند. احزاب چپ چون مجاهدین خلق، فدائیان خلق و حزب توده هیچ کرسی ای از مجلس را به دست نیاوردند. تسلط حزب جمهوری اسلامی بر مجلس زمانی که مدارک و اعتبارنامه های نمایندگان جبهه ملی و مناطق کرد زبان یا نمایندگان مستقل رد شدند بیشتر شد. هاشمی رفسنجانی نیز از اعضای مؤسس حزب جمهوری اسلامی سخنگوی مجلس شد. در اواخر فروردین ماه سال ۱۳۵۹ شورای انقلاب با تأیید خمینی و با هدف تصفیه دانشگاه ها از استادان و دانشجویان دگراندیش، به گروه های سیاسی منتقد نیروهای مذهبی حاکم در جمهوری اسلامی که عمدتاً خاستگاه دانشجویی داشته و دانشگاه را فضای امن سیاسی و کانون فعالیت های خود به شمار می آوردند، مهلتی سه روزه داد تا دفاتر خود را تخلیه کنند. در طی این روزها درگیری و خشونت در دانشگاه های ایران به ویژه در دانشگاه تهران به اوج خود رسیده و چند تن کشته و صدها نفر مجروح شده و این سرآغاز رویدادی شد که ازآن به عنوان «انقلاب فرهنگی ایران» یاد می شود. بنی صدر که از حامیان اصلی انقلاب فرهنگی بود و نیروهای چپ، اصلی ترین منتقدان وی محسوب می شدند، صبح روز دوم اردیبهشت همراه با انبوهی از مردم تهران به دانشگاه تهران رفت و با سخنرانی خود مصوبه شورای انقلاب را ابلاغ نموده و بر ضرورت انقلاب فرهنگی تأکید کرد. مجلس شورای اسلامی که اکثریت آن را اعضای حزب جمهوری اسلامی تشکیل می داد، اولین شخصی که بنی صدر برای نخست وزیری انتخاب کرده بود را نپذیرفت. در ۲۹ تیر ۱۳۵۹ طی یک سخنرانی سید روح الله خمینی اعلام می کند که: «این اشخاصی که انقلابی نیستند باید در راس وزارتخانه ها نباشند؛ و آقای بنی صدر باید امثال این ها را معرفی به مجلس نکند و اگر کرد، مجلس رد بکند و هیچ اعتنا نکند.» این کشمکش حدود یک ماه ادامه یافت و مجلس مجدد کاندیداهای بنی صدر شامل حسن حبیبی، محمدعلی رجایی، غروی، موسی کلانتری و حتی مصطفی میرسلیم از اعضای حزب جمهوری را برای احراز پست نخست وزیری نپذیرفت. بنی صدر که از عدم اقبال مجلس به این گزینه ها آگاه بود، در اول مرداد ازسید احمد خمینی به عنوان گزینه نخست وزیری نام برد و این موضوع با مخالفت آیت الله خمینی مواجه شد. پس از آن کمیته ای مشترک بین مجلس و دولت تشکیل شد و این هیئت ۳ نفر را به مجلس معرفی کرد. در جلسه غیر علنی هم با رای گیری محمدعلی رجایی به عنوان نخست وزیر معرفی شد. در ۱۸ مرداد رجایی با ۱۵۳ رأی موافق، ۲۴ مخالف و ۱۹ ممتنع نخست وزیر شد. حزب جمهوری، محمدعلی رجایی، یک معلم سابق مدرسه خیابانی را با حمایت بهشتی معرفی نمود و بر آن پافشاری کرد. سرانجام دو ماه پس از انتخابات مجلس، بنی صدر از سر اجبار، رجایی را که مورد تأیید او نبود در مرداد ۱۳۵۹ به سمت نخست وزیری دولت خویش انتخاب کرد اما بنی صدر با سه نفر که توسط رجایی برای کابینه نامزد شده بودند شامل موسوی به عنوان وزیر امور خارجه به دلیل «خودسر» بودن، دکتر محسن نوربخش به عنوان وزیر اقتصاد و بهزاد نبوی به عنوان وزیر امور اجرایی به دلیل چپ گرا و عضو "سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی" بودن که امروزه گروه اصلاح طلب را هدایت می کند مخالفت کرد. پس از مذاکرات بسیار، نهایتاً نبوی توسط بنی صدر پذیرفته شد و نوربخش به عنوان قائم مقام وزیر اقتصاد منصوب شد. در اواخر ماه شهریور همان سال، عراق به خاک ایران یورش برد که آتش جنگی هشت ساله بین این دو کشور را برافروخت. او در روز دوم مهرماه همان سال تهدید به بستن تنگه ی هرمز نمود. او به سیاست هایی معتقد بود که موجب مخالفت حزب جمهوری اسلامی و مجلس و روحانیونی که پیشتر از او حمایت کرده بودند، شد. حزب، روزنامه جمهوری اسلامی را منتشر می کرد و بنی صدر شروع به انتشار روزنامه انقلاب اسلامی نمود. در نهم ماه آبان، بنی صدر طی نامه ای رسمی به خمینی، وزیران کابینه نخست وزیر را که بی کفایت خطاب کرده بود، تهدیدی بزرگ تر از تجاوز عراق به خاک کشور خواند. وی همچنین در این نامه از نادیده گرفتن هشدارهایش در مورد وخیم تر شدن اوضاع اقتصادی و پافشاریهایش مبنی بر نیاز به سازماندهی مجدد نیروهای مسلح، گله کرد. این نامه و همچنین مخالفت های او در گروگان گیری اعضای سفارت آمریکا در تهران، خشم مجلس وقت (که اکثریت آن از اعضای حزب جمهوری اسلامی تشکیل می شد) را برانگیخت. بنی صدر در ۱۴ اسفند ۱۳۵۹ در دانشگاه تهران سخنرانی کرد و از وجود شکنجه در زندان های ایران خبر داد. این سخنرانی باعث جنجال های زیادی در فضای سیاسی ایران شد. او در ماه های آغازین سال ۱۳۶۰ دیگر از حمایت خمینی برخوردار نبود. در اوایل خرداد ماه، خمینی بدون نام بردن از بنی صدر، او را تقبیح کرد و شخصی خواند که خویش را بالاتر از قانون می بیند و به مصوبات مجلس بی اعتنا است. چند روز بعد روزنامه انقلاب اسلامی توقیف شد و خمینی بنی صدر را از سمت فرماندهی کل قوا برکنار کرد. هم زمان نیروهای حزب اللهی به خیابان ها آمده و خواستار اعدام بنی صدر شدند. بنی صدر از آنجا که به تنهایی توان مقابله با مخالفانش را نداشت و پیشتر هیچگاه به ایجاد یک حزب اقدام نکرده و با هیچ حزبی نیز ائتلاف ننموده بود، با سازمان مجاهدین خلق که سازمانی منتقد حکومت وقت و دارای تشکیلاتی سازمان یافته و مسلح بود، متحد شد. مجاهدین خلق نیز در پی تعارضات شدید با حکومت، از بنی صدر حمایت کرده و در تاریخ ۲۹ خرداد ۱۳۶۰، مسعود رجوی رهبر این سازمان به همراه بنی صدر که در خفا به سر می برد، مردم را به قیام فراخواندند و از هوادارانشان خواستند تا علیه حکومت در خیابان ها حضور یابند. یک روز پس از آن در ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، تظاهرات بزرگی در شهرهای مختلف کشور نظیر تهران، آمل، اصفهان، تبریز، شیراز، مشهد، اهواز، اراک، زاهدان، سنندج، همدان، بندرعباس و ارومیه به راه افتاد، چنان که درتهران حدود پانصد هزار نفر با سازماندهی مجاهدین خلق، در خیابان ها به سردادن شعار، اعتراض و درگیری با نیروهای حزب اللهی پرداختند. حکومت نیز با اعلام خمینی و دیگر روحانیون حامی او به سرعت عکس العمل نشان داد، چنان که تنها در اطراف دانشگاه تهران حدود ۵۰ نفر کشته، ۲۰۰ نفر مجروح و ۱۰۰۰ نفر دستگیر شدند. چندین نفر از دستگیرشدگان از جمله چند دختر نوجوان، در آن روز بدون محاکمه اعدام شدند. فرایند بررسی کفایت سیاسی رئیس جمهور در غیاب وی از ۲۰ خرداد ۱۳۶۰ آغاز شد و تا ۳۱ خرداد همان سال به طول انجامید، در این روز مجلس شورای اسلامی با اکثریت ۱۷۷ نفر در مقابل ۱۲ رأی ممتنع و یک رأی مخالف رأی بر عدم کفایت بنی صدر داد. مهدی بازرگان، ابراهیم یزدی، یدالله سحابی، احمد سلامتیان، علی گلزاده غفوری، اعظم طالقانی، حسین انصاری راد، احمد صدر حاج سیدجوادی، عزت الله سحابی، علی اکبر معین فر، احمد غضنفرپور، سید محمدمهدی جعفری، محمد مجتهد شبستری و هاشم صباغیان از جمله نمایندگانی بودند که در جلسه عدم کفایت رئیس جمهور حضور نیافتند. عزت الله سحابی با برکناری بنی صدر مخالفت کرد و علیه علی خامنه ای از مخالفان بنی صدر در مجلس سخنرانی کرد. سپس نمایندگان موافق برکناری رئیس جمهور از جمله حسن آیت، سید علی خامنه ای، موسوی خوئینی ها، عبدالحمید دیالمه، محمد رشیدیان، فؤاد کریمی و محمد یزدی ضمن پاسخگویی به اظهارات طرفداران بنی صدر به تشریح دلایل عدم کفایت سیاسی وی پرداختند. حکم مجلس یک روز بعد به امضای خمینی که از همراهی بنی صدر با مجاهدین خلق برآشفته بود، رسید. در روز هفتم تیر ۱۳۶۰ در حالی که در دفتر حزب جمهوری اسلامی، اجلاسی از سران آن در حال برگزاری بود، بمب قدرتمندی منفجر شده و بیش از هفتاد تن از مقامات بلندپایه حکومتی از جمله محمد بهشتی (دبیرکل حزب و رئیس دیوان عالی کشور)، ۴ تن از وزرای کابینه دولت و ۲۷ نماینده مجلس کشته شدند. جمهوری اسلامی، مجاهدین خلق را که پس از حوادث خشونت آمیز سی ام خرداد ماه، اعلان مبارزه مسلحانه علیه حکومت نموده بود، عامل این اقدامات اعلام کرد و در پی آن سرکوبی شدیدی شامل اعدام هزاران تن از هواداران مجاهدین از سوی حکومت روی داد. دوم مرداد ۱۳۶۰، دومین انتخابات ریاست جمهوری برگزار گردید و محمدعلی رجایی با به دست آوردن بیش از ۱۳ میلیون رأی دومین رئیس جمهور ایران شد. میزان مشارکت در این دوره ۶۴٫۲ درصد بود. او دبیرکل جدید حزب جمهوری اسلامی، محمدجواد باهنر را به مقام نخست وزیری خویش برگزید. بنی صدر و مسعود رجوی که قیام مورد انتظار آنان که منجر به سرنگونی حکومت شود، رخ نداد، در ساعت ۲۲:۴۵ سه شنبه ۶ مرداد ۱۳۶۰، از فرودگاه مهرآباد و با هواپیمایی که بهزاد معزی هدایت آن را بر عهده داشت از ایران گریخته و با عبور از کشورهای ترکیه، قبرس، یونان و شمال ایتالیا، در یک فرودگاه نظامی واقع در حومه پاریس به زمین نشستند. معزی پیشتر نیز هدایت هواپیمای شاه را به قصد مراکش بر عهده داشت. فردای آن روز کانال دو تلویزیون فرانسه بنی صدر را نشان داد در حالی که سبیلش را تراشیده و در کنار مسعود رجوی، سلامتیان و سرهنگ معزی ایستاده بود. رجوی و بنی صدر به همراه برخی گروه های دیگر، شورای ملی مقاومت ایران را برای مبارزه با حکومت جمهوری اسلامی تشکیل دادند. هاشمی رفسنجانی در خاطرات خود اشاره کرده که در ابتدا نسبت به فرار بنی صدر، تعمداً ممانعتی از سوی دستگاه های امنیتی، صورت نپذیرفته بود. در رسانه های ایران عکسی از بنی صدر با پوشش زنانه و ابرو برداشته منتشر شد. نشریه ایران نیوز چاپ آمریکا وابسته به ایرانیان مقیم ایالت کالیفرنیا همان ایام گزارشی از نحوه فرار بنی صدر نوشت در بخشی از این گزارش به تراشیدن سبیل و زیر ابرو برداشتن و موهای رنگ شده بنی صدر اشاره شده است. دو ماه پس از حادثه بمب گذاری ماه تیر، در انفجار مهیب دیگری در دفتر ریاست جمهوری به تاریخ ۸ شهریور، رجایی و باهنر کشته شدند و حوادث خشونت آمیز دیگر در آن سال ادامه یافت. برآورد اشتباه مجاهدین خلق از میزان آسیب پذیری حکومت و اقدامات مسلحانه آنان نهایتاً بر قدرت حامیان خمینی افزود، به طوری که تمامی مراکز تصمیم گیری در اختیار آنان قرار گرفته و فضای سیاسی کشور بسته شد. بدین ترتیب، همه گروه های سیاسی، جز آن هایی که در ردیف نیروهای «مکتبی» قرار داشتند، از میدان خارج شدند. در پی اقدامات مجاهدین خلق در حمایت از عراق در جریان جنگ این کشور با ایران، در سال ۱۹۸۴ میلادی، بنی صدر از شورای ملی مقاومت خارج شد. بنی صدر در دادگاهی که برای واقعه ترور میکونوس در آلمان تشکیل شد و مقامات عالی نظام جمهوری اسلامی را به دست داشتن در ترور رهبران مخالف کُرد متهم کرد، علیه نظام جمهوری اسلامی شهادت داد. او اکنون در ورسای، شهری در حومه پاریس، تحت مراقبت امنیتی دولت فرانسه اقامت دارد و به انتشار منظم هفته نامه «انقلاب اسلامی در هجرت» پرداخته است. پس از ترور رهبران حزب دموکرات کردستان در رستوران میکونوس برلین که به ترور میکونوس معروف شد. بنی صدر در دادگاه متهمان این ترور حاضر شد و شهادت داد این ترور به فرمان سیدعلی خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی ایران و با امضای اکبر هاشمی رفسنجانی صورت گرفته است. دادگاه رسیدگی به پروندهٔ میکونوس ۵ سال طول کشید و در پایان، دادگاه کاظم دارابی و سه لبنانی به نام عباس رایل، یوسف امین و محمد عطریس را به عنوان عاملان این جنایت محکوم کرد. دادگاه برلین همچنین شماری از رهبران بلندپایه جمهوری اسلامی را به عنوان آمران این فاجعه مجرم شناخت. انیس نقاش عامل ترور ناموفق شاپور بختیار در مصاحبه با روزنامه ایران از قصد برخی افراد سپاه برای ترور بنی صدر گفت:
[ { "answer1": "به محض ورود به ایران و با موافقت روح الله خمینی بنی صدر عضو شورای انقلاب شد", "answer2": "خمینی همچنین به منظور تثبیت موقعیت او، سمت فرماندهی کل قوا را نیز به او محول کرد.", "distance": 2089, "question": "بنی صدر در ابتدا با چه سمتی وارد شورای انقلاب شد و پس از آن چه سمتی از طرف خمینی به او محول شد؟" }, { "answer1": "پیرو آن، بنی صدر به همراه مسعود رجوی مرد شماره یک سازمان مجاهدین خلق از ایران خارج شد", "answer2": "در فرانسه به همراه مسعود رجوی با تشکیل شورای ملی مقاومت به مخالفت خود با حکومت ایران پرداخت", "distance": 88, "question": "بنی صدر بعد از عزل شدن از ریاست جمهوری به همراه چه کسی از ایران خارج شد و در فرانسه چه نهادی را تشکیل دادند؟" }, { "answer1": "بنی صدر در سال ۱۳۴۰ با عذرا حسینی ازدواج کرد که حاصل آن، دو دختر و یک پسر است.", "answer2": "بنی صدر در دهه هفتاد میلادی و سال های پیش از پیروزی انقلاب، به عنوان یک ناسیونالیست و اسلامگرای پرشور و اقتصاددان انقلابی با ایراد سخنرانی و چاپ و انتشار مقالات و کتب تألیفی خود، به مبارزه با حکومت شاه می پرداخت.", "distance": 768, "question": "بنی صدر در چه سالی با عذرا حسینی ازدواج کرد و در دهه هفتاد میلادی به چه فعالیتی مشغول بود؟" }, { "answer1": "بنی صدر تنها سه روز بعد از ورود به ایران سخنرانی های خود را در دانشگاه شریف آغاز کرد.", "answer2": "بنی صدر را ابتدا در ماه تیر ۵۸ به معاونت وزارت اقتصاد و دارایی و سپس در ماه آبان به سمت وزیر اقتصاد و دارایی منصوب کرد.", "distance": 632, "question": "بنی صدر بعد از ورود به ایران سخنرانی های خود را از کدام دانشگاه شروع کرد و قبل از ریاست جمهوری چه سمتی را در دولت موقت عهده دار بود؟" }, { "answer1": "پس از مجروح شدن در قیامی ناموفق علیه حکومت در خرداد ۱۳۴۲، او کشور را ترک کرد و عازم فرانسه شد.", "answer2": "در ساعت ۲۲:۴۵ سه شنبه ۶ مرداد ۱۳۶۰، از فرودگاه مهرآباد و با هواپیمایی که بهزاد معزی هدایت آن را بر عهده داشت از ایران گریخته و با عبور از کشورهای ترکیه، قبرس، یونان و شمال ایتالیا، در یک فرودگاه نظامی واقع در حومه پاریس به زمین نشستند.", "distance": 11572, "question": "بنی صدر قبل از انقلاب برای ادامه تحصیل به چه کشوری رفت و پس از برکناری از ریاست جمهوری، به کدام کشور پناهنده شد؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
479
: آیین ایلامیان دربارهٔ آئین عیلامیان اطلاعات دقیقی در دست نیست، ولی از منابع کمی که در دست است می توان به نقش مذهب در زندگی آن ها پی برد. عیلامیان از هزاره چهارم قبل از میلاد در شوش ساکن بوده و تا آنجا که مدارک کتبی نشان می دهد از ۲۶۸۵ سال پیش از میلاد، پادشاهان عیلام در این نواحی سلطنت می کرده اند و این پادشاهی تا سال ۶۴۰ پیش از میلاد ادامه داشت و با حمله آشوربانی پال برای همیشه از صفحه تاریخ محو گردید لیکن طولی نکشید که قوم و دولت عیلام جزئی از شاهنشاهی هخامنشی را تشکیل داد. قبل از مزدایسم از اعتقادات دینی مردمی که در نواحی مختلف ایران زندگی می کردند، اطلاعات ما منحصر است به دین عیلامیان. از آنجائیکه مردمان نقاط دیگر سنگ نبشته ای از خود بجای نگذاشته اند، در مورد اعتقادات آن ها اظهارنظرها توأم با احتمالات می باشد. در مورد عیلامیان اسناد بیشتری برجا مانده است. عیلامیان جزو اولین گروه هائی هستند که بر ایران مسلط شده اند و در نتیجه حفاری هائی که در نقاط مختلف مربوط به این دوره شده معلوم گردیده، مشابهت کاملی در فرهنگ و تمدن نقاط مختلف هست، بنابراین امکان این نیز هست که از نظر اعتقادات مذهبی نیز بین این نقاط تشابهی وجود داشته باشد. چنین بنظر می رسد در دوران های اولیه در عیلام نیز مانند ساکنان سایر نقاط ایران، بعضی از درختان نباتات و حیوانات مقدس شمرده شده، به علاوه‏ ستارگان که در رأس آن ها خورشید و ماه قرار داشت، نیز جنبه رب النوعی داشتند. آثاریکه مربوط به اولین دوره پیشرفت افکار و اندیشه های دینی می باشد در مقبره هائی در شوش از ستارگان، نباتات و حیوانات تصاویری دیده می شود که جنبه مذهبی دارد. مارهای درهم پیچیده و عقاب هایی که بال های خود را آویخته اند، نیز به عنوان سمبل خدایان تصویر شده اند. دومین مرحله پیشرفت دینی در عیلام با پیدایش خدایانی شکل حیوانات مخصوصاً خدایانی که سر انسان و بدنی با هیکل شیر دارند مشخص می شود. در اوایل این اشکال ترکیبی حیوانی خدایان محافظ تلقی می شدند و بعدها نمایشگر جن ها و پریان بودند. در مرحله سوم که دوره پیشرفت اعتقادات دینی است، خدایان شکل انسان تصویر شده و این رب النوع ها از بی نام و نشانی خلاص شده و بنابر نقشی که داشته اند، نامی بر آن ها گذاشته شده، بدین ترتیب ماهیت و نقش خدایان معلوم گردیده است. مذهب عیلامیان ویژگی هایی داشت که آن را با آداب و رسوم اقوام مجاور آن ها در بین النهرین پیوند می داد. اما در واقع، مذهب عیلامی انفرادی و دارای ویژگی خاص خود بود. بخشی از این فردیت، شامل احترامی غیرعادی برای مادران و در ستایش ماران بود که، ریشه در سحر و جادوگری داشت. در حقیقت نکته های مربوط به مار در بسیاری از جنبه های تمدن عیلامی به چشم می خورد. حتی در ظروف سفالین هزاره سوم و چهارم، تصاویر فراوانی از مار دیده می شود. شکل مار بروی سر کوزه، بر روی سر پوش ظرف، به عنوان حفاظتی علیه چشم زخم و آزار شیطان به کار می رفت، یا به عنوان محافظ دروازه ها به شمار می آمد. مارها را در حجاری های پادشاهان دیده می شود که در پیرامون محراب یا بر روی دسته های تبر و عصای سلطنتی و مانند آن ها حلقه زده اند. همچنین به صورت جایگاه پادشاهان نشان داده شده است. از روزگار باستان، تصویر مار در پیرامون درخت زندگی در عیلام نشان داده شده، و مظهر باروری و عبارت از دو مار در حال جفت گیری بوده که تا مصر نیز برده شده است. تصویر مار با سر انسانی، حاکی از آن است که به این خزنده جنبه خدایی می دادند، و این امر در بین النهرین ناشناخته بود. مذهب عیلامی در طی قرن ها پایدار ماند. در قدیمی ترین متن بازمانده عیلامی، که عبارت از عهدنامه ه ای مربوط به ۲۲۸۰ پیش از میلاد است، تقریباً همهٔ خدایانی را می بینیم که در عیلام در ۶۴۰ پیش از میلاد نیز مورد پرستش بودند. در این جهان خدایان، یک الهه به نام پینی کر بیش از همه اهمیت داشت، عهدنامه ه ای که در بالا بدان اشاره کردیم با این جمله آغاز می شود «ای پینی کر رب النوع و شما ای خدایان نیکوی آسمان، بشنوید!» بعدها عیلامی ها پینی کر را خدای آسمان و دارای قدرت نفرین دانستند، و نامش را به صورت بخشی از اسامی خاص آوردند. مردم بین النهرین پینی کر را نوعی ایشتار می نامیدند، که در حقیقت در نظر عیلامی ها، بزرگ مادر خدایان بود. این امر که یک الهه، برتر و جدا از سایر خدایان عیلامی بود، حاکی از آن است که پیروان مذهب عیلامی جنبهٔ مادرسالاری به آن می دادند. اما در جنوب شرقی عیلام، در منطقه ساحلی خلیج فارس، مادر خدای دیگری بود که کری ریشا نام داشت. این خود در اصل نامی خاص نبود، و مفهوم الهه بزرگ را داشت (کری:الهه، ریشا:بزرگ). این الهه به نقاط دیگر راه یافت، و پادشاهان و شاهزادگان عیلامی پرستشگاه هایی وقف آن کردند. در خود شوش که پایتخت بود، کری ریشا لقب افتخارآمیز مادر خدایان و بانوی معبد بزرگ را داشت. اما او را هرگز با پنیی کر، که بومی شوش بود، اشتباه نمی کردند. عیلامی ها از داشتن دو یا سه مادر خدایان ناراحت نبودند. درست است که نفوذ کری ریشا در سراسر عیلام در هزاره دوم برقرار بود، ولی در همان زمان مادر خدایان محلی پایدار ماندند. عیلامی ها از راه احتیاط، هدایایی هم به الهه های بومی و هم به الهه های بیگانه تقدیم می داشتند، در هر صورت، به نظر نمی رسد که بیش از دو مادر خدایان را در یک جا پرستیده باشند، جز در شوش که در آن جا در دوره متأخر سلطنت، بجز دو الهه بالا، الهه دیگری به نام پارتی مورد پرستش بود. در هزاره سوم، بزرگ مادران خدایان برتر از سایر خدایان عیلامی به شمار می آمدند، ولی در هزاره دوم تغییری پدید آمد، همان گونه که مادرسالاری در عیلام جای خود را به تدریج به پدرسالاری داد، صف آرایی مجدد و مشابهی در میان خدایان صورت گرفت. مادر خدایان نیز جای خود را به یک خدای مذکر داد؛ ولی هرگز از میان خدایان عیلامی محو نشد، زیرا در دل مردم ساده جایگاهی همیشگی داشت. این موضوع را با مشاهده تندیس های بی شماری از خاک رس از الهه های معروف به عریان که از میان ویرانه ها پیدا شده، می توان درک کرد که سینه های خود را با دو دست گرفته اند. خدای مذکری که الهه بزرگ مجبور شد جای خود را به او بدهد، هوم بان نام داشت، در هزاره سوم، هومبان هنوز در مقام سوم بود، ولی از نیمه هزاره دوم به بعد، در رأس خدایان جای گرفت. برخلاف مادران خدایان، که تنها پیروان محلی داشتند، هوم بان همیشه در سراسر عیلام مورد پرستش بود، و با لقب آقای آسمان در شوش همسر بانوی آسمان بود که نخست پنیی کر و بعدها کری ریشا بود. الهه اخیر لقب همسر بزرگ را داشت. این ازدواج دوم، منجر به تولد خدایی به نام هوتران شد، در نام های خدایانی که در عهدنامه ۲۲۸۰ پیش از میلاد دیده می شود، هوتران را در درجه پانزدهم از میان ۳۷ خدا قرار دادند. خدای خورشید در میان عیلامی ان ناهونته‏ که کلمه بومی برای خورشید است، و در آغاز "نان هونده‏" بوده که به معنی آفرینده روز است. در عهدنامه ۲۲۸۰ پیش از میلاد، خدای خورشید جای پنجم را بالای اینشوشی ناک داراست، و در آن کلمات زیر تکرار می شود: پادشاه نوکر باوفای ناهونته است؛ پادشاه تابع اینشوشی ناک است. این امر اهمیت دوگانهٔ خدایان را که مظهر قانون بودند، مورد تأکید قرار می دهد:تا زمانی که بشر، حتی پادشاهان، در روشنایی زمین راه می روند، باید نسبت به خدای خورشید وفادار بمانند. اما هنگامی که به قلمرو تاریکی رسیدند، تابع اینشوشی ناک قاضی مردگان می شوند. غیر از خدای خورشید، همیشه یک خدای ماه در عیلام وجود داشت. در واقع، همه صورت های فلکی و نیروهای طبیعی و حتی دریاها مورد پرستش عیلامیان بود. خدای ماه را بیش از همه پدر یتیمان می دانستند. از مهم ترین خدایان بی شمار عیلام سیموت یا "شیموت‏" برجسته تر از همه است، و لقب جالب توجه «خدای عیلامیان» را دارد. او را «قاصد نیرومند خدایان» می دانستند، و در سراسر منطقه مورد پرستش بود. زنش نیز مانزات یا "مانزیت‏" نام داشت. عیلامی ان عقیده داشتند که همه خدایان دارای نیرویی اسرارآمیز و فوق طبیعی به نام کیتن هستند. کیتن طلسم و فرایزدی بود، و به منظور حمایت و حتی تنبیه به کار می رفت. فرمانروایان عیلام سلطه خود را براساس حمایت سحرآمیز کیتن بنیان نهاده بودند، و به منزلهٔ نمایندگان زمینی کیتن آسمانی به شمار می آمدند، ضمن آنکه خدایان دارای کیتن بودند، هومبان را برخوردار از فره ویژه فرمانروایان می دانستند. تنها اطلاع ما دربارهٔ مراسم مذهبی عیلامیان، از چند یافته مجزا تشکیل می شود. در میان مهرهای بی شمار پیشین و مناظر متنوع آنها، تاکنون تنها یکی مربوط به مراسم پرستش بوده است. شرکت کنندگان در مراسم عیلامی، بوضوح با دو نوع نیایش مختلف یعنی نیایش خطاب و نیاش سکوت آشنا بودند. اولی شامل دراز کردن دست در برابر خدا بود، و شاید در این هنگام دعایی هم خوانده می شد. این حالت را در بین کسانی که بر سکوی مزبور مشغول دعا هستند، می توان دید. هرگاه مؤمنان هدایایی با خود در آن زمان می آوردند، تنها دست راست خود را بلند می کردند، اما در نیایش سکوت مؤمنان دست های خود را روی کمربندهای خود می نهادند. از منابع و مدارک، تنها گاهی منظره ای از مراسم مذهبی عیلامی در برابر چشمان ما گسترده می شود. پرستش معمولاً همراه موسیقی انجام می گرفت. در ۲۲۵۰ پیش از میلاد، کوتیک اینشوشی ناک (پادشاه عیلام)، به رامشگران حقوق می داد تا صبح و غروب در برابر مدخل اصلی معبدی که او وقف اینشوشی ناک کرده بود، بنوازند و آواز بخوانند. قربانی کردن نیز شاید جزء تشریفات روزانه پرستشگاه عیلامی بود. در مراسم وقف پرستشگاه جدید اینشونی ناک در شوش، که طی آن ۲۰ پیمانه روغن به دروازه های آن پاشیده می شد، کوتیک اینشوشی ناک دستور داد که هر روز «یک گوسفند در معبد بالا و یک گوسفند در معبد پایین ذبح شود.» از لوح های دیگر مربوط به سده های بعد چنین برمی آید که، در همان معبد بالا به طور منظم گوسفند ذبح می شد. شاید گوسفندی دیگر را در معبد، در برابر تخت و مجسمه فرمانروا قربانی می کردند. این عمل نیز به سبب انگیزه های سیاسی انجام می گرفت: هنگام عزیمت سربازان به جبهه، گوسفندانی را در شوش در برابر تندیس عظیم شیری که احتمالاً در کنار دروازه شهر بود، قربانی می کردند. کول فرح یا نیایشگاه نارسینا در شمال و اشکفت سلمان یا نیایشگاه تاریشا در جنوب شهر ایذه مکان هایی هستند که بیشترین نقش برجسته های عیلامی را در آنجا می توان دید. در کول فرح ۶ و در اشکفت سلمان ۴ نقش برجسته از مراسم مذهبی عیلامیان در حدود ۲۷۰۰ سال پیش بر سنگ ها حک شده است. در نقش برجسته شماره ۳ کول فرح یکی از مراسم مذهبی عیلامیان را که همراه با حمل مجسمه و قربانی کردن برای خدایان است، نشان داده شده است. در مدخل پرستشگاه عیلامی، تندیس های شیر و گاو یا جانوران یا گریفون هایی قرار می دادند. لازم نبود که این تندیس ها را عظیم بسازند، زیرا معلوم بود که کیتن، یعنی نیروی سحرآمیز این تندیس ها برای حفاظت پرستشگاه کافی است. در چغازنبیل، تندیس های کوچکی از گاو از گل پخته و مزین به سنگ لاجورد، به دست آمده است. در شرحی که آشوربانی پال پادشاه آشور، دربارهٔ برانداختن دولت شوش نوشته چنین آمده است: «گاوهای وحشی را که زینت دروازه های معبد بود از جای برکندم.» برای پرستشگاه، محراب ها و همچنین جدول هایی می ساختند که خون قربانیان و شراب مقدس در آن ها ریخته شود، در محراب همه گونه ظرف، و همه نوع تندیس جانوران مانند گوسفند و بز و سنگ پشت از چوب و مفرغ یا سنگ، که بعضی از آن ها را می آویختند دیده می شد، همچنین سلاح های گوناگونی مانند شمشیر، تبر و تیر در آنجا می گذاشتند. به این پرستشگاه که از سوی فرمانروایان و افراد متنفذ وقف می گشت، تعداد بی شماری هدیه از طرف مردم عادی عیلام که شامل زینت آلات مختلف، و همچنین مخروطی هایی از گل رس که دارای نوشته های مذهبی بود، آورده می شد. این مخروطی ها تنها ۶ سانتیمتر ارتفاع داشتند، ولی دو خط عمودی پیش عیلامی که در حدود ۲۲۲۰ پیش از میلاد از میان رفت، در آن جای می گرفت. نیمی از این نوشته مبهم مانده است، ولی پایان خط دیگر ممکن است این معنی را داشته باشد: «پادشاه سرزمین محفوظ باد.» معلوم است که در این جا فردی می کوشد نظر موافق خدایان را به سوی فرمانروای خود جلب کند. یکی دیگر از ویژگی های معابد عیلام، بیشه های مقدس آن بود، که از آن ها در بعضی کتیبه ها نام برده شده است، مانند آنچه در معبد خدای خورشید ناه هونته در شوش دیده می شود، و احتمالاً بخش لازم هر پرستشگاه عیلامی بود. این نکته از گزارش آشوربانی پال در زمان تخریب شوش، برمی آید: «معابد عیلام را با خاک یکسان کردم. خدایان و الهه های آن را بر باد دادم. سربازانم وارد بیشهٔ مقدس آن شدند، جایی که هیچ بیگانه در آن پای ننهاده یا حتی به کنار آن نرسیده بود، رازهای آن را دیدند و آنها را در آتش سوختند…». به نظر می رسد که کاهنان عیلامی، ضمن انجام دادن مراسم مذهبی عریان بودند. گواه عمده این مطلب، تصاویر روی مهرها و روی اشیاء کوچک دیگر است که در شوش پیدا شده و مربوط به اواخر هزاره سوم پیش از میلاد است. در همهٔ دوره ها، کاهنان در معبد مشغول خدمت بودند. تعداد آنان در پایتخت مسلماً بی شمار بود. در راس آن ها کاهن بزرگ قرار داشت که بدون تردید در دربار از نفوذ فراوانی برخوردار بود، و حتی در لشکرکشی های پادشاه همراه او می رفت. نظارت بر املاک وسیع معبد، و بر کالایی که به خاطر خدایان وارد می شد، در دست کاهنان بود. از منابع نیز چنین برمی آید که، عیلام غیبگویانی نیز داشت، و وظیفه آن ها احتمالاً دانستن فرمان های خدایان، با بررسی جگر و سایر اعضای حیوانات قربانی شده بود. گاهی هم کاهنان می کوشیدند که کما بیش به صورت مصنوعی خود را وارد عالم خلسه کنند. به خدایان عیلام نه تنها کاهنان بلکه کاهنه ها نیز خدمت می کردند، و مانند همکاران مذکر خویش به امور اداری می پرداختند بر طبق یک متن، کاهنه ها مقادیر زیادی جو مطالبه می کردند، و آن را نیز دریافت می داشتند. بر طبق سند دیگری، کاهنه ای در صدد فروش خانه ای با همکاری پیشه وری برآمد، و این قرار داد را با ناخن خود مهر کرد، اثر آن را هنوز روی لوحه می توان دید. یک گروه ویژه در میان کاهنه ها، از زنان یا دوشیزگانی تشکیل می یافت که، خود را وقف الهه بزرگ کرده بودند. تنها آگاهی ما دربارهٔ آنها، محدود به رسیدهای اداری از دوره بابلی محدود به رسیدهای اداری از دوره بابلی پیشین است، و فقط ثابت می کند که این خدمتگزاران پینی کر یا کری-ریشا نیز دارای مستغلات واقعی بودند، و آن را به طرز سودآوری اداره می کردند. در بین عیلامیان ازدواج با محارم رسم بوده است و تصور می رود این رسم منحصر به عیلامیان نبود و برخی اعتقاد دارند که اصل ازدواج با محارم در هخامنشیان نیز عادتی است که از عیلامیان گرفته شد. علی رغم این وضع مغشوش، رعایت قانون وراثت، طی دوره های متمادی آن را به صورت قانون آسمانی درآورده و برای تمیز نگهداشتن خون خاندان جنبه اعتقاد دینی بخود گرفته بود. در این جا باید نظر عیلامی ها را دربارهٔ جهان دیگر بررسی کنیم، و ببینیم که آیا به زندگی پس از مرگ اعتقاد داشتند یا نه. بیشتر شواهد را در گورهای آن ها می توان یافت. تقریباً همیشه کوزه ای گلی در آن ها به عنوان هدیه گذاشته می شد، هنگامی که یک فرد عادی عیلامی می مرد، او را بدون کفن، زیر سقف کلبه اش به جای می نهادند. اما هر قدر هم بی نوا بود، ظرفی سفالین همیشه در کنار پایش قرار می دادند. در گور توانگران نیز چنین ظرف هایی گذاشته می شد. خواه آن ها در تابوت های سفالین، یا در سرداب های زیبا دفن می شدند. همچنین مجراهایی می ساختند که آب از طریق آن ها وارد گورها شود: عیلامی ها می پنداشتند که نوشیدنی نیز مانند غذا پس از مرگ لازم است. آشوربانی پال ادعا می کند که، سرداب های گوری پادشاهان عیلام را ویران کرده، و استخوان های آن ها را به آشور برده، و با جلوگیری از اهدای غذا و آشامیدنی، روح آن ها را آزرده است. این نکته مورد بحث است که، آیا پادشاه آشور تنها عقیده خود را در مورد جهان دیگر ابراز داشته، یا این رسم پیش از او در عیلام برقرار بوده است. اما گزارش او با کاوش های باستانشناسان تأیید می شود که، بر طبق آن ها گذاشتن غذا و آشامیدنی پیش از حمله آشوری ها، مرسوم بوده است. همچنین متون حقوقی مربوط به دوره بابلی کهن به دست آمده که در آن ها تأکید شده که به فرد وصیت کننده، باید به طور منظم پس از مرگش هدایایی تقدیم شود. عیلامی ها عقیده داشتند که، چنین هدایایی سرنوشت فرد متوفی را تعیین می کند، و روح او را از عذاب جاویدان نجات خواهد داد. در هفت لوحه ای که در گورهای شوش پیدا شده، نظریه عیلامی ها را دربارهٔ جهان دیگر بهتر می توان دید. این متن های اکدی، با آنکه گاهی مبهم یا ناقص است، به طور ویژه برای مردگان تنظیم، و با آن ها در گورشان نهاده شده است. بدین ترتیب، حاکی از عقاید متداول دربارهٔ مرگ و جهان دیگر است، هر چند نظر فرد فردِ افراد در حیات چنین نبوده باشد. نخستین لوحه دربارهٔ مردی عیلامی است که زندگی او در روی زمین تنها توأم با بدبختی بوده است. این لوحه چنین آغاز می شود: «ای خدا و فرمانروا، اکنون می روم.» این جمله ظاهراً خطاب به فرشته نگهبانی است که زندگی او را بر روی زمین هدایت می کرده است. این مرد عیلامی انتظار دارد که پس از گذشتن از مرحله گور و ظاهر شدن در برابر خدایان بزرگ، خدا دستش را بگیرد. سپس در این لوحه چنین می آید: «حکم خود را خواهم شنید و پای ترا خواهم بوسید.» در داوریی که انتظار آن را دارد، از فرشته نگهبان استمداد می کند. همچنین می گوید: «بگذار به خدمتت درآیم… از تو می خواهم که مرا سرانجام در قلمرو تاریکی هدایت کنی، زیرا سرنوشت من در روی زمین جز شکنجه و نومیدی چیزی نبود و با وجود این، بر روی زمین غم انگیز، در مرغزار دوره خشکسالی، آب و گیاه زیادی در اختیارم ننهادی.» اگر چه در این متون، نکات مبهم فراوان است اما در آن ها می توان به علاقه مداوم عیلامی ها در مورد همراهی خدا با شخص متوفی پی برد. آن ها انتظار داشتند که خدا پس از مرگ دهان آن ها را با روغن پر کند، و گوشت و نان در برابرشان بگذارد و شراب یا لااقل آب برای آن ها تهیه کند. در ماورای این متون بدون شک می توان آثار وحشتی را احساس کرد که هر فرد دررفتن به جهان دیگر داشت. به عقیده آنها، دو الهه راهنما با نام های ایشنی کاراب‏ و لاگامال‏ آن ها را به حضور می پذیرفتند و آن ها را نزد اینشوشی ناک می بردند که به عنوان «وزن کنندهٔ ارواح» فتوای خود را صادر می کرد. به نظر می رسد که عیلامی ها به این فتوا زیاد اعتماد داشتند. همهٔ این مطالب ثابت می کند که اعتقاد به جهان دیگر در سراسر عیلام رواج داشت.
[ { "answer1": "مارهای درهم پیچیده و عقاب هایی که بال های خود را آویخته اند، نیز به عنوان سمبل خدایان تصویر شده اند.", "answer2": "خدای مذکری که الهه بزرگ مجبور شد جای خود را به او بدهد، هوم بان نام داشت، در هزاره سوم، هومبان هنوز در مقام سوم بود، ولی از نیمه هزاره دوم به بعد، در رأس خدایان جای گرفت.", "distance": 3698, "question": "در آیین ایلامیان، چه حیواناتی به عنوان نماد خدایان تصویر می شدند و جایگاه خدای مذکری که جایگزین الهه بزرگ شد چه بود؟" }, { "answer1": "از مهم ترین خدایان بی شمار عیلام سیموت یا \"شیموت‏\" برجسته تر از همه است، و لقب جالب توجه «خدای عیلامیان» را دارد.", "answer2": "به این پرستشگاه که از سوی فرمانروایان و افراد متنفذ وقف می گشت، تعداد بی شماری هدیه از طرف مردم عادی عیلام که شامل زینت آلات مختلف، و همچنین مخروطی هایی از گل رس که دارای نوشته های مذهبی بود، آورده می شد.", "distance": 3281, "question": "مهم ترین خدای ایلامی چه نام داشت و هدایایی که مردم عادی به پرستشگاه ها می آوردند شامل چه چیزهایی بود؟" }, { "answer1": "مذهب عیلامیان ویژگی هایی داشت که آن را با آداب و رسوم اقوام مجاور آن ها در بین النهرین پیوند می داد.", "answer2": "پرستش معمولاً همراه موسیقی انجام می گرفت. در ۲۲۵۰ پیش از میلاد، کوتیک اینشوشی ناک (پادشاه عیلام)، به رامشگران حقوق می داد تا صبح و غروب در برابر مدخل اصلی معبدی که او وقف اینشوشی ناک کرده بود، بنوازند و آواز بخوانند.", "distance": 5727, "question": "مذهب ایلامیان چه ویژگی داشت که آن را با اقوام بین النهرین پیوند می داد و مراسم پرستش در عیلام چگونه برگزار می شد؟" }, { "answer1": "خدای خورشید در میان عیلامی ان ناهونته‏ که کلمه بومی برای خورشید است، و در آغاز \"نان هونده‏\" بوده که به معنی آفرینده روز است.", "answer2": "به خدایان عیلام نه تنها کاهنان بلکه کاهنه ها نیز خدمت می کردند، و مانند همکاران مذکر خویش به امور اداری می پرداختند", "distance": 5787, "question": "در باور ایلامیان، خدای خورشید چه جایگاهی داشت و به چه شکل به خدایان عیلامی خدمت می کردند؟" }, { "answer1": "در این جهان خدایان، یک الهه به نام پینی کر بیش از همه اهمیت داشت، عهدنامه ه ای که در بالا بدان اشاره کردیم با این جمله آغاز می شود «ای پینی کر رب النوع و شما ای خدایان نیکوی آسمان، بشنوید!»", "answer2": "تقریباً همیشه کوزه ای گلی در آن ها به عنوان هدیه گذاشته می شد، هنگامی که یک فرد عادی عیلامی می مرد، او را بدون کفن، زیر سقف کلبه اش به جای می نهادند. اما هر قدر هم بی نوا بود، ظرفی سفالین همیشه در کنار پایش قرار می دادند.", "distance": 9468, "question": "در مذهب ایلامی الهه پینی کر چه نقشی داشت و در مراسم تدفین ایلامیان چه چیزهایی همراه متوفی دفن می شد؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
480
: گیاهان دارویی گیاهان دارویی گیاهانی هستند که یک یا برخی از اندام های آن ها حاوی مادهٔ مؤثره است. این ماده که کمتر از ۱٪ وزن خشک گیاه را تشکیل می دهد، دارای خواص دارویی مؤثر بر موجودات زنده است. در پزشکی کهن،داروها از گیاهان بدست می آمدند.در تولد رستم موبد پزشک،به دستور سیمرغ مرهمی از کوبیدن گیاهی مخصوص و آمیختن آن با شیر و خشک کردن آن در سایه،ساخته و بر زخم عمل رودابه می گذارد.نکتهٔ ظریف این دستور،توصیه به خشک کردن مرهم در سایه است تا خواص آن در اثر نور آفتاب و گرما از بین نرود،توصیه ای که امروز هم در نگهداری داروها به قوت خود باقی است. شناخت مواد دارویی مورد استفادهٔ مصریان قدیم از روی پاپیروس های مقدسی که از آنان به جای مانده است، میسر می باشد. باارزش ترین این پاپیروس ها «پاپیروس اسمیت» است. مصریان تقریباً از همهٔ قسمت های گیاه استفاده می کردند. طب بابل توسط الواح کوچکی که نام داروها را به خط میخی روی آن ها نوشته اند بر جای مانده است. عناصری که آن ها بکار می بردند اساساً ریشهٔ گیاهی داشته است. در دستورهای بابلی ها برخلاف مصریان وزن و اندازه ذکر نشده است. در متون هند قدیم گیاهان طبی به دو گروه تقسیم می شوند. گروه اول یا به عنوان مسهل، قی آور یا ملین به کار می روند یا باعث ترشح بینی می شوند و گروه دیگر مسکّن هستند. در کنار طب سوزنی که در چین اختراع شده، مهم ترین قسمت طب سنتی چین علم داروهای گیاهی بوده است. یک رسالهٔ داروسازی به نام پن تسائو کانگ مو (Pen Ts'ao Kang Mu) در سال ۱۵۹۷ تکمیل و منتشر شد. این رساله ۸۱۶۰ نسخه دارد که بر ۱۸۷۱ ماده که عموماً ریشهٔ گیاهی دارند متکی است. گیاه شناسی در ایران قبل از اسلام نیز سابقهٔ طولانی داشت. در اوستا بارها از «اورورو بیشه زو» (گیاه درمانی) ستایش شده است و واژهٔ اورورو به معنی گیاه فرشته نگهبان امرتات (امرداد) که خود یکی از امشاسپندان و کمال جاودانگی است در اوستا آمده است. پزشکان ایرانی از صدها گیاه و رستنیِ درمان بخش آگاه بودند و آن ها را مقدس می شمردند. مقدس ترین این گیاهان ۳۰ نوع بود که نمادی از نام روزهای سی گانهٔ یک ماه بود. به طور مثال نام روز آذر که نماد گیاهی آن در اوستا «اثرگون» نام دارد و آن نوعی گل همیشه بهار است که دم کردهٔ آن محرک سلسله اعصاب است و برای رفع خستگی استفاده می شد. نام «دارو» نیز از ریشه واژه ایرانی «دار» به معنی درخت است و در زبان پهلوی به «داروگ» تغییر شکل یافته و واژه انگلیسی و فرانسه «drug» از همین ریشه فارسی ساخته شده اند. در طب یونانی نیز دمنوش کاربرد داشته است. بقراط (۴۶۰–۳۷۷ قبل از تاریخ) ارتباط میان شکل گیاهان و بیماری های قابل درمان توسط آن ها به نام تئوری امضاها را مطرح کرد. بر اساس این نظریه می گوید این خود طبیعت است که به ما قدرت درمانی گیاهان را نشان می دهد. به همین علت بود که ساقهٔ زرد رنگ ریوند علیه بیماری زردی و میوه و گل قرمز انار علیه خونریزی بکار می رفت. جالینوس (۱۲۹–۲۰۰ میلادی) پزشک یونانی تجربیات خود را در یازده جلد کتاب ثبت کرد. او داروهای گیاهی را به چند گروه تقسیم کرد و بنیانگذار شاخهٔ خاصی از طب به نام «جالینوسی» (علم مواد دارویی و تهیهٔ آن ها) بود. در قرن اول میلادی، کتاب "د ماتریا مدیکا" را دیوسکوریدوس، پزشک ارتش نرون تدوین کرد، که از نخستین کارهای معتبر در مورد علم گیاه درمانی است. دیوسکوریدوس که اساس کار خود را بر پایهٔ کار بقراط بنا نهاده بود، شکل، مشخصات و خواص بیش از ۵۰۰ گیاه را در کتاب خویش ارائه کرد که تا ۱۵۰ سال بعد به عنوان یک کتاب مرجع مورد استفاده قرار می گرفت. در همان زمان یک طبیعی دان رومی به نام پلینی کتاب تاریخ طبیعی نسبتاً حجیمی را تدوین نمود که در آن به شرح گیاهان و خواص درمانی آن ها پرداخت. ۷ قرن بعد، که در اروپا به قرون وسطی موسوم است، صومعه ها زنده نگاه داشتن گیاه درمانی را به دست گرفتند. راهبان متون مربوط را نسخه برداری کردند و از آن ها برای شفای بیماران استفاده نمودند و مزرعه هایی را به پرورش این گیاهان اختصاص دادند. آغاز کاربرد وسیع گیاهان دارویی و رونق و گسترش آن در کشورهای شرقی به خصوص در دورهٔ اسلام به زمانی که شرق به کارها، نوشته ها و ترجمه های آثار بقراط، جالینوس و کتاب های دیوسکوریدوس و پلینیوس و دیگران دسترسی یافت، مربوط می شود. زیرا کارها و آثار این دانشمندان یونانی مستقیماً از طریق شام و شرق رسید و در اوایل قرن سوم میلادی در بیت الحکمه به عربی ترجمه شد. کتاب «گیاهان» یا «الحشایش» یکی از مهم ترین ترجمه های این منابع است که در واقع همان ترجمهٔ "دِ ماتریا مدیکای" دیوسکوریدوس است و از آن زمان و حتی تا همین اواخر به عنوان طب سنتی همیشه مورد استفاده قرار می گرفت. محمد بن زکریای رازی (سال های ۲۵۰ تا ۳۱۳ ق) دائرةالمعارفی در درمان شناسی به نام کتاب "الحاوی فی الطب" و کتاب خلاصهٔ پزشکی، به نام "المنصوری" و کتاب دیگری به نام "منافع الاغذیه و دفع مضارها" را نوشت. این کتاب ها و بقیهٔ آثار او، مخزن و مرجع مهم اطلاعات گیاه شناختی برای نسل های متمادی در شرق و غرب بوده است. پزشک نامور بوعلی سینا (سال های ۳۵۹ تا ۴۱۶ ه‍. ش) ۸۱۱ داروی گیاهی و معدنی را در کتاب قانون همراه با اثرات آن ها بر بدن انسان شرح داده است. برخی از این گیاهان ریشهٔ هندی، تبتی چینی یا کلاً شرقی داشته اند. دو واقعه زمینهٔ علم گیاه شناسی را گسترش داد. یکی از آن ها اختراع دستگاه چاپ به وسیلهٔ گوتنبرگ در سال ۱۴۵۰ میلادی و دیگری کشف آمریکا به وسیلهٔ کریستف کلمب در سال ۱۴۹۲ میلادی بود. نتیجهٔ مستقیم این دو واقعه، چاپ تعداد زیادی از مجموعه های گیاهی و وارد کردن داروهای جدیدِ بسیار به اروپا بود. پاراسلسوس دانشمند سوئیسی (۱۵۴۱–۱۴۹۳) با سفر به اروپا و جمع آوری تجربیات گوناگون، پایه و اساس محکمی در طب به وجود آورد. "گنجینهٔ گیاهان" یکی از مهم ترین آثار این دانشمند است. او برای طب گیاهی اولویت خاصی قائل بود و به اثرات درمانی آب های معدنی و گیاهان محلی توجه زیادی داشت. وی اولین کسی بود که علم شیمی را در روش های درمانی شرکت داد. او در تاریخ علم طب به عنوان اصلاح کننده طب و به بیان دیگر بنیانگذار شیمی درمانی و پزشکی مطلع در باب گیاهان دارویی شناخته شده است. شیمی و فارماکولوژی به موازات یک دیگر تکامل یافته اند. بالاخره به لطف کتاب الکساندر چیرش (۱۸۵۶–۱۹۳۹) به نام «رسالهٔ فارماکولوژی» بود که مطالعهٔ گیاهان دارویی و داروهای طبیعی در میان علومِ شناخته شدهٔ دیگر جای گرفت. گیاهان دارویی و معطر عمدتاً به فرمهای زیر مصرف می شوند: گیاهان دارویی شامل بخش هایی از گیاه است که پس از خشکاندن، بدون ایجاد هرگونه تغییری در مغازه ها و عطاری ها به فروش می رسد. گیاهان دارویی مثل زیره، رازیانه، هل یا دارچین گیاهانی هستند که برخی خواص درمانی آن ها که عمدتاً بی ضرر یا کم ضرر هستند، به اثبات رسیده است اما داروهای گیاهی حاصل تبدیل برخی گیاهان به دارو در کارخانه های داروسازی و طی فرایندی خاص و استریل هستند. با این توضیحات و ذکر تفاوت گیاهان دارویی و داروهای گیاهی باید گفت که عطاری ها تنها حق فروش گیاهان دارویی را دارند، گیاهانی که تعداد شان مشخص است و طی سالیان دراز فواید و بی عارضه یا کم عارضه بودن شان به اثبات رسیده است. مسلم است که مصرف بی رویه و بیش از حد نیاز هر نوع خوراکی اعم از گیاهی یا شیمیایی می تواند برای بدن ضرر داشته باشد. در ایران حدود ۸۰۰۰ گونه گیاهی موجود است که از این تعداد ۲۳۰۰ گونه جزء گیاهان معطر و دارویی هستند و از این تعداد ۴۵۰ گونه در عطاری های ایران به فروش می رسد. بر اساس تحقیقی که از طرف دانشگاه علوم پزشکی تهران در مورد شایعترین گیاهان دارویی خریداری شده از عطاری ها در شهر تهران در سال ۱۳۸۷ انجام شده است، شایعترین گیاهان خریداری شده از عطاران: در ایران مجوز بسته بندی گیاهان دارویی اختصاصاً به واحدهای بسته بندی که دارای اجازه تأسیس از وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی می باشند، داده می شود. واحدهای بسته بندی مجاز، پس از گرفتن مجوز از وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی صرفاً می توانند اقدام به بسته بندی آن دسته از گیاهان دارویی نمایند که نام آن ها در فهرست تهیه شده توسط این وزارت موجود می باشد. در صورتی که در خواستی مبنی بر بسته بندی گیاهی خارج از فهرست مذکور توسط متقاضیان ارائه گردد، پس از بررسی کارشناسان اداره گیاهان دارویی و تأیید شورای بررسی و تدوین داروهای گیاهی و طبیعی ایران، نام گیاه به فهرست اضافه خواهد گردید. در یک بسته بندی صحیح موارد زیر باید رعایت شده باشد: نزدیک به ۲۳۰۰ گونه از گونه های گیاهی ایران در ردیف گیاهان دارویی و معطر قرار دارند. از این تعداد گونه گیاهی، ۴۵۰ گونه، جزو گیاهان دارویی به شمار می آیند و تعدادی از آن ها در عطاری ها به فروش می رسند اما در اثر دگرگونی های زیست محیطی به تدریج از تعداد این گونه های با ارزش دارویی کم می شود. در گذشته گیاهان دارویی از دامنهٔ طبیعت چیده می شد و اغلب خودرو بودند اما امروزه با فرایند صنعتی شدن، امکان تکیه به فلور طبیعی از بین رفته و شرایط رشد و کشت این گیاهان به شکل صنعتی فراهم شده است. در سال های اخیر تعداد زیادی از گیاهان مورد استفاده در ایران کشت داده می شوند و برخی اقلام وارداتی هستند. در ایران صنف عطار و سقط فروش، زیرمجموعهٔ وزارت صنعت، معدن و تجارت ایران به شمار می رود. طی چند سال اخیر به دلیل اقبال مردم به استفاده از ظرفیت های طب سنتی، عطاری در کشور رشد بسیاری کرده است. به گفتهٔ معاون طب سنتی وزیر بهداشت بخش عمده ای از این عطاری ها مجوز فعالیت ندارند. رئیس اداره داروهای طبیعی و مکمل وزارت بهداشت، نبود آیین نامه و ضوابط در مورد کار عطاری ها را مشکل اصلی این صنف اعلام کرده است. اغلب گیاهان دارویی موجود در عطاری ها به صورت خشک شده می باشد که تا رسیدن به دست مصرف کننده زمان زیادی از جمع آوری آن ها گذشته است؛ به همین دلیل خواص درمانی این گیاهان به شدت کاهش یافته یا در اکثر موارد به کلی از بین رفته است. پروانه ای که برای عطاری ها صادر می شود پروانهٔ فروش گیاهان دارویی است و تعهد محضری از آن ها گرفته می شود که دخالت در امور پزشکی نکنند و عطاری هایی که اقدام به فروش «داروی گیاهی» می کنند، مرتکب تخلف می شوند. بعضی از کشورها مانند چین و ویتنام درمان های سنتی را در نظام بهداشت و درمان عمومی خود ادغام کرده اند. بر اساس مقرارت جدیدی که از سال ۲۰۱۱ در اتحادیهٔ اروپا وضع شده است، تولیدکنندگان «داروهای گیاهی» در آینده باید ثابت کنند که محصولاتشان تحت استانداردهای بالا تهیه می شود، و در عین حال میزان مصرف دارو هم باید به شکل واضح و مشخص روی بستهٔ دارو نوشته شده باشد. مقررات جدید شامل محصولاتی مانند سرخار گل (اکینیسیا)، گل راعی (سنت جان ورت)، سنبل الطیب و گیاهان سنتی چینی و هندی می شود که مصرف گسترده ای دارند. بنابر گزارش گروه بین المللی حفاظت باغ های گیاه شناسی، بسیاری از گیاهان دارویی به دلیل برداشت بی رویه و نابودی جنگل ها در معرض خطر انقراض هستند. مواد شیمیایی گیاهی اثر درمانی آن ها را بر حسب عملشان، در بدن انسان مشخص می کند؛ بنابراین گیاهان دارویی بر حسب شعاع عملشان در گروه های معینی طبقه بندی می شوند. همیشه یک گیاه دارویی اثری مشخص ندارد و طیف اثرات آن ممکن است زیاد یا کم شود. به این معنی که یک گیاه ممکن است در درمان چندین بیماری مؤثر باشد؛ و برعکس برای تقویت اثر درمانی آن ها اغلب مخلوطی از چند گیاه تهیه می شود تا تأثیرشان چند برابر شود. داروهای گیاهی هستند که روی کار معده، خصوصاً در هنگام بی اشتهایی تأثیر می گذارند، انواع مختلفی از آن را قبل از غذا مصرف می کنند از قبیل:گیاهان تلخ خالص، قنطوریون صغیر، گل سپاس (جنتیانا-کوشاد)، شبدر آبی، گیاهان تلخ معطر (مواد تلخی که همراه مواد معطر باشند) نظیر:درمنه، سنبل ختایی گیاهان تلخ قابض:این گیاهان در عین حال کمی قابض بوده برای زکام ها و گاستریت های سبک (پوست کندورانگو) به کار می روند. گیاهان تلخ لعابدار: گیاه پای خر، شاهدانه، گیاهان قابض (داروهای منقبض کننده این مواد روی بشره یا مخاط با تشکیل رسوبات سخت همراه با بافت پروتئینی تأثیر می گذارند. آن ها آب موجود در بافت ها را می گیرند و با کم و بیش خشک کردن آن ها اثر ضد تورمی نیز دارند. این مواد اغلب از ترکیبات تانن هستند. این گروه شامل مورد، گل غافث، هوفاریقون، مریم گلی، انجبار، گوش خر، گل مینا (امراض جلدی، اگزمای متورم و عفونی)، تره تیزک، سنفتیون، پوست درخت بلوط و بید، ریشهٔ بابا آدم، درخت گردو، توت روباه، هفت بند، آویشن، دم شیر و زوفا می شود. کاهش دهنده چربی و کلسترول از زعفران در کتاب های داروسازی نام برده شده است.نتیجهٔ آزمایش ها نشان می دهد که زعفران باعث کاهش چربی و کلسترول خون و افزایش نفوذ اکسیژن در پلاسما می شود این مواد را برای درمان زخم ها و کوفتگی ها به کار می برند. آن ها ورم را کاهش می دهند و بازسازی بافت های آسیب دیده را (با تأثیر بر غشای مخاطی و سطح گرانولی) تسریع می کنند. بنابراین بابونه و اکلیل کوهی جراحت ها را التیام می بخشند، خزه اثر ضد تورم روی مجاری ادرار دارد و گل نرگس ضمن التیام زخم ها، بیماری پوستی را درمان می کند. رزمارینوس در مصارف خارجی ضد روماتیسم و توت فرنگی برای جوش صورت مفید است. در این جا منظور موادی هستند که اثر خوبی روی دفع گازهای معده و انقباضات دردناک و حتی تشنج عضلات شکم دارند. این مواد حساس فشار درد را کاهش داده باعث توقف رشد باکتری هایی می شوند که تخمیر ایجاد می کند. این گروه شامل داروهایی است که مواد اسپاسمولیتک(رافع تشنج و انقباضات) دارند. گیاهانی از این قبیل عبارتند از:بابونه، انیسون، رازیانه، سرو کوهی، نعناع، مریم گلی، اکلیل کوهی، زیره و زوفا. میوهٔ شیرین رازیانه در بسیاری از جوشانده ها که به صورت مخلوط تهیه می شوند به کار می رود. از آن ضمن خوشبو و مطبوع کردن طعم جوشانده ها به عنوان ضد نفخ بسیار مؤثر استفاده می کنند. گیاهانی که عمل تعرق را آسان تر می نمایند عبارتند از:گل ماهور، آقطی سیاه، بابونه، زیزفون، شاه تره، برگ انگور فرنگی، ریش بز، تره تیزک، ریشه بابا آدم، بید گیاه، گیاهانی که از تعرق زیاد جلوگیری می کنند عبارتند از:مریم گلی، سنبل الطیب، شابیزک (بلادون) و برای مصرف خارجی، برگ گردو و پوست درخت بلوط. گل ماهور گل های زردی دارد که پس از خشک کردن در ترکیب جوشانده هایی که به عنوان ضد سرفه تجویز می شوند از آن استفاده می گردد، زیرا دارای مقدار زیادی لیزاب یا لعاب است. این گیاهان ترشح ادرار را زیاد می کنند و برای ناراحتی های مجاری مورد استفاده قرار می گیرند. آن ها ضمن این که مدر هستند کمی هم حالت ضدعفونی دارند. از آن ها می توان در مواردی از قبیل ناراحتی های کلیوی سبک، سنگ کوچک یا شن ادراری استفاده کرد. در صورتی که ناراحتی کلیوی مهم، ناراحتی های قلبی، ورم قلبی، یا سیروز کبدی وجود داشته باشد این داروها مناسب نیستند و باید به پزشک مراجعه شود. گیاهان دارویی از قبیل:گل آقطی سیاه، انگور روباه، سرو کوهی، مورد، پرسیاوش، هوفاریقون، لوبیای شیطان (اونونیس)، ریشهٔ جعفری. گیاهان دارویی ایجاد خلط را تسهیل می نمایند. آن ها محتوی لعلب های گیاهی هستند که با جذب رطوبت باد کرده قسمت دیگر را مرطوب می کند و این به دلیل خاصیت جذب آب این مواد است. آن ها همچنین ورم منطقه ای را که قسمت ورودی نای را احاطه نموده است با تسکین سرفه، کاهش می دهند. گل زیزفون خشک شده داروی بسیار خوبی برای سرماخوردگی است. جوشانده آن را ترجیحاً با عسل شیرین می کنند و می نوشند و داروی خوبی برای عرق کردن است. در اکثر موارد گل زیزفون معطر را که برگ آن قلبی شکل است، مصرف می کنند. برخی از این گیاهان علاوه بر لعاب محتوی اسانس های روغنی و ساپونین هستند. از میان این گیاهان می توان از پنیرک، گل ماهور، ختمی و بارهنگ نام برد. این مواد ترشح غدد مجرای تنفسی و برونش ها را زیاد می کنند و به مقدار زیاد قی آورند و به مقدار کم فقط باعث ایجاد حالت تهوع می شوند؛ حالتی که از نظر پزشکی در برخی مواقع مفید است. آلکالوئیدی به نام امتین و ساپونین ها به این گروه تعلق دارند. طبق نسخهٔ پزشکی جوشانده ریشهٔ ایپکاکوانا را می توان تهیه نمود و بدون نسخه می توان از علف فتق، خارخر، شیرین بیان، ریشهٔ گل پامچال و گل ماهور استفاده کرد. این گیاهان محتوی مواد فراری هستند که از طریق دستگاه تنفسی دفع می شوند، مخاط را تحریک می کنند و عمل خلط آوری و دفع آن را آسان تر می کنند. ضمناً این مواد باعث شل شدن عضلات مجرای تنفسی که در حالت انقباض باشند نیز می شوند ضمن این که کمی نیز قدرت ضدعفونی کننده دارند. این گروه شامل گیاهان دارویی می شود که اسانس های روغنی داشته باشند. گیاهان دارویی که در این زمینه برای تهیه جوشانده به کار می روند عبارتند از: رازیانه، برگ نعناع و پونه و از دیگر گیاهانی که در این زمینه مورد استفاده قرار می گیرند می توان ختمی، گیاه پای خر (گل و برگ های آن) و دانهٔ کتان محتوی لعاب را نام برد. این ها در واقع گیاهان خلط آور آرام کنندهٔ سرفه هستند. در اکثر موارد از آن ها به صورت مخلوط (جوشانده برای سینه درد) استفاده می کنند. از میان گیاهان ساده نیز می توان از ختمی، پنیرک، گیاه پای خر، بارهنگ، به دانه و شیرین بیان نام برد. گل های گیاه پای خر در اوایل بهار شکفته می شوند و برگ های آن برای تهیهٔ جوشانده همراه با دیگر گیاهان ضد سرفه به کار می رود. این مواد کار تولید صفرا در سلول های کبدی و همچنین کار دفع آن از طریق مجراهای صفراوی را تسهیل می کنند. در درمان ورم کیسه و مجراهای صفراوی و حتی علیه سنگ ریزه های کوچک کیسه صفرا در کنار داروی مؤثر پر قدرت از داروهای گیاهی نیز استفاده می شود که محتوی اسانس های طبیعی ضد تشنج مجراهای صفراوی و ضد عفونی کننده های سبک و ضد تورم هم هستند. از میان داروهای گیاهی می توان از:برگ بولدو، زنجبیل شامی، گندنای کوهی و ریوند نام برد. و از میان گیاهان غیر طبی از: مامیران، گل قاصد، پوست درختچهٔ زرشک، آویشن معمولی و بومادران نام می بریم. مسهل ها کار تخلیه روده را تسریع می نمایند.برگ سنا به شکل دمنوش، دانه و برگ های سنای اسکندریه، ریشهٔ شیرین بیان، ریشه ریوند از این دسته هستند. گیاهانی نظیر بومادران، فاشرای سفید و کتان از گروه غیر طبی این دسته هستند. این گروه شامل گلوکوزیدهای گیاهی است که اثر تقریبی روی کار قلب دارند. این مواد آهنگ کار قلب را تسریع می کنند. دفع آب به عنوان اثر جنبی مصرف این مواد شناخته شده است. در این گروه می توان از گل انگشتانه، آدونیس، گراتیول و خربق سیاه (هلبور سیاه) نام برد. گیاهانی که محتوی آن ها برای مبتلایان به تشنجات ریوی همراه با آسم مفید است، عبارتند از:شابیزک (بلادون)، تاتوره. برگ ها و مواد محرکهٔ گل انگشتانه ارغوانی از مهم ترین و بهترین مواد برای تقویت قلب شناخته شده است و تنها پزشک پس از این که بیمار را به طور دقیق معاینه نمود می تواند آن را تجویز و مقدار مصرف آن را مشخص کند. این مواد آرام کننده در موارد عصبی بودن، ضعف اعصاب و تغییرات رفتاری در سیستم اعصاب مرکزی (بیماری ضعف اعصاب) مصرف می شود. در مقایسه با داروهای شیمیایی، این مواد اثر بسیار آرام تر و ملایم تری از خود نشان می دهند. از گیاهان آرامبخش می توان از سنبل الطیب، گل ساعتی، رازک و خلنگ نام برد. این گروه تأثیر مثبتی روی قسمت های آسیب دیده سیستم گردش خون خصوصاً در زمان پیری یا در صورت داشتن تغذیه ناصحیح مانند مصرف بیش از حد چربی، نداشتن فعالیت کافی و شرایط بحرانی از خود بر جای می گذارد. کلسترول که روی دیواره وریدها رسوب نموده آن ها را آهکی و سخت می کند، اثر نامناسبی روی قسمت های آسیب دیده دارد که ایجادکنندهٔ ترومبوز و فشار خون بالا نیز می تواند باشد. در این حالت داروهای گیاهی که سرشار از روتین و ویتامین ث هستند می توانند سودمند باشند. در این گروه نیز از سیر، سرخ ولیک (گل و برگ هایشان)، عرق گل سرخ، تلخ بیان ژاپنی (سوفورا) و دارواش می توان نام برد. سرخ ولیک اغلب به عنوان داروی ضد فشار خون مصرف می شود. گل و حتی شاخه های برگدار، یا خود برگ ها را به تنهایی یا همراه میوهٔ این گیاه جمع آوری می کنند. این گیاهان روی فشار خون بالا (ناراحتی های سیستم تنظیم کننده) تأثیر می گذارند. درمان این بیماری شامل رژیم غذایی و داروهای مناسب آن است. در مرحلهٔ آغاز بیماری فشار خون می توان از مسکن و پایین آورنده های فشار خون نظیر سنبل الطیب، یولاف، سیر، اکلیل الملک، سرخ ولیک و رازک استفاده کرد. عبارتند از گیاهانی که برای بهتر کردن مزه و عطر داروها به کار برده می شوند و دارای اثر ضدعفونی کننده نیز هستند؛ نظیر مریم گلی، بابونه رومی، اسطوخودوس و اکلیل کوهی (مصرف داخلی یا خارجی). گیاهانی که علیه انگل های روده به کار می روند عبارتند از:سرخس نر، غازیاغی، هویج، پیاز، شاه تره، انار، زبان در قفا، کدو. از این گیاهان به عنوان کمک درمانی در درمان دیابت (که به معنی تولید کم انسولین در لوزالمعده است) استفاده می گردد. انسولین های گیاهی (گلوکوکنین ها) که مؤثرترین صورت آن ها به شکل عصاره های اسیدی است، در گیاهانی نظیر:حلبوب، لوبیا، مورد صحرایی قرمز و گیاه بابا آدم وجود دارند. گیاهان تلخ مانند قنطوریون صغیر، گل سپاس (جنتیانا) و درمنه نیز مفید هستند. این گیاهان التهاب ماهیچه های صاف در باسن کوچک (رحم، مجاری ادراری) و دردهای عادت ماهانه را کاهش می دهند. برخی از این مواد روی رحم خصوصاً در زمان بارداری (خونریزی رحم پس از زایمان یا سقط جنین یا تورم) به عنوان درمان عمومی تحریک کننده تحت نظر دقیق پزشک اثرات سودمندی دارند. این مواد عبارتند از:آلکالوئیدهای زنگ، کیسه کشیش، سیاه دانه، فلفل آبی، پتانسیل، سداب، هوفاریقون. مواد شیرآور که ترشح شیر را تحریک می کنند در گیاهانی نظیر حلبوب (نوعی گل شبیه گل مینا)، رازیانه، انیسون سبز، و شنبلیله یافت می شوند. گیاهانی که باعث تسکین حرکات دودی شدید و زیاد از حد معده می شوند در این گروه قرار دارند. گیاهان سرشار از تانن (به خاطر اسید تانیک موجود در آن ها) و زغال گیاهی، پوست بلوط و همچنین ترکیبات محتوی لعاب نظیر دانه های یولاف، جوشاندهٔ جو و آب برنج مؤثرند. برای کودکان از هویج، سیب رنده شده (پکتین) پس از قهوه ای شدن آن، انجبار، بلوط، گل محمدی، مریم گلی، مورد و توت فرنگی استفاده می کنند. این گیاهان محتوی مواد ضد توموری (غده) هستند. گیاهانی نظیر دارواش و خصوصاً نیلوفر آبی مناطق حاره و آلکالوئیدهای پروانش دارای این مواد هستند.
[ { "answer1": "در پزشکی کهن،داروها از گیاهان بدست می آمدند.", "answer2": "در تولد رستم موبد پزشک،به دستور سیمرغ مرهمی از کوبیدن گیاهی مخصوص و آمیختن آن با شیر و خشک کردن آن در سایه،ساخته و بر زخم عمل رودابه می گذارد.", "distance": 44, "question": "در پزشکی قدیم، چگونه از گیاهان برای درمان استفاده می شد و کدام گیاه در درمان زخم رودابه توسط سیمرغ به کار رفت؟" }, { "answer1": "در ایران حدود ۸۰۰۰ گونه گیاهی موجود است که از این تعداد ۲۳۰۰ گونه جزء گیاهان معطر و دارویی هستند", "answer2": "و از این تعداد ۴۵۰ گونه در عطاری های ایران به فروش می رسد.", "distance": 97, "question": "چند گونه گیاه دارویی در ایران وجود دارد و کدام گونه از این گیاهان در عطاری ها به فروش میرسد؟" }, { "answer1": "این گروه شامل داروهایی است که مواد اسپاسمولیتک(رافع تشنج و انقباضات) دارند. گیاهانی از این قبیل عبارتند از:بابونه، انیسون، رازیانه، سرو کوهی، نعناع، مریم گلی، اکلیل کوهی، زیره و زوفا.", "answer2": "میوهٔ شیرین رازیانه در بسیاری از جوشانده ها که به صورت مخلوط تهیه می شوند به کار می رود. از آن ضمن خوشبو و مطبوع کردن طعم جوشانده ها به عنوان ضد نفخ بسیار مؤثر استفاده می کنند.", "distance": 185, "question": "چه گیاهانی به عنوان ضد نفخ استفاده می شوند و کدام میوه از این گیاهان در جوشانده ها به کار میرود و چرا؟" }, { "answer1": "گیاهانی که عمل تعرق را آسان تر می نمایند عبارتند از:گل ماهور، آقطی سیاه، بابونه، زیزفون، شاه تره، برگ انگور فرنگی، ریش بز، تره تیزک، ریشه بابا آدم، بید گیاه", "answer2": "گل ماهور گل های زردی دارد که پس از خشک کردن در ترکیب جوشانده هایی که به عنوان ضد سرفه تجویز می شوند از آن استفاده می گردد، زیرا دارای مقدار زیادی لیزاب یا لعاب است.", "distance": 296, "question": "چه گیاهانی عمل تعریق را تسهیل می نمایند و کدام یک دارای گل زرد است که در جوشانده های ضد سرفه استفاده میشود؟" }, { "answer1": "در مرحلهٔ آغاز بیماری فشار خون می توان از مسکن و پایین آورنده های فشار خون نظیر سنبل الطیب، یولاف، سیر، اکلیل الملک، سرخ ولیک و رازک استفاده کرد.", "answer2": "سرخ ولیک اغلب به عنوان داروی ضد فشار خون مصرف می شود.", "distance": 286, "question": "مصرف کدام گیاهان برای فشار خون بالا توصیه میشود و کدام یک از آنها به عنوان داروی ضد فشار خون مصرف میشود؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
481
: چرنوبیل (مینی سریال) چرنوبیل یک مینی سریال تلویزیونی پنج قسمتی بریتانیایی-آمریکایی در ژانر درام تاریخی است. نویسنده و خالق مجموعه کریگ مازن و کارگردان آن یوهان رنک است. "چرنوبیل" تولید مشترک شبکهٔ کابلی آمریکایی اچ بی او و شبکهٔ تلویزیونی بریتانیایی اسکای است؛ این مجموعه در ۶ مه ۲۰۱۹ در ایالات متحده و در ۷ مه ۲۰۱۹ در بریتانیا به نمایش درآمد و در ۳ ژوئن ۲۰۱۹ به پایان رسید. این سریال فاجعهٔ هسته ای چرنوبیل که در آوریل ۱۹۸۶ در جمهوری شوروی سوسیالیستی اوکراین و تلاش های پاک سازی بی سابقه ای که به دنبال آن رخ داد را به تصویر می کشد. چرنوبیل در ۷۱امین دوره مراسم جوایز امی موفق به دریافت ۱۰ جایزه در بخش های مختلف از جمله بهترین مینی سریال، بهترین کارگردانی و بهترین فیلمنامه شده است. "چرنوبیل"، ماجرای واقعی یکی از فجایع انسانی در تاریخ است و داستان تلاش زنان و مردانی را روایت میکند که اروپا را از فاجعه نجات دادند. این سریال کوتاه بر روی فاجعه نیروگاه هسته ای چرنوبیل که در آوریل ۱۹۸۶ در اوکراین (شوروی) رخ داد متمرکز است و آشکار می سازد که چرا و چگونه این حادثه رخ داد و به پنهانکاری شوروی اشاره می کند. سوتلانا الکسیویچ، نویسندهٔ بلاروسی برندهٔ جایزه نوبل برای کتاب صداهایی از چرنوبیل گفت: این سریال کوتاه براساس خاطرات مردم محلی پریپیات ساخته شده است. این سریال به بررسی برخی از روایات ناشناخته یا کمتر مورد توجه قرار گرفتهٔ این فاجعه می پردازد. از جمله تلاش های الکسی آناننکو، والری بیسپالوف و بوریس بارانوف که در قسمت های ۲ و ۳ به آنان می پردازد. سه مرد که داوطلب می شوند به منظور قطع آب، که آن آب می توانست وارد هسته شود و انفجار دیگری را رقم زند، وارد زیرزمین نیروگاه شوند. این کار برای جلوگیری از انفجار حرارتی باید انجام می گرفت. گزارش های رسمی بعدها به این نتیجه رسیدند که اگر این کار انجام نمی شد، انفجار حرارتی قطعاً اتفاق می افتاد و می توانست صدها کیلومتر مربع از فضای غیر مسکونی و مسکونی را در بربگیرد و آلوده کند. در پایان قسمت ۵ ذکر شد که برخلاف تصور عموم و برخی رسانه ها، هر سه داوطلب از هرگونه تأثیر منفی مواد رادیو اکتیویته جان سالم به در برده و زنده ماندند. کریگ مازن در سال ۲۰۱۴ با تحقیق و خواندن کتب مختلف و گزارش های دولت از داخل و خارج از اتحادیه جماهیر شوروی شروع به تحقیق دربارهٔ این حادثه کرد. مازن همچنین با دانشمندان هسته ای مصاحبه کرد تا بداند که رآکتور چگونه کار می کند و شهروندان سابق شوروی در سال ۱۹۸۶ چه ایده هایی از این کار کسب کرده اند. مازن نیز چندین زندگی نامه را خواند تا صحت و سقم این داستان را به اثبات برساند. او توضیح داد: «وقتی شما داستان های شخصی افرادی را می خوانید که نزدیک کارخانه زندگی می کنند، افرادی که در کارخانه کار می کردند، افرادی که به چرنوبیل فرستاده شده بودند تا آن را پاک کنند - در آن ها واقعاً چیزی وجود دارد که داستان را برای شما زنده می کند.» علاقه مازن به ایجاد این مجموعه از زمانی آغاز شد که او تصمیم گرفت چیزی بنویسد که «نحوه مبارزه ما با جنگ جهانیای که هم اکنون در آن قرار داریم» را به تصویر بکشد. یک منبع الهام دیگر این است که او می دانست که چرنوبیل منفجر شده، اما نمی دانست چرا. او توضیح داد: «من نمی دانستم چرا، و من احساس کردم که این شکاف برای دانستن آن در من وجود دارد… بنا بر این، من شروع به مطالعه در مورد آن کردم، درست خارج از این حس کنجکاوی عقلانی، و چیزی که من کشف کردم این بود که چگونه و چه چیزی آن را نجات داد، چه چیزی هموطنان خود و یک قاره را نجات داد. من خیلی تحت تاثیر چیزهایی که خوانده بودم قرار گرفتم. مثل این بود که یک جنگ را کشف کرده باشم، جنگی که مردم واقعاً به تصویر کشیده نشده بودند و من دچار وسواس شدم. در آماده سازی این سریال، مازن از منطقه ممنوعه چرنوبیل دیدن کرد. مازن در ابتدا تصمیم گرفت که در مراحل اولیه از لهجه های روسی یا اوکراینی استفاده کند ولی بعداً به جای آن از بازیگرانی با لهجه های طبیعی خود استفاده کرد و در این مورد وسواس به خرج نداد. در ۲۶ ژوئیه ۲۰۱۷ شبکه اچ بی او اعلام کرد که به زودی قرار است به همراه شبکه اسکای بریتانیا سریالی در مورد فاجعه چرنوبیل بسازد. این سریال پنج قسمتی توسط «کریگ مازن» نوشته و توسط «یوهان رنک» کارگردانی شد. «مازن» همچنین به عنوان تولیدکننده اجرایی در کنار «کارولین استراوس» و «جین فدرستون» با «کریس فرای» و «رنک» به عنوان تولیدکننده اجرایی فعالیت کرد. در ۱۱ مارس ۲۰۱۹ اعلام شد که این مینی سریال در ششم ماه مه ۲۰۱۹ آغاز خواهد شد. کریگ مازن در ۴ ژوئن ۲۰۱۹ اعلام کرد که نسخه های اصلی همه فیلمنامه ها در حال حاضر برای دانلود به صورت فایل PDF از سایت کتابخانه جان اوگست در دسترس هستند. یک مجموعه پادکست نیز به همراه این سریال قبل از انتشار هر قسمت جدید که توسط کریگ مازن و مجری برنامه، پیتر ساگال، ضبط و اجراشده بود نیز از شبکه اچ بی او منتشر می شد. از جمله گفتگوهای پادکست ها، چگونگی به نمایش درآوردن رویدادهای تاریخی در برابر صحنه های سریال و شخصیت های سریال بود، از جمله شخصیت هایی که ساختگی بودند و در واقعیت حضور نداشتند مثل "یولانا خومیوک". همزمان با اعلام انتشار اولیه، تأیید شد که جرد هریس در این مجموعه نقش آفرینی خواهد کرد. در ۱۹ مارس ۲۰۱۸ اعلام شد که استلان اسکارشگورد و امیلی واتسون به بازیگران اصلی ملحق شده اند. در ماه مه سال ۲۰۱۸ اعلام شد که «پاول ریتر»، «جسی باکلی»، «آدریان راولینز» و «کان اونیل» نیز به این سریال ملحق شده اند. فیلم برداری اصلی در آوریل ۲۰۱۸ در لیتوانی آغاز شد. فیلم برداری اولیه در ۱۳ مه ۲۰۱۸ در "فابیژونکس"، یک منطقه مسکونی در ویلنیوس، لیتوانی، آغاز شد که برای به تصویر کشیدن شهر اوکراین مورد استفاده قرار گرفت. منطقه ها و ساختمان های خالی از سکنه به عنوان ساختمان های اصلی سریال استفاده شده است. «یوهان رنک»، به شدت از میزان تنوع چشم گیری در خانه های مدرن انتقاد کرد، و نگران حذف آن ها در تدوین بود. در پایان ماه مارس، تولید به ویساگیناس، لیتوانی کشید. از آن جا برای طراحی ساخت فضای نیروگاه هسته ای "ایگنولینا" استفاده شد. یک نیروگاه هسته ای از کار افتاده که گاهی به عنوان "«خواهر چرنوبیل»" از آن یاد می شود و به دلیل شباهت بصری آن به طراحی رآکتور هسته ای مورد استفاده در "چرنوبیل" و "ایگنالینا" (رآکتور هسته ای RBMK) به کار رفت. در اوایل ژوئن ۲۰۱۸، تولید به اوکراین منتقل شد تا صحنه های کوتاه نهایی ساخته شود. فیلم برداری "چرنوبیل" حدود ۱۶ هفته طول کشید. کلر کورکهیل، محقّقِ مدیریّتِ دفعِ زبالهٔ هسته ای در دانشگاهِ شفیلد، پروژه هایِ مشترکی با مردمِ اوکراین و ژاپن برایِ کمک به پاک سازیِ "چرنوبیل "و "فوکوشیما "انجام داده است. او در مصاحبه با یاهو موویز بریتانیا گفت: «اچ بی او در بیانِ ایفایِ نقشِ رآکتورهایِ هسته ای به مردم فوق العاده عمل کرده، و توضیحِ مهندسیِ هسته ای به مردم در یک سریالِ درام اصلاً آسان نیست ولی اچ بی او به طرزِ شگفت انگیزی از پسِ آن برآمده. من می خواستم در توییتر همه چیز را دربارهٔ فاجعه توضیح دهم زیرا سیاست مداران همه چیز را در این مدّت توضیح نداده بودند و من می خواستم اطّلاعاتِ مبهم را از میان بردارم تا مردم بدانند چه اتّفاقی واقعاً رخ داده است. اما نیازی نبود زیرا اچ بی او با این سریال تلاشِ خیلی خوبی برای توضیح دادنِ علومِ هسته ای و چگونگیِ وقوعِ فاجعه به مردم و حفظِ داستانِ واقعی انجام داد. اوّلین قسمت از این مجموعه با یک انفجار به معنایِ واقعیِ کلمه شروع شد، دقیقاً همانندِ واقعیّت، که در آن شبِ سرنوشت ساز در مرکزِ شهر رخ داد. آتش نشانانِ محلّی به سرعت به صحنه می روند، اما واضح است که آن ها برایِ آنچه با آن روبه رویَند آمادگیِ لازم را ندارند. بسیاری از اوّلین کسانی که نزدیک به تشعشعاتِ رادیواکتیو بودند ساعاتی پس از حادثه جانِ خود را از دست دادند. برخی از چیزهایی که من درباره شان مطمئن نبودم، در قسمتِ اوّل کاملاً آشکار و دقیق بودند، مثلاً زمانی که یکی از آتش نشانان یک قطعه گرافیت را برداشت و آن قطعه فوراً دست او را سوزاند، حقیقتاً من فکر نمی کردم که سوختگی به همین سرعت رخ دهد، فکر می کردم سوختگی ها در عرضِ چند ساعت یا چند روز ظاهر خواهند شد. ساخت و پروسه امواجِ تابشیِ رادیو اکتیو وحشتناک بود و در واقع، احتمالاً خیلی بدتر از آن چیزی بود که خوانده بودم. امّا احساس می کنم عواملِ سریال، تا حد زیادی از آن را به مردم نشان ندادند. من چیزهایِ زیادی دربارهٔ "چرنوبیل" و فاجعه اش می دانستم چرا که من قبل از پخشِ سریال از آنجا دیدن کرده بودم و در تلاش برایِ فهمیدنِ اینکه چطور باید یک انفجار را مهار کنم، با مؤسّسهٔ علمیِ اوکراین، کار می کردم، اما چیزی دربارهٔ هزینه هایِ انسانی و استفاده از نیرویِ انسانی نمی دانستم، این چیزی بود که از این سریال آموختم.» اسلاوا مالامود ۴۴ ساله، یک معلّمِ ریاضی است که در بالتیمور، مریلند زندگی می کند، او در بخشی از مولدووا به نامِ ترانس نیستریا در حدودِ ۶۰۰ کیلومتری جنوب چرنوبیل بزرگ شد و ۱۱ سال داشت که انفجار رخ داد. او گفت: «من از همان قسمتِ اوّل این سریال را تماشا می کردم چون اخباری از روسیه به گوشم رسیده بود مبنی بر اینکه آمریکا قصد دارد یک سریال دربارهٔ چرنوبیل بسازد. در این باره خیلی کنجکاو بودم. از اوّلین سکانسی که دیدم متوجّه شدم آن ها توجهِ فوق العاده ای به جزئیاتِ فاجعه داشته اند، آن ها نه تنها واقعیت را همانگونه که به نظر می رسید به تصویر کشیده بودند بلکه چگونگیِ احساساتِ آن را نیز به بیننده القا می کردند. دیاتلوف (ناظرِ نیروگاه) به عنوانِ یک فردِ سیگاری که به هیچ صراطی مستقیم نیست، از آن نوع افرادی است که هرگز با شما کنار نمی آیند، اما اگر اعتماد او را به دست آورید، بسیار مهربان، دلسوز و ازخودگذشته است. لگاسف مردی بود مانند «روشنفکرانِ» معمولی، بسیار باهوش و زیرک، همیشه نسبت به نجاتِ دنیا و چیزهایِ بزرگ تر در زندگی اهمّیّت می داد؛ و تمامِ این ها با دقّتِ هرچه تمام تر در سریال دیده می شد. برای من، اینکه بازیگران با لهجه هایِ انگلیسی و ایرلندی صحبت می کردند عجیب نبود. در فیلم هایِ جنگی شوروی، سربازانِ آلمانی به زبانِ روسی صحبت می کردند و بینندگان قرار بود از قوّهٔ تخیّلِ خود استفاده کنند، بنابراین ویژگی دیگری را به سریال اضافه می کردند که در نوعِ خود خوب بود. البتّه یک سری شاخ و برگ هایِ اضافی نیز در سریال وجود داشت. صحنهٔ دادگاه عمدتاً برایِ توضیح دادنِ آنچه اتّفاق افتاد بسیار چشمگیر بود، و شخصیّتِ «یولانا خومیوک» هم خیلی خوب و درست برای سریال ساخته شده بود. البتّه باید این نکته را در نظر داشت که این تغییرات یکی پس از دیگری اتّفاق نیفتاد، طیِ چند سال اتّفاق افتاد. همچنین یک سری گفتگو در سریال وجود داشت که من حس می کردم در دنیایِ واقعی رخ نداده است، برایِ مثال گفتگویِ بینِ لگاسف و شربینا که اساساً اتّحادِ جماهیرِ شوروی را درهم می کشند، به نظر کمی اغراق شده و شبیه به تلاش برایِ رسیدن به یک نقطهٔ مشترک است. آن ها هم واقعاً به سیستم کمک کرده بودند، فرشته نبودند، بلکه در اوضاعی بودند که مجبور بودند کارِ درست را انجام دهند و این مهم را به خوبی انجام دادند. چند نمونهٔ دیگر از این قبیل اشتباهات از دیدگاهِ داستان سرایی پیش آمده. به نظرم این موضوع که عواملِ سریال باید این همه ماه و سال و خطِ داستانی را، که هر کدام پر از حادثه بود به پنج قسمت تقسیم کنند، عاملِ به وجود آمدنِ این مشکلات در سریال بود.» با توصیهٔ تماشایِ این سریال به پدرخواندهٔ خود، سرهنگِ بازنشسته، ولادیمیر ویتسمنان، یک موضوعی که نمی دانستیم آشکار شد - پدرخواندهٔ من یک پاک کننده بوده و دستورِ تخلیهٔ خانه هایِ اطرافِ چرنوبیل در مدّتِ سه هفته را داده بود. او گفت: «این سریال یک چیزِ دیوانه کننده بود، من نمی خواهم آن را تماشا کنم، چون خودم آنجا بوده ام». هنگامی که از او پرسیدم که چگونه با دانستنِ این موضوعات هیچ وقت حاضر به مصاحبه نشده است، او به من گفت که «خب، شما هیچ وقت از من نخواستید که مصاحبه کنم»، و وقتی از او خواستم دربارهٔ آن صحبت کند، گفت: «نمی توانم بگویم چون من یک سوگندنامه امضا کرده ام و نمی توانم آن را نقض کنم»، که این موضوع مربوط به اتّحادِ جماهیرِ شوروی بوده است. علاوه بر دو شاهدِ مذکور، سازمانِ مللِ متّحد در سال ۲۰۱۷ به این نتیجه رسید که تنها ۲۵٪ یا ۵ هزار نفر از مبتلایان به سرطان در آن دوره به علّت حادثهٔ چرنوبیل بیمار شده بودند. در پایانِ سریال، اچ بی او ادعا کرد که افزایشِ چشمگیرِ میزانِ سرطان در سراسرِ اوکراین و بلاروس ناشی از چرنوبیل بوده. به گفتهٔ سامانِ بهداشتِ جهانی، ساکنانِ این دو کشور «در معرض دوز کمی بالاتر از سطح تابش هایِ طبیعی قرار داشتند.» در قسمتِ اوّل، دوزهایِ بالایِ تابش، باعثِ خونریزیِ سریعِ آتش نشانان می شود و در قسمتِ دوم، یک پرستار که صرفاً یک آتش نشان را لمس می کند، در ناحیهٔ دست با مشکل مواجه می شود اما در واقعیت به جز آتش نشان ها کادرِ بیمارستان تا این حد آسیب ندیده اند. لئونید برشیدسکی، ژورنالیست روسیه ای-برلینی گفت: «صحنهٔ سقوط هلیکوپتر ناشی از تشعشعات نیز در اصل رخ نداده است و صرفاً یک هلیکوپتر به علت برخورد با جرثقیل، آن هم شش ماه پس از این ماجرا سقوط کرده است؛ و نیز در پایان سریال، اچ بی او ادعا می کند، «گزارش شده است که افرادی که از روی پل چرنوبیل را تماشا می کردند مرده اند و این پل به عنوان پل مرگ شناخته می شود. اما «پل مرگ» یک افسانه است و هیچ شواهدی برای حمایت از آن وجود ندارد.» موسیقی متن این مجموعه توسط هیلدور گورنوادوتیر ساخته شده است. قطعهٔ «پل مرگ» که به عنوان قطعه اصلی این سریال شناخته می شود، ۴ روز پیش از انتشار قسمت اول سریال، ۲ مه ۲۰۱۹، به صورت یک تک آهنگ منتشر شد. در ۳۱ مه ۲۰۱۹، کل آلبوم موسیقی متن منتشر شد. در یک مصاحبه با «هیلدور» توسط "کمپانی اسکور"، او توضیحات جالبی راجع به روند ساخت آلبوم داد. هیلدور گفت: «سازندگان سریال بیشتر مجموعه را در لیتوانی کار کردند، در یک نیروگاه برق از کار افتاده. قبل از اینکه سازندگان به نیروگاه بروند و فیلمبرداری را آغاز کنند، من و تهیه کننده ام آقای «کریس واتسون» به آنجا رفتیم تا قطعه های آلبوم را ضبط کنیم. «کریس واتسون» یک مهندس و استاد صدابرداری است که تمام فیلم ها و سریال های دیوید اتنبرو را صدابرداری کرده است. ما با لباس و تجهیزات ایمنی کامل و همه چیز وارد نیروگاه هسته ای شدیم. به آنجا رفتیم تا صداها را با صداهای طبیعیِ جاری در نیروگاه ثبت کنیم، و ما این موسیقی های متن را با همان صداها ساختیم. تمام صداهایی که در این آلبوم می شنوید از صداهای ضبط شده و واقعیِ این نیروگاه ساخته شده است.» راتن تومیتوز گزارش کرد که ۹۵٪ منتقدان نظر مثبتی دربارهٔ سریال داشته اند که این درصد از روی ۵۶ نقد بدست آمده و در مجموع امتیاز ۸٫۸۴ از ۱۰ را نصیب سریال می کند. در سایت متاکریتیک نیز با احتساب ۲۶ نقد، امتیازِ ۸۳ از ۱۰۰ را به خود اختصاص داده که به معنای «تحسین جهانی» است. همچنین در مجله و وبسایت فرانسوی آلوسینه، این سریال با دریافت امتیاز از ۱۳ منتقد، به امتیازِ ۴٫۱ از ۵ دست یافت و همچنین در بخش بهترین سریال ها، در رتبه اول قرار گرفت. واشینگتن پست و بی بی سی: «گفته اند که این مجموعه با تمرکز بر روی قدرت اطلاعات و اینکه رهبران نامشروع می توانند به طور عمد یا غیرعمد اشتباهات را فراتر از درک خود مرتکب شوند و جامعه را با دروغ های خود به سمت نابودی بکشانند و چرنوبیل به خوبی از عهدهٔ این مهم برآمده است.» «هنک استوور» از واشینگتن پست از آن به خاطر نشان دادن «چه اتفاقی رخ می دهد که دروغ گفتن به مردم به همین راحتی مورد استفاده قرار می گیرد» تمجید کرد. «مری سایال»، چرنوبیل را به عنوان «نمایش هوشمندانه ای از هزینه ها و بهای انسانیِ سانسورها و دروغ های دولتی ستایش می کند» و دوست دارد چنین افشای مشابهی را برای فاجعه بوپال ببیند. بن تراورس از ایندی وایر نوشت: «چرنوبیل برای همه نیست. با شدت انفجارش، هوای ثابت کشنده اش، می تواند برای تجدید حیات دوباره این فاجعه غیرقابل تصور، ناراحت کننده باشد. اما مازن و یوهان رنک یک کار با ابهت انجام می دهند که مردم را به این داستان پر از وحشت دعوت می کند. هر لحظه تهوع، هر لحظه وحشت، چه گوشت فاسد شده باشد و چه تصمیمی برای دلایل اشتباه گرفته شود، یک هدف دارد و به بیننده عاقبت دروغ را نشان می دهد. سریال چرنوبیل یک برنامه تلویزیونی نفس گیر از این فاجعه است که در چندین سطح مورد تحسین قرار خواهد گرفت.» نورین رجا از ونیتی فایر گفت: «با چرنوبیل که در قلب بزرگ ترین فاجعه هسته ای قرن بیستم غرق شد، اچ بی او یک مینی سریال بسیار دقیق و کنترل شده را ارائه داد.» آیشاتو لورن از برین دمیج: «تماشای این مجموعه بسیار سخت است، غم انگیز و ملال آور است، اما ضروری است. همه باید آن را ببینند. زیرا یک بخش بسیار مهم در تاریخ بشریت را این سریال به نمایش کشیده است». در راتن تومیتوز امتیاز بینندگان این سریال ۴٫۸ از ۵ است. در بخش مردمیِ سایت فرانسوی آلوسینه نیز امتیاز ۴٫۷ از ۵ را دریافت کرد. خبرگزاری رویترز گزارش می دهد که پخش مینی سریال اچ بی او موجب رشد آمار گردشگری و بازدید از چرنوبیل شده است. طبق اعلام دفتر خدمات مسافرتی «سولوایست» چرنوبیل حضور گردشگران در منطقه از می ۲۰۱۹ نسبت به همین ماه در سال گذشته تا ۳۰ درصد افزایش یافته است. «سرگی ایوانچوک» مدیر شرکت به رویترز می گوید ثبت نام برای ماه های جون، ژوئیه و اوت نیز به دنبال پخش سریال تا ۴۰ درصد رشد داشته است. دفتر «چرنوبیل تور» نیز رشد مشابهی را گزارش می دهد. در ۴ ژوئن ۲۰۱۹ (۱۴ خرداد ۱۳۹۸) حسام الدین آشنا، مشاور رئیس جمهور ایران، در حساب توییتر خود توییتی را منتشر کرد که در آن با اشاره به سریال چرنوبیل، سیاستمداران و رهبران سیاسی را به گرفتن درس عبرت از این سریال و دیالوگ اصلی آن یعنی جملهٔ «بهای دروغ چقدر است؟» تشویق کرده بود. مسعود فراستی، منتقد سینما، در برنامهٔ هفت در روز جمعه ۱۷ خرداد ۱۳۹۸ به این توییت آشنا واکنش نشان داد و ضمن مخالفت با تمجید او از چرنوبیل و اظهار نظر در حوزهٔ سینما، گفت «سریال چرنوبیل سریال بدی است». او دلیل این نظر خود را اینگونه عنوان کرد: «موضوع آن خیلی التهاب دارد و این موضوع ملتهب، تبدیل شده است به یک مینی سریال چند قسمتی تیپیکال مبتذل که قادر نیست مسئله ای به این جدیت را برای ما تبدیل کند به چیزی که ببینیم، حس بگیریم و احیاناً از آن بیاموزیم». حسین معززی نیا، منتقد سینما، در تاریخ ۱۹ خرداد ۱۳۹۸ طی یادداشتی در وبگاه خبر آنلاین، اظهارات مسعود فراستی و منع حسام الدین آشنا از ورود به مبحث سینما توسط او را مورد انتقاد شدید قرار داد. او در یادداشت خود چرنوبیل را یک «سریال خوب» دانسته و گفت «چرنوبیل توانسته یک موقعیت ملتهب را جوری بازسازی کند که ما حس اش کنیم». مسکو تایمز گزارش داد که رسانه های مختلف کرملین از سریال چرنوبیل به عنوان «کاریکاتور» یاد کرده اند و ان تی وی یکی از کانال های تلویزیونی دولتی، برنامه ریزی خود را برای ساخت فیلم یا سریال چرنوبیل آغاز کرده است. اما در این نسخه احتمالاً همه چیز به آمریکا مرتبط است و قرار است به نقش سازمان سیا در مورد این حادثه پرداخته شود. الکسی موآدوف، تولیدکننده سریال یا فیلم چرنوبیل ساخت روسیه، به روزنامه «مسکو» گفت که اثر او برپایه یک تئوری توطئه استوار است. در این سناریو آمریکایی ها به نیروگاه هسته ای چرنوبیل نفوذ کرده اند و احتمالاً در انفجار این نیروگاه نیز دست داشته اند. او گفت: «بسیاری از مورخان انکار نمی کنند که در روز انفجار، عامل سرویس های دشمن در ایستگاه حضور داشته است.» جدا از اینکه تلویزیون ملی روسیه اعلام کرده نسخهٔ متفاوتی از واقعه را با حضور یک مأمور سی آی ای در دل قصه روایت خواهد کرد، کمونیست های روسیه پنجشنبه شب از سازمان تنظیم مقررات این کشور درخواست کردند تا دسترسی مردم را به این سریال «تهوع آور» محدود کند. این حزب مارکسیست-لنینیست که نباید با حزب قدرتمندتر کمونیست های روسیه اشتباه گرفته شود، می خواهد نویسنده، کارگردان و تهیه کنندگان سریالی که به ادعای آنان از یک تراژدی به عنوان ابزاری برای فریب ایدئولوژیک استفاده کرده و رژیم و مردم شوروی را پلید و شیطانی به تصویر کشیده است، به صورت قانونی به نشر اکاذیب متهم کند. گزارش ها بسیاری در مورد اینکه مینی سریال «چرنوبیل» شبکهٔ اچ بی او چگونه به پدیده ای بین المللی تبدیل شده و توجه مخاطبین سراسر دنیا را به خود جلب کرده منتشر شده، اما این آمار و ارقام است که از تأثیر حقیقی داستان فاجعهٔ تأسیسات هسته ای چرنوبیل در سال ۱۹۸۶ حکایت می کند. در آستانهٔ رأی گیری برای انتخاب نامزدهای مراسم امی، آمار بینندگان سریال «چرنوبیل» از «بازی تاج وتخت» عبور کرده و تا مرز دستیابی به رکورد «کارآگاه حقیقی» پیش رفته است. به عبارت دقیق تر، سریال درام تاریخی «چرنوبیل» به نویسندگی «کرگ مازن» در مجموع ۸ میلیون بیننده را جذب کرده است. سریال «اشیاء تیز» شبکه با بازی «ایمی آدامز» که تابستان گذشته در قالب ۸ اپیزود پخش شده بود ۷٫۳ میلیون بیننده داشت، در حالی که «چرنوبیل» هنوز با رکورد ۸٫۵ میلیونی فصل اول «دروغ های بزرگ کوچک» در اوایل سال ۲۰۱۷ فاصله دارد، اما هر لحظه ممکن است رکورد کلی ۸٫۱ میلیونی فصل سوم «کارآگاه حقیقی» را پشت سر بگذارد. نباید فراموش کرد که سریال های رقیب «چرنوبیل» در شب های پربیننده یکشنبه پخش شده اند. حدود ۳۵ درصد از این بینندگان، سریال «چرنوبیل» را از طریق شبکهٔ کابلی اچ بی او حدود ۱۳ درصد با سرویس های وی اودی و ۵۲ درصد از سرویس های آنلاین HBO GO و HBO Now و دیگر سرویس های استریمینگ مشاهده کردند. رقم آخر برای اچ بی او یک رکورد جدید به شمار می آید. تاکنون هیچ سریال دیگری از این شبکه موفق نشده بود بیش از ۵۰ درصد بینندگانش را از طریق پلتفورم های دیجیتال جذب کند. مطابق انتظار، این رکورد پیش از این به «بازی تاج وتخت» با ۴۶ درصد اختصاص داشت، حتی در فصل هشتم و پایانی آن.
[ { "answer1": "کارگردان آن یوهان رنک است.", "answer2": "موسیقی متن این مجموعه توسط هیلدور گورنوادوتیر ساخته شده است.", "distance": 11290, "question": "چه کسی سریال چرنوبیل را کارگردانی کرده است و هیلدور گورنوادوتیر در ساخت این سریال چه نقشی داشته است؟" }, { "answer1": "چرنوبیل یک مینی سریال تلویزیونی پنج قسمتی بریتانیایی-آمریکایی در ژانر درام تاریخی است.", "answer2": "کریگ مازن در سال ۲۰۱۴ با تحقیق و خواندن کتب مختلف و گزارش های دولت از داخل و خارج از اتحادیه جماهیر شوروی شروع به تحقیق دربارهٔ این حادثه کرد.", "distance": 1868, "question": "سریال چرنوبیل چند قسمت دارد و مازن برای نوشتن این سریال از چه منابعی استفاده کرده است؟" }, { "answer1": "فیلم برداری اصلی در آوریل ۲۰۱۸ در لیتوانی آغاز شد.", "answer2": "او در مصاحبه با یاهو موویز بریتانیا گفت: «اچ بی او در بیانِ ایفایِ نقشِ رآکتورهایِ هسته ای به مردم فوق العاده عمل کرده، و توضیحِ مهندسیِ هسته ای به مردم در یک سریالِ درام اصلاً آسان نیست ولی اچ بی او به طرزِ شگفت انگیزی از پسِ آن برآمده.", "distance": 1021, "question": "چرا سریال چرنوبیل در لیتوانی فیلمبرداری شد و کلر کورکهیل درباره واکنش مردم به این سریال چه گفته است؟" }, { "answer1": "این سریال فاجعهٔ هسته ای چرنوبیل که در آوریل ۱۹۸۶ در جمهوری شوروی سوسیالیستی اوکراین و تلاش های پاک سازی بی سابقه ای که به دنبال آن رخ داد را به تصویر می کشد.", "answer2": "مسعود فراستی، منتقد سینما، در برنامهٔ هفت در روز جمعه ۱۷ خرداد ۱۳۹۸ به این توییت آشنا واکنش نشان داد و ضمن مخالفت با تمجید او از چرنوبیل و اظهار نظر در حوزهٔ سینما، گفت «سریال چرنوبیل سریال بدی است».", "distance": 14762, "question": "داستان سریال چرنوبیل درباره چه موضوعی است و مسعود فراستی منتقد سینما چه نظری در مورد این سریال دارد؟" }, { "answer1": "خبرگزاری رویترز گزارش می دهد که پخش مینی سریال اچ بی او موجب رشد آمار گردشگری و بازدید از چرنوبیل شده است.", "answer2": "هیلدور گفت: «سازندگان سریال بیشتر مجموعه را در لیتوانی کار کردند، در یک نیروگاه برق از کار افتاده. قبل از اینکه سازندگان به نیروگاه بروند و فیلمبرداری را آغاز کنند، من و تهیه کننده ام آقای «کریس واتسون» به آنجا رفتیم تا قطعه های آلبوم را ضبط کنیم.", "distance": 2660, "question": "پخش سریال چرنوبیل چه تاثیری بر گردشگری منطقه داشته و هیلدور گورنوادوتیر چگونه موسیقی متن این سریال را ساخته است؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
482
: لیتیم لیتیم (گرفته شده از واژهٔ یونانی " lithos" به معنی سنگ) با نماد شیمیایی Li یک فلز قلیایی نقره ای-سفید و نرم با عدد اتمی ۳ است. این عنصر در شرایط استاندارد دما و فشار سبک ترین فلز و کم چگالی ترین عنصر جامد است. مانند دیگر فلزهای قلیایی، لیتیم هم بسیار واکنش پذیر و آتشگیر است به همین دلیل بیشتر آن را زیر روغن صنعتی یا نفت نگاه می دارند. اگر بر روی آن برشی پدید آید، بخش بریده شده دارای جلای فلزی خواهد بود اما به دلیل واکنش پذیری زیاد آن خیلی زود با رطوبت هوا واکنش می دهد، هوا باعث خوردگی آن می شود و به رنگ نقره ای تیره مایل به خاکستری و سپس سیاه در می آید. به دلیل واکنش پذیری بالای لیتیم، هرگز نمی توان آن را به صورت عنصر آزاد در طبیعت پیدا کرد. بلکه همواره در بخشی از یک ترکیب شیمیایی که بیشتر یونی است، پیدا می شود. لیتیم در چندتا از کانی های پگماتیتی یافت می شود اما از آنجایی که در آب حل می شود، به صورت یون در آب اقیانوس ها و به صورت نمک در آب ها و رس دیده می شود. در رویکرد تجاری، لیتیم را از برق کافت آمیخته ای از لیتیم کلرید و پتاسیم کلرید بدست می آورند. لیتیم و ترکیب های آن کاربردهای فراوانی دارند از آن جمله در شیشه و سرامیک پایدار در برابر گرما، آلیاژهای با مقاومت بالا نسبت به وزن که در فضاپیماها کاربرد دارد، باتری های لیتیم و لیتیم-یون. کاربردهای یاد شده بیش از نیمی از لیتیم تولیدی را از آن خود می کند. در ظاهر این طور به نظر می رسد که لیتیم هیچ نقشی در زندگی حیوان ها و گیاهان ندارد و آن ها بدون لیتیم هم می توانند زنده بمانند، اما در عمل در همهٔ اندام های زنده می توان ردپای بسیار کم رنگ لیتیم را پیدا کرد. یون لیتیم که در قالب نمک های گوناگون پیدا می شود بر روی اعصاب انسان اثر می گذارد و لیتیم می تواند به عنوان دارو در درمان اختلال دوقطبی کمک کند. تاریخچه لیتیم را (واژه یونانی lithos به معنی سنگ)، "Johann Arfvedson" در سال ۱۸۱۷ کشف کرد. "Arfvedson" این عنصر جدید را هنگامیکه در سوئد مشغول تجزیه و تحلیل بود، با مواد معدنی اسپادومین و لپدولیت دریک کانی پتالیت کشف نمود. "Christian Gmelin" در سال ۱۸۱۸، اولین کسی بود که شاهد قرمزرنگ شدن نمک لیتیم در شعله آتش بود. اما هر دوی این افراد، در جداسازی این عنصر از نمکش ناکام ماند. این عنصر را برای اولین بار "W.T. Brande" و "Humphrey Davy" با استفاده از الکترولیز اکسید لیتیم جدا کردند. تولید تجاری فلز لیتیم در سال ۱۹۲۳ به وسیلهٔ شرکت آلمانی Metallgesellschaft AG و با استفاده از الکترولیز کلرید لیتیم و کلرید پتاسیم مذاب محقق گشت. ظاهراً نام لیتیم به این علت انتخاب شد که این عنصر در یک ماده معدنی کشف شد، در حالیکه سایر فلزات قلیایی اولین بار در بافتهای گیاهی دیده شده اند. اطلاعات کلی لیتیم، عنصر شیمیایی است، با نشان Li و عدد اتمی ۳ که در جدول تناوبی به همراه فلزات قلیایی در گروه ۱ قرار دارد. این عنصر در حالت خالص، فلزی نرم و به رنگ سفید خاکستری می باشد که به سرعت در معرض آب و هوا اکسید شده، کدر می گردد. لیتیم، سبک ترین عنصر جامد بوده، عمدتاً در آلیاژهای انتقال حرارت، در باطری ها بکار رفته، در بعضی از تثبیت کننده های حالت mood stabilizers مورد استفاده قرار می گیرد. خصوصیات قابل توجه لیتیم، سبکترین فلزات و دارای چگالی به اندازه نصف چگالی آب است. این عنصر همانند همه فلزات قلیایی به راحتی در آب واکنش داده، به سبب فعالیتش هرگز در طبیعت به صورت آزاد یافت نمی شود. با این وجود، هنوز هم واکنش پذیری آن از سدیم کمتر است. وقتی لیتیم روی شعله قرار گیرد، رنگ زرشکی جالبی تولید می کند، اما اگر به شدت بسوزد، شعله هایی سفید درخشان ایجاد می کند. همچنین لیتیم، عنصری تک ظرفیتی است. کاربردها لیتیم، به علت گرمای ویژه اش (بالاتر از تمامی جامدات) در انتقال حرارت مورد استفاده قرار می گیرد. به علت خاصیت electrochemical، ماده مهمی در آند باطریها محسوب می شود. سایر کاربردها: نمک های لیتیم، مثل کربنات لیتیم (LiCO) و سیترات لیتیم، تثبیت کننده های حالت هستند که در درمان بیماری های متضاد نقش دارند. لیتیم کلرید و لیتیم برمید، به شدت رطوبت را جذب می کنند، لذا در خشک کننده ها به کرات کاربرد دارند. استارات لیتیم، یک ماده لیزکننده کلی در دمای بالا و برای تمامی مقاصد به شمار می رود. لیتیم، عاملی آلیاژ ساز است که در تولید ترکیبات آلی مورد استفاده قرار گرفته، نیز دارای کاربردهای اتمی می باشد. گاهی اوقات از لیتیم در ساخت شیشه و سرامیک استفاده می گردد، مانند شیشه های ۲۰۰ اینچی تلسکوپ در Mt. Palomat در فضاپیماها و زیردریائی، برای خارج کردن دی اکسید کربن از هوا از هیدروکسید لیتیم استفاده می شود. از آلیاژ این فلز با آلومینیوم، کادمیم، مس و منگنز در ساخت قطعات هواپیماهای بلند پرواز استفاده می گردد. پیدایش لیتیم بسیار پراکنده است، اما به علت واکنش پذیری زیادی که دارد، در طبیعت به صورت آزاد وجود ندارد و همیشه به صورت ترکیب با یک یا چند عنصر یا ترکیب دیگر دیده می شود. این فلز بخش کوچکی از کلیه سنگ های آذرین را تشکیل داده، نیز در بسیاری از شورابهای طبیعی وجود دارد. مانند دیگر فلزهای قلیایی، لیتیم تنها یک الکترون در لایهٔ ظرفیت دارد که دوست دارد آن را به آسانی از دست دهد و تبدیل به کاتیون شود. به همین دلیل لیتیم یک رسانای خوب گرما و جریان برق است و واکنش پذیری بسیار بالایی دارد. با این وجود از نظر واکنش پذیری در میان فلزهای قلیایی رتبهٔ آخر را دارد. این واکنش پذیری کم نسبت به دیگر عنصرهای گروه، به دلیل نزدیکی زیاد الکترون های لایهٔ ظرفیت به هستهٔ اتم لیتیم است. چون دو الکترون باقی مانده در تراز ابر الکترونی 1s جای می گیرند که تراز انرژی بسیار پایینی دارد برای همین در پیوندهای شیمیایی شرکت نمی کنند. فلز لیتیم آنقدر نرم است که با چاقو بریده شود. هنگامی که بریده شد یک سطح نقره ای-سفید از آن دیده می شود. این رویه خیلی زود اکسید می شود و به رنگ خاکستری در می آید. لیتیم دارای یکی از پایین ترین نقطهٔ ذوب ها () در میان همهٔ فلزها است در حالی که در میان فلزهای قلیایی، بالاترین نقطهٔ ذوب و جوش را دارد. لیتیم سبک ترین فلز جدول تناوبی است با چگالی نزدیک به و یکی از سه فلزی است که روی آب و حتی روغن، شناور می ماند (دو فلز دیگر سدیم و پتاسیم]] است). لیتیم کم چگالی ترین عنصری است که در دمای اتاق گاز نیست. سبک ترین عنصر پس از لیتیم، پتاسیم است که بیش از ۶۰٪ آن () چگالی دارد. همچنین اگر هلیم و هیدروژن را کنار بگذاریم، لیتیم کم چگالی ترین عنصر در میان دیگر عنصرهای جامد و مایع است. برای نمونه لیتیم تنها ۲/۳ نیتروژن مایع () چگالی دارد. ضریب انبساط گرمایی لیتیم دو برابر آلومینیم و نزدیک به چهار برابر آهن است. می توان گفت لیتیم دارای بالاترین ظرفیت گرمایی در میان همهٔ عنصرهای جامد است. لیتیم در فشار معمولی، در دمایی پایین تر از ابررسانا می شود و در فشارهای بالا، بیش از ۲۰ گیگاپاسکال، در دمای بیش از ۹ کلوین ابررسانا می گردد. در دمای زیر ۷۰ کلوین، لیتیم هم مانند سدیم دچار استحاله مارتنزیتی می شود. همچنین در دمای ۴٫۲ کلوین دارای دستگاه بلوری لوزی پهلو (با ۹ لایهٔ فاصلهٔ تکرارشونده) اما در دماهای بالاتر شکل دستگاه بلوری اش به دستگاه بلوری مکعبی وجوه مرکزپُر و سپس به دستگاه بلوری مکعبی مرکزپُر دگرگون می شود. در دمای هلیم مایع (۴ کلوین) ساختار بلوری لوزی پهلو از همه بیشتر دیده شده است. در فشارهای بالا، چندشکلی های گوناگونی از لیتیم گزارش شده است. لیتیم به دلیل ظرفیت گرمایی بسیار بالایی که نسبت به دیگر عنصرهای جامد دارد بیشتر در سردکننده ها برای جابجایی گرما به کار گرفته می شود. لیتیم به سادگی با آب واکنش می دهد ولی انرژی بسیار کمتری نسبت به دیگری فلزهای قلیایی در این واکنش پدید می آید. محصول های این واکنش گاز هیدروژن و هیدروکسید لیتیم در محلول آبی است. به دلیل واکنش بالای لیتیم با آب، همواره آن را زیر پوشش هیدروکربن های گرانرو مانند وازلین نگه می دارند. فلزهای قلیایی سنگین تر را می توان در مواد با گرانروی پایین تر، مانند روغن صنعتی نگهداری کرد، لیتیم به اندازهٔ کافی سنگین نیست تا بتواند به طور کامل پایین تر از سطح این مایع ها قرار گیرد. در هوای مرطوب لیتیم به سرعت اکسید می شود و یک لایهٔ سیاه بر روی آن ساخته می شود. این پوشش سیاه رنگ، هیدروکسید لیتیم ( و )، لیتیم نیتریت () و لیتیم کربنات (، نتیجهٔ یک واکنش دوم میان LiOH و ) است. هنگامی که لیتیم در برابر آتش قرار گیرد، ترکیب های آن رنگ لاکی (قرمز سیر) از خود نشان می دهند اما درصورتی که این ماده آتش گیرد، شعله به رنگ نقره ای در خواهد آمد. هرگاه لیتیم در تماس با آب یا بخار آن، قرار گیرد شعله ور می شود و با اکسیژن می سوزد. لیتیم به خودی خود آتشگیر است و توان انفجار دارد به ویژه هنگامی که در هوای آزاد و در تماس با آب قرار گیرد. با این حال این ویژگی لیتیم نسبت به دیگر فلزهای قلیایی، از همه کمرنگ تر است. واکنش لیتیم با آب در دمای معمولی، به تندی صورت می گیرد اما آسیب رسان نیست و هیدروژن تولیدی به خودی خود آتش نمی گیرد. مانند دیگر فلزهای قلیایی، خاموش کردن آتش لیتیم کمی دشوار است و حتماً باید از گَردهای خاموش کننده آتش، ردهٔ D کمک گرفت (خاموش کننده های دستی آتش را نگاه کنید). لیتیم تنها فلزی است که در دمای معمولی و شرایط معمولی با نیتروژن واکنش می دهد. لیتیم یک سری همانندی های قطری هم با منیزیم دارد. این دو فلز دارای شعاع اتمی و یونی یکسان اند. همانندی های شیمیایی این دو عبارتند از: ساختن نیترید در اثر واکنش با ، ساختن اکسید ()) و پراکسید () در هنگام سوختن با ، پدیدآوردن نمک هایی با ویژگی حل شدنی همانند و ناپایداری گرمایی کربنات و نیترید آن ها. این فلز در دمای بالا با گاز هیدروژن واکنش می دهد و لیتیم هیدرید (LiH) را تولید می کند. دیگر ترکیب های دوتایی لیتیم عبارتند از هالیدها (LiF، LiCl، LiBr، LiI) و سولفید (LiS)، سوپراکسید (LiO)، کربید (LiC). همچنین شمار بسیاری ترکیب های غیرآلی هم از این عنصر شناخته شده است که در آن لیتیم با یون ها آمیخته می شود و نمک های گوناگونی را پدیدمی آورد که از آن جمله می توان به بورات ها، آمیدها، کربنات، نیترات، بوروهیدرید (LiBH) و… اشاره کرد. چندین واکنشگر ناب آلی از لیتیم هم شناخته شده است که در آن ها پیوند کووالانسی مستقیم میان کربن و لیتیم برقرار شده و کربانیون را ساخته است. این ها بازها و هسته دوست هایی بسیار قوی اند. در بسیاری از ترکیب های آلی لیتیم، یون های لیتیم دوست دارند به صورت خوشه های با تقارن بالا روی هم انباشته شوند. می توان گفت این ویژگی برای کاتیون های قلیایی معمول است. Li و Li دو ایزوتوپ پایدار لیتیم و دارای بیشترین فراوانی (۹۲٫۵٪) است. این دو ایزوتوپ پایدار در مقایسه با دو عنصر سبک و سنگین همسایگی خود یعنی هلیم و بریلیم، به صورت غیرطبیعی، انرژی پیوستگی هسته ای پایینی به ازای هر هسته دارند. به جز دوتریوم و هلیم-۳، دو هستهٔ لیتیم انرژی پیوستگی کمتری به ازای هر هسته، نسبت به هر هستهٔ پایدار دیگری دارند. در نتیجهٔ این پدیده، عنصر لیتیم با اینکه وزن اتمی کمی دارد اما در سامانهٔ خورشیدی از دید فراوانی، در میان ۳۲ عنصر، رتبهٔ ۲۵ ام را دارد. هفت ایزوتوپ پرتوزا برای لیتیم پیدا شده است که پایدارترین آن ها Li با نیمه عمر ۸۳۸ میلی ثانیه و Li با نیمه عمر ۱۷۸ میلی ثانیه است. دیگر ایزوتوپ های پرتوزا نیمه عمری کمتر از ۸٫۶ میلی ثانیه دارند. ناپایدارترین ایزوتوپ این عنصر Li با نیمه عمر ثانیه است که در آن پروتون پرتوزایی می کند. ایزوتوپها لیتیم، به طور طبیعی متشکل از ۲ ایزوتوپ پایدار Li-7 و Li-6 است که Li-7 فراوان تر است (وفور طبیعی ۵/۹۲٪). ۶ رادیوایزوتوپ هم برای آن وجود دارد که پایدارترین آنها، Li-8 با نیمه عمر ۸۳۸ هزارم ثانیه و Li-9 با نیمه عمر ۳/۱۷۸ هزارم ثانیه می باشد. مابقی ایزوتوپ های رادیواکتیو، نیمه عمرهایی کمتر از ۸٬۵ هزارم ثانیه داشته یا ناشناخته اند. ایزوتوپ های لیتیم طی یک سری فرایندهای طبیعی مختلف از جمله تشکیل مواد معدنی (رسوب شیمیایی)، متابولیسم ،(جابجایی یونی ،(در برخی از خاکهای معدنی که Li-6 به Li-7 ترجیح داده شده است در مکان های octahedral، لیتیم جایگزین منیزیم و آهن می شود)، hyperfiltration و دگرگونی صخره ها، به طور اساسی شکسته می شوند. Li یکی از عنصرهای بسیار کهن (یا به عبارت دقیق تر یکی از نوکلیدهای دیرینه) است که در جریان هسته زایی مهبانگ پدید آمده است. گمان آن می رود که مقدار اندکی از Li و Li در ستاره ها پدید می آید اما به همان سرعتی که ایجاد می شود به همان سرعت، می سوزد و دوباره مصرف می شود. علاوه بر این احتمالاً مقدار اندکی از Li وLi در اثر بادهای خورشیدی و برخورد پرتوهای کیهانی با اتم های سنگین تر و در نتیجه واپاشی ایزوتوپ هایی مانند Be و Be پدید می آیند. هنگامی که لیتیم در جریان هسته زایی ستاره ها پدید می آید دوباره سوخته و مصرف می شود. همچنین Li در ستاره های کربنی هم می تواند تولید شود. فرایندهای طبیعی گوناگونی می توانند ایزوتوپ های لیتیم را تولید کنند. از جملهٔ آن ها می توان به پدیدهای شیمیایی هنگام ساخت کانی ها، دگرگشت و داد و ستدهای یونی اشاره کرد. یون لیتیم در کانی های رسی هشت وجهی جایگزین منیزیم و آهن می شود. شیمیدان برزیلی، خوزه بونیفاسیو جندراده نخستین کسی بود که کانی پتالیت (LiAlSiO) را شناسایی کرد. وی در سال ۱۸۰۰ میلادی در معدنی در یوتوی سوئد این کانی را پیدا کرد. هرچند، بر روی این کانی هیچ پژوهشی صورت نگرفت تا آنکه در سال ۱۸۱۷، شیمیدان سوئدی، یوهان آگوست آرفودسن که در آزمایشگاه یاکوب برسلیوس کار می کرد، دریافت که در این کانی عنصر تازه ای وجود دارد. این عنصر تازه، ترکیب هایی همانند سدیم و پتاسیم را می پذیرفت تنها با این تفاوت که کربنات و هیدروکسید آن کمتر در آب حل می شد. برسلیوس این مادهٔ قلیایی را لیتیون ("lithion/lithina") نام نهاد، برگرفته از واژهٔ یونانی لیتوس (λιθoς) به معنی «سنگ»؛ او به این دلیل این نام را برگزید تا نشان دهد که این عنصر را از یک کانی جامد بدست آورده است برخلاف پتاسیم که در میان خاکستر گیاهان شناسایی شد و همچنین در خون حیوانات هم به فراوانی یافت می شد. همچنین او به فلز درون ماده نام «لیتیم» را داد. پس از چندی، آرفودسن نشان داد که این عنصر در کانی های اسپودومن و لپیدولیت هم وجود دارد. در ۱۸۱۸ کریستین گملین نخستین کسی بود که دریافت نمک های لیتیم شعله را به رنگ قرمز روشن درمی آورند. هم گلمین و هم آرفودسن هر دو تلاش کردند تا لیتیم پالوده بدست آورند و عنصر را از نمک هایش جدا کنند که هر دو ناکام ماندند. تا سال ۱۸۲۱ کسی نتوانست لیتیم را پالوده بدست آورد تا اینکه شیمیدان انگلیسی، ویلیام توماس برند با کمک فرایند برق کافت بر روی لیتیم اکسید این عنصر را از ترکیبش بیرون کشید. برند نخستین کسی نبود که از برق کافت برای جداسازی بهره می برد، پیش از او هم هامفری دیوی فرایندی همانند را برای جداسازی فلزهای قلیایی پتاسیم و سدیم با موفقیت انجام داده بود. همچنین برند توضیح داد که نمک هایی از لیتیم مانند کلرید و احتمالاً لیتیا (لیتیم اکسید) دارای ۵۵٪ فلزند و برآورد کرد که وزن اتمی لیتیم باشد (مقدار درست آن نزدیک به است). در ۱۸۵۵ روبرت بونزن و آگوستس متیسن از راه برق کافت لیتیم کلرید مقدارهای بیشتری از این عنصر را جدا کردند. ادامهٔ تلاش ها برای جداسازی بیشتر لیتیم از نمک هایش باعث دست یافتن به روش صنعتی این جداسازی در سال ۱۹۲۳ توسط یک تولیدکنندهٔ آلمانی به نام Metallgesellschaft AG شد. این تولیدکننده برای این هدف به برق کافت آمیخته ای از لیتیم کلرید و پتاسیم کلرید پرداخت. لیتیوم یکی از اجزاء مهم در باتری های قابل شارژ است که در تلفن های همراه، رایانه های دستی و خودروهای برقی مورد استفاده قرار می گیرد. در حال حاضر، آلیاژی از لیتیوم و آلومینیوم در صنایع هواپیماسازی مورد استفاده قرار می گیردکه سبک، قابل انعطاف، محکم و مقاوم است. علاوه بر این، لیتیوم نیروی کششی زیادی دارد و به دلیل وزن کم آن گزینه بسیار مناسبی برای باتری های کم وزن و پرانرژی است. همچنین، این ماده معدنی همراه با سرب آلیاژی را تولید می کند که در ساختن بلبرینگ چرخ های قطار استفاده می شود. از دیگر مصارف لیتیوم می توان به کاربرد آن در صنعت داروسازی اشاره کرد. با این همه در مورد مصرف لیتیوم هم در صنایع و همچنین در داروسازی توجه به یک نکته بسیار مهم می باشد. مرز میان سودمند بودن این ماده و سمی بودنش برای انسان و محیط زیست بسیار بسیار نازک و شکننده است. شیلی با ۸ میلیون تن ذخایر لیتیوم بیشترین میزان ذخایر این ماده معدنی را در جهان در اختیار دارد. پس از آن استرالیا و آرژانتین به ترتیب با دارا بودن ۲میلیون و ۷۰۰هزار تن و ۲میلیون تن ذخایر لیتیوم در رتبه های دوم و سوم جهان قراردارند. لیتیوم در ایران به تولید و فناوری نرسیده و اقتصادی بودن اکتشاف و فرآوری لیتیوم بسیار پراهمیت است چرا که فرآوری و دانش فنی مربوط به آن در اختیار کشورهای پیشرفته ای مانند ژاپن و کره جنوبی می باشد. یکی از سرمایه گذاری های بلند مدت برای به دست گرفتن بازار خودروهای الکتریکی، توجه به بازار لیتیوم در ایران است. ایران جزو معدود کشورهایی است که به مقادیر مناسبی از ذخایر عناصر نادر خاکی و فلزات با ارزش دسترسی دارد که بعد از فرایند اکتشافات پهنه های معدنی که از سال ۱۳۹۳ آغاز شد، شناسایی این ذخایر از جمله اتفاقاتی بود که در این اکتشافات رخ داد و فلزات کم یابی مانند فلز لیتیوم در مناطق مختلف کشور در مقادیر مناسب رصد شد که حالا متصدیان معدنی به دنبال آغاز استحصال صنعتی این ماده هستند و اکنون آن را در فاز نیمه استحصال صنعتی قرار دادند. لیتیوم در سال ۱۳۹۶ در بازارهای جهانی به صورت فلز، حدوداً با قیمت ۱۶۰ دلار به ازای هر کیلوگرم به فروش می رسد، همچنین کنسانتره آن با کیفیت های «درجه کیفیت ساخت باطری (battery grade)»، «کربنات لیتیوم» و کنسانتره رایج عرضه می شود که به ترتیب در حدود ۲۰ هزار دلار در هر تن، ۹٫۳۹ دلار در هر کیلوگرم و پنج دلار در هر کیلوگرم به فروش می رسد. جدا از بحث نبود تکنولوژی استخراج لیتیوم در ایران، با توجه به چند برابر شدن بازار لیتیوم از سال ۲۰۱۵، قیمت لیتیوم برای صنایعی که تک مصرف هستند تا ۱۰ برابر افزایش یافته است. همچنین پیش بینی می شود که تا سال ۲۰۲۵ قیمت باتری های لیتیمی به ۱۰۰ دلار به ازای هر کیلووات ساعت انرژی می رسد. باتوجه به این امر در صورت عدم استفاده از منابع داخلی، حضور خودروهای الکتریکی در بازار ایران و ساخت داخلی آن تحت تأثیر جدی قرار خواهد گرفت.
[ { "answer1": "لیتیم را (واژه یونانی lithos به معنی سنگ)، \"Johann Arfvedson\" در سال ۱۸۱۷ کشف کرد.", "answer2": "تولید تجاری فلز لیتیم در سال ۱۹۲۳ به وسیلهٔ شرکت آلمانی Metallgesellschaft AG و با استفاده از الکترولیز کلرید لیتیم و کلرید پتاسیم مذاب محقق گشت.", "distance": 477, "question": "لیتیم چگونه کشف شد و اولین کاربرد تجاری آن چه بود؟" }, { "answer1": "به دلیل واکنش پذیری بالای لیتیم، هرگز نمی توان آن را به صورت عنصر آزاد در طبیعت پیدا کرد. بلکه همواره در بخشی از یک ترکیب شیمیایی که بیشتر یونی است، پیدا می شود.", "answer2": "یون لیتیم که در قالب نمک های گوناگون پیدا می شود بر روی اعصاب انسان اثر می گذارد و لیتیم می تواند به عنوان دارو در درمان اختلال دوقطبی کمک کند.", "distance": 871, "question": "لیتیم به چه صورتی در طبیعت یافت می شود و چه تاثیری بر روی اعصاب انسان دارد؟" }, { "answer1": "وقتی لیتیم روی شعله قرار گیرد، رنگ زرشکی جالبی تولید می کند، اما اگر به شدت بسوزد، شعله هایی سفید درخشان ایجاد می کند.", "answer2": "لیتیم بسیار پراکنده است، اما به علت واکنش پذیری زیادی که دارد، در طبیعت به صورت آزاد وجود ندارد و همیشه به صورت ترکیب با یک یا چند عنصر یا ترکیب دیگر دیده می شود.", "distance": 1076, "question": "لیتیم چه رنگی به شعله می دهد و چرا در طبیعت به صورت آزاد یافت نمی شود؟" }, { "answer1": "لیتیم سبک ترین فلز جدول تناوبی است با چگالی نزدیک به و یکی از سه فلزی است که روی آب و حتی روغن، شناور می ماند (دو فلز دیگر سدیم و پتاسیم]] است).", "answer2": "در فضاپیماها و زیردریائی، برای خارج کردن دی اکسید کربن از هوا از هیدروکسید لیتیم استفاده می شود.", "distance": 1315, "question": "چگالی لیتیم چگونه است و از چه ترکیبی برای خارج کردن دی اکسید کربن در فضاپیماها استفاده می شود؟" } ]
[ { "answer1": "لیتیم، سبکترین فلزات و دارای چگالی به اندازه نصف چگالی آب است.", "answer2": "لیتیم، به علت خاصیت electrochemical، ماده مهمی در آند باطریها محسوب می شود. ... از آلیاژ این فلز با آلومینیوم، کادمیم، مس و منگنز در ساخت قطعات هواپیماهای بلند پرواز استفاده می گردد.", "question": "لیتیم چه ویژگی هایی دارد و چه کاربردهایی در باتری ها و آلیاژها دارد؟" } ]
gemini-2.0-flash-exp
483
: باغ نارنجستان قوام قوام الملک در سال ۱۲۵۲ ه. ق به حکومت فارس منصوب شد و در محله سکونت خویش (محله بالاکفت) اقدام به احداث ابنیه تاریخی و سکونتی نمود که به شکل گیری مجموعه قوام منجر شد. این مجموعه که در بین عامه مردم به باغ قوام معروف است بواسطه نام بنای بیرونی خود امروز به نارنجستان قوام معروف است. مجموعه قوام بین سال های ۱۲۵۷ و ۱۲۶۷ مقارن با حکومت ناصرالدین شاه قاجار ساخته و تکمیل شده است. این مجموعه از عناصر متعددی تشکیل یافته که عمده ترین این عناصر عبارتند از حمام گچینه، حسینیه قوام، مکتب خانه قوام (خانه عرقیها)، اندرونی قوام (منزل زینت الملک)، دیوان خانه قوام (نارنجستان)، حمام اختصاصی قوام و اصطبل و زنجیرخانه (در حال حاضر از بین رفته است). البته بازارچه ای هم در این مجموعه وجود داشته که در اثر احداث خیابان لطفعلی خان زند از بین رفته است. بنای نارنجستان در سال ۱۳۴۵ خورشیدی به دانشگاه شیراز اهدا شد و بین سال های ۱۳۴۸ تا ۱۳۵۸ خورشیدی مورد استفاده موسسه آسیایی، تحت سرپرستی پروفسور آرتور اپهام پوپ، ایران شناس معروف بوده است. در سال های اخیر زیرزمین ضلع شمالی تعمیرات اساسی شده و به عنوان موزه مورد استفاده قرار گرفته که در آن اشیای فرهنگی اهدایی پروفسور پوپ نگهداری می شود. این باغ از عمارات دوره قاجاریه شیراز است که در محله بالاکفت و در قسمت شرقی انتهای خیابان لطفعلی خان زند واقع است. این محدوده تقریباً در نقطه انتهایی و شرقی شهر قدیم و در جایی که در گذشته دروازه دولت، دروازه منذر و کل شیخ ابوذرعه قرار داشته اند استقرار دارد. نسب خاندان قوام شیرازی به حاج ابراهیم خان کلانتر وزیر کریمخان زند باز میگردد. حاج ابراهیم خان کلانتر بر اساس منابع زیادی یهودی بوده است. در زمان لطفعلی خان زند حاج ابراهیم خان به وی خیانت کرده و موجبات کشته شدن وی و پایان حکومت زندیه را فراهم می کند. پس از به کرسی نشستن آقا محمد خان، حاج ابراهیم خان قدرت زیادی پیدا کرده و اقوام خود را در ولایات مختلف فارس ساکن و در پست های مختلف منصوب می کند. پس از مدتی اطرافیان فتحعلی شاه کودتا کرده و ایشان را نسبت به حاج ابراهیم خان بدگمان و بدبین می کند تا جایی که او دستور به قتل حاج ابراهیم خان کلانتر و همه افراد خانواده اش می دهد. از کل خانواده او تنها پسری به نام علی اکبر بر جای می ماند که به دلیل داشتن بیماری سل کشته نمی شود و بیماری او بعدها بهبود می یابد. در سفر فتحعلی شاه به شیراز علی اکبر خود را به او معرفی کرده و یادآور می شود که ایشان تمام خانواده او را کشته اند. فتحعلی شاه که از کردار خود تا حدودی پشیمان بوده است او را مورد محبت خویش قرار می دهد و به او لقب قوام الملک را می دهد که نام کامل ایشان بدین شرح است: علی اکبر خان قوام الملک اول که از طرف فتحعلی شاه والی شیراز می گردد. پس از مرگ او علی محمد خان قوام المک دوم یعنی پسر علی اکبر خان طرح ساختن بنای خانه کنونی را می دهد که نام اصلی اش خانه قوام الملک می باشد ولی متأسفانه عمرش به پایان بنا نمی رسد و محمد خان قوام الملک سوم، پسر او، شروع به سخت این بنا می کند. این خانه که قبلاً حمام گچینه و سه خانه اطرافش هم مربوط به آن بوده و اکنون این منازل جدا شده اند نام قدیمی اش اندرونی قوام یا خانه قوام می باشد. نارنجستان قوام، بیرونی خانه قوام بوده است که از زیرزمین به خانه قوام راه داشته است و از آن برای کارهای دیوانی، اداری و همچنین پذیرایی از مهمان ها استفاده می کردند. بنای کنونی یعنی خانه قوام منزل شخصی او بوده و پس از محمد رضا خان قوام الملک سوم به پسر ایشان حبیب الله خان قوام الملک چهارم می رسد و سپس پس از مرگ او که املاکش تقسیم می گردد نارنجستان قوام به ابراهیم خان قوام الملک پنجم پسر ایشان می رسد که این امر هم زمان با دوره رضاخان می گردد و در آن زمان رضا خان پهلوی تمامی القاب و اسامی را از نام اشخاص برمی دارد. باغ قوام که امروزه به دلیل وفور درختان نارنج در آن، نارنجستان قوام هم نامیده می شود در محله بالا کفت و تقریباً در قسمت شرقی انتهای خیابان لطفعلی خان زند واقع است. این باغ و عمارت آن از جمله زیباترین و ارزشمندترین آثار دوره قاجاریه محسوب می گردد. احداث باغ و مجموعه بناهای آن به وسیلهٔ علی محمد خان قوام الملک آغاز شده و در سال ۱۳۰۰ قمری به وسیلهٔ فرزند وی محمد رضا خان قوام الملک تکمیل شده است. محمد رضا خان بانی باغ و عمارت مزبور در آن دوره با حسین قلی خان نظام السلطنه والی فارس زد و خوردهای خونینی کرده و از محمد تقی میرزا کن الدوله برادر ناصرالدین شاه چوب خورده و مدت ها در تهران و دیگر شهرها در حال تبعید و سرگردانی به سر برده است. پس از قوام الملک سال های پیشین به وسیلهٔ ابراهیم قوام که از اخلاف محمدرضا خان است تغییراتی در ساختمان های مزبور انجام گرفته و به عنوان موزه و مرکزی برای فعالیت های هنری و فرهنگی به دانشگاه شیراز اهدا شده است. دانشگاه شیراز این محل را به مؤسسه آسیایی واگذار نموده و مؤسسه آسیایی نیز با استفاده از کمک های بخش فرهنگی سازمان برنامه و منابع دیگر تعمیرات مفصلی را در آنجا انجام داده و هنرمندان و صنعتگران شیرازی و اصفهانی و تهرانی هم بنحو ماهرانه و مطلوبی این بنای ارزشمند را مرمت نموده اند. هم اکنون در کتابخانه این مرکز مجموعه کتاب هایی که به وسیلهٔ پروفسور پوپ به دانشگاه شیراز اهدا شده نگهداری می شود. فرصت الدوله شیرازی در کتاب آثار عجم باغ قوام را بدین صورت توصیف کرده است: در ورودی اصلی باغ رو به جنوب و به یک هشتی باز می شود. سر در ورودی دارای تزیینات آجرکاری زیبائی است. بر پیشانی در ورودی کتیبه ای از سنگ مرمر سرخ فام شامل آیاتی از قرآن است و در دو طرف این کتیبه ابیاتی از آسوده شاعر شیرازی دربارهٔ بانی باغ و تاریخ احداث آن حجاری شده است. تاریخ بالای سر در سال ۱۳۰۵ قمری را نشان می دهد که هم زمان با پادشاهی ناصرالدین شاه قاجار می باشد. بر روی ازاره سنگی دو طرف درگاه نقش دو سرباز دوره قاجاریه در حالیکه تفنگی در دست دارند، حجاری شده است. در ورودی از چوب ساج تهیه شده بر روی آن منبت کاری های زیبایی انجام گرفته است. این در به یک هشتی مربوط می شود، سقف این هشتی دارای آجرکاری و کاشی کاری و مقرنس سازی های گچی بسیار زیبائی است. این هشتی به وسیله دو راهرو به محوطه باغ ارتباط دارد. باغ قوام در سه ضلع شمالی، شرقی و جنوبی دارای ساختمان است. عمارت اصلی باغ که در سمت شمالی واقع شده دو طبقه و در زیر آن هم یک طبقه زیرزمینی است. طرح بنای اصلی و ایوان دو ستونی عمارت از شیوه معماری رایج در دوره زندیه اقتباس شده و همچنین سایر بناهای دوره زندیه و قاجاریه در عمارت دوره قاجاریه و حجاری و نقاشی و گچ بری و آئینه کاری عالی ترین نمونه هنر دوره قاجاریه محسوب می شود. با شکوه ترین قسمت این ساختمان ایوان بزرگ آن با دو ستون سنگی یکپارچه و سقف مسطح تزیین شده است. در دو طرف ایوان بزرگ دو راه زینه برای ورود به آنجا و سایر قسمت ها ساخته شده که از کف محوطه نزدیک دو متر بلندی دارد. این پله ها به دو بهار خواب متصل است و در هر طرف یک سالن بزرگ و یک اتاق بزرگ واقع شده و در انتها نیز پله هایی برای رفتن به طبقه بالا ایجاد شده است. در روبروی ایوان شاه نشین، اتاق هایی که محل اقامت حاکم وقت و اقوام و مهمانان نزدیکش بوده، واقع است. طبقه بالا نیز دارای چهار اتاق است که دو تای آن در عقب واقع شده و دارای هشتی و پنجره هایی مشرف بر ایوان می باشد. سابقاً این اتاق ها هم برای اقامت مهمانان مورد استفاده بوده است. تقسیم بندی اتاق ها بنحوی است که گروه هایی از مهمان ها به طور مجزا می توانسته اند در آنجا اقامت کنند و به طور کلی این مجموعه مشتمل بر دو دستگاه شامل پنج اتاق، چهار دستگاه با دو تا سه اتاق و دو دستگاه هر کدام با دو اتاق و شش اتاق انفرادی است. ایوان بزرگ عمارت ار نظر هنرهای مختلفی که در آن بکار رفته زیباترین ایوان دو ستونی دوره قاجاریه در شیراز است. دو ستون ایوان از سنگ مرمر یکپارچه و بدنه آن ها استوانه ای و سر ستون ها دارای مقرنس کاری های زیبائی است. در وسط سقف ایوان یک مدال بزرگ نقاشی شده و در اطراف آن شش منظره بیضی شکل ترسیم شده است. علاوه بر این نقش ها قسمت های دیگر سقف ایوان و بسیاری از اتاق ها و همچنین بدنه و دیوارهای آن ها با تصویرهای مختلف و زیبایی چون گل و بوته، اشکال حیوانات، منظره شکارگاه و غیره نقاشی شده و اطراف نقاشی های سقف ایوان و دیوارها و شاه نشین بنحو بدیعی آئینه کاری شده است. نقاشی رنگ و روغن سقف ها به سبک نقاشی های دوره زندیه است. نقاشی بر روی چوب های سقف که باصطلاح محلی مرجوک نامیده می شود مخصوص هنرمندان شیراز می باشد و در بیشتر ساختمان های دوره زندیه و قاجاریه شیراز این شیوه مشاهده می شود. در حواشی سقف ها مقداری کاغذ دیواری و عکس های کاغذی رنگی نیز بکار رفته که در آن دوره از اروپا به ایران آورده اند. سقف طبقه بالا در طرفین ایوان تیرهای چوبی است که روی آن ها هم نقاشی شده است. نقاشی های سقف ایوان بزرگ و بیشتر اتاق ها غالباً به وسیلهٔ لطفعلی خان صورتگر، نقاش و مینیاتوریست مشهور آن دوره انجام گرفته است. عمارت اصلی در قسمت جلو دارای درهای ارسی با شیشه های رنگی است. هلالی بین دو ایوان دو ستونی و شاه نشین هم شیشه های رنگی بسیار زیبائی دارد. این شیشه ها در دوره قاجاریه از اروپا به ایران آورده شده است. کلیه درهای عمارت از چوب گردو است خاتم کاری یا به سبک هندی منبت کاری شده و در آنجا صدفهائی بکار رفته که در آن زمان از خلیج فارس آورده اند. این درها بسیار نفیس و کار استادان بزرگ این فن است. ازاره تمام اتاق های اصلی عمارت و بخاری دیواری شاه نشین از سنگ های مرمر است. این سنگ ها را از یزد و تبریز به شیراز آورده اند. روی بخاری سنگ مرمر نقش داریوش هخامنشی با یک برجستگی مختصر کنده شده و حواشی آن برنگ طلائی تزیین شده و در گوشه های بالای بخاری هم دو تصویر از محمدرضا خان قوام الملک حجاری شده است. ازاره پایین عمارت دیوان و زیر ایوان نیز حجاری و نقوش آن ها با اقتباس از راه سنگی عمارت دیوانخانه کریم خان زند ایجاد شده ولی به شیوه تصاویر دوره قاجاریه است. بر روی سنگ های ازاره ساختمان نقوش برجسته سربازان عهد قاجاریه با لباس های آن دوره در حالیکه تفنگی در دست دارند و تصویر شیر و گور و پنجره سنگی مشبک و حجاری شده نیز نصب شده که به صورت ترنج های بسیار خوش طرحی است. بالای عمارت اصلی به شیوه ساختمان های آن دوره دارای هلالی هائی است. بر روی این هلالی ها که سه عدد می باشد تصاویر و طرح های زیبائی کاشیکاری شده است. در هلالی وسط نقش دو شیر دیده می شود که که صفحه ای را نگه داشته اند و بر روی این صفحه " نصر من الله و فتح قریب " و دو فرشته هم از بالا آن را گرفته اند و در هلالی های کاشیکاری طرفین پلنگی است که آهویی را شکار کرده و زمینه این صحنه ها را خطوط اسلیمی مزین کرده است. ضلع شرقی بنا نیز دارای حیاطی کوچک و اتاق هایی چند است. ساختمان و تأسیسات ضلع شرقی در گذشته به آشپزخانه و محل اقامت خدمه اختصاص داشته است. در وسط حیاط مدخل آشپزخانه حوض کوچکی وجود دارد. پاشویه حوض را قطعات سنگ سرخ فام و بده و کف آن را کاشی های فیروزه ای رنگ پوشانیده و در وسط حوض یک فواره سنگی تعبیه شده است. در سمت جنوب حیاط آشپزخانه، ستون سنگی حجاری شده ایست که به عنوان پایه ای برای گلدان نصب شده است. ضلع جنوبی هم خود به صورت یک مجموعه است. در وسط این بنا دو راهرو وجود دارد که به وسیله یک هشتی به در ورودی باغ مربوط می شود و در دو طرف راهروها دو ایوان سرتاسری قرار گرفته است. در جلو هر ایوان چهار ستون چوبی و دو نیمه ستون مشاهده می گردد. این ستون های چوبی در دوره قاجاریه بطرزی زیبا منبت کاری شده است. گچ بری دیوارها نیز از نمونه های جالب هنر آن دوره می باشد. کف ایوان ها به همان صورت سبک قدیم خود با قطعات کاشی سفید و آبی مفروش است. ازاره بنا با سنگ پوشیده شده و پنج باب پنجره سنگی که به طور برجسته حجاری شده به عنوان نورگیر در جلو ایوان ها نصب شده است. در طرفین این عمارت شش اتاق وجود دارد. در دوران گذشته که این باغ محل دیوان خانه حکومتی بوده از این اتاق ها به عنوان دفترکار استفاده می شده و ایوان های وسیع جلو آن ها به منزله اتاق انتظار برای مراجعین بوده است. ساختمان جنوبی باغ به وسیلهٔ راه پله ای به زیرزمین های طرفین راهرو راه دارد. در وسط این ساختمان یک طاقنمای بزرگ و دو طاقنمای کوچک ایجاد شده که با اقتباس از تصاویر و سبک دوره زندیه کاشیکاری شده است. در طاقنمای بزرگ نقوش سه تن از خدمتکاران دوره زندیه بر روی کاشی دیده می شود که لباس های بلندی دارند و در دست یکی از آن ها قدحی و در دست دیگری تنگ و جامی است و سومی هم ظرفی پر از میوه در دست دارد. در بالای این طاقنما دو لچکی کاشیکاری با مناظری از طبیعت و تصویرهایی است از داستان های رستم پهلوان حماسی و دیو سفید الهام گرفته شده و در حاشیه مناظر تصویر شکارگاه و همچنین مینیاتورهای زیبایی مثل حمام گرفتن شیرین در چشمه است. ازاره این قسمت نمای عمارت با سنگ های سرخ فام پوشیده شده و نقش های برجسته این سنگ ها از تصویرهای تخت جمشید اقتباس شده است. بین عمارت ضلع جنوبی که دفترکار حاکم وقت بوده و عمارت اصلی که در سمت شمال قرار دارد باغ وسیعی است که در دوره قاجاریه با نرده آهنی محصور شده است. نرده آهنی دورادور باغچه ها بهمان وضع قدیم خود باقی مانده است. قسمت شمالی این باغ یعنی محوطه جلو ساختمان اصلی و ایوان بزرگ قدری بالاتر از سطح باغ است. در این محوطه حوض بزرگی ساخته شده به طوری که از روبرو نمای عمارت و ایوان در آن منعکس می شود. لبه ها و پاشویه این حوض را قطعات بزرگ سنگ سرخ فام تشکیل می دهد و در دو طرف آن چند باغچه وجود دارد. خیابان اصلی باغ از جلوی حوض تا نمای عمارت ضلع جنوبی ادامه می یابد. در وسط این خیابان آب نمائی سرتاسری با اشکال هندسی ساخته شده و اطراف آب نما هم گلکاری است. این باغ همچنان که از نام آن پیداست دارای درختان نارنج فراوان است، به طوری که در فصل شکوفه دادن عطر دل انگیز بهار نارنج فضای باغ را پر می کند دو ردیف درختان نخل تنومند و کهنسال نیز در دو طرف خیابان اصلی باغ وجود دارد. سایر انواع درختان را هم می توان در این باغ مشاهده نمود. گل های گوناگون و رنگارنگ نیز در باغ زیبای نارنجستان قوام بچشم می خورد. در دوره قاجاریه باغ قوام و مجموعه عمارت آن " بیرونی " نامیده می شده و خانه زینت الملک را که در طرف مغرب آن واقع شده و فاصله بین آن ها یک کوچه است به جهت اینکه محل سکونت خانواده قوام بوده " اندرونی " می خوانده اند. این دو بنا از زیر کوچه توسط یک تونل با یکدیگر مربوط می شوند. خانه زینت الملک عمارت بیرونی که قسمت دوم بنای کنونی می باشد به دختر حبیب الله خان زینت الملک می باشد که هم اکنون خانه زینت الملک خوانده می شود. پس از مرگ زینت الملک خانه به عبدالله خان قوامی می رسد این بنای تاریخی نفیس از مالک آن خریداری و به یک موزه تبدیل شد. عمارت نارنجستان بعدها برای مرکز انستیتوی بنیاد آسیایی تحت سرپرستی پروفسور آرتورابهام پوپ خاورشناش شهیر آمریکایی تخصیص و توسط دانشگاه شیراز به وضع آبرومندی مجهز و تعمیر شد. در جریان انقلاب صدماتی به این منزل وارد می شود و ایوان قسمت شرقی آتش گرفته و تخریب می شود به طوری که دیگر مانند اول قابل مرمت نبوده است. بعد از انقلاب هم زمان با جنگ تحمیلی خانواده های جنگ زده در آنجا ساکن شده و باعث به وجود آمدن صدماتی می گردد. از جمله تخریبات داخل اتاق: جای میخ های داخل اتاق ها و کندن آینه کاری های دیوارها برای برداشتن عکس ها. تاریخ ساخت این بنا دقیقاً مشخص نیست زیرا در کل این مجموعه تنها یک کتیبه هست که بر روی آن نوشته شده: چاکر درگاه ابوالقاسم شیرازی به تاریخ ۱۳۰۲ ه. ق که این کتیبه در اتاق آینه کاری قسمت غربی ورودی آینه کاری ها نوشته شده است و از آنجایی که در ساخت بنا معمولاً آینه کاری را در آخر انجام می دهند این تاریخ نشان دهنده پایان ساخت بنا می باشد. در یکی از اتاق ها هم روی گچ کاری ها تاریخ ۱۲۹۸ ه. ق زده شده که پایان کار گچ بری را می رساند یعنی ۴ سال کار آینه کاری منزل طول کشیده است که نشان می دهد باید تقریباً از اوایل ۱۲۹۰ ه. ق ساخت بنا شروع شده باشد که البته تاریخ دقیقی نیست. از هنرهایی که در این خانه بکار رفته اند می توان منبت کاری، گچ کاری، آینه کاری، نقاشی، حجاری سنگ (نقاری) را نام برد و سبک آن سبک دوره قاجاریه است. کل این منزل حدوداً دارای ۲۰ اتاق در طبقه اول و دوم می باشد که غیر از قسمت شرقی تمام اتاق ها به هم راه دارند و به آخرین اتاق قسمت غربی می رسند. زیرزمین کل بنا از قسمت جنوبی تا قسمت شمالی ادامه دارد. قسمت جنوبی زیرزمین به خاطر والی بودن آن ها اسلحه خانه بوده است زیرا خودشان نیز دارای یک سرس سرباز بوده اند. در قسمت شمالی حبوبان، عرقیات و برنج نگهداری می کرده اند. زیر اتاق آینه کاری در قسمت غربی در زیرزمین تنها جای قابل نشستن بوده که معمولاً برای تابستان ها استفاده می شده و شاه نشین بوده است. همچنین آجرهای تزیین شده دارد. از حیاط به زیرزمین چهار ورودی وجود دارد که دو راه آن با سنگ گرفته شده است. حوض وسط حیاط که در قسمت غربی است از شش قطعه سنگ گرفته شده و معروف به آب قوامی و در آن زمان آب انبار بوده و دارای یک سیستم کانال بندی تا سر کوچه که به آن تنبوره می گفتند که از زیر زمین می گذشته و هنگام کنار زدن آن آب بیرون می زده است. در زیرزمین قسمت شرقی کانال آب وجود دارد و چون قبلاً آشپزخانه بوده است. زیرزمین ها به طور قرینه در شمال و جنوب قرار دارند و کل مرمت آجرکاری های زیرزمین که مربوط به قبل از انقلاب است که حدود ۴ سال طول کشید. در آن زمان معمولاً خانه های اشراف از طریق زیرزمین به هم راه داشته اند. از حیاط خانه قوام هم به نارنجستان راه داشته است و بیشتر به خاطر سریع رسیدن غذا و آسان تر شدن رفت وآمد بوده است. تنها جای زیرزمین که سقف تزیین شده دارد همان شاه نشین است. بین آجرهای دیوار به خاطر انقباض و انبساط تخته بکار رفته است. پنجره های مشبک زیرزمین سنگی بوده که الان چوبی شده است. در زیرزمین در سردترین موقع زمستان نیز هیچ وسیله گرم کننده ای نیست حتی در تابستان هم همین طور. به علت وجود منفذهای تهویه هوا در زمستان و تابستان دما تقریباً یک اندازه است. زیرزمین ایوان شرقی به عنوان آشپزخانه استفاده می شده که دارای کانال آب بوده و به قسمت شمالی ربط ندارد. دو حوض قسمت شرقی و حوض وسط خانه مسیر آبشان در آشپزخانه بوده است. احتمالاً غذای نارنجستان هم از اینجا تحویل داده می شده. هنرهای بکار رفته در سقف ها عبارتند از: آینه کاری، گچ کاری، نقاشی و در راهروها هم از نقاشی روی چوب استفاده شده است. تنها سقفی که هنر مشترک آینه کاری روی چوب و نقاشی روی چوب را دارا بوده همان ایوان قسمت شرقی است که متأسفانه آتش گرفته و قابل تعمیر دوباره نمی باشد. داخل ستون های قسمت جنوبی که پنج عدد است چوب بکار رفته و دور آن ها به خاطر جلوگیری از نفوذ موریانه ار الیاف مقاوم استفاده شده و سپس روی ستون ها را با گچ تزیین کرده اند. درهایی که در آن ها هنر منبت بگکار رفته از جنس صدف و چوب گردو می باشد و همچنین اتاقکی بالای پشت بام قسمت جنوبی وجود دارد که برای نگه داشتن پاروها استفاده می شده است. خانه عرقیها: در شرق عمارت نارنجستان نیز عمارت مکتب خانه واقع شده است. این بنا جز بناهای مجموعه قوام می باشد که ورودی آن رو به شمال است و درب آن از پشت نارنجستان قوان باز می شود. قسمت جنوبی این بنا به عنوان مطبخ خانه قوام مورد استفاده قرار می گرفته است. از قسمت های شمالی و غربی این بنا در مقاطعی به عنوان مکتب خانه قوام استفاده می شده و با گذشت زمان و سکنی گذیدن چند خانواده در این بنا از آن به عنوان محل عرق گیری استفاده می شده است و به همین دلیل این خانه را خانه عرقی ها نیز می نامند. به علت گذشت زمان و عدم استفاده صحیح از این بنا آسیب های فراوانی به آن وارد شده بود اما در دهه اخیر تحت تملک و مرمت سازمان مسکن و شهرسازی فارس درآمده است لیکن به دلیل عدم استفاده مجدداً نیازمند مرمت می باشد. بنای مزکور از معماری دون گرا برخوردار است و به صورت حیاط مرکزی احداث شده و از هشتی، دالان ارسی و زیرزمین های بسیار جالبی برخوردار است. این بنا هم اکنون با خریداری از سازمان مسکن و شهرسازی به تملک دانشگاه شیراز درآمده است. حمام گچینه یکی از حمام های قدیمی شیراز است. این حمام در سال ۱۳۰۰ خورشیدی ساخته شده است. این حمام که جز مجموعه قوام می باشد توسط تونلی به نارنجستان قوام متصل بوده است. در بررسی های اخیر بخشی دیگر از حمام که ظاهراً حمام خصوصی قوام بوده است و به این حمام متصل می باشد، کشف شده است. سازمام میراث فرهنگی در سال ۱۳۷۱ خورشیدی حمام گچینه را از خانم مسنی به نام همدم خریداری نموده است. حمام گچینه یکی از پنج حمام قدیمی معروف شیراز می باشد. دیگر حمام ها عبارتند از: حمام ریحان، حمام ایروانی، حمام شکوفه، حمام جامی هاشمی
[ { "answer1": "مجموعه قوام بین سال های ۱۲۵۷ و ۱۲۶۷ مقارن با حکومت ناصرالدین شاه قاجار ساخته و تکمیل شده است.", "answer2": "این مجموعه که در بین عامه مردم به باغ قوام معروف است بواسطه نام بنای بیرونی خود امروز به نارنجستان قوام معروف است.", "distance": 116, "question": "مجموعه قوام در چه سالی ساخته شد و امروزه به چه نامی معروف است؟" }, { "answer1": "نارنجستان قوام، بیرونی خانه قوام بوده است که از زیرزمین به خانه قوام راه داشته است و از آن برای کارهای دیوانی، اداری و همچنین پذیرایی از مهمان ها استفاده می کردند.", "answer2": "در سال های اخیر زیرزمین ضلع شمالی تعمیرات اساسی شده و به عنوان موزه مورد استفاده قرار گرفته که در آن اشیای فرهنگی اهدایی پروفسور پوپ نگهداری می شود.", "distance": 1837, "question": "در زمان قاجار از کدام بخش مجموعه قوام برای امور اداری استفاده می شد و در حال حاضر چه اشیایی در زیرزمین آن نگهداری می شود؟" }, { "answer1": "نقاشی های سقف ایوان بزرگ و بیشتر اتاق ها غالباً به وسیلهٔ لطفعلی خان صورتگر، نقاش و مینیاتوریست مشهور آن دوره انجام گرفته است.", "answer2": "بر پیشانی در ورودی کتیبه ای از سنگ مرمر سرخ فام شامل آیاتی از قرآن است و در دو طرف این کتیبه ابیاتی از آسوده شاعر شیرازی دربارهٔ بانی باغ و تاریخ احداث آن حجاری شده است.", "distance": 2836, "question": "نقاشی های سقف ایوان بزرگ نارنجستان کار چه کسی بود و در ورودی باغ چه کتیبه‌ای قرار دارد؟" }, { "answer1": "در دوره قاجاریه باغ قوام و مجموعه عمارت آن \" بیرونی \" نامیده می شده", "answer2": "خانه زینت الملک را که در طرف مغرب آن واقع شده و فاصله بین آن ها یک کوچه است به جهت اینکه محل سکونت خانواده قوام بوده \" اندرونی \" می خوانده اند.", "distance": 70, "question": "در دوره قاجاریه باغ قوام چه نامیده می شد و محل سکونت خانواده قوام کدام بنا بود؟" }, { "answer1": "در شرق عمارت نارنجستان نیز عمارت مکتب خانه واقع شده است.", "answer2": "قسمت جنوبی این بنا به عنوان مطبخ خانه قوام مورد استفاده قرار می گرفته است.", "distance": 165, "question": "خانه عرقی ها در کدام قسمت مجموعه قوام قرار دارد و چه قسمتی از آن قبلا به عنوان مطبخ خانه قوام استفاده می شده است؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
484
: زنجان زَنجانْ یا زنگان مرکز استان زنجان و شهرستان زنجان در شمال غربی ایران که در منطقه زنجان واقع شده است؛ و براساس آمار منتشر شده دارای ۵۲۱٬۳۰۲ نفر جمعیت در سال ۱۳۹۵ خورشیدی، بیستمین شهر کشور از لحاظ جمعیت محسوب می شود. نام زنجان عربی شده واژه زنگان است. مردم منطقه هنوز هم تلفظ زنگان را به کار می برند. شهر زنجان در دره زنجان چای (از شاخه های قزل اوزن قرار گرفته و سر راه شوسه و راه آهن تهران به تبریز می باشد. صنایع دستی از قبیل ورشوسازی و نقره سازی و ملیله کاری و چاروق دوزی و چاقوسازی و فرش بافی (فرش زنجان) آن مشهور است. زنجان از شمال به شهرستان طارم و خلخال و میانه و از مشرق به سلطانیه و طارم و از جنوب به خدابنده و ایجرود و از غرب به شهرستان ماه نشان محدود است و از سطح دریا ۱۶۶۳ متر ارتفاع دارد. از جمله شرایطی که فلسفه وجودی شهر زنجان را در منطقه تبیین و توجیه می نماید، وجود راه ارتباطی فلات مرکزی ایران به منطقه آذر بایجان شرقی در منطقه، حاکم بودن شرایط مناسب اوضاع توپوگرافی، وجود اراضی مسطح با شیب ۲٪ در منطقه کوهستانی و بالاخره لزوم مرکز مبادلاتی تولیدات کشاورزی و ارائه خدمات متقابل به روستاهای حوزه نفوذ به ویژه ایالات پنجگانه مستقر در منطقه بوده است می رساند که این پدیده در شکل گیری شهر و محله بندی آن عامل تعیین کننده می باشد. در مورد وجه تسمیه شهر زنجان تاکنون نظرات گوناگونی ازسوی پژوهشگران و نویسندگان ارائه شده است. حمدالله مستوفی، تاریخ نگار نامدار، بنیاد شهر زنجان را از اردشیر بابکان، سردودمان ساسانیان دانسته و نام نخستین این شهر را شهین ذکر کرده است. ماخذ و منبع مستوفی در مورد کلمه شهین که به زنگان اطلاق می گردیده مبهم است و تاکنون هیچ منبع موثق دیگری در این ارتباط اظهار نظر ننموده است. در لغتنامهٔ دهخدا هم در سرواژهٔ شهین چنین نوشته: «شهین نام شهر زنگان است و معرب آن زنجان باشد و گویند این شهر را اردشیر بابکان بنا کرده است.». شهری بود بزرگ در میان ری و آذربایگان، و وجه تسمیه آن، مخفف زندگان یعنی اهل کتاب زند است، و زندیگان زنگان شده و دال او محذوف گردیده. بیتی از حکیم زجاجی: اسم دیگر شهرستان زنجان (خمسه) است. اطلاق این کلمه به منطقه در منابع و متون جغرافیایی از اواخر دوران قاجار ظاهر شده و در مورد وجه تسمیه آن دو نظر می تواند مطرح باشد. نظر نخستین ناظر بر استقرار طوایفی از ایلات پنجگانه در این منطقه است؛ و محتملا وجود منطقه ای به نام (خمسه) در استان فارس که بر مبنای استقرار پنج ایل نامگذاری شده بسود این نظریه است. در فرهنگ آنندراج ذیل کلمه زنگان چنین آمده " چون پنج بلوک بود آنرا خمسه گویند " لغت نامه دهخدا با تکرار مورد مزبور می نویسد (این شهرستان "زنجان" از پنج بلوک بنام بخش حرمه، بخش ابهررود، بخش قیدار، بخش ماه نشان، بخش سردان …) در این بخش بندی بخش های ایجرود، زنجان رود، که جز’ خمسه اند سخنی به میان نیامده، لاجرم این نظریه با شک و تردید مواجه می گردد. اما بخش های پنجگانه ابهر رود، خرا رود، زنجان رود، ایجرود، سجاس رود که بخش های اصلی خمسه را تشکیل داده منبع و مرجع موثقی به وجه تسمیه آن می تواند باشد. کذر این نکته ضرورت دارد که منطقه بزینه رود معروف به قشلاقات افشار که هم اکنون از توابع خمسه است تا اواخر دوران در حوزه ساسی ولایت کردستان بوده است، بنابراین پنج بلوک بودن منطقه قطعی بنظر می رسد. دائرةالمعارف مصاحب بر این اساس ذیل کلمه (خمسه) می نویسد: "خمسه مخفف ولایات خمسه در جنوب آذربایخان و غرب قزوین کرسی آن زنجان و از شهرهای معروفش سلطانیه پنج بلوک عمده ای که این ناحیه به مناسبت آنها خمسه خوانده شده است عبارت بودند از ابهر رود، زنجانرود، ایجرود، سجاس رود که حالیکه همگی جزو شهرستان زنجانند." شهر تاریخی زنجان به لحاظ وجود مقاومتهای مردمی و منطقه ای در مقابل سپاهیان اسلام از شهرهای دشوارگشا بوده است، در سال ۲۴ هجری قمری به دست براء بن عازب سردار تخریب شده، که این محل خاستگاه اولیه بوده و در شمال شرقی شهر فعلی قرار داشته است. آثار و بقایای نخستین استقرار شهر که د راصطلاح کهن دژ نامیده می شود تا سال ۱۳۰۰ خورشیدی پابرجا بوده و در جریان ساختمان (خیابان فرهنگ) تسطیح شده است. قبرستان شهر در حد جنوب شرقی محل استقرار و در داخل حد طبیعی سیلاب شرق شهر منطبق بر (خیابان امام) فعلی تا (فدائیان اسلام) بوده است. در احیاء مجدد و گسترش آن، در اوایل دوران اسلامی، شهر اندکی به طرف غرب استقرار نخستین، در ساحل چپ سیلاب قدیمی که امروزه منطبق بر خیابان استانداری است کشیده شد، برجستگی کهن دژ این دوره در محله فعلی (نصرالله خان) بوده که در سال ۱۳۴۰ تسطیح و محل آن به دبیرستان های دخترانه تبدیل شده است. گسترش شهر در این دوره به طرف شرق محل مورد بحث که اراضی شهری قابل استفاده در شهرسازی بوده، امتداد یافت. حمدالله مستوفی درنزهة القلوب دور باروی شهر را ده هزار گام ذکر نموده که در حدود ۵/۴ کیلومتر است و از قلعه کنونی شهر اندکی بزرگ تر بوده به طوری که دامنه استقرار تا حد سیلاب شرقی کشیده شده است. قول حمدالله مستوفی با یافته های باستان شناسی مطابقت دارد چنان که در اراضی شرقی خارج از دیوار قلعه، آثار قرن شش هجری قمری در عمق ۲ متری از کف معابر فعلی قرار گرفته و قابل رؤیت است. کتاب صورالاقالیم از مزار اکابر و اولیای موجود در شهر، قبور شیخ اخی فرج زنگانی و استاد عبدالغفار سکاک و عیسی کاشانی را نام برده است. این شهر برای بار دوم در پاییز سال ۶۲۸ هجری قمری در فتنه مغول تخریب شده و شدت آن به حدی بود که شهر برای مدتی از قید حیات ساقط شد. به ویژه انتخاب سلطانیه به پایتختی در دوران ایلخانی و گسترش شهر مزبور در ایام حکومت غازان خان و خدابنده و اولجایتو در اواخر قرن هفتم هجری قمری، به علت نزدیکی این دو شهر، در متروکه شدن شهر زنجان عامل تعیین کننده ای بود، به عبارت دیگر در تمام ایام شکوفایی شهر سلطانیه، شهر زنجان به حالت نیمه ویران باقی مانده است. سلطانیه پس از برچیده شدن حکومت ایلخانی به قول دونالد ویلبر «به علت قرار نداشتن شهر در راستای راه های تجارتی و عدم وجود جاذبه های شهری در آن، سریعتر از آنچه که آباد شده بود، تخریب و متروک گردید». که خود دلیل قاطعی برای توسعه شهر زنجان بوده است. این شهر مجدداً توسعه یافته و از طالع بد برای بار سوم در نیمه دوم قرن هشتم هجری قمری با یورش امیرتیمور گورکانی مواجه و پس از قتل عام اهالی به طور کلی با خاک یکسان شد. کلاویخو سفیر پادشاه اسپانیا در دربار میرانشاه از نوادگان تیمور در نیمهٔ اول قرن نهم هجری در سفرنامهٔ خود، قسمت اعظم شهر زنجان را غیر مسکون و مخروبه ذکر نموده و حصار شهر را غیرقابل تعمیر دانسته و می نویسد: «در شب هنگام به محلی رسیدیم که به زنجان معروف است و بیشتر قسمت های این شهر غیر مسکون است اما گویی که در گذشته این شهر یکی از بزرگ ترین شهرهای ایران بوده است. این شهر در دشتی در میان دو کوه بلند که لخت و خالی از جنگل هستند قرار دارد. ما دیدیم که حصار شهر دیگر قابل تعمیر نیست اما در داخل حصار هنوز خانه ها و مساجد بسیاری همچنان استوار و پابرجا بودند و در خیابان های آن نهرهایی می گذشت اما همه اینها اینک خشک و بی آب هستند.» شاردن جهانگرد فرانسوی که به سال ۱۶۷۲ میلادی از شهر زنجان بازدید نموده می نویسد: «هنوز در حوالی یک مایل و بیشتر، آثار و بازمانده های ویرانه ای مشاهده می شود». موارد دیگری از این مقولات بیانگر این حقیقت است که شهر زنجان تا اواخر قرن نهم هجری قمری غیر مسکون و مخروبه بوده است. در دوران صفویه -که آرامش نسبی در منطقه ها حاکم بوده است - شهر تجدید بنا شده و مجدداً تکاپوی حیات در آن آغاز گردیده است. حال با توجه به گزارش سیاحان و جهانگردان و هم چنین مطالعهٔ متون تاریخی و بررسی های باستان شناسی معلوم می شود علی رغم قدمت سه هزار ساله، کلیهٔ آثار فعلی و بافت شهری نسبتاً جدید است. به عبارت دیگر با عنایت به آنچه که اجمالاً بیان شد شهر زنجان در دوره های مختلف بر اثر هجوم دشمن تخریب و به مرور شهر جدید بر روی خرابه های قدیمی احیا شده است. منطقهٔ زنجان در برخی مقاطع تاریخی در منطقهٔ آذربایجان نیز دانسته شده است. علت انطباق و احیای شهر در محل فعلی، معلول جاذبه های شهری-منطقه ای از جمله وجود سفره های آب زیرزمینی، استفاده مجدد از قنوات قدیمی، دسترسی و مورد استفاده قرار دادن زنجان چای، اوضاع توپوگرافی محلی و بالاخره عامل تعیین کنندهٔ استقرار شهر در سر راه تجاری و راهبردی فلات مرکزی ایران و ارتباط آن با آذربایجان و لزوم اتراق کاروان ها، بازسازی شهر زنجان را منطبق بر خرابه های قدیمی، امری لازم و ضروری می نموده است. شهر فعلی از دوران صفویه تکوین و توسعه پیدا کرده است، خاستگاه اولیهٔ شهر در این دوره از تجدید بنا، به لحاظ استفاده از امکانات و استعدادهای بالقوهٔ شهری و زیستی در حد نهایی اراضی شهری در جنوب، در ساحل راست رودخانهٔ زنجان رود قرار گرفته است. جهت توسعه و رشد شهری از نظر توپوگرافی و وجود اختلاف ارتفاع در ناحیهٔ جنوبی شهر و دارا بودن شیب نسبتاً تند تا کف رودخانهٔ زنجان رود که استقرارهای شهری را با مشکلات جدی مواجه می سازد، به طرف شمال امری اجباری و قطعی بوده است. به هر حال گسترش شهر هنوز محدود به مسیل های شرقی و غربی بوده که محل استقرار شهر به صورت دلتا نسبت به زنجان رود است. با تحلیل و توجیه عوامل و عناصر شهری از قبیل قبرستان های قدیمی و مناطقی تحت عنوان «کولوک» که تا امروز باقی مانده، شکل گیری و گسترش شهر را می توان پیگیری و تبیین نمود قدیمی ترین عنصر، متعلق به اواسط دوران صفویه است که به نام کاروانسرای سنگی واقع در قسمت شرقی کهن دژ در ورودی شهر به اسم دروازه همدان قرار دارد. این کاروانسرا که هم اکنون قسمت اعظم آن از میان رفته و به اداره اوقاف تبدیل شده است، یادگاری از دوران شاه عباس دوم است. بدین ترتیب قبل از احداث مجموعهٔ بازار زنجان در دوران آقا محمد خان قاجار(۱۲۰۰ هجری قمری)، میدان های آهنگران و راسته دباغ ها با عنایت به نقش عملکردی شهر که در مقدمه بیان شد، از عناصر اصلی آن محسوب می شوند که این عناصر نسبت به شارستان مرکزیت دارد. در دوران آقا محمد خان قاجار با توسعهٔ نسبی شهر در حد قلعهٔ فعلی که خود از مسیل های طبیعی الهام گرفته، مجموعه بازار به مثابهٔ قطب واحد اقتصادی، خدماتی و فرهنگی منسجم ترین عنصر شهری را به وجود آورده است و با عنایت به پدیده های مختلف اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و عملکردی، و… به طوری که در زندگی روزمره شهری نقش اساسی داشته باشد، محله بندی شهر صورت گرفته است. در این دوره به طور کلی شهر به سه منطقه تقسیم شده، نخست منطقه مرکزی شهر با جای گرفتن مراکز حکومتی، اداری و مذهبی در آن موجودیت یافته و فاقد اسم خاصی بوده است. اراضی و محدثات واقع در شرق محدوده مرکزی در مجموعه بازار تحت عنوان یوخاری باش و افراد ساکن در این منطقه در کلیات با همین عنوان مشخص شده و از نظر اقتصادی (در اوایل دوران قاجار) از ظرفیت بالایی برخوردار بوده اند. اراضی و محدثات واقع در غرب محدوده مرکزی به نام اشاقه باش موسوم شده است. در این تقسیم بندی هر یک از مناطق دوگانه (اشاقه باش و یوخاری باش) از نظر زندگی روزمره و مقررات اجتماعی، دارای امکانات فیزیکی و کالبدی دارای وحدت و هم آهنگی کامل است. محلات از نام بانی مساجد و تکایا الهام گرفته یا با انتساب به صنف خاصی نام گذاری شده اند. محلات قدیمی دارای عناصر شهری منسجم تری بوده و به عنوان مراکز محله ای نقش اساسی را در زندگی عمومی ایفا می کند. این محلات از نظر فیزیکی دارای الگوی خاصی است، بدین ترتیب که به عناصری از قبیل مسجد، تکیه، حمام، مراکز خرید روزانه، مراکز خدماتی، آب انبار، فضای مشاعی جهت انجام مراسم مذهبی، سنتی و تجمع های عمومی و بالاخره محل بازی های کودکانه مجهزند. به طوری که این مراکز تا امروز با حفظ عملکردهای نخستین در تکاپوی حیات در محلات نقش اساسی دارند. نمونه های بارز آن محلات دود قلی، مسجد یری پایین، نصرالله خان، محله زینبیه و محله قهرمان می باشند و تقریباً سایر محلات دارای چنین خصیصه بارز و روشن اند که با گسترش تدریجی شهر نسبت به مرکزیت کهن دژ و سپس مجموعه بازار با انسجام معقول و منطقی جای گرفته اند. به طور کلی ۱۸ محله در داخل قلعه و ۹ محله در خارج از قلعه تا اواخر دوران پهلوی ضمن گسترش تدریجی مستقر شده اند. روند گسترش تا اواخر دوران قاجار بسیار بطئی و در سطح قلعه به میزان ۱۸۵ هکتار بوده است. از حد فاصل اواخر دوران قاجار تا اواخر دوران پهلوی با افزایش محلات خارج از قلعه، وسعت شهر به میزان تقریبی ۴۸۰ هکتار گسترش یافته است. شهر فعلی در مساحتی معادل ۱۲۵۷ هکتار مستقر شده که به استناد ضوابط طرح جامع مصوب پیش بینی شده در سال ۱۳۷۵ وسعت آن به میزان ۴۴۵۰ هکتار افزایش می یابد. حمدالله مستوفی در نزهةالقلوب (تألیف در ۷۴۰ق/۱۳۳۹م) زبان زنجان و مراغه و تالش گشتاسبی را پهلوی ذکر می کند و می گوید «زبانشان پهلوی به جیلانی بازبسته است» که منظور همان گویش های گوناگون زبان های تاتی تبار است. امروزه زبان مردم زنجان ترکی آذربایجانی، با لهجه زنجانی است. و از لحاظ فرهنگی و زبانی به مانند سایر شهرهای آذربایجانی نشین ایران به شمار می روند. فارسی نیز در برخی خانواده ها رایج است. هم اینک استفاده از لغات فارسی در مکالمات روزمره مردم منطقه مرسوم شده و مردم استان زنجان در اداره ها، مدارس و مکان های عمومی به زبان فارسی و در مکالمه های روزمره و محلی به زبان ترکی صحبت می کنند. در مکالمات مردم منطقه اداره ها، مدارس و مکان های عمومی به زبان فارسی و در مکالمه های روزمره به زبان ترکی لهجه زنجانی صحبت می کنند. دین اغلب مردم زنجان اسلام است و اهالی زنجان پیرو مکتب شیعه به شمار می روند. هر ساله دسته عزاداری حسینیه اعظم زنجان از خیابان فردوسی تا بلوار آزادی که فاصله چند کیلومتری است در هشتم محرم با قدمت بیش از یکصد ساله برگزار می شود که از نمادهای عزاداری شماری از مردم زنجان است، که علاوه بر زنجان از سایر شهرهای داخلی و خارجی با جمعیت زیادی واقعه عاشورا را گرامی می دارند. حسینیه اعظم زنجان یکی از بزرگترین مراکز مذهبی جهان تشیع که روز هشتم محرم هر سال دسته عزاداری بزرگی را برگزار می کند که قدمتش به دوران قاجاریه می رسد. این دسته دومین قربانگاه جهان اسلام پس از منا در عربستان و نخستین قربانگاه جهان تشیع در زنجان به شمار می رود. جمعیت دسته عزاداری حسینیه اعظم را بین ۵۰۰ هزار تا یک میلیون نفر دانسته اند که با توجه به گنجایش خیابانهای زنجان این شمار صحیح به نظر نمی رسد. این اجتماع به عنوان دهمین میراث معنوی کشور ثبت گردیده است. در صداوسیما، از دسته حسینیه اعظم زنجان به عنوان "بزرگترین دسته عزاداری جهان" نام می برند. در حرکت دسته عزاداری حسینیه اعظم زنجان علاوه برشماری از مردم زنجان افراد عالی رتبه کشوری و لشکری و مهمانان خارجی و همه ساله نذورات این حسینیه بیش از یک میلیارد تومان جمع آوری می شود بیشترین نذری که تقدیم حسینیه می شود احشام زنده و ذبح شده مقابل دسته عزاداری است، از زنجان با عنوان "پایتخت شور و شعور حسینی" نیز یاد می شود از سال ۸۳ خورشیدی که دسته عزاداری به صورت زنده و مستقیم از صدا و سیما پخش می شود شهرهای دیگر مانند اردبیل از عزاداری زنجانی ها الگو برداری کردند. نخستین مدرسه جدید زنجان، در سال ۱۲۸۵ خ. به دستور وزیر همایون غفاری، حاکم وقت زنجان و توسط علی محمد فره وشی (مترجم همایون) تأسیس شد. محل مدرسه در دارالحکومه شهر بود و بیشتر فرزندان اعیان و اشراف در آن مشغول به تحصیل بودند. معلمان مدرسه از میان طلاب علوم دینی انتخاب شده بودند و روش های نوین تدریس به آنان آموزش داده شده بود. مدرسه یکسال پس از رفتن وزیر همایون منحل شد. در سال ۱۳۲۷ هـ.ق آقا میرزا احمد زنجانی مدرسه ای تأسیس کرد. در سال ۱۲۹۲ خ. مترجم همایون بار دیگر به زنجان بازگشت و با کمک اسعدالدوله ذوالفقاری، «مدرسه اسعدیه» را تأسیس کرد. در روزگار تصدی مترجم همایون بر اداره فرهنگ زنجان (۱۲۹۵ تا ۱۳۰۱ خ) مدارس متعددی دایر شد که از آن میان «مدرسه توفیقی» همچنان پابرجاست. نخستین دبستان دخترانه زنجان موسوم به «دبستان بنات» در سال ۱۳۰۰ خ. توسط عالیه سنجیده تأسیس شد و نخستین دبیرستان دخترانه به نام «دبیرستان آزرم» در سال ۱۳۱۴ شمسی به دست بانو مصداقی دایر گشت. بر اساس آمارهای ارائه شده، هم اکنون این استان دارای ۲۲۱۱ مدرسه است که ۸۳۷۵ کلاس درس در آن ها دایر می باشد و همچنین تعداد کل دانش آموزان برابر ۱۷۴۰۵۳ نفر بوده که از این تعداد ۸۲۳۰۷نفر دانش آموز دختر و ۹۱۷۴۶ نفر دانش آموزان پسر را شامل می شود. نخستین کتابخانهٔ زنجان به دستور سلطان محمد خدابنده در سلطانیه تأسیس شد. این کتابخانه حاوی نسخه های ارزشمندی به زبان عربی بود که در قطع بزرگ با حروف سیاه و طلایی نگارش یافته بودند. به احتمال زیاد عرفاً و فقهای نامدار زنجان در قرون بعدی، صاحب کتابخانه های نفیس شخصی بوده اند که اکنون نشانی از آن در دست نیست. امیر محسن زنجانی (فوت ۱۱۴۸ هـ. ق) صاحب کتابخانه معتبر و نفیسی بوده است که در حمله افغان ها به ایران دچار آتش سوزی و نابودی گردیده است. کتابخانه شیخ فضل الله شیخ الاسلام زنجانی (قرن ۱۳ هـ. ق) حاوی نسخه هایی از قرن ۱۱ هـ. ق بوده و میرزا ابوعبدالله زنجانی (علامه زنجانی) کتابخانه ای شامل پنجاه هزار جلد کتب و رسائل فلسفی داشته{تعدادی از کتاب ها در کتابخانه شخصی فرزندانشان دکتر لطف اله ضیایی و دکتر محمد صادق ضیایی} که از جمله آثار موجود در آن "سعدالسعود" تألیف ابن طاووس (فوت ۶۶۴ هـ. ق) به خط خود مؤلف بوده است. در این کتابخانه هشت رساله نیز به خط بابا افضل کاشانی (قرن ۷ هـ. ق) موجود بوده است. کتابخانه مسجد چهل ستون زنجان در سال ۱۲۸۴ هـ. ق به دست ملا علی زنجانی تأسیس شد که به نوعی نخستین کتابخانه عمومی شهر نیز به شمار می رود. «کتابخانه سهروردی»، نخستین کتابخانه عمومی زنجان به سبک جدید، در سال ۱۳۴۱ هـ. ق (۱۳۰۱ خورشیدی) تأسیس شد که تا سال ۱۳۷۰ خورشیدی دارای مجموعه ای در حدود ۱۹۰۰۰ جلد کتاب بود. از کتابخانه های دیگر شهر می توان به کتابخانه مسجد سید اشاره کرد که توسط آیت الله سید عزالدین محمد حسینی زنجانی برای استفاده طلاب علوم دینی بنا شده و شامل تعدادی نسخ نفیس خطی است. چشمه آبگرم طبیعی وننق در ۳۰ کیلومتری شهر زنجان نرسیده به ارمغانخانه در روستای وننق سد گاوازنگ سد تهم در جاده زنجان به چورزق طارم سد حسن ابدال سد گلابر در ایجرود روستای گلابر سد خلیفه لو خرمدره سد کینه ورس ابهر سد تالوار تیپ ۲۱۶ مستقل زرهی سپاه انصار المهدی (عج) زنجان مرسوم ترین سوغاتی زنجان چاقو و چاروق (نوعی کفش زنانه ایران باستان) و فرش زنجان (با طرحی معروف به ریز ماهی) و ملیله کاری است. صنایع دستی زنجان عبارتند از: اولین نشریه زنجان به دست میرزا عیسی قانونخواه (ناصرالمله) با عنوان پروین خمسه منتشر شد. این نشریه سه روز در هفته با قطع بزرگ در چهار صفحه منتشر می شد. سه صفحه به اعلانات ثبتی و یک صفحه به سرمقاله و اخبار خارجی و داخلی اختصاص داده شده بود. انتشار این نشریه پس از شش سال در ۱۳۱۵ با فوت ناصرالمله پایان یافت. پس وقفه ای یک دهه ای در انتشار مطبوعات محلی، هفته نامه آذر به مدیریت منوچهر سعیدوزیری آغاز به کار کرد. این نشریه که هم زمان با قدرت گرفتن فرقه دموکرات آذربایجان انتشار می یافت، خود را ارگان کمیته ولایت زنجان و زیر مجموعه فرقه دموکرات معرفی می کرد. آذر پس از یک سال انتشار پیش از آزادسازی زنجان توسط ارتش ملی، تعطیل شد. در اواخر دهه بیست نشریات متعددی در زنجان انتشار می یافتند که اغلب حامی سیاست های محمد مصدق بودند و به همین سبب جز یکی، انتشار باقی آن ها پس از کودتای ۲۸ مرداد متوقف شد. پس از انقلاب اسلامی، چندین عنوان نشریه در زنجان به چاپ رسید که از آن میان می توان به هفته نامه پیام زنجان اشاره کرد که از سال ۱۳۶۷ انتشار می یابد و پرسابقه ترین نشریه زنجان محسوب می شود و نیز از هفته نامه امید زنجان نام برد که اولین نشریه محلی زنجان بود که توانست مخاطبانی در استان ها دیگر از جمله تهران و آذربایجان بیابد. در این میان، هفته نامه بهار زنجان به صاحب امتیازی و مدیرمسئولی رحمت اله بیگدلی - عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی زنجان و اکنون عضو شورای مرکزی حزب اعتماد ملی - به دو زبان ترکی و فارسی در استان زنجان منتشر می شد که از پرمخاطب ترین نشریات استان بود. این هفته نامه به دلیل انتشار عین کلمات موهن منصور ارضی علیه مشایی در مهرماه ۸۹ توقیف و سپس به دلیل آنچه «انتشار مطالب خلاف عفت عمومی و توهین به مقامات کشور» اعلام شد، همچنین به دلیل اصرار بر تخلفات به استناد تبصره ۲ ماده ۶ و تبصره ماده ۱۱ قانون مطبوعات، لغو مجوز گردید. مدیرمسئول این نشریه هم زمان با روی کار آمدن دولت حسن روحانی، مجوز هفته نامه «بهار رحمت» را دریافت کرد که در انتشار مرتب آن توفیقی نداشت. در سال ۱۳۹۰ پانزده نشریه (سه روزنامه و دوازده هفته نامه و ماه نامه) در زنجان منتشر می شده است که برخی از آن ها عبارتند از: هفته نامه بایرام به زبان ترکی منتشر می شود. در طول این سال ها، نشریات زنجان بستر مناسبی برای رشد فعالین مطبوعات این استان بوده است، از جمله این افراد باید به رضا میرکریمی اشاره کرد که فعالیت هنری خود را به عنوان گرافیست در هفته نامه پیام زنجان آغاز کرد.
[ { "answer1": "شهین", "answer2": "در سال ۲۴ هجری قمری به دست براء بن عازب سردار تخریب شده", "distance": 1911, "question": "بر اساس متن، نام نخستین شهر زنجان چه بوده و این شهر در چه دوره‌ای به دست چه کسی تخریب شد؟" }, { "answer1": "چاقو و چاروق (نوعی کفش زنانه ایران باستان) و فرش زنجان (با طرحی معروف به ریز ماهی) و ملیله کاری است.", "answer2": "پروین خمسه", "distance": 198, "question": "مشهورترین سوغاتی های زنجان چیست و اولین نشریه این شهر چه نام داشت؟" }, { "answer1": "امیر محسن زنجانی", "answer2": "«دبستان بنات» در سال ۱۳۰۰ خ. توسط عالیه سنجیده تأسیس شد", "distance": 703, "question": "بر اساس متن، چه کسی کتابخانه ای نفیس داشت که در حمله افغان ها نابود شد و اولین دبستان دخترانه زنجان چه نام داشت و توسط چه کسی تاسیس شد؟" }, { "answer1": "ترکی آذربایجانی، با لهجه زنجانی است.", "answer2": "در هشتم محرم", "distance": 661, "question": "زبان مردم زنجان امروزه چیست و دسته عزاداری حسینیه اعظم زنجان چه زمانی برگزار میشود؟" }, { "answer1": "(خمسه)", "answer2": "«کتابخانه سهروردی»", "distance": 13170, "question": "طبق متن، نام دیگر شهرستان زنجان چیست و اولین کتابخانه عمومی زنجان به سبک جدید چه نام داشت؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
485
: صرف تکواژشناسی یا صَرف یا ساختِ واژه که به علم صرف نیز شناخته می شود؛ بخشی از دستور زبان است که ساختـ (ـارِ) واژه را موردِ تحلیل قرار می دهد. به سخنِ دیگر، ساختِ واژه به شناختِ تکواژها و راه هایِ هم نشینیِ آن ها با یکدیگر در قالب های نحوی و نیز در واژه سازی می پردازد. کارِ اصلیِ زبان شناس در بررسیِ ساختِ واژهٔ یک زبان، تجزیهٔ عبارت ها و جمله ها و دست یافتن به تکواژها و واژه ها و سپس دسته بندیِ آن ها براساسِ رده هایِ دستوریِ آن زبان است. در زبان شناسی، تک واژشناسی یعنی بازشناسی، تحلیل و توصیفِ ساختارِ تکواژها و دیگر واحدهای معنایی در زبان از قبیل کلمات، وندها و هویت دستوری و همچنین تکیه/استرس و بافتار ضمنی (کلمات در واژه نامه موضوع اصلی واژه شناسی است). گونه شناسی مرتبط به شکل و ساختار به نوعی دسته بندی زبان ها بر طبق سبک هایی است که به وسیلهٔ آن تکواژها در زبان استفاده می شوند؛ یعنی از تحلیلی که تنها تکواژهای مجزا از طریق زبان های آمیخته (به هم چسبیده) و ترکیبی استفاده می کند که تکواژهای وابسته (وندها) و تا حدودی چندترکیبی را، که تعداد زیادی از تکواژهای جداگانه را به کلمات مجزا خلاصه می نماید، استفاده می کند. درحالی که کلمات به طورکلی به عنوان کوچک ترین واحدهای نحوی پذیرفته شده اند، واضح است که در بیشتر زبان (نه همهٔ آنها) کلمات می توانند با قوانین (گرامر) به دیگر کلمات مرتبط شوند. به عنوان مثال، انگلیسی زبانان می توانند تشخیص دهند که کلمات سگ و سگ ها خیلی زیاد به هم مرتبطند ــ یعنی تنها با تکواژ جمله سازها ــ که تکواژ وابسته به اسم است و هرگز نیز جدا نمی شود. انگلیسی زبانان (زبانی ترکیبی) این روابط را از دانش فنیِ قوانین شکل گیری کلمه در انگلیسی تشخیص می دهند. آن ها مستقیماً استنباط می کنند که همان طور که جمع کلمهٔ سگ می شود سگ ها، جمع کلمهٔ گربه نیز گربه ها می شود؛ به همین نحو، سگ که می شود سگ گیر، ظرف می شود ظرف شور (بعضاً این طور است). قوانینی را که متکلمان درک کرده اند الگوهای خاصی را منعکس می کند (قواعد) به طوری که کلمات از واحدهای کوچک تر تشکیل شده اند و چگونه آن واحدهای کوچک تر در فرایند صحبت کردن متقابلاً اثر می کنند. بدین ترتیب، تک واژشناسی شاخه ای از زبان شناسی است که الگوهای شکل گیری کلمه را در زبان مطالعه می کند و درصدد قاعده مند کردن قوانین است تا دانش متکلمان آن زبان را شکل دهد. درعوض، زبانی مانند چینی، تکواژ غیروابسته (آزاد) را به کار می گیرد که منوط به آهنگ، وندهای پس عبارت و ترتیب کلمات به منظور انتقال معنی است. در زبان چینی از مفاهیم فوق به عنوان گرامر یاد می شود که بیانگر تک واژشناسی زبان است. آن سوی زبان های آمیخته، زبانی چندترکیبی مانند چاکچی کلماتی دارد که از تکواژهای زیادی تشکیل شده است: کلمهٔ "təmeyŋəlevtpəγtərkən" از هشت تکواژِ t-ə-meyŋ-ə-levt-pəγt-ə-rkən تشکیل شده است که می تواند به این صورت تفسیر شود: ۱.SG.SUBJ-great-head-hurt-PRES .۱, (صدمه ـ سر ـ بزرگ) به معنای «سردرد وحشتناکی دارم». تک واژشناسی چنین زبان هایی به هر صامت و مصوتی اجازه می دهد که به عنوان تکواژ استباط شود؛ درست مانند گرامر زبان، استفاده و درک تاریخ تکواژ. تاریخ تجزیه وتحلیل تک واژشناسی به زبان شناس هند باستان، پانینی برمی گردد که ۳٬۹۵۹ قانون تکواژ زبان سانسکریت را در کتاب Aṣṭādhyāyī با استفاده از گرامرحامی گردآوری کرد. سنت گرامریِ یونان در روم باستان نیز در تجزیه وتحلیل تک واژشناسی دخالت داشته است. مطالعات تک واژشناسی عرب، که توسط مرح الاروه، احمد ب و علی مسعود انجام شده، حداقل به ۱۲۰۰ سال از زمان تولد مسیح برمی گردد. معادل انگلیسیِ واژهٔ تک واژشناسی را اوت شلیچر در سال ۱۸۵۹ ساخت. تفاوت بین این دو مفهوم کلمه به طور تقریبی مهم ترین مفهوم در تک واژشناسی است. اولین مفهوم کلمه یعنی مفهوم سگ و سگ ها همان کلمه اشکال واژه نامیده می شود. مفهوم دوم شکل کلمه نامیده می شود بنابراین می توان گفت که سگ و سگ ها اشکال گوناگون همان اشکال واژه هستند. از سوی دیگر سگ و سگ گیر، اشکال مختلف واژه هستند همان طور که آن ها به دو نوع مختلف از مفاهیم اشاره دارند. شکل یک کلمه که بر طبق آیین و رسوم قراردادی انتخاب شده است جهت بیان شکل متعارف آن است و موضوع اصلی یا گفت آورد نامیده می شود. در اینجا مثال های از زبان های دیگر یعنی نقص صوت شناسی مجزای کلمه با یک شکل کلمه تک واژشناسی مجزا منطبق است، وجود دارد. در لاتین یک راه بیان مفهوم عبارت و عبارت اسمی (مانند سیب ها، پرتغال ها) پسوندِ '-que' در عبارت اسمی دوم است. مانند «سیب ها ـ پرتغال ها یک سطح زیاد این سرگشتگی که برخی کلمات وابسته به صوت شناسی یا دگرگونی صدا در زبان آن را به وجود آورده اند در زبان کواکولا آمده است. در کواکولا، مانند زبانهای بسیار دیگری، روابط معنایی بین اسمها که دربرگیرنده مالکیت و موضوع معنایی است، توسط وندها قاعده مند شده است به جای اینکه با کلمات مستقل قاعده مند نباشد. سه عبارت انگلیسی» با باشگاهش «،» با وابستگی عبارت اسمی را به عنوان یک ابزار مشخص می کند. در جملهٔ یادشده، ضمیر کلمهٔ او رابطهٔ مالکیت را مشخص می کند و در زبان های زیادی از دو یا حتی یک کلمه تشکیل شده است. اما ترکیب عطفی برای روابط معنایی در کواوالا به طور اساسی (از دیدگاه کسانی که زبانشان کواوالا نیست) با ترکیب عطفی در دیگر زبان ها تفاوت دارد به این دلیل: وندها از روی صداشناسی به اشکال واژه متصل نیستند آن ها به طور معنایی دارای ارتباط هستند اما در اشکال واژه قبلی. مثال ذیل را ملاحظه نمایید (در کواوالا جملات با «چه» مانند یک فعل انگلیسی، آغاز می شود): kwixʔid-i-da bəgwanəmai-χ-a q'asa-s-isi t'alwagwayu ترجمه تکواژ به تکواژ: kwixʔid-i-da = clubbed-PIVOT-DETERMINER bəgwanəma-χ-a = man-ACCUSATIVE-DETERMINER q'asa-s-is = otter-INSTRUMENTAL-3SG-POSSESSIVE t'alwagwayu = club. «مرد سمور دریایی را با چماقش زد.» یادداشت: به بیان دیگر، برای کسی که به زبان کواوالا صحبت می کنند، جمله شامل کلمات «سمور دریاییش» یا «با باشگاهش» نمی شود، در عو ض نشانهٔ -i-da (PIVOT-'the') به یک مرد اشاره دارد و به یک bəgwanəma (مرد) متصل نمی شود اما در ع وض به فعل می چسبد. نشانه -χ-a (مفعولی-the) اشاره به سمور ریایی دارد که به bəgwanəma متصل است به جای اینکه q'asa (سمور دریایی) متصل باشد و غیره. برای خلاصه کرن به طریقی دیگر: کسی که به زبان کواوالا صحبت می کند جمله را متشکل از این کلمات وابسته به صوت شناسی یا دگرگونی صدا در زبان باشد را ملاحظه نمی کند: اخیراً این موضوع در یک نشریهٔ مرکزی توسط Dixon و Aikhenvald (۲۰۰۷) به چاپ رسیده است، که عدم تطابق میان آواشناسی عروضی و تعریف گرامری کلمه را در نقاط مختلف آمازون، بومیان استرالیایی، قفقازی ها، هندواروپایی ها، بومیان آمریکای شمالی، آفریقای غربی و دیگر زبان های نشانه دار مورد بررسی قرار می دهد. ظاهراً تنوع گسترده زبان ها، واحدهای زبان شناسی متفاوت و مالکیت ویژگی های گرامری کلمه های مستقل را به وجود می آورد اما آواشناسی عروضی فاقد هر نوع تکواژ وابسته است. حالت میانهٔ رقابت قابل توجهی را در تئوری های زبان شناسی به وجود می آورد. برطبق نظریهٔ لغت، دو نوع قانون تکواژشناسی وجود دارد. بعضی از این قوانین به اَشکال مختلف یک کلمهٔ یکسان ارتباط دارد درحالی که قوانین دیگر با لغات مختلف دیگر در ارتباط است. قوانین نوع اول دستوری و نوع دوم ساختار کلمه است. به عنوان مثال در جمع انگلیسی کلمهٔ سگ (Dog) و سگ ها (Dogs) قانونی دستوری ست و کلمات مرکبی همچون شکارچی سگ (dog catcher) یا ظرف شو (dish washer) مثالی از ساختار کلمه می باشد. به طور غیررسمی قوانین ساختار کلمه «شکل کلمات جدید» (یا همان لغات جدید) است، درحالی که قوانین دستوری نتیجهٔ اَشکال مختلف (لغت) یا کلمه ای یکسان است. تمایزی مشخص میان دو نوع ساختار کلمه وجود دارد: مشتق و مرکب. مرکب روند ساخت کلمه ای است که شامل ترکیب اشکال کلمه ای کامل است به صورت شکل مرکب مفرد. dog catcher یک کلمهٔ مرکب است، زیرا هم کلمهٔ Dog و هم Catcher در جایگاه خودشان قبل از ترکیب با یکدیگر، کلمات کاملی هستند و به صورت یک شکل متعاقب عمل می کنند. مشتق شامل وندهای وابسته (غیر مستقل) می باشد و بدین منظور با افزودن یک وند به یک لغت، لغت جدیدی به وجود می آید. مثال آشکار در خصوص این موضوع: کلمه independent که با گذاشتن پیشوند اشتقاقی in- به dependent به وجود می آید درحالی که کلمهٔ dependent خودش از فعل depend گرفته شده است. تمایز میان دستور و ساختار کلمه به طورکل واضح نیست. مثال های زیادی وجود دارد که نشان می دهد زبان شناسان در خصوص ارائهٔ یک قانون برای دستور و ساختار کلمه با شکست روبه رو شده اند. در مبحث بعد این تمایز به روشنی توضیح داده می شود. ساختار کلمه بر اساس آنچه که گفته شد روندی است که شامل ترکیب دو کلمهٔ کامل با یکدیگر است و نظر به این موضوع در قوانین دستوری با افزودن پسوند به بعضی از افعال، آن تبدیل به فاعل جمله می شود. برای مثال در زمان حال نامشخص فعل (go) رفتن با فاعل I/ We/ You/ They و اسامی جمع استفاده می شود درحالی که برای ضمایر سوم شخص مفرد He /She/ It و اسامی مفرد از فعل (goes) استفاده می شود؛ بنابراین es_ سازندهٔ دستوری است و برای مطابقت با فاعل جمله به کار می رود. تفاوت قابل توجه در ساختار کلمه برآیند کلمه ای است که ممکن است در منبع طبقه بندی های گرامری کلمه تفاوت ایجاد کند در صورتی که در روند دستوری هرگز چنین تغییری را ایجاد نمی کند. یک نمونهٔ زبان شناسی، گروه کاملی از اشکال کلمات ربطی است که به یک لغت مربوط است. مثال رایج نمونه ها صرف افعال و اسامی است. بر طبق آن اشکال یک لغت ممکن است به راحتی در داخل یک جدول تنظیم شود. بر اساس این طبقه بندی دستوری شامل: زمان، صورت، وجه، تعداد، جنس، نقش است. برای مثال ضمایر شخصی در انگلیسی می توانند در یک جدول سازماندهی شوند با استفاده از طبقه بندی شخص (اول شخص، دوم شخص، سوم شخص (و تعداد (جمع در مقابل مفرد)، جنس (مؤنث، مذکر، خنثی)، نقش (فاعلی، مفعولی، ملکی). جزئیات بیشتر را در جدول ضمایر شخصی انگلیسی نگاه کنید. طبقه بندی دستوری گروهی از نمونه ها نمی تواند دلخواهانه انتخاب شود. بلکه باید مرتبط با نوشتار و گفتار قوانین صرف و نحو زبان باشد. برای مثال شخص و تعداد طبقه بندی است که نمونه ها را در انگلیسی تعریف می کند. زیرا انگلیسی قوانین تطابقی گرامری دارد که فعل یک جمله را در قالب دستوری به گونه ای که با شخص و تعداد آن تطابق داشته باشد به کار می بَرد. به عبارت دیگر قوانین صرف و نحو در انگلیسی تفاوت میان dog و dog catcher را یا dependent را با independent نشان نمی دهد زیرا انتخاب میان دو شکل است که تعیین می کند کدام شکل از فعل باید استفاده شود. در مقابل هیچ قانون صرف و نحو ی در انگلیسی تفاوت میان dog و dog catcher یا dependent و independent را بیان نمی کند. دو مورد اولی هر دو اسم و دو مورد دومی هر دو صفت هستند و به طورکلی شبیه هر اسم یا صفت دیگری عمل می کنند. تفاوت مهم میان قوانین و ساختار کلمه اشکال لغت دستوری هستند که به عنوان نمونه شناخته شده اند و در قوانین صرف و نحو تعریف شده اند، نظر به اینکه قوانین ساختار کلمه الزاماً منحصر به صرف و نحو نمی شود؛ بنابراین قوانین دستوری ربط دهندهٔ صرف و نحو است نه ساختار کلمه. بخشی از تکواژشناسی رابطهٔ میان صرف و نحو و تکواژشناسی را که نحوی تکواژی نامیده می شود، پوشش می دهد و همچنین قوانین دستوری را با نمونه ها ربط می دهد نه با ساختار کلمه یا کلمات مرکب. با توجه به توضیحات بالا، قوانین تکواژشناسی شباهت میان ساختارهای کلمه را توصیف می کند. dog به dogs همچون cat است به cats و dish به dishes. شباهت هر دو گروه از اَشکال کلمات به معانی آن هاست. در هر جفت کلمهٔ اول معنی یک «X» می دهد، درحالی که گروه دوم معنی دو یا بیشتر «X» می دهد و این تفاوت همیشه از وندِ s- جمع است که به کلمهٔ دوم متصل می شود و این کلید علامت دار تطابق میان ساختار مفرد و جمع است. یکی از بزرگ ترین منابع پیچیده در تکواژشناسی تطابق یک به یک میان معنی و شکل پیچیده هر نقش در زبان است. در انگلیسی کلمات جفتی مثل ox/oxen و goose/geese و sheep/sheep وجود دارد که تفاوت میان شکل مفرد و جمع آن ها الگوهای با قاعده یا علامت دار نیستند. تمام حالات با قاعده به s- ختم می شوند؛ بنابراین ساده نیستند. s-در dogs شبیه s- در cats و dishes تلفظ نمی شود. این به دلیل وجود آخرین واکهٔ قبل از s- در این کلمات است. این حالات به طور واضح تاًثیرگذاری انتخاب اشکال یک کلمه را نشان می دهد که تک واژ گونه نامیده می شود. قوانین تحمیلی آواشناسی، قوانینی است که در آن صداها در کنار یکدیگر در یک زبان ظاهر می شوند و تکواژشناسی اغلب به صورت کورکورانه قوانین آواشناسی را نقض می کند که به وسیلهٔ آن برآیند ترتیب صداها در هر زبان در پرسش منع شده اند. برای مثال شکل جمع dish با افزودن یک s- ساده در آخر کلمه به وجود می آید و نتیجهٔ آن شکل[di ƒs] است. به منظور رهانیدن کلمه، یک حرف صدا دار بین ریشه و نشانه های جمع قرار می گیرد و نتیجه [dґ∫әz] قواعد مشابهی برای تلفظ –s در dogs و cats به کار می رود که به چگونگی (واک دار و بی واک) بودنِ تک واژِ ماقبلِ آخر بستگی دارد. تک واژشناسی لغوی شاخه ای از تک واژشناسی است که با واژه نامه در ارتباط است، که ازلحاظ تک واژشناسی امکان پذیر است و مجموعه ای از لغت های یک زبان است. همچنان که به طور مقدماتی به شکلِ کلمه مربوط می شود: اشتقاق و ترکیب. سه رویکرد اصلی برای تک واژشناسی وجود دارد که هر یک سعی دارد مشخصات بالا را در روش های مختلف تسخیر کند. این سه رویکرد عبارتند از: باید توجه داشت که درست است که روابط اشاره شده بین مفهوم های هر آیتم در لیست بسیار قوی اند اما این روابط کامل نیست. تک واژشناسی برپایهٔ تک واژ، اشکال کلمه به عنوان ترتیب تک واژها تجزیه می شوند. یک تک واژ به عنوان کوچکترین واحد معنی دار از یک زبان تعریف می شود. در یک کلمه مانند independently می گوییم که تک واژها in-, depend, -ent, ly است، depend ریشه است و در این مورد تک واژهای دیگر پیشوندهای اشتقاقی هستند. در یک کلمه مانند dogs می گوییم dog ریشه و s- یک تک واژِ صرفی است. این روش تجزیه اَشکال کلمه در بسیاری (و عجیب ترین)، کلماتی را به حساب می آورَد که گویا آن ها از تک واژهایی که بعد از یکدیگر، مانند مهره هایی در یک ردیف قرارگرفته ساخته می شوند که مورد و ترتیب نامیده می شود. بیشتر رویکردهای مدرن و پیچیده درصدد نگه داری تک واژند، درحالی که که مطابقت ناپیوسته، قیاسی و پروسه ای دیگر برای نظریه های مورد و ترتیب و رویکردهای مشابه به صورت مسئلهٔ غابض درآمده اند. تک واژشناسی برپایهٔ تک واژ، سه اصل اساسی را مفروض می دانند: تک واژشناسی برپایهٔ تک واژ دارای دو ویژگی است که توسط بلومفیلدیان (Bloomfieldian) و هاکِتیان (Hockettian) بیان شده است (در سال ۱۹۹۳ توسط بلومفیلد و در سال ۱۹۴۷ توسط هاکت). در نظریهٔ بلومفید، تک واژ کوچک ترین واحد معنادار است، اما خودش معنا ندارد. ازنظرِ هاکِت، تک واژها عناصر معنی داری هستند که شکل عنصر نیستند. از دیدگاه او، تک واژهای جمعی وجود دارد با واژگونهٔ s- و en- و ren- و... در تک واژشناسی برپایهٔ تک واژ، این دو دیدگاه در روش غیراصولی ترکیب شده اند، به طوری که یک نویسنده امکان دارد دربارهٔ «تک واژ جمع» و «تک واژ s-» در همان جمله صحبت کند، اگرچه این ها چیزهای مختلفی هستند. تک واژشناسی برپایهٔ لغت (معمولاً) رویکرد فرایند و آیتم است. به جای تجزیهٔ شکل کلمه به عنوان مجموعه های پشت سرهم گفته می شود که شکل کلمه نتیجهٔ به کارگیری قواعدی می باشد که شکل کلمه (فرم یا ریشهٔ کلمه) جهت ایجاد کلمهٔ جدید تغییر می دهد. قواعد صرفی ریشه می گیرند، آن ها را همچنان که نیاز به قاعده دارند تغییر می دهند و نتیجه تشکیل یک کلمه است. قاعدهٔ اشتقاقی ریشه را می گیرد و آن را براساس نیاز تغییر می دهد و نتیجه یک ریشه حاصل می شود. یک قاعدهٔ ترکیبی اشکال کلمه (فرم کلمه) را می گیرد و به طور مشابه نتیجهٔ یک ریشهٔ ترکیبی است. تک واژشناسی برپایهٔ کلمه (معمولاً) رویکرد کلمه و الگوست. این نظریه، الگوها را به عنوان مفهومی مرکزی در نظر می گیرد. به جای بیان قواعد برای ترکیب تک واژها داخل شکل کلمه یا ایجاد فرم کلمه از ریشه های کلمه براساس تک واژشناسی تعمیم دادن را بیان می کند که بین اَشکال الگوهای صرفی جای می گیرد. نکتهٔ مهم این رویکرد، این است که بیان بسیاری از چنین تعمیم هایی با هر کدام از رویکردهای دیگر مشکل است. مثال ها معمولاً از زبان های ترکیبی گرفته می شود، جایی که «قسمتی» از کلمه داده می شود که بر اساس نظریه که تک واژ صرفی نامیده می شود، با ترکیبی از مقولهٔ گرامری مطابقت دارد. به عنوان مثال، «سوم شخص جمع» بر اساس نظریهٔ فوق معمولاً هیچ مسئله ای با این حالت ندارد. نظریه های فرایند و آیتم، به عبارت دیگر اغلب در مواردی مثل این ها باعث در هم شکنندگی است، زیرا همه آن ها فکر می کردند که دو قاعده جداگانه خواهد داشت، یکی برای سوم شخص و دیگری برای جمع، اما تشخیص میان آن ها سرانجام ساختگی می باشد. رویکردهای کلمه و الگو که این ها مانند کلمات کامل عمل می کنند به وسیلهٔ قواعد قیاسی به یکدیگر مربوط می شوند. کلمات را می توان براساس الگویی که آن ها سازگاری دارند دسته بندی نمود. این روش ها هم برای کلمات موجود و هم برای کلمات جدید به کار می روند. به کارگیری الگوی متفاوت از الگویی که از لحاظ تاریخی استفاده شده است را می توان به کلمهٔ جدید تبدیل نمود، مانند older به جای elder (که older الگوی عادی از صفت های تفضیلی پیروی می کند) و cows به جای kin (که cows مناسب با الگوی منظمی از شکل جمع است). در قرن نوزدهم فیلسوفان طبقه بندی کلاسیک زبان ها را برطبق تک واژهایشان ابداع کرده اند. برطبق این گونه شناسی، بعضی زبان ها جدا شده اند و تک واژهای کمی دارند یا تک واژ ندارند. دیگر زبان ها ترکیبی هستند و کلماتشان منجر به تعداد زیادی جداشدنی می شوند درحالی که دیگر کلمات هنوز صرفی یا ترکیبی هستند، زیرا تک واژهای صرفی به یکدیگر ترکیب می شوند. این عمل منجر به یک تک واژ بی معنی می شود که چند بخش اطلاعات را منتقل می کند. مثل کلاسیک از یک زبان جداگانهٔ چینی است. مثال کلاسیک از زبان ترکیبی تُرکی است؛ هم لاتین و هم یونانی مثال های کلاسیک از زبان های ترکیبی اند. ملاحظهٔ تنوع زبان های دنیا روشن می شود که این طبقه بندی هرگز واضح نیست و بسیاری از زبان های مناسب با هیچ یک از این نوع ها نمی باشد و بعضی در بیشتر از یک روش تناسب دارد. درهنگام ملاحظه زبان ها سلسله ای از تک واژهای پیچیده زبان ممکن است سازگار باشند. سه مدل از ریشه تک واژشناسی از تلاش تا تجزیه زبان ها که هماهنگی کمتر یا بیشتری یا مقوله های مختلف دارند. از لحاظ طبیعی ترتیب و آیتم با زبان های ترکیبی سازگاری دارند. درحالی که در عملکرد فرایند آیتم و عملکرد و الگو و کلمه معمولاً زبان های ترکیبی مخاطب هستند. همچنین خواننده باید توجه داشته باشد که تک واژگونه های کلاسیکی عموماً برای تک واژشناسی صرفی به کار می روند. ترکیب بسیار کمی در رابطه با شکل گیری کلمه وجود دارد. ممکن است زبان ها در شکل گیری کلمه شان به صورت نحوی یا تحلیلی یا تجزیه ای با توجه به روش ترجیح داده شده از اندیشه های بیانی که صرفی نیستند طبقه بندی شوند. خواه با استفاده از شکل کلمه (مصنوعی) یا با استفاده از عبارت های نحوی. یکی از مسئله های اساسی در هر علمی، تشخیص و شناسایی حدّاقل واحدها یا جزءهای موجود است، به صورتی که، همهٔ ساختارها و واحدهای پیچیده تر آن علم را بتوانیم با ترکیب آن ها بسازیم. در مورد زبان های طبیعی، هرچند در نظر اوّل چنین می نماید که کلمات نقش مجموعهٔ حدّاقل واحدها و بلوک های ساختمانی را دارند، در واقعیّت و عمل اینگونه نیست. هر یک از جزءهایِ یادشده را «واژک» (انگلیسی: "morpheme") و در ساختِ واژهٔ صرفی «واژکِ تصریفی» (انگلیسی: "inflectional morpheme") می گویند. هر یک از جزءهایِ یادشده را «واژک» (انگلیسی: "morpheme") و در ساختِ واژهٔ اشتقاقی «واژکِ اشتقاقی» (انگلیسی: "derivational morpheme") می گویند. علم صرف به جهت ساختار زبان شناختانه اش، در تمام زبان های زنده دنیا، کاربرد دارد، به همین خاطر، کتب بسیاری را به موضوع خود تخصیص داده است. این آثار را باید در زبان های مختلف دسته بندی نمود. از جمله آثار در حوزه علم صرف و حوزه زبان عربی، می توان به آثاری چون امثله و شرح امثله، صرف میر اشاره کرد که اولین کتب در زمینه شناخت علم صرف به زبان فارسی محسوب می شوند. از آثار تخصصی در این موضوع می توان به آثار مختلفی اشاره کرد که اهمشان عبارتند از: "نزهة الطرف فی علم الصرف" تألیف احمدبن محمد میدانی، "الشافیة فی التصریف" اثر ابوعمرو عثمان بن عمر معروف به ابن حاجب و شرح هایی که بر آن نگارش یافته همچون شرح رضی الدین اِسترآبادی و فخرالدین جاربَردی، "العِزّی فی التصریف" اثر عبدالوهاب بن ابراهیم بن عبدالوهاب زنجانی، "الممتع الکبیر فی التصریف" تألیف ابن عصفور اندلسی، "ایجاز التعریف بعلم التصریف" و کتاب "لامیة الافعال" تألیف ابن مالک، "عقود الجواهر" از احمدبن محمودبن عمرالخجندی یا الجَندی، "النجاح فی التصریف" اثر حسام الدین حسین بن علی سِغناقی، "العُنقود الزواهر فی نظم الجواهر" اثر علی بن محمد مشهور به قوشجی و "التعریف فی نظم التصریف" اثر حسین بن علی حِصْنی.
[ { "answer1": "تک واژشناسی برپایهٔ تک واژ، اشکال کلمه به عنوان ترتیب تک واژها تجزیه می شوند.", "answer2": "ازنظرِ هاکِت، تک واژها عناصر معنی داری هستند که شکل عنصر نیستند.", "distance": 1061, "question": "تکواژشناسی بر چه اساسی واژه ها را تجزیه و تحلیل می کند و از نظر هاکت، تکواژها چه خصوصیتی دارند؟" }, { "answer1": "درحالی که کلمات به طورکلی به عنوان کوچک ترین واحدهای نحوی پذیرفته شده اند، واضح است که در بیشتر زبان (نه همهٔ آنها) کلمات می توانند با قوانین (گرامر) به دیگر کلمات مرتبط شوند.", "answer2": "در کواکولا، مانند زبانهای بسیار دیگری، روابط معنایی بین اسمها که دربرگیرنده مالکیت و موضوع معنایی است، توسط وندها قاعده مند شده است به جای اینکه با کلمات مستقل قاعده مند نباشد.", "distance": 2984, "question": "چه چیزی به عنوان کوچکترین واحد نحوی پذیرفته شده است و در زبان کواکولا، روابط معنایی بین اسم ها چگونه قاعده مند می شود؟" }, { "answer1": "قوانین نوع اول دستوری و نوع دوم ساختار کلمه است.", "answer2": "تمایزی مشخص میان دو نوع ساختار کلمه وجود دارد: مشتق و مرکب.", "distance": 371, "question": "تفاوت بین ساختار کلمه و دستور در چیست و چند نوع ساختار کلمه وجود دارد؟" }, { "answer1": "به عنوان مثال در جمع انگلیسی کلمهٔ سگ (Dog) و سگ ها (Dogs) قانونی دستوری ست", "answer2": "قوانین تحمیلی آواشناسی، قوانینی است که در آن صداها در کنار یکدیگر در یک زبان ظاهر می شوند و تکواژشناسی اغلب به صورت کورکورانه قوانین آواشناسی را نقض می کند که به وسیلهٔ آن برآیند ترتیب صداها در هر زبان در پرسش منع شده اند.", "distance": 4390, "question": "در زبان انگلیسی چگونه جمع بسته می شود و همچنین بر اساس چه چیزی، تکواژشناسی اغلب به صورت کورکورانه قوانین آواشناسی را نقض می کند؟" }, { "answer1": "تکواژشناسی یا صَرف یا ساختِ واژه که به علم صرف نیز شناخته می شود؛ بخشی از دستور زبان است که ساختـ (ـارِ) واژه را موردِ تحلیل قرار می دهد.", "answer2": "از جمله آثار در حوزه علم صرف و حوزه زبان عربی، می توان به آثاری چون امثله و شرح امثله، صرف میر اشاره کرد که اولین کتب در زمینه شناخت علم صرف به زبان فارسی محسوب می شوند.", "distance": 17225, "question": "صرف به چه معناست و قدیمی ترین کتب در زمینه شناخت علم صرف در زبان فارسی کدامند؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
486
: زنان در دوران ساسانیان در امپراتوری ساسانی، دین پادشاهی زرتشتی نمایان کننده پیوند و وابستگیهای میان زن و مرد بود. این پیوندها ک دربرگیرنده کارکرد زن و مرد، ایینهای زناشویی و ازادیهای زنان در جامعه و هازمان می شد. پایه های خویی و خیمی، ساختار زندگی زناشویی و ایینهای هازمانی و اجتماعی ساسانیان، به دستاویزی موبدان و نوشتارهای دینی ان زمان نمایان می شدند. زنان گرچه از حقوق(هودگان) اجتماعی(هازمانی) همچون خاوند(مالک) زمین بودن بهرمند بودند ولی این برتریها بسته به جایگاه هازمانی زن بود. (برتر، زیر سرپرستی کسی بودن، یا تکسالار). پیش از اینکه مسلمانان بتوانند با دستاویزی دینی بر ایران چیره شوند، بی گمان زنان ایران در استانه دستیابی به هوده ها و حقوق و خودگردانی و تکسالاری خود بوده اند که با از میان رفتن فرمانروایی ایرانی ساسانیان این روند نافرجام ماند. ایستار(وضعیت) قانونی(داتیک) و هازمانی دوره ساسانیانکمابیش برپایه فرمانهای زند و اوستا بود. چند زنی نیز روایی داشت ک انهم بسته به جایگاه و دارایی مردان بود در انجام نیر مردان مستمند و تنگدست روی هم رفته بیش از یک زن نداشتند. در این زمانه سالار خانه (=کدگ خودای) به همراه همسرش یا (کدگ بانوی) از هوده سالاری و راهبری دودمان بهره مند بودند. نابرابری میان زنان به فرنام جنس(نرولاس) دوم و مردان به فرنام جنس(نرولاس)، نخست از آغاز روزگار شاروندی یا شهرایینی تا سده بیستم و به گفت برخی تا امروز پدیداری داشته و دارد. با این روی نگاهی به باشیدن زنان در زمانه ساسانی نشان می دهد که روند فرودی جایگاه زن در شاروندی ایرانی، در روزگار ساسانی وارونه شده و روندی فرازگونه یافته و با پایان روزگار ساسانی، دوباره فرودی شده است باشیدن زنان در گواهی های برجای مانده ازین دوران گواهی بر این راستگی است. در یک پژوهش، در ۸۰ نمونه بررسی شده تکه های گچبری، موزاییک، اوندهای زرین و سیمین، نقش برجسته ها، مهرها و نگین ها در ۱۹ مورد(۲۳٫۷۵٪) زنان پدیدار شده اند. در ۱۱ نمونه در کنار مردان(۵۷٫۸۹) و تنها در ۸ نمونه (۴۲٫۱٪)به تنهایی و تکسالار نمایش داده شده اند. این در حالی است که پیش از این دوره، هرگز همین حضور پررنگ را نیز در آثار هنری ایران نداریم. اگرچه در ۵ نمونه از ۳۴(۱۴٫۷٪)فرتور برجسته ساسانی زنان (آنهم در کنار مردان) به فرتور کشیده شده اند. ولی همین باشیدن هم در روزگار پیش از ساسانی، جایی ندارد. "ایین بخشیدن قردت و دیهیم بخشی به شهبانوها در هنر ساسانی پدیده ای ناشناخته و کم مانند است” ولی بایددانست که این پدیده در همه سرگذشته ایران تا روزگار کنونی نهان است. سایر پدیده های وابسته به زنان، سراسر یکسان با دیگر سرزمین ها در همان روزگار است؛ که همیشه و همه جا، زن نرولاس دوم در نگر گرفته شده است. نگاهی به کتاب های دوران ساسانی، نشان از دو اصل بنیادین در موضوع زن بوده است. نخست اهمیت زن و مدون بودن همه شئون و حقوق مرتبط با او به گونه ای که سلیقه ها را به کم ترین حد ممکن تنزل می دهد. دوم جایگاه ثانوی زن به نسبت مرد؛ به گونه ای که هرگز نه از آن بالاتر و نه هم رده با آن قرار می گیرد. اوستا ویژگی های زن مطلوب را این چنین برشمرده شده است :"زن جوان درست گوهر، استوار، نیکنام، خوش خیم، خانه افروز که شرم و بیمش نیک و پدر و نیا و سالار خویش را دوست بدارد و زیبا و خوش اندام است بر زنان همال خویش رد است". در گات های زرتشت و دیگر بخش های اوستا، همواره به زن و مرد هم زمان و برابر با یک اشاره شده است و در کتاب های تفسیری نیز نمونه ای نداریم که زن نادیده انگاشته شده باشد. زن پس از اینکه به خانه شوهر می رفت تمام پیوندهای قانونی اش با خانواده قبلی اش بریده می شد. فرزندانی که از این ازدواج پدید می آمدند نام، ثروت و مرتبه اجتماعی پدر را به عنوان اخلاف قانونی او به ارث می بردند.() موضوع دیگری که در قانون ساسانی شرح زیادی دربارهٔ آن داده شده است، مسئله قیمومیت صغیران و زنان و خانواده های بدون اعضای مذکر بود. ” گماردن یک قیم، همواره وظیفه اعضای مذکر خانواده یا تیره بود و این قیم معمولاً مرد بود. “پس از فوت شوهر قیم زن بزرگ ترین پسر بالغ او یا در صورتی که پسر نداشت نزدیک ترین خویشاوند مذکر شوهرش بود. ” زن در ایران ساسانی از حق مالکیت درست همچو مرد برخوردار بود. به گونه ای که به هنگام جدایی از همسر (البته با اجازه مرد) و ازدواج با مرد دیگر، دارایی های منسوب به او از شوهر نخست ستانده می شد. حضانت فرزندان نیز با مرد بود که می توانست آن را به شوهر نوین زن بدهد. انسان شناسان معتقدند “چندشوهری در فرهنگ هایی رواج دارد که زندگی در آن ها دشوار است زمین کمیاب است و داشتن یک همسر در واقع یک نوع بار اقتصادی به شمار می آید. ” در مورد جامعه ایران در عصر ساسانی شاید بتوان این نتیجه را عنوان کرد که از طریق چندشوهری زن و تولد فرزند پسری که جانشین قانونی مرد محسوب می شد، امکان حفظ دارایی ها و اموال تضمین می شد. طبقات دوران ساسانی بنابر اوستا عبارت بودند از روحانیون، ارتشتاران، واستریوشان (گله داران و کشاورزان) و دیوان سالاران. این طبقات اجتماعی آشکارا گروه هایی مردانه اند. با توجه به اینکه همه اوستاشناسان هم داستان اند که اوستا در ۱۲۰۰ تا ۴۰۰ پیش از میلاد نگاشته شده و تنها بر سر مکتوب شدن آن با دبیرهٔ کنونی اش – دین دبیره – در دوران ساسانی بحث شده، بدیهی است که این طبقات و تدوین این نظام مردسالارانهٔ دینی، دست کم نیم هزاره پیش از ساسانیان وجود داشته است. با این همه باید اذعان کرد که در کتاب های زند و تفسیر که همه در دوره ساسانی نگاشته شده اند، همین نگاه مردانه به جامعه کاملاً بازتعریف و سامان مند شده است. از جمله در کتاب پهلوی شایست ناشایست چهار درجه مهتری تشخیص داده شده است: “خانه خدا (مرد خانه)، کدخدا (مرد روستا) و ایلخان (مرد قبیله)، فرمانروا (مرد کشور). ” آثار دینی دوره ساسانی در نگاه به زن و مرد کاملاً هم دست نیستند. برای نمونه با اینکه همه جا گفته شده است که مجرد بودن و دوری از همسرگزینی، در فرهنگ زرتشتی دوره ساسانی بزرگ ترین گناه و حتی جرم به شمار می رفته است ولی نویسنده کتاب شایست نشایست می نویسد، زن شوهر نکرده گناهکار است و نه مرد بی زن. در متن پهلوی خسرو و ریدگ، زمانی که خسرو از خوش آرزو در مورد زنان می پرسد وی چنین جواب می دهد: “بهترین زن آن است که پیوسته در اندیشه عشق و محبت به مرد باشد اما از حیث اندام و هیئت نیکوترین زنان کسی است که بالایی میانه و سینه فراخ و سر و سرین و گردنی خوش ساخت و پاهایی خُرد و کمری باریک و کف پایی مقعر و انگشتانی کشیده و تنی نرم و استوار دارد. باید که سینه اش چون به، ناخنش چون برف سپید، رنگش سرخ چون انار و چشمش بادامی و نرم مانند کرک بره و ابروانش چون کمان و دندان هایش سفید و ظریف و گیسوانش سیاه مایل به سرخی و بلند و هرگز گستاخ سخن نراند. تاکنون نمونه ای از اعمال خشونت فیزیکی مردان علیه زنان مشخص نشده است. به نظر می رسد کنترل زنان و اعمال قدرت مردانه به شکلی ظریف و نمادین صورت می گیرد، اما به شکلی نیرومند و گسترده تمام جنبه های زندگی اجتماعی این دوران را تحت تاثیر قرار می دهد. بارتولومه می نویسد:حتی آموزش علم حقوق در میان زنان عصر ساسانی بیگانه و نامأنوس نبوده است و گمان نمی رود که این علاقه به آموزش، در مورد رشتههای عمومیتر و غیر اختصاصی تر کمتر موجود بوده باشد. زن می توانسته است در دادگاه به سود خود اقامه دعوا کند. در موارد فراوانی گزارش شده است که شوهری حق تصرف در بخش معینی از اموال خانوادگی یا بهای آن را به زن خود واگذار کرده است…. در یک مورد جالب دیگر می خوانیم که مردی با دو زن قرادادی می بندد که یک «شرکت سهامی تجاری» تشکیل دهند و در این شرکت هر یک از سه طرف دارای حقوق برابر باشند. به استثنای حق فسخ قرارداد که برای مرد باقی می ماند. از آنچه که منابع و مآخذ با اطمینان خاطر در اختیار ما می گذارند، می توانید ملاحظه کنید که زن در امپراتوری ساسانی، جدا راه تعالی و استقلال حقوقی خود را می پیموده و نیز بخش بزرگی از این راه را در پشت سر داشته است؛ ولی پیروزی عرب و سرنگونی امپراتوری ساسانی دوباره موجب شد که این کامیابیهای زن، همه یکباره طریق زوال و تباهی در پیش گیرند. بغ نسکصریحا از آموزش زن در فن خانه داری بحث می کند. با این همه به باور کریستن سن زنان خانواده های ممتاز آموزش های بسیار عمیق در دانش به دست می آوردند. این مطلب از کتاب ماتیکان هزار دادِستان به دست می آید و آن این است: «یکی از دادوران در زمانی که به دادگاه می رفت، پنج زن او را در بر گرفتند و یکی از آن ها پرسش هایی از او نمود دربارهٔ برخی از موارد ویژه در بحث گرو و ضمانت. همین که به واپسین پرسش رسید، دادور پاسخی نداشت. آنگاه یکی از زنان گفت: ای استاد، مغزت را از این بابت خسته مکن! و بی تعارف بگو نمی دانم! به علاوه ما خود پاسخ آن را در تفسیری که مغان اندرزبد نوشته است، خواهیم یافت. تورج دریایی، (استاد تاریخ دانشگاه کالیفرنیا) با انتقاد از نگاه فمینیستی به تاریخ ساسانی، می گوید، با زنان رفتاری جداگانه نباید داشت، چون آنان نیز جزئی از جامعه بودند و بر حسب طبقه ای که به آن تعلق داشتند، از همان حقوق و امتیازاتی که آیین زرتشت برای کل جامعه و هر طبقه در نظر می گرفت، برخوردار می شدند. در جامعه ساسانی، زنان جوان وقتی به سنّ پانزده یا گاهی حتی جوانتر می رسیدند برای ازدواج آماده محسوب می شدند. وظیفه مذهبی پدر این بود که شوهر مناسبی برای دخترش پیدا کند و توصیه می شد که شوهر باهوش، با تربیت و صاحب زمین زراعی می بود. علاوه بر این، وظیفه پدر یا قیّم این بود که نماینده عروس در مذاکرات قرارداد ازدواج باشد. این قرارداد، پول و ملکی که به عروس تعلق می گرفت را تعیین می کرد، و میزان نفوذ شوهر و محدودیت هایی که بر زن می توانست اعمال کند را مشخص می نمود. بارتولومه می نویسد: “دختر می توانست به پدر یا قیم خود اظهار دارد که از پذیرش پیشنهاد پیوند زناشویی که خواستگاری به او کرده و پدر موافق است، خودداری خواهد کرد و پدر نیز ناگزیر از پذیرش خواست وی می گردید. بدین ترتیب، پدر اجازه نداشت که دختر خود را به زناشویی با کسی مجبور کند یا حتی هنگام پرهیز دختر از هرگونه زناشویی، پدر نمی توانست او را از ارث محروم سازد یا به وسیله دیگری او را کیفر دهد. در ایرانِ ساسانی کودکانِ [حاصل از] روابط آزاد را پیک خدایان می خوانده اند. دختران در صورتی که پدرانشان مانع ازدواج دلخواه آنان می گشتند، می توانستند به روابط آزاد تن در دهند و در این هنگام کلیهٔ حقوق آنان نیز محفوظ می ماند. در مورد این گونه مسایل، مردم دوره ساسانی، کم تعصب و دارای سعه صدر و بلندنظری و بینشی بلند بوده اند. متون ادبی پس از اسلام و نگاره های دوره ساسانی هردو بر حضور آزادانه زنان در مجالس بزم تاکید دارند زن و شوهر هردو از حق طلاق برخوردار بودند و برای آنان گواهی طلاق صادر می شد دین زرتشتی در جامعه ساسانی، همچنین منجر به شیوع ازدواج با جگر گوشه ها شد.. رهبران مذهبی زمانه، ازدواج درون خانواده را تشویق می کردند و مدعی بودند که این مسئله به تقلید از خود خلقت است. علاوه بر این، کاهنان ادعا می کردند که ازدواج با محارم، "پسران قدرتمند تر و دختران با تقوی تر و فرزندان با کیفیت و کمیت بیشتر تولید می کند و به خلوص نژاد و انتشار آن کمک می کند." این مسئله با مقاومت بسیاری روبرو شد که منجر به تغییر مذهب بسیاری به مسیحیت گردید و گفته می شود از علت های سقوط دین زرتشتی است. نکته مورد اشاره دیگر این است که چند همسری به امکانات مرد وابسته بود. در نتیجه میزان چند همسری در قشر فرودست به اندازه قشر ثروتمند نبود چرا که استطاعت آن وجود نداشت. در اوستا آناهیتا در تجلیات مادی به صورت دوشیزه ای زیبا پیکر و خوش اندام بر افراد متجلی می شود. در آبان یشت که به این الهه اختصاص دارد نام بیش تر پهلوانان و شاهان را می یابیم که بر درگاه ایزدبانوی نامدار اردویسور آناهید نماز می گزارند، قربانی می کنند و درخواست می کنند. از میان شش امشاسپند یا فرشته یاور اهورا مزدا، سه تای آن ها (سپندارمز، خرداد، امرداد) مادینه و سه تای آن ها (بهمن، اردیبهشت، شهریور) نر هستند. ایزدان مهمی چون بهرام و تیشتر، نرینه و در برابر آن ها اردویسور آناهیتا و ایزد دین مادینه اند. اگر میترا را بی جنس بگیریم، باید گفت که برابری جنسی در آیین مزدیسنای متاخر (دوره ساسانی) در هیچ دین دیگری در آن زمان و پس از آن پیشینه نداشت. در اهمیت و نقش ایزدبانو آناهیتا که برخی آن را خدای قومی ساسانیان می شمارند، بسیار سخن گفته شده است. آناهیتا از حالت ایزدبانوی آب ها در عصر نخستین آریایی، در دوران هخامنشی به معادلی برای آفرودیت یونانی و ایشتار بابلی تبدیل می شود. در دوره سلوکی (هلنی) نیایشگاه های به سبک غیرایرانی در غرب ایران ساخته می شود که به حضور خود تا دوران ساسانی ادامه می دهد. با این حال به نظر می رسد دست کم از دوره ساسانی، این نیایشگاه ها آن کارکردهای ویژهٔ خود را زیر تأثیر محکومیت اکید و شدید این گناه در دین مزدیسنی، به کل از دست داده و آتشکده شدند؛ که مهم ترین آنان آتشکدهٔ رسمی خاندان اردشیر بابکان یعنی آذر آناهید استخر است. ناهیدکده ها در فرهنگ پس از اسلام تغییر کاربری داده و بسیاری از آنان با نام قلعه دختر، پل دختر یا آرامگاه هایی منسوب به زنان و دختران بزرگزاده باقی مانده اند. آناهیتا نخستین بار در دوره ساسانی، در زمان نرسه به تصویر کشیده می شود. نرسه سنت دریافت دیهیم پادشاهی و فره ایزدی از اورمزد که همیشه به گونهٔ مرد ترسیم می شد را ترک گفت و یک زن را جایگزین او کرد. این سنگ نگارهٔ شگفت آور و پرسش برانگیز را آرتور کریستنسن و دیگر غربیان -و به پیروی از آنان بیش تر ایرانیان- به دلیل زن بودن، آناهیتا دانسته اند. حرکتی که نه تا آن زمان معمول بود و هم پس از آن تکرار شد. می توان به آناهیتا بودن این نگاره شک کرد؛ ولی در یک چیز تردید نیست و آن اینکه او به هر روی "یک زن" است. حتی اگر نگارهٔ مردِ برسم به دستِ هاله به سر در تاق بستان را در پشت سر اردشیر دوم ساسانی، میترا بگیریم (که این در تضاد کامل با میترا در مهریشت اوستاست) این تک اثر بی صاحب، به هیچ روی با بی شمار آثار هنری مربوط به بانوی هماورد او یعنی آناهیتا مقایسه پذیر نیست. و این در شرایطی است که در همان دوره در هیچ تمدنی، ایزدبانوان از ایزدمردان پیشی نگرفته اند. ۳۰۰سال پس از نرسه، این بار در طاق بستان، در سنگ نگاره خسرو پرویز، او با اینکه تاج را باز از دستان یک مرد می گیرد، ولی این بار یک زن (شاید آناهیتا) در پشت سر او ایستاده و بر پشت پایش آب می ریزد. جامعهٔ ساسانی هم چون همه جوامع باستانی متمدن، گروه بندی شده بوده است؛ ولی به نظر می رسد که مفهوم گروه در این جامعه، نه طبقهٔ عمودی و از بالا به پایین، بلکه افقی، موازی و صنفی بوده باشد. با این حال در ایران ساسانی هم چون همهٔ کشورهای متمدن جهان تا پیش از انقلاب صنعتی، کشور بر پایه ساختار جنسیتی جامعه استوار بود. در این گونه نظام ها جنسیت مذکر به خودی خود یک امتیاز محسوب می شود و مردان بر زنان برتری دارند. بازتاب این نظام در مواردی مانند حق ارث، جانشینی، قیمومیت و سرپرستی خانواده، نمود می یابد. برخلاف آنچه دژم خوی تلاش کرده نشان دهد، تورج دریایی می گوید، با زنان رفتاری جداگانه نباید داشت، چون آنان نیز جزئی از جامعه بودند و بر حسب طبقه ای که به آن تعلق داشتند، از همان حقوق و امتیازاتی که آیین زرتشت برای کل جامعه و هر طبقه در نظر می گرفت، برخوردار می شدند.. به نظر می رسد دورهٔ ساسانی یک استثنا در سیر نزولی وضعیت زن در تمدن های جهان محسوب می شود. برای نمونه اگر در یونان و رم، وضعیت زن در میانهٔ هزاره یکم میلادی به مراتب بدتر از وضعیت زن در یونان عصر کلاسیکبود، در ایران ساسانی، زنان در طول دوره ۴۳۰ ساله ساسانی رو به جلو بوده اند. برای نمونه در زمان پادشاهی شاپور یکم، دومین شاهنشاه ساسانی، برای نخستین بار در تاریخ ایران، پادشاه در سنگ نوشتهٔ رسمی اش به شهبانویش با نام اشاره دارد. کمی بعد در زمان بهرام دوم، برای نخستین بار در تاریخ ایران، شهبانو در سنگ نگارهٔ رسمی، در کنار پادشاه حضور دارد. اندکی بعد شاهنشاه (نرسه) دیهیم شاهی خود را از دست یک زن می گیرد؛ و سپس در هنگام کودکی شاپور دوم، ملکه مادر، به همراهی بزرگان، فرمانروایی می کند. روند صعودی وضعیت سیاسی زن در دوران ساسانی در سده پنجم میلادی ادامه دارد. آنجا که به هنگام شاهنشاهی پیروز و درگیری اش با برادر شورشی، مادر او شهبانو دینگ در تیسفون به نام خود به تنهایی مهر می زند. در همین زمان در خدای نامه که تاریخ رسمی کشور بود و تصویری از آن در شاهنامه های دوران اسلامی منعکش شد به پادشاهی زنی به نام “همای” در دوران کیان (کیانی) – نیاکان ساسانیان – اشاره می رود و این الگوسازی که به وضوح دست پخت ساسانیان بود، در دوران خسرو پرویز بیش تر خود را نمایان می کند. همسران او مریم و شیرین در سیاست دست بالا را داشتند و پس از خسرو پرویز،البته در هنگام نبود پسری از او- دخترش پوراندخت و پس از درگذشت او، خواهرش آذرمیدخت به پادشاهی می رسد. این برای نخستین بار در تاریخ ایران است که زنان به صورت دائمی و رسمی به تخت نشستند. کوتاهی فرمانروایی به سبب مرگ طبیعی پوراندخت و درگیری شخصی خاندان فرخزاد با آذرمیدخت از بخت و اقبال بود وگرنه از سوی جامعه پذیرفته شده بودند. این روند با فروپاشی دولت ساسانی، کاملاً عکس شد و سیر حرکت زنان، در ایران هم چونان دیگر تمدن ها، نزولی شد. در سیر الملوک خواجه نصیرالدین توسی از زبان مزدک می خوانیم: «زنان را چون مال یکدیگر شناسید و هر که را به زنی رغبت افتد، با او گرد آید و رشک و حمیت در دین ما نیست تا هیچ کس از لذات و شهوات دنیاوی، بینصیب نباشد.» شاهنامه فردوسی نیز همین دیدگاه را به مزدک نسبت می دهد. در فرهنگ مسیحی – یهودی زن که از دنده چپ مرد آفریده شده است به دلیل گناه نخستین حوا، نمایندهٔ شیطان است. این نگاه احتمالاً از نگاه تیره و تار فرهنگ باستانی میان رودان (آشور بابل) و حضور اهریمن زنانی چون تیامت گرفته شده است. استوره آفرینش زروانی خیلی دیر زیر تأثیر همین نگاه مسیحی – یهودی ساخته شد. در دین میترایی رم (معاصر با آغاز ساسانیان) زنان اصلاً پرستنده به شمار نمی رفتند و آنان را به مهرابه ها راه نبود. در دین مسیحیت (که در نیمهٔ دوران ساسانی در غرب رسمی شد) حتی بر سر بشربودن و روح داشتن زن تا ۳۰۰ سال پیش، اختلاف بروز می کرد. پولس رسول، نخستین پیشوای مسیحیت در بارهی آموزش زنان می گوید:آدم فریب نخورد، بلکه از ناحیه زن فریب خورد. بگذارید زن با همه مشقتهایی که دارد، سکوت را بیاموزد. من نمی توانم این را تحمل کنم که شاهد باشم زنی درس بخواند و بر شوهر خویش تسلط یابد. این در شرایطی است که آتورپات (آذرباد) مارسپندان، موبدان موبد ساسانی در سده چهارم میلادی می گوید: زن و فرزند خود را از فراگیری دانش و هنر باز مدار تا غم و اندوه به تو راه نیابد و در آینده پشیمان نشوی. از این نظر به روشنی پیداست که فرهنگ رسمی و دولتی دوره ساسانی در نگاه به زن، به نسبت بهتر، انسانی تر و منصفانه تر از فرهنگ های همسایه تمدن زرتشتی در همان زمان بود و البته بسیار از این فرهنگ ها تأثیر پذیرفت. در بعضی مناطق زنان حایض موجب آلودگی و نجاست محیط به شمار می رفتند و دوران قاعدگی خود را به تنهایی در دخمه های مخصوصی می گذراندند و حق دست زدن به چیزی نداشتند چون تصور می شد آن را آلوده می کنند.
[ { "answer1": "زنان گرچه از حقوق(هودگان) اجتماعی(هازمانی) همچون خاوند(مالک) زمین بودن بهرمند بودند ولی این برتریها بسته به جایگاه هازمانی زن بود.", "answer2": "زن در ایران ساسانی از حق مالکیت درست همچو مرد برخوردار بود. به گونه ای که به هنگام جدایی از همسر (البته با اجازه مرد) و ازدواج با مرد دیگر، دارایی های منسوب به او از شوهر نخست ستانده می شد.", "distance": 3192, "question": "در زمان ساسانیان چه حقوقی به زنان داده شده بود و چگونه مالکیت اموال برای آنها بود؟" }, { "answer1": "طبقات دوران ساسانی بنابر اوستا عبارت بودند از روحانیون، ارتشتاران، واستریوشان (گله داران و کشاورزان) و دیوان سالاران.", "answer2": "از میان شش امشاسپند یا فرشته یاور اهورا مزدا، سه تای آن ها (سپندارمز، خرداد، امرداد) مادینه و سه تای آن ها (بهمن، اردیبهشت، شهریور) نر هستند.", "distance": 5915, "question": "بر اساس اوستا طبقات جامعه ساسانی چه بودند و کدام یک از امشاسپندان مادینه بودند؟" }, { "answer1": "چند زنی نیز روایی داشت ک انهم بسته به جایگاه و دارایی مردان بود در انجام نیر مردان مستمند و تنگدست روی هم رفته بیش از یک زن نداشتند.", "answer2": "اوستا ویژگی های زن مطلوب را این چنین برشمرده شده است :\"زن جوان درست گوهر، استوار، نیکنام، خوش خیم، خانه افروز که شرم و بیمش نیک و پدر و نیا و سالار خویش را دوست بدارد و زیبا و خوش اندام است بر زنان همال خویش رد است\".", "distance": 1784, "question": "آیا در دوره ساسانی چند همسری رواج داشت و بر اساس چه چیزی زن مطلوب در اوستا توصیف شده است؟" }, { "answer1": "زن می توانسته است در دادگاه به سود خود اقامه دعوا کند.", "answer2": "در همین زمان در خدای نامه که تاریخ رسمی کشور بود و تصویری از آن در شاهنامه های دوران اسلامی منعکش شد به پادشاهی زنی به نام “همای” در دوران کیان (کیانی) – نیاکان ساسانیان – اشاره می رود", "distance": 7721, "question": "آیا زنان در دوران ساسانی می توانستند در دادگاه اقامه دعوا کنند و پادشاهی زنی که در خدای نامه به آن اشاره شده که بود؟" }, { "answer1": "در طاق بستان، در سنگ نگاره خسرو پرویز، او با اینکه تاج را باز از دستان یک مرد می گیرد، ولی این بار یک زن (شاید آناهیتا) در پشت سر او ایستاده و بر پشت پایش آب می ریزد.", "answer2": "اندکی بعد شاهنشاه (نرسه) دیهیم شاهی خود را از دست یک زن می گیرد؛ و سپس در هنگام کودکی شاپور دوم، ملکه مادر، به همراهی بزرگان، فرمانروایی می کند.", "distance": 1473, "question": "در سنگ نگاره خسرو پرویز در طاق بستان، چه کسی در پشت سر او ایستاده و آب می ریزد و چه کسی دیهیم پادشاهی را از دست یک زن گرفت؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
487
: اچ آی وی ویروس نقص ایمنی انسانی یا اچ آی وی (HIV)، نوعی ویروس آهسته گستر (ویروس پسگرد با سرعت تکثیر پایین) و عامل بیماری ایدز است. HIV به یاخته های حیاتی دستگاه ایمنی بدن از جمله لنفوسیت تی کمک کننده (CD4 T)، درشت خوارها و یاخته های دندانه ای حمله می کند. اچ آی وی ویروسی است که با مختل کردن کارکرد و ویران کردن گونه ای از یاخته های مسؤول هماهنگی ایمنی منجر به نقص دستگاه ایمنی بدن انسان می شود که به آن ایدز می گویند. از زمان ورود HIV به بدن تا بروز ایدز ممکن است بین ۶ ماه تا ده سال یا بیش تر به درازا بکشد در این مدت گرچه فرد به ظاهر تندرست به نظر می رسد، ولی ممکن است ویروس از او به دیگران سرایت کند. HIV عمدتاً از طریق آمیزش جنسی محافظت نشده (بدون کاندوم مانند مقعدی و حتی دهانی)، انتقال خون آلوده و سرسوزن آلوده و از مادر به فرزند در طول بارداری، زایمان یا شیردهی منتقل می گردد. بعضی از مایعات بدن مانند بزاق و اشک قادر به انتقال HIV نیستند. پیشگیری از HIV، عمدتاً از طریق آمیزش جنسی امن و برنامه تعویض سرنگ، راه حلی برای جلوگیری از گسترش این بیماری محسوب می شوند. هیچ گونه درمان یا واکسن وجود ندارد؛ اگر چه درمان ضدویروسی می تواند باعث کاهش دوره بیماری و امید به زندگی نزدیک به طبیعی گردد. با وجود این که درمان ضدویروسی خطر مرگ و عوارض ناشی از این بیماری را کاهش می دهد، اما این داروها گران قیمت هستند و ممکن است با عوارض جانبی همراه باشند. تحقیقات ژنتیکی نشان می دهد که HIV در اصل متعلق به غرب آفریقا و در اوایل قرن بیستم بوده است. در دهه ۹۰ میلادی میلتون ویلیام کوپر به افشاگری هایی در رابطه با این ویروس پرداخته بود و سران ایالات متحده آمریکا گفته های وی را تئوری توطئه نام نهادند. ابتلا به HIV دارای سه مرحله اصلی است: ابتلای حاد، دوره نهفتگی و ایدز. دورهٔ نخست ابتلا به HIV، عفونت حاد HIV یا نشانگان حاد ویروسی نامیده می شود. بسیاری از افراد ۲ تا ۴ هفته پس از مواجهه با این ویروس، دچار نشانه های بیماری هایی مانند آنفلوآنزا یا ایجاد توده های کوچک یا بزرگ حاوی پروتئین و گلبول سفید و اجزاء لنفی و مایعات میان بافتی آلودهٔ ویروسی شده مُرده در بافت های نرم و مخاطی و در حالت شدید مشاهده تومور در فرد آلوده می شوند و در بسیاری از افراد هم هیچ نشانه قابل توجهی در آن ها دیده نمی شود و گاهی تا آخر عمر حامل این ویروس و مقاوم به آن و خود ایمنی به ویروس تا پایان زندگی بوده اما عامل سرایت دهنده و پخش و اپیدمی آن به طور پنهان به بقیه هستند. علائم در ۴۰ تا ۹۰ درصد موارد رخ می دهد و معمولاً شامل تب، بزرگی گره های لنفی، گلودرد، بثورات پوستی، سردرد و یا زخم دهان و اندام تناسلی می شود. بثورات پوستی که در ۲۰ تا ۵۰ درصد موارد رخ می دهد، خود را بر روی بالاتنه نشان می دهد و به شکل لکه های با لبهٔ صاف است. همچنین در این مرحله برخی از افراد دچار عفونت های فرصت طلب می شوند. ممکن است در دستگاه گوارش علائمی مانند تهوع، استفراغ یا اسهال رخ دهد، و همچنین علائم عصبی نوروپاتی محیطی یا سندرم گیلن باره دیده شود. طول دورهٔ این علائم متفاوت است، اما معمولاً یک تا دو هفته می باشد. با توجه به اینکه این علائم اختصاصی نیستند، اغلب به عنوان نشانه هایی از ابتلا به HIV شناخته نمی شوند. حتی پزشک خانواده یا متخصص در یک بیمارستان محلی ممکن است آن را با بیماری های شایع عفونی دیگر به دلیل نشانه های مشترک اشتباه بگیرند؛ بنابراین، توصیه می شود در بیمارانی که دارای تب توجیه ناپذیر است تذکر داده شود که ممکن است دارای HIV باشند و خطر ابتلا به این ویروس در آن ها وجود دارد. پس از علائم اولیه، بیمار وارد مرحله ای به نام دوره نهفتگی یا HIV بی نشانه یا HIV مزمن می شود. این مرحله از HIV می تواند بدون هیچ گونه درمانی از حدود سه سال تا بیش از ۲۰ سال (به طور متوسط حدود هشت سال) به درازا بینجامد. اگرچه معمولاً در ابتدای بیماری هیچ علائمی مشاهده نمی شود یا علامت های خیلی کمی دیده می شود، اما در نزدیکی پایان این مرحله بسیاری از افراد دچار تب، کاهش وزن، مشکلات گوارشی و دردهای عضلانی می شوند. همچنین ۵۰ تا ۷۰ درصد از افراد دچار بزرگی گره های لنفی ماندگار می شوند، به طوری که چند گروه از گره های لنفی (به جز در کشاله ران) به مدت بیش از سه تا شش ماه بدون هیچ درد و توجیهی بزرگ می شود. اگر چه بسیاری از مبتلایان به HIV-1 در صورت عدم درمان نهایتاً به مرحله ایدز می رسند، ولی درصد کمی از آن ها (حدود ۵٪) سطح بالای سلول های CD4 T خود را بدون هیچ درمان ضدویروسی تا بیش از ۵ سال حفظ می کنند. این افراد به عنوان مهارکنندگان HIV طبقه بندی می شوند، و آنهایی که سال ها مقدار کم یا غیر محسوسی از ویروس را بدون درمان ضدویروسی در بدن خود نگه می دارند به عنوان «مهارکنندگان ممتاز» یا «سرکوبگران ممتاز» شناخته می شوند. این پدیده ممکن است به کشف واکسن یا درمان قطعی اچ آی وی کمک کند. سندرم نقص ایمنی اکتسابی (ایدز) زمانی معنی پیدا می کند که شمار سلول های CD4 T به کمتر از ۲۰۰ سلول در هر میکرولیتر برسد یا بیماری های مشخص مربوط به HIV رخ دهد. در غیاب درمان، حدود نیمی از افراد دچار اچ آی وی در عرض ده سال مبتلا به ایدز می شوند. رایج ترین وضعیت هایی که هشداری بر وجود ایدز هستند التهاب ریه ناشی از پنوموسیستیس (۴۰٪)، نزاری به شکل نشانگان لاغری ناشی از اچ آی وی (۲۰٪) و برفک سرخنای می باشند. دیگر علامت شایع عفونت های دستگاه تنفسی به شکل تکراری است. عفونت فرصت طلب ممکن است توسط باکتری، ویروس، قارچ و انگل به وجود بیاید که در حالت عادی توسط دستگاه ایمنی بدن مهار می شود. اینکه کدام عفونت رخ بدهد تا حدودی به این بستگی دارد چه عواملی در محیط اطراف فرد قرار دارد. این عفونتها تقریباً می تواند هر دستگاهی از بدن را تحت تأثیر قرار دهند. افراد مبتلا به ایدز خطر دچار شدن به ویروس های سرطانزای مختلفی را دارند از جمله: سارکوم کاپوزی، لنفوم، لنفوم دستگاه عصبی مرکزی، و سرطان گردن رحم. سارکوم کاپوزی، شایع ترین سرطانی است که در ۱۰ تا ۲۰ درصد از افراد دچار HIV اتفاق می افتد. پس از آن لنفوم شایع ترین سرطان است و علت مرگ نزدیک به ۱۶ درصد از افراد مبتلا به ایدز می باشد و جزء نشانه های اولیه ۳ تا ۴ درصد از آن ها است. هر دوی این سرطان ها با ویروس هرپس ۸ انسانی همراه هستند. خیلی اوقات مبتلایان به ایدز به دلیل ارتباطی که با ویروس پاپیلوم انسانی (HPV) دارد، دچار سرطان گردن رحم می شوند. علاوه بر این، آن ها به طور مکرر دچار علائمی مانند تب طولانی، تعریق شبانه، تورم غدد لنفاوی، لرز، ضعف، و کاهش وزن می شوند. اسهال یکی دیگر از علائم شایعی است که ۹۰٪ از افراد مبتلا به ایدز دچار آن می شوند. اچ آی وی، یا ویروس [نقص] ایمنی و دفاع آدمی، ویروسی دارای پوشش، علاوه بر کپسید، است که اندازه ای برابر با ۱۲۵ نانومتر دارد و برای همانندسازی در گلبول های سفید دستگاه ایمنی بدن انسان مستقر می شود. HIV عامل طیفی از بیماری است که با نام ایدز شناخته می شود. HIV نوعی ویروس پسگرد است که عمدتاً به اجزای دستگاه ایمنی انسان مانند سلول های CD4 T، درشت خوارها و سلول های دندریتیک سرایت می کند و به صورت مستقیم یا غیرمستقیم سلول های CD4 T را از بین می برد. HIV عضوی از سرده "ویروس آهسته گستر"، و بخشی از خانواده ویروس پسگرد است. ویروس های آهسته گستر خصوصیات ریخت شناسی و زیست شناسی مشترک بسیاری دارند. گونه های بسیاری از پستانداران مبتلا به ویروس آهسته گستر می شوند، که مشخصاً دلیل بیماری های طولانی مدت با دوره کمون طولانی هستند. ویروس های آهسته گستر به شکل تک رشته، حس مثبت، ویروس آران ای احاطه شده منتقل می شوند. پس از ورود به سلول هدف، ویروس ژنوم آران ای توسط آنزیم وارونویس ویروسی که همراه با ژنوم ویروسی در ذرات ویروسی منتقل شده، به یک دی ان ای دو رشته استاندارد تبدیل می شود. سپس DNA ویروسی وارد هسته سلول می شود و کل DNAهای سلولی را توسط اینتگراز ویروسی فرا می گیرد. وقتی فرا گرفته شد، ویروس ممکن است پنهان شود و این به ویروس و سلول های میزبانش این امکان را می دهد تا توسط دستگاه ایمنی بدنی شناسایی نشوند. همچنین این ویروس می تواند تکثیر شود و ژنوم های RNA جدیدی تولید کند و پروتئین های ویروسی که توسط سلول به عنوان هسته های سلولی جدید شده اند را در چرخه ای از نو پدیدآورد. دو نوع ایدز تاکنون مشخص شده است: HIV-1 و HIV-2. HIV-1 گونه ای از ویروسی بود که زودتر شناخته شد (و در ابتدا به عنوان LAV یا HTLV-III شناخته می شد). این گونه ای است که مهاجم تر و واگیرتر است. واگیری کمترHIV-2 در مقایسه با HIV-1 بدین معناست که افرادی که با HIV-2 مواجهه دارند کمتر ممکن است دچار HIV-2 بشوند. از آنجا که HIV-2 توانایی سرایت کمی دارد، ابتلای به آن عمدتاً محدود به آفریقای غربی است. نتیجهٔ یک پژوهش علمی عمده و معتبر از سوی گروهی از پژوهشگران دانشگاه آکسفورد انگلستان نشان می دهد که ویروس اچ آی وی در روند فرگشتی (تکاملی) خود، دچار دگرش و تحول شده و در مقایسه با گذشته، از میزان خطر، مرگبار بودن و مسری بودن آن کاسته شده است. بر اساس این مطالعه، ویروس اچ آی وی در حال هماهنگی و تطبیق خود با دستگاه ایمنی بدن انسان بوده و درجهٔ خطر آن در حال کاهش است. بر اساس گزارش منتشر شده از این پژوهش، اکنون فاصلهٔ زمانی بین آلودگی به ویروس و بروز بیماری ایدز بیشتر شده است و ممکن است تغییرات تکاملی ایجاد شده در ویروس اچ آی وی به نتیجه بخشی اقدامات و تلاش ها برای مهار همه گیری گسترده و گسترش ابتلاء به بیماری ایدز یاری رساند. به باور برخی ویروس شناسان، امکان دارد در ادامهٔ روند فرگشتی ویروس اچ آی وی، در نهایت، این ویروس بی خطر شود. پیامد تلاش دائمی ویروس برای تغییر به منظور پنهان ماندن در برابر سامانهٔ ایمنی بدن انسان، کاهش توانایی تکثیر ویروس است. از سوی دیگر، بنا بر یافته های این پژوهش، داروهای ضد ویروس در تضعیف و تحلیل ویروس اچ آی وی دارای سهم بوده اند؛ به این شیوه که این داروها که ابتدا به نمونه های قوی تر و پرخطرتر حمله کرده و آن ها را از بین می برند، باعث می شوند در فرایند انتخاب طبیعی (در این مورد، صفت مطلوب برای زنده ماندن، ضعیف بودن است چرا که داروها، ویروس های قوی تر و بیماری زاتر را زودتر مورد حمله قرار می دهند)، ویروس های ضعیف تر و ملایم تر باقی بمانند و تکثیر شوند. البته اکنون، ضعیف ترین نمونه های ویروسی هم کاملاً خطرناک هستند. بیماری ایدز و HIV با توجه بروز علایم و نشانه های بیمار، از طریق آزمایش و بررسی آن در آزمایشگاه تشخیص داده می شود. آزمایش HIV به همه کسانی که در معرض خطر قرار دارند توصیه می شود، که شامل هر فرد مبتلا به هر نوع بیماری آمیزشی است می شود. در بسیاری از مناطق دنیا، یک سوم حاملان HIV زمانی متوجه می شوند که در مرحله پیشرفته ای از این بیماری هستند و AIDS یا نقص شدید دستگاه ایمنی آشکار می شود. در اکثر افراد دچار HIV، در طول سه تا دوازده هفته پس از بیماری اولیه، یک سری پادتن های ویژه ایجاد می گردد. تشخیص اولیهٔ HIV قبل از تولید آنتی بادی، با اندازه گیری اچ آی وی-آران ای یا آنتی ژن P24 انجام می شود. نتایج مثبت به دست آمده توسط آنتی بادی یا آزمایش واکنش زنجیره ای پلیمراز (PCR)، با PCR یا با آزمایش آنتی بادی دیگری تأیید می شوند. آزمایش آنتی بادی در کودکان کمتر از ۱۸ ماه، به دلیل وجود مداوم آنتی بادی های مادری معمولاً نتیجه درستی نمی دهند. بنابراین ابتلا به HIV تنها توسط آزمایش PCR مربوط به HIV RNA یا DNA یا از طریق آزمایش ایدز آنتی بادی P24 قابل تشخیص است. در اکثر نقاط دنیا دسترسی به آزمایش PCR قابل اعتماد وجود ندارد و افراد باید تا زمانی صبر کنند که علائم پیشرفت کند یا سن کودک به اندازه کافی باشد و آزمایش آنتی بادی درستی نتیجه دهد. در کشورهای جنوب صحرای آفریقا در بین سال های ۲۰۰۷ و ۲۰۰۹، بین ۳۰ تا ۷۰ درصد مردم، از وضعیت HIV خود آگاه بوده اند. در سال ۲۰۰۹، بین ۴ تا ۴۲ درصد مردم مورد آزمایش قرار گرفتند. این ارقام نشان دهنده افزایش قابل توجهی نسبت به ده سال گذشته است. از دو طبقه بندی اصلی برای مرحله بندی HIV و ایدز استفاده می شود، یکی توسط سازمان جهانی بهداشت (WHO) و دیگر توسط مرکز کنترل بیماری ها (CDC). برنامه CDC بیشتر در کشورهای توسعه یافته استفاده می شود. از آنجا که برنامه WHO احتیاجی به آزمایش ندارد، بیشتر مناسب کشورهای در حال توسعه است که با کمبود لوازم روبرو هستند. علی رغم تفاوت های که این دو با هم دارند، اما می تواند هر دوی آن ها را از لحاظ آماری مقایسه نمود. سازمان بهداشت جهانی برای اولین بار در سال ۱۹۸۶ تعریفی برای ایدز ارائه نمود. از آن زمان به بعد، مرحله بندی WHO برای چندین بار تغییر کرده و گسترش یافت، که نسخهٔ اخیر آن که در سال ۲۰۰۷ منتشر شده است. رده بندی مراحل تعیین شده توسط WHO به شکل زیر است: مرکز کنترل و پیشگیری بیماری آمریکا نیز ایجاد یک سیستم طبقه بندی برای HIV ارائه نموده و آخرین بار آن را در سال ۲۰۰۸ به روزرسانی کرده است. در این سیستم ابتلا به HIV بر اساس شمارش CD4 و علائم بالینی می باشد، بیماری را در سه مرحله توصیف می کند: اگر پس از درمان، تعداد سلول های CD4 خون به بیش از ۲۰۰ در هر میکرولیتر افزایش یابد یا بیماری دیگری به جز ایدز احتمال رود یا حتی درمان گردد هنوز هم تشخیص اینکه بیماری ایدز بوده باشد پابرجا خواهد بود. ایدز اولین بار در سال ۱۹۸۱ در آمریکا مشاهده شد. اولین مواردی که مشاهده شد در بین معتادان تزریقی و همچنین همجنسگرایان مرد قرار داشت که به دلیل نامعلومی سیستم دفاعی بدن آن ها ضعیف شده بود و علایم بیماری التهاب ریه پنوموسیستیس کارینی (PCP) در آن ها مشاهده می شد که این بیماری در افرادی دیده می شود که سیستم دفاعی بدنی ضعیفی دارند. سپس نوعی سرطان پوست نادر با نام کاپوسی سارکوما (KS) در میان مردان همجنسگرای گزارش شد. موارد بیشتری از بیماری PCP و KS مشاهده شد و این زنگ خطری برای مرکز پیشگیری و کنترل بیماری بود و گروهی از طرف این مرکز برای بررسی این واقعه تشکیل شد. در آن اوایل مرکز کنترل بیماری هنوز نامی رسمی برای این بیماری انتخاب نکرده بود و معمولاً نام این بیماری را با بیماری که مریض با آن در ارتباط بود بیان می کردند، برای مثال تا قبل از کشف HIV از نام لنفادنوپاتی که بیماری عامل بود استفاده می شد. همچنین اسامی مانند "سارکوم کاپوزی" یا "عفونت فرصت طلب" نام هایی بوده اند که توسط این گروه در سال ۱۹۸۱ استفاده می شده است. از آنجا که این سندرم در هائیتی، همجنسگرایان، هموفیلی، و مصرف کنندگان هروئین ظاهر شده بود، مرکز کنترل بیماری عبارت «بیماری ۴ه» را ابداع کرد. در مطبوعات از اصطلاح «گرید» که مخفف معادل انگلیسی عبارت نقص ایمنی مرتبط با همجنسگرایی استفاده می شد. اما بعداً که معلوم شد که ایدز فقط محدود به جامعه همجنسگرایان نمی شود، این نتیجه گرفته شد که استفاده از اصطلاح گرید گمراه کننده است و واژه ایدز در همایشی در ژوئیه ۱۹۸۲ معرفی شد. از سپتامبر ۱۹۸۲، مرکز کنترل بیماری از واژه ایدز برای نسبت دادن این بیماری استفاده کرد. در سال ۱۹۸۳، دو گروه تحقیقاتی جداگانه به رهبری رابرت گالو و لوک مونتانیه به طور مستقل اعلام کردند که یک ویروس پسگرد جدید بیماران مبتلا به ایدز را مبتلا کرده، و یافته هایشان را در همان شماره از مجله "ساینس" منتشر کردند. گلو ادعا کرد که ویروسی که گروه خود از یک بیمار مبتلا به ایدز برای تحقیقات جدا کرده بود از نظر شکل کاملاً مشابه سایر ویروس های تی-لنفوتروپیک انسانی (HTLV) بوده که گروهش در همان ابتدا جدا کرده بود. گروه گالو نام آن ویروس را HTLV-III گذاشتند. در همان زمان، گروه مونتانیه ویروسی از یک بیمار مبتلا به تورم غدد لنفاوی گردن و ضعف فیزیکی که دو مشخصه از علائم ایدز است، جدا کرده بود. تناقض در گرازش های گروه گالو و مونتانیه و همکارانشان نشان می داد که هسته پروتئین های این ویروس از لحاظ ایمنی شناسی، کاملاً متفاوت از HTLV-I است. گروه مونتانیه اسم ویروسی که جدا کرده بودند را ویروس مرتبط با لنفادنوپاتی (LAV) گذاشتند. از آنجا که مشخص شد هر دوی این ویروس یکسان هستند، در سال ۱۹۸۶ LAV و HTLV-III هر دو به HIV تغییر نام دادند. به نظر می رسد که هر دو ویروس HIV-1 و HIV-2 در اصل متعلق به نخستی سانان مرکز آفریقا بوده و در اوایل قرن بیست به بدن انسان منتقل شده اند. به نظر می آید که ویروس HIV-1 در اصل متعلق به مناطق جنوبی کامرون و تکامل یافتهٔ ویروس نقص ایمنی میمونی (SIV) که در میان شمپانزه های وحشی شیوع دارد، بوده است. همچنین ویروس HIV-2 تکامل یافتهٔ ویروس SIV میان گونه ای میمون به نام منگابی دودی بوده است که در غرب آفریقا (از جنوب سنگال تا غرب ساحل عاج) زندگی می کرده است. پخ بینیانی مانند میمون شب نسبت به ویروس HIV-1 مقاوم هستند و این احتمالاً به دلیل یک نوع ژن پیوندی دو گونه مقاوم ویروس در آن ها می باشد. به نظر می رسد که HIV-1 حداقل در سه مرحله جهش داشته و به سه گروه از ویروس های M, N و O جهش یافته است. مدارکی موجود است که نشان می دهد انسان هایی که در شکار یا فروش حیوانات دخالت داشتند دچار ویروس SIV شده اند. اگرچه SIV ویروس ضعیفی است که سیستم دفاعی بدن انسان با آن مقابله می کند و بیش از چند هفته در بدن انسان باقی نمی ماند، اما انتقال سریع و متوالی آن بین انسان های مختلف زمان کافی را به این ویروس برای تبدیل آن به HIV می دهد. علاوه بر این، با توجه به نرخ پایین انتقال فرد به فرد بیماری، SIV فقط می تواند از طریق تعداد زیادی افراد در معرض خطر پخش شود که باور بر این است که تا قبل از قرن بیستم چنین جمعیتی وجود نداشته است. راه های انتقال پرخطر بسته به زمان انتقال از حیوان به انسان به ویروس این امکان را می‍دهد که با انسان سازگار شود و در بین جامعه پخش گردد. مطالعات ژنتیکی ویروسی نشان می دهد که اجداد گروه HIV-1 M به سال ۱۹۱۰ بر می گردد. افرادی که مدعی هستند که HIV در این تاریخ شیوع یافته، آن را به ظهور و رشد استعمار و شهرهای مستعمره آفریقایی ارتباط می دهند که منجر به تغییرات اجتماعی شامل بی بند و باری جنسی، گسترش تن فروشی، و بیماری های زخم تناسلی (مانند سیفیلیس) در شهرهای مستعمره شده است. در حالی که میزان انتقال HIV در رابطه جنسی واژینال در حالت عادی کم است، اما اگر یکی از طرفین مبتلا به یک بیماری آمیزشی عفونی باشد، احتمال انتقال هم افزایش خواهد یافت. در اوایل دهه ۱۹۰۰ شهرهای مستعمره به دلیل شیوع بالای تن فروشی و بیماری های زخم تناسلی معروف بودند و به نظر می رسید که در سال ۱۹۲۸ به اندازه ۴۵٪ زنان ساکن کینشاسا شرقی تن فروشی می کردند و در سال ۱۹۳۳ در حدود ۱۵٪ ساکنان همان شهر به بیماری سیفیلیس مبتلا شده بودند. از نگاهی دیگر مشاهده می شود که اعمال خطرناک پزشکی در آفریقا در طول جنگ جهانی دوم، مانند استریل نبودن، استفاده مجدد از سرنگ ها در واکسن های عمومی، آنتی بیوتیک و آنتی مالاریا از عواملی بوده اند که باعث پخش ویروس و سازگاری آن با انسان ها شده است. بررسی نمونه های خونی به جا مانده از گذشته نشان می دهد که اولین انسانی که مبتلا به ایدز شده در سال ۱۹۵۹ در کنگو جان خود از دست داده است. این نخستین و قدیمی ترین مورد مرگ شناخته شده در اثر ابتلا به این بیماری محسوب می شود. همچنین ممکن است ویروس اچ آی وی نخستین بار در سال ۱۹۶۶ به آمریکا رسیده باشد، ولی عمده شیوع HIV مربوط به خارج از صحرای آفریقا (و همچنین آمریکا) می شود و می توان آن را به فردی ناشناس و مبتلا به ایدز نسبت داد که در هائیتی زندگی می کرده است و با ورود به آمریکا در سال ۱۹۶۹ به آن شیوع بخشیده است. پس از آن به سرعت بین گروه های پرخطر (در ابتدا در بین مردان همجنس گرا) پخش شد. در سال ۱۹۷۸ شیوع ویروس HIV-1 در بین مردان همجنس گرای ساکن نیویورک و سان فرانسیسکو، ۵ درصد تخمین زده شد که بیانگر این است که هزاران نفر در کشور مبتلاً به ایدز بوده اند.
[ { "answer1": "ویروس نقص ایمنی انسانی یا اچ آی وی (HIV)، نوعی ویروس آهسته گستر (ویروس پسگرد با سرعت تکثیر پایین) و عامل بیماری ایدز است.", "answer2": "اچ آی وی، یا ویروس [نقص] ایمنی و دفاع آدمی، ویروسی دارای پوشش، علاوه بر کپسید، است که اندازه ای برابر با ۱۲۵ نانومتر دارد", "distance": 5635, "question": "ویروس اچ آی وی چه نوع ویروسی است و اندازه آن چقدر است؟" }, { "answer1": "ایدز اولین بار در سال ۱۹۸۱ در آمریکا مشاهده شد.", "answer2": "اولین مواردی که مشاهده شد در بین معتادان تزریقی و همچنین همجنسگرایان مرد قرار داشت", "distance": 48, "question": "چه زمانی برای اولین بار ایدز در آمریکا مشاهده شد و این بیماری در چه گروه هایی دیده شد؟" }, { "answer1": "این مرحله از HIV می تواند بدون هیچ گونه درمانی از حدود سه سال تا بیش از ۲۰ سال (به طور متوسط حدود هشت سال) به درازا بینجامد.", "answer2": "اما در نزدیکی پایان این مرحله بسیاری از افراد دچار تب، کاهش وزن، مشکلات گوارشی و دردهای عضلانی می شوند.", "distance": 217, "question": "مرحله نهفتگی اچ آی وی چه مدت طول میکشد و در نزدیکی پایان این مرحله چه علائمی بروز میکند؟" }, { "answer1": "در سال ۱۹۸۳، دو گروه تحقیقاتی جداگانه به رهبری رابرت گالو و لوک مونتانیه به طور مستقل اعلام کردند که یک ویروس پسگرد جدید بیماران مبتلا به ایدز را مبتلا کرده", "answer2": "گروه گالو نام آن ویروس را HTLV-III گذاشتند.", "distance": 415, "question": "کدام دانشمندان به طور مستقل اعلام کردند که ویروس پسگرد جدیدی عامل بیماری ایدز است و نامی که گروه اول روی این ویروس گذاشت چه بود؟" }, { "answer1": "پیشگیری از HIV، عمدتاً از طریق آمیزش جنسی امن و برنامه تعویض سرنگ، راه حلی برای جلوگیری از گسترش این بیماری محسوب می شوند.", "answer2": "بعضی از مایعات بدن مانند بزاق و اشک قادر به انتقال HIV نیستند.", "distance": 63, "question": "مهم ترین راه های پیشگیری از اچ ای وی چیست و از طریق کدام مایعات بدن انتقال پیدا نمی کند؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
488
: صادق هدایت صادق هدایت (زادهٔ ۲۸ بهمن ۱۲۸۱ در تهران- درگذشتهٔ ۱۹ فروردین ۱۳۳۰ در پاریس) نویسنده، مترجم و روشنفکر ایرانی بود. او را همراهِ محمدعلی جمال زاده و بزرگ علوی و صادق چوبک یکی از پدران داستان نویسی نوین ایرانی می دانند. هدایت از پیشگامان داستان نویسی نوین ایران و نیز، روشنفکری برجسته بود. بسیاری از پژوهشگران، رمانِ "بوف کور" او را مشهورترین و درخشان ترین اثر ادبیات داستانی معاصر ایران دانسته اند. هرچند آوازهٔ هدایت در داستان نویسی است، امّا آثاری از متون کهن ایرانی مانند "زند وهومن یسن" و نیز از نویسندگانی مانندِ آنتون چخوف و فرانتس کافکا و آرتور شنیتسلر و ژان پل سارتر را نیز ترجمه کرده است. او همچنین نخستین فرد ایرانی است که متونی از زبان پارسی میانه (پهلوی) به فارسی امروزی ترجمه کرده است. حجم آثار و مقالات نوشته شده دربارهٔ نوشته ها، زندگی و خودکشی صادق هدایت گواهِ تأثیر ژرف او بر جریان روشنفکری ایران است. شمار بسیاری از سخنوران ایرانی نسل های بعدی، از غلامحسین ساعدی و هوشنگ گلشیری و بهرام بیضایی تا رضا قاسمی و عباس معروفی و دیگران، هر یک به نوعی کمتر یا بیشتر تحت تأثیر کار و زندگی هدایت واقع شده و درباره اش سخن گفته اند. صادق هدایت در ۱۹ فروردین سال ۱۳۳۰ در پاریس در ۴٨ سالگی خودکشی کرد و چند روز بعد در قطعهٔ ۸۵ گورستان پر-لاشز به خاک سپرده شد. صادق هدایت در چهارشنبه ۲۸ بهمن ۱۲۸۱ برابر با ۱۷ فوریه ۱۹۰۳ در تهران متولد شد. پدرش هدایت قلی خان (اعتضاد الملک، فرزند نیرالملک وزیر علوم، در دوره ناصرالدین شاه) و نام مادرش زیور الملوک (دختر عموی هدایت قلی خان، دختر حسین قلی مخبرالدوله)است. جدّ اعلای صادق رضاقلی خان هدایت طبرستانی از رجال معروف عصر ناصری و صاحب کتاب هایی چون "مجمع الفصحا" و "اجمل التواریخ" بود. صادق کوچک ترین پسر خانواده بود و دو برادر و دو خواهر بزرگ تر از خود و یک خواهر کوچکتر از خود داشت. (از برادرانش محمود خان، قاضی دیوان عالی کشور بود که در زمان نخست وزیری سپهبد رزم آرا، سمت معاون نخست وزیری را داشت. عیسی خان، سرلشکر و از رؤسای سابق دانشگاه جنگ بود. هر دو برادر در هنر و ادبیات دستی داشتند). سپهبد حاج علی رزم آرا همسر انورالملوک هدایت، شوهر خواهر صادق هدایت، بود صادق هدایت در سال ۱۲۸۷ تحصیلات ابتدایی را در ۶ سالگی در مدرسهٔ علمیهٔ تهران آغاز کرد. در سال ۱۲۹۳ روزنامه دیواری "ندای اموات" را در مدرسه انتشار داد و دوره متوسطه را در دبیرستان دارالفنون آغاز کرد؛ ولی در سال ۱۲۹۵ به خاطر بیماری چشم درد مدرسه را ترک کرد و در سال ۱۲۹۶ در مدرسهٔ سن لویی که مدرسهٔ فرانسوی ها بود، به تحصیل پرداخت. به گفتهٔ خود هدایت اولین آشنایی اش با ادبیّات جهانی در این مدرسه بود و به کشیش آن مدرسه درس فارسی می داد و کشیش هم او را با ادبیّات جهانی آشنا می کرد. در همین مدرسه صادق به علوم خفیه و متافیزیک علاقه پیدا کرد. این علاقه بعدها هم ادامه پیدا کرد و هدایت نوشتارهایی در این مورد انتشار داد. در همین سال صادق اولین مقالهٔ خود را در روزنامهٔ هفتگی (به مدیریت نصرالله فلسفی) به چاپ رساند و به عنوان جایزه سه ماه اشتراک مجانی دریافت کرد. همچنین همکاری هایی با "مجله ترقی" داشت. صادق در همین دوران گیاه خوار شده بود و به اصرار و پند بستگانش مبنی بر ترک آن وقعی نمی نهاد. در سال ۱۳۰۳، درحالی که هنوز مشغول تحصیل در مقطع متوسطه بود، یک کتاب کوچک انتشار داد: "انسان و حیوان"، که راجع به مهربانی با حیوانات بود و در سال ۱۳۰۶ کتاب "فواید گیاه خواری" در برلین به چاپ رسید. تصحیحی از رباعیات خیام با نام "رباعیات خیام" (با کتاب "ترانه های خیام" اشتباه نشود) به همراه مقدمه ای مفصّل در سال ۱۳۰۲ منتشر شد. در سال ۱۳۰۳ بود که صادق داستان کوتاه «شرح حال یک الاغ هنگام مرگ» را در "مجلهٔ وفا"، سال دوم، شماره ۶–۵ منتشر کرد. صادق هدایت در جوانی گیاه خوار شد و کتابی در این مورد با عنوان "فواید گیاه خواری" نیز نوشت. او تا پایان عمر گیاه خوار باقی ماند. بزرگ علوی در این باره می نویسد: «یک بار دیدم که در کافه لاله زار یک نان گوشتی را که به زبان روسی بولکی می گفتند، به این قصد که لای آن شیرینی است، گاز زد و ناگهان چشم هایش سرخ شد، عرق به پیشانی اش نشست و داشت قی می کرد که دستمالی از جیبش بیرون آورد و لقمهٔ نجویده را در آن تف کرد.» او معتقد بود اگر انسان بخواهد دست از جنگ بردارد باید اول دست از کشتن و خوردن حیوانات بردارد. همچنین او در بخشی از کتاب خود می نویسد: «شکی نیست که گوشت خواری باعث درندگی می شود. همهٔ کسانی که آرزومند پیشرفت اخلاقی و بهبودی حالتِ اسفناک جامعه بوده اند، در انتشار این عقیده کوشیده اند. اگر دکان عرق فروشی، قصابی، ماهی گیری و مرغ فروشی را می بستند؛ تا اندازه ای صلح عمومی و برادری آدمیان صورت خارجی می گرفت. برای پیشرفت اخلاقی انسان آرزو بکنیم که خوراک خونین وَربیفتد و گیاه خواری جانشین آن بشود. اگر برتری حقیقی از قلب می آید، هرکسی باید از گوشت خواری دست بکشد، که نه دشوار است و نه غیرممکن می باشد. بیشتر آن هایی که بهانه می آورند، از روی نادانی و خرافات و ترس، این است که مبادا مضحک بشوند. باید گفت که حقیقت هنوز گیاه خواری اسباب تمسخر و ریشخندِ آن هایی است که حقیقتِ آن را نمی دانند؛ ما چه قدر به سادگی نیاکان خودمان خندیدیم؟ روزی می آید که آیندگان به خرافات ما خواهند خندید.» هدایت در سالِ ۱۳۰۳ از مدرسه سن لویی فارغ التحصیل گشت و در همین سال بود که با تقی رضوی آشنا شد. در سال ۱۳۰۵ با اوّلین گروه دانش آموزان اعزامی به خارج راهی بلژیک شد و در رشتهٔ ریاضیات محض به تحصیل پرداخت. در همین سال داستان «مرگ» را در مجلهٔ "ایرانشهر" شمارهٔ ۱۱، که در آلمان منتشر می شد به چاپ رسانید و مقاله ای به فرانسوی به نام «جادوگری در ایران» در مجلهٔ له ویل دلیس، شماره ۷۹ نوشت. هدایت از وضع تحصیل و رشته اش در بلژیک راضی نبود و می خواست که خود را به فرانسه و در آن جا به پاریس که آن زمان مرکز تمدن غرب بود برساند. سرانجام در اسفند ۱۳۰۵ پس از تغییر رشته و دوندگی فراوان به پاریس منتقل شد. در همین سال نسخهٔ کامل تری از کتاب «انسان و حیوان» و کتاب دیگری به نام "فواید گیاهخواری" با مقدمهٔ حسین کاظم زادهٔ ایرانشهر در برلین آلمان به چاپ رساند. صادق هدایت در سال ۱۳۰۷ اقدام به خودکشی در رودخانه مارن (فرانسه) کرد، لیکن سرنشینان یک قایق او را نجات دادند. در همین دوران در پاریس با دختری به نام ترز دوست بود. صادق در مورد خودکشی اش به برادرش محمود می نویسد: «یک دیوانگی کردم به خیر گذشت.» ادعا شده است که راجع به خودکشی نخستش توضیحی به هیچ کس نداده است. اما فرزانه سال ها بعد از زبان هدایت (سال ها بعد از خودکشی اولش) نقل می کند که علّت خودکشی مسائل عاطفی بوده است. نخستین نمونه های داستان های کوتاه هدایت در همان سال خودکشی نافرجامش صورت گرفت. نمایشنامهٔ "پروین دختر ساسان"، "زنده به گور" و داستان کوتاه «مادلن» را در همین دوران نوشته است. هدایت در سال ۱۳۰۹، بی آنکه تحصیلاتش را به پایان رسانده باشد، به تهران بازگشت و در بانک ملی (در قسمت محاسباتی و دفتر ارسال مرسلات) مشغول به کار شد. لیکن از وضع کارش راضی نبود و در نامه ای که به تقی رضوی (که دوستیشان در دوران متوسطه آغاز شده بود) در پاریس نوشته است، از حال و روز خود شکایت می کند. دوستی با حسن قائمیان که پس از مرگ هدایت خود را وقف شناساندن او کرد در بانک ملی اتفاق افتاد. در همین سال مجموعه داستان "زنده به گور" و نمایشنامهٔ "پروین دختر ساسان" را در تهران منتشر کرد. هدایت در این سال با مسعود فرزاد، بزرگ علوی و مجتبی مینوی آشنا شده و حلقهٔ دوستی ای ایجاد می شود که گروه ربعه نامیده شد. در آن دوران گروهی از نویسندگان و ادیبان فاخر بودند که به آن ها ادبای سبعه می گفتند و به گفتهٔ مجتبی مینوی «هر مجله و کتاب و روزنامه ای که به فارسی منتشر می شد از آثار قلم آن ها خالی نبود.» این هفت تن که در واقع بیشتر از هفت تن بودند شامل کسانی چون محمدتقی بهار، عباس اقبال آشتیانی، رشید یاسمی، سعید نفیسی و بدیع الزمان فروزانفر و محمد قزوینی می شدند. گروه ربعه این نام را برای دهن کجی به این افراد (که به نظر ایشان کهنه پرست بودند) انتخاب کردند. گفتگو و دیدارهای گروه ربعه در رستوران ها و کافه های تهران بود از آن جمله کافه قنادی رز نوار که در حدود سال ۱۳۱۰ پاتوق صادق هدایت و دوستان به شمار می آمد. بعدها نیز افراد دیگری چون پرویز ناتل خانلری، عبدالحسین نوشین، غلامحسین مین باشیان و نیما یوشیج به گروه ربعه اضافه شدند. این گروه به فعالیت های ادبی و فرهنگی پرداختند و آثاری چند در این سال ها با همکاری همدیگر انتشار دادند. مینوی دربارهٔ این دوران می گوید: «ما با تعصب جنگ می کردیم و برای تحصیل آزادی می کوشیدیم و مرکز دایرهٔ ما صادق هدایت بود.» سال های ۱۳۱۰ تا ۱۳۱۴ برای هدایت دورانی پربار محسوب می شود و آثار تحقیقی و داستانی بسیاری انتشار داد. از جمله این آثار می توان به مجموعه "انیران" اشاره کرد که شامل سه داستان «فتح اسکندر» از ش. پرتو، «هجوم اعراب» از بزرگ علوی و «حمله مغول» از صادق هدایت می باشد. این کتاب به ذبیح بهروز تقدیم شده است. مجموعهٔ داستان های کوتاه "سایه روشن" (حاوی ۷ داستان)، نمایشنامهٔ "مازیار" با مقدمهٔ مینوی، "کتاب مستطاب وغ وغ ساهاب" با همکاری مسعود فرزاد. (این کتاب در سال ۱۳۱۳ به چاپ رسید و در سال ۱۳۱۴ هدایت به خاطر آن به نظمیهٔ تهران احضار شد این شکایت از طرف مستقیمِ علی اصغر حکمت وزیرِ معارفِ وقت تنظیم شده بود و این گونه صادق هدایت از اولین ممنوع القلم های تاریخِ سانسورِ ایران شد.). مجموعه داستان های کوتاه "سه قطره خون" و چندین داستان کوتاه دیگر نظیر «گرداب»، «دون ژوان کرج»، «مردی که نفسش را کشت»، «صورتکها»، «چنگال»، «لاله»، «آفرینگان»، «طلب آمرزش»، «محلل»، «مرده خورها»، «عروسک پشت پرده»، چاپ نخست «علویه خانم» و همچنین سفرنامهٔ «اصفهان نصف جهان»، در این دوران به چاپ رسید. هدایت در سال ۱۳۱۵ به همراه شین پرتو به هند رفت و در آپارتمان او اقامت گزید. در هند به فراگیری زبان پهلوی نزد دانشمند پارسی (از پارسیان هند) بهرام گور انکلساریا پرداخت و کارنامهٔ اردشیر بابکان را در هند از پهلوی به فارسی ترجمه کرد. در طی اقامت خود در بمبئی اثر معروف خود "بوف کور" راکه در پاریس نوشته بود پس از اندکی دگرگونی با دست بر روی کاغذ استنسیل نوشته، به صورت پلی کپی در پنجاه نسخه انتشار داد و برای دوستان خود فرستاد؛ از جمله نسخه ای برای مجتبی مینوی که در لندن اقامت داشت و نسخه ای برای جمالزاده که آن زمان در ژنو بود. عده ای داستان "بوف کور" را برآمده از حال و هوای هند می دانند، ولی چنان که از گفتگوهای هدایت و فرزانه برمی آید هدایت کار روی این اثر را از سال ها پیش آغاز کرده بود به قول هدایت در گلویش گیر کرده بود. در نسخهٔ پلی کپی که از "بوف کور" در هند انتشار داد نوشته بود که چاپ اثر در ایران ممنوع است. علاوه بر اینها هدایت دو داستان به زبان فرانسوی در هند به چاپ رساند: "Lunatique" و "Sampingue". هدایت پس از سفر به هند به شدت در مضیقه مالی قرار داشته و خرج زندگی اش را ش. پرتو تقبل می کرده است، همین فقر و شکست از بی اعتنایی جامعه سبب شد هدایت روی به طنزنویسی بیاورد و همین طنز تلخ زخم های در سینه وی را بیشتر هویدا می کرد. هدایت در سال ۱۳۱۶ از هند به تهران بازگشت و دوباره در بانک ملی مشغول به کار شد. سال بعد از بانک ملی استعفا داده، در وزارت فرهنگ استخدام شد. او تا سال ۱۳۲۰ که متفقین ایران را اشغال کردند به فعالیت های ادبی پرداخت و چندین داستان و مقاله انتشار داد. کارنامهٔ اردشیر بابکان را در مجلهٔ موسیقی و "گجسته ابالیش" (ترجمه از متن پهلوی) را جداگانه (در انتشارات ابن سینا) چاپ کرد. با وجود این "بوف کور" همچنان در ایران منتشر نشده بود. در سال ۱۳۲۱ مجموعهٔ "سگ ولگرد" را انتشار داده، ترجمه هایی از "شهرستان های ایران" "گزارش گمان شکن" و "یادگار جاماسپ" از پهلوی به فارسی صورت داد. بعد از ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۴ و پایان جنگ جهانی دوم انتقادهای اجتماعی صادق هدایت شدت می گیرد. داستان بلند "حاجی آقا" داستان کوتاه «آب زندگی» و مجموعهٔ "ولنگاری" که همه مضامین اجتماعی دارند در این دوران به چاپ رسیدند. علاوه بر این فعالیت ها هدایت به نوشتن مقاله های نقد ادبی و ترجمهٔ آثاری از کافکا نیز پرداخت و در نشریه های مختلف به چاپ رساند. چند اثر دیگر پهلوی را هم ترجمه کرد. در سال ۱۳۲۴ هدایت سفری به تاشکند داشت و در انجمن فرهنگی ایران و شوروی از او تقدیر شد. در این دوران بسیاری از دوستان هدایت از جمله علوی و عبدالحسین نوشین به حزب توده پیوسته بودند و در مجموع نشست و برخاست وی با توده ای ها بیشتر شده بود و حتی مقالاتی در روزنامهٔ مردم که ارگان حزب توده بود با نام مستعار به چاپ رساند. لیکن علی رغم اصرار سردمداران حزب هرگز به حزب توده نپیوست. پس از پایان جنگ و پیش آمدن مسائل کردستان و آذربایجان هدایت از توده ای ها هم سرخورده شد و بیش از پیش به شرایط بدبین شد. بدبینی او به شرایط در نامه هایی که به جمال زاده و شهید نورایی نوشته است، دیده می شود. به نظر پیام یزدانجو، هدایت در این سال ها امیدش به نوزایی ایران و اشتیاقش به عظمت یابی ایرانیان به یمن خرافه ستیزی، استبداد گریزی، و روشن اندیشی را از دست داده بود. در سال ۱۳۲۶ به نوشتن توپ مرواری پرداخت اما این اثر تا پس از مرگش به چاپ نرسید. معروف ترین نام مستعار او که "توپ مرواری" هم تحت آن منتشر شد هادی صداقت است. در ۱۳۲۷ مقالهٔ «پیام کافکا» به صورت مقدمه ای بر کتاب "گروه محکومین" نوشتهٔ کافکا و ترجمهٔ حسن قائمیان نوشت. در سال ۱۳۲۹ با همکاری حسن قائمیان داستان «مسخ» کافکا را ترجمه کرد و در مجلهٔ سخن انتشار داد. در ۱۲ آذر همان سال با گرفتن گواهی پزشکی (برای اخذ روادید) و فروختن کتابهایش به فرانسه رفت. در طول اقامت در فرانسه سفری به هامبورگ داشت و نیز سعی کرد به لندن برود که [موفّق] نشد. سرانجام در ۱۹ فروردین ۱۳۳۰ در آپارتمان اجاره ای اش - در خیابان شامپیونه، واقع در پاریس - با گاز خودکشی کرد. او نخستین نویسنده و ادیب ایرانی محسوب می شود که خودکشی کرده است. وی چند روز قبل از انتحار بسیاری از داستان های چاپ نشده اش را نابود کرده بود. هدایت را در قبرستان پرلاشز به خاک سپردند. مراسم خاکسپاری اش با حضور عده ای قلیل از ایرانیان و فرانسویان صورت گرفت. بیگانه ستیزی و به ویژه عرب ستیزی، پرستش نژاد ایرانی، ضدیت با اسلام به عنوان یک دین غیرایرانی و همچنین پرستش ایران باستان و ایران دوره ساسانی در آثار صادق هدایت دیده می شوند. از جمله بن مایه های نوشته های هدایت ناسیونالیسم ایرانی او و تأثرش نسبت به وضع ایران روزگار خود است که وی در رسالهٔ طنزآمیز کاروان اسلام (البعثة الاسلامیة الی البلاد الافرنجیة) به آن اشاره می کند. عمده ترین ویژگی ساختاری و محتوایی نوشته های هدایت را می توان چنین برشمرد: یکی از مهمترین انتقاداتی که همواره به هدایت می شده، کم توجهی به متن اصلی و عدم وفاداری به ترجمه - خصوصاً در ترجمه آثار فرانتس کافکا - بوده است. همچنین هدایت در مقالاتش نظر شخصی اش را دخیل می کرده و واقعیات را در جایگاه دوم قرار می داده است. به عنوان مثال، وی همواره در مقالاتش کافکا و خیام را، با وجود تفاوت های عظیم، یکسان فرض کرده است. داریوش آشوری عنوان کرده که صادق هدایت «نفرت عجیبی نسبت به اعراب و اسلام» داشته است. کارهای هدایت مورد حملهٔ اسلام گرایان اروپا قرار گرفته است. رمان های "بوف کور" و "حاجی آقا" در هجدهمین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران در سال ۱۳۸۴ ممنوع شد. شخصیت های رمان "حاجی آقا" عدم شایسته سالاری در ایران را نشان می دهند: در آبان ماه سال ۱۳۸۵، چاپ مجدد و بدون سانسورِ کارهای صادق هدایت، ممنوع شد. با وجود این، نظارت بر دستفروشان کتاب محدود است و ظاهراً هنوز هم خرید یک کتاب اصیل دست دوم از طریق دست فروشان کتاب امکان دارد و وب سایت رسمی صادق هدایت نیز هنوز برخط است. برخی از موارد مورد بحث در مشکل سانسور عبارت اند از: در اسفند ۱۳۹۲، متن گفتگوی جهانگیر هدایت، برادرزادهٔ صادق هدایت منتشر گردید. او در این گفتگو از جمله گفت: خانه صادق هدایت در تهران، خیابان سعدی، بالاتر از خیابان منوچهری، ضلع جنوب غربی بیمارستان امیر اعلم، خیابان شهید تقوی (خیابان هدایت) پلاک ۳، کنار خانهٔ سفیر کبیر دانمارک واقع شده است. خانه مورد نظر را پدر صادق هدایت بنا کرده است و شکل و ساختار بنا به سبک اواخر دوران قاجار برمی گردد. در دههٔ ۱۳۵۰ خورشیدی، دفتر فرح پهلوی اقدام به خرید خانهٔ پدری صادق هدایت کرد و اشیاء شخصی اش را از بازماندگان وی جمع آوری کردند تا آن را تبدیل به موزه برای صادق هدایت کنند. پس از انقلاب ۱۳۵۷ ایران این کار انجام نگرفت. حکومت جدید ملک را مصادره کرد و در اختیار دانشگاه علوم پزشکی تهران قرار داد. سپس، به عنوان مهدکودک کارکنان «مهد کودک صادقیه» مورد بهره برداری قرار گرفت. نهایتاً عمارت مذکور در تاریخ ۲۶ آبان ماه ۱۳۷۸ در سیاههٔ آثار ملی ایران با شمارهٔ ۲۴۹۱ به ثبت رسید. سال ۱۳۸۱ برادرزاده هدایت - جهانگیر هدایت - و جمعی دیگر به نوع کاربری این خانه توسط دانشگاه علوم پزشکی اعتراض کردند و کاربری خانه از مهدکودک به کتابخانه تغییر پیدا کرد. این اعتراض ها برای تغییر نهایی خانه به موزه ادامه دارد. در سال ۱۳۹۲ حیاط و محوطهٔ خانهٔ صادق هدایت تبدیل به انبار ضایعات بیمارستان شده است. صادق هدایت نقّاشی هم می کرد و برخی طرح های او موجود است. از جمله آهویی که در مجموعه آثار هدایت چاپ انتشارات امیرکبیر بر جلد کتاب های او نقش بسته است. جهانگیر هدایت، برادرزادهٔ او مجموعه ای از این نقاشی ها را با عنوان «آهوی تنها» منتشر کرده است. صادق هدایت اولین کسی بود که با ترجمه داستان "دیوار" در سال ۱۳۲۴، ژان پل سارتر و کمی بعد با ترجمهٔ "مسخ " فرانتس کافکا را به ایرانیان معرفی کرد. برخی از ترجمه های او در "مجموعه نوشته های پراکندهٔ صادق هدایت" (ویرایش دوم، تهران، ۱۹۵۶ میلادی) است؛ که شامل برخی از مقاله های فرانسوی او هم می شود. Iraj Parsinejad, A History of Literary Criticism in Iran, Bethesda, 2003, pp.۱۹۷–۲۶۴
[ { "answer1": "صادق هدایت در چهارشنبه ۲۸ بهمن ۱۲۸۱ برابر با ۱۷ فوریه ۱۹۰۳ در تهران متولد شد.", "answer2": "به گفتهٔ خود هدایت اولین آشنایی اش با ادبیّات جهانی در این مدرسه بود و به کشیش آن مدرسه درس فارسی می داد و کشیش هم او را با ادبیّات جهانی آشنا می کرد.", "distance": 1073, "question": "صادق هدایت در چه سالی متولد شد و نخستین آشنایی او با ادبیات جهانی در کدام مدرسه بود؟" }, { "answer1": "در سال ۱۳۰۶ کتاب \"فواید گیاه خواری\" در برلین به چاپ رسید.", "answer2": "او معتقد بود اگر انسان بخواهد دست از جنگ بردارد باید اول دست از کشتن و خوردن حیوانات بردارد.", "distance": 713, "question": "صادق هدایت چه کتابی در مورد گیاه خواری نوشت و دلیلش برای ترک نکردن گوشت چه بود؟" }, { "answer1": "سرانجام در اسفند ۱۳۰۵ پس از تغییر رشته و دوندگی فراوان به پاریس منتقل شد.", "answer2": "ادعا شده است که راجع به خودکشی نخستش توضیحی به هیچ کس نداده است. اما فرزانه سال ها بعد از زبان هدایت (سال ها بعد از خودکشی اولش) نقل می کند که علّت خودکشی مسائل عاطفی بوده است.", "distance": 470, "question": "صادق هدایت در چه سالی به پاریس رفت و چرا در آنجا به خودکشی اقدام کرد؟" }, { "answer1": "سرانجام در ۱۹ فروردین ۱۳۳۰ در آپارتمان اجاره ای اش - در خیابان شامپیونه، واقع در پاریس - با گاز خودکشی کرد.", "answer2": "هدایت را در قبرستان پرلاشز به خاک سپردند.", "distance": 250, "question": "صادق هدایت در کجا خودکشی کرد و در چه مکانی به خاک سپرده شد؟" }, { "answer1": "در دههٔ ۱۳۵۰ خورشیدی، دفتر فرح پهلوی اقدام به خرید خانهٔ پدری صادق هدایت کرد و اشیاء شخصی اش را از بازماندگان وی جمع آوری کردند تا آن را تبدیل به موزه برای صادق هدایت کنند.", "answer2": "سپس، به عنوان مهدکودک کارکنان «مهد کودک صادقیه» مورد بهره برداری قرار گرفت.", "distance": 294, "question": "چه کسی خانه پدری صادق هدایت را خرید و این خانه اکنون چه کاربری دارد؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
489
: بیگ بنگ (گروه موسیقی) بیگ بنگ (به کره ای: 빅뱅، به انگلیسی: BIGBANG) گروه موسیقی پسرانهٔ اهل کرهٔ جنوبی و تحت مدیریت "کمپانی موسیقی " است. این گروه در سال ۲۰۰۶، به همراه ۵ عضو خود، "جی دراگون"، ""، ""، "" و "" شکل گرفت.این گروه در داشتن موسیقی منحصر به فرد و استایل فوق العاده در فشن شهرت دارند. اعضای گروه همگی در ساخت و آهنگسازی آهنگ های خودشان نقش دارند، به خصوص لیدر گروه، جی دراگون، که موجب شده تمام منتقدین عرصهٔ موسیقی لب به تحسین این گروه بپردازند. شهرت گروه با آهنگ موفقشون Lies بالا گرفت که این آهنگ در ردهٔ اول تمامی چارت های موسیقی به مدت هفت هفته متوالی قرار داشت. آلبوم های منتشر شدهٔ بعدیشون Hot Issue و Stand Up نیز موفقیت بالایی داشتند که دربردارندهٔ آهنگ های موفقی چون Last Farewell و Haru Haru بودند. نقطهٔ عطف فعّالیت های گروه انتشار ترانهٔ موفّق «دروغ ها» بود. این ترانه به مدّت ۷ هفتهٔ پیاپی در صدر جداول موسیقی کره جای داشت. پس از آن، انتشار آلبوم های چندآهنگهٔ «» و «»، موفقیّت های بیشتری را برای گروه به ارمغان آورد و زمینه ای برای انتشار ترانه های موفّقی همچون «آخرین بدرود» و «هارو هارو» شد. بیگ بنگ از سال ۲۰۰۷ تا ۲۰۰۸، جوایزی همچون «بهترین گروه مرد»، «بهترین ترانهٔ سال»، «هنرمند سال» و «جایزهٔ برترین» را در "جشنوارهٔ جوایز موسیقی سئول" از آن خود کرد.از سال ۲۰۰۷ تا سال ۲۰۰۸، بیگ بنگ جایزه های بسیاری را دریافت کرد، از جمله «بهترین گروه مرد»، «بهترین آهنگ سال»، «بهترین هنرمند سال» و همین طور جایزهٔ گرند موسیقی سئول. از سال ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۰ بیگ بنگ فعالیت های خودشان را در ژاپن نیز گسترش دادند، و در رأی گیری ها به عنوان اولین گروه کره ای انتخاب شدند که ژاپنی ها دوست دارند بیشتر نظاره گر آن ها باشند. آن ها اولین گروه خارجی بودند که جایزهٔ گروه تازه وارد را از شبکهٔ ژاپن و جایزهٔ هنرمند تازه وارد را از MTV ژاپن دریافت کردند. هم زمان با فعالیت های گروهی خودشان در ژاپن، اعضا فعالیت های تکی خودشان را نیز آغاز کردند. جی دراگون، ته یانگ، ده سونگ و سونگری آلبوم های تکی خود را منتشر کردند. جی دراگون و تاپ نیز با همکاری یکدیگر تحت عنوان GD&TOP آلبومی را منتشر کردند. سونگری و ده سونگ هر دو در سریال و موزیکال نقش داشتند. تاپ نیز یک ستارهٔ فیلم شد که از همگان به شدت تحسین شد. ده سونگ همچنین در بسیاری از برنامه های تلویزیونی پر طرفدار نقش پر رنگی داشت. بعد از تقریباً دو سال وقفه در کره، بیگ بنگ بالاخره در سال ۲۰۱۱ آلبوم موفق دیگری را با عنوان "Tonight" منتشر کرد. هر چند مدت زمان اجرا برای این آلبوم متوقف شد، به دلیل پاره ای از مسائل حقوقی و قانونی که اعضا با آن مواجه شدند. در نوامبر ۲۰۱۱ بیگ بنگ به نمایندگی از منطقهٔ آسیا و اقیانوس آرام، برندهٔ جایزهٔ "جوایز موسیقی ام تی وی اروپا" اشد، بعد از ۶ ماه این اولین بار بود که اعضای گروه در کنار یکدیگر دیده می شدند. در ۲۰۱۲، بیگ بنگ پنجمین مینی آلبوم خودشان را با عنوان در کره و ژاپن منتشر کردند، این مینی آلبوم قبل از شروع اولین تور جهانیشون که در ۲۰۱۲ انجام شد منتشر شد. گروه بین سال های ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۰، فعّالیت های خود را در ژاپن نیز گسترش داد. بیگ بنگ اوّلین گروه خارجی بود که تندیس «بهترین تازه کار» را از "ایستگاه پخش ماهواره ای ژاپن" و «بهترین هنرمند تازه وارد» را از "ام تی وی ژاپن" دریافت کرد. در میانهٔ فعّالیت های ژاپن، فعّالیت های تکی اعضاء آغاز شد. ، جی دراگون و هریک آلبوم تک نفرهٔ خود را منتشر کردند. جی-دراگون همچنین به همراه تی.اُ. پی، زیرگروه «» را تشکیل داد. و در سریال ها و موزیکال ها به ایفای نقش پرداختند. قدرت بازیگری تحسین همگان را برانگیخت. نیز مجری گری چندین برنامهٔ پربینندهٔ تلویزیونی را بر عهده گرفت. ۲۰۰۵–۲۰۰۶ قبل از معرفی گروه، بعضی از اعضا در عرصهٔ موسیقی معرفی شده بودند. جی دراگون و ته یانگ اولین کسانی بودند که زیر نظر شرکت بزرگ YG در ۱۱ سالگی کارآموز شدند. آن ها در موزیک ویدئوی A-YO گروه جینوشان به عنوان ورژن بچهٔ آن ها ایفای نقش کردند. با تجربهٔ حضور در موزیک ویدئوی هیپ هاپ، هر دو بچه تصمیم گرفتند که وارد شرکت YG شوند، با اینکه حتی در ابتدا از طرف شرکت رد شدند. این دو نفر با اسم GDYB دو آهنگ منتشر کردند، و گاهی اوقات در آهنگ ها و موزیک ویدئوهای دوستان هم شرکتی خود مثل ویسونگ، گومی، ماستا وو و سِوِن همکاری داشتند. یکی از معروف ترین آهنگ آن ها Unfold to Higher Place بود که با همکاری پِری و گومی منتشر شده بود. جی دراگون همچنین در فعالیت های گروهی شرکت وای جی که همهٔ اعضای شرکت بودند نیز حضور پیدا می کرد. این دو کارآموز جوان تصمیم داشتند که به همراه یکدیگر آلبوم منتشر کنند، اما توسط شرکت کنار گذاشته شدند تا به عنوان اعضای یک گروه بزرگ تر معرفی شوند. تاپ به عنوان یک رپر زیرزمینی با اسم Tempo فعالیت داشت. یکی از معروف ترین آهنگ های وی در آن زمان Buckwild نام داشت که با همکاری NBK Gray بود. جی دراگون با تاپ که یکی از دوستای دوران بچگی او بود تماس گرفت و او را از عضوگیری شرکت برای گروه پسر مطلع ساخت. آن دو چند دمو تهیه کردند و آن را برای یانگ هیون سوک، رئیس شرکت فرستادند که بعد از تاپ خواست تا در مصاحبه شرکت کند. با این وجود وی به دلیل داشتن اضافه وزن رد شد. اما شش ماه بعد، بعد از کم کردن وزن پذیرفته شد. گفته شده تاپ ۲۰ کیلوگرم در عرض ۴۰ روز کم کرد. سونگری لیدر یک گروه رقص محلهٔ خود، در گوانگجو بود. او اولین بار در برنامهٔ Mnet Battle Shinhwa حضور پیدا کرد، برنامه ای که در آن اعضای گروه شینهوا به دنبال افرادی بودند که نسل بعدی گروه شینهوا را بسازند. مهارت کم او در خوانندگی باعث شد تا از ۴ نفر برتر کنار گذاشته شود. او بعدها برای شرکت وای جی مصاحبه داد و به عنوان کارآموز پذیرفته شد، اما در مستند بیگ بنگ، مشخص شد که او در وضعیت خوبی برای ماندن در گروه، قرار نداشت، اما بعدها، او یانگ هیون سوک را تحت تأثیر قرار داد و ماندگار شد. در آن زمان سونگری با یکی دیگر از کارآموزها به نام هیون سونگ (عضو گروه Beast) که از بیگ بنگ کنار گذاشته شد در رقابت بود. هیون سونگ با نام So-1 که در کره ای به معنای آرزو هست در ۱۰ قسمت از ۱۱ قسمت مستند بیگ بنگ حضور داشت اما در قسمت آخر از گروه کنار گذاشته شد چون یانگ هیون سوک این نظر را داشت که وی در آن زمان آمادگی لازم را پیدا نکرده بود و به زمان بیشتری نیاز داشت. ده سونگ در مصاحبه قبول شد. او به داشتن مهارت فوق العاده بالا در خوانندگی معروف بود. او زیر نظر ویسونگ آموزش دید. قبل از معرفی بیگ بنگ، تارهای صوتی وی به دلیل فشار زیاد بر روی آن ها اشکال پیدا کرد. ۲۰۰۶–۲۰۰۷ بیگ بنگ در ۱۹ اوت ۲۰۰۶ در در سالن آرنا ژیمناستیک سئول از طریق کنسرت خانواده وای جی معرفی شد. در ۲۳ سپتامبر ۲۰۰۶ گروه اولین اجرای معرفی خودشان را در تلویزیون داشتند. در ادامهٔ اجراهاشون اولین سینگل گروه به نام بیگ بنگ منتشر شد. این سینگل شامل آهنگ های We Belong Together با همراهی پارک بوم، A Fool’s Only Tears و This Love (این آهنگ برگرفته از یکی از آهنگ های گروه راک آمریکایی Maroon 5 است که توسط خود جی دراگون نوشته شد و به اجرا در اومد) بود. ۴۰٬۰۰۰ کپی از این سینگل به فروش رسید. دومین سینگل BIGBANG Is VIP بود که در سپتامبر منتشر شد و ۳۲٬۰۰۰ نسخه از آن به فروش رسید. آخرین سینگل آن ها BIGBANG 03 بود که چیزی حدود ۴۰٬۰۰۰ کپی از آن به فروش رسید. در آخر دسامبر سال ۲۰۰۶ بیگ بنگ اولین کنسرت خودشان را با عنوان The Real برگزار کردند. بعد از آن آلبوم معرفی خودشان را با عنوان Since 2007 منتشر کردند که تا آخر ماه فوریه سال ۲۰۰۷ چیزی حدود ۴۸٬۰۰۰ کپی از آن فروخته شد. در ۸ام فوریه ۲۰۰۷ بیگ بنگ آلبوم زندهٔ کنسرت خودشان را منتشر کردند، که ۳۰٬۰۰۰ کپی از آن تا آخر سال به فروش رسید. گروه همچنین تور Want You خودشان را در پنج شهر اینچون، دِگو، چانگ وُن، جونجو و بوسان آغاز کردند. اولین مینی آلبوم آن ها Always نیز در سال ۲۰۰۷ منتشر شد که موجب تحولاتی در گروه شد. در ادامهٔ ساخت و نوشتن آهنگ، گروه تصمیم گرفت که کنترل بیشتری بر روی آهنگ ها داشته باشند. جی دراگون کار ساخت و تنظیم بیشتر آهنگ ها را برای اولین مینی آلبوم بر عهده گرفت که از معروفترینش می توان به آهنگ Lies اشاره کرد که آهنگ اصلی آلبوم بود و سر و صدای زیادی به پا کرد، و اولین آهنگ پر طرفدار شد. از این مینی آلبوم به تنهایی ۸۷٬۰۰۰ نسخه به فروش رسید. دومین مینی آلبوم آنها، Hot Issue در همان سال منتشر شد، که موفقیت آن ها با آهنگ اصلی Last Farewell ادامه پیدا کرد. این آهنگ در همهٔ چارت ها برای هشت هفته در صدر قرار گرفت. این آهنگ همچنین از طرف Cyworld به عنوان بهترین آهنگ ماه انتخاب شد. گفته شده بلیت های کنسرت BIGBANG Is Great در کمتر از ۱۰ دقیقه کاملاً به فروش رسید. در ادامهٔ موفقیت ها آن ها با انتشار مینی آلبوم خودشان، گروه جایزه های بسیاری را دریافت کرد، از جمله جایزهٔ بهترین هنرمند سال و بهترین آهنگ سال از Mnet Asian Music Award سال ۲۰۰۷٫ بعد از آن، آن ها جایزهٔ بهترین هنرمند سال را از ۱۷امین جشنوارهٔ موسیقی سئول دریافت کردند. گروه چیزی حدود ۱۰٫۶ میلیون دلار تا آخر سال بدست آوردند. در پایان سال ۲۰۰۷ بیگ بنگ جرأت به خرج داد و کار خودش را ورای کشور کره و به ژاپن گسترش داد. اولین شبه آلبومی که در ژاپن منتشر کردند For The World نام داشت که در سال ۲۰۰۸ منتشر شد، و بدون تبلیغ خاصی در ردهٔ دهم چارت Oricon قرار گرفت. گروه همچنین در سالن JCB در توکیو کنسرت برگزار کردند. بعد از اجراهاشون در ژاپن گروه به کره برگشت. با اینکه فعالیت ها گروه به دلیل کارهای تکی اعضا کمی به تعویق افتاد، سومین مینی آلبوم آن ها به نام Stand Up در سال ۲۰۰۸ به معرض عموم درآمد. در این آلبوم Daishi Dance و گروه راک کره ای No Brain نیز با گروه همکاری داشتند. از مینی آلبوم Stand Up حدود ۱۰۰٬۰۰۰ نسخه به فروش رسید و آهنگ اصلی این مینی آلبوم به نام Haru Haru به مدت ۶ هفته در صدر تمامی چارت ها قرار داشت، به دنبال آهنگ اصلی بقیه آهنگ های مینی آلبوم نیز جزو ۲۰ آهنگ برتر چارت ها بودند. آهنگ heaven در ردهٔ دوم، آهنگ Oh My Friend در ردهٔ نهم، A Good Man در ردهٔ ۱۲ و Lady در ردهٔ ۱۶ چارتها قرار گرفتند. در همان موقع بیگ بنگ آهنگ ژاپنی خودشان را با عنوان Number 1 در آلبومی به همین اسم منتشر کردند و آهنگ را در برنامه های رادیویی و تلویزیونی به اجرا درآوردند، آلبوم در چارت روزانه Oricon در ردهٔ سوم جای گرفت. آلبوم بعدی کره ای آنها، Remember نیز در همان سال ۲۰۰۸ منتشر شد، که آهنگ اصلی آن Sunset Glow بود. آهنگ Strong Baby نیز به صورت تکی توسط سونگری منتشر شد. آلبوم بیش از ۲۰۰٬۰۰۰ نسخه فروش رفت. بیگ بنگ دومین جایزهٔ بهترین هنرمند سال را از Mnet Asian Music Awards در سال ۲۰۰۸ دریافت کرد. در پایان سال ۲۰۰۸، گزارش داده شد که بیگ بنگ درآمدی در حدود ۲۴٫۵ میلیون دلار داشته اند. وقتی گروه ابتدای سال ۲۰۰۹ توقفی داشت، اعضای گروه به فعالیت های تکی پرداختند. آن ها گرد هم آمدند تا با ۲NE1 که تحت عنوان ورژن دختر بیگ بنگ قرار بود از شرکت وای جی معرفی شوند، همکاری کنند و آهنگ Lollipop را منتشر کردند. موزیک ویدئوی این آهنگ نیز برای تبلیغ منتشر شد. در اصل برای تبلیغ گوشی های همراه به انتشار درآمد. Lollipop در ردهٔ اول تمامی چارت ها قرار گرفت. بیگ بنگ همچنین سومین دیجیتال سینگل خودشان را با نام So Fresh, So Cool منتشر کردند برای تبلیغ Hite، اما سونگری به دلیل داشتن سن زیر قانونی در این تبلیغ حضور نداشت. اولین آلبوم ژاپنی و رسمی گروه زیر نظر Universal Music در اوت ۲۰۰۹ با دو سینگل My Heaven و Gara Gara GO منتشر شد. آهنگ My Heaven ترجمه شده نسخه کره ای آن و نوشته شده توسط Daishi Dance بود که در ردهٔ سوم، Gara Gara Go در ردهٔ پنجم و خود آلبوم در ردهٔ سوم چارت موسیقی Oricon ژاپن قرار گرفتند. بعد از بازگشتشون به کره، اعضا به فعالیت های تکی خودشان بازگشتند. در ۱۸م آگوست، جی دراگون اولین آلبوم خودش رو تحت عنوان Heartbreaker منتشر کرد. این آلبوم جایزهٔ بهترین آلبوم سال را در جشنوارهٔ موسیقی Mnet سال ۲۰۰۹ با توجه به فروش بیش از ۲۱۰٬۰۰۰ تایی خود به دست آورد. ته یانگ دو دیجیتال سینگل با نام های Where U At و Wedding Dress را منتشر کرد تا تبلیغی باشد برای دومین آلبوم خودش که در سال ۲۰۱۰ وارد بازار شد. تاپ به بازیگران سریال Iris پیوست و نقش قاتلی به نام ویک را بازی کرد. ده سونگ و سونگری نیز هر دو در کارهای مختلفی فعالیت داشتند از جمله بازیگری و مجری گری. آن ها بعد به هم پیوستند تا آهنگ Let Me Hear Your Voice را برای تیتراژ سریال ژاپنی One Person ضبط کنند. بعدها آهنگ به صورت سینگل به انتشار درآمد. برای چندین روز در ژانویه ۲۰۱۰، بیگ بنگ کنسرت بیگ شو ۲۰۱۰ را در استادیوم المپیک سئول برگزار کردند. یک ماه بعد نیز تور Electric Love خود را در ژاپن برگزار کردند. با اینکه هیچ آلبوم رسمی منتشر نکردند ولی در این سال سینگل هایی منتشر کردند مثل Lollipop pt2 که برای تبلیغ LG Cyon’s بود و در چارتها رتبهٔ اول را داشت و دیگری Tell Me Goodbye بود که برای پخش سریال Iris در ژاپن ضبط شد. این آهنگ به شدت مورد استقبال قرار گرفت و خیلی ها را مجبور به تحسین کرد و این محبوبیت باعث شد تا این آهنگ به عنوان بهترین آهنگ سال در ۵۲امین جشنوارهٔ Japan Record انتخاب شود. در همان موقع برای جام جهانی ۲۰۱۰، گروه آهنگ Shout Of The Reds را به همراه گروه راک Transfixion و اسکیتور روی یخ Kim Yuna منتشر کردند. یشتر سال را، اعضا درگیر فعالیت های تکی خود بودند، از جمله آلبوم GD&TOP و مینی آلبوم سونگری به نام VVIP. بیگ بنگ همچنین چند جایزهٔ قابل توجه دیگری را هم برنده شدند، مانند جایزهٔ بهترین گروه ۵ نفره تازه وارد و بهترین هنرمند تازه وارد را از ۲۴امین جشنوارهٔ Gold Disk ژاپن کسب کنند در آخر ماه می، گروه جایزهٔ بهترین موزیک ویدئوی پاپ و بهترین گروه تازه وارد را از جشنواره MTV Video Music 2010 ژاپن دریافت کردند. آن ها آخرین سینگل ژاپنی خود را با نام Beautiful Hangover در آگوست ۲۵ سال ۲۰۱۰ منتشر کردند. بعد از نزدیک به دو سال دوری به عنوان یک گروه، بیگ بنگ با کنسرت Big Show 2011 به کره بازگشت. آن ها همچنین مینی آلبوم Tonight خودشان را در این کنسرت به پیش نمایش گذاشتند؛ که بعد از انتشار، در صدر تمامی چارتهای کره قرار گرفت. این آلبوم همچنین اولین آلبوم از Kpop بود که در چارت آیتونز آمریکا جزو ۱۰ آلبوم برتر قرار می گرفت و تنها آلبوم غیر انگلیسی زبانی بود که در ۱۰۰ آهنگ برتر قرار داشت. تعداد پیش فروش آلبوم به ۱۰٬۰۰۰ نسخه در Cyworld رسید که رکوردگروه TVXQ را که در سال ۲۰۰۸ با ۶٬۵۰۰ پیش فروش داشتند، شکست. علاوه بر رکوردی که در پیش فروش آلبوم به دست آورده بودند، بیگ بنگ توانست در تمامی چارت ها در رتبهٔ اول قرار بگیرد درست بعد از انتشار. در توضیح مسیرجدیدی که بیگ بنگ در آن قرار گرفته بود، مشخص شد که در طول دو سال دوری استایل موسیقی و حس های آن ها عمیق تر شده بود. هفت روز بعد از انتشار آلبوم، گزارش داده شد که بیگ بنگ تا همین جا ۶٫۲ میلیون دلار درآمد داشته اند. در طول مدت فقط یک هفته ۱۰۰٬۰۰۰ کپی از آلبوم فروخته شد و مقام اول را در چارت Gaon به دست آورد. بعد از برنامه ها و اجراهاشون برای Tonight، بیگ بنگ نسخهٔ Special آلبوم را با دو آهنگ جدید Stupid Liar و Love Song به انتشار درآورد. موزیک ویدئوی Love Song در کمتر از ۲ روز دو میلیون بیننده داشت. گروه تور Love & Hope خودشان را در می همان سال برگزار کردند. بیگ بنگ با ۵۸ میلیون رأی برندهٔ جایزهٔ MTV EMA سال ۲۰۱۱ برای Best Worldwide Act شد. همهٔ اعضا در برنامه برای دریافت جایزه حضور داشتند، و لحظهٔ فوق العاده خاطره انگیزی را برای طرفدارها رقم زدند زیرا اولین حضور عمومی ده سونگ و جی دراگون، بعد از تصادف ده سونگ و رسوایی مصرف مـ. ـاری جـ. ـوانـ. ـا توسط جی دراگون بود. در ۲۹ نوامبر نیز گروه جایزهٔ بهترین موزیک ویدئو را برای Love Song در جشنوارهٔ Mnet Asian Music دریافت کردند. شرکت سرگرمی YG 15امین سالگرد خودش را با تور کنسرت خانوادهٔ وای جی جشن گرفت، که اولین نمایش آن ها در سوم دسامبر در سئول کره جنوبی بود. عضو گروه ده سونگ، اولین حضورش بر روی صحنه، بعد از حادثهٔ تصادفی که موجب کشته شدن یک موتور سوار شد، بود. بیگ بنگ سومین آلبوم از بهترین آهنگ هاشون را با عنوان The Best Of Big Bang در ۱۴ام دسامبر منتشر کردند که در آن ورژن ژاپنی تمامی آهنگ هاشون از جمله Haru Haru بود. این آلبوم در رتبهٔ اول چارت Oricon قرار گرفت و در هفتهٔ اول بیش از ۱۴٬۰۰۰ نسخه از آن به فروش رسید و محبوبیت گروه را بیش از پیش آشکار ساخت. گزارش داده شده که بیگ بنگ درآمدی در حدود ۷۷٫۵ میلیون دلار در سال ۲۰۱۱ داشته است با اینکه فقط نیمهٔ اول سال را فعالیت داشتند. این درآمد شامل برنامهٔ بیگ بنگ در SBS، بیگ شو ۲۰۱۱ و تور Love & Hope آن ها در ژاپن نیز می شد. در ۲۰ام ژانویهٔ ۲۰۱۲ شرکت YG شروع به انتشار تیزرهایی برای پنجمین مینی آلبوم گروه به نام Alive کرد، که در ۲۹ام فوریه، هم به صورت آنلاین و هم در بازار به فروش گذاشته شد. ۲۶۰٬۰۰۰ نسخه از این مینی آلبوم فقط در مدت دو هفته به فروش رسید. یکی از آهنگ های اصلی مینی آلبوم به نام Blue یک هفته قبل از انتشار آلبوم، منتشر شد که در تمامی چارت ها در رتبهٔ اول قرار گرفت. این مینی آلبوم یک موفقیت فوق العاده بود و در اولین ماه انتشارش ۲۰۰٬۰۰۰ نسخه از آن به فروش رسید. در عرصهٔ بین المللی، بیگ بنگ ۵ رتبه را در بیلبورد kpop’s hot 100 به دست آورد و در بیلبورد ۲۰۰، در رتبهٔ ۱۵۰ قرار گرفت و آن ها اولین هنرمندی شدند که با آلبوم کره ای در این رتبه قرار گرفتند. محبوبیت آن ها همچنین باعث شد در بیلبوردSocial 50 در رتبهٔ ۲۴ قرار بگیرد. از وقتی که Alive منتشر شد، بیگ بنگ توسط سایت های بزرگی چون Time Magazine شناخته و مورد توجه قرار گرفت، همچنین عکس آن ها در صفحهٔ Grammy Awards قرار گرفت انتشار آلبوم، هم زمان با کنسرت Big Show 2012 بود که در استادیوم پارک المپیک سئول از ۲ام تا ۴ام مارچ برگزار شد و ۴۰٬۰۰۰ طرفدار را به خود جذب کرد. این کنسرت شروع رسمی اولین تور جهانیشون به نام Big Bang Alive Garaxy Tour 2012 بود که توسط طراح رقص Laurieann Gibson رهبری شد و در ۲۱ شهر از ۱۳ کشور برگزار شد. فیلم کنسرت Big Show در ۱۶۰ کشور توسط MTV World Stage پخش شد. در ۶ام مارچ ۲۰۱۲، موزیک ویدئوی آهنگ Fantastic Baby در یـ. ـوتـ. ـیـ. ـوب منتشر شد. تا الان این ویدئو با بیش از ۳۶۰ میلیون بازدید پر طرفدارترین ویدئوی آن ها بوده است. ورژن ژاپنی Alive با دو آهنگ ژاپنی در ۲۰ام مارچ، هم به صورت آنلاین و هم در بازار برای فروش قرار گرفت که ورژن ژاپنی آهنگ پر طرفدار Haru Haru نیز به عنوان آهنگ Bonus نیز در آن قرار داشت. از این آلبوم در اولین روز انتشار ۲۳٬۰۰۰ نسخه به فروش رسید و در رتبهٔ دوم چارت های Oricon قرار گرفت. در اولین ماه نیز ۱۰۰٬۰۰۰ نسخه از آن به فروش رسید و توسط RIAJ رتبهٔ طلایی را از آن خودش کرد. اجراهای آن ها در ژاپن با اجرا در فستیوال Springroove در کنار هنرمندهای هیپ هاپ آمریکایی و ژاپنی آغاز شد. بیگ بنگ در کنار هم شرکتی خودشان ۲NE1 اولین هنرمندهای کره ای بودند که در این فستیوال دعوت می شدند. در ادامهٔ موفقیت هاشون، بیگ بنگ در ۳ام جوئن ورژن Special مینی آلبوم Alive را با نام Still Alive منتشر کردند که شامل چهار آهنگ جدید می شد که آهنگ اصلی آن Monster نام داشت. از این آلبوم در اولین ماه انتشار بیش از ۱۰۰٬۰۰۰ نسخه به فروش رسید. همچنین، ورژن ژاپنی این آلبوم در ۲۰ام جوئن در ژاپن منتشر شد. موفقیت این ورژن آلبوم آن ها نیز باعث شد آن ها در چارت بیلبورد Social 50 در رتبهٔ ۱۱ قرار بگیرند و از نظر بین المللی بیش از پیش مطرح شوند. در ماه های می و جوئن، گروه بیشتر متمرکز به تور جهانیشون در ژاپن شد، آن ها در شهرهای ناگویا، یوکوهاما، اوساکا، سایتاما و فوکوئوکا اجرا کردند. قسمت کوچکتری از تور جهانی آن ها از جولای تا اوایل آگوست در چین ادامه پیدا کرد، که بیگ بنگ در شانگهای، گوانگژو و پکن کنسرت برگزار کردند. گروه از اواخر سپتامبر تا اکتبر را به جنوب شرقی آسیا رفتند و در سنگاپور، تایلند، اندونزی، تایوان، فیلیپین و مالزی نیز تور خودشان را ادامه دادند. بعد از آن گروه در ابتدای نوامبر تور خودشان را در آمریکا آغاز کردند که به نیوجرسی و لس آنجلس در ایالت آمریکا و لیما، پرو نیز رفتند. بعد از چند اجرا در آمریکا، گروه به ژاپن، برای آخرین کنسرتشون برگشت؛ و در بزرگترین استادیوم های ژاپن از جمله Osaka Dome, Tokyo Dome و Fukuoka Dome نیز اجرا کردند. بیگ بنگ در هونگ کونگ و انگلستان در دسامبر ۲۰۱۲ نیز اجرا داشتند. یک روز برای انگلستان در نظر گرفته شده بود اما به دلیل استقبال بیش از حد انتظار، یک روز دیگر نیز ادامه پیدا کرد. گروه تور خود را با کنسرت هایی در اوساکا در تاریخ ۱۲ام و ۱۳ام دسامبر و سه روز در استادیوم ژیمناستیک سئول در تاریخ ۲۵ام، ۲۶ام و ۲۷ام دسامبر سال ۲۰۱۳ به پایان رساندند. در ۳۰ نوامبر سال ۲۰۱۲ بیگ بنگ سه جایزه را از ۱۴امین جشنواره موسیقی آسیا Mnet دریافت کرد از جمله بهترین گروه مرد و هنرمند سال. لیدر گروه جی دراگون نیز جایزهٔ بهترین خوانندهٔ مرد را نیز در همان جشنواره از آن خود کرد. بیگ بنگ پس از ۳ سال وقفه در فعّالیّت های خود، در آوریل ۲۰۱۵ انتشار آلبوم استودیوئیِ «""» را نوید داد. این آلبوم شامل چهار زیر مجموعهٔ «"M", "A", "D"» و «E» بود که در ماه های مه، ژوئن، ژوئیه و اوت منتشر شد. این آلبوم فقط در چین بالای ۳میلیون فروش کرد و رکورد پرفروش ترین هنرمند کره ای در خارج از کره شکست. مجموعهٔ موزیک ویدئوهای این آلبوم در کمتر از ۳ ماه، به بیش از ۲۰۰ میلیون بازدید در سایت یوتیوب دست یافت. ترانهٔ «بازنده» از همین آلبوم، در صدر جداول جای گرفت و رتبه یک بیلبورد را به خود اختصاص داد. موزیک ویدئوی این ترانه با بیش از ۵۰ میلیون بازدیدکننده در کمتر ۳ ماه، عنوان پربیننده ترین موزیک ویدئوی کی پاپ در سال ۲۰۱۵ را، از آنِ خود کرد. . در یک نظر سنجی در کشور ژاپن آن ها با ۲میلیون رأی بیشترین درخاست را برای اجرای کنسرت داشتن همچنین در سایت QQچین که بزرگترین سایت موسیقی کشور چین می باشد آن ها ۱۲ میلیون دنبال کننده دارند که فاصله آن ها با گروه بعدی که ۳ میلیون دنبال کننده دارد ۹ میلیون می باشد.
[ { "answer1": "جی دراگون و ته یانگ اولین کسانی بودند که زیر نظر شرکت بزرگ YG در ۱۱ سالگی کارآموز شدند. آن ها در موزیک ویدئوی A-YO گروه جینوشان به عنوان ورژن بچهٔ آن ها ایفای نقش کردند.", "answer2": "در ادامهٔ اجراهاشون اولین سینگل گروه به نام بیگ بنگ منتشر شد.", "distance": 2527, "question": "قبل از شکل گیری گروه بیگ بنگ، جی دراگون و ته یانگ در چه زمینه ای فعالیت داشتند و اولین آلبوم گروه چه نام داشت؟" }, { "answer1": "از سال ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۰ بیگ بنگ فعالیت های خودشان را در ژاپن نیز گسترش دادند، و در رأی گیری ها به عنوان اولین گروه کره ای انتخاب شدند که ژاپنی ها دوست دارند بیشتر نظاره گر آن ها باشند.", "answer2": "تعداد پیش فروش آلبوم به ۱۰٬۰۰۰ نسخه در Cyworld رسید که رکوردگروه TVXQ را که در سال ۲۰۰۸ با ۶٬۵۰۰ پیش فروش داشتند، شکست.", "distance": 11015, "question": "آیا گروه بیگ بنگ در ژاپن نیز فعالیتی داشته است؟ همچنین کدام آلبوم گروه در سال 2011 رکوردی در پیش فروش زد؟" }, { "answer1": "اولین مینی آلبوم آن ها Always نیز در سال ۲۰۰۷ منتشر شد که موجب تحولاتی در گروه شد.", "answer2": "هم زمان با فعالیت های گروهی خودشان در ژاپن، اعضا فعالیت های تکی خودشان را نیز آغاز کردند.", "distance": 5065, "question": "اولین مینی آلبوم گروه بیگ بنگ چه زمانی منتشر شد و اعضای گروه چگونه فعالیت های تکی خود را آغاز کردند؟" }, { "answer1": "با این وجود وی به دلیل داشتن اضافه وزن رد شد.", "answer2": "بیگ بنگ در ۱۹ اوت ۲۰۰۶ در در سالن آرنا ژیمناستیک سئول از طریق کنسرت خانواده وای جی معرفی شد.", "distance": 1201, "question": "کدام عضو گروه به دلیل اضافه وزن در ابتدا از گروه کنار گذاشته شد و اولین کنسرت بیگ بنگ در کجا برگزار شد؟" } ]
[ { "answer1": "در ادامهٔ موفقیت ها آن ها با انتشار مینی آلبوم خودشان، گروه جایزه های بسیاری را دریافت کرد، از جمله جایزهٔ بهترین هنرمند سال و بهترین آهنگ سال از Mnet Asian Music Award سال ۲۰۰۷.", "answer2": "آلبوم های منتشر شدهٔ بعدیشون Hot Issue و Stand Up نیز موفقیت بالایی داشتند که دربردارندهٔ آهنگ های موفقی چون Last Farewell و Haru Haru بودند.", "question": "در سال 2007 گروه بیگ بنگ چه جایزه هایی دریافت کرد و ترانه های Last Farewell و Haru Haru متعلق به کدام آلبوم ها است؟" } ]
gemini-2.0-flash-exp
490
: مایع یونی یک مایع یونی "Ionic Liquid" که به اختصار (IL) نامیده می شود یک نمک در حالت مایع است. در برخی از متون اشاره شده است به نمک هایی که نقطه ذوب آن ها زیر حد متوسط و کمتر از ۱۰۰ درجه سلسیوس (۲۱۲ درجه فارنهایت) باشد. در حالی که مایعات عادی مانند آب و بنزین عمدتاً از ساختار الکتریکی خنثی ساخته شده اند، مولکولهای مایعات یونی تا حد زیادی از یونها و جفت یونهای عمرکوتاه تشکیل شده اند. در زمانهای مختلف این مواد به نامهای: مایعات الکترولیتی، مذاب یونی، سیالات یونی، نمکهای مذاب، مایعات نمکی، یا شیشه های یونی، نامیده شدند.[۱][۲][۳] مایعات یونی به عنوان موادی که دارای بسیاری از کاربردهای بالقوه هستند وصف شده اند. آن ها حلال های قدرتمند و مایعات هدایت الکتریکی (الکترولیتها) هستند. نمک هایی که در دمای نزدیک به دمای محیط مایع هستند برای کاربردهای باتری بسیار مهم هستند و به علت فشار بخار بسیار کم خود، به عنوان سیلانت یا پرکننده شناخته شده اند. هر نمکی که بدون تجزیه یا تبخیر، ذوب می شود معمولاً یک مایع یونی ایجاد می کند. به عنوان مثال، کلرید سدیم (NaCl) در دمای ۸۰۱ درجه سانتی گراد (۱٬۴۷۴ درجه فارنهایت) به یک مایع که عمدتاً از کاتیونهای سدیم (+Na) و آنیونهای کلراید (-Cl) تبدیل و در مقابل، هنگامی که یک مایع یونی سرد می شود، عموماً جامد یونی را تشکیل می دهد که ممکن است به صورت کریستالی یا شیشه ای باشد. پیوند یونی معمولاً قوی تر از نیروهای واندروالس موجود بین مولکول های مایعات عادی است. به همین دلیل، نمکهای معمولی در دمای بالاتر از سایر مولکولهای جامد ذوب می شوند. بعضی از نمکهای مایع در دمای اتاق یا کمتر از آن قرار دارند. نمونه هایی شامل ترکیبات بر پایه کاتیون (۱-اتیل-۳-متیل ایمیدازولیوم) یا (EMIM) و شامل: EMIM:Cl , EMIM diciyanamide، و که ذوب آن در -۲۱ درجه سانتی گراد (-۶ درجه فارنهایت) بوده و ۱-بوتیل-۳،5-dimethylpyridinium bromide که در زیر -۲۴ درجه سانتیگراد (-۱۱ درجه فارنهایت) به یک شیشه تبدیل می شود. دمای پایین مایعات یونی را می توان در مقایسه با یونی راه حلمایعات که شامل هر دو یون و مولکول های خنثی و به طور خاص به اصطلاح عمیق یوتکتیک حلالهای مخلوط یونی و غیر یونی جامد مواد است که بسیار پایین تر ذوب امتیاز از ترکیبات خالص. برخی از مخلوط نیترات املاح می تواند نقطه ذوب کمتر از 100 °C. اصطلاح «مایع یونی» در مفهوم کلی در اوایل سال ۱۹۴۳ مورد استفاده قرار گرفت. هنگامی که مورچه های آتش زا (Solenopsis invicta) در مبارزه با مورچه های دیوانه تونی (Nylanderia fulva)، آن ها را با یک سم، لیپوفیل، مبتنی بر آلکالوئید تحت اسپری قرار می دهند، مورچه دیوانه تاونی آن سم را، با اسید فرمیک خود، جذب می کند، اقدامی که سم آتش سوزان را از بین می برد. سموم مخلوط به صورت شیمیایی با یک دیگر واکنش می دهند تا یک مایع یونی ایجاد شود، این به عنوان اولین واکنش طبیعی حصول مایع یونی شرح داده شده است. ساختار مولکولی مایعات یونی متشکل از کاتیون­ها و آنیون­های مختلف است. معمولاً نقش کاتیون را یک ترکیب آلی حجیم (با بار مثبت) بازی می­کند اما در بسیاری از موارد آنیون­ها از لحاظ اندازه کوچک­تر از کاتیون­ها بوده و ساختار آن ها معدنی است. به دلیل تفاوت اندازه بین آنیون­ها و کاتیون، پیوند میان دو جزءتشکیل دهنده مایعات یونی ضعیف بوده و این ترکیبات در دمای زیر 100 درجه سانتی­گراد به صورت مایع وجود دارند. در یک قیاس ساختاری، ساختار مایعات یونی مانند ساختار نمک طعام بوده (از نظر نوع یون­ها و ماهیت بار­ها) ولی نمک طعام به علت پیوند قوی بین کاتیون و آنیون آن (شباهت بالای آنیون و کاتیون از نظر اندازه، بار و ماهیت) ساختار بلورین مستحکم دارد و در دمای 800 درجه سانتی­گراد به صورت مذاب در می­آید. استفاده گسترده از حلال­های خطرناک، سمی و فرار در صنایع، مخصوصا صنایع دارویی و شیمیایی منجر به آسیب­دیدگی و زیان به محیط زیست می­شود، لذا یافتن جایگزین مناسبی برای این حلال­ها که از نظر زیست محیطی بی­ضرر (دوست­دار محیط زیست) بوده و در عین حال خواص حلال­های متداول را داشته باشند، به شدت در صنایع مختلف دارویی و شیمیایی حس می­شود. از جمله حلال­های جدیدی که به عنوان حلال و یا کاتالیست سبز شناخته می­شوند، دی اکسید کربن فوق بحرانی و مایعات یونی را می­توان نام برد. مهم­ترین مزیت مایعات یونی (مایعات یونی که در دمای زیر 100 درجه سلسیوس مایع هستند) این است که فشار بخار ناچیزی داشته، غیر فرار بوده و مشکلی برای محیط زیست ایجاد نمی­کنند. مایعات یونی در چند سال­های اخیر انقلابی در مراکز تحقیقاتی و صنایع شیمیایی به پا کرده­ اند. این ترکیبات که جزء مواد شیمیایی سبز بشمار می­آیند، به عنوان حلال نقش بسیار مهمی در کاهش استفاده از ترکیبات خطرناک، سمی و آسیب زننده به محیط زیست را ایفا می­کنند. یکی از دلایلی که امروزه تحقیقات دربارهٔ مایعات یونی را افزایش داده، یافتن یک جایگزین مناسب برای حلال­های آلی فرار خطرناک و سمی می­باشد. حلال­های آلی فرار مهم­ترین منبع ایجاد آلودگی زیست-محیطی در صنایع شیمیایی و دارویی می­باشند. البته این بدین معنی نمی­باشد که مایعات یونی تماماً جزء حلال­های سبز محسوب می­شوند، حتی بعضی از آن­ها شدیداً سمی هستند و اغلب سعی می­شود که از مایعات یونی بی ضرر استفاده گردد. انواع مختلفی از مایعات یونی وجود دارند که می­توان از جمله آن ها مایعات یونی Room temperature، مایعات یونی کایرال، مایعات یونی آب­گریز و غیره را نام برد. از بین موارد ذکر شده RTIL­ها کاربرد بسیار گسترده­ای در شیمی دارند. اختلافاتی در تاریخ کشف «اولین» مایع یونی و هویت کاشف آن وجود دارد. در سال ۱۸۸۸ اتانول آمونیوم نیترات ( 52-55 °C) توسط اس. گابریل و جی. وینر گزارش شد. یکی از قدیمیترین مایعات یونی در دمای اتاق، اتیل آمونیوم نیترات ( 12 °C) بود که در سال ۱۹۱۴ توسط پاول والدن گزارش شده است. در 1970s و 1980s, مایعات یونی بر پایه آلکیل-جایگزین شده کاتیونهای ایمیدازولیوم و پیریدینیوم با هالید یا آنیونهای تترا هالوژنوآلومینات به عنوان پتانسیل الکترولیت در باتری ها، توسعه یافته بودند. خواص فیزیکی نمک «ایمیدازولیوم هالوژنو آلومینات» مانند ویسکوزیته با نقطه ذوب و اسیدیته را می توان به تغییر استخلاف آلکیل و ایمیدازول/پیریدینیوم و هالید/هالوژنوآلومینات نسبت داد. دو اشکال عمده برای برخی از کاربردها، موارد حساسیت رطوبت و اسید/باز بود. در سال ۱۹۹۲ مایعات یونی به دست آمده با آنیونهای کوردینانت ضعیف خنثی مانند هگزافلوروفسفات (PF− 6) و "تترافلوروبورات" (BF− 4) به "ویلکس "و "زاواروتکو" اجازه داد تا در طیف بسیار گسترده تربکار روند. اگر چه بسیاری از مایعات یونی کلاسیک هگزافلوروفسفات و تترا فلوروبورات هستند، نمک [(CFSO)N] bistriflimide نیز مورد توجه می باشد. مایعات یونی اغلب در حد متوسط به ضعیف، هدایت الکتریکی، غیر یونیزه (مانند غیر قطبی)، بسیار ویسکوز و اغلب با فشار بخار پایین هستند. از دیگر خواص متنوع آن ها اینکه: بسیارکم اشتعال هستند، به لحاظ حرارتی پایدارند، و برای طیف وسیعی از مواد قطبی و غیر قطبی حلال مناسبی می باشند، بسیاری از واکنش های شیمیایی مانند واکنش دیلز-آلدر و واکنش فریدل-کرافتس را می توان با استفاده از مایعات یونی به عنوان حلال انجام داد. مایعات یونی را می تواند به عنوان حلال برای بیوکاتالیزوری بکار برد. امتزاج مایعات یونی با آب یا حلال های آلی، به طول زنجیره جانبی روی کاتیون و آنیون انتخاب شده بستگی دارد. می توان آن ها را به عنوان اسیدها، بازها یا لیگاندهای پیش ساز نمک در تهیه پایدار کاربن ها بکاربرد. در یافته های جدید برای هیدرولیز اسیدی یا بازی در محیط آبی، این مواد را پیشنهاد می دهد. به سبب خواص متمایزشان، مایعات یونی در بسیاری از زمینه ها از جمله شیمی آلی، الکتروشیمی، شیمی تجزیه، شیمی فیزیک و مهندسی شیمی ; مورد توجه قرار گرفته اند. مثلاً مایع یونی مغناطیسی را ببینید. با وجود فشار بخار بسیار کم (≈10 Pa at 25C) برخی از مایعات یونی را می توان تحت شرایط خلاء در دمای نزدیک به 300 °C تقطیر کرد. کار اصلی توسط تیم مارتین ارل انجام شد. آن ها به اشتباه به این نتیجه رسیدند که بخار ساخته شده، از یونهای جدا و منفرد تشکیل شده. اما بعدها ثابت شد که این گازها شامل جفت-یون می باشد. برخی از مایعات یونی (مانند ۱-بوتیل-۳-متیل ایمیدازولیوم نیترات) در تجزیه حرارتی، گازهای قابل اشتعال تولید می کنند. پایداری حرارتی و نقطه ذوب به اجزای مایع بستگی دارد. پایداری حرارتی متفاوتی برای RTILs (مایعات یونی در دمای اتاق) وجود دارد. ثبات حرارتی مایع یونی یک ویژگی است طوریکه، بتائین پروتئینه شدهٔ بیس (تری فلورومتان سولفونیل) ایمید در حدود ۵۳۴درجه کلوین(۵۰۲ درجه فارنهایت) و N-بوتیل-N-متیل پیرولیدینیوم بیس (تری فلورومتان سولفونیل) ایمید تا ۶۴۰ درجه کلوین دارای پایداری هستند. از محدودیت های بالا از پایداری حرارتی از مایعات یونی گزارش شده در ادبیات معمولاً بر اساس سرعت (حدود 10 K/min) اسکن TGA و آن ها نیست در دراز مدت (چند ساعت) پایداری حرارتی از مایعات یونی است که محدود به کمتر از ۵۰۰درجه K برای بسیاری از مایعات یونی. حلالیت گونه های مختلف در مایعات یونی ایمیدازولیوم، به طور عمده به قطبیت و قابلیت پیوند هیدروژنی بستگی دارد. معمولاً ترکیبات آلیفاتیک اشباع به مقدار زیاد در مایعات یونی حل می شوند، با این حال، الفین ها محلولیت بیشتری دارند و آلدئیدها می توانند کاملاً مخلوط شوند. این مطلب می تواند در تجزیه دو فازیهایی مانند فرایندهای هیدروژنه و هیدروکربونیله مورد استفاده قرار گیرد که اجازه می دهد به شکل نسبتاً آسانی جدایی از "محصولات" و/یا "مواد "بستر(s) صورت گیرد. حلالیت گاز نیز به همان شکل است، گاز دی اکسیدکربن، دارای قابلیت انحلال استثنایی در بسیاری از مایعات یونی است. حلالیت مونوکسید کربن در مایعات یونی نسبت به بسیاری از حلال های آلی پرکاربرد، کمتر است، و هیدروژن که تنها کمی محلول است (شبیه به حلالیتش در آب) و ممکن است فقط کمی بیشتر در مایعات یونی حل شود.های مختلف تکنیک های تحلیلی را به همراه داشت تا حدودی متفاوت مطلق حلالیت ارزش است. دمای اتاق مایعات یونی (RTILs) شامل بزرگ و نامتقارن آلی کاتیونهای مانند ۱-آلکیل-3-methylimidazolium, 1-alkylpyridiniumهای "N"-متیل-"N"-alkylpyrrolidinium و آمونیوم یون. Phosphonium کاتیونهای کمتر رایج هستند اما ارائه برخی از خواص سودمند است. طیف گسترده ای از آنیون شاغل هستند اعم از ساده هالیدهایکه به طور کلی رنج می برند ذوب بالا امتیاز معدنی آنیون مانند tetrafluoroborate و hexafluorophosphateو به آلی آنیون مانند bistriflimideهای تریفلات یا tosylate. نیز وجود دارد بسیاری از بالقوه با استفاده از مایعات یونی با ساده غیر هالوژنه آلی آنیون مانند فرماتهای alkylsulfateهای alkylphosphate یا glycolate. از نقطه ذوب ۱-بوتیل-۳-متیلimidazolium tetrafluoroborate حدود و آن است که یک مایع بی رنگ با ویسکوزیته در دمای اتاق. اگر بسیار نامتقارن کاتیون ترکیب شده است با شدت نامتقارن آنیون تشکیل مایع یونی ممکن است یخ را به دماهای بسیار پایین (پایین به -150 °C) دمای انتقال شیشه ای شناسایی شد زیر -100 °C در مورد مایعات یونی با N-متیل-N-alkylpyrrolidinium کاتیونهای و fluorosulfonyl-trifluoromethanesulfonylimide (FTFSI). آب مشترک ناخالصی در مایعات یونی به عنوان آن می تواند جذب شده از اتمسفر و تأثیرات حمل و نقل خواص RTILs حتی در نسبتاً غلظت های پایین است. در بسیاری از مصنوعی با استفاده از فرایندهای انتقال فلز کاتالیزور فلزی نانو نقش مهمی را به عنوان واقعی کاتالیزور یا به عنوان یک کاتالیزور مخزن. ILs هستند جذاب متوسط برای شکل گیری و تثبیت catalytically فعال انتقال نانوذرات فلزی. از همه مهمتر ILs را می توان ساخته شده است که ترکیب هماهنگی گروه به عنوان مثال با دستکش گروه در هر دو کاتیون یا آنیون (CN-IL). در C-C جفت واکنش های کاتالیز شده توسط یک پالادیوم کاتالیزور آن یافت شده است که نانوذرات پالادیوم بهتر تثبیت در CN-IL در مقایسه با غیر عاملدار مایعات یونی؛ در نتیجه افزایش فعالیت کاتالیزوری و recyclability در حال تحقق است. دمای پایین مایعات یونی (زیر 130 K) پیشنهاد شده است به عنوان سیال پایه بسیار بزرگ با قطر چرخش مایع آینه تلسکوپ به بر زمین ماه است. دمای پایین سودمند است در تصویربرداری موج بلند مادون قرمز نور است که به شکل نور (بسیار قرمز منتقل شده) که می رسد از دورترین نقاط جهان قابل مشاهده است. مانند یک مایع پایه خواهد بود تحت پوشش نازک فلزی فیلم است که به شکل سطح منعکس کننده. نوسانات کم است مهم قمری در شرایط خلاء. Polymerized مایعات یونی پلی (مایع یونی)s یا پلیمری مایعات یونی همه به صورت مختصر به عنوان پیل است پلیمر قالب یونی مایعات. آن ها نیمی از ionicity از مایعات یونی پس از یک یون ثابت است به عنوان پلیمر moiety به شکل یک زنجیره پلیمری است. PILs مشابه طیف وسیعی از برنامه های کاربردی قابل مقایسه با کسانی که از مایعات یونی اما پلیمر معماری فراهم می کند یک فرصت بهتر برای کنترل رسانایی یونی. آن ها را تمدید برنامه های کاربردی از مایعات یونی برای طراحی هوشمند یا مواد جامد و الکترولیت ها است. یک مایع tetraalkylphosphonium یدید یک حلال برای tributyltin یدید که توابع به عنوان یک کاتالیزور برای تنظیم مجدد monoepoxide از بوتادین. این فرایند تجاری به عنوان یک مسیر به 2,5-dihydrofuranاما بعد از قطع ILs در نظر گرفته شده برای انواع کاربردهای صنعتی است. خواص خود را از فشار بخار کم با پایداری حرارتی و solvation برای طیف گسترده ای از ترکیبات و گازها آن ها را جذاب در ذخیره سازی گاز و حمل و نقل برنامه های کاربردی. هوا محصولات با استفاده از ILs به جای تحت فشار سیلندر به عنوان یک حمل و نقل متوسط برای واکنش گازها مانند trifluoroboraneهای phosphine و arsine. گازهای محلول در مایعات یا در زیر فشار اتمسفر و می توان به راحتی در خارج از ظروف با استفاده از یک خلاء است. گاز تولیدکننده لینده سوء استفاده از پایین بودن حلالیت هیدروژن در ILs برای فشرده سازی گاز تا ۴۵۰ بار در پر کردن ایستگاه با استفاده از مایع یونی پیستون کمپرسورهای IL ۱-بوتیل-3-methylimidazolium کلرید بررسی شده است برای جدا کردن هیدروژن از آمونیاک borane. ILs و آمین بررسی شده است برای گرفتن دی اکسید کربن CO و تصفیه گاز. ILs به خصوص imidazolium-based ILs یافت شده است مؤثر در پیش از زغال سنگ قبل از استفاده در برنامه های کاربردی مانند تجزیه در اثر حرارت و تبدیل به گاز. پیشتیمار با مایعات یونی باعث 'تورم' از زغال سنگ ساختار اجازه می دهد بهتر تبدیل به گاز. به رسمیت شناختن است که حدود ۵۰ درصد از تجاری دارو هستند آلی نمک مایع یونی فرم تعدادی از دارویی بررسی شده است. ترکیب pharmaceutically فعال کاتیون با pharmaceutically فعال آنیون منجر به فعال دوگانه مایع یونی است که در آن اقدامات دو دارو با هم ترکیب می شوند. ILs می تواند استخراج ترکیبات خاص از گیاهان دارویی، غذایی و آرایشی و بهداشتی، برنامه های کاربردی مانند ضد مالاریا مواد مخدر آن از گیاه "Artemisia annua". انحلال سلولز توسط ILs جذب علاقه. یک درخواست حق ثبت اختراع از سال ۱۹۳۰ نشان داد که 1-alkylpyridinium کلرید انحلال سلولز است. پس در قدم به قدم از lyocell روند که با استفاده از هیدراته N-Methylmorpholine N-اکسیدبه عنوان یک غیر آبی حلال برای انحلال کاغذ و خمیر کاغذ. انحلال سلولز–بر اساس مواد مانند بافت کاغذ زباله های تولید شده در صنایع شیمیایی و در آزمایشگاه های تحقیقاتی در دمای اتاق IL 1-بوتیل-3-methylimidazolium کلرید bmimCl و بازیابی ترکیبات با ارزش توسط انباشت از این سلولز ماتریس مورد بررسی قرار گرفت. «ارزش گذاری» از سلولز یعنی آن را تبدیل به با ارزش تر مواد شیمیایی به دست آمده است با استفاده از مایعات یونی. نماینده محصولات قند استرهای سوربیتولو alkylgycosides. IL 1-بوتیل-3-methylimidazolium کلرید حل یخ خشک موز و خمیر را با اضافی ۱۵ درصد DMSOآشنایی خود را به کربن-13 NMR تجزیه و تحلیل. در این راه کل مجموعه از نشاستهبا ساکارزهای گلوکزو فروکتوز می تواند نظارت به عنوان یک تابع از ناف رسیدن. ILs مؤثر برای استخراج مواد شیمیایی بالقوه مربوط به بیودیزلبا اتانولو دیگر سوخت های زیستی از جلبک. IL 1-بوتیل-3-methylimidazolium کلرید بررسی شده است به عنوان یک غیر آبی الکترولیت رسانه ای برای بازیابی اورانیوم و دیگر فلزات از صرف سوخت هسته ای و دیگر منابع. Protonated بتائین bis(trifluoromethanesulfonyl) ایمید بررسی شده است به عنوان یک حلال برای اورانیوم اکسید. مایعات یونی N-بوتیل-N-methylpyrrolidinium bis(trifluoromethylsulfonyl)ایمید و N-متیل-N-propylpiperidinium bis(trifluoromethylsulfonyl)ایمیدهای بررسی شده برای انباشت از یوروپیم و اورانیوم، فلزات بود. ILs بالقوه انتقال حرارت و رسانه های ذخیره سازی در انرژی خورشیدی انرژی حرارتی سیستم های. تمرکز حرارتی خورشیدی امکانات مانند سهموی فرورفتگی و انرژی خورشیدی برج تمرکز انرژی خورشید را بر روی یک گیرنده است که می تواند تولید دمای حدود . این گرما می تواند پس از آن تولید برق در یک بخار یا دیگر چرخه. برای بافر در طول دوره های ابری یا برای فعال کردن نسل یک شبه انرژی می تواند ذخیره شده با حرارت متوسط مایع. اگر چه نمک نیترات شده است متوسط انتخاب از اوایل 1980s آن ها منجمد در و در نتیجه نیاز به حرارت برای جلوگیری از انجماد. مایعات یونی مانند Cmim[BF 4] باید مطلوب تر مایع-فاز دما (-۷۵ به 459 °C) و در نتیجه می تواند عالی مایع حرارتی رسانه های ذخیره سازی و انتقال حرارت مایعات. ILs می تواند کمک به بازیافت مصنوعی، محصولات پلاستیک و فلزات. آن ها ارائه ویژگی های مورد نیاز برای جدا کردن ترکیبات مشابه از هر یک از دیگر مانند جدا کردن پلیمرها در زباله های پلاستیکی در جریان است. این شده است به دست آورد با استفاده از دمای پایین تر فرایندهای استخراج از روش های کنونی و می تواند کمک به جلوگیری از incinerating پلاستیک یا آزادسازی آن ها در محل های دفن زباله. ILs می تواند جایگزین آب به عنوان الکترولیت در فلز-هوا باتری. ILs جذاب هستند به دلیل کم فشار بخار افزایش عمر باتری خشک کردن کندتر است. بعلاوه ILs یک الکتروشیمیایی پنجره تا شش ولت (در مقابل ۱٫۲۳ آب) حمایت بیشتر انرژی متراکم فلزات. تراکم انرژی از ۹۰۰–۱۶۰۰ وات ساعت در هر کیلوگرم به نظر می رسد ممکن است. ILs می تواند به عنوان عوامل دیسپرس در رنگ به منظور افزایش finish ظاهر و خشک کردن خواص است. ILs استفاده می شود برای متفرق کردن نانومواد در IOLITEC. مایعات یونی پیشنهاد شده است به عنوان یک جاذب در جذب کاربن. آن ها مختلف مزایای بیش از سنتی کاتالیزورها مانند در حال حاضر غالب آمین های مبتنی بر فناوری. ۱-بوتیل-3-methylimidazolium hexafluorophosphate یک مثال از یک پیشنهاد CO جاذب. مایعات یونی' نوسانات کم به طور مؤثر را حذف عمده مسیر برای محیط زیست و انتشار آلودگی است. اما این ویژگی متمایز از سمیت. مایعات یونی' آبزیان سمی است که به عنوان شدید به عنوان یا بیشتر از بسیاری از زمان حلال است. مرگ و میر لزوماً مهم ترین متریک برای اندازه گیری اثرات در محیط های آبی به عنوان sub-غلظت کشنده تغییر ارگانیسم های زندگی، تاریخ در راه معنی دار. تعادل VOC کاهش در برابر آبراه نشت (از طریق زباله استخر/جریان و غیره) نیاز به تحقیق بیشتر است. مایعات یونی' تعویض تنوع تسهیل فرایند شناسایی ترکیبات که در دیدار با الزامات ایمنی است. سونوگرافی می تواند تنزل حل imidazolium-based ionic liquids با هیدروژن پراکسید و اسید استیک به نسبتاً بی ضرر ترکیبات. با وجود کم فشار بخار بسیاری از یونی مایعات قابل احتراق و در نتیجه نیاز به دست زدن به مراقب باشید. مختصر قرار گرفتن در معرض (۵ تا ۷ ثانیه) به شعله مشعل می تواند مشتعل برخی از مایعات یونی. احتراق کامل ممکن است برای برخی از مایعات یونی.
[ { "answer1": "در سال ۱۸۸۸ اتانول آمونیوم نیترات ( 52-55 °C) توسط اس. گابریل و جی. وینر گزارش شد.", "answer2": "نمک هایی که در دمای نزدیک به دمای محیط مایع هستند برای کاربردهای باتری بسیار مهم هستند و به علت فشار بخار بسیار کم خود، به عنوان سیلانت یا پرکننده شناخته شده اند.", "distance": 4090, "question": "اولین مایع یونی که توسط چه کسی و در چه سالی گزارش شد و چه کاربردی برای مایعات یونی با دمای نزدیک به دمای محیط وجود دارد؟" }, { "answer1": "ساختار مولکولی مایعات یونی متشکل از کاتیون­ها و آنیون­های مختلف است.", "answer2": "مهم­ترین مزیت مایعات یونی (مایعات یونی که در دمای زیر 100 درجه سلسیوس مایع هستند) این است که فشار بخار ناچیزی داشته، غیر فرار بوده و مشکلی برای محیط زیست ایجاد نمی­کنند.", "distance": 1152, "question": "مایعات یونی از چه ساختاری تشکیل شده‌اند و چه مزیتی نسبت به حلال های آلی فرار دارند؟" }, { "answer1": "در زمانهای مختلف این مواد به نامهای: مایعات الکترولیتی، مذاب یونی، سیالات یونی، نمکهای مذاب، مایعات نمکی، یا شیشه های یونی، نامیده شدند.", "answer2": "مایعات یونی در چند سال­های اخیر انقلابی در مراکز تحقیقاتی و صنایع شیمیایی به پا کرده­ اند. این ترکیبات که جزء مواد شیمیایی سبز بشمار می­آیند، به عنوان حلال نقش بسیار مهمی در کاهش استفاده از ترکیبات خطرناک، سمی و آسیب زننده به محیط زیست را ایفا می­کنند.", "distance": 3443, "question": "مایعات یونی بر چه اساس نامگذاری می شوند و چه چیزی باعث شده که در صنایع شیمیایی محبوب شوند؟" }, { "answer1": "بسیاری از واکنش های شیمیایی مانند واکنش دیلز-آلدر و واکنش فریدل-کرافتس را می توان با استفاده از مایعات یونی به عنوان حلال انجام داد.", "answer2": "امتزاج مایعات یونی با آب یا حلال های آلی، به طول زنجیره جانبی روی کاتیون و آنیون انتخاب شده بستگی دارد.", "distance": 200, "question": "در چه واکنشی از مایعات یونی به عنوان حلال استفاده می شود و چه عاملی تعیین کننده ی قابلیت اختلاط آنها با آب است؟" }, { "answer1": "پایداری حرارتی و نقطه ذوب به اجزای مایع بستگی دارد.", "answer2": "ILs می تواند کمک به بازیافت مصنوعی، محصولات پلاستیک و فلزات. آن ها ارائه ویژگی های مورد نیاز برای جدا کردن ترکیبات مشابه از هر یک از دیگر مانند جدا کردن پلیمرها در زباله های پلاستیکی در جریان است.", "distance": 7833, "question": " چه چیزی باعث پایداری حرارتی مایعات یونی می شود و چگونه می توان مایعات یونی را در فرایندهای صنعتی بازیافت کرد؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
491
: ایل جاف جاف نام یکی از ایلات بزرگ قوم کرد می باشد که سرداران بزرگی از میان آن ها برخاسته اند (اکثرا از سرداران مشهور عثمانی ها و صفویه و افشاریه) و امروزه دیگر ساکن شهرهای بزرگی در ایران و عراق هستند که اکثریت آن ها ساکنین عراق می باشند و اقلیتی از آن ها ساکنین ایران هستند که در عراق حداقل سه شهر بزرگ عراق جاف و در ایران حداقل پنج شهر آن صد درصد جاف هستند که دین اکثر آن ها اسلام اهل سنت است. جاف ها به گویشی از گویش های سورانی (از شاخه های زبان کُردی) صحبت می کنند که به گویش جافی معروف است. مردم جاف بومی منطقه زاگرس شمالی و مرکزی بین ایران و عراق هستند، ایل جاف در سال ۱۱۱۴ به دست رییس طایفه کُرد ظاهر بگ جاف (Zaher Beg Jaff) ساماندهی و شکل اساسی گرفت. امپراتوری عثمانی در دهه ۱۷۰۰ نام پاشا، یک لقب اصیل، به آن ها داد. روسای دیگر جاف عبارت بودند از محمد پاشا جاف، بانو اَدِلا، عثمان پاشا جاف و محمود پاشا جاف. جاف های ایران دراستان کرمانشاه و در ناحیه ثلاث باباجانی و جوانرود و روانسر و سرپل ذهاب و نیمی هم در پاوه هستند که درایران ساکنند هستند و دراستان کردستان ایران اکثراً ساکن شهر سقز و جاف های عراق در شهرهای چمچمال و کرکوک و سلیمانیه و حلبچه و … سکونت دارند. (البته اکثریت جاف ها ساکن عراق هستند). جاف های شهرستان پاوه کرمانشاه بخشی از آن ها در خود شهر پاوه زندگی می کنند و از پنج دهستان پاوه، تمامی مردم سه دهستان شیوه سر و ماکوان (هر دو بخش بایِنْگان) و دهستان شمشیر (از بخش مرکزی) صد در صد جاف هستند و از دو دهستان باقی مانده هولی و سیروان نیز روستاهای نوریاب، نجار، هیروی، ورا، بله بزان و … نیز جاف هستند. جاف، از ایل های کرد ایران و مشرق عراق است. ایل جاف در ایران، امروزه در استان کرمانشاه، بیشتر در دهستان های شیوه سر، کَلاشی و ماکُوان و مره خیل (از بخش بایِنْگان)، شهر شاهو از بخش مرکزیِ شهرستان پاوه، دهستان های زِمکان و خانه شور (هر دو از بخش مرکزیِ شهرستان ثَلاثِ باباجانی)، و دهستان های پلنگانه و شروینه (هر دو از بخشِ مرکزی شهرستان جوانرود) پراکنده اند. این ایل در دهستان زمکان و منصور آقایی، فقط ییلاق و در دیگر دهستان ها ییلاق و قشلاق دارند. در گذشته بخشی از جاف ها در کردستان به سر می بردند. امروزه بیشتر جافها، به ویژه در استان کردستان، تخته قاپو شده اند. می توان به وجود طایفه جاف سقز در منطقه سقز کردستان اشاره کرده و گفت که آنان شافعی مذهب اند. در سرشماری اجتماعی ـ اقتصادی عشایر کوچنده در ۱۳۷۷ش (آخرین آمار)، جمعیت عشایری دهستان های استان کردستان، به سبب یکجانشین شدن عشایر، ذکر نشده است. ایل جاف به سه گروه عمده تقسیم می شوند: بزرگ ترین آنها، جاف عراق یا مرادی است که در عراق به سر می برند. گروه دوم، جاف جوانرودی است شامل پانزده تیره، از جمله:منوچهری ساکن ده سرخ و تازاباد سریاس؛ولدبیگی،؛رستم بیگی؛قبادی،باباجانی. گروه سوم، جاف گوران یا کرمانشاه / کرمانشاهی است شامل هشت تیره، از جمله گهواره و تفنگچی و قلخانی که هر سه در اوایل سده سیزدهم به اتحادیه گوران (از فرقهٔ اهل حق یا علی اللّهی) پیوستند و طایشه ای / تایشه ای و قادرمیرویْسی و نیریژی و بی بیانی / بیویانی که سنّی مذهب اند. جاف ها مسلمان و عمدتاً سنّیِ شافعی اند. سلسله های تصوف، مانند نقشبندیه و قادریه، در میان جاف ها پیروانی دارد. شیوخ و بزرگان صوفیه ایل جاف، مرید شیوخ برزنجی مانندشیخ عباس کرد کومائین وشیخ عیسی برزنجی، کاک احمد اعظم سلیمانی و نیز پیرخضر شاهو هستند که سر سلسله آن ها به شیخ عبدالقادر گیلانی می رسد جاف ها به گویش سورانی (از شاخه های زبان کردی) گفتگو می کنند که در محل به گویش جافی معروف است. طبق سرشماری اجتماعی ـ اقتصادی عشایر کوچنده در ۱۳۷۷ش، جمعیت عشایری جاف در استان کرمانشاه ۶۵۵، ۷ تن (۳۲۳، ۱ خانوار) ضبط شده است، که مشتمل بود بر ۱۹۲، ۷ تن (۲۵۳، ۱ خانوار) در شهرستان پاوه، ۲۴۹ تن (۳۶ خانوار) در شهرستان جوانرود و ۲۱۴ تن (۳۴ خانوار) در شهرستان ثلاث باباجانی. پرورش بز و گوسفند عمدتاً و سپس گاو از اشتغالات آنان است و از قاطر و الاغ و اسب و شتر برای حمل ونقل استفاده می کنند. در آمار ۱۳۷۷ش، عشایر جاف ۴۲۲، ۵۵ رأس بز، ۱۴۴، ۱۹ رأس گوسفند و ۰۰۳، ۳ رأس گاو داشتند). آنان از صنایع دستی به بافت قالی، گلیم، جاجیم (به محلی: مُوْج)، سیاه چادر (به محلی: دَوار)، خورجین، نمد، شال و گیوه (به محلی: کَلاش) اشتغال دارند. قدیمی ترین کتابی که در آن ذکری از مردم کُرد جاف می شود کتاب مروج الذهب مسعودی است که اثر علی بن حسین مسعودی تاریخ نویس و جغرافی دان و دانشمند و جهان گرد عرب قرن چهارم است که حدود ۱۱۰۰ سال پیش در کتاب مشهور خود که مروج الذهب نام دارد از کُردهای جاف نام می برد و در خصوص کُردهای جاف چنین نگاشته است: "یکی از طوایف کُرد در ولایت جبال هستند با نام طایفه جاونیه که به نظر می رسد جاف تغییریافته جاو (جاوان) است". به نظر می رسد که واژه جاف اختصار و خلاصه شده واژه جافان(جافان نام منطقه ای در نزدیکی کرکوک است که خاستگاه بخشی از مردم کرد جاف است) و این واژه نیز تغییر یافته واژه جابان در گذر زمان است و واژه جابان نیز تلفظ عربی واژه جاوان است، و این جاوان همان جاوان کُرد، صحابه کُرد پیامبر اکرم (ص) است. ایل جاف بازماندهٔ همان ایل قدیم جاوان هستند. نام ایل جاف برگرفته از جاوان یا جاوانیه، نام یکی از ایل های کُرد معروف در زمان های قدیم است که مسعودی به نَسَب آن ها می پردازد؛ از جمله جاوانیه و جلالیه (احتمالاً جلالیه همان طایفهٔ کلالیهٔ مسکون در نزدیکی شهر زور است که در صبح الاعشی به آن اشاره شده است). طایفه جاوان کرد بعد از حمله هلاکو به بغداد تبدیل به عرب شده اند؛ ولی آنچه به واقعیت و حقیقت نزدیکتر است این است که طایفه جاف کنونی که در کردستان عراق و ایران زندگی می کنند نوادگان همان طایفه هستند. ولادیمیر مینورسکی(Vladimir Minorsky)، جاف های امروزی را منتسب به جاوان کُرد می داند. دربارهٔ اشتقاق واژهٔ جاف از جاوان و یکی بودن این دو ایل استدلال های گوناگونی کرده اند، برخی استدلال کرده اند که جاوانی ها در اثر هم جواری و همزیستی با عرب ها نام خود را به عادت و زبان عربی جافان تلفظ می کردند و واژهٔ جافان را تثنیهٔ واژهٔ جاف می پنداشتند و برای تسمیهٔ دو ایل به کار می بردند و بعدها صورت مفرد واژهٔ جاف را به ایل خود اطلاق کردند نام جاوان در سیر تطور لغوی خود به جاو و جاوی (جاوان و جاوانیه در متون) بدل شده است و کارگزاران عرب نیز جاوی ها را به سبب سرسختی و جسارتها و مقاومتهایشان جافی (به معنای جفاکننده و خشن و تندخو) می نامیدند و به مرور نزد عامهٔ ایلیاتی ها به جاف و جافی شهرت یافتند پیشینه واژه کردی جاف به معنای شجاع و دلیر است. احتمال داده است که واژه جاف در عربی، بر گرفته (منحوت) از جوانرود باشد. برخی جاف را برگرفته از نام جابان، سردار بزرگ ایرانی و بازماندگان ایل و اردوی وی، می دانند (رجوع کنید به، که در ذکر طوایف کرد از طایفه جاوانیه در ولایت جبال یاد کرده، به نظر می رسد جاف تغییریافته جاو / جاوان است. جابان صحابه پیامبر (ص) در مکه صاحب فرزندی به نام ابن مأمون گردید و ابویحیی ابن مأمون ابن جاوان از علمای حدیث بوده است و در سال ۱۷۲ هجری در کردستان وفات یافته است، و فرزندان و نوه ها و عشیره جاوان کُرد بعد از فتح کردستان به به میان عشیره اشان در کردستان که جاوانیه (گاوانی و گاهی گالی) بازگشته اند و در همان جا نیز به زندگی ادامه داده اند که پس از بازگشت به کردستان به اشاعه دین اسلام در این خطه پرداختند و بزرگترین محدثین و دانشمندان علوم اسلامی تا اواخر قرن دوم از خطه کردستان برخاستند که بیشترشان از قبیله جاوان کُرد هستند. این مردمان به مرور زمان دو دسته شدند : دسته اول از عشیره جاوان کُرد: دسته اول از نسل و بازماندگان و عشیره جاوان، که از همان زمان صدر اسلام شهرنشین بودند و محل سکونتشان شهرهای کرکوک عراق و… بود، که به مرور زمان با کُردهای بادینانی (سکونت گاه اصلی بادینانی ها شمال عراق و جنوب ترکیه بود) و عربهایی که از سایر بلاد اسلامی (به خصوص در زمان عباسیان) به این شهرها آمده بودند درهم آمیختند به نحوی که امروزه دیگر کمتر زبان آن ها جافی است و کمتر به کُردهایی که در این شهرها هستند جاف گفته می شود هرچند که هنوز هم بسیاری از کُردهای شهر کرکوک عراق خود را جاف می دانند و حتی در حاضر مطرح ترین نماینده حزب دمکرات در پارلمان عراق که از شهر کرکوک می باشد، خانم "اشواق جاف" است. دسته دوم از عشیره جاوان کُرد: دسته دوم از نسل و بازماندگان و عشیره جاوان، که از همان صدر اسلام از این شهرها بیرون آمدند و به همراه سایر مسلمان ها به جهاد در سرزمین های دورتر پرداختند و بعد از دوره فتوحات اسلامی نیز به شهرهایشان بازنگشتند و زندگی کوچ نشینی و شکار را انتخاب کرده بودند که به همان صورت باقی ماندند و با سایر مردمان ترکیب نشدند و به مرور زمان به این مردم که از نسل جاوان کُرد بودند جاوانیه و جلالیه و گاهی گاوانی و گلالی می گفتند که از همان زمان صدر اسلام تا دوره معاصر با ازدیاد جمعیت اشان، از شمال تا جنوب کردستان عراق و همچنین از مرکز و غرب کردستان ایران تا جنوب غرب کرمانشاه پراکنده گشتند و به تیره های بسیار فراوانی تقسیم شدند. از زمان عباسیان تا ابتدای حکومت قاجاریه، مردمان جاف به دلیل زندگی عشایری و روحیه سلحشوری و وفاداریشان همواره مورد علاقه شاهان بزرگ بوده اند و همواره شاهان بزرگ ایران زمین در جنگ هایشان از آن ها کمک می گرفتند. نادرشاه افشار عده کثیری از مردمان جاف با نام عقیلی ها را که سکونت گاه اکثریتشان حوزه دربندی خان عراق بود (البته اقلیتی از آن ها نیزدر پاوه بودند)، را با خود همراه نموده که در جنگ کرنال که منجر به فتح هندوستان بود از آن ها کمک فراوان گرفت که پس از مرگ نادرشاه این طایفه دیگر بازنگشتند و در اصفهان ساکن شدند که امروزه در اصفهان طایفه بزرگی هستند و هنوز هم در اصفهان با نام سادات عقیلی مشهورند. در زمان امپراطوری عثمانی این نسل از عشیره جاوان کُرد که در ایران و عراق پراکنده بودند، بسیار زیاد شده بودند که در مکتوبات دوره عثمانی از این مردم با نام جاف نام برده می شود که از آن ها به عنوان مردمان عشایر دلیر و بسیار چابکی یاد می شود که مورد اعتماد سلاطین قدرتمند عثمانی بودند و در مواقع حساسی عثمانی ها از آن ها برای جنگ با دشمنان بهره می گرفتند. در سال ۱۰۴۸(هجری قمری)، چون جاف ها به سلطان مراد چهارم عثمانی در فتح بغداد یاری فراوانی رساندند و علت اصلی پیروزی وی در فتح بغداد بودند، سلطان مراد به آنان لقب «جاف مرادی» داد که امروزه این جاف های مرادی پرجمعیت ترین و مشهورترین طایفه از جاف ها هستند که در عراق زندگی می کنند. در جریان جنگ جهانی اول در سال های (۱۹۱۴–۱۹۱۸)میلادی، و ورود قوای روسیه به مناطق کردستان و کرمانشاه، جاف ها با همکاری نیروهای عثمانی توانستند روسها را شکست دهند و وادار به عقب نشینی کنند. به همین دلیل عثمانی ها همواره علاقه خاصی به این مردمان سلحشور و دلیر داشتند و همواره از آن ها حمایت می کردند و برخی از روئسای ایل های جاف حتی در مرکز امپراطوری عثمانی سمت های مهمی را عهده دار شدند تا آنجا که در زمان فرمانروایی عثمانی ها بر عراق، حلبچه که تا این زمان بسیار کوچک بود و ساکنین آن عده قلیلی از سوران ها و هورامی ها بودند و اهمیت خاصی نداشت که بنای آن به سال های بعد از ۱۷۰۰م بر می گردد و از جاف ها (ایل جاف) به عنوان بنیان گذاران و نخستین آبادگران این شهر نام برده اند، که تا اواخر سده بیستم نیز نقش مسلط خود را در منطقه حفظ نمودند و به دنبال حضور جاف ها در این منطقه، حلبچه در مقام یک شهر آباد به کانون حیات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی فعالی تبدیل شد تا اینکه در زمان تشکیل کشور عراق از "محمود پاشای جاف" به عنوان یکی از نخستین رهبرانی یاد می کنند که در راستای بیداری قومی و سیاسی مردم آن سامان اقدامات مثمرثمری را انجام داده است. با آغاز زوال و ضعف امپراطوری عثمانی؛ دشمنان عثمانی ها از این فرصت استفاده کردند و ابتدا حکومت قاجاری و سپس عرب های عراق ضربه های مهلکی به این مردمان وارد آوردند و به مرور زمان مردمان جاف اقتدار گذشته را از دست دادند و در ایران آن ها را از سکونت گاه اجدادیشان بیرون راندند و بسیاری از آنان را قتل علم کردند و ناچار اکثریت کردهای جاف به داخل خاک عراق رفتند، تا اینکه پس از فروپاشی امپراطوری عثمانی اعراب نیز آخرین ضربه های مهلک را بر پیکره کردهای جاف وارد آوردند و آن ها را از شهرهایی که سکونت گاه اجدادیشان بود بیرون راندند و عرب ها را جایگزین آن ها در کرکوک و… نمودند و پس از مدت ها آوراگی این مردم به مرور کُردهای جاف ساکن شهرهای چمچمال و سلیمانیه و کرکوک و جوانرود و و ثلاث باباجانی و … گردیدند . از پیشینه ایل جاف در بیشتر منابع از دوره افشاریه به بعد، به سبب نزدیکی قلمرو این ایل به مرز دولت عثمانی، از جاف ها یاد کرده اند. در دوره شاه اسماعیل اول صفوی (حک: ح ۹۰۶–۹۳۰) ــ که هریک از ایلات، ناحیه ای را از آن خود می دانستند ــ سلطان سلیم اول عثمانی، حکیم ادریسِ کُرد را مأمور کرد تا میان رؤسای قبایل و ایلات کردستان (از جمله جافها) با حکومت صفوی اختلاف ایجاد کند. شکست ایرانیان در جنگ چالدِران (۹۲۰)، که ضعف دولت صفوی را به همراه داشت، در روند شکل گیری این اختلاف بی تأثیر نبود (رجوع کنید به بدلیسی، ص ۵۳۷–۵۳۹). ظاهراً آغاز مهاجرت بخشی از ایل جاف (گروه جاف مرادی) از دوره شاه صفی (حک: ۱۰۳۸–۱۰۵۲) آغاز شد (رجوع کنید به ادامه مقاله). در زمان تعیین مرز ایران و عثمانی (۱۰۴۹)، به موجب معاهده زهاب که میان نمایندگان سلطان مراد چهارم و شاه صفی امضا شد، تعدادی از طوایف ایل جاف در ایران باقی ماندند (زکی، ج ۱، ص ۱۹۲؛ ترجمة فارسی، ج ۱، ص ۱۵۰، پانویس؛ نیز رجوع کنید به مشیرالدوله تبریزی، ص ۷۹) و بیشتر آن ها (گروه جاف مرادی) خارج از مرز ایران قرار گرفتند. در دوره قاجار (۱۲۱۰–۱۳۴۴)، ایل جاف از لحاظ سازمان ایلی، قشربندی پیشرفته ای داشت و حکمرانان ولایت اردلان در رأس تشکیلات ایل، از لحاظ سیاسی و اجتماعی و اقتصادی دارای جایگاه ویژه ای بودند. آنان، بر خلاف سایر حکومت های عشایری کرمانشاهان، از آغاز حکومت قاجار با خاندان شاهی وصلت کرده و پایگاهی سیاسی در دربار یافته بودند (سلطانی، ج ۲، بخش ۱، ص ۳۰۶). ترتیب دیوانی حکمرانان (خوانین) و بیگ زادگان به شیوه ای بود که عیناً مناصب دربار شاهان را در میزانی محدودتر تداعی می کرد. حکمرانان و بیگ زادگان بالاترین مرجع قضایی و نظامی در ایل و طایفه محسوب می شدند (همان، ج ۲، بخش ۱، ص ۳۰۷). کدخدایان و کلانترها و ریش سفیدان تیره ها، اگرچه دارای قدرت اجرایی نبودند، در حوزه ای محدودتر آنچه را که در دستگاه خوانین و بیگ زادگان مهیا بود، برای خود فراهم می کردند. ازدواج در میان حکمرانان درون گروهی بود اما گاه، به اقتضای مسائل سیاسی، با طوایف و تیره ها وصلت صورت می گرفت. ایل جاف در ۱۳۲۹ هنگام حمله سالارالدوله (برادر محمدعلی شاه) به کردستان برای مقابله با قیام مشروطه، به سپاه شاه یاری رساندند. در جریان جنگ جهانی اول (۱۹۱۴–۱۹۱۸) و ورود قوای روسیه به مناطق کردستان و کرمانشاه، جاف ها با همکاری نیروهای عثمانی (به دلیل رقابت میان دولتهای عثمانی و روسیه) توانستند روس ها را وادار به عقب نشینی کنند. به گفته محمدعلی سلطانی (ج ۲، بخش ۱، ص ۳۰۹)، در ۱۳۳۳ ایل جاف پیرو مذهب شافعی بودند و اردوهای عشایریِ (خِیْل) آن ها معمولاً شامل بیست تا سی چادر بود و هر اردو را سالمندی به طور غیررسمی اداره می کرد. هر عشیره را یک بیگ از خاندان خانی رهبری می کرد و جمعیت هر تیره به حدود چهار هزار تن (هشتصد خانوار) می رسید. سلطانی (همان جا) می افزاید که یکی از رده های ایلی جافِ جوانرودی، هوز بود که تنها در طوایف باباجانی و یکی دو مورد در میان طایفه رستم بیگی بر تیره ها اطلاق می شد. سلسله مراتب ایلی از خان آغاز و به ریش سفیدان ختم می شد و اردو کوچک ترین واحد بود که شامل چند خانواده می شد و رهبری آن برعهده ریش سفیدان ایل بود (خلیقی، ج ۲، ص ۶۲). مسکن ایلات در مناطق یکجانشین، خانه های روستایی ثابت گلی و سنگی، معمولاً دو طبقه بود: طبقه اول برای نگهداری دام و طبقه دوم برای زندگی افراد خانواده. طوایف «قریبْ] = نزدیک [کوچ » تابستان ها را بیشتر در کَپَر می گذراندند و طوایف «بعیدْ] = دور [ کوچ » از سیاه چادر استفاده می کردند. در دوره رضاشاه (حک : ۱۳۰۴ـ۱۳۲۰ ش ) و در جریان خلع سلاح کردن عشایر، ایل جاف نیز مانند سایر ایلات کردستان درگیر منازعات ناشی از آن شد ( رجوع کنید به همان، ج ۲، بخش ۱، ص ۱۵۹ـ۱۶۳). جاف مرادی، بزرگ ترین گروه جافها، در نواحی جنوب شرقی تا جنوب استان سلیمانیه پراکنده است، به ویژه در اطراف شهرهای حَلَبْچِه، پَنْجْوین و شهرزور (یا سیدصادق). این گروه ۲۲ طایفه دارد که از آن جمله است: میکائیلی، سادانی / سدانی، کَهْمالی / کمالی، یوسف جانی، گَهْلالی / گَلالی، عیسایی و تَرْخانی. برخی طوایف آن (مانند صوفیه وه ند/ صوفی وند، تاوگوزی / تایجوزی، و نه ورولی / نَوْرولی) ساکن و برخی (مانند شاتری / شاطری، و رَشوبوری) نیمه ساکن اند. از جمعیت عشایری جاف مرادی آمار جدید و دقیقی در دست نیست اما در ۱۳۱۴، این گروه بیشتر از بیست هزار خانوار داشت (سنجابی، ص ۱۹ و پانویس ۱). به نوشته ادموندز (ص ۱۵۵–۱۵۶)، برخی محققان، مهاجرت جاف های عراق را در دورة سلطان مراد چهارم عثمانی (حک: ۱۰۳۲–۱۰۴۹) دانسته اند. در این دوره، ظاهربیگ جاف به همراه صد چادر (ظاهراً چهارصد خانوار) از جوانرود به بانی خِیْلان مهاجرت کرد که در کرانة غربی رود سیروان (یا دیاله) در ناحیه بابان عراق (جزو قلمرو بابان *ها) واقع بود. با این حال، ادموندز (ص ۱۵۶) تاریخ مهاجرت جاف ها را به خاک عثمانی (عراق کنونی)، با قید احتمال، ۱۱۸۶ دانسته است. در ۱۰۴۸، چون جاف ها به سلطان مراد چهارم عثمانی در فتح بغداد یاری رساندند، وی به آنان لقب جاف مرادی داد (نیکیتین، ص ۳۶۹). به این ترتیب، پاشایان جاف مرادی از بیگ زادگان جاف جوانرودی جدا شدند (سلطانی، ج ۲، بخش ۱، ص ۱۲۵). همچنین پاشای کرد سلیمانیه در عراق به آنان اجازه داد که در حدود پَنْجوین (در شمال) و قِزل رباط و خانِقِین (در جنوب) ییلاق و قشلاق داشته باشند (نیکیتین، ص ۳۶۸). گزارش هایی در بارهٔ تردد مشکل ساز ایل جاف در مرزها موجود است. در دوره قاجار، بیشتر از شرارت و غارتگری این طوایف در منطقة کردستان (در آن زمان ولایت اردلان، کمابیش برابر با استان کردستان کنونی) و نپرداختن حق سرعلف / علف چر از سوی آنان به والیان کردستان سخن گفته شده است (رجوع کنید به وقایع نگار کردستانی، ص ۱۵۲؛ سنندجی، ص ۱۹۳–۱۹۴). در اوایل سلطنت قاجار، همة جاف ها ایرانی و تابع والی کردستان بودند. در نتیجه ضعف این والیان و اقتدار عثمانی، دولت ایران از ادعای خود بر سلیمانیه صرف نظر کرد و به تدریج این طوایف از تابعیت ایران خارج شدند، اما قرار شد در مدتی که در خاک ایران اند، تبعهٔ ایران و در مدتی که در عراق اند، تابع دولت عثمانی محسوب شوند و چون عشایر هنگام ییلاق به اطراف سنندج می آمدند و در حین عبور به اموال کشاورزان آسیب می رساندند، با والیان و حکام کردستان (حکمرانان اردلان) درگیر می شدند (سنجابی، همان جا). تاریخ برخی از این درگیری ها بدین قرار است: ۱۱۶۸، در دوره حکومت خسروخان (۱۱۶۸–۱۱۷۶)، فرزند احمدخان اردلان؛ دوره لطفعلی خان اردلان (۱۲۰۴–۱۲۰۹)؛ دوره خسروخان (۱۲۴۰–۱۲۵۰)، فرزند امان اللّه خان بزرگ؛ دوره امان اللّه خان ثانی (۱۲۶۵–۱۲۷۶)؛ و ۱۲۸۶ در زمان فرهادمیرزا (۱۲۸۴–۱۲۹۱)، عموی ناصرالدین شاه، که در مدت حکومت در کردستان جاف ها را به سختی شکست داد. در این نبردها، جاف ها به سوی شهرزور در عراق عقب نشینی می کردند در دوره ناصری (۱۲۶۴–۱۳۱۳)، از پرداخت علف چر از سوی جاف ها (برای قشلاق در منطقة کردستان)، به حاکم زهاب مطالبی آورده است. در این دوره، رئیسِ مرادیها، محمدپاشا (فرزند کیخسروبیگ) بود و عزیزآقا (رئیس طایفه شاطری) سایر طوایف مرادی را بر وی شوراند. محمدپاشا ناچار به جوانرود رفت و مجدداً تحت حمایت ناصرالدین شاه، به عراق بازگشت و ریاست ایل را به عهده گرفت. در ۱۳۳۳، نیکیتین (ص ۳۶۹) نوشته است که لقب مرادی در میان آنان چندان رایج نبود. پس از فروپاشی حکومت عثمانی در ۱۳۰۲ ش / ۱۹۲۳، شیخ محمود بَرْزَنجی، از رهبران کرد، ضد نیروهای انگلیسی در عراق قیام کرد. ظاهراً حکومت انگلستان برای شکست دادن وی درصدد بود تا بعضی از سران ایل جاف را به سوی خود جذب کند (رجوع کنید به حمدی، ص ۳۴–۳۶؛ برای آگاهی بیشتر دربارهٔ این قیام. تا دوره محمدرضا پهلوی (۱۳۲۰–۱۳۵۷ ش) قشلاق آن ها در نواحی شمالیِ خیلات تا نزدیک قزل رَباط (سَعْدیه) و کرانه غربی رود سیروان (در استان سلیمانیه) و ییلاق آن ها در ایران، در حدود نواحی سقز و گَرّوس (کمابیش برابر شهرستان بیجار کنونی) و نزدیک شهر بیجار، گسترده بود (زکی، ج ۱، ص ۳۳۹؛ سنجابی، ص ۲۰). از جمله بزرگان جاف، مولانا خالد شهرزوری مشهور به مولانا خالدِ نقشبندی، از رهبران بزرگ طریقت نقشبندیه، است (برای آگاهی از دیگر بزرگان جاف عراق و ایران. پوشش و لباس مردم ایل جاف، که یکی از ایل های کرد زبان هستند؛ شامل قسمت های مختلفی می شود. پوشش مردان جافی شامل ژیر کرواسی، کرواس فقیانه، کوا و… است. نکتهٔ جالب شباهت پوشش مردان و زنان جافی است، در این ایل پوشش زنان نیز مانند مردان شامل: کرواس فقیانه، کوا، سخمه و… است. همچنین بانوهای جافی از زیورآلاتی در مدل های مختلف هم استفاده می کردند و در بیشتر این زیورآلات همچون خرخال، پنج لیره ای و کلاوزر،... سکه های طلا و نقره به کار برده شده است. ایلات کرد تقریباً دارای پوشش هایی مشابه هستند و تفاوت ها تنها در برخی جزئیات قابل مشاهده هستند.
[ { "answer1": "جاف ها به گویشی از گویش های سورانی (از شاخه های زبان کُردی) صحبت می کنند که به گویش جافی معروف است.", "answer2": "یکی از طوایف کُرد در ولایت جبال هستند با نام طایفه جاونیه که به نظر می رسد جاف تغییریافته جاو (جاوان) است", "distance": 3638, "question": "ایل جاف از چه گویشی از زبان کردی صحبت می کند و بر اساس کتاب مروج الذهب مسعودی، نام قدیمی ایل جاف چه بوده است؟" }, { "answer1": "جاف های ایران دراستان کرمانشاه و در ناحیه ثلاث باباجانی و جوانرود و روانسر و سرپل ذهاب و نیمی هم در پاوه هستند که درایران ساکنند هستند", "answer2": "آنان از صنایع دستی به بافت قالی، گلیم، جاجیم (به محلی: مُوْج)، سیاه چادر (به محلی: دَوار)، خورجین، نمد، شال و گیوه (به محلی: کَلاش) اشتغال دارند.", "distance": 2769, "question": "محل سکونت جاف های ایران در استان کرمانشاه کجاست و جاف ها به چه صنایعی مشغول هستند؟" }, { "answer1": "جاف ها مسلمان و عمدتاً سنّیِ شافعی اند.", "answer2": "در جریان جنگ جهانی اول در سال های (۱۹۱۴–۱۹۱۸)میلادی، و ورود قوای روسیه به مناطق کردستان و کرمانشاه، جاف ها با همکاری نیروهای عثمانی توانستند روسها را شکست دهند و وادار به عقب نشینی کنند.", "distance": 6312, "question": "مذهب اکثر مردم ایل جاف چیست و جاف ها در جنگ جهانی اول با چه نیروهایی همکاری کردند؟" }, { "answer1": "جاف های عراق در شهرهای چمچمال و کرکوک و سلیمانیه و حلبچه و … سکونت دارند.", "answer2": "چون عشایر هنگام ییلاق به اطراف سنندج می آمدند و در حین عبور به اموال کشاورزان آسیب می رساندند، با والیان و حکام کردستان (حکمرانان اردلان) درگیر می شدند", "distance": 15008, "question": "جاف های عراق در چه شهرهایی سکونت دارند و در گذشته جاف ها در منطقه کردستان به چه دلیل با والیان درگیر می شدند؟" }, { "answer1": "ایل جاف در سال ۱۱۱۴ به دست رییس طایفه کُرد ظاهر بگ جاف (Zaher Beg Jaff) ساماندهی و شکل اساسی گرفت.", "answer2": "در این ایل پوشش زنان نیز مانند مردان شامل: کرواس فقیانه، کوا، سخمه و… است.", "distance": 17372, "question": "ایل جاف در چه سالی ساماندهی شد و پوشش زنان جافی شامل چه مواردی می شود؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
492
: نهضت آزادی ایران نهضت آزادی ایران یک حزب سیاسی ایرانی است که در سال ۱۳۴۰ پس از اختلاف بین مهدی بازرگان، یدالله سحابی و شورای مرکزی جبهه ملی ایران ایجاد شد. محمد مصدق پس از تشکیل نهضت آزادی در پاسخ نامه مهدی بازرگان تأسیس نهضت آزادی را مورد تأیید قرار داد. نهضت آزادی توسط مهدی بازرگان، یدالله سحابی و سید محمود طالقانی با تأکید بر هویت اسلامی و ایرانی و با هدف مبارزه با استبداد و کسب آزادی های اساسی مبتنی بر ارزش های اخلاقی و اسلامی تأسیس شد و چهره هایی چون احمد صدر حاج سید جوادی، سید محمدمهدی جعفری، محمدرحیم عطایی، عباس رادنیا، حسن نزیه، منصور عطائی، عزت الله سحابی و عباس سمیعی از نخستین اعضای آن بودند. مصطفی چمران، ابراهیم یزدی ، صادق قطب زاده و شهریار روحانی پایه گذاران نهضت آزادی در خارج از کشور و مشاورین و تئورسین های اولیه انقلاب جمهوری اسلامی و روح الله خمینی در خارج از کشور بودند. از هنگام تأسیس، مهدی بازرگان در سمت دبیرکل نهضت آزادی بود. پس از درگذشت بازرگان، ابراهیم یزدی به عنوان دومین دبیرکل به این مقام رسید که در تاریخ ششم شهریور ۱۳۹۶ درگذشت. هم اکنون محمد توسلی به عنوان سومین دبیرکل نهضت آزادی توسط شورای مرکزی حزب برگزیده شده است. در حال حاضر جمهوری اسلامی ایران این حزب را به رسمیت نمی شناسد و فعالیت آن را در کشور غیرقانونی اعلام کرده است. نهضت آزادی ایران توسط مهدی بازرگان، یدالله سحابی و سیدمحمود طالقانی تأسیس شد. نهضت آزادی همواره با پا فشاری بر اعتقادات ملی و مذهبی خود طرفدار دموکراسی بوده است و خود را پیرو اندیشه های مصدق می داند. مهندس بازرگان در میهمانی تأسیس نهضت آزادی در معرفی مرامنامه نهضت آزادی گفت: در مرامنامه این حزب آمده است: نهضت آزادی ایران در ۲۷ اردیبهشت ۱۳۴۰ توسط مهدی بازرگان، در مخالفت با شاه و با هدف مبارزه با استبداد و کسب آزادی های اساسی مبتنی بر ارزش های اخلاقی و اسلامی تأسیس شد. این تشکل از ابتدا گرایش های ملی و مذهبی داشت و در برگیرندهٔ طیف های روشنفکر و ملی - مذهبی بود. سابقه فعالیت های فرهنگی و اجتماعی و اسلامی پایه گذاران این گروه به سال های ۱۳۲۰ و جریان نهضت ملی ایران در زمان دکتر مصدق می رسید. به غیر از بازرگان از دیگر بنیانگذاران مشهور نهضت آزادی می توان به سیدمحمود طالقانی، یدالله سحابی، محمدرحیم عطایی، عباس رادنیا، حسن نزیه، منصور عطائی، عباس سمیعی، احمد صدر حاج سید جوادی، حسن حبیبی و عباس شیبانی اشاره کرد. نهضت آزادی پس از موجودیت، مورد استقبال گسترده مردم، به ویژه دانشجویان قرار گرفت. در بهمن ماه سال ۱۳۴۱ نهضت آزادی با انتشار بیانیه ای به تحلیل شرایط ایران و محکوم ساختن «انقلاب سفید» پرداخت در پی این اقدام حکومت شاه رهبران نهضت، از جمله مهدی بازرگان، سید محمود طالقانی، یدالله سحابی و عزت الله سحابی را بازداشت و به زندان انداخت و از فعالیت این حزب جلوگیری و آن را غیرقانونی اعلام کرد. با جلوگیری از فعالیت های نهضت آزادی در داخل کشور و غیرقانونی اعلام کردن آن، فعالیت آن در خارج از کشور و در اروپا و آمریکا با تلاش علی شریعتی، مصطفی چمران و ابراهیم یزدی تا آستانه انقلاب ایران ادامه یافت. این اعضا با همکاری در انتشار روزنامه های «ایران آزاد» و «راه مجاهد»، به آگاه ساختن جوانان و دانشجویان خارج از کشور پرداختند و نقش مؤثری در رسیدن به اهداف نهضت ایفا کردند. علی شریعتی در اواسط دهه ۱۳۴۰ به ایران بازگشت و با فعالیت ها و سخنرانی هایش در دانشگاه ها و حسینه ارشاد، بذر انقلاب در سراسر ایران پاشیده شد و به پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷ منتهی گردید. شرح فعالیت ها، اطلاعیه ها و بیانیه های نهضت آزادی در اعتراض به عملکرد خلاف منافع و مصالح ملی و آزادی های اساسی مردم ایران در طی حکومت شاه در مجموعه اسناد نهضت آزادی چاپ و منتشر گردید. نهضت آزادی در ماجرای قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ از جمله گروه های سیاسی بود که از خمینی و جنبش او حمایت کردند. پس از «پیروزی انقلاب ایران (۱۳۵۷)» سید روح الله خمینی بنا به پیشنهاد شورای انقلاب، مسئولیت نخست وزیری دولت موقت را به مهدی بازرگان، دبیرکل وقت نهضت آزادی سپرد. همچنین پست های مهم دیگری به سایر اعضای نهضت داده شد. در دوران مسئولیت دولت موقت، به علت اشتغال شدید مسئولین نهضت آزادی در امور اجرائی دوران انقلاب، این نهضت فعالیت گسترده ای نداشت. دولت موقت تنها نه ماه به طول انجامید و با اشغال سفارت آمریکا (که بعداً به "لانهٔ جاسوسی آمریکا" معروف شد) در ۱۳ آبان ۱۳۵۸ توسط دانشجویان مسلمان پیرو خط امام و کارشکنی ها و دخالت های مکرّر مراجع قدرت و رادیو و تلویزیون در امور اجرائی، مهدی بازرگان از سمت خود استعفا داد و سید روح الله خمینی هم بلافاصله متن استعفای وی را پذیرفت. پس از «استعفای دولت موقت»، فعالیت های نهضت آزادی برای «انتخابات ریاست جمهوری» و نمایندگی مجلس آغاز گردید؛ ولی با توجه به جوّسازی های شدید تلویزیونی علیه دولت موقت و مهدی بازرگان، و مخالفت خمینی با نامزدی مهدی بازرگان، در انتخابات ریاست جمهوری ابوالحسن بنی صدر به پیروزی رسید و به عنوان اولین رئیس جمهور ایران شناخته شد. سپس مهدی بازرگان به عنوان نماینده نهضت آزادی، پیشنهاد شرکت گروه های ملی و اسلامی در انتخابات مجلس را مطرح ساخت و ائتلاف موسوم به «ائتلاف همنام» را که در برگیرنده کلیه گروه های ملی و مذهبی بود، ایجاد و پشتیبانی نمود. این هیئت، ۱۵ نامزد برای شرکت در انتخابات مجلس معرفی کرد که اغلب آن ها به مجلس راه یافتند که مهدی بازرگان (نفر سوم)، یدالله سحابی، احمد صدر حاج سید جوادی، ابراهیم یزدی، هاشم صباغیان، مصطفی چمران از جمله آن ها بودند. در تیرماه ۱۳۵۹ نهضت آزادی با توجه به شرایط جدید و ضرورت فعالیت گسترده سیاسی برای جلوگیری از انحراف انقلاب از اهداف آن، اولین کنگره خود پس از پیروزی انقلاب را با جمع کثیری از اعضاء و علاقه مندان تشکیل داد و مرام نامه و اصول برنامه و خط مشی خود برای فعالیت در دوران پس از انقلاب را مطرح ساخت و اصول و رئوس آن را به تصویب رساند. پس از اولین کنگره نهضت آزادی بعد از انقلاب و تصویب اصول و رئوس فعالیت، نهضت آزادی در سال ۱۳۶۰ برای اخذ پروانه رسمی از کمیسیون ماده ۱۰ قانون احزاب اقدام کرد و مدارک لازم را برای کمیسیون ارسال داشت. کمیسیون ماده ۱۰ قانون احزاب بدون ارائه هرگونه توضیح قانونی، از صدور پروانه رسمی برای نهضت آزادی ایران امتناع کرد. مسئولین نهضت بارها موضوع را به طور کتبی و شفاهی و حضوری با مقامات وزارت کشور و کمیسیون مذکور مطرح ساختند ولی کمیسیون مذکور بر خلاف اصل ۲۶ قانون اساسی، به صدور پروانه رسمی برای نهضت اقدام نکرد. با این حال، علی رغم استمرار فشارها و محروم ساختن از پروانه رسمی، نهضت آزادی همچنان به فعالیت های خویش ادامه داد و بر اساس اصل ۲۶ قانون اساسی که فعالیت احزاب را آزاد اعلام می دارد، دارای دفتر مرکزی و روزنامه ای که نظرات آن را منتشر کند «روزنامه میزان» باشد. نهضت در این دوره علی رغم فشارهای مستقیم بر نمایندگان خود در مجلس، به نقد حاکمیت و سیاست های آن پرداخت. نهضت آزادی با پشتیبانی از مدافعان مرزهای ایران و اعزام نیروهای داوطلب به جبهه ها از سیاست دفاع و مقاومت دولت و ملت در برابر تهاجم عراق حمایت کرد که از جمله می توان به ارسال کمک های داوطلبانه و پشتیبانی از نیروی ارتش در جبهه کردستان، مبارزه دکتر مصطفی چمران (از اعضای شورای مرکزی نهضت) و یاران او در خوزستان، و ارسال کمک های مورد نیاز جبهه تا زمان فتح خرمشهر در خرداد ۱۳۶۱ اشاره کرد. پس از فتح خرمشهر و آمادگی عراق و کشورهای حامی آن، برای مذاکره و گفتگوی صلح و پرداخت غرامت به ایران، نهضت آزادی با سیاست ادامه جنگ تا فتح عراق و قدس از طریق کربلا موافق نبود و آن را مشروع و عملی نمی دانست. رهبران نهضت آزادی در بیانیهای با عنوان "پایان عادلانه جنگ بی پایان" که در تاریخ ۱ دی ماه ۱۳۶۴ صادر شد، در مورد ادامه جنگ عراق و ایران اعلام کردند که :"آیا هر ناظر بی طرف به این جمع بندی نمی رسد که جنگ میان عراق و ایران، که بنا به قول و قبول خود آقایان جنگی است تحمیلی، چون از هر جهت به سود ابرقدرت های غرب و شرق و اسرائیل جریان داشته است، همگی با میل و رغبت تمام آتش بیار معرکه و خواهان سرسخت ادامه آن شده اند؟" در این دوره (سال های ۶۱ تا ۶۷) نهضت با صدور ده ها بیانیه و نشریه در مورد جنگ و نقد عملکرد حاکمیت بر پایان دادن به جنگ تهاجمی اصرار ورزید. نهضت آزادی در این بیانیه ها به تشریح خسارات وارده ناشی از ادامه جنگ، عدم مشروعیت جنگ تهاجمی و امکان ناپذیر بودن پیروزی نظامی در کشورگشائی را تبیین نمود. در نتیجه «فشارهای سنگینی» به نهضت آزادی وارد شد و به «بازداشت و محاکمه غیرقانونی و زندانی» ساختن گسترده تعدادی از اعضای آن در سال ۱۳۶۹ انجامید. در این سال ها «گروه های فشار» بارها به «دفتر مرکزی نهضت حمله» کردند و «وسائل و تجهیزات را تخریب و دفتر را پلمپ» کردند. نمایندگان عضو و علاقه مند به نهضت در مجلس مورد فشار دائم بودند و سخنرانی های پیش از دستور آن ها با «ممانعت یا مزاحمت و در مواردی به ضرب و شتم» آنان منتهی می شد «از جمله مضروب شدن مهندس هاشم صباغیان و مهندس معین فر». مراسم اجتماعی و مذهبی نهضت نیز مانند «دعای کمیل» و «مراسم شب های احیاء ماه رمضان» به کرّات مورد تهاجم بود و به تعطیل کشانده می شد. در اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۷ نهضت آزادی با صدور بیانیهٔ مبسوطی تحت عنوان «هشدار»، دربارهٔ خسارات ناشی از جنگ و عدم پذیرش قطعنامه شورای امنیت، مستقیماً رهبری انقلاب را مورد سؤال و انتقاد قرار داد و در نتیجه عده ای از اعضای شورای مرکزی آن در خردادماه بازداشت شدند. در انتخابات مجلس دوم اغلب چهره های منتسب به نهضت آزادی رد صلاحیت شدند اما با این وجود نهضت به فعالیت سیاسی خود ادامه می داد و این موضوع باعث ایجاد تناقض شده بود. به همین خاطر وزیر کشور وقت در آستانه انتخابات مجلس سوم در نامه ای به سید روح الله خمینی نظر وی را دربارهٔ این موضوع جویا شد. وی در جواب سید علی اکبر محتشمی پورنوشت: «نهضت به اصطلاح آزادی صلاحیت برای هیچ امری از امور دولتی یا قانونگذاری یا قضایی را ندارند؛ و ضرر آنها، به اعتبار آنکه متظاهر به اسلام هستند و با این حربه جوانان عزیز ما را منحرف خواهند کرد و نیز با دخالت بی مورد در تفسیر قرآن کریم و احادیث شریفه و تاویل های جاهلانه موجب فساد عظیم ممکن است بشوند، از ضرر گروهکهای دیگر، حتی منافقین این فرزندان عزیز مهندس بازرگان، بیشتر و بالاتر است.» نهضت آزادی این نامه را قابل خدشه نوشته شده توسط اعضای دفتر رهبر ایران دانست. دستگاه حاکمیت روزنامه میزان را که «منعکس کننده نظرات نهضت» بود، در سال ۱۳۶۱ توقیف و ادعا کردند «پرونده آن در دادگاه گم شده است.» نهضت آزادی با انتشار تحقیقی دربارهٔ ولایت (مطلقه) فقیه، «ضعف مبانی اسلامی، سیاسی و اجتماعی ولایت (مطلقه) فقیه» را مبتنی بر «اصول اسلامی و علمی» نشان داد و «آثار سوء حاکمیت ولایت فقیه» را پیش بینی کرد. این اقدام نهضت آزادی عامل جدیدی برای «افزایش فشارها و سرکوب بیشتر» آن گردید. پس از فوت مهدی بازرگان در ۳۰ دی ۱۳۷۳، شورای مرکزی نهضت آزادی تشکیل جلسه داد و ابراهیم یزدی را به عنوان جانشین او انتخاب کرد. در اولین سالگرد درگذشت بازرگان که به دعوت نهضت آزادی و گروه های علاقه مند، قرار بود در حسینیه ارشاد برگزار گردد، پلیس و گروه های فشار مانع برگزاری مراسم شدند ولی مراسم با یک هفته تأخیر برگزار شد. در انتخابات هفتمین دوره ریاست جمهوری سه نامزد نزدیک به این حزب عزت الله سحابی، علی اکبر معین فر و ابراهیم یزدی رد صلاحیت شدند و نهضت آزادی در این انتخابات، که به روی کار آمدن سیدمحمد خاتمی منجر شد رای سفید داد. اما پس از انتخاب شدن سیدمحمد خاتمی به ریاست جمهوری در ۲ خرداد ۱۳۷۶ و شروع جنبش اصلاح طلبی در ایران، نهضت آزادی همواره از طرفداران این جنبش بوده است؛ و همچون سایر گروه ها و احزاب سعی کرد فعالیت خود را در این دوره گسترش دهد، ولی همچنان با تهدیدات و حملات گروه های فشار مواجه می گردید. در انتخابات مجلس ششم (۱۳۷۸) پنج کاندیدای نزدیک این حزب تأیید صلاحیت شدند و نهضت آزادی با فهرستی ۱۶ نفره (به همراه ۱۱ نامزد دوم خردادی) در این انتخابات شرکت کرد. علی رضا رجایی کاندیدای نیروهای ملی-مذهبی که با ۷۷۱ هزار رأی به مجلس راه یافته بود، پس از بازشماری آراء و ابطال برخی از صندوق ها توسط شورای نگهبان جای خود را به غلامعلی حداد عادل داد. در انتخابات ریاست جمهوری هشتم (۱۳۸۰) از سیدمحمد خاتمی حمایت کرد و در انتخابات شوراهای شهر و روستای دوم (۱۳۸۱) با فهرست مستقلی در شهر تهران شرکت کرد. در این انتخابات آبادگران پیروز شدند. نهضت آزادی به منظور حمایت از نامزدی خاتمی برای دور دوم انتخابات ریاست جمهوری، تصمیم به ائتلاف با برخی گروه های همفکر ملی- مذهبی گرفت. این تصمیم حاکمیت را برآن داشت تا دست به گسترده ترین دستگیری اعضای نهضت و گروه های ملی- مذهبی بزند. به این ترتیب بیش از۵۰ نفر از اعضای نهضت و گروه های ملی- مذهبی در تهران و شهرستان ها در اسفند ۱۳۷۹ و فروردین ۱۳۸۰ دستگیر شدند و دفتر مرکزی نهضت مورد تهاجم واقع شد و به وسیله دادگاه انقلاب لاک و مُهر گردید. محاکمه اعضای نهضت در دادگاه انقلاب و پشت درهای بسته و بدون حضور مردم و خبرنگاران انجام شد و اغلب اعضاء به محکومیت های بلند مدت تا ۱۱ سال محکوم گردیدند. دادگاه انقلاب رأی بر غیرقانونی بودن نهضت داد و آن را از همه حقوق خود محروم ساخت. ابراهیم یزدی دبیرکل حزب برای انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۴ نامزد شد ولی صلاحیت وی از سوی شورای نگهبان مورد تأیید قرار نگرفت و این حزب از مصطفی معین، کاندیدای طیف اصلاح طلبان حمایت کرد اما او موفق به کسب آرای لازم نشد. با روی کار آمدن دولت اصولگرا محمود احمدی نژاد، نهضت آزادی با فشارهای زیادی روبرو بوده است که جلوگیری از برگزاری مراسم نمازهای عید فطر و عید قربان سال ۱۳۸۶، جلوگیری از برگزاری مراسم چهل وششمین سالگرد تأسیس، جلوگیری از برگزاری دوازدهمین سالگرد درگذشت مهندس مهدی بازرگان، جلوگیری از برگزاری ششمین سالگرد درگذشت دکتر یدالله سحابی، دستور لغو اردوی آموزشی برای اعضای جوان حزب و جلوگیری از برگزاری کنگره سالانه، از جمله آنهاست. در سال ۱۳۸۸ اعضای جوان نهضت آزادی برای استعفا از نهضت، تحت فشار وزارت اطلاعات قرار گرفتند و عده ای از آن ها زندانی شدند. علاوه بر آن، رئیس دفتر سیاسی نهضت (محمد توسلی) را بازداشت کرده و در زندان انفرادی، توقف و انحلال نهضت را از وی مطالبه کردند. همچنین از طریق فشار به اعضاء و مسئولین نهضت سعی کردند دفتر سیاسی، هیئت اجرائیه، شورای مرکزی و حوزه های نهضت را تعطیل و فعالیت آن را متوقف سازند و از هرگونه فعالیت عادی و جاری نهضت جلوگیری کنند. در پی فشار دستگاه های امنیتی و اطلاعاتی و احضار پنج تن از اعضای رهبری نهضت توسط وزارت اطلاعات و تهدید آن ها به برخورد، شورای مرکزی نهضت آزادی تصمیم به توقف موقتی فعالیت های سیاسی این گروه گرفت. امیر خرم از اعضای رهبری نهضت آزادی در مصاحبه ای، زندانی شدن ابراهیم یزدی با وجود کهولت سن، مناسب ندانستن فضای موجود و وارد شدن فشارهایی به نهضت آزادی و اعضای آن را دلایل توقف فعالیت نهضت آزادی اعلام کرد. علاوه بر ابراهیم یزدی (دبیرکل)، چندین نفر از اعضای دیگر نهضت آزادی و بستگان آن ها از جمله، امیر خرم، محمدفرید طاهری، محسن محققی، غفار فرزدی همگی از اعضای شورای مرکزی، محمود نعیم پور، معتمدی مهر، مهدی قلی زاده، کیوان مهرگان و عبدالرضا تاجیک از روزنامه نگاران نزدیک به نهضت آزادی وسارا توسلی و لیلا توسلی فرزندان محمد توسلی (رئیس دفتر سیاسی) بازداشت شدند. در پی این اقدام جامعه بزرگ اسلامی هیوستون که شامل سیصد هزار نفر از مسلمانان است، در نامه ای به سید علی خامنه ای، محمود احمدی نژاد، علی لاریجانی و محمد خزاعی (نمایندهُ ایران در سازمان ملل متحد)، خواهان آزادی فوری و بدون قید و شرط دکتر ابراهیم یزدی و دیگر مخالفان مسلمان شد. شورای مرکزی نهضت آزادی ایران با توجه به وخامت حال ابراهیم یزدی و شرایط خاص با نظر و حضور وی در جلسه مورخ ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۶، طی مصوبه ای به اجماع، محمد توسلی از اعضای دیرین نهضت آزادی ایران و از مدیران بعد از انقلاب را به عنوان «دبیرکل نهضت آزادی ایران» برگزید. در شامگاه دوشنبه ۶ شهریور ماه ۱۳۹۶، دکتر ابراهیم یزدی دبیرکل سابق نهضت آزادی پس از سال ها دست و پنجه نرم کردن با بیماری سرطان در سن ۸۶ سالگی در ازمیر ترکیه درگذشت. به گفته نزدیکان او، این سفر به دنبال مخالفت آمریکا با درخواست ویزای درمانی به منظور انجام عمل جراحی انجام گرفت. مجمع عمومی سالانه که تا به حال متوسط هر چهار سال برگزار شده است که کنگره دوازدهم، یادبود دکتر یدالله سحابی، در سال ۱۳۸۲ برگزار شد و وزارت اطلاعات از برگزاری سیزدهمین کنگره تا به حال دو بار جلوگیری کرده است. مهم ترین وظیفه کنگره سالانه بررسی گزارشهای شاخه های شهرستان ها و انتخاب اعضای شورای مرکزی است. شورای مرکزی نهضت آزادی ایران: از نماینده های شاخه های شهرستان ها و تهران تشکیل می شود. مهم ترین وظیفه این شورا انتخاب دبیرکل و مسئولان دفتر سیاسی و هیئت اجرایی است. شورای مرکزی به صورت ماهانه تشکیل جلسه می دهد. دفتر سیاسی نهضت آزادی ایران:مهمترین مرکز تصمیم گیری های سیاسی نهضت آزادی است. مهندس محمد توسلی در حال حاضر مسئولیت این دفتر را بر عهده دارد. هیئت اجرایی نهضت آزادی ایران: مسئول هماهنگی های اجرایی نهضت آزادی است. مهندس ابوالفضل بازرگان در حال حاضر مسئولیت این هیئت را بر عهده دارد. شاخه جوانان نهضت آزادی ایران: یکی از ارکان حزب نهضت آزادی ایران است. در سال ۱۳۸۲ به سرپرستی مهندس امیر خرم دوباره راه اندازی شد و در حال حاضر عماد بهاور سرپرستی آن را بر عهده دارد. حوزه(ها): هر حوزه کوچکترین رکن سیاسی نهضت آزادی ایران شمرده می شود.
[ { "answer1": "نهضت آزادی ایران توسط مهدی بازرگان، یدالله سحابی و سیدمحمود طالقانی تأسیس شد.", "answer2": "مهندس ابوالفضل بازرگان در حال حاضر مسئولیت این هیئت را بر عهده دارد.", "distance": 13542, "question": "نهضت آزادی ایران توسط چه کسانی تاسیس شد و چه کسی مسئولیت هماهنگی های اجرایی آن را بر عهده دارد؟" }, { "answer1": "در بهمن ماه سال ۱۳۴۱ نهضت آزادی با انتشار بیانیه ای به تحلیل شرایط ایران و محکوم ساختن «انقلاب سفید» پرداخت", "answer2": "هم اکنون محمد توسلی به عنوان سومین دبیرکل نهضت آزادی توسط شورای مرکزی حزب برگزیده شده است.", "distance": 1206, "question": "در چه سالی و چرا نهضت آزادی ایران با انتشار بیانیه ای به تحلیل شرایط ایران پرداخت و چه کسی در حال حاضر دبیر کل این حزب است؟" }, { "answer1": "مصطفی چمران، ابراهیم یزدی ، صادق قطب زاده و شهریار روحانی پایه گذاران نهضت آزادی در خارج از کشور و مشاورین و تئورسین های اولیه انقلاب جمهوری اسلامی و روح الله خمینی در خارج از کشور بودند.", "answer2": "دفتر سیاسی نهضت آزادی ایران:مهمترین مرکز تصمیم گیری های سیاسی نهضت آزادی است.", "distance": 13890, "question": "چه کسانی پایه گذاران نهضت آزادی در خارج از کشور بودند و دفتر سیاسی این حزب چه وظیفه ای دارد؟" }, { "answer1": "نهضت آزادی ایران در ۲۷ اردیبهشت ۱۳۴۰ توسط مهدی بازرگان، در مخالفت با شاه و با هدف مبارزه با استبداد و کسب آزادی های اساسی مبتنی بر ارزش های اخلاقی و اسلامی تأسیس شد.", "answer2": "دستگاه حاکمیت روزنامه میزان را که «منعکس کننده نظرات نهضت» بود، در سال ۱۳۶۱ توقیف و ادعا کردند «پرونده آن در دادگاه گم شده است.»", "distance": 7426, "question": "در مرامنامه نهضت آزادی هدف از تاسیس این حزب چه بود و در چه سالی روزنامه میزان که منعکس کننده نظرات نهضت بود توقیف شد؟" }, { "answer1": "پس از «پیروزی انقلاب ایران (۱۳۵۷)» سید روح الله خمینی بنا به پیشنهاد شورای انقلاب، مسئولیت نخست وزیری دولت موقت را به مهدی بازرگان، دبیرکل وقت نهضت آزادی سپرد.", "answer2": "در سال ۱۳۸۲ به سرپرستی مهندس امیر خرم دوباره راه اندازی شد", "distance": 11512, "question": "پس از پیروزی انقلاب ایران چه کسی مسئولیت نخست وزیری دولت موقت را بر عهده گرفت و چه کسی شاخه جوانان نهضت آزادی را در سال ۱۳۸۲ راه اندازی کرد؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
493
: فتح آتن در زمان خشایارشا فتح آتن توسط خشایارشا در سال (۴۸۰ پیش از میلاد) صورت گرفت. داریوش یکم در آخرین سال های عمر می خواست که برای انتقام جویی از یونانیان بخاطر به غارت بردن و به آتش کشیدن سارد پایتخت لیدیه و همچنین برای جبران کردن شکست سپاه ایران در نبرد ماراتون به یونان قشون بکشد اما با نبود پایگاهی در سرزمین اصلی یونان، چاره ای جز طراحی یک عملیات گسترده زمینی باقی نمی ماند. در چنین لشگرکشی، ایرانیان تا مرزهای تسالی در قلمرو خود یعنی تراکیه و مقدونیه پیش روی کردند، اما پس از آن، اتحاد ایالات یونان می توانست به شکل گیری مقاومت جدی بیانجامد. داریوش یکم جهت اطمینان از پیروزی، تدارکی گسترده آغاز کرد که هرودوت مدت آن را سه سال می داند اما از طرفی یونانیان آن را نتیجه اختلال سلامتی داریوش دانستند. پیش از تکمیل این قوا، مصریان در ۴۸۷ قیام کردند و کمی پس از آن داریوش یکم در ۴۸۶ درگذشت. بعد از او پسر وی خشایارشا در صدد برآمد که انتقام پدر را به نتیجه برساند. شاید به غیر از این آنچه وی را به این اندیشه انداخت، اصرار مردونیه (داماد داریوش بزرگ و پسر گبریاس) و مخصوصاً تبعیدیان آتنی مقیم دربار بود. در خود آتن هم البته انتظار این انتقام جویی می رفت و تمیستوکل سردار آتن پس از ماجرای نبرد ماراتون، قسمت عمده ای از ثروت آتن را در راه تقویت نیروی دریایی صرف کرد. بالاخره خشایارشا تصمیم به جنگ با یونان گرفت و بدون شک نیروی بی سابقه ای را تجهیز کرد اما البته این نیرو آنقدر هم که هرودوت ادعا می کند، نمی توانست به یک ارتش میلیونی بالغ بوده باشد، چرا که چنین تعدادی سپاه و وسایل اگر هم تجهیزش برای خشایارشا ممکن می شد، تهیهٔ وسایل و آذوقهٔ آن در سرزمینهای تراکیه و مقدونیه میسر نبود. مع هذا اینکه هرودوت می گوید چهل و هشت گونه اقوام مختلف درین سپاه وجود داشته اند، ممکن است، درست باشد. احتمالا نیروهای آسیایی که همراه خشایارشا از هلس پونت (تنگه داردانل) گذشتند، تنها شامل شش لشگر پیاده ی ده هزار نفری، لشگر ده هزار نفری گارد جاویدان و بین نه تا ده هزار سوارنظام بوده است. هرودوت انگیزه ی سیاسی دولت−شهرهای مستقل یونانی را یادآور شده است که در دفاع از فرهنگ و شیوه ی زندگی و نیز بهره مندی شهروندان از تساوی و آزادی، تحت قوانین که توسط برگزیدگان خود تصویب و به اجرا در می آمد، با یکدیگر متحد شده بودند. هر چند نام این نظام سیاسی دموکراسی بود، اما این نظام سیاسی صرفا متعلق به مالکان مرد بود و زنان و بردگان و دیگر طبقات جامعه نفعی از آن نمی بردند. پارسیان نیز انگیزه های خاص خود را داشتند که عمدتا از یگانه پرستی خالص تر و برتر از چندگانه پرستی یونانیان سرچشمه می گرفت. هر چند آنان به شدت تحت تاثیر سلطنت مطلق بودند که خاص حکومت های شرقی بود و شاه را برتر از هر کسی می دانست و دیگران، حتی اشراف پارسی، بنده ای بیش نبودند. اما به هر حال، جوانان پارسی، حداقل، فرزندان اشراف، به آموزش سوارکاری و تیراندازی گمارده شده و به راست گویی سفارش می شدند. ظهور اندیشه های دینی زردشت نیز، معانی جدیدی را در تفکر سیاسی و مناسبات قدرت در ایران ایجاد کرده بود. با این حال این مناسبات با قرار گرفتن در یک چهارچوب دینی، معانی وسیع تری پیدا کرد و این مبانی شکل گرفته، با ظهور هخامنشیان، در حوزه گسترده تری در حد جهان بشری تحقق پیدا کرد. دینی که با پیوند زدن منافع بنیادین جمعی با یکتاپرستی، نگرشی متفاوت را به نوع انسان و کل بشریت در جهان پایه گذاری کرد و آغازی برای ایده های مختلف «جهان وطنی» شد. خشایارشا به تمام حکام ایالات ایران امر کرد که سرباز بسیج کنند و بعد از اینکه سربازان آماده شدند، آن ها را به سوی آذربایجان کنونی بفرستند تا اینکه از آنجا به لیدی واقع در آسیای صغیر بروند. خشایارشا بعد از وصول به لیدی خود در رأس ارتش قرار گرفت و به سوی یونان به حرکت درآمد. بنا به گفتهٔ هرودوت خشایارشا در بهار سال ۴۸۰ پیش از میلاد از لیدیه به سوی یونان لشکر کشید. به ابتکار خشایارشا پلی از قایق بر روی بغاز داردانل توسط مهندسان مصری و فنیقی (لبنانی) ساخته شد که نیروی زمینی ایران توانست از روی آن عبور کرده و وارد خاک یونان شود. در ابتدا خشایارشا با پادشاه کارتاژ(تونس کنونی در شمال آفریقا) صلح کرد تا وی یونانیان را همراهی نکند. علاوه بر این، تعداد زیادی از یونانیان، از جمله مردم منطقهٔ تسالی به سپاه خشایارشا پیوستند. هنگام حمله خشایارشا به یونان بعضی از ایالت های یونان دست بر دست گذاشتند و در صدد دفاع بر نیامدند و این ناشی از اختلافات داخلی بین این ایالت ها می شد و همین اختلافات باعث شد تا خشایارشا برای ساختن پل بر روی داردانل دچار مشکل جدی نشود. بعد از اینکه سپاه ایران از کشور سات رائی گذشت، عبور قشون دشوار شد چون می بایست از وسط جنگل یا دشت های ناهموار به راه ادامه بدهند و ارابه ها و منجنیق ها از آن منطقه ناهموار نمی گذشت و در مواضع جنگلی درخت ها مانع از عبور سپاه ایران می شد. از آن به بعد به دستور خشایارشا پیشاپیش سپاه ایران اقدام به جاده سازی شد و حتی برای این کار از سکنهٔ محلی نیز برای تسریع کار استفاده کردند. نیروی دریایی ایران به موازات ساحل حرکت می کرد و در دریا سپاه ایران را از حملهٔ ناگهانی نیروی دریایی یونان حفظ می کرد. عبور سپاه ایران از کشور تراس (تراکیه) طولانی شد چون جاده سازان پیوسته در حال ساخت و هموار کردن راه بودند. پروفسور بارن در تحقیقات خود می نویسد چهل و پنج روز طول کشید تا ارتش ایران توانست از کشور تراس بگذرد و به مقدونیه برسد. با اینکه جاده خشایارشا برای عبور سپاه ایران و به صورت موقتی ساخته شده بود ولی تا مدت ها بعد قابل استفاده بود. بعد از این که خشایارشا وارد یونان شد، تمیستوکل سیاستمدار و ژنرال یونانی گفت «ما نباید بگذاریم پارسیان به آتن نزدیک شوند و قبل از این که آنها به جنوب یونان برسند، باید در شمال یونان جلوی آنها را گرفت تا جنگ به آتن نرسد.» او پیشنهاد کرد که ده هزار سرباز مجهز در شمال مقدونیه جلوی ایرانیان را بگیرند. اما این پیشنهاد با دو مشکل روبرو بود. نخست اینکه آتن به تنهایی نمی توانست ده هزار سرباز بسیج کند و برای این کار بایستی سایر کشورهای جنوب یونان هم کمک نمایند و به تناسب شمار سربازان خود هزینهٔ جنگ را تحمیل نمایند دوم آنکه سربازان آتنی و سایر کشورهای جنوبی یونان به شمال آن سرزمین نمی رفتند و می گفتند «ما مدافع وطن خود هستیم، نه وطن دیگران و هر وقت مورد تهاجم ایرانیان قرار گرفتیم، در وطن خود می جنگیم و دفاع می کنیم.» خشایارشا از اختلافات داخلی یونانیان کاملاً آگاه بود و قبل از شروع جنگ جاسوسانی را وارد یونان کرده بود. آن ها موظف بودند که به اختلاف میان یونانیان دامن بزنند و مانع از اتحاد میان ملل یونان شوند. فعالیت جاسوسان ایرانی باعث شد تا یونانیانی که مردد بودند که به جنگ با ایرانیان بروند، بعد از ورود سپاه ایران تصمیم بگیرند که نجنگند، به خصوص اینکه سپاه ایران بعد از ورود به یونان با هیچ یک از ملل یونان شمالی کاری نداشت و در هر نقطه ای که سپاه خشایارشا خواربار خریداری می کرد، بهای آن را نقد می پرداخت. در کل اینچنین می توان گفت که هیچ یک از ملل یونان خواهان جنگ با ایرانیان نبودند، غیر از آتن و اسپارت، آتن، آتش غیرت یونانیان را شعله ور می کرد تا آنهارا وادار نماید که علیه ایرانیان بجنگند و علتش این بود که آتن می دانست که خشایارشا فقط برای جنگ با آتن به یونان آمده چون آتنی ها شهر سارد پایتخت کشور لیدیه را که از کشورهای تحت الحمایه ایران بود، سوزانده و ویران کرده بودند. یونانیان به علت کثرت سربازان ارتش ایران چنین صلاح دانستند که در یک منطقه کوهستانی جلوی ارتش خشایارشا را بگیرند و برای این منظور در صدد برآمدند که در منطقه کوهستانی ترموپیل ارتش ایران را متوقف نمایند در تنگه ترموپیل، به علت تنگی جا نیروی ایران با مقاومت آتنی ها و اسپارتی ها که برای نخستین بار باهم متحد شده بودند مواجه شد. سرانجام یک یونانی به ایرانیان که در حدود سه روز در ورودی تنگه متوقف شده بودند، راهی را معرفی کرد که به پشت تنگه می رفت. یونانیان با آگاهی از این خیانت گریختند و فقط لئونیداس (حاکم اسپارت) بهمراه شش هزارنفر به سرکردگی سیصد اسپارتی که به اجبار مانده بودند، همگی در مدت زمان سه روز کشته شدند. اسپارتی ها بنا بر قوانین لیکورگ فرار کردن از میدان جنگ را ننگ بزرگی می دانستند و مجازات آن اعدام بود، حتی وقتی جوانان این سرزمین به نبرد می رفتند مادرانشان به آن ها می گفتند «پسرم! بر سپر یا با سپر» یعنی یا کشته شو تا جسدت را بر روی سپرها بیاورند یا پیروز شو و با سپر برگرد؛ولی در حقیقت به خاطر جاه طلبی لئونیداس همگی کشته شدند بنابراین در فرار یونانی ها از تنگه ترموپیل اسپارتی ها برجای ماندند و پس از کشته شدنشان یونانی ها بر مزار این افراد نوشتند «ای رهگذر به اسپارت بگو ما در اینجا خوابیده ایم تا به قوانین کشور خود وفادار باشیم.» سپاه ایران بعد از این جنگ برای عبور از گردنه ترموپیل به حرکت درآمد. خشایارشا بعد از این که از ترموپیل گذشت از طریق جاسوسان خود مطلع شد که آتن می کوشد که ملل تسالی و مقدونیه را علیه او وارد جنگ کند تا راه بازگشت او را ببندند و کاری کنند که او از پیشروی در خاک یونان صرف نظر کند. راه جلوگیری از این توطئه این بود که خشایارشا هر چه زودتر آتن را فتح نماید تا این که تحریک و توطئه آتن خاتمه یابد اما از قضا چند روز بعد از حرکت ارتش ایران از جلگهٔ آهار برف سنگینی بارید و خشایارشا در برف مجبور به توقف گردید تا این که راه باز شود اما یک هفته بعد از برف اول دومین برف همان طور سنگین بارید. خشایارشا از روزی که وارد یونان شد، حرکت ارتش را طوری تنظیم کرد که به طور دائم بین نیروی زمینی و نیروی دریایی ارتباط برقرار باشد و لذا از حیث خواربار در مضیقه قرار نگرفت. پنج روز به آغاز بهار مانده بود که خشایارشا فرمان حرکت ارتش را صادر کرد و ارتش ایران از منطقهٔ کوهستانی گذشت و به جلگه تلکو رسید. در جلگه تلکو بین ارتش ایران و یونانیان جنگ درگرفت که به شکست یونانیان انجامید و بعد از این برد خشایارشا ارتش خود رااز رودخانهٔ تلکو، واقع در همان جلگه عبور داد. عبور ارتش خشایارشا از این رودخانه که بسترش در تنگه تلکو بود، چهار روز و به روایتی شش روز طول کشید و وقتی از آن خارج شدند، به شهر تارت رسیدند و پنج روز در این شهر توقف کردند. یک روز قبل از این که خشایارشا از تارت حرکت کند، اعلامیه ای برای سکنه آتن فرستاد و در آن گفت هریک از سکنه آتن که تسلیم ارتش ایران شود در پناه پادشاه ایران خواهد بود و جان و مالش مصون است. خشایارشا به طوری که پروفسور بارن می گوید، می خواست که به گرفتن غرامت جنگ از آتن اکتفا نماید و از جنگ بپرهیزد تا این که حسن نیت خود را به ملت آتن و سایر ملل یونان ثابت نماید اما مجلس شورای آتن نپذیرفت و تسلیم شدن در قبال ارتش ایران را یک ننگ غیرقابل تحمل دانست و مصمم شد که بجنگد. به همین علت حکومت آتن تمام زن ها و بچه ها و کسانی را که توان شرکت در جنگ را نداشتند از آتن خارج کرد و هر آنچه از اموال قابل حمل را نیز به همراه آنان به جزایر پلوپونز و سالامیس فرستاد. در تواریخ اروپا نوشته شده که خشایارشا بعد از ورود به آتن آن شهر را به جبران شهر سارد پایتخت لیدیه که یونانیان سوزانیده بودند، سوزانید و ویران کرد. بعضی از محققین، از جمله پروفسور بارن انگلیسی عقیده دارند که پادشاه ایران قلعه آکروپولیس را ویران کرد نه معبد آکروپل را. قلعه آکروپل که دژی بود جنگی به امر خشایارشا ویران شد و بجز دیوار شهر که در اطراف آتن بود، چیزی ویران نشد. این دژ بالای تپهٔ آکروپل به نظر می رسید و آن قلعه را "پی زیس ترات" بنا نمود. آتن شهری بود بلادفاع، یعنی شهری که برای حفظ آن نجنگیده بودند و در آن زمان هم هرگز شهرهای بلادفاع را ویران نمی کردند. روزی که ایرانیان از آتن رفتند، تمام عمارت های شهر باقی بود. آتن را خود یونانیان در جنگ های داخلی که از سال ۴۳۱ تا ۴۰۴ پیش از میلاد طول کشید، ویران کردند که شرح کامل آن در تاریخ توکودیدس آمده است. توکودیدس اسم جنگ های داخلی یونان را جنگ پلوپونز گذاشته است و آن جنگ ها از سال ۴۳۱ پ. م شروع شد یعنی ۵۰ سال پس از مراجعت ایرانیان. توکودیدس صدیق ترین مورخ یونان است و خود او در جنگ های پلوپونز شرکت داشته است و وقایع آن جنگ ها را تا سال ۴۱۱ پ. م نوشته و در دنبال وقایع آن جنگ ها از طرف گزنفون در کتابی به نام "هله نیک" یعنی «یونانیان» نوشته شده است و وقایع جنگ به سال ۴۰۴ پ. م ختم می شود. آتن پایتخت یونان در آن جنگ ها که بین خود یونانیان درگرفت ویران شد و ایران در جنگ های داخلی یونان دخالتی نداشت، مگر بطور غیرمستقیم و اسپارت با نیروی طلایه ایران در آن جنگ ها با آتن می جنگید. واقعیت تاریخ این است که خشایارشا رفته بود تا آتن را به جبران سوزانیده شدن سارد به دست یونانیان ویران کند ولی شجاعت یونانیان در ترموپیل در وی مؤثر افتاد و همچنین چون توانست آتن را تقریباً بدون جنگ فتح کند، از تصمیم خود منصرف شد. از آن گذشته خشایارشا و سربازان ایرانی که با وی به آتن رفتند، متمدن بودند و با مفهوم واقعی کلمه آن ها شهرنشین به شمار می آمدند و به آبادانی علاقه داشتند و عمارت های زیبا را می پسندیدند و خشایارشا که تا آن روز هنوز مشغول ساختن کاخ پارسه «پرسپولیس» یا همان تخت جمشید بود (کاخی که داریوش بزرگ ساختن آن را آغاز کرد)، به خود اجازه نمی داد که عمارت زیبای آتن را ویران کند. توکودیدس می گوید در روز سوم بعد از اینکه خشایارشا وارد آتن شد، جار زد که هر کس از آتن رفته است مراجعت کند و بداند که مال و جانش محفوظ است و چون مردم بی بضاعتی که در آتن بودند غذا نداشتند و در شهر آذوقه به دست نمی آمد، خشایارشا گفت که از گندم ارتش ایران به آن ها بدهند که برای خود نان طبخ کنند و در روز پنجم بعد از ورود ایرانیان به آتن دکانهای نانوایی به کار افتاد و شهر آتن وضع جنگی خود را از دست داد. در روز دهم ورود ارتش ایران به آتن خشایارشا به معبد آکروپولیس رفت و حتی به خدام معبد الههٔ بزرگ آتن انعام داد. اسناد تاریخی نشان می دهد که ده روز بعد از ورود ارتش ایران به آتن در محلهٔ "سرامیکم" چند کارگاه سفال سازی و در محلهٔ "کولی توس" چند کارگاه فلزسازی به کار افتاد و باز از اسناد تاریخی فهمیده می شود که ده روز بعد از ورود ارتش ایران به شهر آتن، از داخل خانه های آتن صدای نواختن چنگ به گوش می رسید. یکی از حقایق دیگر دربارهٔ فتح یونان احترامی است که ایرانیان به نوامیس یونانیان گذاشتند. سربازان ایرانی لااقل یک سال و به روایتی بیش از یک سال از زن های خود دور بودند و اکثر آن ها جوان به شمار می آمدند و در دوره ای از عمر به سر می بردند که به اقتضای طبیعت، مرد بشدت متمایل به زن می شود. زنهای یونان هم بر اثر لااقل سیصد سال ورزش خوش اندام بودند و زیبایی داشتند، مع هذا دیده نشده که یک افسر یا سرباز ایرانی به یک زن یونانی تعرض کند. در تمام تواریخی که یونانیان راجع به جنگ های ایران و یونان نوشته اند، حتی یکبار دیده نمی شود که نوشته باشند که یک افسر یا سرباز ایرانی به یک زن یونانی تجاوز کرده باشد، در صورتی که در عرف قدیم وقتی یک شب ارتش وارد کشوری می شد همان طور که اموال ملت مغلوب را متعلق به خود می دانست، زن های آن ملت را هم از آن خود می دانست. اما ایرانیان دوره هخامنشی آنقدر متمدن و مقید به احترام نوامیس بودند، که هرگز به خود اجازه نمی دادند هنگام تهاجم به یک کشور به زن های ملت مغلوب تجاوز کنند. آن ها مردها را اگر مقاومت می کردند، می کشتند و اسیر می کردند، ولی زنها را محترم می شمردند، کتزیاس طبیب و مورخ یونانی که مدتی بعد از ورود خشایارشا به آتن در دربار ایران خدمت می کرد و بیست سال از عمر خود را در ایران به سر برد، نوشته است که در ایران زنی روسپی وجود ندارد. دورهٔ توقف کتزیاس در ایران دوره ای بود که اخلاق عمومی نسبت به دورهٔ آغاز هخامنشیان سست شد، زیرا پادشاهانی که پس از داریوش بزرگ و خشایارشا بر اریکه قدرت نشستند، خود چنان بی بندوبار بودند که نمی توانستند در مسائلی که مربوط به عفت می شود سختگیری کنند. مع هذا حتی در آن زمان هم در ایران زن روسپی نبوده است. نکتهٔ دیگری که در تمامی تواریخ یونانی دیده می شود، عدم خشونت شاهنشاهان هخامنشی نسبت به دشمنانی بود که ابراز اطاعت می کردند. در تمامی مدتی که خشایارشا در یونان به سر می برد هر کس را که ابراز اطاعت کرد مورد عفو قرار داد و هر افسر و سرباز که تسلیم می گردید از هرگونه مزاحمت مصون بود. عبدالحسین زرین کوب نوشته است خشایارشا پس از تسخیر آتن و آتش زدن به ارگ آن چون مقصود خود را از لشکرکشی حاصل می دید به ایران برگشت. فقط مردونیه را با تعدادی سپاهی باقی گذاشت تا به جنگ یونان پایان دهد. مردونیوس نخست درصدد برآمد که مگر یونانی ها را به مسالمت وادار به انقیاد کند اما توافق حاصل نشد. آتن یکبار دیگر مورد تعرض سپاه ایران واقع گشت و باز صدمه و خرابی بسیار به آن وارد آمد. پیرنیا نوشته است خشایارشا با تصرف آتن و آتش زدن معابد آن، تا اندازه ای مقصود دربار ایران را که تنبیه یونانیان بود حاصل کرد و سپس به ایران بازگشت. پس از شکست مذاکرات بین مردونیه و آتن جنگ شروع شد. ایرانی ها مجدداً وارد آتن شدند و آن را بکلی خراب کردند. هرودوت نوشته است پس از خارج کردن زنان و فرزندان از آتن و فرستادن آن ها به جزیره سالامیس در جنوب یونان، فرماندهان قسمت های مختلف اقوام یونانی در سالامیس جمع شدند و شورای جنگی تشکیل یافت. در حین مذاکرات مردی از آتن وارد شده خبر داد که پارسیان به ولایت آتن رسیده، سراسر آن حدود را به آتش کشیده اند. پارسیان در موقع ورود به آتن آنجا را خالی از سکنه یافتند و تنها در معبد آتناپولیاس گروهی باقی مانده بودند. پارسیان بر گنجینه معبد دست یافته، ارگ را به آتش کشیدند. مدتی پس از این واقعه، پناهندگان آتنی که گماشته وار در لشکر خشایارشا خدمت می کردند، اجازه یافتند به آکروپلیس داخل و طبق آداب قومی خویش در آنجا عبادت کنند. پس از تسخیر آتن خشایارشا در مورد اینکه به ایران بازگردد یا اینکه در یونان مانده همراه مردونیه برای تسخیر کامل یونان بجنگد با بانو آرتمیس مشورت کرد او گفت «به نظر من شاهنشاه، یونان را ترک و مردونیه را به این کار مأمور نمایید. شاهنشاها! شما اکنون در عین کامیابی، به وطن بازمی گردید چون آتن را به آتش کشیده اید.» در توضیحات آخر کتاب هرودوت آمده است که احتمالاً تنها ارگ آتن توسط خشایارشا به آتش کشیده شده است و قسمت های چوبی آن از بین رفته است. آنهم اگر توجه شود، مشخص می شود که خرابی معبد به حدی نبوده است که در آن نشود، عبادت کرد.
[ { "answer1": "تمیستوکل سیاستمدار و ژنرال یونانی گفت «ما نباید بگذاریم پارسیان به آتن نزدیک شوند و قبل از این که آنها به جنوب یونان برسند، باید در شمال یونان جلوی آنها را گرفت تا جنگ به آتن نرسد.» او پیشنهاد کرد که ده هزار سرباز مجهز در شمال مقدونیه جلوی ایرانیان را بگیرند.", "answer2": "نخست اینکه آتن به تنهایی نمی توانست ده هزار سرباز بسیج کند و برای این کار بایستی سایر کشورهای جنوب یونان هم کمک نمایند و به تناسب شمار سربازان خود هزینهٔ جنگ را تحمیل نمایند دوم آنکه سربازان آتنی و سایر کشورهای جنوبی یونان به شمال آن سرزمین نمی رفتند و می گفتند «ما مدافع وطن خود هستیم، نه وطن دیگران و هر وقت مورد تهاجم ایرانیان قرار گرفتیم، در وطن خود می جنگیم و دفاع می کنیم.»", "distance": 298, "question": "چه کسی پیشنهاد داد که قبل از رسیدن پارسیان به جنوب یونان در شمال جلوی آنها گرفته شود و چرا این پیشنهاد با مشکل مواجه شد؟" }, { "answer1": "آتنی ها شهر سارد پایتخت کشور لیدیه را که از کشورهای تحت الحمایه ایران بود، سوزانده و ویران کرده بودند.", "answer2": "توکودیدس می گوید در روز سوم بعد از اینکه خشایارشا وارد آتن شد، جار زد که هر کس از آتن رفته است مراجعت کند و بداند که مال و جانش محفوظ است و چون مردم بی بضاعتی که در آتن بودند غذا نداشتند و در شهر آذوقه به دست نمی آمد، خشایارشا گفت که از گندم ارتش ایران به آن ها بدهند که برای خود نان طبخ کنند", "distance": 5061, "question": "چه کسی شهر سارد را به آتش کشید و بعد از فتح آتن چه تصمیمی در مورد سکنه آتن گرفته شد؟" }, { "answer1": "داریوش یکم در آخرین سال های عمر می خواست که برای انتقام جویی از یونانیان بخاطر به غارت بردن و به آتش کشیدن سارد پایتخت لیدیه و همچنین برای جبران کردن شکست سپاه ایران در نبرد ماراتون به یونان قشون بکشد", "answer2": "اسناد تاریخی نشان می دهد که ده روز بعد از ورود ارتش ایران به آتن در محلهٔ \"سرامیکم\" چند کارگاه سفال سازی و در محلهٔ \"کولی توس\" چند کارگاه فلزسازی به کار افتاد", "distance": 11742, "question": "چرا داریوش یکم به فکر حمله به یونان افتاد و بعد از فتح آتن چه ساختارهایی در این شهر به کار افتادند؟" }, { "answer1": "یونانیان با آگاهی از این خیانت گریختند و فقط لئونیداس (حاکم اسپارت) بهمراه شش هزارنفر به سرکردگی سیصد اسپارتی که به اجبار مانده بودند، همگی در مدت زمان سه روز کشته شدند.", "answer2": "خشایارشا به طوری که پروفسور بارن می گوید، می خواست که به گرفتن غرامت جنگ از آتن اکتفا نماید و از جنگ بپرهیزد تا این که حسن نیت خود را به ملت آتن و سایر ملل یونان ثابت نماید", "distance": 2112, "question": "چه قومی در نبرد ترموپیل شجاعت زیادی نشان دادند و خشایارشا در مورد تصرف آتن چه نظری داشت؟" }, { "answer1": "شاید به غیر از این آنچه وی را به این اندیشه انداخت، اصرار مردونیه (داماد داریوش بزرگ و پسر گبریاس) و مخصوصاً تبعیدیان آتنی مقیم دربار بود.", "answer2": "هنگام حمله خشایارشا به یونان بعضی از ایالت های یونان دست بر دست گذاشتند و در صدد دفاع بر نیامدند و این ناشی از اختلافات داخلی بین این ایالت ها می شد و همین اختلافات باعث شد تا خشایارشا برای ساختن پل بر روی داردانل دچار مشکل جدی نشود.", "distance": 2841, "question": "چرا خشایارشا به فکر فتح آتن افتاد و چه چیزی باعث شد تا یونانی ها نتوانند در مقابل سپاه ایران از خود دفاع کنند؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
494
: مسئله کارفرما-کارگزار مسئله کارفرما-کارگزار یکی از مسائل پرکاربرد در علوم سیاسی و علم اقتصاد است. این مسئله زمانی رخ می دهد که یک گروه (کارفرمایان) اختیاراتی را به گروه دیگر (کارگزاران) تفویض می کند؛ ولی از آنجا که منافع این دو گروه الزاماً هم سو نیستند، ممکن است کارگزاران، تصمیماتی را اتخاذ کنند که مطلوب کارفرمایانشان نباشد؛ به این ترتیب، تعارض منافع این دو گروه، منجر به ایجاد مسئله کارفرما- کارگزار می شود. مدل کارفرما-کارگزار کاربردهای زیادی در دنیای واقعی دارد که روابط سهام داران (کارفرمایان) و مدیر (کارگزار)، مدیر (کارفرما) و کارمند (کارگزار)، بیمار (کارفرما) و پزشک (کارگزار)، دانش آموز (کارفرما) و معلم (کارگزار)، بنگاه انحصار کامل (کارفرما) و مشتریان (کارگزاران) و بیمه گر (کارفرما) و بیمه گزار (کارگزار) و… از آن جمله هستند. یک گروه ممکن است در موقعیتی، کارفرما و در موقعیت دیگر کارگزار باشد. برای مثال مدیر یک بنگاه در مقابل سهام داران بنگاه، کارگزار و در مقابل کارمندان بنگاه، کارفرما است. در نظام های دموکراتیک نیز این مسئله می تواند رخ دهد؛ زیرا ممکن است، سیاستمداران با هدف انتخاب مجدد اقداماتی را انجام دهند که با منافع رای دهندگان حوزهٔ انتخابی شان سازگار نباشد. چون بر خلاف اقتصاددانان که طرح ها را تا جایی پیشنهاد می دهند که منفعت نهایی آن ها با هزینهٔ نهایی شان برابر شود، سیاستمداران به دنبال سیاست ها و طرح هایی هستند که شانس انتخاب مجددشان را افزایش می دهند. در مواردی که پزشکان از خدمات یا داروهایی که برای بیمار تجویز می کنند، سودی به دست می آورند، نیز این مسئله رخ می دهد؛ از آنجا که بیمار اطلاعاتی در مورد داروها یا تجهیزات پزشکی پیچیده ندارد، پزشک انگیزه خواهد داشت که خدمات درمانی بیشتری را برای بیمار تجویز کند. برای مثال، در ایالات متحدهٔ آمریکا که بسیاری از پزشکان به ازای هر عمل جراحی، دستمزد دریافت می کنند، تعداد اعمال جراحی بیشتر از کشورهایی است که در آن ها پزشکان معمولاً دستمزد خود را به صورت سالیانه دریافت می کنند. همچنین پزشکانی که خود دستگاه اشعهٔ X دارند، چهار برابر بیشتر از پزشکانی که بیماران را به رادیولوژیست می فرستند، گرفتن عکس رادیولوژی را تجویز می کنند. در آزمایشی که لو (۲۰۱۱) انجام داد، پزشک از بیمهداشتن یا بیمه نداشتن بیمار مطلع بود و همچنین می دانست که آیا بیمار قصد دارد داروی تجویزی را از بیمارستان بخرد (که در این صورت پزشک درصدی از آن نسخه را کسب می کرد) یا آن را از خارج از بیمارستان (که در این حالت پزشک هیچ مبلغی بابت نسخه دریافت نمی کرد) تهیه کند. لو از پزشکان زیادی خواست تا در چهار حالت زیر، برای یک بیمار، درمانی را پیشنهاد کنند: اگر اولویت اول پزشک، دریافت هرچه بیشتر پول باشد، احتمالاً برای بیمارانی که بیمه هستند و از بیمارستان خرید می کنند، موارد بیشتری را تجویز می کند. این تجویز بیش از حد، اقدامی پنهانی است که کژمنشی ایجاد می کند. لو نشان داد پزشکانی که برای نسخه های خود مبلغی دریافت نمی کردند، برای بیماران صرف نظر از آن که دارای بیمه یا فاقد بیمه باشند، داروهای یکسانی تجویز می کردند. اما اگر پزشکان برای نسخه های خود مبلغی دریافت می کردند، برای افراد دارای بیمه، داروهایی را تجویز می کردند که به طور میانگین ۴۳٪ پرهزینه تر از داروهای تجویز شده برای بیماران بدون بیمه بود. همچنین بسیاری از این داروهای اضافی، با توجه به شرایط بیمار، توجیه پزشکی نداشتند. هدف بنگاه (کارفرمایان) بیشینه کردن سود بنگاه است و با داشتن این انگیزه، به دنبال پیدا کردن راهی برای حل مسئله کارفرما-کارگزار هستند. یکی از گزینه ها زیرنظر گرفتن کارگزاران است که البته دشوار و پرهزینه است. استخدام کارگری دیگر برای انجام این کار نیز، جدای از هزینه بر بودن، مسئلهٔ کارفرما-کارگزار را تکرار می کند. گزینهٔ دیگر، استفاده از برنامه های پرداخت انگیزشی است؛ به این صورت که پرداخت به کارگزار را بیش از پیش به محصول و عملکرد بنگاه وابسته شود. برنامه پرداخت انگیزشی می تواند شامل: کمیسیون، پاداش، اختیار معاملهی سهام، تقسیم سود و پرداخت بر اساس نرخ تولید، باشد. هرگاه بازار رسمی وجود داشته باشد کارفرما می تواند بدون بررسی ویژگی های اختصاصی کارگزار، کالا یا خدمت مورد نظر خود را به قیمت بازار تهیه کند؛ در این حالت امکان بروز فرصت طلبی وجود ندارد. امّا هنگامی که مبادله در خارج از بازارهای رسمی انجام می شود، یعنی جایی که کارفرما و کارگزار با هدف کاهش فرصت طلبی، بر روی قراردادی اختصاصی توافق می کنند، قرارداد مابین کارفرما و کارگزار، چگونگی تقسیم حاصل رابطهٔ آن ها را مشخص می کند. سه نوع متداول قراردادها، قراردادهای دستمزدثابت، استخدامی و مشروط هستند. در این نوع قرارداد، پرداخت به کارگزار (F)، مستقل از اقدامات کارگزار (a)، حالت طبیعت (formula_1)، یا نتیجه (formula_2) است. کارفرما ماندهٔ سود (formula_3) را کسب می کند. حالت دیگر این است که کارفرما مقدار ثابتی دریافت کند و کارگزار، مانده سود را صاحب شود. برای مثال، کارگزار اجارهٔ ثابتی را برای استفاده از ملک کارفرما، به او پرداخت می کند و مابفی سود به او می رسد. در این نوع قرارداد، میزان پرداخت به کارگزار متناسب با آن اقدامات او است که برای کارفرما قابل مشاهده هستند. دو نوع متداول قراردادهای استخدامی، دستمزد کارمندان را بر اساس ساعات کار یا تعداد محصول تولیدشده پرداخت می کنند. اگر دستمزد هر ساعت کار کارگزار w باشد و او a ساعت کار کند (یا a واحد تولید کند) کارفرما به او wa را پرداخت می کند و عایدی خود کارفرما formula_4 خواهد بود. در این نوع قرارداد، عایدی هر گروه به حالت طبیعت بستگی دارد. در زمان بستن قرارداد، حالت طبیعت برای گروه ها معلوم نیست. برای مثال نفر اول با نفر دوم توافق می کند که در صورت بارش باران، مبلغ بیشتری را برای تعمیر سقف به او پرداخت کند. یک نوع از قرارداد مشروط، قرارداد مشارکتی است که در آن، عایدی هر شخص بخشی از سود کل (که قابل مشاهده است) خواهد بود. برای مثال نفر اول خانهٔ نفر دوم را برای او به مقدار formula_5 واحد پول، می فروشد و حق کمیسیونی برابر با ۷ درصد، formula_6 عاید خودش و بقیه یعنی formula_7 عاید نفر دوم می شود. معمولاً عدم تقارن اطلاعاتی به نفع کارگزار وجود دارد. یعنی کارگزار اطلاعاتی دارد که در اختیار کارفرما نیستند. کارگزار بر اساس این اطلاعات اختصاصی، تصمیماتی را اتخاذ می کند تا منافع خود را تأمین کند؛ حتی اگر این تصمیمات به نفع کارفرما نباشد. عدم تقارن اطلاعات به دو شکل متفاوت رابطه کارفرما-کارگزار را تحت تأثیر قرار می دهد که آنها را با استفاده از دو مدل زیر بررسی می کنیم: در این مدل، کارفرما نمی تواند اقداماتی را که کارگزار در طول دورهٔ قرارداد انجام می دهد، مستقیماً مشاهده کند بلکه تنها قادر است "نتایج" اقدامات کارگزار را ببیند. برای مثال در خیلی از موارد مدیر (کارفرما) قادر نیست میزان تلاش کارمندان (کارگزاران) را به صورت مستقیم مشاهده کند و صرفاً می تواند بر مبنای میزان سود بنگاه که برای او قابل مشاهده است، در مورد میزان تلاش کارگزار قضاوت کند. این وضعیت به کارمندان امکان می دهد تا کم تر از آنچه در قراردادشان قید شده، تلاش کنند. مدل اعمال پنهانی، مدل کژمنشی نیز خوانده می شود. بنگاهی، با یک مالک و یک مدیر را در نظر می گیریم. مالک قرارداد را به مدیر پیشنهاد می دهد و مدیر تصمیم می گیرد که قرارداد را رد یا قبول کند و در صورت پذیرش، میزان تلاش ۰≤e را انتخاب کند. افزایش تلاش موجب افزایش سود ناخالص π (بدون در نظر گرفتن پرداخت ها به مدیر) بنگاه می شود و برای مدیر، هزینه دارد. سود ناخالص بنگاه: formula_8 که ε متغیر تصادفی با توزیع نرمال و میانگین صفر و واریانس σ است و نشاندهندهٔ عوامل اقتصادی خارج از اختیار مدیر است. عدم مطلوبیت متحمل شدن تلاش c(e) برای مدیر اکیداً افزایشی c(e)>0 و اکیداً محدب c(e)>0 است. اگر s دستمزد (بسته به آنچه مالک می تواند مشاهده کند، می تواند وابسته به میزان تلاش و/یا سود ناخالص باشد) باشد و مالک (که معمولاً مجموعه ای از سهامداران با سبدهای متنوع است) ریسک خنثی باشد؛ سود خالص π به این صورت تعریف می شود: formula_9 مالک که در مقابل ریسک خنثی است، می خواهد مقدار انتظاری سود خالص خود را حداکثر سازد: formula_10 مطلوبیت انتظاری مدیر ریسک گریز با پارامتر ریسک گریزی مطلق A>0 مطابق این رابطه است: formula_11 اگر اطلاعات کامل بود، در صورت انجام تلاش، مالک به مدیر دستمزد ثابت را پرداخت می کرد. با جایگذاری formula_12 و قرار دادن واریانس برابر با صفر، شرط اینکه مدیر، قرارداد را بپذیرد این است که مطلوبیت انتظاری او بیش از پیشنهاد شغلی دیگر او (که در اینجا آن را برابر با صفر در نظر گرفتیم) باشد: formula_13 شرط بالا قید مشارکت نامیده می شود که شرط شرکت کردن کارگزار در قرارداد است. مالک کمترین مقدار دستمزدی را که در رابطهٔ بالا، یعنی formula_14 صدق می کند، به مدیر پرداخت می کند؛ بنابراین سود خالص مالک مطابق رابطهٔ مقابل خواهد بود: formula_15 پس با محاسبهٔ شرط مرتبهٔ اول، در نقطهٔ بهینه، مقدار هزینهٔ نهایی تلاش برابر با نفع نهایی ۱ خواهد بود یعنی: formula_16 امّا در صورتی که مالک قادر به مشاهدی تلاش مدیر نباشد، اقدام پنهانی امکان پذیر می شود و امکان عقد قرارداد مشروط به میزان تلاش میسر نخواهد بود. اما اگر دستمزد مدیر وابسته به سود ناخالص بنگاه باشد، مالک می تواند از آن طریق، انگیزهٔ تلاش بیشتر را برای مدیر ایجاد کند. کارفرما می تواند دستمزدی را پیشنهاد کند که با سود ناخالص رابطهٔ خطی دارد: formula_17 و در آن، a قسمت ثابت دستمزد و b شیب (قدرت) برنامهٔ انگیزشی است. با افزایش b به ۱، انگیزهٔ بیشتری برای مدیر ایجاد خواهد شد. a را می توان پایهٔ حقوق و b را پرداخت در قالب سهام، اختیار معاملهی سهام یا پاداش عملکرد در نظر گرفت. رابطهٔ بین مالک و مدیر را می توان به عنوان یک بازی سه مرحله ای در نظر گرفت. در مرحلهٔ نخست، مالک دستمزد (a و b) را تعیین می کند. در مرحلهٔ دوم مدیر تصمیم به رد یا پذیرش قرارداد می گیرد و در مرحلهٔ آخر، در صورت پذیرش قرارداد، تصمیم می گیرد که چه میزان تلاش کند. تعادل نش زیربازی کامل را با استفاده از استقرای معکوس به دست می آوریم. پذیرش قرارداد و مقدار formula_18 را مفروض می گیریم و میزان تلاش انتخابی مدیر را پیدا می کنیم. مطلوبیت انتظاری مدیر مطابق رابطهٔ مقابل است: formula_19 از آنجا که formula_20 و formula_21 است، مطلوبیت انتظاری مدیر برابر خواهد بود با: formula_22 طبق شرط مرتبهٔ اول برای e، حداکثر مطلوبیت انتظاری مدیر در صورتی رخ خواهد داد که رابطه مقابل برقرار باشد: formula_23 از آنجا که formula_24 محدب است هزینهٔ نهایی تلاش در e صعودی است بنابراین با بیشتر شدن b، مدیر تلاش بیشتری خواهد کرد. تلاش مدیر تنها به شیب b وابسته است و به a وابسته نبست. در مرحلهٔ دوم، مدیر در صورتی که مطلوبیت انتظاریش نامنفی باشد، قرار داد را می پذیرد: formula_25 بنابراین برای پذیرش قرارداد، قسمت ثابت دستمزد باید به اندازهٔ کافی بزرگ باشد. حال به مرحلهٔ نخست و تصمیم مالک نسبت به a و b می رسیم؛ هدف مالک آن است که مازاد انتظاری خود، یعنی formula_26 را با دو قید زیر حداکثر کند: با لحاظ این دو قید، مازاد مالک به عنوان تابعی از تلاش مدیر به دست می آید: formula_27 تلاش e شرط مرتبهٔ اول را برآورده می کند و مقدارش کوچکتر از ۱ است و در نتیجه، در این حالت، یعنی وقتی اطلاعات نامتقارن است، تلاش تعادلی کمتر از حالت قبل می شود. بر خلاف مدل اقدامات پنهانی که کارگزار دربارهٔ تصمیماتی که می گرفت، اطلاعات شخصی داشت، در مدل انواع پنهانی، او دربارهٔ ویژگی های ذاتی که نقشی در آن ها نداشته، اطلاعات دارد. تفاوت اصلی این مدل با مدل قبلی این است که کارگزار، "پیش از" پذیرش قرارداد اطلاعات شخصی دارد در حالی که در مدل قبلی، این عدم تقارن اطلاعاتی پس از بستن قرارداد وجود می داشت. در این مدل، کارگزار به دلیل داشتن اطلاعات بیشتر، در زمان بستن قرارداد در موقعیت بهتری نسبت به کارفرما قرار دارد. قراردادی که تمام مازاد گروه نوع بالا (گروهی که از یک قرارداد بیشتر نفع می برند) را جذب می کند، باعث می شود تا مازاد منفی، نصیب گروه با نوع پایین شود و در نتیجه آن ها قرارداد را نمی پذیرند. هدف کارفرما، طراحی قراردادی است که بیشترین مازاد را از کارگزاران استخراج کند. به این منظور، کارفرما قرارداد را به شکل فهرستی تنظیم می کند که هر گزینهٔ آن گروه خاصی از کارگزاران را هدف قرار داده باشد. این فهرست گزینه ها، سود بیشتری را نسبت به قرارداد تک گزینه ای عاید کارفرما می کند؛ با این حال کارفرما همچنان نمی تواند "تمام" مازاد کارگزاران را جذب کند. چون نوع کارگزار برای کارفرما مخفی است، کارگزار می تواند گزینهٔ طراحی شده برای نوع دیگر را برگزیند و این توانایی باعث می شود که او همیشه مازاد مثبت کسب کند. انحصارگری را در نظر می گیریم که کالا یا خدمتی را به مشتریان عرضه می کند که از ارزشی که مشتری بر روی آن می گذارد، بی اطلاع است؛ بنابراین برای جذب مازاد بیشتر، به جای اینکه مشتری اجازه داشته باشد هر مقداری را که می خواهد، در قیمت ثابت بخرد، با یک برنامهٔ قیمت غیرخطی مواجه می شود. برنامهٔ قیمت غیرخطی فهرستی از بسته هایی (به انگلیسی: Bundles) با اندازه ها و قیمت های متنوع است که در آن، معمولاً بسته های بزرگ تر قیمت واحد کمتری نسبت به بسته های کوچکتر دارند. برای مثال می توان نوشابه را در ۳ اندازهٔ ۸، ۱۲ و ۱۶ لیتری به ترتیب با قیمت های ۱٫۵، ۱٫۸ و ۲ دلار عرضه کرد. اگرچه بسته های حجیم تر در کل هزینهٔ بیشتری را به مشتری تحمیل می کنند امّا به ازای "هر لیتر" ارزان تر (برای کوچک ۱۸٫۷۵، برای متوسط ۱۵ و برای بزرگ ۱۲٫۵ سنت) هستند. اما مشتری نمی تواند هر میزان دلخواهی را انتخاب کند بلکه باید یکی از ۳ بسته را برگزیند. مدلی را در نظر می گیریم که مازاد هر مصرف کننده از مصرف بستهٔ q واحدی کالا و پرداخت T واحد پول تعرفه، از رابطهٔ مقابل به دست می آید: formula_28 جملهٔ اول نشان دهندهٔ منفعت مصرف کننده از مصرف است. مصرف کننده، مصرف بیشتر را به کمتر ترجیح می دهد اما منفعت نهایی او نزولی است. همچنین formula_29 نشان دهندهٔ نوع مصرف کننده است؛ که می تواندبا احتمال formula_30، بالا (formula_31) یا با احتمال formula_32، پایین (formula_33)باشد. افراد گروه نوع بالا، بیش از افراد گروه نوع پایین از مصرف کالا لذت می برند؛ یعنی: formula_34 . دلیل کسر T محاسبهٔ مازاد "خالص" است. همچنین برای سادگی فرض می کنیم که یک مصرف کننده در بازار وجود دارد. انحصارگر هزینهٔ نهایی و متوسط c را متحمل می شود و سود او از فروش بسته q واحدی و کسب T واحد پولی تعرفهٔ کل برابر است با: formula_35 اگر انحصارگر پیش از پیشنهاد قرارداد، قادر به مشاهدهٔ نوع مصرف کننده بود؛ q و T را طوری انتخاب می کرد که سودش را با توجه به قید formula_35 و قید مشارکت (پذیرش قرارداد از سوی مصرف کنند) حداکثر سازد. اگر مصرف کننده قرارداد را رد کند مطلوبیت صفر عایدش می شود بنابراین قید مشارکت مطابق رابطهٔ روبرو می شود: formula_37 . بالاترین T (انتخاب انحصارگر) که در این رابطه صدق می کند، formula_38 است که با جایگذاری در رابطهٔ سود انحصار گر به دست می آید: formula_39 با شرط مرتبهٔ اول و مرتب کردن روابط، شرط مقدار به دست می آید: formula_40 این رابطه بیان می کند که در حالتی که انحصارگر نوع مصرف کننده را پیش از پیشنهاد قرارداد بداند، منفعت نهایی اجتماعی (منفعت نهایی شخصی مصرف کننده) برابر خواهد شد با هزینهٔ نهایی اجتماعی (هزینهٔ نهایی انحصارگر). تعرفه ها طوری تعیین می شوند تا همهٔ مازاد تمام انواع استخراج شود. حال فرض می کنیم انحصارگر در هنگام پیشنهاد قرارداد، نتواند نوع کارگزار را مشاهده کند و تنها چیزی که می داند توزیع (formula_41 با احتمال formula_30 و formula_43 با احتمال formula_44) باشد. همان طور که در شکل پیداست، از آنجا که نوع بالا، به جای انتخاب بستهٔ تعیین شده برای خود (A)، با انتخاب بستهٔ تعیین شده برای نوع پایین(B)، می تواند به مطلوبیت بیشتری دست یابد (حرکت از منحنی بی تفاوتی formula_45 به formula_46)، قرارداد قبلی دیگر مؤثر نخواهد بود و بنابراین وجود انواع پنهانی می تواند منجر به کژگزینی شود. به عبارت دیگر برای نوع بالا، در انتخاب A دیگر، سازگاری انگیزه وجود ندارد. برای منصرف کردن نوع بالا از انتخاب B، انحصارگر می بایست تعرفهٔ نوع بالا را کاهش دهد و به جای پیشنهاد C ,A را پیشنهاد دهد. کاهش تعرفهٔ نوع بالا، باعث کاهش شدید سود انتظاری انحصارگر می شود. درحالی که انحصارگر می تواند کاری بهتر از پیشنهاد دادن فهرست قراردادهای (B,C) انجام دهد: او می تواند مقدار بستهٔ نوع پایین را کاهش دهد (و همزمان تعرفه را نیز کاهش دهد تا نوع پایین قرارداد را همچنان بپذیرد و روی منحنی بی تفاوتی formula_47 باقی بماند) و بستهٔ D را به جای B پیشنهاد دهد. نوع بالا مطلوبیت کمتری نسبت به B از بستهٔ D (مطلوبیت متناظر با منحنی بی تفاوتی formula_48 کمتر از مطلوبیت متناظر با منحنی بی تفاوتی formula_49 است) کسب می کند. برای جلوگیری از اینکه نوع بالا D را برگزیند، کافی است انحصارگر تنها به اندازهٔ فاصلهٔ A و E تعرفه را کاهش دهد (به جای کاهش تا C). در مقایسه با (B,C)، فهرست قرارداد (D,E) بین کاهش مقدار نوع پایین (حرکت از B به D و از بین بردن مقداری از مازاد اجتماعی) و افزایش در تعرفهٔ گرفته شده از نوع بالا (حرکت از C به E) بده بستان انجام می دهد. به بیان دقیق تر، در این فهرست قرارداد، هدف (formula_50) نوع بالا و هدف (formula_51) نوع پایین است. قرارداد سود انتظاری انحصارگر یعنی formula_52را با رعایت چهار قید زیر، حداکثر می سازد،: دو قید اول، قیود مشارکت انواع پایین و بالا هستند و نشان دهندهٔ این هستند که آن ها به جای صرف نظرکردن از کالای انحصارگر، قرارداد را می پذیرند. دو قید آخر، قیود سازگاری انگیزه هستند که نشان دهندهٔ انتخاب بستهٔ تعیین شده برای هر نوع، توسط همان نوع، هستند. تنها دو قید در تعیین جواب نقش دارند. مهم ترین قید آن است که مانع از انتخاب بستهٔ تعیین شده برای نوع پایین، توسط نوع بالا می شود (این همان قید ۴ یا همان قید سازگاری انگیزهٔ نوع بالا است). قید دیگر، آن است که نوع پایین را بر روی منحنی بی تفاوتی خود (formula_47) نگه می دارد تا قرارداد را رد نکند (این همان قید ۱ یا قید مشارکت برای نوع پایین است). بنابراین قیود ۱ و ۴ با تساوی برقرار خواهند بود. همان طور که از شکل نیز هویداست، دو قید دیگر قابل اغماض هستند. بستهٔ گروه نوع بالا (E)، آن گروه را، روی منحنی بی تفاوتی بالاتری (formula_48) نسبت به حالت عدم پذیرش قرارداد (formula_45) قرار می دهد؛ در نتیجه، چشم پوشی از قید مشارکت نوع بالا (قید ۲) ممکن است. همچنین در صورتی که نوع پایین، بستهٔ نوع بالا (E) را به جای بستهٔ خود (D) برگزیند، روی منحنی بی تفاوتی پایین تری قرار خواهد گرفت که در نتیجه قید سازگاری انگیزهٔ نوع پایین (قید ۳) نیز قابل اغماض خواهد بود. اگر قیود ۱ و ۴ را با تساوی لحاظ کنیم با استفاده از آن ها برای حل T و T خواهیم داشت: formula_60 وformula_61 با جایگذاری این عبارت ها در تابع هدف انحصارگر، مسئلهٔ پیچیده بیشینه سازی بالا که دارای ۴ قید نامساوی بود، به مسئلهٔ نامقید زیر تبدیل می شود که formula_62 و formula_63 را بدست می دهد. formula_64 مقدار نوع پایین، شرط مرتبهٔ اول را نسبت به formula_65 ارضا می کند: formula_66 = formula_67 به وضوح جملهٔ آخر مثبت است، یعنی این معادله بیان می کند که رابطه formula_68> c برقرار است در حالی که در حالت اطلاعات کامل، چون v(q) مقعر است، رابطه formula_69 برقرار بود. مشاهده می کنیم که مقدار q برای انواع پنهانی کم تر از مقدار آن در حالت اطلاعات کامل است و تحلیل از روی شکل که نشان دهنده کاهش مقدار نوع پایین (با هدف استخراج مازاد از نوع بالا) است، این موضوع را تأیید می کند. مقدار نوع بالا شرط مرتبهٔ اول حداکثرسازی سود انتظاری انحصارگر نسبت به formula_63 را ارضا می کند: formula_71 این شرط همان شرط حالت اطلاعات کامل است و بیان می کند که در حالت انواع پنهانی، هیچ برهم زدنی (به انگلیسی: Distortion) در مقدار نوع بالا به وجود نمی آید. دلیل آن هم این است که هیچ نوعی بالاتر از نوع بالا وجود ندارد تا مازاد آن نوع استخراج شود. این نتیجه که به بالاترین نوع، قرارداد بهینه پیشنهاد می شود، "عدم وجود برهم زدن در قلّه" نامیده می شود. میزان برهم زدن (کاهش) مقدار نوع پایین به احتمال های وقوع، یا به فراوانی نسبی دو نوع در مدل با چند مصرف کننده، بستگی دارد. اگر تعداد زیادی نوع پایین وجود داشته باشد (formula_72 پایین باشد) انحصارگر تمایلی به کاهش زیاد مقدار نوع پایین نخواهد داشت زیرا ضرر این کاهش چشمگیر خواهد بود و تعداد نوع بالا آنقدر زیاد نخواهد بود که بتوان مازاد قابل توجه ای را استخراج کرد. هرچه تعداد نوع بالا بیشتر باشد (formula_72 بالا باشد) تمایل انحصارگر برای برهم زدن بیشتر خواهد بود. در واقع اگر به تعداد کافی نوع بالا وجود داشته باشد، ممکن است انحصارگر اصلاً به انواع پایین خدمتی ارائه ندهد و فقط یک بسته را که نوع بالا آن را خواهد خرید، ارائه دهد؛ با این کار نوع بالا تنها با یک گزینه مواجه خواهد بود و در نتیجه، انحصارگر اجازه پیدا می کند تا تمام مازاد را از آن استخراج کند.
[ { "answer1": "یک گروه (کارفرمایان) اختیاراتی را به گروه دیگر (کارگزاران) تفویض می کند؛ ولی از آنجا که منافع این دو گروه الزاماً هم سو نیستند، ممکن است کارگزاران، تصمیماتی را اتخاذ کنند که مطلوب کارفرمایانشان نباشد؛ به این ترتیب، تعارض منافع این دو گروه، منجر به ایجاد مسئله کارفرما- کارگزار می شود.", "answer2": "مدل کارفرما-کارگزار کاربردهای زیادی در دنیای واقعی دارد که روابط سهام داران (کارفرمایان) و مدیر (کارگزار)، مدیر (کارفرما) و کارمند (کارگزار)، بیمار (کارفرما) و پزشک (کارگزار)، دانش آموز (کارفرما) و معلم (کارگزار)، بنگاه انحصار کامل (کارفرما) و مشتریان (کارگزاران) و بیمه گر (کارفرما) و بیمه گزار (کارگزار) و… از آن جمله هستند.", "distance": 286, "question": "در مسئله کارفرما-کارگزار، چه کسانی ممکن است به عنوان کارفرما و کارگزار در نظر گرفته شوند و چرا ممکن است تعارض منافع ایجاد شود؟" }, { "answer1": "در این مدل، کارفرما نمی تواند اقداماتی را که کارگزار در طول دورهٔ قرارداد انجام می دهد، مستقیماً مشاهده کند بلکه تنها قادر است \"نتایج\" اقدامات کارگزار را ببیند.", "answer2": "تفاوت اصلی این مدل با مدل قبلی این است که کارگزار، \"پیش از\" پذیرش قرارداد اطلاعات شخصی دارد در حالی که در مدل قبلی، این عدم تقارن اطلاعاتی پس از بستن قرارداد وجود می داشت.", "distance": 4300, "question": "در مدل اقدامات پنهانی و انواع پنهانی، تفاوت اصلی بین کارفرما و کارگزار در چیست و عدم تقارن اطلاعات چگونه بر قراردادهای بین آنها تأثیر می گذارد؟" }, { "answer1": "گزینهٔ دیگر، استفاده از برنامه های پرداخت انگیزشی است؛ به این صورت که پرداخت به کارگزار را بیش از پیش به محصول و عملکرد بنگاه وابسته شود.", "answer2": "برنامه پرداخت انگیزشی می تواند شامل: کمیسیون، پاداش، اختیار معاملهی سهام، تقسیم سود و پرداخت بر اساس نرخ تولید، باشد.", "distance": 138, "question": "چگونه برنامه های پرداخت انگیزشی می توانند در حل مسئله کارفرما-کارگزار مؤثر باشند و چه مواردی می توانند به عنوان این برنامه ها در نظر گرفته شوند؟" }, { "answer1": "در این نوع قرارداد، میزان پرداخت به کارگزار متناسب با آن اقدامات او است که برای کارفرما قابل مشاهده هستند.", "answer2": "در این نوع قرارداد، عایدی هر گروه به حالت طبیعت بستگی دارد. در زمان بستن قرارداد، حالت طبیعت برای گروه ها معلوم نیست.", "distance": 375, "question": "در قراردادهای استخدامی و مشروط، پرداخت به کارگزار چگونه تعیین می شود و چگونه این نوع قراردادها می توانند به حل مسئله کارفرما-کارگزار کمک کنند؟" }, { "answer1": "اگر انحصارگر پیش از پیشنهاد قرارداد، قادر به مشاهدهٔ نوع مصرف کننده بود؛ q و T را طوری انتخاب می کرد که سودش را با توجه به قید formula_35 و قید مشارکت (پذیرش قرارداد از سوی مصرف کنند) حداکثر سازد.", "answer2": "حال فرض می کنیم انحصارگر در هنگام پیشنهاد قرارداد، نتواند نوع کارگزار را مشاهده کند و تنها چیزی که می داند توزیع (formula_41 با احتمال formula_30 و formula_43 با احتمال formula_44) باشد.", "distance": 800, "question": "اگر انحصارگر بتواند نوع مصرف کننده را پیش از پیشنهاد قرارداد بفهمد، چگونه قیمت گذاری می کند و اگر نتواند نوع مصرف کننده را بفهمد، چه مشکلاتی به وجود می آید؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
495
: پالت پالت /ˈpælᵻt/گاهی به اشتباه با نام اسکید نامیده می شود (اسکید فاقد صفحه زیرین است) یک سازه مسطح جهت حمل و نقل است که حین حمل محصولات توسط لیفتراک، جک پالت، لودر جلو، دیگر دستگاه های بالابر یا یک جرثقیل از محصولات در یک ساختار پایدار پشتیبانی می کند. یک پالت ساختار بنیاد یک واحد بار است که حمل و نقل و ذخیره سازی کارامد را میسر می سازد. کالا یا محصولات قرار داده شده بر روی پالت اغلب با تسمه یا شرینک بسته بندی حمل می شود. پس از اختراع آن در قرن بیستم استفاده از آن به طور چشمگیری جایگزین انواع قدیمی تر از crating مانند جعبه های چوبی و بشکه های چوبیآن را به عنوان به خوبی کار می کند با مدرن بسته بندی مانند جعبه های مقوایی و وجهی ظروف معمولاً به صورت فله حمل و نقل استفاده می شود. در حالی که اکثر پالت ها چوبی هستند اما از پلاستیک، فلز ، با کاغذ و یا مواد بازیافتی نیز ساخته می شوند. هر یک از مواد دارای مزایا و معایب نسبت به دیگران است. Containerization برای حمل و نقل موجب شده است استفاده از پالت چون ظروف حمل و نقل باید صاف سطح و سطوح مورد نیاز برای آسان پالت جنبش است. اکثر پالت به راحتی می توانید حمل بار است. امروز بیش از یک میلیارد و نیم پالت چوبی ساخته شده در هر سال و در حدود دو میلیارد پالت در حال استفاده در سراسر ایالات متحده به تنهایی. پالت آن را آسان تر به حرکت سنگین پشته. بارهای با پالت در زیر آن ها را می توان بریدن توسط لودر و کامیون ها در اندازه های مختلف یا حتی با دست-پمپ و دست کشیده جک پالت. حرکت آسان در عرض قوی، تخت، کف: بتن بسیار عالی است. بزرگترین سرمایه گذاری مورد نیاز برای مقرون به صرفه پالت استفاده در ساخت تجاری یا ساختمان های صنعتی. عبور از درب ها و ساختمان ها باید ممکن است. برای کمک به این موضوع بعداً برخی از پالت استاندارد (europallet و نظامی آمریکا 35 در × 45.5 یا 889 mm × 1,156 mm) طراحی شده برای عبور از استاندارد درگاه. سازمان ها با استفاده از پالت های استاندارد برای تخلیه و بارگیری می توانید مقدار هزینه های پایین تر برای حمل و نقل و ذخیره سازی با سریع تر مواد حرکت از کسب و کار که نیست. استثنا در موسسات که حرکت آیتم های کوچک مانند طلا و جواهر یا اقلام بزرگ مانند اتومبیل. اما حتی آن ها را می توان بهبود یافته است. برای مثال توزیع جواهر صحنه و لباس به طور معمول با استفاده از پالت در انبار و تولیدکنندگان ماشین با استفاده از پالت به حرکت قطعات و لوازم یدکی. عدم وجود یک استاندارد بین المللی برای پالت منجر به هزینه مستمر و قابل توجهی در تجارت بین المللی است. یک استاندارد است که دشوار است به دلیل طیف گسترده ای از نیازهای یک پالت های استاندارد را برای برآوردن: عبور درگاه اتصالات در ظروف استاندارد و پایین آوردن هزینه های نیروی کار. برای مثال سازمان در حال حاضر دست زدن به بزرگ پالت اغلب هیچ دلیلی برای پرداخت بالاتر دست زدن به هزینه استفاده از کوچکتر پالت که مناسب می تواند از طریق درب. با توجه به هزینه و نیاز به تمرکز بر روی کسب و کار اصلی پالت ادغام می شود و بیشتر و بیشتر رایج است. برخی از پالت تأمین کنندگان عرضه برای کاربران قابل استفاده مجدد پالت گاهی با انتگرال دستگاه های ردیابی. یک پالت مدیریت شرکت می تواند کمک به تأمین تمیز کردن و تعمیر و استفاده مجدد از پالت. پالت باید به عنوان دیده می شود قابل استفاده مجدد بسته بندی اقلام به عنوان یک پالت به طور بالقوه می تواند مورد استفاده قرار گیرد چندین بار در طول دوره عمر آن. در انگلستان دولت قانون مربوط به زباله چارچوب بخشنامه نیاز به استفاده مجدد از بسته بندی موارد فوق بازیافت و دفع. پالت چوبی به طور معمول شامل سه یا چهار stringers که پشتیبانی از چندین deckboards در بالا از آن کالا قرار می گیرد. در یک پالت اندازه گیری اولین شماره از stringer ظهر و دوم deckboard ظهر. مربع یا تقریباً مربع پالت کمک به یک بار مقاومت در برابر اوج. دو راه پالت چوبی طراحی شده بود برداشته شده توسط deckboards. استاندارد آمریکای شمالی پالت یا GMA پالت به deckboards از ۴۰ اینچ و stringers 48 اینچ. چهار راه پالت یا پالت برای بارهای سنگین (یا اهداف کلی سیستم است که ممکن است بارهای سنگین) بهترین برداشته خود را سفت و سخت تر stringers. این پالت معمولاً سنگین تر و بزرگتر و با دوام تر از دو راه پالت. پالت کاربران می خواهند پالت به راحتی از طریق ساختمان ها به پشته و مناسب در قفسههای در دسترس برای لیفتراک و جک پالت و عملکرد خودکار انبار. برای جلوگیری از حمل و نقل هوایی پالت نیز باید محکم بسته در داخل وجهی ظروف و وانت. هیچ استانداردهای جهانی پذیرفته شده برای ابعاد پالت وجود دارد. شرکت ها و سازمان ها با استفاده از صدها مختلف اندازه پالت در سراسر جهان است. در حالی که هیچ تک بعدی استاندارد حاکم پالت تولید چند اندازه مختلف هستند و به طور گسترده ای استفاده می شود. سازمان بین المللی استاندارد (ISO) تحریم شش پالت ابعاد دقیق در "استاندارد ISO 6780: تخت پالت بین قاره ای برای دست زدن به مواد—اصلی ابعاد و تلرانس": از بالای پالت چوبی مورد استفاده در شمال آمریکا متداول ترین تا کنون است که تولیدکنندگان مواد غذایی' Association (GMA) پالت، که حساب برای ۳۰٪ از تمام جدید پالت چوب تولید شده در ایالات متحده است. ISO نیز به رسمیت می شناسد GMA پالت پا به عنوان یکی از آن شش اندازه های استاندارد. استرالیا استاندارد پالت پالت اندازه شایع در استرالیا یافت اما به ندرت در جاهای دیگر. آن است که یک مربع پالت اصل ساخته شده از چوب جنگلی 1,165 mm × 1,165 mm (45.87 در × 45.87 در) در اندازه که کاملاً متناسب در این مسابقه ظرف استرالیا راه آهن. آن ها بیمار مناسب برای استاندارد ۲۰ پا (۶٫۱ متر) و ۴۰ فوت (۱۲ متر) ISO ظروف حمل و نقل استفاده می شود در سراسر جهان.[۱] استرالیا پالت های استاندارد معمولاً تولید چوب جنگلی اما ۱۱۶۵ × 1165 mm پالت چوبی نیز می تواند تولید با استفاده از فندک چوب مناسب برای استفاده به عنوان یکبار مصرف پالت با استفاده از ۱۶ میلی متر تخته. استفاده گسترده در انبار و انبارداری آن ها محبوب 'دشوار' پالت با اندازه و شکل مناسب به حذف از حمل و نقل و به طور مستقیم بر روی انبار قفسه برای ذخیره سازی. استرالیا استاندارد پالت برمی گردد به جنگ جهانی دومدر حالی که ظروف ISO تاریخ به اواخر دهه ۱۹۵۰ است. اگر چه پالت ابعاد قبل از تاریخ ایزو ظروف آن نیاز به کمتر پوشالاست مربع و برگ کمتر تلف فضا نسبت به سایر پالت چوبی از جمله GMA پالت. در سال ۲۰۱۰ در استرالیا به تصویب رسید که در سطح جهانی پذیرفته شده ISPM 15 چوب بسته بندی مواد مقررات (قبل از این در زمان آن بود چوب سخت و گران تر). تعدادی از سازمان ها و انجمن ها در سراسر جهان کار نسبت به ایجاد و promulgating استاندارد پالت. برخی از تلاش برای توسعه جهانی استاندارد برای ابعاد پالت، انواع مواد مورد استفاده در ساخت و ساز استانداردهای عملکرد و روش های تست. سازمان های دیگر را انتخاب کنید به تمرکز بر روی پالت استاندارد برای یک صنعت خاص (مانند مواد غذایی) یا نوع مواد (مانند چوب). ISO TC 51 متحده دامنه آن از کار متضمن «استاندارد پالت چوبی در استفاده عمومی در قالب سیستم عامل یا سینی که در آن کالا ممکن است بسته بندی شده به شکل واحد بارهای برای دست زدن به توسط دستگاه های مکانیکی». این کمیته فنی با این نسخه ها کار در رابطه با دیگر کمیته های فنی با تمرکز بر زیرساخت های حمل و نقل به منظور توسعه استانداردهای مرتبط. TC 51 توسط مسئول توسعه "استاندارد ISO 6780: تخت پالت بین قاره ای برای دست زدن به مواد—اصلی ابعاد و تلرانس" و همچنین شانزده دیگر استانداردهای مرتبط با پالت ساخت و تست. ملی پالت چوب و ظرف Association (NWPCA) یک سازمان تجارت مستقر در ایالات متحده اختصاص داده شده به نمایندگی از منافع پالت چوب و کانتینر تولیدکنندگان. این NWPCA تعریف مأموریت خود را به عنوان کمک به عضویت در آن ایجاد مقرون به صرفه و سازگار با محیط زیست راه حل برای نیازهای مشتریان است. نسبت به آن پایان NWPCA توسعه یک دسته از منابع برای کمک به عضویت در آن از جمله پالت طراحی سیستم (PDS) است که به کاربران اجازه می دهد به منظور توسعه و تجزیه و تحلیل پالت طرح است. این سازمان حفظ MIL-STD-1660 استاندارد شرح palletized واحد بارهای برای ارتش آمریکا و برخی از متحدان. DOD واحد بارهای به طور کلی استفاده از پالت کمتر از مقاوم در برابر هوا و پشته بالا است. آن ها اغلب با استفاده از جراحی پالت تسمه فولادی با بریده مهر، تخته سه لا و فیلم های پلاستیکی. استاندارد توصیف آزمایش های انباشته، حمل و نقل، زنجیر، لیفتراک و جک پالت، تأثیر قطره، تست، نکته، احتباس آب و جداسازی قطعات. در علاوه بر این به دیگر استانداردهای آن منتشر این کمیته اروپایی استانداردسازیهمچنین به عنوان شناخته شده Comité Européen de Normalisation (CEN) تولید استاندارد پالت. در حالی که استانداردهای داوطلبانه در طبیعت بسیاری از شرکت ها و سازمان های درگیر در حمل و نقل باید آن ها را به تصویب. عمده استاندارد پالت تولید شده توسط CEN است "ICS: 55.180.20 هدف کلی پالت" با توجه به بین المللی حفاظت گیاه کنوانسیون (مخفف IPPC) بیشتر پالت حمل در سراسر مرزهای ملی باید ساخته شده از مواد است که ناتوان بودن حامل گونه های مهاجم از حشرات و بیماری های گیاهی. استاندارد برای این پالت مشخص شده در ISPM 15. پالت ساخته شده از خام نشده چوب هستند و نه سازگار با ISPM 15. به سازگار پالت (و یا سایر مواد بسته بندی چوبی) باید به دیدار debarked استانداردهای و درمان باید توسط هر کدام از وسایل زیر تحت نظارت و تأیید آژانس: چوب پالت چوبی باید به مهر و در دو طرف مقابل نشان می دهد یا HT برای درمان گرما یا MB برای متیل بروماید درمان است. پالت ساخته شده از غیر چوب مواد مانند جراحیهای آلومینیومبا پلاستیکیا چوب مهندسی محصولات مانند تخته سه لابا رشته گرا هیئت مدیرهو یا راه راه ورقه فیبر لازم نیست IPPC تصویب و در نظر گرفته شود معاف از ISPM 15 مقررات. اگر چه پالت آمده در همه شیوه ای از اندازه ها و تنظیمات تمام پالت سقوط به دو دسته گسترده ای: "stringer" پالت "بلوک" پالت. انواع بسته های نرم افزاری وجود دارد به کمک پالت ساز در طراحی مناسب پالت برای یک بار خاص و ارزیابی چوب و، گزینه برای کاهش هزینه ها. پالت Stringer با استفاده از یک قاب از سه یا بیشتر به صورت موازی قطعه چوب (به نام stringers). بالا deckboards سپس ضمیمه شده به stringers برای ایجاد پالت ساختار. Stringer پالت می توانید یک درجه کاهش به آن ها اجازه می دهد «چهار راه» ورود. لیفتراک می تواند یک نوازنده پالت از هر چهار جهت هر چند بلند کردن اجسام توسط stringers امن تر است. بلوک پالت به طور معمول قوی تر از stringer پالت. بلوک پالت استفاده از هر دو موازی و عمود بر stringers برای بهتر تسهیل کارآمد حمل و نقل. یک بلوک پالت است که همچنین به عنوان شناخته شده «چهار راه» پالت، پس از یک پالت-جک ممکن است استفاده از هر طرف به آن حرکت می کند. همه نوازنده و برخی از بلوک پالت چوبی «یک سویه پایگاه» یعنی پایین تخته گرا در یک جهت. در حالی که خودکار دست زدن به تجهیزات را می توان طراحی شده برای این اغلب می تواند سریع تر و مؤثر تر اگر پایین لبه های یک پالت را پایین تخته گرا در هر دو جهت. برای مثال ممکن است نیاز به تبدیل یک پالت به دندانه دار کردن آن و بهره برداری کمتر حساس به پالت جهت گیری. راه کم هزینه برای بهبود پالت است که معمولاً برای مشخص کردن بهتر ناخن. با غیر چوب پالت کنترل ضریب اصطکاک است که اغلب مفید برای جلوگیری از پالت از لغزش از چنگال و قفسه. سنگین تری پالت چوبی با دوام تر هستند و در حال رسیدگی بیشتر به راحتی توسط خودکار تجهیزات. اگر یک پالت نیازی به برداشته شود از هر چهار طرف دو راه پالت با unnotched stringers ممکن است مورد استفاده قرار گیرد، با مزایای اضافی اضافه شده استحکام و قدرت است. تعیین تلرانس در صافی و محتوای آب ممکن است کمک به تأمین دیدار با هدف مورد نیاز است. بازرسی از پالت یا توسط یک شخص ثالث (مانند "SPEQ" بازرسی پالت) ارائه اضافی تضمین کیفیت. ارزان ترین پالت چوبی ساخته شده از چوب نرم و اغلب در نظر گرفته مصرفی به دور انداخته شود به عنوان سطل زباله همراه با دیگر بسته بندی عناصر در پایان سفر. این پالت ساده stringer پالت و liftable از دو طرف. کمی پیچیده تر چوب جنگلی بلوک پالت پلاستیکی پالت فلزی و پالت چوبی برداشته شود می تواند از هر چهار طرف. این گران پالت معمولاً نیاز به یک سپرده و در حال بازگشت به فرستنده یا بالا بفروشید به عنوان استفاده می شود. بسیاری از «چهار راه» پالت های رنگی با توجه به بارهای آن ها می توانید خرس و دیگر ویژگی ها است. پالت چوبی در ساخت و ساز مشخصات بستگی دارد می توانید پالت در نظر گرفته شده استفاده کنید: عمومی، FDA, سازی، شیمیایی، صادرات؛ رود بار وزن؛ نوع چوب مورد نظر: بازیافت، سخت، نرم، کوره خشک یا دسته کوچک موسیقی جاز (جدید و بازیافت); و حتی نوع اتصال دهنده های مورد نظر برای برگزاری این پالت با هم: کالاهای اساسی یا ناخن. کاغذ پالت، همچنین به عنوان "ecopallets" اغلب مورد استفاده برای بارهای نور اما مهندسی کاغذ پالت به طور فزاینده ای مورد استفاده برای بارهای که در مقایسه با چوب. کاغذ پالت چوبی نیز استفاده می شود که در آن بازیافت و دفع آسان مهم است. طرح های جدید از ecopallets ساخته شده از فقط دو قطعه مسطح هیئت مدیره راه راه (بدون چسب/کالاهای اساسی) و وزن فقط ارائه نمایشی حمل و نقل صرفه جویی. Ecopallets نیز ISPM 15 معاف نافی بخور و مانع "لغزش" ورق. آن ها را تمیز و امن تر و ارائه یک صرفه جویی در هزینه جایگزین دوستدار محیط زیست برای دیگر پالت مواد. برخی از مهندسی راه پالت پیشنهاد قابل توجهی کاهش می یابد ارتفاع ارائه قابل توجهی در هزینه حمل و نقل کاهش است. مشخصات پایین دست پالت کامیون اجازه برداشتن پالت به عنوان کم 25 mm. پالت پلاستیکی اغلب ساخته شده از جدید HDPE یا بازیافت پت (بطری نوشابه). آن ها معمولاً بسیار با دوام و ماندگار برای یک صد سفر یا بیشتر و مقاومت در برابر هوازدگی پوسیدگی و مواد شیمیایی و خوردگی. آن ها اغلب پشته. پالت پلاستیکی معاف هستند توسط بازرسی ایمنی زیستی نگرانی و به راحتی پاکسازی برای حمل و نقل بین المللی. HDPE غیرقابل نفوذ به اکثر اسیدها و مواد شیمیایی سمی پاک کردن از آن ها آسان تر است. برخی از پالت پلاستیکی می تواند سقوط از پلاستیک خزش اگر مورد استفاده برای ذخیره بارهای سنگین برای مدت طولانی. پالت پلاستیکی نمی تواند به راحتی تعمیر می شود و می تواند ده ها بار به عنوان گران قیمت به عنوان چوب جنگلی بنابراین آن ها اغلب توسط تدارکات ارائه دهندگان خدمات است که می تواند سود خود را از دوام و stackability. بزرگ و زنجیره تأمین که با افزایش استفاده از پالت پلاستیکی به عنوان بسیاری از سازمان ها به دنبال کاهش هزینه ها از طریق زباله حمل و نقل و بهداشت و ایمنی. پالت چوبی و دالی در ترکیب به عنوان مثال Pally از بین بردن پالت بی ثباتی و نیاز اضافی برای بلند کردن تجهیزات، اما همچنین ایجاد فضای با ارزش در مشغول عامل محیط و تحویل قابل توجهی در زمان و هزینه صرفه جویی از طریق کاهش زنجیره تأمین حمل و نقل. پلاستیک' استفاده مجدد است کمک به افزایش استفاده از پالت پلاستیکی. جراحی پالت قوی هستند و در حال استفاده برای بارهای سنگین بالا انباشته زیاد و طولانی مدت خشک سازی و بارهای نقل مکان کرد و با سوء استفاده از سیستم های لجستیک. آن ها اغلب استفاده می شود برای مهمات نظامی است. فلزی را تشکیل می دهند کمتر از ۱٪ از بازار است. مواد عبارتند از فولاد کربن، فولاد ضد زنگ، فولاد و آلومینیوم. از این فولاد کربن ارائه می دهد و دوام عالی در کمترین هزینه. فولاد جراحی نیاز ندارد رنگ پوشش و ترجیح داده است برای چنین برنامه های کاربردی به عنوان اتاق تمیز و محیط های. فولاد کربن واحدهای گران قیمت در مقایسه با چوب و استیل و آلومینیوم در مورد هزینه ۲–۳ بار که از فولاد کربن. هزینه های طولانی مدت می تواند پایین تر از چوب است. به طور کلی مزایای استفاده از فلز پالت استحکام و سفتی و دوام عالی اشکال رایگان بدون تراشه های بهداشتی و قابل بازیافت است. معایب عبارتند از: بالاتر از قیمت اولیه قابل توجهی وزن کم اصطکاک و حساسیت به زنگ زدن (کربن استیل). فلزی است که در درجه اول مورد استفاده در اسیر یا حلقه بسته محیط های که در آن دوام و محصول حفاظت کلیدی عملکرد مورد نیاز است. واحدهای فلزی امروز به طور فزاینده ای با قیمت رقابتی و سبک وزن است. اولیه صنایع که با استفاده از پالت فلزی شامل خودرو و دارویی و چمن تراکتور و موتور سیکلت و لاستیک. آلومینیوم پالت قوی تر از چوب یا پلاستیک سبک تر از فولاد و مقاومت در برابر آب و پوسیدن پلاستیک خزش و خوردگی. آن ها گاهی اوقات استفاده می شود برای حمل و نقل هوایی طولانی مدت در هوای آزاد یا در دریا ذخیره سازی یا حمل و نقل نظامی است. سورتمه بازگشت به مصر باستان و بین النهرین باستان حداقل به عنوان دور برگشت به عنوان 1st millennium B. C. توسعه ها و نیازهای جنگ جهانی دوم لجستیک عملیات منجر به استفاده قابل توجهی از پالت. مراجع به اوایل مدرن انواع پالت باریک با یک رشته از اختراعات نشان دادن بخش هایی از توسعه است. قدیمی ترین ممکن است ایالات متحده ثبت اختراع در یک موازنه در هواپیمای دوباله از سال ۱۹۲۴ توصیف هالوول «بالابر پلت فرم.» در اواخر دهه ۱۹۳۰ پالت بیشتر شد امری عادی با این جدیدترها انواع. جورج ریموند برای ثبت یک ثبت اختراع در سال ۱۹۳۸ (مسلم ما ثبت اختراع ۲۱۷۸۶۴۶ در سال 1939) برای یک پالت طراحی شده است برای تکمیل یک جدید جک پالت طراحی؛ ویژگی های ضروری از هر دو هنوز هم در مشترک، استفاده از امروز. یک سال ۱۹۳۹ ثبت اختراع از کارل کلارک نشان می دهد نوع از پالت با جراحی stringers. زمان جنگ تحولات بودند اغلب فقط انحصاری پس از جنگ وجود دارد یک ثبت اختراع از رابرت براون در یک چهار راه پالت در سال ۱۹۴۵ و ثبت اختراع از نورمن Cahners (نیروی دریایی ایالات متحده عرضه افسر) را نشان می دهد یک بار مصرف نوع پالت در سال ۱۹۴۹. کامل ساخت و ساز اصل مدرن چهار راه پالت توضیح داده شده است توسط Darling گریم در سال 1949. دور انداخته چوبی پالت چوبی استفاده شود باید به صورت هیزم یا صنایع مگر اینکه مشخص شده است که چوب در این پالت شده است درمان نگهدارنده چوب قارچ کش و/یا آفت کش ها. مختلف pyrethrins و propiconazole رایج برای درمان چوبی پالت چوبی. علاوه بر وارد palletized کالا به طور معمول fumigated با شدت سمی آفت کش ها. در طول استفاده از مواد مضر یا مواد شیمیایی نیز ممکن است نشت در پالت چوب و جذب شود. صنایع دستی انتشارات توصیه کرده اند که خوانندگان به استفاده از پالت برای ساخت یک اسکیت بورد مانع به نام یک دستی پدموانع در طول، پینت بال بازی ها یا دیگر ورزش-آیتم های مرتبط. نشریات دیگر پیشنهاد کرده اند با استفاده از پالت چوب برای حیوانات کوچک قفس یا نرده ها، پالت چوب قابل بازیافت است برای استفاده به عنوان مبلمان چوب توسط حداقل یک شرکت است. آکوستیک گیتار، ساز گیتار تیلور پس از تولید با کیفیت بالا «پالت گیتار» ساخته شده از چوب پالت به منظور نشان دادن اهمیت روش ساخت و ساز در مقابل گران جنگل های عجیب و غریب. I-Beam Design, معماری و طراحی داخلی شرکت مستقر در نیویورک برنده جایزه در سال ۱۹۹۹ رقابت اسپانسر شده از طرف معماری برای بشریت خود را تسلیم "پالت خانه" طراحی راه حل به خانه بازگشت پناهندگان کوزوو. در مقیاس کامل نمونه از پالت خانه شدند و برجسته در "کاسا per Tutti" نمایشگاه در میلان Triennale و زمین جوایز در والاحضرت پرنس چارلز' سلطنتی باغ به عنوان بخشی از شاهزاده های خیریه بنیاد کنفرانس در آینده ای پایدار سازمان یافته در همکاری با آی بی ام و بار مالی. پالت خانه مقرون به صرفه انتقالی صفحه اصلی است که می تواند تبدیل به دائم در طول زمان است. می توان آن را به عنوان پناهنده مسکن یا به عنوان مسکن مقرون به صرفه نیز هست. با توجه به ماهیت پالت ماژول دیوار حفره می توان با عایق انواع مختلفی از مواد است که به کاربر در دسترس است. دو اتریشی دانش آموزان "Andreas نوئل Schnetzer" و "گرگور Pils" از دانشگاه وین ایجاد یک صفحه اصلی با عنوان "پالت خانه" و به عنوان نام نشان می دهد مورد استفاده مجدد قرار پالت به شکل مدولار انرژی کارآمد و مقرون به صرفه مسکن. این ایده متولد شد و در سال ۲۰۰۸ در رقابت و پالت خانه به نمایش گذاشته شده است در چندین شهر اروپا از جمله ونیز وین و لینز و گرونوبل. آن می تواند تبدیل به یک رویکرد هوشمندانه برای مسکن قشرها کم درآمد است. Denver, کلرادو، شد و میزبان مراسم تحلیف پالت-جشنواره جشنواره که به نمایش تنوع پالت و شامل بزرگ هنر سازه های ساخته شده با upcycled مواد پالت پیچ و خم های یک پالت سالن آمفی تئاتر با اجرای موسیقی زندگی پایدار تظاهرات یک upcycled مد نشان می دهد فروشندگان و هنرمندان فروش upcycled کالا و پارکور، این رویداد crowdfunded و سازمان یافته توسط Upcycle حوادث. اقلام ساخته شده از چوب پالت به احتمال زیاد با دوام و خوبی را نشان می دهد مقاومت در برابر آب با توجه به این درمان است. اما تماس نزدیک با پالت چوب یا استنشاق گرد و غبار از سنباده یا اره می تواند یک منبع از قرار گرفتن در معرض آفت کش ها و قارچ کش مواد شیمیایی. این احتمال وجود دارد که ژانویه ۲۰۱۰ به یاد بیاورید از جانسون و جانسون تیلنول و سایر مواد مخدر بود که با توجه به خود را ذخیره شده بر روی پالت چوبی که تا به حال درمان شده با قارچ/آفت کش 2,4،6-tribromophenol. این ماده شیمیایی می تواند تخریب قالب برای تولید 2,4،6-tribromoanisole که قوی کپک زدگی و بوی ناشی از مصرف کنندگان به شکایت. وجود ندارد حاد یا مزمن سلامت داده ها در 2,4،6-tribromoanisole های اما اعتقاد بر این است که آلوده به مواد مخدر باعث تهوع و سایر عوارض بهداشتی در برخی از افراد است. هر دو چوب و پالت پلاستیکی ممکن است خطرات آتش. The National Fire Protection Association مستلزم آن است که هر دو نوع «باید ذخیره شده در خارج یا در یک ساختار جدا» مگر حفاظت شده توسط آبپاش آتش. پالت چوب مورد استفاده برای حمل و نقل مواد غذایی می تواند احتمالاً بندر عوامل بیماری زا مانند "اشرشیا کلی" و لیستریا. انتشار توسط مصرف کنندگان ملی لیگ اعلام کرد آزمایش از ۷۰ پالت چوب و ۷۰ پالت پلاستیکی است که لود شده با محصولات فاسد شدنی و حمل به کاربر نهایی روانه بازار شد یک شبه به مستقل میکروب شناسی آزمایشگاه برای تست. نتایج برگشتم با ۱۰ درصد از چوب پالت مثبت برای "E. coli" و ۱٫۴ درصد مثبت در پالت پلاستیکی.
[ { "answer1": "در حالی که اکثر پالت ها چوبی هستند اما از پلاستیک، فلز ، با کاغذ و یا مواد بازیافتی نیز ساخته می شوند.", "answer2": "سازمان بین المللی استاندارد (ISO) تحریم شش پالت ابعاد دقیق در \"استاندارد ISO 6780: تخت پالت بین قاره ای برای دست زدن به مواد—اصلی ابعاد و تلرانس\"", "distance": 3478, "question": "پالت ها معمولا از چه موادی ساخته می شوند و استاندارد ISO برای آنها چیست؟" }, { "answer1": "پالت چوبی به طور معمول شامل سه یا چهار stringers که پشتیبانی از چندین deckboards در بالا از آن کالا قرار می گیرد.", "answer2": "استاندارد آمریکای شمالی پالت یا GMA پالت به deckboards از ۴۰ اینچ و stringers 48 اینچ.", "distance": 308, "question": "پالت های چوبی چگونه ساخته می شوند و استاندارد پالت های آمریکای شمالی چیست؟" }, { "answer1": "یک پالت ساختار بنیاد یک واحد بار است که حمل و نقل و ذخیره سازی کارامد را میسر می سازد.", "answer2": "آن ها معمولاً بسیار با دوام و ماندگار برای یک صد سفر یا بیشتر و مقاومت در برابر هوازدگی پوسیدگی و مواد شیمیایی و خوردگی.", "distance": 11643, "question": "پالت ها در چه مواردی به کار می روند و پالت های پلاستیکی چه مزایایی دارند؟" }, { "answer1": "اولیه صنایع که با استفاده از پالت فلزی شامل خودرو و دارویی و چمن تراکتور و موتور سیکلت و لاستیک.", "answer2": "استرالیا استاندارد پالت پالت اندازه شایع در استرالیا یافت اما به ندرت در جاهای دیگر.", "distance": 9456, "question": "پالت های فلزی بیشتر در چه صنایعی استفاده می شوند و استرالیا از چه نوع پالتی استفاده می کند؟" }, { "answer1": "توسعه ها و نیازهای جنگ جهانی دوم لجستیک عملیات منجر به استفاده قابل توجهی از پالت.", "answer2": "دور انداخته چوبی پالت چوبی استفاده شود باید به صورت هیزم یا صنایع مگر اینکه مشخص شده است که چوب در این پالت شده است درمان نگهدارنده چوب قارچ کش و/یا آفت کش ها.", "distance": 979, "question": "توسعه پالت در چه زمانی صورت گرفت و پالت های چوبی دور انداخته شده چه کاربردی دارند؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
496
: برخیز ای موسی برخیز ای موسی سیزدهمین رمان بلند ویلیام فاکنر است که در آن از موضوعات نژادپرستی در آمریکا و شرح احوال و رفتار متقابل سیاه پوستان و سفیدپوستان سخن رفته است. این رمان نخستین بار در سال ۱۹۴۲ در آمریکا منتشر شده است. نسخهٔ فارسی این کتاب را انتشارات نیلوفر در سال ۱۳۷۴ با برگردان صالح حسینی منتشر کرده است. عنوان کتاب "برخیز ای موسی" مأخوذ از یکی از سرودهای مذهبی سیاه پوستان با همین نام است. درون مایه این سرود نمایانگر آرزوهای رویاگونه سیاه پوستان برای حضور منجی است که به قدرت بازوی او ظلم و ستم های وارد بر سیاه پوستان از میان برداشته شود. این کتاب شامل هفت داستان به نام های: "بود"، "آتش و اجاق"، "دلقک داغدار"، "پیران قوم"، "خرس"، "پاییز دلتا" و "برخیز ای موسی" می باشد. وجود پیوستگی مضمونی و شخصیتی در بین داستان های این کتاب، آن را از حالت مجموعهٔ داستان های کوتاه بیرون آورده و به آن حالتی رمان گونه بخشیده است. شخصیت محوری داستان های این کتاب "اسحاق مکازلین" است که فاکنر از زبان او به بیان آنچه که می خواهد در باب سیاهپوستان و نژادپرستی بگوید می پردازد. اسحاق مکازلین نقل، به مضمون کتاب "پدر هیچ کس و عموی همگان" نامیده می شود. "عمو اسو" چه آن هنگام که کودکی ده ساله است و چه آن هنگام که پیرمردی هشتاد ساله، در باب جهان پیرامون خویش می اندیشد و سعی می کند تصمیماتش را برای پیشبرد زندگی بر اساس آنچه خود درست می پندارد اتخاذ کند نه بر اساس آنچه تا کنون بوده و از این به بعد هم باید باشد. حق مالکیت زمین، حق برده داری و حقوقی از این قبیل که در نظر سرمایه داران آن روز آمریکا عادی تلقی می شد در ذهن اسحاق جنبه سؤال پیدا می کند و باعث می شود که اسحاق ارث جد بزرگش کاروترز مکازلین را حق خود نداند. مجموع این رویدادها "برخیز ای موسی" را روحانی ترین و مذهبی ترین کتاب فاکنر معرفی می کند. داستان در زمان کودکی "مکازلین ادموندز" رخ می دهد. فاکنر او را در این داستان به اختصار «پسرک» می نامد. در حدود سال ۱۸۵۹ "کاس ادموندز" به همراه دایی هایش "آمودئوس مکازلین (عمو بادی)" و "تئوفیلوس مکازلین (عمو باک)" در مزرعه پدری زندگی می کنند که اتفاقی تکراری اما ناخوشآیند باز هم آنان را از زندگی عادی روزمره خارج می کند. بردهٔ آن ها "تامیزترل" بار دیگر به خاطر علاقه اش به "تنی" - کنیز سیاهپوست آقای "هوبرت بوچام" که همراه خواهرش "میس سوفونسوبیا" در همسایگی مزرعه آن ها زندگی می کند- به مزرعه آقای هوبرت گریخته است. بدین ترتیب عمو باک و پسرک به منظور بازگرداندن تامیزترل آماده رفتن به مزرعهٔ همسایه می شوند. از طرفی گویا سوفونسوبیا هم عاشق عمو باک است اما عموباک تا کنون اظهار نظر متقابلی دراین زمینه نکرده است. پس از ناکامی در دستگیر کردن تامیزترل، عموباک و پسرک مجبور به سپری کردن شب در مزرعه هوبرت می شوند. شب هنگام، زمانی که از وقت خواب گذشته است عموباک و پسرک با خیال اینکه وارد اتاق خواب خود می شوند اشتباهاً پا به اتاق خواب سوفونسوبیا می گذارند! آقای بوچام سعی می کند از این پیشامد به گونه ای استفاده کند که عموباک مجبوربه ازدواج با سوفونسوبیا شود. عمو باک نمی پذیرد و سرانجام سرنوشت قضایای موجود اعم از آنچه مربوط به تامیزترل و تنی و آنچه مربوط به عموباک و سوفونسوبیا می شود در گرو برد و باخت در یک بازی پوکر قرار می گیرد. بدین ترتیب اگر عموباک در بازی با آقای هوبرت بازنده شود می بایست بالاجبار سوفونسوبیا را به همسری بپذیرد و ضمناً تنی را از آقای هوبرت خریداری نماید تا از فرارهای مکرر تامیزترل جلوگیری شود. از طرف دیگر اگر عمو باک در بازی پوکر سربلند شود تنی را مجانی به خانه خود می برد. عمو باک بازی را می بازد اما آقای هوبرت را مجبور می کند که بازی را با عمو بادی - که اکنون به مزرعه همسایه آمده است- تکرار کند. عمو بادی در بازی پوکر برنده می شود و تنی مجانی به مزرعهٔ مکازلین ها می آید. عموباک متعاقباً با سوفونسوبیا ازدواج می کند و فرزندشان اسحاق مکازلین - که محوری ترین شخصیت کتابِ حاضر است- به دنیا می آید. سال ها پس از وقایع مزرعهٔ آقای هوبرت، "لوکاس بوچام" فرزند تامیزترل و تنی به دنیا می آید. پس از رشد و بلوغ، لوکاس به کار در مزرعه مکازلین ها مشغول می شود. از سوی دیگر در خاندان بزرگ مکازلین ها سال ها پس از مرگ عمو باک و عمو بادی، کاروترز (کاس) ادموندر خواهر زاده آن ها نیز درگذشته است. فرزند او "زکریا (زک) ادموندز" نیز دیگر زنده نیست و با توجه به اینکه اسحاق مکازلین هم هنوز به سن اداره کردن مزرعه نرسیده است، "روت ادموندز" فرزند زکریا اداره امور مزرعه بزرگ مکازلین ها را بر عهده دارد. در این جا فاکنر کمی بیشتر در مورد افراد مورد بحث در کتاب به شفاف سازی می پردازد: لوکاس گرچه فرزند تامیزترل و تنی است اما از طرف دیگر او به سبب رابطه نامشروع کاروترز مکازلینِ بزرگ با کنیز سیاه پوستش، عموزاده اسحاق مکازلین و روت ادموندز نیز به حساب می آید اما از لحاظ سنی از آن ها بسیار مسن تر است. وقایع داستان این گونه پیش می رود که لوکاس سیاهپوست در زمین های اطراف مزرعه یک سکه طلا پیدا می کند و بدین ترتیب به وجود گنجینه بزرگی از سکه های طلا در زیر خاک آن منطقه امیدوار می شود. از سوی دیگر "نت"، دختر لوکاس بوچام علی رقم مخالفت پدرش مایل به ازدواج با جوان سیاه پوست و فقیری به نام "جورج ویلکینز" می باشد. لوکاس و جورج ویلکینز هر دو به صورت غیرقانونی مشغول تهیه آبجو هستند. بدین ترتیب لوکاس تصمیم می گیرد تا با لو دادن جورج ویلکینز او را رسوا نموده و از ازدواج او با دخترش جلوگیری کند. از آنجا که جورج ویلکینز در ملک روت ادموندز اقدام به این کار غیرقانونی کرده است لوکاس تصمیم می گیرد تا روت را در جریان بگذارد. روت پلیس محلی را آگاه می کند اما آن ها زمانی سر می رسند که جورج ویلکینز آبجوها را در حیاط خانه لوکاس قرار داده و دختر لوکاس مشغول پنهان کردن آن ها است! بدین ترتیب لوکاس در چاهی که خود برای جورج ویلکینز کنده بود می افتد!! مجموع این وقایع و همچنین نیاز لوکاس به شهادت دادن جورج ویلکینز به نفع او برای گریز از مهلکه مجازات قانون به ازدواج جورج ویلکینز با نت می انجامد. لوکاس، وامانده از همه جا شخصی را می یابد که ادعا می کند قادر است با دستگاه فلزیابش گنجینه سکه های طلا را پیدا کند. لوکاس با وعده دادن دستمزد او را برای چند روز اجیر می کند اما آن ها به جز خاک چیز دیگری پیدا نمی کنند. همسر لوکاس، "عمه مولی" که پیرزن دینداری است از کارهای لوکاس به ستوه می آید و شکایتش را به نزد روت ادموندز می برد: "- این لوکاس از خدا هم شرم نمی کنه! خدا قهرش می گیره اگه لوکاس بخواد از دل زمین گنجینه بیرون بیاره!! زمین و هرچی که توش باشه فقط مال خداست!!" فاکنر در اینجا اشاره ای به باورهای مردم دین دار در قبال مالکیتِ خدا و تفاوت آن با مالکیتِ انسان می پردازد. این مقدمه ای است برای خواننده کتاب تا خود را برای شنیدن عقاید دیندارانهٔ اسحاق مکازلین در داستان های بعدی کتاب راجع به مالکیت زمین و حقوق انسان ها آماده کند. در ادامهٔ روند داستانِ آتش و اجاق، لوکاس از طلاق دادن همسر پیرش امتناع می کند و طلاق را – آن هم در این سن و سال- دون شان خود می داند. روزها می گذرد و عاقبت لوکاس - که حتی راضی شده است دستگاه فلزیاب را از صاحبش خریداری کند- آن را به نزد روت ادموندز آورده و می گوید: "- شّرشو بکن! از این محل دورش کم که دیگه چشمم بهش نیفته! حکایتش هم به گوشم نخوره..." و بدین ترتیب با پایان گرفتن داستان اندیشه ای در ذهن خواننده شکل می گیرد و آن هم اینکه لوکاس بر سر دوراهی "اعتقاد به خداوند و لزوم درستی اعمال" از یک سو و "بی اعتقادی و مادی گرایی در زندگی" کاملاً گیج و مبهوت و کلافه شده است. سؤال اینجاست: آیا باید دل زمین را شکافت و از آن سکه های طلا را بیرون آورد یا طرفدار اعتقاداتی عجیب و غریب – عجیب و غریب از دید سفید پوستی همچون روت ادموندر- شد که شاید نهایتش فقر و تنگدستی و طلاق باشد... در سومین داستانِ رمان برخیز ای موسی، فاکنر کمی خود را از خاندان بزرگ مکازلین دور می کند و شرح حالی از سیاه پوستی به نام "رایدر" – که بر روی مزرعه روت ادموندز مشغول کار است- ارائه می دهد. رایدر سیاه پوستی قوی هیکل و چهارشانه است که بر اثر مرگ نابه هنگام همسرش دچار شوک روحی شده است. در روز خاکسپاری، رایدر بیل را از دست کارگران می گیرد و مجنون وار و با سرعت خیره کننده ای گودال قبر همسرش را می کند. شب هنگام رایدر شبهی از همسرش را می بیند. صبح روز بعد رایدر ناتوان از کار، آسیاب را ترک می کند، بطری ویسکی بزرگی می خرد و پس از افراط در نوشیدن، بی هدف در خیابان ها مشغول راه رفتن می شود. سپس به آسیاب بازمی گردد و به اتاق ابزار آلات می رود. در آنجا با سفید پوستی به نام "بردسانگ" روبه رو می شود، سپس به یاد می آورد که بردسانگ سال ها با تقلب کردن در بازی تخته نرد سیاه پوستان را آزار داده است. رایدر با دیدن او خشمگین می شود و آنگاه بر اثر مجادله با اواختیار اعمال خود را از دست می دهد و گلوی بردسانگ را با وسیله ای تیز می برد! رایدر دستگیر و زندانی می شود. اما او که به کلی دچار جنون شده در زندان هم درِ سلولش را از جا می کند و با دیگر زندانیان به زد و خورد می پردازد. سرانجام رایدر را به کمک چوبه دار حلق آویز می کنند و این گونه زندگی دردمند او پایان می یابد. در این داستان زندگی پر از درد و رنج یک سیاهپوست در قبال بی تفاوتی سفیدپوستان از وجود مشکلات این چنینی توسط فاکنر توصیف شده است. از این داستان به بعد حضور اسحاق مکازلین در کتاب برخیز ای موسی پررنگ می شود. محور این داستان و داستان خرس بر اساس دنیای جنگل و شکار است. "سام فادرز" فرزند یک سرخ پوست به نام "ایکه موتوبه" و یک کنیز سیاه پوست است. ایکه موتوبه در اقدامی باوردنکردنی پسر و همسرش را به عنوان برده به کاروترز مکازلین می فروشد. بدین ترتیب سام برده دودمان مکازلین محسوب می شود. اکنون که اسحاق کودکی بیش نیست به سام فادرز سپرده می شود تا مربی و نگهبان او در امر شکار باشد. در مراسم شکار سالیانه اسحاق با میجر دو اسپاین، جنرال کامپسن و عموزاده بزرگ تراش مکازلین ادموندز همراه می گردد. اسحاق در نخستین تلاش اش برای شکار، گوزن نری را از پای درمی آورد (کشتن گوزن های ماده کار نادرستی به شمار می رود). سام فادرز طی مراسمی آیین خون گوزن نر را به صورت اسحاق می مالد. اسحاق جوان گذشته سام فادرز را از نظر می گذراند و به یاد می آورد که پدر او، ایکه موتوبه چگونه زمین اجدادی سرخ پوست ها را به همراه زن و فرزندش به مکازلین ها فروخته است. نخستین کشمکش های ذهنی درباب مالکیت زمین اینجاست که در ذهن اسحاق شکل می گیرد. پس از اینکه اسحاق گوزن نر را شکار می کند گروه شکارچی ها قصد بازگشت می کند اما "بون هوگنبک" ادعا می کند زمانی که روی قاطراش نشسته بوده گوزن نر بزرگی را دیده است. بدین ترتیب گروه تصمیم می گیرد تا قبل از بازگشت گوزن را شکار کند. آن ها در جنگل پراکنده می شوند و فقط اسحاق و سام فادرز در کلبه می مانند. ناگهان صدای فریادی از جنگل شنیده می شود. اسحاق کوچک به خیال اینکه گوزن از پا درآمده است تفنگ به دست به کنار پنجره می آید. اما گوزن با وقار و شکوه خاصی به سمت اسحاق و سام فادرز می آید، نگاهی بزرگوارانه به آن ها می اندازد و می گذرد. آن ها به او شلیک نمی کنند و سام فادرز او را «پدربزرگ» می نامد. شب هنگام زمانی که اسحاق و مکازلین ادموندز در کلبه دراز کشیده اند اسحاق راجع به آنچه دیده است با مکازلین صحبت می کند اما حس می کند که مکازلین حرف های او را باور نکرده است و فکر می کند که او تنها یک روح دیده است! مکازلین اما با لحنی همزادپندارانه می گوید که او نیز در همان کلبه و زمانی که نخستین گوزنش را شکار کرده همان گوزن را به جشم دیده است... در این داستان «پدربزرگ» به نوعی نمادی از یک انرژی ناشناخته است. قدرتی خدایی که به صورت موقت به دست طبیعت و هرانچه دراوست سپرده شده است بگونه ای که انسان حق هیچ گونه دخل و تصرفی را در آن نمی یابد. "خرس" بلندترین داستان مجموعه "برخیز ای موسی" به شمار می رود که در آن فاکنر مجالی برای بیان پیام اصلی کتاب "برخیز ای موسی" یافته است. این داستان در ادامه داستان "پیران قوم" است. "اسحاق مکازلین" -که حالا بزرگ تر هم شده است- از شکارچیان به نام و چیره دست منطقه به شمار می رود و هرسال در برنامه شکار دسته جمعی حاضر می شود. در طی این سال ها گروه به شدت درگیر شکار خرس عظیم و غول پیکری به نام "اُلدبِن" است که باعث رعب و وحشت و همچنین خرابکاری و ویرانی در جنگل شده است. تیرهای شکارچیان به او کارگر نمی افتد و تعداد کسانی حاضراند با او روبه رو شوند زیاد نیستند. ضمناً تله شکاری هم باعث شده است تا پای "الدبن" مجروح شود، بدی ترتیب شکارچیان رد او را از روی جای پایش دنبال می کنند. اسحاق هم بارها "الدبن" را تعقیب می کند اما از آنجا که سگ های شکاری از خرس بزرگ می ترسند اسحاق تا کنون موفق به شکار او نشده است. سرانجام "سام فادرز" یک سک وحشی و قوی پیدا می کند، او را "لایِن" می نامد و شروع به تربیت او می کند. لاین گرچه در ابتدا رام نشدنی به نظر می رسد اما مهارتی که سام به خرج می دهد او را تبدیل به یک سگ شکاری بی نظیر می کند. پس از چندی "بون هوگنباک" به "لاین" علاقه مند می شود و حتی سگ غول پیکر را پیش خود می خواباند. دسته شکارچیان به همراه "لاین" سگ غول پیکر بار دیگر برای شکار "الدبن" راهی جنگل می شوند. "لاین" با خصومتی مثال زدنی "الدبن" را دنبال می کند و "بون هوگنباک" در فاصله ای نزدیک از "الدبن" پنج تیر را به خطا می زند و پس از تعقیب کوتاهی "جنرال کامپسن" فقط موفق می شود "الدبن" را زخمی کند. خرس با ردی از خون به سمت جنگل فرار می کند و شکارچیان به کلبه بازمی گردند. ذخیره ویسکی تمام شده است و هوا به شدت سرد است. "جنرال کامپسن" تصمیم می گیرد بون را برای آوردن ویسکی به ممفیس بفرستد و برای اینکه بون تا زمان بازگشت ته بشکه های ویسکی را بالا نیاورد اسحاق را به همراه او راهی می کند. پس از بازگشت بون و اسحاق، گروه که بیش از سال های پیش در جنگل اقامت کرده بار دیگر برای شکار "الدبن" تلاش می کند. "جنرال کامپس" دستور می دهد که "اسحاق" سوار "کیِت"- تنها اسبی که از موجودات وحشی نمی ترسد- بشود. در اعماق جنگل "لاین" با شجاعت هرچه تمام تر به سوی "الدبن" یورش می برد و با او گلاویز می شود. در حالی که "لاین" گلوی "الدبن" را گرفته است خرس پنجه های تیزش را در شکم سگ فرومی کند. ناگهان "بون هوگنباک" خنجر می کشد و روی گردن خرس می پرد و خنجر را بارها در گلوی "الدبن" فرومی کند. خرس می میرد و از پی آن "لاین"، سگ شجاع هم از هستی ساقط می شود. "سام فادرز" پیر هم گویی به نهایت آرزویی که در زندگی دارد رسیده باشد بدرود حیات می گوید و بدین ترتیب اسحاق مجبور به خداحافظی با مربی بزرگش می شود. پس از پشت سر گذاشتن ماجرای پرهیجان خرس، اسحاق و عموزاده اش "مکازلین ادموندز" به مزرعه پدری در نزدیکی جفرسن بازمی گردند. وقت آن رسیده است که اسحاق ۲۱ ساله مدیریت املاک پدری را که تا کنون به خاطر خردسال بودن او در دست مکازلین ادموندز بود به دست بگیرد. اسحاق بر اساس اعتقادات عجیبی که دارد از این امر سرباز می زند و در طی بحث و گفتگویی طولانی برای "مکازلین" توضیح می دهد که چرا زمین از آن خداست و انسان قادر به تملک آن نیست. او همچنین توضیح می دهد که مالکیت نادرست انسان ها و به خصوص سفیدپوست ها بر زمین موجب به وجود آمدن عادت های نادرستی هم چون برده داری شده است. "مکازلین" سعی بر قانع کردن او می کند اما "اسحاق" نمی پذیرد و آنگاه راه شهر را در پیش می گیرد و نجاری پیشه می کند. سپس در آنجا با زنی ازدواج می کند که او هم نمی تواند "اسحاق" را به برگشتن بر سر مایملک هنگفت اجدادی راضی کند. اسحاق سهم ارث فرزندان "تامیزترل" و "تنی" را می پردازد و حتی برای پول دادن به "فونسوبیا" راضی می شود راه طولانی تا آرکانزاس را طی کند. "اسحاق" روزهای زندگی را این گونه می گذارند و البته جنگل، مربی و مامن او هرگز فراموشش نمی شود. زمان زیادی از عمر خویش را در جنگل صرف می کند و هم چون دیگر عقایدش دیگران را امر می کند که از شکار گوزن های ماده بپرهیزند. در این داستان به شیوه ای خیالی اسحاق در نقش موسی پیامبر ظهور می کند، کسی که می خواهد قومی را - چه یهودیان باشند و چه سیاهان- از دست ظلم برهاند. اما اسحاق شاید تنها برای دنیای کوچک خودش کفایت می کند. او موسی نیست. پس غمگین می شود، در درون خود می خزد و «خود» را برای خود کافی می یابد. این داستان دنباله ای از داستان "خرس" است. سال ها گذشته است و اسحاق مکازلین پا به دوران پیری نهاده است. او اینک به همراه روت ادموندز (داستان "آتش و اجاق") و دیگر رفقا راهی جنگلش شده اند که این روزها به بزرگی سالیان پیش نیست. پس از طی مسیر با اتوموبیل گروه در کمپ مستقر می شود. شب هنگام اسحاق به این می اندیشد که به همراه جنگل در حال نیست و نابود شدن است. دنیا همان است که بود و اگر پس رفت نکرده باشد بهتر هم نشده است. صبح روز بعد که تمام افراد برای شکار راهی جنگل می شوند اسحاق در تخت باقی می ماند. روت از فرصت استفاده می کند و بسته ای حاوی نامه و مقادیر زیادی پول را به اسحاق می سپارد و می گوید که ممکن است در این روزها شخصی برای گرفتن آن به اینجا بیاید. روت ضمناً یادآوری می کند که اسحاق پاکت را به او تحویل بدهد و بگوید: ((روت به من گفت که از طرف او به شما بگم نه!)). اسحاق که سرما اذیتش می کند پاکت را می گیرد و پاهایش را بیشتر زیر پتو جمع می کند. مدت زیادی نمی گذرد و زنی با چشمان سیاه، بچه به بغل وارد چادر می شود. زن خود را از مسیر بالادست به کمک قایق به کمپ رسانده است. اسحاق پاکت را به او می دهد و می گوید:((روت گفت بهت بگم نه!)) زن از پذیرفتن پاکت امتناع می کند و در عوض می گوید که روت او را ترک کرده است. اسحاق هم اظهار تعجب می کند از اینکه چطور ممکن بوده روت او را ترک نکند! بدین ترتیب گفتگو میان اسحاق و زن ادامه می یابد. در خلال این گفتگو اسحاق به این می اندیشد که روزی می بایست نژادپرستی میان ابنای بشر از بین برود. او سپس به دختر پیشنهاد می کند که با مردی از تبار خودش زندگی کند. دختر با میلی و بدون پذیرش بسته پول اسحاق را ترک می کند. نوعی احساس شرمگینی از خاندان به اسحاق دست می دهد. در این حال یکی از رفقای روت به سرعت به درون چادر می پرد و به دنبال چاقو می گردد. معلوم می شود روت گوزن ماده ای را شکار کرده است و قصد دارد آثار شکار غیرقانونی اش را از بین ببرد. اسحاق از شنیدن این خبر بیش از پیش ناراحت می شود و ناتوان از هیچ عکس العملی بیشتر و بیشتر و تنها و تنهاتر به زیر پتو فرومی رود.
[ { "answer1": "این رمان نخستین بار در سال ۱۹۴۲ در آمریکا منتشر شده است.", "answer2": "نسخهٔ فارسی این کتاب را انتشارات نیلوفر در سال ۱۳۷۴ با برگردان صالح حسینی منتشر کرده است.", "distance": 58, "question": "رمان برخیز ای موسی در چه سالی در آمریکا منتشر شد و ترجمه فارسی آن توسط چه کسی انجام شده است؟" }, { "answer1": "شخصیت محوری داستان های این کتاب \"اسحاق مکازلین\" است", "answer2": "اسحاق بر اساس اعتقادات عجیبی که دارد از این امر سرباز می زند و در طی بحث و گفتگویی طولانی برای \"مکازلین\" توضیح می دهد که چرا زمین از آن خداست و انسان قادر به تملک آن نیست.", "distance": 11904, "question": "شخصیت اصلی داستان های برخیز ای موسی چه کسی است و او چه تفکراتی در مورد مالکیت زمین داشت؟" }, { "answer1": "بدین ترتیب اگر عموباک در بازی با آقای هوبرت بازنده شود می بایست بالاجبار سوفونسوبیا را به همسری بپذیرد و ضمناً تنی را از آقای هوبرت خریداری نماید تا از فرارهای مکرر تامیزترل جلوگیری شود.", "answer2": "عمو بادی در بازی پوکر برنده می شود و تنی مجانی به مزرعهٔ مکازلین ها می آید.", "distance": 394, "question": "چرا عمو باک مجبور به بازی پوکر شد و در نهایت چه کسی برنده شد؟" }, { "answer1": "سال ها پس از وقایع مزرعهٔ آقای هوبرت، \"لوکاس بوچام\" فرزند تامیزترل و تنی به دنیا می آید.", "answer2": "سؤال اینجاست: آیا باید دل زمین را شکافت و از آن سکه های طلا را بیرون آورد یا طرفدار اعتقاداتی عجیب و غریب – عجیب و غریب از دید سفید پوستی همچون روت ادموندر- شد که شاید نهایتش فقر و تنگدستی و طلاق باشد...", "distance": 3078, "question": "لوکاس بوچام کیست و چرا در نهایت دچار سردرگمی در مورد باورهایش می شود؟" }, { "answer1": "\"سام فادرز\" فرزند یک سرخ پوست به نام \"ایکه موتوبه\" و یک کنیز سیاه پوست است.", "answer2": "سام فادرز طی مراسمی آیین خون گوزن نر را به صورت اسحاق می مالد.", "distance": 535, "question": "سام فادرز کیست و در چه مراسمی آیین خون گوزن را به صورت اسحاق مالید؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
497
: امیلی دیکینسون امیلی الیزابت دیکینسون (به انگلیسی: Emily Elizabeth Dickinson) شاعر آمریکایی (۱۰ دسامبر ۱۸۳۰–۱۵می ۱۸۸۶) در شهر امهرست در ایالت ماساچوست آمریکا و در یک خانوادهٔ متشخص و اصیل به دنیا آمد، او بیشتر خلوت گزیده بود و زندگی در انزوا را ترجیح می داد. در دوران جوانی به مدت ۷ سال در آکادمی امهرست درس خواند و قبل از بازگشتش به شهر خود، مدت کوتاهی را نیز در یک مدرسه مذهبی گذراند. او به خاطر پوشیدن لباس سفید و عدم استقبال از مهمان در بین ساکنین معروف گشت، و بیشتر دوستی هایش از طریق نامه و مکاتبه بود. اگرچه او شاعر پرکاری بود ولی تعداد کمی از شعرهایش (نزدیک به ۱۸۰۰عدد) به چاپ رسید. آثاری که در زمان حیاتش به چاپ رسید دچار تغییر می گشتند تا با معیارهای متعارف شعری وقت مطابق شوند. شعرهای دیکینسون در زمان خود منحصربه فرد بودند، زیرا دارای خطوط کوتاه، عدم وجود عنوان در شعر و از قافیهٔ کج یا نیم قافیه برخوردار بودند که چیزی غیرمتعارف بود. بسیاری از شعرهای او درون مایهٔ مرگ و جاودانگی داشتند، که در نامه هایش نیز مشهود بود. اگرچه بیشتر آشنایان او از نوشتنش آگاه بودند، اما پس از مرگش بود که خواهر کوچکترش لاوینیا از حافظهٔ نهان شعری او پرده برداشت و آثارش آشکار گشت. اولین مجموعه شعر او در سال ۱۸۹۰ و توسط آشنایانش، توماس ونت وورث هیگنسون و مابل لومیس تاد منتشر شد، که آن دو نیز آثارش را بسیار ویرایش کردند. کامل ترین مجموعه شعر او در سال ۱۹۵۵ توسط پروفسور توماس جانسون با نام "شعرهای امیلی دیکینسون" چاپ شد. با وجود برخی از شک و تردیدها در اواخر قرن ۱۹ و اوایل ۲۰ در خصوص قابلیت های ادبیِ دیکینسون، امروزه دیکینسون به عنوان یکی از مهم ترین شاعران آمریکایی شناخته می شود. او را شاعر معتکف نیز خوانده اند، یا به قول الهی قمشه ای دختر مولانا؛ چرا که او بسیار با ابهام سخن می گوید. او شاعر قطعهٔ معروفِ "I'm nobody! Who are you?" (من هیچ کسم، تو که هستی؟) است. امیلی الیزابت در ۱۰دسامبر ۱۸۳۰ در موزه خانوادگی امیلی دیکینسون در امهرست، ماساچوست در یک خانواده برجسته و متوسط به دنیا آمد. پدرش ادوارد دیکینسون نزدیک به چهل سال خزانه دار کالج امهرست بود و در شرایط متعددی خدمت کرد و به عنوان یک قانون گذار ایالتی، و به نمایندگی از منطقه همپشایر در کنگره ایالات متحده حضور یافت. در ۶ می ۱۸۲۸ با امیلی نورکراس از مانسون ازدواج کرد. آنان صاحب ۳ فرزند شدند: امیلی جوان دختر خوش رفتاری بود. زمانی که امیلی در دو سالگی به مونسون سفر کرد، عمه او از ایشان به خوبی و خوشی یاد کرده است. عمه امیلی یه علاقه بسیار او به موسیقی و استعداد خاص او در پیانو اشاره، و از آن با نام «موزیک» یاد کرده است. در ۷ سپتامبر، ۱۸۴۰، دیکینسون و خواهر کوچکترش لاوینیا در آکادمی امهرست، شروع به درس خواندن کردند. در همان زمان، پدرش منزلی در خیابان پلیزانت شمالی خریداری کرد. برادر امیلی، آستین، بعدها از این خانه با عنوان «عمارت» یاد کرده، که در زمان غیبت پدر و مادرشان با عنوان «ارباب و بانو» در آن ریاست می کردند. دیکینسون در سال های جوانی با «تهدید عمیق» مرگ روبرو گشت، علی الخصوص پس از مرگ نزدیکانش این وضع بدتر نیز شد. هنگامی که سوفیا هولاند، عموزادهٔ دوم و دوست نزدیکش، یه دلیل بیماری تیفوس در سال ۱۸۴۴ جان باخت، امیلی دچار آسیب های روانی شدید شد. با به یادآوری این حادثه ۲ سال بعد، امیلی این مطلب را نوشت که: «به دلیل اینکه من اجازه پیدا نکردم تا از او مراقبت، یا حتی در چهره او نگاه کنم، من نیز سزاوار مرگم». او به حدی دچار مالیخولیا گشت که پدر و مادرش او را برای بهبود به بوستون فرستادند. با بهبود وضعیت جسمی و روحی، به آکادمی امهرست بازگشت تا تحصیلاتش را ادامه دهد. در این مدت، او با افرادی چون آبیاه روت، آبی وود، و سوزان هانتینگتون گیلبرت (که بعدها برادرش آستین با او ازدواج کرد) آشنا شد، که دوستان نزدیکی برای او در ادامه زندگی اش شدند. در سال ۱۸۴۵، یک تجدید حیات مذهبی در امهرست اتفاق افتاد که در نتیجه آن ۴۶ اعتراف به ایمان در میان هم سالان دیکینسون اتفاق افتاد. در همان سال به یکی از دوستانش نامه ای نوشت و در آن اظهار داشت: «من هیچ وقت چنین آرامش و شادمانی در زندگی خود تجربه نکرده بودم و در طی آن احساس کردم منجی خود را یافته ام.» این تجربه مدت زیادی دوام نیاورد: دیکینسون هیچ وقت به صورت علنی اعلام نکرد که ایمان آورده است و تنها چند سال به طور منظم در جلسات شرکت کرد. وقتی که ۱۸ سالش بود، خانواده دیکینسون با وکیل جوانی به نام بنجامین فرانکلین نیوتون دوستی می کردند. با استناد به نامه ای که دیکینسون بعد از مرگ نیوتون نوشته است، او «قبل از رفتن به ورچستر، برای ادامه تحصیلاتش، به مدت ۲ سال با پدرم بود و تأثیر بسیاری در خانواده ما داشت.» اگرچه رابطه عاطفی نداشتند، نیوتون تأثیر به سزایی در او داشت و (بعداز هامفری) دومین فرد مسنی بود که امیلی از آنان به عنوان مربی، معلم یا کارشناس در زندگی خود بهره جسته است. نیوتون او را با آثار ویلیام ووردورث آشنا کرد، و مجموعه شعر اول رالف والدو امرسون را به او هدیه داد، که تأثیر رهایی بخشی در او داشت. او بعدها نوشت که «آنچه که دانشجوی حقوق پدرم به من آموخت، لمس رازهای بهار بود». نیوتون او را مورد احترام قرار می داد و به عنوان شاعر قبول داشت. هنگامی که او با بیماری سل دست و پنجه نرم می کرد، نامه ای به او نوشت و در آن اظهار داشت، که آرزو داشت تا بیشتر عمر می کرد تا آینده ای را که برای او پیش بینی کرده بود، ببیند. دیکینسون نه فقط با انجیل، با ادبیات معاصر خودش نیز آشنایی داشت. او هم چنین تحت تأثیر نامه های نیویورک لیدیا ماریا چایلد قرار گرفت که آن را نیز از نیوتون هدیه گرفته بود. یکی از دوستانش نیز جین ایر، اثر شارلوت برونته را در اواخر ۱۸۴۹ به او هدیه داد. تأثیر جین ایر در او غیرقابل وصف است. ویلیام شکسپیر نیز نفوذ بسیاری در شخصیت وی داشت. به گونه ای که به یکی از دوستانش نوشته «چرا دست کس دیگری به جز این را بگیریم؟» و به یکی دیگر نوشته، «چرا کتاب دیگری باید نیاز داشته باشیم؟» دیکینسون در اوایل سال ۱۸۵۰ نوشته است: «امهرست این زمستان با خوشی زنده است… چه شهر بزرگی است این شهر!» روح والای او پس از یک وفات دیگر به مالیخولیا تبدیل شد. مدیر آکادمی امهرست، لئونارد هامپری، در سن ۲۵ سالگی از «لخته شدن خون» در مغزش فوت کرد. دو سال پس از مرگ، او به دوستش آبیاه، میزان افسردگی خود را نشان داد: «. . . بعضی از دوستانم مردند، و بعضی دیگر در خواب به سر می برند- خواب در گورستان کلیسا- این ساعت از شب غم انگیز است- زمانی این موقع، ساعت مطالعه من بود- استاد من در استراحت به سر می برد و برگه های کتاب تنها مانده اند، و اشک هایم سرازیر شده اند و من نمی توانم آن ها را پاک کنم؛ و دلیلش این نیست که نمی توانم، بلکه آن ها تنها چیزهایی هستند که من می توانم در ادای درگذشت هامپری، پرداخت کنم». در سال ۱۸۵۰، مهم ترین و احساسی ترین رابطه امیلی با سو گیلبرت بود. امیلی بیش از ۳۰۰ نامه، یعنی بیش از آنچه که برای دیگران فرستاده بود، در طول دوستی شان برای او فرستاد. سو یک حامی برای شاعر بود، نقش دوست داشتنی ترین و تأثیرگذارترین دوست، و یک نصیحت کننده را برای او اجرا می کرد و دیکینسون نصیحت های ویرایشی او را پیروی می کرد. سو هم چنین نقشی اصلی در پیشرفت ذهن خلاق او داشت. سو در سال ۱۸۵۶ پس از ۴سال معاشقه با آستین ازدواج کرد. ادوارد خانه ای برای خودش و سو بنا نهاد و نام آن را همیشه سبز انتخاب کرد، و دلیل آن قرارگرفتن خانه در غربی موطن شان بود. در ارتباط با دوستی امیلی و سو اختلاف نظرهایی وجود دارد. تاد عقیده داشت که به دلیل منزوی و ناسازگار بودن سو، امیلی بیشتر اوقات از دوستی طوفانی شان لطمه می خورد. درحالی که مفهوم «بی رحمانه» برای سو- که توسط رقیب های عشقی او ترویج شده بود- مورد اختلاف است، و دلیلش فرزندان سو و آستین که در قید حیات بودند و امیلی با آنان رابطه نزدیکی داشت. در بهار سال ۱۸۵۵، امیلی به همراه مادر و خواهرش، یکی از طولانی ترین سفرهایش به دور از خانه را تجربه کرد. ابتدا آنان سه هفته در واشینگتن سپری کردند، چرا که پدرش ماساچوست را در کنگره ایالات متحده تشریح می کرد. سپس آنان مدت زمان ۲هفته را در فیلادلفیا برای ملاقات با اقوام گذراندند. از اواسط دهه ۱۸۵۰، مادر امیلی به دلیل بیماری های مزمن مختلف به بستر بیماری افتاد و سرانجام در ۱۸۸۲ جان سپرد. مسئولیت های خانگی بیشتر بر دوش او افتاد، و خودش را در خانه رعیتی محدود کرد. سال ها بعد لاوینیا بیان کرد که به خاطر اینکه مادرش به صورت مزمن بیمار بود، یکی از دخترانش همیشه باید همراه او می بود. امیلی خودش این مسئولیت را پذیرفت، و زندگی اش را در کتاب هایش، و هم خو با طبیعت یافت، و به زندگی ادامه داد. با مرور شعرهایی که قبلاً نوشته بود شروع به پاکنویس کردن آن ها و ویراست دقیق دست نوشته ها و کتاب هایش کرد. چهل جزوه ای که او از سال ۱۸۵۸ تا ۱۸۶۵ تهیه کرد دربردارندهٔ نزدیک به ۸۰۰ شعر بود. کسی از وجود چنین جزوه هایی تا قبل از مرگ وی خبر نداشت. نیمهٔ نخست دهه ۱۸۶۰، و پس از زندگی به دور از اجتماع وی، بیشترین دوره نگارش دیکینسون بود محققان و پژوهشگران مدرن، به علت خروج و انزوای شدید دیکینسون به دو دسته تقسیم شدند. درحالی که او به داشتن «استرس شدید عصبی» شناخته شد، امروزه برخی معتقدند که او از بیماری ترس از مکان های شلوغ و صرع رنج می برده است. جودیت فار محقق، بیان می کند که دیکینسون در طول زندگی خود بیش تر به عنوان باغبان شناخته می شد و نه به عنوان شاعر. دیکینسون از سن ۹ سالگی و به همراه خواهرش گیاه شناسی می خواند و از باغشان در حیاط خانه مراقبت می کرد. او در طول حیاتش، مجموعه ای ۶۶صفحه ای از گیاهان فشرده را در یک هرباریوم چرمی خشک، جمع آوری نمود. این مجموعه شامل ۴۲۴ گل خشک شده بود، که توسط او جمع آوری، دسته بندی و برچسب زنی شده بودند. در کل دیکینسون، گل های عجیب و غریب معطری را کاشته، و نوشته بود: «می توانید باعبور از اتاق نهارخوری به سمت هنرستان، ساکن جزایر ادویه شوید که در سبدهایی آویزان هستند». دیکینسون اکثر اوقات دسته گل هایی برای دوستانش به همراه چندین شعر می فرستاد، اما آن ها به گل بیشتر از شعر اهمیت می دادند. در ۱۶ ژوئن ۱۸۷۴، هنگامی که در بوستون بودند، ادوارد دیکنسون سکته کرد و جان سپرد. هنگام برگزاری مراسم تدفین، که در ورودی سالن منزل برگزار می شد، امیلی در اتاق خود ماند؛ و در مراسم گرامیداشتی که در ۲۸ ژوئن برگزار می شد، شرکت نکرد. او به هیگینسون نامه نوشت و در آن اظهار داشت: که پدرش قلب صاف و دردمندی داشته و فکر نمی کند که کسی همچون او وجود داشته باشد. یک سال بعد، در ۱۵ ژوئن سال ۱۸۷۵، مادر امیلی نیز دچار سکته ای گشت، که سبب فلج جزئی و ازدست دادن بخشی از حافظه اش گشت. با روزبه روز بدترشدن وضعیت جسمانی مادرش، امیلی با نوشتن: «خانه دیگر خانه نیست»، تاسف خود را بیان کرد. اوتیس فیلیپ لرد، قاضی پیر در دادگاه عالی قضایی ماساچوست از سالم در سال ۱۸۷۲ یا ۱۸۷۳ با خانواده دیکینسون آشنا گشت. پس از مرگ همسر لرد در سال ۱۸۷۷، دوستی او با امیلی تبدیل به یک رابطه رومانتیک گشت، و دلیل این ادعا نامه هایی است که نابود شدند. چندین نامه ای که باقی مانده، شامل نقل قول هایی از آثار شکسپیر است که دربردارندهٔ اتلو، آنتونی وکلئوپاترا، هملت و کینگ لیر می باشد. دیکینسون این مطلب را نوشت که: «درحالی که بقیه مردم به کلیسا می روند، من به درون خود مراجعه می کنم، مگر نه این است که تو کلیسای من هستی، و ما سرود روحانی داریم که کسی جز خودمان از آن آگاه نیست؟». و آن ها هر یکشنبه نامه های مذهبی به یکدیگر می نوشتند. دیکینسون با دید مثبتی به این روز می نگریست، چنان که از یکی از نامه هایی که از او باقی مانده، او این مطلب را نوشته است: «سه شنبه ها یک روز واقعاً غمگین است». پس از چندین سال بیماری، قاضی لرد در مارس ۱۸۸۴ جان سپرد. دیکینسون از این اتفاق با نام «آخرین ازدست رفته» یاد کرد. اگرچه دیکینسون در سال های پایانی عمرش نیز به نوشتن ادامه می داد، ولی از ویرایش و ترتیب بندی شعرهایش دست کشید. او هم چنین از طرف خواهرش لاوینیا، مجبور به سوزاندن برگه هایش شد. لاوینیا که هیچ گاه ازدواج نکرد، تا پایان عمر در موطن خود ماند و در سال ۱۸۹۹ درگذشت. دهه ۱۸۸۰ زمان سختی برای بازماندگان خانواده دیکینسون بود. مادر دیکینسون در ۱۴ نوامبر ۱۸۸۲ فوت کرد. سال بعد فرزند سوم آستین و سو، گیلبرت - سوگلی امیلی- از تب تیفوئید یا حصبه درگذشت. در تابستان همان سال، تاریکی بزرگی که به سویش می آمد را مشاهده کرد و در حال آشپزی در آشپزخانه غش کرد. او تا نیمه های آن شب بیهوش ماند و سپس هفته ها بیماری به دنبال آن به سویش آمد. در ۳۰ نوامبر ۱۸۸۵ ضعف و بیماری اش به حدی گشت که آستین را از سفر به بوستون منصرف کرد. در ۱۵می ۱۸۸۶، پس از وخیم ترشدن علائم بیماری، امیلی دیکینسون در سن ۵۵سالگی درگذشت. آستین در خاطرات خود نوشته است: «آن روز بسیار بد بود. . . او از نفس کشیدن دست کشید و آن نفس های سوزناکش تا ساعت ۶ ادامه یافت.» پزشک دیکینسون علت مرگ او را بیماری آشکار (نوعی بیماری کلیوی) و مدت زمان بیماری را دو سال و نیم اعلام کرد. دیکینسون در یک تابوت سفید با گل آفتاب گردان معطر به ثعلب و با یک جفت کفش راحتی زنانه ارغوانی رنگ و یک دسته گل بنفشه در کنارش، دفن شد. مراسم تدفین در کتابخانه محلی، و ساده و کوتاه برگزار شد؛ هیگینسون که او را فقط ۲بار دیده بود، شعر «من روح ترسویی ندارم» از امیلی برونته را خواند که مورد علاقه دیکنسون بود. بنا به درخواست دیکنسون، تابوتش از میان زمین های گل آلاله حمل شده و در آرامگاه خانوادگی شان در گورستان غربی در خیابان سه بر دفن شد. برخلاف نوشتن های مداوم دیکینسون، کمتر از ۱۲ عدد از شعرهایش در طول حیاتش به چاپ رسید. پس از اینکه خواهرش لاوینیا مجموعه ای از او که بالغ بر ۱۸۰۰ شعر بود، کشف کرد، نخستین نسخه از شعرهایش ۴سال پس از مرگش انتشار یافت. از سال ۱۸۹۰به بعد آثار دیکینسون به صورت دنباله داری منتشر می شد. نخستین شعر او با نام «کسی این رز کوچک را نمی شناسد» بدون اجازه دیکینسون به چاپ رسید. این نشریه هم چنین شعر «شخص لاغر در چمنزار» را با نام «مار»، «ایمن در خوابگاه آلاباستر» را با نام «خواب» و «شعله ور در طلا و خاموش در بنفش» را با نام «غروب آفتاب» منتشر کرد. در سال ۱۸۶۴، تعدادی از شعرهایش تغییریافته و در مجله درام بیت به چاپ رسید تا کمک های دارویی برای سربازان درجنگ جمع آوری شود. یکی دیگر نیز در آوریل سال ۱۸۶۴ در مجله بروکلین دیلی یونیون به چاپ رسید. در سال ۱۸۷۰، هیگنسون شعرهای دیکینسون را به هلن هانت جکسون نشان داد، که به طور اتفاقی در آکادمی با دیکینسون در زمان بچگی هم دوره شده بود. جکسون در دنیای چاپ بسیار فعال بود و سعی کرد تا دیکینسون را قانع کند تا شعر «موفقیت شیرین ترین فرض است» را با نام مستعار در نسخه ای با نام «بالماسکه ای شاعران» به چاپ برساند. هرچند که این شعر نیز با توجه به اقتضای زمان دچار تغییراتی شد. این شعر آخرین شعر چاپ شده در زمان حیات دیکینسون بود. پس از مرگ دیکنسون، لاوینیا دیکنسون، برسر قولش ایستاد و بیشتر شعرهای شاعر را سوزاند. این درحالی بود که دیکنسون هیچ اطلاعاتی از ۴۰ دفتر و کاغذهای آزادی که در یک صندوقچهٔ بسته نگه داشته بود، برجای نگذاشت. نخستین نسخه از شعرهای دیکنسون، که توسط مابل لومیس و هیگنسون ویرایش شد، در نوامبر سال ۱۸۹۰به چاپ رسید. اولین نسخه شامل ۱۱۵شعر منتقدانه، و با موفقیت همراه شد و در طول ۲ سال ۱۱ بار به چاپ رسید شعرها: سری دوم در سال ۱۸۹۱، تا ۵بار تا سال ۱۸۹۳ویرایش شد؛ سری سوم نیز در سال ۱۸۹۶پدیدار گشت. نزدیک به ۱۲ ویراست جدید از اشعار دیکنسون، چه آن هایی که قبلاً منتشر نشده بودند و چه ویراست های جدید، بین سال های ۱۹۱۴ تا ۱۹۴۵ منتشر شدند. اولین نسخه از انتشارات علمی اشعارش، با جمع آوری و ویراست توسط توماس جانسون منتشر شد. برای به دست آوردن بورسیه تحصیلی، جانسون با جمع آوری چند منبع، همه اشعار دیکنسون را برای اولین بار در یک جا جمع آوری کرد. هدف جانسون از این کار، تهیه چیزی شبیه به آن چیزی بود که دیکینسون در دست نوشته هایش برجا گذاشته بود. ۳سال، جانسون به همراه تئودورا وارد، مجموعه کامل ۳ نسخه ای از آثار و نامه های دیکینسون را تدوین و منتشر کرد. در سال ۱۹۸۱، نسخه خطی کتاب های امیلی دیکینسون، منتشر شد. با استناد به شواهد فیزیکی موجود در آثار اصلی، برای اولین بار اشعار به همان شکل اصلی اولیه منتشر شدند. پس از آن بسیاری از منتقدان به وحدت موضوعی در این مجموعه کوچک استدلال کردند، معتقد بودند که ترتیب اشعار به صورت تاریخی یا متناسب است. اشعار دیکینسون به طور کلی به سه دوره مجزا تقسیم می شوند، اشعار هر دوره خصوصیات و ویژگی های منحصر به فرد خود را دارند. دیکینسون هیچ اثری از ظرافت طبع و تمایلاتش در شعرهایش باقی نگذاشته، به دلیل متفاوت بودن درون مایه های شعرهایش، نمی توان آثارش را دسته بندی کرد. شعرهای دیکینسون به جز درون مایه های اصلی، از طنز، جناس، کنایه و هزلیات استفاده کرده است. موج انتشار شعرهای دیکینسون پس از مرگش، اولین آشکارسازی برای عموم بود. شعرهایش توسط هیگنسون برای انتشار به تعویق افتاد، اما با اطلاع ویلیام دین هاولز، ویراستار مجله هارپرز، شعرهایش پس از اولین انتشار در سال ۱۸۹۰ با اظهارنظرهای مختلفی مواجه گشت. هیگنسون خودش در مقدمه اولین جلد آثار دیکینسون، در مورد کیفیت اشعارش نوشت: «فهم و بصیرت خارق العاده ای دارد.» اگرچه «بدون کنترل و تزکیه مناسب» تجربه انتشار آثارش باید در زمان حیاتش به او اعطا می شد. قضاوتش در مورد اینکه آثارش «کامل و خرسندکننده نبود» در مقاله ای که در سال ۱۹۳۰منتشر، و توسط منتقدان جدید نکوهش شد. موریس تامپسون، که به مدت دوازده سال ویراستار ایندیپندنت بود، در سال ۱۸۹۱ بیان کرد که شعر او «ترکیبی از نادرترین شخصیت و اصالت را دارا بود.» اندرو لانگ، نویسندهٔ انگلیسی، آثار او را نقد می کند و عقیده دارد، «شعر باید برای وجودداشتن فرم و گرامر داشته باشد و درجایی که نیاز به قافیه باشد، باید دارای آن باشد. دانش نسل ها و طبیعت انسان بسیار بر این پافشاری می کند.» توجه انتقادی به اشعار دیکینسون از سال ۱۸۹۷تا سال ۱۹۲۰بسیار ناچیز گشت. با آغاز قرن ۲۰، علاقه و توجه به آثارش بسیار گسترده شد و بسیاری از منتقدان بر این باور شدند که او اساساً مدرن است. با مشاهده سبک اشعار دیکینسون به عنوان نتیجه فقدان دانش یا مهارت، منتقدان مدرن بر این باور بودند که بی نظمی های موجود به طور آگاهانه ای هنرمندانه بودند. در مقاله ای در سال ۱۹۱۵، الیزابت شفلی سرجنت الهامات شاعر را "جسورانه" و او را "گلی کمیاب که به سختی می توان نظیر آن را یافت، نامید. با رشد گسترده مقبولیت شعر مدرن در دهه ۱۹۲۰، ناکامی های دیکینسون در قرن ۱۹ پایان یافت و نسل های جدید خوانندگان او را بسیار خوشایند و شگفت انگیز دیدند؛ و ناگهان منتقدان مختلف او را شاعر زن بزرگ نامیدند و مکتب فکری جدید شروع به شکل گیری کرد. در دهه ۱۹۳۰ تعدادی از منتقدان جدید- که در میان آن ها آر. پی. بلکمور، الن تیت، کلینث بروکس و ایوور وینترز بودند- خصوصیات شعری دیکینسون را تحسین نردند. بلک مور در تلاش برای توضیح و آشکارسازی بزرگی و عظمت شاعر، در سال ۱۹۳۷ در یک نقد برجسته نوشت که: «. . . او شاعری بود که در خلوت، و به صورت خستگی ناپذیری شعر می نوشت، درحالی که زنان دیگر در حال آشپزی یا کشبافی بودند. هدیه او برای کلمات و وضع نامناسب فرهنگی زمان خود بود که او را به جای بردن به سمت رویهٔ صندلی به سمت شاعری کشاند. . . او آمد. . . در زمان مناسبی برای شعر: شعر سوفسطائی، بصیرت غیرعادی.» با موج دوم فمینیسم احساس هم دردی فرهنگی بزرگی، نسبت به او، به عنوان شاعر مؤنث برانگیخته شد. در اولین نسخه از نقد ادبی از دیدگاه فمینیسم بر روی آثار دیکینسون، او را به عنوان بزرگترین زن شاعر انگلیسی زبان معرفی کردند. در اوایل قرن بیستم، میراث دیکینسون به طور کلی به مارتا دیکینسون بیانچی و میلیسنت تاد بینگهام رسید. بیانچی که عمارت همیشه سبز را همراه با حق چاپ اشعار عمه اش به ارث برد، آثاری چون چهره به چهره با امیلی دیکینسون و نامه های امیلی دیکینسون را به چاپ رسانید. امیلی دیکینسون امروزه به عنوان یک شخص ماندگار و قدرتمند در فرهنگ آمریکا به شمار می رود. اگرچه بیشتر مقبولیت دیکینسون بر روی غیرعادی بودن و منزوی بودن طبیعت او بود، او بیشتر به عنوان مبتکر و شاعر پیش از مدرنیست تصدیق شده است. هارولد بلووم منتقد قرن بیستم، او را در کنار اشخاصی چون والت ویتمن، والاس استیونس، رابرت فراست، تی اس الیوت و هارت کرین به عنوان شاعر آمریکایی در بین ۲۶ نویسنده غربی تمام دوران قرار داد. آثار دیکینسون در ادبیات آمریکا و کلاس های شعر از دوره راهنمایی تا دانشگاه در آمریکا تدریس می شود. اشعار او گلچین شده، و به عنوان متن چندین آهنگ، توسط آهنگسازانی نظیر آرون کوپلند، نیک پروس، جان آدامس و مایکل تیلسون توماس استفاده شده است. چندین مدرسه نیز به نام او نامگذاری شده است: به عنوان مثال دو مدرسه ابتدایی در بوزمان، مونتانا و ردموند، واشینگتن به نام امیلی دیکینسون وجود دارد. چند مجله ادبی – شامل مجله امیلی دیکینسون، مجله رسمی جامعه بین المللی امیلی دیکینسون- برای آزمودن آثارش به وجود آمد. یک تمبر ۸ سنتی در یادبود امیلی دیکینسون توسط اداره پست ایالات متحده در تاریخ ۲۸ اوت ۱۹۷۱ منتشر شد و به عنوان دومین تمبر ادبی «شاعران آمریکایی» قرار گرفت. نمایشنامه ای یک شخصیتی با نام زیبایی امهرست برای نخستین بار در سال ۱۹۷۶ در برادوی اجرا شد که صاحب چندین جایزه نیز گشت. بعدها نسخه تلویزیونی این اثر نیز به وجود آمد. بخش ویژه گردآوری کتابخانه جونز، کلکسیونی از آثار امیلی دیکینسون مشمول بر تقریباً ۱۰۰فقره را داراست، که شامل نسخه های خطی و دستی اشعار و نامه ها، مکاتبات خانوادگی، مقالات و کتاب های علمی، تکه های قیچی شده روزنامه ها، پایان نامه ها، نمایشنامه ها، تصاویر و آثار ادبی هم دوره است. بخش آرشیو دانشگاه امهرست صاحب وسایل قابل توجهی از امیلی دیکینسون، همچون گیرهٔ موهای دیکینسون و تنها تصویر معین از شاعر است. موزه امیلی دیکینسون در سال ۲۰۰۳ ایجاد شد، این هنگامی بود که صاحب املاک عمارت همیشه سبز، که تا سال ۱۹۸۸جزو میراث خانواده دیکینسون محسوب می شد، به دانشکده واگذار گشت. فیلم شوری خاموش به کارگردانی ترنس دیویس در سال ۲۰۱۶ دربارهٔ زندگی امیلی دیکینسون ساخته شد که مورد استقبال مخاطبان و جشنواره های مختلف قرار گرفت. سه مجموعه شعر از امیلی دیکینسون به زبان فارسی ترجمه شده است. این ترجمه ها عبارتند از: فاطمه نفری مترجم و مولف نیز در کتاب خود به نام «عشق به سه روایت» به تطابق اندیشه ها و درونمایه اشعار امیلی دیکنسون با دو شاعر دیگر(سیمین بهبهانی و سعاد الصباح) پرداخته است.
[ { "answer1": "بیشتر دوستی هایش از طریق نامه و مکاتبه بود.", "answer2": "هدیه او برای کلمات و وضع نامناسب فرهنگی زمان خود بود که او را به جای بردن به سمت رویهٔ صندلی به سمت شاعری کشاند.", "distance": 15947, "question": "امیلی دیکنسون بیشتر با چه کسانی نامه نگاری می کرد و چه چیزی باعث شد که او شاعر شود؟" }, { "answer1": "اگرچه او شاعر پرکاری بود ولی تعداد کمی از شعرهایش (نزدیک به ۱۸۰۰عدد) به چاپ رسید.", "answer2": "اولین مجموعه شعر او در سال ۱۸۹۰ و توسط آشنایانش، توماس ونت وورث هیگنسون و مابل لومیس تاد منتشر شد، که آن دو نیز آثارش را بسیار ویرایش کردند.", "distance": 567, "question": "آیا امیلی در زمان حیاتش شعرهایش را منتشر کرد و اولین مجموعه شعر او بعد از مرگش توسط چه کسانی منتشر شد؟" }, { "answer1": "امیلی الیزابت در ۱۰دسامبر ۱۸۳۰ در موزه خانوادگی امیلی دیکینسون در امهرست، ماساچوست در یک خانواده برجسته و متوسط به دنیا آمد.", "answer2": "پدرش ادوارد دیکینسون نزدیک به چهل سال خزانه دار کالج امهرست بود و در شرایط متعددی خدمت کرد و به عنوان یک قانون گذار ایالتی، و به نمایندگی از منطقه همپشایر در کنگره ایالات متحده حضور یافت.", "distance": 125, "question": " امیلی دیکینسون چه زمانی به دنیا آمد و پدرش چه شغلی داشت؟" }, { "answer1": "در سال ۱۸۵۰، مهم ترین و احساسی ترین رابطه امیلی با سو گیلبرت بود.", "answer2": "با به یادآوری این حادثه ۲ سال بعد، امیلی این مطلب را نوشت که: «به دلیل اینکه من اجازه پیدا نکردم تا از او مراقبت، یا حتی در چهره او نگاه کنم، من نیز سزاوار مرگم».", "distance": 3007, "question": "آیا امیلی دوست صمیمی و تاثیر گذار داشت و چه چیزی در مورد بیماری اش نوشته بود؟" }, { "answer1": "اگرچه بیشتر آشنایان او از نوشتنش آگاه بودند، اما پس از مرگش بود که خواهر کوچکترش لاوینیا از حافظهٔ نهان شعری او پرده برداشت و آثارش آشکار گشت.", "answer2": "مسئولیت های خانگی بیشتر بر دوش او افتاد، و خودش را در خانه رعیتی محدود کرد.", "distance": 6179, "question": "چه کسی پس از مرگ امیلی از حافظه نهان شعری او پرده برداشت و او در خانه چه کاری انجام میداد؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
498
: حساب گزاره ای حساب گزاره ها یا حساب گزاره ای (Propositional calculus) سامانه ای است صوری (formal) که به نمایش مواد و اصول منطق گزاره ای می پردازد. گزاره ها و ترکیب آن با ادوات منطقی شکل می گیرد. گزاره های مورد توجه منطق گزاره ها فقط گزاره های خبری ست. در منطق کلاسیک یا "منطق دو ارزشی"، گزاره ها دارای ارزش درست یا غلط هستند. تذکر: بعضی منطق دان ها منطق گزاره ها را منطق جمله ها خواندند، ولی، به نظر می رسد با توجه به تفاوت زبانی "گزاره" و "جمله" و اینکه گزاره، فقط به جمله خبری گفته می شود، عبارت "منطق گزاره ها" صحیح تر است. با وجود اینکه منطق گزاره ای (یا معادلا "حساب گزاره ای ") توسط فلاسفه ماقبل مورد اشاره قرار گرفته بود توسط رواقیون به یک منطق سوری توسعه یافت و خریسپیوس آن را گسترش داد. این منطق متمرکز بر گزاره ها بود. این پیشرفت با منطق قیاسی سنتی که مبتنی بر روابط است متفاوت بود. با این وجود با گذر زمان منطق گزاره ای توسعه یافته توسط رواقیون دیگر مورد فهم نبود و در نتیجه این سیستم توسط پیتر آبلارد بازآفرینی شد. منطق گزاره ای در نهایت توسط منطق نمادین اصلاح شد .گوتفرید لایبنیتس به خاطر کارهایش در حساب دیفرانسیل و انتگرال استدلالی به عنوان بنیان گذار منطق نمادین شناخته می شود. با وجود این که آثار او اولین در نوع خود به حساب می آمد اما برای جامعهٔ علمی ناشناخته بود. در نتیجه بسیاری از پیشرفت های حاصله به لایبنیتس به طور کاملاً مستقل از او توسط منطق گرایانی مانند جرج بول و آگوستوس دمورگان دوباره به دست آمد. درست همان گونه که منطق گزاره ای به نوعی یک پیشرفت در مقایسه با سیستم قدیمی تر منطق قیاسی است، منطق محمولاتی ابداع شده توسط گوتلاب فرگ هم پیشرفتی در مقایسه با منطق گزاره ای به حساب می آید. منطق محمولاتی به عنوان " تلفیقی از ویژگی های شاخص منطق قیاسی و منطق گزاره ای " توصیف شده است، در نتیجه آغازگر دورانی تازه در تاریخ منطق است. با این وجود پیشرفت های جدید در منطق گزاره ای بعد از فرگ هم انجام گرفته است از جمله کسر طبیعی، درخت های درستی و جدول ارزش. کسر طبیعی توسط گرهارد گنتزن و جان لوکاسویچ ابداع شده است اما در مورد منشأ اختراع جدول درستی بحث و اختلاف نظر وجود دارد. ایده های پشت جدول ارزش در نوشته های هر دو فرگ و برتراند راسل یافت شده اند با این حال ساختار جدولی (یعنی قرار دادن مقادیر درستی در جدول ها) عمدتاً به لودویگ ویتگنشتاین، امیل لئون پست یا هر دو نسبت داده می شود (مستقل از یکدیگر). جدا از فرگ و راسل دیگرانی که به داشتن نظریاتی ماقبل جدول های درستی شناخته می شوند عبارتند از فیلو، بول، چارلز سندرز پرس و ارنست شرودر. همچنین علاوه بر پست و ویتگنشتاین ساختار جدولی را منتسب به افرادی چون لوکاسویچ، شرودر، آلفرد نورث وایت هد ،ویلیام استنلی جوونز، جان ون و کلارنس اروینگ لوویس می دانند. در نهایت بعضی چون جان شاشکی این گونه نتیجه گیری می کنند که «بدیهی است که هرکسی می تواند مخترع جدول ارزش شناخته شود». به طور کلی، یک حساب سیستم صوری است که از مجموعه ای از عبارات نحوی، یک زیرمجموعهٔ مشخص از این عبارات (اصول) به علاوهٔ مجموعه ای از قواعد صوری تشکیل شده که یک رابطهٔ زوج مرتبی خاص را، به قصد آن که به عنوان یک هم نهشتی منطقی دریافت شود، روی فضای عبارات تعریف می کند. هنگامی که قرار است سیستم صوری قرار است یک نظام منطقی باشد عبارات باید به صورت احکام برداشت شوند، قواعد شناخته شده به عنوان قوانین استنتاج معمولاً درستی نگهدار هستند. در این ساختار قوانین (که ممکن است شامل اصول شوند) می توانند برای به دست آوردن (استنتاج) فرمول هایی که بیانگر احکام درست هستند از فرمول های داده شده بر اساس احکام درست مورد استفاده قرار گیرند. مجموعه اصول ممکن است تهی، یک مجموعه متناهی ناتهی، یک مجموعهٔ شمارای نامتناهی یا طرحواره ای از اصول باشد. صرف و نحو صوری به طور بازگشتی عبارات و فرمول های خوش فرم زبان را توصیف می کند. به علاوه ممکن است یک معناشناسی داده شود که درستی و ارزشگذاری را تعیین کند (همان تفسیرها). زبان یک منطق گزاره ای تشکیل شده از موارد زیر است: ۱- مجموعه ای از نمادهای ابتدایی که با الفاظ مختلف از جمله فرمول های اتمی، جا نگهدارها، ورتنده های گزاره ای یا متغیر شناخته می شوند. ۲- مجموعه ای از عملگرها که با نام هایی مانند رابط های منطقی یا عملگرهای منطقی شناخته می شوند. یک فرمول خوش ساخت می تواند یک فرمول اتمی یا هر فرمول دیگری که می تواند بر اساس فرمول های اتمی و با استفاده از عملگرها در حوزهٔ قوانین نحوی ساخته شود باشد. ریاضی دانان گاهی اوقات میان ورتنده های گزاره ای، متغیرهای گزاره ای و طرح واره تمایز قایل می شوند. ورتنده های گزاره ای یک گزارهٔ خاص را نمایش می دهند در حالی که متغیرهای گزاره ای تمام مجموعه فرمول های اتمی را فرا می گیرند. رایج است که ورتنده های گزاره ای را با formula_1, formula_2 و formula_3 و متغیرهای گزاره ای را با formula_4 , formula_5 و formula_6 نشان دهند. برای طرح واره هم معمولاً از حروف الفبای یونانی formula_7, formula_8, formula_9 استفاده می شود. شرح ذیل حدود یک حساب گزاره ای استاندارد را مشخص می کند. فرموله سازی های بسیاری وجود دارند که همه تقریباً در اصل یکسانند اما دارای تفاوت هایی در جزییات زیر هستند: ۱- زبان، که در واقع مجموعهٔ خاصی از نمادهای ابتدایی و عملگر هاست. ۲- مجموعهٔ اصول یا فرمول های مشخص ۳- مجموعه قواعد استنتاج می توانیم هر گزاره داده شده را با یک حرف که آن را یک ثابت گزاره ای می نامیم نمایش دهیم که این کار متناظر با نمایش دادن اعداد با حروف الفبا در ریاضیات است برای مثال formula_10. لازم است که تمام گزاره ها دقیقاً یکی از دو ارزش ممکن یعنی صحیح یا غلط را داشته باشند. برای مثال formula_11 را گزاره ای در نظر بگیرید که " بیرون باران می بارد ". این گزاره اگر باران ببارد صحیح و در غیر این صورت غلط خواهد بود. با شروع از نقیض عملگرهای درستی را تعریف می کنیم. برای نمایش نقیض formula_5 از formula_13 استفاده می کنیم، که می تواند تکذیب گزاره formula_5 تلقی شود. در مثال فوق formula_13 بیان می کند که «الان بیرون باران نمی بارد». زمانی که formula_5 درست باشد، formula_13 غلط است و زمانی که formula_13 درست باشد،formula_5 غلط خواهد بود. formula_20 همواره همان مقدار درستی formula_5 را دارد. ترکیب عطفی یک تابع درستی hاست که از دو گزاره ساده تر، مثلاً formula_5 و formula_4 ، یک گزاره مرکب می سازد. ترکیب عطفی formula_5 و formula_4 به صورت formula_26 نوشته می شود که نشان می دهد هر دو گزاره درست هستند . formula_26 را " formula_5 و formula_4 " می خوانیم. برای هر دو گزاره ای چهار وضعیت ممکن از مقادیر درستی وجود دارد: 1- formula_5 درست و formula_4 درست باشد 2- formula_5 درست و formula_4 غلط باشد 3- formula_5 غلط و formula_4 درست باشد 4- formula_5 غلط و formula_4 غلط باشد ترکیب عطفی formula_5 و formula_4 در مورد یک درست و در سایر موارد غلط است. هنگامی که formula_5 گزاره ای باشد که «بیرون باران می بارد» و formula_4 گزاره ای باشد که «یک جبههٔ هوای سرد در اطراف کانزاس است»، formula_26 تنها زمانی درست است که بیرون باران ببارد و یک جبههٔ هوای سرد در اطراف کانزاس باشد. اگر بیرون باران نبارد یا جبههٔ هوای سرد در کانزاس نباشد formula_26 غلط خواهد بود. ترکیب فصلی از آن جهت که یک گزاره مرکب از دو گزاره ساده تر تولید می کند مشابه ترکیب عطفی است. ترکیب فصلی را به formula_44 نمایش می دهیم که "formula_5 یا formula_4" خوانده می شود. این گزاره بیان می کند که یا formula_5 یا formula_4 یا هردو درست هستند؛ بنابراین در مثال های بالا ترکیب فصلی formula_5 و formula_4 در تمام موارد غیر از مورد چهارم درست است. طبق مثال قبلی ترکیب فصلی بیان می کند که یا باران می بارد یا یک جبهه هوای سرد بر فراز کانزاس است (توجه شود که ترکیب فصلی باید به نوعی استفاده از واژه "یاً را شبیه سازی کند اما بیشتر شبیه "یا عمومی" است، که برای نشان دادن صحیح بودن حداقل یکی از دو گزاره استفاده می شود. پس ترکیب فصلی با "یا انحصاری" در زبان انگلیسی که نشان دهنده درست بودن دقیقاً یکی از دو گزاره است تفاوت دارد. به عبارت دیگر "یا انحصاری" زمانی که هر دو گزاره formula_5 و formula_4 درست باشند غلط خواهد بود (مانند مورد اول). مثالی از یا انحصاری به شکل زیر خواهد بود: "شما می تواند پاستا یا سالاد بخورید، نه هر دو را". معمولاً در گفتگوهای عادی زبانی عبارت "ولی نه هر دو" حذف می شود اما به طور ضمنی مورد نظر است. در ریاضیات همیشه منظور از یا همان "یا عمومی است"، در صورتی که "یا انحصاری مورد نظر باشد به طور صریح، احتمالا با استفاده از "xor" مشخص می شود) ترکیب شرطی نیز دو گزاره ساده تر را با هم ترکیب می کند و آن را با formula_53 نمایش می دهیم که خوانده می شود "اگر formula_5 آنگاه formula_4". گزاره سمت چپ "شرط مقدم" و گزاره سمت راست "شرط موخر" خوانده می شود (از آنجا که ترکیب فصلی و عطفی شرکت پذیر هستند چنین مشخصه ای برای آن ها تعریف نمی شود). منطق گزاره ای نسبت به عملگرهای درستی نگهدار بسته است. یعنی برای هر گزاره formula_7, formula_57 هم یک گزاره است. برای مثال برای هر دو گزاره formula_7 formula_59, formula_60 هم یک گزاره است که به طور مشابه برای ترکیب فصلی، ترکیب شرطی و ترکیب دو شرطی هم برقرار است. این بیان می کند که از آنجا که formula_26 یک گزاره است می تواند با گزاره ای دیگر عطف شود. برای نمایش دادن این رابطه باید با استفاده از پرانتزها مشخص کنیم که کدام گزاره ها با هم عطف می شوند. برای نمونه formula_62 یک رابطه خوش ساخت نیست زیرا نمی دانیم که داریم formula_26 با formula_6 عطف می کنیم یا formula_5 با formula_66. بنابراین یا باید بنویسیم formula_67 تا اولی را نمایش دهیم با باید بنویسیم formula_68 تا نشان دهیم که شکل دوم مد نظر بوده است. با ارزیابی شرایط درستی در می یابیم که هر دو عبارت شرایط درستی یکسانی دارند و به طور جامع تر هر گزاره ای که با چینش دلخواهی از ترکیب ای عطفی ساخته شود، صرف نطر از جایگاه پرانتزها مقادیر درستی ثابتی خواهد داشت. این به خاطر آن است که ترکیب عطفی خاصیت پخشی دارد اما این موضوع نباید باعث شود وجود پرانتزها را بی دلیل بدانیم. به عنوان نمونه مقادیر درستی عبارت formula_69 با عبارت formula_70 یکسان نیست، بنابراین این ها عبارت های متفاوتی هستند که با توجه به قرارگیری پرانتزها از هم متمایز می شوند. خواننده می تواند این موضوع را با استفاده از جدول درستی تحقیق کند. نکته: برای هر تعداد دلخواه از ورتنده های گزاره ای می توانیم مجموعه متناهی از حالت های ممکن برای مقادیر درستی آن ها را ارائه دهیم. یک راه ساده برای تولید این لیست استفاده از جداول درستی است. برای هر مجموعه formula_71 تایی از ورتنده های گزاره ای از حروف formula_5, formula_4, …, formula_74 استفاده می کنیم. در زیر این لیست formula_75 ردیف خالی می گذاریم. زیر formula_5 نیمهٔ اول ردیف ها را با «درست» (T) و نیمهٔ دوم را با «غلط» (F) پر می کنیم. زیر formula_4 یک چهارم را با T، یک چهارم بعدی را با F، یک چهارم سوم را با T و در نهایت یک چهارم آخر را با F پر می کنیم. ستون بعدی برای هر یک هشتم ردیف ها، ستون بعد تر برای هر یک شانزدهم و در نهایت ستون آخر برای هر ردیف بین مقادیر T و F نوسان می کند. این فرایند یک لیست کامل از نگاشت های درستی ممکن برای گزاره های اولیه را ارائه می دهد. حساب گزاره ای می تواند یک استدلال را به عنوان مجموعه ای از گزاره ها تعریف کند. یک استدلال معتبر مجموعه ای از گزاره هاست که آخرین آن ها بر اساس بقیه نتیجه می شود. هر گزاره ای که در تعریف فوق صدق نکند مردود شناخته می شود. ساده ترین استدلال معتبر وضع مقدم است، که نمونه ای از آن در ذیل آمده است: این مجموعه ای از سه گزاره است که گزاره سوم از دو گزاره قبلی نتیجه می شود. به دو گزاره اول «فرض» و به گزاره سوم «نتیجه» می گوییم. می گوییم گزاره دلخواه formula_3 از مجموعه گزاره های formula_80 نتیجه می شود اگر زمانی که تمام گزاره های formula_80 درست باشند formula_3 هم درست باشد. در استدلال بالا برای هر formula_5 و formula_4 هنگامی که formula_53 و formula_5 درست باشند، لزوماً formula_4 هم درست خواهد بود. توجه شود که زمانی که formula_5 درست باشد حالت های ۳و۴ از جدول درستی را نمی توانیم در نظر بگیریم. هنگامی که formula_53 درست باشد هم حالت دوم را نمی توانیم در نظر بگیریم پس تنها حالت ۱ باقی می ماند که هم formula_5 و هم formula_4 درست هستند؛ بنابراین formula_4 بر اساس فرض ها نتیجه می شود. بقیه شکل های استدلال علی زغم سادگی لزوماً مورد نیاز نیستند. در کنار مجموعهٔ کاملی از اصول وضع مقدم برای اثبات تمام استدلال های دیگر در حساب گزاره ای کافی است. توجه شود که این وضع د ویژگی برجسته استدلال در حساب گزاره ای آن است که می توان بر اساس استدلال های ثابت شده، استدلال های درست جدید به دست آورد. در اولین مثال بالا، با دو فرض داده شده نمی توان در مورد درستی formula_4 اظهار نظری کرد اما بعد از استدلال درستی formula_4 نتیجه گیری می شود؛ بنابراین یک نظام قیاسی را به صورت مجموعهٔ تمام گزاره هایی که می توانند از هم نتیجه گیری شوند تعریف می کنیم. برای نمونه بر پایه مجموعه گزاره های formula_96، می توانیم سامانه قیاسی formula_97 را که جامع تمام گزاره های نتیجه شونده از formula_2 است تعریف کنیم. تصریح همواره مفروض است بنابراین formula_99 . همچنین بر اساس عضو اول و آخر formula_2 و نیز وضع مقدم، formula_6 نتیجه می شود پس formula_102. از آنجا که هنوز اصول به حد کافی غامض را معرفی نکرده ایم نمی توانیم نتیجه گیری دیگری داشته باشیم؛ بنابراین با وجود اینکه عمده سیستم های استنتاجی مورد مطالعه در حساب گزاره ای قادر به نتیجه گیری formula_103 هستند، این سیستم ضعیف تر از آن است که بتواند چنین گزاره ای را ثابت کند. یک حساب گزاره ای یک سیستم صوری formula_104 است به طوری که: مجموعهٔ "آلفا" formula_105 یک مجموعهٔ متناهی از اعضا موسوم به "نمادهای گزاره ای" یا "متغیرهای گزاره ای" است. از نظر نحوی این ها ساده ترین عناصر سازنده زبان نحوی formula_106 یا همان " فرمول های اتمی" هستند. در مثال های پیش رو اعضای formula_105 را عمدتاً با حروف formula_108, formula_109, formula_110 و … نشان می دهیم. مجموعهٔ "امگا" formula_111 یک زیرمجموعهٔ متناهی از اعضا موسوم به " عملگرها یا رابط های منطقی است. مجموعهٔ formula_111 به شکل زیر به زیرمجموعه های مستقل افراز مجموعه می شود: در این افراز، formula_114 مجموعهٔ عملگرها از Arity formula_115 است. در حساب شناخته شده تر گزاره ای، formula_111 را معمولاً به شکل زیر افراز می کنیم: مرسوم است که مقادیر ثابت درستی را عملگرهایی از مرتبه صفر در نظر می گیریم، بنابراین: بعضی مؤلفان از نماد تیلدا(~)، به جای ¬ و بعضی دیگر از آمرسان (&) یا پیشوند K با جای ∧ استفاده می کنند. نمادگزاری برای مجموعهٔ مقادیر منطقی حتی متنوع تر است، به گونه ای که نمادهای {false, true}, {F, T}, or formula_120 در متون مختلف به جای {۰, ۱} استفاده می شوند. مجموعهٔ «زتا» formula_121 یک مجموعهٔ متناهی از قواعد ترادیسی است که در کاربردهای منطقی اصطلاحاً قوانین استنتاج خوانده می شوند. مجموعه «یوتا» formula_122 یک مجموعهٔ متناهی از نقاط اولیه است که وقتی قرار است به طور منطقی مفهوم شوند اصل موضوعی خوانده می شوند. زبان formula_106، که با مجموعهٔ روابط خوش ساختش شناخته می شود، به طور استقرایی بر اساس قوانین زیر تعریف می شود: ۱- بر اساس قانون ۱، formula_108 یک رابطه است. ۲- بر اساس قانون ۲، formula_125 یک رابطه است. ۳- بر اساس قانون ۱، formula_109 یک رابطه است. ۴- بر اساس قانون ۲، formula_127 یک رابطه است. فرض کنیم formula_128، به طوری که formula_105, formula_111, formula_121, formula_122 به صورت زیر تعریف شده اند: فرض کنیم formula_155، به طوری که formula_105, formula_111, formula_121, formula_122 به صورت ذیل الذکر تعریف شده اند: در این مثال از حساب گزاره ای، هدف این است که قوانین استنتاج، برگرفته از قوانین استنتاج دستگاه موسوم به دستگاه نتیجه گیری طبیعی باشند. دستگاهی که در اینجا ارائه می شود فاقد هرگونه نقطه ابتدایی است. یعنی در تفسیر این دستگاه از عملیات منطقی، قضایا را از مجموعه ای تهی به عنوان اصول موضوعی استنتاج می شوند. دستگاه گزاره ای ما دارای ده قانون نتیجه گیری است. این قوانین به ما اجازه می دهند تا از مجموعه ای از فرمول ها که به صورت پیش فرض درست تلقی شده اند، فرمول های صحیح دیگری را نتیجه بگیریم. نه قانون اول صرفاً بیان می کنند که چگونه می توان بعضی فرمول های خوش ساخت را از برخی دیگر نتیجه گرفت. اما آخرین قانون از استدلالی مبتنی بر فرض استفاده می کند، به این معنا که در پیش فرض این قانون، موقتاً فرض می کنیم که فرضیه ای اثبات نشده بخشی از فرمول های استنتاج شده ما باشد، تا امکان نتیجه گرفتن یک فرمول خاص دیگر را بررسی نماییم. از آنجا که نه قانون اول این کار را نمی کنند، آن ها را قوانین "غیر فرض محور" (به انگلیسی "non-hypothetical") می خوانند و قانون دهم را قانون "فرض محور" (به انگلیسی hypothetical) نامیده اند. در توصیف قوانین استنتاج، ممکن است برای سادگی در زبان فراتر از گزاره ها (به انگلیسی metalanguage: سیستمی برای گزاره هایی راجع به گزاره ها) از نماد جدید formula_167 استفاده کنیم. این نماد، اختصاراً به معنی «نتیجه می دهد» می باشد و قالب استفاده از این نماد به صورت formula_168 است، که در آن formula_97 مجموعه ای (نه لزوماً ناتهی) از فرمولهاست که فرض (مقدم) نامیده می شوند، و formula_8 فرمولی است که نتیجه (یا مؤخر) نام دارد. قانون استنتاجی که formula_168 بیان می کند، به این معنی است که اگر تمام گزاره های عضو formula_97 قضیه باشند (یا مقدار درستی آن ها با اصول موضوعی یکسان باشد)، آنگاه formula_8 نیز یک قضیه خواهد بود. توجه نمایید که طبق تعریف عطف (به انگلیسی Conjunction introduction) خواهیم داشت که هرگاه formula_97 بیش از یک فرمول را شامل شود، می توان بی سادگی آن را به کمک عطف یا «و» منطقی آن ها را به یک گزاره مرکب کاهش داد. پس به این ترتیب می توان formula_97 را به جای یک مجموعه به صورت یک گزاره معرفی نماییم. مطلب دیگر آن که هرگاه formula_97 تهی باشد ممکن است آن را برای راحتی ننویسیم. یکی از استفاده های اصلی حساب گزاره ای، هنگامی که آن را معادل عملیات منطقی تفسیر نماییم، تشخیص روابط هم ارزی منطقی بین روابط گزاره ای است. این روابط هم ارزی به کمک قوانین استنتاج موجود تشخیص داده می شوند که به دنباله های آن ها "اثبات" یا "استنتاج" گفته می شود. در ادامه، یک اثبات به صورت دنباله ای از خطوط شماره دار ارائه می شود که هر خط آن تنها یک رابطه را دربردارد، و به همراه آن "دلیل" یا "توجیه" صحت این رابطه نیز آمده است. هر پیش فرض برای استدلال، یعنی چیزی که به عنوان فرض از قبل پذیرفته شده، در ابتدای دنباله فهرست شده و به عنوان یک «پیش فرض» در محل توجیه موردنظر علامت گذاری شده است. نتیجه، در سطر پایانی بیان شده است. یک اثبات هنگامی کامل است که هر سطر، پیرو خط های پیشین با به کارگیری درست قوانین استنتاج باشد. (به عنوان یک راهکار متفاوت از این دستگاه، می توان روش نمودار تحلیل (درخت درستی)، یا به انگلیسی proof-trees، را معرفی نمود) رابطه formula_227 را به این صورت تفسیر کنید که "به فرض درستی formula_2، نتیجه می گیریم formula_2". همچنین، رابطه formula_230 را بخوانید «بدون هیچ فرضی نتیجه گرفتن formula_2، نشان می دهد formula_2"، یا "این یک راستگو (تاتولوژی) است که formula_2 نتیجه می دهد formula_2"، یا به عبارت دیگر "این همواره صحیح است که formula_2 نتیجه می دهد formula_2". ویژگی بسیار مهم این مجموعه قوانین، "صحت" و "کامل بودن" آن است. به بیان شهودی، این بدان معنی است که قوانین درست هستند و به قوانین دیگری نیز نیاز نداریم. این ادعا را می توان همان طور که در ادامه خواهد آمد به صورت قاعده مند تری درآورد. ما "نگاشت درستی" را به صورت تابعی تعریف می کنیم که متغیرهای گزاره ای را به یکی از مقادیر درست یا نادرست می نگارد، یا به عبارتی به هر گزاره یکی از مقادیر درست یا نادرست را نسبت می دهد. به طور شهودی، نگاشت درستی را می توان به صورت توصیف یک "حالت امور" یا "دنیای ممکن" تعبیر کرد، که در آن برخی جملات صحیح هستند و باقی نادرست هستند. پس مفهوم "معناشناسی روابط" را می توان این گونه به طور قاعده مند تعریف نمود که برای کدام «حالت امور» آن روابط درست تلقی می شوند، که تعریف زیر حاکی از همین موضوع است. تعریف می کنیم که یک "نگاشت درستی" مانند formula_237، رابطه ای خوش ساخت (که قبل تر در همین متن تعریف شده است) را با قوانین زیر اقناع می کند: با داشتن این تعاریف، اکنون می توانیم به طور قاعده مند تعریف نماییم، این که مجموعه ای چون formula_265 از روابط، دلیل بر رابطه formula_244 باشد به چه معناست. باز به طور شهودی این جمله هنگامی درست است که در تمام دنیاهایی که با توجه به درستی روابط formula_265 ممکن هستند، formula_244 نیز برقرار باشد. به عبارتی، در هر حالتی از امور که مجموعه روابط formula_265 در آن برقرار باشد، رابطه formula_244 نیز درست باشد. بر اساس این تعریف شهودی، به این تعریف قاعده مند خواهیم رسید: می گوییم مجموعه formula_265 از رابطه های خوش ساخت، "به لحاظ معنایی دلیل بر رابطه خوش ساخت formula_244 است"، هنگامی که هر نگاشت درستی که تمام رابطه های عضو formula_265 را اقناع می کند، formula_244 را نیز اقناع نماید. در پایان، "دلالت بر اساس قواعد ترکیب" را این گونه تعریف می کنیم که formula_265 به لحاظ ترکیبی دلیل بر formula_244 است، هنگامی که بتوان formula_244 را بر اساس قوانین استنتاج (که قبل تر توضیح داده شد) در متناهی مرحله از روابط مجموعه formula_265 نتیجه گرفت؛ بنابراین می توانیم به طور دقیق صحت و کامل بودن را مطابق زیر تعریف نماییم: برای مجموعه قوانین فوق، این دو شرط برقرار هستند.
[ { "answer1": "در منطق کلاسیک یا \"منطق دو ارزشی\"، گزاره ها دارای ارزش درست یا غلط هستند.", "answer2": "با وجود اینکه منطق گزاره ای (یا معادلا \"حساب گزاره ای \") توسط فلاسفه ماقبل مورد اشاره قرار گرفته بود توسط رواقیون به یک منطق سوری توسعه یافت و خریسپیوس آن را گسترش داد.", "distance": 277, "question": "در منطق گزاره ها ارزش یک گزاره خبری چگونه است و چه کسانی منطق گزاره ای را به یک منطق صوری تبدیل کردند؟" }, { "answer1": "مجموعه ای از نمادهای ابتدایی که با الفاظ مختلف از جمله فرمول های اتمی، جا نگهدارها، ورتنده های گزاره ای یا متغیر شناخته می شوند.", "answer2": "مجموعه ای از عملگرها که با نام هایی مانند رابط های منطقی یا عملگرهای منطقی شناخته می شوند.", "distance": 133, "question": "چه چیزی در زبان منطق گزاره ای به عنوان ورتنده گزاره ای شناخته می شود و عملگرها در این زبان با چه نامی شناخته می شوند؟" }, { "answer1": "ترکیب عطفی formula_5 و formula_4 در مورد یک درست و در سایر موارد غلط است.", "answer2": "برای نمایش نقیض formula_5 از formula_13 استفاده می کنیم، که می تواند تکذیب گزاره formula_5 تلقی شود.", "distance": 816, "question": "ترکیب عطفی بین دو گزاره در چه صورتی درست است و از چه نمادی برای نشان دادن نقیض یک گزاره استفاده می شود؟" }, { "answer1": "منطق محمولاتی به عنوان \" تلفیقی از ویژگی های شاخص منطق قیاسی و منطق گزاره ای \" توصیف شده است، در نتیجه آغازگر دورانی تازه در تاریخ منطق است.", "answer2": "بنابراین یک نظام قیاسی را به صورت مجموعهٔ تمام گزاره هایی که می توانند از هم نتیجه گیری شوند تعریف می کنیم.", "distance": 9703, "question": "منطق محمولاتی چه توصیفی دارد و در سیستم قیاسی چه چیزی تعریف می شود؟" }, { "answer1": "مجموعهٔ \"آلفا\" formula_105 یک مجموعهٔ متناهی از اعضا موسوم به \"نمادهای گزاره ای\" یا \"متغیرهای گزاره ای\" است.", "answer2": "مجموعهٔ \"امگا\" formula_111 یک زیرمجموعهٔ متناهی از اعضا موسوم به \" عملگرها یا رابط های منطقی است. مجموعهٔ formula_111 به شکل زیر به زیرمجموعه های مستقل افراز مجموعه می شود:", "distance": 318, "question": "در منطق گزاره ای منظور از مجموعه آلفا چیست و مجموعه امگا چگونه افراز می شود؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
499
: غرق شدگی خفگی ("drowning"): براساس تعریف «خفگی در نتیجه فرورفتن در مایعات، به ویژه آب» به وجود می آید که سومین علت شایع مرگ در بزرگسالان در کشورهای توسعه یافته است. غرق شدگی ("near drowning") بر اساس «وجود حیات، حداقل به صورت موقتی، بعد از خفگی در نتیجه فرورفتن در یک محیط مایع» تعریف می شود. در هر صورت خفگی آب یک تراژدی است، زیرا قربانیان اغلب جوان بوده و در شرایط جسمی خوبی هستند. در زمان رسیدن غریق در بخش اورژانس، می توان گستره ای از الگوهای بالینی را از کاملاً هوشیار تا ایست قلبی مشاهده کرد. بعضی از مواقع به نظر می رسد که امیدی به مورد غرق شدگی وجود نداشته باشد و بیمار بدون تنفس بوده و برون ده قلبی نیز ضعیف و مردمک ها نیز گشاد باشند؛ امّا با توسعه مراقبت های اورژانسی، بعضی از قربانیان که به نظر می رسیدند برای برگشت آنها می بایست ناامید بود، مشاهده شد که به خوبی روند بهبودی را طی نمودند. حتی قربانیانی که یک ساعت یا بیشتر در آب شناور بوده اند، بعد از تلاش های دامنه دار، نجات یافته اند؛ از این رو می بایست به مورد غرق شدگی جدا از موارد دیگر احیاء قلبی- تنفسی نظر افکنده شود. در هنگام فرورفتن در یک مایع، مقادیر کمی مایع به درون هیپوفارنکس فرومی رود که موجب انگیزش اسپاسم حلق ("laryngospasm") می گردد. قربانی سپس مقادیر زیادی مایع بلع می کند. در ۹۰ درصد از موارد غرق شدگی، اسپاسم حلق متوقف می گردد. به دلیل اکسیژن پایین یا بالا رفتن سطح دی اکسید کربن در خون، تنفس غیرارادی آغاز می گردد. سپس قربانی مقادیر زیادتری آب به درون ریه های خود فرو می برد که به خفگی مرطوب "(wet drowning)" معروف است. همچنین ممکن است استفراغ و آسپیراسیون محتویات معده ای (به دلیل بلع مقادیر زیاد آب) صورت گرفته باشد که درمان بیماری را با دشواری روبرو می سازد. الگوی بالینی در ۱۰٪ مابقی، خفگی خشکی ("dry drowning") است. برعکس خفگی مرطوب که در آن اسپاسم حلق متوقف می گردد، در قربانیان خفگی خشکی، این اسپاسم برجای مانده و موجب آسفیکسی ("asphyxia") می گردد. هیچ یا مقدار کمی آسپیراسیون در نوع خفگی خشک موجود است. تمام بیماران با غرق شدگی، دچار هیپوکسی هستند. در خفگی مرطوب، هیپوکسی به دلیل آسپیراسیون مایعات به درون شش ها صورت گرفته که موجب اختلال در فعالیت سورفاکتانت "(surfactant)" می گردد. این پدیده به این علت روی می دهد که آب، سورفاکتانت را شستشو یا ویژگی های فیزیکی مانند فشار سطحی آن را تغییر داده و موجب می گردد که حبابچه های ششی، حالت بی ثباتی پیدا کرده و مچالگی پیدا کنند. بعضی از حبابچه های ششی مچاله شده و آتلکتیک "(atelectatic)" می شوند و موجب تولید شانت درون ششی مطلق می شوند؛ در حالی که بعضی دیگر از حبابچه های ششی، به خوبی هواگیری نکرده و تولید شانت نسبی می کنند. افراد غرق شده که اختلال عمده ای در سورفاکتانت دارند شانس بالایی برای سندرم دیسترس تنفسی حاد از خود نشان می دهند. برای نشان دادن پیچیدگی شرایط باید گفت که آسیب سلول های عصبی ثانویه به هیپوکسی در دقایق اولیه بعد از غرق شدگی نیز روی می دهد. از آنجا که اکسیژن نمی تواند به مغز برسد، کولاپس دستگاه گردش خون نیز روی می دهد و همچنان که سلول های مغزی بیشتری از اکسیژن محروم می گردند، آسیب سلول های عصبی بیشتری رخ خواهد داد. هر چه زمان هیپوکسی بیشتر شود، شانس آسیب سلول های عصبی نیز بیشتر می شود. چنانچه کاهش در درجه حرارت مرکزی بدن وجود داشته باشد (هیپوترمی در حد کمتر از ۳۵ درجه سانتی گراد)، مکانیسم های حفاظتی برای کاهش آسیب نورولوژیک حاصله از هیپوکسی فعال می شوند. هیپوکسی موجب اسیدوز متابولیک در اکثر بیماران غرق شده می شود. نوع مایعی که بیمار در آن فرومی رود، اهمیت چندانی ندارد، زیرا تغییرات ناچیزی در اختلالات الکترولیتی و غلظت هموگلوبین، فارغ از غرق شدن در آب شیرین یا شور، روی می دهد. هر چند که تغییرات جزئی در سدیم سرمی و کلر در نوع غرق شدگی دیده می شود (هیپرناترمی در آسپیراسیون آب شور و هیپوناترمی در آسپیراسیون آب شیرین)، امّا تغییرات چشمگیری در پتاسیم سرمی دیده نشده است. امّا در هر صورت، همانگونه که اشاره شد، تغییرات الکترولیتی قابل ملاحظه ای در نمونه های انسانی غرق شده روی نمی دهد زیرا مقدار آب آسپیره شده به نظر نمی رسد که در قربانیان غرق شدگی چشمگیر بوده تا تغییرات عمده ای را ایجاد کند. امّا در پاتوفیزیولوژی غرق شدگی در آب شور باید به این نکته توجه داشت که با آسپیراسیون آب شور، مایع هیپراسمولار موجب انتقال مایعات از درون عروق و بافت بینابینی به درون حبابچه های ریوی می گردند و آسپیراسیون مواد واریزهمانند شن، دیاتومه ها و جلبک ها موجب اگزودای می شود. در نتیجه، حبابچه ها پر شده و تهویه نمی گردند که موجب هیپوکسمی می گردد. براساس پاتوفیزولوژی غرق شدگی، علائم بالینی، گستره متنوعی را شامل می شوند. همچنین الگوی بالینی در مکان غرق شدگی، با آنچه بیمار در بیمارستان از خود نشان می دهد، می تواند متفاوت باشد. بیماری که در مکان غرق شدگی دچار بیهوشی بوده و فاقد علائم بالینی است ممکن است از لحاظ همودینامیک و نورولوژیک در بیمارستان طبیعی به نظر آید، برعکس غریقی که در مکان از لحاظ همودینامیک ثابت است، ممکن است در هنگام ورود به اورژانس، وضعیت او وخیم شود. این تغییر وضعیت ها حتی ممکن است هیچ ارتباطی با مراقبت های اورژانسی نداشته باشد. به دلیل این گستردگی تظاهرات بالینی، شاید بهتر آن باشد که به بررسی یافته های بالینی بیماران براساس دستگاه های تنفسی، قلبی - عروقی و نورولوژیک نظر بیفکنیم. تظاهرات تنفسی شامل موارد زیرین هستند: در ۴۰ درصد موارد، ساعت ها یا روزها بعد از آسپیراسیون، سندرم دیسترس تنفسی حاد"(ARDS)" روی می دهد. اختلالات فعالیت تنفسی شامل کاهش جریان بازدمی در اوج "(peak expriatory flow)"، ظرفیت حیاتی، کمپلیانس و نسبت تهویه –پرفیوژنی هستند که با وجود احیاء، برای ساعت ها و روزها، موجب هیپوکسمی می شوند. ممکن است عکس رادیوگرافی ساده اولیه طبیعی باشد ولی تغییرات پراکنده و کدورت های ناپایدار یا ادم ریوی غیر قلبی نشان دهد. ممکن است هیپوکسمی شدید با وجود عکس ریه ساده طبیعی وجود داشته باشد. عوارض شامل التهاب ریه ("pneumonitis")، ادم ریوی، برونکوپنومونی، آبسه ریوی و امپایم ("empyema") می باشند. عفونت های ریوی شدید با ارگانیسم های غیر معمول موجب موربیدیتی طولانی می گردند. تظاهرات قلبی عروقی عمدتاً به دلیل اثر هیپوکسمی بر روی قلب است که خود را به صورت ایست قلبی (که ممکن است به احیاء قلبی اولیه پاسخ بدهد یا ندهد) نشان می دهد. اغلب بعد از نجات و احیاء، تاکیکاردی فوق بطنی دیده می شود؛ البته دیگر آریتمی های قلبی نیز ممکن است روی دهند. اسیدیته خون حاصل فرایند هیپوکسمی شدید است. افت فشارخون و شوک ممکن است با وجود برقراری ریتم طبیعی قلب پابرجا بمانند. فشار وریدی مرکزی ("CVP") ممکن است به دلیل نارسایی سمت راست قلب یا بالا بودن مقاومت عروق ریوی بالا باشد. کم بودن پرشدگی بطن چپ (که براساس فشار گوه ای کاتتر سرخرگ ریوی "PCWP" اندازه گیری می شود) ممکن است نشان دهنده کمبود مایع درون عروقی باشد. ممکن است برون ده قلبی و فشار اکسیژن وریدی مخلوط کم باشد که نشانگر هیپوپرفیوژن است. اثرات هیپوکسمی شامل اختلال در هوشیاری، تشنج، آسیب مغزی فوکال در نتیجة هیپوکسمی و ادم مغزی می باشند. سطح هوشیاری از هوشیاری کامل یا گیجی و منگی ("blunted") تاکومای کامل همراه با پاسخ های دی کورتیکه و دی سربره می شود. اسپاسم عضله مستر "(Masseter)" نیز شایع است. از آنجا که درمان بیماران غرق شده براساس تظاهرات نورولوژیک آنها متفاوت است، به یک نوع تقسیم بندی این بیماران از لحاظ شدت علائم عصبی اشاره می کنیم. در گروه "A" بیماران کاملاً هوشیار ("Awake") هستند و در گروه "B" بیماران در حالت گیج و منگی ("Blunted") بوده و در گروه "C" نیز کاملاً در شرایط کوما ("Comatose") به سر می برند. گروه "C" به سه زیر گروه براساس بهترین پاسخ موتور بیمار تقسیم بندی می شود. بیمار کوماتوز "C1" دارای پاسخ دی کوریتکه "(decorticate)"، بیمار زیر گروه "C2" نیز پاسخ دی سربره"(decerebrate)" دارد و بیمار زیر گروه"C3" نیز هیچ پاسخ موتوری از خود نشان نمی دهد. علائم دستگاه گوارشی شامل عُق زدن ("retching")، استفراغ و اسهال است که گاهی اسهال چنان شدید می شود که جایگزینی آب و مایع و شرایط احیاء را با دشواری روبرو می سازد. نارسایی چند دستگاهی نیز ثانویه به هیپوکسمی، اسیدوز و هیپوپرفیوژن حاصله روی می دهد. نخست کاهش دفع ادراری دیده می شود که گاهی منتهی به نارسایی کلیوی (به دلیل اسیدوز توبولر حاد) می شود. هموگلوبینمی، بیماری های انعقادی و حتی انعقاد درون عروقی منتشر ("DIC") نیز سیمای بالینی را پیچیده می سازند. یافته های آزمایشگاهی شامل کاهش فشار اکسیژن سرخرگی و فشار متغیر دی اکسیدکربن (طبیعی، پایین، بالا)، اسیدوزمتابولیک و تنفسی، تغلیظ خون، لکوسیتوز، افزایش فعالیت لاکتیک دی هیدروژناز، گاهی بالا بودن کراتینین و همولیز می باشند. الکترولیت های سرمی معمولاً در سطح نرمال هستند. بیمار غرق شده با ایست قلبی را می بایست به صورت بسیار جدی و باپشتکار احیاء نمود؛ زیرا حتی بعد از ایست طولانی قلب، برگشت بیماران بدون عارضه نورولوژیک، نیز گزارش شده است. از آنجا که ایست قلبی به دلیل هیپوکسمی و اسیدوز است، اولین هدف بازنمودن راه هوایی و تأمین مقدار کافی غلظت اکسیژن تنفسی ("FIO2") است. تا زمانی که نتایج آنالیز گازهای خونی فراهم نشده است، می بایست اکسیژن ۱۰۰ درصد را تجویز نمود. بهترین روش بازگذاشتن راه هوایی، لوله گذاری درون نای است ولی احتمال آسیب گردنی که به صورت ناپایدار ممکن است اتفاق بیفتدرا باید مد نظر قرار داد. در بیمار ساده غرق شدگی بدون تروما، خطر آسیب گردنی وجود ندارد ولی شانس آسپیراسیون را می بایست مد نظر قرار داد. داده ها هنوز کافی نیستند تا بتوان مانور ("Himlich") را در قربانیان غرق شدگی جایز دانست، در هر صورت کاربرد این مانور هنوز بحث انگیز است. آسپیراسیون جسم خارجی معمول نیست، ولی احتمال آسپیراسیون شن و ریگ را باید در نظر داشت. نکته بعدی در مورد احیاء بیماران غرق شده آن است که اسیدوزمتابولیک در بیماران با ایست قلبی در نتیجة غرق شدگی می تواند روی دهد. امّا مقدار دوز تجویز بیکربنات برای برگشت اسیدوز در این بیماران بسیار بالاتر از مقدار تجویز در بیماران با ایست قلبی ثانویه در بیماری های قلبی است. به همین دلیل، انجام آنالیز گازهای خونی برای تجویز دقیق بیکربنات مورد نیاز را می بایست انجام داد. همزمان با اقدامات احیاء، یک لوله بینی معده ای ("NG tube") نیز برای کاستن بار معده و اندازه گیری درجه حرارت بدن برای برطرف کردن هیپوترمی نیز لازم است. در موقعی که درجه حرارت بدن بیمار بسیار پایین است، نمی بایست چنین پنداشت که غریق فوت کرده است و اقدامات برای دوباره گرم شدن، بایستی بسیار پرتلاش دنبال شوند. هنگامی که راه هوایی برقرار گردید و فعالیت خودبخودی قلب بدست آمد، توجه می بایست به سوی اکسیژن رسانی کافی به بافت معطوف شود که برای این منظور اندازه گیری"PaO2" کمک کننده است. عموماً، برقراری پایداری همودینامیک در غرق شدگی به آسانی امکان پذیراست، به ندرت کاهش فشار خون و کاهش برون ده قلبی مشاهده می گردد. درمان اولیه برای افت فشارخون در اکثر علت ها، آزمودن تجویز مایعات است، امّا این روش درمان در بیمار غرق شده (که دچار ادم ریوی) شده ممکن است مناسب نباشد. در نتیجه، این گروه از بیماران می بایست توسط کنترل های فرا دقیق همودینامیک پیگیری شوند. دانستن میزان فشار گوه ای سرخرگ شریانی ("PAWP") و برون ده قلبی این امکان را فراهم می سازد که در مورد تجویز مایعات یا عوامل فعال عروقی ("pressors") با دید منطقی نگریسته شود. با ادم ریوی غیر قلبی یا هر علت دیگر، بسیار مهم است که در نظر داشته باشیم که اندازه گیری فشار وریدی مرکزی به تنهایی عموماً شیوه دقیقی برای ارزیابی حجم مایع درون عروقی نیست. افزون بر این، تغییرات در فشار ورید مرکزی ("CVP")، چه کاهش و چه افزایش یافته باشد، لزوماً با تغییرات "PCWP" یا فشار پرشدگی بطن چپ همبستگی ندارد. از این رو، اندازه گیری "CVP" نقش محدودی در درمان قربانی غرق شدگی دارد و اندازه گیری "PCWP" و برون ده قلبی در کنار آنالیز گازهای خونی در بیماران دچار افت فشار خون و نشانه های ادم ریوی ممکن است لازم باشد. فشار آخر بازدمی مثبت ("PEEP") نشان داده شده است که هم به صورت تجربی و هم بالینی، در بازگشت کسر تهویه به پرفیوژن ("V/Q") که به هیپوکسمی منتهی شده است فوق العاده مؤثر است. معمولاً تنها مقدار کمی "PEEP" برای اکسیژن رسانی کافی است و بهبودی در فعالیت ریوی می تواند شگفت انگیز جلوه نماید. سیستم "PEEP" در روند آسیب ریوی، آشکارا تغییری ایجاد نمی کند، امّا امکان اکسیژن رسانی در هنگامی که فعالیت شش ها به سطح طبیعی بازمی گردند را امکان پذیر می سازد. همچنین "PEEP"شانس مسمومیت با اکسیژن را کاهش می دهد. معمولاً آسیب ریوی طیّ ۴۸تا ۷۲ ساعت بهبودی می یابد. از این رو، حمایت تنفسی معمولاً کوتاه است، مگر آنکه عفونت روی دهد. در نتیجه، در بیمارانی که می توانند آن را تحمل کنند، فشار هوایی مثبت ممتد دماغی ("BiPAP") ممکن است شیوه ای منطقی در دورة کوتاه مدت حمایت تنفسی باشد؛ امّا شانس آسپیراسیون با این شیوه ناچیز نیست. از طرف دیگر، شواهدی در حال پدیدار شدن هستند که نشان می دهند "PEEP"ممکن است به آن اندازه که تصور می رفت خالی از خطر نباشد؛ از این رو شاید جایز باشد که از شیوه مدرن سیستم های رهاسازی اکسیژن با جریان بالا برای دوره ای کوتاه، پیش از آنکه به سوی روش های تهاجمی تر اکسیژن رسانی میل شود، استفاده کرد. با در نظر گرفتن پاتوفیزیولوژی زمینه ای غرق شدگی، شاید درمان بیماران با سورفاکتانت (در صورت لزوم) جایگاهی داشته باشد. از آنجا که نارسایی تنفسی توأم با غرق شدگی، معمولاً به صورت نسبی درمان آسانی دارد و به اقدامات حمایتی تنفسی پاسخ می دهد، گزارش موردی استفاده از سورفاکتانت، محدود است. در این گزارش ها، به نظر می رسد، سورفاکتانت در درمان آسیب ریوی سودمند باشد. با این وجود، آشکار نیست که این عوامل برتری حیاتی چشمگیری را از خود نشان بدهند. کسانی که در آب های اقیانوسی غرق می شوند، چنانچه تب، انفلیتراسیون ریوی جدید یا ترشحات چرکی نداشته باشند، عموماً نیازی به آنتی بیوتیک ندارند. تجویز آنتی بیوتیک به صورت پیشگیرانه به نظر نمی رسد که مرگ و میر یا موربیدیتی را کاهش دهد. از آنجا که اکثر عفونت های ریوی در قربانیان غرق شدگی منشأ بیمارستانی دارند، تجویز آنتی بیوتیک هایی برای ارگانیسم های مقاوم تر را باید مدنظر داشت. افزون بر تجربه بالینی، شواهد بالینی نیز نشان می د هند که تجویز آنتی بیوتیک ها به صورت پیشگیرانه، لزومی ندارند. چنانچه قربانی، آب آلوده با ارگانیسم را به صورت شدید آسپیره کند، تجویز آنتی بیوتیک پیشگیرانه ممکن است مناسب باشد. استروئیدهای آدرنالی که برای درمان آسیب ریوی غرق شدگی استفاده می گردند، احتمالاً جایگاهی ندارند. شواهد تجربی در این مورد و دیگر موارد آسپیراسیون، قویاً در مورد عدم اثر بخشی استروئیدها برای بهبودی پیش آگهی طولانی مدت یا موربیدیتی کوتاه مدت تأکید می کنند. یک مطالعه کنترل نشده نشان می دهد که مصرف دوزاژ بالای استروئید در بیماران غرق شده (از هر چهار مورد یکی) که با ادم ریوی مراجعه می کنند ممکن است سودمند باشد. احیاء مغزی هدف نهایی درمان غرق شدگی است. در یک مجموعه بزرگ مطالعاتی، اختلالات نورولوژیک طولانی مدت از صفر تا ۱۰ درصد گزارش شده است. از این رو پیشنهاد شده است که درمان تهاجمی احیاء مغزی می تواند از رخداد اختلالات نورولوژیک غرق شدگی جلوگیری کند. این فرادرمان ("hypertherapy") شامل کومای القاء شده با باربیتورات، هیپرونتیلاسیون کنترل شده، دیورتیک ها، پارالیز، هیپوترمی عمدی و استروئیدهای آدرنالی است. منطق این نوع درمان برای کاهش فشار درون مغزی، ادم مغزی و کاهش نیاز مغز به اکسیژن است. تمام این اقدامات برای پیشگیری از آسیب به دستگاه اعصاب انجام می گردند. پندار این نوع درمان در این است که بعد از رخداد آنوکسی نخستین، آسیب بیشتری می تواند روی دهد و این نوع درمان ها می توانند از آسیب جلوگیری کنند. متأسفانه، بعد از یک دهه تجربه با این شیوه درمانی، هنوز آشکار نیست که آیا روش مذکور توانسته است میزان مرگ و میر و موربیدیتی را کاهش دهد. بزرگترین مطالعه که توسط گروهی که فرادرمانی را بکار برده اند حاکی از موربیدتی نورولوژیک ۷ درصد است که به نظر نمی رسد به صورت چشمگیری از مطالعات دیگر که پیش از توسعه فرادرمانی انجام شده اند تفاوت داشته باشد. افزون بر این، مطالعات دیگر نشان داده اند که گرچه فشار درون مغزی ("ICP") بالا توأم با پیش آگهی بدی است، ولی طبیعی بودن فشار درون مغزی، بهبودی نورولوژیک را تضمین نمی کند و فرادرمانی لزوماً از بالا رفتن فشار درون مغزی جلوگیری نمی کند. در حقیقت به نظر می رسد که بالا رفتن "ICP" نتیجة آسیب مغزی است. چنانچه این نوع درمان بکار رود، می بایست جهت بیماران با شرایط وخیم، در شرایط مراقبت های ویژه و با پرسنل با تجربه اقدام شود. در این صورت این نوع شیوه درمانی می بایست در کسانی که "ICP"آنها را نمی توان با درمان های رایج (مانند هیپرونتیلاسیون، دیورتیک های اسموتیک) کنترل کرد، بکار برد. شرایط بالینی غریق، اساس تصمیم گیری برای پذیرش بیمار در بیمارستان است. شاخص های بستری شدن در بیمارستان شامل وجود علائم تنفسی چشمگیر، رادیوگرافی ساده ریه که غیرطبیعی به نظر بیاید، آنالیز گازهای خونی غیرطبیعی یا نیاز به اکسیژن کمکی یا حمایت تنفسی می باشند. معمولاً آسیب به شش ها پس از چند ساعت از حادثه، هویدا می گردد و از این رو اگر بیماری برای چند ساعت تحت نظر بود و علامتی از خود نشان نداد، می توان او را به خانه فرستاد. این که آیا کاهش هوشیاری گذرا به پذیرش نیاز دارد یا نه، هنوز آشکار نیست ولی عموماً تصمیم به پذیرش در بیمارستان می بایست براساس شرایط بالینی کنونی بیمار استوار باشد. پیش آگهی بیمارانی که از لحاظ نورولوژیک در هنگام رسیدن به بیمارستان علامتی از خود نشان نمی دهند، بسیار عالی است، آنها معمولاً بدون اختلال عصبی زنده می مانند. افزون بر این، ایست قلبی به خودی خود نشان پیش آگهی بد نیست. چنانچه ایست قلبی به کمک های اولیه در صحنه حادثه پاسخ دهد، پیش آگهی نیز می تواند عالی باشد. در حالیکه، ایست قلبی ای که در سراسر رخداد تا انتقال به بیمارستان پابرجای می ماند، و وجود ریتم اولیه به صورت آسیستول ("asystole") نشانه های پیش آگهی بد هستند. امّا تنفس خودبخودی در هنگام ورود به اورژانس بعد از ایست قلبی در صحنه حادثه، نشانه پیش آگهی خوبی است. بی شک، زمان زیر آب قرار گرفتن غریق با میزان آسیب آنوکسی و پیش آگهی بعدی همبستگی دارد. برای مثال، زمان زیر آب قرار گرفتن اگر از ۵ دقیقه تجاوز کند با پیش آگهی بدی توأم است. در نهایت باید تأکید کرد که با هیپوترمی شدید، پیش بینی پیش آگهی نهایی امکان پذیر نمی باشد. در ضمن 7"pH≤" نیز که نشانگر اسیدوز شدید است نشانه بدی است. میزان فشار کم اکسیژن سرخرگی نشانه این است که آب آسپیره شده است و خطر ادم ریوی وجود دارد. وجود فیبریلاسیون بطنی نشانه ای ناگوار است و هنگامی که درجه حرارت مرکزی بدن به زیر ۲۷ درجه سانتی گراد باشد بیمار به عملیات احیاء به خوبی پاسخ نمی دهد. خانه کتاب
[ { "answer1": "برعکس خفگی مرطوب که در آن اسپاسم حلق متوقف می گردد، در قربانیان خفگی خشکی، این اسپاسم برجای مانده و موجب آسفیکسی (\"asphyxia\") می گردد.", "answer2": "در خفگی مرطوب، هیپوکسی به دلیل آسپیراسیون مایعات به درون شش ها صورت گرفته که موجب اختلال در فعالیت سورفاکتانت \"(surfactant)\" می گردد.", "distance": 236, "question": "تفاوت اصلی بین خفگی مرطوب و خشک چیست و در خفگی مرطوب، چه اتفاقی برای سورفاکتانت می افتد؟" }, { "answer1": "هیپوکسی موجب اسیدوز متابولیک در اکثر بیماران غرق شده می شود.", "answer2": "مقدار دوز تجویز بیکربنات برای برگشت اسیدوز در این بیماران بسیار بالاتر از مقدار تجویز در بیماران با ایست قلبی ثانویه در بیماری های قلبی است. به همین دلیل، انجام آنالیز گازهای خونی برای تجویز دقیق بیکربنات مورد نیاز را می بایست انجام داد.", "distance": 5607, "question": "در غرق شدگی چه عواملی باعث اسیدوز متابولیک می شوند و برای درمان اسیدوز متابولیک ناشی از غرق شدگی چه دارویی استفاده می شود و دوز آن چگونه تعیین می شود؟" }, { "answer1": "با ادم ریوی غیر قلبی یا هر علت دیگر، بسیار مهم است که در نظر داشته باشیم که اندازه گیری فشار وریدی مرکزی به تنهایی عموماً شیوه دقیقی برای ارزیابی حجم مایع درون عروقی نیست.", "answer2": "دانستن میزان فشار گوه ای سرخرگ شریانی (\"PAWP\") و برون ده قلبی این امکان را فراهم می سازد که در مورد تجویز مایعات یا عوامل فعال عروقی (\"pressors\") با دید منطقی نگریسته شود.", "distance": 172, "question": "چرا در بیماران غرق شده، اندازه گیری CVP به تنهایی دقیق نیست و برای تعیین میزان مایع درون عروقی چه اندازه گیری دیگری پیشنهاد می شود؟" }, { "answer1": "تظاهرات قلبی عروقی عمدتاً به دلیل اثر هیپوکسمی بر روی قلب است که خود را به صورت ایست قلبی (که ممکن است به احیاء قلبی اولیه پاسخ بدهد یا ندهد) نشان می دهد.", "answer2": "اغلب بعد از نجات و احیاء، تاکیکاردی فوق بطنی دیده می شود؛ البته دیگر آریتمی های قلبی نیز ممکن است روی دهند.", "distance": 155, "question": "تظاهرات قلبی عروقی در غرق شدگی عمدتا به چه دلیلی است و چه آریتمی قلبی پس از احیا ممکن است دیده شود؟" } ]
[ { "answer1": "در گروه \"A\" بیماران کاملاً هوشیار (\"Awake\") هستند", "answer2": "گروه \"C\" به سه زیر گروه براساس بهترین پاسخ موتور بیمار تقسیم بندی می شود. بیمار کوماتوز \"C1\" دارای پاسخ دی کوریتکه \"(decorticate)\"، بیمار زیر گروه \"C2\" نیز پاسخ دی سربره\"(decerebrate)\" دارد و بیمار زیر گروه\"C3\" نیز هیچ پاسخ موتوری از خود نشان نمی دهد.", "question": "کدام یک از گروه های بیماران غرق شده کاملا هوشیار هستند و گروهی که در کما هستند چگونه دسته بندی می شوند؟" } ]
gemini-2.0-flash-exp
500
: نقد فیس بوک وبگاه فیس بوک در زمینه های گوناگون مانند برخورد با کاربران خود، حریم شخصی، امنیت کودکان و عدم قابلیت حذف حساب های کاربری بدون حذف دستی اطلاعات، مورد نقد قرار گرفته است. در طول دورهٔ حیات، فیس بوک دچار تغییرات فراوانی شده است که مستقیماً کاربران خود را تحت تأثیر قرار داده و این تغییرات عموماً مورد انتقاد واقع شده اند. برای نمونه می توان به تغییر ظاهر وبگاه آن در سال ۲۰۰۸، تغییر در شرایط استفاده (جمله ای که جزئیات "انقضای خودکار مطالب حذف شده" را توضیح می داد، حذف شد) اشاره کرد. علاوه بر این انتقادها، بارها نیز از فیس بوک شکایت شده است. دولت و مقامات محلی همواره از فیس بوک به عنوان یک منبع اطلاعاتی برای کشف جرم، مکان یابی، رد یا تأیید ادعاها و همچنین فاش کردن مکاتبات خصوصی استفاده می کنند. پژوهش های انجام شده در فیس بوک به صفحات عمومی و صفحاتی که کاربران با رضایت خود در اختیار عموم قرار می دهند محدود نمی شود. این وبگاه به جز پیام های بازنشده که عمر آن ها از ۱۸۱ روز کمتر باشد، تمامی اطلاعات دیگر را با رضایت در اختیار دولت قرار می دهد. بر اساس گزارش آمده در مقالهٔ جونیچی سمیتسو حکومت فدرال ایالات متحده آمریکا حتی بدون داشتن مدارک کافی، می تواند به تمامی اطلاعات شخصی و مکاتبات کاربران دسترسی داشته باشد. در سیاست های حریم شخصی فیس بوک آمده است که «امکان دارد هنگامی که احساس می کنیم که به اشتراک گذاری اطلاعات برای جلوگیری از کلاهبرداری یا فعالیت های غیرقانونی، جلوگیری از آسیب های جسمی یا محافظت از شما و خودمان در مقابل افرادی که قوانین را زیر پا می گذارند ضرورت داشته باشد، آن ها را به اشتراک بگذاریم. این به اشتراک گذاری شرکت ها، وکیل ها، دادگاه ها یا مراکز دولتی را شامل می شود.» از آنجایی که کنگره ایالات متحده آمریکا قوانین مربوط به مکاتبات الکترونیک شخصی را برای حفظ حریم خصوصی در وبگاه هایی مانند فیس بوک و دیگر شبکه های اجتماعی مجهز نکرده است، هیچ قانونی جلوی دولت را برای درخواست اطلاعات شخصی نمی گیرد و از آنجایی که هیچ بندی در قوانین حریم خصوصی وبگاه فیس بوک در این مورد وجود ندارد، هیچ منعی برای دادن اطلاعات به مراجع از طرف فیس بوک نیز وجود ندارد. در افشاگری های جاسوسی گسترده در سال ۲۰۱۳، نام فیس بوک به عنوان یکی از همکاران آژانس امنیت ملی ایالات متحده آمریکا در برنامهٔ پریزم مطرح شد. هم اکنون فیس بوک آمار تعداد درخواست هایی که برای دریافت اطلاعات کاربران از نهادهای مختلف به دستش می رسد را منتشر می کند. در ماه ژوئیه سال ۲۰۱۱ میلادی، سازمان های دولتی اسرائیل به کمک فیس بوک تعدادی از فعالان فلسطینی را از فعالیت منع کرد. پس از این منع فعالیت اعلام شد که «این فعالان در وبگاه های خود اعلام کرده بودند که به تل آویو می آیند و در آنجا اختلال ایجاد می کنند». فیس بوک در مقاله ای در دسامبر ۲۰۱۳ اعلام کرد که می تواند پیش نویس نوشته های کاربر را که نهایتاً تصمیم به انتشار آن ها نمی گیرد، همان طور که تایپ می شوند، ذخیره و نگه داری کند. مقاله مشخص می کند که فیس بوک بر اندیشه های اشخاص حتی بدون انتشار نیز نظارت دارد. هنگام نوشتن در فیس بوک، این شبکه اجتماعی کدهایی را به مرورگر وب می فرستد و این کدها به صورت اتوماتیک آنچه را که تایپ می شوند تحلیل کرده و به فیس بوک گزارش می دهد. فیس بوک این اقدام را که کاربر چیزی می نویسد و از انتشار آن صرف نظر می کند خودسانسوری تلقی کرده است. در ژانویه ۲۰۱۴ هزاران کاربر فیس بوک با تشکیل کمپین اعتراض آمیز و انتشار یک نامه سرگشاده برخط که ۲۷ هزار امضاکننده یافت، خواستار آن شدند تا فیس بوک از رهگیری اندیشه های منتشرنشده شان دست بکشد. یک سخنگوی فیس بوک در پاسخ گفت: «فیس بوک محتوایی را که کاربران تصمیم گرفته اند تا آن را منتشر نکنند گردآوری یا رهگیری نمی کند.» در روز ۳۰ دسامبر ۲۰۱۳ (۹ دی ۱۳۹۲) از فیس بوک شکایت شد که آن دسته از پیام های خصوصی کاربران را که دربرگیرندهٔ ابرپیوند به وبگاه های دیگر است پایش می کند تا با اطلاع از محتوای وبگاه پیوندداده شده، از این داده ها برای هوشمند کردن آگهی های خود بهره گیرد. بر اساس این شکایت، فیس بوک متهم به کنترل پیام های خصوصی کاربران به منظور بهره گیری از محتوای لینک های درون آن برای تنظیم آگهی های خود است. فیس بوک به کاربران خود اجازه می داد تا حساب های کاربری خود را غیرفعال کنند. اما در واقع محتویات حساب کاربری را از سرور حذف نمی کند. یکی از سخن گویان فیس بوک در پاسخ به یکی از دانشجویان دانشگاه بریتیش کلمبیا اعلام کرد که کاربران برای حذف اطلاعات خود شامل پست های روی دیوار، دوستان و گروه ها، باید آن ها را به صورت دستی حذف کنند. یک مقاله در روزنامهٔ نیویورک تایمز با اشاره به این موضوع عنوان کرد که اطلاعات شخصی کاربران برای همیشه بر روی سرورهای فیس بوک باقی خواهدماند. پس از این، فیس بوک از سال ۲۰۱۰ اجازهٔ حذف کامل حساب کاربری را به کاربران خود داد. سیاست های حریم خصوصی فیس بوک در حال حاضر می گوید «وقتی شما حساب کاربری خود را حذف می کنید، اطلاعات آن به صورت کامل و همیشگی از روی سرورهای ما حذف خواهندشد». در سال ۲۰۱۰ بنیاد مرزهای الکترونیکی دو سرویس «ارتباطات» (Connections) و «شخصی سازی فوری» (Instant Personalization) را روش هایی برای دسترسی انبوه به اطلاعات موجود در فیس بوک اعلام کرد. با کمک این روش ها اطلاعات موجود در صفحه های افراد مختلف قابل دسترسی می شوند؛ این در حالی است که این اطلاعات به صورت عمومی منتشر نشده اند. یک «ارتباط» هنگامی به وجود می آید که یکی از کاربرانِ فیس بوک محصول یا سرویسی را «پسند» می کند. با به وجود آمدن یک ارتباط، اطلاعات کاربر بر روی صفحهٔ آن محصول یا سرویس نمایش داده می شود. «شخصی سازی فوری» یک نرم افزار آزمایشی بود که اطلاعات مختلف کاربران را با وبگاه های مرتبط به اشتراک می گذاشت. مثلاً علایق موسیقی کاربر با وبگاه مربوط به موسیقی به اشتراک گذاشته می شد تا هنگام بازدید از آن وبگاه، موسیقی های مورد علاقهٔ کاربر در آن نمایش داده شوند. بنیاد مرزهای الکترونیکی در این باره اعلام کرد: کاربرانی که شخصی سازی فوری را غیرفعال نکرده اند، در واقع سیستم نشت اطلاعات را فعال کرده اند. هنگامی که شما از سایت های برنامه (سایت هایی مانند یلپ، رادیو پاندورا یا مایکروسافت داکس) بازدید می کنید، این سایت ها به راحتی به نام، تصویر، جنسیت، مکان، لیست دوستان و تمامی صفحه هایی که پسندیده اید (در واقع همهٔ چیزهایی که فیس بوک آن ها را اطلاعات عمومی در نظر می گیرد) دسترسی پیدا می کنند. حتی هنگامی که این سرویس را غیرفعال می کنید هم، درصورت استفادهٔ دوستان شما از آن، شما در معرض نشت اطلاعات قرار می گیرید. فعالیت دوستان اطلاعات شما را در اختیار سایت ها قرار می دهد مگر اینکه شما صراحتاً این نرم افزار را مسدود کرده باشید. در بیست و هفتم ماه دسامبر سال ۲۰۱۲، شبکهٔ خبری سی بی اس اعلام کرد که رندی زاکربرگ، (خواهر مارک زاکربرگ)، یکی از دوستان خود را به دلیل انتشار یکی از عکس های شخصی او بر روی توئیتر «بسیار بد» خواند. او این عکس را بر روی توئیتر منتشر کرده بود تا نشان دهد که این عکسِ شخصی، بر روی فید خبری دوستِ دوستِ او نمایش داده شده است. اوا گالپرین از بنیاد مرزهای الکترونیکی با اشاره به این که تنظیمات حریم خصوصی در فیس بوک چقدر می توانند گیج کننده باشند گفت: «حتی رندی زاکربرگ ممکن است از آن ها اشتباه برداشت کند. این یک نمونه از میزان پیچیدگی آن هاست.» در اکتبر و نوامبر سال ۲۰۱۶ در جریان اعتراضات به ساخت یک خط لوله نفت خام در ایالت داکوتای شمالی، نیروهای پلیس محلی با استفاده از موقعیت مکانی افراد در فیس بوک، نام و مشخصات فعالان معترض به این خط لوله را جمع آوری می کردند. ثبت موقعیت مکانی به کاربران اجازه می دهد تا در نقطه مشخصی «اعلام حضور» کنند و عکس ها و ویدیوهای مربوط را به آن ضمیمه کنند. شبکه های اجتماعی مانند فیس بوک می توانند با ایجاد نگرانی کاربران از رابطهٔ نامزد یا شریکشان به صورت برخط با دیگران، تأثیرات مضری بر روی ازدواج و زندگی زناشویی داشته باشند. در یک نظرسنجی در سال ۲۰۰۹ در کشور انگلستان حدود ۲۰٪ از طلاق ها به صورتی با فیس بوک در ارتباط بوده اند. در مارس ۲۰۱۸، مشخص شد که شرکت کمبریج آنالیتیکا بدون اجازه از اطلاعات شخصی آنلاین بیش از ۸۷ میلیون کاربر فیس بوک برای تأثیرگذاری بر مبارزات انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده آمریکا (۲۰۱۶) به نفع دونالد ترامپ استفاده کرده و فیس بوک با وجود اطلاع از کار این شرکت، هیچ اقدامی انجام نداده است. در پی این رسوایی، ارزش سهام فی سبوک در یک هفته ۵۸ میلیارد دلار کاهش یافت. همواره نگرانی هایی برای مسئلهٔ زیرنظر داشتن و داده کاوی بر روی فیس بوک وجود دارد. این وبگاه یک بار در سیاست محرمانگی خود اعلام کرد «ما می توانیم اطلاعاتی که در منابع دیگر در مورد شما موجود است را جمع آوری و از آن ها استفاده کنیم. این منابع شامل وبلاگ ها، سرویس های پیام رسان، و افراد دیگر در فیس بوک و موارد دیگر می شود. ما از این اطلاعات برای تکمیل کردن پروفایل شما استفاده می کنیم». البته این سیاست بعدها به روز شد و هم اکنون اعلام می دارد که «ما می توانیم از اطلاعاتی که در مورد شما در حساب کاربری فیس بوک کاربران دیگر وجود دارد (مانند تگ شدن در تصویر یا اشاره شدن در پست) برای تکمیل پروفایل شما استفاده کنیم. در این گونه موارد معمولاً به شما این اجازه را می دهیم تا این اطلاعات را حذف یا دسترسی به آن ها را محدود کنید». در این تغییر عبارت جمع آوری اطلاعات از وب لاگ ها، سرویس های پیام رسان و منابع دیگر از سیاست های این وبگاه حذف شد. داده کاوی توسط افراد و ارگان های غیرمرتبط با فیس بوک نیز از جمله نگرانی هاست. برای نمونه دو دانشجو از دانشگاه مؤسسه فناوری ماساچوست (ام آی تی) با نوشتن یک اسکریپت خودکار موفق به دریافت بیش از ۷۰٬۰۰۰ پروفایل فیس بوک از ۴ دانشگاه ام آی تی، دانشگاه نیویورک، دانشگاه اکلاهما و دانشگاه هاروارد شدند. این گزارش در ۱۴ دسامبر سال ۲۰۰۵ برای یک پروژهٔ پژوهشی با عنوان «فیس بوک: خطرهای حریم شخصی» منتشر شد. پس از این اتفاق فیس بوک با تقویت سیستم امنیتی برای کاربران خود اعلام کرد «ما سیستم های زیادی برای مقابله با فیشینگ و بدافزارها ایجاد کرده ایم. مثلاً یک سیستم پیچیده که به صورت نامحسوس حساب کاربری هایی که مشکوک به دزدیده شدن هستند را مشخص می کند. (بر اساس فعالیت های غیرمعمول مثل ارسال تعداد زیادی پیام در مدت زمان کوتاه یا ارسال پیام هایی با پیوندهای بد)». جملهٔ دومی که انتقادات بسیاری را به فیس بوک وارد کرد، اجازهٔ فروش اطلاعات به شرکت های خصوصی بود. در سیاست های این وبگاه اعلام شده بود «ما می توانیم اطلاعات شما را با شرکت های خصوصی که با آن ها در ارتباط هستیم به اشتراک بگذاریم». این نگرانی توسط کریس هیوز سخن گوی فیس بوک پاسخ داده شد «ساده بگویم، ما هیچ وقت اطلاعات کاربران را با شرکت ها در میان نگذاشته ایم و قصد این کار را هم نداریم». فیس بوک به تدریج این جمله را حذف کرد. در گذشته نرم افزارهای شخص ثالث به راحتی به تمامی اطلاعات کاربران دسترسی داشتند. سیاست فیس بوک در آن زمان اعلام می داشت «فیس بوک نرم افزارهای شخص سوم را بررسی یا تأیید نمی کند و نمی تواند استفادهٔ آن ها از اطلاعات شخصی کاربران را کنترل کند». با اینکه این بخش، بعدها از سیاست های فیس بوک حذف شد، هم اکنون بخش «وبگاه ها و نرم افزارهای شخص سوم تأیید شده» در سیاست های فیس بوک اعلام می دارد: برای این که به شما یک تجربهٔ مفید از شبکه های اجتماعی ارائه بدهیم، باید اطلاعات عمومی شما را در اختیار نرم افزارها و شرکت های شخص سوم تاییدشده قرار بدهیم (تنها هنگامی که در فیس بوک هستید و از صفحهٔ آن ها بازدید می کنید). به همین ترتیب هنگامی که دوست شما از این نرم افزارهای استفاده کند، اطلاعات عمومی شما در اختیار آن نرم افزار قرار می گیرد تا بتوانید در آن محیط نیز با هم در ارتباط باشید (اگر شما نیز در آن نرم افزار یا وب سایت اکانت داشته باشید). در این گونه موارد این شرکت ها و وب سایت ها باید از یک روند تأیید بگذرانند و با توافقاتی که از حریم شخصی شما حمایت می کنند، موافقت کنند… شما می توانید شخصی سازی فوری برای این نرم افزارها را نیز در قسمت تنظیمات حریم شخصی وب سایت ها و نرم افزارها غیرفعال کنید. همچنین در صورتی که قبل از ورود به این وب سایت ها از اکانت فیس بوک خود خارج شوید، آن ها به اطلاعات شما دسترسی نخواهند داشت. در ماه سپتامبر سال ۲۰۰۷ میلادی سیاست های جدید فیس بوک انتقادات بسیاری را برانگیخت. براساس این سیاست ها، به افراد غیرعضو نیز اجازه داده می شد تا در پروفایل های فیس بوک جستجو کنند. پس از چند ماه پروفایل های عمومی برای موتورهای جستجویی مانند جستجوگر گوگل نیز آماده شد. البته تنظیمات حریم خصوصی فیس بوک به کاربران این اجازه را می دهد تا پروفایل خود را از موتورهای جستجو مخفی نگاه دارند. نگرانی ها هنگامی افزایش یافت که در ماه اکتبر همان سال در مجموعهٔ تلویزیونی واتچ داگ در شبکهٔ بی بی سی نشان داده شد که با استفاده از فیس بوک به راحتی می توان به اطلاعات شخصی افراد دسترسی پیدا کرده و از آن برای جعل هویت استفاده کرد. بااین حال به گفتهٔ وبگاه فیس بوک در صورتی که تنظیمات حریم خصوصی خود را دست نخورده رها کنید، تنها اطلاعات کمی مانند نام، جنسیت، تصویر پروفایل، شبکه های عضو و نام کاربری به افرادی که با شما دوست نیستند نمایش داده خواهند شد. وبگاه دیگری با عنوان یوسوشال (uSocial) در یک اقدام بحث برانگیز اقدام به فروش لیست دوستان می نمود که با درخواست فیس بوک فعالیت خود را متوقف کرد. در انگلستان کنگره اتحادیه معاملات کارفرمایان را تشویق کرده است تا به کارمندان خود اجازه دهند در محل کار از فیس بوک و شبکه های اجتماعی دیگر استفاده کنند. وبگاه فیس بوک با ایجاد حس حسادت و نارضایتی به دلیل اعلام و نمایش پیوستهٔ جنبه های مثبت زندگی دوستان که شاید واقعیت کامل هم نداشته باشد، مورد نقد قرار گرفته است. این جنبه ها شامل پست ها، ویدیوها و نگاره هایی است که نشان دهندهٔ وضعیت عالی یا فعالیت های شگفت انگیز افراد مختلف است. این موضوع به این دلیل اتفاق می افتد که بیشتر کاربران این گونه وبگاه ها فقط جنبه های مثبت زندگی خود را به اشتراک می گذارند؛ از آنجایی که کاربران فیس بوک همهٔ دسته های جامعه را شامل می شوند، این دیدگاه باعث به وجود آمدن نابرابری اجتماعی می شود. این احساسات می توانند بر جنبه های دیگر زندگی افراد نیز تأثیر گذاشته و به افسردگی، از خود بیزاری، خشم، بیزاری، رنجش، احساس عدم امنیت، بدبینی، قصد خودکشی، گوشه گیری و مشکلات شدید دیگری منجر شود. این حالت های در رسانه ها با عنوان «حسادت فیس بوکی» یا «افسردگی فیس بوکی» شناخته می شود.بررسی هایی که در دانشگاه های آلمان انجام گرفت نیز وجود حسادت فیس بوکی را تأیید کرد و نشان داد که یک سوم افرادی که به این وبگاه مراجعه می کنند، دچار سطحی از نارضایتی از زندگی خود می شوند. تصاویر تعطیلات به عنوان مهم ترین دلیل ایجاد حس حسادت و نارضایتی تشخیص داده شدند. از آنجایی که بیشتر کاربران تعداد تبریک های تولد، پسندها و نظرات بر روی دیوار خود را با دوستانشان مقایسه می کنند، ارتباطات اجتماعی به عنوان دلیل دوم حسادت شناخته شدند و کاربرانی که کمترین بازخورد را داشتند، بیشترین احساس نارضایتی را از خود نشان دادند. مطالعات صورت گرفته در سال ۲۰۱۳ نشان می دهند که استفاده بیشتر از فیس بوک، نارضایتی از زندگی را بیشتر می کند. براساس پژوهش های انجام شده توسط روان شناسان دانشگاه نپیر ادینبورگ فیس بوک باعث ایجاد فشار روانی در زندگی کاربران می شود. دلایل مطرح شده برای این موضوع شامل ترس از توهین به دوستان، احساس گناه از رد کردن درخواست دوستی دیگران، حذف رابطهٔ دوستی، حذف شدن از لیست دوستان دیگران، مسدود شدن توسط دیگر کاربران، فشار روانی برای سرگرم کننده بودن، آزار دیدن از طرف کاربران دیگر و اجبار برای دسته بندی و عنوان گذاری برای دوستان خود است. افراد بسیاری که با اهداف مثبت یا با انتظارات مثبت شروع به فعالیت در این وبگاه کرده اند، متوجه شده اند که این وبگاه تأثیرات منفی بر روی زندگی آن ها داشته است. پژوهشی که به عنوان World Unplugged در سال ۲۰۱۱ انجام شد، اعلام داشت که ترک شبکه های اجتماعی برای بعضی از افراد به سختی ترک مواد مخدر یا الکل برای آن هاست. پژوهش دیگری که توسط دانشگاه شیکاگو در سال ۲۰۱۲ انجام شد، نشان داد که موادی مانند الکل یا تنباکو از نظر میزان اعتیاد قابل رقابت با شبکه های اجتماعی نیستند. در سال ۲۰۱۳ نیز پژوهشی که در مجلهٔ روانشانسی رایانه ای، رفتار و شبکه های اجتماعی انجام شد، نشان داد که تعدادی از کاربران به دلیل این که حس می کنند به فیس بوک معتاد شده اند، آن را ترک می کنند. پژوهش گران می گویند محتوای «نژادپرستانه، زن ستیزانه و ضد همجنس گرایانه» شبکه های اجتماعی به سلامت روان افراد لطمه می زند. زیرا اعتماد به سلامت جامعه از بین می برد. زیرا در مکالمات آنلاین، افراد با پروای کمتری به رفتارهای غیر محترمانه و پرخاشگرانه روی می آورند. در شبکه های اجتماعی زمینه برای «انتشار مطالب زیان آور، توهین آمیز و جنجالی که در مرز آزادی بیان و بیان خصمانه قرار دارند» فراهم است. این رفتارهای خشن و خصمانه نسبت به زنان، اقلیت های مذهبی، اجتماعی و سیاسی و افراد و گروه های آسیب پذیر شدیدتر است و آن ها در معرض بدرفتاری بیشتری هستند. نمونه ای از تبعیض ژئوپولتیک و جریان یکسویه اطلاعاتی، زمانی بود که پس از حملات نوامبر ۲۰۱۵ پاریس فیس بوک گزینه ای را در اختیار کاربرانش قرار داد که عکس پروفایلشان را به رنگ پرچم فرانسه درآورند، یا به کاربران ساکن پاریس امکان داد که سالم بودن خود را به دوستان و آشنایانشان اطلاع دهند. حال آنکه هر روزه در فلسطین، لبنان، سوریه، عراق، افغانستان و آفریقا فجایع مشابهی رخ می دهد اما فیس بوک چنین گزینه هایی را فعال نمی کند. قابلیت جستجو در وبگاه فیس بوک بارها متهم به فیلتر کردن نتایج شده است. مایکل ارینگتون پدید آورنده وبگاه تک کرانچ مقاله ای دربارهٔ سانسور احتمالی نام ران پال در قسمت جستجوی وبگاه فیس بوک نوشت. یافتن گروه مووآن دات ارگ (MoveO در زمینهٔ اعتراض به نقض حریم خصوصی فعالیت می کند نیز مدتی از طریق جستجو غیرممکن بود. در ماه فوریهٔ سال ۲۰۱۰ میلادی تعدادی از گروه هایی که از (DAB) حمایت می کردند بدون دلیل حذف شدند. در ماه اوت سال ۲۰۱۲ میلادی، وبگاه فیس بوک اعلام کرد که ۸۳ میلیون از حساب کاربری های این وبگاه (۸٫۷٪ کل کاربران) جعلی است. این حساب کاربری ها شامل حساب کاربری های تکراری، حساب کاربری های هرزنگاری و حساب کاربری های شخصی برای شرکت، گروه یا حیوانات است. پس از اعلام این موضوع سهام شرکت فیس بوک ۲۰ دلار کاهش پیدا کرد. در ماه می سال ۲۰۱۱ میلادی، با ارسال تعداد بسیاری ایمیل به خبرنگاران و بلاگرها از آن ها خواسته شد تا به انتقاد از سیاست های حریم خصوصی وبگاه گوگل بپردازند. بعدها مشخص شد که این حرکت توسط شرکت برسون-مارستلر آغاز شده و این شرکت بابت این کار از فیس بوک پول دریافت کرده است. خبرگزاری سی ان ان از این اتفاق به عنوان «سطح تازه ای از تقلب» یاد کرد. شرکت برسون-مارستلر با قبول مسئولیت این کمپین اعلام کرد که نباید با مخفی نگاه داشتن نام مشتری خود (فیس بوک) در قرارداد موافقت می کرد. ریچارد استالمن معروف به RMS سازندهٔ پروژهٔ گنو، مؤسس بنیاد نرم افزار آزاد و یک طرفدار نرم افزار آزاد است. او سال هاست به صورت خستگی ناپذیری برای آزادی نرم افزار و حقوق کاربر تلاش می کند و اعتقاد دارد شبکه های اجتماعی مانند فیس بوک و گوگل پلاس با کاربران خود بدرفتاری می کنند و حقوق آن ها را نادیده می گیرند.استالمن اعتقاد دارد یکی از منابع سازمان های جاسوسی آمریکا فیس بوک است. او می گوید فیسبوک «دوست» شما نیست و قطعاً «دوست» من نیز نیست. این وبگاه اطلاعاتی دربارهٔ اینکه چه کسانی چه زمانی کجا بودند، جمع آوری می کند. حتی پست هایی که نوشته اید اما ارسال نکرده اید را جمع آوری می کند! استالمن در وبگاه شخصی خود اعلام داشته: فیسبوک با کاربران خود بدرفتاری می کند. از کاربران خود می خواهد از اسم های واقعی استفاده کنند و در ضمن خبرچینی کنند که چه کسانی از اسم های غیرواقعی استفاده می کنند. این سیاست فیسبوک بعضی ها را دچار دردسر می کند. این شبکهٔ اجتماعی بدون خواستهٔ کاربرانش ایمیلی با آدرس « می سازد (درحالی که هیچ وقت این آدرس را نخواسته اید!) و این آدرس را در لیست مخاطبان تلفن همراه دیگران نشان می دهد. اگر دکمه Like در یک صفحه باشد، فیسبوک می داند چه کسی این صفحه را مشاهده کرده و می تواند حتی وقتی کاربر بازدیدکننده عضو فیسبوک نباشد، آدرس آن کامپیوتر را بدست بیاورد! جولین آسانژ یکی از بنیانگذاران وبگاه ویکی لیکس و سردبیر آن است. از اهداف ویکی لیکس، آفریدن حکومت های باز اشاره کرد. آسانژ اعتقاد دارد فیس بوک مخوف ترین ماشین جاسوسی است که تاکنون اختراع شده است. فیس بوک بزرگ ترین پایگاه دادهٔ اسم ها و اطلاعات دربارهٔ مردم است که به طور داوطلبانه توسط کاربرانش برای استفادهٔ سازمان های اطلاعاتی آمریکا ذخیره می شود. او می گوید همه باید درک کنند وقتی دوستشان را به فیسبوک اضافه می کنند، آن ها به صورت مجانی برای سازمان های اطلاعاتی آمریکا کار می کنند و یک پایگاه داده برای آن ها می سازند. درحالی که آسانژ ادعا نمی کند که فیسبوک توسط سازمان های اطلاعاتی اداره می شود. به نظر او این واقعیت که این سازمان ها به اطلاعات و پایگاه های داده دسترسی دارند و به راحتی می توانند فیسبوک را تحت فشار قرار دهند، فوق العاده خطرناک است.
[ { "answer1": "پس از این، فیس بوک از سال ۲۰۱۰ اجازهٔ حذف کامل حساب کاربری را به کاربران خود داد.", "answer2": "در سیاست های حریم شخصی فیس بوک آمده است که «امکان دارد هنگامی که احساس می کنیم که به اشتراک گذاری اطلاعات برای جلوگیری از کلاهبرداری یا فعالیت های غیرقانونی، جلوگیری از آسیب های جسمی یا محافظت از شما و خودمان در مقابل افرادی که قوانین را زیر پا می گذارند ضرورت داشته باشد، آن ها را به اشتراک بگذاریم.", "distance": 2974, "question": "فیس بوک در چه سالی اجازه حذف کامل حساب کاربری را به کاربران خود داد و چه اطلاعاتی را می تواند به اشتراک بگذارد در صورتی که احساس کند ضرورت دارد؟" }, { "answer1": "در افشاگری های جاسوسی گسترده در سال ۲۰۱۳، نام فیس بوک به عنوان یکی از همکاران آژانس امنیت ملی ایالات متحده آمریکا در برنامهٔ پریزم مطرح شد.", "answer2": "این حالت های در رسانه ها با عنوان «حسادت فیس بوکی» یا «افسردگی فیس بوکی» شناخته می شود.", "distance": 10505, "question": "در سال ۲۰۱۳، چه چیزی در مورد فیس بوک به عنوان همکار آژانس امنیت ملی ایالات متحده آمریکا مطرح شد و چه چیزی به عنوان 'حسادت فیسبوکی' شناخته میشود؟" }, { "answer1": "بر اساس گزارش آمده در مقالهٔ جونیچی سمیتسو حکومت فدرال ایالات متحده آمریکا حتی بدون داشتن مدارک کافی، می تواند به تمامی اطلاعات شخصی و مکاتبات کاربران دسترسی داشته باشد.", "answer2": "در یک نظرسنجی در سال ۲۰۰۹ در کشور انگلستان حدود ۲۰٪ از طلاق ها به صورتی با فیس بوک در ارتباط بوده اند.", "distance": 5882, "question": "بر اساس گزارش جونیچی سمیتسو، دولت آمریکا چگونه می تواند به اطلاعات کاربران دسترسی داشته باشد و بر اساس نظرسنجی در سال ۲۰۰۹ در کشور انگلستان، چند درصد از طلاق ها به فیس بوک ارتباط داشتند؟" }, { "answer1": "فیس بوک در مقاله ای در دسامبر ۲۰۱۳ اعلام کرد که می تواند پیش نویس نوشته های کاربر را که نهایتاً تصمیم به انتشار آن ها نمی گیرد، همان طور که تایپ می شوند، ذخیره و نگه داری کند.", "answer2": "این وبگاه یک بار در سیاست محرمانگی خود اعلام کرد «ما می توانیم اطلاعاتی که در منابع دیگر در مورد شما موجود است را جمع آوری و از آن ها استفاده کنیم. این منابع شامل وبلاگ ها، سرویس های پیام رسان، و افراد دیگر در فیس بوک و موارد دیگر می شود. ما از این اطلاعات برای تکمیل کردن پروفایل شما استفاده می کنیم».", "distance": 4989, "question": "فیسبوک چه اطلاعاتی را از پیش نویس نوشته های کاربران ذخیره میکند و همچنین در سیاستهای حریم شخصی فیسبوک چه چیزی در مورد جمع آوری اطلاعات از سایر منابع آمده بود؟" }, { "answer1": "در سال ۲۰۱۰ بنیاد مرزهای الکترونیکی دو سرویس «ارتباطات» (Connections) و «شخصی سازی فوری» (Instant Personalization) را روش هایی برای دسترسی انبوه به اطلاعات موجود در فیس بوک اعلام کرد.", "answer2": "پس از اعلام این موضوع سهام شرکت فیس بوک ۲۰ دلار کاهش پیدا کرد.", "distance": 11476, "question": "فیس بوک در سال 2010 چه چیزی را روش هایی برای دسترسی انبوه به اطلاعات اعلام کرد و چه عاملی باعث شد سهام شرکت فیس بوک 20 دلار کاهش پیدا کند؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp