index
int64
0
756
context
stringlengths
15k
20k
exactPairs
listlengths
1
5
fuzzyPairs
listlengths
0
4
model
stringclasses
1 value
201
: مجلس شورای ملی مجلس شورای ملی پارلمان ایران بود که در جریان جنبش مشروطه و بر پایه اولین قانون اساسی ایران تشکیل شد. در دوران های آغازین مجلس، به احترام فرمان مشروطیت مظفرالدین شاه به مجلس شورای ملی ایران «دارالظفر» یا «عدل مظفر» نیز می گفتند. در زمان پهلوی دوم قوهٔ مقننهٔ ایران دومجلسی شد و همراه با مجلس سنا در حکم مجلس ایران بود. مجموعه مجلس شورای ملی و مجلس سنا را بیشتر با نام «مجلسَین» می خواندند. از صدور فرمان مشروطیت در سال ۱۲۸۵ ش تا انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ ش کلاً ۲۴ دوره مجلس شورای ملی تشکیل شد که البته در میان برخی از این دوره ها ایام فترت پیش می آمد و کشور بدون مجلس می ماند. پس از انقلاب، قوهٔ مقننه دوباره تک مجلسی شد و نام مجلس طبق قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران مجلس شورای ملی ماند؛ ولی نمایندگان نخستین مجلس آن را مجلس شورای اسلامی می خواندند. پس از سه دورهٔ مجلس، در بازنگری قانون اساسی سال ۱۳۶۸، نام مجلس رسماً به مجلس شورای اسلامی تغییر نام یافت. مجلس شورای ملی ایران در ۶ نوامبر ۱۹۰۶ به عنوان یکی از نخستین پارلمان های غیراروپایی آغاز به کار کرد . قانون اساسی مشروطه در روزگار خود یکی از سکولارترین قوانین تصویب شده در یک پارلمان در میان کشورها به حساب می آمد . "مجالس غیر اروپایی که پس از مجلس شورای ملی تشکیل شدند :" ۵۰ سال پیش از تشکیل مجلس پاکستان در سال ۱۹۵۶ ۴۷ سال پیش از تشکیل مجلس ژاپن در سال ۱۹۴۷ ۱۴ سال پیش از تشکیل مجلس ترکیه در سال ۱۹۲۰ ۱۳ سال پیش از تشکیل مجلس هند در سال ۱۹۱۹ در همان سال چند ماه پیش از تشکیل مجلس روسیه تزاری در سال۱۹۰۶ "مجالس غیر اروپایی که پیش از مجلس شورای ملی تشکیل شدند :" ۱۸۳ سال پس از تشکیل مجلس ایالات متحده امریکا در سال ۱۷۸۹ ۳۹ سال پس از تشکیل مجلس کانادا در سال ۱۸۶۷ ۵ سال پس از تشکیل مجلس استرالیا در سال ۱۹۰۱ پس از امضای فرمان مشروطیت توسط مظفرالدین شاه در مرداد ۱۲۸۵ ش یک مجلس موقت (که از آن با عنوان اولین مجلس مؤسسان نیز نام برده شده) برای تدوین نظامنامه انتخابات مجلس ملی در تهران گشایش یافت. نمایندگان آن عمدتاً تجار، روحانیون، و رؤسای اصناف بازار تهران بودند. بر اساس این قانون انتخاب شدگان به شش طبقه تقسیم می شدند: شاهزادگان و قاجارها، روحانیون و طلاب، اعیان و اشراف، تجار داری تجارتخانه معیّن، مالکان با دست کم هزار تومان دارایی و صنعتگران و پیشه وران از صنوف شناخته شده و دارای مغازه ای با شرایط مشخص. انتخاب شوندگان شامل ۱۵۶ نماینده بودند که از این تعداد ۶۰ کرسی به تهران و ۹۶ کرسی به دیگر ایالات اختصاص داده شده بود. نامزدهای پارلمانی می بایست خواندن، نوشتن و تکلم به زبان فارسی را قادر باشند. مقرر گردید انتخابات ایالتی در دو مرحله انجام شود. در مرحله نخست انجمن های ایالتی تشکیل و سپس از میان آن ها نمایندگانی برای مجلس ملی برگزیده شوند، اما انتخابات در تهران در یک مرحله انجام می شد. نخستین جلسه دوره اول مجلس شورای ملی در ۱۸ شعبان ۱۳۲۴ (برابر با ۱۴ میزان (مهر) ۱۲۸۵ و برابر با ۷ اکتبر ۱۹۰۶) در کاخ گلستان و در حضور مظفرالدین شاه قاجار گشایش یافت و پس از آن خانه ای واقع در میدان بهارستان (جنب مسجد و مدرسه سپهسالار) به تشکیل جلسات مجلس شورای ملی اختصاص یافت که تا انقلاب ایران در سال ۱۳۵۷ ش بیشتر جلسات در همان جا تشکیل می شد. این خانه توسط میرزا مهدی خان شقاقی برای میرزا حسین خان سپهسالار مشیرالدوله (صدراعظم معروف دوره ناصری) بنا شده بود که پس از مرگ مشیرالدوله تا قبل از آغاز به کار مجلس غلام علی خان ملیجک و همسرش اخترالدوله (دختر ناصرالدین شاه) در آن می زیستند. محوطه و ساختمان مجلس از ابتدا تا امروز در مجموع پنج دوره به شرح زیر را از سر گذرانیده است: دورهٔ اول: از ساخت بنا تا صدور فرمان مشروطیت که در سال ۱۲۹۶ ق به پایان رسید و پس از مرگ میرزا حسین خان سپهسالار در سال ۱۲۹۸ ق در اختیار ناصرالدین شاه قرار گرفت. تنها بنایی که در این دوره به ساختمان اضافه شد. بنای سر در اولیه مجلس بود که توسط معمار فرانسوی ساخته شد و در سال ۱۳۱۳ ق تخریب شد. دورهٔ دوم: از آغاز دورة مشروطیت تا نخستین آتش سوزی در سال ۱۳۰۳ خ در غرب بنای اصلی بر روی حمام قدیمی. در این دوره، ساختمان جدیدی به فراخور نیازهای مجلس توسط جعفر خان معمار باشی ساخته شد. معماری ساختمان جدید با سایر قسمت های آن متفاوت بود و به تبعیت از معماری آن روز تهران و به تقلید از معماری اروپا بنایی آجری با تزیینات بسیار مفصل بود. دورهٔ سوم: از آتش سوزی تا پایان دورهٔ رضا شاه. سال ۱۳۱۰ خ مقدمات تغییراتی شد که بعدها به کلی چهره مجلس را عوض کرد. مهم ترین تغییرات این دوره تعویض نمای مجلس بود؛ که این کار از سرسرای ورودی و اتاق جلسات عموم خصوصی آغاز شد و نمایی ستون دار به شیوه معماری اروپایی و به تقلید از مجلس فرانسه بنا گردید. تقریباً دو سال بعد از این نمای شمالی ساختمان توسط یک معمار ایرانی به نام استاد حسن طاهر زاده طراحی می شود که این نما متأثر از معماری دوره هخامنشی است. در ۵ فروردین ماه ۱۳۱۳ خ سر در اولیه باغ بهارستان تعویض گردید و سر در کنونی جایگزینش شد. ساخت نمای شمالی نیز دو سال بعد اتفاق افتاد. دورة چهارم: از آغاز دورة پهلوی دوم تا انقلاب اسلامی. مهم ترین نکته ای که در این دوره بوده ساخته شدن بنایی در شمال بنای قدیمی است که از چند سال قبل از انقلاب، ساختمان فعلی عملاً متروک گردید و تنها بعضی جلسات اصلی مجلس در این ساختمان برگزار می گردید. پس از به ریاست رسیدن ریاضی در سال۱۳۴۴ یک دورة مهم از ساخت و ساز تخریبی و مرمت و الحاق آغاز می گردد؛ که این تغییرات شامل تخریب بخشی از ساختمان، تعویض و تغییرات عمده در نمای جنوبی و اضافه شدن حجم بسیار بزرگی از تزیینات به ساختمان بود. دورة پنجم: پس از انقلاب اسلامی. بعد از سال ۱۳۵۷ خ، بنا برای مدت زیادی نیمه متروک ماند. مهم ترین آسیب وارده به بنا، همان متروک بودن و عدم توجه و نگهداری آن بوده است. در این دوره از اقداماتی جزئی مانند لوله کشی های موضعی یا بتن کردن کف حمام یا گچ کردن بخشی از بدنه های حمام می توان نام برد؛ و بعدها ساختمان مجلس شورای ملی به مجلس شورای اسلامی واگذار گردید. در اسفند ۱۳۶۶ خ در جریان حملهٔ موشکی عراق به تهران، موشکی در نزدیکی مجلس (دقیقاً در انتهای بن بست اصناف و محل فعلی اتحادیهٔ صنف قهوه خانه داران تهران) به زمین اصابت کرد که لرزه آن موجب فروریختن سقف سرسرای ورودی شد. در تاریخ ۱۵ آذر ماه سال۱۳۷۳ به دلیل عدم توجه، ساختمان دچار آتش سوزی شد و خسارات سنگینی به بار آورد. در سال ۱۳۷۴ توسط گروه مهندسین مشاور باوند مورد مرمت قرار گرفت و کاربریهای مانند ایجاد فضاهای برای نمایشگاه، پذیرایی از بازدید کنندگان و مهمانان رسمی رئیس مجلس، برپایی اجتماعات و بخش اداری برای نظارت بر این فعالیت ها در برنامه کار قرار گرفت. فکر احداث بنای جدید مجلس از سال ۱۳۵۲خ مطرح بود. طرح اولیه با پلان دایره ای شکل بود؛ و هرچند فونداسیون آن طرح را هم اجرا کرده بودند، اما پروژه متوقف ماند. در سال ۱۳۷۵ خ طرح جدید ساخت مجلس در دستور کار دفتر مشاوره گروه سردار علی افخمی قرار گرفت. مدیریت پروژه با عبدالرضا ذکایی بود. فرم جدید به شکل هرم و مثلث سه قوه را تداعی می کند. ارتفاع هرم ۴۵ متر است. یکی از عوامل مؤثر در شکل گیری بنای مجلس، تناسبات و ارتفاع و عملکرد دو بنای شمالی و جنوبی بوده است تا این بنا بتواند ضمن استفاده مداوم از دو بنای موجود با محیط اطراف خود نیز هماهنگی کامل را برقرار کند. لازم است ذکر شود جلوی سر در این ساختمان محل تجمعات اجتماعی وسیاسی است. سایر ساختمان ها شامل دفتر کار نماینگان با مساحت هجده هزار متر مربع، ساختمان کمیسیون ها با مساحت هزار و ششصد متر مربع، مجموعهٔ قدیمی مجلس شورای ملی با مساحت هشت هزار و پانصد متر مربع، پارکینگ با مساحت سیزده متر مربع است که مجموعه آن ها در محوطه ای به مساحت پانزده هکتار واقع شده است. تصویری از سردر مجلس قبل از به توپ بستن آن در این پیوند قابل مشاهده است. ترکیب مجلس اول به این شکل بود: ۲۶٪ نمایندگان رؤسای اصناف، ۲۰٪ روحانیون و ۱۵٪ از تجار بودند. نخستین وظیفه مجلس تنظیم سندی بود که بعداً به قانون اساسی شهرت یافت. مظفرالدین شاه قانون اساسی را در ۹ دی، پنج روز قبل از مرگش، امضا کرد. پس از آن نمایندگان هم خود را مصروف تدوین و تنظیم سند نهایی موسوم به متمم قانون اساسی نمودند. شاه جدید (محمدعلی شاه) ابتدا از تأیید "متمم قانون اساس" امتناع کرد، اما چون با اعتراض مردم در شهرهای عمده به خصوص تهران، تبریز، اصفهان، شیراز، مشهد، انزلی، کرمانشاه، کرمان و رشت مواجه شد، عقب نشست؛ در مجلس ملی حضور یافت، عهد کرد به قانون اساسی احترام گذارد و مهر سلطنتی را به متمم قانون اساس زد. مجلس اول پس از حمله قوای قزاق به مجلس در تیرماه ۱۲۸۷ تعطیل شد. این تعطیلی تا زمان فتح تهران و تشکیل مجلس عالی ادامه یافت. صبح روز جمعهٔ ۲۷ جمادی الثانی سال ۱۳۲۷ ق برابر ۲۸ تیرماه ۱۲۸۸ ش، پس از فتح تهران پانصد نماینده از میان نمایندگان مجلس اول، نیروهای مجاهدین و بختیاری، بازار و آزادیخواهان گرد آمده، دومین مجلس عالی را تشکیل دادند. تعداد این جمع در حدود سیصد نفر بود و چون شرکت همه این افراد در تدوین لوایح ضروری و بسیار فوری میسر نبود از میان خود چند تن انتخاب کردند تا با دقت پیشنهادها و لوایح ضروری را تنظیم و برای تصویب به مجلس عالی تقدیم کنند. اعضای این هیئت عبارت بودند از: حکیم الملک، مرتضی قلی خان صنیع الدوله، حسینقلی خان نواب، میرزا حسین خان کسمایی رشتی، معز السلطان رشتی (سردار محیی)، میرزا سید محمد امامزاده، مرتضی قلی خان بختیاری، وثوق الدوله، میرزا احمد خان قوام السلطنه، صدر العلماء، سید محمد بهبهانی، مستشارالدوله، وحید الملک، حاج سید نصرالله، نظام السلطان، میرزا یانس، حاج محمد علی تاجر سالار حشمت، عمیدالسلطان، میرزا علی محمد خان، میرزا طاهر، میرزا محمد خراسانی، حاج سید محمد تاجر، میرزا سلیمان خان، عمیدالحکماء، آقا میرزا غفار. هیئت مذکور بعد از ظهر همان روز با توجه به مصالح ملی و مقتضیات کلی لوایح ذیل را که ضرورت تمام داشت تنظیم کرد و از تصویب مجلس عالی گذراند: مجلس عالی همچنین قانون جدید انتخاب را تصویب کرد. این قانون شرط مقدار ثروت را برای مالکان به ۲۵۰ تومان کاهش داد، نمایندگی بر مبنای طبقه و شغل را لغو کرد، تعداد کرسی های نمایندگی تهران را از ۶۰ به ۱۵ تقلیل داد، کرسی های نمایندگان ایالات را به ۱۰۱ کرسی افزایش داد و چهار کرسی برای اقلیت های مذهبی در نظر گرفته شد. در اواخر ماه رجب بیشتر اعضای کمیسیون تغییر یافتند و تعدادشان هم کاهش یافت. هیئت جدید که هیئت مدیره نام گرفت با عضویت سپهدار تنکابنی، سردار منصور، شاهزاده فرمانفرما، حاج علی قلی خان بختیاری، حکیم الملک، و وزیران: جنگ، پست و تلگراف، عدلیه، داخله، مستشارالدوله، تقی زاده، حسین قلی خان نواب و وثوق الدوله تشکیل گردید. در آغاز کار دو تن از افراد هیئت: حسین قلی خان نواب و فرمانفرما مأموریت یافتند جواهراتی را که محمدعلی شاه مخلوع ربوده بود پس بگیرند و املاک او را برای پرداختن وام هایش مصادره کنند. یکی دیگر از کارهای پردردسر این هیئت مدیره اخراج اسمیرنوف معلم روسی احمدشاه بود. این معلم را که مردی نظامی بود محمدعلی شاه به تربیت پسرش گماشته بود و روس ها امید داشتند که ولیعهد بر اثر تعلیمات و تلقینات اسمیرنوف هواخواه سیاست آنان شود. به همین سبب وقتی که به اخراج وی فرمان رفت، سخت برآشفتند و تهدیدها کردند. اما چون ترساندن فایده ای نداد شرط کردند که اگر دولت ایران اسمیرنوف را همچنان به معلمی شاه بگذارد آنان نیمی از سربازان خود را که تا قزوین کشانده بودند بیرون برند، ولی هیئت نپذیرفت و نواب گفت: ما چگونه معلمی را که قدر نصف قشون روس مقیم قزوین قدرت و اثر دارد در دربار رها کنیم و بر خود نیندیشیم؟ مجلس دوم در آبان ۱۲۸۸ گشایش یافت. بلافاصله به کابینه سپهدار رأی اعتماد داد و یپرم خان را رئیس نظمیه تهران قرار داد. مجلس دوم موفق شد وامی به مبلغ ۱٬۲۵۰٬۰۰۰ پوند از بانک شاهی برای بازسازی ساختار اداری وصول کند. همچنین یازده افسر سوئدی برای ایجاد نیروی ژاندارمری و شانزده متخصص مالی آمریکایی به ریاست مورگان شوستر برای سازماندهی مجدد نظام مالیاتی استخدام کرد. در مجلس دوم دو فراکسیون عمده حضور داشتند: یکی فرقه اعتدالی با ۵۳ نماینده و گرایش محافظه کار و دیگری فرقه دموکرات با ۲۷ کرسی و گرایش اصلاح طلب. برخی رهبران شاخص اعتدالیون عبارت بودند از: آیت الله بهبهانی، آیت الله طباطبایی، سپهدار اعظم، عبدالحسین میرزا فرمانفرما که حمایت روحانیون، تجار و پیشه وران را در پشت سر داشتند. پیشگامان فرقه دموکرات در مجلس نیز تقی زاده، محمدعلی تربیت، سلیمان اسکندری و محمدرضا مساوات بودند. برخورد اعتدالیون و دموکرات ها شدت یافت تا آنکه بهبهانی ترور شد. کمی بعد مستوفی الممالک جانشین سپهدار شد و واقعه پارک اتابک پیش آمد. در تیر ۱۲۹۰ شاه مخلوع با لشکری از عشایر ترکمن، شاهسون و کُرد برای بازپس گیری سلطنت در ایران ظاهر شد. قشقایی ها به شیراز هجوم آورده و قوام الملک شیرازی ایلخان خمسه را مجبور ساختند که به کنسولگری انگلستان پناهنده شود. متعاقباً در مهر ۱۲۹۰ قوای انگلیس در بوشهر پیاده شدند. در آبان همان سال در پی مصادره اموال شاهزاده شعاع السلطنه توسط مورگان شوستر، روس ها انزلی و رشت را تصرف کرده و با اعلام اولتیماتوم اخراج شوستر و اختیار تصمیم در مورد استخدام مستشاران خارجی را خواستار شدند. مجلس زیر بار این اولتیماتوم نرفت، معذالک صدراعظم صمصام السلطنه و نایب السلطنه ناصرالملک به اتفاق سران بختیاری (امیر مفخم - امیر مجاهد - سردار جنگ- سردار ظفر) مجلس را تعطیل کرده نمایندگان را تهدید و با شرایط روس ها موافقت کردند. حتی پس از تعطیل مجلس دوم کمیسیون عدلیه به ریاست سیدحسن مدرس تشکیل جلسه می داد و توانست قانون تشکیلات عدلیه، محاکم صحیه و جناحی را تدوین و تصویب کند. این مجلس در تاریخ ۲۶ آذر ماه ۱۲۹۰ برابر با ۲۶ ذی الحجه ۱۳۲۹ هجری قمری و پس از برگزاری ۳۳۱ جلسه به کار خود پایان داد. دوره سوم مجلس شورای ملی در ۱۷ محرم ۱۳۳۳ برابر با ۱۴ آذر ۱۲۹۳) توسط احمدشاه قاجار و با حضور شصت و هشت نماینده افتتاح شد. با حذف شرایط نمایندگان، تغییراتی از لحاظ طبقات و مشاغل میان وکلا رخ داد. از جمله آنکه تعداد ملاکین و روحانیون افزایش یافت اما از شمار بازرگانان و صاحبان مشاغل آزاد کاسته شد. تعداد اعضای فراکسیون دموکرات در مجلس سوم به ۳۱ نفر و اعضای اعتدالیون نیز به ۲۹ نفر تقلیل یافت. در این مجلس ۱۴ نفر نیز عضو فراکسیون هیئت علمیه بودند که رهبری آن با سیدحسن مدرس بود. وقتی مجلس سوم شروع به کار کرد جنگ جهانی اول به تازگی آغاز شده بود. لاجرم با ورود قوای روس، انگلیس و عثمانی و تبدیل ایران به صحنه جنگ، این مجلس نیز بیش از یک سال دوام نکرد. دوره چهارم مجلس شواری ملی در اول تیرماه ۱۳۰۰ خورشیدی مطابق با ۱۵ شوال ۱۳۳۹ توسط احمدشاه قاجار گشایش یافت و در ۳۰ خرداد ۱۳۰۲ (۷ ذیقعده ۱۳۴۱) پایان یافت. محافظه کاران (وارثان فرقه اعتدالی) توانستند در مجلس چهارم اکثریت را به دست آورند؛ بیشتر به دلیل آنکه رقیبان اصلاح طلبشان در روزهای پرآشوب مجلس ملی سوم قانون انتخاباتی را گذرانده بودند که در آن به کلیه افراد بالغ ذکور حق رأی داده می شد. جالبتر آنکه محافظه کاران سابق در این مجلس نام حزب اصلاح طلب را برخود نهاده بودند. رهبران آن روحانیون بزرگ، تجار توانگر و اشراف زمیندار بودند، اشخاصی همچون سیدحسن مدرس، شاهزاده فرمانفرما، احمد قوام و مرتضی قلی خان بیات. نمایندگان محافظه کار، حداقل در ابتدا، همکاری خوبی با سردار سپه داشتند. آنان با ابقای رضاخان در وزارت جنگ، افزایش بودجه نظامی برای سرکوب شورشهای عشایری و دادن اجازه جمع آوری عواید حکومتی از املاک دولتی و مالیات غیرمستقیم به وزیر جنگ موافقت کردند و هزینه اعزام سالانه شصت افسر قشون برای تحصیل در آکادمیهای نظامی فرانسه را تصویب کردند. اما این همکاری در واپسین روزهای مجلس چهارم کمرنگ شد و رضاخان در انتخابات مجلس پنجم جانب اصلاح طلبان جوان حزب تجدد را گرفت. پنجمین مجلس در تاریخ ۲۲ بهمن ۱۳۰۲ خورشیدی مطابق با ۵ رجب ۱۳۴۲، با توجه به رفتن احمدشاه از ایران، توسط محمدحسن خان برادر کوچکتر و ولیعهد احمدشاه، افتتاح شد و در ۲۲ بهمن ۱۳۰۴ نیز به کارش خاتمه داد. در اواخر مجلس چهارم بین رضاخان و نمایندگان محافظه کار اختلاف افتاد، لاجرم رضاخان با استفاده از ارتش برای دستکاری در انتخابات در بسیاری از حوزه های انتخابیه عشایری توانست اکثریت مؤثری برای احزاب تجدد و سوسیالیست در مجلس جدید فراهم آورد. اکثریت جدید مجلس به رضاخان که اکنون دیگر نخست وزیر شده بود رأی اعتماد داد. لایحه نظام وظیفه اجباری را تصویب کرد، بودجه دربار را قطع کرد، القاب اشرافی چون الدوله، السلطنه و الممالک را لغو کرد و کلیه مردم را ملزم ساخت شناسنامه بگیرند و نام خانوادگی اختیار کنند. مجلس پنجم همچنین به مذاکره با شرکت استاندارد اویل نیویورک خاتمه داد، به چای، قند و شکر و درآمد مالیات بست تا هزینه راه آهن سراسری را تأمین کند، مقیاس واحدی برای وزن و اندازه در کشور تعیین کرد و تقویم هجری خورشیدی را به جای تقویم قدیمی اسلامی قرار داد و عنوان فرمانده کل قوا را که طبق قانون اساسی مشروطه در صلاحیت شاه بود، به وزیر جنگ اعطا کرد. سرانجام این مجلس پنجم بود که لایحه انقراض قاجاریه و تفویض کشور به رضا پهلوی تا گشایش مجلس مؤسسان را تصویب کرد. سید محمد تدین نایب رییس مجلس پنجم و از حامیان رضاخان در ۹ آبان ۱۳۰۴ خورشیدی، این لایحه را اعلام کرد و گفت: نظر به این که عدم رضایت از سلطنت سلسله قاجاریه و شکایاتی که از این خانواده می شود، به درجه ای رسیده است که مملکت را به مخاطره می کشاند و نظر به این که حفظ مصالح عالی مملکت، مهم ترین منظور و نخستین وظیفه مجلس شورای ملی است و هر چه زودتر به بحران فعلی خاتمه باید داد؛ امضا کنندگان، با قید ۲ فوریت پیشنهاد می کنیم مجلس شورای ملی تصمیم ذیل را اتخاذ کند. ماده واحده - مجلس شورای ملی، به نام سعادت ملت، انقراض سلطنت قاجاریه را اعلام کرده و حکومت موقتی را در حدود قانون اساسی و قوانین موضوعه مملکتی به شخص رضاخان پهلوی واگذار می کند. تعیین تکلیف حکومت قطعی موکول به نظر مجلس مؤسسان است که برای تغییر مواد ۳۶ و ۳۷ و ۳۸ و ۴۰ متمم قانون اساسی تشکیل می شود.در آن روز بسیاری از نمایندگان صحن مجلس را ترک کردند به طوری که از ۱۳۷ نماینده مجلس تنها ۸۵ نماینده در صحن مجلس باقی مانده بودند، به این ترتیب، مجلس شورای ملی، با ۵۲ تن غایب، طرح انقراض سلسله قاجار با ۸۰ رأی مثبت به تصویب رسید. مجالس ششم تا دوازدهم در دوره پادشاهی پهلوی اول برگزار شدند. بنا بر نظر آبراهامیان در مجالس این دوره ترکیب مجلس توسط شخص شاه تعیین می شد و مجلس به صورت نهادی بی تأثیر درآمده بود. مع الوصف شاه اصرار داشت که همه اقدامات اجرایی به تصویب قوه مقننه برسد. لاجرم مجلس، هرچند به شکلی تشریفاتی، به کار خود ادامه داد. از مصوبات مهم مجلس ششم الغای کاپیتولاسیون و تأسیس بانک ملی ایران بود. در مجلس هفتم اجازه چاپ و نشر اسکناس از بانک شاهی به بانک ملی منتقل شد. در مجلس هشتم امتیازنامه دارسی ملغی شد. در مجلس نهم قرارداد جدید تنظیمی با شرکت نفت ایران و انگلیس تصویب شد. در دوره دهم مجلس، قانون تشکیل مؤسسه راه آهن دولتی ایران تصویب شد. در دوره یازدهم مجلس، قانون سرشماری عمومی تصویب شد و در همین ایام جنگ جهانی دوم آغاز شد و دولت ایران اعلام بی طرفی کرد. دوره دوازدهم مقارن با وقایع شهریور ۱۳۲۰ و استعفای رضاشاه بود. دوره سیزدهم مجلس روز ۲۲ آبان ۱۳۲۰ شروع به کار کرد و در روز اول آذر ۱۳۲۲ به کار خود خاتمه داد. اگرچه انتخابات مجلس سیزدهم در زمان پهلوی اول انجام شده بود و ناگزیر ترکیب مجلس تفاوت چندانی با دوره های قبل نداشت، مع الوصف تحت تأثیر فضای باز سیاسی که پس از استعفای رضاخان به وجود آمده بود به تدریج نمایندگان در چهار گروه یعنی فراکسیون اتحاد ملی، فراکسیون میهن، فراکسیون آذربایجان و فراکسیون عدالت تشکل یافتند. اتحاد ملی گروه بزرگ تر بود اما اکثریت نداشت و عناصری از اشراف را نمایندگی می کرد که توانسته بودند در رژیم رضاشاه جایی برای خود باز کنند. رهبری گروه با مرتضی قلی خان بیات بود. حسن اسفندیاری، ریاست مجلس سیزدهم و بالاخره سید احمد بهبهانی از دیگر افراد شاخص این فراکسیون بودند. فراکسیون میهن از میان زمین داران و تجار مناطق جنوبی و جنوب غربی تحت اشغال انگلستان تشکیل می شد. هاشم ملک مدنی سخنگوی اصلی گروه بود. مهدی نمازی، تاجر شیرازی و دکتر هادی طاهری تاجر ابریشم از یزد از دیگر افراد شاخص این گروه بودند. فراکسیون آذربایجان را اشراف قاجار رهبری می کردند. رهبری گروه را که شامل بیش از چند نماینده نبود، محمدولی فرمانفرما به عهده داشت. امیر نصرت اسکندری از اعقاب فتحعلی شاه دیگر عضو مهم گروه بود. فراکسیون عدالت نمایندگی نسل قدیم روشنفکران را داشت. اینان نخست طرفدار رضاشاه بودند اما به تدریج از شیوه های مستبدانه وی به هراس افتاده بودند. از این رو در امور داخلی می خواستند ارتش را تحت نظارت غیرنظامیان درآورند و در امور خارجی امیدوار بودند به ایالات متحده به عنوان نیروی سومی در برابر دو قدرت عمده نزدیک شوند. سخنگوی اصلی این گروه علی دشتی بود. در این دوره، نخست نمایندگان نخست وزیر را انتخاب می کردند، نخست وزیر منتخب برای گرفتن فرمان به حضور شاه می رفت و سپس مجلس به برنامه و کابینه اش رأی اعتماد می داد و به این نسق علی سهیلی، احمد قوام و مجدداً سهیلی به نخست وزیری برگزیده شدند. در زمان نخست وزیری قوام السلطنه مجلس لایحه ای را تصویب کرد که اداره مالی کشور را به دکتر میلسپو آمریکایی می داد. در پی خواستهٔ برخی از نمایندگان مجلس هفدهم شورای ملی مبنی بر پخش مذاکرات مجلس و موافقت مصدق با آن، برای نخستین بار نشستهای علنی مجلس شورای ملی در تاریخ ۱۷ آذر ۱۳۳۰ به طور زنده از رادیو تهران پخش شد.
[ { "answer1": "در دوران های آغازین مجلس، به احترام فرمان مشروطیت مظفرالدین شاه به مجلس شورای ملی ایران «دارالظفر» یا «عدل مظفر» نیز می گفتند.", "answer2": "نخستین جلسه دوره اول مجلس شورای ملی در ۱۸ شعبان ۱۳۲۴ (برابر با ۱۴ میزان (مهر) ۱۲۸۵ و برابر با ۷ اکتبر ۱۹۰۶) در کاخ گلستان و در حضور مظفرالدین شاه قاجار گشایش یافت", "distance": 2369, "question": "چرا در دوره های آغازین مجلس شورای ملی به آن «دارالظفر» یا «عدل مظفر» می گفتند و اولین جلسه این مجلس در کجا برگزار شد؟" }, { "answer1": "در زمان پهلوی دوم قوهٔ مقننهٔ ایران دومجلسی شد و همراه با مجلس سنا در حکم مجلس ایران بود.", "answer2": "پس از انقلاب، قوهٔ مقننه دوباره تک مجلسی شد و نام مجلس طبق قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران مجلس شورای ملی ماند؛ ولی نمایندگان نخستین مجلس آن را مجلس شورای اسلامی می خواندند.", "distance": 351, "question": "در زمان پهلوی دوم، قوه مقننه ایران چگونه بود و بعد از انقلاب چه تغییری در نام مجلس بوجود آمد؟" }, { "answer1": "مجلس شورای ملی ایران در ۶ نوامبر ۱۹۰۶ به عنوان یکی از نخستین پارلمان های غیراروپایی آغاز به کار کرد .", "answer2": "قانون اساسی مشروطه در روزگار خود یکی از سکولارترین قوانین تصویب شده در یک پارلمان در میان کشورها به حساب می آمد .", "distance": 102, "question": "مجلس شورای ملی در چه تاریخی آغاز به کار کرد و بر اساس قانون اساسی مشروطه چه ویژگی داشت؟" }, { "answer1": "نمایندگان آن عمدتاً تجار، روحانیون، و رؤسای اصناف بازار تهران بودند.", "answer2": "نامزدهای پارلمانی می بایست خواندن، نوشتن و تکلم به زبان فارسی را قادر باشند.", "distance": 432, "question": "در اولین مجلس موسسان چه کسانی نماینده بودند و نامزد های پارلمانی باید به چه زبانی مسلط بودند؟" }, { "answer1": "این خانه توسط میرزا مهدی خان شقاقی برای میرزا حسین خان سپهسالار مشیرالدوله (صدراعظم معروف دوره ناصری) بنا شده بود که پس از مرگ مشیرالدوله تا قبل از آغاز به کار مجلس غلام علی خان ملیجک و همسرش اخترالدوله (دختر ناصرالدین شاه) در آن می زیستند.", "answer2": "پس از آن خانه ای واقع در میدان بهارستان (جنب مسجد و مدرسه سپهسالار) به تشکیل جلسات مجلس شورای ملی اختصاص یافت که تا انقلاب ایران در سال ۱۳۵۷ ش بیشتر جلسات در همان جا تشکیل می شد.", "distance": 180, "question": "در زمان تاسیس مجلس، چه کسی در خانه ای که برای جلسات مجلس اختصاص یافت زندگی میکرد و چه زمانی این خانه به مجلس اختصاص یافت؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
202
: میرزا علی اصغر اتابک میرزا علی اصغر خان اتابک (زاده ۱۲۳۶ تهران – درگذشته ۱۲۸۶ تهران)، ملقب به "امین السلطان"، صدراعظم ۳ پادشاه قاجار؛ ناصرالدین شاه، مظفرالدین شاه و محمدعلی شاه بود، که فرزند دوم ابراهیم خان امین السلطان محسوب می شد و از گرجی های ایران بود. به ترتیب به القاب صاحب جمع، امین السلطان، و اتابک اعظم ملقب بود. سیاستمدار حرفه ای و بازیگر ماهری بود، که قریب ربع قرن، در سمت های وزیری، وزیراعظمی و صدراعظمی، به تمام نکات پنهان و آشکار سیاست، آگاهی داشت و بر اثر مسافرت های مکرر به اروپا و سایر کشورها، از سیاست جهان نیز وقوف داشت. وی در اواخر عمر خود در میان سیاست های خارجی، نزدیکی به دولت تزاری روسیه را مناسب تر از امپراتوری بریتانیا می دانست. او در ۲۱ رجب ۱۳۲۵ ه‍.ق در جریان جنبش مشروطه، به دست عباس آقا تبریزی کشته شد و در قم به خاک سپرده شد. علی اصغر خان در زمان حیات پدر، ملقب به صاحب جمع (متصدی شترخانه و قاطرخانه) بود و پس از آن که «میرزا علی خان امین الممالک» رئیس «دارالشورای کبری» در سال ۱۲۹۹ ه‍.ق ملقب به امین الدوله شد، میرزا علی اصغرخان لقب قبلی او را گرفته و ملقب به «امین الملک» گردید و مدت ۱۴ ماه ملقب به این لقب بود؛ که میرزا ابراهیم، پدرش در سال ۱۳۰۰ ه‍.ق به هنگام مسافرت ناصرالدین شاه به مشهد، درگذشت و ناصرالدین شاه پس از درگذشت او تمام مشاغل پدر، از قبیل بیوتات سلطنتی، انبار غله ی مرکزی، ضراب خانه، گمرکات و خزانه، به انضمام وزارت دربار و لقب امین السلطانی را به پسرش؛ میرزا علی اصغرخان، که در آن هنگام جوانی ۲۶ ساله بود، منتقل نمود. او در کودکی و نوجوانی زیر دست پدر خود، تحصیلات نه چندان عمیقی آموخت، اما با توجه به هوش و زیرکی و حافظهٔ خاصی که داشت، هر چه را می دید و می شنید، فرا می گرفت و محفوظات خود را بسیار به موقع، به کار می بست. وی پس از مرگ مستوفی الممالک خود را به شاه بسیار نزدیک کرد و مورد توجه شاه قرار گرفت و در اواخر صدارت «مستوفی الممالک»، محور قدرت و گردانندهٔ چرخ مملکت بود و رجال دولت، برای رسیدن به جاه و مقام، به او متوسل می شدند. میرزا یوسف مستوفی الممالک در سال ۱۳۰۳ ه‍.ق درگذشت، پس از وی امین السلطان با همان مقام وزارت دربار، تا ۲ سال، بر کلیه امور وزارتخانه ها نظارت داشت، تا اینکه در سال ۱۳۰۵ ه‍.ق ناصرالدین شاه رسماً امور کشور را به او سپرد. ناصرالدین شاه در این زمان ۳ نفر را برای امر صدارت در نظر داشت، «قوام الدوله» (میرزا عباس خان تفرشی)، «عضدالملک» (علیرضاخان قاجار) و امین السلطان، شاه دست به استخاره زد، تا یکی از آن ها را برای صدارت انتخاب کند، ولی استخارهٔ امین السلطان بد آمد و ۲ نفر دیگر خوب، تصمیم شاه در نهایت امر این بود، که امین السلطان را به صدارت برگزیند. در دوره ای که او به صدارت انتخاب شد، رقابت روسیه و انگلستان در ایران به شدت رو به افزایش بود. سفرای هر دو کشور تلاش می کردند تا نظر شاه و امین السلطان را به سمت خود جلب کنند و سرانجام هم انگلیسی ها موفق به جلب نظر امین السلطان به سمت خود شدند. پس از تمایل شاه و وزیرش به سَمت انگلستان، ناصرالدین شاه برای بار سوم در سال ۱۳۰۶ ه‍.ق عازم اروپا شد. دولت انگلستان که به علت مشکلات داخلی نتوانسته بود در سفر قبلی به خوبی از شاه ایران پذیرایی کند در این سفر جبران مافات کرد و ناصرالدین شاه را مورد توجه قرار داد. شاه از کشورهای روسیه، لهستان، آلمان، هلند، بلژیک و انگلستان دیدن کرد. در آخر سفر هم «میرزا ملکم خان» توانست با تقدیم هدایایی به شاه و همراهان امتیاز بخت آزمایی را از ایران گرفته و آن را به مبلغ چهل هزار لیره انگلیسی به یک مؤسسه انگلیسی در ایران بفروشد. اعطای این امتیاز مورد مخالفت برخی از رجال ایران و علمای مذهبی قرار گرفت و شاه هم پس از ورود به ایران این امتیاز را لغو کرد. اعطای این امتیاز و لغو آن موجب شد تا بین امین السلطان و میرزا ملکم خان اختلاف بروز نماید و صدراعظم موجبات عزل ملکم خان را از وزیر مختاری ایران در انگلستان فراهم ساخت و به جای وی «میرزا محمد علی خان علاء السلطنه» را به وزیر مختاری به لندن فرستاد؛ و این امر باعث شد که میرزا ملکم خان مخالف شاه و صدراعظم شود و روزنامه «قانون» را منتشر کرد. سفر شاه و صدراعظم به اروپا سر آغاز اعطای امتیازات گسترده به خارجیان گردید. یکی از این امتیازات، اعطای امتیاز انحصار دخانیات به یک شرکت انگلیسی به نام «تالبوت» بود که در پانزده فصل قراردادی بین دولت ایران و شرکت صاحب امتیاز به امضاء رسید که به موجب آن انحصار خرید و فروش تنباکوی ایران به مدت پنجاه سال به تالبوت واگذار شد و مقرر شد که شرکت انگلیسی هر سال پانزده هزار لیره انگلیسی به دولت ایران بپردازد. شرکت در آغاز فعالیت با مخالفت علمای مذهبی، دولت روسیه و مردم روبه رو شد و علمای مذهبی از جمله «آیت الله میرزای شیرازی» با مخالفت با این امتیاز موجب لغو آن شدند و دولت ایران پانصد هزار لیره غرامت به شرکت انگلیس پرداخت کرد. همچنین امتیاز تأسیس «بانک شاهنشاهی» در سال ۱۳۰۷ ه‍.ق به «رویتر» برای مدت شصت سال واگذار شد؛ و همچنین اجازه استخراج نفت به رویتر واگذار گردید. بعد از لغو امتیاز تالبوت، امین السلطان تغییر رویه داده و به روس ها نزدیک شده بود و این امر باعث شد که روس ها نیز دارای امتیازاتی شوند. در سال ۱۳۱۰ ه‍.ق قراردادی در شش فصل پیرامون دو قریه «فیروزه» و «حصار» بین دو کشور منعقد شد و سرزمین های از دست رفته شمال خراسان از طرف ایران به رسمیت شناخته شد و تشکیل «بانک استقراضی» روس در این زمان روی داد. این سیاست و نزدیکی به روس ها ادامه داشت تا اینکه در سال ۱۳۱۳ ه‍.ق ناصرالدین شاه به قتل رسید. بعد از ترور ناصرالدین شاه، امین السلطان با زیرکی خاصی جنازهٔ وی را به تهران منتقل نمود و مقدمات جلوس و به سلطنت رسیدن «مظفرالدین شاه» را فراهم کرد مظفرالدین شاه قبل از عزیمت به تهران طی تلگرافی از تبریز امین السلطان را به حفظ مقام خود در دستگاه حکومت امیدوار کرد و به وی دستور داد تا ورود او به تهران، پای از «کاخ گلستان» بیرون نگذارد. صدارت او در زمان مظفرالدین شاه زیاد به طول نکشید و شاه در جمادی الاول سال ۱۳۱۴ ه‍.ق وی را از صدارت برکنار و «علی خان امین الدوله» را که به طرفداری از انگلیسی ها معروف بود به صدارت انتخاب نمود. امین السلطان بعد از برکناری به حالت تبعید به قم رفت بستگان و منسوبان وی نیز از کار برکنار گردیدند و ده قزاق و یک افسر روسی نیز به حفاظت از وی در قم پرداختند اما شاه دوباره بعد از یکسال و نیم او را دوباره به صدارت خود برگزید. امین السلطان، در وهلهٔ اول به بهانهٔ های مختلف مخالفان خود را از تهران دور کرد و در مرحلهٔ دوم چون خزانه خالی و احتیاج به پول بود، از دولت انگلستان تقاضای وام کرد و چون زیر بار امتیاز گمرکات جنوب به این دولت نرفت، با در خواست او موافقت نشد و او هم در مقابل، وزیر مختار انگلیس در ایران را عوض کرد. امین السلطان چون نتوانست از انگلیس ها وام دریافت کند، متوجه کشورهای آلمان، فرانسه و بلژیک شد، ولی سرانجام از دولت روسیه وامی به مبلغ ۲۲ میلیون منات طلا، با گرو گذاشتن «گمرکات شمال» دریافت نمود. در این زمان امتیاز دارسی، که برای بهره برداری از نفت جنوب بود، به مدت ۶۰ سال، به ویلیام ناکس دارسی اعطا گردید و در مقابل دارسی متعهد شد، معادل ۲۰ هزار لیره وجه نقد، هر سال و معادل همین مبلغ، سهام شرکت و ۱۶ درصد از منافع خالص سالیانه را، به دولت ایران بپردازد. اعطای این امتیاز، مخالفت روس ها را در بر داشت و منجر به گرفتن امتیاز گمرکات شمال و امتیاز خط آهن جلفا و قزوین به روسیه شد. بعد از مدتی به خاطر مخالفت دو کشور روس و انگلیس و بدبینی شاه نسبت به وی، بار دیگر امین السلطان، در سال ۱۳۲۱ ه‍.ق از صدارت عزل شد. پس از اینکه امین السلطان در دوره مظفری مدتی از صدارت برکنار شد، به سفر دور دنیا به خصوص در اروپا پرداخت. او در دوره صدارت خود امتیازات بسیاری به بیگانگان داد. از جمله امتیاز شهری، لاتاری، کشتیرانی در رود کارون، بانک شاهی و استخراج معادن را به دولت انگلیس اعطا کرد. وی با گرفتن قرض از روسیه برای سفرهای ناصرالدین شاه به فرنگ موجب شد روس ها نیز از ایران بی بهره نماندند و امتیازاتی چون ساخت راه انزلی به قزوین، استخراج معادن قراچه داغ آذربایجان و… به روس ها تعلق گیرد. امین السلطان برای تأمین این بودجه دست به دامان کشورهای اروپایی شد و در عوض دریافت قرض و وام و کمک های نقدی امتیازات فراوانی از قبیل امتیاز ساختن راه انزلی به قزوین، استخراج معادن قراچه داغ آذربایجان، احداث خط جلفا به تبریز، تأسیس بانک استقراضی توسط روس ها، امتیازات بانک شاهنشاهی، بهره برداری از کلیه معادن ایران، امتیاز انحصاری خرید و فروش تنباکو، کشتیرانی در حوضه سفلای رود کارون و احداث شبکه ارتباطی تلگراف بین تهران و سر حد بلوچستان و غیره را به کشورهای انگلیس و روسیه واگذار کرد. همچنین امتیازاتی از قبیل حفاری آثار باستانی نیز، به فرانسوی ها واگذار شد. هر چند که اعتراضات مردمی و مخالفت تعدادی از علما موجب لغو برخی از امتیازات گردید ولی باقی امتیازات کماکان (اکثراً تا پایان مدت قرارداد) برقرار ماندند. محمدعلی شاه پس از به تخت نشستن، با کارشکنی های بزرگی مواجه بود. غیر از خالی بودن خزانه، آشوب و نا امنی سراسر کشور را فرا گرفته بود و از هر طرف نغمه ای ساز می شد، علی الخصوص که مجلس جدید نیز مشکلی بر مشکلات می افزود و هروز سخنی تازه پیش می آورد. به اعتقاد محمدعلی شاه تنها مرد باتجربه و زرنگی که می توانست بر مشکلات فائق آمده و کشور را آرامش بخشد همان صدراعظم پدربزرگ و پدرش بود. از این رو اتابک را که در اروپا اقامت داشت با تکریم و عزت برای احراز پست نخست وزیری به تهران دعوت نمود. اتابک که بر اثر ۴ سال اقامت در اروپا و دوری از کشور و صحنه سیاست، میل به دیدار وی داشت، آمادگی خود را برای قبول هر نوع مسئولیتی اعلام کرد و عازم ایران گردید. کشورهای اروپایی که اتابک از خاک آن ها عبور می نمود، منتهای احترام را به او می گذاشتند، وقتی وارد روسیه شد، تشریفاتی برای او به عمل آوردند، که معمولاً برای استقبال از شاهان ترتیب می دادند. دولت روسیه با یک فروند کشتی زره پوش و گارد تشریفاتی کامل، از او استقبال به عمل آورد و در مسیرش انواع احترامات ادا شد. اتابک روز ۳۰ فروردین ۱۲۸۶، یک سال پس از استقرار مشروطیت در ایران، با تشریفات کامل و شکوه فراوان وارد بندر انزلی شد. مجاهدین گیلان و مشروطه خواهان انزلی از پیاده شدن او به خاک ایران، جلوگیری کردند و با نمایندگان مجلس در تهران، تلگرافی تماس گرفت و کسب تکلیف کرد. اما مجلس با ورود وی موافقت کرد. اتابک پس از ورود به تهران و ملاقات و مذاکره با محمدعلی شاه، فرمان نخست وزیری خود را دریافت کرد و وزیرانی از ۲ دسته روسوفیل و انگلوفیل ظاهراً برای حفظ توازن سیاسی، دعوت به کار نمود و روز ۱۳ اردیبهشت به مجلس رفت. ضمن نطق مشروحی، برنامه و هدف دولت و مهار کردن ناامنی ها را بیان کرد و وعده داد که وضع دشوار نان تهران، قریبأ حل خواهد شد و حکامی که موجبات نارضایتی مردم را فراهم کرده اند برکنار می شوند؛ ولی از دو عاملی که برای اداره حکومت لازم است، یعنی پول و نیروی نظامی، خبری نبود. اتابک در همان جلسه، کابینه خود را معرفی کرد؛ اتابک رئیس الوزرا و وزیر داخله، کامران میرزا نایب السلطنه وزیر جنگ، محمدعلی علاءالسلطنه وزیر خارجه، ابوالقاسم ناصرالملک وزیر مالیه، مخبرالسلطنه وزیر علوم و معارف، میرزا محمدخان وزیر همایون وزیر تجارت، نظام الدین مهندس الممالک وزیر فوائد عامه. مسئولیت وزارت داخله را موقتاً خود برعهده گرفت. سپس وعده داد بزودی وزیر عالیه تعیین و معرفی خواهد شد. چند روز بعد میرزاحسن خان محتشم السلطنه را به سمت معاون نخست وزیر و کفیل وزارت داخله معرفی کرد. او در همان جلسه توانست اکثریت مجلس را به طرفداری از خود متمایل کند، مخصوصاً توجه صنیع الدوله رئیس مجلس به او دوستی و ودادی که از قدیم بین او و سید عبدالله بهبهانی وجود داشت، موجب شد مجلس با او سازش و آشتی پیشه کند. در همان جلسه سید حسن تقی زاده علیه او سخنانی ایراد کرد، که با اعتراض سایر نمایندگان روبرو شد. تقی زاده سخنان خود را قطع کرد و اینطوری به نظر می رسد که از همان روز فعالیت خود را علیه اتابک به انجمن های خودرو و خودسر و پنهانی انتقال داد. اولین مشکل کابینه، شورش فارس بود. مشروطه خواهان خواستاری برکناری قوام الملک شیرازی بودند. اتابک با این خواسته موافقت کرد و او را برکنار کرد. در همان زمان، قوای عثمانی به مرزهای ایران تجاوز کرد و اسماعیل سیمیتقو و دارودسته اش وارد خاک ایران شدند و دست به غارت و چپاول مال مردم و تخریب زدند. از طرفی، ابوالفتح میرزا سالارالدوله در غرب ایران با سپاه عظیمی راه افتاد، مدعی تاج و تخت شد و تا نهاوند پیش رفت. اتابک سپاهی برای سرکوب وی فرستاد. جنگ سختی بین دو سپاه در گرفت و سرانجام سالارالدوله شکست خورد. اتابک با جدیت و تلاش زیادی در صدد رفع مشکلات و نارسایی های مملکت بود، اما وضع طوری بود که هر جا را سامان می داد، چند جای دیگر نابسامان می شدند. روز ۴ تیرماه اتابک با وزراء به مجلس رفتند و در مقام دلجویی از وکلا برآمدند، ولی تقی زاده عدم حضور کامران میرزا، وزیر جنگ را بهانه قرار داد و به دولت و وزیران حمله نمود. به نظر او چون وزیران در مقابل مجلس مسئولند و وزیر جنگ در مجلس حاضر نشده است، پس اینطور استنباط می شود، که او میل به همکاری ندارد. تقی زاده از نمایندگان تقاضا کرد در مورد ابقا یا اخراج کامران میرزا رأی بدهند. نمایندگان به اتفاق ارا رأی به برکناری کامران میرزا دادند؛ و بدین ترتیب محمدعلی شاه ضربه دیگری خورد و مجلس عمو و پدر زن او را از کار منفصل نمودند. در همین ایام، قریب ۵۰۰ نفر از روحانیون و طلاب علوم دینی به زعامت شیخ فضل الله نوری و سیداحمد طباطبایی، علیه مشروطیت قیام کردند و در عبدالعظیم متحصن شدند و تلگراف هایی به علمای نجف، در رد مشروطیت، مخابره نمودند. شیخ فضل الله نوری توسط سیداحمد طباطبایی به شهرها نیز تلگراف نمود و مشروطیت را خلاف شرع دانست. ملا قربانعلی، مجتهد متنفذ و مستبد زنجان و خمسه، سر از اطاعت دولت مشروطه خارج نمود و به طرفداران خود دستور نمود، به عمارت حکومتی حمله کنند. قریب ۶۰۰ نفر از طرفداران مسلح او به دارالحکومه یورش بردند. تیراندازی بین قوای دولتی و حمله کنندگان آغاز شد. در این زد و خورد میرزا باقرخان سعدالسلطنه، حاکم زنجان که پسر دایی اتابک بود، به ضرب دشنه از پای درآمد و به قتل رسید. اتابک سرگرم سر و صورت دادن به کارها بود، ولی هر روز با مشکل تازه ای مواجه می شد. در حکومت وی، ۲ عمل عمده وجود داشت، که هر روز بر تعداد و تأثیر آن ها افزوده می شد: یکی جرائد و دیگری انجمن ها. روزنامه های جدید تأسیس، مانند: آینه غیب نما، به مدیریت عبدالرحیم کاشانی، روح القدس، به مدیریت سلطان العلمای خراسانی، مساوات، به مدیریت سیدمحمدرضا شیرازی و حبل المتین، به مدیریت حسن کاشانی و چندین روزنامه دیگر، لبه تیز حملات خود را متوجه اتابک نموده و از هیچ اقدامی علیه او فروگذاری نمی کردند. با اینکه اتابک مردی سیاس، بذال، مردم دار، خوش سخن و اهل معامله بود، مع الوصف نتوانست روزنامه های سرکش را مهار کند. انجمن ها نیز به اقتضای محیط و فضای آزادی خواهی و مشروطیت، در تهران و شهرستان ها هر روز بر شمار آن ها افزوده می شد. انجمن آذربایجانی ها در تهران و انجمن دروازه قزوین، ۲ انجمنی بودند، که مخالفین اتابک در آنجا جمع شده بودند و تقی زاده که در آن زمان انقلابی پرشور و تندرو به شمار می رفت، هر ۲ انجمن را سرپرستی می کرد. در این انجمن ها، تدریجاً سخن از مهدورالدم بودن اتابک پیش آمد و چنین شایع شد، که موافقت او با مشروطه و مشروطه خواهان، صوری و ظاهری است و قصد و نیت او، براندازی حکومت قانون و مجلس است. این شایعه را مردم باور کردند و او را سیاسی حیله گر و حکومت برانداز، تصور کردند. در مجلس عده زیادی از نمایندگان متنفذ و روحانی و معتدل، از اتابک جانبداری می کردند. خصوصاً سیدعبدالله بهبهانی، که در گذشته مورد عنایت او بود و سهم بزرگی از دعاوی مردم از طرف اتابک به او ارجاع می شد، در حمایت از حکومت او از هیچ کوششی فروگذاری نمی کرد، ولی مخالفین اتابک، خاصه تندروها در انجمن ها، نقشه قتل او را کشیده بودند. در تاریخ ۲۹ مرداد ۱۲۸۶، اتابک اعظم نامه تهدید آمیزی دریافت کرد که بایستی در طی ده روز آینده استعفا داده و از کشور خارج شود. اتابک نامه استعفا را به شاه تقدیم کرد ولی استعفایش پذیرفته نشد. روز شنبه ۸ شهریور ۱۲۸۶ جلسه علنی مجلس به ریاست صنیع الدوله هنگام بعدازظهر تشکیل شد. اتابک و اعضای کابینه نیز در جلسه حضور یافتند. اتابک نخست میرزا محمود علاالملک را به سمت وزیر عدلیه و میرزا حسن خان مستوفی الممالک را به سمت وزیر جنگ معرفی نمود. آن گاه گزارش مفصلی از اوضاع و احوال کشور به اطلاع مجلس رسانید و پیام محمدعلی شاه را در باب اتمام قانون اساسی به نمایندگان ابلاغ کرد و افزود با کمک نمایندگان بزودی مشکلات برطرف خواهد شد و نظم و ترتیب در مملکت حکمفرما خواهد گردید. پس از نطق اتابک چند نفر از نمایندگان سخنان تملق آمیزی ایراد کردند. به خصوص عبدالله بهبهانی که تمجید فراوانی نمود. پس از ختم جلسه، اتابک و بهبهانی مدتی در یکی از اتاق های مجلس به مذاکره نشستند و بقیه نمایندگان به کارهای خود مشغول شدند. ۲ ساعت از شب گذشته بود، که بهبهانی و اتابک از مجلس و صحن بهارستان خارج شدند و در حالی که گرم صحبت بودند، در مقابل مجلس ۳ گلوله به سوی اتابک شلیک شد. اتابک فروغلتید و در دم جان سپرد.وی در نهایت در ایام نخست وزیری در دوره محمد علی شاه در صحن بهارستان با ضرب گلوله عباس صراف تبریزی به قتل رسید. قاتل که پس از سوءقصد فرار کرده بود، اندکی پایین تر از میدان بهارستان، در محله سرچشمه دستگیر شد، ولی در حین دستگیری با تپانچه خودکشی کرد. دربارهٔ قتل اتابک و اینکه این قتل را چه افراد و دسته ای ترتیب داده اند، آرای متفاوتی ابراز داشته اند. برخی نقشه قتل او را به محمدعلی شاه نسبت می دهند یا دست کم او را به طور محرمانه، حامی اجرای این نقشه می دانند. برخی قتل او را به سفارت انگلیس نسبت داده اند، زیرا او به روس ها تمایل داشت. قاتل اتابک؛ عباس آقا تبریزی، عضو انجمن آذربایجانی ها بود و این امر مسلم است، که تقی زاده در این انجمن، نقش و تأثیر بسیار زیادی داشت، اما در موضوع قتل اتابک، او هیچگاه سخنی به میان نیاورد. در روز قتل اتابک، وزیرمختار انگلیس، قرارداد بین روسیه و انگلیس، مبنی بر تقسیم ایران به دو منطقه تحت نفوذ را، تسلیم وزارت خارجه کرده بود. جنازه اتابکی در فضایی دور از وحشت، تشییع شد. جنازه را به قم انتقال دادند و آن را در آرامگاه اختصاصی اش در صحن حرم حضرت معصومه جنب ایوان آیینه خانه دفن کردند. هنوز چندی از مرگ اتابک نگذشته بود، که انجمن ها به در و دیوار اعلامیه ای چسباندند و مردم را دعوت نمودند، تا در مراسم هفت عباس آقا تبریزی شرکت کنند. روز ۱۵ شهریور شمار زیادی در تهران، در این دعوت عام، شرکت کرده اند. ابتدا بها الواعظین، سپس ملک المتکلمین بر منبر نشستند و هر کدام سخنان تندی ایراد کردند. سخنان ملک المتکلمین چنان تند بود، که بیم آن می رفت، که مردم به کاخ حمله و شاه را بکشند. در همان روز، به عباس آقا، لقب منجی ایران دادند. اتابک با دخترعمویش که خانم اعظم لقب داشت و دختر حاج سقاباشی بود، ازدواج کرد و صاحب نه فرزند، چهار پسر و پنج دختر شد. دختران او عبارت بودند از قدس اعظم همسر محمدباقر خان شجاع السلطنه، فخراعظم همسر اسکندرخان خازن حضور، نوش آفرین خانم اعظم السلطنه همسر دوستعلی معیری که بعدها از او جدا شد، محترم خانم و افتخاراعظم همسر صارم الدوله. در دوره رضاشاه، فرزندان و نوادگان میرز علی اصغرخان اتابک، نام خانوادگی "اتابکی" را برای خود برگزیدند. یکی از فرزندانش به نام احمد اتابکی وارد سیاست شد و چند دوره وزیر و چند دوره نماینده مجلس گردید. فرزند دیگرش به نام محسن اتابکی، به مقام وزیرمختاری و سفارت رسید. اما هیچ کدام هوش و فطانت و سیاست پدر را نداشتند. اتابک در زمان حیات خود در قسمتی از اراضی یوسف آباد تهران، که از طرف دولت به او واگذار شده بود، باغی با عمارتی مجلل برپا ساخت، که به پارک اتابک معرف شد و اکنون محل سفارت روسیه است. باغی نیز در قیطریه، شمیران احداث نمود و به افتخاراعظم دختر خود، که همسر صارم الدوله بود، واگذار کرد، که امروز به پارک قیطریه معروف است و گردشگاه عمومی می باشد. امروزه نام خانوادگی رایج نوادگان میرزا علی اصغر خان اتابک، اغلب "صدری"،صالحی نوع پرور ،صالحی پامناری، "اتابکی"، "کروندیان" و "گرجی سینکی" است. خانه امین السلطان منزل پدری میرزا علی اصغر خان اتابک است، که از جمله آثار تاریخی ایران و محل تصویربرداری مجموعهٔ تلویزیونی "دایی جان ناپلئون" بوده است. پس از خروج از فهرست آثار ملی، ۲٫۲ سهم از ۳۰ سهم این خانه، در اردیبهشت ۱۳۹۲ به مزایدهٔ عمومی گذاشته شد.
[ { "answer1": "تمام مشاغل پدر، از قبیل بیوتات سلطنتی، انبار غله ی مرکزی، ضراب خانه، گمرکات و خزانه، به انضمام وزارت دربار و لقب امین السلطانی را به پسرش؛ میرزا علی اصغرخان، که در آن هنگام جوانی ۲۶ ساله بود، منتقل نمود.", "answer2": "او در ۲۱ رجب ۱۳۲۵ ه‍.ق در جریان جنبش مشروطه، به دست عباس آقا تبریزی کشته شد و در قم به خاک سپرده شد.", "distance": 508, "question": "میرزا علی اصغر اتابک، پس از درگذشت پدرش، چه مشاغلی را به ارث برد و به چه لقبی ملقب شد؟ و او در چه تاریخی و در کجا کشته شد؟" }, { "answer1": "پس از اینکه امین السلطان در دوره مظفری مدتی از صدارت برکنار شد، به سفر دور دنیا به خصوص در اروپا پرداخت.", "answer2": "از این رو اتابک را که در اروپا اقامت داشت با تکریم و عزت برای احراز پست نخست وزیری به تهران دعوت نمود.", "distance": 1558, "question": "بعد از برکناری امین السلطان از صدارت در دوره مظفرالدین شاه، وی به کجا سفر کرد و پس از به سلطنت رسیدن محمدعلی شاه، چه مسئولیتی بر عهده گرفت؟" }, { "answer1": "علی اصغر خان در زمان حیات پدر، ملقب به صاحب جمع (متصدی شترخانه و قاطرخانه) بود", "answer2": "وی پس از مرگ مستوفی الممالک خود را به شاه بسیار نزدیک کرد و مورد توجه شاه قرار گرفت", "distance": 816, "question": "میرزا علی اصغرخان اتابک در ابتدا به چه لقبی معروف بود و بعد از مرگ مستوفی الممالک چه تغییری در نزدیکی او به شاه رخ داد؟" }, { "answer1": "یکی از این امتیازات، اعطای امتیاز انحصار دخانیات به یک شرکت انگلیسی به نام «تالبوت» بود که در پانزده فصل قراردادی بین دولت ایران و شرکت صاحب امتیاز به امضاء رسید که به موجب آن انحصار خرید و فروش تنباکوی ایران به مدت پنجاه سال به تالبوت واگذار شد", "answer2": "بعد از لغو امتیاز تالبوت، امین السلطان تغییر رویه داده و به روس ها نزدیک شده بود و این امر باعث شد که روس ها نیز دارای امتیازاتی شوند.", "distance": 693, "question": "امین السلطان چه امتیازاتی را به شرکت انگلیسی تالبوت واگذار کرد و بعد از آن به چه کشوری نزدیک شد و قراردادی را امضا کرد؟" }, { "answer1": "مجاهدین گیلان و مشروطه خواهان انزلی از پیاده شدن او به خاک ایران، جلوگیری کردند و با نمایندگان مجلس در تهران، تلگرافی تماس گرفت و کسب تکلیف کرد.", "answer2": "جنازه را به قم انتقال دادند و آن را در آرامگاه اختصاصی اش در صحن حرم حضرت معصومه جنب ایوان آیینه خانه دفن کردند.", "distance": 6914, "question": "پس از ورود اتابک به ایران در زمان محمدعلی شاه، مجاهدین گیلان چه واکنشی نشان دادند و پس از قتل اتابک جنازه او در کجا به خاک سپرده شد؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
203
: تیتانیوم دی اکسید دی اکسید تیتانیوم، همچنین به عنوان تیتانیوم(۴) اکسید یا تیتانیا شناخته شده، پدیداریِ طبیعی اکسیدتیتانیوم است با فرمول شیمیایی TiO. هنگامی که به عنوان رنگدانه استفاده می شود، به نام های تیتانیوم سفید، رنگدانه سفید۶ (PW6)، یا خوانده می شود. به طور کلی منبع آن از ایلمنیت، روتیل و آناتاز تأمین می شود. کاربردهای وسیعی از جمله رنگ کرم های ضدآفتاب و رنگ های خوراکی دارد. هنگامی که به عنوان رنگ غذا استفاده می شود، عدد ئی آن ۱۷۱ است. تولید جهانی در سال ۲۰۱۴ حدود ۷٫۵ میلیون تن بود و این مقدار در حال افزایش است. دی اکسید تیتانیوم در طبیعت به صورت مواد معدنی شناخته شده روتیل، آناتاز و بروکیت () پدید می آید، و علاوه بر آن به دو شکل فشار بالا، به فرم دستگاه بلوری مونوکلینیک بادلییت () و دستگاه بلوری اورتورومبیک دی اکسید سرب، پدید می آید که هر دو به تازگی در دهانه در بایرن پیدا شده است. یکی از این ها بوده که یک ماده معدنی بسیار نادر است؛ عمدتاً در سنگ معدن ایلمنیت یافت می شود. این گسترده ترین سنگ معدن تیتانیم دی اکسید در سراسر جهان است. روتیل سنگ معدنی بعدی فراوان است که حدود ۹۸ درصد آن را دی اکسید تیتانیوم تشکیل داده است. فازهای شبه پایدار آناتاز و بروکیت بر اثر حرارت بالا با درجه حرارت در محدوده ۶۰۰ تا ۸۰۰ درجه سانتی گراد (۱۱۱۲ تا ۱۴۷۲ درجه فارنهایت). دی اکسید تیتانیوم دارای هشت حالت اکسایش است از جمله: روتیل، آناتاز و بروکیت - سه فاز شبه پایدار که می توان به طور مصنوعی تولید شود (مونوکلینیک، تتراگونال و دستگاه بلوری تتراگونال) - و پنج شکل فشار بالا (ساختارهایی شبیه به دی اکسید سرب، OI، بادلییت قائم الزاویه، کتونیت () و فازهای مکعبی) که در جدول پایین صفحه دسته بندی شده موجود است. فاز نوع کتونیت توسط L. Dubrovinsky و جمعی از نویسندگان ادعا شده است که سخت ترین اکسید شناخته شده با سختی ویکرز ۳۸ گیگا پاسکال و مدول حجمی ۴۳۱ گیگا پاسکال (یعنی نزدیک به مد، ل حجمی الماس ۴۴۶ گیگا پاسکال) در فشار هوا است. اما بررسی های بعدی به نتایج متفاوتی با مقادیر بسیار پایین تر برای هر دو سختیِ ویکرز (۷ تا ۲۰ گیگا پاسکال، که نرم تر از اکسیدهای رایج مانند AlO مورد استفاده در سنگ سنباده و TiO روتیل است) و مدول حجمی (تقریباً ۳۰۰ گیگا پاسکال) منجر شد. اکسیدها از نظر تجاری سنگ های معدنی مهم تیتانیوم هستند. این فلز همچنین می تواند از مواد معدنی دیگر مانند ایلمنیت یا سنگ معدن لیوکاکسن () یا یکی از خالص ترین نوع آن، شن و ماسه روتیل ساحل، استخراج شود. یاقوت کبود و یاقوت سرخ درخشندگی خود را از ناخالصی های روتیلِ موجود در آن ها می گیرند. دی اکسید تیتانیوم (ب) به عنوان یک ماده کانی در سنگ های ماگمایی و رگه های گرمابی، و همچنین در دیواره پروسکایت یافت می شود. TiO به صورت لایه ای در دیگر مواد کانی (که بعضاً نام گذاری نشده اند) نیز تشکیل می شود. خطوط طیفی از اکسید تیتانیوم در ستاره کلاس M (رده بندی ستارگان) به صورت برجسته وجود دارند، که سرمای کافی به مولکول های این ماده شیمیایی اجازه تشکیل شدن می دهد. روش تولید بستگی به ماده اولیه خام دارد. رایج ترین روش برای تولید دی اکسید تیتانیوم با بهره گیری از ایلمنیت معدنی میسر می شود. ایلمنیت با سولفوریک اسید مخلوط می شود. این واکنش برای حذف گروه اکسید آهن در ایلمنیت انجام می شود. محصول جانبیِ آهن(II) سولفات تنها برای تولید شدن نمک تیتانیوم در محلول گوارشی، متبلور و فیلتر می شود. این محصول روتیل مصنوعی خوانده می شود. فرایندهای مشابه بیشتری برای رسیدن به محصول دی اکسید تیتانیوم روی روتیل انجام می شود. روتیل مصنوعی و تفاله های (سرباره) تیتانیوم به ویژه برای تولید دی اکسید تیتانیوم ساخته می شوند. استفاده از سنگ ایلمنیت معمولاً تنها برای تولید دی اکسید تیتانیوم رنگدانه است. روش دیگر برای تولید روتیل مصنوعی از ایلمنیت با بهره گیری از فرایند بچر () است. روتیل دومین شن و ماسه معدنی فراوان است. روتیل موجود در سنگ اولیه را نمی توان استخراج کرد از این رو ته نشین حاوی شن و ماسه روتیل می تواند استخراج شود و این به معنی کاهش دسترسی به سنگ معدن غلظت بالا است. دی اکسید تیتانیوم خام (به شکل روتیل یا روتیل مصنوعی) از طریق تبدیل به تتراکلرید تیتانیم در فرایند کلرید () خالص سازی می شود. در این فرایند، سنگ خام (حاوی حداقل ۷۰ درصد TiO) با کربن خرد و با کلر اکسیده می شود برای به دست آمدن تتراکلرید تیتانیم؛ به عنوان مثال، کلر زنی در کربوگرمایی. این تتراکلرید تیتانیم تقطیر و مجدداً اکسیده می شود در شعله اکسیژن خالص یا پلاسما در دمای ۱۵۰۰ تا ۲۰۰۰ کلوین برای نتیجه دادنِ دی اکسید تیتانیوم خالص در حالی که کلر نیز بازسازی می شود. کلرید آلومینیوم اغلب به عنوان یک پروموتورِ روتیل به فرایند اضافه می شود؛ این محصول در غیاب آن عمدتاً آناتاز است. مواد خام ارجح برای فرایند کلرید، روتیل طبیعی است به دلیل محتوای دی اکسید تیتانیوم بالای آن. یک روش برای تولید دی اکسید تیتانیوم با دخالت فناوری نانو، سنتز محلول گرمایی () است. آناتاز می تواند با سنتز هیدروترمال به نانولوله معدنی آناتاز ورقه ورقه و نانوروبانِ تیتانِت تبدیل شود که پشتیبانی قوی برای کاتالیزور و فوتوکاتالیست (:فتوکاتالیست) است. در سنتز، آناتاز با ۱۰ M (غلظت) سدیم هیدروکسید مخلوط می شود و برای مدت ۷۲ ساعت با درجه حرارت ۱۳۰ درجه سانتی گراد (۲۶۶ درجه فارنهایت) گرما می بیند. محصول واکنش با هیدروکلریک اسیدِ رقیق شسته و در ۴۰۰ درجه سانتی گراد (۷۵۲ درجه فارنهایت) به مدت ۱۵ ساعت دیگر گرم می شود. عملکرد نانولوله کمّی است و لوله ها دارای قطر خارجی۱۰ تا ۲۰ نانومتر و قطر داخلی۵ تا ۸ نانومتر و طول ۱میکرون هستند. با درجه حرارت بالاتر واکنش (۱۷۰ درجه سانتی گراد) و حجم واکنش کمتر، نانوسیمِ مربوطه به دست می آید. یک فرایند دیگر برای سنتز نانولوله های TiO است که از طریق آنادایزینگ آلومینیوم در یک محلول الکترولیتی انجام می شود. هنگامی که در یک محلول HF نیم درصد وزنی به مدت ۲۰ دقیقه آنودایز می شود، می توان آرایش های هم تراز خوب نانولوله تیتانیوم اکسید با قطر متوسط لوله ۶۰ نانومتر و طول ۲۵۰ نانومتر ساخته شود. بر اساس پراش پرتو X، نانولولهٔ رشد کرده از طریق آنادایزینگ بی شکل (آمورف) می باشد. چون HF بسیار خورنده و از نظر شیمیایی مضر است، در حال حاضر NHF به عنوان عامل تیزاب کاری (etching agent) به جای HF استفاده می شود. در یک فرایند سنتز معمولی، یک formamide بر اساس الکترولیت غیر آبی تولید می شود که حاوی NHF 0.2 M و ۵ درصد حجمی از آب DI است. فرایند آنادایزینگ با شرایط ۲۵ ولت در ۲۰ درجه سانتی گراد به مدت ۲۰ ساعت انجام می شود، در دو سلول الکتروشیمیایی الکترود متشکل از یک صفحه تیتانیوم بسیار خالص و کاملاً تمیز به عنوان آند، یک صفحه مسی یا سیم پلاتینی به عنوان کاتد و الکترولیت مذکور. نمونه آماده شده در هوا و در ۴۰۰ درجه سانتی گراد برای رسیدن به فاز آناتاز آنیل می شود. نانوالیاف توخالی TiO نیز با پوشاندن نانوالیاف های کربن به وسیله تیتانیوم(۴) بوت اکسید (Titanium(IV) butoxide) با فرمول Ti(OCHCHCHCH) می تواند آماده شود. سپس این محصول برای حذف هسته کربن و تشکیل نانوکریستال TiO در ۵۵۰ درجه سانتی گراد به مدت چندین ساعت در هوا گرم می شود. هنگامی که نانوالیاف های کربنِ کایرال (فعالیت نوری) به عنوان قالب استفاده می شود، الیاف های به دست آمدهٔ TiO کایرال هستند؛ به بیان دیگر، آن ها پاسخ های متفاوتی به چپ و راست نور پلاریزه به صورت مدوّر می دهند. چنین فعالیت بصری (نوری) برای مولکول ها و نانوساختارهای آلی معمول است ولی برای مولکول ها و نانوساختارهای غیر آلی چنین نیست. برای کاربردهای نوری مولکول ها و نانوساختارهای غیر آلی به دلیل پایداری مکانیکی و حرارتیِ آن ها ارجح ترند. مهم ترین حوزه های کاربرد دی اکسید تیتانیوم رنگ، لاک الکل (لعاب)، کاغذ و پلاستیک هستند، که حدود ۸۰ درصد از مصرف دی اکسید تیتانیوم جهان می باشد. دیگر کاربردهای رنگدانه مانند چاپ پارچه، الیاف، لاستیک، محصولات آرایشی و بهداشتی و مواد غذایی ۸ درصد می باشند. بقیه موارد در کاربردهای دیگر استفاده می شود، به عنوان مثال تولید تیتانیوم خالص، شیشه و سرامیک های شیشه ای، سرامیک های الکتریکی، کاتالیزورها، هادی برق و واسطه های شیمیایی. همچنین در بسیاری از آب نبات های قرمز رنگ وجود دارد. دی اکسید تیتانیوم به دلیل روشنایی زیاد و ضریب شکست بالای آن به طور گسترده به عنوان رنگدانه سفید استفاده می شود. حدود ۴٫۶ میلیون تن از TiO رنگدانه ای سالانه در سراسر جهان به صورت دستی استفاده می شود و این عدد به دلیل استفاده بیشتر رو به افزایش است. زمانی که به عنوان یک فیلم نازک رسوب می کند، ضریب شکست و رنگ آن، آن را برای آینه های دی الکتریک و برخی از سنگ های قیمتی مانند زبرجد هندی (توپاز) پوشش انعکاس نوریِ بسیار عالی می کند. همچنین TiO یک کدرکننده مؤثر به صورت پودر است که به عنوان رنگ دانه برای ایجاد سفیدی و تنظیم شفافیت استفاده می شود در محصولاتی چون رنگ نقاشی، لایه پوششی، پلاستیک، کاغذ، مرکب، خوراک، پزشکی (مثلاً در قرص ها) و خمیردندان. در رنگ نقاشی، اغلب به صورت «کامل سفید»، «سفیدترین سفید»، یا دیگر عبارات مشابه به آن اشاره می شود. کدری و تار بودن با اندازه بهینه ذرات دی اکسید تیتانیوم بهبود یافته است. برخی از رنگدانه های تیتانیومی که در رنگ درخشنده، پلاستیک، لوازم آرایشی و بهداشتی رنگین تابی (مرواریدگون) استفاده می شوند، ساخته دست انسان هستند که اجزای آن شامل دو یا چند لایه از اکسیدهای مختلف مانند تیتانیوم دی اکسید، اکسید آهن و آلومینیوم اکسید می باشند برای داشتن درخشش و رنگین تابی چون محصولات میکا و گوانین. علاوه بر این اثرات، تغییر رنگ محدود در فرمولاسیون خاص امکان پذیر است بسته به اینکه محصول نهایی چگونه و در چه زاویه ای درخشندگی داشته باشد و بسته به ضخامت لایه اکسید در ذرات رنگدانه؛ یک یا چند رنگ با انعکاس پدیدار می شود در حالی دیگر رنگ های انعکاسی به علت تداخل لایه های دی اکسید تیتانیوم شفاف می باشند. در برخی از محصولات، لایه دی اکسید تیتانیوم همراه با اکسید آهن در دمای حدود ۸۰۰ درجه سانتی گراد رشد می کند با آهکی کردنِ نمک های تیتانیوم (سولفات ها، کلرات ها) یا دیگر روش های رسوب صنعتی از قبیل انباشت به روش تبخیر شیمیایی بر روی بسترهایی مانند پلاکت میکا یا حتی پلاکت های کریستالی سیلیسیم دی اکسید که قطرشان بیش از ۵۰ میکرون نیست. اثر رنگین کمانی در ذرات اکسید تیتانیوم (که فقط تا حدی طبیعی هستند) بر خلاف اثر کدری که همراه با رنگ دانه اکسید تیتانیوم زمینی به دست آمده، توسط استخراج از معادن به دست آمده است، که در این صورت تنها قطر خاصی از ذرات در نظر گرفته می شود و اثر آن تنها به خاطر پراکندگی است. در لعاب ها دی اکسید تیتانیوم نقش یک کدرکننده را ایفا می کند و پایه تشکیل بلور می شود. دی اکسید تیتانیوم به صورت آماری نشان می دهد که سفیدی شیر خشک را افزایش می دهد که باعث افزایش پذیرش حسی شیر خشک است. دی اکسید تیتانیوم برای علامت گذاری خطوط سفید در برخی از زمین های تنیس استفاده می شود. اگزوز خروجی ساترن ۵ با دی اکسید تیتانیوم رنگ آمیزی شد. این کار به ستاره شناسان اجازه داد تعیین کنند که مرحله از آپولو ۱۲ بوده و نه یک سیارک. در محصولات لوازم آرایشی و مراقبت از پوست، دی اکسید تیتانیوم به عنوان یک رنگدانه، کرم ضد آفتاب و قوام دهنده (غلیظ کننده) استفاده می شود. همچنین در رنگ دانه خالکوبی و مدادهای بندآورنده خون نیز مصرف دارند. دی اکسید تیتانیوم است در اندازه های مختلف ذرات تولید می شود، قابل پخش در روغن و آب، و در درجه های خاصی برای صنعت لوازم آرایشی. دی اکسید تیتانیوم در اکثر کرم های ضدآفتابِ فیزیکی به علت شاخص شکست و انعکاسِ بالا، قابلیت جذب نور اشعه ماوراء بنفش (UV) و مقاومت آن در برابر تغییر رنگ تحت نور فرابنفش، یافت می شود. این مزیت باعث افزایش ثبات و توانایی محافظت از پوست در برابر نور ماوراء بنفش آن است. ذرات دی اکسید تیتانیوم نانو (اندازه ذرات ۳۰ تا ۴۰ نانومتر) در ابتدا در مایع لوسیون ضد آفتاب استفاده می شد زیرا نور مرئی را کمتر از رنگدانه دی اکسید تیتانیوم پراکنده می کند در حالی که همچنان در برابر اشعه فرابنفش محفاظت دارد. کرم های ضد آفتابی که برای نوزادان یا افراد با پوست حساس طراحی می شوند اغلب بر پایه دی اکسید تیتانیوم یا اکسید روی است به دلیل اینکه به نظر می آید این ضد اشعه فرابنفش های معدنی حساسیت و سوزش کمتری نسبت به جاذب های اشعه فرابنفش شیمیایی ایجاد می کنند. این رنگدانه به طور گسترده در پلاستیک ها و کاربردهای دیگر استفاده می شود نه تنها به عنوان رنگدانه سفید یا کدرکننده بلکه برای ویژگی های ضد UV آن که بر خلاف جاذب های اصلی UV، به صورت پودر نور را متفرق می کند و اثرات مخرب UV را کاهش می دهد بیشتر به دلیل ضریب شکست و انعکاسِ بالای ذرات آن. پلیمرهای خاصی که برای پوشش و تقویت و اشباع بتن استفاده می شوند، بعضاً با رنگ دانه سفید تیتانیوم برای محافظت در برابر اشعه فرابنفش در کارخانه های مواد ساختمانی پر می شوند، اما تنها اکسیداتیوِ نوریِ پلیمر را به تأخیر می اندازد؛ به آن «گچ» گفته می شود به دلیل اینکه به صورت تیکه تیکه و خمیری روی سطح مالیده می شود. این حالت گچ به دلیل این است که مقاومت به ضربه پایین دارد و ممکن است پس از سال ها قرار داشتن در برابر نور مستقیم آفتاب چنانچه تثبیت کننده های اشعه فرابنفش نداشته باشد، فرو بریزد. دی اکسید تیتانیوم، به خصوص در فرم آناتاز، یک فتوکاتالیست تحت نور ماوراء بنفش (UV) است. گزارش شده است که دی اکسید تیتانیوم، زمانی که با یون های نیتروژن یا با اکسید فلزی مانند تری اکسید تنگستن تقویت می شود، یک فتوکاتالیست است هم در نور مرئی و هم تحت نور فرابنفش. پتانسیل اکسایشی (اکسایش-کاهش) قویِ حفره الکترونیِ مثبت آب را برای ایجاد رادیکال هیدروکسیل اکسیده می کند. همچنین می تواند اکسیژن و مواد آلی را به طور مستقیم اکسیده کند. از این رو، علاوه بر استفاده از آن به عنوان رنگدانه، دی اکسید تیتانیوم را می توان به رنگ، سیمان، پنجره ها، کاشی، یا سایر محصولات برای استریل کردن، بو و خواص ضد رسوب آن اضافه کرد و به عنوان یک کاتالیزور هیدرولیز (فروکافت آبکافت) استفاده می شود. همچنین در سلول های خورشیدی رنگ حساس نیز استفاده می شود که نوعی سلول خورشیدی شیمیایی (همچنین شناخته شده با نام دیگر سلول Graetzel) است. خواص فتوکاتالیستی دی اکسید تیتانیوم توسط آکیرا فوجیشیما در سال ۱۹۶۷ کشف و در سال ۱۹۷۲ منتشر شد. آن فرایند بر روی سطح دی اکسید تیتانیوم اثر هوندا-فوجیشیما () نامیده شد که در آن هیدروژن به عنوان انرژی تولید می شود و برای اثبات آن محقق سقف ساختمانی را با لایه ای نازک از اکسید تیتانیوم پوشش داد. دی اکسید تیتانیوم در فیلم های نازک () و به شکل نانوذره پتانسیل استفاده در تولید انرژی دارد: در نقش یک فتوکاتالیست، می تواند آبکافت انجام دهد؛ یعنی شکستن ترکیب آب به هیدروژن و اکسیژن. از هیدروژن جمع آوری شده می توان به عنوان یک سوخت استفاده کرد. با تقویت کردن اکسید به وسیله کربن می توان بازده فرایند را بهبود بخشید. بازده و ماندگاری بیشتر با ایجاد بی نظمی در ساختار شبکه لایه سطحیِ نانوبلورهای دی اکسید تیتانیوم به دست آمده است که اجازه جذب اشعه مادون قرمز را می دهد. در سال ۱۹۹۵ فوجیشیما و گروه او پدیده آب گیری مماسی را () برای دی اکسید تیتانیومِ پوشش داده شده با شیشه در معرض نور خورشید کشف کردند. این کار منجر به پیشرفت در پوشش های شیشه خودتمیزشونده و ضد بخار () شد. TiO ی که در مصالح ساختمانی در فضای باز دخیل است، مانند سنگ های صاف کننده در بلوک های مشت زن () یا رنگ ها، می تواند به طور قابل ملاحظه ای تمرکز گازهای متخلخلِ ناشی از هوا را کاهش دهد؛ گازهایی نظیر اکسید نیتروژن و ترکیبات آلی فرار. سیمان فوتوکاتالیستی که از دی اکسید تیتانیوم به عنوان یک جزء اصلی استفاده می کند، به عنوان یکی از ۵۰ اختراع برتر سال ۲۰۰۸ در مجله تایم ذکر شد که توسط گروه ایتالسمنتی (Italcementi Group) تولید شد. تلاش های برای معدنی کردن آلاینده ها به طور فوتوکاتالیستی در آب فاضلاب (تبدیل کردن به CO و HO) در آب و فاضلاب انجام شده است. TiO پتانسیل بسیار زیادی به عنوان یک فناوری صنعتی دارد برای سم زدایی یا اصلاح زیستیِ پساب () به خاطر چند عامل از جمله: ۱. فرایند از اکسیژن طبیعی و نور خورشید استفاده می کند و در نتیجه تحت شرایط محیط رخ می دهد؛ دارای طول موج گزینشی است و توسط نور UV شتاب دار می شود. ۲. فتوکاتالیست ارزان، در دسترس، غیر سمی، دارای حالت پایدار شیمیایی و مکانیکی و دارای گردش مالی بالاست. ۳. از تشکیل محصولات میانی برگشت پذیر فوتوکاتالیست، بر خلاف روش نورکافت مستقیم، اجتناب می شود. ۴. اکسیداسیون لایه CO کامل است. ۵. TiO می تواند به عنوان لایه های مناسب نازک بر روی بسترهای رآکتور پشتیبانی شود که می تواند به آسانی از آب تصفیه شده جدا شود. – دی اکسید تیتانیوم در محلول یا سوسپانسیون می تواند استفاده شود برای شکافتن پروتئینی که حاوی اسید آمینه پرولین است در مکانی که در آن پرولین موجود باشد. – همچنین دی اکسید تیتانیوم به عنوان یک ماده در ممریستور استفاده می شود، یک المان الکترونیکی جدید در مدار (). می تواند برای تبدیل انرژی خورشیدی بر اساس رزانه، پلیمر، یا در نقطه کوانتومیِ سلول خورشیدی نانوبلورِ () حساس شده TiO که از پلیمر ترکیبی () به عنوان الکترولیتِ جامد استفاده شود که بسیاری از این دست نتایج با بررسی مواد فلزی با پایه فلز اسمیم و روتنیم رخ داده است. – TiO پتانسیل استفاده به عنوان هادی مختلط () را دارد به دلیل ترکیب یونی قوی و رسانای الکتریکیِ الکترون های آن و همچنین مواد هادی مختلط پیش نیازی برای پدیده های سینتیک () هستند. – فیلم ها (لایه های نازک) و بلورهای تک کریستال TiO به عنوان یک نیم رسانا استفاده می شود و همچنین در حالت دی بی آرِ آینه های مستقیم () به خاطر ضریب شکستِ بالای TiO استفاده دارد.
[ { "answer1": "دی اکسید تیتانیوم، همچنین به عنوان تیتانیوم(۴) اکسید یا تیتانیا شناخته شده", "answer2": "در محصولات لوازم آرایشی و مراقبت از پوست، دی اکسید تیتانیوم به عنوان یک رنگدانه، کرم ضد آفتاب و قوام دهنده (غلیظ کننده) استفاده می شود.", "distance": 9524, "question": "دی اکسید تیتانیوم با چه نام هایی شناخته می شود و چه کاربردی در محصولات آرایشی دارد؟" }, { "answer1": "تولید جهانی در سال ۲۰۱۴ حدود ۷٫۵ میلیون تن بود", "answer2": "در لعاب ها دی اکسید تیتانیوم نقش یک کدرکننده را ایفا می کند و پایه تشکیل بلور می شود.", "distance": 8663, "question": "تولید جهانی دی اکسید تیتانیوم در سال ۲۰۱۴ چقدر بود و چه کاربردی در لعاب ها دارد؟" } ]
[ { "answer1": "دی اکسید تیتانیوم در طبیعت به صورت مواد معدنی شناخته شده روتیل، آناتاز و بروکیت پدید می آید", "answer2": "خطوط طیفی از اکسید تیتانیوم در ستاره کلاس M (رده بندی ستارگان) به صورت برجسته وجود دارند", "question": "دی اکسید تیتانیوم در طبیعت به چه صورت هایی یافت می شود و در چه نوع از ستاره ها خطوط طیفی آن برجسته است؟" }, { "answer1": "رایج ترین روش برای تولید دی اکسید تیتانیوم با بهره گیری از ایلمنیت معدنی میسر می شود. ایلمنیت با سولفوریک اسید مخلوط می شود. این واکنش برای حذف گروه اکسید آهن در ایلمنیت انجام می شود.", "answer2": "دی اکسید تیتانیوم خام (به شکل روتیل یا روتیل مصنوعی) از طریق تبدیل به تتراکلرید تیتانیم در فرایند کلرید خالص سازی می شود.", "question": "چگونه دی اکسید تیتانیوم از ایلمنیت استخراج می شود و از چه نوع فرایندی برای خالص سازی آن استفاده میشود؟" }, { "answer1": "مهم ترین حوزه های کاربرد دی اکسید تیتانیوم رنگ، لاک الکل (لعاب)، کاغذ و پلاستیک هستند", "answer2": "TiO ی که در مصالح ساختمانی در فضای باز دخیل است، مانند سنگ های صاف کننده در بلوک های مشت زن یا رنگ ها، می تواند به طور قابل ملاحظه ای تمرکز گازهای متخلخلِ ناشی از هوا را کاهش دهد", "question": "مهم ترین حوزه های کاربرد دی اکسید تیتانیوم چیست و در چه مواردی در صنعت ساختمان کاربرد دارد؟" } ]
gemini-2.0-flash-exp
204
: محمدکریم خان کرمانی حاج محمدکریم خان کرمانی سومین بزرگ سلسله شیخیه کریمخانیه و باقریه که بعد از حاج سید کاظم رشتی پیشوایی این مکتب را بر عهده گرفتند؛ بنابراین ایشان سومین بزرگ شیخیه محسوب می شود. مرحوم حاج محمد کریم خان کرمانی فرزند ابراهیم خان ظهیرالدوله پسر عم و داماد فتح علیشاه است که حاکم کرمان بود و به شیخ احمد احسائی ارادت خاص داشتند، حاج محمد کریمخان بعد از فوت پدر به کربلا رفتند و در سلک شاگردان ایشان درآمدند و به سبب استعداد و لیاقت ذاتی در علوم ائمه اطهار مورد مرحمت جناب سید کاظم رشتی واقع شدند که این موضوع از نامه های جناب سید کاظم رشتی به ایشان کاملاً آشکار است و از استاد خود و بسیاری از علما نیز اجازه های متعدد داشتند و در زمان استاد و پس از او کتب فراوان که بالغ بر دویست و شصت جلد کتاب است تصنیف نمودند. سرکار آقای حاج محمد کریم خان کرمانی علاوه بر کتب اعتقادی و حکمت، کتب متعددی در زمینه های طب، کیمیا، هندسه، نجوم و هیئت و سایر علوم به رشته تحریر در آورده اند. ایشان در سال ۱۲۲۵ هجری قمری متولد شده و در سال ۱۲۸۸ قمری هنگام سفر به عتبات عالیات در سه منزلی کرمان در قریه ته رود وفات نمود جنازه مطهر ایشان نخست به قریه لنگر منتقل شد و پس از چندی به کربلای معلی حمل و در جوار استاد خود در پائین پای شهدا فایز به دفن گردیدند. جناب حاج محمد کریم خان کرمانی از اولاد مرحوم مغفور ابراهیم خان ظهیر الدوله حکمران کرمان و سیستان و بلوچستان بودند که ایشان پسر مرحوم مغفور مهدی قلی خان پسر مرحوم محمد حسن خان پسر مرحوم فتحعلی خان پسر مرحوم شاه قلی خان پسر مرحوم محمد ولی خان پسر مرحوم مهدی خان پسر مرحوم محمد قلیخان قاجار عفی الله عنهم بودند. والد ایشان مرحوم ابراهیم خان ظهیر الدوله بحسب ظاهر گرچه در زی حکام بودند ولی بالفطره راغب به خیرات و طاعات و عدالت بودند تا آنجا که از نان حکومت هم میل نمیفرمودند. در مجالس عزای سید الشهدا خود رخت عزا برتن نموده و خدمت عزاداران مینمودند . نزد رعایای کرمان بعد از گذشت یک سده از وفات ایشان از ایشان به نیکی یاد مینمایند اکثر تخفیفات و مستمریات برقرار شده برای رعایا در زمان مرحوم خان تا سال ها برقرار بود .عمده صحبت ایشان با اهل علم و تقوا بود و باغ ها ، آبادانی های فراوان در کرمان که هر کرمانی بارها ار آن ها استفاده نموده اند از قبیل حمام ابراهیم خان ، مدرسه ابراهیم خان، بازار سنتی کرمان موسوم به قیصریه وبسیار موارد دیگربرای آبادانی شهر کرمان به یادگار گذاشته اند. چند بیت شعر از مرحوم ابراهیم خان ظهیر الدوله در عزای حضرت سید الشهدا: فخر یثرب و بطحا,شد زکین شهید امروز شمع بزم او ادنی,قامتش خمیده امروز خلعت شهادت را تا ببر نمودند شاه زینب حزین برتن پیرهن درید امروز نخل قامت عباس چون ز صدر زین افتاد گفت شاه مظلومان قامتم خمید امروز از جفای اهریمن اکبر اندر آن وادی خاتم سلیمان را از عطش مکید امروز طغرل اندر آن وادی خون زدیده کن جاری زانکه باب رحمت را گریه شد کلید امروز والده مکرم ایشان صبیه مرحوم میرزا رحیم مستوفی تفلیسی به غایت عفیف و با ایمان بود. ولادت ایشان در سنه 1225 هجری قمری شب پنجشنبه هجدهم شهر محرم بود. در زمان ولادت مبارک ایشان والد ایشان منجم را خواست و زایچه ایشان تنظیم گردید و اعلام نمود که ایشان از جمله علما و هادیان خلق خواهند بود و جناب خان که اشتیاق تامی به امر دین داشتند به فکر فراهم کردن اسباب تحصیل طلاب علوم دینی افتادند و بنای مدرسه علمیه را گذاردند و از برای آن موقوفات تعیین نمودند تا امور مالی آن تا نسل ها برقرار باشد . و بدین اوصاف مدرسه علمیه ابراهیمیه در کرمان تأسیس شد کتب بسیار در مدرسه جمع شد و الحق مدرسه ای ساخت از هر جهت جامع. در سنین کودکی که کودکان و برادران همسن به فکر لعب کودکانه بودند ایشان تعلم امور دینی مینمودند و مشغول به امور دنیا نمیشدند. بعد از آنکه سن ایشان بحدی رسید که مناسب تحصیل بود والد ایشان مرحوم سیدزین العابدین که از علمای کرمان بود و مرحوم میرزا محمد علی مشاق که از نجبای اصفهان بود و همچنین مرحوم آقا سید حسین نقیب را به استادی ایشان مامور داشتند. تا سن پانزده سالگی ایشان در فارسی و ریاضی و خط و شعر و نقاشی و صنایع دیگر تبحر یافتند همچنین در استخراج ساعات و تقویم تبحر خاص یافتند تا آنجا که در این سال پیش بینی نمودند که عالمی از عرب و حاکمی از کرمان فوت خواهند کرد که همین گونه شد و شیخ مرحوم اعلی الله مقامه و مرحوم خان هردو وفات نمودند. خلاصه وضع ایشان به این طورها بود و همی سوای تحصیل علم و عمل نداشتند و دایما در سبک و سیاق علمای قشریین تفکر مینمودند و میدیدند که به این علوم قشریه و آداب ظاهریه برای انسان ترقی حاصل نمیشود و تهذیب اخلاقی حاصل نخواهد شد. پس دایما در تجسس بودند و با هر طایفه از طوایف اثنی عشریه معاشرتی مینمودند که شاید حق را بیابند و دایما در فکر این بودند که وسیله ای بسوی طریقه آل محمد سلام الله علیهم بجویند . روایت است از مرحوم میرزا عبدالله کوهبنانی که پیرمردی بود که از بدایت سن آن جناب در خدمت ایشان بود در بدایت سن بعض ابناء جناب خان را در مکتبخانه معلم بود و در اواخر سن در مدرسه مرحوم خان سمت استیفا داشت و همت بر خدمات وقف مینمود مردی صداقت کیش و عاقبت اندیش و خوش خلق بود روایت می کند روزی ایشان را دلتنگ و افسرده یافتم تا مجالی یافتم و عرض کردم الحمدلله بخت یاور است و اقبال چاکر ,دولت که هست ,گذران خوب ,تولیت مدرسه برقرار و بزرگی ولایت و اقتدار باختیار است. چرا خیال را پژمرده دارید؟ فرمودند که مرا از بابت گذران دنیایی و وضع روزگار هرگز بحول الله و قوته کسالتی نبوده کسالت برای من این است که میبینم خداوند مرا برای مهمی آفریده و مرا کاری بجز خوردن و خوابیدن میبایدو بدون استاد محال است که بتوان وجبی طی کرد و در این بلد کسی را نمیابم که در خیال این کار باشد چه جای وصول او,تنگ دلی من از این جهت است که هیچ کس را در هیچ جا نمیابم که بتوسل باو راه نجاتی یابم اگر کسی را که شایسته این کار باشد گمان داری ,بگو و الا بیهوده سخن مگو. عرض کردم از اهل قریه ما حاج اسماعیل نام ملائی است وارسته و از قید خود پرستی رسته گاهی که صحبتی با در میان میاوریم او را با شوق و ذوق میبینم و حکایت می کند که در عتبات عالیات عرش درجات خدمت سیدی بزرگوار و حکیمی عالی مقدار رسیده و دل و جان به او سپرده ,بهمین دو کلمه عرض من دل مبارکشان از جای کنده شد و خاطر مبارکشان پراکنده ,مشتاق شدند که آن جناب را ملاقات فرمایند. امر فرمودند که آن شخص را بر من بنمای و گرد ملالت از دل بزدای رفتم و تبلیغ رسالت بحاج مزبور کردم و او را هدایت به آن جناب نمودم ,در مجلسی که با ایشان نشستند انس و الفت بپا خواست و ذکر سید اوحد امجد را نزد ایشان نمود ,حالات و اخلاق کریمه ایشان را عرض نمود و پرده ها پاره شد و رازها بمیان آمد و عشق هیجان گرفت و مجال ماندن را محال دیدند و اهبه سفر را ساز فرمودند حال اینکه حرکت از کرمان برای ایشان آسان نبود که مرحوم شجاع السلطنه حسنعلی میرزا حکومت کرمان داشت و کسی را بیرون شدن از شهر ممکن نبود خصوصه از خانواده مرحوم خان که همه اولاد ایشان از فرط مرحمت خاقان جنت مکان مکانتی تمام داشتند . به این احتیاط اگر مرحوم شاهزاده از حرکت ایشان مطلع میشد ممانعت کلی می کرد و بهر قسم بود نمیگذاشت بیرون تشریف ببرند. از طرفی اهل منزل هم رضا به این سفر نمیشدند. جناب ایشان را هم که کشتن بهتر از ماندن کرمان میبود. به همین جهت در خفیه ساز رسیدگی املاک کویرات خود را نمودند و کسی را گمان نمیرفت غیر از رسیدگی املاک خیالی هست . تشریف به کویر بردند و آنجا غلامانی را مرخص نمودند . بسمت کوهستان خنامان در رفسنجان تا دردر که از محال رفسنجان است یک نفر دیگر از غلامان را به کرمان گسیل و به سمت اصفهان حرکت نمودند. در اصفهان بعضی از نوکران خان مرحوم آنجا بودند تا مطلع شدند در ضراعت برآمدند که از دولت پدرت انقدر مکنت داریم بیایید و همینجا باشید و خاطر مخراشید فرمود هیهات مرا شوری دیگر در سر است نه پروای دنیایی که در گذر است. در بلده اصفهان چند صباحی توقف فرمودند و گاهی به مجلس درس حاج محمد ابراهیم کلباسی طاب ثراه حاضر میشدند و استماع فرمایش ها ایشان را مینمودند. تا آنکه از اصفهان حرکت نموده و وارد کرمان شاه شدیم تا آنجا خدمت مرحوم مغفور آقا شیخ علی طاب مثواه پسر مرحوم مغفور شیخ اوحد امجد اعلی الله مقامه و رفع فی الدارین اعلامه رسیدند و در آنجا چند صباحی توقف نموده و خدمت ایشان تلمذ نمودند تا اینکه حرکت کرده و بعتبات عالیات عرش درجات مشرف شدیم و فیض خدمت سید اوحد امجد الحاج سید کاظم رشتی اعلی الله مقامه و رفع فی الدارین اعلامه را دریافتند. میشنیدم که جان جانانی چون بدیدم هزار چندانی (حاج محمد کریم خان کرمانی) عمر مبارک جناب آقای حاج محمد کریم خان کرمانی در این زمان هفده سال بود و کلیه مکنت و آسایش دنیوی که در آن زمان می توان تصور داشت را برای کسب معرفت اولیا خداوند رها نمودند و آنطور که بعدها خود فرموده اند آنچه خداوند به من عطا نموده از دود مطبخ سید مرحوم می باشد. بعد ار عتبه بوسی حضرت سیدالشهدا علیه آلاف التحبه و الثناء و شرفیابی خدمت مرحوم سید اعلی الله مقامه ملاحظه نمودند که الحمدلله بمطلب خود فایز شدند و این سید جلیل عالیمقدار همان است که پی آن میگشتند پس نزد ایشان خاضع و خاشع شده و بکلی خود را فراموش کردند و جمیع هم خود را در روز و شب مصروف آن جناب داشتند . خلاصه با اینکه بحسب ظاهر شأن ایشان جلیل بود و از خاندان سلطنت و حکومت بودند و مرحوم سید اعلی الله مقامه هم کمال احترام را از ایشان میفرمودند مع ذلک در خدمت ایشان از هیچگونه نوکری مضایقه نمینمودند و حودداری نمی کردند حتی آنکه چون طباخ مرحوم سید طبخ خوب نمی کرد مکرر بدست مبارک از برای ایشان طبخ مینمود و هیچ ملاحظه شان خود را نمینمود. ایشان میفرمودند اشخاصی که به گرد سید مرحوم جمع شدند ، هریک منظور نظری داشتند و همه بمطلب خود رسیدند پاره ای به طلب علم آمدند و سؤال علم کردند آن بزرگوار بکرم خود ایشان را منع نکرد. پاره ای به جهت این آمدند که در پناه آن بزرگوار محفوظ باشند از ایشان نکاهداری کرد. پاره ای برای مال آمدند, مال بخشید, پاره ای برای کسب عزت آمدند ,به ایشان داد ولی من طالب هیچ چیز نبودم سوای آن بزرگوار ایشان هم از کرم خود ، خود را به من عنایت فرمود. جناب حاج محمد کریم خان کرمانی علوم مختلفه مذهبی را در خدمت مرحوم سید کاظم رشتی اعلی الله مقامه فرا گرفتند تا آنکه آن جناب ایشان را مامور فرمودند که باید بروی به کرمان به جهت هدایت اهل آن سامان پس ایشان با انکه دوری از خدمت آن جناب ,کمال سختی را داشت و طبعا راضی به آن نمیشدند ولی چون ایشان را واجب الاتباع میدانستند محض امتثال امر ایشان از کربلای معلی بیرون تشریف بردند. مرقومه های متعدد مکتوب و شفاهی در بیان عالمیت جناب حاج محمد خان کرمانی،از طرف جناب سید کاظم رشتی در جواب سائلین عرب و عجم برای رفع هرگونه شبهه و بیان تکلیف شرعی موجود است . نامه ذیل پاسخ سید مرحوم در سؤال یکی از اهل کرمان در قبال تکلیف شرعی خود می باشد: بسم الله الرحمن الرحیم جناب مستطاب عالم عامل فاضل کامل المسدد الموید بتایید الملک المنان محمدکریم خان حکم ایشان مطاع و ترجیح ایشان متبع و راد بر ایشان راد بر خداوند و رسول و ائمه طاهرین سلام الله علیهم می باشد ، بر کافه ناس امتثال امر ایشان لازم و اذعان و انقیاد مر احکام ایشان را متحتم و امضای حکم ایشان بر هر کس لازم و مخالفت ایشان در آنچه بذل جهد نموده و ترجیح داده بعد از استیظاح تام حرام، جایز التقلید، نافذ الحکم ، هر کس خواهد تقلید ایشان کند که فایز و ناجی خواهد بود انشاالله تعالی و اللهسبحانه هو العالم والواقف. کتب العبد کاظم ابن قاسم الحسینی الرشتی حامدا مسلیا مسلما مستغفرا.ثم ختم بخاتم المبارک. ﴿ بسم اللّه الرحمن الرحيم ﴾ الحمد للّه و سلام علي عباده الذين اصطفي شيخيه نام جماعتي از مسلمانان شيعه مذهب است كه بجهت پيروي از عالم بزرگ شيعي مرحوم شيخ احمد بن زين الدين احسائي (اع) باين اسم ناميده شده اند . عقايد شيخيه در اصول و فروع دين و همه احكام شرع مبين برگرفته از كتاب خدا و سنت پيغمبر صلي اللّه عليه و آله و اخبار و احاديث ائمه اطهار عليهم السلام است، و به طور خلاصه شيخيه شيعياني هستند كه در جزئي و كلي سعي در تبعيت امامان معصومين (ص) داشته و جز فرمايش آن بزرگواران كه مسلما مأخوذ از كتاب خدا و سنت پيغمبر (ص) است به چيزي از يافته هاي عقول ناقصه و قياس ها و سليقه هاي شخصيه اشخاص عادي در دين خدا اعتماد نمينمايند، و در بيان فضائل محمد و آل محمد صلوات اللّه عليهم نيزسعي بليغ داشته و ميگويند كه نبايد تصور شود كه معارف اسلام منحصر بهمين احكام ظاهري عبادات و معاملات است، و آن عده از قشريين را كه فقط بهمين ظاهر اسلام اكتفا كرده اند مقصر ميدانند. و همچنين معتقدند كه عقايد آن عده از صوفي مذهبان كه دين را صرفا امور باطني ميدانند و ظواهر عبادات را ترك كرده اند ناقص است و انسان را به ترقي و تعالي كه مقصود از آفرينش اوست نميرساند، بلكه دين حق آن است كه همه ظواهر را بپذيريم و بآن ها عمل نمائيم در عين اينكه سعي ميكنيم اصل و باطن و حقايق آن مطالب را هم بقدر استعداد فراگيريم. در بیان علم جناب آقای حاج محمد کریم خان کرمانی بدانکه علوم ایشان منحصر به یکی و دوتا و ده تا نبود چنانچه هرگاه کسی درمصنفات ایشان نظر کند میبیند که اکثر علوم معروفه را واجد بودند بلکه در اکثر علوم بطرز جدید و اختراع تازه به طور حکمت تصانیف فرموده اند و تقلید از متقدمین, از کسانی که منقطع از ائمه معصومین سلام الله علیهم اجمعین بوده اند نکرده اند از علوم ظاهریه قشریه از ادبیه و ریاضیه و علم اصول و فقه و طب و فلسفه و صناعات و علوم باطنیه از معارف و حکم و بواطن کتاب و سنت و حقایق اشیا و اعظم و اشرف علوم که علم کتاب خدا و سنت .عموما حالت ایشان این طور بود که هرچه را ملاحظه میفرمودند از آن علم تازهای استخراج مینمودند و جهل را بر خود نمیپسندیدند حتی آنکه هر صنعتی را ماحظه مینمودند تا آن را تحصیل نمینمودند دست بر نمیداشتند بلکه اگر کسی ملاحظه کند در طرز و طور اصحاب و احباب و اولاد ایشان میبیند که وضع جدیدی در امور قرارداده اند حتی در پوشیدن لباس و نشست و برخواست و مکاتبات و معاملات و معاشرات و برای هرچیز حد خاصی موافق شریعت قرارداده اند و جمیع قواعدی که در دست مردم اعم از جاهلیت و گبران ونصرانیان و حرف های نادانان و تفألات بی معنی و غیر این ها بود، همه را موقوف نموده ,کأنه بساط تازه ای چیدند و دوست و دشمن را مودب به آداب شرعیه فرمودند. بدانکه شکوک و شبهات خلق در این آخرالزمان بسرحد اعلی رسیده است و کثرت معاشرت مسلمین با اهل ملل خارجه و استماع سخن واهی آنان سبب شده است که جهال در دین سست شده و هرکس که اندک فکری در دین و علم و ایمان ندارد شبهات و شکوک بسیار بر آن وارد می کند و ار آنطرف شیطان دست و پا میزند که این شبهات را تقویت کند و یک مرتبه خلق را از دین بیرون برد و شکی نیست که علمای قشریین هیچیک از عهده جواب برایشان و رد بر ایشان بر نمیایند . و گمان نرود آنچه عرض شد اغراق است اینک کتب ایشان در میان است ملاحظه نمایید آنکس که جواب ایرادات نصاری بر اسلام داده است کیست، اگر کسی بگوید که سابق بر این هم بعض علما در جواب نصاری کتاب ها نوشته اند گوییم اولا سخن ما در زمان خودمان است ثانیا ما منکر فضل بعض از علما نیستیم ثالثا همین کتب را از روی انصاف کنار کتب مرحوم آقای بزرگوار اعلی الله مقامهه بگذارند ببینند که کدام یک عالمانه تر و حکیمانه تر نوشته شده رد بر نصاری منحصر بذکر بعض عبارات تورات و انجیل نیست که هرکس آن را نوشت کار بگذرد بلکه اینقدر ادله عقلیه لازم دارد که کمتر کسی از عهده اقامه آن ها برمیاید و ایشان انقدر حرف های مزخرف در اوضاع عالم و علوم دیگز دارند که از آن ها کسی جواب نگفته و همه مسلمین در این باب ها بشبهه بودند . همچنین این شخصی که برخواست و گاه ادعای بابیت امام را کرد و گاه دعوی نبوت نمود و گاه قناعت باین مراتب نکرده ادعای الوهیت نمود و کتابی بخیال خود آورد و شرعی قرارداد و انرا ناسخ شرایع دانست آن کس که برخواست از میان این خلق و بطلان دعوی او را ظاهر کرد از برای مردم ، مرحوم مبرور آقای حاج محمد خان کرمانی اعلی الله مقامه بود . اگر نیک نظر کنی میبینی که غالب علما در اول امر از دعوی او مضطرب شدند بلکه جماعتی در خفیه تسلیم کردند و باصطلاح جای مهر گذاردند تا اینکه خداوند بر همه عقلا بواسطه ایشان و فرمایش ها ایشان بطلان او را ظاهر فرمود. و همچنین در هر بدعتی چه از بدعت های جدیده و بدعت های عتیقه مثل مذهب تصوف و وحدت وجود و وحدت موجود و غیر این ها آن طوری که جواب های شافی و کافی نوشته اند و رد فرموده اند و مردم را بر صرف اسلام و ایمان واداشته اند کدامیک از سایر علما نوشته اند مگر سید مرحوم و شیخ مرحوم که هر سه بزرگوار از چشمه آل محمد آب خورده اند. در زیر برخی کتب مرحوم حاج محمد کریم خان کرمانی به اختصار آورده شده . شماره کتب موجود ایشان بیش از دویست و شصت مجلد است که مشتمل بر بسیاری از موارد علمی ، فقهی،طبی، ریاضی ، نجوم ، فلاحت، زراعت و غیره می باشد. و کتب بسیار دیگر، برای اطلاع بیشتر به سایت مراجعه نمایید. به طور کلی در جمیع اخلاق و آداب تابع آل محمد (ع) بودند . نسبت به عامه خلق عامه و متواضع بودندو منع مینمودند دوستان را که از برای ایشان تواضع بسیار کنند. در مجالس از غنی و فقیر همه احترام میفرمود و کسی را سست و حقیر نمی انگاشت. از نشستن با فقرا و مساکین تکبر نمیفرمود و مثل سایر خلق ننگ خود نمیدانست . هرکس سوالی می کرد بتمام خود متوجه او میشدند و در کمال ملایمت و ادب جواب میفرمودند و هرگز مجادله و مباحثه نمینمودند و حق را بیان مینمودند. در مجالس و محافل غیر از دوزانو نمینشستندو بدون عبا و عمامه بیرون نمی آمدند. و این ها نبود مگر ار جهت آن تواضع و ادب که خداوند در ایشان نهاده بود. هرگز پرده دری نکرد و ذکر بد از احدی نفرمود . از مجالس حکام و اهل دنیا کناره میجستند و نمیرفتند مگر در وقت ضرورت ولو شخص حاکم بسیار مایل بود که ایشان تشریف ببرند. هرگاه ظلمی از کسی بکسی وارد می آمد هم خود را مصروف این میفرمود که دفع ظلم نماید. خصوصا اگر این ظلم بر یکی از علما وارد می آمد ولو آن شخص عالم از دشمنان ایشان بود باز ایشان هم خود را مصروف حفظ و نگهداری او میفرمودند. چنانچه روزی یکی از دشمنان ایشان مرده بود ،ایشان مضطرب بودند و بعضی دوستان نادان مسرور بودند ایشان را متذکر فرمودند و فرمودند : ای دوست بر جنازه دشمن چه بگذری شادی مکن که بر تو همین ماجرا رود از جمله صفات ایشان بلکه راس همه اخلاق حمیده ایشان رجوع ایشان باخبار آل محمد (ص) در هر امری بود .در هرامر کلی و جزئی رجوع به اخبار اهل بیت سلام الله علیهم اجمعین میفرمودند. چه در واجبات و چه در مستحبات و چه در محرمات و مکروهات و چه در امور مباحه و ابدا برای خود کاری نمینمودند و هر امری که پیش می آمد مثل ادنی بنده در نزد مولای خود در مقام استیذان و رخصت برمی آمدند. و اخبار ایشان را ملاحظه مینمودند. و آنچه حاصل فرمایش ایشان بود عمل می کردند و به هیچ امری اقدام نمیفرمودند مگر اینکه حدیثی در آن باب ببینند. بدانکه ایشان مهما امکن از اهل دنیا کناره می جستند در اغلب اوقات از شهر بیرون رفته و با جماعتی از خواص خود در گوشه یکی از قری سکنی میفرمودند و در و در آنجا مشغول بتصنیف و تألیف و نشر علم خود و تربیت اصحاب خود میشدند و ابدا دخیل کار خلق نمیشدند و بر اساس و صیت سید مرحوم اعلی الله مقامه خود را دخیل مرافعات و معاملات خلق نمیفرمودند. گاه با تدابیر حکیمانه خود مدعی و مدعی علیه را بصدق وا میداشتند مثل اینکه دو نفر از تجار وقتی گفتگویی داشتند آن ها را متذکر فرمودند و متنبه نمودند به ذکر آخرت و بزرگی امر اخوت تا اینکه آن دو نفر مضطرب شدند و اشکشان جاری شد و خود با شرمندگی رفتند و با هم صلح کردند. بهر حال که کلام در انزوای ایشان بود و نبود که مثل سایر علما مجلسی اختیار نمایند که هرروزه قدری در آن بنشینند برای آمد و شد مردم بلکه بیرون تشریف آوردن ایشان منحصر بود به همان اوقات درس و نماز و موعظه و زیارت اخوان یا غیر ایشان یا آنکه دیگری شرفیاب حضور ایشان شود یا جهت تعزیه حضرت سید الشهدا (ع) و امثال این ها و الا مجلس مخصوصی بجهت معاشرت مردم داشته باشند این طورها نبود. و همیشه در کتابخانه خود نشسته بودند و بتصنیف و تألیف و عبادت و سایر امور خود مشغول بودندمکرر میفرمودند ملعون من یتراء س ملعون من وجد حب الریاسه فی قلبه یعنی اگر کسی طالب ریاست باشد اینقدر از خلق کناره نمی کند و خلوت اختیار نمی کند. کیفیت اکل و شرب ایشان در حقیقت دستورالعملی است بجهت حفظ صحت و بنیه و هرگاه کسی به این قاعده رفتار کند البته مزاجش تعدیل می شود ، به طور کلی اکل ایشان منحصر بود در سه وقت : لقمه الصباح را مهما امکن ترک نمیفرمودند، تا وقت نهار مگر آنکه جایی تشریف میبردند و صاحبخانه تشریفاتی قرار میداد محض اینکه رد احسان نشود جزئی میل میفرمودند، بعد میگذشت تا عصر یا سر شب که در اوایل چای متداولی مینمودند تا وقت شام . به طور کلی بنابراین بود که بین الغذائین دوازده ساعت باشد و بین دو غذا چیزی میل نمینمودند و از لبنیات از قبیل ماست و دوغ میل نمیفرمودند الا قلیل و گوشت را بسیار کم میل مینمودند . اما وضع ایشان در غذا خوردن این بود که دو زانو مینشستند و هرگز مربع یا باقسام دیگر از جلوس نمینشستند و تکیه بر جایی نمیفرمودند دست چپ را تا نموده بر زانوها میگذاردند بسم الله فرموده ابتدا بنمک مینمودند و شکر خدای را مکرر مینمودند و میفرمودند الهی لک الحمد و لک الشکر . همچنین در ابتدا میفرمودند اللهم ان هذا منک و من محمد و من آل محمد (ص)بعد از آن مشغول میل غذا میشدند با کمال آرامش و وقار سر خود را پایین انداخته نظر به صورت کسی در حین غذا خوردن نمیفرمودند. و سفره ایشان بسیار کم اتفاق میافتاد که خالی از مهمان باشد . هنگام میل نمودن آب ابتدا بسم الله میفرمودند و بعد از آن سلام بر سید الشهدا و لعن بر قتله آنحضرت میفرمودند و آب را نوش جان مینمودند. اما نوم و یقظه ایشان (خواب و بیداری )در زمستان خوابشان منحصر بود بچهار پنج ساعت در شب و در تابستان قیلوله هم میفرمودند ولی (مجموع)روز و شب همین قدرها میشد. هرگز بدون وضو نمیخوابیدند اگر وقتی از وضو ساختن معذور بودند به تیمم اکتفا میفرمودند در بین الطلوعین بسیار بندرا اتفاق می افتاد که بخوابند اگر هم شبی مثلا خواب نفرموده و کسالت داشتند خواب کمی میفرمودند.
[ { "answer1": "مرحوم حاج محمد کریم خان کرمانی فرزند ابراهیم خان ظهیرالدوله پسر عم و داماد فتح علیشاه است که حاکم کرمان بود", "answer2": "در زمان استاد و پس از او کتب فراوان که بالغ بر دویست و شصت جلد کتاب است تصنیف نمودند.", "distance": 445, "question": "محمدکریم خان کرمانی فرزند چه کسی بود و چه تعداد کتاب تصنیف کرد؟" }, { "answer1": "ایشان در سال ۱۲۲۵ هجری قمری متولد شده", "answer2": "جنازه مطهر ایشان نخست به قریه لنگر منتقل شد و پس از چندی به کربلای معلی حمل و در جوار استاد خود در پائین پای شهدا فایز به دفن گردیدند.", "distance": 126, "question": "محمدکریم خان کرمانی در چه سالی متولد و در کجا دفن شد؟" }, { "answer1": "والد ایشان مرحوم ابراهیم خان ظهیر الدوله بحسب ظاهر گرچه در زی حکام بودند ولی بالفطره راغب به خیرات و طاعات و عدالت بودند تا آنجا که از نان حکومت هم میل نمیفرمودند.", "answer2": "باغ ها ، آبادانی های فراوان در کرمان که هر کرمانی بارها ار آن ها استفاده نموده اند از قبیل حمام ابراهیم خان ، مدرسه ابراهیم خان، بازار سنتی کرمان موسوم به قیصریه وبسیار موارد دیگربرای آبادانی شهر کرمان به یادگار گذاشته اند.", "distance": 445, "question": "پدر محمد کریم خان که بود و چه ویژگی هایی داشت و همچنین چه یادگاری هایی از خود به جا گذاشت؟" }, { "answer1": "والده مکرم ایشان صبیه مرحوم میرزا رحیم مستوفی تفلیسی به غایت عفیف و با ایمان بود.", "answer2": "در زمان ولادت مبارک ایشان والد ایشان منجم را خواست و زایچه ایشان تنظیم گردید و اعلام نمود که ایشان از جمله علما و هادیان خلق خواهند بود", "distance": 148, "question": "مادر محمدکریم خان که بود و در زمان تولد محمدکریم خان چه پیش بینی برای او شد؟" }, { "answer1": "والد ایشان مرحوم سیدزین العابدین که از علمای کرمان بود و مرحوم میرزا محمد علی مشاق که از نجبای اصفهان بود و همچنین مرحوم آقا سید حسین نقیب را به استادی ایشان مامور داشتند.", "answer2": "عمر مبارک جناب آقای حاج محمد کریم خان کرمانی در این زمان هفده سال بود و کلیه مکنت و آسایش دنیوی که در آن زمان می توان تصور داشت را برای کسب معرفت اولیا خداوند رها نمودند", "distance": 4066, "question": "محمدکریم خان کرمانی نزد چه کسانی تحصیل نمود و در چه سن و سالی وارد عتبات عالیات شد؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
205
: فتوحات مسلمانان فتوحات مسلمانان که فتوحات اسلامی نیز نامیده می شود؛ در دوره رسالت محمد پیامبر دین اسلام جنگ هایی بود اما بیشتر حالت دفاعی داشت؛ و حرکت هایی مانند ارسال پیام رسالت به بلاد همسایه نیز برای صدور اسلام صورت گرفت و مهم ترین فتح آن زمان فتح مکه و گسترش اسلام در سرزمین حجاز (نیمه غربی جزیرة العرب) بود. فتوحات اسلامی از زمان خلفای راشدین آغاز شد و تا دوره عثمانیان ادامه یافت. محمد، پیامبر اسلام با هجرت از مکه به مدینه پایه های سیاسی اسلام را پایه گذاشت، و برای دفاع از آن در مقابل دشمنان خود بخصوص مخالفان مکی ایستادگی کرد. همچنین چندین جنگ (جنگ موته و تبوک) را برای تحکیم و حفظ ثغور اسلامی با رومیان در شام داشت؛ و بدنبال صلح حدیبیه با مکیان در نهایت موفق به فتح مکه بدون خون ریزی شد. از آن پس به امپراتوری های اطراف خود نامه فرستاد و آن ها را به اسلام دعوت کرد. پس از درگذشت محمد، خلیفه اول برای دفع مدعیان پیامبری و برگشتگان از اسلام جنگهای رده ترتیب داد. در زمان وی مسلمانان به سوی نبرد با رومیان و فتح شام نیز شتافتند و فلسطین به دست مسلمانان درآمد. ادامه کار در زمان خلیفه دوم، عمر بن خطاب منجر به فتح دمشق و یرموک شد و هرقل شام را رها کرد و به قسطنطنیه گریخت و شام به تدریج دردست مسلمانان افتاد و تا کوه های توروس در آسیای صغیر پیش رفتند. بیت المقدس که در آن زمان «ایلیاء» نام داشت به هنگام سفر عمر به شام از سوی اسقف اعظم تسلیم شد. از آن پس عمر به گسترش فتوحات در مصر و شمال آفریقا شتافت. در دوره پیامبر اسلام، محمد نیمه غربی شبه جزیره العرب در دست مسلمانان بود. در عهد ابوبکر تمام شبه جزیره تصرف شد. در عهد عمر مسلمانان تا ماوراءالنهر و شمال دریای مکران و همه ایران (بجز سواحل شمال آنسوی دیواره های البرز) و سرزمین عراق، شام، مصر و باریکه سواحل لیبی را متصرف شدند. در زمان عثمان، تا دریاچه آرال و کناره های دریای خزر تا دریای سیاه (شرق آسیای صغیر و جنوب قفقاز)، جنوب آسوان و قسمت اعظم سواحل لیبی متصرف شد. در دوره اموی شمال غرب آفریقا تا مغرب، اندلس تصرف شد و بر متصرفان شرق اسلام افزوده شد. به نوشته چیز رابینسون، جهاد محمد در سرزمین حجاز، الهام بخش اصلی فتوحات مسلمانان پس از فوت وی شد. چنان که فرد دانر می گوید فتوحات نتیجه طبیعی آموزه های محمد و انسجام بخشی سیاسی به قبایل عربستان تحت دولت اسلامی توسط وی بوده است. طی حدود یک دهه پس از تشکیل دولت خلافت راشدین مسلمانان موفق شدند شام، عراق و مصر را فتح کنند و سپس بر ایران چیره شدند. مسلمانان شهرهای نظامی بصره و کوفه را در عراق بنا نهادند. در طی سده های چهارم تا ششم میلادی، ساسانیان دولت لخمیان را از قبایل عرب حیره تأسیس کردند و در برابر آن رومیان دولت غسانیان را ایجاد کردند. در پایان سده ششم میلادی امپراتوری های ساسانی و بیزانس به این نتیجه رسیدند که حفظ دولت های وابسته عرب، یعنی لخمیان و غسانیان، به عنوان نیروهایی مسلط در برابر عرب های منطقه ارزشی ندارد. هرچند این دولت ها از بین رفتند، اما سبب شدند قبایل عرب عراق و شام کارآزموده تر، سازمان یافته تر و ثروتمندتر شوند. برخی می گویند اگر این دولت ها، در سده هفتم همچنان پابرجا بود، می توانست به عنوان مانعی در برابر حمله سپاه عرب مسلمان عمل کند. در مقابل، با از بین رفتن این رابطه، قبایل این منطقه که به لحاظ نظامی کارآزموده شده بودند، به امید کسب منابع مالی به صف مسلمانان پیوستند. جنگ ۲۵ ساله ایران و روم که از ۶۰۲ تا ۶۲۸ به طول انجامید، زمینه ساز پیدایش خلافت اسلامی به عنوان یک امپراتوری جدید شد. این جنگ نظم سیاسی را که طی سه سده بر این منطقه حاکم بود، فروریخت و خلأ قدرتی را پدیدآورد، که در پی آن سپاهیان مسلمان عرب آن دو امپراتوری را شکست دادند و امپراتوری نوپدید خلافت را بنا نهادند. طی این جنگ، نخست خسروپرویز سرزمین های شام و مصر را تصرف کرد، ولی در پایان، ضدحمله هراکلیتوس منجر به شکست و عقب نشینی ساسانیان گردید. در پی آن، خسروپرویز به قتل رسید و دوره ای چندساله از هرج و مرج سیاسی دربار ساسانیان را فراگرفت. نهایتاً، یزدگرد سوم بر تخت نشست. هرچند، سپاه امپراتوری ساسانی، در جنگ آسیب چندانی ندیده بود و همچنین موانع طبیعی شامل رودخانه های فرات و دجله و نیز کوه های زاگرس از سرزمین ایران در برابر مهاجمان دفاع می کرد، اما، امپراتوری ساسانی به علت اختلافات سیاسی داخلی بیش از آن ضعیف شده بود که بتواند در برابر حمله سپاهیان مصمم مسلمان مقاومت کند. این جنگ هر دو امپراتوری را فرسوده کرد و در خصوص ساسانیان، منجر به یک بحران سیاسی داخلی شد. هرچند جنگ با پیروزی روم شرقی به پایان رسید، اما امپراتوری روم نیز وضع بهتری نداشت. برخی از ثروتمندترین مناطق این امپراتوری، یعنی شام و مصر، طی دو دهه تحت اشغال بودند. همچنین، مردمان این سرزمین ها دیگر امپراتوری روم را به عنوان یک ضرورت اجتناب ناپذیر زندگی نمی دیدند. به علاوه، امپراتوری ذخایر ثروتش را در خلال جنگ هزینه کرده بود و دیگر منبعی برای تأمین مالی قوا در برابر سپاه مسلمانان نداشت. محمد احتمالاً بین ۵۶۷ تا ۵۷۳ م که مقبول ترین سال، ۵۷۱ میلادی است متولد شد. به باور مسلمانان محمد در یکی از شب های سال ۶۱۰. م، به پیامبری رسید. بنابر زندگی نامهٔ ابن اسحاق، محمد تا سه سال دین تازهٔ خود را پنهانی تبلیغ می کرد. بعد از آن محمد دینش را به صورت علنی تبلیغ کرد. طی ۱۳ سال دعوت در مکه، تعداد اندکی به اسلام گرویدند که با مخالفت برخی قبیله های قریش روبه رو شدند و با آنان با خشونت رفتار می شد. محمد برای رهایی از آزار و اذیت ها به همراه پیروان خویش، در سالی که بعدها مبدأ تقویم هجری شمسی و قمری شد، به شهر یثرب (که بعدها مدینةالنبی نامیده شد)، هجرت کرد. او در مدینه توانست قبایل در حال جنگ اوس و خزرج را متحد کند. وی بر پایه مسلمانان مهاجر مکه و یهودیان مدینه با عقد میثاق مدینه جامعه و دولتی نوین با نام امت تأسیس کرد. این پیمان مفهوم ساختار اجتماعی "امت" را به عنوان اجتماعی یکسان از مؤمنان تعریف می کند که دربردارندهٔ یهودیان نیز می شد؛ اما غیریکتاپرستان مدینه را دربرنمی گرفت. سپس بین مسلمانان با قبایل مکه و هم پیمانان آن ها جنگ درگرفت و سرانجام پس از هشت سال جنگ با مکه، محمد به همراه پیروانش که تا آن زمان به بیش از ده هزار نفر بالغ شده بودند، شهر زادگاهش را فتح کرد. به تدریج و بخصوص پس از فتح مکه از طریق جنگ و عمدتاً معاهده حجاز و مناطق شرقی و جنوبی شبه جزیره عربستان را فتح کرد و بیشتر مردم شبه جزیره عربستان به اسلام گرویدند و امت اسلام به کل این سرزمین گسترش یافت. از سوی دیگر، از سال پنجم هجری، محمد لشکرکشی به سمت شام را آغاز کرد. نخستین هدف دومة الجندل در میانه راه مدینه و دمشق بود. در سال نهم هجری، وی خالد بن ولید را با سپاهی به آن سو فرستاد که دومةالجندل و تبوک را فتح کرد. طبق روایات تاریخی مسلمانان، محمد از سال ۶ و ۷ هجری نامه هایی را برای سران حکومت های همسایه شامل هراکلیتوس، امپراتور بیزانس، نجاشی شاه حبشه، خسرو پرویز شاهنشاه ساسانی و چند تن دیگر فرستاد و آن ها را دعوت به دین اسلام کرد. اما همگی این دعوت را رد کردند. بیشترین تاریخ پژوهان مدرن این اقدامات را منشأ فتوحات بعدی مسلمانان می دانند، که در زمان خلافت راشدین رخ داد. محمد ده سال پس از هجرت، و چند ماه پس از بازگشت از حجةالوداع، بیمار شد و ظهر روز دوشنبه در ۲۸ صفر سال ۱۱ مصادف با ۷ ژوئن سال ۶۳۲م در خانهٔ همسرش عایشه در شهر مدینه در حالی که ۶۳ سال داشت درگذشت. گروهی از مردم به سقیفه بنی ساعده رفتند تا در مورد جانشینی محمد گفتگو کنند. این امر درحالی بود که، علی به همراه طلحه و زبیر و جمعی از خویشان و صحابهٔ محمد، مشغول خاکسپاری اش بودند، نتیجه گردهمایی مسلمانان در سقیفه، انتخاب ابوبکر به عنوان جانشین محمد بود. گروهی از انصار در سقیفه بنی ساعده از سعد بن عباده حمایت می کردند، اما مهاجران این را نپذیرفته و خود را از لحاظ خویشاوندی نزدیک تر به محمد می دانستند. در میان مهاجران عده ای نیز به رهبری علی و شامل زبیر، طلحه، عباس بن عبدالمطلب، مقداد، سلمان فارسی، ابوذر غفاری و عمار بن یاسر، علی را وارث مشروع محمد می دانستند. پوناوالا معتقد است تاریخ نگاران مسلمان اتفاق نظر دارند که بحران موجود در این برهه، توسط سه تن از مهاجران مشهور به نام های ابوبکر و عمر و ابوعبیده جراح برطرف گردید. آنان انصار را جمع کرده و به آن ها ابوبکر را تحمیل کردند. حسادت بین دو قبیلهٔ مهم انصار به نام اوس و خزرج و عدم فعالیت بنی هاشم در تبلیغ نظرشان، موفقیت این سه تن را تسهیل نمود. این انتخاب باعث اختلاف بین هواداران ابوبکر و طرفداران علی شد. طرفداران علی قائل بودند که علی توسط شخص محمد به جانشینی منصوب شده است و بنابراین مقام خلافت باید از آن وی باشد. علاوه بر آن، طبری در تاریخ خود نقل کرده است که گروهی از مخالفان ابوبکر از جمله زبیر در خانهٔ فاطمه گرد آمدند و عمر با تهدید به آتش زدن خانه، آن ها را بیرون کشاند. علی بعداً مکرر می گفت که اگر چهل یاور داشت قیام می کرد. به نوشته پوناوالا علی و بنی هاشم تا قبل از مرگ فاطمه (حدود شش ماه) از بیعت با ابوبکر سر باز زدند. علی بر روی حقش پافشاری ننمود، چرا که تمایل نداشت امت نوپای اسلام دچار کشمکش گردد. بدین ترتیب به تدریج نهاد خلافت پدید آمد که در خارج از جهان اسلام معادلی ندارد. خلیفه از منزلت رهبری و حق گزینش زمامداران برخوردار بود. انتصاب به خلافت نوعی قرارداد بود که تعهدات متقابلی را بین خلیفه و اتباع وی (امت) پدیدمی آورد. آنچه از روایات و احادیث وارده از ائمه تشیع برمی آید ما با دو رویکرد مواجه هستیم، رویکردی که موید فتوحات است و دیگر نافی آن. روایات موید فتوحات: اصحاب و پیروان علی در فتوحات دوران عمر، نقش به سزایی داشتند. عده ای ازآنان، فرماندهی بخشی از سپاه را عهده دار بوده و در این جهت تلاش ها وجان فشانی های بسیاری از خود نشان دادند، تا آنجا که به جرأت می توان گفت پیروزی سپاه اسلام در بسیاری از مقاطع، مرهون کوشش ها و فرماندهی عالی این افراد بود. دراینجا مناسب است به نام برخی از آنان با مناصب شان در نبردها اشاره شود… قرائن و شواهد دیگری وجود دارد که بر دیدگاه مثبت علی نسبت به فتوحات دلالت دارد. "روایات نافی فتوحات :" فتوحات اسلامی با توجه به اینکه تحت جواز و امر ائمه صالح و معصوم نبوده است مورد تأیید نیست و حتی علمای تشیع نیز به همین رویه ادامه داده و فتوحات را تأیید نکرده اند. علی (ع) می گوید: «مسلمان نباید در رکاب کسی که به حکم خدا ایمان ندارد و دستور خداوند را دربارهٔ غنایم جنگی اجرا نمی کند، جهاد کند. اگر در چنین جهادی کشته شود، دشمن ما را در غصب حقوق ما و ریختن خون ما یاری نموده و مرگ او همانند مرگ دوران جاهلیت است. دیدگاه صاحب جواهر: اختلافی میان علمای ما نیست، بلکه هر دو نوع اجماع (منقول و غیرمنقول) بر این است که جهاد تنها در صورتی واجب است که امام (علیه السّلام) حاضر باشد و دست او برای اقدام باز باشد و در غیر این صورت اصل مشروعیت چنین جهادی زیر سؤال است، تا چه رسد به وجوب آن. نظر روح الله خمینی: اگر بنا به انجام فتوحاتی بود، باید با اذن امام (علیه السّلام) صورت می گرفت و حال که چنین نبوده و مشروعیت دینی برخوردار نبوده است: «اگر مستند حکم، روایت ورّاق باشد، (حکم زمین هایی که در فتح آن، شک است که آیا به اذن امام یا بدون آن، صورت گرفته) «فتح بدون اذن امام» حالت سابقه ندارد و آنچه یقینی است «عدم تحقق فتح با اذن امام» است و استصحاب این حالت برای اثبات «فتح بدون اذن امام» اصل مثبت (فلذا غیرقابل قبول) است.»[۳] می بینیم که خمینی نیز فتوحات را زیر سؤال برده و در جای دیگر می گوید: «از آنچه یادآور شدیم، ثابت شد که هیچ دلیلی بر این که فتوحات به دستور امام معصوم (علیه السّلام) یا با اذن وی صورت گرفته، وجود ندارد. البته برخی از دلایل از احادیث بسیار ضعیف است واز نظر عالمان بزرگ رد شده اند و دیدگاه شیعه است.» در زمان ابوبکر پس از سرکوبی مخالفان در جزیرة العرب قسمتی از عراق (از ساسانیان) و هم زمان قسمتی از شام (از روم شرقی) به تصرف مسلمانان درآمد و فلسطین به دست مسلمانان درآمد؛ و دمشق محاصره شد. در روزهای پس از پیروزی ابوبکر در جنگ های رده، مثنی بن حارث شیبانی از مدینه بازدید کرد، او یکی از رهبران عرب ها بود که با ایرانیان (ساسانیان) در عراق به مبارزه می پرداخت و از ابوبکر پشتیبانی طلبید. ابوبکر به او جواب مثبت داد و به کمش شتافت و خالد بن ولید را برای اولین حملهٔ نظامی اسلامی به خارج شبه جزیرهٔ عربستان فرستاد. خالد بن ولید از یمامه با دوهزار مسلمان خارج شد که هشت هزار مسلمان دیگر در ربیعه و مضربه به او اضافه شد. در محرم سال ۱۲ه‍.ق خالد بن ولید به سوی عراق روانه شد، هنگامی که به عراق رسید جنگ بین قبیله های عرب با ایرانیان شدت گرفت در این میان تعدادی از عرب های عراق به ارتش مسلمانان پیوستند. آنگاه طی مجموعه ای از نبردها در سال ۶۳۳ سپاه مسلمان به فرماندهی خالد بن ولید در نواحی مرزی ساسانیان در کرانه فرات بر ساسانیان و عرب های متحدان آن ها پیروز شد و سرزمین های غربی فرات و بخصوص حیره را فتح کرد. نخستین نبرد خالد در مقابل ارتش ساسانی به فرماندهی «هرمز» در نبرد زنجیر بود. مسلمانان در این نبرد پیروز می شوند و خالد به المثنی دستور می دهند که باقی مانده سپاه شکست خورده ساسانی را تعقیب کند. هنگام تعقیب نیروهای کمکی به سپاه ساسانی پیوستند اما دوباره در نبرد ثنی از دست مسلمانان شکست خوردند. ساسانیان با هم پیمانان عرب خود از قبیله بنی بکر بن وائل با سپاه مسلمانان وارد نبرد ولجه شدند. خالد با استفاده از حرکت گازانبری آنان را شکست داد. سپاه ساسانی پس از تجدید قوا وارد نبرد نبرد الیس با مسلمانان شدند. این نبرد چون مدت زمان زیادی به طول انجامید خالد با خدای خود نذر کرد که رودی از خون سپاه ساسانی به راه بیندازد لذا پس از پیروزی همهٔ اسیران را گردن زد. برای استحکام پایه های پیروزی مسلمانان به حیره پایتخت عراق رفتند و آنجا را محاصره کردند و مردم آنجا قبول کردند که به مسلمانان جزیه بپردازند. بعد از حیره خالد به استان انبار رفت. مردم این شهر دور خود گودال حفر کرند. خالد با بررسی گودال (خندق) در تنگ ترین قسمت چند شتر قربانی انداخت و از گودال عبور کرد و آنجا را به تسخیر خود درآورد. خالد به سوی عین التمر رفت و در آنجا با سپاهی از ایرانیان و متحدان عربشان از طائفه بنی النمر بن قاسط و تغلب مواجه شد و در نبرد عین التمر بر آن ها پیروز شد. در زمان عمر تصرفات ادامه یافت و دمشق به طور کامل فتح شد و در ۱۵ قمری بعلبک و حمص با صلح گشوده شد. پس از آن یرموک فتح گردید. سپس در ۱۶ قمری بیت المقدس به محاصره درآمد و با مسالمت و با طی صلحنامه ای با نصاری با حضور عمر بدست مسلمانان درآمد. یزید بن ابوسفیان و پس از مرگ او معاویه حاکم شامات بودند. در زمان معاویه نیز تصرفات شامات ادامه داشت. در زمان عمر به پیشنهاد عمرو عاص که با مصر آشنا بود مسلمانان به فتح مصر شتافتند. مصر زیر سلطه رومیان بود. اسکندریه و مصر در ۲۰ ق فتح شدند؛ و شهر فسطاط در آنجا تأسیس شد. در زمان عمر به ادامه فتوحات عراق و سپس ایران نیز پرداخته شد. ابوعبید ثقفی مأمور اینکار بود. پیشتر حیره عراق (از حاکمیت ایران) در دست مسلمانان افتاده بود. ابوعبیده از رود فرات گذشت. اما در نبرد یوم الجسر (۱۳ قمری) از ایرانیان که مجهز به فیل سواران به فرماندهی بهمن جادویه بودند شکست خورد. یکسال بعد در جنگ نزدیکی فرات ایرانیان به فرماندهی مهرویه همدانی شکست خوردند؛ و اعراب به تصرف در عراق از جمله بغداد که آبادی کوچکی بود پرداختند. عمر عتبة بن غزوان را به جنوب عراق راهی کرد؛ و به بصره امروزی رسید که مرزبانی ایرانیان بود؛ و ابله (بندر یا مدخل عراق) از نواحی بصره در ۴ فرسنگی آن را تصرف کرد. دو جبهه برای تصرف ایران پدید آمد کوفه برای میانه ایران و بصره برای جنوب ایران. شهر بصره نیز این گونه شکل گرفت. ایرانیان سپاهی عظیم با فرماندهی رستم فرخ زاد (فرمانده نیروهای ایرانی در آذربایجان) ترتیب دادند. مسلمانان فرماندهی عمر در جنگ را به دلیل حفظ کیان اسلامی رد کردند، علی هم خود آن را نپذیرفت و سعد بن ابی وقاص به فرماندهی برگزیده شد. پیشنهاد مسلمانان «پذیرفتن اسلام، پرداخت جزیه یا تن دادن به جنگ» بود. جنگی بزرگ در ۱۶ قمری پیش آمد که به شکست ایرانیان انجامید و قادسیه (شهرکی در ۵۰ مایلی کوفه) نام داشت. ایرانیان تا تیسفون (مداین) عقب رفتند. در این زمان به خواست سعد کوفه (دارالهجرة) تأسیس شد. سپس تیسفون پایتخت ساسانیان و سپس جلولا فتح شد؛ و یزدگرد به کوهستان های غربی و قصرشیرین و سپس جبال گریخت. ابوموسی اشعری در جنوب از بصره به سمت اهواز پیش رفت؛ و بحرین در آغاز خلافت عمر بدست مسلمانان افتاده بود. هرمزان مأمور دفاع از جنوب ایران بود و در شوشتر مستقر بود. عمار یاسر جایگزین سعد بود به ابوموسی پیوست؛ و شوشتر فتح شد. ادامه تصرفات از جمله شوش را ابوموسی انجام داد. اسلام همچنان از خطر رومیان از جانب شام و حبشی ها از جانب یمن در امان نبودند و از آنجا هم غفلت نداشتند. یزدگرد در قم بود و ایرانیان سپاهی تجهیز کردند و اعراب هم با فرماندهی نعمان بن مقرن سپاه تجهیز کرد و جنگ میانی (فتح الفتوح در ۲۰ قمری) را برای فتح نهاوند ترتیب دادند که (مسلمانان) پیروز شدند. تا این زمان تمام عراق از جمله شمال آن تصرف شده بود. در زمان خلیفه دوم ادامه فتوحات تا خراسان و سیستان رسیده بود. در دوران خلافت عثمان، فتوحات در شرق و غرب ادامه یافت؛ و به سرکوب شورش ها نیز اقداماتی می شد. مردم ری (۲۵ ق) و آذربایجان صلح را نادیده گرفتند و مسلمانان دوباره آنجاها را گشودند. در ۲۹ ق مردم فارس و اصطخر شورش کرده و مسلمین را مجبور به فتح دوباره این منطقه کردند گفته شده در سال ۳۰ سپاهیان عرب برای اولین بار به طبرستان (گرگان) را گشودند. عبدالله بن عامر سردار مسلمانان در ۳۰ ق نیشابور را تصرف کرد؛ و سپس نواحی خراسان چون: هرات، فاریاب، بادغیس را گشود. یزدگرد که به خراسان گریخته بود ۳۱ قمری در آسیابی در حوالی مرو کشته شد. در ۳۱ ق بعضی خراسانیان و کرمانیان و سیستانیان (سیستان در عهد عمر فتح شده بود) شورش کردند و مجدداً گشوده گردیدند. گفته شده در سال ۳۲ قمری عرب ها از اهل خزر و ترک شکست خوردند. اعراب زیادی در ایران بخصوص خراسان ساکن شدند. تنها منطقه ای که بیش از دو قرن گشودن آن به درازا کشید، مناطق شمال و شمال غرب ایران (مازندران و گیلان) که هیچ وقت تسلیم اعراب نشدند بود. این مناطق، از طرف غرب به قفقاز و از طرف شرق به گرگان منتهی می شد. بخش شرقی تر آن از همان قرن نخست گشوده شد. پس از مصر در دوره عمر، شمال آفریقا همراه با قسمتی از اندلس به تدریج تا ۲۷ ق فتح شد. شورش مردم اسکندریه خاموش شد. اولین نیروی دریایی مسلمین روانه قبرس شد و مسلمانان در آن منطقه نفوذ کردند. در غرب اسلامی، مهم ترین هدف مسلمانان، پیشروی در آسیای صغیر و گرفتن قسطنطنیه پایتخت دولت بیزانس بود. در دوره عثمان، یک بار مسلمانان تا تنگه داردانل نیز پیش رفتند و با بیزانسی ها به جنگ پرداختند. این زمان، گستره ممالک اسلامی در شرق تا سیستان و خراسان بود. در شمال غرب ایران، شامل آذربایجان و ارمنستان، و در غرب شامل تمامی آنچه شامات نامیده می شد، بود، یعنی اردن، سوریه، فلسطین، لبنان و مصر. این مناطق پیش از آن زیر سلطه دولت بیزانس (روم شرقی) بود. مردمان این مناطق، بخشی عرب و بخشی رومی بودند. پس از اسلام، ترکیب جمعیتی این دیار به سود اعراب چرخید و فرهنگ عربی به جز برخی از اقلیت های قومی-مذهبی، در این مناطق غالب گردید. علی با رسیدن به خلافت کوفه را مرکز خلافت ساخت که در میانه جهان اسلام قرار داشت و و برای حفظ ثغور اسلامی اهمیت نظامی و سیاسی فوق العاده داشت؛ و از سویی تصرف آن توسط مخالفین داخلی علی چون معاویه و اصحاب جمل برای خلافت شکست بزرگی بود. فتوحات در زمان علی برای اصلاح وضع داخلی متوقف گردید و معاویه برای رویارویی با علی با رومیان از در آشتی درآمد. از جمله شخصی را به نام خلید بن قره را به خراسان اعزام داشت. وقتی نامبرده به نیشابور رسید آگاه شد که از طرف بازماندگان کسری، که در آن زمان در کابل افغانستان می زیستند، تحریکاتی به عمل آمده و مردم آنجا را به خروج و مخالفت بر حکومت اسلامی وادار کرده اند. فرماندار علی با نیروهایی که در اختیار داشت به قلع و قمع آنان پرداخت و گروهی را اسیر کرد و روانه کوفه ساخت. در عهد خلافت معاویه، فتوح اسلامی ادامه یافت؛ معاویه برای خلافت خود لشکری پدیدآورد، و آداب لشکری رومی های شام را اقتباس نمود. در عهد خلافت وی، مسلمانان قبرس را فتح کردند و تا نزدیکی قسطنطنیه پیش رفتند. در زمان ولید بن عبدلملک، مسلمانان به ماوراءالنهر حمله بردند و سمرقند را فتح کردند و پادشاه چین را هم به پرداخت جزیه واداشتند. پس از آن، محمد بن قاسم به دستور حجاج بن یوسف، مولتان و پنجاب را فتح نمود. پس از درگذشت علی و خلافت معاویه درگیری با رومیان به طور مستمر بود و در ۴۹ قمری مسلمانان تا پشت دیوارهای قسطنطنیه پیش رفتند. در ادامه تصرف آفریقا سودان نیز فتح شد و شهر قیروان هم بنا نهاده شد. در شرق اسلامی نیز تا بخارا و سمرقند و هند و سند و غور پیش رفتند. از این زمان به بعد، نمی توان فتح بزرگی را برای مسلمین یافت، زیرا از یک طرف رومیان با جسارت بیشتری آماده مقابله بودند و از طرف دیگر دوری مناطق جنگی، به ویژه شرق اسلامی، مانع از آن بود که مسلمین بتوانند اقدامات جدی برای فتح آن دیار انجام دهند. به تدریج مشکلات این فتوحات، و درگیری های قبیلگی عرب ها در سرزمین های فتح شده -مانند خراسان- مانع از تجهیز نیروی زیاد برای ادامه فتوحات گردید. ارتدادهای مکرر در مناطق فتح شده، قوت و نیرو را از اعراب مسلمان گرفت. شورش های درونی کشور اسلامی، مانند حرکات خوارج و مخالفت های شیعی و غیره، عامل دیگری در تضعیف حکومت مرکزی بود. مسلمانان در نیمه دوم قرن هفتم میلادی به فتح اسپانیا روی آوردند؛ عرب ها پس از فتح اسپانیا نام اندلس را بر آن نهادند. پس از فروپاشی حکومت امویان اندلس، پادشاهی مسیحی اسپانیا به وجود آمد. در زمان پادشاهی فیلیپ دوم، بسیاری از مسلمانان اسپانیا اخراج و تبعید شدند. در سال ۴۲۱ هجری، حاکمان محلی عباسیان لشکرکشی های گسترده و پیاپی به هندوستان آغاز کردند؛ این کار از زمان سبکتکین شروع شد و در زمان محمود غزنوی به اوج خود رسید. دستگاه خلافت عباسی، این حملات را نوعی جهاد برای گسترش اسلام تلقی می نمود؛ با فتح هند راه برای گسترش اسلام در هند گشوده شد و معابدی چون معبد سومنات ویران گشت. در سال ۴۶۳ هجری (۱۰۶۸ میلادی)، الب ارسلان، با روم شرقی و امپراتوری بیزانس به جنگ پرداخت. امپراتور بیزانس، خواستار پس گرفتن سرزمین های تصرف شدن توسط سلجوقیان در آسیای ضغیر بود. در نبرد ملازگرد، سپاه بیزانس شکست خورد و امپراتور بیزانس به اسارت درآمد. پس از شکست ملازگرد، اسلام در بیزانس گسترش یافتٰ و حکومت سلجوقیان در روم تثبیت گشت. در زمان سلطان محمد فاتح، قسطنطنیه به تصرف مسلمانان درآمد؛ از آن پس قسطنطنیه، اسلامبول نامیده شد و سپس به استانبول تغییر نام داد. البته بعد از تصرف قسطنطنیه جانشینان سلطان محمد فاتحبه خصوص سلطان سلیمان قانونی راه او را ادامه دادند و در اروپا فتوحات مهمی از جمله مجارستان، صربستان و… بدست آوردند. شاید بتوان به جرات گفت که نقطه افول فتوحات مسلمانان شکست در نبرد بلاط الشهدا یا نبرد تور در فرانسه است. نبردی که گویا نقطه پایان نفوذ مسلمانان در اروپا است. اگرچه بعدها در عصر عثمانیان مسلمانان توانستند به وین و مجارستان هم دست پیدا کنند ولی می توان شکست در نبرد تور را نقطه افول موج اول فتوحات اسلامی نامید.
[ { "answer1": "محمد، پیامبر اسلام با هجرت از مکه به مدینه پایه های سیاسی اسلام را پایه گذاشت،", "answer2": "و برای دفاع از آن در مقابل دشمنان خود بخصوص مخالفان مکی ایستادگی کرد.", "distance": 79, "question": "پیامبر اسلام چگونه و در چه شهری پایه های سیاسی اسلام را بنا نهاد و چه اقدامی برای تحکیم آن در مقابل دشمنانش انجام داد؟" }, { "answer1": "بعد از آن محمد دینش را به صورت علنی تبلیغ کرد.", "answer2": "محمد برای رهایی از آزار و اذیت ها به همراه پیروان خویش، در سالی که بعدها مبدأ تقویم هجری شمسی و قمری شد، به شهر یثرب (که بعدها مدینةالنبی نامیده شد)، هجرت کرد.", "distance": 177, "question": "پس از اینکه محمد به پیامبری رسید در چه شهری و چه زمانی دین جدید خود را آشکارا تبلیغ کرد و بعد از آن به چه شهری هجرت کرد؟" }, { "answer1": "در دوران خلافت عثمان، فتوحات در شرق و غرب ادامه یافت؛ و به سرکوب شورش ها نیز اقداماتی می شد.", "answer2": "مردم ری (۲۵ ق) و آذربایجان صلح را نادیده گرفتند و مسلمانان دوباره آنجاها را گشودند.", "distance": 93, "question": "در دوره خلافت کدام خلیفه فتوحات در شرق و غرب ادامه یافت و در همین دوران کدام مناطق شورش کردند و مسلمانان دوباره آن مناطق را فتح کردند؟" }, { "answer1": "در زمان عمر تصرفات ادامه یافت و دمشق به طور کامل فتح شد", "answer2": "و در ۱۵ قمری بعلبک و حمص با صلح گشوده شد.", "distance": 56, "question": "در زمان خلافت کدام خلیفه شهر دمشق به طور کامل فتح شد و پس از آن کدام شهرها با صلح گشوده شدند؟" }, { "answer1": "معاویه برای خلافت خود لشکری پدیدآورد، و آداب لشکری رومی های شام را اقتباس نمود.", "answer2": "در عهد خلافت وی، مسلمانان قبرس را فتح کردند و تا نزدیکی قسطنطنیه پیش رفتند.", "distance": 80, "question": "پس از درگذشت علی، معاویه برای خلافت خود چه اقدامی انجام داد و در عهد وی مسلمانان کدام منطقه را فتح کردند؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
206
: پیشینه نظریه های آموزش و پرورش این مقاله شکل گیری نظریات پیرامون آموزش و پرورش را از دیدگاه تاریخی مورد بررسی قرار می دهد. به عقیده اکثر پزوهشگران نوشتن نخستین بار در دره سند، بین النهرین و دره نیل در مصر در هزاره دوم پیش از میلاد مورد استفاده قرار گرفت. در این دوران، انتقال اندیشه با کشیدن تصویری متناسب با آن انجام می شد. به عنوان مثال برای نمایش اندیشه نگاشت «رفتن»، یک پا رسم می شد. در این میان مصریان که با قلم مو و جوهر روی پاپیروس به همین سان می نوشتند به تدریج خط مورد استفاده شان، هیروگلیف، را گسترش دادند. هیروگلیف در لغت به معنای «خط کاهنان» است. این خط در انحصار مذهبی نویسان در مصر باستان بود. با افزایش قابلیت های نگارشی خط هیروگلیف مصریان به «خط حرمی» برای استفاده روزمره رسیدند ولی انحصار آن همچنان در اختیار کاهنان بود. وقتی در سال ۳۹۹ پیش از میلاد افلاطون از مصر بازدید می کرد تحت تأثیر این نکته که طبقه باسواد کاهنین بر قومی کشاورز بی سواد با این ادعا که آن ها از جانب خدا هستند حکومت می کردند قرار گرفت. این مشاهده ها در شکل گیری نظریات بعدی او پیرامون «جمهوری مطلوب» مؤثر بود. افلاطون بعدها نوشت: «اگر جامعه ای بیمار شد آیا نباید برای هدایت و راهنمایی آن به دنبال بهترین و خردمندترین مردم برویم؟» پیدا کردن مستعدترین اشخاص و آماده کردن آن ها برای حکومت به خاطر مصالح عوام عقبه فلسفه سیاسی افلاطون را به وجود آورد. از نظر افلاطون طبیعت انسانی پشت تصمیم گیری های سیاسی ایستاده است؛ «هر حکومتی شبیه افراد خود است»؛ اگر فلان حکومت چنان است به خاطر این است که افراد آن چنان هستند؛ مادام که افراد خوب نداریم نباید در انتظار حکومت خوب بنشینیم. افلاطون معتقد بود که حکومت ایدئال حکومت فلاسفه و حکما می باشد: «تا حکما به مقام سلطنت نرسند و تا حکمت و سیاست در یک وجود جمع نشود مردم نهایتی برای مصایب و بدبختی های خویش نخواهند دید» به عقیده افلاطون هدف آموزش ایجاد پایه روحی و جسمی برای برپایی حکومت مطلوب و توسعه گرا می باشد. از نظر ارسطو دولت باید امور تربیت را به عهده خود بگیرد. «آنچه بیشتر به دوام حکومت های ملی کمک می کند این است که تربیت با طرز حکومت توافق داشته باشد، مردم باید به قالب حکومتی درآیند که زیر فرمان آن زندگی می کنند.» اگر حکومت بر مدرسه ها نظارت داشته باشد می توان مردم را از صنایع دستی بازداشته و به کشاورزی متوجه نماید؛ باید مردم را طوری تربیت کرد که با حفظ مالکیت فردی، اموال خود را در منافع عمومی به کار ببرند؛ ولی آنچه از همه مهم تر است این است که افراد باید اطاعت از قانون را یاد بگیرند و الا حکومت امکان نخواهد داشت. «چه خوب گفته اند «آنکه اطاعت را یادنگیرد نمی تواند فرمانده خوبی باشد». در میان اختلافات قومی فقط نظارت دولت بر مدارس می تواند وحدت مملکت یا مدینه را حفظ کند؛ مملکت یا مدینه کثرتی است که باید به وسیله تربیت به وحدت مبدل گردد. باید به جوانان مزایای گرانبهایی که از تشکیلات اجتماعی حاصل می شود و آزادی که از قانون به دست می آید را یاد داد. فقط مراقبت اجتماع می تواند در انسان تولید فضیلت و تقوا کند. هنگامی که ارسطو در پنجاه و سه سالگی مدرسه خود لوکیون را تأسیس کرد، ازدحام شاگردان به حدی بود که برای حفظ نظم مقررات پیچیده ای لازم آمد. خود شاگردان این مقررات را ترتیب دادند و در هر ده روز یک تن از میان خود برای مراقبت از امور مدرسه انتخاب کردند؛ ولی نباید تصور کرد که در آنجا انضباط شدید برقرار بود؛ تصویری که از آن به ما رسیده است نشان می دهد که شاگردان غذای خود را با هم در خدمت استاد می خوردند و دروس خود را در حالی که با استاد در گردشگاهی که کنار زمین ورزش بود قدم می زدند فرا می گرفتند. نام لوکیون خود مأخوذ از نام این زمین ورزش بوده است. این آکادمی مخصوصاً خود را وقف ریاضیات و فلسفه نظری و سیاست کرده بود. لوکیون میل بیشتری به علم الحیات و علوم طبیعی داشت. در طی هزار سال بر اروپا مردانی حکومت می کردند که شباهت زیادی به آنچه که افلاطون تخیل کرده بود داشتند. در طول قرون وسطی قاعده چنین بود که جمعیت ممالک مسیحی را به سه طبقه تقسیم می کردند: کارگران، سربازان و روحانیان. گروه اخیر با وجودی که از حیث عده کم بودند وسایل مساعد آموزش و فرهنگ را در انحصار خود درآورده بودند و با قدرت تقریباً نامحدودی بر اروپا حکومت می کردند. روحانیون، مانند حکام افلاطون، برای به دست گرفتن قدرت تعیین شده بودند و این تعیین از راه رای و انتخاب مردم نبود بلکه به علت استعدادی بود که در تحصیلات دینی و اداره امور از خود ظاهر می ساختند و شاید بتوان این را نیز افزود که داشتن قوم و خویش در دستگاه حکومت و کلیسا برای ترقی بی تأثیر نبود. حتی «چهار فن»، که اساس تعلیمات در قرون وسطی بود (ریاضیات، هندسه، نجوم، موسیقی)از روی برنامه دروسی بود که در کتاب افلاطون بیان شده بود. با این روش بر اقوام اروپایی حکومت کردند بدون آنکه حکومت احتیاج به رأی گرفتن داشته باشد. با وجود این، علوم و معارف پهناور مکتب اسکندریه از چشمه فیاض ارسطو بهره برده است. قالب اذهان و قوای متفکره قرون وسطی از روی «ارغنون» ارسطو ریخته شده است. کتب دیگر او که در قرن پنجم میلادی توسط مسیحیان نسطوری به سریانی ترجمه گردید و پس از آن در قرن دهم میلادی به عربی و عبری برگردانده شد و بعد در ۱۲۲۵ میلادی به زبان لاتینی درآمد، سبب پیدایش مکتب مدرسی (اسکولاستیک) گردید که به طرز شیوایی با آبلار آغاز شد و توسط توماس آکویناس به صورت مجموعه پهناوری از علوم و معارف درآمد. آثار ارسطو متون غیرقابل نقض و حلال همه مشکلات به شمار می رفت. در ۱۲۶۰ آموزش کتب او در هر مدرسه مسیحی اجباری گردید و مجامع مسیحی منحرفین از ارسطو را کیفر می دادند. هر اندازه که بیکن در سیاست جلوتر می رفت به اوج حکمت و فلسفه نیز نزدیکتر می شد. به عقیده او مطالعه و اشتغال به تحصیل به تنهایی نه هدف است و نه حکمت و علمی که با عمل توأم نباشد قیل و قال بیهوده است؛ «صرف همه اوقات به مطالعه سستی و کاهلی است؛ به کاربردن ان برای خودنمایی ریا است؛ حکم کردن از روی قواعد منطقی فضل فروشی است.». «مردم نادرست و مکار از مطالعه متنفرند، مردم ساده در ستایش و تمجید آن مبالغه می کنند و فقط مردم عاقل در عمل از آن استفاده می برند؛ زیرا مطالعه راه استفاده عملی را نمی آموزد، بلکه این استفاده از راه مشاهده صورت می گیرد و این کار به وسیله عقل انجام می شود، عقلی که بیرون از مطالعات و بالاتر از آن است.» او مانند گوته علمی که به عمل منتهی نشود رامسخره می کند. «باید دانست که در صحنه زندگی بشر فقط خدا و فرشتگان تماشاچی محض اند.» این تنبه جدیدی بود که پایان مکتب مدرسی (اسکولاستیک) را اعلام می کرد و خاطرنشان می ساخت که دیگر بین علم و عمل و مشاهده فاصله نیست. این تأکید دربارهٔ تجربه و پرداختن به نتایج عملی صفت ممیزه فلسفه انگلیسی و مقدمه پراگماتیسم است. بیکن فلسفه اسکولاستیک را که خشک و بی ثمربود سرزنش می کرد: «...علوم برجای خود متوقف مانده است و کوچک ترین پیشرفت با ارزشی در راه انسانیت به وجود نیاورده است؛سنت و روش مدارس پیروی شاگردان از استادان است نه پرورش مخترعان و کاشفان… آنچه در ساحت علوم انجام می گردد دور خود گردیدن برگشتن به نقطه مبدأ است.». «اگر برقوانین طبیعت آگاه شدیم بران فرمانروا خواهیم گشت؛ در صورتی که اکنون به علت جهل و نادانی خود برده آن هستیم… بگذارید تا هریک از علوم را در جای معین خود بنشانیم، نقایص و احتیاجات آنرا بررسی کنیم و امکانات آنرا بسنجیم و به طور کلی خاک دور و بر ریشه علوم را بکنیم و زیر و رو سازیم» این است وظیفه ای که بیکن در کتاب پیشرفت دانش برخود واجب می شمارد. او طالب مطالعه دقیق علل و نتایج اعمال انسانی است و آرزومند است که کلمه تصادف و اتفاق از قاموس علم پاک شود. او در آرزوی دانشمندان متخصصی است که دائماً باهم در ارتباط باشند و کارهای خود را با هم تطبیق کنند و تشکیلات عظیمی آن ها را به سوی هدف واحد بکشد. «ببینید اگر مردم به فراغت در امور خود همکاری کنند و آن را با آنچه از قرون گذشته تطبیق کنند و جلو ببرند چه نتایجی به بار خواهد آمد؛ زیرا این راهی نیست که یک تن به تنهایی بتواند در آن قدم بردارد بلکه باید کوشش های افراد به بهترین طرزی باهم جمع و تقسیم گردد بعد با هم ترکیب گردد.». «این تشکل باید بین المللی باشد؛ در علم باید مرزها از میان برداشته شود. «نقص دیگری که من به آن پی برده ام این است که دانشگاه ها و مدارس با هم خیلی کم ارتباط دارند، خواه در یک مملکت خواه در تمام اروپا؛ باید دانشگاه ها موضوعات و مسائل را میان خود تقسیم کنند و با هم در تتبع و نشر علوم همکاری نمایند.» بیکن حقوق ناچیزی راکه در علوم و هنر به استادان می دهند خاطرنشان می سازد و حس می کند که این امر تا وقتی که حکومت ها خود رشته آموزش و پرورش را به دست بگیرند ادامه خواهد داشت. آرزوی بزرگ او اینست که برای پیروزی بر طبیعت و بسط قدرت بشر باید علوم را به شکل اشتراکی و اجتماعی درآورد. بیکن با اطمینان عجیبی پیروزی بشر بر طبیعت را پیشگویی می کند. رنه دکارت که پدر فلسفهٔ نو نامیده می شود، در کتاب «گفتار دربارهٔ روش» از چگونگی آموزش در زمان خود انتقاد می کند. او معتقد است «عقاید» بیشتر نتیجه پیش داوری، رسم و عادت است تا حقیقت. به همین دلیل روشی برای پژوهش پیشنهاد می کند که ابتدا بر شک کردن دربارهٔ درستی همه عقاید استوار است؛ سپس پذیرفتن درستی روشن ترین چیزها که قابل شک نیستند، و بنا کردن آهسته و با نظم اندیشه بر ساده ترین چیزها به سوی موضوع های پیچیده. جان لاک نیز منتقد فلسفه و آموزش اسکولاستیک بود. فلسفه او بر دانش شناسی تأثیر بسیار گذاشت. او از پیشگامان تجربه گرایی (در مقابل خردگرایی) محسوب می شود. تجربه برای لاک بیشتر به معنای دریافت حسی است، و با تجربه گرایی بیکن که بیشتر بر مبنای مشاهده و آزمایش است تفاوت هایی دارد. لاک در یکی از کتاب هایش، «اندیشه هایی دربارهٔ آموزش و پرورش» که به خواست دوستش برای تربیت فرزند نوشت، چند جنبه برای تربیت معنوی کودک برمی شمارد: هنر اخلاقی، دانایی، و آداب دانی. او می گوید «بزرگ ترین درسی که باید آموخت این است که چگونه در برابر میل ها ایستادگی کنیم.» همچنین، «اگر بتوانید میل به محترم شمرده شدن و درک شرم و بی حرمتی را در [کودک] ایجاد کنید، اصلی را بنیان نهاده اید که همیشه مؤثر خواهد بود.»جان لاک تشویق و تنبیه را عامل هایی روانی می داند نه جسمانی. او تشویق حقیقی را ستایش کردن، و تنبیه واقعی را سرزنش می داند. لاک معتقد بود باید برای کودک دلیل دستورات را گفت تا هم بداند که از روی خِرد هستند و هم اینکه ببینند محترم شمرده می شوند. برونتیر منتقد پیرو کلیسای کاتولیک رومی گفته است: «دایرِِِِِه المعارف اثر برجسته روزگار خود، آرمان اندیشه های قبل از آن، منشأ اندیشه های آینده و در نتیجه کانون واقعی تاریخ اندیشه در قرن هجدهم است.» اندیشه های فلسفی بیکن، دکارت، هابز، لاک، بارکلی، اسپینوزا، بل و لایبنیتز، افکار علمی کوپرنیک، وسالیوس، کپلر، گالیله، دکارت، هویگنس و نیوتن، کشفیات جغرافیایی دریانوردان، مبلغان مسیحی، جهانگردان، و تاریخ دنیای باستان دستگیر دانشمندان بود، ولی این قلمرو وسیع دانش محتاج وسیله ای بود تا در دسترس مردم نهاده شود. نخست چنین می نمود که «فرهنگ جهانی هنرها و علوم چیمبز (۱۷۲۸)» می تواند این نیازمندی را برآورد. در ۱۷۴۳ یک ناشر پاریسی حاضر شد این کتاب را به زبان فرانسه ترجمه کند و با تغییرات و افزودن مطالبی به آن، آن را پاسخگوی نیازمندی فرانسویان سازد. ناشران کار ویراستن کتاب را به آبه (پدر) دو گو آ دو مالو سپردند. در دسامبر ۱۷۴۵ از دیدرو و آلامبر یاری جستند. در ۱۷۴۷ آبه گو آ دو مالو از کار کناره گرفت و در ۱۶ اکتبر همان سال دیدرو را با ۱۴۴ لیور حقوق ماهانه به سرویراستاری برگزیدند. لاشالوته در ۱۷۶۳ کتابی به نام «گفتار دربارهٔ آموزش ملی» نوشت. وی در این کتاب از فرانسویان خواسته بود تا آموزشگاه های فرانسه را، که دست یسوعیان از آن کوتاه شده بود، به فرقه های دینی دیگری نسپارند. فیلسوفان این گفتار را بسیار ستودند. لاشالوته با اداره دستگاه های آموزشی فرانسه توسط کلیسا مخالفت می کرد و می گفت که رهبری آموزش و پرورش توسط روحانیان، جوانان را از پرداختن به اندیشه های بکر و تازه بازمی دارد و آنان را سرسپرده قدرت های بیگانه می سازد. او معتقد بود قوانین اخلاقی کهنتر از قوانین خدایی اند و حتی اگر این قوانین به وجود نمی آمدند قوانین اخلاقی وجود داشتند. او نیز خواهان ارشاد مردم بود ولی با آرمان های ملی گرایانه. «ملی گرایی بایستی به دین تازه ای بدل شود.» «آموزگاران باید از مردم غیر روحانی انتخاب شوند… آموزش باید انسان را به جای آماده ساختن برای بهشت برای زندگی در جهان پرورش دهد و برای ابراز لیاقت و کاردانی در دستگاه های اداری و هنری و صنعتی آماده سازد.» «زبان فرانسه باید به جای زبان لاتینی زبان آموزشی کشور شود… در آموزشگاه ها حتی در نخستین سالهای تحصیل، به شاگردان علوم تدریس شود، حتی شاگردان ۵ یا ۷ ساله می توانند با اصول و مبادی هندسه و فیزیک و تاریخ طبیعی آشنا شوند.» به آموزش زنان بیش از این باید اهمیت داده شود، اما آموزش تنگدستان ضرورت ندارد. فرزند کشاورز در مدرسه بیش از آنچه در کشتزار می آموزد نخواهد آموخت و آموزش تنها وی را از وضع طبقه خود ناراضی خواهد ساخت. «بورژوای شهرنشین را باید تعلیم داد نه کارگر یدی را.» در قسمت های دیگر رضایت داد که همه از آموزش ابتدایی بهره مند شوند، ولی امیدوار بود آموزش عالیه به بورژوازی محدود شود تا کارگران کار جسمانی جامعه را انجام دهند. دیدرو در «طرح یک دانشگاه برای دولت روسیه» که در سال ۱۷۳۳ تنظیم کرد نوشت: «... در آموزشگاه ها هنوز دو زبان مرده ای تدریس می شوند که فقط تعداد معدودی از مردم به آن نیازمندند و شاگردان عمر خود را برای یادگیری آنها تباه می کنند… به جای آنکه به دانش آموزان فن اندیشیدن آموخته شود به نام علم معانی به آنها فن سخنوری تدریس می کنند… به نام منطق ذهن شاگردان را با اندیشه بی پایه ارسطو انباشته می کنند.. . به نام فیزیک از جوهر و نظام جهان بحث می شود ولی از حرکت و گرانش کلمه ای به میان نمی آید و از آن کمتر جغرافیا اصلاً تدریس نمی شود.» ژان ژاک روسو (۱۷۱۲–۱۷۵۶) در نظر داشت که این کتاب دنباله کتاب «هیلوئیز جدید» باشد. یعنی نشان دهد که اطفال «ژولی» چگونه باید تربیت شوند. او برای نوشتن این اثر، کتاب مقالات اثر مونتنی، تلماک اثر فنلون، رساله مطالعات اثر رولن و افکاری دربارهٔ تربیت اثر جان لاک را مطالعه کرد. نخستین گفتار روسو انسان را طبیعتاً خوب مجسم کرده بود که تمدن، از جمله تعلیم و تربیت، او را ضایع ساخته است. هلوسیوس نیز در کتاب خود به نام «درباره ذهن» این گفته را تأیید کرده بود ولی آنچه ارائه داده بود استدلال بود نه یک طرح. روسو بعد از انتقاد از شیوه های موجود تربیت، اعلام کرد که آموزش یک هنر است و وسیله ای باید باشد برای هدایت آگاهانه جسم در حال رشد به سوی سلامت، رهبری خصوصیات اخلاقی به سوی اخلاق کمال مطلوب، هدایت فکر به سوی خرد و سوق دادن احساسات به سوی خویشتن داری، خلق و خوی اجتماعی و سعادت. روسو با تجسم این وضع که به خود وی اختیار کامل برای پرورش یک طفل بسیار قابل تربیت به نام «امیل» داده شده است به رساله خود جنبه انسانی داد. «... اگر می خواهید همه افراد را به وظایف اولیه خود بازگردانید از مادران شروع کنید، نتایج اینکار شما را به حیرت خواهد آورد، همه زشتیها به دنبال این نخستین گناه حاصل می شوند… وقتی مادران حاضر می شوند به کودکان خود شیر بدهند، از نظر اخلاقی اصلاحاتی صورت می گیرد؛ عواطف طبیعی در قلوب اعضای خانواده احیا خواهد شد؛ جاذبه های خانواده بهترین پادزهر رذیلت اند.» روسو دوران آموزش امیل را سه قسمت می کند: دوازده سال طفولیت، هشت سال نوجوانی و یک دوران نامعین جهت آمادگی برای ازدواج و بچه دار شدن. درنخستین دوره آموزش و پرورش باید تقریباً به طور کامل جنبه جسمانی و اخلاقی داشته باشد؛ کتاب ها باید به انتظار رشد فکر بمانند «امیل تا زمانی که به سن دوازده سالگی نرسیده است؛ یک کلمه تاریخ نخواهد دانست… تربیت جسم باید مقدم باشد.» بنابراین امیل در جایی که زندگی می تواند سلامت بخش و طبیعی باشد بار خواهد آمد «... بشر طوری آفریده نشده است که مانند مورچگان برهم ازدحام کند… هرچه بیشتر جماعات دور هم جمع شوند فاسدتر می شوند، رذیلت نتیجه حتمی شهرهای پرازدحام است… این نژاد نیاز به تجدید دارد و این تجدید پیوسته از نقاط خارج شهر صورت می گیرد… اطفالتان را بفرستید تا نیروی خود را تجدید کنند، آنها را بفرستید تا در طبیعت دلباز نیرویی که در هوای بد شهرهای پرازدحام از دست رفته است را بازیابند.» او معتقد به لزوم دقت در امر تغذیه صحیح کودکان با مصرف غذاهای طبیعی بود و بعد از تغذیه صحیح موضوع آموختن عادات خوب را مطرح می کند: امیل باید عادت داده شود صبحها زود از خواب برخیزد «... ما در تابستان برآمدن آفتاب را دیدیم؛ ما باید برآمدن آن در صبح میلاد مسیح را نیز ببینیم؛ ما دیر خیز نیستیم و از هوای سرد لذت می بریم.» امیل به طور مرتب شستشو می کند و به تدریج که بر قدرت جسمانی اش افزوده می شود گرمای آب مورد استفاده اش را کاهش می دهد «... اطفال باید به سرما عادت کنند نه به گرما» باید علاقه طبیعی اطفال به فعالیت تشویق شود. باید تا آنجا که می شود نگذارید پزشکان به اطفال نزدیک شوند. باید به کودکان تعلیمات عملی داد و باید گذاشت که او شخصاً کارها را انجام دهد و به او می بایست وسایل و ابزار کار داده شود «معلم زیرک مسایل و ابزارها را ترتیب می دهد و می گذارد شاگردش از راه ارتکاب اشتباه آموزش ببیند.» «هرگز شاگرد خود را تنبیه نکنید، هیچ گاه او را وادار نکنید بگوید: مرا ببخشید زیرا او که در اعمال خود از ملاحظات اخلاقی کاملاً به دور است، نمی تواند کاری را که از نظر اخلاقی نادرست باشد انجام دهد… نطفه شخصیت او را آزاد بگذارید تا خود را نشان دهد، در اینصورت بهتر خواهید فهمید که او واقعاً چطور است.» باید در نظر داشت که شاگرد به آموزش اخلاقی نیاز دارد و بدون چنین آموزشی خطرناک و بدبخت خواهد شد «... سرمشق باشید! سرمشق! بدون آن هیچ گاه موفق نخواهید شد به شاگرد خود چیزی بیاموزید…وجدان! ای غریزه الهی، داور نیکی و بدی که انسان را به خداوند شبیه می کنی، بدون تو شعور و نیروی تعقل لجام گسیخته به هیچ اصلی پایبند نیست.» و در نهایت آموزش فکری تنها باید پس از شکل گیری شخصیت اخلاقی شکل بگیرد. روسو به اندرز لاک در مورد لزوم استدلال برای اطفال می خندد: «اطفالی که برای آنها پیوسته استدلال شده است به نظر من بسیار احمق می آیند، از میان همه قوای انسانی عقل گزیده ترین و آخرین قوه است و آن وقت می خواهید از این عامل برای آموزش اولیه طفل استفاده کنید؟ شما کار را وارونه آغاز می کنید.».
[ { "answer1": "به عقیده افلاطون هدف آموزش ایجاد پایه روحی و جسمی برای برپایی حکومت مطلوب و توسعه گرا می باشد.", "answer2": "افلاطون معتقد بود که حکومت ایدئال حکومت فلاسفه و حکما می باشد: «تا حکما به مقام سلطنت نرسند و تا حکمت و سیاست در یک وجود جمع نشود مردم نهایتی برای مصایب و بدبختی های خویش نخواهند دید»", "distance": 185, "question": "به نظر افلاطون، هدف آموزش و پرورش چیست و به چه دلیل او معتقد بود که حکما باید حکومت کنند؟" }, { "answer1": "به عقیده او مطالعه و اشتغال به تحصیل به تنهایی نه هدف است و نه حکمت و علمی که با عمل توأم نباشد قیل و قال بیهوده است", "answer2": "نقص دیگری که من به آن پی برده ام این است که دانشگاه ها و مدارس با هم خیلی کم ارتباط دارند، خواه در یک مملکت خواه در تمام اروپا؛ باید دانشگاه ها موضوعات و مسائل را میان خود تقسیم کنند و با هم در تتبع و نشر علوم همکاری نمایند.", "distance": 2148, "question": "بیکن چه دیدگاهی در مورد استفاده از تحصیل و مطالعه داشت و به نظر او نقص دانشگاه‌ها در چه بود؟" }, { "answer1": "از نظر ارسطو دولت باید امور تربیت را به عهده خود بگیرد.", "answer2": "باید به جوانان مزایای گرانبهایی که از تشکیلات اجتماعی حاصل می شود و آزادی که از قانون به دست می آید را یاد داد.", "distance": 744, "question": "ارسطو چه دیدگاهی در مورد نقش دولت در تربیت داشت و به نظر او چه چیزی باید به جوانان آموزش داده شود؟" }, { "answer1": "نخستین گفتار روسو انسان را طبیعتاً خوب مجسم کرده بود که تمدن، از جمله تعلیم و تربیت، او را ضایع ساخته است.", "answer2": "اگر می خواهید همه افراد را به وظایف اولیه خود بازگردانید از مادران شروع کنید، نتایج اینکار شما را به حیرت خواهد آورد، همه زشتیها به دنبال این نخستین گناه حاصل می شوند…", "distance": 644, "question": "به نظر روسو، چه چیزی باعث ضایع شدن انسان می شود و اولین قدم برای بازگرداندن افراد به وظایف اولیه چیست؟" }, { "answer1": "جان لاک تشویق و تنبیه را عامل هایی روانی می داند نه جسمانی. او تشویق حقیقی را ستایش کردن، و تنبیه واقعی را سرزنش می داند.", "answer2": "او می گوید «بزرگ ترین درسی که باید آموخت این است که چگونه در برابر میل ها ایستادگی کنیم.»", "distance": 229, "question": "دیدگاه لاک در مورد تنبیه و تشویق کودکان چه بود و او چه چیزی را بزرگترین درسی می‌دانست که باید آموخت؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
207
: فساد مالی در دوران پهلوی یکی از پایه های اصلی نارضایتی های مردم در انقلاب ۵۷، بی لیاقتی قدرتمندان در دوران پهلوی بود. گونه ای که در سال ۱۳۵۷ فساد مالی به یکی از مسایل سیاسی عمده ایران بدل شده و بخش اعظم انتقاد از شاه به قالب انتقاد از فعالیت های غیرقانونی اطرافیان نزدیک و حتی اعضای خانواده اش درآمده بود. هامبلی نوشته است که رضاشاه، در بین ایرانیان، هم محبوب و هم منفور است. سال های ابتدایی پادشاهی او، اقدامات بسیار مهمی برای کشورش انجام داد، اما با گذشت زمان، همانند سایر حکومت های خودکامه، حرص و ولع، سوظن و عیب جویی او، فزونی یافت. مخالفان فکری اش، منتقدانش، یا کسانی که با او هم دل نبودند را، مورد حمله شخصیتی قرار داده، به زندان انداخت یا تبعید کرد یا اعدام کرد. استبداد او باعث تا مجالی برای شکوفایی استعداد مردمی رشد نکند و به هیچ ثمری ننشیند. این مردم، سهمی در فعالیت های سیاسی-اجتماعی نیافتند و هیچ مفری برای بروز توانایی های برخی از شهروندان خاص باقی نماند. در نتیجه، آدم های حساس و متفکر، کنج عزلت گزیدند؛ و بی کفایت ها، امور مملکتی را به دست گرفتند، مال و منال اندوختند و معیار اخلاقی، به سوی قهقرایی کشیده شد. با عزل او، رژیم توخالی او هم، از میان رخت بربست؛ رژیمی که خلاء معنوی داشت. ا. میلسپو دربارهٔ رضاشاه نوشت: «او روی هم رفته، مملکت را پاک دوشید؛ روستاییان، عشایر و زحمتکشان را بیچاره کرد و از زمین داران باج های هنگفت، گرفت. در عین آنکه اقداماتش طبقه جدید «سرمایه داران-تجار»، انحصارگران، پیمانکاران و مقربین سیاسی را غنی ساخت؛ تورم، مالیات های سنگین و دیگر عوامل، سطح زندگی مردم را کاهش دادند.» به نوشته عباس میلانی، هر چه به قدرت رضاشاه افزوده می شد، بر اشتهای سیری ناپذیری جمع آوری مال و ثروت از راه غیرمجاز و نامتعارف، نیز افزوده می شد. به گفته سفارت بریتانیا در چند سال پس از کودتا، رضاشاه از قدرت نویافتهٔ خود برای خرید املاک متعدد استفاده کرد و اغلب این املاک را به مراتب پائین تر از نرخ واقعی آنها خریداری می کرد. ابعاد این خریدها، شگفت آور بود. برای نمونه در مارس ۱۹۲۵ (۱۳۰۴ شمسی) سفارت بریتانیا خبر داد که رضاشاه با خرید املاکی به ارزش هشتصد هزار تومان در مازندران (که در آن روزگار رقمی بالا به شمار می رفت) ابعاد تازه ای به املاک و دارایی خود در آن منطقه بخشیده بود. رضاشاه در دوران حکومتش، آن قدر ثروت تصاحب کرد که به ثروتمندترین فرد ایران تبدیل شد. بر اساس برآوردها، ثروت وی به هنگام مرگ سه میلیون پوند و حدود ۱٫۵ میلیون هکتار زمین بوده است. بیشتر این زمین ها در منطقه اجدادی اش مازندران قرار داشت. وی همچنین صاحب مزارع گندم در همدان، گرگان و ورامین بود. بخشی از این املاک با مصادره مستقیم، دیگری از طریق نقل و انتقال مشکوک اموال دولتی و بخشی دیگر از طرق آبیاری زمین های بایر و سرانجام بخشی نیز با مجبور کردن زمین داران بزرگ و کوچک برای فروش زمین هایشان به قیمت اسمی، به دست آمده بود. سفارت آمریکا در گزارشی از فعالیت های اقتصادی رضاشاه نوشته بود: «... رضاشاه،... معمولاً برای هر کدام از این املاک آنچه دلش می خواهد، می پردازد که اغلب یک دهم یا حتی یک بیستم قیمت واقعی آن ملک است.» در همان اوایل سال ۱۹۳۲/۱۳۱۱، سفارت بریتانیا گزارش داد که رضاشاه حرص غریبی نسبت به زمین دارد، طوری که همه خانواده ها روانه زندان می کرد، مگر اینکه با فروش املاکشان به وی موافقت کنند: «اشتهای سیری ناپذیر وی به اندازه است که عجیب نخواهد بود اگر چند صباح دیگر کسی بپرسد چرا اعلی حضرت بی درنگ همه ایران را به نام خود به ثبت نمی رساند؟» این گزارش در ادامه می افزاید: «به رغم نارضایتی شمار چشمگیری از زمین داران، سایرین بر این باورند که صرفاً کاری را می کنند که دودمان های پیشین انجام داده بودند، و او بهتر از زمین بهره برداری می کند و به هر حال سراسر مملکت در واقع به وی تعلق دارد». وزیر مختار بریتانیا چنین نوشته است: «او همچنان در کار انباشت ثروت از راه های مشکوک است و فرماندهان ارشد نظامی خود را نیز در کار آزاد گذاشته است؛ و در عین حال، از هیچ فرصتی برای بی اعتبار کردن فرماندهان در صورت سوظن نسبت به قدرت گرفتن آن ها از طریق اندوختن ثروت پرشمار برای بهره گیری شخصی، فروگذار نمی کند. البته اگر آن ها سهم عمده ای از ثروت به دست آمده را به شاه بدهند، او نیز از دزدی های آن ها چشم پوشی خواهد کرد.» وی می افزاید: «رضا شاه نسبت به ثروت حریص و طمعکار است و از دیدگاه او هر وسیله ای برای کسب پول و زمین مطلوب است… جاده جدید منتهی به چالوس با هزیه هنگفتی ایجاد شده، صرفاً برای ارضای هوس شخصی وی بوده است.» فرایند تملک این دهات و انباشتن ثروت حتی پیش از به سلطنت رسیدن رضاخان آغاز شده بود. وقتی محمدرضا به دنیا آمد، خانواده اش کماکان در منزل استیجاری زندگی می کرد. وقتی که او در مقام ولیعهدی به ایران بازگشت، پدرش رضاشاه بی شک ثروتمندترین مرد ایران بود. در آن زمان سفارت آمریکا در گزارشی از فعالیت های اقتصادی رضاشاه فراهم کرد که نوشته بود: «کمتر چیز ارزشمندی در این مملکت هست که رضاشاه، به آن نظر ندارد. حرص و آز او حدی نمی شناسد. علاوه بر تملک بخش عمده مازندران، در شهرها هم املاک متعددی خریده و در آن ها هتل ساخته و کارخانه تأسیس کرده… هر زمین و ملکی را که به آن دل می بندد، با تهدید مستقیم یا تلویحی مالک آن، از آن خود می کند. معمولاً برای هر کدام از این املاک آنچه دلش می خواهد، می پردازد که اغلب یک دهم یا حتی یک بیستم قیمت واقعی آن ملک است.» وقتی بعد از استعفایش، مسئله ابعاد ثروت رضاشاه به مسئله روز مملکت بدل شد و مطبوعات با استفاده از آزادی تازه یاب خود در این زمینه مطالب مفصل و اغلب تندی می نوشتند، نخست وزیر وقت مملکت در جلسه مجلس اعلان کرد که «رضا شاه مبلغ باورنکردنی ۶۸ میلیون ریال (برابر با ۴٫۲۵ میلیون دلار) در حساب های شخصی اش در بانک های ایران داشت.» در آن زمان موجودی حساب های رضا شاه برابر ۴۶ درصد نقدینگی کل کشور (جمع کل پول صادر شده از بانک ملی ایران) بود. برخی محققان ادعا می کرده اند که موجودی حساب های رضاشاه در واقع به مبلغی به مراتب بیشتر از آنچه فروغی گفته بود، بالغ می شد. می گویند در واقع فروغی فقط موجودی حساب پس انداز رضاشاه را اعلام کرده بود. می گویند مبلغی نزدیک به ۸۵ میلیون ریال (یا ۵٫۳ میلیون دلار) هم در حساب چکی رضاشاه موجود بود. در هر حال، این مبلغ که دست کم ۴۶ درصد نقدینگی ایران بود، پس از امضای سند رسمی به محمدرضا پهلوی تعلق گرفت. توسعه اجتماعی اقتصادی در زمان محمد رضا شاه با اتکا به افزایش درآمد نفتی ممکن شد. با چهار برابر شدن قیمت نفت در سالهای ۱۹۷۵–۱۹۷۶ درآمد نفتی ایران به رقم ۲۰ میلیارد دلار رسید. البته این درست است که مقادیر زیادی از این پول ها در جاهایی هدر رفته است؛ همچون ولخرجی های خانواده سلطنتی، کاغذبازی اداری، فساد تمام عیار، تأسیسات هسته ای و خرید سلاح هایی که حتی برای خیلی از کشورهای عضو ناتو هم بسیار گران محسوب می شدند؛ ولی این هم درست است که مقادیر بیشتری هم به طور کارا وارد اقتصاد شد؛ چه به طور مستقیم و از طریق یارانه های دولتی و بانک صنعت و معدن ایران که وام های کم بهره به کارآفرینان خصوصی می پرداخت و چه به طور مستقیم از طریق برنامه های بودجه سالیانه. به گفته نیکی کدی در ابتدا همه درامدهای نفتی قرار بود به سازمان برنامه ریزی برود ولی به دلیل فساد خاص و سؤ مدیریت، سهم فزاینده ای از درآمدهای نفتی صرف مخارج عمومی شد به گونه ای که سهم سازمان برنامه ریزی به ۵۵ درصد رسید. ناکارآمدی ساختار اقتصادی کشور یکی از عوامل عمده فساد در دربار بود. مجریان طرحهای دولتی برای حل مشکلات خود دست به پرداخت رشوه می زدند و این بیماری چنان رشد کرد و در مدت کوتاهی «فساد چنان بالا گرفت که بسیاری از مقامات بالای دولتی و بدتر از همه اعضای خانواده سلطنتی را هم آلوده ساخت.» شرکت های بزرگ برای واردات، صادرات و نیز تعامل با دولت نیاز به مجوز داشتند. مجوزهای دولتی فقط به تعداد معدودی از شرکت ها داده می شدند به این بهانه که تولید کارخانجات بیش از اندازه نشود. برای گرفتن و نگاه داشتن یک مجوز نیاز بود که سران شرکت با افراد با نفوذ در تهران رابطه برقرار کنند. در زمینه مجوزها و دیگر مسائل روایت های معتبری در مورد مقامات بالا همچون شاهدخت اشرف و پسرش شهرام وجود دارد. مثلاً اینکه این افراد با نفوذ ۱۰ درصد یا بیشتر از یک شرکت جدید التاسیس را به طور مجانی می گرفتند تا مجوز آن را تضمین کنند. این گونه اقدامات و دیگر انواع فساد به شدت قیمت فروش محصولات داخلی را افزایش می داد و در نتیجه بازار آن ها را در داخل و خارج محدود می کرد. طبق یک ارزیابی داخلی سفارت انگلیس در ۷ اوت ۱۹۵۸، دست شاه، خانواده و دوستان او تنها از شاخه های اندکی از فعالیت های اقتصادی کوتاه مانده بود. سیا در گزارشی دربارهٔ فساد خاندان پهلوی می نویسد: «اخیراً رئیس یکی از بزرگترین بانک های ایران به یکی از مقامات سفارت گفته که چندی پیش، توجه شاه را به یکی از معاملات اشرف جلب کرده بود. گفته بود اگر جزئیات این معامله علنی شود، بازتاب منفی خواهد داشت. شاه به این گزارش توجهی نکرد. رئیس بانک می گفت اگر کسی دیگر جز اشرف این کار را کرده بود، ده سال حبس می کشید». به گفته یک اقتصاددان معتبر غربی، در چند سال آخر سلطنت مقدار بسیار زیادی پول -احتمالاً به اندازه ۲ میلیارد دلار- مستقیماً از درآمدهای نفتی به حساب های مخفی خارج از کشور خاندان سلطنتی واریز شد. منابع غربی ثروت خانواده پهلوی در ایران و خارج را بین ۵ تا ۲۰ میلیارد دلار برآورد می کردند. از یک سو، اسدالله علم، به گزارش دوستان و برآمدگانش، در بسیاری از معاملات مشکوک شرکت داشت. از سویی دیگر، امیرهوشنگ دولو بود که «سلطان خاویار» نام داشت. اما از همه غریب تر و مرموزتر، دکتر کریم ایادی بود که در گزارش های سفارت آمریکا، به عنوان «طبیب ویژه شاه» نام گرفته و در عین حال آمده که او در شرکت های متعدد از قبیل شرکت نفت پارس سهام دارد. معمولاً بین ۱۵ تا ۴۰ درصد سهام این شرکت از آن اوست. او در این گونه موارد از اسامی مختلفی استفاده می کند. گاه خود را عبدالکریم، کریم و برخی اوقات ایادی می خواند. تیمسار ایادی در عین حال از حق انحصاری بهره برداری از میگوی خلیج فارس برخوردار است.» در گزارش دیگری، سازمان سیا ایادی را کانال اصلی فعالیت های اقتصادی شاه می داند و می افزاید که «زمان حتی شایع بود که سهام شاه در شرکت ماهی گیری جنوب هم به اسم ایادی ثبت شده بود.» هنگامی که شاه تصمیم گرفت، برای تشکیل دولت «وحدت ملی»، از شریف امامی استفاده کند، شایع بود که شریف امامی به فساد مالی متهم است. شاپور بختیار در دیداری با یکی از اعضای سفارت آمریکا، هشدار داده بود که دولت شریف امامی خود عمیقاً آغشته به همان فسادی است که ظاهراً با آن مبارزه می کند. بختیار در مورد فساد مالی خود شریف امامی اطلاعات دست اولی داشت». همه می دانستند که نخست وزیر کابینه «وحدت ملی» به «آقای پنج درصد» شهرت دارد. می گفتند وجه تسمیه لقبش هم این بود که از بیش و کم تمامی قراردادهای دولتی، پنج درصد حق حساب می گرفت. اردشیر زاهدی مدعی است که هویدا ۳۵۰ هزار دلار برای مخارج شخصی شاهدخت اشرف به او پرداخته است. زاهدی می گفت اشرف می خواست یکی از معشوقان خود را به جلسات سازمان ملل ببرد. به گفته زاهدی، این معشوق گفته بود برای چنین سفری سیصد هزار دلار می طلبد. به رغم مخالفت شدید زاهدی با پرداخت این مبلغ، هیئت دولت، با پرداخت آن موافقت کرد. علی امینی می گوید در سال ۱۳۵۴ به محمدرضا شاه پهلوی پیشنهاد داده دست کم ۱۵۰۰ نفر از مقامات بالای سیاسی و اقتصادی را که در نظر مردم به فساد و سوء استفاده های کلان مادی مشهور بودند، را دستگیر کند. در بخش عمده دهه ۶۰ و ۷۰، اداره سوم ساواک که مسئول امنیت داخلی بود و پرویز ثابتی ریاستش را به عهده داشت، مسئله فساد مالی نخبگان سیاسی را یک مسئله امنیت ملی می دانست و گاه می کوشید در این زمینه گزارش هایی برای شاه تدارک کند. واکنش شاه در مقابل بیش و کم این گزارش ها، یکسان بود. از مضمون آن ها برمی آشفت و اداره سوم را به فضولی در مسائلی که در حیطه مسئولیتش نبود، متهم می کرد. هنگامی که شایعات مخرب در مورد فساد خاندان سلطنتی افزایش یافت، در تاریخ ۴ اکتبر ۱۹۶۱ شاه بنیاد غیرانتفاعی پهلوی را تأسیس نمود و تمام شرکت های خود از جمله بانک عمراًن را وقف این سازمان نمود. به علاوه حدود دو هزار روستا را که از پدرش به ارث برده بود با قیمتی نازل یا به رایگان به روستاییان شاغل در آن بخشید. هویدا پس از تلاش فراوان، بالاخره شاه را متقاعد کرد که فعالیت اقتصادی خاندان سلطنتی را محدود کند. به کمک هویدا دستورالعمل تازه ای در این زمینه تدارک شد که از بیست ماده مختلف تشکیل می شد و در مرداد ۱۳۵۷ به تصویب نهایی شاه رسید. اعضای خاندان سلطنتی را از کردار مغایر با ارزش های اجتماعی بر حذر می داشت. هر گونه تماس با شرکت های خارجی، دریافت هرگونه کمیسیون، مشارکت مستقیم یا غیر مستقیم در شرکت هایی که با دولت معامله می کنند، عضویت در هیئت رئیسه شرکت ها، را برای اعضای خاندان سلطنت منع می کرد. در طول سلسله تظاهراًت های سال ۵۶–۵۷، شاه تصمیم گرفت تا کمیسیون ویژه ای برای رسیدگی به مسئله سؤمدیریت و سوءاستفاده مالی در اجرای قراردادهای دولتی، تشکیل دهد. آنچه از مضمون مذاکرات این کمیسیون به خارج درز می کرد، یا از طریق رادیو و تلویزیون پخش می شد، انگار همه آب به آسیاب مخالفان می ریخت که از مدت ها قبل مسئله فساد در رژیم را به یکی از محورهای تبلیغاتی خود بدل کرده بودند. از آنجا که معینیان (که به درستکاری و امانت مشهور بود) ریاست این کمیسیون را عهده دار بود، گزارش های آن هم با دقتی ویژه تهیه می شد و هم از اعتبار بیشتری برخوردار بود. یکی از نمونه های جالب تلاش هویدا برای مبارزه با فساد، درگیری پر پیچ و خمش با یکی از سرمایه داران بهایی جنجال آفرین آن روزگار به نام هژبر یزدانی بود. این سرمایه دار از آنچه بانکداران float می خوانند، استفاده های نامشروع می کرد. در واقع، با صدور چک های بی محل از حساب بانک، سهام همان بانک را می خرید و پیش از بازگشت خوردن چک، مبلغ لازم را به حساب واریز می کرد. در سال ۱۹۵۴ حسنعلی مهران، رئیس وقت بانک مرکزی، ناگهان متوجه شد که میزان این چک های بی محل به بیش از یک میلیارد تومان رسیده است. مهران دست به کار شد و از هویدا کمک خواست. هویدا سرمایه دار خاطی را به دفتر نخست وزیر فرا خواند و به لحنی تند و حتی تهدیدآمیز، از او خواست که از دخالت در کار بانک های مملکت دست بردارد و فکر خرید بانک تازه ای را هم وابگذارد. یکی دو روز بعد، بانک مرکزی نامه ای از دربار دریافت کرد که در آن شاه تأکید کرده بود که سرمایه دار مذکور، انسانی زحمت کش و سخت کوش است و دولت نباید در راه گسترش و رشد کار او مانع ایجاد کند. یکی دو روز بعد، سرمایه دار ظفرمند، بی دعوت، به دفتر هویدا رفت، انگشت شست برآورده اش را به رئیس دفتر هویدا نشان داد و با تمسخر گفت: «به اربابت بگو، بفرما، بانک را خریدم». پس از مذاکراتی که شاه در آن دخالت مستقیم داشت، قرار شد این سرمایه دار همه سهام خود را در بانک های مختلف بفروشد و در عوض چهل درصد از سهام یکی از بانک ها را حفظ کند. رزم آرا پس از به قدرت رسیدن دوازده چهره جدید به کابینه آورد، افزایش مالیات برای قشر ثروتمند را توصیه نمود و کمیته ای خاص برای بررسی فساد در طبقه بالا معین کرد. در ۲۷ شهریور ۱۳۵۷، کارمندان بانک مرکزی فهرست ۱۷۷ تن از افراد سرشناس را که گویا بالغ بر ۲ میلیارد دلار از کشور خارج کرده بودند، منتشر کردند. این فهرست نشان می داد که شریف امامی حدود ۳۱ میلیون دلار، ارتشبد اویسی ۱۵ میلیون دلار، نمازی ۹ میلیون دلار، آموزگار ۵ میلیون دلار، سپهبد مقدم ۲ میلیون دلار، شهردار تهران ۶ میلیون دلار، وزیر بهداری ۷ میلیون دلار و مدیرعامل شرکت ملی نفت، بالغ بر ۶۰ میلیون دلار از کشور خارج کردند. زمانی که دلارهای نفتی به ایران سرازیر شد، حسین فردوست توسط محمدرضا شاه پهلوی به عنوان «بازرس شاهنشاهی» منصوب گشت تا فساد ناشی از این سرازیر شدن را که سراسر نظام اقتصادی و اداری کشور را فراگرفته بود را مهار کند. او دوباره تشکیلات را سازماندهی کرد و مشغول تحقیق و بررسی شکایات و گزارش ها شد، اما هزاران پرونده فساد اقتصادی را اکثراً بدون هیچ رسیدگی به بایگانی راکد دادگستری فرستاد. یک دیپلمات انگلیسی، خاطره ای از روزهای انقلاب را با تعجب روایت می کند: به دستور شاه، چند تن از مقامات بلندپایه از جمله نخست وزیر اسبق و رئیس سابق ساواک، بازداشت شدند. اما این تلاش ها، بیهوده، تقریباً بی فایده و تسکین بخش و شاید خیانت آمیز بود. در ماه آخر ۱۹۷۸، تقریباً تمامی افراد سرشناس ایران و دلالان بین المللی که از قبل، منتفع می شدند، ناپدید شده و به غرب گریختند. هوشنگ انصاری، یکی از وزیران شاه که ثروتی افسانه ای اندوخته بود، به بهانه ملاقات فوری با هنری کسینجر، از شاه اجازه گرفت و ایران را ترک کرد. در فرودگاه، به سفیر آمریکا تلفن زد و گفت سه روزه به ایران بازخواهد گشت، اما در حقیقت، هرگز به ایران برنگشت. چهلم کشتار قم، در ۲۹ بهمن ۱۳۵۶ در چندین شهر به آرامی برگزار شد. اما در تبریز، با تیراندازی یک افسر پلیس به یک دانشجوی جوان و مرگ او، تظاهرات به خشونت کشید. معترضین خشمگین به سوی شهربانی رفتند و چون دریافتند که تیراندازی در کار نیست، بیشتر نقاط شهر را تصرف کردند. آن ها به کلانتری ها، دفاتر حزب رستاخیز، بانک ها، هتل های لوکس و سینماهایی که فیلم های شهوت انگیز نمایش می دادند، هجوم بردند. در شورش تبریز، همچون اغلب ناآرامی های دوران انقلاب، تظاهرات کنندگان با آنکه خشمگین بودند، به ندرت به افراد عادی یا اموال شخصی متعرض می شدند. برعکس، به اهداف خاص هجوم آوردند: تظاهرات کنندگانی که مطبوعات حکومتی، آن ها را «اوباش حریص» می خواندند، بیشتر خواهان نشان دادن خواسته های سیاسی خود بودند تا پرکردن جیب هایشان. در ۲۱ آبان ۱۳۵۷، بازارها، دانشگاه ها و وزارتخانه ها که تازه به کار افتاده بودند، مجدداً در اعتراض به دستگیری سنجابی (که از پاریس برگشته بود) اعتصاب کردند و تا پیروزی انقلاب، در اعتصاب ماندند. در ۲۵ مهر، کارگران شرکت نفت به سر کار برگشتند، اما اعلام کردند که فقط به قدر نیاز مصرف داخلی و نیز فروش به میزان لازم برای خرید کالاهای ضروری، تولید می کنند. چرا که می پنداشتند مازادِ پول آن، «به جیب علی بابا و چهل دزد او» می رود. شوکراس به نقل از پرویز راجی، آورده است که در هنگام انقلاب، شاه از خواهرش اشرف خواسته بود که کشورش را ترک کند، چرا که او به سمبل فساد و زیادخواهی های خاندان پهلوی مبدل شده بود. دیوارها و کف اتاق های کاخ او که اخیراً نوسازی و تزئین شده بود، کاملاً برهنه گشت. قالی ها و تابلوها بسته بندی شده و به یکی از خانه های اشرف (شاید در ژوان له پن، شاید به خانه پسرش، شهرام در لندن، شاید به حزیره متعلق به او در سیشلز) منتقل شده باشد. پسر دیگرش، در یکی از شب های اکتبر ۱۹۷۸ که در کاخ مادرش شام را صرف می کرد، رو به تابلویی که هنوز به دیوار آویخته بود گفت: «این یکی را فراموش کرده اند بردارند». در ادامه، پرویز راجی می افزاید: از کاخ شاه در نیاوران، در ارتفاعات شمال تهران که ویلاهای ثروتمندان پیرامون آن جمع شده است، ملکه فرح دیبا یک هواپیما پر از لباس و اشیایی که دیگران اثاث منزل می نامند، به آمریکا فرستاده است. مأموران گمرگ در سراسر اروپای غربی و آمریکای شمالی متحیر گشته اند. چگونه می توان اشیاء گرانبهایی نظیر جامه دان ها و صندوق های لبریز از قالی، تابلو، مبل، الماس، گردنبندهای مروارید، انگشترهای یاقوت، گوشواره های زمرد، نیم تاج های زنانه و سرویس های نقره ای را که از ایران خارج می شود را ارزیابی کنند؟ بانک دارهای تهران، کلافه از حجم تقاضاهای انتقال پول گشته اند: تقریباً هر مرد و زن ثروتمندی در ایران ناگهان خواستار انتقال تلگرافی ثروتش به یکی از بانک های سوئیس، پاریس، نیویورک یا جزایر دریای کارائیب شده بود. کارمندان بانک مرکزی دست به اعتصاب زده، از ارسال هرگونه تلکسی خودداری کردند و اسنادی را منتشر ساختند. در این اسناد، اسم دو تن از برادرزادگان شاه و یکی از امرای ارتش آمده که ۲٫۴ میلیارد دلار به بانک های خارج انتقال داده بودند.
[ { "answer1": "رضاشاه با خرید املاکی به ارزش هشتصد هزار تومان در مازندران (که در آن روزگار رقمی بالا به شمار می رفت) ابعاد تازه ای به املاک و دارایی خود در آن منطقه بخشیده بود.", "answer2": "در آن زمان سفارت آمریکا در گزارشی از فعالیت های اقتصادی رضاشاه فراهم کرد که نوشته بود: «کمتر چیز ارزشمندی در این مملکت هست که رضاشاه، به آن نظر ندارد.", "distance": 2327, "question": "رضاشاه چگونه زمین های خود را در مازندران به دست آورد و چه کسی در زمان سلطنت پسرش محمدرضا، گزارش هایی در مورد فعالیت های اقتصادی او ارائه کرد؟" }, { "answer1": "همه می دانستند که نخست وزیر کابینه «وحدت ملی» به «آقای پنج درصد» شهرت دارد.", "answer2": "زمانی که دلارهای نفتی به ایران سرازیر شد، حسین فردوست توسط محمدرضا شاه پهلوی به عنوان «بازرس شاهنشاهی» منصوب گشت تا فساد ناشی از این سرازیر شدن را که سراسر نظام اقتصادی و اداری کشور را فراگرفته بود را مهار کند.", "distance": 4219, "question": "چه کسی به لقب «آقای پنج درصد» مشهور بود و چه کسی در زمان سلطنت محمدرضا پهلوی، به عنوان «بازرس شاهنشاهی» منصوب شد؟" }, { "answer1": "در همان اوایل سال ۱۹۳۲/۱۳۱۱، سفارت بریتانیا گزارش داد که رضاشاه حرص غریبی نسبت به زمین دارد، طوری که همه خانواده ها روانه زندان می کرد، مگر اینکه با فروش املاکشان به وی موافقت کنند:", "answer2": "اما از همه غریب تر و مرموزتر، دکتر کریم ایادی بود که در گزارش های سفارت آمریکا، به عنوان «طبیب ویژه شاه» نام گرفته و در عین حال آمده که او در شرکت های متعدد از قبیل شرکت نفت پارس سهام دارد.", "distance": 5508, "question": "چرا رضاشاه به خرید املاک علاقه داشت و چه کسی در گزارش های سفارت آمریکا به عنوان «طبیب ویژه شاه» نام گرفته بود و در شرکت های متعدد سهام داشت؟" }, { "answer1": "به گفته سفارت بریتانیا در چند سال پس از کودتا، رضاشاه از قدرت نویافتهٔ خود برای خرید املاک متعدد استفاده کرد و اغلب این املاک را به مراتب پائین تر از نرخ واقعی آنها خریداری می کرد.", "answer2": "اخیراً رئیس یکی از بزرگترین بانک های ایران به یکی از مقامات سفارت گفته که چندی پیش، توجه شاه را به یکی از معاملات اشرف جلب کرده بود. گفته بود اگر جزئیات این معامله علنی شود، بازتاب منفی خواهد داشت.", "distance": 5922, "question": "رضاشاه پس از کودتا از قدرتش برای چه کاری استفاده کرد و چه کسی به شاه هشدار داد که اگر جزئیات معامله اشرف علنی شود بازتاب منفی خواهد داشت؟" } ]
[ { "answer1": "تورم، مالیات های سنگین و دیگر عوامل، سطح زندگی مردم را کاهش دادند.", "answer2": "شاپور بختیار در مورد فساد مالی خود شریف امامی اطلاعات دست اولی داشت».", "question": "چه عواملی باعث کاهش سطح زندگی مردم در دوران رضاشاه شد و چه کسی در مورد فساد مالی خود شریف امامی اطلاعات دست اولی داشت؟" } ]
gemini-2.0-flash-exp
208
: اختلال شخصیت مرزی شخصیت مرزی الگوی فراگیر بی ­ثباتی در روابط بین فردی، خودانگاره و عواطف، به همراه تکانشگری، رفتارهای خودکشی، احساس ­های مزمن پوچی و اندیشه­ پردازی پارانویایی گذرا و مرتبط با تنیدگی است که در اویل بزرگسالی آغاز شده و در زمینه­ های گوناگون خود را نشان می­ دهد. بیماران مبتلا به اختلال شخصیت مرزی در مرز روان نژندی و روان پریشی قرار دارند و مشخصهٔ آن ها ناپایداری حالت عاطفی، خلق، رفتار، روابط ابژه ای، و خودانگارهٔ آن هاست. این اختلال را به نام های شیزوفرنی موقت، شخصیت انگاری (as-if personality اصطلاحی که Helene Doutsch وضع کرده است)، اسکیزوفرنی شبه نوروتیک (که پاول هوخ و فیلیپ پولیتن وصف کرده اند)، و اختلال منش سایکوتیک (که جان فرش ذکر کرده است) نیز خوانده اند. در ICD-10 نیز اختلال شخصیت دارای بی ثباتی هیجانی ناميده شده است. تاکنون هیچ مطالعه ای نشده که میزان قطعی شیوع این اختلال را نشان دهد. اما به نظر می رسد در یک تا دو درصد از جمعیت وجود داشته باشد و در زن ها نیز دو برابر مردها شایع است. شیوع اختلال افسردگی اساسی، اختلالات مربوط به مصرف الکل، و سوء مصرف مواد، در بستگان درجهٔ اول افراد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی، بیشتر از جمعیت عمومی است. به گزارش DSM-5، نرخ شیوع اختلال شخصیت مرزی در جامعه حدود ۱٫۶٪ تخمین زده می شود اما ممکن است تا ۵٫۶٪ افزایش یابد. نرخ شیوع این اختلال در خدمات بهداشتی و درمانی اولیه حدود ۶٪، افرادی که به کلینیک های بهداشت روانِ سرپایی مراجعه می کنند حدود ۱۰٪، و بیمارانی که در بیمارستان های روانی بستری می شوند حدود۲۰٪ است. شیوع اختلال شخصیت مرزی در گروه های سنی مسن تر ممکن است کاهش یابد. طبق DSM-IV-TR اگر بیماری از اوایل بزرگسالی لااقل پنج عدد از ملاک هایی را داشته باشد که در جدول فهرست شده است، می توان تشخیص اختلال شخصیت مرزی را در موردش مطرح کرد. از بررسی های زیستی هم می توان برای تشخیص کمک گرفت، چنان که در برخی از بیماران مبتلا به اختلال شخصیت مرزی، دوره نهفتگی REM کوتاه شده، تداوم خواب مختل است، و نتایج غیرطبیعی در آزمون فرونشانی دگزامتازون و همچنین آزمون تحریک با هورمون آزادکننده تیروتروپین دیده می شود. اما این تغییرات در برخی از بیماران دچار اختلالات افسردگی هم دیده می شود. بی ثباتی در روابط بین فردی، خودانگاره، و حالت عاطفی، و نیز آشکارا تکانشی بودن، به صورت الگویی نافذ و فراگیر که از اوایل بزرگسالی شروع شده باشد و در زمینه های مختلف به چشم آید، که علامتش وجود حداقل پنج عدد از موارد زیر است: بیماران دچار اختلال شخصیت مرزی تقریباً همیشه به نظر می رسد که در بحران به سر می برند. چرخش های سریع خلق در این ها شایع است: یک لحظه ممکن است نزاع طلب باشند، لحظهٔ بعد افسرده و لحظه ای دیگر شاکی از این که هیچ احساسی ندارند. این گونه بیماران ممکن است حملات روان پریشی با عمر کوتاه داشته باشند که اصطلاحاً حملات میکروسایکوتیک خوانده می شود، اما حملات شدید و تمام عیار روان پریشی در این ها دیده نمی شود؛ در واقع علایم روان پریشی که بیماران دچار اختلال شخصیت مرزی پیدا می کنند، تقریباً همیشه محدود، گذرا، و مشکوک است. رفتار این گونه بیماران بسیار غیرقابل پیش بینی است و از همین رو آن ها تقریباً هیچ وقت به آن مقدار کارایی که در توانشان هست، دست نمی یابند. دردناک بودن ذاتی زندگی آن ها در خودزنی های مکرر آن ها مشهود است. این گونه بیماران برای جلب کمک دیگران، ابراز خشم، یا برای کرخت کردن خود در برابر حالت عاطفی فلج کننده ای که دارند، ممکن است رگ دست خود را بزنند یا به اشکال دیگری خودزنی کنند. مدلی که توسط حبیب نوبخت نیارق و کارل اینگوار داله (2017) برای تبیین ارتباط بین سابقهٔ تروما و سوءاستفادهٔ کودکی، علایم گسستگی (تجزیه ای) و خودزنی پیشنهاد شده است، نشان می دهد چگونه احساس بی حسی، پوچی و تهی بودگی، که از نشانه های اختلال شخصیت مرزی است، فرد را به سمت خودزنی سوق می دهد. بیماران دچار اختلال شخصیت مرزی چون احساس وابستگی و خصومت را هم زمان دارند، روابط بین فردیشان آشفته و به هم ریخته است. ممکن است به کسی که احساس نزدیکی با او می کنند، وابسته شوند، و از طرف دیگر نسبت به دوستان صمیمی خود هم اگر احساس سرخوردگی پیدا کنند، خشمی بسیار زیاد ابراز می کنند. بیماران دچار اختلال شخصیت مرزی نمی توانند تنهایی را تحمل کنند و برای تشفی خود حتیٰ به نحوی دیوانه وار به جستجوی ایجاد رابطه بر می آیند، ولو این رابطه برای خودشان ارضاکننده نباشد. آن ها برای رفع تنهایی خود حتیٰ اگر دیری هم نپاییده باشد، با غریبه ها دوست می شوند یا به بی بندوباری می افتند. آن ها اغلب از احساس مزمن پوچی و بی حوصلگی و فقدان احساس هویتی یکدست (ابهام در هویت) شاکی اند، و وقتی تحت فشار قرار می گیرند، از این شکایت می کنند که اکثر اوقات علیٰرغم ابراز شدید حالات عاطفی دیگر بسیار افسرده اند. اتو کرنبرگ، سازوکاری دفاعی به نام همانندسازی فرافکنانه را وصف کرده است که بیماران دچار اختلال شخصیت مرزی به کار می برند. در این سازوکار دفاعی بدوی، فرد جنبه های غیرقابل تحمل خود را به فردی دیگر فرافکنی (project) می کند و به این ترتیب او را وادار به ایفای نقش می کند که به او فرافکنی شده است، در نتیجه هر دو به شکلی واحد عمل می کنند. درمانگر باید از این روند به خوبی آگاه باشد تا بتواند با این گونه بیماران رفتاری خنثیٰ در پیش بگیرد. اکثر درمانگران بر این باورند که بیماران دچار اختلال شخصیت مرزی در آزمون های ساختارمندی مثل مقیاس هوشی وکسلر برای بزرگسالان (WAIS) قدرت استدلال متعارفی از خود نشان می دهند و تنها در آزمون های ساختارنیافته فرافکنانه ای مثل آزمون رورشاخ است که اختلالات مربوط به روند (پردازش) فکر در آن ها قابل رویت می شود. کارکرد بیماران مبتلا به اختلال شخصیت مرزی نیز به گونه ای است که روابط آن ها مختل می شود، چون همهٔ افراد را یا خوب مطلق می پندارند یا بد مطلق. یعنی افراد به نظر آن ها یا حامی آن هایند و لذا باید به آن ها دل بست، یا منفور و آزارگرند (سادیست) و احساس امنیت آن ها را مختل می کنند، چون همین که ببینند بیمار به آن ها وابسته شده، او را ترک می کنند و از این رو تهدیدی برای او محسوب می شوند. در نتیجه این دونیم سازی است که بیمار، افراد خوب را آرمانی می بیند و افراد بد را به کلی فاقد ارزش. به همین دلیل است که این بیماران هر زمان از فرد یا گروه متفاوتی حمایت می کنند. برخی از بالینگران مشخصه های اصلی بیماران مبتلا به اختلال شخصیت مرزی را با این مفاهیم ذکر می کنند: هراس عام (panphobia؛ همه چیزهراسی)، اضطراب عام (pananxiety؛ از همه چیز مضطرب شدن)، دودلی عام (panambivalence؛ در همه کار دو دل بودن)، و رفتار جنسی آشوبناک (chaotic sexuality). نظریهٔ روانکاوی جامع ترین تبیین ها را برای اختلال شخصیت مرزی به دست داده است. بنا به این نظریه این گونه مردمان جای پایی در دنیای واقعی استوار می کنند اما هنگام مواجهه با تعارض، به جای دفاع های پیشرفته از دفاع های ابتدایی تری از قبیل «انکار» سود می جویند (کرنبرگ، ۱۹۷۹). شخصیت های مرزی به علت نارسایی در ارتباط با سرپرستان خود در دوران اولیه کودکی، نگرشی نارسا و نابسنده از خویشتن و دیگران دارند. سرپرستان آنان از وابسته بودن کودک به خویش بیشتر خرسند می شوند، و بنابراین نه تنها او را برای رسیدن به احساس تفرد و استقلال تشویق و ترغیب نمی کنند بلکه حتی ممکن است این قبیل تلاش و کوشش کودک را با تنبیه روبرو سازند. به این ترتیب است که این گونه مردمان هرگز یادنمی گیرند که نگرش به خود را به صورت تمام و کمال متمایز از نظر دیگران سازند. همین امر موجب حساسیت افراطی آنان به نگرش دیگران دربارهٔ خودشان، و امکان وادادن و تسلیم به مردمان دیگر می شود. بر این اساس، وقتی احساس کنند دیگران طردشان کرده اند، خودشان هم خود را طرد کرده و دست به تنبیه و جرح خویشتن می زنند. کسانی که اختلال شخصیت مرزی دارند علاوه بر نارسایی یاد شده، هرگز نتوانسته اند جنبه های مثبت و منفی خودپنداره ی خویش یا برداشت از دیگران را یکپارچه کنند. علت این امر در رفتار سرپرستان آن ها در دوران کودکی آنان است که هرگاه کودک وابسته به آنان و تسلیم آنان باشد او را با پاداش مواجه می سازند اما تلاشهای کودک را برای استقلال و جداشدن از سرپرست با خصومت و طرد روبرو می کنند. به این ترتیب است که شخصیت های مرزی خودشان و دیگران را به صورت «یکپارچه خوب» یا «سراسر بد» می بینند و بین این دو در تردید می مانند. این فرایند را «دوپارگی» نامیده اند. تغییرپذیری و نوسان هیجانها و نگرش به روابط شان برخاسته از همین دوپارگی است. پژوهشهای دیگری دربارهٔ مردمانِ گرفتار این اختلال نشان از پیشینه بهره کشی جسمانی و جنسی از آنان در کودکی دارد (پری؛ ۱۹۹۳). این قبیل بهره کشی منجر به اختلالهایی در تشکیل خودانگاره شخص شده و همین اختلالها به زعم غالب نظریه پردازان، هسته مرکزی در اختلال شخصیت مرزی را می سازد. علاوه بر این، وقتی والدین یا سرپرستان کودک گاهی بهره کش و گاهی پر از محبت و عطوفت باشند این نوسان، خود می تواند موجب بی اعتمادی عمیق کودک به دیگران و گرایش به یکپارچه خوب یا سراسر بد دانستن دیگران گردد. نظریه روابط موضوعی، گونه مهمی از نظریه تحلیل روانی، بر این موضوع تمرکز دارد که کودکان به چه شیوه ای تصورات خود را از اشخاصی که برایشان اهمیت دارند، مانند پدر و مادرشان، درونی (یا درون فکنی) می کنند. به دیگر سخن، موضوع اصلی این است که کودکان چگونه با کسانی که نسبت به آن ها دلبستگی های عاطفی قوی دارند، همانندسازی می کنند. این تصاویر درونی شده (بازنمایی های موضوع) قسمتی از من شخص می شود و بر نحوه واکنش شخص به دنیا تأثیر می گذارد. اما ارزش های درون فکنی شده ممکن است با آرزوها و آرمان های شخص در بزرگسالی تعارض پیدا کنند -برای مثال، اگر زنی در سنین دانشگاه که عقیده مادرش دربارهٔ نقش شایسته برای یک زن را پذیرفته است، به سمت آرمان های نوین فمینیسم کشیده می شود، چنین تعارضی پیش خواهد آمد. نظریه پرداز پیشگام روابط موضوعی، اوتو کرنبرگ است که مطالب گسترده ای دربارهٔ BPD نوشته است. کرنبرگ (۱۹۸۵) مطرح کرد که تجارب نامطلوب کودکی -برای مثال، داشتن پدر و مادری که به گونه ای بی ثبات عشق و توجه ارائه می کنند، احتمالاً پیشرفت ها و موفقیت ها را تحسین می کنند اما از ارائه حمایت عاطفی و محبت و صمیمیت ناتوانند- باعث می شود که کودکان بازنمایی های موضوعی مختلی را درونی کنند که در یکپارچه کردن جنبه های مهرآمیز و نامهرآمیز کسانی که به آن ها نزدیک اند، واقع نمی شوند. در نتیجه این روابط موضوعی مختل، منِ نا ایمن پدید می آید که ویژگی اصلی BPD است. اگرچه اشخاص دچار BPD، منِ ضعیف و شکننده ای دارند و به اطمینان بخشی مداوم نیاز دارند، توانایی آزمون واقعیت را حفظ می کنند. اما با وجود اینکه با واقعیت در تماس هستند، اغلب درگیر مکانیسمی دفاعی به نام دونیم سازی می شوند -یعنی تقسیم کردن چیزها به دو مقوله کاملاً خوب یا کاملاً بد و ناتوانی از تلفیق جنبه های مثبت و منفی شخصی دیگر یا خود در یک کل یکپارچه. این گرایش باعث دشواری بیش از اندازه در تنظیم و تعدیل هیجان ها می شود زیرا اشخاص دچارBPD دنیا، از جمله خودشان، را به گونه سیاه و سفید می بینند. ممکن است درمانگرشان را یک هفته انسانی کامل و بی نقص تصور کنند که می تواند آن ها را از درد و آشفتگی برهاند، اما هفته بعد اگر درمانگر به دلیلی در دسترس نباشد، ممکن است به شدت عصبانی شوند. ایده آل سازی نزد افراد با اختلال شخصیت مرزی بسیار خطرناک است بخاطر اینکه  تجربیات متناقض بیشتری را برای بیماران ایجاد می کند وقتی که ((خود)) یا ((موضوع)) از برآوردن انتظارات غیر منطقی عاجز است؛ این پدیده عموما منجر به تغییر ناگهانی ارزش زدایی یا تخریب ((خود)) یا موضوع ایده آل قبلی می شود. فرایند دو نیم سازی و استفاده همزمان از ایده ال سازی و بی ارزش سازی همچنین  تجربه درمانی را مشکل می سازد و  تخلیه عاطفی همچنین نتیجه انتقال شدید و انتقال  متقابل است. بیماران با اختلال شخصیت مرزی همچنین  وابسته به دفاع از فرافکنی و فرافکنی هویت در تقلاهستند؛ تا خودشان را از احساس شدید  پرخاشگری خلاص کنند(کلارکین و همکاران , ۲۰۰۶؛ کلارکین و کرنبرگ , ۱۹۹۳). فرافکنی زمانی اتفاق می افتد که شخص احساسات شدید خودش رو به شخص دیگری نسبت بدهد و  این احساسات جابجا شده را ناشی از شخصی که مخالفشان است بنگرد.  فرافکنی هویت این فرایند را می گیرد و یک گام فراتر می رود . نتیجه اش این است که فرد احساسات منفی خودش را به درون شخص دیگری می گذارد درحالیکه همزمان  آن احساسات و عواطف را از آن شخص بیرون می کشد (کلارکین و همکاران, ۲۰۰۶؛ کلارکین و کرنبرگ,۱۹۹۳).متاسفانه, فرافکنی و فرافکنی هویت منجر به تمایل به کنترل کردن فردی می شود که احساسات فرافکنی شده را حمل می کند یا ترسی را همراه با موضوع فرافکنی شده هویت  رشد می دهد . نهایتا دفاع  از انکار کردن به فرد با اختلال شخصیت مرزی  این اجازه را می دهد تا همه چیز را نفی کند و احساسات خشونت آمیزو ناامیدانه گذشته را از احساسات حال حاضرشان جدا  می کند. اتکا مداوم به این مکانیسم دفاعی در بزرگسالی منجر به مشکلات قابل توجهی در حوزه روابط بین فردی برای مراجعین با اختلال شخصیت مرزی می شود (کلارکین و همکاران.,۲۰۰۶؛ کلارکین و کرنبرگ,۱۹۹۳). افتراق بیماران مرزی از اسکیزوفرن بر این اساس ممکن است که در بیماران مرزی، حملات روان پریشی، اختلال فکر، یا سایر علایم کلاسیک اسکیزوفرنی، هیچ وقت به مدت طولانی وجود ندارد. بیماران دچار اختلال شخصیت اسکیزوتایپی نیز نحوه تفکری بسیار منحصر به فرد، افکاری عجیب، و افکار مکرر انتساب به خود دارند. مشخصه بیماران مبتلا به اختلال شخصیت پارانوئید، وجود شکاکیت مفرط است. بیماران دچار اختلال شخصیت مرزی عموماً احساس مزمن پوچی و حمله های کم دوام روان پریشی دارند؛ تکانشی عمل می کنند و توقع روابطی غیر متعارف دارند؛ ممکن است خودزنی کنند و دست به خودکشی هایی فریبکارانه بزنند. این اختلال کم و بیش با ثبات است، به طوری که بیماران در طول زمان تغییر چندانی نمی کنند. در مطالعات طولی دیده نشده که به اسکیزوفرنی تبدیل شود، اما میزان بروز حملات افسردگی اساسی در این بیماران زیاد است. این تشخیص معمولاً پیش از چهل سالگی مطرح می شود، چون در این دوره است که بیمار باید برای شغل، ازدواج، و سایر مسائل مهم خود تصمیم بگیرد و به انتخاب دست بزند، ولی نمی تواند با این مراحل که در چرخه زندگی به طور طبیعی پیش می آید، درست برخورد کند. در زیر خلاصه ای از دستورالعمل های انجمن روانپزشکی آمریکا را برای درمان این اختلال ارائه کرده است البته قبل از آن: یکی از بهترین نوع درمان ها را می توان برنامه های ۱۲ قدمی دانست. در رابطه با این بیماری، انجمن ۱۲ قدمی و رایگان «وابستگان گمنام» گزینهٔ مناسبی است که به انجمن «کُدا» (CODA) نیز معروف می باشد که با جستجویی ساده در گوگل، نشانی جلسات آن در هر شهر را می شود به راحتی پیدا کرد. بهبود یافتن در این انجمن، مانند انجمن های ۱۲ قدمی دیگر، بر اساس تجربه بهبودی اعضا می باشد؛ ولی در ادامه: روان درمانی: در مورد روان درمانی افراد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی – که درمان انتخابی آنهاست – تحقیقات بسیاری شده است. اخیراً دارودرمانی را هم برای نیل به بهترین نتایج، به این برنامه درمانی افزوده اند. روان درمانی برای بیمار و درمانگر به یک اندازه دشوار است. این بیماران به راحتی دچار واپس روی می شوند، تکانه های خود را مورد کنش نمایی قرار می دهند، و انتقالی پیدا می کنند که اعم از مثبت یا منفی، از دو حال خارج نیست: یا متزلزل است یا محکم و لایتغیر، و در هر دو حال روانکاوی این انتقال دشوار است. همانندسازی فرافکنانه هم ممکن است در انتقال متقابل مشکلاتی ایجاد کند، مگر آنکه درمانگر به این نکته واقف باشد که بیمار به طور ناخودآگاه دارد کاری می کند که درمانگر مجبور شود رفتار خاصی را کنش نمایی کند. دو نیم سازی به عنوان سازوکاری دفاعی باعث می شود که بیمار نسبت به درمانگر و سایر افراد دور و برش زمانی احساس عشق و محبت، و زمانی دیگر احساس نفرت پیدا کند. رویکردی معطوف به واقعیت مؤثرتر از تفسیر عمیق ناخودآگاه بیمار است. درمانگران از رفتار درمانی هم برای مهار تکانه ها و فورانهای خشم بیمار و برای کم کردن حساسیت او به انتقاد و طرد استفاده کرده اند. پرورش مهارتهای اجتماعی به ویژه با استفاده از تماشای مجدد فیلم ویدئویی رفتاری های خود، مفید است و باعث می شود که بیمار بتواند اثر اعمالش را بر دیگران ببیند و از این طریق، رفتار بین فردی خود را بهتر کند. بیماران مبتلا به اختلال شخصیت مرزی اگر در محیط های بیمارستانی تحت روان درمانی فشرده – هم فردی و هم گروهی – قرار بگیرند، نتیجه خوبی به دست می آید. در این محیط ها همچنین کارکنان آموزش دیده ای که در مکاتب و رشته های مختلفی ورزیده اند، وجود دارند و با آن ها کار می کنند و در نتیجه آن ها از درمان های گوناگونی مثل کاردرمانی، تفریح درمانی و حرفه درمانی سود می برند. این برنامه ها خاصه زمانی مفید واقع می شود که محیط خانه بیمار به دلیل تعارضهای درون خانوادگی یا فشارهای روانی دیگری مثل بدرفتاری والدین، به توانبخشی بیمار ضرر برساند. در محیط حفاظت شده بیمارستان می توان برای بیمار مبتلا به اختلال شخصیت مرزی که بسیار تکانشی است و خودزنیهای فراوان می کند، محدودیت وضع کرد و او را تحت نظر قرار داد. مطلوب آن است که بیمار آن قدر در بیمارستان بماند که بهبود قابل توجهی در وی دیده شود و این در برخی از موارد، تا یک سال هم ممکن است طول بکشد. سپس می توان بیمار را مرخص کرد وا و را به نظام های حمایتی ویژه ای مثل بیمارستان های روزانه، بیمارستان های شبانه، و خانه های سر راهی سپرد. شکل خاصی از روان درمانی موسوم به رفتار درمانی جدلی (DBT) برای درمان اختلال شخصیت مرزی به کار رفته است، به ویژه برای بیمارانی که رفتارهای شبه خودکشی نظیر خودزنی های مکرر دارند. دارودرمانی: برای مقابله با خصایص شخصیتی معینی که کارکرد کلی بیمار مبتلا به اختلال شخصیت مرزی را به هم می زند، دارو درمانی مفید است. داروهای ضد روان پریشی برای مهار خشم، خصومت، و حملات گذرای روان پریشی به کار می رود. داروهای ضد افسردگی، خلق افسرده را که در این بیماران شایع است، بهبود می بخشد. مهارکننده های منوآمین اکسیداز (MAOIها) در برخی از بیماران برای میزان کردن رفتار تکانشی آن ها مؤثر بوده است. بنزودیازپین ها به ویژه آلپرازولام برای رفع اضطراب و افسردگی مفید است، منتها در برخی از بیماران با مصرف این دسته از داروها مهارگسیختگی دیده شده است. داروهای ضد صرع مثل کاربامازپین ممکن است کارکرد کلی برخی از بیماران را بهتر کند. داروهای سروتونرژیک مثل مهارکننده های انتخابی باز جذب سروتونین (SSRIs) نیز در برخی از بیماران مفید بوده است. هارولد کاپلان و بنیامین سادوک، "چکیده روانپزشکی بالینی"، ترجمه فرزین رضاعی. تهران: ارجمند. ISBN 9789644961762
[ { "answer1": "تنها در آزمون های ساختارنیافته فرافکنانه ای مثل آزمون رورشاخ است که اختلالات مربوط به روند (پردازش) فکر در آن ها قابل رویت می شود.", "answer2": "این تشخیص معمولاً پیش از چهل سالگی مطرح می شود، چون در این دوره است که بیمار باید برای شغل، ازدواج، و سایر مسائل مهم خود تصمیم بگیرد و به انتخاب دست بزند", "distance": 7257, "question": "در چه نوع آزمون هایی اختلالات مربوط به پردازش فکر در بیماران مرزی قابل رویت است و این بیماران در چه سنی معمولاً برای شغل و ازدواج تصمیم می گیرند؟" }, { "answer1": "دو نیم سازی به عنوان سازوکاری دفاعی باعث می شود که بیمار نسبت به درمانگر و سایر افراد دور و برش زمانی احساس عشق و محبت، و زمانی دیگر احساس نفرت پیدا کند.", "answer2": "این قبیل بهره کشی منجر به اختلالهایی در تشکیل خودانگاره شخص شده و همین اختلالها به زعم غالب نظریه پردازان، هسته مرکزی در اختلال شخصیت مرزی را می سازد.", "distance": 6030, "question": "بیماران مرزی از چه مکانیزم دفاعی استفاده می کنند که باعث می شود زماني نسبت به درمانگر احساس محبت و زمانی دیگر احساس نفرت داشته باشند و چه چیزی هسته مرکزی در اختلال شخصیت مرزی را می سازد؟" }, { "answer1": "به گزارش DSM-5، نرخ شیوع اختلال شخصیت مرزی در جامعه حدود ۱٫۶٪ تخمین زده می شود اما ممکن است تا ۵٫۶٪ افزایش یابد.", "answer2": "درمانگران از رفتار درمانی هم برای مهار تکانه ها و فورانهای خشم بیمار و برای کم کردن حساسیت او به انتقاد و طرد استفاده کرده اند.", "distance": 12580, "question": "بر اساس DSM-5 نرخ شیوع اختلال شخصیت مرزی در جامعه چقدر است و درمانگران از چه نوع درمانی برای مهار تکانه های بیماران مرزی استفاده می کنند؟" }, { "answer1": "شخصیت های مرزی به علت نارسایی در ارتباط با سرپرستان خود در دوران اولیه کودکی، نگرشی نارسا و نابسنده از خویشتن و دیگران دارند.", "answer2": "داروهای ضد روان پریشی برای مهار خشم، خصومت، و حملات گذرای روان پریشی به کار می رود.", "distance": 9280, "question": "چه چیزی باعث می شود که بیماران مرزی نگرشی نارسا و نابسنده از خویشتن و دیگران داشته باشند و چه داروهایی برای مهار خشم و حملات گذاری روان پریشی در بیماران مرزی استفاده می شود؟" }, { "answer1": "بیماران دچار اختلال شخصیت مرزی چون احساس وابستگی و خصومت را هم زمان دارند، روابط بین فردیشان آشفته و به هم ریخته است.", "answer2": "مدلی که توسط حبیب نوبخت نیارق و کارل اینگوار داله (2017) برای تبیین ارتباط بین سابقهٔ تروما و سوءاستفادهٔ کودکی، علایم گسستگی (تجزیه ای) و خودزنی پیشنهاد شده است، نشان می دهد چگونه احساس بی حسی، پوچی و تهی بودگی، که از نشانه های اختلال شخصیت مرزی است، فرد را به سمت خودزنی سوق می دهد.", "distance": 286, "question": "بیماران مرزی چگونه روابط بین فردیشان است و در چه مدل درمانی نشان داده شده است که احساس بی حسی، پوچی و تهی بودگی، فرد را به سمت خودزنی سوق می دهد؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
209
: هیدروژل های نانوکامپوزیتی زمینه کاری در مورد مواد با اندازه های نانو ۱۰۰–۱نانومتر اخیراً توجه بسیاری از محققان را به خود جلب کرده است. این زمینه کاری امکان دستیابی به طراحی مختلف در کاربردهای مختلف با خواص فیزیکی و شیمیایی گوناگون را برای محققین فراهم می کند. نانوکامپوزیت ها شامل اجزا آلی و غیرآلی هستند. شبکه مولکولی هیدروژل نانوکامپوزیت از طریق ایجاد پیوند عرضی بین نانوذرات با یکدیگر ایجاد می شود. نام دیگر هیدروژل ها ژل های آبی نیز است. این ژل ها از زنجیره های پلیمری آبدوست تشکیل شده اند. در حدود ۹۹درصد ساختار آنها را آب تشکیل می دهد. خصوصیات هیدروژل ها مطابق با خصوصیات طبیعت است. این هیدروژل ها متشکل از زنجیرهای آبدوست پلیمری هستند که آب را به خود جذب و در ساختار خود محبوس می کنند. این ژل های هوشمند حساس به محرک های مختلف هستند و در صورت بروز کوچکترین تغییر در محیط خارجی این ژل ها از خود واکنش نشان می دهند. به خاطر وجود گروه های عاملی آبدوست هیدروژل ها از خود رفتار تورمی، تغییر غلظت در اثر ایجاد فشار اسمزی و نفوذ آب به داخل ساختار خود را نشان می دهند. دما، pH، میدان الکتریکی، قدرت یونی و نور از عوامل خارجی ای هستند که بر روی رفتار هیدروژل ها تأثیر می گذارند. هیدروژل ها در ابعاد ماکروسکوپی و میکروسکوپی دارای خواص مختلفی هستند. در ابعاد ماکروسکوپی هیدروژل ها جامد هستند و یک شکل مشخصی دارند و قابلیت جاری شدن نیز ندارند. اما در ابعاد میکروسکوپی هیدروژل ها مانند محلول رفتار می کنند. هیدروژل ها می توانند مولکول های محلول در آب را در ساختار خورد گیر بیندازند بنابراین می توان از هیدروژل ها به عنوان فیلترهای مولکولی در علم بیولوژیک استفاده کرد. بار هیدروژل ها می تواند آنیونی یا کاتیونی باشد. از نظر سنتزی هم می توانند براساس پلیمری که در سنتز آنها استفاده شده است به دو دسته هیدروژل های طبیعی و سنتزی تقسیم بندی می شوند. اکثر محققان به استفاده از پلیمرهای زیستی در ساخت هیدروژل ها به دلیل زیست سازگاری و زیست تخریب پذیری آنها علاقه نشان داده اند. این نوع از هیدروژل ها از پلیمرهای زیستی مانند کیتوسان، سلولز، کاراژیان، آلژینات، کلاژن، کیتین و … تشکیل شده اند. هیدروژل های نانوکامپوزیت جز دسته های مهم مواد زیستی به شمار می آیند. از کاربردهای این مواد می توان به کابرد آنها در انتقال دارو، مهندسی بافت، آنزیم زیست حسگر، لنز تماسی، دستگاه های جداسازی، کشاورزی، زخم پوش هاو … اشاره کرد. اضافه کردن نانو ذرات به هیدروژل می تواند خواص مکانیکی را بهبود بخشد. طیف گسترده ای از نانو ذرات، مانند نانومواد کربنی، پلیمری، سرامیکی و فلزی را می توان با شبکه های هیدروژل برای به دست آوردن نانوکامپوزیت هایی با خواص برتر و قابلیت مناسب ترکیب کرد. هیدروژل نانوکامپوزیتی را می توان برای داشتن خواص فیزیکی، شیمیایی، الکتریکی و بیولوژیکی برتر طراحی کرد. از نظر ساختاری هیدروژل ها را می توان به آنیونی، کاتیونی و آمفولیتیک دسته بندی کرد. هیدروژل ها را بر اساس کاربردشان می توان در فرم های مختلف نظیر مکعبی، هالوتیوب (لوله های توخالی)، میله، ورقه و فیلم تهیه کرد. خواص هیدروژل ها مانند خواص مکانیکی، گرمایی، نوری، الکتریکی، واکنش پذیری و اصطکاکی را می توان با استفاده از تهیه هیدروژل های کامپوزیت و نانوکامپوزیت بهبود بخشید. هیدروژلی بر پایه پلی (N–ایزوپروپیل آکریل آمید) -مونتموریونیت بدون استفاده از اتصال دهنده عرضی شیمیایی تهیه شده که لایه های خاک رس (یعنی مونتموریونیت) می تواند نقش یک کراس لینکر ابر چند عاملی را ایفا کند. همچنین تأکید شده که ذرات خاک رس با حدود پنجاه گروه عاملی می توانند به عنوان پیوند دهنده عرضی عمل کنند. پلیمرهای هیدروژل نانوکامپوزیت به واسطه خواص مکانیک فوقالعاده شان (افزایش طول فوق العاده بالا، قدرت ژل بالا، انرژی شکستگی بالا، مقاومت بالا در برابر خمش یا تراکم)، هدایت گرمایی خوب، ظرفیت گرمایی بالا و ویژگی های تورم-واتورم سریع شناخته شده اند. پلیمرهای ابرجاذب نوعی از هیدروژل های کراس لینک شده هستند که می توانند مقدار قابل توجهی آب یا یک محلول آبی جذب کنند. از آنجایی که پلیمر می تواند مقدار زیادی آب جذب کند در حالت تورمش از لحاظ مکانیکی ضعیف بوده و بنابراین جایگاه خود را به هیدروژل های تمام سنتزی داد. چندین روش برای بهبود قدرت ژل وجود دارد؛ شامل افزایش چگالی اتصال عرضی (منجر به شکنندگی و جذب پایین ژل می شود)، اتصال عرضی سطحی (استفاده از اتصال دهنده عرضی دیگر برای آمایش بیشتر در سطح ذرات پلیمر) و واردسازی مواد معدنی یا پلیمرهای مناسب درون هیدروژل برای تهیه ساختارهای نانو کامپوزیت. در یک دهه گذشته، پژوهشگران زیادی در زمینه ذرات هیدروژل های نانوکامپوزیت کار کرده اند. در ضمن بسیاری از آنها بر روی هیدروژل های کامپوزیت، و هیدروژل های نانوکامپوزیت تمرکز کرده اند. تهیه نسل اولیه پلیمر کامپوزیت آسان تر بوده و به وسیله بارگذاری هیدروژل با ۲۱تا ۳۱درصد وزنی از مواد معدنی تهیه می شد. بعدها تمایل به خواص برتر مکانیکی و حرارتی منجر به طراحی محصولات هیدروژل های نانوکامپوزیت شد. با توجه به قیمت بالاتر خاک رس اصلاح شده در مقایسه با آنهایی که اصلاح نشده، هیدروژلهای نانوکامپوزیت ابر جاذب حاوی خاک رس به طور کلی در غلظت بسیار پایین تر نسبت به هیدروژل های کامپوزیت هستند. با وجود مزایای زیاد در استفاده از هیدروژل های معمولی شبکه ای شده، کاربرد آنها اغلب به علت قدرت مکانیکی کم و خواص پاسخ دهی ضعیف محدود شده است. ماهیت تصادفی واکنش های اتصال عرضی درگیر در ساخت هیدروژل و مورفولوژی ناهمگن می تواند از جمله این محدودیت ها باشد. اخیراً کارهایی در راستای بهبود خواص هیدروژل ها (به عنوان مثال قدرت مکانیکی) و افزودن خواص منحصر به فرد به عنون مثال (پاسخ به محرک های جدید) در طی ساخت هیدروژل های نانوکامپوزیت انجام شده است. برای تهیه هیدروژل های نانوکامپوزیت، مخلوط مواد نانوذره ای مختلف را درون ماتریس هیدروژل روان وارد می کنند که می تواند روش های آسان و مستقیم را جهت افزایش خواص هیدروژل ها فراهم کند. با وجود اینکه تعدادی از روش های سنتزی برای تهیه چنین سیستم هایی استفاده شده است، پلیمریزاسیون درجای ذرات درون محلول مونومر روش معمول جهت تهیه هیدروژل های نانوکامپوزیت است. هیدروژ لهای نانوکامپوزیت تمایل به اصلاح و بهبود خواص گوناگون ماده، از جمله خواص مغناطیسی و نوری را نشان داده اند. به عنوان مثال، می توان یک سیستم پاسخ دهنده به دما را به وسیله پاسخ های الکتروشیمیایی یک پلیمر رسانا از طریق افزودن ذرات الکتروفعال و رسانا درون یک ماتریس هیدروژل تنظیم کرد. تاکنون تعدادی از نانوذرات شامل نانوذرات فلزی، کربن نانوتیوب ها، خاک رس، سرامیک ها، مغناطیسی، هیدروکسی آپاتیت و نیمه رسانا در سیستم های هیدروژل نانوکامپوزیت استفاده شده است که به شرح برخی از این نانوکامپوزیت ها و کاربردهای آنها میپردازیم. یکی از وسیع ترین طبقه های مطالعاتی هیدروژل های نانوکامپوزیت شامل افزودن نانوذرات خاک رس به هیدروژل است. سیستم های حساس به گرمای پلی(N–ایزوپروپیل) آکریل آمید معمولاً بیشترین استفاده را داشته اند، هر چند که سیستم هایی شامل پلی آکریلیک اسید، پلی متیل متاکریلات، پلی (N,N-دی متیل آکریل آمید) نیز استفاده شده اند. یک مزیت اساسی افزایش خاک رس به هیدروژل ها آن است که خاک رس به عنوان یک عامل اتصال عرضی عمل می کند و خواص مکانیکی کامپوزیت ها را افزایش می دهد. بهبود درمقاومت مکانیکی در درجه اول به پراکندگی یا توانایی خاک رس به لایه لایه شدن در پلیمر بستگی دارد. هیدروژلهای نانوکامپوزیت سختی مکانیکی قابل توجهی از خود نشان می دهند به عنوان مثال هیدروژل های نانوکامپوزیت می توانند تغییر شکل قابل توجهی را در برابر فشردگی، خم شدن، پاره شدن، پیچ دادن و حتی گره زدن، علاوه بر افزایش طول تحمل کنند. انواع نانوذرات خاک رس وارد شده درون هیدروژل های نانوکامپوزیت شامل مونتمورلینت ، بنتونیت، ودیگر رس های سیلیکاتی هستند. در این سیستم ها به طور گسترده ارتباط آنها با تغییرات مشاهده شده در مقاومت مکانیکی، خصوصیات تورم، میزان آزادسازی دارو و انتقال حرارتی تعیین می شوند. برای بسیاری از کاربردها، یک پلی N-ایزوپروپیل آکریل آمید نمونه ایده آل از ساختار همگن، استحکام و سختی بالا و سرعت تورم بالا است. از این کامپوزیت ها می توان برای کاربردهایی مانند محرک سریع، دستگاه های رهایش دارو و ماهیچه های مصنوعی استفاده کرد. همچنین خواص پاسخ دهی نظیر سرعت تورم و سرعت واتورمی آنها حائز اهمیت است. بهبود خواص مکانیکی و شفافیت ژل با تغییر مقدار اتصال عرضی خاک رس در یک هیدروژل نانوکامپوزیت پلی (N-ایزوپروپیل) آکریل آمید/ خاک رس معدنی در مقایسه با هیدروژل های پلی (N-ایزوپروپیل) آکریل آمید معمولی شبکه ای شده گزارش شده است. همچنین مشخص شده است که انتقال سرعت تورم و سرعت آزادسازی با هیدروژل نانوکامپوزیت پلی (N-ایزوپروپیل) آکریل آمید/خاک رس از طریق پراکندگی موفق خاک رس در سراسر نانوکامپوزیت افزایش می یابد. نانوکامپوزیت های پلی (N -ایزوپروپیل) آکریل آمید/مونتمورلنیت مقاومت مکانیکی بیشتری نسبت به هیدروژل های شبکه ای شده معمولی نشان داده اند. . هر سیستم نانوکامپوزیت بهبودهایی در خواص تورمی و مکانیکی مانند افزایش استحکام و سرعت های پاسخ دهی سریعتر و نسبت تورم بیشتر در مقایسه با هیدروژل های معمولی نشان داده اند. خاک رس همچنین با پلی استیک اسید و پلی متاکریلات به کار برده شده است و این سیستم ها بهبود در خواصی مانند پایداری گرمایی بالاتر و پخش منظم را نشان داده اند. روی هم رفته، خواص هیدروژل بهبود یافته نتیجه ابداع نانو ذرات رس است که امکان بهبود عملکرد مواد و استفاده در کاربردهای جدید را فراهم می کند. نانوکامپوزیت های هیدروکسی آپاتیت را می توان به طور بالقوه در طیف گسترده ای از کاربردها شامل مهندسی بافت استخوان و همچنین ترمیم و جایگزینی بافت غضروفی و مواد قابل تزریق برای مهندسی بافت به کار برد. هیدروکسی آپاتیت یک مشتق کلسیم فسفات معدنی است که معمولاً به عنوان یک ماده زیستی استفاده می شود. هیدروکسی آپاتیت یک ماده بیومتریک است که سبب رشد استخوان بر سطح خودش با توجه به قدرت زیست فعالیش می شود. هیدروژل ها معمولاً در برنامه های کاربردی مهندسی بافت استخوان با توجه به قدرت مکانیکی پایین آنها و عدم تحریک کنندگی رشد استخوان استفاده نشده اند. واردسازی هیدروکسی آپاتیت درون هیدروژل نانوکامپوزیت می تواند به طور بالقوه بر این محدودیتها غلبه کند. هیدروکسی آپاتیت با سیستمهای هیدروژلی زیادی مانند آنهایی که از سلولز باکتریایی ساخته شده اند، پلی استیک اسید، پلی وینیل الکل و کلاژن ترکیب شده است. مهمترین خواص قابل انتظار از هیدروژل های نانوکامپوزیت هیدروکسی آپاتیت بهبود زیست سازگاری، فعالیت زیستی، خواص مکانیکی، پایداری حرارتی و کشسانی است. در واردسازی نانوذرات هیدروکسی آپاتیت درون هیدروژل های پلی وینیل الکل افزایش استحکام ژل مشاهده شده است. برای سیستم های مختلف پایداری حرارتی و همگنی خوب، افزایش کشسانی و شبکه متخلخل را فراهم مینماید. واردسازی نانوذرات مغناطیسی مانند ذرات اکسید آهن درون هیدروژل ها می تواند نانوکامپوزیت های منظمی ایجاد کند که می تواند از راه دور توسط میدان مغناطیسی قابل کنترل باشد و گستره ای از کاربردهای بالقوه و متنوعی را در بر می گیرد. این کاربردها از رهایش دارو تا کاربردهایی برای درمان دمای غیرعادی بالای بدن در بیماری سرطان گسترده است. یکی از سودمندترین جنبه های استفاده از نانوذرات مغناطیسی، قابلیت پاسخ دهی آنها به کنترل از راه دور توسط میدان مغناطیسی خارجی است. به عنوان مثال یک هیدروژل نانوکامپوزیت ژلاتین/ Fe3O4با توزیع منظم نانوذرات مغناطیسی در سراسر ماتریکس ژلاتین تهیه شده است. این سیستم یک پروفایل قابل کنترل رهایش دارو توسط قطع و وصل یک میدان مغناطیسی مستقیم نشان داده است. وقتی که میدان مغناطیسی روشن است نانوذرات مغناطیسی متراکم شده سبب کاهش در تخلخل ژل می شوند که به نوبه خود سرعت تورم و سرعت رهایش داروی هیدروژل را کاهش می دهد. هیدروژل نانوکامپوزیت پلی (Ν -ایزوپروپیل آکریل آمید) /Fe2O3 نیز یک پاسخ خارجی به میدان مغناطیسی نشان داده است. تکه های کوچک از ژل بریده شده و برای حساسیت دما ومیدان مغناطیسی نشاندار شدند و نشان داده شد که دانه های ژل را می توان هدف قرار داده و توسط میدان مغناطیسی از هم جدا کرد. پاسخ تورمی این کامپوزیت بر اساس نوع و مقدار کراس لینکر استفاده شده در سیستم قابل تنظیم است. حضور ذرات اکسید آهن در این هیدروژل های نانوکامپوزیت به طور قابل توجهی حساسیت دمایی این سیستم ها را تغییر نمی دهد. به طور کلی افزایش نانوذرات مغناطیسی درون ماتریس هیدروژل ها قابلیت کنترل از راه دور مواد زیستی برای کاربردهای کاشتنی مانند درمان هیپوترمی و رهایش کنترل شده دارو را فراهم میکند. سنتز هیدروژل های نانوکامپوزیت شامل نانوذرات فلزی و یون ها به طور گسترده به علت خواص نوری، الکتریکی و کاتالیزوری منحصر به فرد آنها افزایش یافته است. ذرات فلزی می توانند کامپوزیت هایی با قابلیت فعال شدن توسط نور ایجاد کنند، همچنین مقاومت الکتریکی مواد را در برخی از کاربردها افزایش می دهند. این مواد را می توان در کاربردهایی مانند محرک های عضله، حسگرهای زیستی، انتقال دارو و لوازم الکتریکی سویچدار استفاده کرد. نانوذرات فلزی مانند طلا و نقره را وارد سیستم های هیدروژلی شامل پلی آکریل آمید و پلی (Ν-ایزوپروپیل) آکریل آمید کرده اند. در موارد خاص این نانوکامپوزیت ها توانایی کنترل از راه دور از طریق محرک های نوری را دارند. برای مثال یک سیستم از کلوئیدهای طلا و نانو پوسته ها توسعه داده شده است که در آن سیستم هیدروژل در پاسخ به طول موج خاصی از نور فروپاشی می شود. همچنین یک سیستم مشابه شامل پلی (Ν -ایزوپروپیل آکریل آمید-coآکریل آمید) و نانوپوسته های طلا-سولفید طلا تهیه شد که رهایش دارویی به طور نورگرمایی تعدیل شده است. نانوذرات طلا-سولفید طلا شدیداً نور مادون قرمز نزدیک را جذب می کنند. هیدروژل های نانوکامپوزیت حاوی نانوذرات فلزی در برنامه های کاربردی زیست حسگرها و ترویج فعالیت پرانگیوژنیک در تشکیل رگ های خونی نیز استفاده شده اند. یک سیستم هیدروژل کوپلیمر شده پلی (Ν -ایزوپروپیل) آکریل آمید وگلیسیدیل متاکریلات برانگیخته شده با ذرات طلا و نقره تهیه شده که رنگ های متعدد برگشت پذیر را به علت برهمکنش ذرات داخلی رزونانس پلاسمون سطحی با استفاده از نانوذرات مختلف به نمایش گذاشته است. قابلیت برگشت پذیری تغییر رنگ هیدروژل نانوکامپوزیت با تنظیم اندازه نانوذرات تکمیل می شود. در سیستم هیدروژل دیگری، یون های مس Cuو نقره Agدرون یک هیدروژل نانوکامپوزیت بر پایه هایلورونان مخلوط شده است. این هیدروژل های نانوکامپوزیت فعالیت پرانگیوژنیک را از طریق تحریک رشد رگ های خونی نشان داده اند. در نتیجه هیدروژل های نانوکامپوزیت فلزی را می توان در طیف گسترده ای از کاربردها به علت بهبود قابلیت تنظیم رهایش دارو و فعالیت پرانگیوژنیک در این سیستم ها به کار برد. علاوه بر هیدروژل های نانو کامپوزیتی که قبلاً بحث شد تعداد دیگری نانو ذرات وجود دارد که در سیستم های هیدروژل استفاده شده اند مانند تیتانیم اکسید، کربن نانوتیوب ها، کیتوسان، پلیمرهای کلوئیدی و سیلیس. بسته به نوع نانو ذرات استفاده شده، تغییر خواص هیدروژلها برای کاربرد در زمینه هایی مانند مهندسی بافت استخوان، رهایش دارو و پوشش زخم مشاهده شده است. برای کاربردهای مهندسی بافت استخوان، اکسید تیتانیم، سیلیکا و کلسیم کربنات استفاده شده اند. ژل های پلی آکریل آمید با کلسیم کربنات موجود در هیدروژل نانوکامپوزیت که شامل یک ماتریس آلی درون یک محیط بلورین است، اصلاح شده است که شبیه فرایندهای زیست معدنی طبیعی است. نانو ذرات سیلیکا نیز قدرت مکانیکی مواد را از طریق بهبود سازماندهی شبکه پلیمر به علت پیوند هیدروژنی زنجیر پلیمری با ذرات آب دوست بهبود می بخشند. همچنین نشان داده شده که هیدروژل نانوکامپوزیت شامل پلی هیدروکسی متیل متاکریلات و نانوذرات اکسید تیتانیم با استفاده از یک فرایند سل-ژل درجا با خواص زیست فعالی در شرایط آزمایشگاه از طریق تشکیل آپاتیت بر سطح ماده ساخته می شود. نانوتیوبهای کربن را هم می توان در هیدروژلهای نانوکامپوزیت به کار برد. نانوتیوبهای کربن دارای قدرت کشش بالا، وزن فوق العاده سبک و خواص شیمیایی و پایداری حرارتی هستند. نانوتیوبهای کربن می توانند به عنوان نانوپرکننده ها در هیدروژلهای نانوکامپوزیت به طور چشمگیر برای بهبود خواص مکانیکی و به وفور برای ایجاد کامپوزیتهای ناهمسان استفاده شوند. نانوتیوبهای کربن را می توان برای تولید پلیمرهای رسانای الکتریکی و سازه های مهندسی بافت با گنجایش بهبود تحریک الکتریکی کنترل شده به کار برد. یک نوع فعال کننده جدید بر پایه نانوتیوبهای کربن چند لایه و پلی وینیل الکل تهیه شده که با استفاده از میدان الکتریکی مستقیم خارجی فعال میشود. این مواد را میتوان به عنوان یک میکروسویچ، ماهیچه مصنوعی یا دستگاه پروتز مورد استفاده قرارداد. انواع مختلفی از هیدروژل ها در پزشکی کاربرد دارند. دلیل کاربرد این هیدروژل ها در حوزه پزشکی خاصی زیست سازگاری، زیست تخریب پذیری آنها است. هیدروژل های نانو کامپوزیتی به عنوان بیومتریال های جاذب در جراحی ها، در حوزه بیوتکنولوژی، کشاورزی و داروسازی برای انتقال دارو استفاده می شوند. این نوع از هیدروژل ها به عنوان عامل انتقال دهنده داروها با استفاده از منطقه حساسی که اجازه چسبیدن دارو را به آنها می دهد شناخته می شوند.انتقال دهنده های دارو به شکل نانو ذره، نانو تیوب یا نانوکپسول هستند (دارو به وسیله پلیمر احاطه شده است). نانو کامپوزیت هیدروژل ها شامل ذره های غیرآلی مانند نقره، آهن اکسید، رس، طلا، نانوتیوب های کربن، هیدروکسی آپاتیت و تری کلسیم فسفات است.انتقال دارو از طریق هیدروژل ها باعث می شود که دارو به صورت پایدار درون آنها قرار بگیرد و رهایش دارو نیز کنترل شده باشد. کنترل میزان سرعت تورم، اندازه مش و ضریب نفوذ کنترل کردن رهایش دارو را میسر می سازد. در مهندسی بافت داربست ها چسبندگی سلولی، تکثیر و تمایز سلولی را حمایت می کنند. استفاده از نانو کامپوزیت هیدروژل ها به عنوان داربست کابرد زیادی در مهندسی بافت پیدا کرده است. با این وجود ضعف در خواص عملکردی و مکانیکی از نقص های این هیدروژل ها محسوب می شود. استفاده از نانو کامپوزیت هایی مانند نانوتیوب های کربن و نانوذره های رس باعث بهبود خواص مکانیکی این هیدروژل ها می شود. استفاده از نوع هیدروژل های سدیم آلژینات و نانوتیوب های کربن باعث افزایش زیست سازگاری، کاهش تورم و عدم ایجاد سمت در محطی بدن می شود. روند ترمیم زخم در بدن یک روند سلولی، بیوشیمیایی و فعال شدن رده سلولی گرانوله است. ترمیم زخم در چهار فاز تورمی، فرم دهی بافت گرانوله، بازسازی ماتریکس سلولی و ایجاد بافت اپیتلیال است. وظیفه اصلی زخم پوش ها ایجاد یک محیط بهینه برای جلو بردن روند ترمیم زخم به صورت طبیعی است. از آنجایی که روند ترمیم زخم نمی تواند در محیط خشک انجام شود استفاده از هیدروژل های نانوکامپوزیتی برای ایجاد یک محیط مرطوب در محل زخم به روند ترمیم زخم بسیار کمک خواهد کرد.
[ { "answer1": "در ابعاد ماکروسکوپی هیدروژل ها جامد هستند و یک شکل مشخصی دارند و قابلیت جاری شدن نیز ندارند.", "answer2": "نانوکامپوزیت ها شامل اجزا آلی و غیرآلی هستند.", "distance": 887, "question": "هیدروژل ها در ابعاد ماکروسکوپی چه حالتی دارند و چه موادی در ساختار هیدروژل های نانوکامپوزیتی استفاده می شود؟" }, { "answer1": "از نظر سنتزی هم می توانند براساس پلیمری که در سنتز آنها استفاده شده است به دو دسته هیدروژل های طبیعی و سنتزی تقسیم بندی می شوند.", "answer2": "واردسازی نانوذرات مغناطیسی مانند ذرات اکسید آهن درون هیدروژل ها می تواند نانوکامپوزیت های منظمی ایجاد کند که می تواند از راه دور توسط میدان مغناطیسی قابل کنترل باشد و گستره ای از کاربردهای بالقوه و متنوعی را در بر می گیرد. این کاربردها از رهایش دارو تا کاربردهایی برای درمان دمای غیرعادی بالای بدن در بیماری سرطان گسترده است.", "distance": 7833, "question": "هیدروژل ها بر اساس پلیمری که در ساخت آنها استفاده شده به چند دسته تقسیم می شوند و نانوذرات مغناطیسی چه کاربردی در هیدروژل ها دارند؟" }, { "answer1": "اکثر محققان به استفاده از پلیمرهای زیستی در ساخت هیدروژل ها به دلیل زیست سازگاری و زیست تخریب پذیری آنها علاقه نشان داده اند.", "answer2": "هیدروژل های نانو کامپوزیتی به عنوان بیومتریال های جاذب در جراحی ها، در حوزه بیوتکنولوژی، کشاورزی و داروسازی برای انتقال دارو استفاده می شوند.", "distance": 12864, "question": "چرا اکثر محققان به استفاده از پلیمرهای زیستی در ساخت هیدروژل ها علاقه نشان داده اند و هیدروژل های نانوکامپوزیتی به عنوان چه موادی در جراحی ها استفاده می شوند؟" }, { "answer1": "اما در ابعاد میکروسکوپی هیدروژل ها مانند محلول رفتار می کنند.", "answer2": "این مواد را می توان در کاربردهایی مانند محرک های عضله، حسگرهای زیستی، انتقال دارو و لوازم الکتریکی سویچدار استفاده کرد.", "distance": 9887, "question": "هیدروژل ها در ابعاد میکروسکوپی چگونه رفتار می کنند و برای چه کاربردی می توان از هیدروژل های حاوی نانوذرات فلزی استفاده کرد؟" }, { "answer1": "دما، pH، میدان الکتریکی، قدرت یونی و نور از عوامل خارجی ای هستند که بر روی رفتار هیدروژل ها تأثیر می گذارند.", "answer2": "علاوه بر هیدروژل های نانو کامپوزیتی که قبلاً بحث شد تعداد دیگری نانو ذرات وجود دارد که در سیستم های هیدروژل استفاده شده اند مانند تیتانیم اکسید، کربن نانوتیوب ها، کیتوسان، پلیمرهای کلوئیدی و سیلیس.", "distance": 11712, "question": "چه مواردی بر رفتار هیدروژل ها تاثیر میگذارند و چه نوع نانوذراتی در سیستم هیدروژل استفاده شده اند؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
210
: مواد خودترمیم مواد خود اصلاح شونده به موادی گفته می شود که به صورت جزئی یا کامل آسیب وارده به خودشان مثل ترک را بهبود می بخشد و انتظار میرود که خواص اصلی آن ها حفظ شود. مواد خود ترمیم شونده به عنوان دسته ای از مواد هوشمند مطرح شده اند که به صورت خودکار، آسیب سطحی یا درونی آن ها ترمیم می شود. در این گزارش ما به بررسی طراحی مواد خود اصلاح شونده شامل فلزات ، سرامیک ها ، بتن و پلیمر ها و اصول کلی مرتبط با آن ها می ­پردازیم. یکی از مهمترین خصوصیات برجسته مواد بیولوژیکی، توانایی خود اصلاح شوندگی و بازیابی عملکرد به محض اعمال آسیب توسط بارهای مکانیکی خارجی است. در طبیعت ، خود اصلاح شوندگی در سطح مولکول های مجزا مانند ترمیم  DNA یا در سطح میکروسکوپی مانند ترمیم استخوان­ های شکسته ، بستن و ترمیم آسیب های وارده به رگ ­های خونی و ترمیم یک برش کوچک روی انگشت ، اتفاق می­ افتد. اما مواد ساخت بشر عموما این توانایی ترمیم را دارا  نیست. پلیمرهای شکننده و کامپوزیتهای ساختاری که از آن ­ها تشکیل می­ شود وقتی در معرض بارگذاری ترمومکانیکی پی در پی قرار می گیرد ، مستعد ایجاد میکرو ترک ­ها است. برای کامپوزیت­های ساختاری، این میکرو ترک ­های زمینه به هم می ­پیوندد و باعث سایر خرابی ­ها مثل جدا شدن فیبر از زمینه و لایه­ لایه ­ای شدن آن می­ شود. تشخیص و در مرحله بعد ترمیم این آسیب ­ها، اغلب مشکل است زیرا اغلب این آسیب ­ها، در عمق سازه رخ می­دهد و با پیشروی این آسیب ­ها ، درنهایت یک پارچگی سازه به خطر می ­افتد. بنابراین طراحی مواد مهندسی بر اساس دو الگوی "جلوگیری از آسیب" و "مدیریت آسیب" صورت می گیرد. در این راستا ، مواد خود اصلاح شونده دارای قابلیت ­های گسترده ­ای ، خصوصاً برای کاربرد های ایمن در دراز مدت در نواحی غیرقابل دسترس است. استراتژی­ ها و رویکرد های مختلفی برای طراحی مواد خود اصلاح شونده در دسته­ های مختلف مواد مهندسی ، مورد بررسی قرارگرفته است. این مواد دارای خصوصیات ذاتی متفاوتی است؛ با این حال ، برای همه ­ی آن­ ها اصلاح خود به خودی بر اساس اصول مشترکی است. پیشنیاز اصلاح خود به خودی یک آسیب ( مکانیکی ) ، تشکیل یک فاز متحرک است که ترک موجود را ببندد (شکل 2). اگر آسیبی روی ماده ایجاد شود (شکل ۱الف و ب،) یک ترک به وجود می ­آید. ترمیم خود به خودی در سطح میکروسکوپی تا ماکروسکوپی اتفاق می افتد. در ابتدا با بروز آسیب، به صورت خود به خودی یا به وسیله یک محرک خارجی ، تشکیل فاز متحرک (شکل  2پ) تحریک می­ شود. سپس به دلیل انتقال مستقیم جرم به سمت محل آسیب و متعاقبا واکنش اصلاح موضعی ، به تدریج آسیب از بین می­ رود  (شکل 2ت) لازم به ذکر است که اتصال مجدد صفحات ترک با برهم­ کنش ­های فیزیکی و یا پیوند های شیمیایی صورت می گیرد. پس از ترمیم آسیب ، ماده ­ی متحرک قبلی مجدداً ثابت می شود و بازیابی کامل خصوصیات مکانیکی حاصل می شود (شکل ۱ث.) این اصل کلی ، محدود به یک دسته ی خاص از مواد نیست و با توجه به خواص مواد مختلف ، دمای مورد نیاز برای شروع فرایند متفاوت خواهد بود. به عنوان مثال دمای محیط برای بتن دمای پایین (کمتر از  ۱٢۰درجه­ی سانتیگراد) برای پلیمرها (وکامپوزیت ­های آن­ها) دمای بالا برای فلزات (کمتر از ۶۰۰درجه سانتیگراد) و سرامیک ها (بیشتر از ۱۸۰۰ درجه سانتیگراد) مورد استفاده قرار می گیرد. همچنین ، ابعاد آسیبی که می­تواند ترمیم شود با توجه به ابعاد نمونه و تعداد گونه ­های انتقال یافته متفاوت است. مواد خود اصلاح شونده­ ی غیرمستقل نیازمند تحریک خارجی مثل حرارت یا نور است. انرژی بیشتر برای فرآیند ترمیم با کنترل شرایط و استفاده از محرک­ های خارجی هدفمند (مثل نور لیزر ، حرارت القایی یا مقاومتی) تأمین می­ شود. در مقابل ، مواد خود اصلاح شونده ­ی مستقل نیازمند محرک های خارجی نیستند و آسیب، خود محرکی برای فرایند ترمیم است. مواد خود اصلاح شونده ی برونی دارای قابلیت نهان برای ترمیم خود به خودی نیستند؛ بلکه فرآیند ترمیم در آن  ها به کمک مؤلفه های خارجی صورت می پذیرد، مثل کپسول های نانو یا میکرو که در ماتریس مواد مختلف، نفوذ داده می شود. محتوای این کپسول ها ، فاز متحرک روی قسمت آسیب دیده را به وجود می آورد. در مقابل، ترمیم خود به خودی درونی نیازمند عامل های مجزایی نیست و درنتیجه بیشتر ترجیح داده می شود. اما بسته به نوع مواد و مکانیزم ترمیم همیشه امکان پذیر نخواهد بود. تشکیل پیوندهای شیمیایی (اولیه یا ثانویه) و نیز برهمکنش های فیزیکی بین سطوح ترک (چسبندگی ، رطوبت) مثال های موفقی برای ترمیم خود به خودی از این طریق است، به شرط اینکه عرض ترک کمتر از یک مقدار مشخص باشد. کامپوزیت خود اصلاح شونده از یک ماده کامپوزیتی با زمینه پلیمری و ساختاری تقویت شده با الیاف و ماده اصلاح کننده تشکیل شده است. در این کامپوزیت ، یک عامل اصلاح کننده میکروکپسول شده و یک کاتالیزور شیمیایی جامد درون فاز زمینه پلیمری پراکنده شده است. فرایند اصلاح کنندگی با انتشار ترک به داخل میکرو کپسول ها آغاز میشود و سپس عامل اصلاحکننده در داخل صفحه ترک آزاد میشود. ظاهر شدن عامل اصلاح کننده در برابر کاتالیزور شیمیایی باعث شروع شدن پلیمریزاسیون ( پلیمر سازی ) و اتصال صفحات ترک به یکدیگر می شود(شکل3) . عامل اصلاح کننده، پوسته میکرو کپسول ، کاتالیزور شیمیایی ، زمینه پلیمری و الیاف تقویت کننده ،  بخش های اصلی یک کامپوزیت خود اصلاح شونده را تشکیل می دهند. عامل اصلاح کننده می تواند ، مونومر دی سیکلوپنتادین (  DCPD ) باشد که همراه با ترت بوتیل کته کول ( 100 – 200 ppm ) دارای لزجت کم و عمر مفید بسیار خوبی است. برای دست یافتن به میکرو کپسول های با قطر میانگین ( 116 µm ) عامل اصلاح کننده به روش پلیمریزاسیون درجا در پلی اوره فرمالدهید، به صورت کپسولی در می آید. کاتالیزوری که استفاده می شود ، کلراید روتنیوم بنزیلیدین بیس (تری سیکلو هگزیل فسفین ) است (کاتالیزور گرابس) کاتالیزور گرابس یک پلیمریزاسیون مقابله ای حلقه گشا ( ROMP ) از ( DCPD ) را آغاز کرده و پلیمری سخت با اتصالات عرضی زیاد ایجاد می کند. تجزیه گرمایی کاتالیزور گرابس، در بالای ۱٢۰درجه سانتیگراد رخ میدهد. در حال حاضر ، در حوزه مواد خود اصلاح شونده، پلیمرها مهمترین کاربرد را دارند. علت این امر ناشی از سهولت عملکرد و اصلاح سیستم های پلیمری و امکان القای تحریک ترمیم در دماهای کمتر است. در این دسته از مواد ، ترمیم خود به خودی برونی به کمک عامل های ترمیم مایع صورت می گیرد. به این ترتیب که پس از ایجاد آسیب مکانیکی در نمونه، میکرو کپسول های پرشده با یک مونومر، محتویات خود را در محل ترک آزاد می سازند؛ سپس مونومرها در داخل صفحه ی ترک با کمک یک کاتالیزور به پلیمر تبدیل می شود و اتصال مجدد صفحات ترک به یکدیگر صورت می گیرد. اما مشکل این است که بازیابی عملکرد در نمونه فقط یکبار امکان پذیر است. به همین دلیل استفاده از سایر عامل های ترمیم، مثل حلال های خالص (کلروبنزن) و نیز ترکیبی از مونومرهای واکنشپذیر روغن تخم برزک ایزوسیانات پلی دی متیل سیلوکسان و پلی دی اتیل سیلوکسان یا رزین های اپوکسی مورد مطالعه قرارگرفته اند. شکل 4 مفهوم خود اصلاح کنندگی را توضیح میدهد. اصلاح شدن با قرار دادن یک عامل اصلاح کننده ی میکرو کپسول شده و یک محرک شیمیایی کاتالیزوری در داخل یک زمینه اپوکسی انجام می شود. ترک ایجادشده میکرو کپسول ها را پاره می کند. درنتیجه عامل اصلاح کننده با اثر مویینگی ، در صفحه ترک آزاد می شود. پلیمر سازی عامل اصلاح کننده با تماس با کاتالیزور تعبیه شده شروع می شود و بین صفحات ترک ، پیوند و اتصال برقرار می کند. آسیب ایجادشده که باعث راه اندازی این مکانیزم می شود ، اصلاح خودکار محل تعیین شده را میسر میسازد. امروزه سیستم های میکرو کپسول نیمه تجاری برای روکش های پلیمری و پلیمرهای حجیم در دسترس قرار دارد. عامل ترمیم می تواند در داخل فیبرهای توخالی ( الیاف شیشه ) قرار داده شود که درنتیجه امکان انتقال عامل با محدوده ی گسترده ای فراهم می شود. مطالعات اخیر نشان داده است که کپسولهای کروی یا فیبرهای استوانه ای برای دست یافتن به بازدهی بالا، در فرایند ترمیم سودمند است. ترمیم خود به خودی درونی در اکثر موارد نیازمند یک محرک خارجی هدفمند ( مخصوصاً حرارت ) است. اما سایر محرک ها نیز برای ترمیم پلیمرها به کار می روند. لازم به ذکر است که در کنار محرک های مکانیکی شناخته شده ، محرک های الکتریکی، الکترومغناطیسی ، مغناطیسی ، بالیستیک و نوری نیز وجود دارند. در ساده ترین مورد، ترمیم خود به خودی درونی با برهم کنش های فیزیکی حاصل می شود. به عنوان مثال حرارت دادن به پلیمرها، باعث شکل گیری جدید زنجیره ها شده و منجر به بسته شدن ترک می شود. برای آسیبی که شامل ایجاد شکاف در زنجیره های پلیمری است، ترمیم خود به خودی با تشکیل پیوندهای شیمیایی جدید حاصل می شود، ً مثلا پلی کربنات ها دارای گروه های انتهایی برای واکنش است، برای شبکه سازی حرارتی بازگشت پذیر با واکنش های دیلز آلدر " و افزودنی های مایکل است اما عموما دماهای بالاتری ( بالاتر از  ۱۰۰درجه ی سانتیگراد ) برای فرآیند ترمیم خود به خودی مورد نیاز است. پلیمرهای ساختاری دینامیکی ( دینامرها ) که شامل اجزای مونومری که با اتصالات بازگشت پذیر به هم وصل می شود، دینامرها پتانسیل جالب توجهی را برای مواد خود اصلاح شونده ) مثلا در شبکه های پلیمری ) نمایان ساخت که در حال حاضر در دست بررسی است. در مقایسه با پیوندهای کووالانسی ، برهم کنش های ضعیف تری همچون پیوند هیدروژنی نیز در فرآیند ترمیم مواد خود اصلاح شونده ی درونی مورد توجه قرارگرفته است. اخیراً لیبلر و همکارانش پلیمر خود اصلاح شونده با ترمیم خود به خودی درونی شامل یک الیگومری ، الاستومر ترمو پلاستیک حاوی اسید های چرب و دی اتیلن آمین عامل دار شده با اوره را گزارش کرده اند در حین رخداد یک آسیب، ً عمدتا پیوندهای هیدروژنی ازهمگسسته می شود ولی به دلیل بازگشت پذیر بودن ، می تواند پس از تراکم ، سطوح بریده شده را بازسازی نماید ( شکل 5 ) مکانیزم ترمیم توسط پیوندهای هیدروژنی با روکش های آکزونوبل به عنوان روکش های ترمیم کننده خود به خودی مستقل نیز مشاهده شده است که قادر به هموارسازی سطح ، تحت تأثیر کمترین افزایش دما است. علاوه بر پیوند های هیدروژنی فوق ،که عمدتا ازکمپلکس فلزی یا برهم کنش های فلز لیگاند است ( مثل کمپلکس های فلز ترپیریدین ) برهم کنش های یونی و برهمکنش های π-π نیز درترمیم خود به خودی مواد، مورد توجه قرارگرفته اند. این پیوندها مشابه یک بست و یا قلاب مولکولی عمل می کنند. به این صورت که با گسسته شدن پیوندهای شیمیایی (کووالانسی و غیر کووالانسی) در حین رخداد یک آسیب این پیوند قابلیت تشکیل مجدد رادارند. زمینه ی دیگر در حوزه مواد خود اصلاح شونده، مکانوشیمی است. تنش مکانیکی می تواند یک کاتالیزور را فعال کند و یک واکنش شیمیایی را القا نماید. خود ترمیمی به سه روش: «سیستم کپسولی»، «سیستم رگه ای» و «سیستم ذاتی» انجام می شود. در درون این مواد، کپسول هایی وجود دارند که در درون این کپسول ها، عامل ترمیم وجود دارد (مطابق شکل) هنگامی که در الیاف پارگی به وجود می آید این کپسول ها نیز پاره می شوندو عامل ترمیم به بیرون می ریزد و باعث ترمیم بافت می شود. در درون این مواد، رگه هایی تو خالی شبیه کانال یا فیبر وجود دارد. همچنین عامل ترمیم وجود دارد که در صورت پارگی این عامل بیرون ریخته و موجب ترمیم در بافت ها می شود. این مواد قابلیت های نهانی دارند که از طریق واکنش های حرارتی برگشت پذیر، پیوند هیدروژنی و پخش مولکولی و در هم تنیدگی باعث ترمیم می شود. لین و همکارانش فهمیدند که حضور نانو ذرات سیلیکای اصلاح سطح شده با فلوئور آلکیل در پوشش به طور قابل توجه خصیت دفع مایعات رادر پارچه به خصوص برای مایعات با کشش سطحی بسیار پائین مانند اِتانول را بهبود می دهد. اخیرا ترمیم خود به خودی مواد بتنی هیدرولیکی هدف بسیاری از پژوهش های علمی بوده است. در یک بتن تخریب شده، آب به داخل ترک ها نفوذ می کند و تشکیل موضعی هیدرات ها را القا می کند که با توجه به فشار آب، مقدار Ph مورفولوژی ترک و عرض ترک باعث ترمیم ترک می شود. به طورکلی ، عرض ترک نقش مهمی را در فرآیند اصلاح خود به خودی ایفا می کند. به همین دلیل ، کامپوزیت های سیمانی مهندسی  ( ECC ) ساخته شده اند که عرض ترک را حتی در کرنشهای بسیار بالا در مقادیر کمتر از  60 میکرومتر کنترل می کنند درطراحی بتن های خود اصلاح شونده از باکتری ها نیز استفاده شده است. دراین روش که الهام گرفته از طبیعت است، باکتری ها در بتن بدون تحرک می شوند و در صورت نفوذ آب به داخل ترک های جدید ، فعال شده و مواد معدنی را ته نشین می کنند در مقایسه با بتن ، اطلاعات کمی درباره ی فرآیند های بازسازی مواد سرامیکی مهندسی ترک دار در دسترس است. در سرامیک ها، دماهای بسیار بالای موضعی ، برای ترمیم مورد نیاز است. علت این امر انرژی فعالسازی بالای انتقال جرم نفوذی در ساختارهای کووالانسی یا یونی سرامیک ها ( مثل کامپوزیت SiC/AlSiO  ) است. واکنش ترمیم ، از مرز و سطح دانه در نقاط تماس با ناحیه ی ترک آغاز می شود. به علاوه ، اکسایش فازهای غیر سمی در اتمسفر اکسید شونده مانند هوا ، یک مکانیزم ترمیم مؤثر دیگر در حوزه مواد سرامیکی است. همچنین، در مواد چند جزئی و چند فازی تشکیل یک ماده ی مذاب یوتکتیک (انتقال فاز  ) به عنوان مکانیزم های ترمیم احتمالی مطرح است اکثر فعالیت های صورت گرفته در زمینه ی ترمیم خود به خودی مواد سرامیکی در دماهای بالا صورت گرفته است. به عنوان مثال ، یک فاز شیشه ای حاوی کامپوزیت Si3N4/SiCدر دمای  ۱۰۰۰درجه سانتیگراد ترمیم می شود که افزایش قابل توجه استحکام خستگی استاتیکی و دینامیکی را نیز به همراه دارد. مثال دیگر ، روکش های حفاظت از خوردگی روی سرامیک های  SiCاست که در آن ها فرایند خود اصلاح شوندگی از طریق مکانیزم اکسایش صورت میگیرد. به این صورت که حرارت ناشی از احتراق ، واکنش ترمیم را آغاز می کند و در طی این فرایند یک پرکننده ی واکنش پذیر   SiOC/MoSi2در ماتریس  SiOCبا نفوذ اکسیژن دچار اکسایش می شود و به موجب آنن SIO2 تشکیل شده و ترک را به صورت کامل می بندد ( شکل 5 ). ترمیم خود به خودی در فلزات بسیار دشوارتر از سایر مواد است. با توجه به اندازه کوچک اتم های فلزی و عدم جهت گیری مناسب در پیوندهای شیمیایی ، مکانیزم های شناخته شده ی ترمیم در فلزات فقط محدود به ترمیم نقص ها با حجم کوچک می شود. ازاین رو ، موردهای موفق درزمینه ترمیم خود به خودی مواد فلزی کمیاب است. در این زمینه فرایند ترمیم می تواند لایه های سطحی فلز را در برابر اثرات مضر اتمسفر محافظت کند. اخیراً، ترمیم خود به خودی آلیاژهای  Mg-Cu-Al مورد بررسی قرارگرفته است هی و همکارانش ترمیم خود به خودی آلیاژ   Bi-Tiرا مورد بررسی قرار دادند. در این آلیاژ سیم های مرتب شده ی موازی در جهت تنش طراحی شد و یک ترک به صورت عمودی در جهت این سیم ها ایجاد شد. این سیم ها در تشکیل پل بین ترک ها نقش داشته و از طرف دیگر به عنوان میله های اتصال عمل می کنند. از آنجایی که این مواد تحت تبدیلات مارتنزیت قرار می گیرند، سیم می تواند کرنش های بالایی را تحمل کند و امکان بستن ترک ها را فراهم آورد. روکش ها امکان حفظ و بهبود خصوصیات عمده مواد را فراهم می کنند. آنها می توانند یک بستر دور ماده فراهم کنند و از آن در برابر آسیب های محیط محافظت کنند. بنابراین، هنگامی که آسیب رخ می دهد ( اغلب به شکل ترک های ریز ) عناصر محیطی مانند آب و اکسیژن می توانند از طریق پوشش پخش شوند و ممکن است باعث صدمه یا خرابی ماده شوند. ترک های ریز در پوشش ها به ترتیب می تواند منجر به تخریب مکانیکی یا لایه لایه شدن پوشش شوند یا دلیل خرابی الکتریکی در کامپوزیت های تقویت شده با فیبر و میکروالکترونیک باشند. از آنجا که آسیب در چنین مقیاسی کم می باشد ، تعمیر در صورت امکان ، اغلب دشوار و پرهزینه است. بنابراین ، یک روکش که به طور خودکار می تواند خود را بهبود ببخشد ( روکش خود ترمیم شونده ) می تواند با استفاده از خواص بازیابی خودکار ( مانند خصوصیات مکانیکی ، الکتریکی ) باعث افزایش طول عمر مفید شود. اکثر رویکردهایی که در مورد مواد خود ترمیم کننده توضیح داده شد ، می تواند برای ساخت روکش های خود ترمیم شونده از جمله میکرو کپسوله سازی ( در یک محافظ قرار دادن - محصو) و معرفی پیوندهای فیزیکی برگشت پذیر مانند پیوند هیدروژن، پیوند یونی و پیوندهای شیمیایی کاربرد داشته باشد. میکروکپسولاسیون رایج ترین روش برای تولید روکش های خوددرمانی است. رویکرد کپسول در ابتدا توسط وایت و همکاران او توصیف شده است. به تازگی ، از سوسپانسیون های مایع حاوی کپسول های ریز محصور شده از فلز یا کربن سیاه برای بازگرداندن هدایت الکتریکی در یک دستگاه میکروالکترونیکی چند لایه و الکترودهای باتری استفاده شده است. با این حال استفاده از میکرو کپسول برای بازگرداندن خصوصیات الکتریکی در پوشش محدود است. متداول ترین کاربرد این روش در پوشش های پلیمری برای محافظت در برابر خوردگی ، ثابت شده است. محافظت در برابر خوردگی از مواد فلزی در مقیاس اقتصادی و زیست محیطی از اهمیت قابل توجهی برخوردار است. برای اثبات اثربخشی میکروکپسولها در پوششهای پلیمری برای محافظت در برابر خوردگی ، محققان تعدادی ماده را محصور کرده اند. این مواد شامل مونومرهای ایزوسیانات مانند رزین اپوکسی ، روغن کتان و روغن تونگ هستند. برای محصور کردن این مواد در کپسول از پوسته های مانند فنل فرمالدئید ، اوره فرمالدئید ، دندریتیک ، ملامین فرمالدئید و غیره استفاده شده است. هر ماده پوسته شایستگی ها و ناهنجاری های خاص خود را دارد. با استفاده از مواد فوق در پوشش ها ثابت شد كه این کپسول ها به طور موثری از فلز در برابر خوردگی محافظت می كنند و طول عمر پوشش را افزایش می دهند. روشهای فراوانی برای ارزیابی توانایی های خوددرمانی برای انواع مواد مختلف تدوین شده است. از این رو ، هنگامی که خود درمانی بهبود می یابد ، باید پارامترهای مختلفی در نظر گرفته شود مانند: نوع محرک (در صورت وجود) ، زمان بهبودی ، حداکثر میزان چرخه بهبودی که مواد می توانند تحمل کنند ، در حالی که خواص باکره مواد ( خواص استفاده نشده و دست نخورده ) را در نظر می گیریم. این به طور معمول پارامترهای فیزیکی مربوطه مانند مدول کششی ، کشیدگی در هنگام شکست ، مقاومت در برابر خستگی ، رنگ و شفافیت را در نظر می گیرد. توانایی خود ترمیمی از یک ماده خاص به طور کلی به بازیابی یک خاصیت خاص نسبت به مواد باکره ، که به عنوان بازده خوددرمانی معرفی می شود ، اشاره دارد. با مقایسه مقدار تجربی مربوطه به دست آمده برای نمونه باکره با نمونه شفابخش (بهبود یافته) ، می توان بازده خوددرمانی را تعیین کرد. در حین استفاده ، همه ی مواد طبیعی و سنتزی آسیب می بیند. اگر میزان آسیب از یک مقدار بحرانی فراتر رود، شکست قطعه و نهایتا کاهش عملکرد دستگاه رخ می دهد. در مقابل، مواد خود اصلاح شونده می توانند روند گسترش آسیب را معکوس کند و از این رو قادر به افزایش طول عمر محصولات خواهند بود ( مدیریت آسیب ) مواد خود اصلاح شونده تا حد زیادی قابلیت اطمینان محصولات را افزایش می دهند. به علاوه ، ً افزایش طول عمر اجزای اساسی مثلا در تولید انرژیهای جایگزین (بادی ، حرارت خورشیدی،) در کاربردهای جدید نوری مثل  LED و یا ایمپلنت های پزشکی می تواند نقش مهمی در بهینه سازی بازده اقتصادی داشته باشد. مثلا می توان طول عمر استنت ها را به کمک این مواد به مقدار قابل توجهی افزایش داد و ازاینرو هزینه های درمانی نیز به طور قابل ملاحظه ای کاهش می یابد. مواد خود اصلاح شونده در صنایع هوافضا و خودروسازی می توانند هزینه های انرژی و زیست محیطی را کاهش دهند. آسیب های ساختاری به کمک مواد اصلاح شونده قابل اصلاح یا ترمیم است به تبع آن خصوصیات مکانیکی نیز تا حدی بازیابی می شود. در این گزارش به بررسی رفتارترمیم خود به خودی در انواع مواد پرداخته شده است. اصول و مکانیزم عملکرد مواد کامپوزیتی و پلیمری در فرایند اصلاح خود به خودی بسیار نزدیک به هم است. امکان انجام ترمیم خود به خودی در کامپوزیت ها و پلیمرها نسبت به فلزات یا سرامیک ها بیشتراست که این امر ناشی از ساختار مولکولی ویژه ی پلیمرها و کامپوزیت ها در محدوده دمایی کاربرد آنها است. لازم به ذکر است که درزمینه ترمیم خود به خودی چالش های دیگری نیز مطرح است. مثلا توسعه ی مواد خود اصلاح شوندهای که قادر به بازیابی سایر خصوصیات مانند رسانایی ، رنگ ، فلوئورسنس پس از تخریب مکانیکی و یا سایر اثرات منفی ( نور شدید ، حرارت و سایر موارد ) است. چالش هایی نیز درزمینه ی سیستم های نانو وجود دارد مثل نانو مواد فتونی متامواد.) این سیستم ها به دلیل نسبت سطح به حجم بالا بیشتر در معرض آسیب قرار می گیرند.
[ { "answer1": "مواد خود اصلاح شونده­ ی غیرمستقل نیازمند تحریک خارجی مثل حرارت یا نور است.", "answer2": "در مقابل ، مواد خود اصلاح شونده ­ی مستقل نیازمند محرک های خارجی نیستند و آسیب، خود محرکی برای فرایند ترمیم است.", "distance": 212, "question": "مواد خودترمیم شونده مستقل و غیر مستقل چه تفاوتی دارند و کدامیک از آن ها به محرک خارجی نیاز ندارد؟" }, { "answer1": "این مواد شامل مونومرهای ایزوسیانات مانند رزین اپوکسی ، روغن کتان و روغن تونگ هستند. برای محصور کردن این مواد در کپسول از پوسته های مانند فنل فرمالدئید ، اوره فرمالدئید ، دندریتیک ، ملامین فرمالدئید و غیره استفاده شده است.", "answer2": "میکروکپسولاسیون رایج ترین روش برای تولید روکش های خوددرمانی است.", "distance": 707, "question": "در روکش های پلیمری برای محافظت در برابر خوردگی از چه موادی به عنوان عامل محصور کننده استفاده شده است و رایج ترین روش برای تولید این روکش ها چیست؟" }, { "answer1": "در این کامپوزیت ، یک عامل اصلاح کننده میکروکپسول شده و یک کاتالیزور شیمیایی جامد درون فاز زمینه پلیمری پراکنده شده است.", "answer2": "فرایند اصلاح کنندگی با انتشار ترک به داخل میکرو کپسول ها آغاز میشود و سپس عامل اصلاحکننده در داخل صفحه ترک آزاد میشود.", "distance": 120, "question": "میکروکپسول ها در کامپوزیت های خود اصلاح شونده چه نقشی دارند و فرایند اصلاح کنندگی در این مواد چگونه آغاز می شود؟" }, { "answer1": "ترمیم خود به خودی درونی در اکثر موارد نیازمند یک محرک خارجی هدفمند ( مخصوصاً حرارت ) است.", "answer2": "به عنوان مثال حرارت دادن به پلیمرها، باعث شکل گیری جدید زنجیره ها شده و منجر به بسته شدن ترک می شود.", "distance": 361, "question": " ترمیم خود به خودی درونی چگونه انجام میشود و چه چیزی در پلیمرها باعث بسته شدن ترک می شود؟" } ]
[ { "answer1": "باید پارامترهای مختلفی در نظر گرفته شود مانند: نوع محرک (در صورت وجود) ، زمان بهبودی ، حداکثر میزان چرخه بهبودی که مواد می توانند تحمل کنند ، در حالی که خواص باکره مواد ( خواص استفاده نشده و دست نخورده ) را در نظر می گیریم.", "answer2": "توانایی خود ترمیمی از یک ماده خاص به طور کلی به بازیابی یک خاصیت خاص نسبت به مواد باکره ، که به عنوان بازده خوددرمانی معرفی می شود ، اشاره دارد.", "question": "در فرآیند خود ترمیمی چه پارامترهایی باید در نظر گرفته شود و بازده خود درمانی چگونه تعریف می شود؟" } ]
gemini-2.0-flash-exp
211
: اسفندآباد (ابرکوه) اسفندآباد، در ۵۲ درجه و ۲۴ دقیقه طول شرقی و ۳۰ درجه و ۵۵ دقیقه عرض شمالی واقع شده است. این روستا در سمت غرب کویر ابرکوه و ار توابع بخش بهمن از شهرستان ابرکوه می باشد که فاصله آن تا شهر یزد ۱۷۰ کیلومتر و راه آن تماماً آسفالت می باشد. این روستا در جنوب شرق ابرکوه واقع شده است که از طرف شمال به روستای اسدآباد و از جنوب به روستای هارونی، از طرف غرب به رشته کوه های زاگرس داخلی که دنباله کوه های اقلید می باشد و از طرف شرق به کویر هرات و مروست منتهی می شود. به طور کلی محدودة ارضی دهستان اسفندار از شمال به بخش بهمن، از شرق به کویر ابرکوه، از غرب به شهرستان خرم بید و از جنوب به شهرستان بوانات محدود می شود. روستای اسفند آباد تا شهر ابرکوه ۳۰ کیلومتر و تا مرکز بخش بهمن (مهرآباد) ۱۵ کیلومتر فاصله دارد و ارتفاع آن از سطح دریا ۱۴۷۲ متر می باشد. این روستا در دهستان اسفندار قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران درسال ۱۳۹۰، جمعیت. ۱۴۷۳نفر (۴۰۵خانوار) بوده است. اقلیم منطقه اسفندآباد تابعی از آب و هوای گرم و خشک فلات مرکزی ایران است که از خصوصیات آن نوسان زیاد درجه حرارت و کمی بارش است. اسفندآباد دارای یک ایستگاه کلیماتولوژی است که سابقه آمار آن کم است ولی تا حدی گویای اقلیم منطقه است. تجزیه و تحلیل های آماری اقلیم با استفاده از آمار ایستگاه اسفند آباد انجام گرفته است. این منطقه در زمستان دارای هوای معتدل و در تابستان اقلیمی گرم و بسیار خشک دارد. در زمستان درجه حرارت هوا تا ۱۰- درجه نیز می رسد ولی در تابستان حداکثر مطلق درجه حرارت تا ۴۳ درجه سانتیگراد صعود کرده و بدین ترتیب نوسان سالانه دما چیزی حدود ۵۳ درجه سانتی گراد می باشد. میزان بارندگی بسیار ناچیز می باشد. به طوری که متوسط آن به حدود ۷۵ میلی متر در سال می رسد، در حالیکه میزان تبخیر حدود ۱۵۰۰ میلی متر در سال است که این میزان تبخیر ۲۰ برابر بارندگی می باشد و باعث خشگی هوای منطقه می شود. عمدتاً بارش منطقه به صورت باران است و ندرتاً برف ریزش می کند و به طور متوسط در سال بیش از یک روز برفی دیده نمی شود. بارندگی تنها در ماه های آخر زمستان و اوایل بهار اتفاق می افتد که عمدتاً به صورت رگباری و درشت دانه اند و بعلت خشکی بیش از حد به سرعت تبخیرمی شوند و چون نامنظم بوده و جنس زمین نیز مساعد است به سرعت جاری شده و موجب سیلاب می شوند. از نظر منابع آب. این منطقه چون در یک اقلیم خشک قرار دارد از ریزش های جوی بهره چندانی نداشته و ریزش های انجام شده عموماً با توجه به ۱۵۰۰ میلی متر تبخیر به سرعت از دست می روند و تنها منبع تأمین آب منطقه، آب های زیر زمینی هستند که از طریق نفوذ حاصل می شوند و از مطلوبیات کمی و کیفی بالایی برخوردار نیستند. این آب ها عموماً از طریق قنات و چاه های عمیق و نیمه عمیق در دسترس قرار می گیرد. از نظر جریان های دائمی و رودخانه ای باید گفت که رودهای منطقه عموماً خشک بوده و به صورت آبراه های سیلابی یا مسیل ها فقط به هنگام ریزش های آنی و رگبارها فعال می شوند که آن نیز به دلیل عدم برنامه ریزی صحیح نه تنها مورد استفاده قرار نمی گیرد بلکه موجب بروز خساراتی نیز در منطقه می گردد و نهایتاً در کویر ابرکوه تخلیه شده و در اثر تبخیر آن ها کویر نمکی تشکیل می گردد. در این منطقه با توجه به مطالعات انجام شده، عمق سطح ایستایی بسیار پائین است و در بعضی نقاط به ۶۰ متر نیز می رسد. قنوات منطقه سابقه چندین هزار سال دارند و طول مجموع آن ها چیزی در حدود ۴۳۰ کیلومتر است. اگر حوزه آبریز را به دو قسمت دشت و کوهستان تقسیم کنیم هر یک از پدیده های فوق دارای خصوصیات هیدرولوژیکی و ژئوهیدرولوژیکی خاص است که در بیلان آبی منطقه مؤثرند، به طوری که ارتفاع متوسط سالیانه بارش در دشت ۵۰ میلی متر و در کوهستان ۲۰۰ میلی متر می باشد که در هر صورت این میزان بازندگی بسیار ناچیز است و باعث پایین رفتن مداوم سطح آبهای زیرزمینی می شود. بخش وسیعی از خاک های منطقه ابرکوه ازنوع بیابانی و کویری است که از رسوبات ریز و تکاملی اندک برخوردارند. پوشش گیاهی این خاک ها، ضعیف یا بدون پوشش هستند. خاک های کویری شور به دلیل بافت سنگینی که دارند دارای قابلیلت نگهداری آب می باشند و این خود موجبات اقبال و خوش شانسی برای این گونه مناطق محسوب می شود. خاک های مجاور کویر سولونچاک نام دارد که شوری آن ها بالاتر از ۱۶ میلی موز است. این گونه خاک ها چون دارای لایه هایی از نمک هستند، هرگونه عملیات کشاورزی بر روی آن ها مشکل است ولی در عوض امکان ایجاد پوشش از گیاهان شوری پسند، بسیار زیاد می باشد زیرا از یک طرف دارای رطوبت زیاد و از طرف دیگر بعلت سست بودن خاک ها، عملیات احیاء و اصلاح مراتع کویری با هزینه کم امکان پذیر است ولی میزان گچ خاک های شور کویری ابرکوه زیاد بوده و این امر عملیات اصلاح و شیرین کردن خاک ها را میسر می سازد. جنس خاک محدوده اراضی اسفندآباد را می توان به انواع زیر تقسیم بندی کرد. خاک های منطه غرب روستا که اغلب سنگلاخی و سنگریزه دار می باشد. هرچه به سمت کوهستان نزدیک می شویم سنگ ها درشت و به صورت قلوه سنگ می باشند که برای کشاورزی مساعد نیستند و هر چه از کوهستان بطرف روستا نزدیک می شویم خاک ها به صورت سنگ ریزه و ماسه ای هستند که ناشی از رسوبات سیلاب ها می باشد. این نوع خاک تا فاصله ۳ کیلومتری غرب روستا را شامل می شود. جنس خاکی که روستا بر روی آن استوار است از نوع خاک های رُس می باشد که برای کشاورزی بسیار مساعد است و عمدة کشاورزی روستا و روستاهای اطراف بر روی این خاک ها می باشد. این خاک کمتر مورد فرسایش باد و آب قرار گرفته است؛ و تا فاصله ۶ کیلومتری شرق روستا را در بر می گیرد. ۳) خاک های منطقه شرق روستا که حاصل رسوبات بادی و به صورت خاک ریزدانه می باشد که در منطقه به خاک (باداف) معروف است و به دلیل شور بودن برای کشاورزی مساعد نیست. هر چه از طرف جنوب غرب و شمال غرب به طرف شرق ابرکوه پیش می رویم بر فقر پوشش گیاهی افزوده می شود و علاوه بر آن گونه های خشکی پسند و شوری پسند جایگزین می شوند به طوری که در دامنة کوه ها، استپ، پوشش گیاهی را تشکیل داده و هر چه از منطقه پایکوهی دور می شویم بر فاصلة گیاهان استپی افزوده می شود. درحول وحوش ابرکوه و روستاها که مزارع و کشتزارها باعث تعدیل درجه حرارت به صورت محلی می گردد، گیاهان درمنه، اسفند آباد شیرین بیان و بوته زارها پوشش گیاهی را تشکیل می دهند. در شرق یعنی در مجاورت کویر ابرکوه گیاهان خشکی پسندی چون گزاشنان. خارشتر، خارزرد، تیچ وارجین می رویند. دیگر نقاط برای رویش هیچ گیاهی مناسب نیست و اگر گیاهانی از نوع بته ای (بوته ای) مانند خارشتر و امثال آن در برخی نقاط مشاهده شود نشان دهنده آن است که آن مناطق در مسیر سیلاب های زمستانی قرار دارد. در جنوب شرقی منطقه (مانند اردی و بداف) و دامنة ارتفاعات آن تا جنوب اسفند آباد بعضی از گیاهان به صورت خودرو می رویند که درب قدیم از آن ها استفاده دارویی می شده است؛ و اکنون هم محل استفاده اند مانند (اربه) که گیاهی است تلخ بگونه ای که تلخی آن زبانزد است و اهل محل آن را علاج درد می دانند و گیاه دیگری به نام (آویشن) که دارای بوئی تند و مزه ای شبیه چای است و در مصارف طبی نیز از آن استفاده می کنند و گیاه خود روی دیگر به نام (مرزنگوش) در این منطقه می روید که این گیاه کاربرد مصارف دارویی دارد چنان که در مصارف صنعتی (جهت معطر کردن اغذیه و مواد بهداشتی) نیز کاربرد دارد. در مناطق کوهستانی و پای کوهی که شرایط زیست جانوران از جمله آب و علف به طور نسبی مهیا است. جانوران بیشتر وجود دارند. به طوری که کوه اعلاء و سایر کوه های دیگر (مخصوصاً کوه های دره باغ در نزدیکی اسفند آباد) جانوران حلال گوشتی چون: آهو، گوزن، قوچ، کل (بز نر و عموماً گزینه حیوانات) بز کوهی و جانوران دیگری مثل کبوترچاهی، کلاغ، گنجشک، هدهد، پرستو، سینه سیاه و شاهین زندگی می کنند. البته شکار بی رویه آهو، گوزن کوهی، بزوحشی و پازن (از خانوادة گوزنهاست) در نیم قرن اخیر باعث شده تا نسل آن ها در این منطقه روبه نابودی رود. در این محدوده حیواناتی دیگر یافت می شوند که وسیله دفاعی و استتار آن ها در مقابل دشمن ظاهر خارجی آن ها ست که همرنگ خاک بوده و از این طریق می توانند در مواقع ضروری خود را در برابر دیدگان او پنهان نمایند همانند گورخر و مارمولک. در این پهنة جغرافیایی مارو عقرب فراوان است و به ندرت پلنگ نیز وجود دارد خانه های قدیمی از نظر موقعیت مکانی در جهت قبله قرار دارند. این جهت گیری از لحاظ اقلیمی، شرایطی را به وجود آورده است تا فضای تابستانی و اتاق های زمستانی به طرزی مفید پیرامون حیاط مرکزی قرار گیرند. حیاط اصلی ترین فضای خانه های روستا است. حوض آب در وسط حیاط قرار گرفته است و باغچه ها کنار یا دور تا دور آن، با درختانی که نیاز کمی به آب دارند همچون انار، انگور، پسته و انجیر علاوه بر ایجاد زیبایی به سرسبزی خانه و تأمین سایه و خنکای آن، خشکی هوا را نیز می کاهد. به عبارتی همه عناصر متشکله خانه یزدی دست به دست هم می دهند تا اقلیمی کوچک و قابل زیست برای انسان فراهم سازند. حیاط خانه های روستا مکانی برای انواع بازی ها و سرگرمی و تفریح کودکان و نوجوانان است. در اغلب خانه های سنتی زمانی که از درب خانه وارد می شویم یک راهرو پیش رو است که به آن دالان گفته می شود و انتهای این راهرور به حیاط خانه متصل می شود. همچنین تالاری جلوی اتاق های ساختمان وجود دارد که به صورت صفه و ایوان بزرگ نمایان است و محلی برای گذراندن ساعات عصر و شب تابستان است. اتاق ها به نام های سه دری، پنج دری و …. از هم تفکیک می شوند که هر یک درپاسخگویی به نیازهای ساکنان خانه نقش دارند. در اتاق هایی که برای زمستان در نظر گرفته شده اند اتاقکی به نام پستو وجود دارد که به صورت یک انبار کوچک می باشد. در قسمت جنوب خانه که پشت به آفتاب است یا به اصطلاح سنرم می باشد اتاق ها دارای سقف بلندتری هستند و مخصوص تابستان هستند. در طرفین شرقی و غربی خانه نیز معمولاً حصار، طویله برای نگهداری دام و طیور، دستشویی و آشپزخانه قرار دارد و همچنین اتاقی که به آن تنورخانه گفته می شده و مخصوص نان پختن است. آب آشامیدنی مردم روستا در سال های گذشته از طریق قنات و چاه های آبی که در منازل وجود داشته تأمین می شده است ولی با خشک شدن قناتها و کم شدن منابع آب کشاورزی و آشامیدنی، از سال ۱۳۵۳ مردم این روستا از نعمت آب لوله کشی در منازل برخوردار شدند. در حال حاضر آب مصرفی مردم از طریق یک حلقه چاه که در پنج کیلومتری جنوب روستا قرار دارد تأمین می شود. در کنار این حلقه چاه یک استخر بتونی سرپوشیده به ظرفیت ۵۷۶ هزار متر مکعب به کمک جهاد سازندگی ساخته شده است که آب این استخر توسط لوله به روستاهای هارونی، اسفندآباد، حشمت آباد و تقی آباد هدایت می شود. در سال های اخیر بعلت کم آبی، آب این استخر برای مردم اسفند آباد و روستاهای اطراف کافی نبود و به همن دلیل با کمک دولت آب قنات هنشک که در ۱۵ کیلومتری غرب روستا می باشد توسط لوله به این استخر اضافه شده که تا حدودی وضعیت آب آشامیدنی مردم بهبود یافته است. برق از سال ۱۳۶۳ مردم این روستا از نعمت برق سراسری برخوردار شدند. تا قبل از این تاریخ برخی خانواده ها از برق یک موتور برق استفاده می کردند که این برق برای همه روستا کافی نبوده است. گاز در این روستا مانند سایر روستاهای منطقه ابرکوه شبکه گاز رسانی وجود دارد و گاز مصرفی مردم توسط شبکه گاز رسانی تأمین می گردد ابرکوهی که گاهی به نام ایالت خوانده شده و تمام بیابان مرکزی ایران را از زیر کاشان تا مرز کرمان و فارس را شامل می گشته زمانی هم این منطقه به نام (اسفنداران) به مناسبت شهرت اسفندار (اسفندآباد کنونی) یکی از قراء دوازدهگانه که من حیث لاجهات بر دیگر قراء برتری و رحجان داشته نامیده می شده است. اگر در حال حاضر منطقه ای به نام اسفنداران از محال جرقویه که از توابع اصفهان است و نزدیک ابرکوه فعلی قرار دارد روی نقشه مشاهده می کنیم نباید تعجب کنیم و وجه تسمیه انرا جویا شویم، زیرا آنجا قسمتی از منطقه مذکور بوده که نام خود را تاکنون حفظ کرده در حالیکه در سایر مناطق این نام و شهرت فراموش شد فقط در جنوب شرقی ابرکوه با جزئی تغییر قریه ای می بینیم که به نام اسفندآباد معروف است. بنابراین طبق شواهد و گزارش های موجود قدمت این روستا بیش از قدمت ابرکوه است. شهر ابرکوه و روستاهای همجوار آن از جمله اسفند آباد در گذشته بر سرراه ابریشم قرار داشته اند. ابرکوه در قرون قبل و بعد از اسلام اگر گاه و بیگاه ذکری از آن به میان آمده به خاطر قرار گرفتن آن برسرراهی بوده که این راه از مشرق می آمد و به شمال غرب می رفت و راهی که از حنوب می آمد و به آن می پیوست یا راهی که به طرف ماوراءالنهر یا در اصطلاح خراسان و ترکستان می رفت، سلاطین و حکام در لشکرکشی ها از این شهر عبور می کردند یا چند روزی در آن توقف می کردند و این راه جه قبل از اسلام و چه بعد از اسلام مورد استفاده آنان واقع می شد، از جمله شاه عباس صفوی که در امتداد این راه کاروانسراهای متعددی برای استراحت کاروانیان در این منطقه ساخته است. باید اضافه نمود که شاخه اصلی جاده ابریشم به روستای اسفند آباد نزدیکتر است و این جاده از بین کوه های سفید و غلات کوه در ۱۲ کیلومتری جنوب اسفندآباد می گذشته که به قول برخی افراد سالمند تا چند دهه پیش هنوز آثاری از این راه پابرجا بوده است و در افواه عموم به راه شتر معروف بوده است که در قدیم موجب اعتبار و رونق این منطقه بوده است ولی با از بین رفتن این راه و به فراموشی سپردن آن منطقه ابر کوه اسفند آباد هم از ارزش و اعتبار افتاده است. (قرائی که در آن زمان به وجود آمده به طوری که از آثار و نام های موجودشان برمی آید تعدادشان دوازده قریه بوده است و ظاهراً باید چندین قرن از پیدایش راه یاد شده (راه ابریشم) گذشته باشد که آن ها احداث شده باشند زیرا مردمی که به اینجا مهاجرت و زندگی را آغاز کرده اند دارای تجربیاتی در زمینه کشاورزی و عمران بوده اند که این معنا از نحوة نظم و فسق و آبیاری و مرزبندی قراء و شناخت استعدادهای دیگر آنجا روشن می شود در صورتی که مقارن ایجاد راه ابریشم با آن کیفیت بالا مردم تازه اسکان یافته تجربه این چنینی که تحصیلش محتاج به گذشت زمان بوده است نداشته اند. نام قراء دواز دهگانه عبارت بوده است از: آبان، آذر، دی، بهمن، اسفند، فروردین، اردیبهشت، خرداد، مرداد، تیر، مهر و شهریور. خوشبختانه اغلب این قراء با نام و نشان اولیه وجود دارند و حوادث روزگار و گردش لیل و نهار نتوانسته است تغییر کلی در نام و موقعیتشان بدهد، البته چند تا از آن ها نامشان به مرور زمان تغییر یافته لیکن موقعیت و محدوده ای که دارند می توان آن ها را شناخت) همگی این قراء دواز دهگانه در حول و حوش راه بزرگ کاروان رو ابریشم احداث شده بود که فاصله آن قریه ها تا راه از دویست متر تا هشتصد متر بیشتر نبوده است. اکنون مکان این قریه ها ممکن است تغییرات جزئی کرده باشد ولی مکان این قریه ها در زمان پیدایش طبق مطالب کتاب شناخت ابر کوه و قدمت آن به شرح زیر می باشد: قریه آبان: در شمال قریه دی و جنوب قریه اسفندار قرار داشته و از نهری موسوم به آبان مشروب می گشته است. قریه دی: (مه دی) این قریه که در اصل دی بوده و کلمه (مه) به مناسب همنامی آن با ماه دی فارسی مخففاً به آن اضافه گردیده و به معنای یکی از ماه های سال بوده است. قریه بهمن: در فاصله هزار متری شمال غربی اسفندار قرار داشته و آب شربی ان از مزرعه بهمن تاُمین می گشته است. قریه شهریور: در ۵۰۰ متری جنوب شرقی اسفندار قرار داشته و از آب نهر شهریور استفاده می کرده است و در حال حاضر این قریه با نام شهر آباد معروف است. قریه اردیبهشت: در ۱۳۰۰ متری جنوب شرقی اسفندار قرار داشته و آب شربی آنجا نهر اردیبهشت بوده است و همکنون این روستا اردی نام دارد. قریه مهر: در ۱۴۰۰۰ متری جنوب شرقی اسفندار قرار دارد و آب شربی آنجا نهر مهر بوده است که اکنون این روستا به نام مهر آباد موسوم است. قریه تیر: ۶۰۰۰ متری شمال قریه اسفندار قرار داشته و آب آن از نهر تیر تأمین می گشته است که نام روستای تیرک کنونی بر گرفته از این ماه می باشد. قریه خرداد: در ۵۰۰۰ متری شمال اسفندار قرار داشته که فعلاً در تلفظ به نام هوروک خوانده می شود که به مرور ایام در لسان مردم این چنین شکلی یافته است و در اصل خوروک بوده که مخفف و در عین حال مصغر کلمه خرداد است. قریه آذر: (شهر آذر) در جنوب شرقی اسفندار به فاصله ۱۰۰۰ متری قریه است که مردم آن را (شارز) یا (شهرز) می خوانند و به همین نام هم شهرت دارد. قریه فروردین: در ۷۰۰۰۰۰ متری شمال غربی اسفندار قرار داشته که از نهر فروردین مشروب می گشته است و در حال حاضر این قریه به نام فراغه موسوم می باشد. قریه مرداد: در ۱۰۰۰ متری جنوب غربی اسفندار قرار داشته که از نهری به نام مرداد مشروب می گشته است و این قریه هم اکنون با اندکی تغییر در لسان مردم به مدوئیه مرسوم است. طبق نوشته های این کتاب اسفندار که یکی از قراء دواز دهگانه بوده است به عنوان مرکز و پایتخت منطقه دانسته می شده و دارای قلعه های متعدد بوده که همگی آن ها خراب شده است. برخی استدلالات مثل باغ سلطان، باغ شه، زمین پادشاه و وزیری اشاره به این دارد که در گذشته اسفند آباد محل سکونت سلاطین و پادشاهانی بوده که طبق برخی کتب تواریخ این سلاطین از زومرة سلاطین غرویان بوده اند. این روستا تا به حال چندین جا و مکان عوض کرده و بارها این روستا به زیر خاک رفته است و هنوز هم در خیلی از نقاط اطراف این روستا وقتی که خاکبرداری می شود به دیوارها و پی های خانه های قدیمی برمی خوریم و باقی مانده کوزه و ظرف های سفالی از خاک بیرون می آید. در رابطه با وجه تسمیه روستای اسفند آباد سه نظریه وجود دارد: اول اینکه شخصی به نام اسفندیار گبر که یک زرتشتی و از حکام یزد بوده است این روستا را بنا کرده و به همین دلیل به اسفند آباد معروف است ولی این نظریه دور از واقعیت است چون با قدمت اسفند آباد تطبیق ندارد و هیچ نشانه و شاهدی بر این مدعا وجود ندارد. نظریه دوم این است که چون در کوه های اطراف اسفند آباد بوته های گیاه خوشبوی اسفند (که برای رفع چشم زخم آن را بر روی آتش می ریزند و دود خوشبویی دارد) بسیار دیده می شود به این نام شهرت یافته است؛ و اما نظریه سوم که به واقعیت نزدیکتر است اینکه واژه اسفند آباد بر گرفته از ماه اسفند که آخرین ماه از ماه های سال شمسی است می باشد. همچنین نام تعدادی از روستاهای اطراف هم برگرفته شده از نام ماه های سال می باشد. مثل مهر آباد، اردی (اردیبهشت) فراغه (فروردین)، تیزک یا تیرجرد (تیر) و شهرک (شهریور) و دهوک (دی) غیره که ذکر آن ها در صفحات پیشین گذشت. ضمناً کتاب های تاریخی ابرکوه هم این نظریه را تأیید می کنند
[ { "answer1": "میزان بارندگی بسیار ناچیز می باشد. به طوری که متوسط آن به حدود ۷۵ میلی متر در سال می رسد", "answer2": "در زمستان درجه حرارت هوا تا ۱۰- درجه نیز می رسد ولی در تابستان حداکثر مطلق درجه حرارت تا ۴۳ درجه سانتیگراد صعود کرده و بدین ترتیب نوسان سالانه دما چیزی حدود ۵۳ درجه سانتی گراد می باشد.", "distance": 185, "question": "میزان بارندگی سالانه در اسفندآباد چقدر است و دمای هوا در زمستان و تابستان در این منطقه چقدر تفاوت دارد؟" }, { "answer1": "قنوات منطقه سابقه چندین هزار سال دارند و طول مجموع آن ها چیزی در حدود ۴۳۰ کیلومتر است.", "answer2": "آب آشامیدنی مردم روستا در سال های گذشته از طریق قنات و چاه های آبی که در منازل وجود داشته تأمین می شده است", "distance": 5640, "question": "قنوات منطقه اسفندآباد چه قدمتی دارند و آب آشامیدنی مردم این روستا در سال های گذشته چگونه تامین می شده است؟" }, { "answer1": "خاک های منطقه شرق روستا که حاصل رسوبات بادی و به صورت خاک ریزدانه می باشد که در منطقه به خاک (باداف) معروف است", "answer2": "در شرق یعنی در مجاورت کویر ابرکوه گیاهان خشکی پسندی چون گزاشنان. خارشتر، خارزرد، تیچ وارجین می رویند.", "distance": 615, "question": "چه نوع خاک هایی در شرق اسفندآباد وجود دارد و همچنین چه گیاهانی در مجاورت کویر ابرکوه می رویند؟" }, { "answer1": "از سال ۱۳۶۳ مردم این روستا از نعمت برق سراسری برخوردار شدند.", "answer2": "زمانی هم این منطقه به نام (اسفنداران) به مناسبت شهرت اسفندار (اسفندآباد کنونی) یکی از قراء دوازدهگانه که من حیث لاجهات بر دیگر قراء برتری و رحجان داشته نامیده می شده است.", "distance": 422, "question": "مردم اسفندآباد از چه زمانی از برق سراسری بهره مند شده اند و نام روستا در گذشته به چه نامی خوانده می شده است؟" } ]
[ { "answer1": "اسفندآباد، در ۵۲ درجه و ۲۴ دقیقه طول شرقی و ۳۰ درجه و ۵۵ دقیقه عرض شمالی واقع شده است.", "answer2": "این روستا در جنوب شرق ابرکوه واقع شده است که از طرف شرق به کویر هرات و مروست منتهی می شود.", "question": "موقعیت جغرافیایی اسفندآباد چگونه است و در مقایسه با کویر هرات و مروست، در کدام سمت واقع شده است؟" } ]
gemini-2.0-flash-exp
212
: تمدن آمودریا تمدن آمودریا یا مجموعهٔ باستان شناسی باختر-مرو عنوانی است که به تمدن عصر برنز در آسیای میانه می دهند، و بیشینهٔ آن به پیرامون ۲۲۰۰ پیش از میلاد تا ۱۷۰۰ پیش از میلاد می رسد و در حوزه های ترکمنستان، شمال افغانستان و ایران، جنوب ازبکستان و غرب تاجیکستان، و مرکز آن در شمال آمودریا (لاتین: Oxus) واقع بوده است. پایگاه های (ساحات) باستان شناسی متعلق به این تمدن در سال ۱۹۷۶ میلادی توسط باستان شناس اهل شوروی پیشین ویکتور ساریانیدی (Viktor Sarianidi) کشف و نامگذاری شد. باختر (بلخ امروزی) ، سرزمینی باستانی در شمال افغانستان امروزی بوده، و مرو ، استانی (ساتراپی) از شاهنشاهی هخامنشیان بوده، که امروزه در ترکمنستان واقع است. در حدود ۱٬۳۵۰ پیش از میلاد، مهاجرت قبایل ایرانی به سمت غرب از مجموعهٔ باستان شناسی باختر-مرو (تمدن آمودریا) به فلات و مناطق غربی ایران امروزی آغاز گردید. از دههٔ هفتاد میلادی (سال های ۱۹۷۰) به بعد، مجموعه ای از یافته های باستان شناسی در دَشلی تپه در افغانستان، سپالی تپه و جَرکوتَن در ازبکستان، و تپه های توگولوک و گونور در ترکمنستان، شبکه ای از زیستگاه ها را به پهنای جغرافیایی ۴۰ هکتار نشان می داد. از این حفریات شهرهایی محصور در دیوار پدیدار گشتند که حاوی مجموعه بناهایی بودند که با نقشهٔ متقارن بنا شده بودند. از نقشهٔ ساختمانیِ برخی از این بناها پیداست که آن ها قصرها و بناهای مذهبی بوده اند. در پیرامون این بناها گورهایی قرار دارند که حاوی گنجینه هایی از آثار نهفته بودند و تا آنزمان به غارت نرفته بودند: پیکره های نفیس از سنگ، مِس، طلا، و نقره، که غنای آن بحدی بود که تا بحال در هیچ جای دیگر در این منطقه بچشم نخورده بودند. معلومات موجود از این دوره برای افغانستان و ترکمنستان مدیون کاوش ها و مطالعهٔ ویکتور ساریانیدی است. از پایگاه باستان شناسی شهداد در شرق ایران آثاری بدست آمده که شباهت های زیادی با آثار بدست آمده از دلتای مُرغاب و دشت دشلی دارد. چند پایگاه (نظیر سیبری) و گور (بویژه مِهرگَرْه °۸ و داوده دمپ؟ (Dauda Damp)) در ایالت بلوچستان پاکستان، در غرب درهٔ سند یافت شده اند که مشابهت زیادی با یافته های کاوش شده از افغانستان، ترکمنستان، و ازبکستان دارند. اشیاء بیشماری شامل اقلام طلایی نیز به طور تصادفی در طی عملیات ساختمانی در کویته پاکستان پیدا شده اند. این گنجینه تحت عنوان «گنجینه کویته» نام گرفته است. اسکلتی نیز در همان گودال یافت شده، که نشان می داد آنجا یک گورستان بوده است. به همین خاطر این گنجینه از اشیای گورستان تشکیل شده بود که پس از مقایسه کردن با آثار کاوش شده از گورهای مهرگره ۸، متعلق به مجموعهٔ فرهنگی (تمدن) یکسانی که قبلاً ذکر شد بودند. بعدها مشاهده شد که مجموعه ای از اشیاء سنگی - «گُرزها»، لوح های حجاری شده، و ستون های کوچک - به همان شیوه در گورهایی واقع در حوزه ای که از ترکمنستان تا غرب درهٔ سند، و به ویژه در گورهای مهرگره ۸ و پایپاه گنجینهٔ کویته گسترده بود، قرار داده شده بودند. اشیاء کاوش شده از این منطقه نیز مشابهت های زیادی را نشان می دادند. پیکره های سنگی، که اغلب از استاتیت و کلریت، ساخته شده بودند، و دست ها و چهره هایشان از سنگ مرمر سفید، و پوشاکشان شبیه کاوناکس (Kaunakes؛ دامنهای پشمی) منطقهٔ میان رودان (بین النهرین) بود (نگارهٔ ۳)، چشمگیرترین آثار در میان اشیاء نمادین از این حوزهٔ فرهنگی بودند. چندین نمونه از این نگاره ها در نمایشگاه «Afghanistan, une histoire millénaire/افغانستان، یک تاریخ هزاران ساله» قابل مشاهده بود. همین نقش در در اشیاء زیادی، شامل جعبه سرپوش دار (pyxis) از گونورتپه دیده می شود. بیان اینکه چه کسی در این نقوش ترسیم شده، مشکل است، نقوشی که تقریباً همیشه در بافت تدفینی (گورستان ها) دیده می شوند. حوزهٔ پراکندگی این آثار به طور قطع بسیار گسترده است، که نمونه ای از آن در گنجینهٔ کویته پیدا شده، حال آنکه در هَرَپه، شهری عمده در تمدن دره سند، قطعاتی از پوشش سر معمولاً با این نوع پیکره در لایه ای از حفریات متعلق به دورهٔ سوم از همان سند در اواخر هزارهٔ سوم پیش از میلاد مرتبط هستند. مُهرهای بدست آمده از این منطقه گستره ای وسیع از تِم ها و نمادها را نشان می دهند، که احتمالاً بازتاب دهندهٔ انگاره های مذهبی بوده، و مشابهت های زیادی با اشیاء همتای خود در ساحات باستان شناسی در خاور میانه دارند. در میان آن ها مُهرهای استوانه ای شکلی با مشابهت های با میان رودان و عیلام وجود دارند، و تفاوت آن ها در کف مهر است. همتای دیگر آن در حدود شرقی این مجموعهٔ فرهنگی در سرحد درهٔ سند، به ویژه در ساحهٔ سیبری مشاهده شده است. تمام این کشفیات جدید در ۳۰ سال اخیر، موجودیت فرهنگی گسترده و همگِنی (homogeneous) از مناطق مختلف در آسیای میانه و مناطق سرحدی بین ایران زمین و هند نشان داده اند. با آنکه این موجودیت ویژگی های خاص خود را دارد، تا اندازهٔ زیادی نیز از گرایش ها زیاد و متنوع دنیای خارج تأثیر پذیرفته است. افزون بر این، در کنار این یافته ها که از طریق کاوش های نظارت شده بدست آمده اند، اشیاء بیشمار قابل توجهی نیز موجود هستند، که از طریق کاوش های مخفی و غیرقانونی حفر شده و به بازارهای بین المللی هنر راه پیدا کرده اند و به کلکسیون های همگانی یا شخصی افزوده شده اند. ظروف طلایی تپه فُلول - یافته هایی که مایهٔ شگفتی بسیار شده - را می توان در بافت فرهنگی شناخته شده تری می توان درک کرد. این ظروف را می توان در فهرست طولانی اشیاء شامل کاسه های طلایی و نقره ای، برخی با درون مایه های هندسی همچون دو کاسهٔ بدست آمده از تپه فُلول، و برخی شامل منظره های داستان وار از بلندی ها، گروه های شکار، و کار بر روی زمین ها، جای داد. نمایشگاه سال ۱۹۸۸ در موزیم گیمه (با عنوان "فرانسوی: Les cités oubliés de l.Indus"؛ "ترجمه: شهرهای فراموش شدهٔ سند"، AFAA, cat. 1988) فرصتی برای دیدن اشیاء غنی بدست آمده از گورهای گنجینهٔ کویته را فراهم می کرد. یکی از اشیاء به نمایش گذاشته شده یک جام برای نوشیدن با پایه ای از طلا بود. بر روی یک فریز (نواره ای مزین به نقوش برجسته) جانوران شکار تزئین داده شده بود، که کنده کاری های بر روی پوست آن دقیقاً به شیوهٔ یکسان با گاه های نر بر ظروف طلایی بدست آمده از تپه فُلول صورت گرفته بود. اگرچه ظروف بدست آمده از تپه فُلول، همچون ظروف دیگر از این حوزهٔ فرهنگی گسترده، دارای ویژگی های هنر محلی هستند، اما آثاری از گرایش ها خارجی را نیز نشان می دهند. پژوهشگران این گرایش ها را بلافاصله پس از کشف آن دریافتند، به ویژه در نقوش گاه های نر ریش دار که متمایل به درون مایه (تِم) شناخته شده در میان رودان است. نقش درختی بر روی یک کوه، که بر روی یک جام نوشیدنی از تپه فُلول ترسیم شده، و گُرازهای وحشی را نشان می دهد، را می توان با تزئینات بر روی مُهرهای بدست آمده از میان رودان مرتبط دانست. همین تِم بر روی یک ظرف نقره ای بدست آمده از یگ گور در گونورتپه در ترکمنستان یافت شده است. برخی از این حیوانات گوناگون ترسیم شده بر روی این ظرف را می توان با همتای آن بر روی جام های بدست آمده از تپه فُلول مقایسه کرد. در پشت این نقوش مناظر طبیعی از درخت های واقع بر روی کوه ها ترسیم شده اند. در افغانستان (باختر باستان): در ترکمنستان (مرو باستان): در ازبکستان (باختر باستان): ایران خراسان جنوبی (محوطه گَوَند فردوس) خراسان جنوبی (رَزِه درمیان) خراسان شمالی (چلو) در دورهٔ نوسنگی، در حدود ۷۰۰۰ سال پیش از میلاد، دهقانان و چوپانانی در جلگه های حاصلخیز پیرامون هندوکُش زندگی می کردند. این مردمان صنعت ابتدائی خانه سازی با خشت خام و سفالگری را با خود به همراه آوردند و از فروش لاجورد (Lapis lazuli) که در سواحل و بستر رودخانه ها می یافتند و تجارت آن به کشورهای اولیه باختری از طریق فلات ایران و میان رودان (بین النهرین) ثروتمند می شدند. فرهنگ عصر بُرُنز اولیه در آسیای میانه و شمال و شرق افغانستان ظهور کرد. نخستین شواهد واقعی شهری سازی در تپهٔ دِه مُراسی (پشتو: دِه مُراسی غوندَی) و موندیگک (در نزدیکی قندهار امروزی) پدیدار گشت، که پایتخت های محلی تمدن دره سند بودند. اقتصاد بر اساس گندم، جو، دامداری و معدن کاری استوار بود. سنگ لاجوَرد (لاتین: Lapis lazuli) که در گورهای پادشاهان اور در جنوب عراق، پیرامون ۲۵۰۰–۲۶۰۰ پیش از میلاد، بکار رفته بود از بدخشان در شمال شرق افغانستان (بویژه از معدن سرِ سنگ) در همان دوره استخراج شده بود. همچنین شبکهٔ راه زمینی بازرگانی دوربردی با میان رودان (بین النهرین) و مصر ایجاد شده بود. بعد از ۲۴۰۰ پیش از میلاد، رشد جوامع شهرنشین در آسیای میانه به شدت کاهش پیدا کرد. در طی یک مدت زمان ۳۰۰ ساله، هیچ کدام از مراکز عمده ای که در نیمهٔ اول هزارهٔ سوم پیش از میلاد به وجود آمده بودند، دیگر دارای باشنده نبودند. دلایل دقیق برای این «فروپاشی مدنی» همچنان یک راز مانده است. با اینحال در اواخر هزارهٔ سوم پیش از میلاد، در شمال افغانستان و جنوب ترکمنستان و ازبکستان، مجموعه ای از وقایع منجر به ظهور شهرها و زیستگاه هایی شد که از آن پس می رفت تا تأثیر عمده ای برجای بگذارد. شمار زیادی از مهاجمان و مهاجران کوچ نشین، مردمان دامدار بدون شهر که سوار بر اسب یا با گردونه ها (وسایط نقلی چرخ دار) سفر می کردند، و از قبل بنام آریایی ها (برگرفته از واژهٔ سانسکریت، به معنای «مردمان نجیب و شریف») شناخته می شدند، از منطقهٔ دریای مازندران به سوی جنوب مهاجرت کرده و از آمودریا (Oxus) گذشته و طی اوایل هزارهٔ دوم (حدود ۱۷۰۰ پیش از میلاد) وارد افغانستان امروزی شدند. با رشد و رونق کشتزارها و روستاها این مردمان به تدریج شیوه های ابتدائی آبیاری را ابداع کردند که به آن ها اجازه می داد تا به کشت غلات در دشت های شمالی افغانستان روی آورند. این مناطق شمالی همان سرزمین باختر است که بعدها در نوشته های غربی بنام «باکتریا» (Bactria) یاد می شود. در سرزمین باختر مجموعه ای از واحههای مصنوعی دلتا مانند توسط سیستم های گسترده آبیاری در ۴۰۰۰ سال پیش پدید آمد. باشندگان این آبادی ها زیستگاهایشان را در برابر مهاجمان مستحکم می کردند. شیوهٔ معماری که امروزه هنوز در شمال افغانستان مورد استفاده است. می نماید که فرهنگ این مردمان باشنده در واحه ها با فرهنگ همسایگان میان رودانیشان مشترکاتی داشته، از قبیل: صنعتگری هنرمندانه، وجود طبقهٔ نخبگان و رسوم همگانی پیچیده. با این وجود، به دلیل فقدان خط و نوشتار در این تمدن، نام بومی تمدن آن ها مشخص نیست. محققان امروزه این تمدن گمنام را «مجموعهٔ باستان شناسیِ باختر-مرو» (BMAC)، یا «تمدن آمودریا» (Oxus Civilization) می نامند. گنجینهٔ تپه فُلول در شمال افغانستان آثار به جای مانده از این تمدن است و نشان می دهد که مردم افغانستان در عصر بُرُنز در تجارت جهانی آن زمان سهیم بودند. هیچ گونه آثار هم عصر با سفر آریایی ها یافت نشده است. اما نظر به افسانه ها، آریایی ها هم زمان با مهاجرتشان سروده هایی سروده اند که دهان به دهان از یک نسل از موبدان (روحانیون) به نسلی دیگر منتقل می شده تا اینکه در حدود ۱۲۰۰ پیش از میلاد، زمانی که این سروده ها در مجموعه ای چند جلدی جمع آوری شد که بنام ریگ وِدا (۱۱۰۰–۱۷۰۰ ق. م) مشهور است. این نوشته ها، راجع به قومی هستند، که قرن ها پیش از آن، از هندوکش برخاسته و در ۱۵۰۰ پیش از میلاد از رود کوبها، یا رود کابل، گذشتند و بدین ترتیب تقریباً می توان سفر این کوچ نشینان را که وسعت آسیای میانه را پشت سر می گذاشتند، تجسم کرد. اقوام آریایی از آسیای میانه ('مهاجرت آریایی ها') به شمال و غرب افغانستان رسیدند؛ برخی از آن ها در این مناطق مستقر شدند و بقیه بطرف شرق بسوی شمال هند و غرب بسوی فلات ایران رهسپار شدند. شواهد نخستین زیستگاه کوچ نشینان عصر آهن در آق کُپرُک ۴ (Aq Kupruk IV) یافت شده است. مردمان آریایی به شکل قبیله های کوچک در مناطق شرقی فلات ایران (شامل افغانستان امروزی)، در مغرب فلات پامیر و در شمال کوه های هندوکش می زیستند. اینان زبان و آداب و رسوم مشترکی داشتند. در دوران باستان، اقوام هندی و ایرانی (آنان که به زبان های هندوایرانی سخن می گفتند) خود را «آریایی» می نامیدند. نمونهٔ این اشاره ها را می توان در اوستا، سنگ نبشته های هخامنشی و متن های کهن هندو (مانند ریگ ودا) دید. مهاجرت آریایی ها به فلات ایران یک مهاجرت تدریجی بوده و در دوره های مختلفی صورت گرفته است که در پایان دوران نوسنگی (۷۰۰۰ سال پ. م) آغاز شد و تا ۴۰۰۰ پ.م. ادامه داشته است. تمدن آمودریا در فاصله زمانی ۲۲۰۰ پیش از میلاد تا ۱۸۰۰ پیش از میلاد به سرزمین های شرقی گسترش می یابد و به کرانه های غربی رود سند رسیده و تمدن دره سند آنجا را منقرض می کند. گمان می رود، با افزایش تعداد اعضا، این مردمان ناچار به مهاجرت شدند و به نواحی شرق و غرب و جنوب سرزمین اصلی خود کوچ کردند. دلیل اصلی مهاجرت آن ها مشخص نیست، اما به نظر می رسد دشوار شدن شرایط آب و هوایی و کمبود چراگاه ها، از دلایل آن باشد. پیرامون ۱۱۰۰–۱۷۰۰ پیش از میلاد: ریگ وِدا یکی از کهن ترین متون شناخته شده به یک زبان هندواروپایی، در دوره ودایی که ایرانیان و هندیان با هم می زیستند، در سَپته سِندو (Sapta Sindhu) ('سرزمین هفت رود')، که احتمالاً پنجاب یا درهٔ کابل باشد، نگاشته شد. پیرامون ۱۳۵۰ پیش از میلاد: مهاجرت دسته هایی از اقوام ایرانی از مجموعهٔ باستان شناسیِ باختر-مرو (BMAC) به سوی فلات ایران و غرب ایران. پیرامون ۱۱۰۰–۵۵۰ پیش از میلاد: زرتشت یک آیین جدید - مَزدَیَسنا - را در بلخ (Bactra) معرفی می کند که در سرتاسر فلات ایران منتشر می شود. از دیدگاه افسانوی (که در شاهنامه فردوسی در حدود سال ۱۰۰۰ میلادی آمده)، زرتشت در بلخ بدست یک تورانی به قتل می رسد. تورانیان یکی از چندین اقوام کوچ نشینی هستند که بین سال های ۱۱۰۰ و ۵۵۰ پیش از میلاد به شمال افغانستان یورش آوردند، یا در آنجا ماندند یا از آنجا گذر کردند. (تاریخ دقیق زندگی زرتشت در بین محققان مورد بحث است و از حدود ۱۲۰۰ تا حدود ۶۰۰ پیش از میلاد تخمین زده می شود) همان طور که در بالا اشاره شد، مجموعهٔ تمدن آمودریا در طی فاصلهٔ زمانی ۲۲۰۰ تا ۱۸۰۰ پیش از میلاد به سوی شرق تا کرانهٔ غربی درهٔ سِند (Indus Valley) گسترده شد. (Jarrige and Hassan 1989) همچنین امروزه معلوم شده است که آثار باستانی همچون مُهرهای استوانه ای شکل، انواع اسلحه جات، و اشیاء فلزی، که اغلب «غیر محلی» خوانده می شوند، و در شهرهای تمدن دره سند کشف شده اند، می توانند با این تمدن آمودریا که قبلاً ناشناخته بوده در ارتباط باشند. پرسش هایی در رابطه با تماس های بین تمدن درهٔ سند و تمد آمودریا ایجاد می شود. کاوش های باستان شناسی در نوشهرو، که در نزدیکی مِهرگَرْهْ و در کناره های درهٔ سند واقع است، بر این معما روشنی می افکند. پس از دورهٔ نخست از تمدن درهٔ سند، که پیشینهٔ آن به نیمهٔ اول هزارهٔ سوم پیش از میلاد می رسد، نوشهرو طی فاصله های زمانی دوم، سوم و چهارم رشد کرده و مدنیتی در آن شکل گرفت، که بخشی از تمدن سند بوده است. هرچقدر، عناصری جدید در مرحلهٔ آغازین دورهٔ چهارم، که پیشینهٔ آن به حدود ۲۲۰۰ پیش از میلاد می رسد، نیز با تمدن آمودریا در ارتباط است. این یافته ها از لایه های زمین بدست آمده اند که آثار مربوط به تمدن درهٔ سند را آشکار می سازند. قابل توجه است که دورهٔ چهارم نوشهرو معاصر است با دورهٔ اصلی سوم از تمدن سند، با پیشینه ای حدود ۲۲۰۰ تا ۱۸۰۰ پیش از میلاد، دوره ای که اوج رشد مدنی و اقتصادی شهرهای سند همچون موهن جو دارو و هَرَپه بوده است. پیدایش آثار باستانی در نوشهرو و مهرگره و دیگر ساحات و مشابهت آن با آثار تمدن آمودریا قبلاً یاد شد، اما این آثار را می توان با ویژگی های تمدن سند نیز در ارتباط دانست. به این دلیل، می توان گفت که به طور واضح این دو گروه با سابقهٔ فرهنگی متفاوت، در سرحد غربی درهٔ سند، بین ۲۲۰۰ تا ۱۹۰۰ پیش از میلاد با یکدیگر در صلح زندگی می کردند. به فاصله دوری از درهٔ سند، در گونورتپه در ترکمنستان، ساریانیدی یک مُهر استوانه ای شکل از نوع میان رودانی و به سبک اور ۳ را کشف کرد که متعلق به اواخر هزارهٔ سوم پیش از میلاد است. ساریانیدی در همین ساحهٔ باستانی یک مُهر با نگاره ای از یک فیل در قسمت پایین کتیبهٔ تمدن سند را کشف کرد. چنین افزایشی در داده های باستان شناسی موجود، به دانشمندان کمک می کند تا روش های مختلف تماس بین گروه های مرتبط با تمدن آمودریا - که نخست با کشف ظروف طلایی در تپه فُلول در افغانستان آشکار شد - و باشندگان شهرهای تمدن سند را مطالعه نمایند. باستان شناسانی که کاوش های عمده را در نیمهٔ اول سدهٔ بیستم میلادی در آنچه که امروز پاکستان نامیده می شود مدیریت می کردند، گستردگی مدنیت (شهرنشینی) در تمدن سند، توانایی های اداری آنان، و به طور آشکار رونق اقتصادی آنان را دریافتند. بزودی در بین بسیاری از کارشناسان این باور شکل گرفت که این تمدن بین ۲۵۰۰ و ۱۸۰۰ پیش از میلاد گرایش ها سنت گرای محکمی داشته که هیچگونه تحول و گرایش ها خارجی را نمی پذیرفته است. اما برخی از تحقیقات اخیر، به ویژه در نوشهرو و همچنین مطالعات مجدد یک تیم آمریکایی در حفریات هرپه به طور واضح این حقیقت را آشکار ساخت که تمدن سند، مسلماً، در طول زمان تحول پذیرفته است. این حفریات ارزنده در کل محدود به لایه های بالایی در معرض دید می شدند. امروزه دانشمندان شناخت بهتری از استراتژی شاحه های تمدن سند دارند، آن ها می دانند که شهرهایی چون موهن جو دارو و هرپه که در طی کاوش های بزرگ در نیمهٔ اول سدهٔ بیستم کشف شده اند، تنها در عصر اصلی سوم از تمدن سند، بین حدود ۲۲۰۰ و ۱۹۰۰ پیش از میلاد به یک کلان شهر (metropolis) رشد کرده بودند. این یافته های اخیر، که نشان می دهند که دوره های متوالی تمدن سند با تغییرات مهمی توأم بودند، راهی را برای پژوهش بر روی عوامل درونی و بیرونی، از قبیل تمدن آمودریا، که نقش اساسی در تحول تمدن سند داشته، باز می کند.
[ { "answer1": "بیشینهٔ آن به پیرامون ۲۲۰۰ پیش از میلاد تا ۱۷۰۰ پیش از میلاد می رسد", "answer2": "در افغانستان", "distance": 763, "question": "تمدن آمودریا در چه بازه زمانی بوده و یافته های باستان شناسی در دَشلی تپه در کجا قرار دارد؟" }, { "answer1": "دهقانان و چوپانانی در جلگه های حاصلخیز پیرامون هندوکُش زندگی می کردند.", "answer2": "در بافت فرهنگی شناخته شده تری می توان درک کرد.", "distance": 1771, "question": "چه کسانی در جلگه های حاصلخیز پیرامون هندوکش در دوره نوسنگی زندگی می کردند و ظروف طلایی تپه فُلول را در چه بافتی می توان درک کرد؟" }, { "answer1": "مرکز آن در شمال آمودریا (لاتین: Oxus) واقع بوده است.", "answer2": "شمار زیادی از مهاجمان و مهاجران کوچ نشین، مردمان دامدار بدون شهر که سوار بر اسب یا با گردونه ها (وسایط نقلی چرخ دار) سفر می کردند، و از قبل بنام آریایی ها (برگرفته از واژهٔ سانسکریت، به معنای «مردمان نجیب و شریف») شناخته می شدند، از منطقهٔ دریای مازندران به سوی جنوب مهاجرت کرده و از آمودریا (Oxus) گذشته و طی اوایل هزارهٔ دوم (حدود ۱۷۰۰ پیش از میلاد) وارد افغانستان امروزی شدند.", "distance": 7441, "question": "مجموعهٔ باستان شناسیِ باختر-مرو در کجا واقع شده است و چه کسانی در اوایل هزاره دوم وارد افغانستان امروزی شدند؟" }, { "answer1": "در طی فاصلهٔ زمانی ۲۲۰۰ تا ۱۸۰۰ پیش از میلاد به سوی شرق تا کرانهٔ غربی درهٔ سِند (Indus Valley) گسترده شد.", "answer2": "یکی از اشیاء به نمایش گذاشته شده یک جام برای نوشیدن با پایه ای از طلا بود.", "distance": 6851, "question": "تمدن آمودریا تا چه زمانی گسترش یافت و یکی از اشیاء به نمایش گذاشته شده در نمایشگاه موزیم گیمه چه بود؟" }, { "answer1": "پایگاه های (ساحات) باستان شناسی متعلق به این تمدن در سال ۱۹۷۶ میلادی توسط باستان شناس اهل شوروی پیشین ویکتور ساریانیدی (Viktor Sarianidi) کشف و نامگذاری شد.", "answer2": "پیرامون ۱۱۰۰–۱۷۰۰ پیش از میلاد: ریگ وِدا یکی از کهن ترین متون شناخته شده به یک زبان هندواروپایی، در دوره ودایی که ایرانیان و هندیان با هم می زیستند، در سَپته سِندو (Sapta Sindhu) ('سرزمین هفت رود')، که احتمالاً پنجاب یا درهٔ کابل باشد، نگاشته شد.", "distance": 10624, "question": "چه کسانی پایگاه های باستان شناسی متعلق به تمدن آمودریا را کشف کردند و ریگ ودا در چه دوره ای نگاشته شد؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
213
: منحنی فیلیپس منحنی فیلیپس در علم اقتصاد نشان دهندهٔ ارتباط میان نرخ تورم و نرخ بیکاری است. این منحنی بیان می کند که نرخ بالای اشتغال با نرخ بالای تورم رابطهٔ معکوس دارد. به این معنا که در کوتاه مدت برای کاهش نرخ بیکاری می بایست نرخ بالاتر تورم را بپذیریم. در حالی که در سال ۱۹۶۸ میلتون فریدمن نشان داد که این رابطه برای بلند مدت صحیح نیست. منحنی فیلیپس یک مدل تجربی تک معادله ای است، که پس از توصیف رابطه معکوس تاریخی بین نرخ های بیکاری و نرخ های متناسب با تورم در اقتصاد توسط ای. دبلیو فیلیپس نامگذاری شد. به بیان ساده، کاهش بیکاری (یعنی، افزایش میزان اشتغال) در یک اقتصاد با نرخ های بالاتر تورم همبستگی خواهد داشت. در حالی که مبادله کوتاه مدتی بین بیکاری و تورم وجود دارد، در بلند مدت این مبادله مشاهده نشده است. میلتون فریدمن در سال ۱۹۶۸ اظهار داشت که منحنی فیلیپس فقط در کوتاه مدت قابل استفاده است و اینکه در بلند مدت، سیاست های تورمی بیکاری را کاهش نخواهد داد. فریدمن سپس به درستی پیش بینی کرد که در رکود ۱۹۷۳–۱۹۷۵ تورم و بیکاری افزایش خواهد یافت. منحنی فیلیپس بلندمدت اکنون به عنوان یک خط عمودی در نرخ طبیعی بیکاری تصور می شود که در آن نرخ تورم تأثیری بر بیکاری ندارد. بر این اساس، منحنی فیلیپس اکنون بیش از حد ساده انگارانه تصور می شود، نرخ بیکاری جای خود را به پیش بینی کننده های دقیق تر تورم بر مبنای سرعت اقدامات عرضه پول مانند سرعت موعد پول صفر می دهد که در کوتاه مدت و نه در بلند مدت از بیکاری تأثیر می پذیرد. نرخ تغییر دستمزدها در مقابل بیکاری بریتانیا ۱۹۱۳–۱۹۴۸ از فیلیپس (۱۹۵۸)، ویلیام فیلیپس، اقتصاددان متولد نیوزیلند که مقاله ای تحت عنوان رابطه بیکاری و نرخ تغییرات دستمزد پولی در انگلستان ۱۹۵۷–۱۸۶۱ را در سال ۱۹۵۸ نوشت که در مجله فصلنامه اکونومیکا منتشر شد. در این مقاله فیلیپس توضیح می دهد که چگونه او رابطه معکوس بین تغییرات دستمزد پولی و بیکاری در اقتصاد بریتانیا را در دوره مورد بررسی مشاهده کرد. الگوهای مشابه در کشورهای دیگر مشاهده شد و در سال ۱۹۶۰ پل ساموئلسون و رابرت سولو از اثر فیلیپس استفاده نموده و رابطه بین تورم و بیکاری را مشخص کردند: زمانی که تورم زیاد باشد، بیکاری کم خواهد بود و بالعکس. در دهه ۱۹۲۰، اقتصاددان آمریکایی ایروینگ فیشر این نوع رابطه منحنی فیلیپس را مورد توجه قرار داد. با این حال، منحنی اصلی فیلیپس رفتار دستمزدهای پولی را توضیح داد. در سال های پس از مقاله ۱۹۵۸ فیلیپس، بسیاری از اقتصاددانان در کشورهای صنعتی پیشرفته معتقد بودند که نتایج مطالعه وی نشان داد که یک رابطه ثابت دائمی بین تورم و بیکاری وجود دارد [نیازمند منبع]. یک پیامد این برای سیاست دولت این بود که دولت ها می توانستند بیکاری و تورم را با سیاست کینزی کنترل کنند. آن ها می توانستند نرخ تورم بالای قابل قبول را که به کاهش بیکاری منجر می شود تحمل کنند و می توانست مبادله ای بین تورم و بیکاری وجود داشته باشد. برای مثال، سیاست پولی یا سیاست مالی (یعنی، کسری بودجه) می توانست برای تحریک اقتصاد، افزایش تولید ناخالص داخلی و کاهش نرخ بیکاری استفاده شود. این مسئله با حرکت در امتداد منحنی فیلیپس، منجر به نرخ تورم بیشتر و هزینه کمتر نرخ های بیکاری می شود [نیازمند منبع]. اقتصاددان جیمز فوردر استدلال می کند که این دیدگاه از نظر تاریخی نادرست است و نه اقتصاددانان و نه دولت ها هیچ کدام چنین دیدگاهی ندارند و داستان منحنی فیلیپس ابداع دهه ۱۹۷۰ بود. از سال ۱۹۷۴، هفت جایزه نوبل از بین سایر جوایز به خاطر کار نقادانه برخی تغییرات منحنی فیلیپس به اقتصاددانان داده شده است. بعضی از این انتقادها مبتنی بر تجربه ایالات متحده آمریکا در طول دهه ۱۹۷۰ بود که هم زمان دوره هایی از بیکاری بالا و تورم بالا را داشت. نویسندگان دریافت کننده این جوایز عبارت بودند از: توماس سارجنت، کریستوفر سیمز، ادموند فلپس، ادوارد پرسکات، رابرت ماندل، رابرت ای. لوکاس، میلتون فریدمن و اف.ای. هایک. در دهه ۱۹۷۰، بسیاری از کشورها میزان بالایی از تورم و بیکاری را تجربه کردند که به عنوان رکود تورمی نیز شناخته می شد. نظریه های مبتنی بر منحنی فیلیپس پیشنهاد کردند که این امر نمی تواند رخ دهد، و منحنی از سوی گروهی از اقتصاددانان به رهبری میلتون فریدمن مورد انتقاد همه جانبه قرار گرفت [نیازمند منبع]. فریدمن استدلال کرد که رابطه منحنی فیلیپس فقط یک پدیده کوتاه مدت است. او ۸ سال در این مورد پیگیری کرد، پس از اینکه ساموئلسون و سولو [۱۹۶۰] نوشتند: «همه بحث ما در مورد دوره های کوتاه مدت بیان شده است و به آن چیزی می پردازد که ممکن است در چند سال آینده رخ دهد». با اینکه فکر کردن به فهرست شکل ۲ که قیمت به دست آمده و رفتار بیکاری را به هم ربط می دهد ممکن است نادرست باشد، همان شکل خود را در بلندمدت حفظ خواهد کرد. آنچه که در طول چند سال آینده به شیوه سیاستی انجام می دهیم، می تواند آن را به روش قطعی تغییر دهد]۸[. همان طور که ساموئلسون و سولو ۸ سال پیش گفته بودند، وی استدلال کرد که در بلندمدت، کارگران و کارفرمایان تورم را مد نظر قرار خواهند داد، و این منجر به قراردادهای کاری می شود که دستمزدها را با توجه به نرخ نزدیک تورم پیش بینی شده افزایش می دهد. سپس بیکاری به میزان قبلی خود افزایش خواهد یافت، اما اکنون با نرخ تورم بالاتر همراه است. این نتیجه نشان می دهد که در دوره های بلند مدت تر هیچ مبادله ای بین تورم و بیکاری وجود ندارد. این نتیجه به دلایل عملی مهم است، زیرا نشان می دهد که بانک های مرکزی نباید اهداف اشتغال را بالاتر از نرخ طبیعی در نظر بگیرند. اکثر تحقیقات اخیر نشان داده اند که یک مبادله ​​بین سطوح پایین تورم و بیکاری وجود دارد. اثر جورج آکرلف، ویلیام دیکنز و جورج پری]۱۲] نشان می دهد که اگر تورم از دو به صفر درصد کاهش یابد، بیکاری به طور دائم به ۱٫۵ درصد افزایش خواهد یافت. دلیل آن این است که کارگران معمولاً تحمل بیشتری در مورد کاهش دستمزدهای واقعی به نسبت دستمزدهای اسمی دارند. برای مثال، کارگر هنگامی که تورم سه درصد باشد به احتمال زیاد افزایش دستمزد دو درصدی را به جای کاهش دستمزد یک درصدی در هنگام نرخ تورم صفر می پذیرد. اغلب اقتصاددانان، دیگر از منحنی فیلیپس به شکل اصلی آن استفاده نمی کنند، چون ثابت شده که بیش از حد ساده انگارانه است]۶[. این را می توان در یک تحلیل شتابزده از داده های تورم و بیکاری ۹۲-۱۹۵۳ ایالات متحده آمریکا مشاهده کرد. هیچ منحنی واحدی متناسب با داده ها وجود ندارد، اما سه مجموعه کلی ۱۹۷۱-۱۹۵۵ ، ۱۹۸۴-۱۹۷۴ و ۱۹۹۲-۱۹۸۵ وجود دارد که هر یک از آن ها شیب کلی رو به پایین اما در سه سطح بسیار متفاوت را همراه با تغییرات ناگهانی نشان می دهند. داده های مربوط به دوره ۱۹۵۴-۱۹۵۳ و ۱۹۷۳-۱۹۷۲ به راحتی دسته بندی نمی شوند، و یک تحلیل رسمی تر پنج گروه/ منحنی را در این دوره فرض می کند. اما با این وجود امروزه، اشکال اصلاح شده منحنی فیلیپس که انتظارات تورمی را در نظر می گیرند مؤثر هستند. نظریه با کمی تغییر در جزئیات آن نام های متعددی دارد، اما همه نسخه های جدید بین تأثیرات کوتاه مدت و بلند مدت بیکاری تمایز قائل می شوند. مدل های جدید منحنی فیلیپس شامل منحنی فیلیپس کوتاه مدت و منحنی فیلیپس بلندمدت است. دلیل آن این است که در کوتاه مدت عموماً یک رابطه معکوس بین تورم و نرخ بیکاری وجود دارد که در منحنی فیلیپس کوتاه مدت با شیب رو به پایین نشان داده می شود. در بلندمدت این رابطه از بین می رود و اقتصاد در نهایت صرف نظر از نرخ تورم به نرخ طبیعی بیکاری برمی گردد. ادموند فلپس و میلتون فریدمن استدلال کردند که «منحنی فیلیپس کوتاه مدت»، «منحنی فیلیپس تعدیل شونده با انتظارات» نیز نامیده می شود، چون به هنگام افزایش انتظارات تورمی تغییر می یابد. این در بلندمدت نشان می دهد که سیاست پولی نمی تواند بر بیکاری که به نرخ طبیعی خود بر می گردد و نرخ بیکاری متناسب با تورم غیر شتابنده یا منحنی فیلیپس بلندمدت نیز نامیده می شود تأثیر بگذارد. با این حال، این عدم تأثیر بلند مدت سیاست پولی امکان نوسانات کوتاه مدت و توانایی مقامات پولی برای کاهش موقت بیکاری با افزایش تورم دائمی و بالعکس را فراهم می کند. درسنامه عمومی بلانچارد، درسنامه منحنی فیلیپس تعدیل شونده با انتظارات را ارائه می دهد. یک معادله مانند منحنی فیلیپس تعدیل شونده با انتظارات نیز در بسیاری از مدل های اخیر تعادل کلی تصادفی پویای کینزی جدید مشاهده می شود. در این مدل های اقتصاد کلان با قیمت های چسبنده، رابطه مثبتی بین نرخ تورم و میزان تقاضا و در نتیجه رابطه منفی بین نرخ تورم و نرخ بیکاری وجود دارد. این رابطه اغلب «منحنی فیلیپس کینزی جدید» نامیده می شود. منحنی فیلیپس کینزی جدید مانند منحنی فیلیپس تعدیل شونده با انتظارات نشان می دهد که افزایش تورم به طور موقت می تواند بیکاری را کاهش دهد، اما به طور دائم نمی تواند آن را کاهش دهد. دو مقاله مؤثر و مهم که منحنی فیلیپس کینزی جدید را تلفیق می کنند عبارتند از: کلاریدا، گالی، و گرتلر (۱۹۹۹) و بلانچارد و گالی (۲۰۰۷). در دهه ۱۹۷۰، نظریه های جدید مانند انتظارات عقلایی و نرخ بیکاری متناسب با تورم غیر شتابنده (NAIRU) به وجود آمدند تا توضیح دهند که چگونه رکود تورمی می تواند رخ دهد. نظریه دوم، به عنوان نرخ طبیعی بیکاری نیز نامیده می شود که بین منحنی فیلیپس کوتاه مدت و بلندمدت تمایز ایجاد می کند. منحنی فیلیپس کوتاه مدت شبیه یک منحنی فیلیپس طبیعی است، اما در بلندمدت به موازات تغییر انتظارات تغییر می یابد. در بلندمدت، فقط یک نرخ بیکاری واحد (نرخ بیکاری متناسب با تورم غیر شتابنده یا نرخ طبیعی) با نرخ تورم ثابت سازگار بود. در نتیجه منحنی فیلیپس بلندمدت عمودی بود، و لذا هیچ مبادله ای بین تورم و بیکاری وجود نداشت. ادموند فلپس برنده جایزه نوبل در اقتصاد در سال ۲۰۰۶ در این بخش شد. با این حال، قبل از اثر وی در این زمینه بحث انتظارات در عمل به طور کاملاً گسترده درک شد. در این نمودار، منحنی فیلیپس بلندمدت خط قرمز عمودی است. نظریه نرخ بیکاری متناسب با تورم غیر شتابنده می گوید زمانی که بیکاری در نرخ های تعیین شده در این خط می باشد، تورم ثابت خواهد بود. با این حال، در کوتاه مدت سیاستگذاران با مبادله نرخ تورم- بیکاری روبرو خواهند شد که از طریق منحنی فیلیپس کوتاه مدت اولیه در نمودار مشخص می شود. در نتیجه سیاستگذاران می توانند نرخ بیکاری را به طور موقت کاهش دهند، و از طریق سیاست انبساطی از نقطه A به نقطه B حرکت کنند. با این وجود، براساس نرخ بیکاری متناسب با تورم غیر شتابنده، استفاده از این مبادله کوتاه مدت انتظارات تورمی را افزایش خواهد داد، منحنی کوتاه مدت به سمت راست و به منحنی فیلیپس کوتاه مدت جدید تغییر می یابد و نقطه تعادل را از B به C تغییر می دهد؛ بنابراین کاهش بیکاری به کمتر از «نرخ طبیعی» موقتی خواهد بود، و فقط به تورم بالاتر در بلند مدت منجر خواهد شد. از آنجا که منحنی کوتاه مدت به علت تلاش برای کاهش بیکاری رو به بیرون تغییر می یابد، سیاست انبساطی در نهایت مبادله قابل استفاده بین بیکاری و تورم را بدتر می کند. به عبارتی، آن منجر به تورم بیشتر در هر نرخ بیکاری کوتاه مدت می شود. نرخ بیکاری متناسب با تورم غیر شتابنده به این خاطر مطرح می شود که با بیکاری واقعی پایین تر از آن تورم افزایش می یابد، در حالی که با بیکاری بالاتر از آن تورم شتاب پیدا می کند. با نرخ واقعی برابر با نرخ بیکاری متناسب با تورم غیر شتابنده، تورم ثابت است و کم و زیاد نمی شود. یک کاربرد عملی این مدل، توضیح رکود تورمی است که منحنی فیلیپس سنتی را به هم می زند. نظریه انتظارات عقلایی گفت که انتظارات تورمی با اندکی خطای جزئی و موقتی معادل آن چیزی بود که واقعاً رخ داد. این در عوض نشان داد که دوره کوتاه مدت بسیار کوتاه است و این دوره وجود نداشت: برای مثال، هر نوع تلاش برای کاهش نرخ بیکاری به زیر نرخ بیکاری متناسب با تورم غیر شتابنده، بلافاصله موجب افزایش انتظارات تورمی می شود و در نتیجه حاکی از این است که این سیاست شکست خواهد خورد. بیکاری جز به علت اشتباهات تصادفی و گذرا در ایجاد انتظارات در مورد نرخ های تورم آینده، هیچگاه از نرخ بیکاری متناسب با تورم غیر شتابنده منحرف نمی شود. از این نظر، هرگونه انحراف نرخ بیکاری واقعی از نرخ بیکاری متناسب با تورم غیر شتابنده یک توهم است. با این حال، در دهه ۱۹۹۰ در ایالات متحده آمریکا، بیش از پیش مشخص شد که نرخ بیکاری متناسب با تورم غیر شتابنده تعادل خاصی ندارد و می تواند به شیوه غیرقابل پیش بینی تغییر یابد. در اواخر دهه ۱۹۹۰، نرخ بیکاری واقعی به زیر ۴ درصد نیروی کار، بسیار کمتر از تقریباً تمام برآوردهای نرخ بیکاری متناسب با تورم غیر شتابنده کاهش یافت. اما تورم به جای شتاب گرفتن کاملاً معتدل ماند؛ بنابراین، درست هنگامی که منحنی فیلیپس موضوع بحث بود، نرخ بیکاری متناسب با تورم غیر شتابنده نیز مورد بحث قرار گرفت. علاوه بر این، مفهوم انتظارات عقلایی مورد تردیدهای بسیاری قرار گرفته بود که مشخص شد فرض اصلی مدل های مبتنی بر آن این است که یک تعادل] واحد (منحصر به فرد) در اقتصاد وجود دارد که قبل از زمان و مستقل از شرایط تقاضا] تعیین می شود. تجربه دهه ۱۹۹۰ نشان می دهد که این فرض نمی تواند پایدار بماند. منحنی فیلیپس به عنوان یک مشاهده تجربی به دنبال یک توضیح نظری آغاز شد]نیازمند منبع[. به طور خاص، منحنی فیلیپس سعی دارد مشخص کند که آیا رابطه تورم- بیکاری علی است یا صرفاً یک رابطه همبستگی است. چند توضیح عمده در مورد نظم منحنی فیلیپس کوتاه مدت وجود دارد. برای میلتون فریدمن همبستگی کوتاه مدتی بین شوک های تورم و اشتغال وجود دارد. وقتی شوک تورمی رخ می دهد، کارگران با پذیرش دستمزد کمتر فریب می خورند، چون آن ها کاهش دستمزدهای واقعی را بلافاصله مشاهده می کنند. شرکت ها آن ها را به این خاطر استخدام می کنند که تصور می کنند تورم سودهای بالاتری را برای دستمزدهای اسمی مشخص ایجاد می کند. این حرکت در امتداد منحنی فیلیپس با تغییر A همراه است. در نهایت، کارگران می فهمند که دستمزدهای واقعی کاهش یافته است، به طوری که آن ها به سمت دستمزدهای پولی بیشتر کشش می یابند. این مسئله موجب می شود که منحنی فیلیپس به سمت بالا و راست منتقل شود، همچنین در موردB . بعضی از تحقیقات تأکید می کنند که برخی فرضیات ضمنی و جدی عملاً در متن منحنی فیلیپس قرار دارند. اگر کسی بخواهد مکانیسم بیان شده توسط فریدمن را حفظ کند، این عدم تقارن اطلاعاتی و الگوی خاص انعطاف پذیری قیمت ها و دستمزدها هر دو ضروری هستند. با این حال، همان طور که بحث شد، به نظر فریدمن این فرضیات کاملاً نامشخص و از لحاظ نظری بی پایه و اساس هستند. اقتصاددانانی مانند میلتون فریدمن و ادموند فلپس این نظریه را به دلیل اینکه بیان می کند کارگران دچار توهم پولی هستند رد می کنند. به گفته آنها، کارگران عقلائی فقط به دستمزدهای واقعی یعنی، دستمزدهای تعدیل شده براساس تورم واکنش نشان می دهند. با این حال، یکی از خصوصیات اقتصاد صنعتی مدرن این است که کارگران در یک بازار ذره ای و کامل با کارفرمایان خود روبرو نخواهد شد. آن ها در ترکیب پیچیده ای از بازارهای ناقص، انحصارات فروش، انحصارات خرید، اتحادیه های کارگری و سایر نهادها فعالیت می کنند. در بسیاری از موارد، آن ها ممکن است صرف نظر از میزان عقلائی بودن یا ادراکاتشان و صرف نظر از میزان آزاد بودنشان از توهم پولی، فاقد قدرت چانه زنی برای اقدام در جهت انتظارات خود باشند. این گونه نیست که تورم زیاد موجب کاهش نرخ بیکاری شود (نظریه میلتون فریدمن) و به همان اندازه بالعکس: بیکاری پایین قدرت چانه زنی کارگر را افزایش می دهد، و امکان تلاش موفقیت آمیز برای دستمزدهای اسمی بیشتر را برای آن ها فراهم می کند. کارفرمایان برای حفظ سود، قیمت ها را افزایش می دهند. به همین صورت، تورم ذاتی صرفاً موضوع انتظارات تورمی ذهنی نیست، بلکه همچنین این واقعیت را نشان می دهد که تورم بالا می تواند شتاب فزاینده را متراکم کند و هنگامی که آغاز شود به علت حرکت تسلسلی قیمت/ دستمزد فراتر از زمان ادامه یابد. با این حال، اقتصاددانان دیگر مانند جفری هربنر استدلال می کنند که قیمت را بازار تعیین می کند و شرکت های رقیب به سادگی نمی توانند قیمت ها را افزایش دهند ]نیازمند منبع[. آن ها منحنی فیلیپس را به طور کامل رد می کنند، و نتیجه می گیرند که تأثیر بیکاری فقط بخش کوچکی از تصویر بسیار بزرگتر تورم است که شامل قیمت های مواد اولیه، کالاهای واسطه ای، هزینه افزایش سرمایه، بهره وری کارگر، زمین و عوامل دیگر می باشد. رابرت جی. گوردون از دانشگاه نورث وسترن منحنی فیلیپس را برای ایجاد آنچه که او مدل مثلث می نامد تحلیل کرده است، که در آن نرخ تورم واقعی براساس مجموع کشش تقاضای تورم منحنی فیلیپس کوتاه مدت، کشش هزینه یا شوک های عرضه و تورم ذاتی تعیین می شود. مورد آخر انتظارات تورمی و حرکت تسلسلی قیمت/ دستمزد را نشان می دهد. شوک های عرضه و تغییرات در تورم ذاتی از عوامل اصلی تغییر منحنی فیلیپس کوتاه مدت و تغییر مبادله هستند. در این نظریه، فقط انتظارات تورمی نیست که می تواند رکود تورمی ایجاد کند. برای مثال، صعود تند قیمت های نفت در طول دهه ۱۹۷۰ می توانست این نتیجه را در پی داشته باشد. تغییرات در تورم ذاتی از منطق تعدیل شده جزئی در پشت بسیاری از نظریه های نرخ بیکاری متناسب با تورم غیر شتابنده پیروی می کند: براساس منحنی فیلیپس ساده، بیکاری پایین تورم بالا را ترغیب می کند. اما اگر برای مدت طولانی همانند اواخر دهه ۱۹۶۰ در ایالات متحده آمریکا بیکاری پایین و تورم بالا باقی بماند، انتظارات تورمی و حرکت تسلسلی قیمت/ دستمزد شتاب می گیرد. این مسئله منحنی فیلیپس کوتاه مدت را به سمت بالا و راست انتقال می دهد، به طوری که تورم در هر نرخ بیکاری مشخص مشاهده می شود. (این به تغییر B در نمودار مربوط است) بر اساس منحنی فیلیپس ساده، بیکاری بالا تورم پایین را ترغیب می کند. اما اگر برای مدت طولانی همانند اوایل دهه ۱۹۸۰ در ایالات متحده بیکاری بالا و تورم پایین باقی بماند، انتظارات تورمی و حرکت تسلسلی قیمت/ دستمزد کند می شود. این منحنی فیلیپس کوتاه مدت را به سمت پایین و چپ انتقال می دهد، به طوری که تورم کمتر در هر نرخ بیکاری مشاهده می شود. مابین این دو، نرخ بیکاری متناسب با تورم غیر شتابنده قرار دارد که در آن منحنی فیلیپس هیچ گرایش ذاتی به تغییر ندارد، به طوری که نرخ تورم ثابت است. با این حال، به نظر می رسد محدوده ای در وسط بین بالا و پایین وجود دارد که در آن تورم ذاتی ثابت می ماند. حدود این محدوده نرخ های بیکاری تورم غیر شتابی در طول زمان تغییر می یابد.
[ { "answer1": "وقتی شوک تورمی رخ می دهد، کارگران با پذیرش دستمزد کمتر فریب می خورند، چون آن ها کاهش دستمزدهای واقعی را بلافاصله مشاهده می کنند.", "answer2": "در نهایت، کارگران می فهمند که دستمزدهای واقعی کاهش یافته است، به طوری که آن ها به سمت دستمزدهای پولی بیشتر کشش می یابند.", "distance": 306, "question": "بر اساس نظریه فریدمن چه چیزی باعث می شود کارگران دستمزد کمتری را بپذیرند و بر اساس چه چیزی کارگران به دنبال دستمزدهای پولی بیشتر هستند؟" }, { "answer1": "در کوتاه مدت عموماً یک رابطه معکوس بین تورم و نرخ بیکاری وجود دارد که در منحنی فیلیپس کوتاه مدت با شیب رو به پایین نشان داده می شود.", "answer2": "در بلندمدت این رابطه از بین می رود و اقتصاد در نهایت صرف نظر از نرخ تورم به نرخ طبیعی بیکاری برمی گردد.", "distance": 133, "question": "چه رابطه ای بین تورم و بیکاری در کوتاه مدت وجود دارد و در بلند مدت چه اتفاقی برای این رابطه می افتد؟" }, { "answer1": "منحنی فیلیپس یک مدل تجربی تک معادله ای است، که پس از توصیف رابطه معکوس تاریخی بین نرخ های بیکاری و نرخ های متناسب با تورم در اقتصاد توسط ای. دبلیو فیلیپس نامگذاری شد.", "answer2": "الگوهای مشابه در کشورهای دیگر مشاهده شد و در سال ۱۹۶۰ پل ساموئلسون و رابرت سولو از اثر فیلیپس استفاده نموده و رابطه بین تورم و بیکاری را مشخص کردند", "distance": 1381, "question": "منحنی فیلیپس در چه سالی توسط ای. دبلیو فیلیپس نامگذاری شد و پل ساموئلسون و رابرت سولو در چه سالی از اثر فیلیپس استفاده کردند؟" }, { "answer1": "در این مقاله فیلیپس توضیح می دهد که چگونه او رابطه معکوس بین تغییرات دستمزد پولی و بیکاری در اقتصاد بریتانیا را در دوره مورد بررسی مشاهده کرد.", "answer2": "ویلیام فیلیپس، اقتصاددان متولد نیوزیلند که مقاله ای تحت عنوان رابطه بیکاری و نرخ تغییرات دستمزد پولی در انگلستان ۱۹۵۷–۱۸۶۱ را در سال ۱۹۵۸ نوشت که در مجله فصلنامه اکونومیکا منتشر شد.", "distance": 182, "question": "بر اساس مقاله ویلیام فیلیپس در سال 1958 ، او چه رابطه ای بین دستمزد پولی و بیکاری در اقتصاد بریتانیا مشاهده کرد و بر اساس مقاله سال 1958 فیلیپس چه چیزی در مجله فصلنامه اکونومیکا منتشر شد؟" }, { "answer1": "نظریه نرخ بیکاری متناسب با تورم غیر شتابنده می گوید زمانی که بیکاری در نرخ های تعیین شده در این خط می باشد، تورم ثابت خواهد بود.", "answer2": "با این حال، در کوتاه مدت سیاستگذاران با مبادله نرخ تورم- بیکاری روبرو خواهند شد که از طریق منحنی فیلیپس کوتاه مدت اولیه در نمودار مشخص می شود.", "distance": 129, "question": "بر اساس نظریه نرخ بیکاری متناسب با تورم غیر شتابنده چه اتفاقی می افتد زمانی که بیکاری در نرخ های تعیین شده در این خط باشد و بر اساس همین نظریه در کوتاه مدت سیاستگذاران با چه چیزی روبرو خواهند بود؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
214
: شورش ایونیان شورش ایونیان و شورش های مرتبط در آئولیس، دوریس، قبرس، و کاریا، یک شورش نظامی علیه سلطهٔ ایرانی ها در آسیای کوچک بود، که از ۴۹۹ تا ۴۹۳ پیش از میلاد دیرپایید. دلیل اصلی این ناآرامی ها، نارضایتی شهرهای یونانی در آسیای کوچک از حاکمان ستمگری بود که ایرانیان برگمارده بودند، به خصوص دو ستمگر میلتوسی، هیستیائوس و آریستاگوراس. شهرهای ایونیا در سال ۵۴۰ پیش از میلاد توسط ایرانی ها فتح شدند، و سپس حاکمانی بومی که توسط ساتراپهای ایرانی در سارد تعیین می شدند، بر آن ها حکم می راندند. در ۴۹۹ پیش از میلاد حاکم میلتوس، آریستاگوراس، حملهٔ مشترکی را با ساتراپ ایرانی، آرتافرنس، برای فتح جزیرهٔ ناکسوس انجام داد تا موقعیت خود را مستحکم کند. مأموریت به سختی شکست خورد و آریستاگوراس که موقعیت خود را متزلزل می دید، شهرهای ایونیا را علیه داریوش بزرگ، شاهنشاه ایران، شوراند. بنا بر دانشنامه ایرانیکا در سال ۴۹۴ پیش از میلاد ایونیان در آسیای صغیر علیه حکومت هخامنشی شورش می کنند و شهر سارد را به آتش می کشند. در دورهٔ تاریک، یعنی پس از سقوط تمدن میسنی، تعداد چشمگیری از یونانیان به آسیای صغیر مهاجرت کردند و در آنجا ساکن شدند و مستعمراتی را ایجاد کردند. این یونانیان از سه گروه قبیله ای بودند: ۱) یُنیان ها ۲) اِئولیان ها ۳) دوریان ها. ینیان ها در امتداد سواحل لیدیه و کاریه سکونت گزیدند. اسم "یونان" در زبان فارسی از اسم همین قوم گرفته شده است، چون اهمیت آنها در این مستعمرات بیشتر بود. هرودوت اوضاع این مستعمرات را چنین توصیف می کند (کتاب اول، بندهای ۱۴۱–۱۷۱): «ینیان هایی که شهر پانیونیون (Panionion) متعلق به آنهاست، شهرهای خود را در جاهایی بنا کرده اند که از حیث خوبی آب و هوا در هیچ جا نظیر ندارد؛ نه شهرهای بالا می توانند با اینها برابری کنند و نه شهرهای پایین، نه صفحات شرقی و نه صفحات غربی. ینیان ها به چهار زبان تکلم می کنند [مقصود، گویش است]. اول شهر ینیانی، میلت است که در مغرب واقع است. پس از آن، موئوس (Myus; Myos, Myous) و پری ین. این شهرها در کاریه واقع اند و اهالی آنها به یک زبان حرف می زنند. شهرهای ینیانیِ واقع در لیدیه، اینهاست: اِفِسوُس، کولوفون، لِبِدوس، تِئوس، کلازُمِن و فوکایا (Phocaea). اینها به یک زبان تکلم می کنند، ولی زبان آنها شبیه زبان شهرهای مذکور در فوق نیست. از سه شهر دیگر ینیانی، دو شهر در جزیرهٔ ساموس و خیوس واقع است و سومی، شهر اِروُترای (Erythrae; Erythrai) است که در خشکی بنا شده است. اهالی خیوس و اروترای به یک زبان تکلم می کنند و اهالی ساموس به زبانی دیگر. این است چهار لهجهٔ اهالی ینیانی». بعد هرودوت می گوید: «ینیان های متحد زمانی از سایر ینیان ها جدا شده بودند. جهت جدایی از اینجا بود که در آن زمان ملت یونانی در مجموع ضعیف به نظر می آمد و ینیان ها در میان اقوام یونانی از همه ضعیف تر بودند و جز آتن، شهر مهمی نداشتند؛ بنابراین چه آتنی ها و چه سایر ینیان ها، احتراز داشتند از اینکه خود را ینیانی بنامند، و تصور می کنم که حالا هم غالب ینیان ها این نام را شرم آور می دانند. دوازده شهر متحد ینیانی، به عکس به اسم خود افتخار می کردند. آنها معبدی برای خود ساختند که پانیونیون نامیدند؛ از ینیان های دیگر کسی را بدانجا راه نمی دادند و کسی هم جز اهالی ازمیر طالب نبود که در اتحاد آنها داخل شود. پانیونیون در دماغهٔ میکال واقع است، و این معبد برای خدای دریاها، پوسِیدون هِلیکون (Hélicon) ساخته شده است. در عیدی، ینیان های شهرهای متحد در اینجا جمع می شوند و این عید را پانیونیون می نامند. شهرهای ینیانی این است که ذکر شد». از نوشته های هرودوت معلوم می شود که دوریان ها هم اتحادی از شش شهر دوریانی داشتند، ولی بعدها هالیکارناسوس را از آن جهت که یکی از اهالی آن برخلاف عادت قدیم رفتار کرد، از اتحاد خارج کردند. اِئولیان ها هم اتحادیه ای متشکل از دوازده شهر داشتند، ولی ینیان ها شهر ازمیر را از آنها انتزاع کردند و یازده شهر در اتحادیهٔ مزبور باقی ماند. زمین های ائولیانی حاصلخیزتر از زمین های ینیانی بود، ولی از حیث خوبی آب و هوا با شهرهای ینیانی برابری نمی کرد. از توصیفی که هرودوت از شهرهای سه گانهٔ این اقوام یونانی به دست می دهد، اینطور مستفاد می شود که یونانیان مزبور یکپارچگی و اتفاقی کلی نداشتند و هر یک از آنها به دسته هایی تقسیم شده و اتحادیه های کوچکی تشکیل داده بودند، و بین این اتحادیه ها هم رقابت و منازعه وجود داشت. این شهرها و مستعمرات یونانی نشین تا زمان تصرف شدن به وسیلهٔ کرزوس، پادشاه لیدیه در حدود سال ۵۶۰ پیش از میلاد مستقل ماندند. کرزوس، پادشاه لیدیه پس از رسیدن به سلطنت درصدد بسط و توسعهٔ قلمرو حکومتی خود برآمد. او نخست شهر میلتوس را، که از مهم ترین مستعمرات یونانی در آسیای صغیر بود، به قلمروش افزود، و سپس به سایر شهرها و سکونتگاه های یونانی در آسیای صغیر که در غرب رود هالیس واقع بودند (به استثنای لیکیه و کیلیکیه) چنگ انداخت. طبق نوشتهٔ هرودوت، لیدیایی ها نخستین ملت غیریونانی بودند که توانستند به این مناطق تسلط پیدا کنند. به این ترتیب، فریگی ها، میسی ها، ماریاندی ها، پافلاگونی ها، کاری ها، بیتینی ها و بسیاری اقوام و مردمان دیگر به اطاعت لیدیایی ها درآمدند. نخستین ارتباط و تماس یونانیان با ایرانیان در زمان کوروش بزرگ هخامنشی اتفاق افتاد. با گسترش یافتن قلمرو کوروش، پادشاهی پارس با لیدیه همسایه و هم مرز شد و بین دو پادشاهی جنگ درگرفت. کرزوس بنا به پاسخی که پیتی معبد دلفی به او داده بود، درصدد جلب نظر و حمایت دول یونانی برآمد. اوضاع داخلی آتن به دلیل حکمرانی پیسیستراتوس در آن شهر به گونه ای نبود که آتنیان بتوانند کمکی به لیدیه بکنند، این بود که پادشاه لیدی سفیری به اسپارت فرستاد و خواهان کمک شد. سابقاً کرزوس مقدار زیادی طلا برای ساختن مجسمهٔ آپولون به اسپارت داده بود و حالا از اسپارتی ها توقع داشت که این خدمتش را جبران کنند. اسپارتی ها سفیر را خوب پذیرفتند و هدایایی را که کرزوس فرستاده بود، قبول کردند، اما راجع به اتحاد با او ضد کوروش جواب مبهمی دادند و گفتند که در تهیهٔ فرستادن لشکری خواهند شد و کاسهٔ بزرگی از مس برای پادشاه لیدیه فرستادند، ولی این کاسه به مقصد نرسید، زیرا چنان که فرستادگان گفتند، اهالی جزیرهٔ ساموس آن را ربودند. نیز کرزوس به این عنوان که می خواهد عقیدهٔ غیبگوی معبد دلفی را راجع به جنگ با پارسیان بپرسد، شخصی به نام اوریبات را به یونان فرستاد. این فرد در باطن مأموریت داشت تا با وجوه فراوانی که همراهش داشت، از میان یونانی ها سربازانی را به طور مزدور برای جنگ با پارس اجیر کند. اما اوریبات گریخت و نزد کوروش رفت و او را از نیت و نقشهٔ پادشاه لیدی آگاه ساخت. دیودوروس سیکولوس در قطعه ای از کتاب نهمش به ماجرای اوریبات اشاره می کند و می نویسد: این خبر در تمام یونان منتشر شد، و هنوز هم اگر بخواهند کسی را بی شرف بخوانند، می گویند اوریبات است. بدخواهان، ولو از دست کسی که به او خیانت کرده اند مجازات نبینند، رسوایی شان پس از مرگ هم به دنبال آنهاست. تلاش کوروش برای ارتباط برقرار کردن با دولت شهرهای یونانی و جلب نظر آنان، اقدامی کاملاً منطقی و سنجیده بود، چون او از طریق ارتباط داشتن با یونانیان، یکی از این دو کار را می توانست انجام دهد: ۱) یا در پشت جبههٔ دشمن، ناآرامی و اغتشاش ایجاد کند و به این ترتیب او را به خود مشغول سازد، ۲) یا اینکه حداقل کروزوس نتواند از سرزمین هایی که به تازگی با پیاده نظام زرهی خود فتحشان کرده بود، سرباز مزدور برای جنگ اجیر کند؛ چنان که ادوارد مه یر تأکید دارد، و این هشداری بود به تصورات باطل پادشاهی های شرقی که در شناخت جغرافیایی خود بسیار ابتدایی بودند. کوروش قبل از اینکه با کرزوس وارد جنگ شود، فرستادگانی نزد یُنیان ها گسیل کرد و از آنها خواست که علیه لیدیایی ها بشورند، ولی ینیان ها این تکلیف را نپذیرفتند. از طرفی، سپاهیان اجیر یونانی هم به کار کرزوس نیامد، چون کوروش قبل از رسیدن آنها، موفق به تسخیر سارد و برانداختن پادشاهی لیدیه شد. باید توجه داشت که روایت ژوستن از این جنگ متفاوت است. او می نویسد که عطوفت و رأفت کوروش در حق کروزوس، هم برای لیدیایی ها و هم برای پارسی ها مفید بود، چون یونانیان با کروزوس صمیمی بودند، و همین که از جنگ کوروش با لیدیه آگاه شدند، قوایشان را شتابان به آنجا فرستادند؛ چنان که گویی نایرهٔ جنگ خود آنان را هم تهدید می کرده است. اگر کوروش نسبت به کروزوس رفتار بدی نشان می داد، جنگی وحشت انگیز برای او با یونان پیش می آمد. این نوشته های ژوستن (که از کتب و مطالب تروگ پومپه بهره برده است) با گفته های هرودوت، کتزیاس و گزنفون همخوانی ندارد، چون آنها اعتقاد دارند که یونانیان در این جنگ دخالت (حداقل دخالت نظامی و فیزیکی مستقیم) نکرده اند. پس از تصرف سارد، ینیان ها و ائولیان ها سفیر نزد کوروش فرستادند و از او تقاضا کردند که کوروش با آنها مانند پادشاه لیدیه رفتار کند، یعنی در امور داخلی آنها دخالت نکند و همان امتیازات را برای آنها هم بشناسد. کوروش پاسخ مستقیمی به آنها نداد و این مثل را آورد: «نی زنی به دریا نزدیک شد و دید ماهی های قشنگی در آب در حال شنا هستند. پیش خود گفت: اگر نی بزنم، یقیناً این ماهی ها به خشکی می آیند. بعد نشست، و هر قدر که نی زد، دید که اثری از انتظار او نیست. پس توری برداشت و به دریا افکند؛ و عدهٔ زیادی از ماهی ها به دام افتادند. وقتی که ماهی ها در تور می جستند و می افتادند، نی زن در حال آنها نظاره می کرد و می گفت: حالا بیهوده می رقصید، می بایست وقتی من نی می زدم، به رقص آمده باشید». هرودوت می گوید که کوروش خواست با این تعبیر به آنها بفهماند که موقع را از دست داده اند، چون هنگامی که قبل از تصرف سارد به آنها پیشنهاد اتحاد کرد، آنها رد کردند. از بین مستعمرات یونانی، کوروش فقط با اهالی میلتوس قرارداد کرزوس را تجدید کرد، و نمایندگان سایر مستعمرات را مرخص نمود؛ بی اینکه خواسته شان را اجابت کرده باشد. نمایندگان مزبور به شهرهایشان برگشتند و پاسخ کوروش را رساندند و از تمام شهرهای ینیانی آسیای صغیر نمایندگانی معین شدند که در پانیونیون، محل همایش اقوام ینیانی در آسیای صغیر جمع شوند و علیه کوروش متحد شوند. نمایندگان شهرهای تجاری کولوفون، افسوس، فوکایا، پری ین، لبدوس، تئوس، اروترای و مناطق دیگر در اینجا گرد هم آمدند. شهر میلتوس چون به مقصود خود رسیده بود، از شرکت در این اجتماع خودداری کرد. جزایر ساموس و خیوس هم شرکت نکردند؛ با این تصور که چون کوروش بحریهٔ قوی ندارد (فینیقیه هنوز تابع کوروش نشده بود)، با آنها کاری نخواهد داشت. اما سایر شهرها با وجود اینکه با هم رقابت داشتند، در برابر خطر مشترک با هم متحد شدند. ائولیان ها گفتند: ینیان ها هر کاری بکنند، ما هم همان کار را خواهیم کرد. دوریان ها به این علت که نماینده ای از شهر هالیکارناسوس ـ که دوریانی بود ـ دعوت نشده بود، از شرکت در عملیات خودداری کردند. چون جزایر یونانی هم حاضر نشدند در این ائتلاف شرکت کنند، ینیان ها و ائولیان ها قرار گذاشتند سفیری به اسپارت بفرستند و از آن دولت کمک بطلبند. بنا به درخواست این دولت شهرها، اسپارتی ها نمایندگانی به فوکایا فرستادند و این نمایندگان فردی به نام لاکرینس را انتخاب کردند و او را نزد کوروش فرستادند و او به شاه پارس گفت: «برحذر باشید از اینکه مستعمرات یونانی را آزار دهید؛ چه اسپارت چنین رفتاری را تحمل نخواهد کرد». کوروش از این سخن نماینده، شگفت زده شد و از ملازمان یونانی خود پرسید: «لاسدمونی ها کیستند و عده شان چیست که بدین سان حرف می زنند؟» این پرسش او، یک طعنهٔ محض نبود؛ او از کسانی پرسش می کرد که می دانست گزارش می دهند. به علاوه وی دربارهٔ یونانیان ساکن در سرزمین اصلی یونان همان اندازه اطلاع داشت که اسپارتی ها و آتنی ها و دیگران دربارهٔ او و قومش می دانستند. یونانی های مذکور این مردم را معرفی کردند. پس از آن کوروش رو به نماینده کرد و گفت: «من هیچگاه از مردمی که در شهرهایشان جایی مخصوص دارند و در آن محل جمع می شوند تا با قید قسم یکدیگر را فریب دهند، تشویش نداشته ام. اگر زنده ماندم، چنان کنم که این مردم، به جای اینکه در امور ینیان ها دخالت کنند، از کارهای خودشان حرف بزنند». هرودوت سپس می افزاید که: «منظور کوروش از این پیام، انتقاد کلی از رفتار همهٔ مردم یونان بود، زیرا ایشان میدان و بازار برای داد و ستد کالا دارند، و برعکس؛ پارسیان از محل خاصی جنس نمی خرند و در واقع در تمام سرزمین خود بازاری ندارند. پس از شنیدن این سخنان، نمایندگان اسپارت به شهر خود بازگشتند و پاسخ کوروش را به دو پادشاه خود ابلاغ کردند. آنها هم ماوقع را به اطلاع مردم رساندند و مسألهٔ استمداد یونانی های آسیای صغیر از اسپارت به همین جا ختم شد. کوروش، ژنرال مادی، مازارِس را مأمور تسخیر مستعمرات یونانی آسیای صغیر کرد و او توانست پری ین، دشت مئاندر و ولایات ماگنزیا را به تصرف درآورد. سپس سردار مزبور مرد و هارپاگوس مادی به جای او منصوب شد. هارپاگوس نخست به فوکایا حمله کرد. اهالی فوکایا تصمیم گرفتند که همگی شهر خود را رها کنند و به سیسیل بگریزند، تا بندهٔ پارسی ها نشوند (هر چند که بسیاری از آنها بعدها بازگشتند). هنگامی که هارپاگ به تئوس حمله کرد، برخی از تئوسی ها نیز تصمیم به مهاجرت گرفتند. اما بقیهٔ ایونی ها ماندند و در نتیجه سرزمین هایشان یکی پس از دیگری به تصرف سپاهیان پارسی درآمد. پارسی ها در حکومت کردن بر ایونی ها به مشکل برخوردند. کوروش در جاهای دیگر می توانست از طبقهٔ نخبه و گروه های ممتاز و برگزیدهٔ بومی هر قوم و جامعه برای حکومت بر آن توده ها و اجتماعات به عنوان اتباع خود استفاده کند (مثلا دربارهٔ یهودیه در جنوب فلسطین، که از کارگزاران و عوامل دینی و مذهبی محلی بهره برد)؛ حال آنکه دربارهٔ یونانیان چنین چیزی عملاً امکان نداشت و چنین گروه هایی در آن سرزمین وجود نداشتند. در شهرها و مناطق یونانی نشین طبقهٔ آریستوکرات و اشرافی وجود داشت که به ناچار به دسته هایی مخالف و معارض هم تقسیم می شدند. به همین سبب پارسی ها در هر شهر یونانی آسیای صغیر یک تیران گماشتند که این عمل متعاقباً آنها را وارد درگیری ها و جبهه بندی های داخلی یونانیان کرد. علاوه بر این، یک تیران ممکن بود گاهی اوقات به دنبال کسب استقلال و خودمختاری و گردن فرازی برآید و لازم شود او را با فرد و گزینهٔ دیگری تعویض کرد. همچنین تیران بودن هم کار آسانی نبود؛ چه آنها نمایندگان و گماردگان حکومت ایران به شمار می رفتند و همین کافی بود تا مورد نفرت و انزجار عمیق توده های مردم خود واقع شوند. از دیگر سو بین جباران و حاکمان یونانی آسیای صغیر هم اختلافات و منازعاتی وجود داشت. هرودوت در این باره می گوید: بی شک فرمانروای کاردان و سیاسی مانند داریوش از همان ابتدای مواجه شدن با عنصر یونانی در آسیای صغیر و مناطق و سرزمین های غربی قلمرو خود، به حساسیت ویژهٔ این مناطق و مشکلات و ظرافت های حکم راندن بر چنین مردمانی پی برده بود. او ناچار می بایست رویکرد محتاطانه ای در قبال این اقوام در پیش بگیرد، اما به هر صورت سیاست فتح و تصرف را در مواجهه با عنصر یونانی اتخاذ کرد. او پیش از لشکرکشی خود به سکاییه (اسکیتیا) در سال ۵۱۲ ق.م. (که گفته می شود از تراکیه و حاشیهٔ شمالی دریای اژه هم عبور کرد)، (و یا شاید بلافاصله پس از آن) جاسوسان و کشتی هایی برای شناسایی و کاوشگری و تهیهٔ نقشه از سواحل یونان و سپس جنوب ایتالیا به آن مناطق اعزام داشت. این کشتی ها ظاهراً تمام غرب را کاوش نکردند و از این رو داریوش هرگز نتوانست تصویر درستی از جهان پهناور مدیترانه ای ـ اروپایی و چگونگی این سرزمین ها و اقوام آنها به دست آورد. با این حال، آنچه او قبلاً دربارهٔ حاشیه های شرقی این جهان می دانست، برای آگاهی از منابع طبیعی غنی و مساعد این منطقه برای تصرف کافی بود. کشتی های پارسی هنگام مراجعت، گرفتار طوفان شدند و به ساحل افتادند و به اسارت درآمدند، اما سرانجام آزاد شدند و نجات یافتند و توانستند به موطن خود بازگردند. اینها نخستین پارسی هایی بودند که از آسیا به یونان و ایتالیا برای دیدن آن مناطق مسافرت کردند، و پس از آن این امر دیگر تعقیب نشد. خود داریوش هنگام لشکرکشی به سکاییه، از نزدیک با بخش هایی از سرزمین های یونانی نشین آشنا شده بود، و چه بسا همین مسئله او را کنجکاو به تتبع و کاوش و دانستن بیشتر دربارهٔ این مناطق کرده باشد. داریوش در این لشکرکشی، سپاهی هشتاد هزار نفری را به سرداری مگابیزوس در اروپا گذاشت و این سپاه توانست اهالی هلس پونت ـ یعنی پِرینتوسی ها ـ را مطیع کند. سپس مگابیز موافق دستور داریوش وارد تراکیه شد و مردم آنجا را هم یکایک مطیع شاهنشاه پارس کرد. در حالی که مگابیز مشغول به جا آوردن فرامین شاهانه بود، داریوش با عجله از هلس پونت به سوی سارد بازگشت. پس از بازگشت، خدماتی که هیستیایوس، جبار میلتوس کرده بود و پیشنهادی که کوئس (Koës; Coes) دریاسالار میتیلنی داده بود، به خاطرش آمد و آن دو را به سارد خواست و به آنها گفت: پاداشتان را خودتان انتخاب کنید. چون هیستیایوس جبار میلتوس بود و احتیاجی به خواستن سمت جباری نداشت، خواهش کرد که حکومت ولایت مورکینوس در ساحل رود استرومون (استرومای امروزی) را به او بدهند تا در آنجا شهری بنا کند. کوئس هم درخواست کرد که او را جبار میتیلن کنند. داریوش خواستهٔ هردویشان را اجابت کرد و هر دو به محل هایی که انتخاب کرده بودند، عزیمت کردند. در همین زمان تراکیه، مقدونیه، پایونیا (پیونیه) و جزایر دریای اژه و از جمله جزیرهٔ سامس هم به تصرف ایرانیان درآمدند. سامس از این نظر اهمیت داشت که نخستین دولت یونانی بود که تابع شاهنشاهی هخامنشی گردید. مگابیز پس از انجام مأموریت هایی که بر دوشش گذاشته شده بود، همراه مردم پایونیا (پیونیه ای ها) از هلس پونت گذشت و به سارد رفت و در آنجا به داریوش گفت: «شاها، این چه کاری بود که کردی؟ به هیستیایوس اجازه دادی شهری در تراکیه بنا کند. این شهر در جایی است که جنگل زیاد و معدن نقره دارد. در اطراف این محل یونانی ها و خارجی ها زیادند. اگر تحت ریاست او این مردم شب و روز کار کنند، باعث جنگ داخلی خواهند شد. برای احتراز از چنین پیش آمدی، به بهانه ای او را بخواه و مگذار دیگر بدانجا برگردد». سخنان مگابیز مورد پسند داریوش قرار گرفت، به همین جهت قاصدی با این پیغام به مورکینوس فرستاد که: «هیستیایوس، داریوش شاه به تو چنین گوید: پس از تفکر، می بینم که کسی بیش از تو دوست من نیست و بیش از تو در کارهای من همراهی ندارد. این نکته را تو با عمل ثابت کرده ای، نه با حرف. چون اکنون در تدارک کاری بزرگ هستم، لازم است که نزد من آیی تا طرف شور من واقع شوی». هیستیایوس باور کرد و مستشاری شاه را مقام ارجمندی دانست و نزد داریوش به سارد آمد، و همین که نزد داریوش رفت، شاه به او گفت: من تو را احضار کردم؛ از این جهت که دیدم تو فردی عاقل و نسبت به من صمیمی هستی و گنجی گران بهاتر از دوست عاقل و صمیمی وجود ندارد. تراکیه و شهری را که می سازی، رها کن، بیا به شوش برویم و در آنجا سر سفرهٔ من رفیق و مستشار من باش. پس از آن، داریوش اوتانس را به جای مگابیز مأمور فتوحات در سواحل و مناطق دریایی کرد و خود با هیستیایوس به شوش رفت. اوتانس بیزانتیون و خالسدون را مطیع کرد و برخی مقاومت ها را در تروئاد سرکوب کرد و جزایر آنتاندِر و لامپونیوُس را گرفت. سپس با ناوگان کوئس از لسبوس حرکت کرد و جزایر غیریونانی لمنوس و ایمبروس را اشغال نمود و دوباره به سوی تراکیهٔ شرقی رهسپار شد، و کسانی را که یا قشون داریوش را هنگام عقب نشینی از سرزمین سکاها به ستوه آورده یا از آن گریخته بودند، به مجازات رسانید. بدین قرار ایران دوباره اعتبار خود را بازیافت. هرودوت گزارش می دهد که تا چند سال آشوب های آن منطقه «فروکش کرد». اما در ایونیه نارضایتی رو به رشد بود. پس از عزیمت هیستیایوس به شوش، داریوش حکومت شهرهای میتیلن و مورکینوس را به آریستاگوراس، داماد هیستیایوس واگذار کرد. در همین اوان داریوش، نظر به اینکه امور مستعمرات ینیانی اهمیت می یافت، برادر خود ارتافرنس را والی لیدیه کرد و اوتانس پسر سیسامنِس را به ریاست قشون و سپاهیان آن منطقه منصوب نمود. والی جدید تازه وارد سارد شده بود که هیپیاس از خانوادهٔ پیسیستراتوس نزد او آمد و خواست که ارتافرن او را در آتن به حکومت برساند، و تعهد کرد که آتن را مطیع ایران کند و باج خود را به شاهنشاهی پارس مرتباً بپردازد. مقارن این احوال، چنان که هرودوت می گوید، اهالی جزیرهٔ ناکسوس که یکی از جزایر سیکلاد است، متمولین خود را بیرون کردند و آنها به میلتوس آمدند.
[ { "answer1": "در ۴۹۹ پیش از میلاد حاکم میلتوس، آریستاگوراس، حملهٔ مشترکی را با ساتراپ ایرانی، آرتافرنس، برای فتح جزیرهٔ ناکسوس انجام داد تا موقعیت خود را مستحکم کند.", "answer2": "آریستاگوراس که موقعیت خود را متزلزل می دید، شهرهای ایونیا را علیه داریوش بزرگ، شاهنشاه ایران، شوراند.", "distance": 180, "question": "چه کسی شورش ایونیان را علیه ایرانی ها رهبری کرد و پیش از آن در چه ماموریتی شکست خورده بود؟" }, { "answer1": "کوروش قبل از اینکه با کرزوس وارد جنگ شود، فرستادگانی نزد یُنیان ها گسیل کرد و از آنها خواست که علیه لیدیایی ها بشورند، ولی ینیان ها این تکلیف را نپذیرفتند.", "answer2": "پس از تصرف سارد، ینیان ها و ائولیان ها سفیر نزد کوروش فرستادند و از او تقاضا کردند که کوروش با آنها مانند پادشاه لیدیه رفتار کند، یعنی در امور داخلی آنها دخالت نکند و همان امتیازات را برای آنها هم بشناسد.", "distance": 917, "question": "چرا کوروش قبل از جنگ با کرزوس سفیرانی به میان ایونیان فرستاد و این سفیران چه درخواستی داشتند؟" }, { "answer1": "ینیان ها در امتداد سواحل لیدیه و کاریه سکونت گزیدند.", "answer2": "ینیان ها به چهار زبان تکلم می کنند [مقصود، گویش است].", "distance": 464, "question": "بر اساس گفته هرودوت، ینیان ها کجا ساکن شدند و شهرهای مهم آن ها به چند زبان تکلم می کردند؟" }, { "answer1": "بنا به درخواست این دولت شهرها، اسپارتی ها نمایندگانی به فوکایا فرستادند و این نمایندگان فردی به نام لاکرینس را انتخاب کردند و او را نزد کوروش فرستادند و او به شاه پارس گفت: «برحذر باشید از اینکه مستعمرات یونانی را آزار دهید؛ چه اسپارت چنین رفتاری را تحمل نخواهد کرد».", "answer2": "کوروش از این سخن نماینده، شگفت زده شد و از ملازمان یونانی خود پرسید: «لاسدمونی ها کیستند و عده شان چیست که بدین سان حرف می زنند؟»", "distance": 268, "question": "چه کسی به نمایندگی از اسپارت به کوروش پیام داد و کوروش پس از شنیدن پیام او چه واکنشی نشان داد؟" }, { "answer1": "پس از عزیمت هیستیایوس به شوش، داریوش حکومت شهرهای میتیلن و مورکینوس را به آریستاگوراس، داماد هیستیایوس واگذار کرد.", "answer2": "در همین اوان داریوش، نظر به اینکه امور مستعمرات ینیانی اهمیت می یافت، برادر خود ارتافرنس را والی لیدیه کرد و اوتانس پسر سیسامنِس را به ریاست قشون و سپاهیان آن منطقه منصوب نمود.", "distance": 115, "question": "پس از تبعید هیستیایوس به شوش، چه کسی حکومت میتیلن و مورکینوس را در دست گرفت و داریوش چه کسی را والی لیدیه کرد؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
215
: نهضت تنباکو قیام تنباکو، قیام تحریم تنباکو، جنبش تحریم تنباکو، نهضت تحریم تنباکو یا نهضت تنباکو در اعتراض به اعطای امتیاز توتون و تنباکو (انحصار-مونوپل) در سفر سوم ناصرالدین شاه قاجار به فرنگ شکل گرفت. سلسلهٔ قاجار در طول حیات خود دارای مشکلات عدیده ای بود که از میان آنها، مشکل استبداد و انحطاط اقتصادی از همه شاخص تر بود. قجرها که از یک سو با نفوذ استعمار انگلیس و از سوی دیگر با شکست های ایرانیان از روسیه رو به رو شده بودند، پیوسته تحت تأثیر بیگانگان و امپراتوری آلمان قرار داشتند. در این بین رقابت سنتی انگلیس، روسیه و امپراتوری آلمان برای به دست آوردن امتیازات گوناگون در ایران به ویژه در دوران ناصرالدین شاه، به اوج خود رسید. مسافرت های شاه به خارج از کشور که اغلب به دلیل آشنایی وی با تجدد و شیوه های نوین حکومت داری صورت می گرفت، به دلیل فراهم نمودن هزینه های سفر، معمولاً با اعطای امتیازات بزرگی نیز به روس و انگلیس همراه بود. کشور ایران در عصر قاجار از لحاظ اقتصادی اوضاع آشفته ای داشت که بخشی از آن به نظام استبدادی بازمی گشت که نظام اقتصادی را نیز به صورت خانخانی، تیولداری و اقطاع داری اداره می کرد. بر این اساس کشور به بخش های نیمه مستقلی تقسیم شده بود که در آن خان ها می توانستند راه های تجاری را ببندند، از کاروان ها باج بگیرند و بدین ترتیب موانع رشد و پیشرفت تجاری را فراهم سازند. در این سیستم که تضعیف حکومت مرکزی، مساوی با استقلال بیشتر بخش های نیمه مستقل بود، ایران به صورت کشوری عقب مانده و مبتنی بر محصولات کشاورزی درآمده بود که بیش از ۸۰ درصد جمعیت آن در روستاها و ایلات براساس نظام ارباب ـ رعیتی به سر می بردند. بر اساس این نظام که زمین داران بزرگ بهره ناچیزی از سهم تولیدات کشاورزی خود را به رعیت می دادند، راه های تولیدات فراوان اقتصادی و پیشرفت نیز سد می گشت؛ چرا که گردش آزاد سرمایه وجود نداشت و اقتصاد کاملاً جنبه معیشتی یافته بود. این وضع نابسامان در کشاورزی، وقتی با مالیات های مضاعف و ظلم و ستم های فراوان همراه می شد، شکل بسیار اسفباری را در روستاها ایجاد می کرد. در واقع بی عدالتی های اقتصادی، فاصله طبقاتی، کاهش دستمزد کارگران و تنزل ارزش پول که در نارضایتی اقتصادی مردم مؤثر بودند، به همراه زوال اکثر صنایع دستی، تبدیل بافندگان فرش به کارگرانی که برای دستمزد ناچیزی کار می کردند، تنزل بهای صادرات ایران در مقابل بهای واردات از اروپا و افت وحشتناک قیمت نقره که پول رایج ایران بود، نارضایتی عمومی را در میان مردم افزایش داده بود؛ بنابراین از یک سو جابجایی های اقتصادی و سیاسی که در اثر تماس با غرب در ایران به وجود آمده بود، به نارضایتی روزافزون اقتصادی مردم دامن می زد و از سوی دیگر ضعف و ناتوانی دولت باعث حضور و نفوذ گستردهٔ ممالک قدرتمند اروپایی در ایران شده بود. به طوری که نفوذ انگلستان و روسیه در ایران به انحاء مختلف به چپاول اموال و دارایی های ملی ایرانیان انجامیده بود. امتیاز بانک شاهنشاهی، بانک استقراضی، تلگراف هند و اروپا، کشتیرانی در کارون، تأسیس قزاق خانه، شیلات خزر، انحصار دخانیات و… که عمدتاً به روس و انگلیس اعطا شده بود، کشور را تا مرز مستعمره شدن پیش بردند. در این بین انگلستان که در دههٔ ۱۲۲۰ به عنوان بزرگ ترین طرف تجاری ایران، بیش از ۵۰ درصد صادرات و واردات ایران را در دست داشت، در دورهٔ پنجاه و یک سالهٔ مابین ۱۲۴۲ تا ۱۲۹۳ رشته امتیازهایی نیز در مورد بهره برداری یا انحصار مواد خام و توسعهٔ زیربنایی از دولت ایران دریافت نمود. این کشور در پایان سفر اول ناصرالدین شاه به فرنگ در سال ۱۲۵۰، از طریق یکی از اتباع خود به نام بارون جولیوس رویتر، امتیاز احداث راه آهن، خطوط تلگراف، کشتیرانی در رودخانه ها، بهره برداری از معادن و جنگل های دولتی و کارهای زهکشی و آبیاری (احداث قنوات) ایران را به مدت هفتاد سال دریافت نمود. همچنین بریتانیا موفق شد که رویتر را در آینده برای گرفتن امتیاز بانک، احداث جاده ها، خیابان ها و ایجاد کارخانه ها بر سایرین مقدم سازد. این امتیاز که پس از پرداخت رشوه های کلان {نیاز به منبع!} به شاه و صدراعظم وی (مشیرالدوله سپهسالار) واگذار شده بود و تقریباً تمام منابع مهم ایران را به رویتر واگذار می کرد، از سوی لرد کرزون به «اعطای سند مالکیت ایران و تسلیم کامل همه منابع یک دولت به خارجی ها» تعبیر شد که مانند آن را کسی هرگز ندیده است. اندیشهٔ انحصار تجارت توتون و تنباکو را نخستین بار محمدحسن خان اعتمادالسلطنه وزیر انطباعات ناصرالدین شاه مطرح کرد. سه سال پس از وقایع فوق و در پی سفر سوم ناصرالدین شاه به اروپا در سال ۱۲۶۹ ه‍.ش که به تشویق وزیر مختار انگلیس در ایران، سر هنری درومند ولف انجام گرفته بود، دولت انگلیس فرصت مناسب را برای کسب امتیاز انحصار توتون و تنباکو به دست آورد و زمینه سازی آن را به سرگرد جرالد تالبوت از نزدیکان و مشاوران لرد سالیسبوری (نخست وزیر و وزیر خارجهٔ انگلیس) محول کرد. ناصرالدین شاه که برای تأمین هزینه سفرهای خود به اروپا با مشکلات مالی مواجه بود، با اعطای امتیاز موافقت کرد و پس از مراجعت به ایران در فروردین ۱۲۶۸(مارس ۱۸۹۰ میلادی) قراردادی را با تالبوت - که با کمک دولت و عده ای از سرمایه داران انگلیسی، کمپانی رژی را با سرمایه ی ۶۵۰ هزار لیره تأسیس کرده بود- امضا کرد. بدین ترتیب در ۲۹ اسفند ۱۲۶۸ (۲۰ مارس ۱۸۹۰) امتیاز انحصاری تجارت توتون و تنباکو به مدت ۵۰ سال به تالبوت اعطا گردید. این امتیاز که به امضای شاه و سرهنری ولف رسید، دارای پانزده فصل بود که حکایت از اختیارات تام تالبوت در امور دخانیات ایران و بی اعتنایی به منافع ملت ایران داشت. مطابق با این قرارداد، شرکت رژی متعهد می گردید که در ازای انحصار خرید و فروش توتون و تنباکوی ایران به مدت پنجاه سال، سالانه مبلغ ۱۵ هزار لیره انگلیس به همراه یک چهارم سود خالص خود را به شاه بپردازد. کمپانی رژی در آغاز به صورت ناشناخته به فعالیت می پرداخت. هنگامی که به استناد فصل نهم امتیازنامه -که صاحب امتیاز را مجاز به واگذاری حقوق خود به دیگری می کردـ امتیاز خود را به «شرکت شاهنشاهی تنباکوی ایران» (یا شرکت رژی) فروخت، با مخالفت های گسترده ای از سوی مردم و روحانیون مواجه شد. در این زمان انتشار اعلامیه ای رسمی از سوی دولت که واگذاری امتیاز تنباکو را تذکر می داد و در عین حال به زارعین توتون و تنباکو نیز وعدهٔ خرید عادلانه و نقدی محصولات آن ها را می داد، موج گسترده ای از نارضایتی را دامن زد. در سال ۱۲۶۹، روزنامه فارسی زبان اختر که در عثمانی منتشر می شد، طی مصاحبه ای با تالبوت، تفاوت فاحش امتیاز دخانیات ایران را با امتیازی که کمپانی رژی از عثمانی گرفته بود، یادآور شد و ضمن انتقادهای گسترده از دولت، تبعات و پیامدهای قرارداد را برای مردم ایران روشن ساخت. با توجه به این مطلب که توتون و تنباکو از مهمترین اقلام تجاری و صادراتی ایران بود و حدود ۲۰۰هزار تن به کشت و خرید و فروش آن اشتغال داشتند، بنابراین انحصار خرید و فروش این محصول به یک شرکت انگلیسی منافع بسیاری از مردم ایران را به خطر می انداخت. به همین سبب نخستین اعتراض ها را تاجران دخانیات آغاز کردند که تجارتشان مستقیماً در معرض تهدید کمپانی رژی بود. در آغاز عده ای از بازرگانان به همراه امین الدوله نزد شاه رفتند و به انحصار تجارت تنباکو اعتراض کردند. همچنین در ماه مارس (اسفند/فروردین) ۱۸۹۱م/۱۲۶۹ ش ضمن دادخواستی خطاب به ناصرالدین شاه اعلام کردند حاضرند مبلغی بیش از حق امتیاز بابت مالیات به او بپردازند و او امتیاز را لغو کند. روز ششم مارس (۱۵ اسفند) تاجران توتون و تنباکو در حرم شاه عبدالعظیم بست نشستند و طی دادخواستی اعلام کردند به هیچ عنوان با رژی کنار نخواهند آمد. این اعتراض موجب شد که دولت به انگیزهٔ دلجویی از آنان مهلت شش ماهه ای برای فروش ذخایر توتون و تنباکوی تاجران قایل شود. با این حال مهلت فوق نیز نمی توانست خسارات ناشی از واگذاری امتیاز را جبران سازد. در این بین روس ها نیز که در منطقهٔ ساوجبلاغ به کشت تنباکو اشتغال داشتند به امتیاز فوق اعتراض کردند و آن را ناقض عهدنامهٔ ترکمانچای خواندند و خواستار لغو آن یا عقد قرارداد مشابهی شدند. پس از آنکه شرکت رژی حدود ۲۰۰ هزار از اتباع دولت بریتانیا و مستعمرات آن را به عنوان کارکنان شرکت به ایران آورد و به شهرهای مختلف فرستاد، زنگ هشدار برای ایرانیان به صدا درآمد. چرا که با حضور آن ها در حدود ۱۰۰ هزار مبلغ مسیحی وارد ایران شدند و ضمن بنای کلیسا در مناطق مختلف، دختران ایرانی را نیز به امور پرستاری در بیمارستان ها و بی حجابی واداشتند. در تهران و اکثر شهرها مراکز فساد برپا کردند و کافه هایی با انواع وسایل قمار و رقص های محلی و مشروبات الکی پدیدآوردند. علاوه بر این، انگلیسی ها هر جا که می رفتند، سوار، اسب، اسلحه و مزدور اسلحه به دست خود را نیز می بردند و این همان شیوه ای بود که انگلیسی ها در تصرف هند و ایجاد کمپانی هند شرقی و سپس حضور نظامی به بهانه حفظ امنیت این کمپانی و در نهایت مستعمره نمودن هند به کار گرفته بودند. از این رو اقدامات فوق عالمان دینی را به دلیل متزلزل شدن اساس دین و استقلال کشور توسط قدرت بیگانه و مغایرت امتیازات با قرآن مجید (قاعدهٔ نفی سبیل)، به تحریم تنباکو ترغیب نمود. در واقع دلیلی اصلی مخالفت علما با این امتیاز، افزون بر جنبهٔ تجاری آن و اختلال در نظام بازرگانی کشور، نگرانی از نفوذ تدریجی و سلطهٔ کامل بیگانگان بر ایران بود که از تجربهٔ کمپانی هند شرقی ناشی می گردید. به همین سبب مردم مسلمان ایران با این اندیشه که انگلیسی ها قصد دارند، کمپانی رژی را به کمپانی هند شرقی و ایران را همانند هند به مستعمرهٔ خود تبدیل کنند، به مخالفت گسترده پرداختند. نخستین اعتراض ها به رهبری روحانیت، توسط سید علی اکبر فال اسیری داماد میرزای شیرازی و از علمای برجسته شیراز آغاز شد. علی رغم تمام خشونت های حکام، مقاومت مردمی ادامه یافت و قیام مردم شیراز به تبریز، مشهد، اصفهان، تهران و دیگر نقاط ایران گسترش یافت. در تبریز، مردم به رهبری آیت الله حاج میرزا جواد آقامجتهد تبریزی به مقابله با قرارداد برخاستند و ضمن کندن و پاره نمودن اعلامیه های کمپانی از روی دیوارها و معابر عمومی، از پذیرفتن خارجیان نیز خودداری کردند. در این میان اصفهان که تجار و علمای آن همکاری بیشتری داشتند به رهبری سه عالم مجاهد، حاج شیخ محمدتقی نجفی معروف به آقا نجفی اصفهانی، شیخ محمدعلی و ملاباقر فشارکی به مخالفت با قرارداد مزبور پرداختند. علمای اصفهان برای اولین بار در منطقه خود استعمال دخانیات و تنباکو را تحریم و کارکنان رژی را نجس اعلام کردند. بدین ترتیب تولیدکنندگان تنباکو، محصول خود را یا به آتش کشیدند یا در بین فقرا تقسیم کردند و از معامله با کمپانی رژی خودداری ورزیدند. حاکم اصفهان برای لغو این حکم با علما مذاکره کرد، اما با مخالفت آنان روبرو شد. فشار روزافزون بر علما بسیاری از آنان را وادار به ترک اصفهان کرد که از آن جمله می توان به مهاجرت آقا منیرالدین بروجردی اصفهانی اشاره نمود که شبانه به عراق و نزد میرزای شیرازی هجرت کرده بود. هم زمان با سایر شهرها نارضایتی در تهران نیز آشکار شد. میرزا حسن آشتیانی از علمای بزرگ تهران بارها با شاه و امین السلطان ملاقات و مضار امتیاز را گوشزد کرد، ولی آنان به این بهانه که امضای شاه معتبر و طرف مقابل نیز دولت انگلیس است به این اعتراض ها وقعی ننهادند. در این ایام سید جمال الدین اسدآبادی نیز که به دعوت ناصرالدین شاه در تهران به سر می برد، به مخالفت علنی با امتیاز پرداخت و در پی صدور اعلامیه ای بر در مساجد، کاروانسراها و سفارتخانه ها با این مضمون که «به چه حقی خرید و فروش تنباکویی که خریدار و مصرف کنندهٔ آن ایرانی است به بیگانه واگذار شده است»، از ایران اخراج شد. میرزای شیرازی از همان ابتدا به واسطهٔ نامه هایی که از علمای ایران دریافت می کرد و از طریق اخباری که سید علی اکبر فال اسیری و آقامنیرالدین بروجردی اصفهانی به وی می رساندند، از این امتیاز مطلع شده بود. از این رو میرزای شیرازی، هم زمان با شروع ناآرامی در تبریز در اول ذیحجه سال ۱۳۰۸ ه‍.ق با ارسال تلگراف مفصلی به شاه، ضمن اشاره به مضار و مفاسد اجازه مداخله خارجی ها در ایران به اعطای امتیازات نیز توجه نمود و همه آن ها را منافی صریح قرآن، نوامیس الهیه و استقلال ایران خواند. شاه به تلگراف میرزا پاسخ نداد و برای توجیه اقدامات دولت و ذکر دلایل اعطای امتیاز و مشکلات ناشی از لغو آن، میرزا محمود خان مشیرالوزاره کارپرداز ایران در بغداد را نزد میرزای شیرازی در سامرا فرستاد. مشیرالوزاره ضمن اشاره به ضرورت قرابت با دول بزرگ اروپا برای استخلاص از روسیه تزاری، لزوم تقویت بودجه و قشون و رفع نقائص و کم بودن مالیات ها، موهن بودن الغای قرارداد از نظر بی اعتبار شمرده شدن امضای پادشاه و…، صراحتاً از ناتوانی دولت در فسخ امتیاز و خسارات هنگفت این اقدام سخن گفت. با این حال میرزا در پاسخ تمام این تشبثات، تنها بر این نکته تأکید کرد که فقط باید به ملت مسلمان تکیه کرد و و در اواخر ربیع الثانی ۱۳۰۹ در تهران شایع شد که حکمی از میرزای شیرازی در باب تحریم استعمال دخانیات صادر و به اصفهان مخابره شده است. در اوایل جمادی الاولی با رسیدن محمولهٔ پستی به تهران صورتی از حکم درمیان مردم منتشر شد با این توضیح که نسخهٔ اصلی آن را فقط میرزا حسن آشتیانی مشاهده کرده است. متن حکم چنین بود: سید موسی شبیری از مراجع تقلید معاصر دربارهٔ نفوذ حکم میرزای شیرازی می گوید: "کتاب روزنامه خاطرات اعتماد السلطنه بخش مربوط به قضیه تنباکو خیلی جالب است. این قسمت تاریخ معتبر قضیه تحریم تنباکو است، زیرا اعتماد السلطنه شب به شب و مخفیانه این مطلب را ضبط می کرد. وی نقل می کند: چند سال بود که اسب دوانی تعطیل شده بود. جای بزرگی را برای مسابقه اسب سواری مهیا کردند. آن سال، سال افتتاح آنجا بود و معمولاً جوان ها برای مسابقه و تماشا شرکت می کردند. حدود سی هزار نفر برای تماشا گرد آمده بودند. در میان آن سی هزار نفر یک نفر هم سیگار نمی کشید! همچنین اعتماد السلطنه از یکی از اشراف نقل کرده است: بنّایی داشتم. من سیگار کشیدم. عمله کار را نیمه کاره رها کرد و از مزدش صرف نظر کرد و رفت! وقتی میرزا حکم تحریم تنباکو را لغو کرد، تا مدّتی مردم، تنباکو استعمال نمی کردند، چون مطمئن نبودند این دستور میرزا است یا شایعه است." بلافاصله پس از صدور فتوا، مأموران حکومت وظیفه یافتند که از انتشار این حکم و آگاهی مردم نسبت به آن ممانعت به عمل آورند، با این حال در همان نیمهٔ روز اول که حکم به دست میرزا حسن آشتیانی رسیده بود، در حدود صد هزار نسخه از حکم نوشته و در سراسر کشور پخش شده بود. با صدور این فتوا، مردم از همهٔ اصناف، و حتی اقلیت های مذهبی مبارزه سیاسی علیه این قرارداد را یک وظیفه شرعی و تکلیفی الهی دانستند و قلیان ها را شکسته و توتون و تنباکو را به آتش کشیدند. حرم سرای شاه نیز از استعمال دخانیات پرهیز کردند. انیس الدوله، سوگلی ناصرالدین شاه دستور جمع آوری قلیان ها را صادر نمود. حکومت شایعهٔ جعلی بودن حکم را مطرح ساخت. از این رو با مساعدت وعاظ السلاطین و معممین دربار به شایعه جعلی بودن فتوی دامن زدند و حاج محمد کاظم ملک التجار را منشأ جعل حکم معرفی و او را به قزوین تبعید کردند. اما این اقدامات نیز تأثیری در روند قضایا نداشت و شاه و دربار را ناگزیر به سمت تفرقه افکنی میان علما کشاند. از این رو شاه و امین السلطان به میرزا حسن آشتیانی روی آوردند و از او خواستند که چون او نیز همانند میرزای شیرازی مجتهد است، حکمی بر اباحه و تجویز استعمال دخانیات صادر کند. در نتیجه آخرین حربهٔ شاه و دربار، تشکیل جلسه ای با حضور دولتیان و علما بود. در این جلسه که افرادی نظیر میرزا حسن آشتیانی و شیخ هادی نجم آبادی حضور نداشتند، شاه خواستار حکم حلیت استعمال تنباکو شد که با پاسخ صریح حاضران مواجه گردید. در این میان امین السلطان راه دیگری در پیش گرفت و به علما وعده داد که اقداماتی جهت لغو امتیاز خواهد کرد و در برابر از آنان خواست که صریحاً استعمال دخانیات را مجاز اعلام کنند. با لغو انحصار داخلی، علما در برابر اصرار امین السلطان اظهار داشتند که چون امتناع مردم از استعمال دخانیات مستند به حکم میرزای شیرازی است، تنها چارهٔ کار مراجعه به وی و کسب اطلاع از نظر اوست. در واقع آن ها ضمن رفع تکلیف از خود، به اصرار امین السلطان تلگرامی حاکی از لغو امتیاز داخلی پاسخ میرزای شیرازی ارسال کردند. دو هفته پس از اعلام لغو امتیاز داخلی، پاسخ میرزای شیرازی به تلگرام علما به تهران ارسال شد. او در این تلگرام ضمن تشکر از شاه به جهت لغو امتیاز، اظهار امیدواری کرده بود که دست های خارجی به کلی از ایران کوتاه شود. پاسخ مزبور که به هیچ وجه مقصود اصلی دولتی ها را که خواهان صدور حکم حلیت استعمال تنباکو بودند، تأمین نمی کرد، ادامهٔ امتناع مردم از مصرف توتون و تنباکو را نیز در پی داشت. دولت که میرزای آشتیانی را عامل ناآرامی می پنداشت از او خواست تا به منبر برود و حلال بودن استعمال تنباکو را اعلام کند. شاه برای پایان دادن به اوضاع نامساعد، شدت عمل بیشتری نشان داد و از یک سو فرمان بازگشایی تمام قهوه خانه ها را صادر نمود و از سوی دیگر میرزای آشتیانی را در قلیان کشیدن در مجامع عمومی یا خروج از دارالخلافه (تهران) مختار کرد. میرزا حسن آشتیانی نیز بی درنگ ترک تهران را بر مخالفت با حکم میرزای شیرازی ترجیح داد و آمادهٔ حرکت شد. در سوم جمادی الثانی ۱۳۰۹، مردم پس از آگاهی از تصمیم میرزای آشتیانی مبنی بر خروج از دارالخلافه در منزل وی در محلهٔ سنگلج اجتماع کردند و از آنجا به سمت میدان ارگ و کاخ گلستان رفتند. زنان پیشاپیش مردان خطاب به شاه فریاد می زدند و نگرانی خود را نسبت به بیرون کردن علما از شهر اعلام و تأکید می کردند که دولت قصد دارد دین آن ها را از بین ببرد تا فرنگیان بر مردم سلطه یابند. جماعتی که در شیراز و تهران با نیروهای نظامی شاه درگیر شدند زن و مرد با هم بودند. در شیراز زنی و دختر بچه ای به ضرب گلوله پلیس شاه کشته شدند. در تهران نیز زنان در رویدادهای حساس ژانویه ۱۸۹۲ (دی/بهمن ۱۲۷۰) دخالت مؤثر داشتند. همچنین در این ایام زمزمه های جهاد علیه دستگاه نیز بالا گرفته بود و اعلامیه هایی بدین مضمون که بر در و دیوار شهرها نصب شده بود. به هر روی پیشروی مردم، دربار را وحشت زده کرد و کوشش کامران میرزا نایب السلطنه برای آرام کردن مردم حاصلی نداشت. به طوری که وعده های او به نیابت از شاه که «فرنگی ها را بیرون می کنیم» یا دستخط شاه خطاب به وی که اعلام می داشت،، بی حاصل ماند. بی نتیجه ماندن وعده ها سبب شد که محمدعلی خان معین نظام، فرمان تیراندازی صادر کند و در این تیراندازی ها عده ای کشته شوند. در پی این کشتار، میرزای آشتیانی از پذیرش هدایای شاه که برای دلجویی از او فرستاده بود، خودداری ورزید و مردم را به استقامت عاقلانه و اجتماع در مسجد جامع فراخواند. میرزای آشتیانی برای پایان گرفتن غائله سه پیشنهاد به مضمون پرداخت خون بهای مقتولین، مصونیت حاضران در تظاهرات و برچیدن بساط کلیه امتیازات خارجی را مطرح ساخت. سرانجام شاه در پنجم جمادی الثانی ۱۳۰۹ برای اطمینان بیشتر در دستخطی به امین السلطان لغو کامل امتیاز را اعلام کرد تا وی به آگاهی علما و مردم برساند؛ ولی مخالفان آرام نگرفتند و عزل امین السلطان ـ که از نظر آنان حامی امتیاز بود ـ و لغو تمام قراردادهایی که با خارجیان منعقد شده بود را خواستار شدند. بدین ترتیب درنتیجهٔ لغو امتیاز تنباکو، حکم تحریم تنباکو نیز پس از ۵۵ روز از سوی علماء لغو شد. همچنین درآخرین مراحل جنبش اختلاف نظرهایی پدید آمد و جنبشی که می توانست به اعتراض علیه هرنوع امتیاز تبدیل گردد به لغو امتیاز واگذاری انحصار تنباکو به شرکت انگلیسی محدود ماند. البته از بدو کار نیز توافق نظر صد در صد میان دست اندرکاران جنبش دربارهٔ اهداف آن وجود نداشت. در دسامبر ۱۸۹۱ (آذر_دی ۱۲۷۰) سید عبدالله بهبهانی _که احتمالاً از رژی رشوه ای دریافت کرده بود_ با اقدام میرزا حسن شیرازی به مخالفت برخاست و تا آنجا پیش رفت که در مسجد و در حضور مردم قلیان کشید. امام جمعه تهران که از بستگان نزدیک شاه بود و نیز روحانیون برجسته مشهد حاضر به حمایت از جنبش نشدند. اما در پشت این ناهمدلان پراکنده، خود آشتیانی بود که در ۵ ژانویه ۱۸۹۲(۱۵ دی ۱۲۷۰) هنگامی که رژی و دولت حاضر به فسخ امتیاز شدند از دامنه درخواست ها کاست. شاید بتوان این اقدام را یک مصالحه سیاسی دوراندیشانه از سوی آشتیانی قلمداد کرد، شاید هم رشوه دولت یا تهدید (یا هر دو) در وی کار گر افتاده باشد. دلیل درست قضیه هرچه باشد، یک نکته مسلم است. آشتیانی طی پیامی از شیرازی خواست مسئله سایر امتیازهای واگذار شده به خارجیان را مسکوت بگذارد. اندکی بعد از ختم غائله پولهایی به عنوان مستمری به بعضی از روحانیون پرداخت شد و نام عده جدیدی از روحانیون برای دریافت مستمری به فهرست حکومتی وارد شد. عامل دوم در ختم ماجرا آن بود که به مجرد فسخ شدن امتیاز، روسها نیز از فعالیت تبلیغاتی خود دست برداشتند و این یک اقدام طبیعی بود چون نمی خواستند علیه قدرت های بزرگ مسلط بر ایران گامهای بیشتری برداشته شود. با این حساب، حاصل امر یک پیروزی محدود بود. جنبش با تمرکز بر یک امتیاز که مورد توجه عامه مردم بود، حالتی فراگیر و تعیین کننده پیدا کرد. اما چون از این حد فراتر نمی رفت و خواهان الغای همه امتیازهای واگذار شده به خارجیان و برکناری وزیران مسئول در اعطای این امتیازها نمی شد، پیروزی جنبه نمادین به خود گرفت. اما باید در نظر داشت که جنبش تنباکو یک پیروزی برای ائتلاف مردمی بود و شکل جدیدی از ظرفیت و قابلیت مقاومت مردم را در برابر شاه و قدرت های خارجی به آن ها نشان داد. آگاهی سیاسی به شکل زلال خود پدید آمد و در روند مبارزه پیشرفت نمایانی پیدا کرد و مسائلی مطرح گردید که بار دیگر در انقلاب مشروطیت رخ نمود. پیامدها و پایان جنبش تنباکو نشان داد که در چارچوب محدودیت های وابستگی، ایجاد تحول و تغییر تا چه پایه دشوار است. سرانجام در آوریل ۱۸۹۲ (فروردین/اردیبهشت ۱۲۷۱ ش) توافق شد دولت بابت غرامت، ۵۰۰ هزار پوند استرلینگ به صاحب امتیاز بپردازد و چون رژی، دارایی های خود را نیز در ایران برجای می گذاشت، دولت موظف شد ۱۳۹ هزار پوند استرلینگ هم از این بابت به شرکت بدهد. در واقع با توجه به سرمایه گذاری اولیه تالبوت که ۱۵۰۰۰ پوند استرلینگ بود متوجه می شویم حل و فصل نهایی امتیاز تا چه پایه غیرمنصفانه و زیان ایران بوده است. شاه ناچار شد از بانک شاهنشاهی انگلیس ۵۰۰ هزار پوند استرلینگ وام بگیرد. این نخستین بار بود که ایران از خارجیان وام می گرفت و بنابراین، شاخصه مهمی در وابستگی ایران به غرب بود. در سال ۱۸۹۲م/۱۲۷۱ ش دولت بی سروصدا انحصار صدور تنباکو را به یک شرکت فرانسوی که دفترش در استانبول بود واگذار کرد. در این امتیاز قبلاً با روحانیون مشورت شد و چند نفری نیز مشمول مقرری های دولت شدند. به نظر می رسد بازرگانان هم به این قانع شدند که بازار داخلی دست آن ها باشد، روس ها هم اعتراضی نکردند. این جریان عجیب که بعد از امتیاز تنباکو رخ داد محتوای نمادین آن جنبش را به خوبی نشان می دهد.
[ { "answer1": "نهضت تنباکو در اعتراض به اعطای امتیاز توتون و تنباکو (انحصار-مونوپل) در سفر سوم ناصرالدین شاه قاجار به فرنگ شکل گرفت.", "answer2": "اندیشهٔ انحصار تجارت توتون و تنباکو را نخستین بار محمدحسن خان اعتمادالسلطنه وزیر انطباعات ناصرالدین شاه مطرح کرد.", "distance": 3634, "question": "نهضت تنباکو در اعتراض به چه امتیازی شکل گرفت و چه کسی اولین بار اندیشه انحصار توتون و تنباکو را مطرح کرد؟" }, { "answer1": "در تبریز، مردم به رهبری آیت الله حاج میرزا جواد آقامجتهد تبریزی به مقابله با قرارداد برخاستند", "answer2": "ضمن کندن و پاره نمودن اعلامیه های کمپانی از روی دیوارها و معابر عمومی، از پذیرفتن خارجیان نیز خودداری کردند.", "distance": 96, "question": "در جریان نهضت تنباکو مردم کدام شهر به رهبری آیت الله حاج میرزا جواد آقا مجتهد به مقابله با قرارداد برخاستند و در تبریز چه اقدامی در مخالفت با این قرارداد انجام شد؟" }, { "answer1": "کمپانی رژی در آغاز به صورت ناشناخته به فعالیت می پرداخت.", "answer2": "سرانجام در آوریل ۱۸۹۲ (فروردین/اردیبهشت ۱۲۷۱ ش) توافق شد دولت بابت غرامت، ۵۰۰ هزار پوند استرلینگ به صاحب امتیاز بپردازد", "distance": 13559, "question": "شرکت رژی در ابتدا به چه شکلی فعالیت می کرد و در نهایت چه مبلغی به عنوان غرامت به صاحب امتیاز پرداخت شد؟" }, { "answer1": "علمای اصفهان برای اولین بار در منطقه خود استعمال دخانیات و تنباکو را تحریم و کارکنان رژی را نجس اعلام کردند.", "answer2": "با صدور این فتوا، مردم از همهٔ اصناف، و حتی اقلیت های مذهبی مبارزه سیاسی علیه این قرارداد را یک وظیفه شرعی و تکلیفی الهی دانستند و قلیان ها را شکسته و توتون و تنباکو را به آتش کشیدند.", "distance": 3523, "question": "علما در اصفهان چه اقدامی در برابر قرارداد تنباکو انجام دادند و پس از صدور فتوا توسط میرزای شیرازی، چه واکنشی در میان مردم نسبت به استعمال دخانیات شکل گرفت؟" }, { "answer1": "زمینه سازی آن را به سرگرد جرالد تالبوت از نزدیکان و مشاوران لرد سالیسبوری (نخست وزیر و وزیر خارجهٔ انگلیس) محول کرد.", "answer2": "حاج محمد کاظم ملک التجار را منشأ جعل حکم معرفی و او را به قزوین تبعید کردند.", "distance": 8712, "question": "چه کسی به عنوان مشاور لرد سالیسبوری زمینه سازی امتیاز انحصار توتون و تنباکو را انجام داد و چه کسی پس از این واقعه به عنوان منشا جعل حکم تحریم تنباکو معرفی شد؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
216
: دیدگاه های عبدالکریم سروش دیدگاه های عبدالکریم سروش، شامل اندیشه ها و باورهای او در مورد موضوعات دینی و فلسفی است. عبدالکریم سروش یک پلورالیست است و همواره کوشیده است تا با ارائهٔ تأویلی جدید از اسلام آن را برای انسان امروز قابل فهم کند. این تأویل، به ویژه در مقابل اسلام بنیادگرایانه قرار می گیرد. نحوه ورود سروش به پلورالیسم دینی متأثر از آموزه های عرفانی بود. وی تحت تأثیر مولانا و ابن عربی قرار داشت. صورت بندی وی از پلورالیسم دینی مبتنی بر دو رویکرد است. در رویکرد اول، دینداری را به سه سنخ تقسیم می کند: دینداری معیشت اندیش، دینداری حقیقت اندیش، دینداری تجربت اندیش. سروش مدعی است تمام معرفت های بشری و استنباط های انسانی از دین، «تاریخی است و معروض خطا.» او در یک مصاحبه جنجالی گفت قرآن نه تنها محصول شرایط تاریخی خاصی است که در بستر آن شکل گرفته، بلکه برآمده از «ذهن پیامبر اسلام» و «تمام محدودیت های بشری» او نیز هست. او در این باره گفته است: وحی الهام است. این همان تجربه ای است که شاعران و عارفان دارند؛ هر چند پیامبر این را در سطح بالاتری تجربه می کنند. در روزگار مدرن، ما وحی را با استفاده از استعارهٔ شعر می فهمیم. چنان که یکی از فیلسوفان مسلمان گفته است: وحی بالاترین درجه شعر است. او در تولید قرآن، نقش پیامبر اسلام را محوری می داند. سروش معتقد است پیامبر درست مانند یک شاعر احساس می کند که نیرویی بیرونی او را در اختیار گرفته است. اما در واقع شخص پیامبر همه چیز است، آفریننده و تولیدکننده. وی گفته است این الهام از «نَفس پیامبر» می آید و نفس هر فردی الهی است. اما پیامبر با سایر اشخاص فرق دارد، از آن رو که او از الهی بودن این نفس آگاه شده است. او این وضع بالقوه را به فعلیت رسانده است. نفس او با خدا یکی شده است. او معتقد است این اتحاد معنوی با خدا به معنای خدا شدن پیامبر نیست و این اتحادی است که محدود به «قد و قامت خود پیامبر» است. این اتحاد به اندازهٔ بشریت است، نه به اندازهٔ خدا. وی گفته است مولوی، شاعر و عارف، این تناقض نما را با ابیاتی به این مضمون بیان کرده است که «اتحاد پیامبر با خدا، همچون ریختن بحر در کوزه است». وی در بیان معنای وحی گفته است: او همچنین معتقد است آنچه قرآن دربارهٔ وقایع تاریخی، سایر ادیان و سایر موضوعات عملی زمینی می گوید، لزوماً نمی تواند درست باشد. سروش به یک معنا، مبلغ رئالیسم انتقادی است و معتقد به این است که شناخت حاصل تعامل بین ذهن ما و واقعیت خارج است. یعنی نقش ذهن را در فرایند شناخت پررنگ می کند، او مروج نگاه عینکی (به تعبیر خودش) در شناخت است یعنی همه ما از پس عینک های رنگی خودمان به عالم نگاه می کنیم و به همین دلیل این تصاویر رنگ عینک های ما را هم دارد. سروش می گوید آنچه از احکام شریعت وجود دارد فهم ما از احکام شریعت است. عبدالکریم سروش انتقاداتی را نسبت به تئوری ولایت فقیه وارد کرده و گفته است: او جمهوری اسلامی را تجربه ای تلخ دانسته و گفته است تئوری ولایت فقیه، تئوری عدالت ورزانه ای نبوده و نیست. به گفته سروش وقتی که سید روح الله خمینی بحث ولایت فقیه را مطرح می کرد، تکیه به «نیابت از امامان معصوم» کرد. این معنایش این است که همان «مشروعیت الهی و کاریزماتیک و الهی امام معصوم» منتقل می شود به ولی فقیه. پس اگر به دل تئوری ولایت فقیه آیت الله خمینی وارد شوید، قصه همین است. یعنی مشروعیت در اصل از خداوند و پیامبر گرفته می شود و فره ایزدی که شخص در اثر اتصال با این بزرگان پیدا می کند، او را شایسته حاکمیت قرار می دهد. وی گفته است ولی امر وکیل الرعایا نیست، ما در تاریخ ایران کریم خان زند را داشته ایم که خود را وکیل الرعایا می نامید اما ولی فقیه، ولی مردم است. ولایت فقیه یعنی خواجگی، یعنی سروری، این غیر از وکالت است، غیر از نیابت از مردم است. او معتقد است چنان که باید در مفهوم ولایت فقیه در ایران صراحت به خرج داده نمی شود چرا که این موضوع چهره ای ناخوشایند نیز دارد. همچنین وی مسئله مشروعیت را یک امر بیرون دین می داند نه در درون دین. سروش دربارهٔ نقش فتوا در حکومت دموکراتیک، دیدگاه روشنی دارد: «باید به سویی برویم که در آن نتوان با فتوای هیچ مفتی ای کسی را نصب کرد یا کسی را عزل کرد. تمام نکته همین است که در یک نظام دمکراتیک اساساً این بساط باید جمع شود. ما قانون داریم و قانون داریم و همین.» سروش دربارهٔ دخالت دادن هرچه بیشتر احکام فقهی در اداره امور کشور می گوید: وقتی شما فتیله بعضی از این احکام را بالا بکشید چراغ دین دود می زند و همهٔ خانه آتش می گیرد؛ لذا اتفاقاً در جامعهٔ چند فرقه ای (که در آن انواع دینداران و حتی بی دینان وجود دارند) باید این فتیله را پایین نگه داشت تا همگان بتوانند در این جامعه فعالیت کنند. همچنین وی گفته است آدمیان نمی توانند مرکب قدرت را بی مهار رها کنند. در مقابل قدرت بی مهار، دو راه بیشتر وجود ندارد: اول اینکه عطای قدرت را به لقایش ببخشیم و به جایش به رستگاری فردی بیندیشیم، و دوم هم اینکه قدر این قدرت را بدانیم و برای مهارش تدابیری بیندیشیم. در این صورت است که اندیشهٔ سیاسی، فلسفهٔ سیاسی و علوم سیاسی پدیدار می شود. قدرت بی امان، به زیان همه است و نمی توان رهایش کرد و تسلیمش شد. او در باب ضرورت شکستن قدرت مجتمع بر این باور است که خطر تنها زمانی کمتر خواهد شد که قدرت مطلقه مهار شود و این مهار تنها از طریق عمل به حقیقت خواهی و رعایت اصول عادلانه در روابط حاکم و مردم امکان پذیر است. او در مورد قدرت از نوع مطلقه معتقد است قدرت مطلقه هر کجا باشد فساد می آورد چه دینی باشد چه غیر دینی. سروش معتقد است که دربارهٔ تئوری حکومت دینی می توان بحث کرد و نظر داد، اما از نظر او مشکل در اجرای این تئوری است. او دراین باره گفته است شاید بتوان گفت حکومت دینی به دو دلیل نمی تواند بنا شود. یکی اینکه با قدرت نمی توانید ایمان و عشق بسازید و دوم این که اساس حکومت دینی بر تکلیف بنا شده است، در حالی که روزگار ما روزگار حق مداری است. بشر جدید بشری است حقوق مدار، یعنی به دنبال حقوق خویشتن است. اصلاً بیانیهٔ حقوق بشر در این دوران نوشته شده و چشم ها به آن باز شده و یک ایدهٔ محوری است که همهٔ قانون اساسی ها حول آن نوشته می شود در حالی که اندیشهٔ دینی علی الاصول در همه ادیان و علی الخصوص در اسلام بر تکلیف مبتنی است. سروش در مورد تکالیف دینی معتقد است «من نمی گویم که تکلیف را باید فرو نهاد یا امری بی معنی است. اما گاهی حقوق را در سایهٔ تکلیف معنا می کنیم گاهی تکالیف را در سایه حقوق. گاهی تقدم با تکلیف است گاهی با حقوق. در حکومت دینی تقدم با تکلیف است. به اعتقاد او در گذشته مردم تکلیف اندیش بودند و حکومت های دینی می توانستند رضایت مردم را به دنبال داشته باشند، چون هم فکر بودند، اما ولایت فقیه و حکومت دینی چون حکومت تکلیف اندیش است با اندیشهٔ جدید که حق مداری است در عمل تناقض پیدا می کند. او معتقد است «ممکن است شما یک حکومت فاشیستی بنا کنید، ممکن است یک حکومت دیکتاتوری بنا کنید، یک حکومت دینی نمی توانید بنا کنید، نه این که در تئوری نمی توانید فکرش را بکنید، در عمل نمی توانید آن را اجرایش کنید. به دلیل این که در عمل با آن در تناقض روبه رو می شوید.» به اعتقاد او حکومت اسلامی در تئوری خیلی خوب است اما در عمل ناشدنی است. او گفته است «شما با قدرت نمی توانید ایمان بسازید مشکل این است. شما با قدرت می توانید خیلی چیزهای دیگر بسازید اما با قدرت نمی توانید ایمان بسازید.» او سکولاریسم را به طور کلی به دو دسته تقسیم کرده است، «سکولاریسم سیاسی» و «سکولاریسم فلسفی» و آن ها را تشریح کرده است: سروش معتقد است «برای اینکه دین جان سالم به در برد و ایمان مؤمنان، آزادانه و نه به تحمیل صورت گیرد، به نظر من سکولاریسم سیاسی یک امر بسیار پسندیده است اما سکولاریسم فلسفی نه، چون با دیانت قابل جمع نیست. در یک نظام مبتنی بر سکولاریسم سیاسی افرادی که به دیانت هم معتقد نیستند می توانند از حقوق شهروندی برخوردار باشند و آزادانه زندگی کنند و از همه مزایا و مواهبی که دیگران به حکم شهروندی برخوردار هستند، بهره مند شوند.» سروش سکولاریزم سیاسی را بهداشتی ترین حالت برای حکومت و برای نسبت میان دین و قدرت برای جامعه معرفی کرد که البته با سکولاریزم فلسفی فرق بسیار دارد و مطلقاً به معنای بی اعتقادی و ضدیت با دیانت نیست، و با تعیین نسبتی که بین قدرت و دین می کند آیندهٔ روشن تری را هم برای قدرت و هم برای دین رقم می زند. وی در مصاحبه ای گفته است: سروش گفته است در نظریه ولایت فقیه از آن جهت که فرد فقیه است، حق حکومت دارد، ولی در اندیشهٔ سکولاریسم این باطل است و فرد فقیه هیچ گونه امتیازی برای حکومت کردن ندارد. او سکولاریسم سیاسی را بی طرف بودن حکومت از نظر ایدئولوژی توصیف می کند و می گوید در جهان امروز حکومت مبتنی بر هیچ دیانت خاصی نیست و نسبت به دین بی طرف است. او در نقدی، از تبیین جهان براساس آموزه های دینی، دربارهٔ معنای دیگری از سکولاریسم گفته است اندیشه سکولار از مفاهیم دینی برای تبیین حوادث بیرونی استفاده نمی کند و برای مثال با اشاره به دوران جنگ ایران و عراق گفته است «وقتی فاو فتح شد و بعد سقوط کرد در نماز جمعه آن زمان گفته شد سقوط فاو به دلیل گناهان ما بود.» او چنین تبیینی را غیر علمی می دانست. سروش فلسفه اسلامی را به دلیل نوع تبیینی که از جهان فارغ از مفاهیم دینی می کند، سکولار می نامد ولی در مقابل، عرفان اسلامی را از عالم سکولاریسم دور می داند. وی معتقد است عرفان همهٔ جهان را زیر اسماء الهی می داند و جهان را تجلی خدا و عارفان را قهرمانان تجربهٔ دینی معرفی می کند. او همچنین مفهوم آخرت را غیر سکولارترین عنصر دین اسلام نامیده است زیرا تبیین آن تنها بر اساس مفاهیم دینی ممکن است. عبدالکریم سروش از معدود متفکرانی است که به واکاوی نسبت میان مهدویت و سیاست و ارائه تصویری نو از مهدویت پرداخته است. سروش مدافع سکولاریسم سیاسی و کاملاً مخالف تز یکی شدن دین و سیاست در مهدویت سیاسی است. وی معتقد است مهدویت سیاسی در طول تاریخ حداقل به چهار شکل خود را در سیاست نشان داده است: نظریهٔ ولایت مطلقهٔ فقیه: نظریه ولایت مطلقه فقیه که با دموکراسی سازگار و قابل جمع نیست فرزند مهدویت سیاسی است. مهدویت سیاسی توجیه گر امتیازات ویژه فقها برای حکومت در نظریه ولایت فقیه است. مهدویت سیاسی بر اساس نظریه ولایت مطلقه فقیه، ولی فقیه را نائب حجت بن الحسن فرض می کند و همان اختیاراتی را به ولی فقیه در قدرت و تصرف در نفوس و اعراض و اموال مسلمین می دهد که امام غائب داراست. سروش در مورد نسبت میان مهدویت سیاسی و تئوری ولایت فقیه بر این باور است که بر اساس تئوری ولایت فقیه، خمینی حکومت را حق فقیهی می دانست که به نیابت از امام غائب و با برخورداری از امتیازات و اختیارات او سقف سیاست را بر ستون شریعت بزند و دست قدرت از آستین مهدویت درآورد و با تصّرف در نفوس و اعراض و اموال مسلمین ناخداوار سفینه جامعه را با نسیم ولایت به ساحل هدایت برساند. این آشکارترین و ناب ترین شیوه بنای سیاست بر مهدویت بود و چنان که همه می دانیم نه آقای خمینی نظریه خود را دموکراتیک می دانست و نه دیگران چنان صفتی را درخور آن می دیدند و نه بسط و تداوم عملی آن تئوری سامانی دموکراتیک به کشور داد؛ و چنان که گذشت متکلمان رسمی این حکومت هم به هیچ رو شرمنده نبوده و نیستند از این که ناسازگاری نظری و عملی دموکراسی را با ولایت فقیه به صد زبان و برهان مدلّل و مسلّم سازند. نظریه سلطنت به نیابت از امام زمان پادشاهان صفوی: شکل دیگر مهدویت سیاسی در طول تاریخ که سروش به آن اشاره می کند نظریه «سلطنت به نیابت از امام زمان پادشاهان صفوی» بوده است. این تز در واقع نظریه سیاسی صفویان بود. این تز هم با دموکراسی آشکارا در تعارض است. سروش در این باره می نویسد: نظریه بی عملی سیاسی حجتیه: شکل دیگر مهدویت سیاسی مورد اشاره سروش، نظریه بی عملی سیاسی در زمان غیبت و غاصب شمردن حکومت های پیش از ظهور «امام زمان» است. در طول تاریخ بسیاری از فقهای شیعه مدافع این نظریه بودند و حالا هم این نظر توسط انجمن حجتیه تبلیغ می شود سروش در توصیف این دیدگاه می نویسد: نظریه اسلام انقلابی یا انتظار مذهب اعتراض شریعتی: از دید سروش یکی دیگر از اَشکال مهدویت که با دموکراسی چندان همخوانی ندارد نظریه «انتظار مذهب اعتراض» دکتر علی شریعتی است. شریعتی در مقاله انتظار مذهب اعتراض در قامت یک اتوپیاگرا و تاریخ گرای معتقد به جبر تاریخ ظاهر می شود که رویکردی پراگماتیستی به انتظار و مهدویت برای تغییر وضع موجود و دست یابی به اتوپیای مورد نظر خود دارد و معتقد است که: «انتظار یعنی «نه» گفتن به آنچه که هست و منتظر، معترض به وضع موجود است.» «انتظار ایمان به آینده است و لازمه اش انکار حال.» «انتظار جبر تاریخ است و بزرگ ترین عاملی که ستم دیده ها و استثمارشونده ها را نیرو و ایمان می بخشد. انتظار یک نوید و عامل خوش بینی تاریخی است.» سروش دربارهٔ رویکرد علی شریعتی به انتظار و مهدویت می نویسد: سروش معتقد است نظریه «انتظار مذهب اعتراض» به نظریه «امت و امامت» علی شریعتی در سیاست منجر می شود، که با دموکراسی کاملاً سر ناسازگاری دارد. در «امت و امامت»، مهدویت با برخی نظریه های چپ آمیخته می شود و تبدیل به یک ایدئولوژی می شود. وی در آثارش از جمله کتاب «فربه تر از ایدئولوژی» به طور مفصل تبدیل دین به اسلحه انقلابی و ایدئواوژیک توسط علی شریعتی و تعارضات آن با تفکر دموکراتیک را نقد کرد. سروش نوشت «ایدئولوژی دراصل مرامنامه انسان معترض است که خود را خدا می داند و به تفسیر جهان قانع نیست و در پی تغییر آن است.» از جمله گفته بود ایدئولوژی بیش از عقل بر احساس تکیه می کند و در نتیجه در پیروان خود پندار یقین را می دمد و موجب بستن باب تفکر می شود. سروش معتقد است در جوامع ایدئولوژیک رهبری یک شکل فرماندهی نظامی پیدا می کند و حکومت می کوشد جامعه را ایدئولوژیک کند. در چنین جوامعی شخصیت ها از قانون محترم تر شمرده می شوند، تنها یک تفسیر رسمی از ایدئولوژی مقبول می افتد و روی خوش به کثرت گرایی و پلورالیسم نشان داده نمی شود. به علاوه ایدئولوژی سازی از دین به مرزبندی های غیر دموکراتیک خودی و غیرخودی و دشمن تراشی منجر می شود که می تواند به اعمال خشونت و نقض حقوق بشر روی خوش نشان دهد. سروش معتقد است خدا خود را درمقام پاسخگویی قرار می دهد و مردم حق دارند او را مورد پرسش قرار دهند و از او بازخواست کنند. سروش بر این باور است در سنت اسلامی ما با دو خدا مواجهیم یکی خدایی که پاسخگوست و دیگری خدایی که قاهر است و ورای پاسخگویی است و امروزه در جهان اسلام، این خدای دوم یعنی خدای قاهر و غیر پاسخگوست که پرستیده می شود. او می گوید «اما ما می توانستیم خدای دیگری را بپرستیم. می توانستیم تصور و تلقی دیگری از خدا را داشته باشیم.» سروش همانند فیلسوف محبوب اش کارل پوپر از ریشه با پوزیتیویسم و مارکسیسم جنگید. علم جدید، عرفان سنتی و الهیات، تاروپود سه زمینه درهم تنیدهٔ دغدغه ها و تعلقات این روشنفکر دینی را بافتند. وی معتقد است انقلاب اسلامی، «انقلابی بی تئوری» بود. او گفته است با انقلاب به جای «دیکتاتوری پادشاهی»، یک «دیکتاتوری مذهبی» به پا کردیم. به اعتقاد وی در انقلاب اسلامی ایران فقط گفته می شد اسلام و این معنای مبهمی بیش نداشت. چنان که در این اسلام، نه اقتصاد تعریف شدهٔ روشنی وجود دارد، نه حتی فقه به رشد کافی رسید است تا بتواند مشکلات جهان جدید را حل و دولت و جامعه را اداره کند. او با مقایسهٔ انقلاب اسلامی با انقلاب روسیه و فرانسه گفته است در انقلاب روسیه، ایدهٔ اصلی، ایجاد جامعه ای بی طبقه و نهایتاً سوسیالیسم و کمونیسم بود و انقلاب فرانسه هم نتیجه ایده های فیلسوفانی که چند قرن قبل از انقلاب کار کرده بودند، در ایدهٔ آزادی، برابری و برادری بود. عبدالکریم سروش در دانشگاه وست مینیستر لندن در سخنرانی ای در مورد علی شریعتی گفت شریعتی به تدریج تاریخی تر می شود. تاریخی شدن به این معنا که آثارش بسط پیدا می کند و در اثر این بسط می توان او را بهتر دید. به گمان وی شریعتی کسی بود که چشمِ خود را از جهان فروبست و چشم های زیادی را گشود و مسایلی را طرح کرد که مردم را از پرداختن به مسایل خرد و حقیر رهانید. کارِ شریعتی از نظرِ سروش، تغییر دادن سطح پرسش ها و نجات دادن جوان ها از اشتغال به سؤال های تکراری و بی اهمیت بود. از نظر او موضع گیری عمومِ گروه ها و طبقات جامعه دربارهٔ علی شریعتی، چه در دوران حیات و مبارزهٔ او و چه پس از وفات وی دستخوش تغییر شده است الا موضع گیری روحانیون دربارهٔ وی که همواره نگاهی ثابت در خصوصِ وی داشتند و آن موضع این بود که او مطرود و غیرمقبول است و سخنانش سخنان ضدِ دین است و خدمتِ او نه خدمت بلکه خیانت است. سروش در مصاحبه ای خواستار جایگزینی فقه به اخلاق شده است. او در کتاب اخلاق خدایان اخلاق را به دو دسته تقسیم کرده است: سروش معتقد است که اخلاق را باید در صدر نشاند آنگاه پرداختن به بحث در باب دین اخلاقی و سیاست اخلاقی از جمله مسائلی است که در اولویت اول قرار می گیرد. به نظر سروش اندیشه حق مداری باید در صدر مواد قانون اساسی نوشته شود یعنی همان جایگاهی را که ولایت فقیه در قانون اساسی کنونی ما دارد باید به حق مداری داد و هر چه را که با این اصل مخالف است از حیز انتفاع ساقط و غیرقابل پیروی است. به عقیده سروش کسانی که از نظر دینی دارای برتری هستند حق و امتیازی برای برتری سیاسی ندارند، یعنی برای روحانیون و اهل دین، مزیتی برای حکومت کردن و دخالت در امر سیاست نیست. سروش اسلام را دینی سکولار توصیف کرده و در بارهٔ نقش روحانیت در اسلام گفته است هیچ کس نمی تواند در اسلام به نام روحانیت بین مردم و خدا واسطه باشد و کسی به اسم روحانی نمی تواند به عنوان شرط صحت عمل انسان (مسلمان) باشد. وی معتقد است که از نظر تاریخی کلمه روحانیت در اسلام وجود نداشته و قرآن برترین کسان را نزد خدا با تقواترین آنان می داند نه آنکه هر کس روحانی تر، عالم تر یا آگاه تر باشد یا به خدا نزدیک تر. او معتقد است جریان بنیادگرایی اسلامی از بعد از فوت پیامبر اسلام با ظهور خوارج آغاز شد و تا امروز هم ادامه یافته است و نمی توان آن را ریشه کن کرد و همواره در تاریخ بوده است. او علت این جریان را روحیه افرادی می داند که ذیل اندیشه دینی به سمت فاشیسم تمایل دارند. وی می گوید از همان اوایل که خوارج در اسلام به وجود آمدند شیوه شان خشونت ورزی بود. بر سر مسائل جزئی راحت آدم می کشتند و شکم پاره می کردند و به دنبال یک جامعه پاک و خالص از مؤمنان بودند و هر کس که اندک زاویه ای با آن ها داشت حذف فیزیکی می کردند. امروز هم جریان بنیادگرایی شیعی از همان آبشخور تغذیه می کند و تنها راهش آن است که نگذاریم به قدرت برسند. سروش احمدی نژاد و یارانش را دارای «نظریات فاشیستی» می داند. او انتقاداتی از تأکید بیش از حدّ بر مسئلهٔ شهادت و واقعهٔ کربلا دارد. وی معتقد است که امام حسین بن علی در سلسلهٔ امامان، «یک استثنا بود نه یک قاعده» اما تبدیل به قاعده شده است. وی می گوید قبلاً به دلیل در اقلیت بودن شیعیان آن ها باید جنبهٔ تراژیک تاریخ خودشان را برجسته می کردند. اما در جهان جدید، شاید این حاجت وجود نداشته باشد و ما «وجوه دیگری از تشیع» را باید رو کنیم. سروش معتقد است مدرنیته چون پشت کردن به سنت هایی است که در هر جا متفاوتند، لاجرم مدرنیته خود نیز صور متفاوت دارد و یک نمونه غایی و برتر از آن وجود ندارد. وی جستجو دربارهٔ ماهیت سنت و ماهیت مدرنینه را برای یافتن علل عقب افتادگی تاریخی مسلمانان بی جا می داند و در مقابل می گوید معرفی شاخص های مدرنیته ما را زودتر به پاسخ می رساند. او خود سه شاخص را نشانه می زند که اگر آن ها را از دوران مدرن بگیریم به سنت بازمی گردد و اول از برق نام می برد که به نظر وی شرط لازم مدرنیته است که نه فقط شب های تاریک بلکه دنیای تکنولوژی را روشنایی داد چنان که دنیای امروز را بدون برق نمی توان تجسم کرد. شاخص دوم دنیای مدرن از نظر دکتر سروش پدیدار شدن مفهوم حق در عرصه اخلاق و سیاست است، مفهومی که به گفته او در دنیای سنتی وجود نداشت. شاخص سوم نیز علوم تجربی است که در بیان او با هر محاسبه ای تأثیرش بر دنیای امروز، بنیادین است. او در تبیین انسان حق مدار می گوید در میان آثار اندیشمندان بزرگ مسلمان و از جمله ایرانی اثری از تأکید بر حق و آزادی به معنای امروزی آن نیست چرا که مسئله انسان سنتی این ها نبود و اعلامیه جهانی حقوق بشر فایده ای بود که از پدیدار شدن حق مداری در انسان دوران مدرن حاصل آمد. او در مورد دانشگاه گفته است ما هنوز مفهوم درستی از دانشگاه نداریم. دانشگاه که از یک سو می بایست با صنعت و توسعه همراه باشد و از طرف دیگر با آزادی. چنین چیزی همچنان در بوته اجمال و اهمال است. روزی که ریختند و پاره ای از استادان را تحت عنوان دینداری کتک زدند، هیچ گاه حوزه علمیه حرکتی نکرد و این در حافظه دانشگاهیان مانده است. او در نامه ای خطاب به هاشمی رفسنجانی در زمان ریاست جمهوری او، به وی هشدار داد که دانشگاه ها در فشار شدید هستند و از این دانشگاه ها انتظار عالمان بزرگ نداشته باشید. به عقیده سروش دانشگاه ها محل رشد اندیشه سکولاراند زیرا به دانشجویان علم سکولار را آموزش می دهند و به این ترتیب اندیشه سکولار ناخودآگاه در ذهن افراد جای می گیرد. سروش به عنوان یک روشنفکر دینی پس از انقلاب همواره سعی در توضیح روشنگری دینی داشت. سروش روشنفکری چه عرفی و چه دینی را پیوند میان سنت گذشته و تجدد حال مطرح می کند و دین را به عنوان یکی از همین سنن به جای مانده شایسته شناخت دوباره در عصر تجدد و مدرنیته می داند. به اعتقاد سروش این روشنفکران دینی بودند که وام کردن از اندیشه های دیگر را در یک جامعه دینی ماکسیمالیست که فکر می کند چون دین دارد پس همه چیز دارد، مباح و مجاز کردند. سروش ۲۴ ژوئن در میان انجمن دانشجویان سبز دموکراسی خواه جنوب کالیفرنیا گفت: «در چنین جامعه ای از دیگران گرفتن و اقتباس کردن حرام شمرده می شود. اما روشنفکران دینی این راه را باز کردند و به مردم گفتند که می توانند دیندار باشند در عین حال به تجدد، به مغرب زمین و اندیشه های نو هم بله بگویند. دیگراین که روشنفکران دینی اخلاق را برتر از فقه نشاندند و گفتند که فقه یک شعبه دین و یک ضلع است اما مهم ترین ضلع نیست و اضلاع بسیار مهم دیگری دارد که اخلاق مهم ترین آن است و یک جامعه دینی وقتی واقعاً دینی است که اخلاقی باشد و نه فقهی و این که فقهی کردن جامعه به زور امکان پذیر هست اما اخلاقی کردن جامعه هنگامی انجام می گیرد که با تربیت، با آموزش و کار عمیق فرهنگی انجام بگیرد.» «آقای خمینی، مردمی ترین رهبری بود که در تاریخ این کشور ظهور کرد… خمینی باسوادترین رهبر این کشور بوده تا کنون؛ از ایام اولیه حکومت هخامنشیان تا روزگار حاضر هیچ کس به لحاظ علمی به پای او نمی رسید… در تاریخ ما آقای خمینی واقعاً یک نمونهٔ بی نظیر بود در مقام حکومتداری. خمینی سابقه خوبی داشت. در گذشته او هیچ چیز ناپاکی وجود نداشت. نه مال مردمی را خورده بود. نه آدمی را کشته بود. نه تجاوزی به حق کسی کرده بود. هیچ کدام اینها نبود. مرد شجاعی بود…» عبدالکریم سروش به دفعات خود را مخالف جدی براندازی و انقلاب علیه جمهوری اسلامی ایران معرفی کرده و تنها راه نجات را در اصلاحات می داند. او در نوشته های خود گروه های براندازی نظیر سلطنت طلبان را "ارتجاع سلطانی" و مجاهدین خلق را "تروریسم آلبانی" می نامد.
[ { "answer1": "سروش می گوید آنچه از احکام شریعت وجود دارد فهم ما از احکام شریعت است.", "answer2": "خطر تنها زمانی کمتر خواهد شد که قدرت مطلقه مهار شود و این مهار تنها از طریق عمل به حقیقت خواهی و رعایت اصول عادلانه در روابط حاکم و مردم امکان پذیر است.", "distance": 2136, "question": "سروش معتقد است که فهم ما از احکام شریعت چیست و همچنین در چه صورتی خطر مهار قدرت کمتر می شود؟" }, { "answer1": "وحی الهام است. این همان تجربه ای است که شاعران و عارفان دارند؛ هر چند پیامبر این را در سطح بالاتری تجربه می کنند.", "answer2": "برای اینکه دین جان سالم به در برد و ایمان مؤمنان، آزادانه و نه به تحمیل صورت گیرد، به نظر من سکولاریسم سیاسی یک امر بسیار پسندیده است اما سکولاریسم فلسفی نه، چون با دیانت قابل جمع نیست.", "distance": 5580, "question": "بر اساس نظریه سروش، وحی چگونه الهام می شود و همچنین وی چه دیدگاهی در مورد سکولاریسم سیاسی دارد؟" }, { "answer1": "سروش معتقد است پیامبر درست مانند یک شاعر احساس می کند که نیرویی بیرونی او را در اختیار گرفته است. اما در واقع شخص پیامبر همه چیز است، آفریننده و تولیدکننده.", "answer2": "شاخص دوم دنیای مدرن از نظر دکتر سروش پدیدار شدن مفهوم حق در عرصه اخلاق و سیاست است، مفهومی که به گفته او در دنیای سنتی وجود نداشت.", "distance": 15623, "question": "سروش چه نقشی برای پیامبر در تولید قرآن قائل است و به نظر او مهم ترین شاخص در دنیای مدرن چیست؟" }, { "answer1": "او جمهوری اسلامی را تجربه ای تلخ دانسته و گفته است تئوری ولایت فقیه، تئوری عدالت ورزانه ای نبوده و نیست.", "answer2": "به نظر سروش اندیشه حق مداری باید در صدر مواد قانون اساسی نوشته شود یعنی همان جایگاهی را که ولایت فقیه در قانون اساسی کنونی ما دارد باید به حق مداری داد و هر چه را که با این اصل مخالف است از حیز انتفاع ساقط و غیرقابل پیروی است.", "distance": 11875, "question": "سروش، تئوری ولایت فقیه را چگونه ارزیابی می کند و همچنین او چه چیزی را در صدر مواد قانون اساسی پیشنهاد میکند؟" }, { "answer1": "او دراین باره گفته است شاید بتوان گفت حکومت دینی به دو دلیل نمی تواند بنا شود. یکی اینکه با قدرت نمی توانید ایمان و عشق بسازید و دوم این که اساس حکومت دینی بر تکلیف بنا شده است، در حالی که روزگار ما روزگار حق مداری است.", "answer2": "اول از برق نام می برد که به نظر وی شرط لازم مدرنیته است که نه فقط شب های تاریک بلکه دنیای تکنولوژی را روشنایی داد چنان که دنیای امروز را بدون برق نمی توان تجسم کرد.", "distance": 11778, "question": "سروش حکومت دینی را چگونه میبیند و وی چه عاملی را برای مدرنیته لازم میداند؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
217
: ترک ستیزی ترک ستیزی به احساسات و اعمالی که حاوی تبعیض، عملیات خصمانه و نفرت علیه اقوام ترک تبار، فرهنگ ترکی، امپراتوری عثمانی و کشور ترکیه باشد، گفته می شود. ترک ستیزی همیشه شامل حال تنها ترک های ترکیه نمی شود؛ بلکه می تواند به اقوام گوناگون ترک در کشورهای بالکان نظیر بوسنی، اقوام ترک تبار شوروی و بعدتر روسیه، ترک های آذربایجان ایران و جمهوری آذربایجان و غیره اشاره داشته باشد. ترک ستیزی شامل حال ترک های عثمانی «ترک های استانبولی» که در خارج از ترکیه نظیر ترک های اروپا به صورت مهاجر زندگی می کنند نیز می شود. ریشه ترک هراسی می تواند از تهاجم هون ها به اروپا باشد. زمانی که هون ها یا ترک ها به صورت انبوهی از اقوامی کوچرو و بی رحم وارد اروپا شدند و الهام بخش ترس و وحشت در میان بومیان اروپا شدند. شواهد بعدی ضدترکی در اروپا مربوط به سال های ۱۴۵۳/۵۴ و به یک شکل مذهبی تودها در برابر ترک ها (به لاتین: missa contra Turcos) است. در سال ۱۸۷۰ میلادی احساس های ضد ترکی به ترک هراسی تعریف شد. ترک هراسی از سقوط قسطنطنیه و جنگ های ترک ها در اواخر قرون وسطی مختصری اثر گرفت. کوشش های مسیحیان غربی از گسترش امپراتوری عثمانی ریشه می گیرد. در میانه قرن پانزدهم میلادی توده های ویژه ای که توده ها علیه ترک ها نامیده می شدند در مکان های گوناگون در اروپا مراسم برگزار می کردند. پیام این توده ها این بود که تنها راه ممکن برای پیروزی در برابر ترک ها یاری جستن از خداوند است که یک جامعه مسیحی برای پایداری در برابر ظلم ترک ها به آن نیاز دارد. در قرن ۱۶ میلادی حدود ۲۵۰۰ نشریه دربارهٔ ترک ها در سراسر اروپا (بیش از هزار نشریه در آلمان) پخش شده بود. در این نشریات تصویر یک ترک خونخوار برای خواننده ترسیم شده بود. در حقیقت در طول دوره ۱۴۸۰ تا ۱۶۱۰ دو برابر کتاب هایی که دربارهٔ کشف آمریکا نوشته شده بود، دربارهٔ تهدید اروپا از جانب ترک ها کتاب منتشر شده بود. در طول این دوره امپراتوری عثمانی بالکان را تصرف کرده و وین را به محاصره خود درآورده بود و نگرانی زیادی از گسترش و پیشرفت عثمانی در اروپا و عمیقاً در آلمان به وجود آمده بود. لوتر هوشمندانه از این نگرانی با این عنوان که ترک ها عوامل شیطان هستند که همراه با ضدمسیح در قلب کلیسای کاتولیک، روم، آخرین روزهای جهان که در کتاب مکاشفات یوحنا گفته شده است را رقم می زنند. مارتین لوتر حمله ترک ها به اروپا را نشانه مجازات مسیحیان از سوی خداوند می دانست که اجازه داده بودند فساد هم به کلیسا و هم به درگاه پاپ رسوخ کند. لوتر و هوادارانش اقدامات مهمی را انجام دادند تا نبرد میان عثمانی و هابسبورگ را نبردی میان مسیح و ضدمسیح یا میان خدا و شیطان نشان دهند. امپراتوری پرتغال که در پی تصرف سرزمین های بیشتری در شرق آفریقا و دیگر نقاط جهان بود از هر برخوردی با «ترک های دهشتناک» استفاده کرد تا این فرصت را برای نخستین بار بدست آورد تا با ایجاد اعتبار به عنوان قهرمان ایمان در تاریخ، خود را هم طراز با دیگر اروپاییان معرفی کند. داستان ترک و گرگ نیز یک تصویر منفی از ترک ها در اروپا ترسیم کرد. ادعا می شد که ترک-گرگ موجودی آدمخوار است که نیمی گرگ و نیمی انسان است با سر و دمی مانند گرگ. نیروی نظامی و بی رحمی ظالمانه از ویژگی هایی بود که در همه این ادعاها مطرح می شد. در طول قرن هفدهم ترک و روش زندگی ترک ها به دلایل عقیدتی و سیاسی همچنان به صورت منفی نمایش داده می شد. استفاده از واژه های ترک و آداب ترکی در طول قرن ۱۷ و ۱۸ میلادی به عنوان یک سلاح عقیدتی دربارهٔ استدلال های روشنگری که دربارهٔ ماهیت حکومت بود، بکار می رفت. نویسنده ها تصویری نادرستی از مردم ترک ارائه می دادند با این وجود این تصویر پذیرفته شد. دقت کمی در نوشته هایی که در خصوص مردم ترک بود می شد و آنچه اهمیت داشت خیالات اشتباه بود. در این سده، ولتر و دیگر نویسندگان اروپایی از ترک ها به عنوان ظالمانی که میراث فرهنگی اروپا را از بین بردند، انتقاد می کنند. در داخل امپراتوری عثمانی نام ترک گاهی برای ترکمنهای روستایی و اهل مناطق دورافتاده، روستایی نادان و دهقانان بی سواد درون آناتولی مورد استفاده قرار می گرفت. اصطلاح "Etrak-i bi-idrak" (اتراک بی ادراک) مثالی از بازی با واژها در امپراتوری عثمانی به معنی ترک نادان است. همچنین عثمانی ها از اصطلاح «ترک خر» برای اشاره به ترک ها استفاده می کردند. مثلاً در میانه جنگ چالدران سلطان سلیم اول در نامه ای به شاه اسماعیل می گوید: «من سلطان سلیم پسر سلطان بایزیدم تو کیستی ای ترک خر؟» در دیوان همایون حافظ احمد چلبی در سال ۱۴۴۹ میلادی در شعری در نکوهش ترکان می نویسد: سلطان محمد فاتح در بازگشت از جنگ، زمانی که کسی را یافت که با چاقویی گوش ترکمنهای کشته شده را می برید، از وی خواست این کار را به او آموزش دهد و به او گفت که به این کار ادامه دهد. عثمانی ها به عنوان طبقه حاکم به چشم تحقیر به رعایای ترک خود نگاه می کردند و آن ها را «ترک خر» (Eşek Turk) و «ترک احمق» (Kaba Turk) می نامیدند. اصطلاحاتی چون «ترک کله» (Turk-head) و «یارو ترکه» (Turk-person) در خود دربار عثمانی و برای تحقیر نیز به کار گرفته می شد. پیش از ۱۹۶۰ میلادی ترکیه مهاجرین کمی داشت ولی پس از تصویب قانون اساسی تازه در سال ۱۹۶۱ مهاجرت ها به بیرون آغاز شد. به تدریج، در برخی از کشورهای غربی ترک ها اقلیت قومی برجسته ای را به وجود آوردند؛ در نتیجه، به صور فزاینده ای مرئی و ملموس شدند ولی از زمانی که ترک یک اقلیت ملموس شد، تبعیض ها نیز علیه آن ها آغاز گردید. واژه "ترک" برابر معانی همچون بربر یا کافر در زبان های مختلف اروپایی پیدا کرد یا از واژه "ترک" به معنی لکه ننگ یا نفرین شده استفاده می شد. این نگاه منفی در اروپا باعث ایجاد یک تصویر بد از ترک در آمریکا شد. ترک ها بزرگترین اقلیت قومی در آلمان معاصر هستند ولی به صورت روزمره در موقعیت های گوناگون در برابر آن ها تبعیض صورت می گیرد. پس از تصویب قانون اساسی جدید در سال ۱۹۶۱ میلادی بسیاری ترک ها به خارج از کشور مهاجرت کردند. زمانی که جمعیت ترک های کارگر در آلمان به سه میلیون تن رسید، این اقلیت به خوبی به عنوان هدفی برای خشونت های شونیستی و نژادپرستانه شناخته شدند. پس از سال ۱۹۸۰، رشد بیگانه ستیزی با هدف قرار دادن اقلیت های ترک به موازات با نرخ بیکاری و پنهان شدن احساسات ضدیهودی راه را برای اقدامات علیه ترک ها باز کرد. ترک ها هدف جک ها و گفتمان های عمومی مخربی قرار گرفتند که در آن همه چیزهای آن ها از قبیل مزه متفاوت خوراک هایشان، نوع پوشاکشان، نام هایشان و حتی شیوه های ادامه حیاتشان به سخره گرفته شد. آن ها جک هایی بودند که به صورت مشخص حاوی مضامین دشمنانه و پرخاشگرایانه ای بودند که نتیجه آن افزایش اعمال خشونت آمیز در برابر ترک ها بود. از نتایج این رفتارهای تبعیض آمیز پیامدهایی است که به زیان ترک ها در آلمان رواج پیدا کرد. میان سال های ۱۹۹۰ و ۱۹۹۲ اقدامات ضدترکی در آلمان توسط گروه های راستگرای افراطی افزایش یافت. در سال ۱۹۹۳ در منازل ترک های آلمان بمب گذاری هایی توسط گروه مدرن ضدخارجی آلمانی انجام گرفت. در ۲۵ دسامبر ۱۹۹۲ سه ترک در انفجار بمبی در مولن آلمان کشته شدند. حادثه بعدی در وستفالن در تاریخ ۲۹ مه ۱۹۹۳ در زولینگن بود که آتش سوزی در خانه خانواده ای ترک به وقوع پیوست که ۲۳ سال در آلمان زندگی می کردند و در این حادثه ۵ تن از آنان کشته شدند. همسایه ها شنیده بودند کسی پیش از ریختن بنزین به در خانه و آتش زدن آن فریاد «"هایل هیتلر"» سر داده بود. با این وجود، بسیاری از آلمانی ها این حملات به خارجی ها را محکوم کردند و با در دست داشتن شمع به راهپیمایی پرداختند. به نظر گرگ نس به دلیل اینکه مردم ترکیه تیره پوست تر و مسلمان بودند، مخالفت بیشتری در اعطای حق شهروندی به آن ها در آلمان انجام گرفت. عمدتاً به خاطر نسل کشی سال ۱۹۱۵ میلادی؛ روابط ترک ها و ارامنه به شکل تاریخی دشمنانه بوده است. در حکومت عثمانی حدود ۱٫۵ میلیون ارمنی را در نسل کشی ارامنه کشته شدند در نتیجه ارمنستان و ارمنی های پراکنده تحت ترک ستیزی با هم یگانه شدند. بر پایه یک نظرسنجی در سال ۲۰۰۷ نزدیک به ۷۸٪ از ارمنیان، کشور ترکیه را یک تهدید جدی می دانند. همچنین ۷۲٪ نیز مخالف تجارت با ترک ها بودند. جمعیت ترک های کشور بلغارستان پیش از شکل گرفتن این کشور در سال ۱۸۷۸ میلادی تقریباً یک سوم از کل جمعیت بود؛ با این وجود، برخی پژوهش گران (عمدتاً ترک) بر این باور هستند که ترک ها در اکثریت بودند. در سال ۱۸۷۶ تقریباً ۷۰٪ از زمین های کشاورزی به ترک ها تعلق داشت. یک تاریخ نگار ترک به نام تورهان چتین بر این باور بود که جنگ های روسیه و ترکیه (۱۸۷۷–۱۸۷۸) به معنای پاکسازی ترک ها از بالکان بود. ادعا شده است در میان سال های ۱۹۲۳ تا ۱۹۴۹ بالغ بر ۲۲۰٬۰۰۰ نفر از ترک ها به ترکیه مهاجرت کردند. هرچند که دولت ترکیه تشویق به مهاجرت می کرد. سپس موج دیگری از ترک ها بلغارستان را ترک کردند. در میان سال های ۱۹۴۱ تا ۱۹۵۱ بالغ بر ۱۵۵٬۰۰۰ نفر از بلغارستان به صورت اختیاری یا اجباری خارج شدند. اگرچه، مهاجرت های انجام شده طبق توافق با دولت ترکیه انجام شد. در سال ۱۹۸۴ دولت بلغارستان یک سیاست بلغاری کردن را آغاز کرد که طی آن ویژگی های فرهنگی و قومی ترک های بلغارستان محدود می شد. تقریباً ۸۰۰٬۰۰۰ ترک مجبور به تغییر نام خود به یک نام بلغاری شدند. همچنین ترک ها دیگر حق شرکت در مراسم مذهبی اسلامی را نداشتند. همین طور نمی توانستند در مکان های عمومی ترکی صحبت کنند یا پوشاک سنتی ترکی بر تن کنند. از سال ۱۹۸۶ ترک ستیزی در بلغارستان بار دیگر شدت گرفت. این اقدامات در نهایت منجر به بزرگترین مهاجرت دست جمعی در اروپا پس از پایان جنگ جهانی دوم شد و در میان آن ۳۵۰٬۰۰۰ ترک به کشور ترکیه وارد شدند. این اتفاق میان ژوئن تا اوت ۱۹۸۹ افتاده است و از آن به عنوان سیر بزرگ یاد می شود. پس از برکناری تئودور زیوکوف بیش از ۱۵۰۰۰۰ نفر از ترک ها به بلغارستان برگشتند. اما بیش از ۲۰۰ هزار نفر به طور دائم در ترکیه باقی ماندند. بوکو بوریسو که متهم به داشتن تمایلات ترک ستیزانه شده بود، در انتخابات ژوئیه ۲۰۰۹ به قدرت رسید. در دسامبر ۲۰۰۹ وی پشتیبانی خود را از حرکتی که حزب ATAKA و رهبرش در مورد پخش اخبار روزانه به زبان ترکی از تلویزیون ملی بلغارستان مطرح شده بود، اعلام کرد. اما پس از آن وی این پشتیبانیش را پس گرفت. نخست وزیر ترکیه نگرانی خود را از افزایش احساس های ترک ستیزانه در بلغارستان به نخست وزیر بلغارستان ابراز کرد. وزیر امور خارجه ترکیه هم نگرانیش در مورد تند شدن بحث ها در مورد اخبار به زبان ترکی در بلغارستان را بیان کرد. ایوان دیکوف اعلام کرد نه همه حزب ATAKA ولی بسیاری از مردم بلغارستان از طرح اخبار به زبان ترکی خشمگین شدند. در ایران برخی عبارتی مثل «خر» را در مورد آنها بیان می کنند. ریشهٔ استفاده از عبارت «خر» به امپراتوری عثمانی بازمی گردد که ترک ها در آن جا به دلیل گستردگی امپراتوری ترکان عثمانی که تقریباً تمامی جهان عرب را شامل می شد، در اقلیت بودند. در آن زمان حتی خود ترک ها به شوخی دربارهٔ خود، از عبارت «ترک خر» استفاده می کردند. در ایران، شخصیت برخی از جوک ها نیز ترک است. البته جوک ساختن دربارهٔ دیگر اهالی ایران از جمله رشتی ها، اصفهانی ها، لرها، شیرازی ها و قزوینی ها که همگی ایرانی تبار هستند، نیز رایج است. در سال های گذشته شخصی همچون برندا شیفر در نوشته های خود تلاش زیادی برای نشان دادن ترک ستیزی در ایران و اختلافات میان آذری ها و ایرانیان داشته است. در مقابل برخی تاریخ نویسان و پژوهشگران کارهای او را فاقد ارزش و نمونه ای از «تحریف تاریخ و یک دستورکار سیاسی» و «کار در ازای پول» توصیف میکنند. در حال حاضر، جامعه ای از ترک ها در تراکیه غربی یعنی در شمال شرقی یونان زندگی می کنند. در سال ۱۹۹۲ ترک ها دارای ۸۴٪ از زمین های تراکیه غربی بودند اما اکنون اقلیتی میان ۲۰–۴۰٪ را شامل می شوند. این کاهش نتیجه روش های گوناگون دولت یونان در تشویق مردم یونانی به خرید زمین های ترک ها یا استفاده از وام های کم بهره دولتی است. ترک های تراکیه غربی معمولاً بین ۱۲۰ تا ۱۳۰ هزار نفر تخمین زده می شوند ولی دولت یونان از این عده به عنوان یونانیان مسلمان یاد می کند و اقلیت ترک تبار در تراکیه غربی را به رسمیت نمی شناسد. دادگاهای یونان نیز برای استفاده از واژه "ترک" مجاز نیستند. در سال ۱۹۸۹ دادگاه اعلی یونان اعلام کرد که واژه "ترک" تنها برای شهروندان کشور ترکیه می تواند مورد استفاده قرار بگیرد و استفاده آن برای مسلمانان یونان باعث به خطر افتادن نظم عمومی می شود. جزیره قبرس در سال ۱۹۶۰ به عنوان یک کشور مستقل شناخته شد و بر پایه توافق نامه زوریخ قدرت میان ترک ها و یونانی ها تقسیم گشت. در دسامبر ۱۹۶۳ رویدادهایی که از آن به عنوان «کریسمس خونین» (به ترکی:kanli noel) یاد می شود، اتفاق افتاد. با آغاز عملیات نظامی یونانی های این جزیره، ترک های قبرس کشور را ترک کردند و این سرآغاز درگیری های قومی میان ترک ها و یونانی ها در این جزیره بود که برای ۱۱ سال ادامه پیدا کرد. در این درگیری ها طرف ترک تلفات سنگین تری را متحمل شد و حدود ۲۵ هزار نفر که یک پنجم جمعیت ترک ها را شامل می شد، آواره شدند. این افراد در حدود ۱۰ سال تا پیش از حمله سال ۱۹۷۴ ترکیه به جزیره قبرس به صورت پناهنده زندگی می کردند. تا اواخر سال ۱۹۶۰ تنش ادامه پیدا کرد و در طی این مدت حدود ۶۰ هزار نفر از ترک های قبرسی مجبور به ترک خانه های خود و مهاجرت به کشورهای دیگر شدند؛ این منجر به خروج ترک های قبرس و مهاجرت بیشتر آنان به بریتانیا و بقیه به ترکیه، آمریکای شمالی و استرالیا شد. هلند نیز به همانند آلمان اقلیت قابل توجهی از ترک ها را دارد. ترک های هلند دومین گروه قومی اقلیت در هلند محسوب می شوند و فرهنگشان به صورت واضح با فرهنگ هلندی ها متفاوت در نظر گرفته می شود. حتی با وجودی که سیاست های بهتری در مقایسه با برخی از کشورهای دیگر اروپایی مانند آلمان تصویب شده است ولی دیدبان حقوق بشر از هلند به خاطر نقض حقوق بشر توسط قوانین جدید علیه گروه های اقلیت قومی ترک انتقاد می کند. کمیسیون اروپایی علیه نژادپرستی و عدم تحمل در گزارش سوم خود در سال ۲۰۰۸ دربارهٔ هلند گزارش می دهد. در این گزارش از هلند به خاطر بدگمانی و تبعیض علیه گروه اقلیت ترک ها به عنوان یک نتیجه از سیاست های بحث برانگیز دولت هلند انتقاد شده است. در این گزارش همچنین اشاره شده که «لحن بحث های سیاسی و دولتی در سراسر هلند و دیگر مسائل مربوط به اقلیت های قومی وخامت چشمگیری» را تجربه کرده است. به تازگی، اصطلاحاتی مثل مهاجران به عنوان یک اصلاح همه گیر به جای کلمه دیگران گسترش یافته است. شبکه اروپایی مبارزه علیه نژادپرستی که یک سازمان بین المللی با حمایت کمیسیون اروپا است، گزارش داده است که در هلند نیمی از ترک ها تجربه تبعیض نژادی داشته اند. همین گزارش از رشد اسلام هراسی موازی با یهودستیزی حکایت می کند. یکی دیگر از سازمان های بین المللی مرکز نظارت بر نژادپرستی و بیگانه هراسی اروپا روند نگرش به اقلیت ها در هلند به صورت برجسته در مقایسه با نتایج متوسط اتحادیه اروپا روند منفی دارد. بررسی ها حاکی از آن است که در هلند ترجیح بر یکسان سازی فرهنگی اقلیت ها است تا غنی سازی فرهنگی توسط فرهنگ اقلیت ها. در شوروی ترک ستیزی به وسیله پاکسازی قومی ترک ها صورت گرفت. این کار توسط پلیس مخفی شوروی و ارتش سرخ به عنوان مجازات تبعید انجام شد. دلیل این تبعیدها آماده شدن شوروی برای فشار آوردن به ترکیه بود. در سال ۱۹۴۵ ویاچسلاو مولوتف وزیر امور خارجه روسیه به طور رسمی درخواست تسلیم کردن سه استان (قارص، آرتوین و ارداهان) به سفیر ترکیه در مسکو را داد. همچنین مسکو آماده پشتیبانی از ادعای ارامنه نسبت به چند استان دیگر ترکیه شد؛ بنابراین، جنگ در برابر ترکیه محتمل به نظر می رسید و ژوزف استالین می خواست که مناطق استراتژیک ترک نشین (به ویژه کسانی که در استان مسختی گرجستان حضور داشتند) نزدیک مرز گرجستان و ترکیه را از وجود ترک های که گمان می کرد نیات خصمانه ای نسبت به اتحاد جماهیر شوروی خواهند داشت، پاکسازی کند. این اخراج ها نسبتاً به صورت ضعیف مستند شده اند ولی منابع شوروی نشان می دهد حدود ۱۱۵ هزار نفر از این منطقه بیرون شدند و بیشتر در آسیای میانه و ازبکستان جای داده شدند. در سال ۱۹۸۹ درگیری ای بین ترک ها و ازبک ها روی داد که طی آن ۱۰۳ نفر کشته، ۷۰ خانه ویران و بیش از ۹۰ هزار ترک مسختی از ازبکستان رانده شدند. رویدادهای سال ۱۹۸۹ دومین اخراج ترک های مسختی محسوب می شد. کسانی که در ازبکستان باقی ماندند، از تبعیض قومی شکایت داشتند. ترک هایی که در درون و پیرامون قره باغ کوهستانی زندگی می کردند، در سال ۱۹۹۰ که ارامنه کنترل منطقه را به دست گرفتند، مجبور به ترک خانه های خود شدند. با این وجود، ترک هایی که به مسختی بازگشتند با مشکلی روبرو بودند و آن این بود که ارامنه و گرجی هایی که در خانه های آن ها ساکن شده بودند، عهد کرده بودند در برابر هر بازگشتی با اسلحه از خانه ها حفاظت کنند. همچنین بسیاری از گرجی ها بر این باور بودند که ترک ها باید به ترکیه جایی که واقعاً به آن تعلق دارند، فرستاده شوند. به تازگی، برخی از ترک های روسیه به ویژه کسانی که در کراسنودار سکونت دارند، با دشمنی مردم بومی مواجه شده اند. ترک های مسختی کراسنودار با نقض قابل توجه حقوق بشر و حقوق شهروندی خود روبرو بوده اند. آن ها از حقوق مدنی، سیاسی و اجتماعی، حق داشتن اموال و کار محروم شدند. بنابراین، بسیاری از ترک های کراسنودار از سال ۲۰۰۴ مجبور به پناهندگی به آمریکا شده اند و برای سومین بار مهاجرت کردند. آن ها همچنان از بازگشت همیشگی به گرجستان محروم هستند. ویلیام گلدستون (۱۸۷۶): کاردینال نیومن (۱۸۰۱–۱۸۹۰): ژوهان فابر، اسقف شهر وین (۱۵۴۱–۱۵۳۶) در مورد ترک های آن زمان این گونه می نویسد:
[ { "answer1": "ریشه ترک هراسی می تواند از تهاجم هون ها به اروپا باشد. زمانی که هون ها یا ترک ها به صورت انبوهی از اقوامی کوچرو و بی رحم وارد اروپا شدند و الهام بخش ترس و وحشت در میان بومیان اروپا شدند.", "answer2": "در طول قرن هفدهم ترک و روش زندگی ترک ها به دلایل عقیدتی و سیاسی همچنان به صورت منفی نمایش داده می شد.", "distance": 2282, "question": "ترک ستیزی چگونه در اروپا ریشه گرفت و چه عاملی باعث شد تا در قرن هفدهم به صورت منفی نمایش داده شود؟" }, { "answer1": "اصطلاحاتی چون «ترک کله» (Turk-head) و «یارو ترکه» (Turk-person) در خود دربار عثمانی و برای تحقیر نیز به کار گرفته می شد.", "answer2": "زمانی که جمعیت ترک های کارگر در آلمان به سه میلیون تن رسید، این اقلیت به خوبی به عنوان هدفی برای خشونت های شونیستی و نژادپرستانه شناخته شدند.", "distance": 862, "question": "در امپراتوری عثمانی چه اصطلاحاتی برای تحقیر ترک ها استفاده می شد و این تحقیر چه تاثیری بر ترک ها در آلمان گذاشت؟" }, { "answer1": "این اقدامات در نهایت منجر به بزرگترین مهاجرت دست جمعی در اروپا پس از پایان جنگ جهانی دوم شد و در میان آن ۳۵۰٬۰۰۰ ترک به کشور ترکیه وارد شدند.", "answer2": "در سال ۱۹۸۴ دولت بلغارستان یک سیاست بلغاری کردن را آغاز کرد که طی آن ویژگی های فرهنگی و قومی ترک های بلغارستان محدود می شد.", "distance": 391, "question": "چه عواملی باعث مهاجرت گسترده ترک ها از بلغارستان شد و چه سیاستی توسط دولت بلغارستان برای محدود کردن ویژگی های فرهنگی ترک ها به کار گرفته شد؟" }, { "answer1": "در سال ۱۹۸۹ دادگاه اعلی یونان اعلام کرد که واژه \"ترک\" تنها برای شهروندان کشور ترکیه می تواند مورد استفاده قرار بگیرد و استفاده آن برای مسلمانان یونان باعث به خطر افتادن نظم عمومی می شود.", "answer2": "دیدبان حقوق بشر از هلند به خاطر نقض حقوق بشر توسط قوانین جدید علیه گروه های اقلیت قومی ترک انتقاد می کند.", "distance": 1358, "question": "در یونان، دیدگاه دادگاه ها نسبت به استفاده از واژه ترک چگونه بود و ترک ها در هلند با چه نوع تبعیض هایی روبرو بودند؟" }, { "answer1": "دلیل این تبعیدها آماده شدن شوروی برای فشار آوردن به ترکیه بود.", "answer2": "ترک های مسختی کراسنودار با نقض قابل توجه حقوق بشر و حقوق شهروندی خود روبرو بوده اند. آن ها از حقوق مدنی، سیاسی و اجتماعی، حق داشتن اموال و کار محروم شدند.", "distance": 1569, "question": "چه عواملی باعث تبعید ترک ها در شوروی شد و ترک های مسختی در کراسنودار با چه مشکلاتی روبرو بودند؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
218
: بزرگ علوی سیّد مجتبیٰ آقابُزرگِ علوی شهرت یافته به آقا بزرگ علوی و بزرگ علوی (زاده ۱۳ بهمن ۱۲۸۳، تهران –درگذشته ۲۸ بهمن ۱۳۷۵ برلین) نویسندهٔ واقع گرا، سیاست مدار چپ گرا، روزنامه نگار نوگرا و استاد زبان فارسی ایرانی بود که بیش از چهار دهه از نیمهٔ دوم سدهٔ بیستم را در آلمان زیست و به ترجمه، نقد و فرهنگ نامه نویسی نیز پرداخت. او را همراه صادق هدایت و صادق چوبک، پدران داستان نویسی نوین ایرانی می دانند. بزرگ علوی در ۱۳ بهمن ماه ۱۲۸۳ (سوم فوریه ۱۹۰۴) در تهران متولد شد. پدر او حاج سید ابوالحسن و پدر بزرگش حاج سید محمد صراف نمایندهٔ نخستین دوره مجلس شورای ملی بود. مادر وی نوهٔ آیت الله طباطبایی بود. سید ابوالحسن علوی و همسرش خدیجه قمر السادات که از طرفداران مشروطیت بودند، سه دختر و سه پسر، مجموعاً شش فرزند، داشتند که مجتبی بزرگ فرزند سوم آنان بود. ابوالحسن علوی از اعضای حزب دموکرات ایران بود که این حزب به گواه تاریخ از بدو تشکیل در آغاز مشروطه با نفوذ بیگانگان یعنی انگلیس و روس که در آن زمان چشم طمع به ایران دوخته بودند، مقابله می کرد علوی همپای صادق هدایت در دگرگونی داستان نویسی ایران تأثیر گذاشت و همانند او به سبک واقع گرایی می پرداخت؛ «با گرایش های رومانتیکی که در روحیهٔ ایرانی ریشه دارد.» و با نثری که «طنین زیباپرستانه ای دارد»، در داستان پردازی هایش به نوآوری گرایش داشت. در بیشتر آثارش، ابتدا گِرِهی هست و حادثهٔ اصلی پیشتر روی داده است و راوی، حادثهٔ داستان را بازسازی می کند. این شگرد را اساساً ویژهٔ ادبیات پلیسی می دانند. به سبک واقع گرایی اجتماعی می پرداخت و در داستان هایش به نابسامانی های اجتماعی روی می آورد؛ شخصیت های داستان هایش پویا یا مبارز هستند. خانواده اش بازرگان و مشروطه خواه بودند. در ۱۳۰۲/۱۹۲۳م همراه پدرش به آلمان رفت و در رشته علوم تربیتی و روانشناسی ادامهٔ تحصیل داد تا در ایران آموزگار شود. پدرش سید ابوالحسن علوی از کنشگران سیاسی بود که در ۱۳۰۶/۱۹۲۷م در برلین خودکشی کرد. بزرگ علوی سال بعد به ایران بازگشت و در مدرسه صنعتی شیراز یک سال به تدریس زبان آلمانی پرداخت. او که از نسل نخستین دانش آموختگان ایرانیِ اروپا در آغاز سدهٔ ۱۴ ه‍.ش (دهه ۱۹۲۰م) به شمار می رفت، نخستین داستان برجسته اش، «سربازِ سُربی» را در دههٔ ۱۳۰۰ش نگاشت. در ۱۳۰۸/ ۱۹۲۹م در تهران، تدریس و نویسندگی را ادامه داد. ترجمهٔ کتاب "حماسه ملی ایران" از تئودور نولدکه را آغاز کرد و بخش هایی از آن را در "مجلهٔ شرق" (سعید نفیسی) چاپ کرد. در ۱۳۱۰/۱۹۳۱م با صادق هدایت آشنا شد و همراه مسعود فرزاد و مجتبی مینوی، گروه نوگرای "ربعه" را در برابر ادیبان سنت گرا برپا کرد. سپس به طور مشترک با صادق هدایت و شین پرتو، مجموعه داستان "انیران" را در همان سال چاپ کرد. در این دوران در "مجله دنیا" با تقی ارانی نیز همکاری می کرد و با نام مستعار «فریدون ناخدا» مقاله می نوشت. نخستین مجموعه داستان خود را در ۱۳۱۳/۱۹۳۴م با عنوان "چمدان" نشر کرد که تأثیرپذیری اش از صادق هدایت و روان کاوی زیگموند فروید در آن آشکار است. در اردیبهشت ۱۳۱۶/آوریل ۱۹۳۷م همراه گروه پنجاه و سه نفر دستگیر، محاکمه و به جرم پیروی از کمونیسم به هفت سال زندان محکوم شد؛ تا شهریور ۱۳۲۰ /اوت ۱۹۴۱م زندانی ماند. بزرگ علوی در آثاری که پس از رهایی از زندان نوشت، به واقع گرایی انتقادی پرداخت. در "ورق پاره های زندان" (۱۳۲۰/ ۱۹۴۱) که آن را پنهانی در زندان می توانست ثبت کند، روزانه نویسی ها و خواسته های هم بندیان خود را آشکار ساخت. "۵۳ نفر" نیز از دوران زندانش سخن می گوید و تصویری است از مبارزه های روشنفکران در دورهٔ پهلوی اول. در ۷ مهر همان سال، عضو حزب توده ایران و از اعضای بنیانگذار آن شد، در ۱۳۲۲/ ۱۹۴۳م عضو هیئت مدیرهٔ انجمن روابط فرهنگی ایران و شوروی و سردبیر "پیام نو" شد و تا ۱۳۳۰/ ۱۹۵۱م ترجمه ها، نقدها، داستان ها و سفرنامه هایی در این مجله و مجلات "سخن" و "مردم" به چاپ رساند. در برگزاری نخستین کنگرهٔ نویسندگان ایران در تیر ۱۳۲۵/ ژوئن ۱۹۴۶م مشارکت فعال داشت. سومین مجموعه داستان خود، "نامه ها" را در ۱۳۳۰/۱۹۵۱ پایان داد که مضمونش پیرامون اختلاف میان پدران و پسران است که در راه پیشرفت و پیشبرد با محافظه کاران مبارزه می کنند. شاهکار خود، "چشم هایش" را در ۱۳۳۱/۱۹۵۲ چاپ کرد که رمانتیک و بر بستر مسائل سیاسی و مبارزاتی نوشته شده است. در ابتدای تابستان ۱۳۳۲/ژوئن ۱۹۵۳ برای شرکت در یک جشنوارهٔ ادبی به پراگ رفت. به هنگام کودتای ۲۸ مرداد، به آلمان شرقی رفت و پس از مدتی، به استادی دانشگاه هومبولت در رشتهٔ زبان و ادبیات فارسی منصوب شد. سپس در سال های بعد، به ایران شناسی روی آورد و داستان هایی دربارهٔ امیدها و رنج های مهاجران و آوارگان ایرانی در اروپا نگاشت. برخی از آن داستان ها را در مجموعه های "میرزا" و "مجلهٔ کاوه" منتشر کرد. رمانی با عنوان "سالاری ها" (۱۳۵۷/ ۱۹۷۸) دربارهٔ تحولات خانواده ای اشرافی در دهه ۱۳۰۰/ ۱۹۲۰ نوشت. در "موریانه" (۱۳۷۲/ ۱۹۹۳)، واپسین سال های پادشاهی ایران را از دید یک مقام ساواک بررسی کرد. رمان "روایت" را دربارهٔ زندگی یک مبارز حزبی در سال های پیش و پس از کودتای ۲۸ مرداد نوشت که پس از مرگش در ۱۳۷۷/ ۱۹۹۸ چاپ شد. او را از نویسندگان برجستهٔ ایرانی در سده ۲۰م می دانند که ابتکار ویژهٔ داستان نویسی داشته وآثارشان راهگشای نسلی نوگرا شد و نفوذشان به اندازه ای بود که واقع گرایی بر داستان نویسی ایرانی چیرگی همیشگی یافت. بزرگ علوی به همراه برادرش مرتضی علوی در سال ۱۹۲۰ (۱۲۹۹–۱۲۹۸ شمسی) جهت تحصیل روانهٔ آلمان شد و دوران دبیرستان را در شهرهای مختلف از جمله شهری که امروزه در لهستان قرار گرفته گذراند. او در دوران اقامت در آلمان چند اثر ادبی آلمانی را به فارسی برگرداند. در سال ۱۹۲۷ (۱۳۰۵ و ۱۳۰۶ شمسی) پدر وی با یک شکست بزرگ تجاری تاب نیاورده و خودکشی کرد. یک سال پس از این اتفاق علوی از دانشگاه مونیخ فارغ التحصیل شد و به ایران بازگشت. در آن زمان یک بورس تحصیلی برای ادامه تحصیل در آلمان به وی تعلق می گرفت اما با این وجود علاقه ای نشان نداد و در شیراز به عنوان معلم در خدمت معارف قرار گرفت. در این شهر بود که او نخستین کار ادبی را با ترجمه قطعه ای از آثار شیلر تحت عنوان «دوشیزه اورلئان» آغاز کرد. علوی در آن سالیان قرار ماندن در یک جا نداشت و در شهرهای گوناگونی در شمال در رفت وآمد بود که گاهی هم برای مدتی به تهران می رفت. این سرگردانی ها و ناآرامی ها با استخدام برای معلمی در هنرستان صنعتی تهران پایان یافت، او در سال ۱۹۳۱ (۱۰–۱۳۰۹) کار در هنرستان را آغاز کرد و در همین دوران به گروهی از روشنفکران سوسیالیست و به رهبری تقی ارانی پیوست. سرانجام او در سال ۱۹۳۷ (۱۶–۱۳۱۵) به همراه ۵۲ تن دیگر بازداشت شد و به زندان افتاد. هنگام تحمل حبس او کتاب «پنجاه و سه نفر» را نگاشت که دربارهٔ اعضای گروه سوسیالیست و تحمل سختیهای آنان در زندان بود. او همچنین مجموعه ای از داستان های کوتاه با نام «ورق پاره های زندان» را در این مدت نوشت. پس از جنگ جهانی دوم، علوی به کمونیسم اتحاد شوروی گرایش پیدا کرد و از یکی از جمهوری های این کشور، ازبکستان دیدار نمود و کتابی با عنوان «ازبک ها» را به رشته تحریر درآورد. او همچنین یکی از بنیانگذاران حزب توده ایران بود و در کنار تقی ارانی و ایرج اسکندری، نخستین دوره مجله دنیا را منتشر می کرد. در تهیه و انتشار مجله دنیا، از همان آغاز، ایرج اسکندری با نام مستعار «جمشید» و بزرگ علوی با نام مستعار «فریدون ناخدا» شرکت فعال داشتند. یکی از ویژگی های زندگی علوی نزدیکی و محشور بودن او با صادق هدایت است. این داستان که از زبان خودش چنین آغاز می شود: «در دوران مدرسهٔ ابتدایی که آقای غلامعلی فریور که یکی از رجال پاک و وارستهٔ دوران ما است همکلاسی بودم. چون هر دوی ما کوتاه قد بودیم روی نیمکت جلوی کلاس پهلوی هم می نشستیم. این همکلاس بودن به دوستی انجامید…» وقتی علوی در سال ۱۹۲۸ از آلمان به تهران می آید، به جستجوی دوست قدیمی خود غلامعلی فریور می پردازد و به مصداق «عاقبت جوینده یابنده بود» او را می یابد روزی در خانهٔ غلامعلی فریور کتاب «پروین دختر ساسان» به دستش می افتد آن را می خواند و می بیند که با کتاب های موجود آن دوران هم سطح نیست و از نظر شکل و محتوا چیز دیگری است از آقای فریور می پرسد: «نویسندهٔ این کتاب کیست؟»، آقای فریور در پاسخ می گوید: «جوان خوب و خوشمزه ای است، باید با او آشنا شوی…» مدتی پس از این گفتگو روزی علوی و فریور در خیابان ناصریه آن زمان و ناصر خسروی بعدی، به کتابخانهٔ معرفت می روند تصادفاً صادق هدایت هم آنجا بوده است که فریور می گوید: «این همان آقا است». این سرآغاز آشنایی این دو دوست است که بعدها «مسعود فرزاد» و «مجتبی مینوی» نیز به آن ها می پیوندند و جمعی به وجود می آید که بعدها ربعه نامیده شد. نامگذاری «ربعه» را خود علوی این گونه شرح داد: «در آن روزها هدایت، مینوی و فرزاد و من (که بعدها دیگران هم به آن پیوستند) دیدارهای مرتبی داشتیم بازار ادب در انحصار هفت هشت شخصیت ممتاز بود مثل حکمت، تقی زاده، اقبال، قزوینی، سعید نفیسی و از این شمار. یک روز همین طور بی مقدمه فرزاد گفت ما خودمان هم گروه «ربعه» هستیم گفتیم بابا ربعه که معنا ندارد، فرزاد در پاسخ گفت: معنا ندارد ولی با سبعه (هفت) قافیه دارد با این ترتیب بود که ربعه در برابر سبعه پیدا شد وگرنه گروهی با نام و برنامه ای خاص نبود بلکه تنها زاییدهٔ یک شوخی بود.» علوی مدتی پیش از وقوع کودتای ۲۸ مرداد در ۱۰ فروردین ۱۳۳۲ در ۴۹ سالگی از ایران به آلمان رفت و تا هنگام وقوع انقلاب ۵۷ در برلین شرقی سکونت داشت. در سال ۱۳۳۵ ازدواج نمود. در این زمان در دانشگاه هومبولت به عنوان استادیار اشتغال یافته و مأموریت یافت در پایه گذاری رشته ایران شناسی و زبان فارسی شرکت نماید. در سال ۱۹۵۹ کرسی استادی دریافت کرد و تا سن ۶۵ سالگی (۱۹۶۹) در این دانشگاه به تحقیق و تدریس پرداخت. از جمله ثمرات این دوران تدوین لغت نامهٔ فارسی – آلمانی با همکاری پروفسور یونکر است. برخی از شاگردان مجرب او مانند پروفسور زوندومن و پروفسور لورنس در دانشگاه های برلین و بعضی دیگر در کتابخانه های آلمان مشغول فعالیت هستند او پس از بازنشستگی از کار دست نکشید و در کنار رسیدگی به رساله های دکترا و تحقیقات شاگردانش به پاسخگویی به سئوالات و جوابهای فراوان اهل فرهنگ می پرداخت و گاهی ساعت ها وقت صرف یافتن منابع و اسناد می کرد و دست رد به سینهٔ کسی نمی زد. از بین مجموعه داستان های کوتاه علوی، چمدان از همه مشهورتر است، که تأثیر به سزای روانشناسی فروید، در آن مشهود است. همچنین رمان چشمهایش (۱۹۵۲) از آثار بسیار معروف اوست، این رمان، اثری سخت مجادله انگیز است و دربارهٔ رهبر یک تشکیلات زیرزمینی انقلابی و زنی از طبقه مرفه که به او عشق می ورزد. علوی آثاری نیز به زبان آلمانی نگاشته است که از آن جمله، «مبارزات ایران» و «تاریخچه و تحول ادبیات فارسی نوین» را می توان نام برد. علوی پس از پیروزی انقلاب ۵۷، برای مدت کوتاهی به ایران بازگشت، لیکن دوباره ایران را به مقصد آلمان شرقی ترک نمود. علوی به علت سکتهٔ قلبی در بیمارستان "فریدریش هاین" برلین بستری شد و سرانجام در روز یکشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۷۵ برابر با ۹ فوریه ۱۹۹۷ درگذشت. علوی یک فرزند پسر از همسر اول خود فاطمه علوی به نام مانی دارد و شریک زندگی بزرگ علوی، "گرترود" (Gertrud Paarszh) است که در برلین زندگی می کند. کیهان لندن به تاریخ ۶ فروردین ۱۳۹۵ گزارشی از آرامگاه علوی نوشت که بر پایهٔ قوانین ایالتی شهر برلین آرامگاه بزرگ علوی در گورستان کلمبیادام، پس از گذشت ۲۰ سال از مرگش باید واگذار شود یا تغییر کاربری دهد. جامعه ایرانیان آلمان برای نگهداشت آرامگاهش به عنوان یکی از مشاهیر، نامه ای به فرمانداری ایالتی برلین نوشته است. بزرگ علوی را بنیانگذار ادبیات داستانی زندان در زبان فارسی دانسته اند. گرایش علوی به اثرآفرینی اجتماعی او را برجسته کرد. محمد بهارلو در این باره گفت: جمال میرصادقی بیان کرده که بزرگ علوی همواره روحیهٔ مبارزه جویانهٔ خود را در آثارش حفظ کرده و از این حیث به کلی با هدایت متفاوت است. آثار هدایت رو به ناامیدی است؛ ولی علوی در داستان هایش نگاهی منفعل ندارد و آدم های داستانی اش مانند شخصیت های هدایت سرخورده نیستند. جمال میرصادقی او را همراه احمد محمود و صادق چوبک، تنها سه نویسندهٔ موردعلاقهٔ خود بیان کرد. بزرگ علوی به سبک واقع گرایی اجتماعی می پرداخت و در داستان هایش به نابسامانی های اجتماعی روی می آورد. نخستین مجموعه داستان های کوتاه برجستهٔ علوی است که نخست در ۱۳۱۳/ ۱۹۳۴م نشر شد. داستان های «چمدان»، قربانی»، «عروس هزار داماد»، «تاریخچهٔ اتاق من»، «سرباز سربی»، «شیک پوش»، «رقص مرگ» را در ۲۵۴ صفحه در برمی گیرد. دو سال پس از نشر آن، علوی زندانی شد و تا ۱۳۲۰/ ۱۹۴۱م محکوم به زندان بود (تا پایان دوره رضاشاه). با نثری روان و ساده نگاشته شده است. علوی در این داستان ها فرهنگ همگانی را بازمی تاباند و تصویر ناکامی ها و سیه روزی های آنان را نشان می دهد؛ سبک واقع گرایی اش به محمد علی جمالزاده و صادق هدایت نزدیک می شود، با این تفاوت که شخصیت های داستان های علوی از دید پویایی و زندگی اجتماعی با شخصیت های داستان های هدایت، که نگرشی دیگرگونه نسبت به جهان دارند، فرق می کنند. در ۱۳۲۰/ ۱۹۴۱م چاپ شد و آن را به خواهرش "بدری علوی" پیشکش داده است؛ فداکارترین و از خودگذشته ترین زنی که در زندگی اش دیده است. در دیباچه اش نوشته که عنوانِ "ورق پاره های زندان" «اسم بی مسمایی برای این یادداشت هایی که اغلب آن در زندان تهیه شده، نیست. در واقع اغلب آن ها روی ورق پاره، روی کاغذ قند، کاغذ سیگار اشنو یا پاکت هایی که در آن برای ما میوه و شیرینی می آوردند، نوشته شده است؛ و این کار بدون مخاطره نبوده است. در زندان اگر مداد و پاره کاغذی مأمورین زندان در دست ما می دیدند، جنایت بزرگی به شمار می رفت.» بر پایه این دیباچه، این کتاب نوشته های او در زندان است و برای توصیف شرایط سیاسی و اجتماعی آن دوران از تاریخ ایران نوشته شده است حال آنکه خواندن و نوشتن در زندان های دوره اش، ممنوع بوده است. کمتر به رویدادها و جزئیات زندان اشاره شده و بیشتر به زندگی، سرگذشت و دلایل محکومیت هم بندهایش در قالب پنج فصل/پنج داستان می پردازد که کتاب را یک مجموعه داستان کوتاه می کند. در این داستان ها عشق ها و زندگی هایی که جانسوزانه به جدایی و زندان شدن یکی از معشوقه ها کشیده می شود و هم بند آقای علوی می شوند نماش داده می شود، داستان های ایرج و روشن، آقای م و دختر خاله اش، ببولی، مرتضی و مارگریتا …که چندتای آن ها در گفتگوی مستقیم با خود نویسنده یادداشت شده اند و چندتای دیگر هم مکاتبات و یادداشت های بجا مانده اند. رمان برجستهٔ علوی است و چاپ نخست آن در ۲۸۷ صفحه در سال ۱۳۳۱/ ۱۹۵۲م بود. در مرداد ۱۳۹۵، انتشارات نگاه برای پانزدهمین بار این رمان را بازچاپ کرد. برپایهٔ آمار ۱۳۹۳ از مؤسسه خانه کتاب بس خوانده ترین اثر بزرگ علوی است. آن را از معدود آثار داستانی فارسی می دانند که «در مرکز آن، یک زن با همهٔ احساسات و اندیشه هایش جای دارد.» که ویژگی های خاصی دارد و داستان با محوریت زن خلق شده است. جمال میرصادقی، این رمان را نقطه عطفی در مسیر ادبیات داستانی فارسی دانست. به زبان های گوناگون نیز ترجمه شده است؛ انگلیسی، فرانسوی، آلمانی و عربی. بنیاد سینمایی فارابی در ۱۲ تیر ۱۳۸۶ از توافقی برای ساخت فیلمی برپایه این رمان، خبر داد. دربارهٔ نقاشی سرشناس به نام «استاد ماکان» است که در تبعید می باشد، زیرا از مبارزان علیه استبداد رضاشاه پهلوی است. از آثارِ به جامانده اش، پرده ای است به نام چشمهایش؛ چشم های زنی که گویا رازی را پنهان می کند. راوی داستان که ناظم مدرسه و مدیر نمایشگاه نقاشی است، کنجکاو است که رازِ این چشمان را دریابد. تلاش می کند تا مدل آن تابلو را بیابد و دربارهٔ آن از استاد بپرسد. پس از چند سال، ناظم مُدل را پیدا می کند که فرنگیس نام دارد؛ در خانهٔ اعیانی فرنگیس، با او به گفتگو می نشیند. فرنگیس می گوید که خاستگاهش اشرافی است و از برای زیبایی اش، توجه مردان بسیاری را جلب می کرده، اما مردان و عشق بازیچه اش بوده اند. تنها در برخورد با استاد، کسی را می یابد که اساساً توجهی به زیبایی و جاذبهٔ او ندارد. برای جلب توجه استاد، در تهران و اروپا با نشست های زیرزمینی که زیرنظر استاد است همکاری می کند، تا سرانجام به وی نزدیک می شود. اما استاد نه فداکاری او را جدی می گیرد و نه پی به کُنهِ احساسات و عواطفش می برد. در برابر او و به ویژه از چشم هایش، هراسی گنگ ابراز می کند. در پایان، استاد گرفتار پلیس می شود و زن پیشنهاد ازدواج با رئیس شهربانی را که یکی از خواستاران قدیمی اوست، می پذیرد به شرط آنکه استاد از مرگ نجات یابد. استاد به تبعید می رود و البته هیچگاه از فداکاری زن آگاه نمی شود. اوهمهٔ احساس ها و تلقی های خود از فرنگیس را در پرده ای به نام چشم هایش به یادگار نهاده است. در این چشم ها به طور کلی زنی مرموز، دمدمی مزاج و هوسباز و خطرناک نمایان می شود؛ اما زن می داند که استاد هیچگاه به ژرفای روح او پی نبرده و این چشم ها از آنِ او نیست. بنا به گفتهٔ محمدعلی سپانلو، علوی در این رمان «روشِ استعلام و استشهاد» را به کار برده، روشی که چند اثر دیگرش را نیز ساخته است. «این شیوه بیشتر در ادبیات پلیسی معمول است. یعنی کنارهم نهادن قطعات منفصل یک ماجرای از دست رفته و ایجاد یک طرح کلی از آن ماجرا به حدس و قرینه. «بدین ترتیب، یک واقعهٔ گذشته به کمک بازمانده های آن نوسازی می شود. اشارات تاریخی بزرگ علوی نیز بحث ها برانگیخته: استاد ماکان گاهی شبیه کمال الملک است. رئیس شهربانی، سخت به آیرم شباهت دارد. اما هیچ کدام دقیقاً الگوی واقعی شان نیستند. این کار فقط برای خلق فضا انجام شده است.» سپانلو همچنین نوشته که نثر علوی، «منظم و سیال است که در قیاس با معاصرانش، بسی امروزی می نماید». "سالاری ها" از رمان های او، در اسفند ۱۳۵۴/ ۱۹۷۶م در برلین چاپ شد. دربارهٔ خاندانی است که بزرگشان برای خود در دورانی "سالاری" می کرده و از آن پس خانواده و خاندانش به سالاری شهرت یافته اند؛ خاندانی بزرگ و ثروتمند و پرآوازه، این امر باعث شده است که آن هایی که بر هر گونه ای به این خاندان وابسته اند، نام خانوادگی خود را به سالاری دگرگون کنند. "میرزا" مجموعه داستان های کوتاهش که در طول ۱۵ سال اول زندگی در آلمان، نگاشت که شامل شش داستان کوتاه است. در ۱۳۵۷/ ۱۹۷۹م به دست انتشارات جاویدان در ۱۲۲ صفحه چاپ شد؛ اما تاریخ پایان آخرین داستانِ مجموعه، اسفند ۱۳۵۲/ ۱۹۷۴م بوده است. چند سال پس از براندازی دولت شاهنشاهی ایران نوشته شد و ۱۳۶۸/ ۱۹۹۰م چاپ نخست آن در تهران بود. موریانه را رمان یا داستانی بلند می دانند که در آن، رویدادهای سال های پایانی دهه ۱۳۳۰/ دهه ۱۹۵۰ تا چند روز پس از انقلاب اسلامی ایران از زبان یک مقام ساواک بیان می شود. بنا به دیدگاه عبدالعلی دستغیب، نویسنده خواسته است موریانه هایی که بنیان حاکمیّت پادشاهی را جویدند و پوساندند، شناسایی و توصیف کند؛ از مبارزان جوانی که در راه مبارزه با آنان جان باخته اند، سخن بگوید. او در نقدی که بر این رمان نگاشت، سرانجام نتیجه گیری می کند که «موریانه نشان می دهد که بیشتر نویسندگان ما دست کم پس از توفیق های نخستین، دیگر دل به کار نمی دهند.» او کلیت داستان پردازی های این رمان را ضعیف و وابسته به دوری و ناآگاهی او از کشور دانست. آن را نه یک رمان و نه یک خاطره نوشته می داند و البته نمی گوید که ژانر آن چیست. مجموعه داستان کوتاه است، شامل هشت داستان با عنوان های «گیله مرد»، «اجاره خونه»، «دزاشوب»، «یه ره نچکا»، «یک زن خوشبخت»، «رسوایی»، «خائن» و «پنج دقیقه پس از دوازده». نخست در ۱۳۷۶/ ۱۹۹۸م به دست انتشارات نگاه در تهران چاپ شد. داستان اصلی آن گیله مرد، روستایی گیلانی مبارزی است که به جنبش دهقانی می پیوندد و پس از هجوم مأموران و کشته شدن زنش به جنگل پناه می برد. شرح ماجرای سه مرد است، گیله مرد و دو محافظ او که وی را به فومن می برند و داستان در همین حرکت و اقامت در قهوه خانه نزدیک مقصد به تدریج باز می شود. دو مأمور تفنگ به دست در میان غرش باد و باران، گیله مرد را- که یک دهقان شورشی است- به فومن می برند تا تحویل پاسگاه دهند. «گلیه مرد» را از نخستین داستان های نویسندگان ایرانی می دانند که در آن پویایی و حرکت به جای توصیف نشسته است. این داستان را با داش آکل از صادق هدایت و تنگسیر از صادق چوبک مقایسه می کنند. بنا به دیدگاه جمال میرصادقی، گیله مرد «از موفق ترین داستان های کوتاه فارسی است، که از ویژگی های فنی و غنی نیرومندی برخوردار است؛ داستانی دولایه، هم واقع گرا و هم نمادین. نویسنده تعهد و رسالت انسانی خود را در قبال آن ها ادا کرده است. به عبارت دیگر، صرف انتخاب درون مایه یا مضمون و عصیان کردن علیه ظلم و بر بی عدالتی سر برداشتن، نمایش گر اعتراض و خشم نویسنده علیه ناروایی های اجتماعی نیز هست.» آخرین رمان علوی است که نخست در ۱۳۷۷/ ۱۹۹۹م، دو سال پس از مرگش، در تهران چاپ شد. نویسنده در جمله های آغازین آن را نه قصه و نه رمان دانسته. «هیچ گونه حادثهٔ غریب و عجیبی در آن وجود ندارد. حکایت نیست، روایت است. سرگذشت نیست، تاریخچهٔ دورانی است که از روی نواری دربارهٔ رویدادهای زندگی انسانی رنج کشیده، نقل شده است .» آن را آمیخته ای از رمان کلیددار، رمان عقیدتی و رمان خودزندگی نامه ای دانسته اند. انتشارات نگاه، یکی از ناشران این اثر، آن را یک رمان توصیف کرده که «با همه اشارات تاریخی ظاهراً واقعی که در آن وجود دارد، به هرحال یک رمان است، و مثل همه رمان ها و داستان های دیگری، در عین حال که ممکن است از واقعیات الهام و بهره بگیرد، هیچ یک از حوادث و شخصیت های آن حقیقی نیستند و علی رغم شباهت بعضی از آن ها با حوادث و شخصیت های حقیقی، داستان مطلقاً ساخته و پرداخته ذهن و احساس و دریافت و سلیقه ها و داوری های آگاهانه و ناخودآگاه نویسنده است.» ّبزرگ علوی کتاب "حماسهٔ ملی ایران" نوشتهٔ تئودور نولدکه، در ۱۳۱۲/ ۱۹۳۳م "دوشیزهٔ اورلئان" از فریدریش شیلر؛ در ۱۳۲۹/ ۱۹۵۰م "باغ آلبانو" از آنتون چخوف و "کسب و کار میسیز وارن" از جرج برنارد شاو را ترجمه کرد. همچنین برخی از آثار هدایت و آثار کلاسیک ایرانی را به آلمانی برگرداند و کتاب "تاریخ و توسعهٔ ادبیات معاصر فارسی" را در ۱۳۴۲/۱۹۶۳م به آلمانی نگاشت و با اچ. یونگر در تألیف "فرهنگ فارسی-آلمانی" (۱۳۴۴/۱۹۶۵م) همکاری داشت. بزرگ علوی یکی از شخصیت های رمانِ "کمی بهار" شهرنوش پارسی پور است.
[ { "answer1": "در ۱۳۰۲/۱۹۲۳م همراه پدرش به آلمان رفت", "answer2": "در رشته علوم تربیتی و روانشناسی ادامهٔ تحصیل داد", "distance": 40, "question": "بزرگ علوی چه زمانی به همراه پدرش به آلمان رفت و تحصیلات خود را در چه رشته هایی ادامه داد؟" }, { "answer1": "در اردیبهشت ۱۳۱۶/آوریل ۱۹۳۷م همراه گروه پنجاه و سه نفر دستگیر، محاکمه و به جرم پیروی از کمونیسم به هفت سال زندان محکوم شد", "answer2": "بزرگ علوی در آثاری که پس از رهایی از زندان نوشت، به واقع گرایی انتقادی پرداخت", "distance": 162, "question": "بزرگ علوی در چه سالی به همراه چند نفر دیگر به جرم پیروی از کمونیسم دستگیر و زندانی شد و پس از آزادی از زندان به چه سبکی در آثارش پرداخت؟" }, { "answer1": "شاهکار خود، \"چشم هایش\" را در ۱۳۳۱/۱۹۵۲ چاپ کرد", "answer2": "در سال ۱۳۳۵ ازدواج نمود. در این زمان در دانشگاه هومبولت به عنوان استادیار اشتغال یافته و مأموریت یافت در پایه گذاری رشته ایران شناسی و زبان فارسی شرکت نماید", "distance": 4515, "question": "مهمترین اثر بزرگ علوی که داستان آن در مورد یک زن است چه نام دارد و وی در چه سالی در برلین مشغول به کار شد؟" }, { "answer1": "هنگام تحمل حبس او کتاب «پنجاه و سه نفر» را نگاشت که دربارهٔ اعضای گروه سوسیالیست و تحمل سختیهای آنان در زندان بود. او همچنین مجموعه ای از داستان های کوتاه با نام «ورق پاره های زندان» را در این مدت نوشت", "answer2": "از بین مجموعه داستان های کوتاه علوی، چمدان از همه مشهورتر است", "distance": 3106, "question": "بزرگ علوی در دوران زندان چه آثاری نوشت و کدام مجموعه داستان کوتاه او از همه مشهورتر است؟" }, { "answer1": "در سال ۱۳۳۵ ازدواج نمود", "answer2": "بزرگ علوی را بنیانگذار ادبیات داستانی زندان در زبان فارسی دانسته اند", "distance": 1832, "question": "بزرگ علوی در چه سالی و با چه کسی ازدواج کرد و چه کسی را بنیانگذار ادبیات داستانی زندان در زبان فارسی می دانند؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
219
: آلفرد فون اشلیفن آلفرد گراف فون اشلیفن یا به طور عمومی کُنت اشلیفن یک ژنرال فیلد مارشال و استراتژیست جنگی بود که از ابتدای ۱۸۹۱ تا یکم ژانویه ۱۹۰۶ منصب دار ریاست ستاد ارتش امپراتوری آلمان بود. نام وی بخاطر نقشه اشلیفن که در بدو جنگ جهانی اول راهنمای ارتش امپراتوری آلمان در حمله شان به فرانسه بود، بر سر زبان ها افتاده است. وی در بیست و هشتم فوریه ۱۸۳۳ بعنوان فرزند یک نظامی پروسی بنام" مانیوس فن اشلیفن " که عضوی از خانواده قدیمی و با اصالت" اشلیفن " بود، زاده شد. وی در املاک پدرش در ناحیه سابقاً اتریشی سیلزی بزرگ شد و در ۱۸۴۲ به مدرسه فرستاده شد. با بزرگ شدنش، وی علاقه ای به پیوستن به ارتش نشان نمی داد و بنابراین در آکادمی های نظامی سنتی پروس شرکت نکرد. به جای آن وی ترجیح داد در دانشگاه برلن حقوق بخواند. در ۱۸۵۳ برای یک سال خدمت اجباری در ارتش نام نویسی نمود. اما به جای آن که از وی بعنوان عضوی از نیروهای ذخیره استفاده کنند، وی را کاندیدای افسری کردند. از همین جا بود که خدمت نظامی ای که پنجاه و سه سال به طول انجامید، آغاز گردید. در ۱۸۶۸، پانزده سالگی خدمت نظامی اش با دختر عمویش" کنتس آنا فن اشلیفن "ازدواج نمود. فرزند اول آنها که یک دختر بود، سالم بود اما همسرش پس از زایمان دومین دخترشان (که بعداً راهبه شد) درگذشت. پس از این حادثه، اشلیفن تمامی تمرکز و نیرویش را روی حرفه نظامی اش گذاشت. عطف توجه به توصیه فرماندهانش، وی را در ۱۸۵۸ در حالی که بیست و پنج سال سن داشت و نسبت به بقیه جوان تر بود، به آکادمی جنگ راه دادند. در ۱۸۶۱ مفتخر به دریافت درجه و چند جایزه شد به نحوی که خدمتش به عنوان افسر ستاد را تضمین نمود. در ۱۸۶۲ در دفتر توپوگرافی ستاد مشغول به کار شد؛ فرصتی که به وی دانش جغرافیا و اهمیت و ارزش تاکتیکی_استراتژیکیِ عوارض جغرافیاییِ زمین و آب و هوا را به وی آموزاند؛ از قضا همین آموخته ها بعدها در طول خدمت نظامی اش بویژه مانورهای جنگی که وی هدایت نمود و نیز در طراحی تمامی نقشه های جنگی اش که مهمترین آنها نقشه اشلیفن بود، کمک شایانی به وی نمودند در ۱۸۶۵ وی با شایستگی به بخش اصلی ستاد ارتش پروس منتقل گردید؛ هر چند که مسئولیت های اولیه وی ناچیز بودند. سپس وی به همراه یک سپاه پیاده نظام پروس که در نبرد کونیگرتز در سال ۱۸۶۶ در خلال جنگ با امپراتوری اتریش رخ داد، اولین نبرد واقعی اش بعنوان یک افسر ستاد را تجربه نمود. از همین زمان به بعد، تاکتیک" نبرد محاصره ای" یا"battle of encirclement" که در این نبرد به کار گرفته شد، همانند "ضد حمله "بخشی جدانشدنی از دکترین نظامی وی گردید. در خلال جنگ فرانسه و پروس سال ۱۸۷۰، وی یک نیروی کوچک را در دره لوآر رهبری نمود که یکی از مشکلترین جبهه های جنگ بود. پس از جنگ، در فرانسهٔ اشغالی گراند دوک بادن، وی را به درجه ماژور(Major) ارتقا داد. پس از سالها کار کردن در کنار ژنرال هلموت فون مولتکه(بزرگتر) و آلفرد فن والدرزه وی در چهارم دسامبر ۱۸۸۶ به درجه ماژور ژنرالی ارتقا یافت؛ سپس پنج سال بعد به دنبال بازنشستگی مولتکه (بزرگتر) به سمت نایب رئیس جدید ستاد یعنی فون والدرزه برگزیده شد و در بیست و هفتم ژانویه ۱۸۹۳ مصادف با سی و چهارمین زادروز قیصر ویلهلم دوم، درجه ژنرال سواره نظام(General of the Cavalry) با دوستاره را دریافت داشت که دو درجه از فیلد مارشال کمتر بود. در سال ۱۹۰۴ با وقوع" شورش هره رو " (Herero rebellion) در آفریقای جنوب غربی آلمان (نامیبیای فعلی) وی در کنار قیصر ویلهلم دوم و صدراعظم برنهارد فن بولو از سیاست های نسل کشی و نژاد گرایانه ای که توسط فرماندار نظامی آلمان "لوتار فون تروتا" در این مستعمره اجرا می شد، حمایت نمود بطوریکه اظهار داشت:" هر کشمکش نژادی تنها با نابودی یکی از طرفین خاتمه میابد." در ماه اوت ۱۹۰۵ یکی از اسب های همراهان وی، به او لگد زده بطوری که اشلیفن ۷۲ ساله از ادامه کار ناتوان گردید و در کریسمس سال ۱۹۰۶ پس از پنجاه و سه سال خدمت، بازنشستگی اش اعلام و جایش را هلموت فون مولتکه (جوانتر) گرفت. اشلیفن در چهارم ژانویه ۱۹۱۳ یعنی تنها نوزده ماه پیش از وقوع جنگ اول جهانی وفات یافت. شایع است که آخرین جملاتی که پیش از مرگش بر زبان آورد این بود:به یاد داشته باشید! جناح راست را بسیار قوی نگه دارید. اما تاکنون کسی به عنوان ناقل این جمله شناخته نمی شود. گذشته از این منبع این سخن ناشناخته است و تنها به نظر می رسد که چندین دهه بعد از مرگش نقل شده باشد. برای اشلیفن، پایینتر بودن خدمت نظام اجباری ۵۵ درصدی کشورش نسبت به فرانسه که ۸۰ درصد بود، مشکلی جدی محسوب می شد. با اتحاد سال ۱۸۹۴ فرانسه با روسیه این مشکل بدتر هم می شد. برای وی حتی برتری تاکتیکی و عملیاتی آلمان نسبت به این دو دشمن، نمی توانست این کمبود عددی را جبران نماید. همیشه قصد وی این بود که خدمت نظام همگانی و مهمتر از آن، واحدهای آموزش دیدهٔ ذخیره را فراهم نماید. اما خدمت نظام چیزی نبود که در حوزه صلاحیت وی باشد بلکه تحت اختیارات وزیر جنگ قرار داشت و اختیارات وی هم تحت تأثیر بودجه جنگ مصوب مجلس(رایشتاگ) محدود می شد. چون هرگونه افزایش نیروهای ارتش تحت تأثیر مسائل سیاسی و اقتصادی منع شده بود، بنابراین وی به ایده ایجاد واحدهای جدیدی متوسل شد. در صورت وقوع جنگ با فرانسه و به محض بسیج عمومی، مقدار غول آسایی از این نیروهای ذخیره، به هنگ های جایگزین شونده (به آلمانی: "Ersatzbataillone)" تبدیل می شدند تا تلفات ارتشی که مسئول تهاجم به فرانسه بود را پوشش دهند. از ژوئن ۱۸۹۱ به بعد وی مصراً خواستار ارتقای این هنگ های جایگزین شونده به تیپ های جایگزین شونده گردید. اما مشکلات بزرگی بر سر راه این ایده جدید وجود داشتند چرا که این هنگ های جایگزین شونده("Ersatzbataillone) انسجام و کارایی نداشته و آنها هم مثل نیروهای ارتش، در جبران تلفات ارتش اصلیِ حمله کننده به فرانسه ناتوان بودند. از سوی دیگر، وزیر جنگ با ایجاد چنین نیروهای جایگزینی که نه آموزش دیده بوده و نه مجهّز و نه تحت فرماندهی واحدی قرار داشت، مخالف بود و نمی خواست هزینه سیاسی چنین عملی_تشدید سردی روابط با همسایه غربی_ را بپردازد. بنابراین تا ۱۹۱۱ هیچگونه اقدام عملی در تحقق ایده های این رئیس ستاد نابغه انجام نگرفت تا اینکه در همین سال یعنی یازده سال پس از بازنشستگی اشلیفن، در اثر کوشش های ژنرال لودندورف، شش لشکر جایگزین شونده وارد خدمت گردید (هرچند این شش لشکر جایگزینی در جناحی که اشلیفن می خواست یعنی جناح راست؛ به کار نرفت) وی از سالها قبل اصرار داشت که تعدادِ کل لشکرها باید ۹۶ تا بوده که دوازده تا از آنها باید جایگزین شونده باشند. اما حتی خود وی هم می دانست که رقم تخیلیِ ۹۶ لشکر نیز برای تضمین پیروزی در یک حمله محاصره ای علیه پاریس، ناتوان است. وی گفت:"محاصره پاریس می تواند به هر شکلی که می خواهید انجام پذیرد: به زودی روشن خواهد شد که ما برای ادامه محاصره بسیار ضعیف هستیم. ما نیز مانند فاتحان پیش از خودمان می دانیم که جنگ آفندی (تهاجمی) هم نیروی بسیار قوی می خواهد و هم انرژی زیادی را تلف می کند، همچنین می دانیم که نیروهای مهاجم [به تدریج] تحلیل رفته و [در عوض] نیروهای مدافع قوی تر می شوند؛ این [نظریه] بویژه در سرزمین هایی که پر از سنگر و استحکامات است، درست تر است.بدون داشتن دوازده لشکر جایگزین شونده، دور زدن پاریس از جناح غربی این شهر غیرممکن بود. در بدو جنگ جهانی، ژرمن ها تنها شش لشکر جایگزین شونده داشتند بدتر این که تمامی آنها هم به منطقه لورن و نه برای تقویت جناح راست ارتش، فرستاده شدند. وی در مقاله ای پذیرفته بود که این دوازده لشکر جایگزینی با پیاده روی تا پاریس نمی توانند این شهر را از غرب دور بزنند و بدتر این که هیچگونه سیستم راه آهنی در کشور فرانسه وجود نداشت که بتواند این لشکرهای جایگزینی را تا پاریس حمل کند. وی پیشنهاد کرد که اگر این لشکرهای جایگزین به هر دلیلی نتوانستند در جناح راست پیشروی کنند، لااقل در کرانه خاوری رود رود موز یا متس یا وردن مستقر شوند. هیچ گونه سند تاریخی دال بر این که اشلیفن، تمرین نظامی یا مانوری شبیه به حمله به جناح غربی پاریس را طراحی کرده باشد، در دست نیست؛ این تعجب برانگیز است چرا که حمله به جناح غربی پاریس جزء اصلی "طرح اشلیفن" بود. تمامی نقشه ها و ایده های دیگر این تئوریسین نظامی از جمله" "Aufmarsch "و "Generalstabsreisen" و "Kriegsspiele" هیچ یک شباهتی به نقشه حمله به پاریس نداشتند بلکه فقط دربرگیرنده دکترین ضدحمله وی بودند. اما در عمل، وقتی که جنگ جهانی اول آغاز شد، آلمان می بایست نیروهایش را در جبهه شرقی (بویژه پروس شرقی) مستقر می ساخت چرا که آنان در برابر حمله ارتش امپراتوری روسیه آسیب پذیر بودند.در حقیقت حمله روسیه تزاری در هفته های ابتدایی جنگ نشان داد که نقشه اشلیفن مبنی بر در هم کوبیدن ارتش فرانسه ظرف شش هفته و سپس اعزام نیروها به جبهه شرقی برای مقابله با تجاوز روسیه ای که فرض شده بود هنوز نیروهایش را بسیج نکرده است، تا چه حد خیال بافانه بوده است. بی شک جوهره نقشه های جنگی اشلیفن، ضدحملهٔ استراتژیک بوده است. وی عمیقاً باورمند به عملیات های هجومی در چارچوب عملیات های دفاعی بوده است. معنای کمتر بودن شمار نیروهای آلمانی نسبت به نیروهای اتحاد فرانسه_روسیه، این بود که حالت هجومی گرفتن در برابر یک یا هر دوی این دشمنان، نوعی خودکشی خواهد بود. وی شدیداً به توانایی ارتش کشورش برای استفاده از سیستم ریلی جهت ضدحمله زدن به یکی از دشمنان و شکست دادن کامل آن، و سپس بازسازماندهی سریع ارتشش برای ضدحمله زدن به دشمن دیگر تأکید داشت. به نقل از هولمز:در طرح جنگی"Generalstabsreise West" (یا به فارسی: بازی جنگی غربی) فرض بر این بود که فرانسویان از راه بلژیک و لوکزامبورگ به آلمان حمله نموده و بعد با یک ضدحمله در کرانه غربی رود راین نابود خواهند شد. این همان پیروزی دفاعی ای است که اشلیفن غلبه بر دشمن دوم _روسیه_ را مشروط به کسب آن می دانست. وی اصرار داشت که ژرمن ها :"باید منتظر ظاهر شدن دشمن در برابر سنگربندی هایشان بمانند." این رویکردی است که آلمان ها برگزیده و با این شیوه تصور می رفت که پیروزی قاطعی در برابر فرانسه بدست آمده [و سپس بلادرنگ نیروهایشان را به سوی شرق برای تقابل با روسیه خواهند برد.در سال ۱۹۰۵، اشلیفن مقاله ای را که به درستی اولین نقشه جنگی استراتژیک تهاجمی اش دانسته می شود را ارائه نمود و آنرا " "Schlieffen plan Denkschrift"" یا به فارسی"گزارش مکتوب طرح اشلیفن" نام نهاد. این مقاله به بررسی نیازمندی ها و الزامات جنگ تک جبهه ای بین آلمان و فرانسه که روسیه در آن شرکت نداشته و مخصوصاً آلمان را مکلف به حمله به فرانسه کرده بود، می پرداخت. پیش نویس این مقاله به قدری خام بوده که هیچگونه توجهی به ابهاماتی مانند میزان منابع و نیروهای لازم برای این حمله نداشت تنها فرض کرده بود که آلمان بایستی حداقل صد هزار نیروی حرفه ای و صد هزار نیروی جایگزین شونده به علاوهٔ امکان استفاده از نیروهای اتریش_مجارستانی و ایتالیایی ای که مسئول دفاع از آلزاس_لورن خواهند بود، را دراختیار داشته باشد. ارتش های اول و دوم آلمان از استان هلندی ماستریخت و شمال بلژیک عبور کرده، ارتش های سوم و چهارم نیز جنوب آن و لوکزامبورگ را امن نموده تا برای جناح چپ ارتش های اول و دوم پوشش جناحی فراهم کنند زیرا چنان که در نقشه دیده می شود، ثابت شد که پیش بینی اشلیفن مبنی بر این که فرانسویان نقطه عطف طرح خود (پیکان های آبی رنگ در تصویر بالا) را بر ضربه زدن به جناح چپ ارتش های اول و دوم قرار می دهند، درست بوده است. اما در فاز دوم (و نهاییِ) این عملیات است که نبوغ واقعی وی پرده از رخ برمی دارد: وی به قدرت دفاعیِ گستردهٔ دومین خط دفاعی فرانسویان یعنی دژ وردون، دژ پاریس و مهمتر از همه رود مارن، توجه داشته و برای آن ها نیز طرح ریزی لازم را انجام داد. با در نظر گرفتن این قدرت دفاعیِ دشمن، اشلیفن دانست که ارتشش مجبور خواهد شد فرانسویان را به عقب رود مارن پس زده یا حداقل سرپلی امن بر روی این رود یا رود سن یا هردو، ایجاد کند. برای این کار، وی اصرار کرد که ارتش اول واقع در منتها الیه جناح غربی، با گذر از رود سن، به غرب پاریس و سپس پشت آن چرخیده و همزمان، ارتش دوم نیز با گذر از منتها الیه غربی رود مارن، محاصره پاریس را تکمیل نماید. اما هنوز هم اساس طرح وی بر پایه علائق شخصی وی نسبت به ضدحمله قرار داشت. نقشه های "Aufmarsch II" یا آرایش دوم و "Aufmarsch Ost یا آرایش شرق (و بعداً هم نقشه های آرایش دوم غرب و آرایش اول شرق) بر این نکته تأکید داشتند که در صورتی که آلمان درگیر جنگ دو جبهه ای با فرانسه و روسیه شود، بهترین امیدش برای بقا، یک استراتژی دفاعی است. لازم به تذکار است که رئیس ستاد پیر این استراتژی دفاعی را با یک رویکرد تاکتیکی شدیداً هجومی سازگاری داده است به طوری که عقیده داشت نابودی یک نیروی مهاجم مستلزم محاصره کردنش و سپس هجوم بدان از تمامی جهات است تا مجبور به تسلیم گردد نه این که صرفاً با دفاع منفعلانه پس زده شود:""راجع به هرگونه حمله فرانسویان در حد فاصل متز و استراسبورگ، او اصرار داشت که رویکرد صحیح آلمان این نیست که فرانسه را به خطوط مرزی خودش پس بزند بلکه این است که در داخل خاک آلمان وی را قلع و قمع کند و این جز «حمله به جناحین و عقب دشمن» معنی دیگری ندارد. هرگاه با این فرمول اشلیفن مواجه می شویم، باید توجه داشته باشیم که اشلیفن دارد از یک ضدحمله در چارچوب استراتژی دفاعی سخن می راند." اما چنان که ذکرش رفت، رئیس ستاد در ماه اوت ۱۹۰۵ از یکی از اسب های همراهانش لگد خورده و از کار ناتوان گردید. در این اواخر وی که دیگر هفتاد و دو ساله بود، درحال برنامه ریزی برای دوران بازنشستگی اش بود. جانشین وی همچنان نامعلوم بود. از کلمار فرایهر فن در گلتس به عنوان کاندیدای جانشینی وی نام برده می شد اما امپراتور ویلهلم دوم علاقه ای به وی نداشت بلکه برادر زادهٔ مولتکهٔ بزرگتر به نام هلموت فون مولتکه(جوانتر) را برگزید. مولتکه(جوانتر) پس از عهده دار شدن ریاست ستاد، شروع به طراحی نقشهٔ جدید «آرایش دوم شرق» نمود که بر خلاف نقشه «آرایش شرق» اشلیفن، برای جنگی تک جبهه ای بین آلمان و روسیه (و نه فرانسه) طراحی شده بود. اشلیفن ظاهراً می کوشید جانشین خود را متقاعد سازد که هرگونه موفقیت استراتژی تهاجمی در برابر فرانسه، با درگیر نکردن روسیه بدست می آید؛ در غیر اینصورت ژرمن ها از نظر عددی ضعیفتر از آنند که در دو جبهه بجنگند. هم چنین مولتکه کوشید که نقشه هجومی «آرایش جنگی اول غرب» را به جنگی دو جبهه ای پیوند زند. در نتیجه وی نیروهای زیادی را از جناح راست ارتش برداشت کرده و به جبهه شرق اختصاص داد. اثر این عمل هنگامی دیده می شود که بدانیم با آغاز جنگ جهانی اول با توجه به تعداد ناکافیِ سربازانِ ارتشِ اول آلمان، مولتکه اجباراً فقط به گذر از رود سن قناعت کرده و نتوانست نیروهایش را به غرب پاریس رسانده تا آنرا دور بزنند؛ در نتیجه تلاش های مولتکه برای رخنه در «دومین خط دفاعی مستحکم فرانسه» به شکست انجامید و نیروهایش در نبرد مارن به عقب رانده شدند تا جنگی که اشلیفن توقع داشت شش هفته به طول بیانجامد، مدت چهار سال به درازا بکشد و خون بسیاری را بریزد. اشلیفن شاید شناخته شده ترین استراتژیست نظامی زمان خودش در میان معاصرین ما باشد. اما وی به خاطر "اسکولاستیسمِ نظامیِ کُند ذهنش" مورد انتقاد نیز قرار گرفته است. تئوری های عملیاتی اشلیفن بر گسترش مانورهای جنگی در قرن بیستم تأثیری شگرف داشته است؛ بخصوص مقاله انقلابی اش به نام"کانه" در این مورد قابل توجه است. مقاله کانه دو هدف اصلی داشت: اول به قصد توضیح و تشریح مفاهیم مانورهای جنگی (و بخصوص مانورهای از نوع محاصره ای) و نیز سایر اصول اساسی جنگی ارائه شد. دوم اینکه این مقاله تا سالها به عنوان ابزاری در دست ستاد، آکادمی جنگ و ارتش به طور کلی به کار می رفت. تئوری های وی به طور گسترده ای بخصوص در آکادمی های عالی نظامی ایالات متحده و اروپایی بعد از جنگ جهانی اول مورد مطالعه قرار می گرفتند؛ اندیشمندان نظامی آمریکایی در مورد میراث مکتوب اساسی وی یعنی "کانه" به تفکر می پرداختند به طوری که این مقاله در قدیمی ترین آکادمی نظامی ایالات متحده یعنی آکادمی " Fort Leavenworth" ترجمه گشته و میان سایر محافل فکری نظامی توزیع شد. در عین این که وی بعنوان یک استراتژیست بزرگ جنگی شناخته می شود، اما نکاتی نهفته در مورد صفات وی هستند که معمولاً ناگفته باقی می مانند. همانطوری که می دانیم، اشلیفن یک استراتژیست بود اما بر خلاف سلف خود آلفرد فن والدرزه از امور سیاسی برائت می جست و بجای آن، فعالانه درگیر وظیفه خود بعنوان رئیس ستاد بود: طراحی عملیات های جنگی و آماده سازی ارتش برای جنگ. وی بیشتر تمرکز خود را بر طراحی نقشه های جنگی متمرکز نمود و وقتش را صرف تمرین دادن، آموزش نظامی و تلاش برای انطباق تکنولوژی روز جهت استفاده های نظامی کرد. او همچنین می پنداشت که یکی از وظایف اولیه اش، تربیت کادرهای افسری جوان می باشد به طوریکه این افسران به خوبی از پس مسئولیت طراحی مانورها برآمده و صدالبته این مانورها را به صورت عملی در میدان نیز اجرا نمایند. با توجه به تاکتیک های اشلیفن، ژنرال والتر بیدل اسمیت، رئیس ستاد ژنرال دوایت آیزنهاور، فرمانده عالی نیروهای اعزامی آمریکایی در جنگ جهانی دوم، فاش کرد که ژنرال آیزنهاور و بسیاری از افسران جوانی که محصول آکادمی وی بودند، «همگی ملهم از ایده های وی در مورد مانورهای وسیع و بی باکانه اش برای کسب پیروزی قاطع بودند.» ژنرال لودندورف، شاگردی از شاگردان وی که تعلیمات استادش در مورد مانور محاصره ای را در نبرد تاننبرگ بکار بست، اشلیفن را «یکی از بزرگترین سربازان همه ادوار» لقب داده بود. مدت ها پس از فوت اشلیفن، افسران ستادی که در سنوات مابین دو جنگ جهانی خدمت می کردند، بخصوص ژنرال هانس فون زکت، گسترش ایده جنگ برق آسا (به آلمانی Blitzkrieg)ی خود را_که در اوایل جنگ جهانی دوم از علل کلیدی موفقیت های نظامی بی سابقه هیتلر بود_ از لحاظ فکری به اشلیفن مدیون بودند. ویکیپدیای انگلیسی
[ { "answer1": "وی در بیست و هشتم فوریه ۱۸۳۳ بعنوان فرزند یک نظامی پروسی بنام\" مانیوس فن اشلیفن \" که عضوی از خانواده قدیمی و با اصالت\" اشلیفن \" بود، زاده شد.", "answer2": "نام وی بخاطر نقشه اشلیفن که در بدو جنگ جهانی اول راهنمای ارتش امپراتوری آلمان در حمله شان به فرانسه بود، بر سر زبان ها افتاده است.", "distance": 132, "question": "آلفرد فون اشلیفن در چه تاریخی متولد شد و مهمترین نقشه ای که طراحی کرد چه نام داشت؟" }, { "answer1": "سپس وی به همراه یک سپاه پیاده نظام پروس که در نبرد کونیگرتز در سال ۱۸۶۶ در خلال جنگ با امپراتوری اتریش رخ داد، اولین نبرد واقعی اش بعنوان یک افسر ستاد را تجربه نمود.", "answer2": "ژنرال والتر بیدل اسمیت، رئیس ستاد ژنرال دوایت آیزنهاور، فرمانده عالی نیروهای اعزامی آمریکایی در جنگ جهانی دوم، فاش کرد که ژنرال آیزنهاور و بسیاری از افسران جوانی که محصول آکادمی وی بودند، «همگی ملهم از ایده های وی در مورد مانورهای وسیع و بی باکانه اش برای کسب پیروزی قاطع بودند.»", "distance": 12549, "question": "اشلیفن در کدام جنگ اولین نبرد واقعی خود را به عنوان یک افسر تجربه کرد و همچنین مهمترین منبع الهام تاکتیک های او برای کسب پیروزی قاطع چه بود؟" }, { "answer1": "در بیست و هفتم ژانویه ۱۸۹۳ مصادف با سی و چهارمین زادروز قیصر ویلهلم دوم، درجه ژنرال سواره نظام(General of the Cavalry) با دوستاره را دریافت داشت که دو درجه از فیلد مارشال کمتر بود.", "answer2": "در کریسمس سال ۱۹۰۶ پس از پنجاه و سه سال خدمت، بازنشستگی اش اعلام و جایش را هلموت فون مولتکه (جوانتر) گرفت.", "distance": 643, "question": "اشلیفن در چه سالی به درجه ژنرال سواره نظام رسید و چه کسی پس از بازنشستگی او جانشینش شد؟" }, { "answer1": "از همین زمان به بعد، تاکتیک\" نبرد محاصره ای\" یا\"battle of encirclement\" که در این نبرد به کار گرفته شد، همانند \"ضد حمله \"بخشی جدانشدنی از دکترین نظامی وی گردید.", "answer2": "همیشه قصد وی این بود که خدمت نظام همگانی و مهمتر از آن، واحدهای آموزش دیدهٔ ذخیره را فراهم نماید.", "distance": 1984, "question": "مهمترین دکترین نظامی اشلیفن پس از نبرد کونیگرتز چه بود و وی چه چیزی را برای جبران کمبود نیروهای آلمانی در برابر فرانسه و روسیه پیشنهاد می کرد؟" }, { "answer1": "در سال ۱۹۰۵، اشلیفن مقاله ای را که به درستی اولین نقشه جنگی استراتژیک تهاجمی اش دانسته می شود را ارائه نمود و آنرا \" \"Schlieffen plan Denkschrift\"\" یا به فارسی\"گزارش مکتوب طرح اشلیفن\" نام نهاد. این مقاله به بررسی نیازمندی ها و الزامات جنگ تک جبهه ای بین آلمان و فرانسه که روسیه در آن شرکت نداشته و مخصوصاً آلمان را مکلف به حمله به فرانسه کرده بود، می پرداخت.", "answer2": "ژنرال لودندورف، شاگردی از شاگردان وی که تعلیمات استادش در مورد مانور محاصره ای را در نبرد تاننبرگ بکار بست، اشلیفن را «یکی از بزرگترین سربازان همه ادوار» لقب داده بود.", "distance": 6097, "question": "اشلیفن چه دیدگاهی در مورد جنگ با فرانسه داشت و چه کسی از شاگردانش لقب «یکی از بزرگترین سربازان همه ادوار» را به او داد؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
220
: ایلخانان ایلخانان یا ایلخانیان نام سلسله ای مغول است که از سال ۶۵۱ تا ۷۳۶ ه‍.ق معادل ۱۲۵۶ تا ۱۳۳۵ میلادی به مدت ۷۹ سال در ایران حکومت می کردند و فرزندان چنگیزخان مغول بودند. لشکریان چنگیزخان نخستین بار در سال ۶۱۶ ه‍.ق معادل ۱۲۱۹ میلادی به خراسان حمله نمودند. چنگیزخان در سال ۶۲۴ ه‍.ق معادل ۱۲۲۷ میلادی به مغولستان بازگشت و در آنجا درگذشت. در سال ۶۴۸ ه‍.ق معادل ۱۲۵۱ میلادی منگو، خاقان امپراتوری مغول، بر آن شد تا با اعزام برادرانش هولاکو و قوبیلای به ترتیب به ایران و چین پیروزی های مغولان را تحکیم و تکمیل کند. هولاکو با فتح ایران سلسله ایلخانیان ایران و قوبیلای با فتح چین سلسله یوان چین را بنیان نهادند. ایلخانان یعنی خانان محلی و منظور از این عنوان آن بوده است که سمت اطاعت ایلخانان را نسبت به خاقانان برساند و این احترام همیشه از طرف ایلخانان ایران رعایت می شده است. فتح ایران به دست هلاکوخان پیامدهای مهمی چون پایان کار اسماعیلیان و انقراض خلافت عباسیان در پی داشت. ایلخانان در ابتدا دین بودایی داشتند اما به تدریج به اسلام گرویدند. ایلخانان مسلمان خود را سلطان نامیده و نام های اسلامی برگزیدند. در طی همان روزهایی که محمد خوارزمشاه قدرت خود را در نواحی شرقی مرزهای ماوراءالنهر گسترش می داد و خلیفه عباسی، الناصرلدین الله، برای رویارویی با توسعه قدرت او در جبال و عراق ضد محمد خوارزمشاه توطئه می کرد «حدود ۶۱۳ ق / ۱۲۱۶ م»، در آن سوی مرزهای شرقی قلمرو خوارزمشاه، قدرت نوخاسته ای در حال شکل گیری بود که به تدریج به درون مرزها می خزید و خود را برای تهدید و تسخیر آماده می کرد. با این حال، خلیفه و سلطان در کشمکش ها و مناقشات سیاسی خویش، آن را در نظر نگرفتند یا آن قدر در محیط بسته افکار سیاسی و حشمت قدرتشان غرق شده بودند، که حضور این نیروی ویرانگر را اصلاً نمی دیدند یا به عبارتی دیگر در مجموعه مناسبات سیاسی عصر، آن را وزنه ای به شمار نمی آوردند. اما این نبردی عظیم و ویرانگر که از نواحی صحرای گوبی و کوههای تیانشان به سوی ماوراءالنهر می خزید و از همان ایام فاجعه ای عظیم را تدارک می دید، دولت نوخاسته "مغول" بود که ظرف چند سال، هم به دولت پر آوازه خوارزم پایان داد، و هم به خلافت عباسی. مغول که در آن روزها عنوان اتحادیه طوایف تاتار، قیات، نایمان، کرائیت و تعداد دیگری از طوایف بدوی نواحی بین ترکستان، چین و سیبری به شمار می رفت، پیشروی خود را از سوی مرزهای فرارود (ماوراءالنهر) آغاز کرده بود. این طوایف که به قول برخی مورخان، «هونهای جدید» به شمار می رفتن، اگر هم در واقع نوادگان هون های قدیم نبوده باشند، اما وارث مهارت آنها، در جنگجویی، تیراندازی و سلحشوری به شمار می آمدند. با وجودی که هون های جدید هشتصد سال پس از هون های قدیم پا به عرصه تاریخ گذاشتند، با این وصف خاطره فجایع آن ها را در تاریخ زنده کردند. به طوری که این ها نیز مانند همان مهاجمان باستانی، از اعماق بیابان های گوبی و سرزمین های اطراف چین و سیبری برخاستند، و با ولع و آزمندی بی سابقه ای، مدت زمانی کوتاه، بخش عمده ای از دنیای متمدن در قلمرو اسلام را، به ویرانی و نابودی کشیدند. به طوری که گذشت هشت سده، هیچ گونه تغییری در خُلق و خوی و رفتار معیشتی و اجتماعی آن ها پدید نیاورد، چنان که همچون هون های قدیم، در زیر چادرهای نمد یا در هوای آزاد بیابان ها سر می کردند و در کنار شتران، گوسفندان، و اسبان خویش عمر را سپری می کردند. تموچین، سرکرده یک تیره از این اطراف با پیروزی بر اقوام مجاور، اندک اندک تمامی اقوام مغول را فرمانبردار ساخت و از جانب سرکردگان قبایل قوم «قوریلتای»، خان بزرگ خوانده شد. او سپس با لقب چنگیز خان، در مدت زمانی کوتاه هیبت و خشونتش مایه وحشت تمامی نواحی مجاور شد، به عنوان خان محیط یا خان اعظم، فرمانروای همه این طوایف شد. به طوری که چندی بعد نیز قبایل اویرات و قنقرات را فرمانگذار خویش کرد و بدین گونه خان اعظم سایر قبایل اطراف را به جنگ یا به صلح زیر فرمان خویش گرفت. چنگیز خان تجارت با شاه خوارزم را وسیله ای برای برقراری رابطه بین دو دولت ساخت. به طوری که نخستین سفیر سلطان خوارزم در جلوی دروازه پکن به حضور خان رسید و بر ضرورت توسعه مناسبات تجاری بین مغول و قلمرو سلطان تأکید کرد و آن را لازمه توسعه مناسبات دوستانه و صلح آمیز اعلام نمود. در جریان سفر هیئت پانصد نفره بازرگانی مغولان که از میان مسلمانان انتخاب شده بودند، قتل عام همگی این تجار و سؤ تدبیرهای بعدی سلطان، جنگ بین دو کشور را اجتناب ناپذیر ساخت. در ابتدا این کاروان بازرگانانی توسط حاکم شهر اترار در مرزهای شرقی امپراتوری خوارزمشاهیان به ظن جاسوسی مورد حمله قرار گرفته و دستگیر شدند. سپس چنگیز خان سه سفیر شامل دو مغول و یک مسلمان به درگاه علاءالدین محمد خوارزمشاه فرستاد با درخواست آزادی کاروان بازرگانان مغول و نیز قتل حاکم اترار به عنوان تنبیه. پادشاه دو سفیر مغول را سر تراشید و سر از گردن سفیر مسلمان جدا کرد و سر وی را به همراه دو سفیر مغول به نزد جنگیزخان بازگرداند. از طرفی خان مغول که از سؤ رفتار سلطان خوارزم به خشم آمده بود در ۶۱۴ ق / ۵۹۶ ش/۱۲۱۷ م، به ایران لشکر کشید. طوری که یورش وحشیانه مغول، فرار مفتضحانه سلطان از مقابل وی، و رفتن از شهری به شهر دیگر را به دنبال داشت. ویرانی این تهاجم را چند برابر نمود. مغولان به هر دیار که وارد می شدند به کشتار نفوس، غارت اموال و ویرانی کامل شهر و آبادی ها می پرداختند. به نحوی که در کوتاه مدتی ماوراءالنهر، خراسان و عراق عرصه کشتار و ویرانی مغولان شد و مقاومت جلال الدین منکبرنی نیز نتوانست از ادامه هجوم چنگیز خان جلوگیری کند. ده سال حضور این قوم وحشی، بخش های عظیمی از ایران را به ویرانی و تباهی کشاند. تا این که عاقبت چنگیز در بازگشت به مغولستان در ۶۲۴ ق / ۱۲۲۷ م، درگذشت و فاجعه عمیق انسانی را در پس این حادثه باقی گذاشت. چهل سال پس از این ماجرا، نوادگان مغول در موکب سپاه هلاکوخان دوباره به ایران آمدند. اما اینان با اعقاب خویش چنگیز خان، که به قصد تاخت و تاز آمده بودند، تفاوت بسیاری داشتند. این نسل تازه از مغولان در این مدت با ایران بیشتر آشنایی پیدا کرده و از غارتگری و وحشی گری عهد چنگیز، به مراتب معتدلتر و مجربتر به نظر می رسیدند. لشکرکشی هلاکو بر خلاف چنگیز، با طرح و نقشه ای پیش پرداخته همراه بود. منازل بین راه از پیش تعیین و راه گذار لشکر آماده و حتی پل ها و گذرگاه بازسازی شده بود. این بار تجربه به فرمانروایی مغول نشان داده بود که برای ایجاد یک قدرت پایدار در ایران، برچیدن بساط خلافت و اسماعیلیه ضرورت دارد و آن ها می بایست به جای کشتار و تخریب بیهوده و بی نقشه، این دو قطب متضاد دنیای اسلام را که به خاطر جنبه مذهبی خویش، مانع از استقرار فرمانروایی آن ها در ایران به شمار می آمدند، از بین بردارد. برچیدن قدرت اسماعیلیه در ایران با مشکل و مقاومتی جدی رو به رو نشد و با سقوط قلعه الموت در ۶۵۴ ق/۶۳۵ش، دولت خداوندان الموت به پایان راه رسید. از سوی دیگر خلیفه عباسی، علی رغم کوشش هایی که در ترساندن مغولان از عواقب شوم درافتادن با خاندان عباسیان انجام داد، نتوانست از حرکت هلاکو به بغداد جلوگیری کند، چرا که به زودی تختگاه عباسیان به محاصره افتاد. به همین دلیل مستعصم خلیفه ناچار به اردوگاه هلاکو آمد، این امر نیز مانع غارت و کشتار بغداد نشد. خلیفه و اولادش نیز با عده کثیری از رجال دولت به قتل رسیدند. بدین گونه خلافت عباسیان نیز فرو پاشید، هر چند سپردن امارت بغداد و عراق به عطا ملک جوینی، که از والیان مسلمان بود، تا حدی در کاهش آثار فروپاشی خلافت عباسی و کشتار بغداد مؤثر واقع شد. پس از گشودن بغداد، برانداختن حکومت های شام، فلسطین و مصر در دستور کار هلاکو خان قرار گرفت. اما با مرگ برادر هلاکو منگو قاآن -خاقان مغول که وی حکومتش را از وی داشت- هلاکو شام را ترک و به مغولستان عزیمت کرد و این کار ناتمام ماند. هلاکو در آبادی ویرانی هایی که لشکرکشی های او، موجب آن شده بود، اهتمام ورزید. به طوری که تعدادی ابنیه از جمله معبد بودایی در خوی، قصری در دامنه جبال آلاغ و رصد خانه ای در مراغه ساخت. با مرگ ابوسعید در واقع دودمان هلاکو منقرض گشت، در ادامه شاهزادگان دیگر دودمان های مغول به مقام ایلخانی رسیدند یا ادعای این مقام را داشتند. حتی گاهی شاهزادگانی با نسب های ساختگی ادعای تاج و تخت نمودند. افراد زیر را می توان از مدعیان مطرح ایلخانی در این دوران دانست؛ "اُلُغ بیتِکچی" "صاحب دیوان" "وزیر" پسرش ابوسعید بهادرخان به هنگام جانشینی بیش از سیزده سال نداشت، از این رو به سادگی آلت دست امیران و وزیران قرار گرفت. عشق به شراب و حرمسرا هم او را از پرداختن به امور مملکت مانع شد به همین دلیل ساده تر آن دید که آن را به امیر چوپان واگذار کند. طولی نکشید که زمینه های رشد و ترقی که توسط اخلاف بهادر خان، بنیانی یافته بود به دست این ایلخان بر باد رفت. اجحاف و تعدی به مردمان، طغیان امیر چوپان و پسرش امیر تیمورتاش و داستان های عشقی و بدنامی بهادر خان، رفته رفته حکومت ایلخانان را فرو پژمرد. افزون بر این رقابت ها مدعیان قدرت و تحریکات مخالفان نیز قدرت این سلاله را به تحلیل برده بود. قتل امیر اشرف چوپانی در سال «۷۵۹ ق / ۱۳۵۸ م» واپسین امیر ایلخانی، زوال و فرومردن نهایی این سلاله را اعلام داشت. دوران ایلخانان هر چند با نظم و انضباط آغاز شد، اما در بی نظمی و هرج و مرج مقاومت ناپذیری پایان یافت. به طوری که تجربه حکومت ایلخانان در ایران دگرگونی اجتماعی جالبی را در تاریخ به معرض آزمون آورد. این که در فاصله دو نسل، ایلخانان اسلام آوردند، تجربه انحلال قوم فاتح را در فرهنگ قوم مغلوب یک بار دیگر در تاریخ ایران به صورت یک واقعیت تسلی بخش و قابل اعتماد به منصه ظهور رساند. سلاله یک قوم مهاجم سرانجام در طی دو نسل، مدافع قلمرو ایران شدند که از آن در برابر تهاجمات دیگران و هجوم بیگانگان جانانه دفاع کردند. ارتباط آن ها دست کم شروع جالبی برای روابط بازرگانی شرق و غرب شد. دودمان ایلخانی زندگی چادرنشینی را برتر می شمردند از این رو تا نیمه دوم سده هفتم/سیزدهم جز بناهای معدودی از معماری غیرمذهبی، دست آوردی در معماری نداشتند. بناهایی که آن ها در پایتخت های خود مراغه، تبریز، بغداد و سلطانیه بنا نهادند، بعدها از زلزله، یورش ها و دوره های متوالی اشغال مصون نماند؛ طراحی شهری آن ها را نمی توان با اطلاعات موجود تاریخی بازآفرینی کرد. در عوض، از بناهای بر جای مانده در دیگر ایالات قلمرو ایلخانی در مرکز و غرب ایران ساخته شده، چنین برمی آید که در دورهٔ آن ها معماری باشکوهی وجود داشت. ایلخانان مجموعه ای از انواع بناها، قالب ها، مصالح و فنون معماری ادوار پیشین ایران را به ارث بردند. در این دوران مساجد جامع با شکل کهن خود یعنی صحن چهار ایوانی در چهار جهت و گنبدخانه در سمت قبله به کمال خود رسید و این نقشه در انواع بناهای مذهبی از جمله مدرسه، خانقاه و بناهای غیرمذهبی مثل کاروانسراها به کار می رفت. بر روی مقبره ها، برج های تدفینی یا بقعه های چهارگوش یا آرامگاه های چندضلعی با سقف طاق گونه برپا می شد. تزئینات معماری در این دوره آجرکاری، گچ بری، کاشی معرق و سفال های لعاب دار است. مقرنس کاری در این دوره جنبهٔ تزیینی دارند و با گچ و تخته ساخته می شدند. در این دوره باید در واژگان سنتی معماری از چندین جهت تغییراتی اعمال کرد. بناهای منفرد در مجتمع های یادمانی به گرد هم آورده می شدند. به این مجموعه بناها که اغلب پیرامون مقبرهٔ بانی مجتمع یا فردی محترم پدید می آمد، اَرسَن می گویند. نظم و ترتیب ارسن های متقدم ایلخانی حالت نامنظم و بی قاعده داشت؛ اما برای جلوهٔ نمای پیشین از پیش طاق و تزئین مفصلی استفاده می کردند. با بلندتر شدن ارتفاع اتاق ها و پدید آمدن قوس های نوک تیز و باریک تر شدن مناره ها، تناسبات هم تغییر یافت. در این دوران علاقه به عمودیت بنا با حس ظریفی از فرم ترکیب یافته و در مدخل های تزیینی بناهای سترگ همراه با دو منارهٔ سر به فلک کشیده، جلوه پیدا کرده است. آجر پخته همچنان از مصالح عمدهٔ بناسازی بود اما برای دلنشینی و روح بخشی سطوح، از شیوه های تازه هم استفاده می کردند. در این دوره رنگ اهمیت ویژه ای داشت؛ داخل بنا را با آجرهای لعاب دار می پوشاندند و بیرون آن را با کاشی تزئین می کردند و از گچ بری منقوش هم بهره می گرفتند. یکی از نخستین اقدامات ایلخانان پس از فتح بغداد، تأسیس رصدخانه ای در مراغه، پایتخت تابستانی آن ها در شمال غرب ایران بود. بنای این رصدخانه در بالای تپه ای در پانصد متری شمال شهر، در سال ۶۵۷/۱۲۵۹ شروع شد. کاوش های باستان شناسی در این نقطه شانزده واحد معماری را مشخص کرده است. از جمله یک برج مرکزی، یک کارگاه ریخته گری برای ساخت ابزار و وسائل نجومی، پنج برج مستقل و چند بنای بزرگ. جای وسیع و کیفیت مواد به کار رفته در رصدخانهٔ مراغه مثل سنگ، آجر پخته و کاشی های لعاب دار و زرّین فام نشان دهندهٔ اهمیت اخترشناسی و اخترگویی در نزد مغولان شمن باور است. حکومت ایلخانان دو نتیجهٔ مهم برای نقاشی ایران داشت: یکی انتقال سنت های هنر چینی به ایران که منبع الهام تازه برای نگارگران شد؛ و دیگری بنیان گذاری نوعی هنرپروری که سنت کار گروهی هنرمندان در کتابخانه-کارگاه سلطنتی را پدیدآورد. در محیط فرهنگی جدید فعالیت نقاشان در عرصهٔ کتاب نگاری وسعتی قابل ملاحظه یافت. کوشش آنان بیش از پیش معطوف شد به حل مشکل ناهمخوانی سنت ها و تأثیرات مختلف هنری؛ و بلندپروازی یا علاقه مندی حامیان نیز آنان را در رسیدن به این هدف یاری کرد. تداوم این وضع در زمان اینجوریان، مظفریان و جلایریان، به شکل گیری یک سبک نومایه در نگارگری ایرانی انجامید. تحت حمایت ایلخانان کتاب نگاری در زمینه علمی و تاریخی رونق گرفت. برخی متون قدیم چون شاهنامه فردوسی نیز به سفارش آنان بازنویسی و مصور شد. کارگاه های تولید نسخه های مصور عمدتاً در مراغه و تبریز (پایتخت غازان خان) قرار داشتند. قدیمی ترین نسخه مصور این دوره، ترجمهٔ فارسی منافع الحَیَوان ابن بختیشوع است که به دستور غازان خان در مراغه تدوین شد (۶۸۹). نسخه مصور دیگری با نام جامع التواریخ رشیدالدین فضل الله تکوین یافت که بخش های ناقصی از آن موجود است. از دیگر محصولات کارگاه تبریز، یک شاهنامهٔ مصور بزرگ اندازه بود که امروزه به نام کسی که آن را در اوایل سدهٔ بیستم تصاحب کرد، به شاهنامه دموت مشهور شده است. نسخه مزبور احتمالاً در اصل حدود ۱۲۰ نگاره داشته که توسط چند نقاش (احتمالاً، متعلق به دو نسل) اجرا شده بودند؛ ولی چند تصویر پراکنده از آن باقی مانده است. ابوسعیدنامه، کلیله و دمنه، معراج نامه و تاریخ چنگیزی از جمله کتاب هایی بودند که توسط نگارگری به نام احمدِ موسی در زمان سلطان ابوسعید مصور کرد که برخی اوراق پراکندهٔ آنان باقی است. هجوم مغول به ایران در سال ۶۱۶ه‍. ق، موجب ویرانی بسیاری از مراکز و نهادهای علمی و فرهنگی ایران گردید؛ اما پس از یک دوره فترت فرهنگی، دوباره برخی از شاخه های دانش، هم زمان با حاکمیت ایلخانان مغول و به همت اندیشمندان ایرانی، شکوفا شدند. در عصر آن ها طب، اخترشناسی و ریاضیات در ایران توسعه یافت. به طوری که عدم توجه این قوم به زبان فارسی نیز با اظهار علاقه زیادی که به تاریخ نشان می دادند جبران شد. چرا که کتاب های تاریخی قابل ملاحظه ای در این دوره به فارسی تدوین شد که جامع التواریخ (تاریخ رشیدی) در آن میان شاید نخستین تجربه موفق در نگارش دسته جمعی و گروهی تاریخ بود. به علاوه توجه برخی از این ایلخانان به ایجاد بناهای عظیم و آبادانی، در خاطر نسل های بعدی به منزله جبران گذشتهٔ اخلاف وحشی این قوم در ایران بود، چنان که پیدایش سبک تلفیقی ممتاز در تاریخ معماری ایران، نتیجه کوشش های برخی از این امیران بود. بلیه مغولان و حکومت ایلخانان در ایران، دوره ای از افول و انحطاط ایرانیان را به همراه آورد. زوال اخلاق و معنویات و رواج دکان ریا و میدان دار شدن مدعیان و متشبهان و کارگزاران ناشایست و مال اندوز، بر پریشانی اوضاع و نابسامانی های اجتماعی هر چه بیشتر می افزود. در پایان روزگار ایلخانان و ضعف و زوال قدرت آنان، سرزمین ایران، شاهد ظهور دوباره ملوک الطوایفی در عرصه فرمانروایی از یک سو و نهضت های مردمی و انقلابی با ماهیتی ضد دولتی از سوی دیگر شد. نهضت سربداران، جنبش سمرقند و نهضت عامّه، جلوه ای از روح مردم به تنگ آمده از اوضاع بود. با آن که بعد از ایلخانان دولت کوته عمر چوپانیان و باقی ماندگان ماجراجو و بی ثبات سلسله ایلخانیان، توانستند دست کم برای مدتی کوتاه تفوق عنصر مغول را در عرصه رویدادهای سیاسی ایران حفظ نمایند، اما اعاده آن قدرت برای مغولان دیگر ممکن نشد. ادامه پاره ای از شیوه های حکومت و یاساهای مغول در قلمرو کوچک طغاتیموریان جرجان، و در دستگاه آل کرت و آل مظفر هم به پایندگی و بقای دنیای چنگیز خانی کمکی نکرد. هر چند ایران تا نیل به یکپارچگی و استقلال، هنوز راه درازی در پیش داشت، اما بازگشت به دنیای مغول هم، دیگر برایش تصور کردنی نبود. حتی تیمور، که با یورش های خونین و وحشیانه اش، یک چند خاطره دوران چنگیز را باز به یاد آورد، موفق نشد آن دوران را از نو برقرار سازد. با این حال، از پایان عهد ایلخانان تا عهد تیمور، نوعی ملوک الطوایفی در ایران ادامه یافت که دوام آن تقریباً سراسر کشور غرق در جنگ های محلی، هرج و مرج های اداری و اغتشاش های ناشی از ناامنی گردید، و غلبه جهل، فساد، ریا و دروغ را در تمامی رویدادهای عصر آشکار ساخت. این ملوک الطوایفی که سراسر ایران زمین را دچار اغتشاش های طولانی ساخت، خاندان های گوناگون محلی را در برابر یکدیگر به پیکار واداشت. پیکارهای میان فرمانروایان محلی، باعث غارتها و کشت و کشتارهای بسیاری در آبادیها، شهرها، و ولایات گوناگون شد. این شهرها و ولایات هر از چندی دست به دست می گردیدند. از این میان؛ چوپانیان در آذربایجان و اران و ولایات جبال، جلایریان در عراق عرب و بعدها در تمامی قلمرو چوپانیان، طغا تیموریان در جرجان و خراسان غربی، آل کرت در هرات و خراسان شرقی، ملوک شبانکاره در بخشی از فارس، اتابکان فارس و قراختاییان در فارس و کرمان، آل اینجو در فارس و اصفهان، اتابکان لرستان بین اصفهان تا خوزستان، اتابکان یزد در ولایات تابع آن حوالی و شماری امیرنشین در طبرستان و مازندران که از هم مستقل و با هم در حال ستیز بودند. هر چند برخی از این حکومت های ملوک الطوایفی در فرجام روزگار ایلخانان برافتادند، اما جدایی قلمرو آن ها همچنان باقی ماند و حکومت ملوک الطوایفی که بعد از عهد تیمور هم به صورتهای دیگر ادامه حیات یافت، تا چندین سده بعد از بلیه مغولان، سرزمین ایران را عرصه تاخت و تاز و بی نظمی و اغتشاش کرد که رهایی از آن، نیازمند حکومت مرکزی مقتدر بود و نیل بدان تا عهد صفوی برای ایرانیان ممکن نشد.
[ { "answer1": "ایلخانان در ابتدا دین بودایی داشتند اما به تدریج به اسلام گرویدند.", "answer2": "ایلخانان مسلمان خود را سلطان نامیده و نام های اسلامی برگزیدند.", "distance": 67, "question": "ایلخانان در ابتدا چه دینی داشتند و پس از گرویدن به اسلام چه نامی برای خود برگزیدند؟" }, { "answer1": "هجوم مغول به ایران در سال ۶۱۶ه‍. ق، موجب ویرانی بسیاری از مراکز و نهادهای علمی و فرهنگی ایران گردید؛", "answer2": "اما پس از یک دوره فترت فرهنگی، دوباره برخی از شاخه های دانش، هم زمان با حاکمیت ایلخانان مغول و به همت اندیشمندان ایرانی، شکوفا شدند.", "distance": 101, "question": "هجوم مغول در چه سالی رخ داد و پس از آن چه اقداماتی در زمینه علمی و فرهنگی انجام شد؟" }, { "answer1": "با مرگ ابوسعید در واقع دودمان هلاکو منقرض گشت، در ادامه شاهزادگان دیگر دودمان های مغول به مقام ایلخانی رسیدند یا ادعای این مقام را داشتند.", "answer2": "افراد زیر را می توان از مدعیان مطرح ایلخانی در این دوران دانست؛\n\n\"اُلُغ بیتِکچی\"\n\"صاحب دیوان\"\n\n\"وزیر\"", "distance": 201, "question": "پس از مرگ ابوسعید چه کسانی ادعای مقام ایلخانی کردند و چه کسانی در این دوران به عنوان مدعیان مطرح بودند؟" }, { "answer1": "چنگیز خان تجارت با شاه خوارزم را وسیله ای برای برقراری رابطه بین دو دولت ساخت.", "answer2": "در جریان سفر هیئت پانصد نفره بازرگانی مغولان که از میان مسلمانان انتخاب شده بودند، قتل عام همگی این تجار و سؤ تدبیرهای بعدی سلطان، جنگ بین دو کشور را اجتناب ناپذیر ساخت.", "distance": 275, "question": "چنگیز خان برای برقراری رابطه بین دو دولت چه وسیله ای را انتخاب کرد و در نهایت چه اتفاقی افتاد که جنگ بین دو کشور اجتناب ناپذیر شد؟" }, { "answer1": "یکی از نخستین اقدامات ایلخانان پس از فتح بغداد، تأسیس رصدخانه ای در مراغه، پایتخت تابستانی آن ها در شمال غرب ایران بود.", "answer2": "کاوش های باستان شناسی در این نقطه شانزده واحد معماری را مشخص کرده است. از جمله یک برج مرکزی، یک کارگاه ریخته گری برای ساخت ابزار و وسائل نجومی، پنج برج مستقل و چند بنای بزرگ.", "distance": 202, "question": "یکی از نخستین اقدامات ایلخانان پس از فتح بغداد چه بود و کاوش های باستان شناسی در آن نقطه چه مواردی را مشخص کرد؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
221
: اکستروژن اکستروژن یا برون ریزی یکی از روش های حجمی، برای تغییر شکل مواد به منظور کاهش ضخامت یا سطح مقطع آن ها است که در نتیجه آن، قطعاتی با سطح مقطع صاف و عمودی تولید می شوند. جهت انجام فرایند اکستروژن، ماده اولیه موردنظر، به درون قالب اکستروژن که سطح مقطع موردنظر روی آن ایجادشده است، فشرده می شود و در نتیجه، قطعه اکسترود شده با سطح مقطع قالب، تولید می شود. دو مزیت این فرایند، نسبت به دیگر روش های شکل دهی، قابلیت بالا در تولید قطعاتی با سطح مقطع پیچیده و همچنین شکل دهی مواد ترد و شکننده است، زیرا ماده در این روش، تنها تحت فشار و تنش برشی قرار می گیرد. این روش همچنین قطعاتی، با سطح مقطع بسیار باکیفیت و صاف ایجاد می کند و باعث استحکام بیشتر مواد می شود. اکستروژن می تواند پیوسته (تولید قطعات با طول زیاد) یا نیمه پیوسته (تولید چندتکه ای) باشد. فرایند اکستروژن می تواند با مواد اولیه های سرد یا گرم انجام شوند. انواع موادی که اکستروژن روی آن ها انجام می شود عبارتند از: فلزات، پلیمرها، سرامیک ها و مواد غذایی و … در سال ۱۷۹۷، Joseph Bramah اولین فرایند اکستروژن برای تولید لوله از مواد نرم زا انجام داد. او ابتدا ماده اولیه فلزی را پیش گرم کرد و آن را به وسیله یک پیستون دستی متحرک، به داخل قالب حرکت داد. در سال ۱۸۲۰، Thomas Burr، همین فرایند را به وسیله یک پرس هیدرولیک انجام داد. در سال ۱۸۹۴، Alexander Dick، فرایند اکستروژن را برای آلیاژهای مسی و برنجی نیز گسترش داد. در این دستگاه از پیستونی قوی جهت اعمال بار یکنواخت بر قطعه مورد نظر و پرس کردن و فشار دادن آن در بدنه دستگاه استفاده می شود. از آنجایی که اصطکاک میان بدنه دستگاه و قطعه زیاد است، درجه حرارت نیز زیاد می شود؛ بنابراین لازم می شود که بدنه دستگاه هر چند بار خنک کاری شود. جهت خنک کاری از آب صابون یا روغن استفاده می شود. جنس بدنه این دستگاه باید مقاوم باشد تا بتواند تنشهای وارد بر آن را تحمل کند. جنس بدنه معمولاً از تنگستن کربوناید است. فرایند اکستروژن، با گرم کردن مواد اولیه (در اکستروژن گرم) شروع می شود. سپس داخل مخزن دستگاه پرس قرار داده می شود. (مواد اولیه فلزی، به صورت بیلت های استوانه ای ریخته گری شده و داخل مخزن دستگاه پرس قرار می گیرند) سپس یک قطعه حائل بین بیلت و پیستون قرار می گیرد و بیلت توسط پیستون به داخل قالب، فشرده می شود. سپس محصول اکسترود شده از سمت دیگر کشیده می شود تا صاف شود. برای بهبود خواص محصول باید روی آن فرایندهای گرم کاری و سرد کاری انجام شود. تجهیزات مختلفی جهت انجام یک فرایند اکستروژن وجود دارد که ۴ ویژگی زیر، باعث تمایز آن ها می شوند: یک متهٔ تک یا دوبل که به وسیله یک پیستون یا موتور الکتریکی تغزیه می شود، به وسیله یک فشار هیدرولیک یا یک فرایند مشابه، رانده می شود تا محصولات اکستروژن از ماده اولیه، حاصل شود. روش های مختلفی برای ایجاد حفره های داخلی در یک فرایند اکستروژن وجود دارد. یک راه، استفاده از یک بیلت میان تهی است که درون بیلت اولیه، حفره با شکل موردنظر از ابتدا با یکی از روش های ساخت، ایجادشده است. به منظور ایجاد حفره ها، با دقت ابعادی بالاتر از ماندرل استفاده می شود. ماندرل ها بر دو نوعند: ۱- ماندرل شناور ۲- ماندرل ثابت اکستروژن مستقیم، رایج ترین نوع اکستروژن است که در آن جهت حرکت پیستون و محصول اکستروژن یکسان است. در حقیقت در این روش، قالب ثابت است و پیستون، بیلت را به درون قالب حرکت می دهد. در این روش، بیلت داخل یک محفظهٔ محافظت شده قرار می گیرد. سپس بیلت به وسیله فشار پیستون، به داخل قالب رانده می شود. در این مرحله، یک قطعه حائل بین پیستون و بیلت قرار می گیرد تا آن ها را جدا از هم نگه دارد. در نتیجه این فرایند، محصول اکستروژن از سمت دیگر دستگاه، در جهت یکسان با جهت حرکت پیستون، خارج می شود. عیب اصلی این روش نسبت به روش غیرمستقیم این است که در این روش، به دلیل وجود نیروهای اصطکاکی در اثر حرکت بیلت در طول مخزن، نیروی بیشتری جهت شروع فرایند اکستروژن لازم است و با حرکت بیشتر بیلت، این نیرو رفته رفته کاهش می یابد. در انتهای بیلت نیز نیرو به شدت افزایش می یابد؛ زیرا بیلت در این قسمت باریک است و ماده باید به صورت شعاعی از قالب خارج شود. به همین دلیل انتهای بیلت بدون استفاده می ماند و در انتهای فرایند باید بریده شود. در اکستروژن غیر مستقیم، جهت حرکت پیستون و محصول اکستروژن، مخالف یکدیگر هستند. در این روش، بیلت و محفظه ای که بیلت داخل آن قرار دارد، بایکدیگر به سمت قالب که ثابت است حرکت می-کنند. به دلیل اینکه در این روش بیلت و محفظه با یکدیگر حرکت می کنند، نیروهای اصطکاکی بین آن ها کاهش می یابد. مزایای این روش عبارتند از: معایب این روش عبارتند از: یکی از روش های متداول شکل دهی شدید فلزات، اکستروژن هیدرواستاتیک(Hydrostatic Extrusion) می باشد. این روش نوین جزو زیرشاخه های اکستروژن می باشد که به سه صورت سرد، گرم و داغ انجام می پذیرد. اولین استفاده کاربردی و صنعتی اکستروژن هیدرواستاتیک از سال ۱۸۹۳ میلادی شروع شده است. با این وجود، پیشرفت این روش به خصوص در تولید ساختار در سال های اخیر انجام شده است. روش انجام این فرایند بسیار ساده می باشد. بدین صورت که یک بیلت (به صورت استوانه ای شکل) اولیه در داخل محفظه اکستروژن قرار می گیرد. سپس توسط پیستون پرس(Ram) مانند، فشار به یک سیال(fluid) منتقل گشته و در نهایت فشار یکنواخت سیال روی بیلت اولیه، موجب تغییر شکل و اکستروژن ماده می گردد. به خاطر ایجاد تغییر شکل یکنواخت و همچنین امکان ایجاد نرخ کرنش های بالا(10 بر ثانیه) ضریب اصطکاک بین بیلت و قالب کم در نظر گرفته می شود. همچنین با انتخاب زاویه قالب کوچک نیز می توان به تغییر شکل همگن و یکنواخت دست یافت. با استفاده از این روش می توان مواد نانو ساختار با اشکال مختلف با سطح مقطع های پیچیده تولید کرد. با توجه به پارامترهای مختلف فرایند در هر مرحله از اکستروژن، کرنشهای بالا (در حدود هشت) را می توان ایجاد کرد. البته لازم است ذکر شود که برای رسیدن به مواد با اندازه نانو این فرایند باید در چند مرحله انجام پذیرد. همچنین باید در نظر داشت که نرخ کرنش بالا نباید بیش از حد زیاد باشد زیرا باعث فشار بیش از حد به بدنه قالب می گردد. در این روش به دلیل استفاده از فشار هیدرو استاتیک اکسترود شدن مواد به صورت یکنواخت انجام می گیرد. با مقایسه دیگر روش های تغییر شکل شدید مانند (ECAP), (HPT) و اکستروژن دوره ای و تکنیک فشار(CEC) می توان با کرنش کمتر به اندازه دانه یکسان دست یافت. اکستروژن هیدرواستاتیک در مقایسه با اکستروژن سنتی دارای مزایا و معایب مختلف می باشد. از جمله مزایای این روش می توان به سه مورد اشاره کرد. الف) فشار موجود در این فرایند به طول بیلت مورد آزمایش بستگی ندارد. زیرا اصطکاک بین بیلت و محفظه اکستروژن از بین رفته است. ب) فشار کل موجود بین بیلت و محفظه و بیلت با قالب به خاطر عدم وجود اصطکاک ناشی از بیلت با محفظه بسیار کم می باشد. ج) به خاطر اعمال تنش هیدرواستاتیک خمیدگی ماده اکسترود شده وجود نداشته و ماده با ساختار همگن تولید می شود. با این وجود این فرایند دارای محدودیت هایی نیز می باشد که از جمله آن ها عبارتند از: الف) مشکل شدن طراحی ایمن محفظه به خاطر استفاده مداوم از فشارهای بالا. ب) بارگذاری پیچیده به خاطر وجود سیال و فشار بالا و در نهایت ج) کاهش راندمان فرایند با افزایش فشار وارد بر سیال. همچنین به خاطر روغن کاری مداوم و سیکل وار در فرایند اکستروژن رفتار چسبش-لغزش (Stick-Slip) مشاهده می شود. این پدیده باعث می شود تا فشار لازم ثابت نبوده و از فشار در حالت ثابت (فشار بهینه) منحرف گردد. پدیده چسبش-لغزش همچنین باعث تغییرات در قطر بیلت و عدم ثبات در فرایند می شود. پارامترهای مختلفی بر روی فرایند تأثیرگذار می باشند. از جمله این پارامترها می توان به فشار اکستروژن (P)، زاویه قالب (die angle)، نرخ اکستروژن (ratio of extrusion) و سیال مورد استفاده اشاره کرد. کنترل هر کدام یک از این پارامترها منجر به تغییرا ت محسوس در فرایند اکستروژن هیدرواستاتیک می گردد. می توان با اطمینان گفت یکی از اساسی ترین متغیرهای فرایند هیدرواستاتیک تعیین فشار اکستروژن می باشد. به عبارت دیگر، هرگونه اشتباه در تعیین فشار اکستروژن باعث به وجود آمدن اختلال در امر اکستروژن خواهد شد. علاوه بر این، فشار اکستروژن خود تابعی از چهار پارامتر دیگر می باشد. الف) زاویه قالب، ب) نرخ اکستروژن، ج) ضریب اصطکاک و د) استحکام تسلیم ماده بیلت. با افزایش ضریب اصطکاک کار لازم برای غلبه بر نیروی اصطکاک بیشتر شده و به تبع آن فشار لازم برای تغییر شکل بیلت افزایش می یابد. همچنین می توان گفت که با افزایش استحکام تسلیم، فشار بیشتری برای تغییر شکل ماده نیاز می باشد. در نهایت می توان این گونه اظهار داشت که تعیین درست فشار اکستروژن کمک شایانی به بهبود عملکرد اکستروژن هیدرواستاتیک می نماید. پارامتر دیگری که نقش مهمی در بالا بردن راندمان کاری دارد، زاویه قالب مورد استفاده در فرایند اکستروژن هیدرواستاتیک می باشد. به طور کلی سه نوع کار در فرایند اکستروژن وجود دارد. الف) کار تغییر شکل همگن یا کمترین کار لازم برای تغییرشکل بیلت به شکل نهایی، ب) کار مازاد(Redundant Work) که در اثر پدیده برش معکوس در ناحیه تغییر شکل ایجاد می شود و ج) کار نیروی اصطکاک که در اثر اصطکاک بین دیواره قالب و بیلت ایجاد می شود. کار نیروی اصطکاک با زاویه قالب در تناسب می باشد. به عبارت ساده تر، هر چه زاویه قالب افزایش یابد، سطح تماس بین بیلت و دیواره قالب کمتر شده و نیروی اصطکاک کمتر می شود. این پدیده باعث کاهش فشار لازم برای تغییرشکل می گردد. زیرا کار لازم برای غلبه بر اصطکاک توسط فشار اکستروژن تأمین می گردد. به طور خلاصه می توان بیان کرد که زاویه قالب همواره باید مقدار بهینه ای داشته باشد تا راندمان کاری افزایش یابد. یکی دیگر از پارامترهای تأثیرگذار در راندمان فرایند اکستروژن هیدرواستاتیک، نرخ اکستروژن یا به عبارت ساده تر میزان کاهش سطح مقطع(Reduction of surface area) می باشد. در یک زاویه قالب ثابت، افزایش میزان نرخ اکستروژن منجر به افزایش سطح تماس بین بیلت و دیواره قالب شده و در نتیجه فشار زیادی برای غلبه بر کار سختی ناشی از کرنش زیاد نیاز می باشد. مناسب بین سطوح بیلت و قالب در فرایند اکستروژن منجر به کاهش فشار اکستروژن می گردد. سیال روانکار باید خواص ویژه ای داشته باشد تا بهترین کارایی را در فرایند اکستروژن داشته باشد. از جمله پارامترهای مهم در انتخاب روانکار مناسب، ویسکوزیته و ضخامت فیلم روانکار می باشد. ضخامت فیلم روانکار تأثیر قابل توجهی بر روی اصطکاک بین بیلت و دیواره قالب می گذارد. به عبارت دیگر، با افزایش ضخامت روانکار، تماس بین بیلت و دیواره قالب کاهش یافته، کار نیروی اصطکاک کاهش یافته و در نهایت فشار لازم برای تغییر شکل نیز کاهش پیدا می کند. از طرف دیگر، تغییرات در ضخامت روانکار موجب تغییرات قابل توجه در پایانی مواد دارد. به طور خلاصه تر می توان گفت که استفاده از روانکار با ضخامت ضخیم منجر به صافی سطح پایین می گردد. از طرف دیگر، به دست آوردن سطوح با صافی سطح بالا را می توان با استفاده از روانکار با ضخامت پایین به دست آورد. ویسکوزیته نیز عاملی دیگر در انتخاب روانکار می باشد. با افزایش ویسکوزیته شرایط تغییر شکل بدتر شده و منجر به ایجاد ترک در بیلت و ماده نهایی می گردد. اکستروژن مواد غذایی که امروزه به منظور تهیه فراورده های پاستا و سایر فراورده های شکل داده شده، غلات آماده مصرف، اسنک، غذای حیوانات خانگی، فراورده های قنادی، نشاسته اصلاح شده مخصوص سوپ، غذای کودک، غذای آماده و پایه ای برای تولید نوشیدنی مورد استفاده فراوان قرار می گیرد به یکی از فرایندهای مهم تبدیل شده است. این فرایند نوعی پخت محسوب می شود که می توان از آن در تولید فراورده های پُف داده و تُرد استفاده کرد. این فرایند، به صورت مداوم است و در آن دمای بالا و زمان کوتاه اعمال می شود و در سال های اخیر در سطح جهانی به یکی از مشهورترین فرایندهای اقتصادی برای فرموله کردن محصولات بر پایه غلات تبدیل شده است. اکستروژن را می توان به عنوان فرایندی که در آن موادی مثل نشاسته ذوب شده با فشار از خروجی (دای) به منظور ایجاد شکل خاص عبور داده می شوند تعریف کرد. در حین فرایند اکستروژن، انرژی حرارتی حاصل، همراه با انرژی مکانیکی (برشی) تغییرات فیزیکوشیمیایی سریعی در ماده اولیه ایجاد می کند. یکی از مهم ترین ویژگی های فرایند اکستروژن، پف دادن به فراورده است که بافت ماده غذایی را تحت تأثیر قرار می دهد. فناوری اکستروژن به عنوان یک فرایند تولیدی کارا، نقش مهمی در صنایع غذایی بر عهده دارد. این فرایند متشکل از عملیات جابجایی، اختلاط، برش، حرارت و تبرید، شکل دادن، خروج مواد فرار و رطوبت، ایجاد طعم، انکپسولاسیون و استریلیزاسیون می باشد. این فرایند می تواند در دمای پایین (مثل تولید فراورده های خمیری) یا در دماهای بالا (مثل تولید اسنک) اجرا شود. در بعضی از سیستم ها، به دلیل وجود فشار، آب در حالت مایع فوق داغ است که این موضوع کنترل عمل شکل دادن را تسهیل می کند و نیروی برشی را افزایش می دهد. این فشار می تواند بین ۲۵ تا بیش از ۲۰۰ بار متغیر باشد. به دلایل زیر استفاده از فرایند اکستروژن در دو دهه اخیر رواج یافته است: اکستروژن آلیاژهای آلومینیم یکی از روش های نسبتاً ارزان برای تولید اشکال پیچیده در طول بلند با تلرانس هندسی دقیق به شمار می آید. در فرایند اکستروژن یک بلوک فلزی (بیلت) در اثر اعمال فشار، از قالبی با سطح مقطع کوچکتر عبور می کند. تا به شکل محصول مورد نیاز تبدیل شود. فرایند اکستروژن یک فرایند پیوسته است که به کمک آن می توان مقاطع شکل دهی شده را در طول های بلند و دلخواه تولید کرد. با توجه به انعطاف پذیری بسیار عالی آلومینیم در دمای اکستروژن، فرایند اکستروژن برای آلومینیم مناسب است. اکستروژن آلیاژهای آلومینیم متفاوت است. آلیاژهایی که استحکام آن ها بالاست به سختی اکسترود می شوند. با افزایش ضخامت شکل که در آن ضخامت به صورت یکنواخت است اکسترود به آسانی انجام می شود. در حالی که شکل های نامتعادل و نامتقارن به سختی اکسترود می شوند. همهٔ آلیاژهای آلومینیم می توانند اکسترود شوند. اما برخی از آلیاژها که نیازمند فشار بالا، سرعت کم اکستروژن، یا دارای کمترین پرداخت سطح و پیچیدگی مقطعه می باشند نسبت به دیگر آلیاژها برای اکستروژن کمتر مناسب اند. محصولات اکسترود شده آلومینیم بیش از ۵۰ درصد از بازار اروپا را در بهر می گیرند که بیشترین مصرف را در صنعت ساخت و ساز دارند. اکستروژن های آلومینیم در ساختمان های تجاری و خانگی برای ساخت در و پنجره، خانه های از پیش ساخته شده، سازه های ساختمانی، سقف، روکش فلزی نمای خارجی و … استفاده می شوند. علاوه بر این نیز در صنعت حمل و نقل برای بدنه، جاده و راه آهن، خودرو و در کاربردهای دریایی استفاده می شوند. اکستروژن فرایند تغییر شکل پلاستیکی است که در آن بیلت در اثر اعمال نیرو از قالبی با سطح مقطع کوچک تر عبور می کند. در واقع اکستروژن فرایند متراکم سازی غیر مستقیم است. نیروهای لازم برای این متراکم سازی به وسیله تماس بیلت با محفظه قالب (کونتینر) و قالب ایجاد می شوند که مقادیر آن ها بسیار زیاد است. تماس بیلت با محفظه قالب و قالب منجر به ایجاد تنش های فشاری بالایی می شود که این تنش ها باعث کاهش احتمال بروز ترک سطحی بیلت حین انجام فرایند می شود. اکستروژن بهترین روش برای شکستن ساختار ریختگی بیلت است چرا که در این فرایند بیلت تنها تحت تأثیر نیروهای فشاری قرار می گیرد. بسته به نوع آلیاژ و روش مورد نظر اکستروژن می تواند به صورت سرد و گرم انجام شود. در صورتی که شمش اولیه قبل از شروع شکل دهی حرارت داده شود، اکستروژن را گرم و در غیر اینصورت، سرد نامند. فرایند اکستروژن گرم به منظور تولید محصولات فلزی نیمه تمام با طول نسبتاً زیاد و مقطع ثابت (انواع پروفیلهای توپر و توخالی، متقارن و غیر متقارن آلومینیمی و آلیاژهای آن ها مانند مفتول، تسمه، لوله و بوش) به تعداد زیاد و با سطح مرغوب و دقت ابعادی به کار می رود. قطعاتی که از طریق اکستروژن سرد تولید می شوند، به دلیل داشتن سطح مرغوب و دقت ابعادی بالا دیگر نیازی به کار اضافی ندارند یا فقط مقدار بسیار جزئی پرداخت کاری برای آن ها ضروری است. به این ترتیب هم در مواد مصرفی و هم در وقت، صرفه جویی به عمل می آید. امروزه اکستروژن سرد بیشتر برای تولید قطعاتی از وسائل نقلیه، تجهیزات نظامی، ماشین آلات صنعتی و تجهیزات الکترونیکی، به صورت تولید انبوه، به کار می رود؛ بنابراین اکستروژن سرد یک عملیات ثانوی یا نهایی بر روی قطعاتی است که به صورت نیمه تمام از طریق روش های دیگر، از قبیل ریخته گری، اکستروژن گرم، نورد، تولید می شوند. همچنین اکستروژن از نظر حرکت قالب و بیلت به دو صورت انجام می گیرد: اکستروژن مستقیم، اکستروژن غیر مستقیم، در فرایند اکستروژن مستقیم یک بلوک فلزی (بیلت) در اثر اعمال فشار از قالبی با سطح مقطع کوچکتر عبور می کند. تا به شکل محصول مورد نیاز تبدیل شود. در اکستروژن غیر مستقیم قالب با فشار به داخل بیلت رانده می شود. بیلت (شمش) باید به دمای ۴۲۶–۴۹۶ درجه سانتیگراد رساند. ۲- بعد از رسانیدن بیلت به دمای مورد نظر آن را توسط لودر به داخل رام رانده و بیلت را بوسیله دوده یا چربی مخصوص چرب می کنند تا از چسبیدن بیلت به قالب جلوگیری شود ونیز نقش روان کننده را ایفا می کند. ۳- سپس بیلت به کرایدل انتقال داده می شود. ۴- رام با فشار بیلت را به جلو می راندتا اینکه بیلت وارد کانتینر شود. ۵- سپس فشار ادامه پیدا کرده و بیلت از قالب گذشته و رفته رفته کوچکتر شده تا اینکه به انتهای کانینر می رسد هنگام عبور آلومینیوم از قالب، از اطراف قالب نیتروژن مایع عبور داده می شود که باعث افزایش طول عمر و دوام قالب می شود. ۶- در نتیجه فشار بیلت از قالب عبور کرده و شکل قالب را به خود می گیرد. ۷- هنگامی که مواد اکسترودی از پرس خارج شود دما توسط سنورهای نصب شده در پرس کنترل و تنظیم می گردد. هدف اصلی از دانستن دما برای حفظ حداکثر سرعت عملیات اکستروژن می باشد. مقدار دمای خروجی اکستروژن بستگی به آلیاژ آلومینیوم است؛ و برای مثال حرارت آلیاژهای 6063A ،۶۴۶۳ ،۶۰۶۳٬۶۱۰۱ برابر حداقل ۴۹۸ درجه سانتی گراد و آلیاژهای 6005A ،۶۰۶۱ برابر حداقل ۵۱۰ درجه سانتی گراد است. ۸- اکستروژن به خارج از قالب هل داده می شود. سپس قطعه اکسترود شده توسط یک سری فن و میز خنک کننده سرد می شود.. ۹- تمامی بیلت در عملیات اکستروژن استفاده نمی شود و در آخر پوسته به صورت اکسید باقی می ماند که بیلت را برداشته و بیلت دیگری بارگذاری شده و این پروسه همچنان تکرار می شود. ۱۰- هنگامی که محصول به طول دلخواه رسید توسط اره بریده می شود. ۱۱- محصول پس از برش به میز خنک کننده منتقل می شود. ۱۲- بعد از خنک شدن محصولات آن ها را به روی میز مخصوصی (استریج) هدایت می کنند که در این مرحله آن ها را تابگیری می کنند که باعث می شود که پروفیلها به صورت صاف و یکنواخت طبق استانداردهای مورد نظر در آیند. ۱۳- سپس پروفیلها رادر اندازه های استاندارد (یا سفارش داده شده) برش می دهند. در اکستروژن مستقیم که مرسوم ترین روش مورد استفاده برای اکستروژن آلومینیم می باشد، بیلت از جنس آلومینیم بین ۵۰۰ – ۴۵۰ درجه سانتی گراد پیش گرم شده زیرا در این دما جریان تنش در آلیاژ آلومینیم بسیار کم است که با اعمال فشار با استفاده از یک رام به انتهای بیلت قطعه به درون قالب هل داده می شود؛ و شکل قالب را به خود می گیرد. روش اکستروژن مستقیم، در تولید میلگرد آلومینیومی، مفتول آلومینیومی، لوله آلومینیمی و مقاطع آلومینیم تو پر و تو خالی مورد استفاده قرار می گیرد. در اکستروژن مستقیم، سیلان فلز هم جهت با حرکت رام است. در حین انجام فرایند بیلت بر روی دیواره محفظه قالب می لغزد. وجود نیروهای اصطکاکی به میزان قابل توجهی باعث افزایش فشار مورد نیاز رام می گردد. پس از آنکه اکستروژن تمام شد، معمولاً به منظور بهبود مقاومت به خوردگی و اکسیداسیون انجام عملیات سطحی ضروری است. همهٔ آلیاژهای آلومینیم می توانند اکسترود شوند. اما برخی از آلیاژها که نیازمند فشار بالا، سرعت کم اکستروژن، یا دارای کمترین پرداخت سطح و پیچیدگی مقطعه می باشند نسبت به دیگر آلیاژها برای اکستروژن کمتر مناسب اند. در میان اکستروژن های آلیاژ آلومینیم، آلیاژ آلومینیم-روی-منیزیم از استحکام قوی تری نسبت به دیگر آلیاژها برخوردار است. آلیاژهای آلومینیم-منیزیم-سیلیسم گروه ۶۰۰۰ بیشترین سهم اکستروژن در بازار را دارند؛ و در بیشتر کشورها برای ساخت استفاده می شوند. در نتیجه مجموعه ای از مواد مختلف در استحکام های ۱۵۰ تا ۳۵۰ مگاپاسکال با چقرمگی و شکل پذیری. خوب می باشند. آن ها می توانند به سادگی اکسترود شوند. در کل اکسترود آن ها خوب است اما با لایه نازکی از منیزیم و سیلیکون پوشش داده می شوند. به عنوان مثال آلیاژهای ۶۰۶۰ و ۶۰۶۳ با سرعت خیلی بالا تا ۱۰۰ متر بر دقیقه با پرداخت سطح خوب اکسترود می شوند. اگر اکستروژن در شرایط T4 مد نظر باشد عملیات حرارتی در این مرحله تمام شده اگر T6 مورد نیاز باشد اکستروژن کوئنچ شده و سپس در تسریع عملیات حرارتی پیر سختی مصنوعی انجام می گیرد؛ و اگر شرایط T5 مد نظر باشد فلز در هنگام خروج از پرس اندکی خنک کاری می شود. قالب اکستروژن
[ { "answer1": "یک راه، استفاده از یک بیلت میان تهی است که درون بیلت اولیه، حفره با شکل موردنظر از ابتدا با یکی از روش های ساخت، ایجادشده است.", "answer2": "فشار موجود در این فرایند به طول بیلت مورد آزمایش بستگی ندارد. زیرا اصطکاک بین بیلت و محفظه اکستروژن از بین رفته است.", "distance": 3162, "question": "در فرایند اکستروژن، دو روش برای تولید قطعات توخالی وجود دارد. یکی از این روش‌ها چیست و مزیت اصلی اکستروژن هیدرواستاتیک نسبت به اکستروژن سنتی چیست؟" }, { "answer1": "انواع موادی که اکستروژن روی آن ها انجام می شود عبارتند از: فلزات، پلیمرها، سرامیک ها و مواد غذایی و …", "answer2": "مقدار دمای خروجی اکستروژن بستگی به آلیاژ آلومینیوم است", "distance": 14453, "question": "چه موادی می توانند تحت فرآیند اکستروژن قرار گیرند و چه چیزی دمای خروجی اکستروژن را تعیین می کند؟" }, { "answer1": "به خاطر روغن کاری مداوم و سیکل وار در فرایند اکستروژن رفتار چسبش-لغزش (Stick-Slip) مشاهده می شود.", "answer2": "پس از آنکه اکستروژن تمام شد، معمولاً به منظور بهبود مقاومت به خوردگی و اکسیداسیون انجام عملیات سطحی ضروری است.", "distance": 10522, "question": "چه چیزی باعث ایجاد پدیده چسبش-لغزش در فرایند اکستروژن می شود و چه کاری بعد از انجام عملیات اکستروژن لازم است انجام شود؟" }, { "answer1": "در این روش، بیلت داخل یک محفظهٔ محافظت شده قرار می گیرد. سپس بیلت به وسیله فشار پیستون، به داخل قالب رانده می شود.", "answer2": "یکی از مهم ترین ویژگی های فرایند اکستروژن، پف دادن به فراورده است که بافت ماده غذایی را تحت تأثیر قرار می دهد.", "distance": 7571, "question": "در فرایند اکستروژن مستقیم چه اتفاقی برای بیلت می افتد و در فرایند اکستروژن مواد غذایی چه چیزی باعث پف دادن فراورده می شود؟" }, { "answer1": "در سال ۱۷۹۷، Joseph Bramah اولین فرایند اکستروژن برای تولید لوله از مواد نرم زا انجام داد.", "answer2": "هنگام عبور آلومینیوم از قالب، از اطراف قالب نیتروژن مایع عبور داده می شود که باعث افزایش طول عمر و دوام قالب می شود.", "distance": 13994, "question": "چه کسی اولین فرایند اکستروژن برای تولید لوله را انجام داد و چرا از نیتروژن مایع در اکستروژن آلومینیوم استفاده می شود؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
222
: ایل شاهسون بغدادی شاهسون بغدادی. [سَ وَ نِ بَ] از ایلات تُرک اطراف تهران، ساوه، زرند و گرماب و زنجان و قزوین بوده اند که ییلاق شان خلجستان و فراهان و قشلاق شان ساوه و زرند بوده است و در اطراف قزوین به سی طایفه منقسم می شدند …. (جغرافیای سیاسی کیهان ص۱۱۲). مذهب شاهسون های بغدادی از زمان صفوی یا پیش از آن شیعهٔ دوازده امامی بوده است. شاهسون ها در تغییر مذهب رسمی ایران به شیعه نقش مهمی داشته اند. ایل شاهسون بغدادی یکی از اقوام بزرگ و تأثیرگذار ایرانی است. این ایل نقش و تأثیر سیاسی و اجتماعی بسیار مهمی در دوره های تاریخی ایران به ویژه دوره های؛ قراقویونلوها، آق قویونلوها، صفوی، افشار، زند، قاجار و پهلوی داشته است. از آن جایی که در کتاب های تاریخ، دربارهٔ سرگذشت و تأثیر ایل شاهسون بغدادی، بسیار کم گفته شده یا اندک اشاره ای شده است، مردم، حتی پژوهشگران شناخت جامعی از این قوم بزرگ و تأثیرگذار ایرانی ندارند، از سوی دیگر نسل جدید و امروزی ایل شاهسون بغدادی که سال های زیادی است شهرنشین های ساکن تهران، قم، ساوه، همدان، زنجان، قزوین و دیگر نقاط ایران هستند از پیشینهٔ خود آگاهی چندانی ندارند. گفتنی است به علت نوع زندگی و مهاجرت های تاریخی ایل شاهسون بغدادی شماری از افراد این ایل اکنون در ترکیه، عراق و دیگر کشورهای همسایه زندگی می کنند. شاهسَوَن (شَسَوَن) مرکب از شاه (شه) فارسی و سَوَن ترکی است. این ایل پس از رسیدن قشقایی ها به فارس در دوران صفویه از قشقایی ها ترد شده و مستقل شدند. شاهسون به معنای دوستدار شاه می باشد. ایل شاهسون یک اتحادیهٔ میان طایفه هاست که در زمان شاه عباس صفوی از ادغام شماری از تیره های قزلباش و به منظور تضعیف سرکردگان قزلباش ایجاد شد. پژوهش بیشتر در این زمینه نشان می دهد که اصطلاح شاهی سیونی و شاهی سیون -که سابقهٔ آن به روزگاری پیش از تولد و سلطنت شاه عباس و تشکیل آن دو دسته قشون می رسد- در دوران صفویان مفهومی غیر از سپاهیان ویژه شاه عباس دارد و از آن معنای دوستاری شاه و فداکاری و جانبازی در راه آن «مرشد کامل» برمی آید. یکی از پژوهشگران آگاه تاریخ صفویان دراین زمینه چنین می نگارد: چیزی که تمام طوایف گوناگون قزلباش را در زمان شاه اسماعیل صفوی به یک دیگر پیوسته و به صورت نیروی واحدی درآورده بود، شاهی سیونی یا دوستداری شاه و فداکاری و جان فشانی در راه مقاصد مقدس آن مرشد کامل، یعنی جهاد با کفار و ترویج مذهب شیعه اثنی عشری و تقویت و تحکیم سلطنت نوبنیاد صفوی بود… مفهوم اخیر شاهی سیونی نیز با گذشت زمان دستخوش دیگرگونی شد و تعبیر امروزین ازآن برخاست. این تعبیر یعنی اینکه شاهسونان را بازماندگان سپاهیان ویژه شاه عباس می دانیم، معنایی است که پس از انقراض سلسله صفویان از جانب مردم شهرنشین و مورخان در مورد دسته ای از قشون ویژه شاه عباس عنوان گردید و بعدها «به کلیه کوچ نشینان آذربایجان اطلاق شد… نویسندگان روزگار قاجار و زمان ما دربارهٔ چگونگی تشکیل سپاهیانی به نام شاهسون مطالبی کم و بیش همسان دارند و یادآور می شوند که چون جمعی از نمک به حرامان قزل باشیه بر شاه عباس خروج کرده پای جرأت و جسارت پیش نهادند، شاه فرمود شاهسون گلسون یعنی هرکه شاه را دوست دارد بیاید (!) لذا از هر فرقه آمده طاغیان شاه را شکست دادند، پادشاه آن جماعت را شاهسون نام نهادند در میان آن طایفه طوایف مختلفه است مسکن ایشان در ملک منان و آذربایجان و عراق و فارس و قلیلی در خراسان و کابل و کشمیر سکونت دارند…» فرزندان ایل بزرگ شاهسون هم اکنون در منطقه های گوناگون ایران (استان های تهران، فارس، آذزبایجان، مرکزی، زنجان و…) هم چنین کشورهای همسایه، همچون ترکیه و عراق استقرار یافته اند و در قرن اخیر بیشتر آنان یک جانشین و شهرنشین شده اند. ایل شاهسون بزرگ ترین ایل ایران می باشد. این ایل از دو شعبهٔ "لک" (ترکان لک) و "آرخلو" و بیست و نه طایفه و دویست و بیست تیره و چند صد زیرتیره تشکیل می شود. هستهٔ نخستین ایل شاهسون بغدادی را نادرشاه افشار در سال ۴۶–۱۱۴۵هجری قمری، هنگام نبرد با عثمانیان از نواحی مجاور کرکوک به خراسان کوچاند. علت معروف شدن ایل مزبور به "شاهسون بغدادی" هم از این رو بوده است. طایفه ها و تیره های گوناگونی از این ایل در منطقه های مختلف ایران، عراق، ترکیه و سوریه پراکنده شده اند. بدنهٔ اصلی ایل بغدادی پس از انتقال به خراسان با وقوع قتل نادرشاه به نواحی فارس مهاجرت کرد و در اوایل حکومت قاجار در مناطق ساوه، قزوین، همدان و نواحی مجاور استقرار یافت و رشته کوه خرقان طی حکمی رسمی به عنوان محل یورت طایفه های آن تعیین شد. ساوه، تفرش، قم، همدان، ملایر، زنجان، قزوین، کرج، شهریار، ورامین، تهران و مناطقی از کردستان و کرمانشاهان از دوران ناصرالدین شاه تا کنون مناطق اسکان و استقرار این ایل بوده است. ایل شاهسون بغدادی که در حال حاضر به جز چند صد خانوار که زندگی عشایری دارند، بقیه در تهران، ساوه، قم، ورامین، شهریار، ملایر، زنجان، قزوین، کرج و سایر نقاط ایران اسکان پیدا کرده اند، از ۲۹ طایفه، ۲۲۰تیره، و صدها گوبک تشکیل می شوند. هستهٔ اولیه ایشان در حمله نخست نادر به بغداد در سال ۱۱۴۵ هـ.ق. از نواحی مجاور کرکوک به خراسان کوچانیده شد، که پس از مرگ نادرشاه به شیراز رفت، و بعد از مرگ کریم خان زند به وسیلهٔ آقامحمدخان قاجار در حوزهٔ ساوه و کوه های خرقان استقرار پیدا کرد. امور سیاسی ایل به دست رئیس، ایل بیگیان یا ایل بیگی، کدخدایان، و ریش سفیدان بوده است. ریاست ایل، که گاهی مستقل و گاهی با حکومت زرند و ساوه بوده، همیشه توسط حکومت مرکزی به عنوان نانخانه به اشخاص مورد نظر حکومت وقت داده می شده است. اما ایل بیگیان یا ایل بیگی به عنوان پل ارتباطی با ایل و دستگاه حکومتی، فرمان خود را از شاه وقت دریافت می کرده اند. در زمان قاجاریه ایل شاهسون بغدادی دارای سه ایل بیگی (لک - آرخلو - کلوند) بوده است. منصب ایل بیگی بیشتر موروثی بوده است، اما موارد استثناء نیز ملاحظه می شود. کدخدایان نیز، که در راس طوایف بوده اند، غالباً منصب موروثی داشته اند. اما در این موارد هم موارد استثناء کم نیست. ریش سفیدان در راس تیره و در میان «اوبه» که بیشتر یک واحد اقتصادی است تا سیاسی، وجود داشته اند و مقامشان الزاماً موروثی نبوده است. عشایر بغدادی را دولت از سال ۱۳۰۷ شمسی به اسکان دائم و تخته قاپو فرا می خواند، اما تا سال ۱۳۱۵ طول می کشد تا قسمت اعظم ایل اسکان پیدا کنند. بعد از شهریور ۱۳۲۰ مجدداً بسیاری از بغدادی ها به ییلاق و قشلاق می پردازند، و محمدعلی خان صمصامی با دریافت حکم ریاست ایل از فرمانداری ساوه تا سال ۱۳۳۶ سعی خود را بر تشکل مجدد عشایر شاهسون بغدادی مصروف می دارد. اما اختلافات داخلی و درگیری های خارجی با خوانین محلی، و تأثیرات ناشی از سقوط مصدق در ترکیب گروه های قدرت، و غیره موجب از کف رفتن ییلاقات متعلق به ایل و اسکان عشایر بغدادی می شود. ایل شاهسون بعد از ایل های اصیلی مانند قشقایی ها (مغانلوها) به وجود آمده اند و مانند یک گروهک مستقل از سایر ایل ها شروع به ییلاق و قشلاق کرده اند. دربارهٔ شاهسون های بغدادی و پیشینه تاریخی آن ها مینورسکی و هنری فیلد مطالبی نوشته اند. مینورسکی معتقد است که این ها در زمان شاه عباس اول از شیراز به ناحیه ساوه آمده اند. (۱) هنری فیلد می نویسد: «... اعتقاد بر این است که شاهسون های بغدادی در خلال عصر صفوی مهاجرت کرده و در نزدیکی بغداد مسکن گرفته اند و در زمان نادرشاه از آن جا به شیراز برگشته اند. در زمان کریم خان زند جای ثابت و مشخص نداشته اند، تا این که به آقامحمدخان قاجار پیوسته اند و او ایشان را در زیستگاه کنونی شان مستقر ساخته است.»(۲) این که هنری فیلد از مهاجرت شاهسون های بغدادی در دوران صفوی به نزدیکی بغداد سخن می گوید، با توجه به سیاست جابجایی ایلات و عشایر آن زمان ممکن است صحیح باشد. اما ردیابی این امر در منابع آن دوران برای نویسنده این مقاله میسر نگردیده است. متأسفانه هیچ کدام از محققین دانشمند قول خود را مستند به مرجع موثقی نکرده اند. فتح السلطان- علی اکبرخان قرابیگلو [قرابکلو]- از عمویش ایمانعلی خان نقل می کرد که هفتاد طایفهٔ لک و آرخلو در مرز عثمانی سرحددار ایران بوده اند که توسط نادرشاه به خراسان کوچانیده شده اند. پس از مرگ نادرشاه به شیراز آمده اند و پس از مرگ کریم خان توسط آقامحمدخان قاجار در منطقه ساوه استقرار پیدا کرده اند. شواهد چندی وجود دارد که نظر خود شاهسون های بغدادی را مقرون به واقع نشان می دهد: الف - وجود چنین باوری که نادرشاه آن ها را به خراسان کوچانیده است. ب- وجود ترانه هایی که در آن ها مسیر احتمالی مهاجرت اینان (تبریز، خراسان، شیراز، و مناطق آخرین محل استقرار) اشاره شده است. (۳) ج- این که در منابع تاریخی معاصر نادر از انتقال ایلات و عشایر از نواحی ذهاب و کرکوک به خراسان سخن رفته است. به طوری که محمد کاظم در ذیل وقایع حملهٔ نخست نادر به بغداد می نویسد که وی از منطقهٔ ذهاب «... جماعت قرابیات و زنگنه و باجلان را کوچ داده، روانه دیار خراسان نمود که رفته در محال دارالسلطنه هرات سکنا نمایند… و به قدر چهار-پنج هزار نفر از آن جماعت ملازم گرفته مأمور رکاب گردانید.»(۴) میرزا مهدی خان استرآبادی نیز در ذیل وقایع نخستین حمله نادر به بغداد از کوچانیده شدن گروهی از طایفه از بغداد به خراسان سخن می گوید. وی می نویسد:"... دو هزار نفر از طایفه بیات [را] که در هشت فرسخی کرکوک سکنی داشتند، کوچانیده روانه خراسان ساختند. (۵) د- وجود جماعت شاهسون در نواحی کرکوک:در سیاحت نامهٔ حدود محمد خورشید پاشا عضو کمیسیون تعیین حدود ایران و عثمانی – به وجود سی خانوار چادرنشین «شَهسَوَن» (افراد ایل شاهسون بغدادی نیز خود را شَسَوَن می نامند) در دوز خورماتو به سال ۱۲۶۴ هـ.ق. اشاره شده است. (۶) هـ - امکان ردیابی برخی از طوایف مهم ایل شاهسون بغدادی در سابقه تاریخی مناطق شرق و جنوب ترکیه، شرق و شمال سوریه، و شمال عراق. لک: عباس عزاوی می نویسد که لک ها از قبایل ایرانی هستند که در شمال و جنوب عراق پراکنده اند و در بخش مندلی تابع قبیله قراالوس بوده اند. (۸) در مورد لک های تابع قبیلهٔ قراالوس نکتهٔ جالب توجه در این جاست که اینان در سال ۱۱۲۰هـ. ق. (یعنی در حدود ۲۵سال قبل از کوچ احتمالی ایل بغدادی به خراسان) ترک زبان و شیعه مذهب بوده اند. (۹) پیش تر از این تاریخ، اسکندر بیک ترکمان نیز ذیل وقایع سال ۱۰۳۴ هـ.ق. -حمله شاه عباس به بغداد- از قلعهٔ لک بغداد (=قلعه زهاب) واقع در نزدیکی قلعه مندلی، و پیوستن دارندهٔ آن -حاجی بیک لک- به شاه عباس و مورد مرحمت قرار گرفتنش سخن به میان آورده است. (۱۰) که با توجه به وحدت مکانی، بعید نیست لک متعلق به قبیلهٔ قراالوس از بقایای لک مورد اشاره اسکندر بیک بوده باشد. محمد خورشید پاشا نیز در سیاحت نامهٔ حدود به وجود پنجاه خانوار چادرنشین لک در دوزخورماتو و هشت خانوار در کرکوک اشاره دارد. (۱۱) کارستن نیبور نیز در سال ۱۷۶۴ م. از وجود یک هزار چادرنشین لک در ناحیه بین سیواس و آنکارا خبر می دهد. (۱۲) طایفه یارجانلو یکی از بزرگترین طایفه های شعبه لک ایل شاهسون بغدادی می باشد. کوسه لَر: کوسه لَر بزرگ ترین طایفهٔ شعبهٔ لک ایل شاهسون بغدادی است. بر اساس گزارش های اسکان عشایر در عثمانی، در سال ۱۷۰۸ میلادی. جماعت حاجی بهاءالدین لو در قریهٔ «کوسه لَر» از توابع گلنار اسکان داده می شوند. (۱۸) در قرن نوزدهم نیز، بنابر تحقیقات فاروق سومر، طایفهٔ کوسه لَر در «نازیللی» ولایت آیدین زندگی می کرده اند. (۱۹) در داستان «دوقلوهای ترک» خانم جاهید اوچوق از «مزرعهٔ کوسه لَر» یاد شده است. (۲۰) هم اکنون در شمال آنتالیا محلی به نام کوسه لر وجود دارد و افراد بسیاری نیز در محلات فاتح، بایرم پاشا، زیتون بورنو، باغچه لی اولر، کوچوک کوی، یدی کوله، باغجیلار، قاضی عثمان پاشا، مرتر، حوجا مصطفی پاشا، و بکیرکوی استانبول زندگی می کنند که نام فامیل شان «کوسه لَر» است. موصلو: از طوایف ترکمان نواحی دیاربکر و یکی از دو طایفه بزرگ آق قوینلوها بوده، و حکومت آن جا را در زمان سلطنت آق قویونلوها در دست داشته است. موصلوها به سرکردگی امیر بیک موصلو در سال۹۱۳هـ. ق. به نیروی شاه اسماعیل پیوستند و از جمله قزلباشان شدند. یحیی بن عبداللطیف قزوینی ذیل وقایع این سال می نویسد:"... امیر بیک موصلو که از جانب آق قوینلو مدت ها والی دیاربکر بود، با اقوام و اتباع واویماق موصلو به عز بساط بوس همایون مفتخر گشت و هدایای بسیار به موقف عرض رسانید و دیاربکر داخل محروسه شد و ایالات آن جا به پیرمحمدخان استاجلو قرار گرفت… و حضرت اعلی، امیر بیک موصلو را به منصب مهرداری همایون سرافراز گردانید. (۱۳) از سال ۹۲۷ تا ۹۳۵ هـ.ق. نزدیک به یک دهه حکومت در بغداد در دست بزرگان موصلو بود، تا این که در سال اخیر شاه طهماسب آن جا را فتح کرده و به حکومت آنان خاتمه می دهد. (۱۴) دوگر: از طوایف مهم ساکن آناطولی، سوریه و عراق- موصل- ماردین و کرکوک - دقوق - که درگیری های بین قراقویونلوها و آق قویونلوها موجبات تقسیم و پراکندگی بسیار آنان را فراهم آورد. از طوایف دوگر در ناحیهٔ اردبیل نیز وجود دارند که توسط قراقویونلوها به آن جا کوچانده شده اند و اصالتاً متعلق به دوگرهای «اورفا» می باشند. این قول میزان اعتبار و نفوذ دوگرها را در منطقه شمال عراق و شرق عثمانی در زمان تیموریان نشان می دهد. بنا به نوشته کارستن در سال ۱۷۷۶م. از جماعت دوگر یکهزار خانوار چادرنشین در ناحیه اورفا زندگی می کرده اند. (۱۷) کلوند: بنابر گزارش محمد خورشید پاشا در سیاحت نامه حدود، در سال ۱۲۶۴هـ. ق. بیست و پنج خانوار چادرنشین از طایفه کله وند در دوزخورماتو زندگی می کرده است. (۲۱) و- وجود مشابهت لهجه ای و همگونی ضرب المثل ها و داستان ها بین شاهسون های بغدادی و طوایفی از ترک های کرکوک که ساکن "تل عفر"، "آلتین کوپرو"، "تیسین"، "بشیر"ریا، "تازه خرماتو"،" توزخرماتو"، "امام زین العابدین"، "قاراتپه"، و "بیات لار" هستند. (۲۲) با توجه به شواهدی که ارائه شد، نویسنده بر این باور است که هسته اولیهٔ ایل شاهسون بغدادی از نواحی کرکوک به درون ایران کوچانده شده، و به احتمال قریب به یقین از همان بیات ها یا طوایف ابواب جمع و وابسته ای بوده است که میرزا مهدی خان استرآبادی به کوچ آنان از کرکوک به خراسان اشاره کرده است. (۲۳) دربارهٔ نحوه مهاجرت و وضعیت ایل طی مدت استقرارش در خراسان و شیراز منبع موثقی در دسترس نیست. مرحوم فتح السلطان، که بیش از یک صد سال عمر کرد (وفات۱۳۵۷)، از قول عمویش ایمانعلی خان که یکصدو بیست سال عمر کرده بود، برای نویسنده نقل می کرد که: جانی بیگ بزرگ ایل در سرحد عثمانی بوده است. سرخاب، یوسف و قاسمعلی خان برادران او بوده اند و قاسمعلی خان سرکرده نظامی ایل بوده است. در دوران؛ آشوب و سقوط اصفهان، احمدپاشا از قاسمعلی خان قول عدم تعرض گرفته مناطق غرب ایران را به تصرف خود درمی آورد. نادر در حمله به بغداد پس از غارت ایل امر به کشتن قاسمعلی خان می دهد ولی با وساطت میرزا مهدی خان از کشتن او صرف نظر می کند. طوایف لک و آرخلو به خراسان عزیمت می کنند و قاسمعلی خان به خدمت نادر در می آید و به مقام میرآخوری می رسد. در بازگشت از هند به دلیل سرپیچی از امر نادر و به همراه آوردن غنایم مغضوب واقع شده و (به امر نادر گوش یا بینیاو را می برند). وی در همین زمان در خراسان فوت می کند و در کنار سقاخانه حرم امام رضا (ع) به خاک سپرده می شود. به دنبال این حادثه، ایل شاهسون بغدادی اعتبار نخستین خود را از دست داده و در پی مرگ نادر از خراسان به شیراز مهاجرت کرده است. در شیراز، کریم خان زند به امید چیرگی بر دشمنان با علی خان شاهسون از تیره قاسملو پیمان اتحاد می بندد. پس از پیروزی کریم خان، علی خان شاهسون رئیس سواره نظام ایل شاهسون بغدادی در نزد او می شود. با مرگ کریم خان ایل شیراز را ترک می کند و سرانجام توسط آقامحمدخان در منطقهٔ ساوه مستقر می گردد. صحت تاریخی این قول بر نویسنده این رساله معلوم نشد. هرچند در کتاب فریزر از قاسم بیک خان، که ناظم مناظم و اعتمادالدوله نادر بوده، ذکرنامی شده(۲۴) و از علی خان شاهسون در ذیل وقایع دهه ۱۱۷۰هـ. ق. از قبیل سرکوب افغان ها در مازندران، مبارزه با نصیرخان در حاشیه خلیج فارس، محاصره ارومیه، مبارزه با زکی خان، و محاصره کرمان و مبارزه با تقی خان درانی- مبارزه ای که به مرگ علی خان انجامید- در منابع دوره زندیه به تفصیل سخن رفته است. (۲۵) دربارهٔ انتقال این ایل از شیراز به منطقه ساوه، در ذیل میرزا عبدالکریم بر تاریخ گیتی گشا از کوچانیدن ایلات عراقی از شیراز به عراق توسط آقامحمدخان قاجار به هنگام ورود به شیراز سخن به میان آمده است، اما نامی از ایلات کوچ داده شده برده نشده است. (۲۶) مع الوصف، وجود طوایف و تیره های همنامی چون: لک، آرخلو، احمدلو، موصلو، و قوتولو بین ایل های بغدادی و قشقایی، و اظهار صریح عشایر متعلق به تیره توللی در هر دو ایل مبنی بر وجود همبستگی تاریخی با یکدیگر، جای شبهه ای در انتقال ایل شاهسون بغدادی از شیراز به منطقه ساوه باقی نمی گذارد. به علاوه این که، ترانه ای بین عشایر شاهسون بغدادی وجود دارد که در وصف کوه های شیراز است و گوینده آرزوی گذر از آن ها را می کند. (۲۷) نیز هنری فیلد از علی قوردلوهای کوهمره سخن می گوید که همنام با یکی از طوایف شعبه لک ایل شاهسون بغدادی است. (۲۸) اما، نخستین سندی که حکایت از استقرار ایل بغدادی در بودباش کنونی اش می کند، به سال ۱۲۲۰ ه‍.ق بازمی گردد که طی آن ایل بیگی گری " طایفه شاهسون " بغدادی به همت خان از طایفه ساتلو داده شده است. (۲۹) هر چند جزو اسناد ملکی سندی به تاریخ ۱۲۰۰هـ. ق. وجود دارد ولی نامی از شاهسون بغدادی در آن برده نشده است. ایل شاهسون بغدادی از سه شاخهٔ اصلی خلیفه لو , لک و یارجانلو تشکیل شده است: طایفه الی قوروتلی (علی قوروتلو) از طوایف بزرگ ایل شاهسون بغدادی محسوب می شود. نام این طایفه از دو واژه اَل (به معنای دست) و قوروت (به معنای کشک) تشکیل شده است. کشک در ادبیات ایلیاتی ایران به معنای برکت است و نام این طایفه اشاره به دستان آغشته به کشک دارد که در معنای کامل تر منظور دستان با برکت افراد این طایفه می باشد. کوسه لَر نام طایفه ای بزرگ از ایل شاهسون بغدادی است که توسط شاه عباس در ائتلاف اتحادیهٔ ایل های تشکیل دهندهٔ سپاهیان شاهسون قرار گرفت و پس از بازگشت آنان به عراق نادرشاه قریب به اتفاق آن ها را از منطقهٔ کرکوک و موصل به خراسان وافغانستان کوچاند. این ایل پس از استقرار در ایران دوران صفوی و زند و افشار و قاجار در جغرافیای ایران جابه جا شده و در حوالی آذربایجان، قزوین، شیراز، اصفهان و تهران که پایتخت بوده اند، اسکان یافته اند. پیش از آخرین اسکان که در منطقه ای بین ساوه، همدان و قزوین بوده، دارای تاریخچه مشخص بوده و متعاقب آن در دوران پهلوی اول مانند سایر عشایر کوچ رو تخته قاپو شده و اسکان یافته است. اسکان عشایر این ایل و طایفه ها و تیره های وابسته را به شهرهای اطراف کوچانده و نسل امروزی این مردم هم اکنون در شهرهای تهران، کرج، ساوجبلاغ، قم، اراک، ساوه و برخی در روستاهای قدیمی اطراف ییلاق ها و قشلاق های گذشته روزگار خود را سپری می کنند. به نظر روستای کوسه لَر از محل هایی باشد که زمانی این طایفه از شاهسون ها در آن سکونت داشته یا ییلاق و قشلاق آن ها بوده است. مقایسهٔ لهجهٔ روستاییان یا دامداران آن اطراف یا داستان های پیرمردها و پیرزنان باقی مانده می تواند تا حدودی به روشن شدن این مطلب کمک کند. روایتی نیز در طایفه است که واژهٔ کوسه لَر، مخفف و ترکی شدهٔ واژهٔ کوه سار و به معنی اهالی کوه سار است، چرا که در گذشته این طایفه بیشتر در منطقه های کوهستانی به سر می برده است. کوسه لَر بزرگ ترین طایفهٔ شعبهٔ لک ایل شاهسون بغدادی است. بر اساس گزارش های اسکان عشایر در عثمانی، در سال ۱۷۰۸میلادی. جماعت حاجی بهاءالدین لو در قریهٔ «کوسه لَر» از توابع گلنار اسکان داده می شوند. (۱۸) در قرن نوزدهم نیز، بنابر تحقیقات فاروق سومر، طایفهٔ کوسه لَر در «نازیللی» ولایت آیدین زندگی می کرده اند. (۱۹) در داستان «دوقلوهای ترک» خانم جاهید اوچوق از «مزرعهٔ کوسه لَر» یاد شده است. (۲۰) هم اکنون در شمال آنتالیا محلی به نام کوسه لَر وجود دارد و افراد بسیاری نیز در محلات فاتح، بایرم پاشا، زیتون بورنو، باغچه لیاولر، کوچوک کوی، یدی کوله، باغجیلار، قاضی عثمان پاشا، مرتر، حوجا مصطفی پاشا، و بکیرکوی استانبول زندگی می کنند که نام فامیل شان «کوسه لَر» است. طایفهٔ کوسه لَر شامل دو تیرهٔ اصلی است: ۱ - تیرهٔ اصلی کوسه (خاصا - تیره های اولیه) تیره های خالدلو، سرخابلو، حرانلو از یک ریشه و تیره های علی کورلو، اسماعیل لو، عطاخانلو، ونظرلو از یک ریشه می باشند. ۲ - تیرهٔ اصلی کوسه (تیره های ثانویه) هرم سازمان تولیدی ایل شاهسون از خانوار آغاز و به تیره و طایفه ختم می شود. در گذشته ریاست طوایف را خان ها به عهده داشتند که امروز از مزایای اجتماعی-اقتصادی و سیاسی شایانی برخوردار هستند. سرکردگان شاهسون نسبت به خوانین ایلاتی مانند قشقایی بسیار قدرتمندتر بودند. در راس هر رده کوچک نیز مسؤلی قرار داشت که آق سقل [ریش سفید] نامیده می شد. خالدلو و نظر لو و حرانلو نیز از تیره های اصلی و خاصا کوسه لَر می باشد. گفتنی است در دوران گذشته، تمام افراد ایل، زن و مرد، کودک و بزرگسال، به ویژه جوان ها به خاطر نوع زندگی عشایری بسیار ورزیده و چالاک بودند. در مراسمی همچون جشن و عروسی که افراد فراوانی گردهم می آمدند، رقابت های ورزشی در زمینه های گوناگونی برگزار می شد. یکی از آن ها مسابقه های دو و میدانی، شامل دوی سرعت، پرش و… میان جوان ها و دونده های تیره ها و طایفه های ایل بود. در مسابقه های دوی سرعت؛ گوشت گوسفند قربانی را به عنوان جایزه در خط پایان می گذاشتند، دونده ای که زودتر به آن جا می رسید و برنده می شد، آن را برمی داشت و تصاحب می کرد. در اصطلاح به نفر نخست مسابقه گفته می شد؛ «فلانی گوشت گوسفند را برد (فلانی دُشو قاپدو)». «هالای» نام کلی رقص های گروهی و محلی ایل شاهسون بغدادی که همواره با ساز و دُهل همراه بود، همانند رقص های بومی دیگر اقوام کهن ایران، نوعی تمرین، آمادگی و مهارت نظامی نیز به شمار می آمد. در برخی از رقص های هالای؛ ریتم، حرکت ها و صدای دهل، طبل و رژهٔ نظامی را تداعی می کرد. در رقصی به نام «چوپی» فرد سردستهٔ رقص (چوپ باشی) و فردی که در انتهای دستهٔ رقص قرار می گیرد با چوب به همراه ریتم دهل و سورنا حرکت های موزون انجام می دهند، سردستهٔ رقص با حرکت های نمایشی با فرد انتهای دسته می جنگد که تمرینی برای آمادگی مبارزه با و چوب دستی به شمار می آید، نمایش چوب بازی و مبارزهٔ صوری این رقص بسیار جالب و دیدنی است. با توجه به مهارت و استاد بودن شاهسون ها در مبارزه با چوب دستی، افراد بسیاری از ایل دارای تبحر و مهارت های خاص در این زمینه بودند. نقشه جغرافیایی محدوده تقریبی پراکندگی ییلاق و قشلاق طایفه های ایل شاهسون بغدادی در دوران پیش از تخته قاپوی ایل.
[ { "answer1": "مذهب شاهسون های بغدادی از زمان صفوی یا پیش از آن شیعهٔ دوازده امامی بوده است.", "answer2": "این ایل نقش و تأثیر سیاسی و اجتماعی بسیار مهمی در دوره های تاریخی ایران به ویژه دوره های؛ قراقویونلوها، آق قویونلوها، صفوی، افشار، زند، قاجار و پهلوی داشته است.", "distance": 202, "question": "مذهب ایل شاهسون بغدادی چه بوده و در چه دوره ای به شیعه روی آوردند؟ همچنین، ایل شاهسون بغدادی در چه دوره هایی نقش سیاسی و اجتماعی مهمی در ایران ایفا کرده است؟" }, { "answer1": "شاهسون به معنای دوستدار شاه می باشد. ایل شاهسون یک اتحادیهٔ میان طایفه هاست که در زمان شاه عباس صفوی از ادغام شماری از تیره های قزلباش و به منظور تضعیف سرکردگان قزلباش ایجاد شد.", "answer2": "بدنهٔ اصلی ایل بغدادی پس از انتقال به خراسان با وقوع قتل نادرشاه به نواحی فارس مهاجرت کرد", "distance": 2316, "question": "ایل شاهسون به چه معناست و چگونه به وجود آمده است؟ همچنین، اولین سکونتگاه ایل شاهسون بغدادی پس از کوچ به خراسان کجا بوده است؟" }, { "answer1": "هستهٔ نخستین ایل شاهسون بغدادی را نادرشاه افشار در سال ۴۶–۱۱۴۵هجری قمری، هنگام نبرد با عثمانیان از نواحی مجاور کرکوک به خراسان کوچاند. علت معروف شدن ایل مزبور به \"شاهسون بغدادی\" هم از این رو بوده است.", "answer2": "بعد از مرگ کریم خان زند به وسیلهٔ آقامحمدخان قاجار در حوزهٔ ساوه و کوه های خرقان استقرار پیدا کرد.", "distance": 1093, "question": "نادرشاه چه زمانی ایل شاهسون بغدادی را به خراسان کوچاند و چه عاملی باعث معروف شدن این ایل به شاهسون بغدادی شد؟ همچنین، ایل شاهسون در دوره قاجار توسط چه کسی در ساوه مستقر شد؟" }, { "answer1": "«هالای» نام کلی رقص های گروهی و محلی ایل شاهسون بغدادی که همواره با ساز و دُهل همراه بود، همانند رقص های بومی دیگر اقوام کهن ایران، نوعی تمرین، آمادگی و مهارت نظامی نیز به شمار می آمد. در برخی از رقص های هالای؛ ریتم، حرکت ها و صدای دهل، طبل و رژهٔ نظامی را تداعی می کرد.", "answer2": "در مسابقه های دوی سرعت؛ گوشت گوسفند قربانی را به عنوان جایزه در خط پایان می گذاشتند، دونده ای که زودتر به آن جا می رسید و برنده می شد، آن را برمی داشت و تصاحب می کرد.", "distance": 256, "question": "رقص های گروهی ایل شاهسون چه نام دارد و چگونه اجرا می شده است؟ همچنین، جایزه مسابقات دوی سرعت در این ایل چه بود؟" } ]
[ { "answer1": "بر اساس گزارش های اسکان عشایر در عثمانی، در سال ۱۷۰۸ میلادی. جماعت حاجی بهاءالدین لو در قریهٔ «کوسه لَر» از توابع گلنار اسکان داده می شوند. هم اکنون در شمال آنتالیا محلی به نام کوسه لَر وجود دارد و افراد بسیاری نیز در محلات فاتح، بایرم پاشا، زیتون بورنو، باغچه لیاولر، کوچوک کوی، یدی کوله، باغجیلار، قاضی عثمان پاشا، مرتر، حوجا مصطفی پاشا، و بکیرکوی استانبول زندگی می کنند که نام فامیل شان «کوسه لَر» است.", "answer2": "هرم سازمان تولیدی ایل شاهسون از خانوار آغاز و به تیره و طایفه ختم می شود. در گذشته ریاست طوایف را خان ها به عهده داشتند که امروز از مزایای اجتماعی-اقتصادی و سیاسی شایانی برخوردار هستند. در راس هر رده کوچک نیز مسؤلی قرار داشت که آق سقل [ریش سفید] نامیده می شد.", "question": "محل استقرار اولیه کوسه لَر چه بود و اکنون در کجاها سکونت دارند؟ همچنین ، ساختار سازمانی ایل شاهسون چگونه بوده است و چه کسانی در راس آن قرار داشته اند؟" } ]
gemini-2.0-flash-exp
223
: شهرام امیری شهرام امیری (۱۳۵۷–۱۳۹۵) پژوهشگر و متخصص رادیو ایزوتوپهای پزشکی در دانشگاه صنعتی مالک اشتر (وابسته به وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح) بود. او در سفر حج عمره به عربستان در خرداد ۱۳۸۸ ناپدید شد و حدود ۱۳ ماه بعد، پس از آنکه چندین ویدئو با سخنان متناقض از او منتشر گردید، در ۲۲ تیر ۱۳۸۹ به دفتر حافظ منافع ایران در آمریکا مراجعت کرد و دو روز بعد به ایران بازگشت و مورد استقبال مقامات ایرانی از جمله حسن قشقاوی قرار گرفت امیری پس از ورود به ایران دستگیر شد و به ادعای خانواده اش پس از آنکه ۲۰ ماه را در بازداشت گذراند محاکمه و به ۱۰ سال زندان و ۵ سال تبعید به شهرستان خاش محکوم شد. سرانجام شهرام امیری در تاریخ ۱۳ مرداد سال ۱۳۹۵ در تهران اعدام شد. در گزارشی که شبکه تلویزیونی ای بی سی آمریکا در فروردین ۱۳۸۹ منتشر کرد، ادعا شده بود که وی در سازمان انرژی اتمی ایران کار می کرده است و به آمریکا پناهنده شده است. علی اکبر صالحی رئیس سازمان انرژی اتمی ایران اما پیش از آن اعلام کرده بود که شهرام امیری را نمی شناسد و امیری هیچ گونه ارتباطی با سازمان انرژی اتمی ندارد در ابتدا و در ژوئیه ۲۰۰۹ حسن قشقاوی سخنگوی وقت وزارت خارجه ایران اعلام کرد که شهرام امیری صرفاً یک بازرگان جوان و مشغول به فعالیت های اقتصادی است. در سال ۲۰۰۹ دولت ایران اعلام کرد که دولت آمریکا با همکاری دولت عربستان یک دانشمند اتمی ایران را که در عربستان برای انجام مراسم حج به سر می برد، دزدیده است. در مارس ۲۰۱۰ آمریکا ادعا کرد شهرام امیری به غرب پناهنده شده است. منوچهر متکی، وزیر امور خارجه ایران، ابتدا ارتباط امیری با برنامه اتمی و سازمان انرژی اتمی ایران را رد کرده بود. ایران از زمان مفقود شدن این تبعه خود در عربستان بر ربوده شدن او توسط سرویس های امنیتی آمریکا تأکید داشته و همواره آمریکا را مسئول حفظ جان امیری دانسته است و برای مشخص شدن وضع این تبعه خود حداقل دو بار مسئولان سفارت سوئیس در تهران را به عنوان حافظ منافع آمریکا احضار کرده بود. در دسامبر سال ۲۰۰۹ رامین مهمان پرست سخنگوی ورات خارجه ایران اعلام کرد که عربستان امیری را به آمریکا تحویل داده است در مقابل سخنگوی وزارت خارجه عربستان اعلام کرد که از اتهاماتی که از سوی ایران مطرح می شود شوکه شده است. در سال ۱۳۸۸ واحد مرکزی خبر ایران نیز به نقل از یک منبع آگاه در وزارت خارجه ایران، اظهارات مقامات عربستانی مبنی بر بدون پاسخ گذاشتن استعلامات عربستان در مورد امیری توسط مقامات بعثه و نمایندگی های ایران در عربستان را رد کرد. روز ۷ تیر ۱۳۸۹ شبکه خبری ای بی سی آمریکا به نقل از منابع آگاه آمریکایی اعلام کرد، وزارت اطلاعات ایران تهدید کرده بود، در صورتی که شهرام امیری با انتشار یک پیام ویدئویی از طریق اینترنت، نگوید از سوی آمریکا ربوده شده است، «پسرش را آزار خواهند داد.» بر اساس این گزارش، شهرام امیری که از طریق عربستان سعودی به ایالات متحده پناهنده شده و در ایالت آریزونا ساکن توسان، در اوایل سال ۲۰۱۰ یک بار با خانواده اش در ایران تماس می گیرد. هنگامی که وی برای بار دوم قصد تماس با همسر و پسرش را داشته است، مأموران وزارت اطلاعات ایران، تلفن را برداشته و او را تهدید می کنند تا به خواسته آن ها در زمینه «اعتراف به ربوده شدن توسط آمریکا» تن دهد. براساس گزارش ای بی سی سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا که امیری سال ها با آن همکاری می کرد و اطلاعات مهمی دربارهٔ فعالیت هسته ای جمهوری اسلامی در اختیار آن قرار داده است، بلافاصله پس از اطلاع یافتن از انتشار این ویدئو اقدام به انتشار ویدئوی دیگری دربارهٔ شهرام امیری، در وب سایت یوتیوب می کند. روزنامه آمریکایی واشینگتن پست روز پنج شنبه بیست و چهارم تیر به نقل از مقامات آمریکایی نوشت شهرام امیری، «دانشمند هسته ای» ایران، که پس از یک سال به ایران بازگشت با دریافت بیش از پنج میلیون دلار «اطلاعات مفیدی» در اختیار سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا، سیا، قرار داده است. برخی نیز سناریوهای دیگری را مطرح می کنند مانند اینکه شهرام امیری نیز مانند احمد چلبی جاسوسی دوجانبه بوده و از سوی ایران برای اطلاع یافتن از شیوه عملکرد دستگاه اطلاعاتی آمریکا به این کشور فرستاده شده است. در اظهار نظری دیگر بر پایه گزارش رویترز مقامات آمریکایی ادعا کرده اند که شهرام امیری سال ها برای آنان جاسوسی می کرده است و یکی از منابع اطلاعاتی که باعث شد آمریکا پی به برنامه ایران برای ساخت سوخت هسته ای ببرد، شهرام امیری بوده. در خرداد سال ۱۳۸۹ دو پیام ویدویی متناقض از امیری منتشرشد اولین پیام ویدویی که تلویزیون ایران در مورد ربوده شدن امیری توسط سازمان های اطلاعاتی آمریکا و عربستان سعودی پخش کرد و پیام دیگر که در یوتیوب منتشر شد که حکایت از اقامت و تحصیل آزادانه او در آمریکا داشت. روز ۷ تیر ۱۳۸۹ شبکه خبری ای بی سی آمریکا به نقل از منابع آگاه آمریکایی اعلام کرد، وزارت اطلاعات ایران تهدید کرده بود، در صورتی که شهرام امیری با انتشار یک پیام ویدئویی از طریق اینترنت، نگوید از سوی آمریکا ربوده شده است، «پسرش را آزار خواهند داد.» بر اساس این گزارش، شهرام امیری که از طریق عربستان سعودی به ایالات متحده پناهنده شده و هم اکنون در ایالت آریزونا ساکن است، در اوایل سال ۲۰۱۰ یک بار با خانواده اش در ایران تماس می گیرد. هنگامی که وی برای بار دوم قصد تماس با همسر و پسرش را داشته است، مأموران وزارت اطلاعات ایران، تلفن را برداشته و او را تهدید می کنند تا به خواسته آن ها در زمینه «اعتراف به ربوده شدن توسط آمریکا» تن دهد. سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا که امیری سال ها با آن همکاری می کرد و اطلاعات مهمی دربارهٔ فعالیت هسته ای جمهوری اسلامی در اختیار آن قرار داده است، بلافاصله پس از اطلاع یافتن از انتشار این ویدئو اقدام به انتشار ویدئوی دیگری دربارهٔ شهرام امیری، در وب سایت یوتیوب می کند. در ۱۷ خرداد ۱۳۸۹ تلویزیون ایران، فیلمی از شهرام امیری پخش کرد و مدعی شد او این فیلم را از آمریکا به دست ایران رسانده است. خبرگزاری رویترز در گزارشی اعلام کرد که تصاویر مرد نمایش داده شده در ویدئو شبیه تصاویر قبلاً منتشر شده امیری در رسانه های ایران بود ولی تأیید هویت او به صورت مستقل غیرممکن بود در این فیلم وی اظهار می کند که در شهر توسان ایالت آریزونا مستقر است. وی بیان کرد که از طرف نیروهای آمریکایی تحت شکنجه و فشار روحی شدیدی قرار داشته و آن ها از وی می خواستند که در یک مصاحبه تلویزیونی با یکی از خبرگزاری های آمریکا ادعا کند که فردی مهم در برنامه هسته ای ایران بوده و به درخواست خود به آمریکا پناهنده شده و تعدادی اسناد و مدارک و یک لپ تاپ حاوی اسناد را به آمریکا منتقل کرده است. وی در این پیام از سازمان های حقوق بشری درخواست کرد که وی را به وطنش بازگردانند. در پیام دیگر که در یوتیوب منتشر شد، فردی که خود را شهرام امیری معرفی می کند، با ابراز ناخرسندی از شایعاتی که در مورد او پخش شده، اعلام می کند که در آمریکا به سر می برد و می افزاید: «در اینجا آزادم و به همه اطمینان می دهم که در امان هستم.» امیری در این پیام به همسر و فرزندش اطمینان می دهد که آنان را ترک نکرده و آرزوی دیدار آنان را دارد و در خاتمه می گوید: «از همه درخواست می کنم از ارائه تصویر غلط از من خودداری کنند.» یک روز بعد، سخن گوی وزارت خارجه ایران گفت با مبادله شهرام امیری و سه تبعه آمریکایی مخالفیم. سفیر سوییس در تهران نیز، پس از پخش فیلم امیری احضار و اعتراض ایران به آمریکا از طریق این سفارت خانه، ابلاغ شد. در ویدئوی سوم، شخصی که خود را شهرام امیری می نامد، اعلام می کند این ویدئو مربوط به ۲ تیرماه ۱۳۸۹ است و می گوید در آمریکاست و حالش خوب است و به زودی به ایران باز خواهد گشت. در ویدئوی چهارم که مربوط به نزدیک به ۹ روز پیش تر از آن است، وی اعلام می کند که در ایالت ویرجینیای آمریکاست و از دست مأموران اطلاعاتی آمریکا فرار کرده است و هر لحظه ممکن است دستگیر شود و ویدئویی که از او در تلویزیون ایران پخش شده است، کاملاً صحت داشته و ویدئوی دیگری را که در سایت یوتیوب منتشر شده بوده و در آن اعلام کرده بود که آزادانه به آمریکا آمده است را تکذیب می کند و آن را ساخته دولت آمریکا می داند. این فرد که مضطرب به نظر می رسید چند بار تأکید کرد که اگر به ایران بازنگردد مسئولیت جانش با دولت ایالات متحده آمریکاست. ایران در ۲۲ تیر اعلام کرد وی با مراجعه به دفتر حافظ منافع جمهوری اسلامی ایران در واشینگتن، بازگشت سریع به تهران را خواستار شد. سخنگوی وزارت خارجه پاکستان اعلام کرد که یک نفر شهرام امیری را ساعت ۶٫۳۰ عصر به دفتر حافظ منافع ایران آورد. رحمانی مسئول دفتر حافظ منافع ایران در واشینگتن نیز در گفتگویی با شبکه خبر گفت: «شهرام امیری کارشناس ایرانی ربوده شده توسط آمریکایی ها، اکنون در دفتر حافظ منافع ایران در واشینگتن حضور دارد و به زودی با هماهنگی وزارت امور خارجه ایران به کشورمان بازگردانده می شود.» وی وضعیت جسمی و روحی امیری را در حد مطلوب ارزیابی کرد. وی اعلام کرد که امیری احتمالاً از طریق ترکیه به ایران منتقل می شود. وی افزود: «آزادی شهرام امیری در پی افشاگری های ایران علیه اقدام تروریستی دولت آمریکا و ارائه اسناد معتبر و موثق از ربایش شهرام امیری به سازمان ملل متحد و فشار افکارعمومی جهان محقق و دولت آمریکا مجبور به عقب نشینی شد و نامبرده را تحویل دفتر حافظ منافع ایران در آمریکا داد.» هیلاری کلینتون وزیر خارجه آمریکا در همان روز اعلام کرد: «شهرام امیری آزادانه به آمریکا آمد و آزادانه می تواند از آمریکا برود.» شهرام امیری پس از بازگشت به تهران دربارهٔ این گفته وزیر امور خارجه آمریکا گفت: «من واقعاً تعجب می کنم از وزیر امور خارجه آمریکا که مدعی حقوق بشر است و می گوید من در آمریکا آزاد بوده ام و آزادانه به آن کشور رفتم؛ مدارکی دارم که نشان می دهد من در آنجا آزاد نبودم و اجازه تماس با هیچ کس را نداشتم و زیر نظر افراد مسلح سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) بودم، پس چگونه است که خانم کلینتون و دولتمردان آمریکا از سازمان اطلاعات مرکزی خود خبر ندارند؟» هیلاری کلینتون همچنین گفت: برنامه ریزی شده بود که یک روز پیش از این رخداد امیری به ایران سفر کند ولی هماهنگی های لازم با ایران برای این امر امکانپذیر نشد. کلینتون همچنین خواستار آزادی سه کوهنورد آمریکایی بازداشت شده در ایران شد. سخنگوی وزات خارجه آمریکا اعمال امیری، انتشار ویدئو توسط او و رفتنش به دفتر حافظ منافع ایران را نشان دهنده آن دانست که «امیری برخلاف میلش در آمریکا نگه داشته نشده و آزادانه به آمریکا آمده است و افزود که رفتار امیری نشان دهنده کذب بودن ادعای شکنجه او در آمریکا می باشد». شهرام امیری در ۲۳ تیر ۱۳۸۹، از آمریکا خارج شد و ایران اعلام کرد که در پنجشنبه ۲۴ تیر از طریق قطر وارد ایران خواهد شد منوچهر متکی وزیر خارجه ایران که قبلاً با استناد به یکی از ویدئوهای امیری گفته بود اینکه مشخص شده است آقای امیری در آمریکا به سر می برد، نشانه بارز بی صداقتی برای آمریکاست، این بار گفت که باید برای ایران محرز شود که ادعاهای شهرام امیری در مورد ربودنش درست است و باید دید در این دو سال چه گذشته و بعد ببینیم آیا او قهرمان است یا نه. روزنامه واشینگتن پست به نقل از مقامات آمریکایی اعلام کرد که بازگشت امیری به ایران را به دلیل نگرانی از وضعیت خانواده اش درایران بوده است و خبر از پرداخت ۵ میلیون دلار پول از طرف سازمان سیا به شهرام امیری داد و افزود که به دلیل تحریم های علیه ایران، امیری امکان دسترسی به این پول را نخواهد داشت. در بازگشت وی به ایران مانند یک قهرمان مورد استقبال مقامات ایرانی از جمله حسن قشقاوی (معاون منوچهر متکی وزیر امور خارجه) قرار گرفت و حلقه های گل به او اهدا شد و اعضای خانواده اش با چشمان گریان از وی استقبال کردند. شهرام امیری پس از ورود به تهران اعلام کرد «به من گفتند در یک مصاحبه ۱۰ دقیقه ای با شبکه CNN بگویم که پناهنده شده و به خواست خودم به آمریکا آمده ام و حاضر بودند ۱۰ میلیون دلار به من بدهند و تا آخرین لحظه که می خواستم خاک آمریکا را ترک کنم، یک تلفن به من داده بودند که "اگر از رفتن به ایران صرف نظر کنید تا ۵۰ میلیون دلار می دهیم و نیازی به مصاحبه هم ندارید و هر کشور اروپایی که بخواهید شما و خانواده تان را به آنجا منتقل می کنیم و در آنجا شما را تحت حمایت مالی و سازمانی قرار می دهیم و مشکلی پیش نمی آید."» وی تأکید کرد که «دولت آمریکا تا هیچ زمانی قبل از آنکه از خاک آمریکا خارج شوم، هیچ اظهار نظر رسمی دربارهٔ حضور من در خاک خودش نکرد.» امیری هدف اصلی ربایش را «تبلیغات روانی و فشار بر جمهوری اسلامی ایران» دانست. پس از بازگشت وی به ایران، امیری بازداشت و به مدت چهارماه در زندان حشمتیه تهران نگهداری می شد و در این مدت نیز ۲ بار اجازه ملاقات با خانواده اش در مکانی دیگر داده شد. خانواده امیری گفتند که پس از خروج وی از سوی حکومت به اسیری گرفته شده بودند و همین امر موجب بازگشت او شده است. بعدها، خبر بازداشت وی را سعید جلیلی، دبیر وقت شورای عالی امنیت ملی ایران نیز تأیید کرد. در تیر ۱۳۹۱، خانواده امیری اعلام کردند که وی به جرم ارتباط با کشورهای متخاصم و ارائه اطلاعات طبقه بندی شده به آنها، با حکم شعبه هفتم دادگاه نظامی تهران، به ده سال زندان و پنج سال تبعید به شهرستان خاش محکوم شده است. بعد از آن، خانواده وی سعی کرد با استخدام وکیل، به دفاع از وی بپردازد ولی قاضی پرونده از پذیرش وکیل خودداری کرد. در آخرین ملاقات که به صورت اتفاقی انجام گرفت، امیری به همسر خود اعلام کرد در پادگان جی زندانی است در اواخر اردیبهشت ۱۳۹۳ گفته شد که امیری در اعتصاب غذا به سر می برد. در آبان ۱۳۹۴ پدر امیری گفت حدود یکسال است که از فرزند خود بی خبر است. در شانزدهم مرداد نود و پنج و در حالی که به گفته خانواده اش دوران محکومیتش را می گذراند، رسانه ها خبر از اعدام ناگهانی او دادند. خانوادهٔ او در گفتگو با رادیو فردا، بی بی سی فارسی و اتاق خبر من و تو تأیید کرده اند که او در ساعت ۴ بامداد چهارشنبه سیزدهم مرداد و در مکان نامعلومی اعدام و سپس جسد او به کرمانشاه منتقل و دفن شده است. به گفتهٔ مادر امیری چند روز پیش برای ملاقات با شهرام با آن ها تماس گرفتند و در زمان ملاقات، شهرام به او گفته که دیدارشان، «ملاقات آخر» است و او قرار است اعدام شود؛ موضوعی که شوکه شدن خانواده اش را در پی داشته است. او همچنین از بازداشت عسگر امیری پدر شهرام امیری به دلیل مصاحبه با رسانه های برون مرزی خبر داد و از سازمان های بین المللی یاری جست. سرانجام چهار روز پس از اعدام و یک روز پس از پخش خبر اعدام وی در بی بی سی، سخنگوی قوه قضاییه اعدام وی را تأیید کرد و گفت: این فرد با توجه به دسترسی هایی که به اطلاعات سری و به کلی سری نظام داشته است، با دشمن متخاصم و درجه یک ما یعنی آمریکا ارتباط برقرار کرده بود و اطلاعات حیاتی کشور را در اختیار دشمن قرار داده بود. سخنگوی قوهٔ قضاییهٔ ایران، غلامحسین محسنی اژه ای، در نشست خبری ۱۷ مرداد ۱۳۹۵، اعدام او را تأیید کرد و گفت که حکم اعدام وی پس از صدور در دادگاه اولیه، در دیوان عالی کشور تأیید شده است. اژه ای در نشست خبری، خبر محکومیت امیری به زندان و تبعید را دروغی از ناحیه بستگان او خواند و گفت که حکم صادر شده برای او، از ابتدا و در مرحله حکم بدوی، اعدام بوده است. وی همچنین به خبرنگاران گفت که وی از فرصتی که برای «جبران» و «اصلاح» در زندان به او داده شده استفاده نکرده و حتی قصد داشته اطلاعاتی را از زندان به بیرون بفرستد. اژه ای بیان داشت که یکی از رودست های مهمی که آمریکا از سیستم اطلاعاتی ما خورد دربارهٔ همین پرونده است؛ این فرد تصور نمی کرد سیستم اطلاعاتی ما بداند که چه می کند و چگونه به عربستان برده شد. الیزابت ترودو سخنگوی وزارت خارجه ایالات متحده، ۱۸ مرداد، در پی تأیید خبر اعدام شهرام امیری بدون آنکه اشاره مستقیمی به این پرونده خاص بکند گفت: «ما بار دیگر از ایران می خواهیم تا به حقوق بشر احترام گذاشته و در محاکمه های قضایی، اصولِ شفافیت و عدالت را رعایت کند». سخنگوی وزارت خارجه آمریکا در این مورد به طور مشخص از شهرام امیری نامی نبرده و در مورد این پرونده نیز سخنی به میان نیاورده است. ترودو گفت: «من نمی توانم در مورد آیین دادرسی در مورد پرونده ای مشخص مطلبی را بیان کنم. همان طور که می دانید، وقتی این شخص تصمیم به بازگشت به ایران گرفت، ما به وضوح در این مورد صحبت کرده بودیم.» دونالد ترامپ نامزد جمهوری خواه انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در توئیتر خود بدون بیان جزئیاتی گفته «خیلی از مردم می گویند اینکه ایرانی ها محققی که به آمریکا کمک کرده را کشته اند، به خاطر ایمیل های هک شده هیلاری کلینتون است». تام کاتن، سناتور جمهوری خواه ایالات متحدهٔ آمریکا، با انتقاد از هیلاری کلینتون به دلیل اهمال و سهل انگاری در حفظ محرمانگی و امنیت پست الکترونیک خود؛ گفت که ناامن بودن پست الکترونیک او، منجر به اعدام شهرام امیری شده و او را به کشتن داده است. او در مصاحبه با شبکهٔ تلویزیونی سی بی اس، این موضوع را مطرح کرد. اشارهٔ او، به انتشار و افشای محتوای مواردی از پست الکترونیک کلینتون در پایگاه ویکی لیکس بوده است. ستاد انتخاباتی هیلاری کلینتون این ستاد در واکنش به این اظهارات و در بیانیه ای دونالد ترامپ و هواداران او را متهم به «افزایش گفتمان مستاصل برای حمله به هیلاری کلینتون و طرح اتهام های پوچ، به دلیل فقدان ایده هایی برای مردم آمریکا» کرده است. صادق زیباکلام: «در مقطعی مسئولین وقت نظام می گفتند آقای شهرام امیری را اصلاً نمی شناسند، مدتی بعد آن را یک کارمند ساده معرفی کردند، در مقطعی دیگر هم عنوان شد که ایشان در سفر حج توسط عوامل آمریکا و با کمک سرویس اطلاعاتی سعودی ربوده شده است و پیرو آن، وی را قهرمان ملی و کسی که این قدرت را دارد که آمریکایی ها را فریب دهد قلمداد کردند و مانند قهرمان هنگام ورود به کشور از او استقبال کردند. نکته قابل توجه این است که بعد از آن همه تبلیغاتی که برای قهرمان نشان دادنش کردند مدتی پس از بازگشت به کشور، او را بازداشت کردند و به اتهام جاسوسی به ۱۰ سال حبس محکوم شد، به تازگی هم که خبر اعدام وی را به دلیل آنکه در زندان به جاسوسی برای آمریکایی ها مبادرت کرده منتشر کردند. وقتی تمام این ها را کنار هم می چینیم فقط و فقط علامت سؤال مشاهده می شود؛ به عنوان مثال مورد آخر شایان توجه است که چگونه ایشان در داخل زندان می توانسته به آمریکایی ها اطلاعات دهد؟ اگر او واقعاً اطلاعاتی داشته که برای آمریکا با ارزش بود خوب به راحتی می توانسته همان زمان حضورش در آن کشور این اطلاعات را منتقل کند. ای کاش ذره ای صداقت در برخورد مسئولین با مردم وجود داشت. ممکن است این طور بیان شود که موضوعات امنیتی خاصی در مورد شهرام امیری مطرح است که صلاح نبوده که مردم از آن مطلع شوند، در این حالت این سؤال ایجاد می شود که چه اصراری بوده که وی را به صدا و سیما بیاورید و او را قهرمان ملی بنامید و با طرح موضوع ربوده شدن او سوختی برای ماشین آمریکاستیزی استفاده کنید. متأسفانه به نظر می رسد که برخی از مسئولین ما آنطور که باید و شاید شأن و اعتبار زیادی برای فهم و درک مخاطبینشان قائل نیستند؛ و متأسفانه گویا نگاهی که به مخاطبینشان دارند تصور می کنند که هرچه به آن ها گفته شود چون از سوی مسئولین رسمی بوده لاجرم آن را خواهند پذیرفت.» مرضیه امیری، مادر شهرام امیری در مصاحبه ای با خبرگزاری رویترز اعلام کرد که نیروهای امنیتی تندرو تلاش کرده اند پسر او را مجبور به اعتراف به جاسوسی بکنند و او در لحظه پیش از اعدام گفته بود «غمگین نباش، زیرا من کار اشتباهی نکرده ام». مادر آقای امیری می گوید خود او تا قبل از اعدام بر بی گناهی اش پای فشرده است. مادر شهرام امیری می گوید او خواسته است تا به همه بگوید «بی گناه» بود. مرضیه امیری تأکید کرده پسرش با «وجدان آسوده» به سمت اعدام رفته است و او به من گفت: «ترجیح می دهد بمیرد، چون دیگر نمی تواند انفرادی را تحمل کند». به گفته مادرش، کبودی دور گردنش نشان می دهد که به دار آویخته شده است. یک مأمور سابق سیا پس از اعدام شهرام امیری در مصاحبه ای گفت: شهرام امیری وقتی برای مراسم حج به عربستان رفته بود به میل خودش با مأموران سازمان اطلاعات عربستان و آمریکا تماس گرفت و به هیچ وجه ربوده نشده بود. فیلیپ جرالدی مأمور سابق مبارزه با تروریسم سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا - سیا - به بی بی سی فارسی گفت: در واقع دستگاه های اطلاعاتی عربستان و آمریکا امکان سفر آقای امیری به آمریکا را فراهم کردند و اینکه او ربوده شده «داستانی تخیلی» بوده است. «او داوطلبانه و به میل خودش به آمریکا اطلاعات داد اما اینکه چقدر این اطلاعات صحت داشتند معلوم نیست.» او گفت برای دستگاه های اطلاعاتی این که کسانی داوطلبانه اطلاعاتی در اختیار سازمان های امنیتی کشور دیگری بگذارند و حتی به این کشورها سفر کنند و بعداً به دلایلی از جمله به خاطر خانواده تغییر عقیده بدهند، اتفاقی غیرعادی نیست و «من فکر می کنم آقای امیری هم بعد از اینکه به آمریکا آمد تغییر عقیده داد.» او همچنین دربارهٔ انتشار خبر پرداخت پنج میلیون دلار از طرف آمریکا به شهرام امیری گفت: «سیا خبر پرداخت پنج میلیون دلار به آقای امیری را به خبرگزاری آسوشیتدپرس درز داد. این مبلغ برای کسی که اطلاعات کمی داشت پول زیادی بود. شاید سیا خیلی جدی با قضیه برخورد کرده بود و من فکر می کنم سیا قصد داشت از آقای امیری استفاده کند تا دانشمندان هسته ای ایران را که به ترکیه یا دوبی سفر می کنند، برای رفتن به آمریکا ترغیب کند». جرالدی معتقد است شهرام امیری تنها مورد نیست اما موضوع او به رسانه ها کشیده است؛ افراد دیگری هستند که تصمیم مشابهی می گیرند اما کسی از آن مطلع نمی شود. او همچنین گفت: «من مطمئن هستم که این فهرستی طولانی می تواند باشد و تعدادی از دانشمندان، مهندسان و حتی مقامات نظامی ایران که از برنامه هسته ای خبر دارند برای دستگاه های اطلاعاتی آمریکا، عربستان و ترکیه کار می کنند. این افراد به بیرون سفر می کنند و دستگاه های اطلاعاتی همیشه برای بهره برداری آماده هستند.» او افزود آقای امیری به دولت آمریکا اطلاعات داده بود و برای همه روشن است که این کار تخلف بزرگی است و مجازات سنگینی دارد. گری سامور مشاور سابق سیاست های هسته ای اوباما در مصاحبه با هفته نامه آمریکایی نیویورکر در گزارشی تحت عنوان «فراری ای که به ایران برگشت» گفت: هیچ گاه تصمیمی مبنی بر نگه داشتن او به زور وجود نداشت و هیچ بحثی هم در این زمینه نشد. او می خواست برود؛ سازمان سیا هم گفت «ما هیچ کس را بر خلاف خواستش اگر نخواهد بماند، نگه نمی داریم» در نهایت هیچ کس هم از او سؤالی نپرسید. در شهریور ۹۸ خبری در رسانه ها منتشر شد که پدر شهرام امیری، عسکر امیری، در اثر افسردگی حاصل از اعدام پسرش به زندگیش خاتمه داد.
[ { "answer1": "او در سفر حج عمره به عربستان در خرداد ۱۳۸۸ ناپدید شد", "answer2": "به ادعای خانواده اش پس از آنکه ۲۰ ماه را در بازداشت گذراند محاکمه و به ۱۰ سال زندان و ۵ سال تبعید به شهرستان خاش محکوم شد.", "distance": 316, "question": "شهرام امیری ابتدا در کجا ناپدید شد و بعد از بازگشت به ایران چه اتهامی به او وارد شد؟" }, { "answer1": "در اظهار نظری دیگر بر پایه گزارش رویترز مقامات آمریکایی ادعا کرده اند که شهرام امیری سال ها برای آنان جاسوسی می کرده است و یکی از منابع اطلاعاتی که باعث شد آمریکا پی به برنامه ایران برای ساخت سوخت هسته ای ببرد، شهرام امیری بوده.", "answer2": "روزنامه واشینگتن پست به نقل از مقامات آمریکایی اعلام کرد که بازگشت امیری به ایران را به دلیل نگرانی از وضعیت خانواده اش درایران بوده است و خبر از پرداخت ۵ میلیون دلار پول از طرف سازمان سیا به شهرام امیری داد و افزود که به دلیل تحریم های علیه ایران، امیری امکان دسترسی به این پول را نخواهد داشت.", "distance": 5900, "question": "مقامات آمریکایی در ابتدا چه ادعایی در مورد همکاری شهرام امیری با سازمان سیا داشتند و بعد از بازگشت او به ایران چه چیزی در مورد پرداخت پول به وی اعلام کردند؟" }, { "answer1": "در ابتدا و در ژوئیه ۲۰۰۹ حسن قشقاوی سخنگوی وقت وزارت خارجه ایران اعلام کرد که شهرام امیری صرفاً یک بازرگان جوان و مشغول به فعالیت های اقتصادی است.", "answer2": "امیری پس از ورود به ایران دستگیر شد و به ادعای خانواده اش پس از آنکه ۲۰ ماه را در بازداشت گذراند محاکمه و به ۱۰ سال زندان و ۵ سال تبعید به شهرستان خاش محکوم شد.", "distance": 544, "question": "در ابتدا ایران چه ادعایی در مورد شهرام امیری داشت و پس از بازگشتش چه برخوردی با او شد؟" }, { "answer1": "هیلاری کلینتون وزیر خارجه آمریکا در همان روز اعلام کرد: «شهرام امیری آزادانه به آمریکا آمد و آزادانه می تواند از آمریکا برود.»", "answer2": "سخنگوی وزات خارجه آمریکا اعمال امیری، انتشار ویدئو توسط او و رفتنش به دفتر حافظ منافع ایران را نشان دهنده آن دانست که «امیری برخلاف میلش در آمریکا نگه داشته نشده و آزادانه به آمریکا آمده است و افزود که رفتار امیری نشان دهنده کذب بودن ادعای شکنجه او در آمریکا می باشد».", "distance": 801, "question": "هیلاری کلینتون در مورد بازگشت شهرام امیری چه گفت و سخنگوی وزارت خارجه آمریکا چه واکنشی در مقابل اظهارات شهرام امیری نشان داد؟" }, { "answer1": "فیلیپ جرالدی مأمور سابق مبارزه با تروریسم سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا - سیا - به بی بی سی فارسی گفت: در واقع دستگاه های اطلاعاتی عربستان و آمریکا امکان سفر آقای امیری به آمریکا را فراهم کردند و اینکه او ربوده شده «داستانی تخیلی» بوده است.", "answer2": "سرانجام چهار روز پس از اعدام و یک روز پس از پخش خبر اعدام وی در بی بی سی، سخنگوی قوه قضاییه اعدام وی را تأیید کرد و گفت: این فرد با توجه به دسترسی هایی که به اطلاعات سری و به کلی سری نظام داشته است، با دشمن متخاصم و درجه یک ما یعنی آمریکا ارتباط برقرار کرده بود و اطلاعات حیاتی کشور را در اختیار دشمن قرار داده بود.", "distance": 4864, "question": "چه کسی مدعی بود که شهرام امیری داوطلبانه به آمریکا اطلاعات داده است و بر اساس گفته های چه کسی شهرام امیری بعد از بازگشت به ایران اعدام شد؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
224
: آنافیلاکسی آنافیلاکسی یا بیش دفاعی یک واکنش آلرژیک جدی است که به طور ناگهانی آغاز می شود و می تواند منجر به مرگ گردد. آنافیلاکسی معمولاً با علایمی همچون ضایعات جلدی، خارش، تورم گلو و افت فشار خون همراه است. دلایل معمول آنافیلاکسی شامل نیش حشرات، مواد غذایی و داروهاست (یکی از داروهای ایجاد کننده ی آن هپارین است ، درصورت مصرف زیاد منجر به مرگ می شود. آنافیلاکسی به دلیل ترشح واسطه پروتئین از انواع به خصوصی از گلبول های سفید خون اتفاق می افتد. واسطه این پروتئین ها می توانند یک واکنش آلرژیک را آغاز کنند یا واکنش را تشدید نمایند. علت ترشح این پروتئین ها می تواند یا واکنش دستگاه ایمنی باشد یا دلیل دیگری که به دستگاه ایمنی مربوط نیست. آنافیلاکسی بر اساس علائم و نشانه ها در فرد تشخیص داده می شود. درمان اولیه تزریق اپی نفرین است که در بعضی مواقع با سایر داروها ترکیب می شود. در سراسر جهان ۲–۰٫۰۵٪ از مردم جهان آنافیلاکسی را در مقاطعی از زندگی خود تجربه می کنند. کلمه آنافیلاکسی از کلمه های یونانی ἀνά ana «درمقابل»، و φύλαξις phylaxis «محافظت»، گرفته شده است. آنافیلاکسی معمولاً علائم بسیار متفاوتی را ظرف چند دقیقه یا ساعت ایجاد می کند. اگر علت آنافیلاکسی ماده ای باشد که مستقیماً به بدن و جریان خون وارد شده است (درون وریدی)، علائم آنافیلاکسی به طور متوسط بین ۵ تا ۳۰ دقیقه ظاهر می شوند. زمان متوسط ۲ ساعت خواهد بود اگر علت غذایی باشد که فرد مصرف کرده است. رایج ترین قسمت هایی که درگیر می شوند عبارتند از: پوست (۹۰–۸۰٪)، ریه و راه تنفسی (۷۰٪)، معده و روده (۴۵–۳۰٪)، قلب و رگ های خونی (۴۵–۱۰٪)، و سیستم عصبی مرکزی (۱۵–۱۰٪). معمولاً دو مورد یا بیشتر از این سیستم ها درگیر می شوند. علائم معمولاً شامل برآمدگی هایی روی پوست (کهیر)، خارش، صورت و پوست سرخ (برافروختگی)، یا لب های متورم است. افرادی که دچار ورم زیر پوستی (آنژیوادم) شده اند، ممکن است به جای خارش احساس سوختگی داشته باشند. تا ۲۰٪ موارد ممکن است زبان یا حلق فرد متورم شود. دیگر علائم شامل آبریزش بینی و تورم غشای مخاطی روی سطح چشم و پلک (کونژنکتیویت) است. پوست ممکن است به دلیل کمبود اکسیژن به رنگ آبی دربیاید (سیانوز). علائم تنفسی شامل تنگی نفس، تنفس دشوار و همراه با صدای خس حس، یا تنفس دشوار و با صدای بلند (همراه با سوت) است. تنفس با صدای خس خس معمولاً به دلیل اسپاسم ماهیچه های پایینی راه تنفسی (ماهیچه های برونش) است. تنفس همراه با صدای سوت به علت تورم قسمت های بالایی راه تنفسی است، که باعث تنگی راه های تنفسی می شود. گرفتگی صدا، درد هنگام بلعیدن، و سرفه نیز ممکن است اتفاق بیفتد. عروق قلبی ممکن است به دلیل آزادسازی هیستامین از سلول های مشخصی در قلب، به طور ناگهانی منقبض شوند. (اسپاسم عروق کرونر) این اتفاق مانع از جریان خون به قلب می شود، و ممکن است باعث مرگ سلول های قلبی شود (آنفارکتوس میوکارد)، یا ضربان قلب ممکن است خیلی تند، یا خیلی کند گردد (دیس ریتمی قلبی)، یا ممکن است قلب از تپش باز بماند (ایست قلبی). . افرادی که از پیش مشکل قلبی دارند بیشتر در معرض خطرات قلبی ناشی از آنافیلاکسی هستند. در حالی که ضربان قلب شدید به دلیل فشار خون پایین بیشتر رایج است، ۱۰٪ از افرادی که از انافیلاکسی رنج می برند ممکن است ضربان قلب پایین (برادی کاردی) با فشار خون پایین داشته باشند. (ترکیب ضربان قلب پایین و فشار خون پایین رفلکس بزول یاریش نامیده می شود) فرد به دلیل افت فشار خون ممکن است دچار سرگیجه و بی هوشی شود. این افت فشار خون به دلیل گشاد شدن عروق خونی (شوک توزیعی) یا به دلیل نارسایی بطن های قلب باشد (شوک کاردیوژنیک). در موارد محدودی، فشار خون بسیار پایین می تواند از علائم آنافیلاکسی باشد. علائم معده و روده شامل درد کرامپی شکم، اسهال، و تهوع است. فرد ممکن است دچار افکار پریشان شود و کنترل مثانه خود را از دست بدهد، و دردی را در ناحیه لگن حس کند که شبیه به گرفتگی عضلات رحم است. گشاد شدن رگ های خونی در اطراف مغز ممکن است منجر به سردرد شود. همچنین فرد ممکن است احساس اضطراب کند یا تصور کند به زودی خواهد مرد. آنافیلاکسی می تواند با واکنش بدن به اکثر مواد خارجی ایجاد شود. محرک های رایج شامل سم گزش و نیش حشرات، غذا، و دارو است. در خردسالان و نوجوانان غذا رایج ترین محرک است. در بزرگسالان داروها، و گزیدگی و نیش حشرات رایج تر است. عللی که کمتر رایج هستند عبارت اند از فاکتورهای فیزیکی، عوامل بیولوژیک (مایع منی)، لاتکس، تغییرات هورمونی، افزاینده های خوراکی (مانند رنگ های خوراکی و مونو سدیم گلوتامات) و داروهایی که برای پوست مورد استعمال قرار می گیرند (داروهای موضعی). تمرین بدنی و دما (چه سرما یا گرما)، می توانداز طریق تحریک سلول های بافتی مشخصی (ماست سل ها) که ماده شیمیایی ایجادکننده واکنش آلرژیک را ترشح می کنند، باعث بروز آنافیلاکسی شود. آنافیلاکسی که علت آن ورزش باشد معمولاً به خوردن غذاهای مشخصی نیز مربوط می شود. اگر آنافیلاکسی زمانی اتفاق بیفتد که فرد در حال دریافت داروی بیهوشی است، رایج ترین علت آن داروهای مشخصی است که برای ایجاد فلج به کار می روند (عوامل بازدارنده عضلات عصبی)، آنتی بیوتیک ها و لاتکس. در ۵۰–۳۲٪ موارد علت مشخص نیست (آنافیلاکسی ایدیوپاتیک). بسیاری از غذاها می توانند باعث بروز آنافیلاکسی شوند، حتی اگر غذایی برای اولین بار خورده شود. در فرهنگ های غربی رایج ترین علت، خوردن یا در تماس بودن با بادام زمینی، گندم، مغزهای درختی و صدف دارها، ماهی، شیر و تخم مرغ است. در خاورمیانه، کنجد یک ماده غذایی رایج محرک است. در آسیا، برنج و نخود معمولاً باعث بروز آنافیلاکسی می شود. موارد شدید معمولاً با خوردن غذا بروز می کند، , اما برخی از افراد زمانی که ماده غذایی با قسمتی از بدن آن ها تماس پیدا می کند، واکنش شدیدی نشان می دهند. خردسالان می توانند بر آلرژی خود چیره شوند. در سن ۱۶ سالگی، ۸۰٪ خردسالان با آنافیلاکسی نسبت به شیر و تخم مرغ و ۲۰٪ با آنافیلاکسی منحصر به بادام زمینی می توانند این غذاها را بدون مشکل مصرف کنند. هر دارویی ممکن است منجر به آنافیلاکسی شود. رایج ترین آن ها آنتی بیوتیک های بتا لاکتام (مانند پنی سیلین)، آسپیرین و داروهای ضدالتهابی غیراستروئیدی (NSAIDs) است. اگر فردی به یکی از داروهای ضد التهابی غیراستروئیدی (NSAIDs) آلرژی داشته باشد، می تواند از نوع دیگری از این دارو بدون تحریک بروز آنافیلاکسی مصرف کند. دیگر علت های رایج بروز آنافیلاکسی شیمی درمانی، واکسن ها، پروتامین (موجود در اسپرم) و داروهای گیاهی را شامل می شود. برخی از داروها مانند وانکومایسین، مورفین، و داروهایی که برای واضح تر شدن عکس های اشعه ایکس مصرف می شوند (رادیوکنتراست زاها) با صدمه زدن به سلول های مشخصی در بافت ها و تحریک آن ها به آزادسازی هیستامین (دگرانولاسیون مست سل ها) موجب آنافیلاکسی می گردند. فراوانی یک واکنش به یک دارو تا اندازه ای به این بستگی دارد که این دارو هر چند وقت یکبار به افراد داده می شود و تا اندازه ای نیز به این مسئله که دارو چگونه در بدن کار می کند. آنافیلاکسی نسبت به پنیسیلین یا سفالوسپورین ها تنها بعد از پیوند آن ها به پروتئین های درون بدن اتفاق می افتد، و برخی راحت تر از سایرین پیوند ایجاد می کنند. آنافیلاکسی نسبت به پنیسیلین بین هر ۲۰۰۰ تا ۱۰٫۰۰۰ نفر دریافت کننده پنیسیلین، تنها در یک نفر اتفاق می افتد. مرگ در کمتر از یک مورد در هر ۵۰٫۰۰۰ نفر دریافت کننده اتفاق می افتد. آنافیلاکسی نسبت به آسپیرین و داروهای ضدالتهابی غیراستروئیدی (NSAIDs) در حدود یک مورد در هر ۵۰٫۰۰۰ نفر اتفاق می افتد. اگر کسی به پنیسیلین ها واکنش نشان دهد، خطر واکنش وی به سفالوسپورین بیشتر می شود، اما همچنان این ریسک کم تر از یک در ۱۰۰۰ است. داروهای قدیمی تر که برای بهبود تصاویر اشعه ایکس استعمال می شد (رادیوکانتراست زاها) در ۱٪ موارد منجر به واکنش می شد. در داروهای جدید، مقدار کمتر از ماده رادیوکانتراست زای اوسمولار (Osmolar radiocontrast) منجر به واکنش در ۰٫۰۴٪ موارد می شود. سم نیش و گزیدگی حشراتی مانند زنبور عسل و زنبور بدون عسل (هایمنوپترا) یا سن ها (تریاتومینا) ممکن است منجر به آنافیلاکسی شود. اگر فردی واکنش به سمی در گذشته نشان داده است، و اگر این واکنش از واکنش منطقه ای اطراف محل نیش فراتر بوده است، با خطر بیشتر بروز آنافیلاکسی در آینده مواجه هستند. اگرچه نیمی از افرادی که در اثر آنافیلاکسی جان خود را از دست می دهند پیش تر هیچ واکنش گسترده ای (سیستماتیک) نداشته اند. افراد با بیماری های آتوپیک نظیر آسم، اگزما، یا رینیت در معرض خطر بیشتر ابتلاء به آنافیلاکسی نسبت به غذا، لاتکس، و عوامل رادیوکانتراست زا هستند. این افراد کمتر در خطر ابتدا به آنافیلاکسی نسبت به داروهای تزریقی و نیش حشرات هستند. یک بررسی در خردسالان مبتلا به آنافیلاکسی نشان داد که ۶۰٪ آن ها سابقه بیماری های آتوپیک را داشته اند. بیش از ۹۰٪ خردسالانی که به دلیل ابتلاء به آنافیلاکسی جان خود را از دست داده اند مبتلا به آسم بوده اند. افرادی که به اختلال های ناشی از مست سل بیش از اندازه در بافت های خود (ماستوسیتوز) دچار هستند یا مست سل های بیشتری دارند، در معرض خطر بیشتری هستند. هرچه فاصله زمانی بین آخرین تماس با عاملی که منجر به واکنش شده است طولانی تر باشد، خطر واکنش جدید کم تر خواهد بود. آنافیلاکسی واکنش آلرژیک بسیار شدیدی است که ناگهانی شروع می شود و بسیاری از قسمت های بدن را تحت تأثیر قرار می دهد. علت آن ترشح واسطه های التهابی و سیتوکاین ها از مست سل ها و بازوفیل ها است. ترشح آن ها به علت یک واکنش سیستم دفاعی است، اما با آسیب به این سلول ها نیز ایجاد می شود که مربوط به پاسخ ایمنی نیست. زمانی که علت بروز آنافیلاکسی یک پاسخ ایمنی است، ایمنوگلوبین E (IgE) به ماده خارجی که باعث شروع واکنش شده است متصل می شود (پادتن). ترکیب اتصال IgE به پادتن، گیرنده های FcεRI را روی ماست سل ها و بازوفیل ها فعال می کند. ماست سل ها و بازوفیل ها با ترشح واسطه های التهابی مانند هیستامین واکنش نشان می دهند. این واسطه ها انقباض عضلات صاف برونش را بیشتر می کنند و باعث می شوند رگ های خونی گشادتر شوند (تأخیر خون شاهرگ)، ترشح مایع از رگ های خونی بیشتر می شود، و عملکرد ماهیچه های قلب را کاهش می دهد. همچنین یک واکنش ایمنی شناسی وجود دارد که به IgE مربوط نیست، اما مشخص نیست که این واکنش در انسان رخ می دهد یا خیر. هنگامی که ناشی از یک پاسخ ایمنی نیست، واکنش ناشی از عاملی است که مستقیماً به مست سل ها و بازوفیل هاآسیب می رساند و موجب می شود هیستامین و مواد دیگری آزاد کنند که معمولاً با یک واکنش آلرژیک همراه هستند (دگرانولاسیون). عامل هایی که می تواند به این سلول ها آسیب برسانند، کنتراست زا برای اشعه ایکس، مواد افیونی (اپیوئیدها)، دما (گرم یا سرد)، و ارتعاش است. آنافیلاکسی به کمک یافته های پزشکی و بالینی قابل تشخیص است. هرگاه یکی از سه مورد زیر ظرف چند دقیقه یا ساعت پس از تماس با ماده آلرژی زا رخ دهد به احتمال زیاد فرد دچار آنافیلاکسی است: اگر شخصی واکنش بدی به گزیدگی حشرات و یک دارو نشان دهد، آزمایش های خون برای ترایپتیس یا هیستامین (که از مست سل ها آزاد شده است) می تواند در تشخیص آنافیلاکسی مؤثر باشد. هرچند این آزمایش ها در مواردی که عامل آلرژی غذا است یا شخص فشار خون نرمال دارد چندان مؤثر نیستند، و نمی توانند مانع تشخیص آنافیلاکسی شوند. آنافیلاکسی به سه نوع اصلی تقسیم می شود. شوک آنافیلاکسی زمانی اتفاق می افتد که رگ های خونی در بیشتر قسمت های بدن گشادتر می شوند (گشادسازی عروقی سیستماتیک)، که منجر به فشار خون پایینی می شود که ۳۰٪ از فشار خون نرمال یک آدم پایین تر یا ۳۰٪ پایین تر از مقدارهای استاندارد است. آنافیلاکسی دومرحله ای زمانی تشخیص داده می شود که علائم بین ۷۲–۱ ساعت برگردند حتی درصورتی که فرد تماس جدیدی با ماده آلرژی زایی که حساسیت اولیه را به وجود آورد نداشته باشد. برخی از تحقیقات نشان می دهد که ۲۰٪ موارد آنافیلاکسی دومرحله ای هستند. علائم معمولاً ظرف ۸ ساعت بازمی گردند. واکنش دوم به همان شیوه ای درمان می شود که آنافیلاکسی اصلی درمان می شود. شوکِ شبه آنافیلاکتیک یا واکنش های آنافیلاکسی اسامی قدیمی آنافیلاکسی هستند که علت آن واکنش آلرژیک نیست بلکه علت آن آسیب مستقیم به مست سل ها است (گرانولاسیون مست سل ها). برخی توصیه می کنند که از اسامی قدیمی دیگر نباید استفاده کرد. تست آلرژی ممکن است به تعیین اینکه چه چیز باعث آنافیلاکسی فرد شده است کمک کند. تست آلرژی پوستی (مانند پچ تست) برای غذاها و سموم مشخصی موجود است. آزمایش خون برای پادتن های (آنتی بادی) خاص جهت تأیید آلرژی های حاصل از شیر، تخم مرغ، بادام زمینی، مغزهای درختی، و ماهی مؤثر است. تست های پوستی می توانند آلرژی به پنی سیلین را تأیید کنند، اما برای داروهای دیگر تست پوستی وجود ندارد. آنافیلاکسی غیرایمنی تنها با بررسی سابقه فرد یا با قرار دادن وی در معرض ماده آلرژی زایی که ممکن است باعث بروز واکنش در گذشته شده باشد، تشخیص داده می شود. هیچ آزمایش پوست و خونی برای آنافیلاکسی غیرایمنی وجود ندارد. گاهی تشخیص آنافیلاکسی از آسم، بیهوشی ناشی از کمبود اکسیژن (سنکپ) و حملات پنیک دشوار است. معمولاً افرادی که آسم دارند، خارش، و علائم معده و روده را ندارند. زمانی که فردی بیهوش می شود، پوست رنگ پریده و بدون جوش است. پوست فردی که دچار حمله پنیک شده است ممکن است برافروخته شود، اما کهیر ندارد. موارد دیگری که ممکن است علائمی مشابه داشته باشند عبارت اند از مسمومیت غذایی ناشی از ماهی فاسد (سارم، scombroidosis) و عفونت های ناشی از انگل های معین (انیزاکیازیس، anisakiasis). برای پیشگیری از آنافیلاکسی توصیه می شود از آنچه که در گذشته باعث بروز واکنش شده است دوری شود. زمانیکه این کار ممکن نیست، ممکن است درمان هایی وجود داشته باشد که بدن را از واکنش به ماده آلرژی زای معلوم بازدارد. (حساسیت زدایی) مداوای سیستم ایمنی (ایمن درمانی) با خانواده غشاء بالان، در حساسیت زدایی ۹۰–۸۰٪ بزرگسالان و ۹۸٪ خردسالان علیه آلرژی به زنبورهای عسل، زنبورها (بدون عسل)، زنبور سرخ، زنبورهای ژاکت زرد و مورچه های آتشین مفید است ایمن درمانی دهانی می تواند در حساسیت زدایی برخی افراد نسبت به غذاهای معینی نظیر شیر، تخم مرغ، مغزهای آجیلی و بادام زمینی مؤثر باشد، اما این درمان ها گاهی عوارض جانبی بدی به همراه دارند. حساسیت زدایی برای بسیاری از داروها نیز ممکن است، با این حال اغلب مردم باید به سادگی، از مصرف داروی مشکل ساز اجتناب کنند. برای کسانی که نسبت به لاتکس آلرژی دارند مهم است که از غذاهایی با ترکیبی مشابه با آنچه پاسخ ایمنی ایجاد کرده است دوری کنند (غداهایی با آلرژی متقاطع) از جمله آواکادو، موز، و سیب زمینی. آنافیلاکسی یک وضعیت اضطراری پزشکی است که به اقدامات نجات بخشی مانند کنترل راه های تنفسی، اکسیژن اضافی، حجم زیاد مایعات داخل وریدی، و نظارت دقیق احتیاج دارد. اپی نفرین درمانی است که در میان سایر روش ها ارجحیت دارد، علاوه بر اپی نفرین، آنتی هسیتامین و استروئید نیز معمولاً استفاده می شود. زمانی که فرد به حالت نرمال بازمی گردد باید بین ۲ تا ۲۴ ساعت در بیمارستان تحت نظر باشد تا از عدم بازگشت علائم اطمینان حاصل شود، چرا که علائم در صورتی که فرد دچار آنافیلاکسی دو مرحله ای شده باشد برگشت می کنند. اپی نفرین (آدرنالین) درمان اصلی آنافیلاکسی است. هیچ دلیلی برای اینکه از آن استفاده نشود وجود ندارد. (بدون موارد منع مصرف قطعی) توصیه می شود محلول اپی نفرین به ماهیچه قدامی – خارجی ران به محض ظن به آنافیلاکسی تزریق شود. اگر فرد به درمان خوب پاسخ ندهد، تزریق باید هر ۵ تا ۱۵ دقیقه تکرار شود. دوز دوم در ۱۶ تا ۳۵٪ موارد لازم است. در موارد محدودی بیش از دو دوز لازم می شود. تزریق درون ماهیچه (استعمال درون عضلانی) از تزریق زیر پوست (استعمال زیرپوستی) که آهسته تر جذب می شود، بهتر است. مشکلات جزئی ناشی از اپی نفرین شامل لرزش، اضطراب، سردرد و تپش قلب است. ممکن است اپی نفرین در مورد افرادی که از بتا بلاکرها مصرف می کنند جواب ندهد. تزریق کننده های خودکار اپی نفرین که به افراد اجازه تزریق به ماهیچه های خودشان را می دهد معمولاً در دو دوز موجود هستند، یکی برای بزرگسالان که وزنی بیش از ۲۵ کیلوگرم دارند و دیگری برای خردسالان که بین ۱۰ تا ۲۵ کیلوگرم وزن دارند. مقدار تزریق زیرجلدی اپی نفرین ( نه به صورت تزریق کننده های خودکار ) می بایست حتماً طبق دستور پزشک و یا تیم درمانی صورت گیرد . علاوه بر اپی نفرین، معمولاً از آنتی هیستامین ها استفاده می شود. بر اساس استدلال های نظری چنین پذیرفته شده بود که آنتی هیستامین ها مؤثر هستند، اما در واقع شواهد کمی در مورد اینکه آنتی هیستامین ها در درمان آنافیلاکسی مؤثر است، وجود دارد. در بررسی ۲۰۰۷ کوکرن هیچ تحقیق با کیفیتی برای توصیه آنتی هیستامین ها پیدا نشد. آنتی هیستامین ها بر روی تجمع مایعات و اسپاسم های راه تنفسی مؤثر نیستند. کورتیکواستروئیدها هم احتمالاً چندان فرقی نمی کنند اگر فرد دچار آنافیلاکسی شده باشد. از آن ها با امید کاهش خطر آنافیلاکسی دومرحله ای استفاده می شود، اما آن ها در پیشگیری از آنافیلاکسی های بعدی بی تأثیر هستند. سالبوتامول که از طریق دستگاه تنفس (نبولایزر) وارد می شود می تواند در زمانی که اپی نفرین علائم برونکواسپاسم را از بین نمی برد مفید باشد. متیلن بلو برای افرادی که به درمان های دیگر پاسخ نمی دهند استفاده شده است چرا که عضلات صاف را آزاد می کند. به افرادی که در معرض خطر آنافیلاکسی هستند توصیه می شود یک «برنامه عملی دقیق آلرژی» داشته باشند. والدین باید مدرسه را در مورد آلرژی فرزندشان و اقدامات ضروری در صورت وقوع یک وضعیت اضطراری آنافیلاکتیک، در جریان بگذارند. برنامه عملی دقیق اغلب شامل استفاده از تزریق کننده های خودکار اپی نفرین، توصیه به بستن دستبند هشدار پزشکی، و توصیه هایی در مورد چگونگی اجتناب از محرک هاست. برای برخی محرک ها، درمان برای کاهش حساسیت بدن در مقابل ماده ای که باعث واکنش آلرژیک شده است (ایمن درمانی ماده آلرژی زا) موجود است. این نوع روش درمانی ممکن است مانع بازگشت های بعدی آنافیلاکسی شود. یک دوره چندساله حساسیت زدایی زیرپوستی در مقابل حشرات گزنده مفید است، در حالی که حساسیت زدایی دهانی برای بسیاری از غذاها مؤثر می باشد. چنانچه دلیل بیماری شناخته شده باشد، احتمال زیادی برای بهبودی وجود دارد و فرد به سرعت درمان می شود. حتی اگر دلیل بیماری شناخته شده نباشد، چنانچه دارو برای متوقف کردن واکنش در دسترس باشد، فرد معمولاً بهبودی خوبی حاصل می کند. اگر مرگ رخ دهد، اغلب یا ناشی از یک دلیل تنفسی (معمولاً بسته شدن مسیر جریان هوا) است یا یک دلیل قلبی عروقی (شوک). آنافیلاکسی در ۲۰٪ ۰٫۷– موارد منجر به مرگ می شود. برخی از مرگ ها ظرف چند دقیقه اتفاق افتاده است. افرادی که دچار آنافیلاکسی ناشی از تمرینات بدنی هستند، معمولاً نتایج خوبی دارند، و با افزایش سن، بازگشت های کمتر و کم شدت تری خواهند داشت. میران بروز آنافیلاکسی ۴–۵ در هر ۱۰۰۰۰۰ نفر در سال است، با ریسک مادام العمر ۰٫۵٪–2%. به نظر می رسد مقادیر در حال افزایش است. تعداد افراد دچار آنافیلاکسی در دهه ۸۰ تقریباً سالانه ۲۰ نفر در هر ۱۰۰۰۰۰ نفر بود، در حالی که در دهه ۹۰ این میزان سالانه ۵۰ نفر در هر ۱۰۰۰۰۰ نفر بود. این افزایش ظاهراً در درجه اول مربوط به آنافیلاکسی ناشی از مواد غذایی است. The risk is greatest in young people and females. درحال حاضر، سالانه ۵۰۰ تا ۱۰۰۰ نفر (۲٫۴ در میلیون) در آمریکا، ۲۰ نفر (۰٫۳۳ در میلیون) در انگلستان، و ۱۵ نفر (۰٫۶۴ در میلیون) در استرالیا بر اثر آنافیلاکسی جان خود را از دست می دهند. نرخ مرگ و میر در بین دهه های ۱۹۷۰ و ۲۰۰۰ کاهش یافته است. در استرالیا، مرگ های ناشی از آنافیلاکسی مربوط به مواد غذایی، عمدتاً در میان زنان اتفاق می افتد درحالی که مرگ های ناشی از نیش حشرات اغلب در میان مردان به وقوع می پیوندد. مرگ در اثر آنافیلاکسی بیشتر ناشی از داروهاست. لغت «آنافیلاکس» را چارلز ریچت(Charles Richet) در سال ۱۹۰۲ ابداع کرد، سپس این لغت به «آنافیلاکسی» به دلیل تلفظ بهتر آن، تغییر کرد. بعدها چارلز ریچت در سال ۱۹۱۳ جایزه نوبل پزشکی و فیزیولوژی را به دلیل تحقیقاتش در مورد آنافیلاکسی دریافت کرد. اما خود واکنش از زمان های بسیار قدیم گزارش شده است. این لغت از زبان یونانی، و کلمه های یونانی ἀνά ana «درمقابل»، و φύλαξις phylaxis «محافظت»، گرفته شده است. تلاش هایی در حال انجام است تا اپی نفرینی تهیه شود که بتوان از آن در زیر زبان (اپی نفرین زیرزبانی) برای درمان آنافیلاکسی، استفاده کرد. تزریق زیرپوستی آنتی بادی آنتی IgE اومالیزوماب (omalizumab) به عنوان راهی برای پیشگیری از بازگشت در حال بررسی است، اما استفاده از آن هنوز توصیه نمی شود.
[ { "answer1": "عروق قلبی ممکن است به دلیل آزادسازی هیستامین از سلول های مشخصی در قلب، به طور ناگهانی منقبض شوند. (اسپاسم عروق کرونر) این اتفاق مانع از جریان خون به قلب می شود، و ممکن است باعث مرگ سلول های قلبی شود (آنفارکتوس میوکارد)، یا ضربان قلب ممکن است خیلی تند، یا خیلی کند گردد (دیس ریتمی قلبی)، یا ممکن است قلب از تپش باز بماند (ایست قلبی).", "answer2": "اپی نفرین درمانی است که در میان سایر روش ها ارجحیت دارد، علاوه بر اپی نفرین، آنتی هسیتامین و استروئید نیز معمولاً استفاده می شود.", "distance": 10381, "question": "آنافیلاکسی چگونه می تواند بر سیستم قلبی عروقی تاثیر بگذارد و چه داروهایی به طور معمول برای درمان آن استفاده می شود؟" }, { "answer1": "تمرین بدنی و دما (چه سرما یا گرما)، می توانداز طریق تحریک سلول های بافتی مشخصی (ماست سل ها) که ماده شیمیایی ایجادکننده واکنش آلرژیک را ترشح می کنند، باعث بروز آنافیلاکسی شود. آنافیلاکسی که علت آن ورزش باشد معمولاً به خوردن غذاهای مشخصی نیز مربوط می شود.", "answer2": "در فرهنگ های غربی رایج ترین علت، خوردن یا در تماس بودن با بادام زمینی، گندم، مغزهای درختی و صدف دارها، ماهی، شیر و تخم مرغ است.", "distance": 597, "question": "چه مواردی باعث ایجاد آنافیلاکسی ناشی از ورزش می شوند و چه غذاهایی معمولا در فرهنگ های غربی باعث ایجاد این واکنش می شوند؟" }, { "answer1": "علائم معمولاً شامل برآمدگی هایی روی پوست (کهیر)، خارش، صورت و پوست سرخ (برافروختگی)، یا لب های متورم است.", "answer2": "اگر فرد به درمان خوب پاسخ ندهد، تزریق باید هر ۵ تا ۱۵ دقیقه تکرار شود.", "distance": 11707, "question": "واکنش های آنافیلاکسی چگونه بر روی پوست اثر می گذارند و در صورت وجود چه علائمی باید تزریق اپی نفرین را تکرار کرد؟" }, { "answer1": "لغت «آنافیلاکس» را چارلز ریچت(Charles Richet) در سال ۱۹۰۲ ابداع کرد، سپس این لغت به «آنافیلاکسی» به دلیل تلفظ بهتر آن، تغییر کرد.", "answer2": "سالبوتامول که از طریق دستگاه تنفس (نبولایزر) وارد می شود می تواند در زمانی که اپی نفرین علائم برونکواسپاسم را از بین نمی برد مفید باشد.", "distance": 2371, "question": "در چه سالی لغت آنافیلاکسی ابداع شد و چه چیزی در درمان آنافیلاکسی از طریق تنفسی موثر است؟" }, { "answer1": "هنگامی که ناشی از یک پاسخ ایمنی نیست، واکنش ناشی از عاملی است که مستقیماً به مست سل ها و بازوفیل هاآسیب می رساند و موجب می شود هیستامین و مواد دیگری آزاد کنند که معمولاً با یک واکنش آلرژیک همراه هستند (دگرانولاسیون). عامل هایی که می تواند به این سلول ها آسیب برسانند، کنتراست زا برای اشعه ایکس، مواد افیونی (اپیوئیدها)، دما (گرم یا سرد)، و ارتعاش است.", "answer2": "برای برخی محرک ها، درمان برای کاهش حساسیت بدن در مقابل ماده ای که باعث واکنش آلرژیک شده است (ایمن درمانی ماده آلرژی زا) موجود است.", "distance": 6364, "question": "چه عواملی ممکن است باعث ایجاد آنافیلاکسی غیر ایمنی شوند و چه چیزی برای کاهش حساسیت بدن به مواد آلرژی زا استفاده می شود؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
225
: حسین واعظ کاشفی کمال الدین حسین بن علی سبزواری (۸۴۰ ه‍ ق سبزوار – ۹۱۰ ه‍ ق هرات) مشهور به مولانا حسین واعظ کاشفی نویسندهٔ پرکار، عالم جامع العلوم، منجم، مفسر قرآن، ریاضی دان و واعظ تأثیرگذار در عصر تیموریان بود. عمده شهرت او به واسطهٔ نگارش مقتل "روضة الشهدا" است که در دوران صفویه برای اجرای تعزیه و روضه خوانی مورد استفاده قرار می گرفت. کاشفی تخلص او بود و از آنجا که به وعظ و نصیحت مردم می پرداخت به واعظ مشهور شد. کاشفی در هرات مورد حمایت بی دریغ سلطان حسین بایقرا و امیر علی شیر نوایی بود و در مدت اقامت در آن شهر به طور مرتب در مراکز حساس حکومتی و فرهنگی به وعظ و ایراد سخنرانی می پرداخت. آواز و انشای کاشفی آنقدر مورد پسند عامهٔ مردم و اهل علم بود که در مجالس وعظ او جای نشستن پیدا نمی شد؛ حتی مقامات بلندپایهٔ حکومتی نیز در مجالس او حاضر می شدند. کاشفی در همین شهر و به پشتوانهٔ حمایت سلطان و وزیر، آثار فراوانی را تألیف کرد بگونه ای که یکی از شرح حال نویسان متقدم، آثار او را خارج از حد شمارش خوانده است. امروزه آثار زیادی از کاشفی بر جای مانده که گواهی بر گستردگی دانش و اطلاعات اوست. هفت اثر مشهور او به زعم خواندمیر عبارت اند از: "جواهر التفسیر"، "مواهب علّیه"، "روضة الشهدا"، "انوار سهیلی"، "مخزن الانشا"، "اخلاق محسنی"، و "سبعهٔ کاشفیه". بسیاری از آثار کاشفی هنوز تصحیح و منتشر نشده اند و از برخی تنها نام و نشانی در مآخذ باقی مانده است. گرایش های مذهبی کاشفی همواره مورد سؤال بوده است، حتی در عصر خودش. از ظاهر امر چنین بر می آید که کاشفی اهل سنت و پیرو مذهب حنفی بوده است. همچنین تبلیغات وسیع صفویان برای شیعه جا زدن کاشفی، با هدف تثبیت "روضة الشهدا" به عنوان تنها مرجع مرثیه خوانی و اجرای تعزیه انجام می گرفت. این روایت، منتقدان جدی نیز دارد که معتقدند رفتار مسالمت جویانهٔ کاشفی را می توان بر کتمان و مدارا و تقیه حمل کرد که از اصول رفتاری شیعه در طول تاریخ محسوب می شود. هرات در اواخر قرن نهم هجری عاری از احساسات شیعی نبود. اغلب طریقت های صوفی اهل بیت را گرامی می داشتند و نخستین حلقهٔ سلسله شان پس از پیامبر به علی بن ابی طالب می رسید. شور حسینی نیز در جامعه جاری بود. جامی و سایر مشایخ نقشبندیه از سنیان تفضیلی بودند یعنی بدون انکار مشروعیت خلفای راشدین، علی و خاندانش را بیشتر دوست می داشتند. سلطان حسین بایقرا و خانواده اش و بسیاری از مشایخ و علمای هرات نیز گرایش های شیعی داشتند. اما امیر علی شیر نوایی، وزیر متنفذ و ادب پرور تیموری، سخت دل در گرو تسنن داشت. جنب وجوش طریقت های صوفی–شیعی و به ویژه موفقیت های اخیر صفویان در غرب موجب نگرانی امیر از رشد فزایندهٔ تشیع شده بود. خطابه های شاه قاسم انوار (۸۳۷–۷۵۷ ه‍ ق)، شاعر صوفی مسلک، که به تبلیغ نهضت خداوندگاران اردبیل، شش دهه پیش از ظهور خاندان صفوی می پرداخت برای مقامات تیموری دردسرساز شده بود. سخنان انوار نه تنها بر دل درویشان و صوفیان و عامهٔ مردم نشسته بود، که شاهزادگان تیموری را نیز خوش آمده بود. کار چندان بالا گرفت که سرانجام او را در ۸۳۰ ه‍ ق از هرات تبعید کردند. اما این اقدامات برای جلوگیری از رشد تشیع کافی نبود. در اواخر قرن نهم هجری، در سرتاسر دنیای فارسی زبان از کاشغر، دهلی، سمرقند، و هرات تا شیراز، تبریز، و بورسه اقبال به طریقت های صوفی–شیعی با رویکرد براندازی حکومت، در حال افزایش بود. اما در اواخر عهد تیموریان که کار دولت رو به ضعف رفته بود، خطر واقعی نه از جانب طریقت های صوفی–شیعی، که از جانب قبائل ازبک سنی واقع در استپ های آسیای میانه احساس می شد. خواندمیر، تاریخ نگار نامدار، در شرح حالش از امیر علی شیر نوایی موردی را مطرح می کند که به روشنی نشانگر نگرانی های فرایندهٔ مشایخ هرات از خطر قریب الوقوع ازبک هاست. او می نویسد که امیر علی شیر نوایی بالاخره در محرم ۹۰۶ ه‍ ق از سلطان حسین بایقرا اجازه گرفت که به سفر حج برود. اما جمعی از مشایخ و علما و اشراف و اعیان جامعه از جمله کاشفی خدمت امیر رسیده و از او خواستند: سبب آرامش بلاد خراسان و موجب آسایش طوایف ایشان ذات فایضة البرکات شماست. در این وقت این دیار از وجود با جود سلطان صاحب قران خالی است. اگر فرّ حضور فایض النور نیز عاطل ماند، یمکن که فتنه هایی روی نماید که تدارک آن در حیّز امکان نیاید، خصوصاً که پادشاه اوزبک بر ماوراءالنهر استیلا یافته و داعیهٔ عبور از آمویه دارد. اکنون چون احوال عراق و شام نیز در غایت پریشانی است و طرق در نهایت ناامنی و به حسب شرع شریف در چنین وقتی حج واجب نیست، التماس این فقیران آن است که یک بار دیگر بر جان خراسانیان منت نهاده امسال از سر این سفر درگذرند و ثواب این خیر را از هفتاد حج پیاده زیاده شمرند. نوایی «جهت مصلحت عباد» به این خواستهٔ آنان تن داد. اما آنقدر زنده نماند که حج گذارد؛ او تنها یک سال بعد درگذشت. مرگ نوایی ضربه ای عظیم بر پیکرهٔ حکومت تیموریان وارد آورد و از آن پس هرات به مدت یک دهه دچار ناامنی و آشوب شد. در سال ۹۰۵ ه‍ ق بداق خان، سلطان حسین را در بلخ شکست داده بود. دو سال بعد پسرش، شیبک خان ازبک بر سمرقند چیره شد و عملاً به حضور کجدار و مریز تیموریان در ماورای آمودریا خاتمه داد. از دست رفتن پایتخت پیشین تیموریان و فرار شاهزاده های تیموری به خراسان در دل مردم هرات ترس افکند. سلطان حسین در ۹۱۱ ه‍ ق درگذشت. شیبک خان در محرم ۹۱۲ ه‍ ق هرات را تصرف و پس از در هم شکستن مقاومت ناچیز دو پسر سلطان، سلطهٔ شیبانیان را بر مابقی خراسان تثبیت کرد. ازبکان که اجدادی مغول داشتند، برای مردم خراسان یادآور مصائب و ویرانی های ناشی از حملهٔ مغول بودند. همچنین آنان در تسنن تعصب می ورزیدند که تحمل این وضعیت برای نخبگان هرات که به مدارامنشی و تساهل تیموریان خو کرده بودند، دشوار می نمود. حسین واعظ کاشفی در سال ۸۴۰ هجری قمری در سبزوار زاده شد. علوم دینی، ریاضی، و خوش نویسی را در اوان جوانی آموخت و سپس به عرفان روی آورد. پس از آنکه مدتی را در زادگاهش به وعظ و سخنرانی گذراند به نیشابور و سپس مشهد نقل مکان کرد. گفته می شود که در سال ۸۶۰ قمری رؤیایی دید که در آن روح سعدالدین کاشغری — صوفی نقشبندی که به تازگی درگذشته بود — او را به آمدن به هرات فرا می خواند. در هرات آنچنان تحت تأثیر عبدالرحمان جامی، عارف و شاعر بزرگ فارسی زبان و جانشین کاشغری، قرار گرفت که نه تنها به طریقت نقشبندی وارد شد بلکه با خواهرش نیز ازدواج کرد. اندکی بعد به سبزوار بازگشت و توسط سلطان ابوسعید، حاکم خراسان در عهد تیموریان، به منصب قاضی القضات بیهق منصوب شد. پس از آنکه سلطان حسین بایقرا در هرات به قدرت رسید، در سال ۸۷۴ احتمالاً به دعوت خود سلطان به هرات رفت. کاشفی در هرات مورد حمایت سلطان حسین و دیگر درباریان قرار می گرفت به ویژه از جانب علی شیر نوایی، ادیب و سیاست مدار برجستهٔ عهد تیموریان، که بسیاری از آثار کاشفی نیز به او تقدیم شده است. سلطان حسین خانقاهی به نام دارالسیاده در سر چهار سوق (بازار مرکزی) بلدهٔ هرات بنا کرد و کاشفی را به سمت شیخ خانقاه برگماشت. کاشفی به طور مرتب در مراکز حساس حکومتی و فرهنگی هرات، به اقامهٔ وعظ می پرداخت: صبح های جمعه در دارالسیاده، پس از نماز جمعه در مسجد جامع علی شیر نوایی، سه شنبه ها در مدرسهٔ سلطانی، چهارشنبه ها بر سر مزار پیر مجرد، خواجه ابوالولید احمد، و در اواخر عمر پنج شنبه ها در حظیرهٔ شاهزاده سلطان احمد میرزا. مجالس وعظ و سخنرانی های کاشفی جمعیت زیاد و مشتاقی را به گرد او جمع می کرد که عمدتاً به دلیل صدای دلنشین، فصاحت کلام، و توانایی کاشفی در تشریح آیات قرآن و سنت پیامبر به نحوی ساده و شفاف بود. تخصص اصلی ملاحسین در وعظ و انشا بوده و از قرائن معلوم است که به خوبی از پس این کار بر می آمده است. مجالس وعظ ملاحسین به گونه ای بوده است که سلطان حسین و سایر درباریان در آن حاضر می شدند. امیر علی شیر (به قول حکیم شاه محمد قزوینی، مترجم دربار عثمانی) دربارهٔ کاشفی و مجالس وعظ او می نویسد: . . . و مولانا، چنان که همه کس را معلوم است، واعظی در غایت خوبی است و در عالم، از بنی آدم، واعظی به خوبی او نبوده و نیست. و در مجلس وعظ او هرچند که فسیح و گشاده باشد، از کثرت جمعیت مردمان، جای اکثر نیست و از کثرت مزاحمت خلق بیم هلاک بعضی مردمان بوده، و کثرت ازدحام ایشان جهت این است که آواز و انشای مولانا در غایت حسن و لطافت بوده و به حقیقت معنی حضرت داود — علیه السلام — در او تجلی نموده و در امت محمدی کسی که صفت داودی بر کمال داشته باشد غیر او نبوده . . . به گفتهٔ محمدعلی مدرس، مؤلف "ریحانة الادب"، این موعظه ها گاه چنان پرشور بوده که نه تنها مستمعان، خود کاشفی نیز تحت تأثیر قرار می گرفت و هنگام تلاوت قرآن مدهوش و بیهوش می شد. متن این موعظه ها نوشته و بازخوانی می شد و حتی به صورت کتاب در می آمد که "جامع الستین" و "روضة الصفا" از این قبیل است. سخنرانی های کاشفی نه تنها در میان عامهٔ مردم، که میان اهل علم نیز مشهور بود. مجالس وعظ او نه تنها در هرات، که در سبزوار نیز بسیار مورد توجه بود و کاشفی فرصت می یافت در مسجد جامع آن شهر، که پس از دورهٔ سربداران رونقی یافته و به مرکز تجمع شیعیان در خراسان مبدل شده بود، موعظه کند. سخنرانی های او عمدتاً راجع به تفسیر قرآن بود اما با اشعار زیبا، حکایات دلپسند، انشای بلیغ، و صدای دلنشین همراه می شد. کاشفی بر بسیاری از علوم دوران خویش احاطه داشت و نزد هم عصرانش به ذو فنون مشهور بود. خواندمیر، تاریخ نویس پرآوازهٔ قرن دهم، به مهارت و خبرگی او در علم نجوم و انشا اشاره می کند و می افزاید «حالا در دیار خراسان مفسری مانند آن جناب نمی توان یافت». کاشفی تقریباً چهل اثر به نگارش درآورد که اکثرشان به فارسی بودند و گستره ای از تمام علوم آن زمان را پوشش می دادند. کاشفی در تدوین و پراکندن گسترهٔ وسیعی از دانش، از علوم اسلامی گرفته تا علوم خفیه، نقشی اساسی و تأثیرگذار داشت. او تا پایان عمرش در هرات ماند و در سال ۹۱۰ هجری قمری همان جا درگذشت. آرامگاه او در هرات و در نزدیکی آرامگاه های کاشغری و جامی قرار دارد. از کاشفی فرزندی به نام فخرالدین علی صفی (۹۳۹–۸۶۷ ه‍ ق) بر جای ماند که او نیز صاحب تألیفاتی چون "رشحات عین الحیات" و "لطائف الطوائف" است. کاشفی برای او یک اجازهٔ روایت در پشت نسخه ای از "صحیفة الرضا" نوشت. مذهب کاشفی همواره مورد سؤال و اختلاف بوده است، حتی در عصر خودش. به نوشتهٔ ماریا سابتلنی، استاد شرق شناسی دانشگاه تورنتو، دشوار است در آثار کاشفی که تمامی آن ها پیش از پیدایش صفویه در خراسان خلق شدند، مدرکی قانع کننده دال بر شیعه بودن او یافت. احترام و حب نسبت به اهل بیت پیامبر از ویژگی های معمول و رایج اهل سنت در شرق دنیای اسلام پیش از ظهور صفویه بود. این واقعیت که کاشفی کتاب "فتوت نامهٔ سلطانی" را به خدام حرم علی بن موسی الرضا در مشهد تقدیم کرده است (به نام خدام مزار . . . امام تمام . . . و سلطان الاولیا . . . علی بن موسی) را باید به پای همین احترام گذاشت، نه نشانه ای مبنی بر پایبندی او به تشیع. در واقع، در مقدمهٔ همان کتاب، کاشفی از چهار خلیفهٔ اهل سنت (ابوبکر، عمر، عثمان، و علی) یاد می کند. علاوه بر همهٔ این ها، کاشفی سالک طریقت صوفی نقشبندیه بود که این فرقه به تسنن اصرار دارد و کوشیده تا از بدعت های صوفیانه بدور باشد، به ویژه تحت رهبری خواجه عبیدالله احرار. در میان فرق صوفیه، نقشبندیه تنها فرقه ای است که سرسلسله اش را ابوبکر دانسته است. کاشفی حتی رساله ای در باب تبارشناسی مشایخ طریقت نقشبندی نیز به نگارش درآورد. همچنین کاشفی اهل فتوت بوده و شیخ طریقت او نورالدین احمد بن محمد قاینی نام داشته است، که به نظر می رسد پسر جلال الدین قاینی — فقیه، واعظ، و محدث مشهور حنفی در هرات — بوده باشد. با توجه به اینکه کاشفی از جانب مقامات تیموری به سمت قاضی القضات شریعت در ولایت بیهق منصوب شده بود و بعداً نیز از جانب سلطان حسین بایقرا عهده دار سمت شیخ خانقاه دارالسیاده در هرات شد، بعید به نظر می رسد که کاشفی شیعه بوده باشد. حکیم شاه محمد قزوینی، یکی از مترجمان "مجالس النفائس" علی شیر نوایی که تقریباً هم عصر او نیز بوده است مؤکداً اظهار می کند که «مولانا سبزواری است و لیکن از رفض ایشان عاری است و از مذهب باطل ایشان بری و لیکن از تهمت بری نیست». این قول حکیم شاه محمد قزوینی را نباید بی چون وچرا قبول کرد چرا که او "مجالس النفائس" را برای سلیم دوم، سلطان سنی مذهب عثمانی، ترجمه کرده است. جواد عباسی، مصحح "جواهر التفسیر"، می نویسد که کاشفی به «عقاید بنیادین تشیع» گرایش داشته، گرچه در هرات و در عهد تیموریان مجالی برای اظهار این مذهب نبوده و کاشفی لاجرم به «کتمان و مدارا و تقیه» متوسل شده است. او استدلال می کند که زادگاه کاشفی سبزوار بود و این شهر در قرون اولیهٔ اسلامی مهم ترین پایگاه تشیع در خراسان بزرگ بود. صِرف تولد و رشد و نمو کاشفی در این شهر، دلیلی مهم بر شیعه بودن اوست. همچنین کاشفی در خانواده ای از شیعیان اهل علم بزرگ شد و پدرش خود راوی حدیث بود و کاشفی در محضر او درس آموخت. کاشفی و پدرش اجازه نامه ای برای قرائت "صحیفهٔ رضویه" داشتند که در زمرهٔ کتب شیعه قرار دارد. به گفتهٔ عباسی داشتن اجازهٔ روایت تا اواخر دورهٔ صفویان چیزی در حد اجازهٔ اجتهاد بوده است. او عبارت های تمجیدآمیز کاشفی نسبت به اهل بیت در آثارش را بیشتر از یک احترام ظاهری می پندارد و به عنوان مثال از "اسرار قاسمی" شاهد می آورد «مظهر عجایب و مظهر غرایب، وارث مرتبهٔ هارونی و مدرس مدرسهٔ سلونی، مطلع انوار الرضا علی المتقی المرتضی، علی محمد و اهل بیته جلائل الصلوات و کرائم التحیات . . .». کاشفی کتاب "روضة الشهدا" را در مصائب اهل بیت، به ویژه حسین بن علی، به سال ۹۰۸ قمری یعنی دو سال پیش از وفات به سبک و سیاق شیعیان نوشت. عباسی در رد سنی (حنفی یا شافعی) بودن کاشفی می نویسد که ادب او نسبت به اصحاب و خلفای راشدین نکتهٔ غریبی نیست و از علمای حلیم به دور نیست. او دلیل رفتن کاشفی به هرات را رؤیایی می داند که در مشهد به خواب دیده بود و دلیل ماندن او در هرات را مرکزیت آن شهر در علم و فرهنگ و هنر در آن زمان ذکر می کند. پیدایش و رشد مکتب هرات به پشتیبانی حکام هنرمندنواز تیموری، تنها نمونه ای از ثمرات حمایت های هنرمندان و اهالی علم و ادب به دست تیموریان بود. کاشفی در "جواهر التفسیر" مذهب حنفی را فرقهٔ ناجیه می خواند. به عقیدهٔ عباسی این عبارت از آنجا نشئت می گیرد که کتاب به درخواست و با پشتوانهٔ مالی امیر علی شیر نوایی در شهر هرات تألیف شد و لاجرم به خوشامد آنان چنین گفته شده است. او حتی انتساب کاشفی به صوفیان نقشبندی را خدشه پذیر می داند و یکی از دلایلش را عدم ذکر نام او در کتاب "رشحات عین الحیات" در احوال مشایخ نقشبندی به نگارش پسرش، فخرالدین علی صفی، و نیز سایر کتب مشابه می داند. مردم هرات که بیشتر اهل سنت بودند، کاشفی را به تشیع متهم می کردند و بالعکس در سبزوار که از پایگاه های تاریخی و سنتی شیعیان به حساب می آید، او را سنی می پنداشتند. برخی از مستمعان از مضامین موعظه های کاشفی در هرات بوی بدعت می شنیدند که به مذاقشان خوش نمی آمد. در "مجالس النفائس" علی شیر نوایی آمده که روزی کاشفی وعظ می گفته، یکی از شنوندگان این بیت مشهور حافظ را بر کاغذی نوشته، به دست او داده و خود به سرعت غایب گشت: کاشفی به محض گشودن کاغذ و خواندن بیت، آنچنان خشمگین شده که از کثرت قهر و قضب دو ماه ترک وعظ کرد. جالب تر اینکه ارتباط کاشفی با سران اهل سنت در دارالسیادهٔ هرات، موجب شده بود که اهالی سبزوار نیز به او بدگمان شوند. قاضی نورالله شوشتری در "مجالس المؤمنین" نوشته است روزی کاشفی مشغول وعظ در جامع سبزوار بود و از دوازده هزار مرتبه نزول جبرئیل بر محمد سخن می گفت. ناگهان پیرمردی عصا در دست، در مقام امتحان او برآمد و خواست سؤالی بپرسد که کاشف حال اعتقاد مظنون او باشد. از او پرسید که جبرئیل چند مرتبه بر علی نزول نمود. کاشفی متحیر ماند که اگر بگوید که جبرئیل بر علی ابن ابی طالب نازل شد، به ظاهر دروغ گفته باشد، و اگر گوید که نازل نشد بر او نسبت تسنن خواهند بست و «آن پیر صافی ضمیر، عصای تعزیر بر سر او خواهد شکست». او پاسخ داد که با توجه به حدیث نبوی «أنا مدینةُ العلمِ و علیٌ بابُها» جبرئیل بیست وچهار هزار مرتبه بر علی نزول نموده است چون اگر جبرئیل دوازده هزار مرتبه به مدینهٔ علم در آمده باشد، باید بیست وچهار هزار بار در رفتن و آمدن به علی که باب مدینه است وارد شده باشد. مشغول شدن بیش از حد محققان به این موضوع مناقشه برانگیز، مانع از آن شده است که به سهم و نقش مهم کاشفی در پژوهش بر روی منابع قدیمی که در نگارش "روضة الشهدا" به کار گرفته شده اند و عمدتاً نیز به زبان عربی هستند پرداخته شود. به نوشتهٔ سابتلنی به نظر می رسد که صفویان کاشفی را مال خود کردند و او را یک شیعه جا زدند تا اتخاذ "روضة الشهدا" به عنوان نمایشنامه ای استاندارد برای اجرای تعزیه را توجیه کنند. در واقع اصطلاح روضه خوانی که امروزه به ذکر و بازگویی مصیبت های روا رفته بر حسین بن علی و یارانش در نبرد کربلا اطلاق می شود از عنوان کتاب "روضة الشهدا" گرفته شده است. آثار بر جای مانده از کاشفی گواهی بر گستردگی دانش و اطلاعات اوست. از لحاظ گستردگی آثار و دانش، کاشفی قابل قیاس با جلال الدین سیوطی، دانشمند مسلمان مصری هم دوره اش، است که دربارهٔ گسترهٔ وسیعی از علوم عهد خود، از علوم قرآنی گرفته تا داروشناسی و حتی شهوت نگاری، قلم زد. حتی کاشفی را می توان با جووانی پیکو دلا میراندولا، از فیلسوفان ایتالیایی عصر رنسانس، قیاس کرد که بر علوم متنوعی، به ویژه علوم خفیه، تسلط داشت و به عنوان اولین کابالیست مسیحی شناخته می شود. چنین می نماید که کاشفی آگاهانه در پی خلق مجموعه کتاب هایی بوده است که کتابخانهٔ هر فرد فرهیخته در آن زمان را بسنده باشد و از این لحاظ نیز کار او بی شباهت به سیوطی نیست که خود را مأمور گردآوری و انتقال میراث فرهنگی آن عصر به آیندگان کرده بود تا مبادا بر اثر غفلت دیگران، آن میراث گرانبها از کف برود. محققان خلق ۴۰ اثر را به کاشفی نسبت می دهند. تعدد این آثار را می توان شاهدی بر این مدعا پنداشت که کاشفی در پی جمع آوری و حفظ اطلاعات دانش پژوهانه و ارزشمند آن دوران بوده است. به زعم خواندمیر و دیگر نویسندگان هم دوره اش مهم ترین آثار کاشفی عبارت اند از: "جواهر التفسیر"، "مواهب علّیه"، "روضة الشهدا"، "انوار سهیلی"، "مخزن الانشا"، "اخلاق محسنی"، و "سبعهٔ کاشفیه". بسیاری از آثار کاشفی هنوز ویراستاری و تصحیح نشده اند و فقط به صورت نسخه های خطی یا در بهترین حالت به صورت چاپ سنگی در دسترس اند. تاریخ نگارش بسیاری از آن ها نیز مشخص نیست. آثار کاشفی عقاید و گرایش های طبقهٔ فرهیخته و ممتاز خراسان در عهد تیموریان را به خوبی منعکس می کند. کاشفی خود پایه گذار این گرایش ها نبود اما با چیره دستی تمام ارزش ها و هنجارهای کلیدی دوران خود را ضبط و ثبت کرده است. این گرایش ها و هنجارها را می توان در سه دسته خلاصه و دسته بندی کرد: ۱) تمایل به علوم خفیه؛ ۲) تأکید بر اخلاقیات و رفتارهای اخلاقی (در حوزهٔ سیاست، دین، و جامعه)؛ و ۳) پذیرش کارایی و مفید بودن ساختار طبقاتی جامعه. تمامی آثار کاشفی در زمرهٔ یکی از دسته بندی های فوق قرار می گیرند. علوم خفیه در میان آثار کاشفی سهم معتنابهی دارند. گرچه تخلص «کاشفی» (به معنای آشکارکننده) از تمایل ضمنی او به عرفان و علم غیب حکایت می کند، این سهم قابل توجه علوم خفیه را باید بیشتر انعکاسی از واقعیت علم در آن زمان دانست تا گرایش های شخصی کاشفی. در سده های نهم و دهم هجری تعلیم و تعلم علوم خفیه در دنیای اسلام بسیار متداول بود. تقریباً همهٔ آثار کاشفی به زبان فارسی است. این نکته از این لحاظ حائز اهمیت است که در قرن دهم و نهم و حتی قبل از آن، هیچ عالم بزرگ، محدث، یا فقیهی یافت نمی شود که ده ها کتاب نوشته باشد ولی هیچ کدام از آن ها به عربی نباشد. این موضوع شاید ناشی از روح زمانهٔ آن ایام باشد که به فارسی نویسی تمایل داشت یا حتی شاید ناشی از ذوق شخصی خود کاشفی بوده باشد وگرنه کاشفی نه تنها به زبان عربی تسلط داشت که توان عربی نویسی بالایی نیز داشت. نوشته های او نیز همواره خوش خط، ساده، و همه کس فهم بود. بسیاری از آثار کاشفی تصحیح و چاپ نشده اند. برخی از آثار چاپ نشدهٔ او عبارتند از: کاشفی همچون بسیاری از علمای قرن دهم به بعد، شعر نیز می سرود و از تخلص «کاشفی» استفاده می کرد. او کتاب "بدایع الافکار" را در باب فنون بلاغی نوشت و نشان نسخه ای خطی با عنوان «دیوان کاشف» در "فهرست مشترک نسخه های خطی فارسی پاکستان" به کوشش احمد منزوی بدست آمده که هنوز تصحیح و منتشر نشده است. امیر علی شیر نوایی بیت زیر را به عنوان مطلع یکی از اشعار او معرفی می کند: قاضی نورالله شوشتری نیز دو بیت زیر را در اثبات شیعه بودن کاشفی می آورد: کاشفی در سرودن شعر پیرو آثاری چون "حدائق السحر فی دقائق الشعر" نوشتهٔ رشیدالدین وطواط و "المعجم فی معاییر اشعار العجم" نوشته شمس قیس رازی بود. اشعار او همانند ایراد خطابه هایش که بیانی فریبنده داشت، مورد پذیرش همگان بود. محمدتقی بهار در "سبک شناسی" نثر کاشفی را متقن دانسته است. به گفتهٔ او کاشفی گاه ساده و موجز می نویسد خاصه در کتب علمی و گاه از سعدی و "گلستان" تقلید می کند مانند "روضة الشهدا" و "اخلاق محسنی" ولی پیشرفت چندان در فن نثر صنعتی ندارد چون به عقیدهٔ او هیچ مقلدی در این امر پیشرفت نکرده است. علمای گذشته که از کاشفی یاد کرده اند، چه صاحب نظران و چه راویان نظر، همگی از او تمجید کرده اند:
[ { "answer1": "حسین واعظ کاشفی در سال ۸۴۰ هجری قمری در سبزوار زاده شد.", "answer2": "سلطان حسین خانقاهی به نام دارالسیاده در سر چهار سوق (بازار مرکزی) بلدهٔ هرات بنا کرد و کاشفی را به سمت شیخ خانقاه برگماشت.", "distance": 937, "question": "کاشفی در چه سالی متولد شد و چه کسی او را به سمت شیخ خانقاه دارالسیاده در هرات منصوب کرد؟" }, { "answer1": "پس از آنکه مدتی را در زادگاهش به وعظ و سخنرانی گذراند به نیشابور و سپس مشهد نقل مکان کرد.", "answer2": "مجالس وعظ و سخنرانی های کاشفی جمعیت زیاد و مشتاقی را به گرد او جمع می کرد که عمدتاً به دلیل صدای دلنشین، فصاحت کلام، و توانایی کاشفی در تشریح آیات قرآن و سنت پیامبر به نحوی ساده و شفاف بود.", "distance": 1224, "question": "کاشفی در چه شهرهایی به وعظ و سخنرانی پرداخت و چرا مجلس وعظ او در هرات شلوغ بود؟" }, { "answer1": "عمده شهرت او به واسطهٔ نگارش مقتل \"روضة الشهدا\" است که در دوران صفویه برای اجرای تعزیه و روضه خوانی مورد استفاده قرار می گرفت.", "answer2": "خواندمیر، تاریخ نویس پرآوازهٔ قرن دهم، به مهارت و خبرگی او در علم نجوم و انشا اشاره می کند و می افزاید «حالا در دیار خراسان مفسری مانند آن جناب نمی توان یافت».", "distance": 7753, "question": "مشهورترین اثر کاشفی در چه زمینه ای است و چه کسی درباره مهارت او در علم نجوم نظر داده است؟" }, { "answer1": "این واقعیت که کاشفی کتاب \"فتوت نامهٔ سلطانی\" را به خدام حرم علی بن موسی الرضا در مشهد تقدیم کرده است", "answer2": "در میان فرق صوفیه، نقشبندیه تنها فرقه ای است که سرسلسله اش را ابوبکر دانسته است.", "distance": 520, "question": "کدام اثر کاشفی به خدام حرم علی بن موسی الرضا تقدیم شده و کدام گروه صوفی سرسلسله خود را ابوبکر می دانند؟" }, { "answer1": "کاشفی کتاب \"روضة الشهدا\" را در مصائب اهل بیت، به ویژه حسین بن علی، به سال ۹۰۸ قمری یعنی دو سال پیش از وفات به سبک و سیاق شیعیان نوشت.", "answer2": "در واقع اصطلاح روضه خوانی که امروزه به ذکر و بازگویی مصیبت های روا رفته بر حسین بن علی و یارانش در نبرد کربلا اطلاق می شود از عنوان کتاب \"روضة الشهدا\" گرفته شده است.", "distance": 2788, "question": "کتاب روضه الشهدا در چه موضوعی است و اصطلاح روضه خوانی از چه کتابی گرفته شده است؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
226
: فیفتی سنت کورتیس جیمز جکسون سوم (زاده ۶ ژوئیه ۱۹۷۵ جاماییکای جنوبی - کویینز)، با نام هنری "فیفتی سنت"، رپر و بازیگر آمریکایی می باشد. او با انتشار آلبوم هایی چون (پولدار شو یا در این راه بمیر) (۲۰۰۳) "Get Rich or Die Tryin" و (قتل عام) (۲۰۰۵) "The Massacre" به شهرت دست یافت. آلبوم "Get Rich or Die Tryin" از طرف RIAA (انجمن صنعت ضبط آمریکا) هشت بار به کسب مدرک پلاتینیم نایل شد (در RIAA هر پلاتینیم معادل فروش ۱٫۰۰۰٫۰۰۰ نسخه در آمریکا است) و این آلبوم ۱۵٫۰۰۰٫۰۰۰ نسخه در جهان به فروش رفت و همچنین آلبوم "The Massacre" موفق به کسب پنج مدرک پلاتینیم شد و ۱۱٫۰۰۰٫۰۰۰ فروش جهانی داشت. جکسون در South Jamaica, Queens متولد شد و از سن ۱۲ سالگی به معامله مواد مخدر روی آورد که مصادف با "بحران فرا گیر شدن کرک در ایالات متحده" در دهه ۸۰ بود. پس از اینکه مواد مخدر را برای روی آوردن به موسیقی رپ رها کرد در حادثه ای در سال ۲۰۰۰ مورد اصابت ۹ گلوله قرار گرفت. او پس از انتشار آلبوم Guess Who's Back (اگه گفتی کی اومده) (این آلبوم هیچگاه به صورت استودیویی منتشر نشد و به عنوان یک Mixtape شناخته می شود) مورد توجه امینم قرار گرفت و در Interscope Records (کمپانی که امینم و دکتر دره سابقاً عضو آن بودند) نام نویسی کرد. با کمک امینم و دکتر دره که اولین آلبوم استودیویی او را تهیه کردند جکسون به یکی از پر فروش ترین رپرها مبدل شد. او در سال ۲۰۰۳ کمپانی موسیقی جی-یونیت را راه اندازی کرد که رپرهای موفقی چون Young Buck، لوید بنکس و Tony Yayo در آن نام نویسی کردند. (فیفتی سنت و لوید بنکس و Tony Yayo از دوران کودکی با هم دوست بودند) جکسون تاکنون با رپرهایی جون جا رول، فت جو، جدکیس، کم'رون، ریک راس و نیز دو عضو سابق جی-یونیت یعنی یانگ باک و گیم به دشمنی پرداخته است. این اختلافات درونی موجب گشته جی-یونیت چند عضو مهم خود را از دست دهد و در حال حاضر تنها وفاداران به این گروه همان سه دوست صمیمی یعنی فیفتی سنت و لوید بنکس و تونی یایو هستند. اگر چه مدتی پیش چند مورد درگیری لفظی بین فیفتی سنت و لوید بنکس در خرده نویسی های توییتر رخ داد که فیفتی سنت پای تونی یایو را هم به میان کشید. این خود می تواند شروعی بر پایان این گروه پر فراز و نشیب باشد. او همچنین در فیلم هایی چون (۲۰۰۵) "Get Rich or Die Tryin" که تا حدی الهام گرفته از زندگی خود اوست و Home of the Brave (خانه شجاعان) (۲۰۰۶) که در آن فیفتی سنت نقش سرباز آمریکایی است به تازگی از جنگ عراق بازگشته است و از عذاب وجدان ناشی از کشتن یک زن عراقی رنج می برد و نیز قتل عادلانه (۲۰۰۸) (در این فیلم فیفتی سنت با اسم رمز Spider در کنار آل پاچینو و رابرت دنیرو درخشید) حرفه بازیگری را پیگیری کرد. او همچنین در فیلمآتش در ازاء آتش و فیلم Den of Thieves لانهٔ دزدان شاختهٔ ۲۰۱۸ نیز ایفای نقش اصلی فیلم و بازی کرده است. مجله Billboard (که به فروش محصولات موسیقی در آمریکا می پردازد) جکسون را در بین پرفروشترین هنرمندان موسیقی سال های ۲۰۰۰–۲۰۰۹ در رتبه ۶ قرار داد. این مجله همچنین او را در مقام چهارم به عنوان هنرمند مذکر برتر و در مقام سوم به عنوان بهترین رپر پس از امینم و نلی برگزید و نیز در همین مجله به عنوان نفر اول پرفروش ترین هنرمند ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۹ در فهرست ۱۰۰ تای برتر (Hot 100) و رپر شماره یک از سال۲۰۰۰ تا ۲۰۰۹ نام برده شد. Billboard آلبوم های Get Rich or Die Tryin' و The Massacre او را به ترتیب در رتبه ۱۲ و ۳۷ دهه اول قرن ۲۱ قرار داد. فیفتی سنت هم اکنون مشغول کار بر روی پنجمین آلبوم استودیویی است. او در فیلم اسلحه و مستند فیفتی سنت: نسل جدید بازی کرده است و همین طور یک بازی ویدیویی به نام فیفتی سنت: ضد گلوله دارد که خودش و امینم در ان صدا گذاری کرده اند در ۲۴ می ۲۰۰۱ جکسون توسط شخصی مسلح به نام داریل باوم (ملقب به "هومو") مورد اصابت گلوله قرار گرفت. جکسون در زمان وقوع حادثه در خارج محل سکونت مادربزرگش در محله کویینز بود. او وارد اتومبیل دوستش (تونی یایو) شد ولی تونی به او گفت که فراموش کرده جواهرات را بیاورد و از فیفتی خواست تا به خانه بازگردد و جواهرات را بیاورد. پسر فیفتی در خانه و مادربزرگش در حیاط جلویی بود. لحظه ای که فیفتی جواهرات را آورد و در کابین عقب ماشین را باز کرد، اتومبیل دیگری در کنار آنان توقف کرد. مردی مسلح به کلت ۹ میلی متری از آن اتومبیل پیاده شد و از سمت چپ جکسون به او نزدیک شد و اقدام به شلیک ۹ گلوله به سمت جکسون کرد. محل اصابت آن ۹ گلوله از این قرار بود: دست (ورود گلوله به انگشت شصت دست راست و خروج از انگشت کوچک دست راست) بازو، ران، هر دو پا، سینه، گونه چپ. گلوله ای که به سمت چپ صورتش برخورد کرد موجب ورم کردن زبان، از دست دادن دندان آسیاب و کلفت تر شدن صدایش شد. یکی از این ۹ گلوله به دست تونی یایو برخورد کرد. این دو را به بیمارستان رساندند و فیفتی ۱۳ روز بستری بود. مرد مسلح که "باوم" نام داشت و محافظ شخصی و از دوستان نزدیک مایک تایسون (بوکسور سنگین وزن آمریکایی) بود، سه هفته بعد به ضرب گلوله به قتل رسید. جکسون خاطره اش از آن حادثه را اینطور بیان کرد: "چنین چیزایی خیلی سریع اتفاق میافتن و شما حتی فرصت شلیک کردن هم ندارین… من تمام مدت ترسیده بودم… به آینه بقل ماشین نگاه می کردم و می گفتم: اوه لعنتی، یه نفر تو صورتم شلیک کرده! چقدر میسوزه، میسوزه، میسوزه." فیفتی در شرح حال مکتوب خود که "از جزء تا کل: روزی روزگاری در پایین شهر، کویینز" نام دارد، می نویسد:" وقتی ۹ بار از فاصله نزدیک تیر خوردم و نمردم، با خودم فکر کردم پس زندگی من باید هدفی داشته باشه… مگه من از مرگ چقدر فاصله داشتم؟ یه اینچ دیگه اضافه می شد کارم تموم بود." فیتی برای شش هفته از صندلی چرخدار استفاده کرد و پس از ۵ ماه کاملاً بهبود یافت. پس از مرخص شدن از بیمارستان فیتی با دوست دختر و پسرش به "پوکونوس" (نام منطقه ای کوهستانی در پن سیلوانیا) رفت. او توانست با ورزش و تغذیه مناسب اندام خود را بازسازی کند. جکسون زمانی که در بیمارستان بود با شرکت کلمبیا قراردادی منعقد کرد؛ ولی پس از مدتی بخاطر ضبط آهنگ "محله قرآن (منو ببخش)" وارد لیست سیاه صنعت موسیقی شد. سپس فیفتی و پنج دوست با وفایش یعنی لوید بنکس و تونی یایو که در کنار او رپ می کردند و Dj Whoo Kid و Dj Kayslay که آهنگسازی می کردند و Sha Money Xl که تهیه کننده بود، برای ضبط کارهای جدید به کانادا سفر کنند. حاصل کار میکس تیپی بود به نام "فیفتی سنت آینده ساز است" بود که علاوه بر موفقیت تجاری، به عنوان "بهترین میکس تیپ تاریخ" در مجله XXL (که به موسیقی رپ و هیپ هاپ می پردازد) ثبت گردد. فیفتی سنت در سال ۲۰۰۰ از این آهنگ قصد توهین به کسی را ندارد. Madd Rapper نیز که وی را در ضبط این آهنگ همراهی کرد در ابتدا و انتها و نیز در قسمت های کوروس آهنگ به توهین آمیز نبودن آن تأکید کرد. اما تعدادی از رپرها بیانات این دو را توهین آمیز خوانده و به شدت پاسخ دادند. از جمله گروه رپ وو تانگ کلن در چند مرحله فیفتی سنت را مورد توهین و تهدید قرار دادند؛ که از جمله آن آهنگ Who the F*** Is 50 Cent بود. از جمله دیگر این پاسخهای شدید عبارتند از: زور بزن کاکاسیاه مثل اینکه جونت بدجوری میخاره من نزدیک یه دلار می ارزم ۵۰ سنت چه کوفتیه خدا به فیفتی واقعی که اهل بروکلین بود خیر بده که مدت هاست بازنشسته شده تو فقط یه دلقک تقلبی هستی که تازه پیدات شده و فقط بلدی ادای اونو در بیاری ۱: جکسون نام هنری خود را از "کلوین مارتین" که یک دلال مواد مخدر بود و دارای لقب فیفتی سنت بود برداشت کرده بود. به رپری که فیفتی سنت باشه میگم سرتو بدزد چون اگه پاش بیفته همه ما خوب میدونیم که مخ حرومزادت رو با یه گلوله میترکونم. اگه قرار باشه آهنگی بنویسم در مورد داغون کردن جون حرومزادت خواهد بود و اسم اون آهنگ حرومزاده اینه: "دلیل داغون کردن جون حرومزادت این بود" با همراهی تونی سان شاین. فیفتی سنت در How to Rob بیگ پان (Big Pun) را به خاطر وزن زیادش مورد تمسخر قرار داد و اشاره کرد که اگر بیگ پان را مورد غارت قرار دهد او نخواهد توانست برای پس گرفتن پولش دنبال فیفتی بدود. رپ کردن فیفتی سنت اندازه کثافتم نمی ارزه ۵۰ بار که بهت اردنگی بزنم میشی ۱۰ سنت من گرسنه می مونم و اگه فیفتی سنت بیاد و از من چیزی بدزده من صدقه حسابش می کنم فیفتی سنت در ورژن اولیه How to Rob به "ماریا کری" توهین کرد. ماریا کری با شنیدن این توهینات در آهنگ فیفتی کمپانی کلمبیا (columbia) را که مسئول تهیه و فروش این آهنگ بود تهدید کرد که در صورت انتشار آهنگ قرار دادهای خود را با این کمپانی فسخ می کند. فیفتی در How to Rob در مورد "ماریا کری" و همسر سابقش "تامی موتولا" گفت:" گوش کن من چی میگم مرد، "ماریا کری" عوضی رو می گیرم داغون می کنم، بخواب رو زمین هرزه، دیگه حق نداری با اون مرتیکه "تامی" بچرخی، حالا کی میخواد هواتو داشته باشه؟". کری در آن زمان جزو پرفروش ترین و سودآورترین هنرمندان کلمبیا بود و دارای نفوذ زیادی در این کمپانی بود و به همین علت کلمبیا خواسته او را قبول کرد و فیفتی مجبور شد توهینات خود را در مود کری از این آهنگ پاک کند. فیفتی به جای این قطعه از عبارات جدیدی در مورد "کیس وودارد" (case woodard) خواننده سبک آراندبی و مری جی. بلایژ (mary j. blige) (دوست دختر سابق کیس وودارد که او نیز خواننده آراندبی است) استفاده کرد که از این قرار بود: "من خودم ترتیب کیس رو میدم بخواب رو زمین مرتیکه. دیگه با مری نمی چرخی. حالا کی میخواد شکمتو سیر کنه؟" فیفتی سنت در How to Rob که حد اکثر چهارونیم دقیقه زمان پخش آن بود، به حدود "پنجاه" نفر فحاشی کرد که از این جهت How to Rob از نوادر دنیای موسیقی محسوب می شود. منتقدان دلیل تهیه و انتشار این چنین اثری را وسیله ای برای کسب شهرت و توجه قلمداد کرده اند. فیفتی سنت با این آهنگ توانست نگاه های بی شماری را پیش از انتشار اولین آلبومش متوجه خود کند. دشمنی بین جارول و فیفتی سنت مدت ها در جریان بود. از وقتی این دعوا آغاز شد که جارول در محله Queens (کویینز) (زاد گاه فیفتی و جارول) در حال تهیه موزیک ویدئویی برای یکی از آهنگ هایش بود. فیفتی در این مورد گفت: "خوش ندارم این یارو جلو بر و بچه های پایین شهر خودشیرینی کنه." جارول در جواب پیغام داد: "فیفتی از محبتی که بر و بچه های پایین شهر به من میکنن احساس حسادت میکنه." اختلاف میان این دو مدتی طولانی و در مراحل مختلف ادامه داشت. از زمان نام نویسی فیفتی در Shady Records و Aftermath Entertainment (این دو به ترتیب کمپانی های انتشار موسیقی امینم و دکتر دری هستند) این اختلافات شدت گرفت. جارول معتقد بود که امینم و دکتر دری نباید کسی را که با او دشمنی دارد ثبت نام کنند. در ۱۹ نوامبر جارول و Irv Gotti مهمانان ویژه برنامه رادیویی صبحگاهی Star and Bucwild در نیویورک سیتی بودند.Irv Gotti از پرونده هایی سخن گفت که جارول جان و مال خود در برابر حملات احتمالی فیفتی سنت بیمه کرده است. جارول تهدید کرد اگر فیفتی هر گونه آهنگی علیه او منتشر کند هم او و هم Irv Gotti را مورد هدف قرار خواهد داد. در هر صورت دکتر دره تهیه کننده آهنگ خشن Back Down (بشین جات) از آلبوم "پولدار شو یا در این راه بمیر" بود که در آن فیفتی نه تنها به Murder Inc (کمپانی جارول) توهین کرد بلکه با الفاظی شوکه کننده خانواده جارول را نیز مورد حمله قرار داد: "مامانت، بابات، اون هرزه که مثلاً زنت باشه و اون بچه های نجس کوچولوتو از رو زمین پاک می کنم."باستا رایمز نیز تصمیم گرفت تا در آهنگ "درود بر حضرت مریم ۲۰۰۳" برای مقابله با جارول به فیفتی سنت و امینم ملحق شود. این درگیری ها زمانی بیش از پیش شدت گرفت که جارول آهنگ Loose Change (سکه ها) را منتشر کرد که در آن نه تنها فیفتی سنت بلکه امینم را مورد هجمه قرار داد و او را Feminem (مرد زن نما) خواند. جارول همچنین دکتر دره را دوجنس گرا خطاب کرد و اعلام کرد که Suge Knight از اینکه دکتر دره مردهای همجنس باز را به خانه میاورد خبر داشته است. جارول امینم را شدیداً مورد حمله قرار داد تاجایی که در مورد مادرش Debbie همسرش Kim و حتی دختر ۸ ساله اش Hailie گفت: "هی ام تو توی آهنگات گفته بودی که مادرت مثل چی کرک (Crack) میزنه گفته بودی زنت یه هرزه سرشناسه حالا میشه بگی دخترت Hailie که بزرگ شد میخواد چی از آب درآد؟" این بیانات جارول امینم را به شدت خشمگین ساخت. وی گروهش دی۱۲ دوست صمیمی اش Obie Trice و دیگر رپرهای Shady Records را برای تهیه و انتشار آهنگی علیه جارول فراخواند. نتیجه کار آهنگ Doe Rae Me (که با نام "انتقام Hailie" نیز شناخته می شود) بود. از آن پس تا به حال علی رغم اینکه فیفتی سنت ریمیکسی از آهنگ Back Down را در میکس تیپ "نیویورک سیتی مال منه" قرار داد آتش این جنگ هنوز خاموش است. پیش از انتشار آلبوم "قتل عام" فیفتی آهنگی به نامPiggy Bank (قلک خوکی) را به عنوان پاسخی به آهنگ "نیویورک" جارول ضبط کرد. جارول در این آهنگ در مورد فیفتی و گروهش جی-یونیت گفته بود: "آهنگاتون هیجانی نداره/ کسی دیگه حال شماها رو نداره/پس اون گردنبندای مسخره رو درآرین جاش مفتول بندازین گردنتون." درهرصورت خبر تهیه آهنگ قلک خوکی چندی بعد به بیرون درز کرد. در این اثر فیفتی فت جو (جوچاقه) نس (نصیر جونز) و جدکیس (بوسه یهودا) را مورد هدف قرار داده بود. فت جو با آهنگ My Fofo (هفت تیر من) جواب فیفتی را داد. وی در این آهنگ اعلام کرد که فیفتی برای زیبایی اندام از مواد نیروزایی که در خانه اش پنهان کرده استفاده می کند و اینکه او به رپر گیم حسادت می ورزد. جدکیس نیز با آهنگ Checkmate (کیش و مات) فیفتی را هدف قرار داد و گفت «فیفتی می خواسته با آهنگ قلک خوکی برای تبلیغ آلبوم جدیدش جنجال به پا کنه». موزیک ویدئوی آهنگ قلک خوکی شامل تصاویر کاریکاتوری از جدکیس (به صورت لاک پشت نینجا) فت جو (به صورت بوکسور سنگین وزنی که با یک مشت ناک اوت می شود)، نس (به صورت بچه ای که در لباس سوپرمن به دنبال کامیونی که به شکل شیشه شیر است می دود) و گیم (به صورت آقای کله سیب زمینی) می باشد. فیفتی همچنین این سه تن را در ورژن جدیدتری از آهنگ *Window Shopper(پنجره خرین) به شکل مستقیم مورد هدف قرارداد. کلیس همسر نس به این اثر فیفتی با آهنگ Bossy (خودسر) پاسخ داد. نس نیز بعداً در آهنگ (Don't Body Ya Self (MC Burial (خودتو نگیر (تدفین یک رپر)) مورد هدف قرارداد. نس همچنین بعدها با شرکت در میکس تیپ گیم که Brake Lights (چراغ ترمز) نام داشت علیه فیفتی رپ کرد. گیم پس از مدتی درگیری با فیفتی سنت که به نوعی سر گروه جی-یونیت بود پیدا کرد. فیفتی سنت دلیل اصلی اختلاف با گیم را صادق نبودن گیم با دیگر اعضای گروه اعلام کرد و همین باعث شد گیم از جی-یونیت بیرون برود. درگیری گیم و فیفتی سنت تا آنجایی ادامه پیدا کرد که گلوله ای به سمت یکی از افراد گیم اصابت کرد و از آنجایی که گیم و فیفتی سنت با هم درگیر بودند گیم مقصر این کار را فیفتی سنت دانست. چندی بعد در یک برنامه تلویزیونی این دو آشتی داده شدند اما پس از گذشت چند سال درگیری فیفتی سنت و گیم دوباره آغاز شد. گروه جی-یونیت اعلام کردند که از گیم حمایت نمی کنند و او را فردی بی استعداد دانستند که بدون حمایت آن ها کاری از پیش نمی برد. در ژانویه ۲۰۰۹ ریک راس دشمنی را با فیفتی سنت آغاز کرد. به گفته راس فیفتی او را در مراسم BET (تلویزیون سرگرمی سیاهپوستان) بد نگاه کرده است. در هر حال فیفتی به منابع خبری گفت که راس را اصلاً در آنجا ندیده است. مدتی بعد در همان ماه آهنگی به اسم Mafia Music به دست راس وارد اینترنت شد و به نظر می رسید او در آن آهنگ چندین بار به فیفتی اعلان جنگ داده است. چند روز بعد فیفتی در جواب آهنگ "Officer Ricky" (سرکار ریکی) را منتشر ساخت. فیفتی در این آهنگ شدیدترین الفاظ را نه تنها در مورد خود راس بلکه به دی جی خالد که تنظیم کننده آهنگ Mafia Music (موسیقی مافیایی) بود به کار برد. از جمله توهین هایی که به راس کرد عبارتند از: " تو خوک گنده خجالت نمی کشی داری مثل بچه ها با Nintendo Wii بازی می کنی… سرکار ریکی زود بیسیم بزن که پلیس بیاد به دادت برسه… چون تو نوکری پلیس رو می کنی ولی کاکاسیاهای من همه از دم جنایتکارن". فیفتی سنت حتی به دی جی خالد که در این ماجرا تقریباً بی تقصیر بود هم رحم نکرد و با سوءاستفاده از تیکه همیشگی دی جی خالد که می گفت "We the Best" (ما بهترینیم) گفت: "آره تو بهترینی تو در نوکری بهترینی عوضی تا آخر ادامه بده و لذتشو احساس کن". در هر صورت راس فردای آن روز در برنامه Shade ۴۵ اعلام کرد "به فیفتی سنت ۲۴ ساعت وقت میدم تا با یه آهنگ بهتر برگرده". البته این آهنگ تنها جواب جکسون به راس نبود و او در میکس تیپ The City Is Mine راس را با قطعات دیگری چون Ima Hurt You (بهت صدمه می زنم) Shut Your Bloodcolt Mouth (دهن خونیتو ببند) و En God We Trust (ما به خدا ایمان داریم) مورد توهین قرار داد و او را تهدید به قتل در هنگام خواب کرد. جکسون پیش از رفتن به ونزوئلا در آهنگ دیگری به نام "شلیک اخطار" به راس هشدار داد که «زندگی او را محض خنده نابود می کند.» فیفتی همچنین در کنار این آهنگ اولین سری کارتون های "سرکار ریکی" را منتشر ساخت. جکسون در ماه فوریه ویدئویی را در YouTube قرار داد که شامل تصویری از Tia (که مادر یکی از فرزندان راس بود) می شد. Tia در این ویدئو بیان کرد که «ریکی راس افسر نگهبان بوده و تمام شخصیتی که در دنیای رپ از خود ساخته تقلبی و بر اساس باج گیری است.» در ۵ فوریه ۲۰۰۹، گیم علی رغم دشمنی طولانی مدتی که با فیفتی داشت با ایستگاه رادیویی KUBE ۹۳ سیاتل تماس برقرار کرد و با پشتیبانی از جکسون خطاب به راس اعلام کرد "اوضاع راس اصلاً خوب نیست" و به راس پیشنهاد کرد که به او کمک کند تا از این وضع در بیاید و در ادامه گفت "ریک راس، به فکر پسرت باش مرد" و اینکه "فیفتی تو رو میخوره پسر". راس در آلبوم "عمیق تر از رپ" در آهنگ "In Cold Blood" (خونسرد) بار دیگر به رویارویی با جکسون برخاست و نیز ویدئویی برای این آهنگ منتشر کرد که در آن تصویر تشییع جنازه جکسون نمایش داده می شود. در هنگام انتشار این اثر راس اعلام کرد که "کار جکسون تمومه". جکسون در مصاحبه ای گفت "ریک راس مثل شخصیت آلبرت* از فیلم CB۴ می مونه. تا حالا این فیلم رو دیدین؟ اون مثل آلبرت می مونه." وی افزود " بدتر از این نمیشه، با کسی برخورد میکنین که افسر نگهبان بوده و میخواد در همه کارهاش از سوابق یک دلال مواد مخدر مثل "Freeway Ricky Ross" تقلید کنه." تا پیش از دعوای میان ریکی راس و فیفتی هویت واقعی راس چندان شناخته شده نبود. اما اخیراً در مورد شکایت Freeway Ricky Ross*از Rick Ross اخباری منتشر شد.Freeway Ricky Ross که از دلالان نامدار مواد مخدر می باشد به سبب استفاده «غیر قانونی» Rick Ross از لقبش ابراز نگرانی کرده و در مصاحبه ای گفته است: "این نهایت بی ملاحظگی یه کاکاسیاهه. سرکار ریکی با این اسم تقلبی که برای خودش درست کرده اسم و اعتبار منو در طول سال ها خدمات در زمینه حمل و نقل و فروش مواد مخدر خدشه دار کرده!" پیش از شروع دعوا بین فیفتی و لیل وین متلک هایی از طرف فیفتی نثار وین شده بود. به محض پخش خبر آماده شدن آهنگی علیه فیفتی توسط وین، فیفتی در ۱۷ اوت ۲۰۰۷ آهنگی با نام Part Time Lover (معشوق بی وفا) را منتشر کرد. اما لیل وین جواب او را نداد اگرچه آهنگی به نام "Louisianimal" علیه فیفتی در تاریخ ۱۷ نوامبر ۲۰۰۸ به دست وین وارد اینترنت شد. فیفتی نیز در ژانویه ۲۰۰۹ آهنگی به نام Play This on the Radio (روی رادیو پخشش کنین) که از میکس تیپ The City Is Mine (نیویورک سیتی مال منه) بود را منتشر کرد. فیفتی در این آهنگ حدود ۲ دقیقه بدون توقف رکیک ترین کلمات را تحویل لیل وین و همکارانش داد. او در این آهنگ لیل وین را به خاطر استفاده مکرر از اتو-تون (*Auto-tune) برای کلفت کردن صدایش مورد تمسخر قرار داد و به او گفت که همیشه یک سر و گردن از او بالاتر است. تقریباً ۲ سال پس از شروع این دشمنی در تاریخ ۱۴ اوت ۲۰۰۹ در کمال ناباوری دعوای میان این دو که پیش بینی می شد شدیدتر گردد پایان یافت و در کنسرتی مشترکاً به اجرای آهنگ پرداختند. فیفتی سنت در سپتامبر ۲۰۱۱ برای بار دیگر لیل وین را در آهنگی جدید به نام "عشق نفرت عشق" مورد توهین قرار داد و گفت:"کاکاسیا تو که مثلاً رپری چرا شلوار تنگ پاته؟ میخوای بدنتو به کاکاسیاها نشون بدی؟" فیفتی سنت در این آهنگ علاوه بر لیل وین گیم را که دشمنی دیرینه ای با او دارد نیز مورد تمسخر قرار دادو او را "پارک بان" اتومبیل های گران قیمت خود خواند. پیش از این گیم در توئیتر فیفتی سنت را "همجنس باز" خوانده بود. این آهنگ در زمانی منتشر شد که تا انتشار آلبوم جدید فیفتی سنت یکی دو ماه مانده بود و بسیاری این حرکت فیفتی را جلب توجه برای آلبوم جدیدش دانستند. فیفتی سنت از ابتدای حرفه اش تاکنون با اشخاص بی شماری دچار اختلاف و دشمنی شده است. دشمنی های او گاه از موسیقی رپ و هیپ هاپ هم فرا تر رفته است و به این ترتیب او به غیر از رقبایش در موسیقی با اشخاص حقیقی دیگری نیز دچار تنش شده است. فیفتی سنت از زمان انتشار کارهای اولیه اش همواره در برخی آثارش از عباراتی چون فگت و حرامزاده در مورد دشمنانش استفاده کرده که این امر موجب بدنامی وی در میان همجنسگرایان شده است. وی همچنین در مصاحبه ای با مجله پلی بوی در سال ۲۰۰۴ وقتی در مورد همجنسگرایی و همجنسگرایان از وی سؤال شد اشاره کرد: «من هرگز با ****ها سازش نمی کنم. چون شخصیت و افکارشون از دم مسخرست. فکرشو بکنین وقتی یه مرد همجنس باز کنارتون ایستاده و یه جوری بهتون نگاه میکنه که انگار فکر میکنه عاشقشین چه حسی بهتون دست میده! اما زن های همجنس باز نرمال به نظر میرسن ولی ****ها رو هیچ مدله نمیشه تحمل کرد.» فیفتی سنت در اواخر سال ۲۰۱۰ به جدال با پرز هیلتون پرداخت. پرز هیلتون (که پسر عموی پاریس هیلتون و مدیر وبلاگی شخصی است که از راه شایعه پراکنی در مورد اشخاص مشهور کسب شهرت کرده است) خود همجنس گرا و مدافع حقوق آنان در سازمان LGBT و اتحاد همجنس گرایان علیه افترا (سازمان های پشتیبانی همجنسگرایان) می باشد. این دعوا با انتشار عکسی توهین آمیز در مورد همجنسگرایان توسط فیفتی سنت در شعبه شخصی او در توییتر اوج گرفت. این عکس که تصویر دو مرد همجنسگرا که در حال فرار از دست جمعیتی عصبانی بودند را نشان می داد. فیفتی سنت متنی به همراه این عکس ثبت کرده بود که عبارت بود از: «پرز هیلتون به من بددهنی کرد و من هم جوابشو دادم. این عکس عروسی همجنس بازهاست. مبارک باشه.» این اقدام فیفتی سنت آنچنان بازتابی داشت که سازمان ها و جمعیت های حمایت از حقوق همجنسگرایان مبادرت به تشکیل یک کمپ اینترنتی علیه فیفتی سنت کردند. آنان در این کمپ اعلام کردند: «ما می خواهیم او (فیفتی سنت) به اشتباهی که کرده پی ببرد و هر چه زودتر مراتب عذرخواهی را به جا آورد و قول دهد که دیگر چنین کاری نخواهد کرد». البته این خود فرصتی برای همجنسگرایان بود که انتقام تمام توهین هایی که فیفتی سنت پیش از این در آثارش به همجنسگرایان کرده بود را بگیرند. پرز هیلتون نیز پس از چند روز در جواب به فیفتی سنت در توییتر نوشت:: «نظر تو هیچ اهمیتی نداره این کار تو یه توهینه.» موضع گیری همجنسگرایان علیه فیفتی سنت ابتدا اینطور می نمود که او در مقابل همجنسگرایان عقب نشینی خواهد کرد. حتی شایعاتی از داخل و خارج سازمان های حمایت از حقوق همجنسگرایان بیانگر آن بود که فیفتی سنت عذرخواهی کرده است. اما وی نه تنها عقب نشینی و عذرخواهی نکرد بلکه خطاب به پرز هیلتون در توییتر نوشت: «نمیتونم بگم متاسفم تازه قراره یه آهنگ جدید در موردت بسازم که بدن خوشگلتو به رقص میاره.»
[ { "answer1": "در ۲۴ می ۲۰۰۱ جکسون توسط شخصی مسلح به نام داریل باوم (ملقب به \"هومو\") مورد اصابت گلوله قرار گرفت. جکسون در زمان وقوع حادثه در خارج محل سکونت مادربزرگش در محله کویینز بود.", "answer2": "گلوله ای که به سمت چپ صورتش برخورد کرد موجب ورم کردن زبان، از دست دادن دندان آسیاب و کلفت تر شدن صدایش شد.", "distance": 739, "question": "چه زمانی و در کجا فیفتی سنت مورد اصابت گلوله قرار گرفت و در پی این حادثه چه اتفاقی برای صدای او افتاد؟" }, { "answer1": "او در سال ۲۰۰۳ کمپانی موسیقی جی-یونیت را راه اندازی کرد که رپرهای موفقی چون Young Buck، لوید بنکس و Tony Yayo در آن نام نویسی کردند.", "answer2": "(فیفتی سنت و لوید بنکس و Tony Yayo از دوران کودکی با هم دوست بودند)", "distance": 133, "question": "فیفتی سنت در چه سالی کمپانی جی یونیت را راه اندازی کرد و چه کسانی در این گروه با او صمیمی بودند؟" }, { "answer1": "پیش از انتشار آلبوم \"قتل عام\" فیفتی آهنگی به نامPiggy Bank (قلک خوکی) را به عنوان پاسخی به آهنگ \"نیویورک\" جارول ضبط کرد.", "answer2": "موزیک ویدئوی آهنگ قلک خوکی شامل تصاویر کاریکاتوری از جدکیس (به صورت لاک پشت نینجا) فت جو (به صورت بوکسور سنگین وزنی که با یک مشت ناک اوت می شود)، نس (به صورت بچه ای که در لباس سوپرمن به دنبال کامیونی که به شکل شیشه شیر است می دود) و گیم (به صورت آقای کله سیب زمینی) می باشد.", "distance": 790, "question": "آهنگ قلک خوکی فیفتی سنت در جواب به چه آهنگی از جارول بود و همچنین در موزیک ویدئوی این آهنگ چه کسانی به شکل کاریکاتوری به تصویر کشیده شدند؟" }, { "answer1": "فیفتی سنت دلیل اصلی اختلاف با گیم را صادق نبودن گیم با دیگر اعضای گروه اعلام کرد و همین باعث شد گیم از جی-یونیت بیرون برود.", "answer2": "درگیری گیم و فیفتی سنت تا آنجایی ادامه پیدا کرد که گلوله ای به سمت یکی از افراد گیم اصابت کرد و از آنجایی که گیم و فیفتی سنت با هم درگیر بودند گیم مقصر این کار را فیفتی سنت دانست.", "distance": 124, "question": "اختلاف فیفتی سنت با گیم بر سر چه موضوعی بود و این درگیری ها تا جایی پیش رفت که چه اتفاقی برای یکی از افراد گیم رخ داد؟" }, { "answer1": "این دعوا با انتشار عکسی توهین آمیز در مورد همجنسگرایان توسط فیفتی سنت در شعبه شخصی او در توییتر اوج گرفت.", "answer2": "این اقدام فیفتی سنت آنچنان بازتابی داشت که سازمان ها و جمعیت های حمایت از حقوق همجنسگرایان مبادرت به تشکیل یک کمپ اینترنتی علیه فیفتی سنت کردند. آنان در این کمپ اعلام کردند: «ما می خواهیم او (فیفتی سنت) به اشتباهی که کرده پی ببرد و هر چه زودتر مراتب عذرخواهی را به جا آورد و قول دهد که دیگر چنین کاری نخواهد کرد».", "distance": 351, "question": "فیفتی سنت چه زمانی و به دلیل چه موضوعی در توییتر عکسی توهین آمیز منتشر کرد و واکنش سازمان های حمایت از همجنسگرایان به این اقدام چه بود؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
227
: ارزیابی خطر خودکشی هر گونه ارزیابی یا آزمون خطر خودکشی از نظر اخلاقی و به صورت بالینی کاری سخت است. باید در نظر داشت که «پیش بینی خودکشی» یک موضوع بالینی و در عین حال حقوقی است. بدین معنی که درست است که متخصصین می بایست قادر باشند تا برای پیشگیری از خودکشی بیمار، اقدام های لازم برای پیش بینی رفتار خطر آفرین فرد را به انجام برسانند، اما در عین حال می بایست به آزادی هایی که قانون برای فرد تعیین کرده نیز احترام گذاشته شود؛ به نحوی که حقوق وی پایمال نشود. در حقیقت اگر متخصص بالینی به دنبال یک پیش بینی و در نتیجه پیش گیری دقیق و قابل دفاع از نظر قانونی باشد، می بایست از ابزار درست و قابل دفاع بهره گیرد. با این حال گفته می شود که دقت در پیش بینی اموری با نسبیت پایین همچون خودکشی منجر به مثبت کاذب می شود؛ یعنی شخص سالم، به اشتباه بیمار تشخیص داده شود. بیش تر آزمون های سنجش خطر خودکشی بدین منظور از بیمار گرفته می شود تا مشخص شود که دوره های درمانی و بالینی وی تا چه اندازه تأثیرگذار بوده اند. افراط و تفریط در زمینه اهمیت دادن به خطر خودکشی خود خطرناک است. حساسیت بیش از اندازه نسبت به خطر خودکشی عواقب وخیمی دارد که از آن جمله می توان به هدر رفت منابع اندک روان درمانگاه ها و نیز نادیده گرفته شدن حقوق فرد خودکش اشاره کرد. از سوی دیگر عدم تشخیص به موقع خطر خودکشی به واسطه کم کاری تیم بالینی و متخصصین سبب زیر سؤال رفتن اعتبار روان درمانگاه ها می شود. برخی نگرانند که پرسش از فرد در رابطه با اینکه آیا به خودکشی فکر می کند یا نه خود کارایی بشود در جهت اینکه فرد واقعاً خودکشی کند. حال آنکه چنانچه این پرسش قبلاً به سبب کمک به فرد پرسیده شود، منجر به خودکشی وی نخواهد شد. از جمله مسائلی که حتماً می بایست مورد ارزیابی قرار گیرند می توان به پیش آگهی رفتار منجر به خودکشی فرد، استرس زاهای زندگی او همچون از دست دادن شغل، مرگ نزدیکان و تغییر محل زندگی، نشانگان های روانی فرد، نامیدی، نوع تفکرهای خودکشی، رفتارهای تکانشی و مهار خود و کاراهای حمایت کننده اشاره کرد. در ارزیابی خطر خودکشی می بایست بین موقعیت بحرانی و مزمن تفاوت قائل شد. موقعیت بحرانی زمانی است که به طول مثال به تازگی در زندگی فرد حادثه تلخی رخ داده باشد که منجر به خودکشی او شود. درحالی که موقعیت مزمن زمانی است که فرد دچار یک اختلال روانی باشد یا از نظر اجتماعی دچار مشکلاتی باشد. برایان و راد در سال ۲۰۰۶ مدلی ارائه کردند که گونه های خطر خودکشی را به ۴ طبقه دسته بندی کرده است: پایه ای، بحرانی، خطر بالای مزمن و خطر بالای مزمن همراه با خطر بحرانی پیشرونده. همچنین سطوح خطر خودکشی نیز به ۴ طبقه کم، متوسط، زیاد و شدید طبقه بندی شده که متخصصین می بایست بر همین اساس تشخیص گذاری کنند. آزمون افکار خودکشی (SSI) در سال ۱۹۷۹ توسط آرون تمکین بک، ماریا کواکس و آریلین وایزمن و به جهت تعین شدت افکار خودکشی تهیه شد. این آزمون برای متخصصین بالینی تهیه شد تا در مصاحبه های نیمه ساختارمند مورد بهره برداری قرار گیرد. این آزمون شامل ۱۹ مورد می شود که هر کدام از ۰ تا ۲ امتیاز دارند و مجموع امتیازات آن از ۰ تا ۳۸ است. این ۱۹ مورد نیز خود به ۳ دسته طبقه بندی شده اند که عبارتند از: «تمایل بالفعل برای خودکشی، آمادگی و تمایل بالقوه برای خودکشی.» پژوهش های اولیه بر روی این آزمون نشانگر یک پایایی و روایی بالا بودند. نسخه دیگری از این آزمون به نام نسخه بهبود یافته آزمون افکار خودکشی (MSSI) توسط میلر و همکارانش تهیه شد که شامل ۱۳ مورد از آزمون قدیمی و ۵ مورد اضافه شده به آن است. تغییراتی که در آزمون افکار خودکشی داده شد، پایایی و روایی آن را به شدت افزایش داد. همچنین امتیازدهی آن نیز از ۰ تا ۳ در نظر گرفته شد که مجموع امتیازات آن را از ۰ تا ۵۴ می رساند. در نسخه تجدید نظر شده این آزمون همچنین به دو کارای مهم یعنی افکار خودکشی و برنامه ریزی (آمادگی) برای خودکشی پرداخته شده است. این آزمون همچنین در زمینه تمیز قایل شدن میان گروه های مختلف خودکش ها نیز بهتر از بقیه آزمون ها عمل کرده است. آزمون قصد خودکشی (SIS) برای این به وجود آمد تا میزان شدت خطر تلاش های فرد برای خودکشی را بسنجد. این آزمون شامل ۱۵ پرسش ۰ تا ۲ نمرده ایست که علاوه بر قصد خودکشی، میزان خطر تمهیداتی که خودکش برای انجام عمل خودکشی تدارک دیده را نیز می سنجد. پایایی و روایی این آزمون بالاست. خودکشی های صورت گرفته (خودکشی موفق) از نظر تدارکات از شدت خطر بیشتری نسبت به تنها اقدامات صورت گرفته برای خودکشی در این آزمون برخوردار بوده اند. شایان ذکر است که نمی توان «قصد» فرد در خودکشی های موفق را اندازه گیری کرد. , به علاوه آن ها که چندین بار اقدام به خودکشی کرده بودند نسبت به آن ها که تنها یک بار اقدام به خودکشی کرده بودند امتیاز بیشتری در این آزمون گرفتند. باید توجه داشت که ۴۰ تا ۶۰ درصد خودکشی های موفق در همان بار نخست به نتیجه می رسند. در پژوهش های مربوط به خودکشی شناسی بیش تر روی افرادی که از اقدام به خودکشی جان سالم به در برده اند تمرکز می شود؛ چراکه آن ها برای گفتن داستان زندگیشان حاضر هستند. همچنین تفاوت عمده ای بین کسانی که در بار نخست موفق به خودکشی می شوند با آن ها که در دفعات بعد موفق به انجام این کار می شوند وجود دارد. پرسشنامه درک تأثیر رفتار خودکشی مآبانه (SABCS) که یک ابزار خودگزارشی ۶ موردی است، بر مبنی نظریه های روانشناسی ایجاد شده تا هم اهداف تحقیقی و پژوهشی را پوشش دهد و هم اهداف درمانی و بالینی. طی ۴ پژوهش صورت گرفته روی این آزمون مشخص شده که این آزمون از نظر تجربی قابل اعتماد است؛ چراکه مباحث سه گانه تأثیر خودکشی، رفتار خودکشی مآباانه و ادراک های مربوط به خودکشی را در کنار هم و در یک سازه مستقل ارزه می کند. این نخستین آزمونی بود که تحت نظریه کلاسیک آزمون classical test theory و نظریه مورد-پاسخ item response theory در روان سنجی به وجود آمد. روایی درونی این آزمون بالاست و نیز ابزار بهتری برای سنجش رفتارهای خودکشی مآبانه در آینده و به طور کل است. پرسشنامه رفتارهای مرتبط با خودکشی (SBQ) که یک پرسشنامه خودگزارشی است توسط لینه هان در سال ۱۹۸۱ به وجود آمد. در سال ۱۹۸۸ این پرسشنامه که پرسش های آن کمی بلند و کسل کننده بود، به ۴ پرسش کوتاه تقلیل یافت که می شود در ۵ دقیقه به آن پاسخ گفت. سنچه این پرسشنامه لیکرتی است که بر اساس داده هایی از پرسشنامه بلند اولیه تهیه شده است. این پرسشنامه برای بزرگسالان تهیه شده و نتایج آن با دیگر آزمون ها همچون آزمون افکار خودکشی همبستگی دارد. این پرسشنامه از آنجایی که تنها ۴ پرسش دارد، بسیار متداول و بهره گیری از آن آسان است اما همین نقطه ضعف آن نیز به شمار می آید؛ چرا که نمی تواند داده های جزیی به دست دهد. پرسشنامه جهیت گیری زندگی (LOI) در واقع یک آزمون خودگزارشی است که در دو نسخه ۳۰ و ۱۱۰ پرسشی ارائه شده است. هر دو گونه این آزمون لیکرتی ۴ مشخصه را سنجش می کنند اما در نسخه مفصل این ۴ مشخصه به ۶ زیرگروه دیگر تقسم می شود که عبارتند از آسیب پذیری حرمت نفس، ارزش دهی پیش از حد، اجبار به غم خواری، سلطه مؤثر، دورافتادگی و قابلیت دفاع دربرابر خطر خودکشی. پایایی و روایی این آزمون بالاست و ثابت شده که می تواند بین اشخاص مهارشدنی، افسرده، با افکار خودکشی (در حد متوسط) و با خطر خودکشی (در حد بالا) تمیز قایل شود. این آزمون همچون آزمون شخصیت مینه سوتا (MMPI) دارای ۳ نشانگر پایایی است. با این همه این آزمون دیگر چاپ نمی شود. گفته می شود که این آزمون از منظر بالینی و فردی معتبر نیست؛ چراکه افراد خودکش عموماً منطقی فکر نمی کنند و حافظه مربوط به زندگی خود (حافظه بیوگرافی) آن ها در بیش تر موارد آسیب دیده است. این همان تأثیری است که افسردگی بر حافظه و استرس بر هیپوکامپوس دارد. پرسشنامه دلایل زندگی (RFL) بر پایه این نظریه به وجود آمد که برخی افکار ممکن است سبب ملایم تر شدن رفتارهای خودکشی مآبانه یا حتی افکار خودکشی در فرد بشوند. این آزمون در سال ۱۹۸۳ توسط لینه هان و همکارانش پدید آمد و شامل ۴۸ پرسش است که هر کدام در مقیاس لیکرتی از ۱ تا ۶ امتیاز دارند. این آزمون شامل ۶ زیرمجموعه است که عبارتند از باورهای مربوط به کنار آمدن با زندگی، مسوولیت نسبت به خانواده، مسوولیت نسبت به فرزند، ترس از خودکشی، ترس از پی آمدهای اجتماعی و تعارض های اخلاقی. نمره های این آزمون معدل کل سؤال ها به اضافه معدل هر زیرمجموعه بیان می شود. با وجود آنکه این آزمون پایا و رواست، اما همچنان برای اهداف پژوهشی و نه بالینی از آن بهره برداری می شود. آزمون های دیگری همچون آزمون دلایل دانشجویان برای زندگی و آزمون خلاصه دلایل زندگی نیز از روی این آزمون تهیه شده اند. آزمون دلایل زندگی دانشجویان در واقع جایگزین زیر مجموعه مسوولیت خانوادگی است. آزمون خلاصه دلایل زندگی شامل تنها ۱۲ پرسش یا مورد از پرسشنامه دلایل زندگی است. آزمون جهانی پرستاران برای ارزیابی خودکشی (NGASR) توسط کاتکلیف و بارکر در سال ۲۰۰۴ به وجود آمد تا بر خلاف آزمون های پیچیده که گرفتن آن ها کار یک روان درمانگر حرفه ایست، پرستاران و مبتدیان ارائه دهنده خدمات روانی نیز بتوانند خطر خودکشی ر در فرد تشخیص دهند. ۱۵ مورد توسط این آزمون سنجیده می شود که از آن میان می توان به «نشانگرهای برنامه ریزی برای خودکشی» با امتیاز ۳ یا «پیش آگهی سایکوز» با امتیاز ۱ اشاره کرد. در کل ۲۵ امتیاز در این آزمون در نظر گرفته شده است که ۵ به پایین برابر است با ریسک خودکشی کم، ۶ تا ۸ برابر است با ریسک خودکشی متوسط، ۹ تا ۱۱ برابر است با ریسک خودکشی زیاد و ۱۲ به بالا برابر است با ریسک خودکشی بسیار زیاد. ارزش گذاری بر پایه رابطه علمی اثبات شده هر مورد با خودکشی صورت می گیرد. با این حال باید گفت که پایایی و روایی این آزمون به طور آزمایشی و علمی مورد بررسی قرار نگرفته است. در کشور ایالات متحده نرخ خودکشی ۱۱٫۳ تن در هر ۱۰۰٬۰۰۰ تن است. در این کشور بیش تر خودکشی ها مربوط به بزرگسالان و افراد مسن تر است. در آمریکا مردان مسن سفیدپوست جزء بیش ترین مرتکبان خودکشی هستند. برای آمریکاییان بالای ۶۵ سال نرخ مرگ و میر ناشی از خودکشی در هر ۱۰۰٬۰۰۰ تن ۱۱٫۵ است. همچنین در این کشور نرخ خودکشی نوجوانان بسیار بالاست. به طور مثال در هر ۱۰۰٬۰۰۰ تن بین سنین ۱۰–۱۴ سال نرخ خودکشی ۰٫۹ تن است. جمهوری خلق چین و سائوتومه و پرنسیپ تنها نقاطی در جهان هستند که آمار خودکشی زنان از مردان در آن ها بیش تر است. در ایالات متحده خودکشی مردان ۴٫۵ برابر زنان است. در این کشور احتمال خودکشی مردان سنین ۱۵ تا ۱۹ سال ۵ برابر و مردان سنین ۲۰ تا ۲۴ سال ۶ برابر زنان است. بر پایه تحقیقات گلدن، مایو و گدس، زنان در این کشور بیش از مردان با مصرف بیش از حد دارو خودکشی می کنند. خطر خودکشی دوجنسه ها نیز بیش تر از تک جنسه هاست. در بیش تر این موارد استرس مضمن (بیش از ۲٫۵ سال) به همراهی کاراهای دیگر سبب ساز خودکشی در افراد است. در آمریکا قفقازیان و سرخ پوستان بالاترین نرخ خودکشی را دارند. سیاه پوستان نرخ متوسط و اسپانیایی تباران نیز کم ترین نرخ خودکشی را دارند. با این حال مردان آمریکایی اصیل ۱۵ تا ۲۴ سال بالاترین نرخ خودکشی را دارند. در استرالیا نیز به طور مشابهی نرخ خودکشی بومیان به ویژه مردان جوانشان از مردان سفیدپوست استرالیایی بیش تر است؛ ویژگی ای که مربوط است به به حاشیه رانده شدن اجتماعی، ترومای نسل بعدی بودن و نرخ بالای اعتیاد به الکل. در اینجا نیز افسردگی و استرس پایه های خودکشی هستند. خطر خودکشی در مردان تنها، یا زنان و مردان بیوه بیش تر است. مردان مجرد سفیدپوست نیز احتمال خودکشی بالاتری دارند. باز هم تأکید می شود که استرس و افسردگی دو کارای اصلی و اساسی در خودکشی هستند. دلایل قانع کننده ای وجود دارد که ثابت می کند نرخ خودکشی بین همجنس خواه های زن و مرد بیش از دگرجنس خواهان است. در این میان احتمال خودکشی همجنس خواهان زن از همجنس خواهان مرد و دوجنس خواهان بیش تر است. با این حال خطر خودکشی موفق در میان همجنس خواهان مرد بیش تر از همجنس خواهان زن است. پژوهش های فراوانی پی درپی اثبات کرده اند که عواملی چون خودکشی اقوام درجه یک، تجربیات تلخ دوران کودکی (همچون از دست دادن پدر و مادر، سوء استفاده عاطفی، جسمی و جنسی) و موقعیت های تلخ زندگی (همچون بی کاری، تنهایی و استرس زاهای روانی) با خطر اقدام به خودکشی مرتبط هستند. حوادث اخیر زندگی برای خودکشی به منزله شتاب دهنده (کاتالیزور) عمل می نمایند. از دست رفتن روابط بین فردی و فقدان ثبات خانوادگی، سوگ و محرومیت، کاهش سطح روابط خانوادگی، خشونت خانگی از سوی شریک زندگی، جدایی و طلاق نیز از دیگر عوامل خطرزا برشمرده می شوند. همچنین بحران های اقتصادی، استرس معاش، بی کاری و کاهش سطح رفاه اقتصادی-اجتماعی از دیگر ماشه چکان های بحران خودکشی محسوب می شوند. همچنین گاهی برخی بیماری های مزمن مثل مبتلی شدن به ایدز و سرطان نیز ممکن است خطر اقدام به خودکشی را در فرد افزایش دهند. باید توجه داشت که استرس و هورمون های مربوط به آن در طول زمان موجب آسیب دیدن و از بین رفتن هیپوکامپوس در مغز می شود. هیپوکامپوس محل ذخیره حافظه مکانی، احساسی و اجتماعی است و در به کار اندازی حافظه موقعیتی نیز تأثیر دارد؛ بنابراین منطق و طرز فکر نادرست در رابطه با موقعیت ها و تصمیم گیری نادرست بر طبق حافظه موقعیتی می تواند خطر خودکشی را در فرد به شدت افزایش دهد. گفته می شود خود این تعجیل در تصمیم گیری نادرست سبب ساز استرس بیش تر می گردد. برخی ویژگی های بالینی وضعیت روانی می توانند به عنوان پیش بینی کننده هایی در زمینه خودکشی عمل کنند. به طور مثال نامیدی، یعنی رسیدن به این باور که هیچ چیز بهتر نمی شود، خود یکی از این ویژگی هاست. همچنین کاراهای دیگری چون خشم و ضدیت با دیگران، هیجانات بالا، بیم و هراس نیز با خودکشی رابطه دارند. برخی نشانگان های روانی همچون توهم های بزرگ نمایی شده، توهم های مربوط به اینکه کسی قصد ایجاد فکر در فرد را دارد و توهم های مربوط به اینکه کسی قصد فکرخوانی فرد را دارد نیز با نرخ بالای خودکشی در ارتباطند. همچنین توهم های مربوط به ستور گرفتن از مقامات بالا نیز با خودکشی رابطه دارند که البته در این مورد یافته های علمی همراه با ابهام هستند. یکی دیگر از گونه های اختلال های روانی مؤثر در خودکشی، از دست دادن خود یا ایدیوزیمیا 'idiozimia' نام دارد که توسط فدریکو سانچز نام گذاری شده است. (ایدیوس idios=خود و زیمیا zimia=از دست دادن). در این اختلال فرد افکار خودکشی دارد و احساس ناامیدی و از دست دادن قدرت خود بر موضوعات را دارد. عموماً این اختلال با آسیب هیپوکامپی ناشی از هورمون های استرس همراه است. "افکار خودکشی" به هرگونه خیال پردازی، فکر کردن یا توجه به مسئله خودکشی گفته می شود. راه های گوناگونی برای ارزیابی افکار خودکشی وجود دارند. مثلاً اینکه آیا فرد اغلب به خودکشی می اندیشد یا گاهی؟ یا اینکه خیال پردازی وی در رابطه با موضوع یا مسئله ویژه ای دربارهٔ خودکشی است یا افکارش عمومیت دارند؟ همچنین بررسی دلایل و انگیزه های فرد برای خودکشی نیز در این حیطه جای دارد. ارزیابی خطر خودکشی شامل ارزیابی میزان کشنده بودن نقشه خودکشی و روش خودکشی و اینکه فرد تا چه اندازه به ابزار خودکشی (به طور مثال سلاح گرم) دسترسی دارد نیز می شود. یک نقشه خودکشی ممکن است شامل مواردی چون زمان بندی، بررسی روش خودکشی، تدارک ابزار خودکشی، بررسی دقیق جوانب و انجام آخرین کارها (به طور مثال خالی کردن حساب بانکی، بخشش اموال، خداحافظی با اقوام و…) باشد. هر چه نقشه خودکشی با جزعیات بیش تری تدارک دیده شده باشد، خطر انجام خودکشی بیش تر است. وجود یک یادداشت خودکشی حاکی از تصمیم جدی تر فرد برای اقدام به خودکشی است. در ارزیابی خطر خودکشی همواره می بایست به زمان بندی ارائه شده در یادداشت هایی که احتمالاً فرد پیش از خودکشی از خود به جای می گذارد دقت شود و در این رابطه با فرد گفتگو شود. در واقع هر گونه یادداشتی که فرد نوشته باشد، می تواند در امر ارزیابی و پیش بینی و در نتیجه پیش گیری از خودکشی بسیار سودمند باشد. برای درک اینکه چرا یک فرد دست به نابودی خود می زند می بایست در آغاز بفهمیم که انگیزه وی برای این کار چه بوده است. زیرا ممکن است فرد به دلایلی همچون حوادث اخیر زندگیش، یا عقایدش نسبت به مرگ چنین کاری صورت دهد. در حالی که فردی ممکن است به خاطر عقاید فلسفی خود دست به خودکشی بزند، دیگری شاید به سبب شرایط عاطفی سختی که پشت سر نهاده این کار را انجام دهد. انگیزه های خودکشی بی شمارند. آرزوی مرگ کردن تنها دلیل انجام خودکشی نیست. ممکن است یکی از انگیزه ها این باشد که فرد بخواهد با کشتن خود از دیگرانی که به وی آسیب زده و او را مورد اذیت قرار داده اند انتقام بگیرد. همچنین ممکن است فرد برای پایان دادن به زجر جسمی که می کشد، بخواهد خود را نابود کند؛ همچون زمانی که بیماران لاعلاج برای پایان دادن به سختی و رنج ناشی از بیماری درخواست کمک برای خودکشی می کنند. یک ابزار سنجش خوب می بایست علاوه بر انگیزه ها و دلایل فرد برای مردن، انگیزه ها و اهدافی که باعث می شود فرد به زندگی علاقه داشته باشد را نیز مورد سنجش قرار دهد. عموماً کسانی که اقدام به خودکشی می کنند سابقه ای از آسیب زدن به خود یا خودکشی ناموفق دارند. میزان کشنده بودن روشی که فرد برای خودکشی یا خودکشی های پیشین خود انتخاب نموده، یک عامل تعیین کننده در میزان موفقیت وی برای خودکشی یا خودکشی های بعدی است. همچنین اینکه فرد تا چه حدی سعی داشته کسی متوجه خودکشی وی نشود نیز عامل تعیین کننده دیگریست. با این حال باید توجه داشت که هستند کسانی که به محض خطور کردن فکر خودکشی به ذهنشان این کار را می کنند؛ در مقابل اشخاصی که افکار خودکشی در سر می پرورانند اما هرگز اقدام به خودکشی نمی کنند. همه اختلالات روانی عمده عوامل افزایش دهنده خطر خودکشی هستند. با این حال ۹۰٪ خودکشی ها را می توان به آسانی به افسردگی، افسردگی اساسی، افسردگی-شیدایی (دوقطبی)، اسکیزوفرنی و اختلالات شخصیتی به ویژه اختلال شخصیت مرزی ربط داد. هم مرضی یا وجود بیش از یک اختلال روانی علاوه بر اختلال اصلی همچون استرس به همراه وحشت زدگی نیز خطر خودکشی را به شدت افزایش می دهد. بی اشتهایی عصبی با میزان خودکشی رابطه تنگاتنگی دارد. نرخ خودکشی در افراد مبتلا به این اختلال ۴۰ برابر دیگر افراد است. در یک تحقیق مشخص شد که خطر خودکشی در میان این افراد ۱۸٪ است و در یک تحقیق دیگر ۲۷٪ مرگ مبتلایان به این بیماری از راه خودکشی بوده است. نرخ خودکشی افراد مبتلا به اسکیزوفرنی در مطالعات طولی صورت گرفته بین ۱۰٪ تا ۲۲٪ برآورد شده اما در یک تحقیق تازه تر مرد-محور مشخص شده که ۴٫۹٪ از مبتلایان به این بیماری در طول زندگی دست به خودکشی خواهند زد که معمولاً هم در زمان حمله بیماری صورت می گیرد. از جمله کاراهای خودکشی در میان مبتلایان به شیزوفرنی می توان به خودکشی های قبلی، شدت بیماری اسکیزوفرنی، افسردگی همراه یا پس از بیماری، تنهایی، و جنسیت (مردان بیش از زنان) اشاره کرد. خطر خودکشی در مبتلایان به اسکیزوفرنی که دچار اختلال شک نیز هستند و آن ها که به تازگی از روان درمانگاه مرخص شده اند، فزون تر است. در حالی که نرخ خودکشی افراد مبتلا به اختلال خلقی در کل حدود ۱٪ است، اما مطالعات طولی انجام گرفته روی کسانی که به سبب یک بیماری روانی حاد در روان درمانگاه بستری شده اند، نشان می دهد نرخ خودکشی آن ها ۱۳٪ است. افرادی که با افسردگی اساسی دست و پنجه نرم می کنند ۲۰ برابر و آن هایی که با اختلال دوقطبی دست به گریبانند ۱۵ برابر افراد معمولی از خودکشی می میرند. به ویژه افسردگانی که دچار اختلالات هیجانی، بی خوابی، اضطراب و دیگر اختلالات هم مرضی هستند، در خطر بیش تری از اقدام به خودکشی به سر می برند. هیلی در تحقیق سال ۲۰۰۹ خود متوجه شد که داروهای ضد افسردگی با خودکشی مرتبطند و مصرف کنندگان آن ها ۱۰–۱۵ روز پس از نخستین مصرف تمایل به خودکشی پیدا می کنند. افرادی که تشخیص اختلال های شخصیتی به خصوص اختلال شخصیت مرزی، اختلال شخصیت ضد اجتماعی یا اختلال شخصیت خودشیفته گرفته اند بیش تر در معرض خطر خودکشی هستند. از جمله دیگر کاراهایی که در خودکشی این دسته از بیماران در کار است می توان به جوانی، اعتیاد، تغییر آنی مزاج، تجاوز جنسی در کودکی، ویژگی های شخصیتی تکانشی و ضد اجتماعی و کاهش یا قطع روان درمانی به طور مثال مرخصی از روان درمانگاه اشاره کرد. با اینکه ممکن است برخی افراد مبتلا به اختلال های شخصیتی برای جلب توجه دیگران تهدید به خودکشی کنند، اما چنانچه فرد سکوت کند، بی اشتیاق بشود، از روند درمان کناره بگیرد، ناامید شود یا هیچ خواسته ای مطرح نکند می بایستی تهدیدش جدی گرفته شود. نرخ خودکشی افرادی که در گذشته سوءمصرف الکل فراوانی داشته اند نیز بالاست؛ چراکه مسمومیت با الکل خود یک روش خودکشی است و علاوه بر آن در بیش تر مواردی که معتادین به الکل جان داده اند، ناشی از مصرف بیش از حد آن بوده است.
[ { "answer1": "آزمون افکار خودکشی (SSI) در سال ۱۹۷۹ توسط آرون تمکین بک، ماریا کواکس و آریلین وایزمن و به جهت تعین شدت افکار خودکشی تهیه شد.", "answer2": "این آزمون شامل ۱۹ مورد می شود که هر کدام از ۰ تا ۲ امتیاز دارند و مجموع امتیازات آن از ۰ تا ۳۸ است.", "distance": 223, "question": "آزمون افکار خودکشی (SSI) توسط چه کسانی و در چه سالی تهیه شد و این آزمون چند مورد را شامل می شود؟" }, { "answer1": "برایان و راد در سال ۲۰۰۶ مدلی ارائه کردند که گونه های خطر خودکشی را به ۴ طبقه دسته بندی کرده است: پایه ای، بحرانی، خطر بالای مزمن و خطر بالای مزمن همراه با خطر بحرانی پیشرونده.", "answer2": "در کشور ایالات متحده نرخ خودکشی ۱۱٫۳ تن در هر ۱۰۰٬۰۰۰ تن است.", "distance": 6256, "question": "بر اساس مدل ارائه شده توسط برایان و راد در سال ۲۰۰۶، گونه های خطر خودکشی به چند دسته تقسیم می شوند و در کشور آمریکا نرخ خودکشی در هر 100000 نفر چقدر است؟" }, { "answer1": "پرسشنامه رفتارهای مرتبط با خودکشی (SBQ) که یک پرسشنامه خودگزارشی است توسط لینه هان در سال ۱۹۸۱ به وجود آمد.", "answer2": "این پرسشنامه از آنجایی که تنها ۴ پرسش دارد، بسیار متداول و بهره گیری از آن آسان است", "distance": 429, "question": "پرسشنامه رفتارهای مرتبط با خودکشی(SBQ) چگونه توسط چه کسی و چه زمانی ایجاد شد و چرا استفاده از این پرسشنامه متداول است؟" }, { "answer1": "آزمون جهانی پرستاران برای ارزیابی خودکشی (NGASR) توسط کاتکلیف و بارکر در سال ۲۰۰۴ به وجود آمد تا بر خلاف آزمون های پیچیده که گرفتن آن ها کار یک روان درمانگر حرفه ایست، پرستاران و مبتدیان ارائه دهنده خدمات روانی نیز بتوانند خطر خودکشی ر در فرد تشخیص دهند.", "answer2": "در کل ۲۵ امتیاز در این آزمون در نظر گرفته شده است که ۵ به پایین برابر است با ریسک خودکشی کم، ۶ تا ۸ برابر است با ریسک خودکشی متوسط، ۹ تا ۱۱ برابر است با ریسک خودکشی زیاد و ۱۲ به بالا برابر است با ریسک خودکشی بسیار زیاد.", "distance": 409, "question": "آزمون جهانی پرستاران برای ارزیابی خودکشی(NGASR) توسط چه کسانی ایجاد شد و امتیازات این آزمون چگونه تفسیر می شوند؟" }, { "answer1": "یک ابزار سنجش خوب می بایست علاوه بر انگیزه ها و دلایل فرد برای مردن، انگیزه ها و اهدافی که باعث می شود فرد به زندگی علاقه داشته باشد را نیز مورد سنجش قرار دهد.", "answer2": "بی اشتهایی عصبی با میزان خودکشی رابطه تنگاتنگی دارد. نرخ خودکشی در افراد مبتلا به این اختلال ۴۰ برابر دیگر افراد است.", "distance": 1041, "question": "علاوه بر انگیزه ها و دلایل فرد برای مردن، یک ابزار سنجش خوب چه چیز دیگری را باید مورد بررسی قرار دهد و بر اساس تحقیقات، نرخ خودکشی در افراد مبتلا به بی اشتهایی عصبی چگونه است؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
228
: زربفت "زَربَفْت یا "زَری بافی" یکی از رشته های صنایع دستی است. در فرهنگ دکتر معین آمده است: زری یعنی پارچهٔ ساخته شده از زر (طلا). پارچه ای که پودهای آن از طلا است. زربفت. زری یا زربفت پارچه ای ظریف و بسیار گران بهاست که چله یا تار آن از ابریشم خالص است و پودهای آن ابریشم رنگی و یکی از پودها، نخ گلابتون است که می تواند زرین یا سیمین باشد. زری نفیس ترین و افسانه ای ترین منسوج ایرانی که در روزگار رونق و رواج خود شهرتی عالمگیر داشته و هم اکنون نمونه هایی از آن زینت بخش موزه ها و سایر مراکز هنری ایران و دیگر کشورهای جهان است و دارای سابقه ای طولانی از لحاظ بافت و تولید می باشد. بافت پارچه هایی که در متن و نقوش آن ها، نخ های گلابتون به کار گرفته شده بنا به روایات تاریخی به هفت هزار سال پیش می رسد. هرودودت مورخ مشهور یونانی نوشته است: «رومیان به خاطر زیبائی و اشتهار زربفت های سنتی ایران همه ساله مبالغ هنگفتی می پرداختند.» فیلوسترات نیز گفته است: «اشکانیان، خانه های خود را با پرده های زری یراق دار که از پولک های نقره و نقوش زرین، تزئین شده بود می آراستند.» بدون شک بافتن پارچه های زربفت، مانند قالی و گلیم از زمان هخامنشیان [در ایران] مرسوم بوده است زیرا در بسیاری از نقوش برجستهٔ تخت جمشید، شوش و حتی پاسارگاد، نقوشی در حاشیه های لباس شاهنشاهان و درباریان به چشم می خورد که حاکی از این است که لباس آن ها از پارچه های زربفت بوده، به علاوه در حاشیهٔ لباده و حاشیهٔ آستین ها و یقهٔ لباس، قطعاتی از طلای ناب به شکل شیر، مرغ، ستاره با گل پنج پر یا نقوش هندسی مانند مثلث و غیره می دوختند و بسیاری از این قطعات طلا، امروزه در موزه ایران باستان و موزه های دیگر دنیا موجود است که متعلق به عهد هخامنشی می باشد. از دوره ساسانیان نیز در کلیساها و موزه های خارج از ایران، نمونه های متعدد زری موجود است. زیرا زری های دوره ساسانیان به قدری مورد توجه بود، که از تمام نقاط دنیا خواستار آن بودند و وقتی کسی به ایران مسافرت می کرد، بهترین هدیه ای که می توانست به میهن خود ببرد یک قطعه زری بود و به این طریق مثلاً باقی مانده های صلیب مسیح را صلیبیون در زری های ایرانی می پیچیدند و به همراه خود به اروپا می بردند. از زری های کهن ایرانی قطعاتی پارچه در موزه های لوور، متروپولیتن، کلیسای سنت ویکتور، لیون، سلطنتی لندن، واشینگتن، آرمیتاژ، لنینگراد و… نگهداری می شود که نمودار عظمت و اعتبار این هنر سنتی در ایران کهن است. فن زری بافی در دوران صفویه به منتهای کمال خود رسید. نساجی ایران در این دوره به ویژه در بافت پارچه های ابریشمی، پشمی نرم و لطیف مشهور بوده و شاهان هخامنشی به داشتن لباس های زیبا و فاخر شهرت داشتند. اسکندر مقدونی با همهٔ دشمنیش با ایرانیان، بنا به نوشته های هرودوت و پلوتارک از هنگام ورود به ایران تا هنگام مرگش، لباس های زربفت ایرانی بر تن می کرد. پلوتارک و دبودور همچنین نوشته اند که پارچه های زری که تار آن را از طلا و نقره می کشیدند و همچنین مخمل، پارچه های پشمی و پارچه های کتانی ایران در دورهٔ هخامنشیان بی اندازه مطلوب بود. نساجی پارچه را بنابر اشاره اوستا، ایرانیان عصر هخامنشی به خوبی می دانستند. گاه پارچه ها و جامه ها را زردوزی می کردند. بافتن پارچه های ابریشمین و زری به رنگ های دلاویز در بیست و پنج قرن پیش در ایران شایع بوده است. پس از نابودی هخامنشیان، دیگر آن شکوه و بزرگی در صنایع و هنرها، به ویژه در بافندگی، به وجود نیامد… تنها چند تکه از پارچه های ابریشمی در سرزمین لولان در چین پیدا شده که در آن روزگار آخرین مرز ایران در شرق دور بوده است. بسیاری از تاریخ دانان بر این باور هستند که این دوره، دورهٔ شکوفایی و طلایی هنر و تمدن ایران بوده است. بسیاری از بافته های این دوره در کلیساها و موزه های غرب، به یادگار مانده است. دکتر محمد حسن زکی در کتاب "صنایع ایران بعد از اسلام" دربارهٔ بافته های این دوره می گوید: «در این دوره، بافندگی ایران به اوج عظمت، ترقی و رونق خود رسید. از آن دوره بعضی پارچه های ابریشمی باقی مانده که بهترین نمونه از ترقی این صنعت است. آنچه امروز از بافته های آن دوره در اروپا باقی است، پارچهٔ معروفی است که در خزانهٔ شهر سامنس فرانسه وجود دارد. نقش آن مردی است که ایستاده و گلوی شیری را می فشارد. پارچهٔ دیگری در موزهٔ کوسنت گوربه برلین حفظ شده که نقش فیل بر آن تصویر شده است.» پس از یورش به سرزمین ایران، شیرازهٔ فرهنگ و تمدن ایران از هم گسیخت به ویژه در زمینهٔ بافت پارچه های زربفت که پوشیدن این پارچه ها در اسلام حرام است. در دورهٔ اسلامی به سبب درگیری عمومی ایرانیان با اعراب و چند پارگی حکومت ها در دوره های مختلف، صنعت بافندگی از درخشندگی و پیشرفت افتاده بود و در بسیاری از دوره ها صنعت پارچه بافی چنان سیر نزولی می پیمود که گمان نمی رفت دیگر هرگز شکوفا شود. مهاجمان هم دلِ خوشی از تمدن و فرهنگ ایرانی نداشتند، با این همه صنعت پارچه بافی با ایستادگی هرچه تمام تر، بار دیگر خود را نمایان ساخت. هنرمندان این پیشهٔ ظریف (زربفت) با وجود آنکه بسیاری از خلفا، با خوار شمردن آن و این که جولاهگی شغل پستی است درصدد نابودی آن برآمدند، چنان کردند که پارچه بافان در زمرهٔ نجیب ترین، با اعتبارترین و اصلی ترین شاغلان به حساب آمدند. این وضعیت اسفبار در ایران ادامه داشت تا زمان سلجوقیان. البته دوران حکومت آل بویه را نیز باید دوران با شکوه نساجی فاخر پس از اسلام دانست، از این دوران پارچه های نفیس ابریشمینِ دورو به جای مانده که از لحاظ فن بافت انصافاً قابل تأمل است. ماهیت طرح این پارچه ها اسلامیِ ساسانی است. اغلب طرح های اسطوره ای قبل از اسلام است که با خطوط حاشیهٔ کوفی مزین شده، اکنون در ایران ۹ اثر از این دوران موجود می باشد. دوران سلاجقه را باید دوران شکوفایی دوبارهٔ هنر ایران دانست. از آن دوره حدود ۵۰ تکه پارچه باقی مانده است که اوج هنر در آن ها دیده می شود. در این دوره پیچیده ترین و ظریف ترین نقشه ها بافته می شد. در این دوره بافت شطرنجی یک درمیان و دولا معمول تر بود و پارچه های دورو و اطلسی در کمال مهارت رایج بود. پس از سلجوقیان، هنر رو به خاموشی گرایید و یورش مغولان از خاور دور به ایران، همه جیز و همه کس را تا لبهٔ پرتگاه نابودی پیش برد. در دوران مغولان کشتار و ویرانی چون شبحی تار بر ایران سایه انداخته بود و باالطبع هنرمندان هم نه مجالی برای خودنمایی داشتند و نه حکومت چنین چیزی می خواست. هر چند که در اواخر حکومت مغولان اوضاع اندکی رو به بهبود رفت اما هیچگاه شکوه دوران پیشین، تکرار نشد. پروفسور پوپ در کتاب شاهکارهای هنر ایران به شناسایی نابسامانی ها و عقب ماندگی های سال های استیلای مغول بر ایران در زمینه نساجی می پردازد. او معتقد است: «استیلای مغول با آنکه نخست در سفال سازی و فلزکاری تأثیر مهمی نداشت، طراحی پارچه را به کلی تغییر داد. نقش هایی که از پیش از اسلام رواج داشت به کلی متروک شد. ترکیب ها و تصاویر همه از رواج افتادند. رنگ روشن و حتی سفید که برای زمینه های طرح ها انتخاب می شد تا طرح و شکل را برجسته تر جلوه دهد دیگر به کار نرفت و به جای آن رنگ های تند و تیره برای زمینه معمول شد. حتی روش کار هم تغییر کرد. سبک پارچه ها کم وبیش یکنواخت بود و اصل و منشأ طرح های این دوره غالباً نامعلوم است. هجوم سبک چینی و مغولی که سرشار از خشونت بود در پارچه بافی مؤثر افتاد. در دوره تیموری پارچه بافان را از شهرهای مختلف جمع آوری، و به سمرقند اعزام کردند تا در آنجا مشغول کار گردند. بدیهی است آنچه در قالب دستور و سلیقه تیموریان به وجود آمد نمی توانست گامی به سوی پیشرفت باشد.» به حقیقت باید گفت دوران صفویان، اوج شکوه و بلندی هنر و تمدن ایرانیان بوده است که پس از اسلام مانند آن دیده و شنیده نشده است. آنان دوباره نام ایران را در اندیشه ها زنده کردند. بر اثر حمایت بی دریغ شاهان صفوی از هنرمندان توفیق عظیمی در پارچه بافی به دست آمد. به راحتی می توان پذیرفت که هنرمندان این دوره خاصه در زمان شاه عباس کبیر بافته شده است در تمام تاریخ هنر نساجی جهان همتا ندارد. شاه عباس در اصفهان کارگاهی به نام کارگاه شاهی ساخته و از هنرمندان زری باف می خواهد تا در آنجا کار کنند. این کارگاه به شکل انحصاری برای دربار شاهی پارچه های بسیار نفیس می بافت و نام آن شهرهٔ آفاق گشته بود. از این دوران هم نمونه های بسیاری باقی مانده که حتی امروز، دیگر کسی نمی داند که آن استادان زبردست، این پارچه ها را بافته اند!! با سقوط صفویان به دست افغان ها، چراغ هنر ایران هم رو به خاموشی گرایید. افشاریه و زندیه و قاجاریان هم هیچ کاری برای نجات آن انجام ندادند. اگر دورهٔ قاجاریه را یکی از بدترین و دردآورترین دوران در طول تاریخ ایران در زمینهٔ صنعت نساجی و بافندگی پارچه های دستی و سنتی بدانیم، بجاست. از طرفی دورهٔ قاجار مصادف است با نهضت همه جانبهٔ کارخانه های پارچه بافی اروپا، همچنین پارچه های روسی که افراد سودجو با رضایت شاهان وقت بی رویه و ارزان وارد کشور می کردند و مانع برابری تولید کارگاه های دستی و سنتی با کارگاه های ماشینی می شد. صنعتگران و هنرمندان هم که نه حمایتی می شدند و نه بازاری برای فروش دست از کار کشیدند و این هنر چندین هزار ساله را به دست فراموشی سپردند. در اوایل دوران پهلوی دیگر کسی خبری از بافت پارچه های زربفت و مخملین و گرانبها نداشت. تنها برخی خانواده ها پنهانی در خانهٔ خود پارچه هایی بافته و پس از کهنه کردن آن به نام پارچهٔ عتیقه، به قیمت گزاف آن را می فروختند… کاشان یکی از شهرهایی بود که از آغاز در بافت پارچه های گوناگون شهره بود. استاد محمد حسین خان پور نقش بند این هنر را دوباره زنده می کند و فرزندانش راه پدر را ادامه می دهند. برحسب اتفاق یکی از این پارچه های زربفت به دست رضا شاه افتاده و مورد پسند ایشان قرار می گیرد و براساس دستور وی استاد حبیب الله طریقی مسئول راه اندازی کارگاه زری بافی در کاخ گلستان و در مؤسسهٔ صنایع مستظرفه می شود. در واقع این نخستین کارگاه دسته جمعی بود که بعد از کارگاه شاهی زمان صفویه توانست این هنر اصیل مردمی را کاملاً زیر نظر دربار مهار کند. در این دوره اساتیدی همچون استاد ریحانی، دهقانی، طریقتی کاشانی، آشفته، اشراقی، الهامی، سمنانی زاده، عسکری، پورکاشانی، صفوی، مفتخری نژاد، معتمدی، احمدی، حقایی پور و رضایی مشغول به کار شدند. در دوران پهلوی به دلیل نیاز دربار برای لباس های زربفت چه برای پوشش و چه برای هدیه دادن، بار دیگر بافت پارچه های زربف رونق گسترده ای گرفت، به ویژه در زمان تاج گذاری که لباس های درباریان باید از این پارچه ها بافته می شد… به همین دلیل در سال ۱۳۴۲ مجدداً کارگاهی در کنار کارگاه قدیمی برپا و تعدادی هنرمند را دعوت به کار کردند، که بعدها این هنرمندان تازه کار، نسل دومِ بهترین استادان این هنر در دورهٔ معاصر شدند. (دوره محمدرضا شاه تا به امروز) این هنرمندان عبارتند از: استادان سیف الله مناجاتی، عنایتی کاشانی، دارایی باف، سید حسین مژگانی، شکوه فر و محمودی. این امر سبب شد تا قدرت تولیدات زری بیشتر شود. با تبلیغات خوبی که در رادیو و تلویزیون انجام می شد و نمایشگاه های متعددی که در داخل و خارج از کشور برپا می شد، این هنر اصیل در معرض شناخت مردم ایران و به ویژه خارجیان قرار گرفت، به طوری که در تمام فرودگاه ها و هتل های کشور شعبه ای برای فروش این گونه پارچه ها برپا شده بود. با توجه به جمع استادان، هنرمندان، تعداد دستگاه، نوع آموزش، تکنیک کار و حمایت از سوی دربار، به جاست که بگوییم بعد از دوران ساسانیان و صفویان، دوران پهلوی سومین عصر طلایی در بافت پارچه های زربفت و مخمل است. پس از انقلاب، این هنر هم مثل دیگر هنرهای ملی، چون کسی نیازی به این لباس ها نداشت کم کم بافت آن ها محدود شد و حتی صادرات آن هم قطع گردید… بسیاری از استادان با ندادن کمک های مالی و معنوی از سوی دولت و استفاده نکردن از استعداد فکری و هنری آن ها بازنشسته شده و بسیاری دیگر دار فانی را وداع گفتند. البته در طی دورانی بین اواخر پهلوی و سال های بعد از انقلاب هنرمندان جدیدی مشغول به کار شدند مانند: سید مهدی مژگانی، سلیمانیان، عیسی هاشملو، دلاور هاشملو، ریوندی و بهمن آبادی اما با این حال هرگز دوران گذشته تکرار نشد. در این دوران کارگاه زربفت با بدترین اوضاع ممکن به حیات هزار ساله خود ادامه می داد. بسیاری از دستگاه های بافت، دیگر بافنده ای نداشته و دیر یا زود می شنویم که این هنر ارزشمند و باشکوه ایران، پس از قرن ها برای همیشه نابود گشته و تنها باید در موزه های کشورهای غربی نمونه های آن را ببینیم. اکنون تنها در کارگاه زری بافی سازمان میراث فرهنگی کشور در تهران و هنرستان هنرهای زیبای اصفهان ومیراث فرهنگی کاشان، نمونه های اندکی از انواع زری و مخمل بافته می شود. مواد اولیه پارچه های زربفت، از بهترین نوع ابریشم طبیعی ایران انتخاب می شود. همچنین یکی از مهم ترین مواد اولیه، گلابتون است. از گلابتون بیشتر در بافت پارچه های زربفت استفاده می شود. آن چیزی که باعث درخشش و گران بهایی ویژهٔ پارچه های زربفت می شود، گلابتون است. گُلابِتون رشته ای سیمی بسیار نازک است که درون آن یک رشته نخ ابریشم قرار دارد و بر روی آن، لایه ای از زر (طلا) کشیده شده است. گلابتون دو نوع است: گلابتون خارجی از هند می آید و بسیار ظریف است. اصفهان و تبریز از اصلی ترین مراکز گلابتون ایرانی به شمار می روند. کاشان، زنجان، هرات، رشت، مشهد، قم، ساوه از دیگر مکانهایی هستند که در آن ها گلابتون ساخته می شود. انواع گلابتون با توجه به کاربرد: در کارگاه زری بافی دو نوع دستگاه بافندگی وجود دارد: با استفاده از این دو دستگاه سه نوع پارچهٔ زربفت تهیه و تولید می شود: آبی، دندانه فیلی، سبز پررنگ، لیمویی، الماسی (آبی کم رنگ) دارچینی کم رنگ، سبز، نارنجی، مشکی، سفید، آبی فیروزه ای، طلایی، کِرم، گُل بِهی، سرمه ای، قهوه ای پررنگ، گُلی، گُل بیری، دارچینی پررنگ، بنفش بادمجانی، آبی پررنگ، قهوه ای صورتی (چهره ای). البته رنگ های مختلف دیگری نیز در کارگاه مورد استفاده قرار می گیرد. این پارچه ها، برای تن پوش پادشاهان، وزیران، بزرگان، درباریان به کار می رفت. همچنین به عنوان یک هدیه ارزشمند در دربار شاهان ایران برای هدیه دادن به شاهان بیگانه به حساب می آمد. نساجان و بافندگان مشهور این عهد، عبارت بودند از: نام حدود پنجاه نفر از استادان بزرگ کارگاه زری بافی تهران از سال ۱۳۰۹ خورشیدی تا ۱۳۷۵. این پارچه ها از چند راه به غرب راه پیدا کرد. نخست همان راه تجارت و داد و ستد بود. دیگر راه هم جنگ های صلیبی بود که باعث شناخته شد. سپاهیان مسیحی در همین جنگ ها پارچه های ایرانی را از فلسطین با خود به اروپا بردند و این پارچه ها آنقدر در نظر آن ها ارزشمند بود که اشیای گرانبهای کلیسا را در آن می پیچیدند. حتی برخی از مسیحیان از پارچه های زربفت به عنوان کفن استفاده می کردند. برخی دیگر با فروش این غنیمت ها پس از پایان جنگ به ثروت و مکنت بسیاری رسیدند. اروپاییان در آغاز نمی دانستند این پارچه های افسانه ای بافتهٔ کدام کشور است و تنها شنیده بودند که از شرق می آید. اما به مرور دریافتند اینها مربوط به سرزمین ایران و دوران ساسانی است. هیوان تسانگ که یک مسافر چینی است و در سال ۶۳۰ میلادی به ایران آمده بود، حدود ۲۵ گونه مختلف از پارچه های ایرانی را که دیده بود، خریداری کرده و با خود به چین برده بود… مشهورترین مراکز نساجی در دوره صفویه، شهرهای کاشان، اصفهان، یزد، هرات، تبریز، رشت، مشهد، قم، ساوه و… بوده است. اما بافندگان شهرهای کاشان، یزد و اصفهان در بافتن پارچه های نقش دار شهرهٔ آفاق بودند. ولتر نویسنده و فیلسوف فرانسوی در یکی از آثار خود، شهر کاشان را به دلیل مخمل و زری های زیبا و کم نظیرش با شهر لیون فرانسه که مرکز صنایع ابریشم اروپاست هم ارز و برابر می داند. قدیمی ترین زری از دوران صفوی، زری هایی است که چندین سال پیش در نزدیکی آرامگاه بی بی شهربانو در قبر یکی از بزرگان عهد سلجوقی پیدا شد و امروز قطعات مختلف آن در موزه های مختلف دنیا پخش شده است. باز از آن قدیم تر اطلاعی است که نویسندگان قرون ۲ و ۳ هجری به ما می دهند و آن این است که ایالات خوزستان، گیلان، استرآباد، طبرستان و خراسان هر کدام سالانه مقدار زیادی پارچه های ابریشمی و زری به صورت مالیات به دربار خلفای عباسی می فرستادند. این اطلاعات را پروفسور پوپ جمع آوری کرده و در جلد دوم کتاب هنر ایران چاپ کرده است. در قرن ۳ و ۴ هجری، هنوز پارچه های زربفت ایران طبق اصول و سنن هنر ساسانی بافته می شد. نقش این پارچه های زری دو حیوان فرضی را نشان می دهد که در فردوس، برگ های درخت جاویدان را که در کنار آب حیات روئیده می خورند. در حدود ۱۲۰۰ سال پیش مسافران اروپایی این پارچه زربفت را به هنگام مسافرت به ایران به دست آورده و باقی مانده های صلیب مقدس را در آن پیچیده، همراه خود به کشور فرانسه برده و به کلیسای شهر نانسی در فرانسه هدیه کرده اند و امروز در همان کلیسا محفوظ است. در حدود ۱۲۰۰ سال قبل یکپارچه زربفت که یادگار هنر هخامنشی روی آن دیده می شود از ایران خریده شده و برای پوشانیدن روی قبر یکی از مقدسین کلیسای شهر «سانس» در فرانسه به کار برده شده و امروز در همان کلیسا محفوظ می باشد. نظایر این نقش هنوز روی چادر شبهای قاسم آباد و روی گلیم های بافته شده در نقاط مختلف ایران دیده می شود. از آن قدیم تر اطلاعی است که ما از زری های ایران داریم، و آن نقوش برجسته طاق بستان است که شاه را با لباس های زربفت و زیبا، در دامنه کوه نشان می دهد، این نقوش متعلق به عهد ساسانی است. به علاوه از دوره ساسانیان در کلیساها و موزه های خارج از ایران، نمونه ای متعدد زری موجود است. زیرا زری های دوره ساسانیان به قدری مورد توجه بود، که از تمام نقاط دنیا خواستار آن بودند. در موزه کاخ کرملین در مسکو، چند قطعه لباس از زری ایران به چشم می خورد که در زمان صفویه در ایران بافته شده و به مسکو فرستاده شده. این زری ها برای لباس تزارها و درباریان مسکو یا برای کشیشان و روحانیان به کار رفته شده است. به همین طریق در موزه ارمیتاژ در لنینگراد، قطعاتی از زری های عهد ساسانی و صفوی موجود است. در موزه استکهلم نیز لباده ای از عهد صفویه موجوداست که معلوم نیست به چه طریق به آن محل رفته. درزمان شاه عباس دوم، بافت پارچه های ارزشمند زربفت و مخمل زری، بادقت و مهارت ادامه داشت و باقطعاتی از آن ها نام بافنده آن که «غیاث» بود نقش بسته است. در موزه متروپولیتن دو قطعه کوچک پارچه ابریشمی تاریخ دار، از زمان شاه عباس بزرگ موجود است که روی آن ها نام بافنده شاه حسین و تاریخ ۱۰۰۸ قمری (۱۵۸۸ م) نقش بسته است. مثلاً در موزه «کوپریونیون» دو قطعه پارچه ابریشمی را می بینیم که روی آنها، منظره ای از داستان لیلی ومجنون دیده می شود ایران قرن ها تولیدکننده اصلی پارچه های زری برای دربارها و کلیساهای جهان، از لندن تا توکیو بوده است. پارچه های زربفت ایرانی در موزه های بزرگ جهان جای دارد و می طلبد توجه خاصی به این هنر داشته باشیم و ارزش بیشتری برای آن قایل شویم، چرا که بی توجه بودن به این امر مهم منجر به نابودی محض این رشته می شود. هنر زری بافی در حال حاضر در ایران در بدترین شرایط خویش در طول تاریخ دو هزار ساله آن است. اگر فقط بخواهیم تعداد دستگاه های بافت پارچه های زری را با دوره های قبل، مثلاً دوره صفویه مقایسه کنیم، متوجه این فرق فاحش و تأسف بار می شویم. اکنون نه تنها قدر و منزلت این هنر را کسی نمی داند، بلکه عدم توجه ما، به نابودی این هنر با ارزش دامن می زند. این هنر پر ارزش اکنون مهجور و مظلوم واقع شده، ولی در دوره های گذشته هم پایه نگارگری، قلم زنی، سفال و… صاحب ارزش بوده و به آن پرداخته می شده است. اکنون کمتر کسی پیدا می شود که سختی های این کار را برای آموزش به جان بخرد. آکادمیک نبودن، نبود دسترسی به مواد اولیه مرغوب، منتقل نشدن هنر استادان، حجیم بودن دستگاه نساجی، و عدم حمایت دولت همگی دست به دست هم داده اند برای اضمحلال این هنر کهن.
[ { "answer1": "زری های دوره ساسانیان به قدری مورد توجه بود، که از تمام نقاط دنیا خواستار آن بودند و وقتی کسی به ایران مسافرت می کرد، بهترین هدیه ای که می توانست به میهن خود ببرد یک قطعه زری بود", "answer2": "به این طریق مثلاً باقی مانده های صلیب مسیح را صلیبیون در زری های ایرانی می پیچیدند و به همراه خود به اروپا می بردند.", "distance": 181, "question": "زری در دوره ساسانیان چه ارزشی داشت و چگونه از ایران خارج می شد؟" }, { "answer1": "در دوران پهلوی به دلیل نیاز دربار برای لباس های زربفت چه برای پوشش و چه برای هدیه دادن، بار دیگر بافت پارچه های زربف رونق گسترده ای گرفت، به ویژه در زمان تاج گذاری که لباس های درباریان باید از این پارچه ها بافته می شد", "answer2": "این هنرمندان عبارتند از: استادان سیف الله مناجاتی، عنایتی کاشانی، دارایی باف، سید حسین مژگانی، شکوه فر و محمودی.", "distance": 439, "question": "در دوره پهلوی، چرا بافت زربفت رونق گرفت و چه کسانی در این دوره به شهرت رسیدند؟" }, { "answer1": "استاد محمد حسین خان پور نقش بند این هنر را دوباره زنده می کند و فرزندانش راه پدر را ادامه می دهند.", "answer2": "برحسب اتفاق یکی از این پارچه های زربفت به دست رضا شاه افتاده و مورد پسند ایشان قرار می گیرد و براساس دستور وی استاد حبیب الله طریقی مسئول راه اندازی کارگاه زری بافی در کاخ گلستان و در مؤسسهٔ صنایع مستظرفه می شود.", "distance": 99, "question": "چه کسی صنعت زری بافی را در اوایل دوره پهلوی احیا کرد و بعد از آن چه اتفاقی افتاد؟" }, { "answer1": "گُلابِتون رشته ای سیمی بسیار نازک است که درون آن یک رشته نخ ابریشم قرار دارد و بر روی آن، لایه ای از زر (طلا) کشیده شده است.", "answer2": "اصفهان و تبریز از اصلی ترین مراکز گلابتون ایرانی به شمار می روند. کاشان، زنجان، هرات، رشت، مشهد، قم، ساوه از دیگر مکانهایی هستند که در آن ها گلابتون ساخته می شود.", "distance": 192, "question": "گلابتون چیست و چه مراکزی در ایران آن را تولید میکنند؟" }, { "answer1": "فن زری بافی در دوران صفویه به منتهای کمال خود رسید.", "answer2": "مشهورترین مراکز نساجی در دوره صفویه، شهرهای کاشان، اصفهان، یزد، هرات، تبریز، رشت، مشهد، قم، ساوه و… بوده است.", "distance": 10867, "question": "پارچه های زربفت در دوران صفویه چه جایگاهی داشت و معروف ترین مراکز نساجی در آن دوره کجا بودند؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
229
: لوئیس بونوئل لوییس بونویل پورتولس (زاده ۲۲ فوریه ۱۹۰۰ - درگذشت در ۲۹ ژوئیه ۱۹۸۳) فیلم ساز اسپانیایی بود که در کشورهای اسپانیا، مکزیک و فرانسه به فعالیت می پرداخت. از جمله آثار معروف او می توان به سگ اندلسی، ویریدیانا، میل مبهم هوس و جذابیت پنهان بورژوازی اشاره کرد. وقتی که بونوئل در سن ۸۳ سالگی از دنیا رفت، در آگهی ترحیم او در نیویورک تایمز از او با صفاتی همچون «تابوشکن، معلم اخلاق، و انقلابی که در جوانی رهبر جنبش سورئالیسم آوانگارد بود و برای نیم قرن بعدی هم کارگردانی چیره دست بود»، یاد شده بود. منتقد سینما، راجر ابرت، از نخستین فیلم بونوئل، تحت عنوان سگ اندلسی که در دوران سینمای صامت ساخته شده بود، به صورت «مشهورترین فیلم کوتاهی که تا به حال ساخته شده» یاد می کند و آخرین فیلم او که ۴۸ سال بعد ساخته شد، برنده جایزه بهترین کارگردان از طرف هیئت ملی نقد و بررسی فیلم و اجتماع ملی منتقدین سینما شد. اکتاویو پاز، نویسنده مکزیکی، آثار بونوئل را «پیوند تصور فیلمی با تصور شعری که یک واقعیت جدید از نوع ویرانگر و فروپاشانه ایجاد کرده» توصیف کرده است. بونوئل که اغلب با جنبش سورئالیسم دهه ۱۹۲۰ میلادی هم پیوند بود، از همان دهه تا دهه ۱۹۷۰ میلادی به ساخت فیلم مشغول بود. آثار او در دو قاره، سه زبان و تقریباً در تمام ژانرها از جمله فیلم تجربی، فیلم مستند، ملودرام، طنز، موزیکال، شهوانی، کمدی، عاشقانه، درام لباسی، فانتزی، جنایی، ماجراجویی و وسترن هستند. با وجود این گوناگونی، فیلم ساز جان هیوستون بر این باور بود که، علی رغم این گوناگونی در ژانر، هر یک از فیلم های بونوئل آن چنان شاخص است که فوراً می توان آن را تشخیص داد، یا، بر طبق گفته اینگمار برگمان، «بونوئل همیشه فیلم های بونوئلی می سازد. شش تا از فیلم های بونوئل در نظرسنجی منتقدین سال ۲۰۱۲ نشریه سایت اند ساوند تحت عنوان «۲۵۰ فیلم برتر همه دوران ها» گنجانده شده است. ۱۵ تا از فیلم های او هم از طرف «آنها فیلم ساختند، اینطور نیست؟» در فهرست ۱۰۰۰ فیلم برتر همه اعصار گنجانده شده است که باعث شده پس از جان فورد که ۱۶ فیلم در این فهرست دارد، در رتبه دوم قرار بگیرد. بونوئل در فهرست ۲۵۰ کارگردان برتر از همین نشریه، در رده ۱۴ قرار دارد. بونوئل در کالاندا متولد شد، شهری کوچک در استان تروئل در ناحیه آراگون اسپانیا. پدر او لئوناردو بونوئل، شخصی تحصیل کرده از خانواده ای با اصل و نصب از آراگون، و مادرش ماریا پورتولس بود که از شوهرش سال ها جوان تر بود و به خانواده ای ثروتمند و با نفوذ تعلق داشت. او بعدها زادگاهش را این گونه توصیف کرد که در کلاندا، «قرون وسطا تا جنگ جهانی اول ادامه داشت». لوییس که فرزند ارشد خانواده از مجموع هفت فرزند محسوب می شد، دو برادر به نام ها آلفونسو و لئوناردو و چهار خواهر به نام های آلیسیا، Concepción، مارگاریتا و ماریا داشت. وقتی که بونوئل تنها چهار سال و نیم عمر داشت، خانواده او به ساراگوسا نقل مکان کردند، که در آنجا جزء ثروتمندترین خانواده های شهر محسوب می شدند. بونوئل در ساراگوسا، تحت تعلیم سخت گیرانه انجمن عیسی در Colegio del Salvador قرار گرفت. یک بار که بونوئل از طرف مراقب سالن مطالعه کتک خورد و تحقیر شد، دیگر به آن مدرسه برنگشت. او به مادرش گفته بود که او را اخراج کرده اند، که حقیقت نداشت. در واقع، او بالاترین نمره ها را در امتحان تاریخ جهان کسب کرده بود. بونوئل دو سال پایانی تحصیلات متوسطه اش را در یک مدرسه عمومی بومی با پایان رساند. بونوئل حتی در بچگی تا اندازه مهارت های سینمایی از خود نشان داده بود؛ دوستان آن دوره اش گفته اند که بونوئل با استفاده از یک فانوس جادو و یک ملافه، بر روی صفحه ای سایه می افکنده است. او همچنین در بوکس و نواختن ویولن استعداد خوبی داشت. بونوئل در کودکی شخصی بسیار مذهبی بود، در کلیسا خدمت می کرد و هر روز در مراسم عشای ربانی شرکت می کرد. تا اینکه، در سن ۱۶ سالگی، او با دیدن فقدان عقلانیت در کلیسا و همین طور ثروت و قدرت آن، از مذهب انزجار پیدا کرد. در سال ۱۹۱۷، او به دانشگاه کمپلوتنسه مادرید رفت و در ابتدا به تحصیل در رشته برزشناسی و سپس مهندسی صنایع پرداخت، اما در نهایت به فلسفه تغییر رشته داد. او در میان دیگر هنرمندان مهم اسپانیایی که در Residencia de Estudiantes زندگی می کردند، با سالوادور دالی (که بعدها نقاش برجسته ای شد) و فدریکو گارسیا لورکا (که بعدها شاعر برجسته ای شد)، رابطه دوستی صمیمی و نزدیکی برقرار کرد. این سه دوست که هسته اصلی جنبش آوانگارد سورئالیستی اسپانیا را تشکیل می دهند، در زمرده اعضای نسل ۲۷، به شهرت فراوانی رسیدند. بونوئل خصوصاً مجذوب لورکا شده بود، بونوئل بعدها در خودزندگی نامه خود نوشت که «ما همدیگر را مصرانه دوست داشتیم. هرچند که به نظر می رسید خصوصیات مشترک کمی با هم داشتیم، من ردنکی از آراگون بودم، و او یک آدم آراسته اندلسی بود. ما اکثر اوقات را با هم سپری می کردیم … شب هنگام پشت Residencia روی چمن های می نشستیم (در آن موقع، در آنجا فضاهای باز پهناوری که تا دوردست ها می رسید قرار داشت)، و او شعرهایش را برای من می خواند. او به آهستگی و به زیبایی می خواند و از طریق او من دنیای جدیدی را کشف کردم. رابطه او با دالی تا حدی متلاطم بود، رابطه آن ها به علت بیشتر شدن صمیمیت بین دالی و لورکا و همین طور ناخشنودی به خاطر موفقیت های اولیه ای که دالی در هنر کسب کرده بود، با حسادت همراه شده بود. بونوئل از وقتی که ۱۷ ساله بود، کم و بیش با Concha Mendez، که در آینده تبدیل به شاعر و نمایش نامه نویسی ماهر تبدیل شد، قرار ملاقات می گذاشت و ان دو تابستان های خود را در سن سباستین می گذراندند، بونوئل او را به عنوان نامزدش به دوستانش در Residencia معرفی کرده بود. پس از پنج سال، او این رابطه را قطع کرد و بونوئل را «شخصی تحمل ناپذیر» توصیف کرد. بونوئل در سال هایی که دانش آموز بود، تبدیل به یک هیپنوتیزم کننده چیره دست شده بود. او یک بار ادعا کرد که در حین آرامش دادن به یک فاحشه هیستریانیک از طریق تلقین هیپنوتیزم، به طور غیرعمدی یکی از چند رهگذری که در آنجا بوده اند را هم به حالت خلسه برده بوده است. او اغلب تأکید داشت که تماشا کردن فیلم، یک جور هیپنوتیزم است: «این نوع هیپنوتیزم سینمایی یقیناً بابت تاریکی تئاتر و تعویض سریع صحنه ها، نورها و حرکات دوربین است، که باعث می شود هوش حیاتی تماشاگر ضعیف شود و یک جور شیدایی وادارد. علاقه بونوئل به فیلم با دیدن فیلمی از فریتس لانگ به نام سرنوشت تشدید شد: «من به شکل کاملاً دگرگون شده از تالار Vieux Colombier بیرون آمدم. تصاویر برای من می توانستند، و تبدیل شده بودند به راه اصلی ابراز احساسات. من تصمیم گرفتم خودم را وقف سینما کنم». بونوئل در سن ۷۲ سالگی، هنوز هم اشتیاق خود به این فیلم را از دست نداده بود و از لانگ هشتادساله درخواست امضا کرد. در سال ۱۹۲۵، بونوئل به پاریس رفت و در آنجا به عنوان یک دفتردار در سازمانی به نام International Society of Intellectual Cooperation مشغول به کار شد. او همچنین به شکل فعالانه ای درگیر سینما و تئاتر شد و تا سه بار در روز هم به تماشای فیلم می نشست. بواسطه همین علاقه مندی ها، با تعدادی از افراد پرنفوذ آشنا شد، از جمله پیانیستی به نام Ricardo Viñes که نقش مؤثری در انتخاب بونوئل به عنوان کارگردان هنری یکی از اپراهای عروسکی مانوئل د فایا به نام El retablo de maese Pedro در سال ۱۹۲۶ داشت. او تصمیم گرفته بود که وارد صنعت فیلم شود و در یک مدرسه خصوصی تدریس فیلم که توسط ژان اپستاین و همکارانش اداره می شد، ثبت نام کرد. در آن موقع، Epstein یکی از نامدارترین کارگردانان تجاری بود که در فرانسه کار می کرد. طولی نکشید که بونوئل در نقش دستیار کارگردان برای Epstein در فیلم های Mauprat (۱۹۲۶) و La chute de la maison Usher (۱۹۲۸) و همین طور برای Mario Nalpas هم در فیلم های La Sirène des Tropiques (1927) (که در آن ژوزفین بیکر بازی می کند) مشغول به کار شد. او در بخش های کوچکی از فیلم Carmen ساخته Jacques Feyder در سال ۱۹۲۶، در نقش قاچاقچی به روی صحنه رفته است. وقتی که بونوئل تا حدی به طور تمسخرآمیزی به خواسته Epstein مبنی بر کمک کردن به منتور اپستاین، ابل گانس تن درنداد (که Abel Gance در آن هنگام بر روی فیلم ناپلئون کار می کرد)، اپستاین خشمگینانه او را اخراج کرد و به او گفت «چطور یک عوضی حقیری مثل تو جرأت می کند این طور در مورد کارگردان بزرگی همچون Gance صحبت کند؟» سپس ادامه داد که «تو به نظر می رسد کمی سورئالیستی. مراقب سورئالیست ها باش، اونها آدم های خل و چلی هستند.» بونوئل پس از جدا شدن از اپستاین، به عنوان یک منتقد فیلم برای La Gaceta Literaria (سال ۱۹۲۷) و Les Cahiers d'Art (سال ۱۹۲۸) کار کرد. بونوئل و دالی در نشریه های دوره ای L'Amic de les Arts و La gaseta de les Arts، یکسری مقالات (اعلام و پاسخ) راجع به سینما و تئاتر می نوشتند و در آن ها در مورد مسائل تکنیکی همچون قطعه بندی، دکوپاژ، «فوتوژنیا» و ویراستاری ریتمیک می پرداختند. او همچنین با نویسنده نامدار Ramón Gómez de la Serna بر روی فیلم نامه ای که کار می کرد که امیدوار بود تبدیل به اولین فیلمش شود، «داستانی در شش صحنه» به نام Los caprichos. بواسطه مشارکتش در Gaceta Literaria او به تأسیس شدن اولین باشگاه سینمایی مادرید کمک کرد و اولین مدیر آن بود. در همین اوقات بود که او با همسر آینده اش، Jeanne Rucar، معلم ژیمناستیک که مدال برنز المپیک هم دریافت کرده بود، آشنا شد. بونوئل به شیوه رسمی آراگونی، با یک ندیمه، از او خواستگاری کرد و آن ها در سال ۱۹۳۴ ازدواج کردند، علی رغم این که اولین باری که بونوئل در سال ۱۹۳۰ از او خواستگاری کرد، Jeanne هشداری از طرف Jean Epstein به این مضمون دریافت کرده بود: «Jeanne، تو داری اشتباه می کنی… این آدم مناسبی برای تو نیست، با او ازدواج نکن». آن دو در سرتاسر زندگی خود زن و شوهر باقی ماندند و دو پسر به نام های Juan-Luis و Rafael داشتند. دیگو بونوئل، فیلمساز و مجری سری به مادرم خبر نده که از شبکه نشنال جئوگرافیک پخش می شود، نوه آنهاست. بونوئل پس از دوره شاگردی، فیلم کوتاهی به نام سگ اندلسی را با همکاری سالوادور دالی نوشت و کارگردانی کرد. این فیلم که با هزینه مادر بونوئل ساخته شده، از یک سری تصورات هولناکی از نوع فرویدی تشکیل شده است، این فیلم با صحنه بریدن کره چشم یک زن با تیغ ریش تراشی آغاز می شود. این فیلم مورد تحسین شورانگیز جنبشی نوپا به نام فراواقع گرایی که در آن هنگام در فرانسه در حال شکل گیری بود، قرار گرفت و تا به امروز هم به طور پیوسته در محافل سینمایی به نمایش درمی آید. فیلم نامه سگ اندلسی ظرف شش روز در منزل شخصی دالی در Cadaqués نوشته شد. بونوئل در نامه ای به یک دوست که در فوریه ۱۹۲۹ نوشته شده، فرایند نوشتن فیلم نامه را توصیف کرده است، «ما باید دنبال یک طرح داستانی می گشتیم. دالی به من گفت، «من دیشب خواب دیدم که مورچه ها در دستم وول می خورند» و من هم گفتم «خدایا ممنون، و من خواب دیدم که یک نفر را یا چشم شخص دیگری را بریده ام. همین فیلم است، بیا بریم بسازیمش». بونوئل و دالی بر خلاف رویکردی که Jean Epstein و همتایانش داشتند که هرگز هیچ چیز را به شانس وابسته نمی کردند و هر تصمیمی دلایل منطقی خودش را داشت و با کل کار هماهنگ بود، بونوئل و دالی تمامی ارتباطات منطقی بین بخش های فیلم را حذف کرده بودند. به گفته بونوئل، «قوانین ما بسیار ساده بود: ایده یا تصوری که ممکن بود هر نوعی توضیح منطقی داشته باشد، مورد پذیرش قرار نمی گرفت. ما باید همه درها را به سوی ناخردورزی باز می کردیم و تنها آن تصوراتی را نگه می داشتیم که باعث تعجب ما می شد، بدون اینکه بخواهیم توضیح دهیم چرا». هرچند که سگ اندلسی یک فیلم صامت است، در حین اولین بار اکران فیلم (که نخبگان محفل هنری پاریس هم آنجا حضور داشتند)، بونوئل یک سری آهنگ های گرامافونی پخش می کرد که در حین پخش، خودش به صورت دستی صفحات گرامافون را تعویض می کرد، در حالی که در جیب هایش پر از سنگ هایی بود که قرار بود این سنگ ها را به سوی کسانی که با سر و صدا مزاحم پخش فیلم می شدند، پرتاب کند. بونوئل و دالی از طریق این فیلم، تبدیل به اولین فیلم سازانی شدند که رسماً از طرف رهبر جنبش فراواقع گرایی، آندره بروتون، در رسته سورئالیست ها قرار گرفتند، تاریخ نگار سینما،Georges Sadoul، در این مورد می گوید: «یک شب تابستانی، برتون آن دو را به جای همیشگی ما دعوت کرد. دالی چشمان بزرگ، وقار و کمرویی یک آهو را داشت. از نظر ما، بونوئل، هیکلی پهلوانی داشت و چشمان سیاهش کمی ورقلمبیده بودند، او درست همان طوری به نظر می رسید که در فیلم سگ اندلسی مشغول تیز کردن تیغ ریش تراشی بود که قرار بود با آن، آن چشم باز را به دو نیم تقسیم کند». در اواخر ۱۹۲۹، بونوئل و دالی به خاطر سگ اندلسی، از طرف Marie-Laurie و Charles de Noailles، صاحبان یک سینمای خصوصی در Place des États-Unis و حمایت کنندگان مالی کارهای Jacques Manuel, Man Ray و Pierre Chenal، سفارش شده بودن تا فیلم کوتاه دیگری بسازند. در ابتدا قصد بر این بود تا این فیلم هم از مدت زمانی به همان اندازه مدت زمان سگ اندلسی برخوردار باشد، اما این بار صدا هم چاشنی کار شده باشد. در اواسط ۱۹۳۰، این فیلم که به طور بخش بخش شده بود، به مدت زمانی نزدیک به یک ساعت رسیده بود. بونوئل از اینکه مدت زمان فیلم بیش از دو برابر چیزی شده بود که قرار بود باشد و بوجه فیلم هم متعاقب آن دو برابر شده بود، پیشنهاد کرد تا فیلم کوتاه شود و به اندازه اولیه آن برگردد، اما Noailles همان نسخه طولانی و نزدیک به یک ساعته را پسند کرد. در ابتدا دالی هم مجدداً در این فیلم که دوران طلایی یا L'Age d'Or نام گرفته بود، همکاری کرد، اما در حین کار بر روی سناریو، مشاجره ای بین آن دو پیش آمد؛ بونوئل که در آن موقع تمایلات چپ گرانه قوی داشت، در نظر داشت تا در فیلم تمام نهادهای بورژوا را عمداً زیر سؤال ببرد، در حالی که دالی، که در نهایت به حمایت از دیکتاتور ملی گرای اسپانیا، فرانسیسکو فرانکو و تعدادی شخصیت آریستوکراسی اروپایی دیگر پرداخته بود، قصد داشت با استفاده از یکسری تصورات ضدکاتولیکی و سرگین گرایی، صرفاً دست به یک آبروریزی مذهبی بزند. این اختلاف عقیده بین آناها وقتی بدتر شد که در یک ضیافت شام در Cadaqués، بونوئل سعی کرد دوست دختر دالی، Gala که همسر شاعر سورئالیست، پل الوار بود را خفه کند. متعاقب آن، دالی دیگر در فیلمبرداری فیلم نقشی ایفا نکرد. در حین تهیه فیلم، بونوئل از هر صحنه تنها یک بار برداشت انجام می داد و همچنین صحنه ها را به ترتیبی که در فیلم نامه آمده بودند فیلمبرداری کرد تا بتواند بی اطلاعی خود از فیلم سازی را جبران کند. بونوئل از دوستان و آشنایانش دعوت کرد تا به صورت رایگان به ایفای نقش در فیلم بپردازند. برای مثال، به هر کسی که لباس تاکسیدو یا فراک مهمانی داشت، نقشی در سکانس سالن داده شد. دالی فیلم دوران طلایی را به عنوان حمله ای عمدی به کاتولیسیزم (Catholicism) طور علنی تحسین کرد و این باعث شد رسوایی بزرگتری نسبت به فیلم سگ اندلسی به بار آید. فیلم «به خاطر نظرم عمومی» ممنوعه اعلام شد. از جمله اولین دفعاتی که فیلم به روی پرده رفت، کاتولیک هایی از League of Patriots و Anti-Jewish Youth Group در آنجا حضور داشتند که بر روی پردهٔ فیلم جوهر صورتی پاشیدند و حتی به خرابکاری در یک نگارخانهٔ هنری که در همان نزدیکی قرار داشت پرداختن که باعث شد تعدادی از نقاشی های ارزشمند سورئالیستی نابود شود. Noailles که هر دو کاتولیک بودند، به خاطر صحنهٔ کفرآمیزی که در آنهای فیلم قرار دارد (و به صورت بصری مسیح را با نوشته های مارکی دو ساد پیوند می دهد) از طرف واتیکان تهدید به تکفیر شدن شدند، بنابراین آن ها در سال ۱۹۳۴ تصمیم گرفتند که تمام نسخه های فیلم را جمع آوری کنند. فیلم دوران طلایی تا سال ۱۹۷۹ و پس از مرگ آن ها دوباره هرگز به نمایش درنیامد. جنجال آنقدر زیاد بود که نمایش یک فیلم دیگر که حامیان مالی آن هم Noailles بودند، The Blood of a Poet اثر Jean Cocteau، می بایست برای بیش از دو سال به تأخیر می افتاد تا اینکه مخالفت ها علیه فیلم دوران طلایی فروکش کند. برای تحت فشار گذاشتن Charles de Noailles او را مجبور کردند تا از عضویتش در Jockey Club انصراف دهد. در همین اوقات رسوایی به وجود آمده از این فیلم باعث موفقیتی هم برای بونوئل و هم برای هنرپیشهٔ نقش اول فیلم، Lya Lys شد که هر دو از طرف Metro-Goldwyn-Mayer پیشنهاد دریافت کردند و با هزینه این استودیو، به هالیوود رفتند. بونوئل در ایالات متحده، با دیگر افراد سرشناس تبعیدی از جمله سرگئی آیزنشتاین، برتولت برشت، جوزف فون اشترنبرگ& Jacques Feyder و چارلی چاپلین آشنا شد. تمام کاری که MGM از بونوئل می خواست این بود که بونوئل «کمی با روش های فیلم سازی آمریکایی آشنا شود». وقتی که یک بار به سرزده به سر صحنهٔ فیلمبرداری رفته بود، دربان او را به دستور Greta Garbo بیرون انداخت که باعث ناراحتی او شد و این بود که او تصمیم گرفت در خانه بماند و تنها برای گرفتن حقوق از خانه خارج شود. تنها مشارکت عمدهٔ او با MGM وقتی اتفاق افتاد که نقش کوچکی در فیلم La Fruta Amarga که یک بازسازی از فیلم Min and Bill بود، ایفا کرد. پس از چند ماه، وقتی از او خواسته شد بازی آزمایشی Lili Damita را ببیند و نظرش را راجع به لهجهٔ اسپانیایی او بیان کند، او از انجام این کار امتناع ورزید و پیغامی برای رئیس استودیو Irving Thalberg فرستاد مبنی بر اینکه او به عنوان یک فرانسوی در آنجاست، نه به عنوان یک اسپانیایی و همچنین اپ «وقتی ندارند تا آن را به شنیدن حرف های یک روسپی تلف کند». هر چند بونوئل به اعتبار محل تولدش فیلم ساز اسپانیایی نامیده می شود اما نخستین فیلمش، "سگ اندلسی"، را به همراه سالوادور دالی در فرانسه ساخت و بیشترین فیلم هایش را نیز در مکزیک و فرانسه ساخته است. او در خلال جنگ جهانی دوم و پس از آن، ملیت آمریکایی را برگزید. آخرین فیلم هایش نیز در فرانسه ساخته شده است. او در جوانی با دالی و فدریکو گارسیا لورکا دوست بود و در میان سالی به عنوان روزنامه نگاری چپ گرا با جمهوری خواهان اسپانیا علیه فرانکو فعالیت می کرد. هر چند نخستین فیلم خود را در قبل از سی سالگی ساخت اما بزرگ ترین و مشهورترین فیلم هایش را از شصت سالگی به بعد کارگردانی کرد. وقتی بونوئل در جوانی به فرانسه رفت سوررآلیست ها تأثیر فراوانی بر او گذاشتند. در اکثر فیلم های او مرز بین واقعیت و رؤیا آنچنان مخدوش است که نمی توان به روشنی نماهایی واقعی و رؤیایی را از هم جدا کرد. برخی از منتقدین او را پدر سینمای فراواقع گرا خوانده اند. دریافت کتاب «با آخرین نفسهایم» خاطرات بونوئل
[ { "answer1": "بونوئل و دالی از طریق این فیلم، تبدیل به اولین فیلم سازانی شدند که رسماً از طرف رهبر جنبش فراواقع گرایی، آندره بروتون، در رسته سورئالیست ها قرار گرفتند", "answer2": "او در میان دیگر هنرمندان مهم اسپانیایی که در Residencia de Estudiantes زندگی می کردند، با سالوادور دالی (که بعدها نقاش برجسته ای شد) و فدریکو گارسیا لورکا (که بعدها شاعر برجسته ای شد)، رابطه دوستی صمیمی و نزدیکی برقرار کرد.", "distance": 6691, "question": "بونوئل چگونه به جنبش سورئالیسم پیوست و چه کسی او را در آنجا به رسمیت شناخت؟" }, { "answer1": "در سال ۱۹۱۷، او به دانشگاه کمپلوتنسه مادرید رفت و در ابتدا به تحصیل در رشته برزشناسی و سپس مهندسی صنایع پرداخت، اما در نهایت به فلسفه تغییر رشته داد.", "answer2": "در سال ۱۹۲۵، بونوئل به پاریس رفت و در آنجا به عنوان یک دفتردار در سازمانی به نام International Society of Intellectual Cooperation مشغول به کار شد.", "distance": 2376, "question": "بونوئل چه مدت قبل از رفتن به پاریس در دانشگاه به چه رشته هایی مشغول به تحصیل بود و اولین شغل او در پاریس چه بود؟" }, { "answer1": "بونوئل پس از دوره شاگردی، فیلم کوتاهی به نام سگ اندلسی را با همکاری سالوادور دالی نوشت و کارگردانی کرد.", "answer2": "فیلم نامه سگ اندلسی ظرف شش روز در منزل شخصی دالی در Cadaqués نوشته شد. بونوئل در نامه ای به یک دوست که در فوریه ۱۹۲۹ نوشته شده، فرایند نوشتن فیلم نامه را توصیف کرده است، «ما باید دنبال یک طرح داستانی می گشتیم. دالی به من گفت، «من دیشب خواب دیدم که مورچه ها در دستم وول می خورند» و من هم گفتم «خدایا ممنون، و من خواب دیدم که یک نفر را یا چشم شخص دیگری را بریده ام. همین فیلم است، بیا بریم بسازیمش».", "distance": 454, "question": "بونوئل با چه کسی فیلم سگ اندلسی را ساخت و داستان شکل گیری این فیلم چگونه بود؟" }, { "answer1": "بونوئل در کودکی شخصی بسیار مذهبی بود، در کلیسا خدمت می کرد و هر روز در مراسم عشای ربانی شرکت می کرد.", "answer2": "تا اینکه، در سن ۱۶ سالگی، او با دیدن فقدان عقلانیت در کلیسا و همین طور ثروت و قدرت آن، از مذهب انزجار پیدا کرد.", "distance": 101, "question": "بونوئل در دوران کودکی چگونه بود و چرا در جوانی از مذهب دلسرد شد؟" }, { "answer1": "دالی فیلم دوران طلایی را به عنوان حمله ای عمدی به کاتولیسیزم (Catholicism) طور علنی تحسین کرد و این باعث شد رسوایی بزرگتری نسبت به فیلم سگ اندلسی به بار آید. فیلم «به خاطر نظرم عمومی» ممنوعه اعلام شد.", "answer2": "فیلم دوران طلایی تا سال ۱۹۷۹ و پس از مرگ آن ها دوباره هرگز به نمایش درنیامد.", "distance": 771, "question": "فیلم دوران طلایی چه تاثیری بر روی زندگی حرفه ای بونوئل داشت و چند سال بعد دوباره به نمایش در آمد؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
230
: مل گیبسون مِل کالم کیل جِرارد گیبسون (زادهٔ ۳ ژانویهٔ ۱۹۵۶) بازیگر، کارگردان و تهیه کنندهٔ آمریکایی است. او در سال ۱۹۹۵ میلادی، برای فیلم "شجاع دل" موفق به دریافت دو جایزه اسکار بهترین کارگردانی و اسکار بهترین فیلم از سوی آکادمی علوم و هنرهای تصاویر متحرک شد. وی همچنین برای این فیلم کاندیدای بفتای کارگردانی نیز شد. مل گیبسون علاوه بر حرفهٔ بازیگری و کارگردانی، فیلمنامه نویس، تهیه کننده و دوبلور نیز می باشد. از آثار شاخص وی در مقام کارگردان می توان به فیلم های "شجاع دل"، "مصائب مسیح" و "آپوکالیپتو" اشاره کرد. گیبسون پس از ۱۰ سال وقفه، با فیلم ستیغ هک سا و به عرصهٔ کارگردانی بازگشت که با استقبال منتقدین و فروش خوبی روبرو شد و دومین نامزدی او را برای جایزهٔ اسکار بهترین کارگردانی به همراه داشت. مل گیبسون در پیکسکیل، نیویورک ساعت ۴:۴۵ بعد از ظهر روز سوم ژانویه سال ۱۹۵۶ متولد شد. قد او ۱۸۰ سانتی متر می باشد. ملیت او آمریکایی است اما داری اصلیتی استرالیایی می باشد. مذهب وی کاتولیک، یکی از شاخه های دین مسیحیت می باشد. او در خانواده ای کاتولیک به دنیا آمد و رشد کرد و دومین پسر هاتون و آن گیبسون است. پدرش هاتون گیبسون متولد ۲۶ اوت ۱۹۱۸ است و یک سوزنبان قطار بود و از تبار استرالیایی می باشد و مادرش آن ریلی ایرلندی-امریکایی بود که در دسامبر ۱۹۹۰ فوت کرد. او ششمین بچه از یازده بچه هاتون گیبسون و آنه ریلی گیبسون می باشد. مادربزرگ او (از طرف پدری) یک خواننده اپرا بود که اوا میلوت (۱۸۷۵–۱۹۲۰) نام داشت. اسم کوچک مل گیبسون از یکی از قدیسان ایرلندی قرن پنجم به نام مل گرفته شده است؛ و اسم دوم او کالم کیل از نام قدیس ایرلندی دیگری گرفته شده و همچنین نام کلیسایی در شهرستان لانگفورد ایرلند، جایی که مادر مل گیبسون به دنیا آمده و بزرگ شده است می باشد. مادر مل گیبسون ملیتی ایرلندی دارد و بنابراین مل نیز دوملیتی ایرلندی- آمریکایی است. مل به همراه خانواده اش در چهاردهم فوریه سال ۱۹۶۸ یعنی در سن دوازده سالگی وقتی که پدرش مبلغ ۱۴۵۰۰۰ دلار از راه آهن مرکزی نیویورک به خاطر آسیبی که در کار برای او پیش آمده بود گرفت به سیدنی استرالیا رفتند و بعد در آنجا او به تحصیل در رشتهٔ بازیگری در مؤسسه هنرهای دراماتیک استرالیا پرداخت. رفتن هاتون گیبسون و خانواده اش به سرزمین مادری او یعنی استرالیا به خاطر دلایل مختلف از جمله قرار نگرفتن پسران در لیست سربازان جنگ ویتنام و همچنین دلایل اقتصادی بود. مل گیبسون پنج برادر دارد که یکی از آن ها که از خودش کوچکتر است دونال گیبسون است که متولد ۱۳ فوریه ۱۹۵۸ است و بازیگر می باشد و دیگر برادرهای او کوین و اندرو می باشند و او همچنین دو برادر دیگر به نام های دنیل و کریستوفر دارد که دوقلو هستند. مل گیبسون علاوه بر پنج برادر خود پنج خواهر به نام های پاتریسیا و شیلا و مری بریجت و مارا و آنه نیز دارد. گیبسون در ۷ ژوئن سال ۱۹۸۰ با رابین مور که دستیار یک دندانپزشک بود ازدواج کرد و و صاحب هفت بچه که یک دختر به نام هنا که متولد سال ۱۹۸۰ و شش پسر که به ترتیب ادوارد و کریستین که متولد سال ۱۹۸۲ و دوقلو می باشند و بعد از آن ها ویلی متولد سال ۱۹۸۵ و لوئیس متولد سال ۱۹۸۸ و میلو متولد سال ۱۹۹۰ و هفتمین فرزند، تامی است که متولد ۱۹۹۹ است. او علاوه بر هفت فرزند خود دارای دو نوه می باشد. تنها دختر او هنا که بزرگترین فرزند اوست در ۱۷ سپتامبر ۲۰۰۶ با کنی وین شفرد که گیتاریست می باشد با برگزاری مراسمی در کلیسای شخصی مل گیبسون عروسی کرد که این کلیسا در ملک او در ملیبو کالیفرنیا واقع شده است. این زوج در سال ۲۰۰۵ با هم نامزد شده بودند. بنا بر گفته برخی منابع رابین مور بعد از چیزی حدود ۳۰ سال زندگی مشترک به خاطر دلایلی خواهان جدایی از مل گیبسون است و تقاضای طلاق کرده است و مل گیبسون که به نوعی به خاطر این اتفاق غافلگیر شده و تعجب کرده است پس از تقاضای طلاق همسرش از دادگاه و در واکنش به این عمل او با زنی به نام، اوکسانا گریگوریوا (Oksana Grigorieva) که چهل سال دارد و روسی می باشد، در مراسم اکران فیلم در شهر لس آنجلس ظاهر شد. البته این رابطه خیلی طول نکشید و پس از مدت کوتاهی در همین اواخر از او جدا شده و دوباره به همسر قبلی اش رابین مور نزدیک تر شده است و بر اساس گفته بعضی منابع قرار است که با همسرش به استرالیا برود. مل گیبسون و همسرش در انواع نیکوکاری ها حضور داشته اند و مقدار قابل توجهی پول برای نیکوکاری های مختلف کمک کرده اند. یکی از این کارها کمک به بچه های بیمار و نیازمند است. بنا به گفته کریس امبلتون که یکی از بنیان گذاران پروژه هایی از این دست هست مل گیبسون و خانواده اش میلیون ها دلار برای تهیه کردن وسایل مختلف برای نجات زندگی کودکان و درمان و معالجه کردن بچه های نیازمند سرتاسر جهان کمک کرده اند. آن ها همچنین به ترمیم کارها و تصاویر هنری دوره رنسانس کمک کردند و از آن کار حمایت و پشتیبانی کردند. مل گیبسون از نظر مذهبی یک کاتولیک باورمند است. وقتی که از او دربارهٔ آموزه ها و اصول کاتولیک پرسیده شد او این گونه جواب داد: هیچ رستگاری و نجاتی برای آن هایی که بیرون از کلیسا هستند وجود ندارد. من به این قضیه ایمان دارم. وی در مورد همسر خود می گوید که او یک انسان پرهیزکار است و همچنین خیلی بهتر از من می باشد. او پیروی کلیسای اسقفی که کلیسایی در انگلستان می باشد هست. او دعا می خواند و به خدا باور دارد. وی در مورد این که چرا فیلم مصائب مسیح را ساخت می گوید: من می خواستم فداکاری او را برای همه گناهان در تمام دوران ها نشان دهم. گیبسون همچنین در مورد پدرش می گوید که پدرم به من ایمان را آموخت و من به آنچه که پدرم به من آموخته است اعتقاد دارم زیرا او مردی است که هرگز در طول زندگی اش به من دروغ نگفته است. مل گیبسون به عنوان یک فرد جمهوری خواه و محافظه کار شناخته می شود. گیبسون از مخالفان سرسخت جنگ عراق است و از جرج بوش رئیس جمهور آمریکا به شدت انتقاد می کند اما با این حال می گوید که نمی توان از کارهای خوبی که جرج بوش رئیس جمهور آمریکا در مناطق دیگر انجام داده است چشم پوشی کرد. وی همچنین از مایکل مور بابت ساخت فیلم جنجالی فارنهایت ۱۱/۹، در محکومیت جنگ عراق بارها تجلیل کرد. وی در ژوئیه ۱۹۹۵ در طی مصاحبه ای با یکی از مجلات آمریکایی اظهار کرد که رئیس جمهور بیل کلینتون یک فرصت طلب و کسی بود که دیگران به او می گفتند که چه انجام دهد. گیبسون همچنین از بسیاری پژوهش های پزشکی مانند تحقیقات سلول های بنیادی که شامل تولید مثل غیر جنسی و نابودی جنین انسان می شود همواره انتقاد می کند زیرا به باور او این تحقیقات بر خلاف انسانیت است و باعث از بین رفتن بنیان خانواده می شود. گیبسون در رابطه با سرمایه گذاری در این تحقیقات می گوید که من با این مسئله مشکل اخلاقی دارم و چرا من باید به عنوان یک مالیات دهنده روی چیزی سرمایه گذاری کنم که اعتقاد دارم غیراخلاقی است؟ علاوه بر این ها گیبسون در رای گیری که در استرالیا در سال ۱۹۹۹ انجام شد به همراه راف هریس و کلایو استندن آشکارا و در نظر عموم از نگه داشتن ملکه الیزابت دوم به عنوان راس کشور استرالیا حمایت و پشتیبانی کرد. مل گیبسون در مورد فیلم آپوکالیپتو گفت:آدم هایی که من در این فیلم نمایش دادم مرا به یاد رئیس جمهور جرج بوش و افرادش می اندازد. مل گیبسون یک سرمایه گذار بزرگ ملک است. او املاک متعددی در ملیبو کالیفرنیا و چندین مکان در کاستاریکا و یک جزیره شخصی در فیجی و خانه در مونتانا و کانکتیکات و همچنین املاک دیگری در استرالیا و دیگر مناطق جهان دارد. وی در ماه دسامبر ۲۰۰۴ مزرعه استرالیایی به مساحت ۱ کیلومتر و ۲۰۰ هزار مترمربع که در دره کیوا بود را به قیمت ۶٫۰۰۰٫۰۰۰ دلار فروخت. او همچنین در همان ماه جزیره ماگو در فیجی را که متعلق به یک هتل زنجیره ای ژاپنی بود به ارزش ۱۵٫۰۰۰٫۰۰۰ دلار خرید که با این خرید باعث شد که نسل هایی از ساکنان بومی و اصیل جزیره ماگو که در دهه ۱۸۶۰ به این جزیره آمده بودند به این خرید مل گیبسون اعتراض کنند و مل گیبسون در پی این اعتراض توضیح داد که قصد او از این خرید نگاه داشتن و حفظ کردن محیط زیست طبیعی و دست نخورده و زیبای این جزیره توسعه نیافته است. در این جزیره که در جنوب اقیانوس آرام قرار گرفته و محل کشت نارگیل است ۴۰ خانواده وجود دارد که اکثراً کشاورزان مزارع نارگیل و خانواده هایشان هستند. این جزیره به داشتن دو مرداب و سواحل پوشیده از ماسه های سپید معروف است. این جزیره ۲۱۶۰ هکتار است. گیبسون در اوایل سال ۲۰۰۵ مزرعه مونتانای ۱۸۰ کیلومتر مربعی خود را فروخت. وی در ماه آوریل ۲۰۰۷ یک مزرعه به مساحت ۱ کیلومتر و ۶۰۰ هزار متر مربع در کاستاریکا به قیمت ۲۶٫۰۰۰٫۰۰۰ دلار خریداری کرد و در ماه ژوئیه همان سال ملک ۳۱۰ هزار متر مربعی خود را در کانکتیکات که به سبک خانه خانواده سلطنتی تودور در انگلیس بود به قیمت بالای ۴۰٫۰۰۰٫۰۰۰ دلار به یک خریدار بی نام و نشان فروخت. او این خانه را ۹٫۰۰۰٫۰۰۰ دلار در سال ۱۹۹۴ خریداری کرده بود. وی همچنین در آن ماه یکی از املاک خود در ملیبو را که در سال ۲۰۰۵ یعنی حدوداً دو سال قبل ۲۴٫۰۰۰٫۰۰۰ دلار خریده بود به ارزش ۳۰٫۰۰۰٫۰۰۰ دلار فروخت. گیبسون در سال ۲۰۰۸ یک خانه دیگر در ملیبو کالیفرنیا از دیوید دوکاونی و تیا لئونی خرید. یکی از خانه های او در گرینویچ که یک خانه اعیانی است توسط بهترین مهندسان طراحی شده و معماری خاصی دارد. این خانه دارای چشم اندازی زیبا و باغی با راه های پرپیچ وخم و عجیب است که توسط طراح معروف جیمز دویل ایجاد شده است. محوطه این خانه دارای زمین بدمینتون برای فعالیت های ورزشی است. این خانه که ۱۶۰۰ متر مربع مساحت دارد ۱۵ اتاق و ۱۸ حمام دارد که با امکانات پیشرفته و اتوماتیک طراحی شده است؛ و علاوه بر تمام این ها دارای کلیسا و کتابخانه و استخر و گلخانه و دریاچه و اصطبل اسب و دیگر امکانات است. مل گیبسون دارای کلیسایی ۳۷ میلیون دلاری در شهر ملیبو آمریکاست. به نقل از سایت خبری هالیوود ریپورتر، این کلیسای ۳۷ میلیون دلاری با ظرفیت ۴۰۰ صندلی متعلق به مسیحیان کاتولیک بوده که در تپه های شهر ملیبو، در نزدیکی شهر لس آنجلس قرار گرفته است و در طول روز توسط یک گارد امنیتی شدیداً محافظت می شود. گیبسون برای طلاق از مور، مبلغ ۸۵۰ میلیون دلار (تقریباً نیمی از ثروت خود) را از دست داد. طلاق گیبسون از رابین مور در دادگاه لس آنجلس نهایی شد. مل گیبسون وقتی که برای اولین بار وارد صحنهٔ سینمایی شد نظرات بسیار مطلوب و مساعدی از منتقدان فیلم و سینما دریافت کرد و همچنین با چندین ستاره کلاسیک سینما مقایسه شد. در سال ۱۹۸۲ وقتی که گیبسون به تازگی وارد سینما شده بود وینسنت کنبی دربارهٔ او این طور نوشت که مل گیبسون ما را به یاد استیو مک کوئین جوان می اندازد. من نمی توانم کیفیت بازیگری را معین کنم اما کیفیت و زیبایی بازیگری و ستاره سینما شدن هر چقدر که هست مل گیبسون آن را دارد. مل گیبسون همچنین به ترکیبی از کلارک گیبل و هامفری بوگارت بزرگ تشبیه شده است. نقش های گیبسون در سری فیلم های مکس دیوانه و فیلم گالیپولی از پیتر ویر و همچنین مجموعه فیلم های اسلحه مرگبار برای او لقب قهرمان فیلم های اکشن را به همراه آورد. بعد از آن گیبسون در چندین پروژهٔ گوناگون بازیگری که شامل یک فیلم درام انسانی به نام هملت و نقش های کمدی در فیلم هایی از قبیل ماوریک و آنچه زنان می خواهند بود ظاهر شد. در سال ۲۰۰۰ گیبسون اولین بازیگری شد که در سه فیلم در یک سال بازی کرد که هر کدام از فیلم ها بیش از ۱۰۰ میلیون دلار فروش کرد. این فیلم ها عبارت بودند از میهن پرست و فرار مرغی و آنچه زنان می خواهند که در مجموع این سه فیلم بیش از ۷۰۰ میلیون دلار فروش کردند و گیبسون برای فیلم آنچه زنان می خواهند نامزد جایزه بهترین بازیگر کمدی از جشنواره گلدن گلوب شد. گیبسون علاوه بر بازیگری وارد عرصه کارگردانی و تهیه کنندگی نیز شد که در دو اثر اول خود به نام های مرد بدون چهره در سال ۱۹۹۳ و شجاع دل در سال ۱۹۹۵ بازیگر و کارگردان و تهیه کننده بود اما در دو کار بعدی خود به نام های مصائب مسیح در سال ۲۰۰۴ و آپوکالیپتو در سال ۲۰۰۶ علاوه بر کارگردانی و تهیه کنندگی فیلمنامه نویس نیز بود. او با وجود حرفه های اصلی خود دوبلور نیز می باشد. مل گیبسون در عرصه سینما با شخصیت های بزرگی چون کری گرانت و شان کانری و رابرت ردفورد مقایسه شده است. شان کانری یک بار اظهار کرد که مل گیبسون باید نقش جیمز باند بعدی را بازی کند اما مل گیبسون این نقش را کرد به خاطر اینکه او از ارجاع کردن نقش های مشابه به هنرپیشه بخصوص می ترسید. دوره بازیگری ها و هنرنمایی های مل گیبسون در سال ۱۹۷۶ با یک نقش در مجموعه سالیوان در تلویزیون استرالیا شروع شد و تاکنون ۳۴ سال است که ادامه پیدا کرده است. در مسیر حرفه اش مل گیبسون در بیش از ۴۰ فیلم بازی کرده و علاوه بر بازیگری ۴ فیلم را کارگردانی کرده است. او همچنین تهیه کنندگی بیش از ۱۰ فیلم و سریال و نویسندگی ۲ فیلم را بر عهده داشته است. فیلم های بازی شده یا ساخته شده توسط مل گیبسون تاکنون بیش از ۳ بیلیون دلار فقط در ایالات متحده آمریکا فروش کرده و درآمد داشته است. «مل گیبسون» پس از گذراندن تحصیلات دبیرستانی، وارد دانشگاه نیو ساوت ولز سیدنی در استرالیا شد و بازیگری را در آن دانشگاه و همچنین انستیتو ملی هنرهای زیبا خوانده است. او در مؤسسه ملی هنرهای دراماتیک سیدنی به همراه جفری راش و جودی دیویس به بازیگری رو آورد و همچنین همراه با جودی دیویس در نمایشی به نام رومئو و ژولیت بازی کرد و این در حالی بود که او بسیار خجالتی و کم رو بود. او همچنین اولین فارغ التحصیل مدرسه درام نیوزلند در رشته نمایش بود. «گیبسون» پس از حضور در اولین فیلم خود در سال ۱۹۷۷ با نام شهر تابستانی، در چند نمایش تلویزیونی سال ۱۹۷۹ بازی کرد و بعد از آن برای بازی در فیلم مکس دیوانه و سپس تیم انتخاب شد. این بازیگر ۲۲ ساله و تازه کار در فیلم تیم آن چنان بازی درخشانی از خود ارائه داد که جایزه بهترین بازیگر (یکی از با ارزش ترین جوایز صنعت سینمای استرالیا)را از آن خود کرد. سپس بازی در فیلم جمع و جور و کم هزینه مکس دیوانه ۲، او را در سراسر جهان مشهور کرد. وی که با حضور در فیلم تیم جایزه بهترین بازیگر از سوی مؤسسه فیلم استرالیا را کسب کرد یک بار دیگر با فیلم گالیپولی در سال ۱۹۸۱ این جایزه را به دست آورد. در سال بعد در دو فیلم سال زندگی خطرناک و نیروی حمله زد به بازی پرداخت و در سال ۱۹۸۴، وی پس از بازی در فیلم های خانم سافل و رودخانه به گزارش IMDB با آنتونی هاپکینز، در فیلم باونتی (بخشش) هم بازی شد. پس از آن در سال ۱۹۸۵ برای بازی در قسمت سوم مکس دیوانه انتخاب شد که آن نقش را همانند قسمت های قبلی مکس دیوانه به خوبی بازی کرد. مل گیبسون بعد از مدت ها با درخشش در سینمای استرالیا وارد هالیوود شد و با بازی در اولین قسمت اسلحه مرگبار، کاملاً به یک ستاره هالیوودی تبدیل شد. او در سال ۱۹۸۷ در اولین قسمت از سری فیلم های موفق و مشهور اسلحه مرگبار، در نقش مارتین ریگز حضور یافت و خوش درخشید که این فیلم به دلیل استقبال خوب مردم تا قسمت جهارم ادامه یافت و به این ترتیب که قسمت دوم در سال ۱۹۸۹ و قسمت سوم در سال ۱۹۹۲ و قسمت چهارم در سال ۱۹۹۸ ساخته شد که بسیار موفق بود و هم اکنون گیبسون برای حضور در قسمت پنجم که احتمالاً قسمت آخر از مجموعه آثاراسلحه مرگبار می باشد با پیشنهاد سی میلیون دلاری مواجه شده است که به گفته برخی منابع این پیشنهاد را کرده و در این فیلم بازی نخواهد کرد. مجموعه آثار اسلحه مرگبار یکی از موفق ترین فیلم های اکشن صنعت فیلم و سینماست و درزمره پرفروش ترین فیلم های تاریخ سینما جای دارد که تا به حال در جهان بالغ بر ۱ میلیارد دلار فروش کرده است. گیبسون در این میان فیلم های موفق دیگری هم بازی کرد که در سال ۱۹۸۸ به بازی در فیلم طلوع خورشید تکیلا پرداخت و در سال ۱۹۹۰، برای نقش هملت انتخاب شد که خیلی ها معتقد بودند که این انتخاب اشتباهی است و گیبسون توانایی بازی در این نقش را ندارد و او فقط برای بازی در فیلم های اکشن و کمدی ساخته شده است که این حرف و حدیث ها تا آن جا ادامه پیدا کرد که استودیوهای فیلم آمریکا حاضر به پخش این فیلم نشدند زیرا بر این باور بودند که این فیلم فروشی نخواهد کرد و به همین خاطر مل گیبسون با تأسیس کمپانی خود به نام آیکون پروداکشن این فیلم را در استودیوی خود پخش کرد که علاوه بر فروش خوب مل گیبسون با بازی اش در این نمایش در نقش هملت، ستایش اکثر منتقدان و مردم را برانگیخت و به همه ثابت کرد که او توانایی بازی کردن در هر نقش و کاراکتری را دارد و به خاطر بازی زیبایش در این فیلم برنده جایزه ویلیام شکسپیر از کتابخانه فولجر در واشینگتن شد. نقش هملت که یکی از برجسته ترین و معروف ترین نقش هایی است که گیبسون بازی کرده اوج معروفیت و محبوبیت مل گیبسون در سال ۱۹۹۰ بوده است و این فیلم سرآغاز موفقیت او در سینمای هالیوود و سرازیر شدن نقش های بزرگ تاریخ به این بازیگر توانا شد. او در این سال علاوه بر فیلم تأثیرگذار هملت در فیلم هواپیمایی آمریکا همراه با رابرت داونی جونیور و فیلم پرنده ای روی سیم به ایفای نقش پرداخت. گیبسون در سال ۱۹۹۲ علاوه بر بازی در اسلحه مرگبار ۳ در فیلم همیشه جوان در نقش کاپیتان دنیل مک کورمیک بازی کرد تا این که در سال ۱۹۹۳ علاوه بر بازیگری در فیلم مرد بدون چهره اولین تجربه کارگردانی خود را کسب کرد و در سال بعد یعنی سال ۱۹۹۴ در فیلم وسترن ماوریک بازی کرد. وی از آن جا که گویا تجربه اولین کارگردانی برای او دلچسب به نظر می رسید بار دیگر به فکر ساختن فیلمی افتاد که این بار شاهکاری تکرارنشدنی به نام شجاع دل بود که علاوه بر کارگردانی بی نظیر در این فیلم در نقش اصلی فیلم به نام ویلیام والاس بازی هنرمندانه ای از خود به نمایش گذاشت که در مجموع برای بازیگری و کارگردانی این فیلم نامزد و برنده معتبرترین جوایز سینمایی جهان شد. او در همین سال در انیمیشن پوکوهانتس در نقش جان اسمیت صحبت کرد. وی در سال بعد به همراه کارگردان بزرگ سینما ران هاوارد فیلم خون ب ها را بازی کرد که نامزد جایزه بهترین بازیگر از جشنواره گلدن گلوب شد. گیبسون در سال ۱۹۹۷ به همراه جولیا رابرتز در فیلم تئوری توطئه بازی کرد و بعد از بازی در اسلحه مرگبار ۴ در سال ۱۹۹۸ در فیلم باز پرداخت در سال ۱۹۹۹ ظاهر شد. اما با شروع سال ۲۰۰۰ مل گیبسون در فیلم کمدی آنچه زنان می خواهند در نقش نیک مارشال و فیلم زیبای میهن پرست به کارگردانی رولاند امریش در نقش سروان بنجامین مارتین ظاهر شد و علاوه بر این دو فیلم در نقش کاراگاه اسکینر در فیلم هتل میلیون دلاری بازی کرد و در انیمیشن فوق العاده دیدنی فرار مرغی در نقش راکی صحبت کرد. او دو سال بعد در دو فیلم دیگر به نام های ما سرباز بودیم در نقش سرهنگ هل مور که فیلمی در مورد جنگ آمریکا با ویتنام بود و همچنین در فیلم علمی تخیلی نشانه ها که به نوعی آخرین فیلم جدی او در سینما تا قبل از سال ۲۰۱۰ بود به ایفای نقش پرداخت. مل گیبسون در سال ۲۰۱۰ پس از هشت سال دوری از بازیگری دوباره به صحنه آمد و این بار با فیلم لبه تاریکی بود. او در مدت این هشت سال به خاطر کارگردانی و درگیری در ساخت فیلم زیاد به کار بازیگری روی نیاورد اما با این حال در نقش های فرعی در فیلم های کارآگاه آوازخوان در سال ۲۰۰۳ و بازی در چند قسمت از سریال وحشی های کامل به تهیه کنندگی خود در سال ۲۰۰۴ که البته نویسندگی و کارگردانی چند قسمت از این سریال هم به عهده او بود و همچنین در فیلمی مستند مانند به نام چه کسی ماشین الکتریکی را نابود کرد؟ در نقش خودش در سال ۲۰۰۶ بازی کرد. اما این ها نقش هایی نبود که مردم و منتقدان از وی انتظار داشتند و به همین خاطر در سال ۲۰۱۰ پس از هشت سال به انتظارهای مخاطبان پایان داد و در فیلم لبه تاریکی در نقش کارآگاه توماس کریون به کارگردانی مارتین کمپل بازی کرد؛ و هم اکنون در دو فیلم دیگر به نام سگ آبی به کارگردانی جودی فاستر و فیلم چگونه تعطیلات تابستانی ام را بگذرانم؟ بازی کرده است که این دو فیلم برای سال ۲۰۱۱ می باشد و به زودی اکران خواهد شد. او در سه فیلم اخیر خود جوایز زیادی کسب کرده است و چندین بار نامزد و برنده جایزه بهترین کارگردانی از معتبرترین و مهم ترین جشنواره های جهان شده است. او در کارگردانی از جرج میلر و پیتر ویر و ریچارد دانر تأثیر پذیرفته است. اولین ساختهٔ او، کارگردانی و بازیگری فیلم مرد بدون چهره در سال ۱۹۹۳ که فیلمی درام بود و کارگردانی این فیلم به عنوان اولین اثر او از نظر بیشتر منتقدان کارگردانی قابل تحسین و قابل قبولی بود. دومین ساختهٔ او فیلم حماسی شجاع دل، در سال ۱۹۹۵ بود که آن را دو سال بعد از اولین کارش ساخت. این فیلم که به عقیدهٔ بیشتر مخاطبان و اکثر منتقدان به عنوان بهترین فیلم او و همچنین یکی از بهترین فیلم های حماسی تاریخ سینما شناخته می شود برنده جوایز بسیار زیادی از انواع جشنواره های معتبر دنیا شد و فروش زیادی داشت. سومین ساختهٔ او اثری جنجالی به نام مصائب مسیح در سال ۲۰۰۴ بود که آن را ۹ سال بعد از کار قبلی اش ساخت و در دنیا جنجال و سرو صدای زیادی به پا کرد. به طوری که این فیلم به عنوان جنجالی ترین فیلم تاریخ سینما انتخاب شد. این فیلم هم مانند شجاع دل نامزد و برنده ده ها جایزه مختلف از جشنواره های معتبر سینمایی دنیا شد و علاوه بر این با فروشی فوق العاده تبدیل به پرفروشترین فیلم غیر انگلیسی زبان تاریخ سینما و از جمله پرفروشترین فیلم های جهان شد؛ و اما آخرین کار او تاکنون که آن را دو سال بعد از مصائب مسیح ساخت آپوکالیپتو نام دارد. این فیلم در چندین رشته نامزد و برنده جایزه از جشنواره های مختلف شد که از آن جمله بهترین فیلم غیر انگلیسی زبان سال بود و علاوه بر آن این فیلم فروش قابل توجهی داشت؛ و در این بین او کار کارگردانی چند قسمت از سریال وحشی های کامل را برعهده داشت. مل گیبسون بزرگ علاوه بربردن ده ها جایزه مختلف از بزرگترین جشنواره های دنیا جوایز و افتخارات بزرگ دیگری کسب کرده است که برخی از آن ها را معرفی می کنیم: (بازیابی در ۱۶ ژانویهٔ ۲۰۰۸).
[ { "answer1": "گیبسون پس از ۱۰ سال وقفه، با فیلم ستیغ هک سا و به عرصهٔ کارگردانی بازگشت که با استقبال منتقدین و فروش خوبی روبرو شد و دومین نامزدی او را برای جایزهٔ اسکار بهترین کارگردانی به همراه داشت.", "answer2": "او در سال ۱۹۹۵ میلادی، برای فیلم \"شجاع دل\" موفق به دریافت دو جایزه اسکار بهترین کارگردانی و اسکار بهترین فیلم از سوی آکادمی علوم و هنرهای تصاویر متحرک شد.", "distance": 410, "question": "مل گیبسون برای کدام فیلم ها نامزد جایزه اسکار بهترین کارگردانی شده است و در چه سالی جایزه اسکار بهترین فیلم را دریافت کرد؟" }, { "answer1": "مل به همراه خانواده اش در چهاردهم فوریه سال ۱۹۶۸ یعنی در سن دوازده سالگی وقتی که پدرش مبلغ ۱۴۵۰۰۰ دلار از راه آهن مرکزی نیویورک به خاطر آسیبی که در کار برای او پیش آمده بود گرفت به سیدنی استرالیا رفتند", "answer2": "اسم کوچک مل گیبسون از یکی از قدیسان ایرلندی قرن پنجم به نام مل گرفته شده است", "distance": 329, "question": "مل گیبسون در چه سالی به همراه خانواده اش به استرالیا رفتند و اسم کوچک او از چه کسی گرفته شده است؟" }, { "answer1": "گیبسون در ۷ ژوئن سال ۱۹۸۰ با رابین مور که دستیار یک دندانپزشک بود ازدواج کرد", "answer2": "مادربزرگ او (از طرف پدری) یک خواننده اپرا بود که اوا میلوت (۱۸۷۵–۱۹۲۰) نام داشت.", "distance": 1209, "question": "مل گیبسون در چه سالی با رابین مور ازدواج کرد و اسم مادربزرگ پدری او چه بود؟" }, { "answer1": "وی که با حضور در فیلم تیم جایزه بهترین بازیگر از سوی مؤسسه فیلم استرالیا را کسب کرد یک بار دیگر با فیلم گالیپولی در سال ۱۹۸۱ این جایزه را به دست آورد.", "answer2": "گیبسون در اوایل سال ۲۰۰۵ مزرعه مونتانای ۱۸۰ کیلومتر مربعی خود را فروخت.", "distance": 4760, "question": "مل گیبسون به خاطر بازی در کدام فیلم ها جایزه بهترین بازیگر از مؤسسه فیلم استرالیا را کسب کرد و چه زمانی مزرعه مونتانای خود را فروخت؟" }, { "answer1": "تا این که در سال ۱۹۹۳ علاوه بر بازیگری در فیلم مرد بدون چهره اولین تجربه کارگردانی خود را کسب کرد", "answer2": "مل گیبسون در مورد فیلم آپوکالیپتو گفت:آدم هایی که من در این فیلم نمایش دادم مرا به یاد رئیس جمهور جرج بوش و افرادش می اندازد.", "distance": 8483, "question": "مل گیبسون در چه سالی اولین تجربه کارگردانی خود را کسب کرد و نظر او در مورد فیلم آپوکالیپتو چه بود؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
231
: رابرت هوک رابرت هوک (زادهٔ ۱۸ ژوئن ۱۶۳۵ – مرگ ۳ مارس ۱۷۰۳) عضو انجمن سلطنتی، یکی از فلاسفهٔ علوم طبیعی، معمار و دانشمند علوم معقول و منقول انگلیسی بود که نقش مهمی را در انقلاب علمی در هر دو زمینهٔ تجربی و تئوری ایفا کرد. هوک به واسطهٔ قانون کشسانی (قوانین هوک)، کتابی به نام میکروگرافیا و به کار بردن کلمهٔ «سلول» برای اولین بار به عنوان پایه ای ترین واحد زندگی، در خاطره ها مانده است. حتی در حال حاضر نیز کمتر از آنچه انتظار می رود دربارهٔ زندگی او نوشته شده است. او در یک برهه، به طور هم زمان متصدی آزمایشگاه های انجمن سلطنتی و عضو شورای آن، استاد هندسه در کالج گرشام و نقشه بردار شهر لندن پس از آتش سوزی بزرگ این شهر بود که به نظر می رسد فعالیت او بعد از آتش سوزی بیش از نیمی از تمامی نقشه برداران بوده است. او همچنین یکی از مهم ترین معماران زمان خود بود، هر چند تعداد کمی از ساختمان های او تاکنون باقی مانده اند و برخی از آن ها به طور کلی شهرت خود را از دست داده اند ولی در تنظیم قوانین طراحی برای لندن نقشی مفید داشته و تجربیاتش تا این زمان نیز باقی است. آلن چپمن او را به عنوان " لئوناردوی انگلستان " معرفی کرد. هوک در زمان حکومت کرامول، در کالج وودهام تحصیل کرد و همان جا بود که یکی از گره های ناگسستنی گروهی از سلطنت طلبان شد که محوریت آن ها حول جان ویکینیز می گشت. در اینجا او به عنوان دستیار توماس ویلیس و رابرت بویل مشغول به کار شد و پمپ خلاء استفاده شده در آزمایش قانون بویل را ساخت. او سازندهٔ برخی از نخستین تلسکوپ های گریگوری بود، گردش مریخ و مشتری را مشاهده کرد و بر اساس مشاهدات خود بر روی سنگواره ها، از طرفداران فرضیهٔ تکامل زیستی شد. او بر روی پدیدهٔ انکسار نور تحقیق کرد و نظریهٔ موجی بودن نور را ارائه داد و اولین کسی بود که اذعان داشت مواد در هنگام گرم شدن انبساط می یابند و هوا از ذرات کوچکی ساخته شده است که فاصلهٔ زیادی با یکدیگر دارند. او در زمینهٔ نقشه برداری و نقشه کشی پیشگام بود و در پروژه ای که منجر به طراحی اولین نقشهٔ مدرن شد، شرکت داشت. او همچنین کشف کرد که نیروی ثقل متناسب با مجذور فاصله کاهش می یابد و چنین رابطه ای حاکم بر حرکت سیارات است، این ایده متعاقباً توسط نیوتن توسعه و ارائه شد. بخش عمده ای از کارهای علمی هوک زمانی که متصدی آزمایشگاه های انجمن سلطنتی بود، پستی که از سال ۱۶۶۲ میلادی به وی واگذار شد، یا زمانی که جزئی از خانوادهٔ رابرت بویل محسوب می شد، صورت گرفت. بسیاری از آنچه دربارهٔ هوک می دانیم بر پایهٔ زندگی نامه ای است که از سال ۱۶۹۶ شروع به نوشتن آن کرد ولی ناتمام ماند. ریچارد والر این نوشته ها را مرجعی برای نوشتن معرفی نامه ای دربارهٔ زندگی کاری رابرت هوک پس از مرگش قرار داد که در سال ۱۷۰۵ به چاپ رسید. والر توانست به کمک زندگی نامهٔ استادان کالج گرشام اثر جان وارد و خلاصه زندگی نامه ها اثر جان آبری، زندگی نامه هوک را بنویسد. زندگی بزرگسالی او به سه دوره متمایز تقسیم می شود: به عنوان یک محقق علمی با استعداد ولی بی پول، دستیابی به ثروتی عظیم و کسب شهرت از طریق کار فراوان و دقت زیاد بعد از آتش سوزی بزرگ سال ۱۶۶۶ و در نهایت بیماری و مباحثه های فکری حسادت آمیز. ممکن است این مسائل به گمنامی تاریخی او مربوط باشد. رابرت هوک در سال ۱۶۳۵ میلادی در فرش واتر واقع در جزیره وایت به دنیا آمد. نام پدرش جان هوک و نام مادرش سیسیلی جایل بود. رابرت آخرین فرزند از چهار فرزند خانواده بود. دارای یک برادر و دو خواهر بود که با کوچکترین آن ها هفت سال اختلاف سنی داشت. پدرش کشیش کلیسای انگلیس، معاون کلیسای بخش فرش واتر بود و دو برادرش نیز کشیش بودند. از رابرت هوک نیز انتظار می رفت که در تحصیلاتش موفق شود و به کلیسا ملحق شود. جان هوک مسئول مدرسهٔ محلی نیز بود، بنابراین می توانست شاید به دلیل ضعف جسمی فرزندش حداقل نیمی از دروس را در خانه به رابرت تعلیم دهد. او یک سلطنت طلب بود و هنگامی که به جزیرهٔ وایت فرار کرد یقیناً عضو گروهی بود که برای ادای احترام به چارلز اول به دیدارش رفتند. رابرت نیز، به عنوان یک سلطنت طلب وفادار بزرگ شد . مانند جوانان، رابرت هوک نیز مجذوب مشاهدات، کارهای مکانیکی و نقاشی بود و می خواست که راه های مختلف را در زندگی اش دنبال کند. او یک ساعت برنجی را دمونتاژ کرد و یک المثنی از آن ساخت که به خوبی کار می کرد، او یادگرفت که طراحی کند و مواد مورد نیاز خود را با استفاده از زغال سنگ، گچ و سنگ آهن بسازد. با مرگ پدرش در سال ۱۶۴۸، رابرت مجموع ۴۰ پوند را به ارث برد که توانست به وسیلهٔ آن در دورهٔ کارآموزی شرکت کند. به علت ناتوانی جسمی رابرت و وسایل مکانیکی ای که داشت، پدرش تصور می کرد که او ممکن است یک تعمیرکار ساعت یا طراح شود، چرا که به طراحی نیز علاقه نشان می داد. هوک دانش آموزی مستعد بود، بنابراین هرچند به لندن رفت تا دورهٔ کارآموزیش را ادامه دهد و با ساموئل کوپر و پیتر للی درس بخواند، ولی به زودی توانست وارد مدرسه وست مینستر که تحت مدیریت دکتر بازبی بود، شود. هوک به زودی به زبان لاتین و یونانی و عناصر اقلیدس مسلط شد. در اینجا نیز، شروع به مطالعهٔ مادام العمر خود بر روی مکانیک کرد. هیچ روایت معتبری از رابرت هوک وجود ندارد، وضعیتی که برخی آن را به اختلاف های بسیار میان هوک و ایزاک نیوتن نسبت داده اند. در زمان هوک، انجمن سلطنتی در کالج گرشام برگزار می شد، اما پس از چند ماه از مرگ هوک، نیوتون رئیس این انجمن شد و چنین برنامه ریزی کرد که جلسات در جایی دیگر برپا شود. پس از گذشت چندین سال، در سال ۱۷۱۰، که محل برگزاری جلسات تغییر کرد، تصویر هوک در انجمن سلطنتی مفقود شد و هنوز نیز پیدا نشده است. مجله تایم در سوم ژوئیه ۱۹۳۹، تصویری که احتمال می داد متعلق به هوک باشد را منتشر کرد، اما زمانی که اشلی مونتاگو، منبع این تصویر را پیگیری کرد متوجه شد که هیچ ارتباط قابل اثباتی با هوک ندارد، به علاوه مونتاگو دریافت که توصیف های مکتوب دربارهٔ ظاهر هوک همگی به یکدیگر شبیه اند ولی با تصویر چاپ شده در مجله تایم هم خوانی ندارند. در سال ۲۰۰۳، تاریخ شناسی به نام لیزا جاردین چنین ادعا کرد که تصویری که اخیراً کشف شده است متعلق به هوک می باشد اما ویلیام جنسن از دانشگاه سینسیناتی نشان داد که این ادعا صحیح نیست. نقاشی که جاردین از آن صحبت می کرد، در واقع متعلق به چهرهٔ دانشمندی اهل فنلاندرز به نام ژان باپتیست ون هلمونت بود . سایر چهره های احتمالی که ممکن است متعلق به هوک باشند به شرح زیر می باشد: در سال ۲۰۰۳، ریتا گریر که نقاش چهره های تاریخی است، با هزینهٔ خود پروژه ای برای ایجاد یادبودی از هوک آغاز کرد. این پروژه با هدف ایجاد تصاویر معتبر از هوک که با توصیف های معاصر در مورد وی از دو منبع زیر هم خوانی داشت، صورت گرفت: توصیف های جان آبری و ریچارد والر. تصاویری که گریر از هوک، زندگی و کار او ارائه کرد، در برنامه های تلویزیونی انگلیس و آمریکا و کتاب ها و مجله ها بازتاب یافته است. هوک در سن ۱۸ سالگی وارد دانشگاه آکسفورد شد و به زودی استعداد خود را در زمینهٔ مکانیک به جامعهٔ علمی آن زمان از جمله تامس ویلیس و رابرت بویل ثابت کرد. در هنگامی که بویل بر روی قانون مشهور خود کار می کرد، هوک به عنوان دستیار با او همکاری داشت. پس از بازگشت سلطنت چارلز دوم محفل علمی غیررسمی آکسفورد هستهٔ انجمن سلطنتی جدید را تشکیل داد، در سال ۱۶۶۲ هوک متصدی آزمایش های آن گردید. او در این سال ها به فعالیت بر روی تلسکوپ و دیگر ابزار نجومی و ساعت ها مشغول بود و توانست اصلاحات فراوانی در این زمینه ایجاد کند. هوک در زمان خود به عنوان نقشه بردار شهر لندن و دستیار کریستوفر ورن، شهرت یافت. هوک در سال ۱۶۶۶ پس از آتش سوزی بزرگ لندن، به ورن در بازسازی شهر کمک کرد و نیز، در طراحی «یادبود این آتش سوزی»، «رصدخانه سلطنتی گرینویچ»، «کاخ مونتاگو در بلومسبری» و بنای غیر معروف «بیمارستان بثلم» (که به نام بدلم شهرت یافت) نیز همکاری داشت. سایر مکان هایی که توسط هوک طراحی شده اند عبارتند از: کالج پزشکی سلطنتی در ۱۶۷۹، رگلی هال در وارویک شایر و شهرک کلیسایی در ویلن از میلتون کینز. همچنین همکاری هوک یا کریستوفر ورن در زمینه ساخت «کلیسای جامع سن پاول» صورت گرفت که در ساخت گنبد آن از روش هوک استفاده شده است. هوک همچنین در طراحی کتابخانهٔ پپیس شرکت داشته است، که در آن دست نوشته های ساموئل پپیس نگهداری می شود، این نوشته ها به عنوان معروف ترین شواهد واقعی آتش سوزی بزرگ لندن شناخته شده اند. هوک در بازسازی لندن پس از آتش سوزی بزرگ، پیشنهاد کرد که خیابان های لندن را بر اساس الگوی چهارخانه مجدداً طراحی کنند که در آن بلوارهای پهن و انشعابات مختلف وجود دارد. این الگو بعدها در نوسازی پاریس، لیورپول و بسیاری از شهرهای آمریکا مورد استفاده قرار گرفت. این پیشنهاد به علت مشاجره های مرتبط با حقوق مالکین بی نتیجه ماند، زیرا که مالکین به صورت مخفیانه مرزهای املاک خود را تغییر داده بودند. هوک به علت شایستگی های خود در مقام یک نقشه بردار و درایتی که در کار خود داشت، در بسیاری از این مشاجره ها مورد نیاز بود. به منظور مطالعهٔ بیشتر در مورد فعالیت های معماری هوک به کتاب نوشته شده توسط کوپر مراجعه کنید. هوک به وسیلهٔ میکروسکوپ ساختهٔ خود موفق به شناخت واحد بنیادی ارگانسیم زنده شد و آن را سلول نامید. در سال ۱۶۶۵ در اثری با نام «میکرو گرافیا» به توصیف یافته های خود پرداخت که یکی از شاهکارهای علمی قرن ۱۷ میلادی محسوب می شود. در سال ۱۶۶۵، هوک کتاب «میکروگرافیا» را که مشاهدات میکروسکوپی و تلسکوپی و برخی کارهای او در زمینه زیست شناسی را در بر می گرفت، منتشر کرد. هوک از اصطلاح سلول برای توصیف جانداران بیولوژیکی استفاده کرد. در واقع میکروسکوپ دست سازی که از چرم و طلا ساخته شده بود و هوک از آن برای مشاهدات منتشر شده در کتاب میکروگرافیا استفاده می کرد، توسط کریستوفر وایت در لندن ساخته شده بود و هم اکون در «موزهٔ ملی سلامتی و طب» در واشینگتن در معرض دید عموم قرار گرفته است. به علاوه کتاب میکروگرافیا شامل ایده های هوک – یا شاید ایده های هوک و بویل – در مورد سوختن مواد نیز می باشد. آزمایش های هوک او را به این نتیجه رساند که سوختن در واقع فرایندی است که در آن یک ماده با هوا ترکیب می شود. این اظهار نظر با عقیده دانشمندان امروزی مطابقت دارد ولی دانشمندان آن زمان (قرن هفدهم) موفق به درک معنی آن نشدند. هوک در ادامه چنین نتیجه گیری کرد که تنفس نیز نیازمند عنصری معین از هواست. پارتینگتون چنین ادعا می کند که: «اگر هوک به آزمایش های خود در مورد سوختن مواد ادامه می داد، احتمال داشت بتواند اکسیژن را کشف کند» وی با بررسی حرکت سیارات به دور خورشید، برای نیروی گرانشی قانون عکس مجذور فاصله را پیشنهاد کرد که بعدها مورد استفاده ایزاک نیوتن قرار گرفت. در مکانیک و فیزیک، قانون هوک تقریبی است از رفتار برخی از مواد که آن ها را الاستیک یا کشسانی خطی (ارتجاعی خطی) می نامیم. در این گونه مواد جابجایی/کرنش متناسب است با نیرو/تنش ایجادکنندهٔ آن. به عبارت دیگر: که: در شکل زیر، جهت نیروی فنر همواره به گونه ای است که می خواهد جسم را به حالت تعادل (نقطهٔ O) برگرداند. این نیرو، نیروی «بازگرداننده» نامیده می شود. نیروی بازگردانندهٔ فنر با تغییر طول فنر (یا جابجایی جسم از وضع تعادل) متناسب است و از رابطهٔ بالا که به قانون هوک معروف است به دست می آید. هوک هم چنین با مطالعهٔ رفتار کشسان فنرها، موفق به کشف قانون هوک شد: مقدار کشیده شدن یک جسم کشسان، با نیروی وارد آمده بر آن نسبت مستقیم دارد. او در زمینهٔ ساخت و پیشرفت ابزار نقش ویژه ای دارد. مطالعات وی موجب پیشرفت ساعت سازی و میکروسکوپ سازی شد و هم چنین پاندول ساعت، دستگاه سنجش انکسار نور در مایعات، فشارسنج (هواسنج و غلظت سنج الکلی)، رطوبت سنج را نیز اختراع کرد. در حالیکه بسیاری از هم دوره ای های هوک معتقد بودند که اتر چیزی است که موجب ایجاد جاذبه و دافعه میان اجسام آسمانی می شود، وی در ماکروگرافیا در سال ۱۶۶۵، اصل گرانش را مطرح کرد. سخنرانی هوک در انجمن سلطنتی در سال ۱۶۶۶ با عنوان «دربارهٔ گرانش» دو اصل دیگر را نیز به این مبحث اضافه کرد که عبارت بودند از: سخنرانی هوک در ۱۶۷۰ در کالج گرشام، این مسئله را روشن ساخت که قانون گرانش در مورد «تمام اجسام آسمانی» صدق می کند و این اصول را مطرح کرد که نیروی جاذبه با افزایش فاصله کاهش می یابد و در صورت عدم وجود چنین نیرویی، اجسام در خط مستقیم حرکت می کنند. هوک عقاید خود در مورد «سیستم جهان» را به صورت منسجم تری در سال ۱۶۷۴ به عنوان بخشی مجزا به کتاب «تلاشی در جهت اثبات حرکت زمین با استفاده از مشاهدات عینی» اضافه کرد. هوک صریحاً به جاذبهٔ متقابل میان خورشید و سیاره ها اشاره کرد و توضیح داد که هر چقدر فاصله ها کمتر باشد، این نیروی جاذبه افزایش می یابد. تا سال ۱۹۷۴ این اظهار نظر هوک که ممکن است قانون عکس مجذور بر میزان این نیروهای جاذبه حاکم باشد، چندان مورد توجه قرار نگرفته بود . همچنین، قانون گرانش هوک، با وجود آنکه نسبت به فرضیه های مطرح شده در گذشته مقبولیت بیشتری داشت، هنوز جهانی نشده بود. به علاوه اظهار نظرهای هوک با شواهد تجربی یا نمودارهای ریاضی همراه نبود. خود هوک در سال ۱۶۷۴ در این زمینه چنین گفته است: «در حال حاضر هنوز به صورت تجربی نتوانسته ام دریابم که مقادیر مختلف جاذبه چگونه حاصل می شوند» (که بیانگر این مسئله است که هنوز نمی دانم که جاذبه از چه قانونی پیروی می کند) وی در مورد قانون کلی خود نیز چنین می گوید: «در حال حاضر به این قانون صرفاً اشاره ای می کنم و آن را ادامه نمی دهم، زیرا که تا اتمام کارهایی که در حال حاضر دارم، نمی توانم به این موضوع بپردازم» در نوامبر سال ۱۶۷۹، هوک به طور گسترده شروع به نامه نگاری با نیوتون کرد (که متن آن ها منتشر شده است). هدف آشکار هوک از این کار این بود که به نیوتن اطلاع دهد که از وی خواسته شده است که مکاتبات «انجمن سلطنتی» را تنظیم نماید، از اینروست که هوک از اعضا می خواهد تا پژوهش های خود یا دیدگاهشان در مورد پژوهش های سایر اعضا را به وی اطلاع دهند. وی به منظور تحریک کردن علاقهٔ نیوتون از او خواست تا نظر خود را در مورد مسائل مختلف بیان دارد. برای این منظور لیست جامعی را در اختیار او گذاشت که دربر دارندهٔ این موارد بود: «حرکت سیاره ها در مسیر مستقیم به صورت موازی و وجود نیروی کششی به سمت جسم مرکزی»، «فرضیه خود هوک در مورد قواعد و دلایل خاصیت ارتجاعی»، یک فرضیه جدید از پاریس در مورد حرکت سیاره ها که هوک آن را به تفصیل توصیف کرده بود و همچنین گزارشی در مورد تلاش در جهت انجام یا گسترش مطالعات می دانی، تفاوت میان آزادی عمل در لندن و کمبریج و … پاسخ نیوتن به این درخواست هوک، پیشنهاد انجام یک آزمایش زمینی بود که می توانست با استفاده از جسمی که ابتدا در هوا معلق نگه داشته و سپس به زمین انداخته می شود، به بررسی حرکت بر روی زمین کمک کند. نکته اصلی در این کار، مشخص کردن این مسئله بود که از نظر نیوتن جسم در حال سقوط می توانست با انحراف از مسیر عمودی به صورت تجربی حرکت زمین را آشکار کند، اما در ادامه این گونه فرض کرد که چنانچه زمین بر سر راه این جسم نباشد این حرکت می تواند به صورت مارپیچی و به سمت مرکز زمین ادامه پیدا کند. هوک با این نظر نیوتن در مورد نحوهٔ حرکت جسم مخالف بود. در این راستا نامهٔ دیگری بین این دو نفر مبادله شد که هوک در انتهای آن چنین نوشته بود: «من شک دارم که جاذبه همواره دو برابر فاصله از مرکز باشد و نتیجتاً سرعت نیز کمتر از دو برابر میزان جاذبه باشد» (در واقع تفسیر هوک در مورد سرعت، اشتباه بود) – این نامه در ۶ ژانویه سال ۱۶۷۹/۸۰ به نیوتن نوشته شده است . در سال ۱۶۸۶، زمانی که اولین کتاب نیوتون به انجمن سلطنتی ارائه شد، هوک ادعا کرد که نیوتون «اصل کاهش نیروی جاذبه برابر است با مجذور فاصله از مرکز» را از او گرفته است. در عین حال (بنا به گزارش ادموند هالی) هوک موافقت کرده است که «منحنی هایی که در این زمینه ایجاد شده اند» کاملاً متعلق به نیوتن هستند . یک ارزیابی جدید در مورد تاریخچهٔ قانون «عکس مجذور» نشان می دهد که تا اواخر دههٔ ۱۶۶۰ این فرضیه که جاذبه با مجذور فاصله، رابطه عکس دارد نسبتاً متداول بوده است و توسط افراد مختلفی و به دلایل متفاوتی، گسترش یافته است خود نیوتون نیز در دههٔ ۱۶۶۰ نشان داد که با فرض حرکت دایره ای سیاره ها، نیرو در راستای شعاع رابطه ای معکوس با مجذور فاصله از مرکز دارد. نیوتن که در ۱۶۸۶ با ادعای هوک در مورد قانون عکس مجذور مواجه شده بود، این مسئله را که باید هوک را به عنوان صاحب این ایده در نظر گرفت، تکذیب کرد و در این راستا دلایلی ارائه کرد که نشان می دهد افرادی قبل از هوک نیز به این مسئله اشاره کرده اند. وی همچنین، با جدیت عنوان کرد که حتی چنانچه وی برای اولین بار این قانون را از زبان هوک شنیده باشد (که چنین نبوده است)، همچنان حق او در مورد ارائهٔ مدل های ریاضی که امکان مشاهدات دقیق تر را فراهم آورده است، محفوظ می ماند. هوک بدون وجود مدل های ریاضی و شواهد مبتنی بر آن ها تنها می توانسته حدس بزند که جاذبه در فواصل بسیار دور نسبت به مرکز چگونه خواهد بود . از طرف دیگر، نیوتون در تمام نسخه های کتاب خود این مسئله را پذیرفته و تأکید کرده است که هوک قانون عکس مجذور را در منظومهٔ شمسی مطرح کرده است. نیوتون در توضیح اصل چهارم از کتاب خود از ورن، هوک و هالی در این زمینه نام برده است. نیوتون همچنین به هالی گفته است که ارتباط او با هوک در سال های ۱۶۷۹–۸۰، علاقهٔ پنهان او به مسائل مرتبط با علوم نجوم را مجدداً بیدار کرده است، اما به اعتقاد نیوتون، هوک هیچ چیز جدید و بدیعی را به او نگفته است. نیوتون در این زمینه چنین می گوید: «من به هوک از این نظر مدیون نیستم که مطلب جدیدی را به من آموخت بلکه احساس دین من در این خلاصه می شود که وی سمت و سوی مطالعات مرا تغییر داد و به من فرصت اندیشیدن به چنین مسائلی را اهدا کرد» یکی از تفاوت های میان این دو دانشمند این است که نیوتون یکی از پیشگامان آنالیز ریاضی و کاربرد آن و همچنین آزمایش های نوری است. در حالیکه هوک یک پژوهشگر خلاق در زمینهٔ دامنهٔ وسیعی از مسائل و علوم است؛ بنابراین تعجبی ندارد که هوک برخی از ایده های خود از قبیل گرانش را ناتمام رها کرده و آن ها را بسط نداده باشد. این امر می تواند این موضوع را برای ما قابل درک سازد که چگونه در سال ۱۷۵۹ یعنی چندین دهه پس از مرگ نیوتون و هوک، ستاره شناس برجسته آلکسیس کِلِرات که در مطالعات مرتبط با گرانش صاحب نام بود، ارزیابی های خود را پس از بررسی و مرور آنچه هوک در مورد جاذبه منتشر کرده بود، انجام داد. بنا به گفتهٔ کلرات «نباید این گونه تصور کرد که این ایدهٔ هوک، افتخارات نیوتون را زیر سؤال می برد»، «آنچه در مورد هوک می بینیم نشان می دهد که چقدر میان حقیقتی که تنها به آن اشاره کوچکی شده باشد و حقیقتی که کاملاً ابراز شده باشد، فاصله وجود دارد» هوک زمین شناس ارزنده ای بود و دربارهٔ منشأ سنگوارهها مطالعاتی داشت. وی در معماری نیز صاحب نظر بود و پس از آتش سوزی بزرگ شهر لندن نقشه شهر را طرح کرد که بعداً از روی آن شهر نیویورک را بنا کردند. او در این کار مأمور شد که به عنوان زمین سنج با کریستوفر رن در تنظیم نقشه بازسازی لندن همکاری کند. یکی از مشاهدات هوک در کتاب میکروگرافیا مربوط به فسیل های چوب بود که وی ساختار میکروسکوپی آن ها را با چوب معمولی مقایسه کرده بود. وی بر اساس این مشاهدات چنین نتیجه گیری کرد که اجسام فسیل شده مثل چوب های سنگی شده و صدف های فسیلی (از جمله آمونیت ها) در واقع بقایای موجودات زنده ای هستند که در آب مملو از مواد معدنی غوطه ور شده اند. هوک اعتقاد داشت که چنین فسیل هایی می توانند نشانه های قابل قبولی در مورد تاریخچهٔ زندگی در زمین در اختیار ما قرار دهند و علی رغم آن که برخی از طبیعت شناسان معاصر مثل جان ری که مفهوم «انقراض» را از لحاظ نظری غیرقابل قبول می دانستند با این نظر مخالف بودند، هوک بر این باور بود که فسیل ها در برخی موارد ممکن است گونه هایی را نشان دهند که در اثر نوعی از بلایای زمین شناختی، منقرض شده اند. یکی از چالش برانگیزترین مسائلی که هوک به آن پرداخت اندازه گیری فاصله تا ستاره ها (به غیر از خورشید) بود. ستاره ای که وی برای این منظور انتخاب کرد گاما اژدها بود و از روش تعیین اختلاف در دید استفاده کرد. پس از گذشت چندین ماه از مشاهدات هوک در سال ۱۶۶۹ وی به این نتیجه رسید که به نتیجهٔ دلخواه خود دست یافته است. اکنون این مسئله مشخص شده است که ابزار مورد استفاده هوک برای موفقیت در اندازه گیری چنین فاصله ای، بسیار غیر دقیق بوده است. گاما اژدها (راس التنین) همان ستاره ای است که جیمز بردلی در سال ۱۷۲۵ هنگام کشف «شکست نور» از آن استفاده کرد . فعالیت های هوک در حوزهٔ علم نجوم فراتر از مطالعه فواصل ستاره ها بوده است. کتاب میکروگرافیا شامل مطالبی در مورد صورت فلکی ثریا و حفره های ماه نیز می باشد. هوک به انجام آزمایش هایی در مورد چگونگی شکل گیری احتمالی این حفره ها در ماه پرداخت، وی همچنین یکی از اولین مشاهده گران حلقه های سیاره زحل بود و یکی از نخستین منظومه های دو ستاره ای یعنی گاما آریتیس را کشف کرد. یکی از خدمات هوک که کمتر شناخته شده و در عین حال از نخستین فعالیت ها در این زمینه است، مدل علمی هوک در مورد حافظه انسان می باشد هوک در سخنرانی خود در انجمن سلطنتی در سال ۱۶۸۲ یک مدل مکانیکی از حافظه انسان ارائه کرد که شباهت اندکی به مدل های فلسفی پیشین، داشت . این مدل مؤلفه هایی چون رمزگردانی، ظرفیت حافظه، تکرار، بازیابی و فراموشی را دربرداشت که برخی از آن ها به طور تعجب آوری از دقت مدل های امروزی برخوردارند. این کار که نزدیک به ۲۰۰ سال مورد توجه قرار نگرفت، از جهات مختلفی به کار ریچارد سیمونز در سال های ۱۹۱۹/۱۹۲۳ شباهت دارد. زیرا هر دو، حافظه را موضوعی فیزیکی در نظر گرفته اند که جایگاه آن در مغز است. نکات جالب تر در این مدل ها این است که: این سخنرانی پس از مرگ هوک، در سال ۱۷۰۵ و زمانی منتشر شد که مدل حافظه مورد توجه بسیاری از محققان قرار گرفته بود. این مسئله مطرح شده است که این کار هوک چندان در ادبیات پژوهشی مورد توجه قرار نگرفته است زیرا چاپ آن در دوره ای انجام شد که از دوره علمی نیوتون نیز گذر کرده و شمار چاپ آن نیز کم بود و اینطور به نظر می رسد که در آن دوره، بیشتر مدلی منسوخ و از مد افتاده پنداشته می شد. مشکلات دیگر در راه موفقیت این مدل مربوط به انتقادهایی است که روانشناسان معاصر در مورد روح غیر مادی که هوک تا حدودی آن را به دقت، رمزگردانی و بازیابی نسبت داده است، مطرح کرده اند. هوک به بررسی تفاوت فلزات و نمکها پرداخت و در کتابی خاصیت موئینگی و صعود مایعات در لوله ها را توضیح داد.
[ { "answer1": "متصدی آزمایشگاه های انجمن سلطنتی بود، پستی که از سال ۱۶۶۲ میلادی به وی واگذار شد", "answer2": "در سال ۱۶۶۵ در اثری با نام «میکرو گرافیا» به توصیف یافته های خود پرداخت که یکی از شاهکارهای علمی قرن ۱۷ میلادی محسوب می شود.", "distance": 5888, "question": "رابرت هوک چه نقشی در انجمن سلطنتی داشت و چه چیزی در کتاب میکروگرافیا توصیف کرد؟" }, { "answer1": "از سال ۱۶۶۲ میلادی به وی واگذار شد", "answer2": "برای نیروی گرانشی قانون عکس مجذور فاصله را پیشنهاد کرد که بعدها مورد استفاده ایزاک نیوتن قرار گرفت.", "distance": 6990, "question": "رابرت هوک چه زمانی متصدی آزمایشگاه های انجمن سلطنتی شد و چه چیزی را در رابطه با نیروی جاذبه پیشنهاد کرد که بعدها مورد استفاده نیوتن قرار گرفت؟" }, { "answer1": "عضو شورای آن، استاد هندسه در کالج گرشام و نقشه بردار شهر لندن پس از آتش سوزی بزرگ این شهر بود", "answer2": "در زمینهٔ نقشه برداری و نقشه کشی پیشگام بود و در پروژه ای که منجر به طراحی اولین نقشهٔ مدرن شد، شرکت داشت.", "distance": 1137, "question": "رابرت هوک علاوه بر متصدی آزمایشگاه های انجمن سلطنتی چه سمتی داشت و در چه زمینه ای پیشگام بود؟" }, { "answer1": "در زمان حکومت کرامول، در کالج وودهام تحصیل کرد", "answer2": "هوک به وسیلهٔ میکروسکوپ ساختهٔ خود موفق به شناخت واحد بنیادی ارگانسیم زنده شد و آن را سلول نامید.", "distance": 6736, "question": "رابرت هوک در کدام کالج تحصیل کرد و همچنین کشف سلول را با استفاده از چه ابزاری انجام داد؟" }, { "answer1": "در هنگامی که بویل بر روی قانون مشهور خود کار می کرد، هوک به عنوان دستیار با او همکاری داشت.", "answer2": "هوک در زمان خود به عنوان نقشه بردار شهر لندن و دستیار کریستوفر ورن، شهرت یافت.", "distance": 358, "question": "رابرت هوک با چه کسی همکاری داشت و به عنوان چه چیزی در زمان خود شهرت یافت؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
232
: شان مندز شان پیتر رائول مندز (/ mɛndɛz /؛ زادروز ۸ اوت ۱۹۹۸) خواننده، ترانه سرا و مدل کانادایی است. او در سال ۲۰۱۳، با ارسال کاورهای آهنگ در نرم افزارهای اشتراک گذاری ویدئو مثل واین، دنبال کنندگانی رابه دست آورد. در سال بعد او توجه هنرمند اندرو گترلر و استودیو آیلند رکوردز و ای اند آر زیگی چارتون را جلب کرد، که منجر به امضای قرارداد با این استودیو شد. او از آن زمان سه آلبوم استودیویی منتشر کرده است و سه تور جهانی را به نمایش گذاشته و چند نامزدی و جایزه دریافت کرده است. مندز کار خود را در سال۲۰۱۴ آغاز کرد و نخستین آلبوم استودیو ایش را در سال ۲۰۱۵ به نام دست نوشته منتشرکرد؛ که تک آهنگ «کوک» به شماره یک در انگلستان و ۱۰ آهنگ برتر در ایالات متحده و کانادا رسید. او سپس دومین آلبوم استودیویی خود به نام روشن کن را منتشر کرد که تک آهنگ های آن به نام "با تو بهتر رفتار کنم" و "هیچ چیزی نیست که مرا عقب نگه دارد"در چندین کشور به ۱۰ امتیاز رسید. آلبوم استودیویی سوم خودش (۲۰۱۸) با تک آهنگ «در خون من» منتشر کرد. هر سه آلبوم کار خود را در بالای جدول بیلبورد ۲۰۰ایالات متحده آغاز کردند. اولین آلبوم او، باعث شد که او یکی از پنج هنرمند باشد که تا قبل از ۱۸ سالگی در شماره اول قرار دارد؛ و سومین آلبوم او باعث شد تا او سومین هنرمند جوانی باشد که سه آلبوم شماره یک دارد. در سال ۲۰۱۷ , مندز اولین هنرمندی شد که سه آهنگ شماره یک در چارت بیلبورد بزرگسال معاصر دارد و در سال ۲۰۱۸، اولین هنرمند شد که قبل از سن ۲۰ سالگی، چهار شماره یک در فهرست آهنگ های پاپ بزرگسالان را به دست آورده است. مندز داری سه تور کنسرت است:"عنوان شان","تور جهانی شان مندز"و " تور جهانی روشن کن". در میان افتخاراتش، مندز موفق به کسب ۱۳ جایزه "سکان"، سه جوایزجایزه "جوونو" ده جایزه از جوایز موسیقی" ام تی وی" اروپا، هشت جایزه "آی هرت رادیو"، دو جوایز" موسیقی آمریکایی" و دو نامزدی" جایزه گرمی" دریافت کند. در سال ۲۰۱۸، مجله تایم مندز را یکی از ۱۰۰ فرد با نفوذ افراد در جهان در لیست سالانه خود قرار داد. مندز در تورنتو، انتاریو، متولد شد. او پسر کارن مندز، یک نماینده املاک و مستعمره، و منوئل مندز، یک تاجر، که در تورنتو رستوران ها و تدارکات بارها را معامله می کند، است. پدرش پرتغالی است (از الگاروه)، در حالی که مادرش انگلیسی است. او یک خواهر کوچکتر به نام آلیا دارد. مندز در پیکرینگ، انتاریو، برای مدرسه متوسطه حضور داشت. در مدرسه، مندز به تیم بازی هاکی روی یخ و فوتبال، در باشگاه دبیرستان خود پیوست و در درس های بازیگری (به عنوان شاهزاده جذاب) حضور داشت. او همچنین برای کانال دیزنی در تورنتو تست بازیگری داد. مندز در ماه ژوئن ۲۰۱۶ از دبیرستان فارغ التحصیل شد. مندز در یک خانواده مذهبی بزرگ شد. مندز با تماشای ویدیوهای آموزشی یوتیوب در سن ۱۴ سالگی در سال ۲۰۱۲، موفق به نواختن گیتار شد. کم تر از یک سال بعد شروع به ارسال ویدیو در یوتیوب کرد. پس از ارسال یک کاور از جاستین بیبر به نام " به همان اندازه که من را دوست داری "در برنامه اجتماعی واین در سال ۲۰۱۳، شروع به جذب بینندگان کرد و ۱۰۰۰۰ لایک و تعداد زیادی دنبال کننده در روز بعد دریافت کرد. پس از چند ماه او میلیون ها بیننده و دنبال کننده به دست آورد و به خاطر شش ثانیه از خواندن آهنگ های محبوب شناخته شد. تا اوت ۲۰۱۴، او سومین نوازنده با بیشترین دنبال کننده در واین بود. اندرو گترلر مدیر برنامه هنرمندان در ماه نوامبر ۲۰۱۳ مندز را کشف کرد و او را در سال ۲۰۱۴ به استودیو ضبط ایسلند برد. در ماه آوریل او برنده" بهترین کاور آهنگ" به خاطر آهنگ" چیزی بگو" از مسابقه رایان سیکرت شد. او در ماه مه ۲۰۱۴ رسماً با استودیو ضبط ایسلند قرارداد بست. او اولین تک آهنگ خود به نام "مهمانی از زندگی" را در ۲۶ ژوئن ۲۰۱۴ منتشر کرد. او جوانترین خواننده ای شد که کار خود را در شماره ۲۵ از ۱۰۰ آهنگ داغ بیلبورد آمریکا آغاز کرد و او را در شماره ۲۴ تا هفته پایانی ۱۲ ژوئیه۲۰۱۴ نگه داشت. قبل از امضای قرارداد، مندز با سایر واینرهای جوان به عنوان عضو تور "Magcon " با پیگیری گسترده در رسانه های اجتماعی بازدید کرد. مندز همچنین با برگزاری یک تور عمومی در سراسر کشور با آستین ماهون به عنوان یک افتتحایه اقدام کرد. او در ماه ژوئیه اولین نسخه اصلی EP خود را منتشر کرد. EP در ماه نوامبر در رتبه۵ بیلبورد ۲۰۰ قرار گرفت و در هفته اول ۴۸۰۰۰ نسخه فروش کرد. او در سال ۲۰۱۴ جایزه انتخاب نوجوان را برای "ستاره وب" در موسیقی به دست آورد. در ۵ سپتامبر ۲۰۱۴ "اوه سسیلیا (شکستن قلب من) که به عنوان آهنگ پنجم از آلبوم دیدار با ومپ ها منتشر شد مندز را برجسته تر کرد. در ۶ نوامبر ۲۰۱۴، "چیزی بزرگ " به عنوان آهنگ دوم او منتشر شد. در تاریخ ۱۴ آوریل ۲۰۱۵، مندز آلبوم کامل خود"دست نوشته "را منتشر کرد که شماره یک در بیلبورد۲۰۰ با ۱۱۹٬۰۰۰ نسخه آلبوم معادل با فروش ۱۰۶۰۰۰ نسخه در هفته اول قرار گرفت و دارای پلاتین است. مندز پس از آلبوم "دنیای من 2" از "جاستین بیبر" جوانترین هنرمندی بود که کار خود را با شماره یک آغاز کرد. سومین آهنگ آلبوم او به نام "کوک" در رده چهارم ۱۰۰ آهنگ برتر بیلبورد قرار گرفت. اولین آلبوم او جزئی از ۱۰ آلبوم برتر در ایالات متحده است و اولین آهنگش در آهنگ های پاپ بزرگسالان و معاصر بزرگسالان قرار گرفته است. این آهنگ بعداً در انگلیس به شماره یک رسید. همچنین در سال ۲۰۱۵، مندز برای تیلور سویفت تور جهانی۱۹۸۹ در آمریکای شمالی افتتاح کرد و آهنگ «باور» را برای موسیقی متن فیلم "نسل" کانال دیزنی ضبط کرد. در اواخر سال ۲۰۱۵، مندز و کامیلا کابیو، که در آن زمان عضو گروه هارمونی پنج بودند، آهنگ مشترک خود را «من می دانم تابستان گذشته چیکار کردی» منتشر کردند. این آهنگ در انتشار مجدد آلبوم دست نوشته مندز قرار گرفت. مندز در سال ۲۰۱۴ در بین ۲۵ نوجوان تأثیرگذار در مجله تایم قرار گرفت. او بعد از قرار گرفتن در رتبه ۲۵ از بیلبورد ۱۰۰ به عنوان جوانترین هنرمند-تاکنون قرار داده شد. او در سال ۲۰۱۵ جز سی نوجوان تأثیرگذار در مجله تایم قرار داده شد و پس ازانتشار اولین آلبومش در بالای بیلبورد ۲۰۰ قرار گرفت و آهنگ "کوک" جز ۱۰آهنگ برتر ایالات متحده و سایر کشورها قرار گرفت. در ۲۱ ژانویه سال ۲۰۱۶ مندز اولین تجربه بازیگری در فصل سوم فیلم ۱۰۰ به دست آورد. او بعداً شروع تور جهانی خود به نام هیدرلاینر شان مندز را اعلام کرد که در مارس ۲۰۱۶ آغاز شد، و در عرض چند دقیقه ۳۸ اجرا در آمریکای شمالی و اروپا فروخته شد. مندز «با تو بهتر رفتار کنم» را از دومین آلبوم استودیوی خود در ژوئن ۲۰۱۶ منتشر کرد. در ایالات متحده، این آهنگ تنها به ۱۰ امتیاز در بیلبورد۱۰۰ رسیده است. همچنین این آهنگ موفق به دریافت پلاتین سه گانه شده است. این آهنگ همچنین جز ۱۰آهنگ برتر در انگلیس نیز قرار گرفته است. آلبوم «روشن کن» در تاریخ ۲۳ سپتامبر ۲۰۱۶ منتشر شد و در شماره اول در بیلبورد ۲۰۰ ایالات متحده قرار گرفت. ۱۴۵٬۰۰۰ نسخه آلبوم منتشر، و ۱۲۱٬۰۰۰ آلبوم به فروش رفت و موفق به دریافت گواهی پلاتین شد. او در کانادا در رتبه اول قرار گرفت و این دومین آلبوم شماره یکش در کشورش بود. آهنگ "مرسی"در ۱۸ اوت ۲۰۱۶ منتشر شد و در بین ۲۰ آهنگ برتر در ایلات متحده و انگلستان قرار گرفت و موفق به دریافت دو پلاتین شد. مندز آلبوم زنده خود را در "میدان باغ مدیسون" در دسامبر ۲۰۱۶ منتشر کرد. او به عنوان مهمان موسیقی در شنبه شب در اجرای زنده ۳ دسامبر ۲۰۱۶ ظاهر شد. در ۲۲ مارس ۲۰۱۸، مندز یک آهنگ اصلی به نام «در خون من» از سومین آلبوم استودیویی خود منتشر کرد، که در ۲۳ مارس با آهنگ دوم «گمشده در ژاپن» دنبال شد.«در خون من» در صدر جدول بیلبورد بزرگسالان آهنگ پاپ قرار گرفت و مندز اولین هنرمند و تنها هنرمند بود که چهار رتبه اول را در این نمودار داشت تا قبل از این که وارد ۲۰ سالگی شود.«جوانان» در تاریخ ۳ مه منتشر شد، همراه با خواننده آمریکایی خالد. مندز سومین آلبوم استودیویی اش را با نام خود در تاریخ ۲۵ مه ۲۰۱۸ منتشر کرد که به بررسی انتقادی مثبت، با ستایش خاصی نسبت به آهنگسازی و رشد هنری او همراه بود. این آلبوم در کانادا در رتبه اول قرار گرفت و سومین آلبوم او با رتبه اول در کشور خود بود. این آلبوم در بیلبورد ۲۰۰در رتبه اول قرار گرفت و به سومین هنرمند برای جمع آوری سه آلبوم برتر تبدیل شد. مندز برای ترویج و تبلیغ این آلبوم، تور جهانی خود را در سال ۲۰۱۹ آغاز خواهد کرد. علاوه بر تور، او در جشنواره های موسیقی در سراسر اروپا، آمریکای شمالی و آمریکای جنوبی اجرا می کند. او در ۲۱ آوریل ۲۰۱۸ در یک کنسرت تلویزیونی به افتخار ۹۲ امین سالگرد ملکه الیزابت دوم اجرا کرد. او در اواخر ماه ژوئن به همراه جیمز کوردن نمایش تلویزیونی خود را اجرا کرد و در آنجا یکی از آخرین تک آهنگ هایش را هر شب برای یک هفته خواند. آهنگ هایی که او اجرا کرد، «عصبی»«گمشده در ژاپن»، «کاملاً نادرست»، همراه با دوئت جولیا مایکلز «دوست داشتنی» بود. او در اواخر شب نمایش فیلم " جیمی فالن " در ماه اکتبر به اجرای گمشده در ژاپن پرداخت. او همچنین آخرین تک آهنگ خود را در روز ۲۷ اوت در iHeartRadio MMVAs در کانادا اجرا کرده است و در آنجا هشت نامزد دریافت کرده و چهار جایزه برده است. در ۱ نوامبر، مندز به یکی از بازیگران موزیکال برای نمایش مد ویکتوریا سکرت سال ۲۰۱۸ اعلام شد که در ماه نوامبر در شهر نیویورک ضبط شد و در ماه دسامبر پخش شد. او آهنگ سه آهنگ remix EP را در ۲۱ دسامبر با عنوان آلبوم (Remixes) منتشر کرد. در سال ۲۰۱۹, او آهنگ "If I Can’t Have You" (اگر نمیتونم تو رو داشته باشم) را به همراه موزیک ویدیو منتشر کرد. این آهنگ به رتبه ۲ در ۱۰۰ آهنگ برتر بیلبورد آمریکا رسید. این بالاترین رتبه از آهنگ های شان مندز در بیلبورد است. این آهنگ همچنین به شماره ۵ در ۱۰ آهنگ برتر استرالیا و انگلیس رسید. در ۲۱ ژوئن ۲۰۱۹، مندز آهنگ سینوریتا “Señorita” را همراه با کامیلا کابلیو، خواننده و آهنگساز کوبایی آمریکایی همراه با موزیک ویدیو آن منتشر کرد. این آهنگ به سرعت به رتبه ۱ در آی تیونز رسید.این آهنگ در شماره ۲ در نمودار بیلبورد ۱۰۰آهنگ برتر ایالات متحده شروع به کار کرد و نشانگر دومین همکاری مندز و کابیو، به دنبال آهنگ «می دانم تابستان گذشته چه کاری کردی» که در سال ۲۰۱۵ منتشر شد، است.در تاریخ ۲۶ اوت سال ۲۰۱۹، "Señorita" به رتبه شماره یک بیلبورد صعود کرد و به عنوان اولین صدرنشینی مندز در بیلبورد تبدیل کرد.نسخه لوکس شان مندز در تاریخ ۲۷ ژوئیه ۲۰۱۹ منتشر شد و شامل ترانه های «اگر نمیتونم تو رو داشته باشم» و «سینوریتا» است. در ماه ژوئن ۲۰۱۷، مندز در طول نمایشگاه "بهار آرمانی ۲۰۱۸" در میلان ایتالیا قدم زد. مندز ساعت هوشمند جدید بند ایتالیایی، را در طول نمایش نشان داد. پیش از قدم زدن او، ویدئوی تبلیغاتی مندز نشان داده شد. در ششم ژوئن ۲۰۱۸، مندز به عنوان سفیر ساعت برند آرمانی در کالکشن " پاییزی زمستانی ۲۰۱۸–۲۰۱۹ " اعلام شد. در ماه ژوئیه سال ۲۰۱۸، عکسهایی از مندز با ساعت های هوشمند جدید مربوط به برند آرمانی در رسانه های اجتماعی منتشر شد. در تاریخ ۱۶ فوریه ۲۰۱۹، مندز اعلام کرد که او آخرین سفیر نام تجاری کلوین کلین است. SmileDirectClub در طی شصت ویکمین مراسم سالانه جوایز گرمی یک تبلیغات را نشان داد که نشان می دهد این کمپین که با همراهی مندز بوده است سود ویژه از درآمد حاصل را به «سازمان هایی که به دنبال بهبود سلامت کودکان و نیز رفاه روانی و عاطفی هستند» داده است. در اواخر همان ماه، آرمانی یک آگهی جدید سیاه و سفید برای ساعت های هوشمند صفحه نمایش لمسی که شامل یک نسخه بی کلام از آهنگ «در خون من» از مندز بود را منتشر کرد. در اوت سال ۲۰۱۹، مندز همکاری با زنجیره غذایی مستقر در کانادا، تیم هورتونز را اعلام کرد، که عکس وی را در یک فنجان تجاری و مشروبات الکلی نشان می دهد و به دنبال آن همکاری در ماه سپتامبر با Roots Canada انجام می شود. شان مندز به صورت علنی با بیماری اختلال اضطراب دست و پنجه نرم می کند که در آهنگ "در خون من" از سومین آلبوم او این مسئله را افشا کرد. او اعلام کرد که در حال انجام دادن درمان است تا به سلامت روانیش کمک کند، همچنین بیان کرد:من با یک دکتر چند باری حرف زدم [...] درمان چیزی است که برای تو کار می کند. درمان گوش کردن به موسیقی و دویدن روی تردمیل است، درمان رفتن به شام با دوستان است. چیزی است که تو را منحرف می کند تا به تو کمک کند که شفا پیدا کنی بنابراین بستگی داره که شما چه فکری دربارهٔ درمان می کنید. من یک تلاش آگاهانه انجام دادم تا بیشتر با مردم در زندگی ارتباط داشته باشم. من متوجه شدم که خودم را از همه جدا کرده ام و فکر می کردم که این به من کمک می کند تا با آن مبارزه کنم سپس فهمیدم که تنها راهی که میتونم با آن مبارزه کنم اینه که کاملاً مسئله را باز کنم و بزارم مردم وارد شوند.مندز اظهار داشت: "اول از همه، من همجنسگرا نیستم. دوم اینکه، اگر من باشم یا نباشم این نباید تفاوتی ایجاد کند. تمرکز باید بر روی موسیقی باشد و نه بر روی تمایلات جنسی من. رابطه شان با هیلی بالدوین از جمله روابطی است که در رسانه ها مطرح شده اگرچه هردوی آن ها این رابطه را تنها دوستی خطاب کرده اند اما شایعات پیرامون آغاز این رابطه از جایی بود که در مراسم مت گالا سال ۲۰۱۸ هیلی بالدوین و شان با یکدیگر ظاهر شدند. بعد از ازدواج هیلی با خواننده مشهور کانادایی جاستین بیبر در اواخر سال ۲۰۱۸، شان مندز در پاسخ به سوالاتی راجع به ازدواج او گفته «برای او خوشحالم او چه در ظاهر و چه در باطن زیباست». شان مندز و کامیلا کابیو اظهار داشته که با یکدیگر فقط دوست هستند. شایعات دربارهٔ رابطه آنها پس از منتشر شدن موزیک ویدیو مشترکشان به نام سینوریتا بیشتر شد. رابطه بین کامیلا کابیو و شان مندز سرانجام بعد از گذاشتن ویدیویی از بوسیدن یکدیگر در اینستاگرام شان مندز در 12 سپتامبر 2019 به گونه ای از طرف آنها تایید شد.شان مندز نیز در مصاحبه ای اعلام کرد که او و کامیلا کابیو از روز جشن استقلال آمریکا در تاریخ 4 ژوئیه 2019 رسماً رابطه ی خود را آغاز کرده اند. در سال ۲۰۱۴ مندز و سایت (کاری بکنید) کمپینی را راه اندازی کردند به نام "یادداشت هایی از شان " که طرفداران را به نوشتن یادداشت های مثبت تشویق می کرد.این کمپین باعث الهام بخشی به او برای نوشتن اولین آهنگش به نام "زندگی در مهمانی" شد که مخاصب آن افرادی دارای اعتماد به نفس پایین، افسردگی و آگاهی دادن دربارهٔ خود زنی یا آسیب به خود بود. آن ها برای دومین سال متوالی در سال ۲۰۱۵ این کمپین را راه اندازی کردند، که این کمپین به صورت هشتگ "یادداشت هایی از شان " از طریق اینترنت به صورت آنلاین مورد استفاده قرار گرفت. او با اپلیکیشن بلند شریک شد تا در این راستا درآمدی را به ۲۵۰۰۰ دلار برساند که هزینه هر ثبت نام و هر یادداشتی مثبتی که به اشتراک گذاشته می شد تنها ۱ دلار بود. کمپین برای سومین سال متوالی در سال ۲۰۱۶ راه اندازی شد. او همچنین با "مداد امید" کار کرده است، یک سازمان غیرانتفاعی که مدارس را ایجاد می کند و به بهبود کیفیت آموزش برای کشورهای در حال توسعه کمک می کند و ۲۵٬۰۰۰ دلار برای ساخت یک مدرسه در غنا اختصاص داد. مندز بعد از مشاهده خرابی های حاصل از زمین لرزه در مکزیکو سیتی، صندوق کمک رسانی را همسو با صلیب سرخ آمریکایی در مکزیک ایجاد کرد و مبلغ ۱۰۰۰۰۰ دلار به تلاش های امداد رسانی کمک کرد. در سال ۲۰۱۸، مندز با اومیز برای جمع آوری سرمایه از طریق کمک های مالی برای حمایت از برنامه مدارس ما کار می کرد، حرکتی که هدف آن حمایت از جوانان از طریق خدمات آموزشی و مربیگری بود. مندز، طرفدارانش را تشویق کرد تا به این مسئله کمک کنند، در حالی که به اهدا کنندگان فرصتی برای شرکت در تور کنسرت آینده خود را داده بود. در سپتامبر ۲۰۱۸، مندز در جشنواره بین المللی شهروندی که در پارک مرکزی نیویورک برگزار شد شرکت کرد. او در کنار هنرمندان دیگر مانند "جانلل مونا"، "جان لجند" و "جانت جکسون" آگاهی در مورد اهمیت آموزش و عدم دسترسی کودکان به آموزش و پرورش در سراسر جهان، به ویژه زنان جوان، را افزایش داد. پیش از این رویداد، او از طریق رسانه های اجتماعی برای رسیدن به نخست وزیری جاستین ترودو کمک کرد و از نخست وزیر درخواست کرد تا از طریق کارگاه ها و برنامه ها دختران را تقویت کند، و ابراز تمایل خود برای صحبت بیشتر در مورد پروژه را بیان کرد. در اکتبر سال ۲۰۱۸او همراه با تهیه کننده "تدی گایگر "کاور آهنگ "تحت فشار" را منتشر کرد.این تک آهنگ همراه با گروهی انگلیسی به نام "ملکه " و همراهی خواننده انگلیسی "دیوید بووی "بود. این تک آهنگ، بخشی از مجموعه ای از ترانه های "ملکه" است که در جشن به نام راپسودی بوهمی منتشر شده است. درآمد حاصل از این پروژه به "Mercury Phoenix Trust"، یک سازمان ایجاد شده توسط اعضای گروه ملکه پس از مرگ مورروس، که به مبارزه با اچ آی وی / ایدز کمک می کند، داده شد. مدیر" ملکه"، جیم بیچ، از شان مندز و گروه موسیقی جهانی این برای کمک، قدردانی کرد. در ۲۰اکتبر مندز همراه با ستارگانی دیگر همچون خالید،ان اف، مارشمالو، مگان ترینر ،چارلی پوث و الا مای در بول هالیوود در لس آنجلس برای اتفاق " ما میتوانیم زنده بمانیم"به اجرا پرداخت. این رویداد برای جمع آوری پول برای ائتلاف جوانان بقا در تلاش برای حمایت از زنان جوان که مبتلا به سرطان پستان تشخیص داده شده اند، سازماندهی شده است. در اوت سال ۲۰۱۹، مندز با هدف «الهام بخشیدن و توانمند کردن طرفداران خود و جوانان امروزی برای ایجاد تحولات مثبت در جهان و حمایت از مسائلی که بیشتر به آنها اهمیت می دهند» از راه اندازی بنیاد شان مندز خبر داد. مندز عموماً به عنوان یک خواننده پاپ و پاپ مردمی توصیف شده است. مندز از جان مایر، اد شیرن و جاستین تیمبرلیک به عنوان تأثیرات اصلی موسیقی خویش یاد کرده است. او همچنین بارها در مصاحبه هایش جاستین بیبر را الگوی خود معرفی کرده همان طور که در گفتگویی در ماه مه ۲۰۱۹ بیان کرده است:جاستین بیبر یکی از دلایل اصلی من برای انجام کاریست که اکنون به آن مشغولم. او چندی پیش نیز دربارهٔ جاستین گفته بود:(از او خواستم به من چند توصیه بکند) او در حال رشد، به خاطر والدینش به موسیقی رگی، لد زاپلین، گرث بوکس و موسیقی محلی گوش داد. او اظهار داشت که دومین آلبوم استودیوی او تحت تأثیر کار جان مایر بود، در حالی که آلبوم سوم او از تیمبرلیک، پادشاهان لئون، کانیه وست و دانیل سزار الهام گرفته شده بود. مندز چندین نامزدی دریافت کرده و جوایزی را نیز کسب کرده است شامل:سیزده جایزه انجمن آهنگسازان جوایز نویسندگان و انتشارات موسیقی کانادا (سکان)، ده جایزه موسیقی ام تی وی اروپا،هشت جایزه موزیک ویدیو از آی هرت رادیو، سه جایزه جونو، سه جایزه " بی ام ای "، دو جایزه موسیقی آمریکایی و افتخار پیاده روی مشاهیر کانادا. در میان جوایزش، او در سال ۲۰۱۸ جایزه یونوو را برای «چیزی وجود ندارد که برگردم»، جایزه سکان آهنگساز سال و هنرمند سالانه آی هرت رادیو را به دست آورد. او در جوایز جونو سال ۲۰۱۹، بیشترین جوایز مراسم را به دست آورد. ۵ جایزه شامل:هنرمند سال، آلبوم سال و تک آهنگ سال.
[ { "answer1": "در سال ۲۰۱۸، مجله تایم مندز را یکی از ۱۰۰ فرد با نفوذ افراد در جهان در لیست سالانه خود قرار داد.", "answer2": "در مراسم مت گالا سال ۲۰۱۸ هیلی بالدوین و شان با یکدیگر ظاهر شدند.", "distance": 9499, "question": "شان مندز در چه سالی به عنوان یکی از 100 فرد با نفوذ مجله تایم معرفی شد و در همان سال، با چه کسی در مراسم مت گالا ظاهر شد؟" }, { "answer1": "او اولین تک آهنگ خود به نام \"مهمانی از زندگی\" را در ۲۶ ژوئن ۲۰۱۴ منتشر کرد.", "answer2": "در سال ۲۰۱۴ مندز و سایت (کاری بکنید) کمپینی را راه اندازی کردند به نام \"یادداشت هایی از شان \" که طرفداران را به نوشتن یادداشت های مثبت تشویق می کرد.", "distance": 8711, "question": "شان مندز در چه تاریخی اولین تک آهنگ خود را منتشر کرد و کدام کمپین را در سال 2014 راه اندازی کرد؟" }, { "answer1": "مندز در تورنتو، انتاریو، متولد شد.", "answer2": "مندز بعد از مشاهده خرابی های حاصل از زمین لرزه در مکزیکو سیتی، صندوق کمک رسانی را همسو با صلیب سرخ آمریکایی در مکزیک ایجاد کرد و مبلغ ۱۰۰۰۰۰ دلار به تلاش های امداد رسانی کمک کرد.", "distance": 11021, "question": "شان مندز در کدام شهر متولد شد و برای کمک به زلزله زدگان مکزیک چه کرد؟" }, { "answer1": "مندز سومین آلبوم استودیویی اش را با نام خود در تاریخ ۲۵ مه ۲۰۱۸ منتشر کرد", "answer2": "او در ۲۱ آوریل ۲۰۱۸ در یک کنسرت تلویزیونی به افتخار ۹۲ امین سالگرد ملکه الیزابت دوم اجرا کرد.", "distance": 525, "question": "سومین آلبوم استودیویی شان مندز در چه تاریخی منتشر شد و همچنین در کدام برنامه تلویزیونی، به افتخار ملکه الیزابت دوم اجرا کرد؟" }, { "answer1": "در ۲۱ ژوئن ۲۰۱۹، مندز آهنگ سینوریتا “Señorita” را همراه با کامیلا کابلیو، خواننده و آهنگساز کوبایی آمریکایی همراه با موزیک ویدیو آن منتشر کرد.", "answer2": "مندز در سال ۲۰۱۴ در بین ۲۵ نوجوان تأثیرگذار در مجله تایم قرار گرفت.", "distance": 3396, "question": "آهنگ سینوریتا با همکاری چه کسی منتشر شد و شان مندز در چه سالی وارد لیست 25 نوجوان تاثیر گذار تایم شد؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
233
: آواز (موسیقی ایرانی) آواز یا نغمه اصطلاحی است در موسیقی سنتی ایرانی که برای توصیف مجموعه ای از گوشه ها به کار می رود که معمولاً در کنار هم و مستقل از یک دستگاه اجرا می شوند. لفظ «آواز» دست کم در دو معنای دیگر نیز به کار می رود که یکی فرم موسیقی آواز است و دیگری شکل خاصی از فرم آواز که متر مشخصی ندارد؛ موضوع این مقاله هیچ کدام از این دو نیست بلکه مفهوم خاص «آواز» در موسیقی ایرانی (به عنوان جزئی از طبقه بندی ردیف موسیقی ایرانی) است. این ابهام در معنای لفظ آواز، خود موضوع نقد منتقدان بوده است. آوازهایی که معمولاً در ردیف موسیقی ایرانی نام برده می شوند عبارتند از آواز ابوعطا، آواز دشتی، آواز افشاری، آواز بیات ترک، و آواز اصفهان (یا بیات اصفهان)؛ در برخی ردیف ها نیز از آواز بیات کرد و آواز شوشتری نام برده می شود. متداول ترین تقسیم بندی ردیف شامل هفت دستگاه و پنج آواز است و در بیشتر ردیف ها، آوازهای ابوعطا، دشتی، افشاری و بیات ترک از متعلقات دستگاه شور دانسته می شوند و بیات اصفهان از متعلقات دستگاه همایون، اگر چه برخی اصفهان را نیز به شور مرتبط می دانند. این که چرا برخی مجموعه های گوشه ها را در ردیف دستگاه نام می دهند و برخی را آواز می نامند، به طور مبسوط مورد بحث نبوده اما از جمله تفاوت های آوازها با دستگاه ها آن است که گسترهٔ صوتی آوازها محدودتر است، قطعات سازی (بدون خواننده) در آوازها نادر هستند اما در اجرای دستگاه ها یک رکن اصلی هستند، پرده گردانی در آوازها محدود است اما در اجرای دستگاه ها متداول است، و کاربرد آوازها بیشتر در موسیقی فولکلور است در حالی که دستگاه ها در موسیقی رسمی و حرفه ای به طور مفصل به کار گرفته می شوند. با این حال بیشتر آوازها، اما نه تمام آن ها، گوشه ای به نام درآمد دارند که باعث می شود برخی آن ها را در مسیر دستگاه شدن بدانند. آواز را می توان یک دستگاه کوچک و مختصر در نظر گرفت، یا متقابلاً دستگاه ها را آن دسته ای از آوازها دانست که اصلی تر هستند. از دید نظریه پردازانی همچون علینقی وزیری آنچه دستگاه ها را از باقی آوازها مستثنی می کند، برخوردار بودنشان از یک گام مستقل است (و از این دیدگاه راست پنج گاه را نباید یک دستگاه جدا از دستگاه ماهور دانست). از همین دیدگاه، لفظی مثل «آواز ابوعطا» یا «آواز همایون» اشاره به فرم موسیقایی آواز ندارد بلکه به نوعِ محتوای موسیقایی اشاره می کند. لفظ «آواز» در موسیقی ایرانی از این جهت که سه معنای مختلف را می تواند متبادر کند مورد انتقاد قرار گرفته است. این مفاهیم عبارتند از: مهدی برکشلی در مقاله ای که در قالب کتاب "ایرانشهر" منتشر شد، از لفظ «نغمه» برای توصیف آواز (به معنای اول که موضوع این مقاله است) استفاده کرده است. ساسان سپنتا نیز بعدها از لفظ «نغمه» برای همین منظور استفاده کرده است. به عقیدهٔ محمدرضا لطفی واژهٔ آواز (به معنایی که در این مقاله مد نظر است)، در اصل جایگزینی برای واژهٔ «شعبه» در نظام مقامی موسیقی قدیم بوده است؛ وی در اثبات این مدعا به نوشته های عبدالقادر مراغه ای استناد می کند که در آن آمده که ایرانیان به جای واژهٔ شعبه از واژهٔ «آوازه» استفاده می کرده اند. بنا بر تقسیم بندی های رایج، آوازها در موسیقی ایرانی عبارتند از: در بعضی روایت های ردیف، دو آواز بیات کرد (از متعلقات دستگاه شور) و شوشتری (از متعلقات همایون یا چهارگاه) هم به آنها اضافه می شوند. ابوعطا از ملحقات دستگاه شور دانسته می شود. این آواز بر محوریت دستگاه شور است اما شروع آن از درجهٔ دوم شور است و نت شاهد آن درجهٔ چهارم شور است. گوشهٔ حجاز در آواز ابوعطا نقشی کلیدی دارد و اوج آواز ابوعطا در این گوشه اجرا می شود. اجرای آواز ابوعطا معمولاً با فرود به محور اصلی دستگاه شور خاتمه می یابد. ریشهٔ نام ابوعطا مشخص نیست؛ این آواز با نام های سارنج و دستان عرب نیز شناخته می شود و ممکن است با یکی از راگاهای همنام هندی مرتبط باشد. استفاده از آواز ابوعطا در موسیقی بومی ایران بسیار رایج است و بخشی از موسیقی مذهبی نیز در این آواز (به ویژه در گوشهٔ حجاز که حس و حال «عربی» دارد) اجرا می شود. مهم ترین گوشه هایی که در ابوعطا اجرا می شوند، عبارتند از سَیَخی، حجاز، چهارباغ و گَبری (که همگی جزو گوشه های دستگاه شور هستند). همچنین گاه گوشه های کرشمه، دوبیتی و بسته نگار نیز به دلخواه خواننده اجرا می شوند. گوشهٔ سیخی از نظر مُد تفاوتی با ابوعطا ندارد و تفاوت این دو در ملودی آن هاست. داریوش طلایی در کتاب "تحلیل ردیف" گوشهٔ رامِکلی را هم برای آواز ابوعطا برشمرده است. آواز ابوعطا غم انگیز و سوزناک توصیف شده است و احساس آن با دستگاه شور نزدیکی دارد. بخشی از موسیقی مذهبی ایران نظیر اذان و قرائت قرآن معمولاً در گوشهٔ حجاز اجرا می شود و این گوشه دارای حال و هوای «عربی» توصیف شده است. آواز ابوعطا در موسیقی بومی ایران بسیار رایج است. قطعهٔ «مگر نسیم سحر» از قمرالملوک وزیری به آهنگسازی مرتضی نی داوود و آلبوم عشق داند اثر محمدرضا شجریان و محمدرضا لطفی نمونه هایی از آواز ابوعطاست. تصنیف بهار دلکش منسوب به درویش خان نیز از آثار شاخص ساخته شده در آواز ابوعطا (گوشهٔ حجاز) است. آواز افشاری از متعلقات دستگاه شور دانسته می شود. این آواز بر محوریت دستگاه شور است اما نت ایست آن درجهٔ دوم شور است و نت شاهد آن درجهٔ چهارم شور است. درجهٔ پنجم شور نت متغیر است و درجات ششم و هفتم در درآمد افشاری نقشی ندارند اما در برخی گوشه های آن حائز اهمیت می شوند. آواز افشاری آوازی نسبتاً مستقل از دستگاه شور است. نام افشاری احتمالاً به ایل افشار اشاره دارد که از اقوام ترک آذربایجانی هستند. آواز افشاری، برخلاف برخی دیگر از متعلقات دستگاه شور، نسبتاً مستقل است چنانکه مُد و فرود مخصوص به خودش را دارد (و به محور اصلی شور فرود نمی کند). با این حال، از آنجا که گوشه های پایانی افشاری به محور اصلی دستگاه شور پرده گردانی می کنند، افشاری غالباً جزو متعلقات دستگاه شور طبقه بندی می شود (و نه به عنوان یک دستگاه جداگانه). درجهٔ دوم شور نت ایست افشاری است و تقریباً تمام جمله های موسیقی به این نت ختم می شوند؛ تأکید روی این درجه در ملودی های افشاری متداول است. درجهٔ سوم شور نقشی گذرا دارد اما درجهٔ چهارم شور نت شاهد افشاری است و از اهمیت بالایی برخوردار است. این درجه گاهی به عنوان نت آغاز افشاری نیز به کار گرفته می شود. درجهٔ پنجم شور در افشاری نت متغیر است و در مسیر بالارونده گاه یک ربع پرده زیرتر می شود. درجات ششم و هفتم شور در درآمد افشاری کمتر مورد توجه هستند اما در برخی گوشه های افشاری این درجات حائز اهمیت می شوند و زمانی بیشتری صرف آن ها می شود. مهم ترین گوشه های افشاری عبارتند از بیات راجِه (یا بیات راجع)، رُهاب، مسیحی، نهیب، و مثنوی پیچ (یا مثنوی). موسیقی دانان آواز افشاری را «متأثرکننده» توصیف کرده اند و آن را برای مناجات مناسب دانسته اند. «این دهان بستی دهانی باز شد» آوازی است در مایهٔ افشاری (گوشهٔ مثنوی) که توسط محمدرضا شجریان برای ماه رمضان اجرا شده است. «از کفم رها» نیز تصنیفی در آواز افشاری است که عارف قزوینی ساخته و خوانندگانی چون محمدرضا شجریان و سیما بینا آن را خوانده اند. همچنین آلبوم "آرام جان" از محمدرضا شجریان با همراهی گروه آوا، کلاً در آواز افشاری است. بیات ترک (یا بیات زند) از متعلقات دستگاه شور دانسته می شود. واژهٔ "ترک" در نام این آواز به ترک قشقایی اشاره می کند و نه به ترک های ترکمنستان، آذربایجان یا ترکیه؛ گمان می رود که بسیاری از ترانه های محلی قوم قشقایی در این آواز باشد. از همین رو برخی آن را با نام بیات زند نیز می شناسند، اگر چه این نام به اندازهٔ «بیات ترک» رایج نیست. همچنین، پیشوند «بیات» (که در نام آوازهای دیگری همچون بیات کرد و بیات اصفهان نیز به کار می رود) ممکن است مخفف «ابیات» باشد. در آواز بیات ترک، نت شاهد و نت خاتمه هر دو بر درجهٔ سوم شور قرار دارد. نت آغاز و نت ایست بیات ترک نیز بر نت زیرپایهٔ شور (یک درجه پایین تر از نت پایهٔ شور و یک چهارم درست پایین تر از نت شاهد بیات ترک) قرار دارد. از آنجا که نت آغاز و نت شاهد بیات ترک یکی هستند (درجهٔ سوم شور)، روح الله خالقی معتقد است که بیات ترک را می توان حاصل «تغییر نت پایه» در دستگاه شور دانست. همچنین در بیات ترک ممکن است که فرود نهایی نیز به نت خاتمه (نت پایهٔ شور) برگشت نکند و در همان نت شاهد پایان یابد؛ در مقایسه، آواز ابوعطا همیشه به نت پایهٔ شور فرود می کند و حتی در خلال اجرای آواز نیز بارها به نت پایهٔ شور اشاره می کند. مهم ترین گوشه های آواز بیات ترک، درآمدها، دوگاه، روحُ الارواح، مهدی ضَرّابی، قطار، و قرائی هستند. بیات ترک گاه دارای احساس حزن و اندوه توصیف شده و از این جهت برای اجرای تعزیه مناسب دانسته شده است. گوشه هایی نظیر دوگاه و روح الارواح برای به آواز خواندن اشعار مذهبی به کار گرفته می شوند؛ اما روح الله خالقی بیات ترک را نمونه ای از آوازهای «بازاری» می داند که بین عموم مردم رایج هستند اما نزد موسیقی دانان محبوب نبوده اند. او دلیل این امر را تأکید فراوان بیات ترک به نت شاهدش می داند که آن را کسل کننده می کند. اجرای بیات ترک، در طول زمان به سمت احساس سبک تری متمایل شده است. تفاوت نت شاهد بیات ترک با شور، باعث می شود که بیات ترک چندان احساس حزن انگیز شور را نداشته باشد و نزدیکی اش به ماهور باعث می شود که تا حدی نشاط آور نیز باشد؛ چنانکه بسیاری از آهنگ های پیش پردهٔ طنزآمیز در بیات ترک اجرا شده اند. آلبوم "آستان جانان" از محمدرضا شجریان با آهنگسازی پرویز مشکاتیان، آلبوم "گل صدبرگ" از شهرام ناظری با آهنگسازی جلال ذوالفنون، و آلبوم "شیدایی" از صدیق تعریف نمونه هایی از آواز بیات ترک هستند. همچنین قطعه های اندک اندک و «الا یا ایها الساقی» ساختهٔ جلال ذوالفنون و با آواز شهرام ناظری، در بیات ترک خوانده شده اند. شکرالله خان قهرمانی (معروف به شکری) نیز در نکوداشت قمرالملوک وزیری، تصنیفی در بیات ترک ساخت که با بیت «به دل جز غم آن قمر ندارم / خوشم که غم دگر ندارم» آغاز می گردد؛ شعر این تصنیف از محمدتقی بهار (ملک الشعرا) است و آواز آن را ناهید نیک بخت با همراهی تار (به اجرای یحیی زرین پنجه) و ویولن خوانده بود. تصنیف «نگار من» از مرتضی نی داوود نیز در بیات ترک ساخته شده است. از بیات ترک برای اجرای اذان یا مناجات نیز استفاده می شود، و در تعزیه خوانی نیز در کنار آواز دشتی و دستگاه شور بیشترین کاربرد را دارد. اذان رحیم مؤذن زاده اردبیلی نمونه ای شاخص از آواز بیات ترک (در گوشهٔ روح الارواح) است. بیات ترک در موسیقی دراویش نیز متداول است؛ چنانکه دراویش سلسلهٔ قادریه در منطقهٔ کردستان نیز اشعاری را با دف در گوشهٔ مهربانی اجرا می کنند، و گوشهٔ قطار نیز گاه «چهار درویش» نامیده می شود. آواز دشتی از متعلقات دستگاه شور دانسته می شود. به نظر می رسد که آواز دشتی ریشه در منطقهٔ دشتستان در جنوب ایران داشته باشد. ژان دورینگ، موسیقی دان و خاورشناس فرانسوی نیز از یوسف فروتن چنین نقل می کند که دشتی از منطقهٔ بوشهر به ردیف آورده شده است. سوای نام خود این آواز، نام برخی از گوشه های آن (نظیر «حاجیانی» و «بیدکانی» که نام نوعی آواز محلی در منطقهٔ بوشهر هم هستند) به عنوان سندی برای این مدعا ذکر شده است. با این حال، برخی از گوشه های آواز دشتی شباهت فراوانی با موسیقی شمال ایران (به خصوص موسیقی گیلان) دارد. این امر موجب شده که برخی شکل گیری آواز دشتی را نه به شمال و نه به جنوب ایران، بلکه به تهران (پایتخت ایران در دوره قاجار، که مرکز گردهمایی موسیقی دانان آن زمان نیز بود) نسبت دهند. با این حال، برخی از ردیف دانان معتقدند که گوشه هایی نظیر «دیلمان» و «طبری» که برگرفته از موسیقی گیلان (به ویژه منطقهٔ دیلمان) و مازندران هستند بعداً توسط ابوالحسن صبا به آواز دشتی اضافه شده و توسط دیگر ردیف دانان (از جمله محمود کریمی) تکرار گشته تا آن که امروزه جزئی از آواز دشتی دانسته می شود. همچنان که از نام گوشهٔ «چوپانی» برمی آید، آواز دشتی بین چوپان ها نیز رایج است و بسیار پیش می آید که آنان قطعه ای در دشتی را با نی بنوازند. درجهٔ پنجم شور نت شاهد آواز دشتی تلقی می شود و این نت همچنین نت متغیر نیز هست (گاه ربع پرده بم تر می شود) که این تغییر باعث تمایز آن از گوشهٔ حجاز می شود. درجهٔ سوم شور نت ایست دشتی است و خاتمهٔ آواز دشتی به طور سنتی با فرود به درجهٔ اول دستگاه شور همراه است. تغییر درجهٔ پنجم شور در آواز دشتی، نشانه ای از اعتبار درجهٔ چهارم شور دانسته می شود که باعث می شود درجهٔ پنجم به سمت آن گرایش پیدا کرده و ربع پرده پایین آورده شود. همچنین باید توجه داشت که درجهٔ سوم شور که نت آغاز دشتی نیز هست، نقش یک نت ایست موقت را ایفا می کند و خاتمهٔ آواز دشتی به طور سنتی روی این درجه نیست بلکه روی نت پایهٔ دستگاه شور است. بر خلاف دستگاه شور که در آن درجهٔ دوم (نت شاهد شور) از اهمیت زیادی برخوردار است، درجهٔ دوم شور در آواز دشتی فاقد اهمیت است و بیشتر ملودی آواز دشتی در فاصلهٔ درجات سوم تا هفتم شور رخ می دهد. در آواز دشتی جهش به اندازهٔ فاصله سوم کوچک یا بزرگ متداول است و جهش از درجهٔ سوم تا هفتم (فاصلهٔ چهارم درست) نیز دیده می شود. گوشه هایی که در بیشتر روایت های ردیف آواز دشتی ذکر شده اند عبارتند از: دشتستانی، حاجیانی، بیدگلی، چوپانی، اوج، گیلکی، کوچه باغی، غم انگیز، و سَمَلی. برخی از آثار معروف در آواز دشتی عبارتند از: سرود «ای ایران» از روح الله خالقی، قطعات کاروان و در قفس از ابوالحسن صبا، تصنیف «موسم گل» از موسی معروفی، قطعهٔ «کاروان» از مرتضی محجوبی با صدای غلامحسین بنان، و تصنیف «الهه ناز» اثر اکبر محسنی با آواز بنان. آلبوم "شب، سکوت، کویر" با آهنگسازی کیهان کلهر و خوانندگی محمدرضا شجریان نیز در آواز دشتی است. در تعزیه خوانی نیز آواز دشتی در کنار آوازهای بیات ترک و شور بیشترین کاربرد را دارد دلیل این امر هم حس حزن انگیز آواز دشتی، و هم کاربرد گستردهٔ دشتی در موسیقی محلی و در نتیجه وجود سابقهٔ ذهنی از دشتی در فرهنگ موسیقی محلی ایران دانسته شده است. در مرثیه خوانی های منطقه کهگیلویه (که به آن شَروه خوانی نیز گفته می شود و در منطقهٔ بوشهر و هرمزگان نیز متداول است) هم از آواز دشتی استفادهٔ بسیار می شود. در منطقهٔ گیلان نیز از گوشهٔ دیلمان برای اجرای تعزیه هایی به زبان گیلکی استفاده می شود. بیشتر موسیقی دانان آواز اصفهان (یا بیات اصفهان) را از متعلقات همایون دانسته اند اما برخی این آواز را جزء دستگاه شور می دانند. نام «اصفهان» اشارهٔ مستقیمی است به شهر اصفهان و اقوام ساکن در آن. در موسیقی قدیم ایران مقامی به نام اصفهان وجود داشته است اما فواصل آن با بیات اصفهان مطابقت ندارد. به عقیدهٔ فرهاد فخرالدینی این نوع نامگذاری گوشه ها و آوازها در ردیف (یعنی استفاده از یک نام قدیمی برای یک گوشه یا آواز که به آن مرتبط نیست) در ردیف موسیقی ایرانی نادر نیست و وی آن را نوعی «تحریف» در طبقه بندی موسیقی ایرانی می داند. فواصل مقام اصفهان در موسیقی ردیفی ایران مرسوم نیستند، اما استفاده از این مقام در موسیقی عربی و ترکی معمول است. درجهٔ چهارم همایون نت پایهٔ اصفهان و همچنین نت شاهد آن است. این نت در مرکزیت دو دانگ قرار دارد که اولی از نت پایهٔ همایون تا نت شاهد اصفهان و دومی بالاتر از نت شاهد اصفهان است. ملودی آواز اصفهان معمولاً با تأکید بر دانگ اول آغاز می شود و بعد به سمت دانگ دوم گسترش می یابد. نت پایهٔ همایون در این حین نقش تکیه گاهِ بم (یا حضیض) را برای آواز اصفهان ایفا می کند و ملودی حداکثر تا این نت پایین می آید. در مورد نت ایست برای بیات اصفهان دو گزینه وجود دارد: ملودی می تواند به نت پایهٔ اصفهان (درجهٔ چهارم همایون) برگردد یا آن که پایین تر رفته و روی درجهٔ سومِ پایین (که همان درجهٔ دوم همایون و نت شاهد همایون است) توقف کند. در گروه کوچکتری از اجراها نیز نت خاتمه، درجهٔ چهارم یا پنجم پایین است (یعنی یک یا دو درجه بم تر از شاهد همایون). بیات اصفهان از نظر فواصل با گام کوچک هماهنگ (مینور هارمونیک) در موسیقی کلاسیک غربی نزدیکی بسیاری دارد؛ تفاوت گام مینور هارمونیک و گام بیات اصفهان در آن است که درجهٔ ششم در بیات اصفهان یک ربع پرده زیرتر است. این درجه در بیات اصفهان نقش نت ایست را ایفا می کند و تأکید بر آن باعث تمایز آن از گام کوچک هماهنگ می گردد. مهم ترین گوشه های بیات اصفهان عبارتند از جامه دران، بیات راجه، عشاق، شاه ختائی، و سوزوگداز. موسیقی دانان آواز اصفهان را دارای احساسی بین شادی و غم عمیق توصیف کرده اند. بیات اصفهان به دلیل نزدیکی اش به گام کوچک هماهنگ در موسیقی غربی، کاربرد فراوانی در موسیقی معاصر داشته و از آن با کوک غربی (یعنی با تغییر درجهٔ ششم به شکلی که ریزپرده نداشته باشد) بسیار استفاده می شود. از جمله، مرتضی نی داوود یک قطعهٔ پیش درآمد در بیات اصفهان ساخته که از آثار شناخته شده در این آواز به شمار می رود. این قطعه در اصل یک تصنیف بود که نی داوود آهنگ آن را ساخت و حسین پژمان بختیاری شعر آن را سرود و با نام «شاه من، ماه من» شناخته می شود. اولین اجرای این اثر با آواز قمرالملوک وزیری (قمر) انجام شد که بعداً روی صفحه گرامافون نیز ضبط شد؛ در این اجرا مرتضی نی داوود نوازندهٔ تار است و موسی معروفی هم ویولن نواخته است. بعدها مرتضی حنانه با اقتباس از ملودی این اثر، موسیقی عنوان بندی مجموعهٔ تلویزیونی "هزاردستان" را ساخت. با این حال، این اقتباس به طور صریح اعلام نشده بود و حتی در عنوان بندی پایانی هزاردستان هم اشاره به نام نی داوود یا قمر نشده بود. از دیگرانی که این تصنیف را خوانده اند می توان به شهلا سرشار، اکی بنایی و داوود آزاد اشاره کرد. علیرضا افتخاری هم قطعهٔ «شور عاشقانه» (در آلبوم شور عشق، منتشر شده در سال ۱۳۷۴) را که اقتباسی از همین تصنیف است، با شعر فریدون مشیری و تنظیم فریدون شهبازیان اجرا کرده است. اگر چه برخی از منابع، آوازها را در کنار دستگاه ها در ردیف آورده اند و گاه تعداد دستگاه ها را ۱۲ یا ۱۳ عدد ذکر کرده آند، اما طبقه بندی رایج ردیف شامل هفت دستگاه و پنج آواز است. این که چه چیزی موجب می شود که برخی مجموعه های گوشه ها آواز تلقی شوند و دستگاه دانسته نشوند، به طور مبسوط مورد بحث نبوده است اما موارد زیر جزو تفاوت های آواز و دستگاه دانسته می شوند: برخی آوازها که استقلال محسوسی از دستگاه مربوط دارند گاه «در مسیر دستگاه شدن» دانسته می شوند. برای نمونه، هرمز فرهت یکی از ویژگی های دستگاه ها را داشتن فرود مخصوص به خودشان می داند (فرود به ملودی کوتاهی گفته می شود که با آن اجرای دستگاه به نت پایه آن دستگاه بازگشت می کند). از همین رو، به نظر او آوازهایی نظیر افشاری و بیات ترک چون فرود مخصوص به خود دارند استقلال بیشتری از دستگاه شور دارند تا آواز دشتی و ابوعطا (که از فرود شور استفاده می کنند). عبدالله دوامی هم به شکل مشابهی آواز بیات کرد را در راه دستگاه شدن توصیف می کند. یکی از عواملی که باعث استقلال یک یا چند گوشه از دستگاهی که به آن متعلق هستند و در نتیجه منجر به شکل گیری یک آواز می شود، وجود گوشهٔ درآمد برای آن آواز است؛ برای مثال در ردیف های مختلف گوشه ای به اسم «درآمد شوشتری» یا «درآمد ابوعطا» می توان یافت. با این حال، گوشه ای به نام «درآمد زابل» نیز در برخی ردیف ها موجود است؛ اگر چه زابل هرگز به عنوان یک آواز مستقل مطرح نشده است.
[ { "answer1": "گسترهٔ صوتی آوازها محدودتر است، قطعات سازی (بدون خواننده) در آوازها نادر هستند اما در اجرای دستگاه ها یک رکن اصلی هستند، پرده گردانی در آوازها محدود است اما در اجرای دستگاه ها متداول است، و کاربرد آوازها بیشتر در موسیقی فولکلور است در حالی که دستگاه ها در موسیقی رسمی و حرفه ای به طور مفصل به کار گرفته می شوند.", "answer2": "کاربرد آوازها بیشتر در موسیقی فولکلور است", "distance": 190, "question": "تفاوت اصلی بین آواز و دستگاه در موسیقی ایرانی چیست و کدام یک بیشتر در موسیقی محلی کاربرد دارد؟" }, { "answer1": "ابوعطا از ملحقات دستگاه شور دانسته می شود.", "answer2": "گوشهٔ حجاز در آواز ابوعطا نقشی کلیدی دارد و اوج آواز ابوعطا در این گوشه اجرا می شود.", "distance": 144, "question": "آواز ابوعطا از ملحقات کدام دستگاه است و گوشه کلیدی و مهم آن کدام است که اغلب در موسیقی مذهبی استفاده می شود؟" }, { "answer1": "آواز افشاری آوازی نسبتاً مستقل از دستگاه شور است.", "answer2": "مهم ترین گوشه های افشاری عبارتند از بیات راجِه (یا بیات راجع)، رُهاب، مسیحی، نهیب، و مثنوی پیچ (یا مثنوی).", "distance": 991, "question": "آیا آواز افشاری مستقل از دستگاه شور است یا وابسته به آن و مهم ترین گوشه های آواز افشاری کدامند؟" }, { "answer1": "واژهٔ \"ترک\" در نام این آواز به ترک قشقایی اشاره می کند و نه به ترک های ترکمنستان، آذربایجان یا ترکیه؛ گمان می رود که بسیاری از ترانه های محلی قوم قشقایی در این آواز باشد.", "answer2": "در آواز بیات ترک، نت شاهد و نت خاتمه هر دو بر درجهٔ سوم شور قرار دارد.", "distance": 396, "question": "بیات ترک بیشتر متعلق به کدام قوم است و نت شاهد و خاتمه آن در مقایسه با شور چگونه است؟" }, { "answer1": "به نظر می رسد که آواز دشتی ریشه در منطقهٔ دشتستان در جنوب ایران داشته باشد.", "answer2": "برخی از گوشه های آواز دشتی شباهت فراوانی با موسیقی شمال ایران (به خصوص موسیقی گیلان) دارد.", "distance": 375, "question": "آواز دشتی بیشتر در کدام منطقه ریشه دارد و کدام یک از گوشه های آن شباهت به موسیقی شمال ایران دارد؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
234
: سازمان های تحت ریاست فرح پهلوی فرح پهلوی ریاست شماری از سازمان های پزشکی، فرهنگی، ورزشی، آموزشی و رفاه اجتماعی را بر عهده گرفت. دفتر مخصوص شهبانو فرح پهلوی تا سال ۱۳۵۷ دارای چهل کارمند و چهار بخش بود که عبارت بودند از: بخش آموزش و پرورش، بخش بهداشت و درمان، بخش رفاه اجتماعی و بخش فرهنگ و هنر. وی همچنین در برنامه ریزی جشن های ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی ایران شرکت داشت. در چهارچوب برنامه ریزی این جشن ها ۳۵۰۰ دبستان در سرتاسر کشور با اعانه های شخصی ساخته شد و برج آزادی در تهران بر پا شد. در مرحله های آغازین پروژه جشن های شاهنشاهی در ساختار بنیادی کشور سرمایه گذاری گسترده ای انجام گرفت که می توان ساختن راه ها، شبکه های ارتباطی از راه دور، فرودگاه ها، پخش سراسری برنامه های تلویزیونی، هتل ها و جهانگردی و گردشگری را نام برد. جمعیت خیریه فرح پهلوی: جمعیت خیریه فرح پهلوی سازمان غیرانتفاعی است که در سال ۱۳۳۲ بنیاد شد. ریاست این جمعیت با فرح پهلوی بود. جمعیت خیریه فرح پهلوی در دو بخش فعالیت دشت؛ بخش بهداشت و تغذیه و بخش آموزش و پرورش حرفه ای کودکان. فعالیت های جمعیت خیریه فرح پهلوی در بهداشت و تغذیه کودکان در ایجاد شیرخوارگاه ها و مهد کودک ها می باشند. فعالیت های جمعیت در آموزش و پرورش دست در دست اصل ششم انقلاب شاه و مردم و سپاه دانش به آموزش و پرورش کودکان، نوجوانان، و جوانان کشور می پردازد که شامل شبانه روزی ها، اردوگاه های نیاوران و شهسوار، کانون کارکنان جوان، آموزشگاه های حرفه ای، آموزشگاه های کودکیاری، دادن بورس تحصیلی است. بنگاه حمایت مادران و نوزادان: بنگاه از سال ۱۳۳۸ به گسترش فعالیت های خود به سبب نیازهای روزافزون خانواده های کم درآمد می کوشید. ریاست عالیه این بنگاه را فرح پهلوی بر عهده داشت. از آغاز انقلاب شاه و مردم تا پایان دهه نخستین آن اقدامات دیگری در زمینه های مختلف پزشکی و درمانی و بهداشتی اجتماعی و نیز آموزشی و تربیتی داشته که همه آن ها به طور رایگان در راه حفظ مادران و نوزادان قرار می گرفت. بنگاه حمایت مادران و نوزادان از سال ۱۳۴۲ و ۱۳۴۳ گام های بلندی در پشتیبانی از مادران و نوزادان برداشت که ایجاد زایشگاه های مدرن و رایگان در شهرهای دور دست و روستاهای دور و نزدیک و هم چنین ایجاد آموزشگاه های مامایی و آموزشگاه های بهیاری است. انجمن ملی حمایت کودکان:انجمن در سال ۱۳۳۱ در ایران بنیان نهاده شد و ریاست عالیه آن با فرح پهلوی بود. هدف این انجمن آموزش کادر فنی مورد نیاز سازمان های بهداشتی و تربیت افراد دانش آموخته و کار آزموده برای خدمت در سازمان های ویژه آموزش کودکان است. فعالیت های این انجمن در سه بخش بود: آموزش، تغذیه کودکان و بخش ویژه برای نگهداری و آموزش کودکان عقب مانده. کنگره پزشکی ایران: کنگره زیر نظر بنیاد پهلوی در سال ۱۳۳۱ بنیان نهاده شد تا دربارهٔ امراض و بیماری های بومی کشور به پژوهش و مشاوره علمی به پردازد و راه حل هایی برای مبارزه اساسی و عملی با این بیماری ها پیدا کند. این کمیته همه ساله در رامسر به ریاست عالیه فرح پهلوی برگزار می شد. هر سال بین ده تا بیست نفر از استادها و متخصصین خارجی در کنگره پزشکی ایران شرکت می جستند و با ایراد سخنرانی های گوناگون علمی و بیان تجربه ها و پژوهش های شخصی کنگره را در جریان آخرین پیشرفت های جهان پزشکی قرار می دادند. کنگره پزشکی ایران مقام شایانی در جوامع پزشکی بین المللی باز کرده بود. جمعیت کمک به جذامیان: ریاست عالیه جمعیت کمک به جذامیان را فرح پهلوی، در چهار چوب مسئولیت های وی به عنوان شهبانوی ایران پذیرفت. جمعیت کمک به جذامیان فعالیت های گوناگونی در زمینه پزشکی و درمان و رفاه جذامیان بر عهده داشت و جمعیت کمک به جذامیان سال ها توسط عبدالحسین راجی که در سال ۱۲۸۱ زاده شد و در تاریخ ۱۳۵۱ در گذشت اداره می شد. این جمعیت بهکده راجی را بنیان کرد. بنیاد ایرانی بهداشت جهانی: بنیاد بهداشت جهانی در سال ۱۳۴۸ بنیان گذارده شد و ریاست عالیه آن با فرح پهلوی می باشد. هدف های این بنیاد کمک به سازمان های بهداشتی و تحقیقاتی موجود است: بررسی و برگزیدن پروژه های بهداشتی و هماهنگی آن با اقدامات دولت و سازمان جهانی بهداشت در ژنو و سایر سازمان های بهداشتی بین المللی؛ جلب پشتیبانی معنوی و مادی سازمان ها، کمپانی های خصوصی، بازرگانی و صنعتی و افراد ایرانی و خارجی؛ بررسی سختی ها و بیماری های ناشی از صنعتی شدن کشور برای جلب کمک های گوناگون از سازمان های دولتی و خصوصی و آخرین هدف برگزیدن سازمان های معتبر برای اجرای پروژه های مورد نیاز و پرداخت هزینه ها و سرپرستی انجام آن. جمعیت حمایت آسیب دیدگان از سوختگی: جمعیت حمایت آسیب دیدگان از سوختگی در سال ۱۳۴۴ برای حمایت و تأمین نیازمندی های بهداشتی و درمانی کسانی که بر اثر سوانح سوختگی آسیب می بینند بنیان شد. ریاست عالیه این جمعیت با فرح پهلوی می باشد. جمعیت در زمینه های پیشگیری، درمان، پژوهش فعالیت دارد. جمعیت حمایت آسیب دیدگان از سوختگی از آغاز بنیان همه کوشش خود را در راه ساختن بیمارستان مجهزی نمود که این بیمارستان از سال ۱۳۵۱ آماده بهره برداری شد. جمعیت حمایت آسیب دیدگان از سوختگی شمار بسیاری پروژه های پژوهشی، آموزشی و درمانی را برنامه ریزی کرده است. جمعیت ملی مبارزه با سرطان: جمعیت ملی مبارزه با سرطان در فروردین سال ۱۳۴۶ بنیان شد. جمعیت ملی مبارزه با سرطان برای ایجاد و گسترش مرکزهای تشخیص، درمان و شیمی درمانی کسانی که به بیماری چنگال دچار شده اند فعالیت می کند. هم چنین در ایجاد آسایشگاه های ویژه بیماران سرطانی و آموزش همگانی، تخصصی و فنی در چهار چوب اساس نامه جمعیت فعالیت دارد. جمعیت طرفداران مرکز طبی کودکان: به ریاست عالیه فرح پهلوی در سال ۱۳۴۰ بنیان شد. سازمان این جمعیت از شورای عالی، هیئت مدیره و بازرس عالی تشکیل می شود. عضوهای شورای عالی این جمعیت بنیان گذاران و مسولین امور بهداشتی و آموزشی کشور می باشند. وزیر بهداری، وزیر آموزش و پرورش، رئیس دانشگاه تهران و رئیس دانشکده پزشکی دانشگاه تهران عضو شورای عالی هستند. هیئت مدیره پنج نفری جمعیت برگزیده از جانب شورای عالی برای دو سال می باشد. فرح پهلوی بازرس عالی را برای درازای یک سال منصوب می کند. هدف این جمعیت ساختن و اداره مرکز طبی کودکان در تهران بود. جمعیت طرفداران مرکز طبی کودکان هزینه ساخت بیمارستان و تمامی تجهیزات بخش های گوناگون آن را پرداخت. دیگر سازمان های زیر ریاست عالیه فرح پهلوی در بهداشت و درمان از این قرار می باشند: سازمان ملی انتقال خون ایران، جمعیت بهزیستی ایران (اکنون سازمان بهزیستی) انستیتو پاستور سازمان ملی فولکلور ایران: سازمان فولکلور ملی ایران در خرداد ماه ۱۳۴۶ برای گردهم آوری، گسترش، پراکندن و پخش ترانه ها، لباس ها، سازهای موسیقی محلی، و ضبط و یادداشت آهنگ های بومی و رقص های محلی ایران در تهران گشایش یافت. این سازمان از دانشسرای هنر و هنرستان رقص های ملی و محلی تشکیل می شود. دانش آموختگان دانشسرای هنری به استخدام وزارت آموزش و پرورش درمی آمدند تا در دبستان ها و روستاها به دانش آموزان سرود و موسیقی محلی بیاموزند. فارغ التحصیلان هنرستان رقص های ملی و محلی سازمان فولکلور ایران برنامه های بیشماری از رقص های محلی ایران را در تالار رودکی و تالارهای دیگر تهران و شهرستان ها اجرا کردند و هر ساله در پادگان های سر تا سر کشور برای سربازان، درجه داران و افسران و خانواده آنان، هنرمندان گروه های آذربایجانی، گیلانی، مازندرانی، کردی، و آسوری برنامه های گوناگون خود را اجرا نمودند. تالار رودکی: ۳ آبان ۱۳۴۶ محمد رضا پهلوی و فرح پهلوی تالار رودکی را گشودند. این تالار برای اجرای کنسرت های موسیقی ایرانی و اروپایی به ابتکار فرح پهلوی بنا شد. در کنار کنسرت های هنرمندان ایرانی، ویولونیست ها، پیانیست ها و رهبران ارکستر نامی جهان چون هنریک شرینگ، کلادیو آرائو در تالار رودکی کنسرت دادند. موریس بژار با همکاری هنرمندان ایرانی رقصی را طراحی کرد که در تخت جمشید در جشن های ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی ایران به اجرا درآمد. رهبر نامی کنسرت هربرت فون کارایان، ارکستر مجلسی اشتوتگارت و برلین فیلارمونیک و دیگر گروه های اپرا و باله و ارکستر مجلسی و هم چنین نابغه پانتومیم ماسل مارسو در تالار رودکی برنامه اجرا کردند. کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان: در دی ماه سال ۱۳۴۴ بنیان شد. ایجاد کانون در راستای فراگیر کردن کتاب خوانی بین کودکان و نوجوانان و به دنبال چاره اندیشی برای پرکردن هنگام فراغت گروه نوجوانان ایران و فراهم آوردن آموزش و سرگرمی برای آن ها بود. کانون پرورش زیر نظر هیئت امنا، هیئت مدیره و مدیر عامل اداره می شد. کتابخانه های کانون برای کودکان و نوجوانان ایجاد شد تا بتوانند میزان آگاهی و دانش خود را بیازمایند و نوآوری های خود را آزمایش کنند. این کتابخانه ها برای بالا بردن آگاهی نوجوانان ایران در بخش های گوناگون برنامه ریزی شده بود. برنامه هایی به کوشش کانون برای پرورش استعدادهای کودکان و نوجوانان همانند داستان سرایی، آشنایی به کتاب های نوین چاپ شده، آشنایی با شخصیت های علمی و هنری و تاریخی ایران و جهان، آشنایی با سرزمین ها، قوم ها، ملت ها، و نژادها، نمایش فیلم، برنامه های گفتگو و انتقاد در زمینه های گوناگون و دربارهٔ کتاب های کتابخانه، مسابقه های هوش و آمادگی ذهن، مشاعره، شطرنج، برگزاری نمایشگاه های گوناگون، بازدیدهای گروهی، آموزش نقاشی، آموزش موسیقی و گروه کر بچه ها و آموزش فیلم سازی گسترش داده شد. تئاتر دیگر بخشی از کانون بود که برنامه های فشرده و گسترده ای را پایه ریزی کرد تا نمایش هایی توسط کودکان برای کودکان به روی سن برود. چاپ کتاب، سینما، برگزاری فستیوال فیلم کودکان و نوجوانان، پژوهش های فرهنگی و هنری، و ساخت آرشیو فیلم از دیگر فعالیت های کانون بودند. انجمن ملی روابط فرهنگی :انجمن روابط فرهنگی در سال ۱۳۴۵ بنیان شد. هدف این انجمن ایجاد پیوند فرهنگی و هنری در میان ملت ها و نیز شناساندن فرهنگ و هنر جهانی است. برنامه های انجمن در گسترش و آشناسازی فرهنگ و هنر ایران در خارج از کشور و فراهم نمودن راه های گوناگون برای آشنا ساختن مردم ایران با فرهنگ و هنر دیگر ملت ها می باشد. انجمن روابط فرهنگی با دعوت از هنرمندان و نویسندگان پر آوازه خارجی به ایران و دادن بورس های مطالعاتی و فرستادن هنرمندان ایرانی برای نمایشگاه های هنری و اجرای برنامه موسیقی سنتی ایران به کشورهای خارجی فعالیت دارد. بنیاد فرهنگ ایران: بنیاد فرهنگ ایران در مهر ماه ۱۳۴۳ برای پاس، گسترش، و پیشبرد زبان فارسی این میراث گرانبهای فرهنگ ایران بنیان شد. ریاست بنیاد فرهنگ ایران با پرویز ناتل خانلری بود بنیاد فرهنگ ایران درنوشت و چاپ فرهنگ نامه ها و واژه نامه های فارسی، پژوهش و بررسی در دستور زبان فارسی، برگردان و چاپ آثار پژوهشی دربارهٔ فرهنگ ایران به زبان های دیگر و زبان فارسی نوشته شده باشد، گردآوری سندها و منبع ها برای بررسی و پژوهش در زبان و فرهنگ فارسی، پیشبرد و یاری به نگارش و چاپ هر گونه نوشتار یا خودآموزی که آموختن زبان فارسی روان را برای ایرانیان و خارجی ها ساده کند. یاری در بنیان کتاب خانه های همگانی و برانگیزاندن و پیشبردن زبانشناسان به پژوهش و بررسی در بهبود و درستی خط فارسی برای ساده کردن خواندن و به یاد سپردن واژه ها کوشش می کند. سازمان جشن هنر شیراز: برای سازمان دادن به جشن هنر شیراز در سال ۱۳۴۶ با ۳۳ نفر عضو هیئت امنا و ۵ عضو هیئت مدیره و کمیته های تئاتر، موسیقی، سینما و نمایشگاه ها و دفاتر پروژه های فنی، مالی، و پذیرایی و روابط عمومی آغاز به کار کرد. این سازمان تهیه و تدارک برنامه های فستیوال نمایشی و موسیقی جشن هنر شیراز، انجام سایر فعالیت های هنری برای عرصه کردن هنر در جنب جشن هنر شیراز و برقراری پیوندها و همکاری با سازمان های جهانی هنری و تبادل برنامه های هنری برای جشن هنر شیراز را بر عهده داشت. تئاتر شهر: تهران بزرگ ترین مجموعه نمایش تئاتر ایران است. پروژه ساختن مجموعه تئاتر شهر برای اجرای تئاتر در سال ۱۳۴۷ تصویب شد و ساختمان تئاتر شهر در تاریخ ۷ بهمن ۱۳۵۱ آماده بهره برداری شد. تئاتر شهر با قطعه "باغ آلبالو" آنتوان چخوف به کارگردانی آربی آوانسیان گشوده شد. در آغاز تئاتر شهر و اجرای تاترها زیر سرپرستی سازمان جشن هنر شیراز بود ولی پس از چندی به سازمان رادیو تلویزیون ملی ایران واگذار شد. مؤسسه آسیایی دانشگاه پهلوی: در سال ۱۹۲۹ در نیویورک بنیان شد. این مؤسسه در سال ۱۳۴۵ به شیراز منتقل شد و در جای موزه شهرام به کار ادامه داد. این مؤسسه خیریه و وابسته به دولت می باشد. فعالیت های این مؤسسه در جهت شناساندن تاریخ و هنر و تمدن و فرهنگ ایران و پژوهش در پیوند آن با تغییرات فرهنگ کشورهای آسیایی و برگزاری دوره های آموزشی، ایران شناسی و نشست های علمی و جهانی، پژوهش های باستان شناسی و چاپ دستاوردهای آن است. مؤسسه آسیایی دانشگاه پهلوی وابسته به دانشگاه پهلوی شیراز می باشد و زبر سرپرستی یک مدیر عامل و هیئت مدیره اداره می شود. انجمن فیلارمونیک تهران: در سال ۱۳۴۲ بنیان شد. ارکستر فیلارمونیک تهران به ریاست پرویز محمود در آبان ماه ۱۳۳۲ بنیان شد و پس از ده سال ارکستر زیر چتر پشتیبانی انجمن فیلارمونیک تهران به ریاست عالیه فرح پهلوی درآمد. این انجمن نهادی است غیرانتفاعی و همه درآمدهای آن برای گسترش و همگانی کردن موسیقی علمی استفاده می شود. هدف انجمن، گسترش موسیقی علمی و ایجاد انگیزه و راهنمایی دوستداران این هنر از راه دادن کنسرت ها، نشست های گوش دادن به صفحه های موسیقی و برگزاری سخنرانی ها دربارهٔ جنبه های علمی و فنی و تاریخی و فلسفی موسیقی و بنیان کتابخانه و چاپ مجلات موسیقی و غیره می باشد. استفاده از برنامه های انجمن بسیار ساده و ارزان در دسترس دوستداران این موسیقی است. بنگاه ترجمه و نشر کتاب: در سال ۱۳۳۳ به فرمان محمدرضا پهلوی بنیان شد. هدف از بنیان بنگاه این است که از راه برگردان و چاپ کتاب های مهم جهان به زبان فارسی مردم کشور را از بهترین کارهایی که با انگیزه و اندیشه بشری در دوران گوناگون آفریده و بر روی کاغذ آمده برخوردار سازند تا این سبب نیرومند کردن فکر و برانگیختن خوانندگان گردد و نیز با برگردان کتاب های ارزنده در راه گسترش و پیشرفت زبان فارسی به کوشد و آن را به کمک آثار و اندیشه های نو پربارتر سازد. هم چنین فن برگردان و نویسندگی را پیشرفت دهد و با ترجمه مقالات در پیشبرد پژوهش های علمی و نیز با برگردان کتاب ها دربارهٔ ایران، مردم جهان را با تاریخ و تمدن کهن ایران آشنا سازد. سازمان گفتگوی فرهنگ ها: در سال ۱۳۵۵ بنیان شد. هدف این سازمان ایجاد پیوند میان فرهنگ ها در سطح جهانی بود. نخستین سمینار این سازمان در سال ۱۳۵۷ با شرکت کشورهای اروپایی، ژاپن و مصر در ایران برگزار شد. جشنواره توس: ۲۳ تیر ۱۳۵۴ خورشیدی در تالار فردوسی دانشکده ادبیات دانشگاه مشهد نخستین جشنواره توس گشوده شد. برگزاری جشنواره توس برای بزرگداشت استاد ابوالقاسم فردوسی توسی و شاهنامه می باشد. جشنواره برای زنده کردن روح جوانمردی از راه بازگو کردن داستان های حماسی، اخلاقی و پهلوانی است و بازگشت به ریشه های باستانی فرهنگ و اقوام ایرانی. جشن توس با ترتیب دادن برنامه های جانبی شامل نمایش، سینما، موسیقی، نقالی، ورزش باستانی، و نمایشگاه های بیشنار به یک فستیوال ملی تبدیل شده و شاهنامه و فردوسی را به میان مردم برد. انجمن شاهنشاهی فلسفه: در سال ۱۳۵۲ بنیان شد و مدیریت آن به حسین نصر داده شد. اعضای دیگر انجمن احسان براقی، عبدالحسین زرین کوب، محسن فروغی، نادر نادرپور و سید جلال آشتیانی بودند. جشن هنرهای مردمی اصفهان: در سال ۱۳۵۶ هفته جشن هنرهای مردمی اصفهان برای نخستین بار با حضور فرح پهلوی برگزار شد. در درازای هفت شبانه روز جشن، ده ها نمایشگاه در گوشه و کنار شهر بر پا شده بود که در همه آن ها گوشه هایی از زندگی سنتی مردم ایران به نمایش گذاشته شده بود. این نخستین بار بود که یک جشن مردمی و ملی و ایرانی بر پا می شد که موضوع آن زندگی مردم و اجراکننده آن نیز خود مردم بودند. دانشگاه فرح پهلوی: در ۳۰ فروردین ۱۳۵۴ گشایش بافت. پیشینه این دانشگاه به سال ۱۳۴۳ بر می گردد که گشایش مدرسه عالی دختران از تصویب شورای مرکزی دانشگاه های ایران گذشت. در سال ۱۳۵۴ مدرسه عالی دختران از نظر حقوقی به یک سازمان آموزشی دولتی غیرانتفاعی تبدیل شد و در ردیف دانشگاه های کشور درآمد و زیر ریاست عالیه فرح پهلوی گسترش یافت. تا سال ۱۳۵۷ دانشگاه فرح پهلوی دارای چهار دانشکده علوم پایه، ادبیات و علوم انسانی، علوم مدیریت و اقتصاد و هنر بود. دانشگاه فرح پهلوی بسیار مدرن و مجهز است و دارای خوابگاه دختران، مهد کودک، آمفی تئاترها، استخرها، رستوران ها، و سالن ورزش می باشد. کانون کارآموزی کشور: در سال ۱۳۳۷ به ریاست عالیه فرح پهلوی گشایش یافت. کانون کار آموزی کشور برای نگهداری و آموزش و پرورش شهروندان مستمند کشور و در راه پیکار با بیکاری و ولگردی و گدایی و آماده ساختن آن ها برای آغاز به پیشه ای که در کانون آموخته اند بنیاد شد. کانون کارآموزی کشور دارای هیئت مدیره است که ریاست آن با وزیر دربار شاهنشاهی است. امور فنی و مالی کانون در دو کمیسیون فنی و مالی مورد بررسی قرار می گیرد. در شهرستان ها مدیریت کانون را هیئت مدیره محلی، مدیران عامل محلی و هیئت نظارت محلی بر عهده دارند. ریاست هیئت در شهرستان ها برعهده استاندار یا فرماندار آن است. سازمان ملی پیش آهنگی - پیش آهنگی دختران: زیر نظر سازمان ملی پیش آهنگی ایران با سرپرستی شورای عالی پیش آهنگی ایران و هیئت مدیره اداره می شود. پیش آهنگی دختران در سال ۱۳۳۶ بنیان شد و آغاز به کار کرد. هدف از ایجاد این سازمان آموزش روحی و جسمی دختران بر اساس پیشاهنگی جهانی و برتری های ملی و رشد اجتماعی بیشتر آنان برای زندگی بهتر می باشد. فعالیت های پیش آهنگی در واحدهای آموزشی و اردوها، جمبوری ها و خانه های پیش آهنگی انجام می گیرد. آموزشگاه نابینایان رضا پهلوی: در سال ۱۳۴۳ گشاده شد. کلاس های این آموزشگاه برای جوانان نابینای علاقه مند به موازات سایر واحدهای وزارت آموزش و پرورش که هدف آن گسترش آموزش بین جوانان و اجرای برنامه هایی در جهت پرورش شخصیت آنهاست. آموزشگاه زیر سرپرستی هیئت مدیره و مدیر عامل و معاونین اداری و مالی و شبانه روزی است. در سال ۱۳۴۵ دختران نابینا نیز از سرتا سر کشور در این آموزشگاه پذیرفته شدند و خوابگاه دختران و اداره سرپرستی در آموزشگاه گشوده شد. دانش آموزانی که دبستان و دبیرستان را به پایان رسانده اند می توانستند در کلاس های کوتاه مدت حرفه ای شرکت کنند. دانشگاه فارابی: در سال ۱۳۵۶ در سپاهان گشوده شد. هدف از ایجاد دانشگاه فارابی، نگهداری و گسترش فرهنگ ایرانی و آشنایی ایرانیان با دیگر فرهنگ های گیتی بود. برنامه آموزشی این دانشگاه در سه سطح دیپلم های ویژه، لیسانس، فوق لیسانس می باشد. رشته های شانزده گانه دانشگاه فارابی در شهرهای دیگر ایران چون سپاهان، یزد، همدان درس داده می شد. در شهر سپاهان و در پردیس ها رشته های بازسازی و ترمیم اشیا، شهرسازی و بازسازی شهرهای قدیمی بنیان شده بود. فرهنگستان علوم ایران - یکی از فرهنگستان های ایران بود این فرهنگستان در زیر چتر که تیر ماه ۱۳۵۳ به تصویب مجلس شورای ملی و خرداد ۱۳۵۳ به تصویب مجلس سنا رسید. بنیاد شاهنشاهی فرهنگستان های ایران که به منظور پیشرفت در رشته های گوناگون فرهنگ و هنر و دانش و شناسایی کامل فرهنگ باستانی کشور بنیان گذارده شد سازمانی بود پژوهشی که دربرگیرنده فرهنگستان زبان ایران، فرهنگستان ادب و هنر ایران و دیگر فرهنگستان های دیگر وزارت فرهنگ و هنر بود. دیگر سازمان های زیر ریاست عالیه فرح پهلوی در آموزش و پرورش و پژوهش بدین قرارند: جمعیت حمایت کودکان بی سرپرست: در سال ۱۳۴۵ به ریاست عالیه فرح پهلوی بنیان شد. این جمعیت سرپرستی و آموزش و پرورش کودکانی را بر عهده دارد که یا سرپرست ندارند یا سرپرست آنان در خور و مناسب برای پرورش کودک نیست. ۱۵۰ مددکار متخصص در امور کودکان بی سرپرست جهت جا دادن این گونه کودکان در خانواده یا پرورشگاه و سرپرستی آنان و ۳۰۰ مربی کودک جهت خدمت در خانه های کودک تربیت شدند و همچنین ده طرح نمونه جهت نگهداری از اطفال بی سرپرست به اجرا درآمد. فدراسیون ورزشی کر و لال ها: در سال ۱۳۳۴ در تهران بنیان شد. هدف از ایجاد آن گسترش و رواج ورزش میان کر و لال های ایران بر پایه مقررات و اساس فنی جهانی و نیز شرکت دادن آن ها در مسابقه های داخلی و خارجی بود. فدراسیون ورزشی کر و لال ها، سازمانی است مستقل و دارای یک تشکیلات مرکزی در تهران و هیئت ورزشی کر و لال ها در هر شهرستان. سازمان مرکزی فدراسیون از یک هیئت مدیره هفت نفری و کمیسیون های فنی و مسابقه ها و داوری است که از پنج نفر تشکیل می شود. رئیس هیئت ورزشی کر و لال های هر شهرستان بر پایه پیشنهاد فدراسیون ورزشی کر و لال های ایران و تأیید سازمان تربیت بدنی بومی برگزیده می شود. شورای عالی شهرسازی: شورای عالی شهرسازی سازمانی است که در وزارت آبادانی و مسکن تشکیل شد و از سال ۱۳۴۴ آغاز به کار نمود. این شورا تعیین اولویت طرح ها، بررسی و تصویب آیین نامه های شهرسازی، و تعیین و تصویب معیارهای ساختمانی و بررسی قوانین شهرسازی را بر عهده دارد. هدف های اساسی شورای عالی شهرسازی برگزیدن سیاست همگانی شهرسازی و هماهنگ کردن برنامه های شهرسازی با برنامه های عمرانی؛ بررسی و تصمیم گیری دربارهٔ جلوگیری از گسترش بی رویه شهرها تا زمانی که طرح جامع برای آن ها تهیه نشده است و تهیه نقشه جامع برای شهرهای کشور و اجرای طرح های نام برده برای آن شهرها. نوسازی در شهرها می بایستی به فرمی انجام شود که با تغییرهای اقتصادی و اجتماعی حال و آینده و نیز با شرایط ویژه جا و مکان سازگار باشد. طرح های جامع شهرها دستاوردهای مثبتی داشت که در سرو سامان دادن به وضع شهرها به تدریج نمودار شد. اهمیت طرح های جامع شهرها بدین بود که نه تنها برای از بین بردن سختی ها و مشکلات شهری و چگونگی بافت ترمیم بافت قدیمی آن ها چاره جویی ها و پیشنهادهای اساسی می شد بلکه با پیش بینی تغییرات اجتماعی، اقتصادی و جمعیتی شهرهای ایران همه گونه تأسیسات و تجهیزات که بتواند جواب گوی نیازهای آینده مردم این شهرها باشد در نظر گرفته شد. دیگر سازمان های زیر ریاست عالیه فرح پهلوی در رفاه اجتماعی بدین قرار هستند: سازمان ناشنوایان ایران سازمان نابینایان ایران
[ { "answer1": "ایجاد کانون در راستای فراگیر کردن کتاب خوانی بین کودکان و نوجوانان و به دنبال چاره اندیشی برای پرکردن هنگام فراغت گروه نوجوانان ایران و فراهم آوردن آموزش و سرگرمی برای آن ها بود.", "answer2": "کانون پرورش زیر نظر هیئت امنا، هیئت مدیره و مدیر عامل اداره می شد.", "distance": 179, "question": "هدف از ایجاد کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان چه بود و این کانون زیر نظر چه نهادهایی اداره می شد؟" }, { "answer1": "بنیاد فرهنگ ایران در مهر ماه ۱۳۴۳ برای پاس، گسترش، و پیشبرد زبان فارسی این میراث گرانبهای فرهنگ ایران بنیان شد.", "answer2": "بنیاد فرهنگ ایران درنوشت و چاپ فرهنگ نامه ها و واژه نامه های فارسی، پژوهش و بررسی در دستور زبان فارسی، برگردان و چاپ آثار پژوهشی دربارهٔ فرهنگ ایران به زبان های دیگر و زبان فارسی نوشته شده باشد، گردآوری سندها و منبع ها برای بررسی و پژوهش در زبان و فرهنگ فارسی، پیشبرد و یاری به نگارش و چاپ هر گونه نوشتار یا خودآموزی که آموختن زبان فارسی روان را برای ایرانیان و خارجی ها ساده کند.", "distance": 161, "question": "بنیاد فرهنگ ایران با چه هدفی ایجاد شد و چه اقداماتی در راستای این هدف انجام داد؟" }, { "answer1": "جمعیت خیریه فرح پهلوی سازمان غیرانتفاعی است که در سال ۱۳۳۲ بنیاد شد.", "answer2": "جمعیت خیریه فرح پهلوی در دو بخش فعالیت دشت؛ بخش بهداشت و تغذیه و بخش آموزش و پرورش حرفه ای کودکان.", "distance": 103, "question": "جمعیت خیریه فرح پهلوی در چه سالی تاسیس شد و فعالیت های آن در کدام بخش ها بود؟" }, { "answer1": "برای سازمان دادن به جشن هنر شیراز در سال ۱۳۴۶ با ۳۳ نفر عضو هیئت امنا و ۵ عضو هیئت مدیره و کمیته های تئاتر، موسیقی، سینما و نمایشگاه ها و دفاتر پروژه های فنی، مالی، و پذیرایی و روابط عمومی آغاز به کار کرد.", "answer2": "این سازمان تهیه و تدارک برنامه های فستیوال نمایشی و موسیقی جشن هنر شیراز، انجام سایر فعالیت های هنری برای عرصه کردن هنر در جنب جشن هنر شیراز و برقراری پیوندها و همکاری با سازمان های جهانی هنری و تبادل برنامه های هنری برای جشن هنر شیراز را بر عهده داشت.", "distance": 206, "question": "سازمان جشن هنر شیراز در چه سالی تاسیس شد و چه وظایفی بر عهده داشت؟" }, { "answer1": "بنگاه از سال ۱۳۳۸ به گسترش فعالیت های خود به سبب نیازهای روزافزون خانواده های کم درآمد می کوشید.", "answer2": "بنگاه حمایت مادران و نوزادان از سال ۱۳۴۲ و ۱۳۴۳ گام های بلندی در پشتیبانی از مادران و نوزادان برداشت که ایجاد زایشگاه های مدرن و رایگان در شهرهای دور دست و روستاهای دور و نزدیک و هم چنین ایجاد آموزشگاه های مامایی و آموزشگاه های بهیاری است.", "distance": 358, "question": "هدف از تاسیس بنگاه حمایت مادران و نوزادان چه بود و این بنگاه چه اقداماتی در راستای این هدف انجام داد؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
235
: منطقه اچ ۲ مناطق اچ دو ابرهایی بزرگ با چگالی کم و گازهای یونیزه شده هستند که زایش ستارگان در آن ها شکل می گیرد. ستاره های آبی با عمر کوتاه مدت (مانند ابرغول های آبی و فراغول ها) در این مناطق مقدار فراوانی نور ماورای بنفش ساطع می کنند که گازهای اطراف خود را یونیزه می سازند. این مناطق که اغلب حدود چند صد سال نوری وسعت دارند متشکل از توده ابرهای مولکولی غول پیکر هستند. اولین کسی که پی به وجود این مناطق برد نیکولاس کلاود بود. وی در سال ۱۶۱۰ سحابی شکارچی (جبار) را کشف کرد. نام مناطق اچ دو، بر گرفته از مقدار بسیار زیاد اتم های یونیزه شدهٔ هیدروژنی است که در این مناطق وجود دارد. مناطق اچ یک دارای اتمهای هیدروژن خنثی هستند و مناطق اچ دو دارای مولکولهای هیدروژن هستند. اشکال این مناطق به دلیل توزیع غیر یکنواخت گازها و ستاره ها بسیار متنوع است. آن ها اغلب مانند سحابی سر اسب دارای اشکال رشته ای هستند و اشکال عجیب دارند. این مناطق گاهی در طول چندین میلیون سال، هزاران ستاره تولید می کنند. در پایان، انفجار سوپر نوا و ایجاد باد قوی ستاره ای از سوی ستارگان حجیم باعث می شود که خوشهٔ ستاره ای، گازهای این مناطق را پراکنده کند و در پشت این خوشه ها ستاره هایی مانند ستارگان خوشهٔ پروین تشکیل می شوند. مناطق اچ دو می توانند در فاصله های قابل توجهی در جهان دیده شوند و مطالعه دربارهٔ آن ها برای شناخت فواصل و خواص شیمیایی دیگر کهکشان ها بسیار با اهمیت است. کهکشان های مارپیچی و نامنظم شامل بسیاری از مناطق اچ دو هستند در صورتی که کهکشان های بیضوی تقریباً عاری از آن اند. در کهکشان های مار پیچی، از جمله کهکشان راه شیری مناطق اچ دو در بازوهای مارپیچی متمرکز شده اند در حالی که در کهکشان های نامنظم آن ها به صورت آشفته توزیع پیدا کرده اند. برخی از کهکشان ها دارای مناطق حجیم اچ دو هستند، مانند منطقهٔ دورادوس در ابر ماژلانی بزرگ و ان جی سی ۶۰۴ در کهکشان مثلث که در حدود ده ها هزار ستاره را در خود گنجانده اند. اندکی از درخشان ترین مناطق اچ ۲ با چشم غیر مسلح قابل مشاهده اند، گرچه هیچ یک قبل از اختراع تلسکوپ در قرن هفدهم میلادی مورد توجه قرار نگرفته بودند. حتی گالیله هنگامی که برای اولین بار خوشهٔ ستاره ای درون سحابی شکارچی را مشاهده کرد، به آن اهمیتی نداد. محققی فرانسوی به نام نیکولاس کلود فابری دی پیرسک در سال ۱۶۱۰ میلادی موفق به کشف سحابی شکارچی شد. پس از آن مشاهدات اولیه، تعداد بسیاری از مناطق اچ دو در کهکشان راه شیری و دیگر کهکشان ها کشف گردیدند. در سال ۱۷۷۴ میلادی ویلیام هرشل موفق به مشاهدهٔ سحابی شکارچی شد و همچنین بعدها آن را مه بدون ساختار آتشین و مواد بی نظم خورشید آینده توصیف کرد. تأیید این فرضیه صد سال تمام وقت گرفت تا این که بالاخره ویلیام هوگینز و همسرش مری هوگینز طیف سنجشان را به سوی سحابی های مختلف بچرخانند. برخی از سحابی ها مانند سحابی زن برزنجیر طیف هایی بسیار مشابه با ستارگان دارند؛ اما مشخص شد که با داشتن صدها میلیون ستاره، آن ها چیزی فراتر از یک سحابی و در واقع کهکشان هایی هستند که هرکدامشان به تنهایی از صدها میلیون تک ستاره تشکیل شده اند. این سحابی با دیگر سحابی ها بسیار متفاوت بود. به جای زنجیرهٔ پیوسته ای از خطوط طیف نوری با خطوط جذبی (گسیلی)، سحابی جبار و اجرام مشابه دیگرش، تنها تعداد کمی از این خطوط نشری طیف نوری پیوسته را نشان می دادند. مادهٔ میان ستاره ای در زمینهٔ نجومی متراکم در نظر گرفته می شود ولی از نظر استانداردهای آزمایشگاهی دارای شرایط خلأ بالاست. در دههٔ ۱۹۲۰، فیزیکدانان نشان دادند که درون گازی با چگالی بسیار پایین، الکترون ها می توانند سطوح انرژی شبه پایدار برانگیخته را در اتم ها و یون ها متمرکز کنند. البته این برانگیختگی در چگالی های بالاتر به واسطهٔ برخورد بیشتر ذرات به سرعت کاهش می یابد. در مناطق اچ ۲ خط طیفی غالب، دارای طول موج ۶۵۶٫۳ نانومتر است. این طول موج، همان خط اچ آلفای منتشر شده توسط هیدروژن اتمی (اچ ۱) است که به خوبی شناخته شده است؛ (خطوط طیفی هیدروژن). یک فوتون زمانی از این طول موج ساطع می شود که یک الکترون از یک اتم هیدروژن از لایه سوم به لایه دوم منتقل شود. چنین تغییر حالتی زمانی که یک الکترون توسط یک اتم یونیزه شدهٔ هیدروژن (یک پروتون) به دام می افتد به دفعات اتفاق می افتد و اتم هیدروژن حالت برانگیخته از برخی از مدارهای بالاتر به n=۱ می رسد. بدین ترتیب این طور نتیجه گیری می شود که مناطق اچ دو شامل ترکیبی از الکترون ها و هیدروژن یونیزه شده است که دائماً به اتم های هیدروژن بازترکیب می شود. رصدگری ها و بررسی ها در طول سدهٔ ۲۰ میلادی نشان داد که مناطق اچ ۲ اغلب شامل ستارگان گرم و درخشان می شود. این ستارگان چندین برابر از خورشید چگال تر هستند و همچنین جزء ستارگان با کوتاه ترین طول عمر بوده و عمر آن ها تنها چند میلیون سال است؛ بنابراین گمان بر این است که مناطق اچ دو باید مناطقی باشند که ستارگان جدید در آن شکل می گیرند. بعد از بازهٔ زمانی چند میلیون سالی در منطقه اچ ۲، قبل از اینکه فشار تابش باعث پراکندگی سحابی شود، در منطقهٔ اچ ۲ یک خوشه از ستاره ها شکل می گیرد. خوشهٔ پروین مثالی از این نوع خوشه است. آغازگر یک منطقهٔ جدید اچ دو، یک ابر عظیم مولکولی (GMC) است. این ابر مولکولی بسیار سرد (۱۰ تا ۲۰ درجهٔ کلوین) و در مقایسه با خلأ متراکم است و چگالی این ابر بیشتر به دلیل وجود هیدروژن مولکولی است. ابر عظیم مولکولی می تواند برای مدت زیادی در ناحیه ای به حالت پایسته ای باقی بماند، اما شوک موج های حاصل از سوپرنوا ها، برخورد ابرها با هم، و تعاملات مغناطیسی می تواند به این پایستگی پایان دهد و آغازگر فروپاشی منطقه شود. زمانی که این اتفاق می افتد، از طریق یک فرایند فروپاشی و تکه تکه شدن آن تودهٔ ابر، ستاره ها متولد می شوند (برای توضیح بیشتر مقالهٔ تکامل ستارگان را مطالعه کنید). از آنجایی که محل تولد یک ستاره، در میان حصاری از ابر عظیم مولکولی است، به دنبال پیدایش آن ستارهٔ نو ظهور، درجهٔ دمای گازهای مجاور در آن غول عظیم گازی، به اندازهٔ کافی برای یونیزه شدن بالا می رود. بزودی پس از شکل گیری یک میدان پرتو یونی، فوتون های پر انرژی از طریق رفت وآمد با یک سرعت فراصوت از میان گازهای محیط، یک جبههٔ یونیزاسیون ایجاد می کنند. در فواصل بسیار بسیار دورتر از ستارهٔ یونیزه کننده، جبههٔ یونیزاسیون کند می شود، این در حالی است که فشار گاز تازه یونیزه شده باعث می شود که حجم یونیزه شده ها گسترش یابد. سرانجام سرعت جبههٔ یونیزاسیون تا پایین تر از سرعت صوت کاهش می یابد و توسط شوک ناشی از گسترش مواد خارج شده از سحابی محدود می شود. بدین ترتیب منطقه اچ دو متولد شده است. طول عمر یک منطقهٔ اچ دو در حدود چند میلیون سال است. فشار تابش از سوی ستاره های گرم جوان در نهایت بیشتر گازها را پراکنده خواهد کرد. در واقع و از نگاهی، کل این فرایند سیستم ناکارآمدی است و تنها چیزی کمتر از ۱۰ درصد از گاز در منطقه اچ دو، به ستاره تبدیل می شود پیش از آن که بقیه با پرتاب شدن به بیرون به هدر برود. انفجارهای ابرنواختری بزرگترین ستارگان که تنها بین یک تا دو میلیون سال عمر می کنند در ایجاد این ناکارآمدی بسیار مؤثر است. ستارگان در توده هایی از گاز سرد مولکولی سحابی ها شکل می گیرند که این گازها باعث پنهان ماندن ستارهٔ در حال تولد می شوند. تنها زمانی که فشار تابش یک ستاره «پیله اش» را کنار می زند ستاره را می توان دید. ستاره های بسیار گرمِ آبی رنگ؛ که توانایی بونیزه کردن مقدار تعیین کننده ای از هیدروژن را دارند، و از این راه ناحیه های اچ دو را پدید می آورند، این کار را به سرعت انجام خواهند داد و ناحیه ای را که هم اکنون پدید آورده اند نورانی و روشن می سازند. ناحیه های پر چگالی که در آن ها ستارگان جوان تر، یا نه چندان بزرگ دیگری قرار دارند، هنوز در حال شکل دادن ستارگان خود هستند و مواد تشکیل دهندهٔ خود را هنوز پراکنده نساخته اند، و غالباً به شکل شبح گونه ای در پیکر سحابی یونیزه شده به چشم می خورند. این تکه های تیره رنگ، به نام گلبول های بوک نام گذاری شده اند. برای احترام به اخترشناس هلندی-امریکایی بارت بوک (۲۸ آوریل ۱۹۰۶ تا ۵ اوت ۱۹۸۳ میلادی) این نامگذاری انجام شده است. او در دههٔ ۱۹۴۰ میلادی پیشنهاد داد که آن نقاط می توانند زادگاه احتمالی ستارگان باشند، فرضیه ای که در سال ۱۹۹۰ درستی آن نشان داده شد. ستارگان جوان بسیار گرم، با تابش گرمی که بر منطقهٔ هیدروژنی اچ دو دارند نیروی مورد نیاز منطقه را برای یونیزه شدن تأمین می کنند و از این راه باعث از هم پاشیده شدن این گلبول ها می شوند. در این مفهوم، ستارگانی که مناطق اچ دو را تولید می کنند خود به گونه ای رفتار می کنند که رفتارشان ستارگان جوان را با از بین بردن پرورشگاهشان به نابودی می کشاند. به هر حال، ستاره ممکن است که ماشهٔ آخرین فوران تشکیل شدن ستارگان را، با انجام چنین کاری کشیده باشد؛ زیرا در این میان، ممکن است که فشار تابش، همراه با فشار مکانیکی حاصل از ابرنواختر، بتواند گلبول ها را فشرده تر کند، و در نتیجه سبب پیشرفت تراکم درونی آن ها شود. شواهدی موجود است که نشان می دهد که ستارگان جوان در مناطق اچ دو، سامانه های سیاره ای هم تشکیل می دهند. تلسکوپ فضایی هابل صدها قرص پیش–سیاره ای را در سحابی شکارچی منتشر کرده است. حداقل، در اطراف نیمی از ستارگان جوان در سحابی شکارچی، قرص پیش–سیاره ای به صورت حلقه هایی متشکل از گاز و گرد و غبار دیده شده است، به باور کارشناسان، این مقدار، چندین برابر بیش از مقداریست که برای آفرینش یک نظام سیاره ای مانند منظومه شمسی مورد نیاز است. در ویژگی های فیزیکی، مناطق اچ دو بسیار از هم متفاوت اند. از مناطقی که اندازهٔ آن ها در "منطقه های فوق فشرده" (UCHII) شاید وسعتی تنها تا یک سال نوری و بلکه کمتر داشته باشند گرفته، تا مناطق اچ دوی غول آسا که دامنه های آن ها به چند صد سال نوری می رسد متفاوت است. اندازهٔ وسعت آن ها به عنوان حوزهٔ استرومگرن نیز شناخته می شود و اساساً به شدت تراکم منبع فوتون های یونیزه شده و تراکم کلی خود منطقه بستگی دارد. چگالی آن ها نیز از بیش از یک میلیون ذره در هر سانتیمتر مکعب در مناطق فوق فشرده اچ دو گرفته، تا تنها چند ذره در هر سانتیمتر مکعب در بزرگترین مناطق اچ دو متغیر است. این مقدارها و اندازه ها، چیزی بین ۱۰۰ تا ۱۰ برابر جرم خورشید است. همچنین "مناطق بسیار فوق چگال اچ دو" (UDHII) نیز وجود دارند که بسیار متراکم ترند. نسبت به اندازهٔ منطقهٔ اچ دو، در این مناطق ممکن است تا چندین هزار ستاره در درون بعضی از آن ها وجود داشته باشد. همین ویژگی مناطق اچ دو را از سحابی های سیاره نما که تنها یک منبع یونیزه در مرکز خود دارند، پیچیده تر می کند. به طور معمول گرما در مناطق اچ دو تا دمای ۱۰٫۰۰۰ کلوین هم می رسد. آن ها مناطق اچ دویی هستند که عمدتاً از گازهای یونیزه شده با میدان مغناطیسی ضعیف با قدرت فقط چند نانو تسلا هستند. با اینحال مناطق اچ دو همواره با به همراه داشتن گاز سرد مولکولی، که از منشأ مشترکشان ابرهای مولکولی(GMC) سرچشمه می گیرد شناخته شده اند که فقط نزدیک ۱۰ درجهٔ کلوین (۲۶۳- درجهٔ سانتیگراد) دما دارند. میدان های الکتریکی توسط همین حرکت های ضعیف شارژهای الکتریکی در بین گازهای یونیزه شده ایجاد می شوند، که این امر می تواند نشان گر وجود میدان های الکتریکی در مناطق اچ دو باشد و آن فرضیه را تأیید کند. مناطق اچ دو از بیش از ۹۰٪ هیدروژن تشکیل شده اند. قوی ترین خط گسیل اتمی هیدروژن که ۶۵۶٫۳ نانومتر است و مناطق اچ دو را به رنگ سرخ که رنگ مشخصهٔ آن مناطق است در می آورد و از دیگر پس زمینه ها در آسمان متمایز می سازد. بیشتر حجم باقی ماندهٔ مناطق اچ دو از هلیم تشکیل شده است همچنین اثرات ناچیزی از عناصر سنگین تر نیز به چشم می خورد. مشخص شده است که در سرتاسر کهکشان، به ازای افزایش دوری از مرکز کهکشان، میزان عناصر سنگین نیز کاهش می یابد. در واقع فاصله از مرکز کهکشان با میزان وجود عناصر سنگین در هر ناحیه رابطهٔ عکس دارد. علت این امر نیز میزان بیشتر شکل گیری ستارگان، در مناطقِ چگال تر مرکز، در طولِ عمرِ کهکشان است. مناطق اچ دو تنها در کهکشان های مارپیچ مانند کهکشان راه شیری یافت می شوند. در واقع آن ها به ندرت در کهکشان های بیضوی شکل پیدا می شوند همچنین ممکن است که در کهکشان های بی شکل و قاعده نیز پراکنده باشند اما در کهکشان های مارپیچ، در بازوهای مارپیچ به وفور وجود دارند. ممکن است که یک کهکشان مارپیج بزرگ در حدود هزاران منطقهٔ اچ دو داشته باشد. علت اینکه مناطق اچ دو به ندرت در کهکشان های بیضوی ظاهر می شوند این است که کهکشان های بیضوی معمولاً از طریق ادغام کهکشان ها پدید می آیند. این ادغام ها در خوشه کهکشانی بسیار اتفاق می افتد. ستاره ها هرگز وقتی کهکشان ها به هم می خورند به یکدیگر اصابت نمی کنند اما ابر عظیم مولکولی و مناطق اچ دو در کهکشان های مصادم شدیداً آشفته اند. تحت این شرایط انفجارهای عظیم حاصل از شکل گیری ستاره ها باعث می شوند که بیشتر گازها سریعاً به ستارگان تبدیل شوند. کهکشان هایی که ستارگان با این سرعت بالا در آن شکل می گیرند، کهکشان های ستاره فشان نام دارند؛ کهکشان های بیضوی پس از ادغام، میزان گاز اندکی دارند و به همین علت مناطق اچ دو دیگر قادر به شکل گیری نیستند. مشاهدات در قرن بیست و یکم نشان می دهد که تعداد اندکی از مناطق اچ دو خارج از کهکشان ها با یکدیگر وجود دارند. این مناطق اچ دو خارج از کهکشان ها ممکن است که از جزر و مد کهکشان ها ی کوچک بجا مانده باشند و در برخی موارد این مناطق نسل نوئی از ستارگان تازه متولد شدهٔ حاصل از تجمع گازها را خواهند ساخت. مناطق اچ دو اندازه های بسیار گوناگونی دارند. آن ها معمولاً در تمام اندازه ها از کوچکترین تا بزرگترین انبوه و ناهمگن اند. هرستارهٔ موجود در منطقهٔ اچ دو تقریباً یک ناحیهٔ کروی شکل را که شامل گازهای پیرامونش می شود یونیزه می کند که این ناحیه به - حوزهٔ کروی استرومگن از گازهای اطراف - معروف است، اما ترکیب حوزه های یونیزاسیون حاصل از کره های پیرامون ستاره های متعدد در یک منطقه اچ دو و گسترش سحابی گرم به گازهای اطراف، یک شیب تراکم زیاد را ایجاد می کند که در نتیجه اشکال پیچیده ای به وجود می آید. انفجارهای فعالیت ای ابرنواختری نیز ممکن است بر ریخت و قیافهٔ مناطق اچ دو اثر بگذارد. در برخی موارد شکل گیری یک خوشهٔ بزرگ از ستاره در منطقه اچ دو منجر به ایجاد حفرهٔ داخلی یا گود شدن منطقه از درون می شود. منطقهٔ ان جی سی ۶۰۴ که یک غول گازی است و در کهکشان مثلث قرار دارد، نمونه ای از این گونه است. برای یک منطقه اچ دو که وضوح فضایی مشخصی ندارد، برخی از اطلاعات ساختار فضایی (چگالی الکترونی به عنوان تابعی از فاصله از مرکز) می تواند با انجام تبدیل لاپلاس معکوس در طیف فرکانسی مورد استفاده قرار گیرد. مناطق اچ دوِ مهم کهکشانی شامل سحابی جبار، سحابی شاه تخته و ان سی جی ۷۸۲۲ است. سحابی جبار که در فاصله ای در حدود ۵۰۰ پارسک (۱۵۰۰ سال نوری) از ما قرار دارد، قسمتی از ابر مولکولی عظیم به نام "مجتمع ابر مولکولی جبار ۱" است. اگر سحابی جبار قابل مشاهده بود تمام صورت فلکی شکارچی را پر می کرد. سحابی سر اسب و حلقه برنارد دو بخش روشن دیگر از این ابر گاز هستند. سحابی جبار، در واقع یک لایهٔ نازک از گاز یونیزه در مرز بیرونی ابر OMC-1 است. ستاره ها در خوشه ذوزنقه ای و به خصوص تتا¹ شکارچی سی مسئول این یونیزاسیون هستند. کهکشان ابر ماژلانی بزرگ که یک کهکشان اقماری از کهکشان راه شیری است و در حدود ۱۶۰ هزار سال نوری از کهکشان راه شیری فاصله دارد، دارای یک منطقهٔ غول آسای اچ دو به نام سحابی رتیل است. این سحابی متراکم ترین سحابی در گروه محلی است، همچنین این سحابی از لحاظ وسعت در جایگاه دوم گروه محلی قرار دارد. در واقع این سحابی به مراتب از سحابی جبار عظیم تر است و هزاران ستاره را در خود شکل می دهد که جرم برخی از آن ها به ۱۰۰ برابر خورشید نیز می رسد که به ستاره ولف–رایه معروفند. اگر سحابی رتیل به همان میزان سحابی جبار به زمین نزدیک بود، مانند یک قرص ماه کامل می درخشید. ابر نواخت اس ان ۱۹۸۷ای در خارج از سحابی رتیل رخ داده است. دیگر منطقه اچ دوی عظیم نیز ان جی سی ۶۰۴ است که در کهکشان مثلث در فاصلهٔ ۲٫۶۶ سال نوری واقع شده است گرچه از لحاظ وسعت از سحابی رتیل بزرگتر است اما پس از سحابی رتیل متراکم ترین سحابی گروه مخلی است. کل اجرام خورشیدی از گازهای گرم در این سحابی در حدود ۶۰۰۰ جرم خورشیدی است. برآورد فراوانی عناصر در مناطق اچ دو؛ همان گونه که در سحابی های سیاره ای هم مورد تردید است با نبود قاطعیت هایی روبروست. دو راه مختلف برای برآورد فراوانی فلزات (منظور از فلزات در اینجا، میزان وجود هر عنصر دیگری به غیر از هیدروژن و هلیم است) در سحابی ها وجود دارد. شیوهٔ کار هر دو روش، بر به کارگیری انواع مختلف خطوط طیفی تکیه دارد؛ و گاهی اوقات میان نتایج به دست آمده از این دو روش، ناهمخوانی های بزرگی دیده می شود. برخی از ستاره شناسان علت این اختلاف را وجود نوسانات کوچک درجه حرارت درون مناطق اچ دو می دانند. برخی دیگر ادعا می کنند که این تفاوت ها بزرگ تر از آن اند که بتوانند با نوسانات حرارتی به وجود آیند. این گروه برای توضیح تفاوت ها، نسبت دادنش به اثرات دما را رد کرده و فرضیهٔ وجود گره های سرد حاوی مقدار بسیار کمی هیدروژن را پیش نهاد می کنند. جزئیات کامل از چگونگی شکل گیری ستاره های عظیم در داخل مناطق اچ دو هنوز به خوبی شناخته شده نیست. دو مشکل عمده مانع تحقیقات در این زمینه است. اول اینکه فاصلهٔ زمین تا مناطق اچ دو زیاد است و نزدیک ترین منطقه اچ دو که سحابی کالیفرنیا نام دارد تا زمین، ۱۰۰۰ سال نوری فاصله دارد. سایر مناطق اچ دو چندین برابر از زمین دورترند. دوم اینکه تشکیل این ستاره ها عمیقاً توسط گرد و غبار پنهان است، و مشاهدهٔ چگونگی آن با نور مرئی غیرممکن است. موج رادیو و مادون قرمز می تواند به درون گرد و غبار نفوذ کند، اما ستارگان جوان ممکن است نور زیادی در این طول موج منتشر نکنند.
[ { "answer1": "آغازگر یک منطقهٔ جدید اچ دو، یک ابر عظیم مولکولی (GMC) است.", "answer2": "زمانی که این اتفاق می افتد، از طریق یک فرایند فروپاشی و تکه تکه شدن آن تودهٔ ابر، ستاره ها متولد می شوند", "distance": 415, "question": "مناطق اچ دو چگونه شکل میگیرند و چه عواملی باعث گسترش آنها می شوند؟" }, { "answer1": "علت اینکه مناطق اچ دو به ندرت در کهکشان های بیضوی ظاهر می شوند این است که کهکشان های بیضوی معمولاً از طریق ادغام کهکشان ها پدید می آیند.", "answer2": "در کهکشان های مار پیچی، از جمله کهکشان راه شیری مناطق اچ دو در بازوهای مارپیچی متمرکز شده اند", "distance": 9211, "question": "چرا مناطق اچ دو در کهکشان های بیضوی به ندرت یافت می شوند و در کهکشان های مارپیچی کجا قرار دارند؟" }, { "answer1": "اولین کسی که پی به وجود این مناطق برد نیکولاس کلاود بود.", "answer2": "وی در سال ۱۶۱۰ سحابی شکارچی (جبار) را کشف کرد.", "distance": 57, "question": "چگونه مناطق اچ دو کشف شدند و چه کسی برای اولین بار به وجود آنها پی برد؟" }, { "answer1": "طول عمر یک منطقهٔ اچ دو در حدود چند میلیون سال است.", "answer2": "انفجارهای ابرنواختری بزرگترین ستارگان که تنها بین یک تا دو میلیون سال عمر می کنند در ایجاد این ناکارآمدی بسیار مؤثر است.", "distance": 311, "question": "طول عمر مناطق اچ دو چقدر است و چه چیزی باعث ناکارآمدی در تبدیل گاز به ستاره در این مناطق می شود؟" }, { "answer1": "مناطق اچ دو از بیش از ۹۰٪ هیدروژن تشکیل شده اند.", "answer2": "مشخص شده است که در سرتاسر کهکشان، به ازای افزایش دوری از مرکز کهکشان، میزان عناصر سنگین نیز کاهش می یابد.", "distance": 327, "question": "مناطق اچ دو از چه عناصری تشکیل شده اند و چه عواملی بر میزان عناصر سنگین تر در این مناطق تأثیر می گذارد؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
236
: قفل مدی قفل مُدی یک تکنیک در اپتیک است که به وسیله آن یک لیزر می تواند پالس هایی از نور را در مدت خیلی کوتاه، در مرتبه پیکوثانیه (formula_1) یا فمتوثانیه(formula_2)، تولید کند. پایه این تکنیک رابطه فاز ثابت بین حالت های طولی از کاواک تشدیدگر لیزر است. تمام لیزرها در برخی از پهنای باند طبیعی یا طیف از فرکانس ها تولید نور می کنند. پهنای باند لیزر عمدتاً از متوسط بهره و طیف ها فرکانس تعیین می شود که به آن «بهره باند» می گویند. لیزرهای قفل مدی تاریخچه ای طولانی دارند که به کارهای گارز و مولر در ۱۹۶۳ برمی گردد. با این حال اولین بیانیه از پایهٔ این پدیده، یک سال بعد در کارهای لامبز دیده شد که قفل مدی سه مد را بررسی کرده بود. در این بازهٔ زمانی، لیزرها به صورت تحلیلی در قلمرو فرکانسی مورد بررسی قرار گرفتند و مشخص شد که لیزرها، مدهای طولی چندگانه، شبیه به اتالن فابری پرو دارند. دیدومنکو پیشگویی کرد که اگر مدهای یک کاواک بتوانند به گونه ای تشکیل شوند که رابطه فازی ثابتی با همدیگر داشته باشند، یعنی اگر بتوانند با یکدیگر قفل شوند (سرچشمهٔ عبارت قفل مدی)، می توان از رابطه تبدیل فوریه میان دو قلمرو زمانی و فرکانسی، به یک پالس کوتاه در زمان دست یافت مستقل از کارهای دیدومنکو، نخستین لیزر قفل مدی به صورت تجربی توسط هارگرو، فورکو پولاک ساخته شد، هنگامی که آن ها یک مدولاتور آکستواپتیک را برای مدوله کردن تلفات (قفل مدی AM) درون یک کاواک لیزری به کار بردند که نرخ مدولاسیونی برابر نرخ تکرار کاواک داشت. در همان سال، هریسو تارگ برای به دست آوردن قفل مدی FM، یک مدولاتور فرکانسی را درون یک کاواک لیزری به کار گرفتند. کارهای تئوری بر روی قفل مدی FM، درست پس از نخستین کارهای تجربی، توسط هریس و مک داف انجام شد. در ۱۹۶۵، پس از اینکه موکر و کولینز دریافتند که رنگینه قابل اشباع که برای Q-سوییچ کردن لیزرهای یاقوت قرمز به کار می رفت، همچنین می تواند برای قفل مدی کردن لیزر به کار رود، نخستین لیزر قفل مدی کنش پذیر را اختراع کردند. در این کار، موکر و کولینز دریافتند که پالس Q-سوییچشان به پالس های کوتاه تری شکافته می شود. با این حال این نمونه از قفل مدی پدیده ای گذرا و غیرقابل پیش بینی بود. مک کلور بررسی کرد که چگونه کارکرد لیزر به طول کاواک و مکان مدولاتور در کاواک بستگی دارد و احتمالاً نخستین کسی بود که قفل مدی در هماهنگ های بالاتر را به دست آورد. قفل مدی لیزر در نرخ تکرار بالاتر از نرخ تکرار پایه کاواک، با جزییات بیشتر در ۱۹۸۶ توسط هیرانو و کیمورا بررسی شد که نشان داد که سه روش مفید برای بالا بردن نرخ تکرار، کاهش طول کاواک، ساخت یک کاواک جفت شده و درایو کردن مدولاتور در نرخ تکرار بالاتر از نرخ تکرار اصلی کاواک است. سرانجام هفت سال پس از نخستین آزمایش قفل مدی کنش پذیر، ایپن، شانک و داینس نخستین کسانی بودند که لیزر قفل مدی کنش پذیر با قطار پالسی پایدار را در ۱۹۷۲ ساختند. همهٔ کارهای تئوری اولیه روی قفل مدی، منحصراً در قلمرو فرکانسی انجام گرفته بود. اگر چه چنین طرز عملی نتایج بسیار عالی برای لیزرهای پیوسته (برای نمونه لامبز قادر به پیشگویی پهن شدگی دوپلری و توضیح چال سوزی بود) و حتی برای قفل مدی (دیدومنکو قادر به پیشگویی قفل مدی AM و هریس و مک داف قادر به توضیح قفل مدی FM بودند) در گذشته آورد، اما نیاز به یک روند در قلمرو زمانی نیز وجود داشت. در ۱۹۷۰، کویژنگا و سیگمن چنین روشی را در قلمرو زمانی برای قفل مدی کنش گر انجام دادند. چنین روندی آن ها را به پیشگویی شکل و پهنای پالس های قفل مدی شده به روشی ساده قادر ساخت و همچنین به صورت تجربی نیز تأیید شد. با به کارگیری روشی که کویژنگا و سیگمن به کار گرفته بودند، کیم، ماراسه و رابسون نشان دادند که پالس ها باید به صورت یک تابع هرمیت-گوسی باشند و شکل گوسی پالس فرض شده توسط کویژنگا و سیگمن، تنها یک خانواده از حل های مجاز است. دو سال بعد، هاوس نشان داد که توابع هرمیت-گوسی مراتب بالاتر ناپایدارند و بنابراین تنها شکل پالس گوسی از نظر فیزیکی قابل دست یابی است. به علاوه هاوس تلاش کرد تا توصیف های قلمرو فرکانسی و زمانی قفل مدی را با هم وفق دهد. پس از آن، هاوس نخستین شیوه تحلیلی برای لیزرهای پیوسته قفل مدی شده کنش پذیر را با فرض یک جاذب اشباعی سریع و با به کارگیری شیوهٔ قلمرو زمانی سیگمن پیشرفت داد. در نهایت در ۱۹۹۱، اثرات فضایی-زمانی برای تولید پالس های ۶۰ فمتوثانیه ای با کریستال Ti:Sapphire هم به عنوان محیط بهره و هم به عنوان قفل مدی کننده به کار گرفته شد. در این روش، که به عنوان قفل مدی عدسی کر (KLM) شناخته می شود، بهرهٔ بالاتر در یک ناحیهٔ فضایی کوچک متمرکز می شود (KLM روزنه نرم) یا یک روزنه در پشت محیط بهره قرار می گیرد (KLM روزنه سخت) تا نورهایی که به اندازه کافی جایگزیده نیستند را حذف کند. اثر غیر خطی خود کانونی شوندگی، برای غلبه بر اثر کنش پذیر پهن شدگی پراش-القا برای شدت های بالا به کار می رود. با وارد کردن یک روزنه، سخت یا نرم، کارکرد پالسی بر روی کارکرد پیوسته قرار می گیرد و لیزر به صورت کنش پذیر قفل مدی می شود. کوتاه ترین پالس تولید شده تاکنون از این شیوه قفل مدی به دست آمده است که دارای نرخ تکرار کمتر از ۱۰۰ مگاهرتز است. با وجود اینکه نخستین لیزر فیبری در ۱۹۶۱ با به کارگیری یک فیبر با هسته بزرگ با آلایش نئودیمیوم ساخته شد، نخستین لیزر فیبری قفل مدی در ۱۹۸۳ ساخته شد. در ۱۹۸۴، مولناور و استولن یک کاواک فیبری کمکی را به یک لیزر قفل مدی اضافه کردند که قادر به تولید پالس های ۲۱۰ فمتوثانیه ای شدند. این به اصطلاح "لیزر سولیتون"، اثر خود مدولاسیون فازی درون فیبر اپتیکی را برای تولید یک فاز وابسته به شدت روی پالس گذرنده از درون فیبر به کار می برد. هنگامی که پالس چرپ شده دوباره به کاواک اصلی وارد می شد، با مشابه غیر چرپ خودش تداخل می کرد. با تنظیم طول کاواک، در مرکز پالس تداخل سازنده رخ می داد در حالی که در لبه های پالس تداخل ویرانگر به وجود می آمد که به باریک شدن پالس در هر پیمایش کاواک می انجامید. پایه تئوری کارکرد این لیزر، تولید پالس های سولیتونی را مجاز می دانست که تنها برای رژیم پاشندگی غیرمعمول مناسب بود. با این حال بلو و وود نشان دادند که لزوماً پاشندگی معمول نیاز نیست. این شیوه قفل مدی، به دلیل تداخل در شکافنده پرتو (که از جمع میدان ها نتیجه می شود) که همانند جاذب اشباعی تند به یک تلفات وابسته به شدت سریع می انجامد، به قفل مدی پالس اضافه شونده (APM) نامگذاری شد. به علاوه، همانند قفل مدی بر پایهٔ جاذب اشباعی، این شیوه نیز به تولید پالس های سکانت هایپربولیک می انجامد. در دههٔ ۱۹۸۰، دانسته شد که پالس های تولید شده توسط لیزرهای قفل مدی کنش گر، بیشتر با پروفایل سکانت هایپربولیک سازگارند تا با پروفایل گوسی که با تئوری های قبلی پیشگویی شده بود. این اثر به دلیل وجود پاشندگی و اثرات غیرخطی در کاواک لیزر بود. در ۱۹۸۶، هاوس و سیلبربرگ کوشیدند تا به صورت تحلیلی این اثرات را به درون لیزرهای قفل مدی شده AM که در رژیم پاشندگی غیرمعمول کار می کردند وارد کنند. در این کار فرض کرده بودند که شکل پالس تنها توسط افزاره های کاواک تعیین می شود و نقش مدولاتور را نادیده گرفته بودند. اگرچه کارشان در مورد لیزرهای قفل مدی AM به کار رفته بود، نتایج کارشان همچنین قابل به کارگیری در مورد لیزرهای قفل مدی FM است. نخستین لیزر فیبری قفل مدی FM توسط گیستر و اولریخ در ۱۹۸۸ گزارش شد. در همان سال، فیلیپس، فرگوسن و هانا نیز یک لیزر قفل مدی FM ارائه کردند. در ۱۹۸۹ کافکا، بیر و هال نخستین لیزر قفل مدی AM را با به کارگیری یک کاواک حلقوی ساختند. در سال های بعد، پیشرفت های زیادی در لیزرهای فیبری با به کارگیری کاواک های گوناگون انجام گرفت. در ۱۹۹۰، دالینگ لیزر به شکل ۸ که بر پایهٔ APM و یک تداخل سنج سانیاک فیبری کمکی برای تولید پالس های قفل مدی بود را ساخت. در این لیزر، یک کوپلر فیبری یک پالس را به دو بخش جدا می کند که در جهت های مخالف در یک تداخل سنج سانیاک انتشار یافته و پیش از وارد شدن دوباره به کاواک حلقوی تک سویه، در کوپلر با هم تداخل می کنند. به کارگیری زیرکانه ای از تکنیک قفل مدی APM، توسط هوفر و همکارانش در ۱۹۹۱ با به کارگیری یک پالس قطبیده بیضوی درون یک فیبر تک مد استاندارد انجام گرفت. در این لیزر، یک پالس قطبیده خطی، به کمک تیغه های موجی یا هر ابزار چرخانندهٔ قطبش، به یک پالس قطبیده بیضوی تبدیل می شود. دو مؤلفه قطبشی پالس سپس تحت اثرات خود مدولاسیون فازی (SPM) و مدولاسیون فازی متقاطع (XPM) در یک فیبر اپتیکی درون یک کاواک لیزری انتشار می یابند. سپس پالس از درون یک پلاریزور می گذرد که به گونه ای تنظیم شده است که لبه های پالس، تلفات زیادی تجربه می کنند در حالی که قله پالس با کمینه تلفات از آن می گذرد. اگرچه این گونه لیزر بر پایهٔ مکانیسم APM (میان دو مؤلفه قطبشی) کار می کند، عمدتاً به دلیل کارکردی که فیبر روی پالس انجام می دهد، به لیزر قفل مدی چرخش قطبش غیرخطی (NLPR) نامیده می شود. لیزر حلقوی قفل مدی تمام فیبری با کاواک تک سویه، نخستین بار توسط تامورا، هاوس و ایپن در ۱۹۹۲ با به کارگیری مکانیسم NLPR ساخته شد. مهم ترین مزیت لیزرهای به شکل ۸ و لیزرهای فیبری حلقوی نسبت به لیزر APM اصلی این است که این لیزرها خود آغاز شونده اند. به علاوه از آن جا که راه نوری برای هر دو پالس در این لیزرها یکی است، این لیزرها به پسخورد یا پایدارسازی کنش گر نیاز ندارند. همچنین، این لیزرها کاملاً بر پایهٔ اثرات غیرخطی فیبر کار می کنند که برای تولید پالس های فمتوثانیه، زمان پاسخ تقریباً آنی دارند. در حال حاضر، رکورد کوتاه ترین پالس از لیزرهای فیبری ۳۳ فمتوثانیه است که با استفاده از یک لیزر با آلایش ایتربیوم در ۲۰۰۶ به دست آمده است. در ۱۹۹۳، نخستین لیزر فیبری پالس کشیده توسط تامورا، ایپن و هاوس ساخته شد. در این لیزر قطعه ای فیبر با پاشندگی معمولی، در کاواکی با فیبرهای با پاشندگی غیرمعمول به کار رفته است. پالس های تولید شده از این لیزر با مدیریت-پاشندگی، معمولاً با شکل گوسی سازگارتر است تا با شکل سکانت هایپربولیک. به علاوه این لیزرها قادر به تولید توان های حدود ۱۰۰ برابر بیشتر از لیزرهای با کاواک با پاشندگی غیرمعمول اند. بنابراین این روش برای ساخت لیزرهای با توان بالاتر مناسب است. از آن جا که پالس ها در این گونه لیزر در طول پیمایش در کاواک دو بار کشیده و فشرده می شوند، این لیزر، لیزر فیبری پالس کشیده نامیده می شود. در ۲۰۰۴، ایلدی و همکارانش دریافتند که با طراحی دقیق کاواک، با استفاده از شبیه سازی های عددی و بهینه سازی ها، گونهٔ دیگری از لیزر فیبری پالس کشیده با پاشندگی خالص معمولی می تواند در مد متفاوتی کار کند که در آن کوتاه ترین پالس ها در محلی مخالف مکان پالس ها چنانچه در کارکرد پالس کشیده مورد انتظار است تشکیل می شوند. نام این لیزر توسط طراح آن "لیزر فیبری Similariton" گذاشته شد که به این دلیل است که پالس ها در آن به طور خود-متشابه انتشار می یابند. دامنه و فاز Similariton، که همچنین پالس های خود-متشابه نامیده می شوند، شکل خود (ولی نه پهنا یا توان قله) را در انتشار حفظ می کنند. به عبارت دیگر، پالس ها در هر موقعیت (فضایی) می توانند به عنوان نسخه ای از پالس ها در هر موقعیت (فضایی) دیگر باشند. در یک تقویت کننده اپتیکی، پروفایل زمانی و طیفی پالس ها شکل سهموی به خود می گیرند در حالی که پالس دارای چرپ خطی است. به عنوان مثال، یک لیزر هلیوم نئون معمولی دارای پهنای باند افزایش در حدود ۱٫۵ گیگاهرتز (محدوده طول موج در حدود formula_3 نانومتر در طول موج مرکزی از ۶۳۳ نانومتر) در حالی که یک یاقوت کبود تیتانیوم داپ شده(Ti:Shapphire) لیزر حالت جامد دارای پهنای باند حدود 128 THz (محدوده طول موج ۳۰۰ نانومتر در اطراف ۸۰۰ نانومتر). عامل دوم که تعیین فرکانس انتشار لیزر در حفره نوری است، در ساده ترین حالت، این شامل دو سطح (تخت) آینه های رو در روی یکدیگر، در اطراف محیط بیهره حاصل از لیزر می باشد (این تنظیم به عنوان یک حفره فابری-پروت شناخته می شود). دومین فاکتور برای تعیین یک گسیل فرکانسی لیزر از کاواک اپتیکی می باشد که ساده ترین مثال کاواک فابری پرو می باشد. امواج ایستا تشکیل شده از یک مجموعه گسسته از فرکانس ها، که به عنوان مد طولی شناخته شده اند. وقتی که لیزر بیش از یک LM تشدید می شود می گویند لیزر به صورت Multi – mode عملکرده است و وقتی لیزر فقط یک LM تشدید می شود می گویند لیزر به صورت Single – mode عملکرده است. در ۱۹۹۸، کولینگز، برگمن و ناکس یک لیزر با آلایش اربیوم/ایتربیوم با نرخ تکرار اصلی ۲۳۵ مگاهرتز با به کارگیری یک بازتابنده براگ اشباعی (SBR) برای قفل مدی کردن کنش پذیر کاوک، ساختند. با افزایش توان پمپ، لیزر به صورت هماهنگ قفل مدی شد: تعداد پالس های چرخنده در کاواک از یک پالس به یازده پالس افزایش یافت و نرخ تکرار به ۶/۲ مگاهرتز رسید [۱]. اگرچه دیگر لیزرهای فیبری به چنین نرخ تکراری رسیده اند، کاواک های بلندتر و هماهنگ های بسیار بالاتر به کار برده اند. برای نمونه، گری و همکارانش در ۱۹۹۵ به قطار پالس های ۵۲۶ مگاهرتزی با افزایش توان پمپ در یک لیزر فیبری اربیوم/ایتربیوم قفل مدی رسیدند که در هماهنگ تقریباً پنجاهمش کار می کرد. دو سال بعد، گرادینین وگری یک آینهٔ جاذب اشباعی نیم رسانا را برای کمک به افزایش نرخ تکرار تا بیش از ۲ گیگاهرتز به کار بردند که این لیزر در هماهنگ ۳۹۶امش کار می کرد. با این حال کمبودهایی در قفل مدی هماهنگ بالا وجود دارد: به افزایش جیتر زمانی و افت و خیزهای دامنه تمایل دارد و مستعد برهمکنش های ویرانگر پالس-پالس است. مزیت لیزر قفل مدی کنش پذیر با کاواک کوتاه این است که برخی از این نقایص را حذف و برخی را به میزان زیادی کاهش می دهد. در واقع، با حذف فیبر از کاواک، کراینر و همکارانش یک لیزر Nd:YVO4 را به طور کنش پذیر در نرخ تکرار اصلی بالای ۱۰ گیگاهرتز قفل مدی کردند و حتی به تولید پالس های با نرخ تکرار ۱۶۰ گیگاهرتز نیز رسیدند. قفل مدی روشی در اپتیک است که با آن می توان پالس های لیزری فوق کوتاه با پهنای زمانی در مرتبه پیکوثانیه (formula_4) و فمتوثانیه (formula_5) تولید کرد. پایهٔ این روش، القای یک رابطه فازی ثابت میان مدهای کاواک لیزری است. تداخل میان این مدها، به تولید قطاری از پالس های لیزری فوق کوتاه می انجامد. به لیزرهایی که بر پایهٔ این روش کار می کنند، لیزرهای قفل مدی یا لیزرهای قفل فازی گفته می شود. در برخی از لیزرهای نیمه رسانا یک ترکیبی از دو تکنولوژی می تواند استفاده شود. یک لیزر با جاذب اشباع استفاده شود، و مدوله کند تزریقات الکتریکی در بعضی فرکانس ها که لیزر در آن ها قفل شده، که لیزر می تواند به وسیلهٔ تزریق الکتریکی تثبیت شود. برای تولید قفل مدی در یک لیزر به دو دسته فعال و غیر فعال طبقه بندی می شود که متد فعال شامل استفاده یک سیگنال خارجی برای وارد کردن مدولاسیون از نور می باشد و متد غیر فعال از یک سیگنال خارجی استفاده نمی کند. حالت قفل شده عملی لیزر: مهم ترین آن ها عبارتند از پراکندگی کلی از تشدیدکننده های نوری لیزر، که می تواند با یک کمپرسور منشور یا آینه متفرق کننده قرار داده شده در حفره کنترل، و غیر خطی نوری. برای بیش فاصلهٔ پراکندگی تأخیر گروه (GDD) از کاواک لیزر، فازی از مد کاواک را نمی توان بیش از یک پهنای باند بزرگ قفل کرد، و آن برای به دست آوردن پالس های بسیار کوتاه دشوار خواهد بود. مدت زمان پالس کوتاه تری امکان پذیر است که معمولاً برای پراکندگی صفرانجام می گیرد یا برای برخی که پراکندگی کمی منفی دارند. دیگر دستاوردها، به ویژه برای برنامه های کاربردی لیزر، نگرانی از توسعه مد قفل لیزر است که می تواند با دیود لیزر پمپ شود، که می تواند قدرت بسیار بالا متوسط خروجی (ده وات) در پالس های زیر پیکو ثانیه تولید کند، یا قطار پالس با نرخ تکرار بسیار بالا تولید کند. اگرچه لیزرها معمولاً به عنوان نور تک فرکانس شناخته می شوند، با این حال دارای یک پهنای طول موجی هستند. این پهنای طول موجی نخست با پهنای طول موجی محیط بهره تعیین می شود. این پهنای طول موجی، بازه ای از طول موج ها است که محیط بهره قابلیت تقویت نور را روی آن دارد. برای نمونه، پهنای فرکانسی محیط بهره در لیزر گازی هلیوم-نئون حدود ۱/۵ گیگاهرتز است که معادل با پهنای طول موجی formula_3نانومتر است. همچنین پهنای طول موجی محیط بهره در Ti:Sapphire که یک لیزر حالت جامد است، در حدود ۳۰۰ نانومتر در طول موج مرکزی ۸۰۰ نانومتر است. فاکتور دوم که طول موج گسیل لیزر را مشخص می کند، کاواک اپتیکی لیزر است. در ساده ترین مورد، این کاواک شامل دو آینهٔ تخت است (کاواک فابری پرو) که روبروی یکدیگر و در اطراف محیط بهره قرار گرفته اند. به دلیل پدیدهٔ موجی بودن، نور در برخورد با آینه ها و حرکت در میان آن ها به طور سازنده یا ویرانگر با خود تداخل می کند که به تشکیل موج ایستاده در میان آینه ها می انجامد. این موج ایستاده، مجموعهٔ گسسته ای از بسامدها را تشکیل می دهد که مدهای طولی کاواک نامیده می شوند. این مجموعهٔ فرکانسی (مدها)، تنها فرکانس هایی از نوراند که می توانند در گردش درون کاواک، خود را باز-تولید کنند در حالی که فرکانس های دیگر به دلیل تداخل ویرانگر حذف می شوند. برای یک کاواک فابری پرو ساده با فاصله میان آینه ای L، مدهای مجاز آن دسته از پرتوهایی هستند که برای آن ها طول کاواک، مضرب درستی از نصف طول موج باشد (). که در آن q عدد درستی است که مرتبهٔ مد نامیده می شود. در عمل، به دلیل اینکه طول کاواک از طول موج نور بسیار بزرگتر است، مرتبه مد کاواک در حدود (formula_7)تا (formula_8)است. در این کاواک فاصلهٔ طول موجی میان دو مد همسایه از رابطه زیر به دست می آید: ν=c/2L∆ که در آن c سرعت نور در کاواک است. برای نمونه با به کارگیری رابطه بالا در یک کاواک با جدایی آینه ۳۰ سانتی متر، جدایی فرکانسی میان مدهای طولی ۵/۰ گیگاهرتز است. بنابراین برای یک لیزر هلیوم-نئون، این کاواک سه مد طولی و برای لیزر Ti:Sapphire، این کاواک تقریباً ۲۵۰۰۰۰ مد را پشتیبانی می کند. لیزرهایی که در آن ها بیش از یک مد طولی برانگیخته می شود لیزر چند مده و لیزری که تنها از یک مد طولی پشتیبانی می کند لیزر تک مد نامیده می شود. هر یک از این مدهای طولی یک پهنای فرکانسی برای خود دارند که معمولاً با فاکتور کیفیت کاواک تعیین می شود که این پهنا بسیار کوچکتر از فاصله جدایی میان مدها است. اگر تعداد زیادی مد طولی با فرکانس های کمی متفاوت به طور هم فاز با یکدیگر ترکیب شوند، پالسی با طول زمانی بسیار کوچک به دست خواهد آمد. در این حالت، در جاهایی که بیشینه های این مدها روی یکدیگر قرار می گیرند تداخل سازنده رخ داده و پالسی با توان قله بالا و پهنای زمانی بسیار کوچک به دست می آید. در مواردی که مدهای تداخل کننده با یکدیگر به طور غیرهم فاز تداخل کنند، مدها به یکدیگر قفل نمی شوند و خروجی لیزر به صورت موج پیوستهٔ بسیار نویزی در خواهد آمد شکل بالا: نمایش تأثیر رابطه فازی میان مدها، بر شدت نوسانی به دست آمده بسته به روش انجام قفل مدی و پارامترهای گوناگون، پالس های تولید شده می توانند به گونهٔ قفل مدی پیوسته، که در آن پالس های تولیدی از نظر شکل و توان قله با یکدیگر تقریباً برابرند (شکل a)، یا به گونهٔ قفل مدی Q-سوییچ، که در آن پالس ها به صورت دسته هایی در می آیند، باشند (شکل ; b). شکل بالا: نمایش پالس های قفل مدی الف) پیوسته و ب) Q-سوییچ روش های قفل مدی از نظر فرایند تولید پالس به دو دسته کلی قفل مدی کنش گر و قفل مدی کنش پذیر دسته بندی می شوند. لیزرهای فیبری می توانند به صورت کنش گر قفل مدی شوند هنگامی که یک مدولاتور درون کاواک، مدولاسیون دامنه یا فاز انجام دهد که در این حالت، به کنترل خارجی مانند گرفتن پسخورد و انجام مدولاسیون با دستگاه های الکترونیکی نیاز است. به طور وارون، هنگامی که افت و خیزهای شدتی به همراه پدیده های غیرخطی درون فیبر تلفات کاواک را، بدون کنترل خارجی، مدوله کنند، لیزر به صورت کنش پذیر قفل مدی می شود. در مقایسه با قفل مدی کنش پذیر، قفل مدی کنش گر به طور نوعی پالس های با پهنای زمانی بلند تری تولید می کند. یکی از معایب این گونه روش تولید پالس، نیاز به به کارگیری یک مدولاتور اپتیکی و درایورهای مدولاتور و همچنین گاهی نیاز به دستگاه های هم زمان سازی است. با این حال از سوی دیگر، هنگامی که به هم زمان سازی قطار پالس های اپتیکی با برخی سیگنال های الکترونیکی نیاز است، یا هنگامی که برخی از لیزرها به کارکرد هم زمان نیاز دارند، راه حل مناسب استفاده از قفل مدی کنش گر است. بنابراین، در زمینهٔ ارتباطات فیبر نوری، معمولاً از لیزرهای قفل مدی کنش گر استفاده می شود. - تولید ساختارهای سه بعدی: در این روش لیزری پالسی به پلیمری حاوی یون نقره تابیده می شود که موجب تبدیل یون ها به نانوبلور می گردد. برای این کار از یک لیزر بسیار کوتاه و قدرتمند استفاده می کنند تا الگوهایی سه بعدی از نقره درون مواد تولید کنند. این مواد می توانند به عنوان واحدهای سازنده در تولید البسه نامرئی کننده استفاده شود. - درمان کراتوکونوس با ترکیبی از کراتوپلاستی لاملار قدامی عمقی با لیزر فمتوثانیه و با حباب بزرگ (big-bubble) -اپتیک غیر خطی، مانند نسل دوم هارمونیک، پارامتری کردن تبدیل، اسیلاتورهای پارامتری نوری، و نسل تابش تراهرتز. -ذخیره سازی داده ها با استفاده از لیزر، و فناوری های در حال ظهور از ذخیره سازی داده های نوری 3D. -حفظ و مرمت آثار نقاشی روی چوب -درمان آستکماتیسم چشم -میکروسکوپ دو فوتون -همجوشی هسته ای. -جراحی قرنیه
[ { "answer1": "قفل مُدی یک تکنیک در اپتیک است که به وسیله آن یک لیزر می تواند پالس هایی از نور را در مدت خیلی کوتاه، در مرتبه پیکوثانیه (formula_1) یا فمتوثانیه(formula_2)، تولید کند.", "answer2": "عامل دوم که تعیین فرکانس انتشار لیزر در حفره نوری است، در ساده ترین حالت، این شامل دو سطح (تخت) آینه های رو در روی یکدیگر، در اطراف محیط بیهره حاصل از لیزر می باشد (این تنظیم به عنوان یک حفره فابری-پروت شناخته می شود).", "distance": 9949, "question": "قفل مدی چگونه پالس های نوری تولید می کند و چه عاملی تعیین کننده فرکانس انتشار لیزر در حفره نوری است؟" }, { "answer1": "برای تولید قفل مدی در یک لیزر به دو دسته فعال و غیر فعال طبقه بندی می شود که متد فعال شامل استفاده یک سیگنال خارجی برای وارد کردن مدولاسیون از نور می باشد و متد غیر فعال از یک سیگنال خارجی استفاده نمی کند.", "answer2": "تولید ساختارهای سه بعدی: در این روش لیزری پالسی به پلیمری حاوی یون نقره تابیده می شود که موجب تبدیل یون ها به نانوبلور می گردد. برای این کار از یک لیزر بسیار کوتاه و قدرتمند استفاده می کنند تا الگوهایی سه بعدی از نقره درون مواد تولید کنند.", "distance": 5010, "question": "دو روش اصلی برای قفل مدی لیزر کدامند و لیزرهای قفل مدی چه کاربردهایی دارند؟" }, { "answer1": "نخستین لیزر قفل مدی به صورت تجربی توسط هارگرو، فورکو پولاک ساخته شد، هنگامی که آن ها یک مدولاتور آکستواپتیک را برای مدوله کردن تلفات (قفل مدی AM) درون یک کاواک لیزری به کار بردند که نرخ مدولاسیونی برابر نرخ تکرار کاواک داشت.", "answer2": "امواج ایستا تشکیل شده از یک مجموعه گسسته از فرکانس ها، که به عنوان مد طولی شناخته شده اند.", "distance": 9209, "question": "اولین لیزر قفل مدی به صورت تجربی چگونه ساخته شد و چه چیزی مدهای طولی کاواک را تشکیل می دهد؟" }, { "answer1": "وقتی که لیزر بیش از یک LM تشدید می شود می گویند لیزر به صورت Multi – mode عملکرده است و وقتی لیزر فقط یک LM تشدید می شود می گویند لیزر به صورت Single – mode عملکرده است.", "answer2": "اگرچه لیزرها معمولاً به عنوان نور تک فرکانس شناخته می شوند، با این حال دارای یک پهنای طول موجی هستند. این پهنای طول موجی نخست با پهنای طول موجی محیط بهره تعیین می شود.", "distance": 3009, "question": "تفاوت اصلی بین لیزرهای تک مد و چند مد چیست و چه عاملی باعث می شود که لیزرها دارای پهنای طول موجی باشند؟" }, { "answer1": "لیزرهای فیبری می توانند به صورت کنش گر قفل مدی شوند هنگامی که یک مدولاتور درون کاواک، مدولاسیون دامنه یا فاز انجام دهد که در این حالت، به کنترل خارجی مانند گرفتن پسخورد و انجام مدولاسیون با دستگاه های الکترونیکی نیاز است.", "answer2": "فاکتور دوم که طول موج گسیل لیزر را مشخص می کند، کاواک اپتیکی لیزر است. در ساده ترین مورد، این کاواک شامل دو آینهٔ تخت است (کاواک فابری پرو) که روبروی یکدیگر و در اطراف محیط بهره قرار گرفته اند.", "distance": 2589, "question": "در قفل مدی کنش پذیر و کنش گر کدام یک به کنترل خارجی نیاز دارد و چه چیزی تعیین کننده طول موج گسیل لیزر است؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
237
: روابط آلمان و ایران روابط ایران و آلمان به مجموعه روابط سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی گفته می شود که به طور رسمی از سال ۱۸۷۳ میلادی و در پی سفر اول ناصرالدین شاه به آلمان در خلال سفر اولش به اروپا شروع شد. در بین سال های ۱۸۷۰ تا ۱۹۱۷ که موجودیت ملی ایران از سوی انگلیس و روسیه به مخاطره افتاده بود، از نظر سیاستمداران ایرانی، آلمان کشوری بود که می توانست به عنوان حکومتی که دیدگاهی استعماری نسبت به ایران نداشت و همچنین پیشینه حزب نازی که به دنبال مباحث مربوط به نژاد آریایی بود و ایرانی ها را آریایی نژاد و هم نژاد خود می دانست، با ورود به صحنه ایران به عنوان قدرت ثالثی خود را مطرح کند و از ایران در برابر روسیه تزاری و بریتانیا حمایت نماید. از این رو در غیاب حضور پر قدرت دولت های دیگر (فرانسه، آمریکا) آلمانی ها تنها امید مردم و حاکمان ایران بودند و اشتیاق برای برقراری روابط سیاسی و اقتصادی با آن کشور زیاد بود. آلمانی ها نیز بر این باور بودند که اجرای یک سیاست فعالانه در خاورمیانه، منافع آنان را بخصوص در بخش اقتصادی تأمین می کند. از این رو با درخواست ایران همراهی کردند. دهه ۱۹۱۰ میلادی بود که ایرانیان متوجه شدند بیش از آنکه می بایست روی آلمان حساب باز کرده بودند و آلمان بنابر مصالح خودش گاه با دشمنان ایران از جمله روسیه توافقات مهمی انجام می دهد. روابط جمهوری اسلامی ایران با آلمان بعد از انقلاب اسلامی ایران دارای نوسان های شدیدی بوده و به طور کلی می توان گفت در وضعیت بدی قرار داشته است. تفاوت در دیدگاه های سیاسی طرفین عمده دلایل این تیرگی روابط بوده است. مسئله روند صلح خاورمیانه و بحث انرژی هسته ای ایران از مباحث تنش زا به حساب می آید. البته موضوعاتی همچون ترور میکونوس، کتاب آیات شیطانی و کمک های آلمان به عراق در جنگ ایران و عراق نیز از موضوعاتی است که همچنان مورد نزاع طرفین است. مناسبات در این دوره هیچگاه خوب نبوده اما دوطرف بنا به دلایل خود تمایل داشتند مناسبات هیچگاه به طور کامل قطع نشود. به عبارت دیگر، آلمان حکومت جمهوری اسلامی ایران را نمی پسندد؛ ولی بازار مصرف و موقعیت ژئوپولتیک ایران مانع از افزایش دشمنی آلمان از ایران شده است. قابل ذکر است که بعد از انقلاب دو کشور در مواقعی تصمیم به نزدیکی روابط دوجانبه گرفتند که هیچکدام راه به جایی نبرد. هم اکنون در حدود ۳۰ درصد از از توان صنعتی ایران بر پایه فناوری آلمان بنیان گرفته است. نخستین انگیزه های ایجاد رابطه با آلمان، در سال ۱۸۵۰ و به درخواست امیرکبیر مطرح شده بود. در آن زمان امیرکبیر در جستجوی دولت ثالث نیرومندی بود که بدون هیچگونه توقع استعماری با ایران روابط سیاسی برقرار کند. در آن زمان آلمان گرفتار هرج و مرج داخلی ناشی از انقلاب ۱۸۴۸ بود و حکومت متمرکزی نداشت و در نتیجه تلاش برای برقراری روابط به شکست انجامید. نخستین تماس دیپلماتیک ایران و آلمان در سال ۱۸۵۷ رخ داد. در ۲۵ ژوئن این سال بود که در پاریس پیمان مودت و بازرگانی توسط فرخ خان امین الملک، سفیر ایران در پاریس و کنت کارل فرانس فن هاتس فلدویلدنبورگ به نمایندگی از اتحادیه گمرک آلمان به امضا رسید. گام بعدی سفر هیئتی سیاسی به سرپرستی بارون ژولیوس مینوتولی بود که در سال ۱۸۶۰ وارد ایران شدند و ۳ ماه مهمان ناصرالدین شاه بودند و از مناطقی از ایران بازدید کردند. در خلال سفر اول ناصرالدین شاه به اروپا در سال ۱۸۷۳ وی در ژوئن آن سال به برلین وارد شد. (پس از دیداتر از سن پترزبورگ و قبل از دیدار از بروکسل و لندن) شاه ۹ روز در برلین بود و با تمام اعضای خاندان سلطنت از جمله ویلهلم اول امپراتور آلمان و بیسمارک صدر اعظم آن کشور ملاقات کرد. وی در ضمن این مذاکرات، علاقه خود را به گسترش و تقویت روابط دو کشور ابراز داشت. در زمان اقامت ناصرالدین شاه در آلمان عهدنامه مودت و تجارت و سیر کشتیها بین ایران و آلمان در ۱۱ ژوئن ۱۸۷۳ به امضاء رسید. ناصرالدین شاه تلاش کرد بیسمارک را متقاعد کند که سفارت آلمان را در ایران برپا کند ولی بیسمارک که منافعی برای آلمان در ایران متصور نبود، از این کار شانه خالی کرد و منتظر ماند تا اول ایران سفارتش را در برلین دایر کند. همچنین شاه ایران سعی نمود مستشاران مالی و نظامی آلمانی را به ایران بیاورد ولی بیسمارک مدعی شد که چنین افرادی را در اختیار ندارد؛ ولی سرانجام پس از آنکه ایران در سال ۱۸۸۵ سفارتخانه خود را در برلین دایر کرد و بود که آلمان سفارت خود را در تهران بنا کرد و میرزا رضاخان گران مایه (مؤیدالسلطنه) را به عنوان نخستین سفیر ایران در آلمان عازم برلین کرد، ارنست فول براون تشوایگ به ایران آمد و سفارتخانه آلمان در ایران را بنا نهاد. همچنین آلمان در سال ۱۸۹۷ کنسولگری خود را در بوشهر دایر کرد. بعد از دایر شدن سفارت آلمان در ایران بود که روابط اقتصادی بین دو کشور شکل گرفت و حجم صادرات آلمان به ایران رو به رشد گذاشت. گرچه هنوز در مقایسه با حجم واردات ایران از روسیه و انگلستان بسیار ناچیز بود. در این زمان عمده رقابت بر سر احداث خطوط ریلی و جاده در ایران، بین شرکت های آلمانی و روسی و همچنین فروش اسلحه به ایران مابین آلمان و فرانسه بود. مظفرالدین شاه نیز همان رویه ناصرالدین شاه را در پیش گرفت و خواستار حمایت آلمان در مقابل سایر دول اروپایی بود. سفر مظفرالدین شاه به برلین در سال ۱۹۰۲ با شکوه و تجملات ویژه ای بود، ولی دربار آلمان چندان استقبالی از وی نکردند. از سال ۱۹۰۶ آلمان تلاش کرد خود را به صورت یک قدرت در ایران مطرح کند و آمادگی ایستادگی در برابر انگلستان و روسیه را نیز داشته باشد. حمایت از ایران در مناقشات مرزی با همسایه شمالی اش، تأسیس بانک در تهران، ایجاد شبکه راه آهن که ادامه راه آهنی بود که آلمانی ها در عراق کشیده بودند و همچنین میانجیگری درگیری های مرزی ایران و عثمانی و مجبور ساختن ترک ها به عقب نشینی، از جمله این برنامه ها بود. این امیدواری در سال ۱۹۰۵ تحقق یافت و به یکی از شرکت های آلمانی عضو گروه بانکی شاوف هاوزن امتیاز بهره برداری از نفت شمال داده شد. تأسیس خط کشتیرانی آلمان در سواحل خلیج فارس دومین دستاورد آلمان در زمان زمامداری ویلهلم شتراسه بود. سومین دستاورد مهم آلمان تأسیس بانک در ایران بود. آلمانی ها می دانستند که نفوذ اقتصادی روسیه و انگلستان در ایران مرهون بانک های آنان در ایران است و از این رو اگر بخواهند سهم بیشتری از بازار تجاری ایران داشته باشند، باید در گام اول یک بانک در ایران دایر کنند. ایران نیز که سخت به دنبال گرفتن یک وام از کشورهای خارجی بود و مذاکراتش با بانک روسیه پیشرفتی نداشت، به اینکار مشتاق بود تا شاید این بانک بتواند وام مورد نیاز ایران را تأمین کند. پس از مذاکرات وزارت امورخارجه آلمان، بانک شرقی آلمان که پیش از این در چند کشور خاورمیانه شعبه دایر کرده بود، موظف به تأسیس شعبه در ایران شد. مجلس ایران در ژوئن ۱۹۰۷ امتیاز اعطا بانک آلمانی را تصویب کرد. دخالت های روسیه و انگلستان و اعطای وام های مورد نیاز ایران، تأسیس بانک آلمانی را به تأخیر انداخته بود. پس از اشغال مناطق شمالی ایران شامل تبریز و مناطق غرب دریاچه ارومیه در سال ۱۹۰۹ توسط روسیه، ایران یکبار دیگر از آلمان خواست که با میانجی گری در این قضیه، روسیه را به عقب نشینی پشت مرزهای خود ترغیب کند. اما آلمان که این عمل را مخالف منافع خود می دید، از این کار امتناع کرد. آلمانی ها بیم این را داشتند که در ایران با روسیه رودررو شوند و مرزهای طولانی سرزمینشان با شوروی امنیت سابق خود را از دست بدهد. اینکار موجب دلسردی دربار ایران از آلمانی ها شد. توافق آلمان و روسیه بر سر اجرای مشترک احداث خط آهن در ایران که از ۱۹۰۷ آغاز شده بود و در ۱۹۱۱ به توافق نهایی رسید، عامل دیگر خودداری آلمان از حمایت از ایران در برابر روسیه شد. بدین ترتیب روابط دو کشور از سال ۱۹۱۰ رو به افول گذاشت. این پیمان روسیه و آلمان موجب خشم مردم و دربار ایران شد و در آن توافق های تجاری مهمی در خصوص فعالیت در ایران، بدون مشارکت و اجازه از حکومت ایران گرفته شده بود. به عنوان مثال روسیه می توانست خط آن تهران-خانقین را به اجرا درآورد و آلمان نیز خط آهن تهران-بغداد. جنگ جهانی اول یک دوره مهم در همکاری ایران و آلمان ضد روسیه و انگلیس بوده است. آلمان سعی داشت از طریق سازماندهی و مدیریت با پول و اسلحه، ملت های مسلمان از جمله ترکیه، عراق، ایران و افغانستان را ضد انگلستان بشوراند و به این ترتیب با گشایش جبهه ای در جنوب، قدرت شوروی را برای جنگ مستقیم با آلمان کم کند. در این راستا می توان اعزام مستشار نظامی ویلهلم واسموس را نام برد که نقش مهمی در جنوب ایران علیه انگلیسی ها اجرا کرد. در ابتدای جنگ ایران طی اعلامیه ای بی طرفی خود را اعلام کرد ولی آلمان سعی داشت ایران را از بی طرفی خارج سازد و به نفع خود وارد جنگ کند. این حربه موفقیت آمیز بود و ورود لشگرهای روسی به شمال ایران مانع از آن شد که لشکر روسیه به قفقاز سرازیر شود. در ۱۹۱۵ آلمانی ها از حکومت موقتی ایران که به ریاست نظام السلطنه مافی در کرمانشاه تشکیل شده بود حمایت کردند. در ۱۷ آبان ۱۲۹۴ (۱۰ نوامبر ۱۹۱۵) قراردادی بین حسن مستوفی الممالک، نخست وزیر ایران و پرنس هانری رویس، وزیر مختار آلمان در تهران به امضا رسید که به موجب این معاهده دو دولت متعهد شدند از یکدیگر در برابر تهدیدات خارجی حمایت کنند و آلمان پذیرفت در صورت حمله انگلیس و روسیه، کمک های نظامی به ایران گسیل دارد. آلمان به موجب امضای عهدنامه برست-لیتوفسک در ۳ مارس ۱۹۱۸ به این عهدنامه عمل کرد. در این پیمان شوروی مجبور بود تمامیت ارضی ایران را به رسمیت بشناسد و نیروهای نظامی ایران کشور که در حال پیشروی به سمت تهران بودند، بازگشتند. در جریان نهضت جنگل نیز چند افسر آلمانی از جمله سرگرد فون پاشن به عنوان مشاور نظامی در خدمت ایرانیان بودند. همزمان با روی کار آمدن رضاشاه در ایران، جمهوری وایمار در آلمان که یک حکومت سوسیال دموکرات بود و مسلکی متفاوت با حکومت پهلوی داشت به قدرت رسید. با وجود تفاوت های اساسی روش زمامداری کشور بین دو حکومت، آلمان برای تثبیت موقعیت خود در زمینه اقتصادی و سیاسی و فرهنگی به همکاری نزدیک با ایران پرداخت. آلمان نفت مورد نیاز خود را از شرکت نفت ایران-انگلیس تهیه می کرد و با موافقت شوروی خط کشتیرانی هامبورگ-انزلی به حمل و نقل کالا و مسافر می پرداخت و شرکت یونکرز محصولات پستی از باکو تا انزلی و تهران را جابجا می کرد. در این دوره آلمان در بخش نظامی و ساخت چند کارخانه اسلحه و مهمات سازی نیز به ایران مشارکت هایی می داد. در تاریخ ۲۸ بهمن ۱۳۰۷ (۱۷ فوریه ۱۹۲۹) سه موافقتنامه:عهدنامه دوستی، قرارداد اقامت و توافق نامه بازرگانی و گمرکی به امضا رسید. در سال ۱۹۳۲ آلمان با در اختیار داشتن ۸ درصد از تجارت خارجی ایران، مقام چهارم را بعد از شوروی، انگلیس و ترکیه کسب کرد. با روی کار آمدن حکومت نازی در آلمان، ایران در معرض توجه بیشتر آلمانی ها قرار گرفت. رضاشاه و هیتلر بیش از هر زمان دیگری به هم نزدیک شدند. با پیشنهاد آلفرد روزنبرگ در ۱۹۳۴، حکومت نازی وارد استراتژی نزدیکی از طریق حس آریایی دوستی ایرانیان و آلمانی ها شد. طبق قوانین نورنبرگ ازدواج آلمانیها با ایرانیها که دارای «خون خالص آریایی» بودند آزاد بود. مجلس و مردم ایران از قدرت روزافزون آلمان خشنود بودند. آلمان توانست در سال ۱۹۴۰ رتبه اول را در تجارت خارجی ایران کسب کند. در زمان شروع جنگ جهانی دوم در حدود ۱۲۰۰ آلمانی مشغول کار و تجارت در ایران بودند. در ۸ سپتامبر ۱۹۴۳ (۱۷ شهریور ۱۳۲۳) ایران که همکاری با آلمان را از دست داده بود، برای حفظ منافع کشور اعلان جنگ صوری با آلمان را داد و در صف متفقین قرار گرفت. بعد از اشغال ایران، به دلیل وابستگی شدید کارخانجات و صنایع ایران به ماشین ها و کارشناسان آلمانی، بسیاری از این صنایع بلااستفاده مانده و بسیاری از مردم بیکار و فقیر شدند. نیمی از بازرگانی ایران نیز که دست آلمانی ها بود، دچار مشکلات عدیده ای شد. روابط دو کشور که در نتیجه اشغال تهران توسط متفقین در شهریور ۱۳۲۰ قطع شده بود، پس از جنگ با افتتاح سرکنسولگری ایران در اشتوتگارت در سال ۱۹۴۶ مجدداً آغاز شد. بعد از تقسیم آلمان به جمهوری فدرال آلمان و جمهوری دموکراتیک آلمان در سال ۱۹۴۹، رژیم شاه از برقراری ارتباط با آلمان شرقی امتناع می ورزید. برخلاف آلمان شرقی، رژیم پهلوی روابط سیاسی، نظامی خوبی با آلمان غربی برقرار کرد که شروعش از ژوئیه ۱۹۵۲ (تیر ۱۳۳۱) بود. در این زمان ایران اقدام به دایر کردن سفارتخانه خود در کلن نمود. وابستگی هردو کشور به آمریکا و وجود دیدگاه های ضد کمونیستی از مهم ترین وجوه مشترک به حساب می آمد. از سال ۱۹۵۵ ایران در شهرهای هامبورگ، مونیخ و برلین نیز اقدام به تأسیس سرکنسولگری نمود. طرفین در سال ۱۹۵۴ پروتکلی را امضا کردند که به موجب آن کلیه قراردادهای فیمابینی که در نتیجه جنگ به حالت تعلیق درآمده بود، مجدداً اعتبار اولیه خود را بازیافتند. محمدرضا شاه دو بار در سال های ۱۹۵۵ و ۱۹۶۷ به آلمان سفر کرد. از جمله مقامات آلمانی نیز که به ایران سفر کردند می توان از کنراد آدناور (مارس ۱۹۵۷)، هاینریش لوبکه (اکتبر ۱۹۶۳)، تورت کسینگر (سپتامبر ۱۹۶۸)، ویلی برانت (مارس ۱۹۷۲)، هلموت اشمیت (نوامبر ۱۹۷۵) و والتر شل (آوریل ۱۹۷۸) نام برد. امیرعباس هویدا سه بار در سال های ۱۹۶۷، ۱۹۶۹ و ۱۹۷۴ به آلمان مسافرت کرد. در خلال این سفرها قراردادهای مهمی بین طرفین به امضا رسید؛ از جمله: توافقنامه فروش اسلحه به ایران (۱۹۶۶)، مشارکت ایران در کروپ آلمان (۱۹۷۴) و احداث نیروگاه اتمی بوشهر در سال ۱۹۷۴. از ژوئن ۱۹۶۲ دولت آلمان یکجانبه مقررات لغو روادید مورد نیاز برای سفر اتباع ایرانی به این کشور را به اجرا گذاشت. متقابلاَ دولت ایران نیز به موجب تصویب نامه ۲۵ شهریور ۱۳۴۶ هیئات وزیران، اتباع آلمانی را که از تاریخ ۱ اکتبر ۱۹۶۷ برای گردشگری و اقامت ۳ ماهه به ایران می آمدند، فارغ از از همراه داشتن ویزا دانست. این وضعیت تا ۲۱ اردیبهشت ۱۳۵۹ برقرار بود. از نکات منفی روابط دوجانبه در این مدت می توان به دلخوری مقامات ایرانی از دیدگاه جامعه آلمان به وضعیت دموکراسی در ایران اشاره کرد. نوشته های انتقادبرانگیز مطبوعات آلمان علیه دیکتاتوری شاه و فساد درباریان و انجام تظاهرات دانشجویی مخالفان حکومت پهلوی در ایران و همچنین اجازه به فعالیت اپوزوسیون حکومت ایران در آلمان و عدم شرکت آلمان در جشن های ۲۵۰۰ ساله و اجتناب از ساخت کارخانه ذوب آهن از جمله این موارد است. در سال ۱۹۷۷ حدود ۲۰ درصد واردات ایران از آلمان تأمین می شد و حجم مبادلات بازرگانی دو کشور به ۱۰٫۵ میلیارد مارک می رسید. ایران نیز رتبه دهم در میان کشورهای صادرکننده به آلمان را دارا بود. ایران با کمپانی های کروپ، زیمنس، دایملر بنز، آاِگ، براون باوری، سالتز گیتر و هوخست همکاری نزدیکی داشت. ساخت کارخانجات مهمی نظیر واگن پارس، نیروگاه برق نکا، کنتورسازی برق قزوین، باتری سازی نور، مجتمع مس سرچشمه، لوله سازی اهواز، کارخانه قند بیستون، کارخانه نورد سنگین کاویان اهواز، تولید جوهر توسط پلیکان آلمان و تولید کفش توسط کارخانجات الفانت شوئه از مهم ترین مشارکت های آلمان در صنایع ایران بوده است. در این دوره مجموع سرمایه گذاری های آلمان در ایران بالغ بر ۴۰۰ میلیون مارک بوده است. در ۱ فروردین ۱۳۵۶ خورشیدی شبکه اول تلویزیون سراسری آلمان فدرال در یک برنامه مستند ۱۲ دقیقه ای دربارهٔ فعالیت مأموران ساواک در آلمان و همکاری گسترده سازمان های اطلاعاتی دو کشور توضیح داد. در آغاز جنگ ایران و عراق اعلام بی طرفی کرد. در طول جنگ ۸ ساله آلمان جزء معدود کشورهای غربی بود که سعی به میانجی گری برای پایان جنگ داشت. بعد از پایان جنگ و در سال ۱۳۶۹ روابط دیپلماتیک دو کشور به طور تقریباً منظم برقرار شد. در سال ۱۳۷۳ که وضعیت اقتصادی ایران در پی افزایش بدهی های خارجی دچار بحران شده بود، آلمان اقدام به عقب انداختن بازپرداخت میلیاردها مارک بدهی ایران نمود که کمک بزرگی به ایران بوده است. در طی سال های ۱۳۷۵ و ۱۳۷۶ چالش های بزرگی در روابط دو کشور به وجود آمد که به تیرگی روابط انجامید. از جمله ترور میکونوس، کنفرانس برلین، دستگیری فرج سرکوهی به اتهام جاسوسی برای آلمان و …. پس از روی کار آمدن دولت اول خاتمی در ۲ خرداد ۱۳۷۶، مقامات آلمانی خط قرمزی بین حکومت و دولت وقت ترسیم کردند و رفتاری مختلف با هریک پیش گرفتند. دعوت از شرکت کنندگان ایرانی در کنفرانس برلین گرچه به طور رسمی از جانب دولت آلمان نبود، ولی با اجازه و رضایت آن ها انجام گرفت. در زمان دولت اول و دوم خاتمی، آلمان در چندین پروژه در ایران حضور داشت. از جمله سفر وارنر مولر وزیر اقتصاد آلمان در ۱۱ مهر ۱۳۷۹ به ایران که در خلال آن دو پروژه بزرگ اقتصادی مربوط به گسترش پتروشیمی بندر امام و پارس جنوبی به مجموع مبلغ ۸۵۰ میلیون پوند به شرکت آلمانی لینده واگذار شد. ساخت ۶ فروند کشتی اقیانوس پیما در سال ۱۳۸۱ به ارزش ۱۸۹ میلیون دلار بین شرکت کشتیرانی جمهوری اسلامی ایران و مجتمع کشتی سازی "Aker MTW". انتقال تکنولوژی ساخت کشتی های کانتینربر. ساخت مجتمع پی وی سی توسط شرکت "UHDE" به ارزش ۵۰۹ میلیون دلار در منطقه ویژه پتروشیمی امام خمینی و توسط سازمان نوسازی و گسترش صنایع ایران. تولید مشترک موتور BR900 برای اتوبوس شرکت ایدم تبریز زیر نظر ایران خودرو دیزل و شرکت دایملر کرایسلر به ارزش ۷ میلیون یورو در تعداد ۴۰۰۰ دستگاه موتور در سال که ۲۲٫۵۰ درصد سهام شرکت برای ایران خودرو و ۳۰ درصد متعلق به دایملر بوده است. آلمان بعد از پیروزی انقلاب بجز در سال ۲۰۰۱ (در رتبه دوم بعد از ایتالیا) همواره بزرگترین صادرکننده به ایران بوده است. به عنوان مثال صادرات در سال ۲۰۰۲ به ارزش ۲٫۲ میلیارد یورو. در همین سال واردات آلمان از ایران ۳۲ میلیون یورو بوده است که عمده آن را فرش، پسته و نفت تشکیل داده بوده. مهاجرت ایرانیان و درخواست پناهندگی از کشور آلمان تنها در سال ۲۰۱۱ و تا پایان ماه نوامبر برابر با ۳۰۳۰ پناهجو است. این آمار توسط کمیساریای عالی پناهندگان ارائه شده و نشان می دهد که در شش ماه نخست سال ۲۰۱۱ حدود ۷۶۰۰ ایرانی درخواست پناهندگی از کشورهای توسعه یافته اروپایی کرده اند. از دلایل بالارفتن آمار مهاجرت ایرانیان به کشورهای اروپایی می توان نارضایتی از اوضاع اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و سیاسی ایران را بیان کرد. با انتخاب حسن روحانی به عنوان رئیس دولت یازدهم ایران، وزارت امور خارجه آلمان همراه با وزارت خانه های امور خارجه اغلب کشورهای اروپایی، ضمن تبریک این پیروزی، ابراز امیدواری جهت بهبود روابط با ایران را مطرح کردند. همچنین آنگلا مرکل، صدراعظم وقت آلمان طی نامه ای تنفیذ حسن روحانی به عنوان رئیس جمهور جدید ایران را تبریک گفت. در متن پیام آمده است: پس از انعقاد توافق برجام، میان ایران و گروه پنج بعلاوه یک، معاون صدر اعظم آلمان در رأس هیئتی بلندپایه به ایران سفر کرده و با مقامات دیدار کرد. بعد از بروز قضیه سلمان رشدی، روابط دو کشور به تیرگی گرایید. تا سال ۱۹۹۷ که موضوع گفتگوی گفتگوی تمدن ها مطرح شد و روابط فرهنگی تحرکی پیدا کرد. حضور ناشران ایرانی در نمایشگاه کتاب فرانکفورت و حضور ناشران آلمانی در نمایشگاه کتاب تهران از دستاوردهای این مقطع زمانی است. همچنین حضور فیلمسازان ایرانی در جشنواره فیلم لایپزیک و جشنواره فیلم برلین و حضور فیلمسازان آلمانی در جشنواره فیلم فجر و نیز حضور چند گروه باستان شناسی در ایران و چند نمایشگاه از هنرهای ملی ایران در آلمان از جمله مابقی روابط فرهنگی به شمار می روند. با روی کارآمدن دولت یازدهم ایران، روابط فرهنگی دو کشور نیز روبه فزونی گذاشت. افزایش سفر گردشگران آلمانی از ایران و همچنین چاپ کتاب هایی در خصوص فرهنگ و تاریخ ایران در آلمان، از جمله نتایج تغییر رویه مسئولان سازمان میراث فرهنگی و گردشگری در جهت جذب گردشگر خارجی می باشد. روز یکشنبه ۷ آوریل ۲۰۱۹ دولت آلمان توقف کمک مالی به یک نهاد مذهبی وابسته به جمهوری اسلامی به نام «فدراسیون جمعیت های شیعه آلمان» را اعلام کرد. این مرکز صدها هزار دلار به نام فعالیت «علیه تندروی مذهبی و کمک به آشتی مذاهب» از مرکز اسلامی هامبورگ که تحت کنترل مجمع تقریب مذاهب اسلامی است دریافت کرده است. روز دوشنبه ۴ فروردین ۱۳۹۹ دادگاهی در آلمان یک مترجم ارتش این کشور به نام «عبدالحمید اس» با به جرم فروش اطلاعات محرمانه به ایران به شش سال و ۱۰ ماه زندان محکوم کرد. همچنین همسر آلمانی وی نیز به جرم همدستی به ۱۰ ماه زندان تعلیقی محکوم شد. برخلاف ایران که در قبال ممنوعیت حزب الله در آلمان بلافاصله واکنش نشان داده لبنان تاکنون سکوت اختیار کرده است. حسن نصرالله، دبیرکل حزب الله لبنان در سخنرانی شامگاه جمعه ۱۱ اردیبهشت اشاره​​ای به ممنوعیت حزبش در آلمان نکرد. رسانه​​های ایران اما خبر دادند که نصرالله در روز دوشنبه ۱۵ اردیبهشت در یک "سخنرانی سیاسی" به این موضوع خواهد پرداخت. وزارت کشور آلمان روز پنج شنبه ۱۱ اردیبهشت فعالیت همه نیروهای وابسته به حزب الله در این کشور را ممنوع اعلام کرد و پلیس این کشور اقدام به تفتیش مراکز تجمع و مساجد در چند ایالت آلمان نمود. دفاتر انجمن های وابسته به حزب الله در شهرهای برلین، دورتموند، برمن و مونستر نیز توسط ماموران پلیس تفتیش شدند. مقامات آلمانی گفتند شمار حامیان و فعالان حزب​ الله در این کشور به ۱۵۰۰ تن می​ رسد. اتحادیه اروپا هم قبلا در سال ۲۰۱۳ شاخه نظامی حزب الله را یک سازمان تروریستی اعلام کرده بود. پیش از این، هلند و بریتانیا نیز بدون تمایز قائل شدن بین شاخه نظامی، سیاسی و اجتماعی حزب الله، این سازمان را یک سازمان تروریستی ارزیابی کرده بودند.
[ { "answer1": "در خلال سفر اول ناصرالدین شاه به اروپا در سال ۱۸۷۳ وی در ژوئن آن سال به برلین وارد شد.", "answer2": "در زمان اقامت ناصرالدین شاه در آلمان عهدنامه مودت و تجارت و سیر کشتیها بین ایران و آلمان در ۱۱ ژوئن ۱۸۷۳ به امضاء رسید.", "distance": 353, "question": "چه کسی در سال ۱۸۷۳ به برلین سفر کرد و در چه تاریخی عهدنامه مودت و تجارت بین ایران و آلمان امضا شد؟" }, { "answer1": "آلمان توانست در سال ۱۹۴۰ رتبه اول را در تجارت خارجی ایران کسب کند.", "answer2": "بعد از اشغال ایران، به دلیل وابستگی شدید کارخانجات و صنایع ایران به ماشین ها و کارشناسان آلمانی، بسیاری از این صنایع بلااستفاده مانده و بسیاری از مردم بیکار و فقیر شدند.", "distance": 307, "question": "در سال ۱۹۴۰ رتبه آلمان در تجارت خارجی ایران چگونه بود و چه اتفاقی پس از اشغال ایران برای صنایع این کشور رخ داد؟" }, { "answer1": "تأسیس خط کشتیرانی آلمان در سواحل خلیج فارس دومین دستاورد آلمان در زمان زمامداری ویلهلم شتراسه بود.", "answer2": "روابط دو کشور که در نتیجه اشغال تهران توسط متفقین در شهریور ۱۳۲۰ قطع شده بود، پس از جنگ با افتتاح سرکنسولگری ایران در اشتوتگارت در سال ۱۹۴۶ مجدداً آغاز شد.", "distance": 4980, "question": "مهمترین دستاورد های آلمان در زمان ویلهلم شتراسه چه بود و بعد از چه واقعه ای روابط ایران و آلمان قطع شد؟" }, { "answer1": "در آن زمان امیرکبیر در جستجوی دولت ثالث نیرومندی بود که بدون هیچگونه توقع استعماری با ایران روابط سیاسی برقرار کند.", "answer2": "نخستین تماس دیپلماتیک ایران و آلمان در سال ۱۸۵۷ رخ داد.", "distance": 255, "question": "در سال 1850 امیرکبیر به دنبال چه چیزی بود و چه اتفاقی در سال 1857 رخ داد؟" }, { "answer1": "در خلال آن دو پروژه بزرگ اقتصادی مربوط به گسترش پتروشیمی بندر امام و پارس جنوبی به مجموع مبلغ ۸۵۰ میلیون پوند به شرکت آلمانی لینده واگذار شد.", "answer2": "از دلایل بالارفتن آمار مهاجرت ایرانیان به کشورهای اروپایی می توان نارضایتی از اوضاع اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و سیاسی ایران را بیان کرد.", "distance": 1248, "question": "کدام شرکت آلمانی در زمینه پتروشیمی با ایران همکاری داشت و چرا در سال ۲۰۱۱ آمار مهاجرت ایرانیان به آلمان افزایش یافت؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
238
: باشگاه فوتبال اشتوتگارت باشگاه فوتبال فا. ایف. ب اشتوتگارت یا به اختصار اشتوتگارت، یک باشگاه ورزشی است که در شهر اشتوتگارت، مهد صنعت و فوتبال آلمان در ایالت بادن وورتمبرگ در جنوب این کشور قرار دارد. این باشگاه در ۹ سپتامبر ۱۸۹۳ میلادی تأسیس شده است و از قدیمی ترین باشگاه های آلمان به شمار می رود. این باشگاه بیشتر به خاطر تیم فوتبالش شناخته شده است. اشتوتگارت تاکنون موفق شده است ۵ بار در لیگ آلمان، ۳ بار در جام حذفی فوتبال آلمان و ۱ بار هم در سوپر جام فوتبال آلمان قهرمان شود. اشتوتگارت بازی های خانگی خود را در استادیوم مرسدس بنز آرنا که در نزدیکی کارخانه بنز قرار دارد، انجام می دهد. باشگاه ورزشی اشتوتگارت در رشته های مختلفی همچون فیستبال، هاکی، دو و میدانی، پینگ پنگ و … فعالیت می کند. باشگاه اشتوتگارت بیش از ۶۴ هزار عضو دارد که بزرگ ترین باشگاه ایالت بادن وورتمبرگ و پنجمین باشگاه بزرگ کشور آلمان محسوب می شود. نام این باشگاه برگرفته از نام شهری است که در آن قرار گرفته است. اشتوتگارت از کلمه اشتوتن گارتن در آلمانی مشتق شده که به معنی مزرعه اسب می باشد. زیرا این شهر در ابتدا مزرعه اسب بوده است. تأسیس باشگاه ورزشی اشتوتگارت از بدو تأسیس در رشته های ورزشی مختلفی فعالیت می کرد. اولین تیم ورزشی این باشگاه، راگبی بود که در سال ۱۸۶۵ میلادی تشکیل شد. اما تیم فوتبال این باشگاه حاصل تلفیق چند تیم مختلف در این باشگاه است که سرانجام منجر به ایجاد باشگاه فوتبال اشتوتگارت شد. در ۹ سپتامبر ۱۸۹۳ این باشگاه با نام ایف. وی اشتوتگارت تأسیس و فوتبال را در سطح آماتور پیگیری می کرد. در سال ۱۹۱۲ تیم فوتبال حرفه ای کانشتات با این باشگاه تلفیق شد و از آن پس نام باشگاه به فا. ایف. ب اشتوتگارت تغییر پیدا کرد. در ابتدا باشگاه اشتوتگارت در سطح لیگ ایالتی حضور داشت و چند بار هم در این برهه به مقام قهرمانی رسید. در سال ۱۹۳۳ باشگاه به نِکِر استادیوم نقل مکان کرد. در همان سال سازمان فوتبال آلمان تحت نظر رایش سوم تغییر نمود و به ۱۶ دسته در نواحی مختلف آلمان به نام گائولیگن تقسیم شد. اشتوتگارت در این زمان موفقیت های چشمگیری در لیگ منطقه ای گائولیگن بادن وورتمبرگ به دست آورد و در سال های ۱۹۳۵، ۱۹۳۷، ۱۹۳۸، ۱۹۴۰ و ۱۹۴۳ قهرمان این مسابقات شد. سرانجام در فصل ۴۵–۱۹۴۴ و در پی جنگ جهانی این مسابقات تعطیل شد. در این دوره اشتوتگارت رقابت سختی با تیم همشهری خود، اشتوتگارتر کیکرز داشت. قهرمانی مداوم در لیگ منطقه ای باعث شد تا اشتوتگارت بتواند به مراحل بالاتر لیگ ملی راه پیدا کند. بهترین نتیجه آن ها در سال ۱۹۳۵ رقم خورد، جایی که در فینال لیگ ملی مقابل شالکه ۰۴، مدافع عنوان قهرمانی با نتیجه ۶–۴ شکست خورد و به نایب قهرمانی رسید. در سال ۱۹۳۷ هم اشتوتگارت به مقام سوم لیگ ملی رسید و این آخرین موفقیت آن ها در این برهه زمانی بود. پس از پایان جنگ جهانی دوم اشتوتگارت در سطح اول فوتبال آلمان حضور پیوسته داشت و توانست در اوبر لیگای جنوب در سال های ۱۹۴۶، ۱۹۵۲ و ۱۹۵۴ به قهرمانی این لیگ ایالتی برسد. اشتوتگارت همچنین در لیگ ملی آلمان هم در سال های ۱۹۵۰ و ۱۹۵۲ به مقام قهرمانی رسید و در سال ۱۹۵۳ هم نایب قهرمان این مسابقات شد. موفقیت های اشتوتگارت در این دهه با قهرمانی در جام حذفی فوتبال آلمان موسوم به دی.اف. بی پوکال در سال های ۱۹۵۴ و ۱۹۵۸ ادامه پیدا کرد. تیمی که توانست طی ۸ سال، ۴ قهرمانی در سطح اول فوتبال آلمان برسد. اشتوتگارت در این سال ها به رهبری بازیکن اسطوره ای خود، رابرت شلینز که دست چپ خود را در حادثه رانندگی از دست داده بود، حریفان را یکی پس از دیگری از پیش روی برمی داشت. به دلیل نتایج ناامید کننده در جام های جهانی ۱۹۵۸ و ۱۹۶۲ که توسط تیم ملی آلمان به دست آمد و در پی رشد حرفه ای گری در ورزش، اتحادیه فوتبال آلمان (دی.اف. بی) تصمیم گرفت تا لیگ های مجزای منطقه ای را با یک لیگ سراسری ملی در سال ۱۹۶۳ جایگزین کند. نتایج درخشان اشتوتگارت در دهه ۵۰ باعث شد تا این تیم جزو ۱۶ تیمی باشد که در اولین دوره بوندس لیگا حضور داشته باشد. اشتوتگارت از آغاز بوندس لیگا تا اواسط دهه ۷۰ میلادی، معمولاً در میانه های جدول حضور داشت. یکی از معدود ستارگان آن روزهای باشگاه گیلبرت گِرِس، هافبک مهاجم فرانسوی بود که از باشگاه استراسبورگ جذب شده بود. در سال ۱۹۷۳، اشتوتگارت برای نخستین بار سهمیه حضور در جام یوفا را کسب نمود و در سال ۱۹۷۴ تا نیمه نهایی این رقابت ها پیشروی نمود و با شکست مقابل فاینورد، قهرمان رقابت ها، از این جام کنار رفت. باشگاه اشتوتگارت تا اواسط دهه ۷۰ میلادی در بحران نسبی به سر می برد. دوران جدید فوتبال و بالا رفتن سطح حرفه ای در فوتبال و به وجود آمدن مقوله های جدیدی همچون اسپانسرشیپ در فوتبال، با وجود هزینه های باشگاه با شکست مواجه شده شده بود. در پایان فصل ۷۴–۱۹۷۳، اشتوتگارت خطر سقوط به بوندس لیگا ۲ را حس نمود. در این سال سیاستمدار محلی، گرهارد مایر ورفلدر به سمت ریاست باشگاه برگزیده شد. تساوی در بازی پایانی فصل بدین معنی بود که اشتوتگارت به بوندس لیگا ۲ سقوط کرده است. در فصل بعد اشتوتگارت بدترین نتیجه تاریخ خود را گرفت و در بوندس لیگا ۲، در رده یازدهم قرار گرفت. در فصل ۷۶–۱۹۷۵ با آمدن مربی جدید، یورگن ساوندرمان و استعدادهای جدیدی چون کارل هاینتس فورستر، هانسی مولر و اوتمار هیتسفلد، اشتوتگارت توانست با رکورد ۱۰۰ گل زده، پس از دو فصل دوباره به بوندس لیگا ۱ بازگردد. تیم جوان به خاطر نوع بازی هجومی و تعداد گل های پرشماری که به ثمر می رساند، محبوب بود. در این میان اما کم تجربگی در تیم حس می شد. در پایان فصل ۷۸–۱۹۷۷ اشتوتگارت در رده چهارم لیگ قرار گرفت و رکورد تعداد تماشاگران را با میانگین ۵۳ هزار نفر در یک فصل ثبت کرد که این رکورد تا سال ۱۹۹۰ پابرجا بود. در سال ۱۹۸۰ اشتوتگارت دوباره تا نیمه نهایی جام یوفا پیش رفت و در جمع چهار تیم برتر لیگ قرار گرفت. ادامه همین روند باعث شد تا در سال ۱۹۸۴ و تحت هدایت هلموت بنتاوس، اشتوتگارت پس از سال ها دوباره قهرمان بوندس لیگا لقب بگیرد. در سال ۱۹۸۶، اشتوتگارت در فینال جام حذفی، ۵–۲ مغلوب بایرن مونیخ شد و به نایب قهرمانی این جام رسید. در سال ۱۹۸۹ نیز اشتوتگارت با بازیکنانی چون یورگن کلینزمن در فینال جام یوفا مقابل ناپولی که ستارگانی چون دیگو مارادونا را در ترکیب داشت قرار گرفت و در مجموع دو بازی ۵–۴ مغلوب شد و به نایب قهرمانی این رقابت ها بسنده کرد. در فصل ۹۲–۱۹۹۱ اشتوتگارت در یکی از سخت ترین، فشرده ترین و نزدیک ترین فصول تاریخ بوندس لیگا، با هدایت کریستوف دام توانست در رقابت با بروسیا دورتموند، چهارمین قهرمانی خود در لیگ سراسری را با تفاضل گل بهتر دست بیاورد. در فصل ۹۳–۱۹۹۲ اشتوتگارت در لیگ قهرمانان اروپا حضور یافت و توانست در دو بازی لیدز یونایتد را از پیش رو بردارد، اما به علت استفاده از بیش از ۳ بازیکن غیر آلمانی در دیدار برگشت، (قانون وقت اجازه حضور بیش از ۳ بازیکن غیربومی را نمی داد)،کار به بازی سوم کشید؛ بازی سوم در زمین بی طرف در بارسلونا برگزار شد که با حذف عجیب اشتوتگارت همراه بود. اشتوتگارت تا سال ۱۹۹۷ نتوانست به رقابت های اروپایی راه پیدا کند. در این فصل با هدایت یوآخیم لوو اشتوتگارت به سومین قهرمانی خود در دی.اف. بی پوکال دست یافت. در سال ۱۹۹۸ اشتوتگارت توانست به فینال رقابت های جام برندگان جام اروپا در استکهلم راه یابد که در دیدار نهایی مغلوب چلسی شد و بار دیگر به نایب قهرمانی در یک رقابت اروپایی رسید. سه بازیکن برتر اشتوتگارت در آن سال ها که به مثلث جادویی شناخته می شدند، شامل کراسیمیر بالاکوف، جیووانی اِلبر و فردی بوبیچ بود. به جز بالاکوف، دو نفر دیگر اشتوتگارت را ترک کردند و قرارداد یوآخیم لوو نیز در پایان فصل تمدید نشد تا شاهد پایان یک دوره باشیم. وینفرد شفر جایگزین لوو شد و پس از یک فصل اخراج گردید. در طی دو فصل آینده اشتوتگارت در رده های میانی جدول قرار گرفت و موفقیت خاصی کسب نکرد. به دلیل وجود بدهی های زیاد و عدم حصول نتایج مناسب، گرهارد مایر ولفلدر از سمت ریاست باشگاه کناره گیری کرد تا برای انتخابات ریاست در فدراسیون فوتبال آلمان، یوفا و فیفا کاندیدا شود. رئیس جدید باشگاه مانفرد هاس مجبور شد با بازیکنان تیم که دستمزدهای بالا دریافت می کردند، مذاکره کند تا بتواند با کاهش دستمزدها یا فروش آن ها، اوضاع مالی باشگاه را سر و سامان دهد. در این سال باشگاه مجبور شد تا برای اولین بار از سال ۱۹۷۶ که گرهارد مایر به ریاست باشگاه رسیده بود، برای بازسازی ترکیبش از استعدادهای رده های پایه خود بیشترین استفاده را ببرد. اشتوتگارت در رده پایه موفق ترین باشگاه فوتبال آلمان محسوب می شود و بیشترین تعداد قهرمانی را دارد و استعدادهای فراوانی را نیز به فوتبال معرفی کرده است. رالف رانگنیک به عنوان سرمربی جدید برگزیده شد و مسئول بازسازی تیم گردید و موفق شد تا قهرمان جام اینترتوتو شود؛ ولی در لیگ، رده ای بهتر از پانزدهم کسب نکرد و سال بعد، فیلیکس ماگات جایگزین وی شد. فصل بعد اشتوتگارت با بازیکنانی چون کوین کورانی، تیمو هیلدبراند، آندریاس هینکل و الکساندر هلب که رسانه ها و هواداران به آن ها لقب «گروه جوان و وحشی» داده بودند توانست دوباره به کورس رقابت برای قهرمانی در لیگ بازگردد و در فصل ۰۳–۲۰۰۲ نایب قهرمان بوندس لیگا شود. در ژوئیه ۲۰۰۳، اروین اشتات به عنوان رئیس جدید باشگاه انتخاب شد. در لیگ قهرمانان اروپا در فصل ۰۴–۲۰۰۳، اشتوتگارت در دور گروهی با شکست منچستر یونایتد، گلاسکو رنجز و پاناتینایکوس به عنوان تیم دوم راهی دور بعد شد و با قبول شکست برابر چلسی از دور رقابت ها کنار رفت. در دو فصل بعدی هم اشتوتگارت نتوانست رتبه ای بهتر از چهارم و پنجم در لیگ کسب نماید و در جام یوفا هم به موفقیت خاصی نرسید. علاوه بر آن فیلیکس ماگات باشگاه را ترک کرد و بازیکنانی چون کوین کورانی به شالکه، الکساندر هلب به آرسنال و فیلیپ لام به بایرن مونیخ پیوستند. در میانه فصل ۰۶–۲۰۰۵ به دلیل کسب نتایج ضعیف، جیووانی تراپاتونی از سمت سرمربیگری باشگاه اخراج شد و آرمین فِه جایگزین وی شد. در پایان این فصل کاپیتان باتجربه تیم، زوونومیر سولدو بازنشسته شد و برخی دیگر از بازیکنان با تجربه نیز باشگاه را ترک کردند. با وجود چند شکست در هفته های ابتدایی و بحرانی که اشتوتگارت را فراگرفته بود، آرمین فِه توانست به خوبی تیم را مدیریت کند. فِه با استفاده مناسب از بازیکنانی مانند پاول پاردو، ریکاردو اوسوریو، آنتونیو دا سیلوا و همچنین استعدادهای تازه ای که از آکادمی به تیم اصلی راه پیدا کرده بودند همچون سامی خدیرا، ماریو گومز و سردار تاسچی، توانست دوباره پس از دو سال اشتوتگارت را به صدر جدول بوندس لیگا برساند. اشتوتگارت در آن فصل اکثراً در بالای جدول بود و با بردن ۸ بازی آخر فصل خود در لیگ، با تمام قوا برای رسیدن به قهرمانی تلاش کرد. در هفته ماقبل پایانی، اشتوتگارت در بازی خارج از خانه مقابل بوخوم با نتیجه ۳–۲ به برتری رسید تا به حداقل فاصله ممکن نسبت به شالکه در صدر جدول قرار بگیرد. در هفته آخر و در بازی خانگی مقابل انرژی کوتبوس، در ابتدا اشتوتگارت با ۱ گل از حریف خود عقب افتاد و در این حال قهرمانی را از دست رفته می دید؛ ولی در ادامه با ۲ گل توانست پیروزی را از آن خود کرده و در یکی دیگر از فصول فشرده بوندس لیگا، پس از ۱۵ سال دوباره قهرمانی را از آن خود کند. پس از قهرمانی اشتوتگارت، حدود ۲۵۰ هزار نفر از مردم شهر اشتوتگارت به خیابان ها آمده و به شادی و پایکوبی پرداختند. در همین فصل اشتوتگارت به نایب قهرمانی جام حذفی نیز رسید. در فصل ۰۸–۲۰۰۷ اشتوتگارت در لیگ رتبه ای بهتر از ششمی به دست نیاورد و راهی جام یوفا شد. در حالی که ماریو گومز با ۱۹ گل، بهترین گلزن اشتوتگارت لقب گرفت. اشتوتگارت در لیگ قهرمانان هم کاری از پیش نبرد و در دور گروهی از گردونه رقابت ها خارج شد. اشتوتگارت در فصل ۰۹–۲۰۰۸ نیز مانند فصل قبل از آن، شروع بدی داشت تا در ماه نوامبر، در رده یازدهم جدول قرار بگیرد. در این زمان آرمین فِه از هدایت باشگاه اخراج شد و مارکوس بابِل جایگزین وی شد. پس از حذف ناامید کننده از دی.اف. بی پوکال، اوضاع اشتوتگارت رفته رفته بهتر شد و نتایج خوب از راه رسید تا فصل در رده سوم و با کسب سهمیه لیگ قهرمانان اروپا به پایان برسد. در ابتدای فصل ۱۰–۲۰۰۹ ماریو گومز به بایرن مونیخ پیوست و پاول پوگربنیاک جایگزین وی شد. همچنین الکساندر هِلِب نیز به اشتوتگارت بازگشت. در لیگ قهرمانان در این فصل، اشتوتگارت با سویا، گلاسکو رنجرز و اونیرا رومانی هم گروه شد و توانست به عنوان تیم دوم راهی مرحله حذفی شود. هر چند که در این مرحله با یک تساوی و یک باخت مقابل بارسلونا، از دور رقابت ها کنار رفت. پس از این که در ماه دسامبر همان سال، اشتوتگارت در رده شانزدهم بوندس لیگا قرار گرفت، مارکوس بابِل اخراج و جای خود را به کریستین گراس با تجربه داد. با ورود وی، اوضاع اشتوتگارت تا حدی بهبود پیدا کرد. در نقل و انتقالات زمستانی در همین فصل، بازیکنانی چون توماس هیتزلسپرگر، یان شیماک و لودویک مانین باشگاه را ترک کردند. در ادامه فصل و با نتایج خوبی که به دست آمد، اشتوتگارت توانست سهمیه لیگ اروپا را کسب نماید. فصل بعد از آن، اشتوتگارت اوضاع خوبی نداشت و زمان زیادی را در رده های هفدهم و هجدهم جدول گذراند که در نتیجه آن گراس اخراج شد. ینس کلر به عنوان مربی موقت برگزیده شد و در ژانویه جای خود را به برونو لابادیا داد. لابادیا توانست تیم را در بوندس لیگا حفظ کند. در ژوئیه ۲۰۱۱ اِروین اشتات از سمت ریاست باشگاه کناره گیری کرد و گِرد ماوسر به عنوان رئیس جدید اشتوتگارت انتخاب گردید. در فصل ۱۲–۲۰۱۱ اشتوتگارت رتبه خود را نسبت به فصل قبل در جدول ارتقا بخشید که علت اصلی آن روند بازی های بدون باخت در بهار بود. در پایان این فصل اشتوتگارت سهمیه لیگ اروپا را کسب نمود. بازیکنان کلیدی اشتوتگارت در این فصل مارتین هارنیک با ۱۷ گل، وِداد ایبیشویچ و گوتوکو ساکای بودند. اشتوتگارت فصل ۱۳–۲۰۱۲ را در رده های میانه جدول سپری نمود. در این فصل آنان به فینال دی.اف. بی پوکال راه یافتند که با نتیجه ۳–۲ مغلوب بایرن مونیخ شدند و به نایب قهرمانی رسیدند. در ژوئن ۲۰۱۳، گِرد ماوسر از ریاست باشگاه کناره گیری کرد و در ژوئیه همان سال، برند والر با اکثریت آرا به ریاست باشگاه رسید. اشتوتگارت پس از این که در فصل ۱۴–۲۰۱۳ و ۱۵–۲۰۱۴ و در روزهای پایانی و با کمک مربی با تجربه ای چون هوب استیونس از سقوط گریخت، سرانجام در پایان فصل ۱۶–۲۰۱۵ با قرار گرفتن در رده هفدهم جدول پس از سال ها به بوندس لیگا ۲ سقوط نمود. در ابتدای این فصل الکساندر زورنیگر سرمربی اشتوتگارت بود که پس از ناکامی های پیاپی، از سمتش اخراج شد. یورگن کرامنی، مربی تیم های پایه اشتوتگارت به عنوان سرمربی موقت برگزیده شد که در ابتدا نتایج خوبی کسب کرد؛ ولی رفته رفته و با تداوم شکست ها، اشتوتگارت سرانجام در باتلاق سقوط گرفتار شد. در پی این سقوط، والر از سمت ریاست باشگاه استعفا داد. در تابستان آن سال هدایت اشتوتگارت به جاس لوهوکای سپرده شد که تا سپتامبر بیشتر دوام نیاورد و پس از اون هانس وولف سرمربی اشتوتگارت شد. در پایان این فصل، اشتوتگارت با قهرمانی در بوندس لیگا ۲، به بوندس لیگا ۱ بازگشت. در تابستان ۲۰۱۷، ماریو گومز که همراه با اشتوتگارت قهرمان بوندس لیگا شده بود، پس از ۱۰ سال به این باشگاه بازگشت. وولف تا نیمه های فصل ۱۸–۲۰۱۷ به کارش ادامه داد و با کسب نتایج ضعیف از کار برکنار شد. پس از وی، تایفون کورکوت به سرمربیگری اشتوتگارت رسید و توانست با عملکردی خیره کننده، با صعودی ۱۰ پله ای، اشتوتگارت را از رده هفدهم به رده هفتم و آستانه کسب سهمیه لیگ اروپا برساند که با بدشانسی محض محقق نشد. در فصل ۱۹–۲۰۱۸، اشتوتگارت نه تنها هیچ بازیکن مناسبی برای تقویت خود جذب نکرد که بازیکنان کلیدی دیگر خود را هم به فروش گذاشت. در نتیجه این اقدامات، کورکوت در اوایل فصل اخراج شد و مارکوس واینتسیرل جایگزین وی شد. عملکرد واینتسیرل یک فاجعه به تمام معنا بود و هفته ها و هفته ها بدون امتیاز سپری شد. اما اقدام مدیریت باشگاه جالب تر از آن بود. آنان به جای اخراج این مربی، مدیر ورزشی کاربلد باشگاه، میشائیل رشکه که به تازگی به اشتوتگارت آمده بود و در حال سازماندهی یک تیم با برنامه بود را اخراج نمودند! نیکو ویلیگ، مربی تیم های پایه جایگزین وانتسیرل شد، اما کار از کار گذشته بود. هر چند ویلیگ نتایج نسبتاً خوبی کسب کرد، اما با بدشانسی و در دیدار پلی آف مقابل یونیون برلین با تساوی و به دلیل گل خورده در خانه حریف، بار دیگر به بوندس لیگا ۲ سقوط نمود. در پی این سقوط مفتضحانه، وولفگانگ دیتریش، رئیس باشگاه از سمت خود استعفا داد. پس از آن، تیم والتر به عنوان سرمربی جدید تیم برگزیده شد. استادیوم باشگاه اشتوتگارت، مرسدس بنز آرنا نام دارد که در طول تاریخ نام های مختلفی داشته است و در اصل در سال ۱۹۳۳ ساخته شده است. این استادیوم در نزدیکی رود نِکر و موزه مرسدس بنز و کارخانه بنز واقع شده است. پس از چندین بار بازسازی و نوسازی، گنجایش این استادیوم به ۵۵ هزار نفر رسید. مرسدس بنز آرنا که نام قبلی آن گوتلیب دایملر اشتادیون بود، در جام جهانی ۱۹۷۴ و جام جهانی ۲۰۰۶ میزبانی چند بازی را بر عهده داشت. از ابتدای فصل ۰۹–۲۰۰۸ و با بازی دوستانه ای که بین اشتوتگارت و آرسنال برگزار شد، نام این استادیوم به طور رسمی به مرسدس بنز آرنا تغییر کرد. در آخرین بازسازی که انجام شد، گنجایش این استادیوم به ۶۰٫۴۰۰ نفر رسید. این ورزشگاه، جزو استادیوم های درجه یک یوفا رده بندی شده است. ترکیب فعلی باشگاه اشتوتگارت همواره در ترکیب خود، بازیکنان بزرگ و ستارگانی را داشته است که با درخشش خود، سبب موفقیت های اشتوتگارت شده اند. بسیاری از این بازیکنان محصول آکادمی باشگاه هستند. از جمله مشهورترین آن ها می توان اِروین لیپل، اریک رِتِر، کارل باروفکا، رابرت شلینز، اوتو بایتینگر، والتر باولر، رالف بِلِسینگ، کارل باوگلین، ورنر لایب شواگر، اِروین والدنر، گرهارد اشترومایر، گونتر سوآیتزکی، رالف گایگر، گونتر شیبالد، کلاوس دیتر شایلوف، تئودور هافمن، هانس اِشیله، هانس آرنولد، هرتموت وایس، ویلی اینتِنمان، هرست کاپل، گیلبرت گِرِس، گرهارد هاینزه، مانفرد وایدمان، راینهالد، هرمان آلیچر، دیتر هوینس، هانسی مولر، کارل هاینتس فورستر، اوتمار هیتسفلد، کارل آلگوور، پیتر رایشارت، راینر زایش، گیدو بوخوالد، یورگن کلینزمن، فریتس والتر، گرهارد پوشنر، پیتر راسموسن، ماتیاس سامر، آندریاس باک، کراسیمیر بالاکوف، جیووانی اِلبر، فردی بوبیچ، زوونیمیر سولدو، فیلیپ لام، تیمو هیلدبراند، کوین کورانی، فرناندو مِیرا، ینس لمان، سامی خدیرا، ماریو گومز، توماس هیتزلسپرگر، کاکائو، الکساندر هِلِب، آنتونیو رودیگر و تیمو ورنر را نام برد. از جمله مشهورترین مربی هایی که هدایت اشتوتگارت را بر عهده داشته اند می توان ادوارد هانی، گئورگ وِرزِر، یورگن ساوندرمان، هلموت بنتاوس، آری هان، کریستوف دام، یوآخیم لوو، وینفرد شفر، رالف رانگنیک، فیلیکس ماگات، ماتیاس سامر، جیووانی تراپاتونی، آرمین فِه، کریستین گراس، مارکوس بابِل، برونو لابادیا، هاب استیونس و … را نام برد. تعداد بازی؛ هرمان آلیچر: ۳۸۹ بازی رالف بِلِسینگ: ۳۵۰ بازی هلموت رولدِر: ۳۴۷ بازی کارل آلگووِر: ۳۳۸ بازی گونتر شفر: ۳۳۱ بازی گونتر سوآیتزکی: ۳۲۹ بازی رابرت شلینز: ۳۲۶ بازی گیدو بوخوالد: ۳۲۵ بازی کارل هاینتس فورستر: ۳۱۱ بازی زوونیمیر سولدو: ۳۰۱ بازی کارل آلگووِر: ۱۲۹ گل هرمان آلیچر: ۱۲۶ گل رالف بِلِسینگ: ۱۲۵ گل فریتس والتر: ۱۰۲ گل اِروین والدنر: ۹۷ گل رابرت شلینز: ۸۲ گل کاکائو: ۸۰ گل یورگن کلینزمن: ۷۹ گل اوتو بایتینگر: ۷۸ گل رالف گایگر: ۷۸ گل طولانی ترین دشمنی و رقابت اشتوتگارت مقابل همشهری اش، اشتوتگارتر کیکرز است. البته دو تیم از ۱۹۹۲ که کیکرز به بوندس لیگا ۲ سقوط کرده است تا به حال در بوندس لیگا ۱ به مصاف هم نرفته اند. یک دربی ایالتی میان اشتوتگارت و کارلسروهه وجود دارد که به این دربی لقب «کینه دیرینه بادن وورتمبرگ» داده اند. علاوه بر آن بین اشتوتگارت و بایرن مونیخ هم یک رقابت منطقه ای وجود دارد که به آن دربی جنوب گفته می شود. این دربی در سال های اخیر یک طرفه و بیشتر با برد بایرن مونیخ همراه بوده است. عصبانیت هواداران اشتوتگارت از بایرن مونیخ به خاطر جذب بهترین بازیکنان این باشگاه در هر دوره اوج بوده است که از جمله آن ها می توانجیووانی اِلبر، ماریو گومز، بنجامین پاوار و … اشاره نمود. بین باشگاه و هواداران اشتوتگارت و باشگاه جنوب بادن وورتمبرگ، روتلینگن و باشگاه شمال بادن وورتمبرگ، لودویدسبورگ، یک دوستی وجود دارد. در سطح ملی هم دوستی های بین هواداران اشتوتگارت و انرژی کوتبوس، زاربروکن، بایرلورکوزن و آینتراخت فرانکفورت وجود دارد. البته این دوستی ها یا امروز از بین رفته اند یا محدود به گروه های هواداری اندکی می باشد. همچنین دوستی ای هم بین هواداران افراطی (اولتراها) اشتوتگارت با باشگاه های روتلینگن و چزنا ایتالیا وجود دارد. داخلی بوندس لیگا ۱، لیگ سراسری. قهرمانی(۵): ۱۹۵۰، ۱۹۵۲، ۸۴–۱۹۸۳، ۹۲–۱۹۹۱، ۰۷–۲۰۰۶ نایب قهرمانی(۴): ۱۹۳۵، ۱۹۵۳، ۷۹–۱۹۷۸، ۰۳–۲۰۰۲ بوندس لیگا ۲. قهرمانی(۲): ۷۷–۱۹۷۶، ۱۷–۲۰۱۶ دی.اف. بی پوکال. قهرمانی(۳): ۵۴–۱۹۵۳، ۵۸–۱۹۵۷، ۹۷–۱۹۹۶ نایب قهرمانی(۳): ۸۶–۱۹۸۵، ۰۷–۲۰۰۶، ۱۳–۲۰۱۲ سوپرکاپ آلمان. قهرمان(۱): ۱۹۹۲ دی.اف. ال لیگا پوکال. نایب قهرمانی(۳): ۱۹۹۷، ۱۹۹۸، ۲۰۰۵ اوبرلیگا سود. قهرمانی(۳): ۴۶–۱۹۴۶، ۵۲–۱۹۵۱، ۵۴–۱۹۵۳ بوندس لیگا ۲ سود. قهرمانی(۱): ۱۹۷۷ بزیرکس لیگا بادن وورتمبرگ. قهرمانی(۲): ۲۷–۱۹۲۶، ۳۰–۱۹۲۹ گائولیگا وورتمبرگ. قهرمانی(۴): ۳۵–۱۹۳۴، ۳۷–۱۹۳۶، ۳۸–۱۹۳۷، ۴۳–۱۹۴۲ جام یوفا. نایب قهرمانی(۱): ۸۹–۱۹۸۸ جام برندگان جام اروپا. نایب قهرمانی(۱): ۹۸–۱۹۹۷ جام اینترتوتو. قهرمانی(۳): ۲۰۰۰، ۲۰۰۲، ۲۰۰۸
[ { "answer1": "این باشگاه در ۹ سپتامبر ۱۸۹۳ میلادی تأسیس شده است", "answer2": "نام این باشگاه برگرفته از نام شهری است که در آن قرار گرفته است.", "distance": 622, "question": "باشگاه اشتوتگارت در چه سالی تاسیس شد و نام این باشگاه از کجا گرفته شده است؟" }, { "answer1": "در سال ۱۹۷۳، اشتوتگارت برای نخستین بار سهمیه حضور در جام یوفا را کسب نمود", "answer2": "از ابتدای فصل ۰۹–۲۰۰۸ و با بازی دوستانه ای که بین اشتوتگارت و آرسنال برگزار شد، نام این استادیوم به طور رسمی به مرسدس بنز آرنا تغییر کرد.", "distance": 10858, "question": "در چه سالی اشتوتگارت برای اولین بار سهمیه حضور در جام یوفا را کسب کرد و اسم ورزشگاه این باشگاه پس از بازسازی به چه نامی تغییر یافت؟" } ]
[ { "answer1": "اشتوتگارت تاکنون موفق شده است ۵ بار در لیگ آلمان قهرمان شود", "answer2": "اشتوتگارت بازی های خانگی خود را در استادیوم مرسدس بنز آرنا که در نزدیکی کارخانه بنز قرار دارد، انجام می دهد.", "question": "باشگاه اشتوتگارت چند بار در بوندس لیگا قهرمان شده است و ورزشگاه این تیم چه نام دارد؟" }, { "answer1": "اولین تیم ورزشی این باشگاه، راگبی بود که در سال ۱۸۶۵ میلادی تشکیل شد.", "answer2": "اشتوتگارت تاکنون موفق شده است ... ۳ بار در جام حذفی فوتبال آلمان ... قهرمان شود.", "question": "اولین تیم ورزشی باشگاه اشتوتگارت چه بود و این باشگاه چند بار در جام حذفی آلمان به قهرمانی رسیده است؟" }, { "answer1": "سرانجام در پایان فصل ۱۶–۲۰۱۵ با قرار گرفتن در رده هفدهم جدول پس از سال ها به بوندس لیگا ۲ سقوط نمود.", "answer2": "اشتوتگارت تاکنون موفق شده است ... ۳ بار در جام حذفی فوتبال آلمان ... قهرمان شود.", "question": "در چه سالی اشتوتگارت برای اولین بار به بوندس لیگا 2 سقوط کرد و چند بار قهرمان جام حذفی شده است؟" } ]
gemini-2.0-flash-exp
239
: مرگ و مراسم تدفین در ایران باستان مرگ و مراسم تدفین در ایران باستان به آثار بجای مانده، آئین ها و عقاید مردم ساکن فلات ایران در ارتباط با مرگ و مردگان می پردازد. ایرانیان در دوره های باستان گاه جسد را با موم می پوشاندند و آن گاه آن را دفن می کردند چنان که در جنوب ایران متداول بود. گاه جسد را می سوزاندند و این عمل به دلیل فراوانی چوب و وجود جنگل بیشتر در جنوب دریای مازندران و دیگر مناطق پرجنگل انجام می شد. گاهی نیز اجساد را در دخمه هایی می گذاردند تا طعمهٔ لاشخورها شوند. گاه نیز اموات را در تابوت ها یا کوزه های سفالین دفن می کردند. پس از فراگیری دین زرتشت و هنگامی که این دین به صورت دین رسمی ایرانیان درآمد، سوزاندن، غرق کردن و به خاک سپردن جسد گناه بزرگی شمرده شد. در آیین زرتشت آتش و آب و خاک مقدس هستند اگر جسد را مدفون کنند خاک را آلوده ساخته اند و اگر در آب غرق کنند آب را ناپاک نموده اند و اگر در آتش بسوزانند با آلوده ساختن این فروغ آسمانی بزرگترین معاصی صورت گرفته است. به عقیدهٔ پیروان مزدیسنا باید جسد را در دسترس مرغان و جانوران لاشه خور قرار داد یا بالای برج های خاموشی در معرض نابودی گذاشت. در اوستا از سوزاندن مردگان یاد شده و آن را گناهی بزرگ دانسته اند و این می رساند که در عهد وندیداد یعنی در دوران اشکانی، این رسم هنوز در بین بخش هایی از ایران وجود داشته است. کول تپه به جائی اطلاق می شود که تودهٔ بزرگی از خاکستر به صورت طبقه طبقه، روی هم انباشته شده و به صورت تپه ای مانند درآمده باشد. در آذربایجان غربی به ویژه کناره های دریاچه ارومیه که مرکز آتشکده های ایران بوده است، کول تپه های زیادی برجا مانده است. روستائیان از این خاکسترها برای کود دادن بزمین بهره می برده اند و سالیان دراز است که آن ها در کشتزارهای خود استفاده می کنند تا موجب باروری زمین گردند، بطوری که برخی از این توده های خاکستر یا کول تپه ها اکنون اثری برجا نمانده است. این خاکسترها لایه لایه اند و در میان هر لایه مقداری خاک و گاه اشیاء قدیمی به ویژه کاسه و کوزه و ظروف مختلف پیدا می شود. دربارهٔ علت پیدایش این تپه های خاکستر در آذربایجان ایران حدس های گوناگونی زده می شود. بیشتر دانشمندان برآنند که این تودهٔ خاکستر بازماندهٔ هیزمی است که در آتشکده ها می سوخته و در طی سده ها تلی از خاکستر برپا گشته است. اما به سبب اینکه در جاهای دیگر ایران حتی نزدیک به آتشکده های بزرگ تپهٔ خاکستر وجود ندارد، برخی دیگر از محققان این نظریه را قبول ندارند. نظریهٔ دیگری که عنوان شده است به اینصورت است که شاید علت را در ویژگی آئین مردم این ناحیه باید جستجو کرد. ناحیهٔ اطراف دریاچه ارومیه، نخستین جای فرود آمدن نیاکان مادی بوده است که مزداپرست بوده اند و در سحرگاه مهاجرت هنوز از آئین زرتشت آگاه نبوده اند و شاید هم زرتشت هنوز پا به جهان نگذاشته بوده است. مزداپرستان گویا مانند هم تباران هندی خود مردگان را در جایگاهی ویژه می سوزاندند و این خاکستر فراوان، بازماندهٔ چوب و هیزمی است که جسد را در میان آن به آتش می کشیده اند و بنابر سنن کهن پس از سوزاندن جسد برای زندگی پس از مرگ شخص درگذشته، در میان خاکسترها ظروف سفالین یا فلزی می گذاشته اند و روی این تودهٔ خاکستر خاک نرم می ریخته اند تا هنگامی که شخص دیگری درمی گذشته، برای سوزاندن او دوباره بتوانند بر پهنهٔ خاک هیزم قرار بدهند. استخوان های سوخته شده را سپس گرد آورده و آن ها را در استودان های کنار آتشکده می ریختند همچنانکه امروز هنگامی که جسد در دخمه ها پوسید و عاری از گوشت و پوست شد، استخوان ها را در چاه استودان می ریزند. اعتقاد به روح و روان و زندگی پس از مرگ به اشکال گوناگون در سراسر نقاط و مراکز جهان باستان از جمله ایران وجود داشته است. بر اساس و مبنای همین اعتقاد در گور مردگان اسباب و لوازم زندگی و خوراک و پوشاک قرار می دادند. در ادواری قدیم تر بر اساس شغل متوفا ابزار پیشه اش را نیز پهلوی دستش قرار می دادند. اغلب مردگان را در عمق کمی که گاهی از ۲۰ سانتیمتر نیز تجاوز نمی کرد، دفن می کردند. شکل اسکلت هایی که باقی مانده به شکل خمیده و منحنی است. برخی اوقات مرده را طوری خمیده دفن می کردند که تمام اعضای بدنش به جانب شکم کشیده شده باشد. با پیدایش و کشف فلزات، زینت مردگان با اشیاء طلاه و نقره و سنگ های گران ب ها رسم و شایع شد. این رسم خدمت مهمی به فهم هنر و دانستنی های دیگر باستان شناسان کرده است زیرا که تقریباً تمامی جواهراتی که از زمان های باستان به دست ما رسیده است از مقابر و گورها یافت شده است. در ادوار قدیم جسد مرده را با رنگ قرمزی می پوشانیده اند که از اکسید آهن به دست می آمده و در فلات ایران فراوان بوده است. این نظر هم وجود دارد که ممکن است زندگان بدن خود را به دلایلی با همین ترتیب رنگ می کردند و چون فوت می شدند، اثر این رنگ بر بدنشان باقی می مانده است. در دوران های متأخرتر بجای اکسید آهن بر استخوان بندی متوفا با رنگی سرخ فام، با گِلِ اُخرا نقش هایی ایجاد می کردند. رسم دفن مردگان در جاهای مختلف خانه، احتمالاً بنابراین اندیشه بوده است تا با بازماندگان مجالست و مصاحبت داشته باشند چه به بقای روح و زندگی پس از مرگ سخت معتقد بوده اند. این رسم تا مدتی دوام داشت و هنوز آن زمانی فرا نرسیده بود تا از مردگان در ترس و هراس افتند. در بسیار از اقوام و ملل ترس از مردگان وجود داشته است و شاید این نشانی از آغاز دوران نیاکان پرستی باشد. بازماندگان برای مردگان قربانی می کردند، هدیه می فرستادند و می کوشیدند تا همچون خدایان شر، دلشان را نرم و مهرآمیز نمایند. در برخی نقاط چون مرده ای پیدا می شد، وی را درون خانه دفن کرده و خود در جایی دور خانه می ساختند تا روح متوفا آنان را پیدا نکند یا درهای ورودی و خروج خانه را پس از فوت یک نفر مسدود کرده و از آنجا می گریختند تا روح محبوس فرصت تعقیب پیدا نکند. آثار چنین اندیشه هایی در دین ایرانی نیز بر جای مانده است. در هرات رسم بر آن جاری بود که چون در خان ای کسی می مرد، سرنشینان وخویشان آن خانه را ترک می کردند. در بند نهم از فرگرد دوازدهم وندیداد آمده است، «ششمین سرزمین که اهورامزدا آفرید، هرات هَرَئیوَه است، که در آن ترک کردن خانه ها به هنگام مرگ رواج دارد. آفتی که اهریمن پرمرگ در این سرزمین آفرید، سرشک (سرسکه)، وشیون و زاری (دری ویکه) بود.» چنین به نظر می رسد که به خاک سپردن مردگان یک آئین پارسی بوده که بعدها به تدریج متروک شده است. سندی بسیار جالب در این مورد از برده ای ایرانی به نام "اوفراتس" (Eufhrates) به دست آمده است. «مرا مسوزان، آتش را از برخورد تن من میالای، من پارسیم، نیاکانم نیز پارسی بودند و گناه آلودن آتش به نزد ما گران تر از مرگ است. مرا به خاک بسپار، مولایم، ولی برتنم، آب تطهیر نیفشان چون من آب ها را نیز گرامی می دارم.» سیسرو، اسبیوس، هرودوت، و استرابو نقل می کنند که مغان زرتشتی جسدها را در برابر سگ ها یا لاشخورها قرار می دادند. پارسی های دوره هخامنشی آن ها را مومیایی می کردند؛ ولی طبق گفته گزنفون کوروش می گوید: «ای فرزندانم، بدن مرا بعد از مرگم نه در طلا و نه در نقره قرار مدهید، بلکه بلافاصله در زمین بگذارید». این مطلب نشان می دهد که مراسم مربوط به مردگان در مورد هخامنشیان با آنچه در دین زرتشتی رایج می باشد، اختلاف داشته است.(اگر فرض ما بر گفته ی دانشمدان غربی استوار باشد مبنی بر رابطه نقش رستم یا "سلخ" با مقبره های هخامنشی) از ملاحظه گور داریوش و خاندان هخامنشی در نقش رستم واضح می شود که شاهان هخامنشی قانون منع و جلوگیری از دفن مرده را در سرزمین رعایت نمی کرده اند. در کتاب اوستا دفن جسد مرده در زمین منع شده است، ولی این امر مانع نمی شد که استخوان های خشک جسد مدفون گردد، یعنی در محلی به نام استودان ریخته شود. ایران ویج زادگاه آریایی ها و زرتشتیان سرزمینی سرد و یخبندان و بیشتر ماه های سال زمین سرد و سخت و یخین بود. به دلیل عدم جنگل ها و کوهستانی بودن، آریایی ها مرده های خود را روی کوه های بلند و قله ها می گذاشتند تا خوراک کرکس ها شده، زودتر از بین بروند و جلوی بروز و شیوع بیماری گرفته شود. اندک اندک برخی از ایرانیان از جمله مادها روی کوه ها و مکان های دور از اجتماع آدمیان برج هایی مشهور به دخمه ساختند که زرتشتیان به آن «دادگاه» و پارسیان «دخمو» می گفتند که در منابع انگلیسی ایران شناسی، tower of silence ذکر شده و «برج سکوت» ترجمه شده است. در وسط دخمه چاهی به نام «سراده» یا «استه دان» (استودان:استخوان دان) وجود داشت که استخوان مردگان پس از پاک شدن از پوست و گوشت در این چاه ریخته می شد. در آیین زرتشت آتش و آب و خاک مقدس هستند اگر جسد را مدفون کنند خاک را آلوده ساخته اند و اگر در آب غرق کنند آب را ناپاک نموده اند و اگر در آتش بسوزانند با آلوده ساختن این فروغ آسمانی بزرگترین معاصی صورت گرفته است. به عقیدهٔ پیروان مزدیسنا باید جسد را در دسترس مرغان و جانوران لاشه خور قرار داد یا بالای برج های خاموشی در معرض نابودی گذاشت. استفاده از تابوت در آئین مزدیسنا ممکن است به رعایت آئین آلوده نساختن خاک یا تدفین بقایای اجساد ارتباط داشته باشد. وندیداد که بخشی از اوستا می باشد، احتمالاً اندکی پیش از میلاد نوشته شده است، اما با تمام این احوال بسیاری از جنبه های دینی و فرهنگی پیش از تاریخ را در خود نگاه داشته است. معنای وندیداد «قانون یا شریعت ضد دیو» است. تا آنجا که مربوط به اوستا می شود، تمام دستورات و مقررات به ترتیب امور مردگان در وندیداد آمده است. از آنجا که این اثر شامل مواد گوناگون از دوره های مختلف است، شگفت آور نیست که دست کم از نظر اصطلاحات اختلافاتی میان بخش های آن همچنین تضادهایی در طرق مختلف رویارویی با جسد مرده دیده می شود. به گونه ای که آشکار است در هنگام تدوین این کتاب، مراسم مربوط به تشییع و بردن مردگان به دخمه یکسان نبوده است. طبق وندیداد، زرتشتیان در هر دهکده یا خانه، جایگاه مخصوصی بنام «کَتَ»(Kata) برای مردگان داشتند (زنان و مردان و کودکان به طور جداگانه) همان طور که امروزه نیز در بمبئی در خانه هر پارسی محل پاکیزه و خاصی در جلو خانه برای این کار اختصاص دارد. بر اساس آنچه از وندیداد بر می آید از همان زمان که نفس و جنبش جسم انسان را ترک می کرد، جسد و لاشه عنصری می شد سخت نجس و مورد پرهیز. موجب مرگ دیوی به نام دروخش نسوش دانسته می شد که خطرناک ترین دیوها بود. این دیو هنگامی که در تن کسی حلول می کرد، آن شخص می مرد. به همان میزان که این دیو ناپاک و نجس و خطرناک بود، لاشه و مرده نیز نجس و خطرناک محسوب می شد. آشکار است که در میان مردم وندیداد ترس و بیمی بسیار از گزندِ مردگان وجود داشته است. این مردم بر آن بودند که روح مرده در بالای جسدش همواره در پرواز است تا به هر نحوی شده به بازماندگان خود گزندی وارد کند. هر کس از سه قدمی به مرده ای نزدیک تر می شد، ناپاک شده و لازم بود مراسم دیوزدایی و غسلِ میت درباره اش انجام شود، تا پاک گردد. مسئلهٔ جالب توجه در سه بند آخر فرگرد دوازدهم نجس نبودن اموات کافران است از دیدگاه مغان هر که کافر باشد و بر دین آنان باور نداشته باشد، در زمان حیات نجس است و بر اثر تماس مستقیم و غیرمستقیم می تواند آفریده ها و مخلوقات اهورامزدا را نجس و ناپاک نماید اما دروخش نسوش (دیو نسو) فقط مردگان مغ دینان یا مجوس را آلوده کرده و به مردگان کافران صدمه ای نمی رسانند. در اوستای بزرگ زمان ساسانی که تدوین شدهٔ مغان بود به موجب کتاب نهم دینکرد در سوتکَرنَسک که نخستین نسک از بیست و یک نسک اوستا بود، در فرگرد یازدهم دربارهٔ عدم شیون و زاری در سوگواری مطالبی وجود داشته است. هم چنین در گزارش اَرداویراف از جهان پسین، به موجب فصل شانزدهم، رودی سهمگین در دوزخ جاری است که گناهگارانی در آن غوطه ور بوده و عذاب می بینند و توضیح داده می شود که این رود از اشک چشم و بر اثر مویه و شیون و سوگ کسانی به وجود آمده که در پس مردگان خود به سوگواری و گریه پرداخته اند و اینک به عذاب در این جایگاه به سر می برند. در رسالهٔ مینوی خرد فرگرد ۴۳ بند ۲۹ نیز با نکوهش گریه و سوگواری مواجه می شویم. در مجموعهٔ سد در نثر بند ۹۶ نیز همان مطالب سوتکَرنَسک آمده است. در جلد اول از روایات داراب هرمزدیار نکوهیدگی و اهریمنی بودن در گریه و مویه و سوگواری ملاحظه می شود. این مراسم که نشان دادن جنازه به سگ است، میراث گذشته روزگاران قدیم ایرانیان قبل از زرتشت است. از دیدگاه زرتشتیان زمانی که جان از بدن خارج می شود اگر سگی در کنار پای جسد بسته باشد چون نسوش (دیوی که بر اجساد آدمی دست می یابد و آن را پلید می سازد) بر وی هجوم برد و چنانچه سگ آن جسد را ببیند، نسوش رانده می شود. به احتمال زیاد رسم سگ دید که عبارت بود از آوردن سگی بر بالین محتضر یا مرده و نشان دادن جسد به سگ و مالیدن پوزه به آن جسد، از همین عقیده سرچشمه گرفته است. اساس این عقیده بر این بود که سگ که دزد و گرگ و دشمن مادی را می راند، قادر به راندن دروج و نسوش پلیدی که از سوی باختر، جایگاه دیوان بر جسد مرده حمله می کند، هم هست. سود و خاصیت طبیعی و طبی رسم «سگدید کردن» این است که حیوان مذکور در شناخت مرگ توانا و در مرگ مفاجا و بی هوشی قادر به تشخیص مردگان از زندگان است. تا چندی پیش با نهادن قطعه نانی بر سینهٔ جسد و بردن سگ برای برداشتن آن رسم سگدید کردن به ذهن ها القا می شد. قبل از فرارسیدن مرگ، موبد بالای سر محتضر حاضر می شود و به خواندن ادعیه و اوراد خاص می پردازد و از او می خواهد که به گناهان خود اعتراف کند و طلب مغفرت نماید. پس از شستن میّت او را با پارچه ای کتانی می پوشانند و در اطراف او اجتماع کرده و سرود اَشم وُهو (نمازهای اَشم وُهو و یتا آهو در آغاز و انجام بیشتر نیایش ها می آید) را به زبان پازند در گوشش می خوانند. اهمیت این کار در سروش یشت هادخت تأکید شده است و گاهی چند قطره هوم مخلوط به آب، در دهان مرده ریخته می شود تا سبب آمرزش و جاودانگی او گردد. پس از مرگ، همین که جان از بدن جدا شد بی درنگ دُروج نَسو عفریت و دیو نامرئی، به پیکر مگسی همچون پلیدترین خرّفستران از سرزمین های اباختر (شمال) می آید و برتن مرده می تازد، در نتیجه این تازش است که جسد میت ناپاک و فاسد می گردد و لمس آن گناه به حساب می آید؛ بنابراین افراد ویژه ای حق دست زدن به مرده را دارند و اگر فردی غیر از آنان جسد را لمس کند، باید ۹ روز تمام با گمیز (ادرار گاو) غسل کند.که این روش بیشتر در هندوستان رواج داشته است. در اینجا ثنویت زرتشتی که در ادوار بعد از زرتشت رنگ و بوی خاصی به خود گرفت، به خوبی خود را نشان می دهد. این ثنویت با آن که مثل ثنویت ها گنوستیکی خیر و شر را به صراحت با روح و ماده منطبق نمی کند، باز تمایل به این دعوی را نشان می دهد که آنچه تعلق به قلمرو خیر دارد حیات است و مرگ مثل دروج (اهریمن یکی از دیوان ماده) متعلق به قلمرو شر است. ظاهراً به استناد همین نکته است که پسودن مردگان همچنان که از وندیداد برمی آید تطهیر با گُمیز، (ادرار گاو) را الزام می کند، چرا که در تعلیم زرتشت تن انسان وقتی که به کلی از حیات خالی باشد در تصرف اهریمن واقع می شود و تطهیر که به سبب پسودن آن هست، از اینجاست. برای حمل هر جسد حتی کودکان، دو نفر نعش کش لازم است آنان در حالی که سرود «سروش بَغ» را می خوانند، در دستشان پارچه ای به نام پیوند دارند و سرود سروش بغ را تا کلمه اَشَه(Asahe) می خوانند، سپس سکوت کرده و جسد را به جز صورت می پوشانند، با سکوت خود آنان مرده را در حمایت آن دعا قرار می دهند. سپس در سه قدمی جسد می ایستند و گات ها یعنی اَهونَوَیتی را در دو بخش می خوانند. بعد نوبت اقوام نزدیک است که آخرین دیدار را با او داشته باشند سپس آیین سگ دید انجام می شود. سگ در آیین زرتشت جانور مقدسی است و آزار وی شایسته کیفر است. برای راندن دروج نسو باید یک سگ سفید با گوش های زرد نزدیک جسد حاضر نمایند. هنگامی که چشم سگ به جسد مرده افتد، دروج نسو به شکل مگسی به مناطق شمال می گریزد. قبل از بیرون بردن جسد از خانه تا رساندن آن به دخمه این سگ باید به دنبال آن برود در اتاق مرده (در خانه) آتشی با چوب صندل برافروخته می شود. نعش را هر چه زودتر در روز هنگام و اگر شب فوت کرده باشد تا روز بعد می باید برای انجام مراسم ببرند و برای مواردی که مصادف با آمدن برف و باران باشد، ترتیبات دیگری هست، در مواقع معمولی نعش کش ها جنازه را از روی تخته سنگ یا توده شن برمی دارند تا در تابوت آهنین بنهند. موبدان که سخت پایبند طهارتند، هیچگاه کمتر از سه گام به جنازه نزدیک نمی شوند و به آن دست نمی زنند. هنگام بردن جسد به دخمه، مشایعت کنندگان دو نفر، دو نفر با ریسمان یا پارچه پیوند در دستشان در کنار هم قرار می گیرند و برای دور ماندن از نجاست سرود سروش بغ را زمزمه می کنند. سرانجام پس از مراسم همگی آداب طهارت مخصوص را انجام می دهند تا از پلیدی مرگ پاک شوند. نعش کش ها جسد را از طاقه ای که در دیوار، مخصوص به این کار تعبیه شده، عبور می دهند و بسوی برج خاموشان می برند. نیز علت این کار را متذکر می شود که با خروج جسد از در خانه، فرّه خانه با آن می رود. در بیرون دخمه حجاب از روی صورت مرده برداشته می شود تا برای آخرین بار خانواده او را ببیند، سپس آن دو نفر نعش کش که لباس های سفید دارند، لباس های مخصوص دخمه را می پوشند. قفل آهنی در را باز می کنند و جسد را به درون می برند، سر را به طرف جنوب (چون شمال مقرّ دیوان است) می گردانند و روی یک سنگ به نام "کیش" قرار می دهند. سپس لباس ها را از روی جسد برمی دارند و او را عریان می کنند. لباس ها به دلیل نجاست باید به درون چاه وسط برج خاموشان انداخته شوند. کرکس ها و لاشخورها که خود را مهیا کرده اند، ظرف دو ساعت همه چیز را می خورند و تمام می کنند. آنگاه مأموران برج، استخوان ها را در داخل چاه می ریزند. در طی این مراسم در محلی خاص که در دخمه ساخته شده است، مراسمی نیز توسط خانواده متوفی انجام می شود و سرود سروش بغ به زمزمه خوانده می شود. در فصل دوازدهم وندیداد مدت سوگواری یا اوپَه مانَه، بطورکلی برای گناهکاران دو برابر ثواب کار اعلام شده است. برای فرد عادی پارسا و نیکوکار مدت سوگواری یک ماه، برای فرد گناهکار دو ماه برای رئیس و بزرگ خاندان و همسر وی شش ماه در صورت ثواب کار بودن و یک سال در صورت گناهکار بودن تعیین شده است. به توجه به اینکه به موجب بند نهم از فرگرد نخست وندیداد، سوگواری از آفریده های اهریمن به شمار آمده است، فصل دوازدهم وندیداد و مطالب آن تضادهایی را از سویی با معتقدات خود مغان و از سویی دیگر با معتقدات زرتشتی و آریایی نشان می دهد. گلدنر در فقه اللغه ایرانی جلد دوم بر آن است که مقایسه فرگرد دوازدهم موجود با فهرستی که از وندیداد دوره ساسانی، در کتاب هشتم دینکرد آمده است نشان می دهد که فصل دوازدهم اصلی در سدهٔ نهم میلادی از بین رفته بود و فرگرد دوازدهم فعلی با زبان سستی که دارد، به خوبی تشخیص داده می شود که مجعول و بسیار جدید است. یکی از منابع مهم در جهت شناخت فرهنگ، آئین ها و مذاهب بررسی تدفین های انجام شده در گورهای باستانی است. جامعه شناسی و تاریخ ادیان و فلسفهٔ مذاهب نمی تواند بدون توجه به آثار بجای مانده از اقوام باستانی که به نوعی به فلسفهٔ مرگ و نیستی و برخورد انسان نسبت بدان مربوط می شود به نتیجه گیری صحیح و بازسازی اعتقادات پیشینیان و تأثیر آن در حرکت و تحول انسان و تاریخ آن دست یازند. عموماً یکی از وسایل و طرق شناخت جابه جا شدن اقوام، یعنی ورود قومی به منطقه ای کهن را می توان از روی تحول و دگرگونی ای که در طرز تدفین آشکار می شود، شناخت و این چنین روشی همراه با تحول در سیلک کاشان به چشم می آید در این منطقه به نظر می رسد که قومی بر بومیان تسلط یافته و روش هایی تو به وجود آورده اند. این تحول عبارت از این بوده است که قبر یا گورها را دیگر در کف اتاق یا جاهای مختلف خانه قرار نمی دادند بلکه چند سد متر دورتر از محل زندگی عمومی، در گورستانی مردگان شان را دفن می کردند و این گورستان به منزلهٔ شهر مردگان محسوب می شد. مهاجران در گورها متجاوز از سد قطعه چیزهای مختلف می نهادند که سلاح های جنگی در درجهٔ اول اهمیت قرار داشت و از این میان کلاه خودهایی که از چرم ساخته می شد، فراوان تر بود. چرم ها اکنون پوسیده شده و از بین رفته اند لیکن ورقه های سیمین که روی آن ها نقوش و کنده کاری هایی شده و از اجزای تزئینی آن کلاه خودها بوده، باقی مانده است. به کارگرفتن آهن با تناسب زمان جای را برای خود کاملاً باز کرده بود در گورهای جنگجویان جنگ ابزارهایی چون سپر، خود، پیکان، خنجر، شمشیر، لگام و تزئیناتی از برای سر و سینهٔ اسب می نهادند. غذا و خوراک مردگان نیز از نظر دور نبوده است و برای این منظور از دیگ های بزرگ و دسته داری که از مفرغ ساخته می شد و استعمال آن نزد سکاها متداول بود، استفاده می کردند. زینت آلات سیمین و مفرغی که از لحاظ تنوع مورد توجه می باشند وضع هنری و پیشهٔ فلزکاری و جواهرسازی و زرگری آن مردم را آشکار می سازد. از ظروف باقی مانده و تنوع شکل رنگ و نقش آشکار است که هنر و پیشهٔ کوزه گری رواج داشته است. کوزه گران به ترکیب و تلفیق رنگ ها اهمیتی بسیار می دادند. ظروف به دست آمده از این آریایی های ابتدایی به رنگ های مختلف می باشد. کوزه گری بومیان در منطقهٔ کاشان تاریخی کهن داشته و این روش پیشین هنر نگارگری بومیان، با آمدن مهاجران متروک نشد بلکه دچار دگرگونی تکامل گرایانه گشت. یک وجه مشخص در این هنر نو، نوعی گریز است از زمینهٔ تهی و هنرمندان و نقش گران می کوشیده اند تا زمینهٔ ظروف را از نقش هایی مختلف پر کنند. نقش و تصویر انسان در تپه سیلک از یونان کهن تر و قدیم تر است. از سدهٔ هشتم پیش از میلاد نیم رخ انسان بر روی ظروف گلی به هیئت تکامل یافتهٔ آن به دست آمده است. نمایاندن خورشید و پرتو آن به اشکال هندسی رواجی بسیار داشت. تصاویر بز کوهی که از دید واقع گرایانه دور بود، بسیار نقش می شد اما اسب به زودی آن را متروک و مهجور ساخت. اسب و خورشید که از نظرگاه تمامی اقوام هندواروپایی به هم مربوط بودند به آهستگی در هنر اهمیت شایانی پیدا کردند. شکل گورها نظیر آرامگاه کورش بزرگ بوده است. سطح فوقانی گورها از الواحی سنگی یا از گل پخته تشکیل می شد به شکل شیروانی که از دو طرف شیب داشت در این جا رابطه و همانندی بسیاری را مشاهده می کنیم میان گورسازی این مردم و شکل نُردیک (وابسته به شمال اروپا) وابسته به نژاد اسکاندیناوی و بریتانیای شمالی که بیشتر میان مهاجمان هندواروپایی رواج داشت. تپه حصار در جنوب شهر دامغان در استان سمنان قرار گرفته است. قدمت تمدن پیش از تاریخ این تپه از هزارهٔ چهارم تا هزارهٔ اول پیش از میلاد می رسد. در تپهٔ حصار سه طبقهٔ متمایز مربوط به دوران پیش از تاریخ تشخیص داده شد که هر کدام از این سه طبقه نیز به تقسیمات کوچک تری طبقه بندی شده اند. در مناطق قدیمی تر طبق آمار بیشتر مردگان به جانب مشرق یعنی مقابل طلوع آفتاب خوابانده شده اند و این نشاندهندهٔ اینست که خورشید یکی از خدایان مهم این مردم به شمار می رفته است. گورستان پارتی همدان در شهر همدان بر روی تپه ای طبیعی واقع شده که مجسمهٔ سنگ شیر در بلندترین نقطهٔ جنوب غربی آن قرار دارد. از دوران پیش از اسلام چندین نوع تدفین در آن دیده می شود.
[ { "answer1": "ایرانیان در دوره های باستان گاه جسد را با موم می پوشاندند و آن گاه آن را دفن می کردند چنان که در جنوب ایران متداول بود. گاه جسد را می سوزاندند و این عمل به دلیل فراوانی چوب و وجود جنگل بیشتر در جنوب دریای مازندران و دیگر مناطق پرجنگل انجام می شد. گاهی نیز اجساد را در دخمه هایی می گذاردند تا طعمهٔ لاشخورها شوند.", "answer2": "پس از فراگیری دین زرتشت و هنگامی که این دین به صورت دین رسمی ایرانیان درآمد، سوزاندن، غرق کردن و به خاک سپردن جسد گناه بزرگی شمرده شد.", "distance": 375, "question": "در دوران باستان، ایرانیان اجساد را به چه روش هایی دفن می کردند و پس از فراگیر شدن دین زرتشت چه تغییری در این روش ها ایجاد شد؟" }, { "answer1": "در آیین زرتشت آتش و آب و خاک مقدس هستند اگر جسد را مدفون کنند خاک را آلوده ساخته اند و اگر در آب غرق کنند آب را ناپاک نموده اند و اگر در آتش بسوزانند با آلوده ساختن این فروغ آسمانی بزرگترین معاصی صورت گرفته است.", "answer2": "به عقیدهٔ پیروان مزدیسنا باید جسد را در دسترس مرغان و جانوران لاشه خور قرار داد یا بالای برج های خاموشی در معرض نابودی گذاشت.", "distance": 212, "question": "در آیین زرتشت سوزاندن جسد چه حکمی داشت و پیروان مزدیسنا با جسد مردگان چه می کردند؟" }, { "answer1": "در آذربایجان غربی به ویژه کناره های دریاچه ارومیه که مرکز آتشکده های ایران بوده است، کول تپه های زیادی برجا مانده است.", "answer2": "بیشتر دانشمندان برآنند که این تودهٔ خاکستر بازماندهٔ هیزمی است که در آتشکده ها می سوخته و در طی سده ها تلی از خاکستر برپا گشته است. اما به سبب اینکه در جاهای دیگر ایران حتی نزدیک به آتشکده های بزرگ تپهٔ خاکستر وجود ندارد، برخی دیگر از محققان این نظریه را قبول ندارند.", "distance": 555, "question": "کول تپه ها در کجا یافت می شدند و روستائیان چه استفاده ای از خاکستر آن ها می کردند؟ همچنین، دانشمندان درباره علت پیدایش این تپه های خاکستر چه نظراتی دارند؟" }, { "answer1": "بر اساس و مبنای همین اعتقاد در گور مردگان اسباب و لوازم زندگی و خوراک و پوشاک قرار می دادند. در ادواری قدیم تر بر اساس شغل متوفا ابزار پیشه اش را نیز پهلوی دستش قرار می دادند.", "answer2": "با پیدایش و کشف فلزات، زینت مردگان با اشیاء طلاه و نقره و سنگ های گران ب ها رسم و شایع شد.", "distance": 404, "question": "چه چیزهایی در گور مردگان قرار می دادند و با پیدایش فلزات چه تغییری در زینت مردگان ایجاد شد؟" }, { "answer1": "اندک اندک برخی از ایرانیان از جمله مادها روی کوه ها و مکان های دور از اجتماع آدمیان برج هایی مشهور به دخمه ساختند که زرتشتیان به آن «دادگاه» و پارسیان «دخمو» می گفتند که در منابع انگلیسی ایران شناسی، tower of silence ذکر شده و «برج سکوت» ترجمه شده است.", "answer2": "در وسط دخمه چاهی به نام «سراده» یا «استه دان» (استودان:استخوان دان) وجود داشت که استخوان مردگان پس از پاک شدن از پوست و گوشت در این چاه ریخته می شد.", "distance": 253, "question": "چرا زرتشتیان جسد را در دخمه می گذاشتند و در دخمه چاهی به چه نامی وجود داشت و چه کاربردی داشت؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
240
: میمند (کرمان) میمند، یک روستا از توابع بخش مرکزی شهرستان شهربابک-کرمان است. این روستا در ۳۰ کیلومتری شهربابک قرار دارد. «منظر فرهنگی روستای تاریخی میمند شهر بابک» بخاطر خانه های کنده شده در دل کوه در تیرماه ۹۴ به ثبت میراث جهانی یونسکو رسید. میمند با تاریخ ۸۰۰۰ تا ۱۲۰۰۰ سال در ۳۸ کیلومتری شمال شرقی شهرستان شهربابک در عرض ۳۰ درجه و ۱۶ دقیقه و طول ۵۵ درجه و ۲۵ دقیقه قراردارد. ارتفاع آن از سطح دریا ۲۲۴۰ متر و وسعت آن ۴۲۰ کیلومترمربع است این روستا بین شهرهای شهربابک، سیرجان و رفسنجان قرار دارد. میمند در دهستان میمند، در شهرستان شهربابک و در استان کرمان واقع شده است. باران سالیانه آن ۱۸۵ میلی متر است. این روستای باستانی که با شماره ۴۱۳۵ در فهرست آثار ملی به ثبت رسیده، از معدود موارد معماری صخره ای است که به شکلی گسترده در تمامی ساختار روستا استفاده شده است. نمونه های معماری صخره ای هرچند که در دیگر کشورها نیز به طور معدودی به چشم می خورد، اما هیچ کدام جاذبه های فرهنگی، تاریخی و گردشگری میمند را ندارند. به عنوان نمونه مهم ترین شاخصه این روستا در مقایسه با مواردی چون دهکده کاپادوکیه (Cappadocia) ترکیه مسکونی بودن واحدهای صخره ای میمند است که این خصوصیت در سایت های مشابه میمند کم تر به چشم می خورد؛ به عبارت دیگر زندگی هنوز معنای خود را در میمند از دست نداده است. این اثر با نام دهکده صخره ای میمند در تاریخ با شمارهٔ ثبت ۴۱۳۵ به عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است. روز شنبه ۱۳ تیرماه سال ۱۳۹۴ هجری شمسی مصادف با ۴ ژوئیه ۲۰۱۵ در سی و نهمین اجلاس میراث فرهنگی یونسکو پرونده منظر فرهنگی میمند شهربابک مورد بررسی قرار گرفت و با کسب اکثریت آراء به عنوان نوزدهمین اثر جهانی ایران در فهرست یونسکو به ثبت رسید. از سوی یونسکو از منظر فرهنگی میمند شهربابک اینچنین یاد شده است: در انتهای دره ای در جنوب کوه های مرکزی ایران منطقهٔ تاریخی «میمند شهربابک» واقع شده است که شیوهٔ زندگی مردمانش از سال های دور تا به امروز به شکل سنتی همچنان در جریان است. کوچ نشینانی که روزگارشان را از راه کشاورزی و دامداری می گذرانند و میان اقامتگاه های تابستانی و زمستانی خود در فصول مختلف سال در حرکت هستند. در طول فصل سرما در قسمت های انتهایی دره و در خانه های صخره ای که در دل کوه ساخته شده اند اقامت دارند. میمند شهربابک روستایی صخره ای و دستکند با چند هزار سال قدمت یادآور ایامی است که انسان ها خدایان خود را در بلندای کوه ها جستجو می کردند و کوه نشانه استواری و توان و پایداری و اراده شناخته می شد. این بنای دستکند باستانی، بی گمان از نخستین سکونتگاه های بشری در ایران به شمار می رود، دورانی که هنوز ایرانیان مهرپرست بودند و کوه ها را مقدس می شمردند. به هر تقدیر چند هزار سال پیش از این، انسان هایی دل سنگ ها را شکافتند و یادگاری را به جا گذاشتند که امروزه پس از گذشت سالیان همچنان نماد عزم و اراده و اقتدار اجداد ایرانی به شمار می رود. هنوز کسی به درستی آگاه نیست که این مجموعه به دست چه کسانی به وجود آمده و انگیزه این مردم از ساخت چنین بناهایی چه بوده است. در رابطه با پیدایش سازه های زیرزمینی میمند دو نظریه مطرح شده است: علاوه بر نظریه های فوق و بر اساس سنگ نگاره ها و نقوش صخره ای موجود در این منطقه، با صحنه های شکار که دلالت بر زندگی اهالی گذشته منطقه می نماید، قدمت میمند به چند هزار سال پیش بر می گردد. مطالعات انجام شده بر سفال های کشف شده در این منطقه نیز نشان می دهند که نمونه های یافت شده مربوط به دوره های مختلفی از جمله اشکانی، ساسانی، و اسلامی می باشند. میمند شهربابک به دلیل استحکام دفاعی در طول تاریخ کمتر دستخوش تحولات کالبدی و اجتماعی شده است و بیش ترین تغییر در آن مربوط به چند دههٔ اخیر می باشد. آنچه مورد اهمیت است و بی شک بر نحوه شناخت میمند اثرگذارده این است که مسکن از روی هم گذاردن سنگ و آجر و غیره پدید نیامده، یعنی در فضای باز ساخته نشده، بلکه با از میان برداشتن انبوهی از خاک شکل گرفته و انسان نیاز به خشت و آجر و ملات نداشته است، بلکه می بایست توده هایی را برمی داشته تا پناهگاه مهیا شود. به همین دلیل برای اتاق، تاقچه در اندازه های گوناگون برای جای رخت خواب، ظروف، صندوق، چراغ و … کنده شده است. به همین دلیل کنار دیوارهای خانه های میمند گنجه گذارده نمی شود، بلکه با کندن دیوار، حفره یا طاقچه ای به وجود می آید که اشیاء و لوازم در آن ها گذاشته شده یا در آن ها آویزان می گردند. کل یک خانه که ممکن است شامل یک یا چند اتاق و اصطبل باشد یک «کیچه» است. یک واحد یک ورودی مشترک دارد و در پاگرد ممکن است طویله در یک سو و اتاق نشیمن در طرف دیگر باشد. همه کیچه ها یک ساختار ندارند. هم اندازه و هم تعداد اتاق ها متفاوت است. جدا کردن اتاق از پستو یا پوشانیدن برخی از تاقچه ها با پردهای پارچه ای صورت می گیرد. کلیدون در دیوار کنار درب نصب می شود، کلید را در آن قرار می دهند تا زبانه پشت در قرار گیرد. درجه حرارت این اتاق ها حدود ۵ درجه متفاوت از بیرون است. در سال ۱۳۸۳ در بهمن ماه در حالی که در بیرون حرارت ۱۰ درجه سانتیگراد بود، در درون ۱۵ درجه و در خرداد ماه ۱۳۸۴ در حالی که بیرون ۲۴ درجه سانتیگراد بود، دمای درون کیچه ها ۱۸ درجه سانتیگراد بود. ایجاد اجاق و در زبان محلی «دیدوُن» در درون اتاق ها و سوزاندن هیزم طی سالیان متمادی در آن موجب سیاهی رنگ سقف و بدنهٔ اتاق ها شده و برپا کردن آتش و تهیه غذا در درون اتاق ها باعث گردیده تا بدنه داخل اتاق ها ایزولاسیون شده و باعث عمر بیشتر اتاق ها شود و شوربختانه چون دیگر در خیلی از اتاق ها آتش افروخته نمی شود باعث شده تا خاک سقف ها به آهستگی ریزش پیدا کند. اندازه این اتاق ها که البته از نظر هندسی منظم نیستند، متفاوت است و یک اتاق ۳×۴ به بلندی ۹۰/۱ تا ۱۰/۲ متر معمولی است و بزرگ ترین کیچه از ۹۰ متر مربع تجاوز نمی کند. کف پوش ها اکثراً نمد، مخشیف، گلیم یا قالیچه به اندازه های متفاوت در اندازه های ۱۵۰×۱ و ۴۰/۱×۸۰/۱ متر موجود است. روستای میمند شهربابک روی هم رفته دارای ۴۰۶ کیچه و ۲۵۶۰ اتاق می باشد. ساکنان این روستا دارای آداب و رسوم خاص هستند و در زبان و گویش آن ها هنوز از کلمات پهلوی ساسانی استفاده می شود. روستای ۳ هزارساله میمند شهربابک تنها روستای تاریخی در جهان است که هنوز روابط سنتی زندگی در آن جریان دارد و می توان تعامل انسان و طبیعت در هزاره دوم میلادی را به خوبی در آن دید. این روستا هفتمین منظر فرهنگی_طبیعی و تاریخی جهان بود که جایزه مرکوری را دریافت کرد. جایزه ملینا مرکوری جایزه ای است که از سوی دولت یونان و با همکاری مجامع فرهنگی بین المللی مانند یونسکو و ایکوموس (شواری حفاظت از بناها و محوطه های تاریخی) به آثاری اهدا می شود که دارای شرایط و ضوابط فرهنگی، طبیعی و تاریخی منحصر به فرد باشد. روستای میمند شهربابک در مهر ماه ۱۳۸۵ نیز به عنوان روستای نمونه ملی گردشگری معرفی گردید. مدارک برای شرکت در مسابقه بزرگ معماری آقا خان ارسال شده است و در ضمن اقداماتی جهت ثبت جهانی میمند صورت گرفته است. طبق افسانه های میمند روزی این روستا به وسیله مردی که از سوی خورشید می آید به شکوه قدیمی بازمی گردد. تصویر۱ تصویر۲ میمند در لغت و اصطلاح به تعابیر مردمانش و آنچه صاحبنظران در پیرامون آن نقل می کنند تعابیر متفاوتی دارد: ـ عده ای معتقدند اصطلاح و لغت میمند، از دو واژه (می) و (مند) است که (می) به معنای شراب و (مند) به معنای مست و مستی می باشد. اما تعبیر فلسفی این اصطلاح آن است که چون این روستا در قبل از اسلام حفر شده، مردان این نواحی می می نوشیده اند و مست می شده اند و این حفره ها را در اثر مستی می کنده اند. ـ عده ای دیگر عقیده دارند واژه میمند مأخذ از میمنت و مبارکی بوده است. نظر دیگری که در رابطه با وجه تسمیه میمند داده می شود، اشاره به واژه " می" دارد که در واقع تغییر یافته " بگ" یا "مغ" در اوستا و فارسی باستان است و به معانی " خدا "، " بزرگ " و امثال این می باشد. پسوند " مند " نیز در واژه هایی مانند دانشمند، هنرمند و ... اشاره به داشتن و بودن چیزی دارد. ترجمهٔ کتیبه های میمند هنگامی که کوه ها در میمند شکاف بردارند و افسانه های میمند به حقیقت بپیوندند گنجینه میمند پدیدار خواهد گشت و فقط یک نفر می تواند به آن دست پیدا کند که او از سوی خورشید می آید. از طوایف بزرگ میمند می توان به طوایفی که از نسل محمود میمندی (وزیر نادرشاه افشار) هستند اشاره کرد. گیاهان همواره در محیط زیست میمند وجود داشته و گیاهان دارویی در این منطقه نقش مهمی را ایفا نموده اند. آنچه مسلم است، انسان برای رهایی از درد و درمان بیماری ها در گذشته و حال بهترین شیوه را، استفاده از داروهای گیاهی در نظر داشته است و منطقة میمند از این امر مستثنی نیست. گیاه "چاو" حمام میمند که مثل خانه های آن در دل سنگ کنده شده یکی از عجایب این خانه ها است که به صورت حمام های سنتی دارای خزانه بوده و طبق روایات مردمان آنجا که به خاطر دارند و شواهد موجود مسائل و نکات بهداشتی در آن رعایت می شده است. ساختمان این حمام بدین طریق است که: کوچه های آن را به داخل دالانی وصل می کند یعنی اول مانند دیگر حفره های آن کوچه کنده شده و این کوچه در انتها به دالانی ختم می شود پس از دالان یعنی در وسط آن دری است که به رختکن حمام متصل می شود این رختکن دارای حوضی در وسط و سه سکو در اطراف می باشد؛ که درب دیگری آن را به صحن حمام وصل می کند در پایین صحن خزانه ای کنده شده که در سنگ است و منفذی هلالی شکل آن را به صحن وصل می کند که برای برداشتن آب بوده. در وسط خزانه گودالی است که جای قرار دادن دیگی برای گرم کردن آب بوده و در پایین و پشت این چاله دالانی است که درب آن به خارج حمام باز می شده که آتشخانه و محل برافروختن آتش در زیر حمام قرار داشته. برای گرم کردن حمام منفذی بوده که دود در آن می پیچیده و آن را گرم می کرده که پس از گرم شدن گرفته می شده است؛ و اما در طرف راست خزانه حوضی بوده که محل شستن پا و آب کشیدن آن بوده است و در طرف چپ حمام بریدگی کوچکی برای نظافت و دارو کشیدن بوده است. طریقهٔ حمام کردن به این ترتیب انجام می گرفته است که حمامی در جلوی خزانه می ایستاده و بدن مراجعه کنندگان را به وسیلهٔ ظرفی با ریختن آب خیس می کرده که پس از چرک کردن و ریختن آب دوباره و تمیز شدن بدن، فرد می توانسته برای غسل کردن داخل خزانه برود و پس از انجام غسل از سمت راست یعنی اتاقی که حوض در آن بوده خارج می شده و پای خود را آب می کشیده است. از نکات عجیب در این حمام آن است که سوراخی در بالای صحن و رختکن می باشد که سنگی مرمر بر روی آن گذاشته اند که این سنگ به طرز عجیبی نور را در حمام منعکس می کند و در واقع منبع نور حمام می باشد. علاوه بر این دیگر منابع روشنایی حمام عبارت اند از: روغن گیاهی به نام (کن تون) یا کندهٔ خشک پوسیده ای که کمتر دود می کند. ریشه گیاهی به نام (جلا) که نوعی خار بوده و از آن کتیرا به عمل می آورند و چراغ موشی، که اکنون این حمام برق کشی شده است. مدرسه قدیم روستا، به همان شیوه و طرح واحدهای مسکونی ساخته شده است، با این تفاوت که عرض و عمق کیچه و مسیر ورود آن بیشتر از واحدهای مسکونی است. به طور کلی هرچه از ابتدای کیچه به عمق آن می رویم ابعاد کلاس ها گسترده تر می شود و این، به دلیل افزایش ضخامت بودهاست. طول کیچه مدرسه که در کوه کنده شده- حدود ۱۸ متر می باشد و عرض آن از ابتدا تا انتها بین ۱۵ الی ۶ متر متغیر است. در مجموع این مدرسه دارای ۵ فضا که از آن ها به عنوان کلاس و دفتر استفاده می شده است. دو عدد از این فضاها در امتداد کیچه و سه تای آن ها در سه طرف ایوانی به ارتفاع سه متر که در انتهای کیچه کنده شده قرار دارد که ابعاد آن ۵/۵×۵/۵ و دارای دو ورودی می باشد. حجاران میمندی این کلاس را در انتهای کیچه ساخته اند. زیرا ضخامت سقف به مرور که به عمق می رویم بیشتر می شود. در جلوه کیچه مدرسه، حیاط بزرگی قرار دارد که به سنگ خشکه چین محصور شده است؛ و درون آن درختی به نام (تایی) وجود دارد. مسجد میمند مولود تغییراتی است که در یک یا چند واحد مسکونی داده شده است. این مسجد در حدود ۱۲۰ متر مربع وسعت داردو شکل آن مدور و نامنظم است بعد از عبور از راهرویی به پهنای ۵/۱ متر به صحن مسجد می رسیم. سقف مسجد بر روی سه ستون سنگی به ارتفاع دو متر بنا شده است. محراب مسجد در سنگ کنده شده و ارتفاع آن در حدود ۱ متر می باشد. حجاران میمندی که آثار و نشانه های تیشه آن ها بر در و دیوارها و سقف مسجد هنوز به خوبی نمایان است. در مسجد طاقچه ها، محراب و منبر سنگی ایجاد کرده اند. علاوه بر این در طرفین ورودی مسجد – در بدنه دیوار – طاقچه هایی مخصوص قرار دادن کفش ایجاد کرده اند. کف مسجد فاقد سنگ فرش یا هر پوشش ساختمانی بوده و با قالی های دستباف میمندی، کف سنگی آن فرش شده. این مسجد هیچ گونه منفذی برای نورگیری ندارد و نور آن از طریق در ورودی مسجد تأمین می شود بنای این مسجد با توجه به اسناد موجود به سال ۱۲۴۰ هجری قمری بر می گردد. حسینیه میمند، در وسط روستا قرار دارد و دارای سه ایوانچه با طاق گهواره ای است که در انتهای آن ها ورودی های حسینیه قرار دارند بنای حسینیه از تجمع چند منزل مسکونی صخره ای ایجاد شده و تمامی اجزای آن از سنگ تراشیده شده اند فضاهای داخلی حسینیه دارای پلانی نامنظم بوده و ۲۰۰ متر مربع مساحت دارد که چهار ستون قطور مستطیل شکل ایستایی آن را حفظ می کنند در گذشته یک منبر سنگی چسبیده به زمین و متکی به اولین ستون کنار ورودی حسینیه وجود داشته است که اخیراً آن را تراشیده اند و به جای آن منبر چوبی قرار داده اند. ارتفاع سقف حسینیه در بعضی از نقاط آن ۱٫۸۰ و در نقاط دیگر، ۲٫۳۰ متر می باشد. حسینیه میمند همچون سایر بناهای صخرهای فاقد هرگونه تزیین و اندودی می باشد و در آن کتیبه ای که اشاره ای به تاریخ حسینیه کرده باشد وجود ندارد این در حالی است که بنای حسینیه مدام در حال تغییر بوده و در دوره های مختلف فضاهایی به آن اضافه شده است تا مساحت داخلی آن جوابگوی ساکنین باشد. خدمات رفاهی و گردشگری مهمانسرا: در محیطی به قدمت تاریخ به شیوه کاملاً سنتی و برگرفته از طبیعت و معماری تاریخی روستا برای اقامت گردشگران داخلی و خارجی مهیا می باشد. رستوران سنتی (سفره سرای سنتی): مبلمان به شیوه کاملاً سنتی و برگرفته از طبیعت و معماری تاریخی روستا ساخته شده و میزهای رستوران از سنگ و پایهٔ چوبی دارد و با غذاهای بومی و سنتی از میهمانان پذیرایی می شود. آنچه مورد اهمیت است و بی شک بر نحوهٔ شناخت میمند اثرگذارده این است که مسکن از روی هم گذاردن سنگ و آجر و غیره پدید نمی آید. یعنی در فضای باز ساخته نمی شود، بلکه با از میان برداشتن انبوهی از خاک شکل می گیرد و انسان نیاز به خشت و آجر و ملات ندارد، بلکه باید توده ای را بردارد تا پناهگاه مهیا شود. به همین دلیل برای اتاق، طاقچه در اندازه های مختلف کنده شده است که جای رختخواب، ظروف، صندوق، چراغ و غیرو کنده شده است. به همین دلیل کنار دیوارهای خانه گنجه گذارده نمی شود، بلکه با کندن دیوار، حفره یا طاقچه ای به وجود می آید که اشیا و لوازم در آن ها گذاشته شده یا در آن ها آویزان می گردند. کل یک خانه که ممکن است شامل یک یا چند اتاق و اصطبل باشد یک کیچه است. نام هر واحد کیچه (kiche) است. اندازه این اتاق ها که البته از نظر هندسی منظم نیستند، متفاوت است و یک اتاق ۳×۴ به بلندی ۱٫۹۰ تا ۲٫۱۰ متر معمولی است و بزرگترین کیچه از ۹۰ متر مربع تجاوز نمی کند. کف پوش ها اکثراً نمد، مخشیف، گلیم یا قالیچه به اندازه های متفاوت در سایزهای ۱۵۰×۱ و ۱٫۴۰×۱٫۸۰ متر موجود است. تعداد کیچه ها در خود روستا ۴۰۶ عدد و تعداد اتاق ها ۲۵۶۰ عدد می باشد. ساکنان این روستا دارای آداب و رسوم خاص هستند و در زبان و گویش آن ها هنوز از کلمات پهلوی ساسانی استفاده می شود. روستای ۳ هزارسالهٔ میمند تنها روستای تاریخی در جهان است که هنوز روابط سنتی زندگی در آن جریان دارد و می توان تعامل انسان و طبیعت در هزارهٔ دوم میلادی را به خوبی در آن دید. این روستا هفتمین منظر فرهنگی-طبیعی و تاریخی جهان بود که جایزهٔ مرکوری را دریافت کرد. جایزهٔ ملینا مرکوری جایزه ای است که از سوی دولت یونان و با همکاری مجامع فرهنگی بین المللی مانند یونسکو و ایکوموس (شواری حفاظت از بناها و محوطه های تاریخی) به آثاری اهدا می شود که دارای شرایط و ضوابط فرهنگی، طبیعی و تاریخی منحصربه فرد باشد. روستای میمند در مهر ماه ۱۳۸۵ به عنوان روستای نمونه ملی گردشگری معرفی گردید. آب و هوای میمند شهربابک از نوع معتدل کوهستانی است که از ویژگی های آن زمستان های سرد و تابستان های معتدل است. روستای میمند در مرز مشترک دشت و کوهستان قرار دارد و این دشت در فاصله شهر بابک و میمند قرار داشته و درگذشته پوشیده از درختان پسته و بادام وحشی بوده است که در حال حاضر محدود به دشت های اطراف روستای میمند می شود. کمی نزدیکتر به به روستای میمند نیز درختان توت و شاه توت به وفور یافت می شود. دشت میمند همچنین مملو از جانوران بیابانی همچون مار، سوسمار، جوجه تیغی، لاک پشت، خرگوش و… است. به علاوه در کوهستان های میمند نیز حیوانات وحشی مختلفی همچون آهو، پلنگ، گرگ، روباه، بزکوهی، کبک و پرندگان وحشی یافت می شود. چندین رودخانه فصلی و تعدادی قنات به علاوه چند چشمه در میمند و اطراف آن وجود دارد که موجب رونق کشاورزی در این منطقه گردیده است. کشاورزی در میمند همچون سایر آثار طبیعی جلوه ویژه ای به این روستا می دهد. در فصل بهار میمند زیباترین چهره را به خود می گیرد. طراوت، شادابی و سرسبزی دشت میمند و آب و هوای مطلوب آن انبوهی از جمعیت شهرها و روستاه های اطراف را به سمت خود کشیده و مردم اوقات فراغت خود را در این روستا یا در کنار چشمه ها، قنات ها و رودخانه میمند می گذرانند. «روستای صخره ای میمند شهربابک» با کمک اروپا و استرالیا، سنگ نگاره های میمند شهربابک تاریخ گذاری می شوند با کمک کارشناسان اروپایی و استرالیایی طی طرحی ویژه روی سنگ نگاره های روستای تاریخی میمند شهربابک؛ تحقیقات ویژه به منظور سال یابی دقیق این سنگ نگاره ها آغاز می شود. به گزارش «میراث خبر»، روستای باستانی میمند شهربابک یکی از قدیمی ترین روستاهای کشور است که با گذشت حدود سه هزار سال از ساخت آن هنوز زندگی در آن جریان دارد. در اطراف این روستای آتشفشانی سنگ نگاره های مختلفی وجود دارد که نقش های مختلفی بر روی آن ها حک شده است اما تاکنون تحقیقات چندانی روی این سنگ نگاره ها انجام نشده است. «فریبا کریمی»، مسئول بررسی های ویژه بر سنگ نگاره های میمند شهربابک در این باره گفت: «با توجه به اهمیت سنگ نگاره ها در نشان دادن بخش هایی از شرایط تاریخی منطقه و به دلیل نبود امکانات و تکنولوژی بررسی سنگ نگاره ها در کشور قصد داریم با کمک کارشناسان اروپایی و استرالیایی بر روی سنگ نگاره های میمند شهربابک و تاریخ گذاری آن ها اقداماتی را انجام دهیم.» این گروه کارشناسان اروپایی و استرالیایی به دعوت مسئولان پروژه بزرگ میمند امسال به ایران سفر می کنند تا کار بررسی روی سنگ نگاره های این روستا را با کمک کارشناسان ایران آغاز کنند. تاکنون ۶۵ صحنه سنگ نگاره در منطقه شناسایی شده است، به گفته کریمی در میان این نقوش، صحنه هایی از شکار، جنگ، نقوش حیوانات نظیر سگ، اسب به خصوص بز دیده می شود. دو نمونه از این نقوش جزو سنگ نگاره های بی نظیر در کشور محسوب می شوند. یکی از این نقوش دارای رنگ و دیگری تصویری از صحنه شکار با تیر و کمان را نشان می دهد. کریمی همچنین در مورد اهمیت مطالعه سنگ نگاره های میمند شهربابک گفت: «بررسی سنگ نگاره ها در کنار بررسی های باستان شناسی دیگر در روستا می تواند بخشی از شرایط زندگی و هنری و معیشتی ساکنان این منطقه را روشن تر سازد و به موضوع تاریخ گذاری دقیق روستای میمند شهربابک کمک کند.» بررسی سنگ نگاره ها در جهان جزو رشته های مهم باستان شناسی محسوب می شود که در کشورهایی نظیر استرالیا و کشورهای اروپایی طی چندین سال گذشته مطالعات ویژه ای را در این زمینه در محوطه های مختلف انجام داده اند. در بخش های مختلف کشور ایران به خصوص در مناطق کوهستانی سنگ نگاره های بسیار زیادی شناسایی شده که تاکنون به علت نبود امکانات و تخصص های ویژه تحقیقات گسترده ای در این زمینه انجام نگرفته است. لورواگوران باستان شناس ایتالیایی با توجه به سنگ نگاره های یافته شده قدمتی در حدود ۶ تا ۱۲ هزار سال برای تمدن میمند پیش بینی کرده است. براساس یک نظریه، با توجه به مستندسازی سنگ نگاره هایی در ۸ کیلومتری جنوب میمند شهربابک که در بیشتر آن ها نقش شکار دیده می شود و توسط یک هیئت فرانسوی حدود ۳۵ سال پیش انجام شد، قدمت این روستا ۱۲ هزار سال تخمین زده شده است. آب و هوا و پوشش گیاهی: جهت بررسی اقلیم در منطقه میمند شهربابک از اطلاعات سازمان هواشناسی کشوری مربوط به نزدیکترین ایستگاه سینوپتیک نسبت به میمند یعنی ایستگاه سینوپتیک شهربابک استفاده شده است. بر اساس این اطلاعات آب و هوای روستای میمند از نوع معتدل کوهستانی بوده و دارای زمستان های سرد همراه با بارندگی و تابستان های نسبتاً معتدل است؛ میانگین دمای ماه های آذر، دی، بهمن و اسفند کمتر از ۱۰+ درجه سانتی گراد و میانگین دمای ماه های فروردین، خرداد، تیر، مرداد و شهریور بیشتر از ۲۰+ درجه سانتی گراد و حداکثر و حداقل دما به ترتیب ۴/۳۰ و ۲۸/۶ درجه سانتی گراد است. متوسط بارش ۱۶۲ میلی متر در سال می باشد که بیشترین بارش در فصل زمستان است. میانگین سالانه رطوبت نسبی ۳۴ درصد است که حداکثر در آذر ماه حدود ۵۵ درصد و حداقل آن در مرداد ماه نزدیک ۲۰ درصد است. پوشش گیاهی از نوع استپ کوهپایه ای است و بوته های کوتاه و درختان جنگلی پراکنده در منطقه دیده می شود. مهم ترین گیاهان منطقه عبارتند از درختان پسته کوهی (بنه)، بادام کوهی، بوته های زارچ و گیاهان داروئی شامل، آلاله، آویشن، بابونه، پونه، کلپوره؛ مهم ترین محصولات کشاورزی عبارتند از گردو، بادام، انگور و گلابی که در دره های سرسبز منطقه در حواشی چشمه ها یافت می شوند.
[ { "answer1": "مهم ترین گیاهان منطقه عبارتند از درختان پسته کوهی (بنه)، بادام کوهی، بوته های زارچ و گیاهان داروئی شامل، آلاله، آویشن، بابونه، پونه، کلپوره", "answer2": "متوسط بارش ۱۶۲ میلی متر در سال می باشد که بیشترین بارش در فصل زمستان است.", "distance": 289, "question": "مهمترین گیاهان دارویی میمند چه هستند و همچنین میانگین بارندگی سالیانه این منطقه چقدر است؟" }, { "answer1": "کل یک خانه که ممکن است شامل یک یا چند اتاق و اصطبل باشد یک «کیچه» است.", "answer2": "کلیدون در دیوار کنار درب نصب می شود، کلید را در آن قرار می دهند تا زبانه پشت در قرار گیرد.", "distance": 321, "question": " در میمند کیچه به چه معناست و کلیدون در خانه های این روستا کجا نصب می شود؟" }, { "answer1": "حمام میمند که مثل خانه های آن در دل سنگ کنده شده یکی از عجایب این خانه ها است که به صورت حمام های سنتی دارای خزانه بوده", "answer2": "از نکات عجیب در این حمام آن است که سوراخی در بالای صحن و رختکن می باشد که سنگی مرمر بر روی آن گذاشته اند که این سنگ به طرز عجیبی نور را در حمام منعکس می کند و در واقع منبع نور حمام می باشد.", "distance": 1439, "question": "آیا در میمند حمام سنتی وجود دارد و منبع نور در این حمام به چه صورت تامین می شود؟" }, { "answer1": "به طور کلی هرچه از ابتدای کیچه به عمق آن می رویم ابعاد کلاس ها گسترده تر می شود و این، به دلیل افزایش ضخامت بودهاست. طول کیچه مدرسه که در کوه کنده شده- حدود ۱۸ متر می باشد و عرض آن از ابتدا تا انتها بین ۱۵ الی ۶ متر متغیر است.", "answer2": "بنای این مسجد با توجه به اسناد موجود به سال ۱۲۴۰ هجری قمری بر می گردد.", "distance": 1451, "question": "مدرسه قدیمی میمند چه ویژگی هایی دارد و همچنین مسجد میمند در چه سالی ساخته شده است؟" }, { "answer1": "جایزهٔ ملینا مرکوری جایزه ای است که از سوی دولت یونان و با همکاری مجامع فرهنگی بین المللی مانند یونسکو و ایکوموس (شواری حفاظت از بناها و محوطه های تاریخی) به آثاری اهدا می شود که دارای شرایط و ضوابط فرهنگی، طبیعی و تاریخی منحصربه فرد باشد.", "answer2": "روستای میمند شهربابک در مهر ماه ۱۳۸۵ نیز به عنوان روستای نمونه ملی گردشگری معرفی گردید.", "distance": 7799, "question": "جایزه ملینا مرکوری به چه آثاری اهدا می شود و همچنین میمند در چه ماهی به عنوان روستای نمونه ملی گردشگری معرفی شد؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
241
: احمد صدر حاج سیدجوادی احمد صدر حاج سیدجوادی (زاده ۳ خرداد ۱۲۹۶ – درگذشته ۱۱ فروردین ۱۳۹۲) از اعضای نهضت مقاومت ملی ایران، از نخستین عضوهای نهضت آزادی ایران و عضو شورای انقلاب اسلامی ایران، وزیر کشور، وزیر دادگستری و نماینده مجلس مردم قزوین در دوره نخست مجلس شورای اسلامی و به مدت ۳۰ سال سرپرست دائرةالمعارف تشیع بود. وی پیش از انقلاب ۱۳۵۷ ایران وکالت تعدادی از مخالفان دودمان پهلوی از جمله علی شریعتی، سید علی خامنه ای، و حسینعلی منتظری را بر عهده داشت. همچنین او بارها پیش و پس از انقلاب ۱۳۵۷ ایران بازداشت و محاکمه شده است. او برادر علی اصغر حاج سیدجوادی بود. او فارغ التحصیل رشتهٔ حقوق و دارای مدرک دکترا علوم سیاسی بود. سید احمد صدر حاج سیدجوادی در بامداد یک شنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۲ در بیمارستان آبان تهران در ۹۶ سالگی درگذشت. احمد صدر حاج سیدجوادی فرزند سید علی (صدر المعالی) بود. نیای پدری او «حسین مجتهد خیابانی» (حاج سیدجوادی) از روحانیون پرآوازه قزوین بود. بر پایه جزوه شجره طیبه، نوشته سید حسن حاج سید جوادی، نیای او تا سی و چند نسل قبلی به زید بن علی می رسید. پدر او سید حسین از شاگردان ویژه ملا محمدکاظم خراسانی (آخوند خراسانی) در نجف بود. او پس از پایان درس خارج از حوزه به قزوین بازگشت و یکی از مراجع تقلید آن شهر شد. نیای بزرگ آن ها «میر اولیا» و فرزندش «میر ابراهیمی» در آغاز پادشاهی صفویان از تبریز به قزوین کوچ کرد و قضاوت اهالی قزوین را به عهده گرفت. این کار قضاوت، همچنان تا پایان دودمان قاجاریان در خانواده آنان ادامه یافت. یکی از فرزندان «میر ابراهیمی»، «حاج سید عبدالجواد» بود که نام خانوداگی «حاج سیدجوادی» از او گرفته شده است. همه نیاکان خانواده سیدجوادی از عالمان دین اسلام بودند. اعضای خانواده سیدجوادی علاوه بر قزوین در مصر، هند، شیراز و مشهد و دیگر شهرها نیز زندگی می کنند. آرامگاه «میر اولیا» و «میر ابراهیمی» در آرامگاهی در میدان جنوب شهزاده حسین قرار دارد که ساختمان آن به علت قدمت اثر (از زمان صفویان) همچنان تنها ساختمان باقی مانده در آن میدان است. آرامگاه «سید عبدالجواد» و فرزند او «میر حسین» در شمال شهزاده حسین در مقبره بزرگی قرار دارد که بیشتر درگذشتگان خانواده سیدجوادی در آنجا مدفون هستند. نیلوفر دختر احمد صدر حاج سید جوادی در سانحه سرنگونی هواپیمای هواپیمایی بین المللی اوکراین از تهران به کیف در دی ۱۳۹۸ کشته شد. سید احمد سال های دبستان را در مدرسه امید قزوین (کنار اداره شهربانی) و سه سال آموزش متوسطه را در دبیرستان پهلوی قزوین به پایان برد. همزمان، دروس مقدمات حوزوی را در مدرسه التفاتیه قزوین فرا گرفت. به علت نبود دوره دوم آموزش متوسطه به تهران کوچ کرد. او در دبیرستان ثروت، دیپلم علمی و سال پس از آن دیپلم ادبی گرفت. سید احمد در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران دو مدرک کارشناسی در رشته های قضایی (حقوق) و علوم سیاسی گرفت. پس از گذراندن دوره دانشکده افسری (رسته توپخانه) در تهران برای انجام خدمت وظیفه عمومی به درجه ستوان دومی احتیاط رسید. او در اسفند ۱۳۲۲ (خورشیدی) وارد خدمت قضایی دادگستری ایران شد. در ابتدا به دادیار دادسرای شهرستان رشت و بعد بازپرس آن منصوب شد. در این دوره، استان گیلان به خاطر درگیری های بسیار با حزب توده ایران ناآرام بود. در ۱۳۲۵ (خورشیدی) به علت بازداشت اعضای حزب توده و رسیدگی به پرونده آن ها به دادگستری اراک فرستاده شد و در آنجا سمت ریاست شعبه ۲ دادگاه های عمومی شهرستان را یافت. در ۱۳۲۶ (خورشیدی) با سمت دادستان شهرستان ساوه به ساوه رفت. در سال ۱۳۲۷ (خورشیدی) به سمت ریاست دادگستری آن شهرستان منصوب شد. در اوایل سال ۱۳۲۸ (خورشیدی) در آغاز با سمت دادیار دادسرای تهران و سپس بازپرسی دادسرا به تهران فرستاده شد. بین سال های ۱۳۲۹ (خورشیدی) تا ۱۳۴۰ (خورشیدی) حاج سیدجوادی در سمت بازپرسی دیوان، در استان های آذربایجان شرقی، اصفهان، و سیستان و بلوچستان مأموریت رسیدگی به جرائم کارکنان دولت و شهرداری ها و غیره را به علاوه سمت بازرسی کل کشور داشت. هنگامی که در هر استان یک بازپرس دیوان و بازرس کل کشور توقف داشت، او در استان خراسان حدود ۱۰ ماه توقف کرد و به شکایات و اتهامات وارده به ویژه در آستان قدس رضوی رسیدگی می کرد. در اردیبهشت ۱۳۴۰ با تشکیل دولت علی امینی و وزارت نورالدین الموتی به دادستانی عمومی شهرستان تهران منصوب شد. در دوران یک سال و نیمه سمت دادستانی، بیشتر پرونده های اتهامی طرفداران دربار و اعضای رده بالای هیئت دولت، به ویژه مسائل مالی آن ها مورد پیگیری سیدجوادی قرار گرفتند. با پیگیری های او، اتهامات متخلفان، ثابت و منجر به صدور ادعانامه از طرف دادستان شد. نمونه این پرونده ها ساختمات مجلس سنای ایران بود که با وجود میانجی گری حسن ارسنجانی به جایی نرسید و ۳۵ میلیون تومان اختلاس متهمان به وسیله بازپرس پرونده (کریمی پور) ثابت شد. اما بیشتر پرونده ها با استعفای دولت و برکناری الموتی و سیدجوادی در مراحل معوق و بعد بلا اثر باقی ماندند. پرونده مهم دیگری، به توقیف سرلشکر آزموده (دادستان دادگاه دکتر مصدق) و ایجاد شور و هیجان و خوشحالی شدیدی بین مردم انجامید. به دنبال این توقیف، محمد مصدق عکس امضا شده خود را برای سیدجوادی فرستاد و از او سپاسگزاری کرد. لطف الله میثمی در خاطرات خود نوشته بود که: «صدر حاج سیدجوادی (دادستان تهران) یکی از آدم های بسیار خطرناک است و باید با او برخورد جدی کرد». گلستانیان وزیر دادگستری پیشین نیز در خاطرات خود از سیدجوادی نوسته که در سفر به استان خراسان برای رسیدگی به یک پرونده آستان قدس رضوی حضور داشته است. همچنین در جریان توقیف بسیاری از مبارزان و طرفداران مصدق، به غیرقانونی بودن بازداشت ها اعتراض می کرد و آزادی آن ها را خواستار می شد. او در زندان شهربانی با رادنیا و آسایش از مبارزان علیه دربار ملاقات نمود که بلافاصله به دربار از طرف سازمان امنیت گزارش شد. این اقدامات به جایی رسید که خشم دربار و شاه را برانگیخت و بلافاصله پس از سقوط دولت علی امینی و کناره گیری مرحوم الموتی، سیدجوادی نیز از کار برکنار شد. او در ادامه، ناچار به بازنشستگی پیش از موعد شد. اما باز هم به علل مخالفت سازمان امنیت و دستگاه های حاکم، صدور پروانه وکالت او بیش از یک سال و نیم طول کشید تا اینکه کانون وکلا پروانه وکالت او را صادر نمود. کُنِش سیاسی سیدجوادی از هنگام ورود به تهران و آشنایی با سید رضا زنجانی و در دوران نخست وزیری محمد مصدق آغاز شد. پس از کودتای ۲۸ مرداد و حکومت علی مصدق و تشکیل نهضت مقاومت ملی ایران به رهبری سید رضا زنجانی به آن نهضت پیوست و کمیته ادارات آن نهضت را با عضویت نیکومنش، اُقلیدی، ذوالنصر و امیرحسین پولادی تشکیل داد. او در مبارزاتی مانند حضور در اجتماعات و تظاهرات و اعتصابات، همکاری در نشریه «راه مصدق»، پخش اعلامیه، و تهیه نوشته های سیاسی با کمک برادرش علی اصغر حاج سیدجوادی مشارکت پیوسته داشت.در اوایل سال ۱۳۴۰ (خورشیدی) اعضای مذهبی نهضت مقاومت ملی ایران به رهبری سید محمود طالقانی، مهدی بازرگان، و یدالله سحابی نیاز دیدند که تشکلی ایجاد کنند که علاوه بر عناصر ملی به مباحث مذهبی نیز توجه داشته باشد. سیدجوادی از آغاز گفتگوها، تا نتیجه گیری و انتخاب نام نهضت آزادی ایران و عضویت در آن، در جلسه ها شرکت داشت. در جلسه دوم (که در خانه سیدجوادی برگزار شده بود) سید محمود طالقانی برای عضویت در این تشکیلات استخاره کرد و در نتیجه استخاره خوب آمد. با اینکه سیدجوادی جزء مؤسسین نهضت بود اما به لحاظ محذوریات شغلی (که قانوناً قاضی دادگستری از شرکت در احزاب منع شده بودند) نامی از سیدجوادی برده نشد. در دهه ۱۳۴۰ (خورشیدی) و پس از بازداشت اعضای نهضت آزادی، حاج سیدجوادی به همراه افرادی مانند گلپروران، پرویز یعقوبی، هاشم صباغیان و مدت کوتاهی جلال الدین فارسی (پس از بازگشت او به ایران) و یکی دو نفر دیگر، عضو هیئت اجرائی موقت نهضت آزادی شده و در کنش های نهضت آزادی ایران شرکت می کرد. پس از بازداشت عزت الله سحابی که مأمور تماس با دوستان و نمایندگان نهضت در خارج از ایران بود حاج سیدجوادی عهده دار برقراری این تماس ها شد. او در ایالات متحده آمریکا با ابراهیم یزدی، در لندن با تقی زاده، در پاریس با صادق قطب زاده و ابوالحسن بنی صدر، و در آلمان با صادق طباطبایی در آلمان در تماس بود. خود سیدجوادی در فروردین ۱۳۵۶ (خورشیدی) در سفرهایی به خارج از کشور، با تماس با این افراد، مشکلات مربوط به آن شهر یا کشور را بررسی و حل می کرد. در هنگام مسافرت او به آمریکا، علی شریعتی در لندن درگذشت. جسد شریعتی به کمک ابراهیم یزدی، احسان شریعتی (فرزند شریعتی)، و سیدجوادی از لندن به سوریه فرستاده شد. با کناره گیری سید محمود طالقانی، مهدی بازرگان، و یدالله سحابی از جبهه ملی ایران، به خاطر اختلاف نظرهایشان، جبهه ملی دوم ایران تشکیل شد. در ملاقات با نخست وزیر هند جواهر لعل نهرو به همراه دسته گل، نامه ای از سوی برادر خود، علی اصغر حاج سیدجوادی را به نهرو داد. در ۱۳۴۶ (خورشیدی) در مبارزات روحانیان که در دهه ۱۳۴۰ (خورشیدی) آغاز شده بود اکبر هاشمی رفسنجانی برای تعیین وکیل جهت هر یک از زندانی ها یا تبعیدی ها، تنها و مرتباً به سیدجوادی مراجعه می نمود. سیدجوادی با همکاری دیگر وکلای دادگستری مانند اسدالله مبشری، نورعلی تابنده (بعداً در تصوف ملقب به «مجذوبعلی شاه»)، عبدالکریم لاهیجی، هدایت الله متین دفتری، حسن نزیه، منوچهر مسعودی به دفاع از روحانیون در دادگاه می پرداخت. از جمله افرادی که وکالتشان با خود سیدجوادی بود سید علی خامنه ای (صدر اصرار داشت بهتر است سید محمد خامنه ای برادر سید علی که به درجه وکیلی رسیده از او دفاع کند. اما هاشمی با مشورت از طرف خامنه ای نپذیرفت)، محمدرضا مهدوی کنی، صادق خلخالی، فرزندان سید عبدالکریم موسوی اردبیلی و علی مشکینی، عبدالرحیم ربانی شیرازی، احمدی فروشانی (در اصفهان) و سید عبدالحسین دستغیب در (شیراز) بودند. در هنگام دفاع سیدجوادی از سید علی خامنه ای، علی تهرانی، و عبدالله نوری، ۱۰ تا ۱۵ نفر جلوی دادگستری مشهد جمع شده و شعار مرگ بر خامنه ای و مرگ بر صدر حاج سیدجوادی سر می دادند. هنگامی که پاسبان جلوی درب دادگستری مطلع شد که آن ها قصد حمله به سیدجوادی در هنگام خروج از دادگاه را دارند مراتب را به تیمورتاش (رئیس دادگاه جنائی محل محاکمه) اطلاع داد. تیمورتاش با عجله جلسه را (با رضایت صدر) تجدید کرد و سیدجوادی را با دو مأمور از درب پشت به خارج از دادگستری فرستاده و سوار تاکسی شد. بیشتر هماهنگی ها برای مصاحبه با خبرنگاران خارجی با مطلعین از مسائل سیاسی در تهران توسط سیدجوادی صورت می گرفت. این مصاحبه ها در خانه خود او یا محل های دیگر صورت می گرفت و در روزنامه های خارجی منتشز می شدند. در یک مورد، یکی از روزنامه نگاران می خواست با حسن لاهوتی اشکوری از شکنجه شده ها در زندان ملاقات کند. برای این مصاحبه، حسن لاهوتی اشکوری به همراه هاشمی رفسنجانی در بزرگراه تهران کرج در خودروی سیدجوادی با خبرنگار ملاقات کردند. در هنگام مصاحبه، سیدجوادی، برگردان صحبت های لاهوتی به زبان فرانسوی بود. لاهوتی در پاسخ های خود گفت: "لاهوتی و پسرم در زندان بودیم و بازجویان برای حرف کشیدن از لاهوتی و پسرش، پسر او را آورده و شلاق به دست لاهوتی دادند که فرزندش را شلاق بزند. لاهوتی با اکراه تمام نخستین ضربه را که زده و پسرش گفت: "پدر آهسته بزن". لاهوتی گفت: "اگر آن موقع کاردی در دسترسم بود خود را می زدم و از این عذاب روحی خلاص می شدم". در اینجا خبرنگار که حیرت کرده بود از سیدجوادی پرسید: "شما اشتباه ترجمه نمی کنی؟" گفتم: "نه عین اظهار خود ایشان است". این مصاحبه در لو موند منتشر شد. خانه سیدجوادی محل تجمع بیشتر روحانیان بود. به ویژه در روزهای سوگواری یا به بهانه آن، جلسات بسیار گفتگو و تصمیم گیری دربارهٔ مسائل مختلف در او خانه تشکیل می شد. سیدجوادی در بیشتر محاکمه هایی که دانشجویان دانشگاه در دادگاه های جنایی تهران محاکمه می شدند به همراه وکلای دیگر شرکت می نمود. در اواخر ۱۳۵۶ (خورشیدی) و بهار و تابستان ۱۳۵۷ (خورشیدی) با دوستان دیگرش مانند ناصر میناچی، عبدالکریم لاهیجی و فتح الله بنی صدر با تشکیل جلساتی در تهیه پیش نویس قانون اساسی نظام بعدی اقدام کردند. پیش نویس تدوین شده به دستور سید روح الله خمینی به حسن حبیبی که او هم از فرانسه شروع به تدوین متن دیگری کرده بود، تحویل داده شد. سیدجوادی در استقبال از سید روح الله خمینی هنگام بازگشت به تهران به همراه سید محمود طالقانی و مهدی بازرگان و یدالله سحابی حاضر بود و در مدرسه رفاه دیدارهایی با او داشت. پس از انقلاب ۱۳۵۷ ایران جزء مؤسسین و اعضاء اصلی و اداره کنندگان کمیته حقوقی جمعیت دفاع از آزادی و حاکمیت ملت ایران بود که به وسیله یدالله سحابی و مهدی بازرگان پایه گذاری شده بود. از سوی دیگر، پیگیر پرونده های زندانیان امنیتی بود. با صدور دستور تشکیل شورای انقلاب اسلامی ایران از طرف سید روح الله خمینی، سیدجوادی از اعضای آن شورا شد.در هنگام آغاز به کار دولت موقت ایران در ۱۳۵۷ (خورشیدی) به عنوان وزیر کشور و سپس به عنوان وزیر دادگستری فعالیت داشت. او در دوران تصدی وزارت کشور تلاش بسیاری برای برقراری نظم در شهرها و جلوگیری از آشوب و اخلال اوباش و تعیین استانداران و فرمانداران و به جریان انداختن کلانتری ها و مراقبت از اقدامات ضد انقلاب انجام داد. سیدجوادی همچنین از برگزارکنندگان همه پرسی نظام جمهوری اسلامی در ایران بود. برای انتخابات مجلس خبرگان رهبری و تسلیم پیش نویس قانون اساسی جمهوری اسلامی به مجلس ایران کارهای مؤثر کرد. در تیر ۱۳۵۸ (خورشیدی) با استعفای اسدالله مبشری به وزارت دادگستری منصوب شد که تا پایان کار دولت موقت ادامه داشت. در دادگستری هم برای تنظیم قانون دادگاه های مدنی خاص، تلاش کرد. پس از سقوط دولت موقت در مقدمات تشکیل مجلس شورا دخالت داشت. در نتیجه به نمایندگی مردم قزوین در مجلس نخست انتخاب شد. در مجلس نخست، همراه با سایر دوستان خود در نهضت آزادی (مهدی بازرگان، یدالله سحابی، ابراهیم یزدی، هاشم صباغیان و دیگران) همراه و هم رأی بود. پس از کناره گیری از سمت های دولتی، حاج سیدجوادی با وجود داشتن پروانه وکالت، وکالت پرونده های عادی را نپذیرفت و تنها پرونده هایی مربوط به نهضت آزادی ایران، مانند پرونده ها علیه مهدی بازرگان یا به شکایت از او یا ابراهیم یزدی، برای دفاع از حقوق آن ها را پذیرفت. او در سال های پس از آن نیز عضو افتخاری شورای مرکزی نهضت آزادی ایران بود. او به همراه عباس امیرانتظام تلاش می کرد از هجوم ارتش به مردم جلوگیری کند. سیدجوادی از دی ۱۳۶۰ (خورشیدی) به تهیه مقدمات تدوین علمی دائرةالمعارف تشیع با استفاده از اعتبارات مالی ابوالفضل تولیت پرداخت. از ۱۳۶۲ (خورشیدی) به علت استعفای مهدی محقق و بنا به تصویب هیئت امناء، به سرپرستی دائرةالمعارف شیعه منصوب شد و تا پایان زندگی سرپرستی این اثر را بر عهده داشت. دائرةالمعارف تشیع جایزه کتاب سال ۱۳۸۲ (خورشیدی) را از آن خود کرد. صدر حاج سیدجوادی در ۱۸ فروردین ۱۳۸۰ در سن ۸۴ سالگی بازداشت شد و پس از یک هفته با سپردن قرار وثیقه ۲۰۰ میلیون تومانی آزاد شد. او همراه با دیگر متهمین نهضت آزادی برای محاکمه به دادگاه احضار شد و پس از انجام محاکمه به همراه دیگر اعضاء نهضت آزادی ایران به پرداخت جریمه نقدی (به علت رعایت دادگاه و کهولت سن) نزدیک به ۵۵ میلیون ریال محکوم شد. صدر حاج سیدجوادی در محاکمه انفرادی از خود دفاع نکرد. ولی وکیل او محمدعلی دادخواه دفاع جداگانه ای از او انجام داد. همچنین صدر حاج سیدجوادی شخصاً حاضر به درخواست تجدید نظر در حکم بدوی نشد و دادخواه، تقاضای تجدید نظر در حکم نمود. پس از آزادی از زندان، خانه سیدجوادی محل مراجعه خانواده های بازداشت شدگان نهضت آزادی بود. در سال ۱۳۸۱ (خورشیدی) دبیرکل نهضت آزادی به خاطر تلاش هایش از او سپاس گزاری کرد. در سال ۱۳۸۶ (خورشیدی) نهضت آزادی ایران و شورای کنشگران ملی مذهبی در برنامه سالگرد درگذشت سید محمود طالقانی در حسینیه ارشاد از صدر حاج سیدجوادی به خاطر یک عمر مجاهدت و مبارزه سپاسگزاری کردند. در این گردهمایی، عصای سید محمود طالقانی و عبای سید رضا زنجانی به وی هدیه داده شد. او این هدایای را به موزه محمد مصدق اعطا کرد. در سال ۱۳۸۸ جایزه قلم طلایی از طرف انجمن دفاع از آزادی مطبوعات ایران به او داده شد. صدر حاج سیدجوادی بارها از سوی دستگاه امنیتی تهدید شد تا دست از نامه پراکنی های خود بردارد. در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۰ (خورشیدی) شعبه دوم دادیاری دادسرای امنیت شهید مقدس تهران واقع در زندان اوین احضاریه ای برای حاج سیدجوادی صادر و او را ممنوع الخروج کرد. حاج سیدجوادی در نامه ای سرگشاده با اشاره به کهولت سن و وضیت جسمی اش نوشت: «نه پای سفر دارم و نه دل دوری از وطن، اما دادگاه صادرکننده رای و مسئولان آن را فاقد شرایط صلاحیت قانونی و اخلاقی می دانم.» احمد صدر حاج سیدجوادی، روز سه شنبه ششم فروردین ۱۳۹۲ (خورشیدی) در پی وخامت وضعیت گوارشی به بخش مراقبت های ویژه بیمارستان آبان منتقل شد و صبح روز یکشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۲ وبگاه میزان خبر، نزدیک به نهضت آزادی از درگذشت سید احمد صدر حاج سیدجوادی خبر داد. شخصیت ها، احزاب و گروه های سیاسی و اجتماعی بسیاری در پیام های جداگانه، مرگ وی را تسلیت گفتند. از جمله این شخصیت ها و گروه ها می توان به سید محمد خاتمی، یوسف صانعی، اسدالله بیات زنجانی، اعضا و علاقه مندان نهضت آزادی در خارج از کشور، حزب مجاهدین انقلاب اسلامی (شاخه خارج از کشور)، جبهه ملی ایران، خانواده های قربانیان قتل های زنجیره ای ایران، و حزب توده ایران اشاره کرد. رسانه های فارسی زبان داخل و خارج از ایران به طور گسترده مرگ او را پوشش دادند و با تهیه گزارش و انجام مصاحبه به این موضوع پرداختند. پیکر سید احمد صدر حاج سیدجوادی روز ۱۲ فروردین ۱۳۹۲ با حضور ده ها تن از چهره های شناخته شده، کنشگران سیاسی و مردم از جلوی بیمارستان آبان تشییع شد و در مقبره خانوادگی آن ها در قزوین به خاک سپرده شد. از جمله شرکت کنندگان در این مراسم می توان به ابراهیم یزدی، عبدالله نوری، حسین انصاری راد، محمد توسلی، غلامعباس توسلی، داوود هرمیداس باوند، عباس امیرانتظام، حبیب الله پیمان، لطف الله میثمی، محمد ملکی، عمادالدین باقی، مرتضی الویری، مصطفی طاهری نجف آبادی، علی شکوری راد، محمد کیانوش راد، سارا شریعتی و احسان شریعتی، میرمحمود یگانلی، سعید شریعتی و اعضای شاخه های اصفهان، آذربایجان و زنجان نهضت آزادی، نیروهای ملی-مذهبی و اعضای جبهه ملی ایران اشاره کرد. پس از ممانعت نهادهای امنیتی از برگزاری مراسم بزرگداشت سید احمد صدر حاج سیدجوادی در حسینیه ارشاد و مساجد عمومی شهر تهران، این مراسم در خانه سیدجوادی و با حضور چهره های سیاسی برگزار شد. در این مراسم چهره هایی نظیر ابراهیم یزدی، حسین شاه حسینی، حسین انصاری راد، عبدالله نوری، محمد توسلی، هاشم صباغیان، غلامعباس توسلی، عباس امیرانتظام، عباس شیبانی، غلامحسین کرباسچی، محمدرضا عارف، محمدرضا خاتمی، محمد ملکی، محمد بسته نگار، حبیب الله پیمان، سید حسین موسویان، ادیب برومند، بهرام نمازی، حسین شاه اویسی، خسرو سیف، محمد نوری زاد، محمدجواد مظفر، سعید لیلاز، خانواده علی شریعتی و جمعی دیگر از روزنامه نگاران، کنشگران ملی-مذهبی و اعضای احزاب ملی حضور داشتند.
[ { "answer1": "سید احمد صدر حاج سیدجوادی در بامداد یک شنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۲ در بیمارستان آبان تهران در ۹۶ سالگی درگذشت.", "answer2": "پیکر سید احمد صدر حاج سیدجوادی روز ۱۲ فروردین ۱۳۹۲ با حضور ده ها تن از چهره های شناخته شده، کنشگران سیاسی و مردم از جلوی بیمارستان آبان تشییع شد و در مقبره خانوادگی آن ها در قزوین به خاک سپرده شد.", "distance": 14354, "question": "احمد صدر حاج سیدجوادی در چه سالی درگذشت و در چه شهری به خاک سپرده شد؟" }, { "answer1": "وی پیش از انقلاب ۱۳۵۷ ایران وکالت تعدادی از مخالفان دودمان پهلوی از جمله علی شریعتی، سید علی خامنه ای، و حسینعلی منتظری را بر عهده داشت.", "answer2": "در نتیجه به نمایندگی مردم قزوین در مجلس نخست انتخاب شد.", "distance": 11369, "question": "احمد صدر حاج سیدجوادی پیش از انقلاب وکالت چه کسانی را بر عهده داشت و در چه دوره‌ای به عنوان نماینده مجلس فعالیت کرد؟" }, { "answer1": "پس از کناره گیری از سمت های دولتی، حاج سیدجوادی با وجود داشتن پروانه وکالت، وکالت پرونده های عادی را نپذیرفت و تنها پرونده هایی مربوط به نهضت آزادی ایران، مانند پرونده ها علیه مهدی بازرگان یا به شکایت از او یا ابراهیم یزدی، برای دفاع از حقوق آن ها را پذیرفت.", "answer2": "از ۱۳۶۲ (خورشیدی) به علت استعفای مهدی محقق و بنا به تصویب هیئت امناء، به سرپرستی دائرةالمعارف شیعه منصوب شد و تا پایان زندگی سرپرستی این اثر را بر عهده داشت.", "distance": 533, "question": "احمد صدر حاج سیدجوادی پس از بازنشستگی از مشاغل دولتی، وکالت چه پرونده‌هایی را قبول می‌کرد و همچنین سرپرست چه سازمانی بود؟" }, { "answer1": "در اردیبهشت ۱۳۴۰ با تشکیل دولت علی امینی و وزارت نورالدین الموتی به دادستانی عمومی شهرستان تهران منصوب شد.", "answer2": "لطف الله میثمی در خاطرات خود نوشته بود که: «صدر حاج سیدجوادی (دادستان تهران) یکی از آدم های بسیار خطرناک است و باید با او برخورد جدی کرد».", "distance": 850, "question": "در چه سالی احمد صدر حاج سیدجوادی به عنوان دادستان تهران منصوب شد و چه کسی در خاطرات خود از او به عنوان فردی خطرناک یاد کرده است؟" } ]
[ { "answer1": "او در لندن با تقی زاده، در پاریس با صادق قطب زاده و ابوالحسن بنی صدر، و در آلمان با صادق طباطبایی در آلمان در تماس بود.", "answer2": "جسد شریعتی به کمک ابراهیم یزدی، احسان شریعتی (فرزند شریعتی)، و سیدجوادی از لندن به سوریه فرستاده شد.", "question": "احمد صدر حاج سیدجوادی در دوران فعالیت سیاسی خود با چه کسی در لندن ملاقات کرد و چه کسی را همراهی می کرد؟" } ]
gemini-2.0-flash-exp
242
: شاه تهماسب یکم شاه تهماسپ یکم (زاده ۳ اسفند ۸۹۲ شه آباد، اصفهان – درگذشته ۲۴ اردیبهشت ۹۵۵ قزوین/ ۱۴ فوریه ۱۵۱۴ – ۱۴ مه ۱۵۷۶) پسر ارشد شاه اسماعیل یکم و دومین پادشاه از سلسله صفویه بود. او پس از مرگ پدر با آشوب داخلی و حمله ازبکان و عثمانیان مواجه شد که با حسن تدبیر و شجاعت و تا حدی بهره مندی از بخت و اقبال از پس این مشکلات برآمد و دوره ای طولانی از صلح و ثبات را برای ایران به ارمغان آورد. وی فردی معتقد به مذهب شیعه دوازده امامی بود. شاه تهماسپ یکم حدود ۵۴ سال بر ایران حکومت کرد که در بین تمام پادشاهان پس از اسلام در ایران بیشترین زمان حکمرانی بوده است. تَهم به معنی پیل تَن و توانا و تهماسب (تهم + اسب) به معنی دارنده اسب تواناست. تهماسب در روز چهارشنبه ۲۶ ذی الحجة الحرام سال ۹۱۹ هجری قمری (۳ اسفند ۸۹۲) در روستای شه آباد اصفهان متولد شد. پس از مرگ شاه اسماعیل یکم صفوی، شاه تهماسب یکم در سال ۹۲۹ هـ. ق (۱۵۲۳ م) در ۱۰ سالگی به سلطنت رسید. روشن است که به دلیل کم بودن سن و سال شاه جدید، فرصتی برای کسب قدرت برای امرای قدرت طلب قزلباش فراهم شد. ۱۰ سالِ اولِ سلطنت شاه تهماسب در واقع عرصه رقابت امرای قزلباش برای کسب قدرت بود. شاه جوان به علت شجاعت و تدبیر، کم کم توانست خود را به عنوان شاهی مقتدر برای ایران مطرح کند و زمام قدرت را در دست گیرد. شاه تهماسب در دوره بلند حکومت خود توانست با وجود کمبود منابع، به خوبی تهدیدات مکرر ازبکان و سپس عثمانیان را دفع کند و سپس دوره ای از صلح و ثبات را برای کشور به ارمغان آورَد؛ دوره ای که تا مرگ وی در سال ۹۸۴ و به سلطنت رسیدن فرزند تندخوی او، شاه اسماعیل دوم، ادامه داشت. شاه تهماسپ صفوی پادشاهی صاحب کمال و شیفته هنر بود و در هنر خوشنویسی و نقاشی دست داشت. در نقاشی شاگرد استاد سلطان محمد مصور بوده است. هرچند قاضی احمد منشی در کتاب گلستان هنر از هنر تصویرسازی شاه تهماسب به طور مفصل یاد کرده، اما اثر چندان ممتازی از او دیده نشده است و تنها تصویر رقم دار بجامانده از او مجلس بزمی است که در موزه توپ قاپو سرای ترکیه زینت بخش مرقع بهرام میرزا است و رقم یا امضای آن چنین است: در زیر تصویر و بیرون از جدول کشی شاه تهماسب به خط خود نوشته شاه تهماسب از گسترش دهندگان ادبیات آذربایجانی بود و در این زمینه تلاش بسیاری کرد. پس از به سلطنت رسیدن تهماسپ، کپک سلطان استاجلو، امیر قبیله استاجلو، که در تبریز (پایتخت) حاضر بود، به وکالت (صدارت) شاه منصوب شد. در همین زمان دیوسلطان روملو، که در بلخ حکومت می کرد، وصیت نامه ای را از شاه اسماعیل در دست داشت که طبق آن شاه اسماعیل وی را به عنوان نایب السلطنه منصوب کرده بود. وی لقب آتابیگ یا اتابک را پس از مدت ها دوباره زنده کرد و خود را آتابیک شاه تهماسب نامید. دیوسلطان روملو از بلخ به سمت تبریز حرکت کرد، اما زمانی که به تبریز رسید کپک سلطان خود را وکیل نامیده بود و پایتخت تحت قدرت استاجلوها بود. به این سبب و به بهانه دفع تهاجم ازبکان، از تبریز به خراسان بازگشت و امرای قزلباش خراسان و عراق عجم را به همراهی خود برای دفع ازبکان فراخواند. امرای نامدار بسیاری به یاری او شتافتند، از جمله حاکم اصفهان، قراجه سلطان تکلو و علی سلطان حاکم شیراز. وی با بذل و بخشش و احسان، امرا را به وکالت خود راضی کرد. در این زمان خبر رسید که ازبکان خراسان را ترک کرده اند. دیو سلطان از فرصت استفاده کرده و با لشکریان زیادی که از اطراف بر گرد او جمع شده بودند به سمت تبریز حرکت کرد. پس از رسیدن دیوسلطان و سپاهیان به نزدیکی تبریز، دیوسلطان، کپک سلطان را به قبول وکالت خود فراخواند و کپک سلطان هم برای جلوگیری از جنگ با وی از تبریز خارج شد و به استقبال وی رفت. سپس هر دو به نزد شاه تهماسب رفتند و دیوسلطان حکم وکالت را از شاه دریافت کرد. دیوسلطان سپس برای تضعیف استاجلوها و کپک سلطان آن ها را برای جنگ به سرحدات گرجستان فرستاد و خود و چوهه سلطان در غیاب آن ها تیولات (الکا) آن ها را میان دیگر قبایل تقسیم کردند. این امر موجب بازگشت کپک سلطان و نخستین جنگ داخلی قزلباشان شد. در نخستین جنگ استاجلوها شکست خورده و به گیلان گریختند مدتی بعد باز هم به یاری حاکم رشت برای جنگ بازگشتند ولی اینبار نیز به سختی شکست خوردند. در بار سوم سال بعد مجدداً کپک سلطان تدارک سپاه نموده بازگشت. اینبار استاجلوها به شدت مقاومت کردند و اگر کپک سلطان در میان جنگ کشته نمی شد قدرت مجدداً به وی بازمی گشت. در زمان شاه تهماسپ امرای استاجلو شوریدند. دوستعلی استاجلو در خوی و مظفر سلطان در گیلان شورش کردند. دیوسلطان ۷۰۰۰ سرباز و ۲۵ توپ جنگی را به فرماندهی نظام الدین روملو مأمور سرکوبی دوستعلی استاجلو کرد. نظام الدین موفق شد دوستعلی را شکست دهد. شورش مظفر سلطان نیز با ازدواج او با مادر شاه تهماسب، موقتاً فرو خوابید. مدتی بعد دیوسلطان نیز به تحریک چوهه سلطان به حکم شاه تهماسب جوان که حدود ۱۵ سال داشت کشته شد. چوهه سطان به شاه اینطور الغا کرده بود که دیوسلطان موجب تفرقه در میان قزلباشان است. پس از این واقعه چوهه سلطان به منصب نایب سلطنتی رسید. در مدتی که میان امرای قزلباش جنگ قدرت جریان داشت تا به قدرت رسیدن چوهه سلطان، ازبکان به سرکردگی عبیدالله خان، چهار بار برای تصرف خراسان و به ویژه هرات به ایران حمله کردند. بار اول با حمله متقابل شاملوها شکست خورده بازگشتند. بار دوم با وجود تصرف برخی از قلعه های خراسان با ایستادگی شاملوها، تصرف هرات برای ازبکان میسر نشده و بازگشتند. بار سوم شاه طهماسب شخصاً و با وجود جوانی (حدود ۱۶ سال سن) تدارک سپاه دیده به سمت خراسان حرکت کرد. میان دو سپاه در خسروجرد نبردی سخت رخ داد. این نبرد در عاشورای سال ۹۳۵ رخداد. در ابتدای نبرد جناح راست سپاه ایران (شامل تکلوها و شاملوها) به فرماندهی چوهه سلطان در هم شکست. اندکی بعد جناح چپ نیز از هم پاشیده و متفرق شد اما قلب سپاه به فرماندهی شاه طهماسب جوان شامل سه هزار نفر از جوانان شاملو و ذوالقدر همچنان بر جای مانده و مقاومت می کرد. ازبکان به تعقیب پراکنده شدگان سپاه ایران در دشت پراکنده شدند و در میان گرد و خاک و هیاهو شاه طهماسب خود را روبروی قلب سپاه ازبکان به فرماندهی عبیدالله خان دید. وی با شجاعت به سربازان دستور حمله داد و خود نیز با آنان به قلب سپاه ازبکان هجوم برد. در این حمله غافلگیرانه و برق آسا قلب سپاه ازبکان از هم پاشد و عبیدالله خان و فرماندهان ازبک راه فرار پیش گرفتند. به این صورت با شجاعت و تهور شخص شاه طهماسب یک شکست مسلم به یک پیروزی تبدیل شد. در حمله چهارم ازبکان به خراسان محاصرهٔ قلعه هرات مدت زیادی به درازا کشید و درخواست های سلطان حسین خان شاملو برای کمک از طرف چوهه سلطان بی جواب ماند. کار بر محصوران بسیار سخت شد. سلطان حسین خان شاملو مجبور به تسلیم شهر شده، خود، سپاهیان داخل قلعه و شیعیان، قلعه را ترک کرده و آن را به ازبکان تسلیم نمودند. سلطان حسین خان شاملو از هرات به سیستان رفته و سپس در نزدیکی اصفهان به اردو شاه طهماسب وارد شد. شاه از وی به گرمی پذیرایی کرد. چوهه سلطان که از قدرت گرفتن وی می ترسید اندیشه قتل وی را در سر می پروراند. سلطان حسین خان شاملو از قصد وی آگاه شد و شاملوها به خیمه وی در اردو شاهی حمله کرده وی را کشتند. تکلوها برای تلافی به اردوی شاهی هجوم آورده قصد ربودن شاه را داشتند اما این کار خشم شاه را برانگیخت و دستور قتل عام آن ها را صادر کرد. سپاه شاهی بر آنان حمله کرده و بسیاری را کشت. سران تکلوها به بغداد گریختند. حاکم بغداد که تکلو بود سر آن ها را برای اثبات اطاعت برای شاه فرستاد. پس از این کشتار دیگر تکلوها نتوانستند نقش مهمی در حکومت صفوی به عهده بگیرند. پس از کشته شدن چوهه سلطان، سلطان حسین خان شاملو به صدارت رسید. الامه سلطان تکلو امیرالامرای آذربایجان از ترس اقدام سلطان حسین خان شاملو به عثمانی گریخت و مدتی بعد محرک سلطان سلیمان در حمله به ایران شد. ازبکان به سرکردگی عبیدالله خان دو بار دیگر به خراسان حمله کردند اما هر دو بار به دلیل مقابله سپاه ایران مجبور به بازگشت شدند تا اینکه عبیدالله خان شاه خونریز ازبک به مرگ طبیعی مرد و خراسانیان چند صباحی از نحب و غارت ازبکان ایمن شدند. پس از عبیدالله خان مرز خراسان تا ۱۱ سال در آرامش به سر برد تا اینکه بار دیگر یکی از امرای ازبک به هرات حمله کرد و ناکام ماند از آن پس دیگر تا زمان مرگ شاه اسماعیل دوم ازبکان خیال فتح خراسان را از سر به در کردند. در هنگامی که شاه طهماسب پس از دفع پنجمین فتنه عبیدالله خان ازبک در هرات به سر می برد و قصد فتح ماوراءالنهر را داشت خبر ورود سپاهیان عثمانی به آذربایجان به وی رسید. عامل تحریک سلطان عثمانی الامه سلطان تکلو بود. وی که آرزوی وکالت شاه را در سر داشت در پی مغضوب شدن تکلوها از رسیدن به آرزویش به کلی ناامید شد. الامه امیرالامرای آذربایجان بود و در هنگام غیبت شاه طهماسب سلطان سلیمان را تشویق کرد که تا از غیبت شاه استفاده کرده و آذربایجان و بخش های مرکزی ایران را به سادگی تصرف کند. شاه سلیمان ابراهیم پاشای وزیر را با ۸۰ هزار نیرو به سرعت روانه آذربایجان کرد. ابراهیم پاشا با همکاری الامه تقریباً تمام آذربایجان را تصرف نمود. در این هنگام خبر حمله به شاه طهماسب رسید. وی به سرعت از هرات به سمت قزوین حرکت کرد. سرعت حرکت وی به قدری زیاد بود که بیشتر سپاه وی دیگر قادر به ادامه راه نبودند. وی به ناچار بسیاری از آن ها را برای استراحت آزاد گذاشت به طوری که تنها ۷۰۰۰ سپاهی در قزوین (پایتخت) با وی ماندند، در حالی که در وفاداری برخی امرای باقی مانده نیز تردید وجود داشت. در پی خبر بازگشت شاه طهماسب، سلطان سلیمان نیز به سرعت با سپاهیان کمکی در تبریز به ابراهیم پاشا پیوست. پس از رسیدن این خبر به قزوین گروهی از امرای خیانتکار قزلباش از اردو گریخته و در تبریز به الامه پیوستند. سپاه بی شمار عثمانی برای وارد کردن ضربه نهایی و اشغال مرکز ایران از تبریز به سمت دشت سلطانیه حرکت کرد اما در دشت سلطانیه سرما و برف شدید آن ها را غافلگیر نموده و بسیاری از آن ها را کشت به طوری که سلطان سلیمان دستور عقب نشینی به سوی موصل را صادر کرد. شاعری در مورد این رخداد در دشت سلطانیه چنین سروده است که: سلطان سلیمان سپس پیکی به بغداد فرستاد و حاکم تکلوی بغداد، محمد خان شرف الدین آغلی فرستاد و وی را به اطاعت فرا خواند. محمد خان راضی به تسلیم شهر نبود اما بیشتر امرای تکلوی بغداد نظر دیگری داشتند. وی به ناچار به همراه نزدیکان و برخی قزلباشان شاهسون (شاهدوست) شهر را ترک کرده به شیراز رفت. به این صورت بغداد بار دیگر به دست عثمانیان افتاد. پس از خروج سلطان سلیمان از سلطانیه شاه طهماسب برای بازپس گیری مجدد تبریز به آن شهر لشکر کشید. الامه و دیگر امرای خیانتکار از تبریز به سمت قلعه وان گریختند و قلعه تسلیم سپاه ایران شد. شاه به دنبال آن ها حرکت کرد و قلعه وان را محاصره نمود. در هنگام محاصره مجدداً خبر حرکت قشون عثمانی از بغداد به سمت ایران به شاه طهماسب رسید. شاه به ناچار دست از محاصره کشید و به سمت تبریز بازگشت. میان پیش قراولان سپاه ایران و قراولان عثمانی در نزدیکی درجزین نبردی رخ داد که به شکست عثمانیان انجامید. در پی این شکست، سلطان سلیمان با بدنه اصلی قشون به خاک عثمانی عقب نشست و شاه طهماسب مجدداً قلعه وان را محاصره نمود. سلطان سلیمان والی دیار بکر را مأمور یاری رساندن به قلعه وان نمود. شاه طهماسب به سرعت برای رویارویی با آن ها حرکت کرد و با سپاهیان کمی که توانسته بودند با سرعت و همپای وی حرکت کنند با آن ها روبرو شد و نیروهای کمکی را در هم شکست. شکست خوردگان به قلعه ارجیس گریخته و در آنجا متحصن شدند. سلطان سلیمان در تلاشی دیگر سنان پاشا را با نیروی کمکی به سمت ارجیس گسیل کرد. نیروهای سنان پاشا در راه به قزلباشان به فرماندهی بداق خان قاجار برخورده و باز هم از ایرانیان شکست خوردند و سنان پاشا نیز کشته شد. تلاش دیگر سلطان سلیمان برای ارسال نیرو به فرماندهی ابراهیم پاشا نیز با شکست مواجه شد و فرماندهان قلعه را واگذاشته همراه ابراهیم پاشا به خاک عثمانی گریختند. به این صورت دو حمله پیاپی عثمانیان به خیال تصرف ایران با تصرف قلعه ارجیس توسط قوای قزلباش به پایان رسیده و به شکست انجامید. سومین حمله سلطان سلیمان عثمانی برای فتح ایران چند سال بعد در سال ۹۵۵ و به تحریک القاص میرزا برادر شاه طهماسب بود. القاص میرزا در ابتدا به حکمرانی شروان منسوب شد. پس از مدتی وی در شروان علم استقلال برافراشت و به نام خود سکه زد. شاه سپاهی را به سرکوبی وی گسیل کرد. در چند جنگی که میان او و امرای قزلباش درگرفت وی شکست خورد اما قلعه های مهم شروان همچنان در دست القاص میرزا بود به این ترتیب شاه شخصاً به سمت شروان لشکر کشید. با نزدیک شدن سپاه شاه بسیاری از سپاهیان القاص میرزا به اردوی شاهی پیوستند و بسیاری پراکنده شدند. (و این همان جنگ با شروانشاهان در ۱۵۴۷م است) القاص میرزا خود را بی یاور یافت و به استانبول گریخت. پس از وی حکومت شروان به اسماعیل میرزا یا همان شاه اسماعیل دوم داده شد. القاص میرزا در استانبول به سلطان سلیمان پناهنده شد و وی را تحریک به لشکر کشی به ایران نمود. در سال ۹۵۵ هجری قمری به سپاه بسیار بزرگ برای حمله به ایران تدارک دیده و از استانبول به سمت ایران حرکت کرد. شاه طهماسب از تبریز که دران زمان پایتخت ایران بود به سمت بیرون شهر حرکت کرده و در محلی به نام شنب غازان اردو زد تا سپاهیان از نواحی مختلف به وی ملحق شوند. امرا گروه گروه با سپاهیان خود به اردو می رسیدند و اسماعیل میرزا نیز با سپاه شروان به شاه ملحق شد. شاه برای جلوگیری از پیشروی سپاه عثمانی سیاست نابودی منابع را پیش گرفت و گروه هایی از سپاهیان را به نواحی مرزی آذربایجان فرستاد تا همه مناطقی که در اطراف مسیر عبور سپاه عثمانی است را از آذوقه، غلات و آب خالی کنند. آن ها هر چاه، چشمه و قناتی را که در راه یافتند کور کردند. این سیاست بارها در زمان شاه طهماسب و شاه عباس با موفقیت به اجرا درآمد و همواره سپاه مهاجم عثمانی در اثر کمبود منابع مجبور به بازگشت شد. شاه طهماسب همواره از نظر منابع نظامی (نفرات و ادوات) که در اختیار داشت نسبت به عثمانیان در موضع ضعیفتر بود و همواره با استفاده از این سیاست دفاعی عثمانیان را از ایران می راند. سلطان سلیمان با رسیدن به سرحد گروهی را به فرماندهی الامه تکلو (قزلباش خیانتکاری که در آشوبهای ابتدای حکومت شاه طهماسب به عثمانی رفته بود و در گذشته شرح آن گذشت) به وان فرستاد (و این همان نبرد قارص است) و گروهی را نیز به فرماندهی القاص میرزا به مرند. در مرند القاص میرزا با گروه کوچکی از قزلباشان روبرو شدند و آن ها را شکست داد اما به شهر داخل نشدند زیرا گمان کردند گروه بزرگ تری ممکن است در کمین آن ها باشند. آن ها بازگشته به سلطان سلیمان ملحق شدند. سلطان سلیمان بدون مانع به تبریز رسید و شهر را تصرف کرد. شمار نیرویی که شاه طهماسب توانسته بود گرد آوری کند بسیار کمتر از سپاه عثمانی بود بنابراین شاه از رویارویی مستقیم با سلطان سلیمان پرهیز می کرد. اقامت سلطان سلیمان در شهر تنها چند روز به طول انجامید زیرا کمبود آذوقه آن ها را به شدت تحت فشار قرار داده بود و تهیه آذوقه از اطراف نیز غیرممکن بود. بسیاری از اسبهای عثمانیان در تبریز از گرسنگی مردند و چاره ای جز بازگشت برای آن ها نماند. در هنگام بازگشت بسیاری از سپاهیان آن ها نیز طعمه تیغ آبدار تبریزیان شدند. سپاه عثمانی در راه بازگشت نیز پیاپی گرفتار شبیخون و حملات پراکنده قزلباشان می شد. سلطان سلیمان به سمت قلعه وان عقب نشست و ساکنین قلعه با دیدن سپاه بی شمار عثمانی که هر ساعت به شمار آن ها افزوده می شد، قلعه را تسلیم کردند. سلطان سلیمان برای در امان ماندن از حملات پیاپی سپاه ایران در مسیر بازگشت گروهی از سپاه عثمانی را به فرماندهی القاص میرزا روانه مرکز ایران کرد و خود راه بازگشت را پیش گرفت. القاص میرزا از نبود نیرو در مرکز کشور استفاده کرده و خود را به همدان و سپس به قم رساند قم و کاشان تسلیم وی شدند وری نیز توسط نیروهای وی غارت شد. وی سپس به سمت اصفهان حرکت کرد و این شهر را محاصره نمود. شاه طهماسب، بهرام میرزا و ابراهیم خان ذوالقدر حاکم شیراز را مأمور دفع وی کرد و خود به قزوین بازگشت. القاص میرزا با اطلاع از آمدن نیروهای بهرام میرزا و ابراهیم خان، محاصره اصفهان را رها کرده و به سمت ایزدخواست رفت. وی مردم این شهر را قتل عام کرد و سپس راه بهبهان، شوشتر و دزفول را پیش گرفت و از دزفول را گروه کمی که با وی مانده بودند به بغداد گریخت. بزرگان عثمانی که وی را مایه دردسر می دانستند سلطان سلیمان را تشویق به نابودی وی کردند. سلطان سلیمان سپاهی را برای دستگیری وی فرستاد اما القاص میرزا موفق به فرار شد و به مریوان گریخت و در آنجا توسط نیروهای شاه ایران دستگیر شد. شاه طهماسب وی و فرزندانش را به قلعه قهقهه فرستاد و القاص میرزا تا زمان مرگ در آنجا ماند. به این ترتیب سومین حمله عثمانیان برای اشغال ایران به صورت نسبی ناکام ماند. تا پنج سال پس از اتمام فتنه القاص میرزا غیر از درگیری های محلی بین امرای نواحی مرزی، در مرز بین ایران و عثمانی صلح برقرار بود. این بار هجوم عثمانیان به تحریک اسکندر پاشا بود. اسکندر پاشا در ابتدا حاکم وان بود. در مدتی حکومت وان وی هر از چند گاهی نواحی مرزی ایران را مورد تاخت و تاز قرار می داد و امرای مرزی ایران به علت اینکه دولت ایران در حال انجام مقدمات صلح بود و آمادگی یک نبرد کامل را نداشتند در پی پاسخ به وی برنمی آمدند. اسکندر پاشا به دلیل این اقدامات مورد تشویق سلطان عثمانی قرار گرفته و به مقام بیگلربیگی ارزروم منصوب شد. عدم پاسخگویی امرای مرزی به وی باعث جسارت زیاد اسکندر پاشا شده بود و وی سلطان سلیمان را تشویق به حمله به ایران کرد. سلطان سلیمان در نامه ای که به شاه طهماسب فرستاد وی را تهدید به جنگ کرد و خود در خاک عثمانی شروع به تدارک سپاه نمود. در پی این اقدام شاه طهماسب به امرای نواحی مرزی دستور داد مرز ایران و عثمانی در مسیر احتمالی عبور سپاهیان عثمانی از آذوقه خالی شود. در پی این فرمان تفلیس، وان، ماسیس و عادلجورو اطراف آن کاملاً از آذوقه خالی شد. شاه طهماسب سپاه ایران را آماده حرکت کرد و گروهی را به فرماندهی اسماعیل میرزا یا همان شاه اسماعیل دوم به عنوان پیشرو به جنگ با اسکندر پاشا فرستاد. اسکندر پاشا پس از مواجهه با وی شکست را پذیرا شده و به قلعه عقب نشست. سلطان سلیمان به علت کمبود آذوقه در راه مجبور به اردو زدن در حلب شد. پس از گذشتن فصل سرما به سمت نخجوان حرکت کرد. سپاه عثمانی در مسیر حرکت به طور مداوم مورد شبیخون نیروهای ایران قرار می گرفت تا به نخجوان رسید. سلطان سلیمان پس از اقامت کوتاهی در نخجوان به علت نبود آذوقه مجدداً به سمت خاک عثمانی حرکت کرد و این دقیقاً زمانی بود که سپاه ایران به فرماندهی شاه طهماسب برای نبرد به اردوی وی نزدیک می شد. در هنگام یکی از درگیری هایی که میان قراولان عثمانی و ایران درگرفت سنان بیک که یکی از درباریان نزدیک به سلطان سلیمان بود به اسارت درآمد. عثمانیان که در اثر کمبود آذوقه در تنگنا قرار گرفته بودند آزادی سنان بیک را بهانه ای برای صلح قرار داده و به خاک خود عقب نشستند. مذاکرات صلح بین دو طرف به نتیجه رسید و قرار داد صلحی بین ایران و عثمانی منعقد شد که تا مرگ شاه اسماعیل دوم برقرار ماند. شاه طهماسب به جمع آوری مال و ثروت علاقه خاصی داشت. خزاین او همیشه از مسکوکات، طلا، نقره، پارچه های نفیس و انواع سلاح های قیمتی انباشته بود. وی ۶۰۰ شمش طلا و ۶۰۰ شمش نقره در قلعه قهقهه ذخیره کرده بود. شاه طهماسب دستور داد نخستین خیابان ایران بانام «خیابان سپه» در قزوین ساخته شود که این نام الگویی بود برگرفته از منطقه ای چهار باغ مانند که شاه در ازبکستان امروزی دیده بود. این خیابان در زمان حکومت پهلوی به نام «سپه» و هم اکنون نیز بانام «سپه» و «شهدا» درقزوین معروف است. هم چنین در کنار رصدخانه سابق مراغه، رصد خانه جدیدی ساختند. به دستور شاه، میر محمد منجم مأمور شد تا حرکات سیارات و ستارگان را بررسی کند. میر محمد توانست باران بهار سال ۹۳۴ هجری را پیش بینی کند. بدین ترتیب گندم زیادی به دست آمد. شاه دستور داد تا انبارهای گندم ساخته شوند و گندم مازاد نیاز از زارعان خریده و ذخیره گردد. سال بعد باران به موقع نبارید و این اقدام شاه مؤثر واقع شد. شاه دستور داد تا تقویم رایگان در دسترس همه مردم گذاشته شود زیرا در آن زمان هر کس برای دانستن ساعت سعد و نحس مجبور بود بهای زیادی به کسانی که تقویم داشتند بپردازد. شاه طهماسب به دور شهر تهران حصاری با یک صد و چهارده برج کشید. پس از پایتخت شدن قزوین، شاه طهماسب جاده های قزوین – مشهد و قزوین – تبریز را وسیع و ارابه رو کرد. شاه در آذربایجان قشون دایمی ایجاد کرد. بدین منظور چهل هزار سرباز را به رهبری نظام الدین روملو به شهرهای تبریز و مرند و دیگر شهرهای آذربایجان غربی فرستاد. هزینه این قشون دایمی حدود ۸ کرور طهماسبی بود. او موسیقی را ممنوع کرد و موسیقیدانان را از دربار اخراج کرد. هنگامی که شاه طهماسب زنده بود اختلاف نظرهای موجود بین قزلباش پنهان بود اما هنگامی که وی بیمار گشت موضوع جانشینی مورد بحث درباریان شد. محمد خدابنده به علت ناراحتی چشمی دیگر مطرح نبود. تنها حیدر میرزا بود که قادر بود به رقابت با اسماعیل میرزا (شاه اسماعیل دوم) برخیزد زیرا وی بیش از دیگران مورد علاقه شاه طهماسب بود و درست به همین دلیل هم خطرناک ترین رقیب اسماعیل میرزا محسوب می شد. درگیری ها بر سر تصاحب جانشینی شاه طهماسب یکم، مجموعه کشمکش هایی بود که از ۱۵ صفر ۹۸۴ قمری (۱۴ مه ۱۵۷۶ میلادی) تا ۱۷ ربیع الاول ۹۸۴ قمری (۱۴ ژوئن ۱۵۷۶ میلادی) و با هدف تصاحب جانشینی شاه و بین حیدر میرزا (فرزند چهارم شاه) و اسماعیل میرزا (شاه اسماعیل دوم، فرزند دوم شاه) و طرفدارانشان روی می دهد. در پایان نزاع های دربار قزوین (پایتخت)، حیدر میرزا کشته می شود و اسماعیل میرزا در تاریخ چهارشنبه ۲۷ جمادی الاول ۹۸۴ (۲۲ اوت ۱۵۷۶) خود را شاه اسماعیل دوم خوانده، سومین پادشاه صفویان می گردد. جسد شاه طهماسب به دلیل درگیری های جانشینی ابتدا در باغچه دفن شد. پس از مدت کوتاهی به صحن شاهزاده حسین (قزوین) منتقل شد. یکسال بعد جسد وی به حرم علی بن موسی الرضا در مشهد منتقل شد. دوازده سال بعد مشهد به تصرف ازبکان درآمد و آن ها به قصد اهانت جسد را از قبر خارج کرده و به بخارا بردند. این عمل به دلیل احتمال اشتباه بر روی جسد دیگری هم تکرار شد. امروز برخی عقیده دارند که آن ها هر دو بار اشتباه کرده اند و جسد در حرم محفوظ است و برخی دیگر نیز معتقدند با تطمیع ازبکان، جسد از آن ها گرفته و به اصفهان منتقل و در امامزاده شاه سید علی خاکسپاری شده است. شاه طهماسب در مجموع نه بار ازدواج کرد و صاحب ده پسر و هشت دختر بود.
[ { "answer1": "تهماسب در روز چهارشنبه ۲۶ ذی الحجة الحرام سال ۹۱۹ هجری قمری (۳ اسفند ۸۹۲) در روستای شه آباد اصفهان متولد شد.", "answer2": "جسد شاه طهماسب به دلیل درگیری های جانشینی ابتدا در باغچه دفن شد.", "distance": 17960, "question": "شاه تهماسب یکم در چه شهری متولد شد و پس از مرگش، جسد وی ابتدا در کجا دفن شد؟" }, { "answer1": "در نقاشی شاگرد استاد سلطان محمد مصور بوده است.", "answer2": "شاه طهماسب دستور داد نخستین خیابان ایران بانام «خیابان سپه» در قزوین ساخته شود", "distance": 14989, "question": "استاد نقاشی شاه تهماسب که بود و اولین خیابان ایران به دستور او در کدام شهر ساخته شد؟" }, { "answer1": "شاه تهماسپ یکم حدود ۵۴ سال بر ایران حکومت کرد که در بین تمام پادشاهان پس از اسلام در ایران بیشترین زمان حکمرانی بوده است.", "answer2": "پس از به سلطنت رسیدن تهماسپ، کپک سلطان استاجلو، امیر قبیله استاجلو، که در تبریز (پایتخت) حاضر بود، به وکالت (صدارت) شاه منصوب شد.", "distance": 1533, "question": "چند سال طول کشید تا شاه تهماسب بر ایران حکومت کند و چه کسی به عنوان نایب السلطنه در زمان به سلطنت رسیدن او منصوب شد؟" }, { "answer1": "پس از مرگ شاه اسماعیل یکم صفوی، شاه تهماسب یکم در سال ۹۲۹ هـ. ق (۱۵۲۳ م) در ۱۰ سالگی به سلطنت رسید.", "answer2": "شاه طهماسب در مجموع نه بار ازدواج کرد و صاحب ده پسر و هشت دختر بود.", "distance": 18399, "question": "شاه تهماسب پس از چه کسی به سلطنت رسید و چند فرزند داشت؟" }, { "answer1": "شورش مظفر سلطان نیز با ازدواج او با مادر شاه تهماسب، موقتاً فرو خوابید.", "answer2": "مدتی بعد دیوسلطان نیز به تحریک چوهه سلطان به حکم شاه تهماسب جوان که حدود ۱۵ سال داشت کشته شد.", "distance": 73, "question": "چه کسی شورش مظفر سلطان در گیلان را موقتاً فرو نشاند و چه کسی به تحریک شاه طهماسب کشته شد؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
243
: تئوری رشد متعادل راگنار نورکس نظریه رشد متوازن نظریه ای اقتصادی از راگنار نورکس (۱۹۵۹–۱۹۰۷) است. طبق این نظریه، دولت های کشورهای توسعه نیافته باید در تعدادی از صنایع به صورت همزمان سرمایه گذاری های عظیم انجام دهند. این اقدام باعث افزایش اندازه بازار، افزایش بهره وری و ایجاد انگیزه برای سرمایه گذاری توسط بخش خصوصی می شود. نورکس طرفدار دستیابی به رشد متوازن در هر دو بخش صنعتی و کشاورزی بود. وی تشخیص داد که گسترش و تعادل بین بخشی کشاورزی و صنعت ضروری است؛ به طوری که هر یک از این بخش ها بازاری را برای تولیدات بخش دیگر فراهم می کند و به نوبه خود مواد اولیه لازم را برای توسعه و رشد بخش دیگر تأمین می کند. نورکس و پاول روزنشتاین رودان پیشگامان نظریه رشد متوازن بودند و بخش اعظم فهم کنونی ما از این نظریه به کارهای آنها بازمی گردد. نظریه نورکس توضیح می دهد که چگونه حجم ناچیز و ناکارآمد بازار در کشورهای توسعه نیافته، توسعه نیافتگی را تقویت می کند. نورکس همچنین عوامل مختلف تعیین کننده اندازه بازار را معرفی کرد و تمرکز اصلی را بر روی بهره وری گذاشت. به گفته وی، در صورت افزایش سطح بهره وری در کشور کمتر توسعه یافته، اندازه بازار در آن گسترش می یابد و بدین ترتیب می تواند در نهایت به یک اقتصاد توسعه یافته تبدیل شود. جدای از این، به نورکس لقب بدبین نسبت به صادرات را نسبت داده اند، زیرا او معتقد است منابع مالی مورد نیاز برای سرمایه گذاری در کشورهای توسعه نیافته فقط باید در قلمرو داخلی کشورها تأمین شود. نباید اهمیتی به تشویق صادرات داده شود. اندازه یک بازار اهمیت اصلی در مطالعه آنچه که باعث ایجاد سرمایه گذاری در یک کشور می شود، دارد. راگنار کار آلین یانگ را مرجع قرار داد تا ادعا کند انگیزه برای سرمایه گذاری توسط اندازه بازار محدود می شود. ایده اصلی این ادعا توسط آدام اسمیت مطرح شد که معتقد بود تقسیم کار (در مقابل انگیزه سرمایه گذاری) به میزان وسعت بازار محدود است. به گفته نورکس، کشورهای توسعه نیافته فاقد قدرت خرید کافی هستند. "قدرت خرید پایین" به معنای پایین بودن درآمد واقعی مردم است، اگرچه از نظر اسمی ممکن است زیاد باشد. اگر درآمد پولی(اسمی) پایین باشد، با افزایش عرضه پول می توان به راحتی این مشکل را حل کرد. اما، از آنجا که در این بحث درآمد واقعی(حقیقی) اهمیت دارد، افزایش عرضه پول فقط فشار تورمی ایجاد می کند. تولید و سرمایه گذاری حقیقی افزایش پیدا نمی کند. قدرت خرید پایین به معنای پایین بودن تقاضای داخلی کالاها است. این پدیده علاوه بر تقاضا ی کالاها و خدمات مصرفی، تقاضای کالاهای سرمایه ای را نیز شامل می شود. اندازه بازار، صرف نظر از ماهیت اقتصاد، انگیزه سرمایه گذاری را تعیین می کند. دلیل این امر این است که کارآفرینان همیشه با در نظر گرفتن تقاضا برای محصول مورد نظر، تصمیمات تولیدی خود را اتخاذ می کنند. به عنوان مثال، اگر یک تولیدکننده خودرو بخواهد تصمیم بگیرد که در کدام کشور کارخانه تأسیس کند، به طور طبیعی در کشورهایی سرمایه گذاری می کند که در آنها تقاضا بالا است. وی ترجیح می دهد در یک کشور توسعه یافته سرمایه گذاری کند، اگرچه جمعیت این کشورها کمتر از کشورهای توسعه نیافته است، اما مردم مرفه هستند و تقاضای قطعی دارد. کارآفرینان بخش خصوصی گاهی اوقات از تبلیغات شدید به عنوان ابزاری برای جذب خریداران برای محصولات خود استفاده می کنند. اگرچه این کار ممکن است تقاضا برای کالاها یا خدمات آن کارآفرین را افزایش دهد، اما در واقع تقاضای کل را در اقتصاد بالا نمی برد. بلکه تقاضا صرفاً از یک ارائه دهنده به دیگری انتقال می یابد. واضح است این یک راه حل بلندمدت نیست. راگنار نورکس نتیجه گرفت، "" اندازه محدود بازار داخلی در یک کشور کم درآمد می تواند مانعی برای به کاربردن سرمایه توسط هر بنگاه یا صنعتی که در آن بازار مشغول است، به وجود آورد. بدین ترتیب، به طور کلی، بازار داخلیِ کوچک مانعی بر سر راه توسعه است." مانعیست بر سر راه توسعه"." به گفته نورکس، گسترش اندازه بازار برای افزایش انگیزه سرمایه گذاری بسیار کلیدی است. فقط در این صورت "چرخه باطل فقر" شکسته می شود. وی در مورد چگونگی تعیین اندازه بازار، نکات زیر را ذکر می کند: نورکس تأکید کرد که نظریه کینزی نباید در کشورهای توسعه نیافته اعمال شود زیرا آنها مانند کشورهای توسعه یافته با کمبود تقاضای مؤثر مواجه نیستند. مشکل آنها مربوط به کمبود قدرت خرید واقعی به دلیل سطح پایین بهره وری است؛ بنابراین، افزایش عرضه پول، فقط باعث گسترش بازار نمی شود بلکه در واقع باعث افزایش "فشار تورمی" خواهد شد. نورکس در مخالفت با این عقیده که جمعیت زیاد دلالت بر یک بازار بزرگ دارد استدلال کرد. اگرچه کشورهای توسعه نیافته جمعیت زیادی دارند، اما میزان بهره وری آنها پایین است. این امر به درآمد سرانه پایین منجر می شود؛ بنابراین، هزینه مصرفی کم است و پس انداز بسیار کم یا صفر است. از طرف دیگر، کشورهای توسعه یافته جمعیت کمتری نسبت به کشورهای توسعه نیافته دارند اما به واسطه سطح بالای بهره وری، درآمد سرانه واقعی آنها بیشتر است و بنابراین بازار بزرگی را برای کالاها و خدمات ایجاد می کنند. نورکس همچنین ادعا کرد که اگر مساحت جغرافیایی یک کشور بزرگ باشد، اندازه بازار آن نیز باید بزرگ باشد. ممکن است یک کشور از نظر منطقه ای بسیار کوچک باشد اما هنوز تقاضای مؤثر زیادی داشته باشد. مثلاً ژاپن. در مقابل، یک کشور ممکن است یک منطقه جغرافیایی عظیم را پوشش دهد اما بازار آن هنوز هم کوچک باشد. این ممکن است در صورتی رخ دهد که بخش بزرگی از کشور غیرقابل سکونت باشد، یا کشور از تولید کم رنج ببرد و در نتیجه درآمد ملی کم باشد. این تصور که هزینه های حمل و نقل و موانع تجاری مانع گسترش بازار می شود، قدیمی است. نورکس تأکید کرد که عوارض تعرفه، کنترل مبادلات، سهمیه های واردات و سایر موانع غیر تعرفه ای در تجارت موانع عمده ای برای ارتقاء همکاری های بین المللی در صادرات و واردات است. به طور خاص، به دلیل هزینه های بالای حمل و نقل بین الملل، تولیدکنندگان انگیزه ای برای صادرات کالاهای خود ندارند. در نتیجه میزان انباشت سرمایه اندک باقی می ماند. برای رفع این مشکل، سازمان ملل متحد گزارشی را در سال 1951 با راه حل هایی برای کشورهای توسعه نیافته تهیه کرد. آنها پیشنهاد کردند که با تشکیل اتحادیه های گمرکی با کشورهای همسایه می توانند بازارهای خود را گسترش دهند. همچنین، آنها می توانند سیستم مالیات ترجیحی را اتخاذ کرده یا حتی به طور کلی عوارض گمرکی را لغو کنند. دلیل این بود که به محض حذف عوارض گمرکی، هزینه های حمل و نقل کاهش می یابد. در نتیجه قیمت ها کاهش می یابند و تقاضا بالا می رود. با این حال، نورکس، به عنوان یک بدبین نسبت به صادرات، با این دیدگاه موافق نبود. بدبینی صادراتی یک تئوری تجاری است که با ایده «رشد درون نگر» بر خلاف «رشد برون نگر» همسو است. (به صنعتی سازی جایگزین واردات مراجعه کنید) اغلب اینگونه است که تلاش خصوصی یک شرکت برای افزایش تقاضا برای محصولات خود به دلیل استفاده گسترده از تبلیغات و سایر تکنیک های تبلیغاتی فروش موفق می شود. با این حال، نورکس استدلال می کند که چنین فعالیتهایی نمی توانند در سطح کلان برای افزایش سطح تقاضای کل کشور موفق باشند. او این را ""پارادوکس اقتصاد کلانی"" می نامد. نورکس بهره وری را به عنوان عامل اصلی تعیین کننده اندازه بازار معرفی کرد. افزایش بهره وری (که به عنوان خروجی به ازای هر واحد ورودی تعریف می شود) باعث افزایش گردش کالا و خدمات در اقتصاد می شود. به دنبال آن، مصرف نیز بالا می رود. از این رو، اقتصادهای توسعه نیافته باید افزایش بهره وری در تمام بخش های اقتصاد را هدف قرار دهند، به خصوص بخش کشاورزی و صنعت. به عنوان مثال، در اکثر اقتصادهای توسعه نیافته، "فناوری" مورد استفاده در حوزه کشاورزی عقب مانده است. مکانیزاسیون کم با وابستگی زیاد به باران وجود دارد؛ بنابراین ممکن است در حالی که بخش بزرگی از جمعیت (۷۰–۸۰٪) در بخش کشاورزی به طور فعال اشتغال داشته باشند، سهم آنها از تولید ناخالص داخلی تنها ۴۰٪ باشد. این امر به ضرورت افزایش خروجی در واحد ورودی و تولید سرانه اشاره دارد. این قضیه می تواند در صورت فراهم آوردن امکانات آبیاری، بذرهای متنوع پر محصول، سموم دفع آفات، کودها، تراکتورها و غیره توسط دولت انجام شود. نتیجه مثبت این امر این است که کشاورزان درآمد بیشتری کسب می کنند و قدرت خرید بالاتری خواهند داشت (درآمد واقعی). تقاضای آنها برای سایر محصولات موجود در اقتصاد افزایش می یابد و این انگیزه سرمایه گذاری را در آن کشور برای صنعتگران ایجاد می کند. اینگونه، بازار بزرگ می شود و شرایط کشور توسعه نیافته بهبود می یابد. نورکس بر این عقیده است که قانون بازارهای سی در کشورهای توسعه نیافته صادق است؛ بنابراین، اگر درآمدهای پولی مردم افزایش یابد در حالی که سطح قیمت ها در اقتصاد ثابت بماند، اندازه بازار افزایش نمی یابد تا وقتی که سطح درآمد واقعی و بهره وری افزایش یابد. وی می گوید: «در مناطق توسعه نیافته هیچ فاصله منفی تورمی توسط پس اندازها وجود ندارد. تولید، تقاضای خود را به وجود می آورد و اندازه بازار به حجم تولیدات بستگی دارد. در آخرین مرحله، بازار تنها با افزایش کلی بهره وری می تواند رشد کند. ظرفیت خرید به معنای ظرفی تولید است.» نورکس با توجه به اندازه محدود بازار به عنوان اصلی ترین مانع در رشد اقتصادی، استدلال می کند که رشد و افزایش بهره وری می تواند چرخه فاضل رشد را به وجود آورد؛ بنابراین راه حل، برنامه سرمایه گذاری در مقیاسی عظیم در طیف گسترده ای از صنایع است. افزایش تقاضا در یک صنعت، به دلیل "مکمل بودن تقاضاها"، منجر به افزایش تقاضا در صنعتی دیگر می شود. همان طور که قانون سی می گوید، "عرضه، تقاضای خودش را ایجاد می کند". با این حال، نورکس تصریح کرد که بودجه این توسعه باید تا حد ممکن از خود کشور توسعه نیافته و به صورت داخلی تأمین شود. وی اظهار داشت: "تأمین مالی از طریق افزایش تجارت یا سرمایه گذاری های خارجی، استراتژی مورد استفاده در گذشته - قرن نوزدهم - بود و موفقیت آن محدود به مورد ایالات متحده است. در واقعیت، به اصطلاح "کشورهای جدید" ایالات متحده آمریکا (که از امپراتوری انگلیس جدا شدند)، در ابتدا کشورهایی با درآمد بالا بودند. آنها از قبل با تولیدکنندگان کارا، بازارهای بهینه و قدرت خرید بالا همراه بودند. نکته ای که نورکس سعی در بیان آن داشت این بود که ایالات متحده آمریکا از نظر منابع مالی ونیروی کار سرشار بود. نیروی کار صرفاً از انگلیس به آمریکا مهاجرت کرده بود، و بدین ترتیب سطح مهارتهای آنها در ابتدا بسیار بالا بود؛ بنابراین، این وضعیت رشد که از برون هدایت شد، حالتی خاص بود و کشورهای در حال توسعه توانایی تکرار آن را نداشتند. در حقیقت، اگر چنین استراتژی تأمین مالی از خارج از کشور انجام شود، مشکلاتی ایجاد خواهد کرد. به عنوان مثال، ممکن است سرمایه گذاران خارجی با بی توجهی از منابع کشور توسعه نیافته سوء استفاده کنند. این به نوبه خود توانایی اقتصادی را برای ایجاد تنوع محدود می کند، به ویژه اگر منابع طبیعی غارت شوند. همچنین ممکن است یک ساختار اجتماعی تحریف شده ایجاد کند. جدای از این، احتمال خطر استفاده از سرمایه گذاری های خارجی برای تأمین مالی تولید کالاهای مصرفی لوکس خصوصی وجود دارد. مردم ممکن است از عادتهای مصرفی غربی تقلید کنند و بنابراین امکان دارد یک بحران تراز تجاری، همراه با نابرابری اقتصادی در داخل جمعیت ایجاد شود. دلیل دیگر برای جلوگیری از تشویق صادرات این است که به احتمال زیاد یک کشور توسعه نیافته فقط می تواند به اندازه ای مهارت و دانش فنی داشته باشد که کالاهای اساسی مانند محصولات کشاورزی را صادر کند. با این حال، از آنجا که چنین کالاهایی با تقاضای کم کشش روبرو هستند، میزان فروش آنها در بازار محدوداست. اگرچه وقتی جمعیت رو به رشداست، ممکن است تقاضای اضافی برای صادرات ایجاد شود، نورکس به طور ضمنی فرض کرد که کشورهای توسعه یافته با نرخ جایگزینی رشد جمعیت فعالیت می کنند؛ بنابراین، برای نورکس، صادرات به عنوان وسیله ای برای ایجاد توسعه اقتصادی کاملاً منتفی است. بنابراین، برای دستیابی به توسعه در مقیاس بزرگ، سرمایه لازم باید در داخل کشور تولید شود و نه از طریق خالص صادرات یا سرمایه گذاری خارجی. تنها در این صورت بهره وری توان رشد خواهد داشت و منجر به افزایش بازدهی نسبت به مقیاس می شود و سرانجام دوایر رشد اقتصادی ایجاد می شوند. پس از جنگ جهانی دوم ، بحثی در باب اینکه آیا یک کشور باید از برنامه مالی برای توسعه استفاده کند یا بر "کارآفرینان خصوصی" تکیه کند، به وجود آمد. نورکس معتقد بود اینکه چه کسی باید توسعه را به پیش ببرد برای اقتصاددان اهمیت ندارد. این یک مشکل مدیریتی و اداری است. ایده اصلی این بود که باید مقدار زیادی سرمایه گذاری پراکنده در اقتصاد انجام شود، به گونه ای که اندازه بازار گسترش یابد و به سطوح بالاتری از بهره وری، بازدهی به مقیاس و در نهایت توسعه کشور مورد نظر منجر شود. با این حال، اکثر اقتصاددانانی که طرفدار نظریه رشد متعادل بودند، معتقد بودند فقط دولت توانایی انجام این نوع سرمایه گذاری های عظیم پیشنهاد شده توسط نظریه را دارد. علاوه بر این، دوره به ثمر نشستن این نوع سرمایه گذاری های عظیم معمولاً طولانی مدت است و کارآفرینان بخش خصوصی معمولاً چنین ریسک های بالایی را بر عهده نمی گیرند. نظریه رشد متوازن راگنار نورکس نیز به دلایل مختلف مورد انتقاد قرار گرفته است. منتقد اصلی وی آلبرت ا. هیرشمن، پیشگام استراتژی رشد نامتوازن بود. هانس دبلیو سینگر همچنین از جنبه های خاصی از این نظریه انتقاد کرد. هیرشمن تأکید کرد که اقتصادهای توسعه نیافته به این دلیل "توسعه نیافته" نام گذاری شده اند که با کمبود منابع مواجه اند، شاید نه لزوماً منابع طبیعی ، بلکه منابعی مانند نیروی کار ماهر و فناوری. بنابراین این فرض که یک کشور توسعه نیافته می تواند همزمان در بسیاری از صنایع اقتصاد خود سرمایه گذاری گسترده انجام دهد به دلیل کمبود منابع غیرواقعی است. وی می گوید: ""اگر کشوری آمادگی اعمال اصول رشد متعادل را داشته باشد، پس اصلاً توسعه نیافته نیست."" هانس سینگر اظهار داشت، تئوری رشد متوازن برای درمان اقتصادی که در معرض سقوط چرخه ای قرار دارد ، کاربرد بیشتری دارد. سقوط چرخه ای ویژگی مرحله پیشرفته رشد پایدار است نه چرخه باطل فقر. هیرشمن همچنین اظهار داشت: در شرایطی که فعالیت کمرنگ در کشورهای توسعه یافته وجود داشته باشد ، ذخیره منابع، ماشین آلات و کارآفرینان صرفاً بیکار هستند و به عنوان ظرفیت بی استفاده حضور دارند. بنابراین در این شرایط ، سرمایه گذاری همزمان در تعداد زیادی از بخش ها، سیاستی مناسب است. نهاده های مختلف اقتصادی به طور موقت بیکار هستند و هنگامی که انگیزه سرمایه گذاری شروع به کار کند، روند نزولی بر طرف خواهد شد. حال، برای اقتصاد توسعه نیافته، جایی که چنین منابعی وجود ندارد، این اصل مناسب نیست. نقد دیگر، تأیید قانون سِی توسط نورکس بود که این نظریه را مبنی بر عدم تولید بیش از حد و یا اشباع در اقتصاد مطرح می کند. عرضه (تولید کالا و خدمات) تقاضای مطابق با تولید را ایجاد می کند و این منجر به فروش و مصرف کل تولیدات می شود. با این حال، کینز اعلام کرد که قانون سِی در هیچ کشوری عملیاتی نیست؛ زیرا مردم کل درآمد خود را مصرف نمی کنند - بخشی از آن برای مصرف در آینده پس انداز می کنند. بنابراین، طبق نظر منتقدان نورکس، فرض او از صدق قانون سِی در کشورهای توسعه نیافته نیاز به توجیه بیشتر دارد. حتی اگر بخش پس اندازکننده در مصرف کنندگان اندک باشد، اصول تأکید بر عرضه و نه تقاضا بسیار مورد نقد واقع شده است. نورکس می گوید: در صورت افزایش تقاضا برای تولیدات یک بخش، به دلیل ماهیت مکمل بودن تقاضا، تقاضا برای تولیدات سایر صنایع نیز افزایش می یابد. پل روزنشتاین-رودان از مفهوم مشابهی به نام "غیرقابل تقسیم بودن تقاضا" استفاده کرده که در آن فرض می کند اگر سرمایه گذاری های عظیم در تعداد زیادی از صنایع به طور همزمان انجام شود، اقتصاد توسعه نیافته به دلیل پدیده "مکمل بودن تقاضا" می تواند توسعه یابد. با این حال، هر دو، نورکس و روزنشتاین-رودان فقط وضعیت صنایع تولیدکننده کالاهای مکمل را در نظر گرفتند. در حالی کهکالاهای جایگزین نیز وجود دارند که با یکدیگر در رقابت هستند. به عنوان مثال اگر دولت سرمایه گذاری های زیادی را در صنعت خودرو انجام دهد ، طبعاً منجر به افزایش تقاضای بنزین خواهد شد(کالاهای مکمل). اما اگر دولت سرمایه گذاری های گسترده ای را در بخش قهوه یک کشور انجام دهد، بخش چای با مشکل مواجه میشود(کالاهای جانشین). هانس سینگر شرح داد که نظریه نورکس، فرضیات مشکوک و مبهمی را در مورد اقتصاد توسعه نیافته بیان می کند. به عنوان مثال، نورکس فرض می کند که اقتصاد از هیچ آغاز می کند. در حالی که اقتصاد معمولاً از موقعیتی شروع به کار می کند که تصمیمات سرمایه گذاری انجام شده در گذشته ی کشور را منعکس می کند و در هر لحظه، عدم تعادلی از قبل وجود دارد. بنابراین گام منطقی این است که برنامه های سرمایه گذاری که عدم توازن موجود در اقتصاد را تکمیل می کنند، اتخاذ شوند. بدیهی است که چنین سرمایه گذاری ای نمی تواند متعادل باشد. اگر اقتصادی برای ایجاد یک سرمایه گذاری متعادل اشتباه کند، احتمالاً عدم تعادل جدیدی ظاهر می شود که برای ایجاد تعادل، سرمایه گذاری تعادل بخش دیگری لازم می شود. هیرشمن معتقد بود که نظریه رشد متعادل نورکس در حقیقت نظریه رشد نیست. رشد به معنای تحول تدریجی اقتصاد از یک مرحله به مرحله بعدی زمانی است. این نیازمند سلسله اقداماتی است که اقتصاد را از مرحله ی نوزادی به مرحله بلوغ سوق می دهد. با این وجود، نظریه رشد متوازن به معنای ایجاد یک اقتصاد صنعتیِ مدرنِ خودکفا بر روی اقتصادی سنتی و راکد و خودکفا است. بنابراین، هیچ تحولی اتفاق نمی افتد. در واقعیت، یک اقتصاد دوگانه به وجود خواهد آمد که دو بخش اقتصادی به صورت جداگانه ولی همزمان در یک کشور همزیستی می کنند. آنها در سطح توسعه، فناوری و الگوهای تقاضا متفاوت خواهند بود. این ممکن است در کشور نابرابری ایجاد کند.
[ { "answer1": "نورکس معتقد بود اینکه چه کسی باید توسعه را به پیش ببرد برای اقتصاددان اهمیت ندارد. این یک مشکل مدیریتی و اداری است.", "answer2": "تأمین مالی از طریق افزایش تجارت یا سرمایه گذاری های خارجی، استراتژی مورد استفاده در گذشته - قرن نوزدهم - بود و موفقیت آن محدود به مورد ایالات متحده است.", "distance": 2272, "question": "راگنار نورکس چه نظری در مورد نقش دولت و بخش خصوصی در توسعه داشت و به چه دلیل معتقد بود که کشورهای توسعه یافته نمی توانند از استراتژی های سرمایه گذاری خارجی استفاده کنند؟" }, { "answer1": "اگرچه کشورهای توسعه نیافته جمعیت زیادی دارند، اما میزان بهره وری آنها پایین است. این امر به درآمد سرانه پایین منجر می شود؛ بنابراین، هزینه مصرفی کم است و پس انداز بسیار کم یا صفر است.", "answer2": "اما، از آنجا که در این بحث درآمد واقعی(حقیقی) اهمیت دارد، افزایش عرضه پول فقط فشار تورمی ایجاد می کند. تولید و سرمایه گذاری حقیقی افزایش پیدا نمی کند.", "distance": 2037, "question": "به نظر نورکس، چه عواملی باعث می شود که بازار در کشورهای توسعه نیافته کوچک باشد و چرا افزایش عرضه پول نمی تواند به حل این مشکل کمک کند؟" }, { "answer1": "اندازه یک بازار اهمیت اصلی در مطالعه آنچه که باعث ایجاد سرمایه گذاری در یک کشور می شود، دارد.", "answer2": "نورکس تأکید کرد که عوارض تعرفه، کنترل مبادلات، سهمیه های واردات و سایر موانع غیر تعرفه ای در تجارت موانع عمده ای برای ارتقاء همکاری های بین المللی در صادرات و واردات است.", "distance": 3518, "question": "نورکس در مورد اهمیت اندازه بازار چه دیدگاهی داشت و به نظر او چه موانعی بر سر راه گسترش بازار وجود دارد؟" }, { "answer1": "نورکس بهره وری را به عنوان عامل اصلی تعیین کننده اندازه بازار معرفی کرد.", "answer2": "اگرچه این کار ممکن است تقاضا برای کالاها یا خدمات آن کارآفرین را افزایش دهد، اما در واقع تقاضای کل را در اقتصاد بالا نمی برد. بلکه تقاضا صرفاً از یک ارائه دهنده به دیگری انتقال می یابد.", "distance": 3294, "question": "نورکس چه ارتباطی بین بهره وری و اندازه بازار قائل بود و چرا او با رویکرد تبلیغاتی شرکت ها برای افزایش تقاضا در سطح کلان مخالف بود؟" }, { "answer1": "به گفته نورکس، گسترش اندازه بازار برای افزایش انگیزه سرمایه گذاری بسیار کلیدی است. فقط در این صورت \"چرخه باطل فقر\" شکسته می شود.", "answer2": "بنابراین، برای نورکس، صادرات به عنوان وسیله ای برای ایجاد توسعه اقتصادی کاملاً منتفی است.", "distance": 6793, "question": "به نظر نورکس، چگونه می توان چرخه باطل فقر را شکست و چرا او مخالف با ایده صادرات برای توسعه بود؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
244
: فناوری نانو در بتن پتانسیل بالقوه فناوری نانو در ساخت مصالحی که با آن می توان به بالاترین حد رفع نیازهای انسان رسید، اصلی ترین عاملی است که آن را برای طراحی ها برای آینده انتخاب می کند، که از این میان می توان به تأثیر این فناوری بر صنعت بتن اشاره کرد. کاربرد فناوری نانو در تحول سایر فناوری ها، تأثیر بسزایی بر سلامت و آسایش مردم دارد. امروزه کشورهای مختلف با بهره گیری از فناوری نانو و تلفیق آن با سایر تخصص ها به دستاوردهایی رسیده اند که از آن جمله می توان به هزینه های تولید و نگه داری کمتر، مصرف انرژی پایین و طول عمر بیشتر اشاره کرد. در دنباله معماری ارگانیک فرانک لوید رایت که در آن هدف خلق ساختارهایی در سازگاری با طبیعت بود، امروزه این مسئله در قالب معماری پایدار و افق جدید آن یعنی نانو تکنولوژی مطرح و مورد بحث و بررسی قرار می گیرد. از آنجا که با استفاده از دستاوردهای فناوری نانو یک ساختمان در زمان ها و مکان های مختلف می تواند رفتارهای متفاوتی از خود نشان دهد، سخت و غیرقابل انعطاف یا نرم و سیال- تئوری های شناخت مواد به طور کلی دگرگون می شوند. در واقع مصالح، هویت ثابت خود را از دست می دهند و دیگر معماری در زمان و مکان محدود نخواهد شد. مدرک بی واسطه و مستدل برخورد مستقیم فناوری نانو با معماری، مصالح (تولیدات فیزیکی) هستند که عموماً کاربری های گوناگونی به ساختمان ها می بخشند. چنین مصالحی امکانات تازه ای را برای تکمیل و بهبود شئی معماری و اندیشیدن دربارهٔ شکل جدیدی از زندگی، به وجود می آورند. گسترش این فناوری در معماری به طور چشمگیری در حال توسعه است که در زیر به چند مورد از آن اشاره شده است: بخش عمدهٔ شیشه ای که در ساختمان سازی مورد استفاده قرار می گیرد درپنجره مورد استفاده قرار می گیرد. پنجره بخشی از ساختمان است که در سی سال گذشته تغییرات زیادی کرده است. سعی طراحان بربه حداقل رساندن مجموع ساخت پنجره در نمای بوده تا از هدر رفتگی مساحت پنجره جلوگیری کند. بازار صنایع شیشه اروپا که بیش از ۴۵٪ ازسهم بازار جهانی شیشه را به خود اختصاص داده به ۸۰۰۰۰ واحد تولیدی رسیده است. پنجره هادر عین فعال بودن در پاسخگویی به نور خورشید و باد و باران هم شرایط محیطی ساختمان را تحت کنترل درآورد. وهم به کمک پایداری زیست محیط کمک کند. اما محصولات به دلیل سختی تنظیم و نگهداری و همچنین هزینه بالای تولیدشان اشاره کرد. پس در این میان کاربرد فناوری نانو به کمک مهندسان و صنعت شیشه سازی آمد. انواع شیشه ها را می توان نام برد: ۱-شیشه های ضد انعکاس درعلم فیزیک ثابت شده است که امواج به سطوح می رسند و بسته به شفافیت و ویژگی سطح به سه دسته منشعب می شوند. مقداری از امواج انعکاس و جذب مقداری از سطوح می گذرند. درباره ای از کاربرد معماری انعکاس نور عامل نامناسبی می باشد و از کیفیت زیبایی شناختی فضا می کاهد. پس متخصصان حوزه نانو مواد را صنعت شیشه وارد ساختن تا همه چیز مضر را به حداقل رساند. گذر نور از میان اجسام مانند شیشه و پلاستیک که بخشی از نور برخورد کرده به خودرا منعکس می کنندبه وسیله حجم نور بازتابیده شده محدود می شود. دربهترین حالت شیشه اجازه می دهد حداکثر ۹۰٪نورتابیده شده عبور کند و این عامل به سبب تفاوت ضریب شکست شیشه وهوای مجاور رخ می دهد پس بهترین عامل در بروز این پدیده ضریب شکست محیطها می باشد. شیشه های ضد انعکاس در طراحی داخلی و کاربردهای تزئینی و نمایشی بیشتراست. مانند کابینت و… و با اعمال روکش های متعددی بر روی شیشه های معمولی که هزینه های هنگفت تولید و محصولات گران قیمت را دنبال دارد. پلاستیک نیز مانند شیشه از خاصیت دگر چسبی خوبی برخوردار نیست؛ و روکش چندلایه آن به راحتی امکان پذیر نیست و از دیگر معایب اینکه چنین سیستم های چندلایه ای متداخلی تنها در طیف مرئی امواج نورانی یعنی طول موجی بین ۳۹۰ تا ۷۵۰ نانومتر عمل کرده و در بخش های دیگر طیف بازتابندگی را افزایش می دهد و متأسفانه مزیت به دست آمده دربخش طیف مرئی برچنین بخش غیر مرئی غلبه نمی کند و می توان گفت این شیشه ها برای استفاده در جمع کننده های انرژی خورشیدی کاربرد ندارد. یک لایه از این شیشه های چندلایه را در محلولی فرومی برند تا محصول شیشه ای قابلیت عبور دادن طیف گسترده تری از امواج نوری را داشته باشد. در این شیشه ها ضریب شکست نور برای بیرونی ترین لایه کم بوده و با دقت مشخص می شود و ضخامت این لایه بیرونی حائز اهمیت است ومی توان این لایه با ضخامت ۱۵۰ نانومتر انتخاب کرد. اگرچه این عملیات دقیق رابرای لایه بیرونی شیشه انجام دهیم سهم پرتوی بازتابیده شده نسبت به امواج برخورد کرده باشیشه از درصد به ۱ درصد کاهش خواهد یافت. در تولید سنتی شیشه های ضد انعکاس نقاط ضعفی وجود دارد از قبیل :محدود شدن محدوده طیفی عبورکننده از شیشه و زاینده های پیچیده و پرهزینه که در این میان نانو مواد می تواند این مشکل را حل کند. این شیشه ها توانایی در افزایش امکان عبور امواج نورانی خورشید نسبت داد که در نتیجه پهنای بیشتر طیف قابل عبور از شیشه میسر شده است. روش مقرون به صرفه در ساخت شیشه ضد انعکاس بهره گیری از اثر چشم شب پره است. بررسی قرنیه چشم شب پره ها که بیشتر درشب فعال است. حاکی از وجود ساختاری در چشم این حشرات است که انعکاس نور را به حداقل می رساند. بااستفاده از روش های شبیه منبت کاری گرم می توان شفافیت دیداری شیشه را تابش از ۹۷٪ و شفافیت پلاستیک ها را تا پس از ۹۹٪ ارتقاء داد و علاوه بر بهبود خواص عدم انعکاس شیشه ویژگی های ضد الکتریسیته ساکن و دفع کثیفی آن نیز بهبود پیدا می کند. زمینه های دیگر در استفاده از محصولات نانو شیشه تولید و جمع کننده های انرژی خورشیدی است. درنانو شیشه های به کاررفته در این جمع کننده های هم طیف امواج نورانی امکان عبور از طیف امواج نورانی را داشته و بنابراین حداکثر بازدهی و بیشترین مقدار تولید انرژی را ممکن می سازد. برخلاف شیشه های قدیمی زاویه برخورد نور باشیشه تأثیر مثبتی برانتقال آن ازمیان شیشه خواهد داشت و این قسمت ها وابستگی کمتری به جهت و زاویه تابش دارد ومی توان در فصل های مختلف سال از کارایی مشابهی برخوردار خواهندبود. علاوه برهمه اینهانانوپوش ها از عمر بیشتری برخوردار هستند نسبت به نوع سنتی خودشان و کمتر جذب آلودگی و کثیف شدن قرارمی گیرند. فناوری اپتو-الکترونیک:حوزه ای از دانش است که براساس نانو ذرات شکل گرفته است و ابعاد و مشخصه های اپتیکی، شیمیایی، فیزیکی آن به دقت کنترل می گردد. ذرات نانو کوچکتر از طول موج امواج مرئی هستند. تولیدکنندهٔ روشی جدید و خلاقانه است که این ساختار جدید تشکیل شده از ریز ذرات به شکل توپ های بزرگ دی اکسید سیلیکون در حدود ۳۰ تا ۵۰ نانومتر. برای تولید شیشه های ضد انعکاس دوروش موجود است:۱-کشیدن یک لایه پوشش ضد انعکاس که شامل انواع ذرات سلیس در اندازه های مختلف است. ذرات بزرگتر برای تولید ساختار لایه می باشند و ذرات کوچکتر مقاومت مکانیکی را ایجاد می کنند. میزان پرتوهای نور بازتاب یافته شده از سطح این شیشه ها در حدود ۱ درصد و حجم ان بیش از ۹۹ درصد است. ۲-باکمک پوش های چندلایه ای از مواد نیمه ژلاتینی می توان در این شیشه امکان اینکه طول موج های تابیده شده به خود به گونه ای برخورد کند. علاوه بر این شیشه های روش دوم با آب و ذرات آلی خیس شده و قابل تمیز شدن هستند و زاویه تابش آب با این شیشه ها بیش از ۸۰ درجه است؛ و خصوصیات دیگر این این شیشه ها زاویه برخورد پرتو با شیشه، تأثیر زیادی بر نحوه انعکاس یا عبور آن نمی گذارد و به ازای زاویه تماس از صفرتا ۷۵ درجه. در میزان انتقال پرتوها از شیشه ها تنها بین ۵ تا ۸ درصد تغییر به وجود می آید. بتن از پرکاربردترین مصالح ساختمانی است. این ماده مصنوعی بیشترین تولید سالیانه را دارد. همچنان می توان مصالح سیمانی و بتنی را از پرمصرف ترین مصالح ساختمانی دانست؛ بنابراین بتن مانند موتور صنعت ساختمان می باشد. ویژگی برجسته این بتن به علت ارزان بودن و مصرف کم انرژی دارای ویژگی های خاص خود می باشد. بیش از۹۰درصد پوسته اصلی زمین اکسید سیمان است ومی توان گفت منبعی غنی از مواد اولیه در دسترس است. تمام تحولات ساختمانی سالانه بر روی بتن به تقریب ۱۰۰ میلیارد دلار است. متخصصان پیوسته در حال انجام آزمایش بر روی کیفیت روزافزون این مصالح هستند. درصورتی که مشخصه و ویژگی های ذاتی این مصالح مانند مقاومت با دیگر مصالح کم به نظر می رسد. از ویژگی بتن این است که دردمای اتاق این سیال به ماده ای جامد و صلب تبدیل می شود؛ و در این فرایند ده ها ماده شیمیایی وارد چرخه واکش شیمیایی می شوند. البته هنوز به صورت کامل شناخته شده نیستند. بتن شاید برخلاف هرنوع ماده دیگر باگذشت زمان بر روی آن دارای خاصیت تداوم و مقاومت بیشتر می شونداین ماده پرکاربرد دارای مقیاس چندگانه است. سنگدانه های مورد استفاده دربتن در حد میلی متری هستند و نکته حایزاهمیت اینکه این مواد و مصالح با مقیاس های متفاوت در کنار هم عمل می کنندتابتن حاصل آید. بتن که ماده ای ویسکو الاستیک است و این به دلیل وجود فاز C-H-S است. با شناخت ساختار نانو مقیاس می توان دریافت که دلیل خزش بتن در مقیاس های مختلف چیست و حتی دیگر ویژگی های بتن را می توان به کمک تفحص در مقیاس نانو درک کرد. بااینکه فناوری نانو اندکی دیر به قلمرو بتن واردشد این تأخیر را می توان به دو عامل نسبت داد. یکی نداشتن درک و دانش کامل از ترکیبات شیمیایی و فیزیکی بتن دیگری نحوه بهبود و ارتقای کیفی در ماده ای مانند بتن که ماده ای مایع و جامد است. ==== تأثیرات آینده فناوری نانو دربتن ====که باید این اوصاف مورد بررسی قرارگیرد. ۱-ریزدانه ها ۲-خمیرسیمان ۳-محدوده گذر بین سطحی ITZ محدوده ای که خمیرسیمان، سنگدانه درشت را در بر می گیرد. البته ابعاد سنگدانه ها ۳ تا ۴ برابر بزرگتر از وسعت محدوده ITZ است اما میکرو ساختار بتن رفتارهای مکانیکی بحرانی خودرا در این زمینه و در مقیاس گوناگون به اجرا می گذارد. برای شناخت بتن و خاصیت های آن باید به بررسی و تجزیه وتحلیل ITZ پرداخت، بنابراین این ناحیه در نقش ضعیف ترین ناحیه اتصال دربتن عمل می کند و بیشترین ریز ترک ها در این ناحیه بروز می کند. بابوجودآمدن نگرشهایی که بر پایه نانو فناوری است پتانسیلی برای مصالح شناسان فراهم شد تا بتوانند به تغییرات اساسی در ساختار این مواد به وجود آورند. می توان گفت همه ویژگی های بتن و دیگر مصالح پایه سیمانی، ناشی از فرایند هیدراسیون آن است درک بهتر رفتار و ساختار بتن در مقیاس نانو به ما کمک خواهد کرد تا ویژگی مطلوب بتن بهبود یابد. افزایش دوام، کاهش شکنندگی (تردی)، افزایش مقاومت کششی خاصیتهایی هستند که می توان با افزودنی های خاص آن ها رابرای بتن بدست آورد. افزودن مواد نانو به سیمان ویژگی های عملکردی آن را افزایش می دهد. مثلاً نانو سیلیس ها می تواند به نحو مطلوبی بر مقاومت فشاری بتن تأثیر بگذارد. دوغابی که از نانو سیلیس آمورف (بی شکل) سبب افزایش مقاومت بتن نمای خود متراکم دربرابر جدایی سنگدانه ها می شود؛ و علاوه بر این می توان افزون مقادیر ناچیزی از نانو لوله ای کربنی می تواند سبب افزایش مقاومت فشاری و خمشی بتن شود. ترک خوردگی یکی از مهم ترین عواملی است که باعث نگرانی مهندسان در سازه بتنی می باشد. بااستفاده از پلیمرهای معالج بتن اثر ترک خوردگی را می توان کمتر کرد که شامل کپسول های ریز متشکل از عامل درمانی بتن و ماده محرک شیمیایی است در صورت ایجاد ترک این ماده آزاد شده و با ماده محرک تماس پیدا می کند. بعد از انجام این تماس پلیمر ریزاسیون آغاز شده و دو طرف ترک به هم می چسبند این روش مستلزم تزریق اپوکسی که هزینه زیادی دارد می شود. قرارگیری حسگرهای میکرو و نانو الکترومکانیکی متخصصان را قادر کرده تا بتوانند ویژگی ها و عکس العمل های بتن را در مراحل مختلف آمیختن، ریختن، گیرش وبارگذاری بررسی کننداین حسگرها درک ما را از فرایند هیدراسیون بتن و نابود شدن احتمالی و ترک ها ارتقاء می دهد و علاوه بر این از هیدروژل های فعال محیطی در بتن استفاده می شود که امکان حسگری و واکنش دهی نسبت به محرک های محیطی نظیر رطوبت و دما را فراهم می کند. یکی از عواملی که روش های سنتی ساختار خمیر سیمان را منسوخ می کند فقدان نظم بلوری در این ماده است. دانشمندان توانسته اند شفافیتی بیشتر از ساختار اتمی آب سیمان را به تصویر بکشند. روشن ترین مسیری که در استفاده از نانو مواد در کیفیت بتن وجود دارد در مراحل تولید بتن یعنی ایجاد روش های آسان در فرایند ساخت و هم چنین ویژگی نهایی بتن سخت شده است. اصولاً اصلاح سنتی از ضعف های بتن با تضعیف ویژگی مثبت دیگری توأم بوده واستفاده از افزودنی در بتن دارای اشکالاتی می باشداما فناوری نانو مزیت های بیشتری را به بتن اضافه می کند و می توان بتن را هم چنین در سطح بهترین و بالاترین وبا کیفیت ترین مصالح در نظر گرفت. افزودن نانو ذرات سیلیس به مصالح پایه سیمانی از تضعیف واکنش اصلی در ان می کاهد و هم چنین از حجم حفره هایی که پس از سخت شدن می توانند در محلی تجمع کنند را کم می کند و به این ترتیب بر دوام بتن می افزاید. نانو سیلیکا که به عنوان مواد افزودنی به بتن به شکل گرد یا دوغاب مصرف می شود باعث جلوگیری از جداشدن سنگدانه ها در بتن خود متراکم شونده ودوام بتن سخت شده می شود. خاکستر بادی از مصالحی است که می تواند در ارتقاء بخشیدن به مقاومت و پایداری زیست محیطی بتن را کمک کند. البته یکی از مهم ترین ضعفی که بر استفاده از خاکستر بادی است کاهش سرعت بتن در جذب مقاومت اولیه و زیاد شدن مدت زمان مراقبت از آن در مقایسه با بتن معمولی است. همچنین استفاده از نانو ذرات هماتیت علاوه بر افزایش مقاومت بتن با تغییر مقاومت الکتریکی توده بتن کارکرد را مناسب تر و پایش سطح تنش وارد شده به بتن را هموارتر می کند. نانو ذرات سیلیکا سبب رشد فرایند هیدراسیون بتن شده و مقاومت سه روزه را افزایش می دهد. نانو ذرات سیلیکا به عنوان پیشگیری کننده از رسوب زود هنگام در هسته مرکزی ظاهرشده و زمان گیرش را کم می کند و رفتار پوزولانی این نانو ذرات باعث می شود برهم کنش بین سنگدانه و خمیر سیمان بهبود یافته. یکی دیگر از نانو ذرات که سبب ارتقای ویژگی بتن می شود دی اکسید تیتانیوم است که این ماده به دلیل ویژگی های استریل کننده و واکنش پذیری کاتالیتیک قوی در سیمان رنگ و شیشه های پنجره نیز استفاده می شود و به دلیل رنگ سفید آن به شکل بارزی نسبت به رنگ بتن مورد توجه قرار می گیرد به طور کلی نانو ذرات به عنوان مراکز کریستال سازی عمل کرده که این ابعاد ریز نانو ذرات باعث می شود تا بتوان راحت تر حفره ها و فضاهای خال را پر کند و به عنوان پرکننده تأثیر بیشتری بر خلل و فرج و چسبندگی بهتر بین خمیر سیمان و سنگدانه بر جای بگذارد و مقاومت فشاری آن را ارتقاء می دهد و از آثاتر مطلوب استفاده از ذرات نانو بنیان افزایش کندروانی خمیر بتن پیش از زمان گیرش است که موجب می شود حالت تعلیق سنگدانه بهتر شده و کارپذیری بتن هم افزایش یابد. فناوری نانو و بتن های ویژه: علم نانو و مهندسی نانو که گاهی با عبارت بهسازی نانویی در بتن بیان می شوند، عناوینی هستند که برای توصیف دو مسیر در تحقیقات نانو تکنولوژی در بتن استفاده می شوند. استفاده از نانو تکنولوژی در صنعت بتن به چند سال اخیر برمی گردد. از حدود ۸۰ سال پیش تاکنون استفاده از سیلیکا در ابعاد میکرون به صورت گسترده ای در بتن های پایه سیمانی مورد استفاده قرار گرفته است. ثابت شده است که استفاده از ذرات ریزتر از میکرو سیلیس باعث افزایش مقاومت فشاری بتن گردیده است. علم نانو مربوط است به اندازه گیری و توصیف ساختار مواد پایه سیمانی در مقیاس نانو و میکرو برای درک بهتر رفتار در مقیاس بزرگ (ماکرو) و عملکرد آن از طریق استفاده از تکنیک های پیشرفته توصیف و مدل سازی مربوط به سطح اتمی یا ملکولی. نانو مهندسی شامل تکنیک های دستکاری ساختار در مقیاس نانومتری به منظور ایجاد نسل جدید و مناسب کامپوزیت های سیمانی با رفتار مکانیکی ایدئال است و حتی می توان بتن با خواص جدیدی مثل مقاومت الکتریکی پایین، هوشمند بودن، خود تمیزکننده، خود ترمیم کننده، شکل پذیری بالا و … به وجود آورد. فعالیت های تحقیقاتی اخیر در زمینه نانو تکنولوژی در بتن شامل: بررسی ذاتی هیدراسیون در سیمان، تأثیر اضافه کردن نانو سیلیکا به بتن، اضافه کردن نانو ذرات به سیمان، بتن و پوشش های سیمانی و مشاهده تأثیرات آن ها بر رفتار و مشخصات ایجاد شده است. تحقیقات بسیاری در زمینه بکارگیری فناوری نانو در ساختمان بتن در حال انجام است به منظور درک این مطلب در سطح علم پایه از فناوری هایی مانند: میکروسکپ های AFM, SEM, FIB که برای مطالعه در مقیاس نانو ساخته شده اند استفاده می شود. بتن از جمله مواد و مصالح ساختمانی است که فناوری امید بخش نانو، قدری دیرتر به قلمرو آن نفوذ کرده است. افزودن مواد نانو مقیاس به سیمان، می تواند ویژگی های عملکردی آن را ارتقا دهد. روشن ترین مسیری که در استفاده از نانو مواد در بهبود بتن وجود دار؛ در مراحل ساخت خود بتن یعنی ایجاد سهولت در فرایند ساخت و همچنین ویژگی های نهایی بتن سخت شده است. فناوری نانو این مزیت را دارد که با اصلاح ضعف ها، مشکلاتی در زمینه دیگر ویژگی های بتن ایجاد نمی کند. تحقیقات انجام گرفته نشان می دهد که بهره گیری از ذرات در مقیاس نانو باعث بهبود خواص مکانیکی و افزایش کیفیت بتن می شود. به عنوان مثال «نانو سیلیس سبب بهبود تراکم ذرات می شود، استحکام بتن را افزایش می دهد و …. استفاده از دی اکسید تیتانیوم سبب ایجاد خاصیت خود تمیز شوندگی و ضد عفونی کنندگی بتن می شود و رنگ سفید و درخشندگی به بتن می دهد». «نانو آلومینیوم نیز محصولی است که مقاومت فشاری بتن را تا حدودی افزایش می دهد و با مقاومت بیشتر سازه در برابر بارهای وارده، پایداری بنا را افزایش می دهد. نانو تیتانیوم از نفوذپذیری یون کلر در بتن و تخریب و خوردگی آرماتور جلوگیری کرده و عمر ساختمان را افزایش می دهد». از سوی دیگر استفاده از روکش های مبتنی بر فناوری نانو می تواند به حفاظت بیشتر از بتن در برابر شرایط محیطی خورنده همچون دریا کمک شایانی نماید. علاوه بر این موارد می توان به بتن با عملکرد بالای چند منظوره، ویژگی های دیگری را اضافه نمود که از این میان می توان به خاصیت الکترومغناطیسی، قابلیت به کارگیری در سازه های اتمی و افزایش مؤثر بودن آن در حفظ انرژی ساختمان اشاره کرد. یکی از چالش هایی که در رشته مصالح ساختمانی به وجود آمده است، بتن با عملکرد بالا (High Performance Concrete) می باشد. این نوع بتن مقاوم از نوع مصالح کامپوزیت بوده و از نظر دوام جزء مصالح کامپوزیت و چند فازی مرکب و پیچیده می باشد. خواص، رفتار، و عملکرد بتن بستگی به نانو ساختار ماده زمینه بتن و سیمان دارد که چسبندگی، پیوستگی و یکپارچگی را به وجود می آورد. بنابر این، مطالعات بتن و خمیر سیمان نانو برای توسعه مصالح ساختمانی جدید و کاربرد آن ها بسیار حائز اهمیت می باشد. روش معمولی برای توسعه بتن با عملکرد بالا اغلب شامل پارامترهای مختلفی از جمله طرح اختلاط بتن معمولی و بتن مسلح با انواع مختلف الیاف می باشد. در صنعت بتن، سیلیس یکی از معروف ترین موادی است که نقش مهمی در چسبندگی و پرکنندگی بتن با عملکرد بالا (HPC) ایفا می کند. محصول معمولی همان سلیکای دود کننده یا میکرو سیلیکا می باشد که دارای قطری در حدود ۰/۱ تا ۱ میلی متر می باشد و دارای اکسید سیلیس حدود ۹۰ درصد می باشد. می توان گفت که میکرو سیلیکا محصولی است که در محدوده بالای اشل اندازه نانومتر جهت افزایش عملکرد کامپوزیت مواد سیمانی به کار برده می شود. نانو سیلیس معلق، کاربردهای چند منظوره از خود نشان می دهد مانند: تمام کارهای انجام یافته بر روی کاربرد مواد نانو سیلیس کلوئیدی (Colloidal Nano Silica) در بخش اصلاح خواص رئولوژی، کارپذیری و مکانیکی خمیر سیمان بوده است. آنچه که در اینجا مطرح است نتایج اولیه محصولات نانو سیلیس با قطری در محدوده ۵ تا ۱۰۰ نانومتر می باشد. اکسید تیتانیوم در سه ساختار: آناتاز، روتایل و بروکیت یافت می شود. از این میان فاز آناتاز بیشترین خاصیت فتوکالیستی را دارد. سطوح حاوی دی اکسید تیتانیوم (Tio2) می تواند خود را در اثر تابش نور خورشید تمیز نگاه دارد. قابلیت خود تمیز شوندگی می تواند با جریان آب بر روی سطوح، افزایش یابد که این افزایش میزان تمیز شدن ناشی از خاصیت فوق آبدوستی سطوح دی اکسید تیتانیوم است. از آنجایی که این پوشش ها (معمولاً در سطوح بیرونی به کار می روند) علاوه بر تأثیری که بر تصفیه هوا دارند باعث تمیز نگاه داشتن سطوح، با هزینه کم و داشتن چهره ای زیبا برای شهر خواهند شد. ساختمان هایی که با سیمان های الیافی ساخته می شوند پس از مدتی به منبع لکه و کثیفی تبدیل می شوند. سیمان استفاده شده در نمای ساختمان ها، کثیفی ها و کپک ها را مکیده و با تأثیر نور خورشید آن ها را به خوبی در داخل ماتریس جایگزین می کند و دور کردن این لکه ها و کثیفی ها کار بسیار مشکلی است. استفاده از نانو پوشش های سنگ و چوب در نمای ساختمان باعث عدم نفوذ کثیفی ها، باکتری ها و غیره به داخل ماتریس می شوند و ظاهر اولیه نما را به خوبی حفظ می نمایند. نانو تکنولوژی مانند تمامی تکنولوژی های نو نیاز به یک توجیه اقتصادی دارد، در حال حاضر هزینه های بالای نانو ذرات مانع از توسعه روزافزون این محصولات و استفاده آن ها در صنعت می گردد، برای همین بهره برداری از نانو تکنولوژی در صنعت بتن در مقیاس تجاری همچنان به چند محصول قابل عرضه در بازار محدود گردیده است. مشکل دیگر در زمینه استفاده از نانو موادها توزیع یکنواخت آن ها در ماتریس بتن است. معمولاً این مواد در حین افزوده شدن به بتن به صورت کلوخه انباشته می شوند و در مخلوط به خوبی توزیع نمی شوند، البته برای این حل مشکل می توان از دستگاه های مخلوط کن قوی استفاده کرد. اشکال دیگر در این زمینه جذب آب بسیار بالای ذرات نانو است. این ذرات به علت سطح ویژه بسیار بزرگی که دارند مقدار زیادی آب جذب می کنند و ممکن است بر کارایی بتن تأثیرگذار باشد. درنهایت چالش هایی هستند که باید قبل از گسترش استفاده از نانو فناوری در صنعت بتن حل شوند مانند: توزیع یکنواخت نانو مواد، سازگاری نانو مواد با سیمان، فرآوری، تولید، ایمنی، مسائل مربوط به حمل و نقل، تولید انبوه و هزینه ها، به علاوه معرفی کردن این مصالح جدید به جامعه از طریق زیرساخت های اجتماعی مستلزم افزایش و درک تأثیر آن ها روی محیط زیست و سلامت انسان ها می باشد، با این حال چیزی که واضح است این است که، اکنون، بعد از ۵۰ سال از مقاله مشهور ریچارد فاینمن(Feynman.R)، نانو فناوری در حال تغییر دیدگاه دانشمندان و مهندسین در مورد یکی از قدیمی ترین ماده های ساخت بشر، بتن، است.
[ { "answer1": "متخصصان حوزه نانو مواد را صنعت شیشه وارد ساختن تا همه چیز مضر را به حداقل رساند.", "answer2": "نانو سیلیس ها می تواند به نحو مطلوبی بر مقاومت فشاری بتن تأثیر بگذارد.", "distance": 6603, "question": "در صنعت شیشه سازی برای مقابله با انعکاس نور از چه فناوری استفاده می شود و این فناوری چه تاثیری بر مقاومت بتن دارد؟" }, { "answer1": "شیشه های ضد انعکاس در طراحی داخلی و کاربردهای تزئینی و نمایشی بیشتراست. مانند کابینت و…", "answer2": "نانو ذرات سیلیکا به عنوان پیشگیری کننده از رسوب زود هنگام در هسته مرکزی ظاهرشده و زمان گیرش را کم می کند", "distance": 8781, "question": "شیشه های ضد انعکاس در چه مواردی کاربرد دارند و افزودن نانوذرات چه تاثیری بر زمان گیرش بتن دارد؟" }, { "answer1": "بررسی قرنیه چشم شب پره ها که بیشتر درشب فعال است. حاکی از وجود ساختاری در چشم این حشرات است که انعکاس نور را به حداقل می رساند.", "answer2": "بااستفاده از پلیمرهای معالج بتن اثر ترک خوردگی را می توان کمتر کرد که شامل کپسول های ریز متشکل از عامل درمانی بتن و ماده محرک شیمیایی است در صورت ایجاد ترک این ماده آزاد شده و با ماده محرک تماس پیدا می کند.", "distance": 5092, "question": "چشم شب پره چه ساختاری دارد که در صنعت شیشه مورد استفاده قرار میگیرد و افزودن چه موادی به بتن مقاومت آن را در برابر ترک خوردگی کاهش میدهد؟" }, { "answer1": "محصول معمولی همان سلیکای دود کننده یا میکرو سیلیکا می باشد که دارای قطری در حدود ۰/۱ تا ۱ میلی متر می باشد", "answer2": "دی اکسید تیتانیوم است که این ماده به دلیل ویژگی های استریل کننده و واکنش پذیری کاتالیتیک قوی در سیمان رنگ و شیشه های پنجره نیز استفاده می شود و به دلیل رنگ سفید آن به شکل بارزی نسبت به رنگ بتن مورد توجه قرار می گیرد", "distance": 4241, "question": "میکروسیلیس چه قطری دارد و استفاده از دی اکسید تیتانیوم چه کاربردی در بتن دارد؟" } ]
[ { "answer1": "برای تولید شیشه های ضد انعکاس دوروش موجود است:۱-کشیدن یک لایه پوشش ضد انعکاس که شامل انواع ذرات سلیس در اندازه های مختلف است. ۲-باکمک پوش های چندلایه ای از مواد نیمه ژلاتینی می توان در این شیشه امکان اینکه طول موج های تابیده شده به خود به گونه ای برخورد کند.", "answer2": "استفاده از نانو ذرات هماتیت علاوه بر افزایش مقاومت بتن با تغییر مقاومت الکتریکی توده بتن کارکرد را مناسب تر و پایش سطح تنش وارد شده به بتن را هموارتر می کند.", "question": "در تولید شیشه های ضد انعکاس از چه روش هایی استفاده می شود و نانو ذرات هماتیت چه تاثیری بر بتن دارند؟" } ]
gemini-2.0-flash-exp
245
: تولیدکننده شماره تصادفی سخت افزار در محاسبات، تولیدکننده عدد تصادفی سخت افزاری سخت افزاری (HRNG) یا تولیدکننده شماره تصادفی واقعی (TRNG) وسیله ای است که به جای استفاده از الگوریتم، اعداد تصادفی را از یک فرایند فیزیکی تولید می کند. چنین دستگاه هایی غالباً براساس پدیده های میکروسکوپی ساخته شده اند که سیگنال های «نویز» از نظر آماری کم سطح، مانند نویز حرارتی، اثر فوتوالکتریک، شامل یک شکاف پرتو و سایر پدیده های کوانتومی را ایجاد می کنند. این فرایندهای تصادفی، از نظر تئوری، کاملاً غیرقابل پیش بینی هستند و ادعاهای نظریه غیرقابل پیش بینی بودن در معرض آزمایش آزمایشی قرار دارند. این برخلاف پارادایم نسل شبه تصادفی است که معمولاً در برنامه های رایانه ای اجرا می شود. یک مولد عدد تصادفی سخت افزاری به طور معمول شامل یک مبدل برای تبدیل برخی از جنبه های پدیده های بدنی به یک سیگنال الکتریکی، یک تقویت کننده و مدارهای الکترونیکی دیگر برای افزایش دامنه نوسانات تصادفی به یک سطح قابل اندازه گیری و نوعی آنالوگ به- می باشد. مبدل دیجیتال برای تبدیل خروجی به یک عدد دیجیتالی، اغلب یک رقم باینری ساده ۰ یا ۱. با نمونه برداری مکرر از سیگنال به طور تصادفی متفاوت، به یک سری اعداد تصادفی بدست می آید. برنامه اصلی تولیدکنندگان شماره تصادفی سخت افزار الکترونیکی در رمزنگاری است، جایی که از آنها برای تولید کلیدهای رمزنگاری تصادفی برای انتقال ایمن داده ها استفاده می شود. آنها به طور گسترده ای در پروتکل های رمزگذاری اینترنت مانند امنیت لایه حمل و نقل (TLS) استفاده می شوند. ژنراتورهای شماره تصادفی همچنین با استفاده از دستگاه هایی مانند چرخش سکه، تاس، چرخ رولت و ماشین های قرعه کشی می توانند از فرآیندهای ماکروسکوپی «تصادفی» ساخته شوند. حضور غیرقابل پیش بینی در این پدیده ها را می توان با نظریه سیستم های دینامیکی ناپایدار و نظریه آشوب توجیه کرد. اگرچه فرآیندهای ماکروسکوپی تحت مکانیک نیوتن تعیین کننده هستند، اما خروجی دستگاهی که به خوبی طراحی شده باشد مانند چرخ رولت نمی تواند در عمل پیش بینی شود، زیرا این امر به جزئیات حساس و خرد در شرایط اولیه هر استفاده بستگی دارد. اگرچه تاسها بیشتر در قماربازی مورد استفاده قرار می گیرند، و به عنوان عناصر «تصادفی» در بازی ها (به عنوان مثال بازی های نقش آفرینی)، دانشمند ویکتوریا فرانسیس گالتون روشی را برای استفاده از تاس ها برای تولید صریح اعداد تصادفی برای اهداف علمی در سال ۱۸۹۰ توصیف کرد. ژنراتورهای شماره تصادفی سخت افزار معمولاً فقط تعداد محدودی از بیتهای تصادفی در ثانیه تولید می کنند. به منظور افزایش نرخ داده خروجی موجود، آنها اغلب برای تولید " دانه " برای تولید سریعتر شماره رمز تصادفی امن رمزنگاری مورد استفاده قرار می گیرند، که پس از آن یک توالی خروجی شبه تصادفی با نرخ داده بسیار بالاتر تولید می کند. اعداد تصادفی غیرقابل پیش بینی برای اولین بار در زمینه قمار مورد بررسی قرار گرفت و بسیاری از دستگاه های تصادفی مانند تاس، زدن کارت های بازی و چرخ های رولت، برای اولین بار برای چنین مواردی تولید شدند. اعداد تصادفی نسبتاً تولید شده برای قمار الکترونیکی بسیار حیاتی هستند و روشهای ایجاد آنها گاهی توسط کمیسیونهای بازی دولت تنظیم می شود. اعداد تصادفی نیز برای اهداف غیر قمار استفاده می شود، هر دو در مواردی که استفاده از آنها از نظر ریاضی از اهمیت بالایی برخوردار باشد، مانند نمونه برداری برای نظرسنجی ها، و در مواقعی که عدالت با تصادفی شدن، مانند پیش نویس های قرعه کشی نظامی و انتخاب اعضای هیئت منصفه تقریب می شود. استفاده عمده برای سخت افزار مولد عدد تصادفی در زمینه است رمزگذاری داده ها، به عنوان مثال برای ایجاد تصادفی کلیدهای رمزنگاری و nonces نیاز به رمزگذاری و امضا داده است. آنها یک جایگزین مطمئن تر برای ژنراتورهای شماره شبه تصادفی (PRNG) هستند، برنامه های نرم افزاری که معمولاً در رایانه ها برای تولید شماره های «تصادفی» مورد استفاده قرار می گیرند. PRNGها از الگوریتم قطعی برای تولید توالی های عددی استفاده می کنند. اگرچه این توالی های شبه تصادفی تست های الگوی آماری را برای تصادفی می گذرانند، اما با دانستن الگوریتم و شرایط استفاده شده برای اولیه سازی آن به نام «دانه»، می توان خروجی را پیش بینی کرد. از آنجا که توالی اعداد تولید شده توسط یک PRNG در اصل قابل پیش بینی است، داده های رمزگذاری شده با اعداد شبه تصادفی به طور بالقوه در برابر رمزنگاری آسیب پذیر هستند. ژنراتورهای شماره تصادفی سخت افزاری تعداد دنباله هایی از اعداد را تولید می کنند که تصور می شود قابل پیش بینی نیستند، و بنابراین بیشترین امنیت را در هنگام استفاده برای رمزگذاری داده ها فراهم می کنند. یکی از راه های اولیه تولید اعداد تصادفی با تنوع دستگاه های مشابهی که برای بازی keno یا انتخاب شماره های قرعه کشی استفاده می شد. این توپ های پینگ پنگ با شماره مخلوط با هوای دمیده، که شاید با مکانیکی همراه باشد، و از برخی روش ها برای برداشت توپ از محفظه مخلوط کردن استفاده می کنند (). این روش در برخی حواس نتایج معقول می دهد، اما اعداد تصادفی حاصل از این وسیله گران هستند. این روش ذاتاً کند است و برای اکثر برنامه های محاسباتی غیرقابل استفاده است. در ۲۹ آوریل ۱۹۴۷، شرکت RAND شروع به تولید ارقام تصادفی با «چرخ رولت الکترونیکی» کرد، متشکل از یک منبع پالس فرکانس تصادفی در حدود ۱۰۰۰۰۰ پالس در ثانیه یک بار در ثانیه با یک پالس فرکانس ثابت و در یک پیشخوان باینری ۵ بیتی تغذیه می شود. . هواپیمای داگلاس ساخته شده از تجهیزات، اجرای پیشنهاد سیسیل عجله است (RAND P-113) برای یک منبع سر و صدا (به احتمال زیاد رفتار شناخته شده از گاز مینیاتوری 6D4 thyratron لوله، زمانی که در یک میدان مغناطیسی قرار می گیرد). از ۳۲ مقدار پیشخوان احتمالی بر روی ۱۰ رقم اعشار نقشه برداری شد و ۱۲ مقادیر پیشخوان دیگر دور انداخته شدند. نتایج طولانی مدت از ماشین RAND، فیلتر و آزمایش شده، به یک جدول تبدیل شده است که در سال ۱۹۵۵ در کتاب "A Million Digit Digits با 100000 Deviates Normal منتشر شد". جدول RAND موفقیت قابل توجهی در تحویل اعداد تصادفی بود زیرا چنین جدول بزرگ و با دقت آماده شده قبلاً در دسترس نبود. این یک منبع مفید برای شبیه سازی، مدل سازی، و برای به دست آوردن ثابت های دلخواه در الگوریتم های رمزنگاری بوده است تا نشان دهد ثابت ها به طرز مخرب انتخاب نشده بودند. رمزگذارهای بلوکی Khufu و Khafre از جمله برنامه هایی هستند که از جدول RAND استفاده می کنند. "مشاهده کنید:" شماره آستینهای من زیاد نیست. دو منبع اساسی عملی وجود دارد مکانیک کوانتومی تصادفی فیزیکی: مکانیک کوانتومی در اتمی یا زیر اتمی سطح و نویز حرارتی (که برخی از آنها است مکانیک کوانتومی در اصل). مکانیک کوانتومی پیش بینی می کند که برخی پدیده های فیزیکی، مانند پوسیدگی هسته ای اتم ها، اساساً تصادفی و در اصل نمی توانند پیش بینی شوند (برای بحث در مورد بررسی تجربی عدم پیش بینی پذیری کوانتومی، به آزمایش های تست بل مراجعه کنید). و از آنجا که جهان در دمای بالاتر از صفر مطلق وجود دارد، هر سیستم تغییراتی تصادفی در حالت خود دارد. به عنوان مثال، مولکولهای گازهایی که هوا را تشکیل می دهند دائماً به صورت تصادفی در حال پرش از یکدیگر هستند (مکانیک آماری را "ببینید" .) این تصادفی یک پدیده کوانتومی نیز هست ("به" فونون "مراجعه کنید"). از آنجا که نتیجه حوادث کوانتومی مکانیکی حتی در اصل قابل پیش بینی نیست، آنها " استاندارد طلا " برای تولید عدد تصادفی هستند. برخی از پدیده های کوانتومی مورد استفاده برای تولید عدد تصادفی عبارتند از: تشخیص پدیده های حرارتی آسان تر است. آنها با کاهش دمای سیستم تا حدودی در معرض حمله قرار می گیرند، اگرچه بیشتر سیستم ها در دماهای کم به اندازه کافی متوقف می شوند تا نویز را با یک عامل دو کاهش دهند (به عنوان مثال، ۱۵۰ پوند). برخی از پدیده های حرارتی مورد استفاده عبارتند از: در صورت عدم وجود اثرات کوانتومی یا سر و صدای حرارتی، می توان از پدیده های دیگری که تصادفی هستند، استفاده کرد، اگرچه به روش هایی که به راحتی توسط قوانین فیزیک مشخص نمی شوند، قابل استفاده هستند. وقتی که چند این منابع با دقت در ترکیب (مانند، به عنوان مثال، الگوریتم بومادران یا فورتونا CSPRNGs)، آنتروپی به اندازه کافی می تواند برای ایجاد کلیدهای رمزنگاری و جمع آوری nonces در نرخ محدود شده است، چند به طور کلی. مزیت این است که در اصل، این رویکرد به سخت افزار خاصی احتیاج ندارد. نقطه ضعف این است که یک مهاجم با دانش کافی می تواند به طور ناگهانی نرم افزار یا ورودی های آن را تغییر دهد، بنابراین تصادفی خروجی، از نظر قابل ملاحظه ای را کاهش می دهد. منبع اصلی تصادفی که به طور معمول در چنین رویکردهایی مورد استفاده قرار می گیرد، زمان بندی دقیق وقفه های ناشی از دستگاه های ورودی / خروجی مکانیکی مانند صفحه کلید و درایو دیسک، شمارنده اطلاعات مختلف سیستم و غیره است. این رویکرد آخر باید با دقت اجرا شود و در صورت نبود ممکن است مورد حمله قرار گیرد. به عنوان مثال، امنیت روبرو ژنراتور در هسته ۲٫۶٫۱۰ هسته لینوکس می تواند با ۲ پیچیدگی زمانی یا 2 شکسته شود. یکی دیگر از پدیده های بدنی متغیر که اندازه گیری آن آسان است، رانش ساعت است. روش های مختلفی برای اندازه گیری و استفاده از رانش ساعت به عنوان منبع تصادفی وجود دارد. تراشه Intel 82802 Firmware Hub (FWH) شامل یک سخت افزار RNG با استفاده از دو اسیلاتور آزاد در حال اجرا، یکی سریع و دیگری کند است. از یک منبع نویز حرارتی (نویز غیر متداول از دو دیود) برای تعدیل فرکانس نوسان ساز آهسته استفاده می شود که سپس اندازه گیری نوسان ساز سریع را انجام می دهد. سپس با استفاده از مرحله تزئین نوع von Neumann (بازده زیر) این بازده مورد بازپرداخت قرار می گیرد. میزان خروجی این دستگاه کمی کمتر از ۱۰۰۰۰۰ بیت در ثانیه است. این تراشه یک جزء اختیاری از خانواده تراشه ۸۴۰ بود که از یک اتوبوس قبلی اینتل پشتیبانی می کردند. در رایانه های شخصی مدرن گنجانده نشده است. تمام ریزپردازنده های VIA C3 از سال ۲۰۰۳ دارای یک RNG سخت افزاری در تراشه پردازنده هستند. بجای استفاده از نویز حرارتی، بیت های خام با استفاده از چهار اسیلاتور آزاد کننده طراحی می شوند که برای کار با سرعت های مختلف طراحی شده اند. خروجی دو از XORed برای کنترل تعصب بر روی یک نوسان ساز سوم، که خروجی آن خروجی نوسان ساز چهارم را برای تولید بیت خام قفل می کند. تغییرات جزئی در دما، خصوصیات سیلیکون و شرایط الکتریکی محلی باعث ادامه تغییرات سرعت نوسانگر می شود و در نتیجه آنتروپی بیت های خام تولید می شود. برای اطمینان بیشتر از تصادفی بودن، در واقع دو RNG از این نوع وجود دارد که هر یک در محیط های مختلف قرار گرفته و روی سیلیکون چرخانده می شوند. خروجی نهایی ترکیبی از این دو ژنراتور است. میزان خروجی خام ده ها صدها مگابیت در ثانیه است و میزان سفید شدن آن نیز چند مگابیت در ثانیه است. نرم افزار کاربر می تواند با استفاده از دستورالعمل های جدید زبان غیر ممتاز ماشین، به بیت تصادفی ایجاد شده دسترسی پیدا کند. اجرای نرم افزار ایده مرتبط با سخت افزار معمولی در CryptoLib , یک کتابخانه معمول رمزنگاری گنجانده شده است. الگوریتم "truerand" نامیده می شود. بیشتر رایانه های مدرن دارای دو نوسان ساز کریستالی هستند، یکی برای ساعت واقعی و دیگری ساعت اصلی پردازنده. truerand از این واقعیت سوءاستفاده می کند. از یک سرویس سیستم عامل استفاده می کند که زنگ خطر را خاموش می کند و ساعت زمان واقعی را خاموش می کند. یکی از زیرروال ها زنگ هشدار را برای خاموش شدن در یک ساعت (معمولاً ۱/۶۰ ثانیه) تنظیم می کند. دیگری وارد حلقه مدتی می شود که منتظر زنگ خطر است. از آنجا که زنگ هشدار همیشه دقیقاً با یک فشار شروع نمی شود، کمترین میزان قابل توجهی از تعداد تکرارهای حلقه، بین تنظیم زنگ و ماشه آن، به طور تصادفی متفاوت خواهد بود، احتمالاً برای برخی موارد استفاده کافی است. Truerand به سخت افزار اضافی احتیاج ندارد، اما در یک سیستم چند کاره باید دقت زیادی شود تا از مداخله غیر تصادفی در سایر فرایندها جلوگیری شود (به عنوان مثال، در حالت تعلیق فرایند حلقه شمارش به عنوان برنامه ریز سیستم عامل شروع و متوقف می شود) کدگذاری RDRAND مقادیر تولیدکننده شماره تصادفی سخت افزار پردازنده را برمی گرداند. این محصول از سال ۲۰۱۵ در پردازنده های Intel Ivy Bridge و AMD64 وجود دارد. جریان بیت از چنین سیستم هایی مستعد مغرضانه است، یا ۱ یا ۰ بر آنها غالب است. برای برخورد با تعصب و مصنوعات دیگر دو رویکرد وجود دارد. اولین مورد، طراحی RNG برای به حداقل رساندن تعصب ذاتی در عملکرد ژنراتور است. یک روش برای تصحیح این بازخورد جریان بیت تولید شده، فیلتر شده توسط یک فیلتر کم گذر، برای تنظیم سوگیری ژنراتور است. با قضیه حد اصلی، حلقه بازخورد تمایل به تنظیم تقریباً تمام مدت دارد. ژنراتورهای شماره تصادفی با سرعت فوق العاده بالا اغلب از این روش استفاده می کنند. حتی در این صورت، اعداد تولید شده معمولاً تا حدودی مغرضانه هستند. رویکرد دوم برای کنار آمدن جانبداری، کاهش آن پس از تولید (در نرم افزار یا سخت افزار) است. حتی اگر مراحل کاهش تعصب سخت افزار فوق نیز برداشته شده است، باید فرض شود که جریان بیت حاوی تعصب و همبستگی است. روش های مختلفی برای کاهش تعصب و همبستگی وجود دارد، که اغلب به آن الگوریتم های «سفید کردن» گفته می شود، با قیاس با مشکل مرتبط با تولید نویز سفید از یک سیگنال در ارتباط. روش دیگری وجود دارد، تست پویا-استاتیک، که باعث می شود یک بررسی تصادفی استاتیک در هر بلوک شماره تصادفی به صورت پویا انجام شود. این کار را می توان در مدت زمان کوتاه، ۱ گیگابیت بر ثانیه یا بیشتر انجام داد. در این روش، اگر یک بلوک به عنوان یک مشکوک تعیین شود، این بلوک نادیده گرفته می شود و لغو می شود. این روش در پیش نویس ANSI (X9F1) درخواست شده است. جان فون نویمان یک الگوریتم ساده را برای رفع تعصب ساده و کاهش همبستگی ابداع کرد. این دو بیت را به طور همزمان (غیر همپوشانی) در نظر می گیرد و یکی از سه عمل را انجام می دهد: وقتی دو بیت پی در پی برابر باشند، آنها دور انداخته می شوند. دنباله ای از ۱ می شود ۱؛ و دنباله ۰/۰ به یک صفر تبدیل می شود؛ بنابراین نمایانگر حاشیه نزولی با ۱ و یک لبه رو به رشد با ۰ است. این تعصب ساده را از بین می برد و به راحتی به عنوان یک برنامه رایانه ای یا با منطق دیجیتالی قابل اجرا است. این تکنیک بدون توجه به نحوه تولید بیت کار می کند. با این وجود نمی تواند اتفاقی را در بازده خود تضمین کند. آنچه می تواند انجام دهد (با تعداد قابل توجهی از بیت های دور انداخته شده) تبدیل یک جریان بیتی تصادفی مغرضانه به یک جریان غیرمستقیم است. تکنیک دیگر برای بهبود یک جریان بیتی تقریبا تصادفی، انحصاری یا بیت جریان با خروجی مولد عدد شبه تصادفی با کیفیت بالا از لحاظ رمزنگاری ایمن مانند Blum Blum Shub یا یک رمزگذار جریان قوی است. این می تواند دکوراسیون و تعصب رقمی را با هزینه کم بهبود بخشد. این کار توسط سخت افزار مانند FPGA انجام می شود که سریعتر از انجام آن توسط نرم افزار است. یک روش مرتبط که باعث کاهش تعصب در یک جریان بیت تقریباً تصادفی می شود، دو یا چند جریان غیرقابل ربط در نزدیکی جریان بیت تصادفی و منحصر به فرد بودن آنهاست. بگذارید احتمال کمی جریان تولید ۰ باشد ۱/۲ باشد + "ه"، جایی که − ۱/۲ ≤ "ه" ≤ ۱/۲ سپس "e" تعصب جریان bitstream است. اگر دو جریان بیت نامربوط با بایاس "e" منحصر به فرد یا یکپارچه باشند، سوگیری نتیجه 2 "e" خواهد بود. این ممکن است با جریانهای بیت بیشتری تکرار شود (همچنین به لیم Piling-up مراجعه کنید). برخی از طرح ها توابع هش رمزنگاری مانند MD5، SHA-1، یا RIPEMD-160 یا حتی یک عملکرد CRC را برای همه یا بخشی از جریان بیت اعمال می کنند، و سپس از خروجی به عنوان جریان بیتی تصادفی استفاده می کنند. این جذاب است، تا حدودی زیرا در مقایسه با بعضی از روش های دیگر نسبتاً سریع است، اما به ویژگی های خروجی هش که ممکن است مبنای نظری کمی داشته باشد، به میزان قابل توجهی بستگی دارد. بسیاری از پدیده های جسمی می توانند برای تولید بیت هایی که بسیار مغرضانه هستند، مورد استفاده قرار گیرند اما هر بیت از بقیه مستقل است. پیشخوان Geiger (با زمان نمونه طولانی تر از زمان بازیابی لوله) یا یک آشکارساز فوتون آینه نیمه شفاف، هر دو جریان بیتی را تولید می کنند که بیشتر "۰" (خاموش یا انتقال) با گاه به گاه "۱" (کلیک یا بازتاب) هستند. اگر هر بیت از بقیه مستقل باشد، استراتژی فون نویمان یک بیت خروجی تصادفی و بی طرف برای هر یک از بیت های نادر "۱" در چنین جریان بیت بسیار مغرضانه تولید می کند. تکنیک های سفید کننده مانند استراتژی چند سطح پیشرفته (AMLS) می توانند بیت های بیشتری را تولید کنند - بیت های خروجی که به همان اندازه تصادفی و بی طرف هستند - از چنین جریان بیت بسیار مغرضانه. سایر طرح ها از آنچه که گفته می شود بیت های تصادفی واقعی است، به عنوان کلید الگوریتم رمزنگاری بلوک با کیفیت بالا استفاده می کنند و از خروجی رمزگذاری شده به عنوان جریان بیت تصادفی استفاده می کنند. برای انتخاب حالت بلوک مناسب، باید در این موارد دقت کرد. در برخی از پیاده سازی ها، PRNG برای تعداد محدودی از رقم اجرا می شود، در حالی که دستگاه تولیدکننده سخت افزار بذر جدیدی تولید می کند. مهندسان نرم افزار بدون تولیدکننده شماره تصادفی واقعی اغلب سعی می کنند با اندازه گیری رویدادهای بدنی در دسترس نرم افزار، آنها را توسعه دهیم. مثالی اندازه گیری زمان بین کلیدهای کاربری کاربر، و سپس گرفتن حداقل بیت معنی دار (یا دو یا سه) از تعداد به عنوان رقم تصادفی است. یک رویکرد مشابه، برنامه ریزی وظیفه، بازدید از شبکه، زمان جستجوی دیسک و سایر رویدادهای داخلی را اندازه گیری می کند. یکی از طراحی های مایکروسافت شامل لیست بسیار طولانی چنین مقادیر داخلی است، نوعی تولیدکننده عدد شبه تصادفی از نظر رمزنگاری. از لامپ های گدازه نیز به عنوان دستگاه های فیزیکی برای نظارت استفاده شده است، مانند سیستم لاراند. این روش هنگام استفاده از رویدادهای تحت کنترل رایانه ریسک است زیرا یک مهاجم باهوش و مخرب ممکن است با کنترل وقایع خارجی بتواند یک کلید رمزنگاری را پیش بینی کند. این همچنین خطرناک است زیرا ممکن است رویداد ایجاد شده توسط کاربر (به عنوان مثال، کلیدها) توسط یک مهاجمی که به اندازه کافی مبتکر است فریب داده شود و کنترل «مقادیر تصادفی» مورد استفاده توسط رمزنگاری را کنترل کند. با این وجود، با مراقبت کافی، می توان سیستمی را طراحی کرد که اعداد تصادفی رمزنگاری شده را از منابع تصادفی موجود در یک کامپیوتر مدرن تولید کند. طرح اصلی حفظ «استخر آنتروپی» از بیت های تصادفی است که تصور می شود برای یک مهاجم ناشناخته است. تصادفی جدید در هر زمان موجود اضافه می شود (برای مثال، هنگامی که کاربر به یک کلید برخورد می کند) و تخمین تعداد بیت های موجود در استخر که نمی تواند برای یک مهاجم شناخته شود، نگه داشته می شود. برخی از راهبردهای مورد استفاده عبارتند از: نادرست ساختن سخت افزار یا دستگاه های نرم افزاری که سعی در تولید اعداد تصادفی دارند بسیار آسان است. همچنین، اکثر آنها «بی صدا» می شکنند و معمولاً هنگام تخریب تعداد آنها به طور تصادفی کاهش می یابد. یک مثال فیزیکی ممکن است کاهش سریع رادیواکتیویته آشکارسازهای دود باشد که قبلاً ذکر شد. حالت های خرابی در چنین دستگاه هایی بسیار زیاد هستند و تشخیص آنها پیچیده، کند و سخت است. از آنجا که بسیاری از منابع آنتروپی اغلب شکننده هستند و در سکوت شکست می خورند، آزمایشات آماری بر روی خروجی آنها باید بطور مداوم انجام شود. بسیاری از دستگاه ها، اما نه همه اینها، برخی از آزمایشات را در نرم افزاری که دستگاه را می خواند، شامل می کنند. درست مانند سایر اجزای سیستم رمزنگاری، باید یک مولد عدد تصادفی نرم افزاری نیز طراحی شود تا در مقابل حملات خاصی مقاومت کند. دفاع در برابر این حملات دشوار است. ژنراتور عدد تصادفی مورد استفاده برای اهداف رمزنگاری در نسخه ۱٫۱ از مرورگر Netscape آسیب پذیر بود و در نسخه ۲٫۰ رفع شد. تکنیک های ریاضی برای تخمین آنتروپی دنباله ای از نمادها وجود دارد. هیچ کدام آنقدر مطمئن نیستند که بتوان به تخمین های آنها کاملاً اعتماد کرد. همیشه فرضیاتی وجود دارد که تأیید آنها بسیار دشوار است. به عنوان مثال، اینها برای تعیین اینکه آیا آنتروپی کافی در یک استخر بذر وجود دارد، مفید هستند، اما به طور کلی آنها نمی توانند یک منبع تصادفی واقعی و یک مولد شبه تصادفی را تشخیص دهند. برای عملکرد مناسب، باید ژنراتورهای شماره تصادفی سخت افزار مورد نظارت قرار گیرند. RFC 4086، میخانه FIPS 140-2 و انتشارات ویژه NIST 800-90b شامل تست هایی هستند که می توانند برای این کار استفاده شوند. همچنین اسناد مربوط به کتابخانه نویسی نرم افزار رمزنگاری cryptlib را ببینید. از آنجا که بسیاری از طرح های عملی به یک منبع سخت افزاری به عنوان ورودی متکی هستند، حداقل بررسی اینکه هنوز منبع هنوز کار می کند، مفید خواهد بود. برای مثال، آزمایشهای آماری اغلب می توانند از خرابی یک منبع نویز، مانند ایستگاه رادیویی که در یک کانال منتقل می شود، خالی باشد. خروجی مولد نویز قبل از عبور از «سفیدتر» باید برای آزمایش نمونه گیری شود. برخی از طرح های سفیدتر می توانند آزمونهای آماری را بدون ورودی تصادفی بگذرانند. در حالی که تشخیص یک انحراف بزرگ از کمال می تواند نشانه ای باشد که یک منبع صوتی تصادفی واقعی تخریب شده است، انحرافات کوچک طبیعی است و می تواند نشانه ای از عملکرد مناسب باشد. همبستگی سوگیری در ورودی ها به طرح ژنراتور با پارامترهای دیگر (به عنوان مثال، دمای داخلی، ولتاژ اتوبوس) ممکن است علاوه بر این به عنوان یک بررسی بیشتر مفید باشد. متأسفانه، با آزمون های موجود (و پیش بینی شده)، گذراندن چنین آزمایش هایی برای اطمینان از توالی خروجی تصادفی کافی نیست. یک طراحی با دقت انتخاب شده، تأیید اینکه دستگاه تولیدی از آن طراحی و امنیت جسمی مستمر برای تضمین در برابر دستکاری استفاده کند، ممکن است علاوه بر آزمایش برای مصارف با ارزش بالا، همه مورد نیاز باشد.
[ { "answer1": "چنین دستگاه هایی غالباً براساس پدیده های میکروسکوپی ساخته شده اند که سیگنال های «نویز» از نظر آماری کم سطح، مانند نویز حرارتی، اثر فوتوالکتریک، شامل یک شکاف پرتو و سایر پدیده های کوانتومی را ایجاد می کنند.", "answer2": "برنامه اصلی تولیدکنندگان شماره تصادفی سخت افزار الکترونیکی در رمزنگاری است، جایی که از آنها برای تولید کلیدهای رمزنگاری تصادفی برای انتقال ایمن داده ها استفاده می شود.", "distance": 855, "question": "مولدهای اعداد تصادفی سخت افزاری بر اساس چه پدیده هایی ساخته شده اند و در کجا کاربرد اصلی دارند؟" }, { "answer1": "ژنراتورهای شماره تصادفی همچنین با استفاده از دستگاه هایی مانند چرخش سکه، تاس، چرخ رولت و ماشین های قرعه کشی می توانند از فرآیندهای ماکروسکوپی «تصادفی» ساخته شوند.", "answer2": "جدول RAND موفقیت قابل توجهی در تحویل اعداد تصادفی بود زیرا چنین جدول بزرگ و با دقت آماده شده قبلاً در دسترس نبود. این یک منبع مفید برای شبیه سازی، مدل سازی، و برای به دست آوردن ثابت های دلخواه در الگوریتم های رمزنگاری بوده است تا نشان دهد ثابت ها به طرز مخرب انتخاب نشده بودند.", "distance": 3823, "question": "علاوه بر پدیده های میکروسکوپی، مولدهای اعداد تصادفی سخت افزاری با چه روش های دیگری می توانند ساخته شوند و ایده اصلی استفاده از جداول اعداد تصادفی چیست؟" }, { "answer1": "ژنراتورهای شماره تصادفی سخت افزاری تعداد دنباله هایی از اعداد را تولید می کنند که تصور می شود قابل پیش بینی نیستند، و بنابراین بیشترین امنیت را در هنگام استفاده برای رمزگذاری داده ها فراهم می کنند.", "answer2": "طرح اصلی حفظ «استخر آنتروپی» از بیت های تصادفی است که تصور می شود برای یک مهاجم ناشناخته است. تصادفی جدید در هر زمان موجود اضافه می شود (برای مثال، هنگامی که کاربر به یک کلید برخورد می کند) و تخمین تعداد بیت های موجود در استخر که نمی تواند برای یک مهاجم شناخته شود، نگه داشته می شود.", "distance": 12064, "question": "چرا مولدهای عدد تصادفی سخت افزاری نسبت به مولدهای شبه تصادفی امن تر هستند و روش استفاده از استخر آنتروپی برای تولید اعداد تصادفی چیست؟" }, { "answer1": "برای برخورد با تعصب و مصنوعات دیگر دو رویکرد وجود دارد. اولین مورد، طراحی RNG برای به حداقل رساندن تعصب ذاتی در عملکرد ژنراتور است.", "answer2": "تکنیک دیگر برای بهبود یک جریان بیتی تقریبا تصادفی، انحصاری یا بیت جریان با خروجی مولد عدد شبه تصادفی با کیفیت بالا از لحاظ رمزنگاری ایمن مانند Blum Blum Shub یا یک رمزگذار جریان قوی است. این می تواند دکوراسیون و تعصب رقمی را با هزینه کم بهبود بخشد. این کار توسط سخت افزار مانند FPGA انجام می شود که سریعتر از انجام آن توسط نرم افزار است.", "distance": 1882, "question": "چگونه می‌توان تعصب در خروجی مولدهای اعداد تصادفی سخت‌افزاری را کاهش داد و آیا تمام روشهای کاهش تعصب در نرم افزار قابل انجام است؟" } ]
[ { "answer1": "از آنجا که نتیجه حوادث کوانتومی مکانیکی حتی در اصل قابل پیش بینی نیست، آنها \" استاندارد طلا \" برای تولید عدد تصادفی هستند. برخی از پدیده های کوانتومی مورد استفاده برای تولید عدد تصادفی عبارتند از: ", "answer2": "تراشه Intel 82802 Firmware Hub (FWH) شامل یک سخت افزار RNG با استفاده از دو اسیلاتور آزاد در حال اجرا، یکی سریع و دیگری کند است. از یک منبع نویز حرارتی (نویز غیر متداول از دو دیود) برای تعدیل فرکانس نوسان ساز آهسته استفاده می شود که سپس اندازه گیری نوسان ساز سریع را انجام می دهد.", "question": "چه تفاوتی بین مکانیک کوانتومی و نویز حرارتی به عنوان منابع تصادفی وجود دارد و روش تولید عدد تصادفی در تراشه Intel 82802 Firmware Hub چگونه است؟" } ]
gemini-2.0-flash-exp
246
: مهندسی مکانیک مهندسی مکانیک شاخه ای از مهندسی است که فیزیک مهندسی و ریاضیات را با دانش مواد تلفیق نموده، با طراحی، آنالیز، ساخت و نگاهداری سیستم های مکانیکی سروکار دارد. طراحی، ساخت و کاربری دستگاه هایی که انرژی های مختلف نظیر انرژی خورشیدی، انرژی هسته ای و انرژی شیمیایی را به کار می گیرند نیز در حوزهٔ این شاخه از دانش است. این رشته یکی از کهن ترین و گسترده ترین رشته های مهندسی می باشد. مهندسی مکانیک نیازمند درک مفاهیمی همانند مکانیک، دینامیک، ترمودینامیک، دانش مواد، آنالیز سازه ها و الکتریسیته است. مضافاً بر مفاهیم اصلی فوق، مهندسین مکانیک ابزاری چون طراحی به کمک رایانه ،تولید به کمک رایانه، مدیریت چرخه عمر محصول را برای طراحی و آنالیز کارخانجات، و ماشین آلات، سیستم های گرمایش و خنک کننده، ترابری، هواپیما، شناورها، رباتیک، تجهیزات پزشکی، جنگ افزار و غیره بکار می گیرند. مهندسی مکانیک آن شاخهُ مهندسی است که شامل طراحی، ساخت و کاربرد دستگاه ها و ماشین آلات می شود. مهندسی مکانیک نخست در طی انقلاب صنعتی در اروپا در قرن ۱۸ میلادی به عنوان یک شاخهٔ مجزا شناخته شد؛ لکن توسعه آن در دنیا طی چندین هزار سال طول کشیده است. دانش مهندسی مکانیک در قرن ۱۹ میلادی در نتیجهٔ پیشرفت های فیزیک نشأت گرفت. این شاخه به ط ور پیوسته ای تکامل یافته تا پیشرفت های فناوری را به کار گیرد و امروزه مهندسان مکانیک به دنبال گسترش دانش در رشته هایی چون مواد مرکب، مکاترونیک و نانوتکنولوژی هستند. مهندسی مکانیک به میزان زیادی هم پوشانی هایی با مهندسی هوافضا، مهندسی خودرو، مهندسی مکاترونیک، مهندسی برق، مهندسی پزشکی (بیومکانیک)، مهندسی شیمی، مهندسی عمران، مهندسی متالورژی، مهندسی دریا، مهندسی راه آهن (ماشینهای ریلی)، مهندسی رباتیک، مهندسی صنایع، مهندسی معدن، مهندسی نفت و مهندسی هسته ای دارد. چند تن از مهندسان مکانیک معروف که پیش از این می زیسته اند، عبارت اند از: کاربرد مهندسی مکانیک را می توان در آرشیوهای جوامع مختلف قدیمی و قرون وسطی مشاهده نمود. در دوران کهن، در خاور نزدیک شش ماشین ساده شناخته شده بودند. گُوِه و سطح شیب دار هر دو از ازمنه پیش از تاریخ شناخته شده بودند. چرخ و سازوکار چرخ و محور در هزارهٔ پنجم ق. م در بین النهرین (عراق کنونی) اختراع گردید. در حدود ۵ هزار سال پیش سازوکار اهرم در خاور نزدیک برای کاربری در ترازوی ساده، و در مصر برای حرکت دادن اشیاء حجیم به وجود آمد. همچنین در حدود …۳ سال ق.م. در بین النهرین، اهرم در نخستین جرثقیل به نام شادوف که برای بالا کشیدن آب بکار برده می شد، مورد استفاده قرار گرفت. قدیمی ترین مدارک در مورد قرقره ها به اوایل هزاره دوم قبل از میلاد در بین النهرین برمیگردد. نخستین ماشینهای کاربردی که با نیروی آب کار می کردند یعنی چرخ آبی و آسیاب آبی در سده ۴ ق.م. در امپراتوری ایران در ایران و عراق امروزی، ظاهر شدند. در سنت غرب علم مکانیک تحت نفوذ کارهای ارشمیدس (۲۸۷–۲۱۲ ق. م) در یونان کهن قرار گرفته است. در زمان تسلط رومیان بر مصر، نخستین دستگاهی که با نیروی بخار کار می کرد بنام آیولیپایل توسط هرون اسکندرانی (حدود ۱۰–۷۰ م) ساخته شد. در چین، (۷۸–۱۳۹ م) طرحی پیشرفته تر از ساعت آبی ارائه داده، لرزه سنج را اختراع نمود، و ما جون (۲۰۰–۲۶۵ م) ارابه ای با چرخ دنده های دیفرانسیل اختراع نمود. ستاره شناس و مهندس چینی سو سانگ (۱۰۲۰–۱۱۰۱ م) در قرون وسطی و دو سده قبل از کاربری چرخ دنگ در ساعتهای اروپائی، یک سازوکار چرخ دنگ را در ساختمان برج ساعت نجومی خود بکار گرفت. وی همچنین مخترع نخستین چرخ زنجیر دورانی برای انتقال نیرو می باشد. در دوران طلایی تمدن اسلامی (سده های ۷ تا ۱۵ میلادی)، مخترعین اسلامی تأثیر شایانی بر فن آوری مکانیک گزاردند. یکی از آنان بنام بدیع الزمان ابوالعز بن اسماعیل بن رزازجَزَری کتاب معروف خود را با عنوان «مبانی نظری و عملی مهندسی مکانیک در تمدن اسلامی» در سال۱۲۰۶ نگاشته و طرح های مکانیکی فراوانی را ارائه داد. جَزَری همچنین بعنوان نخستین طراح ابزاری همچون میل لنگ و میل بادامک که امروزه اساس سازوکارهای فراوانی می باشند، شناخته می شود. سده ۱۷ میلادی شاهد پیشرفتهای مهمی در اصول اساسی مهندسی مکانیک در انگلستان بود. در این سدهآیزاک نیوتن قوانین حرکت نیوتن را ارائه داده حساب دیفرانسیل و انتگرال را بعنوان اساس ریاضیِ علم فیزیک ابداع نمود. در بدو امر نیوتن در چاپ و انتشار کارهای خود مردد بود، لکن، بالاخره چند تن از همکارانش همچون ادموند هالی او را متقاعد به چاپ آثارش نمودند تا جامعه بشری از این آثار بهره مند گردد. گوتفرید ویلهلم لایبنیتس نیز بعنوان مبتکر حساب دیفرانسیل و انتگرال در این عصر شناخته شده است. در اوائل انقلاب صنعتی در سده ۱۹، ساخت ماشین ابزار در کشورهای انگلستان، آلمان و اسکاتلند توسعه یافت. این امر باعث شناخته شدن مهندسی مکانیک به عنوان رشتهٔ مجزایی در مهندسی گردید. در پی آمد این گسترش، ماشینهای ساخت و تولید، و انواع موتورها جهت نیرو دادن به این ماشینها به وجود آمدند. نخستین انجمن مهندسان مکانیک بنام در ۱۸۴۷ در انگلستان تشکیل گردید. متعاقباً، سی سال بعد، نخستین انجمن حرفه ای همانند بنام توسط مهندسان عمران تشکیل گردید. در قاره اروپا، یوهان فون زیمرمن (۱۸۲۰–۱۹۰۱) نخستین کارخانه ساخت ماشین های تراش را در سال ۱۸۴۸ در شهر کمنیتس آلمان برپا نمود. در ایالات متحده آمریکا، پس از تأسیس انجمن مهندسان عمران آمریکا در سال ۱۸۵۲ و در سال۱۸۷۱، انجمن مهندسان مکانیک آمریکا بعنوان سومین انجمن مهندسی آمریکا در سال ۱۸۸۰ تشکیل گردید. نخستین دانشگاه هائی که در این کشور دوره های مهندسی ارائه دادند، عبارت بودند از آکادمی نظامی ایالات متحده آمریکا در سال ۱۸۱۷، دانشگاه نورویچ در سال ۱۸۱۹ و مؤسسه پلی تکنیک رنسلر در سال ۱۸۲۵. مهندسی مکانیک رشته ای دانشگاهی است که به بررسی تاثیر نیرو بر وضعیت حالت های مختلف ماده می پردازد. اگر ماده، از نوع جامد باشد، اعمال نیرو می تواند سبب حرکت جسم شود و یا سبب تغییر شکل جسم شود. علمی که به بررسی ارتباط نیرو با حرکت می پردازد، دینامیک نام دارد و علمی که به بررسی ارتباط نیرو و تغییر شکل، می پردازد، مقاومت مصالح نام دارد. بنابراین هدف دسته ای از مهندسان مکانیک این است که با استفاده از اصول دینامیک به طراحی، تحلیل و ساخت مکانیزم های مکانیکی، ربات ها و همچنین تحلیل سینماتیکی و دینامیکی انواع ماشین ها بپردازند. بررسی سینماتیک ماشین ها (نظیر محاسبه موقعیت، شتاب و سرعت مکانیزم های مختلف) و دینامیک ماشین ها (نظیر محاسبه نیروهای دینامیکی، وجود نابالانسی و روش های بالانس کردن) از دیگر اهداف مهندسان مکانیک است.، هدف دیگری که در مهندسی مکانیک دنبال می شود، این است که با استفاده از اصول علم مقاومت مصالح دریابد که یک سازه یا ماشین تحت نیروهای اعمال شده، چه طور تغییر شکل می یابد و یا به این سوال جواب دهد که آیا این جسم، تحت نیروهای اعمال شده، می شکند یا خیر؟ اصولا از آنجا که تحلیل شکست در مواد به خواص درونی آن ها ارتباط دارد، هدف دیگر مهندسان مکانیک فراگیری علم مواد و استفاده از اصول آن برای تحلیل خواص فیزیکی و مکانیکی مواد و تاثیر آن ها در تحمل نیروهای مختلف و همچنین چگونگی فرایندهای ساخت و چگونگی تشکیل آلیاژهای مختلف مواد است. هدف دیگر مهندسان مکانیک، تحلیل تاثیر نیرو بر حالت های غیر جامد مواد یا سیالات است. به علمی که به تحلیل سینماتیکی و دینامیکی جریان های سیال می پردازد، مکانیک سیالات می گویند. مکانیک سیالات کاربردهای بسیاری دارد. از سیستم های میکروبیولوژی در بدن انسان (خون خود یک سیال است و قلب به مانند یک پمپ عمل می کند.) تا نیروی پیشرانش فضاپیماها به این علم مرتبط می شود. هدف مهندسان مکانیک از تحلیل سیالات این است که بتوانند جریان های داخلی (مانند جریان در لوله های انتقال آب، جریان خون در رگ ها)، جریان های خارجی، (مانند جریان هوا در هواپیما که باعث تعادل آن می شود)، جریان های پتانسیل (مانند جریان هوای مکیده شده توسط جارو برقی)، جریان کانال باز (مانند جریان سیال در رودخانه ها و کانال های انتقال آب)، جریان مافوق صوت (مانند جریان سیال در هواپیماهای مافوق صوت) سیال در حالت ایستا (مانند جریان سیال پشت سدها) و در نهایت ماشین های آبی یا توربوماشین ها (پمپ ها، توربین ها، کمپرسورها و فن ها) را تحلیل کنند. هدف دیگر مهندسان مکانیک، بررسی ارتباط تغییرات دما با خواص سیالات است که به علم ترمودینامیک مرتبط می شود. علم ترمودینامیک، یکی از بنیادی ترین، قوانین حاکم بر طبیعت است. با استفاده از قوانین اول و دوم ترمودینامیک، می توان بسیاری از سیستم ها رو تحلیل نمود و حتی برای بیشترین کاری که می توان از سیستم گرفت کران مشخص نمود. هدف مهندسان مکانیک از فراگیری علم ترمودینامیک، فراگیری چرخه های گازی (به ماننند چرخه های استفاده شده در هواپیماها)، چرخه های بخار (که در نیروگاه های بخار برای تولید برق کاربرد دارند) ، چرخه های تبرید (به مانند یخچال ها و فریزرها)، تحلیل فریند ترکیب گازها، موتورهای احتراق داخلی و تهویه مطبوع (که اصول کار وسایل خنک کننده (مانند کولرهای آبی و گازی) و وسایل گرم کننده (مانند بخاری ها) و همچنین محاسبه بار سرمایش و گرمایش ساختمان را توضیح می دهد.) است. هدف دیگر مهندسان مکانیک بررسی فرایندهای انتقال حرارت است. فرایندهای انتقال حرارت، عمدتا به سه دسته رسانش، همرفت و تابش تقسیم می شوند. هدف اصلی مهندسان مکانیک از فراگیری این علم، طراحی مبدل های حرارتی (که برای خنک سازی استفاده می شوند.) طراحی عایق حراراتی، طراحی پره های انتقال حرارت با توجه به مکانیزم های اصلی انتقال حرارت است. علم انتقال حرارت، در تهویه مطبوع، تحلیل و بهره برداری از انرژی خورشیدی و مهندسی پزشکی کاربرد بسیاری دارد. معادلات حاکم بر انتقال حرارت رسانش، در حالت پایدار، یک بعدی، دو بعدی، سه بعدی و حالت گذرا، شبیه سازی مسائل انتقال حرارت با مقاومت های حرارتی، روش های عددی برای حل معادله انتقال حرارت رسانایی دوبعدی پایدار، انتقال حرارت رسانش گذرا و روش های عددی برای حل معادلات حاکم بر آن، انتقال حرارت همرفت اجباری در جریان های داخلی و خارجی، انتقال حرارت همرفت آزاد در جریان های خارجی، جوشش و چگالش، انتقال حرارت تشعشعی از مفاهیمی هستند که مهندسان مکانیک در این علم فرا می گیرند. عموما هنگامی که سیستم های مکانیکی در حالت تعادل قرار نداشته باشند، می توانند حول نقطه تعادل ارتعاش کنند. یکی از اهداف اصلی دیگر مهندسان مکانیک، تحلیل ارتعاشات سیستم های مکانیکی است. ارتعاشات، عمدتا پدیده ای نامطلوب است. مثلا هنگامی که در ماشین نشسته اید، ارتعاشات زیاد ماشین، سبب ناخرسندی و عدم آسایش شما می شود. بنابراین، وظیفه سیستم تعلیق اتومبیل این است که ارتعاشات را تا حد ممکن نرم کند. بنابراین یکی از اهداف اصلی مهندسان مکانیک این است که این ارتعاشات را تحلیل کند و به علمی که این ارتعاش را تحلیل می کند، ارتعاشات مکانیکی می گویند. هدف اصلی مهندسان مکانیک از فراگیری این علم، این است که ارتعاشات را تا حد ممکن با توجه به منبع اصلی آن، نرم کنند. همچنین بسیاری از سیستم های مکانیکی، در صورتی که نیروی تحریک کننده با فرکانس مشخصی به آن وارد شود، دامنه ارتعاشات بسیار بزرگی خواهند داشت و عملا نابود می شوند. (به این فرکانس، فرکانس طبیعی می گویند) . بنابراین یکی دیگر از اهداف علم ارتعاشات این است که ماشین های مکانیکی، طوری طراحی شوند که فرکانس نیروی تحریک، فاصله زیادی از فرکانس طبیعی داشته باشد. (این موضوع در طراحی پل ها، زیردریایی ها، هواپیماها، تیرها و بسیاری از ماشین ها مهم است.) روش های مختلف محاسبه فرکانس های طبیعی سیستم های یک درجه آزادی، ارتعاشات آزاد با میرایی، مدل سازی ارتعاشاتی سیستم ها، ارتعاشات اجباری سیستم های یک درجه آزادی، ارتعاشات گذرای سیستم های یک درجه آزادی و مفهوم ضربه و شاک، ارتعاشات سیستم های چند درجه آزادی، ارتعاشات سیستم های پیوسته، معادلات لاگرانژ برای سیستم های چند درجه آزادی، خواص ارتعاشاتی سیستم های خطی از مفاهیم اصلی این علم است. هدف دیگر مهندسان مکانیک این است که بتوانند متغیرهای حالت اصلی سیستم خود را به صورت اتوماتیک، دلخواه تغییر دهند و یا سیستم را در هر وضعیتی، به حالت تعادل خود بازگردانند (مثلا یک آونگ). به علمی که این موارد را بررسی می کند، علم کنترل اتوماتیک می گویند. علم کنترل نه تنها در مهندسی مکانیک مهم است، بلکه در بسیاری دیگر از شاخه های مهندسی نظیر برق، هوافضا، شیمی نیز دارای اهمیت است. بررسی پاسخ زمانی سیستم با اعمال کنترلر، محاسبه پایداری سیستم، محاسبه خطای حالت ماندگار، بررسی پاسخ فرکانسی سیستم و طراحی کنترلر از مباحث اصلی این علم است. علم کنترل، در طراحی و ساخت ربات ها، حرکت ربات ها، حفظ تعادل در ربات ها، خودروهای خودران، هدایت و ناوبری، اینترنت اشیاء کاربرد دارد. تحلیل و طراحی مدارهای الکتریکی آنالوگ نیز، علم دیگری است که به مهندسان مکانیک این توانایی را می دهد که بتوانند، مدارهای تک حلقه، چند حلقه، سه فاز، القاکنایی متقابل، مدارهای ترانزیستوری و دیودی را تحلیل کنند. هدف مهندسان مکانیک، از فراگیری این علم این است که بتوانند کنترلر های مناسبی را با استفاده از مدارهای الکتریکی بسازند. عموما انرژی الکتریکی و مکانیکی دوگونه انرژی متداول در زندگی بشر هستند و ماشین الکتریکی، وسیله ای است که می تواند این انرژی ها را به یکدیگر تبدیل کند. بنابراین، یکی از اهداف مهندسان مکانیک، طراحی موتورهای الکتریکی، ژنراتورها و ترانسفورماتورها است. و علمی که به مهندسان مکانیک امکان فراگیری اصول تبدیل انرژی های الکتریکی و مکانیکی را فراهم می کند، ماشین های الکتریکی نام دارد. از دیگر اهداف مهندسان مکانیک، این است که اجزای مکانیکی ماشین ها را طراحی کنند و علم طراحی اجزاء ماشین، علمی است که به طراحی پیچ ها، فنرها، جوش ها، یاتاقان های غلتشی و لغزشی، اجزاء انعطاف پذیر (نظیر تسمه ها و زنجیرها)، ترمزها و کلاچ ها، چرخ طیارها، بادامک و پیرو، کوپلینگ ها و چرخ دنده ها می پردازد. در شروع آموزش مهندسی در ایران، رشته مکانیک با برق یکی بود و «الکترومکانیک» نامیده می شد. اما این دو رشته حدود ۴۵ سال پیش از هم جدا شدند و به مرور رشته های دیگری مانند مهندسی شیمی و مواد نیز از مهندسی مکانیک جدا شد؛ ولی با پیشرفت صنعت و نیاز صنایع به تخصص های مختلف در این زمینه، از مهندسی مکانیک عمومی دو گرایش «طراحی جامدات» و «حرارت و سیالات» و بعد از آن «ساخت و تولید» بیرون آمد. این رشته در به کاربردن علوم و تکنولوژی مربوط جهت طرح و محاسبه اجزاء سیستمهایی که اساس کار آنها مبتنی بر تبدیل انرژی ، انتقال حرارت و جرم است به متخصصان کارایی لازم را می دهد و آنها را جهت فعالیت در صنایع مختلف مهندسی مکانیک در رشته حرارت و سیالات (نظیر مولدهای حرارتی، انتقال سیال نیروگاه های آبی، موتورهای احتراقی و …) آماده می سازد. فارغ التحصیلان این دوره قادر به طراحی و محاسبه اجزا و سیستمها در بخشهای عمده ای از صنایع نظیر صنایع خودروسازی، نیروگاه های حرارتی و آبی، صنایع غذایی، نفت، ذوب فلزات و غیره هستند. فارغ التحصیلان مهندسی مکانیک گرایش حرارت و سیالات می توانند تا مقطع کارشناسی ارشد و دکتری در داخل یا خارج از کشور ادامه تحصیل دهند. داوطلبان این رشته باید در دروس ریاضی و فیزیک تسلط داشته و با یک زبان خارجی آشنا باشند. دروس این رشته شامل مطالبی در زمینه های حرارت و سیالات، می باشد. هدف از این گرایش مهندسی مکانیک، متخصصانی است که بتوانند در مراکز تولید و کارخانه ها اجزاء و مکانیزم ماشین آلات مختلف را طراحی کنند. دروس این گرایش شامل دروس نظری، آزمایشگاهی، کارگاه و پروژه و کارآموزی است. فارغ التحصیلان مهندسی مکانیک گرایش جامدات می توانند در کارخانجات مختلف نظیر خودروسازی، صنایع نفت، ذوب فلزات، قطع سازی ها، صنایع غذایی و غیره مشغول شوند و برای این گرایش امکان ادامه تحصیل تا سطح کارشناسی ارشد و دکتری در داخل یا خارج از کشور وجود دارد. موفقیت داوطلبان به آگاهی آنها در دروس جبر و مثلثات، هندسه، جبر خطی، معادلات دیفرانسیل، تحلیل عددی فیزیک و مکانیک همچنین آشنایی و تسلط آنان به زبان خارجی بستگی فراوان دارد. از جمله دروس این دوره می توان دروس ریاضیات مهندسی، محاسبات عددی، مقاومت مصالح، طراحی و دینامیک و کنترل و ارتعاشات و دینامیک ماشین و استاتیک، طراحی اجزا، طراحی قالب و هیدرولیک را نام برد. در این رشته زمینه اشتغال و بازارکار خوب وجود دارد و مطالب ارائه شده در طول تحصیل برای دانشجویان محسوس و قابل لمس است و نیاز به توانایی حل مسئله و کار به کمک نرم افزای کامپیوتری دارد. هدف تربیت کارشناسانی است که با به کاربردن تکنولوژی مربوط به ابزارسازی، ریخته گری، جوشکاری، فرم دادن فلزات، طرح کارگاه یا کارخانه های تولیدی آماده کار در زمینه ساخت و تولید ماشین آلات صنایع (کشاورزی، نظامی، ماشین سازی، ابزارسازی، خودروسازی و …) باشند. فارغ التحصیلان مهندسی مکنیک گرایش ساخت و تولید قادر خواهند بود در صنایعی مانند ماشین سازی، ابزارسازی، خودروسازی، صنایع کشاورزی، صنایع هوایی و تسلیحاتی به ساخت و تولیدی ماشین آلات، طراحی کارگاه یا کارخانه تولیدی بپردازند و نظارت و بهره برداری و اجرای صحیح طرحها را عهده دار شوند. داوطلبان این گرایش باید در دروس ریاضی، فیزیک و مکانیک از آگاهی کافی برخوردار باشند. دروس مهندسی مکانیک گرایش ساخت وتولید شامل مطالبی در مورد نحوه تولید، طراحی قالبهای پرس، طراحی قید و بندها، کار و برنامه ریزی با ماشینهای اتوماتیک، اصول کلی و نحوه کار با ماشینهای دستی و تعمیر و نصب تمام سرویسهای صنعتی می باشد و درصد نسبتاً بالایی از آنها به صورت عملی ارائه می گردد. داوطلب باید سالم باشد تا بتواند کارهای کارگاهی را به خوبی انجام دهد و استعداد کارهای فنی را داشته باشد. با توجه به خودکفایی صنایع کشور این رشته دارای بازار کار خوبی است. زمینه های فعالیّت مهندسی مکانیک به طور جامع تر عبارت اند از: در زمینهٔ طراحی: در زمینهٔ تحلیل: در زمینهٔ آزمایش:' در زمینه فرایندهای ساخت و تولید: زمینه های نوین: چشم انداز شغلی مهندسان مکانیک، امیدبخش و با استحکام است. برای مثال، در ایالات متحد آمریکا، رشد شغل ها و حرفه های مربوط به مهندسی مکانیک، هر سال حدود ۱۶٪ (۳۵ هزار شغل) است و انتظار می رود این آهنگ رشد تا سال های آینده حفظ شود. مهندسان مکانیک از روزگاران گذشته تا به امروز، اغلب در بخش های صنعتی زیر نقش عمده ای ایفا می کنند: هوا فضا، خودروسازی، واحدهای شیمیایی، فناوری نانو، رایانه و الکترونیک، ساختمان سازی، انواع فراورده های مصرفی، انرژی، رباتیک، مشاوره مهندسی و بخش های دولتی. هم چنین صنعت پزشکی و داروسازی، فرصت های شغلی هیجان انگیزی را برای مهندسان مکانیک به وجود آورده اند تا نیروها و دانش های زیستی را در هم بیامیزند. همچنین فرصت شغلی این رشته در ایران نسبت به رشته های دیگر بسیار مناسب است. مبحث ها و موضوع های اساسی مهندسی مکانیک عبارت اند از:
[ { "answer1": "مهندسی مکانیک شاخه ای از مهندسی است که فیزیک مهندسی و ریاضیات را با دانش مواد تلفیق نموده، با طراحی، آنالیز، ساخت و نگاهداری سیستم های مکانیکی سروکار دارد.", "answer2": "مهندسین مکانیک ابزاری چون طراحی به کمک رایانه ،تولید به کمک رایانه، مدیریت چرخه عمر محصول را برای طراحی و آنالیز کارخانجات، و ماشین آلات، سیستم های گرمایش و خنک کننده، ترابری، هواپیما، شناورها، رباتیک، تجهیزات پزشکی، جنگ افزار و غیره بکار می گیرند.", "distance": 519, "question": "مهندسی مکانیک چگونه با ریاضیات و فیزیک مرتبط است و چه ابزارهایی برای طراحی و آنالیز کارخانه ها به کار می برد؟" }, { "answer1": "نخستین انجمن مهندسان مکانیک بنام در ۱۸۴۷ در انگلستان تشکیل گردید.", "answer2": "مهندسی مکانیک نخست در طی انقلاب صنعتی در اروپا در قرن ۱۸ میلادی به عنوان یک شاخهٔ مجزا شناخته شد", "distance": 3381, "question": "اولین انجمن مهندسان مکانیک در چه کشوری و در چه سالی تاسیس شد و این رشته در چه قرنی به عنوان یک شاخه مجزا شناخته شد؟" }, { "answer1": "هدف مهندسان مکانیک از فراگیری علم ترمودینامیک، فراگیری چرخه های گازی (به ماننند چرخه های استفاده شده در هواپیماها)، چرخه های بخار (که در نیروگاه های بخار برای تولید برق کاربرد دارند) ، چرخه های تبرید (به مانند یخچال ها و فریزرها)، تحلیل فریند ترکیب گازها، موتورهای احتراق داخلی و تهویه مطبوع (که اصول کار وسایل خنک کننده (مانند کولرهای آبی و گازی) و وسایل گرم کننده (مانند بخاری ها) و همچنین محاسبه بار سرمایش و گرمایش ساختمان را توضیح می دهد.) است.", "answer2": "هدف دیگر مهندسان مکانیک، بررسی ارتباط تغییرات دما با خواص سیالات است که به علم ترمودینامیک مرتبط می شود.", "distance": 318, "question": "هدف مهندسان مکانیک از فراگیری علم ترمودینامیک چیست و این علم با چه پدیده هایی سر و کار دارد؟" }, { "answer1": "نخستین دانشگاه هائی که در این کشور دوره های مهندسی ارائه دادند، عبارت بودند از آکادمی نظامی ایالات متحده آمریکا در سال ۱۸۱۷، دانشگاه نورویچ در سال ۱۸۱۹ و مؤسسه پلی تکنیک رنسلر در سال ۱۸۲۵.", "answer2": "در ایالات متحد آمریکا، رشد شغل ها و حرفه های مربوط به مهندسی مکانیک، هر سال حدود ۱۶٪ (۳۵ هزار شغل) است و انتظار می رود این آهنگ رشد تا سال های آینده حفظ شود.", "distance": 10631, "question": "در ایالات متحده آمریکا، اولین دانشگاه هایی که دوره های مهندسی ارائه دادند کدام بودند و بازار کار مهندسی مکانیک در این کشور چگونه است؟" } ]
[ { "answer1": "از مهندسی مکانیک عمومی دو گرایش «طراحی جامدات» و «حرارت و سیالات» و بعد از آن «ساخت و تولید» بیرون آمد.", "answer2": "فارغ التحصیلان مهندسی مکانیک گرایش حرارت و سیالات می توانند در کارخانجات مختلف نظیر خودروسازی، صنایع نفت، ذوب فلزات، قطع سازی ها، صنایع غذایی و غیره مشغول شوند", "question": "مهندسی مکانیک با چه گرایش های تخصصی از هم جدا شده است و یکی از این گرایش ها در چه صنایعی کاربرد دارد؟" } ]
gemini-2.0-flash-exp
247
: باشگاه فوتبال ماشین سازی تبریز باشگاه فوتبال ماشین سازی تبریز یک باشگاه فوتبال در شهر تبریز است. این تیم که در سال ۱۳۴۷ تأسیس شده است، قدیمی ترین تیم فوتبال شمال غرب به حساب می آید. ماشین سازی در لیگ آزادگان ۱۳۷۳ با هدایت ناصر حجازی و با کسب رتبه سوم به عنوان بهترین تیم شهرستانی شناخته شد؛ اما پس از چند سال به دسته های پایین تر سقوط کرد تا این که با هدایت رسول خطیبی، با کسب رتبه دوم در لیگ آزادگان ۹۵–۱۳۹۴ پس از ۲۰ سال دوری از سطح اول فوتبال ایران، به لیگ برتر صعود کرد و پس از یک سال دوباره سقوط کرد و به لیگ آزادگان بازگشت. این باشگاه در فصل ۹۸–۱۳۹۷ جایگزین تیم گسترش فولاد تبریز شد و به لیگ برتر بازگشت. بهترین برد تاریخ این تیم برد11-2برابر اتحاد لردگان در جام حذفی سال95 با رسول خطیبی است . تاریخ این باشگاه به قبل از تأسیس کارخانه ماشین سازی تبریز برمی گردد. در اواخر سال ۱۳۴۷ گروهی از بازیکنان شهر تبریز اقدام به تأسیس تیم فوتبالی کردند تا بتوانند در شهر خود به فوتبال ادامه دهند. نام این تیم به دلیل آن که اکثر بازیکنان تیم از کارگران کارخانه ماشین سازی بودند به همین نام برگزیده شد. در این سال کارخانه ماشین سازی با همکاری کشور چکسلواکی در محله قراملک تبریز در حال ساخت بود. در این دو سال که کارخانه در حال ساخت بود، بیشتر هزینه های تیم توسط خود بازیکنان تأمین می شد و تیم فعالیت خود را به صورت آماتوری ادامه می داد. در اواخر دهه ۴۰ کارخانه ماشین سازی تبریز، تأسیس شد و گروه صنعتی ماشین سازی تبریز برای تقویت بنیه جسمانی و ایجاد شور و نشاط و حفظ تندرستی و سلامتی کارگران در سال ۱۳۴۹ اقدام به تأسیس «باشگاه فرهنگی ورزشی ماشین سازی تبریز» کرد. از این سال به بعد تیم فوتبال ماشین سازی زیر نظر کارخانه ماشین سازی به حیات خود ادامه داد و این کارخانه توانست تیم فوتبال ماشین سازی را به صورت نیمه حرفه ای درآورده و به عنوان حامیِ این تیم شناخته شود. این تیم بلافاصله توانست در ظرف مدت کوتاهی پس از تأسیس با پشت سر گذاشتن تیم های دیگر تبریز که غالباً صبغه محلاتی داشتند، نام خود را بر سر زبان ها انداخت و بسیاری از بازیکنان مشهور آن دوران به این تیم پیوستند. در چنین اوضاعی که برخی از بازیکنان آن زمان نتوانسته بودند به ماشین سازی ملحق شوند، پس از یک سال یعنی در سال ۱۳۴۹ با رایزنی های مختلف با مدیران کارخانه تراکتورسازی، باشگاه فوتبال تراکتورسازی تبریز را راه اندازی کردند تا به رقیبی جدی هم به لحاظ ورزشی و هم از نظر اقتصادی برای ماشین سازی تبدیل شود. ماشین سازی برای اولین بار در مسابقات کشوری جام منطقه ای ایران ۱۳۵۰ شرکت کرد و در آن مسابقات پس از شکست از تیم تاج تهران به مقام سوم منطقه «آ» مسابقات دست پیدا کرد و از حضور در مرحلهٔ نهایی بازماند. این تیم بلافاصله توانست در ظرف مدت کوتاهی پس از تأسیس با پشت سر گذاشتن تیم تراکتورسازی به مسابقات قهرمانی کشور موسوم به جام تخت جمشید که در سال ۱۳۵۲ تأسیس شده بود راه یابد. در این سال ماشین سازی که اولین سال حضور خود را در سطح اول فوتبال ایران تجربه می کرد، نتوانست در مقابل تیم های تهرانی دوام بیاورد و با کسب نتایج ضعیف و ۸ امتیاز به لیگ دسته دوم سقوط کرد و دو سال بعد هم نتوانست به لیگ تخت جمشید صعود کند. در سال دوم بود که ماشین سازی توانست با کسب نتایج خوب و پس از پیروزی بر تیم آرشام کرمان در فینال لیگ دسته دوم، به لیگ تخت جمشید صعود کند. سال ۱۳۵۵ اوج حضور این باشگاه در لیگ سراسری بود. ماشین با تجربه ای که در اولین حضور کسب کرده بود و با حضور بازیکنانی چون احد شیخ لاری، حسن صادقیان، رضا آذری، کاظم سیدعلیخانی، سعید پهلوان، غلامحسین باغ آبادی، حسین طباطبایی، عباس اسدزاده، کیومرث پورفضل، حسن ربانی، احد زارعی، قدرت فرهادخواه، قدرت صالح، حسن خان فام، ولی حاتمی، علی مودت و مجید مهدی فر توانستند در لیگ با قدرت ظاهر شده و در مقابل تیم های تهرانی درخشیده و عنوان نهم را با کسب ۲۲ امتیاز به خود اختصاص دهند. در سال بعد هم به بازی های خوب خود ادامه دادند و عنوان دهم را بدست آوردند. اما در سال ۱۳۵۷ در حالی که تیم ماشین سازی در رده هفتم قرار داشت لیگ به دلیل وقوع انقلاب تعطیل شد. با وقوع انقلاب این باشگاه هم به علت در هم ریختگی اوضاع کشور کمی از روزهای اوج خود فاصله گرفت. بعد از فروکش کردن اوضاع نابسامان کشور در بین سال های ۱۳۵۷ تا ۱۳۵۹ این تیم توانست در لیگ و جام حذفی تبریز به مقام قهرمانی برسد. در حالی که تمام تیم ها امید به برگزاری لیگ سراسری داشتند اما با شروع جنگ ایران و عراق، این امید به یأس تبدیل شد و تا ده سال بعد هم تحقق نیافت. ماشین سازی تبریز در بدو تأسیس با پیراهن قرمز در رقابت های جام تخت جمشید حضور پیدا می کرد. بعد از چند سال که کارخانه تراکتورسازی نیز تیم تراکتورسازی را با پیراهن های قرمز رنگ روانه رقابت های کشوری کرد، مدیران گروه ورزشی ماشین سازی نیز در حرکتی نمادین رنگ پیراهن ورزشی تیم خود را در ابتدا به رنگ آبی و سپس زرد و بعدها برای همیشه به رنگ سبز تغییر دادند. در طول سال های جنگ که امکان برگزاری لیگ سراسری نبود، مسابقات، محدود به لیگ های استانی می شد. در این سال ها ماشین سازی خوش می درخشید و با کسب ۷ قهرمانی در لیگ باشگاه های تبریز در سال های ۱۳۵۹، ۱۳۶۰، ۱۳۶۲، ۱۳۶۴، ۱۳۶۵، ۱۳۶۶ و ۱۳۶۷ و ۲ نایب قهرمانی به سال های ۱۳۶۱ و ۱۳۶۳ و همچنین ۶ مقام قهرمانی جام حذفی تبریز به عنوان بهترین تیم تبریز و بالاتر از تیم هایی چون تراکتورسازی، موتوژن، پیستون سازی، کمپیدرو و شهرداری تبریز برگزیده شد. از برخی بازیکنان آن تیم می توان به رحیم اقدم، مجید ناظمی، مهدی جعفرپور، محمدرضا ذریه، یعقوب گلشنی و احد شیخ لاری اشاره کرد. در سال ۱۳۶۸ و پس از پایان جنگ ایران و عراق، فدراسیون فوتبال ایران تصمیم به راه اندازی لیگی به نام جام قدس کرد که ماشین سازی در آن لیگ به عنوان نماینده تبریز همراه با تراکتورسازی شرکت کرده و توانست در گروه دوم به عنوان ششم دست پیدا کند. از مربیان این تیم در این دهه می توان به علی شیردل اشاره کرد. در سال ۱۳۶۹ لیگ سراسری ایران موسوم به جام آزادگان راه اندازی شد؛ و به سال ۱۳۷۱ تیم فوتبال ماشین سازی توانست با هدایت حسین فکری باری دیگر به رده نخست فوتبال کشور صعود کند، پس از سه سال حضور حسین فکری روی نیمکت مربیان ماشین سازان که دستاورد آن از سال ۱۳۷۰ صعود سبزپوشان فوتبال به لیگ دسته یک و پس از آن برگزیده شدن ماشین سازان به عنوان بهترین تیم شهرستانی لیگ دسته یک بود، سرانجام در لیگ آزادگان ۱۳۷۳ ناصر حجازی به جای حسین فکری سرمربی ماشین سازان شده و توانست در گروه خود به مقام سوم دست یابد. در سال ۱۳۷۴ تیم فوتبال ماشین سازی با رهنمود ناصر حجازی یک بار دیگر به عنوان بهترین تیم شهرستانی در حضور شهرداری تبریز دست یافت و تراکتورسازی که به دست دوم سقوط کرد، دست یافت و در همان سال ۱۳۷۵ در حالی که تیم همشهری اش شهرداری به لیگ دسته دوم سقوط کرده بود، به عنوان هشتم رسید. به سال ۱۳۷۶ این تیم به شدت از مشکلات مالی رنج می برد، با هدایت سابو آدریان به لیگ دسته دوم سقوط کرد. در بین سال های ۱۳۷۷ تا ۱۳۸۱ این تیم در لیگ دسته دوم کشور به فعالیت خود ادامه داد؛ اما از صعود کردن به لیگ آزادگان بازماند. با راه اندازی لیگ برتر در سال ۱۳۸۲، نام لیگ دسته دوم به لیگ آزادگان تغییر کرد و نحوه برگزاری لیگ هم که تا آن زمان به صورت تک گروهی بود به به صورت دو گروهی درآمد. در سال ۱۳۸۲ ماشین کار خود را با قدرت آغاز کرد و با آوردن ناصر حجازی اسطوره باشگاه استقلال به عنوان سرمربی عزم خود را برای صعود جزم کرد؛ اما این تیم باز هم به علت مشکلات مالی از صعود به لیگ برتر بازماند. این تیم در سالیان اخیر در جدول رتبه های چهارم تا هشتم را به خود اختصاص می داد. از دلایل صعود نکردن این تیم در این سال های می توان به توجه بیش از حد مسئولین استان به تیم تراکتورسازی و از طرف دیگر حمایت نکردن کارخانه ماشین سازی از این باشگاه عنوان کرد. این مشکلات در فصل ۱۳۸۷–۱۳۸۶ به بیش ترین حد خود طی سالیان اخیر رسید و این تیم را با مشکلات مالی بسیاری مواجه کرد و عاقبت در پایان فصل در حالی که این تیم در دو بازی پایانی به سه امتیاز نیاز داشت تا در لیگ ۱ باقی بماند، نتوانست در مقابل تیم های سپاهان نوین و اتکای تهران برد را از آن خود کند و به لیگ دسته دوم سقوط کرد. این در حالی بود که در این دو مسابقه ماشین سازی تا دقایق پایانی از حریفان پیش بود. در تابستان ۱۳۸۷ بدستور مدیرعامل گروه صنعتی ماشین سازی تبریز (مجید خدابخش) قدیمی ترین باشگاه ورزشی شهر تبریز تا مرز انحلال پیش رفت تا اینکه در تیر ۱۳۸۷ سازمان تربیت بدنی استان آذربایجان شرقی با ریاست جواد شهلایی امتیاز تیم فوتبال ماشین سازی را از کارخانه ماشین سازی تحویل گرفته و از انحلال سبزجامگان فوتبال آذربایجان پیشگیری نمود. در تیر ۱۳۸۷ با تصمیم فدراسیون و افزایش تیم های دسته یک، سبزقباهای تبریز توانستند دوباره در رقابت های لیگ یک حضور بیابند. در این فصل با آنکه مسئولان تربیت بدنی قول حمایت به باشگاه را داده بودند؛ اما با جابجایی رؤسای اداره کل تربیت بدنی آذربایجان شرقی، رئیس تازه انتخاب شده آن سازمان (غلامحسین فخاری) از دادن کمک های مالی سر باز زد و از پشتیبانی از قدیمی ترین باشگاه ورزشی شهر تبریز دست کشید و از طرف دیگر هیچ ارگان یا سازمانی پاسخگوی خیل عظیم طرفداران این تیم مردمی نبود و تیم فوتبال ماشین سازی تبریز در این فصل با بحران های مالی بسیاری مواجه بود، به طوری که هیچ مبلغی به بازیکنان و کادر فنی این تیم حتی پس از نیم فصل اول لیگ آزادگان پرداخت نشد. در تعطیلات نیم فصل اول سرمربی این تیم به علت کسب نتایج ضعیف برکنار شده و جای خود را به سیروس بایرامی داد. سپس شهرام دبیری اسکویی نماینده شورای شهر تبریز امتیاز این باشگاه را خریداری کرد؛ و در سال دوم مدیریت شهرام دبیری ماشین سازی در آستانه صعود به رقابت های لیگ برتر قرار گرفت ولی در واپسین دیدار انجام شده میان ماشین سازی تبریز و تربیت یزد، سبزپوشان تبریزی در لحظات آخر یک گل از تیم یزدی دریافت کرده و بدین ترتیب از صعود به لیگ برتر بازماندند، پس از آن در شهریور ماه ۹۱ به علت مشکلات مالی و عدم حمایت های لازم از سوی مسئولان و همکاری و همراهی مقامات استان آذربایجان شرقی، برای حمایت از تیم فوتبال ماشین سازی، سرانجام شهرام دبیری با انتشار بیانیه ای از هواداران ماشین سازان پوزش خواسته و به صورت ناگهانی از مدیریت این تیم کناره گیری کرد. پس از این، هیئت فوتبال استان آذربایجان شرقی مسئولیت این تیم را بر عهده گرفت. مدتی نیز زمزمه هایی مبنی بر اعطای مالکیت این باشگاه به حسین هدایتی شنیده شد؛ اما این واگذاری منتفی شد. در نهایت، مؤسسه قرض الحسنه جوانان خیر مالکیت باشگاه ماشین سازی را بر عهده گرفت. بعد از مدتی مؤسسه جوانان خیر به دلیل تخلفات مالی با مؤسسه مالی و اعتباری کوثر ادغام شد اما این بار مؤسسه کوثر به تعهدات خود عمل نکرد و باعث سقوط تیم به لیگ دو شد. بعد از پایان فصل این تیم با سپاه عاشورای تبریز ادغام شد و نام تیم به «مقاومت ماشین سازی تبریز» تغییر یافت. مشکلات بی پایان تیم ماشین سازی در لیگ آزادگان ۹۲–۹۱ به اوج خود رسید و تیم با تغییر و تحولات بسیار و تعویض ۵ سرمربی برای دومین بار به لیگ دسته دوم سقوط کرد. ماشین سازی لیگ دسته دوم را هم بسیار بد شروع و خاتمه داد به طوری که با قرار گرفتن در رده نازل یازدهم و تنها به دلیل پیروزی برابر پیام صنعت آمل در پلی آف از سقوط به لیگ دسته سوم نجات پیدا کرد. در تابستان ۹۳ شهرداری تبریز با توجه به وضعیت اسفناک تیم و در جهت حمایت از این تیم مالکیت این تیم را بر عهده گرفت و با انتخاب عیسی اکبرزاده به عنوان مدیر عامل و غلامرضا باغ آبادی به عنوان سرمربی، سروسامانی به این تیم بخشید. طبق مصوبه اعضای شورای اسلامی شهر تبریز با انحلال باشگاه فوتبال شهرداری تبریز در اولین فصل از رقابت های پیش رو فوتبال ۹۵–۹۴ جام آزادگان دیرینه ترین تیم فوتبال شمالغرب کشور ماشین سازی تبریز جایگزین تیم فوتبال شهرداری شده و تحت حمایت شورای اسلامی شهر و سازمان ورزش شهرداری تبریز در سری رقابت های لیگ دسته ۱ حضور یافت. در خرداد ۱۳۹۴ عیسی اکبرزاده، مدیرعامل باشگاه اعلام کرد با عقد قراردادی ۲ ساله هدایت ماشین سازی تبریز را برای حضور در لیگ دسته ۱ به نادر دست نشان سپرده است. پس از پایان یافتن نیم فصل نخست رقابت های جام آزادگان و قرار گرفتن سبزجامگان فوتبال آذربایجان در رتبه پنجم لیگ دسته یک، در دیماه ۱۳۹۴ اعضای هیئت مدیره باشگاه حکم برکناری دست نشان و مدیرعامل این باشگاه را صادر کرده و رسول خطیبی را به عنوان سرمربی تیم برگزیدند. سرانجام تیم فوتبال ماشین سازی با هدایت خطیبی در ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۵ با برتری ۳ بر ۰ در برابر مس رفسنجان یک هفته مانده به پایان رقابت های جام آزادگان، پس از ۱۹ سال دوری از رده نخست فوتبال کشور، به لیگ برتر خلیج فارس راه یافت. هرچند تیم فوتبال ماشین سازی تبریز در فصل ۹۵–۱۳۹۶ رقابت های لیگ برتر از امکانات مناسبی برخوردار بود و سرمربی وقت ماشین سازان توانسته بود با گرفتن چند ستاره فوتبال کشور به ظاهر تیم قدرتمندی را آماده مسابقات کند ولی از هفته چهارم رقابت ها افول سبزپوشان فوتبال تبریزی آغاز شده و این تیم در رده پایانی جدول رده بندی قرار گرفت، در نیم فصل بازی ها مدیرعامل باشگاه ماشین سازی (میر معصوم سهرابی) که هم زمان مدیریت سازمان ورزش شهرداری تبریز و ده ها تیم ورزشی دیگر را بر عهده داشت، به رغم مخالفت اعضای هیئت مدیره باشگاه تصمیم گرفت فرهاد کاظمی را روی نیمکت مربیان بنشاند که این تصمیم با مخالفت نه تنها اعضای هیئت مدیره باشگاه بلکه شماری از هواداران و نمایندگان مردم تبریز در شورای شهر تبریز رو در رو شد و در آن هنگام میر معصوم سهرابی از سمت خود استعفا داده و اعلام داشت یا باید هدایت تیم به کاظمی سپرده شود یا این که وی از سمت مدیرعاملی ماشین سازان کنار خواهد رفت، در پی استعفای سهرابی سرانجام با درخواست وی موافقت گردید و کاظمی روی نیمکت ماشین سازان نشست، فرهاد کاظمی در ابتدای کار خود با برکناری بازیکنان مطرح و ملی پوش ماشین سازی و با خرید چند بازیکن عمدتاً نیمکت نشین بنیه تیم فوتبال ماشین سازی را سست و ضعیف تر کرده و منتج چندین هفته حضور وی در پشت رُل هدایت ماشین پیر فوتبال تبریز، سقوط زودهنگام این باشگاه مردمی به زیرگروه لیگ برتر بود که اعتراض گسترده هواداران را به دنبال داشت، بسیاری از هواداران و پیشکسوتان ماشین سازی بر این باور بودند که میر معصوم سهرابی با اقدامات از پیش طراحی شده و با همکاری فرهاد کاظمی و اخراج تنی چند از بازیکنان اسم و رسم دار از قبیل آندرانیک تیموریان، سامان نریمان جهان، مانوئل فرناندز و چند بازیکن دیگر، به صورت عمدی و از قبل پی ریزی شده سقوط ماشین سازی به لیگ دسته ۱ را فراهم ساخت زیرا وی در طول ۱۷ سال مدیریت خود هیچ تمایلی به حضور تیم های فوتبال تحت هدایت خود در سطح نخست فوتبال کشور نداشته، چرا که در ۱۷ سال گذشته هرچند ۵ مرتبه تیم های فوتبال تحت مدیریت وی (۴ مرتبه تیم فوتبال شهرداری تبریز و یک بار ماشین سازی) به لیگ برتر صعود کرده اند اما در هر مرتبه هر پنج تیم فوتبال تحت مدیریت میر معصوم سهرابی تنها به مدت یک فصل در عرصه رقابت های لیگ برتر مانده و در کمتر از یک سال به لیگ دسته یک سقوط کرده اند، افزون بر آن در یک صد سال گذشته به تاریخ فوتبال باشگاهی کشور، سنگین ترین محکومیت و اشد مجازات انضباطی فوتبال ایران علیه میر معصوم سهرابی صادر گردیده و با فاش شدن زد و بند و تبانی های محرز شده به سال ۱۳۹۱ تیم فوتبال تحت مدیریت میر معصوم سهرابی که با سرمربیگری فراز کمالوند به لیگ برتر صعود کرده بود نخست روانه لیگ ۱ شده و در پی اعتراض شهردار وقت تبریز علیرضا نوین از مقامات کمیته انضباطی فدراسیون فوتبال، تیم فوتبال شهرداری تبریز روانه رقابت های لیگ دسته دو فوتبال باشگاه کشوری شده و مدیر عامل آن (میر معصوم سهرابی) برای مدتی از هر گونه فعالیت ورزشی محروم شد هرچند که وی پس از گذراندن دوران محکومیت خود بازهم به صندلی خود در جایگاه مدیرعامل سازمان ورزش شهرداری تبریز تکیه زده و از سال ۱۳۹۵ مدیریت دیرینه ترین تیم فوتبال شهر تبریز (ماشین سازی) را نیز بر عهده گرفت و دستاورد مدیریت سهرابی در جایگاه مدیرعامل باشگاه ماشین سازی صعود سبزپوشان فوتبال تبریز به رقابت های لیگ برتر و در کمتر از یک سال سقوط به جام آزادگان فوتبال باشکاهی کشور بود. به دنبال دستور مدیر وقت گروه صنعتی ماشین سازی مجید خدابخش که در نیمه های دهه ۸۰ خورشیدی برون راندن باشگاه از کارخانجات ماشین سازی را در پی داشت، سرانجام پس از چندین سال دربدری و بی سرپناه بون سبزجامه گان فوتبال آذربایجان، با خریداری گروه صنعتی ماشین سازی از سوی یکی از بازرگانان تبریزی (محمد علی شریعت زاده) روز ۱۵ تیرماه ۱۳۹۶ امتیاز باشگاه از سازمان شهرداری تبریز به گروه صنعتی ماشین سازی بازگردانده شده و حسین خطیبی به عنوان مدیرعامل باشگاه برگزیده شد - محمدعلی شریعت زاده پس از برگزینش حسین خطیبی و جابجایی باشگاه ماشین سازی از سازمان شهرداری تبریز به کارخانجات ماشین سازی اعلام داشت برای بالا بردن جایگاه دیرینه ترین باشگاه ورزشی شمالغرب کشور برنامه های ویژه ای در نظر گرفته. چندی پس از بازگرداندن باشگاه به کارخانجات ماشین سازی خریدار گروه صنعتی ماشین سازی نتوانست هزینه مالکیت ماشین سازی را بپردازد و به همین سبب باشگاه ماشین سازی برای چندمین بار در آستانه انحلال قرار گرفت که در این میان رسول خطیبی نزد سرمایه دار متمول تبریزی محمدرضا زنوزی مطلق -مالک باشگاه گسترش فولاد تبریز و تراکتورسازی - تبریز رفت و از او درخواست نمود در کنار پشتیبانی از باشگاه گسترش فولاد، مدیریت باشگاه ماشین سازی را نیز بپذیرد، بنابراین زنوزی درخواست خطیبی را پذیرفت و مالکیت باشگاه ماشین سازی را از آن خود کرد. در آستانه هجدهمین دوره مسابقات لیگ برتر، با تصمیم محمدرضا زنوزی مالک باشگاه گسترش فولاد تبریز، امتیاز این باشگاه در لیگ برتر فوتبال به تیم ماشین سازی تبریز واگذار شد. بازیکنانی که فصل قبل با گسترش فولاد در لیگ برتر بازی می کردند، در لیگ هجدهم با لباس ماشین سازی به زمین رفتند. پس از جابجایی امتیاز باشگاه فوتبال گسترش فولاد تبریز با باشگاه فوتبال ماشین سازی تبریز در لیگ آزادگان و انحلال نام گسترش فولاد، امتیاز لیگ یکی آن در مرداد ۱۳۹۷ به ارومیه انتقال و باشگاه نود جهت حضور در لیگ آزادگان تشکیل شده و مالکیت آن در حال حاضر بر عهده اداره کل ورزش و جوانان آذربایجان غربی است. در بیشتر بازی های لیگ آزادگان ۹۵–۱۳۹۴، از ورزشگاه باغشمال به عنوان ورزشگاه خانگی این تیم استفاده می شد؛ اما در هفته های واپسین رقابت های جام آزادگان فوتبال ایران، به علت حضور پرشور و پرشمار هواداران باشگاه ماشین سازی، تصمیم گرفته شد از ورزشگاه یادگار امام به عنوان ورزشگاه خانگی این باشگاه استفاده شود. پس از صعود تیم فوتبال ماشین سازی تبریز به رقابت های جام خلیج فارس فوتبال ایران، به دلیل نصب سیستم گرمایشی (هیتینگ) و بازکاشت چمن ورزشگاه یادگار امام تبریز، دیدارهای نیم فصل اول ماشین سازان در ورزشگاه خانگی تیم رقیب (تراکتورسازی) انجام شد ورزشگاه مرزداران نیز به آکادمی باشگاه ماشین سازی اختصاص یافته است. در سال هایی که ماشین سازی به همراه تراکتورسازی در سطح نخست فوتبال ایران حضور داشتند، این دو تیم رقیبی سنتی برای هم بودند. بازی های این دو تیم در ورزشگاه باغشمال از جذابیت خاصی برخوردار بوده و بسیاری این بازی را با شهرآورد سرخابی تهران مقایسه می کنند. آمار فرجام شهرآورد شهر تبریز تاکنونی23بردبرای ماشین سازی و16برد برای تراکتور به همراه داشته، همچنین 19دیدار این دو باشگاه پر هوادار شهر تبریز با فرجام مساوی پایان یافته بهترین برد ماشین در دربی تبریز برد 6 بر 0 در جام تخت جمشید است. تیم فوتبال ماشین سازی تبریز در تاریخ پنجاه و یک ساله خود5 لوگو داشته است. فهرست بازیکنان باشگاه فوتبال ماشین سازی تبریز در فصل ۹۹–۱۳۹۸ به شرح زیر است. سید محمد علوی از آغاز راه اندازی باشگاه این افراد تا به امروز سرمربی باشگاه ماشین سازی بوده اند.
[ { "answer1": "در اواخر سال ۱۳۴۷ گروهی از بازیکنان شهر تبریز اقدام به تأسیس تیم فوتبالی کردند تا بتوانند در شهر خود به فوتبال ادامه دهند.", "answer2": "در اواخر دهه ۴۰ کارخانه ماشین سازی تبریز، تأسیس شد و گروه صنعتی ماشین سازی تبریز برای تقویت بنیه جسمانی و ایجاد شور و نشاط و حفظ تندرستی و سلامتی کارگران در سال ۱۳۴۹ اقدام به تأسیس «باشگاه فرهنگی ورزشی ماشین سازی تبریز» کرد.", "distance": 462, "question": "تیم ماشین سازی در ابتدا توسط چه کسانی تاسیس شد و اولین حامی مالی این تیم چه سازمانی بود؟" }, { "answer1": "با هدایت رسول خطیبی، با کسب رتبه دوم در لیگ آزادگان ۹۵–۱۳۹۴ پس از ۲۰ سال دوری از سطح اول فوتبال ایران، به لیگ برتر صعود کرد", "answer2": "مدیران گروه ورزشی ماشین سازی نیز در حرکتی نمادین رنگ پیراهن ورزشی تیم خود را در ابتدا به رنگ آبی و سپس زرد و بعدها برای همیشه به رنگ سبز تغییر دادند.", "distance": 3763, "question": "تیم ماشین سازی در چه سالی به لیگ برتر صعود کرد و چه زمانی رنگ پیراهن این تیم به سبز تغییر یافت؟" }, { "answer1": "در لیگ آزادگان ۱۳۷۳ ناصر حجازی به جای حسین فکری سرمربی ماشین سازان شده و توانست در گروه خود به مقام سوم دست یابد.", "answer2": "تیم فوتبال ماشین سازی تبریز در تاریخ پنجاه و یک ساله خود5 لوگو داشته است.", "distance": 11235, "question": "مربی ماشین سازی در سال ۱۳۷۳ چه کسی بود و چند بار در طول تاریخ این باشگاه لوگوی آن تغییر کرده است؟" }, { "answer1": "پس از سه سال حضور حسین فکری روی نیمکت مربیان ماشین سازان که دستاورد آن از سال ۱۳۷۰ صعود سبزپوشان فوتبال به لیگ دسته یک و پس از آن برگزیده شدن ماشین سازان به عنوان بهترین تیم شهرستانی لیگ دسته یک بود", "answer2": "در خرداد ۱۳۹۴ عیسی اکبرزاده، مدیرعامل باشگاه اعلام کرد با عقد قراردادی ۲ ساله هدایت ماشین سازی تبریز را برای حضور در لیگ دسته ۱ به نادر دست نشان سپرده است.", "distance": 4972, "question": "در چه سالی باشگاه ماشین سازی به عنوان بهترین تیم شهرستانی در لیگ دسته یک انتخاب شد و چه کسی در سال 1394 هدایت این تیم را برعهده گرفت؟" } ]
[ { "answer1": "بهترین برد تاریخ این تیم برد11-2برابر اتحاد لردگان در جام حذفی سال95 با رسول خطیبی است", "answer2": "ماشین سازی برای اولین بار در مسابقات کشوری جام منطقه ای ایران ۱۳۵۰ شرکت کرد و در آن مسابقات پس از شکست از تیم تاج تهران به مقام سوم منطقه «آ» مسابقات دست پیدا کرد و از حضور در مرحلهٔ نهایی بازماند.", "question": "بهترین برد تاریخ ماشین سازی چه زمانی و با چه نتیجه ای ثبت شده و این تیم در چه سالی برای اولین بار به مسابقات کشوری راه یافت؟" } ]
gemini-2.0-flash-exp
248
: سناخریب سِناخِریب یا سنخریب (Sennacherib) (سین-آهه-اریبا) معنای نامش یعنی: ""سین [ایزد ماه]، جانشین برادران شد"". امپراتور آشور (۷۰۵–۶۸۱ ق. م) و پسر و جانشین سارگن دوم بوده است. سناخریب به عنوان ولیعهد پادشاه، هنگامی که سارگون دوم به جنگ می رفت، در منصب نایب السلطنه ایفای نقش می کرد. برخلاف پدرش که بسیار به جنگ و پیکار می پرداخت، سناخریب بیشتر به خاطر مرمت ها، ساختمان سازی ها و بسط و توسعه دادن آن پروژه ها شناخته می شود. پس از مرگ دلخراش پدرش، سناخریب با مسائل و مشکلات متعددی در برقراری قدرت و سلطنتش روبرو شد، علاوه بر آن، قلمرو حکومتی اش هم در معرض خطر قرار گرفته بود. با این وجود، وی موفق شد که این مسائل و مشکلات را حل و برطرف نماید. او پایتخت را از شهر جدیدالتاسیس پدرش دور-شروکین به شهر قدیمی و پایتخت قبلی آشور، نینوا انتقال داد. لازم به تذکر است که این پادشاه آشور، نه تنها شهر پایتخت پدرش را ترک کرد، بلکه نام وی را هم در هیچ کتیبه و متن و نوشته ای رسمی در دورهٔ سلطنتش نیاورد. نخستین جنگ سناخریب در ۷۰۳ ق.م. با مردوک-اپل-ایدین دوم پادشاه بابل به وقوع پیوست. در این هنگام، مردوک-اپل-ایدین تخت سلطنت بابل را قبضه کرده و اتحادی از کلدی ها، آرامی ها و ایلامی ها تشکیل داده بود. می توانیم دیدار سفرای بابلی با حزقیا، فرمانروای یهودیه را به این زمان منسوب کنیم. متحدان می خواستند از ناآرامی ای که به هنگام انتقال سلطنت آشور به سناخریب به وجود آمده بود، در جهت منافع خود استفاده نمایند. سناخریب قشونش را به دو قسمت تقسیم کرد، یک دسته از آن به دشمنان مستقر در کیش حمله کرد و دستهٔ دوم که سناخریب رهبری و فرماندهی آن را به عهده داشت، به قصد تصرف کوتها به راه افتاد. پس از این که کوتها تسخیر شد، سناخریب به سرعت برگشت تا به دستهٔ اول سپاهش در مأموریتشان کمک رساند. شورش خوابانده و سرکوب شد و مردوک اپل آیدین فرار کرد، شهر بابل تصرف شد و کاخ پادشاه بابل مورد نهب و غارت قرار گرفت، اما آشوریان آسیبی به ساکنان شهر وارد نکردند. آشوری ها به جستجوی مردوک-اپل-ایدین دوم روی آوردند، به خصوص در باتلاق ها و مرداب های جنوب بابل، ولی نتوانستند او را پیدا کنند. نیروهای شورشی از شهرهای بابل بیرون رانده و جارو شدند و سناخریب چون می دانست که حکومت مستقیم آشور بر بابل پرهزینه است، یک اشراف زاده و نجیب زادهٔ بابلی به نام بل-ایبنی را که در دربار آشور بزرگ شده بود، به حکومت بابل نشاند (سال ۷۰۳ ق. م)هنگامی که آشوریان به سرزمین خود بازگشتند، مردوک اپل آیدین دوم در تهیهٔ شورشی دیگر شد. در ۷۰۰ ق.م. آشوریان بازگشتند و در مرداب ها و باتلاق های بابل مشغول پیکار با سپاهیان شورشی شدند. بار دیگر شاه بابل فرار کرد - که البته جای تعجب هم نداشت - قصد وی این بار ایلام بود و وی در همان جا هم درگذشت. دانسته شد که بل-ایبنی نسبت به آشوری ها بی وفا است و او را به عنوان یک اسیر گرفتند. سناخریب که تلاش می کرد مسئلهٔ شورش و تمرد بابل را به گونه ای حل کند، این بار تصمیم گرفت که شخصی وفادار نسبت به خود را به تخت سلطنت این کشور بنشاند و پسرش آشور-ندین-شومی را به این مقام منصوب کرد. این کار هم کمکی به حل مسئله نکرد، شش سال بعد در سال ۶۹۴ ق.م. لشکرکشی دیگری برای نابودی یک پایگاه ایلامی در سواحل خلیج پارس صورت گرفت. برای اجرا کردن و پیش بردن این مأموریت، سناخریب، قایق های فینیقی و سوری را به خدمت گرفت و این قایق ها همراه با سپاه و ادوات جنگ پادشاه از طزیق دجله به سوی دریا روانه شدند. به دلیل امواج و جزر و مد خلیج پارس، نیروهای فینیقی مورد استفاده قرار نگرفتند، چرا که امواج دریا در امر جنگ باعث تأخیر و معطلی می شد. آشوری ها با کلدی ها در رود اولایا جنگیدند و پیروز شدند. هنگامی که آشوری ها در خلیج فارس مشغول جنگ بودند، ایلامی ها در یک حرکت غیرمنتظره و کاملاً تعجب آور به شمال بابل یورش بردند، آن ها پسر سناخریب را دستگیر کردند و به ایلام بردند. به جای او، نرگال-اوشزیب به تخت پادشاهی بابل نشست. آشوری ها با جنگیدن راه خود را به سوی شمال باز کردند و شهرهای متعددی را تسخیر نمودند. در این هنگام یک سال گذشته بود و سال ۶۹۳ ق.م. بود. جنگ بزرگی علیه شورشیان بابلی در شهر نیپور رخ داد، پادشاه بابلی ها دستگیر شد و به نشانهٔ انتقام به نینوا برده شد. سناخریب برای گرفتن انتقام پسرش یک بار دیگر به ایلام لشکرکشی کرد و قشون آشور در آنجا شروع به نهب و غارت کردند. پادشاه ایلام به کوه ها گریخت و سناخریب به دلیل نزدیک شدن زمستان مجبور به بازگشت به آشور شد. یک رهبر شورشی دیگر به اسم موشزیب-مردوک ادعای تخت سلطنت بابل را کرد و از حمایت ایلامی ها برخوردار شد. آخرین نبرد بزرگ در سال ۶۹۱ ق.م. اتفاق افتاد که نتیجهٔ مشخص و قطعی ای نداشت و در هر حال موشزیب-مردوک قادر شد که دو سال دیگر هم در سلطنت بابل باقی بماند. البته این، تنها تأخیری موقتی و زودگذر در کار پادشاهی بابل بود، چون که اندکی پس از آن بابل محاصره شد و در سال ۶۸۹ ق.م. سقوط کرد. سناخریب ادعا می کند که شهر را نابود و ویران نموده است و در حقیقت هم شهر مزبور به مدت چند سال خالی از سکنه بوده است. در۷۰۱ ق.م. شورشی در کشور یهودیه توسط پادشاه آنجا حزقیا درگرفت، مصری ها و بابلی ها هم از این شورش حمایت کردند. در پاسخ به آن، سناخریب تعدادی از شهرهای یهودیه راچپاول و غارت کرد. وی اورشلیم را به محاصره درآورد، اما چون در آشور تلاش هایی در جهت انجام یک کودتا صورت گرفت، پادشاه به زودی برای فرونشاندن آن، اورشلیم را بدون این که تصرف و غارت کرده باشد، وانهاد و به نینوا بازگشت. این حادثه توسط خود سناخریب، هرودوت، یوسف فلاوی و برخی از نویسندگان کتاب های تورات نوشته شده و تا زمان ما محفوظ مانده است. به گفتهٔ تورات، یک دلیل دیگر بازگشت سناخریب از محاصرهٔ اورشلیم، این بود که "فرشته ی یهوه بیرون رفت و ۱۸۵۰۰۰ نفر را در اردوگاه آشوری ها دچار مرگ کرد." (کتاب دوم پادشاهان) یکی از منابع آشوری سال وقوع این حادثه را ۶۸۹ ق.م. می داند. روایت های آشوری با ماجرا به مانند یک فاجعه برخورد نمی کنند، بلکه قایل به این هستند که آشوریان فتح نمایانی نموده اند. این منابع آشوری عقیده دارند که محاصرهٔ اورشلیم به اندازه ای موفقیت آمیز بود که حزقیا مجبور شد خراجی پولی به سناخریب بپردازد و آشوری ها پیروزمندانه، بدون از دست دادن هزاران مرد جنگی و بدون غارت اورشلیم بازگشتند. قسمتی از این روایت در کتب تورات وجود دارد، ولی این موضوع هنوز هم توسط تاریخ شناسان و تاریخدانان با اشتیاق و شور و حرارت مورد مجادله و مناقشه قرار می گیرد. در یکی از روایت های آشوری، سناخریب اعلام می کند که ""حزقیای یهودیه ای"" را ""مانند پرنده ای در قفس انداخته شده"" در داخل اورشلیم، شهر سلطنتی خودش محبوس کرده است. در ابتدا سناخریب، برخی از پیروزی های پیشین خود را برمی شمارد و می گوید که چگونه دشمنانش از حضور او، سراسیمه و گیج و مستاصل می شدند، او قادر بود که این کار را در صیدون بزرگ، صیدون کوچک، Bit-Zitti، Zaribtu، Mahalliba، Ushu، Akzib، و Akko انجام دهد. پس از گرفتن این شهرها، سناخریب یک فرمانروای دست نشانده و آلت دست به نام ایتوبعل (Ithobaal, Ethbaal) را برای حکومت بر کل منطقه منصوب کرد. سناخریب، سپس توجه خود را به سوی Beth-Dagon, Joppa, Banai-Barqa و Azjuru معطوف کرد، شهرهایی که صدقیا، پادشاه اشکلون بر آن ها فرمان می راند و این شهرها هم به تصرف پادشاه آشور درآمد. سپس مصر و نوبیا به کمک شهرهای تسخیر شده شتافتند. سناخریب مصریان را شکست داد و آنگونه که خود روایت می کند، ارابه رانان مصری و نوبیایی را یک تنه تسخیر و تصاحب کرد. پادشاه آشور چند شهر دیگر را هم تسخیر و چپاول کرد، یکی از این شهرها، لاخیش بود، یعنی دومین شهر نیرومند و مستحکم و خوب سنگربندی شده و به نیکی تجهیز شده در پادشاهی یهودیه. او شهروندان «مجرم» شهرها را تنبیه کرد و Padi حاکم و رهبر آنان را که مانند گروگانی در اورشلیم نگه داشته می شد، دوباره به حکمرانی منصوب کرد. پس از آن، سناخریب به سوی حزقیا پادشاه یهودیه، که از اطاعت و انقیاد وی سرپیچی کرده بود، روی آورد. ۴۶ شهر پادشاهی حزقیا (منظور از شهر در اینجا طیف گسترده ای از روستاها گرفته تا شهرهای بزرگ و پرجمعیت زمان ما را در بر می گیرد) به دست سناخریب تصرف شد، ولی اورشلیم سقوط نکرد، خود سناخریب، وقایع مزبور را این گونه توصیف می کند: «چون حزقیا پادشاه یهودیه به اطاعت و فرمانبرداری من تسلیم و منقاد نمی شد، به قصد او یورش بردم، و با نیروی نظامی و با قدرت سلطه و اقتدارم، من ۴۶ تا از شهرهای به نیکی محصور و محافظت شدهٔ وی را تسخیر کردم و از شهرهای کوچکتر که پخش و پراکنده بودند، من عده ای بی شمار را تسخیر و غارت نمودم، از این محل ها، من گرفتم و انتقال دادم ۲۰۰۱۵۶ نفر، سالخورده و جوان، مذکر و مونث، همراه با اسبان و قاطران، خران و شتران، گاوهای نر و گوسفندان، شمار و حسابی بی شمار را، و حزقیا خودش، وی را در اورشلیم محبوس ساختم، شهر تختگاه وی، مانند پرنده ای در قفس، در حالی که برج هایی به دور شهر می ساختم برای محاصره و محبوس ساختنش و در حالی که توده های زمین را بر می انباشتم و علیه دروازه های شهر تلنبار می کردم تا راه فرار بر وی بربندم،... پس آنگاه ترس از قدرت بازوی من بر حزقیا مستولی شد و او سران و بزرگان اورشلیم را به سوی من روانه داشت با سی تالنت (قنطار) طلا و ۸۰۰ تالنت نقره و گنج هایی متعدد و فراوان، غنیمتی پربار و عظیم و سترگ،... همهٔ این چیزها در نینوا به حضورم آورده شد، شهر تختگاه حکومت من.» روایت توراتی (یا انجیلی و در هر صورت کتاب مقدس) هحاصرهٔ اورشلیم توسط سناخریب با ویران سازی پادشاهی شمالی اسرائیل و پایتخت آن Samaria آغاز می شود. طبق یکی از تفاسیر کتاب مقدس، ده قبیلهٔ شمالی به ""ده قبیلهٔ گمشده"" موسوم و معروف گشتند (هر چند که در خود کتاب مقدس اشاره ای به چنین مردمانی با عنوان ""قبایل گم گشته"" وجود ندارد و متون پساتبعیدی، یعنی متونی که پس از تبعید و اسارت در بابل نوشته شده اند، مانند Haggai, Zechariah, Malachi, Ezra, Nehemiah و همچنین متون انجیلی لوقا و کتاب اعمال از نظریهٔ قبایل گمشده پشتیبانی نمی کنند). به گونه ای که در کتاب دوم پادشاهان آمده، ساکنان پادشاهی شمالی اسرائیل برخی کشته و برخی تبعید و اسیر شدند و مردمان دیگری به جای آنان آورده و نشانده شدند، آنگونه که سیاست آشوری ها بود. کتاب دوم پادشاهان (و نوشتهٔ موازی و نظیر و شبیه به آن در کتاب تواریخ ایام ۲) جزئیات حملهٔ سناخریب به یهودیه و محاصرهٔ پایتخت آن، اورشلیم را بیان می کند. حزقیا علیه آشوری ها شوریده بود و آشوریها به همین دلیل همهٔ شهرها و مناطق یهودیه را تصرف کردند. حزقیا متوجه اشتباه خود شد و خراجی هنگفت برای پادشاه آشور فرستاد، اما با این وجود، آشوری ها به سوی اورشلیم پیشروی کردند. سناخریب فرمانده ارشد قشونش را با سپاهی برای محاصرهٔ اورشلیم فرستاد و خود عازم جنگ با مصری ها شد. فرمانده ارشد آشوری، با مقامات و مسئولان حزقیا ملاقات و آن ها را تهدید به تسلیم شدن کرد و با صدایی که مردم شهر بتوانند بشنوند، شروع به توهین و اهانت و فحاشی و کفرگویی به یهودیه و مخصوصاً یهوه شد. هنگامی که پادشاه حزقیا از این ماجرا آگاه شد، جامه اش را درید (به گونه ای که سنت متداول آن روزگار برای نشان دادن غم و اندوه شدید و عمیق بود) و در معبد با یهوه راز و نیاز کرد. اشعیای پیامبر به پادشاه گفت که یهوه خود به این ماجرا رسیدگی خواهد کرد و این که او به سرزمین خود باز خواهد گشت. در آن شب، فرشتهٔ یهوه ۱۸۵۰۰۰ از سربازان اردوی آشوری را کشت. روایت یهودی این گونه می گوید که فرشته ای که برای کشتن سربازان آشوری اقدام کرد، جبرئیل (Gabriel) بود (همراه با میکائیل در نسخهٔ ترگم) و این که اتفاق مزبور در شب عید فصح (از اعیاد مذهب یهود) رخ داد. به زودی سناخریب با رسوایی و ننگ و شرمساری به نینوا بازگشت. چند سال بعد، سناخریب هنگامی که در معبد خدای خود Nisorch مشغول عبادت بود، به دست دو تن از پسرانش به قتل رسید و این دو پسر پس از آن به ارمنستان (اورارتو) گریختند. هرودوتوس نویسندهٔ تواریخ، از بلایی آسمانی و الهی که بخشی از قشون سناخریب را معدوم کرد، سخن به میان می آورد: "هنگامی که سناخریب، پادشاه اعراب و آسوری ها، سپاه فراوان خود را به سوی مصر هدایت کرد، جملهٔ جنگجویان و رزمندگان از این که به کشمکش بیایند، امتناع کردند (یعنی به کمک پادشاه مصر، Sethos)، به همین علت، فرمانروا (فرعون مصر، Sethos) در حالی که شدیداً اندوهگین و غمین بود، به معبد درونی وارد شد و در برابر تمثال خداوند، از سرنوشتی که قرار بود به زودی به سراغش بیاید، شکوه و شکایت کرد. وی در همان حال که می گریست، به خواب فرورفت و خواب دید که خدا آمد و در کنار وی قرار گرفت و به او دستور داد که روحیهٔ خود را حفظ کند و شاد باشد و بی باکانه به جلو رود و با سپاه اعراب روبرو شود، سپاهی که هیچ آسیبی به او نخواهد رساند و او خود آنانی را که باید به وی مدد نمایند، به کمک او خواهد فرستاد. Sethos سپس با تکیه و اعتماد به خواب، آن مصریانی را که تمایل به تبعیت و پیروی از وی داشتند، جمع کرد، هیچ یک از این افراد جنگی و جنگجو نبودند، بلکه تاجر، صنعتگر (استادکار، صنعتکار، پیشه ور) و مردمان کوچه و بازار بودند و با این افراد به پلوزیوم درآمد، آنجا که به داخلهٔ مصر هدایت می کند و در آنجا اردوگاه خود را برپا کرد. هنگامی که دو سپاه در این محل رودرروی هم قرار گرفتند، در اینجا به هنگام شب، تعداد فراوانی از موش های صحرایی پدیدار گشتند و همهٔ ترکش ها (تیردان ها) و زه ها (چله ها) ی کمان های دشمن را خوردند و نابود کردند و تسمه ها (زبانه ها، قیش ها) یی را که با آن ها سپرهایشان را می گرفتند، خوردند. صبح روز بعد، آنان جنگشان را شروع کردند و تعداد بسیاری به خاک افتادند (کشته شدند)، چرا که آنان سلاحی نداشتند که از خود دفاع کنند. در آنجا تا بدین روز در معبد وولکان (Vulcan) مجسمه ای سنگی از Sethos وجود دارد با موشی در دستش و سنگ نوشته ای بدین مضمون: ""مرا تماشا کنید و تقدیس کردن خدایان را بیاموزید."" دانشمندان می گویند که ممکن است که سپاه آشوری که به قصد تصرف مصر و مبارزه با قشون مصری به پلوزیوم آمده بوده، دچار حادثه ای ناگهانی و اتفاقی غیرمنتظره شده و مجبور شده باشد که دیگر مسیر خود را ادامه ندهد. در اثر یوسف فلاویوس هم روایتی از بروس (Berossus) وجود دارد و بروس ادعا می کند که لشکری آشوری که رابشاکه (Rabshakeh) آن را رهبری می کرد، دچار بیماری ای شد و ۱۸۰۰۰۰ نفر در اثر آن کشته شدند، در قسمتی جلوتر (قبلی تر) از کتاب، روایت هرودوت هم آورده شده است. سناخریب فرزندسارگون دوم اهداف پدرش را در سرزمین ماد دنبال نمود. احتمالاً قتل سارگون دوم در جنگ های طولانی با ماد در این امر بی تأثیر نبود. لشکرکشی سال ۷۰۲ پ.م. بخشی از مبارزهٔ طولانی ای بود که پادشاه آشور علیه ایلام به عمل آورد و در واقع جنبهٔ یک تظاهر جنگی را در جناح ایلام داشت و هدف دیگر آن جلوگیری از نفوذ عیلام در سرزمین ماد بود. هدف نخست این لشکرکشی قبایل کوهستانی کاسیان صحرانشین و یاسوبی گالایان در جنوب الیپی که با کاسیان قرابت داشتند بود. آشوریان در اینجا تعدادی اسب و خر و قاطر و دام های شاخ دار و عدّه ای اسیر گرفتند و تمام ناحیهٔ کوهستانی را که درنوردیده بودند، جزو ایالت آراپخا ساختند. در یکی از سه قلعهٔ اشغال شده اسیرانی را که از بابل آورده بودند، مسکن دادند و در دو دژ دیگر کاسیانی را که گویا به کوهستان گریخته بودند برگردانده، ساکن نمودند. سناخریب از آنجا با لشکر خویش به سوی الیپی سرازیر شد و قلعه های مرعوبیشتو و آکّودُوُ را اشغال کرد و اسیران فراوان و اسبان و قاطران و خران و شتران و دام های شاخ دار بسیار به غنیمت گرفت. ضمناً ایالت بیت باروآ تجزیه شد و اسیرانی را که از نقاط دیگر آورده بودند، در آنجا مسکن دادند و آن سرزمین را به ایالت آشوری خارخار ملحق نمودند. معلوم می شود بیت باروآ که تیگلات-پیلسر سوم آن را به پادشاهی آشور ملحق کرده بود، پس از آن از تحت فرمان آن دولت به در شده، به الیپی پیوسته است؛ و به احتمال قوی این امر در سال ۷۱۵ پ. م؛ که مردم چندین ناحیهٔ ماد غربی علیه آشور قیام کردند، وقوع یافت. الی پی پس از شکست سال ۷۰۲ مجدداً با آشور بر سر مخالفت شد و در سال ۶۸۹ پ.م. در ائتلاف بزرگی که خومپانی مّنا پادشاه ایلام و موشزیب-مردوک پادشاه بابل علیه آشور تشکیل داده بود، شرکت جست. قبایل مختلف آرامی و کلدانی نیز جزو این ائتلاف شدند و کشورهای پارسوآش و آنزان و پاشری نیز بدان پیوستند. لشکریان متحدان در خالوله بر رود دجله با آشوریان مصاف دادند. نتیجهٔ پیکار قطعی نبود، ولی متحدان ناچار از ادامهٔ جنگ سرباز زدند، زیرا که خومپانی مّنا ناگهان بیمار شد و بدین سبب در سرزمین ایلام جنگ قدرت درگرفت. آشوریان بابل را مسخّر و ویران ساختند و این بار هم مانند دفعات پیش کوششی که زاگرس نشینان برای نجات از زیر یوغ آشور به عمل آورده بودند، بی نتیجه ماند. در دوران سلطنت سناخریب، نینوا تبدیل به یک متروپولیس شد. او کاخی ساخته بود که آن را ""کاخ بی رقیب"" می نامید. علاوه بر باغ های بزرگی که در کاخ های وی وجود داشتند، تعدادی باغ کوچکتر هم برای مردم نینوا ساخته شد. وی همچنین نخستین کاریز (مجرای آب) شناخته شده را در سال ۶۹۰ ق.م. ساخته است. مانند دورهٔ هخامنشیان، کارگران کاخ ها و ابنیهٔ دوران سناخریب از شهرها و مناطق و سرزمین های مختلفی به نینوا آورده می شدند. سناخریب در سال ۶۸۱ ق.م. توسط دو تن از پسرانش، هنگامی که در معبدی مشغول عبادت و راز و نیاز بود، کشته شد. منابع اطلاعاتی دینی آن دوران ها می گویند که این فرجام، به دلیل توهین و هتک حرمت وی به مقدسات بابلی بوده است. روایتی دیگر می گوید که یکی از پسران وی لمسویی را به طرف پدر واژگون کرد و این کار باعث مرگ وی شد. این دو پسر، سپس به ناحیهٔ کوهستانی نیمه مستقل شوبری (Shubri) در جنوب غرب فلات ارمنستان فرار کردند، درآشور بر سر جانشینی پادشاه اختلاف و جنگ خانگی درگرفت. سناخریب کوچکترین پسرش به نام اسرحدون (Esarhaddon) را به ولیعهدی تعیین کرده بود، ولی پسران دیگرش سعی کردند اسرحدون را بی اعتبار کنند و گویا در اینباره موفق هم شدند و شاه فرزندش را به نقطه ای در جنوب شرق ترکیه ی امروزی تبعید کرد، ولی با این حال مقام ولیعهدی را از او نستاند. برخی عقیده دارند که شاید اسرحدون در ماجرای قتل پدرش نقشی داشته بوده باشد، ولی شاهدی برای این مدعا در دست نیست. اسرحدون پس از مرگ پدر به پایتخت بازگشت و در مدت شش هفته برادران و رقیبان خود را شکست داد و خود را پادشاه آشور اعلام کرد. برادرانش گریختند و متواری شدند و دوستان، بستگان و خانواده های آنان به قتل رسیدند.
[ { "answer1": "پس از مرگ دلخراش پدرش، سناخریب با مسائل و مشکلات متعددی در برقراری قدرت و سلطنتش روبرو شد، علاوه بر آن، قلمرو حکومتی اش هم در معرض خطر قرار گرفته بود.", "answer2": "او پایتخت را از شهر جدیدالتاسیس پدرش دور-شروکین به شهر قدیمی و پایتخت قبلی آشور، نینوا انتقال داد.", "distance": 218, "question": "سناخریب پس از مرگ پدرش چه کرد و چه تغییراتی در پایتخت ایجاد کرد؟" }, { "answer1": "در ۷۰۰ ق.م. آشوریان بازگشتند و در مرداب ها و باتلاق های بابل مشغول پیکار با سپاهیان شورشی شدند. بار دیگر شاه بابل فرار کرد - که البته جای تعجب هم نداشت - قصد وی این بار ایلام بود و وی در همان جا هم درگذشت.", "answer2": "سناخریب که تلاش می کرد مسئلهٔ شورش و تمرد بابل را به گونه ای حل کند، این بار تصمیم گرفت که شخصی وفادار نسبت به خود را به تخت سلطنت این کشور بنشاند و پسرش آشور-ندین-شومی را به این مقام منصوب کرد.", "distance": 289, "question": "چرا سناخریب به ایلام لشکر کشید و چه کسی را به سلطنت بابل منصوب کرد؟" }, { "answer1": "در پاسخ به آن، سناخریب تعدادی از شهرهای یهودیه راچپاول و غارت کرد.", "answer2": "وی اورشلیم را به محاصره درآورد، اما چون در آشور تلاش هایی در جهت انجام یک کودتا صورت گرفت، پادشاه به زودی برای فرونشاندن آن، اورشلیم را بدون این که تصرف و غارت کرده باشد، وانهاد و به نینوا بازگشت.", "distance": 67, "question": "سناخریب در مواجهه با شورش یهودیه چه اقداماتی انجام داد و چرا محاصره اورشلیم را ترک کرد؟" }, { "answer1": "در دوران سلطنت سناخریب، نینوا تبدیل به یک متروپولیس شد.", "answer2": "وی همچنین نخستین کاریز (مجرای آب) شناخته شده را در سال ۶۹۰ ق.م. ساخته است.", "distance": 209, "question": "در زمان سناخریب نینوا چگونه شهری شد و اولین کار مهمی که در زمینه آب انجام شد چه بود؟" }, { "answer1": "سناخریب در سال ۶۸۱ ق.م. توسط دو تن از پسرانش، هنگامی که در معبدی مشغول عبادت و راز و نیاز بود، کشته شد.", "answer2": "اسرحدون پس از مرگ پدر به پایتخت بازگشت و در مدت شش هفته برادران و رقیبان خود را شکست داد و خود را پادشاه آشور اعلام کرد.", "distance": 848, "question": "سناخریب چگونه کشته شد و چه کسی بعد از او به سلطنت رسید؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
249
: حسن نیت حسن نیت در روابط انسانی به نیت و طرز فکری اطلاق می گردد که صادقانه، منصفانه، خالص و بدون توجه به بازخورد دریافتی از سوی طرف مقابل باشد. حسن نیت یکی از مفاهیم مهم در حوزه اخلاق و حقوق و تجارت شناخته می شود. حسن نیت در واقع یک اصطلاح اخلاقی است که فقه و حقوق آن را از اخلاق به عاریت گرفته اند؛ بنابراین برای روشن شدن مفهوم حقوقی آن لازم است که معنای آن را در خاستگاه خود که همان علم اخلاق است، مورد مطالعه قرار دهیم. با توجه به اینکه عالم اخلاق و دنیای وجدانیات برگرفته از فطرت پاک انسانی است و رو به راستی و تعالی فکری بشری دارد، از همان آغاز در تنظیم روابط شخصی و اجتماعی انسان ها، اصول و ضوابط اخلاقی نقش برجسته ای داشته اند و هیچ گاه نمی توان جامعه ای را فرض نمود که به صداقت و اعتقاد ارزش قائل نباشد و اضرار به غیر و تقلب را مورد حمایت قرار دهد. عناصر اخلاقی همیشه و همه جا مورد احترام قرار می گیرند. حسن نیت نیز جزو این عناصر اخلاقی است؛ چنانکه ارسطو در خصوص اهمیت حسن نیت می گوید: « اگر حسن نیت کنار گذاشته شود، تمام داد و ستدهای بین اشخاص متوقف خواهد شد. » برخی از حقوقدانان مفاد تعهد اخلاقی [ به رعایت حسن نیت ] را شاخه ای از قاعده اخلاقی اصلی حاکم بر روابط انسانی می دانند که به نظر می رسد در تمام نظام های اخلاقی دینی و غیر دینی مورد قبول واقع شده است، یعنی: « با دیگران چنان رفتار کن که دوست داری با تو رفتار کنند. » این تاسیس ذاتاً اخلاقی همگام با تحولات جوامع انسانی و گسترش ارتباطات اجتماعی و تجاری و ظهور اختلافات پیچیده حقوقی، در جهت حل قسمتی از مسائل حقوقی به ویژه نزدیک ساختن مقررات و ضوابط خشک حقوقی به موازین عدالت و انصاف پا به عرصه حقوق نهاد. این اصل در نظام حقوقی رومی – ژرمنی دارای چنان اهمیتی است که در صورت تزاحم آن با اصول دیگر، اصل حسن نیت را حاکم می دانند. حسن نیت مفهومی سهل و ممتنع است؛ بدین معنی که در بادی امر معنای آن بدیهی و واضح به نظر می رسد اما در ارائه یک تعریف جامع و معین از آن اختلاف نظر های زیادی رخ داده است. با این وجود با جمع بندی تعاریف مختلف می توان « حسن نیت » را چنین تعریف کرد: « رفتاری صادقانه، عادلانه و معقول که طرفین در [ رابطه ] خود از یکدیگر یا حتی از اشخاص ثالث که مشمول [ رابطه ] بوده یا متعاقباً با آن ارتباط برقرار می کنند، انتظار دارند. » از آنجا که حسن نیت ماهیتاً کیفیتی ذهنی است، لذا ارائه تعریف جامع و مانع از آن دشوار است اما خرد جمعی مفهوم آن را به درستی احساس می نماید؛ چنانکه در عرف عمومی نیز آمده است: « حسن نیت گویای این است که وضعیت ذهنی دلالت بر قصد صادقانه می کند و قصد تقلب و کلاه برداری وجود ندارد؛ در یک کلام صداقت، وفاداری و پای بندی به تعهد و وظیفه وجود دارد. » بنابراین حسن نیت همواره مفید این اعتقاد و باور درونی است که صادق و درستکار باشیم، به کسی ضرر نرسانیم و مترصد حیله و تقلب نباشیم و نخواهیم از مجاری غیرقانونی [ و غیر منصفانه ] به اهداف خود برسیم و اگر برای ما حقی وجود دارد، این حق را با رعایت سایر اصول از جمله نظم عمومی و اخلاق حسنه اعمال نماییم و از حق خویش سوءاستفاده ننماییم. در فرهنگ حقوقی بلک در تعریف حسن نیت آمده است: « وضعیت ذهنی غالب شخص مبنی بر ۱- صداقت در باور یا هدف ۲- ایمان به ایفای تعهدات یا تکالیف توسط طرف دیگر ۳- رعایت استاندارهای تجاری متعارف در رفتار منصفانه نسبت به یک معامله یا تجارت مشخص ۴- عدم وجود قصد فریب یا قصد اخذ امتیاز غیر متعارف از طرف مقابل. » به طور کلی حسن نیت دارای دو مفهوم می باشد: حسن نیت در این مفهوم بیانگر بعد الزامی [ این قاعده ] است؛ بر این اساس متعاقدین باید در تمام مراحل قرارداد از انعقاد و حتی مذاکرات پیش از آن گرفته تا اجرای کامل و تفسیر و تکمیل قرارداد، صادقانه و بدون نیرنگ و حیله رفتار کنند. حسن نیت در این معنا قاعده ای آمره است که توافق طرفین در حذف اصل آن تاثیری ندارد. زمانی که شخص در رابطه با دیگری به مفهوم نخست حسن نیت عمل می نماید، دو حالت ذهنی برای او ایجاد می شود: در نتیجه زمانی که خلاف واقع بودن باور فوق کشف می گردد، شخصی که در اشتباه بوده و باور خلاف واقع داشته است، مورد حمایت حقوقی قرار می گیرد. در دکترین حسن نیت، حالت اول غالباً در حقوق کیفری و ذیل عنوان « عنصر روانی جرم » مورد بررسی قرار می گیرد، مع الوصف مصادیق مدنی آن نیز کم نیست، برای مثال آثار وطی به شبهه [ رابطه جنسی مبتنی بر اشتباه ] که در مواد ۱۱۶۴ و ۱۱۶۵ قانون مدنی ایران ذکر شده، از نمونه های بارز قاعده حسن نیت است زیرا واطی [ برقرار کننده رابطه ] طبق تعریف حسن نیت، آگاه از نقص عمل خود نبوده و اعتقاد به صحت عمل خود دارد. ماده ۱۱۶۵ قانون مدنی اشعار می دارد: « طفل متولد از نزدیکی به شبهه فقط ملحق به طرفی می شود که در اشتباه بوده و در صورتی که هر دو در اشتباه بوده اند، ملحق به هر دو خواهد بود. » حالت دوم، غالباً در حقوق مدنی و تجاری مطرح می گردد. حسن نیت در این معنا قاعده ای حمایتی است که در فرض اشتباه از جانب متصرف، مشتری یا شخصی که با دارنده ظاهری حق معامله می کند، ظهور می نماید. پردازش حقوقی این چهره ی حسن نیت، منجر به ایجاد نظریه ای در حقوق به نام « نظریه حقوق ظاهری » گردیده است که به موجب آن، در صورتی که شخصی با اتکاء به ظاهر متعارف و قابل اعتماد یک موضوع، نسبت به آن اقدامی حقوقی نماید و متعاقباْ خلاف واقع بودن آن ظاهر آشکار گردد، اعتمادکننده به ظاهر شایسته حمایت حقوقی است و شخصی که آن ظاهر متعارف را ایجاد نموده، مکلف به ایفای تعهدات مربوط به آن می باشد. محمد جعفر جعفری لنگرودی عناصر تشکیل دهنده حسن نیت را چنین می شمارد: بر اساس یک قاعده سنتی در حقوق فرانسه: « اشتباه نوعی ایجاد حق می کند. » اشتباه نوعی که از یک ظاهر فریبنده سرچشمه می گیرد، مورد حمایت است. لذا برای حفظ منافع عمومی و نیز حمایت از حسن نیت اشخاص ثالث، آن دسته از اعمال حقوقی که ظاهراً به طور قانونی منعقد شده اند ولی در واقع فاقد شرایط قانونی هستند، معتبر تلقی می شوند. برای مثال زمانی که شخصی برای پرداخت ثمن معامله، چکی صادر و تحویل فروشنده می دهد اما بعداً معامله مذکور به هر دلیل منحل و از درجه اعتبار ساقط می گردد، در عالم واقع صادر کننده چک به دلیل انحلال قرارداد مبنای صدور چک، تعهدی به پرداخت وجه چک ندارد و در صورتی که چک همچنان در تصرف فروشنده باشد، می تواند آن را مسترد نماید. اما اگر فروشنده قبل از انحلال قرارداد یا حتی بعد از انحلال آن، چک را به شخص ثالث منتقل کرده باشد، هرچند دارنده با حسن نیت چک، دارای حق واقعی برای وصول وجه چک نیست ( زیرا صادر کننده چک در عالم واقع، به دلیل انحلال قرارداد مبنای صدور چک، تعهدی به پرداخت وجه چک ندارد ) اما به دلیل آنکه به ظاهر متعارف چک اعتماد کرده و آن را قبول نموده است، لذا دارای حق ظاهری برای وصول وجه آن شناخته می شود و صادر کننده بر اساس ظاهر چک ( و نه بر اساس واقع ) در برابر این دارنده با حسن نیت مکلف است مبلغ چک را پرداخت نماید و بعداُ برای استرداد مبلغ پرداختی، به فروشنده ( طرف قرارداد اصلی ) مراجعه نماید. عناصر تشکیل دهنده نظریه حقوق ظاهری یا اعتماد به ظاهر عبارتند از: ۱- وجود ظاهر عرفاً قابل اعتماد: اولین رکن در نظریه حقوق ظاهری، وجود ظاهر معتبر برای سند یا قرارداد است. این سند یا قرارداد باید دارای چنان ظاهری باشد که مطابق داوری عرف، از شخص ثالث انتظار برود به آن اعتماد و اتکا ورزد. بنابراین سند یا قرارداد مخدوش یا فاقد نظم و ترتیب که یا سند ناقص که فاقد تمامیت ظاهری است، هیچ یک ظاهر متعارف قابل اعتماد را ندارند و بالعکس موجب پیدایش یک سوء ظن نوعی می گردد. ( سوء ظنی که هر شخص ثالث معقول و متعارفی همین سوء ظن را باید نسبت به آن سند پیدا کند ) اهمیت این رکن از آن جهت است که حصول اعتماد شخص ثالث، در گرو وجود این ظاهر قابل اعتماد است. در مثال ابتدایی بحث، ظاهر چک باید متعارف و قابل اعتماد باشد، بنابراین درج مطالبی از قبیل « بابت تضمین » یا « نامشخص بودن تاریخ یا مبلغ » یا غیره، موجب نامتعارف بودن و مآلاً غیرقابل اعتماد بودن سند می گردد و ثالثی که علیرغم وجود این ظاهر نامتعارف، به آن سند اعتماد نماید، مورد حمایت قانونی قرار نمی گیرد. ۲- اعتماد شخص ثالث به ظاهر: ضرورت وجودی این عنصر نیز کاملاُ مبرهن است زیرا هرگاه علیرغم ظاهر متعارف قابل اعتماد،فی الواقع و در نفس امر یا به دلایل شخصی یا به طور اتفاقی، حقایق امر برای ثالث آشکار شده و وی در مقام تحصیل سند، از حقیقت موضوع آگاه و هیچ اعتمادی به ظاهر سند نکرده باشد ( چون با وجود اطلاع وی از حقیقت غیر معتبر سند، دیگر نباید چنین اتکاء و اعتمادی به آن کند )، شرایط اعمال نظریه وجود نداشته و حمایتی از چنین شخص ثالثی به عمل نخواهد آمد. در مثال ابتدایی بحث، در صورتی که شخص ثالث به هر کیفیت، از انحلال قرارداد میان خریدار و فروشنده و نتیجتاً عدم استحقاق فروشنده نسبت به وجه چک مطلع باشد و با علم به آن، چک را قبول نماید، عنصر اعتماد او مخدوش و چنین دارنده ای نه تنها واجد حسن نیت تلقی نمی گردد، بلکه می تواند دارنده با سوء نیت شناخته شود و در نتیجه، خریدار در مقابل چنین شخصی، تکلیفی به پرداخت و کارسازی وجه چک ندارد. ۳- ورود ضرر به شخص ثالث در نتیجه اعتماد: هدف غایی از تاسیس نظریه « حقوق ظاهری » حمایت از اعتماد و جلوگیری از ورود ضرر به اشخاصی است که بر مبنای اعتماد و باور به صحت عملکرد غیر رفتار نموده اند. این نظریه به دلیل اهمیت والایی که برای عنصر « اعتماد » در جامعه انسانی قائل است، نمی خواهد اشخاص در نتیجه اعتماد خود، متضرر گردند. بنابراین در صورتی که علیرغم وجود ظاهر متعارف و اعتماد ثالث به آن، ضرری به شخص قابل تصور نباشد، طبیعتاً حمایت از او نیز سالبه به انتفاء موضوع می گردد. متاسفانه رابطه بین حسن نیت با سوء نیت در نوشته های حقوقی به شکل درست تبیین نگردیده است؛ برخی رابطه میان آنها را تضاد می دانند [ به این معنا که سوء نیت، عدم حسن نیت است و بالعکس ] و برخی دیگر رابطه آنها را تناقض در نظر می گیرند. [ به این معنا که هر رفتار برخلاف حسن نیت، لزوماً رفتار با سوء نیت نیست و بالعکس ] به طور کلی سوءنیت به نیتی اطلاق می گردد که غیر صادقانه، غیر منصفانه، بدخواهانه یا مزورانه و به قصد فریب یا نیرنگ طرف مقابل باشد. یک مثال نوعی از رفتاری که متعارض با اصل حسن نیت است، آن چیزی است که در برخی از نظام های حقوقی به عنوان « سوءاستفاده از حق » شناخته می شود. ویژگی سوء استفاده از حق، رفتار همراه با سوءنیتی است که برای نمونه هنگامی محقق می شود که یک طرف، حقی را صرفاً بدین خاطر اجرا می کند که به طرف دیگر خسارتی را وارد کند یا حق مزبور را برای مقصودی به اجرا در می آورد که اعطای حق برای آن مقصود نبوده است یا هنگامی که اجرای یک حق متناسب با نتیجه ای نمی باشد که در ابتدا برای در نظر گرفته شده است. بدون شک سوء استفاده از حق یکی از فروعات مهم سوء نیت است زیرا نمی توان با حسن نیت، از حق سوء استفاده کرد. بنابراین سوء استفاده از حق با سوء نیت ملازمه منطقی یا دست کم عادی و عرفی دارد. در حقوق ایران، اصل ۴۰ قانون اساسی اختصاص به این قاعده مهم دارد: « هیچکس‏ نمی‏ تواند اعمال‏ حق‏ خویش‏ را وسیله‏ اضرار به‏ غیر یا تجاوز به‏ منافع عمومی‏ قرار دهد. » سوءاستفاده از حق به طور کلی به دو صورت پدیدار می گردد: ۱- به کار بردن بیش از حد یک امتیاز قانونی؛ یعنی فردی که دارای یک حق است، در مقام اجرای آن از قلمرو معیارهای حاکم بر استفاده مشروع از آن خارج گردد، مانند سوء استفاده از قدرت، سوء استفاده از سفید امضاء، سوء استفاده از اعتماد و غیره. ۲- بهره برداری بیش از حد به دلیل برخورداری از یک یک وضعیت واقعی؛ به عبارت دیگر بهره برداری از یک موقعیت قدرتمند برای ضرر زدن به مصالح افرادی که آسیب پذیر ترند، مانند بهره برداری از نفوذ در اکراه معنوی یا بهره برداری از وابستگی اقتصادی یا بهره برداری از موقعیت برتر حاکم و غیره. یکی از مجاری عملکرد سوءنیت، بحث تقلب نسبت به قانون است. در تعریف این مفهوم آمده است: « بـه كـارگيري وسـايل صـحيح و قـانونی بـراي رسـيدن بـه اهداف و نتايج غيرقانوني است. » در حقوق قراردادها، شرط ضمنی حسن نیت و رفتار منصفانه به عنوان پیش فرضی عمومی در قراردادها تلقی می گردد که به موجب آن طرفین یک قرارداد، برخوردی صادقانه و منصفانه و بر اساس حسن نیت با یکدیگر خواهند داشتند و لذا برای بهره مندی از حقوق قراردادی خود، به حقوق طرف مقابل تجاوز نمی نماید. حسن نیت در انواع مختلفی از قراردادها به صورت شرط ضمنی درج می گردد تا ایفای تعهدات و تکالیف قراردادی را تقویت نماید. به طور کلی اختلافات حقوقی ناشی از نقض قرارداد ممکن است زمانی رخ دهند که یکی از طرفین با انگیزه نقض قرارداد، درصد استفاده از معاذیر قراردادی باشد یا زمانی که یکی از طرفین با تکیه بر الفاظ قرارداد (بدون توجه به آنکه شرایط عمومی و درک متقابل طرفین در زمان انعقاد قرارداد چه بوده است) بخواهد از ایفای تعهدات قراردادی خود امتناع نماید. هنگامی که دادگاه یا مرجع حل اختلاف بخواهد قراردادی را [برای حل اختلاف] تفسیر نماید، همواره وجود شرط ضمنی حسن نیت و رفتار منصفانه را در هر توافق مکتوبی لحاظ می کند. در ایالات متحده، مفهوم حقوقی «شرط ضمنی حسن نیت و رفتار منصفانه» در اواسط قرن ۱۹ میلادی مطرح شد، با این استدلال که: «به نظر می رسد که صرف تفسیر مصرحات قراردادی، امتیازات ناخواسته ای را به نفع یکی از طرفین برقرار می کند.» در سال ۱۹۳۳ و در پرونده شرکت کرک لاشل علیه شرکت پائول آرمسترانگ، دادگاه تجدیدنظر نیویورک چنین اظهارنظر نمود:«در هر قرارداد به طور ضمنی شرط است که هیچ کدام از طرفین نمی تواند با انگیزه بهره برداری بیشتر از قرارداد، اقدام به عملی نماید که موجب تلف (از بین رفتن) یا نقص (آسیب دیدن) حقوق یا منافع قراردادی طرف مقابل گردد. به عبارت دیگر، در هر قراردادی رفتار با حسن نیت و رفتار منصفانه طرفین نسبت به یکدیگر شرط شده است.»متعاقباً این شرط در نسخه اول دانشنامه قراردادها توسط مؤسسه حقوق آمریکایی مورد بررسی قرار گرفت. با این وجود، قبل از وضع آن در مقررات متحدالشکل تجاری در دهه ۵۰ میلادی، حقوق عرفی اکثر ایالت در آمریکا حسن نیت و رفتار منصفانه را به عنوان شروط ضمنی قراردادها شناسایی نمی نمودند. برخی از ایالات مانند ایالت ماساچوست، نسبت به سایر ایالت ها، حمایت قاطع تری از این شرط دارند. در مرحله مذاکرات مقدماتی و انعقاد قرارداد، هرکدام از طرفین مکلف است طرف مقابل را نسبت به کلیه اموری که ممکن است در تصمیم گیری او موثر باشد، آگاه نماید و در اجرای این تکلیف، نه تنها وظیفه دارد با صداقت و درستی به سوالات طرف مقابل پاسخ دهد، بلکه مکلف است داوطلبانه موارد مشکوک را به او اعلام نماید. برای مثال فروشنده باید خریدار را از کلیه عیوب موضوع معامله آگاه کند؛ حتی اگر عیوب به صورت ظاهر و آشکار باشند. در این مرحله سکوت معنادار در مقابل یک عیب، رفتاری مغایر با حسن نیت تفسیر می گردد و می تواند موجب مسئولیت شخص ساکت گردد. همچنین در این مرحله معیارهای حسن نیت گسترش می یابند؛ به طوری که چنانچه شخص نسبت به یک عیب، تنها بخشی از واقعیت را بیان نماید ( به عبارت حقوقی، بخشی از واقعیت را به عنوان تمام واقعیت جلوه نماید ) رفتار او مصداقی از رفتار مغایر با حسن نیت تلقی می گردد. این گسترش دامنه مسئولیت حتی به درجه ای است که در بعضی موارد، شخص نسبت به تصورات ذهنی طرف معامله خود نیز مسئولیت پیدا می نماید؛ برای مثال ماده ۴۱۳ قانون مدنی ایران مقرر می دارد: « هرگاه یکی از متبایعین [ طرفین قرارداد خرید و فروش ] مالی را سابقاْ دیده و به اعتماد رویت سابق، معامله کند و بعد از رویت معلوم شود که مال مزبور اوصاف سابقه را ندارد، اختیار فسخ خواهد داشت. » در حقوق خارجی برای اصل حسن نیت در این مرحله تعهدات مختلفی را شناسایی نموده اند که اهم آنها عبارتند از: حسن نیت در مرحله اجرای قرارداد به معنای اجرای قرارداد با درستی، راستی، امانت و خودداری از حیله، اغفال و کتمان واقعیت است که همانا جلوه ای از جنبه ی تکلیفی حسن نیت ( بعد الزامی ) آن است. برای مثال در ماده ۲۷۹ قانون مدنی ایران آمده است: « اگر موضوع تعهد، عین شخصی [ مال معین ] نبوده و کلی باشد، متعهد مجبور نیست که از فرد اعلای آن ایفاء کند، لیکن از فردی هم که عرفاْ معیوب محسوب است، نمی تواند بدهد. » [ تفسیر ] حقوق و تعهدات قراردادی بر مبنای حسن نیت به خصوص زمانی اهمیت پیدا می کند که یکی از طرفین طبق مفاد قرارداد، دارای اختیاراتی از قبیل فسخ قرارداد، تایید کارکردها و صورت وضعیت های طرف دیگر و مذاکره برای تعدیل قرارداد است. در این موارد، دارنده ی حق نمی تواند بدون دلیل از تایید صورت وضعیت ها خودداری کند یا از انجام مذاکره امتناع نماید یا در مواردی حق فسخ خود را اعمال نماید که به طرف دیگر آسیب جدی بزند، بدون آنکه از گذر آن نفع قابل توجهی نصیب وی شود. دادگاه باید این حقوق و اختیارات را به نحوی تفسیر کند که با حسن نیت در تعارض قرار نگیرد. بنابراین هرگاه در قرارداد اختیارات کلی وجود داشته باشد، مثل اختیار تعیین خسارت یا پایان دادن به قرارداد، این اختیارات کلی باید در پرتوی حسن نیت تفسیر شود. در حقوق انگلیس رعایت حسن نیت در پاره از قراردادها که به « قراردادهای با منتهای حسن نیت » شهرت دارند، الزامی است. این قرارداد ها، قراردادهایی هستند که تنها یکی از طرفین قرارداد اطلاعات کامل از واقعیات مرتبط با قرارداد را در اختیار دارد و بنابراین ملزم است که تمام واقعیات اساسی و عمده را که برای او شناخته شده اند [ و بر طرف مقابل پوشیده است ] را به طور کامل افشاء نماید و قصود او در انجام این امر، قرارداد را برای طرف مقابل قابل فسخ می سازد. این قراردادها عبارتند از: قرارداد بیمه، قرارداد صدور سهام، قرارداد حل و فصل اختلافات خانوادگی،قرارداد ضمانت و تضمین. البته شمار کامل این قراردادها در حقوق انگلیس ثابت نیست چون توسعه و گسترش تجارت جدید ممکن است انواع جدیدی از مبادلات را مطرح نماید که در آنها موضوع اصلی قرارداد یا بخش عمده ای از آن تنها در حیطه ی آگاهی خاص یک طرف قرار دارد و طرف دیگر مجبور است در اولین وهله، به صحت اظهاراتی که در برابر وی گفته می شود، اعتماد نماید. در قراردادهایی که بین طرفین رابطه تجاری طولاتی مدت ایجاد می کند و بر اعتماد و امانت استوار است، مثل قراردادهای نمایندگی، توزیع، فرانشیز، مشارکت ها، سرمایه گذاری مشترک و همکاری های اقتصادی و فنی، فرض تعهد به حسن نیت از مبنای محکم تری برخوردار است. اکثر ویکی های عمومی به طور صریح یا ضمنی متکی بر این فرض هستند که کاربرانشان بر اساس حسن نیت عمل می کنند. قاعده حسن نیت در ویکی پدیا ( - به اختصار «فحن» ) نیز به عنوان یکی از راهبردهای اصلی آن در سال ۲۰۰۵ تعیین گردید. از این راهبرد به عنوان « اولین اصل معاشرت در ویکی پدیا » یاد شده است. به موجب این قاعده، اصل بر آن است که ویرایش ها و نظرهای کابران با حسن نیت همراه است، مگر آنکه خلاف آن ( خرابکاری یا غیره ) احراز گردد.
[ { "answer1": "حسن نیت در روابط انسانی به نیت و طرز فکری اطلاق می گردد که صادقانه، منصفانه، خالص و بدون توجه به بازخورد دریافتی از سوی طرف مقابل باشد.", "answer2": "اگر حسن نیت کنار گذاشته شود، تمام داد و ستدهای بین اشخاص متوقف خواهد شد.", "distance": 890, "question": "حسن نیت در روابط انسانی به چه معناست و ارسطو در مورد اهمیت آن چه گفته است؟" }, { "answer1": "اشتباه نوعی که از یک ظاهر فریبنده سرچشمه می گیرد، مورد حمایت است.", "answer2": "بنابراین درج مطالبی از قبیل « بابت تضمین » یا « نامشخص بودن تاریخ یا مبلغ » یا غیره، موجب نامتعارف بودن و مآلاً غیرقابل اعتماد بودن سند می گردد و ثالثی که علیرغم وجود این ظاهر نامتعارف، به آن سند اعتماد نماید، مورد حمایت قانونی قرار نمی گیرد.", "distance": 1850, "question": "در حقوق فرانسه بر اساس یک قاعده سنتی چه چیزی ایجاد حق می کند و چه زمانی شخص ثالث در نتیجه اعتماد به ظاهر، مورد حمایت قانونی قرار نمی گیرد؟" }, { "answer1": "به طور کلی سوءنیت به نیتی اطلاق می گردد که غیر صادقانه، غیر منصفانه، بدخواهانه یا مزورانه و به قصد فریب یا نیرنگ طرف مقابل باشد.", "answer2": "هیچکس‏ نمی‏ تواند اعمال‏ حق‏ خویش‏ را وسیله‏ اضرار به‏ غیر یا تجاوز به‏ منافع عمومی‏ قرار دهد.", "distance": 860, "question": "سوء نیت به چه نیتی اطلاق می گردد و اصل 40 قانون اساسی ایران در این مورد چه می گوید؟" }, { "answer1": "شرط ضمنی حسن نیت و رفتار منصفانه به عنوان پیش فرضی عمومی در قراردادها تلقی می گردد که به موجب آن طرفین یک قرارداد، برخوردی صادقانه و منصفانه و بر اساس حسن نیت با یکدیگر خواهند داشتند و لذا برای بهره مندی از حقوق قراردادی خود، به حقوق طرف مقابل تجاوز نمی نماید.", "answer2": "در هر قرارداد به طور ضمنی شرط است که هیچ کدام از طرفین نمی تواند با انگیزه بهره برداری بیشتر از قرارداد، اقدام به عملی نماید که موجب تلف (از بین رفتن) یا نقص (آسیب دیدن) حقوق یا منافع قراردادی طرف مقابل گردد. به عبارت دیگر، در هر قراردادی رفتار با حسن نیت و رفتار منصفانه طرفین نسبت به یکدیگر شرط شده است.", "distance": 1202, "question": "شرط ضمنی حسن نیت و رفتار منصفانه در قراردادها به چه صورتی تلقی می گردد و بر اساس پرونده شرکت کرک لاشل علیه شرکت پائول آرمسترانگ دادگاه تجدید نظر نیویورک چه اظهار نظری داشت؟" }, { "answer1": "هرکدام از طرفین مکلف است طرف مقابل را نسبت به کلیه اموری که ممکن است در تصمیم گیری او موثر باشد، آگاه نماید و در اجرای این تکلیف، نه تنها وظیفه دارد با صداقت و درستی به سوالات طرف مقابل پاسخ دهد، بلکه مکلف است داوطلبانه موارد مشکوک را به او اعلام نماید.", "answer2": "هرگاه یکی از متبایعین [ طرفین قرارداد خرید و فروش ] مالی را سابقاْ دیده و به اعتماد رویت سابق، معامله کند و بعد از رویت معلوم شود که مال مزبور اوصاف سابقه را ندارد، اختیار فسخ خواهد داشت.", "distance": 919, "question": "در مرحله مذاکرات مقدماتی و انعقاد قرارداد طرفین چه تکلیفی دارند و بر اساس ماده 413 قانون مدنی ایران چه حکمی در این مورد وجود دارد؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
250
: تولید الکتریسیته تولید الکتریسته فرایند تولید توان الکتریکی از منابع انرژی اولیه است. این مرحلهٔ پیش از تحویل آن به کاربران نهایی برای خدمات در صنعت برق (انتقال، توزیع و غیره) یا ذخیره سازی آن (با استفاده از مثلاً روش ذخیرهٔ پمپاژ) است. با نقش گسترده، ضروری و برجستهٔ نیروی الکتریسیته در زندگی امروز بشر، یکی از ویژگی های این انرژی این است که به مقدار زیادی در طبیعت به طور آزاد در دسترس نیست ؛ بنابراین باید «تولید» شود (یعنی تبدیل دیگر شکل های انرژی به الکتریسیته). تولید در نیروگاه های برق (که به آن «نیروگاه» نیز گفته می شود) انجام می گیرد. الکتریسته اغلب در یک نیروگاه توسط ژنراتورهای الکترومکانیکی تولید می شود؛ که بیشتر توسط موتورهای حرارتی انرژی برگرفته از احتراق یا شکافت هسته ای و نیز با وسیله های دیگری مانند انرژی جنبشی جریان آب و باد ایجاد می شود. منابع انرژی دیگر شامل فتوولتاییک خورشیدی و انرژی زمین گرمایی است. تولید الکتریسیته فرایندی است که طی آن از یک منبع انرژی استفاده می شود تا انرژی الکتریکی تولید شود. اصول پایه برای تولید الکتریسیته توسط دانشمند انگلیسی مایکل فارادی در دهه ۱۸۲۰ تا اوایل دهه ۱۸۳۰ میلادی کشف شد. روش پایه او هنوز هم برای تولید الکتریسیته مورد استفاده قرار می گیرد: الکتریسیته با حرکت یک دور سیم یا یک استوانه مسی بین قطب های یک آهنربا (ژنراتور) تولید می شود. برای شرکت هایی که در زمینه الکتریسیته فعال هستند تولید الکتریسیته اولین مرحله در رساندن الکتریسیته بدست شما است و در مراحل بعدی انتقال و توزیع قرار دارند. الکتریسیته معمولاً در نیروگاه توسط ژنراتورها تولید می شود. ژنراتورها برای تولید الکتریسیته نیاز به یک محرک مکانیکی نیاز دارند این محرک می تواند یک توربین یا یک موتور دیزل باشد ژنراتورهای بزرگ به وسیلهٔ توربین ها دور می گیرند. بسته به نوع انرژی در دسترس توربینی متناسب با آن طراحی و ساخته می شود. تمرکز مولدهای الکتریکی از زمانی ممکن شد که با رشد علم امکان تغییر ولتاژ الکتریکی متناوب و در نتیجه افزایش آن در طول خطوط انتقال انرژی و کاهش آن در انتهای خطوط به وسیله ترانسفورماتورها فراهم شد از سال ۱۸۸۱ تاکنون و برای بیش از۱۳۰ سال انرژی الکتریکی به منظور تغذیه مصرف کننده های انسانی به وسیله منابع مختلف تأمین می شود. اولین مولدهای الکتریکی با انرژی آب و زغال سنگ کار می کردند و امروزه بخش عظیمی از انرژی الکتریکی به وسیله زغال سنگ، انرژی هسته ای، گاز طبیعی، هیدروالکتریک و نفت تولید می شود که البته در این میان منابعی مانند انرژی خورشیدی، انرژی جزر و مدی، انرژی بادی و انرژی زمین گرمایی نیز نقش کوچکی ایفا می کنند. اشتباهی که در دنیا در حال رخ دادن است این است که الکتریسیته جاری با الکتریسیته ساکن فرق بسیاری دارد. نیروگاه مجموعه ای از تأسیسات صنعتی است که برای تولید انرژی الکتریکی از آن استفاده می شود. نیروگاه ها بسته به نوع تکنولوژی به کار رفته در آن ها و منابع انرژی در دسترس متفاوت هستند. وظیفه اصلی یک نیروگاه تبدیل انرژی از دیگر شکل های آن مانند انرژی شیمیایی، انرژی هسته ای، انرژی پتانسیل گرانشی و … به انرژی الکتریکی است. وظیفه اصلی در تقریباً همه نیروگاه ها بر عهده مولد یا ژنراتور است، ماشین دواری که انرژی جسم سیال را به انرژی الکتریکی تبدیل می کند. انرژی مورد نیاز برای چرخاندن یک ژنراتور از راه های مختلفی تأمین می شود و غالباً به منظور حداکثری راندمان و حداقل نمودن هزینه هاو همچنین میزان دسترسی به منابع مختلف انرژی در آن منطقه و دانش فنی گروه سازنده بستگی دارد. ژنراتورها یا مولدها در حقیقت ماشین های الکتریکی هستند که با گرداندن شفت آن ها البته با یک سری ملاحظات می توان برق تولید کرد. معمول ترین انواع ژنراتور ژنراتورهای سنکرون هستند که در بیشتر انواع نیروگاه ها مورد استفاده قرار می گیرند. ژنراتور سنکرون ماشینی است که باید دور آن با توجه به تعداد قطب ها در محدوده ای معین ثابت نگه داشته شود. در این ژنراتور یک میدان گردان روی سیم پیچ های ژنراتور القا می شود که دور این میدان گردان با دور روتور باید یکسان باشد؛ و روتور یک مغناطیس یا آهنربای کنترل شده است که به کمک این مغناطیس می توان ولتاژ ژنراتور را کنترل کرد. کابل های خروجی ژنراتور را ترمینال ژنراتور می نامند در ترمینال ژنراتور باید ولتاژ و فرکانس کنترل شده داشته باشیم. فرکانس ژنراتورها در یک شبکه بزرگ به صورت هماهنگ و مشترک در همه نیروگاه ها کنترل می شود کنترل فرکانس ژنراتور به کمک سیستم کنترل دور توربین انجام می شود که پایداری این سیستم کنترل بسیار اهمیت دارد و یک سیستم کنترل دور توربینی که ژنراتور را به حرکت درمی آورد بسیار پیچیده است. اما به صورت ساده اگر بخواهیم به آن اشاره کنیم باید بگویم بار الکتریکی ژنراتور برای توربین مانند ترمز عمل می کند به این ترتیب دور توربین در صورت افزایش بار کاهش می یابد و سیستم کنترل از طریق فرمان به توربین دور آن را کنترل می کند. مثلاً در یک نیروگاه بخار این فرمان به دریچه کنترل بخار اعمال می شود و دریچه به مقدار بیشتری باز می شود تا بتواند دور لازم را به توربین بدهد. دور ژنراتورها در یک شبکه بر فرکانس تأثیر می گذارند و فرکانس یک شبکه استاندارد نباید از محدوده معینی تجاوز کند نکته دیگر اینکه در صورت عملکرد معیوب سیتم کنترل یا دریچه کنترل احتمال دور گرفتن بیش از حد توربین وجود دارد که بسیار خطرناک است البته برای چنین مشکلاتی حفاظت هایی وجود دارد ولی در مواردی مشکلاتی پیش آمده که هم خسارت جانی و هم خسارت مالی بالایی دارد. ولتاژ خروجی ژنراتور بسیار اهمیت دارد چون اگر ولتاژ از حدی فراتر رود به عایق های الکتریکی ژنراتور و تجهیزات نیروگاه صدمه وارد شده و خسارت سنگینی در برخواهد داشت. به سیستمی که ولتاژ ژنراتور را کنترل می کند سیستم تحریک یا AVR می گویند سیستم تحریک هم یک سیستم کنترل پیشرفته است که وظیفه آن کنترل ولتاژ ژنراتور است. نوع دیگری از ماشین های الکتریکی که به عنوان ژنراتور استفاده می شوند ماشین های الکتریکی آسنکرون یا القایی هستند. یک ماشین الکتریکی آسنکرون هم می تواند به صورت موتور استفاده شود و هم به صورت ژنراتور. این نوع ماشین در صنعت بیشتر به صورت موتور استفاده می شود چون موتوری محکم و با قابلیت های بالاست، نیاز به زغال یا جاروبک ندارد، و تعمیرات آن ساده است. این ماشین معمولاً در نیروگاه های بادی به عنوان ژنراتور مورد استفاده قرار می گیرد. وقتی دور موتور آسنکرون از دور سنکرون آن بیشتر می شود شروع می کند به تولید الکتریسته و تبدیل به ژنراتور می شود. استفاده از این نوع ژنراتور در نیروگاه های بادی به علت محدودیت در کنترل سرعت باد است و حتی با همین نوع ژنراتور هم اگر سرعت باد از حدی بالاتر رود یا کمتر از مقدار مورد نیاز باشد ترمزهای توربین به صورت خودکار آن را متوقف خواهند کرد. امروزه توربین های متصل به ژنراتورهای الکتریکی بیشترین حجم انرژی الکتریکی را تولید می کنند. به کمک توربین ها انرژی سوخت یا بخار یا آب به ژنراتور منتقل می شود تا تبدیل به انرژی الکتریکی شود. توربین ها تجهیزاتی مکانیکی با دقت ساخت بالا هستند که با توجه به نوع نیروگاه و سیالی که آن را به چرخش درمی آورد انواع مختلفی دارند که در ادامه در مورد آن بیشتر صحبت می کنیم. ۱- بخار: توربین بخار که به وسیلهٔ بخار خشک یا بخار سوپر هیت به حرکت در می آید یکی از متداول ترین انواع توربین در دنیاست این توربین ها که معمولاً چند مرحله ای یا دو مرحله ای هستند (بسته به فشار بخار و توان توربین) عمر بالایی دارند و راندمان قابل قبولی هم دارند. ابتدا آب به وسیله حرارت تولید شده از روش های زیر : ۱–۱- شکافت هسته ای که انرژی حاصل از واکنش هسته ای در یک راکتور هسته ای در نهایت بخار خشک تولید می کند و با استفاده از یک توربین بخار انرژی بخار خشک به ژنراتور منتقل می شود؛ بنابراین یک نیروگاه هسته ای در حقیقت یک نیروگاه بخار است که برای تأمین بخار از انرژی هسته ای استفاده شده است. از مزایای این نوع نیروگاه می توان به انرژی ارزان و طولانی مدت اشاره کرد از معایب آن این است که باید انرژی آن همیشه مصرف شود و برای نوسانات بار مناسب نیست و حتی نوسانات بار در شرایطی می تواند برای آن خطرناک باشد همچنین در صورت بروز حادثه مانند آنچه در نیروگاه چرنوبیل یا نیروگاه های اتمی ژاپن رخ داد یک فاجعه انسانی رخ خواهد داد. اما با این حال هنوز بسیاری از کشورهای پیشرفته از جمله آمریکا درصد بالای از انرژی مورد نیاز خود را از انرژی هسته ای تأمین می کنند. ۱–۲- از سوختن سوخت هایی همچون زغال سنگ، گاز طبیعی یا نفت آب به جوش می آید و سپس از این بخار برای به حرکت درآوردن پره های توربین استفاده می شود. در بعضی از نیروگاه ها جدید از انرژی خورشیدی برای تأمین انرژی استفاده می شود. ۱–۳- انرژی زمین گرمایی این روش تولید انرژی در مکان هایی خاص مانند نزدیک آتش فشان های نیمه فعال قابل ساخت است در این روش معمولاً با استفاده از آب گرمی که با فشار از داخل زمین فوران می کند توربینی خاص را به حرکت درمی آورند یا با استفاده از این حرارت مایعی که در دمای پایینی می جوشد را گرم می کنند و انرژی آن را به توربین می دهند. نیز اشاره کرد. ۱–۴- پانل های فتوولتاییک و خورشید گرمایی در این روش نور خورشید مستقیماً به انرژی الکتریکی تبدیل می شود. اگر چه سلول های فتو ولتاییک هنوز برای استفاده در مقیاس وسیع گران هستند اما راندمان سلول های خورشیدی از ۳۰ درصد در گذشته ای نه چندان دور به ۴۰ درصد رسیده است. از پانل های خورشیدی فتو ولتاییک بیشتر در مناطق دور افتاده و کم جمعیت که هزینه انتقال انرژی و نصب تجهیزات توجیه ندارد مورد استفاده قرار می گیرد. اما در کشورهای با فناوری پیشرفته مانند ژاپن، آلمان، ایالات متحده و.. به علت مسائل زیست محیطی و افزایش راندمان نسل جدید این سلول ها ظرفیت نصب با سرعت بالایی در حال افزایش است. در روش خورشید گرمایی با استفاده از نور آفتاب و تمرکز انرژی خورشید به روش های مختلف دمای آب را بالا می برند و در نهایت اختلاف دمای ایجاد شده بین آب گرم و سرد باعث جریان آب می شود که این حرکت سبب می شود توربینی که در مسیرش قرار دارد را به حرکت وادارد و به این ترتیب الکتریسیته تولید می شود. یا آنقدر دمای اب را بالا می برند تا بخار تشکیل شود و با انرژی بخار توربین را به گردش درمی آورند. برای تمرکز انرژی گرمایی خورشید از آینه های شلجمی استفاده می شود یا اینکه با استفاده از محفظه ای شیشه ای دمای اب را بالا می برند مانند همان پدیده ای که هنگام بسته بودن درهای خودرو در تابستان در داخل خودرو اتفاق می افتد و دمای داخل خودرو بسیار بیشتر از دمای محیط می شود فقط به این دلیل که بازتابش از داخل محفظه نمی تواند از محفظه عبور کند و دو بار بازتابیده می شود. نکته بحرانی در مورد توربین های بخار دما و فشار بخار است بخار ورودی به توربین باید آنقدر داغ باشد که بخار کاملاً خشک داشته باشیم تا در خروجی توربین که دما افت می کند قطرات آب تشکیل نشود در صورتی که قطرات آب در توربین تشکیل شود یک فاجعه رخ خواهد داد چون قطرات آب تشکیل شده در آن دما و فشار بالا به راحتی به پره های گرانقیمت توربین صدمه می زنند. از مزایای توربین بخار عمر مناسب و راندمان نسبتاً بالای آن است و از معایب آن می توان به مصرف زیاد منابع آبی و هزینه بالای مورد نیاز برای سرمایه گذاری اولیه اشاره کرد و همچنین برای استارت این نیروگاه به زمان و فعالیت زیادی نیاز است و مشکلات خاص خود را دارد. همچنین بهره برداری از نیروگاه بخار پیچیدگی های خاص خود را دارد. ۲- آب: در این حالت پره های توربین به وسیله آب به حرکت در می آیند. این انرژی می تواند از حرکت آب پشت یک سد یا حرکت آب یه وسیله نیروی جزر و مد تأمین گردد. توربین های آبی در مناطق پرآب نقش بزرگی در تولید انرژی ایفا می کنند این توربین ها انرژی آب ذخیره شده در ارتفاع بالا را به انرژی گردشی برای ژنراتورهای خود تبدیل می کنند. معمولاً دور این نوع توربین ها پایین است در حالیکه توربین های بخار و گاز دارای دور ۳۰۰۰ دور بر دقیقه و بالاتر هستند این نوع توربین دور پایینی دارد و از آنجا که دور ژنراتور به فرکانس برق تولیدی ارتباط دارد تعداد قطب های توربو ژنراتورهای آبی بیشتر است تا در دور کم همان فرکانس ۵۰ هرتز را تحویل دهند. از مزایای این نوع نیروگاه می توان به تولید برق بدون نیاز به سوخت های فسیلی، کمک به کاهش آلودگی هوا، توانایی ذخیره سازی انرژی با استفاده از سیستم تلمبه ای ذخیره (پمپاژ آب با استفاده از برق مازاد در ساعات کم باری به ارتفاع بالا و استفاده از آب پمپ شده در ارتفاع برای حرکت توربین در ساعات اوج) و قابلیت بالای کنترل بار اشاره کرد؛ ولی از مشکلات آن می توان به هزینه بالای اولیه برای ساخت نیروگاه اشاره کرد همچنین فعالین محیط زیست دربارهٔ مشکلاتی که این نوع نیروگاه ها برای ماهی ها ایجاد می کنند اعتراض دارند که امروزه توربین هایی ساخته شده که برای ماهی ها مشکلات کمتری ایجاد می کنند. ۳- باد: توربین های بادی هم از دیگر انواع توربین هستند که از طبیعت برای تولید انرژی الکتریکی کمک می گیرند اما در بعضی توربین ها فشار باد به صورت مصنوعی از طریق انرژی نور خورشید یا سوختن سوخت ها به وجود می آید. توربین ها بادی باید در مناطقی نصب شوند که سرعت باد مناسب باشد و این وزش در طول سال آنقدر ادامه داشته باشد که نصب این نوع نیروگاه ها صرفه اقتصادی داشته باشد. حتی سرعت خیلی بالای باد هم برای این نوع توربین مناسب نیست. تا کنون تمام انواع توربین هایی که دربارهٔ آن صحبت شد دارای ژنراتور سنکرون بودند ولی توربین بادی نیاز به ژنراتور آسنکرون دارد. نوع جدیدی از توربین های بادی هم با نام برج های خورشیدی پا به عرصه تولید انرژی الکتریکی گذاشته اند که باد به صورت مصنوعی در آن ها جریان می افتد. با استفاده از انرژی خورشید هوای داخل برج گرم می شود هوای گرم تمایل دارد به سمت بالا حرکت کند سپس با مکشی که به وسیلهٔ برج ایجاد می شود همانند آنچه در دودکش ها اتفاق می افتد هوای گرم به سمت بالا حرکت می کند و سرعت می گیرد. حرکت هوای گرم سبب چرخش توربینی می شود که ژنراتور را دور می دهد. منبع این انرژی را هم خورشید می دانند و یکی از نیروگاه های خورشیدی گرمایی به حساب می آید. ۴- گازهای داغ: توربین گازی در حقیقت مانند یک موتور جت هواپیماست و خود از یک کمپرسور، محفظه احتراق و توربین تشکیل شده است. این توربین با استفاده از انرژی بالای گاز داغ حاصل از انفجار در محفظه احتراق به گردش در می آید. به همین دلیل به آن توربین گازی می گویند. سوخت این نوع توربین گازوییل و گاز طبیعی است که البته گاز طبیعی سوخت بهتری برای آن محسوب می شود و راندمان بیشتر داشته و هزینه و مشکلات بهره برداری کمتری دارد؛ ولی این توربین ها معمولاً دو سوخته هستند چون در شرایطی که ممکن است گاز طبیعی در دسترس نباشد در فرایند تولید الکتریسیته خللی ایجاد نشود؛ بنابراین گازوییل سوخت دوم محسوب می شود از مزایای این نیروگاه می توان به زمان نسبتاً کم برای ساخت تا بهره برداری، آمادگی بالا برای استارت و استارت مجدد، قابلیت جمع آوری و جابجایی از یک منطقه به منطقه دیگر هزینه اولیه پایین برای سرمایه گذاری و زودبازده تر بودن نسبت به سایر نیروگاه ها اشاره کرد. از معایب این نیروگاه می توان به راندمان پایین و هزینه بالای بهره برداری اشاره کرد. به همین دلیل و به منظور افزایش راندمان این نوع نیروگاه از توربین های گازی مرکب که انرژی خود را به طور هم زمان از آب و فشار گاز می گیرند استفاده می گردد در این نیروگاه ها انرژی مورد نیاز به وسیله سوختن گاز طبیعی و از طریق گازهای داغ در یک توربین گازی تأمین می گردد و از مازاد انرژی برای گرم کردن آب و تبدیل بیشتر انرژی استفاده می شود. راندمان این نیروگاه ها معمولاً بالاتر از ۶۰٪ است. لازم است ذکر شود روش های تولید انرژی اشاره شده در بالا مرسوم ترین و پر کاربردترین روش ها می باشد ولی در حال حاضر روش های دیگری نیز جهت تولید انرژی الکتریکی در جهان استفاده می گردد که مختصراً به آن اشاره می شود: ۵- روش های دیگری هم برای تولید انرژی الکتریسته وجود دارند که به کمک علم الکترونیک انرژی الکتریکی تولید می کنند و کمتر به تجهیزات مکانیکی نیاز دارند و بیشتر در مقیاس کوچک و برای وسایل الکترونیکی و وسایل قابل حمل مورد استفاده قرار می گیرند؛ که از آنجمله می توان به قطعات ترمو الکتریک، ترمو یونیک و تومو ولتاییک که با گرما تولید الکتریسیته می کنند اشاره کرد. معمولاً از سلول های ترمو الکتریک در دماهای پایین تر استفاده می شود. همچنین سلول های پیزوالکتریک که در نتیجه بار یا فشار مکانیکی تولید الکتریسیته می کنند. مثلاً اخیرا با نصب این سلول ها در پیاده روها توانسته اند از قدم زدن افراد الکتریسته تولید کنند؛ و نوع دیگر از قطعات الکترونیکی بتاولتاییک ها هستند که با تابش رادیو اکتیو تولید الکتریسیته می کنند. روش دیگری که موسوم به نیروگاه MHD است و در دست مطالعه قرار دارد روش تولید انرژی الکتریکی از راکتورهای هسته ای است که بر اساس دینامیک مایع کار می کند؛ و نوع دیگر روش تولید انرژی روش اسموتیک است که و در جایی امکان پذیر است که آب شور و شیرین با یکدیگر ترکیب می شوند. (دلتاها از این محل ها هستند) ۶- روش های تولید الکتریسته الکتروشیمیایی هم وجود دارند که اهمیت ویژه ای برای کاربردهای قابل حمل نقل دارند. انرژی الکتریکی می تواند به وسیلهٔ سلول های بسته تولید می شوند که مانند باتری ها کار می کنند. این روش بیشتر برای ذخیره انرژی مورد استفاده قرار می گیرد تا تولید انرژی الکتریکی. اما سلول های باز الکتروشیمیایی که با نام پیل سوختی یا سلول سوختی شناخته می شوند بیشتر برای تولید انرژی مورد استفاده قرار می گیرند. امروزه تحقیقات زیادی روی توسعه پیل های سوختی انجام شده است که سبب پیشرفته تر شدن و کاراتر شدن آن ها شده است. پیل های سوختی می توانند الکتریسیته را هم از سوخت طبیعی و هم از سوخت های ترکیبی فراهم کنند و همین طور می توان از آن ها برای تولید الکتریسیته و هم برای ذخیره الکتریسیته استفاده کرد. ۷ - در این روش با استفاده از تفاوت دمای کم بین آب در اعماق اقیانوس و آب گرم تر سطح اقیانوس یک مسیر از آب به وجود می آورند که این آب هنگام حرکت یک توربین را می چرخاند و تولید الکتریسیته می کند. برای تولید انرژی الکتریکی در مقادیر یا مقیاس های پایین معمولاً از موتورهای الکتریکی که به وسیله سوخت دیزل، بیوگاز یا گاز طبیعی به حرکت در می آیند استفاده می شود. از موتورهای دیزل معمولاً برای سیستم های پشتیبانی یا برق اضطراری در ولتاژهای پایین استفاده می شود که دیزل ژنراتور یکی از انواع عمومی این مولدهاست و می تواند برق اضطراری یا برق مورد نیاز در محل های دور از دسترس مثل پروژه های ساخت جاده، ریل گذاری، حفاری و ساختمان سازی را با هزینه مناسب تامین نماید. اما بیوگاز معمولاً در محل تولید یعنی در مکان هایی مانند محل های دفع زباله یا فاضلاب سوزانده می شود و به وسیله یک موتور متناوب یا میکرو توربین به انرژی الکتریکی تبدیل می شود. برعکس صفحات متمرکزکننده نور خورشید برای ایجاد حرارت، باتری های خورشیدی نور خورشید را به طور مستقیم به انرژی الکتریکی تبدیل می کنند. با این که استفاده از نور خورشید رایگان است و نور خورشید در بسیار از مناطق به راحتی قابل دسترسی است اما قیمت تمام شده برق تولیدی از این روش در مقایسه با تولید با روش های تولید انرژی الکتریکی در سطح کلان (نیروگاه ها) گران تر تمام می شود. همچنین راندمان پایین سلول های خورشیدی سیلیکونی (نزدیک به ۳۰٪) استفاده از آن ها را با مشکل روبه رو کرده است. امروزه از باتری های خورشیدی معمولاً در مناطق دورافتاده ای که امکان دسترسی به شبکه برق وجود ندارد یا به عنوان منبع الکتریکی تکمیلی در واحدهای مسکونی یا تجاری استفاده می شود. پیشرفت های اخیر در زمینه ساخت باتری های خورشیدی و همچنین یارانه های در نظر گرفته شده به وسیله انجمن های محیط زیست باعث شده تا روند پیشرفت و استفاده از این منابع روزبه روز رشد کند.
[ { "answer1": "وقتی دور موتور آسنکرون از دور سنکرون آن بیشتر می شود شروع می کند به تولید الکتریسته و تبدیل به ژنراتور می شود.", "answer2": "توربین بادی نیاز به ژنراتور آسنکرون دارد.", "distance": 6025, "question": "چگونه در نیروگاه های بادی الکتریسیته تولید می شود و چه نوع ژنراتوری در این نیروگاه ها کاربرد دارد؟" }, { "answer1": "در این ژنراتور یک میدان گردان روی سیم پیچ های ژنراتور القا می شود که دور این میدان گردان با دور روتور باید یکسان باشد", "answer2": "به سیستمی که ولتاژ ژنراتور را کنترل می کند سیستم تحریک یا AVR می گویند", "distance": 1499, "question": "ژنراتور سنکرون چگونه کار میکند و کدام سیستم ولتاژ آن را کنترل می کند؟" }, { "answer1": "اولین مولدهای الکتریکی با انرژی آب و زغال سنگ کار می کردند", "answer2": "امروزه بخش عظیمی از انرژی الکتریکی به وسیله زغال سنگ، انرژی هسته ای، گاز طبیعی، هیدروالکتریک و نفت تولید می شود", "distance": 61, "question": "اولین مولدهای الکتریکی با چه انرژی هایی کار می کردند و امروزه بیشترین سهم در تولید الکتریسیته با کدام منابع است؟" }, { "answer1": "توربین بخار که به وسیلهٔ بخار خشک یا بخار سوپر هیت به حرکت در می آید", "answer2": "از سوختن سوخت هایی همچون زغال سنگ، گاز طبیعی یا نفت آب به جوش می آید و سپس از این بخار برای به حرکت درآوردن پره های توربین استفاده می شود.", "distance": 1050, "question": "توربین بخار چگونه کار می کند و چه نوع سوخت هایی برای تولید بخار استفاده می شود؟" } ]
[ { "answer1": "الکتریسیته با حرکت یک دور سیم یا یک استوانه مسی بین قطب های یک آهنربا (ژنراتور) تولید می شود.", "answer2": "روش پایه او هنوز هم برای تولید الکتریسیته مورد استفاده قرار می گیرد.", "question": "مایکل فارادی چگونه الکتریسیته را تولید کرد و این روش در کجا امروزه کاربرد دارد؟" } ]
gemini-2.0-flash-exp
251
: بیماری کروناویروس ۲۰۱۹ بیماری کروناویروس ۲۰۱۹ یا کووید-۱۹ () که به آن بیماری تنفسی حاد ان کاو-۲۰۱۹ () نیز گفته می شود، بیماری ای عفونی است که بر اثر کروناویروس سندرم حاد تنفسی ۲ (SARS-CoV-2) ایجاد می شود. این بیماری دلیل دنیاگیری ۲۰–۲۰۱۹ کروناویروس است. علایم معمول آن تب، سرفه، تنگی نفس و به تازگی نابویایی هستند. درد عضلانی، تولید خلط، گلودرد، ناچشایی و سرخی چشم از جمله نشانه های کمتر معمول آن هستند. با این که اکثریت موارد این بیماری باعث علایم خفیف می شود، بعضی از موارد به سینه پهلو و نارسایی چند اندامی پیشرفت می کند. نرخ مرگ و میر بین ۱٪ و ۵٪ تخمین زده می شود ولی بر حسب سن و دیگر شرایط سلامتی تغییر می کند. این بیماری اساساً از طریق قطرات ریز تنفسی افراد مبتلا، وقتی سرفه یا عطسه می کنند، به سایر افراد سرایت می کند.زمان مابین در معرض بیماری قرار گرفتن و بروز نشانه ها، بین ۲ و ۱۴ روز است. از طریق شستن دست ها و دیگر تدابیر بهداشتی، می توان از پخش آن جلوگیری کرد. بیماری زایی این ویروس، دستگاه تنفس را تحت تأثیر قرار می دهد و علایمی مشابه سرماخوردگی ساده را ایجاد می کند. علایم ویروس کرونا شامل: اختلالات تنفسی، آبریزش بینی، سرفه خشک، سرگیجه، گلودرد و بدن درد است که می تواند با سردرد و تب نیز همراه باشد و تا چند روز به طول می انجامد. در افرادی با نقص دستگاه ایمنی، افراد مسن و کودکان این علایم می تواند شدیدتر شده و منجر به سینه پهلو و برونشیت شود. علائم کرونا ویروس سارس۲ که منجر به بیماری کووید ۱۹ می شود، معمولاً چند روز پس از آلوده شدن فرد به ویروس شروع می شود. اما در بعضی افراد ممکن است علائم کمی دیرتر ظاهر شوند. براساس آمارها و تحقیقات انجام شده علائم می توانند شامل: تب (در۴۳/۸ درصد افراد هنگام پذیرش و ۸۸/۷ درصد افراد هنگام بستری)، سرفه خشک (در ۶۷/۸ درصد موارد)، اختلال تنفسی، احساس خستگی و درد عضلانی (در ۱۱ تا ۱۴٪ موارد) و اسهال (در ۳٫۸ درصد موارد) باشند. به طور متوسط دورهٔ نهفتگی علائم، چهار روز بوده است. در ۵۶/۴ درصد موارد، کدورت شیشه مات در سی تی اسکن قفسه سینه دیده شده است. ۱۷/۹ درصد از بیماران با بیماری غیر شدید و ۲/۹ درصد از بیماران با علائم شدید، هیچگونه مشکلی را در رادیولوژی یا سی تی اسکن خود نشان نداده اند. در هنگام پذیرش، لنفوپنی (کاهش تعداد لنفوسیت های در گردش خون) در ۸۳/۲ درصد افراد مشاهده شده است. برخی از افراد هیچ علامتی ندارند، یا فقط علائم خفیف دارند. اما در افراد دیگر، کووید ۱۹ می تواند منجر به مشکلات جدی مانند سینه پهلو، عدم دریافت اکسیژن کافی و حتی مرگ شود. این نشانه ها بیشتر در افرادی که مشکلات زمینه ای دیگری دارند، دیده می شود. گمان می رود که حیوانات فروخته شده برای غذا منشأ یا واسطه این ویروس باشند زیرا بسیاری از نخستین کسانی که مبتلا شدند کارگرانی در بازار غذاهای دریایی هوانان بودند. در نتیجه، آنها در معرض تماس بیشتر با حیوانات قرار داشتند. بازاری که با فروش حیوانات زنده برای غذا نیز در شیوع سارس در سال ۲۰۰۳ مقصر شناخته شد. چنین بازارهایی برای عوامل بیماری زای جدید به عنوان انکوباتور در نظر گرفته می شوند. این شیوع باعث تحریم موقت تجارت و مصرف حیوانات وحشی در چین شده است. با این حال، برخی محققان گفته اند که بازار غذاهای دریایی هوانان ممکن است منبع اصلی انتقال ویروس به انسان نباشد. با اینکه تحقیقات اخیر در چین نشان می دهد که خفاش می تواند منشأ احتمالی این ویروس باشد، مصرف سوپ خفاش چندان در این کشور متداول نیست و تحقیقات دربارهٔ منشأ دقیق این ویروس ادامه دارد. . دکتر علی هرندی فوق دکتری واکسینولوژی و استاد ایمونولوژی بالینی و رئیس گروه تحقیقات ایمنی و واکسن در دانشگاه گوتنبرگ سوئد و عضو هیات علمی در انستیتو تحقیقات بیمارستان کودکان BC و دانشگاه بریتیش کلمبیا در گفتگویی با پلاک ۵۲ می گوید که شکل گیری و گسترش بیماری های واگیردار جدید نظیر سارس، مِرس، زیکا، ابولا و اخیراً Covid-19 تا حد زیادی نتیجه دست اندازی افسار گسیخته بشر به طبیعت و اختلال در اکوسیستم است که یکی از نتایج مخرب آن، دور کردن حیوانات وحشی از زیستگاه های طبیعی خود بوده است. در نتیجه میکروب ها و ویروس هایی که در جریان میلیون ها سال تکامل به صورت همزیستی با این حیوانات وحشی زندگی می کرده اند، نیاز به میزبان جدیدی پیدا کرده که این خود باعث می شود در ماده ژنتیکی آن ها جهش های بی شماری رخ دهد و این امکان را برایشان فراهم سازد تا سلول های انسانی را آلوده ساخته و موجب بیماری های جدید و ناشناخته در انسان شوند. شکل گیری و شیوع این بیماری های جدید -به ویژه بیماری های با منشاء ویروسی- در انسان در آینده نه احتمال، بلکه یک واقعیت است. " ("با انجام توالی یابی دی ان ای به تعداد کافی، بازسازی یک درخت تبارزایی از تاریخ جهش یک خانواده ویروس ها امکان پذیر است. تحقیقات در مورد منشأ شیوع سارس در سال ۲۰۰۳ منجر به کشف بسیاری از کورون ویروس های خفاش مانند SARS، که بیشتر از جنس "Rhinolophus" از خفاش های نعل اسب است. 2019-nCoV در این دسته از کورو ویروسی های مرتبط با SARS قرار می گیرد. دو توالی ژنوم از "Rhinolophus sinicus" منتشر شده در سال ۲۰۱۵ و ۲۰۱۷ شباهت ۸۰٪ با 2019-nCoV را نشان می دهد. ژنوم سوم ویروس از "Rhinolophus affinis" , "RaTG13"، شباهت ۹۶٪ با 2019-nCoV دارد. برای مقایسه، این میزان تغییر در بین ویروس ها مشابه میزان جهش مشاهده شده در طول ده سال در سویه ویروس آنفلوانزا انسانی H3N2 است.") " در ۲۷ مارس دانشمندان اعلام کردند که کروناویروس پانگولین عامل شیوع کووید ۱۹ بوده است. ویروس های مشابه با عامل بیماری که باعث ایجاد بیماری دنیاگیر شده، در پولک پوست های قاچاق یافت شده است. بطوریکه دانشمندان هشدار داده اند که پستانداران پولک دار برای جلوگیری از شیوع کروناویروس دیگری در آینده، لازم است که در بازار حیوانات ممنوع شوند. مطالعه ای در دانشگاه سیدنی نشان داده که سارس-کاو۲، ویروسی که باعث کووید ۱۹ می شود، دارای شباهت ژنتیکی با سویه های مختلفی از کروناویروسی است که در حال حاضر جمعیت پولک پوست سوندا (پانگولین مالایی) در جنوب چین را آلوده کرده است. این تحقیق که در مجله نیچر منتشر شده، هشدار می دهد که «دست زدن به این حیوانات، به احتیاط قابل توجهی نیازمند است». ویروس در ابتدا از تماس حیوان به انسان منتقل شده است. ویروس مرس از شتر به انسان و ویروس سارس از نوعی گربه به انسان انتقال یافته بودند. در مورد ویروس جدید هنوز منشأ احتمالی به صورت دقیق مشخص نیست. انتقال انسان به انسان معمولاً زمانی اتفاق می افتد که شخصی با مایعات ترشحی شخص آلوده (مثلاً قطرات سرفه) در تماس باشد. بسته به بیماریزایی ویروس، سرفه، عطسه و دست دادن می تواند سبب انتقال شود. تماس با لوازم و اشیایی که شخص آلوده لمس کرده است نیز می تواند باعث انتقال بیماری شود. طبق تحقیقات جدید محققان انستیتوی بیوایمنی دانشگاه ایالتی کانزاس آمریکا، پشه ها قادر به میزبانی از ویروس کوئید 19 هستند ولی توانایی انتقال آن به انسان را ندارند. ۲۳۹ دانشمند در نامه ای سرگشاده به سازمان بهداشت جهانی گفتند که شواهدی وجود دارد که نشان می دهد کروناویروس جدید به اندازه ای کوچک است که می تواند از طریق هوا جابجا شده و مردم را آلوده کند. هشدار ۲۳۹ نفر از دانشمندان از ۳۲ کشور جهان دربارهٔ انتقال نوع جدید ویروس کرونا از طریق ذرات ریز در هوا در حالی مطرح شد که سازمان جهانی بهداشت تاکنون راه انتقال اصلی این ویروس را قطرات ریزی که از بینی و دهان فرد مبتلا خارج می شود اعلام کرده بود. سازمان جهانی بهداشت پروتکل های متعددی برای آزمایش این بیماری منتشر کرده است. شیوه استاندارد آزمایش واکنش زنجیره ای پلیمراز رونوشت بردار معکوس (rRT-PCR) به صورت ریل تایم است. این آزمایش از طریق نمونه های تنفسی تهیه شده از روش های گوناگون از جمله سواب حلقی یا نمونهٔ خلط سینه انجام شود. نتایج عموماً ظرف چند ساعت تا دو روز قابل دسترسی است. آزمایش خون را هم می توان مورد استفاده قرار داد ولی برای این کار دو نمونه خون که با فاصله دو هفته از هم گرفته شده باشند مورد نیاز است و نتایج ارزش فوری چندانی ندارند.دانشمندان چینی توانستند یک سویهٔ کروناویروس را ایزوله کرده و توالی اسید نوکلئیک را منتشر کنند تا آزمایشگاه ها در سطح جهان بتوانند به طور مستقل آزمایش های واکنش زنجیره ای پلیمراز (PCR) برای تشخیص عفونت ناشی از ویروس را توسعه دهند. در جولای 2020 محققان دانشگاه تهران از دستگاهی رونمایی کردند که قادر به تشخیص فوق سریع بیمار مبتنی بر ROS یا گونه های اکسیژن فعال مولکول کردند که در کمتر از 30 ثانیه تست اولیه تشخیص کرونا را انجام میدهد. در حال حاضر درمان مشخصی برای این ویروس در دست نیست اما تحقیقات در این مورد ادامه دارد. بهترین راه برای پیشگیری از این بیماری عدم تماس با افراد و اشیای آلوده است. عدم تماس دست به چشم، دهان و بینی و شستن دست ها به صورت مداوم با صابون حداقل به مدت ۲۰ ثانیه نیز در جلوگیری از انتشار بیماری موثرند. ماسک های یک بار مصرف باید به طور کامل روی دهان و بینی افراد را جهت پیشگیری پوشانده و هر دو ساعت، یک بار تعویض شوند، استفاده از دستکش لاتکس در محیط بیرون نیز مفید است. از افرادی که دچار سرفه و عطسه و آبریزش بینی هستند حداقل دو متر باید فاصله داشت. کلیدها و گوشی موبایل و دستگیره های درها و ماشین ها را مرتب با پد الکلی یا محلول ضد عفونی باید ضد عفونی کرد. تقویت سیستم ایمنی بدن با مصرف مرکبات، خواب کافی و ورزش و همچنین خوردن مایعات مؤثر است. داروهای ضد ویروس که در مطالعات بالینی اثر بخشی آنها رضایت بخش می باشد. داروی رمدسیویر دارویی است که گفته می شود قادر به کاهش عوارض ناشی از ابتلا به بیماری کووید-۱۹ است، و بصورت اضطراری به تأیید سازمان غذا و داروی آمریکا (FDA) رسیده است. داروی فاویپیراویر که در کشور چین برای درمان کووید-۱۹ مورد مطالعه واقع شد و اثر بخشی آن در مطالعات بالینی، نتایج مثبت در پی داشته است. سعید نمکی وزیر بهداشت ایران تأکید کرده که «کووید ۱۹ هنوز هیچ داروی مؤثر و قابل اعتمادی در دنیا ندارد، اما برخی پزشکان ایرانی دو داروی رمدسیویر و فاویپیراویر را تجویز می کردند.» او گفته که «روز گذشته این دارو را به اندازه کافی توزیع کردیم و هفته آینده اولین تولید ملی این دارو هم عرضه خواهد شد و بنابراین کمبودی در این زمینه نخواهیم داشت. با اینکه ممکن است رمدسیویر به بهبود بیماران کمک و احتمال نیاز به بخش مراقبت های ویژه را بسیار کم کند، مطالعات به روشنی نشان نداده اند که این دارو می تواند از مرگ بر اثر کرونا هم جلوگیری کند.» تا ماه آوریل ۲۰۲۰ هیچ واکسنی برای این بیماری ساخته نشده است، اما تحقیقات در مورد ایجاد واکسن، توسط سازمان های مختلف در حال انجام است. عملیات قبلی در مورد سارس-کاو مورد استفاده قرار می گیرد، زیرا سارس-کاو۲ و سارس-کاو، هر دو از آنزیم ACE2 برای حمله به سلول های انسانی استفاده می کنند. سه راهکار واکسیناسیون در حال بررسی است. در راهکار نخست، محققان امید به ساخت یک "واکسن کامل ویروس" را دارند. استفاده از چنین ویروسی به صورت غیرفعال یا مرده، به منظور رسیدن به یک واکنش ایمنی سریع بدن انسان، در برابر عفونت جدید با کووید ۱۹ است. راهکار دوم، "واکسن زیر واحد"، به منظور ایجاد واکسنی است که سیستم ایمنی بدن را در برابر برخی از زیر واحدهای ویروس حساس می کند. در مورد سارس-کاو۲، چنین تحقیقاتی بر روی پروتئین اسپایک تمرکز دارد که به ویروس کمک می کند تا به آنزیم ACE2 نفوذ کند. راهکار سوم، "واکسن های اسید نوکلئیک" (واکسن های دی ان ای یا آران ای، روشی جدید برای ایجاد واکسیناسیون) است. واکسن های تجربی که بواسطه هر یک از این راهکارها ایجاد می شوند، باید از نظر ایمنی و اثربخشی مورد آزمایش قرار بگیرند. طی بررسی های علمی و پزشکی، دانشمندان و محققان چینی و ژاپنی به این نتیجه رسیدند که داروهای مقابله با ویروس ایدز نظیر لوپیناویر/ریتوناویر برای درمان و جلوگیری از پیشروی کروناویروس و حتی درمان این بیماری توانسته مفید باشد و تاکنون بسیاری از بیماران از طریق استفاده از این داروها نجات یافته اند و در مجموع شواهد نشان داده که داروهای ضد عفونت ویروسی توانسته جان بسیاری از مبتلایان به کروناویروس را نجات بخشد. در حال حاضر یکی از روش های نجات افراد مبتلا به کووید ۱۹، استفاده از پلاسمای خون کسانی است که از این بیماری شفا یافته اند. در یک طرح درمانی-تحقیقی که توسط FDA مجاز شده است، این روش مورد استفاده قرار گرفته و طی آن پزشکان امیدوارند با انتقال پلاسمای بیماران بهبودیافته از کووید۱۹ به بیمارانی که حالشان همچنان وخیم است، از سپر دفاعی که سیستم ایمنی بدن بهبودیافتگان در برابر ویروس کرونا تولید کرده برای کمک به بهبودی بیماران فعلی استفاده کنند. استفاده از این روش در ایران از روزهای آغازین همه گیری ویروس در اسفند ۱۳۹۸ آغاز گردید و در بیمارستان بقیةالله و بیمارستان دکتر مسیح دانشوری دنبال گردید. ۷ اسفند ماه از داوطلبان خواسته شد با بیمارستان بقیةالله تهران تماس بگیرند.تا کنون ۲۰۰ بیمار ایرانی به این روش بهبود یافته اند و از ۹ فروردین ۱۳۹۹ رسماً استفاده از این روش آغاز شده است. مسعود سلیمانی از محققان نخبه ایرانی در حوزه هماتولوژی و سلول های بنیادی اعلام کرد «بنده به همراه یک تیم تحقیقاتی با استفاده از سلول های بنیادی مزانشیمی به دنبال تعدیل پاسخ ایمنی بدن در بیماران کرونایی هستیم؛ بنابراین تأکید می کنم که این یک روش درمانی-تحقیقاتی است… این تحقیق تحت نظارت و حمایت معاونت تحقیقات وزارت بهداشت در دو بیمارستان شریعتی و مسیح دانشوری در حال اجرا است، نتایج فاز اول کارآزمایی بالینی آن به زودی توسط وزارت بهداشت و درمان اعلام می شود.» اولین قربانی این ویروس جدید در خارج از چین، در شهر مانیل فیلیپین که یک شهروند اهل ووهان چین بود نیز در ۱۳ بهمن ماه ۱۳۹۸ ثبت گردید. در تاریخ ۱۶ بهمن ۱۳۹۸ بر اثر ابتلای یک نوزاد در چین به ویروس جدید کرونا سی ساعت بعد از تولد گزارش گردید. این نوزاد کم سن ترین فرد مبتلا به این بیماری ویروسی بوده است. به دلایل نامشخص کودکان به ندرت مبتلا به این ویروس می شوند. مطابق با گزارش های منتشر شده در تاریخ ۲۰ بهمن ۱۳۹۸ آمار مرگ توسط ویروس کرونا از میزان تلفات ویروس سارس در سال ۲۰۰۳ عبور کرد و به ۸۰۳ نفر رسید. از این مجموع یک نفر در هنگ کنگ، یک نفر در فیلیپین و باقی در چین بوده است. تلفات ویروس سارس در سال ۲۰۰۳ بالغ بر ۷۷۴ نفر در ۲۴ کشور جهان بوده است. تا تاریخ ۲۱ بهمن ۱۳۹۸ ویروس کرونا با گرفتن جان ۹۷ نفر در یک روز، مرگبارترین روز خود را به ثبت رسانده و تعداد کل جان باختگان ویروس کرونا به ۹۰۸ نفر رسید. همچنین آمار مبتلایان به این ویروس از مرز ۴۰ هزار نفر عبور کرد. پایان تعطیلات سال نوی چینی و افزایش ترددهای شهری، دلیل شتاب گرفتن آمار تلفات عنوان شده است. در تاریخ ۲۴ بهمن ۱۳۹۸ در استان هوبیِ چین ۲۴۲ نفر در اثر ابتلا به ویروس کرونا جان باختند که بار دیگر رکورد مرگبارترین روز این ویروس ارتقا یافت. همچنین مبتلایان به این ویروس در استان هوبی در ظرف یک روز به ۱۴ هزار و ۸۴۰ نفر رسید که نشان از جهش نگران کننده این ویروس است. در تاریخ ۲۸ بهمن ۱۳۹۸ مقامات چین آمار تلفات ویروس کرونا را نزدیک به ۱۸۰۰ نفر و مبتلایان به آن را بیش از ۷۰ هزار نفر اعلام نموده اند. در روز ۳۰ بهمن ۱۳۹۸ برای نخستین بار در ایران، دو مورد احتمالی ابتلا به ویروس کرونا در شهر قم مشاهده و آزمایش های تکمیلی جهت بررسی نهایی آن آغاز گردید. در همین راستا گروه های شناسایی و مدیریت بیماریهای واگیر و تیم های واکنش سریع در این شهر مستقر شده اند. ساعتی بعد مرگ هر دو نفر از سوی وزارت بهداشت تأیید شد. در روز ۰۲ اسفند ۱۳۹۸ شمار قربانیان ویروس کرونا در ایران به ۴ نفر و مبتلایان به ۱۸ نفر رسید. همچنین ۷۳۵ نفر به ظن داشتن نشان های بیماری تحت قرنطینه قرار گرفته اند. همچنین در این روز آمار قربانیان ویروس کرونا به ۲۲۳۳ نفر رسید و تعداد مبتلایان به این بیماری از مرز ۸۰ هزار نفر عبور کرد. تعداد تلفات این بیماری طی این روز در چین ۱۱۸ نفر بوده و طبقه گزارش های دریافت شده بیماری به کلیساها و زندان ها هم رسیده است. در روز ۵ اسفند ۱۳۹۸ شمار قربانیان ویروس کرونا در چین ۲۵۹۲ رسید. تعداد تلافات گزارش شده در سرزمین های اصلی چین در این روز ۱۵۰ نفر بوده است. همچنین شمار مبتلایان در چین به کرونا ۷۷۱۵۰ نفر برآورد شده است. علاوه بر این تا روز ۵ اسفند مرگ دسته کم ۱۲ نفر توسط مقامات رسمی در ایران بر اثر بیماری کووید-۱۹ مورد تأیید قرار گرفته است که این آمار، ایران را در رتبه دوم بعد از چین به لحاظ تعداد تلفات ناشی از شیوع کرونا قرار می دهد. همچنین تعداد مبتلایان در ایران ۴۷ نفر گزارش شده اند. در روز ۷ اسفند ۱۳۹۸ مطابق با اطلاعیه رسمی وزارت بهداشت ایران تعداد جان باختگان بر سر ابتلا به بیماری کووید-۱۹ در این کشور ۱۹ نفر و تعداد مبتلایان ۱۳۹ نفر است. بر اساس بررسی بیماران در بیمارستان جین یین تان در شهر ووهان، بیش از نیمی از مبتلایان در این بیمارستان بین ۴۰ تا ۵۹ و ده درصد کمتر از ۳۹ سال داشتند و موارد بیماری در کودکان نادر بوده است. در پژوهش مهمی که در تاریخ ۱۴ مه ۲۰۲۰ (۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۹) در مجلهٔ «هوش مصنوعی نیچر» منتشر شد، پژوهشگران با استفاده از ۳ نشانگر زیستی توانستند احتمال مرگ در بیماران مبتلا به نوع شدیدِ کووید-۱۹ را با دقت ۹۰٪، از ۱۰ روز پیش از وقوع آن، پیش بینی کنند. پژوهشگران با آنالیز دقیق نشانگرهای زیستی خون در ۴۸۵ بیمار و همچنین بررسی مشکلات و عوارض کلیوی، قلبی و خونی این بیماران، و داده کاوی با یادگیری ماشین، به این نتیجه رسیدند که خطر مرگ ناشی از کروناویروس، در صورت بالا بودن سه شاخصه زیر به طور همزمان، بیشتر است و این بیماران نیازمند مراقبت های پزشکی بیشتر و دقیق تری هستند: با عبور تلفات ویروس کرونا از مرز ۱۰۰۰ نفر سازمان بهداشت جهانی برای بیماری ناشی آن نام رسمی کووید-۱۹ (19-COVID) را که اشاره ای دارد به "کرونا"، "ویروس"، "بیماری" و "سال ۲۰۱۹" انتخاب نمود. بزرگترین نمایشگاه تلفن های همراه، همایش جهانی گوشی همراه، که قرار بود در شهر بارسلون اسپانیا برگزار شود به خاطر نگرانی از ویروس کرونا لغو شد. روز سه شنبه، ۲۹ بهمن ۱۳۹۸، شرکت اپل، تولیدکننده تلفن های همراه، گفت که اختلال در فعالیت های اقتصادی در چین به کاهش تولید و عرضه محصولات این کشور و پائین رفت سود منجر خواهد شد. بخش قابل توجهی از محصولات اپل در واحدهای تولیدی این شرکت در چین تولید می شود. همچنین شرکت هواپیمایی سنگاپور گفته است که به دلیل افت تقاضا برای سفرهای هوایی به دلیل شیوع این بیماری، برنامه های پرواز خود را در سراسر جهان و به خصوص در منطقه خاور دور کاهش داده است. شیوع کرونا در ایران باعث شد تا کشورهای عراق، ترکیه، قزاقستان، افغانستان، پاکستان، ترکمنستان، اردن و کویت مرزهای خود را به روی ایران ببندند.
[ { "answer1": "این بیماری اساساً از طریق قطرات ریز تنفسی افراد مبتلا، وقتی سرفه یا عطسه می کنند، به سایر افراد سرایت می کند.", "answer2": "از طریق شستن دست ها و دیگر تدابیر بهداشتی، می توان از پخش آن جلوگیری کرد.", "distance": 183, "question": "بیماری کووید-۱۹ چگونه منتقل می‌شود و برای جلوگیری از شیوع آن چه تدابیری توصیه می‌شود؟" }, { "answer1": "شیوه استاندارد آزمایش واکنش زنجیره ای پلیمراز رونوشت بردار معکوس (rRT-PCR) به صورت ریل تایم است.", "answer2": "نتایج عموماً ظرف چند ساعت تا دو روز قابل دسترسی است.", "distance": 208, "question": "دو روش اصلی که برای تشخیص کووید-۱۹ استفاده می شود چیست و چه مدت زمانی طول می کشد تا نتایج آنها مشخص شود؟" }, { "answer1": "با اینکه تحقیقات اخیر در چین نشان می دهد که خفاش می تواند منشأ احتمالی این ویروس باشد", "answer2": "مطالعه ای در دانشگاه سیدنی نشان داده که سارس-کاو۲، ویروسی که باعث کووید ۱۹ می شود، دارای شباهت ژنتیکی با سویه های مختلفی از کروناویروسی است که در حال حاضر جمعیت پولک پوست سوندا (پانگولین مالایی) در جنوب چین را آلوده کرده است.", "distance": 2124, "question": "به گفته محققان منشا احتمالی ویروس کرونا چه بوده و این ویروس چه شباهتی به ویروس های موجود در پولک پوست ها دارد؟" }, { "answer1": "داروی رمدسیویر دارویی است که گفته می شود قادر به کاهش عوارض ناشی از ابتلا به بیماری کووید-۱۹ است، و بصورت اضطراری به تأیید سازمان غذا و داروی آمریکا (FDA) رسیده است.", "answer2": "داروی فاویپیراویر که در کشور چین برای درمان کووید-۱۹ مورد مطالعه واقع شد و اثر بخشی آن در مطالعات بالینی، نتایج مثبت در پی داشته است.", "distance": 167, "question": "دو داروی ضد ویروسی که برای درمان کووید-۱۹ در مطالعات بالینی نتایج رضایت‌بخشی داشته‌اند کدامند و آیا هنوز درمان قطعی برای این بیماری وجود دارد؟" }, { "answer1": "اولین قربانی این ویروس جدید در خارج از چین، در شهر مانیل فیلیپین که یک شهروند اهل ووهان چین بود نیز در ۱۳ بهمن ماه ۱۳۹۸ ثبت گردید.", "answer2": "مطابق با گزارش های منتشر شده در تاریخ ۲۰ بهمن ۱۳۹۸ آمار مرگ توسط ویروس کرونا از میزان تلفات ویروس سارس در سال ۲۰۰۳ عبور کرد و به ۸۰۳ نفر رسید.", "distance": 357, "question": "اولین قربانی کووید-۱۹ در خارج از چین کجا ثبت شد و چه زمانی آمار مرگ ناشی از کرونا از آمار تلفات سارس در سال ۲۰۰۳ عبور کرد؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
252
: ارمنستان سلجوقی ارمنستان سلجوقی اشاره به سال های نخست سده یازدهم میلادی دارد که ارمنستان از شرق و غرب مورد تخت و تاز سلجوقیان و امپراتوری بیزانس قرار گرفت. از سال های نخست سده یازدهم میلادی پادشاهی باگراتونی رو به ضعف نهاد و به دوران زوال خود نزدیک شد. نظام فئودالی، که تقریباً سراسر قلمرو ارمنستان را فرا گرفته بود، به شدت زندگی طبقهٔ روستایی را تحت تأثیر قرار داده و سبب فقر و تنگدستی هرچه بیشتر آن ها شده بود. زمینداران بزرگ تمامی محصولات کشاورزی را از آن خود می ساختند و از آنجا که تجارت و داد و ستد نیز در انحصار آنان بود با فروش محصولات کشاورزی و کالاهای متنوع دیگر، که حاصل کار صنعتگران و هنرمندان بود، ثروتی هنگفتی بدست آورده بودند. این وضعیت سبب رقابت شدید میان زمینداران بزرگی شد که صاحب ثروت فراوان و املاک وسیع بودند، این رقابت به تدریج به دشمنی میان آنان تبدیل شد و ارمنستان را در آستانهٔ اختلافات و جنگ های داخلی قرار داد. امپراتوری بیزانس، که متوجه نفوذ قبایل ترکنژاد به سمت غرب شده بود، در صدد برآمد تا با تصاحب ارمنستان و ایجاد نیروی نظامی عظیمی در آسیای صغیر، مانعی جدی در برابر حملات آتی قبایل مذکور پدیدآورد. پادشاه ارمنستان، گاگیک یکم، درگذشت و چون جانشینی برای خود تعیین نکرده بود سبب شد تا بین دو فرزندش، هوهانس-سمبات سوم و آشوت چهارم، برای تصاحب تاج و تخت پادشاهی، اختلاف به وجود آید. در اندک زمانی پس از مرگ وی، درباریان و نظامیان به پیروی از هریک از مدعیان حکومت به دو دسته تقسیم شدند و نبردی سنگین بین آنان درگرفت که تا مدت ها ادامه یافت. هر دو مدعی متحمل تلفاتی سنگین شدند هیچ یک و به هیچ قیمتی حاضر نبودند از مواضع خود عقب بنشینند تا اینکه سرانجام، با مداخلهٔ پادشاه گرجستان، دو برادر با یکدیگر آشتی کردند و قلمرو مستقل باگراتونی بین آنان تقسیم شد. بر این اساس، هوهانس-سمبات سوم، به منزلهٔ پادشاه ارمنستان، در آنی، پایتخت دولت باگراتونی، تاجگذاری کرد و به جز شهر مذکور، اکثر ولایت مهم ارمنستان نیز در قلمرو حکومت او قرار گرفت. بخشی از ولایت مرزی، از جمله سرزمین هایی که در مرز ایران قرار داشت، نیز به آشوت چهارم، که اکنون مقام ولایتعهدی را نیز به خود اختصاص داده بود، رسید. به این ترتیب، سرزمین مستقل ارمنستان به دو بخش تقسیم شد و یکپارچگی خود را از دست داد. آشوت چهارم، که فکر حکومت بر سرتاسر سرزمین ارمنستان او را رها نمی ساخت، با امپراتور باسیل دوم، متحد و برآن شد تا با ارتشی نیرومند بر سپاهیان برادرش بتازد اما هوهانس سمبات، به سفارش مشاوران خود، تدبیری اندیشید و پیمان صلحی با پادشاه بیزانس منعقد ساخت که مطابق آن پس از مرگ وی حکومت ارمنستان رسماً به او می رسید و به این ترتیب، سلطنت خود و ارمنستان را از جنگی سخت نجات داد. باسیل با این پیشنهاد موافقت کرد. در اواخر ۱۰۳۹ میلادی، آشوت چهارم در گذشت؛ در همین زمان سپاهی به فرماندهی شخصی به نام «ابوالاسور»، که از سوی بیزانس حمایت می شد، مرزهای ارمنستان را مورد تهاجم قرار داد. هوهانس سمبات، با کمک گرجی ها، سپاهی فراهم آورد و توانست طی نبردهایی بر لشکریان ابوالاسور پیروز شود، اما پس از مدتی به سختی بیمار شد و سرانجام در اواخر ۱۰۴۱ میلادی درگذشت و از آنجا که جانشینی برای خود تعیین نکرده بود، با مرگ وی، جنگ های داخلی در ارمنستان، به قصد تصاحب قدرت، میان زمینداران بزرگ و فرماندهان نظامی قدرتمند آغاز شد. امپراتور جدید بیزانس، میخائیل پنجم، نیز، که بر اساس پیمان قدیمی این دولت با ارمنستان رسماً خود را وارث تاج و تخت پادشاهی باگراتونی می دانست، برای تصاحب آن با سپاهی عظیم به سوی ارمنستان حرکت کرد اما با مقاومت شدید لشگریان ارمنستان به رهبری واهرام پاهلاوونی مواجه شد و به سرعت شکست خورد. پس از مدتی، واهرام پاهلاوونی به همراهی برخی بزرگان کشور برادرزادهٔ هوهانس سمبات؛ یعنی، فرزند آشوت چهارم، گاگیک دوم، را، که هجده سال بیشتر نداشت، به منزلهٔ وارث تاج و تخت باگراتونی، پادشاه ارمنستان اعلام کرد. گاگیک دوم پادشاهی صلح طلب بود و قصد داشت تا آرامش را به سرزمین ارمنستان بازگرداند. به این منظور، تصمیم گرفت تا به اختلافات داخلی پایان دهد اما در همین اثنا با نخستین حملات ترکان سلجوقی مواجه شد که تا مرزهای ارمنستان پیشروی کرده بودند. او موفق شد طی نبردی بر سپاهیان سلجوقی فائق آید و آنان را به عقب راند اما مقارن این نبرد کنستانتین نهم که سیاست پایان بخشیدن به حکومت باگراتونی را در رأس اهداف خود قرار داده بود، پیشنهاد صلح گاگیک دوم را نپذیرفت و به ارمنستان حمله کرد. پس از چندین دوره نبرد سخت میان پادشاه، گاگیک دوم و امپراتور بیزانس، سرانجام، بیزانس دریافت که از طریق جنگ نخواهد توانست بر ارمنستان غلبه یابد؛ لذا، به حیله ای سیاسی متوسل شد و به گاگیک دوم پیشنهاد آشتی داد و از او خواست تا به منظور انعقاد پیمان صلح به کنستانتینوپول بیاید. به این ترتیب، گاگیک در دام نیرنگ کنستانتین نهم افتاد و به محض ورود به کنستانتینوپول متوجه خیانت برخی از نزدیکان خود شد و دستگیر و زندانی گردید. پس از چندی، سپاهیان بیزانس آنی را تصرف کردند و در اندک زمانی تمامی سرزمین ارمنستان تحت سلطهٔ امپراتوری بیزانس قرار گرفت و به یکی از استانهای آن امپراتوری تبدیل شد. با سقوط سلسلهٔ باگراتونی، به جز چند ناحیهٔ کوچک، اکثر ولایات و استان های ارمنستان تحت سلطهٔ امپراتوری بیزانس قرار گرفت و حفاظت از مرزهای ارمنستان، در برابر حملات سلجوقیان، مبدل به یکی از مهمترین سیاست های امپراتوری بیزانس شد زیرا آنان قصد داشتند تا از این سرزمین به منزلهٔ سدی محکم در برابر تهاجمات سپاهیان سلجوقی استفاده کنند. کنستانتین نهم به سرعت تغییرات نظامی وسیعی در ارمنستان به وجود آورد. احداث پادگانهای نظامی جدید، تشکیل یگان های منظم از نیروهای نظامی ارمنی، استقرار نیروهای نظامی آموزش دیدهٔ بیزانسی و بنای حصارهای جدید در اطراف شهرهای مهم از جمله اقدامات کنستانتین در ارمنستان بود. مسلماً اجرای تمامی این موارد به هزینه ای هنگفت نیاز داشت که دولت بیزانس این مشکل را نیز با تعیین مالیات های سنگین برای ساکنان ارمنی ولایت مختلف مرتفع ساخت و بودجهٔ لازم را برای نیل به مقاصد نظامی خود بر ضد سلجوقیان در ارمنستان فراهم آورد. طغرل بیک ارتش غزنویان را شکست داد؛ او طی مدتی کوتاه خوارزم، همدان و سرانجام شهر ری را به تصرف درآورد و به این ترتیب، موفق شد راه سپاهیانش را به سوی ارمنستان و گرجستان هموار سازد. تقریباً، از اواسط ۱۰۴۵ میلادی، سپاهیان سلجوقی، پس از تصرف ولایات شمالی ایران، موفق شدند از رودخانهٔ ارس عبور کنند و از سمت مرزهای شرقی وارد ارمنستان شوند. در ۱۰۴۷ میلادی، طغرل سپاه دیگری را به سرزمین ارمنستان گسیل داشت. این سپاه، که متشکل از بیست هزار نیروی سواره بود، قصد آن داشت تا شهرهای ثروتمند استان واسپورکان را به تصرف درآورد. طی چندین نبرد پیاپی، در طول یک سال، سپاه سلجوقی موفق به تسخیر ۲۴ ناحیهٔ مهم این استان شد و غنائم بسیاری را ازآن خویش ساخت. پس از چندی، نیروهای بیزانسی از نواحی دیگر وارد استان واسپورکان شدند و ارتش سلجوقی، که پس از چندین، جنگ سخت و درازمدت، دیگر رمقی برای مقابله نداشت، در برابر آنان شکست خورد و به سمت دوین (شهر باستانی) عقب نشست. طغرل بار دیگر با ارتشی نیرومند به سوی ارمنستان حمله کرد. این نبردها نیز یک سال به طول انجامید و ارتش بیزانس در برابر نیروهای سلجوقی متحمل شکست و تلفات فراوان شد. در طی این نبردها بسیاری از شهرها و روستاهای ارمنستان ویران شد و عدهٔ بیشماری از ساکنان آن ها نیز کشته شدند. ارتش سلجوقی همچنان به پیشروی خود در خاک ارمنستان ادامه داد و سرانجام موفق شد شهر ثروتمند آرزن را نیز به تصرف درآورد. به این ترتیب، ارتش سلجوقی به ثروت سرشار این شهر دست یافت و مخازن طلا و نقره را از آن خود ساخت. سیاست نادرست بیزانس در قبال ارمنستان سبب شد تا این سرزمین توان مبارزه در برابر حملات سلجوقیان را نداشته باشد. از آنجا که امپراتوری بیزانس مجبور بود هم زمان در چند جبههٔ متفاوت به نبرد بپردازد کارگزاران این دولت اکثر نیروهای نظامی ارمنی را، به دلیل مهارت و تبحر رزمی آنها، در مکان های دیگر که از نظر آنان مهم تر محسوب می شد به خدمت گرفته بودند و نظامیان خود را، که بعضاً از سربازان بلغاری و گرجی تشکیل می شدند و شایستگی لازم را برای مقابله با سپاهیان سلجوقی نداشتند، در ارمنستان مستقر کرده بودند. امپراتور بیزانس، که با مشکلاتی فراوان رو به رو بود، به طغرل پیشنهاد صلح داد. طغرل نیز که در صدد تصرف بغداد بود، پیشنهاد صلح او را پذیرفت. بر این اساس، در ۱۰۴۹ میلادی، پیمان صلحی بین آن دو بسته شد که مطابق آن طغرل می بایست در حدود چهار سال از هرگونه تهاجمی به محدودهٔ امپراتوری بیزانس خودداری می کرد. در ماه های نخست ۱۰۵۲ میلادی نیروهای سلجوقی بار دیگر وارد خاک این کشور شدند. آنان این بار قصد داشتند تا پیش از شروع هر گونه نبردی تسلیحات و امکانات لازم را در محدودهٔ قلمرو ارمنستان فراهم آورند. هدف اصلی آن ها تصرف شهرها و مراکز مهم سیاسی، اقتصادی و نظامی ارمنستان بود. طغرل در ۱۰۶۰ میلادی تصمیم گرفت بار دیگر به ارمنستان حمله کند. این بار هدف او تنها سرکوبی نیروهای سیاسی و نظامی بیزانسی مستقر در ارمنستان نبود بلکه او قصد داشت تا برای همیشه به مسئلهٔ ترکمنانی که به مخالفت با او برخاسته بودند، در خاک ارمنستان، پایان دهد. او نواحی و شهرهای غربی و جنوبی ارمنستان را مورد تهاجم قرار داد و طی چندین نبرد پیاپی موفق شد برخی از شهرهای مهم ارمنستان را به تصرف درآورد. جنگ های طغرل در ارمنستان تا ۱۰۶۳ میلادی ادامه یافت. در این سال طغرل موفق شد تا در ناحیهٔ دیاربکر به فتوحات فراوانی دست یابد و شهرهای مهم این ناحیه را نیز تسخیر کند. در اواسط زمستان ۱۰۶۳ میلادی، سپاه آلپ ارسلان از شهر ری به سمت استان واسپورکان ارمنستان حرکت کرد و در مرند، اردو زد. اندکی بعد، نیروهای جنگی امرای آذربایجان و شروان نیز به او پیوستند و پس از چند روز، با عبور از رودخانهٔ ارس به نخجوان رسیدند. سپس او سپاه خود را به دو دسته تقسیم کرد. بخشی را به فرماندهی فرزندش ملک شاه یکم و وزیرش، خواجه نظام الملک به نواحی مرکزی ارمنستان فرستاد و خود در رأس سپاهی دیگر رهسپار گرجستان شد. سپاه ملکشاه، پس از تصرف بخش بزرگی از نواحی مرکزی ارمنستان، شهرها و قلعه های مهم آن به لشگریان آلپ ارسلان پیوست و این سپاه بزرگ آمادهٔ حمله ای گسترده به گرجستان و نواحی شمالی ارمنستان شد. آلپ ارسلان گرجستان را به تصرف درآورد و نیروهای بیزانسی نیز نتوانستند در برابر سپاه او مقاومت کنند. او در اواخر زمستان ۱۰۶۴ میلادی، به سمت آنی (شهر باستانی) حرکت کرد. خبر استقرار سپاهیان سلجوقی از طریق کشاورزان ناحیه به نگهبانان بیزانسی رسید و آنان به سرعت دروازه های شهر را بستند و تمامی ورودی ها را با سنگ و چوب مسدود ساختند. با آغاز نبرد بخش بزرگی از برج و باروهای شهر دچار حریق شد. آلپ ارسلان قصد داشت با سوزاندن ورودی های چوبی شهر راهی برای ورود به آن باز کند اما سربازان به سرعت از طریق آبراههای متعددی که در اطراف شهر وجود داشت آتش را خاموش کردند و به این ترتیب، نخستین تدابیر نظامی آلب ارسلان با شکست مواجه شد. آلپ ارسلان پس از تأمل فراوان دستور داد تا سپاهیانش با کندن حفره هایی از زیر دیوارهای مستحکم قلعه راهی به داخل شهر باز کنند. کندن این حفره ها، هفته ها به طول انجامید. سرانجام نیروهای سلجوقی توانستند راهی زیرزمینی به داخل شهر ایجاد کنند اما به دلیل تنگ بودن معبر حفر شده تعداد کمی از سربازان توانستند وارد شهر شوند که آن ها نیز بلافاصله هدف تیرهای نگهبانان قلعه قرار گرفتند و کشته شدند. پس از شکست این نقشه، آلپ ارسلان تصمیم به عقب نشینی گرفت. در پی این اختلاف دو تن از مهمترین سرداران نظامی بیزانس به همراه نیروهای خود آنی را ترک کردند و به دنبال خروج آن ها شهر دچار آشفتگی شد. آلپ ارسلان از این آشفتگی به نفع خود بهره برد. بدین ترتیب، سربازان سلجوقی دروازهٔ اصلی را شکستند و از آنجایی که نگهبانان و تیراندازان قلعه ها را ترک کرده بودند نیروهای آلب ارسلان بدون درگیری چندانی وارد آنی شدند و آن را تصرف کردند. آلپ ارسلان در اوایل ۱۰۷۰ میلادی، بار دیگر از مسیر نواحی جنوب شرقی ارمنستان راهی متصرفات بیزانس، در آسیای صغیر، شد. این بار هدف اصلی او تصرف قلعه های واقع در ملازگرد بود. با تصرف این ناحیه او به راحتی می توانست به سرزمین های اصلی تحت سلطهٔ بیزانس دست یابد. از سوی دیگر، امپراتور بیزانس، بدون آنکه از مقصود اصلی آلپ ارسلان آگاه باشد، با سپاهی بزرگ به طرف نواحی شرقی به راه افتاد. نبردهایی متعدد بین نیروهای بیزانسی و سلجوقی درگرفت. در نبردهای نخست نیروهای بیزانسی موفق شدند ارتش سلجوقی را شکست دهند اما ارتش بیزانس، به دلیل اختلاف بین سردارانش، خیلی زود دچار آشفتگی شد و در پی آن بسیاری از سرداران نظامی به همراه سربازانشان میدان نبرد را ترک کردند و در نتیجه، امپراتور بیزانس، رومانوس چهارم، با لشکر اندک خود در برابر نیروهای سلجوقی شکست خورد. شکست بیزانس در نبرد ملازگرد به مثابهٔ پایان حکومت این امپراتوری در ارمنستان بود. پس از این نبرد، سلجوقیان علاوه بر تصرف ملازگرد نواحی مرکزی و غرب آسیا را نیز از آن خویش ساختند و به این ترتیب، سراسر سرزمین ارمنستان تحت سلطهٔ سلجوقیان قرار گرفت. در مدتی کوتاه لشگریان سلجوقی مابقی قلعه های ناحیهٔ قارص را نیز به تصرف درآوردند و از این زمان به بعد حکومتی به شکل امیرنشین در ارمنستان ایجاد شد که در ابتدا کاملاً مطیع حکومت مرکزی سلجوقیان بود. چند سال بعد، رهبران کلیسای ارمنستان برای برخی مذاکرات، نماینده ای به نزد ملکشاه فرستادند. ملکشاه فرستادگان کلیسای ارمنی را با احترام فراوان پذیرفت و با قبول خواستهٔ آنان، که کاستن از میزان مالیات تعیین شده بود، طبق فرمانی دستور داد تا کلیساها را از پرداخت مالیات معاف کنند. او همچنین برادرزادهٔ خویش، «قطب الدین اسماعیل»، را در مقام امیر تمام سرزمین های آران و ارمنستان منصوب داشت و پس از چندی نیز گنجه را به منزلهٔ مرکز این امیرنشین انتخاب کرد. همچنین به فرمان ملکشاه به بازسازی شهرها و روستاهایی پرداخت که در طی جنگ ها آسیب دیده بودند. به این ترتیب، بسیاری از قلعه ها، به ویژه، در شهرهای مهمی چون آنی، دوین و ملازگرد، ترمیم و راه های تجاری بازسازی شدند. بناهای نو و متعدد دیگری نیز در برخی از شهرهای مهم ارمنستان ایجاد و چندین شهر جدید نیز بنا شد. تمامی زمین ها و اراضی، که در تملک زمینداران بزرگ ارمنی بود، از تصاحب آن ها خارج شد و در اختیار سلجوقیان قرار گرفت. آنان نیز برای ادارهٔ این زمین ها به چند شیوه عمل می کردند. برخی از این املاک زمینهایی بود که به همراه مردمان ساکن آن به شخص شاه تعلق می گرفت. شاه و خانوادهٔ سلطنتی از محل کشت و برداشت این نوع زمین ها، که (خاصه) نام گرفته بود، درآمدی کسب می کردند که به خزانهٔ سلطنتی انتقال می یافت. نوع دیگری از مالکیت بر زمین املاکی بود که تحت عنوان (اقطاع) به سرداران نظامی و مقامات کشوری دیگر تعلق داشت. این زمین ها اکثراً به دست سرداران سلجوقی تصرف شده بود و جزو املاک شخصی آن ها به حساب می آمد. در این دوره، ارمنستان به ایالتهای متعددی تقسیم شده بود و در هر ایالت، امیری حکومت می کرد. این امرا از میان خویشان و نزدیکان ملکشاه انتخاب می شدند و کاملاً تابع او بودند. در این دوره ادارهٔ روستاها را شخصی به نام رئیس بر عهده داشت که معمولاً از خود ساکنان روستا انتخاب می شد و ادارهٔ قلعه ها و حصارهای نظامی نیز به برخی از سرداران مهم سلجوقی واگذار شده بود. ملکشاه در امر تجارت و داد و ستد نیز تغییراتی اعمال کرد از جمله اینکه از میزان مالیات مربوط به بازرگانان کاست و بسیاری از محدودیت های مربوط به داد و ستد کالاها را از میان برداشت. این سیاست ها سبب رفاه و ترقی ارمنستان شد. بسیاری از متون تاریخی ارمنی بر این باورند که ارمنستان این رفاه را مدیون سیاست و درایت وزیر ایرانی ملکشاه؛ یعنی، خواجه نظام الملک بوده لیکن این دوران چندان به درازا نکشید و با کشته شدن خواجه نظام الملک و مرگ ملکشاه به پایان رسید. فرمانروایی سلجوقیان به سه بخش تقسیم شد: سلاجقهٔ کرمان، سلاجقهٔ شام و سلاجقهٔ عراق، که فرزندان محمد بن ملکشاه بودند. ارمنستان نیز تحت حکومت سلاجقهٔ عراق قرار گرفت. درگیریهای به وجود آمده میان امیران و زمین داران قدرتمند شرایط سختی را برای ساکنان ارمنی این نواحی پدیدآورده بود. از سویی نیز پادشاه گرجستان موفق شده بود به حاکمیت امیران سلجوقی، که بخش هایی از سرزمین گرجستان را در تصرف داشتند، پایان دهد. این عوامل سبب شد جمعیت انبوهی از ساکنان ارمنستان از جمله هنرمندان، صنعتگران، بازرگانان و حتی برخی از سرداران و خاندانهای نظامی به گرجستان مهاجرت کنند. آنان طی اقامتشان در گرجستان، علاوه بر آنکه موفق به ایجاد نوعی تحول فرهنگی شدند، در اثر کارآمدی نظامی و سیاسی برخی از خاندان های ارمنی در اندک زمانی توانستند به مقامات بالایی در ارتش و سازمان سیاسی گرجستان دست یابند. ارمنستان زاکارید از اواسط سده یازدهم میلادی، از نواحی جنوب ارمنستان، به گرجستان مهاجرت کرده بودند. آن ها در اندک زمانی در سازمان نظامی و سیاسی گرجستان نفوذ کردند و به مقامات بالایی دست یافتند تا جایی که پادشاه گرجستان سرزمین هایی را تحت مالکیت آن ها قرار داد. خاندان زاکاریان بخش بزرگی از نیروها و خاندان های نظامی ارمنستان را به سوی خویش جذب کردند و آن ها را متقاعد ساختند که در کنار ارتش گرجستان و بر ضد امرای سلجوقی وارد نبرد شوند. ارتش گرجستان به فرماندهی سرداران ارمنی توانست در نخستین جنگ های خود برخی از سرزمین های مجاور گرجستان را که تحت سلطهٔ گروهی از امرای سلجوقی بود به تصرف درآورد که ادارهٔ این مناطق به یکی از مقامات ارشد خاندان های ارمنی سپرده شد. در ۱۱۸۵ میلادی، «امیر سارکیس زاکاریان»، از چهرهای نظامی برجستهٔ این خاندان، به فرماندهی کل ارتش گرجستان انتخاب شد. او به همراهی دو فرزند خود، زاکاره و ایوانه که آن ها نیز فرماندهی بخش هایی از ارتش گرجستان را بر عهده داشتند، بسیاری از مناطق شمالی ارمنستان را از دست امرای سلجوقی خارج ساخت و خود در مقام امیر، ادارهٔ این نواحی را بر عهده گرفت. زاکاره در ۱۱۹۶ میلادی، به گنجه حمله کرد و بخش هایی از آن را از تصرف حاکم آن، ابوبکر، خارج ساخت. در پی این حمله ابوبکر با لشگریان خود به نبرد سپاهیان گرجی و ارمنی رفت. در جنگ سختی که در دشت های نزدیک گنجه اتفاق افتاد ارتش گرجی ارمنی به فرماندهی زاکاره و ایوانه موفق شدند سپاهیان امیر ابوبکر را شکست دهند و بر گنجه تسلط یابند. پس از چندی نیز روستاها و شهرهای واقع در دشت آرارات را فتح کردند. در فاصلهٔ ۱۱۹۹–۱۲۰۱ میلادی ارتش گرجی-ارمنی شهرهای آنی و دوین را نیز از حوزهٔ حاکمیت امرا خارج ساخت. پس از این پیروزی ها، ملکهٔ گرجستان، ملکه تامار حکومت آنی را به زاکاره و امارت دوین را نیز به برادرش ایوانه واگذار کرد. ارتش گرجی ـ ارمنی طی نبردهای متعدد تا ۱۲۰۷ میلادی نواحی قارص و ملازگرد و قلعه های واقع در آن را نیز فتح کرد. سپس، رهسپار رودخانهٔ ارس شد و برخی از قلعه های واقع در مجاورت آن را نیز، که در دست نیروهای سلجوقی بود، بازپس گرفت. به این ترتیب، تا اواخر ۱۲۲۵ میلادی، اکثر نواحی ارمنستان، که در دست امرای سلجوقی بود، به دست نیروهای گرجی ـ ارمنی فتح و حاکمیت آنها، از سوی ملکهٔ گرجستان، به خاندان ارمنی زاکاریان واگذار شد. جملگی این عوامل به مثابهٔ پایان حکمرانی مطلق۱۸۰ سالهٔ سلجوقیان بر ارمنستان بود. از این پس، خاندان زاکاریان حکومت ارمنستان را در دست گرفتند. آنان ارمنستان را به شیوهٔ فئودالی اداره می کردند اما مسلماً از لحاظ سیاسی و نظامی ارمنستان جزئی از پادشاهی گرجستان به شمار می آمد.
[ { "answer1": "تمامی زمین ها و اراضی، که در تملک زمینداران بزرگ ارمنی بود، از تصاحب آن ها خارج شد و در اختیار سلجوقیان قرار گرفت.", "answer2": "برخی از این املاک زمینهایی بود که به همراه مردمان ساکن آن به شخص شاه تعلق می گرفت.", "distance": 174, "question": "چه اتفاقی برای زمین های کشاورزی ارمنستان پس از ورود سلجوقیان افتاد و چه کسانی از این زمین ها استفاده می کردند؟" }, { "answer1": "هوهانس-سمبات سوم، به منزلهٔ پادشاه ارمنستان، در آنی، پایتخت دولت باگراتونی، تاجگذاری کرد و به جز شهر مذکور، اکثر ولایت مهم ارمنستان نیز در قلمرو حکومت او قرار گرفت.", "answer2": "بخشی از ولایت مرزی، از جمله سرزمین هایی که در مرز ایران قرار داشت، نیز به آشوت چهارم، که اکنون مقام ولایتعهدی را نیز به خود اختصاص داده بود، رسید.", "distance": 165, "question": "پس از تقسیم ارمنستان به دو بخش، چه کسی پادشاه ارمنستان شد و کدام مناطق به او تعلق گرفت و چه کسی ولایتعهدی را بر عهده گرفت و چه مناطقی به او رسید؟" }, { "answer1": "آلپ ارسلان پس از تأمل فراوان دستور داد تا سپاهیانش با کندن حفره هایی از زیر دیوارهای مستحکم قلعه راهی به داخل شهر باز کنند.", "answer2": "سرانجام نیروهای سلجوقی توانستند راهی زیرزمینی به داخل شهر ایجاد کنند اما به دلیل تنگ بودن معبر حفر شده تعداد کمی از سربازان توانستند وارد شهر شوند که آن ها نیز بلافاصله هدف تیرهای نگهبانان قلعه قرار گرفتند و کشته شدند.", "distance": 166, "question": " پس از آنکه ارتش سلجوقی نتوانست با سوزاندن ورودی های شهر آنی راهی به آن باز کند، آلپ ارسلان چه تدبیری برای ورود به شهر اندیشید و چرا این تدبیر در ابتدا شکست خورد؟" }, { "answer1": "ملکشاه در امر تجارت و داد و ستد نیز تغییراتی اعمال کرد از جمله اینکه از میزان مالیات مربوط به بازرگانان کاست و بسیاری از محدودیت های مربوط به داد و ستد کالاها را از میان برداشت.", "answer2": "نوع دیگری از مالکیت بر زمین املاکی بود که تحت عنوان (اقطاع) به سرداران نظامی و مقامات کشوری دیگر تعلق داشت.", "distance": 558, "question": "ملکشاه در ارمنستان چه تغییراتی در زمینه تجارت ایجاد کرد و او چه نوع مالکیت هایی برای زمین های کشاورزی در نظر گرفت؟" } ]
[ { "answer1": "درگیریهای به وجود آمده میان امیران و زمین داران قدرتمند شرایط سختی را برای ساکنان ارمنی این نواحی پدیدآورده بود.", "answer2": "جمعیت انبوهی از ساکنان ارمنستان از جمله هنرمندان، صنعتگران، بازرگانان و حتی برخی از سرداران و خاندانهای نظامی به گرجستان مهاجرت کردند.", "question": "چه عواملی منجر به مهاجرت گسترده ارمنی ها به گرجستان شد و چه گروه هایی از ارمنی ها در این مهاجرت شرکت داشتند؟" } ]
gemini-2.0-flash-exp
253
: جان ماکسلی جاناتان گود (متولد ۷ دسامبر ۱۹۸۵)کشتی گیر حرفه ای آمریکایی است که در حال حاضر در کمپانی پرسرمایه و تازه نفس AEW با نام جان ماکسلی فعالیت دارد (ملقب به Lunatic Fringe) اما قبل از آن، در کمپانی بزرگ WWE به عنوان یک کشتی کج کار سنگین وزن و حرفه ای حضور داشت. عضوی از گروه سه نفره شیلد (the SHIELD) بود. قهرمان تگ تیم شو RAW (به همراه سث رالینز) و یک بار قهرمان کمربند ایالات متحده آمریکا هم شده است. وی قهرمان سابق کمربند سنگین وزن WWE ای مقابل اعضای شیلد در مانی این د بنک و گرند اسلم(کشتی گیری که چهارتا کمربند اصلی کمپانی را برده است) است. او پیش از پیوستن به WWE ای بخاطر حضورش در ایندیپندنت سرکیت شهرت داشت، که با نام جان ماکسلی فعالیت می کرد. او بخاطر کار در "فول ایمپکت"و"سی زد دبلیو" و "دروازه اژدهای آمریکاًشناخته شده است. در آنجا یک بار قهرمان سنگین وزن اف آی پی و دوبار قهرمان سنگین وزن سی زد دبلیو شد. وی به علت شکستی آرنج مدتی از میدان ها دور بود اما در حال حاضر دوباره بازگشته است. شهرت اصلی او به خاطر حضور در WWE به همراه رومن رینز و سث رالینز در گروهی سه نفره به نام شیلد است که هدف خود را مقابله بابی عدالتی در کمپانی اعلام می کنند. این در حالی است که آن ها از ابتدای ورودشان که در سروایور سیریز ۱۸ نوامبر ۲۰۱۲ بود با حمله به رایبک در مسابقهٔ تریپل ترت باعث شدند که سی ام پانک جان سینا را شکست دهد. آن ها بعد از آن هم بی دلیل به اکثر استارهای کمپانی حمله کردند که از آن جمله می توان به: د میز، تیم هل نو (دنیل براین و کین)، رایبک، جان سینا، د راک، رندی اورتن، بیگ شو، مارک هنری و آندرتیکر اشاره کرد که بعد از حمله به آندرتیکر، کین به برادرش پیوست و اعضای شیلد تا ۳ ماه مصدوم بودند. ماکسلی در سال ۲۰۱۷ با رنه یانگ مجری wwe ازدواج کرد امبروز که قراردادش را با دبلیودبلیوئی تمدید نکرد، در "راو" شب بعد از رسلمانیا ۳۵ به تاریخ ۹ آوریل ۲۰۱۹ قرار بود در آخرین مسابقه اش پیش از خداحافظی از دبلیودبلیوئی، با بابی لشلی مسابقه دهد ولی این مسابقه انجام نشد چون بابی لشلی پس از توهین به همسر امبروز یعنی رنه یانگ و تحریک او، پیش از آغاز مسابقه، امبروز را مورد ضرب و شتم قرار داد. امبروز پس از اینکه برنامه از آنتن زنده خارج شد، به دعوت رالینز و رینز وارد رینگ شد تا چند لحظه ای با تماشاگران صحبت و از آنها خداحافظی کند. او گفت که او شیرین ترین لحظه را تجربه کرد وقتی رالینز در رسلمانیای شب پیش «کلّه بزرگ و احمق» لزنر را به زمین کوبید و برنده کمربند یونیورسال شد. همچنین گفت که لحظه شیرین دیگر او هم پیروزی رینز بر سرطان بود. او گفت وقتی اولین بار با شیلد وارد "برنامه ها" شدند برخی او و رالینز را دو احمق و رینز را یک فوتبالیست بدردنخور می خواندند ولی حالا آن ها موفق ترین هستند. سپس او و برادرانش مشت خود را کنار هم گذاشتند و آهنگ شیلد نواخته شد تا پایان فعالیت امبروز در کمپانی دبلیودبلیوئی آغاز شود. ماکسلی، در رویداد ای ای دبلیو دابل اور ناتینگ حضوری ناگهانی داشت و به کریس جریکو و کِنی اُمگا حمله کرد تا معلوم شود او از این پس برای کمپانی "اِی ای دَبلیو" فعالیت خواهد کرد. گود کارش را در اجتماع کشتی هارت لند در سال ۲۰۰۴ با نام جون ماکسلی شروع کرد. او تحت سرپرستی کودی هاوک و لس ثچر آموزش دید. در ژوئن ۲۰۰۴، موکسلی کارش را آغاز کرد. او با جیمی ترنر گروه «خشونت ضروری" را تشکیل داد و تیم مایک دیزایر و تک را شکست دادند و قهرمان تگ تیم شدند. اما بعداً از تیمی دیگر شکست خوردند و عنوانشان را از دست دادند. موکسلی با ریک بایرن متحد شد و گروه "بنیاد هارت لند» را تشکیل داد. در ۱۹ اوت ۲۰۰۵، توانستند قهرمان تگ تیم شوند اما همان روز به دلایلی نامعلوم عنوانشان گرفته شد. براک گافمن کمربندها را به گروه قبلی پس داد. در ۲۰۰۶، موکسلی برای قهرمانی سنگین وزن تلاش می کرد. در ۹ می ۲۰۰۶، توانست کمربند را از پپر پارکز بگیرد. اما بعد از ۴ ماه آن را به چاد کولیر باخت. برای بار دوم در همان سال، با شکست پپر پارکز قهرمان سنگین وزن شد. در ۲ ژانویه ۲۰۰۷، عنوان را به برایان جنینگز باخت. او با مربی سابقش کودی هاوک تیم شد و توانست قهرمان تگ تیم شود. اما بعد از چهار روز آن را باختند. برای بقیه سال ۲۰۰۷ تا اوایل ۲۰۱۰، موکسلی باز هم تیمی کار کرد. در ۲۰۰۹ با کینگ وو تیم «خشونت شاهانه» را تشکیل داد و دو بار قهرمان تگ تیم شدند. وقتی هنوز قهرمان تگ تیم بود، برای سومین بار قهرمان سنگین وزن شد. بعد از مدتی کینگ وو با موکسلی دشمن شد و باعث شد کمربند تگ تیم را از دست بدهند. نهایتاً در ۱۴ ژوئیه ۲۰۱۰ هم قهرمانی سنگین وزنش را به فیلیپس باخت. وقتی موکسلی توانست از کمربند سنگین وزن آی پی دبلیو مقابل ویلیامز دفاع کند، جیمی جیکوبز به او حمله کرد. در ادامه افراد از رختکن آمدند تا این دو را از هم جدا کنند. موکسلی دلیل حمله جیکوبز را نمی دانست و در ادامه جنگی لفظی بین این دو درگرفت. در ۲۱ اوت ۲۰۱۰، موکسلی توانست جیکوبز را شکست دهد و عنوانش را حفظ کند. در اکتبر هم دریک یانگر را شکست داد. در ا ژانویه ۲۰۱۱، قهرمانی سنگین وزنش را به جیکوبز بخاطر توقف داور باخت. در ۶ ژوئن ۲۰۰۹، ماکسلی در مسابقات مرگ ۸ در سی زد دبلیو شرکت کرد. در دور اول در مسابقه شام مرگ توانست برنی دمیج را شکست دهد؛ ولی در نیمه نهایی، در «اسلحه های طرفداران» به نیک گیج باخت. در ۲۵ اکتبر، دوباره در این مسابقات شرکت کرد و در دور اول به جک پونزی باخت. در یازدهمین سالگرد سی زد دبلیو، ماکسلی با شکست بی بوی توانست قهرمان سنگین وزن شود. اما بعداً عنوان را به نیک گیج باخت. در ۱۴ اوت ۲۰۱۰، موکسلی دوباره قهرمان سنگین وزن شد. در ۱۰ سپتامبر ۲۰۱۰ موکسلی توانست از کمربند سنگین وزن جهان در مقابل اسکاتی وورتیگز دفاع کند. در ۶ نوامبر ۲۰۱۰ ماکسلی در آلمان مقابل دانی هاوک از کمربندش دفاع کرد. بعد از آنکه ماکسلی در چند مسابقهٔ دیگر از کمربند سنگین وزن دفاع کرد در ۷ ژانویه ۲۰۱۱ برود لی را شکست داد و همچنان صاحب کمربند باقی ماند. در ۱۲ فوریه ۲۰۱۱ دوازدهمین سالگرد سی زد دبلیو، این عنوان را به روبرت آنتونی باخت؛ و آخرین مسابقهٔ جان ماکسلی در CZW در ۱۰ آوریل ۲۰۱۱ مقابل جک کریست که با پیروزی موکسلی به پایان رسید. موکسلی در ۲۰۰۹ وارد این کمپانی شد و بی بوی را شکست داد. بعداً هم دارین کوربین را شکست داد. همان شب، به لیسی حمله کرد تا اینکه تامی دریمر او را نجات داد. سپس موکسلی با بر این کندریک تیم شد و در برابر پاول لاندن و جیمی جیکوبز برنده شد. در ۷ مارس مقابل دریمر قرار گرفت و برد. در ۸ می در طول مسابقه با جیکوبز نزدیک بود نوک سینه اش بریده شود. "رینگ افتخار": او در ۲۰۰۷ در دو مسابقه شرکت کرد. در ۲۳ فوریه در مسابقه ای تیمی باخت. در ۲۲ ژوئن هم مقابل میچ فرانکلین باخت. "فول ایمپکت": در ۷ آوریل ۲۰۱۰ با شکست رودریک استرانگ قهرمان سنگین وزن شد. در ۷ اوت هم با شکست بروس سانتی عنوانش را حفظ کرد. "ایوالو": در ۱ می ۲۰۱۰ به دریک یانگر باخت. در ۲۳ ژوئیه علیه برادی لی مبارزه کرد. در ۱۹ آپریل ۲۰۱۱، مسابقه وداع در ایوالو را در برابر آستین آریز داشت و باخت. در ۴ آپریل ۲۰۱۱، گفته شد گود با دبلیو دبلیو ای قراردادی وسیع بسته و «دروازه اژدهای آمریکا» اجازه خروج به او داد. در ۲۷ می با نام دین امبروز وارد بخش آموزشی کمپانی یعنی اف سی دبلیو شد. در ۳ ژوئیه مقابل سث رالینز، یک کشتی دیگر برجسته مستقل دیگر قرار گرفت. این مسابقه ۱۵ دقیقه ای برای قهرمانی ۱۵ اف سی دبلیو بود که هر دو مساوی شدند و کمربند پیش رالینز ماند. بعداً در مرحله اول یک تورنومنت برای قهرمانی سنگین وزن اف سی دبلیو امبروز توانست رالینز را شکست دهد. در هر حال در فینال، موفق نبود. بعداً در مسابقه رالینز و ساندو دخالت کرد و باعث شد کمربند ۱۵ اف سی دبلیو رولینز به ساندو داده شود. اما در مسابقه با ساندو سر قهرمانی، امبروز ناموفق بود. سپس لیکی امبروز و رالینز را در مسابقه ای سه گانه برای تعیین رقیب قهرمان سنگین وزن قرار داد. در ۲۱ اکتبر، امبروز، پانک را که مهمان اف سی دبلیو بود، به مبارزه طلبید. پانک توانست در ۳۰ دقیقه او را شکست دهد. حمله امبروز به ویلیام رگال باعث مسابقه ای بین آن دو شد که رگال برنده شد. بعداً درخواست مسابقه ای دیگر با رگال کرد و برنده شد. از دسامبر ۲۰۱۱، امبروز در شوهای خانگی دبلیو دبلیو ای ظاهر شد. گروه شیلد امبروز سریعاً دشمنی با رالینز را شروع کرد. در این بین، رالینز باعث از دست دادن فرصت شرکت در مسابقه نردبان پی پی وی مانی این د بنک برای قهرمانی توسط امبروز شد و این دو به هم حمله کردند. همان طور که آرام آرام امبروز و رینز از هم جدا شدند، امبروز لباس و موزیک جدیدی برای خود ایجاد کرد. بعد از اینکه با درخواست رالینز به مسابقه نردبان مانی این د بنک اضافه شد، در طول مسابقه بعد از حمله کین به او و کمک به رالینز، باخت. روز بعد در راء، امبروز اجازه نداد رالینز چمدان خود را نقد کند. قرار شد امبروز در بتل گراند مقابل رالینز قرار بگیرد ولی تریپل اچ او را از ساختمان بیرون کرد. همان شب، رالینز وارد شد و اعلام کرد با قانون خطا برنده مسابقه است. بعد از آن امبروز وارد شد و به رالینز حمله کرد. در نهایت این دو توسط نگهبان ها جدا شدند. بعداً وقتی رالینز در پارکینگ و در حال ترک ساختمان بود، امبروز از صندوق عقب یک ماشین خارج شد و با اهرم نصب لاستیک به رالینز حمله کرد. در نهایت رالینز با ماشین فرار کرد. در سامراسلم امبروز و رالینز باهم مسابقه لامبرجک دادند که در آن مسابقه، امبروز شکست خورد. در طول یک مصاحبه، امبروز به طور ناگهانی رالینز را قربانی چالش سطل یخ کرد و به او حمله کرد. تریپل اچ تصمیم گرفت با آرای هواداران نوع مسابقه آن شب این دو تعیین شود. در مسابقه، امبروز بسیار به برد نزدیک بود تا اینکه کین (که کنار رینگ حضور داشت) در مسابقه دخالت کرد و به رالینز اجازه داد تا روی یک بلوک بتنی روی امبروز فینیشر اجرا کند. با قانون «ضربه فنی» رالینز برنده اعلام شد و امبروز با برانکارد به بیرون حمل شد. کمی بعد او از پذیرش درمان خودداری کرد و فرار کرد. این ماجرا به این دلیل بود تا از غیبت امبروز در تلویزیون برای حضور در فیلم «حبس» استفاده شود. او در ۲۱ سپتامبر در شب قهرمانان برگشت و به رالینز حمله کرد. امبروز در ماندی نایت راو ۱۳ اکتبر ۲۰۱۴در مسابقهٔ No holds barred جان سیناراشکست دادمصاف سث رالینز برود. در اسمکدان۱۷اکتبر در مسابقه ای مقابل کین قرارگرفت که این مسابقه بادخالت ست رولینز و باقانون DQ به نفع امبروز به پایان رسید. در ماندی نایت راو ۲۰ اکتبر امبروز سینا را در مسابقهٔ هندی کپ مقابل اورتون، رالینز و کین تنها گذاشت و بعد از پایان مسابقه به اعضایAuthorityحمله ورشد. در هل این ا سل (۲۰۱۴) (جهنم درون قفس) دین امبروز دریک مسابقهٔ هل این ا سل مقابل سث رالینز قرارگرفت که این مسابقه بادخالت بری وایت به نفع رالینز به پایان رسید. این مسئله باعث درگیری امبروز و وایت شد. امبروز در سروایور سریز (۲۰۱۴) به مصاف بری وایت رفت و پس از این که با صندلی فولادی به وایت حمله کرد با سلب صلاحیت نتیجه را به او واگذار کرد. در تی ال سی بار دیگر امبروز به مصاف وایت رفت و این بار هم شکست خورد. او در رویال رامبل (۲۰۱۵) توسط بیگ شو و کین حذف شد. حذف او اعتراض تعداد زیادی از تماشاگران را به همراه داشت و در آخر رومن رینز برنده این مسابقه توسط تماشاگران هو شد. امبروز در فست لین (۲۰۱۵) بر سر کمربند قهرمانی بین قاره ای با بد نیوز برت مسابقه داد و با سلب صلاحیت این مسابقه را واگذار کرد. امبروز در اکستریم رولز (۲۰۱۵) طی مسابقه ای از نوع شیکاگو فایت استریت از سد لوک هارپر گذشت. در پی بک (۲۰۱۵) طی مسابقه ای مرگبار چهار جانبه برای کسب کمربند قهرمانی سنگین وزن جهان به مصاف رومن رینز، رندی اورتن و سث رالینز رفت که رالینز با کمک کین برندهٔ این مسابقه شد و کمربند خود را حفظ کرد. در پی پر ویوی الیمینیشن چمبر (۲۰۱۵) امبروز به مصاف رالینز رفت و با سلب صلاحیت پیروز شد اما کمربند پیش رالینز باقی ماند. در مانی این د بنک (۲۰۱۵) امبروز طی یک مسابقهٔ نردبان به مصاف رالینز رفت و شکست خورد. پس از آن امبروز در راو ۲۱ می به مصاف بری وایت رفت و با دخالت رومن رینز پیروز شد. امبروز به همراه دوست خود رومن رینز در سامر اسلم (۲۰۱۵) طی مسابقه ای تگ تیم به مصاف بری وایت و لوک هارپر رفتند و پیروز شدند. در راو ۲۴ اوت طی مسابقه ای مجدد امبروز و رینز به مصاف وایت و هارپر رفتند و در حالی که فاصلهٔ چندانی با پیروزی نداشتند عضو جدید وایت فامیلی یعنی براون استرومن به آن ها حمله کرد و به شدت امبروز و رینز را مضروب کرد. در راو ۳۱ اوت طی مسابقه ای امبروز به مصاف براون استرومن رفت و پس از دخالت رینز بازی را با دیسکالیفه به استرومن واگذار کرد. در شب قهرمانان (۲۰۱۵) طی مسابقه ای امبروز، رینز به همراه کریس جریکو به مصاف ۳ عضو وایت فامیلی یعنی بری وایت، لوک هارپر و براون استرومن رفتند و در حالی که با پیروزی فاصلهٔ چندانی نداشتند با تگ بی موقع و بد کریس جریکو این مسابقه را با تسلیم از نوع ناک اوت واگذار کردند. در هل این ا سل (۲۰۱۵) مقرر شد که دین امبروز و رندی اورتن به مصاف لوک هارپر و براون استرومن بروند اما با مصدومیت ناگهانی اورتن این بازی برگزار نشد. همچنین امبروز پس از مصدومیت سث رالینز در مسابقهٔ انتخابی بر سر کسب کمربند قهرمانی سنگین وزن جهان شرکت کرد که ابتدا در راو ۹ نوامبر تایلر بریز و سپس در راو ۱۹ نوامبر دولف زیگلر را شکست داد و حریف کوین اوونز در مرحلهٔ نیمه نهایی شد. او در مرحلهٔ نیمه نهایی که در سروایور سریز (۲۰۱۵) برگزار شد از سد اوونز گذشت اما در همان شب و در مرحلهٔ فینال از رومن رینز شکست خورد و از کسب کمربند بازماند. در مانی این د بانک (2016) دین امبروز کیف مانی این د بانک را گرفت و در همان شب بر روی ست رولینز کیف را کش کرد و قهرمان کمربند wwe شد و در بتلگراند (2016) از کمربندش مقابل ست رولینز و رومن رینز دفاع کرد در سال 2018 دین امبروز و ست رولینز در روز خداحافظی رومن رینز به دلیل سرطانش و در روز قهرمانی دوباره کمربند های تک تیم ست رولینز و دین امبروز دین امبروز به ست رولینز خیانت کرد و مچ آنها برای تی ال سی ثبت شد و ست رولینز مچ را باخت و دین امبروز قهرمان جدید کمربند بین قاره ای شد و این کمربند را در راو 2019 به بابی لشلی باخت. امبروز در اسمکداون ۲۶ نوامبر در مسابقهٔ تریپل ترت بر سر تعیین رقیب کوین اوونز در رویداد تی ال سی بر سر کمربند قهرمانی بین قاره ای شرکت کرد و با پیروزی بر دولف زیگلر و تایلر بریز به عنوان حریف اوونز انتخاب شد. امبروز در تی ال سی با گذشتن دوباره از سد اوونز قهرمان کمربند بین قاره ای شد. او اُوِنز را به یک مسابقه آخرین فرد بازمانده برای کمربند خودش در رویداد رویال رامبل ۲۰۱۶ طلبید؛ آن ها در رویال رامبل در مسابقه ای زیبا که بسیاری آن را از خود مسابقه "رامبل" آن شب هم زیباتر نامیدند به مصاف هم رفتند که سرانجام امبروز توانست با موفقیت از کمربند خود دفاع کند. سپس امبروز به مسابقه "رامبل" آن شب هم رفت و حتی توانست تا آخر هم دوام بیاورد؛ فقط او و تریپل اچ در رینگ باقی مانده بودند، اما سرانجام این تریپل اچ بود که موفق به بیرون انداختن امبروز از رینگ شده و صاحب کمربند دبلیودبلیوئی سنگین وزن جهان شد. شب بعد در "راو"، استفنی مک ماهون اعلام کرد که در رویداد فست لین، یک مسابقه "تریپل ترت" بین امبروز، قهرمان قبلی دبلیودبلیوئی سنگین وزن جهان یعنی رومن رینز و همین طور براک لزنر برگزار خواهد شد و برنده مسابقه در رسلمانیا ۳۲ برای قهرمانی کمربند مقابل تریپل اچ قرار خواهد گرفت که رینز با پین کردن امبروز برنده این مسابقه شد. درگیری امبروز و لزنر در فست لین تا رسلمانیا ۳۲ ادامه پیدا کرد و امبروز در آن به لزنر در یک مسابقهٔ دعوای خیابانی باخت. امبروز پس از رسلمینیا ۳۲ با کریس جریکو درگیر شد و در پی بک (۲۰۱۶) امبروز از سد جریکو گذشت. پس از پی بک درگیری امبروز و جریکو همچنان ادامه پیدا کرد و در اکستریم رولز (۲۰۱۶) امبروز طی مسابقهٔ تیمارستان که به شدت خشن بود از سد جریکو گذشت. در سال 2018 دین امبروز و ست رولینز در روز خداحافظی رومن رینز به دلیل سرطانش و در روز قهرمانی دوباره کمربند های تک تیم ست رولینز و دین امبروز دین امبروز به ست رولینز خیانت کرد و مچ آنها برای تی ال سی ثبت شد و ست رولینز مچ را باخت و دین امبروز قهرمان جدید کمربند بین قاره ای شد و این کمربند را در راو 2019 به بابی لشلی باخت. امبروز در رویداد مانی این د بنک (۲۰۱۶) صاحب چمدان مانی این د بنک شد و در همان شب پس از مسابقهٔ رینز و رالینز که با پیروزی رالینز همراه بود چمدان خود را کش کرد و با شکست دادن رالینز برای نخستین بار صاحب کمربند قهرمانی سنگین وزن جهان شد؛ و بعد در پی پرویوی بعدی یعنی رزمگاه یک مسابقه ۳نفره یا "تریپل ترت" بین اعضای سابق شیلد برگزار شد که سرانجام امبروز توانست دو هم تیمی سابق خود را شکست بدهد و کمربند دبلیودبلیوئی را نگه دارد و چون امبروز حالا به عنوان عضوی از اسمکدان انتخاب شده بود، کمربند به اسمک دان تعلق گرفت. امروز باید در سامر اسلم (۲۰۱۶) از کمربندکمربند دبلیودبلیوئی در مقابل دولف زیگلر دفاع کند که در آن مسابقه پیروز شد. اولین مسابقه این دو در راو 2016 بود که دین امبروز با دخالت جان سینا (بر ضرر ای جی استایلز) توانست این مچ را ببرد پس از پیروزی امبروز در سامر اسلم (۲۰۱۶) درگیری امبروز با ای. جی. استایلز شروع شد و در همان شب شین مک ماهون اعلام کرد که امبروز باید در بک لش (۲۰۱۶) از کمربند خود در مقابل استایلز دفاع کند که در آن مسابقه کمربند را به ای جی استایلز باخت و در یکی از اسمکداون های سال 2016 ای جی استایلز با جان سینا و دین امبروز درگیر شد و مج آنها برای نومرسی ثبت شد و ای جی استایلز در نومرسی از کمربند دفاع کرد و درگیری سوم آنها در شب سروایور سریس 2016 اغاز شد و شین مکمن دوباره مچ آنها را برای تی ال سی 2016 ثبت کرد و دین امبروز با دخالت جیمز السورث نتوانست کمربند را از ای جی استایلز پس بگیرد. ۱۲راند:قفل شکستن گروه سال ۲۰۱۴ از هم جدا شد اعضای گروه به ترتیب رومن رینز، سث رولینز و دین امبروز قهرمان سنگین وزن دبیلو دبلیوای شدند وقتی که در سال ۲۰۱۶ دین امروز در اسمکداون قهرمان سنگین وزن بود رومن و سث راوبا جریکوو دین میجنگیند در حالی که اگر روبه روی هم میافتادن همدیگر را می زدند و با هم مشکل داشتند تا اینکه هی می گذشت گذشت تا بعد از ورستلمنیا ۲۰۱۷ پس از درفت که تمامی کشتیگران (دین امبروز، سث رولینز، ورمن رینز) در شوی راو قرار گرفت طی اتفاقاتی دین و رولینز کنار هم قرار گرفتن و شیلد دو نفره تشکیل شد و تا یک هفته مانده به surviver series 2017 رومن رینز هم به آنه ملحق شد در حالحای که آن ها هفته پیش عناوین تگ تیم را به سزارو و شیمس باختند. ان ها درsurviver series2017 در مقابل گروه نیودی قرار گرفتن و در مسابقه زیبا تونستن گروه نیودی را شکست بدن دین امبروز بعد از series از ناحیه آرنج توسط سامواجو مصدوم شد و تقریباً ده ماه از میدان ها دور شد دین قبل از سامراسلم ب کمپانی برگشت و ب ست در حمله کردن ب زیگلر و میکنتایر و همچنین قهرمان ic شدن ست رالینز در سامراسلم کمک کرد در شب بعد سامراسلم هنگامی که بران استرومن قصد کش چمدان mitb داشت دین و ست ب کمک رومن آمدند و جلوی استورمن را گرفتند و برانس استرومن را در نقد کیف ناتوان کردن و برانس رو توسط فینشر سه نفرشون ترییپل پاور بامب روی میز گزارشگران خورد کردن و با قراردادن مشتشان در کنار هم مجدداً شیلد تشکیل شد در هفته بعد در مسابقه تیمی بران استرومن و رومن رینز در مقابل درو مکینتایر و دولف زیگلر که در ان مسابقه استورمن ب رینز خیانت کردن و ب شدت رومن مورد ضرب و شتم قرار دادن که در این هنگام شیلد مجدداً ب کمک رومن آمدند اما اونا هم ناکام موندن و ب شدت کتک خوردن و در آخر تیم بران استرومن متشکل از درو میکنتایر و دولف زیگلر تشکیل شد و بران کیفش را در hell in cell اعلام کرد در مسابقه hell in cell مچ با رومن سر کمربند یونورسال مبارزه میکنه در شو راو بعدی شیلد می خواست از تیم استرومن انتقام بگیرن مجدداً توسط تمامی کشتیگران منفور قرار گرفتند و بشدت مورد ضرب و شتم کشتیگران قرار گرفتن و بشدت کتک خوردن و حتی مقداری ست از ناحیه آرنج و بازو مصدوم شده بود که زیاد جدی نبود در شو راو بعدی در اول شو شیلد وارد رینگ شد و بشدت تمام کشتیگران منفور را زدند و پلیس وارد شد و تمامی اعضای شیلد را دستگیر کردن و بردن سپس و اعلام کردن شیلد اگر کنار هم قرار گیرن رومن کمربند را از دست می دهد دین و ست وسط های شو ب دولف زیگلر و مکینتایر حمله کردن و مسابقه شان که در ان هنگام مکینتایر و زیگلر قهرمانان تگ تیم بودن در hell in cell ثبت گردید او در سال ۲۰۱۹ آخرین مسابقه خود را در آخرین فصل شیلد همراه با شیلد انجام داد و آن مسابقه را بردند دین امبروز در اولین اقدام خود پس از خروج از دبلیودبلیوئی، حساب کاربری جدید با نام قبلی خود یعنی جان ماکسلی را در توییتر ایجاد کرد و با انتشار یک کلیپ از خود، نشان داد که با نام قبلی خود به پروموشن های مستقل باز خواهد گشت. ماکسلی، در رویداد ای ای دبلیو دابل اور ناتینگ حضوری ناگهانی داشت و به کریس جریکو و کِنی اُمگا حمله کرد تا معلوم شود او از این پس برای کمپانی "اِی ای دَبلیو" فعالیت خواهد کرد. کمی بعد اعلام شد که ماکسلی قراردادی چندساله با این کمپانی امضا کرده است. همچنین پس از اینکه نیو جپان پرو-رسلینگ چند هفته ویدیوهایی را پخش می کرد که در آن ها یک فرد ناشناس به جوس رابینسون حمله می کرد، مشخص شد که آن فرد ماکسلی بوده. تونی خان اعلام کرد که ماکسلی می تواند طی تابستان و پیش از اینکه قرارداد تلویزیونی "اِی ای دَبلیو" از پاییز آغاز شود، فعالیت های مستقل و بین المللی هم داشته باشد. پس قرار شد ماکسلی در ۵ ژوئن برای قهرمانی "کمربند آی دبلیوجی پی ایالات متحده" به مصاف رابینسون برود و رسماً اولین مسابقه خود را در "اِن جِی پی دبلیو" انجام دهد. گود از نژاد انگلیسی است. او در یکی از تاریک ترین محله سینسیناتی بزرگ شد. در محله ای که جنایت و خشونت در اطراف او اتفاق می افتاد. بیشتر شخصیت پردازی گود در کشتی بر مبنای تربیت واقعی او در سینسیناتی است، جایی که او بیشتر کودکی خود را همراه با خواهرش در مهمانخانه ها می گذراند. پدرش به مواد مخدر اعتیاد داشت که به گفتهٔ خوده جاناتان در دوران نوجوانی عده ای جنایتکار او را مجبور به فروش مواد مخدر می کردند. کشتی گیر مورد علاقهٔ جاناتان برت هارت است واو از کودکی با الگو قرار دادن برت هارت مشتاق کشتی شد. جاناتان بزرگترین کاری که انجام داد پیوستن به WWE بود. مادر جاناتان کار می کرد تا زندگی را برای او راحت کند جاناتان یک بار در سال ۲۰۱۰ در SLAM Wrestling دربارهٔ دوران کودکی خود صحبت کرد. او سرانجام از کشتی استفاده کرد تا از زندگی سخت خود فرار کند. یک سال بعد از آموزش دیدن به عنوان یک کشتی گیر، و شروع تمرینات رستلینگ از دبیرستان انصراف داد و وارد دنیای کشتی کج شد. وی در اکتبر ۲۰۱۶ با گزارشگر و مجری کمپانی رنه یانگ ازدواج کرد که کاملاً بی سروصدا بود و با اعلام رنه در توییترش در سال ۲۰۱۷ مشخص شد که آن ها ازدواج کردند.
[ { "answer1": "او پیش از پیوستن به WWE ای بخاطر حضورش در ایندیپندنت سرکیت شهرت داشت، که با نام جان ماکسلی فعالیت می کرد.", "answer2": "ماکسلی، در رویداد ای ای دبلیو دابل اور ناتینگ حضوری ناگهانی داشت و به کریس جریکو و کِنی اُمگا حمله کرد تا معلوم شود او از این پس برای کمپانی \"اِی ای دَبلیو\" فعالیت خواهد کرد.", "distance": 1971, "question": "جان ماکسلی قبل از اینکه به WWE بپیوندد کجا فعالیت می کرد و بعد از ترک WWE به کدام کمپانی پیوست؟" }, { "answer1": "ماکسلی در سال ۲۰۱۷ با رنه یانگ مجری wwe ازدواج کرد", "answer2": "شهرت اصلی او به خاطر حضور در WWE به همراه رومن رینز و سث رالینز در گروهی سه نفره به نام شیلد است که هدف خود را مقابله بابی عدالتی در کمپانی اعلام می کنند.", "distance": 604, "question": "جان ماکسلی در سال ۲۰۱۷ با چه کسی ازدواج کرد و چه زمانی به همراه رومن رینز و ست رالینز گروه شیلد را تشکیل دادند؟" }, { "answer1": "گود کارش را در اجتماع کشتی هارت لند در سال ۲۰۰۴ با نام جون ماکسلی شروع کرد.", "answer2": "دین امبروز در اولین اقدام خود پس از خروج از دبلیودبلیوئی، حساب کاربری جدید با نام قبلی خود یعنی جان ماکسلی را در توییتر ایجاد کرد و با انتشار یک کلیپ از خود، نشان داد که با نام قبلی خود به پروموشن های مستقل باز خواهد گشت.", "distance": 14922, "question": "جان ماکسلی قبل از اینکه با نام جان ماکسلی فعالیت کند با چه نامی در هارت لند فعالیت میکرد و بعد از اینکه از WWE خارج شد اولین بار با چه کسی درگیر شد؟" }, { "answer1": "ماکسلی در سال ۲۰۱۷ با رنه یانگ مجری wwe ازدواج کرد", "answer2": "ان ها درsurviver series2017 در مقابل گروه نیودی قرار گرفتن و در مسابقه زیبا تونستن گروه نیودی را شکست بدن", "distance": 14374, "question": "جان ماکسلی در چه سالی با رنه یانگ ازدواج کرد و همچنین چه زمانی عضو شیلد به همراه رالینز و رینز توانستند گروه نیودی را شکست دهند؟" }, { "answer1": "در ۹ می ۲۰۰۶، توانست کمربند را از پپر پارکز بگیرد.", "answer2": "در مانی این د بانک (2016) دین امبروز کیف مانی این د بانک را گرفت", "distance": 8298, "question": "جان ماکسلی در سال 2006 قهرمان سنگین وزن هارتلند شد و در سال 2016 قهرمانی مانی این د بنک را بدست اورد؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
254
: صفاریان صَفّاریان دودمانی ایرانی بودند که بر بخش هایی از ایران، افغانستان، تاجیکستان و پاکستان کنونی حکومت می کردند پایتخت ایشان شهر زَرَنگ بود و آنان را از نوادگان ساسانیان می دانستند که پس از حمله اعراب به سیستان مهاجرت کرده بودند. در زمان صفاریان زبان فارسی زبان رسمی شد و تا حدودی از مرگ تدریجی آن جلوگیری شد، به طوری که یعقوب لیث دستور داده بود که در کاخ او تنها به زبان فارسی سخن گفته شود و تکلم به زبان عربی دارای مجازات بود، همچنین یعقوب لیث از شاعران بسیاری حمایت می کرد. یعقوب لیث صفاری مردی عیار و جوانمرد اهل سیستان بود و به دلیل محبوبیتی که میان مردم آنجا به خاطر جنگ با خوارج به دست آورده بود، توانست قدرت را به دست گیرد و به حکومت برسد. یعقوب لیث بعد از تشکیل حکومت خود، ابتدا به کرمان و شیراز حمله کرد و آن صفحات را تسخیر نمود، سپس به خراسان رفت و آنجا را فتح کرد و حکومت طاهریان را نابود ساخت. وی سپس به طبرستان رفت، ولی در جنگ با علویان طبرستان شکست خورد و عقب نشینی کرد. یعقوب لیث صفاری همیشه آرزو داشت روزی حکومت بنی عباس را سرنگون کند، به همین جهت با لشکری فراوان خوزستان را تسخیر کرد و به سوی بغداد حرکت نمود، اما در جنگ با خلیفه شکست خورد و به شدت زخمی شد. در اواخر عمر، دوباره با لشکر خود خوزستان را تسخیر کرد و قصد داشت دوباره با خلیفه جنگ کند، اما در همین زمان به طور ناگهانی بیمار شد و کمی بعد از دنیا رفت. تمامی مورخان در این که یعقوب لیث مردی بسیار شجاع و دلاور و باهوش و سیاستمدار بوده است، اتفاق نظر دارند. بعد از مرگ او برادرش عمرو لیث فرمانروای سیستان و کرمان شد. عمرو لیث هم چون برادر مردی بسیار شجاع بود، با این حال در ابتدای حکومت با خلیفه بیعت کرد. پس از چند سال عمرو لیث حکومت خراسان را از خلیفهٔ بنی عباس طلب کرد. خلیفه گفت که اگر عمرو در جنگ با امیر اسماعیل سامانی حاکم خراسان پیروز شود، حکومت خراسان به دست او خواهد بود. اما عمرو لیث در جنگ با امیر اسماعیل سامانی شکست خورده و اسیر شد و سرانجام در نزد خلیفهٔ بغداد به قتل رسید. نولدکه در بررسی طراز اول «یعقوب و دودمانش» یادآور می شود که منابع مربوط به خاستگاه و اوایل زندگی یعقوب و عمرو پر از تناقض گویی و دشواری است. بررسی های بارتولد دربارهٔ منابع تاریخ صفاری، وی را بدانجا کشانید که منابع را به دو گروه تقسیم کند. گروه نخست منابع «غربی» بودند و شامل کسانی بودند که معاصر یعقوب و عمرو در سرزمین های مغرب سیستان و خراسان بودند. به گفته بارتولد، روایت غربی به دلیل معاصر بودن با رویدادهای مشرق، در ضبط تاریخ رویدادها دقیقتر است، اما چون مؤلف آن در جایی زندگی می کرده که با محل وقوع رویدادها فاصله زیادی داشته، آگاهی هایی که دربارهٔ اوضاع سیاسی و جغرافیایی مشرق بدست می دهد، خواه ناخواه ناقص و مخدوش اند. از جمله تاریخ نگاران این گروه یکی یعقوبی است، اما هم بارتولد و هم پیش از او آگوست مولر گفته اند که اگر چه یعقوبی حدود ۲۶۰ ق/ ۸۷۴ م از مشرق سرزمین های خلافت به مرکز آن رفت، با اینهمه اطلاعاتی که از آنجا آورد بسیار اندک است، اما این اطلاعات اندک را در جای دیگر نمی توان بدست آورد، مگر پاره ای جزئیات تازه دربارهٔ سفرهای جنگی یعقوب به کرمان و فارس. همین امر در مورد طبری که در گزارش دادن این رویدادها به نقل دیده های خود می پردازد نیز صادق است. ابن خلکان مقاله زندگی نامه ای بلندی را که در کار او استثنائی است به یعقوب اختصاص می دهد و مطالب آن را از چندین منبع مختلف گرفته است. ابوالحسین عبیدالله عضو خاندان طاهری بود و بنابراین گویا دربارهٔ رویدادهای مشرق که برای خاندان او بسیار مصیبت بار بوده اند، آگاهی هایی فراوان داشته است. از جمله منابع ابن خلکان نیز مهم ترین منابع غربی، یعنی ابوعبیدالله محمد بن ازهر اخباری است که وی نیز آگاهی های خود دربارهٔ تاریخ نگار معروف علی بن محمد، معروف به «ابن بسام» بود. منابعی که به گروه «شرقی» تعلق دارند بر خلاف فی المثل یعقوبی هم روزگار اوایل دوره صفاری نیستند، اما در دوره جانشینان صفاریان در خراسان، یعنی سامانیان زندگی می کردند. در نتیجه، در بدست دادن تاریخ دقیق رویدادها دقت کمتری دارند، اما در عوض به ذکر جزئیاتی می پردازند که در جای دیگر بدست نمی آید. گذشته از این دو منبعی که از آن ها سخن رفته، ابن خلکان از منبع دیگری به نام سلامی یاد می کند که اطلاعات او گه گاه با آگاهی هایی که منابع دیگر بدست می دهند همخوانی ندارد؛ و ابن اثیر نیز در تألیف خود هم از کتاب ابن ازهر بهره می گیرد و هم از نوشته های سلامی. گردیز، مورخ غزنوی نیز از تاریخ ولایت های خراسان اسلامی که غالباً از آن نقل قول می شود، اما خود اثر از میان رفته، استفاده کرده است. ابوعلی حسین بن احمد سلامی از کارکنان دستگاه دیوانسالاری سامانی در نیمه یکم سده چهارم هجری / دهم میلادی بود. با توجه به آگاهی احتمالی او دربارهٔ اوایل دوره صفاری، بارتولد حدس زده که وی از وزیران سامانی بود که اندکی پیش از شکست عمرو بن لیث از امیر اسماعیل بن احمد در ۲۸۷ ق / ۹۰۰ م خدمت امیر صفاری می کرده است. همچنین، گویا که بخش دربارهٔ صفاریان طبقات ناصری، نوشته منهاج بن سراج جوزجانی، مورخ غوریان در سده هفتم هجری/ سیزدهم میلادی در نهایت برگرفته از کتاب سلامی است. منبع واسطه شاید قصص ثانی ابن هیصم بوده است. اما دربارهٔ کتاب اخیر چیز دیگری دانسته نیست. همچنین، حکایت متعدد دربارهٔ اوایل دوره صفاری در جوامع الحکایات (نظام الدین شمار آن ها را ۳۷ حکایت می داند که نشان دهنده سنت شرقی در تازه ترین شکل آن در سده هفتم هجری/سیزدهم میلادی است). عوفی منبع چندین حکایت خود را اخبار یعقوب لیث و اخبار آل لیث یاد می کند و ناظم حدس زده است که این منابع در واقع عناوین بخش های مربوط در تاریخ ولایت های خراسان بوده اند. سرانجام اطلاعاتی که در آثار جغرافی نویسانی چون اصطخری و ابن حوقل و مروج الذهب مسعودی آمده، از جهت زمینه های سال شماری، باید از منبعی تعبیت کنند که پیش از اثر سلامی نوشته شده بودند. اصطخری در اثر جغرافیایی خود چنان به توصیف مفصل و جز به جز زرنگ می پردازد که گویی خود (یا سلف وی بلخی) به سیستان سفر کرده است. مسعودی دربارهٔ آغاز کار یعقوب در کتاب بزرگ خود اخبارالزمان که مروج الذهب تلخیص آن است، سخن رانده است. متأسفانه مروج از سال های زندگی یعقوب به سرعت می گذرد و گزارش مفصلی در اینباره بدست نمی دهد. منابع تاریخی موجود دربارهٔ مشرق ایران، چه آنهایی که به عربی نوشته شده اند و چه آنهایی که از قرن پنجم هجری/یازدهم میلادی به بعد به فارسی تصنیف گردیدند، کلاً با صفاریان خصومت می ورزند. بیشتر مورخان بازتابنده محیط اجتماعی سلسله مراتبی و اشرافی خلاف عباسی و امپراتوری سامانیان، غزنویان و سلجوقیان می باشند. این مورخان در اصل و نسب پست صفاریان با تحقیر می نگرند و آن ها را عصیان گرانی می دانستند که بر ضد اقتدار قانونی خلفا بپا خاسته بودند، و روی هم رفته در نظر آن ها صفاریان فراتر از راهزنان نبوده اند. ظاهراً امرای نخستین صفاری شخصاً احساسات مذهبی شدیدی نداشتند، اگر چه شواهدی در دست است که آن ها از ضرورت جلب رضایت طبقات مذهبی سنت بی خبر نبوده اند. با وجود این، مورخان بارها آن ها را به رفض و مهم تر از همه به همدلی با خوارج متهم کرده اند، زیرا فرقه خارجی در سیستان مدتی درازتر از بیشتر بلاد شرقی اسلام دوام آورده بود. در اینکه صفاریان دارای اعتقادات خارجی بوده اند، جای تردید است، اما نمی توان انکار کرد که یعقوب افواج خارجی را داخل سپاه خود کرده و از قابلیت های جنگی آن ها بهره برده بود. نظام الملک که دل مشغولی تهدید فدائیان غلات شیعه به ساختمان امپراتوری سلجوقی بوده، یعقوب را حتی اسماعیلی می داند. تنها در نوشته های مسعودی که با شیعیان همدلی داشت، قابلیت های تردیدناپذیر یعقوب به عنوان یک رهبر نظامی مشفقانه ارزیابی می شود. در "تاریخ سیستان" که بخش عمدهٔ آن را مؤلف سگزی گمنامی در سال های سده پنجم هجری/یازدهم میلادی نوشته است، مطالبی آمده است که دشمنی منابع سنی را بسیار تعدیل می کند. مؤلف کتاب وطن پرستی محلی زیادی نشان می دهد و در دست آوردهای یعقوب و عمرو با غرور می نگرد. زیرا این امیران، ولایت دوردست و نسبتاً بی اهمیت سیستان را برای مدتی مرکز امپراتوری پهناوری کردند که بر طاهریان غالب آمده و بر خلفای عباسی ترس انداخته بود. تاریخ سیستان از صفاریان در طی دو قرن حیاتشان چنان به تفضیل سخن می گوید که می توان آن را منحصراً تاریخ صفاریان نامید. تقریباً یک سوم کتاب به تاریخ سیستان و امیرهای صفاری در طی کمابیش ۱۴۰ سال میان به قدرت رسیدن یعقوب و تصرف سیستان به دست غزنویان در سال ۳۹۳ ق / ۱۰۰۳ م اختصاص دارد. گرایش نویسنده ناشناخته این کتاب، خنثی کننده سودمند نگرش دشمنانه تقریباً همه منابع دیگر است. این منابع دیگر که در محیط های اشرافی و سنی دودمان هایی چون سامانیان، غزنویان و سلجوقیان کار می کردند، صفاریان را راهزنانی می دانستند که درازدستی هایی آنان، دودمان محبوبی چون طاهری را در خراسان برانداخت، بنیاد قدرت خلافت در جنوب ایران را سست و لرزان کرد و تنها تلاش بلندپروازانه ایشان برای براندازی دولت سامانیان در ماوراءالنهر پیشروی آنان را متوقف ساخت. نویسندگان سنی وابسته به دستگاه خلافت اتهام همدلی صفاریان با خوارج و استفاده آن ها از سپاهیان خارجی را بارها گفته اند. اما دست کم، این اتهام دومی راست است. وزیر بزرگ، نظام الملک توسی که ذهنش را اندیشه تهدید اسماعیلیان و فدائیان ایشان به چهارچوب امپراتوری سلجوقی پر کرده بود، گام را فراتر نهاده حتی یعقوب را از پیروان مذهب اسماعیلی می خواند. اما تاریخ سیستان صفاریان را تجسم غرور و میهن دوستی محلی می بیند، رهبرانی که برای مدتی کوتاه سیستان را مرکز امپراتوری پهناوری کردند که گستره آن از کابل در شرق تا مرزهای عراق در غرب می رسید. برخی از مورخان نسب یعقوب لیث را به خسروپرویز، می رسانند و معتقدند که در زمان حمله اعراب، یکی از فرزندان خسروپرویز در دزپل اقامت گزیده و در گمنامی زندگی می گذراند. نوادگان این شخص به علت آنکه از جانب عرب ها شناخته شده بودند، تصمیم به ترک آن محل گرفتند و در دژ هفت فواد اقامت کردند و چون در آنجا نیز احساس خطر نمودند، به سیستان رفتند و یعقوب از آن خاندان است و نسب او را چنین می نگارند: «یعقوب بن لیث بن معدل بن حاتم بن ماهان بن کیخسرو بن اردشیر بن قباد بن خسروپرویز». اما به طور کلی، سند معتبری دربارهٔ نیاکان یعقوب وجود ندارد و در انتساب او به پادشاهان ساسانی جای تردید است، زیرا تقریباً عموم حکومت هایی که بعد از ورود اسلام در ایران تشکیل شده اند، به نحوی خود را به یکی از خاندان های بزرگ ایرانی قبل از اسلام منسوب کرده اند. علت این انتساب، از طرفی واکنش ایرانیان در مقابل عصبیت عرب ها و تحقیر عجم بوده است و از طرف دیگر، بدین ترتیب می توانستند از حس ملیت پرستی مردم استفاده کنند و با بیدار کردن غرور قومی از کمک و یاری آن ها برخوردار شوند. علاوه بر آن به مقابله با فرستادگان خلفا پرداخته و حکومت مستقلی تشکیل دهند. فرمانروایان مسلمان، از ایرانی گرفته تا عرب و ترک، همگی خود را به گونه ای به دودمان ساسانی متصل می کردند و بدین گونه، ساسانیان هیچ گاه فراموش نشدند. یعقوب در سال ۲۵۹ با حیله و بدون جنگ بر نیشابور دست یافت. او در خراسان تجهیزات نظامی طاهریان را تصاحب نمود و جمعی از نظامیان و مردم خراسان را به سپاه خویش ملحق ساخت. یعقوب در این زمان در اوج قدرت به سر می برد. او پیش از تصرف نیشابور طی نامه ای به محمد بن طاهر اعلام کرده بود که به دستور خلیفه، قصد تصرف سرکوبی حسن بن زید را دارد. حال بعد از تصرف در خراسان، با امکانات بهتر می توانست این مقصود را به انجام برساند. یعقوب در مسیر حرکت خود به سوی طبرستان، گرگان را تصرف کرد. پیش از ورود او به طبرستان، بعضی از امرای محلی که با داعی کبیر دشمنی داشتند به او پیوستند. یعقوب مقاومت های داعی کبیر و مردم را درهم شکسته تا آمل پیشروی کرد. داعی کبیر از مردم خواست تا با تشکیل دسته های نظامی کوچک، به شیوه پارتیزانی، سپاهیان یعقوب را از پا درآورند، یعقوب نیز متقابلاً بر مردم سخت گرفت: «تا ولایت چنان شد که از طعام و لباس هیچ با خلق نماند». مردم به مقر افرادی که یعقوب به فرمانروایی بر شهرها می گماشت، می تاختند و به این طریق فرصت استقرار یافتن نیروهای صفاری را از ایشان سلب می کردند. یعقوب در تلاش برای دستیابی بر داعی کبیر وارد ارتفاعات منطقه نیز شدند و در حالی که بر پشت یاران خویش حمل می گردید، از فراز کوه ها پایین آمد و چون باقی ماندن در منطقه را به ضرر خویش ارزیابی کرد، ناگزیر در محرم ۲۶۱ هجری به سوی گرگان بازگشت. یعقوب در این حمله دچار صدمات بسیاری گشت، ولی توانست خسارت جبران ناپذیری بر علویان وارد آورد. نویسنده کتاب تاریخ سیستان، به صورت غیرمستقیم به نقش ترک ها در فروپاشی سلسله صفاری اشاره دارد: بعد از فتح ایران به دست عرب ها، زبان عربی، زبان رسمی و دیوانی شناخته شد. چون صفاریان حکومت قسمتی از شرق ایران را به دست آورند، یعقوب که احساسات وطن پرستی و استقلال طلبی بر او غلبه داشت، به مخالفت با فرهنگ و زبان عربی - که ثمره و نشان غلبه بیگانگان بر سرزمینش محسوب می شد- برخاست. وقتی شاعری بنا بر رسم زمان، قصیده ای به عربی در مدح یعقوب لیث سرود، وی او را ملامت کرد که چرا به زبانی که نمی فهمد برایش شعر سروده است. با شنیدن این سخن، محمد بن وصیف که ادارهٔ امور دیوان یعقوب را بر عهده داشت، قصیده ای به فارسی در مدحش سرود و این قصیده آغاز سرودن شعر درباری به این زبان گردید. آیا یعقوب، واقعاً زبان عربی نمی دانست یا تظاهر به ناآشنایی می کرد؟ دقیقاً مشخص نیست. از طرفی بعید می نماید که او با حضور در جمع مطوعه، و در ارتباط و زد و خورد با خوارج که قسمت اعظم زندگی اش شامل می شود، از این زبان بهره ای نگرفته باشد. در تاریخ سیستان آمده است که بیشتر پیروان حمزه بن آذرک، عرب ها بودند. از طرف دیگر، وقتی می خوانیم که یعقوب هنگام گذر از ویرانه های خانه صالح بن نصر، وقتی با تاسف دبیرش از نوشته روی دیوار روبرو می شود، علت را جویا می گردد و دبیر نوشته را می خواند و ترجمه می کند. در جای دیگر آمده است که چون شعر عربی ممدوحان بر او عرضه شد، «او عالم نبود، درنیافت». این نظریه که نخستین شعر فارسی در زمان صفّاریان سروده شده است، درست نیست. نمونه هایی از اشعار فارسی که در زمان طاهریان سروده شده مانند دو قطعه از حنظلهٔ بادغیسی در دست است و احتمالاً زودتر از آن هم کوشش هایی برای سرودن شعر به اوزان محلی یا در قالب شعر عربی به طور پراکنده این جا و آن جا صورت گرفته باشد، اما از آن ها چیزی به دست ما نرسیده است. اقدام یعقوب محرّکی در سرودن شعر فارسی شد و آغاز سنتی گردید که سامانیان، پیشروان راستین رستاخیز ادبی ایران، آن را برگرفته و گسترش دادند. محمد بن وصیف، یعقوب را بر فتوحات متعدد و غلبه بر زنبیل و عمار خارجی و تسخیر سیستان، کرمان، فارس و هرات می سازد و می گوید: محمد بن وصیف در زمان عمرو ونیز شاهد وقایع تاریخی بود و اشعاری در کشته شدن رافع (۲۸۳ ه‍.ق) دارد: این شاعر که در دوره یعقوب، عمرو و طاهر را به طور کامل دریافته بود، از بی ارادگی طاهر در خلاصی عمرو آزرده خاطر بود، برای اینکه واقعیات را برای عمرو روشن سازد، اشعاری می سراید که عمرو با خواندن آن ها نومید گشت و دل از این جهان برگرفت: آخرین نشان محمد وصیف را در شعری می یابیم که بعد از دستگیری طاهر و یعقوب، پسران محمد بن عمرو، و گسیل آن به بغداد (۲۹۶ ه‍.ق) سروده است: بر روی سنگ گور یعقوب دو بیت شعر عربی با ترجمه فارسی مشاهده شده است: مؤلف مقاله «دو بیت فارسی بر تربت یعقوب لیث» آن اشعار را متعلق به محمد بن وصفیق می داند که به هر دو زبان شعر می گفته است. شعرای دیگر زمان یعقوب عبارتند از: بسام کرد که از خوارج بود و بعد از صلح خوارج در نزد یعقوب ماند و به تبع محمد بن وصیف به فارسی شعر می گفت: مخلد، یکی دیگر از شعرای عصر یعقوب است. او از مردم سیتان بود و به فارسی شعر می گفت و شعری دربارهٔ عمار خارجی و یعقوب دارد: ترجمه و تکمیل کتاب «دانشور دهقان»، یکی دیگر از خدمات فرهنگی است که به یعقوب نسبت داده شده است. در مقدمه شاهنامه بایسنقری می خوانیم: یعقوب لیث که در صدد احیای سنن ایران قدیم بود، دستور داد این کتاب را که حاوی داستان های ملی ایرانیان بود، به دربارش آورند و ابومنصور عبدالرزاق، وزیر، خواست مقدماتی فراهم سازد تا ضمن برگردان آن از زبان پهلوی به فارسی، قسمت های مربوط به زمان خسروپرویز تا پایان یزدگرد سوم را نیز بر آن بیفزایند. این کار را مسعود بن منصور و چهار تن دیگر انجام دادند. در عصر عمرولیث نیز می توانی از چند شاعر نام برد: مشرفی به پارسی شعر می گفت، و وفات این را ۲۸۳ ه‍.ق نوشته اند: گرگانی که اشعارش بیشتر غزلیات آمیخته به طنز عامیانه است از هنرمندان دوره عمرولیث است. موسیقی محلی گرگان بخش به نام «ابوسلیک» دارد، شاید به نام این موسیقی با نام ابوسلیک شاعر، حکایت از آشنایی او با موسیقی داشته باشد: گویا در زمان طاهر، دیگر اصرار به سرودن شعر فارسی از بین رفته، شعرا به عربی یا به عربی و فارسی شعر می گفته اند، یعقوب، برادر طاهر، به شاعری که در چهار بیت عربی او را مدح کرده بود، چهارهزار درهم جایزه می دهد. امیرخلف که برای مدتی در سال های ۳۵۲ تا ۳۹۳ ه‍.ق در سیستان حکومت داشت، مردی علم دوست و دانش پژوه و دوستدار دانشمندان بود. از جمله خدمات فرهنگی امیرخلف، تفسیری بر قرآن است که به دستور او نوشته شده، شامل صد جلد است. امیرخلف برای تهیه این تفسیر، صد هزار دینار هزینه کرد. عتبی مؤلف تاریخ یمینی دربارهٔ این تفسیر می نویسد: «مشتمل بر اقاویل مفسران و تاویل متقدمان و متاخران و بیان وجوه قرائت و علل نحو و اشتقاق لغت و مشحون به شواهد امثال و ابیات و موشح به ایراد اخبار و احادیث است». و توضیح می دهد که این تفسیر در مدرسه صابونی نیشابور نگهداری می شد و بعد از حمله غز، به اصفهان منتقل شد (۵۴۵ ه‍.ق) و اکنون در کتابخانه آل خجند است. جرفاذقانی، مترجم تاریخ یمینی، نیز می افزاید: «این کتاب را که شامل صد جلد بوده، در اصفهان مشاهده کرده است». بدیع الزمان همدانی و فقیه ابوبکر نیهی و خطیب فوشنج - از فضلا و خوشنویسان آن زمان که به فارسی و عربی شعر گفته اند - نیز از نامیان دربار امیرخلف بودند. ابولفتح بستی نیز که معاصر او بوده، در مدح امیرخلف اشعاری سروده است. یعقوب در شهر زرنگ میان دروازه فارس و طعام، کاخی ساخت که دارالعماره نیز در آن واقع بود. همچنین بنای قسمتی از بازارهای شارستان زرنگ را که در اطراف مسجد آدینه قرار داشتند، از آثار یعقوب لیث می دانند و گفته می شود یعقوب عایدات آن را که روزانه هزار درهم برآورد می شد، وقف مسجد آدینه در سیستان و مسجدالحرام در مکه کرده بود. مقدسی نیز بنای یکی از مناره های مسجد جامع شهر زرنگ را ساخته یعقوب لیث می داند. از بناهای دیگری که به یعقوب لیث نسبت می دهند، قلعه سعیدآباد در شهرستان اصطخر است که چون بر آن غلبه یافت، خرابش کرد، ولی بعدها که به ساختمانی جهت زندان نیاز پیدا شد، دستور داد که در همان محل زندان بسازند. «و آنجا را زندان خشم گرفتگان و کسانی که از کشتن ایشان چشم می پوشید، قرار داد». کاخ عمرولیث نیز در شهر زرنگ، میان دو دروازه فارس و طعام قرار داشت و ساختمان بزرگی که خزانه او را تشکیل می داد، میان دو دروازه کرکویه و نیشک واقع بود. بنای شهر سَینج را نیز به عمرولیث نسبت می دهند، این شهر از توابع کرمان و در نزدیکی ایالت سیستان بوده است. او در نیشابور، در کنار «میدان حسین» و در نزدیکی زندان شهر، دارالعماره ساخت. دارالعماره خراسان در عهد اکاسره تا آخر عهد طاهریان در بلخ و مرو بود، و چون دولت به بنی لیث رسید، عمرو بن لیث در نیشابور دارالعماره را ساخت و نیشابور دارالملک خراسان شد. همچنین در شهر شیراز به سال ۲۸۱ هجری قمری مسجدی معروق به «جامع عتیق» بنا نهاد. «گفته اند آن مقام هرگز از ولی خالی نبوده و بین محراب و منبر دعا را اجابت بود». ساختمان مسجد دیگری در جیرفت به عمرولیث نسبت داده می شود که در زمان تسلطش بر کرمان بنا شده است؛ و گفته می شود طغرل شاه در این مسجد دفن است. رباطی را نیز در راه سیستان به کرمان و فارس از آثار او به حساب می آورند. آبادانی های عمرو در اطراف نیشابور تا سال های بعد نیز شهرت داشته است. بیهقی می نویسد: «چون خبر او (شورش ابوعلی سیمجور و حرکت او به سوی نیشابور) به امیر محمود رسید، از شهر (نیشابور) برفت و به باغ عمرولیث در یک فرسنگی شهر فرود آمد». طاهر، جانشین عمرو، در بُست، باغی ساخت که دارای ۹ گنبد بود و کاخی بر کناره هیرمند که به «قصر بوالحسنی» معروف است. به بازماندگان صفاری نیز بناهایی نسبت داده می شود. مؤلف کتاب احیاءالملوک می نویسد: طاهر بن محمد بن طاهر خلف در زمان سلجوقیان در قلعه ارگ سیستان بنایی ساخت که به «سرای طاهری» معروف است و ویرانه های آن سخن از عظمت این خاندان دارد. در سیرجان نیز، در اطراف شهر، دو رشته قنات وجود داشته که آب منازل و باغ های شهر را تأمین می کرده اند. این دو رشته را به بازماندگان صفاری نسبت می دهند.
[ { "answer1": "یعقوب لیث صفاری مردی عیار و جوانمرد اهل سیستان بود و به دلیل محبوبیتی که میان مردم آنجا به خاطر جنگ با خوارج به دست آورده بود، توانست قدرت را به دست گیرد و به حکومت برسد.", "answer2": "در زمان صفاریان زبان فارسی زبان رسمی شد و تا حدودی از مرگ تدریجی آن جلوگیری شد، به طوری که یعقوب لیث دستور داده بود که در کاخ او تنها به زبان فارسی سخن گفته شود و تکلم به زبان عربی دارای مجازات بود، همچنین یعقوب لیث از شاعران بسیاری حمایت می کرد.", "distance": 248, "question": "یعقوب لیث که بود و چه دستوری در رابطه با زبان فارسی داد؟" }, { "answer1": "بررسی های بارتولد دربارهٔ منابع تاریخ صفاری، وی را بدانجا کشانید که منابع را به دو گروه تقسیم کند. گروه نخست منابع «غربی» بودند و شامل کسانی بودند که معاصر یعقوب و عمرو در سرزمین های مغرب سیستان و خراسان بودند.", "answer2": "منابعی که به گروه «شرقی» تعلق دارند بر خلاف فی المثل یعقوبی هم روزگار اوایل دوره صفاری نیستند، اما در دوره جانشینان صفاریان در خراسان، یعنی سامانیان زندگی می کردند. در نتیجه، در بدست دادن تاریخ دقیق رویدادها دقت کمتری دارند، اما در عوض به ذکر جزئیاتی می پردازند که در جای دیگر بدست نمی آید.", "distance": 1391, "question": "منابع تاریخی به چند گروه تقسیم می شوند و منابع شرقی چه ویژگی هایی دارند؟" }, { "answer1": "ظاهراً امرای نخستین صفاری شخصاً احساسات مذهبی شدیدی نداشتند، اگر چه شواهدی در دست است که آن ها از ضرورت جلب رضایت طبقات مذهبی سنت بی خبر نبوده اند.", "answer2": "با وجود این، مورخان بارها آن ها را به رفض و مهم تر از همه به همدلی با خوارج متهم کرده اند، زیرا فرقه خارجی در سیستان مدتی درازتر از بیشتر بلاد شرقی اسلام دوام آورده بود.", "distance": 148, "question": "اعتقاد مذهبی صفاریان چه بود و چرا متهم به همدلی با خوارج بودند؟" }, { "answer1": "وقتی شاعری بنا بر رسم زمان، قصیده ای به عربی در مدح یعقوب لیث سرود، وی او را ملامت کرد که چرا به زبانی که نمی فهمد برایش شعر سروده است.", "answer2": "با شنیدن این سخن، محمد بن وصیف که ادارهٔ امور دیوان یعقوب را بر عهده داشت، قصیده ای به فارسی در مدحش سرود و این قصیده آغاز سرودن شعر درباری به این زبان گردید.", "distance": 136, "question": "داستان سرودن شعر فارسی در زمان صفاریان چگونه آغاز شد و چه کسی اولین شعر فارسی را در این دوره سرود؟" }, { "answer1": "یعقوب در شهر زرنگ میان دروازه فارس و طعام، کاخی ساخت که دارالعماره نیز در آن واقع بود.", "answer2": "در زمان صفاریان زبان فارسی زبان رسمی شد و تا حدودی از مرگ تدریجی آن جلوگیری شد، به طوری که یعقوب لیث دستور داده بود که در کاخ او تنها به زبان فارسی سخن گفته شود و تکلم به زبان عربی دارای مجازات بود، همچنین یعقوب لیث از شاعران بسیاری حمایت می کرد.", "distance": 15257, "question": "کاخ یعقوب در کجا قرار داشت و چه اقداماتی در رابطه با زبان فارسی انجام داد؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
255
: حساب های سپرده ارزی حسابهای سپرده ارزی، حساب های قرض الحسنه جاری و پس انداز ارزی هستند که به انواع ارزها و همچنین سپرده مدت دار ارزی است که به ارزهای دلار و یورو در بانک های کشور ایران قابل افتتاح می باشند. براساس «مجموعه قوانین ارزی» که توسط بانک مرکزی ایران در سال ۹۱ منتشر شده است، بانک ها می توانند سه نوع حساب پس انداز، جاری و سرمایه گذاری مدت دار را افتتاح کنند. سپرده ارزی این امکان را فراهم می کند تا ضمن بهره مندی از یک صندوق مطمئن برای نگهداری ارز، با «سود مناسب ارزی»، ارزش دارایی نیز حفظ بماند. در نتیجه سپرده گذاری ارزی، یکی از راه های مطمئن برای مصون ماندن از نوسانات است به شرطی که تضمینی برای بازپرداخت با همان ارزی که سپرده گذاری شده وجود داشته باشد. بانکها همانند حسابهای ریالی در مورد حساب های ارزی نیز موظفند هر زمان که دارنده سپرده، وجه خود را طلب کند، آن را به متقاضی پرداخت کنند. این قاعده در حسابها و سپرده های ریالی و ارزی یکسان است. دارندگان ارز (اسکناس) می توانند، ضمن مراجعه به بانک های عامل در قالب سپرده های قرض الحسنه (پس انداز و جاری) و سرمایه گذاری (مدت دار)، نسبت به افتتاح حساب ارزی اقدام نمایند. در این نوع از حساب ها، بانک های عامل در زمان برداشت یا بستن حساب ازسوی مشتریان ملزم به پرداخت عین اسکناس ارز هستند و سود متعلقه به حساب های سرمایه گذاری ارزی مدت دار باید به صورت ارزی محاسبه و پرداخت شود. به عبارت دیگر در صورتی که سپرده گذاری با تحویل اسکناس ارز انجام شده باشد بانک سپرده پذیر در صورت درخواست سپرده گذار مکلف و متعهد به عودت همان اسکناس ارز بوده و علاوه بر این سود سپرده ارزی نقدی نیز باید به صورت نقدی (اسکناس ارز) پرداخت شود. گفته می شود سپرده گذاری ارزی در شرایط فعلی بازار ایران، یکی از راه های مطمئن برای مصون ماندن از نوسانات است اما این به شرطیست که تضمینی برای بازپرداخت، با همان ارزی که سپرده گذاری شده وجود داشته باشد. از گذشته تاکنون معمولاً استقبال چندانی از سپرده گذاری ارزی نمی شود. داشتن حساب ارزی امکان نگهداری هر میزان ارز را فراهم می کند و بانک مرکزی نگهداری هر میران ارز در حساب های ارزی را مجاز می داند. اما با این وجود در گزارشی در تابناک در تاریخ مهر ۱۳۹۷ گفته شد مردم تنها ۰٫۵ درصد از دلارهای خود را به بانک ها سپرده اند. بنا به گفتهٔ محمدرضا پورابراهیمی رئیس کمیسیون اقتصادی مجلس شورای اسلامی جمهوری اسلامی، در بحث سپرده های ارزی، بانک ها عاملیت بانک مرکزی را برعهده دارند، و این سپرده ها با ضمانت بانک مرکزی پرداخت می شود. براساس طرح مجلس ایران، در رابطه با سپرده گذاری ارزی بانک ها تنها عاملیت بانک مرکزی ایران را برعهده دارند و هیچگونه ریسکی برعهده نظام بانکی نیست و لذا، با ضمانت بانک مرکزی میزان پرداخت تعهدات آنها انجام می شود. درواقع بانک ها صرفاً عامل افتتاح حساب هستند و سپرده گذاران ارز خود را به بانک مرکزی داده و اصل و سود آن را نیز، از بانک مرکزی می گیرند و صاحبان ارز می توانند با سپرده گذاری ارزی در بانک ها ضمن دریافت سود حتماً «ارز» خود را «ارزی» تحویل بگیرند. بررسی ها نشان می دهد از گذشته تاکنون میزان استقبال از سپرده های ارزی، مانند سپرده های ریالی نبوده و برخی معتقدند که بانک ها، در قبال دریافت مبالغ ارزی، مابازای ریالی آن را در سررسید اعطا می کنند. همچنین گزارش شده که بانک ها ارز را دریافت و با قیمت ارز دولتی پس میدهند . ترجیح بر این است که منابع ارزی مردم نزد بانک ها باشد تا چرخه اقتصادی کشور بتواند حرکت کند و نه اینکه راکد باشد و در خانه نگهداری شود. اما با این وجود به دلیلِ اقداماتی که بانک ها در شرایط بحران انجام می دهند اعتماد مردم از بین رفته و برای بازگشت اعتماد آنها نیاز به زمان است، چراکه مردم مطمئن نیستند در شرایط بحران همه چیز به نفع بانک مصادره انجام نشود. در نتیجه نظام بانکی برای جذب ارزهای در اختیار مردم راهکارهایی را در نظر گرفت، تا از این طریق ارزهایی که مردم در خانه های خود نگه می دارند، به سوی نظام بانکی سوق داده شود. سپرده ارزی این امکان را فراهم می کند تا مشتری ضمن بهره مندی از یک صندوق مطمئن برای نگهداری ارزِ خود، با سود مناسب ارزی، ارزش دارایی خود را نیز حفظ کند. صاحبان ارز می توانند با سپرده گذاری ارزی در بانک ها ضمن دریافت سود، ارز خود را نیز به صورت ارزی در هنگام سررسید تحویل بگیرند. طی سال های گذشته بانک ها نسبت به دریافت سپرده های ارزی اقدام می کردند، اما در برخی موارد عملکردی داشتند که مشتریان را به مرور از سپرده گذاری ارزی دلسرد کرد؛ چرا که در زمان تحویل سپرده های ارزی بانک ها به هر دلیلی از پرداخت ارز خودداری کرده و معادل ریالی آن را تحویل می دادند. از جمله در سال ۱۳۹۱ هجری شمسی بانک ها ابتدا اقدام به سپرده گیری ارزی کردند، اما سپس اصل و سود سپرده را به شکل ریالی و با در نظر گرفتن نرخ مبادله ای به دارندگان بازگرداندند، بدین ترتیب افراد وجوه خود را در قالب ریالی دریافت می کردند؛ بنابراین سپرده گذاران به میزان بسیار زیادی متضرر می شدند و همین امر سبب شده بود اطمینانشان از شبکه بانکی سلب شود و اعتماد آنها متزلزل شود. مقامات مطلعی در بانک مرکزی در پایگاه خبری تحلیلی فرارو، عدم پرداخت اصل یا سود سپرده های ارزی توسط بانکها را بدونِ هیچ ربطی به بانک مرکزی یا کمبود ارز دانسته اند و سوء مدیریت بانکها در حوزه منابع و مصارف ارزی را عاملِ چنین مشکلی معرفی نمودند. تضمین بانک مرکزی در خصوص بازپرداخت رقم سپرده ها به صورت ارزی، نگرانی های قبلی در خصوص چگونگی دسترسی به اصل و سود پول را تضمین کرده است. بانک مرکزی در سوم شهریور ۱۳۹۷ طی بخشنامه ای، مقررات و شرایط سپرده گیری ارزی را به شبکه بانکی ابلاغ کرد. بانک مرکزی در بخشنامه ای بانک های عامل را ملزم کرد تا براساس مقررات، در زمان برداشت یا بستن حساب مشتریان، اسکناس را به صورت ارز پرداخت کنند؛ ضمن آنکه سود سپرده ارزی نقدی نیز باید به صورت نقدی (اسکناس ارز) پرداخت شود. بر این اساس بانک مرکزی روز سوم شهریورماه ۱۳۹۷ بخشنامه سپرده گیری ارزی را به بانک ها ابلاغ کرد که براساس آن بانک ها مجاز شدند سپرده گیری ارزی به صورت اسکناس ارزهای یورو، درهم امارات و دلار آمریکا را با نرخ های سود به ترتیب ۳، ۲ و ۴ درصد سالیانه با تضمین بانک مرکزی برای متقاضیان افتتاح کنند. بانک مرکزی در این اطلاعیه تأکید کرد که بانک ها باید اصل سود ارزی را به صورت «اسکناس ارز سپرده گذاری شده» پرداخت کنند، در نتیجه با این اطلاعیهٔ بانک مرکزی نگرانی از بازپرداخت سپرده ارزی به شکل ریالی برطرف شد و با افتتاح این سپرده که روشی مطمئن برای مصون ماندن از نوسانات بازار ارز نیز محسوب می شود، سپرده گذاران می توانند هر زمان که بخواهند اصل و سود سپرده خود را به صورت همان اسکناسی که ابتدا تحویل داده اند، دریافت کنند. بانک مرکزی به بانک ها تأکید کرده است تا در مقابل سپرده های ارزی حتماً ارز تحویل مشتری بدهند. بانک مرکزی در یک بخشنامه تأکید کرده است که، بانک ها موظفند سپرده ارزی را به صورت اسکناسِ ارز سپرده گذاری شده، بازپرداخت کنند. به بیان دیگر، اگر فردی هزار دلار در بانکی سپرده گذاری کرد، بانک نیز متعهد می شود که در موعد مقرر هزار دلار به اضافه سود آن، به همان ارز پرداخت کند. بانک مرکزی تأکید کرده است که بانک ها تنها عاملیت افتتاح حساب را دارند و بازگشت ارزی اصل و سود سپرده ها را به شکل ارزی تضمین می کند، این بدین معنی است که اگر بازکننده حساب تمایل به بستن آن داشت، باید ارز پرداخت شود و نه ریال، تا این موضوع بتواند موجب اطمینان بیشتر مشتریان برای بردن ارزهای خود به سمت شبکه بانکی شود، بازپرداخت اصل و سود وجوه ارزی سپرده گذاری شده به صورت اسکناس ارزی توسط بانک مرکزی تضمین شده است و در حقیقت دارندگان ارزهای اشاره شده، پول خود را با عاملیت بانک ها در اختیار بانک مرکزی قرار می دهند اما اینکه شعب تا چه اندازه در تعیین سازوکار افتتاح سپرده های ارزی مختار هستند، مشخص نیست، در سپرده های ارزی دست بانک ها باز است. شعب بانکها با بخشنامه جدید ملزم شده اند هنگام مراجعه یک فرد برای افتتاح حساب ارزی، ابتدا او را به شکل کامل احراز هویت کنند. سپس برای افتتاح حساب ابتدا از اداره بین الملل استعلام کرده و مجوز بازکردن این حساب برای فرد مورد نظر را دریافت کنند. دوره سپرده گذاری ارزی یک ساله است و اگر مشتری تمایل داشته باشد، با موافقت بانک مرکزی دوره یک ساله تمدید خواهد شد و سود ارز ماهانه واریز می شود. همچنین بانک مرکزی تضمین نموده است که، اگر ارز به صورت کاغذی سپرده گذاری شود، به هنگام بازپرداخت، بانک عامل موظف است، در زمان سررسید «همان ارزی که سپرده گذاری شده به همراه سود ارزی تعیین شده را به سپرده گذار پرداخت کند». اما فقط تعداد محدودی از بانک ها (چه دولتی و چه خصوصی) به این بخشنامه عمل می کنند؛ یعنی یا میزان سودی که می دهند با سودی که بانک مرکزی اعلام کرده مغایرت دارد؛ و یا، برخی از آن ها تضمینی برای بازپرداخت سپرده به صورت ارزی ندارند. به علاوه طبق قوانین و مقررات، بانک ها در پایان دوره سپرده گذاری ارزی یک ساله ۰٫۳ درصد نسبت به مبلغ سپرده مشتری، کارمزد دریافت می کنند. برخی بانکها با بیان اینکه در حال حاضر ارز مطالبه شده توسط دارنده حساب را ندارند، از پرداخت وجه مورد نظر صاحب حساب امتناع می کنند یا در مواردی هم تنها بخشی از کل مبلغ درخواست شده را آن هم با تأخیر به دارنده حساب می پردازند. بانکها همانند حسابهای ریالی در مورد حساب های ارزی نیز موظفند هر زمان که دارنده سپرده، وجه خود را طلب کند، آن را به متقاضی پرداخت کنند. این قاعده در حسابها و سپرده های ریالی و ارزی یکسان است. اخذ هرگونه تعهد توسط بانک عامل از دارندگان حساب مبنی بر پرداخت ارز در حد مقدورات یا معادل آن به ریال جهت افتتاح حساب ممنوع است. سود متعلقه به حساب های سرمایه گذاری ارزی مدت دار باید به صورت ارزی محاسبه و پرداخت شود. در نتیجه در قراردادهای تنظیمی بابت سپرده پذیری و رسیدهای تحویلی به مشتریان لازم است، اطلاعاتی از قبیل نوع ارز و نحوه وصول ارز از مشتری (اسکناس) درج و بر تکلیف آن بانک به پرداخت عین ارز (اسکناس) به هنگام برداشت از حساب تصریح شود و بانک ها مکلف هستند، هنگام سپرده پذیری ارزی در رسید تحویلی به مشتری مواردی نظیر نوع ارز، نحوه وصول ارز از مشتری، تعهد به بازپرداخت به اسکناس و پرداخت سود به صورت اسکناس را قید کنند. با این وجود مردم چندان رغبتی به افتتاح این حسابها نشان نداده اند، چرا که محدودیت هایی برای آن وجود دارد. به عنوان مثال برخی بانکها هنگام افتتاح سپرده ارزی تعهدنامه ای از مشتری می گیرند که بر اساس یکی از بندهای آن، بانک بازپرداخت مبلغ واریزی توسط مشتری را به همان شکل ارزی تضمین نمی کند. در این بند قید شده که هنگام برداشت از حساب، در صورت وجود ارز کافی در سیستم بانکی، پرداخت وجه به صورت ارزی ممکن است، اما در صورت نبود ارز به میزان لازم، معادل ریالی آن با احتساب نرخ ارز مرجع پرداخت خواهد شد. باید یادآور شد سود ارزی اختصاص یافته به سپرده های ارزی، در قیاس با سود ریالی مبلغ «کمتری» است و سود سپرده های ارزی به شدت پایین تر از سود سپرده های ریالی است. سود این سپرده ها کمتر از سود سپرده های ریالی است اما این تضمین وجود دارد که چون دلار داده شده، در سررسید و برداشت نیز دلار دریافت می شود. البته میزان سود پرداختی نیز توسط هر بانک تعیین می شود و لذا بانک ها نرخ های متفاوتی را اعمال می کنند. این درحالی است که در سپرده های ریالی یک نرخ توسط شورای پول و اعتبار تعیین می گردد. بانک ها برای حساب یک، سه، شش و نه ماهه نرخ سودهای متفاوتی را در نظر گرفته اند. اگر حساب یک ساله باشد به آن سود چهار درصد و برای دو ساله ۴٫۵ درصد پرداخت می شود، این سودها نیز به طور ارزی در حساب مشتری واریز خواهد شد اما اگر قرار باشد صاحب حساب قبل از سررسید حساب خود را ابطال کرده و مبلغی از آن برداشت کند آنگاه سود زمان قبل از آن به ریال واریز خواهد شد. بازپرداخت اصل و سود وجوه ارزی سپرده گذاری شده به صورت اسکناس ارزی توسط بانک مرکزی تضمین شده است و در حقیقت دارندگان ارزهای اشاره شده، پول خود را با عاملیت بانک ها در اختیار بانک مرکزی قرار می دهند. رقابت بانک ها برای جذب سپرده های ارزی تشدید شده و آن ها شروع به پیشنهاد نرخ های جذابی برای جذب مشتریان کرده اند. بسیاری از بانک ها اقدام به تبلیغ این نوع سپرده ها کرده اند و نرخ سود در برخی از بانک‍ها به ۵٫۵ درصد هم رسیده است؛ و برخی از بانک ها برای سپرده های یکساله دلاری تا ۵٫۵ درصد سود در نظر گرفته اند که بیش از رقم تعیین شده توسط بانک مرکزی است. ریسک و مانع این کار، این موضوع است که برخی گمان می کنند در قبال ارائه اسکناس خارجی به بانک ها، نرخ سود و ارز پرداختی بانک ها به میزان مابازای ریالی آن است. حساب های قرض الحسنه پس انداز ارزی درقرعه کشی حسابهای قرض الحسنه بانک ها مشارکت داده می شوند. براساس مقررات و بخشنامه های صادره از سوی بانک مرکزی تأکید شده است، بانک های عامل در زمان برداشت یا بستن حساب ازسوی مشتریان ملزم به پرداخت عین اسکناس ارز هستند. به عبارت دیگر در صورتی که سپرده گذاری با تحویل اسکناس ارز انجام شده باشد بانک سپرده پذیر در صورت درخواست سپرده گذار مکلف و متعهد به عودت همان اسکناس ارز بوده و علاوه بر این سود سپرده ارزی نقدی نیز باید به صورت نقدی (اسکناس ارز) پرداخت شود. در رسیدهای تحویلی به مشتریان یا قراردادهای تنظیمی بابت سپرده پذیری لازم است، اطلاعاتی از قبیل نوع ارز و نحوه وصول ارز از مشتری (اسکناس) درج و بر تکلیف آن بانک به پرداخت عین ارز (اسکناس) به هنگام برداشت از حساب تصریح شود. با تضمین بانک مرکزی در ازای سپرده گذاری در بانک ها، هم اصل سپرده و هم سود آن ارزی پرداخت می شود. بانک ها در حال حاضر عاملیت بانک مرکزی را برعهده دارند و هیچگونه ریسکی برعهده نظام بانکی نیست و لذا با ضمانت بانک مرکزی میزان پرداخت تعهدات آنها انجام خواهد شد. درواقع دارندگان حساب ارزی، ارز خود را از طریق بانک ها عامل، در اختیار بانک مرکزی می گذارند و سود و اصل حساب ارزی خود را از این بانک دریافت خواهند کرد؛ و حتی اگر مشتریان قبل از پایان دوره سپرده گذاری تمایل به بستن حساب ارزی خود داشته باشند، بانک ها باید از محل منابع خود اصل و سود سپرده را به پرداخت اسکناس ارزی به مشتری پرداخت و سپس ارز پرداختی را از اداره بین الملل بانک مرکزی دریافت کنند. بانک مرکزی تأکید دارد که بانک ها، باید اصل سود ارزی را به صورت اسکناس ارز سپرده گذاری شده پرداخت کنند، در نتیجه با این اطلاعیه بانک مرکزی نگرانی از بازپرداخت سپرده ارزی به شکل ریالی وجود ندارد. حساب های قرض الحسنه جاری و پس انداز ارزی به انواع ارزها و سپرده مدت دار ارزی به ارزهای دلار و یورو قابل افتتاح می باشد. البته بانک ها مجاز شده اند سپرده گیری ارزی به صورت اسکناس ارزهای یورو، درهم امارات و دلار آمریکا را با نرخ های سود به ترتیب ۳، ۲ و ۴ درصد سالیانه، با تضمین بانک مرکزی برای متقاضیان افتتاح کنند. برخی از بانک های دولتی و خصوصی آمادگی افتتاح حساب به درهم امارات را ندارند اما همه آنها نسبت به افتتاح حساب با دلار آمریکا و یورو اقدام می کنند. متقاضیان می توانند با ارائه اسکناس ارزی به صورت نقدی یا ارائه حواله ارزی به بانک ها، نسبت به افتتاح حساب سپرده ارزی موردنظر اقدام کنند. البته امکان افتتاح حساب با منشأ خارجی (حواله) در تمامی بانک های عامل دارای حساب ارزی فراهم نیست و افتتاح حساب با ارز حواله ای نیز تنها در برخی از بانک ها امکان پذیر است. براساس بخشنامه بانک مرکزی اتباع خارجی نیز امکان افتتاح حساب سپرده ارزی در بانک های ایران را با مدارک و مستنداتی از جمله گذرنامه معتبر و پروانه اقامت دائم یا موقت دارند، و این سپرده جذابیت بالایی برای آنها می دارد. به سپرده های ارزی کمتر از یک ماه سودی تعلق نمی گیرد، عدم پرداخت سود به حساب های مدت داری که کمتر از یک ماه از افتتاح آن ها گذشته و بسته شده است، وجه مشترک تمامی بانک هاست. همچنین سود نیز به طور ارزی در حساب مشتری واریز خواهد شد، دوره سپرده گذاری ارزی یک ساله است و اگر مشتری تمایل داشته باشد، با موافقت بانک مرکزی دوره یک ساله تمدید خواهد ش و سود ارز ماهانه واریز می شود، «اما اگر قرار باشد صاحب حساب قبل از سررسید حساب خود را ابطال کرده و مبلغی از آن برداشت کند آنگاه سود زمان قبل از آن به ریال واریز خواهد شد»، همچنین اگر سپرده گذار قبل از پایان دورهٔ سپرده گذاری نسبت به بستن حساب ارزی خود اقدام کند، بانک ها «باید از محل منابع خود اصل سپرده را به پرداخت اسکناس ارزی به مشتری پرداخت کنند» و سپس ارز پرداختی را از اداره بین الملل بانک مرکزی دریافت کنند. حداقل مبلغ برای سپرده مدت دار ارزی معادل یک هزار دلار (یا معادل آن به درهم امارات یا ۱۰۰۰ یورو یا پوند انگلیس) است. اگر مانده حساب از این کفِ سپرده کمتر شود، به آن حساب سودی تعلق نمی گیرد. اکثر بانک ها برای واریز سود نیز، مشتری را وادار می کنند تا حساب سپرده پس انداز نیز افتتاح کند که باید ۱۰۰ دلار نیز به آن واریز شود؛ بنابراین، برای افتتاح حساب باید حداقل ۱۱۰۰ دلار موجود شود. به این ۱۰۰ دلار هیچ سودی تعلق نمی گیرد؛ البته برخی بانک ها لزوم افتتاح و وجودِ حساب ۱۰۰ دلاری را اجباری نمی کنند. درخصوص سپرده گذاری ارزی نقدی بانک نزد بانک مرکزی نیز حداقل مبلغ سپرده گذاری یک میلیون دلار یا یک میلیون یورو عنوان شده است، نرخ سود سالانه سپرده گذاری نیز ۴ درصد برای دلار و ۳ درصد برای یورو عنوان شده است. برخی از بانک ها سود سپرده ارزی را به صورت ریالی می پردازند اما سود سپرده های مشتریانی که از محل اسکناس تأمین شده باشند، به صورت اسکناس ارزی پرداخت می گردد. چراکه بانک مرکزی تضمین کرده است، اگر ارز به صورت کاغذی سپرده گذاری شود، هنگام بازپرداخت بانک عامل موظف است در زمان سررسید همان ارزی که سپرده گذاری شده به همراه سود ارزی تعیین شده را به سپرده گذار پرداخت کند. کارمزد معمولاً دو در هزارم سود تعلق گرفته است، گاهی نیز بانک ها در پایان دوره سپرده گذاری ارزی یک ساله ۰٫۳ درصد نسبت به حجم سپرده دریافتی را کارمزد می گیرند؛ طبق قوانین و مقررات، بانک ها در پایان دوره سپرده گذاری ارزی یک ساله ۰٫۳ درصد نسبت به مبلغ سپرده مشتری را باید کارمزد دریافت کنند. در این بین با توجه به اینکه بانک های عامل تنها کانال بانک مرکزی برای دریافت سپرده های ارزی هستند، کارمزدی حدود ۰٫۳ درصد نسبت به حجم سپرده دریافتی در پایان دوره سپرده گذاری ارزی یک ساله که دریافت می کنند را نیز ظاهراً از سوی بانک مرکزی باید پرداخت شده و از سپرده گذار کسر نخواهد شد. بااین حال بانک ها در پایان دوره سپرده گذاری ارزی یک ساله ۰٫۳ درصد نسبت به حجم سپرده دریافتی کارمزد می گیرند. قبل از این که فردی بخواهد سپرده ارزی افتتاح کند، لازم است شرایط بانک های مختلف را با دقت بررسی کرده و سپس تصمیم بگیرد. اگر به علل گوناگونی که در یک کلام می توان از آن بعنوانِ سوء مدیریت نام برد، بانکها از نگهداری ذخیره احتیاطی ارز غفلت کنند؛ بنا براین در برابر درخواست اصل یا سود سپرده ای ارزی یا ارزهای حواله شده دچار کمبود می شوند. یکی از دلایل استقبال نشدن از حساب سپرده ارزی، خاطرهٔ تلخ بسیاری از سپرده گذاران در سال های ۹۰ و ۹۱ هجری شمسی است، که سپرده گذاران به نزد بانک ها به هنگام درخواست برای گرفتن سپرده ارزی شان با جواب منفی بانک ها روبرو شدند و معادل ریالی مبالغ شان، آن هم به قیمت های دولتی، دریافت کردند. همین معضل باعث شد که بانک مرکزی خود وارد عمل شده و وظیفهٔ تضمین بازپرداخت حساب های ارزی، به صورت ارز را، خود بر عهده بگیرد. اینکه شعب تا چه اندازه در تعیین سازوکار افتتاح سپرده های ارزی مختار هستند، مشخص نیست. در نتیجه بسیاری از مردم ترجیح می دهند ارز خود را در بازار آزاد به جریان بیندازند تا آن را در سپرده های ارزی بانک ها محبوس کنند. نخستین و عمده ترین دلیل عدم استقبال مردم به بی اعتمادی آن ها به بانک ها بازمی گردد، چراکه در گذشته بانک ها، اقدام به سپرده گیری ارزی از مردم کرده بوده اند، اما در هنگام تحویل این سپرده ها به مردم، آن ها را ریالی، تحویل داده بودند. دربارهٔ سپرده های ارزی در سال های ۱۳۹۰ و ۱۳۹۱، سپرده های مردم ارزی دریافت و بعد ریالی یا نرخ های مبادله ای تصفیه شد. عبدالناصر همتی رئیس کل بانک مرکزی در برنامه گفتگوی ویژه خبری مورخه ۱۵ مرداد ۱۳۹۷ به این واقعه اشاره کرده و در این رابطه اظهار داشت: البته گفته شده این امر دیگر حتماً اتفاق نخواهد افتاد و بانک مرکزی تضمین های لازم را در این حالت ارائه کرده است و برای آن که این واقعه ای اینچنینی دیگر بار رخ ندهند، همتی رئیس کل بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران در برنامه گفتگوی ویژه خبری صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، به مردم اطمینان داد که زین پس بانک مرکزی سپرده های آن ها را تضمین خواهد کرد و آن ها می توانند از سپرده های ارزی خود سود نیز بگیرند و بعلاوه ارزش روز دارایی خود را حفظ کنند. براساس پایگاه متعلق به وب سایت خبری تجارت نیوز، بانکی ها می گویند مردم تمایلی ندارند دلارهایشان را به بانک ها بیاورند چراکه از هنگامی که سازمان امور مالیاتی اعلام کرد که بانک مرکزی اسامی خریداران سکه را به سازمان امور مالیاتی ارسال کرده، بسیاری از صاحبان سپرده های ارزی نیز برای پس گرفتن پول و بستن حساب هایشان به بانک ها مراجعه کرده اند. اگر کسی قصد دارد حساب ارزی خود را ببندد یا برداشت کند، بانک ها حق ندارند معادل ریالی آن را انجام دهند، چرا که با توجه بدین که معادل ریالی چندین نوع نرخ متفاوت دارد، بانک ها به نفع خودش این کار را انجام می دهد و با نرخی که پایین ترین حد را دارد، با مشتری تسویه می کند؛ بنابراین از بانک ها خواسته شده این امر را به صورت ارزی انجام دهند.
[ { "answer1": "حسابهای سپرده ارزی، حساب های قرض الحسنه جاری و پس انداز ارزی هستند که به انواع ارزها و همچنین سپرده مدت دار ارزی است که به ارزهای دلار و یورو در بانک های کشور ایران قابل افتتاح می باشند.", "answer2": "بانک مرکزی در سوم شهریور ۱۳۹۷ طی بخشنامه ای، مقررات و شرایط سپرده گیری ارزی را به شبکه بانکی ابلاغ کرد.", "distance": 4740, "question": "چه نوع حساب های ارزی در بانک های ایران قابل افتتاح هستند و بانک مرکزی در چه تاریخی مقررات مربوط به سپرده گیری ارزی را ابلاغ کرد؟" }, { "answer1": "سپرده ارزی این امکان را فراهم می کند تا ضمن بهره مندی از یک صندوق مطمئن برای نگهداری ارز، با «سود مناسب ارزی»، ارزش دارایی نیز حفظ بماند.", "answer2": "اگر قرار باشد صاحب حساب قبل از سررسید حساب خود را ابطال کرده و مبلغی از آن برداشت کند آنگاه سود زمان قبل از آن به ریال واریز خواهد شد.", "distance": 9648, "question": "سپرده گذاری ارزی چه مزایایی دارد و اگر صاحب حساب قبل از سررسید حساب خود را ابطال کند سود آن چگونه محاسبه می شود؟" }, { "answer1": "بانک های عامل در زمان برداشت یا بستن حساب ازسوی مشتریان ملزم به پرداخت عین اسکناس ارز هستند.", "answer2": "حداقل مبلغ برای سپرده مدت دار ارزی معادل یک هزار دلار (یا معادل آن به درهم امارات یا ۱۰۰۰ یورو یا پوند انگلیس) است.", "distance": 3138, "question": "بانک ها در زمان برداشت یا بستن حساب سپرده ارزی چه تعهدی دارند و حداقل مبلغ برای سپرده مدت دار ارزی چقدر است؟" }, { "answer1": "بانک مرکزی تأکید کرده است که بانک ها تنها عاملیت افتتاح حساب را دارند و بازگشت ارزی اصل و سود سپرده ها را به شکل ارزی تضمین می کند", "answer2": "بانک مرکزی روز سوم شهریورماه ۱۳۹۷ بخشنامه سپرده گیری ارزی را به بانک ها ابلاغ کرد", "distance": 1069, "question": "بانک مرکزی چه تضمینی برای بازپرداخت سپرده های ارزی ارائه داده و چه زمانی بخشنامه سپرده گیری ارزی را به بانک ها ابلاغ کرد؟" }, { "answer1": "با این وجود مردم چندان رغبتی به افتتاح این حسابها نشان نداده اند، چرا که محدودیت هایی برای آن وجود دارد.", "answer2": "در گزارشی در تابناک در تاریخ مهر ۱۳۹۷ گفته شد مردم تنها ۰٫۵ درصد از دلارهای خود را به بانک ها سپرده اند.", "distance": 6928, "question": "چرا مردم تمایل چندانی به سپرده گذاری ارزی نشان نداده اند و براساس گزارش تابناک در سال ۱۳۹۷ چه مقدار از دلارهای مردم در بانک ها سپرده شده است؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
256
: حزب دموکرات (ایالات متحده آمریکا) حزب دموکرات ایالات متحده آمریکا (به انگلیسی: "Democratic Party") یکی از دو حزب بزرگ از احزاب سیاسی معاصر در ایالات متحده در کنار حزب جمهوریخواه ایالات متحده آمریکا می باشد. دموکرات ها پس از انتخابات سراسری سال ۲۰۱۸ موفق به کسب اکثریت مجلس نمایندگان شدند. آخرین رئیس جمهور دموکرات آمریکا تا این لحظه باراک اوباما بوده است. حزب دموکرات ایالات متحده آمریکا در سال ۱۸۲۸ بنیان گذاری شده و قدیمی ترین حزب فعال در جهان است. سنگ بنای حزب دموکرات در سال ۱۷۹۲ گذاشته شد. در این سال توماس جفرسون یک جناح در کنگره تشکیل داد که وظیفه آن دفاع از «منشور حقوق» (Bill of Rights) بود. حزب جمهوریخواهان دموکراتیک (حزب دموکرات بعدی) از همان ابتدا با استقبال ایالت های جنوبی روبرو گشت و این منطقه تا سالیان طولانی دژ تسخیر ناپذیر جانشینان جفرسون به شمار می آمد. در انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده آمریکا سال ۱۸۰۰ توماس جفرسون که در حکومت ۴ ساله جان آدامز فدرالیست، سمت معاون ریاست جمهوری را بر عهده داشت، به پیروزی دست یافت بدین ترتیب دوران طلایی حکومت جمهوریخواهان دموکرات آغاز گشت. این دوران تقریباً ۶۰ سال، به استثناء چند مقطع کوتاه، تا تأسیس حزب جمهوریخواه در دهه ۱۸۵۰ ادامه یافت. در این مدت ۹ رئیس جمهور از ۱۲ رئیس جمهور، از حزب جمهوریخواه دموکراتیک و جانشین آن حزب دموکرات برگزیده شدند و مجموعاً ۴۸ سال نامزدهای این حزب در کاخ سفید حکومت کردند. پس از جفرسون، ۲ تن دیگر از رهبران حزب جمهوریخواهان دموکراتیک به مدت ۱۶ سال حکومت کردند. جیمز مدیسون و جیمز مونرو هر یک دو دوره در کاخ سفید حضور داشتند و به تحکیم مبانی فکری و عملی جفرسون همت گماشتند. بیشتر طرفداران این حزب چهره های آکادمیک هستند. بیشتر اساتیدی که در رشته علوم انسانی و علوم اجتماعی فعالیت می کنند دارای تمایلات لیبرال هستند و استادان حوزه تجارت تمایلات محافظه کارانه دارند. همچنین جوانان به خاطر باورهای لیبرال بیشتر جذب این حزب می شوند. انتخابات سال ۱۸۲۴ فصل جدیدی را در تاریخ احزاب ایالات متحده به دنبال آورد. در این انتخابات و در غیاب حزب فدرالیست، ۴ تن از شخصیت های برجسته حزب جمهوریخواه دموکراتیک خود را نامزد پست ریاست جمهوری کردند. بدنبال بروز شکاف در داخل حزب جمهوریخواهان دموکراتیک، جان کوینزی آدامز رئیس جمهور منتخب توسط مجلس نمایندگان ایالات متحده آمریکا و هنری کلی، وزیر خارجه به همراه دیگر فدرالیست های قدیمی، حزب «جمهوریخواهان ملی» (The Natioal Republican Party) را به وجود آورند. در مقابل جکسون با پشتیبانی توده مردم به بازسازی ساختار حزب جمهوریخواه دموکراتیک پرداخت و نخستین کنوانسیون حزبی را در تاریخ ایالات متحده برگزار کرد. وی با ارائه یک بیانیه حزبی (Platform) به انسجام درونی حزب پرداخت و به دلیل حمایت گسترده عمومی به عنوان رهبر حزب برگزیده شد. فعالیت حزبی ۴ ساله جکسون در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۸۲۸ به ثمر نشست و وی توانست با کسب ۱۷۸ رأی مجمع انتخاباتی در مقابل ۸۳ رای، جان کوینزی آدامز و فدرالیست های کهنه کار را قاطعانه شکست دهد. درخلال دوره اول ریاست جمهوری جکسون، نقش اجتماعی طبقه نوظهور کارگر در صحنه سیاسی ایالات متحده تثبیت شد. توسعه و پیشرفت صنعتی در ایالت های شمالی، صدها هزار کارگر حرفه ای را وارد عرصه مناسبات اجتماعی کرد و از آنان یک نیروی تأثیرگذار در مقابل بانکداران و صنعتگران شمالی و زمینداران جنوبی به وجود آورد. تحولات آینده موجب گشت حزب دموکرات در میان طبقه کارگر نفوذ کند و گسترش چشمگیری بدست آورد و از این نیروی رشد یابنده در رقابت با جمهوریخواهان بهره گیرد. ۲۰ سال بعد در جریان انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۸۴۸، کنوانسیون ملی حزب جمهوریخواهان دموکراتیک، تغییر نام حزب را به تصویب رساند و براساس این تصمیم ” حزب دموکرات ” رسماً متولد شد. در همین کنوانسیون اعضا برای رفع خلأ مدیریت حزب در خلال برپایی ۲ کنوانسیون ملی، کمیته ملی حزب دموکرات (The Democratic National Committee) تشکیل دادند تا به فعالیت های حزب سروسامان دهد. این کمیته در حال حاضر، قدیمی ترین کمیته حزبی جهان به شمار می آید. بروز جنگ داخلی آمریکا میان طرفداران الغای برده داری و هواداران نظام برده داری در سال ۱۸۶۰ برای حزب دموکرات فاجعه آفرید. این حزب به همراه ایالت های جنوبی از شمالی های جمهوریخواه به سختی شکست خورد و برای چند دهه به یک نیروی سیاسی درجه دوم تبدیل شد. درآستانه قرن بیستم، دموکرات ها به تدریج از لاک دفاعی خود در ایالت های سابقاً برده دار جنوبی خارج شده و گروه های اجتماعی جدیدی را به سوی خود جلب کردند. علاوه بر مهاجرین جدید، کارگران و اعضای اتحادیه های کارگری در طول همین سال ها به حزب دموکرات پیوستند. توجه به زندگی فلاکت بار کارگران علاوه بر اینکه پشتوانه قدرتمندی برای دموکرات ها به ارمغان آورد، این امکان را برای جنوبی های شکست خورده در جنگ داخلی فراهم کرد که از سرمایه داران شمالی انتقام بگیرند. انتخابات عمومی سال ۱۹۱۲، دموکرات ها را بار دیگر به قدرت بازگرداند. وودرو ویلسون نامزد حزب دموکرات با شعار بهبود شرایط زندگی و مبارزه با سرمایه داران بزرگ وارد میدان شد و توانست با یک پیروزی قاطع رقبای خود را شکست دهد. اما شرایط در دوره دوم ریاست جمهوری ویلسون بسیار تغییر کرد. وی هنگامی مجدداً به کاخ سفید راه یافت که در اروپا، جنگ میان دولت های بزرگ شعله ور بود و ملت آمریکا با نگرانی تحولات جنگی اروپا را دنبال می کرد. ویلسون در جریان مبارزات انتخاباتی خود بارها قول داده بود که ایالات متحده را از جنگ اروپا دور نگه دارد و تلاش نماید صلح عادلانه ای را در این قاره برقرار سازد. لیکن تحولات پرشتاب بعدی، خلاف وعده های ویلسون را ثابت کرد. وی که در ژانویه ۱۹۱۷ از برابری کلیه ملل، آزادی دریاها، تحدید تسلیحاتی و تشکیل سازمان «اتحاد به منظور صلح» سخن به میان آورده بود در مارس همان سال با حمله مداوم زیر دریایی های آلمانی به کشتی های تجاری آمریکایی مواجه گشت. این کشتی ها نیازهای جنگی و تدارکاتی ارتش بریتانیا و فرانسه را به جبهه جنگ اروپا منتقل می کردند. با حمله آلمانی ها به کشتی های آمریکایی، سرانجام ورود ایالات متحده آمریکا به جنگ جهانی اول اجتناب ناپذیر شد و با اعلان جنگ کنگره ایالات متحده آمریکا علیه آلمان در ۶ آوریل۱۹۱۷ ایالات متحده وارد جنگ جهانی اول شد. این تصمیم بعدها به شکست دموکرات ها در انتخابات سال ۱۹۲۰ منجر شد. در فاصله شکست دموکرات ها در انتخابات سال ۱۹۲۰ تا پیروزی فرانکلین روزولت در سال ۱۹۳۲، جمهوریخواهان قدرت را در کنگره و کاخ سفید در اختیار گرفتند و برنامه های محافظه کارانه خود را به اجرا درآوردند. هاردینگ کولینگ و هوور با کنار گذاشتن برنامه های اجتماعی دموکرات ها، عدم دخالت دولت در اقتصاد را سرلوحه برنامه های خود قراردادند؛ بنابراین هنگامی که روز سه شنبه سیاه در ۲۹ اکتبر ۱۹۲۹ از راه رسید و وخیم ترین بحران اقتصادی را با خود به همراه آورده جمهوری خواهان از یافتن راه حلی برای خروج از بحران ناکام ماندند. به دنبال آن، ورشکستگی صدها بانک و کارخانه، از بین رفتن پس انداز شهروندان و بیکاری، فقر و گرسنگی از راه رسید بدون آنکه دولت بتواند از سقوط اقتصاد جلوگیری به عمل آورد. در چنین شرایط وخیم اقتصادی، حزب دموکرات با فرانکین روزولت به میدان آمد و با طرح نیودیل New Deal در انتخابات سال ۱۹۳۲ به پیروزی رسید. در سال ۱۹۴۰ هنگامی که پایان دور دوم ریاست جمهوری روزولت نزدیک می شد همگان تصور می کردند سنت دیرینه جرج واشینگتن حفظ خواهد شد. اما روزولت یکبار دیگر از سوی کنوانسیون ملی دموکرات به عنوان نامزد انتخابات ریاست جمهوری برگزیده شد. اگر چه شروع جنگ جهانی دوم در اروپا در پذیرش این تصمیم مؤثر بود، لیکن شرایط آن زمان نشان داد که فردی بهتر از روزولت نمی تواند کشور را از دوران پس از بحران به سلامت خارج نماید؛ بنابراین روزولت یکبار دیگر وارد نبردهای انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده آمریکا شد و به راحتی توانست رقیب جمهوریخواه خود را با فاصله زیاد شکست دهد. بدین ترتیب وی نخستین رئیس جمهوری بود که برای ۳ دوره در کاخ سفید ماندگار شد. وی بار دیگر در انتخابات سال ۱۹۴۴ به پیروزی دست یافت و علی رغم اینکه از بیماری رنج می برد و بر روی صندلی چرخ دار نشسته بود، مسئولیت قوه مجریه را بر عهده گرفت. اما بیماری به وی اجازه نداد چهارمین دوره ریاست جمهوری خود را به پایان برساند و در سال ۱۹۴۵ درگذشت. ۶سال پس از مرگ روزولت، اصلاحیه بیست و دوم قانون اساسی ایالات متحده آمریکا به تصویب رسید و مدت زمان ریاست جمهوری را تنها به دو دوره متوالی محدود کرد. در دوره ریاست جمهوری هری ترومن که از سال ۱۹۴۵ جانشین روزولت شد و در انتخابات ۱۹۴۸ از جانب مردم برگزیده شد، ۲ رویداد مهم و حساس داخلی روی داد. برای نخستین بار در تاریخ ایالات متحده، کنگره از دست رئیس جمهور خارج شد و سیستم حکومتی دو حزبی در آن سال به وجود آمد. مهم تر از آن، تعارض و کشمکش میان دو حزب حاکم بر کاخ سفید و کنگره به اندازه دوران پس از جنگ جهانی دوم عمیق و طولانی نبود. ۲ دوره ریاست جمهوری دوایت آیزنهاور از راهیابی دموکرات ها به کاخ سفید جلوگیری به عمل آورد. اما در انتخابات سال ۱۹۶۰ که نشانه های تغییر در جامعه ایالات متحده آمریکا به خوبی نمایانگر بود، دموکرات ها یکبار دیگر به پیروزی دست یافتند. جان اف کندی نامزد حزب دموکرات با فاصله اندکی ریچارد نیکسون جمهوریخواه را شکست داد و به عنوان جوان ترین رئیس جمهور ایالات متحده با ۴۳ سال سن به کاخ سفید راه یافت. وی برخلاف کلیه رؤسای جمهور این کشور کاتولیک بود و پیروزی وی، به تسلط مطلق جامعه پروتستان بر زندگی سیاسی آمریکا پایان داد. وی برنامه های اجتماعی گسترده ای را به کنگره ارائه کرد که اکثراً از سوی نمایندگان محافظه کار هر دو حزب جمهوریخواه و دموکرات رد شد. کندی همچنین گام هایی برای رفع تبعیض نژادی در ایالت های جنوبی به مرحله اجرا گذاشت. این برنامه ها پس از ترور وی در دالاس و توسط لیندون جانسون ادامه یافت. با ترور کندی در سال ۱۹۶۳، لیندون جانسون معاون وی، مسئولیت ریاست جمهوری را بر عهده گرفت و توانست با پیروزی در انتخابات ۱۹۶۴ یک دوره دیگر در کاخ سفید بماند. وی با شعار «جامعه بزرگ» (Great Society) و با هدف رفع فقر، گرسنگی و تبعیض پا به عرصه انتخابات سال ۱۹۶۴ گذاشت. با پایان یافتن دهه ۱۹۶۰، دیدگاه ملت آمریکا در قبال دولتمردان دموکرات تعییر یافت و انگیزه برای انتخاب فرد جدید با شعارهای جدید روز به روز بیشتر قوت گرفت. در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۹۶۸ ریچارد نیکسون از حزب جمهوریخواه به عنوان مردی با ایده های جدید راهی کاخ سفید شد. وی و جانشینش جرالد فورد به مدت ۸ سال، دموکرات ها را از کاخ سفید دور نگه داشتند تا اینکه رسوایی واترگیت و شکست تحقیرآمیز ارتش آمریکا در ویتنام یکبار دیگر افکار عمومی را برای یک رئیس جمهور دموکرات مهیا ساخت. جیمی کارتر با هدف پیشبرد دولت رفاهی و تأکید بر مسائل اخلاقی و حقوق بشر در سال ۱۹۷۶ به پیروزی رسید. وی بلافاصله پس از ورود به کاخ سفید علی رغم مخالفت محافظه کاران کنگره، اصلاحات اجتماعی خود را ارائه نمود. کارتر با افزایش مالیات ها به جنگ کسری بودجه رفت و در برنامه های انرژی ایالات متحده تجدید نظر کرد. در عرصه سیاست خارجی کارتر از یکسو با برپایی کنفرانس کمپ دیوید و صلح میان مصر و اسرائیل به یک دستاورد بزرگ در بحران خاورمیانه و جلب نظر گروه های یهودی داخل آمریکا نایل شد و از سوی دیگر دولت وی به دلیل به گروگان گرفته شدن ۵۲ دیپلمات این کشور در تهران فلج گردید. گروگانگیری در تهران، ۴۴۴ روز طول کشید و تنها زمانی پایان یافت که کارتر در پی شکست از ریگان کاخ سفید را ترک کرده بود. این ماجرا که پس از شکست در جنگ ویتنام بزرگ ترین ضربه را به روحیه ملت آمریکا وارد ساخت، یک سال آخر ریاست جمهوری کارتر را کاملاً تحت الشعاع خود قرار داد. هنگامی که عملیات نجات گروگان ها در طبس شکست خورد این ماجرا به یک رسوایی کامل بدل گشت. ناکامی در عرصه بین المللی شکست کارتر و دموکرات ها را در انتخابات ۱۹۸۰ به دنبال آورد و این حزب را به مدت ۱۲ سال از کاخ سفید دور نگه داشت. تا اینکه در سال ۱۹۹۲ بیل کلینتون رهبری دموکرات های جوان و لیبرال مسلک را به عهده گرفت و توانست برای ۸ سال و تا پایان قرن بیستم اداره کشور را در دست گیرد. کلینتون از هنگام ورود به کاخ سفید، طرح های جسورانه را به مرحله اجرا گذاشت. وی پس از ۱۲ سال حاکمیت محافظه کاران، مالیات ها را افزایش داد و در پایان زمامداری خود ۱۳۰ میلیارد دلار مازاد بودجه بر جای گذاشت. در عرصه مسائل اجتماعی، وی از ورود همجنس گرایان به ارتش حمایت کرد و با کمک همسرش، هیلاری کلینتون تلاش مداومی را برای تصویب قوانین بیمه های اجتماعی صورت داد. از سال ۱۹۹۳ که جمهوریخواهان پس از ۴۰ سال کنترل هر دو مجلس کنگره را در دست گرفتند، نبرد میان لیبرال ها و محافظه کاران شدت گرفت. این نبرد حتی به تعطیلی یک هفتگی دولت فدرال به دلیل تصویب نشدن لایحه بودجه انجامید. محافظه کاران همچنین پرونده های حقوقی، مالی و اخلاقی را علیه کلینتون ها به راه انداختند. بیل کلینتون در سال ۱۹۹۹ تا یک قدمی استیضاح و برکناری پیش رفت و تنها با یک رأی توانست از چنگ دشمنانش بگریزد. ماجرای رسوایی اخلاقی مونیکا لوینسکی (رسوایی مونیکا گیت)، دو سال آخر ریاست جمهوری کلینتون را تحت الشعاع خود قرار داد و حتی ال گور، معاون کلینتون و نامزد دموکرات ها در انتخابات سال ۲۰۰۰ را نیز بی نصیب نگذاشت. در جریان انتخابات سال ۲۰۰۰، دموکرات ها به رغم تبلیغات سنگین محافظه کاران، به پیروزی در جلب آرای مردمی دست پیدا کردند، اما جمهوریخواهان با کسب اکثریت آرا در انتخابات ایالت فلوریدا، سرانجام پس از ۳۵ روز کشمکش حقوقی و سیاسی، جرج دبلیو بوش را به کاخ سفید فرستادند. بدین ترتیب قرن بیستم که با حاکمیت جمهوریخواهان آغاز شده بود، با حاکمیت دموکرات ها پایان یافت. این حزب طرفدار دخالت بیشتر دولت و افزایش اختیارات آن در امور اقتصادیست. این حزب عموماً طرفدار افزایش مالیات هاست تا بتواند خدمات رفاهی را گسترش دهد. این حزب در بحث تأمین انرژی طرفدار بهره برداری از منابع تجدید پذیر می باشد و عموماً مالیات را نیز به گسترش این بخش اختصاص می دهد. حزب دموکرات برای کمتر شدن تبعیض علیه همجنسگرایان و تسهیل دسترسی به حقوق طبیعی همچون دگرجنس گرایان تلاش کرده است. این حزب از همجنس گرایان حمایت کرده و به برابری در ازدواج مثل افراد دگرجنس گرا پافشاری کرده است. دموکرات ها همچنین دخالت دولت در امر سقط جنین را قطع کردند و باعث آزادی بیشتر افراد در انجام این عمل شدند. دموکرات ها در سیاست خارجه بیشتر طرفدار مصالحه و راه حل های دیپلماسی مخصوصاً در رابطه با دو رقیب خود «چین و روسیه» هستند و تمایل کمتری به میلیتاریسم و دخالت نظامی دارند. باورهای مخالف میلیتاریسم همین حزب بود که منجر به تقلیل نیرو در افغانستان و خروج آمریکا از عراق در سال ۲۰۱۲ شد. این حزب در آغاز خودش را «حزب جمهوریخواه» می خواند، جفرسونی ها (طرفداران توماس جفرسون) توسط فدرالیست های مخالف، برچسب «دموکراتیک» خورده بودند، این کار با امید به تخریب جفرسونی ها به عنوان حامیان حاکمیت توده بود. در دوره جکسونی ها، اصطلاح «دموکراسی» توسط حزب استفاده می شد و نهایتاً در ۱۸۴۴ نام «حزب دموکرات» حل و فصل و نام رسمی حزب شد. اصطلاح برای استفاده داخلی بوده است اما از سال ۱۹۵۲ معمولاً به عنوان یک اصطلاح توسط رقبا استفاده شده. عمومی ترین نشان برای این حزب جک-اس یا خر بوده است که می توان نمونه های آن را در مقاله :حزب دموکرات (ایالات متحده آمریکا) نیز مشاهده کرد. دشمنان اندرو جکسون نام او را به «جک-اس» به عنوان یک اصطلاح مضحک از یک حیوان نفهم تحریف کردند. اما دموکرات ها از پیامدهای عامیانه آن استقبال کرده و آن را برگزیدند، از این رو این تصویر به یک نشان ماندگار تبدیل شد. بیشترین تأثیر ماندگار آن از کارتون های ۱۸۷۰ توماس نست در مجله هفتگی هارپر می آید. کارتونیست ها راه نست را ادامه دادند و از خر برای اشاره به دموکرات ها و از فیل برای اشاره به جمهوری خواهان () استفاده کردند. در اوائل قرن بیستم در ایالت های منطقه شمال مرکزی (باختر میانه) همچون ایندیانا، کنتاکی، اکلاهما و اوهایو نشان سنتی و قدیمی حزب دموکرات خروس بود (به عنوان مخالفت با عقاب جمهوری). این نشان هنوز در تعرفه های انتخاباتی اکلاهما، کنتاکی، ایندیانا و ویرجینیای شرقی نمایان است. در نیویورک نشان تعرفه انتخاباتی یک ستاره پنج پر است. دموکرات های میسوری بیشتر قرن بیستم را از تندیس آزادی برای سمبل تعرفه انتخاباتی شان استفاده کردند. این نشان ادامه یافت تا زمانی که در سال ۱۹۷۶ در میسوری وقتی کاندیداهای لیبرترین را به دست آوردند نمی توانستند از تندیس آزادی (نماد ملی شان) به عنوان نشان روی تعرفه انتخاباتی استفاده کنند. لیبرترین های میسوری تا سال ۱۹۹۵ یعنی زمانی که قاطر به حیوان (نشان) ایالت میسوری تبدیل شد، به جای تندیس آزادی از ناقوس آزادی استفاده کردند. از ۱۹۹۵ تا ۲۰۰۴، آشفتگی ای بین رای دهندگان وجود داشت، به صورتی که بلیط دموکراتیک با تندیس آزادی (که پیش تر در ایالت های دیگر توسط لیبرترین ها استفاده شده بود) نشانه گذاری شده و قاطر لیبرترین ها (میسوری) به سادگی با خر دموکراتیک اشتباه گرفته می شد. اگرچه هر دو حزب سیاسی بزرگ (و بسیاری از احزاب اقلیت) رنگ های سنتی آبی، سفید و قرمز را در تبلیغات و سخنرانی هایشان استفاده می کنند، اما از انتخابات شب سال ۲۰۰۰ رنگ آبی به رنگ شناخته شده برای حزب دموکرات تبدیل شد، در حالی که رنگ قرمز برای حزب جمهوری خواه بود. آن شب برای اولین بار، تمام شبکه های خبری و تلویزیونی بزرگ الگوی رنگی یکسانی را برای انتخابات استفاده کردند: ایالت های آبی برای ال گور (کاندید دموکرات) و ایالت های قرمز برای جرج دبلیو بوش (کاندید جمهوری خواه). از آن زمان، رنگ آبی توسط رسانه های صوتی تصویری به صورت گسترده برای اشاره به این حزب استفاده شد. این موضوع باعث سردرگمی در بین شاهدان غیر آمریکایی بود زیرا در خارج از ایالات متحده، آبی رنگ سنتی و قدیمی برای جناح راست و قرمز برای جناح چپ است. برای مثال، در کانادا رنگ قرمز به لیبرال ها اشاره دارد، در حالی که آبی به حزب محافظه کار (پیرو اصول) کانادا اشاره می کند. در پادشاهی متحده بریتانیا، قرمز حزب کارگر را مشخص می کند و آبی نمایانگر حزب محافظه کار است. همچنین در آمریکا رنگ آبی هم توسط حامیان حزب برای فعالیت های انتخاباتی —به عنوان مثال ، بای بلو، بلو فاند— استفاده شده است و هم در سال ۲۰۰۶ توسط خود حزب استفاده شد هر دو طی برنامه ای به نام «برنامه قرمز به آبی» که برای حمایت از کاندیداهای دموکراتیک در برابر مقامات جمهوری خواه (در دفتر) در و روی وب سایت رسمی حزب اجرا شد. در سپتامبر ۲۰۱۰ حزب دموکرات از لوگو یا نشان جدید خود که یک حرف دی (D) آبی وسط یک دایره آبی بود پرده بردای کرد. این اولین نشان کاملاً رسمی حزب بود، در حالی که نشان خر فقط نیمه رسمی شده بود. ترانه «» ترانه غیررسمی حزب دموکرات است. زمانی که فرانکلین دلانو روزولت برای ریاست جمهوری در کاندید شد، این سرود به صورت آشکار استفاده شد و همچنان امروز به عنوان یک سرود احساس برانگیز برای دموکرات ها ادامه دارد. برای مثال، پال شفر پس از اینکه دموکرات ها کنگره سال ۲۰۰۶ را برنده شدند این نت(تم یا زمینه موسیقایی) را در برنامه آخر وقت با دیوید لترمن نواخت. آهنگ «» (متوقف نشو) با اجرای فلیتوود مک برای کمپین ریاست جمهوری بیل کلینتون در سال ۱۹۹۲ انتخاب شد، و به عنوان یک ترانه دموکراتیک محبوب باقی ماند. همچنین، ترانه احساس برانگیز مشابه «روز زیبا» با اجرای باند یوتو یک تم(زمینه موسیقایی) محبوب برای کاندیداهای دموکرات شد. جان کری این آهنگ را در دوران کمپین ریاست جمهوری سال ۲۰۰۴ خودش استفاده کرد، و بسیاری از کاندیداهای مربوط به کنگره از آن به عنوان یک نوا و سبک جشن گونه در سال ۲۰۰۶ استفاده کردند. قطعه هیاهو برای مرد معمولی یا عوام() از آرون کوپلند به صورت سنتی و رسمی در آغاز کنوانسیون دموکراتیک ملی اجرا می شود. متنکمت
[ { "answer1": "در جریان انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۸۴۸، کنوانسیون ملی حزب جمهوریخواهان دموکراتیک، تغییر نام حزب را به تصویب رساند و براساس این تصمیم ” حزب دموکرات ” رسماً متولد شد.", "answer2": "در مقابل جکسون با پشتیبانی توده مردم به بازسازی ساختار حزب جمهوریخواه دموکراتیک پرداخت و نخستین کنوانسیون حزبی را در تاریخ ایالات متحده برگزار کرد.", "distance": 925, "question": "حزب دموکرات در چه سالی به طور رسمی نامگذاری شد و اولین کنوانسیون حزبی آن در چه سالی برگزار شد؟" }, { "answer1": "در انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده آمریکا سال ۱۸۰۰ توماس جفرسون که در حکومت ۴ ساله جان آدامز فدرالیست، سمت معاون ریاست جمهوری را بر عهده داشت، به پیروزی دست یافت بدین ترتیب دوران طلایی حکومت جمهوریخواهان دموکرات آغاز گشت.", "answer2": "انتخابات عمومی سال ۱۹۱۲، دموکرات ها را بار دیگر به قدرت بازگرداند.", "distance": 3447, "question": "چه کسی به عنوان اولین رئیس جمهور دموکرات انتخاب شد و چه زمانی دموکرات ها پس از یک دوره طولانی دوباره به قدرت بازگشتند؟" }, { "answer1": "دشمنان اندرو جکسون نام او را به «جک-اس» به عنوان یک اصطلاح مضحک از یک حیوان نفهم تحریف کردند. اما دموکرات ها از پیامدهای عامیانه آن استقبال کرده و آن را برگزیدند، از این رو این تصویر به یک نشان ماندگار تبدیل شد.", "answer2": "اما از انتخابات شب سال ۲۰۰۰ رنگ آبی به رنگ شناخته شده برای حزب دموکرات تبدیل شد، در حالی که رنگ قرمز برای حزب جمهوری خواه بود.", "distance": 1545, "question": "چه چیزی باعث شد که نشان خر به عنوان نماد حزب دموکرات شناخته شود و همچنین چه رنگی به طور معمول برای این حزب استفاده می شود؟" }, { "answer1": "در فاصله شکست دموکرات ها در انتخابات سال ۱۹۲۰ تا پیروزی فرانکلین روزولت در سال ۱۹۳۲، جمهوریخواهان قدرت را در کنگره و کاخ سفید در اختیار گرفتند و برنامه های محافظه کارانه خود را به اجرا درآوردند.", "answer2": "در چنین شرایط وخیم اقتصادی، حزب دموکرات با فرانکین روزولت به میدان آمد و با طرح نیودیل New Deal در انتخابات سال ۱۹۳۲ به پیروزی رسید.", "distance": 670, "question": "در دهه ۱۹۲۰ چه کسی رئیس جمهور شد و چگونه این حزب در سال ۱۹۳۲ به قدرت بازگشت؟" }, { "answer1": "جان اف کندی نامزد حزب دموکرات با فاصله اندکی ریچارد نیکسون جمهوریخواه را شکست داد و به عنوان جوان ترین رئیس جمهور ایالات متحده با ۴۳ سال سن به کاخ سفید راه یافت.", "answer2": "دموکرات ها در سیاست خارجه بیشتر طرفدار مصالحه و راه حل های دیپلماسی مخصوصاً در رابطه با دو رقیب خود «چین و روسیه» هستند و تمایل کمتری به میلیتاریسم و دخالت نظامی دارند.", "distance": 4441, "question": "چه کسی در سال ۱۹۶۰ با شکست دادن رقیب خود به عنوان جوانترین رئیس جمهور حزب دموکرات انتخاب شد و حزب دموکرات در سیاست خارجی بیشتر طرفدار چه رویکردی است؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
257
: تاکتیک های تروریسم تاکتیک های تروریسم () متنوع است. همان طور که حملات واقعی مهم است، ایجاد ترس و وحشت در بین توده مردم نیز مهم است، به طوری که تأثیر تهدید به خشونت به همان اندازه خشونت واقعی، مؤثر است. در حالی که پیشرفت های تکنولوژی، مدرنیزه شدن و جهانی شدن به بسیاری از کشورها در طول سالیان برای کشف اعمال تروریستی کمک کرده است، گروه های تروریستی را نیز به استفاده از تاکتیک های جدید و سلاح های جدید رهنمون کرده است. تاکتیک های مختلفی که گروه های تروریستی استفاده می کنند می توانند بسیار پیچیده باشند. پروفسور دانشگاه هاروارد الن درشویتس در کتاب خودش به نام، "چرا تروریسم کار می کند: شناخت تهدید و پاسخ به این چالشها"، می گوید که قبل از سپیده دم، قبل از انفجار دینامیت ها و شلیک سلاح های اتوماتیک، و کشتن مردم توسط تروریست ها باید بر روی یک به یک پایه ها تمرکز کرد. درشویتس همچنین توضیح می دهد که معرفی سلاح ها و تکنولوژی های جدید، تروریست ها را قادر می سازد تا تأثیر بیشتری داشته و تعداد بیشتری کشته شوند: تاکتیک های تروریستی تمایل به حملاتی است که از مقابله مؤثر و از آسیب پذیری ها اجتناب می کنند. به این ترتیب، گروه های تروریستی بالقوه از انواع مختلف تاکتیک های تروریسم بسته به شرایط که احتمال موفقیت داشته باشد استفاده می کنند. بعضی از تاکتیک های متعارف که بیشتر و گسترده در عملیات بسیاری از گروه های تروریستی استفاده می شود شامل تیراندازی، آدم ربایی، هواپیماربایی و گروگان گیری، بمب گذاری، و حملات انتحاری می باشد. تاکتیک های دیگر غیر متعارف تر هستند و تنها در چند مورد استفاده شده اند. با این حال، این تاکتیک های غیر متعارف توسط مقامات دولتی و کارشناسان در مورد تهدیدات احتمالی جدی گرفته می شود. بعضی از انواع تاکتیک های تروریسم غیر متعارف که معمولاً توسط کارشناسان تروریسم شناخته می شوند عبارتند از بیوتروریسم، تروریسم کشاورزی، تروریسم هسته ای و سایبرتروریسم. به عنوان یک نتیجه جهانی شدن، سهولت نسبی دسترسی به مواد شیمیایی که برای مواد منفجره استفاده می شود، دستگاه های انفجاری دست ساز بمب کنارجاده ای (IED) هارا به طور فزاینده ای برجسته ساخته است. این اثر دوگانه قدرت آتش تروریست ها را افزایش می دهد آنهایی که به طور کلی نسبت به اهدافشان ضعیف تر بوده و همچنین برای جذب هواداران خود نیاز به تبلیغات دارند. ممکن است در خودروها نصب شود تا یک خودرو انفجاری بسازند که در جاده ها در نزدیکی وسیله نقلیه هدف قرار داده شده یا حتی نسبت به تجمع افراد برای حملات انتحاری مورد استفاده قرار گیرد. از دیدگاه تاکتیکی، هر یک از این روش ها نقاط مثبت و نقاط منفی خود را دارند به عنوان مثال خودروی بمب گذاری شده به عنوان مکانیسم های خودشان عمل می کنند و می تواند یک مقدار نسبتاً زیادی مواد منفجره با وزن بیش از ۱۰۰۰ پوند (۴۵۰ کیلوگرم) را حمل کند، در حالی که یک کمربند انفجاری دارای مقدار بسیار کمتری مواد انفجاری است اما ممکن است اجازه دسترسی به فضاها و مناطقی که وسایل نقلیه نمی توانند در اختیار آن ها قرار دهند را تأمین کند. تروریسم انتحاری نوعی تروریست تهاجمی است که در پی تحقیر و حتی از دست دادن حمایت از جامعه است. مشخصه یک تروریست انتحاری، این است که مهاجم انتظار ندارد که بعد از مأموریتش زنده بماند و اغلب روش حمله ای را اجرا می کند که برای موفق شدن نیاز به مرگ مهاجم دارد (مانند قرار دادن یک خودروی انفجاری، پوشیدن یک جلیقه انتحاری یا زدن یک هواپیما به یک ساختمان). در اصل، یک تروریست انتحاری در همان زمان که دیگران را می کشد خودش را هم می کشد. معمولاً این تاکتیک ها برای اهداف تظاهرات یا ترورهای هدفمند مورد استفاده قرار می گیرند. در اکثر موارد، هدف آن ها کشتن تعداد زیادی از مردم است؛ بنابراین، در حالی که اجبار و تهدید در تمام انواع تروریسم وجود دارد، اجبار و تهدید عنصر اصلی تروریسم انتحاری است. تعداد حملات با استفاده از تاکتیک های انتحاری از ۵ عملیات در سالهای ۱۹۸۰ به ۱۸۰ عملیات در سالهای بین ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۵ افزایش یافته است و از ۸۱ حمله انتحاری در سال ۲۰۰۱ به ۴۶۰ در سال ۲۰۰۵ افزایش داشته است. این حملات اهداف متنوع نظامی و غیرنظامی را هدف قرار داده اند، از جمله در سری لانکا، در اسرائیل از ۶ ژوئیه، ۱۹۸۹، در عراق از زمان حمله آمریکا به این کشور در سال ۲۰۰۳، و در پاکستان و افغانستان از ۲۰۰۵. بین سال های ۱۹۸۰ و ۲۰۰۰، بیشترین تعداد حملات انتحاری توسط ببرهای آزادیبخش تامیل ایلام از سری لانکا انجام شده است. تعداد حملات انجام شده توسط LTTE دو برابر بیشتر از سایر سازمان بزرگ افراطی بوده است. در اسرائیل، غزه و کرانه غربی، بمب گذاری انتحاری یک استراتژی ضد اسرائیل است که عموماً توسط اسلامگرایان و گاهی اوقات گروه های سکولار فلسطینی از جمله جبهه مردمی آزادی فلسطین انجام می شود. حملات راکتی و خمپاره از سال های ۱۹۸۲ تا ۲۰۱۲ به طور گسترده ای مورد استفاده قرار گرفته است؛ در مثال حملات موشکی در خاورمیانه به شهرها و شهرک ها توسط گروه های سیاسی نظیر حزب الله لبنان و حماس (که به عنوان تروریسم دولتی شناخته نمی شوند) و سازمان غیر سیاسی مانند جهاد اسلامی فلسطین، القاعده و بسیاری دیگر انجام شده است. تعداد حملات با استفاده از پرتاب انفجاری پس از کاهش حملات انتحاری افزایش یافت، همان طور که در حملات راکتی فلسطین به اسرائیل دیده می شود، بر اساس گزارش ها بین ۸۰۰۰۰۰ نفر تا یک میلیون و نیم در خطر مستقیم خمپاره و محدوده موشکی قرار دارند در تحقیقاتی که در سال ۲۰۱۱ منتشر شد، ۱۵٬۰۰۰ نفر نیاز به درمان به دلیل اختلال استرسی پس از ضایعه روانی(PTSD) هستند و ۱۰۰۰ نفر که در معرض خمپاره (قسام) و حملات موشکی ب ام-۲۱ گراد قرار گرفته اند تحت درمان روانپزشکی قرار گرفته اند. در سال های ۲۰۰۰، تعدادی از حملات با استفاده از خودرو صورت گرفته است، تروریست ها از وسایل نقلیه سنگین یا سایر وسایل نقلیه موتوری برای زیر گرفتن عابرین پیاده یا حمله به وسایل نقلیه استفاده می کنند. در مقایسه با حملات انتحاری، استفاده از وسیله نقلیه به عنوان سلاح آسان تر و برنامه ریزی و انجام بدون تشخیص است. در این تاکتیک نیازی به خرید مواد منفجره نیست. سلاح، یک وسیله نقلیه استاندارد قانونی خیابانی است که در کشور هدف مورد استفاده قرار می گیرد و بدون سوء ظن قابل استفاده می باشد. بر اساس گزارشی از اطلاعات جهانی استراتفور، استفاده از یک وسیله نقلیه به عنوان یک تاکتیک تروریستی تقریباً مؤثر است اما هنوز مانند یک بمب گذاری انتحاری مخرب نیست. در سال ۲۰۱۶، دو حمله با استفاده از خودرو در اروپا رخ داد: حمله ماه ژوئیه ۲۰۱۶ نیس، فرانسه، که ۸۶ تن را کشت؛ و حمله کامیونی ۲۰۱۶ بازار کریسمس برلین آلمان که ۱۲ تن را کشت. چهار حمله مشابه دیگر در سال ۲۰۱۷ انجام شد: یکی در اورشلیم در ماه ژانویه که چهار نفر و یکی در حمله ۲۰۱۷ وست مینستر لندن در ماه مارس که سه نفر کشته شدند. حمله ۲۰۱۷ استکهلم در ۷ آوریل ۵ تن را کشت. یک حمله دوم در ماه ژوئن ۲۰۱۷ لندن که سه نفر کشه شدند و حمله ۲۰۱۷ بارسلونا که حداقل چهارده نفر را کشت. در همان سال، یک حمله مشابه دیگر (حمله ۲۰۱۷ منهتن) در ایالات متحده، در شهر نیویورک، در ماه اکتبر رخ داد و هشت نفر را کشت. سایر حملات تروریستی مشابه از سال ۲۰۱۴ به طور متناوب در کشورهای غربی رخ داده است، هرچند تلفاتی نداشته است. در حمله نافرجام هواپیمائی سال ۲۰۰۲، موشک های سلاح دوش پرتاب سطح به هوا به هنگام بلند شدن یک هواپیمای مسافربری شلیک شدند. هواپیماربایی به عنوان یک تاکتیک تروریستی نیز مورد استفاده قرار می گیرد. در حملات ۱۱ سپتامبر، ۱۹ تروریست القاعده پرواز شماره ۱۷۵ یونایتد ایرلاینزخطوط هوایی آمریکا، پرواز شماره ۷۷ امریکن ایرلاینز و پرواز ۹۳ خطوط هوایی آمریکا را ربوده و آن ها را به برج های دوقلو مرکز تجارت جهانی (۲۰۰۱–۱۹۷۳)، سمت جنوب غربی ساختمان پنتاگون و ساکنین شهر استونی کریک نزدیک شانکسویل، پنسیلوانیا کوبیدند که بر اثر این حمله تروریستی ۲٬۹۷۷ قربانی، که بیشتر آن ها شهروندان آمریکایی بودند کشته شدند. بیوتروریسم انتشار عمدی ویروس ها، باکتری ها یا سایر میکروب ها (عوامل) است که برای ایجاد بیماری یا مرگ در افراد، حیوانات یا گیاهان استفاده می شود. عوامل بیولوژیکی به طور معمول در طبیعت یافت می شوند، اما ممکن است آن ها را تغییر دهند تا توانایی آن ها را برای ایجاد بیماری افزایش دهند، آن ها را به داروهای فعلی با افزایش توانایی آن ها در محیط زیست تبدیل کنند. عوامل بیولوژیکی در دست تروریست ها تهدید جدی برای امنیت دولت ها هستند؛ زیرا آن ها می توانند به راحتی از طریق هوا، آب و غذا پخش شوند. کشف عوامل بیولوژیکی نیز ممکن است دشوار باشد و اغلب بعد از چند ساعت تا چند روز ممکن است عوارض آن نمود پیدا کند. یک نمونه برجسته از حمله بیوتروریستی به ایالات متحده حملات سیاه زخم یا آنتراکس سپتامبر ۲۰۰۱ است. در ۱۸ سپتامبر ۲۰۰۱، چندین نامه حاویسیاه زخم به رسانه ها و دفتر کنگره ایالات متحده، سناتور تام دشل و سناتور پاتریک لیهی فرستاده شد. پنج نفر از آمریکایی ها از طریق استنشاق در اثر تماس با نامه های آلوده جان خود را از دست دادند. در حالی که حملات آنتراکس سال ۲۰۰۱ نسبتاً کوچک بودند، دولت ایالات متحده از سال ۲۰۰۱ تاکنون چندین مرحله را برای تصویب قانون و ابتکارات با هدف حفاظت بهتر ایالات متحده در برابر حملات بیولوژیکی، بهبود سیستم بهداشت عمومی ایالات متحده و بهبود وضعیت توانایی ایالات متحده در پاسخ به حملات بیولوژیکی را گذرانده است. استفاده از سلاح های شیمیایی توسط آئوم شیرینکو، یک جنبش جدید مذهبی ژاپن که در سال ۱۹۹۵ حادثه حمله با گاز سارین در متروی توکیو را انجام داد. ایان دیویدون، یک بریتانیایی نژادپرست سفیدپوست و نئونازیسم که در سال ۲۰۰۹ برای برنامه ریزی حملات تروریستی دربرگیرنده سم رایسیندستگیر شد. در سال ۲۰۱۱، دولت ایالات متحده اطلاعاتی را کشف کرد که گروه های تروریستی در تلاش برای به دست آوردن مقدار زیادی کرچک (گیاه) برای تولید سم ریزن بودند. یک زیرمجموعه بیوتروریسم، تروریسم کشاورزی است، اشاره به اشاعه عمدی بیماری حیوان یا گیاه پزشکی برای ایجاد ترس، ایجاد زیان اقتصادی یا تضعیف ثبات اجتماعی است. هدف نهایی تروریسم کشاورزی در کشتار دام و گیاهان و آلودگی مواد غذایی است که باعث ایجاد بحران اقتصادی در صنایع کشاورزی و مواد غذایی، ناآرامی های اجتماعی و از دست دادن اعتماد به دولت می شود. بسیاری از کارشناسان معتقدند که بخش کشاورزی و تأمین مواد غذایی ایالات متحده در میان آسیب پذیرترین و کمترین حفاظت است و از اهداف بالقوه است و آن ها بر این باورند که تروریست ها این را دریافته اند. بعد از آنکه نیروهای آمریکایی و متحدان آن ها به القاعده حمله کردند در پناهگاه ها و غارها در شرق افغانستان در سال ۲۰۰۲، اسناد کشاورزی ایالات متحده و کتاب های آموزش القاعده را در مورد هدف قرار دادن کشاورزی در میان هزاران سند دیگر یافتند. تحلیلگران تعدادی از ویژگی های نظام کشاورزی ایالات متحده را شناسایی کرده اند که آن را بسیار آسیب پذیر می کند. با توجه به اینکه کشاورزی به طور کلی از گستردگی در زمین برخوردار است، مزارع به لحاظ جغرافیایی در محیط هایی که برای امنیت دشوار است پراکنده می شوند. همچنین دام ها معمولاً در مکان های محدود متمرکز شده اند، که به بیماری ها اجازه می دهد سریعاً حیوانات بیشتری را آلوده کنند. اگرچه بسیاری از کارشناسان معتقدند که ایالات متحده از آلودگی به تروریسم کشاورزی آسیب پذیر است، آن ها هرگز از حملات مربوط به تروریسم کشاورزی در مقیاس بزرگ رنج نمی برند. بسیاری از دانشمندان علوم سیاسی سال ۱۹۸۴ حمله سالمونلا را در دلس، اورگن به عنوان یک مثال کوچک از حملات کشاورزی در ایالات متحده آمریکا. می شناسند. یک فرقه مذهبی به طور عمدی ۱۰ رستوران را با سالمونلا آلوده کرد تا بتواند در انتخابات محلی نفوذ کند و بیش از ۷۵۰ نفر را مبتلا کرد. با وجودی که ایالات متحده تاکنون در مقیاس بزرگ حملات تروریسم کشاورزی را تجربه نکرده است، همانند اقدامات ضد بیوتروریسم، دولت ایالات متحده چندین قانون را تصویب کرده و ابتکارات را در چند دهه گذشته آغاز کرده است تا بتواند امنیت سیستم کشاورزی و آماده شدن برای حملات بالقوه را تقویت کند. در مورد حملات مربوط به سلاح های هسته ای نیز نگران کننده است. این قابل قبول است که تروریست ها می توانند یک سلاح هسته ای بدست آورند. در سال ۲۰۱۱، خبرگزاری انگلیسی بریتانیا، تلگراف، اسناد ویکی لیکس، مربوط به بازجویی های خالد شیخ محمد در مورد خلیج گوانتانامو را دریافت کرد. این اسناد به خالد اشاره کرده است که اگر اسامه بن لادن توسط ائتلاف ویلینگ دستگیر یا کشته شود، یک سلول خفته القاعده یک سلاح کشتارجمعی را در یک مکان مخفی در اروپا منفجر خواهد کرد و قول داد که این «یک جهنم هسته ای» می باشد. در حالی که هیچ گروه تروریستی تاکنون موفق به استفاده از یک جنگ افزار هسته ای نشده است، بسیاری از دانشمندان علوم سیاسی و مقامات برجسته دولت، تروریسم هسته ای را یکی از بزرگترین تهدیدات امنیتی جهانی می دانند. شواهد قوی وجود دارد که گروه های تروریستی مانند القاعده به طور جدی به دنبال دستیابی به سلاح های هسته ای هستند و اورانیوم یا پلوتونیم غنی سازی شده (HEU) برای تولید سلاح هسته ای ضروری است. یکی دیگر از نگرانی های جدی این است که نقص در دستگاه های امنیتی هسته ای بسیاری از کشورها آن ها را به سرقت یا از دست دادن HEU یا پلوتونیوم رها کرده است. طبق اطلاعات آژانس بین المللی انرژی اتمی از بانک اطلاعاتی غیرقانونی قاچاق مواد (ITDB)، ۱۸ مورد از سرقت یا از دست رفتن HEU و پلوتونیوم در کشورهای عضو ITDB گزارش شده است. با توجه به این نگرانی های جدی، ایالات متحده، متحدان آن و سازمان های بین المللی مانند سازمان ملل متحد، چندین موافقت نامه و مقررات بین المللی را برای اطمینان از اینکه استانداردهای امنیت هسته ای همه کشورها کافی و مؤثر است، را بتصویب رسانده اند و امنیت همه ذخایر هسته ای آسیب پذیر و محافظت نشده در سراسر جهان در چند سال آینده را پیش بینی کرده اند. در فناوری اطلاعات در حال رشد، بسیاری از دانشمندان علوم سیاسی و مقامات برجسته دولتی به شدت نگران توانایی گروه های تروریستی در اجرای حملات سایبری و آسیب پذیری های دولت در این حملات هستند. سایبرتروریسم به طور بالقوه می تواند به تاکتیک فزاینده ای برای گروه های تروریستی تبدیل شود، زیرا می توان آن ها را هزاران کیلومتر دور از هدف اجرا کرد و ردیابی مجرمان سخت است. در سخنرانی اکتبر ۲۰۱۲، وزیر دفاع ایالات متحده لئون پانه تا جدی بودن یک حمله سایبری به ایالات متحده را شرح داد: «یک حمله سایبری توسط مردم یا گروه های افراط گرای خشونت آمیز می تواند به اندازه حمله تروریستی ۱۱ سپتامبر مخرب باشد. چنین حمله تروریستی مخرب سایبری می تواند کشور را فلج کند.» اصطلاح تروریسم سایبری ابتدا توسط بری کالین، یکی از کارشناسان ارشد مؤسسه امنیت و اطلاعات در کالیفرنیا در دهه ۱۹۸۰، به تصویر کشیده شد. مرکز مطالعات استراتژیک و بین المللی تروریسم سایبری را به عنوان «استفاده از ابزار شبکه کامپیوتری برای به تعطیل کشاندن زیرساخت های ملی و حیاتی (مانند انرژی، حمل و نقل، عملیات دولت) یا به اجبار یا ارعاب یک دولت یا مردم غیرنظامی تعریف کرده است.» بسیاری از کارشناسان بر این باورند که آسیب پذیری های جدید به عنوان ملت ایجاد می شود و زیرساخت های حیاتی آن ها بیشتر وابسته به شبکه های رایانه ای می شوند. در حالیکه نگرانی در حال افزایش است، حملات سایبری علیه تروریسم هنوز تا حد زیادی به عنوان فرضی در خصوص ایالات متحده صورت می گیرد. جیمز لوئیس در گزارش خود برای مرکز مطالعات استراتژیک و بین المللی می نویسد: تا کنون، تروریسم سایبری به معنای کمی بیش از تبلیغات و جمع آوری اطلاعات است و هیچگونه زیرساخت های انتقادی تاکنون توسط حملات اینترنتی تروریستی بسته نشده است. لوئیس همچنین توضیح می دهد که چگونه گروه های تروریستی مانند القاعده از اینترنت استفاده قابل توجهی کرده اند، اما تنها به عنوان یک ابزار برای روابط درون گروهی، جمع آوری کمک های مالی و روابط عمومی بوده است. یک کتاب آموزش القاعده تحت عنوان «مطالعات نظامی در جهاد علیه رقیبان» توضیح می دهد که مواد منفجره سلاح ترجیحی تروریست ها هستند، زیراً مواد منفجره باعث ترس و وحشت دشمن می شود. در حالی که انفجارها دراماتیک هستند، ترس را به قلب مخالفان منتقل می کنند و آسیب پایدار ایجاد می کنند، حملات سایبری، مانند برخی از انواع تاکتیک های تروریسم، همان تأثیرات معنوی و سیاسی که تروریست ها دنبال می کنند را ندارند. برخی از دانشمندان علوم سیاسی مانند لوییس معتقدند سازمان های تروریستی مانند القاعده ممکن است از حملات سایبری برای قطع خدمات اضطراری استفاده کنند تا تأثیر یک حمله فیزیکی را تقویت و شدت بخشند. علی رغم تصویر مردم از تروریسم به عنوان بمب گذاری، و تعداد تلفات زیاد و تأثیرات رسانه ای بمبگذاری ها، اسلحه گرم متعارف تأثیرات بیشتری دارند اگر چه هنوز به صورت فراگیر مورد استفاده قرار نگرفته است. . به عنوان مثال، در حملات ۲۰۱۱ در نروژ، ۶۸ نفر توسط یک مرد با دو اسلحه کشته شدند. در حملات نوامبر ۲۰۰۸ در بمبئی بخشی از کشتار با اسلحه و بخشی توسط بمب انجام شد. همچنین، در تیراندازی فرودگاه بین المللی لس آنجلس سال ۲۰۱۳. که توسط یک مرد با تفنگ انجام شد یک افسر اداره امنیت حمل و نقل کشته و چند تن دیگر زخمی شدند. در سال ۲۰۰۴، شورای اروپایی «نیاز به اطمینان از اینکه سازمان ها و گروه ها تروریستی از اجزای تجارت آن ها محروم شوند،» که شامل: «نیاز به اطمینان از امنیت بیشتر سلاح گرم، مواد منفجره، تجهیزات بمب گذاری و فناوری هایی که به ارتکاب عملیات های تروریستی کمک می کند.» حملات چاقو کشی ارزان و آسان است اما برای نیروهای امنیتی ممانعت از آن بسیار مشکل است. گروه های تروریستی ممکن است دستگاه های ثانویه را در یک فاصله زمانی کم بعد از انفجار طراحی کنند تا بتوانند نیروهای اورژانس و افرادی که برای رسیدگی به زخمی ها و کشته ها وارد شده اند را نابود کنند. اردوگاه های آموزشی برای تروریست ها وجود دارد. محدوده آموزش به سطح پشتیبانی که سازمان های تروریستی از سازمان های مختلف و دولت ها دریافت می کنند دارد. در جایی که تروریسم در مناطقی که جنگ یا مقاومت است جریان داشته باشد، تروریست ها ممکن است در پشت یک بخش از جمعیت محلی پناه بگیرند و از آن موقعیت به عنوان پوش استفاده کنند. سرمایه گذاری می تواند در هر دو روش قانونی و غیرقانونی افزایش یابد. برخی از رایج ترین روش های جمع آوری کمک های مالی از طریق سازمان صوری، سازمان های خیریه یا سازمان های غیردولتی با ایدئولوژی های مشابه هستند. در صورت نبود بودجه دولتی، تروریست ها ممکن است به جرایم سازمان یافته برای فعالیت های خود متکی باشند که شامل آدم ربایی، قاچاق مواد مخدر یا سرقت می شود. تأمین مالی تروریست ها از طریق استفاده از دستبرد و تونل های قاچاق زیر زمینی و احتمال اینکه از یک تونل قاچاق مسلح یا شبکه اجتماعی تروریستها برای راه اندازی عملیات آدم ربایی یا حمله تروریستی استفاده شود. با وجودی که هنوز روش های ارتباطی قدیمی مانند بیسیم استفاده می شود، انقلاب تکنولوژی ارتباطات طی ۱۰ تا ۱۵ سال گذشته به طور چشمگیری تغییر کرده است که چگونه سازمان های تروریستی ارتباط برقرار می کنند. ایمیل ها، انتقال فکس، وب سایت ها، تلفن های همراه و تلفن های ماهواره ای باعث شده است که سازمان ها بتوانند به یک استراتژی جهانی فکر کنند. با این حال، وابستگی بیش از حد به این فناوری جدید، سازمان ها را آسیب پذیر می سازد که در یک مانیتورینگ پیچیده ارتباط و منابع اصلی آن ها کشف شود. هنگامی که اسامه بن لادن متوجه شد که مکالمات تلفن ماهواره ای او مورد شنود قرار می گیرد، او از این روش برای برقراری ارتباط استفاده نکرد. سلاح اصلی تروریسم ترس، ویرانی و کشتار است ولی هدف نهایی نیستند، بلکه همه آن ها یک ابزاری برای ایجاد ترس و وحشت در ذهن دشمن است. در یک وضعیت نامتقارن، دشمنانی که نمی شود به صورت نظامی شکست داد، ممکن است از لحاظ روانشناسی شکست بخورند، ممکن است ترس از حمله و پیامدهای آن ذهن آن ها را اشغال کرده و حتی ممکن است آن ها تمایل به رها کردن موقعیت نظامی خود داشته باشند تا از این ترس رها شوند.
[ { "answer1": "همان طور که حملات واقعی مهم است، ایجاد ترس و وحشت در بین توده مردم نیز مهم است، به طوری که تأثیر تهدید به خشونت به همان اندازه خشونت واقعی، مؤثر است.", "answer2": "ایمیل ها، انتقال فکس، وب سایت ها، تلفن های همراه و تلفن های ماهواره ای باعث شده است که سازمان ها بتوانند به یک استراتژی جهانی فکر کنند.", "distance": 16264, "question": "تروریست ها برای ایجاد ترس و وحشت چه کارهایی انجام می دهند و چگونه از فناوری های ارتباطی برای دستیابی به اهداف خود بهره می برند؟" }, { "answer1": "در مقایسه با حملات انتحاری، استفاده از وسیله نقلیه به عنوان سلاح آسان تر و برنامه ریزی و انجام بدون تشخیص است.", "answer2": "ایان دیویدون، یک بریتانیایی نژادپرست سفیدپوست و نئونازیسم که در سال ۲۰۰۹ برای برنامه ریزی حملات تروریستی دربرگیرنده سم رایسیندستگیر شد.", "distance": 3103, "question": "چه نوع حملات تروریستی با کمترین امکان شناسایی و برنامه ریزی سریع انجام می شوند و چه کسانی از سم رایسین برای اقدامات تروریستی استفاده کردند؟" }, { "answer1": "بعضی از تاکتیک های متعارف که بیشتر و گسترده در عملیات بسیاری از گروه های تروریستی استفاده می شود شامل تیراندازی، آدم ربایی، هواپیماربایی و گروگان گیری، بمب گذاری، و حملات انتحاری می باشد.", "answer2": "در مثال حملات موشکی در خاورمیانه به شهرها و شهرک ها توسط گروه های سیاسی نظیر حزب الله لبنان و حماس (که به عنوان تروریسم دولتی شناخته نمی شوند) و سازمان غیر سیاسی مانند جهاد اسلامی فلسطین، القاعده و بسیاری دیگر انجام شده است.", "distance": 3043, "question": "علاوه بر بمب گذاری، چه تاکتیک های رایج دیگری توسط گروه های تروریستی استفاده می شود و چگونه حملات راکتی و خمپاره ای در خاورمیانه مورد استفاده قرار گرفته اند؟" }, { "answer1": "به عنوان یک نتیجه جهانی شدن، سهولت نسبی دسترسی به مواد شیمیایی که برای مواد منفجره استفاده می شود، دستگاه های انفجاری دست ساز بمب کنارجاده ای (IED) هارا به طور فزاینده ای برجسته ساخته است.", "answer2": "به عنوان مثال خودروی بمب گذاری شده به عنوان مکانیسم های خودشان عمل می کنند و می تواند یک مقدار نسبتاً زیادی مواد منفجره با وزن بیش از ۱۰۰۰ پوند (۴۵۰ کیلوگرم) را حمل کند", "distance": 599, "question": "چه چیزی باعث شده است که IED ها مورد توجه گروه های تروریستی قرار گیرند و چه مقدار مواد منفجره را می توان در یک خودروی بمب گذاری شده حمل کرد؟" } ]
[ { "answer1": "هدف نهایی تروریسم کشاورزی در کشتار دام و گیاهان و آلودگی مواد غذایی است که باعث ایجاد بحران اقتصادی در صنایع کشاورزی و مواد غذایی، ناآرامی های اجتماعی و از دست دادن اعتماد به دولت می شود.", "answer2": "در ۱۸ سپتامبر ۲۰۰۱، چندین نامه حاوی سیاه زخم به رسانه ها و دفتر کنگره ایالات متحده، سناتور تام دشل و سناتور پاتریک لیهی فرستاده شد.", "question": "چرا تروریسم کشاورزی برای گروه های تروریستی جذاب است و چگونه در سال ۲۰۰۱ از حملات بیوتروریستی در آمریکا جلوگیری شد؟" } ]
gemini-2.0-flash-exp
258
: کنوانسیون کار دریایی کنوانسیون کار دریایی (MLC) یک کنوانسیون بین المللی است که توسط سازمان بین المللی کار (ILO) و در سال ۲۰۰۶ تصویب شد. هدف از این کنوانسیون ایجاد استانداردها و قوانین برای کار دریانوردان و به منظور ایجاد رضایت در بالاترین سطح برای آنان است. با در نظر گرفتن این موضوع که با اعطاء ماهیت جهانی به صنعت کشتیرانی، دریانوردان نیازمند حمایت ویژه ای هستند. ماده ۹۴ کنوانسیون سازمان ملل متحد در خصوص حقوق دریاها مصوب ۱۹۸۲ میلادی وظایف و تعهدات دولت صاحب پرچم را از جمله در خصوص شرایط کار، موضوعات مربوط به خدمه و امور اجتماعی در کشتی هایی که حامل پرچم کشور می باشند تعیین نموده است. در این کنوانسیون حداقل نیازها برای ورود دریانوردان به کشتی، شرایط استخدام، محل زیست خدمه، تسهیلات رفاهی، غذا و تدارکات، خدمات اجتماعی، مراقبت بهداشتی، حفاظت بهداشتی معین شده است. در این کنوانسیون همچنین در مورد شرایط پذیرش و اجرا این کنوانسیون بحث می شود. حمل و نقل دریایی از زمان های دور زمینه ساز رشد و توسعه تمدن ها بوده و موجب گسترش افق دید بشر گردیده است. سال ها پیش، از ۶۰۰۰ سال قبل از میلاد مسیح، مصریان دارای کشتی هایی با دکل و بادبان بودند و همچنین از ۳۰۰۰ سال پیش از میلاد، کشتی هایی با نام گالی (GALLEYS) در رود نیل مورد استفاده قرار می گرفتند. در دوران حضرت سلیمان نبی (حدود ۹۶۱ تا ۹۲۲ قبل از میلاد)، کشتی های گالی فنیقی ها از قبرس، مصر، آفریقا و سرزمین های دیگر، مس، کاغذ مصری (پاپیروس)، دندان فیل (عاج فیل)، طلا و برده بارگیری می نمودند. در تمامی دوره های تاریخ ایران از زمان داریوش تاکنون کشتی، کشتیرانی و حمل و نقل دریایی، همواره یکی از محورهای عمده سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و امنیتی کشور بوده است. هم اکنون نیز حمل و نقل دریایی شاهرگ اصلی کشور در صادرات و واردات کالاست و بدون شک، کوچکترین وقفه و کندی در آن، کشور ما را در تنگناهای فراوان قرار خواهد داد.[۱] هر یک از صنایع برای ایجاد، تکمیل و توسعه سریع نیازمند سه عنصر اساسی هستند: ازمیان عوامل فوق «نیروی انسانی» مهم ترین سرمایه هر صنعت است که نحوه بکارگیری آن برای حصول حداکثر کارآئی و بهره وری از پیچیده ترین مشکلات موجود است. در واقع اگر بین اهداف فردی و سازمانی در صنعت تطابق وجود نداشته باشد نیروی انسانی به عامل بازدارنده تبدیل خواهد شد. بر این اساس لازم است با بکارگیری اصول علمی «برنامه ریزی نیروی انسانی» یا پرورش، رشد و توسعه منابع انسانی، نیروی انسانی موجود شناسائی وتجزیه و تحلیل شده و نهایتاً راهبردهای مناسب برای این موضوع اندیشیده شود.[۲] صنعت کشتیرانی یکی از صنایع بسیار درآمدزا و مهم برای اقتصاد هر کشور است. همان طور که برای موفقیت یک صنعت، نیاز به نیروی انسانی است و لکن توجه به موضوع حقوق و تأمینات برای خدمه کشتی ها بسیار حائز اهمیت است. با توجه به ماهیت خاص صنعت کشتیرانی و دشواری های آن، کمتر کسی تن به این کار می دهد؛ لذا اگر تدابیری جهت ارتقاء آن اندیشیده شود، می تواند بسیار استغال زا باشد. از این رو سازمان جهانی کار برای ایجاد یک سری استانداردها و حقوق برای دریانوردان در سال ۲۰۰۶ و در نود و چهارمین نشست هیئت مدیره خود در ژنو کنوانسیون کار دریایی را تصویب کرد. این کنوانسیون به عنوان ستون چهارم قوانین بین المللی دریایی تلقی می شود.[۳] دیگر ستون های این قوانین؛ کنوانسیون بین المللی ایمنی جان اشخاص در دریا (SOLAS)مصوب سال ۱۹۷۴، مقاوله نامه جلوگیری از تصادم در دریا (COLREG) مصوب ۱۹۷۲ و مقاوله نامه بین المللی استانداردهای آموزش، صدور گواهینامه و نگهبانی دریانوردی (STCW) مصوب ۱۹۷۸ است. عموماً کشتیرانی دریایی به حمل و نقل در دریا اطلاق می شود که با کشتی صورت گیرد. توجه خاص به کشتی به دلیل آن است که کشتی از ابعاد وسیع و قدرت کافی برای عملیات سخت دریانوردی برخوردار است و همین صفات است که به ظاهر آن را از سایر شناورهایی که در رودخانه ها یا کانال های کوچک فعالیت می کنند جدا می سازد. [۴] مقاوله نامه ایمنی جان اشخاص در دریا نکات ایمنی برای ساخت کشتی ها و تجهیزات ایمنی و آتش نشانی و ماشین آلات برای مقابله با حوادث دریایی، مورد بحث قرار می دهد. عمل به مقررات آن می تواند ایمنی کشتی و جان اشخاص را که در کشتی ها کار می کنند حفظ نماید. مقاوله نامه جلوگیری از تصادم در دریا به منظور جلوگیری از تصادم کشتی ها در رابطه با استفاده از علائم ناوبری و به کارگیری چراغ های مختلف بر روی کشتی ها، مقرراتی در نظر گرفته شده است. مقاوله نامه بین المللی استانداردهای آموزش، صدور گواهینامه و نگهبانی دریانوردی در سال ۱۹۷۸ با هدف یکسان سازی و معرفی یک الگوی واحد و جدید به عنوان حداقل استانداردهای آموزشی دریانوردان به تصویب رسید. کنوانسیون کار دریایی در تاریخ ۲۰ اوت ۲۰۱۳ و یک سال پس از ثبت ۳۰ کشور که صاحب بیش از ۳۳ در صد تناژ ناخالص کشتی های جهان بودند، اجرا شد. تا نوامبر ۲۰۱۶، ۸۰ کشور که صاحب ۸۷ درصد از سهم کشتیرانی بین المللی بودند، به این کنوانسیون پیوسته اند.[۵] در تعهدات کلی این کنوانسیون ذکر شده که هر عضوی این کنوانسیون را تصویب می نماید، می بایست اقداماتی به منظور تأمین تمامی حقوق دریانوردان برای اشتغال شایسته انجام دهد. همچنین اعضا باید برای تضمین اجرا و اعمال مؤثر این مقاوله نامه با یکدیگر همکاری کنند. همان طور که در بخش مقدمه بیان شد، کنوانسیون کار دریایی برای هر یک از اعضا مسئولیت ها و وظایفی را در جهت بهبود وضعیت کار دریانوردان معین کرده است. یکی از اولین سندهای قانونی که توسط سازمان بین المللی کار به تصویب رسید، توصیهٔ ملی در مورد ملوان ها در دریاها و در سال ۱۹۲۰ بود که حقوق و وظایف در این بخش را تعیین می کند. بعد از آن یک فعالیت گسترده قانونی در مورد دریانوردان آغاز شد و شامل بیش از ۶۸ کنوانسیون و توصیه در سازمان بین المللی کار می شود. این کنوانسیون ها در مورد خطرات طبیعی، فنی و اجتماعی در اشتغال دریایی، ضرورت پذیرش استانداردهای خاص برای دریانوردان را توضیح می دهند.[۶] در اواخر ۱۹۹۰ بحث در میان دریانوردان و نمایندگان صاحبان کشتی و به منظور بهبود حقوق دریانوردان آغاز شد. این بحث ها با سوء تفاهم های متعدد و عدم صلاحیت در هر دو طرف مشخص شده است. زمینه توافق واقعاً دشوار بود.[۷] کنوانسیون کار دریایی به عنوان یک دستاورد واقعی در سیاست نظارتی بین المللی به دلایل زیر محسوب می شود: اول از طریق آن، کنوانسیونکار دریایی ترکیبی از رویکرد قانون سخت و قانون نرم در یک وسیله قانونی واحد است. قانون نرم مجموعه تعهدات و پیمانهایی است که توسط طرفین مذاکره کننده ایجاد شده است و قانوناً الزام آور نیست. قانون سخت مجموعه قواعد و قوانین الزام آور، قانونی و مشروع هستند. در حقوق بین الملل حقوق سخت شامل پیمانهایی است که به طور خودکار قابلیت اعمال و اجرا دارند یا توافقات بین المللی هستند که به حقوق منسوب به عرف (عرفی) شناخته می شوند. دوم، از منظر تصویب این پیمان، کنوانسیون کار دریایی یک توافقنامه بین المللی برجسته است؛ زیرا استانداردهای کار را برای یک کل صنعت دریایی تعیین می کند؛ نه تنها برای دولت ها بلکه از برای شرکای دولتی در صنعت کشتیرانی. [۸] کنوانسیون کار دریایی۲۰۰۶ مقررات یکپارچه را برای به دست آوردن شرایط زندگی بهتر و شرایط کار در دریاها تنظیم شده است. ایجاد این حداقل مقررات، و تأثیر آن ها برآورده نخواهد شد، به صلاحیت بخش های دریایی منصفانه کمک خواهد کرد. بدون تردید، یکی از جنبه های مهم کنوانسیون، در ایجاد سازوکار مناسب برای کنترل این قوانین مؤثر است. کنترل این کشورهای پرچم دار قوانین را اعمال می کنند، بازرسی های مربوط به کشتی های مربوطه را انجام می دهند و گواه بر اجرای آنچه که در کنوانسیون آمده است، یک گام مهمی در راستای بهبود شرایط کار است. به طور موازی، کنترل های انجام شده توسط حاکمیت دولت های بندر، برای تضمین این شرایط کاری ضروری است. همان طور که در بخش چکیده بیان شد، هر عضوی که کنوانسیون کار دریایی را تصویب می نماید، متعهد می گردد که حقوق و اصول مندرج در مقررات احترام بگذارد. علاوه بر این، عضو باید توجه مقتضی را نسبت به انجام مسئولیت های خود مبذول نماید. در اصول و حقوق بنیادین بیان می شود که هر عضو باید خود را متقاعد نماید که مفاد قوانین و مقررات آن کشور با توجه به سیاق این کنوانسیون مد نظر قرار دهد. این حقوق بنیادین شامل؛ آزادی همکاری و شناسایی مؤثر حق مذاکرات جمعی، حذف تمامی اشکال کار اجباری و بیگاری، لغو مؤثر کار کودک، حذف تبعیض در اشتغال و حرفه است. در این کنوانسیون و در بخش استخدام دریانوردان و حقوق اجتماعی آن ها این بحث می شود که هر دریانوردی این حق را دارد تا در محیطی ایمن و مصون کار کند که از استانداردهای ایمنی پیروی می نماید. علاوه بر آن هر دریانوردی حق برخورداری از شرایط عادلانه اشتغال، شرایط زندگی و کار شایسته بر روی کشتی را دارد. همچنین هر دریانوردی حق برخورداری از حمایت بهداشتی، مراقبت بهداشتی، مراقبت درمانی، تدابیر رفاهی و دیگر اشکال حمایت اجتماعی است. در بحث استخدام دریانوردان و حقوق اجتماعی آنها، هر عضو این کنوانسیون باید تضمین نماید که در حیطه صلاحیت آن، حقوق اجتماعی و اشتغال دریانوردان مندرج در بندهای بالای این موضوع، طبق الزامات این مقاوله نامه را کاملاً به مرحله اجراء گذاشته می شود. جز در صورتی که به گونه دیگری در این مقاوله نامه، مققر شده باشد چنین اجرائی می تواند از طریق قوانین یا مقررات ملی، توافق های مذاکرات جمعی حاکم یا از طریق اقدامات دیگر یا در عمل، محقق نشود. در مرود اعمال و اجراء مسئولیت های اعضا، هر عضو باید قوانین یا مقررات یا تدابیر دیگری را که به منظور ایفاء تعهدات خود، به موجب این مقاوله نامه در ارتباط با کشتی ها و دریانوردان در حوزه صلاحیت خود، تصویب کرده است، اعمال و اجراء نماید. همچنین هر عضو باید از طریق ایجاد نظامی برای تضمین رعایت الزامات این مقاوله نام، این جمله بازرسی های منظم، ارائه گزارش، نظارت و دیگر اقدامات قانونی به موجب قوانین حاکم، به گونه ای مؤثر صلاحیت و کنترل خود را بر روی کشتی های که حامل پرچم ان کشور هستند، اعمال نماید. هر عضو باید تضمین نماید که کشتی های حامل پرچم آن کشور، دارای گواهینامه کار دریایی، ان گونه که این مقاوله نامه مقرر کرده است، هستند. هر کشتی که این مقاوله نامه در مورد آن قابل اجرا است، ممکن است طبق حقوق بین الملل توسط عضوی به غیر از دولت صاحب پرچم هنگامی که کشتی مذکور در یکی از بنادر آن کشور قرار دارد، به منظور تعیین مطابقت آن کشتی با الزامات این مقاوله نامه، مورد بررسی قرار گیرد. هر عضو باید به گونه ای مؤثر صلاحیت و کنترل خود را بر روی خدمات کاریابی و استخدام دریانوردان، در صورتی که در قلمرو آن کشور قرار داشته باشند. در این قسمت همچنین، هر عضو باید از موارد نقض الزامات این مقاوله نامه جلوگیری نماید و طبق حقوق بین الملل مجازات هایی را تعیین نماید، با به موجب قوانین خود اقداماتی اصلاحی را مقرر نماید که برای ممانعت از چنین موارد نقضی مناسب است. هر عضو باید مسئولیت های خود به موجب این مقاوله نامه را به نحوی انجام دهد که تضمین نماید که کشتی های حامل پرچم کشورهایی که این مقاوله نامه را تصویب نکرده اند نسبت به کشتی های حامل پرچم کشورهایی که آن را تصویب کرده اند، رفتار مناسب تری را دریافت نخواهند کرد. در موضوع مشورت با سازمان های دریانوردان و مالکین کشتی، این کنوانسیون بنا می دارد که هر گونه کاهش، معافیت یا اعمال انعطاف پذیر این مقاوله نامه که برای آنها، این مقاوله نامه مشاوره با سازمان های دریانوردان و مالکین کشتی را مقرر می دارد، می تواند در صورت فقدان سازمان های نماینده دریانوردان و مالکین کشتی در داخل یک کشور، تنها از طریق مشاوره، عضو مذکور با کارگروه موضوع ماده (۱۳) این مقاوله نامه مورد تصمیم گیری قرار گیرد. در بحث لازم الأجرا شدن و در ماده (۸) این مقاوله نامه مقرر می شود که اسناد تصویب رسمی این مقاوله نامه باید به مدیرکل دفتر بین المللی کار برای ثبت ارسال شود و این مقاوله نامه فقط برای آن دسته از اعضاء سازمان بین المللی کار الزام آور است که اسناد تصویب آن ها توسط مدیرکل دفتر بین المللی کار به ثبت رسیده باشد. این مقاوله نامه ۱۲ ماه پس از تاریخ ثبت تصویب حداقل ۳۰عضو که جمعاً ۳۳ درصد از سهم ظرفیت ناخالص جهانی کشتی ها را دراختیار دارند، لازم الأجرا خواهد شد. این مقاوله نامه پس از آن برای هر عضو، ۱۲ ماه پس از تاریخی که تصویب آن عضو به ثبت می رسد، لازم الأجرا خواهد شد. در ماده (۹)کنوانسیون که مربوط به انصراف است، مقرر می شود عضوی که این مقاوله نامه را تصویب کرده، می تواند پس از انقضا ۱۰ سال از تاریخی که مقاوله برای نخستین بار لازم الأجرا می شود، از طریق ارسال سندی به عنوان مدیر کل دفتر بین المللی کار برای ثبت، از عضویت در آن انصراف دهد، این انصراف، یک سال پس از تاریخ ثبت آن نافذ خواهد شد. همچنین هر عضوی که ظرف یکسال پس از تاریخ انقضاء دوره ۱۰ ساله موضوع بند (۱) این ماده، حق انصراف پیش بینی شده در این ماده را اعمال نماید برای یک دوره ۱۰ ساله دیگر ملزم به اجراء آن خواهد شد و پس از آن می تواند در پایان هر دوره جدید ۱۰ ساله به موجب شرایط پیش بینی شده در این ماده از عضویت در این مقاوله نامه انصراف دهد. در ماده (۱۰) این کنوانسیون، تأثیر لازم الأجرا شدن آمده است در واقع این مقاوله نامه ۳۹ مقاوله نامه را مورد تجدیدنظر قرار می دهد که ذکر آن ها در اینجا خارج از بحث ما است. مدیرکل دفتر بین المللی کار شرح کاملی از کلیه موارد تصویب، پذیرش و انصراف ثبت شده به موجب این مقاوله نامه را برای ثبت طبق ماده (۱۰۲) منشور ملل متحد به دبیرکل سازمان ملل متحد ارسال خواهد کرد. در ماده (۱۳) بیان می شود که هیئت مدیره دفتر بین المللی کار از طریق تأسیس کارگروهی که دارای صلاحیت ویژه ای در حوزه استانداردهای های کار دریایی است، کارکرد این مقاوله را تحت بازنگری مستمر قرار خواهد داد. برای موضوعات مورد حکم در این مقاوله نامه کارگروه باید متشکل از دو نماینده منتخب از جانب دولت هر عضوی که این مقاوله را تصویب کرده است و نمایندگان دریانوردان و مالکین کشتی باشد که پس از مشورت کمیسیون مشترک دریایی، به وسیله هیئت مدیره دفتر بین المللی کار منصوب خواهد شد. نمایندگان دولت اعضایی که هنوز این مقاوله را تصویب نکرده اند می توانند در کارگروه حضور داشته باشند، ولی حق دادن رأی را در هیچ یک از موضوعات مورد حکم در این مقاوله نامه نخواهند داشت. هیئت مدیره می تواند از سازمان ها یا نهادهای دیگر برای در کارگروه به عنوان ناظر، دعوت به عمل آورد. آراء هر نماینده دریانوردان و مالکین کشتی در کارگروه باید به گونه ای مورد محاسبه قرار گیرد که تضمین نماید قدرت رأی هر یک از دو گروه دریانوردان و گروه مالکین کشتی، برابر با نصف کل تعداد دولت های حاضر در جلسه مربوط است که دارای حق رأی می باشند. ماده (۱۴) در مورد اصلاح این مقاوله نامه مقرر می دارد که اصلاحیه های مربوط به هر یک از مفاد مقاوله نامه می تواند از طریق فراهمایی (کنفرانس) عمومی سازمان بین المللی کار، در چهارچوب ماده (۱۹) اساسنامه سازمان بین المللی کار و قواعد و تشریفات سازمان برای تصویب مقاوله نامه ها مورد تصویب قرار گیرد. اصلاحیه های مجموع قوانین نیز می تواند طبق ماده (۱۵) این مقاوله نامه تصویب شود. کنوانسیون کار دریایی یا MLC مخفف Maritime Labor Convention است که در سال ۲۰۰۶ توسط سازمان بین المللی کار به تصویب رسید و هدف آن ایجاد استانداردها برای ارتقاء زندگی و حقوق کار دریانوردان است. این کنوانسیون از ستون های اصلی قوانین بین المللی دریایی است و ستون چهارم آن ها به حساب می آید. اگر کنوانسیون بین المللی کار دریایی در کشورهایی که سهم خوبی در کشتیرانی دارند، به قانون تبدیل شود ارتقای ایمنی و حقوق دریانوردان را در پی خواهد داشت. به موجب کنوانسیون کار دریایی کشتی های تحت پرچم کشورهای غیرعضو کنوانسیون پس از لازم الاجرا شدن این مقاوله نامه در زمینه انطباق با خواسته های آن به هیچ وجه از سوی بازرسان بندری کشورهای عضو ملاحظات مطلوب و مساعدی فراتر از کشتی های کشورهای عضو دریافت نخواهند کرد. با این تفاصیل و به عبارت ساده تر عدم الحاق به کنوانسیون از سوی برخی کشورها کشتی های تحت پرچم این دولت ها از انطباق با آن مستثنی نخواهد بود. در چنین شرایطی بدیهی است که الزامات و خواسته های کنوانسیون کار دریایی بیش از آنکه مورد توجه و دقت نظر از سوی دولت ها قرار گیرد، مورد توجه و علاقه دست اندرکاران صنعت دریایی اعم از مالکین شرکت های کشتیرانی و اتحادیه های دریانوردان قرار گرفته است. کنوانسیون کار دریایی که در سال ۲۰۰۶ به تصویب سازمان بین المللی کار رسید پس از سه سال که از تصویب آن می گذرد، در آستانه لازم الاجرا شدن قرار گرفته است. پس از الحاق لیبریا به این کنوانسیون در هفتم ژوئن ۲۰۰۶ به عنوان اولین کشور، سه کشور دیگر ثبت آزاد کشتیها(FOGs) یعنی باهاماس، جزایر مارشال و پاناما نیز در سال های ۲۰۰۷ تا ۲۰۰۹ به آن ملحق شده اند و در آخرین تحول مهم در این زمینه نروژ به عنوان اولین کشور اروپایی در دهم فوریه امسال رسماً به کنوانسیون کار دریایی ملحق شد. اعلام الحاق نروژ به کنوانسیون کار دریایی طبعاً پیش درآمد اعلام الحاق سایر دول اتحادیه اروپا به مقاوله نامه مذکور خواهد بود. براساس ماده هشتم کنوانسیون کار دریایی، این مقاوله نامه دوازده ماه پس از الحاق حداقل ۳۰ کشور که ۳۳٪ تناژ جهانی را در اختیار دارند، لازم الاجرا خواهد شد. در اصول و حقوق بنیادین بیان شد که هر عضو باید خود را متقاعد نماید که مفاد قوانین و مقررات آن کشور با توجه به سیاق این کنوانسیون مد نظر قرار دهد. این حقوق بنیادین شامل؛ آزادی همکاری و شناسایی مؤثر حق مذاکرات جمعی، حذف تمامی اشکال کار اجباری و بیگاری، لغو مؤثر کار کودک، حذف تبعیض در اشتغال و حرفه است. 1. 2. 4. 3. 8.6.7.
[ { "answer1": "کنوانسیون کار دریایی (MLC) یک کنوانسیون بین المللی است که توسط سازمان بین المللی کار (ILO) و در سال ۲۰۰۶ تصویب شد.", "answer2": "هدف از این کنوانسیون ایجاد استانداردها و قوانین برای کار دریانوردان و به منظور ایجاد رضایت در بالاترین سطح برای آنان است.", "distance": 115, "question": "کنوانسیون کار دریایی توسط کدام سازمان تصویب شد و هدف اصلی از تصویب این کنوانسیون چه بود؟" }, { "answer1": "مقاوله نامه جلوگیری از تصادم در دریا به منظور جلوگیری از تصادم کشتی ها در رابطه با استفاده از علائم ناوبری و به کارگیری چراغ های مختلف بر روی کشتی ها، مقرراتی در نظر گرفته شده است.", "answer2": "کنترل این کشورهای پرچم دار قوانین را اعمال می کنند، بازرسی های مربوط به کشتی های مربوطه را انجام می دهند و گواه بر اجرای آنچه که در کنوانسیون آمده است، یک گام مهمی در راستای بهبود شرایط کار است.", "distance": 2740, "question": "مقاوله نامه جلوگیری از تصادم در دریا چه مقرراتی را در نظر گرفته است و چه نوع کنترلی برای کشتی ها به موجب کنوانسیون کار دریایی انجام می شود؟" }, { "answer1": "از ۳۰۰۰ سال پیش از میلاد، کشتی هایی با نام گالی (GALLEYS) در رود نیل مورد استفاده قرار می گرفتند.", "answer2": "کنوانسیون کار دریایی در تاریخ ۲۰ اوت ۲۰۱۳ و یک سال پس از ثبت ۳۰ کشور که صاحب بیش از ۳۳ در صد تناژ ناخالص کشتی های جهان بودند، اجرا شد.", "distance": 2954, "question": "از چه زمانی کشتی های گالی در رود نیل مورد استفاده قرار می گرفتند و کنوانسیون کار دریایی چه زمانی لازم الاجرا شد؟" }, { "answer1": "اول از طریق آن، کنوانسیونکار دریایی ترکیبی از رویکرد قانون سخت و قانون نرم در یک وسیله قانونی واحد است.", "answer2": "در این کنوانسیون و در بخش استخدام دریانوردان و حقوق اجتماعی آن ها این بحث می شود که هر دریانوردی این حق را دارد تا در محیطی ایمن و مصون کار کند که از استانداردهای ایمنی پیروی می نماید. علاوه بر آن هر دریانوردی حق برخورداری از شرایط عادلانه اشتغال، شرایط زندگی و کار شایسته بر روی کشتی را دارد.", "distance": 1799, "question": "چه چیزی باعث شد کنوانسیون کار دریایی به عنوان یک دستاورد واقعی در سیاست نظارتی بین المللی شناخته شود و چه مواردی در بخش استخدام دریانوردان و حقوق اجتماعی آن‌ها در این کنوانسیون آمده است؟" } ]
[ { "answer1": "صنعت کشتیرانی یکی از صنایع بسیار درآمدزا و مهم برای اقتصاد هر کشور است.", "answer2": "این حقوق بنیادین شامل؛ ...، حذف تبعیض در اشتغال و حرفه است.", "question": "چرا صنعت کشتیرانی برای اقتصاد هر کشور مهم است و کدام یک از اصول بنیادین کنوانسیون کار دریایی به حذف تبعیض در اشتغال تاکید دارد؟" } ]
gemini-2.0-flash-exp
259
: ساروخان تالش امیر ساروخان مهرانی معروف به ساروخان تالش حاکم موروثی ولایت آستارا، دیپلمات و از فرماندهان نظامی دوران سلطنت شاه عباس بزرگ، شاه صفی و شاه عباس دوم است. او یکی از ۹۲ تن امرای بزرگ شاه عباس بزرگ است. در آغاز سلطنت شاه صفی در طغیان غریب شاه در رشت و لاهیجان، مأمور سرکوبی شورشیان گردید. در حمله سلطان مراد چهارم به بغداد، جزو سرکردگان شاه صفی بود و در پایان جنگ به نمایندگی ایران، به روم رفت و معاهده صلح را با وزیر اعظم و نماینده دولت عثمانی امضا و مبادله کرد. ساروخان مهرانی فرزند حمزه خان و نواده بایندرخان است. مهرانی ها از سده های میانه، حکومت موروثی آستارا را در اختیار داشتند. پس از شورش ناموفق امیر قبادخان حاکم آستارا علیه شاه طهماسب یکم در سال ۹۴۶ قمری حکومت آستارا به بایندرخان اعطاء شد. بایندرخان سال های طولانی بر آستارا حکومت نمود. وی همواره به دولت صفوی وفادار بود و نقش مهمی در فرونشاندن شورش خان احمد خان در سال ۹۷۵ قمری داشت. سرانجام فرزندش حمزه خان، وی را از حکومت برکنار کرده و خود اختیار امور را به دست گرفت. امیر حمزه خان تالش، مدتی بود که دم از عصیان می زد. وی در سال ۱۰۰۰ قمری قیام کرده و در قلعه شیندان پناه گرفت. حاکم اردبیل با همراهی لشکر آذربایجان به مدت ۹ ماه قلعه شیندان را محاصره کرد اما موفق به تسخیر آن نشد. سرانجام حمزه خان نامه ای به شاه نوشته و به شرح خصومت دیرینهٔ فرهاد خان قره مانلو و فرزندان حسام بیگ قره مانلو با دودمان خود پرداخت. بر همین اساس، تسلیم قلعه را به اعزام از سوی شاه و تضمین سلامت جانی خود و خانواده اش مشروط کرد. او در صفر ۱۰۰۱ قلعه شیندان را به حسین خان شاملو تسلیم کرده و با کشتی از آستارا عازم شد. دو پسر بزرگِ حمزه خان در قزوین و به دستور شاه به قتل رسید. چهار پسر دیگر او که خردسال بودند، اجازه یافتند که با پدرشان به شیروان بروند. هنگامی که حمزه خان به شیروان رسید، مورد استقبال احمد پاشا بیگلربیگی شیروان قرار گرفت. احمد پاشا در پایتخت خود شماخی، محلی را برای اقامت حمزه خان تدارک دید. پس از چندی، حمزه خان توسط دو نفر از همراهان سابق خود به قتل رسید. پس از کشته شدن حمزه خان، همسر وی عجز و فقر خود را به زینب بیگم همسر شاه عباس رسانیده و وی از شاه خواست که متعلقان امیر حمزه خان مرخص شوند و به وطن خود بازگردند که مورد موافقت شاه قرار گرفت. پس از دوسال، شاه عباس بر سر شفقت آمده، عَلَم، نقاره و خلعت برای بایندرخان دوم فرزند ارشد حمزه خان ارسال نمود. سپس حکومتِ ایالت آستارا و توابع آن را اعطاء کرده و دختر حسین خان شاملو را به عقد او درآورد. بایندرخان دوم به مدت ۱۸ سال حکومت نموده و درگذشت. پس از درگذشت او، شاه عباس حکومت موروثی را به برادرش ساروخان اعطاء کرده و دختر دیگر حسین خان شاملو را به عقد ساروخان درآورد. ولایت آستارا و مردم آن علی رغم نقش مهمی که در روی کار آمدن شاه اسماعیل یکم و تثبیت حکومت صفویان داشت، در دوران شاه عباس به علت قیام حمزه خان مورد خشم و غضب قرار گرفت ولی در زمان شاه صفی که ساروخان مهرانی حاکم آستارا بود، بار دیگر آستارا و حاکمش مورد توجه قرار گرفت. شاه صفی، ساروخان را پس از فرونشاندن شورش های گیلان در ابتدای دوران حکومت خود به خصوص شورش غریب شاه گیلانی، به دلیل دلاوری و شجاعت زیادی که از خود نشان داده بود، مورد تشویق خاص قرار داد و به مناسبت های مختلف به مصاحبت با او می پرداخت. از جمله در شوال ۱۰۴۰ به عزم ضیافت به منزل ساروخان رفته و از لشکر او سان دیده بود. همچنین به قصد شکار، در محرم ۱۰۴۶ به شکارگاهی که توسط ساروخان فراهم شده، عزیمت کرده بود. میرزا محمدطاهر وحید قزوینی در توصیف ساروخان به عنوان یکی از «امرای عظام ولایت ممالک محروسه» در عصر شاه صفی می نویسد: آدام اولئاریوس فرستادهٔ دوک در رأس یک هیئت دیپلماتیک به دربار صفوی بود. اولئاریوس در ۲۴ نوامبر ۱۶۳۶ ژولینی وارد ایران شده بود. او در راه بازگشت به موطن خود، اول ژانویه ۱۶۳۸ وارد گیلان شده و از راه کنارهٔ دریای خزر از آستارا عبور کرد. اولئاریوس از ۴ فوریه تا ۷ فوریه در آستارا اقامت داشته و میهمان ساروخان بود. او در کتاب سفرنامه خود، ساروخان را چنین توصیف کرده است: تدابیر نظامی خان در برهه های مختلف، تأثیر به سزایی در پیروزی های سپاه صفوی داشته است. در سال ۱۰۶۰ که اورنگ زیب قصد تصرف دوباره هرات را داشت، مرتضی قلی خان قاجار قورچی باشی مأمور دفع حمله او شد. در حین نبرد بین دو سپاه، فرمانده جناح راست سپاه دچار حمله شده و اسب او از پای درآمد. در این حین، ساروخان با نیروهای تالشیِ تحت امر خود، به یاری پیر بوداق خان رفته و با حملات پی در پی، چنان تأثیری در سپاه دشمن گذاشتند که نبرد خاتمه یافته و شبانه عقب نشینی کردند. در دوران حکومت ساروخان، منصب تالش بر عهده یادگارعلی سلطان تالش از اولاد خادم بیگ تالش خلیفةالخلفای شاه اسماعیل یکم بود. او یکی از دیپلمات های شاه عباس بزرگ بود و به عنوان سفیر به کشورهای هند و عثمانی اعزام شده بود. پس از درگذشت وی در سال ۱۰۳۶ با حکم شاه عباس اول، بدرخان سلطان ملقب به شاه قلی خلیفه به جای او منصوب شد. در واپسین سند موجود از دوران زندگی ساروخان، وی روستایی به نام «اُلُوهر» از توابع محال ویلکیج را از شخصی به نام نصیر بیگ در ۱۴ ربیع الثانی ۱۰۶۲ به قیمت ۱۰۰ تومان تبریزی خریداری کرده است. این روستا در گذشته دارای موقعیت ویژه جغرافیایی بود. گیلان در دوران شاه عباس بزرگ تبدیل به ایالت خاصه شده و تحت نظر وزیران صفوی بود. اصلان بیگ و پسرش اسماعیل بیگ و میرزا تقی اصفهانی و میرزا عبدالله قزوینی وزارت بیه پس را ۱۷ سال در اختیار داشتند. در طول این سال ها، مردم از ظلم وزیران به تنگ آمده بودند و از تحمیلات و ستم ایشان، جمع کثیری از مردم متواری شده بودند. هر چند بار نیز که جریان را به عرض شاه می رساندند بهبودی در اوضاع نمی دیدند. با درگذشت شاه عباس، جمعی از ناراضیان که تا آن زمان از بیم قدرت شاه و تسلط عمال وی سکوت پیشه کرده بودند، درصدد برآمدند تا نارضایتی ها را سازماندهی کرده و راهی برای قیام پیدا کنند. قیام غریب شاه یکی از قیام هایی است که در آغاز زمامداری شاه صفی، در گیلان به وقوع پیوست. طراحان اولیهٔ این قیام، تعدادی از اعیان و بزرگان ناراضی محلی بودند اما دامنهٔ آن به سرعت گسترده شد و بسیاری از مردم شهرها و روستاهای گیلان، با قیام همراه شدند. رهبری این قیام با کالنجار سلطان بود. کالنجار سلطان ملقب به غریب شاه فرزند شاه جمشیدخان یکی از خان های بیه پس بود که توسط شاه عباس سرکوب شده بود. کالنجار در این سال ها در خفا زیسته و بلافاصله با شنیدن خبر درگذشت شاه عباس، قیام را آغاز کرد. قیام غریب شاه در روز ۲۰ شعبان ۱۰۳۸ به همراه تعدادی از شورشیان، با حمله به خانه میر مراد لشته نشایی کلانتر لاهیجان و غارت اموال وی آغاز شده و با غارت اموال سایر عوامل حکومتی ادامه پیدا کرد. لشکریان غریب شاه در ۲۸ شعبان متوجه رشت شدند. اسماعیل بیگ وزیر گیلان که تاب مقاومت نداشت، از گرگین سلطان حاکم گسکر درخواست کمک کرد اما پیش از رسیدن قوای کمکی، به همراه کلانتران و اعیان از رشت خارج شده و به گسکر رفت. به این ترتیب غریب شاه به راحتی وارد رشت شده و شهر را غارت کرد. گرگین سلطان با ارسال نامه ای، شورش غریب شاه و فرار اسماعیل بیگ را به اطلاع ساروخان رساند. تا پیش از عزیمت ساروخان، پیشروی های غریب شاه در گیلان ادامه داشت. او در روز سه شنبه ۳۰ شعبان با لشکر ۱۰٬۰۰۰ نفری به سمت فومن حرکت کرد. با شنیدن این خبر، محمدبیگ کلانتر فومن به همراه اعیان، از شهر خارج شد و فومن نیز بدون زحمت به دست شورشیان افتاد. اما وزیر لاهیجان که در ابتدای شورش به قزوین فرار کرده بود، با همراهی بهرام قلی سلطان صوفی حاکم دیلمان، به لشت نشا آمده و نیروهای غریب شاه را شکست دادند. با شنیدن این خبر، غریب شاه در چهارشنبه اول رمضان از فومن خارج شده و به رشت بازگشت. یکی از طایفه های تنکابن به نام «شریح» که از حیدرسلطان حاکم تنکابن ناراضی و هراسان بودند، مخفیانه پیامی به غریب شاه فرستاده و آمادگی خود را برای شورش بر سلطان اعلام می کنند. غریب شاه نیز به سوی تنکابن حرکت کرد تا این منطقه را نیز در اختیار بگیرد اما با هشیاری حیدر سلطان، حملهٔ غریب شاه دفع شده و لشکریان تنکابن با تعقیب لشکر غریب شاه، بسیاری از آنان را به قتل رساندند. او پس از این شکست، به سمت لنگرود حرکت کرد و از آن جا عازم لاهیجان شد اما با شنیدن بازگشت میرزا عبدالله وزیر لاهیجان و کلانتران و همراهانش، مجبور به فرار به لشت نشا شد. در همین حال بهرام قلی سلطان نیز از فرصت استفاده کرده و با حمله به لشکر شورشیان، بخشی از آنان را به قتل رساند. گرگین سلطان پس از اطمینان از بازگشت غریب شاه از فومن به رشت، با لشکر خود به سمت رشت حرکت کرده و در کنار رودخانه پسیخان، به انتظار ساروخان اردو زد. شب پنج شنبه ۲ رمضان، محمدبیگ کلانتر فومن نیز به اردوی سلطان پیوست. سرانجام در نخستین ساعات صبح جمعه ۳ رمضان، ساروخان با لشکر ۵٬۰۰۰ نفری خود به اردوی گرگین سلطان رسید. وی سپاهی را به فرماندهی زینل بیگ گسکری برای تحت کنترل گرفتن شهر رشت ارسال کرد. ساروخان که فرماندهی کل گیلان را از شاه صفی دریافت کرده بود، پس از تجمیع لشکریان در سیاه رودبار، به جارچیان سپاه دستور داد که اعلام کنند کسی حق ندارد خودسرانه شخصی را به قتل برساند. لشکریان موظف هستند که افراد دستگیرشده را به نزد او بیاورند تا با حضور وزیران و کلانتران محاکمه شده و به جزای عمل خود برسند. همچنین شاه صفی حکم کرده بود که تمام و تالش، اردبیل، طارم، خلخال و سایر نواحی اطراف به لشکر مذکور بپیوندند. این افراد پیش از آن که حکم الزام آور شاه برسد نیز در حال آماده شدن و تهیه جنگ افزار بودند. با صدور حکم به نام ساروخان، غریب شاه افرادی را به اطراف لاهیجان فرستاد تا به جمع آوری سپاه بپردازند. آنان نیز مردم را خواه با رضایت و خواه به اجبار با خود به لشت نشا برده و یک لشکر ۱۰٬۰۰۰ نفری را به وجود آوردند. غریب شاه تصمیم گرفت به جای نبرد مستقیم، به شیوه شبیخون، حمله را آغاز کند. فردی به نام محمدقاسم فرزند شیخ ابراهیم کوچصفهانی که از نقشه غریب شاه باخبر شده بود، به نزد ساروخان گریخته و نقشه وی را فاش کرد. عصر جمعه ۲۵ شوال، محمدی خان گوهری حاکم کوهدم و گرگین سلطان حاکم گسکر با نیروهای خود از سیاه رودبار خارج شده و شنبه به کوچصفهان رسیدند. سپاه ساروخان نیز در بِلِس بِنه به آنان ملحق شده و نبرد با لشکریان غریب شاه آغاز شد. با نمایان شدن آثار شکست، غریب شاه و سرکردگان لشکر به سمت جنگل گریختند. ساروخان پس از این پیروزی، وارد لشت نشا شده و دستور ادامه جستجو برای یافتن غریب شاه و همراهانش را صادر کرد. لشکریان پس از سه روز غریب شاه و سرکردگان شورشی را در جنگل های لشت نشا دستگیر کرده و به نزد خان آوردند. خان او را مدتی در زندان نگه داشت و سپس به اصفهان فرستاد و شاه نیز وی را اعدام کرد. سرانجام غریب شاه با کشته دادن ۷۸۷۰ نفر خود نیز مقتول گردید. ساروخان در ازای خدمات خود، مورد توجه و عنایت خاص شاه قرار گرفت. خلعتی از سوی دربار صفوی اعطا شده و تمام حکومت گیلان به او واگذار شد. گرگین سلطان نیز به مرتبه خانی ارتقا پیدا کرد. اما بهرام قلی سلطان به دلیل کوتاهی در وظایف خود از حکومت دیلمان برکنار شد. با سرکوبی شورش، ساروخان فرمان آزادی تمامی اسیران را صادر کرد. در مدت ۱۰ روز اقامت ساروخان، سرکردگان این شورش از جمله رهبر معنوی آنان پیرشمس گل گیلوایی و نیز کسانی که در این مدت به این فتنه و آشوب پرداخته بودند، اعدام شدند. پس از استقرار آرامش و امنیت در بیه پس، محمدی خان و گرگین سلطان از لشکر ساروخان جدا شده و به دیار خود بازگشتند. ساروخان با لشکر آستارا در ماه ذی القعده به رشت رفته و تمام کسانی را که موجب ناامنی و غارت اموال مردم شده بودند، مجازات نمود. سپس در روز پنج شنبه ۵ ذی الحجه از رشت خارج شده و به لاهیجان مرکز بیه پیش رفت. در لاهیجان شایعه شده بود که بهرام قلی سلطان صوفی حاکم دیلمان برای غارت ثروت بازرگانان اروپایی و ارامنه، از موقعیت خود سوءاستفاده کرده و همچنین مبالغ زیادی را به زور از کدخدای رانکوه و نواحی مجاور آن گرفته است. ساروخان در حضور وزیر، کلانتر و شیخ الاسلام لاهیجان و نیز کدخدایان تالش و شاکیان و مال باختگان به وضعیت او رسیدگی نموده و اموال بازرگانان را به آنان بازگرداند. بهرام قلی سلطان از منصب حکومت دیلمان و رانکوه و نیز ریاست طایفه صوفی برکنار شده و آدم خان گرجی به جای او منصوب شد. ساروخان در مدت دو ماه استقرار در لاهیجان، به مشکلات مردم بیه پیش رسیدگی نموده و عاملان فساد را مجازات نمود. یکی از اعدام شدگان، شخصی به نام میرفرخ قاتل ملا علی کامی بود. ملا علی کامی نایب کلانتر لاهیجان و از اشخاص سرشناس لاهیجان بود و زیر نظر بهزادبیگ وزیر سابق گیلان تربیت شده بود. اوایل رمضان که غریب شاه وارد لاهیجان شد، وی حاضر به تبعیت و همراهی با قیام او نشده و به لیل رفته بود تا مورد حمایت آشنایان خود قرار گیرد اما توسط میرفرخ به قتل رسیده بود. ساروخان ۱۰۰ نفر پیاده نظام از لشکر آستارا را برای یافتن میرفرخ به منطقه ارسال کرده و به کدخدایانِ تالشیِ آن منطقه تکلیف کرده بود که حتماً او را بیابند. پس از چند روز وی را در ارتفاعات سمام دستگیر کرده و به نزد خان آوردند. میرفرخ در میدان لاهیجان توسط ملاعبدالواسع برادرزادهٔ ملا علی کامی قصاص شد. پس از رفع و رجوع مشکلات مردم ولایت بیه پیش، ساروخان یکی از افراد مورد اعتماد خود را با تعدادی نیرو به حراست از قلعه لاهیجان گمارده و عازم کوچصفهان شد. ساروخان در کوچصفهان نیز به رتق و فتق امور پرداخته و یکی از افراد مورد اعتماد را مأمور استرداد اموال غارت شده و بازگرداندن آنان کرد و خود به رشت رفت. سرانجام در ۲۰ صفر ۱۰۳۹ ساروخان با بدرقه و دعای خیر همه مردم، رشت را به مقصد آستارا ترک کرد. خسرو پاشا بوشناق وزیر اعظم امپراتوری عثمانی در سال ۱۰۳۹ با مأموریت بازپس گیری ولایاتی که در زمان شاه عباس از تصرف آنان خارج شده بود، به سوی ایران روانه شد. خسرو پاشا با وجود محاصره پنجاه روزه بغداد، موفق به فتح بغداد نشد. او سپس عازم فتح تبریز شد اما باز هم ناکام ماند. ساروخان که به تازگی شورش غریب شاه را سرکوب کرده بود، به اردوی شاه صفی پیوسته و در جنگ با خسرو پاشا شرکت کرده بود. سلطان مراد چهارم با لشکری عظیم در شوال ۱۰۴۴ عازم ایران شد. او در صفر ۱۰۴۵ به محاصره قلعه ایروان پرداخته و با وجود مقاومت شدید مدافعان شهر، قادر به تسخیر قلعه نشده بود اما در نهایت با تسلیم شدن طهماسب قلی خان قاجار در روز ۱۳ صفر توانست ایروان را فتح کند. شاه صفی تا ماه ها اقدامی در برابر این تجاوز انجام نداد. تا این که در روز ۲۵ شوال همان سال طی جنگی سخت، ایروان را از عثمانی پس گرفت. ساروخان یکی از امرای سپاه صفوی در جریان بازپس گیری قلعه ایروان بود. سلطان مراد چهارم در سال ۱۰۴۷ از راه موصل به بغداد لشکر شد تا دوباره بغداد را تصرف کند. سلطان عثمانی که مصمم به فتح بغداد بود، علی رغم کشته شدن محمد پاشا وزیر اعظم خود، دست از محاصره بغداد نداشت تا سرانجام جمعه ۱۸ شعبان ۱۰۴۷ در چهلمین روز محاصره به کمک توپخانه سنگین، موفق به شکست حصار شهر شد. تصرف بغداد توسط سلطان مراد چهارم، به سلطه پانزده سال ایرانیان بر بغداد پایان داد. مقاومت شدید ایرانیان در دوران محاصره باعث شد که سلطان مراد پس از ورود به بغداد، دستور قتل عام آنان را بدهد. به دنبال سقوط بغداد شاه صفی دستور داد ساروخان به همراه رستم خان سپهسالار بیگلربیگی آذربایجان، نظرعلی خان حاکم اردبیل و آقاخان مقدم حاکم مراغه با لشکریان خود به سپاه شاه پیوسته و عازم بغداد شوند. شاه صفی در رأس سپاه دوازده هزار نفری تا قصر شیرین آمد، اما به دلیل کم تعداد بودن قوا، از جنگ خودداری کرده و سفیری به نام محمدقلی سلطان را برای پیشنهاد صلح به بغداد فرستاد. ساروخان تالش برای مأموریت عقد صلح نامه و مبادله آن بین دو دولت انتخاب شد. شنبه دوم محرم ۱۰۴۸ ساروخان مأموریت یافت که به نمایندگی از سوی دولت صفوی، عهدنامه صلح را منعقد کرده و به شناسایی سرحد دو کشور بپردازد. او روز ۱۱ محرم وارد استانبول شده و مورد استقبال رسمی سلطان عثمانی قرار گرفت. عهدنامه صلح در روز پنج شنبه ۱۴ محرم ۱۰۴۸ برابر با ۲۷ مه ۱۶۳۹ میلادی بین ساروخان و صدراعظم عثمانی به امضا رسید. با انعقاد عهدنامه زهاب، جنگ های طولانی میان ایران و عثمانی خاتمه یافت و دوران صلح، تا برافتادن صفویان ادامه یافت. بنا بر مفاد این عهدنامه، مرز میان دو دولت تعیین شد که امروزه نیز با اندک تغییری برقرار است. بر طبق این مفاد، آذربایجان و ارمنستان به ایران واگذار شد و بغداد نیز به عثمانی تعلق گرفت. قندهار در جریان خیانت علی مردان خان به تصرف گورکانیان درآمده بود و تا پایان دوران سلطنت شاه صفی، به علت گرفتاری های ایران در جنگ با عثمانی، همچنان در تصرف هندی ها بود. شاه عباس دوم در سال ۱۰۵۳، سپاهی را به فرماندهی رستم خان سپهسالار مأمور فتح قندهار کرد اما اورنگ زیب که از سوی پدرش شاه جهان پادشاه گورکانی هند مأمور دفاع از قندهار شده بود، شکست سنگینی را متوجه سپاه قزلباش کرده و متوجه بخارا شد. نادر محمد خان اشترخانی خان بخارا که پس از برادرش امامقلی خان به مسند حکومت نشسته بود، امرا و درباریان بلخ را به مصدر امور نشانده بود، چرا که به امرای ازبک اعتماد نداشت. همین مسئله موجب بروز اختلافاتی شده بود. او فردی آزمند و مال دوست بود و به سبب این طمع فراوان، اموال و دارایی های افراد را به زور تصاحب می نمود. امرای ازبک که از شیوه حکومت وی ناراضی بودند، در سال ۱۰۵۵ قمری تصمیم به شورش علیه او از تاشکند گرفتند. نادر محمد خان، فرزندش عبدالعزیز خان را برای سرکوبی آنان فرستاد. امرای ازبک، عبدالعزیزخان را با وعده سلطنت فریب داده و او را وادار به سرپیچی از پدرش کردند. با رسیدن این خبر به بخارا، اهالی بخارا نیز علیه نادر محمد خان قیام کردند. خان در این شرایط به بلخ فرار کرد و در آن جا تلاش بسیاری برای گردآوری سپاه انجام داد اما سپاهیان وی، با دریافت پول، به پسرش متمایل می شدند. سرانجام نادر محمد خان از شاه جهان درخواست کمک کرد. سپاهیان هند به محض ورود به بلخ، موفقیت به دست آمده را فتح بزرگی برای خودشان دانسته و حاکمیت خود را مستقر کردند. نادر محمد خان از ترس هندی ها به سوی ایران روی آورد. شاه عباس دوم پس از اطلاع از این امر، او را به گرمی پذیرفته و پذیرایی مفصلی از او انجام داده و شامگاه ۱۷ رمضان ۱۰۵۵ جشن بزرگی به افتخار او در اصفهان برگزار کرد. شاه صفوی، سپاهی برای وی فراهم کرد که شامل پانزده هزار سواره و هشت هزار پیاده بود. شاه، ساروخان را به فرماندهی آن سپاه تعیین کرده و وی را مأمور فتح بخارا نمود. همچنین به امرای خراسان فرمان داد که به ساروخان بپیوندند. با رسیدن سپاه به مشهد، آوازه قدرت آن به گوش دشمنان نادر محمد خان رسیده و با ارسال نامه و قاصد، اطاعت خود را اعلام کردند ولی عبدالعزیز خان حاضر به اطاعت نشد و چندین مرتبه به نبرد با سپاه ساروخان پرداخت. سرانجام عبدالعزیز خان شکست خورده و شورش او توسط ساروخان سرکوب شد. نادر محمد خان در روز ۹ شوال ۱۰۵۵ بار دیگر بر تخت سلطنت بخارا نشست. او در ازای کمک شاه صفوی، یکی از ایالات حاصلخیز خود را به شاه بخشید. یک سال پس از سرکوبی ازبکان و فتح بخارا به دست ساروخان، شاه جهان سفیری به ایران فرستاد و تقاضای صلح کرد اما شاه عباس که قصد بازپس گیری قندهار را داشت، اعتنایی ننمود و در سال ۱۰۵۷ مرتضی قلی خان قاجار را به سپهسالاری منصوب و مأمور فتح قندهار کرد و خودش نیز فرماندهی سپاه دیگری را به عهده گرفت و از راه خراسان عازم قندهار شد. ساروخان که فرماندهی قوای خراسان را بر عهده داشت، در هرات مستقر بود. با ورود شاه عباس دوم به هرات، به استقبال شاه رفته و به سپاه او پیوستند. همزمان با محاصره قندهار، ساروخان مأمور فتح زمین داور شد. اسدالله خان کوتوالِ قلعهٔ زمین داور که تاب مقاومت نداشت، تسلیم ساروخان شد. از آن جایی که زمین داور بخشی از ولایت هرات بود، او نامه ای به شاه نوشته و درخواست کرده بود برای حفظ ظاهر و آبرو، تا هنگامی که هرات فتح نشده است، قلعه را تسلیم نکند. ساروخان این نامه را به شاه رسانده و شاه نیز با این درخواست موافقت کرد اما دستور داد قلعه در محاصره باقی بماند و احدی حق رفت وآمد به قلعه نداشته باشد. سرانجام شاه عباس دوم در روز یک شنبه ۱۶ محرم ۱۰۵۹ وارد قندهار شده و به نام او سکه زدند و خطبه خواندند. شاه جهان در سال های آتی، سه بار عزم تصرف قندهار کرد اما هر بار شکست خورد تا این که به دست فرزندش اورنگ زیب نابینا شده و از سلطنت خلع شد. با این که مهمترین عامل تشکیل و توسعه شهر مشهد، وجود حرم امام رضا است، اما این عامل توسط عوامل دیگر نظیر «وقف» تقویت شد و رشد و پیشرفت شهر مشهد، به خصوص از زمان شاه عباس اول را به همراه آورد. اغلب این وقف ها توسط بزرگان و عمال حکومتی انجام می گرفت که در رأس آن ها شاه عباس اول قرار داشت. همچنین بیشتر فضاهای درونی شهر مشهد نظیر مسجد، کاروانسرا، مدرسه، حمام، بیمارستان و مصلا، موقوفی بوده و نیز بیشتر این فضاها در محدوده حرم رضوی متمرکز بودند. بیمارستانِ وابسته به حرم امام رضا در دوره صفویان مورد توجه ویژه ای قرار داشت و دارای تشکیلات اداری منظم و حساب شده ای بود. در اسناد مربوط به این دوره، از این بیمارستان با نام «دارالشفاء» یاد می شود. یکی از منابع اصلی تأمین مخارج دارالشفاء، موقوفات بودند. «موقوفهٔ ساروخان تالش» مجموعه ای از دکان های اطراف دارالشفاء بود که توسط ساروخان احداث شده و وقف دارالشفاء شده بود. با توجه به اسناد و وقف نامه ها، این موقوفه و «موقوفهٔ خواجه عتیق منشی» از منابع اصلی تأمین مخارج دارالشفاء بوده اند. ساروخان پس از ۴۱ سال حکومت بر آستارا، در سال ۱۰۶۳ قمری درگذشت و قلیچ خان تالش جانشین او شد.
[ { "answer1": "در حمله سلطان مراد چهارم به بغداد، جزو سرکردگان شاه صفی بود", "answer2": "در پایان جنگ به نمایندگی ایران، به روم رفت و معاهده صلح را با وزیر اعظم و نماینده دولت عثمانی امضا و مبادله کرد.", "distance": 62, "question": "ساروخان تالش، که در ابتدا حاکم آستارا بود، در چه جنگهایی به عنوان فرمانده شرکت داشت و همچنین در پایان یکی از این جنگها چه مسئولیتی بر عهده گرفت؟" }, { "answer1": "ساروخان در مدت دو ماه استقرار در لاهیجان، به مشکلات مردم بیه پیش رسیدگی نموده و عاملان فساد را مجازات نمود.", "answer2": "«موقوفهٔ ساروخان تالش» مجموعه ای از دکان های اطراف دارالشفاء بود که توسط ساروخان احداث شده و وقف دارالشفاء شده بود.", "distance": 7552, "question": "ساروخان تالش علاوه بر فرماندهی نظامی، چه نقشی در اداره امور شهرها ایفا میکرد و همچنین در حمایت از چه ساختاری در مشهد اقدام به وقف اموال خود کرد؟" }, { "answer1": "سرانجام در نخستین ساعات صبح جمعه ۳ رمضان، ساروخان با لشکر ۵٬۰۰۰ نفری خود به اردوی گرگین سلطان رسید.", "answer2": "خلعتی از سوی دربار صفوی اعطا شده و تمام حکومت گیلان به او واگذار شد.", "distance": 1805, "question": "ساروخان تالش چگونه در سرکوب شورش غریب شاه نقش داشت و همچنین بعد از سرکوب این شورش چه پاداشی دریافت کرد؟" }, { "answer1": "پس از کشته شدن حمزه خان، همسر وی عجز و فقر خود را به زینب بیگم همسر شاه عباس رسانیده و وی از شاه خواست که متعلقان امیر حمزه خان مرخص شوند و به وطن خود بازگردند که مورد موافقت شاه قرار گرفت.", "answer2": "پس از درگذشت او، شاه عباس حکومت موروثی را به برادرش ساروخان اعطاء کرده و دختر دیگر حسین خان شاملو را به عقد ساروخان درآورد.", "distance": 442, "question": "پس از مرگ حمزه خان تالش، چه اتفاقی برای خانواده اش افتاد و پس از آن چه کسی به حکومت رسید و چه نسبتی با او داشت؟" }, { "answer1": "یکی از منابع اصلی تأمین مخارج دارالشفاء، موقوفات بودند. «موقوفهٔ ساروخان تالش» مجموعه ای از دکان های اطراف دارالشفاء بود که توسط ساروخان احداث شده و وقف دارالشفاء شده بود.", "answer2": "ساروخان پس از ۴۱ سال حکومت بر آستارا، در سال ۱۰۶۳ قمری درگذشت", "distance": 290, "question": "موقوفه ساروخان تالش چگونه به دارالشفاء کمک می کرد و همچنین ساروخان در چه سالی درگذشت؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
260
: فینال مسابقات باشگاهی قهرمانی آسیا ۱۹۷۰ فینال مسابقات باشگاهی قهرمانی آسیا ۱۹۷۰ یک مسابقهٔ فوتبال بین دو تیم ایرانی تاج تهران و اسرائیلی هاپوئل تل آویو بود که برای تعیین قهرمان مسابقات باشگاهی قهرمانی آسیا ۱۹۷۰ در ۱۰ آوریل ۱۹۷۰ (۲۱ فروردین ۱۳۴۹)، به میزبانی ورزشگاه امجدیه در تهران برگزار شد. تیم تاج در پی قهرمانی در مسابقات جام باشگاه های تهران ۴۸–۱۳۴۷ به عنوان نماینده ایران در این مسابقات برگزیده شد. این نخستین حضور این تیم در این مسابقات بود و در همین نخستین دوره حضورش نیز به فینال بازی ها رسید. هاپوئل نیز در پی قهرمانی در لیگ اسرائیل ۶۹–۱۹۶۸ به عنوان نماینده اسرائیل راهی مسابقات باشگاهی قهرمانی آسیا شد. این تیم پیش از این یک بار سابقهٔ حضور و قهرمانی در نخستین دورهٔ مسابقات باشگاهی قهرمانی آسیا، در سال ۱۹۶۷ را داشت و این دومین حضور این تیم در فینال بود. دیدار دو تیم به دلایل غیر ورزشی از جمله ستیز کشورهای عربی و مسلمان با اسرائیل، روابط پیچیده ایران و اسرائیل در آن زمان، پیروزی اسرائیل در جنگ شش روزه که تنها سه سال قبل از برگرازی این مسابقه روی داد و حساسیت های جامعه ایران به حضور یک تیم ورزشی اسرائیلی در تهران ابعادی گسترده و حتی فراتر از فوتبال نیز یافت. ورزشگاه امجدیه که در آن زمان ورزشگاه فوتبال اصلی تهران و بزرگترین ورزشگاه فوتبال ایران بود به عنوان میزبان این دیدار برگزیده شد و مسابقه با حضور ۳۵٬۰۰۰ تماشاگر و داوری چاترمی از هند برگزار شد. نیمهٔ اول این مسابقه با وجود حملات دو تیم روی دروازه ها و برتری نسبی تیم تاج گلی در برنداشت اما در نیمهٔ دوم، نخست تیم هاپوئل در دقیقهٔ ۶۹ به گل رسید و سپس تیم تاج در دقیقهٔ ۸۳ بازی را مساوی کرد و وقت های قانونی با همین نتیجه به پایان رسید و بازی به وقت های اضافه کشیده شد. در وقت های اضافه، تیم تاج در دقیقهٔ ۹۲ به گل دوم رسید و این نتیجه تا پایان بازی حفظ شد و این دیدار با نتیجهٔ ۲–۱ به سود تیم تاج به پایان رسید. گل های تیم تاج را غلام وفاخواه در دقیقهٔ ۸۳ و مسعود معینی در دقیقهٔ ۹۲ به ثمر رساندند. برای تیم هاپوئل نیز ازکیل هازوم در دقیقهٔ ۶۹ گل زد. پیروزی در این مسابقه از نتایج مهم تاریخ باشگاه فوتبال تاج و فوتبال باشگاهی ایران در آسیا محسوب می شود. این نخستین قهرمانی یک تیم باشگاهی ایرانی در رقابت های قاره ای هست. امجدیه ورزشگاه میزبان این بازی بود. امجدیه قدیمی ترین ورزشگاه تهران است. ساخت این ورزشگاه در ۱۳۱۷ به پایان رسید و در ۱۳۱۸ با برگزاری نخستین دوره مسابقات قهرمانی ایران افتتاح شد. دور تا دور این ورزشگاه جایگاه تماشاگر دارد و ظرفیت امجدیه ۲۵٬۰۰۰ هزار نفر است اما در بازی های فراوانی تماشاگران بسیار بیشتری به ورزشگاه می آمدند. در زمان برگزاری این بازی ورزشگاه امجدیه ورزشگاه اصلی فوتبال ایران بود؛ تمام بازی های تیم ملی ایران در این ورزشگاه برگزار می شد از جمله مسابقات مقدماتی المپیک تابستانی ۱۹۶۴ توکیو و نخستین صعود ایران به المپیک. تمامی مسابقات جام ملت های آسیا ۱۹۶۸ نیز در همین ورزشگاه برگزار شده بودند. امجدیه میزبان بسیاری رخدادهای غیر ورزشی و سیاسی اجتماعی نیز بود همچون بخشی از مراسم میزبانی از الیزابت دوم ملکه انگلیس در سفرش به ایران در ۱۳۳۹ و جشن تاج گذاری محمدرضا پهلوی در ۱۳۴۶. کنفدراسیون فوتبال آسیا در ۱۹۶۲ تصمیم گرفت با الگوبرداری از مسابقات جام باشگاه های اروپا که توسط یوفا و به طور سالیانه برگزار می شود یک دوره مسابقات قهرمانی بین قهرمان های کشورهای عضو برگزار کند تا قهرمان قاره آسیا مشخص شود. نخستین دوره این رقابت ها در ۱۹۶۷ و به شکل رفت و برگشتی برگزار شد که با قهرمانی تیم هاپوئل تل آویو پایان یافت. در ابتدا قرار بود هشت تیم در این بازی ها حاضر شوند اما نمایندگان ایران و هند از حضور در برابر نماینده اسرائیل انصراف دادند تا تعداد تیم ها به شش تیم کاهش یابد. برگزاری بازی ها به شکل حذفی و رفت و برگشتی، مشابه مدل برگزاری جام باشگاه های اروپا با بعد مسافت قاره آسیا و شرایط ضعیف مالی تیم های آسیایی سازگار نبود و به همین دلیل دومین دوره در ژانویه ۱۹۶۹ و به شکل متمرکز به میزبانی تایلند برگزار شد. این بار تعداد تیم ها به ده تیم افزایش یافت و تیم ها ابتدا در مرحله گروهی در دو گروه پنج تیمی به رقابت پرداختند و از هر گروه دو تیم به مرحله نیمه نهایی صعود کرد و تیم مکابی تل آویو دیگر نماینده اسرائیل توانست عنوان قهرمانی را از آن خود کند. سومین دوره این بازی ها در آوریل ۱۹۷۰ و همچون دوره پیشین به شکل متمرکز و با حضور هشت تیم به میزبانی ایران برگزار شد. تیم تاج به دنبال قهرمانی در مسابقات قهرمانی باشگاه های تهران ۴۸–۱۳۴۷ به عنوان نماینده ایران جواز حضور در مسابقات باشگاهی قهرمانی آسیا را کسب کرد. تیم هاپوئل نیز در پی کسب عنوان قهرمانی در لیگ اسرائیل ۶۹–۱۹۶۸ به عنوان نماینده اسرائیل در این مسابقات حاضر شد. دو تیم تاج و هاپوئل تا پیش از این بازی با یکدیگر رو به رو نشده بودند و این نخستین و تا به امروز آخرین رویارویی دو تیم هست. تاج در گروه A با نمایندگان لبنان، مالزی و سریلانکا هم گروه شده بود. تیم سریلانکایی، ساندرز، در لحظات آخر از بازی ها انصراف داد و تاج در مرحله گروهی تنها دو بازی برگزار کرد و هر دو را با نتیجه مشابه ۳–۰ برد به راحتی به مرحله نیمه نهایی صعود کرد. هاپوئل نیز در گروه B با نمایندگان تایلند، هند و اندونزی هم گروه شده بود و توانست با سه پیروزی آسان و یازده گل زده به مرحله نیمه نهایی صعود کند. در مرحله نیمه نهایی تاج در برابر مدان، نماینده مالزی و تیم دوم گروه B رودررو شد و با یک پیروزی ۲–۰ به فینال صعود کرد. دیگر دیدار نیمه نهایی برگزار نشد، هامنتمن تیم دوم گروه A بنا به دستور دولت لبنان حاضر به بازی در مقابل تیم اسرائیلی نشد و هاپوئل با نتیجه ۳–۰ برنده شناخته شد و پا به فینال گذاشت. تیم تاج تا رسیدن به فینال بازی ها گلی دریافت نکرده بود و از سوی دیگر تیم هاپوئل با ۱۱ گل زده بهترین خط حمله جام را در اختیار داشت. تیم تاج برای حضور در این مسابقات چند یار کمکی از تیم های دیگر گرفته بود؛ غلام وفاخواه از عقاب، فریدون معینی از پیکان و محمود خوردبین از پرسپولیس. این عمل تاج با اعتراض نمایندگان تیم اسرائیلی همراه شده بود اما مسئولان برگزاری مسابقات این کار را قانونی دانستند و ایراد اسرائیلی ها را وارد ندانستند. سفر تیم اسرائیلی به ایران نخستین مسافرت یک تیم باشگاهی اسرائیلی به ایران بود. تیم های کشورهای عربی و اسلامی حاضر به بازی کردن برابر نمایندگان اسرائیل نبودند و به عنوان مثال در مسابقات باشگاهی قهرمانی آسیا تیم مکابی تل آویو به دلیل انصراف نمایندگان کشورهای از بازی در مقابل این تیم بدون برگزاری حتی یک بازی به دیدار فینال رسید. سه سال پیش از برگزاری این بازی جنگ شش روزه بین اعراب و اسرائیل درگرفته بود و شکست اعراب باعث بروز احساسات ضد اسرائیلی در ایران شد. دو سال پیش از برگزاری این بازی تیم های ملی ایران و اسرائیل در چارچوب مسابقات جام ملت های آسیا ۱۹۶۸ در همین ورزشگاه امجدیه مسابقه حساسی را برگزار کرده بودند و تماشاگران حاضر در امجدیه شعارهای ضد اسرائیلی فراوانی سردادند. در این زمان ایران روابط پیچیده ای با اسرائیل داشت؛ روابط دو کشور کمابیش محرمانه بود و حکومت ایران به شکل دفاکتو اسرائیل را به رسمیت شناخته و سفارت اسرائیل به شکل غیررسمی در تهران فعال بود. این روابط مورد اعتراض کشورهای عربی بود و دولت ایران ابعاد این روابط را پنهان می کرد. برگزاری این مسابقه و سفر تیم اسرائیلی باعث شد تا ابعاد همکاری دو کشور تا حدی آشکار شود که این امر موجب اعتراض شدید کشورهای عربی شد. دولت ایران در پاسخ به این اعتراض ها گفت که ورزش سیاسی نیست و اگر در قرعه کشی تیم های ایرانی با تیم های اسرائیلی روبرو بشوند ایرانیان حاضر نیستند که در مسابقه شرکت نکنند. با این وجود در تهران جو به شدت بر ضد تیم اسرائیلی بود و حتی در مقابل هتل محل اقامت بازیکنان و پرسنل تیم هاپوئل تظاهرات هایی برگزار شد که پلیس مجبور به دخالت شد. یهوشوا فایگنباوم بازیکن هاپوئل در این مورد گفت: «هواداران بسیار متعصب بودند و به نظر می آمد تمام تهران تنها یک چیز می خواهد: ما ببازیم و جام نزد تاج باقی بماند». این نخستین مرتبه بود که بازی های قهرمانی باشگاه های آسیا در ایران برگزار می شد و برگزاری این بازی ها اتفاق مهمی در فوتبال ایران بود. فوتبال اسرائیل در آن زمان در اوج قدرتش در آسیا به سر می برد؛ تیم ملی اسرائیل به عنوان تنها نماینده آسیا و اقیانوسیه به جام جهانی ۱۹۷۰ راه یافته بود و چهار تن از بازیکنان تیم هاپوئل در آن بازی ها در ترکیب تیم ملی اسرائیل حاضر بودند. در دور قبل این بازی ها در ۱۹۶۹ نماینده ایران، پرسپولیس تهران، توسط نماینده اسرائیل، مکابی تل آویو حذف شده بود و تیم اسرائیلی در ادامه راه قهرمان آن سال نیز شد. دور نخست مسابقات باشگاهی قهرمانی آسیا در ۱۹۶۷ نیز با قهرمانی تیم حاضر در فینال، هاپوئل تل آویو نماینده اسرائیل، پایان یافته بود. این در حالی بود که نماینده ایران که باید با هاپوئل بازی می کرد در بازی ها حاضر نشد و از حضور در مقابل این تیم انصراف داد. تیم تاج امکان این را داشت تا با پیروزی در این دیدار جلوی قهرمانی سه باره نمایندگان اسرائیل را بگیرد و نخستین قهرمانی را برای یک تیم ایرانی و در خاک ایران به ارمغان بیاورد. افزون بر این ها در آن سال بر اساس طرح پیشنهادی فیفا قرار بود مسابقاتی با نام جام باشگاه های جهان بین قهرمان های قاره های اروپا، آسیا، آفریقا، آمریکای جنوبی، آمریکای شمالی و مرکزی و اقیانوسیه برگزار شود و تیم قهرمان آسیا امکان حضور در این بازی ها را می یافت. بازی های جام باشگاه های فوتبال جهان در آن سال برگزار نشد و نخستین دوره اش در ۲۰۰۰ برگزار شد. همچنین پیش از این مسابقه سازمان تربیت بدنی ایران با همکاری فدراسیون فوتبال ایران بلیت های شرط بندی رسمی برای این مسابقات چاپ و اقدام به فروش آن ها در شعبه های بانک صادرات ایران و گیشه های بلیت فروشی امجدیه کرد. فرم های ویژه ای برای این منظور چاپ و به قیمت ۲ ریال عرضه شدند. جایزه هایی همچون اتومبیل آریا و شاهین نیز به عنوان جایزه برندگان تعیین شدند اما با این وجود استقبال خوبی از این بلیت ها نشد و این طرح بعد از این مسابقه دیگر تکرار نشد. درهای ورزشگاه امجدیه از ساعت ۱۰ صبح به روی تماشاگران باز شدند و سکوهای ورزشگاه از ساعت ۱ بعد از ظهر پر شدند. از این مسابقه استقبال بسیاری شد و با آن که سکوهای ورزشگاه امجدیه گنجایش ۲۵٬۰۰۰ را داشت تماشاگران بسیار بیشتری، چیزی در حدود ۳۵٬۰۰۰ به ورزشگاه آمدند و هزاران تن نیز بیرون ورزشگاه ماندند. پیش از آغاز بازی مراسمی با عنوان رفع خطر از جان شاهنشاه توسط سید جواد ذبیحی برگزار شد. پنج سال پیش از تاریخ این مسابقه و در ۲۱ فروردین ۱۳۴۴ محمدرضا شاه از ترور رضا شمس آبادی نجات یافته بود. از میان ۳۵٬۰۰۰ تماشاگر حاضر در ورزشگاه ۵٬۰۰۰ نفر از هواداران تیم هاپوئل نیز بودند. نماینده تیم هاپوئل ۵٬۰۰۰ بلیت بازی را خریده بود و بین جامعه یهودیان ایران پخش کرده بود. این بازی به طور مستقیم از تلویزیون و رادیو ایران نیز پخش شد. بازی با حملات اولیه تیم هاپوئل آغاز شد و در ۱۰ دقیقه نخست بازی تیم اسرائیلی تیم برتر میدان بود. اما بازیکنان تاج نیز کم کم آغاز به حمله کردند و در دقیقه ۱۲ یک فرصت بسیار خوب را که بر روی حمله علی جباری از جناح راست حاصل شده بود از دست دادند: دروازه بان هاپوئل از دورازه خارج شد و جباری توپ را بر روی محوطه جریمه ارسال کرد، مهاجم تاج، غلام حسین مظلومی، این توپ را به وفاخواه دیگر مهاجم تاج پاس داد و وفاخواه با شوتی سرکش توپ را روانه دروازه هاپوئل کرد اما دیوید پریمو، مدافع هاپوئل، توپ را از روی خط دروازه خالی برگرداند تا دورازه هاپوئل بسته بماند. ۱ دقیقه بعد تیم تاج باز هم با شوت وفاخواه صاحب موقعیت شد اما باز هم پریمو مدافع هاپوئل با خطای هند در موقعیتی مشکوک به پنالتی توپ را دور کرد و داور مسابقه یک ضربه آزاد به سود تاج و از بیرون محوطه جریمه اعلام کرد. فریدون معینی این ضربه آزاد را زد اما شوتش بی نتیجه ماند. بعد از این موقعیت با وجود برتری نسبی تاج نیمه نخست با نتیجه ۰–۰ مساوی به پایان رسید. نیمه دوم با حملات تیم تاج آغاز شد و در ۱۵ دقیقه ابتدایی این نیمه توپ و میدان در اختیار این تیم بود با وجود حملات نماینده ایران دروازه نماینده اسرائیل با درخشش دروازه بان این تیم که دروازه بان تیم ملی جوانان اسرائیل نیز بود بسته ماند. در دقیقه ۶۲ و بر خلاف جریان نسبی بازی پریمو مدافع تیم هاپوئل که روی حرکت فردی به محوطه جریمه تاج نزدیک شده بود می رفت تا صاحب یک موقعیت شود که کارو حق وردیان هافبک تاج وی را متوقف کرد. هاپوئل در دقیقه ۶۷ نیز یک موقعیت مسلم گلزنی داشت که مهدی لواسانی مدافع تاج در آخرین لحظه ضربه هافبک هجومی هاپوئل، ازکیل هازوم را به کرنر فرستاد. یک دقیقه بعد و در دقیقه ۶۹ همین ضربه کرنر تبدیل به گل تیم هاپوئل شد تا هاپوئل ۱–۰ پیش بیفتد. حالا تیم تاج تنها ۲۲ دقیقه فرصت داشت تا بازی را مساوی کند و از شکست رهایی یابد. در ۵ دقیقه ابتدایی بعد از گل تاج چندان حمله نکرد اما چند دقیقه بعد و در دقیقه ۷۵ تاج تنها تعویضش را انجام داد: مهدی حاج محمد به جای علی جباری کاپیتان تاج که روز آرامی را پشت سر گذاشته بود وارد بازی شد. به دنبال این تعویض چینش بازیکنان تاج در زمین دستخوش تغییر شد و تیم تاج دست به حملات زیادی زد که حاج محمد در این حملات نقش اساسی داشت. تیم تاج در دقیقه ۷۹ یک موقعیت مسلم گل را از دست داد اما سرانجام حملات تاج نتیجه داد و دروازه هاپوئل در دقیقه ۸۳ باز شد تا بازی ۱–۱ مساوی شود. در دقیقه ۸۷ هاپوئل دست به تعویض زد و میشوافایگن بوم بازیکن ملی پوش این تیم از بازی خارج شد و می بربرنر به جایش به زمین بازی آمد. حملات تاج در دقایق پایانی نیز ادامه یافت و وفاخواه در دقیقه ۹۰ یک موقعیت مسلم دیگر گل را از دست داد اما در ادامه وقت های قانونی گل دیگری به ثمر نرسید و بازی به وقت های اضافه کشیده شد. بعد از ۵ دقیقه زمان استراحت بین وقت های قانونی و اضافی بازی با حملات تاج پیگیری شد و در دقیقه ۹۲ تاج توانست گل دوم و پیروزی بخش را به ثمر رساند تا نتیجه ۲–۱ به سود تیم ایرانی بشود. بعد از این گل تاج همچنان به حمله کردن ادامه داد و مدافعان هاپوئل تنها تلاش داشتند تا نتیجه بدتر از این نشود. ۱۵ دقیقه نخست وقت های اضافه به همین ترتیب به پایان رسید. در ۱۵ دقیقه دوم و پایانی وقت های اضافه هافبک ها و مهاجمان تیم هاپوئل در تلاش برای گل تساوی به خشونت روی آوردند و در دقیقه ۱۱۷ در یکی از برخوردهای بازیکنان دو تیم رونی کالدرون بازیکن شماره ۸ هاپوئل مصدوم شد و از بازی بیرون رفت. هاپوئل که هر دو تعویضش را انجام داده بود در دقایق پایانی ده نفره به بازی ادامه داد و با وجود حملاتی که داشت نتوانست بازی را به تساوی بکشد و مدافعان و دروازه بان تاج در بسته نگه داشتن دروازه شان موفق بودند تا مسابقه با نتیجه ۲–۱ به سود تاج پایان یابد. پس از پیروزی و قهرمانی تاج، تماشاگران حاضر در ورزشگاه امجدیه نیز از ورزشگاه خارج شدند و در خیابان های اطراف ورزشگاه، به پایکوبی پرداختند. مردم تهران و شهرهای دیگر ایران نیز به خیابان ها آمدند و به جشن و پایکوبی پرداختند. در روزهای بعد ویگن خواننده ایرانی ترانه ای با شعری از ایرج جنتی عطایی در ستایش از بازیکنان پیروز این مسابقه خواند. کمیته ملی المپیک ایران از برندگان این مسابقه تجلیل کرد و حتی شرکت ها و سازمان هایی همچون موسسه اطلاعات، هواپیمایی ملی ایران و کفش ملی نیز با دعوت کردن از بازیکنان و پرسنل تیم تاج از آن ها قدردانی کردند. این پیروزی در مطبوعات ایران بازتاب وسیعی داشت؛ هفته نامه کیهان ورزشی، از معتبرترین هفته نامه های ورزشی ایران، با چاپ تصویری از مسعود معینی در آغوش رایکوف و تیتر اشک مقدس برای پیروزی از این بازی یاد کرد. مطبوعات غیر ورزشی ایران نیز به این بازی و حواشی اش پرداختند، به عنوان مثال روزنامه اطلاعات فردای این بازی با چاپ تصاویری از بازیکنان و هواداران تاج با تیتر تهران دیشب غرق شادی بود منتشر شد و حتی نشریه غیر ورزشی فردوسی با چاپ تصاویری از این بازی بر روی جلدش از این مسابقه یاد کرد. قهرمانی تاج در آسیا یکی از باارزش ترین عناوین قهرمانی تاریخ این باشگاه است. پرویز خسروانی، یکی از مؤسسین اولیه و مالک باشگاه تاج در آن زمان، در نوامبر ۲۰۱۱ در مصاحبه ای تلویزیونی با بخش فارسی صدای آمریکا از این پیروزی به عنوان یک مسابقه حماسی در تاریخ این باشگاه نام برد. باشگاه استقلال سال ها بعد و در میانه های دهه ۱۳۸۰ خورشیدی دو ستاره طلایی رنگ به نشانه دو قهرمانی این تیم در آسیا، این پیروزی و قهرمانی به عنوان نخستین قهرمانی، به نشان واره اش افزود. علاوه بر باشگاه تاج این پیروزی برای فوتبال ملی ایران نیز بسیار پراهمیت بود و یک پیروزی عظیم برای ایران تلقی شد؛ این پیروزی نخستین قهرمانی یک باشگاه فوتبال ایرانی در آسیا بود و تاریخ فوتبال باشگاهی ایران را ورق زد. دو سال پیش و در بهار ۱۳۴۷ تیم ملی ایران با غلبه بر تیم ملی اسرائیل برای نخستین بار قهرمان جام ملت های آسیا شده بود و حالا یک تیم باشگاهی نیز با پیروزی بر نماینده اسرائیل نشان گر قدرت فوتبال ایران در میان باشگاه های آسیا نیز بود. این شکست تنها شکست نمایندگان اسرائیل در فینال جام باشگاه های آسیا محسوب می شود اما با وجود این شکست برگزاری این مسابقه برای اسرائیل یک دستاورد دیپلماتیک منطقه ای محسوب شد چرا که تا آن زمان روابط ایران و اسرائیل کمابیش محرمانه و مورد اعتراض کشورهای عربی بود اما با برگزاری این مسابقه روابط دو کشور تا حدی آشکار شد و ورزشکاران اسرائیلی با وجود شکست با خشنودی فراوان به اسرائیل بازگشتند. رهاویا روزنبام سرمربی تیم هاپوئل نیز در این زمینه گفت: «با توجه به شرایط موجود و جوی که در اطراف ما بود ما با بهترین توانمان کار کردیم، فوتبال خوبی بازی کردیم و اسرائیل را در شرایط آبرومندی نمایندگی کردیم».
[ { "answer1": "ساخت این ورزشگاه در ۱۳۱۷ به پایان رسید و در ۱۳۱۸ با برگزاری نخستین دوره مسابقات قهرمانی ایران افتتاح شد.", "answer2": "امجدیه میزبان بسیاری رخدادهای غیر ورزشی و سیاسی اجتماعی نیز بود همچون بخشی از مراسم میزبانی از الیزابت دوم ملکه انگلیس در سفرش به ایران در ۱۳۳۹ و جشن تاج گذاری محمدرضا پهلوی در ۱۳۴۶.", "distance": 535, "question": "ورزشگاه امجدیه در چه سالی ساخته شد و چه مراسم غیر ورزشی در آن برگزار شده بود؟" }, { "answer1": "گل های تیم تاج را غلام وفاخواه در دقیقهٔ ۸۳ و مسعود معینی در دقیقهٔ ۹۲ به ثمر رساندند.", "answer2": "این نخستین قهرمانی یک تیم باشگاهی ایرانی در رقابت های قاره ای هست.", "distance": 243, "question": "در فینال مسابقات قهرمانی باشگاه های آسیا ۱۹۷۰، گل های تیم تاج را چه کسانی به ثمر رساندند و چرا این مسابقه از اهمیت زیادی برای فوتبال ایران برخوردار بود؟" }, { "answer1": "تیم تاج به دنبال قهرمانی در مسابقات قهرمانی باشگاه های تهران ۴۸–۱۳۴۷ به عنوان نماینده ایران جواز حضور در مسابقات باشگاهی قهرمانی آسیا را کسب کرد.", "answer2": "هامنتمن تیم دوم گروه A بنا به دستور دولت لبنان حاضر به بازی در مقابل تیم اسرائیلی نشد و هاپوئل با نتیجه ۳–۰ برنده شناخته شد و پا به فینال گذاشت.", "distance": 921, "question": "تیم تاج چگونه به فینال مسابقات باشگاهی قهرمانی آسیا ۱۹۷۰ رسید و چه تیمی در نیمه نهایی از رویارویی با هاپوئل انصراف داد؟" }, { "answer1": "برای تیم هاپوئل نیز ازکیل هازوم در دقیقهٔ ۶۹ گل زد.", "answer2": "هفته نامه کیهان ورزشی، از معتبرترین هفته نامه های ورزشی ایران، با چاپ تصویری از مسعود معینی در آغوش رایکوف و تیتر اشک مقدس برای پیروزی از این بازی یاد کرد. مطبوعات غیر ورزشی ایران نیز به این بازی و حواشی اش پرداختند، به عنوان مثال روزنامه اطلاعات فردای این بازی با چاپ تصاویری از بازیکنان و هواداران تاج با تیتر تهران دیشب غرق شادی بود منتشر شد و حتی نشریه غیر ورزشی فردوسی با چاپ تصاویری از این بازی بر روی جلدش از این مسابقه یاد کرد.", "distance": 11489, "question": "چه کسی گل هاپوئل را در فینال به ثمر رساند و بعد از قهرمانی تاج، کدام نشریات به این رویداد ورزشی پرداختند؟" } ]
[ { "answer1": "این تیم پیش از این یک بار سابقهٔ حضور و قهرمانی در نخستین دورهٔ مسابقات باشگاهی قهرمانی آسیا، در سال ۱۹۶۷ را داشت.", "answer2": "این شکست تنها شکست نمایندگان اسرائیل در فینال جام باشگاه های آسیا محسوب می شود", "question": "تیم هاپوئل تل آویو در چه سالی برای اولین بار قهرمان آسیا شد و در فینال سال ۱۹۷۰ چه اتفاقی افتاد؟" } ]
gemini-2.0-flash-exp
261
: محمدرضا رحیمی محمدرضا رحیمی (متولد ۱۳۳۳ -، قروه) سیاست مدار ایرانی است. وی دادستان، استاندار، نماینده مجلس و معاون اول رئیس جمهور بوده است. از شهریور ۱۳۸۸ تا ۱۳۹۲ و در دولت دهم محمود احمدی نژاد، معاون اول رئیس جمهور ایران بود؛ از دیگر سمت های وی دادستانی در کردستان در سال ۱۳۵۹، استانداری کردستان از سال ۱۳۷۲ تا ۱۳۷۶، نمایندگی سنندج در مجلس هفتم و ریاست دیوان محاسبات در آن مجلس بوده است. در دولت محمود احمدی نژاد وی ضمن تصدی سمت معاون اول با حکم احمدی نژاد ریاست ستاد هماهنگی مبارزه با مفاسد اقتصادی را نیز بر عهده داشت. عبدالله رمضان زاده سخنگوی دولت خاتمی او را به اختلاس یک میلیارد تومان از آردهای اهدایی سازمان ملل به پناهندگان ساکن ایران کرده است. وی از معدود مسئولان رده بالای جمهوری اسلام ایران است که در سه قوه اصلی سابقه مدیریت کلان دارد. وی همچنین همچنین در قوه اجراییه همه سطوح مدیریتی را از بخشداری، فرمانداری، استانداری تا معاونت رئیس جمهوری تجربه کرده است. به نوشته سایت جنبش راه سبز وی از قبل از انقلاب در سمت دادستان و بخشدار قروه فعالیت داشته که این سمت ها تا سال ۱۳۶۳ ادامه می یابد. بدین ترتیب او از جمله معدود مقاماتی است که از سال های قبل تا بعد از انقلاب و در سمت های مختلف در دولت های مختلف در سطح استانی و سپس در دولت احمدی نژاد در سطح عالی پست و مقام داشته است. گزارش های مختلف در رسانه های اصولگرا و اصلاح طلب ایران پیرامون ارتباط گسترده وی با اختلاس در بیمه ایران، ابهام در برخی مدارک و عملکرد درانتخابات دوم خرداد ۱۳۷۶ منتشر گردیده است، اما در نهایت به رغم تبرئه از موضوع بیمه ایران در دیوان عالی کشور به خاطر دریافت مبالغی از افراد حقیقی و توزیع آن میان نامزدهای انتخاباتی مجرم شناخته شد و در ۲۶ بهمن نود و سه به زندان رفت. این اتهام به لحاظ چگونگی و نحوه دادرسی همواره مورد مناقشه حقوقدانان و فعالان سیاسی بوده است و برخی دلایل آن را سیاسی می دانستند. از سوی دیگر، به دلیل مخالفت رحیمی با قرارداد کرسنت و نیز افشای دریافت پورسانت برخی سیاسیون در این قرارداد، بلافاصله پس از آغاز به کار دولت یازدهم مورد حملات رسانه ها قرار گرفت. در پی انتشار و افشای اسناد مربوط به پرونده کرسنت کوروش روشن وکیل و داماد محمدرضا رحیمی در دوم دی ماه نود و شش بازداشت شد. محمدرضا رحیمی در سال ۱۳۳۳ در قروه استان کردستان زاده شد، وی دوران تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را در شهر زادگاه خویش و تحصیلات دبیرستان را در شهر همدان گذراند و سپس در سال ۱۳۵۱ در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران به تحصیل در رشته حقوق پرداخت. او از همان هنگام با شرکت در مجالس مذهبی و سیاسی وارد فضای سیاسی جامعه شد. او از آغاز انقلاب تاکنون مسئولیت های مختلفی را در قوای سه گانه (قضائیه، مقننه و مجریه) به عهده داشته است. رحیمی در تاریخ ۲۲ شهریور ماه ۱۳۸۸ توسط محمود احمدی نژاد به سمت معاون اولی ریاست جمهور منصوب شد. رحیمی متأهل و دارای دو فرزند است. وی تاکنون به چندین منصب عالی دولتی در ایران دست یافته است. او سابقه دادستانی در قروه و سنندج، ریاست انجمن شهر سنندج و ریاست دانشکده حقوق واحد تهران مرکز دانشگاه آزاد را هم داشته است. وی ۴ سال استاندار کردستان بوده است. برگزاری کنگره مشاهیر کرد در سنندج، راه اندازی بازارچه مرزی بانه و مریوان و تأسیس دانشگاه کردستان مهمترین عملکرد رحیمی در دوره استانداری او دانسته شده است. وی در دوره دوم مجلس شورای اسلامی و از حوزه قروه و دهگلان با ۷۳٫۸٪ کل آرا توانست به مجلس راه یابد. از میان ۴۳٫۰۶۴ رأی، ۳۱٫۷۹۶ رأی برای رحیمی به صندوق انداخته شد. وی در این سال ها رئیس کمیسیون امور قضایی و حقوقی (سال اول) رئیس کمیسیون امور قضایی و حقوقی (سال سوم) رئیس کمیسیون امور قضایی و حقوقی (سال چهارم) مجلس بود. وی در دوره سوم مجلس نیز از حوزه قروه و دهگلان با آرای ۵۳٫۱٪ پیروز انتخابات شد. کل آرای ۶۳٫۹۹۶ بود و ۳۳٫۹۶۱ رأی نصیب وی شد. وی در دوره چهارم مجلس از حوزه سنندج و دیواندره و کامیاران، با ۴۳٫۰۲۱ رای از میان ۱۰۷٫۶۶۶ رأی و درصد ۳۹٫۹٪ توانست برای سومین بار پیاپی به مجلس راه پیدا کند. وی یک سال بعد از آن از مجلس استعفا می دهد. او در این مدت در کمیسیون امور اداری و استخدامی، کمیسیون امور اداری و استخدامی و کمیسیون تحقیق فعالیت می کرده است. محمدرضا رحیمی علاوه بر فعالیت های اجرایی و مسئولیت های سیاسی دربارهٔ مباحث حقوقی، مسائل خاورمیانه و خوش نویسی دارای آثار و تألیفاتی به شرح ذیل است: محمدرضا رحیمی برخلاف ۳ معاون اول سابق رئیس جمهور ایران (حسن حبیبی، محمدرضا عارف و پرویز داوودی) حاشیه هایی زیادی داشته و مخالفان متعددی دارد. باهنر او را در ادعایی جنجالی بهترین معاون اول ادوار خوانده و گفته است: «از وقتی، معاون اول در قانون اساسی مطرح شد، ما ضمن احترام کامل به جناب آقای دکتر حبیبی که خداوند ان شاءالله سلامتشان بدارد و عمرشان را طولانی کند و همچنین آقای دکتر عارف و آقای دکتر داوودی که خوب کار کردند ولی من احساس می کنم که اجرایی ترین آنها آقای رحیمی است. او اجرا را بلد است» او همچنین مدعی شد توکلی که مهمترین مخالف رحیمی در محافل سیاسی و رسانه ای در سالیان اخیر بوده است قبلاً بارها از مدیریت رحیمی تمجید کرده و معتقد بوده است باید اجازه بدهند رحیمی کارش را بکند. محمدرضا رحیمی در ۱۸ مرداد ۱۳۸۹ در سخنانی یورو و دلار را نجس دانست و استرالیایی ها را گله دار خواند: سفارت بریتانیا در واکنش به این سخنان با صدور بیانیه ای این گونه اظهار نظرات برای یک مقام عالی رتبه سیاسی را نامناسب خواند: «بیان این که بریتانیایی ها «آدم» نیستند و «خرفت» خطاب کردن آن ها مصداق نادیده انگاشتن کرامت انسان و سخنی است پوچ و نامعقول.» قرارداد کرسنت بین شرکت اماراتی کرسنت پترولیوم با شرکت ملی نفت ایران در زمان وزارت بیژن زنگنه منعقد شد. اجرای این پروژه در سال ۱۳۸۴ با دلایل ارائه شده از سوی دیوان محاسبات ایران از جمله تغییر نیافتن بهای گاز صادراتی و ثابت ماندن آن در هفت سال اول اجرای قرارداد متوقف شد. علی کردان در زمان حضورش در وزارت نفت در حال بررسی شرایط و رفع ابهامات و سوتفاهم های این قرار داد بود اما این موضوع بعدها اطلاعات محرمانه جلسه کردان با کرسنت، به روزنامه کیهان داده شد و کیهان در گزارشی آنرا مطرح کرد. در مورد مدرک دکترای محمدرضا رحیمی شبهات زیادی مطرح شدهٰ اما در نهایت وزارت علوم در سال ۱۳۸۹ صحت مدرک فوق لیسانس و گذراندن آزمون جامع دکتری او را تأیید کرد. مدرک او سابقاً با مدرک دکترای کردان مقایسه شده بود. علیرضا زاکانی در جریان جلسه استیضاح کردان و در واکنش به شکایت رحیمی از رسانه هایی که دربارهٔ مدرک کردان خبر منتشر کرده بودند، مدرک رحیمی را "قُلِ" دوم مدرک کردان توصیف کرده بود. در شهریور ۱۳۸۸ پس از درخواست الیاس نادران، دیگر نماینده اصول گرای مجلس هشتم، برای بررسی مدرک دکترای رحیمی، این درخواست مورد موافقت هیئت رئیسه مجلس قرار گرفت. احمد توکلی رئیس مرکز پژوهش های مجلس مدرک رحیمی را قطعاً مدرکی قلابی و مشابه مدرک کردان می داند. او همچنین از دروغگویی رحیمی در جریان مدرک کردان انتقاد کرده و از احمدی نژاد هم به دلیل انتخاب کسی که به گفته او «سوابق دروغگویی و سوء استفاده از قدرت و سوء استفاده از مدرک جعلی دارد» انتقاد کرده است. خود رحیمی یک بار در پاسخ به خبرنگاران در مورد مدرک دکترایش گفته بود: «مگر در مملکت هیچ مشکلی وجود ندارد که نماینده ها به دنبال اثبات جعلی بودن مدرک دکترای او هستند.» رحیمی در واکنش به این انتقادات از الیاس نادران شکایت کرد و نادران به دلیل اتهام واردن به مدرک تحصیلی رحیمی در دادگاه محکوم شد. رحیمی بنا به خبری که بعدها منتشر شد در حضور وزیر علوم و رئیس کمیسیون آموزش مجلس از رساله دکتری خود دفاع کرد. در مورد مدارک قبلی او نیز، مدرک لیسانس حقوق وی از دانشگاه تهران مورد تأیید همه است اما برخی نمایندگان مجلس در مورد مدرک کارشناسی ارشد او هم تردید نموده اند. اما هفته نامه پنجره خبری را منتشر کرده که غلامعباس توسلی از چهره های برجسته جریان ملی مذهبی استاد راهنمای وی در مقطع کارشناسی ارشد بوده است برخی خبرگزاری ها مدعی شدند که دکتر توسلی او را دانشجوی خوبی خوانده و مدرک دکترای او را بی اشکال اعلام کرده ولیکن وی ضمن تکذیب این مطلب تنها تأیید کرد که هزاران دانشجو طی نیم قرن پایان نامه های شان را به راهنمایی وی به پایان رسانده اند و رحیمی نیز یکی از آنان بوده است. وبگاه کلمه «زخم زمین» یکی از چند کتاب چاپ شده توسط رحیمی را مورد نقد و بررسی قرار داده و ضمن زیر سؤال بردن نگارش کتاب توسط خود او وی را به دستبرد فکری در این کتاب متهم ساخته است. در بخشی از این مطلب آمده است: «در اولین فصل کتاب در بخشی با عنوان «صهیونیسم در یک نگاه»، در عرض سه صفحه ظهور اسلام را تشریح و با پرش از جنگ اول و دوم جهانی، به پست صهیونیسم می رسد (ص ۳۱). بگذریم که سراسر این قسمت رونویسی از مقاله و آثار دیگران است. نویسنده می کوشد شتابناک خود را به امروز برساند و در این مسیر قریب به اتفاق اسناد، روایات و وقایع را مخدوش نقل می کند. رحیمی یا هر کسی که این کتاب را برایش گردآوری کرده، اندکی حوصله به خرج نداده که به فراتر از ویکی پدیای فارسی مراجعه کند و حداقل اسم و فامیل ارجاعات را درست ذکر کند. بسیاری از منابع مورد ارجاع یا اصلاً وجود خارجی ندارند (مانند دکتر محمد ذاکریان در صفحه ۱۲۹)، یا ناقص اند (مانند مصاحبه حسین رنجبران با رسانه ها) یا مبهم اند (مانند رجوع کنید به شماره ۱۹۲۸۶ روزنامه کیهان) یا غلط درج شده اند (مانند تایپ غلط خود نوار غزه و بسیاری دیگر).» پیش از این در دوران شهرداری محمود احمدی نژاد پرونده ای پیرامون دستبرد فکری اختراع اتاق امن علیه مقامات شهرداری مطرح و نام احمدی نژاد را نیز در این دستبرد علمی مطرح گردید. وبگاه کلمهنزدیک به میرحسین موسوی با بیان خاطره ای از دوره استانداری رحیمی در کردستان دربارهٔ عملکرد او در انتخابات دوم خرداد ۱۳۷۶ نوشته است: «یکی از مسئولان نظامی شهر که در عداد نخستین رأی دهنگان بود، روایت کرده که در همان اول صبح با صندوق پر از برگه مواجه شدیم و برگه مان را به زحمت در صندوق پر شده، جا کردیم! گفتنی است در انتخابات ریاست جمهوری دوم خرداد ۱۳۷۶، ناطق نوری علاوه بر زادگاه خود (مازندران) فقط در یک استان دیگر (کردستان) که رحیمی استاندارش بود بیش از سید محمد خاتمی رأی آورده بود! به روایت آن مقام با دیدن صندوق پر از برگه لبخندی بر سیمای رحیمی که در جایگاهی رفیع ایستاده بود هدیه کردم و محل رأی گیری را ترک کردم» نکته قابل توجه اینجاست که به رغم این خاطرات، آمارها نشان می دهد محمد خاتمی در آن انتخابات بیشترین آراء را در کردستان به دست آورد و احتمالاً این خاطرات مربوط به لرستان و دوره استانداری محمدی زاده است که در آنجا ناطق نوری ۱۰۲ درصد آراء شرکت کنندگان را به دست آورد! برگزاری کنگره مشاهیر کرد در سنندج، راه اندازی بازارچه مرزی بانه و مریوان و تأسیس دانشگاه کردستان مهمترین عملکرد رحیمی در دوره استانداری او دانسته شده است. رسول منتجب نیا قایم مقام حزب اعتماد ملی گفته است که در زمان استانداری رحیمی پوسترهای مستهجنی علیه خاتمی چاپ و منتشر می شود و بعد آنرا به استانداری نسبت می دهد که این ماجرا پیگیری نمی شود و خاتمی به وکیل خود توصیه می کند که رضایت بدهد و شکایت را پیگیری نکند. به گفته سایت اصولگرای الف، رحیمی آمر و طراح نقشه پرداخت چک ۵ میلیون تومانی به نمایندگان مجلس در ازای پس گیری استیضاح علی کردان بود که احمدی نژاد هم دستور رسیدگی و برخورد با عوامل آن را صادر کرد؛ و دکتر ناصر واقعی برخورد با عوامل را برعهده گرفت عامل اصلی این پرونده مدیرکل امور مجلس ریاست جمهوری (زیر نظر رحیمی) بود. رحیمی در زمانی به عنوان معاون اول رئیس جمهور انتخاب شد که برخی از نمایندگان مجلس با پیگیری شکایت خود از وی بر این اعتقاد بودند که تخلفات وی بسیار است و اسناد آن موجود است. رحیمی در دیوان محاسبات کشور، یکی از مسئولان اخراج شده شرکت بیمه ایران را به عنوان بازرس همان شرکت بیمه تعیین کرد و در نتیجه گزارشی غلط وی به احمدی نژاد، وی دستور برکناری مدیرعامل و تمام هیئت مدیره اعضای شرکت بیمه ایران را داد. جهان نیوز نوشت: رد پای یکی از مسولان در باند فساد بیمه ای کرج دیده می شود، یک چهره جنجالی و مسوول که دارای اتهامات متعدد فساد مالی و سیاسی است و در حال حاضر دارای مسئولیت است، متهم به همکاری و شراکت با یک باند فساد مالی در بیمه شهرستان کرج است. سایت الف از قول احمد توکلی نیز نوشت: «جناب محمد رضا رحیمی، لابد اطلاع دارید آقایان جابر عبداللهی، حمزه نویس و مسعودی در چه شرایطی هستند. من به عنوان نماینده مردم شریف ایران انتظار دارم توضیح بفرمایید که چکهای چند میلیارد تومانی و چند صد میلیون تومانی که به حساب شما واریز شده است از چه حسابهایی و مربوط به چه افرادی است؟» دو نامه ای که نمایندگان مجلس در اسفند ۱۳۸۸ (۲۱۶ نفر) و فروردین ۱۳۸۹ (۲۳۳ نفر) خطاب به رئیس قوه قضائیه در مورد پیگیری فساد اقتصادی نوشتند هم از سوی رسانه ها اشاره ای آشکار به رحیمی تعبیر شد. الیاس نادران در جلسهٔ علنی مجلس در مورد این نامه گفته بود: «آقای رحیمی رئیس حلقه فساد در خیابان فاطمی است که نسبت به جمع آوری منابع از محل منابع فاسد و توزیع آن تصمیم گیری می کرده است و اکنون تقریباً همهٔ اعضای این شبکه فاسد اقتصادی در خیابان فاطمی دستگیرشده اند الا معاون اول فعلی رئیس جمهور.» و مدعی بود که نمایندگان حامی رحیمی از میزان دخالت وی در این شبکه فساد باخبر نیستند. رحیمی نیز در سخنانی در میان کردها گفت که این اتهامات به دلیل کُرد بودن وی است. همچنین، اوایل آذرماه سال ۱۳۸۹، صادق لاریجانی، رئیس قوه قضاییه، بدون نام بردن از افراد خاص، گفت که در پشت یک پرونده مربوط به یک اختلاس کلان، افراد مهمی قرار دارند. که بعدها طبق افشاگری انی کاظمی مشخص گردید پشت پرونده های علیه رحیمی شخصیت هایی چون طبری بوده اند که به دلیل اختلافات با احمدی نژاد، وی را قربانی کردند. او گفته بود: معاون اول سابق در زندان به دادستان وقت گفته بود که اگر به جای برخورد سیاسی واقعاً به دنبال مبارزه با فساد هستید همین اکبر⁧ طبری⁩ بیخ گوش شماست! نتیجه اینکه به خاطر توهین به طبری آنهم در زندان به ۶ ماه حبس بیشتر محکوم شد! غلامحسین محسنی اژه ای دادستان کل کشور نیز خبر از بررسی قضایی اتهام فساد مالی که به محمدرضا رحیمی وارده شده داد و گفت که رحیمی پس از دریافت اظهارات سایر متهمان، به دستگاه قضایی احضار خواهد شد. با اینحال محمود احمدی نژاد، این اتهامات در خصوص معاون اول خود را رد کرد و خود رحیمی نیز اظهارات اژه ای را غیرقانونی خواند و گفت: «تا احمدی نژاد رئیس جمهور است، من هم معاون اول ایشان خواهم ماند.» به گفته برخی ناظران، افزایش اتهامات متقابل مقامات قوه قضاییه و دولت علیه یکدیگر می تواند حاکی از تشدید اختلاف نظر در میان مقامات ارشد حکومت باشد که با بیرون راندن بسیاری از شخصیت های اصلاح طلب، به خصوص پس از انتخابات بحث برانگیز ریاست جمهوری در سال گذشته، همگی به عنوان اعضای جناح اصولگرا سمت های مهم حکومتی را در اختیار گرفته اند. الیاس نادران در ۷ دی ماه ۱۳۸۹ ادعا کرد که محمدرضا رحیمی در اواخر دورهٔ مجلس هفتم در حالی که رئیس وقت دیوان محاسبات اداری بوده است صدها میلیون تومان پول بدون داشتن منبع مالی توزیع کرده است. طرح تحقیق و تفحص از عملکرد دیوان محاسبات در زمان تصدی وی در مجلس به رأی گذاشته شد، اما نمایندگان مجلس با آن مخالفت کردند. این طرح با اختلاف ۱۰ رأی به تصویب نرسید. همزمان با رسیدگی به پرونده اختلاس از بیمه ایران و استانداری تهران نام معاون اول رئیس جمهوری سابق بر سر زبان ها افتاد. بسیاری از متهمان پرونده اختلاس از بیمه ایران در حین برگزاری دادگاه اسم این فرد را به زبان آورده و اقدامات مجرمانه ای را به این فرد نسبت دادند. در این رهگذر بارها از دادستان عمومی و انقلاب تهران و همچنین دادستان کل کشور دربارهٔ سرنوشت رسیدگی به پرونده محمدرضا رحیمی سؤال پرسیده شد. مسئولان در پاسخ به این سؤالات خبر از در جریان بودن این پرونده می دادند اما هیچ کدام اطلاع روشنی از روند رسیدگی در اختیار رسانه ها قرار ندادند تا اینکه در ۱۴ دی ۱۳۹۲ عباس جعفری دولت آبادی، دادستان عمومی و انقلاب تهران در اطلاعیه ای که در آن مواردی از اظهارات مجرمانه علی مطهری را منعکس کرده بود آخرین وضعیت پرونده محمد رضا رحیمی را تشریح کرد. در این اطلاعیه دادستان تهران نوشت: «هم چنین ادعای وی (علی مطهری) مبنی بر این که «قوه قضاییه ما پس از گذشت بیش از چهار سال هنوز نتوانسته تکلیف معاون اول رئیس جمهور سابق را در پرونده بیمه ایران مشخص کند»، مبتنی بر کذب است. زیرا از آقای رحیمی تحقیق به عمل آمده و در حال حاضر این فرد با صدور قرار وثیقه مناسب و تأمین آن، آزاد می باشد. محمدرضا رحیمی در ۲۱ اردیبهشت ۹۲، آخرین روز ثبت نام انتخابات ریاست جمهوری ایران (۱۳۹۲) به وکالت محمدجعفر محمدزاده معاون مطبوعاتی وزارت ارشاد اسلامی در این انتخابات شرکت نمود. وی آخرین نفری بود که در مهلت ۵ روزه نام نویسی انتخابات یازدهمین دوره ریاست جمهوری و تنها ۵ دقیقه مانده به اتمام این مهلت از طرف موکل خود ثبت نام کرد. محمد رضا رحیمی در ۲۳ اردیبهشت ۹۲ از کاندیداتوری در انتخابات یازدهمین دوره ریاست جمهوری انصراف داد. او بعدها در نامه به احمدی نژاد نوشت که برخلاف میل باطلی انصراف داده است و علت کاندیداتوری خود در این دوره از انتخابات را مخالفت نمادین با حمایت احمدی نژاد از کاندیداتوری رحیم مشایی عنوان کرده بود. سخنگوی قوه قضاییه در نشست خبری ۱۲ اسفند ۹۲ در پاسخ به سؤالی دربارهٔ صدور قرار مجرمیت یکی از مسوولان دولت سابق در پرونده های بیمه و ارز و وجود ۲۵ یا ۲۹ عنوان اتهامی برای او گفت که اصل موضوع صحیح است و قرار مجرمیت برای این فرد صادر شده است. پرونده وی پیرامون تخلفات در شرکت بیمه ایران، بدواً در شعبه ۷۶ دادگاه کیفری استان تهران رسیدگی شد که هیئت قضایی این شعبه او را به ۱۵ سال حبس، پرداخت دو میلیارد و ۸۵۰ میلیون تومان رد مال و یک میلیارد تومان جزای نقدی محکوم کرده بودند. ببا اعتراض وی پرونده به دیوان عالی کشور رفت که دیوان ضمن تبرئه رحیمی از پرونده بیمه ایران بخشی از محکومیت او را تأیید کرد و مجازات حبس وی را به ۵ سال و ۹۱ روز کاهش داد. خبر تأیید محکومیت وی در دیوان عالی کشور در روز ۱ بهمن ۱۳۹۳ توسط خبرگزاری ایسنا منتشر شد و روزنامه شرق در روز ۲ بهمن ۱۳۹۳ نوشت که اخبار تأیید نشده ای از انتقال وی به زندان اوین در ۱ بهمن حکایت دارد. پس از تأیید حکم وی توسط قوه قضائیه، دفتر محمود احمدی نژاد با صدور بیانیه ای، مرتبط دانستن تخلفات محمدرضا رحیمی به دولت های نهم و دهم ایران را کاملاً بی پایه و اساس دانسته و تخلفات وی را محدود به سال های پیش از ورود رحیمی به کابینه احمدی نژاد و در زمان ریاست وی بر دیوان محاسبات کشور، محدود دانسته است و برخی گروه های سیاسی داخل ایران را متهم به جوسازی دولت های نهم و دهم ایران دانسته است. در پی محکومیت رحیمی معاون اول احمدی نژاد، دفتر وی در بیانیه ای مدعی شد که تخلفات رحیمی به دولت احمدی نژاد مربوط نیست و در سال های قبل از همکاری این دو صورت گرفته است. رحیمی نیز در بیانیه ای در پاسخ به احمدی نژاد به سوابق دیرینه دوستی میان شان پرداخت و نوشت: «مرا با شما دوستی و رفاقت دیرینه ایست که مربوط به سال های اخیر نیست. نیک می دانید و دیگران هم خوب است در این مجال مطلع شوند که رفاقت من و شما به سال های دوری بر می گردد که در کردستان و آذربایجان غربی بودید و سپس به اردبیل رفتید تا تقدیرمان این باشد که هر دو استانداری دولت ششم را تجربه کنیم. گذر زمان شما را به ریاست جمهوری و بنده را به خدمتگزاری در دیوان محاسبات کشور رساند.» در این بیانیه وی خود را مخالف برخی اقدامات احمدی نژاد معرفی کرده است. در این نامه همچنین به برخی رفتارهای خاص احمدی نژاد هم اشاره شده و آمده است: «هربار که به مشورت می نشستیم به سروش آسمانی کذایی بیشتر توجه می کردید تا مشورت های ناشی از تجربه های مختلف من.» وی همچنین در دفاع از خود پیرامون اتهامات گفته است: «همواره در آستانه برگزاری انتخابات مجلس، کمیته هایی برای برنامه ریزی و راهبری امر انتخابات توسط جریانات سیاسی تشکیل می گردد. در این راستا برای انتخابات مجلس هشتم نیز کمیته ای متشکل از برخی چهره های اصولگرا برگزار و بنا شد از کاندیداهای اصولگرا در سطح کشور از طریق کمک های غیردولتی پشتیبانی مالی شود. در میان افراد کمک کننده فردی به نام جابر ابدالی که از سوی برخی نمایندگان مجلس و مقامات قضایی و اجرایی به اینجانب معرفی شده بود، برای کمک اعلام آمادگی نمود. بنده نیز به واسطه حساسیت و اطمینان خاطر از سالم بودن کمک های نامبرده همچون سایر موارد در خصوص ایشان از طریق حراست دیوان محاسبات از مجاری ذی صلاح، در خصوص وی استعلام کردم که پس از اطمینان و پاسخ مثبت که اسناد آن ضمیمه پرونده است، برای دریافت کمک از وی اعلام آمادگی نمودیم و از وی خواستیم که به کاندیداهایی که ما معرفی می کنیم از محل حساب شخصی و با چک بانکی خودش کمک کند. در نهایت نامبرده مجموعاً یک میلیارد و دویست میلیون تومان را به این امر اختصاص داد و البته کلیه اسناد و کپی چک های صادره که به قریب ۱۷۰نفر از کاندیداهای مجلس هشتم پرداخت شده است در پرونده ثبت و ضبط است و همه آن به مصرف انتخابات رسید؛ بنابراین کل این مبلغ یک میلیارد و دویست میلیون تومان بوده و عیناً به حساب نامزدها پرداخت شده است.» رحیمی در نامه به احمدی نژاد تلویحاً از او اعلام برائت کرد و نوشت: سرانجام با توجه به قطعیت حکم محکومیت محمدرضا رحیمی دایر بر تحمل ۵ سال و ۹۱ روز حبس، سرپرست اجرای احکام دادسرای کارکنان دولت ابتدا او را جهت اجرای حکم احضار نمود و روز بعد با استنکاف نامبرده از معرفی خود وی دستور اجرای حکم حبس را از طریق نیروی انتظامی صادر کرد. بر این اساس مأموران پلیس در تاریخ ۲۶ بهمن ۹۳ با حضور در محل سکونت محکوم علیه وی را فراخوانده و پس از تفهیم موضوع اجرای حکم، نامبرده جهت تحمل حبس به زندان اوین تحویل دادند. وبسایت کلمه در ۸ اسفند ۱۳۹۳ نوشت محمدرضا رحیمی در طبقه اول ساختمان معروف به اندرزگاه ۹ (بند ۲۴۱) که در اختیار حفاظت اطلاعات قوه قضاییه است نگهداری می شده است» مرخصی محمد رضا رحیمی برای عیادت از همسر بیمارش جنجالی شد. مجامع قضایی درباره این مرخصی بیان کردند بر اساس نظریه پزشکی و ضرورت حضور وی در بیمارستان و تأیید دادستان به مرخصی آمده که این مرخصی موقتی است و هر کسی هم که از زندان بیرون برود (مرخصی برود) تضمین لازم گرفته می شود و نوع تضمین نیز بستگی به نظر قاضی دارد. همسر محمد رضا رحیمی در تاریخ بیست و چهارم خرداد ۱۳۹۴ در گذشت رحیمی سرانجام در تاریخ ۲۸ اسفند ۹۶، سه سال ۳۲ روز پس از زندانی شدن، به دلایل آنچه که رفتار خوب در زندان گفته شد و پس از نامه چند تن از سران کشور به رهبری از زندان آزاد شد.
[ { "answer1": "محمدرضا رحیمی (متولد ۱۳۳۳ -، قروه) سیاست مدار ایرانی است.", "answer2": "برگزاری کنگره مشاهیر کرد در سنندج، راه اندازی بازارچه مرزی بانه و مریوان و تأسیس دانشگاه کردستان مهمترین عملکرد رحیمی در دوره استانداری او دانسته شده است.", "distance": 2751, "question": "محمدرضا رحیمی در چه سالی متولد شد و مهمترین عملکرد او در زمان استانداری کردستان چه بود؟" }, { "answer1": "سپس در سال ۱۳۵۱ در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران به تحصیل در رشته حقوق پرداخت.", "answer2": "عبدالله رمضان زاده سخنگوی دولت خاتمی او را به اختلاس یک میلیارد تومان از آردهای اهدایی سازمان ملل به پناهندگان ساکن ایران کرده است.", "distance": 1623, "question": "محمدرضا رحیمی در چه دانشگاهی تحصیل کرد و چه کسی او را به اختلاس متهم کرد؟" }, { "answer1": "وی در دوره دوم مجلس شورای اسلامی و از حوزه قروه و دهگلان با ۷۳٫۸٪ کل آرا توانست به مجلس راه یابد.", "answer2": "باهنر او را در ادعایی جنجالی بهترین معاون اول ادوار خوانده و گفته است: «از وقتی، معاون اول در قانون اساسی مطرح شد، ما ضمن احترام کامل به جناب آقای دکتر حبیبی که خداوند ان شاءالله سلامتشان بدارد و عمرشان را طولانی کند و همچنین آقای دکتر عارف و آقای دکتر داوودی که خوب کار کردند ولی من احساس می کنم که اجرایی ترین آنها آقای رحیمی است. او اجرا را بلد است»", "distance": 1048, "question": "محمدرضا رحیمی در انتخابات مجلس از کدام حوزه انتخاباتی به مجلس راه یافت و همچنین چه کسی ادعا کرد که او بهترین معاون اول ادوار است؟" }, { "answer1": "رحیمی در تاریخ ۲۲ شهریور ماه ۱۳۸۸ توسط محمود احمدی نژاد به سمت معاون اولی ریاست جمهور منصوب شد.", "answer2": "رحیمی سرانجام در تاریخ ۲۸ اسفند ۹۶، سه سال ۳۲ روز پس از زندانی شدن، به دلایل آنچه که رفتار خوب در زندان گفته شد و پس از نامه چند تن از سران کشور به رهبری از زندان آزاد شد.", "distance": 16826, "question": "محمدرضا رحیمی در چه تاریخی به سمت معاون اولی ریاست جمهوری منصوب شد و سرانجام در چه تاریخی از زندان آزاد شد؟" }, { "answer1": "عبدالله رمضان زاده سخنگوی دولت خاتمی او را به اختلاس یک میلیارد تومان از آردهای اهدایی سازمان ملل به پناهندگان ساکن ایران کرده است.", "answer2": "در پی انتشار و افشای اسناد مربوط به پرونده کرسنت کوروش روشن وکیل و داماد محمدرضا رحیمی در دوم دی ماه نود و شش بازداشت شد.", "distance": 1340, "question": "اتهام محمدرضا رحیمی در مورد اختلاس چه بود و نام وکیل و داماد او چه بود؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
262
: نژاد آریایی نژاد آریایی، یک دسته بندی نژادی بود، که در دوره زمانی اواخر قرن ۱۹ میلادی تا اواسط قرن ۲۰ میلادی، برای توصیف مردمانی از بخش اروپایی و آسیای غربی استفاده می شد. این عبارت ناشی از این تفکر است که گویشوران اولیه زبان های هندواروپایی و نوادگانشان تا حال حاضر، یک نژاد یا زیرنژاد خاص از نژاد فرضی (عرقی) قفقازی را تشکیل می دهند. از طرفی آریایی (Aryan با تلفظ در زبان انگلیسی) نام قومی مردم ایران و کلمه ای است مشتق شده از واژه ārya که در زبان سانسکریت معنی نجیب می دهد. از آنجا که تفاوت های ژنتیکی انسان به تفاوت های نژادی نمی انجامد؛ امروزه لغت نژاد در دسته بندی گروه های انسان مدرن در تحقیقات علمی منسوخ شده و بر خلاف گذشته عنوان نژاد آریایی کاربرد ندارد. در نوشته های آکادمیک سال های اخیر آریایی برای اشاره به زبان های هندو-ایرانی و هندو-اروپایی بکار می رود. در شرق، آریایی صرفاً مفهومی زبان شناسی بود برای مشخص کردن زبان های ایرانی و هندی-آریایی، اما همین واژه در غرب، در ترکیب نژاد آریایی به نژادی اطلاق شد که که به یکی از زبان های هندواروپایی سخن می گفتند، اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم مفهوم نژاد پرستانه این اصطلاح پر رنگتر شد و در نهایت در قالب نژاد برتر ایدئولوژی آلمان نازی نمود پیدا کرد. نازی ها معتقد بودند که نژاد نوردیک (Nordic race) خالص ترین گونه یک گله انسانی اولیه به نام هندو-اروپایی—آغازین (Proto-Indo-Europeans) است. مدت هاست آریایی گری در غرب، چه به عنوان یک فرضیه علمی و چه به عنوان یک جهان بینی سیاسی کنار گذاشته شده است (به استثنای گروه به حاشیه رانده شده ای از راست گراهای افراطی). واژهٔ انگلیسی "Aryan" از لغت سانسکریتی "ārya", به معنای نجیب و در مفهوم پرستندگان خدای ودیکی ایندرا، مشتق شده است. البته واژه Ariāna به عنوان معادل کلمه لاتینی Ariānus—قسمت شرقی امپراطوری ایران—برای مدتی طولانی در زبان انگلیسی استفاده شده است. در زبان ارمنی واژه های (արի ari) و (այր ayr) به ترتیب «شجاع» و «انسان» معنی می دهند، که بنابر نظر بعضی محققین با تئوری یونانی-آریایی (Graeco-Aryan) منشأ مردمان هندو-اروپایی تطبیق می کند. در انگلیسی محاوره ای کلمه آریایی، در مطابقت با تحریف واژه در آلمان نازی، به افرادی اطلاق می شود که موهای بور و چشمان آبی دارند. این گونه از کاربرد واژگان آریایی در اواخر سده نوزدهوم و اوایل سده بیستم گسترش یافت. مثالی از کتاب های پر فروشی که این گونه استعمال لغوی را جا انداختند، «طرحی از تاریخ» (The Outline of History) نوشته ولز است. ولز توضیح داد چگونه، در حالی که آشوری ها با بابلی ها، سومری ها و مصریان در جنگ بودند، مردمان آریایی «روشهای تمدن را یادمی گرفتند»، و بدینگونه بود که دست آخر همه جهان باستان را زیر سلطه درآوردند. در ویرایش ۱۹۴۴ اطلس جهانی راند مکنالی نژاد آریایی به عنوان یکی از نژادهای دهگانه بشری نمایانده می شود. استفاده از کلمه «آریایی» به عنوان مترادف «هندو-اروپایی» در محافل سیاسی امروزی نادرست شمرده می شود.[؟] واژهٔ آریا در نوشته های ایرانی، بر خلاف نوشته های سانسکریتی، از زمان باستان همواره یک پس زمینهٔ «قومی» داشته است. در دورهٔ باستان، واژهٔ airya همواره به معنی ایران یا ایرانی، و کلمه anairya به معنی غیرایرانی استفاده شده اند (جفت واژه متضاد ایران-انیران). بدین ترتیب نام «ایران» به معنی «سرزمین آریایی ها» از زمان ساسانیان به کار رفته است. اوستا airya/airyan را در عباراتی مانند airyāfi به معنی «سرزمین ها و مردم ایران» استفاده کرده است. اصطلاح آریا یا آریایی در سنگ نوشته های قدیمی ایران در سه زمینه متفاوت به کار رفته اند: داریوش شاه در بند دوّم از کتیبهٔ نقش رستم خود را چنین معرّفی می نماید: در کتیبه داریوش بزرگ در کاخ آپادانای شوش نیز چنین آمده است: «یک هخامنشی، یک پارسی، پسرِ یک پارسی و یک آریایی، از نسلِ آریایی». هر چند داریوش زبان خود را آریایی نامید، محققین امروزی آن را به نام پارسی باستان می شناسند چرا که جدّ زبان فارسی کنونی است. منابع یونانی گفته های داریوش را تأیید می کنند. هرودوت در اشارات تاریخی خود در رابطه با مادها می نویسد، «همه این مادها را در قدیم آریایی می نامیدند.» در منابع ارمنی، پارتها، مادها و پارس ها یکجا آریایی نامیده می شوند. استرابو (Strabo)، در کتاب جغرافی خود، یکی بودن مادها، پارس ها، باختری ها و سغدیها را یادآوری می کند. در کتیبهٔ سه زبانه ای که به دستور شاپور نوشته شده، آمده است:در دورهٔ پس از اسلام استفاده از اصطلاح آریایی (ایران) را در نوشتهٔ حمزه اصفهانی، تاریخ نگار قرن دهم، می توان به وضوح دید، «آریایی ها که پارس نیز نامیده می شوند در میان این ممالک قرار دارند…». تمام این ها بر این نکته دلالت درد که در گذشته نام ایران توصیفی بود از مردمانی که خود را به گروه قومی خاص با زبان و خدای مشترک منتسب می کردند. کلمه آریانوس (Arianus) منطقه شرقی امپراتوری ایران، آریانا، را مشخص می کرد. در ۱۶۰۱، فیلمون هلند (Philemon Holland) واژه Arianes را در ترجمه آریانوس به انگلیسی به مفهوم ساکنین آریانا بکار برد. این نخستین باری بود که واژه آریایی (Arian) در زبان انگلیسی مورد استفاده قرار می گرفت. در ۱۸۴۴ جیمز کولس پریکارد (James Cowles Prichard) هندی ها و ایرانیان را آریایی نامید، با این فرض اشتباه که آن ها خود از کلمه آریا بری اشاره به خودشان استفاده می کنند. واژه آریایی در زبان های اروپایی به معنی زبان های هندواروپایی و در نهایت به معنی سخن گویان به این زبان ها به کار رفته است. در سده نوزدهم، زبان یکی از ویژگی های نژادی به شمار می آمد. در نتیجه، سخنگویان به زبان های هندواروپایی نژاد آریایی نام گرفتند و بدین نحو از سخنگویان به زبان های سامی جدا شدند. در اواخر سده نوزدهم، مبحث نژاد آریایی به مبحث «برتری نژادی مردم شمال اروپا (Nordic)» وصل شد. این ایده آل «نژاد برتر» نطفه ای شد بر برنامه «آریایی سازی» آلمان نازی و به تلاش برای حذف یهودی ها انجامید. پس از آغاز جنگ جهانی دوم تا کنون، کلمه «آریایی» با نظریه های نژادی و جنایات آلمان نازی درآمخته است.[؟] در مباحث انسان شناسی زیستی و نژادپرستی علمی قرن نوزدهم، عبارت «نژاد آریایی» به اشتباه به تمام مردم از نسل نیاهندواروپاییان -زیرگروهی از نژاد قفقازی- و همچنین هندوایرانیان اعمال شد (که هندوایرانیان تنها گروهی هستند که از عبارت "آریا" به عنوان نام داخلی استفاده کرده اند). این زیرشاخه در ازمنه متاخر در سرزمین های ذیل ساکن بوده اند: شمال هند، شرق هند، نپال، سریلانکا، ملداوی، بنگلادش، اروپا، ایران، ارمنستان، تاجیکستان، انگلو-آمریکا، کبک، جنوب آمریکای جنوبی، آفریقای جنوبی، استرالیا و نیوزیلند، پاکستان، افغانستان، و بخش آسیایی روسیه. بدین ترتیب، در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم کلمه «آریایی» به معنی «سخنگویان اولیه زبان های هندواروپایی و اعقاب آنها» بود. در قرن نوزدهم، زبان شناسان فرض کرده بودند که عمر بالای یک زبان نشان برتری آن است. آنگاه، با این فرض که سانسکریت قدیمترین زبان های هندواروپایی است، و با این فرض که کلمه ایرلندی 'Eire با واژه ārya یکی است، در ۱۸۳۷ آدولف پیکتت (Adolphe Pictet) این فکر را جا انداخت که واژه «آریایی» قابل تعمیم به تمام زبان های هندواروپایی است. متعاقب این بحث زبانشناسی، در دهه ۱۸۵۰ جوزف آرتور دو گوبینو(Joseph Arthur de Gobineau) (1816-1882) فرانسوی فرض کرد که «آریایی» با فرهنگ ما قبل تاریخی هندو-اروپایی یکی است. او، که در ایران به «کُنت دو گوبینو» مشهور است، در دورانِ «امپراطوریِ دومِ فرانسه» (۱۸۵۲–۱۸۷۰) (معاصرِ ناپلئونِ سوم) «گوبینو به عنوانِ دیپلمات به چند کشورِ خارجی سفر کرد و از قضا مدتی را هم در ایران گذراند. در تمامِ مدتِ فعالیتِ سیاسیِ خود، «گوبینو تلاش می کرد تا راه و رسمِ آریستوکراتیک و «نژادِگیِ» دورانِ پیش از انقلاب را در فرانسه زنده کند و انقلاب و جمهوری ای که در پی آورده بود را نفی کند. در راستای همین هدف بود که کتابِ معروفش «جستاری در نابرابریِ نژادهای بشری» (1853-1855) را به رشته تحریر درآورد. چنان که مایکل بیدیس در کتابش «پدرِ ایدئولوژیِ نژادپرستانه: افکارِ اجتماعی و سیاسیِ کنت گوبینو" می گوید، در نامه ای به کنت آنتون فون پروکِش-اوستِن در ۱۸۵۶، «گوبینو اعتراف می کند که این کتاب را «برای تسکینِ نفرت ام از دموکراسی و اسلحه آن یعنی انقلاب به نگارش درآورده ام، و در آن به طُرُقِ مختلف نشان داده ام که انقلاب و دموکراسی از کجا آغاز می شوند و به کجا ختم خواهند شد». «گوبینو، بعلاوه، معتقد به وجود سه نژاد سفید، زرد و سیاه بود، و فکر می کرد هر چیز دیگر از حرامزادگی (miscegenation) پدید می آید و فسادبرانگیز است. او آریایی های شمال اروپا را نژاد برتر به شمار آورد چرا که خلوص نژادی را حفظ کرده بودند. بر عکس، اهالی جنوب و شرق اروپا، شمال آفریقا، خاور میانه، ایران، هند، و آسیای میانه همگی به علت اختلاط نژادی کمتر ایده آل بودند. در سالهای ۱۸۸۰ تعدادی از زبانشناسان و باستانشناسان استدلال کردند که آریایی ها در جایی از اروپا نشات گرفتند. در ۱۸۸۶ کارل پنکا (Karl Penka) این ایده را مطرح کرد که آریایی ها در اسکاندیناوی ظاهر شدند و توماس هنری هاکسلی (Thomas Henry Huxley) زیست شناس با او موافقت کرده کلمه "Xanthochroi" را برای اشاره به اروپایی های سفید چهره ابداع نمود. تئوری نژاد نوردیک در ۱۸۸۸ بعد از چاپ کتاب «نژاد آریایی» چارلز موریس (Charles Morris)آمریکایی مقبولیت بیشتری پیدا کرد. واشه ده لپوژ (Vacher de Lapouge) فرانسوی در کتاب آریایی (L'Aryen)، استدلال کردکه برتری نژادآریایی می تواند با استفاده از شاخص های بیولوژیکی، ماند فرم سر، مشخص شود. واشه از طرح ایده نژادی دو هدف داشت؛ انهدام اتحادیه های صنفی و ممانعت از اعتراضات کارگری با این استدلال که انسان ها در انواع مختلف و برای انجام وظایف خاص خلق شده اند. ماکس مولر (Max Müller)، اغلب، به عنوان اولین نویسنده ای شناخته می شود که در سال ۱۸۶۱ آریایی را در مفهوم نژادی وارد زبان انگلیسی کرد. البته، مولر بعدها خطر مخلوط کردن مفاهیم زبان شناسی و انسان شناسی را گوشزد کرد. مولر، در واقع، به گسترش انسان شناسی نژادی تحت تأثیر نظرات آرتور دو گوبینو واکنش نشان می داد، که بر والایی شاخه هندو-اروپایی نسل بشری تأکید می کرد. در این میان، در هند، دولت استعماری بریتانیا با پیش کشیدن ایده نژاد برتر آریایی در راستای حفظ سیستم طبقاتی سوءاستفاده می کرد. تفسیر انگلیسی ها نوعی تفکیک اجتماعی رأ بر اساس طبقه بندی کاست های اشرافی به مثابه آریایی و کاست های پایین در رده «غیر آریایی» شامل می شد. این برداشت انگلیسی ها را با برهمن ها همتراز می کرد.نتیجه آنکه تاریخ هند، در تضاد با ملی گرائی، ٔبر اساس نژاد گرایی باز تفسیر شده و راه را برای ظهور نظریه مهاجرت آریایی ها به هند هموار کرد. در میانه های قرن نوزدهم، عموماً اعتقاد بر آن بود که آریایی ها از استپهای جنوب غربی روسیه برخاسته اند. اما، در اواخر قرن نوزدهم تئوری های جدیدتری مبدأ آریایی ها را در آلمان باستان یا اسکاندیناوی قرار دادند. مبلغ اصلی نظریه مبدأ آلمان گستاف کسیننا (Gustaf Kossinna) باستانشناس بود، که نظریه او در اوایل قرن بیستم در محیط های روشنفکری و میان عامه مقبول افتاد. جنبش تئوسفی (Theosophical movement)، که توسط مادام بلاواتسکی (Madame Blavatsky) و هنری اوکلوت (Henry Olcott) در آخر قرن نوزدهم ایجاد شد، از فرهنگ هند، احتمالاً جنبش آریا-سماج (Arya Samaj)، الهام گرفته بود. بلاواتسکی استدلال کرد که بشریت از یک سری نژادهای ریشه ای نشات گرفته است. او نژاد آریایی را بدینسان توصیف کرد: «نژاد آریایی … از یک ریشه است، .. که گفته می شود ۱۸ میلیون سال پیش، شاید هم ۸۵۰۰۰۰ سال پیش، در زمان غرق شدن قاره بزرگ آتلانتیس می زیسته است.» او، همچنین، ادعا کرد که مردمانی غیر-آریایی نیز وجود دارند که از آریایی ها پست ترند. او اغلب فرهنگ آریایی را با فرهنگ سامی مقایسه می کرد، تا ثابت کند که سامی ها شاخه ای از آریایی ها بودند که در طی زمان از نظر روحی پست شدند ولی از نظر مادی جلو رفتند. او، بعلاوه، بیان کرد که بعضی مردم فرهنگ نیمه-حیوانی دارند. علی رغم این، مریدان بلاواتسکی ادعا می کنند که افکار او به ایده های نژادی و فاشیستی مربوط نمی شود، بلکه هدف او برادری جهانی بود. مشکل آنجاست که بلاواتسکی در نوشته هایش نژاد فیزیکی را با مشخصات روحی مخلوط می کند و روزی را مژده می دهد که با سربلند کردن "نژاد برتر" "انحراف طبیعت" تصحیح خواهد شد. تئوسفیست ها ادعا می کنند که حدود ۳۰۰۰۰ سال پیش جهودها در سرزمین یمن از ریشه نژاد آریایی جدا شدند. آنها، نخست به سومالی و بعد به مصر مهاجرت کرده و تا زمان موسی آنجا ساکن بودند. گویدو فون لیست (Guido von List) برخی از عقاید بلاواتسکی را با ایده های فاشیستی و نژاد پرستانه مخلوط کرده و یک سیستم فکری به نام آریوسوفی (Ariosophy) به وجود آورد. در این سیستم اعتقاد بر آن است که مردم آلمان از مردم دیگر برترند چرا که آلمان ها و نژاد نوردیک آخرین گروهی هستند که از نژاد آریایی نشأت گرفته اند. چنین دیدی از نژادهای انسانی منجر به ایدئولوژی نازی ها شد. مدل های مهاجرت هندواروپایی سناریوهای مختلف مهاجرت ماقبل تاریخ هندواروپاییان اولیه به مناطق استقرار در شمال غربی شبه قاره هند و از آنجا به شمال هند را بررسی می کنند. ادعای مهاجرت هندواروپاییان عمدتاً مبنا در ملاحظات زبان شناختی قرار دارد. تمام مباحث مهاجرت تاریخی نژاد هندواروپایی، امروزه، بحث برانگیز است. علائمی که دال بر مهاجرت گسترده باشند در مطالعه اسکلتها یافت نشده است. آریایی گرایی با اعتقاد به برتری نژاد آریایی مترادف است. ایدئولوژی نازیسم بر مبنای برتری نژاد آریایی بنا شده است. برداشت نازی ها از نژاد آریایی بر اساس نوشته های آرتور ده گوبینو (Arthur de Gobineau) و هوستن استوارت چمبرلین (Houston Stewart Chamberlain) می باشد. تئوریسین نازی هانس گونتر (Hans F. K. Günther) نژاد آریایی در اروپا را به پنج گره طبقه بندی کرد: نژاد نوردیک، مدیترانهای، دینریک(Dinaric race)، آلپی، و بالتیک شرقی. از نظر گونتر نوردیک ها در میان این پنج گروه بالاترین مقام را داشتند. او آلمانی ها را ترکیبی از هر پنج گروه در نظر گرفت، اما ار برجسته تر بودن جنبه نوردیک در آلمانی ها تأکید کرد. گونتر، زیر شاخه ها را ار حسب ظواهر فیزیکی و روانشناختی مشخص کرده، جزییاتی دربارهٔ رنگ مو، چشم، چهره، و ساختار صورت ارائه داد. آدولف هیتلر از کتاب گونتر الهام گرفت. او در سال ۱۹۳۲ در مراسم شروع تدریس گونتر در دپارتمان باستانشناسی دانشگاه ینا شرکت کرد برداشت هیتلر از نژاد برتر آریایی به طور صریح اکثریت اسلاوها را از دایره این نژاد بیرون می گذشت، چرا که آن ها را مخلوط شده با نژاد جهود و نژادهای شرقی می دانست. البته، در مورد اقلیتی از اسلاوها، که فکر می شد از بازماندگان مهاجرین آلمانی هستند، استثنا وجود داشت. هیتلر اسلاوها را «جمعیتی برده به دنیا آمده می پنداشت که نیاز به ارباب دارند». او اسلاوها را «خانواده خرگوشی» خطاب کرد که ذاتاً تنبل و بی نظم هستند. جوزف گوبلز، وزیر تبلیغات نازی ها رسانه ها را مجبور کرده بود تا از اسلاوها به عنوان حیواناتی اسم ببرند که، مانند موجی از فضولات، از توندرا ی سیبری آمده بودند. در یک سخنرانی در سال ۱۹۲۱، موسولینی گفت، «فاشیسم … از نیازهای همیشگی نژاد آریایی مدیترانه ای متولد شد». فاشیسم ایتالیائی تأکید می کرد که نژاد به پایه های روحی و فرهنگی وابسته است، و بر همین اساس یک سلسله مراتب نژادی بر مبنای عوامل فرهنگی مشخص کرد. ِموسولینی صریحاً وجود نژاد خالص بیولوژیکی را انکار کرد. در اوایل دهه ۱۹۳۰، با صعود حزب نازی در آلمان تنش شدیدی بین فاشیست ها و نازی ها در رابطه با مسئله نژادی بروز کرد. در سال ۱۹۳۴، بعد از قتل صدر اعظم اتریش به دست نازی ها، موسولینی خشمگین شده و نازیسم را محکوم کرد. تا ۱۹۳۶، تنش ها کاهش یافت، و روابط فاشیست های ایتالیا و نازی های آلمان دوستانه شد. در ۱۹۳۶، موسولینی تصمیم گرفت که برنامه نژادی را در ایتالیا راه بیندازد.| فاشیست ها انتشار مجله نژاد پرستانه (La Difesa della Razza) را در سال ۱۹۳۸ آغاز کردند. در ۱۹۴۱ فاشیست ها تعریفی جمع از نژاد ایتالیایی را ارائه کردند. از زمان شکست نظامی آلمان نازی در سال ۱۹۴۵ میلادی، نئونازی ها تعریفی از نژاد آریایی داده اند که تمام مردم اروپای غربی را شامل می شود. بسیاری از نئونازی ها بدنبال برقراری یک حکومت خودکامه طبق الگوی آلمان نازی هستند که "مپریوم غربی" نام داشت. انتظار بر آن است که این حکومت با ترکیب زرادخانه هسته ای چهار دولت آریایی بتواند دنیا را تحت انقیاد درآورد. کشور مورد ذکر توسط یک رهبر پیشواگون، که به عنوان ویندکس (Vindex) شناخته می شود، اداره خواهد شد و تمام سرزمین های مسکون توسط آریائیان را در بر می گیرد. تنها آریائیان شهروندی کامل این کشور را خوهند داشت. آریاگرایی در ایران در دوره ای روی داد که رضا شاه پهلوی سلطهٔ خود را با تکیه بر «میراث ایران باستان» و سرچشمه های اصیل ملت ایران تحکیم می کرد. رضا شاه که می کوشید پروژهٔ نوسازی کشور را بدون دخالت استعمارگران پیش ببرد، در آلمان نازی متحدی یافت که می توانست به رشد ایران کمک کند، و چه بهتر که این متحد خود را از «نژاد آریا» نیز می دانست. وزارت تبلیغات آلمان نازی به رهبری گوبلز می کوشید با برنامه ای سنجیده، نظریات برتری نژادی و عقاید ضدسامی را در ایران گسترش دهد. فرستندهٔ فارسی زبان «رادیو برلین» تبلیغ می کرد که آلمانی ها و ایرانیان از یک نژاد هستند و باید در جبهه ای متحد علیه استعمار مبارزه کنند. بسیاری از عوام باور داشتند که آلمانی ها یا اهالی قوم «ژرمن» در اصل اهل استان کرمان بوده اند. هر چند گفتمان آریایی و هندو-اروپایی توسط رضا شاه در ایران نهادینه شد ولی این محمدرضا پهلوی بود که آن را به کانون مشروعیت سلطنت سلسله پهلوی تبدیل نمود. در سال ۱۹۶۵ مجلس شورای ملی لقب آریامهر، به معنی لفظی خورشیدآریاییها، را به شاه اعطاکرد. بدین ترتیب شاه برای خود نوعی رهبری معنوی، بسی فراتر از رهبری فکری، قائل شد و نقش خود را بخشی مهم از جریان پیوسته ایران بر اساس دیدگاه اسطوره آریایی تلقی کرد. در این راستا، برای مثال، شاه پیشنهاد کرد که، اخوت آریایی بین ایران، هند، پاکستان، وافغانستان برای تضمین صلح و امنیت منطقه تجدید شود. طبیعی بود که سازمان های دولتی خود را با دیدگاه شاه هماهنگ کردند. به عنوان نمونه، کتاب انگلیسی زبان راهنمای سفربه ایران، که توسط وزارت فرهنگ و هنر منتشر شده بود، در صفحه ۱۵ چنین نوشته بود، "ایران سرزمین مادری مردمان آریایی است که اسلاف نژاد هندو-اروپایی می باشند. مخلوطی ازخون ترکی-مغولی در شمال شرق وخون عربی در جنوب غرب، که از زمان حمله این نژادها قابل توجه بوده، به تدریج با غلبه [نژاد] پارسی خالص در حال کاهش است." حزب سومکا نمونه ای از نژادگرایی آریایی است. هارون یشایایی، تهیه کننده ایرانی، در مصاحبه ای در گفتگو با «تاریخ ایرانی» از گرایش ها و اقدام های ضدّ یهودی این حزب یاد کرده است. سرانجام جنبش مشروطه ایران تأسیس سلسهٔ پهلوی بود که چندان سنخیتی با دموکراسی نداشت و تأکید آن بر مرکز گرائی افراطی به سرکوب اقلیت های قومی را خوش نمی آمد. جالب آن که معمار اصلی چنین سیاستی میرزا فتحعلی آخوندزاده (آخوندوف)، یکی از روشنفکران آذربایجانی بود. در راستای دیدگاه خاورشناسان مبنی بر برتری نژاد آریایی، آخوندزاده امپراتوری های پیش از اسلام ایران را به عنوان جامعهٔ آرمانی مطرح کرد که توسط اعراب به قهقرا رفت. این ایده آلیسم توسط پادشاهان دودمان پهلوی به اجرا گذاشته شد. حسن تقی زاده، مؤسس انجمن ایران در برلین، نیز در ایجاد ناسیونالیسم ایرانی نقشی بارز داشت. از سال ۱۹۱۶ او در مجله «کاوه» مقالاتی را دربارهٔ هم نژادی ایرانی ها و آلمانی ها چاپ می کرد.
[ { "answer1": "نژاد آریایی، یک دسته بندی نژادی بود، که در دوره زمانی اواخر قرن ۱۹ میلادی تا اواسط قرن ۲۰ میلادی، برای توصیف مردمانی از بخش اروپایی و آسیای غربی استفاده می شد.", "answer2": "این عبارت ناشی از این تفکر است که گویشوران اولیه زبان های هندواروپایی و نوادگانشان تا حال حاضر، یک نژاد یا زیرنژاد خاص از نژاد فرضی (عرقی) قفقازی را تشکیل می دهند.", "distance": 161, "question": "در چه دوره زمانی و برای توصیف چه مردمی از عبارت نژاد آریایی استفاده می شد؟ و این عبارت ناشی از چه تفکری بود؟" }, { "answer1": "واژهٔ انگلیسی \"Aryan\" از لغت سانسکریتی \"ārya\", به معنای نجیب و در مفهوم پرستندگان خدای ودیکی ایندرا، مشتق شده است.", "answer2": "در انگلیسی محاوره ای کلمه آریایی، در مطابقت با تحریف واژه در آلمان نازی، به افرادی اطلاق می شود که موهای بور و چشمان آبی دارند.", "distance": 431, "question": "واژه آریایی در زبان انگلیسی از چه لغتی مشتق شده و همچنین در انگلیسی محاوره ای به چه افرادی اطلاق می شود؟" }, { "answer1": "داریوش شاه در بند دوّم از کتیبهٔ نقش رستم خود را چنین معرّفی می نماید:", "answer2": "در کتیبه داریوش بزرگ در کاخ آپادانای شوش نیز چنین آمده است: «یک هخامنشی، یک پارسی، پسرِ یک پارسی و یک آریایی، از نسلِ آریایی».", "distance": 71, "question": "داریوش شاه در کتیبه نقش رستم خود را چگونه معرفی می کند؟ و در کتیبه آپادانای شوش چه مطلبی در مورد خود آورده است؟" }, { "answer1": "در قرن نوزدهم، زبان شناسان فرض کرده بودند که عمر بالای یک زبان نشان برتری آن است.", "answer2": "آنگاه، با این فرض که سانسکریت قدیمترین زبان های هندواروپایی است، و با این فرض که کلمه ایرلندی 'Eire با واژه ārya یکی است، در ۱۸۳۷ آدولف پیکتت (Adolphe Pictet) این فکر را جا انداخت که واژه «آریایی» قابل تعمیم به تمام زبان های هندواروپایی است.", "distance": 82, "question": "در قرن نوزدهم، زبان شناسان چه فرضی در مورد برتری زبان داشتند؟ و آدولف پیکتت در این راستا چه فکری را جا انداخت؟" }, { "answer1": "برداشت هیتلر از نژاد برتر آریایی به طور صریح اکثریت اسلاوها را از دایره این نژاد بیرون می گذشت، چرا که آن ها را مخلوط شده با نژاد جهود و نژادهای شرقی می دانست.", "answer2": "هیتلر اسلاوها را «جمعیتی برده به دنیا آمده می پنداشت که نیاز به ارباب دارند».", "distance": 261, "question": "برداشت هیتلر از نژاد آریایی چه کسانی را از این دایره خارج می کرد و نظر او در مورد اسلاوها چه بود؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
263
: لیزر رفع موهای زائد برداشتن مو یا لیزر رفع موهای زائد دستگاهی است که فرایند از بین بردن " مو های ناخواسته" یا "موهای زائد" را با استفاده از قرار گرفتن در معرض پالس لیزر نور انجام می دهد و منجر به از بین بردن فولیکول مو و عدم رشد مجدد مو می شود. این دستگاه ها از اواسط دهه ۹۰ میلادی به صورت تجاری در دسترس قرار گرفته اند. از اولین مقالات منتشر شده در خصوص "لیزر رفع موهای زائد" توسط گروهی در بیمارستان عمومی ماساچوست در سال ۱۹۹۸ نوشته شده است. لیزر برداشتن موهای زائد به طور گسترده ای در کلینیک ها و حتی در خانه به صورت گسترده مورد استفاده قرار می گیرد. بررسی بسیاری از متدهای استفاده از لیزر برای برداشتن مو، روش های ایمنی و تأثیرات آن ها منتشر شده است. در ابتدا برای پاکیزگی و به دلیل مد بودن از این لیزرها استفاده می شد. اگر کسی موها را کوتاه می کرد یا از بین می برد نشانه ای از جذاب بودن و عضویت در طبقه بالای جامعه بود. در مصر باستان، موها فقط برای زیبایی حذف نمی شدند بلکه به عنوان یک درمان برای شپش هجوم که شایع منطقه بود هم کاربرد داشت. پس از آن برای جایگزینی مو از کلاه گیس که آسان تر می توانستند بهداشت آن را حفظ کنند و مد روز بود استفاده می کردند. به موهایی که در نواحی مانند صورت، پشت لب، پیشانی، گوش ها، گردن، شکم و ناحیه تناسلی، پوست صورت، چانه، زیر چانه و گونه ها رشد می کند، موی زائد گفته می شود زیرا از بین بردن موهای این نواحی کاری دشوار است و از این رو برای افراد خوشایند نیست. بشر تاکنون روش های زیادی برای رفع موهای زائد ابداع کرده است، برخی روش ها که موقتی و قدیمی هستند عبارتند از: دستگاه های مو کن خانگی، اپیلاسیون، کرم ها و پودرهای موبر، بند انداختن و استفاده از موچین، تیغ اصلاح، اپیلاسیون و محلول های شیمیایی. پس از استفاده از روش های مذکور موهای زائد دوباره رشد خواهند کرد و حتی هر کدام از این روش ها می توانند عوارضی مانند حساسیت نیز ایجاد کنند. امروز با توجه به موقتی بودن و دردناک بودن و عوارض روش های قدیمی، دیگر این روش ها استفاده نمی شوند و روش های جدید و کاراتری جایگزین آن شده است. با حضور تکنولوژی های جدید شخصی به نام Rox Anderson راکس اندرسون که فارغ التحصیل دکترای دانشگاه MIT در رشته مگنا بود کشف کرد که می توان به صورت انتخابی chromophore را با هدف از بین بردن فولیکول های مو مورد اصابت لیزر قرار داد. این روش توانست به اثبات برسد و در سال ۱۹۹۶ / ۱۳۷۵ برای اولین بار استفاده شد. در سال ۱۹۹۷ / ۱۳۷۶ اداره غذا و دارو ایالات متحده آمریکا (FDA) این روش را برای حذف مو مورد تأیید قرار داد. با توسعه این تکنولوژی و تحقیقات بیشتر، مشخص، استفاده از لیزر برای حذف و برداشتن مو مؤثر تر و کارآمد شده است؛ به همین دلیل در حال حاضر این روش، روشی معمول برای از بین بردن مو برای مدت زمان طولانی مورد استفاده قرار می گیرد. اصل اولیه در استفاده از لیزر مو حذف "photothermolysis انتخابی" (SPTL)، استفاده از یک طول موج از نور و پالس مدت دار برای به دست آوردن اثر مطلوب در بافت هدف و حداقل اثر منفی بر بافت اطراف است. لیزر می تواند باعث آسیب موضعی و گرمایشی در بخش های تیره ای که باعث رشد مو هستند و به آن ها ماده ملانین می گویند در ناحیه فولیکول مو می شود در حالی که هنوز بقیه پوست گرم نشده اند. نور توسط بخش های تیره جذب می شود بنابراین در بخش های تیره مورد نظر پوست با سرعت بیشتر و با شدت جذب صورت می گیرد. این ماده هدف تیره یا "chromophore "می تواند طبیعی یا مصنوعی باشد[می تواند رنگ شده باشد/بورسیکا]. ملانین نقش اصلی و اولیه chromophore را در همه نوع دستگاه لیزری حذف مو که حال حاضر در بازار هستند، دارد. ملانین به طور طبیعی در پوست عامل تعیین رنگ پوست و رنگ مو است و دو نوع ملانین در مو وجود دارد. ملانین نوع Eumelanin به رنگ قهوه ای یا سیاه است در حالیکه pheomelanin در موهای بلوند یا قرمز رنگ است. به دلیل جذب انتخابی فوتون های نور لیزر معمولاً فقط موهای سیاه و سفید یا قهوه ای مو می تواند برداشته شود. لیزر با بخش تیره و درشت مو بهتر کار می کند. پوست روشن و موهای تیره هستند یک ترکیب ایدئال برای مؤثر بودن و تولید بهترین نتایج در کار با لیزر است، اما در حال حاضر لیزرهای جدید قادر به هدف قرار دادن موهای سیاه با پوست تیره هستند. لیزر حذف مو از سال ۱۹۹۷ و پس از تأیید شدن برای «کاهش دائمی» در ایالات متحده توسط غذا و داروی آمریکا (FDA) مورد استفاده قرار می گیرد. تحت FDA تعریف «دائمی» کاهش طولانی مدت و پایدار در کاهش تعداد موهایی که مجدداً رشد می کنند پس از یک رژیم درمان است. در واقع بسیاری از بیماران تجربه رشد مجدد مو در سال های پس از آخرین دوره استفاده را دارند. این به این معنی است که اگر چه درمان لیزر با این دستگاه به طور اساسی موجب کاهش تعداد موهای بدن می شود ولی این یک روش دائمی برای رفع همیشگی رشد مو نیست. پیش از این از روش درمانی لیزر برای رفع موهای زائد تنها برای افراد با رنگ پوست روشن استفاده می شد اما با پیشرفت تکنولوژی، امروزه این جراحی برای بیماران با رنگ پوست تیره هم انجام می شود و برای آن ها امن بوده و خطری ندارد. برای از بین بردن موهای زائد در بیشتر افراد باید چند مرحله لیزر انجام شود. در برخی موارد ممکن است که زمان از بین رفتن موهای زائد چندین سال زمان ببرد. باید به مراقبت هایی که پس از انجام لیزر نیاز است توجه داشت. تشخیص اسن که چه کسی به انجام لیزر نیاز دارد و تا چه میزان باید این کار را انجام دهد تا کاملاً موها رفع شوند، غیرممکن است. بهترین و مؤثرترین شیوه برای درمان موهای زائد موجود در قسمت بازو، سینه، پشت و شانه است. دوره درمان لیزر به دلیل متفاوت بودن افراد و الگوی رشد موها، در هر فرد متفاوت است اما به طور میانگین برای برطرف شدن موها بین ۳ تا ۷ جلسه نیاز است. این روش اصلی تر روش برای از بین بردن موهای زائد در دنیا است. در حذف موهای زائد با لیزر سه ویژگی از لیزر بسیار اهمیت داد. طول موج و توان لیزر و قطر لکه لیزر. طول موج این لیزرها در ناحیه قرمز و مادونه قرمز نزدیک است و هرچه طول موج لیزر بلندتر شود نفوذ آن در پوست بیشتر می شود. نکته دیگر این که با تیره شدن رنگ پوست، جذب طول موج های کوتاهتر در پوست بیشتر می شود به این معنا که لیزر با طول موج کوتاهتر درد بیشتری نسبت به لیزر با طول موج بلند برای بیمار پوست تیره ایجاد می کند. برای از بین بردن موهای زائد با لیزر ۳ طول موج اصلی وجود دارد. طول موج اول 1064 nm است. منبع تولید این لیزر بلور Nd: YAG یا دایود لیزر است. این طول موج مناسب برای تایپ پوست های ۴ و ۵ مناسب است. قطر لکه این لیزر حدود ۱۰ میلی متر و توان مؤثر آن حدود 20-50 J/cm² و طول پالس آن حدود ۱۵ تا ۳۰ میلی ثانیه است. دوره درمان با این لیزر ۶ جلسه به فواصل ۲ هفته می باشد. این لیزر بیشتر موهای با عمق زیاد و ریشه های بسیار عمیق و سیاه رنگ در پوستهای بسیار تیره را از بین می برد. طول موج مورد استفاده دیگر طول موج 755 nm است که در بازار به طول موج الکس معروف است. منبع تولید این نور بلور الکساندرایت یا دایود لیزر است. توان مورد استفاده معمولاً بین 10-40 J/cm² بوده و برای تایپ پوست یک و دو مناسب است؛ و مدت درمان با این لیزر ۶ جلسه به فاصله ۲ تا ۳ هفته است. این لیزر برای موهای سطحی و رنگ روشن در پوست های روشن مورد استفاده قرار می گیرد. تایپ پوست موجود در ایران بیشتر از نوع ۳ و ۴ است در نتیجه طول موج مناسب برای کار در ایران 808 nm دایود است. به دلیل نازک شدن و کرکی شدن موها بعد از ۳ جلسه استفاده از این طول موج بهتر است از لیزری با طول موج 755 nm استفاده شود. در سال ۲۰۰۶ مقاله ای به نقد و بررسی در مجله «لیزر در علوم پزشکی» با مقایسه پالس نور شدید (IPL) تهرمبلنکت و دو نوع لیزر الکساندریت و دیود لیزر انجام گرفت. بررسی هیچ تفاوت آماری در کوتاه مدت نشان نداد اما در سطح دیگر نشان داد عوارض جانبی با دیود لیزری مبتنی بر درمان بیشتر است. کاهش موهای زاید پس از ۶ ماه دوره درمانی، ۶۸٫۷۵ درصد برای الکساندریت لیزر، ۷۱٫۷۱٪ لیزر دیود و ۶۶٫۹۶٪ برای IPL را نشان داد. عوارض جانبی گزارش شده ۹٫۵٪ برای الکساندریت لیزر، ۲۸٫۹٪ لیزر دیود و ۱۵٫۳ درصد برای IPL گزارش شده است. همه عوارض جانبی به طور موقت بوده اند و حتی تغییرات رنگدانه ها در عرض ۶ ماه به حالت اول بازگشته اند. IPL هر چند از لحاظ فنی یک لیزر نیست، گاهی اوقات به اشتباه به عنوان "لیزر مو" استفاده می شود. IPL گاهی اوقات به نام "phototricholysis" یا "photoepilation" نامیده می شود که از فلش زنون لامپ که کاملاً طیف نوراست استفاده می کند. دستگاه های IPL به طور معمول خروجی با طول موج بین 400 نانومتر و 1200 نیوتن متر کار می کنند. فیلتر اعمال می شود برای جلوگیری از طول موج های کوتاه تر در نتیجه تنها با استفاده از این دیگر "رنگ قرمز" طول موج برای کاربردهای بالینی است. IPLs ارائه برخی از مزایای بیش لیزر اصولاً در مدت زمان پالس. در حالی که لیزر ممکن است خروجی قطار پالس کوتاه برای شبیه سازی پالس طولانی تر IPL سیستم می تواند تولید پالس عرض 250ms مفید است که برای قطر بزرگتر اهداف. برخی از زمان های IPL ثابت کرده اند به موفقیت بیشتری در حذف و عروق خونی از بسیاری از لیزر است. الکترولیز یکی دیگر از روش حذف مو است که استفاده شده است برای بیش از ۱۳۵ سال است. بر خلاف لیزر اپیلاسیون الکترولیز استفاده می شود برای حذف ۱۰۰٪ از موها در یک منطقه و مؤثر در مو از همه رنگ در صورت استفاده در یک کافی سطح قدرت با روش مناسب است. مو بیشتر ممکن است رشد در برخی از مناطق که در معرض هورمون ناشی از رشد (به عنوان مثال یک زن چانه و گردن) را بر اساس فرد سطح هورمون ها یا تغییرات در آن و در یک زمینه ژنتیکی برای رشد موهای جدید است. یک مطالعه انجام شده در سال ۲۰۰۰ در ASVAK مرکز لیزر در آنکاراهای ترکیه مقایسه الکساندریت لیزر و الکترولیز برای رفع موهای زائد در ۱۲ بیمار به این نتیجه رسیدند که لیزر مو حذف شد ۶۰ بار سریع تر و کمتر دردناک و قابل اعتماد تر از الکترولیز است. این مهم است که توجه داشته باشید که این نوع از الکترولیز انجام شده در این مطالعه گالوانیکی الکترولیز به جای thermolysis یا ترکیبی از این دو. گالوانیکی زمان نیاز به ۳۰ ثانیه به بیش از یک دقیقه به انتشار هر مو در حالی که thermolysis یا ترکیبی می تواند نیاز بسیار کمتر است. این مطالعه نتیجه تست نکردم قابلیت تمام اشکال مدرن الکترولیز است. تراش یک روش که در آن یک حذف مو از سطح بدن با تیغ. یک تیغ صورت تراشی است که نیاز به اصلاح است و راه از بین بردن مو برای یک دوره کوتاه از زمان. تراش، یک تکنیک است که بسیار محبوب بود ژان ژاک Perret برای اولین بار به ابداع یک تیغ ایمنی در 1762. قبل از او آمد در اطراف مردم نیاز به رفتن به آرایشگاه برای مو تراشیده از آنجایی که آن ها تنها یک ابزار است. تیغ مجموعه آمد شامل چوبی گارد که باید نصب شده را به یک راست تیغ صورت تراشی. پس از مدت کوتاهی در سال ۱۸۹۵ یک مرد به نام پادشاه C ژیلت اختراع یک تیغ که تیز نازک یکبار مصرف و ارزان به اندازه کافی به را است. این تیغ یک ضربه بزرگ است و در حال حاضر اصلاح شده است که نگاه مانند آن ها هستند. اپیلاسیون یکی دیگر از گزینه برای از بین بردن و حذف مو. این روش یک راه مؤثر برای از بین بردن موهای نیمه دائمی دوره از زمان است. مصریان باستان طراحی و توسعه این مکانیسم به نام sugaring که در آن یکی را مخلوط روغن و عسل و سپس اعمال آن به پوست است. به عنوان اپیلاسیون تکامل یافته وجود دارد دو نوع از اپیلاسیون. در یک نوار در حال حاضر آماده برای استفاده و یک می توانید آن را به پوست و پوست آن را در جهت مخالف به رشد مو. یکی دیگر شامل گرم کردن موم استفاده از آن را به پوست و سپس قرار دادن یکپارچه بر روی آن و کشیدن به دور از رشد مو. در صورتی که از لیزرالکساندریت مجهز به سیستم کولینگ و Motus AY استفاده می کنید، دردی را تجربه نخواهید کرد ولی در غیر این صورت درد خواهید داشت. اپراتورها معمولاً از کرم های بی حسی، دستگاه های خارجی که هوای سرد بیرون می دهند استفاده می کنند یا به فرد توصیه می کنند از Advil استفاده کنند ولی با این حال ممکن است باز هم احساس درد کنید. در برخی از کشورها از جمله ایالات متحده، مو حذف غیرقابل تنظیم روش است که هر کسی می تواند انجام دهد. در بعضی جاها فقط پزشکان و پزشک-تحت نظارت پرسنل می تواند آن را انجام دهد در حالی که در موارد دیگر اجازه گسترش به مجوز حرفه ای مانند به طور منظم پرستاران، پزشک دستیاران estheticians و/یا زیبایی. فلوریدا هیئت پزشکی تعیین کرده است که استفاده از لیزر، لیزر دستگاه و نور شدید پالسی دستگاه در نظر گرفته شده است عمل پزشکی و نیاز به آن ها استفاده می شود تنها توسط یک پزشک (D. O. یا M. D.) یک دستیار پزشک تحت نظارت یک پزشک یا یک جوی پیشرفته ثبت نام پزشک پرستار تحت یک پروتکل امضا شده توسط یک پزشک. یک electrologist کار تحت نظارت مستقیم و مسئولیت یک پزشک نیز مجاز به انجام لیزر برداشتن مو در ایالت فلوریدا. [در ایران نیاز به مجوز وزارت بهداشت هم می باشد./بورسیکا] هزینه متداول از بین بردن موهای زائد به مقدار و ناحیه های بدن بستگی دارد. در بیشتر موارد هرچه مقدار ناحیه کوچکتر باشد به طور طبیعی هزینه کمتر می شود. ناحیهٔ زیر بغل در نسبت به سایر قسمت های بدن هزینه های کمتری دارد و قسمت های مثل صورت، گردن، کمر نیز هزینه بیشتری دارد. البته هزینه های لیزر موهای زائد نیز بستگی به مرکز لیزر موهای زائد نیز دارد در دستگاه های لیزر، برای حذف مو از نور مرئی تا نزدیک بهمادون قرمز تابش چندین طول موج انرژی استفاده شده است. طول لیزر مورد استفاده به صورت موج اندازه گیری نانومتر (nm) اندازه گیری می شود: عرض پالس (یا مدت) یکی از ملاحظه مهم است. زمان حرارت دادن پالس به طور مستقیم با زمان آسیب در فولیکول در ارتباط. هنگامی که در تلاش برای از بین بردن فولیکول مو را هدف اصلی جوانه که سلول های زنده در سطح شفت مو است. انرژی نور جذب شده توسط ملانین داخل مو و گرما تولید می شود. گرما و سپس هدایت کردن به سمت سلول. به عنوان طولانی به عنوان یک کافی دما نگهداری می شود برای زمان مورد نیاز و سپس این سلول ها خواهد شد با موفقیت نابود شده است. این کاملاً حیاتی است - رسیدن به نیاز متوسط کافی نیست مگر اینکه آن را نگه داشته است که در آن دمای مربوط. این است که تعیین Arrhenius رأی معادله است. برای رسیدن به این شرایط لیزر/IPL سیستم باید قادر به تولید مورد نیاز با قدرت خروجی. دلیل اصلی که چرا حذف مو نتواند به سادگی است چرا که تجهیزات تولید نمی تواند درجه حرارت مورد نظر برای زمان صحیح است. نقطه اندازه یا عرض پرتو لیزر به طور مستقیم بر عمق نفوذ نور انرژی با توجه به پراکندگی عوارض در لایه درم. بزرگتر پرتو قطر در نتیجه عمیق تر رسوب انرژی و از این رو القاء می تواند دماهای بالاتر در عمیق تر گردد. حذف مو لیزر باید از نقطه a به اندازه مورد اندازه یک نوک انگشت (3-18mm). اثرگذاری یا چگالی انرژی یکی دیگر از توجه مهم است. اثرگذاری است که در اندازه گیری ژول در هر سانتی متر مربع (J/cm2) است. این مهم است که برای درمان به اندازه کافی بالا تنظیمات به حرارت تا فولیکول به اندازه کافی به آن ها را غیرفعال از تولید، اپیدرمی خنک کننده مشخص شده است اجازه می دهد تا بالاتر فلوئنس و کاهش درد و عوارض جانبی به خصوص در پوست تیره تر است. سه نوع از خنک کننده طراحی شده است: در اصل مهم خروجی پارامتر در هنگام درمان (و دیگر شرایط پوست) است که تراکم قدرت - این است که ترکیبی از انرژی نقطه قطر و پهنای پالس. این سه پارامتر تعیین آنچه که در واقع اتفاق می افتد زمانی که انرژی نور جذب شده توسط بافت chromophore بود آن ملانین و هموگلوبین یا آب با مقدار بافت آسیب دیده مشخص بودن دما/زمان ترکیب. رشد مو در چند مرحله (آناژنهای تلوژنهای کاتاژن: مرحله پسرفت) صورت می گیرد و یک لیزر می تواند رشد فولیکول های مو (اوایل آناژن) را تحت تأثیر قرار دهد. از این رو نیاز به چندین جلسه برای کشتن مو از بین بردن مو در تمام مراحل رشد وجود دارد. بسته به نوع مو و رنگ پوست دوران درمان طول می کشد، در بسیاری از موارد حداقل به هفت جلسه نیاز است. زمان درمان بین سه تا هفت جلسه است و به نوع دستگاه و قدرت آن و نظر پزشک نیز بستگی دارد. طول زمان درمان و تعداد جلسات به پارامترهای مختلفی از جمله منطقه از بدن که تحت درمان است یا رنگ پوست، درشتی مو، تیرگی مو، جنس مو و عواملی مانند مواد و کرم هایی که بعد از جلسات زده می شود و به میزان تحمل افراد و قدرت لیزر برای درمان بستگی دارد. معمولاً اگر موها سیاه و تیره باشند و رنگ پوست روشن بیشترین نتیجه در زمان کوتاه بدست می آید. لیزرها روی موهای به رنگ قرمز و سفیدکار نمی کند و برای کسانی که پوست تیره تر دارند با دستگاه های کلینیکی مخصوص و زیر نظر پزشک باید لیزر انجام شود. نباید پس از درمان لیزر اقدام به اپیلاسیون کرد و تنها تراشیدن و تیغ زدن توصیه می شود تا موجب کاهش اثرات لیزر نشود. توصیه می شود بعد از درمان با لیزر با کرم های مخصوص سطح لیزر شده پوشیده شود تا هر کاهش درد به وجود بیاید و هم اثرات درمان بیشتر شود. برخی مواقع ممکن است پس از درمان حذف مو توسط لیزر، عوارض جانبی مانند خارش پوست، صورتی و قرمز و تورم شدن اطراف منطقه درمان یا التهاب فولیکول به وجود بیاید. این عوارض جانبی به ندرت بیش از دو یا سه روز طول می کشد. دو تا از عوارض جانبی جدی آکنه و تغییر رنگ پوست است و بنابراین باید از دستگاه های لیزر استاندارد استفاده شود. کرم های بی حسی یا پیش از درمان، میزان درد در زمان درمان با لیزر را کاهش می دهند ولی استفاده زیاد از برخی کرم های بیحس کننده صدمات زیادی به پوست می زند و اگر دستگاه تنظیم نباشد به پوست آسیب می رسد. به طور معمول باید حدود ۳۰ دقیقه قبل از عمل از کرم استفاده شود. استفاده از شکر و تخم مرغ در این منطقه پس از درمان برای از بین بردن عوارض جانبی سریعتر کمک می کند. عوارض جانبی ناخواسته مانند کم کاری یا بیش از حد رنگدانه ها یا در موارد شدید، سوزش پوست تماس برای تنظیم در لیزرهای انتخاب یا تنظیمات. خطرات شامل احتمال سوختن پوست یا تغییر رنگ پوست hypopigmentation (لکه های سفید), شعله ور شدن آکنهو تورم در اطراف فولیکول مو (به عنوان یک واکنش طبیعی) و زخم تشکیل پورپورایو عفونتاست. این خطرات را می توان با درمان مناسب نوع لیزر مورد استفاده در تنظیمات مناسب برای فرد و نوع پوست و درمان منطقه است. برخی از بیماران ممکن است عوارض جانبی از یک آلرژی یا حذف مو ژل با استفاده از برخی از انواع لیزر یا به یک کرم بیحس کننده یا به سادگی به این منطقه بیش از حد به زودی در رابطه با درمان. عوارض جانبی این عمل روی بیمار تنها در صورتی بروز پیدا می کند که توان مورد استفاده بالاتر از حد تحمل بیمار باشد. این عوارض شامل صورتی یا قرمز شدن پوست، تورم در محل و اطراف محل لیزر است. این عوارض بیش از دو یا سه روز ادامه پیدا نمی کند. از این عوارض می توان با استفاده از ژل یا پایین آوردن توان لیزر اجتناب نمود. در صورت استفاده نکردن از عینک محافظ برخورد لیزر به چشم، این طول موج توسط کرنا (cornea) جذب شده و باعث سوزش چشم و ناتوانای در بینایی به مدت چند روز می شود. در صورتی که اپراتور از الزامات امنیتی استفاده از دستگاه پیروی کند هیچ گونه خطری وی را تهدید نخواهد نمود. به علت من بودن توان دستگاه، این لیزر هیچ تأثیر سویی روی بخش های داخلی و پوست اپراتور در طولانی مدت نخواهد گذاشت و در صورت استفاده از عینک محافظ، چشم اپراتور نیز ایمن خواهد بود
[ { "answer1": "در مصر باستان، موها فقط برای زیبایی حذف نمی شدند بلکه به عنوان یک درمان برای شپش هجوم که شایع منطقه بود هم کاربرد داشت.", "answer2": "پس از آن برای جایگزینی مو از کلاه گیس که آسان تر می توانستند بهداشت آن را حفظ کنند و مد روز بود استفاده می کردند.", "distance": 120, "question": "در مصر باستان چرا موها را از بین می بردند و بعد از آن از چه چیزی به جای مو استفاده می کردند؟" }, { "answer1": "شخصی به نام Rox Anderson راکس اندرسون که فارغ التحصیل دکترای دانشگاه MIT در رشته مگنا بود کشف کرد که می توان به صورت انتخابی chromophore را با هدف از بین بردن فولیکول های مو مورد اصابت لیزر قرار داد.", "answer2": "ملانین نقش اصلی و اولیه chromophore را در همه نوع دستگاه لیزری حذف مو که حال حاضر در بازار هستند، دارد.", "distance": 1187, "question": "چه کسی کشف کرد که می توان به صورت انتخابی chromophore را با لیزر هدف قرار داد و چه ماده ای در پوست نقش اصلی کروموفور را در لیزرهای رفع مو دارد؟" }, { "answer1": "در واقع بسیاری از بیماران تجربه رشد مجدد مو در سال های پس از آخرین دوره استفاده را دارند. این به این معنی است که اگر چه درمان لیزر با این دستگاه به طور اساسی موجب کاهش تعداد موهای بدن می شود ولی این یک روش دائمی برای رفع همیشگی رشد مو نیست.", "answer2": "در حذف موهای زائد با لیزر سه ویژگی از لیزر بسیار اهمیت داد. طول موج و توان لیزر و قطر لکه لیزر.", "distance": 1088, "question": "آیا لیزر موهای زائد یک روش دائمی برای رفع موهای زائد است و چه چیزی در حذف موهای زائد با لیزر بسیار اهمیت دارد؟" }, { "answer1": "بررسی هیچ تفاوت آماری در کوتاه مدت نشان نداد اما در سطح دیگر نشان داد عوارض جانبی با دیود لیزری مبتنی بر درمان بیشتر است.", "answer2": "بر خلاف لیزر اپیلاسیون الکترولیز استفاده می شود برای حذف ۱۰۰٪ از موها در یک منطقه و مؤثر در مو از همه رنگ در صورت استفاده در یک کافی سطح قدرت با روش مناسب است.", "distance": 1289, "question": "بررسی های انجام شده در سال 2006 در مجله «لیزر در علوم پزشکی» در مورد مقایسه لیزرها چه چیزی را نشان داد و از چه روشی برای حذف 100 درصد موها استفاده می شود؟" }, { "answer1": "ژان ژاک Perret برای اولین بار به ابداع یک تیغ ایمنی در 1762.", "answer2": "در اصل مهم خروجی پارامتر در هنگام درمان (و دیگر شرایط پوست) است که تراکم قدرت - این است که ترکیبی از انرژی نقطه قطر و پهنای پالس.", "distance": 4040, "question": " چه کسی برای اولین بار تیغ ایمنی را اختراع کرد و مهم ترین پارامتر های خروجی در هنگام درمان لیزر کدامند؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
264
: شتاب سنج شتاب سنج حسگری می باشد که شتاب مکانیکی را به سیگنال الکتریکی متناسب با آن تبدیل می کند. شتاب نرخ تغییرات سرعت در واحد زمان می باشد که می تواند ثابت (شتاب استاتیک) یا متغیر (شتاب دینامیک) و یا گذرا باشد. شتاب سنج دارای مدل های یک محوری و چندمحوری است که می توانند اندازه و جهت شتاب را به عنوان یک کمیتِ بُرداری اندازه گیری کنند. شتاب سنج برای اندازه گیری ارتعاش، شوک و ضربه به کار می رود؛ ولی می توان از این حسگر برای کاربردهای دیگری نیز استفاده کرد. به کمک انتگرال گیری از شتاب می توان سرعت و جابجایی را اندازه گیری نمود و با کمک شتاب استاتیک می توان زاویه قرارگیری محصول نسبت به محور جاذبه زمین و یا میزان تراز سطح را اندازه گیری نمود. امروزه شتاب سنج ها کاربردهای بسیار فراوانی در لوازم الکترونیکی و صنایع مختلف دارند. شتاب سنج مقدار شتاب صحیح را که شتاب نسبت به جسم در حال سقوط آزاد است را اندازه گیری می کند. شتاب صحیح شتابی است که اجسام و اشخاص آن را احساس می کنند. معمولاً شتاب را برحسب نیروی گرانش 'g=9.8 m/s^۲'اندازه گیری می کنند. به عبارت دیگر، بر اساس اصل هم-ارزی در فیزیک در هر نقطه از فضا یک دستگاه مرجع مانا وجود دارد، و شتاب سنج شتاب نسبت به آن دستگاه شتاب را اندازه می گیرد. [۱] به این صورت که فرض می کند اگر قرار بود در دستگاه مرجع مانا بدون شتاب باشد هیچ نیرویی به آن وارد نمی شد و حال نیروهای وارد به خود را اندازه می گیرد و شتابی را که باید داشته باشد حدس می زند. شتاب صحیح شتابی است که با توجه به نیروهای وارد بر جسم محاسبه می شود. طبق اصل هم-ارزی تفاوتی بین جسمی که در یک سفینهٔ فضایی با شتاب formula_1 حرکت می کند و جسمی که روی زمین قرار دارد و تحت نیروی گرانش formula_1 قرار دارد وجود ندارد و تحت اثر همان نیروهایی قرار دارد که جسم در حال حرکت شتاب دار تحت اثر آن ها است؛ بنابراین شتاب سنجی که در حالت ساکن نسبت به سطح زمین قرار گرفته است شتابی برابر formula_1 به سمت بالا را نشان خواهد داد، زیرا هر نقطه روی سطح زمین نسبت به دستگاه مرجع لخت محلی به سمت بالا شتاب می گیرد. این دستگاه مرجع لخت محلی دستگاه یک جسم در حال سقوط آزاد روی سطح زمین است. برای اینکه مقدار شتاب خالص ناشی از حرکت را نسبت به زمین به دست آوریم باید مقدار تفاوت شتابی که گرانش ایجاد می کند، را کم کرد. از آنجایی که نیروی گرانش موجب شتاب صحیح نمی شود و شتاب سنج نسبت به شتاب گرانشی حساس نیست، و مقدار آن را نمی تواند مستقیماً اندازه گیری کند، این موضوع به طور کلی در مورد هر میدان گرانشی درست است. علت وجود اختلاف به دلیل گرانش را می توان با اصل هم ارزی انیشتین[۲] توجیه کرد. این اصل بیان می کند که اثر گرانش بر اجسام از اثر شتاب دستگاه مرجع غیرقابل تفکیک است. هنگامی که در یک میدان گرانشی به وسیلهٔ اعمال نیروی واکنش از طرف زمین یا نیروی مخالف برابر دیگری به سمت بالا در حالت سکون هستیم، دستگاه مرجع برای یک شتاب سنج (بدنهٔ شتاب سنج) نسبت به دستگاه مرجع متصل به جسم در حال سقوط آزاد دارای شتابی به سمت بالا است. اثر شتاب این دستگاه مرجع از هر شتاب دیگری که روی ابزار اعمال می شود، غیرقابل تفکیک است؛ بنابراین یک شتاب سنج نمی تواند تفاوت بین نشستن درون یک موشک روی سکوی پرتاب و حرکت در همان موشک با شتاب formula_1 در اعماق فضا را تشخیص دهد. به همین دلیل یک شتاب سنج در هنگام سقوط آزاد شتاب صفر را نشان می دهد. این موضوع شامل استفاده از شتاب سنج درون یک سفینهٔ اکتشافی در اعماق فضا و به دور از هر جرم، سفینه ای که به دور زمین می گردد، هواپیمایی که در قوس سهموی صفر-g یا هر مسیر سقوط آزاد دیگری در خلأ را طی می کند، می شود. یک مثال برای این مورد سقوط آزاد از ارتفاع زیاد با صرف نظر از اثر اتمسفری است. اگرچه این موضوع در مورد یک سقوط غیر آزاد که مقاومت هوا موجب نیروی پس کشی و کاهش شتاب می شود صدق نمی کند، ولی پس از اینکه به سرعت حد رسیدیم، شتاب سنج شتاب formula_1 به سمت بالا را احساس می کند. این شتاب ناشی از نیروی پس کشی است. مثالی عملی از این مسئله هنگامی است که یک چترباز در حال سقوط به سرعت حد می رسد و دیگر احساس نمی کند که در حال سقوط آزاد است و احساسی مشابه خوابیدن روی تختی از هوا دارد. شتاب در دستگاه SI با واحد متر بر ثانیه بر ثانیه (m/s2)، در دستگاه cgs با واحد Gal و به طور معمول با واحد نیروی گرانش (g) تعیین می شود. به دلایل عملی برای اندازه گیری شتاب اجسام نسبت به زمین، مثلاً برای استفاده در سیستم های ناوبری ماندی، اطلاعاتی از گرانش در محل مورد نیاز است؛ که این مشکل از طریق تنظیم دستگاه در حالت سکون[۳] یا از طریق یک مدل تقریبی از گرانش در محل کنونی برطرف می شود. به طور مفهومی، یک شتاب سنج مانند یک جسم میراکننده روی یک فنر عمل می کند. هنگامی که شتاب سنج با شتابی حرکت می کند، جسم به اندازه ای جابجا می شود که نیروی وارد شده از فنر به جسم، جسم را با شتابی برابر شتاب بدنهٔ شتاب سنج حرکت دهد. سپس با اندازه گیری میزان جابجایی مقدار شتاب اندازه گیری می شود. شتاب سنج های جدید معمولاً بر پایهٔ سیستم های میکروالکترومکانیکی (MEMS) هستند. این ادوات در واقع ساده ترین ادوات تحقق پذیر MEMS هستند. این ادوات دارای تیر آزادی (cantilever beam) هستند که به یک جرم لرزه ای متصل است می باشند؛ علاوه بر این ها شامل اندکی اجزای دیگر نیز می باشند. میراکنندگی در اثر گازهای باقی ماندهٔ محبوس شده در داخل دستگاه ایجاد می شود. تا زمانی که Q-factor خیلی کم نیست، میراکنندگی موجب حساسیت کم نمی شود. تحت اثر شتاب خارجی جرم لرزه ای متصل به تیر آزاد از مکان طبیعی خود منحرف می شود. این انحراف به صورت آنالوگ یا دیجیتال اندازه گیری می شود. معمولاً خازن بین مجموعه ای از تیرهای ثابت و مجموعه ای از تیرهایی که به جرم های لرزه ای متصل اند اندازه گیری می شوند. این روش ساده، قابل اعتماد و ارزان است. گنجاندن مقاومت های پیزو (piezoresistor) در فنرها برای آشکارسازی تغییر شکل فنر و متعاقباً انحراف آن ها جایگزین خوبی برای روش قبل می باشد. این روش تنها چند مرحله پردازش اضافه در فرایند ساخت نیاز دارد. برای حساسیت های بالا از تونل زنی کوانتومی نیز استفاده می شود. این روش نیاز به یک پردازش اختصاصی دارد که آن را بسیار گران می کند. اندازه گیری های نوری در محیط آزمایشگاهی انجام شده اند. نوع غیرمعمول دیگری از شتاب سنج های بر مبنای تکنولوژی MEMS شامل یک گرم کننده کوچک در پایین یک برآمدگی توخالی خیلی کوچک است. گرم کننده هوای داخل محفظه را گرم می کند و موجب بالا آمدن آن می شود. یک ترموکوپل بر روی محفظه مشخص می کند در کجا هوای گرم به محفظه می رسد و انحراف آن از مرکز برآمدگی محفظه اندازه گیریی از شتابی است که به سنسور اعمال شده است. بیشتر شتاب سنج های میکرو مکانیکی در صفحه کار می کنند، به این معنی که طوری طراحی شده اند که تنها به شتاب در راستای برش زیرلایه (die) حساس هستند. به وسیله ترکیب کردن دو وسیله به صورت عمود بر یکدیگر بر روی یک زیرلایه می توان یک شتاب سنج دو محوری ساخت که شتاب را در دو راستا اندازه گیری می کند. به وسیله اضافه کردن یک وسیله شتاب سنج دیگر خارج از صفحه می توان در سه راستا شتاب را اندازه گیری کرد. این ترکیب همواره خطای بسیار کمتری نسبت به حالتی دارد که افزاره ها را پس از ساخت جداگانه با هم ترکیب کنیم. شتاب سنج های میکرومکانیکی برای اندازه گیری در محدوده های بسیار وسیعی، که به هزاران g هم می رسد، به کار می روند. طراح باید مصالحه ای بین حساسیت و حداکثر مقدار شتاب قابل اندازه گیری انجام دهد. شتاب سنج ها می توانند برای اندازه گیری شتاب وسیله های نقلیه به کار روند. با استفاده از آن ها می توان کارایی موتور و سیستم انتقال گشتاور و سیستم ترمز را ارزیابی کرد. اعداد مفیدی مانند 0-60mphو 60-0 mph و زمان های ۱/۴ مایل را می توان با استفاده از شتاب سنج ها پیدا کرد. شتاب سنج ها را می توان در اندازه گیری لرزش خودروها، ماشین ها، ساختمان ها، پردازش سیستم های کنترل و ایمنی نصب دستگاه ها به کار برد. شتاب سنج ها را می توان در اندازه گیری فعالیت های زمین لرزه ای، انحراف، لرزش ماشین ها، فاصله دینامیک و سرعت با تأثیر یا بدون تأثیر گرانش استفاده کرد. شتاب سنج هایی که گرانش را اندازه گیری می کنند و مخصوص این کار طراحی شده اند را گراویمتر (gravimeter) می نامند. نوت بوک هایی که به شتاب سنج مجهز شده اند می توانند در شبکهٔ لرزه نگار (GCN) شرکت کنند. این شبکه یک پروژه BOINC با هدف پژوهش علمی در مورد زمین لرزه است.[۴] شتاب سنج ها با روند رو به افزایشی در علوم زیستی به کار می روند. ثبت فرکانس بالای شتاب های دوبعدی[۵] و سه بعدی[6] (>10 Hz) اجازه مطالعه و شناخت الگوهای رفتاری را هنگامی که حیوانات از دید خارج می شوند را می دهند. علاوه بر این ثبت شتاب به محققان اجازه اندازه گیری آهنگ مصرف انرژی حیوانات در حیات وحش، به وسیله اندازه گیری فرکانس برخورد اندام ها[۷]، را می دهد. یا می توان شتاب پویای کلی بدن[۸] را اندازه گیری کرد. این روش بیشتر به وسیله دانشمندان دریایی به خاطر عدم توانایی در مطالعه حیوانات در حیات حش به وسیله مشاهدات دیداری، مورد استفاده قرار می گیرد. اگرچه تعداد رو به افزایشی از زیست شناسان خشکی نیز روش های مشابهی را استفاده می کنند. شتاب سنج را می توان به یک تقویت کننده متصل کرد تا سیگنال مورد نظر را تقویت کند. شتاب سنج ها برای مانیتور کردن سلامت دستگاه های چرخشی مانند پمپ ها[۹]، پنکه ها[۱۰]، غلتک ها[۱۱]، کمپرسورها[۱۲] و برج های خنک کننده[۱۳] استفاده کرد. اثبات شده است که برنامه های مانیتور لرزش هزینه ها را کاهش می دهند، زمان از کارافتادگی دستگاه ها را کاهش می دهد و ایمنی کارخانه را افزایش می دهد. این امر به وسیله تشخیص موقعیت هایی مانند غیر هم محوری شافت ها (محورها)، عدم تعادل موتورها و خرابی چرخ دنده ها[۱۴] یا خطا در نیرو[۱۵] که منجر به تعمیرات پرهزینه می شود، صورت می گیرد. اطلاعات لرزشی شتاب سنج ها به کاربر اجازه مانیتور کردن ماشین ها و پیدا کردن این خطاها را پیش از اینکه دستگاه چرخنده از کار بیفتد می دهد برنامه های مانیتور کردن لرزش در صنعت هایی مانند تولید خودرو[۱۶]، استفاده های ابزار کار[۱۷]، تولیدات دارویی[۱۸]، تولید انرژی[۱۹] و نیروگاه ها[۲۰]، خمیر کاغذ و کاغذ، [۲۱] تولید آشامیدنی و غذا، آب و فاضلاب و پتروشیمی و تولید فولاد به کار می روند. شتاب سنج ها برای اندازه گیری حرکت و لرزش ساختمان هایی که تحت بارهای دینامیک[۲۲] هستند به کار می روند. بارهای دینامیک از منابع مختلفی ناشی می شوند: فعالیت های انسان مانند راه رفتن، دویدن، رقصیدن، یا پریدن ماشین های در حال کار در داخل ساختمان یا در محوطه اطراف آن. کارهای ساختمانی مانند جابجایی مقادیر زیاد خاک، تخریب ساختمان، حفاری، جابجایی بار روی پل ها، برخورد خودروها، نیروهای ضربه ای مانند اجسام در حال سقوط، ضربه های شدید مانند انفجارهای داخلی و خارجی، ریزش اجزای ساختمانی، نیروی باد و تند باد، فشار جریان تند هوا، از بین رفتن تکیه گاه ها به دلیل سستی زمین، زمین لرزه ها و پس لرزه ها، اندازه گیری و ثبت اینکه یک ساختمان چگونه به این ورودی ها پاسخ می دهد برای ارزیابی ایمنی و پایداری ساختار حیاتی است. این نوع از مانیتورینگ با مانیتورینگ پویا می نامند. Zoll's AED Plus از یک CPR-D•padz استفاده می کند که دارای یک شتاب سنج است که عمق CPR فشردگی سینه را اندازه می کند. در چند سال اخیر، شرکت های Nike, Polar و چند شرکت دیگر ساعت های ورزشی را برای دوندگان طراحی و به بازار عرضه کرده اند که دارای footpod می باشد. footpod دارای شتاب سنج هایی است که به مشخص کردن سرعت و فاصله شخص کمک می کند. در بلژیک، برای ترغیب مردم به پیاده روی به میزان چندین هزار قدم در روز، گام شمارهای مبتنی بر شتاب سنج توسط دولت ترویج می شوند.[۲۳][۲۴] آموزش دهنده دیجیتال هرمان (Herman Digital Trainer) از شتاب سنج ها برای اندازه گیری نیروی ضربه در تمرینات بدنی استفاده می کند. مقاله اصلی: سیستم های ناوبری پایا یک سیستم ناوبری ماندی (INS) یک ابزار کمکی برای ناوبری است که با استفاده از یک کامپیوتر و سنسورهای حرکت (شتاب سنج ها) موقعیت، جهت گیری و سرعت (جهت و تندی حرکت) یک جسم در حال حرکت را به طور پیوسته و به روش dead reckoning محاسبه می کند. این کار بدون نیاز به یک نقطه مرجع خارجی صورت می گیرد. اصطلاحات دیگری که برای اشاره به سیستم های ناوبری ماندی استفاده می شوند یا و دستگاه های مشابه اشاره می کنند عبارتند از: سیستم هدایت ماندی، inertial reference platform و جایگشت های دیگر آن. یک شتاب سنج به تنهایی برای آشکار کردن تغییرات ارتفاع در فواصلی که تغییر در گرانش عمودی قابل ملاحظه است مثلاً در هواپیما و موشک، نامناسب است. در حضور گرادیان گرانشی، تنظیم دستگاه و پروسه کم کردن اطلاعات نا پایدار است.[۲۵][۲۶] شتاب سنج ها برای یافتن نقطه اوج در پرتاب موشک حرفه ای و آماتور استفاده می شوند. شتاب سنج ها همچنین در غلطک های فشرده سازی استفاده می شوند. شتاب سنج ها همراه با ژیروسکوپ ها در سیستم های ردیاب داخلی استفاده می شوند. یکی از معمول ترین کاربردهای شتاب سنج های MEMS در گسترش سیستم کیسه هوا در وسایل نقلیه مدرن است. در این حالت شتاب سنج ها برای شناسایی شتاب منفی سریع وسیله نقلیه استفاده می شوند تا مشخص کنند که چه زمانی یک برخورد صورت گرفته و شدت برخورد چقدر بوده است. یکی دیگر از کاربردهای این وسیله در خودروها، سیستم های کنترل پایداری الکترونیکی است که از یک شتاب سنج جانبی برای اندازه گیری نیروهای کناری استفاده می کند. استفادهٔ گسترده از شتاب سنج ها در صنعت خودرو قیمت آن ها را به طور قابل توجهی کاهش داده است.[۳۰] یکی دیگر از کاربردها در خودرو، چک کردن نویز، لرزش و سختی است (NVH)، شرایطی که باعث ناراحتی برای رانندگان و مسافران می شود و همچنین ممکن است نشان دهندهٔ نقص های مکانیکی باشد. قطارهای پر شتاب از شتاب سنج ها و ژیروسکوپ ها برای محاسبه شتاب مورد نیاز استفاده می کنند. شتاب سنج ها به طور روزافزون در وسایل الکترونیکی شخصی استفاده می شوند. برخی از تلفن های هوشمند، پخش کننده های صدای دیجیتال و همیار شخصی های دیجیتال شامل شتاب سنج ها برای کنترل سطح تماس با کاربر می باشند. مثال های معروف شامل Apple iPhone, Apple iPod touch, Apple iPad, Apple iPod Nano 4G و 5G, Google Nexus One, HTC Hero, Samsung Omnia, Samsung Omnia HD, Samsung innov8، Samsung Rogue (U960)، Motorola Droid, Nokia N96، Nokia N97، Nokia 5800، Nokia N97 mini, Nokia N900، Sony Ericsson W910i, Sony Ericsson C902، Palm Pre, Blackberry Storm, HTC Touch Diamond[32]، HTC Dream, HTC Touch Pro2، and Microsoft Zune HD می باشند[۳۳]. کنسول بازی ویدئوییNintendo's Wii از کنترل کننده ای به نامWii Remote استفاده می کند که شامل شتاب دهنده سه بعدی است و به طورکلی برای ورودی حرکت استفاده می شود. همچنین کاربران امکان خریدن وسیلهٔ الصاقی حساس به حرکت اضافی، Nunchuk، را دارند که در نتیجه آن ورودی حرکت توسط هر دو دست کاربر به طور مستقل قابل ثبت است. Sony PlayStation 3 از کنترل کنندهٔ از راه دور DualShock 3 استفاده می کند که حاوی شتاب سنجی شش بعدی است که برای واقع ای تر جلوه دادن کنترل فرمان در بازی های ماشین مسابقه ای می تواند استفاده شود. استفاده های دیگر شتاب سنج ها در تلفن های نوکیا شامل کاربرد گام شمار در نوکیا سپرتس ترککر می باشد. برخی دیگر از وسایل، با اجزای ارزان تری سنجش شیب را فراهم می کنند که یک شتاب سنج واقعی نیستند. Nokia 5500 از شتاب سنجی ۳ بعدی استفاده می کند که از طریق نرم فزار قابل دسترسی است. این وسیله در شناسایی گام (شمردن) در کاربردهای ورزشی استفاده می شود و برای شناسایی وضعیت ضربه زدن در سطح تماس کاربر می باشد. وضعیت ضربه زدن می تواند برای کنترل پخش کننده های موسیقی و کاربردهای ورزشی استفاده شود، برای مثل تغییر به آهنگ بعدی با ضربه زدن به لباس وقتی که پخش کننده درون جیب است. استفاده های دیگر شتاب سنج ها در تلفن های نوکیا شامل کاربرد گام شمار در Nokia Sport Traker می باشد. برخی دیگر از وسایل، با اجزای ارزان تری سنجش شیب را فراهم می کنند که یک شتاب سنج واقعی نیستند. HTC Touch Pro, HTC Touch Diamond, Sony Ericsson G705، Sony Ericsson W595، Sony Ericsson W760، Sony Ericsson W910، Sony Ericsson W902، Sony Ericsson K850i, Sony Ericsson C905 و Sony Ericsson C510 دارای شتاب سنجی ساخته شده درون تلفن هستند، معروف به Shaker Feature، که تغییر آهنگ را در پخش کننده های موسیقی فراهم می کند. در حالی که W760، W910، W595، W902 وK850 می توانند از سنسور خود در بازی ها،Picture UI AutoRotation، و بسیاری از کاربردهای دیگر - که نیاز به این سنسور دارند و از طریقJava ME قابل دسترسی هستند - استفاده کنند. اولین تلفن ها از این شرکت که دارای شتاب سنج بودند Sony Ericsson W910 و Sony Ericsson K850 می باشند. تعدادی از نوت بوک های مدرن از شتاب سنج ها برای هم تراز کردن خودکار صفحه نمایش بسته به اینکه وسیله در چه جهتی نگاه داشته می شود استفاده می کنند، یعنی بین حالت portrait و landscape سوییچ می کند. این جنبه در Tablet PCs و برخی از تلفن های هوشمند و دوربین های دیجیتال قابل استفاده می باشد. برای مثل،Apple از شتاب دهندهLIS302DL درiPhone, iPod Touch و نسل چهارم و پنجم iPod Nano استفاده می کند که به وسیله آن امکان تشخیص زمانی که کج می شود را دارد. گسترش دهنده های شخص ثالث، استفاده از شتاب سنج ها را با کاربردهای تزینی مثل عروسک های با سر گردان توسعه داده اند. [۳۴] همچنین گوشی های Touchscreen BlackBerry Storm و Storm2 این جنبه جهت یابی را اضافه کرده اند. Nokia N95 و Nokia N82 دارای شتاب سنج های تعبیه شده درون آن ها هستند. این وسیله به طور کلی به عنوان سنسور شیب برای جهت یابی وضعیت عکس گرفته شده توسط دوربین داخلی می باشد، بعدها ارتقای یک سخت افزار امکان استفاده از آن در کاربردهای دیگر را میسر کرد. در ژانویهٔ ۲۰۰۹، تقریباً تمام گوشی های موبایل جدید و دوربین های دیجیتال مثل Canon PowerShot و IXUS range حداقل دارای یک سنسور شیب (گاهی اوقات یک شتاب سنج) هستند که برای چرخش خودکار تصویر، بازی های کوچک حساس به حرکت، و برای تصحیح لرزش هنگام گرفتن عکس استفاده می شود. Camcorderها از شتاب سنج هابرای پایدار کردن تصویر استفاده می کنند. هنوز دوربین ها از شتاب سنج ها برای گرفتن عکس غیر تار استفاده می کنند. دوربین از بسته شدن CCD "shutter" وقتی که دوربین در حال حرکت است جلوگیری می کند. وقتی که دوربین ساکن است (اگر فقط برای یک میلی ثانیه، همانگونه که این شرایط می تواند برای لرزش رخ دهد)، CCD بسته می شود. مثالی عملی که از این تکنولوژی استفاده کرده است Glogger VS2 می باشد، گوشی ای که بر پایهٔ Symbian OS با شتاب سنجی Nokia N96 کار می کند. برخی از دوربین های دیجیتال، دارای شتاب سنج هستند تا جهت عکس در حین گرفته شدن را تعیین کنند و همچنین در هنگام دیدن عکس فعلی بتوانند آن را بچرخانند. بسیاری از لب تاپ ها از شتاب سنج استفاده می کنند، مثل سیستم فعال حفاظت Lenovo (سابقاً متعلق به IBM) و سنسور حرکت ناگهانی Apple، که برای شناسایی سقوط استفاده می شود. اگر سقوطی تشخیص داده شود، هد (head) حافظه جدا می شود تا از نقسان داده و آسیب دیدن احتمالی هد یا حافظه جلوگیری شود. مقالهٔ اصلی: جاذبه سنج gravimeter یا gravitometer (جاذبه سنج)، وسیله ای است که در سنجش جاذبه برای اندازه گیری میدان جاذبه موضعی ای استفاده می شود. جاذبه سنج نوعی شتاب سنج است با این تفاوت که شتاب سنج ها حساس به همهٔ ارتعاش ها از جمله نویزهستند که منجر به شتاب نوسانی می شود. این امر در جاذبه سنج ها با ایزوله کردن نوسان اصلی و پردازش سیگنال خنثی می شود. اگرچه استاندارد اصلی طراحی مشابه شتاب سنج می باشد، ولی جاذبه سنج ها حساس تر از شتاب سنج ها طراحی شده اند تا تغییرات بسیار کوچک جاذبه، در حدود 1g، در میدان زمین را اندازه گیری کند. از سوی دیگر، شتاب سنج های دیگر معمولاً برای اندازه گیری 1000g یا بیشتر طراحی می شوند، و بسیاری دیگر اندازه گیری های چند بعدی را اجرا می کنند. محدودیت در دقت دمایی معمولاً برای جاذبه سنج ها کمتر است، در نتیجه دقت به وسیلهٔ پردازش خروجی با ثابت زمانی طولانی تر قابل افزایش است. شتاب­ سنج ­ها با توجه به فناوری ساخت به انواع مختلفی تقسیم ­بندی می ­شوند که هر یک از این موارد دارای ویژگی­ های خاص و روش­ های اندازه­ گیری متفاوتی نسبت به هم هستند. تمام این نوع از شتاب سنج ها معایب و مزایایی دارند و هیچ طراحی منحصر به فردی که بتواند تمام نیازهای بازار رفع کند وجود ندارد. در زیر به برخی از مهم ترین شتاب ­سنج ­ها اشاره می کنیم. 1. Einstein, Albert (1920). "20". Relativity: The Special and General Theory. New York: Henry Holt. pp. 168. . 2. Penrose, Roger (2005) [2004]. "17.4 The Principle of Equivalence". The Road to Reality. New York: Knopf. pp. 393–394. . 3. "Accelerometer Design and Applications". Analog Devices. Retrieved ۲۰۰۸-۱۲-۲۳. 4. "Quake-Catcher Network - Downloads". Quake-Catcher Network. Retrieved 15 July 2009. "If you have a Mac laptop (2006 or later), a Thinkpad (2003 or later), or a desktop with a USB sensor, you can download software to turn your computer into a Quake-Catcher Sensor" 5. Yoda et al. (2001) Journal of Experimental Biology204(4): ۶۸۵–۶۹۰ 6. Shepard et al. (2008) Endangered Species Research 7. Kawabe et al. (2001) Fisheries Science ۶9 (5):۹۵۹–۹۶۵ 8. Wilson et al. (2006) Journal of Animal Ecology:۷5 (5):۱۰۸۱–۱۰۹۰ 9. 10. 11. 12. 13. 17. 18. 19. Structural Design" 2006 WIT Press 23. The Contender 3 Episode 1 SPARQ testing ESPN 24. 25. Vertical Speed Measurement, by Ed Hahn in ۱۹۹۶-۱۱-۲۲ 26. US6،۶۴۰،165 (PDF version) (2003-10-28) Hayward, Kirk W. and Stephenson, Larry G.، Method and system of determining altitude of flying object. 29. "Design of an integrated strapdown guidance and control system for a tactical missile" WILLIAMS, D. E.RICHMAN, J.FRIEDLAND, B. (Singer Co. , Kearfott Div. , Little Falls, NJ) AIAA-1983-2169 IN: Guidance and Control Conference, Gatlinburg, TN, August ۱۵–۱۷، ۱۹۸۳، Collection of Technical Papers (A83-41659 19-63). New York, American Institute of Aeronautics and Astronautics، ۱۹۸۳، p. 57-66. 30. 31. 32. "Accelerometer. Made to move.". Apple Inc.. Retrieved ۲۰۰۸-۱۲-۲۳. 33. "Microsoft Zune HD Teardown". 34. 37. "IEPE Standard", Metra Mess- und Frequenztechnik in Radebeul e.K. , accessed ۲۰۰۹-۰۵-۱۸
[ { "answer1": "در این حالت شتاب سنج ها برای شناسایی شتاب منفی سریع وسیله نقلیه استفاده می شوند تا مشخص کنند که چه زمانی یک برخورد صورت گرفته و شدت برخورد چقدر بوده است.", "answer2": "شتاب سنج های جدید معمولاً بر پایهٔ سیستم های میکروالکترومکانیکی (MEMS) هستند.", "distance": 6929, "question": "شتاب سنج چگونه برای تشخیص برخورد خودرو استفاده می شود و از چه نوع تکنولوژی برای ساخت آنها استفاده می شود؟" }, { "answer1": "شتاب سنجی که در حالت ساکن نسبت به سطح زمین قرار گرفته است شتابی برابر formula_1 به سمت بالا را نشان خواهد داد، زیرا هر نقطه روی سطح زمین نسبت به دستگاه مرجع لخت محلی به سمت بالا شتاب می گیرد.", "answer2": "برای اینکه مقدار شتاب خالص ناشی از حرکت را نسبت به زمین به دست آوریم باید مقدار تفاوت شتابی که گرانش ایجاد می کند، را کم کرد.", "distance": 266, "question": "بر اساس اصل هم ارزی، شتاب سنج در حالت سکون نسبت به سطح زمین چه شتابی را نشان می دهد و چگونه می توان شتاب خالص ناشی از حرکت را نسبت به زمین بدست آورد؟" }, { "answer1": "هنگامی که شتاب سنج با شتابی حرکت می کند، جسم به اندازه ای جابجا می شود که نیروی وارد شده از فنر به جسم، جسم را با شتابی برابر شتاب بدنهٔ شتاب سنج حرکت دهد. سپس با اندازه گیری میزان جابجایی مقدار شتاب اندازه گیری می شود.", "answer2": "یک شتاب سنج به تنهایی برای آشکار کردن تغییرات ارتفاع در فواصلی که تغییر در گرانش عمودی قابل ملاحظه است مثلاً در هواپیما و موشک، نامناسب است.", "distance": 6613, "question": "یک شتاب سنج چگونه شتاب را اندازه گیری می کند و چرا برای اندازه گیری تغییر ارتفاع در هواپیما و موشک مناسب نیست؟" } ]
[ { "answer1": "یکی دیگر از کاربردهای این وسیله در خودروها، سیستم های کنترل پایداری الکترونیکی است که از یک شتاب سنج جانبی برای اندازه گیری نیروهای کناری استفاده می کند. استفادهٔ گسترده از شتاب سنج ها در صنعت خودرو قیمت آن ها را به طور قابل توجهی کاهش داده است.", "answer2": "به دلایل عملی برای اندازه گیری شتاب اجسام نسبت به زمین، مثلاً برای استفاده در سیستم های ناوبری ماندی، اطلاعاتی از گرانش در محل مورد نیاز است؛ که این مشکل از طریق تنظیم دستگاه در حالت سکون یا از طریق یک مدل تقریبی از گرانش در محل کنونی برطرف می شود.", "question": "از شتاب سنج ها در چه مواردی در صنعت خودروسازی استفاده می شود و چگونه خطای اندازه گیری گرانش در آنها برطرف می شود؟" }, { "answer1": "ثبت فرکانس بالای شتاب های دوبعدی و سه بعدی (>10 Hz) اجازه مطالعه و شناخت الگوهای رفتاری را هنگامی که حیوانات از دید خارج می شوند را می دهند.", "answer2": "شتاب سنج ها برای مانیتور کردن سلامت دستگاه های چرخشی مانند پمپ ها، پنکه ها، غلتک ها، کمپرسورها و برج های خنک کننده استفاده کرد.", "question": "شتاب سنج چه کاربردی در علوم زیستی دارد و همچنین در چه نوع دستگاه های چرخشی برای مانیتور کردن سلامت استفاده می شود؟" } ]
gemini-2.0-flash-exp
265
: جنگ های امپراتوری عثمانی و مجارستان جنگ های امپراتوری عثمانی و مجارستان به مجموعه ای از نبردها اطلاق می شود که بین امپراتوری عثمانی و پادشاهی قرون وسطای مجارستان به وقوع پیوست. پس از پایان جنگ داخلی در امپراتوری بیزانس، تصرف گالیپولی و پیروزی در نبرد کوزوو امپراتوری عثمانی خود را برای سلطه بر کل بالکان آماده می دید. اقدام عثمانی در تهاجم به صربستان، پادشاهی مجارستان را وارد یک جنگ با عثمانی بر سر حاکمیت صربستان، والاچیا و مولداوی کرد. با این حال که مجارستان توانست در جنگ صلیبی وارنا به موفقیت اولیه دست یابد اما فقدان حمایت خارجی نهایتاً شکست را برای آن ها به ارمغان آورد. با این وجود امپراتوری عثمانی پس از فتح قسطنطنیه نیز در نبرد بر سر بلگراد متحمل شکست هایی شده بود. مشخصا مقاومت ولاد سوم، حاکم بدنام والاچیا در مقابل امپراتوری عثمانی به یاری کمک محدود مجارها که عثمانی را مجبور کرد برادر او که مردم کمتر از او ترس و تنفر داشتند، را به جای او بر تخت بنشاند. در موردی دیگر تلاش عثمانی برای به کنترل درآوردن مولداوی با دخالت مجارستان در ابتدا کار به جایی نبرد اما نهایتاً بلگراد و مولداوی توسط بایزید دوم و سلیمان قانونی به تصرف درآمدند. در سال ۱۵۲۶ قوای عثمانی توانستند ارتش مجارستان را در نبرد موهاچ در هم بکوبند و لایوش دوم، پادشاه آن ها را به همراه چهارده تا بیست هزار سرباز دیگر از بین ببرند. پس از این شکست بخش شرقی پادشاهی مجارستان (عمدتاً ترانسیلوانیا) خراج گذار امپراتوری عثمانی و وارد یک جنگ داخلی با مابقی مجارها شد. جنگ در منطقه ادامه پیدا کرد به وجهی که دودمان هابسبورگ اولویت تمامی اقدامات خود را در مقابله با سلطان سلیمان قانونی و جانشینان او گذاشتند. بخش شمالی مجارستان توانست خارج از کنترل امپراتوری عثمانی باقی بماند اما پادشاهی مجارستان تحت حاکمیت ماتیاس دوم به عنوان قدرتمندترین دولت در شرق وین دیگر تجزیه شده بود و از آن پس همواره زیر سایه خطر توسعه طلبی های امپراتوری عثمانی بود. در طول سده پس از مرگ سلطان عثمان اول در سال ۱۳۲۶ میلادی، امپراتوری عثمانی شروع به پیشروی در مناطق شرقی مدیترانه و شبه جزیره بالکان کرد. شهر کلیدی سالونیک در سال ۱۳۸۷ میلادی از کنترل ونیز به تصرف امپراتوری عثمانی درآمد و پیروزی ترک ها در نبرد کوزوو در سال ۱۳۸۹ به طور مؤثری به دوران قدرت صرب ها در منطقه پایان داد تا راه برای توسعه اراضی امپراتوری در مابقی اروپا هموار شود. در سال ۱۳۴۴ میلادی لایوش یکم، پادشاه مجارستان به والاچیا و مولداوی حمله برد و آن ها را به عنوان خراج گذار به انقیاد خود درآورد. لایوش به همراه سپاه ۸۰ هزار نفری خود در سال ۱۳۴۹ نیروهای استفان دوشان، پادشاه صربستان را در دوک نشین ماچوا و شاهزاده نشین تراوونیا شکست داد. وقتی دوشان قصد داشت به اراضی بوسنی رخنه کند، توسط استفن دوم، حاکم بوسنی که از همراهی نیروهای لایوش بهره می برد، مغلوب گردید و هنگامی که این عمل بار دیگر در سال ۱۳۵۴ تکرار شد این بار مستقیماً توسط یانوش شدیداً در هم کوبیده شد. این دو پادشاه نهایتاً یک سال بعد یعنی سال ۱۳۵۵ میلادی یک پیمان صلح با یکدیگر امضا کردند. لشکرکشی های بعدی لایوش در بالکان دیگر برای به سلطه و انقیاد درآوردن اراضی و حاکمان محلی نبود بلکه او قصد داشت صرب ها، بوسنیایی ها، والاچیایی ها و بلغارها را گرد محور مذهب کاتولیک رومی جمع کند تا جبهه مشترکی علیه امپراتوری عثمانی ایجاد گردد. مطیع کردن اجباری دولت های ارتودوکس بالکان کار نسبتاً سهلی بود اما تغییر مذهب آن ها دشوار می نمود. با وجود تلاش های لایوش مردم بالکان نسبت به کلیسای ارتودوکس شرقی معتقد باقی ماندند و دیدگاهشان همچنان نسبت به مجارستان مبهم بود. لایوش پیش از تصرف شهر ویدین در سال ۱۳۶۵، مولداوی را در سال ۱۳۵۲ زیر سلطه خود کشید و یک شاهزاده نشین تابع در آن برقرار کرد. بدین شکل حاکمان صربستان، والاچیا، مولداوی و بلغارستان تابع و خراج گزار او شده بودند. با این حال آن ها به مجارستان قدرتمند به عنوان یک تهدید برای هویت ملی خود می نگریستند. به همین جهت مجارها نیز هیچگاه نتوانستند به صرب ها و والاچیایی ها به عنوان متحدان قابل اتکا در مقابله با ترک ها بنگرند. بهار سال ۱۳۶۵ لایوش لشکرکشی به جانب شاهزاده نشین بلغار در شهر ویدین را آغاز کرد. او توانست این شهر را دوم ماه مه سال ۱۳۶۵ میلادی بگشاید. این منطقه چهار سال آینده تحت کنترل مجارستان باقی ماند. سال ۱۳۶۶ ژان پنجم، امپراتور بیزانس برای درخواست کمک در برابر عثمانی که روز به روز بیشتر با دولت های بالکان در حال درگیری بود، از مجارستان دیدار کرد. در نبردی که گمان می رود اولین درگیری در مقیاس بزرگ بین مجارها و ترک ها بود، در جریان نبرد نیکوپولیس در ۲۵ سپتامبر سال ۱۳۹۶ میلادی نیروهای متحد دولت های مسیحی و شوالیه های هوسپیتالر در مقابل قوای بیشمار امپراتوری عثمانی شکست سختی خوردند و عمده نفرات آن ها از بین رفتند. با وجود همه این موفقیت ها، با شکست عثمانی از نیروهای تیمور در سال ۱۴۰۲ در نبرد آنکارا و به اسارت درآمدن سلطان بایزید اول این دولت دچار یک عقب گرد شدید شد. پس از بیش از یک دهه درگیری و نبردهای داخلی نهایتاً محمد اول بر دیگر رقیبان خود غالب آمد و توانست امپراتوری عثمانی را باز احیا کند. مراد دوم، جانشین محمد اول ثابت کرد جنگ آور بسیار قابل تری از سلف صلح طلب خود است. او در سال ۱۴۲۲ با سرکشی کردن از برتری امپراتوری بیزانس، قسطنطنیه را که به زحمت از سقوط رهایی یافت، به محاصره خود درآورد. با این حال او تمامی مناطق اطراف این شهر را تابع خود کرد. با حذف خطر بیزانس، مراد جنگ خود با دشمنان مسیحی دیگر را آغاز نمود. با تهاجم به مقدونیه توانست سالونیک را در سال ۱۴۳۰ از کنترل ونیزی ها خارج کند. در مدت زمان بین سال های ۱۴۳۵ و ۱۴۳۶ عثمانی خود نمایی خود را در آلبانی آغاز کرد اما این بار با دخالت پادشاهی مجارستان که سرحداتش بسیار به عثمانی نزدیک شده بود، این منطقه توانست خارج از سیطره مهاجمان باقی بماند. در دهه های ۱۴۴۰ و ۱۴۵۰ میلادی یانوش هونیادی، فرمانده و رهبر نظامی مجارستانی به چهره ای کلیدی در طراحی اقدامات علیه امپراتوری عثمانی بدل شد. او در سال ۱۴۴۱ موفق شد در یک نبرد سخت نیروهای امپراتوری عثمانی به فرماندهی اسحاق بیگ را در اسمدرفو شکست دهد. جان همان سال بخش دیگری از ارتش عثمانی را که قصد حمله به ترانسیلوانیا داشت، در سیبیو از بین برد که پس از این توفیق والاچیا دوباره به تابعیت پادشاهی مجارستان درآمد. هونیادی به کمک شوالیه هایی از غرب اروپا سوم نوامبر ۱۴۴۳ توانست شهر نیش را به تصرف خود درآورد و سپاهی از امپراتوری عثمانی را که از کوه های بالکان گذر کرده بود، نیز در روز کریسمس شکست دهد. به جهت کمبود آذوقهٔ ارتش صلیبی، هونیادی مجبور به بستن پیمان صلحی ده ساله با مراد دوم شد که احتمالاً طبق نظر خود او با وجود ورود ارتش مجارستان در فوریه سال ۱۴۴۴ به منطقه بودا یک پیروزی به حساب می آمد. گفته می شود به این جهت این پیمان، صلح ده ساله منعقد شد چرا که طبق نظر امپراتوری عثمانی نمی بایست بیش از ده سال دست از مخاصمه با ملحدان برداشت. عمر این صلح چندان به درازا نینجامید تا جایی که با تحریک کاردینال ژولیان سزارینی، مجارها دوباره ترک ها را مورد حمله قرار دادند. به هر حال با از دست رفتن سربازان (تغییر جهت به طرف دشمن) صربستانی، آلبانیایی و بیزانسی توان قوای صلیبی بسیار کاهش یافته بود. صلیبیون در طول رود دانوب تهاجم خود را آغاز کردند. گفته می شود مراد پس از اطلاع از نقض معاهده توسط مسیحیان، پیمان شکسته شده را بر درفش جنگی خود زد و گفت: «مسیح، اگر تو خدای پیروان خود هستی آن ها را به جهت این خیانت مجازات کن». دو لشکر دهم نوامبر ۱۴۴۴ حوالی وارنا در شرق بلغارستان به یکدیگر رسیدند. نقل ها از شمار نیروی های دو طرف متفاوت است اما احتمالاً صلیبیون قریب به ۳۰ هزار سرباز داشتند که باید در مقابل نیروهای دو تا سه برابری امپراتوری عثمانی می جنگیدند. با این وجود هونیادی توانست تا پایان حمله اولاسلوی، پادشاه لهستان به مواضع دشمن که به مرگ او انجامید، از خطوط دفاعی خود محافظت کند. پس از کشته شدن اولاسلوی، سر او بر نیزه زده شد و در معرض دید صلیبیون شکست خورده قرار گرفت. تعداد کمی از سربازان صلیبی توانستند همراه هونیادی از مهلکه جان به در برند. مجارها توان خود را پس از مدتی بازیافتند تا هونیادی بتواند اردوکشی دیگری به سمت جنوب دانوب ترتیب بدهد. اما ضد حمله نیروهای امپراتوری عثمانی این صلیبیون ماجراجو را برای بار دیگر عقب راند. وقتی مراد کار خود با یونانی ها در پلوپونز و دیگر حریفان خود در وارنا را به پایان رساند توجه خود را به سوی آلبانی معطوف کرد که کسی آن را رهبری می کرد که زمانی گروگان عثمانی بود اما اینک به یک رهبر محبوب و مقاوم بدل شده بود. هونیادی نتوانست جلوی خود را برای درگیری دیگری با ترک ها بگیرد به همین جهت در سال ۱۴۴۸ سپاهی ۲۴ هزار نفری به سمت جنوب گسیل کرد. در نبرد دوم کوزوو مراد توانست شکست دیگری به مجارها تحمیل کند. مراد دوم اوت ۱۴۴۴ از قدرت به نفع فرزندش محمد دوم (محمد فاتح) کناره گیری کرد اما دو سال بعد با شورش ینی چری ها به مقام خود بازگشت و تا زمان مرگش در سال ۱۴۵۱ به سلطنت ادامه داد. به لطف همین پیروزی ها امپراتوری عثمانی توانست سال ۱۴۵۳ قسطنطنیه را به رهبری سلطان محمد فاتح در سایه کمک حداقلی ایتالیایی ها به امپراتوری بیزانس، به تصرف خود درآورد. در حالی که مسئله عثمانی دوباره برای اروپایی ها حاد شده بود و پس از سقوط قسطنطنیه طبیعی به نظر می رسید که محمد فاتح تمام توان خود را صرف تابع کردن مجارستان کند. هدف بعدی او ناندورفهروار (بلگراد کنونی) بود. ناندورفهروار یک قلعه مهم و بزرگ و دروازه جنوب مجارستان به حساب می آمد. سقوط این پایگاه می توانست راه را برای امپراتوری عثمانی تا قلب اروپای مرکزی باز کند. هونیادی پس از آرام کردن دشمنان داخلی، خود را اواخر سال ۱۴۵۵ در جریان محاصره شهر به آن رساند. به خرج خود انبارها را دوباره پر کرد، به تسلیح قلعه پرداخت و مدافعان آن را به فرماندهی میهایل سیلاگی (Mihály Szilágyi)، برادر ناتنی و لازلو هونیادی (László Hunyadi)، پسر ارشدش قدرت بخشید. او یک ارتش امدادی تشکیل داد و یک ناوگان با دویست کشتی ایجاد کرد. مهم ترین متحد او در این میان، جیووانی دا کاپیسترانو، راهب فرانسیسکویی بود که توانست با بلاغت آتشین کلام خود تعداد زیادی از صلیبیون را گرد بیاورد که عموماً از رعیا بودند. این عده با وجود تسلیحات نسبتاً ضعیف (عمدتاً تجهیزات کشاورزی مانند داس و چنگک) به هونیادی ملحق شدند و در صف سایر مزدوران و سواره نظام اندک اما آبدیده او قرار گرفتند. ۱۴ ژوییه ۱۴۵۶ ناوتیپ ایجاد شده توسط هونیادی ناوگان امپراتوری عثمانی را نابود کرد. ۲۱ ژوئیه نیروهای سیلاگی در استحکامات شهر، یورش سخت ارتش روملیای عثمانی را دفع کردند و هونیادی با استفاده از فرصت برهم ریختگی ارتش عثمانی نیروهای در حال عقب نشینی دشمن را تا داخل مقرشان تعقیب نمود. پس از یک مبارزه شدید اما کوتاه مقر به تصرف مجارها درآمد تا محمد فاتح دست از محاصره برداشته به قسطنطنیه (استامبول) برگردد. با این عقب نشینی یک وضعیت صلح نسبی برای هفتاد سال آینده در مرزهای جنوب شرقی محارستان برقرار شد. سه هفته پس از شکستن محاصره، طاعون در اردوگاه هونیادی شایع شد که یازدهم اوت او را نیز به کام مرگ کشاند. او در داخل کلیسای جامع کاتولیک رومی آلبا ایولیا (در رومانی کنونی) تشیع و کنار یانوش، برادر کوچک ترش به خاک سپرده شد. برخی مدعی هستند پس از مرگ هونیادی، سلطان محمد فاتح، امپراتور عثمانی با ادای احترام به او گفت: «با این حال که او دشمن من بود، من از مرگ او غمگینم چرا که جهان چنین مردی به خود هیچگاه ندیده است.» در جریان این نبرد، پاپ کالیکتوس سوم دستور داده بود تمام ناقوس های اروپا ظهر هنگام به صدا درآیند تا همه معتقدان برای مدافعان شهر دعا کنند. با این حال خبر پیروزی در نبرد پیش از این دستور به بسیاری از کشورهای اروپایی از جمله انگلستان و اسپانیا رسید. به همین جهت از آن پس ناقوس ها را برای یادبود این پیروزی نواختند. پاپ هیچگاه دستور خود را لغو نکرد تا بسیاری از کلیسای های کاتولیک و حتی پروتستان تا به کنون رسم نواختن ناقوس ظهر هنگام را حفظ کنند. ماتیاش کوروینوس، پسر هونیادی پس از درگذشت لاسلوی پنجم، پادشاه بی فرزند مجارستان در سال ۱۴۵۷ با تلاش پاپ کالیکتوس سوم در سال ۱۴۵۸ به سن پانزده سالگی در شهر بودا، پایتخت وقت امپراتوری به عنوان پادشاه مجارستان تاجگذاری کرد. ماتیاش در سال ۱۴۷۱ حکومت صربستان را در مناطق جنوبی مجارستان جهت حفاظت از سرحدات مقابل امپراتوری عثمانی از نو بنیاد نهاد. در سال ۱۴۷۹ یک لشکر امپراتوری عثمانی که ترانسیلوانیا را مورد تاخت و تاز قرار داده بود، به همراه نفرات معدود متحد خود، والاچیا در اورشتیه در نبردی موسوم به «حقل الخبز» مقابل یک لشکر مشترک از مجارستان و صربستان قرار گرفت و به شدت شکست خورد و اکثر نفرات آن کشته شدند. همین سال ماتیاش یایجه را دوباره تصرف کرد و با بیرون راندن عثمانی از شمال صربستان دو پایگاه نظامی در این شهر و سربرنیک ایجاد نمود. در سال ۱۴۸۰ ناوگانی از امپراتوری عثمانی موفق شد بندر اوترانتو در بدنه اصلی خاک ایتالیا را پس از یک محاصره کوتاه به تصرف خود درآورد. با رسیدن سربازان عثمانی به نزدیکی های پاپ، او با احساس خطر جدی دست به دامان ماتیاش شد. ماتیاش با اعزام قوایی توانست این شهر را پس از ۱۳ ماه از امپراتوری عثمانی پس بگیرد. مشکلات محمد فاتح پیش از تصرف قسطنطنیه با شوریدن شاهزاده نشین والاچیا در بالکان به رهبری ولاد چهار میل کن (ولاد سوم) که پادشاه مجارستان ولی امر جدید خود خواند، بر امپراتوری عثمانی فزونی یافت. محرک اصلی ولاد در این اقدامات بازگشت او از تبعید به عنوان گروگان سلطان عثمانی به وطن خود بود. شوروش او پنج سال پس از بازگشتش با به چهار میل کشیدن فرستادگان امپراتوری عثمانی برای دریافت خراج و تصرف قلعه جورجو آغاز شد. سپس تهاجم خون بار خود در طول رود دانوب به طرف دریای سیاه را آغاز کرد و هر تعداد بندر را که می توانست برای جلوگیری از حمله دریایی امپراتوری عثمانی تخریب نمود. تلاش های نظامی عثمانی برای رام کردن ولاد به نتیجه ای نرسید اما این ظلم و شقاوت او برای ترساندن دشمنانش بود که موجبات شکست او را فراهم آورد. وقتی سلطان محمد به مردم والاچیا پیشنهاد کرد بین ولاد و رادو، برادرش یکی را برگزینند، آن ها رادو را انتخاب کردند و ولاد به تبعید فرستاده شد. ولاد نهایتاً چند سال بعد در تلاشی که برای بازگشت داشت در یک نبرد کشته شد. حضور ارتش سلطان محمد در والاچیا علیه مولداوی کوتاه تر و دارای نتایج کمتری بود. در سال ۱۴۷۵ سلطان دستور حمله به مولداوی را صادر کرد. برای بار دیگر، نیروهای عثمانی اغلب دست بالا را در میدان نبرد به دست می آوردند اما تاکتیک بزن درو مولداویایی ها علیه آن ها مؤثر واقع شد. وضعیت بد راه ها پیشروی ارتش عثمانی را کندتر کرده بود تا استفن سوم (استفن کبیر) فرصت بیابد نیروهای خود را در واسلوی متمرکز کند. تهاجم عثمانی توسط مولداویایی ها کنترل و نهایتاً در دهم ژانویه ۱۴۷۵ عقب رانده شد. ارتش عثمانی سال ۱۴۷۶ دوباره این بار با کمک متحدان خود در کریمه، تاتارستان و والاچیا به مولداوی بازگشت. استفن که در خود نای دفاع نمی دید به همراه رعیای خود پا به فرار به سمت کوهستان گذاشت. پس از یک تهاجم ناموفق به طلایه ارتش عثمانی شکست استفن قطعی به نظر می رسید تا این که پیشنهاد کمک از جانب ماتیاش، پادشاه مجارستان به او رسید. با اطلاع از حرکت نیروهای پادشاهی مجارستان به سمت مولداوی، ارتش عثمانی موقتاً تا سال ۱۴۸۴ دست به عقب نشینی زد. سلطان بایزید دوم در سال های اول حاکمیت خود درگیر یک جنگ داخلی مختصر با جم سلطان، برادر خود شد که پس از مدتی با شکست به غربی ها پناه برد. اینجا بود که رهبران اروپا به این فکر افتادند که به جای فرستادن صلیبیون به گشتارگاه بالکان، یک سلطان طرفدار غرب در عثمانی روی کار بیاورند. با آگاهی از این موضوع بایزید تا زمان مرگ برادرش در سال ۱۴۹۵ خصومت خاصی با دشمنان مسیحی خود به خرج نداد. همین زمان بایزید در سال ۱۴۸۴ پیمان صلح ده ساله ای با مجارها امضا کرد. اگرچه این امر از شکست ارتش عثمانی در ویلاچ در سال ۱۴۹۳ جلوگیری ننمود. بین سال های ۱۴۸۴ و ۱۴۸۶ تلاش معمول امپراتوری عثمانی برای به زانو درآوردن مولداوی و برقراری ارتباط با کریمه خراج گذار مسلمان و متحد آن ها ادامه پیدا کرد. با وجود دو شکست در سال های ۱۴۸۵ و ۱۴۸۶ مولداوی آخر الامر تسلیم امپراتوری عثمانی شد. با نزدیک شدن عمر بایزید به غروب خود، او درگیر یک جنگ داخلی بین پسران خود، احمد و سلیم شد. نهایتاً سلیم در سال ۱۵۱۲ به قدرت رسید و در هشت بعد را به فتوحات کوچک در غرب پرداخت چرا که عمده هدف او دستیابی به سلطنت مملوک در جنوب غربی اراضی عثمانی بود. سلطان سلیمان قانونی جنگ با مجارستان را با حمله دوباره به بلگراد از سرگرفت. همانجایی که بیش از نیم قرن پیش محمد دوم بسیار برای سلطه بر آن کوشیده بود. اما این بار با وجود مقاومت شدید، شهر زیر چکمه های سلطان به زانو درآمد. سلیمان در سال ۱۵۲۶ با قصد سلطه بر مناطق بیشتر، عزم نبرد با مجارها کرد. به همت وزیر اعظم جهت گذر لشکریان سلطان، پلی بزرگ بر دانوب احداث گردید. با وجود طول پنج روزه گذشت این نیروها از دانوب، قوای عثمانی با هیچ مزاحمتی از جانب مجارها مواجه نشد. لایوش دوم، شاه مجار در بدایت قصد داشت طلایه داران سپاه را به جانب دانوب گسیل کند تا از گذر قوای سلطان جلوگیری نمایند اما سرپیچی اشراف از اوامر فرمانده ارتش مجار به بهانه وفاداری به خود شاه، حرکت مقابله گرانه مجارها را به تأخیر انداخت. هنگامی که لایوش سرداری سپاه ۳۶ هزار نفره مجار را شخصاً به دست گرفت از پیش در مقابل لشکر ۸۰ هزار نفری سلطان محکوم به شکست بود. دشت های مسطح اطراف موهاچ راه را برای سواره نظام سنگین زره شوالیه های صلیبی برای یورشی تأثیر گذار هموار ساخت. پس از تحمل ضربه اولیه، سواران ترک صفوف خود را بازیافته، دشمن پیش تاخته را به محاصره انداختنه و بدان تلفات وارد آورد. به حکم سلطان توپخانه و قوای ینیچری در موضعی مناسب به خط شد. بسیاری از سوارکاران نگون بخت مجار زیر آتش توپ های دشمن به خاک افتادند. با محو سواره نظام مجار از صحنه نبرد، برتری عددی و کارکشتگی نیروهای سلطان این بار گریبان پیاده نظام طرف مقابل را گرفت و بسیاری از آن ها را از پای درآورد. با اتمام کارزار، سلطان سلیمان فاتحانه پای در میانه میدان نهاد. حکایت شده است هنگامی که سلطان جسد شاه مقتول مجار را مشاهده نمود، اندوهگین گشت. بخشی از سربازان شاه مجار به سرکردگی یانوش ساپویایی که به خیال حمله به خطوط تدارکات دشمن، به فرمان شاه از سپاه اصلی جدا شده بودند، بسیار دیر هنگام به مقصد رسیدند و با مشاهده هزیمت یاران، خود نیز پا به فرار گذاشتند. سلطان عثمانی میلی برای انضمام تمامی سرزمین های مجار به قلمرو خود نداشتند، از همین رو اشراف مجار جهت پر کردن خلع قدرت یانوش ساپویایی (یانوش یکم) را به حکومت گماشتند. همزمان فردیناند، دوک بزرگ اتریش مدعی سلطنت مجارستان گشته خود را شاه آن سامان نامید. در این شرایط اشراف باقیمانده در دو راهی پذیرش حاکمیت خراج گذار بومی سلیمان یا گردن نهادن به یک مدعی بیگانه قرار داشتند.
[ { "answer1": "پس از بیش از یک دهه درگیری و نبردهای داخلی نهایتاً محمد اول بر دیگر رقیبان خود غالب آمد و توانست امپراتوری عثمانی را باز احیا کند.", "answer2": "مراد دوم، جانشین محمد اول ثابت کرد جنگ آور بسیار قابل تری از سلف صلح طلب خود است. او در سال ۱۴۲۲ با سرکشی کردن از برتری امپراتوری بیزانس، قسطنطنیه را که به زحمت از سقوط رهایی یافت، به محاصره خود درآورد.", "distance": 132, "question": "بعد از شکست عثمانی در نبرد آنکارا چه کسی امپراتوری عثمانی را بازسازی کرد و قبل از او چه کسی قسطنطنیه را محاصره کرد؟" }, { "answer1": "در نبردی که گمان می رود اولین درگیری در مقیاس بزرگ بین مجارها و ترک ها بود، در جریان نبرد نیکوپولیس در ۲۵ سپتامبر سال ۱۳۹۶ میلادی نیروهای متحد دولت های مسیحی و شوالیه های هوسپیتالر در مقابل قوای بیشمار امپراتوری عثمانی شکست سختی خوردند و عمده نفرات آن ها از بین رفتند.", "answer2": "او در سال ۱۴۴۱ موفق شد در یک نبرد سخت نیروهای امپراتوری عثمانی به فرماندهی اسحاق بیگ را در اسمدرفو شکست دهد.", "distance": 1313, "question": "در چه سالی نبرد نیکوپولیس رخ داد و چه کسی توانست در نبرد اسمدرفو نیروهای عثمانی را شکست دهد؟" }, { "answer1": "در موردی دیگر تلاش عثمانی برای به کنترل درآوردن مولداوی با دخالت مجارستان در ابتدا کار به جایی نبرد اما نهایتاً بلگراد و مولداوی توسط بایزید دوم و سلیمان قانونی به تصرف درآمدند.", "answer2": "در سال ۱۳۴۴ میلادی لایوش یکم، پادشاه مجارستان به والاچیا و مولداوی حمله برد و آن ها را به عنوان خراج گذار به انقیاد خود درآورد.", "distance": 1217, "question": "چه کسی قبل از بایزید دوم تلاش کرد مولداوی را تحت کنترل درآورد و لایوش اول در چه سالی به مولداوی حمله کرد؟" }, { "answer1": "ماتیاش کوروینوس، پسر هونیادی پس از درگذشت لاسلوی پنجم، پادشاه بی فرزند مجارستان در سال ۱۴۵۷ با تلاش پاپ کالیکتوس سوم در سال ۱۴۵۸ به سن پانزده سالگی در شهر بودا، پایتخت وقت امپراتوری به عنوان پادشاه مجارستان تاجگذاری کرد.", "answer2": "در سال ۱۵۲۶ قوای عثمانی توانستند ارتش مجارستان را در نبرد موهاچ در هم بکوبند و لایوش دوم، پادشاه آن ها را به همراه چهارده تا بیست هزار سرباز دیگر از بین ببرند.", "distance": 9313, "question": "ماتیاش کوروینوس پسر چه کسی بود و در چه نبردی ارتش مجارستان در برابر عثمانی شکست خورد و پادشاه آن کشته شد؟" } ]
[ { "answer1": "به هر حال با از دست رفتن سربازان (تغییر جهت به طرف دشمن) صربستانی، آلبانیایی و بیزانسی توان قوای صلیبی بسیار کاهش یافته بود. در واقع با تحریک کاردینال ژولیان سزارینی، مجارها دوباره ترک ها را مورد حمله قرار دادند.", "answer2": "در سال ۱۴۸۰ ناوگانی از امپراتوری عثمانی موفق شد بندر اوترانتو در بدنه اصلی خاک ایتالیا را پس از یک محاصره کوتاه به تصرف خود درآورد.", "question": "چه کسی با تحریک کاردینال ژولیان سزارینی ترک ها را مورد حمله قرار داد و در چه سالی سپاه عثمانی بندر اوترانتو را تصرف کرد؟" } ]
gemini-2.0-flash-exp
266
: سواد رسانه ای سواد رسانه ای یک نوع درک متکی بر مهارت است که می توان براساس آن انواع رسانه ها را از یکدیگر تمیز داد، انواع تولیدات رسانه ای را از یکدیگر تفکیک و شناسایی کرد. همچنین سواد رسانه ای آمیزه ای از تکنیک های بهره وری مؤثر از رسانه ها و کسب بینش و درک برای تشخیص رسانه ها از یکدیگر است. توانایی دسترسی، تحلیل، ارزیابی، و خلق پیام در شکل های گوناگون (چاپی، صوتی، فیلم/ویدیویی، اینترنتی، …) بر پایه درک آگاهانه و انتقادی از ماهیت رسانه های جمعی، فنونی که از سوی تولیدکنندگان رسانه مورد استفاده قرار می گیرد، و تأثیر این فنون بر فرد و جامعه. سواد رسانه ای به مثابه یک حوزه بین رشته ای، به واکنش لازم به محیط ارتباط الکترونیکی پیچیده، فراگیر، و دائم التغییر سده ۲۱ تبدیل شده است. تعریف خلاصه:فهم و تحلیل تمام مفاهیم و مطالبی که از رسانه می گیریم.به طور خیلی ساده سواد رسانه ایدر حوزه اخبار یعنی ابتدا تفکر و تحلیل خبر و جستجو در مورد صحت و سقم خبر و سپس انتشار آن و چنانچه نتوان در مورد منبع خبر مطمئن شد از انتشار خبر خودداری کرد. پایگاه جامع سواد رسانه آموزش سواد رسانه ای غالباً از یک الگوی آموزشی مبتنی بر پرس و جو استفاده می کند که افراد را ترغیب می کند در مورد آنچه تماشا می کنند ، می شنوند و می خوانند سؤال کنند. آموزش سواد رسانه ای ابزاری برای کمک به افراد در تجزیه و تحلیل انتقادی پیام ها ، فرصت هایی را برای زبان آموزان فراهم می کند تا تجربه خود را از رسانه گسترش دهند و به آنها در توسعه مهارت های خلاقانه در ساخت پیام های رسانه ای خود کمک می کند. تحلیل های انتقادی می تواند شامل شناسایی نویسنده ، هدف و نقطه نظر ، بررسی تکنیک های ساختمانی و ژانرها ، بررسی الگوهای نمایندگی رسانه ها و کشف تبلیغات ، سانسور و تعصب در برنامه های خبری و روابط عمومی (و دلایل این موارد) باشد. آموزش سواد رسانه ای ممکن است چگونگی تأثیرگذاری ویژگی های ساختاری - مانند مالکیت رسانه ها یا مدل تأمین اعتبار آن - بر اطلاعات ارائه شده را کشف کند. همانطور که توسط اصول اصلی آموزش سواد آموزی رسانه تعریف شده است ، "هدف از آموزش سواد رسانه ای ، کمک به افراد در هر سنی است که عادات سؤال و مهارت های بیان را توسعه دهند که آنها نیاز به متفکران انتقادی ، ارتباطات مؤثر و شهروندان فعال در دنیای امروز هستند. "" در آمریکای شمالی و اروپا سواد رسانه ای هم چشم انداز توانمندسازی و هم حمایت را شامل می شود. افراد با سواد رسانه ای باید بتوانند به صورت ماهرانه پیام های رسانه ای را ایجاد کرده و تولید کنند ، هم برای نشان دادن درک خصوصیات خاص هر رسانه و هم برای ایجاد رسانه و مشارکت به عنوان شهروندان فعال. سواد رسانه ای می تواند به عنوان مفهومی برای گسترش سواد ، درمان رسانه های جمعی ، فرهنگ عامه و رسانه های دیجیتال به عنوان انواع جدیدی از "متون" که نیاز به تجزیه و تحلیل و ارزیابی دارند ، دیده شود. با تبدیل فرایند مصرف رسانه ها به یک فرآیند فعال و حساس ، مردم آگاهی بیشتری از پتانسیل سوء تفکر و دستکاری و آگاهی بیشتر کسب می کنند و نقش رسانه های جمعی و رسانه های مشارکتی را در ساختن دیدگاه های واقعیت درک می کنند. آموزش سواد رسانه ای گاهی به عنوان روشی برای پرداختن به ابعاد منفی رسانه ها ، از جمله دستکاری رسانه ها ، اطلاعات غلط ، کلیشه های جنسیتی و نژادی ، جنسی کردن کودکان و نگرانی در مورد از بین رفتن حریم شخصی ، حمله سایبری و شکارچیان اینترنت مفهوم سازی می شود. با ایجاد دانش و شایستگی در استفاده از رسانه و فناوری ، آموزش سواد رسانه ای می تواند با کمک به آنها در انتخاب مناسب در عادات مصرف رسانه و الگوهای استفاده ، نوعی محافظت از کودکان و جوانان را فراهم کند. طرفداران آموزش سواد رسانه ای معتقدند كه ورود سواد رسانه ای به برنامه درسی مدارس موجب تعامل مدنی ، افزایش آگاهی از ساختارهای قدرت ذاتی در رسانه های عمومی می شود و دانش آموزان را در به دست آوردن مهارت های لازم و انتقادی را ضروری می داند. یک تحقیق در حال رشد با تمرکز بر تأثیر سواد رسانه ای بر جوانان آغاز شده است. در یک متاآنالیز مهم بیش از 50 مطالعه ، که در مجله ارتباطات منتشر شده است ، مداخلات سواد رسانه ای تأثیرات مثبتی بر دانش ، انتقاد ، واقع گرایی درک شده ، تأثیر ، باورهای رفتاری ، نگرش ها ، خودکارآمدی و رفتار دارد. دانشمندان زیادی چارچوب های نظری را برای سواد رسانه ای پیشنهاد داده اند. رنه هابز سه فریم را برای معرفی سواد رسانه ای به زبان آموزان مشخص می کند: نویسندگان و مخاطبان (AA) ، پیام ها و معانی (MM) ، و بازنمایی و واقعیت (RR). وی در سنتز ادبیات از سواد رسانه ای ، سواد اطلاعاتی ، سواد بصری و سواد جدید ، این ایده های اصلی را شناسایی می کند که زمینه نظری برای سواد رسانه ای را تشکیل می دهد. دیوید باکینگهام چهار مفهوم اساسی را ارائه داده است که "یک چارچوب نظری را ارائه می دهد که می تواند برای کل رسانه های معاصر و همچنین برای رسانه های" قدیمی "نیز استفاده شود: تولید ، زبان ، بازنمایی و مخاطب." هنری جنکینز با تشریح مفاهیم ارائه شده توسط دیوید باکینگهام ، ظهور یک فرهنگ مشارکتی را مورد بحث قرار می دهد و بر اهمیت "سواد رسانه های جدید" تأکید می کند - مجموعه ای از شایستگی های فرهنگی و مهارت های اجتماعی که جوانان در چشم انداز رسانه جدید به آن نیاز دارند. داگلاس کلنر و جف سهم چهار رویکرد متفاوت در زمینه آموزش رسانه را طبقه بندی کرده اند: رویکرد حمایتگرایی ، آموزش هنر رسانه ای ، جنبش سواد رسانه ای و سواد انتقادی رسانه ای. رویکرد حمایت گرایانه مخاطبان رسانه های جمعی را در معرض نفوذ فرهنگی ، عقیدتی یا اخلاقی قرار می دهد و به وسیله آموزش نیاز به حمایت دارد. رویکرد آموزش هنر رسانه ای بر تولید خلاقانه اشکال مختلف رسانه ای توسط زبان آموزان متمرکز است. نهضت سواد رسانه ای تلاشی است برای تحقق بخشیدن به جنبه های سنتی سواد آموزی از حوزه آموزشی و استفاده از آن در رسانه. سواد رسانه ای انتقادی با هدف تجزیه و تحلیل و درک ساختارهای قدرت که بازنمایی رسانه ها را شکل می دهد و شیوه هایی که مخاطبان برای ایجاد معنا از طریق قرائت های غالب ، مخالف و مذاکره شده از رسانه تلاش می کنند ، هستند. آموزش سواد رسانه ای به طور فعال بر روی روش های آموزشی و آموزش سواد آموزی رسانه ها متمرکز است و چارچوب های نظری و انتقادی ناشی از نظریه یادگیری سازنده ، مطالعات رسانه ای و بورسیه تحصیلات فرهنگی را در بر می گیرد. این اثر ناشی از میراث استفاده از رسانه و فناوری در آموزش و پرورش در طول قرن بیستم و ظهور کار متقابل انضباطی در تقاطع مطالعات رسانه و آموزش است. صدای سواد رسانه ای ، یک پروژه از طریق مرکز سواد رسانه ای با حمایت تسا جولز ، شامل مصاحبه های اول شخص با 20 پیشگام سواد رسانه ای است که قبل از دهه 1990 در کشورهای انگلیسی زبان فعال بودند. این پروژه زمینه های رشد سواد رسانه ای از افرادی که به تأثیرگذاری در این زمینه کمک کرده اند ، زمینه های تاریخی را فراهم می کند. در سال 2001 ، یک بررسی رسانه ای توسط یونسکو تحقیق کرد که کدام کشورها مطالعات رسانه ای را در برنامه های درسی مدارس مختلف و همچنین برای کمک به توسعه ابتکارات جدید در زمینه آموزش رسانه ها قرار می دهند. پرسشنامه ای به تعداد 72 نفر از متخصصان آموزش رسانه در 52 کشور مختلف جهان ارسال شد. این پرسشنامه به سه بخش اصلی پرداخته است: نتایج این نظرسنجی نشان می دهد که آموزش رسانه ها پیشرفت بسیار ناهمواری داشته اند. در کشورهایی که آموزش رسانه وجود داشته است ، آن را به عنوان یک انتخاب برگزیده ارائه می دهند ، و بسیاری از کشورها معتقد بودند که آموزش رسانه نباید یک بخش جداگانه از برنامه درسی باشد بلکه باید در زمینه های موضوعی موجود ادغام شود. با این حال ، پاسخ دهندگان در سراسر مرزها همگی متوجه اهمیت آموزش رسانه ها و همچنین نیاز به شناخت رسمی از دولت و سیاستگذارانشان بودند. در آمریکای شمالی ، آغاز یک رویکرد رسمی به سواد رسانه ای به عنوان یک موضوع آموزش اغلب به تشکیل 1978 انجمن انجمن سواد رسانه ای مستقر در انتاریو (AML) منتسب می شود. قبل از آن زمان ، آموزش در آموزش رسانه ها معمولاً مورد توجه معلمان و دست اندرکاران قرار می گرفت. کانادا اولین کشوری در آمریکای شمالی بود که در برنامه درسی مدارس به سواد رسانه ای نیاز داشت. هر استان در برنامه درسی خود آموزش رسانه ای را اجباری کرده است. به عنوان مثال ، برنامه درسی جدید کبک سواد رسانه ای را از درجه 1 تا سال آخر دوره متوسطه (دوره متوسطه V) الزامی می کند. راه اندازی آموزش رسانه ای در کانادا به دو دلیل اتفاق افتاد. یکی از دلایل نگرانی از فراگیر شدن فرهنگ عامه مردم آمریکا و دیگری ضرورت زمینه سازی برای سیستم های آموزشی برای الگوی جدید آموزشی بود. مارشال مک لوهان ، محقق ارتباطات کانادایی ، جنبش آموزشی آمریکای شمالی را برای سواد رسانه ای در دهه های 50 و 1960 نادیده گرفت. دو تن از رهبران کانادا در سواد رسانه ای و آموزش رسانه ای Barry Duncan و John Pungente هستند. دانکن در 6 ژوئن 2012 درگذشت. حتی پس از اینکه از تدریس در کلاس بازنشسته شد ، باری هنوز هم در آموزش رسانه فعال بود. Pungente یک کشیش Jesuit است که سواد رسانه ای را از اوایل دهه 1960 ارتقا داده است. آموزش سواد رسانه ای از اوایل قرن بیستم میلادی مورد توجه ایالات متحده بوده است ، هنگامی که معلمان انگلیسی دبیرستان برای اولین بار شروع به استفاده از فیلم برای توسعه مهارت های تفکر انتقادی و ارتباطی دانش آموزان کردند. با این حال ، آموزش سواد رسانه ای صرفاً با استفاده از رسانه و فناوری در کلاس متمایز است ، تمایزی که با تفاوت "آموزش با رسانه" و "آموزش در مورد رسانه" نشان داده می شود. در دهه 50 و 60 ، رویکرد "دستور زبان فیلم" به آموزش سواد رسانه ای در ایالات متحده توسعه یافت. از آنجا که مربیان شروع به نمایش فیلم های تجاری به کودکان کردند ، آنها باید یک اصطلاح جدید را شامل کلماتی مانند: محو شدن ، حل شدن ، کامیون ، تابه ، بزرگنمایی و برش یاد بگیرند. فیلم ها به ادبیات و تاریخ وصل شدند. برای درک ماهیت ساختاری فیلم ، دانشجویان به کاوش در طرح ، شخصیت ، روحیه و لحن پرداختند. سپس ، در دهه 1970 و 1980 ، نگرش در مورد رسانه های جمعی و فرهنگ جمعی شروع به تغییر در جهان انگلیسی زبان کرد. آموزگاران شروع به درک نیاز به "محافظت در برابر تعصب ما از تفکر چاپ به عنوان تنها رسانه واقعی که معلم انگلیسی در آن سهیم است". یک نسل از مربیان نه تنها فیلم و تلویزیون را به عنوان اشکال جدید و مشروعیت بیان و ارتباطات تصدیق کردند ، بلکه راههای عملی برای ترویج تحقیق و تحلیل جدی- در آموزش عالی ، خانواده ، مدارس و جامعه را نیز مورد بررسی قرار دادند. در سال 1976 ، پروژه سانسور شده با استفاده از یک مدل یادگیری خدمات برای پرورش مهارت های سواد رسانه ای در بین دانشجویان و اساتید در آموزش عالی شروع به کار کرد. آموزش سواد رسانه ای در اوایل دهه 1990 در چارچوب های برنامه درسی آموزش انگلیسی زبان انگلیسی ظاهر شد ، در نتیجه افزایش آگاهی در مورد نقش اصلی رسانه در متن فرهنگ معاصر. تقریباً در هر 50 ایالت زبان وجود دارد که از سواد رسانه ای در چارچوب های برنامه درسی دولتی پشتیبانی می کند. علاوه بر این ، تعداد فزاینده ای از ولسوالی های مدارس شروع به توسعه برنامه هایی در سطح مدرسه ، دوره های انتخابی و سایر فرصت های بعد از مدرسه برای تحلیل و تولید رسانه می کنند. با این حال ، هیچ داده ملی در مورد میزان دستیابی به برنامه های سواد رسانه ای در ایالات متحده آمریکا وجود ندارد. بورس تحصیلی میان رشته ای در آموزش سواد رسانه ای ظهور می یابد. در سال 2009 ، یک ژورنال علمی به نام "ژورنال آموزش سواد رسانه ای" برای حمایت از کار دانشمندان و دست اندرکاران این حوزه راه اندازی شد. دانشگاه هایی مانند دانشگاه ایالتی آپالاچیان ، دانشگاه کلمبیا ، کالج ایتاکا ، دانشگاه نیویورک ، دانشگاه بروکلین شهر ، دانشگاه نیویورک ، دانشگاه تگزاس-آستین ، دانشگاه رود آیلند و دانشگاه مریلند دوره ها و موسسات تابستانی ارائه می دهند. در سواد رسانه ای برای معلمان پیش خدمت و دانشجویان فارغ التحصیل. دانشگاه بریگام یانگ یک برنامه فارغ التحصیل در آموزش رسانه را به طور خاص برای معلمان ضمن خدمت ارائه می دهد. از سال 2011 ، دانشکده تحصیلات تکمیلی دانشگاه کالیفرنیا ، لس آنجلس (UCLA) ، برنامه آموزش معلمان همه معلمان جدید را ملزم به گذراندن دوره 4 واحدی در زمینه سواد رسانه انتقادی کرده است. انگلستان به طور گسترده ای به عنوان رهبر توسعه آموزش سواد رسانه ای مورد توجه قرار می گیرد. آژانسهای کلیدی که در این پیشرفت نقش داشته اند عبارتند از: انستیتوی فیلم بریتانیا ، آموزش فیلم مرکز انگلیسی و رسانه ، مرکز مطالعات کودکان ، جوانان و رسانه ها در انستیتوی آموزش ، لندن ، و مرکز DARE (آموزش تحقیقات هنری دیجیتال. ) ، همکاری بین دانشگاه کالج لندن و موسسه فیلم بریتانیا. ارتقاء سواد رسانه ای نیز به عنوان یک سیاست دولت انگلستان تحت عنوان New Labor تبدیل شد و در قانون ارتباطات 2003 به عنوان مسئولیت تنظیم کننده جدید رسانه ها ، Ofcom ، درج شد. با این حال ، پس از وقوع فعالیت اولیه ، کار Ofcom در این زمینه به تدریج در دامنه کاهش یافت ، و از طرف دولت ائتلاف به بعد ، ارتقاء سواد رسانه ای به یک موضوع تحقیقات در بازار کاهش یافت - آنچه والس و باکینگهام آنرا توصیف کرده اند. سیاست ارواح. در اسکاندیناوی ، آموزش رسانه ها در برنامه درسی ابتدایی فنلاند در سال 1970 و در دبیرستان ها در سال 1977 وارد شد. مفاهیم ابداع شده در Lycée franco-finlandais d'Helsinki در سال 2016 در سطح ملی استاندارد شد. آموزش رسانه ای در سوئد از سال اجباری بوده است. 1980 و از سال 1970 در دانمارک. فرانسه فیلم را از بدو ورود به رسانه آموخته است ، اما اخیراً کنفرانس ها و دوره های رسانه ای برای معلمان با درج تولید تولید رسانه برگزار شده است. آلمان نشریات نظری در مورد سواد رسانه ای را در دهه 1970 و 1980 مشاهده کرد ، با افزایش علاقه به آموزش رسانه در داخل و خارج از سیستم آموزشی در دهه 80 و 90. در هلند سواد رسانه ای در سال 2006 توسط دولت هلند به عنوان موضوعی مهم برای جامعه هلند در دستور کار قرار گرفت. در آوریل 2008 ، یک مرکز رسمی (mediawijsheid ekspertisecentrum = خبره وساطت بین المللی) توسط دولت هلند ایجاد شده است. این مرکز یک سازمان شبکه است که متشکل از ذینفعان مختلف با تخصص در این زمینه است. در روسیه ، تاریخ آموزش رسانه ها به دهه 1920 باز می گردد ، اما این نخستین تلاش ها توسط جوزف استالین متوقف شد. دهه 1970- 1990 اولین برنامه های رسمی آموزش فیلم و رسانه را به وجود آورد ، افزایش علاقه به مطالعات دکتری با محوریت آموزش رسانه و همچنین کارهای نظری و تجربی در زمینه آموزش رسانه توسط O.Baranov (Tver) ، S.Penzin (Voronezh) ، G.Polichko ، U.Rabinovich (Kurgan)، Y.Usov (Moscow)، Alexander Alexander (Taganrog)، A.Sharikov (مسکو) و دیگران. تحولات اخیر در زمینه آموزش رسانه ای در روسیه عبارتند از ثبت نام تخصصی 2002 "آموزش رسانه" (شماره 03.13.30) ویژه دانشگاه های آموزشی ، و راه اندازی سال 2005 مجله علمی آموزشی رسانه ، که تا حدی توسط ICOS یونسکو حمایت می شود. برای همه'. مونته نگرو به معدود کشورهایی در جهان تبدیل شد که آموزش رسانه را در برنامه های درسی خود وارد کرده است ، هنگامی که در سال 2009 "سواد رسانه ای" به عنوان یک موضوع اختیاری برای دانش آموزان 16 و 17 ساله دبیرستان های بدنسازی معرفی شد. در اوکراین ، آموزش رسانه ای در مرحله دوم توسعه و استاندارد سازی است. مراکز اصلی آموزش رسانه شامل دانشگاه ایوان فرانکو Lviv (به رهبری بوریس پوتاتینینک) ، انستیتوی آموزش عالی آکادمی ملی علوم پداگوژیکی اوکراین (هانا اونکوویچ) ، انستیتوی روانشناسی اجتماعی و سیاسی آکادمی ملی علوم تربیتی است. اوکراین (Lyubov Naidyonova). آموزش سواد رسانه ای در مقایسه با ایالات متحده یا کشورهای غربی هنوز در آسیا گسترده یا پیشرفته نیست. با شروع از دهه 1990 ، تغییر در جهت سواد رسانه ای در شرق آسیا رخ داده است. در سال های اخیر ، آموزش سواد رسانه ای در آسیا رو به رشد است و چندین برنامه در سراسر کشور در سراسر منطقه اقیانوس آرام آسیا وجود دارد. معلمان پکن ، چین بر اساس میزان نگرانی خودشان از نیاز به سواد رسانه ای در آموزش ، اهمیت آموزش سواد رسانه ای در مدارس ابتدایی را تشخیص می دهند. برنامه های دیگر در چین شامل Little Masters ، انتشارات چینی است که توسط کودکان ایجاد شده است و درمورد موضوعات مختلف ، گزارش می دهد و به کودکان کمک می کند تا روزنامه نگاری و مهارتهای اساسی در کار تیمی و ارتباطی را یاد بگیرند. مطالعاتی برای آزمایش سطح سواد رسانه ای در بین دانشجویان چینی زبان در چین و تایوان انجام شده است ، اما تحقیقات بیشتری لازم است. سواد اطلاعات در آموزش بسیار مورد توجه است ، اما سواد رسانه ای کمتر شناخته می شود. در هند ، برنامه Cybermohalla از سال 2001 با هدف دستیابی به فناوری به جوانان آغاز شد. در ویتنام ، گروه خبرنگاران جوان (YOJO) در سال 1998 با همکاری یونیسف و رادیو ملی ویتنام برای مبارزه با حساب های دروغین توسط رسانه ها ایجاد شد. در سنگاپور ، سازمان توسعه رسانه (MDA) سواد رسانه ای را تعریف می کند و آن را به عنوان ابزاری مهم برای قرن بیست و یکم می شناسد ، اما فقط از جنبه خواندن این اصطلاح. با شروع سال تحصیلی 2017 ، کودکان در تایوان برنامه درسی جدیدی را آموزش می دهند که برای آموزش خواندن انتقادی تبلیغات و ارزیابی منابع طراحی شده است. این دوره تحت عنوان "سواد رسانه ای" ، دوره آموزش روزنامه نگاری را در جامعه اطلاعات جدید فراهم می کند. اردن در زمینه تقویت سواد رسانه ای و اطلاعاتی پیش می رود ، که برای مبارزه با افراط گرایی و سخن از نفرت بسیار مهم است ، مؤسسه جردن رسانه در تلاش است تا مفاهیم و مهارت های تعامل مثبت با رسانه ها و ابزارهای فناوری ارتباطات و رسانه های دیجیتال را گسترش داده و کاهش دهد. معایب آنها آکادمی در بیروت ، لبنان در سال 2013 افتتاح شد ، به نام آکادمی رسانه و ادبیات دیجیتال بیروت (MDLAB) با هدف این که دانش آموزان از مصرف کنندگان مهم رسانه باشند. در ایران، نسرا (نهضت سواد رسانه)، حرکتی که هدف آن پاسخگویی به نیازهای آموزشی خردسالان، جوانان و بزرگسالان است، در سال ۱۳۹۷ شکل گرفت. این جنبش اجتماعی بر استفاده از رسانه های دیجیتال و سلامت روان متمرکز شده و مهارت استفاده از رسانه ها را برای عموم مردم افزایش می دهد. در استرالیا ، آموزش رسانه ای تحت تأثیر تحولات در انگلیس در رابطه با روش های تلقیح ، هنرهای مردمی و شیوه های دمی زدایی قرار گرفت. نظریه پردازان اصلی که تحت تأثیر آموزش رسانه های استرالیا قرار داشتند گریم ترنر و جان هارتلی بودند که به توسعه رسانه ها و مطالعات فرهنگی استرالیا کمک کردند. در طول 1980s و 1990s ، استرالیایی غربی Robyn Quin و Barrie MacMahon کتاب های درسی مهم مانند Real Images نوشتند ، و بسیاری از تئوری های رسانه پیچیده را در چارچوب های یادگیری مناسب کلاس ترجمه کردند. در همین زمان ، کارمن لوک سواد رسانه ای را با فمینیسم مرتبط می کند تا رویکرد انتقادی تری را در مورد آموزش رسانه ایجاد کند. در بیشتر ایالت های استرالیا ، رسانه یکی از پنج رشته از منطقه اصلی آموزش هنر اصلی است و شامل "یادگیری های اساسی" یا "نتایج" ذکر شده برای مراحل مختلف توسعه است. در سطح ارشد (سال های 11 و 12) ، چندین ایالت مطالعات رسانه ای را به عنوان یک انتخاب برگزیده ارائه می دهند. به عنوان مثال ، بسیاری از مدارس کوئینزلند فیلم ، تلویزیون و رسانه جدید را ارائه می دهند ، در حالی که مدارس ویکتوریا VCE Media را ارائه می دهند. آموزش رسانه ای توسط انجمن تخصصی معلمان معلمان رسانه استرالیایی پشتیبانی می شود. با معرفی برنامه درسی ملی جدید استرالیا ، مدارس شروع به اجرای آموزش رسانه به عنوان بخشی از برنامه درسی هنر می کنند و از سواد رسانه ای به عنوان ابزاری برای آموزش دانش آموزان در زمینه ساختارشکنی ، ساخت و شناسایی مضامین در رسانه استفاده می کنند.
[ { "answer1": "سواد رسانه ای یک نوع درک متکی بر مهارت است که می توان براساس آن انواع رسانه ها را از یکدیگر تمیز داد، انواع تولیدات رسانه ای را از یکدیگر تفکیک و شناسایی کرد.", "answer2": "در حوزه اخبار یعنی ابتدا تفکر و تحلیل خبر و جستجو در مورد صحت و سقم خبر و سپس انتشار آن و چنانچه نتوان در مورد منبع خبر مطمئن شد از انتشار خبر خودداری کرد.", "distance": 767, "question": "سواد رسانه ای بر اساس چه مهارتی تعریف می شود و این مهارت چه نوع کاربردهایی در محیط اخبار دارد؟" }, { "answer1": "هدف از آموزش سواد رسانه ای ، کمک به افراد در هر سنی است که عادات سؤال و مهارت های بیان را توسعه دهند که آنها نیاز به متفکران انتقادی ، ارتباطات مؤثر و شهروندان فعال در دنیای امروز هستند.", "answer2": "با ایجاد دانش و شایستگی در استفاده از رسانه و فناوری ، آموزش سواد رسانه ای می تواند با کمک به آنها در انتخاب مناسب در عادات مصرف رسانه و الگوهای استفاده ، نوعی محافظت از کودکان و جوانان را فراهم کند.", "distance": 1142, "question": "آموزش سواد رسانه ای چه هدفی را دنبال می کند و چگونه می تواند به کودکان و جوانان کمک کند؟" }, { "answer1": "داگلاس کلنر و جف سهم چهار رویکرد متفاوت در زمینه آموزش رسانه را طبقه بندی کرده اند: رویکرد حمایتگرایی ، آموزش هنر رسانه ای ، جنبش سواد رسانه ای و سواد انتقادی رسانه ای.", "answer2": "رویکرد حمایت گرایانه مخاطبان رسانه های جمعی را در معرض نفوذ فرهنگی ، عقیدتی یا اخلاقی قرار می دهد و به وسیله آموزش نیاز به حمایت دارد.", "distance": 169, "question": "در زمینه آموزش سواد رسانه ای، چه رویکردهایی وجود دارد و رویکرد حمایت گرایانه چه هدفی را دنبال می کند؟" }, { "answer1": "راه اندازی آموزش رسانه ای در کانادا به دو دلیل اتفاق افتاد. یکی از دلایل نگرانی از فراگیر شدن فرهنگ عامه مردم آمریکا و دیگری ضرورت زمینه سازی برای سیستم های آموزشی برای الگوی جدید آموزشی بود.", "answer2": "دو تن از رهبران کانادا در سواد رسانه ای و آموزش رسانه ای Barry Duncan و John Pungente هستند.", "distance": 317, "question": "چه عواملی باعث شد تا سواد رسانه ای در کانادا به یک ضرورت در برنامه درسی مدارس تبدیل شود و چه کسی در این زمینه فعالیت های آموزشی داشت؟" }, { "answer1": "در آمریکای شمالی ، آغاز یک رویکرد رسمی به سواد رسانه ای به عنوان یک موضوع آموزش اغلب به تشکیل 1978 انجمن انجمن سواد رسانه ای مستقر در انتاریو (AML) منتسب می شود.", "answer2": "در دهه 50 و 60 ، رویکرد \"دستور زبان فیلم\" به آموزش سواد رسانه ای در ایالات متحده توسعه یافت.", "distance": 1521, "question": "آغاز رسمی آموزش سواد رسانه ای در آمریکای شمالی به چه زمانی برمی گردد و در آمریکا چه رویکردی به آموزش سواد رسانه ای در دهه های 50 و 60 توسعه یافت؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
267
: ماشین کاری هیبریدی تولید یا ساخت هیبریدی، به معنای ترکیب فرایندها یا مکانیزم ها به منظور تولید قطعات با روش های بهینه و کارآمد تر است. در بسیاری از مواد بازده روش های سنتی ماشین کاری پایین می باشد و محققین از روش های مختلفی برای افزایش بازده در ماشین کاری موادی که قابلیت ماشینکاری پایینی دارند استفاده می کنند، تا محدودیت های این فرایند به حداقل برسد. هدف کلی تولید هیبریدی رسیدن به اثر" ۳=۱+۱" است. اگرچه واژه هیبرید در تولید معانی گسترده ای دارد ولی یک فرایند هیبریدی را می توان به این صورت تعریف کرد: «فرایندهای هیبریدی ساخت بر اساس عمل همزمان و کنترل شده مکانیزم های چند فرایند گوناگون یا عمل توأمان چند منبع انرژی یا ابزار است که اثر قابل توجهی بر عملکرد فرایند دارد.» به جهت پیشرفت روزافزون علم و دانش و نیاز بشر به ساخت تجهیزات پیشرفته تر مهندسان علم مواد بر آن شدند که موادی خلق کنند که ویژگی های انحصاری مکانیکی، فیزیکی و شیمیایی داشته باشد. پیشرفت صنعت هوافضا و فضاپیماها و شرایط کاری آنها موجب به وجود آمدن و معرفی موادی شد که استحکام خود را در دماهای کاری بالا نیز حفظ می کنند. اما برای به کارگیری با شکل مورد نظر این مواد نیازمند نیاز به ماشین کاری دارند و از آنجایی که عمده این مواد به راحتی قابل براده برداری نیستند و هر یک دارای مشکلات خاص خود در ماشین کاری هستند، این گونه مواد به مواد سخت ماشین کاری شونده شهرت دارند. تیتانیوم و آلیاژهای آن نسبت استحکام به وزن بالا، مقاومت شیمیایی مناسب، مقاومت حرارتی بالا و چگالی نسبتاً کم دارند که آنها را برای استفاده در صنایع هوایی ایده آل می سازد. Ti-6Al-4V آلیاژ رایج تیتانیوم بوده و به طور کلی به خاطر دارا بودن خواص ترمودینامیکی ویژه در زمره «مواد سخت ماشین کاری شونده» جای می گیرد. چالش اولیه هنگام ماشینکاری تیتانیوم، غلبه بر عمر کم ابزار است که به نوعی مانع استفاده از سرعت های برشی بالا می شود. تیتانیوم قابلیت هدایت حرارتی کمی دارد که مانع انتقال گرما به خارج از منطقه برش شده و باعث ایجاد دماهای بالا در منطقه برش می شود. تیتانیوم میل شیمیایی زیادی به چسب های کبالتی دارد که این چسب ها در ساخت اکثر ابزارها به کار گرفته می شود. سطح مشترک ابزار و براده معمولاً خیلی کوچک است و موجب ایجاد تنش و فشارهای بالا در منطقه برش می شود و همچنین براده های تیتانیوم میل زیادی به جوش خوردن به ابزار برشی در اثر فشار دارند. کامپوزیت های پایه فلزی نقش اساسی در علم مواد نوین، در تمامی شاخه های مهندسی ایفا می کنند. تلاش مداوم برای بهبود روش های تولید و پیدا کردن مواد جایگزین، بهترین راه حل برای یافتن التزام وجود این مواد در صنایع هوافضا، دریانوردی، سیستم های دفاعی، اتومبیل و زمینه های پزشکی است. کامپوزیت های پایه آلومینیومی به خاطر خواص ویژه و مزایای کاربردی فراوانی که دارند، به خصوص با دارا بودن مدول های ویژه بالا نظیر مدول در واحد وزن و استحکام ویژه آن (استحکام در واحد وزن) استفاده از آن ها را برای کاربردهای ویژه مناسب می سازد. تقویت کننده های سرامیکی زیادی برای این گونه کامپوزیت ها معرفی شده است، اما کاربید تیتانیوم توجه ویژه ای را به خود جلب کرده است. این ماده به خاطر سختی بالا، استحکام ویژه بالا، مقاومت سایشی و ثبات ابعادی مورد توجه واقع شده است .کامپوزیت ها با روش های گوناگون ساخت معمولاً نزدیک به اندازه نهایی تولید می شوند ولی در اکثر کاربردهای مهندسی، برای رسیدن به ابعاد نهایی نیاز به ماشین کاری وجود دارد و این مرحله قابل حذف نیست. وجود ذرات سخت در پایه فلزی نرم، خواص مکانیکی کامپوزیت های پایه فلزی را بالا می برد و بر قابلیت ماشین کاری با روش های سنتی همچون تراشکاری، فرزکاری، سوراخ کاری و اره کاری اثر می گذارد. ماشین کاری کامپوزیت های آلومینیومی تقویت شده با ذرات ناپیوسته کاربید تیتانیوم چالش های فراوانی را به خاطرِ سایش بالای ذرات تقویت کننده و ساختار ناهمسانگرد و ناهمگن آنها برای صنایع ایجاد کرده است. شکست زودهنگام ابزار یکی از مشکلات مهم ماشین کاری این نوع کامپوزیت های پایه فلزی است. این کار باعث ایجاد اصطکاک بین سطوح تماس قطعه-ابزار-براده می شود که باعث بالا رفتن دما خواهد شد. این موضوع موجب تولید سطحی با زبری نامناسب، نیروهای برشی بالاتر و تشکیل براده با لبه انباشته، بر روی لبه ابزار خواهد شد. به عنوان یک آلیاژ که استحکام مکانیکی عالی و مقاومت به خزش در دماهای بالا از خود نشان می دهد می توان به سوپرآلیاژهای پایه نیکل اشاره کرد. اینکونل ۷۱۸ یکی از انواع سوپر آلیاژهای مقاوم به حرارت است که آلیاژی با استحکام بسیار بالا، شکل پذیری خوب و مقاوم در برابر خستگی می باشد. اینکونل ۷۱۸ به طور گسترده به خاطر مقاومت حرارتی استثنایی و قابلیت حفظ خواص مکانیکی در دماهای بالای ۷۰۰ درجه سلسیوس مورد استفاده قرار می گیرد. این ماده به طور وسیعی برای ساخت اجزای راکت های مایع، قسمت های موتور توربین هواپیماها، مخازن برودتی و غیره مورد استفاده قرار می گیرد. زمینه آستنیتی با ساختار کریستالی وجوه مرکز پر تا حد زیادی خواص مکانیکی را بالا برده و موجب موجب می شود که ماشینکاری این مواد بسیار دشوار و توأم با چالشی جدی باشد. اثرات سخت کاری و رسوب فاز("γ)و همچنین تا حد جزئی اثرات رسوب فاز('γ)موجب استحکام در دماهای بالا می شود. گرمای زیاد ایجاد شده حین ماشینکاری همراه با هدایت حرارتی کم ماده منجر به ایجاد دماهای برشی بالا می شود که با تغییر شکل و اصطکاک در سطح تماس ابزار-براده و ابزار-قطعه کار رابطه دارد. در نتیجه ماشین کاری سوپرآلیاژها با راندمان بالا و آسیب اندک، چالشی بزرگ و مسائلی حل نشده را برای صنایع ماشین کاری باقی گذاشته است. ماشین کاری سنتی این مواد به کندی صورت می گیرد و توأم با بهره وری کم است چرا که فقط فقط از سرعت های برشی پایین می توان استفاده کرد. به منظور افزایش بهره وری، انواع مشخصی از فرایندهای کمکی را می توان برای تسهیل عملیات برش به کار برد. در ماشین کاری سنتی محدودیت هایی از قبیل: وجود دارند. به منظور به حداقل رساندن محدودیت های ذکر شده، تحقیقات متعددی در خصوص توسعه فرایندهای سنتی صورت پذیرفته است. امروزه روش های جدیدی ابداع شده اند که برای افزایش توانمندی های فرایندهای ماشینکاری دو یا چند فرایند ماشین کاری، با یکدیگر ترکیب می شوند تا بتوان از مزایای هر یک بهره برد. توسعه و استفاده از فرایند هیبریدی باید به گونه ای باشد که این مزایا افزایش یافته و معایب بالقوه موجود در هر تکنیک به حداقل برسد. اثر توأم فرایندها، بهره وری را بالا می برد (به عنوان مثال نیروهای کمتر فرایند سایش کمتر ابزار) یا ماشین کاری موادی که تنها با یک فرایند (فرایندهای سنتی) قابل انجام نیستند را ممکن می سازد. در کنار سنجش بهره وری، ترکیب همزمان فرایندها یا منابع انرژی بر روی سلامت سطح نیز اثرگذار خواهد. بود بر اساس تاریخ ارائه شده در جدول یک گروه بندی مختصری از فرایندهای هیبریدی ارائه شده است. اولین گروه "الف" شامل فرایندهای می شود که دو یا چند منبع انرژی یا ابزار ترکیب می شوند و اثری کمک کننده در منطقه ماشین کاری دارند. یک تقسیم بندی بیشتر این گروه را به "فرایندهای هیبریدی کمکی" و "فرایندهای هیبریدی خالص" تقسیم می کند. در فرایندهای کمکی مکانیزم برداشت ماده توسط فرایند اولیه اتفاق می افتد. فرایند ثانویه فقط به عنوان کمک است، در حالی که در فرایندهای خالص هیبریدی مکانیزم های برداشت ماده زیادی (نشئت گرفته از فرایندهای مختلف) وجود دارند، یا حتی مکانیزم های جدیدی ایجاد می شوند. مثالهایی از تکنولوژی های مختلف در جدول فوق آورده شده است. بر اساس طبقه بندی دقیق تر فرایندهای ماشین کاری هیبریدی به دو دسته کلی زیر قابل تقسیم بندی است: در فرایندهای ماشین کاری هیبریدی کمکی، مواد توسط یک فرایند اولیه برداشته می شود که این فرایند می تواند فرایندی سنتی یا غیر سنتی باشد در حالی که فرایند ثانویه با به کارگیری یک ارتعاش با فرکانس بالا، گرما، مواد ساینده، سیال یا یک میدان مغناطیسی کمک به عمل برش را امکان پذیر می سازد. افزودن این فرایندهای کمکی باعث تشکیل مکانیزم برداشت ماده، از بین بردن پلیسه و لایه های دوباره منجمد شده از سطح کار، خارج کردن مواد مذاب از منطقه ماشینکاری یا پرداخت کاری قطعی کار می شود. فرایندهای کمکی ماشینکاری هیبریدی را می توان بر اساس منابع انرژی و مکانیزم برداشت ماده یا منابع کمکی مجدداً طبقه بندی کرد نظیر فرایندهای ماشین کاری هیبریدی به کمک ارتعاش، به کمک حرارت و فرایندهای ماشین کاری هیبریدی به کمک محیط واسطه. فرایندهای ماشین کاری هیبریدی به کمک ارتعاش یکی از انواع مهم فرایندهای هیبریدی، ماشین کاری به کمک ارتعاش است که در آن از ارتعاشات با فرکانس بالا و دامنه کم برای کمک به فرایند اولیه برداشت ماده استفاده می شود. مفهوم استفاده از ارتعاشات با فرکانس بالا با هدف برداشت ماده بیش از نیم قرن نیم قرن است که شناخته شده است و عموماً با عنوان ماشینکاری التراسونیک نامیده می شود. در این روش، ارتعاشی با دامنه کوچک(۱۵–۱میکرومتر میانگین دامنه، فرکانس ۸۰–۱۰کیلوهرتز) به حرکت ابزار یا قطعه اضافه می شود. در اکثر سیستم ها، ارتعاش در محدوده فرکانسی فراصوت(۲۵–۱۸ کیلوهرتز) قرار دارد و ارتعاش توسط پیزورها در داخل سیستم ابزار گیر یا اسپیندل ایجاد می شود؛ بنابراین از واژه «ماشینکاری به کمک ارتعاشات سونیک» استفاده می شود. بسته به فرایند اولیه، فرایندهایی چون تراشکاری التراسونیک که در آن ارتعاش به صورت تک بعدی یا دو بعدی (بیضوی)، سوراخکاری به کمک التراسونیک و سنگ زنی به کمک التراسونیک توسعه داده شدند. برای مواد آهنی، ارتعاش عمدتاً اثر مثبتی بر زبری سطح و حذف پلیسه دارد. نوع بافت سطح ماشین کاری شده به علت اضافه شدن حرکت ارتعاشی هموارتر می شود. البته ارتعاش باید در جهت مناسب اعمال شود. بهبود در تراشکاری آلومینیوم یا کامپوزیت های پایه فلزی آلومینیومی به همراه ذرات SiC تنها در حالتی که ارتعاش در امتداد جهت شعاعی نباشد به دست می آید. در مورد اخیر زبری سطح بالاتر ناشی از تغییر در عمق برش ایجاد می شود. بررسی تراشکاری تنگستن کاربید به کمک ارتعاشات التراسونیک نشان می دهد که ماشین کاری مواد ترد هنگامی امکان پذیر است که عمق برش از یک مقدار معین کمتر باشد (عمق برش بحرانی)، تا منجر به شکست سطوح آزاد (خارجی) شود. ماشین کاری به کمک جت پرفشار سیال برشی در حوزه فرایندهای به کمک عوامل محیطی یکی از موضوعات بسیار مهم اعمال سیال برشی با فشار بالا (که به عنوان ماشین کاری به کمک جت فشار بالا شناخته می شود) بین سطح مشترک ابزار و براده است و موجب بهبود ماشین کاری مواد سخت ماشین کاری شونده مانند آلیاژهای پیشرفتهٔ نیکل و تیتانیوم برای کاربردهای فضایی یا مواد کامپوزیتی می شود. از آنجایی که در ناحیه اول برش بیشترین حرارت این عملیات برش ایجاد می شود و این حرارت عامل اصلی فرسایش ابزار است پس اعمال جت خنک کننده در این ناحیه موجب کاهش دما و تأثیر مثبت بر بهره وری فرایند خواهد بود. نرخ جریان و فشار سیال تأثیر بسزایی بر عمر ابزار و رفتار سایشی دارند، همچنین بر شکل براده و ساختار متالورژیکی قطعه و براده به دلیل تغییرات قابل توجه دما و روانکاری اثر می گذارند. اکثر سوپر آلیاژهای مقاوم به حرارت را می توان با بهبود سلامت سطحی یا با سرعت های برشی بالاتر به خاطر کاهش آسیب حرارتی ناشی از اثر خنک کاری بهتر با فشار بالا، ماشین کاری کرد. یکی دیگر از فرایندهای ماشین کاری به کمک عوامل محیطی، فرایند ماشین کاری برودتی است که در آن از جریان های خنک کننده در دماهای بسیار پایین استفاده می شود. در ماشین کاری، مقدار قابل توجهی از گرما در مناطق تغییر شکل اولیه و ثانویه تولید می شود. افزایش دما به دلیل تولید گرما از اصطکاک و تغییر شکل پلاستیک ماده قطع کار می تواند موجب شکست ابزار یا تغییر شکل پلاستیک لبه برش، نفوذ و چسبندگی و تشکیل براده با لبه انباشته شود. خطر افزایش دما در ماشین کاری توسط خنک کننده ها قابل کنترل است ولی از آنجایی که سیالات برشی علت مشکلات زیست محیطی شناخته می شوند برای بهره مندی از سلامت زیست محیطی و اکولوژیکی تمرکز جامعه جهانی دستیابی به تولید پایدار است. نیتروژن مایع یک مایع خنک کننده و روان کار سازگار با محیط زیست است که برای کنترل مطلوب درجه حرارت برش استفاده می شود که باعث افزایش طول عمر ابزار خواهد شد. استفاده از این مایع مصرف انرژی و نیروهای اصطکاکی را کاهش می دهد؛ دقت ابعادی، کیفیت سطح، شکست براده و برداشت آن را برای حصول به ماشین کاری دقیق بهبود می بخشد. علاوه بر این هزینه و زمان تولید را با فراهم کردن استفاده از سرعت های برشی بالاتر کاهش می دهد. علاوه بر این نیتروژن در اثر برخورد با منطقه برش، تبخیر شده و بدون ایجاد هرگونه زباله از مایعات برش، وارد محیط می شود. براده های تولید شده توسط این روش هیچ اثری از روان کار بر روی خود ندارند و نیاز به شستشوی آنها نیست و می تواند با هزینه ای کمتر به عنوان آهن قراضه بازیافت شود. در این فرایند، نیتروژن به کمک نازلی به قطر کوچک مطابق شکل ۳ به منطقه برش تزریق می شود. درجه حرارت نیتروژن پس از اعمال در حوالی ۲۰۰- درجه سلسیوس است. نیتروژن مایع، حرارت تولید شده در طول ماشین کاری را جذب کرده و به سرعت تبخیر می شود، تبدیل شدن مایع به گاز، یک لایه یا بالشتکی بین براده و سطح ابزار ایجاد می نماید که به عنوان روان کننده عمل می کند. استفاده از نیتروژن مایع از نقطه نظر نرخ جریان و فشار سیال عرضه شده به منطقه برش بسیار مهم است. اما خنک کنندگی بیش از حد قطعه کار در این روش ممکن است منجر به ترد شوندگی آن و در نتیجه باعث افزایش نیروی برش مورد نیاز شود نیروهای برش مورد نیاز در ماشین کاری برودتی با توجه به توانایی مایع برودتی در کاهش ضریب اصطکاک در سطح ابزار و براده، می تواند کمتر از ماشینکاری خشک باشد. خنک کننده سرمازا بیشتر در سرعت های برشی کم مورد استفاده قرار می گیرد. با افزایش در سرعت برش، توانایی خنک کنندگی آن کاهش می یابد. به این دلیل که در سرعتهای برش بالاتر، تمایل اتصال براده به ابزار افزایش یافته و براده به حالت پلاستیکی کامل تبدیل شده و مانع نفوذ مخلوط سرمازا به سطح ابزار و براده داغ، می شود. با استفاده از جت نیتروژن مایع که به خوبی کنترل شده باشد، عمر ابزار طولانی تر می شود و راندمان ماشین کاری افزایش می یابد. در مدت زمان ماشین کاری با ابزار کاربیدی خنک کننده سرمازا، انواع مختلف مکانیزم های سایشی مانند خراش، چسبندگی و نفوذ به تأخیر می افتد که نمایانگر بهبودی قابل توجه در عمر ابزار است. در خنک کننده سرمازا دقت و صحت فرایند، کم بوده و این موضوع یکی از عیوب این فرایند است و علت آن، اختلاف دمای بیش از حد بین قطعه و ابزار است. در این تکنیک که عموماً با عنوان ماشین کاری به کمک حرارت یا ماشین کاری به کمک حرارت افزایش یافته شناخته می شود، برشکاری در بازه دمایی ۴۰۰ تا ۷۰۰ درجه سلسیوس رخ می دهد که در این دما، استحکام برشی مواد به طور قابل توجهی از استحکام در دمای اتاق کمتر است. کاهش استحکام مواد منجر به کاهش قابل ملاحظه نیروهای برشی می شود. این تکنیک از لحاظ اقتصادی تنها وقتی امکان پذیر است که قابلیت ماشین کاری ماده در حال کار محدود باشد و همچنین پارامترهای برشی (عمق بار، پیش روی به ازای هر دندانه و سرعت برشی) خیلی پایین باشد. اثرات مضر خواص مکانیکی موادی که ماشین کاری می شوند مثل سختی بالا، استحکام، چقرمگی و سفتی بر قابلیت ماشین کاری ممکن است تا حد زیادی با افزایش دمای موضعی قطع کار رفع گردد. فرایندهای پیشرفته ماشین کاری به کمک گرما بر این واقعیت تکیه دارند که قابلیت ماشین کاری، مخصوصاً در فلزات سخت ماشین کاری شونده و آلیاژهای آنها، با ماشین کاری در دمای بالا با استفاده از یک منبع گرمایی خارجی بهبود می یابد. استفاده از یک منبع گرمایی خارجی قابلیت ماشین کاری را با حداقل کردن نیروهای ماشین کاری بهتر کردن سلامت سطح مقطع و افزایش عمر ابزار بهبود می بخشد. این منبع گرما شاید به شکل یک پرتوی لیزر، پرتوی الکترون، پرتوی پلاسما، القای فرکانس بالا یا مواردی از این دست باشد. برای ماشین کاری فولادهای آلیاژی، با افزایش فشار جریان آب بهتر می شود و ایجاد پلیسه به شدت کاهش می یابد. اثرات مشابهی را در ماشین کاری به کمک فشار بالای آلیاژ اینکونل ۷۱۸ می توان متذکر شد. همچنین یک کاهش واضح در میزان تنش های پسماند کششی لایه های زیر سطح ایجاد می شود، که ناشی از دمای سطحی کمتر است. ماشیکاری به کمک لیزر یک فرایند برش دما بالا با استفاده از پرتو لیزر به عنوان منبع گرماست. این روش یکی از مهمترین و پر استفاده ترین انواع فرایندهای پیشرفته ماشینکاری به کمک گرماست که در آن پرتو لیزر به طور مستقیم برای نرم کردن قطعه یک کار حین ماشین کاری استفاده می شود. اساس این فرایند کاهش نیروی برشی لازم برای ماشینکاری ماده با افزایش دما به نقطه ای است که استحکام ماده کاهش پیدا می کند. در واقع در دمای بالا انرژی مخصوص تراش کم است که کارپذیری را بهبود می دهد. انواع مختلف لیزر مانند لیزر یاقوت، CO2، Nd:YAG، برای ارضای نیازهای مختلف مادهٔ قطع کار و فرایند استفاده می شوند. فرایندهای هیبریدی ماشینکاری به کمک لیزر به دو نوع کلی تقسیم می شوند: اولین موارد استفاده از ماشین کاری به کمک لیزر در تراشکاری مواد سخت دیده شده است. پرتوی لیزر در جلوی ابزار برشی متمرکز می شود، گرمای اعمال شده اضافی لایه های سطحی ماده را نرم کرده و ماشین کاری را آسان تر می کند. برای اکثر مواد افت استحکام کششی و سختی نزدیک ۵۰۰ درجه سلسیوس رخ می دهد. برای کارآمدی، ابزار برش باید بتواند در منطقه برش هنگامی که دمای بیش از این مقدار است عمل کند. ماشین کاری با افزایش حرارت از منابع گرمایی برای پیش گرم کردن و نرم کردن موضعی قطعه کار در جلوی ابزار برشی استفاده می کند. ماشین کاری به کمک پلاسما می تواند در خشن کاری یا فرایندهای ماشینکاری نیمه خشن استفاده شود. این روش به کارگیری فرایندهای برشی را بسیار ساده تر از کاربرد عملیات ماشین کاری سنتی می کند. تکنیک لیزر با تمرکز انرژی زیاد روی یک نقطه کوچک کمتر از ۳ میلی متر شناخته می شود اما در مقایسه با ماشین های ابزاری که در آن استفاده می شود هزینه خیلی بالایی دارد. در حالت پلاسما، هزینه ژنراتور خیلی کمتر است اما اشکال این است که اندازه نقطه بزرگتر از۵–۴ میلی متراست و چگالی انرژی روی نقطه گرم شده کمتر است. با این وجود نقطه بزرگتر در فرایند فرزکاری باعث مزایایی هم می شود. مطالعه بر روی فرز کاری به کمک پلاسما برای مواد سخت ماشینکاری شونده نشان می دهد که سایش ابزار در مقایسه با فرصت کاری سنتی کاهش می یابد و همچنین سایش پهلو و سایش شیاری با فرز کاری به کمک پلاسما در شدت پلاسماهای کم کاهش خواهد یافت.
[ { "answer1": "هدف کلی تولید هیبریدی رسیدن به اثر\" ۳=۱+۱\" است.", "answer2": "«فرایندهای هیبریدی ساخت بر اساس عمل همزمان و کنترل شده مکانیزم های چند فرایند گوناگون یا عمل توأمان چند منبع انرژی یا ابزار است که اثر قابل توجهی بر عملکرد فرایند دارد.»", "distance": 152, "question": "هدف کلی تولید هیبریدی چیست و یک فرایند هیبریدی چگونه تعریف می شود؟" }, { "answer1": "Ti-6Al-4V آلیاژ رایج تیتانیوم بوده و به طور کلی به خاطر دارا بودن خواص ترمودینامیکی ویژه در زمره «مواد سخت ماشین کاری شونده» جای می گیرد.", "answer2": "چالش اولیه هنگام ماشینکاری تیتانیوم، غلبه بر عمر کم ابزار است که به نوعی مانع استفاده از سرعت های برشی بالا می شود.", "distance": 138, "question": "چرا آلیاژ تیتانیوم Ti-6Al-4V در دسته مواد سخت ماشین کاری شونده قرار می گیرد و چالش اصلی در ماشین کاری آن چیست؟" }, { "answer1": "کامپوزیت های پایه آلومینیومی به خاطر خواص ویژه و مزایای کاربردی فراوانی که دارند، به خصوص با دارا بودن مدول های ویژه بالا نظیر مدول در واحد وزن و استحکام ویژه آن (استحکام در واحد وزن) استفاده از آن ها را برای کاربردهای ویژه مناسب می سازد.", "answer2": "این ماده به خاطر سختی بالا، استحکام ویژه بالا، مقاومت سایشی و ثبات ابعادی مورد توجه واقع شده است .", "distance": 367, "question": "چرا کامپوزیت های پایه آلومینیومی در صنایع مختلف مورد استفاده قرار می گیرند و استفاده از کاربید تیتانیوم به عنوان تقویت کننده در این کامپوزیت ها چه مزایایی دارد؟" }, { "answer1": "اینکونل ۷۱۸ به طور گسترده به خاطر مقاومت حرارتی استثنایی و قابلیت حفظ خواص مکانیکی در دماهای بالای ۷۰۰ درجه سلسیوس مورد استفاده قرار می گیرد.", "answer2": "ماشین کاری سنتی این مواد به کندی صورت می گیرد و توأم با بهره وری کم است چرا که فقط فقط از سرعت های برشی پایین می توان استفاده کرد.", "distance": 853, "question": "اینکونل 718 به چه دلیل به طور گسترده مورد استفاده قرار می گیرد و چه چالش هایی در ماشین کاری آن وجود دارد؟" }, { "answer1": "در فرایندهای ماشین کاری هیبریدی کمکی، مواد توسط یک فرایند اولیه برداشته می شود که این فرایند می تواند فرایندی سنتی یا غیر سنتی باشد", "answer2": "در حالی که فرایند ثانویه با به کارگیری یک ارتعاش با فرکانس بالا، گرما، مواد ساینده، سیال یا یک میدان مغناطیسی کمک به عمل برش را امکان پذیر می سازد.", "distance": 132, "question": "در فرایندهای ماشین کاری هیبریدی کمکی، فرایند ثانویه چه نقشی دارد و چه نوع کمک هایی به فرایند اولیه می کند؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
268
: عزرا عزرا (در عبری:עֶזְרָא، در قرآن عزیر) از پیامبران بنی اسرائیل و از کاتبانی است که دومین گروه مهاجران یهود را که از اسارت بابل به اسرائیل بازمی گشتند، رهبری می کرد. عزرا از نسل نوه اهارون بود. وی پسر سرایا و نوه حلقیا، کاهن بزرگ دوران سلطنت یوشیا بود. عزرا کتب شریعت موسی را از بر می دانست و احکام شریعت را رونویسی می کرد. در طول زمان زندگی او در بابل، مورد توجه اردشیر اول مشهور به اردشیر درازدست قرار گرفت و وی مأموریت یافت به اورشلیم برود. عزرا به همراه تمام اسرائیلیان، کاهنان و لاویان که در شاهنشاهی ایران زندگی می کردند؛ به اورشلیم رهبری کرد. تعداد یهودیانی که با عزرا به اورشلیم آمدند هزار و پانصد تن بودند که سه روز در ساحل احوا توقف کردند و چندین روز در آن جا روزه گرفتند. ۳۸نفر از ایشان لاوی و ۲۲۰ نفر از خدمتگزاران هیکل بودند. در روز دوازدهم بهار، عزرا و دیگر یهودیان مسافرتشان را شروع کردند تا این که به اورشلیم رسیدند. در اورشلیم، اردشیر به عزرا اختیار داد که هر اقدامی را در ارتباط با مذهب یهود انجام دهد. او در اورشلیم احکام تورات را برای عبرانیان خواند و در بنای دیوار اورشلیم به نحمیا یاری رسانید. کتاب عزرا از بخش های عهد عتیق است که عزرا آن را نوشته است؛ این کتاب به زبان عبری قدیمی و آرامی نوشته شده است. یهودیان اعتقاد دارند که یوسف بن متی، عزرا را در اورشلیم دفن کرده است؛ در حالی که برخی مورخین یهودی و مسلمان نیز محل دفن او را در نزدیکی بصره عراق دانسته اند. از جهت زمانی برخی قسمتهای کتاب عزرا با برخی دیگر حدود یکصد سال فاصله زمانی دارد. در قرآن، کلمه عبری عزرا به صورت عزیر آمده است. بنا به روایت قرآن، شخصی که برخی آن را عزیر دانسته اند، در زمان ویرانی شهری که برخی مفسرین آن را بیت المقدس دانسته اند؛ به خواب رفت و پس از صدسال زنده شد، در حالی که رنگ خوراک و نوشیدنی او تغییر نکرده بود. زمانی که عزیر از خواب برخاسته بود، شهر اورشلیم بازسازی شده بود. بر اساس قرآن، گروهی از یهود عزیر را پسر خدا دانسته اند و کافر شدند. برخی مفسرین معتقدند این گروه از یهود که عزیر را پسر خدا می دانسته اند در یمن سکونت داشته اند. برخی از روایات عزرا را برادر عزیر دانسته اند. در عهد عتیق از ارتخشستا (اردشیر) به نیکی یاد شده است. چون فلسطین که بخشی از ساتراپی بغبیش بود، بر سر راه مصر قرار داشت، طرف توجه خاص هخامنشیان، از جمله اردشیر بود. اردشیر در ۴۴۴ پ. م نحمیا را که شربت دار یا ساقی او بود، به فرمانداری اورشلیم برگزید. این انتخاب سرنوشت قوم یهود را برای همیشه دگرگون کرد. برخی از دانشمندان بر این گمان اند که عزرای کاتب را نیز اردشیر در ۴۵۸ پ. م به اورشلیم فرستاده است. در زمان اردشیر، نفوذ هخامنشیان در ارض موعود و سرزمین فلسطین بیشتر شد. چرا که اردشیر به دنبال سیاست های مسالمت آمیز نیاکان خویش، نسبت به یهودیان با مدارا و ملاطفت رفتار می کرد؛ به شرط آنکه رؤسای قوم یهود نیز به هخامنشیان وفادار بمانند. به همین جهت کار یهودیان در ایران و به خصوص در پایتخت رونق داشت و این گروه یکی از ارکان اقتصادی شهر به شمار می رفتند. در ناحیه یهودیه که بخشی از فلسطین را تشکیل می داد، وقایعی رخ داد که برای آینده حائز اهمیت فراوانی بود. حتی پیش از اسارت بابل، منازعات جدی فراوانی در زمینه مسائل مذهبی روی داد. پاره ای از رهبران مذهبی (یکتاپرست ها) اعلام کردند که یهودیان فقط یهوه، خدای یگانه را بپرستند، در حالی که پاره ای دیگر از سوی عده بیشتری از مردم پشتیبانی می شدند، گذشته از یهوه، خدایان دیگری مثل آستارته را نیز می پرستیدند. این باور که یهوه تنها خدایی است که باید پرستش شود، در میان عمده یهودیانی بود که به بابل تبعید شده بودند، بدین ترتیب در میان یهودیانی که باقی مانده بودند، اکثریت با آنانی بود که عقیده داشتند یهوه بزرگترین خدایی است که بایددر کنار یک عده خدای دیگر پرستش شود. باور مشابهی در میان یهودیانی که در الفانتین مصر سکنی داشتند نیز شایع بود. به هنگام اسارت بابلی ها، عده بسیاری از یهودیانی که تبعید شده بودند، شروع به پرستش یهوه همراه با سایر خدایان کرده بودند. هنگامی که کوروش دوم، یهودیان بابل را که هنوز اکثرشان یکتاپرست بودند، اجازه داد که به اورشلیم بازگردند، فقط تعداد اندکی از یهودیان تبعیدی آماده بازگشت به میهن مادری شان شدند؛ ولی نمایندگان خانواده های خاخام علاقه مند شدند تا بازگردند و موقعیت و مقام سابق را بدست آورند و از درآمد و مقرری معبد بهره مند شوند. هنگامی که آنان به اورشلیم بازگشتند، تصمیمشان برای اشاعه یکتاپرستی با مخالفت شدید یهودیانی قرار گرفت که از آنجا تبعید نشده بودند و مقیم بودند و همچنین یهودیان نواحی همسایه با نظر آن ها مخالفت کردند؛ بنابراین کوشش آن ها برای مجبور ساختن ساکنین قبلی برای پرستش تنها یهوه و نه خدایان دیگر بی نتیجه ماند. به همین دلیل هم بود که بین سال های ۵۱۵ و ۴۵۹ پ. م. در معبدهای اورشلیم سایر خدایان به همراه یهوه پرستیده می شدند. چنین به نظر می رسد که گروه یکتاپرست و گروه مخالفانشان پی در پی نزد حکمرانان ایرانی شان از یکدیگر شکایت می کردند. گذشته از این ها فرمانداران مناطق همسایه، از فعالیت گروه یکتاپرست شکایت داشتند و اظهار می داشتند نمایندگان آن ها درصدد توطئه علیه شاه هستند. در نتیجه در سال ۴۵۸ پ. م. شاه، دانشمند یهودی به نام عزرا را که مشاور شاه در امور یهودیان و ضمناً در خزانه داری شاهی صاحب مقام بود، از شوش به اورشلیم فرستاد. شاه بودجه لازم را در اختیار او قرار داد و اختیاراتی نیز به وی تفویض کرد تا مسایل را حل و فصل نماید و نیز تغییرات لازم را در قوانین، مشابه قوانینی که داریوش اول در مصر قرار داده بود، بدهد. عزرا به همراه کاروانی از یهودیان که به اورشلیم بازمی گشتند، با نامه شاه به اورشلیم برگشت. برای آنکه معبد و قربانی ها بتوانند شکوه خود را بازیابند، وسایل مادی به این کار تخصیص یافته بود که شامل پیشکش های شاه و دربار، هدایای یهودیان ساکن بابل، ظروفی برای معبد؛ افزون بر آن فرمان برای خزانه داران ماورای نهر بود. در این فرمان، گفته شده که به عزرا آنچه بخواهد تا مبلغ صد تالان نقره، ۴۰۰ لیتر شراب، ۴۰۰ لیتر روغن، ۴۰۰ هزار لیتر آرد و «از نمک هرچه بخواهد» بدهند. وی در عین حال یک کتاب مقدس به نام اسفار پنجگانه (تورات عهد عتیق) که در دوران اسارت بابلی ها ویرایش شده و بخشی از عهد عتیق بود، به آن ها هدیه کرد. عزرا هنگام مسافرت و زمان گذشتن از میانرودان، عده ای از یهودیان آنجا را نیز تشویق کرد که با او به اورشلیم بروند. ثروتمندان آن ها از رفتن خودداری کردند؛ ولی بودجه و هزینه ای در اختیار آن هایی نهادند که مایل بودند به یهودیه بازگردند. از آن زمان به بعد، مرحله جدیدی در تاریخ یهودیه آغاز شد. نتیجه این مرحله جدایی و دوری جامعه اورشلیم بود. آنگونه که مایر اظهار نظر کرده، اصولاً یهودیت، محصولی از امپراطوری هخامنشی است. گرچه اندیشه نخستین آن در فلسطین سازماندهی شد ولی اگر کمک مالی و اقتصادی یهودیان پراکنده در بابل نبود، نمی توانست جان بگیرد و شناخته شود، تازه آن یهودیان پراکنده بابلی نیز نمایندگانشان پشت گرم به کمک های مالی پادشاه های ایرانی بودند. با کمک آن ها قوانین اسفار پنجگانه موسی نه تنها در یهودیه حتی در میان یهودیان پراکنده بابلی تدوین شد و جان گرفت. عزرا در تاریخ ۴۵۵ پیش از میلاد اعلام داشت رعایت قوانین اصفار پنجگانه برای تمام اعضای جامعه یهودی اجباری است، هم در یهودیه و هم آن سوی مرزهای آن. در حقیقت این یک طومار بود حاوی افسانه های اساطیری- داستان های گوناگون - قوانین پرستشی، ولی در خلال آن ها قوانین مدنی و قوانین کیفری کمتر مورد بحث واقع شده بود؛ ولی کوشش های عزرا برای شناساندن و قبول این قوانین، با مخالفت های شدید روبرو گردید، نه تنها از جانب توده عامه مردم بلکه حتی از جانب طبقه اشراف. به ویژه ساکنان اورشلیم از تقاضای جدی عذرا در زمینه فسخ و لغو پیوند زناشویی یهودیان با ساماریتانها، بسیار ناراحت بودند. ساماریتان ها کسانی بودند که جز یهوه خدایان دیگری را نیز می پرستیدند و عزرا نمی توانست این جریان را تغییر دهد. پیروان و هواخواهان عزرا، میل نداشتند ساماریتان ها را برای خدمات، به درون معابد راه دهند، تا مجبور نشوند درآمد خود را از معبد، با آنان تقسیم نمایند. درآمدی که متعلق به مردم اورشلیم بود. از سوی دیگر کوشش های عزرا برای کشیدن یک دیوار دفاعی گرداگرد اورشلیم به نتیجه ای نرسید. هنگامی که وی به مردم فرمان داد تا دست به کار ساختن دیوار شوند، نواحی همسایه به اردشیر اول شکایت کردند که ما نمک گیر سفره شاه هستیم، بنابراین نمی توانم مشاهده کنیم آسیبی متوجه او می وشد، اورشلیم قصد دارد با کشیدن دیوار، دست به شورش بزند و در نتیجه از دادن مالیات خودداری ورزیدند. در نتیجه چنین شکایتی کار ساختمان دیوار متوقف ماند. سرنوشت بعدی عزرا نامعلوم است. امکان دارد که به شوش احضار شده باشد. پس از وی یهودیه، به وسیله یک ساتراپ ایرانی اداره می شد و متصدی امور اجتماعی کشیش بزرگ بود. در سال ۴۴۵ پ. م. مقام یهودی دیگری از دربار شوش به اورشلیم آمد. وی نحمیا نام داشت، هم مشاور شاه در امور یهودیان بود و هم ساقی شاه بود. کارشناس ها معمولاً نظر داده اند که ساقی گری برای شاه به دست خواجه ها بوده ولی هلتز اخیراً این نظریه را رد کرده است. نحمیا موفق شد که از شاه اجازه بگیرد تا به عنوان فرماندار جدید به یهودیه برود و قانون اسفار پنجگانه را به مورد اجرا بگذارد. شاه همچنین به وی نامه هایی داد برای فرمانداران سوریه و فلسطین که به او اجازه دهند در قلمرو آنان اختیارات کامل داشته باشد. گذشته از اینها، اردشیر به نگهبان جنگل های شاهانه آصف در سوریه، دستور داد که الوارهایی برای مصرف ساختمان معبد در اورشلیم و نیز دیوارهای گرداگرد شهر در اختیار نحمیا قرار دهد. با مطالعه وقایع در می یابیم که ورود نحمیا خصومت همسایگان یهودیه را فرونمی نشاند، بلکه مانند گذشته تصمیم می گیرند که جاه طلبی های او را برای پادشاهی در نزد او افشا کنند. دلیل آن ها برای اثبات این این امر حصاری است که نحمیا اورشلیم را به آن مجهز کرده است. خطر از آنجایی که بسیاری از همسایگان بر اثر ازدواج های بین قومی خویشاوندی در یهودیه دارند، دو چندان می شود؛ تلاش های عزرا (اگر وی پیش از نحمیا باشد) برای بطلان این ازدواج ها آشکارا قرین توفیق نشده است. حتی پسر کاهن بزرگ از بیرون یهودیه زن گرفته است. نحمیا در هنگام مأموریت دوم خود ناگزیر شد ممنوعیت را تجدید بکند. نحمیا مانند عزرا، یک پشتیبان جدی خداپرستی بود، بدین جهت هنگام ورود، نه تنها از سوی مردمان مناطق همسایه، بلکه از سوی اکثریت جامعه یهودی ها با سردی و خصومت روبرو شد. اورشلیم در آن هنگام از تاخت و تاز و تعدی همسایگان اطراف خود، آمونی ها، عرب ها و اِدومیت ها رنج می برد. بدین ترتیب وظیفه پیش روی نحمیا، بسیار دشوار بود و عزرا از عهده این کار بر نیامده بود. با آنکه هر دوی این افراد دارای تعصب و شیفتگی بودند ولی نحمیا از ذکاوت برتری برخوردار بود و سیاستمداری بهتر بود. به عنوان یک فرماندار ایرانی، نحمیا فرمانده نیروهای نظامی بود. به کارگیری نیروی نظامی علیه مردمان خودش، آمیخته با ریسک و خطر بود و برای هدف وی کاری بی فایده. نحمیا برای جلب توجه مردم به سوی خویش، ابتدا کوشید تا منازعات سیاسی بین جامعه یهود را حل و فصل نماید. برای اجرای این کار برنامه ای برای چند مورد اصلاح طلبی به مردم ارائه کرد؛ ابتدا مقداری وام بدون بهره در اختیار مردم گذاشت و سپس افرادی که برای گرفتن وام به گرو متوسل شده و اشیا و اموالی به گروه نهاده بودند، اموالشان را بازپس داد. گذشته از اینها، مردم از دادن مالیات، مالیاتی که بر محافظت و نگهداری دربار ساتراپ نشین بود، معاف نمود. در تاریخ ۳۰ اکتبر ۴۴۵ پ. م. نحمیا اعلام داشت قوانینی که قبلاً توسط عزرا گردآوری و تصویب شده باید به مورد اجرا گذاشته شوند. پس از آن بنا به عللی نحمیا به دربار شاه بازگشت؛ این بازگشت، احتمالاً به علت شکایت اشراف یهودی و طبقه روحانیت بوده که با اصلاحات اجتماعی وی موافق نبوده اند؛ ولی در ۴۳۲ پ. م. بار دیگر نحمیا به اورشلیم بازگشت تا اصلاح طلبی مذهبی خود را مجدداً آغاز نماید. پیش از هر چیزی، وی ورود توبیا نماینده سرزمین آمونیت را به معبد ممنوع کرد و آن سرزمینی بود آن سوی رود اردن. پس از آن از کاهن بزرگ اتاقی برای شخص خود در محوطه معبد گرفت. اخراج توپیا نخستین برخورد مستقیم بین او و طبقه روحانی را باعث شد؛ ولی نحمیا به جای آنکه باعث افزایش تنش شود، در این راه گامی غیرمنتظره برداشت: یک دهم از درآمد کشاورزی را به طبقه روحانیت اختصاص داد و ضمناً آن ها را از پرداخت مالیات معاف کرد. بدین ترتیب، وی طبقه روحانیت را وارد اردوی خود کرد که برایش امتیازی بود. بدین ترتیب نحمیا، موفق شد قانون مذهبی را به مورد اجرا درآورد و از طرف دیگر روز شنبه (سبت) را تثبیت کند. پس از آن با پشتیبانی پادگان نظامی ایران و طبقه روحانی و توده مردم، که از شر وام خلاص شده بودند، نحمیا موفق شد دشوارترین مسئله را حل و فصل کند و آن فصل کند و آن فسخ پیوندهای زناشویی اختلاطی بود. در مسئله اخراج نواده کشیش اعظم که با دختر سان بالات فرماندار ساماریا از اورشلیم ازدواج کرده بود، مخالفان خود را که بر سر و روی خود می کوفتند و موی سرشان را می کندند، مجبور به سکوت کرد. وی همچنان، افراد دیگری را که حاضر به جدایی از همسران بیگانه خود نبودند، اخراج نمود. تمامی آن ها به جز یهوه، خدایان دیگری می پرستیدند. هر چند که سان بالات نام بابلی بر خود داشت (سینوبالیت (خدا) سین مرا زنده نگهداشت)، ولی به فرزندانش نام های مذهبی داد که مخلوط با یهوه بود. در آن هنگام بود که بازسازی دیوار استحکامی اورشلیم، امکان پذیر گردید؛ ولی سان بالات و فرمانداران مناطق همسایه با خشم فراوان با نحمیا مخالفت کرده، او را متهم کرد که فعالیت هایش طرح یک شورش علیه شاه ایران است. این مقامات و سربازهایش به اورشلیم از مردم خواستند جلوی کارهای ساختمانی را بگیرند؛ ولی یهودیان از میان خودشان گروهی نظامی را برگزیدند و آن ها از کارگران ساختمانی محافظت به عمل آوردند، و به زودی اورشلیم به شهر کاملاً محافظت شده تبدیل شد. بدین ترتیب نحمیا موفق شد با پشتیبانی و کمک شاه ایران، اورشلیم را به عنوان مرکز ایدئولوژی مسلط مذهبی در یهودیه ثابت و مستقر کند. اندک اندک قوانین اصفار پنجگانه موسی، در میان یهودیان پراکنده هم راه یافت. این جریان مخصوصاً به وسیله یک پاپیروس آرامی که محتوی اطلاعات جالبی دربارهٔ فرمان داریوش دوم است، گواهی می شود. این فرمان در سال ۴۱۹ پ. م. صادر گردید. شاه توسط ساتراپ خود در مصر آرسامس به یهودیانی که در الفانتین می زیستند دستور داده بود که از تاریخ ۱۵ تا ۲۱ ماه نیسان فستیوال قدیمی را برپا دارند، همان فستیوالی که در یهودیه معمول و شایع بود. این فرمان نه فقط برای یهودیان الفانتین، بلکه برای تمام یهودیانی که در حاشیه مرزهای امپراطوری می زیستند، صادر شده بود. هنگامی که نحمیا تمام مأموریت خود را به انجام رسانید به دربار شوش بازگشت؛ ولی آن استحکامات اورشلیم نوعی تهدید بود در زمینه جدایی یهودیان از ایران، این بود که دولت ایران باگوآس مورد اطمینان را به عنوان جانشین نحمیا تعیین کرد. ژوزفوس فلاویوس نیز در آثار خود اشاره ای به وی داشته است. همچنین در پاپیروس های الفنتین به نام باگوهی از وی یاد شده است. اظهار نظر دربارهٔ اصل و تبار این مرد دشوار است. ناو وی ایرانی است ولی باید در نظر داشت که در خلال قرن ششم پیش از میلاد، و نه دیرتر، پاره ای از یهودیان نام ایرانی برای خود برمی گزیدند. گذشته از این ها هر ۳ فرماندار یهودیه پیش از باگوآس از پایان قرن ششم پیش از میلاد تا نیمه دوم قرن پنجم از میلاد، همه یهودی بوده اند (شِش بازار، زِروبابل و نحمیا). ویل دورانت تردید کرده است توراتی را که عزرا برای مردم خواند، همان کتابی باشد که در زمان یوشیا خوانده می شد. وی می نویسد:«آیا آن (کتاب شریعت موسی) چه بوده است؟ این کتاب درست همان کتاب عهدی که یوشیا پیش از آن بر مردم خوانده بود نیست، چه در کتاب عهد تصریح شده است که آن را در مدت یک روز دو بار بر یهودیان فرو خواندند در حالی که خواندن کتاب دیگر محتاج یک هفته وقت تمام بوده است.»احمد حجازی السقا می نویسد:یهودیان سامری قائلند که تورات کنونی به دست عزرا نوشته شده است و او در آن دخل و تصرفاتی انجام داده که علّت آن سابقه دشمنی ساکنان مملکت اسرائیل [در برابر ساکنان مملکت یهودا] بوده است که اصرار داشتند ریاست یهود در دست آنها باشد و هیکل آنها در نابلس، قبله باشد و در مقابل ساکنان مملکت یهودا، اصرار داشتند ریاست در آنها باشد و هیکل آنها در اورشلیم، قبله باشد. پس اهل اورشلیم، نصوص تورات را تغییر داده و خط عبرانی را وضع کردند. تورات را با آن نوشتند و در نزاعی که بر سر قبله بین آنها درگرفت، شاه بابل نظر سامری ها را پذیرفت و عبرانی ها را از بقای هیکل خود در اورشلیم، منع نمود و آنچه را در بیت المقدس ساخته بودند، نابود کرد. پس عزرا و زوربیل به پا خواستند و خطی غیر از خط عبرانی درست کردند و حروف را ۲۷ عدد قرار دادند و شریعت را با آن خط و با حذف و اضافات زیاد، نوشتند. آن دو گروه، قبل از بازگشت به وطن، در جوّی دوستانه، آن تورات را پذیرفتند و هر گروهی گمان می کرد که پس از بازگشت، ریاست از آنِ او خواهد بود؛ ولی پس از بازگشت به وطن با هم اختلاف پیدا کردند در حالی که تورات تغییر یافته، همچنان نزد آنها باقی ماند.نویسنده مزبور، در ادامه، مدّعی است که عزرا در تورات، مقام داود را پایین آورد و با تهمت اینکه جدّش مرد صالحی نبوده است، او را لایق پادشاهی نمی دانست. حجازی، علت این کار عزیر را، تقویت موقعیت کاهنان می داند چرا که در آن دوران، مقام آنان که جامع ریاست دین و دنیا بودند، پایین آمده بود. عزرا یا عزیر نزد یهود پسر خدا (بنده محبوب خدا) شد چون پس از صد سال زنده شد و به نزد پادشاه ایران رفت و برای یهودیانی که در زمان بخت النصر از صد سال پیش به بابل تبعید شده بودند شفاعت کرد و متن تورات را که از فراموش شده بود و کسی قدرت احیاء آن را نداشت دوباره برای قوم یهود بازخواند.
[ { "answer1": "در طول زمان زندگی او در بابل، مورد توجه اردشیر اول مشهور به اردشیر درازدست قرار گرفت و وی مأموریت یافت به اورشلیم برود.", "answer2": "در اورشلیم، اردشیر به عزرا اختیار داد که هر اقدامی را در ارتباط با مذهب یهود انجام دهد.", "distance": 509, "question": "عزرا در زمان کدام پادشاه هخامنشی به اورشلیم رفت و او چه اختیاراتی به عزرا داد؟" }, { "answer1": "تعداد یهودیانی که با عزرا به اورشلیم آمدند هزار و پانصد تن بودند", "answer2": "وسایل مادی به این کار تخصیص یافته بود که شامل پیشکش های شاه و دربار، هدایای یهودیان ساکن بابل، ظروفی برای معبد؛ افزون بر آن فرمان برای خزانه داران ماورای نهر بود.", "distance": 4411, "question": "یهودیانی که همراه عزرا به اورشلیم بازگشتند چند نفر بودند و چه هدایایی برای معبد اورشلیم فراهم کردند؟" }, { "answer1": "به ویژه ساکنان اورشلیم از تقاضای جدی عذرا در زمینه فسخ و لغو پیوند زناشویی یهودیان با ساماریتانها، بسیار ناراحت بودند.", "answer2": "ولی کوشش های عزرا برای شناساندن و قبول این قوانین، با مخالفت های شدید روبرو گردید، نه تنها از جانب توده عامه مردم بلکه حتی از جانب طبقه اشراف.", "distance": 143, "question": "چه کسانی در اورشلیم از اجرای قوانین عزرا ناراضی بودند و چرا این قوانین با مخالفت روبرو شد؟" }, { "answer1": "این بود که دولت ایران باگوآس مورد اطمینان را به عنوان جانشین نحمیا تعیین کرد.", "answer2": "ژوزفوس فلاویوس نیز در آثار خود اشاره ای به وی داشته است. همچنین در پاپیروس های الفنتین به نام باگوهی از وی یاد شده است.", "distance": 78, "question": "چه کسی جانشین نحمیا شد و نام این شخص در چه نوشته‌هایی ذکر شده است؟" } ]
[ { "answer1": "یک دهم از درآمد کشاورزی را به طبقه روحانیت اختصاص داد و ضمناً آن ها را از پرداخت مالیات معاف کرد. بدین ترتیب، وی طبقه روحانیت را وارد اردوی خود کرد که برایش امتیازی بود.", "answer2": "نحمیا موفق شد با پشتیبانی پادگان نظامی ایران و طبقه روحانی و توده مردم، که از شر وام خلاص شده بودند، نحمیا موفق شد دشوارترین مسئله را حل و فصل کند و آن فصل کند و آن فسخ پیوندهای زناشویی اختلاطی بود.", "question": "نحمیا چگونه توانست نظر طبقه روحانی را به خود جلب کند و چرا نحمیا از حمایت پادگان نظامی ایران برخوردار بود؟" } ]
gemini-2.0-flash-exp
269
: زبان خوارزمی زبان خوارزمی ()، زبانی ایرانی از شاخهٔ شمالی زبان های ایرانی میانه شرقی است که تا اواخر سده هشتم هجری/ چهاردهم میلادی در سرزمین خوارزم زنده بود و سپس زبان ازبکی جای آن را گرفت. این زبان هم خانوادهٔ زبان های سغدی، ختنی (سکایی)، اُسِتی (آسی) و پشتو و همچنین هم ردیف با برخی لهجه های ایرانی فلات پامیر است. به نوشته ابوریحان بیرونی، زبان خوارزمی در دوره او زبانی زنده بوده است. وجود عبارت های خوارزمی در متون قرن ششم و هفتم ه‍.ق/ دوازدهم و سیزدهم م. (در نسخه های خطی قرن هشتم/چهاردهم) نشان می دهد که بخشی از ساکنان خوارزم در این دوره با آنکه احتمالاً دوزبانه بوده اند، هنوز این زبان را می دانستند. در پنج سده نخستین اسلامی، دانشمندان بسیاری از دیار خوارزم برخاستند که از محمد خوارزمی و ابوریحان بیرونی و ابولقاسم محمود بن عمر الزمخشری ملقب به «فخر خوارزم» (مؤلف مقدمة الادب) است که اثر او، در قالب فرهنگ، حاوی بدنه اصلی واژگان موجود زبان خوارزمی است. علاوه بر این افراد، نجم الدین کبری، فخر رازی و مجدالدین بغدادی را می توان نام برد. دو منبع برای زبان خوارزمی وجود دارد که در ویژگی اختصاصی نسبت به هم شباهتی ندارند ولی هر یک مکمل دیگری هستند. نخست کتاب های فقهی و حقوقی، بیشتر از همه قنیه المنیه، عبارت و جملاتی در دست داریم. از سوی دیگر واژه های خوارزمی در کتاب مقدمه الادب موجود است، که نسخه خطی آن را احمد زکی ولیدی طوغان آن را در ۱۹۷۴ منتشر کرد. بیشتر واژگان خوارزمی را که برای ما نگهداشته شده، می توان از میان سطور یک دست نوشته (حدود ۵۹۶ ق/ ۱۲۰۰ م)، یعنی لغت نامه ارزشمند عربی مقدمه الادب از زمخشری، مؤلف دیگر بومی خوارزمی بدست آورد. برخی نسخه های دیگر از همین اثر اندک، شمار اندکی از این گونه واژه ها را در بر می گیرند. در برابر مدخل های کی نواخت این لغت نامه، متن خوارزمی که به هر شکل مانده اند، روی بیش از ۴۰۰ واژه یا جمله ناقص نقل شده، دربارهٔ شرح و تفسیر موضوعی فقهی، به جز کتاب های فقهی و حقوقی عربی دربرگرفته از خوارزمی، در دسترس هستند: یتیمة الدهر تألیف علاءالدین تَرجمانی (درگذشت ۶۵۵ ق/ ۱۲۵۷ م) منیه الفقها تألیف فخرالدین قبازنی و یک تکلمه بعدی، قنیه المنیه تألیف مختار زاهدی غزمینی (درگذشته ۶۵۸ ق، ۱۲۶۰ م). آثار بازمانده زبان خوارزمی عبارتند از: نوشته ها و کتاب های مربوط به دوران اسلامی با خط آرامی-عربی مربوط می شوند و به سده های دوازدهم تا چهاردهم م (ششم تا هشتم ق) تاریخ گذاری شده اند عبارتند از: نام خوارزم را نخست در کتیبه های هخامنشی Uvārazmiš/Huwārazmiš و متون اوستایی Xāirizəm می بینیم. سپس در سراسر قرون دوران میانه تا زمان غلبهٔ اعراب بر آن در قرن هشتم میلادی، از این ایالت تابع شاهنشاهی هخامنشی نامی نمی شنویم. حتی کشف شمار بسیاری سکه، نوشته های روی الواح گلی و گلدان های نقره ای و اسناد نگاشته بر چوب و چرم، به همت باستان شناسان شوروی سابق، چیزی بر اطلاعات ما نمی افزاید؛ چرا که اندکی از آنها، با کیفیتی غالباً نامطلوب منتشر شده است. برخی از ایران شناسان از جمله بنونیست، خوارزم را بخشی از ایران ویج (airyanəm vaējō اوستایی و Erānwēʒ فارسی میانه)، میهن اصلی ایرانیانِ نخستین می دانند. خوارزم منطقه ای در ساحل جنوبی دریاچهٔ آرال، در دو سوی مصب رود جیحون (آمودریا)، که با ریگزارهای قره قوم و قزل قوم احاطه شده است. خوارزم در کرانهٔ شرقی جیحون، شامل شهرهای مهم کاث/کات، خیوه/خیوق و هزار اسپ و در کرانهٔ غربی (بخش صلی خوارزم قدیم)، مشتمل بر شهرهای گرگانج/اورگنج (جرجانیه)، درغان، زمخشر و طاهریه بود. بخش شرقی جیحون اکنون جز جمهوری خودمختار قره قالپاق ازبکستان و بخش غربی آن جزو جمهوری ترکمنستان است. موضوعی که برخی مباحثی در میان ایرانشناس ها برانگیخته است، تاریخ زبان خوارزمی و ارتباط آن با زبان اوستایی است. حدود سال ۱۹۰۱ میلادی یوزف مارکوارت در اثر بسیار معتبر خود، موضوع بسیار برانگیز Airyanəm vaēǰō «سرزمین ایرانیان» را مطرح می کند که سرزمین فرضی زبان اوستایی با خوارزم یکی بود. دور از واقعیت این است که خوارزم، همانند ایرانویچ / Airyanəm vaēǰō، سردترین قسمت ایران یاد شده است، با این وجود، او هرگز دلایل دیگر خود را منتشر نساخت. این نظریه اشاره می کند که زرتشت از خوارزم بود، چنانچه که بنونیست نیز در سال ۱۹۳۳ میلادی آن را مطرح کرد. بنونیست با تعبیر و تفسیر خود از فهرست اسامی استان ها و ایالت ها در اوستای متاخر، به نتیجه ای رسید که ایرانویچ (Airyanəm vaēǰō) بی شک با خوارزم یکسان بود. او بسیار محتاط تر از آن بود که این موضوع، بیشتر نتیجهٔ واقعی بگیرد تا بگوید ایرانویچ (Airyanəm vaēǰō) از استان های شمال شرقی ایران، یعنی سغد، مرو، نسا، بلخ و هرات دور نبود و با آنکه در بخش جغرافیایی وندیداد از آن ها با هم یاد شده است. هنینگ آن زمان، قاعدتاً نتیجه گیری بنونیست را پذیرفته بود. در سخنرانی که در سال ۱۹۴۹ میلادی ایراد کرد، او تا بدانجا رسید که بگوید «هم اوستا و هم سنت متاخر زرتشتی، به ما اطمینان می دهند که این Airyanəm vaēǰō همان خوارزم بوده است. با این وجود، او هنوز پیرو نتیجه ای بوده است که وی پیشتر به آن رسیده بود، در مقالهٔ کم نظیر خود که به اوستا اختصاص یافته، می نویسد که «سرزمینی که باید مسکن پدیدآورندگان اوستا در نظر گرفته شود، ناحیه ای است متشکل از دریاچه هامون در جنوب، واحه های مرو در شمال، و بلخ یعنی باختر باستان، در شمال شرقی». دربارهٔ وجه اشتقاق واژهٔ خوارزم، نظریه های مختلفی بیان شده است. مثلاً میخائیل نیکولایویچ باگالیوبف این واژه را مرکب از سه جز hu-vara-ʒəmi به معنی «زمین دارای اقامتگاه خوب» می داند. مکنزی آن را Hwāra-Zmī به معنی «سرزمین پست» دانسته است که با وضع جغرافیایی سرزمین خوارزم، واقع در سواحل پست دو رود سیحون و جیحون، مطابقت دارد. مقدسی این واژه را مرکب از «خوار» به معنی گوشت در زبان خوارزمی و «رزم» به معنی هیزم در زبان خوارزمی، می داند که وجه اشتقاق عامیانه ای به نظر می رسد. یکی از نظریات این است که خوارزم را ترکیبی از خور (خورشید) و زم (زمین) به معنای سرزمین شرقی و جایی که خورشید از آن برآید، یا حتی برگرفته از نام قوم خوری/خُری/هوری دانسته اند. نظر محتمل تری نیز وجود دارد که با توجه به واژهٔ کهن خوار/خار/خور به معنای خوب در گویش های شمالی و شرقی ایران، خوارزم به معنی سرزمین خوب است. دو دوره تحول زبان خوارزم را می شناسیم: اول خوارزمی میانه به خط آرامی - خوارزمی و دوم خوارزمی متاخر به خط عربی - خوارزمی. خط آرامی- خوارزمی مانند دیگر خطوط ایرانی میانه برگرفته از خط آرامی، هُزوارِش نیز دارد. پیش از اسلام برای نوشتن به کار می رفته، از خط آرامی گرفته شده، ولی کشف الفبای آن هنوز امکان نیافته است. از آنجا که املای واژگان خوارزمی در آثار ابوریحان بیرونی نسبتاً ثابت است، می توان احتمال داد که خط عربی-خوارزمی از سده چهارم هجری برای نوشتن زبان خوارزمی به کار می رفته است. حروف به کار رفته در این خط عبارتند از: [ا ب پ ت ث ج چ څ ح خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ ع غ ف ڤ ک ل م ن و ه ی]. چنانچه مشاهده می شود این خط فاقد [ق] و [گ] بوده اما در عوض دارای دو حرف [ڤ] (در حرف نویسی c) و [ڤ] (در حرف نویسی β) بوده است. در نوشته های متاخرتر، گاه حروف بی نقطه، با نقطه و حروفی که چند نقطه دارند با یک نقطه نوشته شده اند و گاه حتی جای نقطه های حروف عوض شده اند (مثلاً ݚ به جای د، ب به جای پ، چ و خ به جای څ، چاواک به جای څاواک «آماده») در خط عربی - خوارزمی از نشانه های فتحه، کسره، ضمه، سکون و تشدید نیز استفاده شده است. یکی از کاربردهای تشدید، احتمالاً نمایاندن تکیه بر هجای ما قبل بوده است، مانند: بیّزار «بیزار»، اخسّد = اخزد [uxuzda] «ششصد». دانش امروزی ما از زبان خوارزمی مدیون کوشش خستگی ناپذیر و ذهن جستجوگر احمد زکی ولیدی طوغان است. او نخستین کشفیات خود را در زبان خوارزمی، شامل برداشت هایی از یتیمة الدهر و مقدمة الادب، در ۱۳۰۶ ش/ ۱۹۲۷ م منتشر ساخت. پس از ان چاپ عکسیِ دست نویس مقدمة الادب زمخشری در ۱۳۳۰ ش/ ۱۸۵۱ م به همت زکی ولیدی طوغان، گام بزرگی در راه تحقیق و بررسی زبان خوارزمی بود. در همان اوان، فریمان در «زبان خوارزمی» (مسکو ۱۹۵۱) نیز به پژوهش دربارهٔ این زبان پرداخته است. آغاز خوارزمی شناسی از ۱۹۲۷ میلادی بود. زمانی که احمد زکی ولدی طوغان حدود صد جمله و عبارت از خوارزمی منتشر کرد که در یک کتاب عربی فقهی، مجموعه فتواها، ثبت شده بود. او به هشت نسخه ای دست یافت که در کتابخانه های استانبول نگه داری می شد. این نخستین انتشار اسناد خوارزمی بود که در کتاب معروف یتیمةالدهر فی قتاوی اهل العصر است که عملاً به سرنوشت اثر بیرونی مبتلا گشت. اگرچه زکی ولدی همه متن عربی را کلیشه وار همراه با نقل قول هایی به خوارزمی چاپ کرد، ولی از آن هیچ ترجمه ای فراهم نکرد؛ بنابراین خوانندگانش را بشدت محروم کرد. وانگهی نسخه هایی که او استفاده کرد از کیفیت متفاوتی برخوردار بودند، و برای انتقال زبان خوارزمی به اندازه کافی بود. متن ها فقط در قالب خط بدون اعراب عربی از طریق نسخه پردازهای کاملاً غریب به زبان، ثبت شده بودند که به طور چشم گیر مخدوش بودند. برای نمونه، مثال ʾḥyw qʾrnj mʾ brd dfyʾr منظور را نمی رساند، ʾcyw βʾryx mʾ prʾ δynʾr «آیا برای یک شام راضی هستید؟». در نهایت نشانه های کمی از معانی خوارزمی در متن وجود داشت، بیش از چند نمونه توضیح فارسی در کار نبود، به طوری که زکی ولدی آن را نیز تشخیص نداد. چنان که نتیجه برخی از جملات هنوز هم گزارش نشده است. کشف زکی ولدی به این مورد منحصر نمی شد، زیرا او در همان مقاله، ۱۳ عبارت خوارزمی را از یک نسخه ای منتشر کرد که در مصر به سال ۷۹۷ ق/۱۳۹۴ م از فرهنگ بزرگ عربی مقدمه الادب زمخشری، دانشمند دیگر خوارزمی، رونوشت شده بود. زکی ولدی فکر می کرد که نسخه پرداز، یعنی شمس الخیوقی از اهل خیوه احتمالاً هنوز زبان مادری خود را می دانست، اما گاهی او در نقطه گذاری خطا می کند، چنان که bxmʾr را به جای pcmʾr «حساب، محاسبه» آورده، به نظر می رسد که خیوقی واژه ها را از یک نسخه کهن اصیل رونویسی کرده بوده است. زکی ولدی موضوع را اینجا رها نکرد، نه سال بعد گزارشی داد که تعداد قابل توجهی از جملات و واژه های خوارزمی را در یک اثر فقهی دیگر خوارزمی به عنوان قنیه المنیه لی تتمیم الغیه «به دست آوردن آرزو برای تکمیل غنا» از مختار الزاهدی (د ۱۲۶۰ م) یافته بوده است. این در اصل خلاصه و چکیده اثر دیگری به نام منیةالفقها «آرزوی فقیه ها» از استاد مختار با نام بدیع القُبازنی بود، اما از مواردی از عمل کرد خود را به عنوان قاضی، بدان کتاب افزوده بود. زکی ولی اعلام کرد که فقط در ترکیه از ۷۸ نسخه قنیه خبر دارد، که از نه نسخه بهتری استفاده کرده بود. از قرار معلوم تعداد زیادی از نسخه ها در کتابخانه های اروپای غربی شناسایی شده بود. در همان گزارش او برای نخستین بار نسخه بسیار معتبر دیگری از مجموعه کوچک اسناد خوارزمی را یادآور شد. او این نسخه مختصر را کتاب مختصر یا رساله نام نهاد، که چکیده تقریباً همه موارد پیچیده واژه ها و جملات خوارزمی در قنیه بود، و از طریق بسیاری از حاشیه های اولیه کتاب مقدمه اضافه شده بود. جلال الدین العمادی الجرجانی این اثر را در حدود میانه سده چهاردهم میلادی تکمیل کرد، زیرا احتمالاً زبان خوارزمی در این زمان به سرعت رو به زوال می رفت یا چنان که زکی ولدی گمان می کند، کاملاً فراموش شده بود. این یک مسئله استنباطی است، با وجود این، این اثر را به عنوان طرحی مطرح شده که آن زمان خوارزمی از یک زندگی پر رونق بهره مند بود. به هر حال، هیچ شکی نیست که حاشیه نویس، یعنی جلال الدین، زبان خوارزمی را به خوبی می دانست. در سال ۱۹۳۶ میلادی و.ب. هنینگ دربارهٔ بررسی اسناد خوارزمی با زکی ولدی شروع به همکاری کرد. در تابستان همان سال این دانشمند برجسته یک طرح کوتاه موقتی از زبان را منتشر ساخت و ۳۰ سال بعد، تا زمان مرگ نابه هنگامش در ۱۹۶۷ میلادی او کسی بود که همه مقاله های عمده را دربارهٔ مطالعات خوارزمی به انجام رسانده بود. متأسفانه باید گفت که ویرایش کامل انتقادی اسناد از نسخه های متعدد غیرقابل دسترس قنیه که زکی ولدی و هنینگ فراهم کرده بود، هرگز تحقق نیافت. احتمالاً در میراث هنینگ در کالیفرنیا به صورت بلااستفاده و پنهان باقی می ماند و همسرش از روی ظنت آن را نگه داشته است. آنچه تا حدودی از به دیگر آن اثر به منصه ظهور رسید ظاهراً از لنینگراد زمان استالین به دست آمد. هم چنین در سال ۱۹۳۶ میلادی یک نسخه خوبی از قنیه مورد توجه قرار گرفته بود و با آن یک کپی از رساله جلال الدین به پیوست مجلد شده بود که در آغاز یادآوری شد، به صورت یک دست خط بود. اینک معلوم شده که آن نسخه مد نظر نیست، بلکه هنوز یک نسخه خیلی خوب موجود است که روی یک دست خط نسخه برداری شده است. از سال ۱۹۳۹ تا ۱۹۵۱ میلادی فریمان سلسله مقاله هایی را در موضوع خوارزمی منتشر کرد که به ویرایش نسبتاً مبهم حدود ۲۷۵ جمله خوارزمی از دو منبع قنیه و رساله منجر شد. باید گفت که اگرچه این ویرایش اصلاً رضایت بخش نبود، ولی مطالبی بود که مورد تعهد قرار گرفته بود و برخی از یافته های منتشر شده خود هنینگ از طریق فریمان رونویسی شده بود، که در خاطر هنینگ کراهتی نسبت به آن کار ایجاد شده بود و خاطر او را مکدر ساخته بود. چنان که بعدها آن را بازگو کرد. در نتیجه، در آن ایام، ویرایش اسناد خوارزمی، رضایت بخش نبود، با این اوضاع رو به بهبودی می گذاشت. تا اینکه اخیراً همهٔ تلاش و کوشش های خارجی ها برای به دست آوردن نسخه های لنینگراد به شکست محکوم شد، اگر دانشمند روسی، میخائیل نیکولایویچ باگالیوبف در این شانزده سال اخیر از این اسناد استفاده کرده باشد، به نظر می رسد هیچ اقبالی در پیشرفت کارها حاصل نشده است. قبلاً این منبع که نخست در دسترس بود، برای نسخه های زکی ولدی در ترکیه مجدداً تا حدودی در تحقیق آغازین مورد توجه قرار گرفت، اما برای انتشار هنوز ویرایش ناقصی است. شگفت انگیز و مسرت بخش است که دیوید نیل مکنزی در آوریل ۱۹۸۶ میلادی غیرمنتظرانه یک میکروفیلم بهتری از نسخهٔ دوروی مورد نظرش را از معاون مدیر مؤسسهٔ شرق شناسی لنینگراد دریافت کرد. زمانی که مکنزی، روی ویرایش کل اسناد کار می کرد و امیدوار بود که پس از ۵۰ سال از کشف آن، بتواند برای نخستین بار متن کامل آن را منتشر کند. زبان خوارزمی مرزهای همگویی (isogloss) متفاوتی با دیگر زبان های ایرانی میانه و نو را دارد. جایگاه این زبان در حلقهٔ زبان های ایرانی از یک سو از پیوند آن با زبان سغدی، و از سوی دیگر با زبان آسی حکایت دارد؛ اما به نظر هنینگ بسیاری از شباهت های حیرت انگیز دو زبان خوارزمی و سغدی را می توان ناشی از وجود واژه های دخیل دانست و بررسی تغییرات آوایی خوارزمی بیشتر نشان دهندهٔ پیوند آن با زبان های جنوب و جنوب شرقی است. نکتهٔ بسیار جالب توجه، نزدیکی واژگان دو زبان خوارزمی و اوستایی است و این، با حدود دو هزار سال فاصلهٔ زمانی، تصادفی به نظر نمی رسد. البته هنوز تا اثبات اینکه زبان خوارزمی مستقیماً از یکی از گویش های اوستایی مشتق شده باشد، راه درازی در پیش است. هر چند هومباخ، پیوند نزدیک میان اوستایی و خوارزمی را به دلایل آوایی مردود دانسته است. شباهت هایی در تحولات آوایی زبان خوارزمی و گویش اوستایی دیده می شود، مانند کربرد θ به جای δ در برخی از واژه ها مثل mθx «ملخ»، اما برخی تحولات آوایی زبان خوارزمی، رابطه نزدیک آن را با زبان اوستایی، چنان که برخی گمان کرده اند، تأیید نمی کند. برای نمونه، صورت باستانی واژه خوارزمی mrc «مرد» و ʾfcwr «عمو» می بایست به ترتیب martiya و ftūriya بوده باشد که کاملاً با معادل های اوستایی آن ها mašiia و tūriia متفاوت است. همگویی های چندی خوارزمی را با دیگر زبان های ایرانی میانه و نو مرتبط می سازد (خوارزمی = سغدی -δβr «در» <-dwar(a)، خوارزمی cfʾr = پارتی cfʾr «چهار» <čavwārah، خوارزمی = بلخی wš «علف» <-wastra [اوستایی vāstra]، خوارزمی ʾxrδys «شانزده» ~ آسی æxsærdæs). سایشی شدگی صامت های آغازین b و d و g به β و δ و γ («بَر، میوه» βrk <-braka یا δʾn «دان، دانه» <dāna، گندم γndỷm <ganduma) نخستین واژه نامهٔ خوارزمی را هنینگ در سال ۱۹۷۱ تألیف کرد، که طی چهل سال همهٔ مواد در دسترس این زبان را بررسی کرده بود، اما تا پیش از مرگش فقط توانست ۲۶۰ مدخل از آن واژه (از حرف ʾ تا حرف ʾkw) را برای چاپ آماده کند. هنینگ در سال های آخر عمر خود بر روی یک ویرایش فرهنگ خوارزمی کار می کرد اما فقط یک بخش کوچکی از کار او پس از مرگش امکان چاپ پیدا کرد. اما مدت کوتاهی پس از مرگ او، ترک شناسی به نام بنسینگ از ماینتس تألیف غیرمنتظره از اسناد خوارزمی را چاپ کرد. این اثر در قالب فرهنگ نبود، اما به صورت آوانویسی خوارزمی سطر به سطر نسخه، همراه با حرف نویسی اصل رسم الخط عربی به انضمام آوانویسی لاتین و عبارت های فارسی از ویراستهٔ مناسب وتیس اشتاین از کتاب مقدمه به سال ۱۸۴۳ بود. این ویرایش همراه با بخش اعظم قرائت های نادرست و آوانویسی ناصحیح خوارزمی مخدوش است. اما این اثر برخی از نقدها را، از جمله نقد مکنزی را برانگیخت که سبب شد تا مکنزی، مقاله هایی دربارهٔ واژه شناسی خوارزمی منتشر کند. همهٔ این مطالب در چاپ دوم اثر بنسینگ به سال ۱۹۸۳ میلادی، به صورت واژه نامهٔ خوارزمی درج شده است. از آنجا که این واژگان هم قرائت های نادرست ویرایش او (مقداری نیز خطاهای جدید) و هم تصحیحات نقدهای اثر او است، مقداری بیتشر از اثر قبلی، گمراه کننده و درهم و برهم است، ولی در حال حاضر نزدیک ترین اثر نسبت به فرهنگ کامل خوارزمی است. مهمترین ویژگی آوایی زبان خوارزمی، تبدیل انسدادی های واکدار آغازین ایرانی باستان b, d، g به سایشی های واکدار β، δ، γ است: βrk «بَر، میوه» δʾn «دانه» γndȳm «گندم». از دیگر ویژگی های آوایی جالب توجه زبان خوارزمی، ابدال مصوت های کوتاه ایرانی باستان a و i و u پیش از آخرین صامت کلمه در موضع وقف به y است. این y در حرف نویسی ÿ نمایانده می شود: δβÿr «در» (به جای δβr) در هنگام وقف. اسم در زبان خوارزمی دارای دو جنس مذکر و مؤنث، شش حالت نهادی-رایی، برایی، ازی، اضافی (ملکی)، دری، ندایی و دو شمار مفرد و جمع است. پایانه های حالت برای اسامی و صفات مذکر در شمار مفرد عبارت اند از: نهادی-رایی ø- (صفر)، برایی (i)-، ازی a-، اضافی (ملکی) ʾn-، دری a-، ندایی a-. اسامی و صفات مؤنث در شمار مفرد در حالت های نهادی و دری a- و بقیه حالتها iya- می گیرند. اگر اسم یا صفت مؤنث در شمار مفرد در حالت های نهادی و دری به ka- ختم شود، در بقیه حالت ها ca- می گیرد. پایانه های حالت در شمار جمع عبارتند از: ina- یا i-، اضافی (ملکی) nʾn-. واژه های مذکر و مؤنث مختوم به k- در شمار جمع به ترتیب به ci- و cya- ختم می شوند. به علاوه، حرف اضافه پسین δʾr «برای؛ را» می تواند حالت برایی و نیز مفعول مستقیم معرفه را بنمایاند. حرف تعریف معین در زبان خوارزمی بازمانده موصول باستانی ya «که» است و دارای این صورت هاست: مفرد مذکر ʾy، مذکرyʾ، جمع برای هر دو جنس ʾy. این صورت ها در ترکیب با حروف اضافه به صورت y- و ʾ- در می آیند. فعل در زبان خوارزمی دارای ماده مضارع و ماده ماضی است. از ماده مضارع، وجوه اخباری التزامی، امری، تأکیدی و تمنایی، زمان آینده (با استفاده از kʾm-) و حال استمراری، نیز صفت فاعلی و مصدر ساخته می شود. ماده ماضی در ساخت ماضی نامحقق با شرطی (به اضافه -mnc-) و ماضی استمراری به کار می رود. برای ساختن ماضی نقلی و ماضی بعید از صفت نقلی استفاده می شود. ماده های مضارع که با صامت آغاز می شوند، در صورتی که تک هجایی باشند، یا در هجای نخست مصوت بلند داشته باشند، به جز چند مورد استثنائی، در ماضی تغییر نمی کنند. در غیر این صورت، برای ساخت ماده ماضی، به جای نخستین مصوت ماده مضاع از /ā/ استفاده می شود(hβr «دادن»، ماده ماضی hʾβr). اگر ماده مضارع با مصوت (اصلی یا افزوده) آغاز شود، ماده ماضی با افزودن پیشوند m به دست می آید (ʾs «گرفتن»، ماده ماضی mʾs)، مگر در صورتی که مصوت آغازین ماده کوتاه باشد و پس از آن m یا nb یا p آمده باشد. پیشوند m احتمالاً بازمانده پیشوند باستانی ham است. فعل δʾry «داشتن» به ندرت به عنوان فعل کمکی در ساخت زمان های ترکیبی استفاده می شود، مانند ʾydk δʾryd «رفته است». شواهدی نیز از ساخت امکانی با فعل کمکی kʾ «کردن» دیده شده است، مانند: n-yt-kyc «نمی توانست بگیرد» (ʾyt صفت مفعولی از ʾs «گرفتن» است). مهمترین ویژگی نحوی زبان خوارزمی این است که حتی اگر مفعول فعل یا متمم حرف اضافه به صورت اسم پس از فعل یا حرف اضافه آمده باشد، باز استفاده از ضمیر مفعولی الزامی است. ضمیر مفعولی می تواند به واژه ای قبل از فعل یا حرف اضافه نیز بپیوندد. توالی پسوندها از دیگر ویژگی های جالب نحوی در زبان خوارزمی است. تعداد پسوندها، که می توانند از نوع ضمیری، قیدی، یا حرف اضافه ای باشند، گاه به چهار می رسد: مانند -hyδdʾ -hy-nʾ-dʾ-br (به ترتیب از چپ به راست: خواند - برای او - آن ها را - بیرون - بر) «برای او آن ها را بر خواند (= بلند خواند). در زبان خوارزمی، همانند دیگر زبان های ایرانی میانهٔ شرقی، تغییرات آوایی ویژه ای مانند تبدیل g و d و b به γ و δ و β و تبدیل ft و xt به βd و γd مشاهده می شود و برخی خصوصیات صرفی و نحوی زبان های باستانی، نظیر حالت های صرفی اسم نیز در این زبان حفظ شده اند. البته خوارزمی ویژگی های خود را دارد که در اینجا به اختصار به آن ها اشاره می شود:
[ { "answer1": "تا اواخر سده هشتم هجری/ چهاردهم میلادی در سرزمین خوارزم زنده بود و سپس زبان ازبکی جای آن را گرفت.", "answer2": "این زبان هم خانوادهٔ زبان های سغدی، ختنی (سکایی)، اُسِتی (آسی) و پشتو و همچنین هم ردیف با برخی لهجه های ایرانی فلات پامیر است.", "distance": 98, "question": "زبان خوارزمی چه زمانی زنده بود و توسط چه زبانی جایگزین شد؟ همچنین این زبان با چه زبان هایی هم خانواده است؟" }, { "answer1": "به نوشته ابوریحان بیرونی، زبان خوارزمی در دوره او زبانی زنده بوده است.", "answer2": "دانشمندان بسیاری از دیار خوارزم برخاستند که از محمد خوارزمی و ابوریحان بیرونی و ابولقاسم محمود بن عمر الزمخشری ملقب به «فخر خوارزم» (مؤلف مقدمة الادب) است که اثر او، در قالب فرهنگ، حاوی بدنه اصلی واژگان موجود زبان خوارزمی است.", "distance": 318, "question": "به گفته ابوریحان بیرونی، زبان خوارزمی در چه دوره ای زنده بوده است و چه کسی لغت نامه ای مهم در این زبان نوشته است؟" }, { "answer1": "خوارزم منطقه ای در ساحل جنوبی دریاچهٔ آرال، در دو سوی مصب رود جیحون (آمودریا)، که با ریگزارهای قره قوم و قزل قوم احاطه شده است.", "answer2": "نام خوارزم را نخست در کتیبه های هخامنشی Uvārazmiš/Huwārazmiš و متون اوستایی Xāirizəm می بینیم.", "distance": 598, "question": "خوارزم در کجا واقع شده بود و نام آن اولین بار در چه نوشته هایی دیده شده است؟" }, { "answer1": "مهمترین ویژگی آوایی زبان خوارزمی، تبدیل انسدادی های واکدار آغازین ایرانی باستان b, d، g به سایشی های واکدار β، δ، γ است: βrk «بَر، میوه» δʾn «دانه» γndȳm «گندم».", "answer2": "نخستین واژه نامهٔ خوارزمی را هنینگ در سال ۱۹۷۱ تألیف کرد، که طی چهل سال همهٔ مواد در دسترس این زبان را بررسی کرده بود، اما تا پیش از مرگش فقط توانست ۲۶۰ مدخل از آن واژه (از حرف ʾ تا حرف ʾkw) را برای چاپ آماده کند.", "distance": 1211, "question": "مهمترین ویژگی آوایی زبان خوارزمی چه بوده است و نام اولین واژه نامه این زبان چیست و چه کسی آن را نوشته است؟" }, { "answer1": "او نخستین کشفیات خود را در زبان خوارزمی، شامل برداشت هایی از یتیمة الدهر و مقدمة الادب، در ۱۳۰۶ ش/ ۱۹۲۷ م منتشر ساخت.", "answer2": "اگرچه زکی ولدی همه متن عربی را کلیشه وار همراه با نقل قول هایی به خوارزمی چاپ کرد، ولی از آن هیچ ترجمه ای فراهم نکرد؛ بنابراین خوانندگانش را بشدت محروم کرد.", "distance": 713, "question": "احمد زکی ولیدی طوغان چه زمانی اولین کشفیات خود را در زبان خوارزمی منتشر کرد و چرا نوشته های وی از نظر ترجمه دارای ضعف است؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
270
: نظریه بازی تکاملی نظریه بازی تکاملی به شاخه ای از نظریه بازی گفته می شود که به بررسی رفتارهای موجودات در جمعیت های در حال تکامل می پردازد. این زیرشاخه از نظریه بازی ها در واقع مبحثی میان رشته ای است که با کمک ابزارهای ریاضی به مدل سازی مفاهیم رقابت در نظریهٔ داروین و زیست شناسی تکاملی می پردازد. ایدهٔ کلی نظریه بازی تکاملی در مقالهٔ سال ۱۹۷۲ جان مینارد اسمیت و جورج آر پرایس متولد می شود. معروف ترین مسئلهٔ بررسی شده در این زمینه، بازی شاهین-قمری یا Hawk-Dove است که معادل بازی جوجه در نظریه بازی کلاسیک می باشد. تفاوت عمدهٔ نظریه بازی تکاملی با نظریه بازی کلاسیک در این مسئله است که برخلاف نظریه بازی کلاسیک در اینجا همواره فرض می شود که استراتژی ها توسط بازیکنان به طور آگاهانه انتخاب نمی شوند بلکه به نوعی هر بازیکن نمایانگر یک نوع استراتژی ست که در مثال های زیستی توسط ژن آن گونه مشخص می شود و در هر بازی در واقع تعامل میان دو گونه از جمعیت مدل می شود. هدف بررسی توانایی هر بازیکن یا گونهٔ جانوری در بقا و تولید فرزند است. بررسی تکامل در بستر نظریه بازی کمک کرده که پدیده هایی مانند رفتارهای همکارانه و نوع دوستانه میان موجودات، حمایت والدین از فرزندان یا گزینش زوج در گونه های جانوری بهتر توضیح داده شوند. این پدیده ها در گذشته همواره با ماهیت نظریه تکامل داروین که گمان می رفت که بر پایهٔ منفعت شخصی بنا شده است، تناقض داشته اند. مسئلهٔ دیگری که در زیست شناسی تکاملی به آن پرداخته می شود، بحث دینامیک تغییرات در یک جمعیت در طول زمان است. به طوری که روند تغییرات در طول زمان در جمعیت مدل می شود. با توجه به اینکه چارچوب های کلی بنا شده توسط نظریه بازی تکاملی قابل تعمیم دادن به حوزه های دیگر نیز می باشند، اخیراً شاهد پیشرفت استفاده از نظریه بازی تکاملی در زمینه هایی از قبیل اقتصاد، جامعه شناسی، انسان شناسی و علوم سیاسی هستیم. یکی از کاربردهای نظریه بازی تکاملی در این زمینه، بازی جنگ فرسایشی است که برای مدل کردن رقابت های نظامی میان کشورها استفاده می شود. اوّلین تلاش ها برای استفاده از مدل های نظریه بازی در زیست شناسی به رونالد فیشر نسبت داده می شود. رونالد فیشر در مقالهٔ سال ۱۹۳۰ خود سعی داشت که برابری تقریبی نسبت جمعیت نر و ماده را در گونه های جانوری مختلف توضیح دهد. او مشاهده کرده بود که در جمعیت هایی که نابرابری قابل توجهی در جمعیت نر و ماده وجود داشته باشد، سازوکارهایی منجر به تعدیل نسبت جمعیتی می شوند. نحوهٔ بررسی این مسئله توسط فیشر شباهت های زیادی به چارچوب های نظریه بازی ها دارد ولی او هیچگاه مشخّصاٌ اشاره ای به نظریه بازی نمی کند. در سال ۱۹۶۱ ریچارد لوونتین اوّلین استفادهٔ آشکار از نظریه بازی را در زمینهٔ زیست شناسی تکاملی می کند. در سال ۱۹۷۲ جان مینارد اسمیت، مفهوم استراتژی پایدار تکاملی را مطرح می کند و به نوعی این تاریخ، به عنوان تاریخ شکل گیری نظریه بازی تکاملی شناخته می شود. مینارد اسمیت و جان پرایس مفاهیم مربوط به نظریه بازی را با کتاب تکامل و نظریه بازی را گسترش داده و در گفتمان علمی در جریان درآوردند. در سال ۱۹۸۴، کتاب معروف رابرت اکسلراد با نام تکامل همکاری اوّلین استفادهٔ گستردهٔ نظریه بازی تکاملی در زمینهٔ علوم اجتماعی محسوب می شود. از این تاریخ کاربردهای گسترده ای برای نظریه بازی تکاملی در زمینه هایی مانند اقتصاد یا علوم سیاسی و انسان شناسی کشف شده است. مشابه نظریه بازی کلاسیک، در نظریه بازی تکاملی نیز هدف مدل کردن تقابل و رقابت میان استراتژی ها با ابزارهای ریاضی است. تفاوت اصلی نظریه بازی تکاملی با نظریه بازی کلاسیک در این است که در نظریه بازی تکاملی، افراد یا همان بازیکن ها تصمیم گیرنده های عقلایی نیستند که میان تعدادی استراتژی، هرکدام که سود بیشتری به آن ها بدهد را انتخاب کنند. بلکه هر شخص یا بازیکن یک استراتژی دارد و افراد مختلف با استراتژی های مختلف با هم رقابت می کنند. اینکه چه استراتژی غالب است، بر اساس تابع امتیاز یا تابع مطلوبیت تعیین می شود که در مسایل زیست شناسی تکاملی با شانس بقا در فرد یا گونهٔ جانوری برابر است. پس بازیکن ها انتخاب کننده نیستند و صرفاً بر اساس استراتژی خود در حال رقابت با هم هستند. در مسائل نظریه بازی تکاملی، یک جمعیت متشکل از افراد مختلف با استراتژی های مختلف داریم که این افراد دو به دو با هم رقابت می کنند و نتیجهٔ رقابت نشان دهندهٔ شانس بقا در دو بازیکن است. هدف بررسی تغییرات در جمعیت در طول زمان است. برای حل مسائل نظریه بازی تکاملی می توان از نمودارهای جدولی مشابه با نظریه بازی کلاسیک استفاده کرد. در یک مسئلهٔ دو بازیکنه در نظریه بازی کلاسیک هر کدام از سطرها و ستون ها نمایندهٔ یک بازیکن واقعی هستند و هر سطر یا ستون نشان دهندهٔ استراتژی های هر بازیکن است؛ ولی در نظریه بازی تکاملی سطر و ستون نمایندهٔ دو بازیکن خاص نیستند بلکه نمایندهٔ دو بازیکن هستند که به طور تصادفی از جمعیت بیرون کشیده شده و در حال رقابت با هم هستند. تعداد سطرها و ستون ها همواره برابر است و جدول نیز متقارن است، زیرا حالت های موجود برای بازیکن اوّل و دوّم که به طور تصادفی انتخاب می شوند، یکسان هستند. جدول زیر برای نسخهٔ سادهٔ بازی شاهین-قمری کشیده شده است. به علت متقارن بودن بازی، فقط امتیاز بازیکن اوّل در خانه های جدول نوشته شده است. طبق جدول، دو نوع استراتژی در جمعیت داریم و دو بازیکن که به صورت تصادفی انتخاب می شوند، هرکدام می توانند شاهین یا قمری باشند پس از میان حالات ممکن برای رویارویی دو بازیکن ۴ حالت داریم که نتیجهٔ هرکدام در یک خانهٔ جدول آمده است. استراتژی پایدار تکاملی یا ESS نوعی نسخهٔ تعمیم یافتهٔ تعادل نش است و اگر توسط جمعیتی بکارگرفته شود، غیرقابل رسوخ خواهد بود، به این معنی که ورود دسته ای از گونه هایی که استراتژی ثانویه ای را نمایندگی می کنند، نمی تواند آن جمعیت را منقرض کند. انقراض یک دسته براساس مقدار تابع مطلوبیت آن یا همان شانس بقای آن در برابر دیگر استراتژی ها تعیین می شود. استراتژی پایدار تکاملی یکی از دو شرط زیر را دارد: به علّت متقارن بودن بازی، فرقی نمی کند که بررسی های ذکر شده را روی کدام بازیکن انجام می دهیم و می توان در دو خط بالا جای بازیکن اوّل و دوّم را در متن عوض کرد. شرط اوّل همان شرط تعادل نش است. پس همان طور که گفته شد، استراتژی پایدار تکاملی حتماً تعادل نش نیز هست. به طور عمده دو رویکرد در نظریه بازی تکاملی وجود دارد. اوّلی که در بیشتر طول حیات این نظریه رایج بوده و رویکرد مینارد اسمیت و جان پرایس است، عبارت است از تعریف یک استراتژی پایدار تکاملی که بازی را در یک حالت پایدار و ایستا در نظر می گیرد و سعی می شود خصوصیات این حالت محاسبه و بررسی شود. این استراتژی می تواند خالص یا مخلوط باشد. استراتژی خالص به حالتی گفته می شود که هر بازیکن یک استراتژی از میان حالات موجود را انتخاب کند. در حالت استراتژی مخلوط، بازیکن تابع توزیع احتمالی به استراتژی های ممکن نسبت می دهد و بر اساس این توزیع از میان استراتژی ها انتخاب می کند. در این رویکرد به مکانیزم رخ دادن تغییرات در طول زمان توجهی نمی شود و فقط حالت پایدار نهایی مد نظر است. در رویکرد دوّم، مدلی ساخته می شود که دینامیک رخ دادن تغییرات در طول زمان را توضیح می دهد. به این شکل که تغییر در جمعیت نمایندهٔ هر استراتژی در طول زمان بررسی می شود و در نهایت نیز در صورت وجود، به حالتی ایستا می رسیم که در رویکرد اوّل به دنبال آن می گشتیم. مشخص است که رویکرد دوّم کامل تر بوده و اخیراً با پیشرفت کامپیوترها و ممکن شدن شبیه سازی های پیچیده، توجه بیشتری به آن می شود. از بازی شاهین-قمری می توان به عنوان بهترین مثال برای بررسی رویکرد اوّل یاد کرد. این بازی که برای اوّلین بار توسط مینارد اسمیت و جان پرایس مدل شد، دربارهٔ رقابت دو موجود بر سر یک منبع با ارزش مشخص است. طبق نظریه تکامل داروین موجودات برای بقا با هم رقابت دارند و انتخاب طبیعی به موجودات قدرتمندتر اجازهٔ ادامهٔ نسل می دهد. بر اساس این نظریه پیش بینی می شد که رفتار غالب در طبیعت باید رفتار تهاجمی باشد به طوری که هر موجود تا پای مرگ با موجودات دیگر بر سر منابع و زنده ماندن مبارزه کند. در صورتی که مشاهدات نشان می دهند در بسیاری از موارد موجودات هنگام رقابت با هم بر سر منابع، نه تنها رفتار تهاجمی نشان نمی دهند بلکه کاملاً منفعلانه عمل می کنند. اوّلین توضیحی که برای این مسئله داده شد، توسط کنراد لورنتس با عنوان انتخاب طبیعی در سطح گروهی بود، به این معنی که تکامل در بسیاری از موارد نه در سطح فردی بلکه در سطح گروهی و گونه های جانوری رخ می دهد. به این شکل که موجودات در طول زمان رفتارهایی را دنبال می کنند که برای گونهٔ جانوری خود و نه لزوماً برای فرد بهینه است. مینارد اسمیت و جان پرایس برای توضیح این پدیده رویکرد متفاوتی داشتند و از نظریه بازی استفاده کرده و رقابت های جانوری را به صورت بازی شاهین-قمری مدل کردند. همان طور که گفته شد این بازی دربارهٔ رقابت دو موجود بر سر یک منبع با ارزش مشخص است. این دو موجود می توانند رفتار تهاجمی از خود نشان بدهند یا اینکه از خود رفتار منفعلانه نشان دهند. شاهین و قمری نیز به نوعی نماد این دو طرز رفتار هستند. در صورتی که هر دو موجود رفتار تهاجمی یا شاهین گونه از خود نشان دهند، با احتمال برابر یکی از آن ها برنده می شود و منبع مورد مناقشه از آن او می شود و یکی از آن ها می بازد و باید هزینه ای را پرداخت کند. در صورتی که یک موجود با رفتار تهاجمی به یک موجود منفعل بر بخورد، تمامی منبع بدون هیچ هزینه ای از آن موجود تهاجمی می شود و طرف منفعل منفعتی کسب نمی کند. در صورتی که دو موجود منفعل به مصاف هم بروند، هیچگونه درگیری رخ نمی دهد و هر دو منبع مورد نظر را به شکل برابر به طور مشترک مصرف می کنند. جدول زیر مربوط به این بازی است. در اینجا ارزش منبع مورد مناقشه V و هزینهٔ مبارزه C می باشد. البته جدول بالا به فقط یک رویارویی می پردازد و منفعت رسیده به هر دسته از موجودات بستگی به فراوانی هر دسته نسبت به کل جمعیت دارد. طبق تعریف داده شده از استراتژی پایدار تکاملی می توان با قاطعیت گفت که استراتژی قمری هیچ گاه ESS نیست. در صورتی که ارزش منبع مورد مناقشه بزرگتر از هزینهٔ مبارزه باشد، بازی یک تعادل خالص دارد که همان حالت شاهین-شاهین است. این نتیجه به این معنی است که یک جمعیت از موجودات با رفتار تهاجمی یا شاهین گونه همواره از نظر تکاملی پایدار است و یک جمعیت از موجودات با رفتار منفعلانه یا قمری گونه از نظر تکاملی ناپایدار است، به این معنی که در صورتی که تعداد کمی شاهین به این جمعیت وارد شود، می توانند همواره با شکست دادن قمری ها آن ها را در طول زمان منقرض کنند. در صورتی که هزینهٔ مبارزه از ارزش منبع مورد مناقشه بیشتر باشد، بازی تعادل خالص که ESS باشد، ندارد و فقط تعادل مخلوط دارد. به شکلی که در حالت پایدار تکاملی احتمال شاهین بودن هر بازیکن برابر با formula_1 می باشد، یعنی جمعیتی که نسبت formula_1آن شاهین باشد و بقیهٔ آن قمری، از نظر تکاملی پایدار است و این نتیجه گیری به نوعی توضیح دهندهٔ رفتارهای مشاهده شده از بسیاری از موجودات در طبیعت است. در بازی جنگ-فرسایشی، مشابه بازی شاهین-قمری رقابت میان دو طرف بر سر یک منبع مدل می شود با این تفاوت که این منبع را نمی توان به اشتراک گذاشت و اینجا برنده تمامی منبع را صاحب می شود. در اینجا هر بازیکن می تواند مقداری هزینه کند و هر که مقدار بیشتری هزینه کند برنده است. این هزینه را می توان در موقعیت های واقعی به زمان تشبیه کرد. در بسیاری از مناقشات میان کشورها، ممکن است دو کشور هیچ برتری که بتواند منجر به پیروزی قاطع و سریع شود، نداشته باشند. در نتیجه مناقشهٔ میان دو کشور به یک جنگ فرسایشی طولانی تبدیل می شود که طرفی در آن برنده می شود که بتواند مدّت طولانی تری در این وضعیت دوام بیاورد. در اینجا ولی فرض می شود که هر بازیکن توانایی هزینه کردن هر مقدار از منبع مورد نظر را داشته باشد ولی باید توجه شود که با توجه به محدود بودن ارزش منبع مورد مناقشه، صرف کردن هزینه های بالاتر از ارزش منبع نامطلوب است. این بازی دقیقاً مشابه یک مزایده است. مشخص است در این بازی هیچ استراتژی غالب یا استراتژی پایدار تکاملی به فرم خالص وجود ندارد. زیرا در اینصورت استراتژی بازی شده توسط برنده در یک دور توسط یک استراتژی که در آن بازیکن مقدار کمی بیشتر هزینه می دهد، در دور بعد شکست داده می شود. این بازی تنها تعادل مخلوط دارد به طوری که هر بازیکن با توجه با یک تابع توزیع احتمال هزینه می کند. این تابع توزیع توسط پارکر و تامپسون به صورت زیر بدست آمد: formula_3 اگر جمعیتی داشته باشیم که طبق این استراتژی بازی بکنند، می توان نسبت جمعیت که با هزینهٔ m از رقابت صرف نظر می کنند را به صورت رابطه زیر بدست آورد. همان طور که در نمودار هم نمایان است هرچه ارزش منبع مورد مناقشه بیشتر باشد، بازیکن ها مقدار بیشتری حاضرند هزینه کنند. formula_4 رویکرد دوّم که به دنبال توضیح دینامیک تغییرات در جمعیت و نه فقط حالت تعادلی پایانی است، اوّلین بار توسط تیلور و جانکر در سال ۱۹۷۸ و سپس زیمن در سال ۱۹۷۹ با نام دینامیک تکثیر یا Replicator Dynamics ارائه شد. در این رویکرد سعی می شود با معدلات ریاضی سیر تغییرات در فراوانی گونه های متفاوت با استراتژی ها متفاوت در جمعیّت در طول زمان توضیح داده شود. برای بررسی این رویکرد می توان به بازی معروف معمای زندانی پرداخت. در حالت پایه ای این بازی فرض می شود دو بازیکن داریم که هر دو زندانی هستند و هرکدام می توانند از میان استراتژی های همکاری یا نقض همکاری در راه منفعت شخصی یکی را انتخاب کنند. در صورتی که هر دو همکاری کنند، نتیجهٔ R را کسب کرده، در صورتی که یکی همکاری و دیگری نقض همکاری را انتخاب کند به ترتیب نتیجه های S و T کسب می شود و در نهایت اگر هر دو به نقض همکاری دست بزنند نتیجهٔ P و P گیر هردو بازیکن می آید. در اینجا رابطهٔ T> R> P> S همواره برقرار است. در جدول زیر این بازی ساده مدل شده است. واضح است که حالت نامطلوب نقض همکاری- نقض همکاری تنها تعادل نش بازی و تنها استراتژی پایدار تکاملی این بازی است. در رویکرد دینامیک تکثیر هدف بررسی نرخ رسیدن جمعیت به ESS است. حال فرض می شود که یک جمعیت بزرگ متشکل از افراد داریم که هر کدام دو به دو با هم تعامل خواهند داشت و می توانند استراتژی همکاری و نقض همکاری را انتخاب کنند. افراد بر اساس نتیجهٔ کسب شده در هر دوره انتخاب خود را در دورهٔ بعد اصلاح می کنند. formula_5 و formula_6 به ترتیب نسبت جمعیت هستند که استراتژی های همکاری و نقض همکاری را دنبال می کنند. فرض می شود formula_7و formula_8به ترتیب مطلوبیت کسب شده توسط این دو دسته هستندو formula_9میانگین وزن دار این دو می باشد. در هر دوره نیز نسبت جمعیت که استراتژی های همکاری و نقض همکاری را دنبال می کنند تابعی از مطلوبیت آن دسته و نسبت آن دسته در دورهٔ قبل به این شکل است:formula_10 در چنین شرایطی نرخ تغییر جمعیت هر گروه در هر دوره عبارت است از: formula_11 به خاطر اینکه T> R و P> S می دانیم در هر دوره formula_12 پس مشخص است که نرخ تغییر نسبت جمعیت که همواره همکاری بازی می کنند، منفی و نرخ تغییر نسبت جمعیت که نقض همکاری را بازی می کند مثبت است، پس طی زمان جمعیت بازیکن هایی که همکاری بازی می کنند به سمت انقراض حرکت کی کند و همواره دسته ای که نقض همکاری را بازی می کنند در جمعیت کل غالب تر و غالب تر می شوند. با استفاده از نظریه بازی تکاملی بسیاری از ابعاد رفتار انسان سعی شده که توضیح داده شوند. مسائلی چون: نوع دوستی (فلچر و زوویک، ۲۰۰۷)، نوع دوستی (پیج و نواک، ۲۰۰۲ و فیشرمن، ۲۰۰۶)، فرهنگ (انکویست و گیرلاندا، ۲۰۰۷) و نظام های ارتباطی (برت، ۲۰۰۷). به طور مثال اسکیرمز (۱۹۹۶) معتقد است شکل گیری تدریجی عدالت خواهی در انسان ها با نوعی مکانیزم تکاملی قابل توضیح است. او در کتاب خود، تکامل قراردادهای اجتماعی پس از یک مدل سازی سادهٔ ریاضی مسئلهٔ تقسیم کیک، نتیجه گیری می کند: می توان گفت در یک جمعیت متناهی و در زمان متناهی و در صورت وارد کردن مقداری المان های تصادفی در تکامل میان جمعیت ها در زمان های مختلف، جمعیت به سمت یک وضعیت تعادلی می رود که تقسیم منابع میان افراد به طور برابر رخ می دهد. این می تواند شروعی برای توضیح مفهوم عدالت باشد. البته توضیح بسیاری از این مسائل نیازمند ساده سازی های پیش از حد ریاضی است و کاملاً بستگی به این دارد که قوانین بازی و دینامیک تکثیر را ما چگونه با ریاضیات مدل می کنیم ولی همان طور که گفته شد مدل هایی وجود دارد که این مسائل را با آن ها بتوان توضیح داد. با اینکه نظریه بازی تکاملی برای توضیح بسیاری از مسائل در زیست شناسی تکاملی استفاده شده است ولی کاربردهای آن در زمینه های مختلف علوم اجتماعی به طور تدریجی رو به افزایش است. تفاوت های نظریه بازی تکاملی با نظریه بازی کلاسیک باعث شده بتوان بسیاری از کاستی های نظریه بازی کلاسیک را رفع کرد و با استفاده از آن موقعیت های واقعی بیشتری را مدل کرد. در ادامه به تعدادی از این کاستی ها اشاره می شود. در نظریه بازی کلاسیکی همواره برای بازی هایی غیرهمکارانه تعادل مخلوط پیدا می شود ولی در بسیاری از موارد، بازی ها تعادل های خالص ندارند. در نظریه بازی کلاسیکی فرض می شود که بازیکن ها توانایی بازی کردن استراتژی های مخلوط را هم علاوه بر استراتژی های خالص دارند. در بسیاری از موارد واقعی مانند بسیاری از موقعیت ها در طبیعت بازیکن ها توانایی بازی کردن استراتژی های مخلوط را ندارند و فقط خالص بازی می کنند. به عنوان مثال می توان به بسیاری از موجودات در طبیعت اشاره کرد که فقط توان بازی کردن یک استراتژی را دارند که توسط ژنتیک آن ها تعیین می شود. پس در صورتی استراتژی های مخلوط را ممنوع کنیم برای پیش بینی نتیجهٔ بعضی بازی ها، نمی توان از نظریه بازی کلاسیک استفاده کرد. معروف ترین مثال از چنین بازی هایی، بازی سنگ-کاغذ-قیچی است. این بازی همواره یک استراتژی تعادلی دارد که در آن با احتمال برابر یکی از ۳ حالت بازی می شوند. در جدول زیر می توان قوانین حاکم بر این بازی را دید. به علّت تقارن فقط امتیاز بازیکن اوّل در خانه های جدول آمده اند. در صورتی که استفاده از استراتژی مخلوط ممنوع باشد، این بازی هیچ تعادلی ندارد و اصطلاحاً یک بازی ناپایدار است. در نظریه بازی کلاسیک این بازی ها را نمی توان تحلیل کرد. در نظریه بازی تکاملی ولی می توان دربارهٔ تغییرات در طول زمان در این بازی ها صحبت کرد. فرض می کنیم جمعیتی داریم متشکل از ۳ دسته آدم که در هر دوره هرکدام فقط یک استراتژی را بازی می کنند. این افراد دو به دو با هم بازی می کنند و نتایج هر بازی بر اساس بازی دو بازیکنهٔ بالا تعیین می شود. نتیجهٔ بازی های دوبه دو و قوانین حاکم بر دینامیک تکثیر جمعیت مربوط به هر استراتژی را در دور بعد مشخص می کند. طبیعتاً جمعیت متناسب با هر دوره بستگی به نتایج بازی ها در دورهٔ قبل دارد به این شکل که جمعیت استراتژی هایی که در دورهٔ قبل بازنده بودند کم می شود و جمعیت استراتژی هایی که برنده بودند، افزایش می یابد. یک جمعیت از قیچی بازها می تواند توسط تعدادی سنگ باز به سمت انقراض برود و به همین ترتیب یک جمعیت از کاغذ بازها می توانند باعث انقراض سنگ بازها شوند و در نهایت یک جمعیت قیچی باز می تواند باعث انقراض کاغذ بازها شود و این چرخه همواره تکرار می شود. در نمودار زیر می توان فراوانی تجمعی هر گروه را در طول زمان دید. چنین مکانیزمی در طبیعت نیز دیده می شود. گونهٔ خاصی از سوسمار وجود دارد که ۳ نوع فنوتایپ به شرح زیر دارد: مکانیزم های حاکم بر بازی سنگ-کاغذ-قیچی در اینجا به طور کامل حاکم است. هر فنوتایپ این جانور در رقابت با یکی از فنوتایپ های دیگر پیروز است و در رقابت با دیگری شکست می خورد. جدول زیر این بازی را نشان می دهد. چنین مکانیزمی مشابه بازی سنگ-کاغذ-قیچی منجر به چرخه های ۶ ساله می شود. به طوری که در طول ۶ سال ابتدا گردن نارنجی فنوتایپ غالب جمعیت می شود و سپس گردن زردها فنوتایپ غالب می شوند و در نهایت گردن آبی ها غالب می شوند و دوباره این چرخه تکرار می شود. گفته می شود که وقتی که مینارد اسمیت فهمیده چنین پدیده هایی در طبیعت وجود دارد گفته است: این موجودات حتماً کتاب من را خوانده اند! بسیاری از بازی ها هستند که حل آن ها مارا به تعدادی تعادل مخلوط و خالص می رساند. اینکه بازیکن ها میان استراتژی های تعادلی، همواره کدام را انتخاب می کنند، خود مسئله ای است که در نظریه بازی کلاسیک برای آن راه حلی ارائه نمی شود. راه حل های متعددی برای این مسئله آورده شده که نظریهٔ نقطه کانونی توماس شیلینگ یکی از آن ها است. نظریه بازی تکاملی نیز با مدل کردن روند رسیدن به تعادل با استفاده از دینامیک تکثیر خود می تواند راه حلی برای این مسئله ارائه دهد. می توان با شرایط اوّلیهٔ متفاوت، قیدی برای میل کردن به هر یک از تعادل ها بدست آورد. در نظریه بازی کلاسیک، همواره فرض می شود که بازیکن ها، تصمیم گیرنده های عقلایی هستند که همواره به دنبال ماکسیمم سازی سود خود هستند و میان استراتژی های موجود اینگونه انتخاب می کنند. این فرض از تعریف اوّلیهٔ تابع مطلوبیت های خوش تعریف ناشی می شود که طی آن به هر بازیکن تابع مطلوبیتی نسبت داده می شود که ترایایی بوده و می توان با استفاده از اعداد ترجیحات بازیکن ها را مدل کرد. در واقعیت، در بسیاری از موارد این فرض صدق نمی کند و همواره مواردی در رفتارهای انسان ها وجود دارد که این فرض را نقض می کند. در نظریه بازی تکاملی چنین فرضی وجود ندارد و همواره در بلند مدّت توانایی بقا تعیین کنندهٔ حالت پایدار است. این توانایی بقا می تواند تعریف های مختلفی با توجه به اینکه چه موضوعی دارد مدل می شود، داشته باشد. همچنین نظریه بازی تکاملی با ممکن ساختن بازی های چند مرحله ای به طوری که بعد از هر مرحله جمعیت توانایی تغییر و بازنگری استراتژی خود را داشته باشد، امکان مدل سازی پدیدهٔ یادگیری را فراهم می کنند و بسیاری از تحوّلات در رفتارهای انسان ها به طور موفق با نظریه بازی تکاملی مدل شده اند. در نظریه بازی کلاسیک که توسط فون نیومان و مورگنتسن تشریح شد، همواره بازی ها به صورت ایستا بررسی می شوند و حالت تعادلی با این فرض بدست می آید. رویکرد دوّم در نظریه بازی به طور صریح روند رخ دادن تغییرات را با تعریف مکانیزم های حاکم بر دینامیک تکثیر مدل می کند. البته در نظریه بازی کلاسیک، مدل کردن بازی ها به فرم گسترده امکان مدل کردن بازی های چند مرحله ای را می دهد ولی نقص این رویکرد در این مسئله است که بازیکن ها قبل از شروع بازی یک استراتژی کلی برای کل بازی دارند و توان اصلاح و تغییر استراتژی خود را در طول بازی ندارند که در نظریه بازی تکاملی اینگونه نیست.
[ { "answer1": "اوّلین تلاش ها برای استفاده از مدل های نظریه بازی در زیست شناسی به رونالد فیشر نسبت داده می شود.", "answer2": "در سال ۱۹۷۲ جان مینارد اسمیت، مفهوم استراتژی پایدار تکاملی را مطرح می کند و به نوعی این تاریخ، به عنوان تاریخ شکل گیری نظریه بازی تکاملی شناخته می شود.", "distance": 599, "question": "چه کسی اولین تلاش ها برای استفاده از مدل های نظریه بازی در زیست شناسی را انجام داد و همچنین مفهوم استراتژی پایدار تکاملی توسط چه کسی مطرح شد؟" }, { "answer1": "تفاوت عمدهٔ نظریه بازی تکاملی با نظریه بازی کلاسیک در این مسئله است که برخلاف نظریه بازی کلاسیک در اینجا همواره فرض می شود که استراتژی ها توسط بازیکنان به طور آگاهانه انتخاب نمی شوند بلکه به نوعی هر بازیکن نمایانگر یک نوع استراتژی ست که در مثال های زیستی توسط ژن آن گونه مشخص می شود و در هر بازی در واقع تعامل میان دو گونه از جمعیت مدل می شود.", "answer2": "یکی از کاربردهای نظریه بازی تکاملی در این زمینه، بازی جنگ فرسایشی است که برای مدل کردن رقابت های نظامی میان کشورها استفاده می شود.", "distance": 1123, "question": "تفاوت عمده نظریه بازی تکاملی با نظریه بازی کلاسیک چیست؟ و یک مثال از کاربرد نظریه بازی تکاملی در زمینه اقتصاد چیست؟" }, { "answer1": "در سال ۱۹۶۱ ریچارد لوونتین اوّلین استفادهٔ آشکار از نظریه بازی را در زمینهٔ زیست شناسی تکاملی می کند.", "answer2": "رویکرد دوّم که به دنبال توضیح دینامیک تغییرات در جمعیت و نه فقط حالت تعادلی پایانی است، اوّلین بار توسط تیلور و جانکر در سال ۱۹۷۸ و سپس زیمن در سال ۱۹۷۹ با نام دینامیک تکثیر یا Replicator Dynamics ارائه شد.", "distance": 8721, "question": "در چه سالی ریچارد لوونتین اولین استفاده از نظریه بازی را در زمینه زیست شناسی تکاملی انجام داد و همچنین، رویکرد دوم در نظریه بازی تکاملی که دینامیک رخ دادن تغییرات را توضیح می دهد، اولین بار توسط چه کسانی ارائه شد؟" }, { "answer1": "بررسی تکامل در بستر نظریه بازی کمک کرده که پدیده هایی مانند رفتارهای همکارانه و نوع دوستانه میان موجودات، حمایت والدین از فرزندان یا گزینش زوج در گونه های جانوری بهتر توضیح داده شوند.", "answer2": "برای حل مسائل نظریه بازی تکاملی می توان از نمودارهای جدولی مشابه با نظریه بازی کلاسیک استفاده کرد.", "distance": 2886, "question": "هدف از بررسی تکامل در بستر نظریه بازی چیست؟ و چگونه می توان مسائل نظریه بازی تکاملی را حل کرد؟" }, { "answer1": "استراتژی پایدار تکاملی یا ESS نوعی نسخهٔ تعمیم یافتهٔ تعادل نش است و اگر توسط جمعیتی بکارگرفته شود، غیرقابل رسوخ خواهد بود، به این معنی که ورود دسته ای از گونه هایی که استراتژی ثانویه ای را نمایندگی می کنند، نمی تواند آن جمعیت را منقرض کند.", "answer2": "در بازی جنگ-فرسایشی، مشابه بازی شاهین-قمری رقابت میان دو طرف بر سر یک منبع مدل می شود با این تفاوت که این منبع را نمی توان به اشتراک گذاشت و اینجا برنده تمامی منبع را صاحب می شود.", "distance": 4708, "question": "در نظریه بازی تکاملی استراتژی پایدار تکاملی به چه معناست؟ و همچنین بازی جنگ فرسایشی چگونه مدلی را ارائه می دهد؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
271
: آل کثیر آلِ کَثیر عشیرهٔ عرب شیعی مذهب خوزستان است. مردم این عشیره در اهواز، آبادان، شوش، سوسنگرد، دزفول، شوشتر،منطقهٔ میاناب، کرخه و روستاهای پیرامون زندگی می کنند. آل کثیر به سه تیرهٔ بزرگ بیت سعد و بیت کریم و بیت ناصر تقسیم می شود. نام های خانوادگی رایج این قبیله آل کثیر، الکثیر، سعدی آل کثیر.خنیفری، کثیر، کثیری، خنیفر، کرامت ، حیدری، ناصری، سعادتی، مساعد سلطانی، شایعی، ناصر، خنفری، بنی سعد، بنیانی و جم است. روایات بازگو شده در این نکته همداستانند که واژهٔ «کثیر» که به کثیر بن مالک جد قبایل آل کثیر اشاره می کند به عنوان نام خانوادگی قبایل آل کثیر انتخاب شده است. قبیله آل کثیر متعلق به عرب هایی هستند که در دوره مشعشعیان و به ویژه پس از وفات سید مبارک مشعشعی به عنوان یکی از قبایل تأثیرگذار در عرصه منازعات و کشکمش ای قدرتمند، نام آن بر سر زبان ها افتاد. به گفته جهانگیر قائم مقامی آل کثیر در زمان مشعشعیان از عراق به خوزستان مهاجرت کرده، اول در غرب خوزستان (هویزه) و بعد به دزفول و شوش مهاجرت کرده اند. برگ نیسی هم زمان مهاجرت آل کثیر به خوزستان را همزمان با حکومت صفویه می داند آل کثیر در زمان صفویه مطرح بودند و دارای ارتباطات و مکاتبات با شاهان سلسله صفوی بودند. در میان قبایل عرب سه قبیله می توان یافت که با آل کثیر همنامند: نخست قبیلهٔ کثیر حضرموت و در همدان الجوف در یمن، به ویژه یکی از بطنهای آن به نام بنی کثیر (کحاله، ۳/۹۷۸). دو دیگر قبیلهٔ فضول جنوب نجد که به دو تیرهٔ فضل و کثیر تقسیم می شود و نسب آن بر پایهٔ یک روایت مبهم به بنی لام بازمی گردد (لاریمر، II(A)/۵۱۰). بنی لام از عشایرشناخته شدهٔ خوزستان است. سه دیگر، بنی ابی کثیر است که بطنی از لواتهٔ بربر است (سویدی، ۱۰۳) بنا به روایتی ("تاریخ قبایل و عشایر عرب" نوشته یوسف عزیزی) آل کثیر شاخه ای از عشیرهٔ آل فضل است (تحقیقات محلی مؤسسه آل کثیر) شمار زیادی از قبیله آل کثیر در کشورهای عمان و عربستان سعودی در مکه و اطراف آن و در مدینه و… نیز ساکنند (تحقیقات محلی نویسنده). برپایهٔ این روایت، (کتاب "تذکره شوشتر") حُنَیْفِر نخستین نیای بیاد ماندهٔ عشیره، و به دلیل باهوشی و چابکی از توجه دستگاه حکومت مشعشعیان برخوردار شد و کار گردآوری مالیات منطقهٔ میاناب به وی واگذار گردید. خنیفر با دختر یکی از شیوخ بنی خالد ازدواج کرد و دارای فرزندی به نام سعد شد. در منطقهٔ میاناب طوایفی چند همچون معلّی، روس عُلَیْم (شامل زُهَیْریّه)، طُرَیْف، ظَبّه (ازبنی خالد)، عنافِجه،بنی لام آل عبدالخان و مهدیه می زیستند. هنگامی که مسئلهٔ اشتقاق نهر هرموشی که حفر آن به وسیلهٔ خنیفر از کرخه پیش آمد، طایفهٔ معلی که از همه نیرومندتر بود، از چیرگی خنیفر بر زمین های پیرامون بیمناک شد و به دستیاری روس غلیم او را سر به نیست کرد. سپس سعد، شیوخ این طوایف را به کین خواهی پدر کشت و با پشتیبانی فرمانروای مشعشعی، ریاست آنان را به عهده گرفت (تحقیقات مؤسسه آل کثیر). عزاوی گفته است: «تنها در روزگار صادق خان زند و طی درگیری های وی با عشیرهٔ منتفق است که با نام آل کثیر برخورد می کنیم (عشائر…، ۴/۱۹۵)، اما نام این عشیره نخستین بار در رویدادهای اواخر دوران صفویه و مشخصاً در جریان صفی میرزا دیده می شود. در این هنگام ریاست عشیره با شیخ فارِس فرزند ناصر و نوهٔ خنیفر بود. به دنبال حملهٔ افغانها به ایران و تسلیم شدن شاه سلطان حسین صفوی (۱۱۰۵–۱۱۳ق/۱۶۹۴–۱۷۲۳م) کسان بسیاری به ادعای پادشاهی و شاهزادگی برخاستند و بدین سان ملوک الطوایفی فراگیر شد (استرابادی، ۲–۳؛ کوهمره ای، ۴۷۸). در ۱۱۳۷ق/۱۷۲۴م شخصی به نام صفی میرزای ثانی وابسته به طایفهٔ کرانی خلیل آباد بختیاری (ناحیه ای در اطراف الیگودرز) خود را فرزند شاه سلطان حسین خواند و به یاری سران ایل ها و عشایر محال شوشتر و کوهگیلویه به فرمانروایی پرداخت. اما شاه طهماسب نامه ای در تکذیب ادعای او فرستاد. از این رو، سران بختیاری صفی میرزا را به زندان انداختند، اما مردم به سبب ناخشنودی از ابوالفتح خان (حاکم شوشتر)، و به هواخواهی صفی میرزا سر به شورش برداشتند و در نتیجه صفی میرزا آزاد شد و با هواخواهانش به کوه های بختیاری پناه برد و سرانجام در محرم ۱۱۴۰ق/اوت ۱۷۲۷م در دهدشت (از دهستان بویر احمدی سردسیر بخش کوهگیلویهٔ شهرستان بهبهان) به فرمان طهماسب قلی خان (نادرشاه) کشته شد. طی ۲ سال قدرت صفی میرزا، حکومت شوشتر با شیخ فارِس آل کثیر بود و اسفندیار بیک کارگزاری او را به عهده داشت (جزایری، ۹۰–۹۲). نادر به پاداش دستیاری کلبعلی خان پسر مهرعلیخان در کشتن صفی میرزا، فرمان حکومت شوشتر را به نام او نوشت، اما اقتدارآل کثیر از آشکار شدن این فرمان جلوگیری کرد و تا ۱۱۴۲ق/۱۷۲۹م که نادرشاه به خوزستان آمد، اسفندیاربیک همچنان به کارگزاری شیخ فارِس به شوشتر فرمان می راند (جزایری، ۱۱۲؛ کسروی، ۱۰۰). بدین سان، آل کثیر درمنطقهٔ میاناب و شهرهای دزفول و شوشتر از اقتداری برخوردار شد که تنها پس از بالا گرفتن کار شیخ خزعل (۱۲۷۹–۱۳۵۵ق/۱۸۶۲–۱۹۳۶م) آن را از دست داد. در ۱۱۴۶ق/۱۷۳۳م پس از شکست نادر از توپال عثمان پاشا، محمدخان بلوچ حاکم کوهگیلویه و دزفول و شوشتر، به کمک ابوالفتح خان، حاکم پیشین شوشتر، آوازه در داد که نادر برای دومین بار شکست خورده و گم شده است (جزایری، ۱۱۶، ۱۱۷). او مردم شوشتر و برخی شیوخ را با خود همداستان کرد و حکومت کوهگیلویه را به شیخ فارِس آل کثیر سپرد (استرابادی، ۲۲۰). نادر، محمدحسین خان سردار را به سرکوب شیخ فارِس که در قلعهٔ خود به مخالفت سنگر گرفته بود، فرستاد. پس از آنکه محمدخان را در بند شولستان شکست داد (گلستانه، ۳۷۶)، شیخ فارِس و تنی چند از شیوخ عرب خواستار امان شدند. نادر فرمان داد که که شیوخ را همراه با فرزندان شیخ فارِس از راه خرم آباد به استرآباد بکوچانند (استرابادی، ۲۲۶). پس از کشته شدن نادر (۱۱۶۰ق/۱۱۴۷م)، بار دیگر آشفتگی ایران را فرا گرفت. علی قلی خان برادرزادهٔ نادرشاه با نام عادلشاه به پادشاهی نشست و حکومت هویزه (حویزه) را به مولی مُطْلِب خان مشعشعی و حکومت شوشتر را به عباس قلی خان واگذاشت (جزایری، ۱۲۶). در این دوره بود که آل کثیر نیرومند شدند و بر بخش خاوری خوزستان دست یافتند و کشمکش آنان با مولی مطلب و دیگران آغاز شد (کسروی. ۱۱۱). مطلب خان برای پیشگیری از گسترش اقتدار آل کثیر تصمیم به گوشمال شیخ محمد بن فارِس و دیگر شیوخ عشیره گرفت، اما در جنگی که روی داد، مولی مطلب درسرخکان، نزدیک شوشتر شکست خورد و به هویزه بازگشت (جزایری، ۱۲۷). آل کثیر از این پیروزی دلیرتر شدند و بر همهٔ سرزمینهای پیرامون شوشتر و دزفول تسلط یافتند. در ۱۱۶۱ق/۱۷۴۷م پس از آنکه ابراهیم خان برادر خود، عادلشاه را مغلوب کرد، حاکم جدیدی به شوشتر فرستاد، اما مردم از سختگیری وی به شیوخ عرب پناه بردند و اهالی دزفول نیز محمدرضا بیک حاکم شهر را بیرون راندند. محمدرضا بیک به شیوخ آل کثیر پیوست و ایشان نیابت شوشتر را به او واگذاشتند. (همو، ۱۲۸). در این دوران آل کثیر با بختیاری ها گونه ای هم پیمانی داشتند، زیرا هنگامی که شاه مرادبیک از افشار گَنْدَزْلو به حکومت شوشتر دزفول رسید، آل کثیر به پشتیبانی از محمدرضا بیک در نزدیکی قلعهٔ بیدرویه بروجرد بر او حمله بردند ودستگیرش کردند و او را در میان عشیره به بند کشیدند، اما شاه مرادبیک گریخت و به خانهٔ برادرش نوروزخان در محله گَرْگَرْ (محلهٔ حیدریها) پناه برد. شیخ آل کثیر نیز به یاری مردم محلهٔ دستوا (نعمتی ها) به بیرون راندن وی برخاست. سرانجام پس از جنگ در عقیلی (دهستانی پیرامون شوشتر) هواخواهان شاه مرادبیک شکست خوردند و شیخ آل کثیرهمچون پیش، حکومت شهر را به محمدرضا بیک سپرد (همو، ۱۲۹). پس از ابراهیم شاه، شاهرخ میرزا فرزند رضاقلی در ۱۱۶۲ق/۱۷۴۸م در خراسان به پادشاهی نشست و فرمان حکومت ایالت شوشتر را به نام محمدرضا بیک نوشت. شیخ سعد آل کثیر ناخشنود شد و با مردم محلهٔ گرگر به محاصرهٔ دستوا پرداخت، اما پادشاه جدید، شاه اسماعیل سوم معروف به ید ابوتراب (۱۱۶۳–۱۱۶۵ق/۱۷۴۹–۱۷۵۱م) فرمان حکمرانی را به نام شیخ سعد فرستاد. این کشمکش سرانجام به مصالحه انجامید و شیخ سعد حکومت را به محمدرضا بیک واگذاشت (همو، ۱۳۰، ۱۳۱). در صفر ۱۱۶۴ق/دسامبر ۱۷۵۰م عباس قلی خان که در محال پشتکوه فیلی اقامت داشت، به دزفول بازگشت و مردم شهر با او همداستان شدند (جزایری، ۱۴۵، ۱۴۶) و مهرعلیخان که تا آن هنگام حاکم شهر بود گریخت و در قلعهٔ بندبار جای گرفت. شیخ حَرْب فرزند کریم از شیوخ کثیر که با مهرعلیخان خویشاوندی داشت، شیخ سعد و دیگر شیوخ آل کثیر را به پشتیبانی از او به محاصرهٔ دزفول کشاند. در این میان مولی طلب همراه با شیوخ آل سلطان به قصد سرکوب آل کثیر به کنار کرخه آمد وچندی بعد عباس قلی خان نیز به او پیوست. در این جنگ که چهار ماه به درازا کشید، گروهی کشته شدند، اما کار به مصالحه انجامید، با این حال، دو طرف چند باردیگر نیز به کشمکش برخاستند. جزایری نوشته است که شیخ سعد در ۱۱۶۷ق/۱۷۵۳م درهویزه زندانی بود (ص ۲۰۲). در ۱۱۶۵ق/۱۷۵۱م میان شیوخ آل کثیر اختلاف افتاد و شیخ ناصر فرزند کریم به کمک شیخ مطلبی برادر شیخ سعد به ریاست عشیره رسید (همو، ۱۸۷). در این میانه جنگهایی به پا شد و شیخ طَعّان برادر شیخ ناصر و شیخ سالم بن حرب برادرزادهٔ او کشته شدند. در همین هنگام شخصی به نام سلطان حسین میرزا که خود را فرزند شاه طهماسب می خواند، در عراق پدیدار شد. علیمردان خان بختیاری به پشتیبانی از او برخاست و نامه ای به شیخ ناصر نوشت و خواستار پشتیبانی او شد، اما شیخ ناصر اعتنایی نکرد (همو، ۱۹۰، ۱۹۱). سرانجام پس از جنگی که میان کریم خان زند و علیمردان روی داد و به پیروزی کریم خان انجامید، شیخ سعد کاملاً مغلوب شد و به شیوخ آل خمیس پناه برد و هواخواهانش پراکنده شدند. اهالی دزفول و شوشتر نیز ریاست شیخ ناصر را پذیرفتند. تنها ماندن علیمردان، مایهٔ گسیختگی پیوند او با آل کثیر شد، اما هر دو همچنان دشمن کریم خان ماندند. پس از آنکه کریم خان بر بخش عمده ای از ایران دست یافت، سیزعلی خان خواهرزادهٔ خود را به حکومت فیلی و خوزستان فرستاد، اما او در جنگی که در ۱۱۷۵ق/۱۷۶۱م روی داد، به دست شیخ عَلوان فرزند سعد کشته شد (نامی، ۱۰۹، ۱۱۰). در۱۱۷۶ق/۱۷۶۲م که زکی خان پسرعموی کریم خان بر او شورید، به آل کثیر روی آورد و آنان به نشانهٔ دشمنی با کریم خان زند او را پذیرا شدند (همو، ۱۲۳، ۱۲۴). بازدر ۱۱۷۶ق/۱۷۶۲م نظرعلی خان که از سوی کریم خان برای سرکوب بنی لام به دزفول رفته بود، در بازگشت با عرب های آل کثیر روبه رو شد و دارایی آنان را چاپید وغنیمت بسیار گرفت (همو، ۱۲۹، ۱۳۰). از این رو به دشواری می توان نقل عزاوی را پذیرفت که نوشته است در نبرد ابی حلانه، عشیرهٔ آل کثیر به سرکردگی شیخ علوان در کنار سربازان صادق خان بر ضد منتفق جنگید (تاریخ العراق، ۶/۸۰). در آغاز حکومت قاجاریان، خوزستان به چندین بخش تقسیم شده بود. آل کثیر، خاندان مشعشع و کعبیان هریک جداگانه به سر می بردند و پروایی از آقامحمدخان قاجار نداشتند (کسروی، ۱۴۹). همزمان با مرگ محمدشاه قاجار در ۱۲۶۴ق/۱۸۴۷م دربیش تر نواحی ایران شورش بر پا بود و شیوخ عرب در همه جای خوزستان به نافرمانی پرداختند. از جمله شیخ حداد رئیس عشیرهٔ آل کثیر خود را در منطقهٔ دزفول و شوشتر شاه خواند و به نام خود سکه زد. مولی عبدالله مشعشعی با گروهی از عشایر بنی ساله، با وی و عنافجه (عنافقه) به سرکوب شاه حداد به دزفول رفت. به دنبال جنگی سخت، شیخ حداد به دست عشایر عنافجه دستگیر شد. مولی عبدالله چند روزی او را در هویزه نگه داشت و سپس به خرم آباد فرستاد، اما شیخ حداد به کمک یکی از غلامانش از زندان گریخت و به دزفول بازگشت (قائم مقامی، ۱۶) و در دژ سلاسل نشیمن گرفت و از مردم مالیات خواست. در ۱۲۶۵ق/۱۸۴۸م میرزا قوام الدّین که از سادات طباطبایی بهبهان بود، با دستیاری تنی چند ازشیوخ عرب خوزستان همچون شیخ حاکم، شاه حداد، شیخ جابر، شیخ عبدالله، و شیخ قادر به خودسری پرداخت (کسروی، ۱۷۷). ناصرالدین شاه عموی خود اردشیر میرزا را به حکومت لرستان و خوزستان فرستاد و او آشوبگران دزفول و شوشتر را دستگیرکرد و به تهران روانه ساخت و سردار سپاه خود سلیمان خان میرزا را به گوشمال میرزا قوام الدّین و شیوخ عرب و سران بختیاری گسیل داشت. سلیمان خان حداد شاه و شیخ جابر را دستگیر کرد و در قلعهٔ سلاسل شوشتر به بند کشید و سپس به تهران برد (سپهر، ۳/۳۴۶). چنین می نماید که عشیرهٔ آل کثیر پس از دستگیری شاه حداد تا مدتی فرماندار دولت بود، زیرا در ۱۲۶۷ق/۱۸۵۰م زمانی که خانلر میرزای احتشام الدّوله به حکومت لرستان و خوزستان رسید، ۵۰۰ تن از سواران آل کثیر برای سرکوب شورش لرهای فیلی که به سرزمین عربهای بنی لام پناه برده بودند، به اردوی احتشام الدّوله پیوستند (همو، ۴/۲۴؛ هدایت، ۱۰/۵۱۷). اوج گیری قدرت شیخ خزعل، وضع عشایر خوزستان را دیگرگون کرد و هیچ یک از عشایرعرب از سرکوب و دست اندازی وی در امان نماند. شیخ خزعل پس از کشتن برادرش شیخ مزعل در ۱۳۱۵ق/۱۸۹۷م نخست فلاحیه (شادگان) و سپس هویزه و دشت میشان را به زیرفرمان خود درآورد. تنها آل کثیر به ریاست فرحان بن اسد در پیرامون شوشتر و حیدربن علی بن غافل در پیرامون دزفول به فرمانبرداری از او تن در نداده بودند (جزایری، ۲۳۷). انقلاب مشروطه در ۱۳۲۴ق/۱۹۰۶م و ناتوانی حکومت مرکزی، شیخ خزعل را به سودای پادشاهی خوزستان انداخت. از این رو برای فرمانبردار ساختن آل کثیر از اختلاف میان شیخ فرحان و طاهر عظیم، مستأخر دهستان عقیلی، وآزمندی بختیاری ها نسبت نسبت به زمینهای آل کثیر، سود جست و در نهان با خانهای بختیاری به توافق رسید. بر پایهٔ این توافق، املاک آل کثیر در برابرسرکوب شیخ فرحان به خزعل واگذار شد. خزعل برای تضعیف شیخ فرحان، از دو طایفهٔ کعب دبیس و کعب السّطاطله که میان دزفول و شوشتر اقامت داشتند و با آل کثیرهم پیمان بودند، بهره گرفت و آنان را به سرکشی برانگیخت. از سوی دیگر لرها نیز به دستور خان ها هر شب بر او شبیخون می زدند. فرحان ناگزیر تسلیم گشت ومتعهد شد که به خزعل مالیات بپردازد. شیخ حیدر نیز همچون عموزاده اش شیخ فرحان به فرمانبرداری از خزعل تن در داد (۱۳۲۶ق/۱۹۰۸م)، اما خزعل حیدر را به بند کشید و یکی از نوکران خود را در آن سامان به شیخی نشاند. از این پس فرحان آگاه در زندان و گاه آزاد به سر برد و جز بر بستگان خود ریاستی نداشت (همو، ۲۳۹). سرانجام شیخ خزعل پس از لشکرکشی رضاخان به خوزستان و سرکوب خانهای بختیاری و شیوخ عرب در ۱۳۴۳ق/۱۹۲۴م تسلیم شد. عشیرهٔ آل کثیر پس از مرگ شیخ فارِس به سه شاخهٔ بزرگ بیت سعد و بیت کریم و بیت ناصر تقسیم شد که گاه همچون ۳ قبیلهٔ جداگانه به شمار می آمدند (فیلد، ۱۹۴). (II(B)/۱۶۱۸). نجم الملک نیز در اشاره به این عشیره از آل کثیر و بیت سعد سخن گفته است (ص ۱۲۱). با اینهمه، تردیدی نیست که بیت سعد بخشی از عشیرهٔ آل کثیراست و این جداسازی ها از نامگذاری های ساکنان مناطق مختلف پدید آمده است. دزفولیها بیت کریم را گاه حوشیه، گاه بیت خلف الحیدر و گاه بیت غافل می نامند (تحقیقات مؤسسه آل کثیر). این جداسازی می تواند زاییدهٔ رقابت شیوخ عشیره نیزباشد، زیرا هریک از این دو شاخه از روابط جداگانه ای با حکومتهای محلی برخوردار بوده اند. مثلاً شیخ فرحان اسد از یک سو در پی دوستی با شیخ محمره (خرمشهر) برآمد و از سوی دیگر خواهرش را به کریم خان لُرِ فیلی به زنی داد (تحقیقات مؤسسه آل کثیر؛ لاریمر، II(A) ۹۹۷)، اما شیخ حیدر دخترش را به ازدواج رئیس لرهای سگوَنْد درآورده بود و خواهان آن بود که گرفتاری های خود را با تکیه بر سگوندها و با بهره گیری غیرمستقیم از اقتدار والی پشتکوه برطرف کند. شیخ فرحان با صاحب منصبان شوشتر نزدیکی داشت و شیخ حیدر با مقامات دزفول (همان جا). با اینهمه برخلاف نوشتهٔ لاریمر (II(B)/۱۶۲۰)، حیدر به بیت کریم وابسته است نه به بیت سعد. بنیاد عشیرهٔ آل کثیر خاندان خنیفر است که شیوخ از آن برخاسته اند، اما همچون دیگر عشایر قدرتمند، طوایف دیگری نیز به واسطهٔ هم پیمانی یا همزیستی به آن وابسته شده اند. علل اصلی این گونه وابستگی ها را باید در ضرورت دستیابی به آب و زمین و دفاع از خود در برابر حملات قبایل دیگر جست. از این رو عشیرهٔ ضعیف برای آنکه از زمین و آب و پشتیبانی عشیرهٔ قدرتمند برخوردار شود، می بایست سهمی در تأمین مردان جنگی و پرداخت «فَصْل» برعهده گیرد. خاندان خنیفر از سه بخش بیت سعد، بیت کریم و بیت ناصر تشکیل شده است. سعد (پسربزرگ)، کریم (پسر میانی) و ناصر (پسر کوچک) فرزندان فارِس بن ناصربن بن خنیفرند؛ بنابراین، برخلاف نوشتهٔ دانشنامه سعد و کریم و ناصر نبیرگان خنیفر و برادر یکدیگرند (تحقیقات مؤسسه آل کثیر): ۱. بیت سعد: در رویدادهای تاریخی منطقه، بیت سعد همواره نقش چشمگیرتری از بیت کریم ایفا کرده. بیت سعد به ۲ شاخهٔ اصلی بیت قاطع و بیت سلطان تقسیم می شود که هر یک دارای بخش هایی است: الف - بیت قاطع: بیت منیّان، بیت عَجیل، بیت فرحان، بین سلطان، بیت عبدالحسین، بیت شایع، بیت مُطْلب، بیت مَنْهَل، بیت عَرار (عجم ساکن شوشتر وپیرامون آن)، بیت عُلَیْل عبدالسیّد. ب - بیت سلطان: بیت لازم، بیت ناصر الحطّاب، بیت غَضبان، بیت فیای. ضمناً بین رَمْلی نیز جدا از بین قاطع و بیت سلطان به بیت سعد بازمی گردد. وابستگان بیت سعد از عشایر دیگر، از این قرار است:کعب السّطالطه (که به ۲ تیرهٔ اصلی بیت کرم الله و بیت فرج الله تقسیم می شود)، دیلم الحَناتشه، زُهَیْریه، بَدْوان (شامل بیت راشد، بیت طَربوش، بنی جمیل، خسارجه یا خزارجه، خضیر)، محامید، طوایف طریف، نیس، مزرعه و آل حائی را نیز در شمار وابستگان بیت سعد آورده است (II(B)/۱۶۱۹, ۱۶۲۰). افراد بیت سعد امروزه در روستاهای ده نو (نام قلعه ای که فرحان آن را ساخت)، شب خاص، شاه ولی، صَمَنْدی، فرج آباد، شنگر، خزینه، عُجَیْرِب (عقیرب)، شوره، گَلّه گَه (گَلّه گاه)، المُچَیْشِر (المکیشر) زندگی می کنند که از میان ۴روستای ده نو، گله گه، المچیشر، و شوره مهم ترند. ۲. بیت کریم: این شاخه بیت مِشْعَل، بیت شَبیب، بیت مساعد، بیت فارس السحاب، بیت فرحان الفارس، بیت خریبط المطلب، بیت غافل، بیت اسماعیل الغُوَیْنِم، بیت سلطان العَلی، بیت ماهورالعلی و بیت خلف الحیدر را در بر می گیرد. وابستگان بیت کریم از این قرار است: کعب دُبَیْس، دیلم الخَلْتَک، حمزه، معلّی، بیت کریم اکنون به طور عمده در روستای حَرّریاحی (نام پیشین حسین آباد) ساکنند که در حدود ۲۰۰‘۱ خانوار جمعیت دارد. افراد آن درکارخانه های اطراف به ویژه کارخانهٔ نیشکر هفت تپه به کارگری مشغولند. روستاهای دیگری که بخشی از بیت کریم در آن ها سکونت دارند عبارتند از بُنّه طالب، صَبْحه، آل مُعَلّی، دیلم، صُخَیْری، بنی عَقیل و شَرْفه. ۳. بیت ناصر، این بخش، از بیت طوفان، بیت صافی، بیت ارْحَمه، بیت رِزْج، بیت مِطْلَق ابن رزج، بیت سلطان، بیت سالم، بیت مبارک، بیت مساعد، بیت مُطْلِب المِشْعَل السالم تشکیل می شود. افراد بیت ناصر اغلب در شوش و روستای عَلَم الهدی (نام پیشین بیت عیسی الخُلَیْف) و پیرامون نهر شاور (در جنوب شوش) و برخی نیز در هویزه زندگی می کنند. بیش تر ساکنان شوش در شرکت نیشکر هفت تپه کار می کنند، اما ساکنان علم الهدی کشاورز و دامدارند.
[ { "answer1": "آل کثیر به سه تیرهٔ بزرگ بیت سعد و بیت کریم و بیت ناصر تقسیم می شود.", "answer2": "نام های خانوادگی رایج این قبیله آل کثیر، الکثیر، سعدی آل کثیر.خنیفری، کثیر، کثیری، خنیفر، کرامت\n، حیدری، ناصری، سعادتی، مساعد سلطانی، شایعی، ناصر، خنفری، بنی سعد، بنیانی و جم است.", "distance": 69, "question": "آل کثیر از چه تیره های بزرگی تشکیل شده است و نام های خانوادگی رایج این قبیله چیست؟" }, { "answer1": "به گفته جهانگیر قائم مقامی آل کثیر در زمان مشعشعیان از عراق به خوزستان مهاجرت کرده، اول در غرب خوزستان (هویزه) و بعد به دزفول و شوش مهاجرت کرده اند.", "answer2": "برپایهٔ این روایت، (کتاب \"تذکره شوشتر\") حُنَیْفِر نخستین نیای بیاد ماندهٔ عشیره، و به دلیل باهوشی و چابکی از توجه دستگاه حکومت مشعشعیان برخوردار شد و کار گردآوری مالیات منطقهٔ میاناب به وی واگذار گردید.", "distance": 984, "question": "در زمان مشعشعیان آل کثیر از کجا به خوزستان مهاجرت کردند و چه کسی کار گردآوری مالیات منطقه میاناب را بر عهده داشت؟" }, { "answer1": "آل کثیر در زمان صفویه مطرح بودند و دارای ارتباطات و مکاتبات با شاهان سلسله صفوی بودند.", "answer2": "بیت سعد به ۲ شاخهٔ اصلی بیت قاطع و بیت سلطان تقسیم می شود که هر یک دارای بخش هایی است:", "distance": 13036, "question": "آل کثیر در دوره صفویه چه جایگاهی داشت و بیت سعد به چند شاخه اصلی تقسیم می شود؟" }, { "answer1": "علی قلی خان برادرزادهٔ نادرشاه با نام عادلشاه به پادشاهی نشست و حکومت هویزه (حویزه) را به مولی مُطْلِب خان مشعشعی و حکومت شوشتر را به عباس قلی خان واگذاشت", "answer2": "بیت کریم اکنون به طور عمده در روستای حَرّریاحی (نام پیشین حسین آباد) ساکنند که در حدود ۲۰۰‘۱ خانوار جمعیت دارد.", "distance": 10349, "question": "پس از کشته شدن نادرشاه چه کسی حکومت هویزه و شوشتر را بر عهده گرفت و بیت کریم بیشتر در چه روستایی ساکن هستند؟" }, { "answer1": "از جمله شیخ حداد رئیس عشیرهٔ آل کثیر خود را در منطقهٔ دزفول و شوشتر شاه خواند و به نام خود سکه زد.", "answer2": "افراد بیت ناصر اغلب در شوش و روستای عَلَم الهدی (نام پیشین بیت عیسی الخُلَیْف) و پیرامون نهر شاور (در جنوب شوش) و برخی نیز در هویزه زندگی می کنند.", "distance": 6456, "question": "در زمان محمدشاه قاجار چه کسی در دزفول و شوشتر خود را شاه خواند و ساکنان بیت ناصر بیشتر در کجا زندگی می کنند؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
272
: دبیرستان البرز دبیرستان البرز (پیشتر: کالج آمریکایی ها، کالج البرز)، یکی از مراکز آموزشی معتبر و قدیمی شهر تهران است. این دبیرستان که از نخستین نمادهای آموزشی در ایران است در شمال غربی چهارراه کالج، کوچه البرز قرار دارد. دبیرستان البرز بعد از دارالفنون به عنوان یکی از نهادهای آموزشی پرافتخار مطرح است. این دبیرستان به خاطر نمای رشته کوه البرز در پس، البرز نام گرفته است. در سال ۱۲۵۲ خورشیدی مدرسه ابتدایی آمریکایی ها در تهران تأسیس شد و در سال ۱۲۷۸ خورشیدی هم زمان با مدیریت دکتر جردن به دبیرستان تبدیل گشت. این دبیرستان در سال ۱۳۰۱ خورشیدی به مکان کنونی خود در چهارراه کالج انتقال یافت و در آن زمان کالج آمریکایی ها یا کالج البرز نامیده می شد. در سال ۱۳۱۹ خورشیدی، به دستور دولت وقت، ایرانیان مدیریت این کالج را بر عهده گرفتند و نام آن به دبیرستان البرز تغییر یافت. مساحت کل دبیرستان که بخشی از آن به دانشگاه صنعتی امیرکبیر اختصاص یافته ۴۵ هزار متر مربع است این دبیرستان ۱۱ هزار مترمربع زیربنا و ۱۰ هزار متر مربع فضای سبز دارد. بنای اصلی این دبیرستان از نخستین آثار نیکلای مارکف، معمار تفلیسی است که آثار ماندگار زیادی در ایران دارد. ساختمان مرکزی البرز(که اکنون از سوی حکومت جمهوری اسلامی به نام قاسم سلیمانی نام گذاری شده است) و ساختمان علوم این دبیرستان جزو آثار ملی ایران به ثبت رسیده اند. دبیرستان البرز به دلیل قدمت تاریخی و سوابق درخشان علمی، آموزشی و فرهنگی در شانزده اسفند سال ۱۳۸۵ توسط شورای عالی آموزش و پرورش جزو مدارس ماندگار ایران شناخته شد. در حال حاضر این دبیرستان از طریق آزمون ورودی دانش آموزان مستعد را پذیرش می کند. در سال ۱۲۵۰ خورشیدی و در بیست و چهارمین سال سلطنت ناصرالدین شاه قاجار، یک هیئت مبلغ مذهبی کاتولیک آمریکایی به ریاست جیمز باست (James Bassette) به ایران آمد و در ساختمان اتابک واقع در خیابان لاله زار فعلی مستقر شد و شروع به کار نمود. در سال ۱۸۷۳ میلادی (۱۲۵۲ خورشیدی)، این هیئت دست به کار تأسیس دبستانی در نزدیکی دروازه قزوین شد که بعدها سنگ بنای کالج آمریکایی ها و سپس دبیرستان البرز شد. فعالیت این مدرسه در سال نخست با تعداد ۱۰ نفر دانش آموز آغاز شد و به تدریج روند پذیرش دانش آموز در آن شکل صعودی به خود گرفت به گونه ای که تعداد آن در سال ۱۸۸۶ میلادی به ۱۰۰ دانش آموز رسید. در این سال ساموئل وارد جهت تصدی فعالیت فرهنگی می سیون آمریکایی وارد تهران شد. این هیئت در سال ۱۲۶۶ در خیابان قوام السلطنه (اسبق)، مارشال استالین (سابق) (سی تیر فعلی) قطعه زمینی خرید. کلنگ بنای ساختمان مدرسهٔ جدید، ۲۱ سال پیش از صدور فرمان مشروطیت، توسط ناصرالدین شاه بر زمین زده شد و در سال ۱۲۶۶ ساختمان آن به اتمام رسید. در این زمان مدرسه دارای شش کلاس و پنجاه دانش آموز بود و ریاست آن را مستر وارد بر عهده داشت. با تأسیس این مدرسه که به صورت شبانه روزی اداره می شد، دانش آموزان مدرسه دروازه قزوین به مکان جدید انتقال یافته و به تدریج با رونق فعالیت آن، دانش آموزان مسلمان نیز به مدرسه راه یافتند. این مدرسه کتابخانه بزرگی داشت که در حدود ۲۵۰۰۰ جلد کتاب در آن نگاهداری می شد. در سال ۱۸۹۸ میلادی (۱۲۷۷ خورشیدی)، مستر وارد از ایران به آمریکا رفت و در همان سال دکتر ساموئل مارتین جردن به ایران رهسپار گردید و یک سال بعد در سال ۱۲۷۸ خورشیدی ریاست مدرسه را بر عهده گرفت. با ورود وی به ایران و قرار گرفتن او به عنوان مدیر، مدرسه شاهد تحول قابل ملاحظه ای شد. در این سال، غیر از شش کلاس دبستان دو کلاس دبیرستان نیز به آن افزوده شد و به تدریج دبیرستان چهارکلاسه ای به وجود آمد و در سال ۱۲۹۲ خورشیدی (۱۹۱۳ میلادی)، با افزایش دو کلاس جدید، دوره ۱۲ ساله تحصیلی کامل گردید. در همین سال اراضی بیرون دروازه یوسف آباد که جزو املاک جنوبی بهجت آباد بود را به مساحت یکصد و پنجاه هزار ذرع مربع (معادل ۱۶ هکتار) خریداری کردند. در سال ۱۲۹۴ خورشیدی (۱۹۱۵ میلادی) ساختمانی برای اقامت دکتر جردن در این اراضی بنا شد و سه سال بعد اولین ساختمان شبانه روزی که در آن زمان تالار مک کورمیک (Maccormick Hall) نامیده می شد به همراه ساختمان دیگری در جنوب اقامتگاه دکتر جردن پایان یافت. محل مدرسه در سال ۱۳۰۱ خورشیدی به محل فعلی، در چهارراه کالج، انتقال یافت. در سال ۱۳۰۳ خورشیدی (۱۹۲۴ میلادی) یک آمریکایی به نام رولستون (Rollestone) مخارج ساختمان اصلی دبیرستان (ساختمان مرکزی دبیرستان البرز) را پرداخت و یک سال بعد که این بنا آماده شد، دو ساختمان اصلی کلاه فرنگی دبیرستان البرز توسط نیکلای مارکف، معمار گرجستانی ساخته شد و کلاس های متوسطه از محل سابق خود به این ساختمان منتقل گردید. در سال ۱۳۰۸ این مدرسه به سطح کالج ارتقا یافت. نام چهار راه کالج در تقاطع خیابان حافظ و خیابان انقلاب یادآور روزهای شکوفایی این مؤسسه آموزشی است. در سال ۱۳۱۲ خورشیدی، آمریکایی دیگری به نام خانم هری مور (Harrymore) به ایران آمد و ساختمان دیگری برای شبانه روزی به نام تالار لینکلن و یک ساختمان کوچک بیمارستان، که ضمیمه ساختمان اصلی بود ساخته شد. دوران ساموئل مارتین جردن اولین بار آموزش ورزش هایی چون فوتبال، بسکتبال و والیبال به کلاس های دبیرستان اضافه شد و پنج سال بعد از افتتاح دبیرستان، اولین ساختمان شبانه روزی کالج آمریکایی هم تحت عنوان مک کورمیک هال در محوطه کالج بنا شد. وی اصلاحات اساسی ای را در اصول اولیه مدرسه و افزودن دروس دبیرستانی و پیش دانشگاهی در مدت ۴۰ سال حضور خود در ایران انجام داد. جردن برای دروغ ده شاهی جریمه تعیین کرده بود. اگر از دانش آموزی سئوالی می کرد و او بلد نبود، می گفت: «کلّه به کار، کدو کنار.» با سیگار کشیدن به شدت مخالف بود و اگر در جیب کسی سیگار پیدا می کرد یک تومان جریمه می شد. می گفت: «سیگار لوله بی مصرفی است که یک سر آن آتش و سر دیگر آن احمقی است!» اگر شاگردی را می دید که وقت راه رفتن سرش پایین است، به او تذکر می داد: «مگر مرغی و می خواهی دانه جمع کنی؟ سرت را بالا بگیر و با بدن راست راه برو» استادان معروف دانشگاه و اشخاص دانشمند دعوت می شدند تا برای شاگردان مدرسه البرز در مباحث مختلف صحبت کنند. جردن می گفت: «بچه ها مملکت شما سابقهٔ درخشانی داشته است. بازگشت به آن روزگار درخشش بستگی به همت و شجاعت و کوشش شما دارد. امیدوارم حرف من در گوش و قلب شما باشد و برای ملت و کشورتان مفید واقع شوید.» در سال ۱۳۱۹ خورشیدی، دولت وقت ایران به دستور رضا شاه، کالج البرز را از آمریکایی ها به مبلغ ده میلیون ریال (یک میلیون تومان) خرید و عملاً از آن ها خلع ید گردید. نام آن به دبیرستان البرز تغییر یافت و پس از آن معلمان خارجی به تدریج ایران را ترک کردند. از سال ۱۳۱۹، پس از اینکه آمریکایی ها کالج البرز را ترک کردند ایرانی ها مسئولیت اداره آن را بر عهده گرفتند و اولین ایرانی که به جای دکتر جردن مأمور ریاست البرز شد، وحید تنکابنی بود. مارتین جردن نیز به همراه همسرش پس از ۴۰ سال ریاست کالج آمریکایی تهران، به آمریکا بازگشت. وی در سال ۱۳۲۳ بار دیگر به ایران سفر کرد. بازگشت جردن به ایران مورد استقبال شاگردانش قرار گرفت و مراسمی در تجلیل از او برگزار کردند. یکی از تالارهای دبیرستان البرز به نام او نامگذاری شد و سردیسی سنگی به سفارش اللهیار صالح رئیس کانون فارغ التحصیلان کالج، توسط ابوالحسن خان صدیقی که از او با عنوان پدر مجسمه سازی ایران یاد می شود از جردن ساخته و به افتخار او در ورودی تالار اصلی مدرسه نصب شد. این مجسمه که آن زمان ۵۰۰۰ تومان برای ساختش هزینه شده بود بعد از انقلاب از ورودی مدرسه برداشته و به روایتی راهی کتابخانه دانشگاه امیرکبیر شد و به روایتی دیگر در یکی از آزمایشگاه های دبیرستان نگه داری می شود. دکتر جردن در سال ۱۳۳۳ در ۸۱ سالگی در آمریکا درگذشت. خیابان جردن (خیابان آفریقا) در تهران به افتخار وی نامگذاری شد. در سال ۱۳۲۳ خورشیدی دکتر محمدعلی مجتهدی گیلانی، استاد دانشکده فنی دانشگاه تهران و بنیان گذار دانشگاه صنعتی شریف به مدیریت دبیرستان البرز منصوب شد. در مدت ۳۴ سال مدیریت او دبیرستان البرز شاهد درخشان ترین دوره حیات خود بود. دبیرستان البرز نخستین مرکزی بود که از میان دانش آموزان با استعداد شهرستانها، دانش آموز می پذیرفت. دبیرستان البرز، در این دوره به جایی رسید که نفرات اول کنکور در اغلب دانشکده های دانشگاه های ایرانی طی سالیان متمادی از دبیرستان البرز بودند.کاظم قلم چی در خاطرات خود بیان می کند: «در سال ۱۳۵۲ که من در دانشکده فنی دانشگاه تهران قبول شدم از بین ۸۰ نفر دانشجوی رشته ساختمان دانشکده فنی تقریباً ۴۰ نفر از پذیرفته شدگان دانش آموز دبیرستان البرز بودند». سطح آموزش در این دوره به تدریج به حدی رسید که در دوره کوتاهی قبل از انقلاب، دانشگاه صنعتی اصفهان با انجام مصاحبه و بدون شرکت در کنکور سراسری از میان فارغ التحصیلان البرز اقدام به پذیرش دانشجو می کرد. محمدعلی مجتهدی در خاطراتش دربارهٔ انتخاب دانش آموزان گفته است: «از (نمره) بیست شروع می کردند، می آمدند پایین تا شانزده، ظرفیت که تمام می شد. بقیه پا می شدند و می رفتند. این عمل را من انجام می دادم که اینها بفهمند که اینجا تبعیض و استثنایی نیست. بعد هم سفارش از هر مقامی می آمد، از دربار گرفته تا جای دیگر، گوشم به این حرف ها بدهکار نبود. با استثنا کسی را نمی پذیرفتم». در زمان مدیریت محمدعلی مجتهدی استادان مطرحی کادر آموزشی را تشکیل می دادند. برای اینکه اسم دانش آموز تأثیری در نمرهٔ او نداشته باشد، بالای برگهٔ پاسخ نامه پرفراژ داشت و کنده می شد و فقط با شماره مشخص می گردید. اگر دانش آموزی روی برگه علامت می گذاشت، در آن امتحان صفر می گرفت و به احتمال بسیار زیاد سال بعد در دبیرستان ثبت نام نمی شد. نظم و انضباط برای محمدعلی مجتهدی بسیار اهمیت داشت. در آن دوران پوشیدن هر لباسی که دارای نوشتهٔ غیرفارسی یا پرچم کشور دیگر، ممنوع بود. در صورت مشاهده چنین موردی آن آرم یا پرچم خارجی را می بریدند و به دست دانش آموز می دادند. بلند کردن موی سر و هرگونه هیپی گری ممنوع بود. سیگار کشیدن اکیداً ممنوع بود و با وجود بزرگی دبیرستان اگر در دست دانش آموزی سیگار می دید، او را تنبیه می کرد. معلم ها در کلاس دو اهرم تنبیهی داشتند، یکی «تذکر» و دیگری «اخراج». اگر برای دانش آموزی در دفتر کلاس تذکر درج می شد، به این مفهوم بود که یک نمره از انضباط او کسر خواهد شد و اگر از کلاس اخراج می شد، چهار نمره از انضباط دانش آموز کسر می گردید. دانش آموزی که چندین بار در طول سال تحصیلی اخراج شده بود، شانس کمی برای ثبت نام مجدد در دبیرستان داشت. «درواقع نظم و انضباطی که [مجتهدی] در کادر آموزشی البرز ایجاد کرده بود باعث استثنایی شدن البرز شده بود، چیز دیگری نبود؛ البته یک مزیتی هم که البرز داشت این بود که دبیرستان مستقل اداره می شد و تابع وزارت فرهنگ نبود؛ در نتیجه مجتهدی می توانست معلم هایی را بیاورد که جاهای دیگر هم دوست داشتند آن ها را بیاورند ولی خب هر مدرسه ای پول استخدام این معلم ها را نداشت؛ درنتیحع معمولاً، نه همیشه، کادر البرز نسبت به بقیه دبیرستان ها خیلی بهتر بود.» هزینه های دبیرستان البرز پیش از انقلاب بر اساس شهریه ای که از دانش آموزان می گرفتند تأمین می شد. اگر بر مدیر یقین می شد که دانش آموز با استعدادی هست که توانایی پرداخت شهریه ندارد، نه تنها از او شهریه نمی گرفت، که به دانش آموز و خانواده اش کمک های مالی نیز می کرد. در پاییز سال ۱۳۵۳ تمام مدارس ملی موظف شدند که از دانش آموزان شهریه دریافت نکنند و اگر وجهی دریافت کرده اند به خانواده ها پس دهند. دکتر مجتهدی ماه ها قبل، از این بخشنامه اطلاع داشت و برای سال تحصیلی ۵۳ به بعد از کسی شهریه دریافت نکرد. در آن زمان البرز به خوابگاه دانش آموزی نیز مجهز بود و مدرسه برای دانش آموزان با بضاعت مالی پایین، کمک هزینه تحصیلی می پرداخت و نمونه ای از یک مدرسه دولتی با کیفیت عالی بود. در سال ۱۳۳۷ و در پی تصمیم دولت به تأسیس دانشگاه پلی تکنیک تهران (دانشگاه امیرکبیر) تدریجاً نزدیک به یکصد هزار متر مربع از زمین های این دبیرستان و حتی خانه دکتر جردن به آن دانشگاه واگذار شد. با این وجود در دوران ریاست دکتر مجتهدی ساختمان های متعددی ساخته و به مجموعه ساختمان های البرز اضافه شد که سالن سرپوشیده ورزش (۱۳۳۸)، ساختمان سفید (۱۳۳۹) و ساختمان جدید (۱۳۴۶) از آن جمله هستند. همچنین در زمان مدیریت دکتر مجتهدی، حسین امانت که خود در گذشته از دانش آموزان البرز بود نقشه ۲۲ هزار مترمربع ساختمان را بدون دریافت هزینه ای برای دبیرستان البرز طراحی کرد. امکانات آموزشی ویژه ای که در دبیرستان البرز با دقت نظر و مدیریت دکتر مجتهدی تدارک دیده شده بود از قبیل فضاهای مجزا برای کتابخانه، آزمایشگاه، سالن و زمین ورزش، کارگاه، سالن تئاتر و تمام تجهیزات مورد نیاز برای آموزش، در کمتر فضای آموزشی آن روز ایران وجود داشت. مجتهدی ۳۴ سال مدیر دبیرستان البرز باقی ماند. علینقی عالیخانی در خاطرات خود می گوید: «تمام زندگی مجتهدی البرز بود؛ به طوری که وقتی مقداری از املاک پدری اش را فروخت و خواست در تهران خانه ای برای خودش درست بکند رفت زمینی را درست کنار دبیرستان البرز خرید و آنجا برای خودش خانه ساخت تا بتواند هر روز آن طرف کوچه و دیوار را ببیند و برای رفتنش به البرز صحبت صد قدم راه باشد.» مجتهدی توجه خاصی به دانش آموزان با استعداد و رشد علمی آنان داشت. او معتقد بود که دانشجویان باید براساس شایستگی خود پذیرفته شوند. به خاطر همین پایبندی به اصول و اعتقاداتش با افرادی که نفوذ سیاسی داشتند دچار مشکل می شد. شایستگی او در مدیریت موجب شد که دبیرستان البرز دراغلب کشورهای اروپایی و آمریکا به عنوان یکی از بهترین سازمان های آموزشی ایران شناخته شود. او البرز را با ظرفیت حدود ۷۰۰ دانش آموز تحویل گرفت و به ظرفیت ۵۵۰۰ دانش آموز در سال ۱۳۵۸–۱۳۵۷ رسانید. دکتر مجتهدی در هر پست و مقامی ریاست دبیرستان البرز را ترک نکرد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی و کنار گذاشته شدن دکتر مجتهدی، دبیرستان البرز روی به افول گذاشت. در سال ۱۳۶۴ دو ساختمان سفید و شبانه روزی و حیاط های مربوط به آن ها به تربیت معلم شهید شرافت واگذار شد و از مجموعه البرز جدا گشت. در سال ۱۳۷۰ در راستای انتخاب مدارس مختلف به عنوان مدرسهٔ نمونهٔ مردمی، دبیرستان البرز مجدداً به عنوان یک دبیرستان خوب مطرح شد. در ابتدای دههٔ ۷۰ خورشیدی و در دوره مدیریت باقر دزفولیان، بار دیگر البرز اوج گرفت و شاهد درخشش دانش آموزانش در مقاطعی چون آزمون سراسری دانشگاه ها، جشنوارهها و المپیادهای علمی بود. در سال ۱۳۷۶ با همت دکتر حسین امینی پور از فارغ التحصیلان البرز و در زمان وزارت مصطفی میرسلیم که وی نیز فارغ التحصیل البرز است، ساختمان مرکزی و ساختمان علوم (در شرق دبیرستان) با شماره ثبت ۲۰۰۰ جزو آثار ملی گردید. پس از لغو «نمونه مردمی» بودن مدارس در سال ۱۳۷۷ این دبیرستان نیز مانند دیگر مدارس دولتی بدون آزمون ورودی به ثبت نام دانش آموزان پرداخت و به سمت تبدیل شدن به یک دبیرستان عادی میل نمود. اما این دبیرستان از سال ۱۳۸۵ تبدیل به دبیرستان ماندگار شد و در پی این ماندگاری ورود دانش آموزان از سال ۱۳۸۶ مجدداً با شرط معدل و آزمون ورودی انجام می گیرد. دبیرستان البرز، با حیاط و باغی بزرگ، شامل مجموعه ای از ساختمان های قدیمی و جدید است که تحت نظارت مدیریت دبیرستان بوده و کاربری های متفاوتی دارند. از قدیمی ترین آن ها می توان به بنای، ساختمان علوم اشاره کرد. ساختمان علوم در سال ۱۲۹۷ در جنوب منزل دکتر جردن بنا شد که به نام ساختمان «مکرمیک هال» معروف شد. منزل دکتر جردن بعدها تخریب و به جای آن ساختمانی برای اسکان کارمندان مجموعه بنا شد. در سال ۱۳۰۳ ساختمان مرکزی دبیرستان البرز را که در آن زمان ساختمان مرکزی «رولستن» نامیده می شد، در مکان فعلی ساختند که درست ۵ سال بعد از ساختمان علوم بنا شد. بنای ساختمان مرکزی دارای نماهای متقارن است و علاوه بر تکرار ریتم پنجره ها، نمای شمالی و جنوبی ورودی اصلی ساختمان با ایوانی بلند در نما، حجمی ویژه یافته است. نمای شمالی و جنوبی نیز کاملاً یکسان هستند و با هفت دهانه نورگیر و ستون های آجری نما و کاشیکاری های بالای قوس پنجره ها تزیین شده اند. ورودی مدرسه با ۹ پله در سطح بالاتری قرار دارد و در دو سوی آن، دو برج در دو سوی ایوان، ورودی را مشخص تر می سازد. ازاره های سنگی دور تا دور بنا را فراگرفته و تمامی بنا از آجر است. بنای آجری دبیرستان البرز بسیار دقیق ساخته شده و هنوز بعد از گذشت سال ها، استحکام و پایداری خود را حفظ کرده است. حدود ۹۰ درصد از مصالح به کار رفته در بنا از جنس آجر است و ازاره های سنگی دور تا دور بنا را دربر گرفته و کتیبه های کاشیکاری شده فیروزه ای رنگ در قسمت های خاص به زیبایی بنا افزوده است. ستون های سراسری مرکزی بنا، دارای بدنه سنگی و کف فضاهای داخلی نیز سنگفرش شده است. تاکنون این دبیرستان مدیریت مدیران متعددی را تجربه کرده که اسامی آن ها به شرح زیر است: حسینعلی البرز، خیر نیک اندیش و موسس بنیاد فرهنگی البرز سده نامه دبیرستان البرز این کتاب در سال ۱۳۵۴ خورشیدی توسط انتشارات اقبال در تهران به چاپ رسیده است. در این مجموعه که توسط منوچهر آدمیت تهیه گردیده است، سوابق دبیرستان، از بدو تأسیس تا زمان چاپ مورد بررسی قرار گرفته است. این کتاب در سال ۱۳۷۸ خورشیدی توسط نشر بیستون در تهران و در ۸۸۰ صفحه منتشر شد. این کتاب توسط اسدالله موسوی ماکوئی گردآوری و تهیه شده است. در این کتاب، مجموعه فعالیت های دبیرستان البرز و شعبه شبانه روزی آن ـ از آغاز تا زمان چاپ اثر ـ معرفی شده است. رشته های تحصیلی، انجمن ها، استادان و شاگردان برجسته، شرایط ورودی، سازمان و تشکیلات، مراسم های برگزار شده و همچنین اسامی فارغ التحصیلان، مطالب کتاب را تشکیل می دهد. کتاب با تصاویر متعدد همراه است. در بخش عمده ای از این کتاب (صفحات ۲۹۳ تا ۸۷۲) اسامی فارغ التحصیلان دبیرستان البرز از سال تحصیلی ۱۳۲۰–۱۳۱۹ خورشیدی تا ۱۳۷۶–۱۳۷۵ خورشیدی آمده است. بناهای قدیمی دبیرستان البرز و موقعیت دبیرستان در مرکز شهر، سبب شده تا پس از انقلاب در شماری از فیلم ها و به خصوص سریال های تاریخی تلویزیونی از لوکیشن های دبیرستان البرز استفاده شود که برای نمونه می توان به سریال هایی چون کلاه پهلوی، مدار صفر درجه، زیر تیغ، پهلوانان نمی میرند، کارآگاه، شهید رجایی، محاکمه و چارچنگولی اشاره کرد.
[ { "answer1": "این دبیرستان در سال ۱۳۰۱ خورشیدی به مکان کنونی خود در چهارراه کالج انتقال یافت", "answer2": "در سال ۱۳۱۹ خورشیدی، به دستور دولت وقت، ایرانیان مدیریت این کالج را بر عهده گرفتند و نام آن به دبیرستان البرز تغییر یافت.", "distance": 137, "question": "دبیرستان البرز در چه سالی به مکان فعلی خود منتقل شد و در چه سالی نام آن به دبیرستان البرز تغییر یافت؟" }, { "answer1": "حسین امانت که خود در گذشته از دانش آموزان البرز بود نقشه ۲۲ هزار مترمربع ساختمان را بدون دریافت هزینه ای برای دبیرستان البرز طراحی کرد.", "answer2": "در سال ۱۳۰۳ خورشیدی (۱۹۲۴ میلادی) یک آمریکایی به نام رولستون (Rollestone) مخارج ساختمان اصلی دبیرستان (ساختمان مرکزی دبیرستان البرز) را پرداخت", "distance": 6825, "question": "چه کسی نقشه ساختمان ۲۲ هزار مترمربعی دبیرستان البرز را طراحی کرد و چه کسی بودجه ساخت ساختمان اصلی دبیرستان را پرداخت کرد؟" }, { "answer1": "این کتاب در سال ۱۳۵۴ خورشیدی توسط انتشارات اقبال در تهران به چاپ رسیده است.", "answer2": "در این مجموعه که توسط منوچهر آدمیت تهیه گردیده است، سوابق دبیرستان، از بدو تأسیس تا زمان چاپ مورد بررسی قرار گرفته است.", "distance": 76, "question": "کتاب سده نامه دبیرستان البرز در چه سالی منتشر شد و چه کسی این مجموعه را تهیه کرده است؟" }, { "answer1": "اولین ایرانی که به جای دکتر جردن مأمور ریاست البرز شد، وحید تنکابنی بود.", "answer2": "در سال ۱۳۲۳ خورشیدی دکتر محمدعلی مجتهدی گیلانی، استاد دانشکده فنی دانشگاه تهران و بنیان گذار دانشگاه صنعتی شریف به مدیریت دبیرستان البرز منصوب شد.", "distance": 877, "question": "چه کسی رئیس دبیرستان البرز بعد از دکتر جردن بود و چه کسی بنیانگذار دانشگاه صنعتی شریف بود؟" }, { "answer1": "فعالیت این مدرسه در سال نخست با تعداد ۱۰ نفر دانش آموز آغاز شد و به تدریج روند پذیرش دانش آموز در آن شکل صعودی به خود گرفت به گونه ای که تعداد آن در سال ۱۸۸۶ میلادی به ۱۰۰ دانش آموز رسید.", "answer2": "این مدرسه کتابخانه بزرگی داشت که در حدود ۲۵۰۰۰ جلد کتاب در آن نگاهداری می شد.", "distance": 787, "question": "تعداد دانش آموزان مدرسه در سال ۱۸۸۶ میلادی به چه تعداد رسیده بود و کتابخانه مدرسه چه تعداد کتاب داشت؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
273
: حفاظت محیط زیست حفاظت محیط زیست به هرگونه عملیاتی که برای نگهداری محیط زیست یا جلوگیری از تخریب آن صورت می گیرد، گفته می شود. حفاظت از محیط زیست، عبارتست از تلاشی که به منظور حفظ سلامتی محیط و انسان ها، در سطوح شخصی، سازمانی یا دولتی، از محیط طبیعی محافظت می کند. با توجه به رشد جمعیت و تکنولوژی، محیط بیوفیزیکی گاهی اوقات نادیده گرفته می شود. این موضوع باید به رسمیت شناخته شود و دولت ها باید محدودیت هایی علیه فعالیت های تخریب محیط زیست ایجاد کنند. از سال ۱۹۶۰، جنبش های فعال زیست محیطی ایجاد شده اند که از مسایل مختلفی در این زمینه اطلاع دارند. هیچ توافقی در مورد میزان اثر فعالیت های انسانی بر روی محیط زیست وجود ندارد و اقدامات حفاظتی گاهی مورد انتقاد قرار می گیرند. موسسات علمی اکنون دوره های آموزشی را پیشنهاد می دهند، مثل مطالعات زیست محیطی، مدیریت محیط زیست و مهندسی محیط زیست، که تاریخچه و روش های حفاظت از محیط زیست را آموزش می دهند. حفاظت از محیط زیست احتیاج به توجه، به فعالیت های مختلف انسانی دارد. تولید زباله، آلودگی هوا و از بین رفتن تنوع زیستی (ناشی از معرفی گونه های مهاجم و گونه های در حال انقراض) بعضی از موارد مرتبط با حفاظت محیط زیست هستند. حفاظت از محیط زیست تحت تأثیر سه فاکتور در هم آمیخته است: قوانین زیست محیطی، اخلاق و آموزش و پرورش. هر کدام از این سه فاکتور، هم در سطح تصمیمات بین المللی و هم در سطح ارزش های رفتاری و شخصی، بر محیط زیست تأثیر می گذارند. برای اینکه حفاظت از محیط زیست به واقعیت تبدیل شود، مهم است که جوامع، در این زمینه ها پیشرفت کرده و تصمیمات زیست محیطی را اتخاذ کنند. در کشورهای صنعتی، موافقت نامه های زیست محیطی داوطلبانه، اغلب یک پلت فرم را به شرکت ها ارائه می دهند تا حرکت هایی فراتر از حداقل استانداردهای نظارتی را به رسمیت بشناسند و از گسترش بهتر فعالیت های زیست محیطی حمایت کنند. در کشورهای در حال توسعه، مثل آمریکای لاتین، این موافقت نامه ها معمولاً برای اصلاح سطح قابل توجهی از عدم رعایت مقررات اجباری استفاده می شوند. چالش هایی در چگونگی ایجاد اطلاعات پایه این توافق نامه ها، اهداف، نظارت و گزارش ها وجود دارد. با توجه به مشکلات ذاتی در ارزیابی اثر بخشی، آن ها اغلب مورد سؤال قرار می گیرند و ممکن است محیط زیست را تحت تأثیر منفی قرار دهند امروزه مشکلات محیط زیستی رو به رشد بوده و فعالان محیط زیست ایده های بدیعی برای حفظ اکوسیستم ارائه می کنند. با این که تلاش های شماری در جهت حفظ زمین از فاجعه زیست محیطی صورت گرفته است، اما تهدید اکوسیستم از جهات مختلف همچنان ادامه داشته و ممکن است در نهایت موجب از بین رفتن آن شود. شاید فکر کنیم وظیفه فعالان محیط زیست است که اکوسیستم را حفظ کنند، اما نمی توانیم به این بهانه از زیر بار مسئولیت شانه خالی کنیم. این وظیفه همه ما است که جلوی تخریب زمین و طبیعت آن را بگیریم. ما که ساکنین کره زمین هستیم، لازم است که اقدامات فوری برای کاهش تمام احتمالات از دست رفتن این خانه زیبا و چیزهایی که در آن قرار دارد را انجام دهیم. اگر همه دست به دست هم بدهیم می توانیم تغییر اساسی ایجاد کنیم و شاید ظرف چند سال آینده ببینیم میزان ویرانی محیط زیست کاهش یافته است. روش اکوسیستم با مدیریت منابع و حفاظت از محیط زیست، هدف در نظر گرفتن روابط متقابل پیچیده کل اکوسیستم، به جای پاسخ به مسائل خاص و چالش ها را، دنبال می کند. در حالت ایده آل، تصمیم گیری به این روش، فعالیتی مشترک برای برنامه ریزی و تصمیم گیری است که شامل طیف گسترده ای از سهامداران در سراسر دپارتمان های دولتی، همچنین نمایندگان صنعت، گروه ها و جوامع محیط زیستی می باشد. این روش، در حالت ایده آل، سبب تبادل بهتر اطلاعات، توسعه استراتژی های متضاد، با نتیجه و بهبود حفاظت محیط زیست منطقه ای می شود. بسیاری از منابع زمینی آسیب پذیر هستند زیرا تحت تأثیر فعالیت های بشری می باشند، در نتیجه، بیشتر تلاش ها برای این است که توافق نامه ها را در کشورها گسترش دهند تا دولت ها با امضای آن، از آسیب ها جلوگیری یا تأثیر فعالیت های بشری بر روی منابع محیطی را مدیریت کنند. این توافق نامه ها می توانند شامل عوامل مؤثر بر روی آب و هوا، اقیانوس ها، رودخانه ها و آلودگی هوا باشند. وقتی از توافق نامه های بین المللی محیط زیستی پیروی نشود، آن ها به مفاد حقوقی در اسناد حقوقی نیاز پیدا می کنند. این توافق نامه ها دارای سابقه طولانی می باشند، برخی از توافقنامه های چند ملیتی پیش از این در ۱۹۱۰ در اروپا، آمریکا و آفریقا بسته شده اند. بعضی از این توافقنامه های چند ملیتی شناخته شده شامل: Kyoto Protoco, Vienna Convention on the Protection of the Ozone Layer, Rio Declaration on Environment and development می باشند. بحث در مورد حفاظت محیط زیست اغلب روی نقش دولت ها، مجلس و اجرای قانون تمرکز می کند. هر چند، در مفهوم گسترده، حفاظت محیط زیست وظیفه همه مردم است نه فقط دولت. بحث های مربوط به محیط زیست شامل طیف گسترده ای از ذی نفعان شامل صنعت، گروه های بومی، گروه های محیطی و نمایندگان جامعه می باشد. تصمیمات گرفته شده برای حفاظت محیط زیست بازتاب این طیف گسترده از ذی نفعان هستند و در بیشتر کشورها مشترک می باشند. بسیاری از قوانین، حقوقی اساسی برای حفاظت از محیط زیست وضع می کنند و بسیاری از معاهدات بین المللی حق زندگی در محیط سالم را قائل اند. همچنین، بسیاری از کشورها، سازمان ها و آژانس هایی دارند که به حفاظت از محیط زیست اختصاص داده شده اند. در برنامه محیط زیست سازمان ملل، بخش حفاظت از محیط زیست بین المللی وجود دارد. اگرچه حفاظت از محیط زیست تنها وظیفه آژانس های دولتی نیست اما این مراکز، در ایجاد و حفظ استانداردهای بنیادی حفاظت از محیط زیست و تعامل آن با مردم، اهمیتی اساسی دارند. تانزانیا یکی از بزرگترین تنوع های زیستی را در میان کشورهای آفریقایی دارد. تقریباً ۴۰ درصد از زمین های آنجا در شبکه مناطق حفاظت شده شامل پارکهای بین المللی قرار دارند. نگرانی هایی که از بین رفتن محیط طبیعی به وجود می آورد، عبارتند از: صدمه به اکوسیستم و از بین رفتن زیستگاه ناشی از رشد جمعیت، گسترش کشاورزی برای امرار معاش، آلودگی، استخراج چوب و استفاده قابل توجه از چوب به عنوان سوخت. حفاظت از محیط زیست در تانزانیا در طول اشغال شرق آفریقا به وسیلهٔ آلمان آغاز شد (۱۸۸۴–۱۹۱۹) _ قوانین استعماری برای حمایت از جنگل ها تصویب شد که به موجب آن فعالیت های سنتی بومی مانند شکار، جمع آوری هیزم و چرای گاوها محدود شدند. در سال ۱۹۴۸، Serengeti به طور رسمی به عنوان اولین پارک ملی برای گربه وحشی در شرق آفریقا تأسیس شد. از سال ۱۹۸۳، از طریق ایجاد شورای ملی مدیریت محیط زیست (NEMC) و توسعه اقدامات زیست محیطی، تلاش های گسترده برای مدیریت مسائل زیست محیطی در سطح ملی انجام شده است. بخش محیط زیست، بدنه اصلی دولت در حفاظت محیط زیست است. این کار از طریق تدوین سیاست، هماهنگی و نظارت بر مسائل زیست محیطی، برنامه ریزی محیط زیست و سیستم های پژوهشی زیست محیطی انجام می گیرد. شورای ملی مدیریت محیط زیست (NEMC) یک مؤسسه است که اولین قوانین ملی مدیریت محیط زیست را در زمان تأسیسش در سال ۱۹۸۳ وضع کرد. این شورا در مشاوره به دولت ها و جوامع بین المللی در طیف وسیعی از مسائل زیست محیطی نقش دارد. NEMC هدفهای دنباله داری دارد که عبارتند از: ارائه مشاوره فنی، هماهنگی فعالیت های فنی، توسعه دستورالعمل های اجرایی و روند آنها، نظارت و ارزیابی فعالیت هایی که بر محیط زیست مؤثرند، ترویج و کمک به اطلاعات زیست محیطی و ارتباطات و پیشرفت دانش علمی. سیاست های ملی محیط زیست در سال ۱۹۹۷ به عنوان یک چارچوب زیست محیطی در تانزانیا اتخاذ شدند. اهداف سیاست ها در لیست زیر وجود دارند: تانزانیا امضاکننده تعداد قابل توجهی از کنوانسیون های بین المللی شامل اعلامیه ریو برای توسعه، و محیط زیست در سال ۱۹۹۲، و کنوانسیون تنوع زیستی در سال ۱۹۹۶ می باشد. قانون مدیریت محیط زیست، ۲۰۰۴، اولین قانون جامع و چهارچوب بنیادی برای تصمیم گیری های مدیریتی زیست محیطی می باشد. ابزارهای سیاسی که بخش هایی از این عملکرد می باشند عبارتند از: ارزیابی اثرات شدید زیست محیطی، ارزیابی استراتژی های زیست محیطی و مالیات بر آلودگی صنایع خام و تولیدات. تأثیر این تحولات، تنها در طول زمان مشخص می شوند، همان گونه که نگرانی ها در مورد اجرای آن ها بر اساس این واقعیت، زمانی بروز می یابد که کمبود ظرفیت برای اجرای قوانین زیست محیطی و کمبود ابزار کار برای حفاظت از محیط زیست وجود داشته باشند. حفاظت از محیط زیست در چین برای اولین بار در سال ۱۹۷۲ بر اساس تحریک کنفرانس سازمان ملل متحد در مورد محیط زیست انسانی در استکهلم، سوئد بود. بر این اساس، آن ها شروع به ایجاد آژانس های حفاظت از محیط زیست کرده و زباله های صنعتی را تحت کنترل درآوردند. چین یکی از اولین کشورهای در حال توسعه برای پیاده سازی یک استراتژی توسعه پایدار بود. در سال ۱۹۸۳ شورای دولتی اعلام کرد که حفاظت از محیط زیست باید یکی از سیاست های ملی اصلی باشد و در سال ۱۹۸۴ آژانس ملی حفاظت از محیط زیست (NEPA) ایجاد شد. پس از جاری شدن سیل در سال ۱۹۹۸ در رودخانه یانگزا، NEPA آژانس حفاظت از محیط زیست را به روز رسانی کردند (SEPA)، به این معنی که حفاظت از محیط زیست در حال حاضر در سطح وزرا اجرا شده است. در سال 2008 SEPA با نام صحیح خود شناخته شد Ministry of Environment Protection of the People’s Republic of China (MEP). ابزارهای کنترل آلودگی در چین آلودگی محیط زیست و تخریب محیط زیست منجر به ضرر و زیان اقتصادی برای چین شده است. در سال ۲۰۰۵، زیان های اقتصادی (مخصوصا از آلودگی هوا) ۷٫۷ درصد در GDP چین محاسبه شده بود. این درصد ۱۰٫۳ درصد در سال ۲۰۰۲ رشد داشته است و خسارت اقتصادی از آلودگی آب (۶٫۱ درصد) شروع به رشد کرد که دلیلش آلودگی هوا بود. چین یکی از کشورهای با عملکرد بالا از نظر رشد تولید ناخالصی داخلی می باشد (۹٫۶۴ درصد در سال گذشته). هر چند، رشد اقتصادی بالا فشار بسیار زیاد بر روی محیط داشته و تغییرات محیط زیست چهره چین را به یکی از بزرگترین کشورهای جهان تبدیل کرده است. در سال ۲۰۱۰ چین در رتبه ۱۲۱ در شاخص عملکرد زیست محیطی بین ۱۶۳ کشور قرار گرفت. چین طرح هایی را برای افزایش حمایت از محیط زیست و مبارزه با تخریب محیط زیست تهیه کرده است: هدف اصلی چین رشد در GDP در سه دهه گذشته با یک مدل توسعه غالب، به استفاده از منابع ناکارآمد و آلودگی بالا، برای رسیدن به GDP بالا بوده است. چین برای رسیدن به توسعه پایدار، باید حفاظت از محیط زیست را به عنوان بخش جدایی ناپذیر از سیاست های اقتصادی خود بهبود دهد. به نقل از شنگسیان ژو رئیس MEP (2009): «سیاست اقتصادی خوب خط مشی زیست محیطی خوب است و ماهیت مشکل زیست محیطی، شکل تولید و مدل توسعه یک ساختار اقتصادی است.» حفاظت از محیط زیست به عنوان وظیفه مهم برای نهادهای اتحادیه اروپا پس از پیمان ماستریخت به تصویب اتحادیه اروپا توسط همه کشورهای عضو رسیده است. در حال حاضر، اتحادیه اروپا در زمینه سیاست های زیست محیطی با دستورهای مهم کسانی که در ارزیابی اثرهای زیست محیطی هستند بسیار فعال بوده و دسترسی به اطلاعات زیست محیطی برای شهروندان در کشورهای عضو امکان پذیر می باشد. حفاظت از محیط زیست در روسیه به عنوان بخش جدایی ناپذیر از امنیت ملی در نظر گرفته شده است. در آنجا یک نهاد دولتی مجاز _ وزارت منابع طبیعی و محیط زیست _ وجود دارد. هرچند مشکلات زیست محیطی زیادی نیز وجود دارند. برنامه محیط زیست سازمان ملل (UNEP) 17 کشور گوناگون را شناسایی کرده است. این لیست شامل ۶ کشور آمریکای لاتین می باشد: برزیل، کلمبیا، اکوادور، مکزیک، پرو و ونزوئلا. مکزیک و برزیل در میان بقیه برجسته هستند زیرا آن ها ناحیه بزرگی از آلودگی و تعداد گونه های بی شماری دارند. این کشورها نشانه یک نگرانی عمده برای حفاظت از محیط زیست هستند زیرا دارای قسمت زیادی جنگل زدایی، از بین رفتن اکوسیستم، آلودگی و رشد جمعیت می باشند. برزیل دارای بیشترین مقدار از جنگل های استوایی جهان است، km2 ۴٬۱۰۵٬۴۰۱ (۴۸٫۱٪ برزیل) متمرکز در منطقه آمازون. برزیل مرکز تنوع زیستی گسترده است. رتبه اول در میان کشورهای مختلف جهان، با داشتن بین ۱۵ تا ۲۰ درصد از ۱٫۵ میلیون گونه توصیف شده در سطح جهان. بخش محیط زیست وزارت برزیل مسئول حفاظت از محیط زیست آنجا می باشد (در زبان پرتغالی: Ministério do Meio Ambiente, MMA). این سازمان در ابتدا به نام دبیرخانه ویژه محیط زیست در سال ۱۹۷۳ تشکیل شد (Secretaria Especial de Meio Ambiente)، چندین مرتبه نامش عوض شده است و در نهایت در سال ۱۹۹۹ نامش مورد قبول قرار گرفت. این وزارت خانه مسئول پرداختن به مسائل زیر است: در سال ۲۰۱۱، مناطق حفاظت شده در آمازون تحت پوشش km2 2،۱۹۷٬۴۸۵ بودند (منطقه ای بزرگتر از گرینلند)، با واحد حفاظت، مانند پارک های ملی، با حساب بیش از نیمی از آن (۵۰٫۶٪) و مناطق بومی به نمایندگی از ۴۹٫۴٪ باقی مانده. با بیش از ۲۰۰۰۰۰ گونه مختلف، مکزیک خانه ۱۰ – ۱۲٪ از تنوع زیستی جهان است، اولین مقام در رتبه بندی برای تنوع زیستی خزندگان و رتبه دوم در پستانداران، و تخمین زده می شود که بیش از ۵۰ درصد از گونه های گیاهی و حیوانات در مکزیک زندگی می کنند. تاریخچه سیاست حفاظت از محیط زیست در مکزیک از سال ۱۹۴۰ با تصویب قانون حفاظت از خاک و آب شروع شد (در زبان اسپانیایی: Ley de Conservación de Suelo y Agua). سه دهه بعد، در آغاز دهه ۱۹۷۰، قانون جلوگیری و کنترل آلودگی ایجاد شد. در سال ۱۹۷۲ اولین پاسخ مستقیم از دولت فدرال برای رسیدگی به اثرات بهداشتی در مورد مسائل زیست محیطی برجسته بود. این سازمان اداری، دبیرخانه ای برای بهبود وضعیت محیط زیست در وزارت بهداشت و رفاه تأسیس کرد. دبیرخانه محیط زیست و منابع طبیعی، وزارت محیط زیست مکزیک است. این وزارت خانه مسئول پرداختن به مسائل زیر است: در سال ۲۰۰۰، ۱۲۷ منطقه حفاظت شده وجود داشتند، در حال حاضر ۱۷۴ منطقه وجود دارد، پوشش منطقه ها به مساحت ۲۵٬۳۸۴٬۸۱۸ هکتار می باشند، افزایش مناطق محافظت شده فدرالی از ۸٫۶٪ به ۱۲٫۸۵٪ در مساحت آن می باشد. در سال ۲۰۰۸، ۹۸٬۴۸۷٬۱۱۶ هکتار از مناطق حفاظت شده زمینی وجود داشتند، که حدود ۱۲٫۸٪ از زمین های استرالیا می باشند. در سال ۲۰۰۲، آمار و ارقام نشان دهنده ۱۰٫۱٪ از مساحت زمینی و ۶۴٬۶۱۵٬۵۵۴ هکتار از مناطق حفاظت شده دریاییست که در حدود نیمی از ۸۵ ناحیه زیستی استرالیا می باشند. حفاظت از محیط زیست در استرالیا، با شکل گیری اولین پارک ملی به نام پارک ملی رویال در سال ۱۸۷۹ آغاز شد. آن ها در دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰، با برنامه های بزرگ بین المللی مانند کنفرانس سازمان ملل متحد در مورد محیط زیست انسانی در سال ۱۹۷۲، کمیته محیط زیست سازمان همکاری اقتصادی و توسعه در سال ۱۹۷۰ و برنامه محیط زیست سازمان ملل متحد در سال ۱۹۷۲، شروع به پیشروی کردند. این رویدادها با افزایش آگاهی عمومی و حمایت، پایه گذاری شدند. قوانین زیست محیطی دولت، نامنظم و ناکافی بود تا زمانی که شورای محیط زیست استرالیا (AEC) و شورای وزیران حفاظت از طبیعت (CONCOM) در سال های ۱۹۷۲ و ۱۹۷۴ تأسیس شدند و انجمنی را برای هماهنگی سیاست های حفاظتی محیط زیست بین دولت ها و کشورهای همسایه ایجاد کردند. این شوراها توسط شورای حفاظت طبیعت استرالیا و نیوزیلند (ANZECC) در سال ۱۹۹۱ و در نهایت حفاظت محیط زیست و شورای میراث فرهنگی (EPHC) در سال ۲۰۰۱ جایگزین شدند. در سطح بین المللی، قانون حمایت از محیط زیست و حفاظت تنوع زیستی در سال ۱۹۹۹، اولین قانون حفاظت از محیط زیست مشترک المنافع استرالیا است. مسائل نگران کننده راجع به اهمیت زیست محیطی ملی و بین المللی گیاهان، جانوران، جوامع زیست محیطی و میراث فرهنگی وجود دارند. همچنین صلاحیت هرگونه فعالیت انجام شده که تأثیر قابل توجهی بر روی محیط زیست دارند، توسط کشورهای مشترک المنافع تعیین می شوند. این قانون ۸ حوزه اصلی را پوشش می دهد: زمین های مختلفی وجود دارند که با مشارکت مالکان بومی سنتی محافظت می شوند، مثل پارک ملی کاکادو، زمین های با تنوع زیستی فوق العاده مثل پارک ملی جزیره کریسمس، یا زمین هایی که دولت با آن ها همکاری می کند، مثل پارک ملی رشته کوه های آلپ استرالیا. در سطح دولتی، اکثراً مسائل حفاظت از محیط زیست مسئولیت دولت است. هر ایالت در استرالیا سازمان و قوانین حفاظت از محیط زیست مربوط به خود را دارد. حوزه فعالیت این سازمان ها مشابه است و آلودگی منابع مهم مثل صنعت یا فعالیت های تجاری، منابع آب/خاک و مدیریت مواد زائد را پوشش می دهند. بیشتر زمین های محافظت شده با مصوبات کشوری در سطح های مختلف، توسط دولت مدیریت می شوند و مناطق حفاظت شده مثل بیابان، زمین های ملی و پارک های دریایی، جنگل های دولتی و مناطق حفاظتی توسط قوانین دولتی مدیریت می شوند. همچنین دولت ها قوانینی را برای محدودیت و حفاظت عمومی از هوا، آب و آلودگی صوتی اتخاذ کرده اند. در سطح محلی، هر شهر یا شورای محلی مسئول مسائلی است که توسط دولت یا قوانین ملی پوشش داده نمی شوند. این موارد شامل منابع غیر مهم یا آلودگی های پراکنده مثل آلودگی رسوبات سایت های ساخت و سازی می باشد. استرالیا رتبه دوم در شاخص توسعه انسانی در سال ۲۰۱۰ سازمان ملل متحد داشته و یکی از پایین ترین بدهی ها را نسبت به تولید ناخالص داخلی در میان کشورهای در حال توسعه دارد. با اینکه استرالیا در صادرات زغال سنگ جهان و انقراض گونه ها پیشرو می باشد، این مورد می تواند چشم انداز آینده در هزینه های محیط زیستی آنجا باشد. بعضی از مسئولیت های استرالیا نسبت به اصلاحات زیست محیطی انگیزه ای برای بقیه نقاط جهان ایجاد کرده است. در سطح ملی، وزارت محیط زیست مسئول سیاست های زیست محیطی و وزارت حفاظت از محیط زیست به مسائل حفاظت از محیط زیست می پردازد. در سطح منطقه ای، شوراهای منطقه ای، قوانین و مسائل زیست محیطی را اداره می کنند. از سال ۱۹۶۹، آژانس حفاظت از محیط زیست ایالات متحده (EPA) برای حفاظت از محیط زیست و سلامتی انسان ها شروع به کار کرد. کل ایالات آمریکا، بخش های حفاظت از محیط زیست مربوط به خود را دارند. EPA «هفت اولویت برای آینده سازمان حفاظت محیط زیست» را پیش نویس کرده است، که شامل: آثار ادبی بسیار زیادی با تم حفاظت از محیط زیست وجود دارند اما برخی از آن ها برای تکامل، اساسی می باشند. چندین قطعه مثلA Sand County Almanac از آلدو لیپولد، تراژدی عمومی نوشته گرت هاردین و بهار خاموش نوشته ریچل کارسون به دلیل نفوذ گسترده خود به آثار کلاسیک تبدیل شده اند. حفاظت از محیط زیست در ادبیات داستانی و غیر داستانی وجود دارد. کتاب هایی مثل قطب جنوب و محاصره، همچنین لوراکس (کتاب) که موضوع حفاظت از محیط زیست دارند به یک استعاره محبوب برای حفاظت از محیط زیست تبدیل شده اند. " The Limits of Trooghaft " نوشته دزموند استوارت یک داستان کوتاه در مورد نگرش انسان نسبت به حیوانات می باشد. کتاب دیگری با نام " تاریخ مریخی " نوشته ری بردبوری در مورد بررسی مسائلی مثل بمب ها، جنگ ها، کنترل دولت و اثراتی که این مسائل می توانند بر روی محیط داشته باشند، می باشد. مطالعه موردی، سد رودخانه فرانکلین: در سال ۱۹۷۹، ساخت سد برق آبی بر روی رودخانه فرانکلین در تاسمانیای غربی پیشنهاد شد. مزایای استفاده از این پروژه می تواند افزایش تولید قدرت و ایجاد موقعیت شغلی منطقه ای برای نرخ بالای بیکاری در تاسمانیا باشد. طرفداران حفظ منابع طبیعی در مورد غلظت بالای سایت های بومی که آخرین رودخانه وحشی استرالیا بود، نگران بودند. این موضوعات به سرعت با جنبش مقاومت انجمن بیابان تاسمانیا، بر روی حفاظت محیط زیست متمرکز شدند. این موقعیت از یک همه پرسی دولتی تا محاصره ساخت و سازهای عمومی تشدید شد که در نهایت منجر به مداخله قوه مقننه فدرال شده و دولت در دادگاه عالی به چالش کشیده شد. دولت اعلام کرد که پارک ملی رودخانه وحشی فرانکلین-گوردون در سال ۱۹۸۱، و بخشی از منطقه میراث جهانی بیابان تاسمانیا از دست رفته است. حفاظت از موجودات زنده، به دلایل زیر ضروریست:
[ { "answer1": "حفاظت از محیط زیست در تانزانیا در طول اشغال شرق آفریقا به وسیلهٔ آلمان آغاز شد (۱۸۸۴–۱۹۱۹) _ قوانین استعماری برای حمایت از جنگل ها تصویب شد", "answer2": "به موجب آن فعالیت های سنتی بومی مانند شکار، جمع آوری هیزم و چرای گاوها محدود شدند.", "distance": 143, "question": "در تانزانیا، چه زمانی اولین قوانین استعماری برای حمایت از جنگل ها تصویب شد و چه نوع فعالیت های سنتی محدود شدند؟" }, { "answer1": "در سطح بین المللی، قانون حمایت از محیط زیست و حفاظت تنوع زیستی در سال ۱۹۹۹، اولین قانون حفاظت از محیط زیست مشترک المنافع استرالیا است.", "answer2": "این قانون ۸ حوزه اصلی را پوشش می دهد:", "distance": 380, "question": "در سطح بین المللی، اولین قانون حفاظت از محیط زیست مشترک المنافع استرالیا چه بود و این قانون چند حوزه اصلی را پوشش می داد؟" }, { "answer1": "موسسات علمی اکنون دوره های آموزشی را پیشنهاد می دهند، مثل مطالعات زیست محیطی، مدیریت محیط زیست و مهندسی محیط زیست، که تاریخچه و روش های حفاظت از محیط زیست را آموزش می دهند.", "answer2": "تولید زباله، آلودگی هوا و از بین رفتن تنوع زیستی (ناشی از معرفی گونه های مهاجم و گونه های در حال انقراض) بعضی از موارد مرتبط با حفاظت محیط زیست هستند.", "distance": 241, "question": "موسسات علمی چه دوره های آموزشی در زمینه محیط زیست ارائه می دهند و چه مواردی از مسائل مرتبط با حفاظت محیط زیست هستند؟" }, { "answer1": "پس از جاری شدن سیل در سال ۱۹۹۸ در رودخانه یانگزا", "answer2": "NEPA آژانس حفاظت از محیط زیست را به روز رسانی کردند (SEPA)، به این معنی که حفاظت از محیط زیست در حال حاضر در سطح وزرا اجرا شده است.", "distance": 50, "question": "در سال 1998 در رودخانه یانگزا چه اتفاقی افتاد و پس از آن چه تغییری در ساختار آژانس ملی حفاظت از محیط زیست چین ایجاد شد؟" }, { "answer1": "بخش محیط زیست وزارت برزیل مسئول حفاظت از محیط زیست آنجا می باشد (در زبان پرتغالی: Ministério do Meio Ambiente, MMA).", "answer2": "این وزارت خانه مسئول پرداختن به مسائل زیر است:", "distance": 307, "question": "در برزیل، کدام سازمان مسئول حفاظت از محیط زیست است و چه مسائلی را این سازمان مورد توجه قرار می دهد؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
274
: پزشکی جایگزین منظور از پزشکی جایگزین یا درمان جایگزین، طب جایگزین یا طب مکمل، کلیهٔ روش های درمانی است که در حیطهٔ پزشکی رسمی (مدرن) قرار نگرفته یا اثربخشی آن ها اثبات نشده، رد شده، غیرقابل اثبات یا زیان بخش است. امروزه درمان های جایگزین به عنوان شبه علم و شیادی علمی شناخته می شوند. انسان در درازای تاریخ، شیوه های گوناگونی برای درمان و بهداشت به کار برده است؛ از طب سنتی تا هومئوپاتی، گیاه درمانی، سنگ درمانی، آب درمانی، فرادرمانی، انرژی درمانی، پزشکی کهن ایرانی (اوستا، ابن سینا، ابوریحان بیرونی)، مصری و چینی و پزشکی سلولی. درمان های جایگزین مشخصاً روش هایی هستند که مورد تأیید دانش پزشکی قرار ندارند. آن بخش هایی از روش های سنتی که قابلیت اثبات علمی دارند، پیشتر به عنوان طب مدرن یا دانش پزشکی شناخته می شوند و عنوان درمان جایگزین ندارند. همهٔ روش های پزشکی جایگزین یا مکمل، در فرایند درمان، دارای بخشی غیرقابل تعریف یا حلقه ای گم شده می باشند که از دیدگاه علم قابل بررسی نیست. این مسئله که در این نوع پزشکی، از بیمار چه خواسته می شود، مشخص است و تأثیر آن بر بیمار نیز قابل ثبت و ضبطِ دقیق علمی و قابل تکرار و تجربه است، اما بهبود از نگاه علمی قابل توجیه نیست. متخصصان و طرفداران این نوع از درمانگری، ضمن رد روش های درمانی پزشکی مدرن، از روش های درمانی سنتی و جایگزین، برای بهبود و علاج بیماری ها استفاده می کنند. در مقابل، متخصصان پزشکی رایج نیز، روش های درمانی سنتی و جایگزین را غیرعلمی و نوعی از شبه علم می دانند. از نظر پزشکی بر پایه شواهد روش های درمانی و داروهایی که در سطح وسیع مورد استفاده قرار می گیرند، باید ابتدا از سد مطالعات آزمایشگاهی و بالینیِ باکیفیت گذشته و پس از بررسی همه خطرهای احتمالی و طی مراحل مختلف، اجازه استفاده بگیرند. این در حالی است که بیشترِ روش های درمانی طب مکمل، بدون این که آزمایش ها، اثربخشی شان را تأیید کرده باشند، تجویز می شوند. داروهایی که در بازار عرضه می شوند پس از آنکه در آزمایشگاه از مراحل مختلف می گذرند، باید وارد فازهای بالینی شوند و بعد از تحقیقات کافی و به دست آمدن آمار دقیق از اثرات مثبت و حتی عوارض جانبی آن ها اجازهٔ آن را می یابند که وارد بازار شوند و در اختیار عامه مردم قرار گیرند. در حالی که در مورد روش های درمانی و داروهای طب جایگزین، چنین مراحلی طی نمی شوند و این روش ها بدون آزمایش و بدون این که از نحوه اثر آن ها اطلاعات دقیقی به دست آید، مورد استفاده قرار می گیرند. هرچند در علم نوین سعی بر آن است تا طب مکمل و روش های آن مورد آزمایش قرار گیرند، تا در صورت مفید بودن، مورد استفاده قرار گیرند؛ اما هنوز بسیاری از روش های سنتی می توانند خطرناک باشند. سازمان جهانی بهداشت بر این باور است که هنوز به میزان زیادی تحقیقات آزمایشگاهی و بالینی نیاز است تا بتوان بی خطر بودن و اثر بخشی طب سنتی و جایگزین را تأیید کرد. بر اساس گزارش وبگاهِ «وب آو ساینس»، تعداد پژوهش های علمی دربارهٔ طب مکمل از سال ۲۰۰۱ تا ۲۰۱۶، ۲۵برابر شده است. گزارش های وبگاهِ اسکوپوس نیز تأییدکنندهٔ این افزایش است. بیش از نیمی از تمام مدارس پزشکی در ایالات متحدهٔ آمریکا و کانادا برنامهٔ طب مکمل را در آموزش های خود گنجانده اند. طب سنتی یا طب مزاجی، گونه ای از پزشکی جایگزین است که در آن به مزاج ها و خلط های چهارگانه (سرد، گرم، خشک و مرطوب یا دم، صفرا، بلغم و سودا) باور دارند. معمولاً طب سنتی یا طب مبتنی بر مزاج و خلط های چهارگانه را مترادف «طب اسلامی» می دانند؛ در حالی که این نوع از طب، ریشه در یونان باستان و پیش از اسلام دارد. در برخی کشورها همچون هند و بنگلادش که هنوز این گونه از طب در بعضی مدارس سنتی و حاشیه ای آموزش داده می شود، با عنوان «طب یونانی» شناخته می شود. ابن سینا و زکریای رازی نیز در نوشته هایشان توضیح داده اند که منبع اصلی آموخته هایشان کتاب های جالینوس و بقراط بوده است. در واقع این طب یونانی-جالینوسی بوده است که در دوران تمدن اسلامی ابن سینا، جرجانی، اهوازی و دیگران توسعه دادند. در تاریخ علم، مهم ترین ویژگی طب یونانی-مزاجی، سکولار (دنیوی) بودن آن است. تا قبل از ابداع این نوع از طب، بیماری و سلامت به نیروهای ماوراءالطبیعه همچون خدایان نسبت داده می شد. تا این که طب یونانی برای نخستین بار سعی کرد که سلامت و بیماری را صرفاً با عوامل طبیعی همچون اخلاط و مزاج ها توضیح دهد و با اتکا به همین دانش و با روش هایی مانند حجامت یا مداخله های تغذیه ای در جهت رساندن به تعادل درمان کند. به همین علت هم بود که عده ای از دینداران و صوفیان مانند مولانا آن را به شدت طرد و نفی می کردند. این گونه از طب در هماهنگی کامل با دیگر شاخه های دانش یونان باستان و قرون وسطی بود که با گذشت زمان و برآمدن دانش های مدرن از جمله پزشکی مدرن، دانش یونانی که بر فرضیات نادرستی استوار بود، بی اعتبار شد. از جمله شیمی مبتنی بر چهار عنصر (آب، آتش، خاک و هوا)، هیئت مبتنی بر هفت آسمان و طب مبتنی بر چهار خلط همگی بی اعتبار شده و به تاریخ علم پیوستند. اما این در تاریخ علم باقی ماند که «این طب مزاجی بود که برای اولین بار طب را سکولار کرد و برای بیماری و سلامت توضیح و تبیین غیردینی ارائه داد.» این در حالی است که بسیاری از طرفداران طب سنتی، طب مبتنی بر مزاج و خلط های چهارگانه را به اشتباه مترادف طب اسلامی و دینی می دانند. در واقع در دوران تمدن اسلامی این «دانش یونانی» بود که رواج داشت. ترجمهٔ عربی آثار پزشکی جالینوس در سدهٔ سوم هجری، از سوی حنین بن اسحاق انجام گرفته بود. در حقیقت نوشته های جالینوس و ترجمه های عربی آثار بقراط، بنیادی ترین و مهم ترین منابع دانش پزشکی در جهان اسلام به شمار می رفته اند. طبق تعریف سازمان بهداشت جهانی، «طب سنتی مجموعه ای از دانسته ها، مهارت ها و اعمال که بر پایه نظریه ها، باورها و تجربه های بومی فرهنگ های مختلف است؛ خواه قابل شرح باشد یا نباشد که در بهداشت و نیز پیشگیری، تشخیص، بهبود و مداوای بیماری های جسمی و ذهنی مورد استفاده قرار می گیرند.» در مقابلِ طب سنتی، طب نوین قرار دارد که بر اساس یافته های علمی و با آزمایش های دقیق و با آگاهی از ساختار بدن انسان و مکانیزم های بیماری، به درمان می پردازد. طب سنتی بر پایه تجربیات افراد در طی سالیان متمادی بدست آمده و شاید در گذشته که روش های تحقیق وجود نداشتند، بهترین راه یا حتی تنها راه پیشگیری و درمان به حساب می آمدند؛ اما امروزه بسیاری از این روش ها بی اثر یا حتی مضر تلقی می شوند. در پزشکی بر پایه شواهد برای اینکه یک روش درمانی یا دارو به استفاده عمومی برسد، باید از مراحل بسیاری بگذرد. داروهایی که در بازار عرضه می شوند پس از آنکه در آزمایشگاه از مراحل مختلف می گذرند، باید وارد فازهای بالینی شوند و بعد از تحقیقات کافی و بدست آمدن آمار دقیق از اثرات مثبت و حتی عوارض جانبی آن ها اجازه آن را می یابند که وارد بازار شوند و در اختیار عامه مردم قرار گیرند. در حالی که در مورد روش های درمانی و داروهای طب سنتی، چنین مراحلی طی نمی شوند و این روش ها بدون آزمایش و بدون این که از نحوه اثر آن ها اطلاعات دقیقی به دست آید، مورد استفاده قرار می گیرند. هرچند در علم نوین سعی بر آن است تا طب سنتی و روش های آن مورد آزمایش قرار گیرند، تا در صورت مفید بودن، مورد استفاده قرار گیرند؛ اما هنوز بسیاری از روش های سنتی می توانند خطرناک باشند. سازمان بهداشت جهانی بر این باور است که هنوز به میزان زیادی تحقیقات آزمایشگاهی و بالینی نیاز است تا بتوان بی خطر بودن و اثر بخشی طب سنتی را تأیید کرد. از نظر پزشکی بر پایه شواهد درمان هایی که در سطح وسیع مورد استفاده قرار می گیرند، باید ابتدا از سد مطالعات آزمایشگاهی و بالینی باکیفیت گذشته و پس از بررسی همه خطرهای احتمالی و طی مراحل مختلف، اجازه استفاده بگیرند. در حال حاضر طب سنتی در ایران در «دانشکده پزشکی سنتی» در حال بررسی بالینی علمی است. به عبارت دیگر خواص دارویی گیاهان با آزمایش مشخص شده و تبدیل به دارو می شوند. در این بین مواردی را که آزمایش ها تأیید نکنند، کنار گذاشته می شوند. برخلاف تصور عمومی که مصرف گیاهان دارویی را بدون عوارض و خطر می دانند، این نوع از داروها نیز دارای عوارض جانبی است. این عوارض، علل مختلفی چون مصرف بیش از حد، تداخل با داروهای طب رایج و واکنش های خود به خودی و غیرقابل پیش بینی مانند آلرژی دارد. همچنین عدم وجود استاندارد قطعی برای محصولات و تولیدات گیاهان دارویی ممکن است منجر به مشکلاتی در کیفیت آن شود. از جمله این مشکلات می توان به تقلب، مواد اولیه نامشخص، جایگزینی یک گیاه به جای گیاه دیگر و مواردی از این دست اشاره کرد. کاربرد نامناسب گیاهان دارویی نیز می تواند کُشنده باشد. به عنوان مثال استفاده نا به جا از کاوا منجر به تخریب شدید کبد می شود. همچنین داروهایی مانند جینکو که باعث بهبود جریان خون می شود، ممکن است خون ریزی حین جراحی را افزایش دهد. بسیاری از داروهای گیاهی با داروهای شیمیایی تداخل عملکرد دارند و باعث افزایش یا کاهش اثر آن ها می شوند. همچنین مقدار مصرف داروهای گیاهی در میزان اثر درمانی آن ها تأثیر می گذارد. علاوه بر آن بسیاری از گیاهان، دارای حداقل دوز سمی هستند و اگر بیشتر از این مقدار مصرف شوند، می توانند باعث بروز مسمومیت شوند. مصرف طولانی مدت برخی گیاهان دارویی که در نگاه اول بی ضرر به نظر می رسند، می تواند عوارضی را به دنبال داشته باشد، مثلاً برگ سنا که به وفور برای درمان یبوست استفاده می شود، اگر بیش از دو هفته مصرف شود، می تواند منجر به تنبلی روده، تشدید یبوست و اشکالاتی در روده بزرگ شود؛ یا مصرف دراز مدت ریشه شیرین بیان می تواند در افراد مستعد، منجر به افزایش فشارخون یا ورم اندام ها شود. همچنین به دلیل اختلاط بخش های چوبی یا ساقه ای گیاه، با برگ و گل مورد استفاده در عرق گیری، برخی عرقیات حاوی مقادیری الکل متانول هستند که مصرف مقادیر زیاد و طولانی مدت این عرقیات می تواند مسمومیت با الکل و عوارض آن را به دنبال داشته باشد. بسیاری از گیاهان معطر مانند آویشن، نعنا، گلپر، رازیانه، زیره سبز، زیره سیاه، دارچین، برگ مورد و کاکوتی، به شکل پودر شده در عطاری ها عرضه می شوند که اگر مدتی از درو شدن آن ها بگذرد، ماده مؤثره و عطر و بوی آن ها به سرعت کاهش یافته و اثرات درمانی آن ها کاهش می یابد. افزون بر این، ترکیبات روغنی نیز عموماً در معرض هوا اکسید می شوند، روغن ها، مانند روغن بادام، روغن زیتون، روغن کنجد، روغن سیاه دانه، روغن بابونه، روغن بنفشه و بیشتر روغن های دیگری که در عطاری ها عرضه می شوند، باید در ظروف شیشه ای تیره، دور از آفتاب و به صورت سرپر نگهداری شوند. بو یا مزه تند و تیز، غالباً نشان دهنده اکسیداسیون روغن و زیان بخش بودن آن است. متخصصان و طرفداران طب سنتی، به منظور رد پزشکی نوین و اثبات کارآمدی روش های سنتی به استدلال هایی همچون موارد زیر متوسل می شوند: حجامت نوعی روش درمانی در طب سنتی است که در آن با ایجاد خراش هایی در سطح پوست و ایجاد مکش، مقداری خون از محل خراش ها خارج می شود. حجامت از جمله اعمالی است که در تمدن های بسیار قدیمی مانند تمدن های مایا، آزتک، مصر و بین النهرین وجود داشته و به منظور رهانیدن بیماران از بیماری و درد صورت می گرفته است. حجامت در فرهنگ اعراب نیز وجود داشت و از منظر پیامبر اسلام، یکی از راه های درمان بیماری ها محسوب می شد. حجامت در صورتی که در محیط آلوده و به دست کسانی که در علم پزشکی تخصصی ندارند صورت گیرد، می تواند باعث انتقال انواع عفونت های خونی از جمله ایدز و هپاتیت شود. همچنین خون ریزی ناشی از حجامت -به ویژه حجامت در ناحیه گردن- می تواند خطرناک باشد. در سال ۱۳۷۷ خورشیدی با مصوبهٔ معاونت درمان وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی انجام حجامت توسط پزشکان در مطب ها به خاطر خطرات آن -از جمله عفونت و خون ریزی که در صورت عدم کنترل به موقع آن می توانند مشکل ساز شوند- ممنوع اعلام شد؛ اما این بخشنامه چند سال بعد، به دلیل «مغایرت با شرع» بر اساس نظر فقهی شورای نگهبان با حکم دیوان عدالت اداری لغو شد. در مورد اثر حجامت، مطالعات بالینی بسیار محدودی صورت گرفته است. در این بین مطالعاتی روی تأثیر حجامت بر چربی خون، قند خون و سندرم متابولیک انجام شده که نشان داده اند، حجامت می تواند در بهبود علائم این عارضه ها نقش داشته باشد؛ اما این تحقیقات به دلیل تعداد کم شرکت کنندگان و پایین بودن کیفیت پژوهش ها چندان قابل استناد نیستند. علاوه بر این، اثر حجامت روی سردردهای میگرنی و ضربان دار، دردهای مفصلی، کمردرد و قلب نیز مورد بررسی قرار گرفته که نشان دهنده تأثیر اندک و در شرایط خاص است، اما این دست مطالعات نیز کیفیت لازم را برای اینکه به آن ها استناد شود، ندارند. هومئوپاتی، روشی درمانی است که در آن ادعا می شود با تحریک دستگاه ایمنی و حیاتی بیمار توسط داروهای خاصِ هومئوپاتی، اقدام به درمان بیمار می شود. بر اساس اصول اولیه هومئوپاتی، هر ماده ای یا عاملی که بتواند در بدن سالم ایجاد یک سری علائم بیماری کند، می تواند در صورت تجویز به فردی بیمار با همان علائم، بیماری وی را درمان نماید؛ به شرط آنکه علائم موجود در بیمار و علائمی که آن ماده دارویی می تواند ایجاد کند، تا حد ممکن مشابه باشند. درمانگران هومیوپاتی ادعا می کنند که داروهای آن ها حاوی «خاطره» داروها هستند و این قدر ضعیف اند که اثر جانبی ندارند، اما باعث بهبود کلی فرد می شوند. تحقیقات نشان دهنده غیرمؤثر بودن هومئوپاتی از لحاظ علمی است. به طور مثال «انجمن پزشکی استرالیا» این روش را نامؤثر و متقلبانه می داند. همین طور «مرکز ملی اطلاعات بیوتکنولوژی آمریکا» به نقل از آرشیو کتابخانه ملی پزشکی مؤسسات ملی بهداشت ایالات متحده نیز نظر مشابهی را ارائه می دهد. جامعه علمی در موارد متعدد این روش را غیرعاقلانه توصیف کرده است. از سوی دیگر غیرممکن بودن این روش از لحاظ فیزیکی بررسی و تأیید شده است. در مجله اخلاق پزشکی نیز هومئوپاتی نوعی روش درمانی غیراخلاقی عنوان شده است. بنیاد آموزشی جیمز رندی، هومئوپاتیست ها را به چالش کشیده و جایزه ای یک میلیون دلاری برای کسی که بتواند با هومئوپاتی تحت شرایط علمی کسی را درمان کند، در نظر گرفته که تاکنون کسی موفق به بردن این جایزه نشده است. آزمایش هایی که درستی هومئوپاتی را نشان می دهند، دچار سوگیری هستند، به طوری که هیچ ارتباط خطی و مستقیمی بین پیش فرض های کمی و کیفی و نتایج مطالعات، وجود ندارد. محققین مخالف این روش درمانی، لیستی از قربانیان این روش درمانی تهیه کرده اند که افرادی بوده اند که علی رغم ابتلا به بیماری های مهلک، با روی آوردن به هومئوپاتی و غفلت از درمانهای صحیح، جان خود را از دست داده اند. در سال ۲۰۱۵ «مرکز ملی تحقیقات دارویی و سلامت استرالیا»، پس از بررسی بیش از ۲۲۵ تحقیق انجام شده بر روی هومیوپاتی در جهان اعلام کرد: «بر اساس ارزیابی انجام شده در اثربخشی هومیوپاتی، هیچ نشانه ای از تأثیر هومئوپاتی در هیچ بیماری به دست نیامد. کسانی که برای درمان هومئوپاتی را انتخاب می کنند ریسک به خطر افتادن سلامتی به دلیل عقب افتادن روند درمان واقعی که اثرات قطعی آن بارها و بارها ثابت شده را به جان می خرند.» پروفسور «پول گلسیو» مدیر تحقیقات مرکز سلامت استرالیا در این باره چنین گفته است: «افراد بسیاری هستند که با توهم توطئه این نتایج را رد کرده و به کار خودشان ادامه می دهند، اما افراد بسیاری هم هستند که عکس العمل مناسبی نشان می دهند و از محصولات بی اثر گران قیمت دوری می کنند. تحقیقات مشابهی در انگلستان باعث کاهش جدی فروش محصولات هومیوپاتی در این کشور شد که ما هم امیدواریم در استرالیا به نتایج مشابهی برسیم. گرچه مدعیان ادعا خواهند کرد که تحقیقاتی وجود دارد که اثراتی از هومیوپاتی نشان می دهد، اما هر بررسی ما نشان می دهد که آن تحقیقات به شدت به لحاظ آماری و روش تحقیق معیوب بوده و طراحی اشتباهی داشته اند و حتی نتوانسته اند ثابت کنند که قرص هومیوپاتی اثری بهتر از یک حبه قند دارد.» همچنین بر اساس مطالعه ای که در سال ۲۰۱۴ به ارزیابی اثربخشی روش هومیوپاتی در درمان اختلالات روانپزشکی افراد دچار ناتوانی ذهنی پرداخته است؛ نتیجه این بررسی حاکی از عدم وجود شواهد کافی برای اثربخشی این روش در درمان اختلالات شایع روانپزشکی در افراد دچار ناتوانی ذهنی، از قبیل اوتیسم و اختلالات رفتاری است. از سویی دیگر، گزارشی که در سال ۲۰۱۳ تهیه شد، نیز به مرورِ جامعی از مطالعات اثربخشی هومیوپاتی در کل وضعیت های بالینیِ موردِ بررسی پرداخته و این مطالعهٔ تحقیقی نیز نشان دهنده شواهد ناکافی برای مؤثر بودن این روش بود. روش های طب جایگزین به خصوص هومیوپاتی در اغلب مطالعات جدید مردود شده اند. همچنین مشخص شده مطالعاتی که هواداران هومیوپاتی به عنوان تأیید علمی این روش درمانی اعلام می کنند دستکاری شده و گزینشی بوده و از درجهٔ اعتبار علمی ساقط است. پژوهش های بسیاری نشان می دهند که داروهای هومیوپاتی در واقع اثری بیشتر از دارونما ندارند و همانقدر در درمان بیماری ها مؤثرند که آب به جای شربت یا گچ به جای قرص. انرژی درمانی یکی دیگر از شاخه های طب مکمل است که در آن ادعا می شود، به واسطهٔ نوعی از انرژی، بیماران را درمان می کنند. انرژی درمانی دارای انواع مختلفی است که «درمان از راهِ دور» و «درمان از طریقِ تماس» از جملهٔ آن هاست. در حال حاضر درمانگری از طریق انرژی درمانی در ایران ممنوع است. در سال ۲۰۰۰ پس از ۲۳ مورد آزمایشی که با استفاده از روشِ درمان از راه دور انجام شده بود، به دلیل «محدودیت های متدولوژیک» نتیجه ای قطعی به دست نیامد. ادزارد ارنست رهبر این گروه تحقیقی، در سال ۲۰۰۱ دربارهٔ این آزمایش چنین توضیح داد که «حدودِ نیمی از این آزمایش ها، نشان دهندهٔ مؤثر بودنِ درمان است.» با این حال وی متذکر شد که شواهد، «بسیار متناقض» بوده و «محدودیت های متدولوژیک، مانع از نتیجه گیری قطعی دربارهٔ این آزمایش است». او همچنین چنین نتیجه گیری کرد که «تا زمانی که این روشِ درمانی، به عنوان جایگزینِ سایرِ روش های درمانیِ مؤثر، تجویز نشده باشد، می تواند تقریباً بدونِ ریسک باشد.» در سال ۲۰۰۱ نتایجِ آزمایشِ بالینیِ تصادفی که همان گروهِ تحقیقیِ قبلی انجام داده بود، نشان دهندهٔ بی اثر بودن این روش است. این آزمایش نشان داد که از نظر آماری، تفاوتی بین انرژی درمانی از راهِ دور و گروهِ کنترل (انرژی درمانیِ شبیه سازی شده) وجود نداشته و دردهای مزمنِ بیماران، در هر دو گروه یکسان بوده است. در سال ۲۰۰۳، ادزارد ارنست طیِ به روزرسانی تحقیقات قبلی اش و با در نظر گرفتن تحقیقاتِ دیگر در این زمینه، نتیجه گیری کرده است که این روش درمانی ممکن است، «با اثرات زیان باری همراه شود.» همچنین شواهد نشان می دهند که انرژی درمانی از راه دور، «اثری بیش از پلاسیبو ندارد.» در سال ۱۹۹۸ در آزمایشی که امیلی روزا انجام داد، مشخص شد که از میان ۲۳ درمانگری که ادعا می کردند از طریق لمس درمانی قادر به درمانگری هستند، هیچ کدام قادر به تشخیص «میدان انرژیِ» فردِ محقق نبودند. در پایانِ این پژوهش چنین نتیجه گیری شد که عدم توانایی مدعیان لمس درمانی در اثبات توانایی شان در تشخیص میدان انرژی که بنیادی ترین مورد ادعایشان است، نشان دهندهٔ بی اساس بودن این نوع از درمانگری است. در سال ۲۰۰۱ آزمایش بالینی تصادفی بر روی ۱۲۰ بیمار با درد مزمن که به صورت تصادفی انتخاب شده بودند، انجام گرفت که نتیجهٔ آزمایش ها، نتوانستند اثربخشی انرژی درمانی «از راه دور» یا «چهره به چهره» را نشان دهند. پژوهشگران در یک مطالعهٔ نظام مند در سال ۲۰۰۸ نیز به این نتیجه رسیدند که شواهد قانع کننده ای مبنی بر اثر بخش بودن این نوع از درمان گری در تسکین دردهای نورالژی و نوروپاتیک وجود ندارد. این گروه از محققان در کتابی که با عنوان "نیرنگ یا درمان" در همان سال منتشر شد، اعلام کردند که «این نوع از معالجه از نظر بیولوژیکی غیرمحتمل بوده و تأثیر آن در حد پلاسیبو (دارونما) است.» به گفتهٔ این پژوهشگران، «در بهترین حالت، این نوع از درمان، موجبِ تسلیِ بیمار شده و در بدترین حالت، موجب می شود که افرادی شارلاتان با چنین ادعاهایی از بیمارانی که نیاز به مراقبت های فوری پزشکی دارند، کسب درآمد کنند.» مطالعهٔ دیگری که در سال ۲۰۱۴ روی بیماران مبتلا به سرطان روده بزرگ انجام شده بود، نشان داد که انرژی درمانی، هیچ تأثیر مثبتی بر کیفیت زندگی، علایم افسردگی و کیفیت خواب بیماران نداشته است. طب سوزنی یکی از شاخه های پزشکی جایگزین یا جایگزین است که مدعی درمان، تسهیل و تسریع روند بهبود بیماری های متفاوت است. به باور متخصصان این فن، با فروکردن سوزن های بسیار نازک در نقاط خاص، می توان جریان انرژی را در بدن متعادل کرد. با توجه به برآیند مطالعات موثق انجام شده، به نظر می آید که طب سوزنی تنها در «کاهش درد در برخی از بیماری ها» مؤثر است و تأثیر آن در درمان و بهبود بیماری های دیگر، فعلاً پایه محکم علمی ندارد. در رابطه با خطرات و عوارض طب سوزنی می توان گفت که این روش درمانی در صورتی که توسط پزشک مجرب انجام شود تقریباً کم خطر و کم عارضه خواهد بود. اما در صورتی که فرد بیمار، مبتلا به اختلال خون ریزی باشد، یا از داروهای رقیق کنندهٔ خون استفاده کرده باشد، طب سوزنی برای بیمار خطرناک است. ممکن است خونریزی، کبودی و درد در جایی که سوزن فرومی رود، ایجاد شود. ممکن است سوزن شکسته و به یکی از اندام های داخلی آسیب برساند. سوزنِ استریل نشده می تواند بیمار را آلوده کند. اگر عمیقاً وارد قفسه سینه یا قسمت بالایی پشت شود، امکان خوابیدن ریه ها وجود دارد.
[ { "answer1": "منظور از پزشکی جایگزین یا درمان جایگزین، طب جایگزین یا طب مکمل، کلیهٔ روش های درمانی است که در حیطهٔ پزشکی رسمی (مدرن) قرار نگرفته یا اثربخشی آن ها اثبات نشده، رد شده، غیرقابل اثبات یا زیان بخش است.", "answer2": "امروزه درمان های جایگزین به عنوان شبه علم و شیادی علمی شناخته می شوند.", "distance": 199, "question": "طب جایگزین چگونه تعریف می شود و چه چیزی در مورد اثربخشی آن از نظر پزشکی مدرن گفته شده است؟" }, { "answer1": "داروهایی که در بازار عرضه می شوند پس از آنکه در آزمایشگاه از مراحل مختلف می گذرند، باید وارد فازهای بالینی شوند و بعد از تحقیقات کافی و به دست آمدن آمار دقیق از اثرات مثبت و حتی عوارض جانبی آن ها اجازهٔ آن را می یابند که وارد بازار شوند و در اختیار عامه مردم قرار گیرند.", "answer2": "در حالی که در مورد روش های درمانی و داروهای طب جایگزین، چنین مراحلی طی نمی شوند و این روش ها بدون آزمایش و بدون این که از نحوه اثر آن ها اطلاعات دقیقی به دست آید، مورد استفاده قرار می گیرند.", "distance": 271, "question": "چه مراحلی باید داروهای مدرن قبل از ورود به بازار بگذرانند و این مراحل با داروهای طب سنتی چگونه مقایسه می شوند؟" }, { "answer1": "طب سنتی یا طب مزاجی، گونه ای از پزشکی جایگزین است که در آن به مزاج ها و خلط های چهارگانه (سرد، گرم، خشک و مرطوب یا دم، صفرا، بلغم و سودا) باور دارند.", "answer2": "در واقع این طب یونانی-جالینوسی بوده است که در دوران تمدن اسلامی ابن سینا، جرجانی، اهوازی و دیگران توسعه دادند.", "distance": 568, "question": "طب سنتی بر چه باورها و مزاج هایی استوار است و ریشه ی این نوع طب به کجا باز می گردد؟" }, { "answer1": "حجامت نوعی روش درمانی در طب سنتی است که در آن با ایجاد خراش هایی در سطح پوست و ایجاد مکش، مقداری خون از محل خراش ها خارج می شود.", "answer2": "حجامت در صورتی که در محیط آلوده و به دست کسانی که در علم پزشکی تخصصی ندارند صورت گیرد، می تواند باعث انتقال انواع عفونت های خونی از جمله ایدز و هپاتیت شود.", "distance": 403, "question": "بر اساس باور طب سنتی حجامت چگونه انجام می شود و چه خطراتی در صورت انجام غیر اصولی دارد؟" }, { "answer1": "بر اساس اصول اولیه هومئوپاتی، هر ماده ای یا عاملی که بتواند در بدن سالم ایجاد یک سری علائم بیماری کند، می تواند در صورت تجویز به فردی بیمار با همان علائم، بیماری وی را درمان نماید؛ به شرط آنکه علائم موجود در بیمار و علائمی که آن ماده دارویی می تواند ایجاد کند، تا حد ممکن مشابه باشند.", "answer2": "تحقیقات نشان دهنده غیرمؤثر بودن هومئوپاتی از لحاظ علمی است.", "distance": 434, "question": "هومئوپاتی بر اساس چه اصولی کار می کند و نظر مراکز علمی درباره تاثیر این روش چیست؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
275
: فاینال فانتزی ۷ فاینال فانتزی ۷ یک بازی ویدئویی به سبک نقش آفرینی ساخته شده توسط اسکوئر (که امروزه با نام اسکوئر انیکس شهرت دارد) و توسط سونی کامپیوتر انترتینمنت به عنوان هفتمین قسمت از مجموعه بازی های "فاینال فانتزی" به شمار می رود و همچنین اولین نسخه ای در این سری بود که از گرافیک سه بعدی رایانه ای استفاده کرد. این بازی در سال ۱۹۹۷ برای کنسول پلی استیشن و در سال ۱۹۹۸ برای رایانه های شخصی و در سال ۲۰۰۹ بر روی شبکه پلی استیشن منتشر شده است. این اولین بازی در این سری بود که از گرافیک سه بعدی رایانه ای استفاده می کرد. توسعه فاینال فانتزی هفت از سال ۱۹۹۴ شروع شد و در ابتدا پروژه ای برای سیستم سوپر نینتندو بود که بعداً به نینتندو ۶۴ تغییر کرد، اما به دلیل کمبود فضا روی کارتریج این سیستم، بازی به پلی استیشن منتقل شد. موسیقی بازی اثر نوبوو اوئماتسو، و طراحی شخصیت ها توسط تتسویا نومورا و یوسوکه ناورا انجام شده بود. داستان بازی دربارهٔ شخصیت اصلی به نام کلاود استرایف است که به کمک دیگران سعی در توقف شرکت شینرا که با استفاده بیش از حد از انرژی سیاره در حال نابود کردن آن بود را دارد. در خلال داستان شینرا و کلاود برای مبارزه با شخصیت منفی اصلی سفیراث متحد می شوند. "فاینال فانتزی ۷" به لطف تبلیغات قوی به سرعت به موفقیت تجاری رسید. تا مه ۲۰۱۰ بازی ۱۰ میلیون نسخه فروش داشته است که بدین ترتیب پرفروش ترین بازی در مجموعه فاینال فانتزی به حساب می آید. فاینال فانتزی ۷ نقدهای مثبت فراوانی را در زمینه موسیقی، داستان، گرافیک و گیم پلی دریافت کرد، همچنین "فاینال فانتزی ۷" به عنوان بازی شناخته می شود که سبک نقش آفرینی را در خارج از کشور ژاپن محبوب کرد. بازی معمولاً در لیست برترین بازی های تاریخ جایگاه بالایی داشته و محبوبیتش به جایی رسید که اسکوئر انیکس دنباله های فراوانی از بازی را تحت عنوان کلی گردآوری فاینال فانتزی ۷ روی سیستم های مختلف ارائه کرد. مانند بازی های قبلی این سری، فاینال فانتزی ۷، شامل سه مد اصلی است: یک نقشه کلی جهان، نقشه مناطق و صحنه های نبرد. نقشه کلی یک مدل سه بعدی کوچک شده از دنیای بازی است که بازیکن برای دسترسی به نقاط مختلف بازی در آن سفر می کند. برای سفر در بازی می توان پیاده یا سوار بر چوکوبو، کشتی پرنده، قایق و غیره حرکت کرد. داخل شهرها و مناطق بازی از مدل های از پیش رندر شده با اندازه واقعی استفاده شده. صحنه نبرد نمونه ای سه بعدی از محیط بازی است که در آن بازیکن با موجودات مختلف که توسط کامپیوتر کنترل می شوند مبارزه می کند. در حالی که مدل شخصیت ها در نقشه بدشکل است، مدل ها در صحنه نبرد واقعی تر هستند. فاینال فانتزی هفت اولین بازی در سری است که از مدل های سه بعدی استفاده می کند. در ابتدا بازیکن به شهر میدگار محدود است اما در ادامه تمام دنیا قابل دسترس می شود. پیشروی در داستان بازی بیشتر با دیالوگ های نوشتاری انجام می شود و البته از صحنه های سینمایی از پیش رندر شده نیز استفاده شده است. در صحنه های نبرد، بازی از سیستم نبرد زمان فعال استفاده می کند که توسط هیرویوکی ایتو طراحی شده و اولین بار در فاینال فانتزی شش ارائه شد. بر خلاف بازی های قبلی این سری که اجازه حضور ۴ یا ۵ بازیکن را در صحنه نبرد می دادند، در فاینال فانتزی ۷ فقط امکان حضور سه نفر به طور هم زمان در گروه وجود دارد. سیستم قدرت ها در فاینال فانتزی هفت بر پایه استفاده از متریا می باشد که هر شخصیت می تواند از آن استفاده کند. متریاها گوی های جادویی هستند که که در فضای مخصوصی در سلاح یا زره کار گذاشته شده و توانایی استفاده از جادو یا احضار موجودات و قدرت های خاص را به بازیکن می دهند. همچنین متریاهای جادویی توان فیزیکی شخصیت را کاهش می دهند. همچنین می توان متریاها را ترکیب کرد و قدرتشان را افزایش داد. هر شخصیت یک خط تحمل دارد که با آسیب دیدن شخصیت پر می شود. با پر شدن خط، شخصیت می تواند از لیمیت بریک (نقطه جوش) استفاده کرده و حرکت ویژه ای را که قوی تر از حرکات عادی خودش است استفاده کند. بر خلاف متریا، هر شخصیت لیمیت بریک خاص خود را دارد و به جز شخصیت کیت سیث، هر کدام تا چهار سطح قابل ارتقا هستند. محیط بازی شبیه "فاینال فانتزی ۶" است بدین ترتیب که در فضایی مدرن و پیشرفته تر از پنج نسخه قبلی اتفاق می افتد. در کل، فضای بازی حالتی صنعتی و علمی تخیلی دارد. دنیای فاینال فانتزی هفت که در بازی با نام سیاره شناخته می شود، از سه خشکی اصلی تشکیل شده. قاره شرقی که شهر میدگار قرار دارد. میدگار ابرشهری است صنعتی که به دلیل واقع شدن شرکت الکتریکی شینرا در آن، به عنوان پایتخت دنیا شناخته می شود. شینرا در واقع به عنوان دولتی جهانی عمل می کند. سایر اماکن این قاره شامل جونان، پایگاه نظامی شینرا، فورت کندور، دژی با یک ققنوس عظیم در بالای آن که رآکتور ماکو را می پوشاند، یک مزرعه چوکوبو و کالم، شهری کوچک با معماری اروپایی قرون وسطی. بیشتر مناطق قابل دسترس در بازی در قاره غربی قرار دارند. شامل شهر بازی گلد ساوسر و زندان کورل در زیر آن، ساحل توریستی کوستا دل سول، شهر کوچک گانگاگا، شهر نیبل هایم در پای کوه نیبل، شهر راکت که پرتاب ناموفق موشک شینرا در آن اتفاق افتاد، منطقه ای کوچک به نام کاسمو کنیون که مردمش در همزیستی با طبیعت زندگی کرده و معتقدند که باید در خدمت بهبود سیاره زندگی کرد. همچنین شهر ووتای که نمایی ژاپنی دارد در این قاره واقع شده قاره شمالی بیشتر با یخ و برف پوشیده شده و شامل یک گروه معدن کار، شهر باستانی ها، یک منطقه اسکی و همچنین آتشفشان شمالی است. اوج داستان بازی در این آتشفشان اتفاق می افتد. نه شخصیت اصلی قابل بازی عبارتند از: ضد قهرمان اصلی بازی سفیراث نام دارد که عضو سابق سولجر بوده و همه فکر می کنند سال ها پیش مرده. "فاینال فانتزی ۷" با همراهی کلاود و آوالانچ در حمله به رآکتورهای ماکو در شهر میدگار شروع می شود. با وجود موفقیت مأموریت اول، آوالانچ در رآکتور دیگری گیر می افتد. رآکتور منفجر شده و کلاود به قسمت پایینی میدگار سقوط می کند. کلاود روی تختی از گل می افتد و رسماً با ارس آشنا می شود. با سر رسیدن گروه ترکس که به دنبال ارس هستند، کلاود محافظت از ارس را قبول می کند و او را نجات می دهد. پس از اینکه شینرا مخفیگاه آوالانچ را پیدا می کند، با منفجر کردن کامل بخش هفت میدگار تمام جمعیت آن را به همراه سه عضو آوالانچ می کشد. گروه ترکس ارس را دستگیر می کنند. ارس آخرین بازمانده از نژاد سترا می باشد. نژادی که بسیار به سیاره نزدیک بوده و تصور می شده که نابود شده اند. رئیس شینرا معتقد است ارس می تواند او را به سرزمین موعود برساند. سرزمینی مملو از شادی و آبادی که او انتظار دارد در آنجا انرژی ماکو پیدا کند. اعضای باقی مانده آوالانچ به ساختمان شینرا نفوذ می کنند تا ارس را نجات دهند. بعد از آزاد کردن ارس و رد سیزده، سفیراث به ساختمان حمله کرده و همه از جمله رئیس شینرا را می کشد. پیش از این تصور می شد سفیراث مرده اما او زنده است و می گوید که اجازه نخواهد داد که دست شینرا به سرزمین موعود برسد. در جریان حمله سفیراث به شینرا بدن بی سر جنووا ناپدید می شود. پس از این حمله روفوس ریاست شینرا را بر عهده می گیرد و آوالانچ به تعقیب سفیراث می پردازد. در جریان این سفر سید، کیت سیث، یوفی و وینسنت به گروه می پیوندند. نقشه سفیراث این است که اگر بتواند آسیب جدی به سیاره وارد کند، سیاره برای بهبود خود جریان زندگی را در محل آسیب جمع می کند در این صورت سفیراث با حضور در این محل تمام انرژی را جذب کرده و به صورت یک خدا متولد می شود و بر سیاره حکومت می کند. سفیراث تصمیم می گیرد این کار را با احضار جادوی متئور (شهاب سنگ) انجام دهد. ارس به تنهایی برای متوقف کردن سفیراث می رود. آوالانچ در تعقیب او به شهر باستانی سترا می رسد. در آنجا ارس را در حال دعا کردن میابند و در همین حال سفیراث او را می کشد. تحت تأثیر سفیراث، کلود به خاطرات گذشته اش شک می کند و تصور می کند که یک انسان واقعی نیست و توسط پروفسور هوجو از سلول های جنووا به وجود آمده. جنووا موجودی است بیگانه که ۲۰۰۰ سال قبل در سیاره فرود آمده بود. جنووا قصد داشت با کمک ویروس دیوانگی و تغییر شکل به هیولا تمام موجودات سیاره را آلوده کند و بیشتر ستراها را قربانی کرد. سیاره برای دفاع از خودش هیولاهایی به نام وپن به وجود آورد. بیشتر انسان ها از جنووا فرار کردند اما گروه کوچکی از ستراها او را شکست داده و محبوس کردند. در نهایت بقایای جنووا توسط پروفسور گست، یکی از محققان شینرا کشف شد. با این فرض که جنووا بازمانده یک سترا می باشد، به گست اجازه داده شد که با ترکیب سلول های جنووا با جنین انسان یک سترای جدید بسازد. سفیراث در مأموریتی به نیبلهایم فهمید که خودش نتیجه این آزمایش است. سفیراث نتیجه گرفت که یک سترا بوده و فقط از سلول های جنووا ساخته شده. سفیراث نیبلهایم را آتش زد تا از کسانی که فکر می کرد اجدادش را در دفاع از سیاره تنها گذاشته اند انتقام بگیرد. کلود جلوی سفیراث می ایستد و پس از مبارزه آن ها سفیراث ناپدید می شود و تا زمان حمله اش به شینرا فرض بر مرگ او بوده. وقتی آوالانچ به آتشفشان شمالی می رسد، سفیراث به کلود می گوید که او در نیبلهایم نبوده و عکسی را به او نشان می دهد که در آن سربازی مو سیاه به جای کلود حضور دارد. سفیراث میتیور را احضار می کند و سیاره در دفاع وپن ها را بیدار می کند. زلزله ای ایجاد می شود و کلود به جریان زندگی می افتد. در زمانی که میتیور به آرامی به سیاره نزدیک می شود، شینرا سعی می کند انسان ها را از خطر وپن ها نجات دهد. همچنین شینرا تصمیم می گیرد تا سفیراث را بکشد با این امید که میتیور متوقف شود. اعضای آوالانچ کلود را در حالتی مسخ شده در یک دهکده ساحلی می یابند. فعالیت وپن باعث می شود که زمین زیر دهکده باز شود و کلود و تیفا به داخل جریان زندگی بیفتند. در آنجا تیفا خاطرات کلاود را بازسازی می کند و واقعیت را دربارهٔ گذشته او می فهمد. معلوم می شود که کلود هیچوقت عضو سولجر نشده و سرباز مو سیاه خاطرات او در واقع عشق اول ارس و بهترین دوست کلود، زک فیر بوده. زک، تیفا و کلود در مقابل سفیراث قرار می گیرند. سفیراث تیفا و زک را شکست می دهد اما در نبرد با کلود دو طرف یکدیگر را زخمی می کنند و سفیراث در حالی که سر جنووا را به همراه دارد به جریان زندگی پرتاب می شود. سفیراث نمی میرد بلکه بدن و ذهنش در انرژی ماکو داخل آتشفشان جنووا منجمد می شوند. کلاود و زک از بازمانده های زخمی کشتار سفیراث بودند که توسط شینرا مخفی شد. پروفسور هوجو آن ها را تحت آزمایش های مخفی خود قرار می دهد. این آزمایش های شامل تشعشعات ماکو و تزریق سلول های جنووا بوده. همه به جز زک به حالت کما می روند و حدود پنج سال بعد زک فرار می کند و کلاود را با خودش می برد. وجود سلول های جنووا در بدن کلاود باعث می شود سفیراث بتواند او را کنترل کند. همچنین به خاطر همین سلول ها خاطرات زک وارد ذهن کلاود می شوند. زک بیرون میدگار توسط سربازان شینرا کشته می شود و از کلاود می خواهد به جای هر دوی آن ها زندگی کند. سپس تیفا کلاود را در حالی میابد که لباس سولجر را به تن دارد و به او پیشنهاد عضویت در آوالانچ را می دهد. بعد از به هوش آمدن کلود معلوم می شود که ارس در آخرین لحظات جادوی هولی (مقدس) را با کمک متریای سفید فعال کرده تا جلوی متئور را بگیرد. با وجود موفقیت ارس، سفیراث جلوی عمل کردن جادو را گرفته بود. آوالانچ و شینرا وپن ها متوقف می کنند اما بیشتر اعضای شینرا در جریان این کار کشته می شوند. عده کمی باقی می مانند از جمله ریو توئتسی که معلوم می شود کیت سیث را هدایت می کند و پروفسور هوجو که مشخص می شود پدر سفیراث است. هوجو توضیح می دهد که او و همسرش فرزند متولد نشده خود را برای پروژه جنووا ارائه می کنند. از آنجا که هوجو قصد داشت در تسخیر جریان زندگی به سفیراث کمک کند، اعضای آوالانچ او را می کشند. در نبرد نهایی با سفیراث کلاود او را می کشد و جادوی هولی آزاد می شود. اما جادو به تنهایی کافی نیست و میتیور تقریباً میدگار را تخریب می کند. در پایان جریان زندگی به کمک هولی آمده و متئور نابود می شود. طراحی فاینال فانتزی ۷ از سال ۱۹۹۴ پس از عرضه فاینال فانتزی ۶ شروع شد. در آن زمان قرار بود بازی به عنوان پروژه ای دو بعدی برای سوپر نینتندو عرضه شود. خالق سری هیرونوبو ساکاگوچی قصد داشت داستان را در نیویورک سال ۱۹۹۹ پیاده کند. پروژه کرونوتریگر به طور هم زمان در حال تولید بود و آنقدر مهم شد که نیاز به همکاری یوشینوری کیتاسه و سایر طراحان داشته باشد. به همین دلیل بعضی از ایده های اصلی فاینال فانتزی هفت در کرونوتریگر استفاده شدند. ایده های دیگر مثل نیویورک و شخصیت ساحره ادیا در پروژه های بعدی یعنی "پارازیت ایو" و "فاینال فانتزی ۹" استفاده شدند. سناریوی اصلی بازی که توسط ساکاگوچی نوشته شده بود کاملاً با نسخه نهایی متفاوت بود. تتسویا نومورا خاطرنشان می کند که ساکاگوچی می خواست یک اثر کارآگاهی ارائه کند. سناریوی نهایی توسط کازوشیجه نوجیما و کیتاسه نوشته شد و در آن از ایده های ساکاگوچی و نومورا استفاده شد. توسعه فاینال فانتزی هفت در سال ۱۹۹۵ ادامه یافت و به تلاش ۱۲۰ هنرمند و برنامه نویس با نرم افزارهای پاور انیماتور و سافت ایمیج ۳D نیازمند بود. بازی گرانترین بازی زمان خودش بود و بودجه ای در حدود ۴۵ میلیون دلار (۶۲میلیون دلار سال ۲۰۱۱) داشت. کیتاسه بازی را کارگردانی کرد و به این نتیجه رسید که سری بدون گرافیک سه بعدی از بازی های دیگر عقب می ماند. تولید با ساخت یک دموی تکنیکی به نام فاینال فانتزی SGI برای سیستم انیکس شرکت سیلیکون گرافیک شروع شد. دمو شامل مدل های سه بعدی از نبردهای فاینال فانتزی ۶ بود. به دلیل حجم بالای بازی لوح فشرده برای بازی مناسب بود اما از آنجا که نینتندو برای دستگاه جدیدش از کارتریج استفاده کرد سری فاینال فانتزی به پلی استیشن منتقل شد. با تغییر گرافیک از دو بعدی به سه بعدی تمرکز طراحان بازی بر طراحی واقع گرایانه تر قرار گرفت. همچنین بیش از چهل دقیقه فیلم از پیش رندر شده برای بازی طراحی شد. طراح شخصیت قدیمی فاینال فانتزی، یوشیتاکا آمانو مشغول کارگاه ها و نمایشگاه هایش در پاریس و نیویورک بود و به همین دلیل طراحی شخصیت فاینال فانتزی هفت به تتسویا نومورا سپرده شد. نومورا بیان کرده که محدودیت های گرافیکی جلوی پیشرفت فاینال فانتزی ۷ را گرفت و مدل های او را ساده تر نمود. شخصیت کلاود در ابتدا موی بلند و لخت و مشکی داشت تا در تضاد با موی بلند و سفید سفیراث قرار بگیرد، اما از آنجا که ممکن بود مورد قبول بازیکن ها قرار نگیرد به شکل فعلی تغییر کرد. لباس تیفا با دامن کوتاه تیره طراحی شد تا در تضاد با لباس بلند و صورتی ارس قرار بگیرد. وینسنت در ابتدا محقق ترسناک بود سپس کاراگاه شد سپس شیمیدان و در نهایت یک عضو سابق ترکس با گذشته ای غمبار. همزمان با عرضه بازی درآمریکای شمالی تبلیغات وسیعی به مدت سه ماه برای بازی انجام شد. از جمله تبلیغ ۳۰ ثانیه ای در تلویزیون و تریلر سینمایی یک دقیقه ای، یک تبلیغ در تعطیلات با پپسی و تبلیغ در مجلاتی مثل رولینگ استون، دیتیلز، اسپین و پلی بوی. بازی در سال ۱۹۹۸ برای کامپیوترهای شخصی هم عرضه شد. موسیقی فاینال فانتزی ۷ توسط نوبوو اوئماتسو نوشته شد. به جای ضبط موسیقی و افکت های صوتی اوئماتسو با استفاده از چیپ صدای پلی استیشن آهنگ ها را با فرمت میدی نوشت. فاینال فانتزی هفت اولین بازی در سری بود که در آن از آواز دیجیتالی شده استفاده شده بود. ترانه «فرشته تک بال» به معروف ترین کار اوئماتسو تبدیل شد. موسیقی بازی در قالب چهار لوح فشرده عرضه شد و آهنگ ارس که در بازی پس از مرگ ارس پخش می شود بین طرفداران محبوب شد. موسیقی بازی بعدها در تولیدات دیگر اسکوئر از جمله کینگدام هارتس نیز استفاده شد. "فاینال فانتزی ۷" هم موفقیت تجاری کسب کرد و هم مورد قبول منتقدین قرار گرفت. بازی در سه روز اول عرضه در ژاپن ۲٫۳میلیون نسخه فروخت. در آمریکای شمالی هم در سه هفته اول ۵۰۰۰۰۰ نسخه فروش داشت. تا مه ۲۰۱۰ بازی ۱۰ میلیون نسخه فروش داشته است. بازی تحسین جهانی از منتقدین دریافت کرد. وب گاه گیم اسپات دربارهٔ آن نوشت تا به حال تکنولوژی، روند بازی و داستان سرایی به خوبی فاینال فانتزی ۷ ترکیب نشده بودند. جی بور از آی جی ان تأکید کرد که گرافیک بازی سال ها از هر بازی پلی استیشن جلوتر است. آر پی گیمر موسیقی بازی را تحسین کرده و آن را بهترین کار نوبوو اوئماتسو دانست. از سال ۱۹۹۷ به بعد بسیاری از مجلات بازی از جمله الکترونیک گیمینگ مانثلی، آی جی ان و گیم اسپات بازی را به عنوان یکی از بهترین بازی های تاریخ انتخاب کرده اند. گیم پرو آن را چهاردهمین بازی مهم و خلاقانه تاریخ نامید. در یک نظر سنجی مجله ژاپنی فامیتسو بازی به عنوان دومین بازی برتر تاریخ انتخاب شد و کاربران سایت GameFAQs آن را بهترین بازی تاریخ نامیدند. البته از بازی به دلیل روند بسیار خطی و ترجمه انگلیسی نسبتاً ضعیف انتقاد شده. همچنین نسخه PC بازی به دلیل مشکلات گرافیکی و صوتی و همچنین افت فریم ریت مورد انتقاد قرار گرفته اما با این حال به عنوان یکی از بازی های برتر شناخته شده. از فاینال فانتزی هفت به عنوان بازی که پلی استیشن را فروخت یاد می شود. همچنین بازی که پای نقش آفرینی های کنسولی را به بازار خارج از ژاپن باز کرد. محبوبیت و پایان باز این بازی باعث شد تا کیتاسه و نوجیما بین فاینال فانتزی هفت و "فاینال فانتزی ایکس-۲" رابطه داستانی برقرار کنند. شخصیت شینرا در فاینال فانتزی ایکس-۲ مفهوم دریافت انرژی از سیاره را ارائه می کند. صحنه های سینمایی بازی به ساکاگوچی اجازه داد تا اولین فیلم فاینال فانتزی را با نام "" تولید کند. استفاده از دنیای مدرن و پیشرفته در کارهای بعدی از فاینال فانتزی هفت شروع شد. شخصیت های زیادی از فاینال فانتزی هفت در بازی های دیگر به عنوان مهمان حاضر بوده اند. از جمله بازی مبارزه ای ارگیز و بازی مشترک اسکوئر و شرکت والت دیزنی "کینگدم هارتس". همچنین در بازی دیسیدیا از شخصیت های بازی از جمله کلود و سفیراث استفاده شده. صحنه مرگ ارس همواره به عنوان یکی از احساسی ترین لحظات در تاریخ بازی های رایانه ای یاد می شود. همچنین سفیراث به عنوان یکی از محبوب ترین شخصیت های منفی تاریخ شناخته شده. گردآوری فاینال فانتزی ۷ عنوان رسمی بازی ها انیمیشن ها و داستان های کوتاه بر اساس داستان و دنیای فاینال فانتزی هفت می باشد. بازی "" به وقایع شش سال قبل از بازی می پردازد. فیلم "" وقایع دو سال بعد از بازی را روایت می کند. "" سه سال بعد از بازی رخ می دهد و شخصیت محوری آن وینسنت است. بازی کرایسیس کور نیز به ماجراهای زک می پردازد.
[ { "answer1": "سیستم نبرد زمان فعال استفاده می کند که توسط هیرویوکی ایتو طراحی شده و اولین بار در فاینال فانتزی شش ارائه شد", "answer2": "در فاینال فانتزی ۷ فقط امکان حضور سه نفر به طور هم زمان در گروه وجود دارد", "distance": 194, "question": "در فاینال فانتزی 7، سیستم نبرد زمان فعال برای اولین بار در کدام بازی از این سری ارائه شد و چند نفر به طور همزمان می توانند در گروه نبرد حضور داشته باشند؟" }, { "answer1": "طراح شخصیت قدیمی فاینال فانتزی، یوشیتاکا آمانو مشغول کارگاه ها و نمایشگاه هایش در پاریس و نیویورک بود و به همین دلیل طراحی شخصیت فاینال فانتزی هفت به تتسویا نومورا سپرده شد.", "answer2": "موسیقی فاینال فانتزی ۷ توسط نوبوو اوئماتسو نوشته شد", "distance": 941, "question": "تتسویا نومورا طراح شخصیت فاینال فانتزی 7 چگونه به این کار گماشته شد و چه کسی موسیقی این بازی را ساخت؟" }, { "answer1": "ارس آخرین بازمانده از نژاد سترا می باشد.", "answer2": "در آنجا ارس را در حال دعا کردن میابند و در همین حال سفیراث او را می کشد", "distance": 1156, "question": "در داستان بازی فاینال فانتزی 7، چه کسی به عنوان آخرین بازمانده نژاد سترا شناخته می شود و سرنوشت او چه می شود؟" }, { "answer1": "متریاها گوی های جادویی هستند که که در فضای مخصوصی در سلاح یا زره کار گذاشته شده و توانایی استفاده از جادو یا احضار موجودات و قدرت های خاص را به بازیکن می دهند.", "answer2": "با پر شدن خط، شخصیت می تواند از لیمیت بریک (نقطه جوش) استفاده کرده و حرکت ویژه ای را که قوی تر از حرکات عادی خودش است استفاده کند", "distance": 338, "question": "در فاینال فانتزی 7، متریاها چگونه کار می کنند و لیمیت بریک چه ویژگی دارد؟" } ]
[ { "answer1": "به دلیل کمبود فضا روی کارتریج این سیستم، بازی به پلی استیشن منتقل شد.", "answer2": "توسعه فاینال فانتزی هفت در سال ۱۹۹۵ ادامه یافت و به تلاش ۱۲۰ هنرمند و برنامه نویس با نرم افزارهای پاور انیماتور و سافت ایمیج 3D نیازمند بود", "question": "در فاینال فانتزی 7، چرا بازی از سوپر نینتندو به پلی استیشن منتقل شد و توسعه بازی در سال 1995 با استفاده از چه نرم افزاری صورت گرفت؟" } ]
gemini-2.0-flash-exp
276
: قنات قنات یا کاریز راه آب یا کانالی است که در زیرِ زمین حفر شده، تا آب در آن برای رسیدن به سطح زمین جریان یابد. این جوی یا کانال در عمق زمین برای ارتباط دادنِ رشته چاه هایی است که از مادر چاه سرچشمه می گیرد. مادرچاه ها معمولاً یک "چشمهٔ زیرزمینی" هستند. قنات ها به منظور هدایت آب و مدیریّت آن برای کشاورزی و سایر مصارف به کار گرفته می شوند. این کانالِ قنات ممکن است تا رسیدن به سطح زمین چندین کیلومتر طول داشته باشد و به محل خروجیِ آب "دهانهٔ کاریز" یا "سر قنات" یا دهن فره می گویند. قنات یکی از عمده ترین منابع تأمین آب به شمار می رفته و همین کاریزها بودند که ظرفیت آبدهی به مزارع بیش از ۶۰ هزار روستای کشور را داشتند. با ورود فناوری جدید، چاه های عمیق جانشین قنات گردید و استفاده از موتور پمپ به تدریج رایج شد و تمامی مناطق ایران را دربر گرفت. احداث چاه های عمیق بدون برنامه ریزی خود باعث خشک شدن ۹۰ درصد از قنوات گردید به گونه ای که احیای آن ها امکان پذیر نیست زیرا حفر چاه های عمیق سطح آب را به میزان زیاد پایین برده است. کاریز واژه ای فارسی است و در اصل کهریز بوده است. واژهٔ قنات کلمهٔ پارسی معرب شده است. در خاور ایران، افغانستان و آسیای میانه واژهٔ کاریز بیشتر کاربرد دارد و در باختر ایران، واژهٔ قنات. قنات خود عربی شدهٔ کنات فارسی است که از ریشهٔ فعل کندن یا کانال گرفته شده است. جمع قنات را «قَنَوات» گویند. فناوری ساخت قنات در اوایل هزاره اول قبل از میلاد در مناطق خشک کوهستانی ایران گسترش پیدا کرد و به کشاورزان این مناطق اجازه داد تا بتوانند در دوره های طولانی خشکی که آب سطحی پیدا نمی شود به کشاورزی بپردازند. این قنات ها به تدریج در مناطق دیگر دنیا رایج شدند و اکنون قنات های زیادی از چین تا مراکش و حتی در قاره آمریکا وجود دارند. ایرانیان باستان در چندین هزار سال قبل دست به این ابتکار جدید زده و آن را "کاریز" یا "کهریز" نام نهادند. نخستین قنات ها و طولانی ترین قنات دنیا در ایران واقع شده است. با این اختراع که در نوع خود در جهان بی نظیر بوده است، می توان مقدار قابل توجهی از آب های زیرزمینی را جمع آوری کرد و به سطح زمین رساند، که همانند چشمه های طبیعی، آب آن در تمام طول سال بدون هیچ ابزار کمکی از درون زمین به سطح زمین جاری می گردد. کاریز که به دست مقنی های ایرانی ساخته شد. این حرفه به همراه خود ساعت آبی و آسیاب آبی را نیز به همراه آورده است. با وجود این که چندین هزار سال از اختراع آن می گذرد هنوز هم این روش استفاده از آب در برخی از روستاها و مناطق مسکونی و کشاورزی و دامداری کشور معمول و متداول است و حتی رکن اصلی کشت و زرع در نواحی خشک است. گوبلو معتقد است که کاریز، ابتدا یک فن ویژه آبیاری نبوده، بلکه به طور کامل از تکنیک معدن نشأت گرفته و منظور از احداث آن جمع آوری آب های زیرزمینی به هنگام حفر معادن بوده است. اگرچه در گسترهٔ فرهنگی ایران، از معادن مس و احتمالاً روی موجود در کوه های زاگرس، در هزارهٔ دوم قبل از میلاد مسیح بهره برداری شده است اما این نظر گوبلو چندان علمی بنظر نمی آید و با مطالعات میدانی در مورد قناتهای ایران همخوانی ندارد خود او نیز بعد نظرش را اصلاح کرده است. در گزارش سازمان خواربار و کشاورزی ملل متحد در سال ۲۰۱۴، تحت عنوان «اهمیت میراث سیستم های سنتی کشاورزی» و به رسمیت شناختن این میراث در سطح جهانی و حفظ آن در نیل به توسعه پایدار نوشته است: قدمت فناوری و دانش سیستم آبیاری سنتی در ایران، حفر کاریز، لااقل به ۸۰۰ سال پیش از میلاد می رسد که بمدت لااقل نزدیک به سه هزاره زنده مانده است. ناحیهٔ کاشان استان اصفهان دارای کهن ترین شبکه های آبیاری می باشد. شبکه آبیاری سیستم قنات توانسته است به طور پایدار، امنیت غذائی و معیشت خانوارهای کشاورزان را فراهم آورد. در مناطق خشک، تأمین دائمی آب از راه حفر کاریز، منابع قابل اتکای آبیاری کشاورزی سنتی را فراهم آورده و تضمین کرده است، چه در غیر این صورت کشاورزی امکان پذیر نمی شد. سازمان آموزشی، علمی و فرهنگی ملل متحد، یونسکو، در سال ۲۰۱۶، قنات ایرانی را به عنوان میراث فرهنگی جهانی ثبت کرده است. ۱۱ قنات در مناطق خراسان، یزد، کرمان، اصفهان و استان مرکزی در فهرست آثار جهانی ثبت شده اند. عمر این قنات ها از ۲۰۰ تا ۲۵۰۰ سال است. قنات گناباد، عمیق ترین قنات ایران، که عمق چاه اصلی اش به ۳۵۰ متر می رسد، یکی از قنات های ثبت شده است. قنات بلده مهندسی سازترین قنات و همچنین قنات باغ زارچ یزد با طول چند ده کیلومتر و صدها حلقه چاه، یکی دیگر از قنات های ثبت شده است. از میان نمونه سفال ها و یافته های سال یابی شده، قدیم ترین نمونه به تاریخ ۲۵۰+-۲۲۶۵ و متاخرترین آن ها به تاریخ ۴۵+-۷۵۵ سال قبل تعیین قدمت شده اند. از این رو می توان ادعا کرد که رشته قنات قصبه گناباد بر اساس یافته های باستان شناسی حداقل ۲۵۰۰ سال قدمت دارد. از طرفی با توجه به شرایط اقلیمی منطقه و دانسته ها، تنها منبع تأمین آب مورد نیاز زیست گاه های باستانی واقع در دشت شمالی گناباد نیز، بدست آوردن آب های زیرزمینی از طریق فناوری قنات بوده است، بنابراین ما شاهد کهن ترین تمدن کاریزی در سطح جهان هستیم. اهمیت قنات ها به اندازه ای است که "سازمان اسناد و کتابخانهٔ ملّی استان یزد" به دنبال برگزاری سلسله نشست های یزدشناسی خود، نتوانست از کنار قنات ها به راحتی عبور کند و موضوع یکی از این نشست های تخصصی را به قنات اختصاص داد. بر این اساس سومین نشست یزدشناسی با موضوع «یزد، آب، قنات» به همت سازمان اسناد و کتابخانه ملی استان یزد و مرکز قنات ایران با حضور بیش از ۱۰۰ نفر از علاقه مندان به تاریخ این دیار برگزار شد. سامانه استخراج در کاریز طوری است که آب بدون کمک و صرف هزینه فقط با استفاده از نیروی ثقل (نیروی گرانش) از زمین خارج می گردد. با توجه به چاه ها و کاریزهای موجود، آب کاریز از آبی که از چاه استخراج می شود ارزانتر تمام می شود. آب کاریز دائمی است و در مواقع اضطراری کشت و زراعت و در مواقع حساس (نیاز به آب)، قطع نمی شود. منابع آب زیر زمینی کاریز محور دیر تمام می شوند و استفاده طولانی دارند، هر چند به طور دائم آب ها - چه مصرف شوند و چه نشوند - خارج می گردند. کاریز دارای مزایای بسیار زیادی است که در اینجا فقط به تعداد محدودی از آن ها اشاره شده است. قنات به عنوان یک روش استحصال آب منافع متعددی دارد. اول اینکه بخش عمده کانال آب در زیر زمین قرار گرفته و در نتیجه هدررفت آب بر اثر تبخیر و نفوذ در خاک کاهش پیدا می کند. دوم اینکه نیروی سیستم از طریق گرانش زمین تأمین می شود و نیازی به پمپ نیست؛ و سوم اینکه از آب های زیرزمینی به صورت تجدیدپذیر استفاده می شود که مزیّت سوم خود مَزیّت های دیگری را نیز به همراه دارد کاریز، از یک دهانه یا هرنج که روباز است و یک کانال طولی شیب دار زیرزمینی تشکیل شده و چندین چاه عمودی که کانال زیر زمینی سرانجام به سطح زمین مرتبط می سازد، چاه ها- که به آن ها در موقع حفر، میله هم گفته می شود- علاوه بر کاربرد برای انتقال مواد حفاری شده به روی زمین، عمل تهویه کانال زیرزمینی را نیز انجام می دهند و راه ارتباطی برای لای روبی، تعمیر و بازدید از داخل کاریز نیز به شمار می روند. به محل خروج آب قنات، پایاب کاریز می گویندو در عربی به آن مظهر قنات می گویند. آغاز کاریز همان دهانه کاریز است که به آن پایاب یا «مظهر کاریز» نیز می گویند. پایاب جایی است که آب از دل کاریز بیرون می آید و ظاهر می شود و می تواند برای آبیاری و دیگر مصارف مورد استفاده قرار بگیرد. قسمت انتهایی کاریز، مادر چاه یا «پیشکار کاریز» نامیده می شود که در آخرین قسمت آن، چاه مادر کاریز قرار گرفته است. قسمت هایی از کاریز که با حفر آن ها هنوز آب بیرون نمی آید «خشکه کار» و قسمتی که آبدار است بخش «آبده کاریز» نامیده می شوند. کندن کاریز ابتدا با زدن چاه مادر یا چاهی که آب در آن وجود دارد شروع می شده معمولاً این چاه در پای کوه ها و جویبارها یا محلی که درختان تنومند و انبوه گیاهی داشته کنده می شده است. چون این پوشش گیاهی نشانه وجود آب در زیر زمین بوده است سپس برای انتقال آب مادر چاه به روی سطح زمین کانال حفر می کردند و برای راحتی کار بیرون کشیدن خاک درون کانال و امکان ورود هوا برای تنفس و برای روشنایی چراغ مندو ناچار باید در مسیر چاه های عمودی متعدد کند تا زمانیکه آب به سطح زمین برسد. برای اینکه چاه های قنات در راستای هم قرار بگیرد و پیچ و خم نداشته باشد، باید راستی گرفت و این عمل هم به این صورت انجام می شده که ابتدا دو تکه سنگ شاقولی را با دو طناب به ارتفاع چاه به عمق چاه می فرستاده اند و در ابتدای پشته سمت چپ این شاغول را نگه می داشته اند و یک چراغ کاربیت یا مندو را کارگر در انتهای پشته قرار می داد و با بستن یکی از چشمان دقت می کرد شاغول با نور چراغ در یک راستا قرار بگیرد. چراغ مندو (نوعی چراغ موشی) اولین چراغ هایی بوده که دوران باستان استفاده می شده با مندو (روغن گیاه کنتو) روشن می شده؛ و بعدها از چراغ پیه سوز هم استفاده شده اما پی سوز در عمق زیاد خاموش می شده و در قرون معاصر از چراغ کاربیت استفاده شده است. طول یک رشته کاریز - که در میزان آبدهی آن نیز مؤثر است - نسبت به شرایط طبیعی متفاوت است. این شرایط بستگی به شیب زمین و عمق چاه مادر دارد. از طرف دیگر هر چه سطح آب زیرزمینی پایین تر باشد، عمق چاه مادر بیشتر می شود. مهم ترین عاملی که طول کاریز را مشخص می کند، شیب زمین می باشد یک رشته قنات که در میزان ابدهی ان مؤثر است به شرایط طبیعی میزان متفاوت است. این شرایط بستگی به شیب زمین و عمیق ما در چاه دارد. طویل ترین قنات ایران و جهان قنات زارچ واقع در یزد می باشد که ۱۰۰ کیلومتر طول ان است و عمیق ترین مادر چاه قنات های ایران به روایتی ۴۰۰ متر و به روایت دیگر ۳۵۰ متر عمق دارد و ان مربوط به قنات قصبه گناباد است هرچه شیب زمین کمتر باشد طول کاریز بیشتر و هرچه شیب بیشتر باشد طول کاریز کمتر خواهد بود. از ابتدای اختراع قنات تقسیم آب بین سهامداران زیر نظر میرآب و با ساعت آبی یا فنجان انجام می شده است. منظور از فنجان در اینجا، عبارت است از یک کاسه کوچک با سوراخی در وسط آن، و چند درجه با علامت در بدنه داخلی آن که بر روی یک دیگ بزرگ پر از آب قرار می گیرد. "(در تصویر)" طریقهٔ کار فنجان یا ساعت بدین گونه بوده که میر آب با چشم دوختن به فنجان با هر بار پرشدن و غرق شدن آن و خوردن کاسه به کف دیگ یک فنجان یا هفت دنگ و نیم یا (۷ دقیقه و نیم امروزی) محاسبه نموده و یک سنک کوچک برای هر بار غرق شدن کاسه در یک کیسه یا یک ظرف سفالی می گذاشته است. تا تعداد فنجان ها و زمانی که سهامدار قنات آب براب باغ خود یا زمین می برده را دقیقاً حساب کند مثلاً اگر ۱۰ سنگ درون کیسه باشد یعنی ۱۰ فنجان یا معادل امروزی ۷۵ دقیقه آب قنات را فرد استفاده کرده است. اگر فردی ۱۰ فنجان سهم از قنات داشته باید (معادل امروزی هفتاد و پنج دقیقه) یعنی مدت زمانی که ۱۰ فنجان آب پر شود آب قنات را به زمین یا باغ خود رها می کرده است و با اعلام جار زدن یا شیپور زدن یا یک صدای قراردادی فرد بعدی آب را به باغ یا زمین خود منتقل می کرده و به همین ترتیب… معمولاً محل استقرار دایمی فنجان و مدیر آن (میر آب) خانه فنجان بوده است. اما در فصل تابستان گاهی ممکن است فنجان را به محل اصلی تقسیم آب ببرند. کالیستنس مورخ یونانی که در لشکرکشی اسکندر مقدونی به ایران همراه او بود و رویدادهای روز و مشاهداتش را به طور منظم یادداشت می کرد در یادداشتی که بعداً با محاسبات تقویمی معلوم شده که متعلق به سپتامبر ۳۲۸ پیش از میلاد است نوشته است: در اینجا (ایران)، در دهکده ها که آب را بر حسب نوبت به کشاورزان برای زراعت می دهند، یک فرد از میان آنان (کشاورزان) انتخاب می شود تا بر زمان نوبت (و تقسیم زمانی سهام) نظارت داشته باشد. این فرد در کنار مجرای اصلی آب و محل انشعاب آن میان کشاورزان، بر سکویی می نشیند و ظرفی فلزی را که سوراخ بسیار ریزی در آن تعبیه شده است در ظرفی بزرگ تر و پر از آب قرار می دهد که پس از پر شدن ظرف کوچک (یک بار یا چند بار) که به آهستگی و طبق محاسبه قبلی ابعاد سوراخ آن صورت می گیرد، آب را قطع و آن را به جوی کشاورز دیگر باز می کند و این کار دائمی است و این وسیله (ساعت آبی) عدالت را برقرار کرده و از نزاع کشاورزان بر سر آب مانع می شود. طبق آمار ارائه شده در کارگاه مهندسی قنات برگزار شده در تهران در سال ۱۳۸۹ تعداد قنات های فعال ۳۶۳۰۰ رشته بوده و مجموع طول کوره های قنات ۲۱۷۸۰۰ کیلومتر و مجموع طول میله های قنات ۱۵۸۲۶۸ کیلومتر تخمین زده شده است. قنات زارچ با قدمت بین ۲۰۰۰ تا ۳۰۰۰ سال و با ۷۱ کیلومتر طول به عنوان یکی از بلندترین قنات های ایران شناخته می شود. عمیق ترین مادر چاه نیز در شهرستان گناباد با نام قنات قصبه قرار دارد که تاریخ حفر آن به دورهٔ هخامنشی می رسد. طول قنات قصبه گناباد ۳۳۱۳۵ متر می باشد و عمق مادر چاه رشته اصلی قنات ۲۱۷ متر و عمق مادر چاه رشته انشعابی دولاب نو حدود ۳۰۰ متر می باشد. تنها قنات دو طبقه جهان قنات دوطبقه مون اردستان در محله مون یکی از محلات شهرستان اردستان در استان اصفهان واقع است. این قنات در این محله شامل دو طبقه است که که در هر طبقه آن آبی مستقل جریان دارد جالب این جاست که آب هیچ یک به دیگری نفوذ نمی کند این قنات ۸۰۰ سال پیش احداث شده است. قنات های استان کرمان و همچنین سیرجانوشهر قنوات سیرجان یعنی هماشهر که دارای قنات های زیادی می باشد. از میان نمونه سفال ها و یافته های سال یابی شده، قدیم ترین نمونه به تاریخ ۲۵۰+-۲۲۶۵ و متاخرترین آن ها به تاریخ ۴۵+-۷۵۵ سال قبل تعیین قدمت شده اند. از این رو می توان ادعا کرد که رشته قنات قصبه گناباد بر اساس یافته های باستان شناسی حداقل ۲۵۰۰ سال قدمت دارد. از طرفی با توجه به شرایط اقلیمی منطقه و دانسته ها، تنها منبع تأمین آب مورد نیاز زیست گاه های باستانی واقع در دشت شمالی گناباد نیز، استحصال آب های زیرزمینی از طریق فناوری قنات بوده است، بنابراین ما شاهد کهن ترین تمدن کاریزی در سطح جهان هستیم. در این میان شهرستان نیشابور نیز دارای قنات هایی با قدمت زیادی بوده که متأسفانه به علت حفر چاه های عمیق تعداد زیادی از این قنات ها خشک شده و قابلیت استفاده ندارند. یکی از قنات های فعال شهرستان که در بخش میان جلگه در روستای شاه بخش (نزدیک به کدکن) قرار دارد به دلیل عمق زیاد واب فراوان هنوز مورد استفاده کشاورزان قراردارد؛ و سرچشمه این قنات از کوهای گلبو (سفلی) می باشد در زمین های هموار و نواحی ای که زمین شیب کافی ندارد و نیز زمین های خیلی سست و ماسه ای امکان حفر کاریز نیست. آب کاریز، به طور دائم جریان دارد و قابل کنترل نیست. به همین خاطر کاریز مدام باعث تخلیه آب زیرزمینی می شود. در فصولی که به آب احتیاج نیست یا احتیاج به آب خیلی کم است، امکان جلوگیری از جریان یا کنترل کاریز وجود ندارد. کاریز به خاطر این که در سفره های آب زیرزمینی کم عمق استفاده می شود و این منابع هم غنی نیستند و دارای نوسان زیادی هستند، نسبت به تغییرات سطح آب زیر زمینی خیلی حساسیت دارد. در فصول گرم که گیاه به آب بیشتری نیاز دارد و همین طور در فصول و سال های خشک، آب کاریز کم می شود. کاریز نسبت به چاه در مقابل سیل و زلزله و امثال این ها آسیب پذیرتر است و خرابی در کاریزها بعضی مواقع طوری است که احیای مجدد آن ها یا ممکن نمی باشد یا از لحاظ اقتصادی مقرون به صرفه نیست. آب انبار حوض یا استخر سرپوشیده ای است که برای ذخیره آب معمولاً در زیر زمین ساخته می شده است. امروزه هنوز تعدادی از آب انبارهای قدیمی باقی مانده اند. در مناطق کم آب و کویری، آب انبار با آب باران، جویبارهای فصلی، یا آب قنات پر می شد. آب بیشتر در زمستان ذخیره شده و در تابستان مورد استفاده قرار می گرفت. یخچال سازه دیگری است که برای تولید و نگهداری یخ ساخته می شد. یخ در فصول سرد به ویژه زمستان در استخر یخچال درست می شد. پس از تولید یخ، آن ها را شکسته و در مخزن (چال) انبار می کردند و در فصل گرما به کار می بردند. برای تهیه یخ در این یخچال ها، در شب های سرد زمستان، آب قنات ها یا نهرها به استخر یا حوض یخ بندی که در کنار یخچال قرار داشت، هدایت می شدند. پس از تشکیل یخ در این حوض یخ شکسته و برای نگهداری به درون مخزن یخچال (معروف به پاچال یا چال یخ) ریخته می شد و در فصل گرما مورد استفاده قرار می گرفت. از سازه های دیگر مرتبط با قنات پایاب است. پایاب محل دسترسی به آب قنات در حیاط خانه ها و مسجدهاست و نمونه عمومی آن در شهرهای بیابانی ایران به چشم می خورد. الگوی معمول پایاب ها هشتی است که با اتاق ترکی یا کلمبه پوشانده شده است و در مسیر قنات در مرکز آن یک حوض ساخته می شود. نکته مهم اقلیمی پایاب هوای بسیار خنک آن در تابستان است که علاوه بر استفاده به عنوان یخچال برای نگهداری مواد غذایی، در مواردی برای خواب نیم روزی نیز مورد استفاده قرار می گرفته است. پروفسور کوهوری (Kohori)، از اعضای گروه تحقیقات باستان شناسی ایران و عراق در دانشگاه توکیو، از پیشگامان مطالعه در باب ساختار و سازمان قنات ها و شبکه های آبیاری در ایران بوده، و دو اثر تحقیقی، تحت عناوین «قنات در ایران»، و «بررسی آبیاری در غرب آسیا از نظر جغرافیای انسانی» نگاشته است. محقق ژاپنی دیگری که در این زمینه تحقیقاتی کرده پروفسور اودا (oda) است. پروفسور اودا، پروفسور سوئه وو (Suewo) و پروفسور اوچی (Ochi) نتایج تحقیقات خود را در سال ۱۹۶۷ در گزارشی تحت عنوان «کشاورزی و روستاهای زراعی در غرب آسیا» عرضه کردند. این گزارش دربردارندهٔ نتایج بررسی ها و پژوهش های ژاپنی ها در ۱۰۵ روستای ایران است؛ و عمدتاً حول محور تقسیم بندی روستاها برحسب نحوه آبیاری و نظام کشت و زرع تنظیم و تدوین یافته است. از دهه ۱۹۷۰ به این سو چندان کار اساسی ای در ژاپن دربارهٔ قنات های ایران انجام نشده است. در این سال ها، پروفسور اوکازاکی مدخل و معرفی ای بر آثار دکتر جواد صفی نژاد (استاد دانشگاه تهران) دربارهٔ اصل و منشأ قنات ها، کای ها یا اشکال پیشینی قنات و نحوه حفر و احداث قنات، نوشته است؛ و علاوه بر آن، یکی از «جمعیت های پژوهشی و دانشگاهی» زیر نظر وزارت آموزش ژاپن نیز با مشارکت مؤسسه خاک شناسی ایران از سال ۱۹۷۰ تا ۱۹۷۵ دربارهٔ شبکه های آبیاری ایران تحقیق و مطالعه می کرد.
[ { "answer1": "در مناطق خشک، تأمین دائمی آب از راه حفر کاریز، منابع قابل اتکای آبیاری کشاورزی سنتی را فراهم آورده و تضمین کرده است، چه در غیر این صورت کشاورزی امکان پذیر نمی شد.", "answer2": "با ورود فناوری جدید، چاه های عمیق جانشین قنات گردید و استفاده از موتور پمپ به تدریج رایج شد و تمامی مناطق ایران را دربر گرفت. احداث چاه های عمیق بدون برنامه ریزی خود باعث خشک شدن ۹۰ درصد از قنوات گردید به گونه ای که احیای آن ها امکان پذیر نیست زیرا حفر چاه های عمیق سطح آب را به میزان زیاد پایین برده است.", "distance": 2597, "question": "چرا قنات ها در مناطق خشک اهمیت دارند و با وجود این مزیت ها، چرا استفاده از آنها کاهش یافته است؟" }, { "answer1": "سامانه استخراج در کاریز طوری است که آب بدون کمک و صرف هزینه فقط با استفاده از نیروی ثقل (نیروی گرانش) از زمین خارج می گردد.", "answer2": "از ابتدای اختراع قنات تقسیم آب بین سهامداران زیر نظر میرآب و با ساعت آبی یا فنجان انجام می شده است.", "distance": 3611, "question": "قنات ها چگونه آب را به سطح زمین می رسانند و چگونه زمان آبیاری بین کشاورزان تقسیم می شود؟" }, { "answer1": "ناحیهٔ کاشان استان اصفهان دارای کهن ترین شبکه های آبیاری می باشد.", "answer2": "قنات گناباد، عمیق ترین قنات ایران، که عمق چاه اصلی اش به ۳۵۰ متر می رسد، یکی از قنات های ثبت شده است.", "distance": 582, "question": "قدیمی ترین قنات ها در کدام منطقه ایران قرار دارند و عمیق ترین قنات ایران چه نام دارد و در کدام شهر واقع شده است؟" }, { "answer1": "به محل خروجیِ آب \"دهانهٔ کاریز\" یا \"سر قنات\" یا دهن فره می گویند.", "answer2": "قسمت هایی از کاریز که با حفر آن ها هنوز آب بیرون نمی آید «خشکه کار» و قسمتی که آبدار است بخش «آبده کاریز» نامیده می شوند.", "distance": 6042, "question": "محل خروج آب قنات چه نام دارد و چه قسمت هایی از قنات با حفرشان هنوز آب بیرون نمی آید؟" }, { "answer1": "قنات به عنوان یک روش استحصال آب منافع متعددی دارد. اول اینکه بخش عمده کانال آب در زیر زمین قرار گرفته و در نتیجه هدررفت آب بر اثر تبخیر و نفوذ در خاک کاهش پیدا می کند. دوم اینکه نیروی سیستم از طریق گرانش زمین تأمین می شود و نیازی به پمپ نیست؛ و سوم اینکه از آب های زیرزمینی به صورت تجدیدپذیر استفاده می شود که مزیّت سوم خود مَزیّت های دیگری را نیز به همراه دارد", "answer2": "طول یک رشته کاریز - که در میزان آبدهی آن نیز مؤثر است - نسبت به شرایط طبیعی متفاوت است. این شرایط بستگی به شیب زمین و عمق چاه مادر دارد. از طرف دیگر هر چه سطح آب زیرزمینی پایین تر باشد، عمق چاه مادر بیشتر می شود. مهم ترین عاملی که طول کاریز را مشخص می کند، شیب زمین می باشد", "distance": 2370, "question": "چرا قنات ها نسبت به چاه ها مزیت دارند و چه عواملی طول یک رشته کاریز را تعیین میکند؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
277
: خرم سلطان خرم سلطان (زادهٔ ۱۵۰۴ – درگذشتهٔ ۱۵ آوریل ۱۵۵۸; با نام اصلی "آناستازیا" یا "الکساندرا لیسوفسکا"، همسر اصلی و قانونی سلطان عثمانی سلطان سلیمان قانونی بود. وی به یکی از قدرتمندترین و تأثیرگذارترین زنان تاریخ عثمانی و شخصیت برجسته و جنجالی در دوره ای معروف شد که به "سلطنت زنان" معروف شد. خرم متولد روتنیا (در آن زمان ناحیه شرقی پادشاهی لهستان) ، خرم در طی یورش برده توسط تاتارهای کریمه اسیر شد و سرانجام به استانبول، پایتخت عثمانی منتقل شد. او وارد حرم امپراتوری شد و از میان کنیزان قدم برد تا مورد علاقه سلطان سلیمان قرار بگیرد. با شکست سنت عثمانی، سلیمان با خرم ازدواج کرد و او را همسر قانونی خود کرد. او اولین همسر امپراتوری بود که عنوان خاصگی سلطان را دریافت کرد. خرم تا آخر عمر در دربار سلطان ماند و شش فرزند با سلیمان داشت، از جمله سلطان آینده سلطان سلیم دوم. او همچنین مادربزرگ مراد سوم بود. خرم سلطان به قدرت رسید و از طریق شوهرش بر سیاست امپراتوری عثمانی بسیار تأثیر گذاشت و در امور امپراتوری نقش فعالی داشت. او به عنوان مشاور ارشد سلطان عمل کرد، در مورد امور ایالتی با پادشاه سیگسموند دوم آگوستوس لهستان (سلطنت: ۱۵۴۸-۱۵۷۲) مکاتبات داشت، و همچنین حمایت از کارهای عمومی و خیریه (که شامل مجتمع های خاصگی سلطان و حمام خرم سلطان) بود. وی در سال ۱۵۵۸ در استانبول درگذشت و در آرامگاهی در مجتمع مسجد سلیمانیه به خاک سپرده شد. با استناد به برخی تاریخ نگاران خرم با عنوان "الکساندرا رُزلانا لیسوفسکا" یا "آناستازیا لیسوفسکا" متولد شده و نام مستعار وی در دوران کودکی "ناستیا" بوده است. در میان عثمانیان، او بیشتر با نام خاصگی خرم سلطان شناخته می شد. در زبان های اروپایی به نام روکسلِانا، روکسولانا، روکسلین، روزا، و رزیکا، در ترکی حورّم ، که از واژهٔ ایرانیِ «خرّم» گرفته شده و در عربی هم با نام کَریمَة شناخته می شد. روکسِلانا احتمالاً یک نام واقعی نیست بلکه نامی مستعار است که به اصالت روسینی وی اشاره دارد. روکسولانی یا روکسِلانی از اسامی روس تا سدهٔ پانزدهم میلادی و برگرفته از رکسلان های باستانی بودند؛ بنابراین نام مستعار وی از نظر ادبی به معنای شخص روتنیایی است. منابع امروزی اطلاعاتی دربارهٔ کودکی خرم به دست نمی دهند و تنها به اصلیت لهستانی، روسینی و اوکراینی وی اشاره می کنند و پادشاهی لهستان را به عنوان مکان تولد وی ذکر می کنند. در میانه سده شانزدهم میلادی، میخالون لیتوین، سفیر دوک نشین بزرگ لیتوانی در خانات کریمه، در قطعه هنری ۱۵۴۸–۱۵۵۱ با عنوان «دربارهٔ عادات تاتارها، لیتوانیان و مسکو» در هنگام توضیح مسائل مربوط به تجارت اینطور عنوان می کند که «[...] محبوبترین همسر امپراتور فعلی ترکیه و مادر پسر ارشدش که بعد از وی حکمرانی خواهد کرد از سرزمین ما ربوده شد». بنا بر منابعِ اواخر سدهٔ شانزدهم و اوایل سدهٔ هفدهم، همچون ساموئل تواردوسکی، شاعر لهستانی، که دربارهٔ خرم سلطان در ترکیه به تحقیق و پژوهش پرداخته است، خرم احتمالاً دختر کشیشی ارتدکس از اوکراین بود. او در روهاتین، در ۶۸ کیلومتری جنوب شرقی لووف زاده شد. در دههٔ ۱۵۲۰، در یکی از یورش های مکرر تاتارهای کریمه به آن منطقه، اسیر و برده شد. احتمالاً ابتدا به بازار برده فروشان کفّه و سپس به قسطنطنیه منتقل شد و از آنجا برای حرم سرای سلطان انتخاب شد. روکسلانا، که توسط عثمانی ها به نام خرم سلطان خوانده می شد، احتمالاً در حدود پانزده سالگی وارد حرمسرا شد. سال دقیقی که وی وارد حرمسرا شد، ناشناخته است، اما محققان معتقدند که او در حدود زمانی سلیمان به سلطان عثمانی در سال ۱۵۲۰ تبدیل شد، صیغه سلیمان شد. ظهور بی سابقه خرم از برده حرمسرا به همسر قانونی سلیمان و "ملکه امپراتوری عثمانی" نه تنها از رقبای او در حرمسرا بلکه از عوام عمومی حسادت و ناامیدی را به خود جلب کرد. او به زودی برجسته ترین سوگلی و همسر سلیمان در کنار ماهی دوران سلطان شد (همچنین به عنوان خاصگی نیز شناخته می شود). در حالی که تاریخ دقیق تولد فرزندان وی مورد اختلاف است، اجماع آکادمیک وجود دارد که تولد پنج فرزند وی -شاهزاده محمد، مهرماه سلطان ، شاهزاده عبدالله ، سلطان سلیم دوم و شاهزاده بایزید - به سرعت در طی چهار تا پنج سال آینده اتفاق افتاد. آخرین فرزند سلیمان و خرم ، شاهزاده جهانگیر در شکارگاه متولد شد هر چند کمی ناقص بود، اما تا آن زمان خرم پسران سالم به اندازه کافی برای تأمین آینده سلسله عثمانی به دنیا آورد. روح و نشاط شاد او و خلق و خوی بازیگوشی اش، او را به نام جدید به ترکی "هورم" از فارسی خرم "شاد" به دست آورد. در حرمسرای استانبول، خرم با ماهی دوران رقیب شد و نفوذ او بر سلطان به زودی افسانه ای شد. به خرم اجازه داده شد تا بیش از یک فرزند به دنیا بیاورد که این نقض آشکار اصل حرم امپراتوری قدیمی، "یک مادر مقارب - یک پسر" بود که به منظور جلوگیری از نفوذ مادر بر سلطان و ضعف خون طراحی شده است.و جلوگیری برادران برای جنگ بین تاج و تخت. او قرار بود اکثر فرزندان سلیمان را تحمل کند. خرم فرزند اول خود را محمد در سال ۱۵۲۱ به دنیا آورد (که در سال ۱۵۴۳ درگذشت) و سپس چهار پسر دیگر نیز صورت گرفت و وضعیت و قدرت ماهی دروان را به عنوان مادر تنها پسر سلطان به طور کامل از بین برد. مادر سلیمان، حفصه سلطان، تا حدی رقابت بین این دو زن را سرکوب کرد. براساس گزارش برناردو ناوگانو، در نتیجه رقابت تلخ، درگیری بین این دو زن رخ داد که ماهی دروان خرم را کتک زد که باعث عصبانیت سلیمان شد. به گفته نكدت ساكائلو، مورخ ترکیه، این اتهامات صدق نمی كرد. در سال ۱۵۳۲ یا ۱۵۳۳ (تاریخ دقیق آن مشخص نیست) ، سلیمان در یک مراسم رسمی و باشکوه با خرم ازدواج قانونی کرد و او را به عنوان اولین سلطان عثمانی که از زمان ارهان قاضی (سلطنت 1326-1362) ازدواج کرد و نقض عرف ۲۰۰ ساله این حرمت کرد. خانه امپراتوری عثمانی که طبق آن سلاطین قرار نیست با کنیزان خود ازدواج کنند. هرگز قبلاً برده سابق به مقام همسر قانونی سلطان ارتقاء نیافته، و این کار سلیمان حیرت درباریان و کلیه کاخ و شهر را برانداخت. خرم همچنین عنوان خاصگی سلطان را دریافت کرد و اولین همسر سلطان بود که این عنوان را در اختیار داشت. این عنوان که به مدت یک قرن مورد استفاده قرار می گرفت، قدرت عظیمی را به همسران سلاطین امپراتوری (که اکثر آنها برده های سابق بودند) در دربار عثمانی منعکس کرد و وضعیت آنها را بالاتر از شاهزاده های عثمانی بالا برد و آنها را به عنوان قدرت برتر در خانواده در اروپا معرفی کرد. در این مورد، سلیمان نه تنها آداب و رسوم قدیمی را زیر پا گذاشت، بلکه سنت جدیدی را برای سلاطین آینده عثمانی ایجاد کرد تا با یک مراسم رسمی ازدواج کنند و کنیزان توانستند دولت را تحت تاثیر قرار دهند، به ویژه در مورد جانشینی، تأثیر چشمگیری در دربار دارند. دستمزد خرم روزانه ۲،۰۰۰ سکه طلا بود که او را به یکی از پردرآمدترین خاصگی ها تبدیل کرد. ازدواج آنها عواقب بعدی داشت از جمله ایجاد یک باور عمومی که سلطان با این ازدواج استقلال خود را محدود کرده بود و تحت سلطه و کنترل همسرش بود. علاوه بر این ، نقش مادر در آموزش و راهنمایی فرزندانش در طول زندگی برجسته تر شد. بعداً، خرم اولین زنی شد که به مدت عمر خود را در دربار سلطان گذراند. در سنت خانوادگی امپراتوری عثمانی، همسر سلطان فقط تا زمان تولد پسرش (حدوداً ۱۶ یا ۱۷ سالگی) در حرمسرا باقی می ماند و پس از آن وی را برای پایتخت به استان دوردست اعزام می کرد. دنبالش این سنت را سانكاک بیلیشی می نامیدند. این کنیزان هرگز به بازگشت به استانبول مگر اینکه پسرانشان به تخت سلطنت رسیدند. با مخالفت از این رسم قدیمی، خرم حتی پس از رفتن پسرانش به استان های دوردست امپراتوری، در حرمسرا ماند. علاوه بر این، علاوه بر ماندن در استانبول، وی همچنین از حرمسرا که در کاخ قدیم (ایسکودار) مستقر شده بود حرکت کرد و پس از آتش سوزی حرم قدیمی را برای همیشه به کاخ توپقاپی منتقل کرد. برخی منابع می گویند که او نه به دلیل آتش سوزی بلکه به دلیل ازدواج وی با سلیمان به توپکاپی منتقل شده است. در هر صورت، این یکی دیگر از شکافهای مهم آداب و رسوم تأسیس شده بود ، زیرا سلطان محمد فاتح به طور خاص فرمانی را صادر کرده بود مبنی بر این که به هیچ کس اجازه نخواهد داد در همان ساختمان محل کار خود سکونت داشته باشد. که به کاخ نو معروف شد. خرم نه تنها در خانه سلطان بلکه در امور حکومتی هم شریک سلیمان شد. به لطف اطلاعات، توانایی و هوش بالایی که داشت، وی به عنوان مشاور اصلی سلیمان در امور ایالتی عمل کرد و به نظر می رسد در سیاست خارجی و سیاست بین المللی تأثیر داشته است. خرم غالباً سلیمان را به عنوان یک مشاور سیاسی در دیوان (دادگاه امپراتوری) همراهی می کرد. تأثیر خرم بر سلیمان به حدی قابل توجه بود که شایعاتی در اطراف دربار عثمانی به گوش می رسید که سلطان توسط خرم سلطان جادو شده است. تأثیر خرم بر سلیمان، وی را بدون شک به یکی از قدرتمندترین و تاثیرگذارترین زنان تاریخ عثمانی و جهان در آن زمان تبدیل کرد. حتی به عنوان یک همسر سلطان، قدرت او با قدرتمندترین زن حرم امپراتوری، که طبق سنت، مادر سلطان یا والده سلطان بود، قابل مقایسه است. به همین دلیل، وی به شخصیتی بحث انگیز در تاریخ عثمانی تبدیل شده است - مشروط بر ادعای توطئه علیه دشمان و دستکاری در برابر رقبای سیاسی خود هم بسیار مشهور شده بود. تأثیر خرم در امور امپراتوری نه تنها او را به عنوان یکی از بانفوذترین زنان رقم زد ، بلکه چهره ای جنجالی در تاریخ عثمانی به ویژه در رقابت او با ماهی دروان خاتون و پسرش شاهزاده مصطفی، پارگالی ابراهیم پاشا و کارا احمد پاشا بود. خرم و ماهی دروان شش فرزنده سلیمان (شاهزاده های عثمانی) را به دست سلیمان داده بودند که چهار نفر از آنها از دهه ۱۵۵۰ جان سالم به در بردند: مصطفی ، سلیم ، بایزید و جهانگیر. از این میان ، فرزند ماهی دوران مصطفی بزرگتر بود و به ترتیب جانشینی فرزندان خرم را مقدم دانست. به طور سنتی، هنگامی که سلطان جدید به قدرت رسید، همه برادرانش به منظور اطمینان از ثبات امپراتوری کشته شدند. این عمل را "قتل عام خانواده" می نامند. مصطفی از ابراهیم پاشا پشتیبانی شد بود، که در سال ۱۵۲۳ به وزیر بزرگ و مقتدر سلیمان تبدیل شد. خرم معمولاً حداقل تا حدودی مسئولیت فتنه ها را در مسیولیت نامزدی جانشینی عهده دار بود. گرچه همسر رسمی و محبوب سلیمان بود اما هیچ نقش رسمی و قانونی ایفا نمی کرد. با این وجود، این مانع از نفوذ قدرتمند سیاسی خرم نشد. از آنجا که امپراتوری فاقد این بود، تا زمان سلطنت احمد اول (1603-1617)، هر وسیله رسمی برای معرفی جانشین داشت، معمولاً منجر به مرگ شاهزاده های رقیب به منظور جلوگیری از ناآرامی های داخلی و شورش ها بود. خرم در تلاش برای جلوگیری از اعدام پسرانش، از نفوذ خود برای از بین بردن كسانی كه طرفدار پیوستن مصطفی به تخت بودند، استفاده كرد و در آن موفق شد. ابراهیم پاشا، یک فرمانده ماهر ارتش سلیمان، سرانجام پس از بی احتیاطی که در جریان مبارزات علیه امپراتوری صفوی پارس در جریان جنگ عثمانی و صفوی (۱۵۵۳-۱۵۳۳) انجام شد، هنگامی که وی به خود عنوانی از جمله کلمه "سلطان" اعطا کرد ، از فیض سلطان افتاد. درگیری دیگر هنگامی رخ داد که ابراهیم و مربی پیشین وی، اسکندر چلبی ، بارها و بارها بر سر رهبری نظامی و مواضع در طول جنگ صفوی درگیری شدند. این حوادث سلسله حوادثی را آغاز کردند که به دستور سلیمان در اعدام وی در سال ۱۵۳۶ به اوج خود رسید. اعتقاد بر این است که نفوذ خرم در تصمیم سلیمان نقش داشته است. سلیمان پس از سه وزیر بزرگ در عرضه مدت هشت سال، داماد خرم را، با عنوان داماد رستم پاشا، همسر مهرماه سلطان را انتخاب کرد تا وزیر بزرگ شود. محققان از این سوال پرسیدند که آیا اتحاد خرم با مهرماه سلطان و رستم پاشا به تأمین تاج و تخت برای یکی از پسران خرم کمک کرده است، هر چند در آیند مورد پشیمانی و آزار روحی در مهرماه شده بود. سالها بعد، تا پایان سلطنت طولانی سلیمان، رقابت بین پسران وی آشکار شد. مصطفی بعداً متهم به ایجاد ناآرامی شد. در جریان مبارزات علیه ایران صفوی در سال ۱۵۵۳، به دلیل ترس از شورش، سلیمان دستور اعدام مصطفی را صادر كرد. به گفته یک منبع، او همان سال به اتهام برنامه ریزی برای کودتا کردن بر زه سلطنت سلیمان متهم شده بور و به دستور پدرش اعدام شد. گناه او به خاطر خیانت که او متهم شده است، اثبات نشده و تأیید نشده است. پس از درگذشت مصطفی، ماهی دروان به عنوان مادر وارث ظاهری وضعیت خود را در کاخ از دست داد و به بورسا نقل مکان کرد. با وجود اوایل مرگ پسرش او در فقر شدیدی زندگی کرد اما او سالهای آخر عمر خود را در فقر نگذراند، زیرا او، توسط سلیم دوم ، سلطان جدید پس از سال ۱۵۶۶، او را به دستمزد خوبی رسانده بود که ماهانه به وی پرداخت دلیل این کار سلیم بخاطر علاقه اش به برادر بزرگتر خود مصطفی بود. توانبخشی ماهی دوران پس از مرگ خرم در ۱۵۵۸ امکان پذیر بود. جهانگیر، کوچکترین فرزند خرم، گفته می شود که چند ماه پس از خبر قتل برادر ناتنی خود، از غم و اندوه درگذشت. اگرچه داستانهایی درباره نقش خرم در اعدام های ابراهیم، مصطفی و کارا احمد بسیار مشهور است، اما در واقع هیچکدام از آنها بر اساس منابع دست اول نیستند. تمام تصویرهای دیگر خرم ، با اظهار نظر مورخان عثمانی قرن شانزدهم و هفدهم و همچنین دیپلمات ها ، ناظران و مسافران اروپایی، از نظر ماهیت بسیار مشتق و سوداگرانه است. از آنجا که به هیچ یک از این افراد - نه عثمانی و نه بازدید کنندگان خارجی - اجازه ورود به حلقه درونی حرم امپراتوری که توسط دیوارهای متعدد احاطه شده بود، داده نمی شد، آنها تا حد زیادی به شهادت خادمان یا درباریان یا شایعات مشهور که در اطراف استانبول گردش می کردند، اعتماد داشتند. حتی گزارش های سفرای ونیزی (بیلی) دربار سلیمان، گسترده ترین و عینی ترین منبع دست اول غربی در مورد خرم تا به امروز، غالباً با تفسیرهای خود نویسندگان از شایعات حرم پر شده بود. اکثر منابع غربی قرن شانزدهم در مورد خرم، که امروزه بسیار معتبر به حساب می آیند. سلیمان با تخلص «محبی» شعر زیر را برای خرم سرود: وزیر اعظم ابراهیم پاشا حامی شاهزاده مصطفی بود. ابراهیم پاشا در ۶ مارس ۱۵۳۶، پس از بازگشت خود از سفر عراقین، به قصر دعوت شد و شب در هنگام خواب خفه شد. از آنجایی که ابراهیم پاشا از دوران کودکی، دوست و مشاور سلیمان بود، خرم سلطان نقش مؤثری در مرگ ابراهیم پاشا داشته است. بااین حال، ابراهیم پاشا با قدرتی که در سلطنت کنار سلطان داشت خود را برتر و قویتر از همه در عثمانی می دید و هم چنین اشتباهاتش در امور دولت، عامل دیگری برای مرگش بود. پس از مرگ او، خرم سلطان شروع به مدیریت امور دولت و نظامیان کرد و سراسر جایگاه ابراهیم را در قدرت گرفت. خرم سلطان در انتصاب شاهزادگان به عنوان والی شهرهای مختلف عثمانی نیز نقش داشته است. در سال ۱۵۴۱، مقام والی مانیسا از شاهزاده مصطفی گرفته شد و به عنوان والی آماسیه منصوب شد. سال بعد، پسرش شاهزاده محمد به عنوان والی مانیسا منصوب شد. در این وضعیت، مردم و سربازان به این موضوع واکنش نشان دادند. سلیمان توضیح داد که شاهزاده مصطفی را برای اطمینان و حفاظت از سرزمین های شرقی به آماسیه فرستاده است و او را به عنوان وارث و ولیعهد خود اعلام کرد. این انتصاب های پی درپی تحت تأثیر و نفوذ خرم سلطان صورت گرفته است. خرم سلطان، برخلاف قوانین، که باید همراه شاهزاده به سانجاق می رفت، در استانبول ماند اما در زمان های مختلف به بازدید شاهزادگانش می رفت. تنها دختر خرم سلطان، مهرماه سلطان، در سال ۱۵۳۹ به ازدواج والی دیاربکر، رستم پاشا درآمد. داماد خاندان عثمانی در سال ۱۵۴۴ به عنوان وزیر اعظم و فرمانده سپاه منصوب شد وی بعد از ابراهیم پاشا دومین شخص در تاریخ عثمانی بود که همزمان مقام وزیر اعظم و فرمانده سپاه را دارا بود. بسیاری از منابع معتقدند که این انتصاب با اخراج سلیمان پاشا صورت گرفت. در پشت صحنهٔ معرفی و انتخاب رستم به عنوان وزیر اعظم، خرم سلطان دست داشت. ترس خرم سلطان از به تخت نشستن شاهزاده مصطفی پس از سلیمان، باعث شد وی اقدام به انداختن مصطفی از چشم پدرش کند که با کمک دخترش مهرماه سلطان و رستم پاشا این توطئه صورت گرفت. بر طبق روایتی رستم پاشا، به دستور خرم سلطان، سعی در برقراری ارتباطی بین شاهزاده مصطفی، و شاه تهماسب، پادشاه ایران، داشت. شک به داشتن چنین ارتباطی موجب شد سلطان سلیمان، مصطفی را رقیبی برای تصاحب تاج وتخت خود ببیند. در روز قتل، سلیمان برای دیدار، مصطفی را به چادر خود فرامی خوانَد. گفته شده که در آن روز مصطفی لباسی سفید بر تن داشته که نشانهٔ بی گناهی او و تهمتی است که به او زده شده است. پس از مرگ، از جیب مصطفی نامه ای پیدا می شود که سلیمان از کشتن پسرش پشیمان می شود. پس از این واقعه، شاهزاده جهانگیر، که شاهد این رویداد بود، آنچنان دچار تأثر عاطفی شدیدی می شود که منجر به مریض شدنش می شود و سپس شاهزادهٔ جوان در حلب فوت می کند. پس از آن، از خرم سلطان تنها دو پسر، شاهزاده سلیم و شاهزاده بایزید باقی ماندند. قره احمد پاشا، از دولتمردان و وزیران دولت عثمانی و همسر خواهر سلیمان فاطمه سلطان، بود. او در مجارستان، ایران و گرجستان خدمات زیادی برای دولت عثمانی کرده بود. خرم سلطان در ماه اوت سال ۱۵۴۹ برای پادشاه لهستان و دوک بزرگ لیتوانی نامه ای به عنوان تبریک تاج وتخت فرستاد. در همین سال، ایرانیان در ارزنجان شکست خوردند و سوکولو محمد پاشا در مجارستان منصوب شد (۱۵۵۲) و در سال ۱۵۵۳ سلطان سلیمان به ایران سفر کرد. در همین سال، رستم پاشا، پس از خلع قره احمد پاشا، دوباره به مقام وزیر اعظمی منصوب شد. حکم گناه کار بودن قره احمد پاشا داده شد و پس از تشکیل جلسهٔ دیوان، احمد در سال ۱۵۵۵ در مقابل همهٔ سران عثمانی اعدام شد. در پشت این حادثه نیز خرم سلطان و دخترش مهرماه سلطان نقش داشتند. درکنارِ دخالت ها و دسیسه های سیاسی اش، خرم سلطان در انجام امور خیریه و ساخت بناهای عمومی از مکه تا اورشلیم نیز دستی داشت و احتمالاً ایفای این نقش را به تقلید از زبیده بنت جعفر، همسر هارون الرشید انجام می داد. ساختن مسجد، دو مدرسهٔ قرآنی، فواره، و بیمارستان زنان در نزدیکی بازار برده فروشی قسطنطنیه ازجمله اقدامات خیریهٔ او به حساب می آیند. او دستور داد تا در نزدیکی ایا صوفیه، حمامی بنا کنند تا عبادت کنندگان بتوانند از آن استفاده کنند؛ حمامی که امروزه حمام خاصگی خرم سلطان نام دارد. در سال ۱۵۵۲ در بیت المقدس، عمارت خاصگی سلطان را بنا کرد تا در میان فقرا و نیازمندان غذای رایگان توزیع کند. همچنین برخی از کارهای قلاب دوزی او (یا دست کم قلاب دوزی هایی که به سرپرستی او انجام گرفته بود) تاکنون باقی مانده اند؛ ازجمله قلاب دوزی هایی که در سال های ۱۵۴۷ و ۱۵۴۹ به ترتیب به شاه تهماسب و سیگیسموند دوم اوگوستوس اهدا شد. استر هندلی به عنوان مشاور امور مالی خرم در بسیاری از موارد فعالیت داشته است. خرم سلطان در ۱۵ آوریل ۱۵۵۸ درگذشت و در آرامگاه گنبدی شکل زینت شده با نفیس ترین کاشی های ایزنیک، که طرحی از باغ های بهشت بر روی آن ها نقش بسته است، دفن شد. این طراحی احتمالاً به طبیعت شاد و خندان وی اشاره دارد. آرامگاه او در نزدیکی آرامگاه مجزا و حزن انگیزتر سلطان سلیمان، در مسجد سلیمانیه قرار دارد. بایزید، که با مرگ مادرش خرم سلطان در سال ۱۵۵۸ میلادی (۲۶ جمادی الاول ۹۶۵ ه‍. ق) نیرومندترین و بانفوذترین پشتیبان خود را از دست داده بود، توسط سلیمان از حکومت کوتاهیه برکنار و به حکومت آماسیه منصوب شد، که این برکناری موجب جنگ های متعدد میان بایزید و سلطان سلیمان و در نهایت پناهندگی وی به دولت ایران و مرگش توسط برادرش، سلیم دوم، شد. خاصگی خرم سلطان یا روکسلانا، هم در منابع امروزی ترکیه و هم در غرب بسیار شناخته شده است و موضوع اصلی بسیاری از کارهای هنری قرار گرفته است. در سال ۱۵۶۱، سه سال پس از مرگ خرم، نویسندهٔ فرانسوی گابریل بونین یک تراژدی با عنوان "سلطانه" دربارهٔ نقش خرم سلطان در مرگ شاهزاده مصطفی نوشت. این تراژدی اولین نمایشنامه در مورد عثمانیان است که در فرانسه بر روی صحنه تئاتر رفت. خرم همچنین الهام بخش بسیاری از نقاشی ها، کارهای موسیقایی (شامل سمفونی شماره ۱۳ یوزف هایدن)، اُپرایی از دنیس سیشینسکی، نمایشنامه ها و بسیاری از رمان ها به زبان های اوکراینی، انگلیسی، فرانسوی و آلمانی می باشد. در اسپانیا، خرم در کارهای فرانسیسکو د کبدو و سایر نویسندگان و همچنین در شماری از نمایشنامه های لوپه د وگا نمایان می شود. در یک نمایشنامه با عنوان «اتحادیه مقدس»، تیسین در سنای ونیز بر روی صحنه می رود و عنوان می کند که به تازگی از دیدار سلطان بازگشته است و نقاشی خود از سلطانه رُزا یا روکسلانا را به نمایش می گذارد. در سال ۲۰۰۷ میلادی، مسلمانان در ماریوپول، شهری بندری واقع در جنوب شرقی کشور اوکراین، مسجدی را به نشان احترام برای روکسلانا گشودند. در مینی سریال سال ۲۰۰۳ محصول ترکیه با عنوان "خرم سلطان"، وی توسط بازیگر و خواننده ترک گولبن ارگن به تصویر کشیده شد. در سریال ۲۰۱۱–۲۰۱۴ "حریم سلطان"، خرم از فصل یکم تا سوم توسط بازیگر ترکی-آلمانی مریم اوزرلی و در فصل چهارم توسط بازیگر ترک وحیده پرچین به تصویر کشیده شد.
[ { "answer1": "خرم در طی یورش برده توسط تاتارهای کریمه اسیر شد و سرانجام به استانبول، پایتخت عثمانی منتقل شد. او وارد حرم امپراتوری شد و از میان کنیزان قدم برد تا مورد علاقه سلطان سلیمان قرار بگیرد.", "answer2": "سلیمان پس از سه وزیر بزرگ در عرضه مدت هشت سال، داماد خرم را، با عنوان داماد رستم پاشا، همسر مهرماه سلطان را انتخاب کرد تا وزیر بزرگ شود.", "distance": 9349, "question": "خرم سلطان چگونه به حرم راه یافت و چه کسی را به عنوان وزیر اعظم منصوب کرد؟" }, { "answer1": "در میان عثمانیان، او بیشتر با نام خاصگی خرم سلطان شناخته می شد.", "answer2": "در سال ۱۵۵۲ در بیت المقدس، عمارت خاصگی سلطان را بنا کرد تا در میان فقرا و نیازمندان غذای رایگان توزیع کند.", "distance": 14093, "question": "لقب خرم سلطان در دربار عثمانی چه بود و برای چه کسانی در بیت المقدس بنایی ساخت؟" }, { "answer1": "به لطف اطلاعات، توانایی و هوش بالایی که داشت، وی به عنوان مشاور اصلی سلیمان در امور ایالتی عمل کرد", "answer2": "خرم سلطان در ۱۵ آوریل ۱۵۵۸ درگذشت و در آرامگاه گنبدی شکل زینت شده با نفیس ترین کاشی های ایزنیک، که طرحی از باغ های بهشت بر روی آن ها نقش بسته است، دفن شد.", "distance": 8807, "question": "چه عاملی باعث شد خرم سلطان در امور امپراتوری دخالت کند و بعد از مرگش کجا دفن شد؟" }, { "answer1": "در حرمسرای استانبول، خرم با ماهی دوران رقیب شد", "answer2": "روکسِلانا احتمالاً یک نام واقعی نیست بلکه نامی مستعار است که به اصالت روسینی وی اشاره دارد.", "distance": 2248, "question": "خرم سلطان با چه کسی در حرمسرا رقابت داشت و نام مستعاری که به اصالت روسینی وی اشاره دارد، چه بود؟" } ]
[ { "answer1": "خرم سلطان (زادهٔ ۱۵۰۴", "answer2": "بایزید، که با مرگ مادرش خرم سلطان در سال ۱۵۵۸ میلادی نیرومندترین و بانفوذترین پشتیبان خود را از دست داده بود، توسط سلیمان از حکومت کوتاهیه برکنار و به حکومت آماسیه منصوب شد", "question": "خرم سلطان در چه سالی به دنیا آمد و بعد از مرگش چه اتفاقی برای یکی از پسرانش افتاد؟" } ]
gemini-2.0-flash-exp
278
: خوردگی میکروبی خوردگی میکروبیولوژیکی (MIC) به نوعی از خوردگی اطلاق می شود که به واسطه میکروارگانیسم هایی به وجود آمده باشد، که با چشم غیر مسلح قابل مشاهده نباشند. میکروجلبک ها، قارچ ها و باکتری ها می توانند باعث سرعت بخشیدن به فرایند خوردگی یا تغییرمکانیسم فرایند خوردگی شوند. این موجودات شامل انواع میکروسکوپی مثل باکتری ها و انواع ماکروسکوپی مثل جلبک ها و جانوران دریایی دیگر هستند. موجودات میکروسکوپی و ماکروسکوپی در محیط های دارای pHهای ۰ تا ۱۱، درجه و حرارت های ۳۰ تا ۱۸۰ درجه فارنهایت و تا فشارهای 15000 PSI زندگی می کنند و تکثیر می یابند. فعالیت های بیولوژیکی ممکن است بر خوردگی در محیط های مختلفی مثل خاک، آب طبیعی و آب دریا، محصولات نفتی و مایعات روغن کاری تأثیر بگذارد. میکرو ارگانیسم ها هیچ نوع به خصوصی از خوردگی را ایجاد نمی کنند بلکه آن ها با حمله موضعی باعث ایجاد حفره، افزایش خوردگی فرسایشی، افزایش خوردگی گالوانیکی، ترک خوردگی حاصل از خوردگی تنشی و شکست هیدروژنی می شوند. خوردگی میکروبی برای تمام فلزات و آلیاژها به استثنای تیتانیوم و آلیاژهای با درصد بالای کروم نیکل گزارش شده است. این نوع خوردگی برای مواد فلزی و غیر فلزی که در معرض آب دریا، آب مقطر، سوخت های هیدروکربنی نفت خام و نفت تقطیر شده، مواد شیمیایی مورد استفاده در فرایند، مواد غذایی، بدن انسان، بزاق، و فاضلاب اثبات شده است. هم چنین مواردی گزارش شده است که این نوع خوردگی در جاهایی که اصلاً مورد انتظار نیست با سرعت بالایی اتفاق می افتد. این موجودات بعضی مواد را تغذیه کرده و مواد دیگر را به وجود می آورند. این پروسس ها می تواند به طرق زیر بر رفتار خوردگی اثر بگذارد: ۱. با تأثیر مستقیم بر واکنش های آندی و کاتدی ۲. با تأثیر بر پوسته های محافظ سطحی ۳. با به وجود آوردن محیط های خورنده ۴. با تولید رسوبات اولین پیشنهادی که مکانیسم اساسی خوردگی میکروبی را تشریح شده است، تئوری دپلاریزاسیون کاتدی است که بر اساس مصرف هیدروژن توسط باکتری های احیاکننده سولفات تشریح می شود. بر اساس این تئوری آند (سطحی که دارای پتانسیل الکتریکی مثبت است) و کاتد (سطحی که دارای پتانسیل الکتریکی منفی است) با توجه به سطح فلز مشخص می شوند. تا زمانی که کاتد الکترون تولید شده به وسیله آند را مصرف می کند، آند تولید Fe2+ و الکترون می کند. در شرایط بی هوازی الکترون ها باعث احیا یون H+ از آب می شوند. وفیلمی ازهیدروژن بر روی سطح فلز تشکیل می شود. فیلم هیدروژن کاتدی به وسیله باکتری های احیاکننده سولفات مصرف می شود و کاتد دپلاریزه شده، انتقال الکترون را از آند به کاتد آسان تر می کند. بر طبق این تئوری مهار پیوسته فیلم هیدروژن به وسیله SRB باعث انحلال آهن می شود؛ بنابراین این نظریه حاکی از آن است که هر باکتری بی هوازی مصرف کننده هیدروژن، می تواند باعث خوردگی آهن شود. یکی از باورهای غلط در مورد MIC نسبت دادن منبع اصلی مشکلات به باکتری Desulfovibrio desulfuricans به عنوان یک باکتری احیاکننده سولفات، است. در حالی که باکتری های زیادی در وجود این مشکل نقش دارند. یکی از دلایل این باور غلط شروع موضوع MIC با پرداختن به باکتری های احیاکننده سولفات است و البته بدیهی است که در مورد پرداختن به نقش این باکتری ها اغراق شده است. به نقل از سانچز دل جونکو و سایرین، به نظر می رسد که منبع این "افسانه SRB" با تحقیق هامیلتون که به MIC به عنوان "مهم ترین مسئله مربوط به باکتری های کاهنده سولفات" می پرداخت آغاز گردید. قطعاً، نقش SRB مورد اغراق قرار گرفته است. کامریتسکی متوجه شد که MIC فولاد بدون لکه ۳۰۴ در آب با کلرید پایین (کمتر از 100 ppm) می تواند توسط باکتری هایی از قبیل باکتری های اکسیدکننده آهن (کاهش توانایی بالقوه ایجاد حفره)، باکتری های اکسیدکننده منگنز (تأثیر بهبوددهنده) و باکتری های کاهنده سولفات (تأثیرات استحکام حفره ها) روی داده باشند. کریچلی، جواهردشتی، بیچ و سایرین و به طور کامل تر، جونز و امی لیست جزئی تری از باکتری هایی ارائه می دهند که ممکن است در فرایند فرسایندگی نقش داشته باشند که در این میان، SRB تنها یکی از این گروه ها هستند. در واقع، در طبیعت چیزی تحت عنوان محیط کشت خالص از این باکتری ها وجود ندارد و لذا ممکن است تصویری تقربیا پیچیده از تمامی واکنش های باکتریایی احتمالی که ممکن است به طور هم زمان و به صورت توالی روی دهند، داشته باشیم. دو گستره از باکتری ها بیشترین نقش را در MIC دارند: باکتری های مشهور کاهنده سولفات (SRB) و باکتری های نسبتاً گمنام کاهنده آهن (IRB) "باکتری های احیاکننده سولفات:" باکتری های احیاکننده سولفات انرژی مورد نیاز خود را از مواد مغذی آلی بدست می آورند. آن ها بی هوازی هستند. به عبارت دیگر، آن ها برای رشد و فعالیت خود نیازی به اکسیژن ندارند، و برای رشد از یک جایگزین به نام سولفات استفاده می کند. باکتری ها SRB قابلیت رشد در محدوده pHهای ۰/۴ تا ۵/۹ را دارند، هم چنین گزارش شده که این باکتری قابلیت رشد تا فشار ۵۰۰ اتمسفر را دارد. (۵۸) "موجودات میکروسکوپی" معمولاً مو جودات میکروسکوپی بر حسب توانایی آن ها برای رشد در حضور یا عدم حضور اکسیژن طبقه بندی می شوند. موجوداتی را که در فرایند سوخت وساز خود نیاز به اکسیژن دارند هوازی می نامند، این ها فقط در محیط های مغذی حاوی اکسیژن حل شده رشد می کنند. دسته دیگر بی هوازی هستند، یعنی بهترین شرایط برای رشد آن ها محیط های با اکسیژن کم یا بدون اکسیژن می باشد. اگر چه تشدید خوردگی به وسیله موجودات میکروسکوپی خیلی متداول است، تحقیقات جامع کمی برای مشخص کردن این موجودات ومکانسیم دقیق کار آن ها صورت گرفته است. "باکتری های بی هوازی" احتمالاً مهم ترین باکتری بی هوازی که بر رفتار خوردگی لوله ها وتجهیزات فولادی دیگری که در زیر زمین قرار دارند تأثیر می گذارد، انواع احیاکننده سولفات (دی سولفوریکن) می باشند. این باکتری ها بر طبق واکنش شماتیکی زیر سولفات را به سولفید احیا می کنند: SO4-2 + 4H2 → S-2 + 4H2O منبع هیدروژن واکنش یادشده، هیدروژن آزاد شده موقع انجام واکنش خوردگی یا هیدروژن مشتق شده از سلولز، شکر یا محصولات آلی دیگری که در خاک وجود دارند می باشند. باکتری های احیاکننده سولفات تحت شرایط بی هوازی مثل خاک رس مرطوب، لجن ها و باتلاق ها خیلی متداول هستند. وجود یون سولفید به شدت بر واکنش های کاتدی و آندی که روی سطح آهن اتفق می افتد تأثیر می گذارد. سولفید باعث مختل شدن واکنش های کاتدی، مخصوصاً واکنش آزاد شدن هیدروژن و تشدید انحلال آندی می شود. در اکثر شرایط، تشدید انحلال آندی که منجر به افزایش خوردگی می شود، مهم ترین تأثیر می باشد. واکنش مذکور نشان می دهد که در حضور باکتری های احیاکننده سولفات محصول خوردگی سولفید آهن است و موقعی که در تماس با یون فرو و یون های سولفید قرار داشته باشد، راسب می گردد. باکتری های هوازی باکتری هوازی اکیدکننده گوگرد مثل تیوباسیلوس تیواکسیدان ها قادرند گوگرد یا ترکیبات گوگردی را بر طبق واکنش زیر به اسید سولفوریک اکسید نمایند. 2S + 3O2 + 2H2O → 2H2SO4 بهترین محیط برای زندگی این موجودات محیط های با pH کم می باشد و می توانند به صورت موضعی اسید سولفوریک با غلظت تا %۵ وزنی تولید نمایند. بدین ترتیب، باکتری های اکسیدکننده گوگرد قادرند شرایط بسیار خورنده ایجاد نمایند. این اجزائ برای زنده ماندن نیاز به گوگرد داشته و در میادین نفتی، در اطراف و در داخل سیسنم لوله کشی فاضلاب که حاوی مواد آلی گوگرد دار می باشند وجود دارند. در مورد خطوط فاضلاب، باکتری های اکسیدکننده گوگرد باعث خوردگی سریع لوله های سیمانی می شوند. باکتری های احیاکننده سولفات و اکسیدکننده گوگرد می توانند با تغییر شرایط خاک به طور دوره ای عمل نمایند. بدین ترتیب که باکتری های احیاکننده سولفات در فصل های بارندگی کهخاک مرطوب است و هوای آن خارج می شود به سرعت رشد کنند، و باکتری های اکسیدکننده گوگرد در فصل های خشک که هوا به داخل خاک نفوذ می کند رشد کنند. در بعضی مناطق این تغییرات دوره باعث وارد آمدن خسارات فراوانی به خطوط لوله های فولادی زیر زمینی می شود. هم چنین واضح است که حضور موجودات میکروسکوپی شرایط اختلاف هوا را در خاک ها تشدید می کنند. انواع دیگر موجودات میکروسکوپی موجودات میکروسکپی دیگری نیز وجود دارند که به طور مستقیم یا غیر مستقیم بر رفتار خوردگی فلزات تأثیر می گذارند و هنوز عمیقاً مطالعه نشده اند. مثلاً چندین نوع باکتری وجود دارند که از هیدروکربن ها تغذیه می کنند؛ و باعث خراب شدن پوشش های قیری لوله ها می شوند. باکتری آهن گروهی از موجودات میکرویکوپی هستند که آهن فرو را از محلول جذب نموده و آن را به صورت هیدروکسید فرو یا فریک ورقه ای در اطراف دیواره های سلول خود راسب می کنند. رشد باکتری آهن غالباً باعث ایجاد تاول هایی روی سطح فولاد شده که منجر به خوردگی شیاری می شود. بعضی باکتری ها قادرند آمونیاک را به اسید نیتریک اکسید نمایند. اسید نیتریک رقیق باعث خوردگی آهن و اکثر فلزات دیگر می شود. لکن در اکثر خاک ها مقدار آمونیاک آنقدر بالا نیست که باعث تجمع قابل ملاحظه اسید نیتریک شود؛ ولی این باکتری ها در محل هایی که از کودهای شیمیا یی آمونیاکی به طور وسیعی استفاده شده و در زیر این مزارع خطوط لوله قرار دارند ممکن است مهم باشند. بالاخره اکثر باکتری ها دی اکسید کربن نیز تولید می کنند، که می تواند اسید کربنیک تشکیل داده و خوردگی را افزایش دهد. "قارچ و قارچ های کپکی" در واقع قارچ و قارچ های کپکی یکی هستند، این دو نام به گروهی از گیاهان که فاقد کلروفیل هستند اطلاق می گردد. این موجودات مواد آلی را جذب نموده و مقادیر قابل ملاحظه ای اسیدهای آلی منجمله اسید اگزالیک، لاکتیک، استیک و سیتریک تولید می نمایند. قارچ ها می توانند روی اجسام مختلف رشد کنند و مشکل بزرگی هستند، مخصوصاً در مناطق گرمسیری. آشناترین نوع این خوردگی کپک زدن چرم و پارچه های دیگر می باشد. به علاوه قارچ می تواند باعث خوردگی لاستیک، سطح فولاد با یا بدون پوشش شود. در بسیاری موارد وجود قارچ صدمه مکانیکی زیادی وارد نمی کند ولی به ظاهر محصول صدمه می زند و نامطلوب می باشد. علاوه بر تولید اسیدهای آلی، قارچ می تواند آغازگر خوردگی شیاری روی سطوح فلزی باشد. با تمیز کردن در فواصل زمانی معین می توان از رشد کپک های قارچی جلوگیری نمود یا آن را کاهش داد. همچنین کاهش رطوبت نسبی موقع نگهداری در انبار یا کاربرد مواد آلی سمی (مثل ویوله دوژانسین) نیز در تقلیل رشد کپک های قارچی روی سطوح فلزی مؤثر می باشند. رشد کپک های قارچی روی لاستیک مخصوصاً در کابل های زیر زمینی مسئله است، چون سوراخ شدن کامل موضعی لاستیک موجب نشت جریان می گردد. جای گزینی لاستیک مصنوعی به جای لاستیک طبیعی روش مؤثری برای جلوگیری از این اتفاق می باشد. "موجودات آبزی" آب شیرین و آب شور می توانند حاوی هزاران نوع جانوران و گیاهان آبزی شامل کشتی چسب، صدف باریک، جلبک و غیره باشند. این جانوران و گیاهان موقع رشد به سطح فلز می چسپند. تجمع این موجودات باعث خوردگی شیاری و احتمالاً مهمتر، باعث لجن گرفتن سطح فلز می گردد. کشتی چسب ها و موجودات دیگر به سرعت در کف کشتی ها رشد نموده و باعث مشکل تر شدن حرکت و افزایش مقدار سوخت لازم برای حرکت می شوند. یک کشتی که به سختی کثیف شده باشد، ممکن است مقدار سوخت لازم برای آن تا %۳۰ افزایش یابد. به همین ترتیب تجمع موجودات ماکرویکوپی در مبدل های حرارتی و وسایل شبیه آن ها باعث کاهش شدید انتقال حرارت و حرکت سیال شده و ممکن است باعث گرفتگی کامل گردد. تجمع موجودات زنده ماکروسکوپی به شرایط محیطی دارد. حادترین مسائل در آب های نسبتاً کم عمق اتفاق می افتد، زیرا در آب های عمیق تر سطحی وجود ندارد که موجودات زنده به آن بچسبند. بدین ترتیب شرایط بندری در تشکیل رسوبات روی بدنه کشتی ها مؤثرند. به طور کلی آب های گرم برای تولید مثل وتکثیر سریع موجودات زنده ماکروسکوپی مثل کشتی چسب و صدف های باریک مناسب هیتند. در آب های دریاهای شمالی کثیف شدن سطح فلزات تنها در ماه های تابستان اتفاق می افتد، در حالیکه در آب های جنوبی گرمسیری مسئله کثیف شدن دائمی است. حرکت نسبی بین یک شیئی و آب معمولاً چسبیدن موجودات جاندار به سطح فلز را کاهش می دهند. بنابراین در سفینه های تندرو مقادیر کمی موجودات جاندار به خود می گیرد. در مبدل های حرارتی که ازآب دریا برای خنک کردن استفاده می شود نیز همین حالت وجود دارد. حرکت سریع آب مانع از کثیف شدن مبدل ها می شود، در حالی که در سرعت های پایین یا موقع خوابیدن واحد مزبور تجمع سریع موجودات جاندار اتفاق می افتد. همچنین ماهیت سطح تأثیر بسیار زیادی بر چسبیدن موجودات میکروسکوپی به سطح دارد. سطوح صاف و سخت مکان سبیار خوبی برای چسبیدن می باشند، در حالی که سطوح زبر و پوسته پوسته مانع از پسبیدن می گردد مثلاً سرعت کثیف شدن فولاد زنگ نزن و آهن در شروع تقریباً برابر است؛ ولی بعد از گذشت زمان سطح آهن به وسیله یک پوسته اکسید آهن پوشیده می شود و به سرعت کثیف شدن آن کمتر از سرعت کثیف شدن آن کمتر از سرعت کثیف شدن فولاد زنگ نزن می گردد. برای جلوگیری از کثیف شدن به وسیله موجودات جاندار می توان از رنگ های خاصی استفاده کرد. این رنگ ها حاوی مواد سمی، معمولاً ترکیبات مس هستند. مکانیسم عمل این رنگ ها رها کردن یون های مس به داخل محیط می باشد که باعث مسموم شدن کشتی پسب ها و موجودات دیگر و در نتیجه متوقف شدن رشد آن ها می گردد. در سیستم های بسته از روش مشابهی استفاده می کنند. بدین ترتیب که مواد سمی گوناگون ضد جلبک مثل کلر و ترکیبات کلردار به محیط اضافه می کنند. این روش ها بسته به شرایط کاربرد، بیش و کم موفق هستند. لکن تحت شرایطی که موجودات آبزی تجمع می کنند، برای اینکه گرفتگی در سیستم پیش نیاید و هم چنین برای جلوگیری از خوردگی شیاری، تمیز کردن در فواصل معین تقریباً همیشه ضروری خواهد بود. لازم است قبل از اعمال روش های حفاظت، وجود خوردگی میکروبی را اثبات نمود. ساده ترین و دقیق ترین روش کشت نمونه هایی از خاک و مطالعه آن ها از نظر موجودات میکروسکوپی می باشد. در مورد باکتری های احیاکننده سولفات، وجود محصولات خوردگی سولفیدی روی فولادهایی که در زیر زمین کار گذاشته شده اند، معمولاً دلیل محکمی بر فعالیت های بیولوژیکی است. لکن وجود محصولات خوردگی سولفیدی همواره در اثر باکتری های احیاکننده سولفات نمی باشد. چند روش عمومی برای جلوگیری از خوردگی میکروبی وجود دارد. برای جلوگیری از تماس فولاد با محیط غالباً از پوشش های قیر معدنی، لعاب، نوار پلاستیکی یا بتن استفاده می شود. تمام این روش ها بکار برده شده اند و نتیجه موفقیت آمیز بوده است. بتن در حضور باکتری های اکسیدکننده گوگرد مطلوب نمی باشد. زیرا بتن به وسیلهٔ اسید سولفوریک خورده می شود. حفاظت کاتدی نیز برای جلوگیری از خوردگی میکوبیولوژیکی بکار رفته است و مخصوصاً موقعی که به همراه پوشش بکار برده می شود خیلی مؤثر است. در بعضی موارد می توان محیط را تغییر داد و به این وسیله خوردگی میکروبیولوژیکی را کاهش داد. مثلاً گوگرد و ترکیبات گوگردی را غالباً می توان با هوا دهی فاضلاب از بین برد. همچنین از ممانعت کننده های گوگردی می توان استفاده کرد؛ و مواد میکوب کش مثل کلر و ترکیبات کلرینه را در سیستم های بسته می توان به کار برد. در بعضی موارد، موقع ساخت یک شبکه خطوط لوله می توان از خاک های مرطوب ولجن ها دوری کرد. با استفاده از مواد دیگر مثل لوله های آزبستی و پلاستیکی به جای لوله های فولادی نیز روش مؤثری برای جلوگیری از اثرات مخرب فعالیت های میکروبیولوژیکی در بعضی خاک های نامطلوب می باشد. MIC تقریباً می تواند در تمامی محیط ها از قبیل خاک، آب شیرین، آب دریا و صنایعی همچون نفت، تولید نیرو، و صنایع دریایی روی دهد. عقیده بر این است که MIC مسئول ۲۰ درصد از خسارت ناشی از فرسایندگی می باشد. خسارت صنعتی مرتبط با MIC در سال برای مثال در استرالیا به میزان ۶ میلیارد دلار بر اساس تولید ناخالص ملی تخمین زده می شود. یک تخمین در سال ۱۹۵۴ از خسارت MIC در لوله های دفن شده در زیر زمین برای مثال، رقمی بین نیم تا دو میلیارد دلار آمریکا در سال را نشان می دهد، رقمی که از آن زمان تاکنون افزایش یافته است. گزارش شده که خسارت کلی به صنایع نفت و گاز می تواند بیش از ۱۰۰ میلیون دلار در سال بالغ شود. حدس زده می شود فرسایندگی زیستی عامل ۱۰ درصد از کل موارد فرسایندگی در بریتانیا باشد. MIC همچنین باعث کاهش عمر لوله ها در ایالت استرالیای غربی از بیش از ۲۰ سال به کمتر از ۳ سال گردیده است. علاوه بر این، فرسایندگی میکروبی به عنوان یکی از مهم ترین دلایل مشکلات فرسایندگی در لوله های زیرزمینی به حساب می آیند. باکتری های کاهنده سولفات (SRB)، یک باکتری مشهور در زمینه تقویت فرسایندگی، به عنوان عامل فرسایندگی عمده ماشین آلات حفاری و تلبمه زنی و مخزن های ذخیره شمرده می شوند. گزارش ها حاکی از این است که MIC نفت خام را آلوده می نماید که باعث افزایش سطح سولفور سوخت ها می گردد. این باکتری ها در فرایندهای ثانویه تصفیه نفت مهم می باشد که در آنجا رشد باکتری در آب ورودی می تواند سبب مسدود شدن لوله های ماشین آلات در این فرایندها گردد. همچنین گمان بر این است که این میکروارگانیسم ها نقشی در تولید هیدروکربن های نفت ایفا می کنند. ناکامی MIC می تواند تأثیر زیست محیطی از قبیل آزادسازی D2O (اکسید دیوتریوم یا آب سنگین) به محیط زیست می باشد. باکتری های کاهنده سولفات مسئول مرگ گسترده ماهی ها، و نیز کارگران فاضلاب از طریق ایجاد «مه دودهای سمی» و نیز از بین رفتن محصول برنج در شالیزارها از طریق خالی کردن اکسیژن به حساب می آیند. یک کاربرد دیگر MIC در امور نظامی است که در آن باکتری های فرسایندگی که توسط مهندسی ژنتیک تغییر یافته اند می توانند برای فرسوده سازی ماشین آلات و تجهیزات نیروهای دشمن استفاده شوند به گونه ای که لجستیک دشمن فلج گردد. این تأثیر، به عنوان «نبرد ضد مصالح» شناخته می شود. اتصال باکتریها با سطح در تماس باعث ایجاد بیو فیلم می شود. این بیو فیلم ها در مقابل مواد شوینده و پاک کننده مقاوم هستند و آن ها را معمولاً در هر جایی که آب یا یک مایع آلی وجود دارد، می توان یافت. محققان علم میکرو بیولوژی در حال دستیابی به این نتیجه می باشند که بیو فیلم ها بسیار پیچیده تر بوده و به شکل شهرهایی از یک یا چند نوع باکتری تشکیل شده و با یکدیگر همکاری می کنند تا مواد غذایی را از اطراف خود جمع آوری، عمل آوری و از میان بردارند. تشکیل بیو فیلم باکتریها را نسبت به مواد ضد باکتری مقاوم تر می سازد. نتایج به دست آمده نشان داده است که شرایط استرس سبب افزایش چسبیدن باکتریایی می شود در حالی که توانایی چسبیدن به سویه باکتریایی ارتباط دارد ولی متناسب با غلظت ماده غذایی نیست. سلولها در بخش های مختلف بیو فیلم احتمالاً از نظر دسترسی به مواد غذایی و شرایط فیزیکی و شیمیایی در وضعیت های متفاوتی قرار می گیرند؛ بنابراین بیو فیلم ها نه تنها غالباً مخلوط و حاوی گونه های مختلف هستند بلکه از فنوتیپ هایی متفاوت از یک گونه تشکیل شده اند. میزان رشد احتمالاً در اعماق بیو فیلم کند است و با شیب غلظت غذایی افزایش می یابد. تشکیل بیو فیلم تصور می شود که منافع زیادی برای ارگانیسم های متشکله دارد از جمله محافظت در برابر سیستم ایمنی میزبان در invivo مقاومت در برابر آنتی بیوتیک ها همچنین حفظ و نگهداری محیط فیزیکی و شیمیایی مناسب برای رشد و بقا بنابراین آن ها قادرند در شرایط نامساعد محیطی مقاومت کرده و به حیات خود ادامه دهند. در طبیعت و سیستم های غذایی، میکروارگانیسم ها با کمک مواد غذایی به سطوح سخت می چسبند و به این ترتیب به راحتی رشد می نمایند. این میکروارگانیسم ها در مراحل اول بر روی سطوح رسوب می نمایند و در مراحل بعدی به این سطوح متصل گشته، رشد نموده و تکثیر یافته و ایجاد پر گنه ها در مراحل بعدی بزرگتر شده و سایر مواد آلی و غیرآلی، مواد مغذی و سایر میکروارگانیسم ها را به تله می اندازد و به این ترتیب بیو فیلم میکروبی ایجاد می شود. اصطلاح بیو فیلم مربوط به ماتریکس فعال بیولوژیکی سلول ها و مواد خارجی سلولی است که در یک سطح سخت مشاهده می شود. با وجود این بر اساس مطالعات کوسترتون و همکارانش بیو فیلم مجموعه ای از میکروارگانیسم ها است که به یک سطح متصل شده و در بین مواد پلی مریک خارج سلولی (EPS) تولید شده توسط میکروارگانیسم ها قرار می گیرد. امکان تشکیل بیو فیلم در هر سطحی که در محیط حاوی باکتری ها قرار گیرد، وجود دارد. در مکان ها فراوی مواد غذایی، باکتری ها همراه با سایر مولکول های آلی و غیرآلی نظیر پروتئین های گوشت و غیر جذب مطرح شده و شرایط ایجاد بیو فیلم را فراهم می کنند. این مولکول های آلی، غیر آلی و میکروارگانیسم ها از طریق انتشار یا جریان متلاطم مایع بر روی سطوح منتقل می شوند. در این بین سرعت انتقال و میزان جذب این اجزاء بر روی سطوح از اهمیت یکسانی برخوردار است. احتباس مولکول ها در تقابل سطح سخت و مایع بر روی سطوح تماسی با غذا (معمولاً پیش لایه نامیده می شود) منجر به غلظت بالای مواد مواد مغذی در مقایسه با فاز مایع می شود. انتقال ماده مغذی در فاز مایع بسیار سریع تر از سلول های باکتریایی در بیو فیلم ها می باشد. این افزایش در میزان مواد غذایی، امکان ایجاد بیو فیلم را افزایش می دهد و از طرف دیگر به محیط رقابتی بستگی دارد که در تشکیل بیو فیلم شرکت می نماید. Hamidreza Mansouri, Seyed Abolhasan Alavi, Meysam Fotovat, "Microbial Influenced Corrosion of Corten Steel Compared to Carbon Steel and Stainless Steel in Oily Waste Water by Pseudomonas Aeruginosa", JOM , "Hamidreza Mansouri, Seyed Abolhasan Alavi, Reza Javaherdashti, Hossein Esmaeili, Hamed Mansouri, Asadollah Kariman; "pH effect on microbial corrosion , of Corten steel and Carbon steel in oily waste water with Pseudomonas Aeruginosa" IOSRJEN, january 2014, vo. 04, Issue 01 Javaherdashti R, 2008, Microbiologically Influenced Corrosion-An Engineering Insight, Springer, UK.
[ { "answer1": "باکتری های احیاکننده سولفات تحت شرایط بی هوازی مثل خاک رس مرطوب، لجن ها و باتلاق ها خیلی متداول هستند.", "answer2": "باکتری ها SRB قابلیت رشد در محدوده pHهای ۰/۴ تا ۵/۹ را دارند، هم چنین گزارش شده که این باکتری قابلیت رشد تا فشار ۵۰۰ اتمسفر را دارد.", "distance": 1103, "question": "باکتری های احیاکننده سولفات چگونه در خوردگی نقش دارند و در چه شرایطی رشد می کنند؟" }, { "answer1": "حادترین مسائل در آب های نسبتاً کم عمق اتفاق می افتد، زیرا در آب های عمیق تر سطحی وجود ندارد که موجودات زنده به آن بچسبند.", "answer2": "برای جلوگیری از کثیف شدن به وسیله موجودات جاندار می توان از رنگ های خاصی استفاده کرد. این رنگ ها حاوی مواد سمی، معمولاً ترکیبات مس هستند. مکانیسم عمل این رنگ ها رها کردن یون های مس به داخل محیط می باشد که باعث مسموم شدن کشتی پسب ها و موجودات دیگر و در نتیجه متوقف شدن رشد آن ها می گردد.", "distance": 1243, "question": "چرا خوردگی میکروبی در آب های کم عمق بیشتر است و چگونه می توان از کثیف شدن سطوح فلزی به وسیله موجودات زنده جلوگیری کرد؟" } ]
[ { "answer1": "میکروجلبک ها، قارچ ها و باکتری ها می توانند باعث سرعت بخشیدن به فرایند خوردگی یا تغییرمکانیسم فرایند خوردگی شوند.", "answer2": "این موجودات بعضی مواد را تغذیه کرده و مواد دیگر را به وجود می آورند. این پروسس ها می تواند به طرق زیر بر رفتار خوردگی اثر بگذارد: ۱. با تأثیر مستقیم بر واکنش های آندی و کاتدی ۲. با تأثیر بر پوسته های محافظ سطحی ۳. با به وجود آوردن محیط های خورنده ۴. با تولید رسوبات", "question": "چه نوع موجوداتی در خوردگی میکروبی نقش دارند و چگونه این موجودات باعث خوردگی می شوند؟" }, { "answer1": "تشکیل بیو فیلم باکتریها را نسبت به مواد ضد باکتری مقاوم تر می سازد.", "answer2": "احتباس مولکول ها در تقابل سطح سخت و مایع بر روی سطوح تماسی با غذا (معمولاً پیش لایه نامیده می شود) منجر به غلظت بالای مواد مواد مغذی در مقایسه با فاز مایع می شود. این افزایش در میزان مواد غذایی، امکان ایجاد بیو فیلم را افزایش می دهد و از طرف دیگر به محیط رقابتی بستگی دارد که در تشکیل بیو فیلم شرکت می نماید.", "question": "چگونه تشکیل بیوفیلم باعث مقاومت باکتری ها می شود و نقش مواد مغذی در تشکیل بیوفیلم چیست؟" }, { "answer1": "باکتری هوازی اکیدکننده گوگرد مثل تیوباسیلوس تیواکسیدان ها قادرند گوگرد یا ترکیبات گوگردی را بر طبق واکنش زیر به اسید سولفوریک اکسید نمایند. 2S + 3O2 + 2H2O → 2H2SO4", "answer2": "بهترین محیط برای زندگی این موجودات محیط های با pH کم می باشد و می توانند به صورت موضعی اسید سولفوریک با غلظت تا %۵ وزنی تولید نمایند.", "question": "باکتری های اکسید کننده گوگرد چگونه باعث خوردگی می شوند و بهترین محیط برای زندگی آنها چیست؟" } ]
gemini-2.0-flash-exp
279
: سیگار سیگار، برگِ بریده یا خردکردهٔ توتون که معمولاً در کاغذ نازک پیچیده شده است و برای «کشیدن دود» آن به کار می رود. به تنها یک نخ سیگار به انگلیسی سیگارت می گویند. و در انگلیسی به آنچه در فارسی سیگار برگ می گوییم، "سیگار" اطلاق می شود. طرز استفادهٔ آن اینطور است که یک طرف آن را آتش می زنند و از طرف دیگر (که معمولاً "فیلتر" یا "مُشتوک" دارد) دود را به درون ریه ها می کشند (پُک زدن). سیگار را با پیچیدن تنباکو در کاغذ سیگار که کاغذ نازکی است درست می کنند؛ و یا در بیشتر موارد، سیگارهای آماده دارای نام تجاری ساخت کارخانه های تولید سیگار را خریداری می کنند. تنباکو برای اهداف مذهبی، در مراسم ها توسط بومیان قاره آمریکا به روش های مختلف و برای اهداف مختلف مورد استفاده قرار می گرفت. بومی ها دریافتند که می توانند برگ های این گیاه را بخورند. سرخ پوست ها آن را با لوله ها دود و حتی تنقیه می کردند. هنگامی که کریستف کلمب در قاره آمریکا پیاده شد، او و همراهانش شاهد سیگارکشیدن مردم سرخ پوستِ Taino و Arawak بودند. آن ها برگ های تنباکو را به کلمب دادند. خدمتکارانِ کلمب این تجربه را امتحان کردند، برایشان خوشایند بود و در نهایت تنباکو را به خانه بردند. اگرچه در ابتدا برخی افراد مشاهده بیرون رفتن دود از دهان و سوراخ بینی مردم برایشان غیرعادی بود اما سیگار کشیدن به سرعت محبوب شد و در طول سال های ۱۵۰۰ تا ۱۶۰۰ آغاز به گسترش در اروپا کرد. اروپایی ها در میانه های سده ۱۵ میلادی کاشت تنباکو را در آمریکای مرکزی آغاز کرده بودند. تا سال ۱۶۱۲، اولین فرآورده تجاری توتون در ویرجینیا به دست جان راولف رشد کرد. در سال ۱۹۰۲، جیمز بیوکنن دوک شرکت دخانیات بریتانیا-آمریکا را بنیاد نهاد که در آن سوی اقیانوس، رقیب سرشناسی به نام دخانیات سلطنتی داشت. در این زمان دوک برای نخستین بار ماشین سیگار را ساخت که فرآورده های آن در سراسر دنیا پخش می شد و جهانی سازی سیگار به دست وی بنیان گذاری شد. به این ترتیب ماشین سیگار اختراع شد تا به تولید سیگار کمک کند و تولید را افزایش دهد. فرآورده های تنباکو در آن زمان به مراتب موفق بودند، زیرا رشد اقتصادی به خود گرفتند. تا سال ۱۹۱۳، با وجود مبارزات ضد سیگار، سیگاری به همگان شناسانده شد. بِرند این سیگار محبوب "کَمِل" ("Camel)" بود و به دست آر.جِی رینالدز توزیع شد. در اواخر دهه ۱۹۳۰ همبستگی میان سرطان و سیگار بررسی شد و گزارش های بسیاری در مورد این موضوع منتشر شد. با این نگرانی ها، پویش های تندرو بازاریابی موجب افزایش شمار افراد سیگاری شد، به ویژه زنانی که به سیگارکشیدن همراه با آرایش کردن علاقه پیدا کردند. این افزایش در میان اوایل دهه ۱۹۳۰ و اواخر دهه ۱۹۷۰ صورت گرفت. در هنگام جنگ جهانی اول و جنگ جهانی دوم حتی سربازان جیره های سیگار می گرفتند. با این حال در سال ۱۹۶۴، جراحی عمومی در ایالات متحده با گزارشی اعلام کرد که سیگار کشیدن موجب شده تا سرطان ریه در مردان گسترش یابد و در نتیجه به پیامدهای منفی سیگار توجه بیشتری شد. در سالیان اخیر شرکت های ساخت دخانیات و سیگار تلاش کرده اند تا در شیوه های تبلیغاتی خود مسئولیت پذیری بیشتری داشته باشند. همچنین قوانینی ایجاد شده اند تا اطمینان کسب شود که افراد زیر سن معینی به سیگار دسترسی نداشته باشند و کوشش هایی برای ایجاد سیگارهایی با نیکوتین کمتر و ساخت سیگارهای الکترونیکی انجام گرفته است. امروزه با وجود آگاهی های گسترده دربارهٔ آسیب های مرتبط با سیگارکشیدن، هنوز در جهان افراد بسیاری روزانه از سیگار استفاده می کنند. اثرات سیگار بر بیماری کرونا ویروس ۲۰۱۹ قرار گرفتن در معرض دود سیگار باعث افزایش گیرنده ACE2 در دستگاه تنفسی می شود. ACE2 نقطه ورود برخی از انواع کروناویروس ها به سلول بدن است. نوع انسانی این آنزیم را به اختصار hACE2 می نامند. نیکوتین ماده شیمیایی روان گردان (psychoactive) اصلی و اعتیادآور موجود در سیگار است. نیکوتین به دلیل شباهتش به استیل کولین ،جایگزین این ناقل در فضاب سیناپسی می شود و سبب می شود تا پس از مدتی ،گیرنده های شیمیایی به استیل کولین پاسخ ندهند و در واقع فرد برای انتقال پیام های عصبی اش به نیکوتین وابسته می شود که با افزایش مصرف،این وابستگی افزایش می یابد.مصرف نیکوتین بزرگترین عامل منفرد قابل پیشگیری مرگ و میر در سطح جهان است. نیکوتین به وسیله سیگار کشیدن به درون ریه ها وارد می شود و در عرض مدت ۷ ثانیه به مغز می رسد. سیگار کشیدن بیشتر از همه منجر به بیماری های قلبی، کبدی و ریوی است. مصرف سیگار ریسک فاکتور اصلی برای بیماری هایی همچون سکته قلبی، سکته مغزی، بیماری های مزمن انسدادی ریه، شامل آمفیزم و برونشیت مزمن و سرطان (به خصوص سرطان ریه، سرطان حنجره و سرطان پانکراس) است، همچنین سیگارکشیدن می تواند منجر به بیماری های عروق محیطی و پرفشاری خون شود. شروع زود هنگام سیگار کشیدن در طول زندگی و کشیدن سیگار با درجه قطران بالاتر ریسک بروز این بیماری ها را افزایش می دهد. سازمان بهداشت جهانی تخمین زده که مصرف سیگار منجر به ۵٫۴ میلیون مرگ در سال ۲۰۰۴ شده است. و ۱۰۰ میلیون مرگ در طی دوران مصرفش در قرن بیستم. که این میزان خیلی بیشتر از مجموع تلفات ایدز، سل، تصادفات رانندگی و خودکشی ها است. سالانه ۱۵ هزار سیگاری در استرالیا جان خود را از دست می دهند و این مسئله مبلغی بالغ بر ۳۰ میلیارد دلار استرالیا (معادل ۱۹ میلیارد پوند) برای دولت هزینه دربردارد. پژوهش های بسیاری در دنیا انجام شده که بر مضر بودن مصرف سیگار دلالت می کنند. با این وجود، شرکت های تولید سیگار این پژوهش ها را بی اساس، اثبات نشده و کم اهمیت می خوانند و به تبلیغ گسترده سیگار در کشورهای مختلف جهان ادامه می دهند. در بیشتر کشورهای جهان، به جز مناطق آزاد، از سیگار مالیات سنگینی دریافت می شود (تا چند برابر قیمت اولیه) و سعی می شود این پول خرج بهبود سلامت مردم آن کشور شود. پژوهش های زیادی نیز سیگار را از عوامل اصلی سرطان می دانند؛ به عنوان مثال در مطالعات گسترده مشخص شده که علت اصلی و عمده سرطان ریه سیگار است. از سوی دیگر پژوهش ها نشان می دهند که احتمال سیگار کشیدن در افرادی که در حال تجربه اولین دوره بیماری های روانی هستند سه برابر بیشتر از افراد سالم است؛ این موضوع نشان می دهد که سیگار احتمالاً در ابتلا به اختلالات روانی نیز نقش دارد. استعمال دخانیات سالانه عامل ۲۲ درصد از کل مرگ و میرهای ناشی از سرطان (حدود ۱٫۷ میلیون نفر) در جهان است که تقریباً یک میلیون نفر از این قربانیان بر اثر ابتلا به سرطان ریه ناشی از مصرف سیگار می میرند. تنباکو حاوی حدود ۶۰۰ ماده است که بسیاری از آن ها نیز در سیگار و قلیان یافت می شود. به گفته انجمن ریه آمریکا، هنگامی که این مواد شروع به سوختن می کند، بیش از ۷۰۰۰ مواد شیمیایی تولید می شود. بسیاری از این مواد شیمیایی سمّی هستند و دست کم ۶۹ مورد از آن ها با سرطان ارتباط دارند. مدت ها تصور می شد که وجود قیر و دیگر مواد شیمیایی در تنباکو، دلیل اصلی بروز سرطان در افراد سیگاری می باشد اما امروزه ثابت شده است که نیکوتین نیز خاصیت سرطان زایی دارد. به این دلیل که این ماده جلوی عملکرد طبیعی بدن به منظور دفع کردن سلول های آسیب دیده را که ممکن است در آینده سرطانی شوند می گیرد، مصرف نیکوتین سرطان زا است. با این حال، دانشمندان در تحقیقات خود کشف کرده اند که مکانیسم سرطان زایی در نیکوتین پیچیده تر از این است.سیگار میل جنسی را در افراد کاهش میدهد و باعث پوسیدگی دندانها میشود...سیگار دارای هزاران ماده سمی و سرطان زا میباشد...یبوست از دیگر عوارض مصرف سیگار است...شخص را دچار بی اشتهایی میکند... پس از چند ساعت از شروع ترک سیگار بدن شما شروع به بهبود از تأثیرات نیکوتین می کند، فشارخون، ضربان قلب و دمای بدن شما شروع به کاهش کرده و به سطح سالم تری برمی گردند، ظرفیت ریه شما افزایش یافته، نای شما آرام می شود و با این تغییرات به خون اجازه دریافت میزان بیشتری اکسیژن از ریه داده می شود. ترک سیگار اقدامی مبارزه طلبانه است، میزان سختی ترک سیگار به عواملی که در زیر بیان می شود بستگی دارد: برای ترک کردن سیگار و شروع زندگی سالم راه های گوناگونی وجود دارد که از میان آن می توان به رفتار درمانی، درمان با جایگزین های نیکوتینی و درمان دارویی اشاره کرد که ترکیب روش رفتار درمانی به همراه مصرف دارو بهترین و مؤثرترین روش برای ترک سیگار است. بعضی از انواع داروها همچون بوپروپیون و چمپیکس برای ترک سیگار استفاده می شوند که در میان تمامی داروها، چمپیکس (وارنیکلین) جز دسته داروهایی است که منحصراً برای ترک سیگار استفاده می شود. این دارو دریافت کننده های نیکوتینی را مسدود می کند و مانع چسبیدن نیکوتین به آن ها می شود و این باعث می شود که میل به سیگار کم شود. اتصال این دارو به عنوان یک آگونیست نسبی غیر نیکوتینی به گیرنده های استیل کولین منجر به تحریک نسبی و آزاد شدن دوپامین در بخش پاداش دهنده دستگاه عصبی مرکزی می شود و اتصال نیکوتین ناشی از سیگار را به صورت رقابتی مهار می کند. در نتیجه وارنیکلین باعث سرکوب علایم قطع نیکوتین و کاهش میل به سیگار کشیدن می شود. مطالعات انجام شده بر روی وارنیکلین نشان می دهد که حدود ۴۴ درصد سیگاری ها پس از مصرف روزانه دو قرص وارنیکلین برای ۱۲ هفته، سیگار را ترک می کنند. این رقم برای کسانی که دارو نما و بوپروپیون استفاده کرده اند به ترتیب ۱۸ و ۳۰ درصد بوده است. ۲۰ دقیقه پس از آخرین مصرف سیگار، تعداد ضربان قلب و فشار خون کاهش پیدا می کند. ۱۲ ساعت پس از آخرین مصرف سیگار، سطح مونوکسید کربن خون به حد طبیعی بازمی گردد و اکسیژن موجود در خون تا سطح نرمال بالا می رود. ۴۸ ساعت بعد از آخرین مصرف سیگار، حس چشایی و بویایی به سطح معمول بازمی گردد. ۲ هفته تا ۳ ماه بعد از قطع مصرف سیگار، جریان خون بهتر می شود و فعالیت ریوی بهبود می یابد. ۱ تا ۹ ماه بعد از قطع مصرف سیگار، ریه ها شروع به بازسازی خود می کنند. مژک ها نیز خودشان را احیا می کنند و سرفه و تنگی نفس کاهش می یابد. مژک ها (ساختارهای مو مانند که خلط و ترشحات را از ریه خارج می کنند) فعالیت طبیعی پیدا می کنند و خروج خلط و پاکسازی ریه بهتر و در نتیجه احتمال عفونت کمتر می شود. ۱ سال پس از قطع مصرف سیگار، خطر بیماری های کرونری قلبی به نصف کاهش می یابد. از ۵ تا ۱۵ سال پس از قطع مصرف، احتمال بروز سکته مغزی یک فرد سابقاً سیگاری برابر با افراد غیر سیگاری می شود. ۱۰ سال پس از قطع مصرف سیگار، امکان مرگ ناشی از سرطان ریه در یک فرد ترک کرده، برابر با نصف یک فرد سیگاری است. ۱۵ سال پس از قطع مصرف سیگار توسط یک فرد سیگاری سابق، خطر بیماری های کرونری قلبی مشابه غیر سیگاری ها است. از سیگار کشیدن در محیط های اداری دولتی در ایران بازداشته می شود و ممکن است در این مورد، «قانونی» بیان شده باشد یا «عرفی» ممنوع شده باشد. گفته می شود مصرف سیگار در ایران ۶۰ تا ۶۵ میلیارد نخ در سال است. نیمی از سیگارهای مصرفی در ایران به صورت قاچاق وارد می شود. شرکت ژاپنی JTI، بیشترین سهم واردات سیگار در ایران را به خود اختصاص داده؛ و بعد از JTI دو شرکت بریتیش امریکن توباکو (BAT)، کره آ توباکو و جینسنگ کورپوریشن قرار دارند. در ایران حداقل سالی ۱۱ هزار نفر به دلیل دخانیات فوت می کنند. بر اساس پژوهشی که با مشارکت وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی، ستاد مبارزه با قاچاق کالاو ارز و شرکت دخانیات به اجرا درآمد، مصرف کل سیگار در کشور بیش از ۵۵ میلیارد و ۳۹۰ میلیون نخ برای سال ۹۲ برآورد شد. در نتیجه سالانه حداقل هشت هزار و ۳۰۰ میلیارد تومان در ایران، خرج مصرف سیگار می شود که رقم قابل توجهی است، و سالانه ۳۰ هزار میلیارد تومان نیز در کشور صرف بیماری و مرگ ناشی از سیگار می گردد. سالانه ۱۱ هزار نفر نیز در کشور بر اثر استعمال دخانیات جان خود را از دست می دهند و طی دو سال اخیر هشت هزار میلیارد تومان نیز برای درمان سرطان در کشور هزینه شده که اگر ۳۰ درصد مرگ های سرطان ناشی از استعمال دخانیات باشد، هزینه های تحمیلی دخانیات به ایران بیش از پیش مشخص می شود. در ایران ۱۱ تا ۱۴ درصد مردم سیگاری هستند، با فرض مصرف ۵۰ میلیارد نخ سیگار، سالانه حدود ۱۰ هزار میلیارد تومان (معادل روزانه ۳۰ میلیارد تومان سرمایه) صرف دود کردن سیگار در کشور می شود. ۲ تا ۳ برابر این میزان، یعنی رقمی بین ۲۰ تا ۳۰ هزار میلیارد تومان نیز صرف هزینه های بهداشتی و درمانی مرتبط با مصرف دخانیات در ایران می شود، با توجه بدین که سه برابر مبلغ هزینهٔ سیگار صرف درمان بیماری های آن می شود یعنی ۴۰ هزار میلیارد تومان صرف می شود تا بیماری های گوناگون خریداری شود. برآوردها حاکی از آن است که چنانچه نرخ مالیات دخانیاتِ کشورهای منطقه مدیترانه شرقی به میزان ۵۰ درصد افزایش پیدا کند، تعداد مصرف کنندگان مواد دخانی به میزان ۳/۵ میلیون نفر کاهش یافته است. شیوع مصرف سیگار ایران در سال ۸۸ در افراد ۱۵ تا ۶۴ سال ۸۲/۱ درصد بود اما در سال ۹۰ مصرف سیگار کاهش یافت و در مقابل، مصرف قلیان جای آن را گرفت و چند برابر شد. در نتیجه اخیراً افزایش مصرف سیگار متوقف شده، اما قلیان که به مراتب از سیگار مضرتر است جایگزین آن شده. در سال ۱۳۹۳ کمیسیون تلفیق مجلس شورای اسلامی با طرحی که مطابق آن مالیات بر دخانیات در سال اول ۲ هزار میلیارد تومان افزایش می یافت و در یک دورهٔ پنج ساله به ۱۱ هزار میلیارد تومان می رسید مخالفت کرد. ماده ۸۸ لایحه ششم برنامه توسعه که با رویکرد سلامت تدوین شده است، به لزوم اخذ مالیات از سیگار اشاره دارد. با این حال عده ای جهت فرار از مالیات، با قاچاق سیگار، به دنبال سودجویی هستند. اما طرح رهگیری سیگارت می تواند از این پدیده جلوگیری کند. ده ها سال، عقیده کاذب فراگیری وجود داشته است که قلیان های آبی از سیگار خطرات یا مضرات کمتری دارند. دود استنشاق شده از قلیان، نه تنها همه مواد سرطان زای دود سیگار را داراست، بلکه به علت سوختن زغال مونوکسیدکربن بیشتری هم دارد که گازی سمی و خطرناک است و موجب عوارضی مانند کاهش اکسیژن بدن و نارسایی در اعمال حسی بخش هایی همچون مغز، قلب، جدار داخلی عروق خونی و پلاکت ها می شود. به علاوه دود قلیان مجموعه ای از مواد سرطان زای دیگر را نیز دارد که ناشی از سوختن زغال است. خطر انتقال بیماری های عفونی مانند سل و هپاتیت از قطعه دهانی مشترک قلیان هم وجود دارد. هر وعده قلیان برابر مصرف یک پاکت سیگار بوده و قلیان در هر بار مصرف، دود بسیار زیادتری را در مقایسه با کشیدن یک نخ سیگار ایجاد می کند، به صورتی که مصرف یک نخ سیگار بین ۵۰۰ سی سی تا یک لیتر دود تولید می کند اما استفادهٔ یک بار از قلیان ۱۰ تا ۲۰ لیتر دود تولید خواهد نمود. افراد سیگاری که به طور متداول ۸ تا ۱۲ نخ سیگار در روز مصرف می کنند، به طور متوسط با ۴۰ تا ۷۵ پُک که به مدت ۵ تا ۷ دقیقه به طول می انجامد که حدود ۵ تا ۶ لیتر دود استنشاق می کنند اما این در حالی است که مصرف کنندهٔ قلیان فقط در هر وعده مصرف که به طور متداول ۲۰ تا ۸۰ دقیقه طول می کشد، حدود ۵۰ تا ۲۰۰ پُک می زند و دست کم حدود ۳۰ لیتر دود استنشاق می کند. میزان و عمق دَم در حرکت دادن آب قلیان نیز مهم است، حجم دودی که از طریق قلیان وارد بدن می شود، به طور میانگین۱۰ تا ۲۰ برابر دود ناشی از مصرف سیگار است. حکم قلیان یا سیگار کشیدن تابع میزان ضرر آن است. اگر دارای ضرر قابل ملاحظه ای باشد یا موجب اذیت و آزار دیگران گردد یا خلاف قانون باشد، جایز نیست. پرسش: توصیه های پزشکی می گوید سیگار کشیدن عامل اصلی بیماری های قلبی و سرطان است و گاهی هم سبب کوتاهی عمر می شود پس حکم سیگار کشیدن بالنسبه به اشخاص ذیل چیست؟ ۱ـ کسی که تازه شروع کرده است. ۲ـ به سیگار کشیدن معتاد شده است. ۳ـ در کنار کسی نشسته ایم که او سیگار می کشد و پزشکان می گویند آن کس که در کنار شخص سیگاری می نشیند ضرری قابل توجه، به او می رسد. پاسخ: ۱- کشیدن سیگار اگر موجب ضرر و زیان می شود هر چند در آینده واعم از اینکه آن ضرر معلوم باشد ویا گمان ضرر وجود داشته باشد طوری عقلا بر سلامت شخص بیمناک باشند، حرام است؛ و اما اگر ایمن از ضرر و زیان شدید باشد هر چند بدین جهت که کمتر می کشد، مانعی ندارد. ۲ـ اگر ادامه کشیدن سیگار ضرر شدیدی می آورد باید دست بردارد مگر آنکه ترک سیگار موجب ضرر دیگری شود مثل ضرر حاصل از سیگار کشیدن یا سخت تر از آن یا اینکه ترک سیگار برای او حرجی باشد طوری که عادتاً تحمٌل ناپذیر است. ۳ـ چنین شخصی همانند شخص مبتدی است، و جواب بخش اول شامل حال او هم می شود. خوردن چیزی که برای عقل انسان یا سلامتی او ضرر دارد حرام است، ولی اگر ضرر موقّت یا کم باشد که عقلاء اعتنا نکنند، حرام نیست. پرسش: کشیدن سیگار برای افراد مبتدی، و استمرار آن برای افراد معتاد، اعمّ از این که ترک آن به آسانی ممکن باشد یا نباشد، چه حکمی دارد؟ پاسخ: کشیدن سیگار و انواع دخانیّات، حرام است و با توجّه به این که ترک آن برای همه معتادان ممکن است، حالت اضطرار معمولاً در آن تصوّر نمی شود؛ مگر به دستور خاص طبیب آگاه، و فرقی بین افراد مبتدی و معتاد نیست. استعمال دخانیات به دلیل مضرّ بودن آن مطلقاً حرام است. به گزارش اکونیوز در بررسی سال ۲۰۰۸ سیگار سومین صنعت سودآور در جهان بعد از صنعت نفت خام و داروسازی بوده است. سود حاصل از فروش سیگار به اندازه ای سرشار است که دولت ها حاضر به کاهش فروش سیگار در کشورهای دیگر و در کشور خودشان نیستند. به گفته مسئولان شرکت دخانیات درآمد مصرف سیگار در ایران در صورتی که واردات سیگار قانونی شود ۱۸ هزار میلیارد تومان خواهد بود. شرکت دخانیات ایران را می توان از سودآورترین شرکت های دولتی در بخش صنایع و معادن دانست. به گزارش خبرگزاری بی بی سی ایران در سال ۲۰۰۵ بعد از ژاپن و عربستان سعودی سومین مصرف کننده بزرگ سیگارهای آمریکایی در جهان است. حال آنکه مصرف سیگار در ایران در سال ۱۳۸۸، حدود ۱۵۰ درصد افزایش داشته است. در سال های دهه ۱۹۰۰ جنبش ضد سیگار شکل گرفت، در آن زمان دغدغه بیشتر اخلاقیات بود تا سلامت. در آن زمان افزایش مصرف سیگارت توسط زنان و کودکان، باعث نگرانی های اخلاقی شده بود. به همین خاطر سیگارت در ۱۶ ایالت آمریکا بین سال های ۱۸۹۰ تا ۱۹۲۷ ممنوع شد. در دو سه دهه اول، قرن بیستم جامعه نگاه خوبی به زن هایی که سیگار می کشیدند نداشت، برای تغییر این نگاه، یکی از اعضای خانواده فروید به نام ادوارد برنیز، راهبرد جالبی پیش گرفت، او تصمیم گرفت سیگار را نشان جنبش رهایی زنان در قرن جدید بکند، به همین خطر او تعدادی از زنان جوان را استخدام کرد که تا در خیابان راه بروند و سیگار را طوری به دست بگیرند و دود کنند، انگار که مشعل آزادی شان را در دست دارند! جنبش ضد تنباکو در آلمان نازی یکی از فعالیت های مهم اجتماعی در دوران حکومت نازی ها بود. عمده ترین کار این جنبش فعالیت ضد استعمال تنباکو و مصرف مشروبات الکلی بود. دولت ناسیونال سوسیالیستی کوشش بسیار زیادی انجام داد تا بتواند به شیوه های فرهنگی و تبلیغاتی مردم را به ترک مشروبات الکلی و سیگار ترغیب کند. دولت آلمان نازی کوشش کرد از طریق قانونی تا حد قابل توجهی با مصرف مشروبات الکلی برخورد کند. برای مثال رانندگانی که تحت تأثیر مشروبات الکلی قرار می گرفتند به سختی مجازات می شدند. دولت می کوشید جوانان را به خوردن نوشیدنی های سالم به جای مشروبات الکلی تشویق کند و این مسئله تا حد زیادی به ویژه در میان افراد سازمان جوانان هیتلری به انجام رسید. در سال ۱۹۳۷ قانونی تصویب شد که فروش مشروبات الکلی را به افراد کم سن ممنوع می کرد. تبلیغ سیگار در رادیو و تلویزیون استرالیا از سال ۱۹۷۶ و متعاقب آن از سال ۱۹۸۹ در روزنامه های این کشور هم ممنوع شد و همچنین از سال ۱۹۹۲ شرکت های تولیدکننده سیگار حق سرمایه گذاری برای مسابقات ورزشی یا رویدادهای فرهنگی را در استرالیا ندارند و همچنین از اول دسامبر ۲۰۱۲ دولت استرالیا تولیدکنندگان سیگار را از چاپ نام و لوگوی شرکت خود بر روی پاکت سیگار منع می کند. کارت های سیگار گونه ای از کارت های معاوضه ای بودند که از سال های پایانی قرن نوزدهم میلادی تا نیمهٔ قرن بیستم رواج داشتند. هدف از گذاشتن این کارت ها در بسته های سیگار این بود که هم پاکت سیگار را شق و رق نگه دارند و هم خریدار را ترغیب کنند که به امید کامل کردن مجموعه کارت ها به خرید همان مارک سیگار ادامه دهد.
[ { "answer1": "در آن زمان افزایش مصرف سیگارت توسط زنان و کودکان، باعث نگرانی های اخلاقی شده بود.", "answer2": "به همین خاطر سیگارت در ۱۶ ایالت آمریکا بین سال های ۱۸۹۰ تا ۱۹۲۷ ممنوع شد.", "distance": 82, "question": "در دهه ۱۹۰۰ چه چیزی باعث نگرانی های اخلاقی درباره سیگار شد و به دنبال آن چه ممنوعیتی در آمریکا ایجاد شد؟" }, { "answer1": "در سال ۱۹۶۴، جراحی عمومی در ایالات متحده با گزارشی اعلام کرد که سیگار کشیدن موجب شده تا سرطان ریه در مردان گسترش یابد", "answer2": "با این نگرانی ها، پویش های تندرو بازاریابی موجب افزایش شمار افراد سیگاری شد، به ویژه زنانی که به سیگارکشیدن همراه با آرایش کردن علاقه پیدا کردند.", "distance": 296, "question": "در چه سالی جراحی عمومی در آمریکا گزارشی درباره سیگار منتشر کرد و این گزارش چه چیزی را اعلام کرد؟ و همچنین چه چیزی باعث افزایش سیگار کشیدن در دهه 1930 شد؟" }, { "answer1": "نیکوتین به وسیله سیگار کشیدن به درون ریه ها وارد می شود و در عرض مدت ۷ ثانیه به مغز می رسد.", "answer2": "نیکوتین به دلیل شباهتش به استیل کولین ،جایگزین این ناقل در فضاب سیناپسی می شود و سبب می شود تا پس از مدتی ،گیرنده های شیمیایی به استیل کولین پاسخ ندهند و در واقع فرد برای انتقال پیام های عصبی اش به نیکوتین وابسته می شود", "distance": 338, "question": "چه زمانی نیکوتین به مغز می رسد و چگونه نیکوتین باعث وابستگی می شود؟" }, { "answer1": "۲۰ دقیقه پس از آخرین مصرف سیگار، تعداد ضربان قلب و فشار خون کاهش پیدا می کند.", "answer2": "۴۸ ساعت بعد از آخرین مصرف سیگار، حس چشایی و بویایی به سطح معمول بازمی گردد.", "distance": 203, "question": "ترک سیگار چه تاثیری بر روی بدن در 20 دقیقه بعد و 48 ساعت بعد دارد؟" }, { "answer1": "استعمال دخانیات سالانه عامل ۲۲ درصد از کل مرگ و میرهای ناشی از سرطان (حدود ۱٫۷ میلیون نفر) در جهان است", "answer2": "در ایران حداقل سالی ۱۱ هزار نفر به دلیل دخانیات فوت می کنند.", "distance": 4074, "question": "چند درصد از مرگ و میر های ناشی از سرطان در جهان به استعمال دخانیات مربوط است و حدودا چند نفر سالانه در ایران بر اثر مصرف دخانیات می میرند؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
280
: دی اکسید زیرکونیوم دی اکسید زیرکونیوم یا زیرکونیا با فرمول شیمیایی یک ترکیب شیمیایی است. که جرم مولی آن 123.218 g/mol می باشد. شکل ظاهری این ترکیب، یک پودر بلورین سفید رنگ است که به طور طبیعی از ساختار منوکلینیک از مینرال بادلیت تشکیل می شود . زیر کونیا به صورت اکسید خالص در طبیعت وجود ندارد. این ماده در کانی های بادولیت () وزیر کن (zircon) (Zrsio_4 ) وجود دارد. این دوکانی طبیعی منابع عمدهٔ تأمین کنندهٔ زیرکونیا هستند. گستردگی منابع زیر کن بسیار زیاد است اما این کانی خلوص کمتری داشته وازاین رواستفاده از آن نیاز به فرایندهای آماده سازی زیادی است. عنصر زیرکونیوم از نظر خواص شیمیایی بسیار مشابه عنصر هافنیوم است. طبیعت زیرکونیوم و شعاع یونی اش وظرفیت هایش نشان می دهد که همیشه به عنوان یک ترکیب یافت می شود. یک ترکیب مشابه با زیرکونیوم حدود ۲ % از کل وزن را تشکیل می دهد. همان طور که دو فلز بسیار شبیه بهم هستند یافتن اختلاف بین آن ها نیز مشکل است اما برای همه کاربردها بعلاوه در راکتورهای هسته ای هافنیوم قابل قبول است. پیش از این، بغیر از زمانی که به طور خاص اعلام شد، تمام ترکیبات زیرکونیوم شامل حدود 2درصد وزنی ترکیب متفاوتی از هافنیوم است بنابراین زیرکونیا شامل حدود ۲ % هافنیوم ذکر شده است به عنوان مثال ۹۸ % زیرکونیا دقیقاً شامل ۹۶% زیرکونیا بعلاوه ۲ % هافنیوم است. زیرکونیا در طبیعت به عنوان مینرال بادلیت یافت می شود. ازسال ۱۹۷۰ تاکنون از مجتمع معدن Phalaborwa در آفریقای جنوبی استخراج شده است. در مقادیر کم گاهی اوقات از ایالات سائوپائولو (Sao Paolo)و میناس گرایسی (Mina Graisi)در برزیل بدست آمده است. تولید تجاری همچنان از مواد معدنی کلدازیت که حاوی حدود ۳۰ % بادلیت و ۷۰ % زیرکن در نظر گرفته می شود که مقادیر قابل توجهی در Pocos de Caldas وجود دارد. تولید زیرکونیا از شبه جزیره کولا در اتحاد جماهیر شوروی سابق به عنوان یک محصول جانبی استخراج آهن از معدن کربناتیت مشابه Phalaborwa است این معدن در سال ۱۹۳۳ کشف شد ولی در سال های اخیر توسعه یافته است. به نظر می رسد که ذخائر قادر به حفظ عملیات برای زمان قابل توجهی هستند اما بازیابی سنگ آهن برای اقتصاد معدن بسیار مهم است، در حال حاضر کمک های خارج از کشور خصوصاً از نروژ سبب بهبود میزان بازیابی است و انتظار می رود که خروجی چند هزار تن در سال را بتوان حفظ کرد و افزایش داد. از دیگر منابع، معدن جیتینسیت (gittinsite) است که در دریاچه Strange در کانادا و بادلیت همچنین در آفریقای شرقی، سریلانکا و شبه جزیره کولا در جماهیر شوروی سابق یافت می شود ولی این منابع به طور تجاری توسعه نیافته اند . در طول دوره ۱۹۸۰ تا ۱۹۸۴ میانگین تولید بادلیت ۱۲۰۰۰ تن بوده که همه آن ها از آفریقای جنوبی تولید شده بعلاوه ظرفیت اضافی برای برآوردن تقاضای خروجی حدود ۲۰۰۰۰ تن در سال ۱۹۸۷ پیش بینی شده بود. در اینصورت تنها ۱۳۰۰۰ تن در آن سال تولید شد درصورتیکه هماکنون خروجی حدود ۲۰۰۰۰ تن است و احتمالاً برای مدتی باقی می ماند. بادلیت به عنوان یک محصول از غلظت مواد معدنی مس و فسفات بدست می آید. اگرچه منبع به صورت محدود و با شیب افزایشی کندی در نظر گرفته شده است، با این حال پس از ۲۰۰۰ سال به احتمال زیاد تولید کاهش خواهد یافت. در حال حاضر نسبت افزایش زیرکونیا حدود یک سوم از زیرکن و زیرکونیوم سیلیکات تولید می شود. ذخایر جهانی توسط ایالات متحده تخمین زده می شود. به طور عمده دفتر معادن در حدود ۴۵ میلیون تن به صورت جدول زیر واقع شده: و با ذخائر اضافی در چین، سیری لئون، سریلانکا، مالزی، تایلند، کانادا و ماداگاسکار. در ااواخر سال ۱۹۸۰ سرعت بالای استفاده از ماسهٔ ریخته گری دیرگدازی و ابزارهای ساینده منجر به کمبود کلی زیرکن شد و این با ملاحظات زیست محیطی در سواحل شرقی استرالیا برای کاوش کمتر همراه بود. این وضعیت با بازسازی برنامه در سواحل شرقی استرالیا بهبود یافت و همچنین کمبود زیرکن در اواسط ۱۹۹۰ با کشف ذخائر جدید در برزیل، ماداگاسکار سیرا لئون و موزامبیک ریشه کن شد. در طول دهه ۱۹۷۰ محصولات جهانی از حدود ۰٫۵ میلیون تن به ۰٫۷ میلیون افزایش یافت و از ۱۹۸۲ میانگین ۰٫۷۶ میلیون تن بود. زیرکن یک محصول از عملیات معدن برای ایلیمینت، روتایل و مونازیت است. ذخایر شناسایی شده برای پاسخگویی به تقاضا برای ۶۰ سال کافی است و منابع اضافی نشان داده شده، ذخایر حاشیه ای اقتصادی برای پاسخگویی به تقاضا برای ۱۳۰ سال دیگر کافی است و ممکن است منابع بیشتری شناسایی شود. بنابراین بعید است که در دسترس بودن منابع معدنی در آینده قابل پیش بینی باشد… با این حال با یک نسبت افزایشی زیرکن بیشتر از بادلیت بدست می آید مگر اینکه منابع دیگر نیز باشد، از آن هایی که اکنون در آفریقای جنوبی استخراج می شوند. زیرکونیا یا دی­ اکسید زیرکونیوم (ZrO) مهم­ترین و پایدارترین اکسید زیرکونیوم است. زیرکونیای خالص، یک پودر سفید رنگ با نقطهٔ ذوب °C2710±35، در سه پلی مورف مونوکلینیک، تتراگونال، مکعبی تعریف شده است، که در سه محدودهٔ دمایی متفاوت پایدار هستند. سیستم کریستالی مونوکلینیک در دمای پایین تر 950 °C پایدار است. در محدودهٔ دمایی 1200 °C - 2370 °C، زیرکونیا از سیستم مونوکلینیک به تتراگونال تبدیل می شود. تبدیل تتراگونال به مونوکلینیک با افزایش حجم در حدود %۴ همراه است. در نهایت با افزایش دما، در دمای بالاتر از 2370 °C به سیستم کیوبیک و ساختار فلوریت تبدیل می شود. هنگام سرد کردن ساختار تتراگونال در دمای 970 °C به ساختار مونوکلینیک تبدیل می شود و بالعکس با گرم کردن، ساختار مونوکلینیک در دمای 1150 °C به ساختار تتراگونال تبدیل خواهدشد. این تغییر حجم باعث یک تنش درونی در طی فرآیند سردکردن، ایجاد ترک، غیریکنواختی در ماده و در نهایت شکست خواهد شد. برای جلوگیری از این موضوع از افزودنی هایی نظیر ایتریا (Y0) یا سایر اکسیدها استفاده می شود. عملکرد این اکسیدها به گونه ای است که با پر کردن جاهای خالی، باعث پایدارشدن فاز تتراگونال یا حتی فاز دما بالای مکعبی می شود. برای زیرکونیای خالص پلی­ مورف­ها می­توانند با استفاده از تفرق اشعه X متمایز شوند و یک تجزیه و تحلیل مفصل برای تعیین مقادیر کمی فاز مونوکلینیک صورت می­گیرد. به علت روی هم افتادن پیک­ های مربوطه، به هنگام تشخیص سیستم­های تتراگونال و کوبیک مشکلاتی بروز می­کنند. در این مورد لازم است که رد اشعه X را در زوایای بالایی آزمایش کرد که در آن شدت کم بازتابش ­ها آنالیز کمی را بی­ نهایت مشکل می­کنند و تنها آنالیز کیفی ممکن است. برای تعیین مقدار فازها در سیستم ­های آلیاژی زیرکونیا، اضافه کردن یک آنیون متفاوت به واحد شبکه تأثیراتی را به وجود می ­آورد. اولا پارامترهای شبکه با توجه به اندازه آنیون­ در محلول جامد تغییر می­کنند، که یک تغییر محل پیک ایجاد می­کند. یک تأثیر مهم­تر تغییر شکل، واحد شبکه است که تأثیر بسیار زیادی بر روی عامل ساختمان دارد. شدت یک پیک خاص می­تواند به نحو قابل ملاحظه ­ای تغییر کند. این موضوع مشکل زیادی در انجام تجزیه کمی به وجود می­ آورد، زیرا شدت­های پیک­ها برای نمونه­ های ظاهراً یکسان ( برحسب ترکیب شیمیایی ) به عنوان نتیجه­ ای از سابقه حرارتی، می­تواند تغییر کند. برای آلیاژهای زیرکونیا یک درجه­ بندی اصولی برای تجزیه­ های کمی دقیق ارائه شده است. معادلات چندی هم بدست آمده است اما باید توجه داشت که هر یک باید در مورد یک سیستم خاص با سابقه ساخت خاص بکار برده شده، اعمال شوند. عنصر زیرکونیوم از نظر خواص شیمیایی بسیار شبیه به هافنیوم است که ظرفیت و شعاع یونی آن را نشان می­دهد،  ودر طبیعت زیرکونیوم همیشه همراه با 2%  زیرکونیوم از وزن کل ترکیب وجود دارد. همانطور که دو فلز مشابه هستند، جداسازی آن ها دشوار است، اما برای همه کاربردها غیر از برای استفاده در راکتورهای هسته، محتوای هافنیوم قابل قبول است. داده ­های کریستالوگرافی در جدول زیر داده شده است: ساختار کریستالی مونوکلینیک از نظر ترمودینامیکی از دمای اتاق تا حدود 950 درجهٔ سانتیگراد، پایدار است و اغلب تحت عنوان مینرال بادلیت شناخته می شود. شکل طبیعی زیرکونیا، بادلیت، محتوی تقریباً 2%   است، اما این اکسید از نظر ساختمانی و خواص شیمیایی چنان شبیه به زیرکونیاست که اثر کمی دارد. یاردلی در سال 1926 اولین کسی بود که آن را به صورت گروه فضایی P2_1 C نشان داد و وجود چهار مولکول اکسید زیرکونیم را در در سلول واحد پیش بینی کرد. او همچنین اشاره کرد که ساختار مونوکلینیک یک ساختار بهم ریخته از سلول واحد فلوریت است و همچنین بعدها نشان داد که ساختار تتراگونال دما بالا نیز یکی از ساختار به­ هم ریخته دیگر از سلول واحد فلوریت است. در سال 1959 تروبلود و مکلوف، نخستین توضیح قابل قبول در مورد ساختار این بلور را ارائه دادند، اگر چه آنالیز آن ها اطلاعات سه بعدی کاملی را ارائه نداده و مقدار تفاوت بین ساختار کریستالی تجربی و محاسباتی  (R)  نیز قابل توجه بود. در ادامه اسمیت و نیوکریک در سال 1963 کار بر روی ساختارها را ادامه دادند و اطلاعات کوردیناسیونی کامل اتمی را نیز ارائه نمودند اما مقدار R هنوز قابل توجه بود. آدام و روگرس در سال 1959 نخستین کسانی بودند که در مورد پارامتر شبکه فاز مونوکلینیک تحقیق کردند. یون در فرم تتراگونال خود به کئوردیناسیون هشت­تایی متمایل است، در آن حالت نیز یک تغیر شکل وجود دارد که ناشی از این است که چهار یون اکسیژن در فاصله   ᐤA 2/065 در یک تتراهدر طویل شده که حدود 90 چرخیده است قرار دارند. پلی مورف تتراگونال زیرکونیا نخستین بار توسط روف و ابرت در سال 1929 در اثر تبدیل از فاز مونوکلینیک در رنج دمایی بالای 1100 تا 1200 مشاهده کرد. گروه فضایی آن به صورت P4_2/nmc نمایش داده می شود. محدوده دمایی که برای آغاز و پایان تبدیلات گزارش شده توسط روش های تجربی مانند XRD، دیلاتومتری، میکروسکوپ الکترونی و DTA به دست آمده اند. خلوص بر روی استوکیومتری (عیب استوکیومتری ناشی از نبود یون اکسیژن برای مثال وقتی در خلاء و در دمای بالا زینتر صورت می گیرد) و فازهای ناخالصی مزر دانه ای، تأثیر می گذارد. اندازه دانه نیز باعث اختلافاتی در نتایج می شود. محدوده دمایی 950 تا 1150 درجهٔ سانتیگراد برای T_s، دمای آغاز انتقال در طول سیکل حرارتی، گزارش شده است. پسماند دمایی استحاله برای مثال اختلاف دمای بین دماهای T_s/ T_f در حین گرمایش و سرمایش بر اساس بعضی گزارش ها بالای 320 درجهٔ سانتیگراد، اعلام شده است. فاز مکعبی دمای بالا، ساختمانی معادل ساختمان با وجوه پر دارد که در آن هر یک از یون­های با یون­ های اکسیژن که در دو تتراهدر یکسان مرتب شده­ اند، یک تقارن هشت­ایی دارند. گروه فضایی ساختار کریستالی مکعبی،  Fm3m است و پارامتر شبکه آن که تابع اندازه گیری در دمای بالا یا دمای اتاق می باشد، در حدود 0.508 نانومتر است. تشخیص تفاوت بین زیرکونیا مکعبی و تتراگونال زمانی که هر دو فاز موجود باشند توسط XRD یا آزمایش پراش الکترونی بسیار مشکل است. تبدیل زیرکونیای تتراگونال به مکعبی نخستین بار توسط اسمیت وکولون در سال 1962 با استفاده از XRD دما بالا تشخیص داده شد. این تبدیل در دمای 2285 درجهٔ سانتیگراد با یک پسماند دمایی نسبتاً کوچک با ماکزیمم حدود 30 درجه، رخ می دهد. در این حالت با انتقال کوچک اتم های اکسیژن در طول محور C که همراه با کاهش طول در محور C است منجر به تبدیل پلی مورفی تتراگونال به مکعبی می شود. البته در این حالت هیچ تغییری در پیوندها رخ نمی دهد. ویژگی های خاص زیرکونیا که موجب استفاده از آن درکاربردهای متنوعی می شود عبارتند از: 1) استحکام بالا 2) تافنس شکست بالا 3) مقاومت سایشی استثنائی 4) سختی بالا 5) مقاومت شیمیایی استثنایی 6) تافنس بالا 7) دیرگدازی بالا 8) رسانایی یونی (یون اکسیژن)خوب مدول الاستیک زیرکونیا بسته به ترکیب شیمیایی، دانسیته و ریزساختار آن از 150-250 گیگا پاسکال، استحکام شکست از 450 تا 900 مگا پاسکال، چقرمگی از 5 تا 13   MPam و سختی آن 7 تا 8 موس تغییر می نماید. زیرکونیا به دلیل فشار بخار پایین آن نسبت به سرامیک های هم خانواده خود چون آلومینا معمولاً از مقاومت به خوردگی بالاتری برخوردار است. اما مقاومت به شوک حرارتی آن به خصوص در دماهای بالاتر از 1000 درجه سانتی گراد به دلیل استحاله فازی پایین می باشد . زیرکونیا در برابر اسیدها (HCL و HNO) ضعیف بوده و واکنش پذیری آن با اسیدها نسبت به قلیایی ها سریع تر است. در تماس با کربن، نیتروژن و هیدروژن در دمای 2200 تجزیه شده و تشکیل کاربید، نیترید و یا هیدرید می دهد. وجود فشار بخار آب و یا اتمسفر مرطوب موجب می شود تا تحول فازی تتراگونال به منوکلینیک از دمای 100 درجه سانتی گراد به طور خود به خود صورت گیرد. زیرکونیا به دلیل استحاله فازی می تواند به واسطه مکانیزم های مختلفی چون انحراف مسیر ترک، ایجاد تنش های فشاری بر لب های ترک و ایجاد ریز ترک ها انرژی گسترش ترک را افزایش داده و باعث کند شدن رشد ترک بشود. به این ترتیب حضور زیرکونیا به عنوان فاز ثانویه در سرامیک های مختلف باعث افزایش چقرمگی می شود. سرامیک های زیرکونیایی یکی از انواع سرامیک های چقرمه اند که بر خلاف بیشتر سرامیک ها در برابر ضربه مقاوم هستند. چکش های سرامیکی یکی از انواع محصولات زیرکونیایی هستند. از دیگر کاربردهای این سرامیک، پوشش های سد حرارتی می باشد. این سرامیک به علت انتقال حرارت کم و مقاومت به شوک حرارتی گزینه خوبی برای پوشش دهی سد حرارتی می باشد. از جمله کاربردهای آن درپوشش دهی پره های توربین های گازی می باشد. از جمله کامپوزیتهای زیرکونیایی، کامپوزیت زیرکونیا- مولایت، زیرکونیا- آلومینا می باشد. از ویژگی های این کامپوزیت، خواص مکانیکی عالی است که با تفت جوشی واکنشی (REACTION SINTERING) به دست آمده است. دی اکسیدتیتانیوم و دی اکسید تیتانیوم با ایتریا (Y0) از جمله افزودنی هایی هستند که در این روش برای کاهش فاز آمورف در مرزدانه ها استفاده شده است. میکروساختار مشاهده در این کامپوزیت شامل یک زمینه (matrix) متراکم با دانه های ریز که در تمام جهات به طور یکسان هستند و ذرات زیرمیکرونی (Submicron) زیرکونیا که به طور یکنواخت در مرز دانه ها قرار گرفته اند، همراه با میزان کمی فاز شیشه با ویسکوزیته کم می باشد. نمونه ای از خواص مکانیکی که از این کامپوزیت به دست آمده است در جدول زیر نشان داده شده است. استحکام خمشی در حدود 300MPa و فاکتور ضریب شدت تنش بحرانی MPam 3-4 است، که در بالای ۸۰۰ °C این خواص کاهش پیدا می کند . کامپوزیت آلومینا- زیرکونیا، ترکیبی از سختی بالای آلومینا و مقاومت به شکست عالی زیرکونیا است. که به طور گسترده به عنوان جایگزینی مناسب برای زیرکونیا با سیستم مونوکلینیک و آلومینا شده است. یکی از مشکلات اصلی زیرکونیا، هنگام پیرسازی (aging) و قرارگیری در شرایط هیدروترمال است که زیرکونیا از سیستم تتراگونال به مونوکلینیک تبدیل می شود. مطالعات نشاندهندهٔ شکست آلومینا به دلیل مقاومت به  گسترش ترک پایین می باشد . باکامپوزیت آلومینا- زیرکونیا این اثر از بین رفته است . مصرف اصلی زیرکونیا در این بخش برای رنگ کاشی، ظروف سفره و چینی بهداشتی است. زیرکونیا و سیلیکا در کنار عناصر دیگر باعث ایجاد رنگ های متفاوتی می شوند که برای تهیه، مخلوط باید در دمای ۸۵۰ تا ۱۵۰۰ درجه سانتی گراد کلسینه شود که رنگ های متفاوت حاصل از ترکیب زیرکن با عناصر دیگر در شکل زیر آمده است: علت استفاده از زیرکونیا به عنوان اپک کننده در مینا و لعاب سفید، بهره مندی از وضوح و ماندگاری بالاست. دو ویژگی مهم مواد ساینده سختی و چقرمگی است. ترکیب این دو ویژگی مناسب بودن ساینده برای کاربرد خاص را تعیین می کند. در این موارد سختی با استفاده از روش نوپ اندازه گیری می شود که سختی بعضی مواد سرامیکی در جدول زیر برای مقایسه آورده شده است. زیرکن از زیرکونیا سخت تر بوده و به روش سل ژل برای تهیهٔ ساینده با کیفیت بالا مصرف می شود. بادلیت و زیرکونیا برای تهیهٔ دیرگداز ذوبی یا ریخته گری گداخته شده (fused cast) آلومینا-زیرکونیا-سیلیکا (ASZ) و آلومینا-زیرکونیا-کرومیا-سیلیکا (ASCZ) استفاده می شوند، در حالیکه قطعه دیرگداز به طور مستقیم از زیرکن حاصل می شود. دیرگدازهای پوشش و لاینینگ کوره ها و فیبرهای سرامیکی عموماً از سیلیکا، آلومینا یا آلومینا-سیلیکا بوده که گسترهٔ وسیعی از بازهٔ دمایی را پوشش می دهد. فیبرهای زیرکونیایی برای دماهای ۱۷۰۰ تا ۲۲۰۰ درجه سانتی گراد کاربرد دارند. مواد معمول برای قالب های اکستروژن شامل فولاد ابزار، کاربید تنگستن و سوپر آلیاژها می شوند ولی به دلیل دفرمه شدن، سطح محصول نهایی نامناسب و کاهش عمر قالب به دلیل دمای انتقالی از قالب های فلزی، ایده آل نیستند. در مقابل، از میان سرامیک ها کامپوزیت آلومینا-زیرکونیا و PSZ به دلیل مقاومت به شوک حرارتی بالا، هدایت حرارتی پایین، قابلیت پولیش بالا، مقاومت به خزش و سطح مناسب قطعه نهایی، راضی کننده بودند. در اواسط دهه ۱۹۵۰ میلادی محلول جامد سرب-زیرکونیا-تیتانات (PZT) به طور گسترده برای خواص پیزوالکتریک معرفی و استفاده شد که از ۹۹/۷٪ زیرکونیا، تیتانیا و سرب مونوکسید شکل گرفته بود. خواص پیزوالکتریک با اعمال کردن میدان الکتریکی بزرگ در دمای ۱۰۰ تا ۲۰۰ درجه سانتی گراد و سرد کردن تا دمای اتاق هنگامی که همچنان میدان اعمال می شود اندازه گیری می شود. از زیرکونیا به دلیل خواص مکانیکی خوب نظیر استحکام و تافنس شکست بالا، خواص ظاهری عالی، زیست سازگاری و دوام شیمیایی بالا به طور گسترده در دندانپزشکی به عنوان روکش، اباتمنت های (Abutment) زیرکونیایی، درون کاشت دندانی (Dental implant) پایه زیرکونیایی و غیره استفاده شده است. از جمله ترکیبات مورد نظر برای بهبود خواص زیرکونیا در دندان پزشکی، استفاده از آلومینا، ترکیبات شیشه بر پایه SiO - BO - LaO - AlO - YO - ZrO - CaO - BaO - TiO می باشند در ابتدای این مقاله ساختار متفاوت زیرکونیا معرفی شدند اما نکته حائز اهمیت انقباض و انبساط شبکه در حین استحاله فازی است. فاز مونوکلینیک که در دمای محیط پایدار است با رسیدن به دمای تقریبی 1170 درجه سانتیگراد دچار استحاله فازی شده و به فاز تتراگونال می رود که در اثر این تغییر ساختار در شبکه انقباض اتفاق می افتد. با ادامه گرمایش در دمای تقریبی 2270 درجه سانتیگراد فاز تتراگونال به فاز مکعبی تبدیل می شود که موجب انبساط شبکه می شود. بدیهی است که در حین سرمایش عکس این رفتار اتفاق خواهد افتاد. ثوابت شبکه برای هر ساختار پیش از این آورده شد. این انقباض و انبساط ها در حین گرمایش و سرمایش منجر به بروز ترک در ساختار می شود که مطلوب نیست. از طرفی ساختار مکعبی و تتراگونال خواص خوبی برای کاربردهای مختلف از خود نشان داده اند. بنابراین دوپنت های گوناگونی (همچون MgO، Y2O3، CeO2، Sc2O3 و غیره) برای پایدار سازی فاز مکعبی در دمای اتاق مورد استفاده قرار گرفته اند. کی از روش های نسبتا مستقیم تولید زیرکونیا از سنگ معدنی بادلیت است. در اولین قدم و با جدا سازی مکانیکی به زیرکونیا با خلوص 96% می رسیم؛ جداسازی مغناطیسی خلوص 99% را حاصل می کند و در ادامه کار با یک سری عملیات های شیمیایی ماده ای با خلوص بالاتر نیز قابل دست یابی است. روش دیگر، تولید زیرکونیا از زیرکون (زیرکونیوم سیلیکات) است که فرآیند نسبتا پیچیده ای دارد. در این روش با روش های متفاوت باید تجزیه صورت گیرد و هرکدام از این روش های متغیر هستند بنابراین بسیار دور از انتظار است که دو شرکت تولیدکننده یک مسیر یکسان را دنبال کنند. به طور کلی سه روش برای این فرآیند وجود دارد: 1)     رایج ترین روش تجزیه با استفاده از سدیم هیدروکسید در دمای 600 درجه سانتیگراد یا با سدیم کربنات در 1000 درجه سانتیگراد و تشکیل سدیم زیرکونات، سدیم زیرکونات سیلیکات و سدیم سیلیکات می باشد که سدیم سیلیکات در آب حل می شود. در ادامه با کلسیناسیون، اکسیدی با خلوص پایین حاصل می شود که می توان آن را خالص سازی کرد. 2)     تجزیه با کلسیا در دمای 1600 درجه سانتیگراد، زیرکونیا و کلسیم سیلیکات حاصل می کند. کلسیم سیلیکات با هیدروکلریک اسید رسوب می کند و جدا می شود. تجزیه با کلسیا می تواند در کوره قوس الکتریکی در دمای 2750 درجه سانتیگراد نیز انجام شود و تولید زیرکونیای ذوبی کند. 3)     گرمایش زیرکن همراه با کربن در کوره قوس الکتریکی منجر به تشکیل زیرکونیا می شود. از روش های دیگر تولید زیرکونیا تجزیه پلاسمایی است بدین صورت که دانه های زیرکن درون یک قوس پلاسما با دمای 14000 درجه سانتیگراد تزریق شده، ذوب می شوند و به صورت شیمیایی تفکیک می شوند. دانه های در حال سقوط به سرعت خنک شده و از آنجایی که نقطه ذوب زیرکونیا بسیار بالاست، اولین فازی است که به شکل دندریت های ریز منجمد می شود. سیلیکا در فاز شیشه ای آمورف منجمد می شود که در سدیم هیدروکسید حل شده و تولید سدیم متاسیلیکات می کند که آن نیز محصولی کارآمد است. یک راه دیگر برای سنتز به صورت بالک استفاده از زیرکن و سنگ آهک است که در آن یک فرآیند تجزیه ای دو مرحله ای اتفاق می افتد و زیرکونیا و کلسیم سیلیکات تشکیل می شوند و بعد از آن با روش های فیزیکی یا شیمیایی جداسازی می شوند. یک کار رایج در سنتز زیرکونیا تشکیل یک محلول آبی از زیرکونیوم اکسی کلرید است. دما، pH و شرایط نگهداری بر ریزساختار محصول نهایی مؤثر هستند. با نگهداشتن شرایط مطلوب یک پودر ریزدانه حاصل می شود. همچنین با تغییر پارامترهای مختلف می توان به محصولی با خاصیت متفاوت رسید. مرحله نهایی بعد از سنتز، کلسیناسیون است که در اینجا نیز تغییر پارامترها محصول متفاوتی رو حاصل می کند بنابراین محصولات بی شماری قابل دست یابی هستند.
[ { "answer1": "سیستم کریستالی مونوکلینیک در دمای پایین تر 950 °C پایدار است.", "answer2": "برای جلوگیری از این موضوع از افزودنی هایی نظیر ایتریا (Y0) یا سایر اکسیدها استفاده می شود.", "distance": 599, "question": "فاز مونوکلینیک زیرکونیا در چه دمایی پایدار است و چه ساختار کریستالی دارد؟ همچنین برای جلوگیری از تنش درونی ناشی از تغییر فاز چه موادی استفاده می شود؟" }, { "answer1": "این ماده در کانی های بادولیت () وزیر کن (zircon) (Zrsio_4 ) وجود دارد.", "answer2": "این دوکانی طبیعی منابع عمدهٔ تأمین کنندهٔ زیرکونیا هستند.", "distance": 71, "question": "زیرکونیا به طور طبیعی در چه کانی هایی یافت می شود و کدام یک از این کانی ها منابع عمده زیرکونیا هستند؟" }, { "answer1": "علت استفاده از زیرکونیا به عنوان اپک کننده در مینا و لعاب سفید، بهره مندی از وضوح و ماندگاری بالاست.", "answer2": "خواص پیزوالکتریک با اعمال کردن میدان الکتریکی بزرگ در دمای ۱۰۰ تا ۲۰۰ درجه سانتی گراد و سرد کردن تا دمای اتاق هنگامی که همچنان میدان اعمال می شود اندازه گیری می شود.", "distance": 1457, "question": "چرا زیرکونیا به عنوان اپک کننده در مینا و لعاب سفید استفاده می شود و خواص پیزوالکتریک با چه روشی در زیرکونیا اندازه گیری می شود؟" }, { "answer1": "گروه فضایی ساختار کریستالی مکعبی،  Fm3m است", "answer2": "از میان سرامیک ها کامپوزیت آلومینا-زیرکونیا و PSZ به دلیل مقاومت به شوک حرارتی بالا، هدایت حرارتی پایین، قابلیت پولیش بالا، مقاومت به خزش و سطح مناسب قطعه نهایی، راضی کننده بودند.", "distance": 5076, "question": "ساختار کریستالی مکعبی زیرکونیا چه گروه فضایی دارد و از چه موادی برای قالب های اکستروژن سرامیکی استفاده میشود؟" }, { "answer1": "این سرامیک به علت انتقال حرارت کم و مقاومت به شوک حرارتی گزینه خوبی برای پوشش دهی سد حرارتی می باشد.", "answer2": "یاردلی در سال 1926 اولین کسی بود که آن را به صورت گروه فضایی P2_1 C نشان داد و وجود چهار مولکول اکسید زیرکونیم را در در سلول واحد پیش بینی کرد.", "distance": 4250, "question": "چرا زیرکونیا در پوشش های سد حرارتی استفاده می شود و ساختار مونوکلینیک زیرکونیا توسط چه کسی برای اولین بار معرفی شد؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
281
: احمد قوام احمد قوام (تولد ۱۲۵۲ تهران – مرگ ۱۳۳۴ تهران) ملقب به قوام السلطنه، سیاستمدار ایرانیِ پایان دوران قاجار و روزگار پهلوی بود که پنج بار نخست وزیر ایران شد (دو بار در پایان دوران قاجار و سه بار در زمان حکومت محمدرضا پهلوی). قیام کلنل محمد تقی خان پسیان در خراسان در سال ۱۳۰۰ و غائلهٔ آذربایجان در سال ۱۳۲۵ در دوران نخست وزیری قوام رخ داد. او در زمان قاجار لقب "قوام السلطنه" یافت و محمدرضا شاه به او لقب حضرت اشرف را داد (پس از بروز اختلاف نظر میان این دو این لقب پس گرفته شده و سپس دوباره اعطا شد). القاب قدیمی تر او عبارت اند از منشی حضور (۱۳۱۵ ه‍.ق)، دبیر حضور (حدود ۱۳۲۲ ه‍.ق)، و وزیر حضور (۱۳۳۴ ه‍.ق) از جمله فعالیت های مهم قوام السلطنه نگارش فرمان مشروطیت و نقش او در جریان فرقه دموکرات آذربایجان و خروج نیروهای شوروی از ایران در ۱۳۲۵ و نیز قیام سی تیر در سال ۱۳۳۱ بود. قوام در آذر ۱۲۵۲ در تهران دیده به جهان گشود. پدرش ابراهیم معتمدالسلطنه فرزند محمد قوام الدوله آشتیانی و مادرش طاووس خانم دختر مجدالملک سینکی بودند. آن ها صاحب دو پسر شدند، که وثوق الدوله پسر ارشد این زوج بود. او تحصیلات مقدماتی را ابتدا در مدرسه مروی و سپس زیر نظر معلمان خصوصی گذراند. او در ۱۷ سالگی پیش خدمت ناصرالدین شاه و در ۲۰ سالگی منشی دائی خود و حاکم آذربایجان، میرزاعلی خان امین الدوله شد. وی در ۲۹ سالگی در سفر سوم مظفرالدین شاه به اروپا وی را همراهی کرد. وی پس از پایان این سفر به «قوام السلطنه» مشهور شد. او بعدها به مقام دبیر حضوری دربار مظفرالدین شاه رسید و نویسنده «فرمان مشروطیت» و سپس رابط مظفرالدین شاه با مشروطه خواهان شد، ولی پس از مرگ مظفرالدین شاه و در دوران محمدعلی شاه، از سیاست کناره گرفت و راهی اروپا شد و به تحصیل در رشته حقوق پرداخت. قوام در پی فتح تهران توسط مشروطه خواهان، به ایران بازگشت. از اولین کابینه سپهدار که در ۸ مهر ۱۲۸۸ تشکیل شد و قوام معاونت وزارت داخله را برعهده گرفت و از اردببهشت ۱۲۸۹ معاون وزارت جنگ شد. نخستین تجربه وزارت او در دولت مستوفی الممالک بود که در سوم امرداد ۱۲۸۹ تشکیل و او در این دولت عهده دار وزارت جنگ شد. سپهدار تنکابنی که پس از مستوفی الممالک نخست وزیر شد، با ترمیم کابینه اش قوام السلطنه را در ۲۶ تیر ۱۲۹۰ به عنوان وزیر عدلیه به مجلس معرفی کرد اما دولتش چند روز بعد کنار رفت و یک هفته بعد، صمصام السلطنه نخست وزیر شد و قوام السلطنه را به عنوان وزیر داخله به مجلس معرفی کرد. در ترمیم کابینه در پنجم آذر همان سال، قوام السلطنه را کنار گذاشت اما بیست روز بعد دوباره او را به عنوان وزیرداخله بازگرداند. قوام السلطنه در مجموع نه بار در رأس وزارتخانه های عدلیه، مالیه و داخله قرار گرفت. قوام السلطنه در هشتم بهمن ۱۲۹۶ به سمت فرمانروایی خراسان رسید. ولایت بر خراسان برای قوام ثروت هنگفتی به ارمغان آورد تا این که پس از کودتای ۱۲۹۹ خورشیدی و به دنبال به قدرت رسیدن سیدضیاءالدین طباطبایی، به دلیل سابقه مخالفت قوام با سیدضیاء و رابطه خصمانه ای که بین آن دو وجود داشت، با دستور سیدضیاء به کلنل محمد تقی خان پسیان، قوام در تاریخ ۱۳ فروردین ۱۳۰۰ دستگیرشده و تحت الحفظ به تهران اعزام و بلافاصله به زندان عشرت آباد منتقل گردید و اموال و دارائیش در خراسان نیز مصادره شد. پس از گذشت ۵۵ روز از مدت حبس قوام، با توجه به نگرانی های احمدشاه در پی به قدرت رسیدن سیدضیاء و رضاخان، که با خروج نیروهای انگلیس از ایران احتمال تضعیف سلطنت خود را احساس می کرد، فرمان عزل سیدضیاء توسط وی صادر شد و قوام با فرمان احمدشاه به ریاست وزرایی منصوب گردید. مهم ترین اقدام قوام پس از رسیدن به این مقام، بازگرداندن سیاستمداران محبوس شده توسط سیدضیاء به عرصه سیاست بود به طوری که در کابینه او به جز دو نفر، همگی (و از جمله خود او) از محبوسان دوره سیدضیاء بودند. از مهم ترین فعالیت های قوام در این دوره از نخست وزیری می توان به مقابله با شورش های متعددی که پس از خلع سیدضیاء در نقاط مختلف کشور اتفاق افتاده بود (از جمله حاج باباخان اردبیلی در زنجان، میرزا کوچک خان و خالو قربان و احسان الله خان در رشت و انزلی و لاهیجان و لنگرود و مهم تر از همه کلنل محمدتقی پسیان در خراسان) اشاره کرد که قوام موفق شد تمام این شورش ها را با موفقیت سرکوب کند. همچنین واگذاری امتیاز ۵ ساله نفت شمال به شرکت آمریکایی استاندارد اویل در این دوره توسط قوام انجام گرفت که بازخوردهای منفی ای از جانب انگلیس و روسیه داشت. انگلیسی ها برای اینکه زمینه را برای عزل قوام مهیا سازند، دست به انتشار مطالبی دروغ زدند. از جمله اینکه از قول خبرنگار روزنامه تایمز در تهران خاطر نشان نمودند قوام به این دلیل نفت شمال را به تأخیر افکند تا بتواند از شرکت های نفتی آمریکای رشوه دریافت کند. این سخنان با اینکه واقعیت نداشت، اما زمینه را برای برکنار ساختن او آماده می کرد. وزارت امور خارجه آمریکا از کورنفلد خواست صحت و سقم اخبار تایمز را بررسی کند. او باید به واشینگتن اطلاع می داد آیا اتهاماتی که علیه قوام اقامه شده است واقعیت دارند یا خیر؛ و اینکه مشخص شود کدامیک از شرکت های آمریکایی می خواهند از طریق غیرمعمول دولت ایران را وادار به پذیرش پیشنهاد اعطای امتیاز نفت کنند. کورنفلد پاسخ داد ادعاهای تایمز لندن هیچ پایه و اساسی ندارد و کاملاً بیجاست. این دوره از نخست وزیری قوام با استعفای اعتراض آمیز او در پی مخالفت نمایندگان برای تمدید مهلت اختیارات تام وزیر مالیه او، محمد مصدق، پس از ۸ ماه پایان یافت. قوام در ۲۷ خرداد ۱۳۰۱ با رأی اعتماد مجلس نخست وزیر شد. از فعالیت های مهم این دوره، دعوت از مستشاران آمریکایی برای سامان دادن به اوضاع مالی کشور بود که به دنبال آن هیئتی دوازده نفره به ریاست آرتور میلسپو به ایران وارد شدند و به مدت پنج سال در ایران مشغول بودند. قوام زیر فشار روحانیون لایحه ای را در دهم آبان از تصویب مجلس گذراند که مدیران جرائد و ناشران کتب را ملزم می کرد پیش از چاپ هر نوشته ای مربوط به دین اسلام و مسائل مذهبی، آن نوشته به وزارت معارف برود تا ناظری که دو مجتهد جامع الشرایط تأییدش کرده باشند، آن نوشته را بررسی کند و اجازه نشر بدهد. این لایحه همچنین قانون جزای عرفی را لغو می کرد که مشیرالدوله چند سال قبل که مجلس تعطیل بود، وضع کرده و به اجرا درآورده بود. اما کمیسیون عدلیه مجلس، درخواست لغو این قانون را در صلاحیت دولت ندانست و آن را از لایحه حذف کرد. مهمترین چالش در این دوره از صدارت قوام، فعالیت های رضاخان، وزیر جنگ قوام بود. رضاخان با برقراری حکومت نظامی در نقاط مختلف کشور، نارضایتی هایی در میان مردم ایجاد کرده بود که مردم مسئولیت آن را مستقیماً از جانب قوام می دیدند، به طوری که کم کم نمایندگان مجلس نیز سخن به اعتراض گشودند. با وجود اینکه قوام و رضاخان، خود نیز میانه خوبی با یکدیگر نداشتند، اما قوام به دلایلی قدرت نظامی وی قادر به برکنار کردن او نبود. از سوی دیگر رضاخان نیز که قوام را سد راه قدرت خود می دید، مطبوعات طرفدار خود را وادار کرده بود که علیه او مقالات تندی منتشر سازند. قوام برخورد سختی با مطبوعات در پیش گرفت که مجلس در برابر آن، قانونی را گذراند که محاکمه روزنامه نگاران را مشروط به حضور هیئت منصفه و توقیف مطبوعات را منوط به حکم دادگاه کرد. با این حال قوام روزنامه های مخالف خود همچون شفق سرخ و اقدام را توقیف کرد که اعتراض زیادی برانگیخت. در جلسه بیستم دی ۱۳۰۱ که او در مجلس حاضر شد، سخنرانی تندی کرد که مجلس را به هم ریخت. سلیمان میرزا خطاب به او فریاد زد: «مردیکه چرند می گوید. توهین می کند. بی شرف است. خائن است، دزد است، دروغ می گوید». حائری زاده گفت: «باز این بی شرف خائن آمده است عرض اندام می کند. از او سوال کرده ایم حاشا کرده و جواب نداده. حالا هم دروغ می گوید». موضوع امتیاز نفت شمال نفت مسئله ای بود که در سراسر دوران نخست وزیری اش او را مشغول کرده بود. قوام السلطنه وزیرخارجه نداشت و خودش امور مربوط به سیاست خارجی را اداره می کرد. او به مجلس فشار می آورد که زودتر قانونی برای اعطای امتیاز نفت شمال به شرکتهای نفتی امریکایی استاندارد اویل و سینکلر به تصویب برساند و همین اصرار او باعث شد در مطبوعات خبری منتشر شود حاکی از اینکه او از این شرکتهای امریکایی ۱۵۰ هزار دلار حق دلالی گرفته است. سلیمان میرزا موضوع حق دلالی را در مجلس طرح کرد اما قوام السطلنه بار دیگر در مجلس حاضر شد و با قرائت تلگراف حسین علاء وزیرمختار ایران در واشنگتن به خودش، مشخص شد که حق دلالی مربوط به وام یک میلیون دلاری بوده که بانکهایی که وام را داده اند، قرار بوده یک و نیم درصد به مورگان شوستر مستشار مالیه که این وام را برای ایران گرفته، حق دلالی بدهند که مبلغ آن پانزده هزار دلار بوده نه ۱۵۰ هزار دلار و برای خودش بوده نه قوام السلطنه و مربوط به دوران نخست وزیری مشیرالدوله می شده که وام را گرفته است و هیچ ربطی به قضیه نفت ندارد. با این حال ادامه مخالفتها با قوام السلطنه سبب شد نمایندگان مجلس تصمیم به استیضاح وی بگیرند. این تصمیم موجب استعفاء و کناره گیری قوام از قدرت شد. وی پس از هفت ماه زمامداری در پنجم بهمن ۱۳۰۱ از دور دوم نخست وزیری خود استعفاء کرد و جای خود را به مستوفی الممالک داد. قوام السلطنه پس از پایان دوره اول نخست وزیری اش، در انتخابات میاندوره ای مشهد شرکت کرده بود تا کرسی خالی دکتر امیراعلم را پر کند که در مهر ۱۳۰۰ برای تصدی وزارت معارف در دولت خودش از مجلس رفته بود. او به نمایندگی انتخاب شد و پس از کناره گیری از نخست وزیری بر کرسی مجلس نشست. در دوره بعد (پنجم) نیز به نمایندگی تهران در مجلس انتخاب شد اما به دنبال پرونده سازی رضاخان سردارسپه علیه او به اتهام توطئه برای قتل خود، بازداشت شد. پس از شفاعت احمدشاه قوام به خارج از کشور تبعید شد و تا پایان دوره قاجار به ایران بازنگشت. وی در دوره حکومت رضاشاه همواره مغضوب بود و به عرصه سیاست کشور وارد نشد. دوره سوم نخست وزیری قوام، یک سال پس از آغاز حکومت محمدرضا شاه پهلوی آغاز شد و شش ماه به طول انجامید. مجلس شورای ملی در دهم امرداد ۱۳۲۱ به قوام رأی تمایل و در هجدهم امرداد به دولت او با اکثریت بالایی رأی اعتماد داد. در زمان نخست وزیری قوام، نیروهای امریکایی نیز وارد ایران شدند و او از سویی خود را با سیاست امریکایی ها نزدیک و از سوی دیگر با حزب توده مماشات کرد. شرایط جنگی در جهان و حضور ارتش های بیگانه در کشور باعث ناامنی، گرانی، کمبود خواروبار و افت ارزش پول ملی شده بود، دولت پی در پی از مجلس مجوز چاپ اسکناس می گرفت. قوام برای سامان بخشیدن به وضعیت مالی در ۲۱ آبان ۱۳۲۱ لایحه استخدام دکتر میلسپو و دیگر مستشاران آمریکایی را برای پنج سال به تصویب مجلس رساند. در لایحه دیگری کلنل شوراتسکف آمریکایی نیز برای مستشاری ژاندارمری استخدام شد. شریدان را هم به عنوان مستشار خواروبار به ایران آورد. با این حال، مشکل گرانی و کمبود نان و دیگر مواد غذائی ضروری همچنان رو به افزایش نهاد. از دهم آذر ۱۳۲۱ مشکل کمبود نان در تهران به وجود آمد و منجر به تظاهراتی در هفدهم این ماه شد. دربار که از قدرت گرفتن قوام بیمناک بود، از فشار جامعه بر دولت قوام خشنود بود، حتی گفته می شد این تظاهرات و ناآرامی را دربار دامن زده بود تا کابینه قوام را به سقوط کشاند. در جریان تظاهرات خشونت بار، مجلس شورای ملی و بسیاری از مغازه داران اطراف خیابان لاله زار، استانبول، نادری و شاه آباد غارت شد و حتی خانه قوام به آتش کشیده شد. این تظاهرات با دخالت نیروهای فرمانداری نظامی به خاک و خون کشیده شد. در آن تاریخ قوام خود وزارت جنگ را نیز برعهده داشت و از نیروهای نظامی به راحتی استفاده می کرد. در پی این کشتار، شماری از وزیران قوام، دولت را ترک گفتند، از جمله مهذب الدوله کاظمی وزیر دارایی که احساس می کرد آمدن میلسپو نوعی مداخله در کار اوست. قوام به جای او الله یار صالح رئیس هیئت اقتصادی ایران در آمریکا را به تهران احضار و به وزارت دارایی منصوب کرد که در عقد قرارداد مربوط به استخدام میلسپو و همکاران او نقش مهمی ایفا کرده بود. قوام برای رفع احتیاجات مالی نیروهای متفقین در کشور، به سیاست چاپ اسکناس ادامه داد و به صلاحدید عزالممالک اردلان معاون وزارت دارایی به مجلس تسلیم کرد که به او امکان می داد، سکه های طلای موجود در خزانه کشور را که عمدتا مربوط به زمان جنگ جهانی اول و ارزهای روسی، انگلیسی و عثمانی بودند در بازار به فروش رساند تا بتواند بهای طلا و ارز را در بازار کنترل کند و به جای این سکه ها شمش طلا بگذارد. مخالفان او در مجلس برای اینکه دست و پای قوام را ببندند، از سویی بر این لایحه تبصره ای افزودند که فروش این سکه ها را ممنوع کند و از سوی دیگر، با قراردادن طرحی دوفوریتی در دستور کار مجلس، تصمیم گرفتند تعیین رئیس بانک ملی که مسئول نقدینگی و چاپ اسکناس در کشور بود، منصوب مجلس باشد. دکتر میلسپو نامه ای به قوام نوشت و نسبت به پیامدهای تصمیم مجلس در مورد بانک ملی هشدار داد و آن را به صلاح ندانست. قوام با خشم و اعتراض به مجلس رفت و در جلسه ای پرتنش سرانجام موفق شد رأی گیری مجلس را به هر دو طرح عقب بیندازد. اما سرانجام سه روز بعد (در ۲۴ بهمن) به دلیل اختلاف شدید با دربار و مجلس و عدم همکاری و احساس وظیفه بعضی از وزیرانش از جمله سرلشکر امیراحمدی وزیر جنگ و اللهیار صالح وزیر دارایی، استعفاء داد. مهم ترین وقایع این دوره از نخست وزیری قوام، ورود چرچیل نخست وزیر انگلیس (۲۹ مرداد) و ویندل ویلکی فرستاده ویژه رئیس جمهور آمریکا (۲۳ شهریور) به ایران بود. پس از پایان جنگ جهانی دوم، انگلیس و آمریکا به پیمان خود وفا کرده و در ۱۳۲۴ بی هیچ تعهد الزام آوری از ایران خارج شدند؛ ولی شوروی به بهانه های گوناگون نیروهای خود را در شمال غرب ایران نگه داشت. در واقع شوروی در جریان جنگ جهانی دوم از هیچ نقطه ای عقب نشینی نکرد، مگر این که در آنجا یک دولت کمونیستی هم پیمان با خود تأسیس کند. در این شرایط قوام برای بار چهارم در ۲۹ بهمن ۱۳۲۴ به نخست وزیری منصوب شد. در فاصله سه ساله میان دو نخست وزیری او، شش دولت سر کار آمده و کنار رفته بودند. در ۱ فروردین ۱۳۲۵، سیدضیاءالدین طباطبایی به دستور احمد قوام و به موجب ماده ۵ حکومت نظامی بازداشت شد. در جریان سفر قوام به مسکو او استالین را چنین فریب داد که در ازای خروج نیروهای ارتش سرخ از آذربایجان، قوام امتیاز نفت شمال را برای شوروی خواهد گرفت. پژوهش گران بر سر این که اولتیماتوم و فشار آمریکا و سازمان ملل متحد بر تصمیم استالین برای خروج از ایران بیشتر تأثیر داشت یا سیاست ورزی قوام اختلاف نظر دارند. با این حال به نظر می رسید که غرب علی رغم همه فشارهایش به شوروی برای خروج از ایران، هرگز به خاطر ایران وارد جنگ با شوروی نمی شد. شوروی که عرصه را تنگ یافت، بهتر دید که دست کم یک امتیاز اقتصادی مهم از ایران بگیرد؛ ولی قوام چنین بهانه آورد که اکنون در ایران مجلس وجود ندارد و بدون مجلس نمی توان امتیازی به خارجی ها داد. از این رو شوروی را ترغیب کرد که از ایران خارج شود تا او انتخابات مجلس را برگزار کند و به او تضمین داد که اکثریت مجلس آینده نیروهای وفادار به دولت قوام خواهند بود و امتیاز نفت شمال را به شوروی خواهند داد. پس از خروج ارتش سرخ از شمال غرب ایران، دولت پیشه وری در تبریز و قاضی محمد در مهاباد، مجبور به مذاکره با دولت مرکزی ایران شدند. ایران در آستانه برگزاری انتخابات مجلس پانزدهم بود و لازم بود تا به وضعیت امنیت شمال غرب کشور رسیدگی شود. دولت های خودمختار فرقه دموکرات آذربایجان و مهاباد نیز از همین قضیه بهره برده و اجازه به برگزاری انتخابات مجلس را مشروط بر پذیرش خواسته هایشان کرده بودند. خواسته هایی که به به تعبیر آن ها فدرالیسم و به تعبیر مخالفان، تجزیه طلبی بود. طولانی شدن مذاکرات باعث شد تا نیروهای ملی به مخالفت پردازند. در پایان شاه و رزم آرا (رئیس ستاد ارتش) مقدمات پیشروی نظامی به این استان ها را فراهم کرده و قوام را مجبور به همکاری کردند. قوام بعداً تأکید کرد که مخالف این حرکت نظامی بوده و ترجیح می داده مسئله از راه گفتگو حل شود. در انتخابات مجلس پانزدهم، چنان فضا برای رقیبان دولت تنگ شد که حتی وکیل خوشنام و محبوب تهران مصدق که در مجلس چهاردهم، شدیدترین حملات را به دولت قوام کرده بود و در اعتراض به دخالت دولت در انتخابات، در دربار متحصن شده بود، نیز از راه یافتن به مجلس بازماند؛ و تنها سه نماینده به نام های ابوالحسن حائری زاده، حسین مکی و مظفر بقایی به عنوان اقلیت به مجلس راه یافتند. با آغاز به کار مجلس با اینکه ظاهراً اکثریت در دست نیروهای هوادار دولت بود، نغمه های مخالف علیه او از درون مجلس افزایش یافت و بتدریج شدت گرفت و با تضعیف همه جانبه قوام از سوی دربار و ارتش و نیروهای سیاسی همراه شد. او در هجدهم آذر ۱۳۲۶ در مجلس حاضر شد و درخواست رأی اعتماد کرد. ز ۱۱۲ نماینده حاضر ۵۱ رأى موافق و ۳۹ رأى مخالف به او دادند. در نتیجه دولت او رأی اعتماد نگرفت و سقوط کرد. پس از کنار رفتن قوام، تحقیقاتی در مورد امتیازاتی آغاز شد که در زمان نخست وزیری او برای صدور جو و برنج و واردات چای به چند تن از تجار داده شد. پرونده ای علیه قوام تشکیل شد و سرانجام در ۲۲ فروردین ۱۳۲۷ وزارت دادگستری لایحه اعلام جرم علیه قوام را به مجلس داد و او را متهم کرد که میلیون ها تومان از این تجار رشوه دریافت کرده است. این پول ها را قوام السلطنه در واقع برای حزب دموکرات گرفته بود. قوام که پس از کناره گیری ایران را ترک گفته به اروپا رفته بود، پس از اعلام جرم به ایران بازگشت. کمیسیون عرایض مجلس که قانونا نخستین مرجع رسیدگی به اعلام جرم بود، با سه رأی موافق در برابر دو رأی مخالف اعلام کرد که شواهد و مدارک موجود نشان نمی دهد که پول هایی که به حساب قوام ریخته شده باشد، رشوه بود و او را قابل پیگرد قضائی ندانست. کمیسیون دادگستری مجلس نیز نظر کمیسیون عرایض را تأیید کرد که قوام رشوه ای دریافت نکرده بلکه برای حزب دموکرات، کمک مالی دریافت کرده است. این کمیسیون با سیزده رأی موافق در برابر یک رأی مخالف، قوام السلطنه را از اتهام مبرا و او را قابل پیگرد ندانست اما جلسه ای که قرار بود مجلس به نظر کمیسیون رأی بدهد به تنش کشیده و گزارش کمیسیون از دستور کار خارج شد. پس از آن هر بار کوشش می شد موضوع اعلام جرم علیه قوام در مجلس طرح شود، تنش ایجاد و موضوع از دستور کار خارج می شد. این موضوع تا پایان کار مجلس طرح نشد و مسکوت ماند. قوام بار دیگر به اروپا بازگشت و از آن جا نامه های اعتراض آمیز به شاه می نوشت. همین باعث شد شاه لقب اعطائی حضرت اشرف را از او بازستاند. دولت نیز در سال ۱۳۲۹ دوباره موضوع اعلام جرم علیه قوام را مطرح کرد و پرونده اش را به مجلس فرستاد. این بار شش اتهام علیه او مطرح شده بود که عبارت بودند از: ربودن اسناد دولتى از ساختمان وزارت امور خارجه‏، مداخله در انتخابات‏، صدور جواز بر خلاف مقررات برای صادرات غله و ۴۵۰۰ تن برنج‏، قطع و صادرات ۱۵۰۰ متر مکعب چوب جنگلى و واردات پانصد تن چای. با تشدید اختلافات میان شاه و مصدق برای انتخاب وزیر جنگ در سال ۱۳۳۱، مصدق استعفاء کرده و شاه با پذیرش استعفای او دست دوستی به سوی قوام دراز کرد. او در حکم خود لقب «حضرت اشرف» را به قوام پس داد. قوام نیز پس از پذیرش نخست وزیری، با دادن اعلامیه ای تند که با مصرع «کشتیبان را سیاستی دگر آمد» مشهور شد، هواداران نهضت ملی نفت را به خشم آورد. همه نیروهای جامعه از فداییان اسلام و بازار و اصناف و روحانیونی چون کاشانی با جبهه ملی و حزب توده و حزب پان ایرانیست به مخالفت با او پرداختند و به تظاهراتی بزرگ دست زدند که بعدها به قیام سی تیر شناخته شد. با رفتار خشونت آمیز شهربانی در تهران و کشته شدن تظاهر کنندگان در روز سی تیر، قوام مجبور به استعفاء شد و شاه مجبور شد با پذیرش درخواست مصدق در خصوص وزارت جنگ نخست وزیری او را بپذیرد. مجلس هفدهم پس از این حادثه قوام را مهدورالدم دانسته و حکم مصادره اموالش را به نفع شهدای سی تیر صادر کرد. قوام از این تاریخ با خاطره ای بسیار بد از صحنه سیاسی ایران حذف شد. در یک نگاه کلی به کارنامه قوام مشاهده می شود که قوام در بازه های مختلف زمانی ائتلاف های متغیری با گروه های مختلف داشته است که باعث ایجاد دیدگاه های متضاد دربارهٔ وی شده است. شاه در طی سال های ۲۱–۱۳۲۰ او را دشمن سلطنت خود، و در سال های ۲۶–۱۳۲۵ سدی محکم در برابر کمونیسم قلمداد می کرد. در حالی که در سال ۲۷–۱۳۲۶ وی را به جرم دشمنی با سلطنت وادار به ترک کشور نمود که در سال ۱۳۳۱ علیه مصدق با وی همدست شد. حزب توده نیز روابط پرتلاطم مشابهی را با قوام تجربه نمود. در طی سال های ۲۵–۱۳۲۰ او را یک مشروطه خواه مخالف با نظامی گری و نسبتاً معتمد، در سال های ۲۷–۱۳۲۵ وی را نماینده اشرافیت زمین دار، در سال های ۲۸–۱۳۲۷ متحدی مناسب و در سال ۱۳۳۰ به عنوان نوکر شاه و انگلیس قلمداد می نمود. انگلیس نیز به نوبه خود در طی سال های زمامداری قوام تصویری متفاوت از او ارائه می نمود. به گونه ای که در سال ۱۳۲۱ وی را فردی قاطع و طرفدار متفقین، در سال های ۲۵–۱۳۲۱ او را همدست و یاری کننده روس ها، در سال های ۲۶–۱۳۲۵ مورد تحسین به خاطر وادار کردن شوروی به ترک خاک ایران، در ۲۷–۱۳۲۶ تهدیدکننده منافع انگلستان در خوزستان و بحرین و در سال ۱۳۳۰ جانشینی مناسب برای مصدق می دانست. بی شک سیاست شخص قوام در بهره برداری حداکثری از فرصت ها و موقعیت های مختلف در این چرخش های متناقض دخیل بوده است. قوام السلطنه به کشاورزی و بویژه چای کاری علاقه داشت. ابتدا ۲۴ هکتار از باغهای میرزا احمد خان سالار مؤید (صفاری) را در لاهیجان و سپس این زمینها را به ۷۲ هکتار توسعه داد و به کشتزار چای تبدیل کرد. بزرگترین کارخانه چای را هم در بازکیاگوراب گیلان نزدیک بیمارستان سیدالشهدای کنونی با ماشین آلات آلمانی ساخت که «کارخانه نو» نامیده شد. خودش هر ساله در فصل برداشت چای به گیلان می رفت و در یک طبقه از این کارخانه ساکن می شد. پس از مرگ قوام، این کارخانه به پسر خردسالش به ارث رسید اما آن را پسر پیشکارش ابراهیم خان چاردهی اداره می کرد تا اینکه پس از انقلاب، کارخانه مصادره شد و به تملک بنیاد مستضعفان درآمد. این کارخانه از اواسط دهه هشتاد خورشیدی تعطیل شد. قوام برای بازکیاگوراب جاده کشید، بیمارستانی ساخت که به نام او نامیده شد اما پس از انقلاب مصادره و نامش به سیدالشهدا تغییر داده شد. او همچنین برای اهالی این روستا، حمام و مدرسه و ده باب خانه برای سکونت کارکنان کارخانه ساخت که این خانه ها هم پس از انقلاب مصادره شدند. همسر اصلی قوام السلطنه شازده خانم نام داشت که از او بچه دار نشد. قوام برای اینکه صاحب فرزندی شود با دختری به نام زهرا علیزاده اهل روستای رودبنه لاهیجان ازدواج کرد و او را در خانه ای اسکان داد که نزدیک کارخانه برایش آماده کرد. اما زهرا علیزاده نتوانست بچه بیاورد و قوام او را طلاق داد. قوام سپس زهرا دلشاد را به همسری گرفت که دختر یکی از پیشکارهای کارخانه اش بود و دلشاد توانست برای قوام پسری به نام حسین به دنیا بیاورد. قوام زهرا دلشاد را به تهران برد و خانه ای در انتهای خیابان کاخ (فلسطین کنونی) به بهای ۱۶۰ هزار تومان برایش خرید. در سال ۱۳۹۶ زهرا دلشاد هنوز زنده و ساکن تهران بوده است. سرانجام احمد قوام در تاریخ ۳۱ تیر ۱۳۳۴ و در سن هشتاد و دو سالگی به علت سکته مغزی از دنیا رفت.
[ { "answer1": "در زمان قاجار لقب \"قوام السلطنه\" یافت", "answer2": "محمدرضا شاه به او لقب حضرت اشرف را داد", "distance": 40, "question": "احمد قوام چه القابی در دوران قاجار و پهلوی دریافت کرد و یکی از دلایل گرفتن لقب حضرت اشرف توسط او چه بود؟" }, { "answer1": "قوام موفق شد تمام این شورش ها را با موفقیت سرکوب کند", "answer2": "واگذاری امتیاز ۵ ساله نفت شمال به شرکت آمریکایی استاندارد اویل", "distance": 61, "question": "قوام چگونه با شورش ها در دوران نخست وزیری خود مقابله کرد و چه امتیازی به شرکت آمریکایی واگذار کرد که بازخوردهای منفی داشت؟" }, { "answer1": "در ۲۷ خرداد ۱۳۰۱ با رأی اعتماد مجلس نخست وزیر شد", "answer2": "در لایحه دیگری کلنل شوراتسکف آمریکایی نیز برای مستشاری ژاندارمری استخدام شد", "distance": 4380, "question": "قوام در کدام دوره نخست وزیری، مستشاران آمریکایی را برای سامان دادن به اوضاع مالی به ایران دعوت کرد و این کار به استخدام چه کسی برای ژاندارمری منجر شد؟" }, { "answer1": "پس از کناره گیری از نخست وزیری بر کرسی مجلس نشست", "answer2": "به دنبال پرونده سازی رضاخان سردارسپه علیه او به اتهام توطئه برای قتل خود، بازداشت شد.", "distance": 113, "question": "قوام پس از استعفا از نخست وزیری در دوره دوم چه کرد و چه اتهامی در زمان حکومت رضاشاه به او زده شد؟" }, { "answer1": "با رفتار خشونت آمیز شهربانی در تهران و کشته شدن تظاهر کنندگان در روز سی تیر، قوام مجبور به استعفاء شد", "answer2": "مجلس هفدهم پس از این حادثه قوام را مهدورالدم دانسته و حکم مصادره اموالش را به نفع شهدای سی تیر صادر کرد.", "distance": 182, "question": "چرا قوام از نخست وزیری در سال 1331 استعفا داد و چه اتهامی پس از آن به او زده شد؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
282
: کمپانی یونایتد فروت کمپانی یونایتد فروت یک شرکت سهامی عام آمریکایی است که میوه های استوایی (بالاخص موز) کشت شده در مزارع آمریکای مرکزی و آمریکای جنوبی را در بازارهای ایالات متحده آمریکا و اروپا به فروش می رساند. این کمپانی در سال ۱۸۹۹ میلادی از ادغام دو شرکت بازرگانی موز ماینور سی.کیت و کمپانی میوه بوستون اندرو دبلیو پرستون شکل گرفت. در اوایل و اواسط قرن بیستم به سرعت رشد کرد و بخش عظیمی از مزرعه ها و شبکه حمل و نقلی در آمریکای مرکزی، سواحل کارائیب، کلمبیا، اکوادور و هند غربی را در اختیار گرفت. اگرچه این کمپانی با کمپانی استاندارد فروت (بعدها کمپانی موادغذایی دُل) بر سر بازار جهانی موز در رقابت بود اما توانست حق انحصاری بازار بعضی مناطق مانند کاستاریکا، هندوراس، گواتمالا، که به جمهوری موزفروش معروف گشتند را دردست بگیرد. یونایتد فروت کشمکش های سیاسی و اقتصادی طولانی مدت و عمیقی در برخی کشورهای آمریکای لاتین داشته است. منتقدان اغلب آن را متهم به سیاست استثماریاستعمار نو می کنند و آن را نمونه اولیه تأثیر شرکت های چندملیتی بر سیاست های داخلی جمهوری های موزفروش می دانند. پس از یک دوره کاهش درآمدها، یونایتد فروت در سال ۱۹۷۰ با شرکت ای ام کی ادغام شد و شرکت یونایتد برند را تأسیس نمودند. در سال ۱۹۸۴، کارل لیندر جونیور یونایتد برند را به شرکت چیکیتا برند اینترنشنال تبدیل کرد. در سال ۱۸۷۱، هنری میگز، مؤسس راه آهن ایالات متحده آمریکا، قراردادی با دولت کاستاریکا مبنی برکشیدن راه آهن بین سن خوزه و بندر لیمون در کاراییب امضا کرد. ماینور سی. کیت خواهرزاده میگز به عنوان دستیار او در کاستاریکا حضور داشت. کیت پس از مرگ میگز در سال ۱۸۷۷ ادارهٔ تجارت او را بر عهده گرفت. کیت از مزارع موز به عنوان منبع غذایی ارزان قیمت برای کارگرانش شروع به استفاده کرد. در سال ۱۸۸۲، دولت کاستاریکا از پرداخت هزینه ها سرباز زد در حالی که کیت ۱٫۲ میلیون دلار به بانک های لندن و سرمایه گذارها به خاطر ادامه پروژه مهندسی پیچیده اش بدهکار بود. در سال ۱۸۸۴، پروسپرو فرناندز اوریمونو رئیس جمهور کاستاریکا، در پی مذاکرات پذیرفت در ازای بدهی های دولت کاستاریکا به ۸۰۰۰ جریب (۳۲۰۰ کیلومتر مربع) زمین معاف از مالیات در امتداد راه آهن به کیت بدهد، همچنین اداره راه آهن کاستاریکا رو با قراردادی ۹۹ سال به او سپرد. راه آهن سال ۱۸۹۰ تکمیل شد اما درآمد حاصل از آن، برای پرداخت بدهی های کیت کافی نبود. از طرف دیگر، رشد موز در زمین های او خوب بود، و ابتدا با قطار به بندر لیمون و سپس با کشتی به ایالات متحده آمریکا صادر کرد. درآمد حاصل از آن بسیار خوب بود. سرانجام کیت بر بازار موز در آمریکای مرکزی و امتداد سواحل کارائیب کلمبیا چیره گشت. در ۱۸۹۹، کیت هنگامی که شرکتش یک دلال نیویورکی بود یک و نیم میلیون دلار از دست داد و در آستانه ورشکستگی قرار گرفت. سپس به بوستون در ماساچوست رفت و تا با رقیب خود شرکت بوستون فروت شریک بشود. مؤسس شرکت میوه بوستون توسط لورنزو داو بیکر بود، یک ملوان که به همراه اندرو دبلیو پرستون در ۱۸۷۰ اولین بار موزش را در جامایکا خریداری کرده بود. وکیل پرستونُ بردلی پالمر، برای حل مشکلات شراکت، پخش و اجرا برنامه ای تنظیم کرده بود. شرکت ادغام شده با نام یونایتد فروت، به ریاست پرستون و نایب رئیسی کیت بنیان گذاشته شد. پالمر نیز عضو ثابت هیئت رئیسه گشت و برای دوره ای طولانی نیز مدیر شرکت بود. از دیدگاه کسب و کار، بردلی پالمر، یونایتد فروت بود. پرستون مزارعش در هند غربی، یک ناوگان کشتی بخار و بازاری در شمال شرقی آمریکا کیت مزارعش و خطوط راه آهنش در آمریکای مرکزی و بازارش در جنوب و جنوب غربی را به اشتراک گذاشتند. شرکت آن ها، یونایتد فروت، ۱۱۲۳۰۰۰۰ میلیون دلار سرمایه داشت. یونایتد فروت به مدیریت پالمر ۱۴ شرکت رقیب را به صورت کامل یا بخشی از آن را خریداری نمود و آن ها ۸۰٪ بازار موز ایالات متحده آمریکا را در اختیار گرفتند. کمپانی به موفقیت خوبی دست یافت. بردلی پالمر در یک شب به یک متخصص قواعد تجارت تبدیل شده بود. او بعدها مشاور رئیس جمهوران و یکی از نمایندگان کنگره شد. در سال ۱۹۰۱، کشور گؤاتمالا از یونایتد فروت را استخدام کرد تا خدمات پستی این کشور را سر و سامان بخشد. در سال ۱۹۱۳، یونایتد فروت، شرکت رادیو و تلگراف استوایی را تأسیس نمود. در سال ۱۹۳۰، بیش از ۲۰ عدد از شرکت های رقیب را جذب کرد و درآمدی ۲۱۵ میلیون دلاری کسب کرد و تبدیل به بزرگترین کارفرما در آمریکای مرکزی شد. در سال ۱۹۳۰، سم زمورای (ملقب به مرد موزی) شرکت خود، کویامل فروت را به یونایتد فروت فروخت و خود را از تجارت میوه بازنشست کرد. در سال ۱۹۳۳، بر اثر سوء مدیریت ارزش یونایتد فروت سقوط کرد و یک رقیب مدیریت آن را بر عهده گرفت. زمورای به هیئت رئیسه در نیواورلئانز اضافه شد و یونایتد فروت به رونق خود به مدیریت سم زمورای ادامه داد. در سال ۱۹۵۱ سم زمورای از مدیریت یونایتد فروت استعفا داد. الی ام بلک در سال ۱۹۶۸، ۷۳۳۰۰۰ سهم از شرکت یونایتد فروت را خریداری کرد و به تدریج به شرکت بزرگترین سرمایه دار آن بدل شد. در ژوئن ۱۹۷۰ بلک یونایتد فروت را با شرکت، ای ام کی (شرکت بسته بندی گوشت جان مورل) ادغام کرد و یونایتد برندز را پایه گذاری کرد. یونایتد فروت از آنچه بلک محاسبه کرده بود کمتر سود داشت و سوء مدیریت بلک نیز باعث شد تا شرکت را بدهی فلج کند. در سال ۱۹۷۴ با نابود شدن بسیاری از مزارع هندوراس با طوفان مرگبار فیفی وضعیت شرکت بدتر شد. در روز سوم فوریه سال ۱۹۷۵، بلک با پریدن از پنجره دفتر خود در طبقه چهل و چهارم ساختمان مت لایف در نیویورک خودکشی کرد. کمی بعد کمیسیون بورس و اوراق بهادار آمریکا طرح یونایتد برند را که ۱٫۲۵ میلیون دلار به رئیس جمهور هندوراس، اسوالدو لوپز آرلانو، رشوه داده بود و به او قول داده بود در صورت کاهش مالیات صادرات ۱٫۲۵ میلیون دلار دیگر نیز به او پرداخت خواهد کرد، فاش نمود. پس از آن سهام یونایتد برند سقوط کرد و آرلانو توسط یک کودتای نظامی برکنار گشت. پس از خودکشی بلک، گروه مالی آمریکا در سینسینتی، اوهایو، یکی از شرکت های میلیاردر کارل لیندنر جونیور، یونایتد برندز را خرید. در آگوست ۱۹۸۴، لیندنر کنترل شرکت را در دست گرفت و نام آن را به چیکیتا برندز اینترنشنال تغییر داد و در سال ۱۹۸۵ هیئت مدیره به سینسینتی منتقل شد. اگرچه سال ها رقیب اصلی یونایتد برندز، استاندارد فروت کمپانی بود، اما الآن شرکت غذایی دل اصلی ترین رقیب این چیکیتا برندز اینترنشنال است. یونایتد فروت بخش عظیمی صاحب بخش عظیمی از دشت های کارائیب بود. همچنین بر حمل و نقل منطقه نیز با خطوط راه آهن خود و کشتی های بخار ناوگان سفید بزرگ چیره شد. علاوه بر این در سال ۱۹۱۳ با تأسیس شرکت رادیو و تلگراف استوایی شاخه هایش را گسترده کرد. همچنین راه و روش کسب درآمد شرکت، در عدم پرداخت مالیات و گرفتن مزایا و امتیازات از دولت های محلی، به یونایتد فروت اجازه داد تا تشکیلات اقتصاد تحت محاصره را در منطقه بنیان نهد، که در آن سرمایه گذاری شرکت شامل کارمندان خود و سرمایه گذاران خارجی می شود و هیچ امتیازی از عایدات صادرات به دولت تعلق نمی گیرد. یکی از تاکتیک های شرکت برای حفظ تسلط بر بازار، کنترل کردن توزیع مزرعه های موز بود. شرکت ادعا می کرد به خاطر طوفان ها، آفت ها و دیگر مشکلات طبیعی نیاز به حفظ زمین های اضافه و رزرو دارد. در عمل، یونایتد فروت این قدرت را داشت تا از کارهای دولت در دادن مزارع به روستاییان که می خواستند در تجارت موز سهیم باشند، پیشگیری کند. در واقع یونایتد فروت به شدت به دستکاری در قوانین کاربری زمین متکی بود. این انحصار طلبی یونایتد عواقب طولانی مدتی برای منطقه داشت. شرکت برای نگه داشتن زمین های نابرابر به نیاز امتیازات دولتی داشت، این بدین معنی است که شرکت داری نفوذهای سیاسی در بین دولت ها بود، اگرچه خودش یک شرکت آمریکایی بود. در حقیقت، همین اعمال نفوذها باعث اختراع اصطلاح «جمهوری موزفروش» به نمایندگی دیکتاتوری های پست شد. جمهوری های موزفروش اولین بار توسط او. هنری نویسنده معروف آمریکایی به کار برده شد. . یونایتد فروت در تمام طول حیاتش مشغول ساخت مزارع برای کشت موز بوده است و تکرار این کار هنگامی که شرکت پیشرفت کرد موجب آسیب دیدن محیط زیست شد. از بین بردن جنگل ها، مناطق باتلاقی و دشت ها شد و فاضلاب ها، سیم کشی و سیستم آب رسانی هم از دیگر عوامل ضرر رساندن به محیط زیست بود. اکوسیستم موجود در این مناطق نابود شد و تنوع گونه ها از بین رفت. با از دست رفتن تنوع گونه ها، دیگر فعالیت های طبیعت که برای گیاهان و حیوانات لازم بود از بین رفتند. . تکنیک های غلط کشاورزی باعث ضرر رساندن به تنوع جانداران و زمین شد. یونایتد فروت با از بین بردن جنگل ها و کشیدن آب مرداب ها محیط های مناسب برای رشد موز را فراهم می کرد. یکی از کارهای معمول یونایتد فروت، عملی معروف به «تغییر مزرعه کشاورزی» بود. در این عمل منابع هیدورلوژیکی و حاصلخیزی در یک مکان را دراختیار می گرفتند و هنگامی که مزرعه آفت زده می شد یا دیگر حاصلخیز نبود به زمین دیگری نقل مکان می کردند. این بدین معنی است که کمپانی یک زمین را نابود می کرد و سپس وقتی بی استفاده شد، به زمینی دیگر یورش می برد. یونایتد فروت چند معیار توسعه سازمان ملل را توسعه داد. در آمریکای مرکزی خط های راه آهن گسترده، بندرها، فرصت های شغلی و حمل و نقل به وجود آورد. همچنین شرکت مدرسه های متعددی برای مردمی که در زمین های شرکت زندگی یا کار می کردند، احداث کرد. از طرف دیگر، شرکت اجازه داد تا زمین های غیر کشتی زیادی تحت مالکیت او باقی بماند، و در گواتمالا و جاهای دیگر دولت محلی را از احداث بزرگراه دلسرد کرد تا انحصار حمل و نقل در دست راه آهن و در واقع یونایتد فروت باقی بماند و سود آن کاهش نیابد. یونایتد فروت همچنین حداقل یک راه آهن از هزاران خط خود را هنگام ترک منطقه نابود کرد. در سال ۱۹۵۴، رئیس جمهور منتخب مردم گواتمالا، سرهنگ جیکوب آربنز گوزمان، توسط سرهنگ کارلوس کاستیلو آرماس که از هندوراس حمله کرده بود و با پشتیبانی نیروهای آمریکایی سرنگون شد. نیروهای نظامی تحت مدیریت آیزنهاور، در سازمان سیا آموزش داده شده و تجهیز شدند. رؤسای یونایتد فروت هری ترومن و آیزنهاور را متقاعد کردند که آربنز تمایل دارد گواتمالا به کشورهای بلوک شرق بپیوندد. به غیر از موضوع مورد بحث تمایلات کمونیستی آربنز، یونایتد فروت توسط دولت آربنز به علت وضع قوانین اصلاحات عرضی و قانون کار تهدید می شد. یونایتد فروت بزرگترین زمین دار گواتمالا بود و قانون اصلاحات عرضی آربنز تصریح می کرد که یونایتد فروت باید ۴۰ درصد از زمین های خود را واگذار نماید. صاحب منصبان آمریکا مدرک قابل استنادی در ارتباط با تهدید کمونیستی آربنز نیافتند اگرچه روابط آیزنهاور و یونایتد فروت به خوبی نفوذ یونایتد فروت را در تشکیلات سیاست خارجه ایالات متحده نشان می دهد. وزارت امور خارجه ایالات متحده آمریکا جان فاستر دالس دشمن قسم خورده کمونیسم، کسی که شرکت حقوقی سالیوان و کرامول به نمایندگی یونایتد فروت بدل کرد. برادر وی، آلن دالس مدیر سیا و عضو هیئت مدیره یونایتد فروت بود. یونایتد فروت تنهای شرکتی است که یک فرد شناخته شده در سیا داشت. برادر معاون وزیر امور خارجه در مسائل داخلی، جان مورس کابوت، مدتی رئیس یونایتد فروت بود. اد وایتمن، بزرگترین کسی که در دولت برای یونایتد فروت لابی می کرد، با ان وایتمن، منشی شخصی رئیس جمهور آیزنهاور از دواج کرد. بسیاری از اشخاصی که در وقایع گواتمالا نقش داشتند، به طور مستقیم با یونایتد فروت در ارتباط بوند. به هر ترتیب، سرنگونی آربنز، نتوانست سودی به شرکت برساند. سهام و سود شرکت به سرعت کاهش یافت. آیزنهاور با اعمال قوانین رقابتی در برابر شرکت در سال ۱۹۵۸ کرد. سال ۱۹۷۲ یونایتد فروت زمین های کمی که در گواتمالا برایش مانده بود پس از بیش از یک دهه زیان فروخت. گرچه دولت آربنز سقوط کرد اما کارگران در هندوراس در برابر شرکت دست به اعتصابی عمومی زدند که به سرعت کشور را فلج کرد و در گواتمالا کارگران به شرایط مطلوب تری رسیدند و دارای قدرت نفوذ بیشتری شدند. املاک یونایتد فروت در کوبا شامل کارخانه های شکر در جزایر شرق این کشور می شد که در سال ۱۹۵۹ توسط دولت انقلابی کوبا به رهبری فیدل کاسترو مصادره شدند. در سال ۱۹۶۰ کاسترو شرکت را به کمک به تبعیدی های کوبا و حمایت از رئیس دولت سابق، فولخنثیو باتیستا ثالدیوار برای حمله ای از راه آبی متهم کرد. کاسترو به ایالات متحده هشدار داد که «کوبا گواتمالایی دیگر نیست». این یکی از نبردهای دیپلماتیک پیش از عملیات خلیج خوک ها بود. یکی از بدنامی های شرکت یونایتد فروت به خاطر نحوه شکستن اعتصاب کارگران در ۲۸ نوامبر ۱۹۲۸ میلادی در سواحل کارائیبی کلمبیا، نزدیک سانتا مارتا می باشد. در روز ۶ دسامبر، ارتش کلمبیا در گروه هایی به فرمان ژنرال کورتس وارگاس، به روی اعتصاب کنندگانی که در میدان مرکزی شهر سیناگا تجمع کرده بودند، آتش گشودند. تلفات را بین ۴۷ تا ۲۰۰۰ نفر تخمین می زنند. نظامی ها عمل خود را این گونه توجیه کردند که اعتصاب کنندگان خرابکارانی سیاسی زیر فرمان انقلابیون کمونیستی بودند. نماینده کنگره کلمبیا، جرج الیسر گایتان ادعا کرد ارتش براساس دستورالعمل های یونایتد فروت عمل کرده است. به دنبال رسوایی همکاری رئیس جمهور میگل آبادیا مندز از حزب محافظه کار و ناکامی در انتخابات ۱۹۳۰، سلطه ۴۴ ساله این حزب بر کلمبیا پایان یافت. ژنرال کورتس وارگاس که فرمان آتش را داده بود بعدها ادعا کرد به این علت آن فرمان را صادر کرده است که اطلاعاتی به دست آورده بود که نشان می داده نیروی دریایی آمریکا برای حمایت از پرسنل و کارکنان یونایتد فروت به خاک کلمبیا نزدیک می شود و این فرمان او از تهاجم ایالات متحده جلوگیری می کند. این ادعا در سنا قویا رد شد، به ویژه جرج الیسر گایتان که گفته بود این گلوله ها برای مقابله با دشمن خارجی باید مصرف می شده است. در تلگرام سفیر آمریکا در بوگوتا به وزیر امورخارجه ایالات متحده به تاریخ ۵ دسامبر ۱۹۲۸ آمده است: «من وضعیت اعتصابات کارگران میوه در سانتا مارتا را از طریق نماینده یونایتد فروت در اینجا دنبال می کنم، همچنین وزیر امورخارجه [کلمبیا] شنبه به من گفت که دولت [کلمبیا] افراد بیشتری را برای توقیف رهبران و اعتصاب و فرستادن آن ها به زندان کارتاگنا به آنجا اعزام می کند، دولت برای حراست از منافع آمریکا تلاش کافی کرده است.» در تلگرام سفیر آمریکا در بوگوتا به وزیر امورخارجه ایالات متحده به تاریخ ۷ دسامبر ۱۹۲۸ آمده است: «وضعیت شهر سانتا مانتا بدون شک حاد است، مناطق خارجی شورش به پا شده است؛ وزیر گفته است که مهمات به اندازه کافی نیست. کشته ها و زخمی های اعتصاب کنندگان تا به الآن به عدد پنجاه تن رسیده است. دولت از حمله به اعتصاب کنندگان به محض آن که کشتی های سرباز در اوایل هفته آینده برسند، سخن می گوید» در سخنان سفیر آمریکا در بوگوتا به وزیر امورخارجه ایالات متحده به تاریخ ۲۹ دسامبر ۱۹۲۸ چنین آمده است: «احتراماً گزارش می کنم که مشاور قانونی یونایتد فروت دیروز به من گفت در آشوب اخیر تعداد کشته شده های اعتصاب کنندگان توسط مقامات نظامی کلمبیا به حدود پانصد تا ششصد تن رسیده است؛ در حالیکه تنها یک سرباز کشته شده است.» در تلگرام سفیر آمریکا در بوگوتا به وزیر امور خارجه ایالات متحده به تاریخ ۱۶ ژانویه ۱۹۲۸ نیز چنین آمده است: «احتراماً گزارش می کنم که نماینده یونایتد فروت دیروز به من گفت تعداد کشته شدگان اعتصاب کنندگان توسط مقامات نظامی کلمبیا از هزار تن تجاوز کرده است» قتل عام موز یکی از اتفاقات اصلی بود که مقدمه بوگاتزو گشت، دوران خشن بعد از آن به ال ویولنسا (دوران خشونت) معروف گشت، و چریک ها در جبهه ملی دو دستگی به وجود آوردند، و درگیری های مسلحانه در کلمبیا افزایش یافت. یونایتد فروت بارها به دادن رشوه برای امتیازهای تجارت، جرم های کارگرانش و کاهش مالیات به دولت های کشورهایی که در آن تجارت داشت و کارهای ظالمانه برای تثبیت انحصار خود، متهم شد. بارها خبرنگاران با عنوان «ال پولپو» به شرکت مراجعه کردند و دسته های چپ گرا کارگران شرکت را تشویق کردند که با آن ها برخورد کنند. منتقدین اصلی شرکت به بخش های اصلی گفتمان کمونیسم در برخی کشورهای آمریکای لاتین تبدیل شدند، جایی که فعالیت های شرکت اغلب به عنوان مثالی از نظریه سرمایه داری امپریالیست ولادیمیر لنین در نظر گرفته می شد. بسیاری از نویسندگان چپ گرای آمریکای لاتین از جمله کالوس لوئیس فالاس و کارمن لیرا از کاستاریکا، رامون آمایا آمادور از هندوراس، آگوستو مونترسو و میگل آنخل آستوریاس از گواتمالا، گابریل گارسیا مارکز از کلمبیا، پابلو نرودا از شیلی در آثارشان علیه این کمپانی نوشته اند. سیاست های یونایتد فروت همچنین بارها توسط خبرنگاران، سیاست مداران و هنرمندان در ایالات متحده آمریکا مور انتقاد قرار گرفته است. استیون ون زندت در سال ۱۹۸۷ آهنگی به نام «میوه تلخ» منتشر کرد که شعر آن به یک زندگی سخت برای یک شرکت در یک جای خیلی دور اشاره می کرد و در موزیک ویدئو نمایی روستایی با باغ نارنجی رنگ که توسط یک مدیر ثروتمند نظارت می شود. اگرچه شعر و منظره موضوعی عمومی داشتند، اما احتمالاً به یونایتد فروت (یا جانشینش چیکیتا) اشاره داشته است. اولین رمان نویسنده معروف کلمبیایی آلوارو کپدا سامودیو با نام خانه بزرگ (به اسپانیایی: La Casa Grande) به قتل عام موز اشاره دارد. خود نویسنده این اثر در نزدیکی این اتفاقات رشد کرده است و به خوبی از آن روزها اطلاع دارد. نقطه اوج رمان صد سال تنهایی نوشته نویسنده برنده نوبل گابریل گارسیا مارکز نیز برپایه این اتفاقات نوشته شده است. خود او بعدها اشاره کرد برخی بستگان او طرفداران مالکان آمریکایی را گرفته بودند و روستاییان ضعیف را مشتی خرابکار نامیده بودند. در این کتاب تمام بدبختی هایی که خارجی ها برای این شهر دورافتاده به وجود می آورند را با ورود قطار هم زمان می داند. از ورود قطار و ترس و دلهرهٔ همراه آن می توان حدس زد منظور مارکز شرکت یونایتد فروت است و به ورود آن ها برای ساخت راه آهن به این نواحی و سپس تصاحب مزارع موز اشاره دارد. همچنین کمی بعدتر مارکز به شخصی اشاره می کند که با مهمان نوازی آن ها وارد خانه خانواده اصلی داستان می شود. شخص هربرت نماد شرکت یونایتد فروت بوده و با موز تازه آشنا می شود. هم چنین شروع به کار شرکت هم این چنین ذکر شده است: همچنین وضع ماکوندو (روستایی که نماد کلمبیاست) را پس از ورود تاجران موز این گونه یاد می کند. در این بخش به نفوذ سیاسی یونایتد فروت در میان شهردار و مقامات محلی (مجاز از دولت کلمبیا) نشان می دهد. در این داستان همچنین هنگامی که سرهنگ آئورلیانو بوئندیا تهدید می کند که همین روزها به دست فرزندانش سلاح می دهد تا آن ها را از شر خارجیان خلاص کنند یک به یک پسرانش به قتل می رسند. کمی بعد مارکز به خواسته ها و مطالبات کارگران شرکت موز اشاره می کند که شرکت موز پاسخگوی آن ها نیست. او وضع بد کارگران را این گونه توصیف می کند: بعد از چندی اعتصاب درمی گیرد و وکلای محلی در دادگاه آن ها را با حیله شکست می دهند. همچنین کارگران به دیوان عالی پناه می برند که دیوان عالی آن ها را دارای صلاحیت نمی داند و سپس اعلام می کند: در ادامه کارگران از پرداختن به زراعت سرباز می زنند و ارتش برای برقراری نظم عمومی وارد می شوند و به کارهای کارخانه می رسند. در این جا کارگران به خرابکاری هایی از قبیل آسیب رساندن به راه آهن و سیم های تلگراف و آتش زدن مزارع برای جلوگیری از کار ارتش دست می زنند. سپس مقامات از کارگران می خواهند در میدان کوچک ایستگاه راه آهن ماکوندو (مانند میدان کوچک سانتا مانتا) جمع شوند. این میدان این گونه توصیف می شود: در بخشی از رمان نام ژنرال کارلوس کورتس وارگاس که مسئول قتل عام موز بوده است نیز ذکر می شود: در انتها مردم به گلوله بسته می شوند: اما در ماکوندو به شکلی عجیب و نمادین هیچ کس کشتار همان روز را به یاد ندارد که نمادی از واقعه قتل عام موز است: در مارچ ۲۰۰۷، در دادگاه فدرال آمریکا چیکویتا محکوم به کمک و تجهیز سازمان های تروریستی شد. به گزارش وزارت دادگستری آمریکا، چیکیتا و شرکت های تابعه آن از سال ۱۹۹۷ تا ۲۰۰۴، ماهانه ۱٫۷ میلیون دلار به گروه تروریستی کلمبیایی به نام نیروهای متحد دفاع از خود (AUC) پرداخت کرده است در حالی که این گروه از سال ۲۰۰۱ به عنوان گروهی تروریستی شناخته می شده است. تحت شرایط دادخواست، چیکوئیتا برندز پذیرفت تا ۲۵ میلیون دلار را به قربانیان گروه تروریستی نیروهای متحد دفاع کلمبیا بپردازد. این گروه تروریستی منافع شرکت را در منطقه تأمین کرده بود. این جدیدترین اقدام یونایتد فروت برای اعمال قدرت و نفوذ در دولت ها یا سیاست های سازمان های تشکیل شده ملی است که برای دراختیار گرفتن انحصار بخش بزرگی از کشاورزی بین المللی صورت می گیرد. در هر جایی از آمریکای مرکزی یا جنوبی که منافع آمریکایی ها در آن جاست و از قدرت کافی برخوردارند می توانید تصمیم گیری های آن ها برای نتیجه انتخابات های ریاست جمهوری، انتخابات های محلی یا حتی اجرای قوانین بر له یا علیه کسی را ببیند. در این مورد چیکویتا برندز اعتراف کرد که برای سکوت مؤسسین اتحادیه و ارعاب کشاورزان برای فروش محصولات خود به چیکویتا برندز مبلغی را پرداخت کرده و حتی به آن ها برای نیل به اهدافشان اسلحه نیز ارائه داده است (۳۰۰۰ کلاشنیکف). طبق توافق دولت کلمبیا و چیکویتا برندز، این کمپانی می تواند نام شهروندان آمریکایی واسطه با نیروهای متحد دفاع کلمبیا را به ازای تسکین ۳۹۰ خانواده قربانی، حفظ کند. مجله فوربس، AUC را مسئول بسیاری از قتل عام های کلمبیا و یکی از بزرگ ترین گروه های قاچاقچی کوکائین در این کشور معرفی کرده است. با ۱۵ تا ۲۰ هزار نیروی مسلح، نیروهای متحد دفاع از خود کلمبیا به راحتی به موارد متعددی از بچه دزدی، شکنجه، ربودن افراد، تجاوز، قتل، آزار جسمی، اخاذی و حمل و نقل مواد مخدر دست می زند. یکی از چندین قتل عام گسترده این سازمان در سال ۲۰۰۱ انجام شد، وقتی AUC، در حال دریافت پول چیکیتا بود در ۱۷ ژانویه، ۸۰ نفر از نیروهای شبه نظامی AUC وارد حومه شهر چنگو شدند و ۲۴ نفر را با خرد کردن جمجمه سرشان توسط پتک های سنگی کشتند. AUC در سال ۲۰۰۱ باعث شد تا بیش از ۴۳ درصد جمعیت کل کلمبیا بی خانمان شوند. البته در این میان دولت کلمبیا هم متهم به استفاده از قدرت AUC برای تبعید اجباری دهقانان شده است.
[ { "answer1": "این کمپانی در سال ۱۸۹۹ میلادی از ادغام دو شرکت بازرگانی موز ماینور سی.کیت و کمپانی میوه بوستون اندرو دبلیو پرستون شکل گرفت.", "answer2": "شرکت ادغام شده با نام یونایتد فروت، به ریاست پرستون و نایب رئیسی کیت بنیان گذاشته شد.", "distance": 2517, "question": "یونایتد فروت در ابتدا چگونه شکل گرفت و چه کسی مدیریت آن را برعهده داشت؟" }, { "answer1": "در سال ۱۹۳۳، بر اثر سوء مدیریت ارزش یونایتد فروت سقوط کرد و یک رقیب مدیریت آن را بر عهده گرفت.", "answer2": "زمورای به هیئت رئیسه در نیواورلئانز اضافه شد و یونایتد فروت به رونق خود به مدیریت سم زمورای ادامه داد.", "distance": 95, "question": "چرا یونایتد فروت در سال ۱۹۳۳ سقوط کرد و چه کسی آن را دوباره به رونق رساند؟" }, { "answer1": "در سال ۱۹۸۴، کارل لیندر جونیور یونایتد برند را به شرکت چیکیتا برند اینترنشنال تبدیل کرد.", "answer2": "اگرچه سال ها رقیب اصلی یونایتد برندز، استاندارد فروت کمپانی بود، اما الآن شرکت غذایی دل اصلی ترین رقیب این چیکیتا برندز اینترنشنال است.", "distance": 4226, "question": "چه کسی شرکت یونایتد برندز را به چیکیتا برندز اینترنشنال تبدیل کرد و رقابت اصلی این شرکت با چه شرکتی است؟" }, { "answer1": "یکی از بدنامی های شرکت یونایتد فروت به خاطر نحوه شکستن اعتصاب کارگران در ۲۸ نوامبر ۱۹۲۸ میلادی در سواحل کارائیبی کلمبیا، نزدیک سانتا مارتا می باشد.", "answer2": "نماینده کنگره کلمبیا، جرج الیسر گایتان ادعا کرد ارتش براساس دستورالعمل های یونایتد فروت عمل کرده است.", "distance": 455, "question": "کشتار کارگران در کلمبیا در چه سالی و توسط چه کسی انجام شد و چه کسی ادعا کرد که ارتش براساس دستورالعمل‌های یونایتد فروت عمل کرده است؟" }, { "answer1": "یونایتد فروت در تمام طول حیاتش مشغول ساخت مزارع برای کشت موز بوده است و تکرار این کار هنگامی که شرکت پیشرفت کرد موجب آسیب دیدن محیط زیست شد. از بین بردن جنگل ها، مناطق باتلاقی و دشت ها شد و فاضلاب ها، سیم کشی و سیستم آب رسانی هم از دیگر عوامل ضرر رساندن به محیط زیست بود.", "answer2": "یکی از تاکتیک های شرکت برای حفظ تسلط بر بازار، کنترل کردن توزیع مزرعه های موز بود. شرکت ادعا می کرد به خاطر طوفان ها، آفت ها و دیگر مشکلات طبیعی نیاز به حفظ زمین های اضافه و رزرو دارد.", "distance": 797, "question": "یونایتد فروت چگونه بر محیط زیست تاثیر منفی گذاشت و از چه روشی برای حفظ تسلط بر بازار استفاده میکرد؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
283
: کلمار فرایهر فن در گلتس ویلهلم لئوپولد کلمار فرایِر فون در گولتس (Wilhelm Leopold Colmar Freiherr von der Goltz؛ ۱۲ اوت ۱۸۴۳_۱۹ آوریل ۱۹۱۶) همچنین شناخته شده به عنوان گولتس پاشا، یک فیلدمارشال پروسی و نویسنده نظامی بود. گولتس در آلفید بیلکنفلد در پروس شرقی (که بعدها گولتس هاوزن و سپس ایوانووکا که هم اکنون بخشی از استان کالینینگراد در روسیه است، خوانده شد) در خانواده ای اشرافی که تضعیف شده بود، پا به عرصه وجود گذاشت. پدرش حدود نوزده سال را در ارتش پروس گذرانید ولی به درجه ای بهتر از ستوان دست نیافت و تلاش هایش به عنوان کشاورز نیز نتایجی چندان به بار نیاوردند. در سالی که گولتس به شش سالگی رسیده و درحال سفر به دانتزیگ بودند، پدر توسط وبا از پای درآمد. گولتس در سال ۱۸۶۱ با درجه ستوان دومی وارد پیاده نظام ارتش پروس گردید تا در تیپ پنجم پیاده نظام پروس شرقی خدمت کند. در طول سال ۱۸۶۴ او در مأموریت مرزی شرکت کرده و بعد از آن وارد آکادمی نظامی برلن شد اما موقتاً از دانشگاه کناره گرفت تا در جنگ اتریش و پروس در ۱۸۶۶ شرکت جوید که البته زخمی گشت. در ۱۸۶۷ به خدمت بخش توپوگرافی ستاد ارتش درآمده و در بدو جنگ فرانسه و پروس ۱۸۷۰ وارد ستاد پرنس فریدریش کارل، فرمانده ارتش دوم گردید و در نبرد محاصره متز شرکت داشت. با پایان این جنگ تاریخی که منجر به تشکیل امپراتوری آلمان شد، گولتس با ارتقای مقام به درجه سروان، به سمت پروفسور مدرسه نظامی برگزیده شد و در بخش [مطالعات] تاریخ نظامیِ ستاد مشغول به کار شد. در این زمان بود که گولتس کتب «دربارهٔ عملیات های ارتش دوم تا محاصره متز» و «هفت روز در لومان» که هر دو در ۱۸۷۳ انتشار یافتند را نوشت. در سال ۱۸۷۴ وی افسر اول ستاد لشکر ششم شده و در این حال کتب «دربارهٔ عملیات های ارتش دوم در لوآر» و «لئون گامبتا و ارتش هایش» را به ترتیب در ۱۸۷۵ و ۱۸۷۷ منتشر ساخت. کتاب دومی در همان سال به زبان فرانسه ترجمه گشته و از سوی بسیاری از تاریخ نگاران به عنوان اصیل ترین اثر وی در زمینه ادبیات نظامی ارزیابی گردید. نگرانی گولتس این بود که به رغم پیروزی اولیهٔ سریعی که بر ارتش امپراتوری فرانسهٔ تحت هدایت ناپلئون سوم در نبرد سدان بدست آمد، چرا و چگونه جمهوری سوم فرانسه (حکومت جمهوری ای که در خلال جنگ، جانشین حکومت امپراتوریِ ناپلئون سوم شد. م) توانست [برخلاف حکومت امپراتوری] اراده عامه را برای یک جنگ مردمی بسیج کرده و جنگ را برای چند ماه دیگر به درازا کشاند (محاصره پاریس، نبرد در لوآر و پارتیزان هایی که بیست درصد از توان ارتش پروس را کاستند). اشاره ضمنی این پرسش، این بود که دیگر انتظار یک پیروزی سریع بر فرانسه در جنگ آینده غیرواقع بینانه است. گولتس که تحسین و ستایشش از تلاش های لئون گامبتا در ایجاد ارتش های جدید پس از سپتامبر ۱۸۷۰(پس از محاصره سدان. م) در کتاب هایش دیده می شد، استدلال می نمود که اگر گامبتا ارتش های جدیدش را بهتر آموزش می داد، «جنگِ مردمیِ» فرانسویان می توانست موفقیت آمیز باشد. این ژنرال آلمانی معتقد بود که از هم اکنون عصر جدیدی از جنگ ها به وجود آمده است که آن را عصر «ملتِ مسلح» (به آلمانی:Das Volk in Waffen که نامِ معروف ترین کتابش نیز بود. م) نامید. اصطلاح «ملت مسلح» اشاره به این دارد که در این دورهٔ جدید، دولت می کوشد تمامی ملت و منابعش را برای جنگ بسیج نماید؛ چیزی که امروزه آن را «جنگ تمام عیار» می نامند. این طرز فکر وی را مورد بی مهری دولت نوپای امپراتوری آلمان قرار داده و او را به ماموریت های رزمی بازگرداندند اما مدتی چندان نگذشت که مجدداً به بخش تاریخ نظامی در ستاد بازگردانده شد. در ۱۸۷۸ به سمت استاد تاریخ نظامی در دانشگاه جنگ برلن برگزیده شد؛ جایی که مدت پنج سال را در آن ماند. در ۱۸۸۳ او کتاب "Das Volk in Waffen" را منتشر ساخت که فوراً در جرگهٔ کتب کلاسیک و استاندارد علوم نظامی درآمد و حتی نصب العین و راهنمای تئوریک ارتش آرژانتین قرار گرفت و در ۱۹۱۰ وی به عنوان رئیس هیئت نمایندگی دیپلماتیک در صدمین سالروز استقلال این کشور شرکت جست. در طول اقامتش در برلن، او مقالاتی بسیار برای جراید نظامی نوشت. ایده های ابتدایی وی در کتاب «لئون گامبتا و ارتش هایش» در کتاب «ملت مسلح» تعمیم داده شدند؛ به طوری که در این کتاب گفت: «عصر کابینه های جنگی به سر آمده است. اکنون دیگر ضعف یک نفر یا یک حزب که در راس امور قرار دارند، تعیین کننده سرنوشت جنگ نیست بلکه تضعیف ملتهای جنگنده تعیین کننده است.» به همین دلیل موفقیت در جنگ های آینده مستلزم این است که «ملت های بزرگِ متمدنِ امروزی، سازماندهی نظامی خود را به کمال برسانند.» در پایان، این نظامیِ نابغه تأکید دارد که جامعه لازم است در زمان صلح به حدی که تاکنون سابقه نداشته، میلیتاریزه شود و آنچه بایستی تعقیب شود «تحلیل کامل زندگی نظامی و مدنی است.» گولتس یک نظامی گرا، داروینیست اجتماعی و ناسیونالیست افراطی بود که به جنگ به مثابه چیزی ضروری، خواستنی و اجتناب ناپذیر می نگریست. از دیدگاهِ سوسیال داروینیستیِ گولتس، اصلِ اساسیِ «بقای اصلح»، قابل تعمیم به روابط بین الملل نیز هست؛ به طوری که ملت های قوی محق هستند که ملت های ضعیف را «بدرند.». این فیلدمارشال که قتل عامِ دسته جمعیِ جنگ را "زیباترین [منظره] دنیاً می دانست، نوشت:"این (جنگ) نوعی ابراز انرژی و شرافتی است که هر ملت دارد… صلح دائمی یعنی نیستیِ دائمی!" بعد از شکست امپراتوری عثمانی در جنگ 1878_1877 با روسیه، سلطان عبدالحمید دوم از آلمان ها درخواست بازسازماندهی ارتش امپراتوری اسلامی اش را کرد تا بتوانند جلوی پیشروی روس ها را بگیرند. فون در گولتس به آنجا فستاده شد و تا دوازده سال در آنجا ماند که در این مدت موضوعات و تجاربی برای نگارش کتب دستگیرش شدند. در این سال ها او دیدگاهی بس منفی نسبت به سلطان عبدالحمید داشت؛ به طوری که نوشت:"افندیِ استانبول که پدرش حقوق مفت می گرفته و به خاطر وفاداری اش[به سلطان عبدالحمید] از سوی او پاداش گرفته و از مرفه ترین زندگی ها برخوردار بوده [اما] اکنون به [اهمیت] نبرد برای بقا پی برده است؛ نمی تواند فرمانده بزرگی باشد. تا زمانی که سلطان عبدالحمید و طبقه حاکمۀ فعلی در نقش سکاندار باقی باشند، ممکن نیست کسی از نجات ترکیه حرفی بزند." گولتس در آن امپراتوری اسلامی اصلاحاتی از جمله طولانی تر کردن دورهٔ آموزشی مدارس نظامی و افزودن واحدهای درسی جدید در دانشگاه جنگ برای دوره آموزشی ستاد را انجام داد. از 1883 تا 1895 وی کسانی را آموزش داد که "افسران عثمانیِ نسل گولتس" خوانده شدند و بسیاری از آنان بعدها در زندگی سیاسی و نظامی این امپراتوری، نقشی برجسته بازی کردند. گولتس که تکلم به ترکی روان را آموخته بود، استادی بس ستوده بود و از سوی بعضی ترکانی که وی را الهام بخش خود می دانستند، "پدر" خوانده می شد. آموزه هایش در دانشگاه جنگ_که می کوشید فلسفۀ"ملت مسلح" خود را در مغز دانشجویانش فرو کند_ از سوی مریدانش "موجب غرور و لذت" بودند. در نتیجه این ارتش عثمانی و نه ارتش آلمان بود که آموزۀ "ملت مسلح" را برای اولین بار به عنوان اساس فلسفۀ جنگی خود قرار داد. بعد از سالیانی چند وی لقب پاشا(که برای یک غیرمسلمان نادر بود) را دریافت داشته و در 1895 قبل از بازگشتش به وطن، وی را مشیر(معادل ترکی فیلدمارشال) نیز نامیدند. بهبودی های ارتش ترکان که در اثر تلاش های این مرد پروسی حاصل شدند، قابل توجه بود. شایان ذکر است که در جنگ یونان و ترکیه (۱۸۹۷)، زمانی که ترکان تا نزدیک ترموپیل پیش رفته بودند، فقط تهدید نیکلای دوم روسیه مبنی بر حمله روس ها از سمت آناتولی شرقی در صورت ادامه پیشروی ترکان، سبب شد که امپراتوری اسلامی دست از جنگ کشیده و به حوالی ترموپیل قناعت نمایند. در بازگشت به آلمان در 1895 گولتس به درجه lieutenant-general(سه درجه پایین تر از فیلدمارشال.م) ارتقا یافته و فرمانده لشکر پنجم شد؛ در 1898 نیز فرماندهی سپاه های مهندسی و تاسیساتی و بازرسی مواضع دفاعی را بدو سپردند. در 1900 با یک درجه ارتقا به نشان ژنرال پیاده نظام (General of the Infantry.م) دست یافت و فرمانده سپاه ارتش یکم شد. گولتس پس از بازگشتش به آلمان در 1895 در تماس کامل با دانشجویان تُرک خود بود و پیشنهادهای خود را بدانان تقدیم می کرد. در 1899 در نامه ای به سرهنگ پِرتِف بیون، که از مریدانش بود، نوشت:"تمامی امید ترکیه قائم به جوانانش است. نسلی که شما بدان تعلق دارید، نسلی که می تواند ترکیه را حفظ کند، روزی به بالندگی اش خواهد رسید." گولتس همچنین احترامش نسبت به سربازان عادی ترک را ابراز می داشت و آنان را بسیار سرسخت، شجاع و مایل به رنج بردن بی آنکه لب به شکایت بگشایند، توصیف نموده بود. در مقابل برای جوانان آلمانی نه هیچ احترامی بلکه حس تحقیر داشت و آنان را "فاسد شده" به وسیله هندوئیسم، شهرنشینی، صنعت زدگی، موفقیت در کار و پول، لیبرالیسم و سوسیال دمکراسی میدانست؛ یعنی همان چیزهایی که نسل آیندهٔ آلمان را به طور فزاینده ای برای آزمایش جنگ نامناسب می کند. در مقالاتی که با عنوان"پرسش مقدونیه ای" در آغاز قرن بیستم در آلمان منتشر نمود، وی خود را کاملاً عثمانی گرا نشان داده و گفت که عثمانی ها هر حقی داشتند که در مقدونیه بمانند. در نامه هایش به مریدان ترک خود، اغلب آنان را به تجاوز به بلغارستان جهت تنبیه حکومت این کشور به خاطر حمایت هایش از سازمان های انقلابی داخلی مقدونیه تشویق مینمود. به عنوان یک آنگلوفوب(انگلیسی ستیز.م) معتقد بود که جنگ بزرگ قرن بیستم که در راه است، به طور اجتناب ناپذیری یک جنگ آنگلو_ژرمن بر سر تسلط بر جهان خواهد بود. گولتس فرض را بر این گذاشت که جهان بیش از آن کوچک است که به اشتراک ژرمن ها و انگلیسیان در آید و یکی از این دو مجبور خواهد شد کنار برود. در بدو سال 1899 در نامه ای که به مریدان ترک خود نوشت، از آنان خواست شروع به آماده سازی طرح هایی برای تجاوز به مصر جهت اشغال کانال سوئز و نیز جهت تجاوز به ایران به عنوان پیش درآمدی بر حمله به هند [به عنوان قلب امپراتوری مستعمراتی بریتانیا] نمایند. گولتس همچنین باورمند بود که عصر سلطه اروپاییان در قرن بیستم به سر خواهد آمد و قدرت های جدیدی همچون ایالات متحده، ژاپن و درنهایت چین جای آنان را خواهند گرفت. این فیلدمارشال نویسنده همچنین بس تحت تاثیر پیروزی ژاپن در جنگ روسیه و ژاپن قرار گرفته بود و به این حادثه به منزلهٔ تاییدی بر صحت نظریه اش مبنی بر اینکه در یک جنگ، نهایتاً ارادهٔ معطوف به پیروز شدن است که تفاوت را رغم میزند و طرفی که ارادهٔ پیروزی اش قوی تر است، همیشه غلبه میابد، نگریست. در تقابل با تبلیغات نژادگرایانهٔ ضد آسیایی "خطر زرد" که حکومت آلمان نیز از دامن زنندگان به این خطر موهومی بود، گولتس احترامی برای مردم آسیایی قائل بوده است و در 1905 به پِترِف نوشت:"شرق در حال بیدار شدن است؛ هنگامی که بیدار شد دیگر دوباره به خواب نخواهد رفت." با تاکید بر اینکه اینها نظریات شخصی گولتس و نه نظریات حکومت آلمان بودند، او حدس میزد که در آینده جنگی بین "نژاد زرد رنگ" ژاپنی، چینی و مغولی در برابر قدرتهای "آنگلو_ساکسن" بریتانیا و ایالات متحده به وقوع خواهد پیوست و استدلال کرد که نه آلمان و نه امپراتوری عثمانی نخواهند توانست نسبت به این جنگ بی تفاوت بمانند و لازم است که آلمان یاد بگیرد"مردمانِ در حال ظهورِ آسیای شرقی" را درک نماید. گولتس نامه اش به پِترِف را چنین به پایان میرساند:"از آنجا که ما در آینده خیلی بیشتر در شرق مشارکت خواهیم کرد، معقولانه خواهد بود که قدرت استثنایی ای که در طبع مردمان شرقی به ودیعت نهاده شده است را درک نماییم." در 1908 وی درجه ژنرال_سرهنگ(به آلمانی:"Generaloberst) که تنها یک درجه از فیلدمارشال پایین تر بود را دریافت داشت. گولتس با رویی گشاده به انقلاب ترکان جوان در 1908 نگریست؛ البته اگر بدانیم که اکثر ترکانی که این انقلاب ترقی خواهانه را هدایت نمودند، خود از کسانی بودند که گولتس شخصاً آموزششان داده بود تعجبی نخواهیم کرد. گولتس در مورد این انقلابِ از بالا نوشت:"انقلاب شکوهمند 1908 کار ترکان جوان و مخصوصاً افسران جوان است. بسیاری از آنان در سن 30 و یا حتی جوان تر بودند. اینان ناجی سرزمین پدری شان بودند." در واکنش به این مقالهٔ تحسین آمیز گولتس نسبت به انقلاب 1908، یکی از اعضای کمیته اتحاد و ترقی(کمیته ای که زمینه های بنیادی این انقلابِ از بالا را فراهم نمود.م) به نام ماژور علی فواد نوشت:"مقالهٔ مکتوبِ آقای شریفِ ما بایستی کراراً توسط همه سربازانمان از فیلدمارشال گرفته تا ستوان مطالعه شود...این[نامه] همیشه باید خوانده شود...و باید نصب العین و راهنمای تمامی تلاش ها و ابتکارات مان قرار گیرد...من به شما اطمینان میدهم، ای آقای شریف ما...که ما باید یکسره به نصیحت شما چسبیده و بایستی آن را رهنمای خود قرار دهیم." گولتس در پاسخ نوشت که از ابراز محبت دوستان قدیمی اش بسیار" سرخوش شده و بازهم خوشحال تر خواهد شد اگر که نصایحش را به آنان ارائه دهد. در مقاله ای به تاریخ 24 ژوئیه 1908 گولتس این اتهامِ معمول در غرب را که صاحب منصبان عثمانی به جمعیت مسیحی مقدونیه ظلم نموده و درحال ارتکاب سوء استفادۀ سیستماتیک از حقوق بشراند، انکار نموده و نوشت:"برعکس، آنچه غربیان در مورد حکومت ترک مینویسند، صادق نیست. بسیاری از اوقات، موضوع این است که یونانیان، بلغارها و صرب هایی که کارنامه دهشتناکی به خاطر ناسیونالیسم [افراطی]شان دارند، از ترکان درخواست حفاظت میکنند. آنها خود آگاهند که ترکان سرشار از سخاوت و شفقت اند فراموش کرده و میبخشند؛ دل رحمی نسبت به ضعیف بخشی از رسوم ملی شان بوده که بدان فخر میکنند." گولتس همچنین اتهام سوء استفاده گسترده از حقوق بشر در برابر مسیحیان را رد نموده، نوشت:"اکنون سیستم عثمانی بسا بهتر از آنی است که تصور میشود. حکام عثمانیِ آنجا، چه ژنرال ها و چه کارمندان غیرنظامی، مردانی جوان و سالم و دانش آموخته هستند. اگر به حال خود رها باشند، کاملاً به خوبی میتوانند از صلح پاسداری کنند." در هر حال فیلدمارشال پروسی به اروپاییان نوشت:"در مورد صاحبان اصلیِ کشور[عثمانی] هرگز چیزی به فکر راه ندهید؛ ترکان کسانی اند که در مقدونیه اکثریت ایجاد کرده اند...افسران ستاد عثمانی از 1887 تحت نظر من نقشه های بالکانِ عثمانی را تهیه نموده و [در آن] تعداد زیادی روستای ترکی دیده ایم که در هیچ نقشۀ دیگری از جمله نقشه های اسلاو و یونانی دیده نمی شود.(مراد وی این است که برتری عددی جمعیت ترک در بالکان نسبت به جمعیت اسلاوی و یونانی اش را اثبات کند.م) در یک کلمه ترکان حق قانونی بزرگی برای حضور در مقدونیه دارند." گولتس شاگردانش در کمیته اتحاد و ترقی را نصیحت کرد که:"قوی باشید چراکه مورد بیعدالتی قرار نخواهید گرفت." در 1910 گولتس، پِرتِف را پند داد که یک سازمان فرا_نظامی جوانان را سازمان دهد تا "روح میهن پرستی و سربازی گری را در جوانان بدمد، آنان را از لذت به شهرت و کبر ترکیه سرشار کرده و همزمان به آنها آموزش سلامتی بدنی داده تا برای حرفهٔ نظامی آماده شوند." این نظامی کهنه کار سپس نوشت که هدف از آموزش جوانان باید "شکل دادن به روحیهٔ میهن پرستی و عشق به سرزمین پدری، تقوای سربازانه و نیرومند ساختن جسم برای آماده سازی تکنیکیِ نسلِ درحال رشد باشد." در پی مانور های نظامی ارتش امپراتوری آلمان در 1911 وی به درجه فیلدمارشال(به آلمانی:"Generalfeldmarschall) ارتقای مقام یافته و بازنشسته گردید. در همین سال، وی یک سازمان مادر به نام "انجمن آلمان جوان" را برای حمایت مالی و هویتی سازمان های راستگرای آلمانی بنا نهاد." با وقوع جنگ جهانی اول در 1914 وی به خدمت فراخوانده شد و به عنوان حاکم نظامی بلژیک منصوب گشت. در این سمت وی بیرحمانه با مقاومت بلژیکیان در برابر اشغال آلمان ها_به خصوص بواسطه تک تیرانداز هایشان و نیز ایجاد اختلال در سیستم ریلی و خطوط تلگراف_برخورد کرد.(بلژیکیان پس از اشغال میهنشان توسط ژرمن ها، جهت تاخیر در پیشروی آلمان ها به سوی فرانسه به اقدامات خرابکارانه ای از جمله تخریب خطوط ریلی و تلگرافی و حتی بازکردن سدهایشان و برخی عملیاتهای چریکی اقدام می کردند.م) چنان که مارتین گیلبرت می نویسد، در بدو سپتامبر 1914، وی که تازه به این سمت منصوب شده بود اعلام کرد:"این از ضرورت های حیاتی جنگ است که اقدامات دشمنان را تنبیه کنیم؛ این کار نه تنها گناهکاران را در بر دارد، بلکه بی گناهان را هم شامل میشود." در پنجم اکتبر، وی حتی در این تصمیمش راسخ تر نیز گردید زمانی که فرمان داد:"در آینده، روستاهایی که در مجاورت خطوط راه آهن و تلگرافِ تخریب شده هستند، بدون هیچگونه شفقتی مجازات خواهند شد(چه آنها مسئول این تخریب ها باشند و یا نباشند). با این رویکرد، گروگان های جنگی به تمامی روستاهایی که در مجاورت راه آهن قرار داشته و در خطر حملات خرابکارانۀ چریک های بلژیکی هستند، برده شده و به محض اولین تقلا برای تخریب خطوط ریلی، تلگرافی یا تلفنی، آنها(گروگان ها.م) درجا کشته خواهند شد." به زودی فیلدمارشال پروسی سِمت حکمران نظامی بلژیک را ترک گفته تا دستیار نظامی سلطان محمد پنجم که اساساً تنها به اسم فرمانروا بود، گردد. گولتس رابطه دوستانه ای با رئیس هیئت اعزامی آلمان به عثمانی یعنی اتو لیمان فون ساندرز نداشته و خودش هم مورد پسند مقتدرترین فرد عثمانی یعنی انور پاشا نبود. به رغم تنفر متقابل این دو، در اواسط اکتبر 1915 در اثر پیشروی نیروهای انگلیسی تحت فرماندهی چارلز تاونشند به سوی بغداد، انور پاشا گولتس را به فرماندهی ارتش ششم منصوب داشت. بارون فون درگولتس در نبرد تیسپون(تیسفون) فرمانده بود که البته با نتیجه تساوی به پایان رسید چراکه هر دو طرف عقب نشینی نمودند. اما با عقب نشینی انگلیسیان، گولتس ارتش خود را چرخانده و آنان را تا رودخانه تعقیب نمود. وقتی تاونشند در کوت توقف نمود، گولتس به محاصره ارتش وی دست زد. مشابه لژیون های ژولیوس سزار در نبرد آلیزیا، ارتش ششم ترکان تحت رهبری خلیل پاشا مجبور بود تلاش های جانانه انگلیسیان برای شکستن محاصره را خنثی کند. به رغم تمامی تلاش های بریتانیا و سربازان هندی اش که با سه حمله مختلف کوشیدند محاصره را بشکنند، هر سه تلاش با مجموع 23000 نفر تلفات به شکست انجامیده و از سوی یک تاریخ نگار به عنوان"بدترین شکست متفقین در جنگ اول جهانی" لقب یافت. در طول حمله سال 1915 روس ها به آناتولی شرقی، افسران آلمانی، تبعید جمعیت های محلی ارمنی در آناتولی شرقی را در زمانی که پیشروی روس ها شورش را در این منطقه برانگیخته بود، توصیه نمودند. زمانی که انور پاشا دستور تبعید گسترده ارمنیان را به گولتس نشان داد، وی با آن به عنوان یک ضرورت نظامی موافقت نمود. به گفته یک تاریخ نگار، اقدامات بعدی گولتس در توقف این تبعیدها نشان میدهد که بعید است وی اهمیت بزرگتری که [مخالفت خود] در پی داشت، را درک کرده باشد.(احتمالاً منظورش این است که همین مخالفت منجر به مرگ مشکوک وی گردید.م) در دسامبر 1915 گولتس مستقیماً میانجی گری نموده و تهدید نمود که اگر تبعیدها متوقف نشوند، وی استعفایش را تقدیم میکند. این خود نشانی از اهمیتی بود که این مرد پروسی در آن کشور داشت چرا که به عنوان یک افسر نظامی خارجی توانسته بود، هرچند اندک، بر سیاست داخلی اعمال نفوذ نماید. هرچه که باشد، وی موفق شده بود تاثیری ولو موقت بر عدم اجرای حکم تبعید، آن هم فقط در ناحیه بین النهرین بگذارد. گولتس در 19 آوریل 1916 تنها دو هفته پیش از تسلیم انگلیسی ها در پی محاصره کوت، در بغداد درگذشت. دلیل رسمی که برای مرگ این پروسی کهنه کار اعلام شد، ابتلا به بیماری تیفوس بود، اما چنان که شایعات نقل کرده اند، وی مسموم شده بود. با توجه به وصیت نامه اش وی را در محوطه کنسولگری آلمان در استانبول مشرف به تنگه بسفر مدفون ساختند. از دهه 1870 تا جنگ اول جهانی، آثار بارون فون درگولتس در سطح وسیعتری نسبت به کارل فون کلاوزویتس توسط رهبران نظامی انگلیسی و آمریکایی مورد توجه قرار گرفتند. افزون بر رسائل و مقالاتی که برای جراید نظامی می نوشت، کتب زیر را نیز منتشر ساخت: ویکی پدیای انگلیسی
[ { "answer1": "گولتس در سال ۱۸۶۱ با درجه ستوان دومی وارد پیاده نظام ارتش پروس گردید", "answer2": "اما موقتاً از دانشگاه کناره گرفت تا در جنگ اتریش و پروس در ۱۸۶۶ شرکت جوید که البته زخمی گشت.", "distance": 198, "question": "گولتس پاشا در چه سالی وارد ارتش پروس شد و در جنگ بین اتریش و پروس چه اتفاقی برایش افتاد؟" }, { "answer1": "در ۱۸۸۳ او کتاب \"Das Volk in Waffen\" را منتشر ساخت", "answer2": "حتی نصب العین و راهنمای تئوریک ارتش آرژانتین قرار گرفت", "distance": 111, "question": "گولتس در چه سالی کتاب ملت مسلح را منتشر کرد و این کتاب در چه کشوری به عنوان راهنما مورد استفاده قرار گرفت؟" }, { "answer1": "گولتس که تکلم به ترکی روان را آموخته بود، استادی بس ستوده بود و از سوی بعضی ترکانی که وی را الهام بخش خود می دانستند، \"پدر\" خوانده می شد.", "answer2": "در 1899 در نامه ای به سرهنگ پِرتِف بیون، که از مریدانش بود، نوشت:\"تمامی امید ترکیه قائم به جوانانش است. نسلی که شما بدان تعلق دارید، نسلی که می تواند ترکیه را حفظ کند، روزی به بالندگی اش خواهد رسید.\"", "distance": 1340, "question": "گولتس پاشا چه دیدگاهی در مورد افسران عثمانی داشت و در نامه ای به پرتف بیون در مورد آینده ترکیه چه گفت؟" }, { "answer1": "در پی مانور های نظامی ارتش امپراتوری آلمان در 1911 وی به درجه فیلدمارشال(به آلمانی:\"Generalfeldmarschall) ارتقای مقام یافته و بازنشسته گردید.", "answer2": "با وقوع جنگ جهانی اول در 1914 وی به خدمت فراخوانده شد و به عنوان حاکم نظامی بلژیک منصوب گشت.", "distance": 265, "question": "گولتس بعد از بازگشت به آلمان در چه سالی به درجه فیلدمارشال رسید و به عنوان حاکم نظامی در چه کشوری منصوب شد؟" }, { "answer1": "در اواسط اکتبر 1915 در اثر پیشروی نیروهای انگلیسی تحت فرماندهی چارلز تاونشند به سوی بغداد، انور پاشا گولتس را به فرماندهی ارتش ششم منصوب داشت.", "answer2": "دلیل رسمی که برای مرگ این پروسی کهنه کار اعلام شد، ابتلا به بیماری تیفوس بود", "distance": 1781, "question": "گولتس در جنگ جهانی اول به فرماندهی چه ارتشی رسید و دلیل رسمی مرگ او چه اعلام شد؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
284
: گروه اجتماعی در علوم اجتماعی، یک گروه اجتماعی، واحدی است شامل دو یا تعداد بیش تری از انسان ها که بر اثر کنش های متقابل اجتماعی به یکدیگر پیوند خورده باشند و احساس وحدت با هم داشته باشند. برخی از نظریه پردازان تعریف گروه اجتماعی را بر اساس الگو نظریه سامانه ها یا شباهت های عینی را ملاک تعریف گروه می دانند. برخی دیگر گروه را براساس ملاک های سنتی تر تعریف می کنند و معتقدند «گروه را کسانی تشکیل می دهند که خود را عضو آن می دانند» تعریف می کنند. یکی از مواردی که باعث اختلاف در تعریف گروه است ملاک ها و معیارهای اندازه و ابعاد گروه ها و نوع کار کرد آنهاست به شکلی که حتی کل جامعه را نیز می توان یک گروه اجتماعی بسیار بزرگ درنظر گرفت. در علوم اجتماعی، گروه اجتماعی از انسان ها است که بیش از یک مجموعه ساده از افراد را نشان دهد. مثلاً کسانی که در ایستگاه اتوبوس منتظر ایستاده اند یا در یک صف قرار گرفته اند را نمی توان یک گروه اجتماعی دانست و ویژگی های مشترک اعضا ملاک اصلی تعریف آن است مانند علائق مشترک، ارزشها و باورهای مشترک، پیشینه قومی و نژادی یا پیوندهای خویشاوندی و…. پیوندهای خویشاوندی یک پیوند اجتماعی استوار است که مبتنی بر اجداد مشترک، ازدواج یا فرزندآوری است. در همین راستا، برخی محققان ویژگی تعیین کننده یک گروه را تعامل اجتماعی می دانند. با توجه به تعداد دانبار، به طور متوسط، مردم نمی توانند با بیش از ۱۵۰ فرد روابط اجتماعی پایدار برقرار کنند. مظفر شریف، روانشناس اجتماعی، پیشنهاد کرد که یک واحد اجتماعی را به عنوان تعدادی از افراد در تعامل با ملاک زیر در نظر بگیریم: این تعریف طولانی و پیچیده است، اما موفق شده است شرایط لازم را برای پاسخ به سه سؤال مهم زیر را در اختیار پژوهشگر قرار دهد: این تعاریف مورد نیاز و توجه افرادی است که مشارکت های جمعی در سطح سازمان های بزرگ را مطالعه می کنند. این گروه توجه بسیار کمتری به رفتارهای اجتماعی همه گیر تر و جهانی تر دارند؛ که به طور واضح یک یا چند مورد از پنج عنصر لازم را که توسط شریف شرح داده شده در نظر نمی گیرد. برخی از نخستین تلاشها برای درک این واحدهای اجتماعی، توصیفهای گسترده از باندها خلافکاران خیابانی در دهه های ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ است که تا دهه ۱۹۵۰ ادامه داشته است، و واکنش آنها را به حاکمیت را مد نظر داشتند. هدف اصلی اعضای باند دفاع از قلمرو باند و تعریف و حفظ ساختار سلطه در باند بود. در رسانه ها و سازمان های اجرای شهر نیز همچنان علاقه ای به باند بازی یا باند سازی وجود دارد. مطالعات رفتارشناسی جانوران، مانند نوع کارکرد آنها تقریباً از دهه ۱۹۵۰ آغاز شده است. که نتایج آن تا حد زیادی مورد توجه سیاستگذاران، جامعه شناسان و انسان شناسان قرار گرفته اند. در واقع، مطالعات گسترده در مورد سازمان، املاک، اجرای قانون، مالکیت، دین، جنگ، ارزش ها، حل و فصل اختلافات، اقتدار، حقوق و خانواده ها، بدون هیچ اشاره ای به هرگونه مشابهات با رفتارهای اجتماعی در حیوانات انجام شده است که شاید دلیل این قطع ارتباط آن باشد که ظرفیت انسانی در استفاده از زبان و عقلانیت، با رفتارهای اجتماعی حیوانات بسیار متفاوت است. هر چند این اختلاف غیرقابل انکار است ولی به همان اندازه احتمال دارد که مطالعه رفتارهای اجتماعی (گروهی) سایر حیوانات ریشه های تکاملی رفتارهای اجتماعی را در انسان ها را نیز روشن کند. در تضاد کامل با تعاریفی که گروه های اجتماعی را براساس انسجام اجتماعی تعریف می کنند در نظریه هویت اجتماعی به الگوهای هویت فردی اعضا و روابط اجتماعی شکل گرفته بر اساس آن می پردازد. در اینجا، به جای تعریف یک گروه اجتماعی مبتنی بر عبارات روابط اجتماعی منسجم بین افراد، الگوی هویت اجتماعی فرض می کند که «عضویت در گروه روانشناختی در درجه اول اساس ادراک یا شناخت است». فرض می کند که شرط لازم و کافی برای فعالیت افراد به عنوان اعضای گروه، "آگاهی از عضویت در گروه مشترک" است. یعنی به جای آن که در تعریف گروه مطرح شود که چه کسانی به عضویت من درآمده اند، افراد ابتدا مشخص کنند که "من کی هستم؟" و بر اساس جواب آن گروه را مشخص کنند. برداشت های تجربی نشان داده است که دیدگاه هویت اجتماعی معمولاً به شکل همگرایی گروهی خودش را نشان می دهد. به عنوان مثال فرد با وجود اختلاف دیدگاه های شخصی ترجیح می دهد از الگو رفتاری گروه پیروی کند. همچنین تحقیقات اخیر نشان داده است طبقه بندی گروه ها بر اساس الگو انسجام اجتماعی می تواند مشکل ساز باشد و باعث ایجاد پیش زمینه های نادرست از درک وابستگی متقابل اعضا با سایر طبقه ها را ایجاد نماید. در حالی که تعریف گروه های اجتماعی بر پایه تئوری هویت اجتماعی کارایی خود را بعداً در قالب نظریه «خود طبقه بندی» نشان داد. در حالی که تئوری هویت اجتماعی در ابتدا در صورت وجود عدم تضاد منافع، به توضیح درگیری بین گروهی می پرداخت، تئوری خود طبقه بندی برای توضیح چگونگی درک رفتار افراد در وهله اول، سعی می کند ابتدا خود فرد عضو گروه را پایش نماید. فورسایت در تئوری گروه های داینامیک خود (۲۰۱۰) چنین ویژگی اصلی مشترک برای گروه ها لحاظ کرده است: این مؤلفه گروهی بسیار دامنه وسیعی دارد. از جمله ارتباط کلامی یا غیر کلامی، حلقه های اجتماعی، شبکه سازی، ایجاد مشارکت جمعی و غیره. تعامل رابطه و تعامل کار. بیشتر گروه ها به دلیلی مانند امکان افزایش دانش، گرفتن حمایت عاطفی یا تجربه معنوی یا دین ایجاد می شوند. اهدافی که مشارکت در گروه می تواند دسترسی به آن را ساده تر سازد. ممکن است گروه ها روی چندین هدف یا یک حوزه در یک زمان متمرکز شوند. اهداف گروه را به چهار نوع اصلی می توان تقسیم نمود: «وضعیت وابستگی تا حد زیادی به دیگران مرتبط است به این شکل که افکار، احساسات و تجربیات شخصی - به شکل کلی یا جزیی - توسط جمع مشخص می شود». میزان وابستگی در گروه ها بسیار متنوع است و برخی از گروه ها بیش از سایرین به هم وابسته هستند. برای مثال در ورزش های تیمی میزان وابستگی افراد اصلاً قابل قیاس با کسانی که با هم به تماشا یک فیلم نشسته اند، نیست و وابستگی بسیار بالاست. در همین مثال حتی حرکت افراد و نوع تقابل آنها بسیار اهمیت دارد یعنی وقتی کسی به جلو می رود دیگر شاید لازم باشد به عقب برگردد. هم چنین از این منظر موضوع ریاست در گروه هم قابل دسته بندی است به شکلی که در برخی از گروه ها لازم است هر فرد خود نقش راهبری کل را برعهده داشته باشد یا این که بهتراست تابع رئیس گروه باشد. ساختار گروه شامل نظم، هنجارها، نقش ها و روابطی است که در طول زمان در یک گروه شکل می گیرد. نقش ها بسته به وضعیت و موقعیت آنها در گروه، عملکرد و رفتار مورد انتظار افراد در گروه مشخص می گردد. هنجارها، ایده هایی هستند که توسط گروه به عنوان رفتار قابل قبول و غیرقابل قبول مشخص می شوند. ساختار گروهی بخش مهمی از یک گروه است. اگر افراد نتوانند انتظارات خود را در درون گروه ها برآورده و نقشهای خود انجام دهند، ممکن است از گروه طرد شوند. وقتی به گروه به صورت جامع نگاه شود، گروهی از مجموع اجزای جداگانه آن چیزی فراتر است. وقتی مردم از گروه صحبت می کنند، آنها به جای اینکه منظورشان مجموعه ای از افراد باشد، از کل گروه یا یک موجود واحد صحبت می کنند. به عنوان مثال، می توان گفت: «این "گروه یا تیم" خوب و زیبا بازی کرد.» به گفته چارلز هورتون کولی (۱۹۶۴–۱۸۶۴)، یک گروه اولیه یک گروه اجتماعی کوچک است که اعضای آن روابط شخصی و پایدار دارند. افراد وقتی زمان زیادی را در کنار هم می گذرانند، درگیر فعالیتهای گسترده ای با هم هستند؛ احساس می کنند که یکدیگر را خوب می شناسند. در هر جامعه ای، خانواده مهمترین گروه اولیه است. گروه های مبتنی بر دوستی های ماندگار نیز از گروه های اصلی هستند. گروه های ثانویه، بر خلاف گروه های اولیه، گروه های بزرگی هستند که روابط رسمی و نهادی دارند. روابط ثانویه شامل روابط عاطفی ضعیف تر بوده و افراد دانش شخصی کمی از یکدیگر در آن دارند. بیشتر گروه های ثانویه از نظر زمانی کوتاه مدت و برای آن آغاز و پایان وجود دارد. این چنین گروه های ممکن است سالها دوام داشته باشند یا ممکن است پس از مدت کوتاهی منحل شوند. تشکیل گروه های اولیه در گروه های ثانویه اتفاق می افتد. گروه های اولیه می توانند در تنظیمات روابط در گروه های ثانویه نقش اساسی داشته باشند. به عنوان مثال، حضور در دانشگاه نمونه ای از عضویت در یک گروه ثانویه است، هر چند در این محیط گروه های مبتنی بر روابط دوستان معمولاً شکل می گیرد که از نظر گروهی جزو گروه های اولیه دسته بندی می شود ولی در عین حال امکان ایجاد روابط خصمانه و غیر دوستانه در گروه نیز منتفی نیست. نوع دوم گروه؛ گروه های مبتنی بر عضویت است. در این ساختار فرد با عضویت به گروه پیوسته می شود و افراد براساس عضویت به خودی و غریبه یا غیر عضو قابل دسته بندی هستند. افراد تقریباً به طور جهانی با آنچه جامعه شناسان گروه های مرجع می نامند، پیوند دارند. یک گروه مرجع یک گروه اجتماعی است که به عنوان نقطه مرجع در ارزیابی و تصمیم گیری عمل می کند. برخی از نمونه های انواع گروه ها را می توان شامل موارد زیر دانست: کوچکترین گروه با تعداد مشخصی از افراد که غالباً با تشکیل خانواده تعریف می شود. تعامل اجتماعی در این نوع گروه ها معمولاً شدیدتر از گروه های بزرگتر است زیرا ارتباط بین طرفین در آن غیرقابل اشتراک گذاری با سایرین است و اختصاصی است. گروه کوچکی از افرادی که در یک خانه زندگی می کنند. خانواده ممکن است تشکیلات قبیله ای، گروه های خویشاوندی بزرگتر و… واحدی اساسی در جامعه داشته باشد. فرهنگ آنگلوفون (و دیگر) ممکن است شامل انواع مختلفی از خانواده، از جمله خانواده به مفهوم رایج، خانواده های که گروهی زندگی می کنند، افرادی که بیشتر هم مسکن اند و… باشد. گروه کوچکی از افراد ماهر و دارای علاقه مشترک مانند خدمه یک کشتی یا یک گروه موسیقی. کارگران ساختمانی یا حتی زیر مجموعه ای از یک قبیله به عنوان جامعه باندی یا خدمه ای دسته بندی می شوند گروه همسالان گروهی است که تقریباً در یک بازه سنی، وضعیت اجتماعی و علایق مشترکی قرار دارند. معمولاً افراد هنگام تعامل با همسالان، از نظر قدرت نسبتاً مساوی هستند. گروهی از افراد که دارای علاقه ها مشترک اند و معمولاً در یک دبیرستان / دانشگاه دیده می شوند. بیشتر اوقات آنها برای خودشان یک اسم دارند و قوانین تعریف می کنند. کلوپ یک گروه است که معمولاً برای عضویت در آن شخص باید درخواست عضویت داشته باشد. چنین کلوپ هایی ممکن است به فعالیت های خاص اختصاص یابد: برای مثال، باشگاه های ورزشی. اعضا این نوع گروه از افراد هستند که معمولاً برای ایجاد دیدگاه ها یا منافع شخصی خود در یک کلیسا، ایالت یا جامعه دیگر، غالباً با فتنه، در یک طراحی هماهنگ با هم متحد می شوند. گروهی از افراد با مشترکات یا گاهی اوقات روابط پیچیده ای از مشترکات با هم در ارتباط اند را گویند. اغلب - اما نه همیشه - ارتباط نزدیک و مستمر و طولانی مدت از الزامات چنین ساختاری است مانند انجمن های علمی و تخصصی. باندهای خلاف کاری نیز نوعی از گروه است که معمولاً در یک منطقه جغرافیایی خاص جمع می شوند. در این گروه معمولاً افراد همواره با هم هستند و ساختاری تقریباً شبیه باشگاه یا کلوپ دارند ولی آنچنان ساختار رسمی ندارند این الگو معمولاً باعث ایجاد ناآرامی اجتماعی می شود و حتی تأثیر منفی بر اعضای خود گروه نیز می تواند از تبعات آن دانست. گروه اجتماعی که یک عضو نسبت به آن احساس احترام و وفاداری می کند. عضویت در گروه باعث می شود که فرد حس مثبت بودند کند که البته خود گروه هم می تواند به صورت دایره یا حلقه از اعضا دانست که هر چه فرد به مرکز آن نزدیک تر باشد حس خوش آیندتری دارد. مانند حلقه دوستان نزدیک؛ و هر چه به سمت بیرون تمایل داشته باشد این حس کاهش می یابد. گروه اجتماعی است که فرد نسبت به آن احساس رقابت یا مخالفت می کند. برخلاف مورد عضو گروه فرد نسبت به آن حس منفی دارد و عملاً در آنچه که در بالا از آن به عنوان حلقه گروه یاد می شود، فرد در خارج از آن قرار گرفته است. همچنین می توان گروه ها را با توجه به تعداد افراد حاضر در گروه نیز طبقه بندی کرد. به عنوان مثال، در یک گروه کوچک، «هر عضو تصور می کند از اعضای دیگر به اندازه کافی متمایز است، به طوری که او می تواند به عنوان یک فرد خاص با هر یک از دیگر اعضا تعامل داشته باشد.» این تعامل شخصی در گروه های بزرگتر امکان پذیر نیست. گروه های اجتماعی که افراد در آن درگیر هستند مانند محیط کار، به طور مستقیم بر سلامتی آنها تأثیر می گذارد. مهم نیست که در کجا کار می کنید یا چه شغل دارید، احساس یک تعلق خاطر در یک گروه از افراد هر عرض، کلید اصلی موفقیت کلی است. بخشی از این مسئولیت با رهبر (مدیر، سرپرست، و غیره) است. اگر رهبر به همه کمک کند احساس تعلق خاطر در گروه داشته باشند، می تواند به تقویت روحیه و بهره وری کمک کند. به گفته دکتر نیکلاس استیفنس «شناسایی اجتماعی به سلامت روانشناختی و فیزیولوژیکی کمک می کند، اما مزایای سلامتی برای سلامت روانی مؤثر تر است». روابط اجتماعی افراد با شرایط مختلف بهداشتی مرتبط است. کمبود یا روابط اجتماعی با کیفیت پایین به مواردی از قبیل: توسعه بیماری های قلبی و عروقی، سکته قلبی، تصلب شرایین، اختلال در تنظیم متابولیسم، فشار خون بالا، سرطان و و بهبود آهسته تر زخم و همچنین نشانگرهای التهابی و نقص ایمنی مرتبط شود. همین موضوع در خصوص تأثیرات ازدواج هم صدق می کند و بیشتر از سایر موارد، مورد مطالعه قرار گرفته است. ازدواج در طول زندگی فرد می تواند پیامدهای بهداشتی متفاوتی از جمله بیماری های قلبی عروقی، شرایط مزمن، محدودیت های تحرک، سلامت خود دارای امتیاز و علائم افسردگی را ایجاد کند. پیوند اجتماعی نیز در غلبه بر مشکلات عاطفی و روحی مانند اعتیاد به مواد مخدر، الکل یا سوءمصرف مواد نقش مهمی دارد. از این رو مطالعه نقش گروه های هم عرض در روابط اجتماعی می تواند بسیار مهم باشد. لازم است ذکر شود این موضوع صرفاً محدود به موارد شدید و حاد نیست و کیفیت روابط اجتماعی می تواند در زمینه های مانند استرس و اضطراب شغلی و افسردگی های خفیف هم مؤثر باشد. بنیاد مکن آرتور براساس مطالعات ۱۰ ساله خود کتابی در زمینه «سالمندی موفق» منتشر کرده است که در آن نشان داده است که نقش حمایت های عاطفی و عشق و هر گونه مراقبتی که از طریق ارتباطات گروهی افراد ایجاد می شود تا چه حد در کیفیت زندگی افراد در سالمندی می تواند تأثیر منفی یا مثبت داشته باشد. گروه های اجتماعی بر اساس اصول خاصی از جذابیت ایجاد می گیرند، و افراد را به سمت وابستگی با یکدیگر سوق می دهند که درنهایت گروه تشکیل می دهند. عوامل دیگر نیز در تشکیل یک گروه تأثیر دارند. برون گراها ممکن است به عضویت در گروه های بیشتری علاقه داشته باشند، زیرا آنها تعامل بین فردی را تحریک کننده و لذت بخش می دانند (بیشتر از درونگراها). به همین اساس، گروه ها نیز بیشتر از درونگراها به دنبال برونگرایی هستند، شاید به این دلیل که می یابند که آنها به آسانی با برونگراها ارتباط برقرار می کنند. و معمولاً هر چه فرد برون گرا تر باشد در ساختار گروه نقش بیشتری دارد. به همین ترتیب، کسانی که نیاز بسیار زیادی به وابستگی دارند بیشتر به عضویت در گروه ها، گذراندن وقت بیشتر با گروه ها و پذیرش بیشتر اعضای گروه مشتاق هستند. تجارب قبلی افراد (چه خوب و چه بد) تأثیر بسیار زیادی بر نحوه تصمیم گیری افراد برای پیوستن به گروه ها دارد. افراد پاداشهای گروه را (به عنوان مثال تعلق، پشتیبانی عاطفی، پشتیبانی اطلاعاتی، پشتیبانی ابزاری، پشتیبانی معنوی) همراه مد نظر دارند و در مقایسه خود لحاظ می کنند. کسانی که تجربه های منفی یا «مختلط» با گروه های قبلی دارند، احتمالاً در ارزیابی گروه های که قصد پیوستن به آنها را دارند آگاهانه تر رفتار می کنند. با شروع تشکیل گروه، می تواند عضویت را از چند طریق افزایش دهد. اگر این گروه یک گروه باز باشد، که در آن مرزهای عضویت نسبتاً نفوذ پذیر هستند، اعضای گروه می توانند به سادگی به عضویت آن درآمده یا از آن خارج شوند. در نقطه مقابل یک گروه بسته محدودیت بیشتری برای عضویت افراد جدید و حتی ترک اعضا دارد و به روش های مختلف آن را اعمال می کند. اگر یک گروه بسیار منسجم باشد، به احتمال زیاد درگیر فرآیندی می شود که به سطح انسجام کمک می کند، به خصوص هنگام جذب اعضای جدید، که می توانند به انسجام گروه اضافه کنند، یا آن را بی ثبات کنند. نمونه های کلاسیک از گروه هایی که انسجام بالایی دارند انجمن هایبرادری، باندهای خلافکاری و فرقه های مذهبی و… هستند که همگی برای روند جذب فرد فرایندهای مختلفی نیاز است تا فرد به عضویت گروه در آید. رشد این سطح از ارتباطات نیاز به تعریف و حتی بازنگری ساختارهای تعاملی افراد به شکل رتبه بندی، تعریف حوزه نفوذ، تعریف نظام پاداش و جزا و هنجارهای جمعی و… است اگر کسی مجموعه کوچکی از غریبه ها را در یک فضای محدود گرد هم آورد، یک هدف مشترک را فراهم کند و شاید چند قانون اساسی داشته باشد، پس از یک دوره زمانی به تدریج نوعی از تعامل بین افراد ایجاد می شود. تعامل بین افراد یک شرط اساسی برای ایجاد گروه است. در ابتدا، افراد در حالی که به دنبال تعامل با کسانی هستند که مشترکات بیشتری با آنها دارند، به طور متفاوتی در مجموعه هایی از دوتایی یا سه نفر وارد تعامل می شوند. یعنی علاقه ها، مهارت ها و پیشینه فرهنگی اولین نقطه ایجاد ارتباط بین این افراد می شود. با ایجاد این روابط به تدریج نوعی از ثبات در داخل مجموعه های کوچک ایجاد شده و به تدریج به کل جمع امکان تعمیم را خواهد یافت. با قیاس رفتار حیوانات، جامعه شناسان ممکن است این شکل از روابط را در زمره رفتارهای "سرزمینی" و "رفتارهای غالب غریزی" دسته بندی کنند. افرادی که در یک محیط با یکدیگر در تعامل قرار گیرند به تدریج وارد «روابط سرزمینی» پایدار می شوند. البته ایجاد این رابطه الزاماً به معنی تشکیل گروه دادن نیست یا اگر هم گروهی ایجاد شود این اگر تنها رابطه مشارکت سرزمینی باشد می تواند به سادگی از هم پاشیده یا به چندین زیر گروه تبدیل شود. بزرگترین عامل در ناموفق ماندن یک گروه سرزمینی می تواند عدم وجود رهبری موفق یا نداشتن اهداف مشترک و محدود بودن به صرف اشتراک سرزمینی باشد. برای بقا یک جامعه یا گروه لازم است افراد مشارکت های بیش از زندگی در یک محل را داشته باشند. ارتش ها می تواند یکی از بهترین نمونه در این زمینه باشند که با سلسله مراتب خود در قالب جوخه، دسته، گردان، هنگ، لشکر و … ساختاری هدفگرا را ایجاد می کنند که اعضا صرفاً براساس قرار گرفتن در یک محیط مشترک با یکدیگر در تعامل نیستند. شرکت های خصوصی، سازمان های دولتی، کلوپ ها و… نیز تقریباً از روش مشابه برای وحدت بخشی و افزایش سطح تعامل افراد عضو که از محل و محیط مشترک استفاده می کنند، بهره می گیرند. البته این بدان معنی نیست که همه ساختارها، خصوصاً در مورد ساختارهای بزرگ تر لازم است که تمامی آنچه که ملاک انسجام در گروه های کوچکتر مانند شرکت ها را باید داشته باشند. مثلاً در مورد روابط اجتماعی موجود در محله شهری الزاماً افرادی که ساکن محل هستند نیاز به رعایت آنچنان ساختار منسجم و پیچیده ای نیستند ولی در عوض سطح انسجام گروهی آنچنان بالایی نیز با هم ندارند و اعضا محله به سادگی می تواند آن را ترک یا به آن وارد شوند. برای یک گروه عملگرا که هدف آن انجام وظیفه خاصی است تغییرات نامنظم اعضا می تواند منجر به از دست دادن کارایی یا بی نظمی شود. تعداد اعضای فعال در چنین گروه های می تواند به طور منطقی بین پنج تا ده انعطاف پذیر باشد و یک گروه منسجم طولانی مدت ممکن است قادر به تحمل چند فرد اضافه و ناکارآمد نیز باشد. مفهوم اصلی این است که ارزش و موفقیت یک گروه توسط هر یک از اعضا حفظ می شود که یک هویت مشخص و کارآمد را در ذهن هر یک از اعضا مشخص شده باشد. حد شناختی این توجه کوتاه مدت در افراد غالباً هفت عدد است؛ که می تواند تا حداکثر نیز در شرایط خاص اضافه شود. پس از ده سال، زیر گروه ها با از بین رفتن هدف، تسلط و نظم و فردیت یا سردرگمی در نقش ها و قوانین به ناچار شروع تغییر شکل می کنند. از دلایل تضعیف هدف مشترک پس از ایجاد یک گروه، می توان به این موارد اشاره کرد: اضافه کردن اعضای جدید. تضادهای حل نشده هویت (به عنوان مثال، مشکلات ارضی در افراد). تضعیف نظم سلسله مراتبی؛ و تضعیف یا عدم موفقیت رهبری گروه. از دست دادن رهبر برای اکثر گروه ها غالباً بسیار مهلک است، مگر اینکه آمادگی طولانی برای انتقال رهبری از پیش در گروه در نظر گرفته شده باشد. از دست رفتن رهبر می تواند موجب پر رنگ شدن مشکلات قبلی داخل گروه یا از دست دادن میل به هدف مشترک، وقوع مشکل در تعیین نقش ها و حفظ هنجارها گردد. شایع ترین علائم یک گروه ناکارآمد، از دست دادن بهره وری، کاهش مشارکت یا تضعیف هدف و همچنین افزایش پرخاشگری کلامی است. اغلب، اگر یک هدف مشترک قوی هنوز درگروه وجود داشته باشد، یک سازماندهی مجدد ساده با یک رهبر جدید و چند عضو جدید برای برقراری و کارآمدی مجدد گروه کافی خواهد بود، که به نوعی آسانتر از تشکیل یک گروه کاملاً جدید است. پویایی گروه
[ { "answer1": "گروه اولیه یک گروه اجتماعی کوچک است که اعضای آن روابط شخصی و پایدار دارند.", "answer2": "روابط ثانویه شامل روابط عاطفی ضعیف تر بوده و افراد دانش شخصی کمی از یکدیگر در آن دارند.", "distance": 408, "question": "تفاوت بین گروه های اولیه و ثانویه چیست و کدام یک روابط عاطفی ضعیف تری دارند؟" }, { "answer1": "مظفر شریف، روانشناس اجتماعی، پیشنهاد کرد که یک واحد اجتماعی را به عنوان تعدادی از افراد در تعامل با ملاک زیر در نظر بگیریم", "answer2": "این تعاریف مورد نیاز و توجه افرادی است که مشارکت های جمعی در سطح سازمان های بزرگ را مطالعه می کنند.", "distance": 248, "question": "به گفته مظفر شریف، یک واحد اجتماعی چگونه تعریف می شود و چرا تعاریف گروه های اجتماعی برای افرادی که مشارکت های جمعی در سازمان های بزرگ را مطالعه می کنند اهمیت دارد؟" }, { "answer1": "یک گروه مرجع یک گروه اجتماعی است که به عنوان نقطه مرجع در ارزیابی و تصمیم گیری عمل می کند.", "answer2": "شایع ترین علائم یک گروه ناکارآمد، از دست دادن بهره وری، کاهش مشارکت یا تضعیف هدف و همچنین افزایش پرخاشگری کلامی است.", "distance": 9899, "question": "اعضای گروه مرجع چه نقشی دارند و چه چیزی میتواند نشان دهنده یک گروه ناکارامد باشد؟" }, { "answer1": "گروه های اجتماعی بر اساس اصول خاصی از جذابیت ایجاد می گیرند، و افراد را به سمت وابستگی با یکدیگر سوق می دهند که درنهایت گروه تشکیل می دهند.", "answer2": "برون گراها ممکن است به عضویت در گروه های بیشتری علاقه داشته باشند، زیرا آنها تعامل بین فردی را تحریک کننده و لذت بخش می دانند", "distance": 186, "question": "چه عواملی در ایجاد گروه های اجتماعی مؤثرند و چرا برونگراها بیشتر به عضویت در گروه ها تمایل دارند؟" }, { "answer1": "در تضاد کامل با تعاریفی که گروه های اجتماعی را براساس انسجام اجتماعی تعریف می کنند در نظریه هویت اجتماعی به الگوهای هویت فردی اعضا و روابط اجتماعی شکل گرفته بر اساس آن می پردازد.", "answer2": "فرض می کند که شرط لازم و کافی برای فعالیت افراد به عنوان اعضای گروه، \"آگاهی از عضویت در گروه مشترک\" است.", "distance": 362, "question": "تئوری هویت اجتماعی بر چه چیزی تمرکز دارد و چه چیزی شرط لازم برای فعالیت افراد به عنوان اعضای گروه از دیدگاه این نظریه است؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
285
: دلکش عصمت باقرپور بابلی (زادهٔ ۳ اسفند ۱۳۰۳ در بابل – درگذشتهٔ ۱۱ شهریور ۱۳۸۳ در تهران) با نام هنری «دلکش»، خواننده موسیقی سنتی، فولکلور و پاپ ایرانی بود. از وی با عناوینی چون «زن حنجره طلایی»، «آتش کاروان هنر» یاد می شود. او ترانه هایش را تنها به دو زبان فارسی و مازندرانی خوانده است. وی همچنین در چند مورد به ترانه سرایی هم پرداخته و این کار را با تخلص «نیلوفر» انجام داده است. از جمله ترانه هایی که او خود نوشته و خوانده، ترانهٔ «ساز شکسته» است. دلکش با نام اصلی «عصمت باقرپور پنبه فروش» در ۷ اسفند ۱۳۰۳ در بابل محله چاله زمین زاده شد. او از همان دوران کودکی استعداد خود را در خوانندگی نشان داد و هر جا که بچه های محل (آقا فرهادی از دوستان صمیمی وی بود) گرد هم می آمدند، آغاز به خواندن می کرد و بچه ها هم دست می زدند. عصمت دوران کودکی را بدون آن که به مدرسه برود و سواد بیاموزد، در بابل ماند. هنگامی که دوازده ساله شد، پدرش درگذشت. مادرش که در کنار عصمت دارای شش دختر و سه پسر دیگر بود، تصمیم گرفت تا او را به نزد یکی از دخترانش که در تهران ازدواج کرده بود و آنجا زندگی می کرد بفرستد تا هم خرجی از روی دوشش برداشته شود، و هم عصمت بتواند در تهران سواد بیاموزد. پس بقچه ای شامل کمی خوراک آماده کرد و عصمت را به دست یکی از دوستان شوهرش، که رانندهٔ کامیون بود و از مازندران به تهران برنج می برد، سپرد. او کنار دست راننده نشست و به تهران رسید. رانندهٔ کامیون او را در محلهٔ سرچشمه پیاده کرد و به خواهرش سپرد. عصمت که در تهران با خواهرش «مولود» به مازندرانی سخن می گفت، با همان زبان از خواهرش خواست تا او را در مدرسه نام نویسی کند تا بتواند سواد بیاموزد. خواهرش هم او را به خیابان ناصرخسرو برد و در دبستان نام نویسی کرد. هنگامی که عصمت دبستان را آغاز کرد، دوازده سال سن داشت و همین باعث شد تا سوژهٔ متلک های هم کلاسی هایش شود. اما او به این مسائل توجهی نداشت و توانست خود را به کلاس پنجم دبستان برساند. عصمت در ۱۷ سالگی به پنجم دبستان رسید. در آن زمان دانش آموزان پنجم و ششم دبستان هفته ای یک ساعت آموزش موسیقی می دیدند و به آن ها سرودهای میهنی آموزش داده می شد. روزی در همین کلاس های موسیقی، عصمت به همراه دیگر هم شاگردی هایش در حال خواندن سرود بود که آموزگار موسیقی، آقای «ظهیرالدینی» که ویولنیست هم بود، وی را صدا زد. آموزگار از قشنگی و رسایی صدای عصمت تمجید کرد و گفت که یک نت بالاتر از همهٔ دخترها می خواند. سپس ظهیرالدینی از دلکش پرسید که آیا دوست دارد در رادیو بخواند. در آن زمان رادیو در ایران به تازگی بنیان گذاری شده بود و دلکش هم نمی دانست که رادیو چیست. با این وجود راضی شد تا با ظهیرالدینی به «ادارهٔ موسیقی کشور» در میدان بهارستان برود. در آن هنگام هیئت رئیسهٔ ادارهٔ موسیقی را روح الله خالقی، علینقی وزیری و حشمت سنجری تشکیل می دادند. ظهیرالدینی عصمت را نزد روح الله خالقی برد و او پس از شنیدن صدای عصمت، وی را نام نویسی کرد و به دست استادی سپرد تا آواز را به عصمت آموزش دهد. این استاد عبدالعلی وزیری بود که پسرعموی علینقی وزیری می شد. عصمت بسیار زود گوشه های درآمد، زابل، مویه و مخالف دستگاه سه گاه را آموخت. حدود پنج یا شش ماه طول کشید تا عصمت توانست سراسر دستگاه سه گاه را یاد بگیرد. آموزش آواز عصمت دو تا سه سال به درازا کشید و وی دستگاه های گوناگون را آموخت. پس از دو تا سه سال آموزش نزد عبدالعلی وزیری، عصمت اکنون این آمادگی را داشت تا به جرگهٔ خوانندگان رادیو بپیوندد. در آن هنگام عصمت نزدیک به ۲۰ سال داشت و کمتر از پنج سال از بنیان گذاری رادیو در ایران می گذشت. تا آن زمان خوانندگان زن قدیمی چون قمرالملوک وزیری، روح انگیز و ملوک ضرابی بانوان آوازه خوان پیشرو در رادیو بودند و عزت روح بخش هم چند سالی می شد که آوازخوانی در رادیو را آغاز کرده بود و هواداران بسیاری داشت. در این وضعیت که خوانندگان قدیمی همچنان سکان دار رادیو بودند، نیاز به صدایی تازه نفس احساس می شد. نخستین اجرای دلکش در رادیو در سال ۱۳۲۳ بود. از نخستین باری که صدای او از فرستندهٔ «بی سیم پهلوی» در چهارراه سیدخندان تهران پخش شد، توجه همگان به سویش جلب شد. هنگام آغاز کار دلکش در رادیو، آهنگسازی برای همکاری با وی وجود نداشت و او نمی توانست تصنیف بخواند؛ بنابراین با توجه به تسلط و مهارتش در خواندن ترانه های محلی مازندرانی، تصمیم گرفته شد که برای جبران این کاستی، او پس از خواندن هر آواز در رادیو، یک آواز محلی مازندرانی هم بخواند. آوازهایی مانند «ربابه جان»، «مریم جان»، «زهراجان»، «امیری»، «رعناجان» و… که دلکش این آوازها را از زمان کودکی اش در بابل بلد بود و می خواند. در آن سال ها خواندن آوازهای بومی چندان فراگیر نبود و سبک خاص دلکش در کنار خواندن صحیح و دلنشین اش، موجب شد تا بسیار زود سر زبان ها بیفتد. مردم از آوازهای مازندرانی دلکش بسیار استقبال کردند و نامه های فراوانی برای تکرار ترانه های مازندرانی اش به رادیو فرستاده می شد. هر یکشنبه که او در رادیو اجرا داشت، مردم بسیاری روبروی ساختمان رادیو جمع می شدند تا او را از نزدیک ببینند. روح الله خالقی برای آغاز حرفهٔ عصمت، نام هنری «دلکش» را برگزید. دلکش نام گوشه ای از دستگاه ماهور است. در مدت زمان کوتاهی که از پیوستن دلکش به رادیو گذشته بود، در حالی که او تنها ۲۱ سال داشت، به جمع بزرگان رادیو پیوست و با خوانندگان بزرگ و نامی ترانه های دوصدایی اجرا کرد.به دلکش القابی چون «زن حنجره طلایی» و «بانوی آواز ایران» داده اند. دلکش که در میهمانی ها و جمع های دوستانه آواز می خواند، در یک میهمانی با جمشید شیبانی که در سبک موسیقی پاپ کار می کرد، آشنا شد. دلکش و شیبانی مدتی با هم کار کردند، ولی دلکش از موسیقی پاپ بیرون آمد و پس از آشنایی با مهدی خالدی، استاد و آهنگساز موسیقی سنتی ایرانی، به طور جدی وارد موسیقی سنتی شد و این سرآغاز همکاری درازمدت دلکش و خالدی بود. دلکش در روزهای پایانی زندگانی خود از این که شماری از خوانندگان تصنیف های وی را به غلط و بد اجرا می کنند و به بازار می فرستادند به شدت دلگیر بود و باور داشت که قدیمی ها هنوز این تصنیف ها را با صدای دلکش به یاد دارند و غلط خواندن آن ها، موجب پایین آمدن ارزش و احترام کار این خواننده ها می شود. در جریان جشن های ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی ایران و ساخت بیش از ۲۵۰۰ مدرسه در سراسر ایران به مناسبت این جشن، دلکش با خرید ۱۵۰۰ برگ از شعبهٔ مرکزی بانک بیمه بازرگانان، در ساخت این مدرسه ها شرکت کرد. دلکش در برنامه گل ها به دلیل اختلافی که با داوود پیرنیا داشت، هر گز شرکت نکرد. او در طول دوران فعالیت هنری اش هرگز در برنامه های موسیقی تلویزیون نیز شرکت نکرد ولی تا هنگام پیروزی انقلاب حضوری دائم و مؤثر داشته و از محبوب ترین خوانندگان زمان خود بود. با اینکه مدتی بعد از او خوانندگانی همچون مرضیه، پوران، الهه، و… پا به عرصه گذاشتند، از محبوبیت دلکش به عنوان خواننده ای معتبر و تمام عیار کاسته نشد. به طوری که پرویز خطیبی در خاطراتش تعریف می کند: "«در شب چهارم اردیبهشت ۱۳۵۶ در سالگرد تأسیس رادیو تهران وقتی دلکش پس از مدتی کناره گیری روی صحنه ظاهر شد و ترانه معروف «بردی از یادم» را خواند، تمام مدعوین به پا خواستند و با کف زدنهای ممتد که بیش از پنج دقیقه طول کشید فریاد زدند: مگر می شود ترا از یاد برد؟»" به باور رضا مجرد، پژوهشگر و کارشناس موسیقی، صدای دلکش، تنها صدای «چپ کوک» زنانه ای بود که در خوانندگی «راست کوک» هم تبحر داشت. صدای دلکش افزون بر حجم بالا، قدرت و گستردگی فراوانی داشت و آوای او به اصطلاح استادان آواز، «صدای سینه ای» بود. بنا بر دیدگاه کارشناسان، گل صدای دلکش در محدودهٔ آلتو بود؛ ولی وی با مهارت می توانست فاصله های صوتی تنور، سوپرانو و متزو سوپرانو را هم بخواند. دلکش سولفژ نمی دانست و در پاسخ به این که با توجه به نیاموختن سولفژَ، نمی ترسد که اشتباه کند، اشتباه را برای تحصیل کرده ها دانست و گفت که آدم های بی سواد و کم ادعا به دلیل احساس مسئولیت در کارشان معمولاً کمتر اشتباه می کنند. محمدعلی سپانلو از هواداران دلکش بود و آوازهای وی را به خوبی می خواند. دلکش خوانندهٔ محبوب شخصیت «دکتر نون» در رمان «دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد» از شهرام رحیمیان است. دلکش از مشوقین سیما بینا در آغاز خوانندگی وی در کودکی بود. غلامحسین بنان، اجرای دلکش را به اجرایی دوصدایی تشبیه می کند که شنونده می انگارد صدای بم برای مرد و صدای زیر برای زن است. حسین قوامی، دلکش را تنها خانم خواننده ای می داند که هرگز «فالش» [خارج] نخوانده و همه ملودی و کلام را صحیح اجرا کرده و هیچ گونه لغزشی در تحریرها و سکوت ها و سایر ظرافت ها و ریزه کاری های خوانندگی او شنیده نشده است. یک بار قوامی در پاسخ به خود دلکش که از وی دربارهٔ بهترین خوانندهٔ زن پرسیده بود، بی درنگ و اندیشه گفت: "«تو او را بهتر از هر کسی می شناسی، چرا نمی خواهی راحت بگویی دلکش!؟»" محمود محمودی خوانساری باور داشت که بسیاری از خوانندگان مرد باید بنشینند و با گوش سپردن به آواز دلکش، راه و رسم صحیح خواندن را بیاموزند. علی تجویدی، باور داشت که هیچ خواننده ای به خوبی دلکش قدرت فراگیری شعر و آهنگ و آمیختن درست این دو با هم را ندارد و پیشنهاد داد تا دلکش باید برای تحصیل موسیقی به اتریش برود تا نابغهٔ بزرگ موسیقی قرن شود و هنرآموزان آواز بسیاری را تا استادی ارتقا دهد. سیما بینا، صدای دلکش را پرحجم و بسیار گیرا با تحریرهای ویژهٔ خودش دانسته که کلام را بسیار زیبا و مشخص بیان می کرد. او شخصیت آوازی دلکش را بسیار مردمی می داند و باور دارد که دلکش نسبت به تصنیفی که اجرا می کرد، احساس مسئولیت داشت. سیما بینا از پدرش نقل می کند که دربارهٔ آواز دلکش می گفت: "«مانند این است که یک آدم بسیار ادیب و باسوادی دارد این شعرها و تصنیف ها را می خواند.»" سیما بینا رقیبانی که قصد تقلید از دلکش را داشتند ناکام می داند و می گوید: "«آن آنی که در صدا هست و آن کاراکتر و طنین صدا قابل تقلید نیست.»"علی اشتری شاعر معاصر دربارهٔ دلکش شعری سروده است: رضا مجرد، پژوهشگر و کارشناس موسیقی دربارهٔ دلکش می گوید: "«... دلکش وقتی می خواند، مملکتی ساکت می شد تا صدای او را بشنود. هرچند که دلکش از نظر قدرت و وسعت صدا در حد و اندازه های قمرالملوک وزیری نبود، اما خواننده ای بود که همهٔ بزرگان موسیقی او را بالاتر از خود و دیگران می دانستند…»" مجرد در واکنش به عدم تجلیل از دلکش و پوشش ندادن خبر مرگ وی در رسانه ها نوشت: "«... خانمی مانند دلکش نقطهٔ سیاهی در زندگی هنری اش نبوده… لابد استدلال این است که این خانم، به موقع هم مورد استقبال و تجلیل قرار گرفته، هم بابت آنچه اجرا کرده، به پول و ثروت کافی دست یافته، پس دیگر چه تجلیلی؟»" هایده: "«من به صدای خانم دلکش واقعاً عشق می ورزیدم و می توانم بگویم خواندن آواز و تصنیف را از طریق رادیو و شنیدن صدای بانوی آواز ایران، خانم دلکش، آموختم.»" الهه: "«من برای قمرالملوک وزیری احترام قائلم. برای اینکه قدمی که او برداشت آن شرایطی که کسی نمی توانست بیاید بخواند ولی بعد از او همه باید بدانند خانم دلکش خواننده پر قدرت و مسلط بود.»" دلکش در شصت سال زندگی حرفه ای خود بیش از ۲۰۰ ترانه، آواز و تصنیف خواند. ترانه سرایان و شاعرانی که بیشترین سروده ها را برای وی سروده اند، در درجهٔ نخست رحیم معینی کرمانشاهی و سپس اسماعیل نواب صفا، بیژن ترقی، ناصر شریفی، پرویز خطیبی، رضا جلیلی، کریم فکور، رهی معیری و حسین مسرور بوده اند. از آهنگسازانی که بیشترین آهنگ را برای دلکش ساخته اند هم می توان در درجهٔ نخست علی تجویدی و سپس مهدی خالدی، پرویز یاحقی، مجید وفادار، جواد لشکری، حبیب الله بدیعی، انوشیروان روحانی و همایون خرم را نام برد. در دههٔ ۱۳۲۰ خورشیدی، تصنیف خوانی های قدیمی بسیار کهنه و تکراری شده بود. در آن سال ها قمرالملوک وزیری و روح انگیز به سال های پایانی کار حرفه ای خود رسیده بودند و جای خالی یک تصنیف خوان زن جوان حس می شد. همکاری دلکش با مهدی خالدی در این دوران توانست گونهٔ نویی از ترانه سازی را به موسیقی ایران بیاورد. اوج این همکاری در تصنیف «آمد نوبهار» دیده می شود که به باور محمود خوشنام، حرکت از تصنیف به ترانه با این آهنگ آغاز می شود. مهدی خالدی در ساخت این آهنگ، ریتم دو چهارم را با تاکیدات ویژه بر روی ضربه های این ریتم به کار برد. ترانهٔ «آمد نوبهار» دلکش با آهنگسازی مهدی خالدی ساخته شد، با ساختار مارش گونهٔ توانست در زمان خود نوآوری بزرگ به شمار بیاید. این آهنگ که در اواخر دهه ۱۳۲۰ ساخته شد، توانست بیش از دو دهه در روزهای نوروز از رادیو و تلویزیون پخش شود. از دلکش نزدیک به دویست آواز در مایه های مختلف ضبط شده است و هم اکنون در آرشیو رادیو موجود می باشد. از این میان تنها جهت نمونه به چند آواز مشهور وی اشاره می شود. «ای که گفتی هیچ مشکل چون فراق یار نیست»، آواز شور با همراهی ویلن مجید وفادار و تار حمید وفادار «هر که مهر رخ زیبای تو در دل گیرد»، آواز ابوعطا با همراهی ویلن؟ (نوازنده شناخته نشد) «ای خدا این وصل را هجران مکن»، آواز مثنوی افشاری با همراهی نی حسن کسایی «معاشران گره از زلف یار باز کنید»، آواز سه گاه (درآمد، مویه، حدی) با همراهی ویلن اسدالله ملک «بگذار تا مقابل روی تو بگذریم»، آواز چهارگاه با همراهی ویلن علی تجویدی «امشب ای ماه به درد دل من تسکینی»، آواز دشتی با همراهی ویلن پرویز یاحقی «یادش به خیر آنکه دگر یاد ما نکرد»، آواز همایون «ای که با دلشدگان بر سر ناز آمده ای» آواز سه گاه، همراه ویلن حبیب الله بدیعی و تار فرهنگ شریف «خواهم ز خدا اینکه به دلخواه بمیرم»، آواز شوشتری همراه تار لطف الله مجد هنگامی که در دوازده سالگی عصمت به تهران رسید، نمی دانست که سینما چیست. او هیچ گاه در بابل به سینما نرفته بود. در بابل سالن های سینمای کمی وجود داشت که همان ها هم در اختیار اقلیت های ارمنی و یهودی بودند و فیلم های روسی و آلمانی پخش می کردند. در اواخر دههٔ ۲۰ خورشیدی که دلکش در موسیقی ایران به اوج شهرت و محبوبیت رسیده بود، اسماعیل کوشان در شرکت «پارس فیلم» متوجه پتانسیل بالای او برای ورود به سینما شد. به دیدگاه کوشان، حضور دلکش و چهرهٔ او می توانست موفقیت فروش هر فیلمی را تضمین کند. کوشان توانست دلکش را متقاعد کند تا دست از بدگمانی و شک برای ورود به سینما بردارد و برای نخستین بار وارد سینمای ایران شود. نخستین فیلم دلکش در شرکت «پارس فیلم»، شرمسار بود که فیلم نامه اش را علی کسمایی نوشته بود. دلکش همچنین شماری از تصنیف هایش را در فیلم خواند که آهنگساز آن ها مهدی خالدی بود و این همکاری باعث آغاز کارهای مشترک دلکش و خالدی شد. فیلم با استقبال فراوانی روبرو شد و با ۲۰۰ هزار تومان فروش، پرفروش ترین فیلم سال شد. سپس در فیلم مادر به تهیه کنندگی همسرش، شاپور یاسمی (فرزند رشید یاسمی و برادر سیامک یاسمی)، با قمرالملوک وزیری هم بازی شد. در دهه ۳۰ خورشیدی تبدیل به ستاره سینمای ایران شد و فیلم سوم اش به نام افسونگر که در آن با ناصر ملک مطیعی و ژاله علو همبازی بود، ۹۷ شب در دو سینمای «همای» و «دیانا» به اکران درآمد و بیش از ۳۰۰ هزار تومان در آن زمان فروخت. او در دهه ۳۰ در چند فیلم دیگر هم بازی کرد از جمله فیلم فردا روشن است در کنار محمد علی فردین. او در سال ۱۳۵۱ پس از چند سال وقفه دوباره به سینما برگشت و در فیلم قمار زندگی نقش خواننده ای به نام «دلکش» را بازی کرد که دختر خواننده ای به نام «لیلا» (با بازی لیلا فروهر) دارد. اما از این فیلم استقبال نشد. دلکش در سال ۲۰۰۰ میلادی برای چند کنسرت به آمریکا رفت ، و در یکی از کنسرت های وی که در نیویورک برگزار شد، سیما بینا حضور داشت و دسته گلی به وی هدیه کرد. وی دربارهٔ این کنسرت ها می گوید:"«با وجود اینکه ایشان با عصا به روی صحنه آمدند و این تصویر هنوز هم در ذهنم نقش بسته است. اما وقتی که آواز می خواندند، گر چه صدایشان بم تر از دوران جوانی بود، ولی آن قدر درست خواندند که تحت تأثیر قرار گرفتم. صدایشان اصلاً فالشی [خطایی] یا خارجی نداشت. برای من این مسئله خیلی جالب بود»." با ممنوع شدن خوانندگی زنان پس از انقلاب ۱۳۵۷ ایران، دلکش خوانندگی را به طور کامل کنار گذاشت. او در سال های پایانی زندگی خود، به همراه تنها فرزندش «سهیل فزون مایه» در تهران زندگی می کرد. دلکش در سال ۱۳۷۹ شمسی بعد از مدت حدود ۲۰ سال سکوت برای چند کنسرت به آمریکا رفت و خیلی از ایرانیان مقیم آمریکا به این کنسرت پیوستن، بعد از مدتی که نیویورک بود، به ایران بازگشت. در گفتگویی دلکش می گوید: «یک روز سوار تاکسی شدم. راننده تاکسی که ۲۴–۲۵ ساله بود نوار چندتا از ترانه های منو گذاشته بود. خون تو سرم جمع شده بود. می خواستم بزنم زیر گریه. راننده تاکسی که فکر کرده بود تحت تأثیر ترانه قرارگرفته ام گفت: "مادر می بینی چی می خونه!" گفتم: "می دونی کیه؟" گفت: "اسمش دلکشه مادر. هرجا هست خدا عمرش بده، ما که با صداش حال می کنیم. تاش پیدا نشده!". نتونستم زبانم را نگه دارم. گفتم: "این صدای منه! من دلکشم!" تا آخر مسیر دیگه هیچ کس را سوار نکرد. هر ده متر به ده متر برمی گشت و به من خیره می شد. بالاخره تاب نیآورد و ضبط صوت ماشین را بست. قبل از اینکه بخواهد و بگوید، خودم برایش همان ترانه ای را که نیمه کار قطع کرده بود، آرام آرام خواندم. وقتی به مقصد رسیدم هر چه اصرار کردم پول نگرفت. شما نمی دونین در این روز و روزگار که ما در ایران داریم این نوع گذشت های پولی یعنی چه!» دلکش مدتی در بیمارستان بستری بود و در نهایت در غروب روز چهارشنبه ۱۱ شهریور ۱۳۸۳ در تهران و در بیمارستان «ایران مهر» به دلیل بیماری کلیوی درگذشت. خانوادهٔ دلکش تصمیم گرفتند تا وی را بدون هیچ مراسم ویژه ای خاکسپاری کنند. با وجود این که تنها پسر دلکش، «سهیل فزون مایه» از پیش تصمیم داشت تا پیکر مادرش در امامزاده طاهر کرج به خاک سپرده شود، ولی با گذشت چند روز از درگذشت وی، هیچ کدام از اعضای خانوادهٔ دلکش برای تحویل پیکر او به بیمارستان نرفتند. «محمدحسین همافر» رئیس مرکز موسیقی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی پیشنهاد کرد تا پیکر دلکش در قطعه هنرمندان بهشت زهرا به خاک سپرده شود، ولی همسر پیشین دلکش، «داریوش فزون مایه» با این کار مخالفت کرد. ولی در نهایت پیکر او پس از چهار روز در امامزاده طاهر کرج به خاک سپرده شد. پس از مرگ دلکش، به جز چند نشست و سخنرانی کوچک، مراسم چندانی برای بزرگداشت وی برگزار نشد. همچنین شبکه های رادیویی و تلویزیونی صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران خبری از درگذشت وی پخش نکردند. بیشتر روزنامه ها هم دربارهٔ مرگ وی چیزی ننوشتند و تنها چند روزنامه چند سطر کوتاه دربارهٔ درگذشت وی نوشتند. پس از مرگ دلکش، «فروغ بهمن پور» تصمیم گرفت تا کتابی دربارهٔ وی در ایالات متحده آمریکا منتشر کند. قرار بود در این کتاب با نام «نگاهی به زندگی و آثار عصمت باقرپور -دلکش»، همهٔ ترانه های دلکش با نام ترانه سرا، آهنگساز و دستگاه هایی که ترانه در آن خوانده شده است بیاید. همچنین کتاب شامل ۱۳ ترانهٔ نت نویسی شده، شعر و ترانه آن بود. ضمن آن که با ترانه سرا و آهنگ سازان این آثار نیز گفتگو شده بود. در این کتاب افزون بر گفتگویی بلند با خود دلکش، با ناصر ملک مطیعی دربارهٔ فعالیت های سینمایی دلکش گفتگو شده بود. بزرگانی چون محمود دولت آبادی، محمدعلی سپانلو، لوریس چکناواریان، فرهاد فخرالدینی و… دیدگاه هایشان دربارهٔ دلکش را در این کتاب بیان کرده اند. همچنین در پیوست این کتاب عکس هایی از دلکش در کنار کسانی چون قمرالملوک وزیری، غلامحسین بنان و روح انگیز آمده است. سیمین غانم قبل از انقلاب با کسب اجازه از دلکش، چند ترانه از جمله «آمد نوبهار» و «به کنارم بنشین» را بازخوانی کرد. نادر گلچین ترانهٔ «آمد نوبهار» دلکش را با گروه آوازی همراه و ارکستری بزرگ تر از اجرای اصلی خوانده است. علی رضا افتخاری آهنگ «سفرکرده» دلکش را با ارکستری بزرگتر از ارکستر علی تجویدی بازخوانی کرد. اجرای دوصدایی ترانهٔ «بردی از یادم» که نخست دلکش و ویگن خوانده بودند، بعدها توسط هایده و هوشمند عقیلی مهر تکرار شد. گوگوش در گفتگویی گفته که پیش از سال ۱۳۴۶، آهنگ های خواننده های دیگر از جمله دلکش را بارخوانی می کرده است. دریا دادور در کنسرت ونکوور خود در آوریل ۲۰۰۷، ترانهٔ «یاد من کن» دلکش را به یاد او بازخوانی کرد. وی این ترانه را در کنسرت تورنتو خود در سال ۲۰۰۸ دوباره اجرا کرد و نسخهٔ ضبط شدهٔ این اجرا در آلبوم دوم او آمده است. بنا به ادعایی وقتی که علی رضا افتخاری آهنگ «آشفته حالی» دلکش را در آلبوم «یاد استاد» بازخوانی کرد، دلکش به این خاطر که افتخاری برای اجرای این آهنگ از وی اجازه نگرفته بود، سخت دلگیر شد. بنا بر گفتهٔ «سهیل فزون مایه» تنها فرزند دلکش، افتخاری چند بار کوشید تا این آزردگی را از دل دلکش دربیاورد، ولی پیروز نشد. این دلخوری دلکش از خوانندگانی که شعر و آهنگ آثارش را به نادرستی اجرا می کردند، تا ماه های پایانی زندگی اش ادامه داشت و وی معتقد بود که چون قدیمی ترها هنوز تصنیف هایش را به یاد دارند، غلط خواندن آن ها موجب پایین آمدن ارزش کارشان می شود. دلکش مدعی بود با این که خودش فرد کم سوادی بود، هیچ گاه این آوازها را غلط نخوانده است. همکاری دلکش با علی تجویدی موجب ساخت آثار ماندگار بسیاری شده است. شماری این همکاری را به همکاری روح الله خالقی و غلامحسین بنان تشبیه می کنند. دوران اوج شکوفایی، خلاقیت و شهرت تجویدی به سال های همکاری اش با دلکش برمی گردد. مثلث تجویدی، دلکش و رحیم معینی کرمانشاهی در سال های ۱۳۳۵ تا ۱۳۴۰ را باید خالق به یادماندنی ترین قطعات در موسیقی اصیل ایران دانست. جدای از قابلیت های حرفه ای و تکنیکی هریک از این سه تن در کار خودشان، رابطه عمیق عاطفی که در سال های دور میان این سه نفر شکل می گیرد را باید عامل اصلی خلق چنین آثاری به شمار آورد. به طوری که همسر تجویدی در مصاحبه ای می گوید وقتی خبر درگذشت دلکش را به تجویدی داده بودند، او از آن روز به بعد تا سه هفته با هیچ کس حرف نمی زد.
[ { "answer1": "دلکش که در میهمانی ها و جمع های دوستانه آواز می خواند، در یک میهمانی با جمشید شیبانی که در سبک موسیقی پاپ کار می کرد، آشنا شد.", "answer2": "پس از آشنایی با مهدی خالدی، استاد و آهنگساز موسیقی سنتی ایرانی، به طور جدی وارد موسیقی سنتی شد و این سرآغاز همکاری درازمدت دلکش و خالدی بود.", "distance": 198, "question": "دلکش با چه کسی در سبک پاپ کار می کرد و چه کسی او را به موسیقی سنتی کشاند؟" }, { "answer1": "نخستین اجرای دلکش در رادیو در سال ۱۳۲۳ بود.", "answer2": "هنگام آغاز کار دلکش در رادیو، آهنگسازی برای همکاری با وی وجود نداشت و او نمی توانست تصنیف بخواند؛ بنابراین با توجه به تسلط و مهارتش در خواندن ترانه های محلی مازندرانی، تصمیم گرفته شد که برای جبران این کاستی، او پس از خواندن هر آواز در رادیو، یک آواز محلی مازندرانی هم بخواند.", "distance": 159, "question": "دلکش در چه سالی اولین اجرای رادیویی خود را داشت و اولین اجرای رادیویی وی چگونه با کمبود آهنگساز روبرو شد؟" }, { "answer1": "روح الله خالقی برای آغاز حرفهٔ عصمت، نام هنری «دلکش» را برگزید.", "answer2": "دلکش نام گوشه ای از دستگاه ماهور است.", "distance": 64, "question": "چه کسی نام هنری دلکش را برای عصمت انتخاب کرد و نام دلکش اشاره به چیست؟" }, { "answer1": "دلکش در روزهای پایانی زندگانی خود از این که شماری از خوانندگان تصنیف های وی را به غلط و بد اجرا می کنند و به بازار می فرستادند به شدت دلگیر بود", "answer2": "باور داشت که قدیمی ها هنوز این تصنیف ها را با صدای دلکش به یاد دارند و غلط خواندن آن ها، موجب پایین آمدن ارزش و احترام کار این خواننده ها می شود.", "distance": 146, "question": "دلکش در دوران پایانی زندگی از چه چیزی دلخور بود و چرا این دلخوری را داشت؟" } ]
[ { "answer1": "هنگامی که دوازده ساله شد، پدرش درگذشت. مادرش که در کنار عصمت دارای شش دختر و سه پسر دیگر بود، تصمیم گرفت تا او را به نزد یکی از دخترانش که در تهران ازدواج کرده بود و آنجا زندگی می کرد بفرستد تا هم خرجی از روی دوشش برداشته شود، و هم عصمت بتواند در تهران سواد بیاموزد.", "answer2": "روزی در همین کلاس های موسیقی، عصمت به همراه دیگر هم شاگردی هایش در حال خواندن سرود بود که آموزگار موسیقی، آقای «ظهیرالدینی» که ویولنیست هم بود، وی را صدا زد. ... سپس ظهیرالدینی از دلکش پرسید که آیا دوست دارد در رادیو بخواند. ... با این وجود راضی شد تا با ظهیرالدینی به «ادارهٔ موسیقی کشور» در میدان بهارستان برود.", "question": "دلکش در چه سنی به تهران آمد و چگونه به رادیو راه یافت؟" } ]
gemini-2.0-flash-exp
286
: پلی (متیل متاکریلات) پلی (متیل متاکریلات) با فرمول شیمیایی (کربناکسیژنهیدروژن) یک ترکیب شیمیایی است، که به عنوان پلیمر واسط در طرح نگار الکترونی به کار می رود. این ماده یکی از سخت ترین ومحکم ترین پلیمرها باشفافیتی بالاتر از شیشه و سطحی صیقلی وبراق ومقاوم در برابر عوامل جوی است. صفحات پلی متیل متاکریلات مقاومت قابل توجهی در برابر عوامل جوی و پرتو نور خورشید دارند. از خواص اپتیکال و سطح شفاف فوق العاده ای برخوردارند و در عین حال از نظر استحکام در برابر ضربه از شیشه مقاوم تر هستند. علاوه بر آن درصد جذب رطوبت بسیار کم و مقاومت کششی و الکتریکی خوبی دارند. حدود ۴۰ تا ۵۰ درصد تولیدات این پلیمر در صنایع اتومبیل سازی، ۳۳ درصد در ساختمان سازی و صنایع روشنایی و بقیه در تولید و طراحی CD، اسباب بازی، لوازم التحریر مثل خودکار، تزئینات و ساخت تندیس و صنایع الکتریکی به کار می روند Poly (methyl methacrylate) (PMMA)، همچنین به عنوان آکریلیک، اکریلیک شیشه ای یا پلی اتیلن و همچنین نام های تجاری Crylux، Plexiglas، Acrylite، Lucite و Perspex در بین چندین مورد دیگر (نگاه کنید به پایین)، Thermoplastic شفافی است که اغلب مورد استفاده قرار می گیرد در ورق به عنوان یک جایگزین سبک وزن و یا مقاوم در برابر شکست شیشه ای. همان ماده را می توان به عنوان یک رزین ریخته گری، در جوهر و پوشش استفاده کرد و دارای بسیاری از کاربردهای دیگر است. اگر چه یک نوع از شیشه های مبتنی بر سیلیکا شناخته شده نیست، ماده مانند بسیاری از گرمانرم ها اغلب از لحاظ فنی به عنوان نوع شیشه ای (که در آن یک ماده شیشه ای غیر بلوری است) طبقه بندی می شود و به همین دلیل نامنظم بودن آن به عنوان شیشه های اکریلیک نامیده می شود. از نظر شیمیایی، این پلیمر مصنوعی متیل متاکریلات است. این مواد در سال 1928 در چندین آزمایشگاه مختلف توسط بسیاری از شیمیدانها مانند ویلیام چالمرز، اتو رهم و والتر بئور توسعه داده شد و برای اولین بار در سال 1933 توسط آلمانی Rhom & Haas AG به بازار عرضه شد (تا سال 2019 از بخش Evonik Industries) و شرکای خود و وابسته به شرکت سابق ایالات متحده Rohm و Haas شرکت تحت Plexiglas علامت تجاری. [5] PMMA یک جایگزین اقتصادی برای پلی کربنات (PC) است که در آن استحکام کششی، مقاومت خمشی، شفافیت، پاشی و تحمل UV بیشتر از مقاومت ضربه، مقاومت شیمیایی و مقاومت در برابر حرارت است. [6] علاوه بر این، PMMA شامل زیرمجموعه بالقوه مضر بیسفنول A در پلی کربنات نیست. اغلب به علت خواص متوسط، دستکاری و پردازش آسان و هزینه کم، ترجیح داده می شود. PMMA غیر قابل اصلاح شده در حالت بارگیری، به ویژه تحت تاثیر نیروی ضربه، به طور شکننده رفتار می کند و بیشتر در معرض خراشیدگی نسبت به شیشه های معدنی معمول قرار دارد اما PMMA اصلاح شده گاهی اوقات می تواند به مقاومت بالا و مقاومت ضربه کمک کند. اولین اسید اکریلیک در سال 1843 ایجاد شد. اسید متاکریلیک، مشتق شده از اسید اکریلیک، در سال 1865 فرموله شده بود. واکنش بین متاکریلیک اسید و متانول به استر متیل متاکریلات تبدیل می شود. پلی اتیل متاکریلات در اوایل دهه 1930 توسط شیمیدانهای انگلیس روولند هیل و جان کروفورد در صنایع شیمیایی امپریال (ICI) در انگلستان کشف شد. ICI محصول تحت علامت تجاری Perspex را ثبت کرده است. در همان زمان، اتو روم، شیمیدان و صنعتی، از روهم و هاز در آلمان، تلاش میکردند شیشه ای ایمن را با پلیمریزاسیون متیل متاکریلات دو لایه شیشه ای تولید کنند. پلیمر جدا شده از شیشه به عنوان یک ورق پلاستیکی شفاف است که رم آن را در سال 1933 به نام علامت تجاری پلکسی گلاس نامگذاری کرد. هر دو Perspex و Plexiglas در اواخر دهه 1930 تجاری شدند. در ایالات متحده، E.I. دو پونت د نومورس و شرکت (در حال حاضر شرکت DuPont) پس از آن محصول خود را تحت علامت تجاری لوسیت معرفی کرد. در سال 1936، ICI Acrylics (در حال حاضر Lucite International) اولین تولید تجاری شیشه ای ایمنی اکریلیک را آغاز کرد. نیروهای متفقین و محور در طول جنگ جهانی دوم از شیشه اکریلیک برای پریسوپ های زیردریایی و شیشه های هواپیما هواپیما، سایبان ها و برج های تفنگ استفاده می کردند. خلبانان هواپیمایی که چشم های آنها توسط هواپیما های PMMA آسیب دیده بودند، بسیار بهتر از کسانی بود که با شیشه استاندارد آسیب دیده بودند، نشان دهنده سازگاری بهتر بین بافت های انسانی و PMMA نسبت به شیشه است. [7] برنامه های غیر نظامی پس از جنگ دنبال می شوند. [8] PMMA به طور مرتب توسط پلیمریزاسیون امولسیون، پلیمریزاسیون محلول و پلیمریزاسیون فله تولید می شود. به طور کلی، از ابتدای رادیکال استفاده می شود (از جمله روش های پلیمریزاسیون زنده)، اما پلیمریسیون آنیونی PMMA نیز می تواند انجام شود. برای تولید 1 کیلوگرم (2.2 پوند) PMMA، حدود 2 کیلوگرم (4.4 پوند) نفت مورد نیاز است. [نیازمند منبع] PMMA تولید شده توسط پلیمریزاسیون رادیکال (همه PMMA تجاری) آتاکتیک و کاملا غیر قابل نفوذ است. دمای انتقال شیشه (Tg) PMMA اتواکتیک 105 درجه سانتیگراد (221 درجه فارنهایت) است. مقادیر Tg نمرات تجاری PMMA بین 85 تا 165 درجه سانتیگراد (185 تا 329 درجه فارنهایت) است. محدوده وسیعی است زیرا تعداد زیادی از ترکیبات تجاری که کوپلیمرهای با هم مونومرهای غیر متیل متاکریلات هستند. بنابراین PMMA در دمای اتاق یک شیشه آلی است؛ به عنوان مثال، آن زیر Tg است. دمای تشکیل با دمای انتقال شیشه شروع می شود و از آنجا می رود. [18] تمامی فرایندهای ریخته گری رایج ممکن است از جمله قالب گیری تزریقی، قالب گیری فشرده سازی و اکستروژن استفاده شود. بالاترین ورق PMMA با استفاده از ریخته گری سلول تولید می شود، اما در این مورد، مراحل پلیمریزاسیون و قالب گیری همزمان انجام می شود. با توجه به توده مولکولی بسیار بالایی، قدرت مواد بالاتر از درجه قالبگیری است. سخت شدن لاستیک برای افزایش چقرمگی PMMA برای غلبه بر رفتار شکننده آن در پاسخ به بارهای اعمال شده مورد استفاده قرار گرفته است. PMMA را می توان با استفاده از سیمان سایانو اکریلات (معمولا به عنوان superglue شناخته می شود)، با گرما (جوشکاری) یا با استفاده از حلال های کلر مانند dichloromethane یا trichloromethane [19] (کلروفرم) برای حل پلاستیک در مفصل، که پس از آن fuses و مجموعه، تشکیل یک جوش تقریبا نامرئی. خراش ها می توانند به راحتی توسط پرداخت یا با گرم کردن سطح مواد حذف شوند. برش لیزری می تواند برای ساخت طرح های پیچیده از صفحات PMMA استفاده شود. PMMA بر روی برش لیزر به ترکیبات گازوئیل (از جمله مونومرهای آن) تبخیر می کند، بنابراین برش بسیار تمیز انجام می شود و برش بسیار راحت انجام می شود. با این حال، لیزر پالس فشار بالا در طول لبه برش را نشان می دهد، که در معرض حلال ها باعث ایجاد تنش نامطلوب در لبه برش و چند میلیمتر می شود. حتی پاک کننده شیشه آمونیوم و تقریبا هر چیزی که از آب و صابون کمرنگ است، باعث می شود که در معرض نور خورشید قرار بگیرد. بنابراین انلینگ ورق / قطعات PMMA یک مرحله پس از پردازش واجب است، زمانی که قصد اتصال به قطعات شیمیایی لیزرکیت را با هم داشته باشد. در اکثر برنامه های کاربردی، آن را نمی شکند در عوض، آن را به قطعات بزرگ کسل کننده می شکند. از آنجایی که PMMA نرمتر و راحت تر از شیشه شسته است، پوشش های مقاوم در برابر خراش اغلب به ورق PMMA برای محافظت از آن (و همچنین سایر قابلیت های دیگر) اضافه می شود. متیل متاکریلات "رزین مصنوعی" برای ریخته گری (به سادگی مواد شیمیایی مایع مایع) می تواند در ارتباط با یک کاتالیزور پلیمریزاسیون مانند متیل اتیل کتون پراکسید (MEKP) برای تولید PMMA شفاف شونده از هر قالب استفاده شود. اشیاء مانند حشرات و یا سکه ها و یا حتی مواد شیمیایی خطرناک در ampules کوارتز قابل شارژ ممکن است در چنین بلوک های "ریخته گری" برای نمایش و دست زدن به ایمن تعبیه شده است. PMMA یک ماده قوی، سخت و سبک است. آن دارای تراکم 1.17-1.20 g / cm3 است، [1] [21] که کمتر از نصف شیشه است. [1] همچنین دارای قدرت ضربه خوب است، بالاتر از هر دو شیشه و پلی استایرن؛ با این حال، قدرت ضربه PMMA هنوز هم بسیار پایین تر از پلی کربنات و برخی از پلیمرهای مهندسی است. PMMA در دمای 460 درجه سانتیگراد (860 درجه فارنهایت) در معرض آتش سوزی قرار می گیرد و باعث تشکیل دی اکسید کربن، آب، مونوکسید کربن و ترکیبات کم مولکولی، از جمله فرمالدئید می شود. PMMA تا 92 درصد نور قابل مشاهده (ضخامت 3 میلیمتر) را تحویل می دهد و از هر سطحی به دلیل شاخص شکست آن (1.4905 در 589.3 نانومتر) بازتابی حدود 4 درصد دارد. [3] این نور نور ماورای بنفش (UV) را در طول موج های کمتر از 300 نانومتر (شبیه به شیشه معمولی پنجره) فیلتر می کند. برخی از تولید کنندگان [23] افزودن پوشش یا مواد افزودنی به PMMA برای بهبود جذب در محدوده 300-400 نانومتر. PMMA از نور مادون قرمز تا 2800 نانومتر عبور می کند و بلوک های IR طولانی تر از 25000 نانومتر را دارد. انواع PMMA رنگی اجازه می دهد تا طول موج های خاصی از IR برای عبور در حالی که مسدود کردن نور قابل مشاهده (برای مثال برای کنترل از راه دور و یا سنسور گرما). PMMA در بسیاری از حلال های آلی بوجود می آید و از بین می رود. همچنین با توجه به گروه های استر به راحتی هیدرولیز شده، مقاومت آن در برابر سایر مواد شیمیایی نیز ضعیف است. با این وجود، ثبات محیطی آن نسبت به اکثر پلاستیک های دیگر مانند پلی استایرن و پلی اتیلن برتر است و بنابراین PMMA اغلب مواد انتخابی برای برنامه های کاربردی در فضای باز است. [24] PMMA دارای حداکثر جذب آب نسبت به وزن 0.3-0.4٪ است. [21] استحکام کششی با افزایش جذب آب کاهش می یابد. [25] ضریب انبساط حرارتی آن نسبتا بالا است (5-10) × 10-5 درجه سانتی گراد. [26] شفاف و با دوام، PMMA از مواد متنوع است و در طیف گسترده ای از زمینه ها و برنامه های کاربردی مانند چراغ عقب و خوشه های ابزار برای وسایل نقلیه، لوازم و لنز برای عینک استفاده می شود. PMMA در قالب ورق های ساخته شده برای پانل های مقاوم در برابر انفجار برای ساخت پنجره ها، اشعه ماوراء بنفش، موانع امنیتی ضد گلوله، علائم و نمایش ها، بهداشتی (حمام)، صفحه نمایش ال سی دی، مبلمان و بسیاری از برنامه های کاربردی دیگر. همچنین برای پوشش پلیمرها بر اساس MMA، پایداری قابل توجهی را در مقابل شرایط محیطی با کاهش انتشار VOC فراهم می کند. پلیمرهای متاکریلات به طور گسترده در کاربردهای پزشکی و دندانپزشکی مورد استفاده قرار می گیرند، در حالی که خلوص و ثبات برای عملکرد بسیار مهم هستند. [نیازمند منبع] PMMA معمولا برای ساخت آکواریوم های مسکونی و تجاری مورد استفاده قرار می گیرد. طراحان شروع به ساختن آکواریوم های بزرگ هنگام استفاده از پلی متیل متاکریلات می کردند. به دلیل حوادثی مانند فاجعه Summerland، این نوع از انواع دیگر ساختمان ها استفاده می شود.    PMMA برای مشاهده بنادر و حتی کلاهک های فشرده ای از زیردریایی ها استفاده می شود، مانند حوزه مشاهده زیردریایی Alicia و پنجره حمیتسفا تریست.    PMMA در لنزهای چراغ های بیرونی خودرو استفاده می شود. [28]    حفاظت از تماشاگران در هاکی روی یخ از PMMA ساخته شده است.    از لحاظ تاریخی، PMMA یک پیشرفت مهم در طراحی پنجره های هواپیما بود، که امکان ساخت چنین طرح هایی را به عنوان باریک بینی را در فضای جنگنده B-17 بوئینگ داشت. شفافیت های هواپیما مدرن اغلب از ورق اکریلیک کشش استفاده می کنند.    وسایل نقلیه پلیس برای کنترل عصبانیت اغلب دارای شیشه معمولی جایگزین PMMA برای حفاظت از اشغالگران از اشیاء پرتاب شده است.    PMMA ماده مهمی در ساخت برخی از لنزهای فانوس دریایی است. [29]    PMMA برای سقف سازی این ترکیب در پارک المپیک برای بازی های المپیک تابستانی 1972 در مونیخ استفاده شد. این یک ساخت و ساز سبک و شفاف ساختار را فعال کرد [30]    PMMA (تحت نام تجاری "Lucite") برای سقف آستوموم هوستون مورد استفاده قرار گرفت. پانل های آکریلیک برش لیزری برای هدایت نور خورشید به یک لوله نور یا پنجره شیشه ای استفاده می شود و از آنجا به داخل یک اتاق پخش می شود. [31] توسعه دهندگان آن، ورونیکا گارسیا هاسن، کن یانگ و یان ادموندز جایزه نوآوری نقد اقتصاد خاور دور در برنز برای این تکنولوژی در سال 2003 اهدا شد. [32] [33] برای خاموش شدن بیش از یک متر (بیش از 90 درصد از شدت از دست دادن منبع 3000 کیلوگرم) [34]، راهنماهای نور کم پهنای باند اکریلیک بیشتر به استفاده های تزئینی اختصاص می یابد. جفت ورق اکریلیک با لایه ای از منشورهای میکروسکوپی بین ورق ها می تواند خواص بازتابنده و انعطاف پذیری داشته باشد که به آنها اجازه می دهد تا بخشی از نور خورشید را به دلیل زاویه اشباع آن هدایت کند. چنین پانل ها به عنوان قفسه های کوچک مینیاتوری عمل می کنند. چنین پانل ها برای اهداف روزمره تجاری شده اند و به عنوان یک پنجره یا یک سایبان مورد استفاده قرار می گیرند به گونه ای که نور خورشید از آسمان به سمت سقف و یا به داخل اتاق نسبت به کف هدایت می شود. این می تواند منجر به روشن تر شدن بخش پشتی اتاق شود، به ویژه هنگامی که با یک سقف سفید ترکیب شده، در حالی که دارای تاثیر کمی بر روی نمای خارجی نسبت به شیشه معمولی است. [35] [36] PMMA درجه سازگاری خوبی با بافت انسانی دارد و در ساخت لنزهای داخلی داخل چشم که در هنگام لنز اصلی در درمان آب مروارید حذف می شود، در چشم استفاده می شود. این سازگاری توسط چشم پزشک انگلیسی، سر هارولد ریدلی در خلبانان جنگ جهانی دوم کشف شد، که چشمانشان از پراکندهای PMMA که از طرف پنجره جنگجویان Supermarine Spitfire در آمده بودند، نادیده گرفته شده بود. به عنوان طوفان هاوکر [37] ریدلی یک لنز تولید شده توسط شرکت Rayner (Brighton & Hove، East Sussex) ساخته شده از Perspex پلیمریزاسیون توسط ICI ساخته شده است. در 29 نوامبر 1949 در بیمارستان سنت توماس لندن، ریدلی اولین لنز داخل چشم را در بیمارستان سنت توماس در لندن گذاشت. [38] به طور خاص، لنزهای تماسی اکریلیک برای جراحی آب مروارید در بیماران مبتلا به التهاب مکرر (uveitis) مفید هستند، زیرا مواد اکریلیک باعث التهاب کمتر می شوند. لنزهای عینک معمولا از PMMA ساخته شده اند. از لحاظ تاریخی، لنزهای تماس سخت اغلب از این مواد ساخته شده است. لنزهای نرم افزاری اغلب از یک پلیمر مرتبط ساخته شده اند که در آن مونومرهای اکریلات که حاوی یک یا چند گروه هیدروکسیل هستند، آنها را هیدروفیل می کند. در جراحی ارتوپدی، سیمان استخوان PMMA برای ضبط ایمپلنت ها و بازسازی استخوان های از دست رفته استفاده می شود. این پودر با متیل متاکریلات مایع (MMA) تامین می شود. اگر چه PMMA از لحاظ بیولوژیکی سازگار است، MMA در معرض تحریک پذیر و سرطان زا ممکن است. PMMA نیز به علت فشارخون منجر به رویدادهای قلب و عروق در اتاق عمل شده است. [39] سیمان استخوان مانند یک غلظت عمل می کند و نه خیلی شبیه یک چسب در آرتروپلاستی. گرچه چسبنده به استخوان یا ایمپلنت متصل نیست، در واقع فضای بین پروتز و حرکت پیشگیری از استخوان را پر می کند. معایب این سیمان استخوانی این است که حرارت آن تا دمای 82.5 درجه سانتیگراد (180.5 درجه فارنهایت) گرم می شود در حالی که تنظیم می تواند باعث ناباروری بافت همسایه شود. تعادل دقیق آغازگرها و مونومرها برای کاهش میزان پلیمریزاسیون و به تبع آن گرما تولید شده است. در جراحی لوازم آرایشی، میکروسپارهای کوچک PMMA در بعضی از مایعات بیولوژیکی به صورت یک پرکننده نرم بافت نرم در زیر پوست به صورت دائمی برای چین خوردگی یا زخم تزریق می شوند. PMMA به عنوان یک پرکننده بافت نرم به طور گسترده ای در آغاز قرن بیستم برای بازگرداندن حجم در بیماران مبتلا به هدر رفتن چهره مربوط به HIV مورد استفاده قرار گرفت. PMMA به طور غیرقانونی به منظور ایجاد عضلات بعضی از بدنسازان استفاده می شود. Plombage یک درمان قدیمی برای سل، که در آن فضای پلورون در اطراف ریه های آلوده با توپ PMMA پر شده است، به منظور فشرده شدن و سقوط ریه آسیب دیده است. تحقیقات بیوتکنولوژی جدید و تحقیقات بیومدیکال از PMMA برای ایجاد دستگاه های آزمایشگاهی بر روی یک تراشه microfluidic استفاده می کند که به هندسه های 100 میکرومتر نیاز دارند تا مسیریابی مایعات را فراهم کنند. این هندسه های کوچک قادر به استفاده از PMMA در فرآیند تولید بیوشیمی هستند و سازگاری بیولوژیکی متوسط ​​دارند. ستون های کروماتوگرافی Bioprocess از لوله های اکریلیک ریخته شده به عنوان جایگزینی برای شیشه و فولاد ضد زنگ استفاده می کنند. این ها دارای فشار و برآورده کردن الزامات سختگیرانه مواد برای سازگاری با زیستی، سمیت و extractables هستند. رنگ اکریلیک اساسا شامل PMMA در آب معلق است؛ با این حال از آنجا که PMMA هیدروفوب است، باید یک ماده با هر دو گروه هیدروفوب و هیدروفیلی برای تسهیل تعلیق اضافه شود.    سازندگان مدرن مدرن، به ویژه در دهه های 1960 و 1970، با هدف ایجاد زیبایی های فضایی خود، لوسیت و سایر محصولات PMMA را به طرح های خود، بخصوص دفتر های اداری، متصل می کنند. بسیاری از محصولات دیگر (به عنوان مثال، گیتار) گاهی اوقات با شیشه های اکریلیک ساخته می شوند تا اشیاء شفاف و شفاف شفاف باشند.    Perspex به عنوان یک سطح برای رنگ آمیزی، به عنوان مثال توسط سالوادور دالی استفاده شده است.    Diasec فرایندی است که از شیشه اکریلیک به عنوان یک جایگزین شیشه معمولی در فریم های تصویر استفاده می کند. این کار برای هزینه های نسبتا کم، وزن سبک، مقاومت در برابر شکست، زیبایی شناسی و به دلیل اینکه می توان آن را در اندازه های بزرگتر از شیشه های استاندارد عکس طراحی کرد، انجام می شود.    در سال 1939، جان د سوارتر، مجسمه ساز هلندی مستقر در لس آنجلس، نمونه هایی از لوسیتی را که توسط دوپونت فرستاده شده بود، آزمایش کرد. De Swart ابزاری برای کار کردن لوسیت برای مجسمه سازی و مواد شیمیایی ترکیب شده برای ایجاد اثرات مشخصی از رنگ و ریزش ایجاد کرد [42]    تقریبا از دهه 1960، مجسمه سازان و هنرمندان شیشه ای مانند Jan Kubíček، Leroy Lamis و Frederick Hart شروع به استفاده از اکریلیک کردند، به خصوص با استفاده از انعطاف پذیری مواد، وزن سبک، هزینه و ظرفیت آن برای رفع و فیلتر کردن نور.    در دهه 1950 و 1960، لوسیت یک ماده بسیار پرطرفدار برای جواهرات بود، و شرکت های متعددی در ایجاد قطعات با کیفیت از این مواد تخصصی بودند. دانه های Lucite و زیور آلات هنوز هم توسط جواهرات عرضه می شود.    ورق های اکریلیک در ده ها رنگ استاندارد تولید می شوند [43] که بیشترین استفاده را با استفاده از رنگ های تولید شده توسط رومن و هاس در دهه 1950 به فروش می رسانند. PMMA، در فرم تجاری Tecnovit 7200 به شدت در زمینه پزشکی استفاده می شود. این برای هیستولوژی پلاستیک، میکروپسیت الکترون و همچنین بسیاری از کاربردهای دیگر استفاده می شود.    PMMA برای ایجاد غشاهای مبهم فوق سفید که انعطاف پذیر هستند و برای خنک شدن شبیه به شفافیت استفاده می شوند. [44]    اکریلیک در تخت های برنزه به عنوان سطح شفاف استفاده می شود که ساکنین را از لامپ های برنزه در هنگام برنزه جدا می کند. نوع اکریلیک مورد استفاده در تخت های برنزه اغلب از یک نوع خاص از پلی متیل متاکریلات تشکیل می شود که ترکیبی است که اجازه می دهد تا اشعه های ماورای بنفش    ورق های PMMA معمولا در صنعت علامت استفاده می شود تا ضخامت های معمولی را از ضخامت های 3 تا 25 میلی متر (0.1 تا 1.0 in) بردارند. این حروف ممکن است به تنهایی برای نشان دادن نام شرکت و / یا آرم شرکت استفاده شوند یا ممکن است جزء حروف کانال روشن باشد. اکریلیک به طور گسترده ای در صنعت علامت گذاری به عنوان یک عنصر از نشانه های دیوار استفاده می شود که در آن ممکن است یک پوشش پشتی باشد، روی سطح یا پشتی نقاشی شده باشد، یک چهره ای با حروف الفبا یا حتی عکس های عکاسی که مستقیما به آن چاپ شده است، یا یک فاصله برای جداسازی علامت اجزاء    PMMA در رسانه نوری Laserdisc استفاده شد [45] (سی دی ها و دی وی دی ها از اکریلیک و پلی کربنات برای مقاومت در برابر ضربه استفاده می کنند.)    این به عنوان راهنمای نور برای نور پس زمینه در TFT-LCD استفاده می شود. [نیازمند منبع]    فیبر نوری پلاستیکی که برای ارتباطات کوتاه مدت استفاده شده از PMMA ساخته شده است و PMMA پرفروفی شده با PMMA فلورایدی پوشیده شده است، در شرایطی که انعطاف پذیری آن و هزینه های نصب ارزان تر، تحمل کمتری در برابر حرارت و تضعیف بیش از فیبر شیشه ای است.    PMMA در یک فرم خالص به عنوان ماتریس در لیزر رنگی جامد حالت آلی آلیاژی با لیزر رنگی استفاده می شود. [46]    در تحقیقات نیمه هادی و صنعت، PMMA به عنوان یک مقاومت در فرآیند لیتوگرافی پرتو الکترونی کمک می کند. یک محلول حاوی پلیمر در یک حلال برای چرخش سیلیکون پوشش و دیگر ویفر های نیمه هادی و نیمه عایق با یک فیلم نازک استفاده می شود. الگوها در این می تواند توسط یک پرتو الکترون (با استفاده از میکروسکوپ الکترونی)، نور UV عمیق (طول موج کوتاه تر از فرآیند فوتولیتوگرافی استاندارد) یا اشعه ایکس ساخته شود. قرار گرفتن در معرض این باعث ایجاد زنجیری یا اتصال (اتصال متقابل) در PMMA می شود، که اجازه می دهد تا از طریق یک توسعه دهنده شیمیایی حذف انتخاب مناطق قابل رویت انجام شود، و این باعث می شود که یک عکاسی مثبت باشد. مزیت PMMA این است که اجازه می دهد تا الگوهای بسیار با وضوح بالا ساخته شود. سطح PMMA صاف را می توان به راحتی توسط درمان در پلاسما رادیویی رادیو اکتیو نانوساختار [47] و سطح نانوساختار PMMA را می توان به راحتی با تابش اشعه ماوراء بنفش (VUV) نرمال کرد. [47]    PMMA به عنوان یک سپر برای جلوگیری از اشعه بتا منتشر شده از ایزوتوپ های رادیویی استفاده می شود.    نوارهای کوچک PMMA در طول فرایند تابش گاما به عنوان دستگاه های دزیمتر استفاده می شود. خواص نوری PMMA به عنوان افزایش دوز گاما تغییر می کند و می تواند با یک اسپکتروفتومتر اندازه گیری شود.    یک جوهر خال کوبی واکنشی سیاه و سفید با استفاده از میکروکپسول های PMMA توسعه یافته است. [48]    PMMA می تواند به عنوان یک پراکنده برای پودرهای سرامیکی برای تثبیت سوسپانسیون های کلوئیدی در رسانه های غیر آبی مورد استفاده قرار گیرد. [نیازمند منبع] با توجه به بالا بودن ویسکوزیته پس از انحلال، می توان آن را نیز به عنوان مواد اتصال دهنده برای فرایندهای رسوب سازی محلول استفاده کرد، به عنوان مثال چاپ سلول های خورشیدی [49]    در دهه 1960، لوتیر دن آرمسترانگ یک خط از گیتارهای الکتریکی و باس را ساخت که اجسام آنها کاملا از آکریلیک ساخته شده بودند. این ابزارها تحت نام تجاری Ampeg قرار داشتند. Ibanez [50] و B.C. غنی نیز گیتارهای اکریلیک را ساخته است.    لودویگ-میسور یک خط از درام های اکریلیک نامیده می شود ویستالیت ها، به خوبی شناخته شده به عنوان درامر Led Zeppelin جان Bonham استفاده می شود.    ناخن مصنوعی در نوع "اکریلیک" اغلب شامل پودر PMMA می شود [51]    برخی از موزه های مدرن و گاهی اوقات مرسوم، لوله های تنباکو ورزشی است که از لوسیت ساخته شده است.    فن آوری PMMA در برنامه های بام و ضد آب استفاده می شود. با استفاده از یک پشم پلی استر پلی استر بین دو لایه رزین PMMA فعال کاتالیزور، یک غشاء مایع کاملا تقویت شده در محل ایجاد می شود.    PMMA یک ماده به طور گسترده ای برای ایجاد اسلحه های مقابله و قاچاق مالی است.
[ { "answer1": "حدود ۴۰ تا ۵۰ درصد تولیدات این پلیمر در صنایع اتومبیل سازی، ۳۳ درصد در ساختمان سازی و صنایع روشنایی و بقیه در تولید و طراحی CD، اسباب بازی، لوازم التحریر مثل خودکار، تزئینات و ساخت تندیس و صنایع الکتریکی به کار می روند", "answer2": "صفحات پلی متیل متاکریلات مقاومت قابل توجهی در برابر عوامل جوی و پرتو نور خورشید دارند.", "distance": 278, "question": "پلی متیل متاکریلات چه کاربردهایی در صنعت خودروسازی دارد و همچنین چه ویژگی هایی دارد که آن را در برابر عوامل جوی مقاوم می کند؟" }, { "answer1": "این مواد در سال 1928 در چندین آزمایشگاه مختلف توسط بسیاری از شیمیدانها مانند ویلیام چالمرز، اتو رهم و والتر بئور توسعه داده شد و برای اولین بار در سال 1933 توسط آلمانی Rhom & Haas AG به بازار عرضه شد", "answer2": "PMMA یک جایگزین اقتصادی برای پلی کربنات (PC) است که در آن استحکام کششی، مقاومت خمشی، شفافیت، پاشی و تحمل UV بیشتر از مقاومت ضربه، مقاومت شیمیایی و مقاومت در برابر حرارت است.", "distance": 335, "question": "در چه سالی پلی متیل متاکریلات برای اولین بار به بازار عرضه شد و این ماده چه ویژگی هایی دارد که باعث شده به عنوان جایگزینی برای شیشه به کار رود؟" }, { "answer1": "اولین اسید اکریلیک در سال 1843 ایجاد شد", "answer2": "PMMA در دمای 460 درجه سانتیگراد (860 درجه فارنهایت) در معرض آتش سوزی قرار می گیرد و باعث تشکیل دی اکسید کربن، آب، مونوکسید کربن و ترکیبات کم مولکولی، از جمله فرمالدئید می شود.", "distance": 4503, "question": "اولین اسید اکریلیک در چه سالی ایجاد شد و PMMA در چه دماهایی در معرض آتش سوزی قرار می گیرد و چه ترکیباتی تولید می کند؟" }, { "answer1": "PMMA درجه سازگاری خوبی با بافت انسانی دارد و در ساخت لنزهای داخلی داخل چشم که در هنگام لنز اصلی در درمان آب مروارید حذف می شود، در چشم استفاده می شود.", "answer2": "لنزهای عینک معمولا از PMMA ساخته شده اند.", "distance": 776, "question": "پلی متیل متاکریلات چه کاربردی در لنزهای داخل چشمی دارد و همچنین چه کاربردی در لنزهای عینک دارد؟" }, { "answer1": "PMMA معمولا برای ساخت آکواریوم های مسکونی و تجاری مورد استفاده قرار می گیرد.", "answer2": "حفاظت از تماشاگران در هاکی روی یخ از PMMA ساخته شده است.", "distance": 458, "question": "آیا پلی متیل متاکریلات در ساخت اکواریوم کاربرد دارد و همچنین چه استفاده ای در هاکی روی یخ دارد؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
287
: مراسم محلی مازندران مازندران از فرهنگ و تمدن بسیار کهن و اصیل برخوردار است و به دلیل داشتن این تمدن باستانی و دیرینه مراسم های باستانی و به دلیل علاقه به دین و مذهب مراسم مذهبی بس با شکوهی در این دیار کهن برگزار می گردد، پس از گرویدن مردم آن به اسلام، برخی از مراسم باستانی بسته به فرهنگ مردمان مختلف مازندرانی با آداب اسلامی درآمیخته و بنا بر این شیوه اجرای آن در هر روستا با روستای دیگر متفاوت است. نوروز خوانان معمولاً پانزده روز قبل از فرا رسیدن عید نوروز به داخل روستاها می آیند و با خواندن اشعار در مدح امامان ترانه های محلی، طلیعه سال نو را به آنان مژده می دهند. نوروز خوانان چند نفر هستند که یک نفر اشعار را می خواند، یک نفر ساز می زند، نفر دیگر که به آن کوله کش (بارکش) می گویند به در خانه های مردم می رود و می خواند: صاحب خانه نیز با دادن پول، شیرینی، گردو، تخم مرغ و نخود، و کشمش از آنان پذیرایی می کند. از مراسم به جامانده در سرزمین های آریایی (ایران و مازندران)، چهارشنبه سوری است که در پایان چهارشنبه هر سال برگزار می شود. صبح روز چهارشنبه آش هفت ترشی، درست می کنند. آشی که هفت نوع ترشی مانند آب نارنج، آب لیمو، آب انار، سرکه، گوجه سبز، و آب ازگیل در آن می ریزند و بعد از آماده شدن بین همسایه ها پخش می کنند غروب روز می خوانند با آرزوی شادی و خوشی برای خود و خانواده خود از روی آتش می پرند. آنها می خوانند: چهارشنبه سوری کمی پارسال دسوری کمی، امسال دسوری کمی هنگام تحویل سال افراد خانواده دور سفره هفت سین که با ظرافت و سلیقه خانم خانه چیده شده می نشینند و در حالیکه پدر خانواده دعای تحویل می خواند منتظر سال نو می شوند. در گذشته که امکانات ارتباطی مانند رادیو و تلویزیون نبود با تیراندازی یا گفتن اذان سال جدید را به همه اعلام می داشتند. بعد از این که سال نو شد کسی که به عنوان مادرمه(سال مج) انتخاب شده با مجمعی که در ان قرآن، آیینه، اب، سبزه ،برنج یا نان و شاخه های سبز جوان(گل همیشه بهار) قرار دارد وارد خانه می شود چهارگوشه اتاق ها را آب می پاشد قرآن را کنار سفره هفت سین می گذارد و شاخه های سبز (درخت آلوچه) را به این نیت که سال سرسبز و خوش و خرمی برای خانواده باشد، جلوی در اتاق آویزان یا روی طاقچه اتاق می گذارد و یا زمان تحویل سال تمام چراغ های خانه را روشن میگذارند. مردم مازندران در اواسط مرداد ماه خورشیدی (مِرما گاهشمار مازندرانی) جشنی به نام نوروز ماه دارند وقتی که اولین محصول برنج زودرس رسید بعد از جمع آوری و درو با همان برنج غذا درست می کنند و درخارج از روستا جشن پایان کار می گیرند. این مراسم دست مانند سیزده به در است و اعتقاد دارند که این روز را حتماً باید بیرون از روستا به سر برد در واقع این جشن یک نوع سپاسگزاری به درگاه خداوند است. از دیگر مراسم سنتی و رسمی مازندران تیرماه سیزده است که در اواسط آبان هر سال برگزار می شود. البته روایات مختلف در مورد تیرماه سیزده وجود دارد. می گویند که شب تولد امام علی است. می گویند پیروزی کاوه بر ضحاک و آرش کمانگیر و جشن مهرگان است. در این شب همه خانواده کنار هم جمع می شوند و تا پاسی از شب به خوردن تنقلات و گوش دادن به قصه و افسانه های بزرگ ترها سپری می کنند جوانان هم با در دست داشتن ترکه ای بلند که کیسه ای به انتهای آن بسته شده است. همراه کودکان به در خانه ها رفته و با سر و صدا و کوبیدن چوب به درخانه ها و لال بازی از صاحب خانه تقاضای هدیه می کنند به آن ها پول، میوه، شیرینی داده می شود. هنگامی که لال به همراه گروه خود در کوچه ها شروع به حرکت می کند این اشعار را می خواند: لال بیمو، لال بیمو، پارسال و پیرار بیمو، چل بزن دیگه بزن، لال انه لالک انه، پیسه گنده خوانه، سالو ما ارزون نوه، لال مار رسوا نو، لال انه لالک انه، پاربورده امسال انه، لال آمده، لال آمده، پارسال و امسال آمده، چرخ نخ ریسی را حرکت بده، به دیگ بزرم، لال آید، لال کوچک می آید، کسی که شیرینی پیس کنده می خواهد می آید، سال و ماه ارزان نمی شود، لال بزرگ رسوا نمی شود، لال می آید، لال کوچک می آید، پارسال رفته امسال می آید. در برخی دیگر از نقاط مازندران نیز آن را منسوب به پرتاب تیر آرش از دماوند به سوی ملک توران که موجب پایان بخشیدن به جنگ های چند ساله ایران و توران گردید می دانند و آن را در ۱۲ تا ۱۵ ماه ابان (بسته به اعتقادات محلی) و همین طور بنابر تقویم مازندرانی یا تقویم خورشیدی جشن می گیرند، شایان ذکر است که تیرما سیزده شو بسیار پابرجاست و از اهمیت ویژه ای برخوردار است و هرگز فراموش شدنی نیست هرچند در مورد آن اختلافات زیادی وجود دارد. آیین ویژه سنتی ۲۶ عید ماه طبری هر سال در تاریخ ۲۸ تیرماه شمسی در بیشتر روستاهای استان برگزار می شود. در روستای امامزاده حسن سوادکوه این مراسم با آداب خاصی انجام می شود این رسم به جشن مردگان نیز معروف است. بر اساس سنت رایج و باورهای مردم در زمان های قدیم فریدون پادشاه پیشدادی به خونخواهی پدرش جمشید شاه ضحاک پادشاه را در سرزمین مازندران و در دماوند کوه به بند می کشد، مردم خبر این پیروزی را در شب با آتش زدن بوته ها به یکدیگر اطلاع می دهند؛ و فردای آن روز با برپایی جشن و مسابقه کشتی این پیروزی را گرامی می دارند. امروزه نیز اهالی روستاهای اطراف همگی به امامزاده حسن می آیند و علاوه بر خیرات کردن برای اموات خود و روشن کردن شمع روی مزارها، تماشاگر مسابقه کشتی سنتی لوچو می شوند. در این روز کشتی گیران سوادکوه در این محوطه گرد می آیند و به مصاف هم می روند. در مناطق جلگه ای جشن مردگان در آرامگاه ها برگزار می شود این آیین در روستای کلهودشت از توابع شهرستان بابل به این شکل برگزار می شود. در روز قبل از این روز مردان روستا با تراشیدن گیاهان هرز روییده در محل آستانه سید شمس الدین آماده برپایی این روز خاص می شوند. در روز موعود زنان و مردان به این محل آمده و به صورت جدا یعنی مردها در یک محل و زنها با فاصله چند متری در محل های مشخص شده می نشینند. مراسم سخنرانی به مناسبت های زمانی و مکانی توسط سخنران جلسه انجام می شود. پس از سخنرانی حاضرین نسبت به عمران و آبادی این آستانه شریف و قبرستان مجاور تصمیم گیری می کنند و مبالغی هم جهت اجرای تصمیمات به صورت دلخواه جمع آوری می شود. در پایان هم از حاضرین پذیرایی می شود. هزینه پذیرایی توسط حاضرین و خیرین تأمین می شود. صرف ناهار که از پیش توسط خانم ها تهیه شده پایان بخش مراسم است. در طول برگزاری مراسم برای شادی اموات صلوات و فاتحه بسیار خوانده می شود. یکی از مراسم قابل توجه در ارتباط با آب در روستای اسک واقع در جاده هزار مراسم ورف چال است. این مراسم در یکی از روزهای جمعه در فاصله اول تا پانزده اردیبهشت ماه که آخرین برف های زمستانی در حال ذوب شدن است. انجام می شود. تاریخ اجرای این مراسم قبلاً از طرف بزرگان محل به اطلاع عموم رسانده می شود. در این روز کلیه مردان محل جهت انجام مراسم ورف چال واقع در دامنه کوه دماوند پس از صرف صبحانه با همراه داشتن غذای ظهرو بساط میوه و چای از روستا را ندارد و امور روستا در این روز در دست زن های محل است که با اجتماع درمساجد و نقاط دیگر به اجرای برنامه هایی مانند عروس و داماد شاه وزیر بازی و ... سرگرم هستند از ورود هر مردی به داخل روستا جلوگیری می شود در صورتی که مردی به تذکرات و اخطار آن ها توجهی نکند و داخل روستا شود به شدت با چوب به وسیله زن های محل تنبیه می گردد. مردان روستا پس از رسیدن به محل ورف چال که از دوران گذشته چاهی درآنجا برای جمع آوری برف به وسیله شخصی به نام سید حسن ولی حفر شده و مقبره او نیز در روستای نیاک محل زیارت اهالی منطقه است اقدام به جدا کردن قطعات برف از کوه می کنند و هر کس به توانایی خود مقداری از قطعات آخرین برف زمستانی را به داخل چاه می ریزد. پس از پرشدن چاه از برف و پوشانیدن در چاه مردان به صرف ناهار و چای و میوه در اطراف چاه می پردازند و نماز به جامی آورند. سپس همگی به روستا بازمی گردند. این مراسم ریشه در مبارزه با کم آبی برای مسافران و دام ها در فصل تابستان دارد با توجه به این که منطقه مورد بحث در گذشته یکی از مناطق دامداری محسوب می شد، دامدارها برای تأمین آب مورد نیاز دام ها در فصل تابستان که برف های روی کوه آب می شد اقدام به ذخیره برف در این چاه می کردند تا درموقع کم آبی، آب مورد نیاز دام ها را فراهم کنند. امروزه منطقه مورد بحث اهمیت کذشته خود را از نظر پرورش دام از دست داده ولی این سنت قدیمی همچنان در بین اهالی محل ادامه دارد. شب اول زمستان بنا به سنت دیرین همه افراد خانواده دور هم جمع می شوند و با خوردن هندوانه ماست و میوه و آجیل سرمای فصل زمستان را از خود دور می کنند (اعتقاد بر این است که با خوردن ماست یا هندوانه در شب یلدا، هرگز در زمستان سردشان نخواهد شد). به جز هندوانه و انار، خوردن آجيل، ازگيل و سوهان كنجدى (بشتزيك) در كنار شيرينى و ميوه هاى ديگر رايج است. در این شب دختران دم بخت با پوشاندن صورت خود از هفت خانه چیزی می گیرند اگر کسی آن ها را ندید و نشناخت حتماً به آنچه نیت کرده اند خواهند رسید. بل در زبان محلی به معنی آتش است. به معنی جشن آتش نوروزی که در ۱۰ تیرماه برگزار می شود. این جشن همانندی زیادی با جشن آگرنوروژی در کردستان دارد. نورگون به معنی گون های شعله ور جشنی است که در منطقه کوهستانی مازندران در روز ۲۱ تیرماه برگزار می شود. مرکز این جشن در روستای نوا از توابع آمل است. نام مصطلح و رایج این جشن «نورگوهون» است به معنی نور گون (گون در لهجه محلی گوهون نامیده می شود). این مراسم در روستای نوا و در ۲۶ نوروز ماه (نورز ماه از ماه های زمینی وبرابر با ۲۰ تیرماه شمسی) و از حوالی عصر که هوا رو به تاریکی می رود برگزار می شود. نوا روستایی بسیار زیبا با حدود ۱۰۰ چشمه و دشتهایی زیبا که توسط کوه هایی با نام عبرت، رئیس کوه، خورته (خورشید) کوه و سیو کوه (سیاه کوه) احاطه شده است و در ۷۰ کیلومتری شهرستان آمل واقع در استان مازندران می باشد. مردم این روستا معتقدند که فریدون بعد از شکست ضحاک و از آنجائیکه می بایستی او را در غاری در کوه دماوند به زنجیر بکشد به سمت قله دماوند به راه افتاد اما طرفداران ضحاک نیز در تلاش برای رهانیدن او بودند و بارها به لشکریان فریدون شبیخون زدند و او ضمن شکست آنان به سمت قله می رفت تا زمانی که به روستای نوا که درست مقابل قله دماوند بوده رسید. روستایی که از آنجا دماوند مانند مادری مهربان نشسته و چادرش را برای حفظ فرزندانش گسترانیده است. بعد از چند شب و روز استراحت و رفع خستگی فریدون و لشکریانش به همراه ضحاک ماردوش روانه قله دماوند می شوند و قرار می گذارند که بعد از به بند کشیدن ضحاک در دامنه کوه آتش روشن خواهند کرد تا همگان بدانند که کار ضحاک به پایان رسیده است. عیلرغم فاصله کم نوا تا قله دماوند هر چه مردم منتظر ماندند اثری از آتش نبود و همه نگران بودند که نکند که ضحاکیان با کشتن فریدون و یارانش او را از بند رهانیده باشند. مردم روستا به بلندترین نقطه روستا به قلاپیش (جلوی قلعه) رفته و چشم به دماوند دوخته بودند در حالیکه آفتاب آرام آرام غروب می کرد و شب دامن می گستراند از علامت آتشین خبری نبود. تا آنکه اوایل شب ناگهان نور آتش از دامنه دماوند درخشید و مردم نوا نیز در پاسخ آن آتش گون ها را بر سر طنابی بسته و پس از آتش زدن، آن را بالای سر به گردش درآوردند تا پاسخ دلگرم کننده ای باشد برای یاران فریدون. جوانها به رقص و پایکوبی مشغول شدند و نقل و شیرینی پخش کردند؛ و از آن زمان به بعد این مراسم به جشنی بزرگ تبدیل شد و هر سال در حدود ۲۰ تیرماه شمسی در همان محل قلاپیش همه گرد هم می آیند و جشن می گیرند و گون های خشک را آتش زده و به دور سر می چرخانند. خانواده نامزدهای جوان برای نو عروس کله قند، شیرینی، میوه و مرغ و خروس می فرستند و آن ها نیز خانواده داماد را به شام دعوت می کنند. کلیه تکایا مساجد و خانه ها از چند روز پیش از ماه محرم سیاه پوش می شوند و از روز اول ماه محرم مراسم عزاداری آغاز می شود مردم در دسته و هیئت های زنجیر زنی و سینه زنی به مساجد و تکایا می روند و کسانی که نذر دارند نذورات خود را اعم از آش خرما، شربت، و غذا .. بین مردم پخش می کنند. در روستای نوا از توابع آمل، مراسم نخل گردانی، معمول است. از روز اول تا هفتم مردم به عزاداری می پردازند و سعی دارند تا در این روز کلیه نذورات خود را ادا کنند در روز هفتم همه مردم به کنار نخلی می روند و به آن سلام می کنند اعتقاد بر این است که نخل تابوت امام حسین (ع) است. در روز هشتم نخل را بیرون می آورند و در محله ها می گردانند. مردم نیز همراه نخل می روند به این مراسم اصطلاحاً نخل گردانی می گویند. کسانی که نذر شیر دارند در روز هشتم، نهم، دهم، همراه نخل گردانی شیر بین مردم پخش می کنند نخل ها را به در هر خانه که می برند صاحب خانه نذر خود مانند شربت، خرما، شیر، دود کردن اسپند را به جا می آورد اگر نذر قربانی داشته باشند قربانی می کنند در روز نهم و دهم محرم همین مراسم صورت می گیرد در شب دهم عاشورا، که شام غربیان است نخل را دور محله می گرداند و همه مردم پابرهمه و شمع به دست همراه نخل به امامزاده می روند و تا صبح به سینه زنی و عزاداری می پردازند. تا چند سال پیش مراسم تعزیه خوانی نیز در محرم برگزار می شد. امروزه در روستاها کم و بیش تعزیه خوانده می شود. ماه رمضان به ماه مبارک نام برده می شود چون ماه تهذیب نفس و اخلاق است و همه سعی دارند که با ادای فرایض دینی و برپایی نماز جماعت از ثواب این ماه بیشتر بهره مند شوند. در این ماه صله رحم را به جای آورده و به فقرا و محرومان و آشنایان افطاری می دهند. در شب های قدر و احیا که شب نزول قرآن است. درروضه خوانی کشته شدن علی شرکت کرده به سوگواری می پردازند زنان و مردان شب های قدر را احیا نگه می دارند تا صبح بیدار می مانند دعا می خوانند و قرآن، بر سر می گذارند. در این روز که خاص عید سادات است مردم به دیدن سادات می روند؛ و سکه ای را به عنوان ته کیسه یا پارچه سبز و سفید رنگ از دست سید یا سیده به عنوان تبرک دریافت می دارنددر این روز گوسفند یا بره قربانی را حنا می بندند و تا آفتاب نزده قربانی می کنند کسانی که نذر دارند به هر نیتی که باشد انگشت به خون می زنند و به پیشانی می مالند همچنین اعتقاد دارند در روز عید قربان بعد از قربانی کردن نباید از خانه خارج شوند و سرکار بروند در منزل هم کاری انجام نمی دهند تا قربانی آن ها رد بشود. از آنجا که اساس معیشت و کشاورزی بر پایه آب است، بنابراین کم یا زیاد بودن باران و آب مشکلاتی را ایجاد می کند. اگر باران کم ببارد و دچار کمبود آب بشوند مراسم خاصی را به جای می آورندتا خداوند دعای آن ها را مستجاب کرده وباران بفرستد. مراسمی که برای تمنای باران دارند به این شرح است: اهالی روستا همگی به امامزاده مسجد یا میدان بزرگ روستا یا خارج از روستا می روند دعا می کنند و سید گوشه ای از جلد قرآن را خیس می کند یا منبر را به این نیت که باران بیاید، با گلاب می شوید. علاوه بر این مرسوم است که همه مردم شیر و برنج جمع می کنند و با آن شیر برنج درست کرده می خورند و مقداری از آن را با این باور که باران ببارد روی پشت بام می ریزند. یکی از مراسم رایج به هنگام خشک سالی مراسم باران خواهی است. به این منظور ابتدا از اهالی محل مواد اولیه برای پخت شیر و برنج یا آش مورد نظر آن ها جمع آوری می شود در روز معین اهالی در مکان مقدسی مانند مسجد، تکیه، امامزاده یا در اطراف درخت مقدس جمع می شوند و پس از پخت آش به وسیله زن های محل، مراسم دعا وروضه خوانی انجام می شود و از خداوند طلب باران می کنند. پس از صرف آش مراسم به پایان می رسد. از دیگر عقاید مردم منطقه در این زمینه، گذاشتند پایه منبر در آب یا ریختن آب به روی فردی سید است. اگر بارندگی زیاد باشد برای این باران بند بیاید نام هفت یا چهل کچل را بر کاغذ می نویسند و آن به بندی آویزان می کنند تا باد بخورد و باران قطع شود یا با خواندن دعا و نذورات مختلف از خداوند طلب آفتاب و درآمدن خورشید می کنند. در روستای کرات کیاسر از توابع ساری، اگر باران ببارد و مانع فعالیت کشاورزی شود، زن های روستا به طور جمعی شعر زیر را می خوانند: باران کو، باران بی پایان کو، گندم که زیر خاکه، از تشنگی هلاکه، یا سلیمان، روز آفتاب و شب باران. در روستا ولویه کیاسر ساری هنگامی که باران به مدت چند روز ادامه داشته باشد برای بند آمدن آن بچه های روستا قوطی های حلبی را به نخی می بندند و دو سر نخ را می گیرند و در کوچه های محل راه می روند و دسته جمعی شعر زیر را می خوانند: قوطی قوطی آفتاب کن، یک مشت برنج تو ابا کن، ما بچه های گرگیم، از سرمایی بَمِردیم، یا قرا، یا کتاب فردا بشه آفتاب. در روستای کلیج کلاً دودانگه در هنگام بارش زیاد باران، بچه های محل لباس کهنه می پوشند و با جارو و گل و لای کوچه ها را به هم می زنند و میخ وانند بابروم بابروم، امروز آفتاب فردا آفتاب پیرا (پس فردا (آفتاب آنگاه افراد هر خانواده به بچه ها مواد غذایی یا شیرینی می دهند. در روستای علی آباد منطقه سواد کوه، وقت بارش زیاد باران اهالی محل پارچه ای را از امامزاده شاهزاده حسین می ربایند پس از آفتابی شدن هوا آن پارچه را به اضافه پارچه دیگر به امامزاده پس می دهند. گرفتگی ماه و خورشید را ظل (تاریکی) می نامند و معتقدند که اژدهایی جلوی آن را گرفته است در این حالت برای رهایی و برطرف شدن تاریکی از ماه به پشت بام ها می روند بر ظرف مسی می کوبند و با تفنگی تیراندازی می کنند. علاوه بر اینها نماز آیات می خوانند و دعا می کنند. در بیشتر نقاط شهری و روستایی مازندران رسم بر این است که در دهمین روز تولد نوزاد عده ای از بستگان و آشنایان برای صرف ناهار دعوت شوند پس از صرف ناهار و چای و شیرینی مادر بزرگ یا قابلهٔ کودک را در گهواره می بندند در بعضی مناطق اگر نوزاد فرزند اول باشداین وظیفه را مادر بزرگ طرف مادری به عهده می گیرد سپس مدعوین پولی به عنوان هدیه در گهواره طفل می گذارند. در بعضی از روستاهای شهرستان نور پس از خوابانیدن نوزاد در گهواره، بستگان طرف مادری نوزاد، روی گهواره گردو یا نبات می شکنند یا گهواره را چند بار به شدت تکان می دهند این کار به این دلیل انجام می شود که اگر در طول زندگی بین پدر و مادر نزاعی رخ داد گوش طفل به سر و صدا عادت کرده باشد. یکی از مراسم دوران کودکی مراسم دندان سری است که هم زمان با ظاهر شدن اولین دندان های طفل برگزار می شود. در این مراسم مادر کودک شیر برنج یا آشی که انواع حبوبات در آن وجود داشته باشد می پزند و کاسه ای از اش را به خانه فامیل ها و دوستان می دهد معمولاً رسم است که افراد هنگام پس دادن کاسه، هدیه ای مانند جوراب، روسری یا پول در آن می گذارند. خواستگاری از دختر توسط اقوام نزدیک داماد صورت می گیرد. بعد از رضایت خانواده عروس فردای آن شب غذا و شیرینی تهیه دیده برای خانواده عروس می فرستند. برای مراسم اره گیرون یا سهمان بله برون به خانه عروس می روند و با دادن انگشتر به عروس در واقع او را برای پسر شان نشان می کنند. در همان شب بله برون میزان شیربها (زر) را نیز معین می کنند بعد از این مراسم دوران نامزدی آغاز می شود که معمولاً از ۶ ماه تا ۲ سال طول می کشد. چند روز مانده به عروسی مقدمات آن را فراهم می سازند. به خرید می روند و برای عروس داماد پیراهن، پارچه، و وسایل دیگر می خرند. برای دعوت کردن مردم به عروسی زنی را به عنوان خبر گیر به خانه های مردم می فرستند تا همگی را برای عروسی دعوت نماید. یک روز قبل از جشن از خانه داماد تمام مخارج جشن عروسی از قبیل برنج، مرغ، گوشت، روغن به نام خرج بار، را بار اسب می کنند و همراه چند گوسفند پای کوبان به خانه عروس می فرستند مردم نیز کمک هایی به نام سوری در مجمع های مسی گذاشته و روی ان را با پارچه های رنگی می پوشانند و آن را بر سر گرفته به خانه داماد می برند. شب قبل از عروسی؟ حنابندان؟ می گیرند. صبح روز حنابندان، عروس و داماد جداگانه با جشن و پای کوبی به حمام می روند دلاک در حمام به عروس و داماد شربت و شیرینی می دهد و اسپند دود می کند. سپس عروس و داماد جداگانه سوار بر اسب، همراه دوستان به خانه می روند. شب حنابندان عروس و داماد جداگانه در خانه خود، مراسم حنابندان را انجام می دهند در خانه عروس، خواهر یا یکی از دوستان عروس حنا در دست عروس می گذارد و در خانه داماد نیز دوستان داماد در دست او حنا می گذارند. روز عروسی وعقدکنان خانواده عروس و داماد جداگانهمیهمانان ناهار می دهند. بعد از ظهر عروسی داماد به همراه فامیل و دوستان برای آوردن عروس به طرف خانه عروس راه می افتد داماد از قبل اسبی را تزیین می کند تا عروس را روی آن بنشاند وقتی به خانه عروس رسیدند خانواده عروس با نقل و شیرینی و دود کردن اسپند به استقبال آن ها می رود پدر یا برادر عروس، نانی را به کمر عروس با شال سفید یا سبز می نشانند به این نیت که اولین فرزندشان پسر باشد و پیر بچه دیگری آیینه به دست جلوی اسب عروس راه می افتد. در بین راه دوستان داماد با پای کوبی و تیراندازی، در شادمانی سهیم می شوند گاهی نیز با گذاشتن مسابقه اسب دوانی بر عروسی می افزایند. وقتی که به در خانه داماد رسیدند داماد از اسب پیاده نارنج، انار، یا سیبی، را در دست می گیرد و به سمت عروس پرت می کند عروس باید آن را بگیرد و سپس آن را با هم بخورند. عروس ابتدا وارد خانه نمی شود مگر اینکه پدر داماد سکه ای یک راس گاو یا زمینی را به عنوان رونما یا پاناز به عروس بدهد. وقتی عروس وارد حیاط خانه شد مادر و خواهرهای داماد اسپند دود می کنند و نقل و نبات و شیرینی به همراهان می دهند تمام مهمانان شام را در خانه داماد می خورند و پس از خوردن شام آنجا را ترک می کنند تنها زنی به نام؟ عروس مار؟ همراه عروس می ماند. صبح روز بعد از عروسی عروس باید صبحانه را آماده کند و به خانواده داماد بدهد. خانواده داماد نیز لباس، پول، پارچه ای را به عنوان خلعت به عروس می دهند سه روز بعد از عروسی، عروس و داماد به عنوان سلام به مادرزن، به خانه عروس می روند که به آن زن مار سلام می گویند. جهاز عروس را یک روز قبل از عروسی به خانه داماد می برند. دام دارهای منطقه عقیده دارند افراد ناپاک نباید وارد گله گوسفند بز شوند زیرا گوسفند از رمه موسی است. به همین دلیل نیز زن ها حق دوشیدن شیر گوسفندان را ندارند زیرا ممکن ناپاک باشند از این رو دوشیدن شیر گوسفند و بز وظیفه مردان و دوشیدن شیر گاو بر عهده زن ها است. عقیده بر این است که باید وقت خشکسالی یا روزی که گوسفند به طور رایگان بین اهالی محل توزیع شود. این شیر در منطقه «بلده» نور به «حلوی شیر» معروف است. در گذشته که دام دارها پس از پایان فصل سرما به طرف کوه می آمدند در روستای «هفت تن» لاریجان آمل عقیده بر این بود که گوسفند را باید داخل امامزاده «هفت تن» بدوشند و شیر تولیدی را به متولی امامزاده بدهند.
[ { "answer1": "نوروز خوانان چند نفر هستند که یک نفر اشعار را می خواند، یک نفر ساز می زند، نفر دیگر که به آن کوله کش (بارکش) می گویند به در خانه های مردم می رود و می خواند", "answer2": "صاحب خانه نیز با دادن پول، شیرینی، گردو، تخم مرغ و نخود، و کشمش از آنان پذیرایی می کند.", "distance": 157, "question": "در مراسم نوروز خوانی چه کسانی اشعار را می خوانند و صاحب خانه در قبال این اشعار چه چیزی به آن ها می دهد؟" }, { "answer1": "جوانان هم با در دست داشتن ترکه ای بلند که کیسه ای به انتهای آن بسته شده است. همراه کودکان به در خانه ها رفته و با سر و صدا و کوبیدن چوب به درخانه ها و لال بازی از صاحب خانه تقاضای هدیه می کنند", "answer2": "به آن ها پول، میوه، شیرینی داده می شود.", "distance": 193, "question": "در مراسم تیرماه سیزده جوانان چه چیزی در دست دارند و چه چیزی از صاحب خانه تقاضا می کنند؟" }, { "answer1": "همه افراد خانواده دور هم جمع می شوند و با خوردن هندوانه ماست و میوه و آجیل سرمای فصل زمستان را از خود دور می کنند", "answer2": "در این شب دختران دم بخت با پوشاندن صورت خود از هفت خانه چیزی می گیرند اگر کسی آن ها را ندید و نشناخت حتماً به آنچه نیت کرده اند خواهند رسید.", "distance": 312, "question": "در شب یلدا چه چیزهایی خورده می شود و دختران دم بخت با پوشاندن صورت خود چه می کنند؟" }, { "answer1": "مردان روستا پس از رسیدن به محل ورف چال که از دوران گذشته چاهی درآنجا برای جمع آوری برف به وسیله شخصی به نام سید حسن ولی حفر شده و مقبره او نیز در روستای نیاک محل زیارت اهالی منطقه است اقدام به جدا کردن قطعات برف از کوه می کنند و هر کس به توانایی خود مقداری از قطعات آخرین برف زمستانی را به داخل چاه می ریزد", "answer2": "امور روستا در این روز در دست زن های محل است که با اجتماع درمساجد و نقاط دیگر به اجرای برنامه هایی مانند عروس و داماد شاه وزیر بازی و ... سرگرم هستند", "distance": 312, "question": "در مراسم ورف چال مردان روستا پس از رسیدن به محل چه کاری انجام می دهند و امور روستا در این روز بر عهده چه کسانی است؟" }, { "answer1": "داماد از اسب پیاده نارنج، انار، یا سیبی، را در دست می گیرد و به سمت عروس پرت می کند عروس باید آن را بگیرد و سپس آن را با هم بخورند.", "answer2": "در خانه عروس، خواهر یا یکی از دوستان عروس حنا در دست عروس می گذارد و در خانه داماد نیز دوستان داماد در دست او حنا می گذارند.", "distance": 766, "question": "در مراسم عروسی رسم بر این است که داماد چه چیزی به سمت عروس پرت می کند و در شب حنابندان در خانه عروس و داماد چه اتفاقی می افتد؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
288
: افسانه زایش کوروش بزرگ دربارهٔ کودکی و جوانی کوروش و سال های اولیهٔ زندگی او روایات متعددی وجود می دارد؛ اگرچه هر یک سرگذشت تولد وی را به شرح خاصی نقل کرده اند، اما شرحی که آن ها دربارهٔ ماجرای زایش کوروش ارائه داده اند، بیشتر شبیه افسانه است. هرودوت در مورد دستیابی کوروش به قدرت، چهار داستان نقل می کند. طبق نظر گزنفون از قرن پنجم تا چهارم پیش از میلاد مسیح یک سلسله داستان های متفاوت دربارهٔ کوروش نقل می شده است. در منابع کلاسیک یونانی (هرودوت، گزنفون، دیودوروس)، کوروش فرزند کمبوجیه اول و ماندانا است. بدین ترتیب فرزندشان (کوروش) نوه ایشتوویگو است. تاریخ دان هایی چون کامرون، پیانکوف و وایس باخ این گزارش را صحیح و قابل اعتماد می دانند. اما والتر هینتس این گزارش را مشکوک می داند و می گوید که کوروش زمانی که به پانزده سالگی رسید، ایشتوویگو هنوز به تاج و تخت ماد دست نیافته بود. بدین ترتیب می توان ادعا کرد که کوروش نمی توانسته نواده ایشتوویگو باشد. هینتس می گوید کوروش در سن چهل سالگی به پادشاهی رسید و در نتیجه سی سال فرمانروایی کرد. از آنجا که منابع بابلی نشان داده اند که کوروش در سال ۵۳۰ پ. م درگذشت، بنابراین می بایستی حدود سال ۶۰۰ پ.م. به دنیا آمده باشد. بریان می گوید که پیوند خانوادگی کوروش و ایشتوویگو محل تردید است. چون این ادعا می تواند توجیه ایدئولوژیکی هلنی از قدرت کوروش در ماد و حتی در لیدیا باشد. این بن مایه ای است که آن را نزد هرودوت بازمی یابیم، وقتی که می کوشد نخستین تماس کوروش و احمس و سپس علل فتح مصر به دست کمبوجیه را توجیه کند؛ که در بیشتر موارد توجیهات دودمانی ای مطرح است که پس از وقوع رویدادها ابداع شده است. فرای می گوید که تولد کوروش با افسانه های دینی هندواروپایی درآمیخته است. تعدادی داستان های متناقض در مورد اصل و منشأ کوروش و همچنین سال های اولیه زندگی او وجود دارد. مثلاً هرودوت در مورد دستیابی کوروش به قدرت چهار داستان نقل می کند. طبق نظر گزنفون از قرن پنجم تا چهارم پیش از میلاد یک سلسله داستان های متفاوت دربارهٔ کوروش نقل می شده است. هرودوت گوید که ایشتوویگو دختری به نام ماندانا داشت که دربارهٔ او خوابی دید. خواب دید که او ادرار کرده است و سراسر آسیا را سیل فراگرفت. ایشتوویگو ترسید و ماندانا را به جای اینکه به یک مادی به زنی دهد، او را به کمبوجیه پارسی داد. از این پیوند کوروش زاده شد. سپس ایشتوویگو خواب دیگری دید که از زهدان دخترش درخت تاکی رویید که بر سراسر آسیا سایه افکنده است. کاهنان دربار و جادوگران آن را چنین تعبیر کردند که نواده او، کوروش جانشین او شده و به عنوان شاه به تخت سلطنت خواهد نشست. پس از شنیدن این تعبیر، ایشتوویگو فرمان داد تا دختر باردارش ماندانا را از پارس نزد او آورند، بعدها هنگامی که کوروش به دنیا آمد، ایشتوویگو دستور داد تا نوزاد را بکشند. این کار به دست هارپاگ سپرده شد که یکی از درباریان ایشتوویگو بود. هارپاگ این کار را به چوپانی به نام مهرداد سپرد که یکی از بردگان هارپاگ بود. به این چوپان دستور داده شد که کودک را در کوهستانی رها کند که پر از جانوران درنده بود. هنگامی که مهرداد کودک را به کلبه اش در کوهستان برد، مشاهده کرد که همان موقع همسرش اسپاکو، نوزادی مرده به دنیا آورده است. آن ها تصمیم گرفتند کوروش را به عنوان فرزندی نزد خود نگهدارند و آنگاه لباس های نفیس شاهانه کوروش را از تن او به درآورده و بر تن نوزاد مرده کردند و او را در نقطه ای دور افتاده در کوهستان رها کردند. پس از اجرای این کار، مهرداد نزد هارپاگ رفته گزارش داد که مأموریت خود را به انجام رسانده است. هارپاگ افراد قابل اعتمادی به کوهستان فرستاد تا جریان کار را بررسی کنند و پس از یافتن جسد، کوروش را به خاک بسپارند. پس از آن اطمینان حاصل شد که فرمان شاه اجرا شده است. هنگامی که کوروش ده ساله شد و با کودکان هم سن و سالش بازی می کرد، آن کودکان وی را به عنوان شاه برگزیدند: یکی از میان این کودکان که نجیب زاده ای از ماد بود از فرمان کوروش سرباز زد، در نتیجه کوروش او را گوشمالی داد. پدر آن پسر به نام آرتمبارس نزد ایشتوویگو شکایت برد و اظهار داشت که یکی از بردگان وی فرزندان درباریان را چوب زده است. کوروش را نزد ایشتوویگو فرستادند تا تنبیه شد. شاه با مشاهده کوروش و شباهت وی با افراد خانواده اش مظنون شد که مبادا کوروش نواده خودش باشد. پس شاه مهرداد را تهدید کرد که اگر حقیقت را نگوید شکنجه خواهد شد. مهرداد حقیقت را بیان داشت و ایشتوویگو از آن آگاه شد. پس از آن هارپاگ را به بی رحمانه ترین شکل تنبیه کرد. بدین ترتیب که او را برای صرف شام دعوت نمود و بدون آنکه وی خبردار شود گوشت بدن فرزند هارپاگ را به عنوان غذا، به خورد پدر داد. مدتی بعد ایشتوویگو به جادوگران و کاهنان روی آورد و از آن ها سؤال پرسید که آیا هنوز هم باید از خطر از جانب نوه اش بهراسد یا نه. آن ها پاسخ دادند که رؤیای شاه اکنون تعبیر شده است، برای اینکه کوروش هنگامی که با کودکان دیگر بازی می کرد، به عنوان شاه انتخاب شد. پس دیگر نیاز نیست از وی بترسد. پس از آن ایشتوویگو آرام گرفت و نوه اش را به پارس نزد پدر و مادرش فرستاد. نیکلاس دمشقی به نقل از کتسیاس می نویسد که کوروش نه نواده ایشتوویگو بوده و نه حتی یک هخامنشی، بلکه او مردی عادی بوده و تبارش به قبایل چادرنشین ماردیوثی می رسید. پدر وی به نام اَتراداتس مردی فقیر بود که بر اثر فشار فقر مجبور شد که یک دزد (سارق) شود، در حالی که مادرش اَرگوسته بزها را چوپانی می کرد. هنگامی که او به کوروش باردار شد، یک رؤیای پیش گویانه دید که در آن کوروش مقام والایی را در آسیا به دست خواهد آورد. وقتی کوروش به دنیا آمد و به راه افتاد، به دنبال یک ممر معاش شد. پس به دربار ایشتوویگو راه یافت و در آنجا شغل نوکری به او دادند. در آغاز او یک نظافت چی بود، ولی بعدها یک مشعل دار شد. پس از آن خواجه ای از دربار به نام اَرتمبارس، او را به فرزندی پذیرفت و اندکی بعد به ایشتوویگو نیز نزدیک شد و سرانجام ساقی ایشتوویگو شد. بعدها شاه ماد او را مأمور ساخت تا برود و شورش کادوسیان را درهم بکوبد، اما کوروش به جای این کار شخصاً علیه ایشتوویگو سر بلند کرد و شوروشیان را علیه او هدایت نمود. سپس کوروش تاج و تخت ماد را تصاحب نمود و سپس تاج و تخت پارس را هم از آن خود ساخت. داستان کتسیاس نمی تواند قابل اعتماد باشد، هر چند که جزئیاتی در آن تشریح شده است. برای اینکه از منابع گوناگون از جمله هرودوت و خطوط میخی اطلاع حاصل شده است که تبار کوروش از هخامنشیان بوده است که قبایل ایرانی را در پاسارگاد رهبری می کرده اند. بنابه گفته کنت داستان کتسیاس مربوط بوده است به منابعی که می خواسته اند کوروش دوم را خوار و خفیف کنند و این چنین نقل قول ناروایی شایع کرده اند. داستان وی مربوط به مناطقی می شده است که اطراف قلمروی اردشیر دوم بوده است. بنابر نظر کنت، کوروش جوان شورشی علیه نیاکان اردشیر به راه انداخته بود. در واقع این نام یعنی نام کوروش، باعث ناراحتی اردشیر دوم می شده است چون وی به یاد می آورده کوروش دوم یکی از نیاکان وی را به نام آرسامش را از تخت شاهی پارس برانداخته بود. این در حالی است که شوبرت اظهار داشت داستان کتسیاس آب و رنگی از سنت های ماد را دارد که منظور اصلی آن خوار و خفیف کردن کوروش بوده است. بنا به گفته بائر، داستانی که کتسیاس از جوانی کوروش بیان کرده، در حقیقت یکی از فراوان داستان های رمانتیک ادبی قدیمی یونانی است، در این داستان فقط نکات اندکی از واقعیت را می توان پیدا کرد. بنا به گفتهٔ هرودوت، آستیاگ (پدربزرگ کوروش) شبی در خواب دید که از دخترش آنقدر آب خارج شد که همدان و کشور ماد و تمام آسیا را غرق کرد. او تعبیر خواب خویش را از مغ ها پرسید. آن ها گفتند از او فرزندی پدید خواهد آمد که بر ماد غلبه خواهد کرد. این موضوع سبب شد که آستیاگ تصمیم بگیرد دخترش را به بزرگان ماد ندهد، زیرا می ترسید که دامادش مدعی خطرناکی برای تخت و تاج او بشود؛ بنابراین دختر خود را به کمبوجیه یکم یکی از پارسیان، به زناشویی داد. ماندانا پس از ازدواج با کمبوجیه باردار شد و شاه این بار خواب دید که از شکم دخترش تاکی رویید که شاخ و برگ های آن تمام آسیا را پوشانید. پادشاه، این بار هم از مغ ها تعبیر خوابش را خواست و آن ها اظهار داشتند، تعبیر خوابش آن است که از دخترش فرزندی به وجود خواهد آمد که بر آسیا چیره خواهد شد. آستیاگ به مراتب بیش از خواب اولش به هراس افتاد و از این رو دخترش را به حضور طلبید. دخترش به همدان نزد وی آمد. پادشاه ماد براساس خواب هایی که دیده بود، از فرزند دخترش سخت وحشت داشت، پس زادهٔ دخترش را به یکی از بستگانش به نام هارپاگ سپرد و دستور داد که کودک را نابود کند. هارپاگ طفل را به خانه آورد و ماجرا را با همسرش در میان گذاشت. در پاسخ به پرسش همسرش راجع به سرنوشت کوروش، هارپاگ پاسخ داد «وی دست به چنین جنایتی نخواهد آلود، چون یکم کودک با او خوشایند است. دوم چون شاه فرزندان زیادی ندارد، دخترش ممکن است جانشین او گردد، در این صورت معلوم است شهبانو با کشندهٔ فرزندش مدارا نخواهد کرد.» پس کوروش را به یکی از چوپان های شاه به نام میترادات (مهرداد) داد و از او خواست که وی را به دستور شاه به کوهی در میان جنگل رها کند تا طعمهٔ ددان گردد. چوپان، کودک را به خانه برد. وقتی همسر چوپان به نام "سِپاکو" از موضوع باخبر شد، با ناله و زاری به شوهرش اصرار ورزید که از کشتن کودک خودداری کند و به جای او، فرزند خود را که تازه زاییده و مرده به دنیا آمده بود را در جنگل رها سازد. چوپان نظر همسرش را پذیرفت و جسد مردهٔ فرزندش را به مأموران هارپاگ سپرد و خود سرپرستی کوروش را به گردن گرفت. هارپاگ هم جسد پسر چوپان را با اسمی دیگر در مقبرهٔ شاهی دفن کرد. سال ها بعد هنگامی که کوروش ده ساله شده بود و با کودکان هم سن و سال خود بازی می کرد، آن کودکان وی را به عنوان پادشاه برگزیدند، یکی از میان این کودکان که نجیب زاده ای از ماد بود، از فرمان کوروش سرباز زد، در نتیجه کوروش او را گوشمالی داد. پدر آن پسر به نام آرتمبارس نزد آستیاگ شکایت کرد و اظهار داشت که یکی از بردگان وی فرزند درباریان را چوب زده است. کوروش را نزد آستیاگ فرستادند تا تنبیه شود. شاه با مشاهدهٔ کوروش و شباهت وی با افراد خانواده چنین سوءظن برد که مبادا او کوروش نوهٔ خودش باشد. شاه چوپان را تهدید کرد که اگر حقیقت را نگوید شکنجه خواهد شد و وی حقیقت را بیان داشت. پس از آن، شاه هارپاگ را احضار کرد و از وی پرسید: «طفل دخترم را که به تو سپرده بودم، چگونه کشتی؟» هارپاگ با دیدن چوپان پاسخ داد که: «پس از آنکه طفل را به خانه بردم، خواستم طوری رفتار کنم که امر تو اجرا شده باشد و قاتل پسر دخترت هم نباشم.» آستیاگ در باطن غضبناک شد ولی صلاح ندید که خشم خود را بروز دهد و اظهار کرد که وجدانم از کاری که کرده بودم آزرده بود، حالا که طفل زنده مانده باید خدا را شکر کرد و ضیافتی داد و از هارپاگ خواست به این میهمانی بیاید و فرزندش را هم همراه بیاورد. بدین ترتیب که او را برای صرف شام دعوت کرد و بدون آنکه وی خبردار شود از بدن فرزندش که همسن کوروش بود، غذایی تهیه کرد و به خورد وی داد. مدتی بعد آستیاگ بار دیگر به جادوگران و کاهنان روی آورد و از آن ها پرسید که آیا هنوز باید از آن خطر از جانب نواده اش بترسد یا خیر؟ آن ها پاسخ دادند که رؤیای شاه هم اکنون تعبیر شده است برای آنکه کوروش هنگامی که با کودکان دیگر بازی می کرد به عنوان شاه انتخاب شد؛ بنابراین دیگر نیازی نیست از وی بترسد. پس از آن آستیاگ آرام گرفت و نواده اش را به پارس نزد پدر و مادرش فرستاد. آژی دهاک دستور به احضار هارپاگ داد و چون او چوپان را در حضور پادشاه دید، موضوع را حدس زد و در برابر پرسش آژی دهاک که از او پرسید: «با طفل دخترم چه کردی و چگونه او را کشتی؟» پاسخ داد: «پس از آن که طفل را به خانه بردم، تصمیم گرفتم کاری کنم که هم دستور تو را اجرا کرده باشم و هم مرتکب قتل فرزند دخترت نشده باشم.» و ماجرا را به طور کامل نقل نمود. آژی دهاک چون از ماجرا خبردار گردید، خطاب به هارپاگ گفت «امشب به افتخار زنده بودن و پیدا کردن کوروش جشنی در دربار برپا خواهم کرد. پس تو نیز به خانه برو و خود را برای جشن آماده کن و پسرت را به اینجا بفرست تا با کوروش بازی کند.» هارپاگ چنین کرد. از آنطرف آژی دهاک مغان را به حضور طلبید و در مورد کوروش و خواب هایی که قبلاً دیده بود دوباره سؤال کرد و نظر آن ها را پرسید. مغان به وی گفتند که شاه نباید نگران باشد زیرا رؤیا به حقیقت پیوسته و کوروش در حین بازی شاه شده است پس دیگر جای نگرانی ندارد و قبلاً نیز اتفاق افتاده که رؤیاها به این صورت تعبیر گردند. شاه از این ماجرا خوشحال شد. شب هنگام هارپاگ خوشحال و بی خبر از همه جا به مهمانی آمد. شاه دستور داد تا از گوشت هایی که آماده کرده اند به هارپاگ بدهند، سپس به هارپاگ گفت «می خواهی بدانی که این گوشتهای لذیذ که خوردی چگونه تهیه شده اند؟» سپس دستور داد ظرفی را که حاوی سر و دست و پاهای بریده فرزند هارپاگ بود را به وی نشان دهند. هنگامی که مأموران شاه درپوش ظرف را برداشتند هارپاگ سر و دست و پاهای بریده فرزند خود را دید و گرچه به وحشت افتاده بود. خود را کنترل نمود و هیچ تغییری در صورت وی رخ نداد و خطاب به شاه گفت «هرچه شاه انجام دهد همان درست است و ما فرمانبرداریم.» این نتیجه نافرمانی هارپاگ از دستور شاه در کشتن کوروش بود. کوروش برای مدتی در دربار آژی دهاک ماند سپس به دستور وی عازم پارس شد. پدر کوروش کمبوجیه یکم و مادرش ماندانا از وی استقبال گرمی به عمل آوردند. کوروش در دربار کمبوجیه یکم خو و اخلاق پارس ها و فنون جنگی و نظام پیشرفته آن ها را آموخت و با آموزش های سختی که سربازان پارس فرامی گرفتند، پرورش یافت. بعد از مرگ پدر، وی شاه پارس شد. داستان ها و افسانه هایی که دربارهٔ تولد و جوانی کوروش نقل شده، یک سبک داستان پردازی در مورد تولد قهرمانان تاریخی رایج بوده است و برخی از قهرمانان و اسطوره های تاریخی دیگر هم کمابیش داستان تولدشان شباهت هایی با این داستان دارد. تقریباً همهٔ جماعات متمدن از همان دوره های اولیه در اشعار و افسانه ها قهرمانانی از قبیل شاهان و امرای افسانه ای، بنیان گذاران مذاهب و سلسله های سلطنتی و مؤسسین امپراتوری ها یا شهرها و بطورکلی قهرمانان ملی خود را ستوده اند. شباهت بهت آور و گاه یکسان بودن این افسانه ها در میان اقوام مختلف که اغلب از هم فاصله های زیادی دارند، از دیر باز معلوم بوده و عده ای از دانشمندان را به حیرت افکنده است. در سبک و روال این نوع افسانهٔ ولادت معمولاً این شباهت ها به چشم می خورد: قدیمی ترین شخصیت معروفی که این افسانهٔ ولادت درباره اش صادق است. سارگن بزرگ بنیان گذار بابل در ۲۸۰۰ قبل از میلاد است. در رشته ای که با سارگن بزرگ آغاز می شود، نام های موسی، کوروش و رومولوس (بنیانگذار شهر روم) برای ما کاملاً آشناست. رانک توانسته است در کتاب "افسانهٔ تولد قهرمان" که اولین بار در سال ۱۹۵۹ منتشر شده، تعداد زیادی از این قهرمانان که دارای کودکی کلاً یا به طور جزئیً نظیر هم بوده اند، مانند ادیپ، کارنا، پاریس، تلفوس، پرسه، هراکلس، گیلگمش، آمفیون، زئوس و غیره را گردآوری نماید. همچنین دو داستان یونانی کاملاً مشابه با مهمانی آژی دهاک (پدر بزرگ کوروش) در افسانه های یونانی نیز وجود دارد. بنظر دو محقق هو و ولز از انگلستان، این داستان در اصل ریشهٔ یونانی دارد و در داستان های یونانی، نمونه هایی از آن دیده می شود. برای مثال افسانهٔ آتریوس آورده شده است. پس به بهانهٔ آشتی با وی، او را با فرزندانش به میهمانی فرا خواند. چون آمدند چند تن از آن کودکان را کشت و به خورد پدر داد. لیکن پسر نوزاد "ثی یستس" را به دشتی برده، رها کرد. ماده بزی او را شیر داد و پروراند و این کودک چون بزرگ شد، بازگشت و کین پدر از "آتریوس" بازجست. کتزیاس داستان تولد کورش را به گونه ای متفاوت از هرودوت تعریف کرده است. وی می گوید: «کوروش پسر چوپانی از قبیلهٔ مردها بود که از شدت احتیاج مجبور گردید راهزنی پیش گیرد و به کارهای پست اشتغال ورزد که از این جهت، مکرر تازیانه خورد. او با آستیاگ، آخرین شاه ماد، هیچگونه قرابتی نداشت و از راه حیله و تزویر به مقام سلطنت رسید.» وی ادامه می دهد که پدر کوروش "اَترَداد" نام داشته که از شدت فقر، دزدی می کرده و مادرش که "اَرگُسته" خوانده می شد، با چراندن بُزهای دیگران روزگار می گذراند. کوروش از شدت فقر به اکباتان رفت و در برابر دریافت غذا و لباس، بردهٔ یکی از جاروکشان دربار می شود، اما چون سرپرست جاروکشان مرد سخت گیری بود و او را شلاق می زد، کوروش نزد سرپرست مشعل داران می رود و طرف توجه او قرار می گیرد. او کوروش را به شاه نزدیک تر می کند و مشعل داری شاه را به او می دهد. وی در این کار نیز موفق می شود و سرانجام به خدمت اَرتمباز، شرابدار مخصوص شاه، در می آید و به سبب ظرافت و مهارت، حتی مورد توجه شاه نیز واقع می شود. این توجه چنان زیاد است که هنگامی که ارتمباز بیمار می شود، کوروش را برای جانشینی خود پیشنهاد می دهد. ارتمباز که فرزندی نداشت کوروش را به فرزندی خود نیز پذیرفت و چون از بیماری جان سالم به در نمی برد، کوروش به میراث هنگفتی دست می یابد. دینون به نقل از کتزیاس می نویسد که کوروش در زمانی که محافظ شاه ماد بوده است در خواب دید که سه بار در حال دست بردن در خورشید است. این خواب را برای وی چنین تعبیر کردند که سی سال فرمانروایی خواهد کرد. گزنفون دربارهٔ کودکی کوروش بر این عقیده است که او پسر کمبوجیه و ماندان دختر شاه ماد است. گزنفون می گوید که کوروش از زمان تولد تا سن ۱۲ سالگی نزد پدر و مادر خویش در پارس زیسته و تربیت پارسی یافته و در سن ۱۲ سالگی برای چند سال به نزد پدر بزرگش یعنی شاه ماد رفته و در آن جا با روش زندگی و جنگ مادی آشنایی پیدا کرده است. سپس به پارس برگشته و تربیت پارسی خود را به اتمام رسانده است. گزنفون می گوید که کوروش موافق با حکایات و آوازهایی که هنوز در نزد پارسی ها محفوظ است، خیلی شکیل و خوش خلق و به قدری طالب معرفت و نام بود که همه گونه زحمات و مشقات را تحمل می کرد تا شایان تمجید باشد. در بسیاری از افسانه هایی که دربارهٔ تولد کوروش نقل شد، به جز نوشته های کتزیاس، دیگر نویسندگان، ماندانا دختر آستیاگ را مادر کوروش دانسته اند، در حالی که به سادگی می توان به این نتیجه رسید که چنین چیزی محال است. البته برای رسیدن به این مقصود باید اندکی به تاریخ ماد بازگردیم: هووخشتره، شاه ماد پس از اتحاد با بابلی ها در سال ۶۱۲ قبل از میلاد، نینوا پایتخت آشور را فتح کرد. وی در سال ۵۸۵ قبل از میلاد نیز همچنان فرمانروا بود و در این زمان با الیاتس شاه لودیه و پدر کرزوس در غرب آسیای صغیر در حال جنگ بود. هرودوت می نویسد که در حین جنگ، «روز ناگهان تبدیل به شب شد». دو طرف جنگ، وحشت زده از کسوف، بی درنگ تصمیم به صلح گرفتند. دانش اخترشناسی تاریخ دقیق این واقعه را روز ۲۸ ماه مه سال ۵۸۵ پیش از میلادی تعیین می کند. هووخشتره ۴۰ سال بر ماد فرمانروایی کرد که ۲۸ سال آن را زیر فرمانروایی سکاهای کیمری گذراند؛ بنابراین آستیاگ، پسر هووخشتره، احتمالاً در ۵۸۴ پیش از میلاد جانشین پدر شده است زیرا هرودوت ۳۵ سال فرمانروایی را به آستیاگ نسبت می دهد و می دانیم که او در سال ۵۵۰ پیش از میلاد از کوروش شکست خورد. به هر روی، آستیاگ به هنگام به تخت نشینی مردی میانسال بوده است و به این ترتیب می توانسته در حدود سال ۵۸۵ دختری دم بخت داشته باشد و اگر فرض کنیم که خواب های نگران کننده اش را درست در آغاز پادشاهی اش دیده باشد، ماندانا می توانسته پسری که گفته می شود کوروش است -اگر خیلی زود در نظر بگیریم- در سال ۵۸۳ پیش از میلاد به دنیا آورده باشد. اما در این هنگام کوروش تاریخی ۱۷ ساله بوده است زیرا در ۶۰۱ پیش از میلاد چشم به جهان گشوده بود. این نکته را علاوه بر نوشته های دینون و یوستین، کتاب دانیال نیز به صراحت بیان می کند و می نویسد که کوروش، فاتح بابل به هنگام پیروزی در نبرد بابل [۵۳۹ پیش از میلاد] ۶۲ ساله بوده است. احتمالاً رواج این روایت ریشه های سیاسی داشته است و هدفش این بوده که از بنیان گذار شاهنشاهی هخامنشی، مردی نیمه مادی بسازد تا مادها را با فرمانروایی پارس ها آشتی دهد.
[ { "answer1": "نیکلاس دمشقی به نقل از کتسیاس می نویسد که کوروش نه نواده ایشتوویگو بوده و نه حتی یک هخامنشی، بلکه او مردی عادی بوده و تبارش به قبایل چادرنشین ماردیوثی می رسید.", "answer2": "بنا به گفته بائر، داستانی که کتسیاس از جوانی کوروش بیان کرده، در حقیقت یکی از فراوان داستان های رمانتیک ادبی قدیمی یونانی است، در این داستان فقط نکات اندکی از واقعیت را می توان پیدا کرد.", "distance": 1803, "question": "نیکلاس دمشقی در مورد تبار کوروش چه دیدگاهی داشت و بر اساس نظر بائر داستان کتسیاس درباره جوانی کوروش چه ماهیتی دارد؟" }, { "answer1": "بنا به گفتهٔ هرودوت، آستیاگ (پدربزرگ کوروش) شبی در خواب دید که از دخترش آنقدر آب خارج شد که همدان و کشور ماد و تمام آسیا را غرق کرد.", "answer2": "کوروش برای مدتی در دربار آژی دهاک ماند سپس به دستور وی عازم پارس شد. پدر کوروش کمبوجیه یکم و مادرش ماندانا از وی استقبال گرمی به عمل آوردند.", "distance": 4939, "question": "هرودوت در مورد خواب آستیاگ چه می گوید و سرانجام کوروش چگونه به پارس بازگشت؟" }, { "answer1": "هارپاگ این کار را به چوپانی به نام مهرداد سپرد که یکی از بردگان هارپاگ بود.", "answer2": "گزنفون می گوید که کوروش موافق با حکایات و آوازهایی که هنوز در نزد پارسی ها محفوظ است، خیلی شکیل و خوش خلق و به قدری طالب معرفت و نام بود که همه گونه زحمات و مشقات را تحمل می کرد تا شایان تمجید باشد.", "distance": 12569, "question": "چوپان که مامور رها کردن کوروش بود چه نام داشت و بر اساس دیدگاه گزنفون، کوروش چگونه شخصیتی داشت؟" }, { "answer1": "این موضوع سبب شد که آستیاگ تصمیم بگیرد دخترش را به بزرگان ماد ندهد، زیرا می ترسید که دامادش مدعی خطرناکی برای تخت و تاج او بشود؛ بنابراین دختر خود را به کمبوجیه یکم یکی از پارسیان، به زناشویی داد.", "answer2": "اما در این هنگام کوروش تاریخی ۱۷ ساله بوده است زیرا در ۶۰۱ پیش از میلاد چشم به جهان گشوده بود. این نکته را علاوه بر نوشته های دینون و یوستین، کتاب دانیال نیز به صراحت بیان می کند و می نویسد که کوروش، فاتح بابل به هنگام پیروزی در نبرد بابل [۵۳۹ پیش از میلاد] ۶۲ ساله بوده است.", "distance": 10004, "question": "طبق گفتهٔ هرودوت، چه عاملی باعث شد آستیاگ دختر خود را به یک پارسی بدهد و به چه دلیل می توان گفت روایت مادر کوروش دختر آستیاگ بودن اشتباه است؟" } ]
[ { "answer1": "خواب دید که او ادرار کرده است و سراسر آسیا را سیل فراگرفت. سپس ایشتوویگو خواب دیگری دید که از زهدان دخترش درخت تاکی رویید که بر سراسر آسیا سایه افکنده است.", "answer2": "هارپاگ این کار را به چوپانی به نام مهرداد سپرد که یکی از بردگان هارپاگ بود. به این چوپان دستور داده شد که کودک را در کوهستانی رها کند که پر از جانوران درنده بود.", "question": "بر اساس روایات، ایشتوویگو چه خواب هایی درباره دخترش دید و هارپاگ پس از دستور قتل کوروش چه کرد؟" } ]
gemini-2.0-flash-exp
289
: اردشیر مجرد تاکستانی اردشیر مجرد تاکستانی متولد ۱۳۲۸ شهر رشت در استان گیلان.او اصالتا تاکستانی است. یکی از نقاشان مکتب مینیاتوریست است. وی نگارگر و محقق نگارگری و تذهیب و تشعیر فارغ التحصیل هنرستان هنرهای تجسمی است. نمایشگاه های انفرادی در زمینه نگارگری برگزار کرده و در بیش از بیست نمایشگاه گروهی در چندین نمایشگاه خارجی نیز حضور داشته است. وی مدرس مینیاتور در هنرستان های گرافیک دانشگاه تهران و از داوران نخستین دوسالانه نگارگری ایران است. از وی مقالاتی در زمینه ابروباد در دایرهٔ المعارف بزرگ اسلامی و تاریخچه تذهیب در دایرهٔ المعارف بزرگ شیعه به چاپ رسیده است. تاکستانی سرپرست کارگاه مرمت و صحافی سنتی نسخه های خطی و نفیس حرم فاطمه معصومه است. او بعد از پایان تحصیلات ابتدایی با توجه به گرایش های درونی به هنرستان هنرهای تجسمی رفت. وی نگارگری را نزد افرادی همچون ناصر استاد محمود، معیری، عباس مقیمی، ابوطالب محمد، محمود فرشچیان و...آموخته است. مجرد تاکستانی در زمینه هنر نگارگری صاحب سبک ویژه ای است که او را از هم عصران خود متمایز کرده است. تاکستانی در حوزه آموزش و تدریس سابقه ای طولانی دارد و نمایشگاه های متعددی از آثار نگارگری اش را در داخل و خارج از کشور برپا کرده است. اردشیر مجرد تاکستانی ـ هنرمند پیشکسوت هنرهای سنتی و شاگرد محمود فرشچیان ـ روز شنبه (۲۱ مهر ماه) تجلیل می شود. به گزارش ایسنا، از اردشیر مجرد تاکستانی ـ هنرمند پیشکسوت هنرهای سنتی ـ که زمانی یکی از شاگردان محمود فرشچیان، ابوطالب مقیمی، عباس معیری بوده است روز شنبه ساعت ۱۰ صبح با حضور رییس پژوهشکده هنرهای سنتی و استادان بازنشسته دانشگاه شاهد تجلیل می شود.   همچنین ۴۱ اثر از مینیاتور، نگارگری تذهیب و نقاشی این هنرمند از ۲۱ مهر تا ۲ آبان ماه به مدت ۱۲ روز در پژوهشکده هنرهای سنتی پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری به نمایش گذاشته می شود. علاقمندان برای بازدید از این نمایشگاه می توانند از شنبه تا چهارشنبه از ساعت ۹ صبح تا ۱۵ به پژوهشکده هنرهای سنتی واقع در خیابان آزادی، تقاطع بزرگراه یادگار امام مراجعه کنند. دو نشست آزاد با عنوان «از بین النهرین تا ماورالنهر» روز یکشنبه، ۲۲ مهرماه ساعت ۱۰ و «نقاشی کلاسیک ایران در مقایسه با نقاشی مدرن ایران» دوشنبه ۲۳ مهر ماه ساعت ۱۰ در سالن فجر سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری نیز برگزار می شود. علاقمندان برای شرکت در این نشست ها می توانند با شماره های ۶۶۰۹۸۴۴۳ و ۶۶۰۹۸۳۳۰  داخلی ۱۰۵۶ تماس بگیرند. همچنین برای حاضران در این نشست گواهی نامه نیز صادر می شود. اردشیر مجرد تاکستانی متولد ۱۳۲۸ در شهر رشت، نگارگر، محقق نگارگری، تذهیب، تشعیر و فارغ التحصیل هنرستان هنرهای تجسمی است که یکی از نقاشان مکتب مینیاتوریست به شمار می رود. این هنرمند مدتی نیز برای پژوهش به آلمان سفر کرد و پس از بازگشت، به مدت ١٤ سال به مرمت نسخه های خطی موزه ی حضرت فاطمه (س) و حضرت معصومه (س) در شهر قم پرداخت.   او سابقه سال ها تدریس در هنرستان های گرافیک دانشگاه تهران و مراکز هنری دیگر را دارد و قرار است به عنوان یکی از استادان دانشگاه فرشچیان نیز تدریس کند. اردشیر مجرد تاکستانی مسابقات و جشنواره های بسیاری از جمله نخستین دو سالانه ی نگارگری ایران، داوری و نمایشگاه های انفرادی متعددی در زمینه نگارگری برگزار کرده، همچنین در بیش از ۲۰ نمایشگاه گروهی و چند نمایشگاه خارجی نیز شرکت داشته است و اخیرا از سوی معاون هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به عنوان یکی از اعضای شورای سیاست گذاری جشنواره بین المللی هنرهای تجسمی فجر معرفی شده است. اردشیر مجرد تاکستانی از نگارگران بنام روزگار ماست که سال ها در سطح اول نگارگری و هنرهای کتاب آرایی این مرزوبوم فعالیت دارد. نمایشگاه های متعدد داخلی و خارجی برگزار کرده و صاحب تألیفات متعددی همچون «شیوه تذهیب»، «مبانی نقاشی ایرانی»، «تشعیر» و... است. در آثارش به بیان هنری منحصربه فردی هم در قالب و هم در محتوا رسیده که حکایت از شیوه شخصی او دارد. به مناسبت برگزاری آخرین نمایشگاهش در نگارخانه «لاجورد» وابسته به مؤسسه کتاب آرایی ایرانی، روزنامه شرق با او گفت وگویی انجام داده است. زندگی در خانه های شطرنج  شما در چه فضایی یا چطور وارد فضای نگارگری شدید و تحت تأثیر چه استادان و چه مکاتبی قرار گرفتید؟ برادر من از شاگردهای خیلی خوب هنرستان بود و فارغ التحصیل هنرستانی است که من درس خواندم. من از سال ۴۲ در کارگاه ایشان کار می کردم. در ابتدا کارهای مختلفی می کردم اما کم کم علاقه مند شدم و مقدمات را نزد برادرم فراگرفتم.  سال ۴۷ به تشویق مرحوم ناصر استاد محمد که از شاگردهای برادرم و سال سوم هنرستان بود، وارد هنرستان هنرهای زیبا شدم. در هنرستان شرایط جدید و خوبی برایم برای کار کردن فراهم شد. در انجام مرحوم استاد مقیمی بودند که خیلی برای من ارزشمند بودند. شش ماهی پیش ایشان کارکردم که متأسفانه مریض شدند و فوت کردند. بعد آقای عباس معیری آمدند؛ اواخر سال ۴۷ هم که ایشان بورس گرفتند و به فرانسه رفتند. حاج مصور الملکی هم آنجا بودند؟ خیر، آثار ایشان در هنرستان وجود داشت که ما از روی آثار مشق می کردیم. اتفاقاً در جلد اول تشعیر باید نامی از ایشان می آوردم که فراموش کردم و پوزش می طلبم. در جلد سوم این کار را خواهم کرد. پدرتان هم کار هنری می کرد؟ پدرم بیشتر تشویق طراحی می کرد؛ بیشتر پرنده که در مجموعه برادرم هستند. زمانی که در هنرستان هنرهای زیبا شاگردی می کردید، فضای هنری آن زمان تحت تأثیر جریان های مدرنیستی و هنر غرب بود. به نظر شما، چنین فضایی در هنرستان وجود داشت یا نه؟ بله رئیس هنرستان آقای کاظمی، مدیر توانمند و باجذبه ای بود. معاون هم آقای داودی بود که دستی در هنر داشت. از استادان هم استاد قهاری خود از بهترین ها و دارای فضائل اخلاقی بسیار بود. استاد فرشچیان بود و همچنین آقای عادلی استاد گرافیک (تزئینی) و خانم هاشمی.  پس شما یک دوره آموزشی هم با استاد فرشچیان گذراندید؟ بله از سال ۴۸ تا ۵۲. استاد فرشچیان جزء هنرمندانی بود که وقتی وارد هنرستان شد بت تکبر را شکست. ایشان هم کمک های مادی و معنوی به بچه ها می کرد و هم اخلاق خوبی داشت. برای اولین بار چنین رفتاری را می دیدیم. بااینکه آقای مقیمی مرد محترم و متینی بود، ولی فضایی که آقای فرشچیان به وجود آورد را نداشت و کمی هم کسالت داشت. آقای عباس مُعیری هم همین طور بود. بعد هم ما به آقای فرشچیان ایمان داشتیم. به دلیل اینکه کارش را می دیدیم. کارش ما را مقهور خود می کرد و می فهمیدیم او استادی است که کار می کند و خوب هم کار می کند.سال ۴۸-۴۹ بود که در فرانسه نمایشگاهی برگزار شد که هنرمندان مدرنیست هم حضور داشتند و استاد فرشچیان به عنوان بهترین هنرمند جایزه ای دریافت کردند. آقای پهلبد هم به ایشان جایزه ای داد و این برایشان به جای اینکه خوب شود خیلی بد شد، چون دشمنان بیشتری پیدا کرد. این دشمنی ها تا همین الان هم ادامه دارد. ما درک چندانی از درس استادهای دیگر نداشتیم. منظره درس می دادند. کارهای مدرن آموزش می دادند. ارتباطی با این کارها برقرار نمی کردیم. شیوه آموزش هر استاد چقدر به سنت آموزشی گذشته نزدیک بود و چقدر به شیوه آموزش غربی گرایش داشت؟ آموزش نقاشی به شیوه غربی بود. کسانی که اروپا درس خوانده و برگشته بودند، به همان شیوه درس می دادند که ما ارتباط چندانی با شیوه آن ها برقرار نکردیم. متأسفانه اغلب استادان مینیاتور روش تدریس مدونی نداشتند. مشکلی که همین الان هم داریم؛ اما از کسانی که بنده ارادت داشتم استاد قهاری بسیار چیره دست بود. مطالب استاد مقیمی هم هنوز در ذهن من هست. من چون مجبور بودم هم کارکنم هم درس بخوانم؛ نمی توانستم دنبال هیچ مکتب و فرقه ای بروم. به دلیل اینکه دائم مشغول کار بودم. حتی زنگ تفریح هم کار می کردم که کارم را بفروشم و امرارمعاش کنم. به دلیل مداومت و کار زیاد به این نتیجه رسیدم یک معلم می تواند راهی را که رفته و تجربه ای را که کسب کرده، چنان مدون و فشرده کند که شاگرد بتواند راحت تر به درجات بالا برسد و موفق شود. آن موقع که ما شاگرد بودیم و تجربه ای نداشتیم، فکر می کردیم استادهای هنر مدرن کارشان خوب است؛ اما پس از سال ها تجربه عملی به این نتیجه رسیدیم که آن ها نه کار بلد بودند، نه روش تدریس درستی داشتند. بعد از فارغ التحصیلی در سال ۵۴ ازدواج کردم. استاد فرشچیان از طریق آقای مهرگان من را به هنرستان برای تدریس دعوت کردند. آن موقع من در بازار کار می کردم و آقای مهرگان من را از طریق آقای جباربک که در بازار بود، پیدا کرد. بازار آن موقع خوب بود. توریست می آمد. تجارت خوب بود. خریدوفروش کار هنر خوب بود. گالری ها هرچند اندک ولی خوب کار می کردند. آن موقع بحث هویت فرهنگی هم مطرح بود. به طوری که در نمایشگاه های خارجی می گفتند کار مدرنیست ها هویت فرهنگی- ایرانی ندارد. آثار طوری بود که می گفتند کار ایرانی هاست، اما واقعاً نمی دانیم کار ایرانی هاست یا نه! هر وقت می خواستند کاری را برای فروش عرضه کنند، مدرنیست ها اول صف بودند و هر وقت می خواستند پُز هنرهای سنتی و هویت فرهنگی را دهند و پولی در کار نبود، از ما و امثال ما دعوت می کردند. این مشکلی است که هنوز هم هست، حتی بیشتر از سابق. شما در فراگیری این هنر، مشاقی از آثار قدما هم داشته اید یا نه؟ بله یکی از راه های خوب فراگرفتن این هنر، کپی از کار استادان قدیم است. حتی در کلاس های مدرن هم همین طور بود. کپی کار می کردند. حُسن مشاقی از آثار قدما این است که خط هنری هنرمندان و مکاتب هنری مختلف را بهتر می توان درک کرد.  آیا واقعاً به چنین چیزی اعتقاددارید که در آن زمان فضایی به وجود آمده بود و برای ارتباط با غرب باعث شد هنرمندانی مثل شما علاوه بر جوهره شخصی خودتان، تحت تأثیر این گفتمان قرار گیرید و بیان جدیدی در آثارتان پیدا کنید؟ شاید تحلیل من اشتباه باشد، اما فکرم این است اتفاقی که در دنیا افتاد، این بود که بعد از قرون وسطا، سیاست مداران به این نتیجه رسیدند هنرمندان آدم های خطرناکی هستند. چون همه اتفاقات این ۵۰۰ سال را ثبت کردند و به گوش آیندگان رساندند. هرچند الآن آن اتفاقات را کتمان می کنند؛ اما به هرحال، مردم متوجه شدند. نویسنده ها ثبت کردند. مجسمه سازها، نقاش ها و شعرا ثبت کردند. سیاست مداران به این نتیجه رسیدند راه هنر را باید اصولاً تغییر دهند و این دیدگاه متقارن با دوران مدرنیته شد. شاید این تقارن موجب شد از منظر آنان، هنرمندان دیگر حرفی برای گفتن نداشته باشند. هرچند هنرمند واقعی در هر شرایط رسالتی دارد و می تواند حرفش را بزند. آن ها سرمایه گذاری کردند و هنر مطاعی شد که حالا باید به فروش برسد؛ به ویژه در مناطقی که می توانند رسوخ پیدا کنند. ما جزء کشورهایی بودیم که توانستند رسوخ کنند، یعنی آمادگی این را داشتیم که تجددطلبی روی ما اثر بگذارد.  یعنی شما معتقدید جریان مدرنیسم در غرب به نوعی قلابی و مجازی است؟ و آیا این را ساختند که بتوانند غلبه کنند و کشورهای دیگر را تحت سلطه درآورند؟ فکر می کنم ازنظر هنری بله. گذر زمان هم این را نشان می دهد. ما دوره های ایلخانی، تیموری و اوایل صفویه را گذراندیم. دوره دوم صفویه دوره مدرن ماست. این کارهایی که در کتاب ها به صورت کلاسیک با همه ظرایف انجام می دادند، مال دورانی بود که حکومت ها از هنرمندان در کتابخانه های سلطنتی حمایت می کردند؛ اما در دوره دوم صفویه حمایت نشدند و به ناچار جذب بازار کار شدند. پس مجبور بودند در کمترین زمان، بهترین کار را انجام دهند. بفروشند و امرارمعاش کنند. این حمایت نکردن باعث شد مهاجرت های زیادی هم اتفاق بیفتد و بسیاری از هنرمندان به هندوستان رفتند.البته در اواخر دوران تیموری بعد از شکست تیموریان، هنرمندان به چهار بخش تقسیم شدند؛ بخشی به طرف ازبک ها- بخشی به طرف ترکیه (عثمانی) - بخشی به هندوستان رفتند و بخشی هم در ایران ماندند.  اما دوره مدرن ما اواخر صفویه است که همین طور تا دوره قاجاریه ادامه پیدا کرد. در هندوستان وقتی سفیر فرانسه به دربار شاه جهان می آید، تابلوهای نفیسی هدیه می آورد. این در جهانگیر نامه ثبت شده است. بعد از رفتن آن ها جهانگیر دستور می دهد تابلوها را پاره کنند و دور بریزند. آصف خان می گوید چه کاری بود کردی... جواب می دهد روحیه هنرمندانم خراب می شد اگر آن ها را می دیدند و به همین دلیل دور ریخته شدند. از این جور اتفاقات در کشور ما هیچ وقت نیفتاده است. دو ویژگی اصلی کار شما این است که اولاً خیلی ساده کار می کنید که البته رسیدن به این سادگی به سختی صورت می گیرد و دیگر اینکه هم در قالب و هم در محتوا، کاملاً به یک شیوه شخصی رسیده اید. بفرمایید از چه  زمانی به این شیوه رسیده اید؟ و در این راه تحت تأثیر چه موضوعات و چه شخصیت های هنری ای قرارگرفته اید؟ بعضی از صحبت ها و گفته ها این است که شما تحت تأثیر «محمد سیاه قلم» هستید؛ با آن نگاره های ویژه ای که موضوعاتش متفاوت از موضوعات رزمی، بزمی و عاشقانه است. سیاه قلم، دیوها و حیوانات افسانه ای را وارد فضا و قلم گیری اش به بیان هنری اش کمک می کند. در کار شما هم احساس می شود آن شدت قلم گیری و ارزش های خطی آثارتان، حس اکسپرسیونیستی به مخاطب می دهد و در کارتان جلوه گر می شود. راجع به این سبک وسیاق بفرمایید؟ مطمئناً این سبک وسیاق و این قلم شخصی در اثر کار زیاد و به مرورزمان به وجود آمده است؛ اما درباره محمد سیاه قلم باید چند نکته عرض کنم. مرحوم طاهرزاده بهزاد وقتی به ترکیه می رود برای تعمیر آثار موزه «توپقاپی» هم دعوت می شود، مجموعه ای چاپی می آورد که چند اثر از سیاه قلم در آن بود؛ یعنی آن زمان کار سیاه قلم به ایران آمد. مرحوم ختایی در تراش روی کریستال از آن استفاده کرد. مرحوم امامی در کلیشه ها استفاده کرد. حاج مصور الملکی استفاده کرد و همین طور آقای مهرگان؛ اما بهترین استفاده را بهزاد کرد. بهزاد با طراحی های فوق العاده اش قالب ها را شکست و این قالب شکستن به این مناسبت نبود که سنت ها را از بین ببرد. او راه تازه ای را نشان داد. اگر بخواهیم منصفانه قضاوت کنیم، جای پای بهزاد را در کار همه هنرمندان بعد از خودش می بینیم. متأسفانه درباره سیاه قلم تحقیقات خوبی انجام نشده است. سیاه قلم؛ همان غیاث الدین محمد نقاش است، نه استاد محمد. منبع ما درباره غیاث الدین، یک گزارش سفر است. غیاث الدین از سوی شاهرخ به همراه گروهی به چین اعزام می شود. دستورالعملش هم این بوده از زمانی که از دربار هرات حرکت می کند تا زمانی که بازگردد، آنچه را می بیند، بِکشد و آنچه را می شنود، بنویسد. داستان دیوها داستان مراسم مذهبی تبتی هاست که در آن مناطق اجرا می کردند. در مطلع السعدین عبدالرزاق، زبده التواریخ، روضه الصفا، حبیب السیر، احسن التواریخ، جاده ابریشم و ختای نامه در همه آمده است.  یکی دیگر از ویژگی های آثار شما این است که رنگ به صورت روحی به کار می رود. پوشاننده نیست. آدم احساس می کند شخصیت های شما مثل شیشه شفاف اند... . این به دلیل حس است؛ همان حسی که در هنر شرق وجود دارد؛ چراکه ما یک خانواده هنری در شرق هستیم و البته این را دوست داریم. در نمایشگاه اخیرتان تنوع موضوعات دیده می شود که به صورت سری و مجموعه کار مثل مجموعه «زال» شده اند. درعین حال، آثار تک موضوعی نیز دیده می شود. با توجه به پیشینه ادبیات در فرهنگ و هنر ایرانی، شما چقدر با ادبیات مأنوس هستید و چقدر آثارتان متأثر از آن است؟ ادبیات جزئی از زندگی ما ایرانی هاست، یعنی در هر خانه ای دیوان حافظ و شاهنامه و کلیات سعدی و مثنوی را پیدا می کنید.  این ها کتاب های بالینی ما هستند. آن ها راهنمای ما هستند. من اکثر اوقاتی را که کارکرده ام، همسرم برایم کتاب خوانده است. بخش زیادی از آثار من به طور مستقیم با ادبیات غنی ایران در ارتباط است. اصولاً ازآنجا نشئت گرفته. مثل مجموعه زال و سیمرغ یا مجموعه مثنوی یا کلیات شمس و... .  شما در زمره هنرمندانی هستید که به موضوعات روز هم توجه خاصی می کنید، مثل آثاری که متأثر از زمان جنگ ایران و عراق کارکردید. معمولاً این گونه موضوعات در نگارگران کمتر سابقه داشته است. چرا؟ بله بنده از اتفاقات زمان جنگ متأثر شده ام که سعی کرده ام این تأثیر را در کارم نشان دهم. متأثر شدم از اتفاقاتی که برای من نیفتاد ولی برای دیگران افتاد که انگار برای من افتاده است. حسی که دیگران دارند ما هم داریم. این در کار هنری اثرگذار است.  شما حاشیه های زیادی بر آثارتان می نویسید و از این نظر منحصربه فرد هستید. استنباطم این است که خودِ این نوشته ها هم درواقع به بیان هنری تان کمک می کنند. از چه زمان این نحوه نوشتن را در کنار آثارتان شروع کردید؟ از زمانی که جنگ شروع شد. زمانی که حس کردم نقاشی ام نمی تواند حرفم را کامل بیان کند، نوشتم؛ هرچند کوتاه. عادی ترین حاشیه نویسی یک تابلو هنری همان امضا و تاریخی است که هنرمند می نویسد؛ اما وقتی یک نوشته فراتر از امضا می رود، باید تجزیه وتحلیل شود که هنرمند پشت این نوشته ها چه چیزی می خواهد بیان کند. در کار شما حاشیه نویسی جزئی از اثر محسوب می شود. دارای فرم های به خصوصی هستند و طراحی زیبایی دارند و بر اصل کار تأثیر منفی ندارند. این هم یکی از ویژگی های شاخص آثار شما در کنار دیگر ویژگی های آثارتان است... . زمان جنگ، به دلیل حسی که داشتم و فشاری که به مردم می آمد و غمگین بودم، همیشه می گفتم ایران مثل یک کاغذ شطرنجی است که من هم دریکی از این خانه ها هستم و متأثر از اتفاقاتی که در دیگر خانه ها می افتد. وظیفه داشتم حس مردم درگیر جنگ را منتقل کنم. تنها کاری بود که می توانستم برای همنوعم انجام دهم. هرگز نمی توانیم نسبت به یکدیگر بی تفاوت باشیم. این بود که سعی کردم این احساس را هم با نقاشی و هم با متنی که در پای آن می نویسم، بهتر بیان کنم. از آن زمان به بعد این حاشیه نویسی ها به دیگر آثار من تسری پیدا کرد.  یکی از ویژگی های هنر ایرانی، به ویژه در آثار نگارگری دوره تیموری مثل کارهای استاد کمال الدین بهزاد، سلطان محمد و... موضوع برداشتشان از زمان و مکان است. آن ها هنرمندانی بی زمان بودند. مثل شعر حافظ که دیروز و امروز ندارد با همه طبقات فقیر و غنی ارتباط برقرار می کند و واقعاً بی زمان است. وقتی می خوانیم هم زمانی با حافظ داریم. انگار در زمان حافظ زندگی می کنیم یا وصف حال ماست. به نظرم، نگارگری هم دارای این ویژگی هست. وقتی نگارگر ما در نگاره اش هم درون فضا و هم بیرون فضا را می بیند و ترسیم می کند، به نحوی زمان و مکان را درمی نوردد و فراتر از ذهنیت ما از زمان و مکان حرکت می کند. بله کاملاً درست است. هنرمندان ما احساسشان بر عقلشان حاکم بود. اروپایی ها عقلانی فکر می کنند و ما احساسی. مثلاً یک پرچم گل را هر دو می بینیم، اما اروپایی ها عاقلانه فکر می کنند ولی ما می گوییم پرچم باید کاملاً منظم و کنار هم کشیده شود. به نظرم، در بخش های مختلف هنر ایران این رعایت ها دیده می شود؛ اما با همه این دیدن ها و شنیدن ها، خوانش های جدیدی صورت گرفته است. شما هم جزء هنرمندانی هستید که از این روایت ها خوانش هایی جدید دارید؟ بله سعی کرده ام. البته فکر می کنم رسیدن به یک خوانش جدید نیازمند کار زیاد و طراحی است که من این کار را انجام داده ام. یادم هست گاهی که منزل استاد فرشچیان می رفتیم استاد غیر از کاری که انجام می داد، چند تا کار آماده اجرا داشت و مدام طراحی می کرد. فکر می کنید چرا بهزاد نقش مهمی در کار ما داشت. او راه جدیدی را به ما نشان داد که هرکس قدم در این راه بگذارد، می تواند موفق شود. بهزاد کاری ارائه داد که متفاوت از نگارگری گذشته بود. سال ۴۶ که با برادرم تالار فرهنگ موزه ایران باستان رفتم بهزاد نمایشگاه داشت. یک پیرمرد تکیده با شانه های افتاده دیدم. آن موقع اسب کارکرده بود. با خود گفتم چطور این همه اسب کارکرده؟ ۶۰، ۷۰اسب در یک بخش بود؛ چه کارهای قوی ای. آن موقع فکر می کردم اگر من هم نقاش شوم باید اسبم مال خودم باشد. پرنده ام مال خودم باشد. هرگز فکر نمی کردم که بشود؛ اما با طراحی شد. راه رسیدن به هنر پیچیده نیست. کار است و کار.  نگارگری ما خیلی به ادبیات هم به دلیل محتوا و هم کاربرد و صورت نزدیک بوده. در نگاره ها اغلب بیت هایی از شعرا نوشته شده اند. در کار شما آن شعرها حذف شده اند و به صورت دیگری آمده اند. آیا آن شعرها روی این حاشیه نویسی ها تأثیر داشته اند؟ درواقع وقتی به یک نگارگری قدیم نگاه می کنیم، می بینیم یک بخش تصویر و یک بخش نوشته از خط بزرگان خوشنویسی است. در کار نگارگران معاصر هم هنوز بعضاً هست. ممکن است در گوشه ای از کارشان بیتی از حافظ و... را هم بیاورند، ولی شما تقریباً کادر سازی کارتان به گونه ای است که مجالی بر آن کار نیست. در بخشی از تکنیک های نگارگری (قطعه کاری) قطعات مختلف خوشنویسی، نگارگری، تذهیب و... را کنار هم استفاده می کنند. در دوره تیموری امیرعلی شیرنوایی دستور داد از همه قطعات و آثار پاره شده یک مرقع بسازند. در این بخش یکسری کاردارم؛اما درباره شعر شاعران عرض کنم باید شعر تناسب با تصویر داشته باشد. حافظ که رند مقدس است، کارش هزار زاویه دارد. معنی های متفاوتی در یک غزل دارد. خیلی بااحتیاط باید به آن نزدیک شد. من هرگز شعر حافظ را نتوانستم کارکنم؛ اما مثنوی را توانستم. شاهنامه را می توانم. موضوعات اجتماعی را می توانم؛ اما حافظ را نه. بااینکه استاد فرشچیان می گفت یک غزل از حافظ انتخاب و کارکن، اما نتوانستم. حافظ را هم در طول تاریخ کمتر تصویر کرده اند، چراکه حرفش پنهان است. درباره بهبود وضعیت امروز نگارگری، چه توصیه ای دارید؟ اگر همه کسانی که مینیاتور کار می کنند به صورت جدی طراحی می کردند، اوضاع این طور نبود. کسانی که انتقاد می کنند و می گویند خسته شده ایم، درست می گویند. مدتی مینیاتور را با آثار شادروان تجویدی می شناختند. در همه خانه ها آثارش بود؛ ازبس که فال حافظ کارکرده بود. الآن هم کار استاد فرشچیان همه جاست و همه هم دوست دارند. ولی تنوع سبک های مختلف کم است و این ناشی از طراحی نکردن هاست.  استاد اردشیر مجرد تاکستانی در یک نگاه: اردشیر مجرد تاکستانی متولد 1328 در رشت،  نقاش و مینیاتوریست است و از محققان پرکار در حوزه نگارگری، تذهیب و تشعیر به شمار می آید. تدریس در هنرستان های گرافیک، دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران و نگارش مقالات درزمینهٔ ابروباد در دایرة المعارف بزرگ اسلامی و همچنین نگارش مقاله تاریخچه تذهیب در دائره المعارف بزرگ شیعه از دیگر فعالیت های مجرد تاکستانی به شمار می آید. وی همچنین سرپرست کارگاه مرمت و صحافی سنتی نسخه های خطی و نفیس حرم حضرت فاطمه معصومه (س) است. «راهنمای نقاشی و کتاب آرایی در ایران»، «مبانی نقاشی ایران: راهنمای آموزش مینیاتور ایرانی» و «آیه نگاری جزء سی ام قرآن مجید به خط ثلث» از دیگر کتاب های منتشرشده اردشیر مجرد تاکستانی است. اردشیر مجرد تاکستانی درباره آثار عاشورایی خود اینچنین می گوید: «چند اثر درباره عاشورا نقاشی کرده ام که دو اثر، از آنهای دیگر مهم تر است؛ ولی در این دو اثر که ذکر کردم، آن شور عشق الهی را نتوانستم بیان کنم و فکر می کنم باید دوباره دست به کار شوم و از خداوند طلب کنم، شاید در آثار بعدی موفق شوم سرور و جذبه ی عشق الهی را ترسیم کنم...بااینکه این دو اثر با حال خاصی نقاشی شده، ولی احساس می کنم باید با فکری عمی تر به نقاشی دوم توجه می کردم امّا بد نیست. بنده ی حقیر، آنطور که باید جذبه ی عشق را در دو اثر تجسم کنم، نتوانستم. شاید مطالعه ام کم بود و احساسم خشن، ولی فکر می کنم شاید بتوانم در آثار بعدی، مطالب گفته شده را لحاظ نمایم.». دو اثر معرفی شده عبارتند از: از آثار تاکستانی می توان راهنمای نقاشی و کتاب آرایی در ایران و شیوه تذهیب را نام برد.
[ { "answer1": "اردشیر مجرد تاکستانی متولد ۱۳۲۸ در شهر رشت، نگارگر، محقق نگارگری، تذهیب، تشعیر و فارغ التحصیل هنرستان هنرهای تجسمی است که یکی از نقاشان مکتب مینیاتوریست به شمار می رود.", "answer2": "از وی مقالاتی در زمینه ابروباد در دایرهٔ المعارف بزرگ اسلامی و تاریخچه تذهیب در دایرهٔ المعارف بزرگ شیعه به چاپ رسیده است.", "distance": 1744, "question": "اردشیر مجرد تاکستانی در چه زمینه هایی تحقیق و تدریس کرده است و همچنین در کدام دایره المعارف ها مقالاتی به چاپ رسانده است؟" }, { "answer1": "سال ۴۷ به تشویق مرحوم ناصر استاد محمد که از شاگردهای برادرم و سال سوم هنرستان بود، وارد هنرستان هنرهای زیبا شدم.", "answer2": "در انجام مرحوم استاد مقیمی بودند که خیلی برای من ارزشمند بودند. شش ماهی پیش ایشان کارکردم که متأسفانه مریض شدند و فوت کردند. بعد آقای عباس معیری آمدند؛ اواخر سال ۴۷ هم که ایشان بورس گرفتند و به فرانسه رفتند.", "distance": 172, "question": "اردشیر مجرد تاکستانی چه زمانی به هنرستان هنرهای زیبا رفت و چه کسانی در هنرستان بر روی کار او تاثیر گذار بودند؟" }, { "answer1": "«راهنمای نقاشی و کتاب آرایی در ایران»، «مبانی نقاشی ایران: راهنمای آموزش مینیاتور ایرانی» و «آیه نگاری جزء سی ام قرآن مجید به خط ثلث» از دیگر کتاب های منتشرشده اردشیر مجرد تاکستانی است.", "answer2": "تاکستانی سرپرست کارگاه مرمت و صحافی سنتی نسخه های خطی و نفیس حرم فاطمه معصومه است.", "distance": 18331, "question": "اردشیر مجرد تاکستانی چه کتابهایی را منتشر کرده است و همچنین چه مسئولیتی در حرم حضرت معصومه (س) داشته است؟" }, { "answer1": "همچنین ۴۱ اثر از مینیاتور، نگارگری تذهیب و نقاشی این هنرمند از ۲۱ مهر تا ۲ آبان ماه به مدت ۱۲ روز در پژوهشکده هنرهای سنتی پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری به نمایش گذاشته می شود.", "answer2": "دو نشست آزاد با عنوان «از بین النهرین تا ماورالنهر» روز یکشنبه، ۲۲ مهرماه ساعت ۱۰ و «نقاشی کلاسیک ایران در مقایسه با نقاشی مدرن ایران» دوشنبه ۲۳ مهر ماه ساعت ۱۰ در سالن فجر سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری نیز برگزار می شود.", "distance": 351, "question": "چه زمانی نمایشگاهی از آثار اردشیر مجرد تاکستانی برگزار شد و همچنین چه نشست هایی در حاشیه این نمایشگاه برگزار شد؟" }, { "answer1": "بله بنده از اتفاقات زمان جنگ متأثر شده ام که سعی کرده ام این تأثیر را در کارم نشان دهم. متأثر شدم از اتفاقاتی که برای من نیفتاد ولی برای دیگران افتاد که انگار برای من افتاده است.", "answer2": "از زمانی که جنگ شروع شد. زمانی که حس کردم نقاشی ام نمی تواند حرفم را کامل بیان کند، نوشتم؛ هرچند کوتاه.", "distance": 452, "question": "اردشیر مجرد تاکستانی در مورد تاثیر جنگ ایران و عراق بر اثارش چه میگوید و همچنین در چه زمانی شروع به حاشیه نویسی در اثارش کرد؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
290
: حسین فاطمی سید حسین فاطمی معروف به دکتر فاطمی (زاده ۲۱ بهمن۱۲۹۶ در نایین – درگذشته ۱۹ آبان ۱۳۳۳ در تهران) سیاست مدار و روزنامه نگار ایرانی و از ۱۳۳۱ تا ۱۳۳۲ وزیر امور خارجه ایران بود که پس از کودتای ۲۸ مرداد محاکمه و به اعدام محکوم شد. طرح «جمهوری» در آن مقطع از سوی فاطمی بوده است، به گفتهٔ محمد مصدق، فکر ملی شدن نفت پیشنهاد حسین فاطمی بود. فاطمی را همراه با دکتر علی شایگان چهره های برجسته جناح چپ دولت مصدق می نامیدند. او پیش از اعدام، از ترور توسط محمد مهدی عبدخدایی جان به در برده بود. او همچنین در دوران وزارت بالاترین نشان کشوری معروف به «نشان همایون» را از دست شاه دریافت کرد. وی با سپهبد مهدی رحیمی باجناق بوده است. حسین فاطمی در خانواده ای روحانی در سال ۱۲۹۶ و در شهر نایین متولد شد. البته در تاریخی که پشت قرآن تولد سید حسین را ذکر کرده نیم روز عاشورای سال ۱۳۳۸ هجری قمری است که برابر ۱۲ مهر ۱۲۹۸ خورشیدی می باشد. پدرش سید علی محمد معروف به سیف العلماء از روحانیون طراز اول نایین محسوب می شد. حسین یک خواهر به نام بانو سلطنت فاطمی و سه برادر به نام های فرج الله مصباح فاطمی، نصرالله سیف پور فاطمی و سید محمد خان معصومی داشت. خانواده او از سادات طباطبایی و از نوادگان قاضی نورالهدی نائینی بودند. حسین پس از طی کردن دوره ابتدایی به اصفهان عزیمت کرد و در دوران دبیرستان نخستین تجربه های روزنامه نگاری اش را در نشریه هفتگی «باختر» کسب کرد، «باختر» توسط برادر بزرگ ترش، نصرالله سیف پور، مدیریت می شد. دو سال پس از همکاری با برادرش در پی اختلاف نظری که با او پیدا کرد به تهران مهاجرت کرد و در سال ۱۳۱۶ وارد دنیای بزرگ مطبوعات ایران شد. در بدو ورودش به تهران در روزنامه ستاره به مدیرمسئولی احمد ملکی مشغول به کار شد و در مدت کوتاهی مورد توجه پیش کسوتان روزنامه نگاری قرار گرفت. حسین فاطمی در ۲۱ سالگی اولین درگیری با شهربانی را در پی سوءظنی که شهربانی به مقاله «ای کبوترها» ی او پیدا کرد تجربه کرد. بعد به اصفهان بازگشت و سردبیر روزنامه «باختر» شد. در اصفهان در مقاله ای نمایندگان مجلس را به دلیل عملکرد ضعیفشان عروسک های خیمه شب بازی خواند و به همین سبب زندانی شد. با اشغال ایران از سوی متفقین، رفتن رضاشاه، حسین فاطمی نیز آزاد شد. پس از شهریور ۲۰ با بازشدن فضای سیاسی حسین فاطمی اولین فعالیت آشکار سیاسی خود را در اصفهان آغاز کرد. مجلس بزرگداشتی برای سیدحسن مدرس در مجلس نوی اصفهان برگزار کرد و برای اولین بار مدرس را «شهید» خواند، در این زمان محمدعلی فروغی، نخست وزیر ایران طرحی با عنوان «پیمان سه جانبه» برای خارج کردن ایران از وضعیت اشغال و تبدیل آن به اتحاد با دولت های متفق پیشنهاد داد. افکار عمومی ایران با این طرح مخالف بود و آن را قرارداد دوستی با دشمن اشغالگر می دانست؛ حسین فاطمی در روزنامه «باختر» مقاله ای تند علیه قرارداد منتشر کرد و فروغی را عامل خارجی و دشمن ملت ایران خواند. در پی انتشار این مقاله روزنامه «باختر» توقیف و فاطمی بازداشت شد. فاطمی پس از آزادی از زندان تصمیم می گیرد روزنامه «باختر» را به تهران منتقل کند و با کمک همفکرانش مخالفت با کابینه فروغی را ادامه دهد شماره اول «باختر» در ۱۴ تیر ۱۳۲۱ در زمان دولت اول علی سهیلی، منتشر می شود، فاطمی در این شماره در سرمقاله ای با عنوان «خدا، ایران، آزادی» به شرایط دوران جنگ جهانی دوم و اهمیت حضور همه طبقات به ویژه «پابرهنه ها» در صحنه سیاسی می پردازد آشنایی با محمد مسعود، مطرح ترین روزنامه نگار ایران پس از شهریور ۲۰، تأثیر زیادی در گام های بعدی فاطمی گذاشت. در دهه ۲۰ «باختر» سرسخت ترین منتقد حکومت پهلوی بود و حملات تند فاطمی به پهلوی ها تا ۱۲ سال بعد ادامه یافت. در تیرماه ۱۳۲۲، جبهه مطبوعاتی «آزادی» از سوی گروهی از نشریات میانه رو و چپ شکل گرفت، حسین فاطمی نیز با وجود اختلاف نظری که با حزب توده داشت به این جبهه پیوست، در ابتدا مشی جبهه دفاع از مشروطیت، قانون اساسی و تقویت قوای ملی در برابر بیگانگان بود، در سال ۱۳۲۳ بر سر تقاضای اتحاد جماهیر شوروی از نفت شمال، بین حسین فاطمی و اعضای توده ای جبهه اختلاف نظر شدید به وجود آمد، فاطمی از جبهه جدا شد و از آن تاریخ روزنامه های حزب توده تا سال ها به فاطمی و برادرش سیف پور می تاختند. در پاییز ۱۳۲۳ جبهه مطبوعاتی «استقلال» به تحریک سیدضیاءالدین طباطبایی تشکیل شد، هدف این جبهه مبارزه با حزب توده و اتحاد جماهیر شوروی اعلام شد و حسین فاطمی همراه با ۲۹ مدیر روزنامه دیگر به آن پیوست. پس از مدتی جبهه «استقلال» از تب وتاب افتاد و تناقضات برنامه های سیدضیاء آشکار شد و فاطمی از جبهه جدا و به یکی از منتقدان سیدضیاء تبدیل شد. در آبان ماه ۱۳۲۳ بحران نفتی در ایران پدید آمد، مجلس چهاردهم برقرار شد و محمد مصدق به عنوان نماینده اول مردم تهران وارد مجلس شد. مجلس چهاردهم کانون حمله شدید علیه شاه بود. حسین فاطمی با دقت تحرکات درون مجلس را پیگیری می کرد و در این میان معتقد بود از میان رجال موجود تنها محمد مصدق و احمد قوام می توانند رسالت تاریخی خود را برای حفظ کشور ایفا کنند؛ مصدق را به عنوان کسی که بیمی از قدرت و امیدی به زر نداشت و قوام را به عنوان چهره ای وطن پرست که نمی تواند منافع ملی را نادیده بگیرد می شناخت، ازاین رو با همکاری ناصر یمین مردوخی کردستانی و روزنامه «باختر» حامی دولت اول و دوم قوام بود. در مجلس چهاردهم برای مقابله با فشار شوروی برای گرفتن امتیاز نفت شمال ایران، محمد مصدق طرحی قانونی را به تصویب رساند که دولت از مذاکره دربارهٔ امتیاز نفت تا زمانی که نیروهای خارجی در ایران هستند منع می شد در این میان هم راهی و هم نظری ناخودآگاه حسین فاطمی و محمد مصدق به تدریج شکل می گرفت. با این حال مصدق در سال های ۱۳۲۰–۱۳۲۴ بر خلاف فاطمی از سیاست «موازنه مثبت» قوام انتقاد می کرد، مصدق سیاست «موازنه منفی» را طرح کرد و اساس آن این بود که دولت به هیچ کدام از خواستاران امتیاز اعم از انگلیس، آمریکا و شوروی امتیاز جدیدی ندهد. در سال ۱۳۲۴، با پایان مجلس چهاردهم، فاطمی جهت ادامه تحصیل به فرانسه رفت. وی در پاریس به فعالیت های سیاسی و مطبوعاتی خود ادامه داد و پس از سه سال و اندی با دریافت مدارک دیپلم مدرسه مطالعات عالی بین المللی، دیپلم مدرسه روزنامه نگاری، دیپلم مدرسه مطالعات عالی اجتماعی، دیپلم مدرسه اجتماعی و کسب مدرک دکترا در سال ۱۳۲۷ به ایران بازگشت. در سال ۱۳۲۷ ترور نافرجام محمدرضاشاه در دانشگاه تهران رخ داد و فاطمی به همراه ناصر نجمی میتینگی در میدان بهارستان ترتیب دادند که در آن محمد مصدق خواستار تشکیل یک جبهه واحد برای تداوم بخشیدن به مبارزات آگاهانه مردم شد، همه این شرایط به علاوه سابقه حملات قلمی فاطمی به شاه در روزنامه «باختر» برای فعالیت مطبوعاتی او موانعی ایجاد کرد، بااین حال شماره اول روزنامه «باختر امروز» در هشتم مرداد ۱۳۲۸ منتشر شد. در جریان انتخابات مجلس شانزدهم، مصدق چند روز پیش از شروع انتخابات از مدیران جراید ازجمله حسین فاطمی دعوت کرد تا جراید خود را در اختیار مردم بگذارند و از سلامت انتخابات مجلس شانزدهم دفاع کنند، از این تاریخ همراهی وفادارانه فاطمی با مصدق آغاز شد. هیئت هفت نفره مدیران جراید به همراه مصدق تصمیم گرفتند برای روشنگری و همراهی افکار عمومی با خود دست به تحصن بزنند. تحصن یک روز پیش از سفر شاه به آمریکا صورت گرفت و خبر آن در جراید اصلاح طلب کشور منتشر شد، فاطمی در اول آبان ۱۳۲۸ به گروه متحصنین که در منزل مصدق گرد آمده بودند پیشنهاد می دهد که جبهه واحدی را تشکیل داده و عنوان جبهه ملی ایران را پیشنهاد می کند و به این ترتیب پایه های ایجاد سازمان جدیدی را بنا می گذارد. به پیشنهاد فاطمی روزنامه باختر امروز ارگان جبهه ملی شناخته می شود و چند روز بعد اساسنامه و برنامه کار جبهه ملی اعلام شده و در ۱۰ آبان ۱۳۲۸ رسماً جبهه ملی ایران اعلام موجودیت می کند. پس از چند روزی که از تشکیل جبهه ملی می گذرد کمسیون تبلیغات در جبهه ملی با همکاری فاطمی، مظفر بقائی، ابوالحسن حائری زاده، عبدالقدیر آزاد، حسین مکی، خلیل ملکی و عباس خلیلی تشکیل و آیین نامه این کمسیون را نوشته و به این ترتیب نوعی هماهنگی در میان روزنامه های طرفدار به وجود می آورد. با تلاش های جبهه ملی هشت نفر از اعضا به مجلس شانزدهم راه یافتند و مصدق نماینده اول تهران شد. در پاییز سال ۱۳۲۹ مبارزات برای تصویب قانون ملی شدن صنعت نفت به اوج خود رسید، فاطمی در «باختر امروز» مقالات تندی علیه مخالفان طرح ازجمله نخست وزیر رزم آرا نوشت و در آذرماه همراه ناصر یمین مردوخی کردستانی دستگیر شد، اما با اعتراض مردم بعد از سه روز هر دو آزاد شدند. در ۲۹ اسفند ۱۳۲۹ طرح ملی شدن صنعت نفت ایران به تصویب مجلس شانزدهم رسید. در همین زمان در مجلس پیشنهاد نخست وزیری مصدق مطرح شد، مصدق موافقت خود را اعلام کرد و اجرای قانون ملی شدن صنعت نفت را در رأس برنامه های خود قرار داد، در ۱۲ اردیبهشت ۱۳۳۰ مصدق اعضای کابینه خود را به مجلس معرفی کرد، حسین فاطمی را نیز در ۳۰ اردیبهشت ۱۳۳۰ به عنوان معاون سیاسی و پارلمانی خود معرفی کرد. انتخاب فاطمی برای این سمت ابتدا با مخالفت مجلس مواجه شد اما با دفاعیات فاطمی و مصدق سرانجام مجلس به فاطمی رأی اعتماد داد. فاطمی به عنوان سخنگوی دولت هر روز کنفرانس مطبوعاتی داشت و همچنین سرمقاله های «باختر امروز» را می نوشت تا از تشنجات ناشی از اخبار غیرموثق و شایعات جلوگیری کند، پس از تصویب قانون ملی شدن صنعت نفت ایران، شرکت نفت ایران و انگلیس از دولت مصدق نزد دادگاه بین المللی لاهه شکایت کرد. مقابله عملی و قلمی فاطمی در برابر فشار انگلیس در فضای بین المللی ادامه داشت. فاطمی برای پیشبرد اهداف جبهه ملی از مقام معاونت سیاسی مصدق استعفا داد و در انتخابات مجلس هفدهم کاندیدای نمایندگی از تهران شد تا بتواند در مجلس بازوی حمایتی قوی تری برای مصدق باشد، فاطمی رأی آورد اما در تاریخ ۲۳ بهمن ۱۳۳۰ ترور شد و به دلیل بستری شدن در بیمارستان نجمیه عملاً نتوانست در مجلس فعالیت خاصی انجام بدهد. در ۲۵ بهمن ۱۳۳۰ فاطمی که نماینده مردم تهران نیز بود در حین سخنرانی بر مزار محمد مسعود توسط محمدمهدی عبدخدایی نوجوان ۱۵ ساله و عضو جمعیت فدائیان اسلام ترور شد که نافرجام ماند و گلوله به قلب او آسیبی نرساند. محمد مهدی عبد خدایی دربارهٔ این ترور می گوید: حسین فاطمی در مورد ترور خود چنین می گوید : پریوش سطوتی در رابطه با طرحهای ترور همسرش حسین فاطمی می گوید: در سالگرد ترور محمد مسعود، او و فاطمی تازه ازدواج کرده بودند. فاطمی به او گفته بود برای شرکت در مراسم تشییع محمد مسعود بر سر مزار او به شمیران برود. بر سر مزار مسعود، نوجوانی ۱۵ ساله به نام محمدمهدی عبدخدایی که به جمعیت فدائیان اسلام وابستگی داشت با هفت تیر به فاطمی شلیک می کند و چند تیر به قلب و طحال فاطمی اصابت می کند و از همان جا به بیمارستان نجمیه منتقل می شود. فاطمی در راه بیمارستان به همراهانش گفته بود که ماجرا به همسرش گفته نشود، در حالی که رادیو در همان روز و در همان موقع، خبر را اعلام کرده بود. در مهرماه ۱۳۳۱ و در کابینه دوم محمد مصدق مذاکرات دولت با انگلیس پس از ۱۹ ماه به بن بست رسید و با تصویب هیئت وزیران قطع رابطه سیاسی ایران با انگلیس عملی شد. فاطمی در مهر سال ۱۳۳۱ با استعفای وزیر خارجه وقت به سمت وزیر امور خارجه دولت مصدق منصوب شد و بدنبال کشف مدارک جاسوسی انگلیس بلافاصله سفارتخانه انگلیس را در اول بهمن تعطیل و کارمندان آن را اخراج کرد. فاطمی می نویسد: «... ملتی که روزی پرچم دار علم و فرهنگ و صنعت جهان بود… ملتی که راست بود، دوست بود، شعارش پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک بود یک چنین ملتی را یکصد سال استعمار کوشید خرد کند…». وی طی ده ماه بعد از انتصاب یکی از کلیدی ترین وزیران کابینه مصدق و تندروترین مخالف استعمار انگلیس و سلطنت بود. او در جریان نهضت ملی شدن نفت از همکاران نزدیک مصدق بود. به گفته مصدق، او نخستین کسی بود که پیشنهاد ملی شدن صنعت نفت در سراسر ایران را ارائه داد. با انحلال مجلس در تیرماه زمینه برای کودتا فراهم شد و در شب ۲۴ مرداد ۱۳۳۲ کودتای نظامی توسط افسران و گارد شاهنشاهی اجرا شد، در همان شب حسین فاطمی دستگیر شد و در نیمه شب فرمان عزل مصدق و نصب زاهدی در مقام نخست وزیری به مصدق ابلاغ شد اما مصدق، نصیری و سربازان گارد سلطنتی را توقیف کرد و در پی آن شاه کشور را به قصد بغداد ترک کرد، حسین فاطمی همان شب آزاد شد و در سه روز منتهی به کودتا در مقالات تندش مخالفت صریح و قطعی خود را با شاه اعلام کرد و با قاطعیت از حذف شاه و خاندان پهلوی نوشت. در صبح روز ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ گروهی از اراذل و اوباش دفتر روزنامه «باختر امروز» را تخریب کردند. کودتاچیان پیروز مأموریت داشتند که هرجا فاطمی را دیدند، بکشند. دوره سخت اختفای فاطمی از ۲۸ مرداد تا ۶ اسفند ۱۳۳۲ طول کشید. فاطمی در زمان دادرسی و در ساعت ۲ بعدازظهر روز ۲۲ اسفند سال ۱۳۳۲ در حضور رئیس کل شهربانی سپهبد مهدیقلی علوی مقدم، تیمسار بختیار و سرتیپ نصیری فرمانده گارد شاهنشاهی، هنگام خروج فاطمی از ساختمان کاخ شهربانی در خیابان ملل متحد، که فرمانداری نظامی نیز در آن مستقر بود، مورد حمله گروه «جمعیت جوانمردان جانباز» به سرکردگی شعبان جعفری معروف به (بی مخ) و همکاری اکبر گیلیکه ای و دیگران قرار می گیرد. خواهر وی سلطنت فاطمی که در آنجا حضور داشت سپر بلا شده، خود را روی برادرش می اندازد. ضاربین ۸ ضربه چاقو به ریه و سینه فاطمی و ۱۱ ضربه به او وارد می کنند. حسین فاطمی پس از کودتای ۲۸ مرداد نزد دوستانش در خفا بود تا ۶ اسفند که دستگیر شد. پریوش سطوتی همسر فاطمی در مورد نحوه دستگیری همسرش در اسفند سال ۱۳۳۲ می گوید: «دکتر فاطمی بعد از ۲۸ مرداد، دو الی سه ماه در منزل یکی از نزدیک ترین دوستانم مخفی بود. پس از گذشت چند ماه به منزل دکتر محسنی که داروساز بود رفت و تا زمان دستگیری در آنجا سکونت داشت. در آن زمان رژیم شاه در تمام مناطق تهران به دنبال فاطمی بود و جایزه زیادی را برای سر دکتر تعیین کرده بود. یکی از خدمه های خانه دکتر محسنی خبر مخفی بودن فاطمی در آن خانه را به بیرون منتقل کرد و ساواک به آن خانه ریخت و فاطمی را دستگیر کرد. ارتشبد نصیری بلافاصله پس از دستگیری فاطمی، با ماشین وی را به دم کاخ برد تا به شاه دستگیری فاطمی را اطلاع دهد.» همان ابتدای دستگیری فاطمی تصمیم گرفته می شود در حین دادرسی توسط یک حرکت به ظاهر خودجوش مردمی به دست شعبان جعفری و مریدانش به قتل برسد که وی و خواهرش مجروح می شوند. فریدون مظاهر تهرانی شاهد این ماجرا می نویسد: سید حسین فاطمی سرانجام پس از محاکمهٔ غیرعلنی در دادگاه نظامی (۷ مهر) به دلیل اقدام برای برکناری شاه و اقدام علیه سلطنت در سحرگاه ۱۹ آبان ۱۳۳۳ اعدام شد. اشرف پهلوی در اعدام ایشان اصرار زیادی می ورزید و نهایتاً در قبرستان ابن بابویه شهر ری در کنار کشتگان قیام ۳۰ تیر به خاک سپرده شد. سیف پور فاطمی، برادر حسین فاطمی در خصوص نحوه اعدام وی می گوید «حسین را وقتی برای اعدام بردند که بسیار ناخوش احوال و بیمار بود. او را برای اجرای حکم با برانکارد و در حال تب بردند و نصیری و بختیار با شلیک سه گلوله او را از بین بردند». پریوش سطوتی همسر فاطمی دربارهٔ اعدام او می گوید: «ده روز قبل از این که حکم اعدام دکتر فاطمی اجرا شود، آن ها در جریان حکم اعدام بوده اند و این احتمال را نیز می داده اند که شاید دکتر عفو شود. در آن زمان جمال امامی وکیل مجلس و دارای نفوذ در ارگانهای دولتی آن روز، علی رغم اختلاف نظرهایی که با دکتر فاطمی داشت، به دیدن شاه رفته و از شاه خواسته بود که حکم اعدام را لغو کند. او به شاه گفته بود که فاطمی بیمار است و چندین عمل بر روی طحال و قلب داشته و بهتر است که او اعدام نشود، ولی شاه به خواسته او توجه نکرد و حکم اعدام فاطمی اجرا شد». آیت الله سید رضا زنجانی تلاش بسیاری برای جلوگیری از اعدام فاطمی می کند و حتی از آیت الله بروجردی هم کمک می خواهد و بروجردی در پاسخ او چنین می گوید: «انگلیسیها از او کینه به دل دارند، شاه هم ضعیف است و کاری نمی شود کرد.» سام فال(Sir Sam Falle) دبیر شرقی سفارت انگلیس در تهران در زمان کودتا می نویسد «... اعدام بی رحمانه، صرفنظر از غیرانسانی بودن آن، ممکن است در مورد مصدق عاقلانه نباشد ولی شاید برای فاطمی، اگر دستگیر شود، بهترین راه حل باشد. تا زمانی که اینگونه افراد زنده هستند و در ایران به سر می برند، همیشه خطر ضد کودتا وجود دارد، شدت عمل ضروری است…» کرمیت روزولت در اول شهریور پس از کودتا به ایران می رود و می گوید: «پس از برگزاری تشریفات، شاه به من اشاره کرد و اولین عبارتی که با لحن رسمی ادا کرد این بود: «من تختم را مدیون خدا و ملتم و ارتشم و شما هستم» … و «روزولت» موضوع سرنوشت مصدق و دیگر رهبران جبههٔ ملی را عنوان می کند و از محمدرضا شاه می پرسد: «میل دارم بدانم در مورد مصدق، ریاحی و دیگران، که علیه شما توطئه کرده اند، چه فکری کرده اید؟» شاه می گوید: «در این مورد زیاد فکر کرده ام. مصدق محاکمه می شود. (در این موقع لب های شاه می لرزید) و به سه سال محکوم خواهد گشت … ریاحی نیز مجازات مشابهی دارد؛ ولی یک استثناء وجود دارد و آن، حسین فاطمی است. او هنوز دستگیر نشده ولی به زودی او را پیدا می کنند. فاطمی، بیش ازهمه ناسزاگویی کرد. هم او بود که توده ای ها را واداشت مجسمه های من و پدرم را سرنگون و خرد کنند. او، پس از دستگیری، اعدام خواهد شد.» پریوش سطوتی در اشاره به روزی که فاطمی را اعدام کردند، گفت: «آن روز همه داغدار بودند، دانشجویان، محصلین، همه ناراحت و عزادار بودند. در آن موقع جنازه فاطمی را نیز به خانواده او نمی دادند و خواهر ایشان سلطنت فاطمی با زحمت زیاد توانسته جنازه را بگیرد و با تاکسی منتقل کند». به عقیده همسر فاطمی سلطنت فاطمی خواهر وی، بیش از هر کس دیگری برای برادرش فداکاری کرده است. پریوش سطوتی گفت که فاطمی را در ساختمان زرهی ارتش تیرباران کرده بودند و خواهر ایشان با جسارت تمام توانسته بود، جنازه فاطمی را پس بگیرد، در روزی هم که فاطمی را در ابن بابویه به خاک می سپردند، وی سخنرانی غرایی کرد و رژیم پهلوی را زیر سؤال برد، نظامیانی هم که در آن جا بودند گریه می کردند. فاطمی قبل از اعدام گفته بود: این در حالیست که فاطمی یکی از مدافعان ترور رزم آرا، بوده و تمام تلاش خود را برای تبرئه و آزادی خلیل طهماسبی انجام داد. فاطمی در تمجید از طهماسبی گفته بود: مصدق بعد از مرگ وی چنین گفت: پریوش سطوتی دربارهٔ اندیشه های فاطمی می گوید: «او به زنان احترام ویژه ای می گذاشت، برای او زن و مرد تفاوتی نمی کرد. معتقد بود که آن ها حقوق مساوی هستند و حتی بعضاً می گفت زنان باهوشتر از آقایان هستند. با آن که در یک خانواده روحانی و سنتی بزرگ شده بود، طرفدار آزادی بودند. به خانم ها احترام می گذاشت، خبرنگاران خانم زیادی می آمدند و با او مصاحبه می کردند. او به تساوی و حقوق زن و مرد اعتقاد داشت». خیابان فاطمی در شهر تهران به یادبود وی نام گذاری شده است. میدان فاطمی پس از انتقال ساختمان وزارت (وقت) جهاد سازندگی به این خیابان، به میدان جهاد تغییر نام داد. خیابان فرح در شهر کرمانشاه پس از انقلاب به یادبود وی به خیابان فاطمی تغییر نام داده شد. خیابان فاطمی در شهر اصفهان به یادبود وی نامگذاری شد اما پس از اعتراض سازمان یافتهٔ اعضای بسیج و جمعی از انصار حزب الله به خیابان باهنر تغییر نام داد. خیابان پیوندی در شهر ساری نیز به نام فاطمی تغییر نام داده شده است. خیابان فاطمی در شهر بروجرد به یادبود وی نام گذاری شده است. میدانی در شهرستان سبزوار برای مدتی به نام ایشان نام گذاری شده بود. بیمارستان شیر و خورشید اردبیل که در زمان رضاشاه تأسیس شده بود بعد از انقلاب اسلامی به نام دکتر فاطمی تغییر نام داده شد. در اهواز نیز خیابانی در مناطق زیتون کارمندی و امانیه به نام دکتر فاطمی نام گذاری شد.
[ { "answer1": "حسین فاطمی در خانواده ای روحانی در سال ۱۲۹۶ و در شهر نایین متولد شد.", "answer2": "پدرش سید علی محمد معروف به سیف العلماء از روحانیون طراز اول نایین محسوب می شد.", "distance": 200, "question": "حسین فاطمی در چه سالی متولد شد و چه کسی از روحانیون طراز اول نایین بود؟" }, { "answer1": "فاطمی در مهر سال ۱۳۳۱ با استعفای وزیر خارجه وقت به سمت وزیر امور خارجه دولت مصدق منصوب شد", "answer2": "بدنبال کشف مدارک جاسوسی انگلیس بلافاصله سفارتخانه انگلیس را در اول بهمن تعطیل و کارمندان آن را اخراج کرد.", "distance": 92, "question": "حسین فاطمی چه زمانی به عنوان وزیر امور خارجه منصوب شد و مهمترین فعالیت او پس از این انتصاب چه بود؟" }, { "answer1": "در سال ۱۳۲۳ بر سر تقاضای اتحاد جماهیر شوروی از نفت شمال، بین حسین فاطمی و اعضای توده ای جبهه اختلاف نظر شدید به وجود آمد، فاطمی از جبهه جدا شد", "answer2": "هدف این جبهه مبارزه با حزب توده و اتحاد جماهیر شوروی اعلام شد", "distance": 304, "question": "حسین فاطمی در چه زمانی از جبهه مطبوعاتی آزادی جدا شد و هدف جبهه مطبوعاتی استقلال چه بود؟" }, { "answer1": "مصدق را به عنوان کسی که بیمی از قدرت و امیدی به زر نداشت و قوام را به عنوان چهره ای وطن پرست که نمی تواند منافع ملی را نادیده بگیرد می شناخت", "answer2": "نهایتاً در قبرستان ابن بابویه شهر ری در کنار کشتگان قیام ۳۰ تیر به خاک سپرده شد.", "distance": 8158, "question": "حسین فاطمی چه کسی را به عنوان چهره ای وطن پرست می شناخت و اعدام او در کجا انجام شد؟" }, { "answer1": "با دریافت مدارک دیپلم مدرسه مطالعات عالی بین المللی، دیپلم مدرسه روزنامه نگاری، دیپلم مدرسه مطالعات عالی اجتماعی، دیپلم مدرسه اجتماعی و کسب مدرک دکترا در سال ۱۳۲۷ به ایران بازگشت.", "answer2": "در ۲۵ بهمن ۱۳۳۰ فاطمی که نماینده مردم تهران نیز بود در حین سخنرانی بر مزار محمد مسعود توسط محمدمهدی عبدخدایی نوجوان ۱۵ ساله و عضو جمعیت فدائیان اسلام ترور شد که نافرجام ماند", "distance": 3229, "question": "حسین فاطمی در چه سالی مدرک دکترا گرفت و در چه تاریخی توسط چه کسی ترور شد؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
291
: عصر برنز عصر برنز یا عصر مفرغ دوره ای در تاریخ پیشرفت بشری است که در روند آن انسان ها بیشتر به فلزکاری دست زدند و از شیوه هایی برای گداختن مس و قلع و فرایند آلیاژسازی آن و قالب ریزی برنز بهره بردند. عصر برنز بخشی از سامانه سه دوره ای در زمان پیش از تاریخ جامعه انسانی است. دو دوره پیش و پس این دوره در سامانه یادشده عصر سنگ و عصر آهن می باشند. در سامانه یاد شده عصر برنز پس از دوره نوسنگی آغاز می گردد؛ ولی در بیشتر بخش های آفریقا که زیر صحرا جای گرفته اند پس از دوره نوسنگی یکراست عصر آهن آغاز می گردد. بر سر اینکه خاستگاه اولیه برنز کجا بوده است بحث است. اما برنزِ قلعی در چندجای مستقل از یکدیگر ساخته می شده است. کهن ترین جایی که در آن برنز یافت شده است ایران و کشور کنونی عراق می باشند و در هزاره چهارم پیش از میلاد؛ ولی شواهدی مبنی بر بهره گیری از برنز در تایلند در هزاره پنجم پیش از میلاد هم به دست آمده است. برنزهای آرسنیکی در هزاره سوم پیش از میلاد مسیح در آناتولی و قفقاز ساخته می شد. برخی پژوهشگران برنزهای ساخته شده در شمال قفقاز و وابسته به فرهنگ مایکوپ را از نیمه هزاره چهارم پیش از میلاد می دانند که این گونه می توان این ها را کهنترین برنزهای ساخته شده در جهان دانست؛ ولی دیگر پژوهشگران این برنزها را ساخته شده در نیمه هزاره سوم می دانند. عصر برنز در خاور نزدیک به سه پاره بخش می شود: هر یک از دوره های یاد شده خود می تواند به زیررده هایی بخش شوند، برای نمونه EB I، EB II, EB III .متالورژی در آغاز در آناتولی در ترکیه کنونی شکل گرفت. سرزمین کوهستانی آناتولی از دید معادن کانی های قلع و مس پربار است. مس همچنین در قبرس، مصر، بیابان نقب (در فلسطین) و ایران در کناره خلیج فارس استخراج می شد. در آن زمان مس با آرسنیک آمیخته می شد و هنوز هم این فرایند در آناتولی پایدار است. از راه دریا مس را به مصر باستان و میانرودان نیز می بردند. عصر برنز اولین شواهد شهری سازی به سوی سازمان دهی دولت شهرها و اختراع نوشتن شد(دوره اوروک در هزاره پنجم پیش از میلاد). در عصر برنز میانه سیاست جابه جایی مردمان سبب تغییر نقشه خاور نزدیک گردید (آموری ها، هیتی ها، هوری ها، هیکسوس ها و شاید بنی اسرائیل). دوره برنز پایانی صحنه جنگ قدرت میان پادشاهی های نیرومند و خراجگزاران شان بود (مصر باستان، آشور، هیتی ها و میتانی). تماس گسترده ای با تمدن اژه ای پدید آمد که در این میان داد و ستد مس نقش مهمی بازی می کرد. این دوره با واژگونی گسترده ای که اثر بسیاری بر خاورمیانه و مدیترانه شرقی گذاشت به پایان رسید. با به پایان رسیدن این دوره عصر آهن در ۱۲۰۰ پیش از میلاد مسیح در آناتولی آغاز شد، جایی که پیش از آن آخرین دوران عصر برنز را پشت سر گذاشته بود. جابجایی به عصر آهن سبب تحول های گسترده ای در خاورمیانه بود. عصر مفرغ دومین قسمت از عصر فلزات است که پس از دوره مس قرار می گیرد. این تقسیم بندی به این جهت است که مصنوعات فلزی این دوره از زندگی بشر بیشتر ترکیبی از مس و قلع است به طوری که کاوش های دیرین شناسی نشان داده ساکنان ایران از پنج هزار سال قبل از میلاد مسیح نیز آلیاژ مفرغ را می شناخته اند و از آن برای ساختن مصنوعات فلزی خود استفاده می کرده اند و مصنوعات مفرغی نیز که در سایر نقاط دنیا ضمن حفاری ها به دست آمده قدیمی تر از این تاریخ نیست؛ بنابراین می توانیم شروع دوره مفرغ را از پنج هزار سال قبل از میلاد مسیح که شروع دوره آهن است بدانیم. همان طور که گفته شد مفرغ ترکیبی است از مس و قلع به رنگ های مختلف سرخ، سرخ کم رنگ و نارنجی، که زودتر از مس ذوب می شود و در مجسمه سازی و ساختن ادوات دیگر مورد استفاده قرار می گیرد. مفرغ یک آلیاژ است. آلیاژ یعنی مخلوطی از چند فلز. فلز اصلی تشکیل دهندهٔ مفرغ، مس است. برای ساختن مفرغ، معمولاً مس را با قلع، با نسبت شش به یک یا چهار به یک مخلوط می کنند. ایران دارای پیشینه بسیار طولانی در امر ذوب سنگ معدن و استخراج فلز مس می باشد، آثار بدست آمده از تپه قبرستان دشت قزوین متعلق به نیمه دوم هزاره پنجم پیش از میلاد، روستاهای سنگتراشان و سرخه ده علیا در خرم آبادلرستان، تپه علی کش در دهلران، تپه سیلک، تل ابلیس در بخش مرکزی رشته کوه های کرمان و کاوش های بمپور و شهداد گویای این مطلب است. فلز کاران قدیمی به مرور در جهت بهره گیری از عناصر و ترکیب آنها، به ماده ای محکم تر از آلیاژ مس و قلع دست یافتند که اصطلاحاً مفرغ نامیده می شود. بدین ترتیب مفرغ به صورت یکی از برجسته ترین صنایع فلات ایران درآمد. عصر مفرغ در ایران به سه دوره فرعی تقسیم می شود که عبارتند از: یکی از مناطق شاخص ایران در زمینه صنعت مفرغ، ناحیه لرستان است. لرستان در مرکز نوار غربی ایران و از مجموعه دره های تنگ و باریک و کوه های مرتفع تشکیل شده است. شواهد موجود اشاره به فلزکاری لرستان از هزاره چهارم پیش از میلاد دارد. مجموعه اشیای فلزی منسوب به لرستان از نیمه قرن گذشته توسط محققین و پژوهشگران مختلف بسیار مورد توجه قرار گرفته و زینت بخش اکثر موزه های بزرگ جهان می باشد. پژوهشگران، هنر مفرغ کاری لرستان را نتیجه کارهای ساده ای می دانند که بیان کننده چندین قرن انقلاب مادی ملتی کشاورز و جنگجو است. این هنر در هزاره چهارم قبل از میلاد به اوج خود رسید. اهمیت هنر مفرغ کاری لرستان، انتقال هنر و سنن اجدادی، انتقال مفاهیم و موضوعات مشترک مذهبی و بیان قانون مندی هایی است که برای همه اقوام سوارکار، جنگاور و کشاورز دنیای قدیم، به نحوی تحسین انگیز، دل نشین، پسندیده و ستودنی بوده است. اشیاء، وسایل و ابزار به جا مانده از هنرمندان خردمند زاگرس، بسیار و بی شمار است که از آن ها می توان به جنگ افزارها شامل خنجر، شمشیر، گرز و … ساز و برگ سوارکاری، وسایل زینتی و انواع ظروف و وسایل پذیرایی مخصوص اشاره کرد.شهرستان دلفان بخش زیادی از مفرغ های کشف شده از لرستان را به خود اختصاص داده تا جایی که به این شهرستان شهر مفرغ میگویند. کوه های سهند نزدیک تبریز و حوالی قره داغ، دامنه های جنوبی زاگرس نزدیک استرآباد و شاهرود، انارک دراصفهان، رباط الک آباد در نزدیکی مشهد، لرستان و اطراف همدان و در حوالی دریای مازندران معادن سنگ قلع و مس فراوانی وجود داشته است. در ارتباط با فلز وارداتی می توان به این مسئله استناد کرد که در اوایل هزاره دوم پیش از میلاد تجارت فلز از آناتولی شرقی به آشور وجود داشته و فلز به صورت غنائم جنگی به وسیله حکام آشوری منتقل می شده است. فرهنگ عصر بُرُنز (عصر مِفرَغ) اولیه در شمال و شرق افغانستان ظهور کرد. در عصر برنز سه تمدن باختر-مرو (که گاه 'تمدن آمودریا' نامیده می شود)، درهٔ سِند و جیرُفت (تمدنی نیاعیلامی) در افغانستان تأثیرگذار بودند. (نقشهٔ فوق را ببینید). نخستین شواهد واقعی شهری سازی در تپهٔ دِه مُراسی (پشتو: دِه مُراسی غوندَی) و مُندیگک (در نزدیکی قندهار امروزی) پدیدار گشت، که پایتخت های محلی تمدن دره سند بودند. اقتصاد بر اساس گندم، جو، دامداری و معدن کاری استوار بود. سنگ لاجوَرد (لاتین: Lapis lazuli) که در گورهای پادشاهان اور در جنوب عراق، پیرامون ۲۵۰۰–۲۶۰۰ پیش از میلاد، بکار رفته بود از بدخشان در شمال شرق افغانستان در همان دوره استخراج شده بود. همچنین شبکهٔ راه زمینی بازرگانی دوربردی با میان رودان (بین النهرین) و مصر ایجاد شده بود. با اینکه بسیاری از آثار ساحه های چون دشت دَشلی به غارت رفته، آثار بسیار زیاد دیگری نیز کشف شده، و آثار بیشتری انتظار می رود در این ساحه ها پیدا شوند. در طی جستجوهای باستان شناسان برای یافتن تمدن، آن ها در مُندیگک (در نزدیکی قندهار امروزی) شواهدی از یک شهر واقعی پیدا کردند، و شواهدی از بناها و اشیایی که شهرهای واقعی برجای می مانند: بناهای مذهبی و آثار هنری حجاری شده و نقاشی شده. در مندیگک، باستان شناسان بنای ستون دار بزرگی متعلق به هزارهٔ سوم پیش از میلاد کشف کردند که درگاهش با خط سرخ ترسیم شده بود، و احتمالاً برای اهداف مذهبی بنا شده بود. در تپهٔ دِه مُراسی، باستان شناسان مجموعه ای از یک زیارتگاه را پیدا کردند که حاوی اشیایی بود متعلق به مراسم مذهبی همچون شاخ های بُز، یک کاسه، مُهر مِسی، لولهٔ مسی توخالی، جام کوچکی از سنگ مرمر، و یک تندیس سفال گری شده و کنده کاری شده از یک ایزدبانوی مادر و تندیسی که نشانهٔ فراوانی بوده و مشابه تندیس هایی بود که در مندیگک نیز یافت شده بودند. عاقبت تپهٔ دِه مُراسی در حدود ۱۵۰۰ پیش از میلاد متروکه شد، شاید به دلیل تغییر مسیر رودخانه به سوی غرب که تپهٔ دِه مُراسی آنجا بنا شده بود. مندیگک برای ۵۰۰ سال دیگر نیز دوام پیدا کرد. دو هجوم پیاپی قومی کوچ نشین از سوی شمال باشندگان این ساحه ها را بعد از ۲۰۰۰ سال زیست مداومشان در این شهر مجبور به ترک آن شدند. زمانیکه باستان شناسان در افغانستان تمدن های باستانی را در مندیگک و دِه مُراسی کاوش می کردند، نزدیک به سه هزار کیلومتر آنطرفتر در غرب، در شهر باستانی اور در جنوب عراق، یک تیم دیگر از باستان شناسان زمانی که جواهر و آثار کشف شدهٔ دیگر یافت شده از مقبره های شاهی (حدود ۲۴۰۰ پیش از میلاد) را مطالعه می کردند، به آثار چشمگیر دیگری برخوردند. بیش از بیست هزار مُهره های ساخته شده از سنگ لاجوَرد از مقبره های شاهی بیرون کشیده شده بودند که همگی دقیقاً ترکیب معدنی یکسانی داشتند؛ بدین معنا که همگی از یک معدن استخراج شده بودند. در واقع، پس از بررسی های گسترده، به این نتیجه رسیدند که تقریباً هر یک از این لاجوردهای به کاررفته در جواهرات شاهانِ خاور نزدیک باستان - که هزاران کیلو سنگ لاجوَرد بود - همگی از یک رشته کوه آمده بودند، معدن سرِ سنگ در اعماق هندوکش افغانستان. انتقال این همه سنگ لاجورد از افغانستان تا میان رودان (بین النهرین)، و حتی تا مصر (جایی که این سنگ آبی رنگ به عنوان اوج مُد انگاشته می شد)، و حمل اجناس قیمتی از آنطرف (همچون طلا، مس، سنگ های قیمتی، چوب و حیوانات غیر بومی) بدون تدارکات لجستیکی پیشرفته و مجموعه ای از امکانات و تأسیسات بین راهی امکان نداشت. همان طور که شواهد باستان شناسی نشان می دهد، تمدن دوران هزارهٔ چهارم و سوم پیش از میلاد هیچ خلأئی را در پهناوری دنیای ارتباطی و تجاری که میان رودان را با هند و چین وصل می کرده، باقی نگذاشته است. در ۴۰۰۰ پیش از میلاد، شکل های اولیه از زندگی شهری با فرهنگ های خاص در بازه های زمانی منظم رونق پیدا کرد، که نمونهٔ آن جاپاهای سنگی، در سرتاسر آسیای میانه است؛ بنابراین لاجوَردی که از معادن سرِ سنگ در افغانستان به شهرهای بزرگی چون اور در ۲۴۰۰ پیش از میلاد می رسید و در امتداد راه های تجاری حمل می شد، مبادلهٔ آن هزاران سال پیش از آن فعال بوده است. برعکس تمدن های میان رودان (بین النهرین)، مصر یا درهٔ سند، در تمدن های آسیای میانه، رودهای برتری برای تمرکز دادنِ مردم، منابع و مبادلات در مسیر کوه تا اقیانوس وجود نداشت. با این وجود، آمیزشی بزرگ از مردمان متنوع و جوامع مستقل در این سرزمین های دورافتاده برخاستند - یک شهرنشینی ناپیوسته که در آن کمبود آب و شرایط اقلیمی سخت معمول بوده است. بعد از ۲۴۰۰ پیش از میلاد، رشد جوامع شهرنشین در آسیای میانه به شدت به چالش کشیده شد. در طی یک مدت زمان ۳۰۰ ساله، هیچ کدام از مراکز عمده ای که در نیمهٔ اول هزارهٔ سوم پیش از میلاد به وجود آمده بودند، دیگر دارای سکنه نبودند. دلایل دقیق برای این «فروپاشی مدنی» همچنان یک راز مانده است. با اینحال در اواخر هزارهٔ سوم پیش از میلاد، در شمال افغانستان و جنوب ترکمنستان و ازبکستان، مجموعه ای از وقایع منجر به ظهور شهرها و زیستگاه هایی شد که از آن پس می رفت تا تأثیر عمده ای برجای بگذارد. شمار زیادی از مهاجمان و مهاجران کوچ نشین، مردمان دامدار بدون شهر که سوار بر اسب یا با ارابه سفر می کردند، و از قبل بنام آریایی ها (برگرفته از واژهٔ سانسکریت، به معنای «مردمان نجیب و شریف») شناخته می شدند، از منطقهٔ دریای مازندران به سوی جنوب مهاجرت کرده و از آمودریا (Oxus) گذشته و طی اوایل هزارهٔ دوم (حدود ۱۷۰۰ پیش از میلاد) وارد افغانستان امروزی شدند. هیچ گونه آثار هم عصر با سفر آریایی ها یافت نشده است. اما نظر به افسانه ها، آریایی ها هم زمان با مهاجرتشان سروده هایی سروده اند که دهان به دهان از یک نسل از موبدان (روحانیون) به نسلی دیگر منتقل می شده تا اینکه در حدود ۱۲۰۰ پیش از میلاد، زمانی که این سروده ها در مجموعه ای چند جلدی جمع آوری شد که بنام ریگ وِدا (۱۱۰۰–۱۷۰۰ ق. م) مشهور است. این نوشته ها، راجع به قومی هستند، که قرن ها پیش از آن، از هندوکش برخاسته و در ۱۵۰۰ پیش از میلاد از رود کوبها، یا رود کابل، گذشتند و بدین ترتیب تقریباً می توان سفر این کوچ نشینان را که وسعت آسیای میانه را پشت سر می گذاشتند، تجسم کرد. اقوام آریایی از آسیای میانه ('مهاجرت آریایی ها') به شمال و غرب افغانستان رسیدند؛ برخی از آن ها در این مناطق مستقر شدند و بقیه بطرف شرق بسوی شمال هند و غرب بسوی فلات ایران رهسپار شدند. شواهد نخستین زیستگاه کوچ نشینان عصر آهن در آق کُپرُک ۴ (Aq Kupruk IV) یافت شده است. مردمان آریایی به شکل قبیله های کوچک در مناطق شرقی فلات ایران (شامل افغانستان امروزی)، در مغرب فلات پامیر و در شمال کوه های هندوکش می زیستند. اینان زبان و آداب و رسوم مشترکی داشتند. در دوران باستان، اقوام هندی و ایرانی (آنان که به زبان های هندوایرانی سخن می گفتند) خود را «آریایی» می نامیدند. نمونهٔ این اشاره ها را می توان در اوستا، سنگ نبشته های هخامنشی و متن های کهن هندو (مانند ریگ ودا) دید. با رشد و رونق کشتزارها و روستاها مردمان ساکن جلگه های حاصلخیز پیرامون هندوکُش به تدریج شیوه های ابتدائی آبیاری را ابداع کردند که به آن ها اجازه می داد تا به کشت غلات در دشت های شمالی افغانستان روی آورند. این مناطق شمالی همان سرزمین باختر است که بعدها در نوشته های غربی بنام «باکتریا» (Bactria) یاد می شود. در سرزمین باختر مجموعه ای از واحه های مصنوعی دلتامانند توسط سیستم های گسترده آبیاری در ۴۰۰۰ سال پیش پدید آمد. باشندگان این آبادی ها زیستگاهایشان را در برابر مهاجمان مستحکم می کردند. شیوهٔ معماری که امروزه هنوز در شمال افغانستان مورد استفاده است. می نماید که فرهنگ این مردمان باشنده در واحه ها با فرهنگ همسایگان میان رودانیشان (بین النهرین) مشترکاتی داشته، از قبیل: صنعتگری هنرمندانه، وجود طبقهٔ نخبگان و رسوم همگانی پیچیده. با این وجود، به دلیل فقدان خط و نوشتار در این تمدن، نام بومی تمدن آن ها مشخص نیست. محققان امروزه این تمدن گمنام را «مجموعهٔ باستان شناسیِ بلخ-مرو» (BMAC)، یا «تمدن آمودریا» (Oxus Civilization) می نامند. مدرک علمی بر موجودیت تمدنی پیشرفته در شمال افغانستان با قدمتی در حدود ۱۸۰۰–۲۱۰۰ پیش از میلاد از حفریات در بیشتر از دوازده ساحهٔ باستان شناسی در طی دههٔ هفتاد میلادی در BMAC بدست آمد. گنجینهٔ تپه فُلول در شمال افغانستان آثار به جای مانده از این تمدن است و نشان می دهد که مردم افغانستان در عصر برنز در تجارت جهانی آن زمان سهیم بودند. آثار بدست آمده از عصر بُرُنز در افغانستان (۱۵۰۰–۴۰۰۰ پیش از میلاد) در اکرم قلعه (در ولایت هلمند)، علی آباد (در ولایت کُندوز)، آق کُپرُک (در ولایت بلخ)، اَرَنجی (در ولایت جوزجان)، اَیَتان تپه (در ولایت سمنگان)، باد سه غوندَی (در ولایت قندهار)، باغِ پول غوندی (در ولایت قندهار)، بَرَگ توت (در ولایت فراه)، باسیز (در ولایت کُندوز)، بوئینه قره (در ولایت بلخ)، چادُرتپه (در ولایت بلخ)، چارسنگ تپه (در ولایت قندهار)، چولِ آبدان (در ولایت کُندوز)، دَم (در ولایت نیمروز)، درهٔ کور (در ولایت بدخشان)، دَشلی ۱ (در ولایت جوزجان)، دشلی ۳ (در ولایت جوزجان)، دشلی شرقی (در ولایت جوزجان)، دشلی جنوبی (در ولایت جوزجان)، تپهٔ دِه مُراسی (در ولایت قندهار)، ده نو (در ولایت سمنگان)، فرخ آباد (در ولایت بلخ)، گردان ریگ (در ولایت نیمروز)، هیردای تپه (در ولایت فاریاب)، قندهار، خوش بای (در ولایت تخار)، خوش تپه (تپه فُلول) (در ولایت بغلان)، کهنه قلعه طالقان (در ولایت تخار)، لَیرو (در ولایت زابل)، مُندیگَک (در ولایت قندهار)، مُندی حصار (در ولایت قندهار)، قونسای (در ولایت کُندوز)، قورغان تپه (در ولایت تخار)، سعید قلعه تپه (در ولایت قندهار)، سسماق (در ولایت تخار)، شهر صفا (در ولایت زابل)، شیرآباد (در ولایت سمنگان)، شورتوغَی (در ولایت تخار)، سیاه ریگان (در ولایت سمنگان)، اِسپیروَن (در ولایت قندهار)، تیکَر (در ولایت فاریاب) و اورته بُز (در ولایت تخار) یافت شده اند. (نقشهٔ بالا را ببینید) آغاز عصر برنز در شبه قاره هند هم زمان با آغاز تمدن دره سند در ۳۳۰۰ (پیش از میلاد) می باشد. باشندگان دره سند به شیوه هایی پیشرفته در متالورژی و فرآوری مس، برنز، قلع و سرب دست یافته بودند. اثرهای برنزی ساخته شده در چین وابسته به فرهنگ ماجی یائو(۳۱۰۰-۲۷۰۰ (پیش از میلاد)) از دل خاک بیرون کشیده شده است. با این همه آغاز عصر برنز را در چین از ۲۱۰۰ (پیش از میلاد) هم زمان با دودمان شیا می دانند. اثرهای برنزی به دست آمده از بان چیانگ در تایلند را وابسته به ۲۱۰۰ (پیش از میلاد) می دانند. در شبه جزیره کره در میانه دوره سفال گری مومون رفته رفته از برنز در ساخت ابزار سود برده شده است (تاریخ گمانه زنی شده:۷۰۰ تا ۶۰۰ پیش از میلاد). عصر برنز شبکه بازرگانی دور بردی را فراهم آورده بود. این شبکه قلع و زغال چوب را به قبرس می فرستاد، درآنجا مس استخراج می شد و با گداختن آن به کمک زغال چوب و آلیاژسازی با قلع برنز به دست می آمد. عصر برنز در اروپای مرکزی در فرهنگ اونه تیس در ۱۸۰۰ پیش از میلاد تا ۱۶۰۰ پیش از میلاد بود، این فرهنگ خود به زیرشاخه هایی تقسیم می شد. در عصر برنز میانی در ۱۶۰۰ تا ۱۲۰۰ پیش از میلاد، فرهنگ تومولوس جایگزین فرهنگ پیشین شد و ویژگی این فرهنگ در به خاک سپاری مردگان بود. در شرق عصر برنز هم زمان با فرهنگ ماکو در مجارستان بود که فرهنگ یادشده در آینده جای خود را به فرهنگ های اوتومانی و گیولاوارساند داد. عصر برنز پایانی همدوره با فرهنگ سفال میدانی در سال های ۱۳۰۰ پیش از میلاد تا ۷۰۰ (پیش از میلاد و دارای ویژگی سوزاندن مرده ها است. این دربرگیرنده فرهنگ لوزاتیایی در شرق آلمان و لهستان دربازهٔ زمانی ۱۳۰۰ تا ۵۰۰ پیش از میلاد می باشد. این فرهنگ تا عصر آهن پایدار بود. عصر برنز میانی در اروپای مرکزی جای خود را به عصر آهن داد. در شمال آلمان، دانمارک، سوئد و نروژ در عصر برنز اثرهای برجسته و زیبایی ساخته شدند. برخی زبان شناسان بر این باورند که زبان نیاهندواروپایی در نزدیک ۲۰۰۰ سال پیش از میلاد در جایی که درآینده نیاکان ژرمن زبانان ساکن شدند پدید آمد. برای بریتانیا عصر برنز در بازه سال های ۲۱۰۰ تا ۷۰۰ پیش از میلاد طرح می شود. در این زمان مردمانی از اروپا به این جزیره کوچ کردند. پژوهش های پیشرفته تازه بر روی پیکرهایی که در نزدیکی استون هنج یافت شده اند نشان داد که دست کم کوچندگانی از سوئیس کنونی در میان آن ها بوده اند. تغییرات رفتاری و فرهنگی میان مردمان سفال جامی با مردمان دوره نوسنگی آشکار است. در ایرلند عصر برنز از نزدیک به ۲۰۰۰ پیش از میلاد آغاز می گردد و آن زمانی است که برنز برای ساخت تبرهای پهنی از گونه بولی بگ ساخته شد. دوره پیش از این دوره را عصر مس می دانند که نشانه های آن ساخت ابزار مسی مانند تبرهای پهن، خنجر، تبرزین و درفش می باشد. عصر برنز در آند، آمریکای جنوبی از سال ۹۰۰ پیش از میلاد آغاز می شود. در این زمان هنرمندان فرهنگ چاوین آموختند که چگونه آلیاژ برنز را به دست آورند. نخستین ساخته های آن ها نیز ابزاری چون تبر، خنجر و ابزارهای کشاورزی بود.
[ { "answer1": "کهن ترین جایی که در آن برنز یافت شده است ایران و کشور کنونی عراق می باشند", "answer2": "فلز اصلی تشکیل دهندهٔ مفرغ، مس است.", "distance": 2545, "question": "قدیمی ترین مکان کشف شده برنز قلعی و ماده اصلی تشکیل دهنده مفرغ چه چیزی است؟" }, { "answer1": "عصر برنز در خاور نزدیک به سه پاره بخش می شود", "answer2": "در عصر برنز میانه سیاست جابه جایی مردمان سبب تغییر نقشه خاور نزدیک گردید (آموری ها، هیتی ها، هوری ها، هیکسوس ها و شاید بنی اسرائیل).", "distance": 608, "question": "دوره برنز در خاور نزدیک به چند بخش تقسیم میشود و چه چیزی در دوره برنز میانی سبب تغییر نقشه خاور نزدیک گردید؟" }, { "answer1": "برای ساختن مفرغ، معمولاً مس را با قلع، با نسبت شش به یک یا چهار به یک مخلوط می کنند.", "answer2": "شهرستان دلفان بخش زیادی از مفرغ های کشف شده از لرستان را به خود اختصاص داده تا جایی که به این شهرستان شهر مفرغ میگویند.", "distance": 1695, "question": "چگونه مفرغ ساخته می شود و شهر مفرغ نام کدام شهرستان است؟" }, { "answer1": "در عصر برنز سه تمدن باختر-مرو (که گاه 'تمدن آمودریا' نامیده می شود)، درهٔ سِند و جیرُفت (تمدنی نیاعیلامی) در افغانستان تأثیرگذار بودند.", "answer2": "نخستین شواهد واقعی شهری سازی در تپهٔ دِه مُراسی (پشتو: دِه مُراسی غوندَی) و مُندیگک (در نزدیکی قندهار امروزی) پدیدار گشت", "distance": 159, "question": "چند تمدن در عصر برنز در افغانستان تاثیرگذار بودند و اولین شواهد واقعی شهرسازی در افغانستان در کدام تپه ها پدیدار گشت؟" }, { "answer1": "شمار زیادی از مهاجمان و مهاجران کوچ نشین، مردمان دامدار بدون شهر که سوار بر اسب یا با ارابه سفر می کردند، و از قبل بنام آریایی ها (برگرفته از واژهٔ سانسکریت، به معنای «مردمان نجیب و شریف») شناخته می شدند، از منطقهٔ دریای مازندران به سوی جنوب مهاجرت کرده و از آمودریا (Oxus) گذشته و طی اوایل هزارهٔ دوم (حدود ۱۷۰۰ پیش از میلاد) وارد افغانستان امروزی شدند.", "answer2": "در عصر برنز میانی در ۱۶۰۰ تا ۱۲۰۰ پیش از میلاد، فرهنگ تومولوس جایگزین فرهنگ پیشین شد و ویژگی این فرهنگ در به خاک سپاری مردگان بود.", "distance": 5080, "question": "مهاجران کوچ نشین از کدام منطقه به سوی جنوب مهاجرت کردند و در عصر برنز میانی در اروپای مرکزی چه فرهنگی جایگزین فرهنگ پیشین شد؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
292
: موسیقی رمانتیک موسیقی دوره رمانتیک به موسیقی دوره ای از موسیقی کلاسیک غربی گفته می شود که از اوایل قرن نوزدهم میلادی آغاز گشت. این موسیقی با نهضت رمانتیک مربوط است. این سبک از نظر زمانی پس از دوره کلاسیک و تا حدی در تقابل با آن ظاهر شد. هنرمندان رمانتیک بیشتر به احساسات و عوالم شخصی و درونی خود توجه داشتند. آن ها دنیای خیال و رؤیا، افسانه های کهن، سرزمین های دوردست و ناآشنا و هم چنین اسرار و خیالاتی را که از زندگی عادی و روزمره فاصله داشت هدف اصلی آثارشان قرار می دادند، بر خلاف آثار کلاسیک ها که در آن عقل، منطق و استدلال بر احساسات و عواطف غلبه دارد، آثار هنرمندان رمانتیک سرشار از احساسات و عواطف انسانی است. صفت رمانتیک از واژه «رمانس» (romance) گرفته شده که معنی اصلی ادبی آن مشتق از داستان ها یا قهرمانان اشعار و وقایع قرون وسطی است که به زبان رمانس نوشته می شده است. اشعار قرون وسطی که دربارهٔ پادشاه آرتور بودند به رمانس های آرتوری شهرت داشتند. از آن زمان به بعد و حدود اواسط قرن هفدهم که کلمه رمانتیک مورد استفاده قرار گرفت اشارات ضمنی به چیزهای خیلی دور، افسانه ای، موهوم و خیالی، عجیب و تصوری متضاد با جهان حقیقی را دربرداشت. نام هر دوره ای از تاریخ موسیقی غربی معمولاً دارای دو مفهوم است: اول مشخص کردن سبکی از موسیقی، دوم تعیین کردن دوره ای که در آن این سبک جریان دارد. برای مثال صفت کلاسیک در مفهوم رایج آن به سبک آثار هایدن، موتسارت، بتهوون و هم چنین به دوره زمانی که این سبک ها در آن جریان داشته اند، یعنی سال های ۱۷۵۰ تا ۱۸۲۰ گفته می شود. واژه های کلاسیک و رمانتیک که بیان کننده سبک دوره هایی از تاریخ موسیقی هستند، به دو دلیل اشکالاتی دربردارند. اول این که هر دو کلمه در ادبیات، هنر زیبا و تاریخ عمومی دارای مفاهیم وسیع تر و متعددتری نسبت به آنچه در تاریخ موسیقی مورد استفاده قرار گرفته است، هستند. کلاسیک را می توان چیزی تمام شده، کامل، قابل نمونه برداری و نمونه قابل قبولی که آثار بعدی از روی آن ارزیابی شد نامید. با این تعریف بعضی از مصنفان قدیمی موسیقی مثل پالسترینا را می توان کلاسیک نامید ولی برای قرون نوزدهم و بیستم این موسیقی هایدن، موتسارت و بتهون است که نمونه موسیقی کلاسیک به شمار می آید. با وجود اینکه هر دو مکتب دارای اصول هارمونی، قواعد کلی رابطه آکوردها، ریتم، فرم و مفاهیم مشترکی هستند، اما در واقع در بسیاری از موارد از جمله اصول فکری و فلسفه موسیقی، متفاوت اند. موسیقی کلاسیک مکتب سلطه عقل، و موسیقی رمانتیک مکتب اصالت احساس است. موسیقی کلاسیک در جستجوی وحدت عقلانی اجزاء، و موسیقی رمانتیک در بیان شور و عشق و احساس است. اگر بپذیریم که شگفتی، نامحدودی و بی پایانی از خصوصیات سبک رمانتیک است، بنابراین موسیقی از همه هنرهای دیگر رمانتیک تر است، زیرا عوامل اصلی موسیقی مانند صدا و ریتم از اشیای واقعی جهان جداست. همین جدایی است که موسیقی را از هر هنر دیگری در بیان احساسات، افکار و هیجانات درونی که عوامل رمانتیک هستند مناسب تر می سازد. تجربیات و تغییرات فردی و پیشرفت هایی که در زمینه موسیقی از موتسارت تا مالر شده است از دید شنونده امروزی همه در جریانی سنتی و چارچوب کلی مشترک قرار دارند. مثلاً اگر موتسارت می توانست موسیقی مالر را گوش کند، ممکن بود که از آن لذت ببرد یا این که خوشش نیاید ولی در هر صورت برایش پدیده ای عجیب و غریب نمی بود. در یک مفهوم کلی تمام هنرها را می توان رمانتیک فرض کرد، زیرا ممکن است هنر مواد اولیه اش را از زندگانی حقیقی بگیرد و با تغییراتی در آن دنیایی جدید و تازه بسازد که تا حدی از زندگی روزمره فاصله داشته باشد. از این لحاظ هنر رمانتیک در تأکید بیشترش بر کیفیت و شگفتی و بی رمزی با هنر کلاسیک فرق دارد. در مفهوم کلی رمانتیسم پدیده ای مختص به یک دوران نیست، بلکه در زمان های مختلف با اشکال گوناگون در تاریخ موسیقی و دیگر هنرها ظاهر می شود. مثلاً دوره آرس نوا (هنر جدید) را نسبت به آرس آنتیکوا (هنر قدیم) یا هم چنین دوره باروک را نسبت به رنسانس یا این که هنر موسیقی قرن نوزدهم را نسبت به دوره کلاسیک می توان رمانتیک فرض کرد. در مکتب کلاسیک بیشتر به فرم توجه می شود در حالی که مکتب رمانتیک بیشتر به مضمون و بیان احساسات و حالات درونی اهمیت داده و زیبایی های فنی چندان مطرح نیستند. یکی دیگر از مشخصات رمانتیسم، دگرگون ساختن برخی از ویژگی های کلاسیک، از جمله قواعد خشک، نظم و تعادل، تمامیت و کنترل است. وضوح و روشنی که از جنبه های مهم کلاسیک ها بود جایش را به نوعی تیرگی و ابهام عمدی و بیان سمبولیک در رمانتیک ها داد. شخصیت هنرمند به تدریج با محتوای هنریش درآمیخت و هنرها عموماً با همدیگر ترکیب شدند. آهنگسازان رمانتیک اکثراً با ادبیات و دیگر علوم و هنرها آشنا بودند و موسیقی و شعر در یکدیگر تأثیر فراوانی گذاشتند. شوپنهاور معتقد بود که موسیقی همانا تصور و تجسم حقایق درونی جهان و بیان آنی احساسات همگانی است. موسیقی سازی، یعنی آن گونه موسیقی که تنها برای سازها نوشته می شود، فارغ از کلمات می تواند ارتباط احساسی و عاطفی را زودتر برقرار کند و به همین دلیل است که موسیقی سازی کمال مطلوب هنر رمانتیک است. حالت انتزاعی موسیقی سازی، جدایی آن از عوامل جهان بیرون، جنبه اسرارآمیز آن و هم چنین قدرت الهام غیرقابل مقایسه اش که بدون یاری کلمات تأثیر مستقیمی بر مغز دارد، آن را به یکی از والاترین هنرهای قرن نوزدهم تبدیل کرده است. از مهم ترین دوگانگی ها و تناقضاتی که در موسیقی رمانتیک وجود دارد رابطه بین موسیقی و کلمات است. اگر موسیقی سازی هنر کامل رمانتیک است، چرا بزرگ ترین مصنفان سمفونی، یعنی عالی ترین فرم موسیقی سازی، هایدن، موتسارت و بتهوون آهنگسازان کلاسیک بودند؟ از طرف دیگر یکی از بارزترین فرم های رایج قرن نوزدهم قطعات آوازی به نام لید است که در آن شوبرت، شومان، برامس و هوگو ولف به همبستگی و اتحاد درونی تازه ای بین موسیقی و شعر دست یافتند. حتی در آثار موسیقی سازی آهنگسازان رمانتیک، روح لیریک و تعزلی لید بیشتر از روج دراماتیک سمفونی احاطه دارد، همچنان که در آثارسازی تعزلی لید بیشتر از روج دراماتیک سمفونی احاطه دارد، همچنان که در آثارسازی اواخر موتسارت، هایدن و خصوصاً بتهون این امر آشکار است. موسیقی رمانتیک مدیون تمایلات ادبی و دیگر هنرهای غیر از موسیقی است. عده زیادی از آهنگسازان پیشرو قرن نوزدهم بی نهایت طرفدار و دوستدار آثار شاعران و نویسندگان رمانتیک بودند و اغلب این نویسندگان و شاعران نیز دربارهٔ موسیقی اظهار نظر می کردند و در مواردی آثاری می نوشتند. مثلاً لیست، برلیوز، شومان و واگنر نه تنها تحصیل کرده و ادیب بودند، بلکه با ادیبان و فیلسوفان دیگر نیز دوستی و هم فکری داشتند. وبر، شومان و برلیوز مقالات زیادی دربارهٔ موسیقی نوشتند و واگنر که یکی از بزرگ ترین آهنگسازان دوره عظمت رمانتیک به شمار می آید، شاعر، مقاله نویس و فیلسوف نیز بود. باید توجه داشت که جریان رمانتیک قبل از موسیقی در ادبیات وجود داشت و از نویسندگانی که تأثیر فراوانی بر آهنگسازان رمانتیک داشتند می توان به ژان پل ریختر، هوفمان که خود از آهنگسازان اپرا بودند، والتر اسکات و لرد بایرون اشاره کرد. تناقضات بین موسیقی سازی به عنوان عالی ترین عامل بیان احساسات از یک طرف و رابطه قوی ادبیات با موسیقی در قرن نوزدهم از طرف دیگر در مفهوم حل گردید. اصطلاح موسیقی برنامه ای آن چنان که در قرن نوزدهم مورد استفاده قرار گرفت، عبارت است از یک نوع موسیقی سازی که دارای موضوعاتی شاعرانه، توصیفی یا حتی داستانی باشد. البته نه در مفهوم فیگورهای تصاویر صوتی آثار دوره باروک یا تقلید حرکات و اصوات طبیعی در بعضی از آثار قرن هیجدهم. دومین شیوه ای که رمانتیک ها توانستند به وسیله آن موسیقی ساز را با کلمات آشتی دهند، اهمیت بخشیدن به قسمت های همراهی سازی در موسیقی آوازی است (از لیدهای شوبرت تا ارکستر سمفونیکی که اپراهای واگنر را همراهی می کند). تجاربی که بتهون در خلال نوشتن آثارش به دست آورد، هر یک بنای عظیمی بود برای موسیقی رمانتیک، از جمله موسیقی برنامه ای قرن نوزدهم که مشخصاً از سمفونی پاستورال او سرچشمه گرفت. آهنگسازانی که تا اواسط قرن نوزدهم نهایت کوشش خود را در نوشتن موسیقی برنامه ای به کار بردند، مندلسون، شومان، برلیوز و لیست بودند و در اواخر قرن می توان از دبوسی و ریچارد اشتراوس نام بود. اما عملاً در این دوره هر آهنگسازی کمابیش موسیقی برنامه ای نوشته است. یکی دیگر از دوگانگی های رمانتیک، ارتباط بین آهنگساز و اجتماع پیرامون اوست. در قرن هیجدهم اشراف و طبقات بالای اجتماع هنر و ادبیات را مانند دیگر مظاهر زمان تحت اختیار خود داشتند و اکثر آثار هنرمندان در محافل این عده عرضه می شد و نتیجتاً فقط به دستور و سفارش آن ها اثری به وجود می آمد. به این دلیل آهنگسازان قرن هجدهم مجالی برای جلب توجه عام مردم نداشتند و در نتیجه شنوندگان آثارشان فقط عده محدودی از اشراف بود با انقلاب کبیر فرانسه و از میان رفتن قدرت حاکمه اشراف و شاهزادگان، موسیقی توانست آزادی خود را در خدمت اکثریت مردم به دست آورد. اولین کسی که این سد عظیم را شکست بتهوون بود. بتهون گر چه تمام عمر با اعیان و اشراف معاشرت داشت ولی او آن ها را در خدمت خود قرار داد و در نهایت موسیقی را برای بیان احساسات خود نوشت. با از بین رفتن حمایت اشراف از آهنگسازان تنها راه برای عرضه آثار موسیقایی در حضور عام، بر پا کردن کنسرت با خرج خود آهنگساز بود. در نتیجه کنسرت های اجتماعی و فستیوال های موسیقی در ابتدای قرن نوزدهم هم به طور قابل ملاحظه ای گسترش یافت و هر شهر و قصبه ای دارای یک ارکستر کوچک شد. اجرای برنامه ها توسط این ارکسترها چندان زیاد نبود و آن ها قدرت و عظمت ارکسترهای امروزی را نداشتند. انتشار آثار موسیقیدانان بسیار مشکل تر از انتشار یک کتاب بود و لذا مردم بیشتر با اجرای آثار می توانستند با آهنگساز ارتباط برقرار کنند. آهنگسازان این دوره برای الهام موسیقایی بیشتر به درون خود فرورفته و عملاً فردگرا شدند، به طوری که آثارشان را برای آیندگانی که ممکن بود آن ها را تحسین کنند می نوشتند نه برای سفارش دهنده معاصر. این تأکید بر فردگرایی در سرتاسر دوره رمانتیک وجود داشت و بنابراین هیچ وقت بر فاصله بین توده عظیم اجتماع و فرد آهنگساز پلی زده نشد. یکی دیگر از مظاهر فردگرایی این دوره سولیست بودن اکثر آهنگسازان از جمله پاگانی نی در ویولن، شوپن و لیست در پیانو است که در مقابل سولیست ها یا خوانندگان سلو اپرایی قرن هجدهم که عملاً جزو گروه بودند یا رهبران ارکستر در قرن بیستم که یک گروه را اداره می کنند قرار دارند. بهترین موسیقی آوازی قرن نوزدهم برای آواز سولو تصنیف شده، نه برای گروه کر، در نتیجه این عوامل شرایط اقتصادی آهنگسازان در آلمان و دیگر نقاط اروپا رو به ضعف نهاد و به ناچار آهنگساز می بایست نوازنده ای چیره دست می بود تا بتواند از این طریق امرار معاش کند. در نتیجه انقلاب صنعتی در قرن نوزدهم، جمعیت اروپا به طور قابل ملاحظه ای به خصوص در شهرها افزایش یافت. در سال های بین ۱۸۰۰ تا ۱۸۸۰ جمعیت شهرهای لندن و پاریس چهار برابر شد و در نتیجه قسمت اعظم مردم از جمله موسیقیدانان از محافل بارگاه ها و شهرهای کوچک که در آن اکثراً یکدیگر را می شناختند و رابطه نزدیکی داشتند به شهرهای بزرگ کوچ کردند و در میان ازدحام و شلوغی این شهرهای مدرن رها شدند. بیشتر زندگی روزانه مردم به تدریج از طبیعت جدا شد و در نتیجه همین جدایی بود که انسان عاشق و شیفته طبیعت شد. قرن نوزده عصر نقاشی منظره ای بود و نقاشان این دوره بیشتر طبیعت را تصویر می کردند. در آثار آهنگسازان نیز به این امر توجه می شد و مناظر موسیقایی چون اوراتوریو چهار فصل اثر هایدن، پاستورال اثر بتهون و به دنبال آن اورتورهای مندلسون، سمفونی های بهار و راین اثر شومان پوئم سمفونی های برلیوز و لیست و اپراهای وبر و واگنر به وجود آمدند. با وجود این برای آهنگسازان رمانتیک صرفاً نشان دادن طبیعت مطرح نبود، بلکه خویشاوندی نزدیکی بین طبیعت و زندگی درونی موسیقیدان وجود داشت که این خود منبع الهام و پناهگاه روح او بود. قرن نوزدهم شاهد پیشرفت سریع در علم و دانش بود ولی در مقابل، موسیقی این دوره همیشه از مرزهای عقلانی به ماوراء طبیعت و ضمیر ناخودآگاه سفر می کرد. موسیقیدانان اغلب موضوعات خود را از رؤیاها (همانند سمفونی فانتاستیک برلیوز)، یا اسطوره ها (مانند اپراهای واگنر) انتخاب می کردند. کوشش آهنگسازان در جهت یافتن زبان موسیقایی که بتواند این ایده های عجیب و خیالی را بیان کند، منجر به توسعه و گسترش هارمونی، ملودی و رنگ آمیزی ارکستر شد. یکی دیگر از عوامل دوگانه این قرن، اختلاف سیاسی بود که بین ملی گرایان و مارکسیست ها وجود داشت. فکر ملی گرایی پدیده مهم رمانتیک بود که اثر زیادی بر موسیقی این دوره به جای گذاشت و در نتیجه به موسیقی فولکلوریک و آوازه های محلی که بیانگر روح ملی بود توجه خاصی مبذول شد. بر خلاف موسیقی کلاسیک که زبان جهانی داشت و خصوصیات ملی در آن به حداقل رسیده بود، موسیقی قرن نوزدهم، در حالی که برای تمام بشریت تصنیف می شد و در واقع بین الملل بود، ولی زبان ملی داشت و شماری از آهنگسازان در کشورهای مختلف مکتب موسیقی ملی خود را به وجود آوردند. حرکت رمانتیک از همان ابتدا با تأکید بر خاصیت اصالت در هنر رنگ انقلابی داشت و در کل رمانتیسم طغیانی بود علیه محدودیت های کلاسیسم. آهنگسازان تا اواخر قرن هیجدهم برای زمان خود می نوشتند و علاقه چندانی به گذشته و آینده نداشتند، اما آهنگسازان رمانتیک بیشتر به آیندگان و قضاوت نسل آینده می اندیشیدند و احساس همدردی با زمان خود نداشتند. هم زمان با این جریان بعضی از آهنگسازان این دوره هنوز از فرم های کلاسیکی مانند سونات، سمفونی کوارتت زهی استفاده می کردند و در کل سیستم هارمونی کلاسیک ها هنوز اساس موسیقی رمانتیک بود؛ لذا بعضی از آهنگسازان رمانتیک از جمله مندلسون، برامس و بروکنر را سنت گرا و برلیوز، لیست و واگنر را پیشرو و انقلابی می نامیدند و جالب این که هر دو گرایش سنت گرا و پیشرو در شومان وجود داشت؛ بنابراین یکی از ویژگی های حرکت رمانتیک توجه به آینده و گذشته است و در همین رابطه بود که آثار فراوانی از گذشتگان در این دوره به چاپ رسید. پاسیون سن ماتیو اثر باخ دوباره احیا شد و در سال ۱۸۲۹ به رهبری مندلسیون در برلین به اجرا درآمد. این اجرا نمونه آگاهانه از علاقه به موسیقی باخ بود که بالاخره در سال ۱۸۵۰ به اولین انتشار آثارش نیز انجامید. (کلاسیک، رومانتیک و مدرن، ژاک بارزون، نیویورک، ۱۹۶۹) با خارج شدن آهنگسازان از زیر سلطه اشراف و آزادی که از این طریق کسب کردند، فرم های دقیق و ترکیبات موزون و مطبوع اصوات نیز دگرگون شد. در حقیقت اصول کلی کلاسیک ها مثل هارمونی و بسط و گسترش موتیفی از بین نرفت بلکه به شکل دیگری تکمیل شد. در این دوران بود که انواع مختلف و جدید موسیقی به وجود آمد. سال های ۱۸۳۰ از نظر ظهور قطعات کوتا پیانویی اهمیت خاصی دارند و این یکی از مهم ترین خصوصیات موسیقیدانان رمانتیک بود که توجه فوق العاده ای به قطعات مجزا و مینیاتوروار داشتند نه به کل قطعه. به عبارت دیگر آهنگسازان رمانتیک احساسات شدید درونی خود را بیشتر در بیانی کوتاه و تعزلی عرضه می کردند نه در قالب های پیچیده و بزرگی چون فرم سونات. اکثر آثار آهنگسازان قرن هجدهم، در فرمهای چند مومانی، سونات، سمفونی و کوارتت بود در حالی که بیشتر آثار ارکستری رمانتیک ها در یک مومان (مانند پوئم سمفونی ها، قطعات کوتاه پیانویی، قطعات لیریک پیانویی و آوازهای سلو - لید) تصنیف می شد. از جمله عواملی که باعث شد آهنگسازان رمانتیک به فرم های کوتاهی که دارای تقارن و توازن ساختمانی موسیقایی هستند گرایش پیدا کنند، تأثیر فراوان ترانه ها، رقص های محلی و ملودی های اپرای ایتالیا بود. موسیقی رقص به طور طبیعی دارای فرازها و جملات متقارن است و به همین دلیل بیشتر ملودی های دمانتیک از یک تقارن جمله ای (اغلب جملات هشت میزانی) برخوردارند. مهم ترین نمونه این تأثیرات را در آثار پیانوئی شوپن مثل مازورکاها، پولونزها و والس ها می توان به خوبی مشاهده کرد؛ بنابراین فرم اشعار ترانه ها و رقص های محلی تأثیر کلی در ساختمان ملودی دارد. ملودی های اغلب آثار شومان از یک تقارن که نتیجه تأثیر ادبیات در موسیقی اوست برخوردار است. برای نمونه تم اصلی تریو در رمینور او دارای تقسیم بندی های مساوی و برابری است که از لحاظ ساختمانی کاملاً بر فرم بندبند شعر منطبق است. آوازهای شومان نمونه کاملی از ترکیب موسیقی و شعر است که در موسیقی سازی او نیز تأثیر بسزائی به جای گذاشته اند. همین رابطه شعر و موسیقی را در آثار لیست خصوصاً قطعه پیانوی سونته دل پتارکا و پوئم سمفونی های او می توان مشاهده کرد. موسیقی کلاسیک و رمانتیک، تألیف فردریخ بلوم) همانند موسیقی کلاسیک، اغلب ملودی های رمانتیک ها بر روی اکمپانیمان با جمله بندی های مشخص و متقارن بنا شده اند ولی ملودی های رمانتیک چه از جملات تصنیف شده باشند و چه از موتیف ها طولانی تر از کلاسیک ها هستند. یکی دیگر از مشخصات مهم ملودی های موسیقی رمانتیک خصوصاً در اواخر این دوره استفاده از پرش های بزرگی چون فواصل ششم، هفتم، کاسته یا افزوده در ملودی برای بیان موسیقایی هر چه بیشتر است. در نتیجه وسعت صوتی ملودی ها بیشتر شد. آهنگسازان به رنگ آمیزی ملودی ها نیز توجه خاصی داشتند، به طوری که یک ملودی در مناطق صوتی مختلف و در میان رنگ آمیزی های مختلف سازها تقسیم می شد. (موسیقی در عصر رمانتیک، آلفرید آینستاین، ۱۹۴۷) در نتیجه گرایش های ناسیونالیستی، ملودی های فولکوریک با جمله بندی های بی قاعده و تبادل گامهای ماژور - مینور و مدال در موسیقی و ملودی های رمانتیک تأثیر عمیقی گذاشت. آزادی و قابل انحناء بودن ریتم یکی از بارزترین مشخصاتی است که موسیقی رمانتیک را از کلاسیک جدا می سازد. انواع ضرب های هم گذر دوتایی در مقابل سه تایی و پاساژهای سریع بی قاعده دست راست پیانو در مقابل ضرب های منظم و قوی دست چپ از مشخصات برجسته آثار برامس، لیست و شوپن است. یکی دیگر از مهم ترین مشخصات موسیقی رمانتیک، وحدت و پیوستگی در کل قطعه است که به وسیله تکنیک تغییر و انتقال تمی و به کار بردن آن در تمام مومان ها و مکان های مختلف اثر به دست می آید. لیست در تمام پوئم سمفونی هایش از این تکنیک جدید استفاده کرده است، بدین صورت که یک تم مشخص به صورت اصلی یا اشکال مختلف و تغییر یافته ش به منظور ایجاد وحدت و یکپارچگی در اکثر مومان ها یا که یکی از ویژگی های موسیقی رمانتیک است بعدها تأثیرات فراوانی در لایت موتیف واگنر به جای گذاشت. از دیگر دستاوردهای رمانتیک بسط و گسترش هارمونی (آزادی بیشتر در به کارگیری کروماتیسم و دیسونانس ها) و رنگ آمیزی ارکستری و توجه به سونوریته های جدید است. هارمونی های کروماتیک، محسوس های کروماتیک، مدولاسیون های درو، تونالیته های مبهم، آکوردهای پیچیده، استفاده آزادانه از نت های غیر هارمونیک و کادانس های غیر مشخص و نامعلوم از جمله عواملی هستند که آهنگسازان رمانتیک برای محو و تاریک کردن تونالیته به کار می گرفتند. برخلاف کلاسیک ها که اکثراً از تولیته های محدودی استفاده می کردند، رمانتیک ها تمامی تنالیته های موجود را به کار گرفتند و حتی تنالیته فادیز - مینور به تنالیته رمانتیک موسوم شد. بکارگیری تنالیته های مینور و عموماً از مشخصات بارز موسیقی رمانتیک است، زیرا در حالی که فقط پنج درصد از آثار سمفونیک کلاسیک در تنالیته مینور نوشته شده است، در نیمه دوم قرن نوزدهم بیش از ۷۰ درصد از آثار سمفونیک در تنالیته مینور است. طبق تعریف واگنر، ملودی به صورت نمای ظاهری هارمونی درآمده بود و یک جزء ترکیب دهنده آکورد محسوب می شد. همان طور که می دانیم، آهنگسازان در قرن هجدهم هرگز در هارمونی و ملودی گامی فراتر از بکارگیری آکوردهای معمولی و هفتم ها برنداشتند. در نتیجه انقلاب صنعتی، اصطلاحات فراوانی در ساختمان سازهای بادی و هم چنین ساز پیانو به وجود آمد؛ بنابراین سونوریته های جدیدی در پیانو کشف شد و از همه مهم تر ترکیبات جدید ارکستری با رنگ آمیزی جدید به وجود آمد. مهم ترین ویژگی رنگ آمیزی ارکستر در این دوره توجه به کلارینت، کلارینت باسف هورن انگلیسی و فرانسوی و هم چنین هارپ است. (تاریخ جامع موسیقی، ترجمه بهزاد باشی) گروه سازهای زهی، بادی چوبی و بادی برنجی وسیع تر شدند و هر بخش از آن ها با تقسیمات جداگانه ای به صورت دویز مورد استفاده قرار گرفتند. بالطبع ارکستراسیون رمانتیک ها کامل تر و رنگین تر از کلاسیک تر شد و سازهایی نیز به ارکستر افزودند. برای مثال بتهون در سمفونی پنجم، سازهای پیکولو و کنتراباسون (کنتراناگوت) را به سزاهای ارکستر افزود و واگنر که اهمیت فوق العاده برای سازهای بادی قایل بود توبای واگنری و کرآنگله را نیز به ارکستر اضافه کرد. برلیوز برای اجرای آثارش ارکستر بسیار عظیمی تشکیل داد و در این رابطه بود که کتاب سازشناسی معروف خود را نیز در سال ۱۸۴۴ منتشر کرد. همان گونه که گفته شد، حدود سال ۱۸۰۰ بود که اغلب فرم های کلاسیک، مانند سونات، سمفونی، کوارتت و واریاسیون و غیره اهمیت خود را از دست دادند و آهنگسازان بیشتر به تصنیف قطعات کوتاه و مستقل پیانویی و هم چنین لید پرداختند. در واقع این دو فرم موسیقایی از مهم ترین ویژگی های دوره رمانتیک به شمار می آیند. (تاریخ موسیقی، اثر لوست مارتیروسیان، ترجمه سیروس کرباسی) قطعات کوتاه پیانویی در کل به دو دسته تقسیم می شوند: الف) قطعات ورتئوزیته که توسط شوپن در سالن ها و لیست در کنسرت ها (اولین بار در کنسرت رم اجرا شد) ارائه شدند. ب) قطعات لیریک عنوان دار که هر یک بیانگر حالت به خصوصی یا ایده توصیفی اند و در مجموع یا به صورت جداگانه، دارای اسامی هستند. این قطعات به چند دسته تقسیم می شوند. ۱- موسیقی رقص، نمونه بارز آن والس های شوبرت و شوپن است. ۲- نکتورن، که مبدع آن جان فیلد بوده و بعدها توسط شوپن توسعه یافت. ۳- آوازهای بدون کلام، که معرف آن مندلسون است. ۴- اتودهای لیریک، که بانی آن شوپن است. ۵- قطعاتی توصیفی عنوان دار، که مهم ترین نمونه آن کارناوال اثر شومان است که هر یک از قطعات آن نیز جداگانه دارای اسامی مختلف بوه و بیانگر حالت یا ایده به خصوصی هستند. (تاریخ موسیقی غرب، اثر گراوت دونالد، نیویورک ۱۹۶۰) یکی دیگر از مشخصات مهم رمانتیک ها اهمیت دادن به فرم آوازی لید است و آن عبارت است از آوازی سلو به همراهی اکمپانیان ساز پیانو. لیدنویسی یکی از محبوب ترین فرم های آهنگسازی بود که در اوایل قرن نوزدهم رایج بود و تقریباً اکثر آهنگسازان رمانتیک در این زمینه آثاری به وجود آورده اند. آهنگسازان قرن نوزدهم به صورت زیر تقسیم بندی می شوند: در این دوره آهنگسازان دیگری نیز درخشیدند که شاید بیشتر به عنوان نوازندگان بزرگ شناخته شوند، مانند نیکولو پاگانینی و پابلو دو ساراساته (هردو از بزرگ ترین نوازندگان ویولن)
[ { "answer1": "موسیقی دوره رمانتیک به موسیقی دوره ای از موسیقی کلاسیک غربی گفته می شود که از اوایل قرن نوزدهم میلادی آغاز گشت.", "answer2": "آن ها دنیای خیال و رؤیا، افسانه های کهن، سرزمین های دوردست و ناآشنا و هم چنین اسرار و خیالاتی را که از زندگی عادی و روزمره فاصله داشت هدف اصلی آثارشان قرار می دادند،", "distance": 295, "question": "موسیقی رمانتیک در چه دوره ای ظاهر شد و هدف اصلی هنرمندان این دوره چه بود؟" }, { "answer1": "اگر بپذیریم که شگفتی، نامحدودی و بی پایانی از خصوصیات سبک رمانتیک است، بنابراین موسیقی از همه هنرهای دیگر رمانتیک تر است، زیرا عوامل اصلی موسیقی مانند صدا و ریتم از اشیای واقعی جهان جداست.", "answer2": "از جمله عواملی که باعث شد آهنگسازان رمانتیک به فرم های کوتاهی که دارای تقارن و توازن ساختمانی موسیقایی هستند گرایش پیدا کنند، تأثیر فراوان ترانه ها، رقص های محلی و ملودی های اپرای ایتالیا بود.", "distance": 10817, "question": "چرا موسیقی را رمانتیک تر از هنرهای دیگر می دانند و چه چیزی باعث شد آهنگسازان رمانتیک به فرم های کوتاه گرایش پیدا کنند؟" }, { "answer1": "موسیقی کلاسیک مکتب سلطه عقل، و موسیقی رمانتیک مکتب اصالت احساس است.", "answer2": "یکی دیگر از مشخصات مهم ملودی های موسیقی رمانتیک خصوصاً در اواخر این دوره استفاده از پرش های بزرگی چون فواصل ششم، هفتم، کاسته یا افزوده در ملودی برای بیان موسیقایی هر چه بیشتر است.", "distance": 12206, "question": "وجه تمایز مکتب کلاسیک و رمانتیک در چیست و مشخصه بارز ملودی های موسیقی رمانتیک در اواخر این دوره چه بود؟" }, { "answer1": "تجاربی که بتهون در خلال نوشتن آثارش به دست آورد، هر یک بنای عظیمی بود برای موسیقی رمانتیک، از جمله موسیقی برنامه ای قرن نوزدهم که مشخصاً از سمفونی پاستورال او سرچشمه گرفت.", "answer2": "در نتیجه انقلاب صنعتی، اصطلاحات فراوانی در ساختمان سازهای بادی و هم چنین ساز پیانو به وجود آمد؛ بنابراین سونوریته های جدیدی در پیانو کشف شد", "distance": 9975, "question": "موسیقی برنامه ای از کجا سرچشمه گرفت و در دوره رمانتیک چه پیشرفت هایی در ساز پیانو ایجاد شد؟" }, { "answer1": "آهنگسازان تا اواخر قرن هیجدهم برای زمان خود می نوشتند و علاقه چندانی به گذشته و آینده نداشتند، اما آهنگسازان رمانتیک بیشتر به آیندگان و قضاوت نسل آینده می اندیشیدند و احساس همدردی با زمان خود نداشتند.", "answer2": "یکی دیگر از مشخصات مهم رمانتیک ها اهمیت دادن به فرم آوازی لید است و آن عبارت است از آوازی سلو به همراهی اکمپانیان ساز پیانو.", "distance": 7426, "question": "تفاوت اصلی بین آهنگسازان قرن هجدهم و رمانتیک در چیست و لید به عنوان یک فرم آوازی چه ویژگی هایی دارد؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
293
: الکتروپوراسیون الکتروپوراسیون (Electroporation) یا electropermeabilization یک روش میکروبیولوژی است که در آن یک با اعمال میدان الکتریکی به سلول ها به منظور افزایش نفوذ پذیری غشاء سلولی، اجازه می دهد مواد شیمیایی، مواد دارویی یا DNA به سلول منتقل شود (همچنین الکتروترنسفر نیز نامیده می شود). در میکروب شناسی، فرایند الکتروپوراسیون اغلب برای تبدیل باکتری ها، مخمرها یا پروتئین های گیاهی به وسیله وارد کردن DNA کدگذاری شده جدید مورد استفاده قرار می گیرد. اگر باکتری ها و پلاسمیدها با هم مخلوط شوند، پلاسمیدها می توانند بعد از الکتروپوراسیون به باکتری تبدیل شوند، هرچند بسته به اینکه چه چیزی منتقل می شود پپتیدهای نفوذکننده سلولی یا Cell-Squeezeها می توانند مورد استفاده قرار گیرد. الکتروپوراسیون با مکانیزم عبور هزاران ولت در فاصله یک تا دو میلی متر سلول های معلق در یک دستگاه الکتروپوراسیون کار می کند. پس از آن، جمعیت سلول ها باید با دقت مدیریت شوند تا آن ها فرصتی برای تقسیم شدن داشته باشند، تا سلول های جدید شامل پلاسمیدهای تکثیر شده تولید شود. این روند تقریباً ده برابر مؤثرتر از تبدیل شیمیایی است. الکتروپوراسیون همچنین برای وارد کردن ژن های خارجی به سلول های در حال کشت، به خصوص سلول های پستانداران بسیار مفید است. به عنوان مثال، آن را در روند تولید موش های آزمایشگاهی، و همچنین در درمان تومور، ژن درمانی، و درمان مبتنی بر سلول می توان استفاده کرد. فرایند وارد کردن DNA خارجی به سلول های یوکاریوتی به عنوان transfection شناخته می شود. الکتروپوراسیون برای وارد کردن به سلول ها در تعلیق با استفاده ازدستگاه های الکتروپوراسیون بسیار مؤثر است. الکتروپوراسیون برای استفاده در بافت موجودات زنده اثبات شده است. سلول های پایه را نیز می توان با استفاده از الکتروپوراسیون انتقال داد، و محققان راه حلی برای جایگزینی سلول هایشان بعد از ترانسفکشن، ارائه داده اند. با این حال، یک نگرانی در مورد الکتروپوراسیون وحود دارد و این است که پس از فرایند الکتروپوراسیون، فرایند بیان ژن(gene expression) بیش از ۷۰۰۰ ژن می تواند تحت تأثیر قرار گیرد. این امر می تواند مشکلاتی را دربرداشته باشد که بیان ژن باید کنترل شود تا نتایج دقیق و تضمینی ارضا شود. همجوشی سلولی نه تنها به عنوان یک فرایند ضروری در زیست شناسی سلولی، بلکه همچنین به عنوان یک روش مفید در بیوتکنولوژی و پزشکی مورد توجه است. سلول های همجوشی شده مضنوعی می تواند برای بررسی و درمان بیماری های مختلف مانند دیابت، بازسازی آکسون ها در سیستم عصبی مرکزی و تولید سلول هایی با خواص مورد نظر مانند واکسن های سلولی برای ایمونوتراپی سرطان استفاده شود. با این حال، اولین و شناخته شده ترین کاربرد همجوشی سلول، تولید آنتی بادی های مونوکلونال در تکنولوژی هیبریدوم است. سلول های هیبرید (هیبریدوم) به وسیله اتصال لنفوسیت های B تولیدکننده آنتی بادی با سلول های سرطانی سلول های لنفوسیت B تشکیل می شوند. الکتروپوراسیون توسط electroporator (وسایل هدفمند ساخته شده برای ایجاد یک میدان الکتریکی در یک محلول سلولی) صورت می گیرد. سوسپانسیون سلولی به یک شیشه یا پلاستیک تزریق می شود که دارای دو الکترود آلومینیومی در دو طرف آن است. برای الکتروپوراسیون باکتری، معمولاً یک سوسپانسیون حدود ۵۰ میکرولیتر استفاده می شود. قبل از الکتروپوراسیون، این سوسپانسیون از باکتری با پلاسمید مخلوط می شود که قابل تغییر شود. مخلوط به ظرف تزریق می شود، ولتاژ و خازن تنظیم می شود، و ظرف به الکتروپوراتورها وارد می شود. این فرایند نیاز به تماس مستقیم بین الکترودها و سوسپانسیون دارد. بلافاصله پس از الکتروپوراسیون، یک میلی لیتر از مایع واسط به باکتری ها (در ظرف یا لوله Eppendorf) اضافه می شود و لوله به مدت یک ساعت یا بیشتر در دمای مطلوب باکتری ها قرار داده و به دنبال آن اسکلتی باکتریایی بر روی صفحات آگار قرار می گیرد تا بازیابی سلول ها و پلاسمید میسر شود. موفقیت الکتروپوراسیون تا حد زیادی بستگی به درجه خلوص محلول پلاسمید به ویژه در مورد محتوای نمک آن دارد. محلول هایی با غلظت زیاد نمک ممکن است موجب تخریب الکتریکی شود (که به عنوان قوس الکتریکی شناخته می شود)، که اغلب باعث کاهش پایداری زیستی باکتری ها می شود. برای بررسی دقیق تر این فرایند، باید به امپدانس خروجی دستگاه الکتروپوراتور و امپدانس ورودی تعلیق سلول (معناگر محتوای نمک) بیشتر توجه شود. از آنجا که غشای سلولی قادر به عبور جریان نیست (به جز در کانال های یونی)، به عنوان یک خازن الکتریکی عمل می کند. قرار دادن غشاء در یک میدان الکتریکی با ولتاژ بالا موجب تخریب موقت آن ها می شود و منافذی را ایجاد می کند که به اندازه کافی بزرگ است تا ماکرومولکول ها (مانند DNA) بتوانند به سلول وارد یا آن را ترک کنند. علاوه بر این، الکتروپوراسیون می تواند برای افزایش نفوذپذیری سلول ها در سنین جنینی استفاده شود. به ویژه، که الکتروپوراسیون اجازه می دهد که انتقال transfection مولکول های DNA, RNA, shRNA و تمام اسیدهای نوکلئیک ها در سلول های موش و موش های صحرایی از تأثیر بیشتری برخوردار باشد. موفقیت الکتروپوریشن در روی سلول های زنده تا حد زیادی به سطح ولتاژ، نرخ تکرار، شکل پالس و مدت زمان اعمال بستگی دارد. تغییر دادن سلول های سیستم های عصبی مرکزی توسط الکتروپوریشن محیط زنده به دلیل وجود بطن هایی برای تزریق اسیدهای نوکلئیک بسیار مؤثر است و همچنین افزایش نفوذ پذیری در سلول های تقسیم شده حفظ می شود. الکتروپوراسیون سلول های تزریق شده به جنین داخل رحم، اغلب با الکترودهایی شبیه پنس برای محدود کردن آسیب به جنین، از طریق دیواره رحم انجام می شود. نخستین کاربردهای پزشکی الکتروپوراسیون برای وارد کردن داروهای ضد سرطان ضعیف دایمی به ندول تومور مورد استفاده قرار گرفت. در مدت زمان کوتاهی الکتروترانسفر ژن نیز به دلیل هزینه کم، راحتی تحقق و به ویژه ایمنی آن، از اهمیت ویژه ای برخوردار شد. بدین معنی که گروه های ویروسی می تواند از لحاظ ایمنی و پاتوژن بودن در هنگام استفاده برای انتقال DNA از محدودیت های جدی برخوردار باشند. اولین الکتروترنسفر ژن به داخل سلول زنده در سال ۱۹۹۱ مورد استفاده قرار گرفت و امروزه مطالعات کلینیکی زیادی در مورد الکتروترانسفر ژن وجود دارد. این روش برای وارد کردن انواع مختلفی از ژن های درمانی برای درمان بالقوه چندین بیماری مانند بیماری های سیستم ایمنی، تومور، اختلالات متابولیکی، بیماری های مونوژنتیک، بیماری های قلبی عروقی، کمردرد و … استفاده می شود. اولین گروه برای بررسی الکتروپوراسیون برای کاربردهای پزشکی توسط لوییس م میر در مؤسسه گاستو روسی رهبری شد. در این مورد، آن ها به استفاده از الکتروپوراسیون برگشت پذیر در ارتباط با ماکرومولکول های غیرقابل نفوذ نگاه کردند. اولین تحقیق در مورد چگونگی استفاده از پالس های نانوثانیه در سلول های انسانی توسط محققان در مدرسه پزشکی ویرجینیای شرقی و دانشگاه Dominion Old Dom، و در سال ۲۰۰۳ منتشر شد. با توجه به الکتروپوراسیون برگشت ناپذیر، اولین درمان موفقیت آمیز تومورهای بدخیم پوستی که در موش ها ایجاد شده بود، در سال ۲۰۰۷ توسط گروهی از دانشمندان تکمیل شد که در ۱۲ مورد از ۱۳ موش کاملاً تخریب تومور را به دست آوردند. آن ها این کار را با ارسال ۸۰ پالس ۱۰۰ میکروثانیه در ۰٫۳ هرتز با میدان الکتریکی 2500 V / cm برای درمان تومورهای پوست انجام دادند. استفاده ار ولتاژ بالاتر در کاربرد الکتروپوراسیون در خوک ها صورت گرفت تا به طور غیرقابل برگشت سلول های هدف را در محدوده باریک تخریب کند، در حالی که سلول های همسایه را تحت تأثیر قرار نمی دهد، و به این ترتیب درمان جدیدی برای سرطان، بیماری قلبی و دیگر بیماری هایی است که نیاز به حذف بافت دارند. مؤثر بودن الکتروپوریشن غیرقابل برگشت (IRE) در درمان سرطان انسان با توجه به تلاش جراحان جان هاپکینز و سایر موسساتی که اکنون از تکنولوژی برای درمان سرطان لوزالمعده استفاده می کنند اثبات شده است، که پیش از این غیرقابل درمان بوده است. همچنین فاز اول مطالعات بالینی از الکتروترانسفر ژن در بیماران مبتلا به ملانوم متاستاتیک گزارش شده است. الکتروپوراسیون ژن کدگذاری شده پلاسمید برای اینترلوکین 12 (pIL-12) انجام شد و ایمنی، تحمل پذیری و اثرات درمانی تحت نظارت قرار گرفت. این مطالعه به این نتیجه رسید که انتقال ژن الکترونی با pIL-12 بی خطر و قابل تحمل است. علاوه بر این، واکنش جزئی یا کامل نیز در متاستازهای غیر متداول دور مشاهده شد، که نشان دهنده اثر درمان سیستمیک بود. بر اساس این نتایج، آن ها در حال حاضر برنامه ریزی برای مطالعه بالینی مرحله دوم هستند. در حال حاضر چندین مطالعات بالینی در مورد الکتروترنسفر ژنی واکسن دی ان ای که توسط پالس های الکتریکی انجام می شود، وجود دارد که در آن ایمنی، تحمل و اثربخشی ایمن سازی تحت نظارت قرار می گیرد. اگر چه این روش سیستمیک نیست و به شدت محلی است، اما هنوز هم کارآمدترین راهبرد غیر ویروسی برای وارد کردن ژن است. تکنیک اخیری که به نام الکتروپوراسیون غیرقابل برگشت غیر گرمایی (N-TIRE) نامیده می شود، در درمان بسیاری از انواع تومورها و سایر بافت های ناخواسته موفق بوده است. این روش با استفاده از الکترودهای کوچک (قطر در حدود یک میلی متر) انجام می شود یا در داخل یا اطراف بافت هدف قرار می گیرد تا burstهای کوتاه و تکراری الکتریکی را در یک ولتاژ و فرکانس از پیش تعیین شده اعمال کند. این burstها باعث افزایش پتانسیل غشای سلولی در حال استراحت (TMP) می شود، به طوری که ریز منافذ غشای پلاسما تشکیل می شوند. هنگامی که میدان الکتریکی مورد استفاده در بافت بالاتر از آستانه میدان الکتریکی بافت هدف است، سلول ها از طریق تشکیل ریز منفذها به طور دائمی نفوذ می کنند. به عنوان یک نتیجه، سلول ها قادر به تعمیر آسیب نیستند و به علت از دست دادن هوموءستاز میرند. N-TIRE در مقایسه با سایر تکنیک های تخریب تومور منحصر به فرد است، زیرا آسیب های حرارتی به بافت اطراف آن ایجاد نمی کند. به طور خلاصه، الکتروپوراسیون برگشت پذیر زمانی اتفاق می افتد که میدان الکتریکی اعمالی مورد استفاده در الکترود زیر آستانه میدان الکتریکی بافت مورد نظر باشد. از آنجا که الکتریسیته اعمال شده زیر آستانه سلول است، به سلول اجازه می دهد تا دو لایه فسفولیپید خود را تعمیر کنند و عملکرد سلولی طبیعی خود ادامه دهند. الکتروپوراسیون برگشت پذیر معمولاً با درمان هایی که شامل گرفتن دارو یا ژن (یا مولکولی دیگر که در حالت عادی به غشاء سلول نفوذ نمی کند) ترکیب و انجام می شود. همهٔ یک بافت یک آستانه میدان الکتریکی را دارا نیستند؛ بنابراین باید محاسبات دقیق قبل از درمان برای اطمینان از ایمنی و کارایی انجام شود. یکی از مهم ترین مزیت های استفاده از N-TIRE این است که با انجام دقیق محاسبات دقیق، تنها بر روی بافت هدف تأثیر می گذارد. پروتئین ها، ماتریکس خارج سلولی، و ساختارهای حیاتی مانند رگ های خونی و اعصاب تحت تأثیر قرار نمی گیرند و از طریق این درمان سالم می مانند. این پروسه بهبود سریع تر و تسهیل جایگزینی سریع تر سلول های تومور مرده با سلول های سالم را اجازه می دهد. قبل از انجام این روش، دانشمندان باید دقیقاً همان چیزی را که باید انجام شود محاسبه کنند و در حالت کلی هر بیمار را بر اساس همان مورد درمان کنند. برای انجام این کار، تکنولوژی تصویربرداری مانند CT اسکن و MRI معمولاً برای ایجاد یک تصویر سه بعدی از تومور استفاده می شود. از این اطلاعات، می توانند حجم تومور را تقریبی و با استفاده از تکنولوژی نرم افزار، بهترین مسیر از جمله محل قرار دادن الکترود، زاویه ای که در آن قرار داده شده، ولتاژ مورد نیاز و… را تصمیم گیری کنند. اغلب، دستگاه CT برای کمک به قرار دادن الکترودهای در طول روش استفاده می شود، به ویژه هنگامی که از الکترودها برای درمان تومور در مغز استفاده می شود. کل روش بسیار سریع است، معمولاً حدود پنج دقیقه طول می کشد. میزان موفقیت این روش ها بسیار بالا است و برای درمان های آینده در انسان بسیار امیدوارکننده است. یکی از معایب استفاده از N-TIRE این است که الکتریسیته منتقل شده از الکترودها می تواند سلول های عضلانی را تحریک کند که ممکن است پیامدهای کشنده ای بر اساس وضعیت داشته باشد؛ بنابراین، هنگام انجام روش، یک عامل فلج کننده باید استفاده شود. عوامل فلج کننده که در چنین تحقیقاتی مورد استفاده قرار می گیرند، موفقیت آمیز هستند؛ با این وجود، هنگام استفاده از بیهوشی، همیشه خطر وجود دارد. یک تکنیک جدیدتر به نام الکتروپوراسیون غیرقابل برگشت با فرکانس بالا ابداع شده است. این تکنیک با استفاده از الکترود برای اعمال Burst با دو سطح ولتاژ متفاوت در فرکانس بالا، در تضاد با یک Burst تک سطحی ولتاژ الکتریکی در یک فرکانس پایین است. این نوع روش همان موفقیت تومور را در N-TIRE به همراه دارد. با این حال، آن یک مزیت مشخص دارد که H-FIRE باعث انقباض ماهیچه ای در بیمار نمی شود و بنابراین نیازی به یک عامل فلج کننده نیست. الکتروپوراسیون همچنین می تواند برای کمک به عرضه داروها یا ژن ها به داخل سلول با استفاده از پالس های کوتاه و شدید الکتریکی که به طور مداوم غشای سلولی را نفوذ پذیر می کنند، استفاده می شود، در نتیجه اجازه می دهد تا مولکول هایی انتقال یابد که از طریق غشای سلولی منتقل نمی شدند. زمانی که مولکول هایی که باید منتقل شوند، مولکول های شیمیایی یا DNA است این روش به عنوان الکتروشیموتراپی نامیده می شود. دانشمندان از کارولینسکا Institutet و دانشگاه آکسفورد از الکتروپوراسیون exosomeها برای ارسال siRNAs, oligonucleotides antisense، عوامل شیمی درمانی و پروتئین به طور خاص به نورون پس از تزریق سیستمیک آن ها (در خون) استفاده کردند. از آنجا که این اگزوزوم ها قادر به عبور از مانع خونی مغزی هستند، این پروتکل می تواند مشکل انتقال ضعیف داروها به سیستم عصبی مرکزی را حل کند و به طور بالقوه بیماری آلزایمر، بیماری پارکینسون و سرطان مغز را با ارضای سایر شرایط نیز درمان کند. تبدیل باکتری ها به طور کلی ساده ترین راه برای تولید مقادیر زیادی پروتئینی خاص است که برای اهداف بیوتکنولوژی یا پزشکی مورد نیاز است. از آنجایی که انتقال ژنی (الکتروترنسفر ژنی) بسیار ساده است، این روش سریع و بسیار مؤثر، جایگزین بسیار مناسب برای سایر روش ها تبدیل شده است. الکتروپوراسیون اجازه می دهد تا مولکول های بسیار بزرگ باردار مانند DNA به سلول نفوذ کنند که هرگز به صورت غیرفعال نمی توانند در دو لایه هیدروفوب نفوذ کنند. این پدیده نشان می دهد که این مکانیزم بر پایه ایجاد حفره هایی پر از آب در غشا در مقیاس nm است. اگرچه الکتروپورشن و شکست دی الکتریک هر دو بر پایه استفاده از یک میدان الکتریکی است، اما مکانیزم های درگیر شده اساساً متفاوتند. در شکست دی الکتریک، سد غشا یونیزه می شود و موجب ایجاد مسیر هدایت می شود؛ بنابراین طبیعت تغییرات تغییر در خصوصیات شیمیایی ماده است. در مقابل، در طول زمان الکتروپوراسیون، مولکول های چربی به صورت شیمیایی تغییر نمی کنند، بلکه اندکی جابه جا می شوند منافذ باز می شوند که به عنوان مسیر هدایت شده از طریق دو لایه عمل می کند، که آن را با آب پر می کند. الکتروپوراسیون پدیده ای پویاست که بستگی به ولتاژ گذرنده محلی در هر نقطه بر روی غشای سلولی دارد. به طور کلی برای هر مدت زمان پالس و شکل پالس پذیرفته شده است که آستانه ولتاژ گذرنده خاصی را برای تجلی پدیده الکتروپوریشن به وجود می آورد (از ۰٫۵ تا ۱ ولت). این به تعریف یک آستانه دامنه میدان الکتریکی برای الکتروپوراسیون منجر می شود. به این معنی که تنها سلول هایی که در آن E ≧ Eth است در معرض الکتروپورشن قرار داده می شوند و اگر تا یک آستانه دوم (Eir) رسیده باشند یا از این محدوده رد شده باشند، الکتروپوراسیون غیرقابل برگشت (IRE) می شود. الکتروپوراسیون یک فرایند چند مرحله ای با چندین مرحله مجزا است. اول، یک پالس الکتریکی کوتاه باید اعمال شود. پارامترهای معمول ۳۰۰–۴۰۰ میلی ولت برای کمتر از ۱ میلی ثانیه در غشاء خواهد بود (توجه داشته باشید که ولتاژهای مورد استفاده در آزمایش های سلولی معمولاً بزرگ هستند زیرا آن ها در فواصل بزرگ به حجمی از محلول اعمال می شوند بنابراین کسری کوچکی از میدان اعمالی به به غشای واقعی می رسد). پس از اعمال این پتانسیل، غشاء مانند یک خازن از طریق مهاجرت یون ها از محلول اطراف آن شارژ می شود. هنگامی که میدان به حد بحرانی می رسد، بازسازی موضعی سریع در شکل فضایی لیپید وجود خواهد داشت. اعتقاد بر این است که ساختار حاصل دارای "پیش منفذ" است، زیرا آن از نظر الکتریکی هدایت نمی کند، بلکه منجر به ایجاد منافذ رسانا می شود. مدارک و شواهد برای وجود چنین پیش منافذ عمدتاً از "تغییر حالت (سوسو زدن)" منافذ می آید، که از انتقال بین حالت رسانا و عایق نتیجه شده است. فرض شده است که این پیش منافذ کوچک نقص های آبگریز هستند. اگر این نظریه درست باشد، انتقال به حالت هدایت می تواند با بازسازی در لبه منافذ توضیح داده شود، که در آن سرهای چربی برای ایجاد یک رابط هیدروفیلی خم می شوند. در نهایت، این منافذ رسانا می تواند یا بهبود یابد و دو لایه را بازسازی کند یا گسترش یابد، در نهایت آن را تجزیه کند. سرنوشت حاصل آن بستگی به این دارد که آیا اندازه نقص اندازه بحرانی را رد کرده است یا نه، که به نوبه خود بستگی به میدان اعمالی، فشار مکانیکی محلی و انرژی لبه دو لایه غشا دارد. استفاده از پالس های الکتریکی با قدرت کافی بر روی سلول سبب افزایش اختلاف پتانسیل غشایی می شود که موجب بی ثباتی غشا می شود. نفوذ پذیری غشاء سلولی افزایش می یابد و در این صورت مولکول های غیرقابل نفوذ وارد سلول می شوند. اگر چه مکانیسم انتقال الکتروترانسفر ژنی هنوز به طور کامل درک نشده است، نشان داده شده است که وارد کردن DNA فقط در بخشی از غشاء که رو به روی کاتد اتفاق می افتد و برای انتقال موفقیت آمیز از چندین مرحله لازم است: الکتروترنسفر DNA به سمت سلول، DNA انتقال در غشاء، انتقال در عرض غشاء، انتقال DNA به سمت هسته، انتقال DNA در داخل غشای هسته و در نهایت بیان ژن. دما، پارامترهای پالس های الکتریکی، تراکم DNA، بافر الکتروپورشن استفاده شده، اندازه سلول و توانایی سلول ها برای بیان ژن های انتقال یافته می توانند کارایی الکتروترنسفر ژن را تحت تأثیر قرار دهند. درالکتروترانسفر ژنی در داخل محیط زنده نیز انتشار DNA از طریق ماتریکس خارج سلولی، خواص بافت و هدایت کلی بافت بسیار مهم است. الکتروترنسفر ژن ابتدا در دهه ۱۹۸۰ میلادی توصیف شد و از آن به بعد به علت سهولت کاربرد و کارایی آن، یک روش معمول برای وارد کردن ژن های خارجی در گیاهان، باکتری، مخمر، و سلول های حیوانی و در بافت های مختلف سلول زنده، از جمله عضله، تومور، کبد و پوست مورد استفاده قرار گرفت.
[ { "answer1": "قرار دادن غشاء در یک میدان الکتریکی با ولتاژ بالا موجب تخریب موقت آن ها می شود و منافذی را ایجاد می کند که به اندازه کافی بزرگ است تا ماکرومولکول ها (مانند DNA) بتوانند به سلول وارد یا آن را ترک کنند.", "answer2": "برای الکتروپوراسیون باکتری، معمولاً یک سوسپانسیون حدود ۵۰ میکرولیتر استفاده می شود.", "distance": 1113, "question": "الکتروپوراسیون چگونه باعث ورود DNA به سلول میشود و چه چیزی برای الکتروپوراسیون باکتری معمولا استفاده می شود؟" }, { "answer1": "نخستین کاربردهای پزشکی الکتروپوراسیون برای وارد کردن داروهای ضد سرطان ضعیف دایمی به ندول تومور مورد استفاده قرار گرفت. در مدت زمان کوتاهی الکتروترانسفر ژن نیز به دلیل هزینه کم، راحتی تحقق و به ویژه ایمنی آن، از اهمیت ویژه ای برخوردار شد.", "answer2": "الکتروپوراسیون سلول های تزریق شده به جنین داخل رحم، اغلب با الکترودهایی شبیه پنس برای محدود کردن آسیب به جنین، از طریق دیواره رحم انجام می شود.", "distance": 145, "question": "دو کاربرد الکتروپوراسیون در پزشکی چه هستند و به چه شکلی میتوان الکتروپوراسیون را به سلول های جنینی اعمال کرد؟" }, { "answer1": "اولین و شناخته شده ترین کاربرد همجوشی سلول، تولید آنتی بادی های مونوکلونال در تکنولوژی هیبریدوم است.", "answer2": "اولین الکتروترنسفر ژن به داخل سلول زنده در سال ۱۹۹۱ مورد استفاده قرار گرفت", "distance": 2872, "question": "همجوشی سلولی چه کاربردی در تولید آنتی بادی دارد و اولین الکتروترنسفر ژن به داخل سلول زنده در چه سالی مورد استفاده قرار گرفت؟" }, { "answer1": "موفقیت الکتروپوراسیون تا حد زیادی بستگی به درجه خلوص محلول پلاسمید به ویژه در مورد محتوای نمک آن دارد.", "answer2": "برای انجام این کار، تکنولوژی تصویربرداری مانند CT اسکن و MRI معمولاً برای ایجاد یک تصویر سه بعدی از تومور استفاده می شود.", "distance": 6191, "question": "اهمیت خلوص محلول پلاسمید در موفقیت الکتروپوراسیون چیست و از دستگاه سی تی اسکن چه کاربردی در الکتروپوراسیون N-TIRE دارد؟" }, { "answer1": "قرار دادن غشاء در یک میدان الکتریکی با ولتاژ بالا موجب تخریب موقت آن ها می شود و منافذی را ایجاد می کند که به اندازه کافی بزرگ است تا ماکرومولکول ها (مانند DNA) بتوانند به سلول وارد یا آن را ترک کنند.", "answer2": "به این معنی که تنها سلول هایی که در آن E ≧ Eth است در معرض الکتروپورشن قرار داده می شوند و اگر تا یک آستانه دوم (Eir) رسیده باشند یا از این محدوده رد شده باشند، الکتروپوراسیون غیرقابل برگشت (IRE) می شود.", "distance": 9279, "question": "چه چیزی باعث ایجاد منافذ در غشای سلولی حین الکتروپوراسیون میشود و چه چیزی باعث میشود که الکتروپوراسیون غیر قابل برگشت شود؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
294
: واقعیت حاد مفهوم فراواقعیت یا واقعیت حاد و یا ابر واقعیت در نشانه شناسی و فلسفه پست مدرن استفاده می شود تا عدم توانایی انسان را در افتراق واقعیت از خیال توضیح دهد، خصوصاً در فرهنگ های پست مدرن با تکنولوژی های در سطح پیشرفته. فراواقعیت مفهومی است برای توصیف راهی که آگاهی انسانی، واقعیت را در دنیایی که انبوه رسانه ها قادرند به هر اتفاق یا تجربه اصیل شکل دهند یا آن را فیلتر کنند، درک می کند. برخی از مشهورترین نظریه پردازان فراواقعیت ژان بودریار، آلبرت بورگمان، دانیل بورستین و اومبرتو اکو هستند. ژان بودریار به عنوان یکی از شخصیت های پست مدرنیسم، با مارکسیسم شروع کرد. تجربه وی از شورش ماه مه ۱۹۶۸ فرانسه زمینه خوبی برای احساس نیاز به تجدید نظر در دستاوردهای مارکسیسم برایش فراهم ساخت. هرچند در آن دوره، آغاز با مارکس، انتقاد از مارکس و عبور از او به یک مد تبدیل شده بود. همچون همان مراسم آیینی بلوغ برای نوجوانان برخی قبایل که اینک افراد اندیشمند برای اثبات توانایی علمی خود، باید عبور از مارکس را به دیگران نشان دهند. اندیشه ها و نوشته های بودریار حتی در آخرین آثارش نیز به نوعی متأثر از مارکسیسم باقی ماند؛ بدین گونه که مفاهیمی ضد مارکسیستی ارائه کرد. توجه به شیوه مصرف (نشانه ها) به جای شیوه تولید، عرضه تصویری جدید از توده، جدایی توده از روشنفکران و عدم امکان نفوذ در توده ها و مهیاسازی آن ها برای انقلاب و…، از جمله توجهات ضد مارکسیستی وی می باشد. دیدگاه های بودریار را می توان خوانشی مارکسیستی مربوط به ما بعد دوران صنعتی و عصر اطلاعات به حساب آورد. بودریار برای این خوانش جدید از ساختارگرایی و نشانه شناسی و همچنین دیدگاه های مک لوهان استفاده کرد. سلطه رمزگان بر زندگی بشر، از کلیدی ترین ابزارهای مفهومی مورد توجه بودریار است. شاید روشن ترین شاخصه دوران پست مدرن از منظر بودریار را باید همین ویژگی رمز گونگی آن قلمداد کرد. البته بودریار از واژه پست مدرن کمتر استفاده کرده است. حادّ واقعیت از سوی بودریار به کار رفته است. این اصطلاح را به چند گونه به فارسی ترجمه کرده اند. فرا واقعیت، فزون واقعیت و حاد واقعیت از نمونه ترجمه های آن است. در این میان، احتمالاً حاد واقعیت یا واقعیت تشدید یافته با مراد بودریار سازگاری بیشتری داشته باشد. با توجه به عبارت های مختلف بودریار می توان گفت: او حاد واقعیت را امری به غایت شبیه امر واقعی، بلکه عین امر واقعی و تسخیرکننده جایگاه آن می داند. به طوری که حاد واقعیت غیاب و نبود امر واقعی را پنهان می سازد. کسی متوجه این جا به جایی و این پنهان کاری نیست. در این حالت، حاد واقعیت، واقعی تر از امر واقعی می شود. به بیان دیگر، چنان ماهرانه جایش را اشغال می کند که واقعی تر از خود آن جلوه گری می نماید. البته حاد واقعیت، نه تنها جای امر واقعی را می گیرد، بلکه هیچ ربطی هم بدان ندارد؛ یعنی رونوشتی از امر واقعی نیست. بدل ظریف و واقع نمای آن نمی باشد. حاد واقعیت به چیزی ورای خود ارجاع نمی یابد و امری خود بنیان است. نکته اساسی در طرح مفهوم حاد واقعی از سوی بودریار، رابطه و نسبتی است که وی میان واقعیت و بدل های آن، که به وسیله بشر و به مدد تکنولوژی ساخته شده است، برقرار می سازد. در واقع، بودریار در این جا نیز به نوعی به تبارشناسی در خصوص بدل های امر واقعی دست می زند. وی در ابتدا متأثر از فوکو بود. در همین تبارشناسی وقتی به مرحله حاد واقعی پا می گذارد، همان طور که پیش از آن از مارکس جدا شده بود. وی در یک تقسیم بندی، سه نوع بدل یا وانموده از واقعیت را، که به تدریج ارتباط خود را با واقعیت منقطع می سازند، مطرح می کند. به طوری که در مرحله پایانی به کلی از واقعیت جدا می شود و راهی جداگانه و مستقل می پیماید. وی در «مبادله نمادین و مرگ» و در ذیل عنوان نظم وانموده ها، سه نوع یا سه سطح نظم برای وانموده ها برمی شمارد. الف. جعل: که مربوط به دوره رنسانس و آغاز انقلاب صنعتی است. این نظم در سطح قانون طبیعی ارزش یا همان ارزش مصرفی عمل می کند. ب. تولید: این نظم در دوران صنعتی سلطه داشت و در سطح قانون بازاری ارزش عمل می کند. ج) وانمایی: این نظم مربوط به دوران کنونی است و در سطح قانون ساختاری ارزش، که رمزها سلطه می رانند، عمل می کند. در سطح اول، به راحتی می توان نسخه بدلی را از واقعیت تشخیص داد. در سطح دوم، هرچند مرزهای بین بدل و واقعیت محو می شوند، اما هنوز واقعیت وجود دارد. در سطح سوم، که مختص جهان پست مدرن است، دیگر تقابلی بین بدل و واقعیت وجود ندارد. در چنین حالتی، بدل جایگزین واقعیت می شود. به عبارت دیگر، فقط فرا واقعیت وجود دارد… فرا واقعیت نتیجه کاربرد تکنولوژی های پیشرفته و رمزگذاری هاست. رمزها امکان باز تولید پدیده ها را هم زمان با نادیده گرفتن واقعیت فراهم می کنند. بودریار در وانموده ها شمایل و بت را مثالی برای وانموده می آورد که جای خدای واقعی را می گیرند و گویی همین ها اصلند و خدایی وجود ندارد. وی خروش شمایل شکنان برای از میان بردن تصاویر را ناشی از درکشان از قدرت متعالی وانموده ها می داند که چنین قدرتی می تواند خداوند را از آگاهی انسان ها پاک نماید. وی در ادامه همین نوشتار، مراحل زنجیرواری را که تصویر پشت سر می گذارد تا به حاد واقعی برسد این گونه برمی شمارد: الف. تصویر بازتابی از واقعیتی ابتدایی است. ب. تصویر واقعیتی ابتدایی را می پوشاند و تحریف می کند. ج. تصویر غیاب واقعیتی ابتدایی را می پوشاند. د. تصویر هیچ گونه مناسبتی با هیچ واقعیتی ندارد و وانموده ای ناب از خودش است. در مرحله اول، تصویر جلوه ای نیک است و بازنمایی در اینجا متعلق به نظام عشا ربانی است. در مرحله دوم، تصویر جلوه ای است اهریمنی و متعلق به نظام پلیدی؛ و در مرحله سوم، تصویر خود را به منزله یک جلوه می نمایاند و متعلق به نظام جادوگری است. اما در مرحله پایانی، تصویر دیگر به هیچ رو از آن نظام جلوه ها نیست، بلکه به نظام وانمودن تعلق دارد. ورود به عرصه ای که گستره نشانه ها به جای آن که چیزی را پنهان کند. هیچ را پنهان می کند. در واقع ورود به عصر وانموده ها است؛ عصری که در آن درست را از نادرست و امر واقعی را از احیاء مصنوعی آن نمی توان باز شناخت و این به دلیل جدایی رمزگان و دال ها از واقعیت ها و مدلول های خود است. رمزگان می توانند مستقل از واقعیات و با تکیه بر یکدیگر به حیات خود ادامه دهند و به بازتولید دست بزنند، بدون آنکه نیازی به امر واقعی داشته باشند. رمزگان به شبیه سازی واقعیت رو می آورند و در مراحلی بر واقعیت نیز پیشی می گیرند و با حضور همه جایی و با وجود واقعیت گون خود، عرصه را بر امر واقعی تنگ می سازند. سر انجام، این حاد واقعی است که وجود و حضور دارد و نه امر واقعی. دنیایی که بودریار برای خود ساخته یا معتقد است در خارج شاهد پیدایش و حضور آن است، دنیایی است که به کمک رمزگان و تکنولوژی، به ویژه تکنولوژی رسانه ای ساخته و پرداخته شده است. در واقع، منشأ اصلی خلق حاد واقعیت را رسانه و سلطه رمزها می داند. در عین حال، عرصه حضور حاد واقعی را صرفاً در صفحه و شبکه نمی بیند، بلکه همه زندگی را اعم از اقتصاد، سیاست، اجتماع و … متأثر و مملو از حادهای واقعی می یابد. گزارشگر تلویزیونی که صحنه آرام پس از آشوب خیابانی را نشان می دهد، اما می گوید: بیم آن می رود که شبانه آشوب از سر گرفته شود. در این صورت، آیا آشوبگران به دلیل همین جملات، آن پیش گویی را محقق نمی سازند؟ یا رأی دادن در انتخابات، ناشی از تبلیغات و سیاست سطحی است یا نتیجه سیاست واقعی؟ آیا امروزه غذا، فقط غذا است یا با سبک زندگی، که حاصل عمل رسانه ای است، پیوند خورده است. در این گونه موارد، مرز میان امر واقعی و حاد واقعی از بین رفته است و واقعیت بر طبق رمزها ساخته می شوند؛ رمزهایی که در سیاست، در آموزش و پرورش، صنعت، زندان، معماری، کالاهای مصرفی، نظر سنجی ها و غیره ساخته می شوند. صنعتی شدن با افزایش تولید همراه گردید و تکنولوژی امکان تولیدات گسترده و یکسان را فراهم کرد. در آن زمان، اصل تولید به مسئله جدیدی تبدیل شد و تمام تلاش ها صرف حل همین مسئله می گردید. تقاضای بازار در اولویت دوم قرار داشت. در این دوره، شیوه تولید که مورد توجه مارکس نیز قرار گرفت، اولویت و مسئله نخست نظام سرمایه داری به حساب می آمد. اما با رشد صنعت و افزایش تولیدات، ایجاد تقاضا برای کالاهای تولیدی به امری مهم بدل گردید. اگر مصرف کننده ای نباشد، جامعه صنعتی در خطر اضمحلال خواهد بود. در این وضعیت، تولید تقاضا به جای تولید کالا به مسئله اول تبدیل گردید. تلاش ها برای رفع این مشکل، که اتفاقاً با موفقیت نیز همراه بود، به ایجاد جامعه مصرفی انجامید. انسان هایی به وجود آمدند که مصرف کردن به اولویت نخست آنان تبدیل گردید. در شرایط جدید توجه به شیوه تولید برای فهم نظام مبتنی بر سرمایه کافی نیست و به جای شیوه تولید، باید به شیوه مصرف پرداخت. از این رو، بودریار جامعه مصرفی و اقتضاءات آن را مورد توجه قرار داد. وی در چند کتاب نخست خود، همچون «نظام ابژه ها»، «جامعه مصرفی» و «آیینه تولید» و به کمک نظریات نشانه شناختی، ایده جدید خود را مطرح ساخت تا در آینده دیدگاه های پُست مدرنی خود را بر پایه آن استوار سازد. پیشینه نظرات بودریار دربارهٔ رسانه را می توان در نظریات مدرنیستی هنر مشاهده کرد. نظریات مدرنیستی هنر، این احساس را تقویت کرده اند که یک اثر هنری را می توان و باید بر اساس قاعده و اصول خود آن و بدون مراجعه به سایر اشیاء در جهان تجربه کرد. آثار هنری به نوعی حضور خود را می تابانند. بحثی که امبرتو اکو دربارهٔ تلویزیون جدید دارد نیز در همین راستا قابل ارزیابی است. اکو می گوید: تلویزیون چنان در خود فرورفته و در مداری بسته به فعالیت مشغول است که کاملاً ارتباط آن با جهان خارج قطع شده است. وی به برنامه هایی مثال می زند که حول خود تلویزیون می چرخد؛ همچون مصاحبه با بازیگران تلویزیونی، مستند تلویزیونی دربارهٔ برنامه های تلویزیونی و غیره. در نظر اکو، اغلب چیزی ارزش خبری می یابد که از آن فیلم برداری شده باشد. جالب و جذاب بودن، نه در آن چیزی است که در تلویزیون ظهور می یابد، بلکه در خود واقعیت ظهور تلویزیونی است. اکو از این طریق به تلویزیون اصالت می دهد و آن را دنیایی در خود فرورفته و بسته می داند، به طوری که دیگر فضای چندانی برای جهان واقعی باقی نمی ماند. بودریار همین مسیر را ادامه می دهد. اما در آن گامی از اکو فراتر می گذارد. مباحث رسانه ای بودریار متأثر از دیدگاه های مک لوهان در خصوص نقش تکنولوژی رسانه ای و این که «رسانه همان پیام است» شکل گرفت. البته وی بر چشم انداز مک لوهان به تکنولوژی رسانه ای نمی ایستد و از آن نیز عبور می کند. بودریار تعبیر «رسانه همان پیام» است را برای تحلیل مصرف به کار می برد و می گوید: پیامی که رمز گشایی و مصرف می شود، مفهوم آشکار اصوات و تصاویر نیست، بلکه این پیام الگوی مقیدکننده ای از تفکیک واقعیت به نشانه هایی متوالی و معادل است. در رسانه همه چیز در چارچوب الگوی مصرف قرار می گیرد. بودریار در توضیح این سخنان می گوید: در رسانه ها شاهد گسستگی نشانه ها و پیام ها از یکدیگر هستیم. رسانه ها انواعی از نشانه ها با پیام های متضاد را در برنامه های خبری، تفریحی، مستند، گزارش ها، فیلم ها، مناظرات سیاسی و غیره و به کمک توانمندی های فنی رسانه ای و به صورت متوالی در کنار هم می چینند. روند کلان این پیام های متوالی، یک تأثیر کلی دارد که ما را به مصرف صِرف می کشاند. با توجه به منفعت احساسی و منحصر به فرد گفتمان مصرف، دیگر گفتمان ها به نفع آن کنار می روند. با این توضیحات، می توان گفت ما با رسانه و نشانه های آن سر و کار داریم؛ اما معنی و پیامی که از رسانه دریافت می کنیم، معنی و پیام آن نشانه ها نیست. در این جا، معنا می میرد و ما به یک مصرف کننده نشانه ها که از مصرف آن ها لذت می بریم، تبدیل می شویم. برای ما، دیدن صحنه مجروح شدن یک گاو باز اسپانیایی به دست گاو یا کشته شدن افرادی در یک نزاع قبیله ای در آفریقا با دیدن صحنه های یک فیلم جنگی تفاوت چندانی ندارد. بمباران اطلاعاتی رسانه ها، ما را با طیف گسترده ای از مسائل متنوع و امور در واقع مهم مواجه می سازد که با آن ها بیگانه ایم یا برای ما مهم نیستند. در توضیح مرگ معناها و حیات مستقل رمزها، می توان این نکته را افزود که وقتی انسان ها خُلق و خوی مصرفی به خود می گیرند و اصل مصرف موضوعیت می یابد، مصرف باید به عنوان یک قاعده حیاتی و به هر قیمتی، تحقق حتمی یابد. از سوی دیگر، حجم وسیع رمزگان قابل مصرف نیز بر انسان ها هجوم می آورند. در این حالت، انسان ها با مشکل کوتاه شدگی زمان مواجه می شوند؛ بدین معنا که هضم رمزهای فراوان، متنوع و گاه پیچیده و متعارض و درک درست معانی آن ها در بازه زمانی اندکی، که در اختیار انسان ها قرار می گیرد، امکان پذیر نمی باشد، هنوز پیام های سابق جذب نشده، پیام های جدید از راه رسیده است. نتیجه این امر، عقب افتادن از معانی، رهاسازی آن ها و بسنده کردن به ظاهر رمزها خواهد بود. مثال برای این نوع جدا افتادن مدلول از دال خود، فردی است که متنی را در ابتدا با تأمل و تأنی و برای فهم معنی می خواند، اما وقتی از درک معانی آن متن درمی ماند، به تدریج بر سرعت خواندن می افزاید. سرانجام، در یک عمل طوطی وار به مصرف کلمات رو می آورد. نکته مذکور می تواند دلیلی دیگر بر این سخن بودریار باشد که ما در دنیایی به سر می بریم که در آن، اطلاعاتی هر چه بیشتر و معانی هر چه کم تر وجود دارد. فرضیه بودریار این است که اطلاعات همبستگی الزامی و اکیدی با دلالت دارد. بدین نحو که اطلاعات مستقیماً مخرب معنا و دلالت بوده یا آن که آن را خنثی می سازد. بودریار مدعای خود را به گونه ای دیگر نیز پی می گیرد. وی در بحث های خود به کثرت دال ها و تسلسل آن ها می پردازد. نتیجه این کثرت و تسلسل آن است که دال ها در یک گردش پایان ناپذیر و در یک حرکت دوری هر یک به دیگری اشاره خواهد داشت و هر یک اعتبار خود را از دیگری و با تکیه بر دالی دیگر به دست می آورد. نتیجه این حرکت دوری فراموشی مدلول و معنا و بازی خوردن در جهان دال ها خواهد بود. بودریار در استدلالی دیگر به مسئله پیش گویی صادق در رسانه و تبلیغات می پردازد. پیش گویی صادق آن نوع پیش گویی است که به صرف گفته شدن حتماً محقق خواهد شد. همچون برخی شایعات، مثل کمیاب شدن کالایی در بازار در آینده نزدیک، که به صرف شیوع یافتن آن در جامعه آن شایعه تحقق می یابد. بودریار در استدلال خود می گوید: تبلیغات در کار خود به دروغ متوسل نمی شود و اصلاً کاری به صدق و کذب و حقیقت و خطا ندارند. منطق عملگری آن ورای حقیقت و خطا است که مربوط به امر واقعی است. هنر فعالانِ تبلیغات در این است که طوری حرف می زنند که نه راست است و نه دروغ، نه درست است و نه خطا. تبلیغات به هیچ حقیقت پیشینی اشاره نمی کند، بلکه با ایجاد امید و علاقه نسبت به یک امر آن را به وجود می آورد؛ به این نحو که کالا را به یک شبه واقعه ای تبدیل می سازد که با حمایت مصرف کننده از گفتمان آن، به رویداد واقعی زندگی روزمره تبدیل می شود. با این بیان روشن می شود که رسانه با منطق خاص خود، که ورای حقیقت و خطا است و هر دو مربوط به امر واقع است، محصولات خاص خود را تولید و زندگی خارجی را بر اساس آن شکل و نظم می دهد و با سلطه هر چه بیشتر رسانه، دیگر جایی برای امر واقعی نخواهد ماند. رسانه همه امور را می سازد؛ اموری که ماهیتاً حاد واقعیند و نه واقعی. ژان بودریار در اکثر عمر کاری خود همواره با مفهوم واقعیت و سیر اتفاقاتی که در فرهنگ غرب برای این واژه اتفاق می افتد درگیر بود و در مورد آن نظریات متفاوتی هم داشت. وی مفهوم واقعیت را محصول دوران مدرن می داند و تولد علوم و تکنولوژی. ظهور مفهوم حقیقت در واقع خط جداکننده ای بود میان فرهنگ های ابتدایی که سمبولیک بودند و فرهنگ های مدرن که بر پایهٔ نشانه ها بنا گذاشته شده اند. همین مفهوم واقعیت در طی این چند قرن بارها دستخوش تغییر شده است. آنچه در زمان نیوتون حقیقت مطلق می دانستند در زمان حاضر زیر پای انیشتین له شد و آن هم با نظریات فیزیک کوانتم به لرزه افتاد. هر آنچه واقعیت رسوخ ناپذیر و تغییرناپذیر به نظر می آید پس از مدتی به دور انداخته می شود. بودریار عقیده دارد از میانه قرن بیستم ما دوباره به وضعیتی برگشته ایم که واقعیت طرد شده است. نه اینکه ارجاعی وجود ندارد (دالی به مدلولی ارجاع نمی دهد)، بلکه منظور این است که کمپانی های تفریحی و رسانه های توده ای غیر واقعیت را جانشین آن ساخته اند. بودریار عنوان می دارد که دنیایی که در آن زندگی می کنیم با یک دنیای کپی شده عوض شده است. دنیایی که در آن واقعیت جای خود را به نموده های خیالی و صوری داده است. وی سه حالت فراواقعیت را عنوان می دارد: به نظر وی تولد فراواقعیت به همراه ظهور نوع سوم نمود بوده است. جایی که نمود واقعیت را پنهان نمی کند (نوع دوم نمود) بلکه جایی که وجود نمود نبود واقعیت را پنهان می کند. نمود کپی از اصلی است که وجود ندارد. در نوع دوم فراواقعیت فرهنگ های مدرن مرزها را از میان می برند. همه چیز سیاسی می شود، همه چیز اقتصادی می شود. مرزها برداشته می شوند و نشانه در هم می روند و دیگر تفاوت بارزی بین مرزهای کلاسیک باقی نمی ماند. در این جا فراواقعیت یعنی «واقعی تر از واقعی» و این یعنی فراواقعیت دیگر نمی تواند آینه ای برای واقعیت باشد. در حالت سوم فرهنگ عامیانه تقاوت میان خیال و واقعیت را برمی دارد. مثال معروف آن دیزنی لند در کالیفرنیا است. جایی که به نقل از بودریار سعی دارد با خیالی جلوه کردن و با کودکانه جلوه کردن به ما بگوید هر آنچه در دیزنی لند نیست (بقیه دنیای بزرگسال آمریکایی) واقعی است. دیزنی لند سعی دارد با ایجاد این افتراق مجازی بگوید که بیرون مرزهایش واقعیت جریان دارد، چیزی که بودریار آن را صریحاً رد می کند. به نظر بودریار کل لوس آنجلس فراواقعی است. زندگی آمریکایی فراواقعی است. ارزش های آمریکایی فراواقعی است. بر خلاف نظر مارکس که مبتنی بر از خود بیگانگی و گم شدن سوژه در برابر دنیای مهاجم ابژه ها بود بودریار می گوید در دوران حاضر مشکل این است که کیهان، سایه اش را بلعیده است! فراواقعیت نزدیک، شفافیت و فریفتگی سوژه را در خود دارد. فراواقعیت به عنوان یک پارادایم در توصیف شرایط فرهنگی حاضر از اهمیت زیادی برخوردار است. فراواقعیت، آگاهی را از هر گونه درگیری احساسی واقعی بازمی دارد و به اصطلاح آن را گول می زند و در مقابل، در برابرش بازنمایی جعلی و بدلی قرار می دهد. اساساً ارضا و خوشبختی و شادکامی در بازنمایی ویک بازنمایی جعلی از واقعیت خلاصه شده است. مثال های دیگر از فراواقعیت: بودریار، ژان، در سایه اکثریت های خاموش، ترجمه پیام یزدانجو، تهران، مرکز، ۱۳۸۱. وانموده ها، ترجمه مانی، حقیقی، سرگشتگی نشانه ها (نمونه هایی از نقد پسامدرن)، بودریار و دیگران، گزینش و ویرایش: حقیقی، مانی، تهران، مرکز، ۱۳۷۴. فرهنگ رسانه های گروهی (از کتاب جامعه مصرفی)، ترجمه احمدزاده، شیده، مجموعه مقالات فرهنگ و زندگی روزمره (ارغنون، ش۱۹)، بالس، کریستوفر و دیگران، چ دوم، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۸۶. بهرامی کمیل، نظام، نظریه رسانه ها (جامعه شناسی ارتباطات)، تهران، کویر، ۱۳۸۸. گیلاسیان، روزبه، فلسفه در خیابان (عبور از فوکو و بودریار)، تهران، روزبهان، ۱۳۸۹. لچت، جان، پنجاه متفکر بزرگ معاصر از ساختارگرایی تا پسا مدرنیته، ترجمه محسن حکیمی چ دوم، تهران، خجسته، ۱۳۷۸. لین، ریچارد جی، ژان بودریار، ترجمه مهرداد پارسا، تهران، فرهنگ صبا، ۱۳۸۷. وارد، گلن، پست مدرنیسم، ترجمه علی مرشدی زاد، تهران، قصیده سرا، ۱۳۸۴. وبستر، فرانک، نظریه های جامعه اطلاعاتی، ترجمه اسماعیل قدیمی، تهران، قصیده سرا، ۱۳۸۰.
[ { "answer1": "در واقع، منشأ اصلی خلق حاد واقعیت را رسانه و سلطه رمزها می داند. در عین حال، عرصه حضور حاد واقعی را صرفاً در صفحه و شبکه نمی بیند، بلکه همه زندگی را اعم از اقتصاد، سیاست، اجتماع و … متأثر و مملو از حادهای واقعی می یابد.", "answer2": "در این گونه موارد، مرز میان امر واقعی و حاد واقعی از بین رفته است و واقعیت بر طبق رمزها ساخته می شوند؛ رمزهایی که در سیاست، در آموزش و پرورش، صنعت، زندان، معماری، کالاهای مصرفی، نظر سنجی ها و غیره ساخته می شوند.", "distance": 589, "question": "بر اساس دیدگاه بودریار، چگونه رسانه ها و تکنولوژی به ایجاد حاد واقعیت کمک می کنند و این پدیده چه تاثیری بر زندگی ما می گذارد؟" }, { "answer1": "بودریار تعبیر «رسانه همان پیام» است را برای تحلیل مصرف به کار می برد و می گوید: پیامی که رمز گشایی و مصرف می شود، مفهوم آشکار اصوات و تصاویر نیست، بلکه این پیام الگوی مقیدکننده ای از تفکیک واقعیت به نشانه هایی متوالی و معادل است.", "answer2": "در رسانه ها شاهد گسستگی نشانه ها و پیام ها از یکدیگر هستیم. رسانه ها انواعی از نشانه ها با پیام های متضاد را در برنامه های خبری، تفریحی، مستند، گزارش ها، فیلم ها، مناظرات سیاسی و غیره و به کمک توانمندی های فنی رسانه ای و به صورت متوالی در کنار هم می چینند. روند کلان این پیام های متوالی، یک تأثیر کلی دارد که ما را به مصرف صِرف می کشاند.", "distance": 318, "question": "بودریار در مورد نقش رسانه در مصرف چه نظری دارد و چگونه رسانه با گسستگی نشانه ها و پیام ها، ما را به مصرف صرف می کشاند؟" }, { "answer1": "فراواقعیت مفهومی است برای توصیف راهی که آگاهی انسانی، واقعیت را در دنیایی که انبوه رسانه ها قادرند به هر اتفاق یا تجربه اصیل شکل دهند یا آن را فیلتر کنند، درک می کند.", "answer2": "به نظر وی تولد فراواقعیت به همراه ظهور نوع سوم نمود بوده است. جایی که نمود واقعیت را پنهان نمی کند (نوع دوم نمود) بلکه جایی که وجود نمود نبود واقعیت را پنهان می کند.", "distance": 13789, "question": "مفهوم فراواقعیت از دید بودریار چیست و چه تفاوتی با واقعیت دارد؟ و در چه مرحله ای از نمودها پدیدار میشود؟" }, { "answer1": "الف. تصویر بازتابی از واقعیتی ابتدایی است. ب. تصویر واقعیتی ابتدایی را می پوشاند و تحریف می کند. ج. تصویر غیاب واقعیتی ابتدایی را می پوشاند. د. تصویر هیچ گونه مناسبتی با هیچ واقعیتی ندارد و وانموده ای ناب از خودش است.", "answer2": "در مرحله اول، تصویر جلوه ای نیک است و بازنمایی در اینجا متعلق به نظام عشا ربانی است. در مرحله دوم، تصویر جلوه ای است اهریمنی و متعلق به نظام پلیدی؛ و در مرحله سوم، تصویر خود را به منزله یک جلوه می نمایاند و متعلق به نظام جادوگری است. اما در مرحله پایانی، تصویر دیگر به هیچ رو از آن نظام جلوه ها نیست، بلکه به نظام وانمودن تعلق دارد.", "distance": 218, "question": "بودریار چه مراحلی را برای رسیدن تصویر به حاد واقعیت برمی شمارد و هر کدام از این مراحل چه ویژگی هایی دارند؟" }, { "answer1": "صنعتی شدن با افزایش تولید همراه گردید و تکنولوژی امکان تولیدات گسترده و یکسان را فراهم کرد. در آن زمان، اصل تولید به مسئله جدیدی تبدیل شد و تمام تلاش ها صرف حل همین مسئله می گردید.", "answer2": "در شرایط جدید توجه به شیوه تولید برای فهم نظام مبتنی بر سرمایه کافی نیست و به جای شیوه تولید، باید به شیوه مصرف پرداخت. از این رو، بودریار جامعه مصرفی و اقتضاءات آن را مورد توجه قرار داد.", "distance": 716, "question": "از دید بودریار، چه رابطه ای میان صنعتی شدن، تولید انبوه و ایجاد جامعه مصرفی وجود دارد؟ و چرا با وجود تولید انبوه، به جای شیوه تولید باید به شیوه مصرف توجه کرد؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
295
: کلمبیا کلمبیا با نام رسمی جمهوری کلمبیا (اسپانیایی: ) شمال غربی ترین کشور آمریکای جنوبی است. کلمبیا در جنوب با ونزوئلا، برزیل، اکوادور و پرو، در شمال از طریق دریای کارائیب با اقیانوس اطلس و از غرب با پاناما و اقیانوس آرام هم مرز است. کلمبیا چهارمین کشور بزرگ آمریکای جنوبی (بعد از برزیل و آرژانتین و پرو)، با مساحت ۱ میلیون و ۱۴۱ هزار کیلومتر مربع است. جمعیت این کشور ۵۰،۸۸۳،۰۰۰ نفر است.خاک سرزمین کلمبیا دارای شرایط فیزیکی متنوعی است و از قله های بلند و برفی آند تا دشت های گرم و مرطوب حوزهٔ رود آمازون را شامل می شود. این کشور بعد از برزیل دارای بیشترین جمعیت در بین کشورهای آمریکای جنوبی است. پراکندگی جمعیتی کلمبیا یکسان نیست. اغلب مردم این کشور در یک سوم کوهستانی کشور یعنی جایی که بوگوتا پایتخت کلمبیا و سایر شهرهای بزرگ آن قرار دارند زندگی می کنند. از آنجا که این ناحیهٔ غربی کشور دارای آب و هوای مناسب و خاک غنی است، فعالیت های کشاورزی نیز اغلب در این ناحیه است. پرچم فعلی کلمبیا زرد، آبی و قرمز است. این پرچم برای اولین بار توسط فرانسیسکو د میراندا در هائیتی طراحی شد، زمانی که سیمون بولیوار در حال آماده شدن برای دستیابی به استقلال جمهوری بزرگ کلمبیا بود. زرد نشان دهندهٔ غنای طلای کلمبیا است. آبی در واقع نشان دهندهٔ دو اقیانوسی هستند که در شمال و غرب کلمبیا قرار دارند. قرمز بیانگر خون سربازانی است که برای استقلال کلمبیا جنگیده و کشته شده اند و همچنین نشان دهندهٔ خون مسیح و اعتقادات مسیحی کلمبیایی هاست. کلمهٔ «کلمبیا» از نام کریستف کلمب گرفته شده که فرانسیسکو میراندای انقلابی از آن برای اشاره به دنیای جدید، خصوصاً به قلمروی آمریکایی و مستعمرات اسپانیایی و پرتغالی استفاده کرد. این نام سپس توسط جمهوری بزرگ کلمبیا که بوسیلهٔ اتحادیهٔ ونزوئلا، گرانادای نو و اکوادور تشکیل شده بود بکار رفت. در سال ۱۸۳۰، زمانی که کلمبیا و اکوادور جدا شدند، ناحیهٔ کاندینامارکا خود کشوری مستقل به نام گرانادای نو شد. در سال ۱۸۶۳ گرانادای نو رسماً نام خود را به ایالات متحده کلمبیا تغییر داد و در سال ۱۸۸۶ نام کنونی را برگزید: جمهوری کلمبیا. در حدود ۱۰۰۰۰ سال قبل از میلاد، جوامع شکارچی در بوگوتای امروزی (در «ال آبراً و» تیکوئنداماً) با یکدیگر تجارت کرده و همچنین روابطی با فرهنگ های موجود در درهٔ رودخانهٔ مگدالنا داشتند. در اولین هزارهٔ قبل از میلاد، گروه های سرخ پوست سیستم سیاسی کاسیکازگوها را ایجاد کرده که در آن در رأس هرم قدرت کاسیکها قرار داشتند. در داخل کلمبیا دو فرهنگ با سیستم بسیار پیچیدهٔ کاسیکازگو تایروناها در اقیانوس اطلس و میوسکاها در ارتفاعات اطراف بوگوتا بودند که هر دو از لحاظ زبانی از خانوادهٔ زبانی چیبچا بودند. گفته می شود که میوسکاها بعد از اینکاها پیشرفته ترین نظام سیاسی را در آمریکای جنوبی داشته اند. کاشفان و جستجوگران اسپانیایی در سال ۱۵۰۰ اولین جستجوها را در ناحیهٔ ساحلی کارائیب توسط ردریگو د باستیداس انجام دادند. کریستف کلمب در سال ۱۵۰۲ به سفر در حوالی کارائیب پرداخت. در ۱۵۰۸ واسکو نونز دی بلبوآ به فتح این منطقه از ناحیهٔ اورابا پرداخت. در ۱۵۱۳، وی اولین اروپایی ای بود که اقیانوس آرام را کشف کرد و آن را "Mar del Sur" یا «دریای جنوب» نامید که در واقع راه اسپانیایی ها را به پرو و شیلی باز کرد. در ۱۵۲۵، اولین شهر اروپایی در قارهٔ آمریکا ایجاد شد که «سنتا ماریا لا انتیگو دل دارین» نام داشت. امروزه در سازمان چوکو قرار دارد. عمدهٔ جمعیت این منطقه از صدها قبیله از چیبچان و «کاریب» بودند که امروزه به نام مردم کارائیبی شناخته می شوند که این افراد در واقع مورد حملهٔ اسپانیایی ها قرار گرفتند و در نتیجهٔ بیماری، استثمار و جنگ از لحاظ جمعیت شناسی کاهش شدیدی در جمعیت بومی منطقه ایجاد شد. در قرن ۱۶ اروپایی ها شروع به آوردن برده از آفریقا کردند. از زمان آغاز دورهٔ استثمار، شورش هایی بسیاری ضد اسپانیایی ها شکل گرفت که عمدتاً شکست خورده و توان تغییر اوضاع را نداشت. آخرین این شورش ها که خواستار استقلال کامل از اسپانیایی ها بود، بعد از استقلال سنت دومینگو در سال ۱۸۰۴ (که امروزه به هائیتی شناخته می شود) که باعث پشتیبانی از رهبران شورشی می شد در سال ۱۸۱۰ به وقوع پیوست: این شورش توسط سیمون بولیوار و فرانسیسکو دی سانتاندر با موفقیت انجام شد. سیمون بولیوار اولین رئیس جمهور کلمبیا و فرانسیسکو دی سانتاندر معاون رئیس جمهور شد و بعد از کناره گیری بولیوار، دی سانتاندر به عنوان دومین رئیس جمهور کلمبیا انتخاب شد. موفقیت کامل این شورش در سال ۱۸۱۹ اتفاق افتاد، زمانی که قلمروی سلطنتی گراندای نو جمهوری کلمبیای بزرگ شد و این کشور در واقع متحد اکوادور و ونزوئلا بود. پانامای امروزی که تا سال ۱۹۰۳ بخشی از کلمبیا بود نیز عضو این اتحادیه بود. تقسیمات سیاسی داخلی و ارضی باعث تجزیهٔ ونزوئلا و کیتو (اکوادور امروزی) در سال ۱۸۳۰ شد. در این زمان «سازمان کاندینامارکا» نام «نیوا گراندا» را برگزید که این نام را تا سال ۱۸۵۶ همچنان داشت و سپس نام آن به تغییر کرد. در سال ۱۸۶۳، «ایالات متحدهٔ کلمبیا ایجاد شد و این عنوان تا سال ۱۸۸۶ همچنان مورد استفاده بود تا اینکه این نام به جمهوری کلمبیا تغییر یافت. تقسیمات داخلی به همان صورت باقی ماند و برخی مواقع باعث بروز جنگ های داخلی خونین می شد که زمینه را برای تفکیک پاناما با حمایت ایالات متحده آمریکا در سال ۱۹۰۳ آماده کرد. بلافاصله بعد از آن، کشور اندکی به ثبات سیاسی رسید، اما درگیری ای خونین در اواخر دههٔ ۱۹۴۰ و اوایل ۱۹۵۰ که به "La Violencia" (» وایلنس") مشهور بود اوضاع را ناآرام کرد. دلیل این درگیری افزایش تنش ها بین گروه های چریکی بود که به دلیل قتل جورج الیسر گایتان در ۹ آوریل ۱۹۴۸ برآشفته شده بودند، این درگیری که بعدها بوگوتازو نام گرفت باعث کشته شدن بیش از ۱۸۰ هزار کلمبیایی شد. در سال ۱۹۹۱ یک قانون اساسی جدید جای قانون اساسی قبلی را که در سال ۱۸۸۶ تصویب شده بود گرفت که مجلس مؤسسان کلمبیا پیش نویس آن را تأیید کرد. این قانون اساسی دارای مفاد مهمی در ارتباط با موضوعات سیاسی، قومی، مردمی و حقوق جنسیتی بود که به تدریج به اجرا درآمد، با این وجود تضادها و موانع همچنان وجود داشتند. در دهه های اخیر تأثیرات ناخوشایند قاچاق دارو، جنگ های چریکی و شورشها مانند یا FARC و گروه های ضدشورش غیرقانونی و همچنین گروه های شبه نظامی مانند the "Autodefensas Unidas de Colombia" AUC که درگیر نبردهای مسلح بسیار خونین می شوند از جمله مشکلات دولت بوده است. صنایع قدرتمند دارویی در کلمبیا با جذب مناسب ارز خارجی خصوصاً از آمریکا باعث تعادل تراز تجاری این کشور شده، اما از طرف دیگر سران دارویی باعث بی ثباتی دولت در دههٔ ۱۹۸۰ شده و آمریکا کشور همسایه پاناما را مورد حمله قرار داد. در سال ۱۹۸۹، تا مانوئل نوریگا را که ارتباطاتی با قاچاق دارو داشته برکنار کند. گروه های شورشی مختلف اغلب با آدم ربایی و قاچاق دارو هزینه های خود را تأمین می کنند و در مناطق دور و روستایی وسیع اقامت دارند و در برخی موارد مانع ارتباط بین نواحی مختلف می شوند. از اوایل دههٔ ۱۹۸۹، تلاش ها برای برقراری مصالحه بین دولت و گروه های شورشی مختلف آغاز شده که یا با شکست مواجه شده یا تا حدودی توانسته جلوی این گروه ها را بگیرد. از جمله تلاش های اخیر در این زمینه در زمان ریاست جمهوری آندرس پاسترانا آرانگو بود که به مذاکره با FARC در فاصلهٔ سال های ۱۹۹۸ تا ۲۰۰۲ پرداخت. در اواخر دههٔ ۱۹۹۰، رئیس جمهور آندرس پاسترانا ترفندی ابتکاری به نام طرح کلمبیا را اجرا کرد که دو هدف آن اتمام نبردهای مسلح و اجرای روش های ضد مواد مخدر بود. عاملی که بیشترین تناقض را در این طرح داشت و هزینه های کمتری دربرمی گرفت، استراتژی ضد مخدر آن بود که شامل افزایش سم زنی هوایی برای از بین بردن گیاه کوکائین بود. بسیاری از بخش ها این فعالیت را مورد انتقاد قرار دارند که از آن جمله عنوان این مطلب بود که سم پاشی هوایی به سایر محصولات نیز صدمه می زند و بر سلامتی افرادی که در معرض این سموم ضد گیاه قرار دارند نیز آسیب وارد می کنند. منتقدین همچنین عنوان کردند که این طرح در واقع رویکردی نظامی به مشکلات دارد و ریشه در نابرابری های اجتماعی کشور دارد. در زمان ریاست جمهوری آلوارو اوریبه که قول داده بود بر FARC و سایر گروه های تبه کار فشار نظامی وارد کند، برخی شاخص های امنیتی بهتر شدند و آمار آدم ربایی کاهش یافت (از ۳ هزار ۷۰۰ در سال ۲۰۰۰ به سطح یک هزار و ۴۴۱ در سال ۲۰۰۴ رسید) و همچنین آمار آدم کشی نیز بین ژوئیه ۲۰۰۲ تا می۲۰۰۵ بیش از ۴۸٪ کاهش داشت. عنوان شده که این عوامل باعث بهبود وضعیت اقتصادی شده اند. تحلیل گران و منتقدان داخل کلمبیا بر این عقیده هستند که درجاتی از پیشرفت در زمینه های عنوان شده وجود داشته است، اما در مورد دلایل اصلی آن و صحت آن ها برخی مواقع اختلافاتی وجود دارد. برخی مخالفین راهکارهای امنیتی دولت را مورد انتقاد قرار داده اند و عنوان کرده اند که این راهکارها برای حل مشکلات بزرگ کلمبیا کافی نیستند و در واقع محیطی مساعد را برای ادامهٔ نقض حقوق بشر ایجاد کرده اند. لازم است ذکر شود که کلمبیا از لحاظ توسعهٔ خطوط هوایی خود اولین کشور در آمریکای جنوبی و دومین در سطح جهان است. هواپیمایی ملی کلمبیا نام دارد. پس از آن، خطوط هوایی در کلمبیا ایجاد شد. رئیس جمهور کلمبیا، خوان مانوئل سانتوس، روز جمعه ۲۵ مه ۲۰۱۸ اعلام کرد، کلمبیا به سازمان همکاری و توسعه اقتصادی (OECD) پیوسته است و با شروع هفته آینده یک شریک جهانی ناتو خواهد شد. وی طی سخنرانی تلویزیونی خود گفت: «ما هفته آینده در بروکسل این اقدام را رسمی می کنیم و ورود کلمبیا به ناتو به صورت شریک جهانی خیلی مهم است و ما تنها کشور آمریکای لاتین هستیم که از چنین امکانی برخوردار می شویم.» کلمبیا هر روز از سال یک فستیوال دارد. اغلب در زمان مشهورترین فستیوال ها در کلمبیا (مانند نمایشگاه کالی، کارنیوال بارانکیولا و فستیوال تئاتر Iberoamerican و همچنین فستیوال گل ها) است که توریستها به این کشور سفر می کنند. خیلی ها همچنین در زمان جشن کریسمس و جشن های استقلال کلمبیا به این کشور سفر می کنند. با وجود تهدیدات موجود در سفر به کلمبیا به دلیل وجود FARC و سایر گروه های چریکی در این کشور، طی سال های اخیر تعداد گردشگران در کلمبیا افزایش داشته است. دلیل اصلی این شرایط رویکرد سرسختانهٔ رئیس جمهور برای دور نگه داشتن گروه های شورشی از شهرهای بزرگ و سایر محل های اصلی جذب گردشگران بین المللی است. از زمان روی کار آمدن پرزیدنت اوریبه در سال ۲۰۰۲، وی با افزایش توان نظامی دولت و افزایش حضور نیروی پلیس توانسته امنیت و ثبات را در کلمبیا بالا برد؛ و این شرایط نتایج بسیار مثبتی برای اقتصاد کشور بوجود آورده است. بر اساس گزارش سازمان بین المللی گردشگری در سال ۲۰۰۴، کلمبیا در فاصلهٔ سال های ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۴ از لحاظ رشد جذب گردشگر در آمریکای جنوبی در مکان سوم قرار داشته است. (۲/۹٪) تنها پرو و سورینام رشد بیشتری از کلمبیا داشته اند. کلمبیا در مقایسه با سایر مناطق در آمریکا جنوبی دارای بیشترین تنوع فیزیکی در قلمرویش است. این کشور بخشی از «حلقهٔ آتش» اقیانوس آرام است که در واقع محلی زلزله خیز و در معرض آتشفشان است. سطح ارضی کلمبیا الگوهای پیچیده ای دارد. یک سوم غربی کشور از این لحاظ بسیار پیچیده است. این ناحیه از ساحل اقیانوس آرام در غرب شروع می شود و با عرض جغرافیایی ۵ درجهٔ شمالی به سمت شرق می رود که شامل صورت های گوناگونی است. در غربی ترین ناحیه، قسمت بسیار باریک و غیرممتد خط ساحلی اقیانوس آرام قرار دارد که در پشت آن Serranía de Baudó که کم پهناترین و کم ارتفاع ترین کوهستان کلمبیا است قرار دارد. بعد از آن ناحیهٔ وسیع و پست Río Atrato / ریو سنت جوئان قرار دارد که به عنوان جایگزین کانال پاناما، به عنوان یک مسیر بین اقیانوس آرام و اطلس پیشنهاد شده است. منطقهٔ کوهستانی اصلی غربی، کوردیلرا اکسیدنتال، نسبتاً مرتفع است و بلندی قلهٔ آن به ۱۳ هزار پا (۴ هزار متر) می رسد. درهٔ رودخانهٔ کائوکا، که ناحیهٔ کشاورزی مهمی است و چندین شهر بزرگ در آن قرار دارند، ناحیهٔ کوردیلرا اکسیدنتال را از ناحیهٔ پهناور کوردیلرای مرکزی جدا می کند. چنیدن قلهٔ برفی در ناحیهٔ کوردیلرای مرکزی وجود دارند که بلندی برخی از آن ها به ۱۸ هزار پا معادل ۵ هزار و ۵۰۰ متر می رسد. درهٔ برفی و گل آلود رودخانهٔ مگدالنا که مسیر حمل و نقلی مهمی است، ناحیهٔ کوردیلرای مرکزی را از ناحیهٔ کوردیلرای شرقی جدا می سازد. قله های کوردیلرای شرقی نسبتاً مرتفع هستند. حدود ارتفاعات این سلسله کوه ها با سیار کوهستان های کلمبیا تفاوت دارد و فرق آن این است که در این کوهستان چندین حوزهٔ رودخانهٔ وسیع وجود دارد. در شرق، ناحیهٔ کم جمعیت و مسطح تا شیبدار که حدوداً ۶۰٪ مساحت کشور را شامل می شوند، llanos نام گرفته اند. این منطقه عرضی کلمبیا شامل دومنطقهٔ کشور نمی شود: ناحیهٔ ساحلی پست کارائیب و Sierra Nevada de Santa Marta که هر دو در شمال کشور قرار دارند. زمین های پست غرب اغلب باتلاقی هستند و مردم کلمبیا مرداب های پوشیده از علف هرز این ناحیه را ciénagas نامیده اند. شبه جزیرهٔ گواخیرا در شرق نیمه بایر است. سیرا نوادا ناحیه ای مثلثی و پوشیده از صخره های برفی است که قسمت های شرقی این ناحیه را در برمی گیرد. نزدیکی کلمبیا به خط استوا بر آب و هوای این کشور تأثیر گذاشته است. نواحی پست همیشه داغ هستند. ارتفاعات بر دما تأثیر بسیاری دارند. دما با هر ۱۰۰۰ پا افزایش ارتفاع از سطح دریا(۳۰ متر) ۵/۳ درجهٔ فارنهایت معادل ۲ درجهٔ سانتیگراد کاهش می یابد. میزان بارش در کلمبیا در مناطق مختلف متفاوت است و به سمت جنوب کشور بارندگی بیشتر است. این قضیه خصوصاً در مورد نواحی پست شرقی درست است. به طور مثال بارندگی در شبه جزیرهٔ گواخیرا به ندرت از ۷۵ سانتیمتر در سال تجاوز می کند. با این حال در نواحی پر باران جنوبی معمولاً بیش از ۵۰۰ سانتیمتر بارندگی در سال وجود دارد. میزان بارندگی در سایر مناطق حدوداً در میان این دو است. ارتفاع نه تنها بر دما بلکه بر پوشش گیاهی نیز مؤثر است. در واقع ارتفاع یکی از مهم ترین عوامل مؤثر بر الگوی پوشش گیاهی در کلمبیا است. مناطق کوهستانی کشور را از لحاظ پوشش گیاهی وابسته به ارتفاع را می توان به چندین ناحیه تقسیم کرد، با این حال محدودهٔ ارتفاع هر ناحیه ممکن است به نسبت عرض متغیر باشد. الگوهای بارندگی نیز بر پوشش گیاهی تأثیر می گذارد. جنگل های پوشیده از بوته و درختچه ها در مناطق نسبتاً کم آب شمالی قرار دارند. در جنوب پوشش گیاهی بی درخت (حاره ای) قسمت llanos در کلمبیا را پوشش داده است. در مناطق بارانی در جنوب شرق کلمبیا باران های حاره ای باریده می شود. در کوهستان ها، الگوهای متناوب تسریع باران در مناطق کوه آلپ در واقع الگوهای پوشش گیاهی را پیچیده کرده است. مناطق بارانی کوهستان ها ممکن است سرسبز و پرآب باشد، در حالیکه طرف دیگر که باران ندارد ممکن است بسیار خشک باشد. مساحت وسیعی در کلمبیا برای کاشت گیاه کوکائین استفاده می شود. در سال ۲۰۰۴، ۱۱۴ هزار و ۱۰۰ هکتار از خاک کلمبیا زیر کاشت این گیاه بود و در واقع کلمبیا هر ساله توان تولید ۴۳۰ تن کوکائین را دارد. کشت کوکائین از جمله فعالیت های تجاری مهم در کلمبیا است و حتی زمین های دولتی نیز از جاه طلبی صاحبان و سران این تجارت در امان نمانده اند. قوهٔ مجریه در کلمبیا در راس ساختار حکومت قرار دارد. رئیس جمهور و معاون رئیس جمهور همراه با هم در یک انتخابات همگانی برای یک دورهٔ چهار ساله انتخاب می شوند؛ و رئیس جمهور هم رئیس دولت و هم رئیس کشوراست. در ۱۹ اکتبر ۲۰۰۵ قانون اساسی کلمبیا اصلاح شد و طبق قانون جدید رئیس جمهور می تواند در دو دورهٔ چهار سالهٔ متوالی سر کار بیاید. با این وجود، حاکمان بخش ها و شهردارها و سایر مقامات اجرایی برای یک دورهٔ سه ساله انتخاب می شوند و نمی توانند بلافاصله دوباره انتخاب شوند. در ۲۸ می ۲۰۰۶ رئیس جمهور آلوارو اوریبه ولز با ۶۲٪ آرا دوباره انتخاب شد و ۲۲٪ از مردم به کارلوس گاویریا دیاز از قطب مردمی و ۱۲٪ به هریشیو سرپا اوریبه از حزب لیبرال رأی دادند. قوهٔ مقننه: مجلس و شورای کلمبیا در واقع کنگرهٔ کلمبیا که شامل ۱۶۶ کرسی مجلس نمایندگان و ۱۰۲ کرسی مجلس سنای کلمبیا است. اعضای مجلس و سنا با انتخابات مردمی برای یک دورهٔ چهار ساله برگزیده می شوند. کلمبیا همچنین در کمیتهٔ ملت های آمریکای جنوبی عضو می باشد. هم زمان با اعضای کنگره، نمایندگان بخش ها و کنسول شهرها نیز انتخاب می شوند. قوهٔ قضائیه: طی دههٔ ۱۹۹۰، در شاخهٔ قضایی کلمبیا اصلاحات عمده ای صورت گرفت و در حال حاضر در حال تغییر از سیستم بازجویی مدار به یک سیستم خصمانه است. درقسمت هایی از نواحی کلمبیا که در آنجا قهوه کشت می شود و همچنین در شهر بوگوتا از سیستم خصمانه استفاده می شد و سایر نواحی کشور نیز در تاریخ اول ژانویه ۲۰۰۶ خواستار اجرای آن شدند. در راس سیستم قضایی کلمبیا دادگاه عالی عدالت قرار دارد و اعضاء توسط رئیس جمهور و کنگره تعیین می شوند. کلمبیا به ۳۲ بخش و یک ناحیهٔ مرکزی تقسیم می شود. بر اساس آمار اکثر کلمبیایی ها کاتولیک، اسپانیایی زبان و دورگه مستیزو (اروپایی-سرخ پوست) هستند. حدود ۲۵٪ از کلمبیایی ها از ریشهٔ خالص اروپایی هستند، ۱۲٪ از آن ها سیاه یا آمیخته ای از نژاد آفریقایی و اروپایی هستند. اجداد افراد سیاه پوست کلمبیایی برای کار در مزرعه به عنوان برده در دورهٔ استثمار به این کشور آورده شده اند. آن ها نقشی مهم در شکل گیری میراث فرهنگی کلمبیا داشته اند. حدود ۳درصد مردم کلمبیا آمیخته ای از نژاد سیاه و سرخ هستند. ۵درصد افراد این کشور نیز از نژاد خالص سرخ پوست هستند. بیش از دوسوم کلمبیایی ها در مناطق شهری زندگی می کنند- رقمی که بسیار بیشتر از میانگین جهانی است. نرخ باسوادی (۹۴٪) در کلمبیا نیز بسیار بالاتر از میانگین جهانی است و همچنین نرخ رشد جمعیت هم بالاتر از میانگین جهانی است. جمعیت جوان کلمبیا بسیار زیاد است و دلیل آن هم کاهش اخیر مرگ و میر نوزادان می باشد. حدود ۳۳٪ جمعیت کلمبیا چهارده سال یا کمتر سن دارند اما تنها ۴٪ مردم این کشور ۶۵ ساله یا مسن تر هستند. پس از یک دهه رشد اقتصادی مناسب (میانگین رشد تولیدات خالص داخلی بیش از ۴٪ در دورهٔ ۱۹۹۸–۱۹۷۰)، کلمبیا در سال ۱۹۹۹ دچار رکود اقتصادی شد (اولین رشد اقتصادی منفی سالانه از سال ۱۹۲۹)، و رفع این وضعیت بسیار وقت گیر و سخت بود. کمی تقاضای داخلی و خارجی، وضعیت سخت بودجهٔ دولت و درگیری های مسلح شدید داخلی از جمله مشکلات اقتصاد کلمبیا هستند. بر اساس شاخص های اقتصادی صندوق بین المللی پول که در سپتامبر ۲۰۰۶ انتشار یافت، پیش بینی شده است که میزان تولیدات ناخالص داخلی کلمبیا در سال ۲۰۱۹ به سقف ۳۵۵ میلیارد دلار آمریکا برسد. تورم در کلمبیا از سال ۲۰۰۴ زیر ۶٪ بوده است و بر اساس پیش بینی ها در سال ۲۰۰۶ به زیر ۵٪ می رسد. صادرات اصلی کلمبیا شامل کالاهای تولیدی (۳۲/۴۱٪ صادرات)، مواد نفتی (۲۸/۲۸٪)، زغال سنگ (۱۷/۱۳٪) و قهوه (۲۵/۶٪) است. کلمبیا همچنین بزرگ ترین صادرکنندهٔ بارهنگ به آمریکا است. کل واردات، صادرات و تراز تجاری کلمبیا در بالاترین میزان هستند و جاری شدن مبالغ بسیاری که از طریق صادرات بدست آمده اند باعث بهاگذاری مجدد ارزش پزو کلمبیایی شده است. مشکلات این کشور طیف گسترده ای شامل سیستم حقوق بازنشستگی، دارو و بیکاری دارد. بسیاری از نهادهای مالی بین المللی اصلاحات اقتصادی رئیس جمهور فعلی آلوارو اوریبه را مورد تقدیر قرار داده اند که از جملهٔ کارهای وی اقدام برای کاهش کسری بخش دولتی به زیر ۵/۲٪ تولیدات خالص داخلی است. سیاست اقتصادی دولت و استراتژی امنیت ملی باعث ایجاد اطمینان در اقتصاد شده است و در نتیجه رشد GDP کلمبیا در سال ۲۰۰۳ جزء بالاترین ها در آمریکای لاتین بود.بازار بورس کلمبیا کلمبیا با جمعیت ۵۰،۸۸۳،۰۰۰ نفر در سال ۲۰۲۰ سومین کشور پرجمعیت در آمریکای لاتین بعد از برزیل و مکزیک است. در اواسط قرن بیستم مهاجرت از مناطق روستایی به شهرها بسیار زیاد بود اما بعد از آن این روند کاهش یافته است. جمعیت شهری از رقم ۳۱٪ کل جمعیت در سال ۱۹۳۸ به سقف ۵۷٪ در سال ۱۹۵۱ و ۷۰٪ در سال ۱۹۹۰ رسید. در حال حاضر این رقم بیش از ۷۷٪ است. ۳۰ شهر در کلمبیا دارای جمعیت ۱۰۰ هزار نفر و بیشتر هستند. نه بخش پست شرقی که حدود ۵۴٪ مساحت کلمبیا را شامل می شوند، کمتر از ۳٪ جمعیت را در خود جای داده اند و تراکم جمعیتی آنجا کمتر از یک نفر در هر کیلومتر مربع است (دو نفر در هر مایل مربع). کلمبیا دارای جمعیت متنوعی است که نشاندهندهٔ تاریخ غنی این کشور و مردمانی است که از گذشته های دور در این ناحیه زندگی می کردند. آمیخته ای از گروه های اصلی مختلف اساس جمعیتی فعلی کلمبیا را تشکیل می دهند: مهاجران اروپایی، بومی ها، بردگان آفریقایی، آسیایی ها، اهالی خاورمیانه و سایر مهاجران اخیر. بسیاری از جمعیت بومی به جمعیت دورگه تبدیل شدند، اما ۷۰۰ هزار بومی باقی ماندهٔ فعلی از بیش از ۸۵ فرهنگ مختلف هستند. مهاجران اروپایی عمدتاً از مستعمره نشینان اسپانیایی بودند، اما گروه اندکی هم از هلند، آلمان، فرانسه، سویس، بلژیک و تعداد کمتری از لهستان، لیتوانی، انگلیس و کرواسی بودند که در زمان جنگ جهانی دوم و جنگ سرد مهاجرت کرده بودند. به طور مثال شهردار سابق بوگوتا آنتاناس موکاس فرزند مهاجران لیتوانی بود. آفریقایی ها در قرن ۱۶به عنوان برده به کلمبیا خصوصاً نواحی پست ساحلی این کشور آورده شدند و این انتقال تا قرن ۱۹ همچنان ادامه داشت. پس از پایان این قضیه، یک ایدئولوژی ملی مستیزاجا مشوق آمیزش بومی ها، اروپایی ها و جوامع سرخ پوست برای تشکیل هویت قومی دورگه شد. سایر مهاجران از آسیا، خاورمیانه خصوصاً لبنان، اردن، سوریه، چین، ژاپن و کره می باشند. اکثر جمعیت کلمبیا (۸۷٪) کاتولیک هستند. حدود ۹٪ پروتستان هستند. ۳ ٪ جمعیت خود را بی دین عنوان کرده اند. ۱٪ به آیین بومی معتقد هستند. کمتر از ۱٪ هم بودایی، مسلمان و معتقد به مورمن هستند. فستیوال بزرگ آتش کلمبیا دارای شبکه ای از بزرگراه های ملی می باشد که "Instituto Nacional de Vías" یا INVIAS (انستیتوی ملی راه های جاده ای) نهاد دولتی مسئول حفظ و نگهداری از آن ها است. بزرگراه سراسری آمریکا از کلمبیا عبور می کند و کشور را از شرق به ونزوئلا و از جنوب به اکوادور متصل می کند. اطلاعات کلی در دربارهٔ کشور کلمبیا ویکی پدیای انگلیسی
[ { "answer1": "پرچم فعلی کلمبیا زرد، آبی و قرمز است.", "answer2": "زرد نشان دهندهٔ غنای طلای کلمبیا است. آبی در واقع نشان دهندهٔ دو اقیانوسی هستند که در شمال و غرب کلمبیا قرار دارند. قرمز بیانگر خون سربازانی است که برای استقلال کلمبیا جنگیده و کشته شده اند و همچنین نشان دهندهٔ خون مسیح و اعتقادات مسیحی کلمبیایی هاست.", "distance": 195, "question": "پرچم کلمبیا چه رنگ هایی دارد و این رنگ ها نماد چه چیزهایی هستند؟" }, { "answer1": "رئیس جمهور کلمبیا، خوان مانوئل سانتوس، روز جمعه ۲۵ مه ۲۰۱۸ اعلام کرد، کلمبیا به سازمان همکاری و توسعه اقتصادی (OECD) پیوسته است", "answer2": "با شروع هفته آینده یک شریک جهانی ناتو خواهد شد.", "distance": 130, "question": "کلمبیا چه زمانی به عضویت سازمان همکاری و توسعه اقتصادی درآمد و همچنین در آن زمان به عنوان چه شریکی وارد ناتو شد؟" }, { "answer1": "در سال ۱۸۸۶ نام کنونی را برگزید: جمهوری کلمبیا.", "answer2": "این نام سپس توسط جمهوری بزرگ کلمبیا که بوسیلهٔ اتحادیهٔ ونزوئلا، گرانادای نو و اکوادور تشکیل شده بود بکار رفت.", "distance": 296, "question": "تغییر نام کشور کلمبیا از چه زمانی به جمهوری کلمبیا تغییر یافت و چه زمانی این نام بوسیله جمهوری بزرگ کلمبیا استفاده شد؟" }, { "answer1": "در داخل کلمبیا دو فرهنگ با سیستم بسیار پیچیدهٔ کاسیکازگو تایروناها در اقیانوس اطلس و میوسکاها در ارتفاعات اطراف بوگوتا بودند", "answer2": "در اولین هزارهٔ قبل از میلاد، گروه های سرخ پوست سیستم سیاسی کاسیکازگوها را ایجاد کرده که در آن در رأس هرم قدرت کاسیکها قرار داشتند.", "distance": 132, "question": "در کلمبیا چه کسانی در راس قدرت در سیستم سیاسی کاسیکازگوها قرار داشتند و همچنین چه فرهنگ هایی در کلمبیا این سیستم را ایجاد کرده بودند؟" }, { "answer1": "در سال ۲۰۰۴، ۱۱۴ هزار و ۱۰۰ هکتار از خاک کلمبیا زیر کاشت این گیاه بود و در واقع کلمبیا هر ساله توان تولید ۴۳۰ تن کوکائین را دارد.", "answer2": "صادرات اصلی کلمبیا شامل کالاهای تولیدی (۳۲/۴۱٪ صادرات)، مواد نفتی (۲۸/۲۸٪)، زغال سنگ (۱۷/۱۳٪) و قهوه (۲۵/۶٪) است.", "distance": 3220, "question": "کشت گیاه کوکائین در چه مساحتی از کلمبیا انجام می شود و چه میزان کوکائین سالانه از آن برداشت میشود و همچنین صادرات اصلی کلمبیا شامل چه مواردی است؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
296
: سیستم عامل موبایل سیستم عامل موبایل نوعی سیستم عامل است که مخصوص دستگاه های قابل حمل از جمله تبلت، تلفن هوشمند و دستیار دیجیتال شخصی می باشد و کنترل این نوع دستگاه ها را برعهده دارد! این نرم افزار در اصل شبیه به سیستم عامل مایکروسافت ویندوز، لینوکس یا مک اواس ده می باشد که کنترل یک رایانه رومیزی یا لپ تاپ را بر عهده دارند. با این حال، آن ها در حال حاضر تا حدود زیادی ساده ترند، و بیشتر با نسخه هایی که امکان کار ارتباط با امواج بی سیم با پهنای باند بالا را دارند، ساخته شده اند یا همچنین قابلیت اتصال به شبکه محلی را دارند. همچنین برخی از این انواع نیز دارای فرمت های چند رسانه ای موبایل، و روش های ورودی متفاوت هستند. نمونه بارز سیستم های عامل از این نوع در حال حاضر بر روی تلفن های همراه هوشمند اسمارت فون قرار دارند، دستیاران دیجیتال (Digital assistant) رایانه های جیبی (PDA)ها، تبلت، یا آنچه اغلب به عنوان ابزارهای هوشمند گفته می شود استفاده می گردد، که همچنین ممکن است شامل سامانه توکار، یا دیگر دستگاه های تلفن همراه و دستگاه های بی سیم باشد. اندروید در حال حاضر پرطرفدارترین سیستم عامل موبایل است که توسط شرکت گوگل برای موبایل ها و تبلت ها ارائه شده است. اندروید بر پایهٔ سیستم عامل لینوکس طراحی و ساخته شده است. واژهٔ اندروید به معنای روبات کوچک و شبه انسانی است که به وسیلهٔ کامپیوتر کنترل می شود و می توان در فارسی واژهٔ شبه انسان را برای آن برگزید. اندروید در آغاز شرکت کامپیوتری کوچکی بود که توسط فردی به نام اندی روبین و سه تن از همکارانش پایه گذاری شده بود. فعالیت این شرکت در راستای تولید نرم افزار و برنامه های کاربردی برای موبایل بود که در این راه موفقیت بسیاری کسب کرده بود. در سال ۲۰۰۵، گوگل امتیاز اندروید را از این شرکت خریداری کرد و پس از آن اندی روبین را به سمت قائم مقام این شرکت و مسئول پروژه های مربوط به اندروید برگزید. تیم مسئول پروژه، طراحی نوعی پلت فرم موبایل مبتنی بر سیستم عامل لینوکس را آغاز کرد و در سال ۲۰۰۷، گوگل خبر از یک تحول بزرگ در صنعت موبایل داد. در این سال به کوشش و پیگیری گوگل، اتحادیه ای با نام Open Handset Alliance با عضویت بیش از ۳۰ شرکت فعال در زمینهٔ تولید نرم افزارهای موبوط به موبایل و تولیدات مشابه تشکیل شد و این اتفاق به سرعت توجه بسیاری از شرکت های بزرگ جهان مانند سامسونگ، ال جی، اچ تی سی و … را به خود جلب کرد. در اکتبر ۲۰۰۸، اولین موبایل اندروید جهان توسط شرکت اچ تی سی به نام T-mobile طراحی و تولید شد. این فناوری به سرعت توجه بسیاری از شرکت های تولیدکنندهٔ موبایل در سراسر جهان را به خود جلب کرد و طولی نکشید که حلقه طرفداران اندروید بسیار گسترده شد. اندروید بر پایه هسته لینوکس ساخته شده است. ابزارهای مختلف آن به راحتی برای کاربران قابل دسترس است و توسط گوگل حمایت می شود. این سیستم عامل از فرمت های مختلف فایل های مولتی مدیا مانند MPEG-4، H.264، MP3، AAC, GIF, JPEG, PNG, AMR و از تمامی شبکه های ارتباطی مورد نیاز کاربران موبایل مانند GSM/EDGE, CDMA, EV-DO, UMTS، بلوتوث و wifi پشتیبانی می کند. رابط کاربری سیستم عامل اندروید و بیشتر برنامه های آن با زبان جاوا و پایتون نوشته شده است. اما از آن جا که این سیستم عامل Java Virtual Machine ندارد، برای اجرای این برنامه ها کدهای جاوا باید به کدهای Dalvik تبدیل شوند و سپس توسط Dalvik Virtual Machine اجرا شوند. فایل های گرافیکی اندروید همچون لینوکس به وسیلهٔ OpenGL پردازش می شوند. مرورگر پیش فرض اندروید بر اساس فریم ورک اوپن سورس WebKit طراحی و توسعه یافته است و در نسخه های جدیدتر این سیستم عامل گوگل، مرورگر کروم را که سرعت بالاتری دارد به مرورگر اندروید اضافه کرده است. موبایل های مجهز به سیستم عامل اندروید، از تمامی سخت افزارهای رایج مانند GPS و دوربین های با کیفیت بالا پشتیبانی کرده و از نرم افزار SQLite برای ذخیره و مدیریت داده ها استفاده می کند. اندروید هم چنین از HTML5 پشتیبانی می کند و توسعهٔ برنامه های کاربردی در آن به راحتی انجام پذیر است. جدیدترین اندروید ارائه شده تا به امروز نسخه ۱۰ «اندروید کیو» می باشد آی او اس سیستم عامل انحصاری محصولات اپل است که برای اولین بار در سال ۲۰۰۷ به همراه آیفون ارائه شد. استیو جابز از همان ابتدا مرزهای خویش را با دیگر شرکت های جهان مشخص کرد و برای اجتناب از هر گونه دعوی حقوقی علامت iOS را از سیسکو دریافت کرد. iOS بر مبنای رابط کنترل چند لمسی طراحی شده است. برای جابه جایی صفحات در سیستم عامل بایدیک انگشت را روی نمایشگر کشید و با دو بار کشیدن انگشت می توان روی صفحات زوم کرد. ساختار اولیهٔ آی او اس از چهار لایهٔ core, coreos media layer, services و cocoa touch تشکیل شده و در نسخه های multi tasking 5,4 و پردازش ابری به آن افزوده شد. iOS از نظر ساختار و هستهٔ اولیه، شباهت بسیاری به macos دارد. این سیستم عامل از مرورگر سافاری برای جستجو در وب و از برنامهٔ Files برای مدیریت فایل ها، دفترچهٔ تلفن، پخش فرمت های صوتی و تصویری و اجرای اپلیکیشن ها استفاده می کند. شرکت اپل در سال ۲۰۰۸، اپ استور را راه اندازی کرد که با استقبال بسیار خوبی از سوی کاربران رو به رو شد. اپ استور تا فوریه ۲۰۱۲ بیش از هفتصد و بیست و پنج هزار و هفتصد اپلیکیشن ارائه کرده است که تعداد دانلودهای آن حدود ۲۵ میلیارد بار بوده است. همین نکته نشان می دهد که کاربران iOS با سرعت زیادی در حال افزایش هستند و اپل نیز همیشه محصولات خود را جزو برترین ها معرفی کرده است. این تعریف و تمجیدها سبب شده است که انتظارها روز به روز از این برند بیشتر شود و البته اپل هم تا حدودی توانسته است با ارائه آخرین نسخهٔ iOS، رقبای سرسخت خود را ساکت کند. اجرای برنامه های اصلی و جانبی موبایل با صدا، ارسال پیامک بعد از رد تماس، تماس ویدئویی با اینترنت سیم کارت، خواندن صفحات وب به صورت آفلاین و ایجاد نقشه های سه بعدی، بخشی از تلاش اپل برای این ارائه بی کم وکاست آخرین شاهکارش است. یکی از ویژگی های مهم iOS، منحصربه فرد بودن آن است. علاوه بر این که خود سیستم عامل در انحصار محصولات اپل است، برنامه های آن صرفاً برای iOS و ARM نوشته می شوند. مرورگر وب سافاری، برنامه های کاربردی وب را با دیگر مرورگرهای وب پشتیبانی می کند و برنامه های بومی برای دستگاه های در حال اجرای iOS و بعد از راه appstore قابل دریافت هستند. یک مرکز بازی برای این سیستم عامل در نظر گرفته شده است که علاوه بر ارائهٔ بازی های متنوع، بازی های آنلاین چند نفره منتشر می کند و کاربران را قادر می سازد تا از راه شبکه های اجتماعی، دوستان خود را دعوت به بازی کنند، امتیازهای خود را پیگیری کنند و در leaderboard به مقایسه با رقبای خود بپردازند. اپل آخرین نسخهٔ آی او اس را به تازگی به کاربران خود معرفی کرده است. iOS از زمان معرفی اولین نسخهٔ خود، تغییرات بسیاری را پذیرفته است و حالا iOS6 با بیش از دویست کارایی برای تمامی نسخه های آیفون قابل دسترس است. می توان گفت تمام قسمت عمدهٔ برنامه های iOS شامل سیری، شبکه های اجتماعی، سافاری، اشتراک گذاری تصاویر، برنامهٔ Accessibility و بسیاری از برنامه های اصلی و جانبی در iOS6 آپدیت شده و امکانات جدیدی را دریافت کرده است. البته از نظر بعضی از کاربران و کارشناسان بسیاری از این پیشرفت ها باید مدت ها پیش صورت می گرفت و هنوز بعضی از برنامه های iOS برای کاربران اندروید معمولی و پیش پا افتاده است. اما به هر حال اپل با معرفیIOS10 گام بزرگی در پیشبرد برنامه های خود برداشته و هم چنان در ردهٔ برترین سیستم عامل های موبایل می درخشد. جدیدترین IOS ارائه شده تا امروز هم نسخه IOS 11 می باشد سیستم عامل ویندوز فون برای اولین بار در سال ۲۰۱۰ توسط شرکت مایکروسافت برای موبایل های هوشمند طراحی و عرضه شد. رابط کاربری ویندوز فون، مترو نام دارد که نسبت به ویندوز موبایل از سرعت و دقت بالاتری برخوردار است. این سیستم عامل از یک صفحهٔ کلید مجازی برای تایپ استفاده می کند و امکان اتصال کیبورد فیزیکی را هم به موبایل فراهم کرده است. ویندوز فون ۷، از مرورگر مایکروسافت ایج بر پایهٔ مایکروسافت ایج ویندوز۱۰استفاده می کند؛ این مرورگر تا شش صفحه را می تواند هم زمان لود کند، امکان ذخیرهٔ عکس های موجود در صفحات را دارد و مولتی تاچ نیز هست. هم چنین امکان جستجوی یک واژه در صفحهٔ لودشده نیز وجود دارد. این مرورگر هم چنین می تواند جدا از هستهٔ سیستم عامل ویندوز فون به روزرسانی شود. این سیستم عامل ابتدا به عنوان یکی از برترین سیستم عامل های موبایل در میان کاربران مطرح شد و قرار بود به عنوان یکی از رقبای جدی اندروید و آی او اس، دنیای اسمارت فون ها را در دست بگیرد اما طولی نکشید که در هیاهوی بازار سیستم عامل ها گم شد. شاید به همین دلیل بود که مایکروسافت تصمیم گرفت ویندوز فون ۸ را با کارایی های بالاتر عرضه کند. ظاهراً ویندوز فون ۱۰ از هستهٔ اصلی ویندوز ۱۰ استفاده کرده است و شباهت های بسیاری هم به آن دارد. پردازشگرهای چند هسته ای تا ۶۴ هسته، پشتیبانی از کارت حافظهٔ SD، بازی های گرافیکی با کیفیت بالا، فناوری VOIP که درون سیستم عامل اعمال شده و آپدیت اتوماتیک اپلیکیشن ها و… بخشی از امکانات این سیستم عامل است. به نظر می رسد با این شرایط، ویندوز فون رقیب سرسختی برای اندروید و iOS خواهد بود. این سیستم عامل در حال حاضر در حال رشد بسیار سریع است و حدود به ۸۰ درصد گوشی های وینفون توسط نوکیا تولید می شد استفاده بهتر از پردازنده های گرافیکی و مرکزی باعث شده این سیستم عامل حتی در سخت افزارهای ضعیف تر از رقبای اندرویدی خود در سرعت عملکرد پیشی بگیرد. در وینفون ۸ برای بار دیگر بر ادامه رابط کاربری بر مبنای نوار مترویی پافشاری شده در نسخه ۸ از این سیستم عامل امکان تغییر ساز کاشی ها وجود دارد، همچنین به لطف پشتیبانی بهتر گرافیکی در این نسخه این رابط کاربری بسیار روان زیبا و چشم نواز است. با فاصله نه چندان دور (اوائل سال۲۰۱۵) نسخه ۱۰ عرضه شد که از امکانات جدیدی همچون تسلط روی رنگ های نمایشی توسط نمایشگر و مرکز اطلاع رسانی بهره و… برده بود. پیش بینی می شد با این پشتیبانی قوی از سخت افزار و حامیانی همچون نوکیا، این سیستم عامل آینده ای درخشان داشته باشد. آخرین نسخه های این سیستم عامل حتی اگر با فاصله کمی از هم منتشر شده باشد، سعی کرده است که برنامه های خود را کاملاً به روزرسانی کند. ارسال پیامک در ویندوز فون با ارسال پیامک در شبکه های اجتماعی ادغام شده است و امکان تبدیل کلام به نوشتار در فرستادن پیامک وجود دارد. سرویس های هات میل، جیمیل و یاهو میل به صورت پیش فرض برای این سیستم عامل طراحی شده اند و دیگر سرویس های ایمیل را می توان روی گوشی هایی که مجهز به ویندوز فون هستند، تنظیم و از آن ها استفاده کرد. یکی از مهم ترین ویژگی های ویندوز فون، انتقال فایل های رسانه ای از کامپیوتر به موبایل با استفاده از برنامهٔ Zunefor Windows Phone است. این نرم افزار تمامی فایل های صوتی و تصویری موبایل را نمایش می دهد و امکان آپلود یا اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی هم با اسفاده از آن وجود دارد. بازی های برنامه ریزی شده برای ویندوز فون در نوع خود جدید و با کیفیت هستند و کاربران از راه مارکت پلیس می توانند تازه ترین بازی ها، موزیک ویدئوها و اپلیکیشن ها را دریافت کنند. ویندوز فون ۸، نسخهٔ ای از این سیستم عامل است که مهم ترین ایراد آن عدم پشتیبانی مناسب از نسخه های پیشین است. با این حال مایکروسافت مدتی پیش آپدیت ویندوز فون جدید این شرکت که کاربران مدت ها در انتظارش بودند را معرفی کرد به همراه آپدیت ویندوز فون مانگو، آپدیت Marketplace ویندوز فون هم ارائه شد و کاربران این سیستم عامل می توانند آخرین اپلیکیشن های ویندوز فون را روی اسمارت فون های خود نصب کنند. شاید تعداد کاربران این سیستم عامل به پای اندروید و iOS نرسد، اما به هر حال بخشی از موبایل های جدید معرفی شده به بازار دارای ویندوز فون هستند و قطعاً ارائه آپدیت های مورد نیاز آن ها الزامی خواهد بود. آخرین ویندوز فون ارائه شده تا به حال نسخه ویندوز ۱۰ موبایل می باشد که تغییرات زیادی نسبت به نسخه های قبل خود کرده است و اپدیت ان برای اسمارت فون های قبلی خود هم ارائه شده است سیمبین یکی دیگر از سیستم عامل های موبایل است که تا مدت ها توسط شرکت های معتبر دنیا مانند سامسونگ، سونی اریکسون، پاناسونیک و نوکیا مورد استفاده قرار گرفت تا این که در سال ۲۰۰۸، نوکیا سهام آن را به طور کامل از شرکت انگلیسی سیمبین خریداری کرد و این سیستم عامل پس از آن انحصار توسط موبایل های نوکیا به کار رفته است. این سیستم عامل در ابتدا ساختار بسیار ساده ای داشت و از برنامه های محدودی پشتیبانی می کرد. اما موبایل هایی که با این فناوری تولید می شدند، با وجود قیمت بالا با استقبل بسیاری از سوی کاربران موبایل رو به رو شدند. موبایل های فراوانی که از سوی شرکت های سونی، نوکیا، فوجیتسو، موتورولا و زیمنس به بازار عرضه شد و به دلیل فروش بالا، برنامه نویسان آن تصمیم گرفتند؛ نرم افزارهای بیشتری برای این سیستم عامل طراحی کنند. شرکت های بسیاری در توسعه و پیشرفت نرم افزاری این سیستم عامل دخیل بوده اند، اما در نهایت نوکیا با خرید امتیاز آن توانست آن را به عنوان سیستم عامل انحصاری موبایل های خود معرفی کند. هم اکنون بسیاری از موبایل هایی که در ایران وجود دارند از این سیستم عامل استفاده می کنند. سیمبین سیستم عاملی است که به دلیل انعطاف پذیری زیاد قابلیت ارائه بالاترین کارایی را با کمترین امکانات سخت افزاری دارد. به همین دلیل معمولاً یک موبایل با سیستم عامل سیمبین با کمبود حافظه مواجه نخواهد شد. یکی دیگر از ویژگی های مثبت سیمبین، پایداری بالای آن است. دلیل این پایداری این است که زمانی که از پردازنده استفاده نمی شود، سیستم به طور خودکار در حالت خاموشی قرار می گیرد؛ بنابراین در مصرف باتری و دیگر منابع سخت افزاری تا حد زیادی صرفه جویی می شود. برنامه های سیمبین با زبان های برنامه نویسی گوناگونی مانند، جاوا، WML Script، جاوا اسکریپت، پایتون و چند زبان فرعی دیگر نوشته می شود، اما مهم ترین زبان استفاده شده در این سیستم عامل C++ است. در واقع اولین و مهم ترین زبان برنامه نویسی سیمبین، C است و دلیل آن کارکرد بسیاری خوب این زبان از لحاظ سرعت و دقت اجرا است. سیمبین تاکنون روی دو رابط کاربری S60 و UIQ ارائه شده است که البته رابط کاربری مهم آن S60 است که در آن می توان از برنامه های نوشته شده بر اساس Java MIDP، پایتون و ++C استفاده کرد. Micro Kernel Architecture هستهٔ اولیهٔ سیمبین را تشکیل می دهد. این هسته دارای عناصر مهم مدیریت حافظه و زمان بندی است و از عناصر شبکه و فایل های سیستمی پشتیبانی نمی کند. در این شرایط سرورهای خارجی وظیفهٔ کنترل اوضاع را بر عهده دارند و این کار باعث می شود سرعت سیستم عامل تحت تأثیر انجام وظایف متفرقه کند نشود. سیستم عامل سیمبین تاکنون در نسخه های فراوانی ارائه شده که آخرین و پیشرفته ترین آن ها به نام های Anna و Belle در سال ۲۰۱۱ با امکانات بسیاری عرضه شده اند. هر چند نمی توان با اطمینان گفت که سیمبین به طور کامل خواسته های کاربرانش را برآورده کرده است، اما به هر حال این سیستم عامل جزو برترین سیستم عامل های حال حاضر موبایل است و نوکیا قصد دارد با ارائه پلت فرم Symbian3 اعتبار پیشین خود را دوباره به دست آورد. سیستم عامل بلک بری را شرکت بلک بری(RIM سابق) برای اسمارت فون های این شرکت طراحی کرده است. این سیستم عامل در ابتدا به دلیل بی رقیب بودن در پست الکترونیک مورد توجه قرار گرفت و پس از آن هنگامی که قابلیت های مجازی دنیای تجارت به آن اضافه شد، توجه بسیاری از کاربران حرفه ای موبایل در سراسر جهان را به خود جلب کرد. اگر چه وسعت برنامه ها و بازی های این سیستم عامل به پای اندروید و سیستم عامل های دیگر نمی رسد، اما امکانات بسیار خوبی مانند برقراری ارتباطی آسان میان موبایل و کامپیوتر، قابلیت کار با شبکه های اجتماعی، فروشگاه مجازی دنیای تجارت و سازگاری با بیشتر سرویس های ارسال و دریافت پیام، این سیستم عامل را به یکی از محبوب ترین سیستم عامل های موبایل به ویژه نزد کاربرانی که از موبایل استفاده های مالی و تجاری می کنند، بدل کرده است. بادا سیستم عاملی است که توسط شرکت سامسونگ الکترونیک برای موبایل های این شرکت طراحی شده است. بادا در زبان کره ای به معنای «دریاست» و اشاره به گستردگی برنامه ها و نرم افزارهای به کار رفته در آن دارد. اولین نسخهٔ این سیستم عامل در سال ۲۰۱۰ و نسخهٔ دوم آن در سال ۲۰۱۱ معرفی شد. بادا اگر چه از لحاظ فناوری های پیشرفته قابل مقایسه با اندروید و iOS نیست اما به دلیل این که موبایل های عرضه شده با این سیستم عامل با قیمت کم تری وارد بازار می شوند، مورد توجه بسیاری قرار می گیرند. بادا به تازگی فروشگاهی برای عرضهٔ نرم افزارهای خود راه اندازی کرده است که کاربران می توانند آخرین اپ ها را از آن جا دانلود کنند. بادا بر پایهٔ هستهٔ لینوکس Free BSD و Open BSD ایجاد شده است، از فلش ۹ پشتیبانی می کند و رابط کاربری آن قابلیت مانور زیادی به برنامه نویسان داده است. موبایل های دارای این سیستم عامل از فرایند چند لمسی پشتیبانی می کنند و در مجموع به عنوان یک موبایل دارای سیستم عامل نسبتاً ارزان، طرفداران زیادی در میان کاربران موبایل دارد. اوبونتو یکی دیگر از سیستم عامل های موبایل است که توسط شرکت کانونیکال طراحی شده است. این شرکت پیش از این نیز سیستم عامل اوبونتو را برای رایانه های شخصی بر پایه لینوکس طراحی نموده بود. این سیستم عامل از نظر طراحی و هسته برنامه نویسی شباهت های زیادی با سیستم عامل اندروید دارد. قرار شده است اولین نسخه از این سیستم عامل در سال ۲۰۱۴ به صورت رسمی معرفی شود این سیستم عامل در ابتدا نسخه ای را برای گوگل نکسوس عرضه می نماید. سپس در سال ۲۰۱۴ اولین نسخهٔ رسمی اش را عرضه می کند. از مزایای این سیستم عامل می توان به متن بازبودن، و رایگان بودن همراه با برنامه های کاربردی زیاد اشاره کرد. در مراسم معرفی این سیستم عامل Shuttleworth گفت سیستم عامل اوبونتو فون برای تلفن های ارزان قیمت طراحی شده تا تجربه ای روان تر را در اسمارت فون های ارزان قیمت را در اختیار کاربران بگذارند. او انتظار دارد این اسمارت فون ها از این سیستم عامل مانند دیگر سیستم عامل لینوکسی، یعنی اندروید استقبال کنند. اوبونتو فون دو حالت ضعیف که روی دستگاه هایی که پردازنده A9 ARM و رم ۱ گیگابایت دارند اجرا می شود و یک حالت دیگر که قوی (سنگین) نام دارد و روی دستگاه های گران قیمت اجرا شده. Shuttleworth همچنین گفت که اوبونتو بازارهای نو ظهور را با پیشنهاد یک مجموعه کمتر، هدف گرفته است. لوازم جانبی موبایل
[ { "answer1": "اندروید بر پایهٔ سیستم عامل لینوکس طراحی و ساخته شده است.", "answer2": "اندروید در حال حاضر پرطرفدارترین سیستم عامل موبایل است که توسط شرکت گوگل برای موبایل ها و تبلت ها ارائه شده است.", "distance": 113, "question": "سیستم عامل اندروید بر چه پایه ای ساخته شده و کدام شرکت آن را برای موبایل ها و تبلت ها ارائه داده است؟" }, { "answer1": "مرورگر پیش فرض اندروید بر اساس فریم ورک اوپن سورس WebKit طراحی و توسعه یافته است", "answer2": "در سال ۲۰۰۸، نوکیا سهام آن را به طور کامل از شرکت انگلیسی سیمبین خریداری کرد و این سیستم عامل پس از آن انحصار توسط موبایل های نوکیا به کار رفته است.", "distance": 7516, "question": "آیا مرورگر پیش فرض اندروید بر اساس فریم ورک اوپن سورس است و کدام شرکت سیمبین را به صورت انحصاری برای گوشی های خود استفاده می کرد؟" }, { "answer1": "استیو جابز از همان ابتدا مرزهای خویش را با دیگر شرکت های جهان مشخص کرد و برای اجتناب از هر گونه دعوی حقوقی علامت iOS را از سیسکو دریافت کرد.", "answer2": "بادا در زبان کره ای به معنای «دریاست» و اشاره به گستردگی برنامه ها و نرم افزارهای به کار رفته در آن دارد.", "distance": 10182, "question": "چه کسی علامت iOS را از سیسکو دریافت کرد و سیستم عامل بادا در زبان کره ای به چه معناست؟" }, { "answer1": "هم چنین امکان جستجوی یک واژه در صفحهٔ لودشده نیز وجود دارد.", "answer2": "در واقع اولین و مهم ترین زبان برنامه نویسی سیمبین، C است و دلیل آن کارکرد بسیاری خوب این زبان از لحاظ سرعت و دقت اجرا است.", "distance": 4933, "question": "آیا در سیستم عامل ویندوز فون امکان جستجو در صفحه وجود دارد و چه زبانی در سیستم عامل سیمبین برای سرعت و دقت بالا استفاده می شد؟" }, { "answer1": "رابط کاربری ویندوز فون، مترو نام دارد که نسبت به ویندوز موبایل از سرعت و دقت بالاتری برخوردار است.", "answer2": "سیستم عامل اوبونتو فون برای تلفن های ارزان قیمت طراحی شده تا تجربه ای روان تر را در اسمارت فون های ارزان قیمت را در اختیار کاربران بگذارند.", "distance": 8658, "question": "رابط کاربری ویندوز فون چه نام دارد و اوبونتو برای چه نوع تلفن هایی طراحی شده است؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
297
: چندهمسری چندهمسری یا چندکامی وضعیتی است که در آن زن یا مرد بیش از یک همسر دارند. چندهمسری شامل دو نوع چندزنی و چندشوهری می شود. چندزنی حالتی است که در آن مرد در یک زمان با چند زن ازدواج کند. چندشوهری حالتی است که زن به طور هم زمان دو شوهر یا بیشتر داشته باشد. چندهمسری در مسیحیت (جز برخی فرقه ها مثل مورمون ها) مًمنوع است؛ در حالی که در هندوگرایی، یهودیت و اسلام، چندزنی با شرایط خاص جایز شمرده می شود. در بیشتر کشورهای توسعه یافته زندگی زناشویی فقط به صورت تک همسری است و مرد یا زن به طور قانونی نمی توانند در یک زمان با بیش از یک نفر ازدواج کنند. اما چندهمسری هنوز جایگاه خود را در بسیاری از جوامع و فرهنگ ها حفظ کرده است. مفهوم دقیق چندهمسری چندان روشن نیست و این به فقدان تعریف دقیق از «همسر» بازمی گردد. معمولاً تعریف همسر در چندهمسری به روابطی محدود نمی شود که توسط دولت به رسمیت شناخته شده اند. اما این که دقیقاً چه نوع رابطه ای را می توان «همسری» در نظر گرفت به درستی مشخص نیست. در سوسیوبیولوژی و جانورشناسی اصطلاح چندهمسری به هر نوع جفت گیری چندگانه اشاره دارد. در جانوران چندهمسر وجود صفاتی در جنس نر که شانس او برای همسری با ماده های متعدد را افزایش دهد مزیت تکاملی بزرگی به حساب می آید. اما در جانوران ماده وجود صفاتی که باعث جذب نرهای متعدد شود یا مزیت اندکی دارد یا اصلاً مزیتی محسوب نمی شود. چون جنس ماده در طول یک فصل باروری فقط قادر به یک بار تولید مثل است اما جنس نر می تواند تعداد زیادی ماده را بارور کرده و ژن های خود را به افراد زیادی از نسل بعد انتقال دهد. در این نوع جانوران فشار تکاملی در جهت انتخاب صفاتی حرکت می کند که به جنس نر کمک کند تا همسران بیشتری داشته باشد و این موجب ایجاد ویژگی های متفاوت در نر و ماده می شود. بخشی از این صفت ها به رقابت میان نرها و بخشی نیز به رقابت برای جلب نظر ماده ها مربوط می شود. برخی صفات به جنس نر کمک می کند تا از قلمرو و حرمسرای خود در مقابل نرهای دیگر دفاع کند. مثل اندازه بزرگتر یا داشتن سلاح بهتر مثل شاخ بزرگ که موجب موفقیت در رقابت میان نرها می شود. اما در مورد صفاتی که موجب جلب نظر ماده ها و انتخاب جفت می شود مسئله پیچیده تر است. ماده ها اصولاً نری را انتخاب می کنند که جفت گیری با او به تولید فرزندی با بیشترین شانس بقا بینجامد. به همین دلیل است که ماده ها نرهای نیرومندتر و تندرستتر را به شوهری برمی گزینند چون آن ها ژن های سالم بیشتری دارند. اما در برخی موارد خلاف این صادق است. پروبال رنگارنگ جنس نر طاووس و قرقاول شانس بقای آن ها را به شدت کاهش می دهد و یک صفت کاملاً منفی محسوب می شود. اما چرا طاووس ماده به طاووس نری علاقه دارد که چنین پرهای بزرگ و رنگارنگی دارد؟ دو فرضیه برای حل این تعارض ارائه شده است. فرضیه «پسر سکسی» بیان می دارد که در گذشته این صفات شانس زنده ماندن را افزایش می داده اند. یعنی در دوره ای خاص به دلیل شرایط محیطی خاصی طاووس های نری که پروبالی کمی بزرگتر یا کمی رنگارنگتر داشته اند بیشتر زنده می مانده اند و به همین دلیل ماده ها بیشتر آن ها را انتخاب می کردند. اما وقتی که این صفت شیوع پیدا کرد و اغلب طاووس های نر صاحب پروبال بزرگ و رنگارنگ شدند ماده ها باز هم به انتخاب خود ادامه دادند و باعث تشدید و تقویت این صفت به شکل افراطی شدند. ماده هایی که اینچنین رفتار نمی کردند صاحب پسرهایی می شدند که مورد علاقه ماده های دیگر نبودند و نمی توانستند جفتی انتخاب کنند چون این صفت در بین طاووس های نر رایج شده بود. بر اساس فرضیه دوم، که به «فرضیه علامت تندرستی» معروف است، نرهایی که صفاتی نامناسب از نظر قواعد تکاملی (مثل بال بسیار بزرگ طاووس نر) دارند اما با این حال زنده می مانند ثابت می کنند که بقیه ژن های آن ها سالم است. طاووس نری که با وجود این پروبال دست وپاگیر توانسته از چنگ شکارچیان فرار کند و خود را زنده نگه دارد طاووس بسیار قدرتمند و زیرکی است. حتی می توان گفت که این صفات خود باعث تقویت جانور می شود. جنس نر برای حمل کردن این پرها باید بدن قویتری داشته باشد و راه های دیگری را برای استتار و فرار از دست شکارچیان پیدا کند. شاید بتوان این را به وزنه هایی تشبیه کرد که رزمی کاران به پاهای خود می بندند تا پاهای آن ها قویتر شود. در نتیجه ماده ها این هندیکپ (عیب) را به عنوان علامت تندرستی تلقی می کنند. چند شوهری بیشتر در جوامعی با منابع طبیعی محدود رایج است چراکه رشد جمعیت را محدود می کند و شانس بقای فرزندان را افزایش می دهد. چندشوهری به ویژه در جوامع ساکن هیمالیا مثل تبت رایج است و فقط هم به خانواده های فقیر اختصاص ندارد. دلیل شیوع چندشوهری در این جوامع را می توان کمبود زمین قابل کشت دانست. ازدواج تمام برادران با یک زن موجب می شود تا زمین خانوادگی آن ها تقسیم نشود اما اگر هر برادر جداگانه زن بگیرد و جداگانه بچه دار شود، زمین تکه تکه خواهد شد. چند شوهری برادرانه از انواع مهم چندشوهری است که در تبت واقع در جنوب غربی چین، تبتی های کوچ نشین نپال و شمال هند رایج است. در این شیوه دو یا چند برادر با یک همسر ازدواج می کنند و همه آن ها به شکل برابری به زن دسترسی جنسی دارند و همه آن ها نیز پدر فرزند محسوب می شوند. انواع دیگری از چندشوهری نیز وجود دارد. نایرهای هند قبل از بلوغ یک مراسم آئینی برای دخترشان برگزار می کنند که در آن شوهری برای آن ها انتخاب می شود و پدر تمام فرزندانش محسوب می شود. اما این شوهر ممکن است هیچوقت با آن زن زندگی نکند و زن به جای آن با مردان دیگری روابط عاشقانه داشته باشد. مرد یا مردانی که با زن ارتباط داشته اند در هنگام تولد فرزند با پرداخت دستمزد قابله تأیید می کنند که آن ها پدر فرزند نیستند و شوهری که پیش از بلوغ تعیین شده پدر فرزند است. زن نیز در خانه مادریش همراه با برادرانش زندگی می کند و اموال نیز از مادر به فرزندان به ارث می رسد. شیوه منحصربفردی از پیوند زناشویی نیز در قوم موسو در جنوب چین وجود دارد. پیوند زناشویی این مردم به «ازدواج گذری» معروف است اما شاید بتوان گفت در این قوم اصلاً ازدواج وجود ندارد و آن ها فقط رابطه عاشقانه دارند. مردان و زنان موسو در خانه پدری و مادری می مانند و زندگی زناشویی آن ها به شب ها در اتاق شخصی زن در خانه مادریش محدود می شود. البته بیشتر افراد در یک زمان فقط با یک شریک جنسی در ارتباط هستند و در واقع تک همسر هستند اما هیچ منع اخلاقی برای روابط چندگانه چه برای زن ها و چه برای مردها، وجود ندارد. از آنجا که خانواده هیچوقت تقسیم نمی شود و ارث از یک نسل به نسل بعد منتقل می شود مشکلی در تقسیم ارث ایجاد نمی شود. پدر نیز کودک نیز توسط مادر مشخص می شود و حتی اگر مادر نداند پدر فرزندش چه کسی بوده مشکلی ایجاد نمی شود چون پدر نقش حیاتی در زندگی فرزندش ندارد. در مذهب بودایی ازدواج جنبهٔ مذهبی ندارد و یک رابطه کاملاً عرفی محسوب می شود که راهبان در آن مشارکتی ندارند. البته در برخی فرقه های بودایی پیوند ازدواج توسط راهبان بسته می شود اما شرایط مذهبی برای آن وجود ندارد. شکل ازدواج نیز در بین جوامع بودایی هر منطقه متفاوت است. در نتیجه نمی توان موضع خاصی در مورد چندهمسری در مذهب بودایی وجود ندارد اما در برخی متن های بودایی عباراتی آمده که به نظر می رسد چندهمسری را نامطلوب می دانند مثلاً در پراباوا سوتا آمده است که «مردی که به یک زن قانع نشود و به دنبال زنان دیگر باشد در مسیر زوال گام برمی دارد». به همین دلیل برخی نویسندگان نتیجه گرفته اند که مذهب بودایی چندهمسری را نمی پذیرد یا برخی گفته اند این مذهب با چندهمسری مخالف نیست اما آن را شکل مطلوبی از ازدواج نمی داند. با این حال چندشوهری و چندزنی در تبت هیچگاه رابطه نامطلوبی به حساب نمی آمده و در حال حاضر نیز چندشوهری بیش از هرجای دیگر دنیا در تبت رواج دارد. در تایلند نیز تا سال ۲۰۱۰ چندزنی رایج بود. در برمه هنوز هم قانونی است و در سریلانکا هم در گذشته چندزنی وجود داشت اما رایج نبود. در متن های مقدس هندوها نمونه هایی از چندزنی و چندشوهری شخصیت های اساطیری دیده می شود. اما در دوره های پساودایی چندهمسری در بین هندوها رو به کاهش گذارده و امروزه امری غیراخلاقی محسوب می شود. قانون ازدواج هندو (سال ۱۹۵۵) در هند چندهمسری را برای هندوها، سیک ها، جین ها و بودایی ها ممنوع کرده اما مسلمانان اجازه داشتن چهار زن را دارند. مسیحیت چندهمسری را نادرست و حرام می داند. کلیسای کاتولیک نیز چندهمسری را به صراحت حرام و محکوم کرده است. مسیحیت یکی از عوامل جلوگیری از چندهمسری در کشورهای غربی بوده است. در عهدقدیم، کتاب تورات، مکتوب است «"به این سبب است که مرد از پدر و مادر خود جدا می شود و به زن خود می پیوندد و از آن پس، یک تن به حساب می آیند"» که اشاره به یک مرد و یک زن دارد. همچنین ورود چندهمسری در زندگی انسان ها که بر خلاف قانونِ تک همسری ای بود که خدا برای آدم و حوا قرار داد، در قالب روایتی بسیار ساده و کوتاه برای اولین بار توسط شخصی گناهکار و قاتل وارد زندگی انسان ها می شود. تورات به صورت خاص تاکید می کند که این شخص که قاتل هم بود، دو زن داشت. در تورات، چندهمسری هرچند حرام نشده بود، امّا باعث دوری قلب انسان از خداوند دانسته شده و کسی که پادشاه قوم بنی اسرائیل می شد، از ازدواج های متعدد نهی شده بود، هرچند که اجباری در مورد تک همسری نیز وجود نداشت: ""او (پادشاه) نباید زنان زیادی برای خود بگیرد، مبادا دلش از خداوند دور شود همچنین نباید برای خود مال اندوزی کند"". به طور کلی، تورات چند همسری را حرام نمی داند، اما با نسبت دادن آن در بخش پیدایش، به یک شخص قاتل و همچنین با ذکر این نکته در بخش تثنیه که ""...مبادا دلش از خداوند دور شود""، چند همسری را مذموم می داند و به کنایه آن را ناپسند می داند. بر طبق متن تورات، موسی (نویسندۀ اصلی تورات و پایه گذار یهودیت) دو همسر داشته که به اینطور به نظر می رسد که این دو نفر هم زمان همسر موسی نبوده اند، بلکه موسی پس از از دنیا رفتن همسر اوّل خود، با همسر دوّم ازدواج کرده بوده است. همچنین در کتاب عهدجدید، در انجیل، عیسی مسیح در بحث با روحانیون یهودی چنین می گوید «"او (عیسی) پاسخ داد: آیا نخوانده اید که آفریدگار، آن ها را از آغاز مذکر و مونث آفرید؟ و گفت مرد به همین سبب پدر و مادر را ترک خواهد کرد و به زنش خواهد پیوست و آن دو یک تن خواهند شد. به طوری که ایشان دیگر نه دو تن، بلکه یک تن هستند. پس آنچه خدا به هم پیوسته، انسان جدا نکند. (روحانیون یهودی) به او (عیسی) گفتند: پس چرا موسی فرمان داده طلاق نامه ای داده، طلاق دهند؟ (عیسی) به ایشان گفت: به سبب سنگدلی شماست که موسی اجازه داده زنان خود را طلاق دهید، ولی از آغاز چنین نبود. من به شما می گویم، کسی که زن خود را به جز دلیل روسپیگری طلاق دهد، و با زن دیگری ازدواج کند، زنا می کند"». در مورد علت برای طلاق مجاز، تفاسیر متفاوتی وجود دارد، اما به هر ترتیب انجیل در مسیحیت، چندهمسری و طلاقِ بی دلیل را با این استدلال که ""...خواست پروردگار در ابتدای آفرینش چنین نبود"" حرام می داند. همچنین در رساله های پولس، که از رسولان مسیح است، در چندین نوبت از ازدواج یک مرد و یک زن نام برده شده. پولس همچنین در سه رسالۀ دیگر، به ترتیب این چنین می نویسد: از رساله های پولس می توان دریافت، که چند همسری، مانند مشروب خواری و بی ادبی، یک عیب است و عیب نه تنها در خادمان کلیسا، بلکه در هیچ مسیحی ای نباید باشد. پس حکم تک همسری به سایر مسیحیان نیز صدق می کند و مخصوص کشیش نیست. پولس در رسالۀ اول تیموتائوس، در ابتدای رساله، تاکید می کند که "هرکس در آرزوی کشیش شدن است، در آرزوی کار خوبی است" که این خود، شاهد بر این مدّعاست که تک همسری خاص برخی از مسیحیان نیست، بلکه تمامی مردان مسیحی باید به ازدواج خود با یگانه همسر خود وفادار باشند. تعریفی که پولس از "وفادار" بودن شوهر می دهد، "وفاداری به یگانه همسر" است، همانطور که رساله های تیطوس و تیموتائوس در بالا ذکر شد. همچنین در رسالۀ عبرانیان نیز این وفاداری به همسر برای همۀ مسیحیان مورد تاکید قرار گرفته و مسیحیان به آن فراخوانده شده اند: «"به ازدواج خود و عهد و پیمانی که بسته اید وفادار باشید و پیوند زناشویی تان را از آلودگی دور نگاه دارید، زیرا خدا افراد فاسد و گناهکار را حتماً مجازات خواهد کرد"». در قران به صراحت آمده که مردان اجازه داشتن چهار زن را دارند و بایستی بین آن ها به عدالت رفتار کنند. پیامبر اسلام هم زنان متعددی داشته که البته در مورد تعداد آن ها اختلاف است. مرد نیازی به کسب اجازه از همسر خود برای ازدواج مجدد ندارد اما برخی فقها (به ویژه در مذهب مالکی) معتقدند که زن می تواند در هنگام ازدواج شرط ضمن عقد کند که شوهرش زن دیگری نگیرد و آنگاه شوهر اجازه چنین کاری را نخواهد داشت. رواج عقاید سکولار در سال های اخیر مقبولیت چندزنی را در بین بسیاری از جوامع مسلمان زیر سؤال برده است. جمهوری آذربایجان، ترکیه و تونس تنها کشورهای با اکثریت مسلمان هستند که چندزنی را ممنوع کرده اند. امروزه چندزنی در عربستان سعودی، و برخی مناطق غرب آفریقا و شرق آفریقا رایج است و در سودان رئیس جمهور عمر البشیر در سال ۲۰۰۱ مردان را برای افزایش جمعیت کشور تشویق به چندزنی کرد. برخی کشورها مثل لیبی، مراکش و ایران اخذ رضایت همسر اول را برای ازدواج مجدد مرد ضروری اعلام کرده اند. ازدواج گروهی یکی از انواع چندهمسری است که در آن بیش از دو شریک جنسی تشکیل خانواده می دهند و همه آن ها نیز وظایف والدینی را در قبال فرزندان بر عهده دارند. افراد مخالف با چند همسری عقیده دارند که تنها می توانند با یک نفر رابطهٔ عاطفی و زناشویی داشته باشند. همسر آن ها متعلق به آن هاست مگر آنکه طلاق جاری شود. چندزنی مردان باعث بیماری روانی زنان می شود،زیرا طبیعی است که زنان هم مانند مردان دوست ندارند شوهرشان با زن دیگری رابطه جنسی داشته باشد.مطابق تحقیقاتی که در سال ۱۹۸۵ در کویت صورت گرفت،شدّت آثار روانی چندهمسری تا جایی بود که زنان در خانواده های چندزنه به عنوان بیمارروانی در بیمارستان بستری شده بودند.این تحقیق در انجمن روانشناسی آمریکا،مرکز ملی زیست فناوری آمریکا وشبکه علمی اجتماعی ریسرچ گیت،منتشر شد. مطابق تحقیقی که در سال ۲۰۱۲ از "دانشگاه کمبریج" منتشر شد،بیماری روانی در زنانی که در خانواده های چندهمسری هستند،وجود دارد.تحقیق چنین اظهار داشت.تحقیقات شناسایی شده،کیفیت متدولوژیکی مخلوطی دارند،ولی به صورت کلّی رواج ِبیشترِ مشکلاتِ روانی در زنانی که شوهرشان چندهمسر دارد نسبت به زنانی که تنها همسر شوهرشان هستند،نشان می دهد.تحقیقات فردی رواج س ومازایی،افسردگی،اضطراب،خصومت،دیوانگی و اختلالات روانی همچنین رضایت از زندگی و ازدواج کمتر و مشکلات خانواده و عزّت نفس کم در بین این زنان نشان می دهد.اظهاریه متداول تحقیق با اطمینان معتدل رواج چمشگیر مشکلات سلامت روان در زنانی که شوهرشان چندین همسر دارد،نسبت به زنانی که تنها همسر شوهرشان هستند،نشان می دهد. چندزنی علاوه بربیماری های روانی عامل از هم پاشیدگی خانواده ها و طلاق است.مطابق آماری که از دانشگاه شاه سعود در ریاض منتشر شد،گرفتن زن دوّم توسط مردان دلیل ۵۵ درصد طلاق ها در کشور پادشاهی عربستان است علاوه بر اینها مطابق مقاله ای که در "ژورنال نیچر" (معتبرترین ژورنال علمی جهان) منتشر شد، در حال حاضر،چندزنی برای گونه انسان مناسب نیست؛و تک همسری بهترین نوع ازدواج و به نفع انسان است. انسان ها(اکثرشان) تک همسر باقی میمانند. به دلایل خوبی مثل: این به آن ها کمک کرد تا به بزرگ مغزانی (گونه بسیار باهوشی) فرگشت پیدا کنند که به فاتحان جهانی تبدیل بشوند که الآن هستندحتی در جوامعی که چندزنی مجاز است،تک همسری معمول ترین نوع ازدواج انسان(جفت گیری) است. مطابق مطالعات "دانشگاه بریتیش کلمبیا"،چندزنی باعث ترویج خشونت،جنایت،فقر و نابرابری جنسیتی می شود. به همین دلیل دیگر طرفدار زیادی ندارد و اکثر جهان ازدواج های تک همسره را پذیرفته اند چندهمسری(چندزنی) همچنین از آن به عنوان یک ازدواج کثیف یاد می شود، زیرا ریسک ابتلا به ایدز را افزایش می دهد،مطابق مقاله ای که در "دانشگاه کرنل" آمریکا گذاشته شد،این بخش همچنین به مضرات نمودهای دیگر چندهمسری،مثل رابطه رقابت جویانه بین زنهای مشترک می پردازد.علاوه بر این،این گزارش همچنین مضرات چندهمسری بر،روان،روابط جنسی و سلامت اندام های جنسی بر روی زنهای مشترک،به طور ویژه متمرکز بر افزایش ریسک ابتلا به اچ آی وی /ایدز می پردازد داشتن چندزن هم زمان معایب و مضرات بسیاری دارد و یکی دیگر از این معایب افزایش خشونت خانگی است. بر اساس تحقیق "انجمن جامعه شناسی آمریکا" بر روی چهار کشور متفاوت انجام شد، زنان آفریقایی که شوهرشان چندزن دارد، همچنین زنان آفریقایی که دارای شوهران الکلی(معتاد به الکل)هستند، به طور چشمگیری در خطر بسیار بیستر قرار دارند که تحت سواستفاده فیزیکی قرار بگیرند، نسبت به زنانی که شوهر معتاد به الکل ندارند و تک همسره هستند.این مطالعه در کشورهای غنا،مالاوی،کنیا و زیمباوه صورت گرفته است. چندهمسری همچنین باعث افسردگی زنان می شود.بر اساس تحقیقی که در "مرکز ملی زیست فناوری آمریکا" منتشر شد، خواسته شد با بررسی(بر روی چندهمسری) به تفاوت های اجتماعی-آماری  بر روی خانواده های چندزنه و تک زنه بپردازند،و رابطه بین افسردگی و ازدواج های چندزنه بپردازند. با ۷۹ زن که شوهرشان بجز خودشان زن یا زنان دیگری دارد( polygamous )و ۷۳ زن که تنها همسر شوهرشان هستند از کاهرامانماراس،واقع شده در جنوب ترکیه، مصاحبه شد. بعد از مرور اطلاعات و داده ما فهمیدیم که به صورت آماری تفاوت چشمگیری در خصوص (BDI) وجود دارد. (توضیحات در مورد BDI:پرسش خودآزمایی چندگزینه ای،یکی از رایج ترین آزمون های روانسنجی برای اندازه گیری شدّت افسردگی است.نتایج بسیاری از مفاهیم  برای عمل بالینی و برلی تحقیقات آینده روشن کرد.یعنی چندهمسری باعث افسردگی زنان شده است. چند همسری آمارخودکشی زنان را افزایش می دهد و بخاطر آثار مخرب روانی که دارد، باعث خودکشی زنان شده است. طبق گفت "دانشگاه ستون هال" چندزنی برای سلامت روان و احساس رفاه زنان و کودکان بسیار مضر است. در مقاله تخصصی که در "ژورنال علمی پلاس" منتشر شد،که مخصوصاً در خصوص اختلالات روانی در منطقه مدیترانه شرقی بود،یکی از دلایل اختلالات روانی در این منطقه را رواج کمابیش چندهمسری دانسته بود و همانطور که اختلالات روانی در این مطقه را مورد بررسی قرار داده بود،چندزنی را از دلایل مهم دانسته بود. افراد موافق چند همسری عقیده دارند که اگر مردی توانایی مالی داشته باشد، می تواند در صورت اجازه همسر اول، همسری دیگر برگزیند. دلایل آن ها می تواند به تأمین مالی زنان فقیر، اجتناب از رابطهٔ عاطفی خارج از محیط زناشویی و غیره می باشد. همچنین موافقان چند همسری این عقیده را دارند که دارا بودن ۲ همسر یا بیشتر، به مراتب بهتر از داشتن یک همسر و روابط پنهان با زنان دیگر یا به عبارت داشتن دوست دختر می باشد. چندهمسری در ایالات متحده آمریکا غیرقانونی است. «چندهمسری» در اسرائیل غیرقانونی است. در قوانین ایران «چندزنی» برای ۴ همسر هم زمان دائم و بی نهایت همسر موقت به رسمیت شناخته شده اما چندشوهری ممنوع است. پس از تصویب قانون لایحه حمایت از خانواده ، چند همسری مردان فقط با یک سری قواعدی امکان دارد. ازدواج مجدد مرد بدون اجازه همسر اول طبق قانون جدید امری محال حساب می شود. شرایط گرفتن زن دوم در ماده ۱۶ قانون حمایت از خانواده مصوب سال ۱۳۵۳ آمده است: مرد نمی تواند با داشتن زن، همسر دوم اختیار کند مگر در این موارد: رضایت همسر اول ، عدم قدرت همسر اول به ایفای وظایف زناشویی، عدم تمکین زن از شوهر، ابتلاء زن به جنون یا امراض صعب العلاج  به نحوی که دوام زناشویی برای طرف دیگر در مخاطره باشد، جنون هر یک از زوجین، محکومیت زن به حکم قطعی به مجازات پنج سال حبس یا بیشتر به نحوی که حکم مجازات در حال اجرا باشد، ابتلا زن به هرگونه اعتیاد مضری که به تشخیص دادگاه به اساس زندگی خانوادگی خلل وارد آورد و ادامه زندگی زناشویی را غیرممکن سازد، ترک زندگی خانوادگی از طرف زن ، عقیم بودن زن ، غایب مفقودالاثر شدن زن. با توجه به موارد ذکر شده اگر زن مرتکب رابطه نامشروع هم بشود مرد اجازه ازدواج مجدد به بهانه خیانت زن ندارد. چنانچه زوج بدون اثبات موارد فوق اقدام به ازدواج مجدد کند، مرتکب جرم شده و قابل تعقیب کیفری است.
[ { "answer1": "جمهوری آذربایجان، ترکیه و تونس تنها کشورهای با اکثریت مسلمان هستند که چندزنی را ممنوع کرده اند.", "answer2": "امروزه چندزنی در عربستان سعودی، و برخی مناطق غرب آفریقا و شرق آفریقا رایج است", "distance": 96, "question": "در چه کشورهایی چندهمسری ممنوع شده است و چندزنی در کدام مناطق رواج دارد؟" }, { "answer1": "در هندوگرایی، یهودیت و اسلام، چندزنی با شرایط خاص جایز شمرده می شود.", "answer2": "در عهدقدیم، کتاب تورات، مکتوب است «\"به این سبب است که مرد از پدر و مادر خود جدا می شود و به زن خود می پیوندد و از آن پس، یک تن به حساب می آیند\"» که اشاره به یک مرد و یک زن دارد.", "distance": 6906, "question": "در کدام مذهب چندزنی با شرایط خاص جایز است و در کتاب عهد قدیم به چه شکلی به چندهمسری اشاره شده است؟" }, { "answer1": "دلیل شیوع چندشوهری در این جوامع را می توان کمبود زمین قابل کشت دانست. ازدواج تمام برادران با یک زن موجب می شود تا زمین خانوادگی آن ها تقسیم نشود اما اگر هر برادر جداگانه زن بگیرد و جداگانه بچه دار شود، زمین تکه تکه خواهد شد.", "answer2": "مطابق تحقیقی که در سال ۲۰۱۲ از \"دانشگاه کمبریج\" منتشر شد،بیماری روانی در زنانی که در خانواده های چندهمسری هستند،وجود دارد.تحقیق چنین اظهار داشت.تحقیقات شناسایی شده،کیفیت متدولوژیکی مخلوطی دارند،ولی به صورت کلّی رواج ِبیشترِ مشکلاتِ روانی در زنانی که شوهرشان چندهمسر دارد نسبت به زنانی که تنها همسر شوهرشان هستند،نشان می دهد.", "distance": 8033, "question": "چرا در جوامع ساکن هیمالیا چند شوهری رایج است و بر اساس تحقیقی که در سال 2012 انجام شد چند همسری چه تاثیری بر زنان دارد؟" }, { "answer1": "فرضیه «پسر سکسی» بیان می دارد که در گذشته این صفات شانس زنده ماندن را افزایش می داده اند. یعنی در دوره ای خاص به دلیل شرایط محیطی خاصی طاووس های نری که پروبالی کمی بزرگتر یا کمی رنگارنگتر داشته اند بیشتر زنده می مانده اند و به همین دلیل ماده ها بیشتر آن ها را انتخاب می کردند.", "answer2": "مطابق تحقیقاتی که در سال ۱۹۸۵ در کویت صورت گرفت،شدّت آثار روانی چندهمسری تا جایی بود که زنان در خانواده های چندزنه به عنوان بیمارروانی در بیمارستان بستری شده بودند.", "distance": 9314, "question": "بر اساس فرضیه \"پسر سکسی\" چرا طاووس های ماده به طاووس نری با پرهای رنگارنگ علاقه دارند و بر اساس تحقیقی که در سال 1985 در کویت انجام شد چند همسری چه تاثیری بر زنان دارد؟" } ]
[ { "answer1": "در برمه هنوز هم قانونی است و در سریلانکا هم در گذشته چندزنی وجود داشت اما رایج نبود.", "answer2": "شرایط گرفتن زن دوم در ماده ۱۶ قانون حمایت از خانواده مصوب سال ۱۳۵۳ آمده است: مرد نمی تواند با داشتن زن، همسر دوم اختیار کند مگر در این موارد: رضایت همسر اول ، عدم قدرت همسر اول به ایفای وظایف زناشویی، عدم تمکین زن از شوهر، ابتلاء زن به جنون یا امراض صعب العلاج  به نحوی که دوام زناشویی برای طرف دیگر در مخاطره باشد، جنون هر یک از زوجین، محکومیت زن به حکم قطعی به مجازات پنج سال حبس یا بیشتر به نحوی که حکم مجازات در حال اجرا باشد، ابتلا زن به هرگونه اعتیاد مضری که به تشخیص دادگاه به اساس زندگی خانوادگی خلل وارد آورد و ادامه زندگی زناشویی را غیرممکن سازد، ترک زندگی خانوادگی از طرف زن ، عقیم بودن زن ، غایب مفقودالاثر شدن زن.", "question": "چندهمسری در چه کشورهایی قانونی است و بر اساس قانون حمایت از خانواده در ایران چه شرایطی برای ازدواج مجدد مردان وجود دارد؟" } ]
gemini-2.0-flash-exp
298
: آینده پژوهی آینده پژوهی شامل مجموعهٔ تلاش هایی است که با جستجوی منابع، الگوها، و عوامل تغییر یا ثبات، به تجسّم آینده های بالقوّه و برنامه ریزی برای آن ها می پردازد. آینده پژوهی بازتاب دهندهٔ چگونگی زایش واقعیّت "«فردا»" از دل تغییر (یا ثبات) "«امروز»"، است. آینده پژوهی برابر عبارت لاتین «Futures Study» است. واژهٔ جمع Futures به این دلیل استفاده شده است که با بهره گیری از طیف وسیعی از روش ها و به جای تصوّر «تنها یک آینده»، به گمانه زنی های نظام مند و خردورزانه، در مورد نه تنها«یک آینده» بلکه «چندین آیندهٔ متصوّر» مبادرت می شود. موضوعات آینده پژوهی دربرگیرندهٔ گونه های «ممکن»، «محتمل» و «دلخواه» برای دگرگونی از حال به آینده هستند. امروزه تغییرات با آهنگی پرشتاب تر رخ می دهند. تغییرات فناوری و به دنبال آن تغییر در دیگر جنبه های زندگی، افزایش روزافزون وابستگی متقابل کشورها و ملل، تمرکززدایی جوامع و نهادهای موجود که به دلیل گسترش فناوری اطلاعات، شتاب بیشتری یافته است، تمایل روزافزون به جهانی شدن به همراه حفظ ویژگی های ملی، قومی و فرهنگی و بسیاری عوامل دیگر، لزوم درک بهتر از «تغییرات» و «آینده» را برای دولت ها، کسب وکارها، سازمان ها و مردم ایجاب می کند. آینده اساساً دارای عدم قطعیّت است. با این همه آثار و رگه هایی از اطلاعات و واقعیت ها که ریشه در گذشته و اکنون دارند، می توانند رهنمون ما به آینده باشند. ادامهٔ «تصمیم گیری صرفاً چندین آینده محتمل بر اساس تجارب گذشته»، غفلت از رصد تغییرات آتی را در پی خواهد داشت و با تلخکامی روبرو خواهد شد. عدم قطعیت نهفته در آینده برای برخی، توجیه کنندهٔ نداشتن دور اندیشی آنان است و برای عدّه ای دیگر منبعی گرانبها از فرصت ها. اشتیاق بشر برای دانستن دربارهٔ آینده از عهد باستان وجود داشته است. پیشگویان و کاهن ها نمونه هایی از کسانی هستند که در گذشته تلاش داشتند به نحوی به این اشتیاق در نزد خاص و عام پاسخ دهند. نخستین نشانه های جدی تر توجه بشر به آینده در عصر روشنگری دیده می شود، دورانی که بشر باور داشت که علوم برای هر چیزی راه حلی خواهند یافت. قوانین نیوتن در مورد حرکت، درک و تحلیل بسیاری ازپدیده ها را ممکن ساخته بود. در اثر رشد شتابان علوم در این دوره، اندیشمندان عصر روشنگری واقعاً به این نتیجه رسیده بودند که تنها زمان می خواهد تا همه قوانین و قواعد جامعه و محیط پیرامون بشر معلوم و آشکار شود. در همین دوران، بر خلاف گذشته که بیشتر اندیشمندان، افق های کاملاً روشنی از آینده (آرمانشهر)، تصویر می کردند، تجسم های تیره تری از آینده نیز موجودیت یافت. آثار اندیشمندانی چون اچ جی ول H.G.Wells، جورج اورول George Orwell و آلدوس هاکسلی Aldous Huxley از جمله چنین اندیشه هایی محسوب می شود و با چنین نمونه هایی است که کلاً آینده پژوهی راه خود را به ادبیات باز می کند. کامیابی خیره کننده رمان های ژول ورن Jules Verne و پا گرفتن سبک علمی تخیلی در ادبیات، در ادامه همین راه رخ می دهد. برگزاری نمایشگاهی در سال ۱۸۹۳ که در آن اختراعات و نوآوری های شگفت انگیزی نظیر تلفن، لامپ برق و کینتوسکوپ (اولین دوربین فیلمبرداری) معرفی شد، باعث هیجان عمومی گردید. در همان روزها یک نشریه مطرح، فراخوانی از ۷۴ شخصیت برجسته آن روزگاراعلام می کند واز آنان می خواهد که در مورد سدهٔ پیش رو پیش بینی هایی به عمل آورند. بعدها معلوم شد که پیش بینی های آنان تا حد زیادی خوش بینانه بوده و در ضمن، تقریباً هیچ یک از رخدادهای مهم قرن بیستم نظیر اختراع خودرو، رادیو و تلویزیون، بروز دو جنگ جهانی، کشف انرژی اتمی، پرواز به فضا و البته ظهور رایانه در فهرست آینده نگاری آنان یافت نمی شد. نخستین فعالیت آینده پژوهی در قالب یک بررسی علمی در سال های ۱۹۳۰ تا ۱۹۳۳ توسط گروهی از پژوهشگران و با سرپرستی ویلیام اف آگبرن William F.Ogburn در زمینه جامعه شناسی که علم نوپایی شناخته می شد، در آمریکا انجام گردید. این گروه برای نخستین بار روش شناسی علمی همچون برون یابی Extrapolation وبررسی های علمی را در مورد روندهای اجتماعی روز آمریکا به انجام رسانده و ضمن انتشار اولین کاتالوگ روندها در آن کشور، موفق به آینده بینی های مهمی از جمله افزایش نرخ مهاجرت و ازدیاد طلاق شد. همچنین بلافاصله پس از جنگ جهانی دوم، و به دنبال تجزیه و تحلیل فناوری های مورد استفاده در آلمان و ژاپن، شیوه های نوینی برای آینده پژوهی ابداع شد و در نتیجه آن دستاوردهای مهم فناوری در دهه های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ شامل رادار، موشک های بالیستیک قاره پیما و حمل و نقل هوایی از قبل پیش بینی شد. در دوران جنگ سرد و مسابقه جنگ افزارهای هسته ای، دغدغه مهم دست اندرکاران نظامی، پیش بینی زنجیره رخدادهایی بود که پس از یک رویارویی احتمالی هسته ای می توانست اتفاق بیفتد. از همین رو، نخستین بازی های جنگی War Games پدید آمد. این ها شبیه سازیهایی از یک رویارویی هسته ای بودند که احتمالات مختلف را بررسی و موشکافی می کردند. شکل کاملتر این مدل ها، موجب به وجود آمدن سناریو شدند که امروزه یکی از مهم ترین ابزارهای آینده پژوهی محسوب می شود. با کمک این سناریوها، زنجیره رویدادهای متصور در یک زمان بسیار کوتاه پس از آغاز یک جنگ هسته ای، قابل پندارش ومدلسازی بوده و در نتیجه می توان واکنش ها و چگونگی بدست آوردن آمادگی های لازم برای روبرو شدن با چنین جنگی را تدوین نمود. این همانند همان نقشی است که سناریو به عنوان یک ابزار در آینده پژوهی فعلی بازی می کند. عامل دیگری که باعث رشد آینده پژوهی شد، دگرگونی درطراحی و ساخت جنگ افزارها بود. در سال های جنگ دوم جهانی، تانک ها، هواپیماها و کشتی هادر مدت زمان نسبتاً کوتاهی طراحی، تکمیل و ساخته می شدند. اما بعدها با پیچیده ترشدن انواع جنگ افزارها (موشک های قاره پیما، زیر دریایی های هسته ای و...)، کار برنامه ریزان صنایع جنگی دشوار شد بدین معنا که مدت درازی مثلاً ده سال از آغاز طراحی تا ساخته شدن نخستین نمونه محصول بطول می انجامید. در نتیجه فناوری بکارگرفته شده در آغاز طراحی، در طول پیشرفت پروژه دچار تغییرات بنیادین شده و اغلب در برهه ساخت نمونه نخستین، از رده خارج محسوب می شد. در سال ۱۹۶۴ نیاز به پیش بینی فناوری، منجر به انجام یکی از مشهورترین ارزیابی ها با استفاده از روش دلفی Delphi گردید. در چارچوب حمایت های بنیاد رند Rand، خبرگان فناوری های مختلف طی یک پروژه مشترک مأمور شدند که فناوری های نوظهور در یکصد سال آینده را پیش بینی نمایند. بررسی آنان شش مقوله «دگرگونی های پراهمیت علمی»، «مهار جمعیت»، «اتوماسیون»، «پیشرفت در زمینه دانش هوافضا»، «جلوگیری از جنگ» و «سامانه های جنگی» را شامل می شد. این روش از افراد می خواست که ضمن ارائه ارزیابی خود، پراکندگی پاسخ های سایر خبرگان را نیز در نظر گرفته و پس از بحث در مورد تفاوت ها، نهایتاً ارزیابی های بازنگری شده خود را ارائه کنند. نتایج این روش بطرز شگفت انگیزی در پیش بینی ظهور فناوری های دهه های پسین، دقیق بود. آینده پژوهی در مقام یک فعالیت عمومی از دهه شصت آغاز شد. برتراند دوژوئنل Bertrand de Jouvenel نخستین پژوهش نظری در مورد آینده را به نام «هنر گمان» نوشت. او در این زمینه با اشاره به این که «هیچ واقعیتی در مورد آینده وجود ندارد»، نتیجه گرفت که یافتن مدارک و استنتاجات برای آینده، نیازمند روش هایی غیر متداول می باشد. هوشیاری نسبت به زمینه های آینده پژوهی از همین زمان آغاز شد. هاریسون براون Harrison Brown در کتاب خود به نام «چالش پیش روی آینده بشر» در سال ۱۹۵۴ بسیاری از مسائل بوم شناسی ecological و مسائل مربوط به توسعه را که انسان در حال حاضر با آن روبروست، پیش بینی کرد. راشل کارسون Rachel Carson با نوشتن کتاب «بهار خاموش» Silent Spring که در سال ۱۹۶۲ منتشر شد، با تصویرکردن دنیایی بدون سینه سرخ (نوعی پرنده)، آغازگرجنبش زیست محیطی بود. واکاوی مسائل مربوط به آینده در کتاب «بمب جمعیت» اثر پاول ارلیشPaul Ehrlich و نیز کتاب محدودیت های رشدLimits to Growth به نقطه اوج می رسد. انتشار این آثارو پیش بینی فروپاشی جامعه صنعتی دنیای آن زمان را دچار شوک روحی نمود. بعدها، رویدادهایی نظیر ترور برادران کندی و مارتین لوتر کینگ، جنگ ویتنام، بحران نفتی و رسوایی واتر گیت نشان داد که آینده پژوهان در پیش بینی این موضوع درست عمل کرده اند. آینده پژوهان مثبت اندیش نیز در دهه ۶۰ بسختی مشغول بودند. دانیل بل Daniel Bell جامعه شناس برای نخستین بار اصطلاح «جامعه فرا صنعتی» را در کتابی به همین نام بکار برد. بل سرآغاز تعداد زیادی از آینده پژوهان نظیر مارشال مک لوان Marshall Mcluan، آلوین تافلرAlvin Toffler و جان نیسبیت John Naisbitt بود که آینده مورد پیش بینی آن ها گرچه کمی دیر محقق شد ولی دنیا دیدارگر تحولات بنیادین در زمینه ارتباطات و کسب و کار از طریق ظهور رایانه های شخصی در دهه ۸۰ و ظهور اینترنت در دهه ۹۰ بود. آینده و آن هم از نوع دیجیتال وارد شده بود. باز این دهه ۶۰ بود که در آن آینده پژوهی به عنوان یکی از رشته های نوین دانش پایه ریزی شد. نخستین دوره آموزشی آینده پژوهی در سال ۱۹۶۳ توسط جیم دیتورJim Dator در بنیاد پلی تکنیک ویرجینیا تدریس شد. کوتاه مدتی پس از آن وندل بل Wendell Bell سری دوره های آموزشی خود در دانشگاه ییل Yale را آغاز نمود. پس از انتقال دیتور Dator به گروه علوم سیاسی دانشگاه هاوایی، وی دوره های آینده پژوهی متمرکزی در آن دانشگاه برای دانشجویان دوره های فوق لیسانس و دکترا ایجاد نمود. در سال ۱۹۷۴ نخستین دوره تخصصی فوق لیسانس برای آینده پژوهی در دانشگاه هوستون توسط جیب فاولز Jib Fowles و کریس دید Chris Dede برپا شد. بعدها مشابه این دوره در دانشگاه های ماساچوست، آکرون، مینه سوتا، یو اس سی و دانشگاه ایالتی پورتلند نیز دایر شد. (شوربختانه هم اکنون بجز دانشگاه های هاوایی و هوستون بقیه دوره ها تعطیل شده اند) دو سازمان پراعتبار آینده پژوهی جهان یعنی World Futures Society)WFS)یا انجمن آینده دنیا و همچنین World Futures Studies Federation)WFSF)یا فدراسیون جهانی آینده پژوهی، در همین دوران به ترتیب در سال های ۱۹۶۷ در آمریکا و ۱۹۷۳ در پاریس تأسیس شدند. WFS افزون بر عضوگیری بیش از ۴۰۰۰۰ نفر تا کنون، تنها در آغاز دهه ۸۰ متجاوز از ۵۰۰۰ نفر را در همایش های گوناگون آینده پژوهی حاضر کرده و نیز موفق به انتشار مجله نامدار «آینده پژوه» Futurist گردید. از طرف دیگر WFSF که نسبت به WFS سازمان جهانی تری محسوب می شود، آینده پژوهان سرتاسر گیتی را در یک انجمن حرفه ای گرد هم آورده است. همچنین در دهه ۸۰ انتشارات السویرElsevier مجله معروف «آینده هاً را بنا گذاشت که هم اکنون معتبرترین نشریه آموزشی و فکری در زمینه آینده پژوهی محسوب می شود. بعدها در آغاز دهه ۹۰، فصلنامهٔ معتبر» تحقیق در مورد آینده هاً توسط WFS ونشریه «آینده نگاری» توسط انتشارات کمفورد Camford Publishing به نشریات مربوط به آینده پژوهی اضافه شدند. در حال حاضر آینده پژوهی از پهنه گسترده تری نسبت به دوران طلایی ۱۹۶۰ و اوایل ۱۹۷۰ برخوردار است. دنیای امروز نسبت به آن سال ها آمادگی و صراحت بیشتری برای در نظر گرفتن آینده دارد. بر خلاف آن دوران، آینده پژوهی تنها به شمار اندکی از نویسندگان و استادان محدود نمی شود بلکه دنیای کسب و کار، دولتمردان و فرهیختگان همگی در حال بیداری و درک این واقعیت هستند که برای اینکه آینده موفقی داشته باشیم باید بر روی آن تمرکز کنیم. بدین ترتیب است که برنامه ریزی راهبردی بر مبنای چشم اندازها و متکی بر سناریوها، امکانپذیر خواهد بود. با این وجود، برنامه های آموزشی و تحصیلی در زمینه آینده پژوهی در طول سال ها به جای اینکه گسترده تر شوند، کمتر شده اند. به جای آن دوره هایی همچون هوش رقابتی Competitive Intelligence و مدیریت راهبردی Strategic Management، بدور از وابستگی های نظری و ایدئولوژیک آینده پژوهی ازبسیاری از ابزارهای آن بهره گیری می کنند. در پایان، خاطر نشان می شود که آینده پژوهی احتمالاً سرنوشتی نظیر سایرعلوم اجتماعی خواهد داشت بدین معنی که کارکرد این علوم ضمن انگیزش علاقه اجتماع به موضوعی پراهمیت و بهره گیری از ابزارتکوین شده مناسب برای آن موضوع، تقریباً کاملاً آکادمیک بوده ولی از نظر کاربردی دنبال کردن این دانش به ویژه توسط کسب و کارها و بنگاه های دولتی، انجام می شود. اندیشیدن دربارهٔ آینده برای کارها و اقدامات کنونی انسان امری ضروری است. واکنش بدون اندیشیدن به آینده امکان پذیر است، اما کنش امکان پذیر نیست، چرا که عمل نیاز به پیش بینی دارد. بدین ترتیب، تصویرهای آینده (آرمان ها، اهداف، مقاصد، امیدها، نگرانی ها و آرزوها) پیشران های اقدامات فعلی ما هستند؛ بنابراین آینده امری است که مردم می توانند آن را با اقدامات هدفمند خود طراحی کرده و شکل دهند. مردم برای آنکه خردمندانه عمل کنند، بایستی نسبت به پیامدهای اقدامات خود و دیگران آگاهی و شناخت کافی داشته باشند. همچنین واکنش های دیگران و نیروهایی را که خارج از کنترل آن هاست بررسی کنند. این پیامدها تنها در آینده خود را نشان می دهد. بدین ترتیب، افراد نه تنها می کوشند امور در حال رخ دادن را بفهمند، بلکه می کوشند اموری را که شاید رخ دهد یا بالقوه امکان رخ دادن دارد یا در شرایط خاصی در آینده اتفاق خواهد افتاد، نیز بشناسند. افراد با بهره بردن از این شناخت حدسی موقعیت کنونی خود را تشخیص داده، کارهایشان را دنبال کرده، از بستر زمان و فضای مادی و اجتماعی می گذرند. آینده پژوهی فردی به (به انگلیسی: Personal Futures Studies) برگرفته از واژهٔ آینده پژوهی است که بیانگر به کارگیری روش های آینده پژوهی در زندگی افراد می باشد. در واقع، آینده پژوهی فردی تلاش نظام مند فرد برای شناخت خود و شکل بخشیدن به آیندهٔ خود می باشد. آینده پژوهان، کسب و کارها و دولت ها در سراسر دنیا، از روش هایی استفاده می کنند که به آن ها فرصت درک، اکتشاف و برنامه ریزی برای آینده را می دهد. از آن مهمتر، می دانند که چگونه بر آینده تأثیر گذاشته و آن را تغییر دهند. حال در آینده پژوهی فردی، این روش ها در سطح فردی، خانواده و کسب و کارهای کوچک به کار برده می شوند. در حقیقت، سیستم آینده پژوهی، راهنمایی است که کمک می کند فرد نگاهی سیستماتیک به آینده اش داشته باشید. این سیستم گام های ساده و کوتاهی دارد که به خلق آیندهٔ دلخواه منتهی می شود. دنیای اطراف تا اندازه ای برای زندگی ما تصمیم می گیرد. با این حال، اگر فردی برای زندگی خود برنامه ای داشته باشد، زمانی که تصمیمات روزمره را می گیرد، هرچقدر هم که کوچک باشند، در جهت برنامه و آینده ای که برای خود می خواهد، پیش خواهد رفت. در فرایند آینده پژوهی فردی روش ها و تکنیک های مشابهی بکار می روند که آینده پژوهان به طور موفقیت آمیز برای سازمان های بزرگ در دهه های گذشته به کار برده اند؛ که برای تناسب برقرار کردن با زندگی یک فرد یا یک خانواده مقیاس شان کاهش یافته است. مراحل آن به صورت زیر است: گام۱: شناخت فردی گام۲: ساخت سناریوهایی بر اساس شناخت فردی گام۳: برنامه ریزی استراتژیک بر اساس این سناریوها در جهان اولین بار ورن ویلرایت (Verne Wheelwright) (دکتری آینده پژوهی دانشگاه لیدز انگلستان) پایه گذار آینده پژوهی فردی بوده است. اطمینان داشت که روش های آینده پژوهی، نه تنها اثر بخش اند، بلکه باور داشت مقیاس پذیر نیز هستند، یعنی که این روش ها به همان اندازه که در طول دهه ها برای سازمان های بزرگ سراسر دنیا ارزشمند بوده اند، برای افراد و سازمان های کوچک نیز ارزشمنداند. برای اثبات این مقیاس پذیری، در دوره دکتری دانشگاه متروپولیتن لیدز ثبت نام کرد. پایان نامهٔ وی در آینده های فردی ارائه شده است: آینده نگاری و آینده پژوهی برای افراد، به وضوح مقیاس پذیری و مفاهیم و روش هایی که توسط آینده پژوهان حرفه ای سراسر دنیا به کار رفته اند را نشان می دهد. کارگاه های آموزشی و کنفرانس های تکمیلی او، ارزش کاربردی و قابلیت استفاده از روش های آینده پژوهی فردی برای افراد را نشان دادند. کتاب کار آینده های فردی ویل رایت، به عنوان کتاب درسی در دانشکده ها و دانشگاه ها اتخاذ شده است و هزاران نسخه به زبان های گوناگون توزیع شده اند. در ایران هم سعید رضایی (دکتری آینده پژوهی دانشگاه تهران) مدل بومی و روش های آینده پژوهی فردی را توسعه داده اند. سرعت تغییرات آنچنان سرسام آور است که دیگر نمی توان با روش های سنتی با آن ها کنار آمد. «اگر با تغییرات همگام نشوید، زیر چرخ عظیم تغییر خرد خواهید شد». امّا آیا امکانی برای آگاهی یافتن از آینده برای ما وجود دارد؟ قطعاً در مورد آینده هیچ چیز یقینی وجود ندارد و این از اصول آغازین آینده شناسی است. اما اصل دیگری هم وجود دارد که: انسان می تواند در سرنوشت آینده تأثیرگذار باشد. در این میانه دانشی زاده می شود که کوشش می کند با پیش بینی عوامل اثرگذار در تغییرات آینده به صورتی دوگانه، هم مهار تغییرات را در دست گیرد و هم جامعه را برای این تغییرات آماده کند. آینده پژوهی فراتر از پیش بینی است و ادعای پیش گویی هم ندارد. آینده پژوهی هنر شکل دادن به آینده است، به آن شکل که آینده را می خواهیم. کسانی که این دانش را در دست دارند هم اکنون هم به آینده جهان به دلخواه خواستهٔ خود، شکل می دهند. می توان کشورها و جوامعی را دید که نتوانستند خود را با تحوّلات سازگار کنند و از این جهت از هم فروپاشیدند. آن ها ذات تغییر را درست نشناختند. آینده شناسی از این منظر دانش شناخت تغییرات است. شناخت آینده از حیاتی ترین علوم مورد نیاز هر انسانی است. یکی از پیش فرض های آینده پژوهی اذعان به وجود گزینه های متعدّد آینده است: ° آیندهٔ امکانپذیر: هر چیزی اعم از خوب یا بد، محتمل یا بعید، می تواند در آینده رخ دهد. ° آینده های رخ دادنی یا محتمل: آنچه به احتمال بسیار زیاد در آینده به وقوع خواهد پیوست (مبتنی بر استمرار روندهای کنونی در آینده). ° آینده های دلخواه: آنچه بهینه ترین و دلخواه ترین رویداد آینده به شمار می رود. ° هدف: محتمل ساختن آینده های دلخواه یا ترجیح داده شده است. بدین منظور باید ازآنچه که می خواهیم بیافرینیم تصویری روشن و شفاف در ذهن داشته باشیم (به ویژه از ارزش هایی که می خواهیم بر جوامع آینده حاکم باشند). ° هدف: توجّه به آینده های ممکنی است که علی رغم تردید در رخ دادنشان، تحقق برخی از آن ها اثر بزرگی بر زندگی مردم می گذارد. به حکم عقل سلیم مردم از هم اکنون باید بدانند که آینده ممکن است آبستن چه پیشامدهایی باشد؛ کدام پیشامدها احتمال وقوع بیشتری دارند؛ و در میان آن ها کدام یک از دلخواهینگی بیشتری برخوردار است. بر همین بنیان، سه رویکرد به مطالعهٔ آینده وجود دارد: ° آینده پژوهی واکاوانه یا تحلیلی، که گاه آینده پژوهی اکتشافی نیز نامیده می شود. ° آینده پژوهی تصویرپرداز؛ و ° آینده پژوهی هنجاری، که گاه آینده پژوهی مشارکتی نیز نامیده می شود. بهتر است این روش در مورد بررسی آینده موضوعاتی که نسبت به متغیرهای بیرونی، تغییرات فوری و سریع نشان می دهند (نظیر قیمت نفت) صرفاً به عنوان یک بررسی مقدماتی بکار گرفته شود و از روش های دیگر آینده پژوهی به عنوان روش اصلی استفاده شود. یک دوره بحران (که طی آن تعداد گزینه های واکنش محدودتر خواهد بود) می تواند یک مرحله از روندهای تغییر باشد. با توجه به این موضوع، شناسایی هرچه زودتر یک روند میزان انعطاف پذیری سازمان در تعامل با مراحل مختلف روند تغییر را افزایش می دهد. روش های عمده شناسایی روندها: از چالش های پیش روی استفاده از این روش، کمی کردن ارتباط بین پیشران های مختلف می باشد. بهترین کار، بهره گیری از تعداد متنوعی از رویکردهای آینده پژوهی در یک پروژه است. دیاگرام موجود در این اسلاید، مثالی از چگونگی بکارگیری و ارتباط رویکردهای مختلف آینده پژوهی را با یکدیگر و ترتیب طبیعی استفاده از این تکنیک ها را نشان می دهد. تصور کنید در جایگاه مسئول ناوبری کشتی قرار دارید. هنگامی که مشغول دیده بانی افق مقابل هستید "(رصد محیطی)"، دو چیز نظر شما را به خود جلب می کند. "«یک کوه یخ»" و "«یک کشتی تدارکاتی»" که باید به آن بپیوندید. شما سرعت ها و جهت های محتمل کوه یخ و نیز کشتی تدارکاتی را بررسی می کنید (تجزیه و تحلیل روندها) و اطلاعات حاصله را وارد رایانه کشتی می کنید (مدل سازی). سپس مسیر حرکت را چنان ترسیم می کنید که به جای برخورد با کوه یخ به کشتی تدارکاتی بپیوندید (نقشه راه). در حین انجام تمام این فعالیت ها رؤیای خوردن غذای مطبوع و دیدار با دوستان قدیمی پس از پیوستن به کشتی تدارکاتی را در سر می پرورانید (چشم انداز سازی). متوجه می شوید که سرعت ها و جهت های کوه یخ و کشتی تدارکاتی ممکن است تغییر کند؛ لذا شروع به بررسی بر روی گزینه های ممکن در خصوص این تغییرات می کنید تا این اطمینان حاصل شود که بیشترین بخت برای پیوستن به کشتی تدارکاتی وجود داشته باشد (سناریو پردازی). علی رغم تمامی این برنامه ریزی ها، شما می دانید که احتمال وقوع حادثه ای غیرمنتظره و برخورد با کوه یخ همچنان وجود دارد؛ لذا از خدمه کشتی می خواهید که به تمرین تخلیه اضطراری کشتی مبادرت ورزند (Gaming). هنگامی که آنان مشغول به تمرین هستند، شما خود را در موقعیت محتمل ترین وضعیت کشتی تدارکاتی فرض کرده و مراحل رسیدن به این وضعیت نهایی را ترسیم می کنید. (پس نگری Back casting) اگر بخواهیم انسان خوبی باشیم، ناگزیر باید آینده پژوه باشیم. از منظر آزادی انسان، تصور آینده های گوناگون و سپس انتخاب میان آن ها موضوع بسیار حائز اهمیتی است. عکس این مدعا هم درست است. برای اینکه آینده پژوه خوبی باشیم، باید بخواهیم که انسان خوبی باشیم، و به عبارت دیگر، نگران رفاه و سعادت دیگران باشیم. در این راستا لازم است بصیرت افراد نسبت به آینده به دانشی فراتر از اینکه «آینده چه هست؟» و حتی فراتر از اینکه «چه می تواند باشد؟» مجهز شود. جان کلام، این بصیرت باید به احساسی از اینکه «آینده چه باید باشد؟» مسلح گردد. در قرن بیست و یکم بایستی تفکر آینده نگرانه رواج یافته و مورد پذیرش همگانی قرار گیرد؛ درست همان طور که تفکر دربارهٔ گذشته و حال چنین شده است. در غیر این صورت مطمئناً راه دشواری را در پیش رو خواهیم داشت.
[ { "answer1": "واژهٔ جمع Futures به این دلیل استفاده شده است که با بهره گیری از طیف وسیعی از روش ها و به جای تصوّر «تنها یک آینده»، به گمانه زنی های نظام مند و خردورزانه، در مورد نه تنها«یک آینده» بلکه «چندین آیندهٔ متصوّر» مبادرت می شود.", "answer2": "نخستین نشانه های جدی تر توجه بشر به آینده در عصر روشنگری دیده می شود، دورانی که بشر باور داشت که علوم برای هر چیزی راه حلی خواهند یافت.", "distance": 1360, "question": "چرا از واژه جمع «Futures» در عبارت «Futures Study» استفاده شده است و در چه دورانی اولین نشانه های جدی توجه بشر به آینده دیده میشود؟" }, { "answer1": "هدف: محتمل ساختن آینده های دلخواه یا ترجیح داده شده است. بدین منظور باید ازآنچه که می خواهیم بیافرینیم تصویری روشن و شفاف در ذهن داشته باشیم (به ویژه از ارزش هایی که می خواهیم بر جوامع آینده حاکم باشند).", "answer2": "باز این دهه ۶۰ بود که در آن آینده پژوهی به عنوان یکی از رشته های نوین دانش پایه ریزی شد. نخستین دوره آموزشی آینده پژوهی در سال ۱۹۶۳ توسط جیم دیتورJim Dator در بنیاد پلی تکنیک ویرجینیا تدریس شد.", "distance": 7565, "question": "هدف آینده پژوهی چیست و چه چیزی سبب شد تا آینده پژوهی در دهه 60 به عنوان رشته ای نوین بنا نهاده شود؟" }, { "answer1": "آینده پژوهی فراتر از پیش بینی است و ادعای پیش گویی هم ندارد.", "answer2": "در جهان اولین بار ورن ویلرایت (Verne Wheelwright) (دکتری آینده پژوهی دانشگاه لیدز انگلستان) پایه گذار آینده پژوهی فردی بوده است.", "distance": 1581, "question": "آینده پژوهی چه رابطه ای با پیش بینی دارد و چه کسی پایه گذار آینده پژوهی فردی بوده است؟" } ]
[ { "answer1": "آینده پژوهی واکاوانه یا تحلیلی، که گاه آینده پژوهی اکتشافی نیز نامیده می شود.", "answer2": "بهتر است این روش در مورد بررسی آینده موضوعاتی که نسبت به متغیرهای بیرونی، تغییرات فوری و سریع نشان می دهند (نظیر قیمت نفت) صرفاً به عنوان یک بررسی مقدماتی بکار گرفته شود و از روش های دیگر آینده پژوهی به عنوان روش اصلی استفاده شود.", "question": "آینده پژوهی واکاوانه یا تحلیلی به چه معناست و چه رویکردی در آینده پژوهی به عنوان روش اصلی توصیه نمی شود؟" }, { "answer1": "با بهره گیری از طیف وسیعی از روش ها و به جای تصوّر «تنها یک آینده»، به گمانه زنی های نظام مند و خردورزانه، در مورد نه تنها«یک آینده» بلکه «چندین آیندهٔ متصوّر» مبادرت می شود.", "answer2": "شما سرعت ها و جهت های محتمل کوه یخ و نیز کشتی تدارکاتی را بررسی می کنید (تجزیه و تحلیل روندها) و اطلاعات حاصله را وارد رایانه کشتی می کنید (مدل سازی). سپس مسیر حرکت را چنان ترسیم می کنید که به جای برخورد با کوه یخ به کشتی تدارکاتی بپیوندید (نقشه راه). در حین انجام تمام این فعالیت ها رؤیای خوردن غذای مطبوع و دیدار با دوستان قدیمی پس از پیوستن به کشتی تدارکاتی را در سر می پرورانید (چشم انداز سازی). متوجه می شوید که سرعت ها و جهت های کوه یخ و کشتی تدارکاتی ممکن است تغییر کند؛ لذا شروع به بررسی بر روی گزینه های ممکن در خصوص این تغییرات می کنید تا این اطمینان حاصل شود که بیشترین بخت برای پیوستن به کشتی تدارکاتی وجود داشته باشد (سناریو پردازی).", "question": "چرا به جای یک آینده، به چندین آینده متصور توجه می شود و سناریوپردازی در آینده پژوهی چه کاربردی دارد؟" } ]
gemini-2.0-flash-exp
299
: عملیات ستون دفاعی عملیات ستون ابر (ستون دفاعی) یا حمله ۲۰۱۲ اسرائیل به غزه یا جنگ هشت روزه عملیاتی نظامی است که نیروهای دفاعی اسرائیل در نوار غزه به مرحله اجرا درآوردند و به طور رسمی در تاریخ ۱۴ نوامبر ۲۰۱۲، با کشتن احمد الجعبری فرمانده شاخه نظامی حماس در غزه توسط اسرائیل آغاز گشت. مقامات اسرائیلی اعلام کردند، هدف از اجرای آن متوقف ساختن حملات راکتی کور و بی رویه از نوار غزه و مختل ساختن توانایی سازمان های شبه نظامی است. به گفتهٔ دولت اسرائیل، این عملیات در پاسخ به حملات راکتی شبه نظامیان از نوار غزه و حملات علیه سربازان اسرائیلی در مرز غزه - اسرائیل آغاز شد. مقامات حماس، که اداره نوار غزه را دردست دارند، ضمن تکذیب متجاوز بودن حماس در این قضیه، اعلام کردند آن ها نمی خواسته اند شاهد افزایش خشونت ها باشند. حمد قاضی معاون وزیر امورخارجه حماس گفت "ما هنوز می گوییم که ما قربانیان اشغال هستیم و ما هدف حمله قرار گرفته ایم،" و با این استدلال که حماس حق دفاع از مردم را داشته بنابراین به حملات اسرائیل پاسخ داده است، وی اضافه کرد "اگر غزه درامان نباشد، شهرهای شما هم درامان نخواهد بود." در طول این عملیات، نیروهای آی دی اف بیش از ۱٬۵۰۰ نقطه در نوار غزه، ازجمله ده ها پد لانچرهای پرتاب راکت، انبارهای (دپوهای) مهمات، پست های فرماندهی حماس، وزارت کشور حماس و دیگر ساختمان های دولتی و همچنین ده ها خانه و بلوک آپارتمان مسکونی را هدف حمله قراردادند. بین ۱۵۸ تا ۱۷۷ فلسطینی در این حملات کشته شدند، که ۵۵ تا ۱۲۰ نفر از جان باختگان از نیروهای شبه نظامی بودند. به علاوه ۱٬۳۰۰ تا ۱٬۵۰۰ فلسطینی نیز زخمی شده و بین ۳۵۰ تا ۷۵۰ خانوار فلسطینی نیز بر اثر این حملات آواره شدند. لزوماً تمام تلفات فلسطینیان در نتیجه حملات اسرائیل نبود، برخی از آن ها بر اثر اصابت اشتباه راکت به نوار غزه جان باخته یا زخمی شدند. به علاوه، ۸ فلسطینی نیز به طور خودسرانه توسط اعضای شاخه نظامی حماس گردان های عزالدین قسام، به اتهام همکاری بااسرائیل اعدام شدند. گروه های فلسطینی ترور احمد الجعبری را "بازشدن دروازه های جهنم" نامیدند و گردان های عزالدین قسام و جهاد اسلامی حملات راکتی خود را به شهر و شهرک های اسرائیلی تشدید کردند، در عملیاتی که از طرف گردان های القسام "عملیات سنگ های سجیل" و از طرف اعضای جهاد اسلامی آن را "عملیات آسمان آبی" نام گرفت. در این مدت گروه های شبه نظامی بیش از ۱٬۴۵۶ راکت به سمت اسرائیل شلیک کردن (۱۴۲ راکت نیز در خود نوار غزه سقوط کرد.) گروه های شبه نظامی فلسطینی از تسلیحاتی چون راکت های فجر-۵ ایرانی، راکت های گراد روسی، راکت قسام و گلوله های خمپاره استفاده کردند. برخی از این راکت ها و گلوله ها به ریشون لتسیون، بئرشبع، اشدود، اشکلون و سایر مناطق مراکز پرجمعیت شلیک شدند. برای اولین بار پس از جنگ خلیج فارس در سال ۱۹۹۱ تل آویو مورد اصابت راکت قرار گرفت و چند راکت نیز بیت المقدس را هدف قراردادند. بر اثر حملات راکتی گروه های فلسطینی، چهار غیرنظامی اسرائیلی جان باختند که سه تن از آن ها دراثر اصابت مستقیم راکت به خانه ای در کریات ملاخی کشته شدند، دو سرباز اسرائیلی و تعدادی غیرنظامی فلسطینی نیز در این حملات جان خود را از دست دادند. تا تاریخ ۱۹ام نوامبر، ۲۱ اسرائیلی بر اثر حملات راکتی زخمی شدند و ۲۸ نفر در حین هشدار آژیرخطر مجروح گردیدند و ۲۰۰ نفر دیگر نیز بر اثر شوک حملات و استرس حاد تحت درمان قرار گرفتند. سامانه دفاع موشکی گنبد آهنین اسرائیل دست کم ۴۲۱ راکت را رهگیری کرد، ۱۴۲ راکت نیز در خود نوار غزه سقوط کرد، ۸۷۵ راکت در مناطق باز فرود آمد و ۵۸ راکت دیگر نیز به مناطق شهری اسرائیل اصابت کرد. در بمب گذاری یک دستگاه اتوبوس در تل آویو توسط یک عرب اسرائیلی تبار، ۱۰ نفر زخمی شدند و ۱۸ نفر دیگر نیز بر اثر شوک بعد از حادثه تحت درمان قرارگرفتند. خالد مشعل رهبر سیاسی حماس، ضمن تکذیب دست داشتن حماس در این بمب گذاری اعلام کرد وی بر این باور است که این بمب گذاری در پاسخ مستقیم به خشونت های غزه صورت گرفته است. بی بی سی گزارش داد حماس این حمله را مورد "ستایش" قرارداده است. ایالات متحده آمریکا، انگلستان، کانادا، آلمان و کشورهای غربی دیگر حمایت شان را از حق دفاع اسرائیل ابراز داشتند یا حملات راکتی حماس به اسرائیل محکوم کردند. جمهوری اسلامی ایران، مصر، ترکیه و چند کشور عربی و مسلمان دیگر نیز حملات و عملیات اسرائیل را محکوم کردند. شورای امنیت سازمان ملل جلسه ای اضطراری در رابطه با این موضوع برگزار کرد که نتیجه ای از این جلسه حاصل نشد. چین و روسیه نیز نگرانی خود را از احتمال افزایش تلفات غیرنظامیان عنوان داشته و خواستار خویشتن داری طرفین شدند. در تاریخ ۲۱ام نوامبر توافق برسر آتش بس پس از انجام چند روز مذاکره بین حماس و اسرائیل با میانجی گری مصر اعلام شد. هر دو طرف مدعی پیروزی در این عملیات شدند. اسرائیل اعلام کرد که به هدف خود در فلج ساختن توانایی پرتاب راکت توسط حماس دست یافته است، در حالی که حماس اعلام کرد "گزینه حمله به غزه پس از این پیروزی از بین رفته و هرگز باز نخواهدگشت" و از ایران و مصر برای کمک های شان تشکر کرد. ترجمه تحت اللفظی نام عبری این عملیات "ستون ابر" است اما منابع رسمی انگلیسی زبان این عملیات را تحت عنوان ستون دفاعی ترجمه کرده اند. ایتان بوچمن سرپرست تحریریه رسانه ای منطقه آمریکای شمالی آی دی اف، تصریح کرد که این نام به ستون ابر در کتاب مقدس یهودیان اشاره می کند که بنی اسرائیل را (در خروجش از مصر) به سمت سرزمین های مقدس هدایت نمود. یک تفسیر از کتاب مقدس یهودیان بدین گونه شرح می دهد که ستونی از ابر از بنی اسرائیل در برابر تیرها و منجنیق های مصریان محافظت کرده است. بدین ترتیب این نام (عملیات ستون ابر) نیروهای دفاعی اسرائیل را به عنوان محافظی دربرابر حملات راکتی قیاس می کند. برخی مفسران ضمن انتقاد از نام عبری عملیات مدعی اند آی دی اف خود را خدا نامیده است. حماس نیز عملیات خود را تحت عنوان "سنگ های سجیل" نام گذاری کرد. پس از جنگ غزه ۲۰۰۹–۲۰۰۸ تنش ها همچنان بین دولت حاکمهٔ حماس در نوار غزه و اسرائیل ادامه پیدا کرد، چنان که دو طرف به صورت مقطعی و دروه ای با یکدیگر درگیری هایی داشتند. از سال ۲۰۰۷ و با تحمیل محاصره اقتصادی اسرائیل بر نوار غزه، اقتصاد این باریکه روبه وخامت گذاشت و حماس به عنوان یکی از شرایط آتش بس با اسرائیل، خواستار پایان دادن به محاصره اقتصادی غزه از سوی اسرائیل شده بود. در حالی که اسرائیل در ۲۲ ژانویه ۲۰۱۳ انتخابات کنست را پیش رو دارد، برخی منابع (از رجب طیب اردوغان جمله نخست وزیر ترکیه) به این مضمون اشاره کردند که زمان این عملیات به گونه ای برنامه ریزی شده است تا دولت فعلی بتواند دورنما و چشم انداز انتخاباتی خود را بهبود بخشد. به گفته آژانس امنیت اسرائیل، حمله های راکتی از نوار غزه به اسرائیل در سال ۲۰۱۲ به طور پیوسته ادامه داشته است. در ۲۴ اکتبر و در پی حمله های راکتی و بمباران دو طرف علیه یکدیگر شماری از شهروندان اسرائیلی زخمی و چند تن از ساکنان نوار غزه کشته شدند و تا تاریخ ۲ نوامبر هیچ گونه تلفات بیشتری بر طرف وارد نگردید. در تاریخ ۲ام نوامبر یک جوان فلسطینی ۲۲ ساله بر اثر آتش تانک های اسرائیلی به مرکز نوار غزه به شدت زخمی گشت. در ۵ام نوامبر سربازان اسرائیلی یک جوان ۲۰ ساله غیرمسلح و نامتعادل فلسطینی را که به حصار فی مابین غزه و اسرائیل نزدیک شده بود، به ضرب گلوله از پای درآوردند. به گفتهٔ منابعی درمانی فلسطینی، این فرد دارای مشکلات یادگیری بوده است. در همان تاریخ انفجار یک بمب کنار جاده ای فلسطینی باعث مجروح شدن تعدادی از سربازان اسرائیلی شد. در ۸ام نوامبر و پس از کشف تعداد بیشتری بمب در امتداد مرز، نیروهای آی دی اف به مناطقی از نوار غزه یورش بردند که به درگیری با کمیته های مقاومت مردمی منجر گشت. در این درگیری یک پسر نوجوان ۱۳ ساله فلسطینی، با آتش تیربار بالگردها یا تانک های اسرائیلی (که در درگیری شرکت داشتند) کشته شد. روز بعد، شبه نظامیان فلسطینی با انفجار تونلی مملو از مواد منفجره که در ناحیه مرزی حفر کرده بودند، باعث زخمی شدن چهار سرباز اسرائیلی شدند. شاخهٔ نظامی حماس ضمن قبول مسئولیت این انفجار، آن را پاسخی به کشته شدن نوجوان فلسطینی دانست. شبه نظامیان غزه حداقل ۳۰ راکت و چندین گلوله خمپاره به مناطق جنوبی اسرائیل شلیک کردند که باعث شد آژیر قرمز در اشدود، اشکلون، گان یان و مناطق اطراف آن به صدا درآید که همین امر موجب گشت اسرائیلی ها در فاصلهٔ هفت کیلومتری نوار غزه در نزدیکی مناطق امن باقی بمانند. شورای محلی گان یان مدارس منطقه را به دلیل گلوله باران راکتی تعطیل کرد. به گفتهٔ کانال هفت تلویزیون اسرائیل دو راکت قسام در ۹ام نوامبر به اسرائیل شلیک شد، که هر دو راکت در مناطق باز منفجر گردید. در ۱۰ام نوامبر، یک جیپ نیروهای آی دی اف در هنگام گشت زنی معمول خود در مرز سمت اسرائیل هدف یک فروند موشک ضد تانک نیروهای شبه نظامی قرار گرفت که منجر به زخمی شدن چهار سرباز اسرائیلی گشت که شرایط جسمانی یکی از آن ها بحرانی گزارش شده بود. نیروهای آی دی اف با حملات توپخانه ای، محل شلیک موشک و اهدافی از پیش تعیین شده در منطقه شجاعیه را گلوله باران کردند. سخنگوی حماس مدعی شد که حملات توپخانه ای اسرائیل منجر به کشته شدن چهار نوجوان فلسطینی در منطقه مذکور شده است. پس از آن، شبه نظامیان حداقل ۴۰ راکت و خمپاره به سمت مناطقی از اسرائیل شلیک کردند که باعث شد اسرائیلی های ساکن منطقه به پناهگاه ها بروند. بعد از این حادثه تبادل آتش دو طرف تا چندین روز ادامه پیدا کرد. نیروهای شبه نظامی بیش از ۱۰۰ راکت شلیک کردند که در جریان این حملات چندین منزل مسکونی اسرائیلی مورد اصابت راکت قرار گرفت که یکی از راکت ها نزدیک در نزدیکی یک باب مدرسه به زمین اصابت کرد. چندین اسرائیلی در انفجارهای گلوله بارانی که به گونه ای خاص زمان بندی شده بود تا هم زمان با رفت وآمدهای صبح افراد به محل کارشان روی دهد زخمی شدند، از جمله دو نفر که خودروهای آن ها به صورت مستقیم مورد اصابت قرار گرفت. مدارس در مناطق جنوبی اسرائیل تعطیل شدند و شهردار بئرشبع در این رابطه توضیح داد که "ما اصابت (راکت) به مراکز آموزشی را در گذشته تجربه کرده ایم... ۴۰٬۰۰۰ دانش آموز امروز در خانه های خود باقی می مانند به خاطر حملاتی (راکت هایی) که در خارج از محدوده آبی به ما اصابت می کنند." اسرائیل حملات هوایی بیشتری به نوار غزه انجام داد که در نتیجه آن شش شبه نظامی از جمله یک شبه نظامی وابسته به گروه جهاد اسلامی فلسطین کشته شدند. در روز قبل از عملیات نخست وزیر بنیامین نتانیاهو و ایهود باراک وزیر دفاع اسرائیل در سخنانی اعلام کرده بودند "اسرائیل در زمانی مناسب (به این حملات) پاسخ خواهد داد." هرچند، پس از جلسهٔ کابینه دولت اسرائیل در صبح روز قبل از عملیات، بنی بگین از وزرای کابینه اظهار کرده بود "خصومت جاری به نظر پایان یافته است." در ۱۲ام نوامبر، مقامات حماس و جهاد اسلامی تمایل خود را برای بحث و گفتگو برسر آتش بس نشان دادند. یک سخنگوی جهاد اسلامی در سخنانی گفته بود، "توپ در زمین اسرائیل است و گروه های مقاومت رفتار و عملکرد اسرائیل بر روی زمین را مشاهده و به تبع آن عمل خواهند کرد. " یک خانه و یک کارگاه مورد اصابت راکت قرار گرفت که منجر به زخمی شدن سه شهروند اسرائیلی گردید. هرچند، مقامات اسرائیلی مدعی شدند فلسطینی ها در این روز اقدام به شلیک ۱۲ راکت کرده اند. اسرائیل از شورای امنیت سازمان ملل خواست تا حملات راکتی را محکوم نماید و ایهود باراک اعلام کرد اسرائیل "لطمه به زندگی روزمره شهروندانش را نمی پذیرد." "گرشان بسکین" یک فعال صلح اسرائیلی که میانجی بین اسرائیل و حماس در مذاکرات منجر به آزادی گیلعاد شلیط بود، گزارش داد که ساعاتی قبل از حمله منجر به مرگ احمد الجعبری موفق به دریافت یک نسخهٔ پیش نویس از آتش بس دائمی بین اسرائیل و حماس شده است. مذاکرات غیرمستقیم بین حماس و اسرائیل با میانجی گری مصر انجام پذیرفت. محمد مرسی رئیس جمهور مصر پیش بینی کرد مذاکرات به زودی به نتایج مثبتی منجر خواهدشد. هیلاری کلینتون وزیر امورخارجه آمریکا، پس از دیدار با بنیامین نتانیاهو گفت فرایند آتش بس در روزهای آتی رخ خواهد داد. بان کی مون دبیر کل سازمان ملل نیز در تلاش برای پایان دادن به خشونت ها با نتانیاهو دیدار کرد. وزاری امورخارجه ترکیه و دیپلمات های اتحادیه عرب برای برقراری آتش بس بین طرفین درگیری به غزه فرستاده شدند. اسرائیل ۶ شرط برای برقراری آتش بس داشت. حماس درعوض برای برقراری آتش بس، خواستار توقف حملات اسرائیل به نوار غزه و خاتمهٔ محاصره اقتصادی آن گردید. به علاوه خالد مشعل رهبر حماس خواستار "تضمین های بین المللی" برای برداشتن (لغو) محاصره اقتصادی شد. در ۲۱ نوامبر، محمد کامل عمرو وزیر امورخارجه مصر و هیلاری کلینتون وزیر امورخارجه آمریکا برقراری آتش بس را اعلام کردند. این اعلامیه به خصومت ها پایان داد در حالی که اسرائیل و حماس به مذاکرات برسر خواسته های خود ادامه دادند. برطبق متن توافقنامهٔ آتش بس، دو طرف به مذاکرات برسر مواردی چون "بازکردن گذرگاه ها و تسهیل رفت وآمد مردم و نقل وانتقال کالاها و خودداری از اعمال محدودیت بر عبورومرور آزاد ساکنان و هدف قراردادن آن ها در مناطق مرزی و روش های پیاده سازی (این موارد)" پس از گذشت ۲۴ از برقراری آتش بس ادامه خواهندداد. مصر پشتیبان این توافقنامه است و باید از هر یک از طرفین، تضمین های تعهد به قرارداد توافق شده را دریافت نماید. پس از اعلام آتش بس، بنیامین نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل اعلام کرد عملیات ستون ابر موفقیت آمیز بوده است و از رئیس جمهور آمریکا باراک اوباما برای "حمایت بی دریغ (وی) از حق اسرائیل برای دفاع از خودش" قدردانی نمود. نتانیاهو افزود اسرائیل و آمریکا برای متوقف ساختن قاچاق سلاح از ایران به نوار غزه با یکدیگر همکاری خواهندکرد. پس از اعلام آتش بس ۱۲ فروند راکت از نوار غزه به سمت اسرائیل شلیک شد، که تمامی راکت ها در مناطق باز اشکول و شاعر هنگیف فرودآمدند. آژیر حمله هوایی در اشکول، سدروت، هوف اشکلون، اشدود، کریات ملاخی و شاعر هنگیف به صدا درآمدند. گنبد آهنین یک راکت را برفراز اشدود رهگیری کرد. یک انفجار به علل نامعلوم در غزه رخ داد که گزارش شد تلفاتی دربر نداشته است. خالد مشعل رهبر تبعیدی حماس، از میانجی گری مصر در برقراری آتش بس قدردانی کرد و مدعی شد اسرائیل (در این درگیری) شکست خورده است. وی همچنین ایران را به دلیل تأمین منابع مالی و تسلیحاتی (تجهیز سلاح) شبه نظامیان مورد ستایش قرارداد. به گفتهٔ مرکز حقوق بشر فلسطین درمجموع ۱۵۸ فلسطینی ازجمله: ۱۰۲ غیرنظامی، ۵۵ شبه نظامی و یک پلیس از آغاز عملیات جان خود را از دست دادند که ۳۰ کودک و ۱۳ زن نیز درمیان کشته شدگان دیده می شدند. نیروهای دفاعی اسرائیل اعلام کردند ۱۷۷ فلسطینی که ۱۲۲ تن از آن ها شبه نظامی بوده اند در این عملیات کشته شده اند. نیروی هوایی اسرائیل اظهارداشت تمام اقدامات پیشگیرانه ممکن را برای جلوگیری از تلفات غیرنظامیان با استفاده از بمباران دقیق و صدور هشدارهای پیشگیرانه به ساکنان فلسطینی، انجام داده است. آی دی اف مدعی است با انتشار اعلامیه های هشداردهنده و تماس های تلفنی اخطارآمیز به غیرنظامیان دستورداده تا از مناطقی که توسط حماس برای شلیک موشک استفاده می شوند فاصله بگیرند. آی دی اف همچنین مدعی است حمله اول به هدف، به منظور امکان تخلیه محل از غیرنظامیان به عمد به خطا می رفته است و حملاتی نیز به علت حضور غیرنظامیان در محل لغو شده اند. حملات هوایی اسرائیل، به تلفات غیرنظامیان در مناطقی منجر گشت که گزارش شد در آن ها هیچ درگیری اتفاق نیفتاده است. جهاد میشراوی عکاس خبری بی بی سی عربی ساکن غزه که فرزند نوزاد و خواهرزنش را در حملهٔ هوایی اسرائیل به خانه اش از دست داده بود اعلام کرد تا قبل از حمله اسرائیل محله مسکونی وی شاهد هیچ گونه درگیری نبوده است. هیچ توجیهی برای کشتار خانواده دلو در بمباران اسرائیل داده نشد. هشت تن از اعضای این خانواده ازجمله ۴ کودک در حمله هوایی اسرائیل کشته شدند. تمام تلفات فلسطینی ها به علت حملات هوایی اسرائیل اتفاق نیفتاد. احمد الجعبری یک از فرماندهان عالی رتبه حماس، قابل توجه ترین کشته شده فلسطینی این عملیات به حساب می آید. مرکز حقوق بشر (فلسطین) تعداد مجروحان فلسطینی را در حدود ۱۰۰۰ نفر اعلام کرد. هفت فلسطینی به اتهام همکاری با اسرائیل توسط شبه نظامیان حماس اعدام شدند. در تاریخ ۱۶ام نوامبر مردی به هویت اشرف عویضه در نزدیکی مسجدی در محلهٔ شیخ رمضان در شهر غزه (توسط حماس) کشته شد. به گفتهٔ یک شاهد عینی، او دو مرد نقاب دار را دیده که از یک دستگاه جیپ پیاده شده و قربانی را به زیر یکی از تابلوهای تبلیغاتی حماس کشیده اند و قبل از آویزان کردن پوستری که به جرایم منتسب شده وی اشاره داشته، چندین بار به سرش شلیک کرده اند. در تاریخ ۲۰ام نوامبر شبه نظامیان وابسته به حماس ۶ فلسطینی دیگر را در خیابان تیرباران کردند. به گفتهٔ شاهدان، مردان (قربانیان) از داخل یک دستگاه ون بیرون کشیده شده و مجبور شدند به صورت روی زمین دراز بکشند و سپس به ضرب گلوله کشته شدند. جنازهٔ پنج تن از آن ها بر روی یکدیگر رها گردید درحالی که انبوهی از مردم جسد آنان را زیر پا لگدمال می کردند و به جنازهٔ آن ها تف می انداختند. جسد ششم نیز به موتورسیکلتی بسته شده و در خیابان های اصلی شهر غزه چرخانده شد، در حالی که ناظران فریاد می زدند "جاسوس! جاسوس!". حماس با ارسال پستی ضمن اعلام هویت این شش نفر مدعی شد این افراد "دارای تجهیزات های-تک و تصویربرداری بوده اند تا از مواضع فیلمبرداری نمایند". در تاریخ ۲۱ نوامبر، موسی ابو مرزوق معاون رهبر حماس این قتل ها را محکوم و "غیرقانونی" نامید و اضافه کرد هرگونه مجازات اعدام باید روند قانونی را دنبال کند. او به علاوه افزود که افرادی که درپشت این قتل ها هستند باید مجازات شوند. اعتقاد بر این است حداقل دو شهروند غیرنظامی فلسطینی نه بر اثر حملات اسرائیل بلکه به علت سقوط یک فروند راکت شبه نظامیان در نزدیکی هدف خود جان باخته اند. بنا به گفتهٔ مقامات اسرائیلی، بیش از ۱۰۰ راکت شبه نظامیان فلسطینی در نوار غزه سقوط کرده که تلفات و مجروحان متعددی به بار آورده است. چهار غیرنظامی و یک سرباز اسرائیلی در حملات راکتی شبه نظامیان فلسطینی کشته شدند. سه غیرنظامی در اصابت مستقیم راکت به خانه ای در کریات ملاخی جان خود را از دست دادند، در حالی که چهارمین فرد غیرنظامی یک عرب اسرائیلی بود که به علت اصابت موشک به منطقه اشکول کشته شد. تا ۲۰ام نوامبر، دست کم ۲۵۰ نفر ازجمله ۱۰ سرباز اسرائیلی در حملات راکتی زخمی شدند. ۲۱ اسرائیلی دیگر نیز بر اثر بمب گذاری یک دستگاه اتوبوس در تل آویو مجروح شدند. یک غیرنظامی بادیه نشین نیز بر اثر اصابت راکت به منطقه ای در نقب کشته شد. آی دی اف میزان پایین تلفات اسرائیلی ها را به تعدادی از عوامل تهاجمی و تدافعی نسبت می دهد: حملات پیشگیرانه به پدهای پرتاب و زرادخانه های راکتی، توانایی این نیرو برای حمله به شبه نظامیان در حین شلیک راکت، موفقیت ۸۰% سیستم دفاع موشکی گنبد آهنین، وجود اتاق ضد بمب در تمام خانه های اسرائیلی، اجرای سیستم هشدار رنگ قرمز و تلاش های امدادرسانی عمومی توسط (فرماندهی) موسوم به فرماندهی جلوی خانه. آی دی اف با استفاده گسترده از توییتر و لیوبلاگ حساب به روز از عملیات هایش می داد. شاخه نظامی حماس نیز با استفاده از توییتر حملات راکتی و خمپاره ای خود را منتشر می ساخت و هنگامی که تلفات اسرائیلی ها گزارش می شد اقدام به توییت کردن آن ها می کرد. مجله "سیاست خارجی" این تلاش را "نقطه عطفی در ارتباطات نظامی" دانست. حساب آی دی اف در توییتر در عرض ۲۴ ساعت بیش از ۵۰٬۰۰۰ علاقه مند جدید به دست آورد. گروه آنانیموس در پاسخ به تهاجم اسرائیل به غزه به بسیاری از وب سایت های اسرائیلی حمله کرد و مدعی شد که حداقل ۵۰ سایت را از دسترس خارج کرده است. بسیاری از وب سایت ها با پیام هایی با مضامین محکومیت عملیات نظامی اسرائیل و ابراز حمایت از مردم غزه جایگزین شده بود. هکرهایی از کشور کویت وب سایت "دنی دنون" رئیس حزب لیکود را مختل ساختند، وی در سایت خود طوماری آنلاین را قرار داده بود که در آن از دولت اسرائیل خواسته شده بود، که تأمین برق نوار غزه را متوقف سازد. حماس متهم شد که با جعل و دست کاری تصاویر کودکانی که در سوریه زخمی یا کشته شده اند، این تصاویر را تحت لوای کشته شدگان فلسطینی در شبکه های اجتماعی منتشر کرده است. یکی از این توییت های (حماس) در مورد حملات اسرائیل، حاوی عکسی از جنازه یک دختر است که پیش از این در صفحهٔ فیس بوک "سوریه & دوستان" در ماه اکتبر منتشر شده بود. ادامه حمله اسرائیل به غزه به سود بنیامین نتانیاهو نبود، به همین دلیل حمله زمینی را متوقف کرد چون همه کشورها، از جمله نزدیک ترین حامی اسرائیل، ایالات متحده مخالف حمله زمینی بودند. حملات هوایی اسرائیل به غزه حماس را ازنگاه نظامی تضعیف کرد و این گروه احمد جعبری، یکی از بزرگترین فرماندهان خود را ازدست داد اما از نگاه سیاسی حماس در این کشمکش پیروز ظاهر شد، محبوبیت این جنبش، به دلیل مقاومت و ایستادگی آن در برابر اسرائیل، نه تنها در داخل غزه بلکه در کشورهای عربی نیز بیشتر شده و حمایت آن ها را با خود دارد. این جنبش نشان داد که برغم محاصره غزه، نیروی خود را همچنان حفظ کرده، و اسلحه پیشرفته تر نیز بدست آورده است.
[ { "answer1": "به طور رسمی در تاریخ ۱۴ نوامبر ۲۰۱۲، با کشتن احمد الجعبری فرمانده شاخه نظامی حماس در غزه توسط اسرائیل آغاز گشت.", "answer2": "مقامات اسرائیلی اعلام کردند، هدف از اجرای آن متوقف ساختن حملات راکتی کور و بی رویه از نوار غزه و مختل ساختن توانایی سازمان های شبه نظامی است.", "distance": 112, "question": "عملیات ستون دفاعی با چه رویدادی آغاز شد و چه هدفی برای این عملیات از طرف مقامات اسرائیلی اعلام شد؟" }, { "answer1": "گروه های فلسطینی ترور احمد الجعبری را \"بازشدن دروازه های جهنم\" نامیدند", "answer2": "گردان های عزالدین قسام و جهاد اسلامی حملات راکتی خود را به شهر و شهرک های اسرائیلی تشدید کردند", "distance": 73, "question": "به چه دلیل حماس این عملیات را \"باز شدن دروازه های جهنم\" نامید و چه گروه هایی حملات راکتی خود را تشدید کردند؟" }, { "answer1": "گروه های شبه نظامی فلسطینی از تسلیحاتی چون راکت های فجر-۵ ایرانی، راکت های گراد روسی، راکت قسام و گلوله های خمپاره استفاده کردند.", "answer2": "ایالات متحده آمریکا، انگلستان، کانادا، آلمان و کشورهای غربی دیگر حمایت شان را از حق دفاع اسرائیل ابراز داشتند یا حملات راکتی حماس به اسرائیل محکوم کردند.", "distance": 1343, "question": "در این عملیات گروه های شبه نظامی از چه سلاح هایی استفاده کردند و چه کشورهایی حمایت خود را از حق دفاع اسرائیل اعلام کردند؟" }, { "answer1": "به گفته آژانس امنیت اسرائیل، حمله های راکتی از نوار غزه به اسرائیل در سال ۲۰۱۲ به طور پیوسته ادامه داشته است.", "answer2": "در تاریخ ۲ام نوامبر یک جوان فلسطینی ۲۲ ساله بر اثر آتش تانک های اسرائیلی به مرکز نوار غزه به شدت زخمی گشت.", "distance": 307, "question": "به گفته آژانس امنیت اسرائیل حملات راکتی در سال ۲۰۱۲ چگونه بود و بر اثر آتش تانک های اسرائیلی در دوم نوامبر چه اتفاقی افتاد؟" }, { "answer1": "حماس درعوض برای برقراری آتش بس، خواستار توقف حملات اسرائیل به نوار غزه و خاتمهٔ محاصره اقتصادی آن گردید.", "answer2": "اسرائیل ۶ شرط برای برقراری آتش بس داشت.", "distance": 41, "question": "حماس در مذاکرات آتش بس چه چیزی را خواستار بود و اسرائیل چه درخواستی برای برقراری آتش بس داشت؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
300
: گوشه (موسیقی) در تئوری موسیقی ایرانی، ردیف مجموعه ای از آهنگ ها و نغمات موسیقی است، و به هر یک از این آهنگ ها یک گوشه گفته می شود. هر گوشه جزئی از یک یا چند دستگاه یا آواز دانسته می شود. از گوشه ها برای خلق قطعه های موسیقی استفاده می شود؛ گوشه ها معمولاً به شکلی ثابت برای آموزش ردیف به کار می روند اما در زمان اجرا می توانند سوژهٔ بداهه نوازی و خلق آهنگ های جدید باشند. مفهوم گوشه در موسیقی ایرانی همواره ثابت نبوده و به خصوص در نتیجهٔ تحول مقام به دستگاه مفهوم آن تغییر کرده است. تعداد گوشه ها هم در ردیف های مختلف تفاوت دارد چنان که مثلاً در ردیف میرزا عبدالله ۲۵۰ گوشه برشمرده شده است، اما در ردیف آوازی محمود کریمی تنها ۱۴۵ گوشه آمده است. نام گوشه ها می تواند نمایانگر مقامی باشد که گوشه از آن مشتق شده، یا ارتباط گوشه با گوشه های دیگر را نشان دهد. با این حال، برخی گوشه های دستگاه های مختلف که نام مشابه یا نزدیک دارند ارتباط چندانی به هم ندارند. کارکرد گوشه ها نیز با هم تفاوت دارد؛ برخی گوشه ها به دلیل اهمیت و کاربرد بیشترشان «شاه گوشه» نامیده می شوند، و تعدادی از گوشه ها به جهت این که امکان پرده گردانی به دستگاه های دیگر را فراهم می کنند حائز اهمیت هستند. تا پیش از آن که موسیقی ایران و دیگر کشورهای اسلامی مسیرشان از هم جدا شود، موسیقی در تمام این نقاط بر اساس مقام ها توضیح و آموزش داده می شد. به دوازده مقام اصلی موسیقی ایرانی در متون مختلف با لفظ «پرده» اشاره می شد. این طور به نظر می آید که از بعد از مغول از لفظ «گوشه» هم برای اشاره به مقام استفاده می شد. در موسیقی قدیم ایران، علاوه بر دوازده مقام اصلی و شش آواز، بیست و چهار «شعبه» وجود داشته که در برخی متون به آن ها نیز «گوشه» می گفته اند. بعد از جدایی موسیقی ایرانی از موسیقی عربی و ترکی (یا مجموعاً، موسیقی عثمانی) و تحول مقام به دستگاه، برخی از دستگاه ها (نظیر سه گاه، چهارگاه، راست پنج گاه، و همایون) نامشان را از همین گوشه ها گرفتند و مفهوم گوشه نیز تغییر کرد. شروع جدایی موسیقی ایران از عثمانی احتمالاً به دورهٔ تیموریان بر می گردد. در قرن سیزدهم و چهاردهم میلادی (مصادف با حکومت ایلخانیان و تیموریان در ایران)، در موسیقی شرق آناتولی مفهوم مقام رشد پیدا کرد و این موسیقی، با آنچه در ایران و هرات (افغانستان امروزی) نواخته می شده تفاوت پیدا کرد. از دید رافائل کیزوتر، هم زمان با این تحولات موسیقی دانان ایران به واسطهٔ ارتباطشان با غرب تصمیم به تغییر اساسی در تئوری موسیقی خود گرفتند و تنها نام دوازده مقام و شش آواز اصلی را نگاه داشتند و برای تمام مفاهیم دیگر نام های فارسی ساختند تا جایگزین نام های عربی کنند. یکی از نتایج این تحولات، پیدایش دستگاه های موسیقی (به عنوان نوع جدیدی از تقسیم بندی ملودهای موسیقی ایرانی) و نتیجهٔ دیگر آن، شکل گیری ردیف بود. از دید والتر فلدمن، محقق برجستهٔ موسیقی عثمانی، زمانی که موسیقی ترکیه مشغول تمرکز بر اصول موسیقی (از طریق گسترش مقام ها) بود، هم زمان موسیقی ایرانی به سمت قالبی شدن رفت (به معنای تمرکز روی قالب موسیقایی)؛ سهم موسیقی آوازی از سازی در ایران بیشتر شد؛ و مقام های موسیقی (و متعاقب آن، دستگاه ها) به قطعات کوچکتری تقسیم یافتند که می شد هر کدام را جداگانه تعلیم داد (شکل گیری ردیف موسیقی ایرانی). در مقابل برخی محققین دیگر شکل گیری ردیف در ایران را با نفوذ فرهنگ غرب که در دورهٔ قاجاریه شدت گرفت مرتبط می دادند. واژه «دستگاه» به احتمال زیاد از زمان سلسله قاجاریه در موسیقی ایرانی معمول شده است. این کلمه که در حقیقت جایگزین واژه «مقام» گردیده، خود از دو کلمه «دست» و «گاه» ترکیب یافته است. در موسیقی قدیم ایران، «گاه» به معنای پرده ساز بوده است؛ بنابراین دستگاه یعنی چگونگی قرار گرفتن انگشتان دست بر روی پرده های ساز که در هر مقامی شکل خاص خود را دارد. در موسیقی دستگاهی ایران، هر دستگاه شامل چند «گوشه» است که از پائین به بالا (از محدوده صدای بم به سمت محدوده صدای زیر)، پشت سر هم چیده می شوند. گوشه ای که وسعت صوتی اش از همه پائین تر (بم تر) است معمولاً به عنوان اولین گوشه قرار می گیرد و «درآمد» نامیده می شود. گوشه های دیگر هر کدام به ترتیب محدوده صوتی، در دنبالهٔ درآمد قرار میگرند و به ترتیب ردیف می شوند. گوشه های هر ردیف بنا به ذوق و سلیقه استادان موسیقی دستگاهی ایران جمع آوری گردیده اند که حاصل آن ردیف های مختلف است نظیر ردیف میرزا عبدالله، ردیف میرزا حسینقلی، ردیف ابوالحسن صبا و غیره. از این میان ردیف میرزا عبدالله مهم ترین ردیف دانسته می شود، چرا که میرزا عبدالله با تعلیم آن به شاگردان زیادی که داشت توانست میراث هنری دوران قبل از قاجار را تا به امروز زنده نگاه دارد. ساختار گوشه ها با استفاده از چند پارامتر تعریف می شود: درجات، مسیر، و ضرب آهنگ. درجاتی که برای تشریح ساختار گوشه ها به کار می روند عبارتند از نت ایست و نت شاهد، و گاهی نت متغیر و نت آغاز. برخی از گوشه ها ضرب آهنگ مشخصی هم دارند، مثلاً گوشهٔ زنگوله بابت داشتن الگوی ریتمیک سه چهارم (با نماد ) شناخته می شود. برای برخی گوشه ها مسیری هم تعریف می شود. این مسیر می تواند راجع به ساختار گوشه باشد (مثلاً مشخص می شود که گوشه از چه درجه ای شروع می شود، تا کدام درجه اوج می گیرد، و نهایتاً در کدام درجه ختم می شود) یا راجع به رابطه اش به گوشه های دیگر (مثلاً بعد از آنچه گوشه ای معمولاً اجرا می شود). برای مثال، گوشه هایی که با نام «درآمد» شناخته می شوند، معمولاً از درجهٔ اول (نت پایه) دستگاه شروع می شوند و معمولاً پیش از هر گوشهٔ دیگری اجرا می شوند. در مثالی دیگر، گوشهٔ زیرکشِ سلمک در دستگاه شور تقریباً همیشه با گوشهٔ سلمک دنبال می شود. تعریف مسیر برای گوشه ها، در تئوری موسیقی مبتنی بر مقام هم به کار رفته است و مختص موسیقی دستگاهی نیست. برای مثال، در موسیقی عربی گاهی مقام حجاز گاهی چنین تعریف می شده است: شروع از سل، سپس فرود از طریق فا دیز تا ر، و توقف روی نت ر. تعریف مسیر برای گوشه ها به شکلی مشابه در موسیقی ترکی نیز وجود داشته است، از جمله در آثار رئوف یکتا بی. بیشتر گوشه ها فقط روی چهار تا پنج نت از کل درجات یک دستگاه استوار می شوند؛ مثلاً گوشه ای که در دانگ پایین یک دستگاه قرار دارد ندرتاً به دانگ بالاتر می رود. تمام گوشه ها به یک اندازه توانایی آن را دارند که یک قطعهٔ موسیقی از آن ها خلق شود، و اگر چه در ردیف به شکلی مشخص آموزش داده می شوند اما همه شان زمینه ساز بداهه نوازی و خلق آهنگ های جدید هستند. با این حال، طبقه بندی های مختلفی برای گوشه ها در موسیقی ایرانی مطرح شده است. برای مثال صادقی در دستگاه شور، گوشه های درآمد، شهناز، قرچه، رضوی، و حسینی را جزو گوشه های اصلی یا شاه گوشه ها می داند، گوشه های رهاوی، کرشمه، سلمک، ملا نازی، خارا، قجر، و بیات کرد را در درجهٔ دوم اهمیت قرار می دهد، و گوشه های دوبیتی، گریلی، و مثنوی را جزو گوشه های ثابت (در درجهٔ سوم اهمیت) قلمداد می کند. گوشه های طولانی تر گاهی به چند «قسمت» تقسیم می شوند که هر کدام جداگانه شرح و آموزش داده می شوند. معمولاً این قسمت ها توالی مشخصی دارند، و در یک اجرای موسیقی تمامشان به کار می روند. معمولاً این قسمت ها چارچوبی مشابه دارند اما تفاوتی اندک در ساختار آن ها، باعث تمیز دادنشان از هم می شود. در مقابل، گوشه های دیگر هم وجود دارند که به بیش از یک شکل در یک دستگاه به کار می روند. به این شکل های مختلف یک گوشه، «نوع» گفته می شود. گوشه هایی که چند نوع دارند، به نوازنده آزادی عمل بیشتری می دهند و زمینه را برای بداهه نوازی فراهم می کنند. مثلاً بیشتر دستگاه ها بیش از یک درآمد دارند (برای نمونه در ردیف برومند، برای دستگاه شور و چهارگاه هر کدام چهار درآمد معرفی شده است). فرهت معتقد است ترتیب گوشه ها در ردیف بیشتر از آن که بر اساس منطق باشد، بر اساس سنت است. تقریباً در تمام ردیف ها برای هر یک از دستگاه ها یک یا چند گوشه به اسم درآمد تعریف می شود. این گوشه معمولاً در ابتدای اجرای دستگاه یا در انتهای اجرای گوشه های دیگر نواخته می شود و نقش آن تأکید بر فضای تونالِ حول و حوش نت پایه دستگاه است. تنها استثنای مهم این قاعده، در آواز دشتی است (که توسط برخی، یک دستگاه دانسته می شود) چرا که این آواز درآمد ندارد و معمولاً با گوشه ای به نام «حاجیانی» آغاز می شود. بقیهٔ گوشه های یک دستگاه معمولاً با یک ترتیب مشخص در ردیف معرفی می شوند و این ترتیب بین ردیف های مختلف کمابیش یکسان است. معمولاً ترتیب گوشه ها در ردیف به شکل بالارونده (از گوشه های بمتر به گوشه های زیرتر) است. برای مثال، در بیشتر ردیف ها، گوشه های دستگاه چهارگاه به این ترتیب معرفی می شوند: درآمد (متکی بر نت پایهٔ دستگاه)، زابل (متکی بر درجهٔ سوم)، حصار (درجهٔ پنجم)، مخالف (درجهٔ ششم)، مویه (درجهٔ چهارم)، مغلوب (درجهٔ هشتم، به خصوص بازهٔ درجات پنجم تا هشتم)، و منصوری (درجهٔ هشتم، به خصوص بازهٔ درجات هفتم تا دهم). در انتهای ردیفِ یک دستگاه، معمولاً یک یا چند گوشه با نام فرود معرفی می شوند که وظیفه شان بازگرداندن موسیقی به درجهٔ اول دستگاه است. مثلاً در دستگاه چهارگاه، می توان از منصوری به درآمد "فرود آمد". گوشه های فرود یک نقش دیگر هم دارند و آن بازگشت از دستگاهی دیگر به دستگاه اولیه است. مثلاً وقتی از دستگاه چهارگاه با استفاده از گوشه های حصار یا مویه به دستگاهی دیگر پرده گردانی شود، می توان دوباره با کمک گوشهٔ فرود، به چهارگاه بازگشت. بر خلاف گوشه هایی نظیر حصار یا مویه که معمولاً نت هایی خارج از چارچوب اصلی دستگاه را در خود دارند (و از همین طریق امکان پرده گردانی را فراهم می کنند)، درآمد و فرود معمولاً نت هایشان محدود به نت های اصلی دستگاه است. گوشهٔ فرود را همهٔ ردیف ها برای همهٔ دستگاه ها تعریف نمی کنند و بسیار پیش می آید که فرودهای کوتاهی که در انتهای اجرای یک گوشهٔ دیگر اجرا می شوند را یک گوشهٔ مستقل در نظر نگیرند. ردیف موسیقی ایرانی معمولاً به صورت یک مجموعهٔ واحد و متحد تدریس می شود و استادان ردیف معمولاً روی ترتیب دستگاه ها و گوشه ها حساسیت دارند. در برخی موارد این ترتیب، با ترتیب اجرای گوشه ها تناسب دارد؛ مثلاً گوشه های حصار و مخالف در دستگاه چهارگاه معمولاً در ردیف ها کنار هم می آیند، همچنان که در اجرا نیز معمولاً نقشی مکمل دارند و یکی پس از دیگری اجرا می شوند. همچنین برخی گوشه های ریتمیک (مثلاً «پیش زنگوله» در دستگاه سه گاه و چهارگاه) غالباً پیش از گوشه های مرتبطی که کمتر ریتمیک هستند اجرا می شوند (در این مثال، «زنگوله») و در ردیف هم کنار هم آموخته می شوند. برونو نتل معتقد است که آن دسته از گوشه ها که عموماً به صورت مستقل نواخته می شوند، ممکن است در مسیر تبدیل شدن به یک دستگاه مستقل باشند. او دو مثال از خودش در اینجا مطرح می کند (شوشتری را در حال جدا شدن از دستگاه همایون و تبدیل به یک دستگاه جدا توصیف می کند و همین رابطه را برای بیات ترک و دستگاه شور مطرح می کند) و چند مثال هم از منوچهر صادقی نقل می کند (گوشهٔ عشاق از آواز دشتی و بیات اصفهان، و گوشهٔ مخالف از دستگاه سه گاه، و گوشهٔ عراق از دستگاه ماهور). از دیدگاه تحلیل ردیف، این مسئله حائز اهمیت است چرا که به روند تحول ردیف در طول تاریخ اشاره می کند. با این حال، بیشتر منابع معتبر تحلیل ردیف که بعد از آثار برونو نتل نوشته شده اند، چنین انشعابی و شکل گرفتن گوشه های جدید را قبول ندارند. برای مثال طلایی در کتاب "تحلیل ردیف" از هفت دستگاه اصلی (شور، سه گاه، نوا، همایون، چهارگاه، ماهور و راست پنجگاه) و شش آواز (شامل بیات کرد، دشتی، بیات ترک، ابوعطا، افشاری، و بیات اصفهان) نام می برد. فخرالدینی هم در کتاب "تجزیه و تحلیل و شرح ردیف موسیقی ایران" از همان هفت دستگاه نام می برد و آوازهای ابوعطا، افشاری، بیات ترک و دشتی را جزو متعلقات دستگاه شور، و آواز بیات اصفهان را به عنوان یکی از مشتقات دستگاه همایون نام می برد (فخرالدینی بیات کرد را جزئی از آواز دشتی می داند). به جز درآمد و فرود که تقریباً در تمام دستگاه ها وجود دارند (اگر چه درآمد و فرود هر دستگاه با دیگری متفاوت است)، گوشه های دیگری نیز هستند که در چندین دستگاه نام برده می شوند. برای مثال گوشهٔ کرشمه در تمام دستگاه ها وجود دارد و گوشهٔ زنگوله نیز در شش دستگاه، و جامه دران در چهار دستگاه برشمرده می شود. به عقیدهٔ گن ایچی تسوگه، گوشهٔ کرشمه در حقیقت یک گوشهٔ ضربی است که در آن شاه گوشهٔ هر دستگاهی نواخته می شود. هرمز فرهت برای توصیف گوشه های خُردی که در دستگاه های زیادی اجرا می شوند و گاهی کلاً اجرا نمی شوند از لفظ «تکه» استفاده می کند؛ اما برونو نتل می نویسد که بین همین تکه ها هم از لحاظ تعداد دستگاه هایی که در آن یافت می شوند تفاوت هست و این که برخی گوشه های کوتاه دیگر (نظیر گوشهٔ نهیب) که در دستگاه های مختلف دیده می شوند را فرهت تکه ننامیده است، مورد نقد قرار می دهد. گوشه های مختلف از نظر طول (مدت زمانی که در ردیف نوازی به آن ها اختصاص داده شده) نیز با هم تفاوت دارند؛ برخی گوشه ها معمولاً ظرف ده تا بیست ثانیه نواخته می شوند اما برای برخی دیگر گاهی سه تا پنج دقیقه زمان در ردیف نوازی صرف می شود. مثلاً در دستگاه شور، گوشه های سلمک، رضوی و شهناز در تمام ردیف ها طولانی تر هستند و گوشه های زیرکش سلمک و گلریز کوتاه تر. در برخی از ردیف ها، گوشه های طولانی تر به چند «قسمت» تقسیم می شوند که هر کدام جداگانه شرح و آموزش داده می شوند. این قسمت ها معمولاً توالی مشخصی دارند و در یک اجرای موسیقی تمامشان به کار می روند؛ همچنین چارچوبی مشابه دارند اما تفاوتی اندک در ساختار آن ها، باعث تمیز دادنشان از هم می شود. در مقابل، گوشه های دیگر هم وجود دارند که به بیش از یک شکل در یک دستگاه به کار می روند. به این شکل های مختلف یک گوشه، «نوع» گفته می شود. گوشه هایی که چند نوع دارند، به نوازنده آزادی عمل بیشتری می دهند و زمینه را برای بداهه نوازی فراهم می کنند. مثلاً بیشتر دستگاه ها بیش از یک درآمد دارند (برای نمونه در ردیف برومند، برای دستگاه شور و چهارگاه هر کدام چهار درآمد معرفی شده است). گوشه های زیادی هستند که در بیش از یک دستگاه نام برده می شوند؛ این شامل گوشه هایی است که در دستگاه های مختلف یکسان اجرا می شوند اما نام متفاوتی می گیرند، همچنین گوشه هایی که نام یکسان دارند اما اجرایشان (مثلاً از نظر ریتمیک، یا از نظر فواصل بین نت ها) متفاوت است، و نیز گوشه هایی که نامشان یکسان و اجرایشان نیز مشابه است. برای مثال، برونو نتل در تحلیل ردیف جواد معروفی، ۱۵۲ گوشه شناسایی می کند (این شامل درآمدها هست، اما ساختارهای کوچک تر از گوشه و چهارمضراب ها را شامل نمی شود)؛ از این بین، ۴۵ گوشه در بیش از یک دستگاه آمده اند. تعداد گوشه های اشتراکی در دستگاه نوا و راست پنجگاه به ترتیب ۱۲ و ۱۹ مورد است، اما باید به خاطر داشت که برخی صاحب نظران این دستگاه ها را عمدتاً مجموعه ای وام گرفته از دستگاه های دیگر می دانند. گوشه های اشتراکی در دستگاه همایون ۱۴ و در دستگاه ماهور ۱۲ عدد هستند و در خانوادهٔ دستگاه شور، این عدد کوچک تر است (۷ تا در شور، ۴ تا در ابوعطا، ۴ تا در افشاری، ۳ تا در بیات ترک، و هیچ در دشتی). نتل همچنین ردیف آوازی عبدالله دوامی را از همین جهت بررسی می کند؛ این ردیف که در کل ۹۲ گوشه دارد، شامل ۲۵ گوشه می شود که در بیش از یک دستگاه قرار دارند و نتل الگوی کلی اشتراکات آن ها را شبیه الگویی که در ردیف معروفی ذکر شد می یابد. اشتراکات بین دستگاه هایی که در درجهٔ کمتری از اهمیت هستند (نظیر نوا و راست پنجگاه) بیشتر هستند و دستگاه شور که از دید بسیاری مهم ترین دستگاه در ردیف موسیقی ایرانی دانسته می شود، اشتراکات کمی با دستگاه های دیگر دارد. پرده گردانی یا مدولاسیون به تغییر از یک دستگاه به دستگاه دیگر گفته می شود. در موسیقی ایرانی، برخی از گوشه های هر دستگاه این قابلیت را دارند که زمینهٔ پرده گردانی به دستگاهی دیگر را فراهم کنند. برای مثال در دستگاه ماهور، گوشهٔ دلکش (که در آن درجهٔ ششم و هفتم کاسته است)، یا در دستگاه چهارگاه، گوشهٔ حصار (که درجهٔ چهارمش کاسته و درجهٔ پنجمش افزوده است) و نیز گوشهٔ مویه (که درجهٔ چهارمش کاسته است) چنین خاصیتی دارند. گوشه هایی که زمینهٔ پرده گردانی را فراهم می کنند معمولاً گوشه هایی طولانی هستند و نوازندگان و خوانندگان آن ها را گوشه هایی مهم می دانند. همچنین معمولاً این گوشه ها در ابتدا یا انتهای دستگاه نیستند و در بخش های میانی جای دارند. تعداد گوشه هایی که قابلیت پرده گردانی دارند، از دستگاهی به دستگاه دیگر تفاوت دارد؛ مثلاً در چهارگاه عملاً تنها دو گوشهٔ حصار و مویه این قابلیت را دارند، اما در ماهور، از بین ۵۸ گوشه ای که در ردیف جواد معروفی آمده، ۲۳ گوشه درجاتشان با درجهٔ اصلی ماهور (که شبیه گام بزرگ در موسیقی غربی است) تفاوت دارد و قابلیت پرده گردانی دارند، از جمله دلکش، شکسته، حاجی حسنی، طرب انگیز، نی ریز، سروش، عراق، مُحَیّر، بسته نگار، تمام گوشه های خانوادهٔ راک (نظیر راک هندی، راک کشمیر و غیره)، صوفی نامه و حَربی. برونو نتل با استناد به تحقیقات دیگران نشان داده است گوشه هایی که قابلیت پرده گردانی دارند، در قرن اخیر بیشتر مورد توجه بوده اند، چنان که حتی برخی از آن ها به طور مستقل از دستگاهی که به آن وابسته بودند، اجرا می شوند و در حال تبدیل به یک دستگاه مستقل هستند؛ از این جمله می توان به بیات کرد اشاره کرد (مشتق از دستگاه شور، با افزودن درجهٔ پنجم به اندازهٔ نیم پرده). برخی محققان دیگر از جمله ژان دورینگ و هرمز فرهت هم به این روند شکل گیری دستگاه های جدید صحه گذاشته اند. بیشتر گوشه ها ساختار ریتمیک مشخصی ندارند، و ردیف نیز به عنوان یک مجموعه، روی ضرب آهنگ متمرکز نیست. با این حال برخی گوشه ها (نظیر رِنگ ها یا چهارمضراب ها) به خاطر ضرب آهنگ مشخص شان شناخته شده اند و از همین رو برخی صاحب نظران در این که این گوشه ها در ردیف موسیقی جا دارند یا نه تشکیک کرده اند. این گوشه ها معمولاً با صفت «ضربی» شناخته می شوند. الگوی ریتمیک ردیف های آوازی، مبتنی بر ضرب آهنگ اشعار فارسی و عربی است، اما در اجراهای غیر آوازی الگوهای ریتمیک دیگری نیز دیده می شود. گوشه هایی که ضرب آهنگ مشخص تری دارند معمولاً نقش جزئی تری در ردیف دارند. برای نمونه گوشهٔ کرشمه معمولاً بعد از یک گوشهٔ غیر ریتمیک اجرا می شود و خصوصیات آن را وام می گیرد تا با ضرب آهنگ مخصوص خود بیامیزد. همین در مورد گوشهٔ نغمه نیز رخ می دهد که معمولاً مبتنی بر یک الگوی ضربان دار بین دو یا چند نت اجرا می شود. هرمز فرهت این گوشه ها را در چارچوب مفهوم «تکه» طبقه بندی می کند. نام برخی گوشه ها احتمالاً مرتبط است با نام کسی که آن ها را ایجاد کرده یا در ردیف آورده است؛ مثلاً نام گوشهٔ «راک عبدالله» احتمالاً نشان دهندهٔ رابطهٔ آن با میرزاعبدالله است. نام برخی گوشه های مرتبط، نزدیک به هم است مثل گوشه های راک هندی، راک کشمیر و راک عبدالله در دستگاه ماهور که همگی از یک خانواده هستند. در مقابل، برخی گوشه هایی که نام نزدیک به هم دارند، با هم ارتباط موسیقایی زیادی ندارند، مانند گوشه های نیشابور و نیشابورک در دستگاه شور. برخی گوشه ها، معمولاً پیش از گوشه ای دیگر نواخته می شوند و به همین دلیل به صورت گوشه ای مستقل با پیشوند «درآمد» یا «پیش» نامگذاری می شوند، مانند گوشه های «پیش سلمک» یا «درآمد خارا» در دستگاه شور. اما تمام مواردی که چنین پیشوندی دارند لزوماً گوشه ای مستقل دانسته نمی شوند؛ مثلاً در ردیف سنتور ابوالحسن صبا، «درآمد رهاوی» یک گوشهٔ مستقل از رهاوی نیست و صرفاً قسمت اول همان گوشه است.
[ { "answer1": "مفهوم گوشه در موسیقی ایرانی همواره ثابت نبوده و به خصوص در نتیجهٔ تحول مقام به دستگاه مفهوم آن تغییر کرده است.", "answer2": "در مقابل، گوشه های دیگر هم وجود دارند که به بیش از یک شکل در یک دستگاه به کار می روند. به این شکل های مختلف یک گوشه، «نوع» گفته می شود.", "distance": 5834, "question": "در ردیف موسیقی ایرانی، مفهوم گوشه چگونه تغییر کرده و چند نوع دارد؟" }, { "answer1": "تعداد گوشه ها هم در ردیف های مختلف تفاوت دارد چنان که مثلاً در ردیف میرزا عبدالله ۲۵۰ گوشه برشمرده شده است، اما در ردیف آوازی محمود کریمی تنها ۱۴۵ گوشه آمده است.", "answer2": "در موسیقی دستگاهی ایران، هر دستگاه شامل چند «گوشه» است که از پائین به بالا (از محدوده صدای بم به سمت محدوده صدای زیر)، پشت سر هم چیده می شوند. گوشه ای که وسعت صوتی اش از همه پائین تر (بم تر) است معمولاً به عنوان اولین گوشه قرار می گیرد و «درآمد» نامیده می شود.", "distance": 2802, "question": "تعداد گوشه های موجود در ردیف میرزا عبدالله و ردیف آوازی محمود کریمی چه تفاوتی دارد و مفهوم درآمد در موسیقی دستگاهی ایران چیست؟" }, { "answer1": "واژه «دستگاه» به احتمال زیاد از زمان سلسله قاجاریه در موسیقی ایرانی معمول شده است. این کلمه که در حقیقت جایگزین واژه «مقام» گردیده، خود از دو کلمه «دست» و «گاه» ترکیب یافته است.", "answer2": "گوشه هایی که زمینهٔ پرده گردانی را فراهم می کنند معمولاً گوشه هایی طولانی هستند و نوازندگان و خوانندگان آن ها را گوشه هایی مهم می دانند. همچنین معمولاً این گوشه ها در ابتدا یا انتهای دستگاه نیستند و در بخش های میانی جای دارند.", "distance": 10774, "question": "مفهوم دستگاه در موسیقی ایرانی چیست و گوشه‌های دارای قابلیت پرده‌گردانی چه ویژگی‌هایی دارند؟" }, { "answer1": "برای مثال صادقی در دستگاه شور، گوشه های درآمد، شهناز، قرچه، رضوی، و حسینی را جزو گوشه های اصلی یا شاه گوشه ها می داند", "answer2": "برونو نتل معتقد است که آن دسته از گوشه ها که عموماً به صورت مستقل نواخته می شوند، ممکن است در مسیر تبدیل شدن به یک دستگاه مستقل باشند.", "distance": 3363, "question": "چند نوع گوشه در دستگاه شور به عنوان شاه گوشه شناخته شده‌اند و چه عاملی باعث می‌شود برخی گوشه‌ها به صورت مستقل اجرا شوند؟" } ]
[ { "answer1": "معمولاً ترتیب گوشه ها در ردیف به شکل بالارونده (از گوشه های بمتر به گوشه های زیرتر) است.", "answer2": "در انتهای ردیفِ یک دستگاه، معمولاً یک یا چند گوشه با نام فرود معرفی می شوند که وظیفه شان بازگرداندن موسیقی به درجهٔ اول دستگاه است. گوشه های فرود یک نقش دیگر هم دارند و آن بازگشت از دستگاهی دیگر به دستگاه اولیه است.", "question": "در ردیف موسیقی ایرانی ترتیب قرار گیری گوشه ها چگونه است و گوشه های فرود چه نقشی دارند؟" } ]
gemini-2.0-flash-exp