text
stringlengths 2
364
| label
class label 5
classes |
---|---|
میدونید خانم، آقای دورانچ جلوی شما زانو میزنه و ازتون تقاضا داره اجازه بدید بیاد خدمتتون، حساب اسناد و مدارک شما رو که مطالعه کرده، به عرضتون برسونه، اون دم در منتظر اجازه وایساده | 3sadness
|
من همیشه به هوش و ذکاوت تو ایمان داشتم و دارم | 2neutral
|
میشه پیشنهادمو بدم | 0anger
|
چی؟ | 4surprise
|
کسی که من فعلی رو از من گذشته جدا کرد. | 2neutral
|
تو ادای فداکاری رو درمییاری ویک | 0anger
|
و این شهرت و نام او را در عین خلوتنشینی دوچندان کرده بود | 2neutral
|
هرمان ملویل این داستان را در سی و دومین سال زندگیش نوشته است | 2neutral
|
خواهر من جونشو فدا کرد | 3sadness
|
معاون دوم کشتی استاپ بود که نه ترسو بود و نه شیردل | 2neutral
|
اون از رعدوبرق غولها که گرومگروم از پلهها پایین میان، آشغالاشونو پرت میکنن تو راهرو. | 0anger
|
بسیاری از کسانی که کشتیهای او را دیده بودند و میدانستند که او تا به حال از هیچ کشتیگیری شکست نخورده شاید دلشان میخواست ببینند آن کسی که قدرت این را دارد که پشت صادق قمی را به زمین بیاورد چه کسی میتواند باشد | 2neutral
|
این افکار احمقانه رو از مغزت بیرون کن | 0anger
|
میتونی بری، بیشعورای الاغ | 0anger
|
اونوقت بدون اینکه برگهای از خودشون جا بزارن، مدتی آروم میشینن و در واقع مشغول استراحت و بهرهبرداری از شیادیشون میشن | 2neutral
|
چرا اون؟ خدای من | 3sadness
|
به منزل لوئینو تلفن کردی؟ | 2neutral
|
پسر من از کدوم طرف رفت؟ | 0anger
|
به اون شمارهای که داده بودین تلفن کردم. | 3sadness
|
مطمئنی اونی که باهات حرف زد خودش نئشه نبود؟ | 2neutral
|
قبلاً پیش چه کسی کار میکردید؟ | 2neutral
|
بنابراین میبینید که شما هم باید از گفتن این دروغ مصلحتآمیز خودداری نکنید | 1happiness
|
با اون وضعی که شما منو از اتاق بیرون کردید، معلوم میشه که حضور من براتون مطبوع نیست، اینه که خیال میکنم بهتره اجازۀ مرخصی بگیرم | 3sadness
|
چون اطلاع پیدا کرده بودم یه قاچاقچی مواد مخدر به اونجا رفت و آمد میکنه و مواد مخدر میفروشه | 2neutral
|
ولی آخه چطور ممکنه که تو یک امپراطور رو دوست نداشته باشی و یک یاغی سرگردان رو دوست داشته باشی | 0anger
|
دوباره نامههایی از پاریس دریافت میکنم | 3sadness
|
حرفای فریما درست بود | 2neutral
|
من فرمانروا هستم | 0anger
|
اینه که در اولین فرصت خودشونو از شر اتوموبیل خلاص کردن و به بیل لارنر هم تلفنی اطلاع دادن که احتمال داره از طریق بنگاه کرایه اتوموبیل ردشو گیر بیارن | 2neutral
|
پس تو هستی که دستور این ازدواج ظالمانه رو دادی | 0anger
|
بالاخره من از شما انتقام این لجاجت رو میگیرم | 0anger
|
حالش خیلی بهتره میتونه یواش یواش راه بره. آه، خداروشکر. | 1happiness
|
دلم میخواد اینو بدونی | 0anger
|
پدر سباستین به من گفته بودند | 3sadness
|
بیجهت به شما این همه ظلم و بیعدالتی شده | 2neutral
|
دوک نامزد پیر او حالا خونه نیست؟ | 0anger
|
پولاش پیش ارباب سابقشه | 2neutral
|
چرا هیچ کس برای تسلیم من پیش نمییاد | 0anger
|
این عمر طی نمودیم اندر امیدواری، امید داشتم یه بار دیگه همو ببینیم دوتا کلوم حرف بزنیم | 3sadness
|
اونوقت الان سر کی این وسط بیکلاه موند؟ من | 0anger
|
این بخشش به هر شکلی که باشه قانونی نیست | 0anger
|
بابا باید باور کنیم شهید شده | 3sadness
|
نمیدونم تو چرا همچین نفست از جای گرم بلند میشه؟ من الان بچه میخوام چی کار؟ تو این موقعیت، با این همه کار | 0anger
|
این مادر و دختر سرنوشتشون این بود که بیان زیر دست شما کلفتی بکنن | 0anger
|
آروم نمیشم. | 0anger
|
دیوانه، بچهشم مثل خودش سادیسمیه. | 0anger
|
اگر فرانسوای اول به امپراطوری آلمان انتخاب بشه، در تمام شهرها یک تیر توپ شلیک خواهد شد، اگر دوک دوساکس رو انتخاب کنند دو تیر و اگر والاحضرت به این سمت برگزیده شوند، سه تیر توپ شلیک خواهد شد. | 2neutral
|
چه اتفاقی افتاد؟ چرا فکر میکنی به صورت یک راز باقی میمونه؟ | 4surprise
|
حالا صبحونتو بخور. | 2neutral
|
شما منو به اون میدید؟ | 4surprise
|
کسی که شهامتشو نداره به کاری که کرده اقرار بکنه مرد نیست. | 0anger
|
برو گمشو، برو گمشو، برو بیرون. | 0anger
|
نیکی باز کن، منم فِرِدی | 0anger
|
تو حق نداری به خاطر یه لقمه نون که برادرم اینجا با ما میخوره مدام سرکوفتش بزنی. | 0anger
|
الهی که دورت بگردم ننه، الهی که عباس فدات بشه | 1happiness
|
خب بزنه. | 0anger
|
به این دلیل باهاش ساختم. | 2neutral
|
شما خوب میدونید که من این کارو میکنم، یک تهدید توخالی نیست، حالا میل خود شماست، اگه میخواید باز هم سکوت کنید | 0anger
|
در قسمت قبل به سردشت رفتیم و با دلینا همراه شدیم که با کمک دایکه همسر پیرعلی به دیدار خاتون رفت. | 2neutral
|
همه چی رو از یاد برد. | 3sadness
|
به من پیشنهاد شده که یه کتاب، یه بیوگرافی دربارۀ فنشاو بنویسم | 3sadness
|
حالا دیگه راحتم بزار، چراغو خاموش کن برو | 0anger
|
من خیال نداشتم با خشونت کامل با تو رفتار کنم | 0anger
|
امیر که از شنیدن خبر مرگ مرتضی به شدت مأیوس شده یکبار دیگه با قلب خودش در تضاد قرار میگیره. | 2neutral
|
من ترجیح میدم که با هرنانی در سرگردانی به سر ببرم، گرسنگی و تشنگی بکشم، تمام سال دربهدر باشم، در زندگی و سرنوشت او که بدبختی، تبعید، زندان و مرگه شریک باشم. این برای من هزار بار شیرینتر و بهتر از اینه که با یک امپراطور زندگی کنم و امپراطریس باشم و شوهرمو دوست نداشته باشم. | 0anger
|
بگو ببینم اسمت چیه؟ | 1happiness
|
یه فکر اساسی | 0anger
|
مزخرفه، مزخرف | 0anger
|
ادامه بده | 0anger
|
خب آقا، پس معلوم میشه من و شما متقابلاً به هم تعلق داریم | 2neutral
|
من باید در این مورد تصمیم بگیرم. | 0anger
|
پریزاد دختر جهاندارخان با خداداد از بچگی با هم بزرگ شده بودن و اینقدر به هم اُنس داشتند که اگر یه روز همدیگه رو نمیدیدن مثل اینکه دنیا رو ازشون گرفته بودن | 2neutral
|
دست من؟ خب پس تو چی؟ | 4surprise
|
اون بابا توتونفروشه، همۀ مردم هم میشناسنش، همه چی هم داره، اما این چی چی داره، ها؟ بابا ایوالا حسن آقا، عجب تیکهای واسه ما گرفتی | 0anger
|
اینو میگن تشخیص درست | 1happiness
|
مبلغ این ارثیه بیست هزار پونده | 2neutral
|
والا از قدیموندیم گفتن خلایق هر چی لایق. | 0anger
|
یه خورده نکونال میکرد میگفت سرم درد میکنه، منم گفتم برو بگیر بخواب حالت جا بیاد. | 0anger
|
یک روبوت میتونه جانشین دو تا و نصفی کارگر بشه پس باید انسان رو کنار میگذاشتیم چون خیلی گرون بودند | 2neutral
|
خیلی تغییر کردم؟ | 4surprise
|
گذاشتمش تو اتاق کدی | 2neutral
|
تو داری منو لوس میکنی پیتر، انگار واقعاً هنرمندم. | 1happiness
|
پس درسته که خودکشی کرده، تو همون خونۀ واریکینو | 3sadness
|
اما کمال حقیقی این نیست. | 2neutral
|
الیزابت از این پیشنهاد خوشحال میشه و به فکر فرو میره | 2neutral
|
خانم پاولر درمورد بعضی از مقررات نمیشه استثنا قائل شد | 0anger
|
نه آقای سالومون، نمیشه که تو شیر و گوشت رو ور داری و برای من استخوان بزاری | 0anger
|
تو داری منو زیر تنت خفه میکنی | 0anger
|
چی میخوای بگی؟ | 4surprise
|
شما خبر نداری وسایلش تا حالا پیش کی بوده؟ | 4surprise
|
یا همش یا هیچ چیز | 0anger
|
اگه بخواین کمکتون میکنم تا با هم بریم به اتاق ایشون | 2neutral
|
هر چه قسم خوردم که چیزی نمیدونم باور نمیکردن | 3sadness
|
فعلاً چیزی نمیتونم بگم | 2neutral
|
تو، تو والتر سعی میکنی به من چی بگی؟ که همش غیرضروری بود؟ فقط همین؟ | 0anger
|
بگو بینم زیر این کاسه چه نیمکاسهای هست؟ | 0anger
|
آخرین اطلاعی که ازش دارین به چه تاریخی برمیگرده | 2neutral
|
میدونین خانم پاولر، کار شما یکمی سیاست و کمی هم بصیرت میخواد | 0anger
|
رابطۀ شما با هم چطور بود؟ | 2neutral
|
تا بود مادر خدا بیامرزت، حالا هم نوبت خودته | 0anger
|