index
int64
0
756
context
stringlengths
15k
20k
exactPairs
listlengths
1
5
fuzzyPairs
listlengths
0
4
model
stringclasses
1 value
0
: چشم رع چشم رع موجودی در اساطیر مصر باستان است که همتای زنانهٔ خدای خورشید، رع است. او با نیرویی خشونت آمیز دشمنان خود را مقهور خویش می سازد. چشم در راستای قدرت رع و برابر با «قرص خورشید» است؛ اما به صورت مستقل از آن عمل می کند. این ویژگی های چشم رع می تواند برای طیف گسترده ای از الهه های مصر از جمله حاثور، سِخمِت، باستِت، وادجـِت و موت در نظر گرفته شود. الهه چشم به عنوان مادر، خواهر، همسر و دختر خدای خورشید است. او با رع در چرخهٔ زایشش، که موجب تولد او در سپیده دم شد، شریک بوده است. خشونت چشم از رع در برابر شورش های دشمنان او — که حکومتش را تهدید می کنند — محافظت می کند. این جنبهٔ خطرناکِ الههٔ چشم اغلب به صورت یک ماده شیر یا اورائوس یا مار کبرا — که نماد حفاظت و اقتدار سلطنتی است — نشان داده می شود. چشم رع شبیه به چشم حورس است، که متعلق به یک خدای حورس بوده و مفاهیم مشابهی از آن را نشان می دهد. اثرات فاجعه آمیزِ از کنترل خارج شدن این قدرتِ قهریه و تلاش دیگر خدایان و الهگان، مایه ای برجسته و مکرر در اساطیر مصر هستند. چشم رع در بسیاری از قسمت های دین مصریان باستان، از جمله در میان فرقه های متعلق به الهه هایی با قدرت برابر با او، حضور داشت. قدرت رشد و زندگی بخشی او در معابد جشن گرفته می شد و از جنبهٔ خطرناکش برای حفاظت از فرعون، مکان های مقدس و مردم عادی و خانه هاشان استفاده می شد. مصریان اغلب به خورشید و ماه، به عنوان «چشم»های خدایانِ شاخص می نگریستند. به طور مثال، چشم راست خدای حورس برابر با خورشید و چشم چپش برابر با ماه در نظر گرفته می شد. گاهی نیز مصریان چشم قَمَری را «چشم حورس»، با مفهومی پیچیده، اسطوره ای و نمادین، و چشم شمسی را «چشم رع» می نامیدند؛ رع خدای برجستهٔ خورشید در آیین مصریان باستان بود. اما در مصر، اعتقاداتِ بسیار متنوع و اصطلاحات و مفاهیمِ سیالی وجود داشت، چنان که گاه خورشید را هم «چشم حورس» تعبیر می کردند. قرص زرد یا قرمز رنگ خورشید، نمادی از چشم رع در هنر مصری بود. به دلیل اهمیت خورشید در دین مصریان، این نماد از شایع ترین نمادهای مذهبی در هنر مصر است. اگرچه مصرشناسان معمولاً این علامت را «قرص خورشید» می نامند، اما شکل محدّب آن در مجسمه های نقش برجسته به شکل یک کُره است. این علامت اغلب به صورت کره ای در بالای سر خدایانِ مرتبط با خورشید از جمله رع — به عنوان نشانی از این ارتباط — قرار داده شده است. قرص حتی گاهی به شکلِ فیزیکیِ رع تصویر شده است. گاه نیز خدای خورشید در اشکال مختلفی درون قرص به تصویر کشیده شده و در آن محصور است. مصریان اغلب حرکت خورشید در آسمان را به شکل حرکت یک قایق کرجی در آب تشبیه می کردند که رع و خدایان نزدیک به او را حمل می کند؛ این موضوع می تواند بعدها موجب برابر دانستن کرجی با قرص خورشید یا دلیل کشیدن کرجی درون قرص شده باشد. در متون مصری اغلب قرص را به عنوان «دختر» رع خوانده اند. به عنوان خورشید، چشم رع یک منبع گرما و نور است و در ارتباط با آتش و شعله های آن است. این ارتباط از سرخ فام بودنِ نور خورشید هنگام طلوع آفتاب و ستارهٔ صبح اقتباس شده است. چشم های خدایان مصر اگرچه جنبه ای از قدرت خدایان بودند، ولی گاهی اوقات خود نقش فعالی در اساطیر به عهده می گرفتند که احتمالاً ریشه در کلمهٔ «چشم» در زبان مصری کهن دارد؛ "jrt" به معنی «چشم» مشابه و هم آوای واژهٔ «انجام دادن» یا «عمل» نیز بوده است. وجود پسوند مونث "-t" در "jrt" ممکن است توضیح دهد که چرا چشم های برخی اسطوره ها به عنوان شخصیت مستقل یک زن در نظر گرفته شده است. به طور خاص، چشم رع در جریان ایجاد خدای خورشید عمیقاً درگیر بوده است. در اساطیر مصر، طلوع خورشید در هر صبحگاه را به تولد رع تشبیه می کنند و در واقع، آن را یادآور اتفاقاتِ منجر به ایجاد هستی می دانند. رع از بدن یک الهه که نشان دهندهٔ آسمان است — معمولاً نوت — پدید آمد. توصیفات از طلوع خورشید، اغلب رع را به عنوان یک کودکِ مُحاط در قرص خورشید نشان داده اند. در این زمینه مصرشناس، لانا تروی، معتقد است که قرص هم ممکن است نشان دهندهٔ رحمی که از آن، رع متولد شده، باشد و هم می تواند جفت در هنگام زایش او باشد؛ لذا چشم رع می تواند به صورت یک الهه تصور شود، که با توجه به آنچه تروی گفته است، هم نقش مادر (رحم) را داراست و هم مانند خواهر (جفت) اوست. گاه نیز گفته شده خدای خورشید هر شامگاه در بدن الههٔ آسمان وارد شده و او را آبستن کرده تا برای تولد مجددش در طلوع بعدی آماده گردد. در چنین حالتی، چشم در جایگاه رحم مادر و رع در جایگاه کودک است و در عین حال چشم نقش همسر رع بالغ را نیز دارد. همچنین رع بالغ نقش پدر را در طلوع بعدی خورشید خواهد داشت. چشم در نتیجه، همتایی زنانه برای قدرتِ خلق در شخصیت مردانهٔ رع است، و بخشی از دیدگاهِ گسترده ترِ مصریان در بیان خلقت و رستاخیز و استعاره ای از تولید مثل جنسی است. رع دخترش، چشم، را رشد می دهد، در حالی که خودْ پسر اوست و این چرخه، مداوم تکرار می گردد. رع در چنین رابطه ای با چشم، بی مانند نیست. دیگر خدایان خورشیدی ممکن است در روشی مشابه با الهه های متعددِ مرتبط با چشم، ارتباط برقرار کنند. حاثور یک الهه برای آسمان، خورشید و باروری است که اغلب او را نیز به نام چشم رع خوانده اند. او با حورس — که او نیز مرتبط با خورشید است — روابطی دارد که شبیه به رابطهٔ بین رع و چشم اوست. حاثور همچنین به عنوان «چشم حورس» نیز شناخته شده و این راهی برای تمایز بخشیدن میان دو چشم مذکور است. چشم همچنین در مواردی می تواند برای آتوم — از خدایانی که ارتباط تنگاتنگی با رع دارد — نیز بسط یابد. این چشم را به نام «چشم آتوم» نیز معرفی کرده اند و در موارد دیگری این دو تفکیک شده اند؛ چشم رع را به صورت خورشید و چشم آتوم را ماه تصور کرده اند. یک افسانه در مورد چشم از اشارات "متون تابوت" در دورهٔ پادشاهی میانه (حدود ۲۰۵۵–۱۶۵۰ سال پیش از میلاد) شناسایی شده و توضیحات کامل تر آن در پاپیروس برمنر-رایند از دوره متأخر (۶۶۴–۳۳۲ پیش از میلاد) آمده، که روابط نزدیک چشم با رع و آتوم را نشان می دهد و به توانایی او برای مستقل عمل کردن اشاره می کند. اسطورهٔ چشم پیش از خلقت جهان و زمانی که خورشید خلق شود — یا رع و آتوم در کار باشند — به تنهایی وجود داشته است. شو و تفنوت، فرزندان این خدای خالق، به سوی آب های نو — که از دید مصریان قبل از خلقت وجود داشته — می روند و رع برای یافتن آنان چشم خود را روانه می کند. چشم به دنبال شو و تِفنوت می گردد ولی متوجه می شود که خالق، چشم جدیدی را آفریده و به جای او نشانده است. خدای خالق با بخشیدن جایگاه والاتری بر روی پیشانی خود، او را آرام و راضی می کند که این چشم روی پیشانی در قالب اورائوس درآمده و به نظر می رسد نماد کبرا — که اغلب در هنر مصری، به ویژه در تاج سلطنتی، حضور دارد — نشانی از آن است. برابر کردن چشم با اورائوس و قرارگیری نقش چشم بر روی تاج، در تاج های رع، فرعون و آن ها که با رع مرتبط هستند، اعمال می شد. پس از بازگشت شو و تفنوت، خدای خالق اشک ریخت ولی خود نمی دانست که این اشک از خوشحالیِ بازگشتِ فرزندانش است یا از ناراحتی خشمِ چشم؛ این اشک ها منجر به ظهور اولین انسان شد. در گونهٔ دیگری از این داستان، چشم اشک می ریزد و بدین شکل او جَدّ بشریت می شود. اشک چشم رع بخشی از ارتباط کلی چشم و گریه است. علاوه بر این، چشم در اینجا می تواند با ستارهٔ صبحگاهی و شباهنگ در ارتباط باشد. هر تابستان با شروع سال نو در گاهشماری مصری، با کنار روزیِ شباهنگ قبل از غروب آفتاب، ستاره به بالای افق می رود که خود منادی شروع فصل طغیان رود نیل و سیراب و بارور شدن زمین های کشاورزی در مصر است؛ بنابراین چشم رع به بالا می رود و اشکی می بارد که باروری را به تمامی مصر می آورد. چشم رع همچنین می تواند نشانگر جنبهٔ قدرتِ مخربِ رع نیز باشد: گرمای خورشید که در مصر می تواند بسیار سخت و سوزان باشد، گاه توسط مصریان باستان به شلیک پیکانی از سوی خداوند برای نابود کردن ستمکاران، تشبیه شده است. اورائوس نمادی منطقی برای این قدرت خطرناک به شمار می رود. در آثار هنری، غالباً قرص خورشید همراه با یک یا دو اورائیِ مارپیچ در اطراف آن است. اورائوسِ شمسی نشان دهندهٔ چشم به عنوان یک نیروی دهشتناک است که گرداگرد خدای خورشید را فرا گرفته و از او، با شعله های آتشی که همچون سَمّ کبرا گسیل می گردند، در برابر دشمنانش محافظت می کند. گاهی چهار اورائی، کرجی رع را در خود محاط می کنند. مجموعاً آن ها را «حاثور و چهار صورتش» می خوانند و نشان دهندهٔ خشونت چشم در تمامی جهات هستند. دشمنان رع نیروهای هرج و مرج هستند که ماعت، نظم کیهانی که رع ایجاد کرده است، را تهدید می کنند. دشمنان، افرادی هستند که به گسترش بی نظمی دامن می زنند و قدرتی کیهانی دارند؛ مانند آپـِپ که تجسمی از هرج و مرج است و رع، همراه با دیگر خدایانِ حاضر در کرجی، هر شب با او می جنگند. نحسی زل زدن آپپ، خود یک سلاح قوی در برابر رع است و چشم رع یکی از چند قدرتی است که می توانند به مقابله با آن بشتابند. برخی از تعابیر نامشخص در "متون تابوت" به این مطلب اشاره می کنند که تصور می شده آپپ قادر به مجروح کردن یا سرقتِ چشم رع از استادش در طول مبارزه است. در متون دیگری از کمک قدرتِ آتشینِ چشم به آپپ برای تخریب و بی نظمی اشاره شده است. چشم نظر یا بلاگردان، عملکردِ چشم رع و دیگر چشم های مشابه آن را دارد و اعتقاد به دفع شر توسط آن وجود دارد. پرخاشگریِ چشم حتی ممکن است دامن گیر خدایان دیگر — که بر خلاف آپپ شرور نیستند — نیز شود؛ شواهدی که در اوایل "متون تشییع جنازه" آمده، نشان می دهد که هنگام سپیده دم، رع دیگر خدایان را می بلعد و این خدایان به ستارگانی که در صبحگاه محو می شوند، تعبیر شده اند. با انجام این کار، او قدرت خدایان دیگر را جذب می کند و در نتیجه شور و نشاط خود را بازمی یابد و شب هنگام دوباره آنان را تف می کند. گفته شده چشم رع در این عمل با رع همدستی کرده و به ذبح خدایان می پردازد تا رع آنان را ببلعد. نور سرخ رنگ سحر تعبیری از خون به راه افتاده از این کشتار است. در اسطوره ای به نام "نابودی بشریت" که در "کتاب آسمانی گاو" در دورهٔ پادشاهی جدید (در حدود ۱۵۵۰–۱۰۷۰ پیش از میلاد) نوشته شده، رع از چشم به عنوان یک سلاح استفاده می کند تا در برابر انسان که علیه اقتدار او شوریده بایستد. او چشم — یا همان حاثور، با خشونتی که به صورت ماده شیری از الههٔ سخمت ظهور یافته — را به قتل عام آن ها می فرستد. اما پس از اولین روز کشتار، رع تصمیم می گیرد برای جلوگیری از کشتن همهٔ بشریت، او را بازگرداند. او فرمان می دهد آبجو رنگ قرمز گیرد و بر روی زمین ریخته شود. الههٔ چشم نوشیدنی آبجو را به اشتباه به جای خون می نوشد و از سرخوشیِ آن بدون توجه به قربانیان دیگر، نزد رع بازمی گردد؛ لذا او از طریق مستی، به شکل بی ضرری بازگشته است. نادین گویلهو معتقد است که بیداد چشم اشاره به گرما و بیماری های گستردهٔ مصر و به طور خاص به روز کبیسهٔ قبل از سال جدید دارد که به عنوان بداقبالی شناخته می شدند. قرمزی آبجو ممکن است در اشاره به قرمزی گِل ولای باقی مانده از طغیان نیل باشد، که مصریان عقیده داشتند وجود آن برای پایان یافتن بداقبالی لازم است. هنگامی که چشم شمسی، طبیعتِ خشن خود را نشان دهد، کنترل آن حتی برای استادش سخت خواهد بود. در اسطورهٔ «الهه های دور» بن مایه ای از ناراحتی چشم نسبت به رع وجود دارد، که موجب می شود او از رع دور شود. در برخی از نسخه ها این خشم در اثر جایگزینی چشم دیگری توسط رع، هنگام جستجو برای یافتن پسران او بود، ولی در نسخه های دیگر، شورش چشم پس از تکامل هستی رخ می دهد. دیمیتری مکس و کریستین فاوارد-مکس این حوادث را واکنش چشم به فریب خوردنش توسط رع پس از کشتار بشریت تفسیر کرده اند. در حالی که کارولین گریو-براون آن را به عنوان بُعدی پیچیده از افسانه های "کتاب آسمانی گاو" می پندارد. با رفتن چشم، رع آسیب پذیر می شود و در برابر دشمنان خود از بخش زیادی از قدرتش بی بهره می ماند. غیاب چشم و تضعیف خورشید ممکن است داستانی اساطیری در اشاره به خورشید گرفتگی باشد. علاوه بر این ممکن است بخشی از یک بن مایهٔ بزرگ تر در اسطوره های مصر باشد که در آن یک چشمِ خدا از دست می رود و او با الههٔ دیگری آن را جایگزین می کند. این بن مایه برای چشم حورس نیز به کار برده می شود که در افسانهٔ ازیریس پاره پاره شده و باید بازگردانده شود یا شفا یابد تا حورس قدرت از دست رفته اش را بازیابد. در این بین، چشم در سرزمین های دور — همچون نوبه، لیبی یا پونت — سرگردان می شود. او به شکل یک گربه سان درمی آید که مانند نیروهای هرج و مرج، خطرناک و غیرقابل کنترل است. به منظور برقراری نظم، یکی از خدایان برای بازگرداندنش روانه می شود. در یکی از نسخه های شناخته شده، اشارات پراکنده ای به خدای جنگجو اَنحور در جستجوی چشم شده — که شکلی از الههٔ مِحیت را به خود گرفته — از مهارت های خود مثل یک شکارچی استفاده می کند. در داستانی دیگر شو در جستجوی تفنوت است؛ در اینجا چشم به عنوان خدایی مستقل نشان داده می شود. همچنین احتمال دارد تحوت که اغلب به عنوان یک رسول و میانجی در میان خدایان مصریان بوده، به دنبال چشم رفته باشد و نقش خود را در بازگشتِ چشم رع به همان شکل که در افسانهٔ ازیریس برای چشم حورس انجام داده، ایفا کند. در پاپیروس های دوره متأخر لقب «اسطوره چشم خورشید»، برای متقاعد کردن چشم رع به بازگشت از طریق ترکیبی از سخنرانی ها، ترفندها و داستان های سرگرم کننده، به تحوت اهدا شده است. تلاش های او همواره موفق نبوده؛ در یک جا الهه از سخنان تحوت بسیار خشمگین شده و از یک گربه سان خوش خیم تبدیل به ماده شیری آتشین کام بدل می شود که تحوت را از جای می پراند. زمانی که الهه متقاعد شد که بازگردد، او را برای بازگشت به مصر همراهی می کنند. بازگشت او نشانهٔ آغاز آب گیری نیل و سال جدید است. بدین طریق الههٔ چشم یک بار دیگر نزد خدای خورشید، یا در برخی از نسخه های این داستان نزد خدایی که موجب بازگشت او شده، خواهد رفت و همسری او را خواهد کرد. محیت همسر آنحور شده، تفنوت با شو برابر است و همسر تحوت گاه به نِحمِتاوی — الهه ای کوچک به شکل آرام شدهٔ چشم — است. در بسیاری از موارد، الههٔ چشم و همسرش یک فرزند الهی می آفرینند که خدای خورشید بعدی خواهد شد. تغییر حالت الهه از شکل خصومت آمیزش به گونهٔ صلح آمیز یک گام کلیدی در تجدید خدای خورشید و پادشاهی ای است که او نمایندهٔ آن است. ماهیت دوگانهٔ الههٔ چشم از منظر گریوز-براون نشانگر «دیدگاه مصریان بر طبیعت دوگانهٔ زنان، شامل هر دو احساس شدید خشم و عشق است.» این همان نظر دربارهٔ زنانگی است که در متونِ توصیفِ ویژگی های زنان در "آموزش آنخششونگ" آمده است، که می گوید زمانی که یک مرد می تواند همسرش را خوشحال نگه دارد، او همچون یک گربه است و زمانی که نتواند چنین کند، مانند یک ماده شیر می شود. به طور کلی شخصیت چشم رع بخش مهمی از مفاهیمِ حاملگیِ زن در الوهیت مصر را تشکیل داده و گاه چشم برابر با الههٔ بسیار برجسته ای مانند حاثور یا آن گونه که در کتیبه ای آمده، برابر با ماده شیری مبهم به نام مِستجِت قرار گرفته است. مصریان بسیاری از خدایان مرتبط با خورشید را در قالب گربه ایان در نظر گرفته اند و خدایان ماده شیر همچون سخمت، منحیت و تفنوت را برابر با چشم تعبیر کرده اند. باستت به شکلی به تصویر کشیده شد که هر دو حالت گربه و شیر از آن درک گردد و این دوگانگی شمایل او می تواند نشان دهندهٔ دو جنبهٔ مسالمت آمیز و خشونت آمیز چشم باشد. یکی دیگر از الهه های چشم خورشیدی موت، همسر خدای آمون، از همراهان رع، بود. موت در ابتدا به نام چشم رع، در دورهٔ اواخر پادشاهی جدید، نامیده می شد و جنبه های شخصیتی او که مرتبط با چشم بود، به طور فزاینده ای در طول زمان رشد کرد و برجسته شد. موت بیش از اندازه به هر دو فرم شیر و گربه شباهت دارد. به همین ترتیب، الهه های کبرا اغلب نمایندگانی از چشم هستند. در میان چنین الهه هایی، وادجت یک خدای قیمومتی از مصر سفلی بود که ارتباط تنگاتنگی با تاج سلطنتی و حفاظت از پادشاه داشت. از دیگر خدایان چشم گونهٔ مرتبط با الههٔ کبرا، الههٔ باروری رنه نوتت، الههٔ شعبده بازی وِرِت هِکائو و الههٔ محافظ دفینه ها در شهر تبای به نام مرت سکر بودند. خدایانِ در ارتباط با چشم، محدود به اشکال گربه و مار نبودند. شکل غالب حاثور در میان حیوانات، یک گاو است که دارای ارتباط تنگاتنگی با الههٔ چشم مِحِت وِرِت است. نِخبِت نیز یک کرکس بود که با وادجت، چشم و تاج مصر مربوط است. بسیاری از الهه های چشم به نظر می رسد به طور عمده در قالب انسان بودند از جمله نیث، که گاهی اوقات خدای جنگاوری و گاهی اوقات مادر خدای خورشید است و ساتِت و آنوکت که مرتبط با آبشارهای نیل و طغیان این رود بودند. از دیگر الهه های مشابه، سوثیس، خدای ستارهٔ هم نامی، و میت، تجسم نظم کیهانی که دختر رع هم نامیده شده، بوده اند. حتی ایزیس که معمولاً به جای رع همراه اُزیریس بوده، یا عشتروت که یک خدای باروری و جنگ در سرزمین کنعان بوده است، گاهی با چشم خورشیدی برابر دانسته شدند. غالباً دو الههٔ مرتبط به چشم با هم ظاهر می شوند و هر یک به نمایندگی از یکی از جنبه های دوگانهٔ چشم ایفای نقش می کنند. در کنار هم قرار دادن این خدایان اغلب برای ارائه نقش های زایش و خشمِ شخصیت چشم است که گاهی اوقات حاثور و سخمت آن را ایفا کرده اند. وادجت و نخبت می توانند برای نشان دادن مصر علیا و سفلی با تاج قرمز و سفید نقش گیرند. به طور مشابهی موت، که توسط فرقه های شهر تِبای پرستیده می شد، گاهی اوقات به عنوان نماینده مصر علیا همتای سخمت بود، که در ممفیس در مصر سفلی، پرستش می شده است. این الهه ها و شمایل نگاری شان غالباً با هم آمیخته است. بسیاری از ترکیب ها مانند حاثور–تفنوت، موت–سخمت و باستت–سوثیس نیز به نظر می رسد در متون مصری حضور داشتند. وادجت می تواند گاهی اوقات با سر شیر، به جای کبرا به تصویر درآید و نخبت می تواند در شکل کبرا به عنوان همتایی برای وادجت گردد و بسیاری از این الهه ها قرص خورشید را بر روی سر خود دارند و گاهی علاوه بر این، اورائوس یا شاخ گاوی، مانندِ حاثور روی سرشان وجود دارد. در آغاز پادشاهی میانه در هیروگلیف اورائوس می تواند به عنوان یک واژه نگاشت یا مشخصه برای کلمهٔ «الهه» باشد، چون تقریباً هر الهه ای با چشم در ارتباط است و مشخصات مشابهی میان شان وجود دارد. چشم رع در بسیاری از قسمت های دین مصریان وارد شده و اسطورهٔ او با بسیاری از الهه ها آمیخته شده است و آن ها را با نام چشم می شناسند. پرواز چشم و بازگشتش به مصر یکی از ویژگی های مشترکِ مراسم های دوران بطلمیوسی و رومی (۳۰۵ قبل از میلاد – ۳۹۰ پس از میلاد) بوده است، وقتی سال جدید فرامی رسید و رود نیل طغیان می کرد، مردم مصر بازگشت چشم از دورهٔ سرگردانیش در سرزمین های خارجی را جشن می گرفتند. معابد مصریان که در امتداد رودخانهٔ نیل ساخته شده اند، حاوی تصاویری از شادی حیوانات و کوتوله ها به خاطر ورود الهه هستند. دانشمندان نمی دانند که چگونه این اسطوره توسعه یافته و آداب و تشریفات در زمانه های قدیم تر چگونه بوده است. یکی از قدیمی ترین نمونه ها، بازگشت موت به معبد خود در تِبای است که هر ساله جشن گرفته می شد و این مربوط به اوایل دورهٔ پادشاهی جدید است. در معبدی متعلق به مونت در مدامود جشنواره ای از اواخر پادشاهی میانه بوده که شاید بازگشت همسر مونت، رائت تاوی، را پاس می داشته که می توان این اسطوره را برابر حاثور و چشم رع دانست. بازگشت این الههٔ چشم، در قالب باروری و حاصلخیزی، شرایط را برای ازدواج مجددش با مونت و تولد فرزند اساطیری شان، که شکلی از حورس بود، مهیا می کرد. جشن سال جدید و بازگشت الهه به خانه اش در این معبد با نوشیدن و رقص همراه بود، که همتای وضع سرمستی الهه پس از بازگشتش بوده است. در شهرهای دیگر دو الهه به عنوان جنبه های متخاصم و صلح آمیز چشم پرستش می شدند؛ مانند آیـِت و نِهم ِتاوی در هراکلئوپولیس یا ساتت و آنوکِت در اسوان. در یک آیین دیگر معابد، فرعون یک بازی تشریفاتی به افتخار الههٔ چشم، به شکل حاثور، سخمت یا تفنوت شرکت می کرد که طی این بازی، او توپی به عنوان نمادِ چشمِ آپپ را با چماقی ساخته شده از نوعی چوب — که گفته می شد حالت ارتجاعی دارد — می زد. این مراسم نبرد چشم رع با بزرگترین دشمنش را در قالب یک بازی نشان می دهد. مفهوم چشم خورشیدی به عنوان مادر، همسر و دختر خدا با ایدئولوژی سلطنتی درهم آمیخت. فراعنه در نقش رع و همسران شان در ارتباط با چشم و الهه های برابر با آن در نظر گرفته می شدند. قرص خورشید و اورائیِ به کاررفته در پوشش سر همسران فراعنه در دورهٔ پادشاهی نو، بازتاب دهندهٔ این ارتباط است. این زنانِ روحانی به عنوان «همسران» تشریفاتیِ خاصِ خدایان در طول دورهٔ میانی سوم (حدود ۱۰۵۹–۶۵۳ پیش از میلاد) شناخته می شدند، مانند «همسر خدای آمون» که روابط مشابهی با خدایانی که بدان ها خدمت کرده، داشت. آمنهوتپ سوم حتی یک معبد در سده اینگا برای تیه به عنوان جلوه ای از چشم رع اختصاص داد که همتای معبد خود آمنهوتپ در نزدیکی سولب است. شکل ظاهری چشم نیز در مراسم مذهبی و نمادگرایی به عنوان عامل حفاظت مطرح شده است. اورائی در پوشش سر سلطنتی و الهی به نقش الهه های چشم به عنوان محافظان خدایان و پادشاه هان اشاره دارد. به شکل مشابه، اورائی در بالای حرم و سایر سازه های مقدس دیده می شود و به صورت نمادین از آن ها در برابر قدرت های خصمانه محافظت می کند. بسیاری از آیین های معبد به الهه های چشم مربوط هستند تا از معبد یا حاکم مقدس دفاع کنند. اغلب، متون مربوط به چنین آیینی به طور خاص شامل مجموعه ای از چهار اورائی دفاعی هستند. این اورائی ها گاهی در قالب های مختلفی از الهه های مرتبط با چشم شناسایی می شوند، اما آن ها همچنین می توانند به عنوان نشانی از «حاثور چهار چهره» شناخته شوند، که وظیفهٔ حفاظت از کرجی خورشید را داشته و به مکان های خاصی در زمین گسترش یافته است. چشم رع همچنین می تواند برای دفاع از افراد عادی استفاده شود. برخی از تعویذهای بلاگردان شکل چشم حورس را در یک طرف و تصویر الهه ها را در سوی دیگر دارند. این بلاگردان ها به احتمال زیاد نشانه ای از ارتباط بین چشم حورس و چشم رع برای استفاده از قدرت هاشان در حفاظت شخصی به کار گرفته شده اند. علاوه بر این، طلسم های جادویی خاصی از دوره پادشاهی جدید وجود داشته است، مانند قرار دادن شکلی رُسی از اورائی در اطراف یک خانه یا اتاق که برای محافظت اورائی خورشیدی در آیین هایی مقدس پرستش می شده است. تصور می شد که این اورائی ها منزل را از شر ارواح بد و کابوس هایی که به آن ها تعلق داشتند، یا سایر دشمنان ساکن خانه، محافظت می کنند. بر طلسم ها نوشته شده «آتش بر دهان شان». مدل هایی مانند این طلسم در بقایای شهرهای باستانی مصر یافت شدند و شامل کاسه هایی بودند که سوخت را بر دهانه های آن ها می توان سوزاند، لیکن نمونه های کشف شده اثری از سوختگی ندارند. چه حقیقی باشد یا استعاری، آتش در دهان کبرا، مانند شعله های آتش توسط چشم رع، به منظور نابودیِ تاریکیِ شبانه و سوزاندن موجودات خطرناکی که در آن حرکت می کنند، تعبیر می شود. اهمیت چشم به زندگی پس از مرگ نیز گسترش می یابد. متون تدفینی مصر، روحِ درگذشته را همراه رع در سفر شبانه اش به دوات، قلمرو مرده گان، دانسته و معتقد به تولد دوبارهٔ او در سپیده دم هستند. در این متون چشم و مظاهر مختلف آن، اغلب برای محافظت و باززایش مرده ای که همراه رع شده، مشاهده می شوند. طلسم در "متون تابوت" بیان می کند که باستت، به عنوان چشم، دوات را مانند یک مشعل روشن می کند و اجازه می دهد که مرده ها با خیال راحت به سوی اعماق عبور کنند.
[ { "answer1": "او با رع در چرخهٔ زایشش، که موجب تولد او در سپیده دم شد، شریک بوده است.", "answer2": "قرص زرد یا قرمز رنگ خورشید، نمادی از چشم رع در هنر مصری بود.", "distance": 1238, "question": "چشم رع چگونه با رع در چرخه زایش مرتبط است و به چه شکلی در هنر مصری نشان داده شده است؟" }, { "answer1": "از جنبهٔ خطرناکش برای حفاظت از فرعون، مکان های مقدس و مردم عادی و خانه هاشان استفاده می شد.", "answer2": "خشونت چشم از رع در برابر شورش های دشمنان او — که حکومتش را تهدید می کنند — محافظت می کند.", "distance": 620, "question": "چشم رع چه نقشی در حفاظت از فرعون و مردم عادی داشت و در مقابل چه چیزی از خود خشونت نشان میداد؟" }, { "answer1": "شو و تفنوت، فرزندان این خدای خالق، به سوی آب های نو — که از دید مصریان قبل از خلقت وجود داشته — می روند و رع برای یافتن آنان چشم خود را روانه می کند.", "answer2": "زمانی که الهه متقاعد شد که بازگردد، او را برای بازگشت به مصر همراهی می کنند. بازگشت او نشانهٔ آغاز آب گیری نیل و سال جدید است.", "distance": 6254, "question": "چشم رع به چه شکلی در اسطوره ها در کنار شو و تفنوت ظاهر می شود و بعد از بازگشت به مصر چه اتفاقی می افتد؟" }, { "answer1": "رع از چشم به عنوان یک سلاح استفاده می کند تا در برابر انسان که علیه اقتدار او شوریده بایستد.", "answer2": "او فرمان می دهد آبجو رنگ قرمز گیرد و بر روی زمین ریخته شود. الههٔ چشم نوشیدنی آبجو را به اشتباه به جای خون می نوشد و از سرخوشیِ آن بدون توجه به قربانیان دیگر، نزد رع بازمی گردد؛ لذا او از طریق مستی، به شکل بی ضرری بازگشته است.", "distance": 299, "question": "چشم رع علاوه بر این که نمادی از قدرت است در اسطوره نابودی بشریت چه نقشی داشت و چرا در این اسطوره از کشتار دست کشید؟" }, { "answer1": "در آثار هنری، غالباً قرص خورشید همراه با یک یا دو اورائیِ مارپیچ در اطراف آن است.", "answer2": "مصریان بسیاری از خدایان مرتبط با خورشید را در قالب گربه ایان در نظر گرفته اند و خدایان ماده شیر همچون سخمت، منحیت و تفنوت را برابر با چشم تعبیر کرده اند.", "distance": 5935, "question": "چشم رع به عنوان نیروی دهشتناک چگونه در آثار هنری مصری نشان داده شده و چه الهه هایی با آن مرتبط هستند؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
1
: یاقوت حموی شهاب الدین ابو عبدالله یاقوت بن عبدالله الحموی مشهور به یاقوت حَمَوی (۵۷۴ قمری – ۶۲۶ قمری در حلب) جغرافی دان و تاریخ نویس عرب زبانِ یونانی تبار قرن ششم و هفتم قمری است. وی در بعضی منابع به نام دوران بردگی خود، یاقوت رومی نیز شناخته می شود. یاقوت، در روزگار کودکی و در خلال جنگ صلیبی سوم به اسارت مسلمانان درآمد و در بغداد به عنوان برده به یک تاجر اهل حماه فروخته شد. ارباب، او را به تحصیل واداشت تا بتواند از کمک او در امر تجارت استفاده کند. یاقوت پس از فراغت از تحصیل در امور تجاری و سفرهای بازرگانی به کار گمارده شد تا این که به سبب مشاجره، اربابش او را آزاد و با او قطع رابطه کرد. پس از آزادی، یاقوت در بازار بغداد به نسخه برداری از کتاب پرداخت تا امرار معاش کند. اما بعد از چند سال، ابتدا به عنوان شریکِ اربابِ سابق (که روابط شان دوباره ترمیم شده بود) و پس از درگذشتِ او، به صورت مستقل سفرهای تجارتی را از سر گرفت. یاقوت در این سفرها کتاب دادوستد می کرد و به این خاطر در سفرهای متعددی که داشت، با بسیاری از بزرگان عصر خود از جمله جمال الدین قفطی، مورخ و نحوی ساکن حلب ملاقات کرد. یاقوت مدتی نیز در شهرهای مختلف خراسان از جمله مرو اقامت گزید و از کتابخانه های بزرگ این شهرها برای مطالعات و تحقیقات خود استفاده کرد. او پس از سه سال اقامت در مرو، در پی هجوم مغولان به ایران به عراق و از آنجا به شام گریخت. در سال های پایانی عمر، یاقوت به تجارت و مطالعات خود ادامه داد و توانست نگارش برخی از آثار خود را به پایان برساند. او در سال ۶۲۶ قمری در کاروانسرایی در حلب درگذشت؛ در حالی که وارثی نداشت و وصیت کرده بود، کتاب هایش به مسجدی در بغداد اهدا شود. اگرچه بسیاری از شرق شناسان، یاقوت حَمَوی را به واسطهٔ "مُعجم البُلدان" می شناسند و به همین جهت، او را جغرافی دان می دانند، اما او در نحو، تاریخ و تاریخ ادبیات نیز فعالیت کرده و آثاری در این حوزه ها نیز نگاشته است. نوشته های او و همچنین استناد نویسندگانِ بعد به او نشان می دهد حموی آثار دیگری نیز داشته است که در حال حاضر موجود نیستند. نوشته های وی نشان می دهد که او علاوه بر زبان عربی، با زبان های فارسی، یونانی و سُریانی نیز آشنا بوده است. عمدهٔ شهرت او به خاطر تألیف کتاب "معجم البلدان" است. این دانشنامهٔ جغرافیایی شش جلدی، اطلاعات ارزشمندی در مورد شهرها و نواحی مختلفِ آن روزگار را دربردارد. حموی در نگارش "معجم البُلدان"، علاوه بر بهره گیری از منابع مختلف، تجربیات، مشاهدات و شنیده های خود را نیز گزارش کرده است. "معجم البلدان" حموی، هم در بین محققان اسلامی و هم در نظرِ محققان غربی، کتابی معتبر در زمینهٔ جغرافیای جهان در قرن دوازدهم و سیزدهم میلادی است و به صورت کامل یا بخشی از آن به زبان های مختلف اروپایی ترجمه شده است. کتاب مشهور دیگر حموی "معجم الادبا" نام دارد که شرح حال مفصلی است از ادیبان و شاعران است. در سال ۵۷۰ قمری (۱۱۷۴ میلادی) نورالدین زنگی در دمشق در گذشت و صلاح الدین ایوبی پس از تثبیت حاکمیت خود در مصر، توانست با تسلط بر شام (دمشق)، سلسله ایوبیان را تأسیس کند. با قدرت گرفتن صلاح الدین در منطقه و در نتیجهٔ آن شکست دادن صلیبیون در نبرد حطین و بازپس گیری اورشلیم، زمینه های شروع جنگ صلیبی سوم بین مسلمانان و صلیبیان فراهم شد. این جنگ با دوران کودکی و نوجوانی یاقوت حموی مصادف بود. بغداد، شهری که کودکی و نوجوانی یاقوت در آن طی شد، در آن دوران یکی از بزرگترین شهرهای دنیا محسوب می شد و از زمان شروع حکومت عباسیان به عنوان پایتخت انتخاب شده بود. به همین سبب، اقوام مختلف و پیروان مذهب های گوناگون در این شهر ساکن بودند. تنوع قومی و مذهبی در بغداد و رقابت رهبران اقوام و مذاهب برای کسب قدرتِ بیشتر، باعث شده بود که در این شهر چندین بار نزاع های قومی و مذهبی و حتی در بعضی موارد، آشوب های شهری شکل بگیرد. گرایش مذهبی خلیفه و افراد صاحب منصب حکومت نیز گاهی باعث تشدید درگیری ها می شد. در همین دوران در مناطق خراسان و عراق عجم، خوارزمشاهیان قدرت و نفوذ خود را توسعه می دادند. علاءالدین تکش از ۵۶۸ به عنوان شاه خوارزمشاهی حکومت می کرد. او موفق شد در سال ۵۹۰ با شکست دادن طغرل سوم آخرین شاه سلجوقیان عراق، قلمرو خوارزمشاهیان را تا فلات ایران گسترش دهد. در دوران سلجوقیان، در مناطق مختلف ایران، پیروان فرقه های مختلف مذهبی زندگی می کردند؛ بوزانی در "تاریخ ایران کمبریج"، وجود ۱۲ فرقهٴ سنی در مناطق مختلف ایران را گزارش کرده و همچنین گفته است که شیعیان در مناطقی از طبرستان و ری و خوارج در منطقه سیستان می زیسته اند. در این دوران کشمکش های مذهبی بسیار رایج بود که گاهی حتی با قتل عام همراه می شد. در سده ششم هجری، همچنین نخستین طریقت های سازمان یافتهٴ صوفیه پایه گذاری شد. اکثریت مردم در سرزمین ایران، در آن دوران، اهل سنت بودند. با این حال، با رو به زوال رفتن سلجوقیان که حامی پیروان اهل سنت بودند و به خلافت رسیدن الناصر (۵۷۵–۶۲۲ قمری) در حکومت عباسیان، شیعیان قدرت و نفوذ بیشتری پیدا کردند و توانستند به منصب های دیوانی دست یابند. از نظر فرهنگی، دوره سلجوقی یکی از مراحل اوج گیری فرهنگ و تمدن ایرانی محسوب می شود. یکی از نمودهای این توسعهٴ فرهنگی، رشد شهرها و تاسیس مدرسه های بزرگ مانند نظامیه در بغداد و سایر شهرها بود. هنر در این دوره در سراسر ولایات ایران دگرگونی های زیادی داشت و در معماری، شکل، تصویرنگاری و زیبایی شناسی تغییراتی رخ داد که آثار آن در ادوار بعدی قابل مشاهده است. اولگ گرابر این دوره را پربارترین دورهٴ هنری ایران و یک «انفجار هنری» می داند. به طور مثال، در قرن ششم هجری، ساختمان سازی های وسیعی در اصفهان، خراسان و ری جریان بود. از قرن اول هجری تا زمان حمله مغولان، مرو یکی از مراکز علمی خراسان محسوب می شد و در آن مدارس و کتابخانه های متعددی وجود داشت. برخی از مدارس مشهور آن دوره عبارتند از: مدرسه نظامیه، مدرسه عمیدیه و مدرسه خاتونیه. همچنین از جمله کتابخانه های مشهور آن دوران می توان به کتابخانه نظام الملک، کتابخانه قطان مروزی و کتابخانه عزیزیه اشاره کرد. یاقوت حموی در مشاهدات خود مرو را صاحب ارزشمندترین گنجینه کتاب در جهان توصیف و وجود ده کتابخانه در این شهر را گزارش کرده است. این شهر که دارای سابقه اقامت دانشمندان در دوره های مختلف از جمله ساسانیان و عباسیان را داشت در قرن پنجم هجری به اقامتگاه برخی از حکمرانان سلجوقی از جمله چغری بیک تبدیل شد. توسعه علمی شهر در این دوران ادامه یافت و پس از سقوط سلجوقیان و روی کار آمدن خوارزمشاهیان، کتابخانه های مرو همچنان دایر بودند؛ چنان که یاقوت حموی نیز به مطالعه و تحقیق در این کتابخانه ها مشغول شد. در سال ۶۱۶، حمله مغول از سرزمین های شرقی شروع شد و به ویرانی سرزمین های شرقی قلمرو اسلامی منجر شد. مغولان در عرض یک سال توانستند بیشتر شهرهای پرجمعیت و فرهنگی خراسان بزرگ را که از حیث تمدن و شهرسازی سرآمد بودند، تصرف کنند. خیلی زود، بخارا، سمرقند، بلخ و پس از آن مرو و نیشابور در حملاتی به فرماندهی چنگیز تسخیر شدند. جنگ در سال ۶۱۷ به مرو رسید و در پی این حمله، بسیاری از بزرگان ساکن این منطقه، به ناچار از آنجا فرار کردند یا به دست مغولان کشته شدند. مرو در اثر هجوم مغولان ویران شد و مجموعه کتابخانه های این شهر نیز از بین رفت. یاقوت در سال ۵۷۴ یا ۵۷۵ قمری در قلمرو امپراتوری بیزانس و از پدر و مادری غیرعرب متولد و در کودکی اسیرِ مسلمانان شد. در ۵ یا ۶ سالگی در بازار برده فروشان بغداد تاجری به نامِ عسکر بن ابی نصر ابراهیم الحموی او را خرید و به مکتب خانه فرستاد تا خواندن و نوشتن بیاموزد و بتواند از او در نگهداری حساب و کتاب امور تجاری خود استفاده کند. احتمالاً عسگر یا برده فروشی که او را فروخت، نام "یاقوت" را که در آن دوران نامی ویژهٔ بردگان بود برای او برگزید. چون نام پدرش را نمی دانستند، او را پسر عبدالله یعنی «بنده خدا» می خواندند. از آنجا که عسکر اهل حماه بود، لقب «حموی» نیز به نام او اضافه شد. با این حال، در بعضی از منابع، با نام یاقوت رومی نیز شناخته می شود. او در بزرگسالی کنیهٔ خود را از ابوالدَرّی (که کنیه متداول بردگان بود) به ابوعبدالله تغییر داد و حتی خود را به جای یاقوت (که نام متداول برای بردگان بود) یعقوب نامید. اما نام یعقوب، چه در میان معاصران و چه برای آیندگان جا نیفتاد و نام یاقوت بر او ماند. او همچنین به «شهاب الدین» ملقب شد. عسکر، خود بی سواد بود و تنها در تجارت مهارت داشت. استاد او در کودکی المنتخب البغدادی نام داشت که در شخصیت و منش یاقوت تأثیرگذار بود. او در حدود سال ۵۸۰ هجری از تحصیل فراغت یافت. بعد از رسیدن به جوانی، عسکر الحموی یاقوت را در تجارت خانهٔ خود به کار گماشت و او را به سفرهای تجاری به کیش، عمان و شام فرستاد. کیش در آن دوران یکی از باراندازهای مهم در تجارت دریایی بین اروپا و هند بود. یاقوت در سال ۵۹۶ از بردگی آزاد شد و برای امرار معاش، به پیشهٔ استنساخ (نسخه برداری) کتاب مشغول شد. تا سال ۶۰۳ که او به این حرفه اشتغال داشت، سیصد کتاب را نسخه برداری کرد. علینقی منزوی، مترجم "معجم البلدان" به فارسی، علت آزادی او را به نقل از ابن خلکان مشاجره یا اختلاف نظر با ارباب می داند که در نتیجه، ارباب او را آزاد کرد و از خود راند. کراچکوفسکی روایت دیگری از آزادی یاقوت دارد و معتقد است که عسکر در سال ۵۹۶ در گذشت و او را آزاد کرد. یاقوت در این مدت به سختی از پس هزینه های زندگی بر می آمد؛ به گزارش منزوی و همچنین "دانشنامه اسلام" پس از مدتی، مابین آن ها دوباره صلح برقرار شد و عسکر سرمایه ای را برای تجارت در اختیار او گذاشت. یاقوت برای سفر تجاری به جزیره کیش رفت، اما در بازگشت (سال ۶۰۶ قمری) متوجه درگذشت عسکر شد. پس سهم او را از سود تجارت به بازماندگان وی پرداخت و کار تجارت را مستقلاً از سر گرفت. پس از مرگ عسکر، او مدتی در عراق و شام می زیست و در حاشیه جنوبی خلیج فارس سفر و تجارت می کرد و یکی از اقلامی که می فروخت، کتاب بود. او که به دنبال مشتریان پروپاقرص کتاب در سرزمین های مختلف می گشت، در حلب با قفطی، وزیر فرمانروای ایوبی آشنا و کم کم با او صمیمی شد. حموی در منزل قفطی رفت وآمد داشت و با او در زمینه های مختلفی مباحثه می کرد. علاوه بر قفطی، او در این دوران با افراد سرشناس دیگری از جمله فخرالدین بن ساعاتی، طبیب و موسیقیدان و ابوالیمن کندی و شاغوری، مدرسان نحو در حلب و مرهف ابن اسامه در مصر نیز آشنا شد و ملاقات کرد. در نتیجهٔ این سفرهای یاقوت به مناطق جنوبی و برخورد او با خوارج و افرادی که با علی بن ابی طالب ضدیت داشتند، مخالفت با علی در ذهن او رسوخ کرده بود. در یکی از سفرها در دمشق، در مباحثه ای با طرفداران علی، از او به زشتی یاد کرد که با واکنش شدید آن ها مواجه شد؛ چنان که درصدد کشتن او برآمدند. یاقوت از ترس کشته شدن از آنجا گریخت و حتی از اقامت در بغداد نیز منصرف شد. پس به خراسان رفت و در شهرهایی چون مرو، نسا و خوارزم به تجارت پرداخت. در بدو ورود به خراسان، مدتی در نیشابور اقامت داشت و ظاهراً در آنجا به دختری علاقه مند شد؛ هرچند که سرانجام مشخصی نداشت. یاقوت که در این دوران به چهل سالگی رسیده بود، به شعر نیز روی آورد. مدت اقامت او در مرو به دلیل وجود ده کتابخانه بزرگ، دو سال طول کشید و او اجازه یافته بود که از کتابخانه های این شهر هر تعداد کتاب که نیاز دارد، امانت بگیرد. یاقوت حموی تحصیلات وسیع علمی نداشت و عمده طول عمر خود را در مسافرت به سر برد. در دوران کودکی، در مکتب خانه صرف و نحو عربی را آموخت اما به واسطه شغلش (نسخه برداری از کتاب و تجارت کتاب) کتاب های زیادی را خواند، با بسیاری از دانشمندان روزگار خود دیدار کرد و خیلی چیزها را به همین ترتیب آموخت. او در آثار خود به این درس آموخته ها و افرادی که حق استادی به گردن او دارند اشاره می کند، چنان که می توان فهرست بلندی از استادان را برای او متصور بود؛ جمال الدین قفطی و عبدالله عکبری از جملهٔ این افراد بودند. اگرچه بسیاری از شرق شناسان، یاقوت حموی را به واسطه "معجم البلدان" می شناسند و به همین جهت، او را جغرافی دان و تاریخ نگار می دانند، اما او نحو و لغت نیز می دانست و آثاری در این حوزه ها نیز داشته است. یاقوت حموی در سال ۶۱۶ هجری، با وقوع حمله مغول به ایران، با مشقت به موصل فرار کرد. او در بلخ نزدیک بود توسط مغولان دستگیر شود و اگرچه توانست فرار کند، ناچار شد جز کتاب ها و دست نوشته ها، مابقی اموالش را رها کند و تقریباً دست خالی راه فرار در پیش بگیرد. او در راه موصل، در سال ۶۱۷ قمری در اربیل نامه ای به دوست قدیمی خود، جمال الدین قفطی نوشت و از او کمک خواست و سپس از موصل به سنجار و از آنجا به حلب رفت. در حلب، قفطی از او استقبال کرد و خانه و کمک مالی در اختیار او گذاشت. یاقوت نگارش کتاب های مشهورش، معجم البلدان و معجم الادبا را در همان جا به پایان برد. او در مقدمه معجم البلدان، از قفطی نام برد و نسخه ای از این کتاب را به کتابخانهٔ قفطی اهدا کرد. در مدت اقامتش در حلب، یاقوت به سفرهای تجاری اش ادامه داد تا این که در آخرین سفرش به مصر بیمار شد و همین بیماری باعث درگذشت او شد. یاقوت در سال ۶۲۶ هجری قمری در حلب درگذشت. کراچکوفسکی، شرق شناس روس، تاریخ دقیق درگذشت او را ۲۰ رمضان ۶۲۶ قمری یا ۲۰ اوت ۱۲۲۹ میلادی و محل مرگ او را در کاروانسرایی در بیرون شهر حلب گزارش کرده است. او هرگز ازدواج نکرده بود و وارثی نداشت. او ابن اثیر را وصی خود قرار داد و کتاب هایش را وقف مسجد زیدی بغداد کرد. اما محتسب بغداد، وصیت او را مردود دانست و فرزند عسکر، ارباب سابق یاقوت، اموال باقی مانده از او را تصرف کرد. نوشته های یاقوت نزد ابن اثیر باقی ماند و او به عقیدهٔ علی نقی منزوی، کتاب شناس معاصر، احتمالاً از این نوشته ها در کتاب "الکامل فی التاریخ" استفاده کرد؛ بی آن که نامی از یاقوت حموی ببرد. "معجم البلدان" یک دانشنامهٔ جغرافیایی است که در آن اطلاعات مربوط به تقریباً همهٔ جهانِ شناخته شده در قرون وسطی آمده است. ذبیح الله صفا این کتاب را بهترین کتاب جغرافیایی تألیف شده در تمدن اسلامی تا زمان حمله مغول و پس از آن می داند. یاقوت حموی در این کتاب به ذکر فهرستی از بلاد و نواحی مختلف پرداخته و اطلاعات ارزشمندی در مورد آن ها ارائه کرده است. نگارش این کتاب در سال ۶۲۱ هجری قمری به پایان رسید. این کتاب در شش جلد و ۳۸۷۲ صفحه تألیف شده است. کتاب، دارای یک پیشگفتار و یک بخش اصلی است. پیشگفتار، خود از پنج باب تشکیل شده است و نویسنده به فواید شناخت هیئت های آسمانی، جغرافیا و انگیزه های خود از تدوین کتاب اشاره می کند. بخش اصلی معجم البلدان، فهرستی است از اسامی نقاط جغرافیایی مانند کشورها، شهرها، کوه ها و غیره. این اسامی به ترتیب حروف الفبا مرتب شده اند و نویسنده پس از بیان نام آن نقطه، اطلاعات مختلف دیگری مانند ویژگی های محلی، طول و عرض جغرافیایی، فاصله تا جایگاه مشهورتر، محصولات کشاورزی و صنعتی، آثار باستانی، افراد سرشناس و حکایت های مربوط به آنان را ذکر و رویدادهای تاریخی مربوط به آن محل، آداب و رسوم محلی و اطلاعات دیگری از این دست را بیان می کند. حموی در "معجم البلدان" نام بسیاری از اماکن را از نظر ریشه شناسی بررسی کرده است که نشان می دهد او علاوه بر عربی، فارسی نیز می دانسته و با زبان های یونانی و سریانی آشنایی داشته است. یاقوت در بسیاری از موارد پس از نقل یک یا چند گزارش از مرجع های مختلف، نظر خودش را نیز در تصحیح گزارش ها، رد یا تأیید آن ها یا انتخاب بهترین گزارش بیان می کند. این در حالی است که در نقل این گزارش ها نهایت امانت را رعایت و حتی آغاز و انجام مطلب نقل شده را مشخص کرده است. در بسیاری از موارد، نقل قول های حموی با اصل منبع مطابقت کامل دارد. او همچنین با شناخت دقیقی که از منابع مورد استفاده اش داشت، هر منبع را در موضوع خاصی قابل استناد دانسته و از آن در جای درست خود استفاده کرده است. به طور مثال، یاقوت در توصیف جغرافیا آثار ابوریحان بیرونی و خوارزمی را ملاک قرار داده یا در نوشتارهای مرتبط به اندلس به ابن بشکوال و در نوشتارهای مربوط به یمن به ابن فقیه همدانی استناد کرده است. او همچنین بر تلفظ صحیح نام ها تاکید ویژه ای داشت و معتقد بود که لغزشی کوچک در تلفظ نام یک نقطه، می تواند به اشتباهات بزرگی بینجامد. اولین نسخه کامل از کتاب معجم البلدان در شش جلد در سال های ۱۸۶۶ تا ۱۸۷۳ میلادی با تصحیح فردینالد وستنفلد با همکاری فرایتاگ منتشر شد. در سال ۱۹۰۶ نیز تصحیح دیگری از آن در قاهره منتشر شد. کتاب "معجم الادبا" که با نام نیز شناخته می شود، شرح حال مفصلی است از ادیبان و شاعران. استناد نویسندگان بعد از یاقوت به این کتاب نشان می دهد که بخش هایی از این کتاب از بین رفته است. این کتاب نیز به صورت دانشنامه و بر اساس حروف الفبا تنظیم شده و شرح حال ها گاهی خیلی مختصر و گاهی خیلی مفصل بیان شده است. با این حال، به نظر می رسد که روش غالب نویسنده، ایجاز و اختصار بوده است. یاقوت در نگارش این کتاب، از ۲۵۰ منبع استفاده کرد و علاوه بر این بسیاری از اطلاعات را با پرس وجو از افراد مطلع گردآوری کرده است. این کتاب را نخستین بار مارگلیوث، خاورشناس انگلیسی تصحیح و در هفت جلد به سال ۱۹۰۷ میلادی در مصر منتشر کرد. عنوان کتاب دیگری از یاقوت حموی است که معنای آن "فرهنگ جاهایی با نام مشترک" است. در این کتاب به بیش از هزار نام اشاره شده است که به بیش از چهارهزار محل جغرافیایی مربوطند. این کتاب به گفتهٔ خودِ نویسنده در مقدمهٔ کتاب، تلخیصی از "معجم البلدان" است که به منظور سهولت دسترسی خوانندگان آماده شده و البته مطالبی نیز به آن افزوده شده است. دیگر تألیفات یاقوت حموی یا تألیفاتی که به او منسوب شده اند، عبارتند از: علاوه بر این، یاقوت حموی آثار دیگری نیز داشته که از بین رفته اند. این کتاب ها عبارتند از: حموی شعر نیز می سرود، اما اشعار او جمع آوری نشده است. کسانی که شرح حال یاقوت را نوشته اند، اشعاری از او را نقل کرده اند. به گفتهٔ کراچکوفسکی، دربارهٔ هیچ یک از جغرافی دانان عرب، بیشتر از یاقوت حموی تحقیق نشده است. اما او تا قبل از سال ۱۸۶۰ میلادی، برای محققان غربی چندان شناخته شده نبود. قبل از آن، نام یاقوت در آثار برخی از شرق شناسان قرن هفدهم و هجدهم میلادی مانند گولیوس، گرونوویوس و کوهلر یاد شده است. اما کریستین مارتین فران نخستین شخصی بود که درباره یاقوت مطالبی نوشت و او را معرفی کرد. با این حال محققانی مانند باربیه دومنار در اهمیت علمی آثار یاقوت تردید جدی داشتند که کراچکوفسکی، علت احتمالی این تردید را در دسترس نبودن نسخه ای کامل از آثار او می داند. دومنار، با وجود این، در کتاب "فرهنگ ایران" که در سال ۱۸۴۸ منتشر شد، از مطالب "معجم البلدان" در مورد مناطق مختلف ایران استفاده کرده است. کتاب "معجم البلدان" حموی، هم در بین محققان اسلامی و هم در نظر محققان غربی، کتابی معتبر در زمینهٔ جغرافیای جهان در قرن دوازدهم و سیزدهم میلادی است. بخش های مختلفی از این کتاب در اوایل قرن نوزدهم میلادی به زبان های اروپایی ترجمه شد. به طور مثال اوسیپ سنکوفسکی در سال ۱۸۳۸ میلادی، روایت یاقوت در مورد تفلیس را به زبان روسی برگرداند. او معتقد بود که حفظ شدن اطلاعات تاریخی و جغرافیایی زیادی از قرون وسطی، مرهون کوشش و دقت یاقوت حموی است. با انتشار نسخه کامل کتاب در سال های ۱۸۶۶ تا ۱۸۷۳ میلادی، تحقیق در مورد مکان ها و افردی که یاقوت از آنها نام برده بود، شروع شد و بسیاری از منابع قدیمی مانند ابن فضلان، ابن کلبی و ابودلف، که نسخه ای از آنها در دست نبود، شناسایی شدند. وستنفلد در جلد ششم از "معجم البلدان"، فهرستی از منابع یاقوت در تدوین کتاب را در جداولی آورد که به سبب شناسایی شدن این منابع، که بسیاری از آنها تا آن زمان در دسترس محققان قرار نداشت، اهمیت زیادی پیدا کرد. وستنفلد همچنین در کتاب مستقلی، نتایج تحقیقات خود را در مورد سفرهای یاقوت و سرزمین هایی که او از نزدیک دیده، منتشر نمود. او همچنین در سال ۱۸۶۵ در نشریه گوتینگن، مقاله ای با عنوان «توصیف نویسندگان و دانشمندان از یاقوت حموی» به چاپ رساند. وستنفلد کتاب "المشترک وضعا و المفترق صقعا" را نیز در سال ۱۸۴۶ ترجمه کرده بود. شرق شناس دیگری که مطالعات ویژه ای در آثار جغرافیایی حموی دارد، ایگناتی کراچکوفسکی است. او در آثار خود شامل "تحلیل استشهادات شعری در معجم البلدان یاقوت حموی"، "رساله دوم ابی دلف در معجم البلدان" و "ماه تموز در معجم البلدان" تحقیقات خود را در مورد یاقوت منتشر کرده است. او همچنین در کتاب "تاریخ نوشته های جغرافیایی"، در فصلی مجزا به یاقوت حموی پرداخته است. عرفان شهید، محقق و تاریخ دان می گوید که "معجم البلدان"، اگرچه کتاب جغرافی است، اما ارزش تاریخی هم دارد. او می گوید محققان دریافته اند که او کمک بزرگی در شناخت تاریخ روسیه، اسلاوها، سیسیل، ایران، هند، سرزمین های افریقایی، عربستان پیش از اسلام و همینطور غسانیان کرده است. این کتاب همچنین اطلاعات مهمی در مورد جنگ های صلیبی دارد. او همچنین معتقد است که معجم البلدان را مهمترین دانشنامه جغرافیایی به زبان عربی می داند که شیوه معرفی و ارجاع به منابع آن با روشی اصولی و استاندارد صورت گرفته است.
[ { "answer1": "یاقوت، در روزگار کودکی و در خلال جنگ صلیبی سوم به اسارت مسلمانان درآمد و در بغداد به عنوان برده به یک تاجر اهل حماه فروخته شد.", "answer2": "در ۵ یا ۶ سالگی در بازار برده فروشان بغداد تاجری به نامِ عسکر بن ابی نصر ابراهیم الحموی او را خرید", "distance": 6055, "question": "یاقوت حموی در چه شهری به عنوان برده فروخته شد و چه کسی او را خریداری کرد؟" }, { "answer1": "اما او در نحو، تاریخ و تاریخ ادبیات نیز فعالیت کرده و آثاری در این حوزه ها نیز نگاشته است.", "answer2": "عمدهٔ شهرت او به خاطر تألیف کتاب \"معجم البلدان\" است.", "distance": 318, "question": "یاقوت حموی در چه زمینه هایی فعالیت داشته و مهمترین اثر او در چه زمینه ای است؟" }, { "answer1": "پس از آزادی، یاقوت در بازار بغداد به نسخه برداری از کتاب پرداخت تا امرار معاش کند.", "answer2": "پس از مدتی، مابین آن ها دوباره صلح برقرار شد و عسکر سرمایه ای را برای تجارت در اختیار او گذاشت.", "distance": 7449, "question": "یاقوت حموی پس از آزاد شدن از بردگی برای امرار معاش چه می کرد و چه چیزی باعث شد که دوباره به تجارت بازگردد؟" }, { "answer1": "یاقوت مدتی نیز در شهرهای مختلف خراسان از جمله مرو اقامت گزید و از کتابخانه های بزرگ این شهرها برای مطالعات و تحقیقات خود استفاده کرد.", "answer2": "او پس از سه سال اقامت در مرو، در پی هجوم مغولان به ایران به عراق و از آنجا به شام گریخت.", "distance": 134, "question": "یاقوت حموی در دوران اقامتش در مرو به چه کاری مشغول بود و چرا مجبور به ترک این شهر شد؟" }, { "answer1": "او در مقدمه معجم البلدان، از قفطی نام برد", "answer2": " نسخه ای از این کتاب را به کتابخانهٔ قفطی اهدا کرد.", "distance": 43, "question": "چه کسی در نگارش کتاب معجم البلدان به یاقوت حموی کمک کرد و یاقوت پس از نگارش این کتاب چه کرد؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
2
: دستگاه (موسیقی) دستگاه های موسیقی ایرانی یا به شکل خلاصه دستگاه اصطلاحی در موسیقی سنتی ایرانی است که به مجموعه ای از چند نغمه (گوشه) اطلاق می شود که با هم در گام، کوک، و فواصل نت هم آهنگی دارند. بیشتر منابع معاصر هفت دستگاه را بر می شمرند و علاوه بر آن، پنج آواز نیز مطرح می کنند که هر کدام زیرمجموعهٔ یکی از این هفت دستگاه است. این دستگاه ها عبارتند از همایون، ماهور، شور، سه گاه، چهارگاه، راست پنج گاه، و نوا. با این حال، برخی منابع آوازهایی که توسط دیگران جزو ملحقات دستگاه شور و همایون طبقه بندی می شوند را نیز یک دستگاه جداگانه می دانند و تعداد کل دستگاه ها را ۱۲ یا ۱۳ عدد برشمرده اند. گوشه های دستگاه ها در قالب مجموعه ای به نام ردیف گردآوری می شوند. معمولاً دستگاه ها با گوشه ای به نام «درآمد» آغاز می شوند که در آن مُدِ اصلی دستگاه معرفی می شود. گوشه های بعدی در دستگاه معمولاً آن را به سمت نت های زیرتر می برند که به آن «اوج» گفته می شود. دستگاه ها نهایتاً از طریق گوشه های دیگری به مد اصلی خود «فرود» می کنند. بین دستگاه های مختلف روابطی برقرار است. برخی گوشه ها در بیشتر از یک دستگاه دیده می شوند که این امر می تواند پرده گردانی از یک دستگاه به دستگاه دیگر را میسر سازد. اگر چه تعداد دستگاه ها دست کم هفت مورد دانسته می شود، اما از نظر فواصل و مد موسیقایی، آن ها را به چهار یا پنج گروه تقسیم بندی می کنند و این اشتراکات فواصل نیز زمینه ساز رابطهٔ بین دستگاه ها است. از بین دستگاه های موسیقی ایرانی، دستگاه شور مهم ترین دانسته می شود و موضوع تحقیقات بسیاری نیز بوده است. دستگاه عبارت است از مجموعه ای از گوشه ها که بر اساس منطقی درونی به طور سنتی کنار هم قرار گرفته اند و معمولاً دارای مدهای خاص خود می باشند. به نظر می رسد که ترتیب گوشه های یک دستگاه مبتنی بر ملایمت باشد؛ هر دستگاه از گوشهٔ خاصی شروع شده و به همان گوشه نیز ختم می شود. دستگاه به عنوان یک مجموعه به موسیقی دانان کمک می کند تا فواصل مربوط به هر گوشه و رابطه اش با دیگر گوشه های دستگاه را تشخیص بدهند. لفظ «دستگاه» به عقیدهٔ بیشتر نظریه پردازان، اشاره به موقعیت دست روی دستهٔ سازهایی نظیر تار و سه تار دارد (یعنی متشکل است از دست + «گاه» به معنی موقعیت، مثل «ایستگاه» یا «پاسگاه»). با این حال عده ای نیز معتقدند که گاه در واقعه ریشه در «گات» دارد و آن را به متون اوستایی مرتبط می دانند. پیروان دیدگاه اول، اشاره می کنند که به پرده های ساز نیز در گذشته «دستان» گفته می شود و لذا نام دستگاه ها (نظیر سه گاه و چهارگاه) به قرار گرفتن دست روی این دستان ها اشاره دارد. واژهٔ دستگاه به معنای موسیقایی اش ظاهراً اولین بار در رساله ای با نام "رساله در بیان علم موسیقی و دانستن شعبات او" به کار رفته است. این رساله احتمالاً پیش از ۹۷۴ ه‍.ق نگارش شده است و در آن برخی از مقام های موسیقی «صاحب دستگاه» توصیف شده اند. تا پیش از جدایی موسیقی ایران از موسیقی عثمانی، موسیقی در تمام این نقاط بر اساس مقام ها توضیح و آموزش داده می شد. شروع جدایی موسیقی ایران از عثمانی احتمالاً به دورهٔ تیموریان بر می گردد. در قرن سیزدهم و چهاردهم میلادی (مصادف با حکومت ایلخانیان و تیموریان در ایران)، در موسیقی شرق آناتولی مفهوم مقام رشد پیدا می کند و این موسیقی، با آنچه در ایران و هرات (افغانستان امروزی) نواخته می شده تفاوت پیدا می کند از دید رافائل کیزوتر، همزمان با این تحولات موسیقی ایران به واسطهٔ ارتباط با غرب، تصمیم به تغییر اساسی در تئوری موسیقی خود می گیرد و تنها نام دوازده مقام و شش آواز اصلی را نگاه می دارد و برای تمام مفاهیم دیگر نام ها یا مقولات فارسی می سازد تا جایگزین مقولات عربی کند. یکی از نتایج این تحولات، پیدایش دستگاه های موسیقی (به عنوان نوع جدیدی از تقسیم بندی ملودهای موسیقی ایرانی است). واژه «دستگاه» به احتمال زیاد از زمان سلسله قاجاریه در موسیقی ایرانی معمول شده است. این کلمه که در حقیقت جایگزین واژه «مقام» گردیده، خود از دو کلمه «دست» و «گاه» ترکیب یافته است. در موسیقی قدیم ایران، «گاه» به معنای پرده ساز بوده است؛ بنابراین دستگاه یعنی چگونگی قرار گرفتن انگشتان دست بر روی پرده های ساز که در هر مقامی شکل خاص خود را دارد. به عقیدهٔ محسن حجاریان، اولین کاربرد لفظ «دستگاه» به معنای کنونی اش به رساله های زمان آقابابا مخمور بر می گردد که موسیقی دانی در دربار فتحعلی شاه قاجار بود. او تعداد دستگاه ها را دوازده عدد و نام آن ها را چنین نامگذاری کرده بود: راست پنج گاه، نوا نِشابور، همایون، ماهور، رُهاب، شول [شور] و شهناز، چهارگاه مخالف، سه گاه، دوگاه، زابل، عَشیران، نیریز. شکل گیری دستگاه ها احتمالاً متأثر از مفهومی دیگر به نام «شَدّ» (جمع: شدود) بوده است. دَورَه بیگ کَرامی (سفره چی در دربار شاه عباس صفوی که موسیقی و شاعری نیز می دانست)، در رسالهٔ "معرفت علم موسیقی" از شدود چهارگانه نام برده است. در هر شد تعدادی از مقام ها، آوازها یا شعبه ها به دنبال هم اجرا می شدند و شروع و خاتمهٔ هر شد همیشه مقام یا شعبهٔ واحدی بوده است؛ از این جهات مفهوم دستگاه و شد با هم شباهت دارند. همچنین در رسالهٔ "در بیان چهار دستگاه اعظم" که احتمالاً در قرن سیزدهم هجری نگارش شده، «دستگاه راست» از جملهٔ «چهار شد اعظم» دانسته شده است. از این رساله می توان چنین استنباط کرد که احتمالاً دستگاه های دیگری نیز به جز چهار دستگاه اعظم وجود داشته؛ عنوان رسالهٔ دیگری به نام "دربارهٔ شش دستگاه اصل و شش دستگاه فرد" که احتمالاً در دورهٔ قاجاریه نگارش شده نیز بر این امر صحه می گذارد. اولین سند مکتوب از تقسیم بندی دستگاه ها به شکلی که امروز متداول است، بحورالالحان اثر فرصت الدوله شیرازی است. این اثر در سال ۱۹۰۴ در بمبئی به چاپ رسید، و فقط گوشه های هر دستگاه را فهرست می کند اما اشاره ای به ساختار دستگاه نمی کند و گوشه ها را نیز به نت نیاورده است. در اواخر قاجاریه، دو فرزند علی اکبر فراهانی به نام میرزاعبدالله و آقاحسینقلی دستگاه ها را به صورت مجموعه ای تحت عنوان ردیف گردآوری و تدوین کردند. آن ها ردیف را به نسل بعدی موسیقی دانان ایرانی نظیر اسماعیل قهرمانی، نورعلی برومند، درویش خان و علینقی وزیری آموزش دادند. از این میان، وزیری اولین کسی بود که به طور رسمی با موسیقی غربی آشنا بود (او در آلمان و فرانسه در این باره تعلیم دیده بود). او با توسعهٔ نت نویسی غربی برای نمایش ریزپرده های رایج در موسیقی دستگاه، اقدام به نت نویسی چندین گوشه از هر دستگاه کرد و اولین ردیف مکتوب برای ساز را نگارش کرد. از آن زمان، نسخه های مختلفی از ردیف به صورت صوتی و مکتوب گردآوری و منتشر شده اند (ر. ک. مقالهٔ ردیف (موسیقی)). هر دستگاه از چندین گوشه تشکیل شده است. به طور سنتی، این گوشه ها معمولاً در یک قالب دایره ای پنج قسمتی اجرا می شوند که شامل پیش درآمد، چهارمضراب، آواز، تصنیف و رنگ است. محسن حجاریان تمام گوشه های دستگاه را در قالب دو بخش کلی تقسیم می کند: درآمد و اوج. به گفتهٔ او اوج معمولاً یک فاصلهٔ چهارم درست یا پنجم درست بالاتر از درآمد قرار دارد. هرمز فرهت معتقد است ترتیب گوشه ها در ردیف بیشتر از آن که بر اساس منطق باشد، بر اساس سنت است. تقریباً در تمام ردیف ها برای هر یک از دستگاه ها یک یا چند گوشه به اسم درآمد تعریف می شود. این گوشه معمولاً در ابتدای اجرای دستگاه یا در انتهای اجرای گوشه های دیگر نواخته می شود و نقش آن تأکید بر فضای تونالِ حول و حوش نت پایه دستگاه است. تنها استثنای مهم این قاعده، در آواز دشتی است (که توسط برخی، یک دستگاه دانسته می شود) چرا که این آواز درآمد ندارد و معمولاً با گوشه ای به نام «حاجیانی» آغاز می شود. درآمد نقش برجسته ای در شناخت دستگاه دارد چرا که مُدِ مَبنا را معرفی می کند (یعنی مدی که در سراسر اجرای دستگاه به آن از طریق انگاره های ملودیکی به نام "فرود" برگشت داده می شود). گوشه های آغازین (درآمد) و پایانی (فرود)، مبنای شناسایی و تعیین نام دستگاه ها هستند. بقیهٔ گوشه های یک دستگاه معمولاً با یک ترتیب مشخص در ردیف معرفی می شوند و این ترتیب بین ردیف های مختلف کمابیش یکسان است. معمولاً ترتیب گوشه ها در ردیف به شکل بالارونده (از گوشه های بمتر به گوشه های زیرتر) است. برای مثال، در بیشتر ردیف ها، گوشه های دستگاه چهارگاه به این ترتیب معرفی می شوند: درآمد (متکی بر نت پایهٔ دستگاه)، زابل (متکی بر درجهٔ سوم)، حصار (درجهٔ پنجم)، مخالف (درجهٔ ششم)، مویه (درجهٔ چهارم)، مغلوب (درجهٔ هشتم، به خصوص بازهٔ درجات پنجم تا هشتم)، و منصوری (درجهٔ هشتم، به خصوص بازهٔ درجات هفتم تا دهم). به مجموعهٔ این گوشه ها، که در درجات بالاتری از درآمدها اجرا می شوند، «اوج» گفته می شود. گوشه های اوج معمولاً مهم ترین گوشه های دستگاه تلقی می شوند؛ مثلاً در دستگاه شور، گوشهٔ شهناز اوج دستگاه را تشکیل می دهد و از مهم ترین گوشه های شور برشمرده می شود چرا که این گوشه با بیشترین تکاپو و پرحرارت اجرا می شود. در آوازها هم همین وضع جاری است، چنانکه در آواز ابوعطا هم درآمد گوشه ای آرامتر است و حجاز (که اوج ابوعطا را تشکیل می دهد) پرشور و پر انرژی است. برخی دستگاه ها چند گوشه در اوج دارند، مثلاً در ردیف کریمی، برای دستگاه شور چهار گوشه در اوج ذکر شده (شهناز، قرچه، رضوی و بزرگ) و در ردیف میرزاعبدالله برای آواز ابوعطا سه گوشه در اوج ذکر گردیده (سَیَخی، حجاز و بسته نگار). در انتهای ردیفِ یک دستگاه، معمولاً یک یا چند گوشه با نام فرود معرفی می شوند که وظیفه شان بازگرداندن موسیقی به درجهٔ اول دستگاه است. مثلاً در دستگاه چهارگاه، می توان از منصوری به درآمد "فرود آمد". گوشه های فرود یک نقش دیگر هم دارند و آن بازگشت از دستگاهی دیگر به دستگاه اولیه است. مثلاً وقتی از دستگاه چهارگاه با استفاده از گوشه های حصار یا مویه به دستگاهی دیگر پرده گردانی شود، می توان دوباره با کمک گوشهٔ فرود، به چهارگاه بازگشت. بر خلاف گوشه هایی نظیر حصار یا مویه که معمولاً نت هایی خارج از چارچوب اصلی دستگاه را در خود دارند (و از همین طریق امکان پرده گردانی را فراهم می کنند)، درآمد و فرود معمولاً نت هایشان محدود به نت های اصلی دستگاه است. گوشهٔ فرود را همهٔ ردیف ها برای همهٔ دستگاه ها تعریف نمی کنند و بسیار پیش می آید که فرودهای کوتاهی که در انتهای اجرای یک گوشهٔ دیگر اجرا می شوند را یک گوشهٔ مستقل در نظر نگیرند. گام هر دستگاه ترکیبی از فواصل گوناگون با کرسی بندی گوشه هاست که از اوزان «باز و بسته» برخوردار است. نغمات در دستگاه از بم به زیر در حرکت است و دوباره از زیر به بم برمی گردد؛ این حرکت، روی برخی از درجات مطبوع ایست می کند و سپس با فرودی مشخص، به محور اصلی بازمی گردد. فواصلی که در گام دستگاه های موسیقی ایرانی دیده می شوند اصولاً از چهار نوع هستند: دوم بزرگ (حدود ۲۰۰ سنت)، دوم خنثی (حدود ۱۵۰ سنت)، دوم کوچک (حدود ۱۰۰ سنت)، و دوم بیش بزرگ (حدود ۲۵۰ سنت). اگر فراوانی هر کدام از این فواصل در تمام گام های دستگاه های موسیقی ایرانی شمرده شود، دوم بزرگ ۳۲ بار، دوم خنثی ۱۷ بار، دوم کوچک ۱۱ بار و دوم افزوده ۳ بار استفاده می شوند. اگر تمام گام موسیقی ایرانی بر هم منطبق شود، در هر اکتاو نیاز به دست کم ۱۵ پردهٔ مختلف است؛ اما یک اکتاو در گام هر دستگاه تنها متشکل از هفت پرده است. گوشه های یک دستگاه به طور کلی به دو دسته قابل تقسیم هستند: آن هایی که ضرب آهنگ (ریتم) مشخص ندارند، و آن هایی که متر (وزن) مشخصی دارند و این وزن عامل مهمی در ماهیت آن هاست. برای مثال گوشه های «کرشمه» یا «چهارمضراب» متریک هستند. گوشه های غیر ریتمیک اگر چه متر ثابتی ندارند، اما معمولاً در مطابقت با اوزانی عروضی اجرا می شوند. به طور کلی در اجرای آوازی دستگاه ها، تصنیف (قطعهٔ آوازی با متر مشخص) جایی ندارد و این تنها قطعات سازی هستند که متر مشخص دارند. بیشتر متون امروزی، ردیف موسیقی ایرانی را به هفت دستگاه تقسیم می کنند و در کنار آن چند آواز نیز بر می شمرند (دست کم سه مورد آواز دشتی، آواز ابوعطا، آواز بیات ترک، اگر چه برخی آواز شوشتری، آواز بیات کرد، و آواز بیات اصفهان را نیز بر می شمرند). در تعداد این متعلقات (آوازها) اختلاف نظر وجود داشته است، ولی رایج ترین تقسیم بندی ها متشکل از هفت دستگاه (شور، ماهور، سه گاه، چهارگاه، راست پنج گاه، همایون، نوا) و پنج آواز (افشاری، دشتی، ابوعطا، بیات ترک، و بیات اصفهان) هستند. برخی (از جمله محسن حجاریان) این تقسیم بندی و به خصوص انتخاب نام «آواز» برای ملحقات دستگاه ها را به علینقی وزیری نسبت می دهند. اما معرفی هفت دستگاه به شکل امروزی، پیش از وی و توسط فرصت شیرازی در "بحورالالحان" انجام شده است، و تقسیم بندی پنج آواز به عنوان ملحقات آن دستگاه ها نیز احتمالاً توسط علی اکبر فراهانی و فرزندانش صورت گرفته است. با این حال در تقسیم بندی های قدیمی تر (اوایل قرن بیستم)، برخی نظریه پردازان دوازده دستگاه برمی شمردند، و پنج مورد از آوازهای یادشده را نیز جزو دستگاه ها برمی شمردند. برای مثال، گن ایچی تسوگه ابوعطا را جزو دستگاه ها برمی شمرد و ژان دورینگ نیز تعداد دستگاه ها را دوازده عدد ذکر می کند (که در شش یا هفت گام اجرا می شوند). هرمز فرهت نیز تعداد دستگاه ها را دوازده عدد ذکر می کند، که این امر اساساً به آن خاطر است که "فرود" (بازگشت به درآمد دستگاه) در این ها متفاوت است (مثلاً فرود بیات اصفهان متفاوت از فرود دستگاه همایون است). برونو نتل با استناد به تحقیقات دیگران نشان داده است که گوشه هایی که قابلیت پرده گردانی دارند در قرن اخیر بیشتر مورد توجه بوده اند، چنان که حتی برخی از آن ها به طور مستقل از دستگاهی که به آن وابسته بودند، اجرا می شوند و در حال تبدیل به یک دستگاه مستقل هستند؛ او از این جمله به بیات کرد اشاره می کند (مشتق از دستگاه شور، با افزودن درجهٔ پنجم به اندازهٔ نیم پرده) و آن را در حال تبدیل به یک دستگاه جداگانه می داند. برخی محققان دیگر از جمله ژان دورینگ و هرمز فرهت هم به این روند شکل گیری دستگاه های جدید صحه گذاشته اند. همچنین آقابابا مخمور که اولین کاربرد واژهٔ «دستگاه» به او نسبت داده شده نیز دوازده دستگاه بر شمرده است اگر چه نام های آن ها با نام دستگاه های امروزی مطابقت کامل ندارد. رسالهٔ دیگری که احتمالاً در دورهٔ قاجار نوشته شده است نیز موجود است که عنوان آن "درباره شش دستگاه اصل و شش دستگاه فرع" است که یعنی تعداد دستگاه ها را ۶ یا ۱۲ بر می شمرد. دست آخر آن که حجاریان از شخصی با نام خانوادگی «پرورش» نام می برد که در سال ۱۹۳۸ در کتابی با نام «"راهنمای موسیقی"» با دستگاه خواندن بیات کرد و سایر آوازها، جمعاً سیزده دستگاه بر می شمرد. اما از سوی دیگر، حجاریان خود معتقد است که دستگاه ها برای «دستگاه بودن» نیاز دارند که یک «اوج» داشته باشند، و او آوازهایی نظیر شوشتری را به دلیل نداشتن اوج، دستگاه نمی داند. در همین راستا او همچنین اشاره می کند که اگر چه ردیف میرزاعبدالله و ردیف معروفی برای آواز بیات کرد اوج قائل نمی شوند، اما ردیف دوامی یک گوشهٔ اوج برای آن ذکر می کند و خودِ دوامی هم بیات کرد را در راه دستگاه شدن توصیف می کند. تقریباً تمام صاحب نظران معاصر، دستگاه شور را مهم ترین دستگاه موسیقی ایرانی می دانند و به آن «مادر همهٔ دستگاه ها» می گویند، زیرا چندین آواز از شور منشعب شده اند و حتی در دستگاه های دیگر نظیر نوا و سه گاه نیز تأثیر شور مشهود است. استثنای مهم در این زمینه، هرمز فرهت و داریوش صفوت هستند که دستگاه شور را به خاطر قدمت کمترش اصلی نمی دانند و در مقابل، دستگاه چهارگاه را به خاطر این که دو دانگ متقارن دارد، دستگاه اصلی می دانند. دستگاه شور مهم ترین دستگاه موسیقی ایرانی دانسته می شود و به آن «مادر همهٔ دستگاه ها» گفته می شود، زیرا چند آواز مهم از شور منشعب شده اند و حتی در دستگاه های دیگر نظیر نوا و سه گاه نیز تأثیر شور مشهود است. دستگاه شور بیش از دستگاه های دیگر مورد تحقیق بوده است، که از قدیمی ترین آن ها می توان به کتاب "آواز شور" اثر محمدتقی مسعودیه (منتشر شده در سال ۱۹۶۸) اشاره کرد. پس از تحول مقام به دستگاه، چند مقام در قالب گوشه هایی در دستگاه شور نگه داشته شده اند (از جمله رهاوی، بزرگ و حسینی)، و در تقسیم بندی ارائه شده توسط داریوش طلایی که تمام دستگاه ها را با کمک چهار دانگ اصلی توضیح می دهد، دانگ اول دستگاه شور یکی از این دانگ های بنیادین است. همچنین دستگاه شور از طریق گوشه های مختلفش راه برای پرده گردانی به دیگر دستگاه ها دارد (مثلاً گوشه های حسینی و رهاوی امکان تغییر از شور به نوا و برعکس را فراهم می کنند). گام شور از نظر مُد، کوچک (مینور) محسوب می شود زیرا درجهٔ سوم، ششم و هفتم در مد شور به نسبت نت پایه دارای فاصلهٔ کوچک (شبیه گام کوچک غربی) هستند؛ فاصلهٔ این درجات را با اختلاف ربع پرده در درجهٔ دوم، می توان با فواصل درجات مدهای یونانی فریژین و ائولین، یا گام کوچک نظری (مینور تئوریک) منطبق دانست. این مقایسه صرفاً از نظر انطباق فواصل درجات گام صورت گرفته است وگرنه درجات گام های غربی، چه کوچک (مینور) و چه بزرگ (ماژور) نقشی ثابت دارند اما در موسیقی ایران بسته به احساس و روحیهٔ ایرانی، نقش درجات مدام در حال تغییر هستند. گام شور پایین رونده است؛ به این معنا که روند ملودی های شور اکثراً از بالا به پایین است. درجهٔ پنجم گام شور، نت متغیر است. این درجه با فاصلهٔ یک پرده از درجهٔ چهارم تعریف می شود (مثلاً در شورِ سل، به صورت ر بکار)، اما در برخی گوشه های این درجه می تواند یک ربع پرده پایین تر آورده شود (مثلاً ر کرن) و با مقام حسینی مطابق می شود. اما در برخی گوشه ها و ملحقات دیگر شور (برای مثال در آواز ابوعطا) نت پنجم متغیر نیست و هرگز پایین آورده نمی شود، و دلیل آن که در بقیه پایین آورده می شود نیز مشخص نیست چنان که مثلاً در پیش درآمد شور علی اکبر شهنازی، در ابتدا این نت پایین آورده نمی شود اما در بخش دوم این پیش درآمد به یک باره این فاصله تغییر می کند. به هر حال، با توجه به فرودگاه دستگاه شور که در آن ها این درجه پایین آورده نمی شود می توان نتیجه گرفت که مد مبنا در دستگاه شور، آنی است که درجهٔ پنجمش پایین آورده نشده است. در ردیف میرزاعبدالله نیز در گوشه هایی همچون کرشمه و رهاوی (رهاب) هم فواصل مد مبنا و هم فواصل مد انتقالی به شکل تفکیک ناپذیر استفاده شده اند. زمانی که درجهٔ پنجم شور ربع پرده پایین تر آورده شود، دانگ دوم شور (از درجهٔ چهارم تا هفتم) از نظر فواصل با دانگ اول شور یکسان می شود و «شور دوم» در این منطقه شکل می گیرد؛ از همین جهت است که برای دستگاه شور «مناطقی» تعریف می شود. دستگاه شور در سه منطقه اجرا می شود، که به ترتیب شور پایین، شور وسط، و شور بالا (یا اوج) نامیده می شوند. شور پائین وسعتی برابر یک فاصلهٔ چهارم درست دارد، یعنی همان دانگ اول دستگاه شور. درآمد شور در این منطقه اجرا می شود. شور وسط دانگ دوم دستگاه شور را می سازد و به دانگ اول متصل است به گونه ای که نت آخر دانگ اول، نت اول دانگ دوم است. گوشه هایی چون شهناز، گریلی، خارا، قجر و قرچه در این منطقه اجرا می شوند. در گوشه هایی نظیر «گلریز» و «بزرگ» درجهٔ هشتم به دانگ دوم افزوده می شود که باعث می شود وسعت دانگ دوم را تا فاصلهٔ پنجم بزرگ افزایش دهد؛ اینجاست که درجهٔ هشتم شور، محور ملودی (نت شاهد) می شود و زمینه برای اجرای شور بالا مهیا می شود. شور بالا (اوج) از درجهٔ هشتم آغاز می شود و دانگ سوم دستگاه شور را تشکیل می دهد. بین دانگ سوم (شور بالا) و دانگ دوم (شور وسط) یک پرده فاصله است؛ به عبارتی دیگر، دانگ سوم همان دانگ اول است با این تفاوت که یک اکتاو بالاتر اجرا می شود. گوشهٔ حسینی در این دانگ اجرا می شود. هر سه منطقه (دانگ) از نظر فاصله برهم منطبق هستند به گونه ای که فواصل میانی هر دانگ دو فاصلهٔ دوم نیم بزرگ و یک فاصلهٔ دوم بزرگ هستند. آواز ابوعطا از درجهٔ دوم شور ساخته می شود. نت شروع و نت ایست ابوعطا، درجهٔ دوم شور است. درجهٔ چهارم نت شاهد است و می تواند به عنوان نت آغاز هم استفاده شود. درجهٔ پنجم شور در این آواز نت متغیر نیست و بیشتر آواز در فاصلهٔ درجهٔ دوم تا درجهٔ چهارم شور اجرا می شود. درجهٔ سوم شور در این آواز بسیار اجرا می شود اما فقط به عنوان گذاری بین درجات دوم و چهارم. آواز بیات ترک از درجهٔ سوم شور ساخته می شود؛ به آن معنا که نت شاهد در آواز بیات ترک، درجهٔ سوم دستگاه شور است. در خود دستگاه شور، درجهٔ سوم کمتر مورد استفاده قرار گرفته اما در بیات ترک، این درجه، مایهٔ اصلی محسوب می شود. تصنیف اندک اندک اثر شهرام ناظری، یکی از آثار ساخته شده در آواز بیات ترک است. آواز افشاری از درجهٔ چهارم شور ساخته می شود؛ به این معنا که نت شاهد در آواز افشاری، درجهٔ چهارم دستگاه شور است. نت ایست در روی درجهٔ دوم و توقف و خاتمه، روی نت زیر پایهٔ شور است و در واقع حالتی شبیه به گوشهٔ رهاب دارد. آواز دشتی از درجهٔ پنجم شور ساخته می شود؛ به این معنا که شاهد آواز دشتی، درجهٔ پنجم دستگاه شور است. نت شروع آواز دشتی درجهٔ سوم شور است و نت شاهد آن درجهٔ پنجم شور، که در عین حال نت متغیر هم هست، و نت ایست دشتی نت پایهٔ شور است. در بیشتر منابع معاصر (در سدهٔ ۲۱ میلادی)، تعداد دستگاه های موسیقی ایران هفت عدد ذکر شده اما از لحاظ آناتومی (ترتیب و نوع فاصله ها) این دستگاه ها کمتر از هفت نوع دانسته می شوند. به عقیدهٔ علینقی وزیری، رفتار و حالات دستگاه راست پنجگاه مانند ماهور است و رفتار و حالات دستگاه نوا نیز مانند شور است، که یعنی دستگاه ها را می توان در پنج خانوادهٔ اصلی طبقه بندی کرد. برونو نتل نیز همین دیدگاه را تأیید می کند، و ژان دورینگ هم اگر چه خود به شش یا هفت گام اعتقاد دارد، اما از روح الله خالقی چنین نقل می کند که وی نیز پنج گام اصلی برای دستگاه ها بر می شمرد. از سوی دیگر، داریوش طلایی در تحقیقاتش به این نتیجه رسیده که با شکستن هر دستگاه به دو دانگ می توان تمام ساختارهای مُدال موسیقی ایرانی را با استفاده از تنها چهار دانگ (شور، چهارگاه، ماهور، و نوا/دشتی) طبقه بندی کرد. محمدرضا لطفی نیز هویت هر دستگاه را در دانگ اول آن می داند و می نویسد که دانگ اول هر دستگاه غیرقابل تغییر است چون با تغییر آن، ماهیت دستگاه تغییر می کند. برونو نتل در کتاب «ردیف موسیقی ایرانی» (چاپ ۱۹۷۸ میلادی) می نویسد که بیشتر منابع معاصر در آن زمان (اواخر سدهٔ ۲۰ میلادی) دستگاه ها را دوازده مورد می دانند، اگر چه برخی از منابع قدیمی تر پنج تای آن ها را در غالب «آوازها» یا «متعلقات» بر می شمرند و وابسته به یک دستگاه دیگر می دانند (مثل بیات اصفهان به عنوان متعلقات همایون، یا افشاری و بیات ترک به عنوان مشتقات شور). او همچنین ذکر می کند برخی منابع سیزده دستگاه بر می شمرند، چرا که یا بیات کرد یا آواز شوشتری را به عنوان یک دستگاه یا آواز مستقل بر می شمرند (که به ترتیب از دستگاه شور و همایون جدا شده اند). در مقابل، او معتقد است که راست و پنجگاه در عمل دو دستگاه جدا بوده اند که به هم پیوسته اند و آنچه امروز «راست پنجگاه» نامیده می شود را شکل داده اند. به عقیدهٔ وزیری، فاصله های چهارم درست و پنجم درست در مد تمام دستگاه ها وجود دارند، و آنچه باعث تفاوت مد آن ها می شود گوناگونی سایر درجات است.
[ { "answer1": "دستگاه های موسیقی ایرانی یا به شکل خلاصه دستگاه اصطلاحی در موسیقی سنتی ایرانی است که به مجموعه ای از چند نغمه (گوشه) اطلاق می شود که با هم در گام، کوک، و فواصل نت هم آهنگی دارند.", "answer2": "به عقیدهٔ محسن حجاریان، اولین کاربرد لفظ «دستگاه» به معنای کنونی اش به رساله های زمان آقابابا مخمور بر می گردد که موسیقی دانی در دربار فتحعلی شاه قاجار بود.", "distance": 3596, "question": "در موسیقی ایرانی دستگاه ها چگونه تعریف می شوند و اولین کاربرد لفظ دستگاه به معنای کنونی اش به چه زمانی برمی گردد؟" }, { "answer1": "گام شور از نظر مُد، کوچک (مینور) محسوب می شود زیرا درجهٔ سوم، ششم و هفتم در مد شور به نسبت نت پایه دارای فاصلهٔ کوچک (شبیه گام کوچک غربی) هستند", "answer2": "دستگاه شور مهم ترین دستگاه موسیقی ایرانی دانسته می شود و به آن «مادر همهٔ دستگاه ها» گفته می شود، زیرا چند آواز مهم از شور منشعب شده اند و حتی در دستگاه های دیگر نظیر نوا و سه گاه نیز تأثیر شور مشهود است.", "distance": 806, "question": "دستگاه شور چگونه ساخته می شود و چه چیزی باعث می شود که به آن «مادر همهٔ دستگاه ها» بگویند؟" }, { "answer1": "گوشه های یک دستگاه به طور کلی به دو دسته قابل تقسیم هستند: آن هایی که ضرب آهنگ (ریتم) مشخص ندارند، و آن هایی که متر (وزن) مشخصی دارند و این وزن عامل مهمی در ماهیت آن هاست.", "answer2": "گوشه های اوج معمولاً مهم ترین گوشه های دستگاه تلقی می شوند؛ مثلاً در دستگاه شور، گوشهٔ شهناز اوج دستگاه را تشکیل می دهد و از مهم ترین گوشه های شور برشمرده می شود چرا که این گوشه با بیشترین تکاپو و پرحرارت اجرا می شود.", "distance": 2183, "question": "گوشه های هر دستگاه به طور کلی به چند دسته تقسیم می شوند و گوشه های اوج چه اهمیتی دارند؟" }, { "answer1": "دستگاه عبارت است از مجموعه ای از گوشه ها که بر اساس منطقی درونی به طور سنتی کنار هم قرار گرفته اند و معمولاً دارای مدهای خاص خود می باشند.", "answer2": "از این میان، وزیری اولین کسی بود که به طور رسمی با موسیقی غربی آشنا بود (او در آلمان و فرانسه در این باره تعلیم دیده بود). او با توسعهٔ نت نویسی غربی برای نمایش ریزپرده های رایج در موسیقی دستگاه، اقدام به نت نویسی چندین گوشه از هر دستگاه کرد و اولین ردیف مکتوب برای ساز را نگارش کرد.", "distance": 3897, "question": "تئوری دستگاه بر چه اساسی بوده است و چه کسی به طور رسمی با موسیقی غربی آشنا بود و اقدام به نت نویسی گوشه های دستگاه کرد؟" }, { "answer1": "در هر شد تعدادی از مقام ها، آوازها یا شعبه ها به دنبال هم اجرا می شدند و شروع و خاتمهٔ هر شد همیشه مقام یا شعبهٔ واحدی بوده است؛ از این جهات مفهوم دستگاه و شد با هم شباهت دارند.", "answer2": "در رسالهٔ \"در بیان چهار دستگاه اعظم\" که احتمالاً در قرن سیزدهم هجری نگارش شده، «دستگاه راست» از جملهٔ «چهار شد اعظم» دانسته شده است.", "distance": 185, "question": "مفهوم شد در موسیقی چیست و رساله ای با نام در بیان چهار دستگاه اعظم کدام دستگاه را از جمله چهار شد اعظم دانسته است؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
3
: افسانه کورا افسانۀ کورا یک پویانمایی سریالی آمریکایی است که میان سال ۲۰۱۲ تا ۲۰۱۴ از شبکۀ نیکلودئون پخش می شد. این پویانمایی در چهار فصل توسط برایان نیتزکو و مایکل دانته دی مارتینو ساخته شده است و دنبالۀ مجموعۀ به شمار می آید. داستان در همان دنیا و حدود ۷۰ سال پس از پایان آن مجموعه می گذرد، زمانی که روح آواتاری به دختر آب افزاری به نام کورا انتقال یافته است. همچنین داستان بیشتر در «شهر جمهوری» می گذرد که از بقایای کلنی های کشور آتش از مجموعۀ پیشین تشکیل شده است و الهام گرفته از منهتن و افزودن عناصر شرقی به آن است. ۱۳ سال پیش گروه نیلوفر سفید پس از جستجوی بسیار در قبایل آب، در جستجوی آواتار نو موفق به یافتن دختر بچه ای به نام کورا از قبیلۀ آب جنوبی می شود. پس از ۱۳ سال تعلیم در خفا، کورا تبدیل به یک نوجوان ۱۷ ساله شده است که بر عناصر آب، خاک و آتش تسلط پیدا کرده است، ولی تسلط او صرفاً از جنبۀ فیزیکی بوده و فاقد هر گونه ارتباط و تعلیم روحی است. پس از اتمام آموزش آتش افزاری تصمیم گرفته می شود که او توسط تنزین، پسر کوچک انگ (آواتار پیشین)، تحت آموزش بادافزاری (که کورا کاملاً از آن عاجز است) و همچنین تعلیم روحی قرار گیرد، اما او به علت مشغولیت در شورای شهر جمهوری موقتاً از این کار خودداری می کند. به این علت کورا شبانه از مقر نیلوفر سفید فرار می کند و مخفیانه به شهر جمهوری می آید. تنزین در ابتدا با حضور او مخالف است، ولی پس از مدتی راضی می شود که کورا در جزیرۀ معبد باد بماند و تعلیم ببیند. پس از گشت وگذار در شهر، کورا به ورزشگاه مسابقات پروبندینگ می رسد و با دو برادر، ماکو آتش افزار و بولین خاک افزار، آشنا می شود و وارد تیم آن ها می شود و با حضور در تیم فایرفرتس (راکوی آتشین) که ماکو و بولین عضو آن هستند به مسابقات قهرمانی می رسند، ولی آن ها ورودی لازم را برای شرکت در مسابقات ندارند. بولین از یکی از اعضای یکی از باندهای تبهکاری کمک می خواهد، ولی توسط گروه «تساوی طلبان» که ضد کنترل عناصر و کسانی که عناصر را کنترل می کنند؛ هستند دستگیر می شود. رهبر این گروه، «آمون»، طی یک مراسم از ستمگری و ظالم بودن کنترل کنندۀ عناصر و ناتوانی آواتار در تأمین توازن سخن می گوید و خود را فرستادۀ ارواح معرفی می کند و می گوید قدرتی به او داده شده است که می تواند تساوی را میان همه برقرار کند: او می تواند قدرت کنترل عناصر هر کسی را به صورت دائمی از میان ببرد. سپس در حضور طرفدارانش قدرت خود را روی گروهی از خلافکاران با موفقیت اعمال می کند، ولی پیش از آنکه بتواند قدرت بولین را بگیرد، کورا و ماکو در مراسم اخلال ایجاد می کنند و او را نجات می دهند. با انتشار خبر قدرت گرفتن تساوی طلبان، شورای شهر به پیشنهاد تارلاک آب افزار از قبیلۀ آب شمالی دستور تشکیل یک گروه برای مقابله با آن ها را با شرکت کورا صادر می کند. هم زمان ماکو با آسامی ساتو، دختر هیروشی ساتو، صنعتگر معروف و مخترع اتومبیل ("ساتومبیل")، آشنا می شود و از طریق او موفق به جلب رضایت هیروشی در حمایت کردن مالی از تیم آن ها می شود. آن ها وارد مسابقات می شوند و تا مرحلۀ فینال هم پیش می روند، ولی در آنجا با ناداوری از رسیدن به جام محروم می شوند. در این حین تساوی خواهان به ورزشگاه حمله کرده و آمون توانایی عنصر افزاری تیم برنده را به عنوان «قوی ترین کنترل کننده ها» می گیرد و اعلام می کند که به زودی شهر مسلط می شود. پس از این حمله تارلاک دستور به سختگیری بیشتر به غیر افزارنده ها را می دهد و حتی دوستان کورا را به خاطر دخالت در کارهایش دستگیر می کند. کورا با او در دفترش درگیر می شود، ولی در آستانۀ شکست، تارلاک به طرز مرموزی به کمک خون افزاری موفق به شکست دادن کورا می شود و او را در خانه اش زندانی می کند. در زندانش کورا برای نخستین بار خاطراتی از انگ مشاهده می کند که سال ها پیش فردی به نام یاکون را به جرم خون افزاری دستگیر کرده و قدرت او را گرفته بود. در این حین تارلاک ناگهان آمون و یارانش را در خانۀ خود می بیند و با خون افزاری سعی در مهار آن ها را می کند، اما آمون در مقابل خون افزاری او مقاومت نشان می دهد و او را بی قدرت می کند. آمون به یارانش دستور می دهد که کورا را نیز بیاورند، ولی او موفق به فرار می شود. با رسیدن به پایان بازی خود، آمون با کشتی های هوایی به شهر حمله می کند. کورا به دوستانش که از زندان آزاد شده اند می پیوندد و با ماکو به دنبال آمون می روند آن ها به صورت غیرمنتظره تارلاک را در زندان آمون می بینند و او همه چیز را فاش می کند؛ او و آمون با نام اصلی نوآتاک پسران یاکون بودند که در فن خون افزاری بسیار ماهر بودند و حتی بدون ماه کامل می توانستند این کار را انجام دهند و آمون هم با همین قدرت افزارش افراد را می گیرد. کورا و ماکو نزد آمون می روند و مانع از گرفتن افزارش تنزین و فرزندانش می شوند. در این حین آمون قدرت کنترل عناصر کورا را از او می گیرد، ولی در کمال ناباوری کورا توانایی باد افزاری پیدا میکند و به آمون حمله میکند. آمون به همراه برادرش تارلاک فرار میکند، تارلاک خودش و آمون را منفجر میکند کورا به پیش کاتارا میرود تا با کمک او قدرت کنترل سه عنصر دیگر را بدست اورد، درانجا با اواتار های قبلی ارتباط میگیرد و با کمک انها قدرتش برمیگردد، کورا بر خلاف آمون به این توانایی میرسد که قدرت عناصر را به قربانیان که توست آمون قدرت کنترل عناصر شان را از دست دادند برگرداند شش ماه پس از پایان فصل اول، در آستانه یک مراسم روحانی قبایل آب، کشتی هایی در نزدیکی قطب جنوب توسط ارواح خشمگین مورد حمله قرار می گیرند. اونالاک، رئیس قبیله شمالی آب و عموی کورا، ادعا می کند که این به علت نادیده گرفتن سنت های قدیمی و همچنین بسته بودن دروازه های فیزیکی به دنیای ارواح است که در دو قطب قرار دارند و کورا را راضی می کند که دروازه قطب جنوب را باز کند و پس از نشان دادن یک تکنیک مخصوص برای آرام کردن ارواح تاریک، معلم معنوی کورا می شود. سپس تصمیم می گیرد که نیروهای خود را برای «متحد کردن» قبایل آب در قطب جنوب پیاده کند، که این خشم مردم جنوب را برمی انگیزد. بعد از حمله ای ناموفق برای دستگیر کردن اونالاک، او برادرش تانراک، پدر کورا را متهم می کند و او را محکوم می کند، ولی به زودی مشخص می شود که اینها همه بخشی از نقشه او برای به انقیاد آوردن قبیله آب جنوبی است. کورا عازم شهر جمهوری می شود که از کمک نیروهای نظامی آنجا برای کمک به جنوب استفاده کند، ولی رئیس جمهور «رایکو» جازه این عمل را نمی دهد. کورا سپس رهسپار کشور آتش می شود، ولی در بین راه توسط یک روح تاریک مورد حمله شدید قرار می گیرد و حافظه خود را از دست می دهد. کاهنان معبد آواتار در یک جزیره در نزدیکی او را در این وضع می یابند و او را به یادآوری ابتدای چرخه آواتاری فرا می خوانند. کورا نیز ماجراهای «وان»، اولین آواتار را که ده هزار سال قبل می زیسته است مشاهده می کند که چطور با جدا کردن دو روح قدرتمند صلح و آشوب، راوا و واتو، نظم جهان را به هم می زند و برای جبران اشتباهش به کمک راوا افزارش عناصر را از شیرلاکپشت ها می آموزد و پس از ادغام با راوا در رویداد کیهانی «همگرایی یکنواخت»، روح آواتار را به وجود می آورد و واتو را در «درخت زمان» در دنیای ارواح زندانی می کند. کورا حافظه اش را به دست می آورد و معلوم می شود که بازکردن دروازه های دنیای ارواح برای آن است که در هنگام همگرایی یکنواخت، همه سیارات در یک خط قرار می گیرند و انرژی روحانی شدیداً افزایش می یابد و واتو به این صورت می تواند از زندان خود آزاد شود و نظم جهان را تهدید کند. او به کمک جینورا، دختر ارشد تنزین، وارد دنیای ارواح می شود که دروازه جنوبی را ببندد، ولی اونالاک جینورا را گروگان می گیرد و کورا را مجبور به بازکردن دروازه شمالی می کند. اونالاک همچنین نقشه واقعی خود را اعلام می کند؛ برای برقراری «توازن واقعی»، او با واتو می خواهند ادغام شوند و ارواح را دوباره بر انسان ها مسلط کنند. کورا، ماکو و بولین وارد دنیای ارواح می شوند تا دروازه جنوبی را قبل از همگرایی ببندند، ولی موفق نمی شوند و واتو آزاد می شود. پس از ادغام واتو با اونالاک در زمان همگرایی، «آواتار تاریک» تشکیل می شود و دو آواتار با هم درگیر می شوند. در این حین واتو راوا را از کورا جدا می کند و اونالاک راوا را نابود و ارتباط کورا با آواتارهای قبلی را برای همیشه قطع می کند. پس از آن اونالاک تبدیل به یک موجود سهمگین و پلید می شود و تحت کنترل واتو قصد می کند دنیا را نابود کند. کورا پس از کمک گرفتن تنزین در درخت زمان تمرکز می کند و روح خود را از بدن خارج می کند و به اندازه اونالاک/واتو می شود. دو موجود روحی در آب های شهر جمهوری درگیر می شوند و کورا با کمک جینورا بقایای راوا با از واتو خارج می کند و با استفاده از تکنیک اونالاک، او و واتو را نابود می کند و درست پیش از اتمام همگرایی دوباره با راوا ادغام می شود. او تصمیم می گیرد که بر خلاف آواتار وان که دروازه ها را بست تا ارواح از انسان ها جدا باشند، دروازه ها را باز بگذارد تا ارواح و انسان ها بتوانند در صلح و آرامش باهم زندگی کنند. دوهفته از وقایع فصل قبل گذشته همگرایی یکنواخت باعث ایجاد یک تغییر در انرژی زمین شده است که باعث شده برخی از افراد بدون افزارش ناگهان توانایی های بادافزاری پیدا کنند. کورا و تنزین تصمیم می گیرند که ملت باد را بازسازی کنند و به همراه ماکو، بولین، آسامی و جینورا راهی سفر می شوند، ولی بادافزاران جدید چندان علاقه ای به رها کردن زندگی فعلی خود ندارند و تعدادی بسیار کم به آن ها می گروند. آن ها به باسینگ سه، پایتخت سرزمین خاک می روند و از ملکه خاک کمک می خواهند، ولی او نیز سرگرم گرفتن مالیات و ستم به مردم خود است و از کمک خودداری می کند، ولی خیلی زود مشخص می شود که ملکه بادافزاران جدید را به زور وارد یگان مخفی خود کرده است. کورا و دیگران نقشه می ریزند و آن ها را آزاد کرده و در ادامه مأموریت خود به شهر فلزی و فلزافزاران، «زائوفو»، می روند. در این حین، زهیر، رهبر گروه «نیلوفر سرخ» که خود را نیلوفر سفید واقعی می دانند و اندیشه های آنارشیستی دارند، با کمک قدرت های بادافزاری جدیدش از زندان فرار می کند و سه تن از یاران خود را آزاد می کند که جزو خطرناک ترین افزارنده های دنیا هستند. این گروه سیزده سال قبل پس از مشخص شدن کورا به عنوان آواتار، قصد در ربودن او را داشتند، ولی موفق نشدند و در زندان های مخصوصی به بند کشیده شدند. آن ها با تبانی یکی از سران زائوفو به داخل شهر نفوذ می کنند و کورا را می گیرند، ولی باز موفق نمی شوند او را با خود ببرند. کورا آن ها را تعقیب کرده و با زهیر در دنیای ارواح ملاقات می کند. در آنجا زهیر خود و گروه خود را معرفی می کند و ادعا می کند که وجود حکومت تنها آزادی را از مردم سلب کرده است و آن ها در پی نظم طبیعی هستند که همان بی نظمی است. کورا پس از برگشتن به دنیای فیزیکی، خود و آسامی را در یک کشتی هوایی در اسارت نیروهای ملکه خاک می بیند ولی آن ها باهم موفق می شوند از بند رهایی یابند، کشتی هوایی را از کار بیندازند و با کمک خدمه از آنجا نجات یابند. در همین حال زهیر نزد ملکه خاک می رود و آواتار را در ازای محل بادافزاران طلب می کند، ولی وقتی می فهمد کورا فرار کرده است و ملکه او را به اسارت تهدید می کند، جیهو هم با بادافزاری او را سر به نیست می کند و حکومت خاک را به آشوب می اندازد. او سپس به کورا پیام می دهد که اگر خود را تسلیم او نکند، ملت جدید باد را دوباره نابود می کند. نیلوفر سرخ کورا را می گیرند و بالاخره قصد خود را بعد از سیزده سال برملا می کنند؛ از آنجا که آواتار هم برقرارکننده نظم است، باید کاملاً از بین برود. به این منظور، آن ها سمی فلزی به بدن کورا تزریق می کنند تا او را به زور به حالت آواتاری القا کرده و سپس او را بکشند تا چرخه آواتاری برای همیشه نابود گردد. دوستان کورا مقر نیلوفر سرخ را می یابند و بادافزاران را آزاد می کنند. کورا نیز پس از توهم در مورد دشمنان قدیمی اش که وجود او را بی مورد می خوانند، وارد حالت آواتاری می شود و در کمال ناباوری نیلوفر سرخ از بندهایش می رهد. در همین حین ماکو و بولین نیز سر می رسند و با مینگ هوا و گزان درگیر می شوند. مینگ هوا با آذرخش ماکو کشته می شود و گزان پس از محاطره شدن توسط بولین و ماکو خودکشی می کند. در نهایت آواتار خشمگین در صدد انتقام به دنبال زهیر می افتد ولی پس از مدتی سم بر او چیره می شود و او ضعیف روی زمین می افتد. زهیر آماده می شود که کورا را بکشد، ولی توسط گردبادی که جینورا و دیگر بادافزاران درست کرده اند گرفتار می شود و کورا او را شکست می دهد و سم از بدنش استخراج می شود، ولی باز هم آسیب جسمی و روحی شدیدی به کورا وارد شده است و او را زمین گیر کرده است. جینورا به درجه استادی بادافزاری می رسد و تنرین با کورا عهد می کند که تا زمان بهبود او بادافزاران وظایف او را به عهده بگیرند. سه سال بعد از وقایع فصل سوم، شهر جمهوری کاملاً به حضور ارواح عادت کرده است و ناک های روحی در سرتاسر شهر رشد کرده است. رایکو به همراه شاهزاده وو، ولیعهد حکومت خاک، سردار زائوفو، کوویرا را مأمور کرده اند که سرزمین خاک را دوباره متحد و امن کند. او نیز با سرسختی این کار را انجام می دهد و طرفداران بسیاری پیدا می کند که فکر می کنند که او باید به جای وو که توانایی چندانی در اداره کشور نشان نداده است بر مسند قدرت باشد. در مراسم تاج گذاری وو، کوویرا ناگهان اعلام می کند که قصد کناره گیری از قدرت را ندارد و «امپراتوری خاک» را بنا کرده است که بتواند با استفاده از پیشرفت های علمی و تکنولوژی آنجا را شکوفا کند. او همچنین «وریک» صنعتگر و دستیارش «ژولی» را به کار کردن روی تاک های روحی می گمارد و دیری نمی پاید که آن ها موفق می شوند انرژی بسیار زیادی را از آن ها خارج کنند، چنان که وریک نگران می شود که از این انرژی در جهت ویرانی استفاده شود و می خواهد پروژه را متوقف کند، ولی کوویرا با دیدن این قدرت اتفاقاً قصد می کند با استفاده از این انرژی قدرتمندترین سلاح ممکن را بسازد تا کسی نتواند امپراتوری اش را از بین ببرد. در این مدت کورا در حال بهبودی از سم نیلوفر سرخ به سر می برد، ولی مدام شب ها کابوس جیهو را می بیند و قدرت های آواتاری خود را از دست داده است. پس از دو سال بهبودی، از خانه فرار می کند و در لباس مخفی در پی راوا می گردد، ولی او را پیدا نمی کند. گاهی نیز خود را در مقابل تصویر خودش در شکل خشمگین آواتاری می بیند و مورد حمله او قرار می گیرد. پس از رسیدن به یک مرداب مرموز و نبردی دیگر با تصویر خودش، بیهوش می شود و خود را در کمال ناباوری در حضور تاف می بیند که اکنون پیرزنی نود ساله شده است. تاف سعی می کند کمی او را به حالت آمادگی درآورد، ولی خیلی موفق نمی شود. او همچنین در کورا کمی سم فلزی می بیند که از زمان نبرد با زهیر در بدن او مانده است، ولی نمی تواند آن را خارج کند. در این حین فرزندان تنزین پیش او می آیند و او را از وضع دنیا و قدرت طلبی کوویرا مطلع می کنند. کورا بقایای سم را از خود خارج می کند و راهی زائوفو می شود، آخرین جایی که باید با سرزمین کوویرا متحد شود. در آنجا کوویرا او را به یک دوئل دعوت می کند و کورا تقریباً او را شکست می دهد، ولی ناگهان دوباره با تصویر خودش روبرو می شود و نمی تواند کار را تمام کند. پس از این پیروزی، کوویرا زائوفو را تسخیر می کند، رؤسای فعلی آن را زندانی می کند و ژولی را به همراه نامزد خود، باتار، مأمور ساخت ابرسلاح خود می کند. کورای شکست خورده به شهر جمهوری بر می گردد و با دوستانش و وریک، که از امپراتوری فرار کرده است، ملاقات می کند. وریک قصد کوویرا را نمایان می کند و کورا هم زمان تصویر نیروهای کوویرا را می بیند که در حال قطع کردن ناک های روحی در مرداب هستند. هم زمان با این حرکت ناک های شهر جمهوری نیز شروع به ربودن مردم می کنند. کورا سعی دررفتن به دنیای ارواح می کند، ولی باز تصویر زهیر اجازه این کار را به او نمی دهد. برای حل مشکل، او شخصاً نزد جیهو در زندان می رود و به او یادآور می شود که کشتن ملکه خاک و براندازی حکومت کاملاً نتیجه عکس داده و یک دیکتاتور را بر مردم مسلط کرده است. زهیر هم که قصد خود و کورا را در یک سو می بیند، به او کمک می کند که حقیقت را بپذیرد و از آنچه رخ نداده نترسد. با این کار کورا دوباره با راوا متصل می شود و قدرتش را بازمی یابد و مردم را از ناک های روحی نجات می دهد.در ا قبل از رسمی شدن تسلیم، کورا و یک تیم از بادافزاران باتار را می ربایند و به کارخانه تولید زره های روباتی پرنده می برند. کورا او را تهدید می کند که در صورت تسخیر شهر جمهوری هرگز کوویرا را نخواهد دید. باتار بالاخره تسلیم می شود و به کوویرا التماس می کند که آنجا را رها کند و او را نجات دهد، ولی در کمال وحشت او، کوویرا موقعیت آن ها را پیدا کرده و به سوی آن ها شلیک می کند و تمام زره ها را نیز نابود می کند. آسامی به کمک پدرش که موقتاً از زندان آزاد شده است، نمونه های اولیه زره های پرنده را به اره های پلاسمایی مجهز می کنند تا بتوانند در ربات کوویرا حفره ای ایجاد کنند که بتوان در آن نفوذ کرد. سرانجام با فداکاری هیروشی این کار انجام می شود و کورا بار دیگر با کوویرا در اتاق فرمان روبات درگیر می شود. از طرفی ماکو زندگی خود را به خطر می اندازد و منبع انرژی روبات را با شلیک آذرخش ناپایدار می کند و باعث انفجار روبات می شود و اسلحه روبات نیز در یکی از جنگل های تاک روحی می افتد. کوویرا به قصد کشتن کورا آن را پیدا می کند و به سمت او شلیک می کند، ولی کنترل آن را سریع از دست می دهد. در لحظه ای که کوویرا در مقابل مسیر حرکت لیزر می افتد، کورا با کمک قدرت حالت آواتاری مسیر آن را منحرف می کند. اسلحه منفجر می شود و انرژی شدید آن یک دروازه روحی جدید در مرکز شهر باز می کند. کوویرا که از قدرت کورا و نجات جان خودش تحت تأثیر قرار گرفته است، تسلیم می شود و وو به پادشاهی می رسد، ولی قصد می کند حکومت را تبدیل به سیستم جمهوری کند و کورا عهد می کند در این راه حتماً او را یاری کند. واریک و ژولی بایکدیگر ازدواج می کنند؛ و در پایان جشن واریک و ژولی ماکو به دیدن کورا می آید و به کورا می گوید که تا آخر عمر به کورا کمک می کند و همراه اوست که این نشان دهنده این است که ماکو هنوز به کورا علاقه دارد. در پایان کورا و آسامی به دنیای ارواح سفر کردند و قصد دارند سه ماه آنجا بمانند. کمیک بوک سه گانهٔ "جنگ قلمروها/turf wars" ادامهٔ این مجموعه است. این انیمیشن نیز مانند در ایران طرفدار زیادی دارد. اما متأسفانه دوبله این سریال زمان بسیاری برد و در حال حاضر ۳ فصل اول دوبله و فصل چهارم دو قسمت دوبله اختصاصی شده و بقیه قسمت ها به صورت زیرنویس وجود دارد. وب سایت رسمی
[ { "answer1": "به این علت کورا شبانه از مقر نیلوفر سفید فرار می کند و مخفیانه به شهر جمهوری می آید.", "answer2": "پس از اتمام آموزش آتش افزاری تصمیم گرفته می شود که او توسط تنزین، پسر کوچک انگ (آواتار پیشین)، تحت آموزش بادافزاری (که کورا کاملاً از آن عاجز است) و همچنین تعلیم روحی قرار گیرد، اما او به علت مشغولیت در شورای شهر جمهوری موقتاً از این کار خودداری می کند.", "distance": 254, "question": "چه زمانی کورا به شهر جمهوری آمد و چه چیزی باعث شد که او به آنجا برود؟" }, { "answer1": "رهبر این گروه، «آمون»، طی یک مراسم از ستمگری و ظالم بودن کنترل کنندۀ عناصر و ناتوانی آواتار در تأمین توازن سخن می گوید و خود را فرستادۀ ارواح معرفی می کند و می گوید قدرتی به او داده شده است که می تواند تساوی را میان همه برقرار کند: او می تواند قدرت کنترل عناصر هر کسی را به صورت دائمی از میان ببرد.", "answer2": "با انتشار خبر قدرت گرفتن تساوی طلبان، شورای شهر به پیشنهاد تارلاک آب افزار از قبیلۀ آب شمالی دستور تشکیل یک گروه برای مقابله با آن ها را با شرکت کورا صادر می کند.", "distance": 488, "question": "رهبر گروه تساوی طلبان چه کسی بود و چه قدرتی داشت؟" }, { "answer1": "پس از دو سال بهبودی، از خانه فرار می کند و در لباس مخفی در پی راوا می گردد، ولی او را پیدا نمی کند.", "answer2": "برای حل مشکل، او شخصاً نزد جیهو در زندان می رود و به او یادآور می شود که کشتن ملکه خاک و براندازی حکومت کاملاً نتیجه عکس داده و یک دیکتاتور را بر مردم مسلط کرده است. زهیر هم که قصد خود و کورا را در یک سو می بیند، به او کمک می کند که حقیقت را بپذیرد و از آنچه رخ نداده نترسد.", "distance": 1426, "question": "چرا کورا به دنبال راوا بود و چه کسی او را در این راه کمک کرد؟" }, { "answer1": "در زندانش کورا برای نخستین بار خاطراتی از انگ مشاهده می کند که سال ها پیش فردی به نام یاکون را به جرم خون افزاری دستگیر کرده و قدرت او را گرفته بود.", "answer2": "کورا با او در دفترش درگیر می شود، ولی در آستانۀ شکست، تارلاک به طرز مرموزی به کمک خون افزاری موفق به شکست دادن کورا می شود و او را در خانه اش زندانی می کند.", "distance": 157, "question": "چه کسی به کورا خون افزاری را نشان داد و چه کسی از این قدرت برای شکست دادن کورا استفاده کرد؟" }, { "answer1": "با این کار کورا دوباره با راوا متصل می شود و قدرتش را بازمی یابد و مردم را از ناک های روحی نجات می دهد.", "answer2": "او تصمیم می گیرد که بر خلاف آواتار وان که دروازه ها را بست تا ارواح از انسان ها جدا باشند، دروازه ها را باز بگذارد تا ارواح و انسان ها بتوانند در صلح و آرامش باهم زندگی کنند.", "distance": 6223, "question": " چه چیزی باعث شد کورا دوباره قدرتش را بدست آورد و چه چیزی در نهایت به صلح بین ارواح و انسان ها منجر شد؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
4
: فلسفه سیاسی فلسفه سیاست مطالعه مسائلی همچون سیاست، دموکراسی، حقوق بشر، آزادی، عدالت، مالکیت، حقوق، قانون و شیوهٔ اجرایی کردن آن توسط قوای حاکم از منظر فلسفی است، در این مطالعه به پرسش هایی نظیر این که این مسائل چه هستند؟ چرا مورد نیازند؟ چه چیزی به یک دولت مشروعیت می بخشد؟ چه حقوق و آزادی هایی باید پاس داشته شوند و چرا؟ عدالت چیست؟ چه شکلی باید برای حکومت اتخاذ شود و چرا؟ قانون چیست؟ و شهروندان چه وظایفی را در یک دولت مشروع برعهده دارند؟ (اگر به کل وظیفه ای داشته باشند) و در چه زمانی به گونه ای مشروع می توانند دولت را به زیر بکشند؟ به معنایی عام تر فلسفهٔ سیاست اشاره به یک دیدگاه کلی یا یک اخلاقیات مشخص دارد. هم چنین می توان از آن با عنوان یک عقیده یا رفتار سیاسی نیز یاد کرد که البته در عمل سیاست لزوماً از فلسفهٔ خویش پیروی نمی کند. در تقسیم بندی های آکادمیک، فلسفهٔ سیاسی بخشی از اندیشه سیاسی است. فلسفه سیاست چینی بازمی گردد به دوره بهار و پاییز در این کشور، و به ویژه با عقاید کنفوسیوس در قرن ششم پیش از میلاد شناخته می شود. فلسفه سیاست چینی به عنوان عکس العمل و پاسخی به شکست و ضعف های سیاسی و اجتماعی این کشور در دوره بهار و پاییز و زمانه جنگ های داخلی، رشد و توسعه یافت. عمده ترین فلسفه های در این دوران کنفوسیانیسم، قانون گرایی، موهیسم، برابری گرایی و تائویسم بودند که هر یک به بعد خاصی از سیاست در مکتب فکری خود می پرداختند. فلاسفه ای نظیر کنفوسیوس، منسیوس و موزی بر روی اتحاد سیاسی و ثبات سیاسی به عنوان پایه هایی برای فلسفه هایشان متمرکز بودند. کنفوسیانیسم از دولتی سلسله مراتبی و شایسته سالار حمایت می کرد که بر پایه همدلی، وفاداری و روابط داخلی شکل گرفته است. قانون گرایی از یک دولت به شدت مقتدر حمایت می کرد که بر پایه مجازات ها و قوانینی سخت و بی رحمانه شکل گرفته است. موهیسم از یک دولت اشتراکی و تمرکز زدایی شده حمایت می کرد که بر پایه های صرفه جویی و ریاضت استوار شده است. برابری گرایان هم از ایده هایی اشتراکی آرمان گرایانه و برابری طلبانه حمایت می کردند. تائویسم نیز حامی آنارشیسم یا همان هرج و مرج گرایی بود. قانون گرایی فلسفه سیاسی چیره در زمان حکومت کین دیناستی بود ولی در دوره حکومت هان دیناستی جایش را با کنفوسیانیسم عوض کرد. پیش از این که چین کمونیسم را به عنوان نظام حاکم خود انتخاب کرده و اعمال کند، کنفوسیانیسم حکومتی، فلسفه سیاسی چیره در این کشور تا قرن بیستم باقی ماند. ریشه فلسفه سیاست در غرب به فلسفه یونان باستان بازمی گردد، جایی که فلسفه سیاست با کتاب جمهوری افلاطون در قرن چهارم پیش از میلاد شروع شد. یونان باستان توسط شهر-دولت هایی احاطه شده بود که هر یک از آن ها شکل خاص و مختلفی از سازمان سیاسی را در شهر خود اعمال می کردند. این اقسام حکومت ها توسط افلاطون به چهار گروه دسته بندی شد: تیموکراسی، استبداد، دموکراسی و اولیگارشی. یکی از مهم ترین کارهای کلاسیکی که در زمینه فلسفه سیاست انجام شده است، جمهوری افلاطون است، که توسط ارسطو در کتاب سیاست پیگیری و ادامه داده شد. فلسفه سیاسی رومی نیز به شدت از رواقیون تأثیر پذیرفته است که توسط فیلسوف و سخنران رومی، سیسرو کامل و مدون شد. فلسفه سیاست در هند باستان در متن مانوسمرتی هندو یا قوانین مانو و آرثاشاسترا چانکایا ریشه دارد. در آرثاشاسترا، چانکایا دیدگاه هایی را مطرح می کند که بعدها هم در اندیشه های قانون گرایان و هم در اندیشه های نیکولو ماکیاولی دیده می شوند. فلسفه مسیحیت مقدم آگوستین به شدت تحت تأثیر آرای افلاطون بود. اصلی ترین تغییری که اندیشه های مسیحی در آن وارد کردند معتدل کردن آرای رواقیون و نظریه عدالت رومیان، و تأکید بر نقش حکومت در اعمال عفو و بخشش به عنوان یک عمل اخلاقی بود. آگوستین هم چنین می گفت وقتی که یک فرد عضویی از جامعه یا شهر حاکم نباشد ولی شهروندی از جامعه خدا یا جامعه انسان باشد، حقوقش باید محترم شمرده شوند. کتاب شهر خدا نوشته آگوستین یکی از کارهای تأثیرگذاری است که تا مدت ها بر آرای اندیشمندان بعد از وی اثرگذار بوده است، حتی بعد از فروپاشی امپراتوری روم این ایده توسط متفکران بسیاری محترم شمرده شده و مورد بحث و تفسیر قرار می گرفت. در فلسفه سیاست، آکویناس شخصی است که در مواجهه با انواع و اقسام قوانین به شدت دقیق و باریک بین است. بر طبق نظر آکویناس چهار نوع مختلف از قوانین وجود دارند: ظهور اسلام که هم بر پایه قرآن و هم پیامبر آن، محمد، بود به شدت توازن قوا را در نواحی مدیترانه ای دربارهٔ منشأ قدرت تغییر داد. فلسفه مقدم اسلامی بر رابطه ای شدید میان دانش و دین تأکید داشت، و سازوکار اجتهاد برای یافتن حقیقت بر تمام فلسفه های سیاسی که در پی یافتن منشأ واقعی برای حکومت داری بودند، اثر گذاشت. این دیدگاه توسط فلاسفهٔ منطق گرای معتزله به چالش کشیده شد، که دیدگاه هایی بیشتر یونانی داشتند و منطق را بالای وحی و مکاشفه قرار می دادند و در دید دانشمندان امروز به عنوان اولین شک گرایان نظری اسلامی شناخته می شوند. این دسته از دانشمندان معتزلی توسط عده ای از اشراف که آزادی عمل و فعالیت را مستقل از خلافت می دانستند، مورد حمایت واقع شدند. با این وجود در اواخر دوران باستان، دیدگاه های سنت گرایان اشعری دربارهٔ اسلامی پیروزی را در کل از آن خود کرد و بر آرای معتزلیان فائق آمد. بر طبق آرای اشعریان، منطق باید تحت فرمان و مطابق با قرآن و سنت باشد. فلسفه سیاسی اسلامی، در واقع ریشه در منابع اولیه اسلام دارد، مانند قرآن و سنت که حرف ها و اعمال محمد بود. با این وجود، در آرای غربی این حوزه، حوزه ای بود که توسط فلاسفه بزرگ مسلمان مورد توسعه و رشد قرار گرفت، فیلسوف هایی نظیر کندی، فارابی، ابن سینا، ابن باجه، ابن رشد و ابن خلدون. مفاهیم سیاسی اسلام مانند قدرت، سلطان، امت، تعهد و حتی هسته های مرکزی قرآن مانند عبادت، دین، رب و الله ریشه های تحلیل های این دسته از اندیشمندان را در بر می گیرد. از این رو نه تنها آرای فلاسفه سیاسی مسلمانان بلکه بسیاری دیگر از آرای قضات و علما از آرا و اندیشه هایی سیاسی تشکیل شده اند. برای مثال، ایده های خوارج در اوایل تاریخ اسلام دربارهٔ خلافت و امت و آرای اسلام شیعی دربارهٔ مفهوم امامت، همه و همه به عنوان مستنداتی برای اندیشه های سیاسی در این دوران در نظر گرفته می شوند. درگیری های میان اهل سنت و شیعه ها در قرون هفتم و هشتم میلادی نیز ریشه هایی واقعی در ویژگی های سیاسی و به دست آوردن قدرت دارد. در قرن چهاردهم میلادی یکی از فلاسفه عرب با نام ابن خلدون به عنوان یکی از بزرگ ترین نظریه پردازان علم سیاست در نظر گرفته می شود. فیلسوف و مردم شناس بریتانیایی، ارنست گلنر تعریف ابن خلدون از دولت که می گفت؛نهادی است که از بی عدالتی جلوگیری می کند و خود نیز به چنین اعمالی دست نمی زند، را به عنوان بهترین تعریف این نهاد در تاریخ نظریه های سیاسی در نظر می گیرد. در نظر ابن خلدون، دولت باید محدود و حداقلی باشد و آن را به عنوان یک شر لازم می بیند که از وقوع ظلم بر انسان توسط انسان های دیگر جلوگیری می کند. فلسفه سیاست در قرون وسطا در اروپا به شدت تحت تأثیر آرای مسیحیان بود. این فلسفه با آرای معتزلیان مسلمان نقاط اشتراک بیشتری داشت تا با آرای کاتولیک رومی که فلسفه را به انقیاد الهایت درمی آوردند و منطق را در راستای وحی و مکاشفه معتبر می شناختند و از این بابت شبیه اشاعره مسلمان بودند که منطق را تحت فرمان ایمان می دانستند. این مکتب فکری فلسفه ارسطو را با ایده های مسیحی سنت آگوستین مخلوط کرد و بر هماهنگی احتمالی میان منطق و وحی تأکید داشت. احتمالاً تأثیرگذارترین فیلسوف سیاسی در اروپای قرون وسطا، توماس آکویناس بوده است که به معرفی دوباره کارهای ارسطو یاری بسیاری رساند، کارهایی که از طریق اسپانیای مسلمان به همراه تفسیرهای ابن رشد به اروپای کاتولیک راه پیدا کرده بودند. استفاده و تفسیرهای آکویناس از کارهای ارسطو به عنوان منطق چیره در تمام این دوره باقی ماند و حتی تا زمان رنسانس نیز ادامه پیدا کرد. فلاسفه سیاست در قرون وسطا همچون آکویناس این ایده را گسترش دادند که شاهی که مستبد است شاه نیست و باید به زیر کشیده شود. مگنا کارتا (یا منشور کبیر) توسط بسیاری از دانشمندان انگلیسی-امریکایی به عنوان سنگ بنای آزادی سیاسی دیده می شود که به صراحت حقوق مختلفی را برای شهروندان قائل می شود و جلوی تعقیب غیرقانونی آن ها را می گیرد. دیگر اسنادی که شبیه مگنا کارتا هستند در دیگر کشورهای اروپای قرون وسطا یافت شده اند، کشورهایی نظیر اسپانیا و مجارستان. در دوره رنسانس فلسفه سیاسی سکولار بعد از حدود یک قرن سیطره اندیشه های سیاسی الهی در اروپا شروع به ظهور کرد. در حالی که در قرون وسطا نیز اندیشمندان سکولار تحت امپراتوری مقدس روم مشغول فعالیت بودند ولی رشته آکادمیک این فلسفه هم چنان تحت سیطره اندیشه های مسیحی بود و طبیعتی مسیحی داشت. یکی از تأثیرگذارترین کارها در زمان جوانه زدن رنسانس، کتاب ماکیاولی با نام شهریار بود که در سال های ۱۵۱۱–۱۵۱۲ به رشته تحریر درآمد و در سال ۱۵۳۲، بعد از مرگ ماکیاولی منتشر شد. این کتاب مانند کتاب مباحثات، به تحلیل دقیق دوره کلاسیک پرداخته و تأثیر زیادی را بر اندیشه های مدرن سیاست در غرب داشته است. گرچه این کتاب برای یکی از خانواده هایی نوشته شده بود که ماکیاولی را در تبعید نگاه داشته بودند و هدف از نگاشته شدنش این بود تا شاید ایشان وی را از بند تبعید رها کنند، اما باز هم ماکیاولی حامی جمهوری فلورانس بود تا این که بخواهد از اولیگارشی خانوادهٔ مدیکی حمایت کند. ماکیاولی در این کتاب رویکردی عمل گرایانه را تشریح کرده بود و معتقد بود باید در سیاست به حدی نتیجه گرا بود، به زعم وی سیاست جایی بود که نهایتاً خیر و شر به یک سرانجام می رسیدند و برای نمونه، به یک حکومت امن و قدرتمند منجر می شدند. توماس هابز که برای نظریه قرارداد اجتماعی خویش به خوبی شناخته شده است، در پی گسترش این ایده در اوایل قرن هفدهم در دوره رنسانس انگلیسی بود. گرچه هیچ کدام؛ ماکیاولی یا هابز به قدرت الهی پادشاهان معتقد نبودند، ولی هر دو به طبیعت خودخواه انسان ها اعتقاد داشتند. لزوماً این عقیده بود که منجر شد ایشان یک قدرت مرکزی قوی را در اندیشه های خود در نظر بگیرند به عنوان تنها وسیله ای که باعث جلوگیری از به هم ریختن نظم اجتماعی می شود. جان لاک مثال بارز اندیشمندان این دوره است به گونه ای که آرای این عصر را در کتابش دو رساله درباب دولت می توان دید. در این کتاب لاک حکومتی طبیعی را پیشنهاد می دهد که مستقیماً در راستای نظرات وی است که چگونه توسعه سیاسی اتفاق می افتد و چگونه می تواند از طریق تعهد قراردادی یافت شود. لاک در مقابل سر رابرت فیلمر می ایستد تا با نظریه پدرسالارنه وی مبنی بر نظریه سیاسی طبیعی و نظام طبیعی است و دربارهٔ نظام هایی است که در آن زمان موجود بوده اند، مخالفت کند. نظریه حق الهی پادشاهان –که مورد نظر و بحث اندیشمندان پیش از وی، از جمله فیلمر بود- با برخوردی که لاک با آن می کند به یک فانتزی تبدیل می شود و به گونه ای مسخره آمیز جلوه می کند. برخلاف ماکیاولی و هابز و مانند آکویناس، لاک این نظر ارسطو که انسان ذاتاً در پی خوشبختی و شادی است و این را در یک موقعیت اجتماعی به مثابه یک حیوان اجتماعی به دست می آورد را می پذیرد. بر خلاف نظریه چیره آکویناس دربارهٔ رهایی روح انسان از گناه اصلی، لاک معتقد بود که انسان به مانند لوحی سفید در این دنیا پا می گذارد. در نظر لاک دانش نه ذاتی و مادرزاد و آشکار است و نه بر پایه قدرت و اقتدار است بلکه موضوع عدم قطعیت و بر پایه منطق، شکیبایی و اعتدال است. بر طبق نظر لاک یک حاکم مطلق که توسط هابز پیشنهاد داده شده بود، در قانون طبیعی که بر پایه منطق و جستجوی صلح و آرامش برای نجات انسان است، غیرلازم است. در دوره روشنگری، اندیشه های جدید پیرامون انسان دربارهٔ تعریف واقعیت و روشی بود که جریان داشت، به همراه کشف دیگر جوامع و مناطق در قاره آمریکا و تغییری که برای جوامع سیاسی مورد نیاز بود (به ویژه در پرتو جنگ های داخلی انگلستان و انقلاب آمریکا و انقلاب فرانسوی) منجر به مطرح شدن سوال هایی جدید توسط متفکرانی چون ژان ژاک روسو، مونتسکیو و جان لاک شد. این نظریه پردازان دو سؤال اساسی را مطرح کردند: یک، مردم توسط چه حق یا نیازی حکومت را تشکیل می دهند؛ و دو، بهترین شیوه برای یک حکومت چه می تواند باشد. این سوالات بنیادین تمایزی اساسی را میان مفاهیم دولت و حکومت برقرار می سازند. پس تصمیم بر این شد که حکومت به دسته ای از نهادها اطلاق شود که از طریق آن ها قدرت توزیع شده و استفاده از آن توجیه می شود. واژه دولت نیز به گروه مشخصی از مردم اشاره دارد که نهادهای حکومت را در دست می گیرند و ایجادکننده قوانین و مقرراتی هستند که تمام مردم، من جمله خودشان، را محدود و ملزم به پیروی می کند. این تمایز مفهومی به علم سیاست نیز راه می یابد، گرچه بعضی از دانشمندان علم سیاست، فلاسفه، تاریخ دانان و انسان شناسان فرهنگی بحث کرده اند که بیشتر اقدامات سیاسی در هر جامعه ای خارج از فضای حکومت اتفاق می افتد و جوامعی نیز وجود دارند که به عنوان حکومت سازمان دهی نشده اند و نمی توان آن ها را داخل در چنین تعاریف سیاسی ای دانست. تا زمانی که مفهوم نظم طبیعی معرفی نشده بود، علوم اجتماعی نمی توانست مستقل از دیگر نظریه پردازان اعلام ماهیت کند. از زمان انقلاب فرهنگی در قرن هفدهم انگلستان که به فرانسه و باقی اروپا نیز شیوع پیدا کرد، جامعه به عنوان موضوع قوانین طبیعی وابسته به دنیای مادی در نظر گرفته شد. ارتباطات سیاسی و اقتصادی به شدت تحت تأثیر چنین نظریه هایی قرار گرفت و باعث به وجود آمدن مفاهیمی چون اصناف، بازار و تجارت آزاد شد. هم چنین در این دوره سیطره کاتولیک های رومی توسط مکتب در حال رشد پروتستان و کلیسای آن به شدت و کرات مورد مناقشه و چالش قرار گرفت و این مکتب در تمام حکومت ملت های آن زمان که تا بدان موقع تحت سیطره کلیسای کاتولیک بودند، مورد تبلیغ و نشر قرار گرفت، که البته با برخورد شدید و غضبناک کلیسای کاتولیک هم در بیشتر موراد مواجه شد. به هر رو در دوره روشنگری نوک تیز پیکان حمله ها به سمت مذهب و به ویژه مسیحیت بود. انتشار دائرةالمعارف دیدرو و دالامبر در این دوره یک دستاورد بزرگ برای روشنفکران در نظر گرفته می شود. بیشتر انتقادها به کلیسا در فرانسه در این زمان توسط فرانسیس ولتر که شخصیتی بود که روشنگری را در فرانسه نمایندگی می کرد، انجام می شد. بعد از ولتر مذهب دیگر هیچ گاه مانند آن چیزی که پیش از آن در فرانسه بود، نشد. در امپراتوری عثمانی چنین اصلاحات اندیشه ای تا مدت ها بعد تر رخ نداد و چنین اندیشه هایی وارد خرد جمعی مردم این امپراتوری نشد. هم چنین این اندیشه ها و نظریات وارد اندیشه های اقوام بومی دنیای جدید –قاره امریکا- نیز نشد و تمدن های این سرزمین از جمله آزتک، مایا، اینکا، موهیکان، دلاوار، هورون و به ویژه ایرکوییز ها هم چنان بر نسق سابق خویش باقی ماندند. در این میان به ویژه فلسفه ایرکوییزها موارد زیادی را وارد اندیشه های مسیحی در آن زمان کرد و در واقع در موارد بسیاری بر بعضی از نهادهایی که در نظام ایالات متحده بر گرفته شدند، تأثیر گذاشت؛ برای مثال، بنجامین فرانکلین به شدت از بعضی از روش های کنفدراسیونی ایرکوییزها تمجید می کرد، و بسیاری از ادبیات آمریکایی در اوایل بر فلسفه سیاسی بومیان تأکید داشتند. مطرح ترین اندیشه های قرن بیستم، لیبرالیسم، فاشیسم و مارکسیسم بودند. مارکسیسم در این میان به واسطه انتقادهای کارل مارکس از سرمایه داری پدید آمد و توسط فردریش انگلس توسعه یافت. انقلاب صنعتی باعث وقوع انقلابی در زمینه اندیشه سیاسی شد. در این دوره شهرنشینی و سرمایه داری شکل جوامع بشری را به کل تغییر داده بودند. در این دوره جنبش های سوسیالیستی شروع به شکل گیری کردند و در اواسط قرن نوزدهم مارکسیسم توسعه یافت و سوسیالیسم توانست مقداری از حمایت های مردمی را به دست آورد که البته بیشتر طرفداران آن طبقه کارگران بودند. اصولی که مارکس در اندیشه های خود ترسیم کرده بود در قرن بیستم توسط افرادی چون ولادیمیر لنین، مائو زدونگ، هو شی مین و فیدل کاسترو به کار بسته شد. گرچه می توان گفت که فلسفه تاریخ هگل شبیه به فلسفه تاریخ کانت بود و نظریه انقلابی مارکس بر پایه دیدگاه کانت از تاریخ بود ولی برخلاف مارکس که به مادی گرایی تاریخی معتقد بود هگل به پدیدارشناسی روح معتقد بود. با ادامه این اوضاع در اواخر قرن نوزدهم سوسیالیسم و اتحادیه های تجاری پای ثابت فضای سیاسی بودند. به علاوه، شاخه های متعدد آنارشیسم با متفکران نظیر میخائیل باکونین، پیر ژوزف پرودون و پیتر کروپوتکین و اصناف گرایی نیز پا به عرصه وجود گذاشتند. در دنیای انگلو آمریکایی در فاصله زمان قرن های نوزدهم تا بیستم نظریات ضد امپریالیستی از سویی و پلورالیستی از سوی دیگر نیز وارد ادبیات و فضای سیاسی شدند. جنگ جهانی اول نقطه عطفی در تاریخ بشریت بود. انقلاب ۱۹۱۷ روسیه (و دیگر انقلاب های مشابه کم و بیش موفق در اروپا) باعث پدیدآیی کمونیسم شدند و در منطقه روسیه به ویژه باعث پیدایش لنینیسم شدند، و در مقیاسی کوچک تر نیز لوکزامبورگیسم پا به عرصه وجود گذاشت. در همین زمان احزاب سوسیال دموکرات برای اولین بار توانستند برنده انتخابات ها باشند و دولت هایی را تشکیل دهند. با این وجود گروهی از اقتصاددانان اروپای مرکزی که توسط اعضای مکتب اتریش از جمله لودویگ فون میزس و فردریش هایک، هدایت می شدند، ایده هایی جدید را در مقابله با اندیشه کمونیسم مطرح کردند و با تعاریف و مطالعات دقیق بسیار کمونیسم و سوسیالیسم را نمونه هایی جدید از دیکتاتوری و تمامیت خواهی معرفی کردند. بعد از پایان جنگ جهانی دوم تا سال ۱۹۷۱، وقتی جان راولز کتاب نظریه عدالت خویش را منتشر کرد، فلسفه سیاسی در دنیای دانشگاهی انگلو آمریکایی مورد شک قرار گرفت که تمام مباحث تحلیلی آن را نباید حول محور قضاوت های معمولی و مفاهیم شناختی دانست. در نتیجه علم سیاست شروع به استفاده از روش های آماری و شیوه های رفتارگرایانه کرد. در طرف دیگر، در اروپای قاره ای دهه های بعد از جنگ شاهد شکوفایی عظیم فلسفه سیاسی بود. اندیشمندان مطرح این دوره در اروپا، ژان پل سارتر و لوئیس آلتوسر بودند. هم چنین یکی از وقایع مطرح این دوره وقوع انقلاب می ۱۹۶۸ در فرانسه بود که علاقه را به رفتارهای انقلابی به ویژه در میان چپ های جدید افزایش داد. در این دوره بسیاری از اندیشمندان مطرح اروپایی از اروپا به انگلستان و آمریکا مهاجرت کردند از جمله، هانا آرنت، کارل پوپر، فردریش هایک، لئو اشتراوس، آیزایا برلین، اریک وئگلین و جودیث شاکلار که همه و همه میل به ادامه مطالعات شان در زمینه علم و فلسفه سیاست در فضای امریکایی-انگلیسی داشتند و نمی خواستند در فضای کمونیستی آن زمان اروپا باقی بمانند و توانستند با مهاجرت خویش به آمریکا و انگلیس شاگردان مطرح و موفقی را تربیت کرده و به دنیا معرفی کنند. هم چنین مواردی چون استعمارگری و نژادپرستی موضوعات مهمی بودند که در این دوره ظهور کردند. به طور کلی یک رویه شاخص به سمت رویکرد عمل گرایانه در رویارویی را موضوعات سیاسی نسبت به رویکرد فلسفی در مواجهه با آن ها وجود داشت. بیشتر مناظرات و مباحث دانشگاهی حول محور یک یا هر دوی این موضوعات عملگرایانه بود: چگونه و تحت چه شرایطی باید فایده گرایی را در رویارویی با مشکلات سیاست گذاری اعمال کرد و چگونه و تحت چه شرایطی باید مدل های اقتصادی را (هم چون نظریه انتخاب منطقی) در اقتصاد پیاده کرد. از دیگر مواردی که در این دوره رشد و ظهور یافتند فمینیسم و جنبش های اجتماعی همجنس گرایان بود، به همراه پایان یافتن حکومت های استعماری و لغو مجزا کردن اقلیت هایی نظیر سیاهپوستان آمریکایی و اقلیت های جنسی از حضور در سیاست. در این دوره هم چنین اندیشه های فمینیستی، پسا استعماری و چند فرهنگی اهمیت قابل توجهی یافتند. این تغییرات منجر به به چالش کشیده شدن قرارداد اجتماعی توسط فیلسوفی به نام چارلز دبلیو میلز در کتابش، قرارداد نژادی و هم چنین کتاب قرارداد جنسی نوشته کارول پیتمن شد که می گفتند قرارداد اجتماعی باعث منحصر کردن افراد رنگین پوست و زنان از حضور در عرصه اجتماع و سیاست می شده است. در فلسفه سیاسی محیط های دانشگاهی انگلو آمریکایی، انتشار کتاب جان راولز با نام نظریه عدالت در سال ۱۹۷۱ به عنوان نقطه عطفی در نظر گرفته می شود. راولز در این کتاب از آزمایش اندیشه ها و موقعیت اصلی صحبت می کند که در آن احزاب نماینده اصول عدالت را برای برپایی پایه های جامعه از پس پرده جهل انتخاب می کنند. راولز همچنین نقدی بر رویکرد فایده گرایانه را در این کتاب ارائه می کند و از عدالت سیاسی پرسش می کند. رابرت نوزیک در کتاب آنارشی، حکومت و آرمانشهر که در سال ۱۹۷۴ منتشر شد و برنده جایزه ملی کتاب شد، به راولز از دیدگاهی لیبرتارینی پاسخ می دهد و به خاطر پاسخ های خویش در این کتاب صاحب جایزه دانشگاهی برای دیدگاه های لیبرتارینی خود می شود. همزمان با رشد اندیشه های تحلیلی در فضای فکری انگلو امریکاییی، در اروپا نیز مکاتب جدید فلسفی پایه گذاری شدند و شروع به انتقاد از وضعیت موجود جوامع آن زمان اروپا در میان سال های ۱۹۵۰ تا ۱۹۸۰ کردند. بیشتر این مکاتب المان هایی را از تحلیل های اقتصادی مارکسیستی گرفته و آن ها را با تاکیدهای بیشتر فرهنگی و نظری همراه کردند. یکی از شاخص ترین این مکاتب، مکتب فرانکفورت بود که اندیشمندانی نظیر هربرت مارکوزه، تئودور آدورنو، ماکس هورکهایمر و یورگن هابرماس را داشت و سعی در تلفیق دیدگاه های مارکسیستی و فرویدی داشتند. جدا از این اندیشمندان در سراسر اروپا اندیشمندان دیگری نیز بودند که از بازگشت به هگل دم می زدند و پیرو و بانیان مکتب ساختارگرایی بودند، متفکرانی نظیر ژیل دلوز، میشل فوکو، کلود لیفورت و ژان بودریار. اندیشمند دیگر که اندیشه ای مهم در این دوره از خود ارائه کرد، چارلز بلتبرگ بود که میان چهار فلسفه سیاسی معاصر تمایز قائل شد: بی طرفی گرایی، پست مدرنیسم، پلورالیسم یا کثرت گرایی و میهن پرستی. در این زمان رابطه ای مفید میان اندیشمندان فلسفه سیاسی و نظریه پردازان روابط بین الملل وجود داشت. ظهور جهانی سازی ایجادکننده نیاز برای یک چهارچوب معمول بین المللی بود و نظریه های سیاسی پا به عرصه گذاشتند تا خلأ موجود را پر کنند. یکی از اصلی ترین موضوعات در فلسفه معاصر سیاسی، نظریه دموکراسی مشورتی است. کار اولیه توسط یورگن هابرماس در آلمان پایه ریزی شد ولی حجم عمده ادبیات حول محور این موضوع به زبان انگلیسی تهیه شد و توسط نظریه پردازانی چون جین مانسبریدج، جاشوآ کوهن، امی گوتمان و دنیس تامپسون پی گرفته شد. مطالعه نظریه سیاست یک شاخه رایج در دانشکده های علم سیاست در دانشگاه های آمریکایی است. با این وجود مهم است که جایگاه دقیق آن را در محیط مورد مطالعه بشناسیم. برای این که به طور اختصار خلاصه ای از آرای نظریه پردازان علم سیاست را بشناسیم باید توجه داشته باشیم که این آشنایی لزوماً به معنی آشنایی با علم سیاست نیست. این مسئله نشان می دهد که حوزه اندیشه و فلسفه در علم سیاست حوزه ای کاملاً متمایز و متفاوت از خود این علم است. برای معرفی آرا و اندیشمندان علم سیاست فهرست بسیار طویل تری مورد نیاز است اما فهرستی که در زیر می بینید، فهرستی از مهم ترین نظریه پردازان و صاحب نظران این علم است، در این فهرست سعی شده است که عمده توجه بر آن دسته از متفکرانی باشد که بیش از سایرین بر فلسفه سیاست تمرکز داشته اند و کما بیش صاحب و راه انداز یک مکتب فکری به شمار می آیند.
[ { "answer1": "فلسفه سیاست در هند باستان در متن مانوسمرتی هندو یا قوانین مانو و آرثاشاسترا چانکایا ریشه دارد.", "answer2": "در آرثاشاسترا، چانکایا دیدگاه هایی را مطرح می کند که بعدها هم در اندیشه های قانون گرایان و هم در اندیشه های نیکولو ماکیاولی دیده می شوند.", "distance": 95, "question": "فلسفه سیاسی در هند باستان بر چه متونی استوار است و دیدگاه چانکایا در آرتاشاسترا چه شباهتی به اندیشه های کدام گروه ها دارد؟" }, { "answer1": "بر طبق نظر آکویناس چهار نوع مختلف از قوانین وجود دارند:", "answer2": "فلسفه سیاست در قرون وسطا در اروپا به شدت تحت تأثیر آرای مسیحیان بود.", "distance": 2297, "question": "بر اساس نظر آکویناس چند نوع قانون وجود دارد و فلسفه سیاسی در قرون وسطا در اروپا تحت تاثیر چه اندیشه هایی بود؟" }, { "answer1": "کتاب شهر خدا نوشته آگوستین یکی از کارهای تأثیرگذاری است که تا مدت ها بر آرای اندیشمندان بعد از وی اثرگذار بوده است، حتی بعد از فروپاشی امپراتوری روم این ایده توسط متفکران بسیاری محترم شمرده شده و مورد بحث و تفسیر قرار می گرفت.", "answer2": "این دیدگاه توسط فلاسفهٔ منطق گرای معتزله به چالش کشیده شد، که دیدگاه هایی بیشتر یونانی داشتند و منطق را بالای وحی و مکاشفه قرار می دادند و در دید دانشمندان امروز به عنوان اولین شک گرایان نظری اسلامی شناخته می شوند.", "distance": 691, "question": "کتاب شهر خدا اثر کیست و چه موضوعی را بیان می کند و دیدگاه معتزله در تقابل با چه کسانی بود؟" }, { "answer1": "مگنا کارتا (یا منشور کبیر) توسط بسیاری از دانشمندان انگلیسی-امریکایی به عنوان سنگ بنای آزادی سیاسی دیده می شود که به صراحت حقوق مختلفی را برای شهروندان قائل می شود و جلوی تعقیب غیرقانونی آن ها را می گیرد.", "answer2": "در نظر ابن خلدون، دولت باید محدود و حداقلی باشد و آن را به عنوان یک شر لازم می بیند که از وقوع ظلم بر انسان توسط انسان های دیگر جلوگیری می کند.", "distance": 1065, "question": "مگنا کارتا چه اهمیتی دارد و بر اساس نظر ابن خلدون وظیفه دولت چیست؟" }, { "answer1": "توماس هابز که برای نظریه قرارداد اجتماعی خویش به خوبی شناخته شده است، در پی گسترش این ایده در اوایل قرن هفدهم در دوره رنسانس انگلیسی بود.", "answer2": "لاک در مقابل سر رابرت فیلمر می ایستد تا با نظریه پدرسالارنه وی مبنی بر نظریه سیاسی طبیعی و نظام طبیعی است و دربارهٔ نظام هایی است که در آن زمان موجود بوده اند، مخالفت کند.", "distance": 703, "question": "نظریه قرارداد اجتماعی توسط چه کسانی در دوره رنسانس مطرح شد و چه کسی با نظریه حق الهی پادشاهان مخالفت کرد؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
5
: لد زپلین لد زپلین یک گروه موسیقی راک اهل انگلستان بود که در سال ۱۹۶۸ در لندن تأسیس شد. این گروه از جیمی پیج (گیتاریست گروه)، رابرت پلنت (خوانندهٔ گروه)، جان پل جونز (موسیقی دان) جونز (نوازندهٔ گیتار بیس) و جان بونام (نوازندهٔ درامز) تشکیل شده بود. صدای سنگین درام و گیتار، آواز و اشعار ساختارشکن در اولین آثار که ریشه در بلوز داشت و نوآوری بزرگ به حساب می آمد، موجب شده تا از آن ها به عنوان پیشوای سبک هوی متال و بزرگترین گروه هارد راک تاریخ یاد شود، هرچند که سبک موسیقی منحصر به فرد آن ها، تحت تأثیر سبک های گوناگونی از جمله موسیقی فولک قرار داشته است. این گروه که در ابتدا نیو یاردبردز (به انگلیسی: New Yardbirds) نام داشت، قراردادی را با آتلانتیک رکوردز امضا کرد که از نظر هنری، آزادی عمل زیادی را به آن ها می داد. هرچند که گروه به دلیل موسیقی سنگین خود که تا آن زمان بی سابقه بود در اوایل نتوانست نظر منتقدان را به خود جلب کند، اما با آلبوم هایی مانند لد زپلین (۱۹۶۹)، لد زپلین دو (۱۹۶۹)، لد زپلین سه (۱۹۷۰)، لد زپلین چهار(۱۹۷۱)، خانه های مقدس(۱۹۷۳) و فیزیکال گرافیتی، موفقیت های تجاری زیادی را کسب کرد. چهارمین آلبوم آن ها، ترانه ای به نام پلکانی به سوی بهشت دارد که از جمله محبوب ترین و تأثیرگذارترین ترانه ها در تاریخ موسیقی راک است و به محبوب شدن گروه کمک بسیاری کرد. پس از اینکه جان بونام، درامر گروه، در سال ۱۹۸۰ در اثر مصرف الکل جان سپرد، گروه منحل شده و به کار خود پایان داد. از آن هنگام تا کنون، اعضای زنده گروه گاهی اوقات با هم با همکاری کرده اند. موفق ترین بازدیدار آن ها در سال ۲۰۰۷ در کنسرت بزرگداشت احمت ارتوگان در لندن بود که جیسون بونام، فرزند جان بونام، جای پدرش را در نقش نوازنده درامز گرفت. این کنسرت با ۲۰ میلیون درخواست بلیط پرتقاضاترین کنسرت تاریخ موسیقی لقب گرفت. گروه لد زپلین به صورت گسترده ای به عنوان یکی از موفق ترین، نوآورانه ترین و تأثیرگزارترین گروه های تاریخ شناخته می شود. آن ها یکی از پرفروش ترین گروه ها در تاریخ هستند و آثار آن ها ۳۰۰ میلیون نسخه در کل دنیا فروش داشته است. ۱۱۱٫۵ میلون از فروش آن ها دارای گواهی از RIAA است و آن ها دومین گروه پرفروش در ایالات متحده هستند. لد زپلین تنها گروه در تاریخ موسیقی است که هر ۹ آلبوم آن در تاپ تن بیلبورد آمریکا و چارت بریتانیا جای گرفتند در حالیکه شش آلبوم در جایگاه نخست قرار گرفتند. مجله رولینگ استون آن ها را «سنگین ترین گروه همهٔ دوران ها»، «بزرگ ترین گروه دهه ۱۹۷۰ میلادی»، و «یکی از گروه های جاودان در تاریخ موسیقی راک» توصیف کرده است. آن ها در سال ۱۹۹۵ به تالار مشاهیر راک اند رول راه یافتند. در بیوگرافی که توسط موزه در مورد گروه نوشته شده آمده است که آن ها «تأثیرگذارترین گروه دهه ۱۹۷۰ بودند، مثل بیتلز که در دهه ۱۹۶۰ اینگونه عنوانی را داشت». در سال ۱۹۶۶، جیمی پیج که یک گیتاریست خورده کار در لندن بود، به گروه د یاردبردز پیوست و جای پاول سمول اسمیت را در نقش نوازندهٔ گیتار بیس گرفت. گروه د یاردبردز (به انگلیسی: The Yardbirds)، یک گروه راک بود که موسیقی آن ها از سبک بلوز تأثیر پذیرفته بود. پیج خیلی زود از بیس به گیتار سوئیچ کرد و به همراه جف بِک، یک تیم گیتار لید دونفره را تشکیل دادند. پس از اینکه بِک در اکتبر ۱۹۶۶ از گروه خارج شد، د یاردبردز که از برگذاری تور پی در پی خسته شده بود، کم کم داشت به کار خود پایان می داد. پیج تلاش می کرد تا یک سوپرگروپ تشکیل دهد که اعضای آن را خودش و بک در نقش نوازنده گیتار، جان انتوستل و کیث مون از گروه د وو در نقش نوازنده باس و درامز تشکیل می دادند. استیو وینوود و استیو مریوت هم برای نقش خوانندگی در نظر گرفته شده بودند. این گروه هیچگاه تشکیل نشد، هرچند که پیج، بک و مون ترانه ای را با هم در سال ۱۹۹۶ به نام رقص بولروی بِک (به انگلیسی: Beck's Bolero) ضبط کردند. این ترانه در جلسه ای ضبط شد که نوازندهٔ کیبورد و بیس، جان پاول جانز هم در آن حضور داشت. گروه د یاردبردز آخرین کنسرت خود را در ژوئیه ۱۹۶۸ در دانشکده فناوری لوتون در بدفوردشایر به روی صحنه برد. آن ها هنوز قول برگزاری چند کنسرت را در اسکاندیناوی داده بودند. در نتیجه جیم مک کارتی که نوازنده درامز بود و کیث رلف که خواننده بود، به پیج و کریس درجا (نوازندهٔ بیس) اجازه دادند تا از نام «د یاردبردز» برای برگذاری این کنسرت ها استفاده کنند تا گروه بتواند کنسرت هایی که تعهد داده بودند را اجرا کند. پیح و درجا شروع به تشکیل یک تیم جدید با هم کردند. انتخاب اول پیج برای نقش خوانندگی، تری راید بود، اما راید این پیشنهاد را قبول نکرد و در برابر رابرت پلنت را پیشنهاد کرد. پلنت خواننده گروه بند آو جوی و هابستوییدل بود. پلنت در نهایت این پیشنهاد را قبول کرد و جان بونام که درامر سابق گروه بند آو جوی بود را هم به عنوان نوازنده درامز پیشنهاد کرد. پس از اینکه درجا پروژه را ترک کرد و به حرفهٔ عکاسی روی آورد، جونز بنا به پیشنهاد همسرش، درخواست گرفتن جای خالی او را کرد. درجا بعدها عکسی را که بر روی جلد اولین آلبوم لپ زپلین نقش بسته بود را عکاسی کرد. پیج، جونز را از قبل می شناخت، چون هر دوی آن ها یک موسیقی دان خورده کار بودند و موافقت کرد که جونز به عنوان آخرین عضو گروه، وارد گروه شود. چهار عضو گروه اولین بار در اتاقی زیر یک مغازه فروش آهنگ در خیابان جرارد در لندن با هم به نواختن پرداختند. پیج پیشنهاد کرد که آن ها Train Kept A-Rollin' را بنوازند، ترانه ای که اصالتاً در سبک جامپ بلوز بود که جانی بورنت یک نسخه در سبک راکابیلی از آن را به محبوبیت رسانده بود و یاردبردز هم این نسخه را بازخوانی کرده بود. جونز به یاد می آورد که «به محض اینکه نواختن جان بونام را شنیدم، … می دانستم که این ترانه بی نظیر خواهد بود … ما بلافاصله به عنوان یک تیم همدیگر را در آغوش گرفتیم». پیش از رفتن به اسکاندیناوی، گروه در یکی از جلسات ضبط یکی از آلبوم های پی.جی پرابی به نام "سه هفته قهرمانی" شرکت کرد. یکی از ترانه های این آلبوم به نام بلوز جیم، که پلنت در آن هارمونیکا می نوازد، اولین ترانه استودیویی بود که تمام چهار عضو گروه لد زپلین در آن حضور داشتند. گروه تور اسکاندیناوی را تحت عنوان نیو یاردبردز برگزار کرد. اولین باری که گروه در حضور تماشاگران به صورت زنده برنامه اجرا می کرد، در باشگاه نوجوانان گلدسکس در شهر گلدسکس دانمارک در تاریخ ۷ سپتامبر ۱۹۶۸ بود. بعدها در آن ماه، آن ها شروع به ضبط کردن نخستین آلبوم خود کردند که این آلبوم بر اساس آثار زنده آن ها تهیه می شد. آلبوم در ظرف نه روز تهیه و میکس شد و خود پیج هزینه ها را پرداخت کرد. پس از تکمیل شدن آلبوم، دراجا نامه ای به آن ها نوشت و آن ها را مجبور کرد که نام گروهشان را تغییر دهند. او در این نامه اظهار داشت که پیج تنها کسی است که اجازه استفاده از نام نیو یاردبردز را برای تورهای اسکاندیناوی دارد. روایتی که در مورد چگونگی انتخاب «لد زپلین» به عنوان نام گروه نقل می شود این است که مون و انتویستل پیشنهاد تشکیل یک سوپرگروپ با پیج و بِک را دادند که مثل یک «لید بالون» پایین می آید (اصطلاحی که در موقع پیش آمدن نتایج فاجعه آمیز به کار می رود). گروه بر طبق پیشنهاد پیتر گرنت، مدیر برنامه های گروه، حرف «a» را از کلمه lead حذف کرد تا کسانی که با اصطلاح ناآشنا بودند، ندانسته آن را leed تلفظ نکنند. کلمه balloon هم با کلمه zeppelin جایگزین شد. کلمه ای که بر طبق گفته کیث شادویک، یک روزنامه نگار موسیقی، «ترکیب کاملی از سنگینی و سبکی، اشتعال و ظرافت» را به یاد پیج می آورد. گرنت در نوامبر ۱۹۶۸ یک قرارداد ۱۴۳٫۰۰۰ دلاری با آتلانتیک رکوردز دست و پا کرد که در آن زمان بزرگ ترین قراردادی بود که یک گروه نوپا به نوبهٔ خود می بست. آتلانتیک ناشری بود که بیشتر با هنرمندانی در سبک های بلوز، سول و جاز همکاری می کرد، اما بعدها در اواخر دهه ۱۹۶۰ آن ها شروع به همکاری با هنرمندان پراگرسیو راک بریتانیایی کردند. مدیران این شرکت بدون اینکه حتی لد زپلین را ببینند، با آن ها قرارداد امضا کردند. تحت شرایط قرارداد امضا شده، گروه این اختیار را داشت که کی آلبوم هایش را منتشر کند و تورهایش را برگزار کند و همچنین گروه حرف آخر را دربارهٔ محتوا و طراحی هر آلبوم می زند. آن ها همچنین تصمیم می گرفتند که هر اثر انتشاری چگونه تبلیغ شود و کدام ترانه را به صورت تک آهنگ انتخاب کنند. آن ها شرکت مخصوص به خودشان، سوپرهایپ را افتتاح کردند که تمام حقوق مربوط به انتشار را اداره می کرد. گروه در ۴ اکتبر ۱۹۶۸ شروع به برگزاری نخستین تورش را در بریتانیا کرد. در آن موقع گروه هنوز تحت عنوان New Yardbirds فعالیت می کرد. آن ها اولین نمایش خود تحت عنوان لد زپلین را در ۲۵ اکتبر در University of Surrey در Battersea برگزار کردند. مدیر برنامهٔ این تور، Richard Cole، که نقش عمده ای را در زندگی توری لد زپلین بر عهده می گرفت، اولین تور گروه در آمریکای شمالی را در پایان همان سال سازماندهی کرد. اولین نمایش در ۲۶ دسامبر ۱۹۶۸ در دنور برگزار شد و پس از آن هم نمایش دیگری در West Coast برگزار شد. پس از آن گروه به کالیفرنیا رفت تا در لس آنجلس و سان فرانسیسکو به اجرای برنامه بپردازد. اولین آلبوم آن ها، لد زپلین، در حین برگزاری تور آن ها در تاریخ ۱۲ ژانویه ۱۹۶۹ در آمریکای شمالی منتشر شد و رتبه ۱۰ را در جدول بیلبورد ۲۰۰ بدست آورد. این آلبوم در ۳۱ مارس در بریتانیا هم منتشر شد که رتبه ۶ را بدست آورد. بنابر گفتهٔ Steve Erlewine، گیتار ریف های خاطره انگیز آلبوم، ریتم های غرش کنان، سایکدلیک بلوز، شیک بودن، بلوز شافل ها، و اشاره هایی به فولکلور انگلیسی، این آلبوم را «چرخشگاهی در تکامل هارد راک و هوی متال» ساخته است. لد زپلین در اولین سالش، چهار تور در ایالات متحده و چهار تور در بریتانیا برگزار کرد و دومین آلبوم استودیویی خود تحت عنوان لد زپلین دو را منتشر کرد. این آلبوم که تقریباً به طور کامل در سفر در استودیوهای مختلفی در آمریکای شمالی ضبط شده است، از نظر تجاری حتی از آلبوم اول گروه هم موفق تر بود و در جداول بریتانیا و ایالات متحده به رتبه نخست رسید. این آلبوم سبک موسیقایی بلوز-راک که در آلبوم اول گروه پا گرفته بود را بیشتر توسعه داد و اثری با یک صدای «سنگین و سخت، رک و راست» را ایجاد کرد که بسیار تأثیرگذار بود و بارها مورد تقلید دیگران قرار گرفت. Steve Waksman این طور در مورد آلبوم نظر داد که لد زپلین دو «نقطه آغازینی بود که موسیقی هوی متال از آنجا سرچشمه می گرفت». گروه به آلبوم های خود به چشم آثاری غیرقابل جداسازی از یکدیگر نگاه می کرد و دوست نداشت تا آن ها ازنو ویرایش شوند تا به صورت تک آهنگ منتشر شوند. با این حال، بدون رضایت گروه، تعدادی ترانه به صورت تک آهنگ منتشر شد، به ویژه در آمریکا. در سال ۱۹۶۹، یک نسخه ویرایش شده از ترانهٔ یک عالمه عشق از دومین آلبوم گروه، به صورت تک آهنگ در ایالات متحده منتشر شد. این ترانه در ژانویه ۱۹۷۰ در جدول بیلبورد در رتبه چهار قرار گرفت و بیش از یک میلیون نسخه از آن به فروش رفت که به محبوبیت گروه کمک کرد. گروه همچنین به طور فزاینده ای از حضور در برنامه های تلویزیونی پرهیز می کرد و اینطور می گفت که ترجیح می دهد طرفدارانش آن ها را در کنسرت های زنده ببینند و صدایشان را بشنوند. بدنبال انتشار دومین آلبوم گروه، گروه چند تور دیگر هم در ایالات متحده برگزار کرد. آن ها در ابتدا در کلوب ها و تالارهای رقص برنامه اجرا می کردند و سپس همان گونه که محبوبیتشان افزایش می یافت، در مکان های بزرگ تری به اجرای برنامه می پرداختند. برخی از اولین کنسرت های لد زپلین بیش از چهار ساعت طول می کشید که در این کنسرت ها نسخه های زنده طولانی تر شده و سرهم بندی شده ای از آثارشان نواخته می شد. بسیاری از این نمایش ها به صورت قاچاقی ضبط شده اند. در همین دورهٔ فشرده برگزاری تور بود که گروه به خاطر ریخت و پاش بیرون از صحنه، آوازه کسب کرد. برای نمونه این ریخت و پاش ها و ولخرجی ها، می توان به شارپ ایپزود اشاره کرد که در ۲۸ ژولای ۱۹۶۹ در سیاتل در Edgewater Inn برگزار شد. در سال ۱۹۷۰، پیج و پلنت به Bron-Yr-Aur، کلبه ای دور افتاده در ولز رفتند تا کار بر روی سومین آلبوم خود را آغاز کنند که لد زپلین سه نام داشت. این آلبوم بیشتر آکوستیک بود و تأثیر شگرفی از موسیقی فولک و سلتیک پذیرفته بود که همه فن حریفی گروه را نشان می داد. تأثیر زیاد صدای آکوستیک در آلبوم در ابتدا واکنش های مختلفی را برانگیخت که طرفداران و منتقدان، در ابتدا سوپرایز شده بودند، چرا که دو آلبوم اولیه بیشتر الکتریکی بودند و این باعث شد به دشمنی که بین گروه و مطبوعات موسیقی بود، بیشتر دامن زده شود. این آلبوم در جداول بریتانیا و ایالات متحده به رتبه اول رسید، اما در بین پنج آلبوم گروه، این آلبوم مدت کمتری را در جدول باقی ماند. آهنگ ابتدایی آلبوم که Immigrant Song نام دارد، برخلاف خواسته گروه، در نوامبر ۱۹۷۰ در ایالات متحده به صورت تک آهنگ منتشر شد و جز ۲۰ ترانه برتر در جدول بیلبورد شد. در دهه ۱۹۷۰ لد زپلین به موفقیت های تجاری و منقدانه جدیدی دست یافت که آن را تبدیل به یکی از تأثیرگذارترین گروه های موسیقی آن زمانه کرد و موفقیت های پیشین آن ها را تحت الشعاع قرار داد. اعضای گروه هم شروع به پوشیدن لباس های پرنقش و نگار و تجملی کردند و تصویر گروه در میان توده مردم تغییر کرد. لد زپلین از یک جت مسافربری شخصی که یک Boeing 720 بود (با نام مستعار the Starship) استفاده می کرد، تمامی بخش های هتل ها را برای خود اجاره می کرد (از جمله Continental Hyatt House در لس آنجلس در فرهنگ عامه تحت عنوان «خانه معرکه» شناخته می شود) و تعدادی داستان شایع در مورد هرزگی و خوشگذارنی آن ها می پیچید. یکی از این داستان ها در مورد جان بونام بود که گفته می شد یک موتورسیکلت را در یک طبقه اجاره ای از ساختمان Riot House می رانده است، یک داستان دیگر هم در مورد تخریب اتاقی در توکیو هیلتون بود که منجر شد گروه برای همیشه از طرف آن مؤسسه بن شود. هرچند که لد زپلین برای خراب کردن سوییت های هتل و پرتاب کردن تلویزیون ها به بیرون از پنجره مشهور شده بود، برخی در این باره گفته اند که در این داستان ها کمی گزافه گویی شده است. روزنامه نگار موسیقی، Chris Welch، خیال می کند که «سفرهای لد زپلین حرف و حدیث های فراوانی را به بار آورده است، اما اینکه آن ها به طور پیوسته در حال شهوت رانی و خرابکاری و نابه سامانی بوده اند، یک داستان ساختگی است». لد زپلین در ۸ نوامبر ۱۹۷۱ چهارمین آلبوم خود را روانه بازار کرد. در پاسخ به واکنش هایی که گروه از طرف منتقدین دریافت کرده بود، خصوصاً پس از انتشار آلبوم لد زپلین سه، گروه تصمیم گرفت آلبوم چهارم را به صورت بی نام عرضه کند، هرچند که این آلبوم به شکل گسترده ای تحت عنوان های لد زپلین چهار، بی نام، چهار یا به خاطر داشتن چهار نمادی که بر روی آلبوم نقش بسته بود، به نام های چهار نماد، زوسو و رونز معروف شد. این آلبوم علاوه بر عدم داشتن یک عنوان، نام گروه بر روی پوستر اصلی آلبوم هم نوشته نشده بود. چرا که گروه می خواست ناشناس باشد و خود آلبوم هم به آسانی توسط مطبوعات رده بندی نشود. از آلبوم لد زپلین چهار حدود ۳۷ میلیون نسخه به فروش رفت که آن را تبدیل به یکی از پرفروش ترین آلبوم ها در تاریخ موسیقی کرده است و محبوبیت بیش از حد این آلبوم، لد زپلین را به عنوان سوپراستارهای دهه ۱۹۷۰ میلادی مطرح کرد. تا سال ۲۰۰۶، ۲۳ میلیون نسخه از این آلبوم تنها در ایالات متحده به فروش رفته بود. از ترانه «پلکانی به سوی بهشت» که هرگز به صورت تک آهنگ منتشر نشد، گاهی اوقات به عنوان «خواستنی ترین و پرنواخته ترین ترانه» در Album-oriented rock یاد می شود. گروه پس از انتشار این آلبوم تورهایی را از اواخر ۱۹۷۱ تا اوایل ۱۹۷۳ در بریتانیا، استرالیا، آمریکای شمالی، ژاپن و دوباره بریتانیا برگزار کرد. آلبوم بعدی لد زپلین، خانه های الهی نام داشت که در مارس ۱۹۷۳ منتشر شد. این آلبوم شامل عناصر تجربه گرایانه بیشتری بود و گروه بیش از پیش از synthesiserها و mellotron ارکستری استفاده می کرد. جلد کم و بیش نقره ای رنگ آلبوم که توسط گروه طراحی مقیم لندن به نام Hipgnosis طراحی شده است، تصاویری از بچه های برهنه را به تصویر می کشد که از Giant's Causeway واقع در ایرلند شمالی بالا می روند. هرچند که بچه ها از جلو دیده نمی شوند، این کاور در زمان خود بحث برانگیز بود. همانند آلبوم چهارم گروه، نه نام آلبوم و نه نام گروه بر روی جلد آلبوم چاپ نشد. خانه های الهی در صدر جداول در سرتاسر دنیا قرار گرفت و به دنبال کنسرت گروه در سال ۱۹۷۳ در آمریکای شمالی، از نظر تعداد حاضرین رکورد شکن شد و به طور مکرر تالارها و استودیوها از تماشاگران پر می شدند. گروه در Tampa Stadium در فلوریدا، برای ۵۶٬۸۰۰ نفر نواخت که رکورد بیتلز در کنسرت ۱۹۶۵ در Shea Stadium را شکست و $۳۰۹٬۰۰۰ جمع آوری شد. از سه نمایش گروه در Madison Square Garden در نیویورک سیتی که بلیط همهٔ آن ها به طور کامل فروش رفته بود، فیلمبرداری شد تا فیلمی تهیه شود، اما اکران این فیلم تا ۱۹۷۶ به تأخیر افتاد. پیش از آخرین شب کنسرت ها، ۱۸۰٬۰۰۰ دلار از پول گروه دزدیده شد. در سال ۱۹۷۴ لد زپلین از برگذاری تور دست کشید و شرکت انتشاراتی خودش تحت عنوان Swan Song را بنیان گذاری کرد که نام این شرکت، از روی ترانه ای منتشر نشده از گروه گرفته شده است. لوگوی این شرکت انتشاراتی، بر اساس یک نقاشی به نام Evening: Fall of Day اثر William Rimmer طراحی شده است که تصویری از آپولو را نشان می دهد. این لوگو را می توان در یادنامه های لد زپلین، به ویژه تیشرت ها یافت. علاوه بر استفاده از Swan Song به عناون وسیله ای برای تبلیغ کردن آلبوم هایشان، گروه با خوانندگان دیگری از جمله Bad Company, the Pretty Things و Maggie Bell هم قرارداد امضا کرد. تا وقتی که لد زپلین وجود داشت، این شرکت موفق بود، اما کمتر از سه سال پس اینکه لد زپلین منحل شد، این شرکت انتشاراتی هم تعطیل شد. در سال ۱۹۷۵، آلبوم دارای دو دیسکِ لد زپلین به نام فیزیکال گرافیتی، تبدیل به اولین آلبوم لد زپلین شد که توسط شرکت انتشاراتی خودشان، Swan Song منتشر می شود. این آلبوم از ۱۵ ترانه تشکیل شده است که هشت تای آن ها در سال ۱۹۷۴ در Headley Grange ضبط شده اند و هفت تای دیگر هم قبل ترها ضبط شده بودند. رولینگ استون در بررسی این آلبوم از آلبوم فیزیکال گرافیتی را «ادای احترام هنری لد زپلین» توصیف کرد و عنوان کرد که لد زپلین برای بدست آوردن عنوان «بهترین گروه راک دنیا»، تنها باید با با رولینگ استونز و د هو رقابت کند. آلبوم هم از نظر تجاری و هم از نگاه منتقدین به شدت موفقیت آمیز بود. کمی پس از انتشار فیزیکال گرافیتی، تمام آلبوم های قبلی لد زپلین به طور هم زمان مجدداً وارد جدول ۲۰۰ آلبوم برتر بیلبورد شدند و گروه عازم یک تور در آمریکای شمالی شد.
[ { "answer1": "این گروه از جیمی پیج (گیتاریست گروه)، رابرت پلنت (خوانندهٔ گروه)، جان پل جونز (موسیقی دان) جونز (نوازندهٔ گیتار بیس) و جان بونام (نوازندهٔ درامز) تشکیل شده بود.", "answer2": "اولین آلبوم آن ها، لد زپلین، در حین برگزاری تور آن ها در تاریخ ۱۲ ژانویه ۱۹۶۹ در آمریکای شمالی منتشر شد و رتبه ۱۰ را در جدول بیلبورد ۲۰۰ بدست آورد.", "distance": 7689, "question": "اعضای گروه لد زپلین چه کسانی بودند و نام اولین آلبوم آنها چه بود؟" }, { "answer1": "لد زپلین یک گروه موسیقی راک اهل انگلستان بود که در سال ۱۹۶۸ در لندن تأسیس شد.", "answer2": "پس از اینکه جان بونام، درامر گروه، در سال ۱۹۸۰ در اثر مصرف الکل جان سپرد، گروه منحل شده و به کار خود پایان داد.", "distance": 1169, "question": "گروه لد زپلین چه زمانی تشکیل شد و بعد از فوت کدام عضو گروه از هم پاشید؟" }, { "answer1": "در سال ۱۹۶۶، جیمی پیج که یک گیتاریست خورده کار در لندن بود، به گروه د یاردبردز پیوست و جای پاول سمول اسمیت را در نقش نوازندهٔ گیتار بیس گرفت.", "answer2": "گروه تور اسکاندیناوی را تحت عنوان نیو یاردبردز برگزار کرد.", "distance": 2793, "question": "نام اولین گروهی که جیمی پیج در آن نوازنده بیس بود چه بود و گروه لد زپلین پس از ترک این گروه نام خود را از چه اسمی انتخاب کرد؟" }, { "answer1": "گروه در ۴ اکتبر ۱۹۶۸ شروع به برگزاری نخستین تورش را در بریتانیا کرد.", "answer2": "آلبوم در ظرف نه روز تهیه و میکس شد و خود پیج هزینه ها را پرداخت کرد.", "distance": 1642, "question": "گروه لد زپلین در چه سالی شروع به اجرای برنامه کرد و اولین آلبوم آنها در کجا ضبط شد؟" }, { "answer1": "در پاسخ به واکنش هایی که گروه از طرف منتقدین دریافت کرده بود، خصوصاً پس از انتشار آلبوم لد زپلین سه، گروه تصمیم گرفت آلبوم چهارم را به صورت بی نام عرضه کند", "answer2": "از ترانه «پلکانی به سوی بهشت» که هرگز به صورت تک آهنگ منتشر نشد، گاهی اوقات به عنوان «خواستنی ترین و پرنواخته ترین ترانه» در Album-oriented rock یاد می شود.", "distance": 810, "question": "کدام آلبوم لد زپلین بدون نام منتشر شد و از کدام ترانه این گروه به عنوان خواستنی ترین ترانه در راک یاد می شود؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
6
: لانا دل ری الیزابت وولریج گرنت (متولد ۲۱ ژوئن ۱۹۸۵ میلادی)، که بیشتر با نام هنری لانا دل ری شناخته می شود، خواننده و ترانه سرای آمریکایی است. دل ری ترانه سرایی را در سن ۱۸ سالگی شروع کرد و اولین قرارداد ضبط خود را در ۲۲ سالگی با "۵ Points Records" در سال ۲۰۰۷ بست که به انتشار آلبوم لانا دل ری شناخته شده با لیزی گرنت در جوئن ۲۰۱۰ انجامید. دل ری با بازخرید قرارداد آن را در آوریل ۲۰۱۰ لغو کرد و سپس قراردادی مشترک با اینتراسکوپ، پالیدور و استرینجر رکوردز را در ژوئیه ۲۰۱۱ امضا کرد. بعد از این که وی اولین تک آهنگ خود، بازی های رایانه ای را در ژوئن ۲۰۱۱ منتشر کرد، شخصاً اقدام به ساخت موزیک ویدئوی آهنگ کرد و در اوت ۲۰۱۱ آن را بر روی یوتیوب قرار داد. بعد از این که نماهنگ در اینترنت بشدت سر و صدا به پا کرد و بیش از ۲۰ میلیون بار دیده شد، آلبوم استودیویی دوم وی، "بدنیا آمده برای مردن"، در ژانویه ۲۰۱۲ منتشر شد. این آلبوم بیش از ۳٫۶ میلیون نسخه در جهان در سال ۲۰۱۲ فروش کرد، که باعث شد پنجمین آلبوم پرفروش همان سال شود. بر اساس رتبه بندی های مختلف در سراسر اروپا، تعداد قابل توجهی از آهنگ های این آلبوم، از جمله «جین های آبی»، «سرود ملی»، «بدنیا آمده برای مردن» و «اندوه تابستانی» در لیست های ۱۰ ترانه برتر قرار گرفتند. با انتشار سومین آلبوم چندآهنگه وی، بهشت، دل ری برای سومین بار توانست در میان ۱۰ آلبوم برتر در ایالات متحده، رتبه ای کسب کند. این آلبوم رتبه دهم را در بیلبورد ۲۰۰ با فروش ۶۷٬۰۰۰ نسخه در هفته اول بدست آورد. تا به امروز دیسکوگرافی لانا دل ری شامل دو آلبوم استودیویی بلند، سه آلبوم چندآهنگه، هفت تک آهنگ و هشت موزیک ویدئو می شود. این موسیقی دان و سینماگر تاکنون افتخارات بسیار زیادی را کسب کرده است. او موفق به کسب جایزه Q برای «بهترین چیز جدید» یک جایزه GQ برای «زن سال»، دو جایزه بریت، یکی برای «دستیابی به موفقیت بین المللی» و دیگری برای «هنرمند تک خوان پاپ بین المللی»، و یک جایزه EMA برای «بهترین کار آلترنتیو» شده است. موسیقی وی بخاطر سبک «فیلم نوار» (شبیه به موسیقی متن فیلم های سینمایی) و توجه به جنبه های مختلف فرهنگ پاپ، به ویژه موسیقی پاپ دهه های ۵۰ و ۶۰ میلادی آمریکا، شناخته می شود. صدای لانا دل ری با دامنه آوایی منحصربه فرد، زیبا و فریبنده آلتو توصیف می شود. او صدای خود را یک آوای "منحصربه فرد و با حالت گانگستری شبیه نانسی سیناترا وصف می کند. قبل از امضای قرارداد با یک ناشر موسیقی بزرگ، دل ری به تنهایی به ساخت و ارائه نماهنگهای خود می پرداخت. از لحاظ موسیقی، وی الهام پذیری خود را مدیون کسانی که آن ها را استادن هر سبک می داند، است. از جمله این افراد می توان به الویس پریسلی، امی واینهاوس، جنیس چاپلین، امینم، بروس اسپرینگستین و بریتنی اسپیرز نام برد. لانا دل ری با نام الیزابت وولریج گرنت در نیویورک و در تاریخ ۲۱ ژوئن ۱۹۸۶ به دنیا آمد. وی در Lake Placid نیویورک به همرا دو خواهر و برادر کوچکتر بزرگ شد. او خواندن را در هنگامی که یک دختربچه بود در هم سرایی کلیسا آغاز کرد. در ۱۴ سالگی وی به مدرسه کنت، یک مدرسه شبانه روزی در کانکتیکات برای مقابله با وابستگی اش به الکل رفت و در سن ۱۸ سالگی به زادگاهش بازگشت. سپس در دانشگاه فوردهام واقع در نیویورک سیتی شروع به تحصیل در شاخه ای از فلسفه با عنوان متافیزیک کرد. وی در اینباره می گوید: «این پلی است میان شکاف خدا و علم. من به خدا و این که چگونه تکنولوژی می تواند ما را به هم برای فهمیدن این که از کجا و چرا آمده ایم نزدیک کند.» او می گوید: «در آن زمان بود که تجربه موسیقایی من آغاز شد. من به نوعی افرادی را برای خودم پیدا کردم.» هنگامی که عمویش به او "شش کلید اصلی گیتار" را آموزش داد، زندگی اش برای همیشه عوض شد. لانا می گوید: "با کلید سل، لا، دو و دو مینور و لا مینور و چند کلید دیگر فهمیدم که می توانم میلیون ها آهنگ بسازم." وی از آن پس شروع به اجرا در کلاب های شبانه اطراف شهر با نام های مستعار مختلفی همچون "Sparkle Jump Rope Queen"، "لیزی گرنت" و "پدیده" پرداخت. او می گوید: "من همیشه در حال آواز خواندن بودم اما هیچ برنامه ای برای دنبال کردن آن به صورت جدی نداشتم. هنگامی که در سن ۱۸ سالگی به نیویورک سیتی رفتم من شروع به نوازندگی در کلاب هایی در بروکلین کردم—من دوستانی خوب و طرفدارانی فداکار در صحنه های زیرزمینی دارم، اما ما در آن نقطه برای یکدیگر می نواختیم—و آن تنها همین بود." در ۲۵ آوریل ۲۰۰۵، یک سی دی هفت قطعه ای تحت نام الیزابت وولریج گرنت، در اداره کپی رایت ایالات متحده ثبت شده است. عنوان این درخواست نامه "Rock Me Stable" بود. همچنین عنوان دیگری به نام "جوان همچو من" در این درخواست نامه ثبت شده است. عنوان قطعه ها در حال حاضر ناشناخته است. در میان سال های ۲۰۰۵ و ۲۰۰۶ آلبوم دیگری با عنوان "Sirens" تحت نام "می جیلر" ضبط شده است و نسخه ای از آن در می ۲۰۱۲ لو رفته است. هنگامی که او ۲۰ ساله بود، یک قرارداد ضبط به ارزش ۱۰٬۰۰۰ دلار امضا کرد و به یک پارکینگ تریلر (اتاقهای چرخدار متصل به وسایل نقلیه) در خارج از شهر نقل مکان کرد. آلبوم وی اگرچه کنار گذاشته شد اما باعث تغییر جهت توجهش شد و در عوض او شروع به کار در یک شرکت خدمات اجتماعی کرد. او در مجله وگ در سال ۲۰۱۲ گفت: «امدادرسانی به به بی خانمان ها و توان بخشی به الکلی ها و مصرف کنندگان مواد مخدر—این زندگی من برای پنج سال گذشته بود.» فلیسیا سالیوان از "هافینگتن پست" با وی بعد از انتشار آلبوم "بکش بکش" دربارهٔ زندگی اش در پارکینگ تریلر مصاحبه کرده است.چند سال بعد، دل ری قراردادش با ۵ Point Records بست. این شرکت یک ناشر مستقل موسیقی به تهیه کنندگی "David Kahne" بود. این ناشر اولین آلبوم چندآهنگه دل ری را که سه قطعه داشت و "بکش بکش" نام گرفت در اکتبر ۲۰۰۸ و همچنین اولین آلبوم بلند وی، لانا دل ری شناخته شده با لیزی گرنت را در ۲۰۱۰ منتشر کرد. دل ری در این مورد می گوید: «دیوید تنها یک روز پس از آن که پیش نمایشی از آهنگ مرا شنیده بود، از من خواست تا با من کار کند. او به عنوان تهیه کننده ای با صداقت بسیار زیاد شناخته شده است که به ساخت موزیک هایی که فقط پاپ نیست علاقه دارد.» دل ری بعدها آلبوم "لانا دل ری شناخته شده با لیزی گرنت" را در ژانویه سال ۲۰۱۰ منتشر کرد. این اولین آلبوم بلند حرفه ای خواننده بود که تحت نام "لیزی گرنت" و با برچسب یک ناشر مستقل موسیقی منتشر شد. پدر دل ری، رابرت گرنت، به او برای فروش آلبوم کمک کرد. این آلبوم برای مدتی از طریق آی تیونز قابل دریافت بود تا این که از روی آی تیونز برداشته شد. این آلبوم فقط از طریق اینترنت قابل دریافت بود و رسماً هیچگاه به علت مشکلات مالی ناشر منتشر نشد. لانا دربارهٔ این آلبوم می گوید: «اگر یوتیوب را تماشا کنید می بینید که هر ۱۳ آهنگ این آلبوم میلیون ها بار دیده شده است. پس نمی توانیم بگوییم کسی این آهنگ ها را نشنیده است. آن ها آهنگ های بسیار خوبی هستند و همه کسانی که روی این آلبوم کار کرده اند به آن افتخار می کنند.» David Kahne و David Nichtern صاحب ناشر قبلی لانا دل ری هر دو اعلام کردند که گرنت حقوق آثار خود را از این شرکت بازخرید کرد و آلبوم از روی آی تیونز برداشته شد. آن ها همچنین در اینباره می گویند او می خواست این موضوع از جریان حرفه ای وی خارج شود و با این کار فرصت های آینده برای توزیع و پخش کارهایش را خفه می کرد. David Kahne همچنین می گوید: «از آنجایی کمه من می توانم بگویم من فکر می کنم لانا صاحب آلبوم است، و او می خواد این آلبوم از جریان کار خارج شود، و این دلیلی هست که آن ها حقوق آلبوم را از ناشر خریدند. من فکر می کنم او می خواهد لانا دل ری باشد و نه لیزی گرنت. این اسم خانوادگی او بوده است و او خیلی دراماتیک است. او این شخص دیگر را از بین برد. من فکر می کنم او در واقع فکر می کند شخص دیگری است و احتمالاً همین طور هم هست؛ بنابراین این تصمیمی بود که او گرفت. این که او دیگر نمی خواست ردی از آن شخص وجود داشته باشد.» بعد از آپلود تعدادی از قطعه هایش بر روی یوتیوب، دل ری کشف شد و قراردادی با "Stranger Records" برای اولین تک آهنگش بازی های رایانه ای، امضا کرد. او به آبزرور گفته بود: «چند ماه پیش این آهنگ را به صورت آنلاین منتشر کردم فقط به خاطر این که این آهنگ مورد علاقه من بود. صادقانه بگویم این قرار نبود که تک آهنگ اصلی و به خصوص باشد اما مردم واقعاً به آن توجه کردند.» این آهنگ برای او یک جایزه Q برای «چیز بزرگ بعدی» در اکتبر ۲۰۱۱ و یک جایزه آیور نوولو برای «بهترین آهنگ معاصر» در سال ۲۰۱۲ به ارمغان آورد. در همان ماه او قراردادی مشترک با اینتراسکوپ رکوردز و پالیدور برای کار روی دومین آلبوم استودیویی اش "بدنیا آمده برای مردن" امضا کرد. دل ری اشتیاقی را در انتظار برای آلبوم جدیدش با تعدادی از اجراهای زنده همچون کنسرت های تبلیغاتی در سالن باوری و شاتو مارمونت، و همچنین با اجراهایی در شوهای تلویزیونی همانند "De Wereld Draait Door" و " L with Jools Holland" به وجود آورد. "او برای ساختن "بازی های رایانه ای" از قطعه فیلم های قدیمی که در یوتیوب موجود بود استفاده کرد. او فکر می کرد که استفاده از این فیلم ها رایگان است، اما دردسر حقوقی او از همین جا شروع شد." دل ری گفت: "از من برای انتشار این کلیپ شکایت شد. واقعاً روز بدی بود. یک میلیون بیننده داشت اما آن را از روی یوتیوب برداشتند. به همین دلیل من در حال حاضر با فردی کار می کنم که متخصص اخذ اجازه برای انتشار تصاویر است." او دربارهٔ موفقیتش در مسیر اصلی اش، در "Clash Music" در نوامبر ۲۰۱۱ می گوید: «وقتی همه چیزی را که عاشقش هستی پیدا می کنی و آن را رها می کنی، که برای من آن چیز موسیقی بود، جاه طلبی ات قطعاً شروع به تغییر می کند، مجبور است. هدف های من از خواستن به تبدیل شدن به یک هنرمند مهم، به تبدیل شدن به یک عضو فعال جامعه ام تغییر پیدا کرده اند. این واقعاً خوب است که موسیقی من در حال پخش است و مردم به آن توجه می کنند، اما موسیقی دیگر کانون اصلی توجه من نیست، حتی نزدیکش هم نیست. هدف من این است که یک شخص خوب و کسی که با کرامت و لطف و مرحمت زندگی می کند باشم. من باز هم ترانه سرایی می کنم چون حالا دیگر مجبورم. این یک نعمت است و به من اجازه می دهد تا بر روی چیزهای مورد علاقه و حرفه های دیگر تمرکز کنم. من یک آلبوم درست کردم و هیچ کس به آن گوش نداد. من با این موضوع مشکلی ندارم. من سه سال پیش یک ضبط نفیس انجام دادم که برای من عالی بود. من یادگرفتم که چیزها را برای خودم انجام دهم، و این واقعیت که به نوعی این ها برای من کار کرد…» در ۴ ژانویه ۲۰۱۲، گزارش شد که دل ری قراردادی با آژانس "NEXT Model Management" امضا کرده است. او همچنین دو آهنگ از آلبومش را در "ساتردی نایت لایو" در ۱۴ ژانویه ۲۰۱۲ اجرا کرد و بازخوردی منفی از طرف منتقدان و عموم مردم دریافت کرد. مجری مهمان برنامه شبانگاهی، دنیل ردکلیف از اجرای دل ری با وجود این که اجرای او را ندیده بود، دفاع کرد. دل ری قبل از آن موضع خود در برنامه دفاع کرده بود: «من یک موسیقی دان خوب هستم [...] من از مدت زمان بسیار زیادی در حال خوانندگی هستم و فکر می کنم لورن مایکلز [سازنده برنامه] این را می داند [...] این یک تصمیم اتفاقی نیست.» هفته بعد در برنامه، کریستن ویگ، کمدین و بازیگر آمریکایی، دل ری را دست انداخت و ادای او را که به صورت طنزآمیز در حال دفاع از خودش در "Weekend Update" درآورد. "بدنیا آمده برای مردن" رسماً در ۳۱ ژانویه ۲۰۱۲ در سراسر دنیا منتشر شد و در ۱۱ کشور رتبه اول را بدست آورد. اگر چه واکنش های انتقادی مختلفی از آلبوم شد. در همان هفته دل ری اعلام کرد که حقوق اولین آلبومش که سال ۲۰۱۰ منتشر شده بود را بازخرید کرده است و قصد انتشار مجدد آن را در تابستان ۲۰۱۲ توسط اینتراسکوپ رکوردز و پالیدور دارد. برخلاف اظهار دل ری، ناشر و تهیه کننده قبلی " David Kahne" هر دو اعلام کردند که او حقوق آلبوم را در آوریل سال ۲۰۱۰ و زمانی که از شرکت به علت پیشنهاد قرارداد جدید جدا شد، خرید. "بدنیا آمده برای مردن" ۳/۴ میلیون نسخه در ۲۰۱۲ فروش داشت و باعث شد پنجمین آلبوم پرفروش همان سال شود. در آمریکا و در چارت آلبوم های بیلبورد ۲۰۰ به خوبی رتبه آورد و بعد از ۳۶ هفته ماندن در لیست، در رتبه ۷۶ قرار گرفت. ستاره پاپ بریتانیایی، شریل کول، در می ۲۰۱۲ تأیید کرد که دل ری قرار است برای آلبوم جدیدش، "یک میلیون روشنایی" ترانه سرایی کند. کول از دل ری به عنوان "فوق العاده با استعداد" یاد کرد، و در مورد این که چگونه تصمیم گرفت برای این کار به سوی دل ری برود صحبت کرد: "من حدود یک سال پیش متوجه لانا شدم. من داشتم به این آهنگ ها که واقعاً به گوش من تازه و فوق العاده می آمدند، گوش می دادم و از شخصی پرسیدم که او که بود و او گفت، 'حواست بهش باشه، اون یه دختر به نام لانا دل ری هست. '" در ۱۵ ژوئن ۲۰۱۲ یک میلیون روشنایی که آهنگ "Ghetto Baby" نوشته دل ری، شامل آن بود منتشر شد. در یک مصاحبه با RTVE، در ۱۵ ژوئن ۲۰۱۲، دل ری اعلام کرد که در حال کار بر روی یک آلبوم جدید بوده است و این که ۵ قطعه از آن نوشته شده اند. دو قطعه از آن ها با نام های "جوان و زیبا" و "در سرزمین خدایان و هیولا هاً بوده و قطعه بعدی "من بادی الکتریک را می خوانم نام دارد که در فستیوال Radio 1's Hackney Weekend بی بی سی به عنوان یکی از آهنگ های دل ری پخش و اجرا شد. در یک مصاحبه با تیم بک ول برای Nova FM در ملبورن، استرالیا، دل ری اعلام کرد که انتشار کار بعدی اش در نوامبر آینده یک آلبوم جدید نخواهد بود و بیشتر به یک EP شبیه خواهد بود. او این کار را یک نسخه پارادیس از آلبوم "بدنیا آمده برای مردن" وصف کرد. دل ری همچنین اظهار داشت که انتشار جدید شامل هفت قطعه جدید خواهد بود. اچ اند ام تأیید کرد که دل ری در حال مدلینگ و ضبط کاوری برای آهنگ مخمل آبی، که یک آهنگ مجلس رقص مشهور و پرطرفدار در دهه ۵۰ میلادی است، برای کمپین ۲۰۱۲ پاییزی آنان می باشد. در ۲۲ اوت ۲۰۱۲ مدیران اعلام کردند که دل ری مدل اف تایپ جگوار را که توسط وی در ۲۰۱۲ Paris Motor Show پرده برداری شده بود در سپتامبر ۲۰۱۲ امضا خواهد کرد. آدریان هالمارک، مدیر برند جهانی جگوار، در مورد انتخابشان توضیح داد. او گفت که لانا دل ری دارای یک «ترکیب منحصربه فرد از اصالت و مدرنیته» است. در نیمه ماه سپتامبر، تک آهنگ اول پارادایس، "سواری" منتشر شد. اخیراً موزیک ویدئویی برای آهنگ در لاس وگاس تصویربرداری شده است. دو روز بعد، موزیک ویدیوی "مخمل آبی" توسط اچ اند ام منتشر شد. نزدیک یک هفته بعد از انتشار ویدیو، این تک آهنگ تبلیغاتی برای پخش منتشر شد و برای خرید در دسترس قرار گرفت. موزیک ویدیوی آهنگ "سواری" در "Aero Theatre" در سانتا مونیکا، کالیفرنیا، در دهم اکتبر نمایش داده شد. این موزیک ویدیو دو روز قبل به صورت آنلاین منتشر شده بود. منتقدان به ویدئو جنبه های فحشاگری و ضد فمینیستی نسبت دادند؛ که جنبه ضد فمینیستی از زمان بازی های رایانه ای به کار دل ری نسبت داده شده بود. کمپین زمستانی ۲۰۱۲ اچ اند ام با حضور لانا دل ری، در ۱۲ اکتبر منتشر شد. این دومین کمپین اچ اند ام بود که لانا دل ری در آن حضور داشت. نسخه پارادیس از آلبوم "بدنیا آمده برای مردن" تنظیم شده بود تا در نوامبر ۲۰۱۲ منتشر شود. با انتشار سومین EP دل ری، او توانست برای سومین بار در لیست ۲۰ آلبوم برتر و برای دومین بار در لیست ۱۰ آلبوم برتر در ایالات متحده جایگاهی بدست آورد. آلبوم در بیلبورد ۲۰۰ در رتبه دهم با فروش ۶۷٬۰۰۰ نسخه در هفته اول فروش قرار گرفت. در ۲۰۱۲ MTV Europe Music Awards، دل ری در بخش های بهترین آلترنتیو، بهترین کار جدید و Best Push Act نامزد شد که بهترین آلترنتیو را برنده شد. وی همچنین در مراسم، جایزه بهترین خواننده زن را به تیلور سوییفت اهدا کرد. در مراسم جوایز بریت ۲۰۱۳، دل ری جایزه خواننده تک خوان زن بین المللی را از آن خود کرد. این دومین جایزه بریت وی تاکنون است. دل ری منتقدان را که پیش بینی می کردند این جایزه را تیلور سوییفت ببرد، به شدت شگفت زده کرد. او در حال حاضر بر روی آلبوم سومش کار می کند. وی می گوید: "این کمی ساده تر شده است اما همچنان سینمایی و تیره است. من واقعاً آهسته روی آن کار می کنم اما عاشق هر کاری هستم که انجام دادم. من در سانتا مونیکا در حال نوشتن بودم و می دانم ضبط چه شکلی خواهد بود. حالا فقط باید تمامش کنم. از لحاظ موزیک من با هم سه فرد قبلی کار کرده ام." او همچنین اشاره ای به یکی از تک آهنگ ها خارج از آلبوم با عنوان "زیبای سیاه" کرده است و این که او از قبل می داند موزیک ویدیوی این آهنگ چگونه خواهد بود. دل ری همچنین شعری از والت وایتمن، شاعر آمریکایی، با عنوان "ترانهٔ خودم" را برای مجله مد و فشن فرانسوی L'Officiel Paris خواند. هفتمین تک آهنگ دل ری، "پردیس تاریک" در تاریخ اول مارس منتشر شد. تک آهنگ تبلیغاتی "هوس سوزاننده" نیز در ۱۹ مارس منتشر شد. دل ری جایزه اکو را برای بهترین تازه وارد بین المللی و بهترین هنرمند پاپ/راک بین المللی در ۲۱ مارس برنده شد. موزیک ویدئویی برای کاور آهنگی از لئونارد کوهن با عنوان "هتل چلسی #۲" در ۲۷ مارس منتشر شد. در ۱۸ آوریل دل ری موزیک ویدئویی برای کاوری از آهنگ "شراب تابستانی" از "Lee Hazlewood" برای خودش و دوست پسرش Barrie-James O'Neill's منتشر کرد. به همراهی Baz Luhrmann، تهیه کننده، نویسنده و کارگردان فیلم، دل ری تک آهنگ اصلی "جوان و زیبا" را برای موسیقی فیلم "گتسبی بزرگ" نوشت. جوان و زیبا به عنوان تک آهنگ برای contemporary hit radio منتشر خواهد شد. همچنین از آهنگ برای موسیقی شروع فیلم استفاده شد. قسمتی از قطعه در تریلر رسمی فیلم و همچنین در صحنه ای از فیلم وقتی که دو شخصیت با بازی لئوناردو دی کاپریو و کری مولیگان احساسات عاشقانه خود را برای یکدیگر بیان می کنند پخش شد. مجله هیپ هاپ "Rap-Up" از تک آهنگ با عنوان "فراموش نشدنی" یاد کرد؛ در حالی که MTV آن را "صدایی محزون و اندوهگین" نام گذاری کرد. یک ویدیوی رسمی از "جوان و زیباً در ۲۲ آوریل نمایش داده شد. همچنین موزیک ویدیوی رسمی برای "جوان و زیباً در ۱۰ می منتشر شد. بعد از انتشار تک آهنگ، در ۱۰۰ آهنگ داغ بیلبورد جایگاه ۲۲ را کسب کرد. این رتبه بالاترین جایگاه برای دل ری در این لیست از زمان "بازی های رایانه ای" بود که در رتبه ۹۱ در سال ۲۰۱۲ قرار داشت. ۲۰۱۵: دل ری در این سال آلبوم «ماه عسل» را منتشر کرد که این آلبوم نقدهای بسیار خوبی از سایت متاکریتیک (۷۸ از ۱۰۰) دریافت کرد. ماه عسل موفق شد در هفتهٔ اول انتشار خود در آمریکا ۲۶۰۰۰۰ کپی به فروش برسد. این آلبوم در چارت Billboard 200 توانست رتبهٔ ۲ را به خود اختصاص دهد. ۲۰۱۷: دل ری پنجمین آلبوم استودیویی خود را به نام «شهوت برای زندگی» در این سال منتشر نمود. این آلبوم توانست رتبهٔ ۱ را در چارت آی تیونز بدست آورد. همچنین توانست برای بهترین آلبوم وکال پاپ نامزد گرمی ۲۰۱۸ شود. از نظر مجلهٔ رولینگ استون این آلبوم در بین ۵۰ آلبوم برتر ۲۰۱۷ جایگاه ۲۶ را دارد. سینگل اصلی این آلبوم نیز جایگاه نهم را در بین بهترین آهنگ های ۲۰۱۷ به خود اختصاص داد. او در این آلبوم برای اولین بار به صورت رسمی در آلبومش همکاری هایی داشته. البته عقد قرارداد با دو شرکت از بزرگترین شرکت های موسیقی، مضراتی هم دارد. بعضی از کسانی که لانا دل ری را در اوایل کارش حمایت می کردند، حالا او را رها کرده اند. آن ها معتقدند که دل ری برای کارش ارزش قائل نیست و می گویند که اصالت کارهای او با سوق دادن به سمت موسیقی پاپ خدشه دار شده است. منتقدان می گویند که دل ری دیگر آهنگ های خودش را نمی نویسد بلکه آن ها را با سلیقه شرکت های بزرگ تطبیق می دهد. اما این خواننده می گوید که به انتقاد آن ها اهمیتی نمی دهد. او می گوید: «من می دانم آن ها راجع به من چه می گویند اما به این مشکلات اهمیت نمی دهم. من بیشتر نگران سقوط یورو و وضعیت اقتصاد جهانی هستم» لانا دل ری در ادامه می گوید: «البته من امیدوارم که آلبوم موفق شود، اما هر اتفاقی بیفتد من نگران آینده خودم نیستم».
[ { "answer1": "اولین قرارداد ضبط خود را در ۲۲ سالگی با \"۵ Points Records\" در سال ۲۰۰۷ بست", "answer2": "به انتشار آلبوم لانا دل ری شناخته شده با لیزی گرنت در جوئن ۲۰۱۰ انجامید.", "distance": 78, "question": "لانا دل ری اولین قرارداد ضبط خود را با چه شرکتی بست و آلبوم اولش چه نام داشت؟" }, { "answer1": "تعداد قابل توجهی از آهنگ های این آلبوم، از جمله «جین های آبی»، «سرود ملی»، «بدنیا آمده برای مردن» و «اندوه تابستانی» در لیست های ۱۰ ترانه برتر قرار گرفتند.", "answer2": "دل ری در حال مدلینگ و ضبط کاوری برای آهنگ مخمل آبی، که یک آهنگ مجلس رقص مشهور و پرطرفدار در دهه ۵۰ میلادی است، برای کمپین ۲۰۱۲ پاییزی آنان می باشد.", "distance": 10677, "question": "کدام یک از آهنگ های لانا دل ری در لیست 10 ترانه برتر اروپا قرار گرفتند و او برای کمپین پاییز ۲۰۱۲ از کدام آهنگ کاور استفاده کرد؟" }, { "answer1": "در ۱۴ سالگی وی به مدرسه کنت، یک مدرسه شبانه روزی در کانکتیکات برای مقابله با وابستگی اش به الکل رفت", "answer2": "سپس در دانشگاه فوردهام واقع در نیویورک سیتی شروع به تحصیل در شاخه ای از فلسفه با عنوان متافیزیک کرد.", "distance": 136, "question": "لانا دل ری در چه سالی به مدرسه شبانه روزی رفت و بعد از آن در چه رشته ای در دانشگاه به تحصیل پرداخت؟" }, { "answer1": "او موفق به کسب جایزه Q برای «بهترین چیز جدید» یک جایزه GQ برای «زن سال»، دو جایزه بریت، یکی برای «دستیابی به موفقیت بین المللی» و دیگری برای «هنرمند تک خوان پاپ بین المللی»، و یک جایزه EMA برای «بهترین کار آلترنتیو» شده است.", "answer2": "به همراهی Baz Luhrmann، تهیه کننده، نویسنده و کارگردان فیلم، دل ری تک آهنگ اصلی \"جوان و زیبا\" را برای موسیقی فیلم \"گتسبی بزرگ\" نوشت.", "distance": 13099, "question": "لانا دل ری در سال ۲۰۱۲ چند جایزه مهم را برد و در همان سال آهنگی برای کدام فیلم ساخت؟" }, { "answer1": "دل ری در این سال آلبوم «ماه عسل» را منتشر کرد که این آلبوم نقدهای بسیار خوبی از سایت متاکریتیک (۷۸ از ۱۰۰) دریافت کرد.", "answer2": "این آلبوم در چارت Billboard 200 توانست رتبهٔ ۲ را به خود اختصاص دهد.", "distance": 194, "question": "لانا دل ری آلبوم «ماه عسل» را در چه سالی منتشر کرد و چه جایگاهی در چارت بیلبورد بدست آورد؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
7
: بازی های گرسنگی بازی های گرسنگی یا عطش مبارزه رمانی در یک پادآرمان شهر است که توسط نویسنده آمریکایی، سوزان کالینز، در سال ۲۰۰۸ نوشته شد. این کتاب به صورت روایتی اول شخص از دختر ۱۶ ساله ای به نام کتنیس اوردین در آینده ای پسارستاخیزی است که در کشور پانم در آمریکای شمالی زندگی می کند. کاپیتول کلانشهری بسیار پیشرفته است که کنترل سیاسی دیگر مناطق این کشور را به دست دارد. بازی های گرسنگی یک رویداد سالانه است که در آن یک پسر و یک دختر با سن ۱۲ الی ۱۸ سال، از هر یک از مناطق دوازده گانه اطراف کاپیتول توسط قرعه کشی انتخاب می شوند و در یک نبرد تلویزیونی می جنگند و تا سرحد مرگ رقابت می کنند. این کتاب توسط اکثر منتقدان و نویسندگان مورد تحسین واقع شد. منتقدان آن را برای داستان و شخصیت پردازی مناسبش ستوده اند. کالینز در نوشتن "بازی های گرسنگی" بر اساطیر یونانی، مسابقات گلادیاتورها در روم و تلویزیون واقع نمای معاصر به عنوان مضامین موضوعی تمرکز کرده است. رمان برنده جوایز بسیاری شد از جمله مدال خوانندگان جوان کالیفرنیا و عنوان «بهترین کتاب سال» "پابلیشرز ویکلی" در سال ۲۰۰۸. "بازی های گرسنگی" اولین بار به شکل گالینگور در ۱۴ سپتامبر ۲۰۰۸ توسط اسکلاستیک منتشر شد و جلد آن را تیم اوبراین طراحی کرده بود. پس از آن به صورت کتاب جلد کاغذی و همچنین به صورت کتاب صوتی و کتاب الکترونیکی نیز منتشر شده است. در چاپ نخست ۲۰۰٬۰۰۰ جلد از این کتاب بفروش رفت و تا فوریه ۲۰۱۰ این تعداد به ۸۰۰٬۰۰۰ نسخه رسید. پس از انتشار "بازی های گرسنگی" این کتاب به ۲۶ زبان ترجمه شد و حق انتشار آن در ۳۸ کشور فروخته شد. این رمان قسمت نخست از "سه گانه بازی های گرسنگی" است و به دنبال آن "اشتعال" (۲۰۰۹) و "زاغ مقلد" (۲۰۱۰) نیز منتشر شدند. یک فیلم اقتباسی به کارگردانی گری راس در سال ۲۰۱۲ ساخته شد که نویسندگی و تولید مشترک آن را کالینز به عهده داشت. کالینز گفته است که برای "بازی های گرسنگی" از گشتن کانال ها در تلویزیون الهام گرفته. در یکی از کانال ها او افرادی را دید که سرگرم رقابت در تلویزیون واقع نما بودند و در کانال دیگر او صحنه هایی از حمله به عراق را مشاهده کرد. این توالی فکرش را مغشوش کرد و ایده ای برای خلق کتاب شد. داستان یونانی تسئوس نیز از ستون های اصلی داستان کالینز برای خلق شخصیت کتنیس شد که به عنوان یک تسئوس پیشرو است. همچنین نبرد گلادیاتورها در روم باستان از چارچوب هایی است که نویسنده از آن ها الهام گرفته. کالینز پدرش را در جنگ ویتنام از دست داده بود و این احساس در داستان نفوذ کرده و شخصیت کتنیس هم در سن ۱۱ سالگی، پنج سال قبل از این که داستان آغاز شود، پدرش را از دست داده است. کالینز گفته که مرگ و میر شخصیت های جوان و دیگر «گذرگاه های تاریک» داستان سخت ترین بخش ها در هنگام نوشتن کتاب بودند ولی او پذیرفته که اینچنین گذرگاه هایی برای داستان ضروری هستند. او همچنین گفته از لحظاتی که کتنیس به یاد خاطرات شادتر خود در گذشته می افتاده، لذت بیشتری برده است. "بازی های گرسنگی" در مملکتی به نام پانم رخ می دهد که در آمریکای شمالی جای دارد و متعلق به دوره ای پس از نابودی تمدن در این قاره، در رویداد ناشناختهٔ آخرالزمانی، است. این مملکت از کاپیتول ثروتمند و دوازده منطقهٔ فقیرتر پیرامونش تشکیل می شود که همگی تحت کنترل دیکتاتوری کاپیتول قرار دارند. کاپیتول از این مناطق برای تأمین منابع طبیعی و نیروی کار ارزان سوءاستفاده می کند. منطقهٔ ۱۲ ناحیه ای غنی از زغال سنگ است که در آپالاشیا قرار دارد؛ در حالی که کاپیتول در کوه های راکی جای دارد. به عنوان مجازاتی برای شورش گذشته در برابر کاپیتول، هر ساله یک پسر و یک دختر بین سنین ۱۲ و ۱۸ سال بایستی از هر منطقه با قرعه کشی برای شرکت در بازی های گرسنگی انتخاب شوند. این بازی ها یک مسابقه «بزرگداشت» است که در آن مبارزه شرکت کنندگان در میدان مسابقه از تلویزیون پخش می شود و تا زمانی که تنها یک نفر باقی بماند، نبرد ادامه دارد. داستان ها توسط دختر شانزده ساله ای به نام کتنیس اوردین روایت می شود که دختری از منطقه ۱۲ است و داوطلب شده تا به جای خواهر دوازده ساله اش، پریمرز، در مسابقات شرکت کند. پسر برگزیده برای مسابقه از این منطقه نیز پیتا ملارک، همکلاسی سابق کتنیس، است که خانواده اش نانوایی دارند و پیشتر یک بار وقتی خانواده کتنیس گرسنه مانده بودند، به او نان داده بود. کتنیس و پیتا به سوی کاپیتول می روند. چند روز مانده به شروع بازی ها یک تیم برای پشتیبانی و مشاوره آن ها در نظر گرفته می شود که متشکل از یک مربی مست به نام هِیمیچ اَبِرناثی (که تنها بازمانده زنده از منطقهٔ ۱۲ است که در بازی های گرسنگی پیروز شده)، افی ترینکت، دو طراح مد و سه کارگر آموزشی هستند که هر یک تلاش می کنند این دو به بهترین وجه به نظر آیند. طراح مد کتنیس، سینا، تنها کسی است که او در کاپیتول به عنوان یک دوست بدان می نگرد. آن ها همچنین به عموم مردم معرفی شده و با برگزاری تمرین هایی توسط بازی سازان ارزیابی می شوند. کتنیس، و تا حدی کمتر، پیتا خود را از دیگر پیشکش های شرکت کننده جدا می کنند. رو، دختر بچه ای ریزاندام و دوازده ساله که پیشکش منطقهٔ ۱۱ است، به این دو نزدیک شده و پیرامون آن هاست. هر پیشکش در مصاحبه ای تلویزیونی با یک مجری به نام سزار فیلکرمن شرکت می کند؛ آن ها با استفاده از این فرصت سعی می کنند نظر «حامیان» را به خود جلب کنند، چون حامیان می توانند در طول پخش مسابقات، برای آنان هدایایی با خواص نجات بخش ارسال کنند. پیتا در مصاحبه اش از عشق دیرین و نافرجامش به کتنیس صحبت می کند. در ابتدا کتنیس فکر می کند این ترفندی ساده برای جلب نظر حامیان بوده و واکنش شدیدی به آن نشان نمی دهد (مدت ها بعد او درمی یابد که صحبت های پیتا صادقانه بود). هیمیچ هم نشان دادن تصویری از «عاشقان بد طالع» برای این دو را ترویج می کند. نزدیک به نیمی از پیش کش ها در اولین روز بازی ها کشته می شوند؛ در پیرامون نقطهٔ شروع مبارزه سلاح و تدارکات روی زمین پخش است. کتنیس مشاورهٔ هیمیچ به فرار بی درنگ را نادیده می گیرد و از این رو تا آستانهٔ مرگ پیش می رود. او از تمرین های خوب شکار و مهارت هایش برای بقا و پنهان شدن در جنگل بهره می جوید. چند روز بعد، یک دیوار آتشین مصنوعی کتنیس را وادار می کند به سوی دیگران برود. «کاریرها» (پیشکش هایی از منطقهٔ ثروتمند و وفادار که به شدت برای شرکت در بازی ها آموزش دیده اند) او را می یابند و در تنگنا قرار می دهند و به نظر می رسد پیتا نیز با آنان متحد شده است. کتنیس بالای یک درخت محاصره شده و رو نیز بالای درختی در آن نزدیکی ها پنهان شده است. او به آرامی کتنیس را متوجه لانهٔ زنبورهای ردیاب و کشنده می کند. کتنیس هم شاخه ای را که لانه روی آن قرار دارد می برد و لانهٔ زنبورها به پایین سقوط می کند. سم نیش این زنبورها یک دختر را می کشد و دیگران هم هر یک به سویی می گریزند. به هرحال، کتنیس که خودش هم نیش خورده، شروع به هذیان گفتن می کند. پیتا برمی گردد، ولی به جای قتل کتنیس، به او می گوید که فرار کند. کتنیس و رو به متحد و دوست یکدیگر بدل می شوند؛ اما رو توسط یکی دیگر از پیشکش ها به سختی زخمی می شود و کتنیس آن پیشکش را با پیکان تیری می کشد. کتنیس تا هنگامی که رو نمرده، برای او آواز می خواند و بر روی جسد او گل می ریزد که نشان از تمرد او در برابر خواستهٔ کاپیتول دارد. در حرکتی بی سابقه برای کتنیس از منطقهٔ رو، نانی به عنوان هدیه می فرستند. سپس تغییر یک قانون اعلام می شود که اجازه می دهد هر دو پیشکش یک منطقه، در صورت پیروزی، بتوانند از مسابقه جان به در برند. کتنیس پیتا را در حالی که به شدت زخمی شده می یابد و از او پرستاری می کند و در همین حین به ایفای نقش دختری عاشق می پردازد تا از هدایای حامیان برخوردار شود. بازی سازان اعلام می کنند که هر چه شرکت کننده ها نیاز داشته باشند، در یک جشن اعطا می شود و کتنیس علی رغم خطرات جانی موجود، برای به دست آوردن داروهای پیتا، ریسک می کند. او با دختری به نام کلاو، که در کشتن رو شریک بود، گلاویز می شود و کلاو بر او مسلط می شود، ولی هنگامی که در حال بدگویی از رو بود، ترش، پیشکش پسر از منطقهٔ ۱۱، سر می رسد و او را به قتل می رساند ولی به کتنیس — فقط همین یکبار — به خاطر رو، امان می دهد. نهایتاً دارو موجب بهبود حال پیتا می شود. در نهایت مسابقه کتنیس و پیتا تنها بازماندگان مبارزه می مانند اما بازی سازان از اعمال قوانین تغییر یافته منصرف می شوند و تلاش می کنند با خلق وضعی دراماتیک، این دو را مجاب کنند که دیگری را به قتل برسانند. در عوض، کتنیس میوهٔ بسیار سمی «نایت لاک» را از جیب خود بیرون می آورد و نیمی از آن را به پیتا می دهد. بازی سازان پس از این که متوجه می شوند کتنیس و پیتا قصد خودکشی دارند، اعلام می کنند که آن ها، هر دو، پیروز هفتاد و چهارمین دورهٔ بازی های گرسنگی هستند. اگر چه به کتنیس به عنوان یک قهرمان خوش آمد گفتند، هیمیچ به او هشدار داد که در حال حاضر، به خاطر تحریک کاپیتول و مبارزه طلبی، تبدیل به یک هدف شده است. پس از آن پیتا که فهمیده اقدامات کتنیس در حین مسابقات بخشی از یک ترفند برای به دست آوردن همدردی مخاطبان بوده، دل شکسته و رنجور می شود. اما کتنیس مطمئن نیست که چه احساسی نسبت به او دارد. کالینز در مصاحبه ای اشاره کرد که رمان «موضوعاتی ازقبیل فقر مطلق، گرسنگی، ستم و اثرات جنگ در میان دیگران را مورد توجه قرار داده است.» رمان به مبارزهٔ مردم پانم برای صیانت از جان خود در مناطق و بازی های گرسنگی که باید در آن شرکت کنند، می پردازد. گرسنگی شهروندان و نیازشان به منابع، چه در داخل و چه در خارج از میدان مسابقات، فضایی از درماندگی به وجود آورده که شخصیت های اصلی سعی می کنند برای بقا، با مبارزهٔ خود بر آن فائق آیند. کتنیس برای تهیهٔ مواد غذایی مورد نیاز برای خانواده اش شکار می کند، که این منجر به توسعه مهارت های مفید او در استفاده از تیر و کمان شده که به او در مسابقات کمک می کند و نشان دهندهٔ تمرد او در برابر قوانین کاپیتول در مواجهه با موقعیت های تهدیدکنندهٔ زندگی است. دارن فرینیچ در مجلهٔ "سرگرمی هفتگی" دربارهٔ تشابه بازی ها با فرهنگ عامه می نویسد که این کتاب «هجو تیزی در طعنه به نمایش های تلویزیونی واقع نما است» و شخصیت سینا «تقریباً به نظر می رسد یک شرکت کننده در نسخهٔ فاشیستی برنامهٔ "پروژه مد" است که از لباس کتنیس به عنوان وسیله ای برای بیان ایده های بالقوه خطرناک خود استفاده می کند.» تصمیم گیری شخصیت ها و استراتژی هایی که استفاده می کنند اغلب از لحاظ اخلاقی پیچیده است. پیشکش ها شخصیتی را خلق می کنند که می خواهند مخاطبانشان در طول بازی ببینند. مجلهٔ کتابخوانی "طرفداران صدای جوانان" درون مایهٔ اصلی کتاب "بازی های گرسنگی" را «کنترل دولتی، «برادر بزرگ» و استقلال شخصی» عنوان کرده است. تم قدرت و انحطاط سه گانه همان طور که ناشر آن، اسکلاستیک، اشاره کرده است، مشابه "ژولیوس سزار" اثر شکسپیر است. از دید لورا میلر از "نیویورکر"، فرضیهٔ نویسنده در مورد بازی ها – یک ورزش به صورت پروپاگاندا و «تحقیر و [...] مجازات رنج آور» برای شکست خوردگان قیام سال ها پیش در برابر کاپیتول – غیرمتقاعدکننده است. «با تبدیل افراد معمولی به سلبریتی و آموزش به آن ها که چگونه برای تودهٔ مستمعین جذاب به نظر رسند، نمی توانید روحیه شان را تضعیف کنید یا آن ها را غیرانسانی جلوه دهید.» اما اگر درون مایه و موضوع فراز و نشیب های دوران دبیرستان و «تجربه اجتماعی دوره بلوغ» باشد، داستان خیلی بهتر تفسیر می شود. میلر می نویسد: «قوانین خودسرانه و سطحی هستند و به سرعت می توانند تغییر کنند. سلسله مراتب اجتماعی خشنی حکفرماست که در آن ثروتمندان، خوش تیپ ها، و ورزشکاران از مزایایی نسبت به دیگران برخوردارند. برای زنده ماندن شما باید کاملاً جعلی باشید. به نظر می رسد بزرگسالان درک نمی کنند که چه ریسک بالایی وجود دارد؛ در حالی که تمام زندگی شما ممکن است تلف شود، آن ها طوری عمل می کنند که انگار این تنها یک «مرحله» از زندگی است! همه همیشه وقتی شما را می بینند، دربارهٔ لباس هایتان یا دوستانتان نظر می دهند یا بیش از حد نگرانند که شما رابطهٔ جنسی دارید، مواد مخدر مصرف می کنید یا به اندازهٔ کافی نمراتتان خوب هست یا نه، اما هیچ کس اهمیت نمی دهد که شما واقعاً کی هستید و چه احساسی در مورد چیزهای مختلف دارید.» دونالد بریک از "واشینگتن تایمز" و کشیش اندی لانگفورد می گویند که داستان دارای تم های مسیحی مانند ایثار است، به طور مثال آنجا که کتنیس داوطلب می شود به جای خواهر کوچکترش به مسابقه برود، مشابه داستان قربانی شدن عیسی به عنوان یک جایگزین برای کفارهٔ گناهان بشر است. بریک و منتقدی دیگر، به نام امی سیمپسون، هر دو می گویند که داستان حول موضوع امید است که نمونه اش در خوبی فسادناپذیر پریمروز، خواهر کتنیس، قابل مشاهده است. سیمپسون همچنین به حوادث مشابه مصائب عیسی در عمل «مسیح گونهٔ» پیتا ملارک اشاره می کند، که به کتنیس هشدار می دهد که برای نجات زندگی اش فرار کند ولی خودش چاقو می خورد و پس از در زمین دفن می شود و در یک غار سه روز می ماند تا این که فرصت زندگی جدیدی برایش پدید آید. همچنین او می گوید که تصویری از نان زندگی مسیحیان در بخشی از داستان، که پیتا ملارک به کتنیس قطعه نانی می بخشد تا خانواده اش از گرسنگی جان به در ببرند، مشهود است. کالینز پس از نوشتن رمان یک قرارداد شش رقمی را برای انتشار هر سه کتاب مجموعه اش با اسکلاستیک امضا کرد. برای اولین بار کتاب در قطع گالینگور در ۱۴ سپتامبر ۲۰۰۸ در ایالات متحده آمریکا چاپ و منتشر شد. بازی های گرسنگی در چاپ اول ۵۰٬۰۰۰ نسخه داشت که هر دفعه دو برابر شد تا به ۲۰۰۰۰۰ کپی از کتاب رسید. تا فوریه ۲۰۱۰ این کتاب به تعداد ۸۰۰٬۰۰۰ نسخه چاپ شده بود و حق نشر این رمان در ۳۸ منطقه در سراسر جهان به فروش رسید. تنها چند ماه بعد، در ماه ژوئیه، این کتاب به صورت جلد کاغذی هم چاپ شد. "بازی های گرسنگی" در ماه نوامبر سال ۲۰۰۸ وارد "فهرست کتاب های پرفروش نیویورک تایمز" شد و توانست بیش از ۱۰۰ هفته متوالی در این فهرست باقی بماند. همچنین یک فیلم اقتباسی از "بازی های گرسنگی" در ماه مارس ۲۰۱۲ بر اساس این کتاب منتشر شد که برای ۱۳۵ هفته متوالی در فهرست پرفروش ترین فیلم های "یواس ای تودی" قرار داشت و بیش از ۱۷٫۵ میلیون نسخه از آن فروخته شد. این رمان اولین اثر در میان "سه گانه بازی های گرسنگی" بود؛ و در پی آن دنباله های "اشتعال" (۲۰۰۹) و "زاغ مقلد" (۲۰۱۰) منتشر شدند. در ماه مارس ۲۰۱۲ که فیلم "بازی های گرسنگی" پخش شد، اسکلاستیک گزارش کرد که ۲۶ میلیون نسخه از کتب سه گانه فروخته شده که شامل کتاب های ضمیمه به فیلم نیز بودند. "بازی های گرسنگی "(و دنباله های آن) به شکل فوق العاده خوبی در فرمت کتاب الکترونیکی فروخته شدند. سوزان کالینز اولین نویسندهٔ کودکان و جوانان بود که موفق به فروش بیش از یک میلیون ای بوک در آمازون کیندل شد و این فروش او را، به عنوان ششمین عضو، در «باشگاه میلیونی های کیندل» عضو کرد. در مارس ۲۰۱۲ آمازون اعلام کرد که کالینز به پرفروش ترین نویسندهٔ کتاب های الکترونیکی تمام اعصار کیندل تبدیل شده. یک نسخهٔ کتاب صوتی هم در دسامبر ۲۰۰۸ از "بازی های گرسنگی" منتشر شد. این کتاب صوتی توسط بازیگری به نام کارولین مک کورمیک قرائت می شود و به مدت یازده ساعت و چهارده دقیقه به طول می انجامد. مجله "آدیوفایل" نوشت: «کارولین مک کورمیک داستان را با دقت و توجه کامل روایت کرده است. با این حال، تکیه بیش از حد او بر قوام نثر، باعث شده که شنوندگان جوان درام از لذت شنیدن آن باز بمانند.» "مجلهٔ اسکول لایبراری" نیز با تمجید از کتاب صوتی می گوید: «مک کورمیک قسمت های پرحادثه را با شور و هیجان خوانده است، و ترس ها، استقامت ورزی های کتنیس را به خوبی در صدایش نشان داده است. همچنان است احساس علاقهٔ او به یکی دیگر از پیش کش ها [پیتا ملارک] که به مرور زمان بیشتر و بیشتر می شود». تیم اوبراین جلد را به شکلی زرین از «زاغ مقلد» مزین کرد. پرنده ای به شکل یک مرغ مقلد ماده و پیکانی محاط در حلقه ای طلایی رنگ، در پس زمینه ای مشکی در این جلد نشان داده شده. این همان سنجاق سینه ای است که مج، دختر شهردار و دوست کتنیس، به وی هدیه داده بود. همان گونه که در قسمتی از کتاب از زبان کتنیس می خوانیم: «گویی یک نفر پرندهٔ کوچک طلایی رنگی را ساخته و سپس آن را به حلقه ای به دور آن وصل کرده است. پرنده فقط توسط نوک بال هایش به حلقه متصل شده است. ناگهان آن را می شناسم، یک زاغ مقلد است.» "بازی های گرسنگی" تحسین منتقدان را برانگیخت. در یک بررسی برای "نیویورک تایمز"، جان گرین نوشت که «پی رنگ رمان هوشمندانه نوشته شده و سرعت رخداد حوادث بی نقص است» و «نقطهٔ قوت قابل توجه این رمان، خلق دنیایی پرجزئیات توسط کالینز و قهرمان زن به یادماندنی، پیچیده و جذاب آن است.» او ادامه می دهد، در حالی که کتاب از لحاظ تمثیلی غنی است، گاهی اوقات پتانسیل تمثیلی را که در پی رنگش وجود دارد، آزاد نمی کند و نوسینده صرفاً به «شرح حواث» پرداخته، نه چیزهای دیگر. نقد و بررسی مجلهٔ "تایم" نیز نظر مثبتی ارائه کرد و آن را «کتابی سرد، خونین و کاملاً هولناک» دانست و به ستایش آنچه که از آن به عنوان خشونتی با کیفیتی «هیپنوتیزم کننده» نامبرده، پرداخت. در نظر استیون کینگ برای "انترتیمنت ویکلی" می گوید این کتاب شبیه است به «بازی های رایانه ای تکون بخوری-می کشمت در لابی ساختمانی اداری؛ شما می دانید این واقعی نیست، اما در هر حال، شما را درگیر می کند.» او اظهار داشت که «صحنه هایی از تنبلی در نوشتن که بچه ها راحت تر از بزرگسالان آن ها را می پذیرند» در آن وجود داشت و مثلث عشقی برای این ژانر استاندارد بود. او به کتاب نمرهٔ ب داد. الیزابت بیرد از "مجلهٔ اسکول لایبراری"در ستایش این رمان گفت: «به تناوب، هیجان انگیز، تأثرانگیز، متفکرانه، و نفس گیر» است و آن را یکی از بهترین کتاب های سال ۲۰۰۸ نامید. "بوکلیست" نیز در یک بررسی مثبت به ستایش شخصیت خشن و عاشقانه درگیر در این کتاب پرداخت. "کیرکوس ریویوز" هم مثبت بود و از اکشن و آفرینش دنیای داستان تمجید کرد اما اشاره کرد که «ویرایش ضعیف در چاپ اول، خوانندگان دقیق را پریشان کرد - یک افتضاح فاحش.» ریک ریوردن، نویسندهٔ سری کتاب های "پرسی جکسون اند المپیمانز" هم ادعا کرد که این اثر «نزدیکترین چیز به یک رمان ماجراجویی همه چی تمام» بود که او تا کنون خوانده بود. استفانی مایر (نویسنده سری کتاب گرگ و میش) در وبگاهش بر این مطلب صحه گذاشت که: «این کتاب فکر و ذهنم را مشغول کرده بود… بازی های گرسنگی شگفت انگیز است.» "بازی های گرسنگی "جوایز و افتخارات بسیاری کسب کرد. "پابلیشرز ویکلی" عنوان «بهترین کتاب سال» در ۲۰۰۸ و "نیویورک تایمز" «کتاب شاخص کودکان در سال ۲۰۰۸» را به آن دادند. در سال ۲۰۰۹ این اثر برندهٔ جایزه اردک طلایی در ردهٔ افسانه های جوانان شد. "بازی های گرسنگی" همچنین در ردهٔ کتاب های فانتزی و علمی-تخیلی به همراه "کتاب گورستان" «برندهٔ سیبل ۲۰۰۸» شد یکی از "«"بهترین کتاب های سال ۲۰۰۸» "مجلهٔ اسکول لایبراری" و «برگزیدهٔ ویراستاران بوکلیست» در سال ۲۰۰۸ شد. در سال ۲۰۱۱ این کتاب برنده مدال خواننده جوان کالیفورنیا شد. در نسخهٔ سال ۲۰۱۲ "مجلهٔ والدین و فرزند" اسکولاستیک، نام "بازی های گرسنگی "به عنوان سی و سومین کتاب برتر کودکان ذکر شده بود و جایزهٔ «هیجان انگیزترین پایان» نصیب آن شد. این رمان یکی از ۵ کتاب پرفروش کیندل در تمام ادوار است. اما، این رمان از نظر والدین بحث برانگیز بود؛ در سال ۲۰۱۰ در درجه بندی انجمن کتابخانه های آمریکا برای کتاب های به چالش کشیده شده در جایگاه پنجم فهرست بود و در میان دلایل ذکر شده «نامناسب برای گروه سنی» و «خشونت» بیان شده بود. شباهت "بازی های گرسنگی" به رمان "نبرد سلطنتی"؛ نوشتهٔ کوشون تاکامی که در سال ۱۹۹۹ منتشر شده است، مورد توجه عده ای قرار گرفت. کالینز گفت که «هرگز پیش از برآمدن کتابم نام این کتاب یا نویسنده اش را نشنیده بودم. از سویی، هنگامی که آن اثر را به من متذکر شدند، من به سردبیرم گفتم که اگر لازم است، آن کتاب را بخوانم. او گفت: "نه من نمی خواهم که به تمام دنیا فکر کنی. فقط آنچه می خواهی را انجام بده.» سوزان دومینوس از "نیویورک تایمز" در گزارشی می گوید که «شباهت ها آنقدر زیاد است که اثر کالینز به شکل افسار گسیخته ای در فضاهای وبلاگی به یک دزدی وقیحانه تشبیه شد.» اما او استدلال می کند که «منشاءهای مختلفی می توانند سبب شوند که کلیت داستان دو نویسنده به طور مستقل، به یک شکل درآید.» استیون کینگ اشاره می کند به این که برنامهٔ تلویزیون واقع نمای «زمین لم یزرع» شباهت هایی با "نبرد سلطنتی" داشت، و همچنین نمونه ای از این تشابه ها را برای رمان های «مرد دونده» و «پیاده روی طولانی» از میان آثار خود نام برد. در مارس ۲۰۰۹ لاینزگیت انترتیمنت برای ساخت فیلم "بازی های گرسنگی" وارد یک توافق تولید مشترک با شرکت کُلُر فُرس نینا جاکوبسن ، که پیش از آن حق پخش رمان را در سراسر جهان چند هفته قبل از آن به دست آورده بود، شد. این استودیو که پنج سال نتوانسته بود سودی از توافق ببرد، بودجهٔ تولیدات دیگر را به فروش رساند و بودجهٔ $۸۸٬۰۰۰٬۰۰۰ – که یکی از بزرگترین ارقام تاکنون بوده – را برای فیلم تأمین کرد. جیسون دریوز ، وکیل کالینز، اظهار داشت که «آن ها [لاینزگیت] همه کس را در دسترس داشتند، ولی از ما خواهش کردند» با تأمین حق انتخابمان، به آن ها کمک کنیم. آن ها در نظر داشتند فیلم درجهٔ PG-13 را کسب کند، کالینز خودش متن رمان را به کمک بیلی ری، نمایش نامه نویس، و گری راس، کارگردان، برای ساخت فیلم تطبیق داد. فیلمنامهٔ حاصل بسیار وفادار به متن اصلی رمان است. گری راس گفته «احساس می کردم تنها راه برای ساختن فیلمی واقعاً موفق، این بود که کاملاً ذهنی باشد» چون ارائهٔ حوادث، در اثر استفاده از اول شخص حال، توسط کالینز در رمان، چنین اقتضا می کرد. بازیگر زن بیست ساله، جنیفر لارنس، برای بازی در نقش کتنیس اوردین انتخاب شد. هر چند زمانی که فیلمبرداری شروع شد، لارنس چهار سال بزرگتر از شخصیت داستان بود، کالینز احساس می کرد این نقش «بلوغ و قدرت مسلم» را اقتضا می کند و گفت که او ترجیح می داد بازیگر بزرگ تر از سن شخصیتش نشان داده شود. او افزود که لارنس «تنها کسی بود که واقعاً شخصیتی که من در کتاب نوشتم را تسخیر کرد» و این که او «هر کیفیت لازم و ضروری برای بازی کتنیس» را داشت. لارنس، که از طرفداران کتاب بود، پس از سه روز ایفای این نقش را پذیرفت، گرچه در ابتدا از عظمت تولید ترسید. جاش هاچرسون و لیام همسورث بعدتر به عنوان بازیگران نقش پیتا و گیل اضافه شدند. تولید در اواخر بهار ۲۰۱۱ آغاز شد و فیلم ۲۳ مارس ۲۰۱۲ منتشر شد. افتتاحیه این فیلم به رکورد $۱۵۲٫۵ میلیون دلار در آمریکای شمالی دست یافت. سال بعد ""، بر اساس رمان دوم این مجموعه کتاب در ۲۲ نوامبر ۲۰۱۳ منتشر شد.
[ { "answer1": "بازی های گرسنگی یا عطش مبارزه رمانی در یک پادآرمان شهر است که توسط نویسنده آمریکایی، سوزان کالینز، در سال ۲۰۰۸ نوشته شد.", "answer2": "\"بازی های گرسنگی\" در مملکتی به نام پانم رخ می دهد که در آمریکای شمالی جای دارد", "distance": 2532, "question": "چه کسی کتاب بازی های گرسنگی را نوشته است و این کتاب در کدام کشور اتفاق می افتد؟" }, { "answer1": "این کتاب به صورت روایتی اول شخص از دختر ۱۶ ساله ای به نام کتنیس اوردین در آینده ای پسارستاخیزی است", "answer2": "داستان ها توسط دختر شانزده ساله ای به نام کتنیس اوردین روایت می شود که دختری از منطقه ۱۲ است و داوطلب شده تا به جای خواهر دوازده ساله اش، پریمرز، در مسابقات شرکت کند.", "distance": 3222, "question": "شخصیت کتنیس اوردین چند ساله است و در بازی های گرسنگی چگونه به جای خواهرش شرکت می کند؟" }, { "answer1": "به عنوان مجازاتی برای شورش گذشته در برابر کاپیتول، هر ساله یک پسر و یک دختر بین سنین ۱۲ و ۱۸ سال بایستی از هر منطقه با قرعه کشی برای شرکت در بازی های گرسنگی انتخاب شوند.", "answer2": "بازی های گرسنگی یک رویداد سالانه است که در آن یک پسر و یک دختر با سن ۱۲ الی ۱۸ سال، از هر یک از مناطق دوازده گانه اطراف کاپیتول توسط قرعه کشی انتخاب می شوند", "distance": 2659, "question": "چرا بازی های گرسنگی برگزار می شود و تعداد مناطقی که شرکت کننده ها از آن انتخاب می شوند چندتاست؟" }, { "answer1": "\"بازی های گرسنگی\" اولین بار به شکل گالینگور در ۱۴ سپتامبر ۲۰۰۸ توسط اسکلاستیک منتشر شد", "answer2": "جلد آن را تیم اوبراین طراحی کرده بود.", "distance": 89, "question": "کتاب بازی های گرسنگی در ابتدا توسط چه کسی منتشر شد و جلد آن توسط چه کسی طراحی شده است؟" }, { "answer1": "پسر برگزیده برای مسابقه از این منطقه نیز پیتا ملارک، همکلاسی سابق کتنیس، است که خانواده اش نانوایی دارند و پیشتر یک بار وقتی خانواده کتنیس گرسنه مانده بودند، به او نان داده بود.", "answer2": "پیتا در مصاحبه اش از عشق دیرین و نافرجامش به کتنیس صحبت می کند.", "distance": 1119, "question": "شخصیت پیتا ملارک چه کسی است و در مصاحبه تلویزیونی چه چیزی درباره کتنیس بیان می کند؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
8
: صفی الدین ارموی صفی الدین عبدالمؤمن بن ابی المفاخر یوسف بن فاخر اُرمَوی (۶۱۳ ه‍.ق، ارومیه – ۱۸ صفر ۶۹۳ ه‍.ق، بغداد) موسیقی دان، خوش نویس، ادیب و عروضدان و پیشتاز مکتب منتظمیه بود. ارموی در کودکی به بغداد مهاجرت کرد و بیشتر عمرش را در آنجا گذراند. قسمتی از این دوره در زمان خلافت عباسی بود و قسمت دیگرش پس از فتح بغداد توسط هلاکو و تحت سلطهٔ مغولان رخ داد. صفی الدین که در موسیقی و خوشنویسی بسیار توانا بود در هر دو دوره صاحب جایگاه درباری بود. رابطهٔ وی با خاندان جوینی در موفقیتش در زمان حکومت مغولان بر بغداد مؤثر بود اما نهایتاً با تزلزل جایگاه خاندان جوینی او نیز حمایت خود را از دست داد و در حالی که به خاطر بدهکاری به زندان افتاده بود درگذشت. از صفی الدین دو رسالهٔ بسیار مهم بر جای مانده است: رسالهٔ "الأدوار" که بسیاری آن را آغازگر مکتب منتظمیه و یکی از شاخص ترین آثار در زمینهٔ تئوری موسیقی ایرانی-اسلامی می دانند، و "رسالهٔ شرفیه" که بالغ بر ۳۰ سال بعد نگاشته شده و علی رغم محتوای مفصل ترش، کمتر از "الأدوار" مورد توجه بوده است. وی همچنین به تعلیم شاگردانی چند در زمینهٔ خوشنویسی و موسیقی پرداخت و چند رسالهٔ دیگر نیز نگارش کرد. دوران زندگی صفی الدین را می توان به دو بخش تقسیم کرد: پیش از حمله مغول به ایران و پس از آن. دورهٔ اول مصادف است با خلافت عباسیان. ناصر (حکومت ۵۷۵ تا ۶۲۲ قمری) توانسته بود با کمک خوارزمشاهیان سلطنت سلجوقیان را براندازد. وی که به دنبال تکرار دورهٔ طلایی خلافت عباسی بود، به علوم و هنرها توجه نشان داد و این امر توسط خلیفهٔ بعدی (مستنصر، حکومت ۶۲۳ تا ۶۴۰ قمری) ادامه یافت. مستنصر مدرسه ای به نام مستنصریه در بغداد بنیان نهاد و در کتابخانه اش بیش از هشتاد هزار کتاب گردآورد. مستعصم آخرین خلیفهٔ عباسی بود (حکومت از ۶۴۹ تا ۶۵۶ قمری) و خلافت او با حملهٔ هلاکو به بغداد و فتح آن در سال ۶۵۶ قمری به پایان رسید. صفی الدین از این حمله جان به در برد و به کمک هنرش توانست که در دربار مغولان نیز صاحب جایگاه بشود. در این دوره، نقش خاندان جوینی و رابطهٔ صفی الدین با این خاندان نیز حائز اهمیت بود. بهاءالدین جوینی که در دربار مغولان صاحب منصب بود توانست پسرش عطاملک جوینی را نیز به سمت دبیری دربار امیر ارغون وارد کند. بعداً سمت عطاملک به برادرش شمس الدین محمد جوینی واگذار شد. شمس الدین محمد در زمان حملهٔ هلاکو به بغداد با او همراه بود و بعداً وظیفهٔ تعلیم و تربیت فرزندان خودش (بهاءالدین محمد درگذشتهٔ حدود ۶۷۸ قمری، و شرف الدین هارون کشته شده در ۶۸۵ قمری) را بر عهدهٔ صفی الدین نهاد. صفی الدین در ۶۱۳ هجری قمری در ارومیه به دنیا آمد. از پیشینهٔ خانوادگی او اطلاعات دقیقی در دسترس نیست اگر چه قطب الدین شیرازی از او با لفظ «افضلِ ایران» یاد کرده که می تواند به ایرانی بودن تبار او اشاره داشته باشد. برخی مورخان نام پدرش را یوسف و نام جدش را فاخر نگاشته اند. از آنجا که زادگان و اصلیت وی مورد اختلاف بوده، مورخان مختلف با نام های دیگری همچون «»، «»، «» و «» نیز از او یاد کرده اند. سال تولد ارموی نیز در منابع گوناگون مورد اختلاف است اما از آنجا که ابن فوطی (درگذشتهٔ ۷۲۳ ه‍.ق) در کتاب "" سن صفی الدین را در زمان فوت وی (سال ۶۹۳ ه‍.ق) حدود هشتاد سال گزارش کرده است، سال تولد وی می بایست بین ۶۰۸ تا ۶۱۸ قمری باشد. در ابتدای سدهٔ هفتم هجری، مهاجرت به بغداد (که از دورهٔ امویان آغاز شده بود) کماکان تداوم داشت و گفته شده که پدر صفی الدین نیز در همین دوره به بغداد مهاجرت کرد. در بغداد صفی الدین ابتدا فقه شافعی را فراگرفت و سپس به مدرسهٔ مستنصریه رفت و در آنجا علوم مختلف و هنر خوشنویسی را آموخت. وی در زمینهٔ خوشنویسی و انشا از سرآمدان روزگار خود شد. به گفتهٔ خودش در همین دوران موسیقی و نواختن عود را هم فراگرفت اما علی رغم چیره دستی در این هنر، بیشتر شهرتش در آن زمان از خوشنویسی حاصل شد. یکی از برادرزادگان ابواسحاق اینجو به نام شجاع چنین نقل کرده که در دورهٔ کودکی، صفی الدین را در دربار مستعصم به فراگیری خط و یاقوت مستعصمی را به فراگیری موسیقی گذاشته بودند، اما بعد از مدتی که پیشرفت آن ها در این هنرها متوقف شد تصمیم بر آن شد که بالعکس، صفی الدین به فراگیری موسیقی بپردازد و یاقوت به فراگیری خوشنویسی، و هر یک از آن ها در آن هنر سرآمد همگان شدند. اما از اسناد دیگر چنین بر می آید که یاقوت خود شاگرد صفی الدین بوده و از او خوشنویسی یاد می گرفته است و در نتیجه در این روایت شجاع تردید وارد است. پس از روی کار آمدن مستعصم، صفی الدین به دربار راه یافت و در امور مختلف اعم از امور دیوانی، کتابت و کتاب داری، و نیز در مقام خطاط و سرپرست تشکیلات موسیقی به کار گرفته شد. در این زمان خلیفهٔ عباسی سالانه پنج هزار دینار (معادل ۶۰٬۰۰۰ درهم آن زمان) برای او مقرری تعیین کرده بود. صفی الدین مصحفی برای مستعصم نگارش کرد که به سبب آن در زمرهٔ ملازمین آن خلیفه در آمد. در روایات آمده که در ابتدای اشتغال ارموی در دربار، مستعصم به این که وی عود می نوازد آگاه نبود و بعداً به واسطهٔ زن خواننده ای در بغداد به نام لحاظ (که آهنگی از ساخته های صفی الدین را برای مستعصم اجرا کرد) مستعصم به تسلط ارموی بر موسیقی آگاه شد. بر اساس همین روایات، ارموی فردی خوشگذران توصیف شده که مهمانی هایی پر از اسراف می گرفت و برخلاف صدرالدین علی (دیگر کتابدار دربار) که سعی می کرد در زمان حضور مستعصم در کتابخانه، دستمالی پر از عرایض مردم را به خلیفه بدهد تا او ناچار به پاسخگویی به آن ها باشد، ارموی اسباب بزم و طرب خلیفه را فراهم می کرد و از همین رو توجه خلیفه به وی بیشتر شد چنان که در اواخر دورهٔ خلافتش دستور تأسیس کتابخانه ای تازه در دربار را داد که کتاب های گرانبهایی به آن منتقل شدند و ارموی را کلیددار آن کتابخانه کرد. در این کتابخانه، ارموی اتاقی کوچک برای کتابت تهیه کرده بود که در آن وقت می گذراند. روزگار خلافت مستعصم برای ارموی دوران خوشی و کامرانی بود. از مهم ترین دستاوردهای این دوره از زندگی صفی الدین، نگارش رسالهٔ "الأدوار" است (قدیمی ترین نسخهٔ به دست آمده از این اثر در سال ۶۳۳ قمری نگاشته شده است). در پی حملهٔ هلاکو به بغداد و فتح آن در سال ۶۵۶ قمری، عدهٔ کثیری (از جمله خلیفه) به قتل رسیدند و اکثر مدارس و کتابخانه ها ویران گشت. اما صفی الدین در این میان با توسل به هنرش توانست خود و خانواده اش را از تعرض مصون نگاه دارد چنانکه هلاکو مقرری وی را به ده هزار دینار در سال افزایش داد. غیاث الدین خواندمیر دربارهٔ پیوستن صفی الدین به دربار هلاکو نوشته است که وی توانست پنهانی خود را از قتل و غارت بغداد دور کند و به درگاه هلاکو برساند و در آنجا ایستاده مشغول نواختن عود شد و بعد از چند ساعت یکی از مغولان خبر ساز نواختن وی را برای هلاکوخان رساند و خان که از هنر ارموی خوشش آمده بود او را به منصبی گماشت و برایش مقرری تعیین کرد. اما روایت دیگری از این داستان را حسن اربلی از زبان خود ارموی نقل کرده و بعدها ابن فضل الله عمری آن را در کتاب "مسالک الأبصار" نقل کرده است به این شرح که در زمان حملهٔ مغولان به بغداد، یکی از امیران مغول که به محلهٔ زندگی ارموی حمله کرده بود وی را تهدید به سوزاندن خانه اش کرده و مجبور می کند که خود را تسلیم کند. ارموی که در این زمان دارای اموال بسیار بوده و پنجاه کنیز آوازه خوان (رامشگر) داشته، این امیر و سی نفر سربازی که همراهش بودند را تطمیع می کند و شراب می دهد و بعد رامشگران یک به یک برای آن ها موسیقی اجرا می کنند و اسباب خوشی مغولان را فراهم می کند. ارموی امیر مغول را با وعدهٔ مهمانی های مجلل تر در روزهای بعد از خانه روانه می کند و سپس با کمک متمولان محله، پول و جواهرات و اسب و دیگر چیزهای ارزشمند فراهم می کند که فردا پیشکش آن امیر کنند. اما فردا صبح امیر به دنبال وی می رود و می گوید که هلاکو از خبر پیشکش های ارموی به امیر خوشش آمده و ارموی را به نزد خود خواسته است. ارموی به همراه امیر به نزد هلاکو می رود و در نزد وی زانو زده زمین را می بوسد و ثنای هلاکو را می گوید و سپس به دعوت وی برایش ساز می زند و زنی خواننده به نام ضیاء هم همزمان شروع به آواز خواندن می کند و هلاکو به خواب می رود. زمانی که هلاکو بیدار می شود به ارموی پیشنهاد می کند چیزی از او بخواهد؛ ارموی تنها تقاضای مالکیت یک باغ (به نام سمیکه) را می کند و این قناعت وی نیز بر هلاکو خوش می آید و در این زمان است که هلاکو سپاهش را موظف به حمایت از ارموی و منزل و دارایی هایش می کند. صفی الدین در این دوره به آموزش بهاءالدین محمد جوینی و برادرش شرف الدین هارون جوینی مشغول بود. ارتباط وی با خاندان جوینی کمک کرد تا صفی الدین به ریاست دیوان انشا در بغداد برسد. در سال ۶۶۰ قمری وی به همراه بهاءالدین محمد به اصفهان رفت. در همین دوره صفی الدین دو ساز ابداع کرد که یکی «مُغنی» و دیگری «نَزهه» نام داشت؛ نزهه توسط نویسندگان آن زمان به عنوان سازی بسیار خوش آهنگ توصیف شده است. صفی الدین همچنین تولیت موقوفات در بغداد را به عهده داشت تا سال ۶۶۵ قمری که این منصب به خواجه نصیرالدین طوسی واگذار شد. مهم ترین اثر صفی الدین در دورهٔ دوم زندگی اش نوشتن "رسالهٔ شرفیه" است که آن را حدود سال ۶۷۴ قمری نگاشته است. این رساله اگر چه مفصل تر از رسالهٔ "الأدوار" است اما به اندازهٔ آن شهرت نیافته است. در سال ۶۸۳ قمری ارغون خان به حکومت بغداد رسید. او که پیشتر با آزار و اذیت عطاملک جوینی باعث مرگ وی شده بود، با رسیدن به حکومت دستور قتل پسران و بستگان وی را نیز صادر کرد. در این زمان شوکت خاندان جوینی رو به زوال نهاد و صفی الدین نیز بزرگترین حامی خود را از دست داد و به فقر دچار شد. خود ارموی نیز در سال های پایانی عمرش در تبریز برای اربلی نقل کرده که پس از مرگ عطاملک جوینی و کشته شدن برادرش شمس الدین محمد جوینی، زندگی او به دشواری رفته چرا که به دلیل کهنسالی از کسب درآمد مکفی برای خرج فرزندان متعددش و بازپرداخت دیوناتش بر نمی آمده است. در سال های آخر عمر، ارموی به خاطر ناتوانی در بازپرداخت بدهی اش به یکی از طلبکارانش (فردی به انم مجدالدین که غلام شخصی به اسم ابن صباغ بود) به زندان افتاد و در ۱۸ صفر ۶۹۳ ه.ق در هشتادسالگی در زندان قاضی درگذشت. تاریخ درگذشت او در برخی منابع ۲۸ صفر ۶۹۳ ه‍.ق معادل ۲۸ ژانویه ۱۲۹۴ م. و در برخی منابع ۲۰ صفر آن سال ذکر شده است. نام دو پسر صفی الدین در منابع مختلف نقل شده است: جلال الدین محمد که از ادبای عصر بود و عزالدین علی (درگذشتهٔ ۷۰۱ قمری) که مانند پدرش به کتابت اشتغال داشت. نویباور در "دانشنامه اسلام"، از پسر دیگری به نام کمال الدین احمد نیز نام می برد که او نیز گویا به کتابت اشتغال داشته است. ارموی از جهات مختلف تأثیرات ماندگاری بر هنر موسیقی و خوشنویسی ایران گذاشت؛ نخست شاگردانی که در خط و موسیقی ترتیب کرد و برخی از آن ها سرآمد این هنرها شدند، دوم رساله های مهمی که در زمینهٔ موسیقی نوشت، سوم سازهایی که با دخل و تصرف در سازهای قدیمی ابداع کرد، چهارم نظریاتی که در زمینهٔ تئوری موسیقی ابداع کرد یا بر نظرات قدما افزود و دست آخر استفاده از روشی نظام مند برای ثبت و ضبط موسیقی به شکل مکتوب. نیمهٔ دوم سدهٔ ۱۳ میلادی توسط برخی از محققان، «مهم ترین دوره در تاریخ موسیقی ایرانی و عربی» نام گرفته است. صفی الدین که در این زمان در بغداد می زیست سبکی از توصیف نظری موسیقی را ارائه کرد که بعدها به «مکتب منتظمیه» معروف شد. مکتب منتظمیه نامی است که به گروهی از نظریه پردازان موسیقی این دوره داده می شود؛ عبدالقادر مراغی و قطب الدین شیرازی از دیگر نظریه پردازان این مکتب بوده اند. اصطلاح مکتب منتظمیه در منابع کهن شرقی (عربی، ترکی یا فارسی) دیده نمی شود بلکه ترجمه ای است بر عبارت "Systematist School" که توسط محققان غربی برای نامیدن این مکتب به کار می رفته است. مکتب منتظمیه تعریفی از یک گام موسیقی مبتنی بر نظام کوک خالص ارائه کرد که تمام فواصل موسیقایی رایج در موسیقی جهان اسلام را در خود داشت و «خالص ترین گام در زمان خودش بود». مهم ترین خصوصیت مکتب منتظمیه که آن را از نظریه های پیش از آن متمایز می کند آن است که در آن هر اکتاو به هفده فاصله شده است. این مکتب همچنین فواصل موسیقایی را از طریق نظریهٔ ادوار (رویکردی نظری به موسیقی که در آن گام های موسیقی به صورت دوایری شرح داده می شدند و فواصل هر یک از درجات یا «ابعاد» آن ها به روش ریاضی محاسبه و شرح داده می شد) توصیف کرد. سایر ویژگی های مکتب منتظمیه عبارتند از: توجه به مفهوم «ایقاع» (ریتم) که در سنت پیشین مورد توجه نبود، توجه به ویژگی های آکوستیک ساز (در چارچوب ابعاد و ادوار) و ابداع مفاهیم و واژگانی نوین (نظیر «دور»، «شد» و «مقام») یا ارائهٔ تعریف جدیدی از واژگان موجود (نظیر «شعبه») برای توصیف نظری موسیقی. در این مکتب، هر گام موسیقی شامل ۱۷ پرده بود که فواصل آن در اصل با روشی که در موسیقی یونانی ریشه داشت (و توسط فیثاغورث تعریف شده بود) محاسبه می شدند جز آن که فواصل دیگری (که در محاسبات فیثاغورث نبود و مختص موسیقی اسلامی-ایرانی است) نیز در این روش محاسبه و تعدیل می شدند. صفی الدین در بغداد شاگردانی در خوشنویسی و موسیقی تربیت کرد. برخی از شاگردان وی در دورهٔ خلافت عباسی عبارتند از: شمس الدین احمد بن یحیی سهروردی (درگذشتهٔ ۷۴۱ قمری) که شاگرد یاقوت مستعصمی نیز بود، علی ستایی (سه تایی) که نوازندهٔ نوعی سه تار بود، حسن زامر که نی می نواخت، زیتون که مشخص نیست در چه زمینه ای تخصص داشت، و لُحاظ که زنی خواننده بود. خود یاقوت مستعصمی نیز در خوشنویسی شاگرد صفی الدین بود. شاگردان وی در دورهٔ حکومت هلاکو نیز عبارت بودند از بهاءالدین محمد جوینی، شرف الدین هارون جوینی و حسام الدین قتلغ بوغا. جمال الدین واسطی (زادهٔ ۶۶۱ قمری) و نظام الدین بن حاکم (درگذشتهٔ حدود ۷۶۰ قمری) نیز از شاگردان صفی الدین برشمرده شده اند. این دو، در گسترش نظریات صفی الدین به ایران، عراق، سوریه و مصر نقش داشتند. چنانکه پیشتر ذکر شد، ارموی دو ساز به نام های مغنی و نزهه ابداع کرد. نزهه در حقیقت حاصل ترکیب سازهای چنگ و قانون بود. تنهٔ آن به شکل مربع مستطیل، از چوب بید سرخ ساخته می شد و دو خرک و ۸۱ تار داشت که در دسته های سه تایی با هم کوک می شدند. نام این ساز در رساله های "درة التاج لغرة الدباج" و "نفائس الفنون فی عرائس العیون" نیز آمده است. (در "کنزالتحف" تعداد سیم های این ساز ۱۰۸ ذکر شده است.) مغنی در حقیقت ترکیبی بود از سازهای قانون، رباب و نزهه. در کتاب "کنز التحف" آمده که ارموی این ساز را در بازگشت از سفری به اصفهان ابداع کرد. تا پیش از زمان او، ساز رباب ساز مخصوص مردم اصفهان و فارس بود و قانون نیز در عراق متداول بود. مغنی از چوب درخت زردآلو ساخته می شد، کاسه اش از رباب بزرگتر و پهن تر بود و دسته اش شکل مثلث داشت. درازا و پهنای کاسه در حدود یک وجب و نیم و عمق آن در حدود چهار انگشت بود. درون کاسهٔ ساز را با مخلوطی از سریش و خردهٔ شیشه پر می کردند و روی آن پردهٔ نازکی می کشیدند. این ساز ۳۳ تار داشت. از ارموی چند رساله به جای مانده است و اطلاعاتی نیز راجع به چند قطعهٔ موسیقی از ساخته های او در دسترس است. یکی از آثار سرشناس صفی الدین، "الأدوار فی الموسیقی" است که با نام کوتاه شدهٔ "الأدوار" نیز شناخته می شود. در این کتاب، صفی الدین به بررسی موسیقی ایران از نظر تئوری موسیقی پرداخته و خصوصیاتی از قبیل پرده ها و نغمات را در چارچوب نظریهٔ ادوار شرح داده است. وی همچنین نحوهٔ کوک کردن سازهایی مثل بربط را تشریح کرده است. بعد از نوشته های ابن سینا در مورد موسیقی در کتاب شفا، الأدوار قدیمی ترین کتاب موجود دربارهٔ نظریهٔ علمی موسیقی ایرانی است. این رساله همچنین سندی است بر به کار گرفتن سیم پنجم در ساز عود در زمان ارموی که در زمان ابن سینا رایج نبود. دیگر جنبه های نوین رسالهٔ "الأدوار" عبارتند از استفاده از الفبای ابجد برای توصیف دقیق فواصل هفده گانه در گام موسیقی ایرانی-اسلامی، توضیح دقیق دوازده مقام موسیقی و توصیف دقیق وزن در موسیقی رایج آن زمان. این رساله در ۱۵ فصل نگارش شده و بسیار موجز است. عبدالقادر مراغی در آثارش به «شارحان ادوار» اشاره می کند که نشان می دهد این اثر بلافاصله پس از نگارشش مورد توجه بسیار بوده و توسط موسیقی دانان بعدی مورد شرح و توضیح بوده است. از جمله ترجمه ها و شرح های قدیمی که به فارسی بر این اثر نوشته شده می توان به شرح شهاب الدین صیرفی، ترجمه و شرح و تفسیر ابواسحاق اینجو، شرح نصرالله قاینی، شرح عبدالقادر مراغه ای به فارسی (به نام «زبدة الأدوار») که بعداً در تکمیل مطالب آن کتابی به نام «زواید الفواید» نیز نگاشت، شرح لطف الله سمرقندی و ترجمهٔ فارسی توسط شخصی به نام محمد اسماعیل اهل اصفهان که به دستور میرزا آقاخان نوری انجام شده اشاره کرد. دومین کتاب مشهور صفی الدین، "رسالهٔ شرفیه" است. او این کتاب را حدود سال ۶۶۵ قمری (معادل ۱۲۶۷ میلادی) نوشت و به شاگردش شرف الدین هارون جوینی اهدا کرد. صفی الدین از طریق خاندان جوینی با نصیرالدین طوسی آشنایی داشت و احتمال می رود که طوسی علاقهٔ او را به علوم یونانی برانگیخته باشد؛ چنانکه در "الأدوار" صفی الدین تحت تأثیر علم موسیقی یونانی نبود، اما در رسالهٔ شرفیه این تأثیر وجود دارد. این احتمال هم وجود دارد که صفی الدین کتاب دومش را تحت تأثیر آثار فارابی (به خصوص "موسیقی کبیر") نوشته باشد. "رسالهٔ شرفیه" از "الأدوار" مفصل تر و متشکل از پنج مقاله است. از جمله کسانی که این رساله را ترجمه کرده یا شرح داده اند می توان به کارا دو وو اشاره کرد که این رساله را به طور خلاصه به زبان فرانسوی ترجمه کرد. همچنین رودولف درلانژه که در سال ۱۹۳۷ ترجمهٔ کاملی از آن را به فرانسوی به چاپ رساند و قطب الدین شیرازی رسالهٔ "درة التاج لغرة الدباج" را عملاً در شرح "رسالهٔ شرفیه" نگاشته است. یکی از ویژگی های "رسالهٔ شرفیه" استفادهٔ همزمان از «افاعیل» و «اتانین» برای ساختار ضرب آهنگ قطعات موسیقی است. در آثار پیش از آن، نظیر آثار فارابی، فقط از اتانین برای توصیف ضرب موسیقی استفاده و از افاعیل تنها برای عروض (وزن شعر) استفاده می شد. سایر رساله های ارموی که در منابع مختلف ذکر شده اند عبارتند از: برخی مورد اول را دو کتاب مجزا دانسته اند؛ یکی با نام "الکافی من الشافی" (که نسخه ای از آن در کتابخانهٔ عمومی دمشق است) و دیگری "با نام العروض و القوافی و البدیع" که هنری جورج فارمر به وجود نسخه ای از آن در کتابخانه بادلین اشاره کرده است. همچنین بنا بر یک روایت، شکرالله احمد اوغلی رسالهٔ "ایقاع" ارموی را که به زبان فارسی نوشته بود، بعداً، در اوایل قرن نهم قمری به زبان ترکی ترجمه کرد و در یکی از کتاب های خودش به صورت یک فصل مجزا قرار داد. اما رئوف یکتا بی این فصل کتاب را حاصل تحقیقات خود احمد اوغلی دانسته است و محمدتقی دانش پژوه نیز آن را متأثر از رسالهٔ "بهجت الروح" (که احتمالاً در حدود دوران صفویه نگارش شده) می داند. از رسالهٔ "فائدة فی العلم الموسیقی" نسخه ای در کتابخانهٔ اهمالیگه هرزوگلیکه در شهر گوتای آلمان به شمارهٔ ۱۳۵۰ وجود دارد. به جز این رساله ها، محمدتقی دانش پژوه چند رسالهٔ دیگر هم به ارموی منصوب کرده که البته مورد اتفاق نظر اکثر محققان نیست: '، ' و "". آثار موسیقیِ بر جا مانده از صفی الدین به سه دسته تقسیم می شوند: صوت، قول و نوبه. صوت ها (که دو نمونهٔ از آن ها در پایان رسالهٔ "الأدوار" آمده است) قطعه هایی کوتاهند. قول ها، قطعات مفصل تری اند. قطب الدین شیرازی در "درة التاج" یک نمونه از قول های منسوب به صفی الدین را آورده است. هر قول شامل چند بخش به نام «نوبه» می شود. اجرای نوبه در زمان صفی الدین بسیار طرفدار داشته است. بنا به یک روایت، صفی الدین بیش از ۱۳۰ نوبه ساخته بود که برخی از این نوبه ها را بعداً کُتَیله (موسیقی دان معروف حوالی ۷۳۰ قمری) در ماردین و قاهره اجرا کرد. متن ترانهٔ برخی از آثار موسیقی صفی الدین توسط ابن فضل الله عمری نقل شده اند و به مقامی که هر قطعه در آن اجرا می شده نیز اشاره شده است. اگر چه صفی الدین در دوره ای می زیست که زبان فارسی در حال گسترش بود (چنانکه ادبای پیش از او و هم دورهٔ او نظیر امام محمد غزالی، مولوی و سعدی آثار شاخصی به فارسی نگاشته بودند) اما از آنجا که وی بیشتر عمرش را در بغداد گذراند آثارش را نیز به زبان عربی نگاشت. اهمیت این آثار و تأثیری که ارموی بر موسیقی داشته چنان است که وی را در کنار فارابی و عبدالقادر مراغه ای به عنوان یکی از سه موسیقی دان بزرگ ایران و عالم اسلام دانسته اند. قطب الدین شیرازی که در رسالهٔ "درة التاج لغرة الدباج" از ارموی با احترام کامل یاد کرده است نظریات او را برتر از نظریات پیشینیانش همچون فارابی دانسته است. عبدالقادر مراغه ای نیز از ارموی با احترام بسیار یاد کرده و حتی آنجا که نظریات ارموی را اشتباه دانسته، کماکان به استادی ارموی اشاره کرده است. رافائل کیزوتر نیز اهمیت آثار ارموی را چنان دانسته که به وی لقب «زارلینوی خاور» داده است (اشاره به نام جوزفو زارلینو، نظریه پرداز موسیقی و آهنگ ساز اهل جمهوری ونیز در دورهٔ رنسانس). رساله های صفی الدین در علم موسیقی مورد احترام و تقلید هنرمندان ایرانی و سایر ممالک اسلامی بوده است، چنان که ابن صیقل (ادیب و لغت شناس مشهور، درگذشتهٔ ۷۰۱ ه‍.ق) از او با القابی همچون «الصدر الکبیر»، «عالم فاضل» و «علامه» یاد کرده است. بیشتر مؤلفان بر این باورند که رساله های "شرفیه" و "الأدوار" صفی الدین منجر به بروز انقلابی بزرگ در موسیقی در سراسر عالم شده است تا جایی که ژوزف یکتابیک موسیقی شناس نامی ترک در دائرةالمعارف لاوینیاک دربارهٔ صفی الدین ارموی چنین می نویسد: «بالاخره موسیقی شناس ترک، صفی الدین ارموی نام داشته و به روزگار خلافت مستعصم خلیفه عباسی در نیمه دوم قرن هفتم می زیسته و توانست دوره ثابت و لاتغییر سابق را به پایان آورد.» به عقیدهٔ نویباور، نقش ارموی در تألیف "الأدوار" جای نقد دارد. از آنجا که صفی الدین در زمان نگاشتن این رساله تنها حدود ۲۰ سال سن داشته و با توجه به ماهیت این رساله که بیشتر توصیفی است و در آن به نظریات شخصی مؤلف اشاره نشده است، مشخص نیست که چقدر از این رساله زاییدهٔ نظریه پردازی خود صفی الدین است. آنچه مشخص است آن است که صفی الدین در زمان نگارش این رساله در کتابخانهٔ مستعصم عباسی صاحب منصب بوده و به کتاب های بسیاری دسترسی داشته است. بین نگارش "الأدوار" و "رسالهٔ شرفیه" حدود ۳۰ سال فاصله است و "رسالهٔ شرفیه" از بعضی جهات مبسوط تر از "الأدوار" است اما با این حال کمتر از آن مورد توجه بوده است. به عقیدهٔ برخی از نظریه پردازان معاصر از جمله تقی بینش و محسن محمدی، این رساله مهم ترین اثر ارموی است و شایسته است که ارموی بابت آن شناخته بشود تا بابت "الأدوار". محتوای این دو رساله نیز از بعضی جهات (نحوهٔ تشریح ادوار یا موضوعات مربوط به اسباب ملایمت و تنافر) با هم متفاوت است که این تفاوت ناشی از آن دانسته می شود که "رسالهٔ شرفیه" ریشه در مکتب منتظمیه دارد و از آثار فارابی و ابن سینا ریشه می گیرد ولی رسالهٔ "الأدوار" اثری مستقل تر است و نظریه های نوآورانه ای دارد. همچنین، تعریفی که ارموی در این رساله از مفهوم نغمه (صوت) ارائه می کند نیز، در تناقض با تعریفی است که در "الأدوار" آمده است.
[ { "answer1": "صفی الدین از این حمله جان به در برد و به کمک هنرش توانست که در دربار مغولان نیز صاحب جایگاه بشود.", "answer2": "در این دوره به آموزش بهاءالدین محمد جوینی و برادرش شرف الدین هارون جوینی مشغول بود. ارتباط وی با خاندان جوینی کمک کرد تا صفی الدین به ریاست دیوان انشا در بغداد برسد.", "distance": 5574, "question": "صفی الدین ارموی پس از حمله مغول به بغداد چه وضعیتی داشت و چه منصب هایی داشت؟" }, { "answer1": "رسالهٔ \"الأدوار\" که بسیاری آن را آغازگر مکتب منتظمیه و یکی از شاخص ترین آثار در زمینهٔ تئوری موسیقی ایرانی-اسلامی می دانند", "answer2": "مهم ترین خصوصیت مکتب منتظمیه که آن را از نظریه های پیش از آن متمایز می کند آن است که در آن هر اکتاو به هفده فاصله شده است.", "distance": 9486, "question": "چه کسی مکتب منتظمیه را بنیان گذاشت و ویژگی بارز این مکتب چه بود؟" }, { "answer1": "در این زمان خلیفهٔ عباسی سالانه پنج هزار دینار (معادل ۶۰٬۰۰۰ درهم آن زمان) برای او مقرری تعیین کرده بود.", "answer2": "از مهم ترین دستاوردهای این دوره از زندگی صفی الدین، نگارش رسالهٔ \"الأدوار\" است (قدیمی ترین نسخهٔ به دست آمده از این اثر در سال ۶۳۳ قمری نگاشته شده است).", "distance": 1066, "question": "مقرری سالانه صفی الدین در زمان خلیفه عباسی چقدر بود و کدام رساله های مشهورش را نوشت؟" }, { "answer1": "صفی الدین در ۶۱۳ هجری قمری در ارومیه به دنیا آمد.", "answer2": "در همین دوره صفی الدین دو ساز ابداع کرد که یکی «مُغنی» و دیگری «نَزهه» نام داشت؛ نزهه توسط نویسندگان آن زمان به عنوان سازی بسیار خوش آهنگ توصیف شده است.", "distance": 5226, "question": "صفی الدین ارموی در چه سالی متولد شد و چه سازهایی ابداع کرد؟" }, { "answer1": "پس از روی کار آمدن مستعصم، صفی الدین به دربار راه یافت و در امور مختلف اعم از امور دیوانی، کتابت و کتاب داری، و نیز در مقام خطاط و سرپرست تشکیلات موسیقی به کار گرفته شد.", "answer2": "غیاث الدین خواندمیر دربارهٔ پیوستن صفی الدین به دربار هلاکو نوشته است که وی توانست پنهانی خود را از قتل و غارت بغداد دور کند و به درگاه هلاکو برساند و در آنجا ایستاده مشغول نواختن عود شد و بعد از چند ساعت یکی از مغولان خبر ساز نواختن وی را برای هلاکوخان رساند و خان که از هنر ارموی خوشش آمده بود او را به منصبی گماشت و برایش مقرری تعیین کرد.", "distance": 1675, "question": "صفی الدین در زمان مستعصم چه مسئولیتهایی داشت و پس از حمله مغول چگونه به دربار هلاکو راه یافت؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
9
: ریزسیال شناسی دیجیتالی ریزسیال شناسی رقومی یا میکروفلوئیدیک دیجیتال (Digital microfluidics) (DMF) یکی دیگر از پلتفرم های سامانه آزمایشگاه روی تراشه (lab-on-a-chip) است که بر اساس تغییرات بر روی microdropletsها می باشد. قطرات بر روی یک پلت فرم با مجموعه الکترودهای مجزایی توزیع، منتقل، ذخیره و مخلوط شده، واکنش داده یا تجزیه و تحلیل می شوند. میکروفلوئیدیک های دیجیتال می توانند همراه با فرایندهای آنالیز شده تحلیلی مانند طیف سنجی جرمی، رنگ سنجی، الکتروشیمیایی و electrochemiluminescense مورد استفاده قرار بگیرند. در مقایسه با دیجیتال میکروالکترونیک، دستورالعمل های اساسی می توانند با سلسله مراتب طراحی سازه ترکیب شده و مورد استفاده مجدد قرار بگیرند تا فرایندهای پیچیده (مانند سنتز شیمیایی یا سنجش بیولوژیکی) به تدریج ساخته شوند؛ و در مقابل ریزسیال شناسی جریان مداوم، میکروفلوئیدیک دیجیتال بسیار شبیه شیوه های سنتی نیمکت- بالا کار می کند، تنها با حجم کوچکتر و اتوماسیون بسیار بالاتر. در نتیجه طیف گسترده ای از شیمی و پرتوکل های تأسیس شده در یک فرمت قطرات nanoliter منتقل می گردند. سه اصولی که معمولاً بیشتر از همه مورد استفاده قرار می گیرند شامل Electrowetting , dielectrophoresis و جریان های مایع غیرقابل امتزاج هستند که برای ایجاد و تغییر بر روی microdroplets در دستگاه میکروفلوئیدیک دیجیتال می باشند. تنظیمات ریزسیال شناسی دیجیتال (DMF) بستگی به بستر مورد استفاده، الکترودها، پیکربندی الکترودها، استفاده از مواد دی الکتریک، ضخامت مواد دی الکتریک، لایه های آبگریز و کاربردهای ولتاژ دارد. ]]] یک بستر که به طور معمول در این نوع از سیستم ها مورد استفاده قرار می گیرد، شیشه ای است. بسته به اینکه سیستم باز یا بسته باشد یک یا دو لایه شیشه وجود دارد. لایه پایین این دستگاه شامل یک الگوی آرایه به صورت الکترودهای قابل کنترل منفرد است. هنگامی که به سیستم بسته نگاه می شود، معمولاً یک الکترود زمینی مداوم در لایه بالایی که از اکسید ایندیوم قلع ساخته شده است، وجود دارد. لایه دی الکتریک تقریباً در لایه پایینی دستگاه وجود دارد و برای ایجاد شارژ و شیب های میدان الکتریکی بر روی دستگاه اهمیت دارد. یک لایه آبگریز در لایه بالایی سیستم برای کاهش سطح انرژی در محلی که با قطرات در تماس اند، بکار گرفته شده است. اعمال ولتاژ، الکترودها را فعال کرده و مجوز تغییرات را در قابلیت تر شدگی قطرات بر روی سطح دستگاه می دهد. برای حرکت یک قطره، یک ولتاژ قابل کنترل برای یک الکترودی که در مجاورت با قطره است بکار گرفته شده است، و در همان زمان، الکترودی که زیر قطره است غیرفعال می گردد. با تغییر پتانسیل الکتریکی در امتداد آرایه خطی از الکترودها، electrowetting می تواند برای حرکت قطرات در امتداد این خط از الکترودها مورد استفاده قرار بگیرد. تغییرات این شالوده، همچنین، می تواند مانند طراحی سازه پایه ساخته شود. یک مثال از این مورد اضافه کردن آشکارساز electrochemiluminescence به لایه اکسید ایندیم قلع (الکترود زمینی در سیستم بسته) است که کمک به تشخیص luminophores در قطرات می نماید. به طور کلی مواد مختلفی نیز ممکن است به جای اجزای اصلی سیستم DMF مورد استفاده قرار گیرند مانند استفاده از PDMS به جای شیشه برای بستر. مواد مایع مانند روغن یا ماده دیگری نیز می توانند به سیستم بسته برای جلوگیری از تبخیر مواد و کاهش آلودگی سطح اضافه شوند. همچنین، سیستم های DMF با قطرات مایع یونی، با استفاده از روغن در دستگاه بسته یا با استفاده از زنجیر (یک سیم معلق) بر روی دستگاه DMF سازگار هستند. قطرات توسط ویژگی کشش سطحی مایع تشکیل می شوند. برای مثال، آبی که روی سطح آبگریزی مانند کاغذ مومی قرار دارد برای کاهش تماس با سطح، تشکیل قطرات کروی شکل می دهد. تفاوت در آب گریزی سطوح در توانایی مایع بر انتشار و مرطوب نمودن سطح از طریق تغییر زاویه تماس اثر می گذارد. همین طور که آبگریزی سطح افزایش می یابد، زاویه تماس نیز افزایش می باید و توانایی قطره برای مرطوب نمودن سطح کاهش می یاید، این تغییر در زاویه تماس و در نتیجه مرطوب شدن، توسط معادله Young-Lipmann تنظیم می شود. در برخی از موارد، آب گریزی یک بستر می تواند با استفاده از میدان های الکتریکی کنترل شود. این موضوع به پدیدهٔ Electrowetting در دی الکتریک اشاره می نماید.[۳][۴]به عنوان مثال زمانی که هیچ میدان الکتریکی برای یک الکترود اعمال نمی شود، سطح آبگریز باقی خواهد ماند و یک قطره مایع کروی شکل تری با زاویه تماس بزرگتر تشکیل می شود. زمانی که میدان الکتریکی اعمال می شود یک سطح آبگریز قطبی ایجاد می شود. قطرات آب مسطح شده و زاویه تماس کاهش می یابد. . با کنترل مکان این قطبیت ما می توانیم یک شیب کشش سطحی ای را ایجاد نماییم که اجازه کنترل جابه جایی قطره بر روی سطح دستگاه DMF را می دهد. تحریک قطرات سه بعدی توسط سیستم بسته امکانپذیر است. این سیستم حاوی قطره ای در اندازه میکرولیتر در محیط کشت مایع غیرقابل امتزاج است. سپس قطره و محیط کشت بین دو صفحه الکترومغناطیسی ساندویچ می شوند که یک میدان EM را بین دو صفحه ایجاد می نمایند. هدف از این روش انتقال قطره از یک سطح تخت پایین تر به سطح تخت موازی بالاتر و برگشت به پایین از طریق نیروهای الکترواستاتیک است. فیزیک پشت چنین ذرات تحریکی و جنبش عمودی توسط تلاش های اولیه N. N. Lebedev و I. P. Skal'skaya قابل درک است. تحقیقات آن ها مدلسازی بار الکتریکی ماکسول بود که توسط ذرات هادی کاملاً گرد در حضور یک میدان مغناطیس یکنواخت در نتیجه یک سطح کششی نامحدود و هادی مناسب بدست آمد. مدل آن ها کمک به پیش بینی حرکت z مانند microdropletها در دستگاه می نماید، همچنان که به عظمت و جهت نیروهایی که بر فراز microdropletها فعالیت می کنند، اشاره می نماید. این می تواند برای کمک به پیش بینی دقیق و صحیح حرکات غیرقابل کنترل مورد استفاده قرار بگیرد. این مدل دلیل بکار نگرفتن پوشش دی الکتریک را بر روی یکی از دو سطوح که سبب برگشت بار در قطره در اثر تماس با هر الکترود می شود و به نوبه خود موجب جهیدن غیرقابل کنترل بین الکترودها می شود را توضیح می دهد. در حال حاضر، ریزسیال شناسی دیجیتال به آسانی با بسیاری از رشته های بیولوژیک سازگار شده است. با فعال کردن حرکات سه بعدی در DMF، این تکنولوژی می تواند حتی به طور گسترده تری در کاربردهای بیولوژیکی مورد استفاده قرار بگیرد، همچنان که می تواند محیط های میکروی سه بعدی را به طور دقیقی تقلید نماید. امتیاز مهم استفاده از این نوع روش در دسترس بودن دو محیط متفاوت توسط قطره می باشد که وظایف میکروفلوئیدیک را بین دو سطح تقسیم می کند. برای مثال، زمانی که صفحه پایینی برای جنبش قطرات استفاده می شود، صفحه بالایی فرایندهای بیولوژیکی و شیمیایی لازم را انجام می دهد. این مزیت می تواند به پروتوکل های آزمایشی عملی در جامعه بیولوژیکی ترجمه شود، مانند اتصال با تکثیر DNA. این همچنین، باعث کوچک تر شدن تراشه و آسان تر کردن کار محققان در طراحی پلت فرم ها برای آنالیز microdropletها می شود. ریزسیال شناسی all-terrain روشی است که برای انتقال قطرات مایع بر روی انواع سطوح غیر سنتی استفاده می شود. بر خلاف پلت فرم میکروفلوئیدیک سنتی که به طور کلی محدود به سطوح افقی و تخت هستند، ATDA تغییرات قطره را بر روی سطوح منحنی، غیرافقی و واژگون فراهم می نماید. این کار از طریق یکی کردن ورقه های نازک مس و پلی ایمید انعطاف پذیر با سطح از طریق روش سریع prototyping امکانپذیر است. این دستگاه با بسیاری از مایعات بسیار خوب کار می کند، مانند بافرهای آبی، محلول های پروتئینی و DNA و سرم گاوی رقیق نشده. ATDA سازگار با روغن سیلیکون یا مواد افزودنی pluronic مانند F-68 می باشد که جذب غیر اختصاصی و آلودگی را در هنگام برخورد با مایعاتی مانند پروتئین، سرم های بیولوژیک و DNA کاهش می دهد. مشکل این تنظیم تبخیر سریع قطره می باشد. ATDA شکلی از میکروفلوئیدیک دیجیتال باز است که برای کاهش تبخیر قطره، بایستی در محیط مرطوب محصور شود. در یکی از تجسم های مختلف مبتنی بر میکروفلوئیدیک تراشه های زیستی EWOD که اولین بار توسط Cytonix در سال 1987 بررسی گردید و پس از آن توسط برهان مایع پیشرفته به شکل تجاری درآمد، دو صفحه شیشه ای موازی وجود دارند؛ صفحه پایین شامل آرایه های الگودار الکترودهای قابل کنترل منفرد است، و صفحه بالایی پوشیده از الکترودهای زمینی مداوم می باشد. یک دی الکتریک عایق با پوشش آبگریز برای کاهش تر شوندگی سطح به صفحات و افزایش ظرفیت خازنی بین قطرات و کنترل الکترودها، اضافه می شود. قطراتی که حاوی نمونه های بیوشیمیایی و محیط کشت پرکننده هستند، مانند روغن سیلیکونی، یک روغن یا هوای فلوئوردار بین صفحات ساندویچ می شوند. قطرات داخل محیط کشت پرکننده حرکت می کنند. برای حرکت یک قطره، یک ولتاژ کنترلی به الکترودی که مجاور قطره است بکار برده می شود و به طور همزمان، الکترودی که درست زیر قطره است غیرفعال می گردد. با تغییر پتانسیل الکتریکی در امتداد آرایه های الکترودی خطی، electrowetting می تواند برای حرکت قطرات در امتداد این خط الکترودها مورد استفاده قرار بگیرد. ریزسیال شناسی دیجیتال برای جداسازی و استخراج آنالیت های هدف می تواند مورد استفاده قرار بگیرد. این روش ها شامل استفاده از ذرات مغناطیسی استخراج مایع-مایع انبرک نوری و اثرات هیدرودینامیک هستند. برای جداسازی ذرات مغناطیسی یک قطره از محلول حاوی آنالیت مورد نظر روی آرایه الکترودی میکروفلوئیدیک دیجیتال قرار گرفته و از طریق تغییرات بارهای الکترودها حرکت می کند. قطره به سمت الکترودی که در یک طرفش آرایه مغناطیس دارد و نقش آن ذرات مغناطیس اتصال به آنالیت می باشد، حرکت می کند. سپس به سمت دیگر الکترود حرکت کرده، میدان مغناطیسی برداشته شده و ذرات در قطره معلق می مانند. قطره بر روی الکترود برای اطمینان از آمیختگی می چرخد. مغناطیس مجدد ایجاد می شود و ذرات تثبیت می گردند و قطره به مکان دیگری می رود. این فرایند با شستشو و بافرهای شستشو برای استخراج آنالیت تکرار می گردد. ذرات مغناطیس که با آنتی بادی های آلبومین سرم ضد انسانی پوشیده شده اند برای جداکردن آلبومین سرم انسانی برای تثبیت رسوب گذاری ایمنی immunoprecipitation در میکروفلوئیدیک دیجیتال، مورد استفاده قرار گرفته اند. استخراج DNA از نمونه خونی کامل نیز با میکروفلوئیدیک دیجیتال به اجرا گذاشته شده است. این فرایند روش کلی را به عنوان ذرات مغناطیس متابعت می کند اما تیمار اولیه در پلت فرم ریزسیال شناختی برای تجزیه سلول ها قبل از استخراج DNA می بایستی که اتفاق بیفتد استخراج مایع-مایع می تواند در دستگاه میکروفلوئیدیک دیجیتال از طریق استفاده از خاصیت مایعات غیرقابل امتزاج، انجام شود. دو قطره یکی حاوی آنالیت در فاز آبی، و دیگری حاوی یک مایع یونی غیرقابل امتزاج در آرایه الکترود وجود دارند. دو قطره با یکدیگر آمیخته شده و عصاره مایع یونی آنالیت و قطرات به راحتی قابل جدا شدن هستند. انبرک های نوری نیز برای جدا کردن سلول ها در قطرات مورد استفاده قرار گرفته اند. دو قطره در یک آرایه الکترود با یکدیگر آمیخته شده، یکی حاوی سلول و دیگری حاوی مواد غذایی و دارو است. قطرات آمیخته شده و انبرک های نوری برای انتقال سلول ها به یک طرف از قطرهٔ بزرگ تر قبل از جدا شدن مورد استفاده قرار می گیرند. ذراتی که برای استفاده خارج از جداسازی مغناطیس، با نیروهای هیدرودینامیک برای جداسازی قطرات از یک توده قطره بکار برده شده اند. این کار در آرایه های الکترود با یک الکترود مرکزی و برشی از الکترودها که آن را احاطه کرده اند صورت می گیرد. قطرات به آرایه اضافه شده و به صورت دوار می چرخند و نیروهای هیدرودینامیکی حاصل از چرخش سبب شده تا ذرات در الکترود مرکزی تجمع گردند. استخراج زیستی معمولاً نمونه های با غلظت کم و حجم بالا را شامل می شود. این موضوع می تواند مشکلی برای میکروفلوئیدیک دیجیتال به دلیل لزوم نمونه با حجم کم باشد. سیستم میکروفلوئیدیک دیجیتال می تواند با سیستم میکروفلوئیدیک ترکیب شده و برای کاهش حجم نمونه و افزایش غلظت آنالیت طراحی بشود. استخراج بیولوژیکی تابع همان اصول جداسازی ذرات مغناطیس می باشد اما شامل پمپ قطره برای گردش دواری حجم بزرگتری از مایع به دور ذرات مغناطیس می باشد. استخراج آنالیت های دارویی از نمونه های ادرار خشک شده نیز گزارش شده است. یک قطره از حلال استخراجی، در این مورد متانول، مکرراً به روی یک نمونه از نمونه ادراری خشک شده به جریان گذاشته می شود و سپس به الکترود نهایی منتقل می گردد، جایی که مایع از طریق یک مویرگ استخراج شده و بعد با استفاده از اسپکترومتری جرمی mass spectrometry تجزیه و تحلیل می گردد. مایعی پیشرفته با قابلیت های DMF,DMF را به عنوان یک پلت فرم ایمنی سنجی پذیرفته است، به طوری که دستگاه های DMF به طور دقیقی می توانند مقادیر کمی از معرف های مایع را دستکاری نمایند. هر دو ایمنی سنجی ناهمگن (آنتی ژن هایی که با آنتی بادی های ثابت فعل و انفعال نشان می دهند) و ایمنی سنجی همگن (آنتی ژن هایی که با آنتی بادی ها در محلول فعل و انفعال نشان می دهند) با پلت فرم DMF ایجاد شده اند. با در نظر گرفتن ایمنی سنجی نا همگن، DMF می تواند از طریق اجرای همهٔ موارد مثل تحویل، امتزاج، انکوبه کردن و مراحل شستشو بر روی سطح دستگاه (روی تراشه on-chip)، مراحل طولانی و شدید فرایند را تسهیل نماید. علاوه بر این، روش های ایمنی سنجی مانند سنجش های برپایهٔ بیدهای مغناطیسی، ELISA، و تشخیص الکتروشیمیایی با پلت فرم های ایمنی سنجی DMF ترکیب شده اند. ترکیب شدن سنجش های برپایه بید مغناطیسی با پلت فرم ایمنی سنجی DMF برای تشخیص چندین آنالیت نشان داده شده است مانند انسولین انسانی، IL-6، نشانگر قلبی تروپونین I، هورمون محرک تیروئید، ۱۷ بتا استرادیول و sTNF-RI. به عنوان مثال، دیدگاه برپایه بید مغناطیسی برای تشخیص نشانگر قلبی تروپونین I از خون کامل برای کمتر از ۸ دقیقه استفاده شده است. به طور خلاصه، بیدهای مغناطیسی که حاوی آنتی بادی های اولیه هستند با آنتی بادی های ثانویه نشاندار و آمیخته شده و برای مراحل شستشو با مغناطیس انکوبه و تثبیت گردیدند. سپس قطره با یک معرف نورافشان شیمیایی chemiluminescent reagent ترکیب شده و تشخیص واکنش آنزیمی به همراهش با لوله افزاینده نوری photomultiplier tube بر روی تراشه اندازه گیری گردید. الگوی ELISA که معمولاً برای سنجش های ایمنی و دیگر سنجش های زیست شیمیایی برپایهٔ آنزیمی استفاده می شود، برای استفاده با پلتفرم DMF برای تشخیص آنالیت هایی مثل IgE و IgG پذیرفته شده است. در یک مثال، یک سری سنجش های زیستی bioassays برای ایجاد قابلیت های کمی دستگاه های DMF ایجاد شده است مانند سنجش ایمنی بر پایهٔ ELISA برای تشخیص IgE. ذرات نانوی سوپرمغناطیس با آنتی بادی های ضد IgE تثبیت شده و نشاندار کردن فلوئوروسنتی آپتامرها صورت گرفته تا با استفاده از الگوی الایزا ،IgE تعیین کمیت شود. همین طور، برای تشخیص IgG , IgG می تواند بر روی تراشه DMF تثبیت شده با horseradish-peroxidase که IgG را نشاندار می کند کنژوگه شده و سپس از طریق اندازه گیری تغییر رنگ مربوط به ایجاد محصول واکنش بین HRP و تترانتیل بنزیدین تعیین کمیت شود. برای فراتر بردن قابلیت ها و کاربردهای ایمنی سنجی DMF ورای تشخیص رنگ سنجی (مانند الایزا، سنجش های برپایه بید مغناطیس) ابزارهای تشخیص الکتروشیمیایی (مانند میکروالکترودها) با تراشه های DMF برای تشخیص آنالیت ها مانند TSH و ویروس سرخجه ترکیب شده اند. به عنوان مثال در یک تحقیق میکروالکترودها را با سطح تراشه DMF ترکیب کردند و یک سنجش ایمنی IgG با نورافشان شیمیایی را که از قبل گزارش شده بود با گونه های electroactive جابه جا کردند تا قادر به تشخیص ویروس سرخجه بشوند. در این تحقیق بیدهای مغناطیسی با ویروس سرخجه، IgG ضد سرخجه و IgG ضدانسانی به همراه آلکالین فسفاتاز، پوشیده شده که به نوبه خود واکنش انتقال الکترون را کاتالیز کرده و توسط میکروالکترودهای روی تراشه شناسایی شدند. ترکیب DMF و طیف سنجی (اسپکترومتری) جرمی می تواند به طور وسیعی به تجزیه و تحلیل off-line غیر مستقیم، تجزیه و تحلیل off-line مستقیم و تجزیه و تحلیل in-line طبقه بندی بشود. از مزایای این ترکیب کاهش استفاده از حلال و معرف و کاهش زمان تجزیه و تحلیل می باشد. تجزیه و تحلیل off-line غیرمستقیم استفاده از دستگاه های DMF برای ترکیب محصولات ایزوله و واکنش کننده ها است که پس از آن برداشته شده و به صورت دستی به اسپکترومتری جرمی منتقل می گردد. این دیدگاه از ویژگی DMF برای مراحل آماده سازی نمونه استفاده می نماید. اما همچنین می تواند به دلیل تماس فرد برای انتقال نمونه، آلودگی ایجاد کند. در یک نمونه از این تکنیک، سه جزء تراکم Grieco برای روی تراشه انجام گرفت و با میکروپیپت برای فرونشاندن و تجزیه و تحلیل بیشتر برداشته شد. تجزیه و تحلیل off-line مستقیم استفاده از دستگاه های DMF است که اندکی با طیف سنجی جرمی یکی شده است. این فرایند هنوز off-line در نظر گرفته می شود، هرچند برخی از فرایندهای پس از واکنش ممکن است به صورت دستی (اما بر روی تراشه) بدون استفاده از قابلیت های دیجیتال دستگاه انجام گیرند، چنین دستگاه هایی اغلب همراه با MALDI-MS مورد استفاده قرار می گیرند. در دستگاه های off-line مستقیم برپایهٔ MALDI، قطره بایستی خشک شده و مجدد همراه با عملیات-ماتریکسی که اغلب اوقات نیاز به اتاقک خلاء دارد بلوری (کریستالیزه) شود. تراشه با آنالیت بلوری شده در MALDI-MS برای تجزیه و تحلیل قرار می گیرد. یکی از مشکلات ترکیب MALDI-MS با DMF این است که ماتریکس مورد نیاز برای MALDI-MS می تواند بسیار اسیدی باشد و ممکن است با واکنس های روی تراشه مداخله نماید. تجزیه و تحلیل in-line استفاده از دستگاه هایی است که خوراک مستقیم طیف سنجی های جرمی است، در نتیجه هر دستکاری ای با دست را حذف می نماید. تجزیه و تحلیل in-line ممکن است به دستگاه های ساخته شده بخصوصی نیاز داشته باشد و سخت افزاری را بین دستگاه و اسپکترومتری اتصال نماید. تجزیه و تحلیل in-line اغلب با یونیزاسیونelectrospray ترکیب می شود. در یک مثال، یک تراشه DMF با سوراخی ساخته شد که به microchannelهایی منتهی می شد. microchannel به نوبه خود به electrospray یونیزه کننده ای که به شکل مستقیم در اسپکترومتری جرمی ساطع می شد وصل می گردید. یک ترکیب دیگری که ممکن است با in-line باشد DMF و بمباران اتمی موج آکوستیکی سطحیSurface Acoustic Wave است. این روش با بهره گیری از انتشار امواج روی سطوح تخت پیزوالکتریک قطرات یونیزه را انتقال می دهد. برخی ترکیبات از منبع پالس خارجی با ولتاژ بالا در ورودی فیزیکی اسپکترومتری جرمی استفاده می کنند. اما نقش اصلی چنین افزودنی هایی نامشخص است. اسپکتروسکوپی رزونانس مغناطیسی هسته(NMR) می تواند همراه با DMF از طریق استفاده از NMR microcoils که مارپیچ های الکترومغناطیسی هستند و کمتر از 1 میلی متر سایزشان است، مورد استفاده قرار بگیرد. این microcoilsها محدودیت های زیادی بخاطر سایزشان دارند که به طور مستقیم به حساسیت دستگاهی که در آن کار می کنند اثر می گذارند. رابط Microchannel/microcoil، قبل از ریزسیال شناسی دیجیتال، دارای چندین اشکال بود. از جمله ایجاد مقادیر زیادی حلال زائد و آلودگی. در این راه، استفاده از میکروفلوئیدیک دیجیتال و قابلیتش در دستکاری قطرات منفرد نوید دهنده می باشد. رابط بین ریزسیال شناسی دیجیتال و NMR relaxometry منجر به ایجاد سیستم هایی شده است که برای تشخیص و تعیین کمیت غلظت مولکول های بخصوصی بر روی مقیاس های کوچک استفاده می شود. چنین سیستم هایی از دو فرایند استفاده می کنند که در آن دستگاه های DMF قطرات را بسمت محل تشخیص NMR هدایت می کند. سیستم های معارفه ای NMR با میدان بالا و 2D NMR به همراه میکروفلوئیدیک نیز ایجاد شده اند. این سیستم ها از دستگاه های DMF با صفحه منفرد با NMR microcoils در جای صفحه دوم استفاده می کنند. DMF دستکاری های دقیق و هماهنگی در واکنش های سنتز شیمیایی با مقیاس کوچک را به دلیل توانایی اش در کنترل حجم های کمی از معرف های مایع که سبب استفاده کمتر از معرف ها و ایجاد مواد زائد کمتر می گردند، می پذیرد. این تکنولوژی می تواند در سنتز ترکیباتی ماند peptidomimetics و ردیاب های PET مورد استفاده قرار بگیرد. ردیاب های PET نیاز به مقادیر nanogram دارند بطوری که DMF، سنتز سریع ردیاب با کارامدی ۹۵–۹۰٪ را در مقایسه با تکنیک های مقیاس بزرگ شرطی می پذیرد. معرف های آلی معمولاً در DMF استفاده نمی شوند، زیرا که سبب مرطوب شدن دستگاه DMF شده و می توانند رطوبت خیلی زیادی را ایجاد کنند. با این حال، سنتز معرف های آلی می تواند از طریق تکنیک های DMF توسط انتقال معرف های آلی بوسیلهٔ یک قطره مایع یونی بدست آید که مانع معرف آلی در مرطوب نمودن زیاد دستگاه بشود. قطرات با یکدیگر توسط القاء بارهای متفاوت ترکیب شده و در نتیجه یکدیگر را جذب می کنند. این روش باعث آمیختگی خودکار قطرات می شود. آمیختگی قطرات همچنین برای رسوب بلورهای MOF برای چاپ کردن از طریق آزاد کردن معرف ها در چاهک ها و تبخیر محلول ها برای رسوب بلور مورد استفاده قرار می گیرد. این روش رسوب بلور MOF نسبتاً ارزان بوده و نیاز به تجهیزات روباتیک گران قیمت ندارد. دستگاه های DMF همچنین می توانند در کشت های سلولی مورد استفاده قرار بگیرند. روش ایمونوسیتوشیمی ریزسیال شناسی دیجیتال در سلول های منفرد برای کشت دادن و استفاده از آنتی بادی ها برای نشاندار کردن پروتئین های فسفریله شده در سلول با استفاده از DMF ایجاد شده اند. سپس سلول های کشت داده شده برداشته شده و تراشه را برای غربالگری برمی دارند. تکنیک دیگر هیدروژل هایی را در پلت فرم های DMF می سازد. این فرایند از الکترودها برای دادن معرف ها در تولید هیدروژل و سپس دادن معرف های کشت سلولی برای جذب بداخل ژل استفاده می کند. هیدروژل ها پیشرفته تر از کشت سلولی دو بعدی هستند، زیرا که کشت سلولی سه بعدی فعل و انفعالات سلول به سلول را افزایش می دهد. کشت های سلول های کروی روش دیگری برپایهٔ توانایی DMF برای تحویل قطرات به سلول ها هستند. کاربرد پتانسیل الکتریکی مجوز انتقال قطره خودکار را به طور مستقیم به کشت سلول معلق می دهد. کشت سلول در spheroids ها بافت های In vivo را مورد تقلید قرار می دهد. استفاده دیگر پلت فرم های DMF در کشت سلولی، توانایی اش در هدایت سلول های آزاد In vitro بوسیلهٔ PCR مولکول های منفرد بداخل قطرات است. محصولات تکثیر شده PCR سپس داخل سلول با استفاده از شیب دمایی اطراف سطح پلت فرم DMF کشت داده می شوند.
[ { "answer1": "سه اصولی که معمولاً بیشتر از همه مورد استفاده قرار می گیرند شامل Electrowetting , dielectrophoresis و جریان های مایع غیرقابل امتزاج هستند که برای ایجاد و تغییر بر روی microdroplets در دستگاه میکروفلوئیدیک دیجیتال می باشند.", "answer2": "همچنین، سیستم های DMF با قطرات مایع یونی، با استفاده از روغن در دستگاه بسته یا با استفاده از زنجیر (یک سیم معلق) بر روی دستگاه DMF سازگار هستند.", "distance": 1932, "question": "در میکروفلوئیدیک دیجیتال، چه اصولی برای ایجاد و تغییر قطرات کوچک مایع استفاده می شود و چگونه سیستم های DMF با قطرات مایع یونی سازگار می شوند؟" }, { "answer1": "به طور کلی مواد مختلفی نیز ممکن است به جای اجزای اصلی سیستم DMF مورد استفاده قرار گیرند مانند استفاده از PDMS به جای شیشه برای بستر.", "answer2": "مواد مایع مانند روغن یا ماده دیگری نیز می توانند به سیستم بسته برای جلوگیری از تبخیر مواد و کاهش آلودگی سطح اضافه شوند.", "distance": 133, "question": "چه موادی به جای شیشه برای بستر در ریزسیال شناسی دیجیتال استفاده می شود و چگونه می توان از تبخیر مواد و کاهش آلودگی سطح در این سیستم ها جلوگیری کرد؟" }, { "answer1": "قطرات توسط ویژگی کشش سطحی مایع تشکیل می شوند. برای مثال، آبی که روی سطح آبگریزی مانند کاغذ مومی قرار دارد برای کاهش تماس با سطح، تشکیل قطرات کروی شکل می دهد.", "answer2": "در برخی از موارد، آب گریزی یک بستر می تواند با استفاده از میدان های الکتریکی کنترل شود. این موضوع به پدیدهٔ Electrowetting در دی الکتریک اشاره می نماید.", "distance": 473, "question": "چه چیزی باعث می شود قطرات روی سطوح آبگریز شکل کروی بگیرند و چگونه می توان آبگریزی یک بستر را با استفاده از میدان های الکتریکی کنترل کرد؟" }, { "answer1": "تحریک قطرات سه بعدی توسط سیستم بسته امکانپذیر است. این سیستم حاوی قطره ای در اندازه میکرولیتر در محیط کشت مایع غیرقابل امتزاج است. سپس قطره و محیط کشت بین دو صفحه الکترومغناطیسی ساندویچ می شوند که یک میدان EM را بین دو صفحه ایجاد می نمایند.", "answer2": "این مدل دلیل بکار نگرفتن پوشش دی الکتریک را بر روی یکی از دو سطوح که سبب برگشت بار در قطره در اثر تماس با هر الکترود می شود و به نوبه خود موجب جهیدن غیرقابل کنترل بین الکترودها می شود را توضیح می دهد.", "distance": 890, "question": "در ریزسیال شناسی دیجیتال چگونه قطرات سه بعدی تحریک می شوند و چه چیزی دلیل بکار نگرفتن پوشش دی الکتریک را بر روی یکی از دو سطوح بیان می کند؟" }, { "answer1": "از مزایای این ترکیب کاهش استفاده از حلال و معرف و کاهش زمان تجزیه و تحلیل می باشد.", "answer2": "یکی از مشکلات ترکیب MALDI-MS با DMF این است که ماتریکس مورد نیاز برای MALDI-MS می تواند بسیار اسیدی باشد و ممکن است با واکنس های روی تراشه مداخله نماید.", "distance": 1120, "question": "چه مزایایی با ترکیب سیستم ریزسیال شناسی دیجیتال با اسپکترومتری جرمی حاصل می شود و در تجزیه و تحلیل off-line مستقیم بر پایه MALDI چه مشکلاتی وجود دارد؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
10
: بردیا بَردیا (به پارسی باستان: )، درگذشتهٔ ۵۲۱ پیش از میلاد نام پسر کوچک تر کوروش بزرگ هخامنشی و برادر کمبوجیه دوم بود. وی سومین پادشاه هخامنشیان بود. مرگ بردیا، برای مورخین ایران باستان، ماجرایی پیچیده گشته است، برخی از مورخین ادعا می کنند که شخصیت تاریخی گئومات مغ، شخصیتی جعلی است که داریوش یکم، اختراع کرد تا بدین وسیله، به کودتای خود علیه بردیا (وارث قانونی کمبوجیه دوم) مشروعیت ببخشد. برخی اما عقیده دارند که شخصیت گئومات مغ حقیقت دارد و داریوش دروغ نگفته است. نکته ای که ذهن مورخان را به خود مشغول کرده است، این بوده که چطور قتل بردیا برای درباریان و خانواده بردیا پوشیده مانده و کسی جز داریوش و رازدار او، از قتل بردیا مطلع نبوده است. نکته دیگر آن است که اگر واقعاً داریوش دروغ گفته بود، چطور در منابع تاریخ کلاسیک (یونانی)، هیچ اشاره ای به حقیقت ماجرا نشده است و چرا مورخان کلاسیک، سخن داریوش را تأیید کرده اند. به روایت هرودوت و داریوش یکم، بردیا، برادر تنی کمبوجیه بود. اکثر منابع تاریخی شباهت بی نظیر بردیا با گئومات مغ را تأیید می کنند. از بردیا تنها یک دختر به نام پارمیدا به جا مانده است. در سال ۵۲۱ پیش از میلاد کمبوجیه در راه بازگشت از مصر می میرد. گئومات مغ (بردیای دروغین) با فریبکاری و زورستانی با طرح معرفی خود با نام بردیا فرزند کوروش بزرگ تخت پادشاهی را مالک می شود. نام بردیا از ریشه ایرانی کهن بردز به معنی بلند بودن ریشه گرفته است. در نسخه ایلامی بیستون او پیرتیا نامیده شد، ولی در نسخه اکدی و اسناد خصوصی شهر بابل فرم مادی برزیا دارد. هرودوت او را سمردیس، آیسخولوس او را مردوس، ژوستین او را مرگیس و هلینیکوس او را مرفیس نامید. در مقابل، کتسیاس پسر کوچک کوروش را تانیوکزارکس (به معنی کسی که بدن نیرومندی دارد؛ پارسی باستان: تنو وزرکه به معنی بلند قامت) و گزنفون او را تانائوکسارس نامید. هر دو نام بردیا و تانیوکزارکس دلالت بر قدرت بدنی استثنائی شاهزاده دارد که احتمالاً تانیوکزارکس لقب بردیا بود. در نوشته های هرودوت، بردیا همچون غولی خودنمایی می کند. بر طبق کتیبه بیستون، کمبوجیه و بردیا یک پدر و مادر داشتند. هرودوت همچنین می گوید که آن ها برادر تنی بودند و مادرشان کاساندان، دختر فارناسپس، شاهزاده هخامنشی بود. اظهارات کتسیاس که گفت همسر کوروش و مادر پسرانش، آمتیس، دختر آخرین پادشاه ماد آستیاگ بوده، احتمالاً اشتباه است. هیچ رویدادی به اندازه تحول جانشینی داریوش اول بر کمبوجیه دوم، به طور مفصل در تاریخ مکتوب هخامنشیان نیامده و در موردش بحث نشده است. علاوه بر خبر مندرج در کتیبه بیستون واقعه مزبور را حزقیال، هرودوت، کتسیاس، افلاطون و پولی ئن در روایات خود به نحو مختلف ذکر کرده اند. همچنین آشیلوس، پلوتارک، پولیانوس، پومپیوس، نزوگوس، استرابو و گزنفون به گزارش این حوادث پرداخته اند. منابع مذکور از لحاظ محل وقوع واقعه و تاریخ و روش شیوه قتل «بردیا» با یکدیگر اختلاف دارند. تنها مورد مطمئن از لوحه های بابلی این است که برای چند ماه، شاه رسمی بردیا/برزیا شناخته شده است؛ ولی معلوم نیست که این شخص بردیای دروغین است یا بردیای راستین. روایت هرودوت با اظهارات داریوش، در مهم ترین نکات، تطبیق می کند. به خصوص که نافرمان در هر دو مغی است که هویت بردیا/سمردیس را غصب کرده است. کمبوجیه مسئول مرگ برادر است و نابودی بردیا را از دیگران پنهان نگاه داشته است. گذشته از آن، کتیبه بیستون اطلاعات دقیقی دربارهٔ ترتیب زمانی رویدادها ارائه می دهد: تاریخ شورش گئومات ۱۱ مارس ۵۲۲ تعیین شده است. کتسیاس مدعی است که «تاریخ ایران» تألیف وی، متکی بر اسنادی است که روی پوست نوشته شده و متضمن اقدامات و عملیات پادشاهان هخامنشی است. ضمناً کتسیاس آنچه که در دربار ایران در موقعی که پزشک داریوش دوم و اردشیر دوم بین سال های ۳۹۸–۴۱۵ پ. م دیده و به گوش خود شنیده را به رشته تحریر درآورده است. قسمت هایی از کتاب «تاریخ ایران» کتسیاس که از ۲۳ کتاب تشکیل شده، در آثار دیودور و ژوستین و پولیئن و نیکلاس دمشقی و مخصوصاً در منتخبات «فوتی» محفوظ مانده است. «دینون» و «پلوتارک» و سایر مؤلفان به کتسیاس استناد می کنند. کتسیاس پیوسته سعی کرده که اشتباهات و غلط های هرودوت را اصلاح کند و او را دروغگو و دروغ پرداز می خواند. کتسیاس غالباً گفته هایش مخالف هرودوت است و از اینرو «فوتی» سه بارخاطر نشان ساخته که اخبار روایات کتسیاس دربارهٔ کوروش و کمبوجیه و مغ و داریوش و خشایارشا با گفته های هرودوت به کلی متغایر و متفاوت است. در بسیاری از موارد که امکان رسیدگی و تحقیق وجود دارد دیده می شود که کتسیاس از جاده حقیقت منحرف شده است؛ ولی دی عین حال آثار وی حاوی اطلاعات و اخبار مهمی دربارهٔ قرن ۵ پ. م است و زندگی ایرانیان آن زمان جز به جز در آثار او منعکس شده است. دربارهٔ تعیین ارزش وقایع قبل از پادشاهی داریوش اول، نباید اخبار و اطلاعات کتسیاس را نادیده گرفت، چرا که از این اخبار می توان اطلاعاتی دربارهٔ قتل مرموز بردیا و کسب قدرت پادشاهی داریوش و غیره بدست آورد. هر چند اطلاعاتی که کتسیاس در اختیار ما قرار داده به طور کلی حالت افسانه ای دارد و چندان قابل اعتماد نیست، ولی در زمینه جلوس داریوش می توان کم و بیش آن را مطالعه کرد. از آثار کتسیاس می توانیم بفهمیم که در دربار ایران دربارهٔ ناپدید شدن بردیا چه ها گفته شده و همچنین چه وقایعی به هنگام تاج گذاری داریوش رخ داده است. در پاره ای موارد بخصوص کتسیاس مسلماً از هرودوت و بسیاری دیگر از تاریخ نویسان (بویژه سنت های ایرانی) آگاه تر بوده است. مسلماً کتسیاس تنها مورخ یونانی است که از تاریخ رسمی مرگ بردیا با خبر بوده است. سایر مورخان یونانی همچون هرودوت مرگ او را در زمان اقامت کمبوجیه یا اندکی دیرتر دانسته اند. در عین حال باز هم کتسیاس تنها منبع یونانی است که عیناً مانند کتیبه های بیستون به یک مغ اشاره دارند. کتسیاس رویدادهای قرن پنجم را طوری تنظیم می کند که بر اساس داستان های آن زمان در دربار شوش، به دورانی بسیار قدیمی تر مربوط می شد. کتسیاس چیزی را شرح می دهد که در دربار ایران شنیده است. این درست است که در بسیاری از موارد حقیقت را تحریف کرده، ولی دلیل این کار اینست که تشریح های تاریخی گفته شده در دربار ایرانی، غیرقابل اعتماد بوده اند و به رویدادهایی که بیش از یکصد سال پیش از آن اتفاق افتاده اند، مربوط بوده است. روایت پومپی تروگ با روایت های هرودوت و کتزیاس اختلاف دارد. کتزیاس به طوری که ج. پراشک عقیده دارد، نمی توانست منبع مطلع مربوط به حوادث باشد، زیرا مغ مزبور را مؤلف اولی «سفندادات» نامیده، ولی تروگ او را به نام گومت ذکر کرده است. علاوه بر آن اصولاً در هر دو داستان وجه اشتراک زیاد نیست. نام گومت نشان می دهد که تروگ به روایت موثق شفاهی ایرانیان استناد کرده است، ولی متأسفانه این روایت ناچیز بوده، زیرا تروگ برای کسب ماجرای مشروح به هرودوت متوسل می گردد. به عقیده نلدکه، مآخذ اطلاعات تروگ، هارون اهل «لامپساک» بوده که نلدکه غیر مستقیم از آن استفاده کرده است. «آ گوشتمید» و «پراشک» مؤلف یونانی «تیماگن» اهل اسکندریه را منبع و مآخذ اخبار تروگ دانسته است و هرتسفلد منبع این اطلاعات را دینون اهل کولوفن پنداشته است. در هر حال، در شرح بیان داستان مربوط به حوادث های سال های ۵۲۱–۵۲۲ آن رشته از اخبار ایران که در نظر هرودوت مستور مانده مورد استفاده تروگ قرار گرفته است. تروگ نیز مانند هرودوت اشاره به دو مغ نموده که البته نام های آنان با نام های مذکور در تاریخ هرودوت اختلاف دارد. «گوست» برادر خو «اروپاست» را به پادشاهی برگزید؛ بنابراین «پاتی زیت» هرودوت با «گومت» تروگ و «سمردیس» هرودوت با «اروپاست» تروگ، مطابقت می کند، ولی بر خلاف هرودوت، تروگ ذکری از «پرکاست» نمی کند و گومت خودش بردیا را می کشد (تروگ بردیا را «مرگید» نامیده) و نقش وی را به عهده می گیرد. طبق خبر تروگ، قتل مرگید پس از مرگ کمبوجیه واقع شد. به عقیده هوفمان-کوچکه و ج. هرتل و ک. لمان هائوپت و هرتسفلد حوادث مربوط به پادشاهی گئومات در گاتها به طور مستقیم منعکس شده است. این محققان تلاش کردند تا با استناد بر اوستا بتوانند شرح وقایع سال های ۵۲۱–۵۲۳ پ. م را جستجو کنند، اما به عقیده داندامایف این کار خارج از جنبه بی طرفی است و قانع کننده نبوده است. تئودور نلدکه حدس می زند که بردیا ساتراپ نبوده است، زیرا به نظر وی امکان نداشت که قتل یک ساتراپ مجهول و مکتوم بماند، ولی در عین حال مردود شمردن نظر کتزیاس و گزنفون که طبق خبر آن ها بردیا ساتراپ بوده است، سهل و ساده نیست. از اینکه بردیا ساتراپ یکی از ساتراپی های مهم و بزرگ به شمار می رفته تردیدی نیست، زیرا فرزندان پادشاهان ایران همیشه از ساتراپ های بزرگ کشور به شمار می رفته اند. باید دانست که بعد از قتل بردیا، چه کسی امور ساتراپی ها را اداره می کرد؟ کتزیاس می گوید که کمبوجیه، مغ سفندادات را به عنوان ساتراپ تعیین کرد و او را به جای برادر خود قلمداد نمود و این مغ بدلی به مدت پنج سال در لباس بردیا، نقش ساتراپ را ایفا نمود و سپس به پادشاهی رسید؛ ولی چنین توضیحی فقط در نظر کیونیگ (کونیگ) و هرتسفلد که بدون هیچ گونه انتقادی اخبار افسانه آمیز کتزیاس را نقل قول می کنند و آن را جزو تاریخ حوادث سالانه پادشاهان ایران قلمداد می نمایند، مقرون به صحت و حقیقت تلقی می شود. علاوه بر آن، همان طور که از گفته های هرودوت بر می آید، خواهر کمبوجیه و بردیا (آتوسا) و همه زنان کمبوجیه، از همان آغاز شورش «سمردیس» در حرمسرای وی به سر می بردند و بنابراین اطلاع بر خدعه و نیرنگی که صورت گرفته، برای آن ها میسر و مقدور بود، در حالی که چنین چیزی واقع نشد. منبع تاریخ هرودوت می وشد این مشکل را بدین نحو حل کند که زنان در حرمسرای سمردیس از یکدیگر جدا زندگی می کردند، ولی در عین حال در همان آثار هرودوت دیده می شود که این جدایی زنان خالی از حقیقت نیست، زیرا دختر اوتانا موسوم به فایدیما که در حرمسرای سمردیس می زیست، آزادانه و به کرات با جهان خارج از کاخ معاشرت و ارتباط داشته است. همچنین در کاخ سمردیس هیچ گونه مانعی برای ارتباط با جهان خارج از کاخ وجود نداشته است، زیرا هفت نفر از بزرگان و نجبای پارس در موقع ضرورت بدون آنکه با هیچگونه حائلی مواجه شود و از طرف نگهبانان منعی برای آنان وجود داشته باشد، به داخل کاخ سمردیس راه یافتند. نگهبانان مذکور حتی از توطئه کنندگان نپرسیدند که به چه قصد و منظوری وارد کاخ می شوند. این نکته که آیا داریوش، گئومات غاصب یا بردیا را کشته، چیزی است که مورد بحث و مناظره کارشناسان و حتی نویسندگانی چون آگاثیاس، آمیانوس، مارسلیانوس، یوهانوس (از آنتیوخیا)، اوراسیوس و پورفیریوس (از تیر) بوده است. دو روایت در مورد مرگ بردیا وجود دارد. داندامایف و کورت گئومات مغ را همان بردیا می دانند که داریوش و ۶ اشراف زاده پارسی علیه او کودتا کردند و نظر گروه دوم (ویزه هوفر، هینتس) این است که گئومات، شخصیتی واقعی بوده که بعد از پی بردن به مرگ بردیا، سریر پادشاهی را به نام او غصب کرده است. هرودوت پسر کوروش را به نام «سمردیس» نامیده، و مغی که حکومت را به عنوان پسر کوروش در دست گرفت را به نام «سمردیس» نامیده می شد. این دو با یکدیگر شباهت زیادی داشتند و تمیز دادن آن ها از یکدیگر کار سهلی نبود. کتزیاس با این نظر موافق است و می گوید: «این مغ فوق العاده شبیه به تانیاکسارکس بوده و هر کاری که می کند، مانند تانیاکسارکس است». گئومات مغ آنقدر به پسر کوروش شبیه بود که حتی نزدیکان وی نمی توانستند آن ها را از یکدیگر تمایز دهند. هنگامی که تانیاکسارکس کشته شد، کمبوجیه خواجه های وی را نزد خود خواند و سفندادات که به لباس تانیاکسارکس ملبس بود به آن ها معرفی کرد. کمبوجیه از خواجه ها پرسید آیا این شخص همان تانیاکسارکس است؟ آنان با شگفتی جواب دادند: «اگر او نباشد چه کسی ممکن است باشد؟». این روایت کتزیاس برای ما از این جهت اهمیت دارد که یک خبر ایرانی است. در این مقام کتزیاس گفته های هرودوت را که پیوسته می کوشید از آن ها خرده بگیرد، تأیید و تصدیق می کند. چنانچه در این مورد کتزیاس شخص هرودوت را مورد ملامت قرار نمی دهد و او را متهم به دروغگویی نمی کند. علتش این است که هر دوی آن ها از یک روایت ایرانی آگاه بوده اند. تروگ نیز دربارهٔ شباهت مغ با پسر کوروش سخن گفته است. داریوش در کتیبه بیستون می گوید که کمبوجیه، بعد از به پادشاهی رسیدن و قبل از حرکت به مصر، بردیا را کشت و قتل بردیا از مردم مخفی ماند. داریوش در اینباره می گوید: کمبوجیه، پسر کوروش شاه بود و برادری داشت بردیا نام، از یک پدر و از یک مادر. پس از آن کمبوجیه بردیا را بکشت. [این جنایت] بر مردم معلوم نشد. پس از آن کمبوجیه رهسپار مصر شد و در پی آن، مردم نافرمان شدند. پس از آن دروغ (دروگه) در پارس، در ماد و در سرزمین های دیگر زیاد شد. پس از آن مردی، مغی به نام گئومات بود. او از پی شیه اووادا نزدیک کوه اَرَکدری، چهاردهمین روز ماه وییَخنَه سر به شورش نهاد، از آنجا بود که او ناگهان ناپیدا شد. به مردم با گفتن «من بردیا، پسر کوروش، برادر کمبوجیه هستم.» دروغ گفت. آنگاه همه مردم ضد کمبوجیه دسیسه کردند؛ او هم پارس، هم ماد و هم دیگر سرزمین ها را به دور خود گرد آورد و پادشاهی را غصب کرد. نهمین روز ماه گرمَدپده بود که او شاهی را غصب کرد. پس از آن کمبوجیه به مرگی طبیعی جان سپرد. ولی هرودوت می گوید بردیا (سمردیس) به همراه کمبوجیه به مصر رفت و مدت بیشتری در آنجا گذراند. بعدها کمبوجیه به خاطر حسادت بردیا را به شوش برگرداند چرا که بردیا تنها کسی بود که می توانست کمان فرستاده شده شاه اتیوپی را بکشد. بعد کمبوجیه خوابی دید که برادرش بر روی تخت پادشاهی نشسته است. به همین خاطر او مشاور معتمدش پراکزاسپه را با فرمان قتل سمردیس از مصر به شوش فرستاد. هرودوت ۲ روایت از قتل بردیا می گوید. اول آنکه او در شکارگاهی نزدیک شوش کشته شد، دومی آنکه پراکزاسپه او را در دریای اریتره غرق کرد. راز قتل را فقط پاتیزثیس، مغی که کمبوجیه در غیابش او را مسئول قصر سلطنتی کرد و تعداد اندکی دیگر می دانستند. این مغ، برادری خیلی شبیه به بردیا داشت و حتی نامش از بدو تولد همنام شاهزاده بود. پراکزاسپه برادرش را راضی کرد تا علیه کمبوجیه بشورد و رسماً خودش را شاه اعلام کند و ادعا کند که پسر واقعی کوروش است. برای مدتی او توانست خودش را بردیای مرده جا بزند. بنابر روایت هرودوت (کلماتی که کمبوجیه به هنگام مرگ بر زبان راند)، غاصب سلطنت، تمایل به بازگشت استیلا مادها بوده است. هرودوت می گوید به جز پارس ها، بقیه مردم آسیا از سقوط سمردیس دروغین ناراحت بودند، چرا که سمردیس ۳ سال مالیات سالانه و خدمت نظامی را به ساکنین امپراتوری آن ها بخشیده بود. در کتیبه بیستون، این شیاد «گئومات مغ» (در نسخه «مادی» زبان کتیبه بیستون داریوش، مگوش هم اضافه می شود) نامیده شد. این نام توسط ژوستین کومتس ضبط شد. ژوستین می گوید این کومتس بود که شاهزاده مرگیس را بعد از مرگ کمبوجیه به قتل رساند. در کتیبه بیستون گفته شده که گئومات شورشی علیه کمبوجیه در ۱۱ مارس ۵۲۲ پ.م. انجام داد و ادعا کرد که بردیا است. آنطور که هرودوت می گوید، وقتی کمبوجیه در سوریه حضور داشت و در راه برگشت بود، اخبار از پارس به او رسید که برادر کوچکترش تخت پادشاهی را تصاحب کرده است. اگرچه، پراکزاسپه به کمبوجیه اطمینان داد که برادرش بردیا را کشته است. سپس کمبوجیه در بهار ۵۲۲ پ. م درگذشت، اعتراف کرد که برادرش را به قتل رسانده است؛ ولی بعد از مرگ کمبوجیه پراکزاسپه استوارانه مرگ بردیا را انکار کرد. نهایتاً داریوش در بیستون گزارش داد که در ۲۹ سپتامبر ۵۲۲ پ.م. او به کمک ۶ نجیب زاده پارسی کشت و شاه شد. بنابر گزارش کتسیاس، کوروش در بستر مرگ بردیا (تانیوکزارکس) را حکمران باکتریا، خوارزم، پارت و کارمانی کرد. بردیا یک مغی به نام سپندادتس را به خاطر جرمش شلاق زد، بنابراین سپندادتس از روی انتقام، به کمبوجیه گفت که برادرش علیه او توطئه می کند. سپس به دستور کمبوجیه، به بردیا خون گاو نر خورانده شد و او کشته شد. سپندادتس خیلی شبیه به بردیا بود، لباس شاهزاده ها پوشید و خود را پسر کوچک کوروش جا زد. ۵ سال بعد از مرگش، مادر بردیا از خواجه حرم شنید که پسرش کشته شده و شاه واقعی، سپندادتس است. تا آن موقع، ناپدید شدن بردیا برای همگان بجز ایزاباتس، آرتاسیراس، باگاپاتس مخفی بود. کتسیاس در تاریخ قتل با کتیبه بیستون موافق است که پیش از حرکت کمبوجیه به مصر (۵۲۵ پ. م) بوده است. از آنجایی که حقیقت در ۵۲۲ پ. م آشکار شد، می توان حرف کتسیاس برای تعیین تاریخ مرگ ۵۲۶ پ. م را قبول کرد. در خلال سه سالی که کمبوجیه در مصر اقامت داشت، در کشورش ناآرامی آغاز شد. در ماه مارس (یا شاید هم آوریل) ۵۲۲ پ. م وی اخباری از ایران دریافت داشت مبنی بر اینکه برادر جوان ترش بردیا، طغیان کرده و شاه ایران شده است. طبق نظر هرودوت، کمبوجیه در سوریه بود و به سوی ایران می رفت که یک پیام آور سلطنتی نزد او آمد و خبر شورش در کاخ پادشاهی را به اطلاع وی رسانید. کمبوجیه در بازگشت به ایران شتاب کرد ولی در حین راه در موقعیتی مرموز درگذشت. چیزی از این جریان نگذشته بود که بردیا (یا طبق متون رسمی، گئومات مغ که از مدت ها پیش خود را به صورت بردیای متوفی جا زده بود) به وسیله داریوش به قتل رسید که خود پس از آن تاج و تخت ایران را تصاحب کرد. آنچه گفته شد اساس و چکیده رویدادهایی است که در خلال سال های ۵۵۲–۵۵۱ پ.م. به وقوع پیوسته است. هرودوت می گوید که «سمردیس» مغ گوش نداشت، ولی به طوری که برتین معتقد است، این مطلب افسانه ای بیش نیست، و مانند سایر افسانه ها مبتنی بر بازی لغت ها است. کلمه مگوش را به عنوان «کسی که گوش ندارد» تلقی نمودند و از اینجا تصورات مردم یک افسانه ملی به وجود آمد که به وسیله هرودوت نقل شده است. بعدها کلمه مگوش دربارهٔ کسانی مورد استعمال قرار گرفت که «گوش نداشتند». چنانچه گئومات گوش نداشت در اینصورت داریوش یقیناً از چنین نقصی استفاده می نمود و برای مفتضح کردن دشمن خویش این عیب را از نظر دور نمی داشت و در کتیبه های خود آن را یادآور می شد. طبق گفته کتزیاس، شخص «سفندادات» بی گوش نبوده است. داندامایف می گوید در نقش های حجاری شده در کتیبه بیستون، گئومات با گوش هایش ظاهر می شود. طبق روایت بیستون، هنگامی که داریوش بر تخت شاهی تکیه زد، دادارشیش ساتراپ باکتریا بود و ویشتاسپ، پدر داریوش نیز بر پارتیا و پیرکانیا فرمانروایی می کرد؛ بنابراین می توان گفت سخن گزنفون - تانااوگزارس (بردیا) ساتراپ ماد، آرمینا و طایفه کادوسیان بود- درست است و می توان دادارشیش و ویشتاسپ، فرماندار منصوب شده بعدی این مناطق نامید. این حقیقت که پیش از مرگ گئومات هیچ آشوبی و بحرانی وجود نداشت از قسمت مقدماتی کتیبه بیستون نیز مشهود است، که طبق آن اهورامزدا، داریوش را پس از جلوس وی، به پادشاهی بیست و سه کشور معرفی کرد. در نتیجه هنگامی که داریوش در ایران به قدرت رسید، بیست و سه کشوری که در کتیبه نام برده شد، هنوز بخشی از امپراتوری را تشکیل می دادند؛ ولی از آن تاریخ به بعد، در بیشتر این کشورها، شورشی به وقوع پیوست. طبق نظر کونیگ، شورش نیدین تو-بل در بابل در ماه اوت ۵۲۲ پ.م. صورت گرفت و این زمانی بود که گئومات هنوز حیات داشت؛ و شورش علیه او صورت گرفت؛ ولی حتی بدون توجه به کتیبه های بیستون، می توان دید که چنین فرضیه ای با اسناد قانونی بابلی متناقض است. گئومات در ۲۹ سپتامبر ۵۲۲ پ.م. کشته شد و از تاریخ ۲۰ سپتامبر همان سال سندی از بابل وجود دارد به تاریخ سلطنت وی؛ و نخستین سند مربوط به تاریخ سلطنت نیدین تو-بل (نبوکدنذر سوم) از ناحیه سیپار می آید و تاریخش سوم اکتبر ۵۲۲ پ. م می شود که پنجمین روز جلوس داریوش به تخت سلطنت می شود. به احتمال نزدیک به یقین نیدین تو-بل دقیقاً بعد از مرگ گئومات تاج و تخت بابل را اشغال کرد. طبق نظر هرودوت سمردیس برای مدت هفت ماه در صلح و آرامش پادشاهی کرد، به علت مرگ وی بود که مردم های تابع وی دست به شورش زدند. چگونه امکان داشت قتل بردیا جزو اسراری باشد که فقط دو نفر مغ به حقیقت و رمز آن واقف باشند؟ بعضی از محققان به استناد نظر گزنفون در این فکرند که شاید بردیا به سال ۵۳۰ قبل از میلاد به قتل رسیده است. در این صورت باید گفت که چگونه در ظرف مدت هشت سال، قتل بردیا به صورت معما بوده است؟ ظاهراً باید از نظر هرودوت و کتزی و سایر مؤلفان باستانی مبنی بر اینکه پسر کوروش و مغ مذکور با یکدیگر شباهت داشته اند و از اینرو آن خدعه پیوسته است، صرف نظر شود، گرچه این نظر در تاریخ فوق العاده اشاعه دارد، ولی به هیچ وجه قابل اطمینان نیست. در تاریخ هرودوت که در خلال شرح لشکرکشی مصر و کارهای مشمئزکننده کمبوجیه به خواب، پیشگویی و پیش نشانه های وقایع آتی اشاره می شود. کمبوجیه اذعان می دارد که او این نشانه ها را نادرست تعبیر کرده و در نتیجه برادرش را به ناحق به قتل رسانده است. او می کوشد با سرعت تمام به همراه لشکریانش در حال مراجعت، به شوش برگردد، اما در اثر زخمی که در سانحه ای در اکباتان سوریه برمی دارد از دنیا می رود. کمبوجیه باید چنانچه داده های هرودوت درست باشد، پیش از آنکه پیک ارسالی از سوی گئومات سر رسد، از آشوب هایی در امپراتوری اطلاع حاصل کرده باشد. زیرا در پیک سوریه، یعنی هنگام بازگشت، بر شاه وارد شد. در گزارش صریحاً قید نمی شود که کمبوجیه مراجعت می کرد، چون او اخباری در مورد اغتشاش شنیده بود یا اینکه آگاهی یافته بود که شخصی که خود را برادر وی می خواند، پادشاهی را غضب کرده است. اما اشاره به شگفتی زندگی کمبوجیه در روایت هرودوت و هراس وی از اینکه برادرش ممکن بود هنوز زنده باشد، امکان نخست را محتمل می کند: او به سبب ناآرامی عمومی در ایالات کانونی امپراتوری از مصر راه افتاده بود و در آن مقطع زمانی هنوز از غصب پادشاهی اطلاع نداشته است. تلاش کمبوجیه برای اقناع پارسیان ممتاز، دربارهٔ مرگ برادرش بردیا، و غصب مغ، بی نتیجه ماند. به ویژه اینکه پرکساسپ یگانه شاهد قتل، این جنایت را انکار کرد. همین گزارش را، البته بسیار مختصرتر، تروگوس-یوستین نیز ارائه می کنند. کتزیاس نیز اگرچه از سانحه کمبوجیه با فرجام مرگبار خبر می دهد، اما داده هایش در مورد نحوه سانحه، تسلسل و توالی زمانی وقایع و نیز محل مرگ با هرودوت و تروگوس-یوستین اختلاف دارد. داریوش بدون ذکر کوچکترین جزئیاتی در نبشته بیستون گزارش می کند که کمبوجیه پس از جلوس مغ بر تخت شاهی درگذشته است. همچنین ترتیب گاه نگاری وقایع در نبشته بیستون، که در آن پیش از ذکر گئومات از آشوب ها سخن می رود، حاکی از آن است که نام محل مرگ کمبوجیه که هرودوت ذکر کرده کاملاً صحیح است و گئومات از اغتشاش پدید آمده در امپراتوری سود جسته تا پادشاهی را غصب کند. بر خلاف عقیده هرتسفلد و سایرین که کمبوجیه طبق نبشته بیستون خودکشی کرده است، امروز در کل این نظر غالب است که کمبوجیه به سبب بی احتیاطی خودش درگذشت، که شولتسه آن را قبلاً، در ۱۹۱۲ ابراز کرده بود و تقریباً در تمامی آثار دیگر راجع به این موضوع با دلایل اضافی تقویت شده است، اصطلاح پارسی uvāmaršiyuš amariyatā به این معنی است که او به «مرگ خود مرد». بردیا یک دختر به نام پارمیس از خود به جا گذاشت که داریوش وقتی شاه شد با او ازدواج کرد تا به جایگاه خود وجههٔ قانونی ببخشد.
[ { "answer1": "در نسخه ایلامی بیستون او پیرتیا نامیده شد، ولی در نسخه اکدی و اسناد خصوصی شهر بابل فرم مادی برزیا دارد.", "answer2": "هر دو نام بردیا و تانیوکزارکس دلالت بر قدرت بدنی استثنائی شاهزاده دارد که احتمالاً تانیوکزارکس لقب بردیا بود. در نوشته های هرودوت، بردیا همچون غولی خودنمایی می کند.", "distance": 355, "question": "نام بردیا در نسخه‌های ایلامی و اکدی چه بود و همچنین گفته شده که بردیا چه ویژگی های بدنی داشت که به آن اشاره شده است؟" }, { "answer1": "کتسیاس مدعی است که «تاریخ ایران» تألیف وی، متکی بر اسنادی است که روی پوست نوشته شده و متضمن اقدامات و عملیات پادشاهان هخامنشی است.", "answer2": "کتسیاس پیوسته سعی کرده که اشتباهات و غلط های هرودوت را اصلاح کند و او را دروغگو و دروغ پرداز می خواند.", "distance": 505, "question": "چه کسی مدعی بود که تاریخ ایران را بر اساس اسنادی که بر روی پوست نوشته شده است تالیف کرده و چه کسی سعی کرده است اشتباهات و غلط های تاریخ نگار معروف هرودوت را اصلاح کند؟" }, { "answer1": "از آثار کتسیاس می توانیم بفهمیم که در دربار ایران دربارهٔ ناپدید شدن بردیا چه ها گفته شده و همچنین چه وقایعی به هنگام تاج گذاری داریوش رخ داده است.", "answer2": "داریوش در کتیبه بیستون می گوید که کمبوجیه، بعد از به پادشاهی رسیدن و قبل از حرکت به مصر، بردیا را کشت و قتل بردیا از مردم مخفی ماند.", "distance": 5926, "question": "چه کسی ادعا می کند که در دربار ایران درباره ناپدید شدن بردیا چه گفته شده است و داریوش در کتیبه بیستون چه چیزی درباره مرگ بردیا می گوید؟" }, { "answer1": "بنابر گزارش کتسیاس، کوروش در بستر مرگ بردیا (تانیوکزارکس) را حکمران باکتریا، خوارزم، پارت و کارمانی کرد. بردیا یک مغی به نام سپندادتس را به خاطر جرمش شلاق زد، بنابراین سپندادتس از روی انتقام، به کمبوجیه گفت که برادرش علیه او توطئه می کند. سپس به دستور کمبوجیه، به بردیا خون گاو نر خورانده شد و او کشته شد. سپندادتس خیلی شبیه به بردیا بود، لباس شاهزاده ها پوشید و خود را پسر کوچک کوروش جا زد.", "answer2": "هرودوت می گوید بردیا (سمردیس) به همراه کمبوجیه به مصر رفت و مدت بیشتری در آنجا گذراند. بعدها کمبوجیه به خاطر حسادت بردیا را به شوش برگرداند چرا که بردیا تنها کسی بود که می توانست کمان فرستاده شده شاه اتیوپی را بکشد. بعد کمبوجیه خوابی دید که برادرش بر روی تخت پادشاهی نشسته است. به همین خاطر او مشاور معتمدش پراکزاسپه را با فرمان قتل سمردیس از مصر به شوش فرستاد. هرودوت ۲ روایت از قتل بردیا می گوید. اول آنکه او در شکارگاهی نزدیک شوش کشته شد، دومی آنکه پراکزاسپه او را در دریای اریتره غرق کرد. راز قتل را فقط پاتیزثیس، مغی که کمبوجیه در غیابش او را مسئول قصر سلطنتی کرد و تعداد اندکی دیگر می دانستند. این مغ، برادری خیلی شبیه به بردیا داشت و حتی نامش از بدو تولد همنام شاهزاده بود. پراکزاسپه برادرش را راضی کرد تا علیه کمبوجیه بشورد و رسماً خودش را شاه اعلام کند و ادعا کند که پسر واقعی کوروش است. برای مدتی او توانست خودش را بردیای مرده جا بزند.", "distance": 1941, "question": "کتزیاس چه روایتی از مرگ بردیا و غصب حکومت توسط سپندادتس ارائه میدهد و هرودوت چه روایتی از مرگ بردیا و قیام گئومات دارد؟" }, { "answer1": "نهایتاً داریوش در بیستون گزارش داد که در ۲۹ سپتامبر ۵۲۲ پ.م. او به کمک ۶ نجیب زاده پارسی کشت و شاه شد.", "answer2": "طبق روایت بیستون، هنگامی که داریوش بر تخت شاهی تکیه زد، دادارشیش ساتراپ باکتریا بود و ویشتاسپ، پدر داریوش نیز بر پارتیا و پیرکانیا فرمانروایی می کرد؛", "distance": 2264, "question": "طبق گفته کتیبه بیستون داریوش چگونه به پادشاهی رسید و همچنین بعد از رسیدن به پادشاهی ساتراپ های باکتریا و پارتیا چه کسانی بودند؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
11
: شیمی قانونی شیمی قانونی یکی از کاربردهای شیمی و سم شناسی در زمینه قانونی در قانون است. شیمیدان قانونی می تواند در شناسایی مواد ناشناخته در صحنه جرم کمک کند. متخصصین در این زمینه مجموعه وسیعی از روش ها و ابزارها را برای کمک به شناسایی مواد ناشناخته ارائه می دهند که شامل کروماتوگرافی مایع با کارایی بالا، اسپکترومتری کروماتوگرافی گاز، طیف سنجی جذب اتمی، طیف سنج مادون قرمز تبدیل فوریه و کروماتوگرافی لایه نازک است. دامنه وسیعی از روش های مختلف مهم هستند به دلیل طبیعت مخرب برخی از ابزارها و تعداد مواد ناشناخته موجود که ممکن است در صحنه یافت شوند. شیمیدانان قانونی ترجیح می دهند در ابتدا از روش های غیرمخرب استفاده کنند تا مدرکی را بدست بیاورند برای اینکه بتوانند با روش های مخرب بهترین نتیجه رو بدست بیاورند. در کنار سایر متخصصان پزشکی قانونی، شیمیدانان پزشکی قانونی معمولاً در دادگاه به عنوان شاهد متخصص در مورد یافته هایشان شهادت می دهند. شیمیدانان قانونی تابع مجموعه ای از استانداردها هستند که توسط آژانس های مختلف و هیئت های حاکم، از جمله گروه کاری علمی برای تجزیه و تحلیل مواد مخدر گرفته شده، پیشنهاد شده است. علاوه بر روش های عملیاتی استاندارد پیشنهاد شده توسط گروه، سازمان های خاص، استانداردهای خود را در رابطه با تضمین کیفیت و کنترل کیفیت نتایج و ابزارهای آنها دارند. برای اطمینان از دقت آنچه که گزارش می دهند، شیمیدانان قانونی به طور مرتب بررسی و تأیید می کنند که ابزارهای آنها به درستی کار می کنند و هنوز قادر به تشخیص و اندازه گیری مقادیر مختلف مواد مختلف هستند. تجزیه و تحلیل شیمیدانان قانونی می تواند منجر به تحقیق شود و آنها می توانند سوء ظن خود را تأیید یا رد کنند. شناسایی مواد مختلف موجود در صحنه می تواند به محققان اطلاعاتی را که در جستجوی آنها می خواهند، بگوید. در طول تحقیقات آتش نشانی، شیمیدانان قانونی می توانند تعیین کنند که آیا یک شتاب دهنده از قبیل بنزین یا نفت سفید استفاده می شود؛ اگر چنین است، این نشان می دهد که آتش عمداً تنظیم شده است. شیمیدانان قانونی همچنین می توانند فهرست مشکوک را به افرادی که دسترسی به مواد مورد استفاده در یک جرم را دارند، محدود کنند. به عنوان مثال، در تحقیقات انفجاری، شناسایی RDX یا C-4 نشان دهنده یک اتصال نظامی است؛ زیرا این مواد مواد منفجره نظامی هستند. از سوی دیگر، شناسایی TNT لیست مشکوک گسترده تر را ایجاد می کند، چرا که توسط شرکت های تخریب و همچنین در ارتش استفاده می شود. در طی بررسی های مسمومیت، تشخیص سموم خاص می تواند به درک کارآگاهان کمک کند که هنگام مصاحبه با مظنونین بالقوه جه باید بکنند. به عنوان مثال، تحقیقی که شامل کهرایسین است، به محققان اجازه می دهد که پیش سازهای رایسین، دانه های گیاه کاستور را جستجو کنند. شیمیدانان قانونی نیز به تأیید یا رد سوء ظن تحقیق در موارد مصرف مواد مخدر یا الکل کمک می کنند. ابزارهایی که توسط شیمیدانان قانونی استفاده می شود می توانند مقادیر دقیق را تشخیص دهند و اندازه گیری دقیق در جنایت هایی نظیر رانندگی تحت تأثیر قرار می گیرد زیرا محدوده های محتوی الکل خاصی وجود دارد که در آن مجازات ها شروع یا افزایش می یابند. در مشکوک مصرف بیش از حد از موارد، مقدار از مواد مخدر در سیستم فرد می تواند تأیید یا رد کردن مصرف بیش از حد به عنوان علت مرگ است. در طول تاریخ، انواع مختلفی سموم برای کشتار مورد استفاده قرار گرفته اند، از جمله آنها آرسنیک، شابیزَک (بلادونا) ، شوکران زهرآلود، استریکنین و کورار می باشد. تا اوایل قرن نوزدهم، هیچ روش دقیقی برای تعیین اینکه آیا یک ماده شیمیایی خاص وجود نداشت و مسمومیت ها به ندرت به خاطر جنایات آنها مجازات شد. در سال ۱۸۳۶، یکی از اولین کمک های عمده به شیمی جرم شناسی توسط جیمز مارش شیمیدان انگلیسی معرفی شد. او آزمایش مارش را برای تشخیص آرسنیک ایجاد کرد که بعداً در یک محاکمه قتل موفقیت آمیز بود. در این زمان نیز سم شناسی قانونی به عنوان یک میدان مشخص شناخته شد. متیو اورفیلا، پدر سم شناسی، در اوایل قرن نوزدهم، باعث پیشرفت های بزرگی در این زمینه شد. یکی از پیشگامان توسعه میکروسکوپهای قانونی، اورفیلا در پیشرفت این روش برای تشخیص خون و اسپرم کمک کرده است. اورقیلا همچنین اولین شیمیدان به موفقیت طبقه بندی مواد شیمیایی مختلف به مقوله های مانند بود مواد خورنده، مواد مخدر، و رطوبت. پیشرفت بعدی در تشخیص سموم در سال ۱۸۵۰ اتفاق افتاد زمانی که یک روش معتبر برای شناسایی آلکالوئیدهای گیاهی در بافت های بدن توسط جین استاس شیمیدان ایجاد شد. روش استاس به سرعت به تصویب رسید و با موفقیت در دادگاه مورد استفاده قرار گرفت تا محکومیت شمعداد هیپولیت ویارتر د بوکرمی را به قتل برادرش در معرض مسمومیت نیکوتین قرار دهد. استاس توانست آلکالوئید را از اندام قربانی جدا کند. پروتکل استاس پس از آن برای ترکیب آزمون های کافئین، کینین، مورفین، استریخن، آتروپین و تریاک تغییر داده شد. طیف وسیعی از ابزار دقیق برای تجزیه و تحلیل شیمیایی قانونی همچنین در این دوره شروع به توسعه کرد. اوایل قرن نوزدهم، اختراع طیف سنج توسط جوزف فون فرن هوفر صورت گرفت. در سال ۱۸۵۹، شیمیدان رابرت بونسن و فیزیکدان گاستاو کیرچوف در اختراع فراونوفر گسترش یافتند. آزمایش های آنها با طیف سنجی نشان داد که مواد خاصی در طیفی خاص از نور در معرض طیف منحصر به فرد قرار می گیرند. با استفاده از طیف سنجی، دو دانشمند قادر بودند مواد را براساس طیف آنها شناسایی کنند و روش شناسایی مواد ناشناخته را فراهم کنند. در سال ۱۹۰۶، میشیل تسوت، متخصص گیاه شناسی، اختراع کروماتوگرافی کاغذی، یک پیشگام اولیه برای کروماتوگرافی نازک لایه، و آن را برای جداسازی و بررسی پروتئین های گیاهی که کلروفیل را تشکیل می دهند، مورد استفاده قرار داد. توانایی جداسازی مخلوط ها در اجزای فردی خود، باعث می شود تا متخصصان پزشکی قانونی قطعاتی از مواد ناشناخته علیه یک پایگاه داده از محصولات شناخته شده را بررسی کنند. با تطبیق عوامل حفظ شده برای اجزای جدا شده با مقادیر شناخته شده، مواد را می توان شناسایی کرد. شیمیدانان قانونی مدرن متکی به ابزارهای متعددی برای شناسایی مواد ناشناخته در صحنه جرم هستند. قرن بیستم شاهد پیشرفت های زیادی در فناوری بودیم که به شیمیدانان اجازه می داد مقادیر کمتری از مواد را دقیق تر تشخیص دهند. اولین پیشرفت عمده در این قرن در دهه ۱۹۳۰ با اختراع یک طیف سنجی بود که می تواند سیگنال تولید شده توسط نور مادون قرمز (IR) را اندازه گیری کند. طیف سنج IR اولیه از یک تک رنگ استفاده کرده و تنها می توانند جذب نور را در یک باند بسیار طولی اندازه گیری کنند. تا زمانی که اتصال تداخل سنجی با اسپکترومتر IR در سال ۱۹۴۹ توسط پیتر فلچت انجام نشد، طیف مادون قرمز کامل را می توان در یک بار اندازه گیری کرد. پیتر فلچت همچنین از تبدیل فوریه، یک روش ریاضی، استفاده کرد که می تواند سیگنال را به فرکانس های فردی خود تقسیم کند تا مقدار زیادی از اطلاعات دریافت شده از تحلیل کامل مادون قرمز یک ماده را بدست آورد. از آن به بعد، ابزار اسپکتروسکوپی مادون قرمز (FTIR) تبدیل فوریه در تجزیه و تحلیل قانونی مواد ناشناخته تبدیل شده است، زیرا آنها نابودگر و بسیار سریع برای استفاده هستند. اسپکتروسکوپی در سال ۱۹۵۵ با اختراع طیف سنج جذب اتمی (AA) توسط آلن والش پیشرفت کرد. تجزیه و تحلیل AA می تواند عناصر خاصی را که نمونه را همراه با غلظت آنها تشکیل می دهند، شناسایی کند، به طوری که می تواند تشخیص آسان فلزات سنگین مانند آرسنیک و کادمیوم را تشخیص دهد. پیشرفت هایی در زمینه کروماتوگرافی در سال ۱۹۵۳ با اختراع کروماتوگرافی گاز توسط آنتونی ت. جیمز و آرچر جان پورتر مارتین به وجود آمد که اجازه می داد جداسازی مخلوط مایع فرار با اجزای دارای نقاط جوش مشابه باشد. با استفاده از کروماتوگرافی مایع می توان مخلوط های مایع غیرمجاز را با کروماتوگرافی مایع جدا کرد، اما مواد با احتباس زمان مشابه تا زمان اختراع کروماتوگرافی مایع با کارایی بالا (HPLC) توسط Csaba Horváth در سال ۱۹۷۰ حل نشد. ابزار HPLC مدرن قادر به شناسایی و حل کردن مواد است که غلظت آنها به اندازه قطعات به تریلیون است. یکی از پیشرفت های مهم در زمینه شیمی قانونی در سال ۱۹۵۵ با اختراع طیف سنجی جرم کروماتوگرافی گاز (GC-MS) توسط فرد مک لافرفتی و رولاند گوهلکه به وجود آمد. اتصال کروماتوگرافی گاز با طیف سنج جرم برای شناسایی طیف گسترده ای از مواد مجاز است. تجزیه و تحلیل GC-MS به طور گسترده ای به عنوان "استاندارد طلاً برای تجزیه و تحلیل قانونی به علت حساسیت و قابلیت پذیری آن همراه با توانایی آن برای اندازه گیری میزان موجود در مواد، به طور گسترده ای در نظر گرفته شده است. افزایش حساسیت ابزار دقیق به این نکته رسیده است که ناخالصی های جزئی درون ترکیبات می توانند به طور بالقوه اجازه دهند تا محققان مواد شیمیایی را به یک دسته و تعداد زیادی از یک تولیدکننده ردیابی کنند. شیمیدانان قانونی بر روی بسیاری از ابزارها برای شناسایی مواد ناشناخته که در یک صحنه یافت می شوند، تکیه می کنند. برای تعیین هویت یک ماده می توان از روش های مختلفی استفاده کرد و این به آزمونگر برمیگردد که تصمیم بگیرد کدام روش بهترین نتیجه را بدست می دهد. عواملی که شیمیدانان قانونی ممکن است هنگام انجام معاینه در نظر بگیرند عبارتند از مدت زمانی که یک وسیله خاص برای بررسی ماده و ماهیت مخرب این ابزار انجام می شود. آنها ابتدا با استفاده از روش های غیرمخرب ترجیح می دهند تا شواهدی را برای بررسی بیشتر حفظ کنند. تکنیک های غیرانسانی نیز می توانند برای محدود کردن امکان استفاده شوند، و احتمال بیشتری دارد که روش صحیح برای اولین بار هنگام استفاده از روش مخرب مورد استفاده قرار گیرد. دو تکنیک مستقل اسپکتروسکوپی برای شیمی قانونی عبارتند از طیف سنجی FTIR و AA. FTIR فرایند غیرمخرب است که از نور مادون قرمز برای شناسایی یک ماده استفاده می کند. روش نمونه گیری انعکاسی با انحطاط کامل، نیاز به مواد لازم برای آماده سازی قبل از تجزیه را حذف می کند. ترکیب ناپیوستگی و آماده سازی صفر باعث تحلیل ATR FTIR اولین گام سریع و آسان در تجزیه و تحلیل مواد ناشناخته می شود. برای تسهیل شناسایی مثبت ماده، دستگاه های FTIR با پایگاه داده های بارگذاری می شوند که می توانند برای طیف های شناخته شده که با طیف های ناشناخته مطابقت دارند جستجو شوند. تجزیه و تحلیل FTIR مخلوط، در حالی که غیرممکن است، به دلیل ماهیت تجمعی پاسخ پاسخ های خاصی را ارائه می دهد. هنگام تجزیه و تحلیل یک ناشناخته که حاوی بیش از یک ماده است، طیف های حاصل از آن ترکیب، ترکیبی از طیف فردی هر مولفه خواهد بود. در حالی که مخلوط های معمول طیف ها را در پرونده شناخته اند، مخلوط های جدید می توانند برای حل مشکل دشوار باشد، و FTIR یک ابزار غیرقابل قبول شناسایی است. با این حال، این ابزار که می تواند برای تعیین ساختار کلی شیمیایی در حال حاضر مورد استفاده قرارگیرد، اجازه می دهد تا شیمیدانان پزشکی قانونی برای تعیین بهترین روش برای تجزیه و تحلیل با سایر ابزار. به عنوان مثال، یک گروه methoxy خواهد شد در اوج بین ۳۰۳۰ و ۲۹۵۰ (عدد موج (cm -1)) طیف سنجی جذب اتمی (AAS) یک روش مخرب است که قادر به تعیین عناصری است که نمونه تجزیه و تحلیل شده را تشکیل می دهند. AAS این تجزیه و تحلیل را با قرار دادن نمونه در یک منبع حرارت بسیار بالا، شکستن اورانیوم اتمی ماده، ترک اتم های آزاد انجام می دهد. سپس پرتو در فرم نور از طریق نمونه عبور می کند و اتم ها را به حالت انرژی بالاتر می برد. :۲ شیمیدانان قانونی می توانند برای هر عنصر با استفاده از طول موج نور متناظر که برای تجزیه و تحلیل آن ها اتم های عنصر را به حالت انرژی بالاتر تحمیل می کند، آزمایش شود.۲۵۶ به همین دلیل و با توجه به ماهیت مخرب این روش، AAS به طور کلی به عنوان یک روش تأیید کننده پس از آزمون های اولیه نشان دهنده حضور یک عنصر خاص در نمونه است. غلظت عنصر در نمونه متناسب با مقدار جذب نور در مقایسه با یک نمونه خالی است. AAS در مواردی که مضر مسمومیت با فلزات سنگین مانند آرسنیک، سرب، جیوه و کادمیوم است مفید است. غلظت ماده در نمونه می تواند نشان دهد که آیا فلزات سنگین باعث مرگ شدند. تکنیکهای طیف سنجی زمانی مفید هستند که نمونه مورد آزمایش خالص باشد یا یک مخلوط بسیار معمولی باشد. هنگامی که یک ترکیب ناشناخته مورد تجزیه و تحلیل قرار می گیرد، باید به قطعات جداگانه آن تجزیه شود. تکنیک های کروماتوگرافی می تواند برای جدا کردن مخلوط ها در اجزای تشکیل دهنده آنها استفاده شود تا بتواند هر قسمت را به طور جداگانه تجزیه و تحلیل کند. کروماتوگرافی لایه نازک (TLC) یک جایگزین سریع برای روش های پیچیده تر کروماتوگرافی است. TLC می تواند برای تجزیه و تحلیل جوهر و رنگ با استخراج اجزای فردی استفاده شود. این برای بررسی یادداشت ها یا الیافی که در صحنه باقی می ماند می تواند استفاده شود. از آنجا که محصول هر شرکت کمی متفاوت است و این تفاوت ها با TLC دیده می شود. تنها عامل محدود کننده با تجزیه و تحلیل TLC، لازم است که اجزای محلول در هر راه حل مورد استفاده قرار گیرد تا کامپوننت ها را تا صفحه تجزیه تحلیل کند. این راه حل فاز متحرک نامیده می شود. شیمیدان قانونی می تواند با دانستن فاصله از هر جزء سفر، با ناشناخته ها مقابله کند. این فاصله زمانی که در مقایسه با نقطه شروع است، به عنوان عامل نگهداری (R f) برای هر مولکول استخراج شده شناخته می شود. اگر هر مقدار R f یک نمونه شناخته شده باشد، این نشان دهنده هویت نامعلوم است. کروماتوگرافی مایع با کارایی بالا می تواند برای استخراج اجزای منفرد از مخلوط حل شده در یک محلول استفاده شود. HPLC برای مخلوط های غیرقابل استفاده است که برای کروماتوگرافی گاز مناسب نیستند. این در تجزیه و تحلیل دارویی مفید است که در آن دارو دارویی ترکیبی است از زمانی که مولفه ها در زمان های مختلف جداگانه یا زنده می شوند و اجازه می دهد تا هر یک از اجزای آن را تأیید کند. پس از استحکام ستون HPLC، آن ها به آشکارسازهای مختلف تغذیه می شوند که در مقایسه با غلظت آن به شکل پیک می رسند. شایع ترین نوع آشکارساز طیف سنج نور ماوراء بنفش به عنوان شایع ترین مورد مورد آزمایش با HPLC، داروسازی، جذب UV است کروماتوگرافی گاز (GC) همان عملکرد کروماتوگرافی مایع را انجام می دهد، اما برای مخلوط های فرار استفاده می شود. در شیمی قانونی، رایج ترین ابزار GC از طیف سنجی جرمی به عنوان آشکارساز استفاده می کنند. GC-MS می تواند در تحقیق در مورد اشاعه، مسمومیت و انفجار مورد استفاده قرار گیرد تا دقیقاً مشخص شود چه چیزی مورد استفاده قرار گرفته است. در تئوری، ابزار GC-MS قادر به تشخیص مواد است که غلظت آنها در محدوده فمتو گرما است. با این حال، در عمل، با توجه به نسبت سیگنال به نویز و دیگر عوامل محدود کننده، مانند سن قطعات منحصر به فرد از ابزار، عملی حد تشخیص برای GC-MS در است (محدوده پیکو گرم). GC-MS نیز قادر به اندازه گیری مواد قابل تشخیص است. شیمیدان ها می توانند از این اطلاعات برای تعیین تأثیر ماده روی یک فرد استفاده کنند. ابزار GC-MS تقریباً ۱۰۰۰ برابر بیشتر از مقدار لازم برای اندازه گیری مقدار لازم است تا به سادگی برای شناسایی آن استفاده شود. محدودیت اندازه گیری معمولاً در محدوده نانوگرم (۱۰) قرار دارد. سم شناسی قانونی مطالعه داروسازی و شیمی درمانی است، یا اینکه چه ماده ای به بدن می بخشد، و همچنین در مورد فارماکوکینتیک یا آنچه که بدن به ماده می انجامد. برای تعیین دقیق اثر یک داروی خاص به بدن انسان، سم شناسان پزشکی قانونی باید از سطوح مختلف تحمل گرا، که فرد بتواند ایجاد کند و همچنین شاخص درمان برای داروهای مختلف، آگاهی داشته باشد. سم شناسان به تعیین اینکه آیا هر سمی که در بدن یافت شده بود، باعث ایجاد یک حادثه یا کمک به آن شد، یا اینکه آیا در سطح بسیار پایین بود تا تأثیری داشته باشد؟ در حالی که تعیین سم مشخصی می تواند به دلیل تعداد مواد مختلفی که می توانند باعث آسیب یا مرگ شوند، وقت زیادی صرف کند، برخی از سرنخ ها ممکن است امکانات را محدود کنند. برای مثال، مسمومیت با مونوکسید کربن موجب خون قرمز روشن می شود، در حالی که مرگ سولفید هیدروژن سبب می شود که مغز رنگ سبز داشته باشد. سم شناسان همچنین متابولیت های متفاوتی را می شناسند که یک داروی خاص می تواند به داخل بدن برسد. به عنوان مثال، یک متخصص سم زدایی می تواند تأیید کند که یک فرد هروئین را با حضور در نمونه ای از 6-monoacetylmorphine، که تنها از تجزیه هروئین می آید، گرفته است. ایجاد دائم داروهای جدید، هر دو قانونی و غیرقانونی، سم شناسان را مجبور می کند تا از تحقیقات و روش های جدید برای آزمایش این مواد جدید مطلع شوند. جریان فرمولاسیون های جدید بدین معنی است که یک نتیجه آزمایش منفی لزوماً منع مصرف دارو نیست. برای جلوگیری از تشخیص، تولیدکنندگان مواد مخدر غیرقانونی، ساختار مواد شیمیایی را کمی تغییر می دهند. این ترکیبات اغلب با تست های سم شناسی روتین تشخیص داده نمی شوند و می توانند با حضور یک ترکیب شناخته شده در یک نمونه مشابه باشند. همان طور که ترکیبات جدید کشف می شود، طیف های شناخته شده تعیین و وارد پایگاه های داده شده می شوند که می توانند به عنوان استانداردهای مرجع قابل دانلود و استفاده شوند. آزمایشگاه همچنین تمایل دارند پایگاه های داده های خانگی را برای مواد موجود در محلی پیدا کنند. استانداردها: دستورالعمل ها توسط سازمان های گوناگون حاکم بر استانداردها مطرح شده است که توسط تمرین دانشمندان پزشکی قانونی دنبال می شود. برای متخصصان پزشکی قانونی، گروه بین المللی کارشناس علمی برای تجزیه و تحلیل مواد مخدر (SWGDRUG) توصیه هایی را برای تضمین کیفیت و کنترل کیفیت مواد آزمایش شده ارائه می دهد. در شناسایی نمونه های ناشناخته، پروتکل ها براساس احتمال مثبت کاذب به سه دسته تقسیم شده اند. ابزارها و پروتکل ها در رده A برای تشخیص یک ماده ناشناخته منحصر به فرد هستند و به دنبال آن دسته بندی B و C به حساب می آیند. برای اطمینان از صحت شناسایی، SWGDRUG توصیه می کند که چندین آزمون با استفاده از ابزارهای مختلف بر روی هر نمونه انجام شود و یک رده A تکنیک و حداقل یک تکنیک دیگر استفاده می شود. اگر تکنیک گروه A در دسترس نباشد یا شیمیدان قانونی تصمیم به استفاده از آن نداشته باشد، SWGDRUG توصیه می کند که حداقل سه تکنیک مورد استفاده قرار گیرد، دو مورد از آنها باید از دسته B باشد. ابزار ترکیبی مانند GC-MS، دو تست جداگانه در نظر گرفته می شود تا زمانی که نتایج با مقادیر شناخته شده به صورت جداگانه مقایسه شوند. به عنوان مثال، زمان تخلیه GC با مقادیر شناخته شده همراه با طیف MS مقایسه می شود. اگر هر دو آنها یک ماده شناخته شده را مطابقت دهند، نیازی به آزمایش بیشتر نیست. استانداردها و کنترل ها در کنترل کیفیت ابزار مختلف مورد استفاده برای آزمایش نمونه ها مورد نیاز است. با توجه به ماهیت کار آنها در نظام حقوقی، شیمیدان ها باید اطمینان حاصل کنند که ابزارهایشان دقیقاً کار می کنند. برای انجام این کار، کنترل های شناخته شده به صورت پیوسته با نمونه های ناشناخته آزمایش می شوند. با مقایسه نمایشگرهای کنترل با پروفایل های شناخته شده خود، می توان تأیید کرد که این ابزار در زمانی که آزمایش های ناشناخته انجام می شود، به درستی کار کرده اند. استانداردها نیز برای تعیین محدودیت تشخیص ابزار و محدودیت اندازه گیری برای انواع مختلف مواد مورد استفاده قرار می گیرند. مقادیر محاسبه شده باید بالاتر از حد تشخیص باشد که باید به عنوان موجود و بالاتر از حد تعیین مقدار تعیین شود. اگر ارزش کمتر از حد باشد، ارزش قابل اعتماد نیست. روش های استاندارد برای گواهی توسط متخصصان شیمی قانونی توسط سازمان های مختلف که دانشمندان و همچنین SWGDRUG را استخدام می کنند، ارائه می شود. شیمیدانان قانونی از لحاظ اخلاقی نیازمند ارائه شهادت به شیوه ای بی طرف هستند و در صورتی که اطلاعات جدید یافت می شوند، مجدداً بازبینی می شوند.۳ شیمیدان ها همچنین باید شهادت خود را به حوزه های مورد نظرشان بدون توجه به سؤالات در حین بررسی مستقیم یا متقابل بررسی کنند. افرادی که برای شهادت دعوت می شوند باید بتوانند اطلاعات علمی و فرایندهای علمی را به طریقی که افراد را درک می کنند، روال کند. با داشتن متخصص به عنوان یک متخصص، شیمیدان ها مجاز به ارائه نظرات خود در مورد شواهد هستند و فقط حقایق را بیان می کند. این می تواند منجر به رقابت از نظر کارشناسان استخدام شده توسط طرف مقابل شود. رهنمودهای اخلاقی برای متخصصان پزشکی قانونی نیاز به شهادت دادن به شیوه ای عینی دارند، صرفنظر از آنچه که متخصص برای شهادت دادن دارد. انتظار می رود که متخصصان قانونی که برای شهادت دعوت شده اند با وکیل هایی که صدور احضار را صادر کرده اند و در درک مطالب خود از پرسش هایی که در مورد آنها مطرح است کمک کنند. موقعیت های شیمی قضایی نیاز به درجه لیسانس یا مشابه در یک علم طبیعی یا فیزیکی و همچنین تجربه آزمایشگاهی به طور کلی، شیمی آلی و شیمی تجزیه و تحلیل است. هنگامی که در موقعیت قرار می گیرند، افراد در پروتکل هایی که در آن آزمایشگاه انجام می شوند، آموزش می یابند تا بتوانند ثابت کنند که صالح هستند که بتوانند تمام آزمایش ها را بدون نظارت انجام دهند. . انتظار می رود که شیمیدانان حاضر در این حوزه به آموزش مداوم برای حفظ مهارت خود ادامه دهند.
[ { "answer1": "متخصصین در این زمینه مجموعه وسیعی از روش ها و ابزارها را برای کمک به شناسایی مواد ناشناخته ارائه می دهند که شامل کروماتوگرافی مایع با کارایی بالا، اسپکترومتری کروماتوگرافی گاز، طیف سنجی جذب اتمی، طیف سنج مادون قرمز تبدیل فوریه و کروماتوگرافی لایه نازک است.", "answer2": "تجزیه و تحلیل GC-MS به طور گسترده ای به عنوان \"استاندارد طلاً برای تجزیه و تحلیل قانونی به علت حساسیت و قابلیت پذیری آن همراه با توانایی آن برای اندازه گیری میزان موجود در مواد، به طور گسترده ای در نظر گرفته شده است.", "distance": 6987, "question": "چه روش هایی در شیمی قانونی برای شناسایی مواد ناشناخته استفاده می شود و کدام یک از این روش ها به عنوان استاندارد طلایی در نظر گرفته می شود؟" }, { "answer1": "او آزمایش مارش را برای تشخیص آرسنیک ایجاد کرد که بعداً در یک محاکمه قتل موفقیت آمیز بود.", "answer2": "متیو اورفیلا، پدر سم شناسی، در اوایل قرن نوزدهم، باعث پیشرفت های بزرگی در این زمینه شد.", "distance": 155, "question": "آزمایش مارش چه کاربردی داشت و چه کسی در پیشرفت سم شناسی قانونی نقش داشت؟" }, { "answer1": "شیمیدانان قانونی ترجیح می دهند در ابتدا از روش های غیرمخرب استفاده کنند تا مدرکی را بدست بیاورند برای اینکه بتوانند با روش های مخرب بهترین نتیجه رو بدست بیاورند.", "answer2": "تجزیه و تحلیل AA می تواند عناصر خاصی را که نمونه را همراه با غلظت آنها تشکیل می دهند، شناسایی کند، به طوری که می تواند تشخیص آسان فلزات سنگین مانند آرسنیک و کادمیوم را تشخیص دهد.", "distance": 5661, "question": "در تجزیه و تحلیل های شیمی قانونی از روش های غیرمخرب چه زمانی استفاده می شود و اسپکتروسکوپی جذب اتمی چه چیزی را در نمونه مشخص می کند؟" }, { "answer1": "TLC می تواند برای تجزیه و تحلیل جوهر و رنگ با استخراج اجزای فردی استفاده شود. این برای بررسی یادداشت ها یا الیافی که در صحنه باقی می ماند می تواند استفاده شود.", "answer2": "این فاصله زمانی که در مقایسه با نقطه شروع است، به عنوان عامل نگهداری (R f) برای هر مولکول استخراج شده شناخته می شود.", "distance": 500, "question": "کروماتوگرافی لایه نازک در چه مواردی کاربرد دارد و چه چیزی عامل نگهداری را مشخص می کند؟" }, { "answer1": "GC-MS نیز قادر به اندازه گیری مواد قابل تشخیص است. شیمیدان ها می توانند از این اطلاعات برای تعیین تأثیر ماده روی یک فرد استفاده کنند.", "answer2": "سم شناسان پزشکی قانونی باید از سطوح مختلف تحمل گرا، که فرد بتواند ایجاد کند و همچنین شاخص درمان برای داروهای مختلف، آگاهی داشته باشد.", "distance": 519, "question": "در تجزیه و تحلیل GC-MS چه چیزی اندازه گیری می شود و چه چیزی در سم شناسی قانونی باید مورد توجه قرار گیرد؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
12
: میرزا کوچک خان جنگلی یونس استادسرایی (۱۲۵۷–۱۱ آذر ۱۳۰۰)، مشهور به میرزا کوچک خان جنگلی مبارز ملی گرا، مبارز انقلاب مشروطه، رهبر جنبش جنگل، و رئیس جمهور جمهوری شوروی سوسیالیستی ایران، انقلابی ایرانی و از سرادان معروف گیلک از اهالی رشت بود. او که در جوانی به تحصیل دینی اشتغال داشت جزئی از نیروهای انقلابی بود که در جریان نهضت مشروطیت موفق به فتح تهران شدند. سپس او به گیلان بازگشت و رهبری گروهی را بر عهده گرفت که قصدشان آزادسازی این ایالت ایران از اشغال روسیه بود، نهضتی که به نهضت جنگل مشهور شد. کوچک خان گروه های مختلفی از نیروهای سیاسی و طبقات ناراضی را گرد خود جمع کرد. او موفق شد انقلاب را از مشروطه خواهی به جمهوریخواهی سوسیالیستی سوق دهد و در ژوین ۱۹۲۰ یک جمهوری شورایی در گیلان به پا کرد. کمبود منابع مالی، اختلافات درونی و حمله نظامی نیروهای دولت به رهبری سردار سپه و انگلستان منجر به سقوط این حکومت شد، کوچک خان در حال عقب نشینی بر اثر یخ زدگی در کوه های تالش درگذشت. میرزا یونس معروف به میرزا کوچک فرزند میرزا بزرگ در سال ۱۲۵۷ ه‍.ش در محله قدیمی استادسرا شهر رشت در خانواده ای متوسط و مذهبی چشم به جهان گشود. وی سنین آغاز عمر را در مدرسه علمیه حاج حسن (صالح آباد) و مدرسهٔ جامع شهر رشت به آموختن صرف و نحو و تحصیلات دینی گذرانید. پس از آن به قزوین رفته و در مدرسهٔ صالحیه تحصیل دروس حوزوی را ادامه داد و چندی هم در مدرسهٔ محمودیهٔ تهران به همین منظور اقامت گزید. پایه آموزش حوزوی می توانست وی را در سلک روحانیان درآورَد، اما حوادث و انقلابات کشور مسیر افکارش را تغییر داد و او را به راهی دیگر کشاند. میرزا کوچک خان دارای دو خواهر به نام های کربلایی خانم و سارا خانم و دو برادر به نام های میرزا محمدعلی خان و میرزا رحیم خان بود، که هر دو بعد از میرزا وفات یافتند. بنا به گفتهٔ اطرافیان، میرزا مردی قوی بنیه، زاغ چشم و دارای سیمایی متبسم بود و از نظر اجتماعی مردی باادب، فروتن، خوش برخورد، مؤمن به اصول اخلاقی، صریح اللهجه، طرفدار عدل و آزادی و حامی مظلومان بود. میرزا کوچک خان اهل ورزش بود و از مصرف مشروبات الکلی و دخانیات خودداری می کرد. میرزا در سنین آخر عمر همسری برگزید. میرزا در واقعهٔ مشروطیت به انقلابیون جبههٔ شمال پیوست و در فتح قزوین شرکت داشت. روس ها مدتی او را از رشت تبعید کردند. در سال ۱۲۹۳ ه‍.ش میرزا که تازه از تبعید آزاد شده و به رشت آمده بود به شدت تحت تأثیر ظلم و ستم نیروهای روس بر مردم گیلان قرار گرفت و تصمیم گرفت که به کمک دوستان مشروطه خواه خود دوباره دست به قیام بزند. اما این بار علاوه بر مطالبهٔ آرمان های آزادی خواهانهٔ مشروطه که آن را بر باد رفته می دید به دنبال نجات ایران و علی الخصوص گیلان از اشغال آشکار نیروهای نظامی نیز بود. افکار میرزا توانست در دل قشرها و طبقات گوناگون مردم گیلان نفوذ کند. افرادی نظیر دکتر حشمت و میرزا حسین کسمایی که از چهره های تحصیل کرده و فرهیختهٔ گیلان بودند، یا حسن آلیانی و شیخ علی شیشه بر که از طبقات معمولی جامعه بودند در میان طیف طرفداران میرزا دیده می شوند؛ و بجز این ها میرزا توانست از حمایت چند تن از بازرگانان و کسبه معتبر از جمله حاج احمد کسمایی نیز برخوردار شود. تاریخ نگاران عمدتاً قیام جنگل را به دو دوره مجزا تقسیم می کنند، که دورهٔ نخست در ابتدا به مدت دو سال و به مرکزیت فرماندهی در کسما، و سپس به مدت نزدیک به چهار سال به مرکزیت رشت و به صورت یک حکومت جمهوری مستقل در کل ایالت گیلان بوده است. دوره دوم مصادف با نزدیکی طرفداران بلشویک ها به میرزا کوچک می باشد. میرزا پس از جمع کردن دوستان و همفکرانش به لوشان رفت و قیامش را آغاز کرد. این زمان مقارن بود با آغاز جنگ جهانی اول. قوای روس بدون توجه به اعلام بیطرفی دولت ایران، در مناطق شمالی ایران نیروی نظامی پیاده کرده بودند که این نیروها باعث آزار و اذیت و گاهی دزدی و چپاول و تجاوز به حریم عامه مردم، علی الخصوص کشاورزان و دامداران و تجار و کسبه می شدند. از دست دولت مرکزی ایران هم کاری ساخته نبود. تظلم خواهی و رد اشغال ایران از طرف قوای بیگانه مهم ترین انگیزه مردم گیلان برای حمایت از افکار میرزا کوچک خان در دوره اول بود؛ لذا در یک فاصله زمانی کوتاه، تعداد کثیری از مردم (خصوصاً جوانان)، داوطلب همکاری با میرزا شدند. جنگلی ها اغلب با استفاده از عملیات کمین یا شبیخون به منافع روس ها یا عناصر وابسته به آن ها ضربه می زدند. قوای روس و البته نیروهای داخلی وابسته به آن ها بارها تلاش کردند جنگلی ها را سرکوب کنند اما کاری از پیش نبردند و عمدتاً شکست خوردند که از جمله این نیروهای وابسته که از جنگلی ها شکست خوردند می توان به لوطی عبدالرزاق و مفاخرالملک اشاره کرد. در این دوره جنگلی ها هیئتی به نام هیئت اتحاد اسلام تشکیل دادند که اداره امور مناطق تحت کنترل، و تصمیم گیری های کلی توسط این هیئت انجام می شد. آن ها هدف خود را «اخراج نیروهای بیگانه، رفع بی عدالتی، مبارزه با خودکامگی و استبداد و برقراری دولتی مردمی» اعلام می کردند. هیئت اتحاد اسلام نامی بود که طرفداران عثمانی در کشورهای مختلف اسلامی برای خود انتخاب می کردند. شاید در نگاه اول، انتخاب این نام و در کنار آن حضور چند افسر آلمانی و اتریشی در بین جنگلی ها، خواننده را به این نتیجه برساند که جنبش جنگل ستون پنجم دول محور بوده و فاقد جایگاه ملی است، اما نباید فراموش کرد که دولت ایران در جنگ جهانی اول رسماً اعلام بی طرفی نموده و این بی طرفی را نیز در عمل ثابت کرده بود و این نیروهای روس (در شمال) و انگلیس (در جنوب) بودند که بدون توجه به این بی طرفی، در ایران نیرو پیاده کردند و جدای از این برای تأمین آذوقه و مایحتاج خود به کشاورزان، دامداران، تجار و کسبه تعدی می کردند و جنبش جنگل، حرکتی بود که از تظلم خواهی عامه مردم ریشه می گرفت و نه تحریک بیگانه (دول محور). دولت مرکزی ایران که خود از نقض بیطرفی ایران از سوی متفقین به شدت ناراضی بود، قلباً حرکت های مردمی را علیه اشغالگران می ستود؛ بنابراین در این دوره دولت ایران سعی می کرد با جنگلی ها کژدار و مریز رفتار کند. در طرف مقابل هم جنگلی ها سعی می کردند وفاداری و احترام خود را به دولت مرکزی ایران نشان دهند، لذا با نماینده دولت مرکزی (حشمت الدوله) و حتی خود رئیس الوزرا (مستوفی الممالک) مکاتبه و مراوده داشتند. بعد از انقلاب بلشویکی روسیه نیروهای روس از ایران خارج شدند و در این خروج قوای جنگل راه را برای آن ها هموار کردند. اما آخرین دسته روس ها، یعنی قوای ژنرال بیچراخوف که داری افکار تزاری بود، وضعیتی متفاوت داشت. او با انگلیسی ها به فرماندهی ژنرال دنسترویل متحد شده بود که به قفقاز برود و در آنجا با بلشویک ها بجنگد. انگلیسی ها از میرزا خواستند که ضمن اجازه عبور قوای بیچراخوف و قوای انگلیس از گیلان، تعدادی از پاسگاه ها را نیز در اختیار آن ها قرار دهند تا به وسیله آن تدارکات پشت جبهه قفقاز میسر شود. میرزا قبول نمی کند و به ناچار در کنار پل منجیل جنگ سختی درمی گیرد. قوای روس به وسیله توپخانه دوربرد بر قوای جنگل که آرایش نظامی نامناسبی داشتند پیروز می شود و راهی انزلی می گردد؛ و رشت نیز به دست قوای انگلیس می افتد. البته بعد از آن جنگلی ها به هر ترتیب که شده، رشت را آزاد می کنند، ولی این آزادی دیری نمی پاید و انگلیسی ها دوباره رشت را تصرف می کنند. سرانجام با وساطت کنسول فرانسه بین جنگلی ها و انگلیسی ها آتش بس برقرار می شود. همین ایام در تهران وثوق الدوله به قدرت می رسد. او ابتدا به میرزا پیشنهاد می کند که ضمن تأمین جانی به عتبات برود و قوایش را در اختیار دولت قرار دهد. وثوق الدوله بعد از مخالفت میرزا با این پیشنهاد، تیمورتاش را با بیست هزار قزاق به عنوان والی گیلان فرستاد تا جنگلی ها را سرکوب کند. در این روزها بود که حاج احمد کسمایی، یکی از سران مؤثر جنگل خود را تسلیم کرد. میرزا که نمی خواست با هموطنانش بجنگد تصمیم گرفت با افرادش به سمت شرق گیلان عقب نشینی کند. جنگلی ها به دسته های کوچک تقسیم شدند و با پای پیاده به سمت شرق گیلان (لاهیجان) حرکت کردند. در این راهپیمایی طولانی، عده ای از جنگلی ها از پای درآمدند و عده ای هم اسیر شدند. به مرور زمان برخی جدا و بخشی هم تسلیم شدند. از جمله آن ها دکتر حشمت بود که نیروهای قزاق توسط امان نامه ای، مهر و امضا شده در پشت یک جلد قرآن او را فریب داده و به قول خویش وفا نکردند و سرانجام دکتر حشمت در رشت اعدام شد. میرزا دوباره به فومنات، یعنی همان پایگاه اولیه اش برمی گردد و این پایان دوره اول قیام جنگل است. قوای دولتی نتوانستند میرزا را دستگیر کنند، لذا جنبش جنگل همچنان به بقای خود ادامه داد. رفته رفته جنگلی ها همدیگر را پیدا کردند و دوباره قدرت گرفتند. از طرفی دولت وثوق الدوله بعد از مخالفت سراسری با قرارداد ۱۹۱۹ احساس بی ثباتی می کرد، لذا نماینده ای نزد میرزا فرستاد که تا بازشدن دوره جدید مجلس بین قوای دولتی و قوای جنگل آتش بس برقرار شود. در این دوره میرزا با از دست دادن برخی دوستانش همچون دکتر حشمت، حاج احمد کسمایی و میرزا حسین کسمایی، که اثرات مهمی در قیام او داشتند، به بعضی دیگر از دوستانش که تمایلات چپ گرایانه دارند از جمله احسان الله خان و خالو قربان میدان می دهد و آن ها نیز میرزا را ترغیب به نزدیکی با اتحاد جماهیر شوروی می کنند. همین اقدامات است که به برخی منتقدان میرزا اجازه می دهد او را متهم به جدایی طلبی کنند. در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۱۲۹۹ خورشیدی نیروهای ارتش سرخ شوروی به بهانه تعقیب روس های سفید وارد انزلی شدند. جنگلی ها از این فرصت استفاده کرده و رشت را تصرف می کنند. سپس میرزا به انزلی می رود و پس از ملاقات با نماینده شوروی در انزلی، با آن ها بر سر ایجاد یک حکومت خودمختار سوسیالیستی (با تمایلات چپ گرایانه و البته حفظ شعائر دینی مردم) در محدوده گیلان به توافق می رسد و این مقدمه ای بر تشکیل کمیته انقلاب و برقراری حکومت جمهوری می شود. قوای شوروی جنگلی ها را تشویق می کردند که تهران را فتح کرده و حکومت جمهوری را در کل ایران توسعه دهند. در همین راستا در روز یکشنبه ۱۶ خرداد ۱۲۹۹ قوای جنگل با انتشار بیانیه ای تشکیل کمیته انقلاب ایران و تأسیس حکومت جمهوری شوروی سوسیالیستی ایران را اعلام نمود و دولت جمهوری را معرفی کرد، که میرزا عنوان رهبر یا رئیس جمهور را داشت. اما هنوز دولت تازه انقلابی سامان نگرفته بود که تفاوت دیدگاه آزادی خواهانهٔ ایرانیِ جنگلی های اصیل، با کمونیستهای تازه وارد نمایان شد. با حمایت بلشویک های روس، انقلابی های سرخ طرفدار شوروی دست به یک سری اعمال خودسرانه و افراطی زدند که اعتراض مردم را برانگیخت. کمونیست ها به دلیل تضاد اعتقادی چون مالکیت خصوصی را برنمی تافتند متعرض مالکین و زمین داران می شدند. میرزا با مشاهده این قبیل رفتارها نهایتاً طاقت نیاورد و روز جمعه ۱۸ تیر ۱۲۹۹ به عنوان اعتراض از رشت به صومعه سرا رفت. میرزا قبل از حرکت پیغامی توسط نماینده خود برای لنین به مسکو فرستاد که در آن ذکر شده بود: «در موقع، خود به نمایندگان روسیه اظهار کردم که ملّت ایران حاضر نیست برنامه بلشویک ها را قبول کند». خلاء میرزا نه تنها کمونیست ها را متنبه نکرد بلکه آنان از این فرصت برای قبضه کامل قدرت استفاده کردند. در تاریخ شنبه ۹ مرداد ۱۲۹۹ طرفداران شوروی با رهبری و حمایت فرمانده قوای مسلح شوروی و مدیر بخش سیاسی و امنیت نظامی آن در رشت بر ضدّ میرزا کودتا کردند. آن ها همه طرفداران میرزا را دستگیر و بازداشت نمودند؛ و دولت جدیدی معرفی کردند که در آن احسان الله خان با عنوان سرکمیسر و کمیسر خارجه و سید جعفر پیشه وری به عنوان کمیسر داخله حضور داشتند. عدم استقبال مردم از حکومت جدید و همچنین اختلاف بین خود کمونیستها بر سر دوستی یا دشمنی با میرزا، دولت کودتا را به بن بست کشاند؛ بنابراین کمونیست ها پس از مدتی با میرزا از در دوستی درآمدند و دوباره دولت جدیدی به رهبری میرزا کوچک خان تشکیل شد، اما این دولت جدید نیز دوامی نیاورد و با قتل حیدر خان عمواوغلی دوباره از هم پاشید. اختلافات درونی چه در دوره اول و چه دوره دوم قیام جنگل از عوامل مهم تضعیف این نهضت محسوب می شود. بعد از کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹ و قدرت گرفتن رضاخان تحت عنوان سردار سپه، دولت مرکزی تصمیم گرفت حاکمیت خود را بر تمام خاک ایران مسجل کند؛ لذا باید دولت های محلی از میان برداشته می شدند که از جمله آن ها دولت جنگل بود. در تهران تحلیل ها بر این امر استوار بود که دولت جنگل دست نشانده و عامل دولت شوروی است که از طریق آن قصد دارد تسلط نظامی و ایدئولوژیک خود را بر کل ایران حاکم کند. به فرمان احمدشاه قاجار قوای دولتی بریگاد قزاق به سرکردگی سردار سپه برای سرکوب قوای سرخ وارد رشت گردید و چندین برخورد جنگی بین دو قوا به وجود آمد که گاه نیروهای دولتی پیشروی و گاه عقب نشینی می کردند. در نهایت با مذاکرات پشت پرده قوای سرخ خاک رشت و بندر انزلی را ترک کردند. نیروهای خالو قربان تسلیم قوای سردار سپه شدند و بخش چپ گرای جنگل یعنی احسان الله خان و رفقایش به خاک شوروی گریختند. در این جنگ ها میرزا با قوای خود در صومعه سرا حضور داشت که بی طرف مانده و در فکر تجدید قوا بود. رضاخان می خواست سلسله قاجاریه را از میان بردارد، لذا جذب اشخاصی همچون میرزا که بین مردم محبوبیت ویژه ای داشتند، می توانست در راه رسیدن به هدفش، کمک بزرگی باشد. اما سعی قزاق ها، به فرماندهی سردار سپه برای مذاکره با میرزا و دعوت او به مرکز نتیجه نداده و بنا به دلایل فراوانی مذاکرات به شکست انجامید. یکی از این دلایل وفا نکردن قزاق های پیش از رضاخان به عهدشان بود که تعدادی از جنگلی ها همچون دکتر حشمت و یارانش را فریب داده و پس از تسلیم شدن آن ها به قشون قزاق، آن ها را کشته بودند. در پایان قوای قزاق از فرصت استفاده کرده و طی شبیخونهای متعدد نیروهای جنگل را وادار به عقب نشینی کردند و بعضی از سران تسلیم یا کشته شدند. میرزا همراه با تنها یار وفادارش، گائوک آلمانی معروف به هوشنگ، جهت رفتن به نزد عظمت خانم فولادلو (حاکم خلخال)، که همیشه از میرزا حمایت می کرد، به طرف کوه های تالش حرکت کردند، ولی گرفتار بوران و طوفان گردیدند و سرانجام زیر فشار سرما و برف در روز جمعه ۱۱ آذر ۱۳۰۰، درحالی که میرزا، هوشنگ را به کول گرفته بود، از پای درآمد. خبر درگذشت میرزا به گوش محمدخان سالارشجاع برادر امیر مقتدر طالش که از بدخواهان میرزا بود، رسید. نامبرده به همراه شماری تفنگچی به خانقاه گیلوان خلخال رفت و اهالی را از دفن اجساد منع کرد. سپس دستور داد یکی از همراه وی به نام رضا اسکستانی از اهالی روستای اسکستان خلخال، سر یخ زده میرزا را از بدنش جدا کند. محمدخان سپس سر را نزد برادرش امیر مقتدر در ماسال و از آن جا به رشت برده و تسلیم فرماندهان نظامی کرد. جسد بدون سر میرزا کوچک خان در میان زاری و شیون مردم در گورستان دهکده به خاک سپرده شد. سر میرزا کوچک خان را در مجاورت سربازخانه رشت، در جایی که معروف به انبار نفت نوبل است، تا مدت ها در معرض تماشای مردم قرار داده و سپس خالو قربان که از یاران سابق میرزا و از هواداران سردار سپه بود، سر میرزا را به تهران، نزد سردار سپه فرستاد. سر میرزا را به دستور سردار سپه در گورستان حسن آباد دفن کردند. بعد یکی از یاران قدیمی میرزا به نام کاس آقا حسام سر میرزا را محرمانه از گورکن تحویل و به رشت برده و در محلّی موسوم به سلیمان داراب به خاک سپرد. در شهریور ۱۳۲۰ و هنگام استعفای رضاشاه (حدوداً پس از گذشت بیست سال از مرگ میرزا) آزادیخواهان گیلان قصد داشتند جسد بدون سر میرزا را با تشریفات شایسته از خانقاه خلخال به رشت حمل کنند، ولی مأموران جلوگیری کردند. در نتیجه به جهت پیشگیری از برخورد، جسد میرزا را به طور عادی به رشت حمل و در جوار سر دفن کردند. از آن تاریخ هر سال در روز ۱۱ آذر مراسمی ساده در محل دفن او در سلیمان داراب رشت برگزار می شود. میزان قساوت یادشده همچنین از تلگراف امیر پنجه محمد قلی، رئیس قوای گیلان به رضا خان روشن تر می شود: حسب الامر تلگراف مبارک نمره ۹۶۵ فوری برای تعقیب و دستگیری میرزا کوچک عده فرستاده، چهار روز متوالی مشغول تعاقب بودند بالاخره از شدت تعقیب قزاقان میرزا کوچک از هر طرف عرصه را برای خود تنگ دیده خود را به کوه های ماسال کشیده بود. عده قزاق هم در تعاقب مشارٌ الیه حرکت کرده، در بین راه هم یک تصادفی واقع شد، میرزا نعمت الله داماد حسن خان کیش دره [ای] مقتول مابقی باز فرار می کنند. از طرف دیگر طالش ها هم برای جلوگیری از فرار میرزا کوچک عده [ای] فرستاده بودند، بالاخره میرزا کوچک و گائوک به طرف گردنه گیلوان خلخال متواری شده در آنجا از شدت سرما تلف شده اند. قبل از اینکه قزاق های تعقیب کننده برسند مابین طالش ها و طارمی ها سر نعش گفتگو شده طالش ها سر نعش را بریده بودند که قزاقان سر رسیده و سر را گرفته حمل به شهر می نمایند. اینک سر بریده در دفتر حاضر است، هر طور دستور می فرمائید اطاعت شود. نعش گائوک هم در همان گردنه افتاده است. با تمام این اوصاف همیشه اظهار نظر در مورد میرزا کوچک خان جنگلی و قیام او کار آسانی نبوده است. رجال متجدد وابسته به پهلوی، او را عنصر حکومت شوروی و آخوندی متحجر معرفی کرده اند که از جمله آن ها می توان به احمد کسروی اشاره کرد. نیروهای بیگانه اعم از روس های سفید، روس های سرخ و انگلیسی ها هم به تناسب فراز و فرود روابطشان با او، تصویر متفاوتی از او ارائه کرده اند که نمی توان به قضاوت آن ها اطمینان کرد. در این میان تنها قضاوت ژنرال انگلیسی دنسترویل جالب است که علی رغم جنگ با میرزا، او را مردی بزرگ و وطن پرست معرفی کرده است. اما اندیشمندان و رجال مستقل اعم از ملی یا مذهبی عمدتاً او را ستوده اند و همیشه از میرزا به عنوان مبارزی ملی، شجاع و باغیرت یاد کرده اند. با این حال اکثر متفکران میرزا را مبری از اشتباه نمی دانند. مثلاً سیاست میرزا در مواجهه با نیروهای قزاق در دوره تیمورتاش، (با این توجیه که روبروی هموطن نمی جنگیم) یعنی عقب نشینی بدون هدف و برنامه، کاری غلط و یک اشتباه استراتژیک قلمداد شده که تنها به از هم پاشیدن قوای جنگل و کشته و معدوم شدن بسیاری از جنگلی های اصیل منجر شد. منتقدان بر این باورند که میرزا می بایست یا با دولت مرکزی مصالحه می کرد یا اینکه با تمام قوا با قزاق ها می جنگید. از دیگر انتقادهایی که دربارهٔ میرزا مطرح شده این است که در دوره دوم قیام جنگل سیاست اعلام جمهوری و نزدیکی افراطی میرزا با قوای شوروی کار اشتباهی بوده و این عمل او در دوران های بعدی دستاویز حرکت های تجزیه طلبانه شده است. هرچند جمهوری که میرزا بنا نهاد با تمام ایرادات و مشکلاتی که داشت یک خودمختاری قومیتی نبود. این مطلب را می توان به راحتی از ترکیب رهبران جمهوری فهمید. مثلاً خالو قربان کُرد بود و احسان الله خان اهل مازندران، یا حیدر خان عمواوغلی اهل آذربایجان بود. بعد از جنگ جهانی اول در بین اعضای هیئت اتحاد اسلام در مورد ضرورت ادامه فعالیت جنبش جنگل، اختلاف جدی پدید آمد. اکثریت اعضای هیئت اتحاد اسلام نظرشان بر اجتناب از رویارویی با دولت مرکزی بود، ولی خود میرزا خواستار ادامه فعالیت جنبش جنگل بود. در نتیجه میرزا هیئت اتحاد اسلام را منحل کرد. آنچه مسلم است میرزا و باقی مانده یارانش دیگر نمی توانستند به تنهایی جنبش را حفظ کنند (زیرا عده کثیری از جنگلی ها بر اثر شکست های نظامی کشته یا دستگیرشده بودند و عده ای دیگر مسیر سیاسی خود را از میرزا جدا کرده بودند). لذا میرزا برای ادامه حیات جنبش مجبور بود دست به دامن شوروی شود. بدیهی است که کمونیست ها هم شرایط خودشان را داشتند که این شرایط برای میرزا گران تمام شد و به وجهه ملی او ضربه زد. حتی کمونیست ها به شراکت با میرزا هم قانع نشدند. آن ها می خواستند از میرزا به عنوان یک دوره گذار به حکومت دلخواه خود استفاده کنند که در واقع همان نقش محلل را داشت. البته میرزا خیلی زود این مطلب را فهمید و به موقع واکنش نشان داد. اما اصرار او به ادامه حیات جنبش مانع از این شد که از باتلاق کمونیست ها به صورت کامل خلاص شود. جنبش های عهد مشروطه را می توان در یک نگاه کلی تر نیز بررسی کرد. بعد از فتح تهران، قیام های مسلحانه متعددی در کشور شکل گرفت که از جمله آن ها می توان به قیام شیخ محمد خیابانی، کلنل پسیان و قیام جنگل اشاره کرد. هنوز بعد از گذشت حدود یک قرن بین تاریخ شناسان اختلاف است که آیا با توجه به سابقه مشروطه خواهی رهبران آن، این جنبش ها را موافق تفکر مشروطه خواهی بدانیم یا اینکه چون عملاً در برابر دولت قانونی مشروطه تمرد کرده اند، آن ها را ضد مشروطه بدانیم. احتمالاً جواب این است که برای دفاع از آرمان مشروطه خواهی، صرف داشتن شور و غیرت ملی کافی نیست و داشتن کمی تدبیر و واقع نگری نیز لازم است. قیام جنگل از پتانسیل بزرگی برای حمایت از مشروطه خواهی برخوردار بود. اما این پتانسیل درست هدایت نشد. به نظر می رسد اگر سران جنگل با رجال وطن پرست پایتخت هماهنگ می بودند و از طرفی نیروهای خود را در اثر استراتژی های غلط نظامی و البته اختلافات داخلی تحلیل نمی بردند می توانستند پشتوانه قابل اطمینانی برای مشروطه باشند. جدای از این، بحث جالبی که در مورد میرزا و قیامش همیشه مطرح بوده قدرت سازماندهی و تشکیلاتی میرزا کوچک خان بوده است. ساختاری که در آن روزنامه و بیمارستان و انواع تشکیلات حکومتی دارد، اما در عین حال این قابلیت را هم دارد که در مواقع خطر به صورت گروه های پارتیزانی عمل کند. هنر جذب افراد از طبقات مختلف جامعه و به کارگیری آن ها هم از نکات جالبی است که در مورد نهضت جنگل مطرح است. شاید این ادعا غلط نباشد که هنر سازماندهی و تشکیلاتی میرزا نه تنها با توجه به طبقه اجتماعی و میزان سواد و اطلاعاتش تعجب آور است بلکه نسبت به رجال باسواد و فرنگ رفته آن زمان نیز قابل تحسین است. تحلیل قیام جنگل از دید جامعه شناسی خود می تواند بحثی باشد که در نگاه ما به آینده مفید و مؤثر بیفتد. میرزا کوچک خان در رشت زاده شده رضا مظفری در کتاب مشاهیر گیلان میرزا و پدرش را از اهالی رشت می داند.و مدارک و شواهد نیز گویای این موضوع اند و در مورد این موضوع شکی نیست زیرا پدر میرزا کوچک خان، میرزا بزرگ خان از ملاکین و بزرگان شهر رشت بوده است.
[ { "answer1": "میرزا یونس معروف به میرزا کوچک فرزند میرزا بزرگ در سال ۱۲۵۷ ه‍.ش در محله قدیمی استادسرا شهر رشت در خانواده ای متوسط و مذهبی چشم به جهان گشود.", "answer2": "وی سنین آغاز عمر را در مدرسه علمیه حاج حسن (صالح آباد) و مدرسهٔ جامع شهر رشت به آموختن صرف و نحو و تحصیلات دینی گذرانید.", "distance": 142, "question": "میرزا کوچک خان در چه سالی متولد شد و چه تحصیلاتی داشت؟" }, { "answer1": "سپس او به گیلان بازگشت و رهبری گروهی را بر عهده گرفت که قصدشان آزادسازی این ایالت ایران از اشغال روسیه بود، نهضتی که به نهضت جنگل مشهور شد.", "answer2": "تظلم خواهی و رد اشغال ایران از طرف قوای بیگانه مهم ترین انگیزه مردم گیلان برای حمایت از افکار میرزا کوچک خان در دوره اول بود", "distance": 3083, "question": "نهضت جنگل در ابتدا با چه هدفی شکل گرفت و مهمترین انگیزه مردم گیلان در دوره اول چه بود؟" }, { "answer1": "در سال ۱۲۹۳ ه‍.ش میرزا که تازه از تبعید آزاد شده و به رشت آمده بود به شدت تحت تأثیر ظلم و ستم نیروهای روس بر مردم گیلان قرار گرفت و تصمیم گرفت که به کمک دوستان مشروطه خواه خود دوباره دست به قیام بزند.", "answer2": "میرزا پس از جمع کردن دوستان و همفکرانش به لوشان رفت و قیامش را آغاز کرد. این زمان مقارن بود با آغاز جنگ جهانی اول.", "distance": 1045, "question": "میرزا کوچک خان پس از مواجه با روس ها به چه اقدامی دست زد و این اقدام در چه زمانی بود؟" }, { "answer1": "کوچک خان در حال عقب نشینی بر اثر یخ زدگی در کوه های تالش درگذشت.", "answer2": "سپس دستور داد یکی از همراه وی به نام رضا اسکستانی از اهالی روستای اسکستان خلخال، سر یخ زده میرزا را از بدنش جدا کند.", "distance": 11404, "question": "هنگامی که میرزا در حال عقب نشینی بود، چه اتفاقی برای او افتاد و سر او چگونه از بدنش جدا شد؟" }, { "answer1": "در این دوره میرزا با از دست دادن برخی دوستانش همچون دکتر حشمت، حاج احمد کسمایی و میرزا حسین کسمایی، که اثرات مهمی در قیام او داشتند، به بعضی دیگر از دوستانش که تمایلات چپ گرایانه دارند از جمله احسان الله خان و خالو قربان میدان می دهد و آن ها نیز میرزا را ترغیب به نزدیکی با اتحاد جماهیر شوروی می کنند.", "answer2": "همین اقدامات است که به برخی منتقدان میرزا اجازه می دهد او را متهم به جدایی طلبی کنند.", "distance": 302, "question": "چرا میرزا به طرف اتحاد جماهیر شوروی کشیده شد و چه کسانی از منتقدان او را متهم به جدایی طلبی کردند؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
13
: ریانا روبین ریانا فنتی ، زاده ۲۰ فوریهٔ ۱۹۸۸ که به طور حرفه ای با نام ریانا شناخته می شود؛ خواننده، ترانه سرا، بازیگر، مدل و طراح مد اهل باربادوس است. وی به دلیل پذیرش سبک های مختلف موسیقی شناخته شده است. ریانا در سنت مایکل متولد و در بریج تاون، باربادوس بزرگ شد. در سال ۲۰۰۵، هنگامی که قرارداد خود با دف جم رکوردینگز امضا کرد به ایالات متحده نقل مکان کرد. او پس از انتشار دو آلبوم استودیوی اول خود، موسیقی خورشید (۲۰۰۵) و دختری مثل من (۲۰۰۶)، که هر دو تحت تأثیر موسیقی کارائیب قرار دارد، شناخته شد و شهرت قابل توجهی کسب کرد و در جدول بیلبورد ایالات متحده به اوج خود رسید. سومین آلبوم استودیوی ریحانا با نام دختر خوب بد شد (۲۰۰۷)، عناصر بیشتری از رقص پاپ را در آلبوم خود جای داد و او را به سمت شهرت و جایگاه خود را به عنوان سمبل جنسی و شخصیت برجسته در صنعت موسیقی ثبت کرد. پس از انتشار ترانه بین المللی «چتر»، وی اولین بار جایزه گرمی را بدست آورد. ریانا سبک های موسیقی پاپ، رقص و آراندبی را در چهار آلبوم استودیویی بعدی خود، درجه آر (۲۰۰۹)، بلند (۲۰۱۰)، تاک دت تاک (۲۰۱۱) و ناعذرخواهانه (۲۰۱۲) اضافه کرد و موفقیت های بین المللی در نمودارهای جهانی را به همراه داشت و آلبوم ناعذرخواهانه اولین آلبوم شماره یک او در ایالات متحده شد. هشتمین آلبوم استودیویی او، ضد (۲۰۱۶) تبدیل به دومین آلبوم شماره یک در بیلبورد ۲۰۰ شد. وی علاوه بر فعالیت انفرادی، با هنرمندانی همچون دریک، امینم و کالوین هریس همکاری داشته است. ریانا با فروش بیش از ۲۵۰ میلیون آلبوم و تک آهنگ، یکی از پرفروش ترین هنرمندان موسیقی در جهان است. وی دارای ۱۴ تک آهنگ شماره یک و ۳۱ تک آهنگ در ده رتبه برتر ایالات متحده است. تمجیدهای وی شامل نه جایزه گرمی، ۱۳ جوایز موسیقی آمریکا، ۱۲ جایزه موسیقی "بیلبورد" و شش "رکورد جهانی گینس" است. "فوربز" نام او را بین ده فرد مشهور پر درآمد در سال های ۲۰۱۲ و ۲۰۱۴ قرار داد؛ از سال ۲۰۱۹، او ثروتمندترین موسیقی دان زن است و ارزش خالص آن ۶۰۰ میلیون دلار تخمین زده شده است. "تایم" او را به عنوان یکی از ۱۰۰ فرد با نفوذ جهان در سال ۲۰۱۲ و ۲۰۱۸ معرفی کرد. با گذشت از موسیقی، ریانا به دلیل مشارکت در اهداف انسانی، سرمایه گذاری و کارآفرینی در صنعت مد مشهور است. او بنیانگذار سازمان غیر انتفاعی Clara Lionel Foundation است. نام تجاری لوازم آرایشی وی، فنتی بیوتی است. همچین او در سال ۲۰۱۸ به عنوان سفیر آموزش، جهانگردی و سرمایه گذاری توسط دولت باربادوس منصوب شد. روبین ریانا فنتی متولد ۲۰ فوریه ۱۹۸۸ در شهر سنت مایکل در کشور باربادوس است. مادرش «مونیکا» یک حسابدار بازنشسته و پدرش «رونالد» سرپرست یک انبار بود دو برادر به نام های «روری» و «راژاد» و همچنین دو خواهر ناتنی و یک برادر ناتنی دیگر از طرف پدرش دارد. وی در یک خانه ۳ اتاقه به همراه خانواده اش در شهر بریج تاون زندگی می کرده و معمولاً روزها به همراه پدرش در یکی از خیابان های شهر مشغول فروش لباس می بود. علاقه ریانا به موسیقی از دوران کودکی شروع شد و از همان دوران به موسیقی «رگی» علاقه شد و در هفت سالگی خوانندگی نیز می کرد. ریانا در دوران دبیرستان موفق به تشکیل گروهی موسیقی نیز می شود، در دسامبر ۲۰۰۳ بود که ریانا با ایوان روجرز آشنا می شود. روجرز از وی دعوت کرد تا جلوی او نیز آهنگی اجرا کند. ریانا دو آهنگ، یکی از خواننده استرالیایی، سمنتا سنگ و یکی دیگر، آهنگی از ماریا کری را اجرا می کند. اجرا و خوانندگی ریانا روجرز را تحت تأثیر قرار داده و این شد که از ریانا دعوت می کند و در نهایت نیز ریانا به همراه مادرش به شهر کانکتیکت در آمریکا می روند تا بتواند با کمک روجرز چند آهنگ نمونه ضبط کند. روجرز همچنین برای ریانا یک مدیر برنامه و یک وکیل نیز استخدام می کند. در اواخر ۲۰۰۴ بود که تصمیم بر این شد که نمونه آهنگ های وی را برای شرکت های بزرگ موسیقی ارسال کنند که در این راستا چهار نمونه آهنگ به کمپانی های مختلف ازجمله دف جم ارسال شد. مدیر وقت این شرکت جی زی بود، بعد از شنیدن صدای ریانا با شک و تردید از وی دعوت به حضور در شرکتش کرده تا جلوی وی نیز یک آهنگ را شخصاً اجرا کند. ریانا در فوریه ۲۰۰۵ برای اجرا مقابل جی زی به نیویورک، مقر شرکت دف جم رفته و سه آهنگ را اجرا می کند. پایان این مسافرت به نیویورک با بستن قراردادی با شرکت دف جم پایان می پذیرد. ریانا به مدت چهار ماه با «ممفیس بلیک» همکاری داشته و در عین حال مشغول ضبط آلبوم نخستش نیز بوده است. اولین آلبوم وی با نام موسیقی خورشید در ماه اوت ۲۰۰۵ روانه بازار می شود. این آلبوم توانست رتبه دهم در بیلبورد ۲۰۰ را از آن خود کرده و گواهینامه طلایی ای را نیز از انجمن صنعت ضبط موسیقی آمریکا دریافت نمود. موسیقی خورشید همچنین موفق به فروش بیش از دو میلیون کپی در دنیا شد و بازخوردهای متفاوتی را نیز دریافت کرد. مجله رولینگ استون امتیاز ۲/۵ از پنج را برای این آلبوم در نظر گرفت. یکی از تک آهنگ های این آلبوم به نام «اگه این عشقه که تو می خوای» نتوانست موفقیت خوبی بدست آورد، اما با این وضعیت در کشورهایی چون استرالیا، ایرلند و نیوزلند تبدیل به یکی از آهنگ های محبوب شده بود. یک ماه پس از انتشار نخستین آلبوم، ریانا کار بر روی دومین آلبوم خود را شروع کرد. عواملی که در تولید این آلبوم با وی همکاری داشتند تقریباً همان گروهی بودند که در نخستین آلبوم ریانا را یاری می کردند. دومین آلبوم ریانا با نام دختری مثل من در ماه آوریل سال ۲۰۰۶ منتشر شد. اگرچه نقدها نسبت به این آلبوم متفاوت بود اما از نظر تجاری می توان جزء آلبوم های موفق قلمدادش کرد به طوری که در ۱۳ کشور تبدیل به یکی از ۱۰ آلبوم موسیقی برتر شده بود. در کانادا در جایگاه نخست قرار داشت و در کشورهای دیگر چون بریتانیا و آمریکا با فروش۱۱۵٫۰۰۰ نسخه ای توانست رتبه پنجم را کسب کرده بود. از تک آهنگ های مهم این آلبوم، اس اواس بود که این تک آهنگ نیز همانند آلبوم توانست بسیار موفق ظاهر شود و در یازده کشور جزء پنج آهنگ برتر شناخته شد. اما در آمریکا و استرالیا این آهنگ توانست به جایگاه اولی در لیست ۱۰۰ آهنگ داغ بیلبورد برسد. این اولین باری بود که آهنگی از ریانا به این جایگاه دست یافته بود. بی وفا نام یکی دیگر از آهنگ های این آلبوم است که این آهنگ نیز به موفقیت بالایی دست یافت و در ۱۸ کشور جهان تبدیل به یکی از ۱۰ آهنگ برتر شده بود. در کانادا و سوییس نیز به جایگاه اول رسید. به دنبال انتشار دومین آلبوم ریانا تور موسیقی ای را نیز به اجرا درآورد. سومین آلبوم ریانا تحت عنوان دختر خوب بد شد با سبکی متفاوت در ماه مه ۲۰۰۷ منتشر شد. این آلبوم توانست رتبه دوم برترین آلبوم ها در استرالیا و آمریکا را از آن خود کرده و در سایر کشورها نیز تبدیل به یکی از محبوب ترین ها شود. از طرف دیگر نقدها نسبت به این آلبوم – به نسبت نقدهای وارده به آلبوم های قبلی – بسیار مثبت بوده و این آلبوم به شدت مورد تحسین منتقدین قرار گرفت. آهنگ اصلی این آلبوم، چتر در ۱۳ کشور جهان تبدیل به یکی از برترین آهنگ ها شده بود و در کشور بریتانیا که توانسته بود جایگاه نخست را کسب کند، موفق شد به شکل سه هفته پیاپی این جایگاه را محفوظ بدارد؛ با این حساب ریانا توانست رکوردی در این زمینه بجا گذارد. رکورد قبلی ازآن آهنگی در سال ۱۹۹۴ بود. همچنین با فروش بالای ۶٫۶ میلیون کپی از این آهنگ، «چتر» تبدیل به یکی از آهنگ های پرفروش ریانا نیز شد. در ادامه برای حمایت از آلبوم، ریانا تصمیم به برگزاری توری با عنوان «تور دختر خوب بد شد» می گیرد که در سپتامبر ۲۰۰۷ به اجرا در می آید. این تور شامل بیش از ۸۰ اجرای مختلف در آمریکا، کانادا و کشورهای اروپایی بوده است. در مراسم جوایز گرمی سال ۲۰۰۸ نیز ریانا نامزد دریافت چندین جایزه مختلف می شود که در این بین آهنگ چتر موفق به برنده شدن می شود. در طول سال ۲۰۰۸ بود که ریانا در تور موسیقی کانیه وست، لوپه فیاسکو و ان.ئی.آر.دی شرکت کرده و با آن ها همکاری می کند. همچنین سومین آلبوم خودش را یکبار دیگر منتشر می کند، اینبار تحت عنوان که در آن سه آهنگ جدید «دستربیا»، تعظیم کن و بازپروری اضافه شده بودند. هر سه این آهنگ ها تبدیل به آهنگ های موفق شدند و توانستند در رتبه بندی های مختلف، جایگاه های بالایی را کسب کنند. در ماه اوت همین سال (۲۰۰۸) ریانا با همراهی مری جی. بلایژ، ماریا کری و بیانسه آهنگی به نام «فقط بلند شو» را اجرا کردندو این آهنگ در حمایت از کمپینی علیه سرطان بود. چندی بعد در نوامبر ۲۰۰۸ نیز آهنگ زندگی خودت را بکن منتشر شد. ریانا در این آهنگ با تی. آی همکاری داشته. آهنگ «زندگی خودت را بکن» در ۱۳ کشور جهان تبدیل به یکی از ۱۰ آهنگ برتر شده بود. در اوایل سال ۲۰۰۹ ریانا کار بر روی آلبوم چهارمش را شروع کرد. در همین حال نیز در آهنگ هایی از کانیه وست و جی. زی همکاری هایی داشته است. در نهایت آلبوم چهارم ریانا در نوامبر ۲۰۰۹ با نام درجه آر منتشر می شود. مجله رولینگ استون در خصوص این آلبوم اظهار داشت: «ریانا با تغییر صدایش یکی از بهترین آلبوم های سال را ساخت». آهنگ اصلی این آلبوم رولت روسی نام داشت که در عرصه تجاری موفقیت بسیار بالایی کسب کرد. این آهنگ توانست در کشورهایی چون نروژ و سوییس جایگاه اول را از آن خود کند و در ۱۶ کشور مختلف دیگر در جایگاه های برتری قرار بگیرد. در ادامه آهنگ های سخت (با همراهی یانگ جیزی) و پسر بی تربیت و چند آهنگ مختلف دیگر منتشر می شوند. در بهار ۲۰۱۰ نیز نسخه ریمیکس از آلبوم رتبه آر روانه بازار می شود. این آلبوم ریمیکس شامل ۱۰ آهنگ می شد که توسط «چو فو» عملیات ریمیکس شان انجام شده بود. در ادامه نیز برای تبلیغ آلبوم، ریانا مجدداً توری بین المللی را به راه انداخت. نام این تور «آخرین دختر روی کره زمین» بود. در تابستان ۲۰۱۰ بود که ریانا با همکاری ای با امینم آهنگ عاشق دروغ گفتن هاتم را ضبط و منتشر می کند. این آهنگ یکی از آهنگ های بسیار موفقی بود که تاکنون ریانا با همکاری شخص دیگری روانه بازار کرده بود؛ به طوری که در بیش از ۲۰ کشور جهان رتبه نخست را ازآن خود کرده بود. این هفتمین آهنگ ریانا بود که موفق به کسب رتبه نخست در آمریکا شده بود. عاشق دروغ گفتن هاتم همچنین موفق به شکستن رکوردی در بریتانیا شد و تبدیل به پرفروش ترین آهنگ سال ۲۰۱۰ در این کشور شد؛ با این حساب، این آهنگ در واقع اولین آهنگ ریانا بود که بیش از یک میلیون فروش در این کشور داشت. در اکتبر ۲۰۱۰ بود که ریانا تیم مدیریت خود را عوض کرد و به شرکت راک نیشن پیوست. بلند، پنجمین آلبوم رسمی ریانا چندی بعد منتشر شد. آهنگ اصلی این آلبوم تنها دختر (در دنیا) بود که توانست در پانزده کشور جهان رتبه اولی را بدست آورد؛ در این بین می توان به کشورهایی چون استرالیا، بریتانیا، کانادا و آمریکا اشاره نمود. دومین آهنگ این آلبوم نام من چیست؟ بود که با همراهی دریک اجرا شده بود و توانست رتبه اول در آمریکا و بریتانیا را بدست آورد. با این حساب، ریانا تنها هنرمند زنی بود که توانست ۵ آهنگ رتبه اولی در چند سال پیاپی در بریتانیا داشته باشد. سومین آهنگ آلبوم اس و ام نام داشت در لیست ۱۰۰ آهنگ داغ رتبه اول را داشت. ریمیکس همین آهنگ با همراهی بریتنی اسپیرز نیز چندی بعد روانه بازار شد و این آهنگ هم در رتبه اول جای گرفت و به دهمین آهنگ ریانا در جایگاه اول تبدیل شد. با فاصله زمانی ۴ سال و ۱۱ ماه و ۲ هفته بین اولین آهنگ رتبه اولی تا دهمین آهنگ رتبه اولی، ریانا رکوردی جالب به ثبت رساند و به عنوان یکی از سریع ترین هنرمندان در کسب جایگاه اول نام گرفت. در پنجاه وسومین مراسم جوایز گرمی، آهنگ «تنها دختر (در دنیا)» موفق به کسب جایزه ای شد. در ادامه نیز آهنگ های مرد کشته شد و تخت پادشاه کالیفرنیا در ماه مه ۲۰۱۱ روانه بازار شدند که موفقیت متوسطی را رقم زدند. به سلامتی با الهام از آهنگ با تو هستم از آوریل لوین ساخته شده بود نیز روانه بازار شد که توانست جزء ۲۰ آهنگ برتر بریتانیا و ۱۰ آهنگ برتر آمریکا قرار بگیرد. در ادامه نیز مطابق گذشته، ریانا تور موسیقی ای را در مورد این آلبومش اجرا می کند. این تور به مدت ۱۰ شب در ورزشگاه او۲ آرنا لندن اجرا شد که در زمینه فروش، توانست رتبه بالایی را نیز بدت آورد. این تور همچنین هفتمین تور پردرآمد سال ۲۰۱۱ نیز شد. ۳ اجرای آخر ریانا در این تور فیلمبرداری شده و فیلم ها در ۱۸ دسامبر ۲۰۱۲ عرضه شدند. ششمین آلبوم ریانا، تاک دت تاک در نوامبر ۲۰۱۱ منتشر شد. با فروش بیش از ۱۹۸٫۰۰۰ کپی از این آلبوم، رتبه سوم بیلبورد ۲۰۰ (در آمریکا) و با فروش ۱۶۳٫۰۰۰ نسخه ای در بریتانیا، رتبه نخست را در این کشور از آن خود کرد. آهنگ اول این آلبوم «ما عشق پیدا کردیم» بود که در ۲۷ کشور جهان جایگاه اول و در ۳۰ کشور جزء یکی از ۱۰ آهنگ برتر شناخته شده بود. ریانا با این آهنگ رکوردهایی در سطح جهانی برجای گذاشت. ما عشق پیدا کردیم در لیست ۱۰۰ آهنگ داغ بیلبورد جایگاه اول را به مدت ۱۰ هفته داشت. با این رقم، ریانا رکورد داشتن طولانی ترین رتبه اولی در این لیست در سال ۲۰۱۱ را به نام خود زد. چندی بعد نیز به عنوان بیست وچهارمین آهنگ بزرگ تمام دوران لیست ۱۰۰ آهنگ داغ بیلبورد معرفی شد. از دیگر آهنگ های موفق آلبوم می شود به کجا میتونی باشی اشاره کرد که در واقع پنجمین آهنگ این آلبوم بود و توانست موفقیت های خوبی کسب کند و رتبه پنجم در آمریکا و رتبه ششم در بریتانیا را داشت. در اوایل ۲۰۱۲ دو آهنگ از ریانا منتشر شد که در آن ها با دیگر هنرمندان همکاری داشته. آهنگ اول شاهدخت چین نام داشت که با کلدپلی خوانده بود و دیگری آهنگی با همکاری دریک به نام «مراقب باش». در فوریه ۲۰۱۲ ریانا سومین جایزه گرمی برای بهترین خواننده رپ مشترک را در مراسم جوایز گرمی سال ۲۰۱۲ دریافت کرد و همچنین به عنوان بهترین هنرمند بین المللی زن در مراسم بریت سال ۲۰۱۲ با رأی مردم انتخاب شد. در مارس ۲۰۱۲ نیز با همراهی کریس براون دو آهنگ را ضبط و روانه بازار می کند، اما مورد توجه مخاطبین قرار نگرفته و عمده نظرات نسبت به آن ها منفی بوده است. در سپتامبر ۲۰۱۲ موزیک ویدئوی ما عشق پیدا کردیم توانست در مراسم جوایز شبکه ام تی وی برنده جایزه موزیک ویدئوی سال شود. ریانا در این سال اولین فیلم سینمایی خودش را نیز بازی کرد. نام این فیلم کشتی جنگی بود و در آن ریانا نقش یکی از افسران نیروی دریایی را بازی می کند. عمده نظرات نسبت به این فیلم و نقش آفرینی ریانا متوسط رو به منفی بوده و وی نتوانست موفقیت خوبی در این زمینه پیدا کند. بخاطر بازی در این فیلم ریانا برنده جایزه تمشک طلایی برای بدترین بازیگر نقش مکمل زن شد. در ادامه ریانا در بخشی از ویدئوی که در مورد زندگی نامه دوستش کیتی پری است و همچنین قسمت اول از فصل دوم یک برنامه تلویزیونی محصول اپرا وینفری شرکت کرد. هفتمین آلبوم ریانا با نام غیرقابل بخشش در نوامبر ۲۰۱۲ عرضه می شود. شروع فروش این آلبوم در آمریکا با قرارگرفتن آن در جایگاه اول بیلبورد ۲۰۰ شروع شد و موفق به فروش بیش از ۲۳۸٫۰۰۰ نسخه شد. فروش بالای این آلبوم در اولین هفته پس از عرضه، «غیرقابل بخشش» را برای ریانا تبدیل به اولین آلبوم با این چنین رکورد فروش کرد. اولین آهنگ این آلبوم الماس ها نام داشت که در بیش از ۲۰ کشور جهان توانست در رتبه اول قرار بگیرد. از جمله این کشورها آمریکا بود که الماس ها در لیست ۱۰۰ آهنگ داغ بیلبورد توانسته بود رتبه اول را کسب کند و تبدیل به دوازدهم آهنگ ریانا شود که در این جایگاه قرار می گیرد. دومین آهنگ آلبوم بمان نام داشت که با همراهی میکی اکو اجرا شده بود و در ۲۰ کشور جهان در زمره پنج آهنگ برتر قرار داشت. در آمریکا جایگاه سوم ازآن این آهنگ بود. «پوئر آیت آپ» نیز از آهنگ های این آلبوم بود که در نهایت موفق به کسب جایگاه نوزدهم در لیست ۱۰۰ آهنگ داغ بیلبورد می شود. همین حالا نام چهارمین آهنگ آلبوم است که در جایگاه ۵۰ قرار داشت. همچنین برای تبلیغ این آلبوم نیز ریانا توری به نام تو ۷۷۷ برگزار کرد. توری ۷ روزه با ۷ اجرا در ۷ کشور. مستندی در خصوص این تور بعدها منتشر شد. در فوریه ۲۰۱۳ و در مراسم پنجاه و پنجمین جوایز گرمی ریانا موفق به برنده شدن ششمین جایزه گرمی خود برای ویدئوی ما عشق پیدا کردیم می شود. در همین ماه بود که «آفیشال چارتز کامپنی» (شرکتی در خصوص ارائه آمار و اطلاعات فروش) عنوان می دارد که ریانا تاکنون ۳٫۸۶۸٫۰۰۰ نسخه از آثارش را تنها در بریتانیا به فروش رسانده و در ادامه نیز در ماه مارس ۲۰۱۳ تور موسیقی دیگری برگزار می کند. در ادامه فعالیت های سینمایی، وی در فیلمی کمدی به نام این پایان است نقش آفرینی می کند. این فیلم اثری از ست روگن و ایوان گولدبرگ است. چندی بعد رپر آمریکایی، وال، ریمیکس آهنگ خود را با نام «بد» منتشر می کند. در نسخه ریمیکس ریانا نیز همکاری دارد. در اکتبر ۲۰۱۳ امینم نیز آهنگی به نام هیولا را منتشر می کند که آن را با همراهی ریانا خوانده بود. این آهنگ در بریتانیا و آمریکا توانست در جایگاه اول قرار بگیرد (و در واقع سیزدهمین آهنگ ریانا در این جایگاه بود). در دسامبر ۲۰۱۳ خواننده آمریکایی، پیت بول، طی مصاحبه ای فاش کرد که در آهنگ چوب در ابتدا قرار بود ریانا همراهی کند اما از آنجا که پیش تر از ریانا برای همکاری در آهنگ نمی توانم به یاد بیاورم که فراموشت کرده ام درخواست شده بود، بخاطر عدم داشتن وقت، درخواست پیت بول را رد می کند. همچنین در همین زمان بود که ریانا عنوان کرد که آلبوم هشتم خود را نیز منتشر خواهد کرد و در ادامه لیستی از تهیه کنندگان احتمالی شامل دی جی موستارد، رودنی جرکینز، نیکی رومرو و داوید گتا نام برد. در ۲۵ فوریه ۲۰۱۴ مدیر شرکت دریم ورکز انیمیشن اظهار کرد که ریانا قرار است آلبومی در خصوص انیمیشن خانه عرضه کند. در کنار این، به همراهی جنیفر لوپز و استیو مارتین قرار است نقشی نیز در این انیمیشن داشته باشد. در ماه مه ۲۰۱۴ ریانا شرکت دف جم را ترک کرد تا وارد یک قرارداد کامل با شرکت راک نیشن شود. شرکتی که از سال ۲۰۱۰ با ریانا همکاری می کرده. در خصوص آلبوم جدید گفته می شد که کیزا تعدادی از آهنگ های این آلبوم را سروده و قرار است این آهنگ ها در آلبوم قرار بگیرند. در روز ۲۸ ژانویه ۲۰۱۶ ریانا هشتمین آلبوم رسمی خود را انتشار کرد. ریانا در سال ۲۰۱۷ آلبومی منتشر نکرد ولی در چند آهنگ با خواننده های دیگر همکاری داشته که از معروف ترین این سینگل ها «افکار وحشی» همراه دی جی خالد بود و همچنین سینگل لویالیتی به همراه کندریک لامار که جایزه گرمی هم برنده شد و همچنین ریانا یک آهنگ دیگر به همراه گروه ان.ئی.آر. دی به نام lemon (لیمو) منتشر کرده بود که در این آهنگ ریانا به سبک رپ می خواند که از توانایی های ریانا را به چالش می کشد. همچنین ریانا در اواخر تابستان ۲۰۱۷ در ماه ۶ سپتامبر از لوازم آرایشی خود به نام «فنتی بیوتی» رونمایی کرد که بسیار مورد توجه قرار گرفت و کیفیت لوازم آن بسیار بالا بود که مورد استقبال قرار گرفت. در اواخر سال ۲۰۱۷ معلوم شد که ریانا بر روی نهمین آلبوم خود و جدیدترین آلبومش به استودیو می رود و کار می کند و ممکن است که آلبومش در اواخر سال ۲۰۱۸ منتشر شود اما نشد.
[ { "answer1": "اولین آلبوم وی با نام موسیقی خورشید در ماه اوت ۲۰۰۵ روانه بازار می شود.", "answer2": "هشتمین آلبوم استودیویی او، ضد (۲۰۱۶) تبدیل به دومین آلبوم شماره یک در بیلبورد ۲۰۰ شد.", "distance": 2672, "question": "اولین آلبوم ریانا در چه سالی منتشر شد و چندمین آلبومش، جایگاه اول بیلبورد ۲۰۰ را به دست آورد؟" }, { "answer1": "در مراسم جوایز گرمی سال ۲۰۰۸ نیز ریانا نامزد دریافت چندین جایزه مختلف می شود که در این بین آهنگ چتر موفق به برنده شدن می شود.", "answer2": "در فوریه ۲۰۱۳ و در مراسم پنجاه و پنجمین جوایز گرمی ریانا موفق به برنده شدن ششمین جایزه گرمی خود برای ویدئوی ما عشق پیدا کردیم می شود.", "distance": 6972, "question": "ریانا در کدام مراسم جایزه گرمی را برای آهنگ چتر دریافت کرد و چند سال بعد جایزه گرمی دیگری را برای کدام آهنگ برد؟" }, { "answer1": "در سال ۲۰۰۵، هنگامی که قرارداد خود با دف جم رکوردینگز امضا کرد به ایالات متحده نقل مکان کرد.", "answer2": "در ماه مه ۲۰۱۴ ریانا شرکت دف جم را ترک کرد تا وارد یک قرارداد کامل با شرکت راک نیشن شود.", "distance": 14671, "question": "در چه سالی ریانا با شرکت دف جم قرارداد امضا کرد و پس از آن در چه سالی این شرکت را ترک کرد و با راک نیشن همکاری کرد؟" }, { "answer1": "در سال ۲۰۱۸ به عنوان سفیر آموزش، جهانگردی و سرمایه گذاری توسط دولت باربادوس منصوب شد.", "answer2": "نام تجاری لوازم آرایشی وی، فنتی بیوتی است.", "distance": 52, "question": "ریانا در چه سالی به عنوان سفیر توسط دولت باربادوس منصوب شد و نام برند لوازم آرایشی او چیست؟" } ]
[ { "answer1": "اولین آلبوم وی با نام موسیقی خورشید در ماه اوت ۲۰۰۵ روانه بازار می شود.", "answer2": "عاشق دروغ گفتن هاتم همچنین موفق به شکستن رکوردی در بریتانیا شد و تبدیل به پرفروش ترین آهنگ سال ۲۰۱۰ در این کشور شد.", "question": "نام اولین آلبوم ریانا چه بود و کدام آهنگ او در بریتانیا رکورد فروش شکست؟" } ]
gemini-2.0-flash-exp
14
: خودروی توربینی کرایسلر خودروی توربینی کرایسلر () خودرویی است که نیروی خود را از یک توربین گازی می گیرد و از سال ۱۹۶۳ تا ۱۹۶۴ توسط شرکت خودروسازی کرایسلر تولید می شد. بدنهٔ این خودرو توسط استودیو طراحی ایتالیایی گیا طراحی شد و کرایسلر مونتاژ آن را در دیترویت به انجام رساند. برنامهٔ موتورهای توربینی کرایسلر، که به ساخت خودروی توربینی انجامید، در اواخر دههٔ ۱۹۳۰ آغاز شد؛ طی این برنامه چندین پیش نمونه ساخته شد که در دههٔ ۱۹۵۰ و اوایل دههٔ ۱۹۶۰ موفق به تکمیل سفرهای متعدد با مسافت زیاد شدند. موتورهای آ-۸۳۱ که نیروی خودروی توربینی را تأمین می کردند، در مقایسه با موتورهای مرسوم پیستونی دارای قابلیت کار کردن با سوخت های مختلف و نیازمند به نگهداری و رسیدگی کمتر بودند و عمر آن ها نیز نسبت موتورهای پیستونی بیشتر بود؛ با این حال هزینهٔ ساخت این موتورها نسبت به انواع پیستونی بیشتر بود. در مجموع ۵۵ دستگاه از این خودرو ساخته شد: پنج دستگاه پیش نمونه و تعداد محدود ۵۰ دستگاه در قالب یک برنامهٔ عمومی کاربری. طرح کلی این خودرو توسط الوود انگل و استودیوی طراحی کرایسلر خلق شد. خودروی توربینی که یک خودروی دو-در کوپه با سقف سخت بود، دارای تجهیزاتی همچون ترمزها هیدرولیکی، فرمان خودکار، و یک جعبه دندهٔ تورک فلایت بود، و بدنهٔ آن با یک رنگ متالیک مشابه رنگ آبجوی روت، که با نام «برنزی توربینی» شناخته می شد، رنگ آمیزی شده بود. پس از آزمایش ها، کرایسلر از اکتبر ۱۹۶۳ تا ژانویه ۱۹۶۶ برنامه ای را برای کاربران راه اندازی کرد که طی آن ۲۰۳ راننده در ۱۳۳ شهر مختلف در سطح ایالات متحده به رانندگی با این خودرو پرداختند و روی هم رفته مسافت بیش از ۱٫۶ میلیون کیلومتر (یک میلیون مایل) را طی کردند. این برنامه به شرکت کرایسلر کمک کرد تا مشکلات این خودروها، و به خصوص مشکلات روند پیچیدهٔ شروع به کار موتور آن ها، شتاب گیری نسبتاً ضعیف، مصرف سوخت بالاتر از میانگین معمول و صدای خروجی زیاد را دریابد. علاوه بر این، تجربیات بدست آمده در این برنامه، مزایای کلیدی موتورهای توربینی، شامل دوام قابل توجه، نیاز نسبتاً کم به نگهداری، و عملکرد نرم آن ها را نمایان کرد. پس از اتمام برنامهٔ کاربری در سال ۱۹۶۶، کرایسلر تمامی خودروها را بازپس گرفت و به جز نه دستگاه آن ها، باقی خودروها را نابود کرد؛ دو دستگاه از آن ها را شرکت کرایسلر نزد خود نگه داشت، پنج دستگاه در موزه های ایالات متحده در معرض نمایش هستند، و دو دستگاه دیگر نیز در مجموعه های خصوصی نگهداری می شوند. برنامهٔ موتور توربینی کرایسلر در نهایت در سال ۱۹۷۹ پایان یافت. اتمام این برنامه به طور عمده به دلیل عدم موفقیت این موتورها در تطابق با قوانین دولتی آلاینده ها و مصرف سوخت نسبتاً زیاد بود. توقف این برنامه توسط کرایسلر پیش شرطی بود برای دریافت یک وام دولتی در سال ۱۹۷۹. کرایسلر پژوهش های خود در زمینهٔ موتورهای توربینی را در اواخر دههٔ ۱۹۳۰، و عمدتاً به رهبری مهندس اجرایی، جورج هیوبنر، برای کاربرد این موتورها در هوانوردی آغاز کرد. پس از جنگ جهانی دوم، هیوبنر عضوی از گروهی از مهندسان بود که شروع به بررسی ایدهٔ تأمین نیروی یک خودرو با استفاده از یک توربین کردند. دیگر اعضای تیم تحقیقات پنهانی کرایسلر که بر روی توربین هایی برای اتومبیل ها کار می کردند، شامل مهندسان سابق، باد مان و سم بی. ویلیامز می شدند. این ایده آن ها را شیفتهٔ خود کرده بود؛ چرا که در مقایسه با همتایان پیستونی خود دارای قطعات متحرک کمتری بودند و همچنین می توانستند با انواع مختلفی از سوخت کار کنند. به گفتهٔ تاریخ نگار چارلز کی. هاید، کرایسلر در اواسط دههٔ ۱۹۵۰ «معیارهای تحقیق پیرامون توربین های گازی را مشخص کرد». (اگرچه جنرال موتورز و روور نیز پس از جنگ جهانی دوم خودروهای توربینی قابل استفاده ای ساخته بودند.) پس از بهبود طراحی توربین، بویژه به وسیلهٔ مهندسی یک تقویت کننده جهت حل مشکلی که در تبدیل گرما وجود داشت، تیم کرایسلر یک توربین را بر روی یک خودروی پلیموث بلویدیر مدل سال ۱۹۵۴ نصب کردند. گرم کردن، خنک کردن، آلاینده ها و گازهای خروجی از جمله چالش های اصلی مهندسی بودند که پیش روی موتور توربینی قرار داشتند. کرایسلر خودروی بلویدیر مجهز به توربین را آزمایش کرد و اعلام کرد که موتور توربینی این خودرو در مقایسه با موتورهای پیستونیِ قابل مقایسه و مرسوم دارای ۲۰ درصد قطعات کمتری بوده و به از وزن کمتر برخوردار است. در ۱۶ ژوئن ۱۹۵۴، شرکت کرایسلر خودروی بلویدیر مجهز به توربین را در مقابل بیش از ۵۰۰ خبرنگار در محل آزمون کرایسلر واقع در چلسی، میشیگان به صورت عمومی رونمایی کرد. کرایسلر خودروی توربینی بعدی خود که یک پلیموث ۱۹۵۶ بود را در ۲۳ مارس ۱۹۵۶ رونمایی کرد؛ هیوبنر طی یک سفر چهار روزه از شهر نیویورک تا لس آنجلس، مسافت را با این خودرو رانندگی کرد. با وجود اینکه یک کاروان ۱۴ نفره متشکل از چندین مکانیک به همراه سوخت و قطعات یدکی این خودرو را در طول این سفر همراهی می کردند، این خودرو تنها دو بار در طول این سفر به تعمیرات جزئی نیاز پیدا کرد (که هیچ یک از آن ها مرتبط با موتور خودرو نبودند). موفقیت این سفر ساحل به ساحل کرایسلر را بر آن داشت که ابعاد برنامهٔ موتورهای توربینی خود را دو برابر کرده و محل برپایی این پروژه را از هایلندپارک، میشیگان به مرکز بزرگتری واقع در جادهٔ گرینفیلد در دیترویت منتقل کند. در سال ۱۹۵۷ چندین ثبت اختراع بواسطهٔ این برنامه انجام گرفت که بخش بزرگی از آن ها بخاطر مشارکت های متالورژیست امدی روی و جیووانی ساونوتزی، یکی از مهندسین پروژه بود. تکرار بعدی موتور توربینی کرایسلر (موتور نسل دوم) بر روی یک پلیموث ۱۹۵۹ نصب شد که در سفری از دیترویت به وودبریج، نیوجرسی به میانگین مصرف سوخت دست یافت. این شعاع حرکتی در مقایسه با توربین نسل نخست با مصرف سوخت که در سفر پیشین از نیویورک به لس آنجلس ثبت شده بود، به طرز قابل توجهی بهبود یافته بود. پس از آنکه در سال ۱۹۶۱ لین تاونسند، حسابدار سابق شرکت کرایسلر به عنوان رئیس این شرکت منصوب شد، کرایسلر نسل بعدی و سوم موتور توربینی خود را در ۲۸ فوریه رونمایی کرد؛ سی آر۲ای نخستین موتور توربینی کرایسلر بود که یک نام رسمی برای آن برگزیده شد. موتور سی آر۲ای، بر خلاف پیشینیان آزمایشی تر خود، با در نظر گرفتن هزینه ها و شیوه های تولید طراحی شده بود. در مهٔ ۱۹۶۰، در حالی که این موتور تحت توسعه بود، هیوبنر گفت که این موتور توربینی خودش به عنوان مبدل گشتاور خود عمل خواهد کرد، توانایی تولید نیرو را خواهد داشت، تأخیر در شتاب گیری آن معادل ۱٫۵ ثانیه (در مقایسه با ۹٫۰ ثانیه برای نسل پیشین) بوده و وزن آن نیز خواهد بود که نسبت به موتورهای پیستونی با اندازهٔ قابل مقایسه، کمتر است. توربین های نسل سوم بر روی وسایل نقلیهٔ مختلفی نظیر یک وانت ۲٫۵ تنی دوج ۱۹۶۰ و خودروی مفهومی کرایسلر توربوفلایت نصب شدند. توربین های سی آر۲ای بهبود یافته بر روی یک خودروی دوج دارت ۱۹۶۲ و خودروی پلیموث فیوری نصب شدند؛ خودروی دارت در دسامبر ۱۹۶۱ در سفری از شهر نیویورک به مقصد لس آنجلس رانده شد، و خودروی فیوری نیز در ژانویه ۱۹۶۲ سفری را از لس آنجلس به مقصد سان فرانسیسکو به انجام رساند. هیوبنر پس از آنکه سوار بر خودروی دارت به لس آنجلس رسید، دو ساعت از زمان خود را صرف سواری دادن به خبرنگاران با این خودروی توربینی کرد. شرکت کرایسلر از فوریه ۱۹۶۲ ناوگان خودروهای توربینی خود را طی سفری به دور آمریکای شمالی، اروپا و مکزیک در معرض دید و استفادهٔ عموم گذاشت. در طول این سفر از ۹۰ شهر بازدید شد، ۱۴٬۰۰۰ نفر سوار خودروهای توربینی شدند و میلیون ها نفر دیگر نیز این خودروها را مشاهده کردند. برنامهٔ توربین نسل سوم در همان ماه در نمایشگاه خودروی شیکاگو در سال ۱۹۶۲، و همزمان با نمایش ناوگان خودروهای توربینی توسط کرایسلر به پایان رسید. کمی پیش از برگزاری نمایشگاه، کرایسلر اعلام کرد که نسل چهارم موتور توربینی عرضه خواهد شد و قرار است بر روی تعداد محدود ۵۰ تا ۷۵ دستگاه خودرو نصب شده و این خودروها در اواخر سال ۱۹۶۳ به صورت رایگان به مردم اجاره داده شوند؛ این تصمیم عمدتاً بر اساس واکنش مشتاقانهٔ عمومی نسبت به سفری که پیشتر برای نمایش و استفادهٔ عمومی انجام شده بود، اتخاذ شد. خودروی توربینی کرایسلر توان خود را از یک موتور آ-۸۳۱، که چهارمین نسل از موتورهای توربینی کرایسلر بود می گرفت. برجسته ترین تفاوت این موتور با نسخهٔ پیشین یعنی سی آر۲ای در بهره مندی آن از تقویت کننده های دوگانه (که یکی از آن ها در سمت دیگر گازساز نصب می شد)، به جای یک مبدل گرمایی نصب شده بر روی پوشش بالاسر موتور بود. این نحوهٔ طراحی باعث شد که موتور آ-۸۳۱ در مقابل سی آر۲ای از وزن کمتر برخوردار شده و وزن آن به میزان نسبتاً کم برسد. هیوبنر این توربین را مشابه موتور جت دانست و اشاره کرد که این موتور تنها یک شمع دارد و در مقایسه با موتورهای پیستونی معمول در خودروها از ۸۰٪ قطعات کمتری برخوردار است. این موتورها بواسطهٔ ساختاری که داشتند، از وجود ضد یخ، سامانهٔ خنک کننده، رادیاتور، شاتون یا میل لنگ بی نیاز بودند. موتور آ-۸۳۱ می توانست با سوخت های گازوئیل، بنزین بدون سرب، کروزن و سوخت جت جی پی-۴ کار کند؛ اما بنزین سرب دار به آن صدمه می زد. به گفتهٔ کرایسلر این موتور می توانست با سوزاندن تنوع زیادی از سوخت های غیرمعمول، از نفت کوره و عطر گرفته تا روغن بادام زمینی و روغن سویا کار کند. آدولفو لوپز ماتئوس، رئیس جمهور مکزیک، پس از آنکه مهندسین کرایسلر تأیید کردند که این خودرو توانایی آن را دارد که با سوزاندن تکیلا به حرکت درآید، با استفاده از این نوشیدنی به عنوان سوخت با این خودرو رانندگی کرد. این موتور در دور موتور ۳۶٬۰۰۰ دور بر دقیقه قدرتی معادل تولید می کرد و گشتاور آن به می رسید و سرعت درجا کار کردن آن بین ۱۸٬۰۰۰ تا ۲۲٬۰۰۰ دور بر دقیقه بود. هنگام در جا کار کردن موتور دمای اگزوز از تجاوز نمی کرد. در زمان رانندگی با سرعت ، توربین با حداکثر سرعت دورانی خود معادل ۶۰٬۰۰۰ دور بر دقیقه کار می کرد. کمپرسور مورد استفاده در موتور آ-۸۳۱ دارای نسبت فشار ۴:۱ و راندمانی برابر با ۸۰ درصد بود، و محفظهٔ احتراق آن با بازدهی ۹۵ درصد کار می کرد. به طور کلی موتورهای توربینی نسبت به موتورهای پیستونی مرسوم نیاز کمتری به نگهداری داشته، از عمر بیشتری برخوردار هستند و روشن کردن آن ها در هوای سرد راحت تر انجام می گیرد؛ موتور توربینی آ-۸۳۱ در دماهای پایین تا به درستی شروع به کار می کرد. اولین خودروی که به موتور توربینی آ-۸۳۱ مجهز شد یک خودروی پلیموث فیوری بود. موتور نصب شده بر روی این خودرو توربینی ساخت گیا می توانست امکان دستیابی به شتاب ۰ تا ۹۷ کیلومتر بر ساعت (۰ تا ۶۰ مایل بر ساعت) در حدود ۱۲ ثانیه را برای این خودرو فراهم کند. با توجه به مواد اولیهٔ مورد نیاز غیر بومی و آستانهٔ خطاپذیری بسیار محدود و سختگیرانه برای ساخت این موتورها، و شیوهٔ ریخته گری دقیقی که در ساخت آن ها کاربرد داشت، تولید موتورهای آ-۸۳۱ بسیار هزینه بردار بود. کرایسلر هرگز هزینهٔ واقعی ساخت این موتورهای را فاش نکرد. خودروی توربینی در استودیوهای کرایسلر به رهبری الوود انگل که پیش از منتقل شدن به کرایسلر برای شرکت فورد موتور کار می کرد، طراحی شد. به خاطر اینکه این خودرو به خودروی فورد تاندربرد، که توسط انگل طراحی شده بود شباهت داشت، در برخی مواقع با نام «انگل برد» نیز شناخته می شد. به گفتهٔ هیوبنر طرح خودروی توربینی علاوه بر خودروی تاندربرد، برای رقابت با شورلت کوروت در نظر گرفته شده بود. قطعات بدنهٔ این خودرو به صورت دست ساز توسط استودیوی طراحی ایتالیایی گیا، که چندین خودروی مفهومی دیگر (از جمله یک لیموزین از خودروی ایمپریال و خودروی نورس من) نیز برای کرایسلر طراحی کرده بود، ساخته می شدند. قطعات بدنهٔ تقریباً کامل شدهٔ خودروی توربینی که کار مونتاژ، رنگ آمیزی، پیراستن و تودوزی آن ها توسط گیا در ایتالیا انجام می گرفت، برای مونتاژ نهایی به تأسیسات ساخت توربین کرایسلر واقع در جادهٔ گرینفیلد در دیترویت منتقل می شدند؛ این مونتاژ نهایی شامل نصب موتورهای توربینی، جعبه دنده های تورک فلایت، سیم کشی های برقی، و اجزائی مانند رادیو و بخاری می شد. ساخت یک دستگاه از این خودرو می توانست از ۵۰٬۰۰۰ تا ۵۵٬۰۰۰ دلار هزینه داشته باشد؛ اگر چه کرایسلر هرگز هزینهٔ ساخت هر یک موتور توربینی را فاش نکرد، اما ویرجیل اکسنر جونیور تخمین می زند که هزینهٔ ساخت بدنهٔ هر دستگاه خودروی توربینی به تنهایی حدود ۲۰٬۰۰۰ دلار بوده است. ساخت پنج دستگاه نخست از این خودرو در اوایل سال ۱۹۶۲ کامل شد و از آن ها به عنوان پیش نمونه برای یافتن و رفع اشکالات استفاده شد؛ هر یک از این پنج خودرو در رنگ بدنه، تجهیزات و لوازم داخلی و مواد تشکیل دهندهٔ سقف کمی با سایر خودروها متفاوت بود. نخستین اشکالات کشف شده از این پیش نمونه ها، شتاب گیری کند (که به وزن نسبتاً بالای بدنه های دست ساز ربط داده شد)، و لرزش که در نهایت مشخص شد که بخاطر آج تایرها بوده و بواسطهٔ نرم کار کردن غیر عادی موتور توربینی قابل تشخیص بود. از اکتبر ۱۹۶۳ تا اکتبر ۱۹۶۴ در مجموع ۵۰ دستگاه یکسان از خودروی توربینی ساخته شد. این خودروها همگی از نوع دو در کوپه با سقف سخت بوده و از ترمز هیدورلیکی از نوع هوا بر روی روغن و فرمان خودکار بهره مند بودند. این خودروهای از تعلیق جلوی مستقل با یک فنر مارپیچ برای هر چرخ در جلو برخوردار بودند که این سیستم تعلیق با سیستم مستقل میله پیچشی طولی در جلو، که در آن زمان جزو سیستم های استاندارد کرایسلر بود، متفاوت بودند (اگرچه در سیستم تعلیق عقب از فنرهای شمشی تولید انبوه استفاده شده بود). هر چهار چرخ این خودروها به ترمزهای کاسه ای با سیستم کمکی هیدرولیکی مجهز بودند. بدنهٔ این خودرو با یک رنگ متالیک مشابه رنگ آبجوی روت، که با نام «برنزی توربینی» شناخته می شود، رنگ آمیزی شده است. چراغ های جلو، چراغ های عقب عمیق و فرو رفته، چراغ های راهنما و چراغ های دنده عقب غلاف شکل در طوقه هایی از جنس کروم جای گرفته اند. سبک طراحی الهام گرفته از توربین به طراحی کنسول میانی در فضای داخلی خودرو نیز رسیده است. در فضای داخلی از تودوزی چرمی به رنگ برنزی، کف پوش های پرزدار برنزی رنگ و تزئینات داخلی از جنس آلومینیوم صیقل خورده استفاده شده است. تمام خودروهای توربینی دارای سقف سخت از جنس وینیل، صندلی های یک نفره با پوشش چرم و تایرهای دور سفید هستند. در داشبورد خودروی توربینی سه درجهٔ بزرگ قرار دارد: یک سرعت سنج، یک دورسنج موتور و یک حرارت سنج که وظیفهٔ نمایش دمای دهانهٔ توربین (پرحرارت ترین بخش موتور) را بر عهده دارد. بیشتر فضای داخلی این خودرو از ظاهری معمولی برخوردار است، اگرچه دورسنج و حرارت سنج در مقایسه با خودروهای مجهز به موتورهای پیستونی، با ارقام بسیار بالاتری درجه بندی شده اند: به ترتیب ۴۶٬۰۰۰ دور بر دقیقه و . تمام خودروهای توربینی دارای سوئیچ های یکسان با یکدیگر بودند. دو دستگاه از خودروهای توربینی برای سوار کردن بازدیدکنندگان در نمایشگاه جهانی نیویورک ۱۹۶۴، و یک دستگاه دیگر برای یک تور جهانی استفاده شدند. ۵۰ دستگاه از این خودرو نیز به عنوان بخشی از یک برنامهٔ کاربری به عموم مردم اجاره داده شدند. خودروها برای یک دورهٔ سه ماهه در اختیار رانندگان قرار می گرفت، و به جز هزینهٔ سوخت، مبلغ دیگری از آن ها دریافت نمی شد. شرکت کنندگان در این برنامه در دو هفتهٔ پس از برگرداندن خودروهای خود مصاحبهٔ مفصلی با کرایسلر داشتند. در طول برنامهٔ کاربری که از اکتبر ۱۹۶۳ تا ژانویه ۱۹۶۶ اجرا شد، زمان اکار عملیاتی بودن خودروها، بر پایهٔ نتایج این برنامه از چهار درصد زودتر به یک درصد کاهش پیدا کرد. این برنامهٔ کاربری به شناسایی مشکلات گوناگون خودروها منجر شد؛ از جملهٔ این مشکلات می توان به اشکال در عملکرد استارت در ارتفاعات بالا، دشواری در تسلط یافتن به روند غیر عادی هشت مرحله ای شروع به کار (که برای بعضی از کاربران وارد آمدن صدمه به موتور را در پی داشت)، و شتاب گیری نسبتاً کند خودروها اشاره کرد. با این وجود موتورهای توربینی در مقایسه با موتورهای پیستونی همزمان خود به طرز قابل توجهی بادوام بودند. بر پایهٔ مصاحبه های مصرف کننده ها، از مزایای موتور توربینی که بارها نیز مورد اشاره قرار گرفته بودند، عملکرد نرم و بدون لرزش آن، کاهش نیاز به نگهداری و رسیدگی، و سهولت روشن کردن آن در شرایط مختلف بود؛ متداول ترین شکایت ها نیز در رابطه با شتاب گیری آرام، مصرف سوخت بالاتر از میانگین معمول و سطح نسبتاً بالای سر و صدا بودند. کرایسلر با بررسی شکایت در مورد صدای موتور دریافت که مشخصاً صدای خود توربین خودرو (یادآور موتورهای جت) از سوی حدود ۶۰ درصد از افرادی که در برنامهٔ کاربری شرکت داشتند، مثبت ارزیابی شده بود و حدود ۲۰ درصد از کاربران دیگر آن را نپسندیده بودند. در این خودروها برچسب های آشکاری برای هشدار به کاربران در خصوص خودداری از استفاده از سوخت بنزین سرب دار وجود داشت؛ اگرچه موتور توربینی می توانست با این سوخت نیز کار کند، اما سرب موجود در این سوخت رسوبی را در موتور بر جای می گذاشت که به ضعیف شدن آن منجر می شد. اگرچه این سوخت تنها سوختی بود که کرایسلر بر عدم استفاده از آن تأکید داشت، اما در عین حال در آن دوران و در طول برنامهٔ کاربری در دسترس ترین سوخت موجود بود. معمول ترین سوخت هایی که توسط شرکت کنندگان مورد استفاده قرار گرفتند شامل گازوئیل و نفت گرمایشی خانگی بودند. ۵۰ خودرویی که در اختیار عموم مردم قرار گرفتند، و پیش از پایان یافتن برنامه در ژانویه ۱۹۶۶ توسط ۲۰۳ کاربر مختلف رانده شدند، در مجموع مسافتی بیش از را طی کردند. کاربران در ۱۳۳ شهر مختلف واقع در ۴۸ ایالت اصلی و واشینگتن، دی.سی. زندگی می کردند؛ ۱۸۰ نفر از آن ها مرد و ۲۳ نفر دیگر زن بودند، سن آن ها از ۲۱ سال تا ۷۰ سال بود، و ۶۰ درصد از آن ها صاحب یک خودروی کرایسلر بودند. در آوریل ۱۹۶۶ هری ئی. چیزبرو اشاره کرد که ۵۰ خودروی آزمایشی بدون در نظر گرفتن اینکه آیا خودروی توربینی کرایسلر به تولید خواهد رسید یا خیر، از جاده ها خارج خواهند شد. کرایسلر پس از آنکه برنامهٔ کاربری و دیگر نمایش های عمومی را به پایان رساند، ۲۶ دستگاه از این خودروها را نابود کرد. جهل و پنج دستگاه از آن ها در یک قبرستان خودرو در جنوب دیترویت سوزانده شده و خرد شدند، یک دستگاه دیگر نیز در آزمون گاه کرایسلر در چلسی نابود شد. توضیحی که برای این کار به طور وسیعی انتشار یافته بود این بود که خودروها برای اجتناب از پرداخت تعرفهٔ گمرکی قابل توجه برای بدنه های وارداتی گیا نابود شدند؛ اگرچه نویسنده استیو لتو معتقد است که این موضوع «تا حدود زیادی بی اعتبار» است. تخریب خودروهای توربینی منطبق بر عرف صنعت خودروسازی مبنی بر عدم فروش خودروهای پیش نمونه یا غیر تولیدی به عموم مردم بود. به گفته ٔ لتو تحت تأثیر نگرانی های کرایسلر در زمینهٔ روابط عمومی بود: سختی محتمل در حفظ تداوم عملکرد خودروها و ترس از اینکه صاحبان خودروها، پیشرانه های توربینی را موتورهای پیستونی جایگزین کنند. در نقل قولی از یکی از مدیران کرایسلر در مجلهٔ "لوک" آمده است: «هدف اصلی ما پژوهش است، و ما نمی خواستیم که توربین ها سر از مراکز خودروهای کارکرده درآورند.» عمل مشابهی توسط شرکت جنرال موتورز در مورد خودروی ئی وی-۱ انجام گرفت و این شرکت در سال ۲۰۰۳ برنامه را متوقف کرد و بیشتر خودروها را نابود کرد. توسعهٔ موتورهای توربینی توسط کرایسلر از اواخر دههٔ ۱۹۶۰ تا دههٔ ۱۹۷۰ نیز ادامه یافت و به خلق نسل پنجم و ششم این موتورها انجامید. این توربین ها علیرغم نتایج اولیهٔ امیدوار کننده و قراردادی به ارزش ۶٫۴ میلیون دلار از سوی سازمان حفاظت از محیط زیست ایالات متحده آمریکا، در نهایت موفق به تطابق با مقررات دولتی آلاینده ها نشدند و از مصرف سوخت نسبتاً ضعیفی برخوردار بودند. طبق گفتهٔ چارلز کی. هاید، تلاش های این شرکت برای گسترش و تنوع بخشیدن به برنامهٔ توربین ناموفق بود و به «ناچیزتر شدن ذخایر استعداد اجراییِ هم اکنون-ناچیز» آن منجر شد. در گزارشی از سوی وزارت بازرگانی ایالات متحده آمریکا در اکتبر ۱۹۶۷ استنتاج شد که موتور توربینی «برای خودروها نامناسب است.» توسعهٔ توربین های خودرویی باز هم ادامه یافت، بخشی از این موضوع به این علت بود که گازهای اگزوز توربین ها شامل هیدروکربن سوخت نشدهٔ کمتری بودند و غلظت شایر آلاینده های آن ها نیز کمتر بود. در مارس ۱۹۷۱، شرکت تحقیقات ویلیامز با منابع مالی تأمین شده از سوی اداره کل ملی کنترل آلودگی هوا به توسعهٔ یک موتور توربینی ادامه داد. توسعهٔ موتورهای توربینی کرایسلر در طول سال های میانی دههٔ ۱۹۷۰ نیز ادامه داشت. با این حال این برنامه در کنار نسل هفتم موتور توربینی در سال ۱۹۷۹ به عنوان یکی از الزامات "سند ضمانت وام شرکت کرایسلر سال ۱۹۷۹"، و همچنین ناتوانی آن در دستیابی به مصرف سوخت کافی متوقف شد. یک خودروی توربینی کرایسلر در فیلم "مجموعه پر جنب و جوش" محصول سال ۱۹۶۴ با رنگ آمیزی سفید و خطوط مسابقهٔ آبی رنگ ظاهر شد؛ این خودرو تنها خودروی توربینی بود که به رنگ برنزی رنگ آمیزی نشده بود. تنها نه دستگاه از خودروهای توربینی کرایسلر باقی ماندند. دو دستگاه از میان سه دستگاهی که در ابتدا توسط شرکت ابقا شدند، نزد کرایسلر نگه داشته شدند؛ پنج دستگاه در موزه هایی در سراسر ایالات متحده در معرض نمایش بوده و دو دستگاه نیز به مالکیت مجموعه داران خصوصی درآمدند. کرایسلر یکی از خودروهای خود را در موزهٔ والتر پی. کرایسلر واقع در آوبرن هیلز، میشیگان به نمایش گذاشت. پنج خودرویی که برای نمایش در موزه ها در نظر گرفته شدند نیز به موزه تاریخی دیترویت، موزه هنری فورد در دیربورن، میشیگان، موزه حمل و نقل در کرک وود، میزوری، موزه اتومبیل پیترسن در لس آنجلس و مؤسسه اسمیتسونین در واشینگتن، دی.سی. اهدا شدند. در سال ۲۰۰۵، موزهٔ تاریخی دیترویت خودروی خود که در انبار نگهداری می شد را به موزه خودروی گیلمور واقع در هیکوری کورنرز، میشیگان قرض داد. قطعات پروانهٔ موتور هر پنج خودروی اهدا شده به موزه ها جهت غیرفعال سازی موتورها از روی خودروها حذف شد، اگرچه خودرویی که تحت مالکیت موزهٔ حمل و نقل قرار داشت در دههٔ ۱۹۸۰ بازسازی شد و به شرایط عملیاتی بازگشت تا امکان حضور یافتن در نمایشگاه های خودرو برای آن فراهم شود. دو دستگاه از خودروهای توربینی به تملک مجموعه داران خصوصی درآمدند. یکی از آن ها توسط فرانک کلپتز از فورت وین، ایندیانا خریداری شد؛ این خودرو در اصل پیش از آنکه توسط تام موناگهان، بنیانگذار دومینوز پیتزا خریداری شده و سپس به کلپتز فروخته شود، به موزه ملی اتومبیل در رینو، نوادا اهدا شده بود. دومین خودرو متعلق به جی لنو، کمدین و مجری تلویزیونی است که یکی از سه خودروی توربینی که در اصل توسط کرایسلر ابقا شده بود را در سال ۲۰۰۹ خریداری کرد. خودروی متعلق به لنو در برنامهٔ تلویزیونی "خودروهای مردم جیمز می" در شبکهٔ بی بی سی حضور یافت. هر دو خودروی توربینی کرایسلر متعلق به مالک های خصوصی در شرایط عملیاتی قرار دارند.
[ { "answer1": "موتور آ-۸۳۱ می توانست با سوخت های گازوئیل، بنزین بدون سرب، کروزن و سوخت جت جی پی-۴ کار کند", "answer2": "بنزین سرب دار به آن صدمه می زد.", "distance": 96, "question": "موتورهای آ-۸۳۱ که نیروی خودروی توربینی را تامین می کردند، از چه نوع سوخت هایی می توانستند استفاده کنند و چه نوع سوختی به آن ها صدمه می زد؟" }, { "answer1": "پس از اتمام برنامهٔ کاربری در سال ۱۹۶۶، کرایسلر تمامی خودروها را بازپس گرفت", "answer2": "کرایسلر پس از آنکه برنامهٔ کاربری و دیگر نمایش های عمومی را به پایان رساند، ۲۶ دستگاه از این خودروها را نابود کرد.", "distance": 13383, "question": "برنامه کاربری خودروهای توربینی کرایسلر در چه تاریخی به پایان رسید و پس از آن چه تعداد از این خودروها از بین رفتند؟" }, { "answer1": "در داشبورد خودروی توربینی سه درجهٔ بزرگ قرار دارد: یک سرعت سنج، یک دورسنج موتور و یک حرارت سنج", "answer2": "دورسنج و حرارت سنج در مقایسه با خودروهای مجهز به موتورهای پیستونی، با ارقام بسیار بالاتری درجه بندی شده اند: به ترتیب ۴۶٬۰۰۰ دور بر دقیقه و .", "distance": 235, "question": "در خودروی توربینی چه ابزارهایی در داشبورد وجود داشت و دورسنج آن تا چه عددی درجه بندی شده بود؟" }, { "answer1": "موتور توربینی آ-۸۳۱ در دماهای پایین تا به درستی شروع به کار می کرد.", "answer2": "اولین خودروی که به موتور توربینی آ-۸۳۱ مجهز شد یک خودروی پلیموث فیوری بود.", "distance": 68, "question": "موتور توربینی آ-۸۳۱ در چه دمایی به درستی شروع به کار می کرد و اولین خودرویی که به این موتور مجهز شد چه بود؟" } ]
[ { "answer1": "خودروی توربینی در استودیوهای کرایسلر به رهبری الوود انگل که پیش از منتقل شدن به کرایسلر برای شرکت فورد موتور کار می کرد، طراحی شد.", "answer2": "قطعات بدنهٔ این خودرو به صورت دست ساز توسط استودیوی طراحی ایتالیایی گیا، که چندین خودروی مفهومی دیگر نیز برای کرایسلر طراحی کرده بود، ساخته می شدند.", "question": "خودروی توربینی کرایسلر در کجا طراحی شد و چه کسی طراحی آن را بر عهده داشت؟" } ]
gemini-2.0-flash-exp
15
: ناقوس ها (بازی تاج وتخت) ناقوس ها پنجمین قسمت، و قسمت یکی مانده به آخر از فصل هشتم مجموعه تلویزیونی خیال پردازی "بازی تاج وتخت" شبکهٔ اچ بی او، و به طور کلی هفتاد و دومین قسمت پخش شده و قسمت یکی مانده به آخر از این مجموعه است. این قسمت به نویسندگی دیوید بنیاف و دی. بی. وایس، و به کارگردانی میگل سپاچنیک، در تاریخ ۱۲ مهٔ ۲۰۱۹ پخش شد. «ناقوس ها» شامل آخرین نبرد برای بدست آوردن تسلط بر تخت آهنین است که در آن نیروهای دنریس تارگرین، حملهٔ خود به نیروهای سرسی لنیستر در مقر پادشاهی را آغاز می کنند. این قسمت نقدهای مختلفی را از سوی منتقدان و مخاطبان دریافت کرده و در مقایسه با سایر قسمت های این مجموعه، دارای کمترین امتیاز در وبگاه بازبینی جمعی راتن تومیتوز است. منتقدان، جلوه های بصری چشمگیر این قسمت را تحسین کرده، و ایفای نقش بازیگران را ستودنی دانسته اند؛ اما روند پیشروی و منطق داستان، و همچنین کمان شخصیتی شخصیت هایی چون تیریون، جیمی، سرسی، کرم خاکستری، واریس، و به خصوص دنریس را مورد انتقاد قرار داده اند. واریس در حال نوشتن نامه ای دربارهٔ وراثت بر حق جان اسنو است که دختری به او خبر می دهد که دنریس تارگرین به امتناع از خوردن غذا ادامه می دهد. او به آن دختر می گوید که «برای شام دوباره امتحان کن». واریس به جان التماس می کند که تخت آهنین را بگیرد، اما او خیانت به دنریس را نمی پذیرد. تیریون لنیستر دنریس را از ماجرای واریس باخبر می کند؛ دنریس، واریس را اعدام می کند. جان، از بوسیدن دنریس سر باز می زند؛ دنریس تصمیم می گیرد که بدون عشق از سوی کسی در وستروس برای دستیابی به خواسته هایش، با استفاده از ترس حکومت خواهد کرد. تیریون از دنریس درخواست می کند تا در صورتی که ناقوس های شهر به صدا درآمدند، از کشتار مردم عادی چشم پوشی کند، و دنریس به سمت کرم خاکستری سر تکان می دهد. او به تیریون اطلاع می دهد که جیمی لنیستر در راهش به سوی مقر پادشاهی اسیر شده، و تیریون را تهدید می کند که اگر دوباره ناامیدش کند، او را خواهد کشت. تیریون به داوس سی ورث اجازه می دهد که جیمی را به صورت قاچاقی از آنجا دور کند، تا جیمی بتواند سرسی لنیستر را همراه خود از مقر پادشاهی ببرد. روز بعد، آریا استارک و سندور کلگین وارد قلعهٔ سرخ می شوند. جیمی زمانی که با دروازه های بسته روبرو می شود، راه دیگری را به سوی قلعهٔ سرخ در پیش می گیرد. با سوزاندن ناوگان آهنین یورون گریجوی، سلاح های اسکورپیون روی دیوارها، دروازه های شهر، و بیشتر نیروهای اتحاد طلایی در خارج از شهر توسط دنریس و دروگون (اژدهای دنریس)، نبرد آغاز می شود. کرم خاکستری، هری استریکلند را که از روی اسب سفید خود به پایین افتاده، می کشد. ارتش دنریس در حال مبارزه وارد مقر پادشاهی می شوند. باقیماندهٔ نیروهای لنیستر تسلیم شده و ناقوس های شهر را به صدا درمی آورند. دنریس تسلیم شدن آن ها را قبول نمی کند و با دروگون به نابود کردن شهر می پردازد، و همزمان، ارتش او به فرماندهی کرم خاکستری، سربازهای غیرمسلح لنیستر را قتل عام می کنند. جان در تلاشی ناموفق برای بازداشتن مردانش از حمله، یکی از آنان را که اقدام به تجاوز کرده بود، می کشد، و پس از مشاهدهٔ دیگران که در حال مردن بودند، و همزمان که شهر در حال سوختن و فروریختن است، به مردانش دستور عقب نشینی می دهد. جیمی، با یورون، که او را به شدت زخمی کرده بود، مبارزه کرده و او را می کشد. سندور، آریا را به انصراف از انتقامش از سرسی متقاعد می کند تا او (آریا) زنده بماند. زمانی که سرسی و همراهانش اقدام به فرار می کنند، سندور از راه می رسد و به سرعت نگهبانان ملکه را می کشد تا برای مبارزه با برادرش، گرگور کلگین روبرو شود. گرگور، کایبورن را به دلیل مداخله در مبارزه کشته، و سرسی از آنجا می گریزد. در نهایت سندور با او گلاویز شده و پس از برخورد با دیوار و تخریب آن، هر دو نفر از ارتفاع به داخل آتش پایین دیوار سقوط کرده و می میرند. جیمی دوباره به سرسی می پیوندد؛ اما راه فرار آن ها مسدود شده و در حالی که او سرسی را در لحظات آخرشان دلداری می دهد، قلعه بر سر آنان آوار می شود. آریا مستقیماً هرج و مرج در مقر پادشاهی را تجربه می کند. او تلاش می کند که یک مادر و فرزندش را نجات دهد، اما پس از سقوط یک برج ناقوس در نزدیکی او، بیهوش می شود. وقتی او به هوش می آید، متوجه جسد سوختهٔ مادر، فرزند او، و افراد بیشمار دیگری در خیابان می شود. او با اسب سفید استریکلند مواجه شده و سوار بر آن از آنجا دور می شود. نویسندگی این قسمت به عهدهٔ دیوید بنیاف و دی. بی. وایس بوده است. قسمت «ناقوس ها» توسط میگل سپاچنیک کارگردانی شده است. این قسمت، آخرین قسمت از مجموعهٔ "بازی تاج وتخت" با کارگردانی سپاچنیک است. برای فیلمبرداری این قسمت، شهر دوبروونیک (به عنوان بدلی از مقر پادشاهی) در محوطهٔ پشتی تشکیلات تیم مجموعه در بلفاست بازسازی شد. تا پیش از این، صحنه های مربوط به مقر پادشاهی، در شهر دوبروونیک فیلمبرداری می شدند؛ اما در این قسمت، به دلیل نیاز به انفجار در شهر، سپاچنیک تصمیم گرفت که یک نمونه از این شهر را در بلفاست بازسازی کند. پس از به تعویق افتادن فیلمبرداری به علت بارش باران، فیلمبرداری از صحنهٔ مرگ واریس نهایتاً پس از هفت ماه به پایان رسید. در یک نگارهٔ تبلیغاتی از صحنهٔ در آغوش گرفتن سرسی توسط جیمی در قلعهٔ سرخ، دست راست واقعی بازیگر به جای دست مصنوعی فلزی شخصیت جیمی، که در فصل ۴ آن را دریافت کرده بود، نمایان بود. در قسمتی که از شبکهٔ اچ بی او پخش شد، همان دست فلزی به چشم می خورد. به دنبال اشتباه در نمایش لیوان قهوه در قسمت پیشین، این خطا در نگارهٔ منتشر شده نیز توجه زیادی را به خود جلب کرد. لارا الفینستون به عنوان بازیگر برای نقش یکی از ساکنان مقر پادشاهی به نام نورا، که به آریا استارک در طول حملهٔ اژدها به شهر کمک می کرد، انتخاب شد. آرون راجرز، مدافع فوتبال اهل آمریکا نیز در قالب یک تک جلوه در این قسمت ایفای نقش کرده است. این قسمت در اولین پخش خود از شبکهٔ اچ بی او، ۱۲٫۴۸ میلیون بیننده را به خود جذب کرد، و از نظر تعداد بینندگان در پخش اول، از قسمت «اژدها و گرگ» پیشی گرفت. ۵٫۹ میلیون نفر دیگر نیز این قسمت را از طریق رسانه های جاری تماشا کردند، تا در نهایت مجموع بینندگان این قسمت به رقم ۱۸٫۴ میلیون نفر برسد. در ویگاه بازبینی جمعی راتن تومیتوز، قسمت «ناقوس ها» با ۱۰۵ نقد، دارای درصد پذیرش ۴۹٪، و رتبهٔ متوسط ۶٫۳۳/۱۰ است. در جمع بندی نقدها آمده است: «مرگ، ویرانی، و زوال عقلانی دنریس، از «ناقوس ها» یک اپیزود تاریخی ساخته است؛ اما گنجاندن موضوعات زیاد در زمان خیلی کم، داستان را به سردرگمی کشانده و ممکن است این حس را به بعضی بینندگان القا کند که این قسمت به نتیجه گیری های خود دست نیافته است». این اپیزود، در مقایسه با سایر قسمت های این مجموعه، دارای کمترین امتیاز در تاریخ پخش مجموعهٔ "بازی تاج وتخت" در وبگاه راتن تومیتوز است. لنیکا کروز در مجلهٔ "آتلانتیک" نوشته است که با وجود جلوه های ویژهٔ خیره کننده و اجرای تماشایی بازیگران، این قسمت، «بدترین قسمت "بازی تاج وتخت" است»؛ چرا که داستان آن بسیار قابل پیشبینی و غیرمنطقی است. او معتقد است که قتل عام به نمایش درآمده در این قسمت، «یک نفی به دست نیامده از هویت [دنریس] است که او چندین سال را صرف ساختن آن برای خود کرده بود». تاد فن درورف از وبگاه "وکس"، این قسمت را ظالمانه و خالی از احساسات دانسته، اما با جملهٔ «جلوه های جذاب [که] تا پس صحنه های نبرد تعمیم یافته اند»، به کارگردان میگل سپاچنیک پرداخته است. او ایفای نقش بازیگرانی همچون میسی ویلیامز، لینا هیدی، پیتر دینکلیج، و امیلیا کلارک را مورد تحسین قرار داده و معتقد است که دینکلیج و کلارک، اقدامات شخصیت های خود را، با وجود غیرمنطقی بودن این اقدامات، باورکردنی ساخته اند. الکس مک لوی در وبگاه "ای. وی. کلاب" نوشته است که این قسمت با موفقیت نشان داده است که «هرج و مرج در جنگ، از همهٔ ما تبه کار و قربانی می سازد». و در ادامه ذکر کرده است که با طرح ریزی در مقیاس بزرگتر نسبت به قسمت شب طولانی، «عبور از امیدِ هیجان انگیز به سوی پایان غم انگیز، به طور ماهرانه ای توسط کارگردان میگل سپاچنیک به اجرا درآمده است». هیو مونتگومری از "بی بی سی کالچر" نوشت که شخصیت هایی نظیر تیریون، جیمی، دنریس و سرسی، «قطعاً قربانی طرح ریزی درهم ریختهٔ مجموعه شدند»، و "بازی تاج وتخت" سابقاً «مجموعه ای بود که یک دنیای عاری از احساسات را به طور هوشمندانه ای ترسیم کرده بود»، اما حالا به پوچی رسیده است. فن درورف نیز اشاره کرده بود که نویسندگان، اندیشهٔ چندانی را خرج مرگ سرسی و جیمی نکرده اند و به جای آن، آن ها شبیه گزینه هایی به نظر می رسند که به سادگی از یک فهرست حذف شده اند. کلی لاولر از "یواس ای تودی" گفته است که این قسمت، از فقدان مفهوم کلی رنج می برد، و با این استدلال که کرم خاکستری، دنریس و واریس دست به اقداماتی زدند که به شدت با خصوصیات شخصیتی آنان در تضاد بود، از این قسمت با عنوان یک «فاجعهٔ مطلق» یاد کرده است. آلن سپینوال در مجلهٔ "رولینگ استون" نوشته است که «نبوغ فنی» این قسمت، و «وضوح بصری آن، تنها دیدن این که این مجموعه در قسمت های پایانی چقدر از دیدگاه روایت داستان و شخصیت پردازی سردرگم بوده است را آسان تر نموده است». او در نقد این قسمت، مواردی همچون تبدیل شدن اسکورپیون ها از سلاحی دقیق به یک وسیلهٔ بی مصرف، نجات یافتن یورون از آتش دروگون برای رسیدن به یک «مبارزهٔ بیهوده با جیمی»، تخریب نشدن برجی که برادران کلگین در آن با یکدیگر روبرو شدند در حالی که تمام ساختمان قلعه فرو ریخته بود، ورود آسان جیمی از میان دروازه های قلعهٔ سرخ و یافتن یک کوچهٔ خالی در میان خیابان هایی که از مردم وحشت زده پر شده بود، و ظاهر شدن دوتراکی هایی که در قسمت 'شب طولانی' بیشتر آنان کشته شده بودند، اما در اینجا «تعداد آنان ظاهراً به صدها نفر می رسید» را مورد انتقاد قرار داده بود. کلی لاولر نیز گفته بود که نویسندگان، «کتاب قوانین خود را دور انداخته اند (ناگهان اسکورپیون ها از کار می افتند و دروگون می تواند همه چیز را بسوزاند؟) تا بتوانند به تماشاگران انبوه دست یابند». تعدادی از منتقدان از روند پیشروی رویدادها انتقاد کرده اند؛ لاولر نوشته است که این روند با عجله شروع شده است، و به عقیدهٔ اسپنسر کورنهابر از مجلهٔ "آتلانتیک"، این مجموعه در حال «دویدن و تیک زدن گزینه های داستان» بود. ویل بدینگفیلد از مجلهٔ "وایرد" نیز برداشت خود را اینطور بیان کرده است که با وقوع مرگ واریس بدون ساختار بی نظیری که در فصل های پیشین به کار رفته بود، به نظر می رسد که مجموعه دارای خط داستانی عجولانه ای بوده است. سارا هیوز از روزنامهٔ "گاردین"، مشکلات روند داستانی فصل هشت را به مسائل مربوط به پیشروی موضوعات در فصل هفتم، که تضمین کنندهٔ «یک نفس و عجولانه» بودن روند باقی سریال بودند، نسبت داده است. تبدیل شدن دنریس از یک قهرمان به یک شخصیت منفی مورد انتقاد بسیاری قرار گرفت. بسیاری از بازبین ها و هواداران معتقد بودند به دلیل اینکه در هفت فصل گذشته، او به عنوان یک شخصیت اصلی و خوب از نظر اخلاقی شکل گرفته بود، این تغییر شخصیت بی معنی بوده یا زمان کافی برای بیرون کشیدن دنریس از قالب یک شخصیت خوب موجود نبوده است. مایک هوگان از مجلهٔ "ونتی فر" گفت که با وجود اینکه در طول این مجموعه به وضوح نشان داده شده است که دنریس دارای خوی ملایمی است، «ما او را دیده ایم که آن خشونت را با بخشش، مهربانی، و بالاتر از همه، با ذکاوت به تعادل می رساند». زاک بیوچمپ از وبگاه "وکس" معتقد است که ستمکاری های پیشین دنریس تا حدودی منطقی بوده اند؛ چرا که او مردمی را که «مرتکب جنایت شده و سزاوار مجازات بودند»، و همچنین پدر و برادر سمول تارلی را که «از پذیرفتن حکومت او سر باز زدند» را به قتل رساند، اما برای کشتن مردم بی گناه هیچ دلیلی وجود نداشت. او گفت اگرچه مجموعه «به سوی تبدیل شدن به ملکهٔ مجنون پیش می رفت»، و این روند می توانست کارساز باشد، اما «اجرای آن در هم ریخته و عجولانه بود» و «اینطور حس می شد که دنریس، به جای اینکه برای اجرای یک تغییر شخصیت توسعه یافته با فکر، به شخصیت منفی بدل شود، صرفاً به دلیل اینکه مجموعه به تبدیل شدن او به یک هیولا نیاز داشت، به آن هیولا تبدیل شد». سم آدامز نیز در مجلهٔ "اسلیت" نوشت که این مجموعه نسبت به وقتی که برای ساختن ملکهٔ مجنون از دنی صرف کرد، «زمان بسیار بیشتری را صرف ساختن یک قهرمان از او کرده بود». عوامل مجلهٔ "آتلانتیک" اظهار کرده اند که «"بازی تاج وتخت" می توانست واقعیت نامطبوع مبارزه [دنریس] برای بدست آوردن وستروس را به آسانی و بدون قرار دادن گزینهٔ قتل عام مردم بی گناه مستقیماً بر روی شانه های او، نشان دهد. اما بجای آن، 'ناقوس ها' با رسم کردن یکی از مهم ترین نقاط داستان در قالب لغزش احساسی یک زن جوان خسته، تنها، و پارانوئید، پایان یافت». کاترین فن آرندونک از مجلهٔ "وولچر" از این قسمت با جملهٔ «بی نهایت وابسته به استعارهٔ به شدت مبتذل 'و سپس آن زن قدرتمند ترسناک، دیوانه شد'،» انتقاد کرد. او گفت که مجموعهٔ "بازی تاج وتخت" زمانی بر اساس «نقش پردازی های سیاسی حماسی، فساد در قدرت، چیزهایی که ما از خانواده های خود به ارث می بریم، کسانی که برای عشق ورزیدن انتخاب می کنیم، و نزدیک شدن بدیهی و اجتناب ناپذیر مرگ بنا شده بود». ایلانا داکترمن از "تایم"، این موضوع که مشاوران دنریس نیز با تجزیه و تحلیل های خود همانند خود او به «استعارهٔ هولناک از یک زن دیوانه و تشنهٔ قدرت» تن داده بودند، و همچنین نصیحت تیریون مبنی بر جلوگیری زودتر از تسلط دنریس بر تخت آهنین و بدون آن همه خونریزی را مورد انتقاد قرار داد. او گفت که ایدهٔ فساد «یک شخصیت حماسی مثل دنریس» توسط قدرت، و اینکه دنریس طعمهٔ یک کمپلکس مسیحا می شود را درک کرده است، اما مجموعه باید در رساندن او به این جایگاه، همان روندی را طی می کرد که برای رساندن سایر شخصیت ها به موقعیت خود طی کرده بود. آلن اسپینوال از مجلهٔ "رولینگ استون" نیز اشاره کرده است که نزول شخصیت دنریس به جنون، گونه ای از سیر تکاملی است که نیازمند «حداقل نیمی از یک فصل از "بازی تاج وتخت" با طول عادی است، تا دستیابی به آن محقق شود». مایلز مک نات از "ای. وی. کلاب" گفته است که قوس شخصیتی نهایی دنریس در دو جنبه نمایان می شود – توسعهٔ داستان و توسعهٔ شخصیت. او گفت به آتش کشیدن مقر پادشاهی توسط دنریس، یک راه منطقی و مؤثر برای پاین دادن به داستان در سطح موضوعی است، و افزود آنگونه که «این موضوع باعث تغییر شکل باقی قسمت می شود، برای خشونتی که مجموعه را شکل داده است، یک تغییر حالت برجسته محسوب می شود». در مقابل و از نظر شخصیت، او معتقد است که تصمیم دنریس «به طرز غیرقابل انکاری سخت گیرانه» بود؛ چرا که ممکن است این تصور برای مخاطبان به وجود بیاید که اقدام او صرفاً یک اقدام تلافی جویانه بود، در حالی که دلیل آن در اصل «مجموعه ای از تجربیات در زندگی بود که باعث شد او به این باور برسد که تنها راه پیش رو، حکومت بوسیلهٔ ترس است». مک نات همچنین گفته است که «نویسندگان در خلق ساختار لازم برای [تبدیل شدن به شخصیت منفی] موفق نبوده اند» و می توانستند سرنوشت دنریس در قالب یک شخصیت منفی را با ارجاع به مواردی نظیر پیش گویی او در کارث، بهتر نمایان کنند. دنیل دی آداریو از "ورایتی" نیز معتقد است اینکه دنریس بخواهد شهر را به آتش بکشد، بعید به نظر نمی رسید، چرا که «تاکتیک های او همیشه به طور عمیقی ریشه در سلطه طلبی داشت تا در یکدلی». اندرو پروکاپ از "وکس" نیز با این استدلال که به نظر می رسد «دگرگونی دنریس» از ابتدا توسط جرج آر. آر. مارتین برنامه ریزی شده است، اظهار داشت که «اگر "بازی تاج وتخت" با پیروزی دنریس و فتح قهرمانانهٔ تخت آهنین توسط او به پایان می رسید، دیگر نمی شد آن را "بازی تاج وتخت" نامید. این سریال مرگ ند استارک است، این سریال عروسی سرخ است، این پایانی است که مجموعه در تمام مدت در حال پیشروی به سوی آن بود». الکساندرا آگوست از وبگاه "اسکرین رنت" گفته است «این به تفسیر شما از قوس شخصیتی دنی برمی گردد، و اینکه این تفسیر تا چه حد تحت تأثیر روند، اجرا، و زمینهٔ فرهنگی باشد، البته اگر چیزی موجود باشد». او راه های مختلفی که می توانست برای تغییر این شخصیت توسط مجموعه مورد استفاده قرار بگیرد را با دقت سنجیده است، مثلاً اینکه او می توانست تنها به کشتن سرسی بسنده کند، اما در هر حال ممکن بود شخص دیگری پیدا شود که بیشتر از سرسی او را تحریک و عصبانی کند. مگان گاربر از "آتلانتیک" نیز با اشاره به اینکه «راه های زیادی برای تفسیر» تصمیم دنریس مبنی بر به آتش کشیدن شهر وجود دارد، گفت که دلیل آن می توانست تأثیر دیوانگی تارگرین ها باشد، یا تأثیر بی رحمی دنریس، یا یک «ویرایش دیوانه وار» از سوی نویسندگان، یا تصمیمی مبنی بر اینکه «بی گناهانی باید در زمان حال کشته شوند تا افراد بیشتری در آینده بتوانند با آرامش زندگی کنند»، یا شاید هم اینکه دنریس، «که به تازگی دومین اژدهای خود و وفاداری مسلم افراد باقی مانده در اطراف خود را از دست داده بود، به سادگی محاسبهٔ بی پرده ای دربارهٔ قدرت و پیش نیازهای دستیابی به آن انجام داده بود». گاربر همچنین گفته است که «ابهام، ایزار قدرتمندی در داستان سرایی است»، اما «در عین حال استفادهٔ درست از آن نیز سخت است»، و اینکه «دنی یک ناجیاست، و دنی یک هیولا است، و دانستن اینکه کجا یکی ناپدید و دیگری پدیدار می شود، غیرممکن است». به عقیدهٔ گاربر، این عدم قطعیت، تمامی اقدامات دنریس را مهیب تر ساخته است، چرا که منطق همیشه برنده نخواهد بود، و «عدالت همیشه پدید آورندهٔ روزهای خوب نخواهد بود». خالقان این مجموعه، دیوید بنیاف و دی. بی. وایس، تصمیم دنریس مبنی بر سوزاندن شهر را به از دست دادن اکثر دوستان و مشاورانش، عدم اعتماد به جان اسنو، و تمایل به بازپس گیری خانه ای که خانواده اش ساخته بودند، نسبت داده اند. بنیاف گفته است که جان نیز قادر به تغییر خلق و خوی او نبود، زیرا آن ها از فاکتورهای مربوط به بازی بودند. وایس نیز اشاره کرده است که «زمانی که او [دنریس] می گوید «بگذار ترس بیاید»، او دارد خود را در مقابل این حقیقت که او ممکن است مجبور باشد کارها را به شکل نامطبوعی به انجام برساند، تسلیم می کند». بنیاف همچنین گفته است که روی بی رحم دنریس همیشه وجود داشته است و اینکه «اگر سرسی به او خیانت نکرده بود، اگر سرسی میساندی را اعدام نمی کرد، اگر جان حقیقت را به او نگفته بود [...] اگر تمام این ها به شکل دیگری اتفاق می افتاد، آن وقت من فکر نمی کنم که ما هرگز می توانستیم این روی دنریس تارگرین را ببینیم». امیلیا کلارک نیز گفته است: «تمام چیزهایی که او را به این نقطه رساندند، و او اینجاست، تنها». فن آرندونک از اینکه وایس و بنیاف اقدامات دنریس را به جای یک «منطق دلسردکننده و پیچیده»، وابسته به احساسات او دانسته اند، ابراز ناامیدی کرد. اِما بتی از نشریهٔ "کاسموپولیتن" نیز اینگونه نوشت: «کاملاً، کاملاً. یک زن، تنها به دلیل اینکه پدرش نیز چنین کاری را انجام داد، قطعاً تمایل دارد تا به زندگی هزاران انسان بی گناه پایان دهد، با وجود اینکه او در تمام طول مجموعه اصرار داشت که به چنین شخصی تبدیل نشود. این صحیح است!»، و از پاسخ خالقان مجموعه انتقاد کرد. آرلی کورینتیوس از مجلهٔ "پیپل" گفته است که «علیرغم روند عظیم توسعهٔ داستان، بینندگان با عطش بیشتر نسبت به مجموعه ای که در هشت فصل گذشته به ساخت شخصیت های پیچیده و دقیق پرداخته بود، رها شدند». او افزود که «دیگران از این قسمت دفاع کرده اند، با استدلال بر اینکه با وجود عجولانه بودن اقدامات، عناصر اصلی همچنان منطقی به نظر می رسیدند. علاوه بر این، آیا ما همیشه نمی دانستیم که قرار نیست با یک پایان خوش روبرو شویم؟» لورن هیل از روزنامهٔ "شیکاگو تریبون" تأکید کرده است که این قسمت «چند دستگی زیادی در هواداران ایجاد کرد. بعضی از آن ها از قوس شخصیت های مهم و محبوب طرفداران ناراحت بودند، در حالی که برخی دیگر این موضوع را از مدت ها قبل پیش بینی کرده بودند». منتقدان به واکنش های هواداران، بویژه واکنش آنان نسبت به قوس شخصیت دنریس اشاره کرده اند. استل تنگ از مجلهٔ "ال" اظهار کرده است که افراد زیادی «معتقدند که چقدر تبدیل شدن دنی به یک شخصیت انتقام جو و خشن تا این حد در عمق مجموعه باورناپذیر است». گابریل برانی از مجلهٔ "اسکوایر" گفته است که بینندگان احساس کردند که نویسندگان، توسعهٔ شخصیت ها را دور ریخته اند. عوامل "هالیوود ریپورتر" بیان کرده اند که «بسیاری از بینندگان "بازی تاج وتخت"، اقدامات دنریس را چیزی کمتر از نابودی یک شخصیت نمی دانند، و خالقان مجموعه، دیوید بنیاف و دن وایس را بخاطر رفتار ملکهٔ اژدها، سرسی، و سایر زنان قدرتمند سریال، سرزنش می کنند». مهرا بونر در "کاسموپولیتن" نوشته است که بوسیلهٔ این قسمت، «هواداران کاملاً ویران شده اند» و اینکه آن ها از «طریقهٔ تباه شدن مجموعه بوسیلهٔ نویسندگی نامرتب و تصمیمات هولناک»، افسوس می خورند. او گفته است که «همزمان که شما می توانید معتقد باشید که بسیاری از اینها از قبل قابل پیشبینی بوده اند، خیلی از هواداران... [نمی دانم]... تنها به چیز بهتری امیدوار بودند؟ بهتر از تبدیل شدن دنریس به ملکهٔ مجنون فقط به دلیل اینکه این موضوع در تاریخچهٔ خانواده اش بوده است، و بهتر از برگشتن جیمی به شخصیتش در فصل اول، فقط به این علت که این راحت ترین راه خروج است». یک دادخواست خطاب به اچ بی او برای ساخت دوبارهٔ فصل هشتم "بازی تاج وتخت" «که منطقی باشد»، پس از پخش قسمت چهارم این فصل در وبگاه چنج دات ارگ آغاز شد، اما پس از پخش قسمت پنجم، 'ناقوس ها'، دچار همه گیری ویروسی شد. در این دادخواست، از دیوید بنیاف و دی. بی. وایس با عنوان «به طرز اندوهناکی بی کفایت» یاد شده بود. تا تاریخ ۱۸ مه ۲۰۱۹ (به عنوان مثال، بعدازظهر پیش از پخش قسمت پایانی)، بیش از ۱ میلیون امضا برای این دادخواست جمع آوری شده بود. ایزاک همپستد رایت (بازیگر نقش برن استارک) این دادخواست را «مضحک» خوانده، و جیکوب اندرسون (بازیگر نقش کرم خاکستری) نیز آن را «بی ادبانه» دانسته است. سوفی ترنر (بازیگر نقش سانسا استارک) گفته است که در "بازی تاج وتخت" «همیشه دگرگونی ها و تبدیل شدن های جنون آمیز وجود داشته». و «تبدیل شدن دنریس به ملکهٔ مجنون نیز از این موضوع مستثنی نیست. — این نباید برای هواداران چیزی تا این حد منفی باشد. مطمئناً شوکه کننده است، اما من فکر می کنم دلیل آن این است که آن طور که خواستند پیش نرفته است». او استدلال کرد که «تمام این دادخواست ها و چیزهایی شبیه آن — به نظر من بی احترامی به عوامل، و نویسندگان، و فیلمسازان است که ۱۰ سال بدون خستگی کار کرده اند، و برای آخرین فصل مجموعه نیز ۱۱ ماه زمان صرف کرده اند».
[ { "answer1": "لارا الفینستون به عنوان بازیگر برای نقش یکی از ساکنان مقر پادشاهی به نام نورا، که به آریا استارک در طول حملهٔ اژدها به شهر کمک می کرد، انتخاب شد.", "answer2": "قسمت «ناقوس ها» توسط میگل سپاچنیک کارگردانی شده است.", "distance": 934, "question": "در قسمت ناقوس ها چه کسی نقش نورا ساکن مقر پادشاهی را ایفا کرد و این قسمت توسط چه کسی کارگردانی شده است؟" }, { "answer1": "واریس در حال نوشتن نامه ای دربارهٔ وراثت بر حق جان اسنو است", "answer2": "لارا الفینستون به عنوان بازیگر برای نقش یکی از ساکنان مقر پادشاهی به نام نورا، که به آریا استارک در طول حملهٔ اژدها به شهر کمک می کرد، انتخاب شد.", "distance": 3871, "question": "چه کسی در حال نوشتن نامه ای درباره وراثت جان اسنو بود و چه کسی به آریا در طول حمله اژدها به شهر کمک کرد؟" }, { "answer1": "در این قسمت، به دلیل نیاز به انفجار در شهر، سپاچنیک تصمیم گرفت که یک نمونه از این شهر را در بلفاست بازسازی کند.", "answer2": "لارا الفینستون به عنوان بازیگر برای نقش یکی از ساکنان مقر پادشاهی به نام نورا، که به آریا استارک در طول حملهٔ اژدها به شهر کمک می کرد، انتخاب شد.", "distance": 592, "question": "چرا در قسمت ناقوس ها شهر دوبروونیک در بلفاست بازسازی شد و چه کسی نقش یکی از ساکنان مقر پادشاهی را ایفا کرد که به آریا کمک میکرد؟" }, { "answer1": "دنریس، واریس را اعدام می کند.", "answer2": "لارا الفینستون به عنوان بازیگر برای نقش یکی از ساکنان مقر پادشاهی به نام نورا، که به آریا استارک در طول حملهٔ اژدها به شهر کمک می کرد، انتخاب شد.", "distance": 3538, "question": "در قسمت ناقوس ها، چه کسی واریس را اعدام کرد و چه کسی به آریا در طول حمله اژدها به شهر کمک میکرد؟" }, { "answer1": "پس از به تعویق افتادن فیلمبرداری به علت بارش باران، فیلمبرداری از صحنهٔ مرگ واریس نهایتاً پس از هفت ماه به پایان رسید.", "answer2": "لارا الفینستون به عنوان بازیگر برای نقش یکی از ساکنان مقر پادشاهی به نام نورا، که به آریا استارک در طول حملهٔ اژدها به شهر کمک می کرد، انتخاب شد.", "distance": 480, "question": "پس از به تعویق افتادن فیلمبرداری به علت بارش باران، فیلمبرداری صحنه مرگ چه کسی به پایان رسید و همچنین در این قسمت چه کسی به آریا در حمله اژدها کمک کرد؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
16
: قشر خلفی جانبی پیش پیشانی قشر خلفی جانبی پیش پیشانی مغز که در انگلیسی از آن به عنوان Dorsolateral Prefrontal Cortex یا DLPFC (دی ال پی اف سی) یاد می شود، یک منطقه از قشر پیش پیشانی مغز پستانداران انسان و غیر انسان است. این بخش یکی از آخرین بخش های مشتق شده از مغز انسان است. این بخش تحت یک دوره طولانی مدت که از دوران بلوغ تا بزرگسالی طول می کشد، در حال پیشرفت و تکامل است. بخش دی ال پی اف سی بیشتر از آن که صرفاً یک ساختار آناتومی و تشریحی باشد یک ساختار کارکردی و عملکردی است. این بخش در شکنج میانی پیشانی انسان قرار گرفته است (یعنی بخش جانبی منطقه ۹ و 46). در میمون ها، ای بخش در شیار اصلی مغز قرار دارد (یعنی در ناحیه 46برودمن). بر اساس منابع دیگری برخی بخش دی ال پی اف سی را به صورت آناتومیکی و تشریحی به ناحیه ۹ و 46 برودمن و برخی دیگر این بخش را به ناحیه ۸، ۹ و ۱۰ برودمن نسبت داده اند. بخش دی ال پی اف سی با بخش قشر مغز، تالاموس، بخش هایی از عقده های قاعده ای (مخصوصاً )، هیپوکامپ، مناطق اشتراکی اولیه و ثانویه نوقشر (ازجمله نواحی پس سری، آهیانه و خلفی-گیج گاهی) در ارتباط است.هم چنین بخش دی ال پی اف سی، یک نقطهٔ پایان برای است که در ارتباط با چگونگی و نحوه تعامل با محرک است. یک عملکرد مهم بخش دی ال پی اف سی، کارکردهای اجرایی مانند ، ، برنامه ریزی، مهار و استدلال انتزاعی است.اما دی ال پی اف سی به صورت منحصربه فرد مسئول عملکردهای اجرایی نیست. تمامی فعالیت های ذهنی نیازمند مدارهای اضافی قشری و زیرقشری هستند که با بخش دی ال پی اف سی در ارتباط هستند. بخش دی ال پی اف سی هم چنین یکی از بالاترین سطح های نواحی قشری مغز است که در ، مقررات و سازمان دهی حرکتی درگیر است. ازآنجایی که دی ال پی اف سی از نورونهای انتخابی مکانی تشکیل شده است، این بخش دارای یک سری مدارهای نورونی است که تمامی طیف زیرمجموعه های لازم جهت استخراج یک پاسخ جمعی و یکپارچه را شامل می شود، مانند: ورودی های حسی، نگهداری در حافظه کوتاه مدت و کد کردن سیگنال های مربوط به حرکت.از لحاظ تاریخی، دی ال پی اف سی توسط اتصال ها و ارتباط های آن با بخش های فوقانی قشر آهیانه مغز، بخش خلفی آهیانه قشر مغز، بخش ، قشر حرکتی اولیه مغز، (Retrosplenial) قشر مغز و مخچه تعریف می شود. این اتصال ها و ارتباط ها این امکان را فراهم می کند که دی ال پی اف سی درحالی که از بخش های نام برده شده اطلاعات دریافت می کند، فعالیت آن ها را نیز تنظیم می کند. قشر خلفی جانبی پیش پیشانی از دیدگاه دخالت در عملکردهای اجرایی و درگیر بودن در آن ها شناخته شده است. این عملکردهای اجرایی به طور کلی در حیطهٔ مدیریت فرآیندهای شناختی استکه شامل ، و برنامه ریزی است. یک سری از تست ها و آزمون ها که در تحقیقات روی بخش دی ال پی اف سی به صورت برجسته مورد استفاده قرار گرفته است، آزمون ، آزمون پاسخ تاخیردار و آزمون های بازیابی اجسام است. تستی که با ترکیب کردن آزمون A-not-B و پاسخ تاخیردار ایجاد می شود، یکی از قوی ترین آزمون های رفتاری است که با دی ال پی اف سی در ارتباط است. در این آزمون فرد مورد مطالعه وظیفه دارد که پس از یک مدت زمان مشخص جسمی که پنهان شده است را پیدا کند. انجام این آزمون نیازمند نگهداری اطلاعات در ذهن (حافظه کاری) است که باورها بر این است که این کار بر عهده دی ال پی اف سی است. اهمیت نقش دی ال پی اف سی در امور مربوط به حافظه کاری توسط مطالعاتی که روی میمون های بزرگسال انجام شده، تقویت شده است. در این مطالعه ضایعه ها و آسیب هایی که دی ال پی اف سی میمون را تخریب کرده است، عملکرد میمون در پاسخ به آزمون A-not-B/پاسخ تاخیردار را دچار اختلال کرده است، درصورتی که تخریب قسمت های دیگر مغز توسط این ضایعه ها روی عملکرد میمون در پاسخ به آزمون اثر مخربی نداشته است. قشر خلفی جانبی پیش پیشانی برای به حافظه سپردن موردهای تکی مورد نیاز قرار نمی گیرد. در نتیجه آسیب به بخش خلفی جانبی پیش پیشانی قشر مغز را دچار اختلال نمی کند.اما اگر دو مورد که در حافظه هستند باید نسبت به هم مقایسه شوند آنگاه به دی ال پی اف سی نیاز پیدا خواهد شد. افرادی که دارای دی ال پی اف سی آسیب دیده هستند حتی پس از این که به آن ها چند مرتبه فرصت داده شده است که از بین دو تصویر، تصویری که در گذشته دیده اند را انتخاب کنند، قادر به شناسایی تصویر نشده اند.علاوه بر این، این افراد مورد مطالعه هم چنین در ، موفق نشده اند. در این تست فرد باید هر کارت را با توجه به کارت های قبلی که مرتب کرده است و طبق قانون در ادامه کارت های دیگر قرار دهد، چون در این تست نیاز به مقایسه بین کارت فعلی و کارت قبلی هست، افراد مورد مطالعه موفق به انجام این تست به طور صحیح نشده اند.علاوه بر این به عنوان دی ال پی اف سی معاملات با بیداری فکر و تست واقعیت آن است که فعال زمانی که یک خواب است.شایان ذکر است که دی ال پی اف سی با فکر بیدار و تست های واقعی سروکار دارد و زمانی که یک نفر خواب است، دی ال پی اف سی فعالیت نمی کند. هم چنین دی ال پی اف سی اغلب با اختلال در رانندگی، توجه و انگیزه مرتبط است.بیمارانی که در دی ال پی اف سی خود دارای آسیب جزئی هستند، نسبت به محیط پیرامون خود بی توجهی نشان می دهند. هم چنین این افراد از خودپنداری در رفتار و زبان محروم هستند. این بیماران نیز ممکن است که نسبت به افراد و حوادثی که می شناسند، سطح هشدار کمتری دارند. آسیب رسیدن به این منطقه در یک فرد، نیز منجر به فقدان انگیزه برای انجام امور برای خود فرد و دیگران می شود. قشر خلفی جانبی پیش پیشانی هم در های مربوط به حیطه اخلاق و هم در حیطه موارد پرمخاطره درگیر است؛ برای مثال زمانی که فرد می خواهد تصمیم بگیرد که چگونه یک سری منبع محدود را توزیع کند، دی ال پی اف سی فعال می شود. این منطقه هم چنین در مواقعی که فواید و هزینه های انتخاب های جایگزین در یک امر موردنظر هستند، فعال است. به طور مشابه، زمانی که گزینه های برای انتخاب یک جایگزین وجود دارد، دی ال پی اف سی با سرکوب کردن وسوسه های موجود در بالا بردن نفع شخصی در یک تصمیم، در راستای اتخاذ یک تصمیم عادلانه فعالیت می کند. حافظه کاری سامانه ای است که به صورت فعال چند تکه از اطلاعات گذرا را در ذهن نگه می دارد و در حافظه کاری اطلاعات می توانند دست کاری شوند. دی ال پی اف سی برای حافظه کاری از اهمیت بالایی برخوردار است؛ کاهش فعالیت در این منطقه با عملکرد ضعیف حافظه کاری هم بستگی دارد. علاوه بر دی ال پی اف سی مناطق دیگری در مغز نیز وجود دارد که در امور مربوط به حافظه کاری دخالت دارند و درگیر هستند.بحثی که در حال حاضر وجود دارد این هست که آیا دی ال پی اف سی مختص یک نوع مشخص از حافظه کاری مانند مکانیسم های محاسباتی برای رصد کردن و دست کاری کردن موارد است، یا این که مختص یک مضمون و محتوای مشخص مانند اطلاعات بینایی-مکانی است که یک مختصات ذهنی از حوزه مکان را ارائه می دهد. هم چنین باورهایی مبتنی بر این که کارکرد دی ال پی اف سی در امور حافظه کاری کلامی و مکانی به ترتیب به نیم کره چپ و راست مرتبط است، وجود دارد. smith و همکارانش وجود اینکه حافظه کاری کلامی و مکانی به دو نیمکره مختلف مغز مربوط می شوند را مشاهده کرده اند. در تست های مربوط به حافظه کاری کلامی، عمدتاً بخش هایی از دی ال پی اف سی که در نیم کره چپ قرار دارد فعال شده و در تست های مربوط به حافظه کاری بصری، عمدتاً قسمت هایی از دی ال پی اف سی که در نیم کره راست قرار دارد فعال شده است. Murphy و همکارانش بر این باور بوده اند که هنگام انجام تست های حافظه کاری کلامی، قسمت هایی از دی ال پی اف سی که در هر دو نیم کره هستند فعال شده اند و در تست های مربوط به حافظه کاری مکانی، صراحتاً فقط قسمت هایی از دی ال پی اف سی که در نیم کره چپ قرار گرفته است، فعال شده است. Reuter و همکارانش به این نتیجه رسیده اند که میزان مختص شدن حافظه کاری کلامی و مکانی به قسمت های دی ال پی اف سی موجود در نیم چپ و راست در افراد جوان بیشتر است درحالی که در افراد پیر این خصوصی سازی کمتر مشاهده شده است. این باور وجود داشته است که احتمالاً، کاهش خصوصی سازی حافظه کاری کلامی و مکانی به دو نیم کره مغز به دلیل به کار گرفتن نورون های نیم کره مخالف به دنبال جبران کردن کاهش نورون ها با افزایش سن است. دی ال پی اف سی هم چنین ممکن است که در عواملی مانند فریب دادن و دروغ گفتن دخیل باشد، که در این صورت این ناحیه تمایل به گفتن حقیقت را سرکوب و مهار می کند. تحقیقات نشان داده است که می توان با استفاده از TMS روی ناحیه دی ال پی اف سی مانع توانایی فرد به گفتن دروغ یا حقیقت شد. شواهد و مدارک نشان داده است که دی ال پی اف سی ممکن است در سازگاری رفتاری ناشی از تعارض داشته باشد، اتخاذ تصمیماتی که در تعارض با یک سری قوانین است گواهی برای این مسئله است. یکی از راه هایی که مسئله گفته شده با آن مورد آزمایش قرار گرفته است آزمون استروپاست، در این آزمون یک سری جوهر رنگی وجود دارد که روی آن اسم یک رنگ نوشته شده است، از فرد مورد مطالعه خواسته می شود که تا جایی که امکان دارد به سرعت نام رنگ جوهر را بگوید. تعارض زمانی رخ می دهد و افزایش پیدا می کند که نام نوشته شده روی رنگ با خود رنگ مطابقت نداشته باشد. در حین انجام آزمایش دنبال کردن فعالیت مغز افراد مورد مطالعه، یک فعالیت قابل ملاحظه را در ناحیه دی ال پی اف سی نشان داده است. فعالیت دی ال پی اف سی با عملکرد رفتاری در ارتباط بوده است که نشان می دهد این ناحیه دستورها سطح بالا را برای حل وفصل کردن تعارض ها در نظر می گیرد و ازاین رو در کنترل اتخاذ نقش مهمی بازی می کند. دی ال پی اف سی هم چنین ممکن است با هوش انسان در ارتباط باشد. بااینکه حتی ارتباطی بین هوش انسان و دی ال پی اف سی دیده شده است اما بیانگر این نبوده است که تمامی هوش انسان تابعی از عملکرد دی ال پی اف سی است. به عبارت دیگر ممکن است که این ناحیه در گستره مقیاسی بزرگ تری به هوش عمومی نسبت داده شده باشد و در یک سری نقش های خاص درگیر باشد اما در همه نقش ها دخیل نیست. برای مثال با استفاده از تکنیک های تصویربرداری PET و fMRI نشان داده شده است که این ناحیه در استدلال های قیاسی و استقرایی نقش دارد. به طور خاص، زمانی که مغز درگیر پردازش امور مربوط به استدلال های قیاسی هست، قسمت هایی از دی ال پی اف سی که در نیم کره چپ قرار دارد به صورت خاص و پایدار فعال می شوند. امکان دارد که دی ال پی اف سی در اضطراب های ناشی از تهدید نیز دخیل باشد. در یک آزمایش از شرکت کنندگان خواسته شده است که اعلام کنند، آیا مهار رفتاری در آن ها در حین انجام آزمایش رخ داده است یا نه. افرادی که از نظر رفتاری دچار مهار شده بوده اند به طورکلی میزان فعالیت تونیک بیشتری در قسمت های خلفی دی ال پی اف سی نیم کره راست دیده شده است. به صورت خاص افرادی که به صورت رفتاری مهار شده اند، احتمالاً اینکه در مواقع مواجهه با موقعیت های خاصی از تهدید، احساس استرس و اضطراب کنند بیشتر است. در یک نظریه، حساسیت اضطراب در راستای وجود هوشیاری ممکن است افزایش پیدا کند. مدارک موجود برای روشن سازی این نظریه، نتایج به دست آمده از هنگام هوشیاری یک فرد است که فعالیت دی ال پی اف سی در آن مشهود است. به طور خاص، نظریه این است که اضطراب ناشی از تهدید ممکن است در ارتباط با فقدان در حل مسائل باشد که منجر به عدم قطعیت می شود. زمانی که یک فرد عدم قطعیت را تجربه می کند، ناحیه دی ال پی اف سی فعال می شود. به عبارت دیگر چنین فعالیت هایی به اضطراب ناشی از تهدید اشاره دارد. در میان لوب های ناحیه پیش پیشانی، به نظر می رسد که دی ال پی اف سی در عین حالی که کمترین تأثیر مستقیم را روی رفتارهای شناختی دارد، به وضوح و سازمان دهی کمک می کند. به نظر می رسد که دی ال پی اف سی از طریق عملکردهای خاص خودش در کارکردها و عملکردهای اجتماعی مشارکت دارد، برای مثال در موقعیت هایی اجتماعی پیچیده وضعیت را کنترل می کند. مناطق اجتماعی که در آن نقش دی ال پی اف سی مورد بررسی قرار گرفته است، به تعیین دیدگاه های اجتماعی و اهداف دیگران () و سرکوب رفتار خودخواهانهو تعهد در یک رابطه را می پردازد. ببا توجه به اینکه دی ال پی اف سی تغییرات طولانی مدت دارد، یکی از تغییراتی که برای پیشرفت های شناختی زودرس به دی ال پی اف سی نسبت داده شده، افزایش سطح انتقال دهنده عصبی دوپامین در دی ال پی اف سی است. در مطالعاتی که در آن دریافت کننده های دوپامین در میمون ها مسدود شده بود، مشاهده شده است که میمون ها در آنجا آزمون A-not-B موفق نبوده اند، بطوریکه دی ال پی اف سی کلاً از روند شناختی حذف شده است. وضعیتی مشابه به قبل در حالتی که به میمون ها تزریق شده است رخ داده، که سطح دوپامین را در دی ال پی اف سی کاهش می دهد. حتی اگر مطالعات فیزیولوژیکی در مورد دخالت در مناطق زیر قشر وجود نداشته باشد، مطالعات رفتاری نشان داده اند که وجود انتقال دهنده های عصبی استیل کولین برای کارکرد حافظه کاری دی ال پی اف سی ضروری است. روان گسیختگی (اسکیزوفرنی) ممکن است که تا حدودی با فقدان فعالیت در لوب پیشانی در ارتباط باشد. ناحیه دی ال پی اف سی به صورت خاصی در افرادی که دچار اسکیزوفرنی مزمن هستند غیرفعال می شود. اسکیزوفرنی هم چنین وابسته به فقدان انتقال دهنده های عصبی دوپامین در لوب پیشانی هستند. اختلال های مربوط به دی ال پی اف سی در میان بیماران اسکیزوفرنی منحصربه فرد است به طوری که آن هایی که افسردگی در آن ها تشخیص داده شده است، فعالیت غیرعادی مشابهی در دی ال پی اف سی در طول حافظه کاری از خود نشان نمی دهند. حافظه کاری بر اساس کارکرد و پایداری دی ال پی اف سی است، بنابراین کاهش فعالیت در دی ال پی اف سی موجب می شود که بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی عملکرد ضعیفی در کاراهای مربوط به حافظه کاری داشته باشند. عملکرد ضعیف باعث می شود که محدودیت های ظرفیتی در حافظه کاری به وجود آید که بیشتر از محدودیت های موجود در بیماران عادی است. فرآیندهای شناختی که به شدت به دی ال پی اف سی وابسته هستند مانند حافظه، توجه و دیگر فرآیندهای سطح بالا، کارکردهایی هستند که اگر یک بار تحریف شده باشند، موجب ایجاد بیماری می شوند. در دنبالهٔ مناطقی از مغز مانند دستگاه کناره ای، ناحیه دی ال پی اف سی نیز به شدت در اختلال افسردگی اساسی دخالت دارد. دی ال پی اف سی ممکن است که در حین ورود کردن به بیماری هایی که فرد در آن مرحله از بیماری دچار سرکوب احساسی شده است، موجب پیشرفت و ایجاد افسردگی شود. درحالی که به نظر می رسد که به صورت عادی دی ال پی اف سی در کارهای مربوط به حافظه کاری فعال می شود، کاهش حجم ماده خاکستری آن موجب کاهش در فعالیت آن خواهد شد. کارکردهای دی ال پی اف سی ممکن است که در بیماری افسردگی با کارکردهای (VMPFC) در تلاقی باشد. این را می توان به چگونگی عملکردهای شناختی دی ال پی اف سی در درگیر کردن احساسات و عواطف، و هم چنین اثرات احساسی VMPFC روی درگیر کردن خودآگاهی و خود انعکاسی نسبت داد. تخریب یا آسیب در دی ال پی اف سی می تواند موجب افزایش بروز علائم افسردگی شود. قرار گرفتن در معرض شدید استرس می توان ناشی از وارد شدن آسیب به دی ال پی اف سی باشد. به طور خاص، استرس حاد تأثیر منفی روی عملکرد شناختی سطح بالا دارد که می توان به عنوان مثال از حافظه کاری یاد کرد که یکی از کارکردهای مربوط به دی ال پی اف سی است. در یک آزمایش محققان با استفاده از تکنیک تصویربرداری تشدید مغناطیسی کارکردی (fMRI) در حین انجام یک تست شناختی در یک محیط پر از استرس، فعالیت عصبی افراد را رصد کرده اند. زمانی که استرس به صورت موفقیت آمیزی افراد را مورد تأثیر قرار داد، فعالیت عصبی آن ها کاهش فعالیت حافظه کاری مربوط به دی ال پی اف سی را نشان داده است. این یافته نه تنها اهمیت دی ال پی اف سی در استرس را نشان می دهد بلکه این اندیشه را به ذهن می رساند که دی ال پی اف سی ممکن است که در بیماری های روانی دیگری نقش داشته باشد. در بیماران دارای اختلال استرس پس از سانحه، در طول جلسات درمانی از اعمال پالس TMS در فرکانس ۱۰ هرتز استفاده شده است و تأثیر مثبتی در روند درمان داشته است. سوءمصرف مواد مخدر یا اختلال مصرف مواد ممکن است مرتبط با اختلال در عملکرد دی ال پی اف سی باشد. در افرادی که مشکل سوءمصرف مواد دارند افزایش رفتارهای پرمخاطره قابل مشاهده است، که این امر احتمالاً وابسته به اختلال در کارکرد دی ال پی اف سی است. کارکردهای کنترلی اجرایی دی ال پی اف سی در افرادی که سوءمصرف مواد از خود نشان داده اند ممکن است که با کاهش عوامل خطر در ناحیه هایی مانند و اینسولا(insula) در ارتباط باشد. این ارتباط به صورت ضعیف در افراد سالم نیز مشاهده شده است، مانند افراد بیماری که تصمیم های پرمخاطره ای را اتخاذ می کنند که اتصالی بین ناحیه دی ال پی اف سی و اینسولا آن ها نیست. آسیب های دی ال پی اف سی ممکن است که منجر به عدم مسئولیت پذیری و آزادی برآمده از بازدارندگی و مهار کنترل روی تصمیمات شود و سوءمصرف مواد، پاسخی مشابه به تمایل یا الهام بخشی به فعالیت های جسورانه دارد. الکل می تواند روی کارکرد قشر پیش پیشانی اثر داشته باشد و منجر به تنظیم الکل در بدن افراد الکلی شود. قشر کمربندی قدامی روی مهار کردن رفتارهای نامناسب از طریق پردازش اطلاعات و فرستادن آن ها به شبکه های اجرایی دی ال پی اف سی کار می کند. در یک تست که به اسم تست خطر کمبریج شناخته شده است، افرادی که سوءمصرف مواد دارند، فعالیت کمتری در ناحیه دی ال پی اف سی آن ها مشاهده شده است. در تست گردونه بخت (Wheel of Furtune) که مخصوص مشروبات الکلی است، نشان داده شده است که نوجوان هایی که در خانواده هایشان سابقه اعتیاد به الکل وجود داشته، فعالیت کمتری در دی ال پی اف سی آن ها دیده شده است. نوجوان هایی که سابقه اعتیاد به الکل در خانواده نداشته اند، چنین کاهش فعالیتی در دی ال پی اف سی آن ها مشاهده نشده است.
[ { "answer1": "این بخش در شکنج میانی پیشانی انسان قرار گرفته است (یعنی بخش جانبی منطقه ۹ و 46). در میمون ها، ای بخش در شیار اصلی مغز قرار دارد (یعنی در ناحیه 46برودمن).", "answer2": "دی ال پی اف سی برای حافظه کاری از اهمیت بالایی برخوردار است؛ کاهش فعالیت در این منطقه با عملکرد ضعیف حافظه کاری هم بستگی دارد.", "distance": 4821, "question": "بخش دی ال پی اف سی در چه مناطقی از مغز پستانداران قرار دارد و چه ارتباطی با حافظه کاری دارد؟" }, { "answer1": "یک سری از تست ها و آزمون ها که در تحقیقات روی بخش دی ال پی اف سی به صورت برجسته مورد استفاده قرار گرفته است، آزمون ، آزمون پاسخ تاخیردار و آزمون های بازیابی اجسام است.", "answer2": "قشر خلفی جانبی پیش پیشانی هم در های مربوط به حیطه اخلاق و هم در حیطه موارد پرمخاطره درگیر است؛ برای مثال زمانی که فرد می خواهد تصمیم بگیرد که چگونه یک سری منبع محدود را توزیع کند، دی ال پی اف سی فعال می شود.", "distance": 2352, "question": "آزمون های بررسی عملکرد دی ال پی اف سی چه هستند و این بخش چه نقشی در تصمیم گیری های اخلاقی دارد؟" }, { "answer1": "باورهایی مبتنی بر این که کارکرد دی ال پی اف سی در امور حافظه کاری کلامی و مکانی به ترتیب به نیم کره چپ و راست مرتبط است، وجود دارد.", "answer2": "کاهش حجم ماده خاکستری آن موجب کاهش در فعالیت آن خواهد شد.", "distance": 6434, "question": "ارتباط دی ال پی اف سی با نیمکره های مغز چگونه است و در چه شرایطی فعالیت آن کاهش می یابد؟" }, { "answer1": "یک عملکرد مهم بخش دی ال پی اف سی، کارکردهای اجرایی مانند ، ، برنامه ریزی، مهار و استدلال انتزاعی است.", "answer2": "بیمارانی که در دی ال پی اف سی خود دارای آسیب جزئی هستند، نسبت به محیط پیرامون خود بی توجهی نشان می دهند. هم چنین این افراد از خودپنداری در رفتار و زبان محروم هستند.", "distance": 3209, "question": "چه ارتباطی بین دی ال پی اف سی و کارکردهای اجرایی وجود دارد و چگونه آسیب به این ناحیه می تواند بر خودپنداری افراد تاثیر بگذارد؟" }, { "answer1": "بخش دی ال پی اف سی با بخش قشر مغز، تالاموس، بخش هایی از عقده های قاعده ای (مخصوصاً )، هیپوکامپ، مناطق اشتراکی اولیه و ثانویه نوقشر (ازجمله نواحی پس سری، آهیانه و خلفی-گیج گاهی) در ارتباط است.", "answer2": "آسیب رسیدن به این منطقه در یک فرد، نیز منجر به فقدان انگیزه برای انجام امور برای خود فرد و دیگران می شود.", "distance": 3755, "question": "دی ال پی اف سی با کدام بخش های مغز در ارتباط است و آسیب به این ناحیه در چه زمینه هایی می تواند مشکل ایجاد کند؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
17
: مرسدس-بنز سی ال اس۶۳ آام گ مرسدس-بنز سی ال اس۶۳ آام گ یک خودروی با کارایی بالا از سری کلاس-سی ال اس مرسدس-بنز است که توسط شرکت مرسدس-آام گ مورد بهینه سازی قرار گرفته و فروش آن در سال ۲۰۰۶ آغاز شده است. نسل اول این خودرو در سال ۲۰۰۶ به عنوان جایگزینی برای مرسدس-بنز سی ال اس۵۵ معرفی شد؛ چرا که توان سی ال اس۵۵ نسبت به رقبایش در آن زمان زیاد نبود. از آنجا که سری سی ال اس مرسدس-بنز متعلق به خودروهای شرکتی است، در توسعهٔ هر نسل از این مدل از فناوری های پیشرفتهٔ مرسدس-بنز استفاده شده است. از سال ۲۰۰۶ تا ۲۰۱۸، دو نسل از این مدل عرضه شد. در سال ۲۰۱۲، عرضهٔ یک مدل شوتینگ بریک هم آغاز شد. علاوه بر این، برای هر نسل از این مدل، یک مدل فیس لیفت هم عرضه شده است. مرسدس-بنز در نهایت، در سال ۲۰۱۹، مدل سی ال اس۵۳ را جایگزین سی ال اس۶۳ کرد و توسعهٔ سی ال اس۶۳ پس از ۱۲ سال متوقف شد. بیشترین فروش سری سی ال اس و سری ئی، به سال ۲۰۱۱ باز می گردد، که با فروش ۳۴۰ هزار دستگاه، ۲۵٪ از فروش سالانهٔ مرسدس-بنز در سراسر جهان را به خود اختصاص دادند. مرسدس-بنز سی ال اس ۶۳ آام گ نخستین بار در سال ۲۰۰۶ و به عنوان جایگزینی برای مرسدس-بنز سی ال اس۵۵ معرفی شد. مرسدس-بنز طرح اولیهٔ این خودرو را در طرح مفهومی مرسدس-بنز ویژن سی ال اس ریخت که بعداً منجر به ساخت نخستین نسل سی ال اس؛ یعنی کلاس-سی ال اس دبلیو۲۱۹ شد. سی ال اس۵۵ خودروی موفقی بود و از بهترین انواع سری آام گ شناخته می شد. با این وجود، توان این خودرو در سال ۲۰۰۶ کم به نظر می رسید. برای جبران این کمبود، مرسدس-آام گ در این سال نخستین نسل سی ال اس۶۳ را عرضه کرد. این خودرو موتوری هشت سیلندر دارد که پیش از آن روی سری مرسدس-بنز کلاس-سی ال کا و کلاس-ئی نصب شده بود. نسل اول این سری در سال ۲۰۰۶ و با قدرتی بیشتر از سی ال اس۵۵ عرضه شد. این خودرو یک کوپه چهار در بود که از فناوری های به روز مرسدس-آام گ، همچون سامانه ترمز پیشرفته آام گ و جعبه دندهٔ هفت دندهٔ ۷جی-ترانیک استفاده می کرد. این نوع جعبه دنده به راننده اجازه می داد که خودرو را به صورت تمام خودکار یا به صورت دستی کنترل کند. این خودرو یک موتور بنزینی وی۸ با ظرفیت و قدرت داشت. گشتاور این مدل برابر بود و بیشینهٔ سرعت آن به می رسید. شتاب ۰–۱۰۰ کیلومتر این نسل، ۴٫۵ ثانیه بود. وزن خالص این خودرو بود. این خودرو از فناوری میل سوپاپ بالاسری دوتایی و سوخت رسانی انژکتوری بهره می برد. طول این خودرو ، عرض آن و ارتفاعش بود. با توجه به دیدگاه نویسندهٔ وبگاه "کار اند درایور"، در مقایسه با ب ام و ام۵، که از رقبای اصلی این خودرو به شمار می رفت، سی ال اس۶۳ دارای جعبه دندهٔ خودکار بود، اما شاسی ام۵ راحتی بیش تری نسبت به سی ال اس۶۳ داشت. جعبه دندهٔ ۷جی-ترانیک سی ال اس۶۳، امکان تغییر سبک رانندگی بین سه سبک اسپورت، راحت و دستی را می دهد. سبک اسپورت، حدود ۳۰٪ سریع تر از حالت راحت و ۵۰٪ سریع تر از حالت دستی عمل می کند. تغییر سبک بین این سه حالت با فشردن دکمه هایی از داخل ماشین امکان پذیر است. نوع جدیدی از سیستم های تعلیق که توسط آام گ توسعه داده شده بود روی این خودرو نصب شد. این سیستم تعلیق باعث افزایش فرمان پذیری سی ال اس۶۳ شده بود. محور جلویی خودرو ۳۵ میلی متر پهن تر شده و این موضوع، در قوس چرخ ها تأثیر گذاشته بود. رینگ این مدل از نوع رینگ های آلیاژی آام گ از فولاد سبک و با اندازهٔ پیش فرض ۱۸ اینچ بود که در صورت درخواست مشتری، به ۱۹ اینچ می رسید. نخستین نسل سی ال اس۶۳، از استاندارد ایمنی پری-سیف بهره می برد. فناوری های این استاندارد، نقش آماده سازی خودرو و سرنشینان آن برای پاسخ مناسب به تصادف را بر عهده داشتند و می توانستند پیش از وقوع تصادف، احتمال آن را تشخیص دهند. از جملهٔ این فناوری ها، تحت فشار قراردادن کمربندهای ایمنی، تنظیم محل قرارگیری صندلی سرنشین جلو و بستن خودکار سانروف و پنجره ها در هنگام خطر لفزش خودرو است. فیس لیفت مرسدس-بنز سی ال اس۶۳ در سال ۲۰۰۸ و با رونمایی از نسل جدید خودروهای سری سی ال اس، عرضه شد. مشابه نسل اول، این خودرو هم یک کوپه چهار در بود و همچون دیگر مدل های ۲۰۰۸، این مدل هم به نوعی کاهش دهندهٔ صدا مجهز شده بود. مدل های سال ۲۰۰۸، نوعی فیس لیفت از نسل اول بودند و تغییرات فنی هم در آن ها به چشم می خورد. در مقایسه با نسل پیشین، این نسل دارای جلوپنجرهٔ سه قسمتی و چراغ های راهنمای ال ئی دی بود. این نسل از جعبه دندهٔ ۷جی-ترانیک پلاس استفاده می کرد که نسبت به نسل پیشین، از قابلیت تازهٔ رها کردن دوتایی کلاچ در هنگام تعویض دنده بهره مند بود؛ این قابلیت به راننده اجازهٔ استفادهٔ بهتر از ویژگی های خودرو و حفظ تعادل بین بخش های آن در هنگام کاهش دنده را می دهد. از لحاظ مشخصات فنی، فیس لیفت در مواردی ضعیف تر از نسل اول بود. برای مثال، قدرت این نسل بود که کاهشی هفت درصدی داشت. گشتاور خودرو ثابت مانده و وزنش به کاهش یافته بود. بیشینهٔ سرعت این نسل هم بود و سرعت آن در ۴٫۱ ثانیه از ۰ به ۱۰۰ کیلومتر در ساعت می رسید. ظرفیت موتور این خودرو بود، که تغییری نسبت به نسل پیشین خود نداشت. این خودرو هم از فناوری میل سوپاپ بالاسری دوتایی و سوخت رسانی انژکتوری بهره می برد. طول این خودرو ، عرض آن و ارتفاعش بود. سی ال اس۶۳ فیس لیفت از چندین ویژگی ایمنی و امنیتی بهره مند بود. این خودرو دو کیسهٔ هوا در جلو برای راننده و سرنشین، کیسه های هوا در طرفین در جلو و عقب خودرو و نیز کیسه هایی برای محافظت از سر و زانوی سرنشینان داشت. علاوه بر این، کمربندهای ایمنی خودرو به طور خودکار به وضعیت مناسب برای سرنشین تنظیم می شدند. پشتی صندلی ها هم با ضربه به خودرو، کمی جابه جا می شدند تا احتمال جراحت از نوع واخوردگی گردن پایین آید. این نسل برای اولین بار در سال ۲۰۱۰ در نمایشگاه خودروی پاریس نمایش داده شده و تحویل آن به مشتریان در ژانویه ۲۰۱۱ آغاز شد. همچون نسل اول، این نسل هم یک کوپهٔ چهار در بود. مشخصات فنی در این نسل نسبت به نسل اول و فیس لیفت آن تغییر کرده بود و فناوری های موتور هم پیشرفت داشت. علاوه بر این، ظاهر خودرو هم پیرو تغییرات اساسی مرسدس-آام گ در سری های خود، و سری سی ال اس، تغییر یافته بود. این نسل، از ۷جی-ترانیک بهره نمی برد و به جعبه دندهٔ دیگری با نام اسپیدشیفت ام سی تی مجهز شده بود. این جعبه دنده هم هفت سرعته بود و نقش مهمی در صرفه جویی در مصرف سوخت و کاهش وزن این نسل داشت. این جعبه دنده همچنین اجازهٔ انتخاب بین چهار حالت «عملکرد کنترل شده»، «اسپورت»، «اسپورت پلاس» و «دستی» را می داد. حالت عملکرد کنترل شده، استفاده از هشت سیلندر را در هنگام رانندگی عادی غیرفعال می کرد. حالت اسپورت، به هر دنده اجازهٔ رسیدن به سرعت بالاتری را می داد و تغییر دنده هم ۲۰٪ سریع تر از حالت کنترل شده صورت می گرفت. اسپورت پلاس، ۲۰٪ دیگر هم به سرعت تغییر دنده اضافه می کرد و حالت دستی، سریع ترین حالت بود که ۱۰٪ دیگر هم به سرعت تغییر دنده اضافه می کرد؛ سرعت تغییر دنده در حالت دستی، ۵۰٪ بیشتر از حالت کنترل شده بود و هر تغییر در ۱۰۰ میلی ثانیه انجام می گرفت. در این نسل، وزن خودرو به کاهش یافته و نهایت سرعت آن، همچون دیگر خودروهای مرسدس-بنز، به می رسید. شتاب ۰–۱۰۰ خودرو هم برابر با ۴٫۴ ثانیه بود، اما در بعضی آزمایش ها به ۳٫۹ ثانیه می رسید. ظرفیت باک خودرو ۸۰ لیتر بود و از استاندارد یورو ۵ بهره می برد. موتور این نسل هم وی۸ بود و حجمی برابر داشت. این نسل همچنین از توربوی دوگانه و سردکن سیال موتور دوگانه بهره می برد و به فناوری تزریق مستقیم بنزین و میل سوپاپ بالاسری دوتایی مجهز بود. قدرت موتور این نسل، بود و گشتاوری برابر داشت. طول این خودرو ، عرض آن و ارتفاعش بود. مصرف سوخت این خودرو هم برابر بود. ظاهر نسل دوم سی ال اس۶۳ هم دچار تغییرات اساسی شده بود. سپر، کاپوت و اطراف بدنه تغییر یافته و حالتی نو به خود گرفته بود. تمام قسمت های بدنه برای کاهش وزن از آلومینیوم و آلیاژهای آن ساخته شده بود. روکش صندلی این خودرو از جنس چرم ناپا بود. صندلی های خودرو از قابلیت ماساژ راننده هم برخوردار بودند. روکش صندلی ها و کابین داخلی خودرو به سه رنگ مشکی، خاکستری آلپاکایی و بژ بادامی قابل سفارش بودند. در این نسل، یک بستهٔ جانبی با عنوان «بستهٔ افزایش عملکرد» عرضه شده بود که در صورت سفارش مشتری، این نسخه از خودرو تحویل داده می شد. این نسخه، ویژگی های فنی پیشرفته تری نسبت به نسخهٔ اصلی داشت. برای مثال، قدرت آن به می رسید و گشتاور آن برابر بود. وزن آن همچنان و بیشینهٔ سرعتش هم برابر بود. شتاب ۰–۱۰۰ این خودرو ۳٫۷ ثانیه بود و حجم موتور آن هم برابر با نسخهٔ اصلی بود. علاوه بر این، فناوری های به کاررفته در موتور هم تغییری نکرده و استاندارد خودرو همچنان یورو ۵ بود. در سال ۲۰۱۴ و یک سال پیش از عرضهٔ فیس لیفت نسل دوم کلاس-سی ال اس، نسخه هایی تقویت شده از سی ال اس۶۳ عرضه شدند. اولین نسخه، یک خودرو با توان بود که از گشتاور بهره می برد و در ۴٫۲ ثانیه به سرعت ۱۰۰ کیلومتر بر ساعت می رسید. این خودرو از استاندارد یورو ۶ بهره مند بود و وزنی برابر داشت. دیگر مشخصات این مدل، تغییری نسبت به نسخهٔ اصلی نداشت. یک نسخهٔ فورماتیک از این خودرو هم با مشخصاتی مشابه عرضه شد؛ اما می توانست در ۳٫۷ ثانیه به ۱۰۰ کیلومتر بر ساعت برسد. مدل سوم، که با پسوند «اس» هم شناخته می شد، یک خودروی فورماتیک با توان و گشتاور بود که در ۳٫۶ ثانیه به سرعت ۱۰۰ کیلومتر بر ساعت می رسید. دیگر مشخصات این خودرو، تغییری نسبت به نمونه های دیگر نداشت. در تست تصادف مؤسسه تضمین ایمنی بزرگراه، مدل های کلاس-سی ال اس، که سی ال اس۶۳ نیز جزئی از آن ها بود، از هر لحاظ موفق عمل کرده و بالاترین امتیازات ایمنی را کسب کردند. این مدل ها هم از دو کیسهٔ هوا در جلو برای راننده و سرنشین، کیسه های هوا در طرفین در جلو و عقب خودرو و نیز کیسه هایی برای محافظت از سر و زانوی سرنشینان بهره می بردند. علاوه بر این، کمربندهای ایمنی خودرو به طور خودکار به وضعیت مناسب برای سرنشین تنظیم می شدند. پشتی صندلی ها هم با ضربه به خودرو، کمی جابه جا می شدند تا احتمال جراحت از نوع واخوردگی گردن پایین آید. این نسل همچنین به فناوری کنترل پایداری الکترونیکی سه مرحله ای مجهز شده بود. این نسل از فناوری دستیار فعال ماندن در خط، یک فناوری اختصاصی مرسدس-آام گ که در هنگام خارج شدن خودرو از خط و رخ دادن تصادف راننده را آگاه می کرد، مجهز بود. در اواخر سال ۲۰۱۴، مرسدس-بنز یک نمونهٔ فیس لیفت از دومین نسل سری سی ال اس را عرضه کرد. سی ال اس۶۳ که همانند کلاس-سی ال اس تغییرات این فیس لیفت را دریافت کرده بود، یک کوپهٔ چهار در مشابه مدل استاندارد بود که با ارتقاهای متفاوتی همراه شده بود. از لحاظ ظاهری، جلوپنجرهٔ خودرو تغییر کرده و چراغهای آن به فناوری تازه ای مجهز شده بود که از یک دوربین برای متناسب کردن نوردهی چراغ ها با توجه به ترافیک و وضعیت جاده استفاده می کرد. سپر خودرو هم دچار تغییر شکل شده بود. داخل خودرو هم حالتی اسپورت تر به خود گرفته بود و در این مدل، به یک صفحه هشت اینچی مجهز شده بود. طول خودرو برابر ، عرض آن و ارتفاعش بود. این نسخه در دو مدل معمولی و اس عرضه شد. هر دو نسخه از جعبه دندهٔ ام سی تی نسل دوم استفاده می کردند. مدل معمولی، وزن داشت و توانش به می رسید. گشتاور این مدل هم برابر بود. استاندارد این خودرو، یورو ۶ بود و در ۴٫۲ ثانیه به سرعت ۱۰۰ کیلومتر بر ساعت می رسید؛ ضمن آن که بیشینهٔ سرعتش همچنان به محدود شده بود. دیگر مشخصات فنی خودرو، تغییری نسبت به مدل اصلی نداشت. مدل اس، یک خودروی فورماتیک بود که مشخصات فنی بالاتری نسبت به نسخهٔ معمولی داشت. وزن این مدل به رسیده بود و بیشینهٔ سرعتش بدون تغییر مانده بود. توان موتور خودرو، بود و گشتاور داشت. شتاب ۰–۱۰۰ این مدل، ۳٫۶ ثانیه بود و دیگر مشخصه هایش ثابت مانده بود. در سال ۲۰۱۳، شرکت ژرمن اسپشل کاستومز یک نسخهٔ سفارشی از نسل دوم سی ال اس۶۳ را با نام نسخهٔ «استیلس»، به معنای «پنهان کار»، عرضه کرد. در این مدل، توان موتور به رسیده و شتاب ۰–۱۰۰ آن، ۳٫۷ ثانیه بود. گشتاور این مدل، برابر بود. حداکثر سرعت در این مدل، به می رسید. علاوه بر این، اگزوز خودرو بزرگ تر شده و رینگ های آن هم به اندازهٔ ۲۰ اینچ رسیده بود. دیگر مشخصات این مدل، تغییری نسبت به خودروی اصلی نداشتند. در سال ۲۰۱۳ و در نمایشگاه خودرو ژنو، دو مدل سفارشی شده از نسل دوم خودرو و نسخهٔ شوتینگ بریک آن با نام برابوس بی۶۳اس - ۷۳۰ رونمایی شد. توان این مدل ها، بود و گشتاورشان به می رسید. بیشینهٔ سرعت فنی این مدل ها، بود و در ۳٫۸ ثانیه، به سرعت ۱۰۰ کیلومتر بر ساعت، و در ۱۰٫۸ ثانیه به ۲۰۰ کیلومتر بر ساعت می رسیدند. برای خنک سازی خودرو، سامانهٔ ویژهٔ برابوس با نام «سامانهٔ بازتاب حرارت طلایی برابوس» روی این مدل نصب شده بود. از لحاظ ظاهری، نشان برابوس جای نشان مرسدس-بنز را گرفته بود و رینگ های ویژهٔ برابوس، جایگزین رینگ های پیش فرض شده بودند و در دو اندازهٔ ۱۹ و ۲۰ اینچ عرضه می شدند. برای داخل خودرو هم یک نمونه پوشش ویژه برابوس در دسترس بود. این مدل، از جعبه دندهٔ اسپیدشیفت پلاس ۷جی-ترانیک استفاده می کرد. در اواخر سال ۲۰۱۲، یک نسخهٔ شوتینگ بریک از سی ال اس۶۳ عرضه شد. این خودرو، نوعی استیشن واگن چهار در بود. ظاهر این خودرو مشابه نسل دوم سی ال اس۶۳ بود. سی ال اس۶۳ شوتینگ بریک، در سه نسخهٔ متفاوت عرضه شد. مشخصات فنی یکی از نمونه ها، تغییری نکرده بود. وزن خودرو، بود و بیشینهٔ سرعت داشت. شتاب ۰–۱۰۰ خودرو، حدود ۴٫۳ ثانیه بود. مشخصات فنی موتور، تغییری نداشت و قدرت آن همان ، و گشتاورش بود. ظرفیت موتور هشت سیلندر خودرو هم، مشابه نمونهٔ اصلی، بود. این نسخه هم به همان ویژگی های ایمنی موجود در نسخهٔ اصلی مجهز بود. طول این خودرو ، عرض آن و ارتفاعش بود. این خودرو هم از استاندارد یورو ۵ بهره می برد. نمونهٔ دوم، وزن داشت و بیشینهٔ سرعت آن، تغییری نکرده بود. این خودرو می توانست در ۴٫۳ ثانیه به سرعت ۱۰۰ کیلومتر بر ساعت برسد. به جز ارتفاع، که به رسیده بود، دیگر مشخصات ظاهری بدنه تغییری نکرده بودند. این مدل، دارای استاندارد یورو ۶ بود. توان این خودرو برابر و گشتاورش بود و ظرفیت موتور آن تغییری نکرده بود. از نوع دوم، یک نمونهٔ فورماتیک با مشخصات فنی مشابه ساخته شده بود. آخرین نمونه، که با پسوند «اس» هم شناخته می شود، یک خودروی فورماتیک با وزن ، توان و گشتاور بود. طول، عرض و ارتفاع این نسخه، با نمونهٔ دوم یکسان بود. با وجود یکی بودن بیشینهٔ سرعت تمام مدل ها، این مدل در ۳٫۷ ثانیه به سرعت ۱۰۰ کیلومتر بر ثانیه می رسید. بدنهٔ این خودرو هم از آلومینیوم و با روش کشش عمیق ساخته شده بود. پنج رنگ برای کابین داخلی این مدل در دسترس بود. علاوه بر این، خریداران می توانستند از بین سه چرم با کیفیت های متفاوت و سه نوع چوب، یکی را برای کابین داخلی خودرو انتخاب کنند. این نسخه همچنین یک طراحی اختصاصی از جنس فیبر کربن آام گ را به خریداران ارائه می داد. در سال ۲۰۱۵، و همزمان با عرضهٔ فیس لیفت نسل دوم سری سی ال اس، نسل دوم سی ال اس شوتینگ بریک هم عرضه شد. در مجموع، تغییرات ظاهری زیادی روی این نسل انجام نشده بود. سپر تازه ای روی این مدل نصب شده و جلوپنجرهٔ آن هم مطابق دیگر فیس لیفت های سال ۲۰۱۵ مرسدس-آام گ، تغییر کرده بود. چراغ های این خودرو هم دستخوش تغییر شده و با استفاده از یک دوربین، وضعیت جاده را تشخیص داده و نوردهی چراغ را تنظیم می کردند. در بخش پشتی خودرو، تغییرات جزئی، مثل تیره تر شدن جزئی روکش چراغ ها، به چشم می خورد. در بخش داخلی خودرو، یک صفحهٔ هشت اینچی در این مدل تعبیه شده و چینش کلیدهای پنل میانی خودرو برای افزایش کارایی، تغییر یافته بود. در مجموع، پنج رنگ برای داخل خودرو در دسترس بود. دو مدل معمولی و اس برای این فیس لیفت عرضه شد. مدل معمولی، توان داشت و گشتاور آن هم بود. ظرفیت موتور، مشابه نمونهٔ سال ۲۰۱۲، بود و بیشینهٔ سرعتش هم باقی مانده بود. همانند نسخهٔ سال ۲۰۱۲، این مدل هم در حدود ۴٫۳ ثانیه به سرعت صد کیلومتر بر ساعت دست می یافت. طول این خودرو برابر ، عرض آن و ارتفاعش بود و وزنی برابر داشت. این مدل هم از استاندارد یورو ۶ بهره می برد. یک مدل فورماتیک هم با مشخصات مشابهی عرضه شد. مشابه خودروی سال ۲۰۱۲، یک مدل «اس» با بهره وری از فورماتیک هم برای این فیس لیفت عرضه شد. این مدل، توان و گشتاور داشت و با وجود یکسان ماندن بیشینهٔ سرعت، در ۳٫۷ ثانیه به سرعت صد کیلومتر بر ساعت می رسید. به جز طول خودرو، که در این مدل به رسیده بود، و وزن آن، که به افزایش یافته بود، دیگر مشخصات ظاهری خودرو تغییری نکرده بود. حجم موتور هم ثابت مانده بود. در سال ۲۰۱۳ و در نمایشگاه خودرو ژنو، دو مدل سفارشی شده از نسل دوم خودرو و نسخهٔ شوتینگ بریک آن با نام برابوس بی۶۳اس - ۷۳۰ رونمایی شد. توان این مدل ها، بود و گشتاورشان به می رسید. بیشینهٔ سرعت فنی این مدل ها، بود و در ۳٫۸ ثانیه، به سرعت ۱۰۰ کیلومتر بر ساعت، و در ۱۰٫۸ ثانیه به ۲۰۰ کیلومتر بر ساعت می رسیدند. با این وجود، به دلیل محدودیت چرخ ها، سرعت مدل شوتینگ بریک به محدود شده بود. برای خنک سازی خودرو، سامانهٔ ویژهٔ برابوس با نام «سامانهٔ بازتاب حرارت طلایی برابوس» روی این مدل نصب شده بود. از لحاظ ظاهری، نشان برابوس جای نشان مرسدس-بنز را گرفته بود و رینگ های ویژهٔ برابوس، جایگزین رینگ های پیش فرض شده بودند و در دو اندازهٔ ۱۹ و ۲۰ اینچ عرضه می شدند. برای داخل خودرو هم یک نمونه پوشش ویژه برابوس در دسترس بود. این مدل، از جعبه دندهٔ اسپیدشیفت پلاس ۷جی-ترانیک استفاده می کرد. در سال ۲۰۱۹ و در زمان عرضهٔ نسل بعدی سری سی ال اس مرسدس-آام گ، سی ال اس۵۳ جایگزین سی ال اس۶۳ شد. در این نسل، ظاهر خودرو دچار تغییرات اساسی شده بود و از میزان عضلانی بودن آن کاسته شده بود. چراغ های خودرو، در جلو و عقب، باریک تر شده و جلوپنجرهٔ خودرو هم تغییرشکل یافته بود. این خودرو هم به طور پیش فرض با رینگهایی از جنس آلیاژ سبک آلومینیوم در اندازهٔ ساخته شده بود که به درخواست خریدار، به اندازهٔ هم می رسید. در داخل خودرو هم یک صفحه نمایش قرار داده شده بود. محیط و کنترل های داخلی خودرو، کاملاً دیجیتالی شده و امکاناتی همچون گرمایش و تهویهٔ صندلی در خودرو قرار داده شده بود. به دلیل دیجیتالی شدن، این امکانات از طریق دستورهای صوتی قابل کنترل بودند. این خودرو، فقط در یک مدل فورماتیک+ در دسترس بود. مشخصات فنی خودرو، نسبت به سی ال اس۶۳ کاهش داشتند. توان موتور آن، و گشتاورش، بود. حجم موتور شش سیلندر این مدل، بود و از یک جعبه دندهٔ خودکار ۹ سرعته بهره می برد. این مدل از استاندارد یورو ۶ دی بهره مند بود. بیشینهٔ سرعت خودرو، بود و می توانست در ۴٫۵ ثانیه به سرعت ۱۰۰ کیلومتر بر ساعت برسد. ظرفیت باک این مدل هم ۶۶ لیتر بود. طول خودرو برابر ، عرض آن و ارتفاعش بود و وزنش هم به می رسید. در سال ۲۰۰۴، فروش سری سی ال اس برابر ۵٬۵۴۳ نسخه در اروپا بود. در سال ۲۰۰۵، فروش اروپا برابر ۲۰٬۱۴۷ دستگاه و فروش آمریکا برابر ۱۴٬۸۳۵ دستگاه خودرو از این سری بود. فروش سری سی ال اس و ئی مرسدس-بنز در سال ۲۰۰۶ نسبت به سال قبل از آن، ۸٪ کاهش داشت و این کاهش در بازار رقابتی آن زمان، تهدیدی برای این شرکت بود. با فروش ۲۴۳٬۰۰۰ خودرو، این دو سری مجموعاً ۲۰٪ از فروش سال ۲۰۰۶ مرسدس-بنز را تشکیل می دادند. در سال ۲۰۰۷ و یک سال پیش از عرضهٔ فیس لیفت سری سی ال اس، این دو سری مجموعاً ۲۳۱٬۰۰۰ خودرو فروختند؛ این میزان با کاهشی پنج درصدی نسبت به سال قبل همراه بود و سهم این دو سری را از فروش سالانهٔ مرسدس-بنز به ۱۸٪ رساند. با وجود کاهش فروش این دو سری، که محصولات مرسدس-بنز در بخش خودروهای لوکس اندازه بزرگ را تشکیل می دهند، گزارش دایملر در سال ۲۰۰۷ نشان می داد که این شرکت از عملکرد محصولاتش در این بازار راضی بوده است. فروش سری سی ال اس و ئی در سال ابتدایی عرضهٔ فیس لیفت نسل اول، یک بار دیگر افت کرد و به فروشی ۱۷۲٬۹۰۰ واحدی در سال ۲۰۰۸ رسید. این میزان، کاهش ۲۵٪ نسبت به سال قبل را نشان می داد و سهم فروش این دو سری از محصولات مرسدس-بنز هم به ۱۴٪ رسید. به اذعان دایملر، موکول شدن عرضهٔ نسل بعد سری ئی به بهار ۲۰۰۹، دلیل این کاهش بود. در سال ۲۰۰۹، و در هنگامی که دایملر با بحران مواجه بود و سیاست هایی برای خروج از آن تصویب کرده بود، فروش این دو سری با افزایش ۲۳٪ همراه شد و به ۲۱۲٬۱۰۰ نسخه رسید؛ این میزان برابر ۲۰٪ از فروش سالانهٔ مرسدس-بنز در این سال بود. در سال ۲۰۱۰، مرسدس-بنز نسل بعدی سری سی ال اس را در نمایشگاه خودروی پاریس به نمایش گذاشت. در این سال، فروش سری ئی و سی ال اس نسبت به سال ۲۰۰۹ رشدی ۵۶٪ داشت و مجموع فروش این دو سری به ۳۳۱٬۰۰۰ خودرو رسید؛ این میزان فروش برابر ۲۶٪ از مجموع فروش مرسدس-بنز بود. در سال ۲۰۱۱، سری سی ال اس و ئی، از لحاظ فروش، بیشترین فروش در نوع خودشان را در جهان داشتند. فروش این دو نسل در این سال با ۳۴۰٬۰۰۰ خودرو، نسبت به سال ۲۰۱۰ رشدی ۳٪ داشت و ۲۵٪ از فروش سالانهٔ مرسدس-بنز در ۲۰۱۱ را تشکیل می داد. نمونهٔ شوتینگ بریک خودرو در سال ۲۰۱۲ عرضه شد. در این سال، ۳۱۳٬۶۰۰ نسخه از سری سی ال اس و ئی فروش رفت که نسبت به سال ۲۰۱۱ با کاهش ۸٪ همراه شده بود و ۲۲٪ از فروش ۲۰۱۲ مرسدس-بنز را تشکیل می داد. با وجود عدم پیشگامی سری ئی در فروش بازار جهانی، سری سی ال اس همچنان در نوع خود بیشترین فروش جهانی را داشت. در سال ۲۰۱۳، سی ال اس شوتینگ بریک پرفروش ترین خودرو در دستهٔ استیشن واگن/سدان در جهان شد و فروش سی ال اس و ئی هم افزایشی ۶٪ داشت و به ۳۳۲٬۳۰۰ نسخه رسید که ۲۱٪ از فروش سالانهٔ شرکت را تشکیل می داد. در سال ۲۰۱۴ و اندکی پیش از عرضهٔ فیس لیفت این نسل، مجموع فروش دو سری سی ال اس و ئی به ۳۲۹٬۰۰۰ واحد کاهش یافت که کاهش ۱٪ را نشان می داد. این میزان، برابر ۱۹٪ از فروش سال ۲۰۱۴ مرسدس-بنز بود. در گزارش های فروش از سال ۲۰۱۲، مرسدس-بنز چندین بار روی نقش این مدل در فروش سری تأکید کرد. در سال ۲۰۱۳، سی ال اس شوتینگ بریک پرفروش ترین خودرو در دستهٔ استیشن واگن/سدان در جهان شد و فروش سی ال اس و ئی هم افزایشی ۶٪ داشت و به ۳۳۲٬۳۰۰ نسخه رسید که ۲۱٪ از فروش سالانهٔ شرکت را تشکیل می داد. در سال ۲۰۱۴، سری سی ال اس فروشی برابر ۱۰٬۲۸۹ دستگاه در اروپا و ۶٬۹۸۱ دستگاه در آمریکا داشت. این میزان در سال ۲۰۱۵ برای اروپا به ۱۲٬۶۰۰ دستگاه و برای آمریکا به ۶٬۱۵۲ دستگاه می رسید. در ۲۰۱۶، فروش سری در اروپا و آمریکا کاهش داشت و به ترتیب به ۷٬۸۰۳ و ۴٬۱۵۶ دستگاه رسید. در ۲۰۱۷، افت فروش در این دو ناحیه ادامه یافت و در اروپا به ۵٬۱۱۶ دستگاه و در آمریکا به ۱٬۸۳۹ دستگاه رسید. در سال ۲۰۱۸، فروش سری در اروپا افزایش یافته و به ۹٬۱۱۳ دستگاه رسید؛ اما فروش در آمریکا با افت مجدد روبه رو شده و به ۹۴۳ دستگاه رسید.
[ { "answer1": "فروش این دو نسل در این سال با ۳۴۰٬۰۰۰ خودرو، نسبت به سال ۲۰۱۰ رشدی ۳٪ داشت", "answer2": "و ۲۵٪ از فروش سالانهٔ مرسدس-بنز در ۲۰۱۱ را تشکیل می داد.", "distance": 75, "question": "در سال ۲۰۱۱ چه تعداد از خودروهای سری سی ال اس و ئی به فروش رسید و فروش این دو سری چند درصد از فروش سالانه مرسدس بنز را تشکیل داد؟" }, { "answer1": "نخستین بار در سال ۲۰۰۶ و به عنوان جایگزینی برای مرسدس-بنز سی ال اس۵۵ معرفی شد.", "answer2": "از فناوری های به روز مرسدس-آام گ، همچون سامانه ترمز پیشرفته آام گ و جعبه دندهٔ هفت دندهٔ ۷جی-ترانیک استفاده می کرد.", "distance": 643, "question": "نسل اول مرسدس بنز سی ال اس ۶۳ آ ام گ در چه سالی معرفی شد و از چه نوع جعبه دنده ای استفاده می کرد؟" }, { "answer1": "در اواخر سال ۲۰۱۲، یک نسخهٔ شوتینگ بریک از سی ال اس۶۳ عرضه شد.", "answer2": "علاوه بر این، خریداران می توانستند از بین سه چرم با کیفیت های متفاوت و سه نوع چوب، یکی را برای کابین داخلی خودرو انتخاب کنند.", "distance": 1327, "question": "سی ال اس۶۳ شوتینگ بریک در چه سالی معرفی شد و چند نوع چرم برای روکش صندلی های آن قابل سفارش بود؟" }, { "answer1": "این نسل برای اولین بار در سال ۲۰۱۰ در نمایشگاه خودروی پاریس نمایش داده شده و تحویل آن به مشتریان در ژانویه ۲۰۱۱ آغاز شد.", "answer2": "این نسل، از ۷جی-ترانیک بهره نمی برد و به جعبه دندهٔ دیگری با نام اسپیدشیفت ام سی تی مجهز شده بود.", "distance": 379, "question": "نسل دوم سی ال اس ۶۳ در چه سالی در نمایشگاه خودرو پاریس نمایش داده شد و جعبه دنده آن از چه نوعی بود؟" }, { "answer1": "در سال ۲۰۱۹ و در زمان عرضهٔ نسل بعدی سری سی ال اس مرسدس-آام گ، سی ال اس۵۳ جایگزین سی ال اس۶۳ شد.", "answer2": "ظرفیت باک این مدل هم ۶۶ لیتر بود.", "distance": 989, "question": "سی ال اس۶۳ در سال ۲۰۱۹ با چه خودرویی جایگزین شد و ظرفیت باک آن چند لیتر بود؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
18
: ایادی امرالله ایادی امرالله (مخفف: ایادی یا ایادی امر، جمع: ایادیان یا ایادیان امر یا ایادیان امرالله) در دیانت بهائی به گروهی از بهائیان گفته می شود که توسط بهاءالله و عبدالبهاء  و شوقی افندی، به توسعه و پیشرفت جامعه بهائی، انتشار تعالیم بهائی و حفظ و همبستگی این جامعه و کمک به تداوم پیشرفت مادی و معنوی (روحانی) افراد، جوامع و موسسات بهائی تعیین شده بودند.  مجموع تعداد ایادیان در طول تاریخ امر بهائی۵۰ نفر بوده است. بهاءالله چهار نفر را در زمان زندگیشان به عنوان ایادی امرالله اعلان کرد، عبدالبهاء نیز چهار نفر را بعد از درگذشتشان به عنوان ایادی امرالله اعلام کرد و بعد از او شوقی افندی چهل و دو نفر را به این مقام منصوب نمود.  بر طبق وصیتنامه عبدالبهاء جانشین او، یعنی شوقی افندی وظیفه انتخاب ایادی امرالله را بر عهده داشت و هیئت ایادیان امرالله باید در خدمت او باشند. شوقی افندی چند هفته قبل از درگذشتش با انتصاب آخرین گروه ایادیان در نامه ای به بهائیان جهان هیئت ایادیان امرالله را «حارسان اعظم» این آئین معرفی نمود. این هیئت پس از درگذشت  شوقی افندی تا انتخاب بیت العدل اعظم وظیفه سرپرستی و مرجعیت بهائیان جهان  را به مدت شش سال بر عهده داشتند. بر خلاف سایر ادیان، در آئین بهائی به «افراد» مرجعیت داده نشده است، و تصمیم گیری به صورت گروهی در شوراهای بهائی که به صورت آزاد، با رای مخفی، و بدون تبلیغات  انتخاب می شوند، و در راس آن بیت العدل اعظم قرار دارد، انجام می شود. پیش بینی اداره موقت امور توسط ایادیان امرالله تا تشکیل بیت العدل اعظم در کتاب اقدس آمده است. پس از تشکیل بیت العدل اعظم در اردیبهشت ۱۳۴۲ شمسی  ( ۱۹۶۳ میلادی) وظایف هیئت ایادیان امرالله از طریق هیئت های جدیدی به اسم مشاورین قاره ای و دارالتبلیغ بین المللی که جمیع ایادیانِ در قید حیات عضو انتصابی آن بودند دنبال شد. آخرین ایادی امرالله در سال ۱۳۸۶ شمسی درگذشت. در دیانت بهائی تعیین افرادی با عنوان ایادیان امرالله در زمان بهاءالله شروع شد؛ پس از وی جانشین او، عبدالبهاء که به عنوان «مرکز عهد و میثاق» وی شناخته می شود، در یکی از کتابهای خود به نام «تذکرةالوفا» از چند تن از بهائیان با عنوان ایادی امرالله نام برد. عبدالبهاء، نحوه انتصاب و وظایف هیئت ایادیان را در وصیت نامه اش (الواح وصایا) تشریح نمود و وظیفه تعیین ایادی امرالله را به ولی امرالله موکول کرد. شوقی افندی، جانشین عبدالبهاء، در زمان حیات خود افرادی را به سمت ایادی امرالله منصوب داشت. وی در زمان جانشینی و هدایت جامعه تدریجاً چهل و دو نفر را در نقاط مختلف جهان به عنوان ایادی امرالله تعیین کرد. به این ترتیب تعداد افرادی که به عنوان ایادیان امرالله تعیین شدند در مجموع پنجاه نفر است. ۴ نفر را بهاءالله، ۴ نفر را عبدالبهاء و ۴۲ نفر را شوقی افندی به این عنوان منصوب کردند. بعد از درگذشت شوقی افندی (ولی امرالله) تا زمان تشکیل بیت العدل اعظم، یعنی از سال ۱۳۳۶ تا ۱۳۴۲ شمسی، ایادیان امرالله بر اساس راهنمائی های شوقی افندی که در آخرین پیام خود ۱۰ مهر ۱۳۳۶ (۲ اکتبر ۱۹۵۷) چند هفته قبل از درگذشت ناگهانی خود به بهائیان جهان داده بود به صورت گروهی مدیریت جامعه بهائی را بر عهده گرفتند و وظایف خود را در حفظ و صیانت جامعه بهائی و تشویق و ترغیب بهائیان برای تکمیل اهداف نقشه ده ساله شوقی افندی که منجر به انتخاب بیت العدل اعظم می شد اجرا نمودند. در این مدت شش سال فقط بیست و هفت نفر از ایادیان امرالله در قید حیات بودند. آنان تا پایان عمرشان با مشورتهای دو جانبه با بیت العدل اعظم به فعالیتهای خود ادامه دادند. آخرین ایادی امرالله (علی محمد ورقا) در سال ۱۳۸۶ شمسی درگذشت. بهاءالله چهار نفر را بین سالهای ۱۲۶۳ و۱۲۶۸ شمسی به مقام ایادی امرالله برگزید: میرزا علی محمد خراسانی (ابن اصدق)، حاجی ملاَ علی اکبر شهمیرزادی (حاجی آخوند)، میرزا محمد تقی (ابن ابهر) و میرزا حسن ادیب (ادیب العلماء). این چهار ایادی یکی از راههای  ارتباطی بین بهاءالله و بهائیان ایران بودند و بعد از درگذشت بهاءالله نقشی اساسی در حمایت  از جانشینی عبدالبهاء و حفظ وحدت بهائیان ایفا نمودند. آنها در سال ۱۲۷۸ شمسی به دستور عبدالبهاء اولین محفل روحانی بهائی را در تهران تشکیل دادند. عبدالبهاء فرزند ارشد بهاء الله و جانشین منصوب او، در دوره جانشینی خود چهار نفر ایادی را که به طور مستمر به فعالیتهای خود در پیروی از عبدالبهاء ادامه می دادند هدایت کرد. آنها در محافظت آیین بهائی در مقابله با حملات پشتیبانان محمدعلی، برادر کوچکتر و ناتنی عبدالبهاء، که اختیارات  او را به عنوان جانشین منتخب بهاءالله به چالش می کشیدند، نقش برجسته ای داشتند. عبدالبهاء در کتاب تذکرة تذکرةالوفا به چهار نفر از بهائیان که در طول زندگانی خود به انجام وظایف انتشار تعالیم بهائی و آموزش مرام و اخلاق با از خود گذشتگی مشغول بودند، به عنوان ایادی امرالله نامبرده است. این افراد عبارتند از آقا محمد قائنی (نبیل اکبر)، آقا میرزا علی محمد ورقا که با پسرش روح الله زندگی خود را در راه دیانت بهائی از دست دادند.، محمد رضای یزدی و ملا صادق مقدس خراسانی که در میان بهائیان به اسم الله الاصدق هم نامبرده میشود. عبدالبهاء در الواح وصایا که وصیتنامه او میباشد، به تشریح شیوه انتصاب و وظایف هیئت ایادیان امرالله پرداخت. طبق این سند ایادی امرالله باید توسط جانشین عبدالبهاء یعنی شوقی افندی منصوب شوند. در این سند همچنین عبدالبهاء وظایف این افراد را در قالب دو وظیفه عمده محافظت جامعه بهائی از اختلاف و تفرقه، و انتشار تعالیم این آئین مشخص نمود که مواردی چون ترغیب به یادگیری و آموزش، تشویق و رهبری اخلاقی را نیز شامل می شد. شوقی افندی در دوره ۱۳۳۰-۱۳۳۶ (۱۹۵۱ - ۱۹۵۷ میلادی) به تشریح جزئیات ساختار و وظایف هیئت ایادیان پرداخت. او نقش رابط بین شوقی افندی در مقام مرجع آئین بهائی و ایادیان قاره ای را به هیئت ایادیان ساکن مرکز جهانی بهائی (حیفا- اسرائیل) محول نمود و به تمام ایادیان امرالله در سراسر جهان مسئولیت برقرار ساختن ارتباط با محافل روحانی ملی را به منظور کمک به آنها برای دستیابی  به اهداف نقشه ده ساله محول کرد؛ اختیار تصمیم گیری در مورد تعیین نواحی مسئولیت اعضای هیئت معاونت و همچنین مسائل ثانویه در مورد توسعهٔ فعالیتهای آنان و نحوهٔ همکاری با محافل روحانی ملی را به ایادی امرالله در هر قاره واگذار نمود و پنج صندوق بهائی قاره ای که فقط پیروان این آئین حق کمک به آنها را در هر قاره ای داشتند در قاره های آفریقا، آمریکا، آسیا، اقیانوسیه، و اروپا به منظور آسان کردن اجرای وظایف این هیئت ها تأسیس نمود. شوقی افندی اگرچه در پیروی از مندرجات وصیتنامه عبدالبهاء، همچنان وظایف ایادی امرالله را در قالب دو وظیفه عمده انتشار آئین بهائی و محافظت از وحدت آئین بهائی تعریف می کرد، ولی در پنج سال اول مدیریت خود، وظایفی که به ایادیان محول میکرد همگی راجع به انتشار آئین بهائی بود. او در سال ۱۳۳۲ شمسی (۱۹۵۳ میلادی) از نقشه ای جامع - به نام نقشه ده ساله - که برای گسترش آئین بهائی در سراسر دنیا رونمایی کرد که اهدافی چون چهار برابر کردن تعداد محافل ملی و منطقه ای بهائی در دنیا (از ۱۲ کشور به ۴۸ کشور) و تشکیل بیت العدل اعظم، بزرگترین نهاد تصمیم گیری در آئین بهائی را دنبال می کرد. شوقی افندی ایادیان امرالله را پیشاهنگان این نقشه نامید او در همان سال از پنج ایادی امرالله خواست که به نمایندگی از او در چهار کنفرانس بین قاره ای که به منظور آغاز به کار نقشه تشکیل می شد شرکت کنند. بعد از شروع نقشه با تشکیل هر محفل ملی و یا محفل منطقه ای جدیدی (شانزده محفل ملی و منطقه ای جدید تا اکتبر ۱۳۳۶ تشکیل شد) شوقی افندی یکی از ایادیان را به نمایندگی از خود برای حضور در جلسه تشکیل آن محفل اعزام میکرد. وی همچنین از ایادیان خواست تا برای تسهیل وظیفه انتشار آئین بهائی، برای هر قاره هیئتی نه نفره تحت عنوان «هیئت معاونت» تشکیل دهند. هیئتهای معاونت به عنوان نمایندگان و دستیاران ایادیان با محافل ملی قاره خود همکاری می کردند. او همچنین برای کمک به ایادیان و هیئت های معاونت آنها برای هر قاره، صندوقی تاسیس کرد و سرپرستی آن را به یکی از ایادیان سپرد. در طول نقشهٔ ده ساله اعضای هیئتهای معاونت به صورت منظم وسازمان یافته به جوامع بهائی سر میزدند و آنهارا در اجرای اهداف نقشه ده ساله راهنمائی و تشویق می کردند، و ایادیان امرالله به محافل ملی مشاوره می دادند. عبدالبهاء در مورد وظیفه حفظ وحدت جامعه بهائی در الواح وصایا از بهائیان و ایادیان امرالله می خواهد که با پیروی از ولی امرالله که برای اداره و هدایت جامعه بهائی منصوب شده و بعد از عبدالبهاء مرجع آئین بهائی است، وحدت جامعه را حفظ نمایند و از تفرقه و اختلاف جلوگیری کنند. در همین راستا ایادیان امرالله همواره تلاش در جهت حفظ یکپارچگی و انسجام جامعه بهائی داشتند و از هرگونه تفرقه و اختلاف درون این جامعه جلوگیری می کردند. با راهنمایی شوقی افندی چند سال بعد از تاسیس «هیئت های معاونت» برای انتشار آئین بهائی «هیئت های معاونت» برای حفظ وحدت نیز تشکیل شد که ایادیان امرالله را در راستای ایفای این وظیفه یاری می رساند. شوقی افندی وظیفه همکاری و مشاوره با محافل ملی بهائی را برای ایادیان در دو زمینه محافظت جامعه از تفرقه و اختلاف، و انتشار آئین بهائی تعیین نمود. محافل ملی هئیت های نه نفره ای هستند که با رای بهائیان انتخاب می شوند و امور جامعه بهائی را در سطح ملی مدیریت می کنند. برای تحقق این همکاری شوقی افندی از ایادیان امرالله خواست که در قاره های مختلف دستیارانی برای خود با عنوان «هیئت معاونت» انتخاب کنند. ایادیان دو هیئت تأسیس کردند. اولین گروه برای انتشار آموزه های آئین بهائی در سال ۱۳۳۲ شمسی شکل گرفت، و گروه دوم سه سال بعد برای حفظ وحدت این آئین در سال ۱۳۳۶ شمسی تاسیس شد. بیشتر ایادیان امرالله، علاوه بر وظایف دیگرشان در زمینه تشویق به یادگیری و آموزش از طریق پژوهش ، نوشتن و تولید محتوا برای رسانه های جمعی که همگی معمولاً با مسافرتهای بین المللی همراه بود فعالیت می کردند. تعدادی از ایادیان امرالله که قبل از انتصاب ، نویسندگان برجسته ای بودند به خدمات خود از طریق نویسندگی ادامه دادند. برای نمونه هورِس هالی که برای سالها نویسنده پرکاری بود، وقتی به مقام ایادی منصوب شد مجموعه ای  مقالات با عنوان «دین برای جامعه بشری» و چند جزوه و کتاب راجع به آئین بهائی به رشته تحریر درآورد. جورج تآونزِند که سابقاً کشیش عالیرتبه و نویسنده پرکاری بود بعد از انتصاب به مقام ایادی کتابی با نام «مسیح و بهاءالله» نوشت. جان فرابی کتابی پرخواننده در معرفی آئین بهائی به نام «همه چیز تازه شدند: تصویری جامع از آئین بهائی» تالیف کرد. هرمان گروسمن که از دهه ۱۹۲۰ راجع به آئین بهائی می نگاشت آثاری دیگر در این زمینه به زبان آلمانی تحریر نمود من جمله کتاب «آئین بهائی چیست؟» و «باورمند بهائی کیست و جامعه بهائی چیست؟». او همچنین آثاری از بهاءالله و عبدالبهاء را به آلمانی ترجمه کرد. روحیه ربانی همسر شوقی افندی که کتابی پرطرفدار با عنوان «نسخه ای برای زندگی» در سال ۱۹۵۰ نگاشته بود، بعد از انتصاب به مقام ایادی چندین کتاب دیگر تالیف نمود از  جمله زندگینامه شوقی افندی که تحت عنوان «گوهر یکتا» به چاپ رسید و یک کتاب شعر . او همچنین دو مستند طولانی از سفرهایش در آمریکای جنوبی و زیارتگاه های بهائی در شهرهای حیفا و عکا تولید کرد. حسن بالیوزی که بعد از سال ۱۹۶۳ به علت وخامت سلامتش دیگر قادر به سفر نبود تا زمان درگذشتش در سال ۱۹۸۰ بر کارهای پژوهشی و علمی متمرکز شد و آثار دانشورانه مهمی در مورد زندگی و رسالت شخصیت های اصلی آئین بهائی تالیف کرد. ابوالقاسم فیضی کتابها و مقالات فراوانی نوشت و آثاری را از انگلیسی به فارسی و بالعکس ترجمه نمود مانند کتاب «گوهر یکتا» که از انگلیسی به فارسی برگرداند. یوگو جیاکری علاوه بر سفرهای گوناگون برای دیدار جوامع بهائی، کتابی بعنوان «خاطراتی درباره شوقی افندی» و  علی اکبر فروتن کارهای دانشورانه زیادی در زمینه تعلیم و تربیت فرزندان به فارسی انجام داد که به انگلیسی و زبانهای دیگر ترجمه شد، مانند «مادران، پدران و فرزندان»، «راهنمای عملی تربیت فرزند»، «راه تربیت نونهالان»و «رسائل علمی». ویلیام سیرز یک مجموعه برنامه تلویزیونی راجع به آئین بهائی تولید کرده و سخنرانی ها و نمایش هائی نیز در این رابطه ترتیب داد. او همچنین یک سری کتابهای پرطرفدار راجع به دیانت بهائی نوشت از  جمله «دزد در شب»، «شراب شگفت انگیز»، «خدا خنده را دوست دارد» و «فریاد از دل: بهائیان ایران» بهائیان معتقدند ایادیان امرالله به واسطه نقشی که با روح فداکاری و فروتنی در مسیر حفظ وحدت و انتشار آئین بهائی ایفا نمودند به این مقام منصوب شدند. عبدالبهاء در متنی  در وصف ایادیان می گوید آنان کسانی هستند که  به نشر و ترویج دیانت بهائی پرداختند، از غیر خدا گسستند و در دنیا با پارسایی زیستند و در دلهای بندگان الهی آتش محبت خداوند را شعله ور ساختند. او همچنین آنان را افرادی توصیف میکند که آثار پاکی و معنویت ایشان در قلوب مردم اثر کرده و دلهای آنان را به حُسن اخلاق، نیت و عدالت مجذوب میکند. با این حال ایادیان امرالله را نباید با طبقه روحانیت اشتباه گرفت چه که بهاءالله طبقه روحانیت را در آئین بهائی منسوخ کرده و اداره امور جامعه های محلی، ملی، و بین المللی بهائی را به بهائیان در شوراهای انتخابی و انتصابی داده که با مشورت بر اساس اصولی که در آثار بهاءالله و عبدالبهاء آموزش میشوند تصمیم گیری میکنند. شوقی افندی چند هفته قبل از درگذشت اش پیامی به عالم بهائی ارسال داشت که ایادیان امرالله را در آن با عنوان «حارسان اعظم جامعهٔ جنینی امر بهاءالله» معرفی کرد. با استناد به این پیام آنان تا تشکیل بیت العدل اعظم مدیریت موقت جامعه جهانی بهائی را به مدت ۵ سال (از سال ۱۳۳۶ شمسی تا سال ۱۳۴۲ شمسی) بر عهده گرفتند و به ایفای وظایف خود برای پیشرفت آئین بهائی و انجام اوامر شوقی افندی در غیاب او ادامه دادند. پیش بینی اداره موقت امور توسط ایادیان امرالله تا تشکیل بیت العدل اعظم در کتاب اقدس آمده است. سه عامل به هم پیوسته مشکلی را که جهان بهائی با درگذشت ناگهانی شوقی افندی با آن روبرو شده بود حل نمود: (۱) از اظهاراتی که شوقی افندی بیان کرده بود واضح بود که وی در این فکر بوده که شرایط انتخاب بیت العدل اعظم پس از انجام موفقیت آمیز اهداف نقشه دهساله آماده خواهد شد. (۲) جامعهٔ بهائی راهنمایی های اساسی لازم خود را از نقشه دقیق شوقی افندی که شامل جزئیات مورد نظرش بوده دریافت می کند. (۳) و نهایت اینکه شوقی افندی در یکی از پیامهای اخیر خود به عالم بهائی، ایادیان امرالله را بعنوان «حارسان اعظم نظم جنینی جهانی بهاءالله» نامیده و از آنان خواسته بود که از نزدیک با محفلهای روحانی ملی کشورهای مختلف همکاری نزدیک داشته باشند تا اهداف نقشه به خوبی پیش رود و آئین بهائی اتحاد خود را حفظ کند. پس از درگذشت شوقی افندی از بیست و هفت نفر ایادیانِ در قید حیات بیست و شش ایادی امر در حیفا جمع شدند. آنها پس از برداشتن مهروموم از گاوصندوق و میزکار او، وصیتنامه یا سندی که حامل اطلاعاتی راجع به جانشین وی باشد نیافتند. آنها در تاریخ ۴ آذر ۱۳۳۶ در پایان اولین جلسه عمومی ایادیان با ارسال پیامی به بهائیان در سراسر جهان آنان را از وضعیت موجود مطلع ساختند. در این پیام آمده است که شوقی افندی وصیتنامه ای از خود به جای نگذاشته است، و جانشینی برای خود تعیین نکرده است. او طبق آثار بهائی گزینه ای برای این مقام نداشته است. حال که مؤسسات اداری بهائی به خوبی تأسیس شده و نقشه پیشرفت آئین بهائی برقراراست ایادیان امرالله که بوسیلهٔ شوقی افندی با عنوان «حارسان اعظم جامعهٔ جنینی امر بهاءالله» معرفی شده بودند نه نفر را از میان خود با شیوه ای از رای گیری که فردی از رای دیگران اطلاع نداشت انتخاب کردند که تا تشکیل بیت العدل اعظم به صورت موقت به سرپرستی امور جامعه جهانی بهائی بپردازد. این گروه نه نفری که با عنوان «هیئت ایادیان مستقر در مرکز جهانی بهائی (حیفا - اسرائیل)» شناخته می شوند. پس از درگذشت شوقی افندی (۱۳۳۶ شمسی) تا انتخاب بیت العدل اعظم (۱۳۴۲ شمسی) بالاترین مرجع عالم بهائی محسوب می شدند. اعضای این گروه عبارت بودند از. ۱- روحیه ربانی، ۲- میسن ریمی، ۳- امیلیا کالینز، ۴- لِروی آیوآس (Leroy Ioas), ۵- علی اکبر فروتن، ۶- جلال خاضع، ۷- ابوالقاسم فیضی، ۸- پال هنی (Paul Haney) ۹- حسن بالیوزی. تمام ایادیان امرالله بیانیه رسمیِ مربوط به عدم وجود جانشین شوقی افندی و ایجاد هیئت نه نفری ایادیان امرالله مقیم مرکز جهانی بهائی (حیفا-اسرائیل) برای مدیریت موقت جامعه را امضاء کردند. ایادیان مقیم ارض اقدس اولین نامه رسمی خود را به محفلهای روحانی ملی در تاریخ ۲ دسامبر ۱۹۵۷ ارسال داشتند. پس از آن تمام محافل روحانی ملی و منطقه ای موجود در قاره های مختلف مرجعیت آنان را به رسمیت شناختند. این هیئت با مشورت بین خود و سایر ایادیان و از طریق رای گیری تصمیم گیری می کردند. علاوه بر وظایف اولیه ای حفظ وحدت و انتشار آئین بهائی، در غیاب شوقی افندی مسئولیت هایی چون حفظ و توسعه اماکن بهائی و متعلقات آن در مرکز جهانی بهائی در اسرائیل؛ مکاتبه با محافل منطقه ای و ملی و راهنمائی و همکاری با آنان، و تکمیل اهداف نقشه ده ساله به وظایف ایادیان امرالله اضافه شد. تعداد اعضای هیئت ایادیان امرالله مقیم مرکز جهانی بهائی همیشه نه نفر بود و اگر عضوی درمی گذشت یا به دلایلی نمی توانست در جلسه شرکت کند با فرد دیگری جایگزین می شد. پس از گردهم آئی دوم، مجمع ایادی در مهر ماه ۱۳۳۷ شمسی به بهائیان عالم اطلاع دادند که وقت آن رسیده که در پایان نقشه ده ساله، که جشن صدمین سال اعلان عمومی رسالت بهاءالله در بغداد بود، بیت العدل اعظم در دورهٔ رضوان ۱۳۴۲ انتخاب شود. در سومین گردهمایی خود مجمع ایادی در سال ۱۳۳۸ شمسی قرار گذاشتند که تعداد محافل روحانی ملی تا سالهای ۱۳۴۰ و ۱۳۴۱ شمسی باید به ۳۳ برسد تا بنیان وسیعی از نمایندگان بهائیان عالم برای انتخاب بیت العدل اعظم به وجود آید. در همان زمان اعلان شد که در رضوان ۱۳۳۹ تمام محافل روحانی ملی و منطقه ای موجود آراء خود را برای انتخاب ۹ نفر اعضاء جدید شورای بین المللی بهائی از طریق پست به مرکز جهانی ارسال دارند. همه بهائیانی که بالای ۲۱ سال بودند در دنیا غیر از ایادیان واجد شرایط انتخاب شدن بودند. این شورا پیش درآمدی برای انتخابات بیت العدل در دو سال آینده بود و تحت هدایت هیئت ایادی مقیم مرکز جهانی بهائی (حیفا-اسرائیل) انجام وظیفه می کرد. برنامه انتخاب شورای انتخابی بین المللی بهائی در سال ۱۳۳۹ شمسی (۱۹۶۱ میلادی) بدون وقفه انجام شد. در دوران کوتاه سرپرستی ایادیان امرالله تعداد مراکز بهائی در اطراف عالم از قریب ۴۱۰۰۰ به ۱۱۰۰۰ رسید. تعداد محافل روحانی ملی از ۲۶ به ۵۶ رسید، و بعلاوه موفق شدند نقشه های شوقی افندی را برای ساختمان مشرق الاذکارهای کامپالا در اوگاندا، سیدنی در استرالیا، و فرانکفورت در آلمان را تکمیل کنند. همچنین در زمستان ۱۹۶۱ (۱۳۳۹شمسی) ساختمان دارالآثار که تزیینات درونی آن زیر نظر ایادیان تکمیل شده بود به روی زائرین مرکز جهانی بهائی باز شد. در پایان نقشه ده ساله ایادیان امرالله که تعدادشان به ۲۶ نفر میرسید اعضای ۵۶ محفل روحانی ملی را به جلسه شور بین المللی دعوت کردند تا ۹ نفر اعضای بیت العدل اعظم  را انتخاب کنند. ایادیان امرالله عضویت خود را در بیت العدل اعظم ممنوع اعلام کردند و از رای دهندگان خواستند به آنها رای ندهند. پس از انتخابات سالانه این محافل در کشورهای خود، حدود ۳۰۰ نفر از آنان در اولین جلسهٔ شور بین المللی بهائی در حیفا جمع شدند و اعضای بیت العدل را انتخاب کردند. با اِتمام انتخابات بیت العدل اعظم شرکت کنندگان و اعضای اولین بیت العدل اعظم و بهائیان دیگر برای شرکت در جشن صدمین سال اعلان عمومی دعوت بهاءالله راهی لندن شدند. ۷۰۰۰ بهائی از پیشینه های نژادی و دینی  مختلف در این جشن شرکت کردند. پس از انتخاب بیت العدل دوران مدیریت هیئت ایادیان امرالله به پایان رسید. تمامی ایادیان و «هیئت ایادی مقیم مرکز جهانی بهائی (حیفا -اسرائیل)» به وظائف محوله دیگر خود تا پایان حیات ادامه دادند. در پیام هفتم می ۱۹۶۳ به بهائیان عالم، بیت العدل اعظم با تاکید بر مراتب سپاس خود که در کنگره جهانی بهائی در لندن به ایادیان تقدیم نموده بود آنها را  بعنوان علمداران و مشاورین مجرب نقشه  جدید (۹ ساله) معرفی کرد. در این میان میسن ریمی در جلسه سوم مجمع ایادیان امرالله مسئله جانشینی شوقی افندی و نیاز به یک ولی امر جدید را مطرح کرد که با عدم تأیید سایر ایادیان مواجه شد. زیرا هیچ وصیتنامه یا یادداشتی مبنی بر اینکه شوقی افندی او را به عنوان جانشین خود انتخاب کرده باشد وجود نداشت. ریمی خود در سال ۱۳۳۶ شمسی به همراه سایر ایادیان امرالله بیانیه ای رسمی به امضا رسانده بود که شوقی افندی جانشینی برای خود تعیین نکرده است. بعد از جلسه مجمع ایادی او گوشهٔ عزلت گرفت و در سال ۱۳۴۰ ادعا کرد که دومین ولی امر و جانشین شوقی افندی است و بهائیان عالم را به اطاعت از خود دعوت نمود. با ادامه اصرار ریمی بر ادعای خود وی در سال ۱۳۴۰ توسط هیئت ایادیان امرالله از سمت ایادی امر عزل و از جامعه بهائی طرد شد. ریمی تنها موفق به جلب تعداد کمی طرفدار برای خود شد و همان طور که خود بعدها اظهار کرد تقریباً تمام جامعهٔ بهائی ادعای او لفت نپذیرفتند. برگزاری انتخابات و تشکیل بیت العدل اعظم در سال ۱۳۴۲ شمسی با شادی و شعف بهائیان همراه شد و ریمی و طرفدارانش به سرعت اهمیت خود را برای بهائیان از دست دادند. در آبان ۱۳۴۳ بیت العدل اعلام کرد که انتصاب ایادیان جدید امرالله و یا تشریع قوانینی برای این کار جزو اختیاراتش نیست. اهمیت وظایف ایادی که در حد فاصل سال های درگذشت ولی امرالله تا تشکیل بیت العدل اعظم (۱۳۴۲ تا ۱۳۳۶ شمسی) به اثبات رسیده بود، بیت العدل اعظم را بر آن داشت تا برای تداوم ایفای این وظایف به خصوص در زمینه انتشار آئین بهائی و حفظ و صیانت آن دو مؤسسه جدید به وجود بیاورد: مشاورین قاره ای، و دار التشریع بین المللی. مؤسسۀ مشاورین توسط بیت العدل اعظم در سال ۱۳۴۷ ه.ش. (۱۹۶۸میلادی) تأسیس گردید که با ادامه اجرای وظایف هیئت ایادی امرالله شروع به اداره هیئتهای معاونت در سطح قاره ای و یا شبه قاره ای کرد. تا سال ۱۳۶۴ شمسی پنج هیئت قاره ای و جمعا ۷۲ نفر مشاور قاره ای مشغول به خدمت شدند. و تعداد اعضای هیئتهای معاونت به ۶۲۲ رسید. چند سال بعد بیت العدل اعظم دارالتبلیغ بین المللی را در سال ۱۳۵۱ شمسی با انتصاب هفت مشاور مخصوص و عضویت تمام ایادیان امرالله در آن در مرکز جهانی بهائی در حیفا تأسیس کرد. از مسئولیتهای این مؤسسه میتوان به ایجاد مجرای ارتباطی بین بیت العدل اعظم و مشاورین قاره ای و راهنمائی آنان، و تهیه طرح هایی برای انتشار آموزه های بهائی نام برد. در ضمن به واسطه وظایف مهمی که شوقی افندی به ایادیان محول کرده بود بیت العدل اعظم صلاح ندانست که ایادیان به انتصاب یا انتخاب برای خدمت در مؤسسات اداری بهائی دعوت شوند، و یا بعنوان نماینده جلسهٔ شور ملی به ایشان رای داده شود. با رهائی ایادیان از امور اداری بهائی، بیشتر وقت آنها صرف تشویق و ترغیب و تربیت و آموزش در عالم بهائی شد. بیت العدل اعظم در پیام ۱۳۵۵ شمسی ادامه وظایف ایادیان را برای بهائیان تشریح کرد. در سال ۱۳۵۲ که بنا بر تصمیم بیت العدل اعظم مؤسسه دارالتبلیغ بین المللی تاسیس شد، ایادیان امرالله به عنوان اعضای دائم آن مقرر شدند. در این مقام ایادیان امرالله علاوه بر جلسات مخصوص خود، هم به صورت انفرادی و هم گروهی جلسات مشاوره مشترک با بیت العدل اعظم داشتند.
[ { "answer1": "بهاءالله چهار نفر را بین سالهای ۱۲۶۳ و۱۲۶۸ شمسی به مقام ایادی امرالله برگزید", "answer2": "آنها در سال ۱۲۷۸ شمسی به دستور عبدالبهاء اولین محفل روحانی بهائی را در تهران تشکیل دادند.", "distance": 387, "question": "چند نفر توسط بهاءالله به عنوان ایادی امرالله تعیین شدند و اولین محفل روحانی بهائی در کجا تشکیل شد؟" }, { "answer1": "طبق این سند ایادی امرالله باید توسط جانشین عبدالبهاء یعنی شوقی افندی منصوب شوند.", "answer2": "وی همچنین از ایادیان خواست تا برای تسهیل وظیفه انتشار آئین بهائی، برای هر قاره هیئتی نه نفره تحت عنوان «هیئت معاونت» تشکیل دهند.", "distance": 2071, "question": "بر اساس الواح وصایا، چه کسی وظیفه تعیین ایادیان امرالله را بر عهده داشت و ایادیان برای توسعه فعالیت های خود در هر قاره از چه هیئتی کمک میگرفتند؟" } ]
[ { "answer1": "شوقی افندی، جانشین عبدالبهاء، در زمان حیات خود افرادی را به سمت ایادی امرالله منصوب داشت. وی در زمان جانشینی و هدایت جامعه تدریجاً چهل و دو نفر را در نقاط مختلف جهان به عنوان ایادی امرالله تعیین کرد.", "answer2": "این هیئت پس از درگذشت شوقی افندی تا انتخاب بیت العدل اعظم وظیفه سرپرستی و مرجعیت بهائیان جهان را به مدت شش سال بر عهده داشتند.", "question": "شوقی افندی چه تعداد ایادی امرالله را در دوران رهبری خود منصوب کرد و ایادیان امرالله پس از فوت او تا تشکیل بیت العدل چه وظیفه ای بر عهده داشتند؟" }, { "answer1": "عبدالبهاء، در یکی از کتابهای خود به نام «تذکرةالوفا» از چند تن از بهائیان با عنوان ایادی امرالله نام برد.", "answer2": "پس از درگذشت شوقی افندی از بیست و هفت نفر ایادیانِ در قید حیات بیست و شش ایادی امر در حیفا جمع شدند. آنها پس از برداشتن مهروموم از گاوصندوق و میزکار او، وصیتنامه یا سندی که حامل اطلاعاتی راجع به جانشین وی باشد نیافتند.", "question": "عبدالبهاء در کدام کتاب خود از افرادی به عنوان ایادی امرالله نام برده است و همچنین ایادیان امرالله پس از فوت شوقی افندی در کجا گرد هم آمدند و چه کردند؟" }, { "answer1": "شوقی افندی چند هفته قبل از درگذشت اش پیامی به عالم بهائی ارسال داشت که ایادیان امرالله را در آن با عنوان «حارسان اعظم جامعهٔ جنینی امر بهاءالله» معرفی کرد.", "answer2": "پس از تشکیل بیت العدل اعظم در اردیبهشت ۱۳۴۲ شمسی ( ۱۹۶۳ میلادی) وظایف هیئت ایادیان امرالله از طریق هیئت های جدیدی به اسم مشاورین قاره ای و دارالتبلیغ بین المللی که جمیع ایادیانِ در قید حیات عضو انتصابی آن بودند دنبال شد.", "question": "ایادیان امرالله چگونه معرفی شده اند و بیت العدل اعظم در چه سالی تاسیس شد و چه وظیفه ای را در قبال ایادیان بعد از تاسیس بر عهده گرفت؟" } ]
gemini-2.0-flash-exp
19
: امپراتوری مائوریا شاهنشاهی مائوریا یا موریا (سانسکریت، " Maurya، मौर्य") سلسله ای مقتدر در هند باستان که بین سال های ۳۲۱ تا ۱۸۵ پیش از میلاد فرمانروایی می کردند. سلسله موریای یا ماوریای هند بعد از سقوط امپراتوری هخامنشی بدست اسکندر یونانی در هند روی کار آمد. موریاها پس از سلسله ماگادها به قدرت رسیدند و در اوج قدرت بر تمامی شبه قارهٔ هند و بخش هایی از افغانستان و پاکستان ایران کنونی سلطه داشتند. بزرگترین شاه سلسله موریای هند آشوکا نوه چاندارگوپتا نام داشت. وی سراسر هند و افغانستان را به تصرف خود درآورد و در ترویج کیش بودا تلاش فراوان کرد او از بزرگترین فرمانروایان تاریخ هند است. پایتخت شاهنشاهی موریا شهر پاتالی پوترا بود. چندراگوپتا موریا بنیان گذار این سلسله بود و مقتدرترین فرمانروای آن آشوکا شاه به بوداگرایی گروید. دین بودا در عهد این پادشاه مقتدر از حدود شبه قارهٔ هند تجاوز و توسط مبلغین از شمال غربی تا کشمیر و قندهار و کابل نفوذ کرد و متدرجاً به سواحل رود جیحون رسید. این امپراتوری در اساس از پادشاهی ماگادها در جلگه های هند و گنگ (ایالت کنونی بیهار، شرق اوتار پرادش و بنگال) پدید آمده بود که در شرق شبه قاره هند واقع بود. مرکز این امپراتوری، شهر کهن پاتالی پوترا بود که امروزه شهر پانتا نامیده می شود. این امپراتوری در ۳۲۲ سال پیش از میلاد مسیح توسط چاندراگوپتا مائوریا تأسیس شد. وی با سرنگون کردن سلسله ناندا به سرعت قدرت خود را به سوی غرب گسترش داد و با بیرون کردن نیروهای یونانی و ایرانی از خاک هند، دولت مستقل و مقتدر و فراگیری پدیدآورد. در ۳۲۰ پیش از میلاد این امپراتوری سراسر نیمه شمالی هند را در اختیار داشت و ساتراپهایی را که قبلاً در اختیار سربازان اسکندر بود به تصرف درآورد. در زمان خود، امپراتوری موریا یکی از پهناورترین ممالک عالم به شمار می رفت. در گسترده ترین حالت، این امپراتوری از شمال به مرزهای طبیعی رشته کوه های هیمالیا و از شرق به جنگل های انبوه آسام در بنگال و برمه کنونی، و از غرب به بلوچستان و افغانستان کنونی (شامل استان های کنونی هرات و قندهار) و از جنوب نزدیکی سری لانکا می رسید. تنها پادشاهی کوچکی که جنوب شرق هند مقاومت می کرد کالینگا بود که توسط آشوکا فتح شد. شصت سال پس از درگذشت آشوکا، سقوط و انحطاط این سلسله آغاز شد. در ۱۸۵ با تأسیس دولت شونگا در ماگادها، سلسله موریا رسماً منقرض شد. در عهد امپراتوری چاندراگوپتا، امپراتوری موریا توانست سرزمین های رود سند را که در تصرف دولت سلوکیان بود به تصرف درآورد. سلوکوس اول پادشاه سلوکیان، در پاسخ به این حمله چاندراگوپتا لشکر گرانمایه ای راهی هند کرد. اما چاندراگوپتا سپاه مقدونی را شکست داد و سلطه هند را بر افغانستان و بلوچستان و نواحی اطراف سند تثبیت کرد. عصر موریا، تنها عصر اقتدار سیاسی و نظامی هند نبود. در دوره موریا، فرهنگ و تمدن به اوج خود رسید. به ویژه در دوران نیم قرن سلطنت آشوکا (نواده چاندرا گوپتا) صلح و امنیت و نیز تغییرات دینی، گسترش علوم و فلسفه و نیز خلق آثار باشکوه هنری در هند رواج یافت. معماری دوران هخامنشی در ایران تأثیر زیادی بر معماری دودمان «موریایی» در هند گذاشته است که از جمله این تأثیرات می توان به سرستون چهارشیر کاخ آشوکا اشاره کرد. آشوکا تحت تأثیر سنگ نوشته های پادشاهان هخامنشی ایران و با الهام از آن ها دستور می داد تا فرمان هایش را بر سنگ ها و ستون ها و درون غارها بنگارند. سنگ نبشته ها، ستون نوشته ها و غارنوشته های وی در بیش از سی جایگاه در هند، پاکستان و افغانستان باقی مانده است. یک برهمن هندو به نام چاناکیا (که نام واقعی او ویشنوگوپتا بود و نیز به نام کوتیلیه نیز شناخته می شد) به ماگدها سفر کرد که در آن زمان پادشاهی مقتدر و پهناوری در شرق هند بود. در همان زمان، لشکریان اسکندر مقدونی با پیشروی هر چه بیشتر اسکندر به سمت شرق و روبرو شدنش با پادشاهی مقتدر ماگادها مخالفت کردند. اسکندر ناچار به بابل برگشت و تعدادی از لشکریانش را در غرب رود سند در استحکاماتی به جا گذاشت. پس از مرگ اسکندر مقدونی، متصرفاتش میان سردارانش تقسیم شده و ایران به سلوکوس رسید. در همان زمان بود که چاندرا گوپتا، شاه دانا ناندا را در ماگادها از سلطنت خلع کرد و خود به جای او بر تخت نشست. امروزه دربارهٔ به قدرت رسیدن چاندراگوپتا افسانه های بسیاری وجود دارد. بر اساس برخی منابع کهن هندی، او یکی از وابستگان خونی خاندان ناندا بوده است. در متون کهن بودایی از جمله ماهاپارینی باها سوتا نیز اشاره ای به خاندان موریا از طبقه جنگاوران رفته است. یونانیان چاندراگوپتا را ساندروکوتوس می نامیدند. می گویند در زمانی که کم سن و سال بوده اسکندر را دیده است. ظاهراً در دیداری با شاه ناندا، او را خشمگین کرده و به سختی از دست او گریخته بود. در این زمان بود که پیرمرد حکیم و سیاستمدار از طبقه برهمنان، یعنی چاناکیا، او را کشف کرد. قصد چاناکیا این بود که یک ارتش پارتیزانی به رهبری چاندراگوپتا تشکیل بدهد. گویند به پیشنهاد وزیر حکیم چاندراگوپتا، اتحادی میان او و پادشاه هیمالیا موسوم به فور (پوروس) تشکیل شد. چاناکیا فاتح جوان را قانع کرد که توان فتح سلطنت را دارد. چاناکیا پیش از این شبکه ای از جاسوسان کم سن و سال را از سراسر قلمرو ماگادها برای جمع آوری اطلاعات، گسترانده بود. این جاسوسان کسانی بودند که از بابت فساد و ستم شاه ناندا ناراضی بودند. یکی از فرماندهان سابق پادشاهی تاکسیلا در شمال هند نیز به چاناکیا پیوسته بود. شاه فور نیز پسرش مالایکتو و حکام ولایات کوچک را برای کمک فرستاده بود. در حالیکه نیروهای چاندراگوپتا برای حمله به پاتالی پوترا تختگاه ماگادها آماده می شد، ناگهان نقشه ای به ذهن فاتح جوان رسید. یک اعلان جنگ صوری موجب شد تا لشکر بزرگ ماگادهاییان، به نبردگاهی دوردست حرکت کند و تختگاه را خالی کنند. جاسوسان توانستند فرمانده نیروهای ناندا را با رشوه تطمیع کنند. شاه جوان همچنین توانست جنگ روانی را در پاتالی پوترا به راه بیندازد به نحوی که مردم تصور می کردند جنگ شهری به زودی آغاز خواهد شد. در جریان این فعالیت ها، مرگ ناگهانی و ناهنگام ولیعهد ماگادها موجب اوج گیری تنش شد. چاناکیای حکیم، خود و نیروهایش را محبوب مردم نشان داد و شاه ناندا را وادار به استعفاء کرد. آخرین شاه ماگادها که بدون جنگ و تنها با حیله و خدعه شکست خورده بود، تاج سلطنت را به ماجراجوی جوان موریایی یعنی چاندراگوپتا اعطا کرد و به تبعیدی رفت که دیگر هیچ خبری از او شنیده نشد. چاناکیا از راکشاساس نخست وزیر شاه مخلوع نیز خواست تا نسبت به شاه جدید اعلام وفاداری کند. او توانست نخست وزیر پیشین را این طور قانع کند که وفاداری او باید نسبت به سرزمین ماگادها باشد و نه سلسله سلطنتی ماگادها. به این ترتیب نخست وزیر نسبت به چاندراگوپتا موریا اعلام وفاداری کرد و به درخواست چاناکیا، در مقام خودش ابقا شد. در دولت جدید، چاناکیا نیز از مقامات رسمی ظاهری خودداری کرده و در قالب یک زمیندار سالخورده، به مرد پشت پرده سیاست تبدیل شد. چاندرا گوپتا توانست ارتش یونانی سلوکوس اول را نیز شکست دهد و سعی کرد سراسر شمال هند را به تصرف درآورد. حملات او در سال ۳۰۵ قبل از میلاد آغاز شد اما به تمام اهداف خود نرسید. طرفین ناچار به انعقاد قرارداد صلح شدند: یونانیان شاهزاده خود را برای حسن نیت به ازدواج چاندراگوپتا درآوردند و تعهد کردند که ساتراپ های پاروپامیساد (کامبوجا یا گاندارا)، آراکوزیا (قندهار) و گدروزیا (بلوچستان) را به امپراتوری هند ملحق کنند و در ضمن پانصد فیل جنگی نیز از سوی هند به سلوکیان اعطا شد. این پانصد فیل بعدها نقش مهمی در پیروزی سلوکیان بر پادشاهان هلنیستی غربی در نبرد ایپسوس در ۳۰۱ پیش از میلاد ایفا کردند. روابط سیاسی میان هند و یونانیان حاکم بر ایران گسترش یافت و چندین مورخ یونانی از جمله مگاستنس، دیماکوس و دیونیسوس در دربار موریاییان اقامت کردند. چاندراگوپتا توانست دولتی متمرکز و قدرتمند پدید بیاورد که به قول مگاستنس، مرکزیتش در پاتالی پوترا «در حصاری از دیوارهای چوبین با شصت و چهار دروازه و پانصد و هفتاد برج بود و با قصرهای ایرانی معاصرش در شوش و اکباتانا رقابت می کرد.» مگاستنس دربارهٔ نظم و سادگی عهد چاندراگوپتا چنین گزارش کرده است: "«هندیان همگی زندگی صرفه جویانه ای دارند بخصوص وقتی اردو زده اند. از جمعیتهای گوناگون بی نظم خوششان نمی آید و به نظم و ترتیب علاقه مندند. سرقت در هند، امری بسیار نادر است. کسانی که در اردوی جنگی ساندروکوتوس [چاندراگوپتا] ساکن هستند چهارصد هزار مرد جنگی اند که سرقت هایی که در هر روز از آن اردو گزارش می شود ارزشش از دویست دراخما تجاوز نمی کند؛ و این در میان مردمی است که قانون نوشته ای ندارند و عموماً بی سواد هستند و در معاملات به حافظه خود اتکا دارند. به قدر کافی در سعادت و شادی می زیند و در شیوه زندگانی بسیار ساده و صرفه جو هستند. هرگز شراب نمی خورند مگر در مراسم قربانی. نوشیدنی آن ها نوعی مسکر حاصل از برنج است و قوت غالبشان نیز از برنج تشکیل می شود.»" امپراتور هند ناگهان دچار تحول روحی شد. او ابتدا به آیین جینیسم درآمد و سپس تاج و تخت را به پسر ارشدش بیندوسَرَه واگذار کرد و خودش همراه گروهی از مرتاضان و راهبان آیین جینی راهی جنوب شد. وی بنا به سنتی کهن در آیین جین، آن قدر گرسنگی کشید تا درگذشت. اینک در جنوب هند، در غاری که گفته می شود محل درگذشت این امپراتور بوده، معبد کوچکی به یادبود او برپا کرده اند. هیچ کس از چرایی این تغییر اندیشه در پادشاه جهانگشا اطلاعی در دست ندارد. دومین امپراتور هند در عصر موریا که در ۲۹۸ پیش از میلاد به جای پدر به تخت نشست و در ۲۷۲ میلادی درگذشت. او در دوران حکومت بیست و شش ساله اش عصری از ثبات و امنیت را در هند رقم زد. یونانیان او را امیتروکاتس یا آلیتروکادس می نامیدند. این اسم در واقع شکل یونانی کلمه سانسکریت «آمیتراگاتا» بود که معنای آن «کشندهٔ دشمنان» است. لقب دیگر او در زبان سانسکریت «آجاتاشاترو» بود که یعنی «مرد بدون دشمن». بنا به افسانه هایی که در متون کهن بودایی ذکر شده، چاناکیای حکیم، سیاستمدار کهنه کار دربار موریا، به چاندراگوپتا مقادیر اندکی زهر به او می خوراند تا به تدریج در برابر توطئه زهرخوراندن توسط دشمنان ایمن شود. یک روز ملکه باردار یعنی دوردارا که هفت روز به زایمانش مانده بود تکهٔ زهرآلودی را در دهان گذاشت و در همان لحظه چاناکیا سر رسید. چاناکیا برای اینکه لقمه از گلوی او پایین نرود و در وجود ولیعهد آسیبی نرسد سر ملکه را فوراً قطع کرد و لقمه در گلوی بریده ملکه باقی ماند! سپس شکم ملکه را باز کرد و کودک را از آن خارج کرد؛ بنابراین افسانه، بیندوسره برای اینکه بقیه مدت در رحم بودنش را تکمیل کند هفت روز در شکم بزی نگهداری شد. پس از استعفای پدر، بیندوسره وارث سرزمین وسیعی شد. سرزمینی که از یک سو به افغانستان و بلوچستان و از دیگر سو به شرق هند می رسید. او قلمرو امپراتوری را به جنوب هند گسترد و به جایی رسید که امروزه شهر کارناتاکا قرار دارد. در واقع او شانزده ایالت را به امپراتوری موریایی ملحق کرد و فاتح بیشتر قسمت های شبه قاره هند شد. از این رو به او فاتح اقلیم میان دو آب می گویند که اشاره به سرزمین بین خلیج بنگال و دریای پارسی است. در زمان بیندوسره، چاناکیا نخست وزیر بود و امور را اداره می کرد. مردم شهر تاکسیلا دو بار در زمان او دست به شورش زدند. دلیل نخستین شورش، سوء مدیریت سوسیما، فرزند ارشد او ذکر شده است. دلیل شورش دوم نامعلوم است. او نتوانست شورش دوم را در زمان خودش سرکوب کند. دیماکوس سفیر امپراتوری سلوکیان نیز در زمان بیندوسره از دربار هند بازدید کرد. روابط هند با دنیای هلنیستی در زمان بیندوسره همچنان روابطی حسنه بود. او بر خلاف پدرش که به دین جینی درآمده بود، معتقد به مذهب آجیویکَه شده بود که در این مذهب به خدا اعتقادی نداشتند و معتقد به برابری همه ابنای بشر بودند. با مرگ بیندوسره، فرزندش آشوکا به قدرت رسید که امروزه بزرگترین امپراتور هند باستان نامیده می شود. فرزند بیندوسره و نوه چاندراگوپتای کبیر، از ۲۷۳ تا ۲۳۲ قبل از میلاد سلطنت کرد. او در زمان شاهزادگی خود به عنوان فرماندهی لایق شناخته می شد که توانسته بود شورش شهرهای اوجین و تاکسیلا را سرکوب کند. او هنگامی که به سلطنت رسید تبدیل به شاهی حریص شد؛ حملات او به هر پادشاهی کوچکی در همسایگی موجب دوره ای جنگ های شدید برای گسترش قلمرو موریا شد. در میان این پادشاهی ها، مردم ناحیه کالینگا در برابر او مقاومت کردند. نبرد در کالینگا به شدت وحشتناک شده بود به گونه ای که یکصدهزار سرباز و غیرنظامی کشته شدند که ده هزارنفر از آنان از نیروهای آشوکا بودند. آشوکا سرانجام فاتح کالینگا شد و با قدرت به شهر گام نهاد اما با دیدن شهر ویران و انبوه جنازه های قربانیان، ناگهان دچار بیماری و گوشه نشینی شد. به نظر می رسید که از خود می پرسید: «من چه کرده ام؟» پادشاه اندوهگین دیگر دست به هیچ جنگی نزد. او دنبال منبعی برای معنویت می گشت و بنابراین توسط چند راهب، با تعالیم بودا آشنا شد. او ناگهان اعلام کرد که مخالف جنگ و خشونت است. در تاریخ بشر این نخستین باری بود که پادشاهی چنین موضعی اتخاذ می کرد و از این رو به رویدادی تاریخی بدل شد. او اصل هندویی آهیمسا را اجرایی کرد. در این اصل، هرگونه شکار و آزار جانداران از کوچکترین تا بزرگترینشان، گناه بود. بیگاری و بهره کشی از بردگان ممنوع بود. او اسیران جنگی کالینگا را که برای بیگاری به خدمت گرفته شده بودند بازرهانید. او ارتش را برای حفظ صلح می دانست و اقدام به سازماندهی ارتش بزرگی کرد. او با کشورهایی در آسیا و اروپا روابط حسنه برقرار کرد و شخصاً اعلام کرد که به دین بودایی درآمده است. او هیئت های تبلیغ بودیسم را به سراسر جهان فرستاد. در بیشتر دوران چهل ساله سلطنت او، صلح و آرامش بر هند حاکم شد. شخصیت آشوکا بعدها در به وجود آمدن هند مدرن و تأسیس کشور جمهوری هند مورد توجه سیاستمداران هندی قرار گرفت. ارزش ها و ملاکهایی که او بر اساس آن حکومت کرد تبدیل به آرمان های سیاستمداران معاصر هندی شد. فرمان های آشوکا که بر تخته سنگ هایی حجاری می شد اینک در سراسر شبه قاره هند و حتی خارج از آن به جا مانده اند. این سنگ نگاره ها از افغانستان کنونی تا جنوبی ترین نقاط هند در سواحل اقیانوس هند برپاداشته شده بودند تا تعالیم آشوکا را به دید عموم برسانند. خطی که این فرمان ها به آن نوشته شده خط کهن پراکریت است و برخی از آنان نیز با خطوط یونانی و آرامی نیز کنده شده است. بنا به کتیبه های آشوکا، مردم یونانی، کَمبوجَه و گنداره مردمان مرزی امپراتوری هند را تشکیل می دهند. در این کتیبه ها نام دقیق هر کدام از حکام یونانی آن عصر از مصر تا ایران و دیگر مناطق جهان ثبت شده است. از نکات مشترک سنگ نوشته های داریوش و آشوکا، جملات آغازین سنگ نویسی ها است. مثلاً در کتیبه های داریوش چنین آمده است: «چنین گوید داریوش شاه» و در کتیبه های آشوکا نیز چنین نوشته شده است: «چنین گوید آشوکا پادشاه بزرگ». در عصر آشوکا، امپراتوری هند به چهار استان بزرگ تقسیم می شد. پایتخت کشور، شهر باستانی پاتالی پوترا بود. در کتبیه های آشوکا، نام این چهار ایالت چنین آمده است: توسالی در شرق، اوجائین در غرب، سووارناگیری در جنوب و تاکسیلا در شمال. مدیر کل این تقسیمات استانی، فردی به نام کومارا (شاهزاده سلطنتی) بود که نماینده شاهنشاه در ایالات بود. کومارا توسط ماهاماتیاس و شورای وزیران یاری می شد. بنا به فرضیه تاریخ نگاران، سیستم مدیریت هند در زمان آشوکا بر اساس بروکراسی مد نظر چاناکیا در کتابش بود. چاناکیای حکیم وزیر کهنسال دو پادشاه نخست موریا، در کتابی به نام «ارته شاستره» (رفاه شناسی) که آداب سیاست و کشورداری را در آن به نگارش درآورده نوشته است که در یک حکومت مدنی فرهیخته، همه چیز از بهداشت شهری تا تجارت بین المللی تحت نظارت دولت است. آشوکا نیز دقیقاً چنین ترتیباتی را فراهم کرد. ارتش هند در زمان آشوکا، بزرگترین ارتش دائمی جهان بود. در آن زمان بنا به گزارش های مگاستنس، امپراتوری از ششصد هزار سرباز پیاده، سی هزار سواره نظام و نه هزار فیل جنگی بهره می برد. این علاوه بر سازمان جاسوسی بزرگی بود که توسط آشوکا تأسیس شده بود تا اطلاعات را از داخل و خارج کشور به سرعت و محرمانه به دربار برسانند. از آنجایی که نخستین باری بود که در جنوب آسیا یک نظم سیاسی فراگیر پدید آمده بود، برای نخستین بار یک سیستم مشترک اقتصادی نیز پدید آمد. در سیستم سابق، صدها پادشاهی با ارتش های کوچکتر و اربابان محلی قدرتمند وجود داشتند اما این بار دولت مرکزی همه چیز را تحت کنترل درآورد. کشاورزان از پرداخت مالیات معاف شدند و شاهان محلی مجبور بودند تا به جای آنان مالیات بپردازند. نظام مالیاتی بسیار دقیق ولی منصفانه بود. این سیستم در آرتاشاسترا کتاب چاناکیای حکیم درباب کشورداری و سیاست ذکر شده است. پیش از آشوکا، پدربزرگِ او چاندراگوپتای کبیر واحد پول مشترکی را در سراسر هند رایج کرده بود و شبکه ای از مدیران و فرماندارانی پدیدآورده بود که در سراسر این قلمرو وسیع و پرجمعیت بتوانند جمع آوری مالیات، مسائل امنیتی و قضایی، تجارت و کشاورزی را تحت نظر داشته باشند. ارتش موریا توانست با گروه های مافیایی، عالمان دینی هندو و ارتش های محلی سرکش و ارباب های ذی نفوذ درافتاده و آنان را به کناری بزند. ساخت وساز بسیاری نیز در زمان آشوکا به خصوص در زمینه آبیاری و کشیدن نهر پدید آمد. تجارت داخلی نیز بسیار وابسته به این نظم و یگانگی سیاسی بود. بنا به معاهده دوستی هند و یونان، در زمان سلطنت آشوکا، شبکه بین المللی تجارت نیز پدید آمد. گذرگاه خیبر معبر رفت وآمد کالاهای طرفین شد. تمام کشورهای تحت سلطه یونانیان تا مصر و غرب آسیا از کالاهای هندی وارد می کردند. از شرق نیز تجارت و بازرگانی به مالزی و شبه جزیره مالایا گسترده شد. صادرات هند شامل کالاهای ابریشمی، موزاییکها، ادویه و غذاهای ناشناخته بود. اما تنها مبادلات، مبادله کالا نبود. امپراتوری هند دست به مبادله دانش و فناوری با اروپا و خاورمیانه نیز زد. آشوکا تعداد زیادی کتاب و دانشمند و هنرمند صادر و وارد کرد. از قبل ا ین پیشرفت ها، هزاران راه و جاده و کانال آب و بیمارستان و کاروانسرا و تأسیسات عمومی دیگر ساخته شد. مورخین وضع اقتصادی هند در دوران امپراتوری موریا را با وضع اقتصادی امپراتوری روم در سده های بعدتر مقایسه می کنند. هر دو کشور دارای اقتصاد گسترده و تجارت بین المللی کم نظیری بودند با این تفاوت که در روم باستان موسسات سازمان یافته دولتی برای اجرای طرح های کشوری وجود داشت اما در هند چندین مؤسسه اقتصادی خصوصی نیز در کنار دولت به فعالیت می پرداختند. از این رو یکی از نخستین اقتصادهای گسترده خصوصی دنیا در عهد باستان در هند پدید آمد. عامه مردم هندو بودند. وزیر اعظم و مرد پشت پردهٔ هند یعنی چاناکیای حکیم (مشهور به کوتیلیه) خود هندویی از طبقه برهمنان بود. با این حال، تقریباً هر سه پادشاه نخست این سلسله از دین هندو به دین دیگری رو گرداندند. چاندراگوپتا به مذهب جینی گرایید. بیندوسره ملحدی انسان گرا شد و آشوکا در ترویج آیین بودایی کوشید. وجود آیین بودایی در تبت، چین، کره و ژاپن، مرهون ارسال سفیران بودایی امپراتور آشوکا به شرق آسیاست. از زمان آشوکا، دین رسمی کشور بودایی بود که در آن همهٔ ادیان آزاد بودند به مناسک خود بپردازند و هیچ کس به خاطر نوع دین و اعتقادات از مناصب حکومتی بازنمی ماند. با این حال اکثر مردم کماکان به دین هندو گرایش داشتند. برهمنان هندو اصلاحات مذهبی را از یک سده پیش آغاز کرده بودند و سعی داشتند خرافات را از دین بزدایند و با عقلانی و عرفانی کردن دین، آن را از موج ادیان جدیدی که به عنوان اعتراض به وجود می آمدند از جمله بودیسم و جینیسم، نجات دهند. تلاش برهمنان موفق بود و توانست هندوییسم را همچنان مذهب عامه مردم نگه دارد. هنر معماری عصر هخامنشی در شکل گیری آثار موریایی هند تأثیر قابل اثباتی داشته است. امروزه بقایای معماری عصر موریا هنوز در هند باقی مانده است. ساختمانی با هشتاد ستون به ارتفاع ده متر که در کومرار در پنج کیلومتری ایستگاه راه آهن پتنا کشف شده یکی از معدود بقایای به جامانده از معماری موریا در آن شهر است. این بنا تأثیرات معماری هخامنشی ایران را نیز نشان می دهد. غارهایی نیز در هند وجود دارند که آثار عصر موریا در آن به جا مانده است. مهم ترین و مشهورترین اثر معماری به جامانده از دورهٔ آشوکا، ستون های آشوکا است که چهل تای آن ها در سراسر شبه قاره هند به جا مانده است. یکی از سرستون های این اثر در سرنات که سه شیر ایستاده در کنار هم را نشان می دهد امروز به آرم ملی جمهوری هند تبدیل شده است. اسمیت شواهد نفوذ فرهنگی و هنری ایرانی در سازمان های امپراتوری موریائی چنین ذکر می کند: از دیگر نکات مشترک سنگ نوشته های داریوش و آشوکا است که، مثلاً در کتیبه های داریوش چنین آمده است: «چنین گوید داریوش شاه» و در کتیبه های آشوکا نیز چنین نوشته شده است: «چنین گوید آشوکا پادشاه بزرگ». در عصر موریا، حفاظت از حیوانات به حرفهٔ مهمی تبدیل شده بود. هند عصر موریا نخستین امپراتوری تاریخ بود که دستور حفاظت از حیوانات را صادر کرد و حتی بیمارستان هایی برای درمان حیوانات آسیب دیده در نظر گرفت. از نظر موریاها، مهم ترین محصول جنگلها، فیل ها بودند؛ بنابراین به چشم منبعی به جنگل ها می نگریستند و دستور حفاظت از جنگل ها را صادر کردند. در زمان آنان جنگ تنها بر دوش مردان و اسبان نبود. فیل ها نیز وزنه مهمی در نبردها به شمار می رفتند. در شکست سلوکوس اول نیز همین فیل ها نقش مهمی ایفا کردند. فیل ها علاوه بر این که ارزانتر بودند، رام کردن، تربیت و نگهداریشان آسان تر بود. در کتاب «ارته شاستره» اثر چاناکیا کوتیلیه یکی از مسئولیت های مقامات دولتی، حفظ جنگل های فیل خیز دانسته شده است: «"شاه در کنار جنگلها باید محدوده ای جنگلی به نگهداری از فیلهایی اختصاص دهد که تحت نظر جنگلبانان خواهد بود. سرپرست این مسئولیت باید به کمک جنگلبانان از فیلها در هر جا چه کنار رودها، چه کوه ها، چه کنار دریاچه ها یا باتلاقها حمایت کند. آن ها باید هر کسی را که فیلی را می کشد بکشند".» موریاها جنگل هایی نیز برای پرورش ببر و شیر و پلنگ اختصاص دادند تا در آنجا بتوانند شکار کنند و از پوستشان استفاده کنند. مسئول جنگلبانی باید مراقب درختان و گیاهان می بود که منشأ غذایی جانوران جنگلی بود. دولت در قبال مسائل جنگلی، نسبت به قبایل جنگلی بدبین بود و مدام آنان را تحت نظر داشت یا به سرانشان رشوه می داد. برخی از آنان را نیز به عنوان شکارچی و تله گذار استخدام می کرد. در عهد آشوکا، حفاظت از جانوران چنین اوج گرفت که حتی شکارهای سلطنتی نیز لغو شد. دستورهای اکید شاهنشاه بر روی سنگ ها حجاری می شد و تخته سنگی یافت شده که بر روی آن نوشته شده است: علاوه بر سرزمین های شرقی، آشوکا هیئت های تبلیغ بودیسم را به غرب نیز فرستاد. او در کتبیه هایش اشاره کرده است: او همچنین در کتیبه هایش اشاره می کند که طب گیاهی را برای انسان ها و حیوانات تقویت کرده است: تا پنجاه سال بعد از آشوکا، شاهان ضعیفتری در هند حکومت کردند. آنان به تدریج دچار فساد و بی لیاقتی شدند. آخرین شاه موریا در حالی که از ارتش سان می دید توسط فرمانده ارتش پوسیامیترا شونگا ترور شد. با مرگ او تومار موریاییان در هم پیچید. سپس سلسله شونگا به جای موریا بر تخت نشست. پوسیامیترا از طرفداران متعصب دین هندو بود و پس از به قدرت رسیدن، دین رسمی را دوباره به هندوئیسم برگرداند و بوداییان را تحت تعقیب قرار داد. قلمروی وسیع موریا در زمان شونگا به تدریج تجزیه شد و اینک از آن عظمت و شکوه، چیزی جز چند کتیبه و اثر باستانی و یادگاری در سطور تاریخ به جا نمانده است.
[ { "answer1": "در گسترده ترین حالت، این امپراتوری از شمال به مرزهای طبیعی رشته کوه های هیمالیا و از شرق به جنگل های انبوه آسام در بنگال و برمه کنونی، و از غرب به بلوچستان و افغانستان کنونی (شامل استان های کنونی هرات و قندهار) و از جنوب نزدیکی سری لانکا می رسید.", "answer2": "این امپراتوری در ۳۲۲ سال پیش از میلاد مسیح توسط چاندراگوپتا مائوریا تأسیس شد.", "distance": 458, "question": "وسعت امپراتوری مائوریا در زمان اوج قدرت چقدر بود و اولین امپراتور آن چه کسی بود؟" }, { "answer1": "در این زمان بود که پیرمرد حکیم و سیاستمدار از طبقه برهمنان، یعنی چاناکیا، او را کشف کرد.", "answer2": "در دولت جدید، چاناکیا نیز از مقامات رسمی ظاهری خودداری کرده و در قالب یک زمیندار سالخورده، به مرد پشت پرده سیاست تبدیل شد.", "distance": 1745, "question": "چه کسی چاندراگوپتا را در به قدرت رسیدن یاری کرد و این فرد چه نقشی در دولت جدید ایفا کرد؟" }, { "answer1": "این اسم در واقع شکل یونانی کلمه سانسکریت «آمیتراگاتا» بود که معنای آن «کشندهٔ دشمنان» است.", "answer2": "او بر خلاف پدرش که به دین جینی درآمده بود، معتقد به مذهب آجیویکَه شده بود که در این مذهب به خدا اعتقادی نداشتند و معتقد به برابری همه ابنای بشر بودند.", "distance": 1597, "question": "چرا بیندوسره به لقب «کشندهٔ دشمنان» معروف بود و دین او چه بود؟" }, { "answer1": "برای نخستین بار یک سیستم مشترک اقتصادی نیز پدید آمد.", "answer2": "پیش از آشوکا، پدربزرگِ او چاندراگوپتای کبیر واحد پول مشترکی را در سراسر هند رایج کرده بود", "distance": 400, "question": "در زمان امپراتوری موریا چه نظام اقتصادی رایج شد و واحد پول آن چگونه بود؟" } ]
[ { "answer1": "بزرگترین شاه سلسله موریای هند آشوکا نوه چاندارگوپتا نام داشت.", "answer2": "او ناگهان اعلام کرد که مخالف جنگ و خشونت است. در تاریخ بشر این نخستین باری بود که پادشاهی چنین موضعی اتخاذ می کرد و از این رو به رویدادی تاریخی بدل شد.او شخصاً اعلام کرد که به دین بودایی درآمده است.", "question": "آشوکا که بود و به چه دینی گروید؟" } ]
gemini-2.0-flash-exp
20
: ادراک حرکت ادراک حرکت فرایند استنتاج سرعت و جهت عناصر در یک صحنه بر اساس ورودی های بصری، ویستیبولار و proprioceptive است. اگر چه این فرایند برای اکثر ناظران صریح به نظر می رسد، اما ثابت شده است که مشکل دشواری از دیدگاه محاسباتی است و توضیح آن از نظر پردازش عصبی بسیار دشوار است. ادراک حرکت توسط بسیاری از رشته ها، از جمله روانشناسی (یعنی ادراک بصری)، مغز، نوروفیزیولوژی، مهندسی، و علوم رایانه مورد مطالعه قرار گرفته است. ناتوانی در درک حرکت، آکینتوپسی نامیده می شود و ممکن است ناشی از ضایعه به قسمت قشر V5 در قشر اکستراستریت ایجاد شود. مطالعات عصبی-روان شناختی یک بیمار که نمی تواند حرکت را ببیند، و در عوض دنیا را در یک سری از «فریم ها» ایستا مشاهده می کند، پیشنهاد می کند که منطقه بصری V5 در انسان، منطبق با منطقه پردازش حرکت MT در پریمیت است. دو یا چند محرک که در تناوب روشن و خاموش می شوند، می توانند دو درک مختلف حرکت را ایجاد کنند. اولی، که در شکل سمت راست نشان داده شده «حرکت بتا» می باشد، که اغلب در صفحه های بیلبورد استفاده می شود، که در آن یک شی در حال حرکت مشاهده می شود، در واقع، مجموعه ای از تصاویر ثابت در حال ارائه می باشد. این همچنین «حرکت ظاهری» نامیده می شود و اساس فیلم و تلویزیون است. با این حال، در سرعت های جابجایی سریع تر و اگر فاصله بین محرک ها درست باشد، یک شی «تصویر» که هم رنگ پس زمینه است، دیده می شود که بین دو محرک حرکت می کند و به طور متناوب آنها را می پوشاند. این پدیده phi نامیده می شود و گاهی اوقات به عنوان یک مثال از تشخیص حرکت «خالص» است، که دست نخورده است و همچون حرکت بتا با استفاده از نشانه های شکل شرح داده می شود. این توضیح، با این حال، تا حدودی متناقض است، زیرا در صورت عدم درک شکلی چنین حرکتی امکان پذیر نیست. پدیده phi به عنوان ادراک حرکت «مرتبه اول» اشاره شده است. ورنر ریشارد و برنارد هاسنشتاین این پدیده را از لحاظ «سنسورهای حرکتی» نسبتاً ساده در سیستم بصری مدل کرده اند، که برای تشخیص یک تغییر در روشنایی در یک نقطه در شبکیه چشم و ارتباط آن با تغییر روشنایی در نقطه همسایه بعد از تأخیر کوتاهی ایجاد شده اند. سنسورهایی که برای انجام این کار پیشنهاد می شوند، به سنسور هاسنشتاین-ریشارد که پس از آن که دانشمندان برنارد هاسنشتاین و ورنر ریشارد ابتدا آنها را مدل سازی کردند، سنسورهای حرکت انرژی یا آشکارسازهای Reichardt توسعه یافته، "نامگذاری" شده اند. این سنسورها به عنوان تشخیص دهنده حرکت با همبستگی فضایی و زمانی توصیف شده اند و بعضی از آنها به عنوان مدل قابل قبول برای اینکه چگونه سیستم بصری می تواند حرکت را تشخیص دهد، در نظر گرفته شده است. (اگر چه، دوباره مفهوم آشکارساز «حرکت خالص» از این مشکل که هیچ محرک خالص حرکتی، یعنی یک محرک فاقد خواص شکلی درک شده، وجود ندارد رنج می برد). هنوز هم بحث قابل توجهی در مورد دقت مدل و ماهیت دقیق این فرایند پیشنهادی وجود دارد. روشن نیست که چگونه مدل بین حرکات چشم و حرکات اشیاء در ناحیه بینایی تمایز ایجاد می کند، که هر دو باعث ایجاد تغییر در روشنایی در نقاط شبکیه می شوند. حرکت "مرتبه دوم" به عنوان حرکتی تعریف شده است که در آن منحنی متحرک با کنتراست، ظاهر، سوسو زدن یا برخی از کیفیت های دیگر تعریف می شود که سبب افزایش درخشندگی یا انرژی حرکت در طیف فوریه محرک نمی شود. شواهد زیادی وجود دارد مبنی بر اینکه پردازش اولیه حرکت مرتبه اول و دوم توسط مسیرهای جداگانه انجام می شود. مکانیزم های مرتبه دوم دارای رزولوشن زمانی کمتری هستند و به عبارتی پایین گذر هستند از لحاظ محدوده فرکانس های فضایی که آنها پاسخ می دهند. (این مفهوم که پاسخ های عصبی با مولفه های فرکانسی تحریک هماهنگ هستند، از فقدان منطق عملکردی رنج می برد و عموماً توسط وستیمر مورد انتقاد قرار می گیرد در مقاله ای با عنوان "نظریه فوریه بینایی") حرکت مرتبه دوم یک حرکت بعد از اثر ضعیف تر را تولید می کند مگر اینکه با محرک پویا تست شود. جهت حرکت یک طرح مبهم است، زیرا جز حرکت موازی با خط نمی تواند براساس ورودی دیداری استنباط شود. این بدان معنی است که انواع مختلفی از جهت گیری های مختلف که در سرعت های مختلف حرکت می کنند می توانند منجر به واکنش های مشابهی در یک نورون حساس به حرکت در سیستم بصری شوند. مثال MIT را ببینید برخی گمان می کنند که پس از استخراج علایم حرکت فرضی (مرتبه اول یا مرتبه دوم) از تصویر شبکیه ای، سیستم بینایی باید آن سیگنال های حرکت محلی را در قسمت های مختلف ناحیه بینایی به یک نمایش دوبعدی یا سراسری از اشیا متحرک و سطوح تلفیق کند. (روشن نیست که چگونه این نمایش ۲ بعدی به درک دریافت شده ۳ بعدی تبدیل می شود) پردازش بیشتر برای آشکارسازی این حرکت پیوسته یا «حرکت سراسری» موجود در یک صحنه مورد نیاز است. توانایی یک سوژه برای تشخیص حرکت پیوسته معمولاً با استفاده از تمرین های متمایز حرکت پیوسته آزمایش می شود. برای این تمرین ها، الگوهای نقطه تصادفی پویا (که همچنین نقطه تصادفی کینمتوگرام نامیده می شوند) مورد استفاده قرار می گیرند که شامل نقطه ها «سیگنال» که در یک جهت حرکت می کنند و نقطه های «نویز» که در جهت های تصادفی حرکت می کنند، است. حساسیت به حرکت پیوسته با اندازه گیری نسبت سیگنال به نویز نقاط مورد نیاز برای تعیین جهت حرکت پیوسته مورد ارزیابی قرار می گیرد. نسبت مورد نیاز، آستانه پیوستگی حرکت نامیده می شود. همانند دیگر جنبه های بینایی، ورودی بینایی مشاهده کنند به طور کلی برای تعیین ماهیت واقعی منابع محرک کافی نیست، در این مورد سرعت آن ها در دنیای واقعی نیاز است. برای مثال، در دیدگاه تک چشمی، ورودی بینایی یک تصویر دوبعدی از یک صحنه سه بعدی خواهد بود. نشانه های حرکت حاضر در طرح ۲ بعدی به طور پیش فرض برای بازسازی حرکت حاضر در صحنه ۳ بعدی کافی نیستند. به عبارت دیگر، بسیاری از صحنه ها ۳ بعدی با یک طرح ۲ بعدی سازگار خواهند بود. مسئله تخمین حرکت به دیدگاه دوچشمی تعمیم می یابد هنگامی که انسداد یا ادراک حرکت را در فواصل نسبتاً بزرگ در نظر می گیریم، که در آن تمایز دو چشمی یک نشانه ضعیف برای عمق است. این مشکل اساسی به عنوان مسئله معکوس شناخته می شود. با این حال، برخی از انسانها عمق را درک می کنند. نشانه هایی وجود دارد مبنی بر اینکه مغز از نشانه های مختلفی استفاده می کند، به ویژه تغییرات زمانی در تمایز و نیز نسبت های سرعت تک چشمی، برای ایجاد یک حس حرکت در عمق استفاده می کند. تشخیص و تمایز حرکت می تواند با آموزش با نتایج بلند مدت بهبود یابد. شرکت کنندگان که تشخیص حرکات نقطه ها بر روی یک صفحه در یک جهت را یادگرفته اند، در تشخیص حرکات کوچک در آن جهتی که آموزش دیده اند، بسیار خوب می شوند. این بهبود هنوز ۱۰ هفته بعد ادامه داشت. با این حال، یادگیری ادراکی به شدت خاص است. به عنوان مثال، شرکت کنندگان هیچ پیشرفتی را در هنگام آزمایش حول جهت های حرکت دیگر، یا برای انواع دیگر محرک ها نشان نمی دهند. یک نقشه شناختی، نوعی نمایی ذهنی است که به فرد را برای به دست آوردن، کد کردن، ذخیره، فراخوانی و رمزگشایی اطلاعات دربارهٔ موقعیت های نسبی و ویژگی های پدیده ها در محدوده فضایی خود خدمت می کند. سلولهای موضعی با انواع دیگر نورون ها در هیپوکامپ و مناطق اطراف مغز برای انجام این نوع پردازش فضایی کار می کنند اما روش هایی که در هیپوکامپ عمل می کنند هنوز مورد تحقیق قرار می گیرد. بسیاری از گونه های پستانداران می توانند از طریق یکپارچه سازی مسیر مکان فضایی را حتی در صورت عدم وجود بصری، شنوایی، بویایی یا نشانه های لمسی، دنبال کنند. توانایی انجام این کار را در ادبیات به عنوان یکپارچگی مسیر می شناسند. تعدادی از مدل های نظری، مکانیسم هایی را شناسایی کرده اند که با استفاده از آن می توان یکپارچگی مسیر را با استفاده از شبکه های عصبی انجام داد. در اکثر مدل ها مانند سامسونوویچ و مک نوتون (1997) یا بوکر و فیته (2009) اجزا اصلی عبارتند از: (۱) نمای داخلی در موقعیت، (۲) بازنمایی های داخلی سرعت و جهت حرکت و (۳) مکانیسم برای تغییر موقعیت کد شده با مقدار مناسب زمانی که حیوان حرکت می کند. از آنجایی که سلولهای Cortex Enatorhinal Medial (MEC) اطلاعات مربوط به موقعیت (سلول های شبکه) و حرکت (سلول های راس جهت و رابط موقعیت با جهت سلول) رمزگذاری می کنند، این منطقه در حال حاضر به عنوان کاندیدای امیدوار کننده برای مکانی در مغز که در آن ادغام مسیر اتفاق می افتد مشاهده می شود. تشخیص حرکت با استفاده از بینایی برای شناسایی جفت احتمالی، طعمه، یا شکارچی بسیار مهم است و در نتیجه هم در مهره داران و هم بی مهرگان بینایی در انواع گسترده ای از گونه ها وجود دارد، اگر چه در همه گونه ها به طور جهانی یافت نمی شود. در مهره داران، این فرایند در شبکیه چشم و به طور خاص در سلول های گانگلیونی شبکیه رخ می دهد، که نورون هایی هستند که ورودی سلول های دوقطبی و سلول های آماکرین را بر روی اطلاعات دیداری دریافت می کنند و خروجی را به قسمت های بالاتر مغز از جمله تالاموس، هیپوتالاموس و مزنسفالون پردازش می کنند. مطالعه واحدهای جهت انتخابی با کشف چنین سلول هایی در قشر مغز گربه ها، توسط دیوید هوبل و تورستن ویزل در سال ۱۹۵۹ شروع شد. پس از گزارش اولیه، تلاش برای درک مکانیزم سلول های جهت انتخابی توسط هورس بارولو و ویلیام لویک در سال ۱۹۶۵ دنبال شد. آزمایش های در عمق آن ها در شبکیه چشم، درک فیزیولوژیکی و تشریحی از سیستم بینایی مهره داران را گسترش داد و علاقه در این زمینه را شعله ور ساخت. مطالعات متعددی که پس از آن رخ داد، از مکانیسم سنجش حرکت در بینایی در بیشتر قسمت پرده برداشت. مقاله الکساندر بورست و توماس اویلر ۲۰۱۱ «دیدن چیزها در حرکت: مدل ها، مدارها و مکانیسم ها» را بررسی کرد. برخی یافته های مهم را از یافته های اولیه تا یافته های اخیر بر روی موضوع بحث می کند، که به نتیجه گیری وضعیت فعلی دانش می رسد. سلول های جهت انتخابی (DS) در شبکیه به عنوان نورون هایی مشخص می شوند که به طور متفاوت به جهت محرک بصری واکنش می دهند. با توجه به بارلو و لویک (۱۹۶۵)، این اصطلاحی است که برای توصیف گروهی از نورون ها که «هنگامی که یک جسم محرک از طریق فضای پذیرا در یک جهت حرکت می کند یک پالس شدید تولید می کنند.» استفاده می شود. این مسیری است که در آن مجموعه ای از نورون ها به مسیر «ارجح» خود به شدت واکنش می دهند. در مقابل، آن ها به جهت مخالف، «جهت پوچ» ابداً پاسخ نمی دهند. جهت ترجیح داده شده به محرک وابسته نیست - یعنی صرف نظر از اندازه محرک، شکل یا رنگ، نورون ها به هنگام حرکت در جهت ترجیح داده شده واکنش می دهند و اگر در جهت صفر حرکت کند واکنش نشان نمی دهند. سه نوع شناخته شده از سلول های DS در شبکیه چشم مهره داران موش ها، سلول های گانگلیون DS روشن/خاموش، سلول های گانگلیون DS روشن و سلول های گانگلیون DS خاموش وجود دارد. هر کدام از آن ها فیزیولوژی و آناتومی متمایزی دارند. سلول های گانگلیون DS روشن/خاموش به عنوان آشکارساز حرکت محلی عمل می کنند. آن ها در ابتدا شروع به آتش در شروع و پایان یک محرک (یک منبع نور) می کنند. اگر یک محرک در جهت ترجیح سلول حرکت می کند، در لبه پیشرو و لبه عقبی به آتش کشیده می شود. الگوی آتش کشیده شدن آن ها وابسته به زمان است و توسط مدل Reichardt - Hassenstain پشتیبانی می شود که همبستگی فضایی زمانی بین دو نقطه مجاور را شناسایی می کند. توضیح تفصیلی مدل Reichardt - Hassenstain بعداً در این بخش ارایه خواهد شد. آناتومی سلول های روشن/خاموش به گونه ای است که دندریت ها به دو سابلمین لایه داخلی پلکسیفورم متصل می شود و با سلول های دو قطبی و آماکرین سیناپس می سازد. آن ها چهار نوع فرعی دارند که هر کدام ترجیح جهت گیری خود را دارند. بر خلاف سلول های گانگلیون DS روشن / خاموش که هر دو به لبه پیشرو و پشتی یک محرک واکنش می دهند، در سلول های سلول های گانگلیون DS روشن تنها به لبه پیشرو پاسخگو هستند. دندریت سلول های گنگلیون DS روشن به سابلمین داخلی لایه داخلی پلکسیفورم متصل می شود. آن ها سه نوع فرعی دارند که هر کدام ترجیح جهت گیری خود را دارند. سلول های گانگلیون DS خاموش به عنوان یابنده حرکت مرکز گرا عمل می کنند و تنها به لبه پشتی یک محرک واکنش می دهند. آن ها به حرکت رو به بالا به سمت محرک تنظیم می شوند. دندریت نامتقارن و محور در جهت ترجیح آن ها هستند. اولین سلول DS در بی مهرگان در یک ساختار مغزی به نام صفحه لوبولا در مگس یافت شد. صفحه لوبولا یکی از سه پشته از نوروپلیس در بخش بینایی مگس است. «سلولهای مماسی» صفحه لوبولا متشکل از حدود ۵۰ نورون هستند و آن ها به طور گسترده در نوروپیل شاخه شده اند. سلول های مماسی معروف جهت انتخابی با ترجیح متامیز به یک جهت شناخته می شوند. یکی از آنها حساس به جهت افقی (HS) است، مانند نورون H1، که در پاسخ به محرک حرکت در جهت افقی به شدت غیر قطبی می شود (جهت ترجیح داده شده). از سوی دیگر، زمانی که جهت حرکت مخالف است (جهت صفر) پیش تر قطبی می شود. سلول های حساس به جهت عمودی (VS) گروه دیگری از سلول ها هستند که نسبت به حرکت عمودی بسیار حساس هستند. زمانی که حرکت یک محرک به سمت پایین است غیر قطبی و زمانی که حرکت به سمت بالاست بیش تر قطبی می شوند. هر دوی HS و VS، به یک جهت ترجیح داده شده و یک جهت پوچ بدون توجه به رنگ یا کنتراست پس زمینه یا محرک واکنش نشان می دهند. اکنون می دانیم که تشخیص حرکت در بینایی مبتنی بر مدل آشکارساز Hassenstein - Reichardt می باشد. این مدلی است که برای تشخیص همبستگی بین دو نقطه مجاور استفاده می شود. آن شامل دو زیر واحد متقارن است. هر دو زیر واحد یک گیرنده دارند که می توانند توسط یک ورودی (نور در مورد سیستم بصری) تحریک شوند. در هر واحد فرعی، زمانی که ورودی دریافت می شود، یک سیگنال به واحد فرعی دیگر ارسال می شود. در عین حال، سیگنال در زمانی که درون یک زیر واحد است به تأخیر می افتد، و بعد از فیلتر موقتی، در سیگنال دریافتی از دیگر زیر واحدها ضرب می شود. از این رو، درون هر زیر واحد، دو مقدار روشنایی، که یکی به طور مستقیم از گیرنده خود با تأخیر زمانی دریافت می شود و دیگری از گیرنده مجاور دریافت می شود، ضرب می شود. مقادیر ضرب شده از دو زیر واحد به منظور تولید خروجی کم می شود. جهت انتخاب پذیری یا جهت ترجیح داده شده از آن جایی تعیین می شود که آیا تفاوت مثبت یا منفی است یا خیر. مسیری که نتیجه مثبت را تولید می کند جهت ترجیح داده شده می باشد. برای تأیید اینکه مدل Reichardt-Hassenstain به طور دقیق انتخاب جهت در شبکیه را توصیف می کند، مطالعه ای با استفاده از ضبط نوری سطح آزاد کلسیم سیتوزول پس از بارگذاری رنگ نشانگر فلورسنت به سلول های مماسی پرنده انجام شد. در حالی که غلظت کلسیم در نواحی سر دندریت سلولهای اندازه گیری شد، پرنده به صورت یکنواخت در حال حرکت بود. سلول های مماسی مدولاسیون هایی را نشان دادند که با فرکانس زمانی شبکه سازی همخوانی داشتند و سرعت گره های متحرک که در آنها نورون ها بیشترین پاسخ را نشان می داد، وابستگی نزدیک به طول موج را نشان دادند. این مسئله دقت مدل را در سطح سلولی و رفتاری تأیید کرد. اگر چه جزئیات مدل Hassenstein-Reichardt در سطح آناتومی و فیزیولوژیی تأیید نشده است، محل تفریق در مدل اکنون به سلول های مماسی منتقل می شود. در حالیکه جریان غیر قطبی کننده به سلول مماسی تزریق می شود در هنگامی که یک محرک بصری را نشان می دهد، پاسخ به مسیر مطلوب حرکت کاهش می یابد و پاسخ به جهت صفر افزایش می یابد. زمانی که جریان بیش از حد قطبی کننده تزریق شد نتایج مخالف با مسئله قبلی مشاهده شد. سلول های T4 و T5، که به عنوان یک کاندید قوی به عنوان فراهم کننده ورودی به سلول های مماسی انتخاب شده اند، دارای چهار زیرمجموعه هستند که هر کدام از آنها به یکی از چهار لایه لوبولا می پردازند که در گرایش جهت متفاوت هستند. یکی از کارهای اولیه در سلول های DS در مهره داران بر روی شبکیه خرگوش توسط بارلو و لویک در سال ۱۹۶۵ انجام شد. روش های آزمایشی آنها شامل تغییرات در آزمایش های شکاف و ضبط پتانسیل های عمل در شبکیه خرگوش است. راه انداز پایه آزمایش شکاف آنها یک صفحه مشبک سیاه و سفید بود که از طریق یک شکاف با عرض های مختلف به یک خرگوش ارائه می شد و پتانسیل عمل در شبکیه ثبت می شد. این مطالعه اولیه تأثیر زیادی بر مطالعه سلول های DS با قرار دادن به عنوان پایه برای مطالعات بعدی داشته است. این مطالعه نشان داد که سلول های گانگلیون DS ویژگی های خود را بر اساس مجموعه ای از فعالیت های متمایز زیر واحدها بدست می آورند و این که این فعالیت ممکن است به دلیل مکانیزم مهار کننده در پاسخ به حرکت تصویر در جهت خالی نتیجه شده باشد. همچنین نشان داد که ویژگی DS از سلول های گانگلیونی شبکیه در سراسر ناحیه پذیرش توزیع شده است و فقط به مناطق خاص محدود نمی شود. حساسیت جهت برای دو نقطه مجاور در ناحیه پذیرش که با کوچکی ۱/۴ درجه جدا شده اند را شامل می شود، اما حسایت با جدایی بزرگتر کاهش می یابد. آنها از این امر برای پشتیبانی از فرضیه خود استفاده کردند که تمایز از توالی ها سبب افزایش انتخاب مسیر می شود زیرا حرکت عادی نقاط مجاور را در یک توالی فعال می کند. سلول های گانگلیونی DS روشن/خاموش را می توان به ۴ زیرمجموعه تقسیم کرد که در جهت مطلوبشان متفاوت هستند: قدامی، خلفی، سمت بینی یا سمت گیجگاه. سلول های زیرمجموعه های مختلف نیز در ساختار دندریت و اهداف سیناپسی در مغز متفاوت هستند. نورون هایی که برای ترجیح دادن به حرکت قدامی شناخته شده بودند، نیز مشخص شد که دارای کشیدگی دندریت ها در جهت قدامی می باشند. همچنین، نورون هایی که حرکت سمت بینی را ترجیح می دهند دارای کشیدگی دندریت های نامتقارن می باشند؛ بنابراین، ارتباط قوی بین عدم تقارن ساختاری و عملکردی در جهت قدامی و بینی مشاهده شد. با یک ویژگی مشخص و ترجیح برای هر زیرمجموعه، انتظار می رفت که آنها می توانند به صورت انتخابی توسط نشانگرهای مولکولی برچسب گذاری شوند. در واقع نورون هایی که ترجیجا به حرکت عمودی پاسخ داده بودند، به طور انتخابی توسط نشانگر مولکولی خاص بیان شده بودند. با این حال، نشانگرهای مولکولی برای سه زیرمجموعه دیگر هنوز یافت نشده است. سلول های گانگلیونی جهت انتخابی (DS) ورودی ها را از سلول های دوقطبی و سلول های استاربرست آماکرین دریافت می کنند. سلول های گانگلیون DS به جهت ترجیحی خود با یک پتانسیل پس سیناپسی تحریکی بزرگ که توسط یک پاسخ مهاری دنبال می شود پاسخ می دهند. از سوی دیگر، آنها به جهت خالی خود با پتانسیل پس سیناپسی تحریکی کوچک و یک پتانسیل مهاری بزرگ هم زمان پاسخ می دهند. سلول های استاربرست آماکرین به عنوان یک کاندید قوی برای جهت انتخابی در سلول های گانگلیونی مشاهده شده اند زیرا می توانند هر دو GABA و Ach را آزاد کنند. دندریتهای آنها از یک سوماً به آرامی جدا می شوند و همپوشانی دندریتی قابل توجهی وجود دارد. اندازه گیری های نوری غلظت یون کلسیم را نشان می دهد که آنها به شدت به حرکت گریز از مرکز (حرکت بیرونی از سوماً به دندریت ها) پاسخ می دهند، در حالی که آنها به خوبی به حرکت متمایل به مرکز پاسخ نمی دهند (حرکت درونی از سر دندریت به سوماً) هنگامی که سلولهای استاربرست با سموم تخریب شدند، جهت انتخابی بودن حذف شد. علاوه بر این، آزادی انتقال دهنده های عصبی، به ویژه یون های کلسیم، منعکس کننده جهت انتخابی بودن است که احتمالاً به الگوی سیناپسی مربوط می شود. الگوی شاخه شدن سازماندهی شده است به طوری که برخی از ورودی های پیش سیناپسی نفوذ بیشتری بر روی یک دندریت داده شده را نسبت به دیگران دارند که ایجاد قطبیت در تحریک و مهار می کند. شواهد بیشتر نشان می دهد که سلول های استاربرست انتقال دهنده های عصبی مهار کننده، GABA را به طور تأخیری و به مدت طولانی بر روی یکدیگر آزاد می کنند. این به خاطر ویژگی موقت مهاری است. علاوه بر فاصله فضایی به علت سیناپس های GABAergic، نقش مهم انتقال دهنده های کلریدی نیز مورد بحث قرار گرفته است. فرضیه محبوب این است که سلول های استاربرست آماکرین به طور متفاوتی بیانگر انتقال کلرید در طول دندریت ها هستند. با توجه به این فرض، برخی از مناطق در امتداد دندریت دارای پتانسیل کلرید یون تعادل مثبت، نسبت به پتانسیل استراحت خواهند بود، در حالی که برخی دیگر دارای پتانسیل تعادل منفی هستند. این بدان معنی است که GABA در یک ناحیه غیر قطبی خواهد شد و در یک ناحیه دیگر بیش از قطبی، که مسئول فاصله فضای موجود بین تحریک و مهار است. تحقیقات اخیر (منتشر شده در مارس ۲۰۱۱) با استفاده از میکروسکوپ الکترونی بلوک چهره سری (SBEM) منجر به شناسایی مدارهایی که بر جهت انتخابی تأثیر دارند شده است. این تکنیک جدید تصاویر مفصلی از جریان کلسیم و آناتومی دندریت های هر دو سلول های استاربرست آماکرین (SAC) و گانگلیونی DS را فراهم می کند. با مقایسه جهت مطلوب سلولهای گانگلیونی با سیناپس آنها در SAC، بریجمن و همکاران شواهدی برای مکانیزمی که عمدتاً مبتنی بر سیگنال مهار کننده از SAC است را بر اساس یک مطالعه میکروسکوپ الکترونی بر روی یک سری از نمونه های تصویر برداری شده سریالی بلوک چهره، فراهم می کنند که سلول های گانگلیونی شبکیه ممکن است مستقیماً از سلول های استاربرست آماکرین، ورودی های مهاری نامتقارن را دریافت کنند و بنابراین محاسبات جهت انتخابی نیز به طور پس سیناپسی رخ می دهد. چنین مدلهای پس سیناپسی ای غیرقابل انعطاف است و بنابراین اگر هر سلول استاربرست آماکرین داده شده اطلاعات حرکت را به سلول های گانگلیونی شبکیه انتقال دهد، هر گونه محاسبات جهت انتخابی «محلی» به صورت پس سیناپسی توسط سلول های گانگلیونی شبکیه اضافی و فاقد عملکرد است. یک مدل از انتقال استیل کولین (ACh) از سلول های جهت انتخابی سلول های استاربرست، یک پایه قوی توپولوژیکی برای یک حسگر حرکت در شبکیه فراهم می کند.
[ { "answer1": "ناتوانی در درک حرکت، آکینتوپسی نامیده می شود و ممکن است ناشی از ضایعه به قسمت قشر V5 در قشر اکستراستریت ایجاد شود.", "answer2": "شواهد زیادی وجود دارد مبنی بر اینکه پردازش اولیه حرکت مرتبه اول و دوم توسط مسیرهای جداگانه انجام می شود.", "distance": 2438, "question": "آکینتوپسی که ناتوانی در درک حرکت است، به دلیل آسیب به کدام بخش مغز ایجاد می‌شود و همچنین پردازش اولیه حرکت مرتبه اول و دوم از چه مسیرهایی انجام می شود؟" }, { "answer1": "یک شی «تصویر» که هم رنگ پس زمینه است، دیده می شود که بین دو محرک حرکت می کند و به طور متناوب آنها را می پوشاند. این پدیده phi نامیده می شود و گاهی اوقات به عنوان یک مثال از تشخیص حرکت «خالص» است، که دست نخورده است و همچون حرکت بتا با استفاده از نشانه های شکل شرح داده می شود.", "answer2": "سنسورهایی که برای انجام این کار پیشنهاد می شوند، به سنسور هاسنشتاین-ریشارد که پس از آن که دانشمندان برنارد هاسنشتاین و ورنر ریشارد ابتدا آنها را مدل سازی کردند، سنسورهای حرکت انرژی یا آشکارسازهای Reichardt توسعه یافته، \"نامگذاری\" شده اند.", "distance": 678, "question": "پدیده فی چگونه تعریف می شود و سنسورهایی که برای تشخیص تغییر در روشنایی در یک نقطه در شبکیه چشم و ارتباط آن با تغییر روشنایی در نقطه همسایه بعد از تأخیر کوتاهی ایجاد شده اند، چه نام دارند؟" }, { "answer1": "مدلی است که برای تشخیص همبستگی بین دو نقطه مجاور استفاده می شود. آن شامل دو زیر واحد متقارن است. هر دو زیر واحد یک گیرنده دارند که می توانند توسط یک ورودی (نور در مورد سیستم بصری) تحریک شوند. در هر واحد فرعی، زمانی که ورودی دریافت می شود، یک سیگنال به واحد فرعی دیگر ارسال می شود. در عین حال، سیگنال در زمانی که درون یک زیر واحد است به تأخیر می افتد، و بعد از فیلتر موقتی، در سیگنال دریافتی از دیگر زیر واحدها ضرب می شود. از این رو، درون هر زیر واحد، دو مقدار روشنایی، که یکی به طور مستقیم از گیرنده خود با تأخیر زمانی دریافت می شود و دیگری از گیرنده مجاور دریافت می شود، ضرب می شود. مقادیر ضرب شده از دو زیر واحد به منظور تولید خروجی کم می شود.", "answer2": "در اکثر مدل ها مانند سامسونوویچ و مک نوتون (1997) یا بوکر و فیته (2009) اجزا اصلی عبارتند از: (۱) نمای داخلی در موقعیت، (۲) بازنمایی های داخلی سرعت و جهت حرکت و (۳) مکانیسم برای تغییر موقعیت کد شده با مقدار مناسب زمانی که حیوان حرکت می کند.", "distance": 4754, "question": "مدل Reichardt-Hassenstain چگونه کار می کند و همچنین مدل های نظری برای یکپارچگی مسیر از چه اجزایی استفاده می کنند؟" }, { "answer1": "در مهره داران، این فرایند در شبکیه چشم و به طور خاص در سلول های گانگلیونی شبکیه رخ می دهد، که نورون هایی هستند که ورودی سلول های دوقطبی و سلول های آماکرین را بر روی اطلاعات دیداری دریافت می کنند و خروجی را به قسمت های بالاتر مغز از جمله تالاموس، هیپوتالاموس و مزنسفالون پردازش می کنند.", "answer2": "آن ها در ابتدا شروع به آتش در شروع و پایان یک محرک (یک منبع نور) می کنند. اگر یک محرک در جهت ترجیح سلول حرکت می کند، در لبه پیشرو و لبه عقبی به آتش کشیده می شود.", "distance": 1920, "question": "سلول های جهت انتخابی در چه بخشی از سیستم بینایی یافت می شوند و سلول های گانگلیون DS روشن/خاموش در چه زمان هایی شروع به آتش می کنند؟" }, { "answer1": "اولین سلول DS در بی مهرگان در یک ساختار مغزی به نام صفحه لوبولا در مگس یافت شد.", "answer2": "بر خلاف سلول های گانگلیون DS روشن / خاموش که هر دو به لبه پیشرو و پشتی یک محرک واکنش می دهند، در سلول های سلول های گانگلیون DS روشن تنها به لبه پیشرو پاسخگو هستند.", "distance": 525, "question": "سلول های مماسی در کدام ساختار مغزی بی مهرگان یافت می شوند و سلول های گانگلیون DS روشن به چه صورت به محرک ها پاسخ می دهند؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
21
: روملو لوکاکو روملو لوکاکو (زاده ۱۳ مهٔ ۱۹۹۳) بازیکن فوتبال اهل بلژیک است که در اینتر میلان توپ می زند. او و تنها چهار بازیکن دیگر تاکنون موفق شده اند تا قبل از بیست و سه سالگی، پنجاه گل در لیگ برتر انگلستان به ثمر برسانند. و او پنجمین بازیکن جوانی است که به رکورد ۱۰۰ گل زده در این لیگ می رسد. همچنین او در تیم ملی بلژیک با ۵۲ گل زده بهترین گلزن تاریخ این کشور است. لوکاکو فوتبالش را در راپل بوم آغاز کرد و بعد از آن به لیرسه پیوست. در سال ۲۰۰۶ به تیم فوتبال اندرلشت بلژیک پیوست. لوکاکو اولین بازی رسمی اش را در ۱۶ سالگی انجام داد و در فصل ۱۰–۲۰۰۹ توانست با اندرلشت قهرمان لیگ بلژیک شود و به عنوان بهترین گلزن نیز شناخته شود. در سال ۲۰۱۱ لوکاکو به تیم فوتبال چلسی پیوست. او در فصل نخست به صورت مرتب در ترکیب اصلی قرار نمی گرفت و فصل های بعدی نیز به ترتیب به باشگاه های وست برومویچ آلبیون و اورتون قرض داده شد. نهایتاً در سال ۲۰۱۴ نیز به صورت دائمی با قراردادی به ارزش ۲۸ میلیون پوند به اورتون پیوست. سه سال بعد لوکاکو با قراردادی که ارزش آن به ۹۰ میلیون پوند نیز می رسد، به منچستر یونایتد پیوست. لوکاکو اولین بازی ملی اش را در سال ۲۰۱۰ انجام داد. از آن موقع تاکنون او در بیش از ۷۰ بازی ملی به میدان رفته است و با ۴۵ گل زده، بهترین گلزن تاریخ این کشور محسوب می شود. او با بلژیک در جام جهانی فوتبال ۲۰۱۴، جام ملت های اروپا ۲۰۱۶ و جام جهانی فوتبال ۲۰۱۸ شرکت کرده است و در این مسابقات مقام سوم را کسب کرده است. لوکاکو در سن پنج سالگی به تیم محلی راپل بوم پیوست. پس از چهار سال حضور در این تیم، توسط استعدادیاب های باشگاه لیرس کشف شد و به این تیم که در لیگ برتر بلژیک بازی می کند، پیوست. از سال ۲۰۰۴ تا ۲۰۰۶ در این تیم بازی کرد و در ۶۸ بازی موفق شد ۱۲۱ گل به ثمر برساند. پس از آن که لیرس به دستهٔ پایین تر سقوط کرد، تیم اندرلشت ۱۳ بازیکن از جوانان این تیم از جمله لوکاکو را به خدمت گرفت. لوکاکو بیش از سه سال در رده های پایهٔ این باشگاه بازی کرد و در ۹۳ بازی، ۱۳۱ گل به ثمر رساند. لوکاکو در ۱۳ مهٔ ۲۰۰۹ شانزده ساله شد و قرارداد حرفه ای با باشگاه اندرلشت تا سال ۲۰۱۲ به امضا رساند. ۱۱ روز بعد در بازی پلی آف قهرمانی مقابل استاندارد لیژ در دقیقهٔ ۶۹ بازی به عنوان بازیکن ذخیره وارد میدان شد و به این ترتیب اولین بازی حرفه ای خود را در لیگ بلژیک انجام داد. لوکاکو در طول فصل ۱۰–۲۰۰۹ یکی از بازیکنان اصلی این تیم بود. در ۲۸ اوت ۲۰۰۹ و در بازی مقابل باشگاه فوتبال زولته وارخم در حالی که به عنوان بازیکن ذخیره به جای کانو وارد میدان شده بود، توانست در دقیقهٔ ۸۹ اولین گل حرفه ای خود را بزند. در پایان فصل او با ۱۵ گل زده به عنوان آقای گل لیگ برتر بلژیک شناخته شد و اندرلشت نیز به سی امین قهرمانی اش در این لیگ دست یافت. او همچنین در لیگ اروپا نیز ۴ گل برای تیمش به ثمر رساند. در فصل ۱۱–۲۰۱۰ لوکاکو ۲۰ گل در مسابقات مختلف برای تیم اندرلشت به ثمر رساند، اما باشگاه نتوانست مقام قهرمانی خود را تکرار کند. در اوت ۲۰۱۱، لوکاکو با قراردادی به ارزش ۱۲ میلیون یورو که قابلیت افزایش تا ۲۰ میلیون یورو را نیز دارا بود، به تیم لیگ برتری چلسی پیوست. قرارداد لوکاکو پنج ساله بود و شمارهٔ ۱۸ تیم به او داده شد. در پیروزی ۳–۱ مقابل تیم نوریچ سیتی، در دقیقهٔ ۸۳ به جای فرناندو تورس به زمین بازی آمد و نخستین بازی اش را برای این تیم انجام داد. لوکاکو در بازی مقابل فولام و در جام اتحادیه برای اولین بار در ترکیب اصلی چلسی قرار گرفت. چلسی این بازی را در ضربات پنالتی برد. لوکاکو بیشتر فصل را در تیم رزروهای چلسی گذراند. در ۱۳ مهٔ ۲۰۱۲ برای اولین بار در لیگ برتر مقابل تیم بلکبرن راورز در ترکیب اصلی قرار گرفت و یک پاس گل به جان تری داد و بهترین بازیکن زمین نیز انتخاب شد. با این حال لوکاکو در انتهای فصل از این که به او بازی کم رسیده بود ابراز نارضایتی کرد و اذعان کرد که بعد از قهرمانی تیم در لیگ قهرمانان اروپا جام را در دستانش نگه نداشته، چرا که احساس پیروزی نداشته است. پس از شایعات مطرح شده در مورد انتقال قرضی به تیم فولام، نهایتاً وی در ۱۰ اوت ۲۰۱۲ با قرارداد قرضی یک ساله به باشگاه فوتبال وست برومویچ آلبیون پیوست. هشت روز بعد در بازی مقابل لیورپول در دقیقهٔ ۷۷ و در حالی که به عنوان یار ذخیره به میدان آمده بود، گل سوم تیمش را به ثمر رساند و وست برومویچ آن بازی را ۳–۰ برد. او در بازی مقابل ردینگ برای اولین بار در ترکیب اصلی تیمش قرار گرفت و تنها گل بازی را به ثمر رساند. در ۲۴ نوامبر ۲۰۱۲، لوکاکو در دقیقهٔ ۷۰ به عنوان بازیکن ذخیره به میدان آمد و یک گل از روی نقطهٔ پنالتی به ساندرلند زد و همچنین یک پاس گل داد؛ آن ها در آن بازی ساندرلند را ۴–۲ شکست دادند. وست برومویچ با این پیروزی برای اولین بار از سال ۱۹۸۰، در بالاترین سطح فوتبال انگلستان به چهار پیروزی پیاپی رسید. در ۱۲ ژانویه ۲۰۱۳، لوکاکو برای اولین بار موفق شد تا در مقابل ردینگ ۲ گل به ثمر برساند و تیمش را ۲–۰ جلو بیندازد، اما نهایتاً این ردینگ بود که به بازی بازگشت و ۳–۲ پیروز مسابقه شد. با وجود گزارش هایی که در رسانه ها مبنی بر علاقهٔ وی بر ماندن در وست برومویچ وجود داشت، لوکاکو در مصاحبه ای اذعان کرد که می خواهد بازگردد و در استمفورد بریج به یک اسطوره تبدیل شود. در ۱۱ فوریه، لوکاکو در بازی مقابل لیورپول به عنوان بازیکن ذخیره به میدان آمد و دهمین گل لیگش را مقابل این تیم به ثمر رساند تا تیم وست برومویچ ۲–۰ بازی را ببرد. او برای دومین بار در این فصل مقابل ساندرلند موفق شد تا دو بار گلزنی کند و وست برومویچ این تیم را ۲–۱ شکست داد. وست برومویچ در آخرین بازی فصل با منچستر یونایتد که آخرین بازی سر الکس فرگوسن بر روی نیمکت این تیم نیز بود، در حالی که ۵–۲ عقب بودند، با هتریک لوکاکو بازی را ۵–۵ مساوی کردند تا پرگل ترین تساوی تاریخ لیگ برتر رقم بخورد. لوکاکو در این فصل از تمامی بازیکنان چلسی در لیگ برتر بیشتر گل زد (۱۷ گل) و در جدول بهترین گلزنان در ردهٔ ششم قرار گرفت. در ابتدای فصل ۱۴–۲۰۱۳ لوکاکو در دو بازی لیگ برتر برای چلسی به میدان رفت. همچنین در بازی سوپر جام اروپا ۲۰۱۳ به عنوان یار ذخیره به میدان آمد و در ضربات پنالتی یک ضربه را از دست داد که باعث باخت چلسی به بایرن مونیخ در این بازی شد. در آخرین روز نقل و انتقالات تابستانی سال ۲۰۱۳، لوکاکو با قراردادی قرضی و یک ساله به اورتون پیوست. در ۲۱ سپتامبر ۲۰۱۳، لوکاکو در اولین بازی خودش مقابل تیم وست هم یونایتد به میدان رفت و گل پیروزی بخش تیمش را به ثمر رساند. هنگام زدن ضربهٔ سر او از ناحیهٔ سر مصدوم شد و به بیرون از زمین انتقال داده شد و پزشک تیم به او خبر داد که او گل پیروزی تیمش را زده است. ۹ روز بعد در اولین بازی اش برای اورتون در خانه مقابل نیوکاسل دو گل زد و یک پاس گل داد تا تیمش ۳–۲ برنده شود. در بازی بعدی مقابل منچستر سیتی، ۳–۱ شکست خوردند و لوکاکو تک گل تیمش را به ثمر رساند. او روند گلزنی اش را در بازی مقابل استون ویلا ادامه داد و یک گل در پیروزی ۲–۰ تیمش به ثمر رساند. همچنین در اولین تجربه اش در دربی مرسی ساید، دو گل به لیورپول زد و بازی با نتیجهٔ ۳–۳ به پایان رسید. او بعد از این بازی اعلام کرد که آن بازی بهترین تجربهٔ دوران حرفه ای کوتاهش بوده است. در ژانویه ۲۰۱۴ توسط گاردین به عنوان یکی از ده بازیکن جوان آینده دار اروپا انتخاب شد. اما در همان ماه در بازی مقابل لیورپول از ناحیهٔ لیگامنت مصدوم شد و مجبور به ترک زمین شد. لوکاکو در ماه مارس به میدان فوتبال بازگشت و در بازی مقابل وست هم یونایتد به عنوان یار ذخیره به میدان آمد و تنها گل بازی را در دقیقهٔ ۸۱ به ثمر رساند. در ۶ آوریل، در بازی مقابل آرسنال لوکاکو یک گل زد و یک پاس گل داد تا اورتون مقابل این تیم ۳–۰ پیروز شود و ششمین پیروزی متوالی خود که یک رکورد نیز محسوب می شد را جشن بگیرد. آخرین گل او در دورهٔ انتقال قرضی اش در اورتون در روز آخر بازی ها مقابل هال سیتی در پیروزی ۲–۰ زده شد. لوکاکو در ۳۱ بازی لیگ، ۱۵ گل برای اورتون زد تا این تیم در ردهٔ پنجم جای بگیرد و برای اولین بار ۷۲ امتیاز در لیگ کسب کند. لوکاکو در ژوئیه ۲۰۱۴، با مبلغ ۲۸ میلیون پوند که برای باشگاه یک رکورد محسوب می شد و با قراردادی پنج ساله به صورت دائمی به اورتون پیوست و شماره ۱۰ باشگاه به او رسید. او اولین گلش را به عنوان بازیکن دائمی در ۱۳ سپتامبر مقابل تیم سابقش یعنی وست برومویچ به ثمر رساند. او بعد از این گل خوشحالی نکرد و تماشاگران وست بروم نیز وی را تشویق کردند. لوکاکو در پیروزی ۴–۱ مقابل یانگ بویز در لیگ اروپا اولین هتریکش را برای اورتون رقم زد؛ او سه گلش را با ضربهٔ سر، پای چپ و پای راست به ثمر رساند تا یک هتریک کامل را ثبت کرده باشد. در بازی برگشت مقابل این تیم هم در پیروزی ۳–۱ تیمش دو گل زد. وی در این فصل لیگ اروپا با ۸ گل زده مشترکاً با آلن از ردبول آقای گل شد. در دومین بازی فصل ۱۶–۲۰۱۵ لیگ برتر انگلستان، لوکاکو در یک نیمه مقابل ساوت همپتون دو گل زد تا تیمش نهایتاً به پیروزی ۳–۰ برسد. پیش از شروع این بازی، او پیراهنش را به یکی از هواداران تیم که تصادفاً مورد اصابت شوت وی قرار گرفته بود اهدا کرد. در ۲۶ اوت، در پیروزی ۵–۳ مقابل بارنزلی در جام اتحادیه دو گل به ثمر رساند. در ۲۸ سپتامبر، در حالی که اورتون ۲–۰ از وست بروم عقب بود، لوکاکو با دو گل و یک پاس گل این نتیجه را با پیروزی ۳–۲ برای تیمش تغییر داد. در تساوی ۱–۱ مقابل لیورپول در گودیسون پارک، او تک گل تیمش را به ثمر رساند. در پیروزی ۴–۰ تیمش مقابل استون ویلا، لوکاکو دو گل به ثمر رساند و بعد از رابی فاولر، مایکل اوون، وین رونی و کریستیانو رونالدو به پنجمین بازیکن زیر ۲۳ سال تبدیل شد که به رکورد ۵۰ گل زده در لیگ برتر می رسد. در ۷ دسامبر، لوکاکو با زدن تک گل تیمش در تساوی ۱–۱ مقابل کریستال پالاس، پنجاهمین گل خود را برای اورتون در صدمین بازی اش به ثمر رساند. در ۱۲ دسامبر، او به اولین بازیکن اورتون تبدیل شد که در شش بازی پیاپی در لیگ برتر گلزنی می کند و همچنین به اولین بازیکن از زمان باب لاچفورد در ۴۰ سال پیش تبدیل شد که در ۷ بازی پیاپی در رقابت های مختلف گلزنی می کند. در بازی بعدی و در شکست ۳–۲ مقابل لستر سیتی، لوکاکو به اولین بازیکن اورتون از زمان دیو هیکسون تبدیل شد که در ۸ بازی پیاپی گلزنی می کند. در ۶ فوریه ۲۰۱۶، لوکاکو بیستمین گلش برای اورتون در آن فصل را مقابل استوک سیتی به ثمر رساند و به اولین بازیکن از زمان گریم شارپ تبدیل شد که در دو فصل متوالی حداقل بیست گل در رقابت های مختلف برای اورتون می زند. این گل همچنین شانزدهمین گل لوکاکو در لیگ برتر بود که وی را با رکورد تونی کوتی و آندری کانچلسکیس در اواسط دههٔ ۹۰ میلادی مساوی کرد. لوکاکو در بازی بعدی مقابل بورنموث، بیست و یکمین گل فصلش را در ورزشگاه دین کورت زد، این گل آن ها را به مرحلهٔ یک چهارم نهایی جام حذفی فرستاد، و او را با رکورد گلزنی یاکوبو ایگبنی در فصل ۰۸–۲۰۰۷ مساوی کرد. در ۱ مارس، لوکاکو هفدهمین گل لیگ برتری اش را مقابل استون ویلا به ثمر رساند که در لیگ برتر برای اورتون یک رکورد جدید محسوب می شد. همچنین لوکاکو با این گل با رکورد خودش که پیش از این ۱۷ گل در تیم وست برومویچ زده بود، برابر شد. در ۱۲ سپتامبر ۲۰۱۶، لوکاکو در بازی مقابل ساندرلند اولین گل های فصلش را به ثمر رساند و در پیروزی ۳–۰ مقابل این تیم هتریک کرد. او در ۱۱ دقیقه و ۳۷ ثانیه این سه گل را به ثمر رساند که این هتریک را تبدیل به دوازدهمین هتریک سریع در تاریخ لیگ برتر کرد. در ۴ فوریه ۲۰۱۷، در پیروزی ۶–۳ مقابل بورنموث، لوکاکو چهار گل به ثمر رساند که اولینش سریع ترین گل اورتون در لیگ برتر بود. همچنین سیصدمین هتریکی بود که در تاریخ لیگ برتر ثبت می شود. در ۲۵ فوریه ۲۰۱۷، او با تعداد گل های دانکن فرگوسن در لیگ برای تافی ها برابری کرد و شصتمین گل خودش را در پیروزی ۲–۰ مقابل ساندرلند به ثمر رساند. در بازی بعدی و در شکست ۳–۲ مقابل تاتنهام هاتسپر لوکاکو با گلزنی اش از رکورد فرگوسن نیز عبور کرد. در بازی بعدی لوکاکو به اولین بازیکنی از زمان باب لاچفورد تبدیل شد که در سه فصل متوالی بیش از ۲۰ گل برای اورتون در تمامی مسابقات می زند. یک هفته بعد در پیروزی ۴–۰ مقابل هال سیتی، لوکاکو دو گل زد تا رکورد گل هایش در لیگ برتر در آن فصل را به ۲۱ برساند و بعد از ۳۱ سال از زمان گری لینکر به اولین بازیکن اورتون تبدیل شود که از رکورد ۲۰ گل زده در لیگ عبور می کند؛ همچنین به چهارمین بازیکن و اولین بازیکن خارجی تبدیل شد که قبل ۲۴ سالگی به رکورد ۸۰ گل زد در لیگ برتر می رسد. در مارس ۲۰۱۷، لوکاکو در حالی پیشنهاد تمدید قرارداد پنج ساله با دستمزد ۱۴۰ هزار پوند در هفته را رد کرد که شایعاتی مبنی بر بازگشت وی به چلسی شنیده می شد. در مصاحبه ای او جاه طلبی باشگاه، جذب نکردن بازیکنان بزرگ و عدم علاقه مندی به صعود به لیگ قهرمانان اروپا توسط باشگاه مورد انتقاد قرار داد و انتقاداتی را نیز به سرمربی اش رونالد کومان وارد کرد. در پیروزی ۳–۱ مقابل برنلی در گودیسون پارک، لوکاکو به اولین بازیکن از زمان لاچفورد تبدیل شد که در دو فصل متوالی بیش از ۲۵ گل برای اورتون می زند و همچنین به اولین بازیکن از زمان دیکسی دین تبدیل شد که در ۹ بازی متوالی در گودیسون پارک گلزنی می کند. در ۲۰ آوریل ۲۰۱۷، لوکاکو برای اولین بار در تیم سال پی اف ای قرار گرفت. همچنین وی نامزد دریافت جایزهٔ بازیکن سال پی اف ای و بازیکن جوان سال پی اف ای نیز شد. لوکاکو در ۱۰ ژوئیه ۲۰۱۷، با قراردادی پنج ساله یه قابلیت تمدید یک سال اضافی را نیز دارا بود، به منچستر یونایتد پیوست. اگرچه مبلغ انتقال به صورت رسمی اعلام نشد، اما گزارش ها نشان می دهد که مبلغ انتقال ۷۵ میلیون پوند بوده که بر اساس شرایط می تواند تا ۹۰ میلیون پوند افزایش پیدا کند. انتقال لوکاکو یک روز پس از بازگشت وین رونی به باشگاه سابقش اورتون رخ داد. پیش از شروع فصل، لوکاکو از زلاتان ابراهیمویچ اجازه خواست تا شمارهٔ ۹ یونایتد را بر تن کند. در ۱۴ ژوئیه تأیید شد که شماره ۹ به لوکاکو رسیده است. او در اولین بازی رسمی اش برای یونایتد، در سوپر جام اروپا ۲۰۱۷ مقابل رئال مادرید به میدان رفت و در شکست ۲–۱ تیمش، تنها گل منچستر یونایتد را به ثمر رساند. پنج روز بعد در اولین بازی لیگ برای یونایتد به میدان رفت و در پیروزی ۴–۰ مقابل وستهام، دو گل زد و به چهارمین بازیکن منچستر یونایتد تبدیل شد که در اولین بازی اش در لیگ دو گل می زند. در ۲۷ سپتامبر، در پیروزی ۴–۱ مقابل زسکا مسکو در لیگ قهرمانان اروپا، لوکاکو دو گل زد تا مجموع گل هایش در ۹ بازی به عدد ۱۰ برسد و رکورد سر بابی چارلتون در این زمینه را که در ۹ بازی ابتدایی اش ۹ گل زده بود را شکست. در ۲۵ فوریه ۲۰۱۸، در بازی مقابل باشگاه سابقش چلسی، لوکاکو یک گل زد و یک پاس گل به جسی لینگارد داد تا ۲–۱ پیروز شوند. در شکست ۲–۱ مقابل سویا در لیگ قهرمانان، لوکاکو دویستمین گل دوران حرفه ای خود (باشگاهی و ملی) را به ثمر رساند. در ۳۱ مارس ۲۰۱۸، لوکاکو در پیروزی ۲–۰ مقابل سوانزی گلزنی کرد و به رکورد ۱۰۰ گل در ۲۱۶ بازی در لیگ برتر رسید. او به پنجمین بازیکن جوان از بین ۲۸ بازیکنی تبدیل شد که به این رکورد می رسد. درخشش لوکاکو در لیگ برتر انگلیس از فصل ۲۰۱۲/۲۰۱۳ آغاز شد. جایی که این بازیکن زیر نظر استیو کلارک در وست برومویچ آلبیون خودنمایی کرد. لوکاکو البته در ابتدا گزینه دوم کلارک در سیستم ۱-۳-۲-۴ برای پست ۹ محسوب می شد. او ذخیره شین لانگ بود و تقریباً در ۲۰ بازی اول لیگ همواره به عنوان مهاجم ذخیره در نیمه دوم به بازی می آمد. با این حال عملکرد درخشان لوکاکو به عنوان یار جانشین کلارک را مجاب کرد تا تغییراتی را در ترکیب تیمش انجام دهد. او در ادامه بازی های آن فصل دو سناریو را اجرا کرد. سناریو نخست انتقال قدرت در پست ۹ تیم از لانگ به لوکاکو بود و سناریو دوم تغییر سیستم تیم به ۲-۴-۴ و حضور همزمان لانگ و لوکاکو در خط حمله. لوکاکو در آن فصل علی رغم اینکه تنها ۲۰۰۸ دقیقه به میدان رفت توانست ۱۷ گل بزند و در رتبه ششم بهترین گلزنان لیگ برتر قرار گیرد. عملکرد قدرتمند در وست بروم باعث شد تا او فصل بعد راهی اورتون شود. لوکاکو زیر نظر روبرتو مارتینز تبدیل به مهاجم تیم در سیستم ۱-۳-۲-۴ در پست ۹ شد و توانست ۱۵ گل به ثمر برساند. با این حال او در این فصل نیز مهاجم همیشه ثابت تیم نبود و ۲۵۹۹ دقیقه در ترکیب به میدان رفت. فصل ۲۰۱۴/۲۰۱۵ لوکاکو تبدیل به مهاجم ثابت و همیشگی اورتون شد. او در این فصل ۳۱۷۰ دقیقه بازی کرد و توانست ۱۷ گل به ثمر برساند. پیشرفت لوکاکو کاملاً حساب شده و از روی نمودار بود تا این که فصل گذشته تبدیل به بهترین فصل دوران حرفه ایش شد. لوکاکو زیر نظر رونالد کومان به بلوغ رسید و در چینش های مختلف مربی هلندی در پست ۹ عملکرد استثنایی داشت. لوکاکو فصل گذشته ۲۵ گل به ثمر رساند و پس از هری کین در رتبه دوم جدول بهترین گلزنان قرار گرفت. روملو لوکاکو تقریباً تمام دوران حرفه ای خود را به عنوان مهاجم پست ۹ اکثراً در سیستم های تک مهاجمه سپری کرده است. مهاجمان در این پست به طور کلی می توانند ۳ نقش را عهده دار شوند. لوکاکو با توجه به فیزیک بدنی و توانایی های فیزیکی اش غالباً نقش آدم مورد نظر را عهده دار بوده. البته این نقش دو معنای سنتی و مدرن دارد. در معنای سنتی که بازیکنانی همچون یان کولر یا توره آندره فلو از نمونه هایش هستند، غالب توانایی های بازیکنان، توانایی های فیزیکی (علی الخصوص بازی هوایی) و جاگیری در نقاط پنهان باکس حریف است، در حالی که بازیکنان آدم مورد نظر در معنای مدرن علاوه برداشتن توانایی های روتین و سنتی این نقش، توانایی های تکنیکی قابل قبولی در بازی با توپ و حفظ توپ دارند. زلاتان ابراهیموویچ یا روبرت لواندوفسکی نمونه های مدرن بازیکنان در این نقش هستند. بازیکنانی که هدف نخست مجموعه تیم محسوب می شوند و توپ ها در مناطق خطرناک یک سوم تدافعی حریف به آن ها ختم می شود. روملو لوکاکو نیز نمونه مدرن شده بازیکنان پست ۹ در نقش آدم مورد نظر است. به همین دلیل است که جاناتان ویلسون، اَبَر تاکتیک نویس دنیای فوتبال، او را این گونه وصف می کند: «لوکاکو یک بازیکن پست ۹ سنتی است که می تواند در هر منطقه ای از زمین بازی کند.»
[ { "answer1": "لوکاکو اولین بازی ملی اش را در سال ۲۰۱۰ انجام داد.", "answer2": "همچنین او در تیم ملی بلژیک با ۵۲ گل زده بهترین گلزن تاریخ این کشور است.", "distance": 704, "question": "روملو لوکاکو در چه سالی اولین بازی ملی خود را انجام داد و چند گل برای تیم ملی کشورش به ثمر رسانده است؟" }, { "answer1": "در سال ۲۰۰۶ به تیم فوتبال اندرلشت بلژیک پیوست.", "answer2": "او همچنین در لیگ اروپا نیز ۴ گل برای تیمش به ثمر رساند.", "distance": 1979, "question": "لوکاکو قبل از پیوستن به چلسی، در چه تیمی بازی می کرد و چند گل برای آن تیم در لیگ اروپا زد؟" }, { "answer1": "او برای دومین بار در این فصل مقابل ساندرلند موفق شد تا دو بار گلزنی کند و وست برومویچ این تیم را ۲–۱ شکست داد.", "answer2": "لوکاکو در این فصل از تمامی بازیکنان چلسی در لیگ برتر بیشتر گل زد (۱۷ گل) و در جدول بهترین گلزنان در ردهٔ ششم قرار گرفت.", "distance": 329, "question": "لوکاکو در کدام تیم در لیگ برتر انگلستان، 17 گل زد و در چه رتبه ای در جدول بهترین گلزنان قرار گرفت؟" }, { "answer1": "لوکاکو در ۱۰ ژوئیه ۲۰۱۷، با قراردادی پنج ساله یه قابلیت تمدید یک سال اضافی را نیز دارا بود، به منچستر یونایتد پیوست.", "answer2": "او در اولین بازی رسمی اش برای یونایتد، در سوپر جام اروپا ۲۰۱۷ مقابل رئال مادرید به میدان رفت و در شکست ۲–۱ تیمش، تنها گل منچستر یونایتد را به ثمر رساند.", "distance": 499, "question": "لوکاکو در چه سالی به منچستر یونایتد پیوست و اولین گل خود را برای این تیم در چه مسابقه ای به ثمر رساند؟" }, { "answer1": "عملکرد قدرتمند در وست بروم باعث شد تا او فصل بعد راهی اورتون شود.", "answer2": "با این حال او در این فصل نیز مهاجم همیشه ثابت تیم نبود و ۲۵۹۹ دقیقه در ترکیب به میدان رفت.", "distance": 174, "question": "لوکاکو در چه تیمی زیر نظر روبرتو مارتینز تبدیل به مهاجم شد و چند دقیقه در آن فصل به میدان رفت؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
22
: ایران شهر (ساسانیان) واژهٔ پارسیگِ "ērān" (ایران) به معنیِ «آریاییان» است، و "ērānšahr" (ایرانشهر) نامِ شاهنشاهیِ ایران بود به روزگارِ ساسانیان. شاپور، در سنگ نبشتهٔ سه زبانه اش در کعبهٔ زردشت، خویش را «فرمانروای ایرانشهر» شناساند. آنچه از بررسی مدارک تاریخی و باستانشناسی ایران به دست می آید، این است که عنوان پادشاهان ساسانی و نام کشور و قلمرو فرمانروایی ایشان با القاب و نام های پیش از ایشان تفاوت دارد. واژه ایران، آریان و آریانوس در کتیبه های ساسانی و القاب و نام های اشخاصی مانند ایراندخت، ایران گشسب، ایران خرد و نام سمتهای اداری مانند ایران سپهبَد، برای اولین بار در زمان ساسانیان دیده می شود. کاربرد گسترده نام ایران در القاب مختلف اداری حکومت جدید و تشکیلات آن از همان ابتدای بنیان گذاری سلسله ساسانی پدیده ای ویژه است. در کتیبه های شاهان ساسانی پس از عنوان، ایران و انیران (یعنی ایران و غیرایران) دیده می شود. این واژه ها در برابر واژه های آریایی و غیرآریایی است، که در متون هخامنشی به چشم می خورد. نخستین مردمان ایرانی، کسانی بودند که به زبان های ایرانی باستان (اوستایی، مادی، پارسی، سکایی، پارتی، سُغدی و زبان های گروه های کوچک دیگر) سخن می گفتند و گروه گروه، به فلات ایران سرازیر شدند. ابتدا به آسیای مرکزی و ترکمنستان امروزی و بعد به خود فلات. سه گروه از آنها، یعنی ماد و پارت و پارس، در دوران باستان، حکومت شاهنشاهی برپا کردند. مادها، نخستین گروهی بودند که توانستند قدرت خود را در فلات ایران تثبیت و با شکست دادن آشوریان میان رودان شمالی و بخش هایی از آناتولی را در قرن هفتم پ.م. فتح کنند. این آغاز فرایندی بود که خشکی های بین دریای مدیترانه و خلیج فارس را یکپارچه کرد، به گونه ای که دادوستد از شبه قاره هند به حوزه دریای مدیترانه تسری یافت. شاهنشاهی پارسی هخامنشی در ۵۵۰ پ. م، تحت فرمانروایی یکی از برجسته ترین رهبران سیاسی و نظامیِ یک پارسی به نام کوروش، توانست پادشاهی ماد و تمام میان رودن را به شاهنشاهی خود بیفزاید. در زمان پادشاهی داریوش بزرگ، سومین شاه هخامنشی، سه تمدن بزرگ رودخانه ای دوران باستان، یعنی حوزه رود نیل، میان رودان و جلگه سند، تحت یک قدرت سیاسی واحد به هم پیوستند. برای نخستین بار در تاریخ، شاهنشاهی ای شکل گرفت که از سند تا نیل گسترانیده بود و شبکه ای از راه ها، سیستم پولی متمرکز و تشکیلات ایالتی داشت که با نظام اداری فعال و گسترده اداره می شد. ِ با فراآمدن اسکندر، ایران اهمیت و پایداری اش را حفظ کرد. پیر بریان، حکومت اسکندر را استمرار و اوج فرمانروایی پارسی هخامنشی می داند. با مرگ اسکندر، سومین سلسله ایران باستان، سلوکیان به قدرت رسید. به شاهنشاهی سلوکیان در قرن سوم پیش از میلاد، از دو منظر می توان نگریست. یکی امپریالیست پنداشتن سلوکیان بر اساس این تحلیل که مانند جانشینان اروپایی هجده قرن بعد خود آمدند و حکومت استثماری شان را در آسیا، مستقر کردند و دیگر این نگاه که سلوکیان گرچه اصل و نسب یونانی داشتند، نیرویی بودند که تمدن یونانی-ایرانی را پایه گذاشتند و سیر تاریخ ایران را ادامه دادند. همان طور که در مورد هخامنشیان گفته شد، باید به یادداشت که نحوه تفکر، آرمان ها، تشکیلات و هدف های هر شاهنشاهی و «نه زبان آن» معرف آن شاهنشاهی است. به این معنا، به آسانی می توان از این نظریه دفاع کرد که سلوکیان، سومین سلسله ایران باستان بودند. با ضعیف شدن حکومت سلوکیان بر ایران، سلسله چهارم یعنی اشکانیان به قدرت رسید. این بار از حاشیه های شمال شرقی، مردمی ایرانی توانستند نظام نسبتاً متمرکزی برپا کنند که تقریباً پنج قرن (۲۴۷ پ.م. تا ۲۲۴ م) دوام یافت. اشکانیان سنت یونانی-ایرانی را در هم آمیختند و اجازه دادند مردمان گوناگون، یونانی یا ایرانی با گرایش های مذهبی متفاوت، کنار یکدیگر زندگی کنند. دین جهان ایرانی، زرتشتی بود که خود را به شکل های گوناگون به منصه ظهور گذاشت، اما ادیان پویای دیگری نیز بودند که ایرانیان جذب آن ها شدند. از دوره هخامنشیان، یهودیان، چه در هگمتانه، چه بابل و چه اورشلیم، در ایران زندگی و با حکومت پارسی همکاری کرده بودند. در دوره اشکانیان، افسران یهودی-پارسی در سپاه ایران خدمت می کردند و در تبلیغات متداول، شاهان ایرانی را ناجی خود و رومیان را دشمن ستمگر قلمداد می کردند. مسیحیان نیز از قرن اول میلادی، به سبب آزار و اذیت رومیان، به ایران پناه آوردند. اما در قرن سوم و چهارم میلادی، به سبب رسمیت یافتن دین مسیحیت در امپراتوری روم، شاهان ساسانی به وفاداری مسیحیان شک کردند، ولی در قرن پنجم، شاهان ساسانی، مسیحیت ایرانی را به رسمیت شناختند. بودایی گری و تا حد بسیار کمتری مذهب هندو، در حاشیه های شرقی جهان ایرانی جای پایی یافت. بوداهای بامیان گواه حضور جامعه پویای بودایی در شرق ایران است. باید مندایی ها را که در میان رودان می زیستند و تا امروز در آنجا زندگی می کردند و نیز مانویان را هم یاد کنیم که یکی از شاهان ساسانی در قرن سوم، عقاید دینی شان را تا حدود زیادی پذیرفت. پنجمین سلسله ایران باستان، شاهنشاهی ساسانی است. ساسانیان در شکل گیری ایده ایران در حکم یک ملت و سیستم اعتقادی آن و ارزش های معنوی، زبان و ادبیات جهانی ایرانی نقش مؤثری داشتند. ساسانیان بودند که مفهوم مرزی سرزمینی را پدیدآوردند که ایرانشهر یا «قلمرو ایرانیان» نامیده می شد و حتی پس از سقوط حکومت ساسانی، این تفکر به شکل غیردینی پابرجا ماند. سلسله سامانی، غزنوی، مغولی، صفوی، قاجار و پهلوی، اغلب از همین اندیشه که تا زمان کنونی برجای مانده است، یاری جسته اند. این دید تاریخی-سنتی ایرانیان در حماسه بزرگ پارسی، شاهنامه، نیز مطرح شده است. شاهنامه در اصل، به شکل رویدادنامه شاهی، خدای نامه، در دوره ساسانیان سروده شد. اگر موبدان زرتشتی دوره ساسانی، اوستا و بیست و یک نسک یا فصل (نیایش مقدس سنت زرتشتی) را به نوشته درنمی آوردند، آیین زرتشتی به شکلی که امروز می شناسیم، برجای نمی ماند. ساسانیان بودند که قدرتمندانه، سنتی ایرانی را همراه با جامعه ای مبتنی بر مذاهب طایفه ای، در مکانی به نام ایرانشهر یا ایران، بنیان نهادند. هنگامی که ساسانیان از مسلمانان عرب شکست خوردند، این سنت چنان نیرومند بود که بدون اینکه رنگ ببازد، اسلام و فرهنگ ایرانی را نیز تحت تأثیر قرار داد. از اواخر دوره قاجار و در اوایل دوره پهلوی، این تفکر که سقوط شاهنشاهی ساسانی در برابر مسلمانان به منزله پایان شکوه و عظمت ایران و در واقع آغاز افول ایران بود، بسیار معمول شد. اما فرهنگ ها نمی میرند، یا دست کم، فرهنگ ایرانی نمرد و با اسلام همان کرد که با یونانی مآبی کرده بود. تحت نفوذ اسلام، ایران توانست در جنبه های فرهنگی، هنری، فکری و ادبی جهان اسلامی نیروی پیش برنده باشد. این به راستی، قابلیت تمدن ایرانی است که موفق شده فاتحان بیگانه و فرهنگ های متجاوز را در سنت خود جذب و به این شکل، سنتی جهانی بیفزاید. بر اساس اوستا (فردگرد یکم وندیداد)، ایرانیان باستان خاستگاه خود را اَیریَنِم وَیجَ یا ایران ویج (اوستایی: اَریَنَ وَئیجَه (airyana waējah), پارسی میانه: ایران ویج (ērānwēz), سغدی مانوی: آریانا وَئیجه (airyana waējah), پارتی: آریان ویجن(ʾryʾnwyjn)) می نامیدند، که به معنی «گسترهٔ آریائیان» یا «سرزمین رودهای آریایی، چشمه های آریایی» است. این واژه بعدها در متون پهلوی تبدیل به ایران ویج (ērānwēz) شد. (ēr) به معنی «آزاده، شریف و اصیل» است. بنابر اوستا، نخستین مسکن اقوام آریایی است. دربارهٔ محل ایرانویج اختلاف نظر وجود دارد. برخی آن را سرزمینی صرفاً اساطیری دانسته اند. برخی نیز پیشنهادهایی برای جایگاه جغرافیایی آن ارائه کرده اند. محل های پیشنهادی از خوارزم بر ساحل دریاچه خوارزم (آرال) در شمال ازبکستان تا آذربایجان، یا تا جنوب یا شمال غرب افغانستان گسترده است. اخیراً فُگِلسانگ محل ایرانویج را شمال سرزمین باستانی سُغد، در شمال رود سیحون دانسته، اما بر پایه پژوهش ویتسِل، جایگاه ایرانویج ارتفاعات مرکزی افغانستان بوده است. در فرگرد یکم وندیداد، بند ۳ و۴ آمده است: یکی از مشکلات سخت و قدیمی در مطالعات اوستایی، تبیین Airyana Vaēǰah (پهلوی: Ērānwēz؛ یعنی «سرزمین آریایی ها») و اولین ناحیه شانزده گانه در فرگرد یکم وندیداد، که مشتق شده از airyanəm vaēǰō vaŋhuyā dāityayā «گسترش آریایی ها از Vaŋuhī Dāityā» است؛ آنجا که Vaŋuhī Dāityā (به معنی «Dāityā خوب») که اسم رودخانه است که مرتبط با دین (یا «داد»: (dāta-)) است. ایده Airyana Vaēǰah هم معنی با airyō. šayana- در یشت ۱۰٫۱۳، یا گروه airyā daiŋ́hāvā «سرزمین آریایی ها» که در یشت ها تکرار شده است، نیست. در حقیقت، این، فقط، اشاره به سرزمین آریایی ها است، همان طور که فصل او کتاب وندیداد آشکارا دیده می شود. بدین معنی که «سرزمین سنتی» یا «سرزمین باستانی» ایرانیان نیست. Airyana Vaēǰah فقط سرزمین زرتشت (Zaraθuštra) و زرتشتیان است. بنابر عقیده رایج زرتشتیان، ایران ویج Ērānwēz مرکز دنیا است. بر روی ساحل رودخانه اش Weh Dāitī (اوستایی: Vaŋuhī Dāityā)، اولین «گاو نر یگانه» (پهلوی:gāw ī ēw-dād؛ اوستایی: gav aēvō.dāta) و اولین انسان، گیومرد به معنی «زندگانی فانی» (پهلوی: Gayōmard؛ اوستایی:Gayō.marətan) پدید آمدند. آنجا Čagād ī Dāidīg «نوک دادگری»، نوک کوه (البرز) که در اوستا hukairya «از کردار نیک» برآمد. پل چینود در آنجاست و همچنین در آنجا زرتشت و ییمَه Yima مشهور شدند. با گردآوری همه این داده ها، نشان می دهد که زرتشتیان ایده Airyana Vaēǰah را به سنت عقیدتی که یکی از مرکز جهان، جایی که نوک کوه (البرز) برآمده است، را افزودند. این حقیقت که Airyana Vaēǰah در منطقه کوهستانی واقع شده، شرایط طاقت فرسای آب و هوایی اش (وندیوداد ۱٫۲٫۳) را شرح می دهد که بهتر از آن است که فرض کنیم، با منقطه خوارزم تطابق می کند. این تعجب آور نیست اگر ما تناسبی بین ایده ایرانی «نوک کوه» (البرز) و ایده هندی کوه مرو (Meru) یا (Sumeru) در نظر بگیریم. مانوی ها، Aryān-waižan را با ناحیه بر کوهپایه Sumeru برابر دانسته اند؛ جایی که ویشاسپ بر آن حکومت می کرد و متون ختنی، برابری کوه Sumeru در افسانه بودایی با «نوک کوه البرز» (یا ttaira haraysä) در عقیده سنتی اوستایی، ثبت کرده است. همه این موارد، ما را بدین ایده رهنمود می سازد که Airyana Vaēǰah، اختراع زرتشتیان است که ماسک جدیدی به ایده سنتی گیتی شناسی هندوایرانی داده است. بنا بر هر برآوردی، تطبیق Airyana Vaēǰah با خوارزم، به کلی بی اساس و پایه است، چه ناحیه خوارزمی که ما می شناسیم، چه «خوارزم بزرگتر». از آنجایی که رودخانه «داد»، در کل به آسانی قابل شناسایی نیست، محتمل ترین فرضیه این است که آن را با رودخانه سیحون یا بلکه رودخانه هیرمند، که در آن زمان به نظر می رسد که در سنت عقیدتی زرتشتیان، رقابت جالبی با آمودریا داشته است، برابر بدانیم. به پندار آریایی ها جهان به هفت بخش (پهلوی: kišvar، سنسکریت: dvīpa) تقسیم می شد و رشته کوهی دورادور آن را فرا گرفته بود. منطقه مسکونی عالم، یعنی جایگاه آریایی ها که در آن نزد ایرانیان اَیرَیَنه وَیجه (ایرانویچ) و نزد هندیان آریا وَرته نام داشت، در سرزمین میانی قرار داشت. آنان معتقد بودند که کوهی بس بلند در میان این سرزمین قرار دارد. در آغاز آفرینش مادی تیشتر بارانی انگیخت و آب سراسر زمین را گرفت. سپس زمین به هفت قسمت تقسیم شد. بخشی میانی، کشور خونیرَس (xwaēniraøa) در میان است و ایرانویچ (ایرانویژ)، سرزمین ایرانیان، در کشور خونیرَس قرار دارد. از میان این هفت کشور، خونیرَس از همگی بزرگتر و به تنهایی برابر شش کشور دیگر است. در شرق کشور ارزه (arəzahī)، در غرب کشور سوه (sawahī)، در شمال دو کشور وروجرش ( و وروبرش ( و در جنوب دو کشور فرددفش (fradadafšu) و ویددفش (widadafšu) پدید می آیند. طبق بندهشن حدود هر یک از این هفت کشور به شرح زیر است: «از آنجا که خورشید به روز مِهِست برآید تا به روز کِه برآید، شرق، کشور اَرزَه است، از آنجا که به روز کِه برآید تا به روز کِه نشود ناحیهٔ نیمروز است، کشور فرَدَدَفش و ویدَدَفش است. از آنجا که به روز کِه در شود تا به روز مِهِست در شود، غرب، کشور سَوَه است. از آنجا که به روز مهست برآید تا به روز مهست درشود، شمال، کشور وروبَرشن و وروجرِشن است. چون خورشید برآید بر کشور ارزه و فرددفش و ویددفش و نیمی از خونیرس تابد. چون به آن سوی تیرگ در شود، بر کشور سوه و وروبرشن و وروجرشن و نیمی دیگر از خونیرَس تابد؛ هنگامی که اینجا روز است، آنجا شب است، زیرا به سبب کوه تیرگ است که شب پیدا شود. از کشور به کشور جز به اجازه ایزدان و ورجاوندی نشاید رفت. چنین گوید که میان ارزه و خونیرَس دریا است.» واژه ایران نخستین بار توسط اردشیر اول (بنیانگذار سلسله ساسانی) در سنگ نبشته نقش رستم در فارس و سپس در سکه هایش گواهی شد. اردشیر شاهنشاه ایران (پارسی میانه: ʾrtḥštr MLKʾn MLKʾ ʾyrʾn)، شاهان شاه اَریان (در پارتی: MLKYN MLKʾ ʾryʾn) نامیده شد. پسرش شاپور اول، در حالی که همان شیوه پدرش را استفاده کرد، خودش را شاهان شاه ایران و انیران (MLKʾn MLKʾ ʾyrʾn W ʾnyrʾn) و شاهان شاه اَریان و اَنیران (پارتی: MLKYN MLKʾ ʾryʾn W ʾn(y)ʾryʾn) نامید. شاهان بعدی به همین گونه از نرسه تا شاپور سوم عمل کردند. در کتاب های پهلوی قرن ۳/ ۹ واژگان کهن ساسانی، به روشنی باقی مانده است. در کارنامگ، تنها جایی که ایران به کار رفته است، در عبارت «شاهِ ایران» و عنوان ایران سپاهبد است؛ و الا کشور همیشه ایرانشهر نامیده می شد. همین نکته برای کتاب «اَردا ویراز» صادق است، جایی که فرمانروای آریایی ها "eran dahibed" به تنهایی در کنار نام جغرافیایی ایرانشهر دیده می شود. در دینکرد، ج ۷، همان تمایز به طور عمومی (همراه با «انیران» که از «غیر آریایی ها» تمایز داده شده) به وجود آمده است. در اینجا عبارت ēr deh، جمع ērān dehān، از ترجمه پهلوی یشت ها، گه گاه برای «سرزمین آریایی ها» به کار رفته است. با این وجود، این حقیقت که ایران عموماً به صورت جغرافیایی نیز فهیمده می شد، با ساخته شدن صفت eranag یعنی ایرانیان دانسته می شود که ابتدا در بندهش و آثار معاصر گواهی شده است. در آثار اولیه فارسی نو، بخصوص آن هایی که به منابع پارسی میانه وابسته بودند، از «شهر ایران» به جای «ایرانشهر» جایگزین کردند. شاعر فرخی سیستانی (م. ۴۲۹/ ۱۰۳۷–۳۸) یا احتمالاً کپی نویسان از اشعار او، هنوز از آن در مقایسه با توران «سرزمین تورانیان» استفاده می کردند. سرزمین ایرانشهر، با این وجود، به قسمت غربی امپراتوری پیشین محصور شد. در تاریخ سیستان، گفته شده که «فضای کلی به چهار بخش تقسیم شد: خراسان، ایران (خاوران)، نیمروز و باختر (نه باکتریا)». هرآنچه نزدیک به سمت مرز شمالی بود، باختر نامیده شد. هرآنچه نزدیک در مرز جنوبی بود نیمروز نامیده شد؛ و ناحیه بین این دو به دو بخش تقسیم شد: قسمت شرقی خراسان نامیده شد، درحالی که قسمت غربی به ایرانشهر مشهور بود. در نزهة القلوب حتی از اصطخری گزارش شده که عراق عربی متداولاً «دل ایرانشهر» نامیده می شود. به هر حال، نام عمومی سرزمین ایرانیان در این زمان ایران (همچنین ایرانزمین، شهر ایران) و ساکنانش ایرانی بود. با وجود استفاده از عناوین پادشاهی، امپراتوری به طور مختصر به شکل «ایران» و رومی های غرب متناظراً با نام «انیران» در زمان آغاز نامیده می شدند. هر دو اصطلاح در متون تقویمی، به قلم پیامبر مانی، با احتمال بالا در زمان اردشیر بابکان نگاشته شده است و دیگر در هیچ متن فارسی (میانه) یا پارتی، اصطلاح ایرانشهر دیده نشده است. فرم کوتاه مشابه در نام های اهدایی شاپور یکم و جانشینانش به بسیاری از شهرهای بناگذاشتهٔ آن ها همچون «ایران خوره شاپور» (به معنی شکوه ایرانِ شاپور)، «ایران آسان کرد کواد» (به معنی کواد ایران را آرام کرد» بود. همچنین این عنوان در نام های رسمی بسیاری از مقامات دیوانسالارانه و ارتشی ساسانی، در اواخر حکومت ساسانی دیده می شود؛ این اسامی شامل ایران آمارگر (حسابدار ارشد)، ایران دبیربد (کاتب ارشد)، ایران درست بِد (پزشک یار ارشد)، ایران انباربِد (فرمانده انبار اسلحه) و ایران سپاهبِد (فرمانده اعظم) است. اردشیر یکم فرمان داد تا برای بزرگداشت پیروزی هایش نقش برجسته های بسیاری در نقش رجب، نقش رستم و فیروزآباد احداث کنند. در نقش رستم او سوار بر بالای پیکر مرده اردوان ایستاده است. اورمزد که او نیز بر اسبی نشسته، بر بالای پیکر اهریمن قرار گرفته و در حال اعطای نماد پادشاهی به اوست. این برجسته کاری نشان می دهد که اردشیر باور داشت یا می خواست دیگران باور کنند که خداوند او را برای فرمانروایی به سرزمینی که در کتیبه «ایران» نامیده شده، برگماشته است. این اندیشه را تمام مردم زرتشتی و بسیاری از غیرزرتشتیان ساکن امپراتوری پذیرفتند و در حافظه جمعی ایرانیان در مراحل مختلف تاریخ ایران و لایه های گوناگون جامعه ایرانی تا روزگار کنونی که از طریق ناسیونالیسم ایرانی اشاعه یافته است، زنده ماند. این اندیشه را نباید با گواهی های نویسندگان رومی اشتباه گرفت که باور داشتند اردشیر کوشیده تا سرزمین ایران هخامنشی را دوباره بدست آورد. آنچه روشن است اینکه مفهوم واژه «ایران» در عرصه مذهبی نیز کاربرد داشته و به پیدایش مفهوم سیاسی آن به معنای یک مجموعه سرزمین انجامیده است. این نکته از کتیبه کرتیر، موبد زرتشتی قرن سوم، پیداست؛ که در آن معنای «ایران» و «انیران» یعنی غیرایرانی را برای ما توضیح می دهد. کرتیر می گوید آتشکده های بسیاری را در ایران برپا داشته و موبدان را بر آن ها گماشته است که به گفته او شامل ایالات زیر بوده است: پارس، پارت، بابل، میسان، آدیابن (آشور باستان)، آذربایجان، اصفهان، ری، کرمان، سیستان، گرگان تا پیشاور. به گفته او سوریه، کیلیکیه، ارمنستان، گرجستان، آلبانیا و بالاسگان که زیر سلطه ساسانیان بودند جزو «انیران» محسوب می شوند. واژه ایران همچنین هم به صورت صفتی به شکل ایری erīh و هم به شکل متضادی انیری an-erīh مورد استفاده قرار گرفته است که صورت اخیر مفهومی معادل «بربر» با تمام بار فرهنگی آن در یونان باستان داشته است. با آنکه مفهوم ایران و ایرانی بودن (ēr) در دین زرتشتی ریشه داشت، ولی رفته رفته از قرن سوم میلادی به بعد دیدگاه های درباری و دینی از این نگرش دور شد. چنان که از یادداشت یک ایرانی ساکن قسطنطنیه بر می آید، در بخش اعظمی از دوره ساسانی، اصطلاح ēr به ایرانیان زرتشتی محدود نمی شد، چون دین زرتشتی جاه طلبی درباریانش را محدود ساخته بود. اما از سوی دیگر، مانویان مشمول اصطلاح ēr نمی شدند. شاید علت آن باشد که شاه و دولت جوامع مسیحی و یهودی را به رسمیت شناخته بودند، ولی مانویان فقط در آغاز پیدایش این دین ایرانشهری محسوب می شدند. ساسانیان جامعه یهودی را در قرن سوم و جامعه مسیحی را در قرن پنجم میلادی به رسمیت شناختند. اما مانویان را مورد آزار و اذیت قرار دادند و از قلمرو شاهنشاهی راندند. همین امر به خوبی روشن می کند که چرا مانویان، اعراب، چینیان و رومیان، قلمرو ساسانیان را فارس، پرسیس یا پرشیا نامیدند و اصطلاح بومی ایرانشهر را به کار نمی بردند. زیرا آنان ایرانی به حساب نمی آمدند و با تعریف ساسانیان از مرزهای شاهنشاهی جور درنمی آمدند. این نیز نشان می دهند که در اواخر عهد باستان و اوایل قرون وسطی، جوامع دینی گوناگون دربارهٔ قومیت ایرانی، یعنی ایرانی بودن و مرزهای ایرانشهر دیدگاه های گوناگونی داشتند. با آنکه پیروان ادیان دیگر (به ویژه یهودیان) خود را در برابر دیگران و جدا از آنان می دانستند، اگر روزی تصمیم می گرفتند به خاندان ساسانی خدمت و شاهنشاهی را پشتیبانی کنند، حکومت ساسانی در عوض، به آنان تابعیت ایرانی (mard/zan ī šahr, Êrāngān) را اعطا می کرد. کسانی، مانند مانویان که با حکومت ساسانی مخالفت می کردند یا مقبول ساسانیان نبودند، علاوه بر آزار و اذیت و اخراج از شاهنشاهی، از تابعیت ایران هم محروم می شدند. آنان نیز خود را تبعه ایرانشهر نمی دانستند و شاهنشاهی ایرانشهر را به رسمیت نمی شناختند. ایرانشهر که در اوستا نیز به کار رفته است به سرزمین مادری اسطوره ای آریایی ها اطلاق می شود که به حوزهٔ فرمانروایی ساسانیان منتقل شد. در این کتیبه ها شاه ساسانی به دنبال واژهٔ ایران، انیران را می آورد که نه تنها شاه ایران بلکه شاه انیران است. شاپور یکم (۲۴۳–۲۷۲ م) به اتکای فتوحاتی که در غرب کرد در کتیبه هایش خویشتن را «شاهنشاه ایران و انیران» خواند. به عقیدهٔ هرتسفلد، واژهٔ ایرانشهر، آفرینشی در دورهٔ هخامنشیان بود که برای نام رسمی شاهنشاهی هخامنشیان، پدید آمده بود. نیولی نشان داده که مفهوم ایران/ایرانشهر، یک ایدهٔ سده سوم میلادی و پیامد تبلیغات سیاسی و دینی در پادشاهی اردشیر یکم بوده است. زمین ایرانشهر، از آن رو که در آن مفهومی سیاسی و دینی با یک گسترهٔ ویژه، یا به سخن دیگر، فهرست شهرهای نام برده شده در متن شهرستان های ایرانشهر، به هم پیوند زده شده اند، دارای اهمیت فراوان است. نکتهٔ چشمگیر در شهرستان های ایرانشهر آن است که، پهنه ای که سرزمین ایران یا ایرانیان دانسته شده، بسیار بزرگتر از پهنه ایست که ساسانیان بر آن فرمانروایی داشتند و این خود نشان دهندهٔ یک چشم انداز سیاسی ایده آل از سرزمین شاهنشاهی ساسانی است. نکتهٔ پراهمیت دیگر آنکه شهرستان های ایرانشهر، در سدهٔ هشتم میلادی، هنگام سقوط سلسلهٔ ساسانی به دست عرب ها نوشته شد. با وجود نابودی همیشگی این سلسله، نویسندگان زرتشتی هنوز یک گسترهٔ ویژه را به عنوان سرزمین ایرانیان می پنداشتند که این خود در مقدمهٔ شاهنامه ابومنصوری و در الاعلاق النفیسه ابن رسته - که گسترهٔ ایران را از مصر تا آسیای میانه دانسته - بازتاب یافته است. تورج دریایی، دیدگاه ساسانیان را نسبت به تاریخ پیش از خود، اینگونه بیان می کند: از جمله مورخانی که به «ایران شهر» یا اشاره داشته اند، ابن خلدون و بلاذری بوده اند. ابن خلدون در این باره نوشته است: «ارض ایران هی بلاد الفرس». بلاذری در تاریخچه فتوحات مسلمانان، از بحرین اینگونه یاد می کند: «و کانت ارض البحرین من مملکه الفرس، و کان بها خلق کثیر من العرب من عبدالقیس و بکر بن وائل و تمیم، مقیمین فی بادیتها؛ و کان علی العرب بها من قبل الفرس علی عهد رسول الله المنذر بن ساوی». بنابراین در نواحی شهری بحرین پیش از اسلام، ایرانیان زندگی می کرده اند و عرب ها در بادیه این سرزمین بوده اند؛ و نیز حاکمان بر عرب ها را هم ایرانیان منصوب می گمارده اند. تورج دریایی از تأثیر اندیشه ساسانیان می گوید: در دوران ساسانی بود که هویت پیش اسلامی ایرانی به بالاترین درجه تکامل خود، در هر زمینه ای رسید: سیاسی، دینی، فرهنگی و زبان شناسی (با پراکندگی فزاینده در فارسی میانه). عناصر اصلی آن، درخواست بازگشت به گذشته حماسی دارند که با شناخت اندکی یا مغشوش کردن ریشه های هخامنشی شان با عقاید سنتی دینی شان (که اوستا، منبع اصلی اش است) آمیخته شده است. در خدای نامه ساسانیان ادغام شدند. در خدای نامه، شخصیت های افسانه ای و حماسی با «رشد پیچیده و فزاینده متأخر سرشت غیرحماسی و دینی» ادغام شدند. این کتاب، که منبع اصلی برای تاریخ ملی ایرانیان است، توسط ابن مقفع به زبان عربی ترجمه شد. گرچه نسخه اصل فارسی میانه یا ترجمه (یا اقتباس و تطابق) عربی یا فارسی آن باقی نماند، به طور گسترده بر مورخان اسلامی، مردان قلم و شاعران تأثیر گذاشت. همان گونه که سال نامه طبری و شاهنامه فردوسی، آشکارا گواهی می دهند.
[ { "answer1": "شاپور، در سنگ نبشتهٔ سه زبانه اش در کعبهٔ زردشت، خویش را «فرمانروای ایرانشهر» شناساند.", "answer2": "این واژه بعدها در متون پهلوی تبدیل به ایران ویج (ērānwēz) شد.", "distance": 6008, "question": "چه کسی خود را «فرمانروای ایرانشهر» معرفی کرد و واژه «ایران ویج» در چه متونی به کار رفته است؟" }, { "answer1": "نخستین مردمان ایرانی، کسانی بودند که به زبان های ایرانی باستان (اوستایی، مادی، پارسی، سکایی، پارتی، سُغدی و زبان های گروه های کوچک دیگر) سخن می گفتند", "answer2": "بر اساس اوستا (فردگرد یکم وندیداد)، ایرانیان باستان خاستگاه خود را اَیریَنِم وَیجَ یا ایران ویج (اوستایی: اَریَنَ وَئیجَه (airyana waējah), پارسی میانه: ایران ویج (ērānwēz), سغدی مانوی: آریانا وَئیجه (airyana waējah), پارتی: آریان ویجن(ʾryʾnwyjn)) می نامیدند، که به معنی «گسترهٔ آریائیان» یا «سرزمین رودهای آریایی، چشمه های آریایی» است.", "distance": 4904, "question": "نخستین مردمان ایرانی به چه زبان هایی سخن می گفتند و بر اساس اوستا، ایران ویج به چه معناست؟" }, { "answer1": "در کتیبه های شاهان ساسانی پس از عنوان، ایران و انیران (یعنی ایران و غیرایران) دیده می شود.", "answer2": "ولی در قرن پنجم، شاهان ساسانی، مسیحیت ایرانی را به رسمیت شناختند.", "distance": 3112, "question": "در کتیبه های شاهان ساسانی پس از عنوان چه واژه هایی دیده می شود و در چه دوره ای مسیحیت ایرانی به رسمیت شناخته شد؟" }, { "answer1": "اردشیر یکم فرمان داد تا برای بزرگداشت پیروزی هایش نقش برجسته های بسیاری در نقش رجب، نقش رستم و فیروزآباد احداث کنند.", "answer2": "هر دو اصطلاح در متون تقویمی، به قلم پیامبر مانی، با احتمال بالا در زمان اردشیر بابکان نگاشته شده است", "distance": 672, "question": "چه کسی پیروزی هایش را در نقش رجب، نقش رستم و فیروزآباد به تصویر کشید و چه چیزی در متون تقویمی منسوب به پیامبر مانی در زمان اردشیر بابکان نوشته شده است؟" }, { "answer1": "ساسانیان بودند که مفهوم مرزی سرزمینی را پدیدآوردند که ایرانشهر یا «قلمرو ایرانیان» نامیده می شد و حتی پس از سقوط حکومت ساسانی، این تفکر به شکل غیردینی پابرجا ماند.", "answer2": "بلاذری در تاریخچه فتوحات مسلمانان، از بحرین اینگونه یاد می کند:", "distance": 13991, "question": "مفهوم ایرانشهر در دوره ساسانی چه بود و چه کسی در کتاب تاریخچه فتوحات مسلمانان به بحرین اشاره کرده است؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
23
: هیلاری کلینتون هیلاری دایَن رادام کلینتون (؛ زاده ۲۶ اکتبر ۱۹۴۷ در ایالت ایلینوی) (نام تولد: "هیلاری داین رادام") سیاستمدار آمریکایی و نامزد حزب دموکرات برای ریاست جمهوری ایالات متحده آمریکا در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۱۶ بوده است که در مقابل رقیب جمهوری خواه اش؛ دونالد ترامپ شکست خورد. او نخستین نامزد زنی است که توانسته به چنین جایگاهی در یکی از احزاب اصلی آمریکا برسد. او در دولت باراک اوباما رئیس جمهور سابق آمریکا، از سال ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۳ به عنوان ۶۷مین وزیر امور خارجه ایالات متحده آمریکا فعالیت کرد. کلینتون از سال ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۹ به عنوان سناتور ایالات متحده از نیویورک، از ۱۹۹۳ تا ۲۰۰۱ در دوره ریاست جمهوری شوهرش بیل کلینتون، به عنوان بانوی اول ایالات متحده و در دوره فرمانداری او از ۱۹۷۹ تا ۱۹۸۱ و از ۱۹۸۳ تا ۱۹۹۲ به عنوان بانوی اول آرکانزاس فعالیت کرده است. هیلاری رادام که اهل منطقه کلان شهری شیکاگو است، در سال ۱۹۶۹ از کالج ولزلی که در آنجا نخستین دانشجوی سخنران مراسم دانش آموختگی شد، فارغ التحصیل شد. او در سال ۱۹۷۳، جی.دی. خود را از مدرسه حقوق ییل دریافت کرد. پس از گذراندن مدت کوتاهی به عنوان مشاور حقوقی در کنگره ایالات متحده آمریکا به آرکانزاس نقل مکان کرد، و در ۱۹۷۵ با بیل کلینتون ازدواج کرد. او در ۱۹۷۷ "مدافعین کودکان و خانواده های آرکانزاس" را بنیان گذاشت، در ۱۹۷۸ نخستین رئیس زن "ابرشرکت خدمات قانونی" شد، و در ۱۹۷۹ نخستین شریک زن "شرکت حقوقی روز" شد. او به عنوان بانوی اول آرکانزاس از ۱۹۷۹ تا ۱۹۸۱، و از ۱۹۸۳ تا ۱۹۹۲، رهبری کارگروهی را بر عهده داشت که سامانهٔ مدارس دولتی آرکانزاس را اصلاح کرد، و در هیئت مدیره ابرشرکت هایی چون وال مارت عضو بود. ابتکار اصلی او به عنوان بانوی اول ایالات متحده، برنامهٔ مراقبت بهداشتی کلینتون ۱۹۹۳ بود که از به رای گذاشته شدن در سنا بازماند. در سال های ۱۹۹۷ و ۱۹۹۹ او نقشی رهبری کننده در دفاع از ایجاد برنامهٔ ایالتی بیمهٔ سلامت کودکان، لایحهٔ فرزندخواندگی و خانواده های ایمن، و لایحهٔ استقلال نگهداری از کودکان بی سرپرست ایفا کرد. او به عنوان نخستین بانوی اولی که برای ارائهٔ توضیحات به دادگاه احضار شده، در سال ۱۹۹۶ در برابر هیئت منصفهٔ فدرال در خصوص مجادله وایتواتر شهادت داد، گرچه حین ریاست جمهوری همسرش در این خصوص یا دیگر تحقیقات هرگز اتهامی متوجه او نشد. ازدواج او با رئیس جمهور در پی رسوایی جنسی بیل کلینتون سال ۱۹۹۸ سوژهٔ توجه گستردهٔ عمومی شد، و نقش کلی او به عنوان بانوی اول با پاسخ قطبیده جامعه آمریکا مواجه شد. کلینتون پس از نقل مکان به نیویورک، در سال ۲۰۰۰ به عنوان نخستین سناتور زن از نیویورک، و نخستین بانوی اولی که برای منصب انتخابی رقابت کرده به سنای ایالات متحده برگزیده شد. در پی حملات ۱۱ سپتامبر، او به جنگ افغانستان و قطعنامه عراق رای موافق داد و از آن حمایت کرد، ولی متعاقباً با نحوهٔ اجرای جنگ عراق از سوی دولت جرج بوش و نیز بیشتر سیاست های داخلی دولت بوش مخالفت کرد. کلینتون در سال ۲۰۰۶ بار دیگر به سنا برگزیده شد. او در رقابت برای کسب نامزدی حزب دمکرات در انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۰۸، از هر نامزد زن دیگری در طول تاریخ انتخابات مقدماتی نماینده های گزینندهٔ به مراتب بیشتری برنده شد ولی در نهایت نامزدی را به اوباما باخت. کلینتون به عنوان وزیر امور خارجه در دولت اوباما از ژانویه ۲۰۰۹ تا فوریه ۲۰۱۳، جلودار پاسخ آمریکا به بهار عربی و مدافع مداخله نظامی در لیبی بود. او مسئولیت کاستی های امنیتی مرتبط با حمله ۲۰۱۲ بنغازی، که منجر به مرگ کارکنان کنسولگری آمریکا شد را پذیرفت، ولی از اقدامات شخصیش در آن خصوص دفاع کرد. کلینتون «قدرت هوشمند» با ترکیب قدرت نظامی و دیپلماسی و توانایی های آمریکا در اقتصاد، فناوری و دیگر زمینه ها را به عنوان استراتژی اعمال رهبری و ارزشهای آمریکایی قلمداد می کرد. او از رسانه های اجتماعی برای مخابرهٔ پیام آمریکا به خارج استفاده کرد. کلینتون به سازمان دهی رژیم تحریم های بین المللی و منزوی کردن دیپلماتیک ایران، در تلاش برای مجبور ساختن آن کشور به محدودسازی برنامه هسته ای اش کمک کرد، این تلاش ها نهایتاً منجر به توافق بین المللی برنامه جامع اقدام مشترک در سال ۲۰۱۵ شد. او در پی ترک این منصب در پایان دوره اول ریاست جمهوری اوباما پنجمین کتاب خود را نوشت و پیش از اعلان دومین رقابت خود برای کسب نامزدی حزب دمکرات در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۱۶، در آوریل ۲۰۱۵، برای رخدادهای متعددی سخنرانی کرد. کلینتون پس از کسب بیشتر آرا و دلگت ها در انتخابات مقدماتی سال ۲۰۱۶ حزب دمکرات، رسماً نامزدی حزب خود را برای ریاست جمهوری آمریکا در ۲۸ ژوئیه ۲۰۱۶ پذیرفت. او سناتور ایالات متحده تیم کین را برای رقابت به همراه خود برای سمت معاون رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا برگزید. کلینتون نخستین زنی شد که از سوی یکی از احزاب اصلی آمریکا برای ریاست جمهوری نامزد شده است. او در پلتفرم انتخاباتی خود بر افزودن بر درامدها، بهبود و اصلاح امور مالی کمپین های انتخاباتی و وال استریت تأکید کرده است. او موافق فراهم آوری راهی برای شهروند کردن مهاجرین غیرقانونی و حفاظت از حقوق زنان و دگرباشان است و از فراهم آوردن آمادگی پیش از مدرسه همگانی و مرخصی با حقوق پس از زایمان برای والدین حمایت می کند. کلینتون این انتخابات را با کسب آرای کمتر مجمع گزینندگان نسبت به دونالد ترامپ واگذار کرد ولی آرای مجموع مردمی بیشتری از او به دست آورد. وی فرزند نخست دروتی و هیو رادام بود. هیلاری و برادرانش تونی و هیو در بریج پارک در حومه شهر شیکاگو در ایالت ایلینوی رشد یافت. بعد از پایان تحصیلات در کالج ولزلی در رشته علوم سیاسی در سال ۱۹۶۹ وارد مدرسه حقوق دانشگاه ییل شد، و در این مکان برای نخستین بار با بیل کلینتون آشنا شد. او در سال ۱۹۷۳ مدرک جی دی را از همین دانشگاه دریافت کرد. پس از مردود شدن در آزمون کانون وکلای واشینگتن، دی.سی. و قبولی در آزمون آرکانزاس تصمیم گرفت از «قلبش و نه سرش پیروی کند» او به دنبال بیل کلینتون به آرکانزاس رفت. در ۱۹۷۴ رادام به فایت ویل نقل مکان کرد، و یکی از تنها دو عضو زن هیئت علمی مدرسه حقوق دانشگاه آرکانزاس شد. بعد از مدتی در آرکانزاس در کنار بیل کلینتون که فعالیت زیادی را برای تبدیل شدن به یک سیاست مدار حرفه ای آغاز کرده بود مشغول شد. بیل کلینتون و هیلاری در سال ۱۹۷۵ با هم ازدواج کردند. هیلاری در سال ۱۹۷۶ عضو هیئت علمی دانشکده حقوق دانشگاه آرکانسا و همچنین عضو مؤسسه حقوقی (Rose law) شد. در سال ۱۹۷۴ در اوج رسوایی واترگیت، هیلاری به عنوان دستیار کمیتهٔ قضایی کاخ سفید که پیرامون ریچارد نیکسون تحقیق می کرد مشغول کار شد. در سال ۱۹۸۰ بیل و هیلاری صاحب دختری به نام چلسی شدند. در این موقع همسرش بیل کلینتون به عنوان دادستان کل و بعد از مدتی فرماندار آرکانزاس انتخاب شد هیلاری به مدت ۱۲ سال بانوی اول آرکانزاس بود. او همچنین هوادار سرسخت تأمین رفاه برای کودکان و آموزش و پرورش مناسب و استاندارد بود. با انتخاب بیل کلینتون به عنوان ریاست جمهوری، هیلاری، بانوی اول کشور شد. او همچنان فعالیت های عام المنفعهٔ خود را ادامه داد در سال ۱۹۹۳ مسئول گروه ویژه با نام (Health Care Reform) که وظیفه اصلاحاتی را در بخش سلامت جامعه را بر عهده داشت انتخاب شد. در سال ۱۹۹۸ وقتی تحقیقات فاش کرد رئیس جمهور با مونیکا لوینسکی از کارآموزان کاخ سفید رابطهٔ خارج از ازدواج داشته است، رابطهٔ کلینتون ها در مظان تردید واقع شد. وقایع پیرامون رسوایی جنسی بیل کلینتون نهایتاً منجر به استیضاح بیل کلینتون از سوی مجلس نمایندگان شد. وقتی اتهامات علیه شوهر هیلاری کلینتون علنی شد، او اظهار کرد که این اتهامات ناشی از یک «توطئه گسترده دست راستی» هستند، و تهمت های لوینسکی را جدیدترین بخش از یک رشته تهمت های طولانی، سازمان دهی شده توسط دشمنان بیل کلینتون تا هر خلافی از سوی شوهرش توصیف کرد. او بعدتر گفت که ادعاهای ابتدایی شوهرش که هیچ رابطه ای به وقوع نپیوسته بوده، او را به اشتباه انداخته بوده است. پس از این که شواهد روابط کلینتون با لوینسکی غیرقابل مناقشه شد، هیلاری کلینتون بیانیه ای علنی منتشر کرد و بر تعهد او به ازدواجشان تأکید کرد، ولی گزارش شده که به طور خصوصی از او شدیداً عصبانی بوده و مطمئن نبوده می خواهد ازدواجشان باقی بماند. واکنش های عمومی متفاوت بود: برخی زنان استحکام و وقار او در امور خصوصی علنی شده را ستودند، برخی با او به عنوان قربانی رفتار بی عاطفهٔ شوهرش همدردی کردند، دیگران او را به عنوان مؤید بی ملاحظگی شوهرش مورد انتقاد قرار دادند، و دیگران او را متهم به ماندن در ازدواجی شکست خورده به منظور روشی برای حفظ یا حتی پیشبرد نفوذ سیاسی خودش مورد انتقاد قرار دادند. میزان رضایت عمومی از او حین این وقایع به ۷۰ درصد رسید، بالاترین میزانی که هرگز او مورد رضایت عمومی بوده است. او در خاطرات سال ۲۰۰۳ خود تصمیمش را برای ماندن در ازدواج مرتبط با «عشقی که دهه ها پایدار مانده بود» دانست و افزود: «هیچ کس مرا بهتر از بیل نمی فهمد و بهتر از او نمی تواند مرا بخنداند. حتی پس از همهٔ این سال ها او هنوز جذاب ترین، نیروبخش ترین و سرزنده ترین شخصی است که هرگز دیده ام.» در پی اعلام بازنشستگی دانیل پاتریک موینیهان از سناتوری نیویورک، چهره های برجستهٔ دمکرات چون چارلز بی. رنگل از کلینتون خواستند برای کرسی او در انتخابات سال ۲۰۰۰ به رقابت بپردازد. پس از تصمیم او برای نامزدی، کلینتون ها در سپتامبر ۱۹۹۹ خانه ای در شمال نیویورک در چاپاکوآ، نیویورک خریداری کردند. او نخستین بانوی اول آمریکا شد که برای یک مقام انتخابی نامزد می شد. در انتخابات سراسری او در برابر ریک لیزیو نمایندهٔ جمهوریخواه حوزه انتخابیه دوم نیویورک در مجلس نمایندگان قرار گرفت. در جریان مبارزات انتخاباتی مخالفان کلینتون را از آنجا که هرگز در نیویورک نه زندگی کرده بود و نه پیش از این رقابت در سیاست این ایالت شرکت کرده بود، به خانه به دوشی متهم کردند. در سال ۲۰۰۰ هیلاری کلینتون به عنوان سناتور ایالت نیویورک انتخاب شد او یکی از اولین زنان منتخب در مجلس سنای ایالات متحده آمریکا بود. در پی حملات ۱۱ سپتامبر کلینتون خواستار دریافت بودجه برای بهسازی نیویورک سیتی و ارتقای امنیتی در ایالتش شد. تلاش او به همراه سناتور ارشدتر نیویورک چاک شومر در تأمین ۲۱ میلیارد دلار بودجه برای بازسازی جایگاه مرکز تجارت جهانی کلیدی بود. کلینتون به لایحه میهن دوستی در اکتبر ۲۰۰۱ رأی داد. در سال ۲۰۰۵ که لایحه باید تمدید می شد، او پیش از رأی به منظور رفع دغدغه ها در خصوص آزادی های مدنی در آن کار کرد، و سپس به نفع لایحهٔ جدیدی در پی سازش حاصل شده در مارس ۲۰۰۶ رأی داد که حمایت اکثریت بزرگی را به دست آورد. کلینتون قویاً از مداخلهٔ نظامی آمریکا در افغانستان در سال ۲۰۰۱ حمایت کرد و گفت این اقدام فرصتی برای مبارزه با تروریسم و در عین حال ارتقای زندگی زنان افغانی است که در دولت طالبان در رنج هستند. کلینتون در اکتبر ۲۰۰۲ به قطعنامه جنگ عراق که به رئیس جمهور جرج دبلیو بوش اجازهٔ استفاده از نیروی نظامی علیه عراق را می داد رأی موافق داد. هیلاری کلینتون پس از یک مبارزه انتخاباتی درون حزبی که ۱۸ ماه به طول انجامید، در تاریخ ۷ ژوئن ۲۰۰۸ اعلام کرد که به تلاش های خود برای احراز سمت اولین رئیس جمهور زن آمریکا پایان داده است و از باراک اوباما برای احراز مقام ریاست جمهوری ایالات متحده آمریکا حمایت کرد. در اول دسامبر سال ۲۰۰۸ باراک اوباما به طور رسمی هیلاری کلینتون را به عنوان وزیرخارجه دولت خود معرفی کرد کلینتون در ۲۱ ژانویه ۲۰۰۹ از سنا رأی اعتماد گرفت و همان روز به عنوان وزیر امور خارجه سوگند خورد و از سنا استعفاء داد. او نخستین بانوی اول سابق است که در کابینه ایالات متحده آمریکا کار کرده است. کلینتون در یکی از مصاحبه های خود با بی بی سی فارسی و صدای آمریکا به حمایت ایالات متحده از تجمعات سیاسی داخلی ایران پرداخت و گفت: «از درون جنبش اعتراضی این صدا شنیده می شد که آمریکا باید مواظب باشد که طوری عمل نکند که عامل و حامی اصلی این جنبش جلوه کند چون اعتبار جنبش و امنیت هواداران آن به خطر می افتد. مثلاً در لیبی، مخالفان قذافی اعلام کردند که از هرگونه حمایت خارجی استقبال می کنند و ما هم حمایت کردیم، اما رهبران اعتراضات ایران چنین استقبالی نمی کردند." با گسترش اعتراضات بهار عربی در سراسر منطقه، کلینتون در صف مقدم پاسخ آمریکا به آن قرار داشت، پاسخی که او نیز قبول داشت که گاهی ضد و نقیض بود، از برخی حکومت ها حمایت می کرد در حالی که از معترضین علیه برخی دیگر حمایت می کرد. با وقوع جنگ داخلی لیبی تغییر موضع کلینتون در حمایت از مداخلهٔ نظامی او را در ردیف سفیر آمریکا در سازمان ملل سوزان رایس و سامانتا پاور از چهره های شورای روابط خارجی قرار داد و نقطه چرخشی کلیدی در غلبه بر مخالفت درونی در دولت از سوی گیتس وزیر دفاع، مشاور امنیتی تامس دانیلن، و جان برنان مشاور ضد تروریسم در جذب حمایت اعراب و تأیید سازمان ملل برای مداخله نظامی در لیبی (۲۰۱۱) بود. در ۱۱ سپتامبر ۲۰۱۲، کنسولگری آمریکا در بنغازی، لیبی مورد حمله قرار گرفت که منجر به مرگ کریستوفر استیونز سفیر آمریکا و سه آمریکایی دیگر شد. حمله و سؤالات پیرامون امنیت کنسولگری آمریکا و توضیحات متغیر در پی آن در خصوص آنچه رخ داد، در آمریکا از نظر سیاسی مجادله برانگیز شد. کلینتون در ۱۵ اکتبر گفت او در خصوص مسئلهٔ قصورهای امنیتی مسئولیت می پذیرد، با این وجود توضیحات متفاوت ناشی از گیجی اجتناب ناپذیر مه جنگ در پی حوادث این چنینی بوده است. در ۱۹ دسامبر هیئتی به رهبری تامس آر. پیکرینگ و مایک مولن گزارش خود را در این خصوص منتشر کرد. این گزارش شدیداً از مسئولین وزارت امور خارجه در واشینگتن به دلیل بی توجهی به درخواست برای نگهبانان بیشتر و ارتقای امنیتی و قصور در تأمین رویه های امنیتی در محیطی که امنیتش در حال کاهش بود، انتقاد کرد. انتقادات متمرکز بر دفتر امنیت دیپلماتیک و دفتر امور خاور نزدیک بود، چهار مسئول وزارت خارجه در سطح دستیار وزیر و پایین تر در نتیجهٔ آن از مقام خود برکنار شدند. کلینتون گفت نتایج این گزارش را می پذیرد و این که تغییراتی برای پیاده سازی پیشنهادها در دست اقدام است. کلینتون در ۲۳ ژانویه ۲۰۱۳ در برابر کنگره در خصوص حملهٔ بنغازی شهادت داد. او از اقداماتش در پاسخ به واقعه دفاع کرد و با وجود پذیرش مسئولیت رسمی، گفت از قبل هیچ نقش مستقیمی در مباحثات خاص در خصوص امنیت کنسولگری نداشته است. جمهوریخواهان کنگره او را در موارد متعدد مورد چالش قرار دادند که گاهی باعث پاسخ های احساسی یا عصبی از سوی او شد. او در روز ۳۱ دسامبر ۲۰۱۲ در بیمارستان پرسبیترین نیویورک به دلیل عارضه لخته خونی بستری شد. او هم چنین اواسط ماه دسامبر هنگامی که در خانه تنها بود به دلیل درمان یک ویروس معده دچار بیهوشی شد. درمان وی روز ۱۳ دسامبر آغاز و از او خواسته شد تا سفر به آفریقای شمالی و خاورمیانه که برای هفته بعد از آن تنظیم شده بود را لغو کند. هیلاری کلینتون روز جمعه اول فوریه ۲۰۱۳ به طور رسمی از سمت خود به عنوان وزیر خارجه آمریکا کناره گیری کرد. جان کری در کابینه جدید باراک اوباما جایگزین خانم کلینتون شد. استفادهٔ کلینتون از عامل انتقال پیغام (سرور) شخصی در سراسر دوره اش به عنوان وزیر امور خارجه، به جای سرور وزارتی، به دلیل دغدغه ها در خصوص امنیت ایمیلهایی که او ارسال و دریافت کرده بود، موجود بودن و حفظ آن ها به منظور درخواست های قانون دسترسی آزاد به اطلاعات و دفتر ملی بایگانی و مدارک آمریکا، و این که آیا اقدامات او هیچ یک از قوانین، مقررات یا دستورالعمل های فدرال را نقض کرده، توجه گستردهٔ عمومی را برانگیخت. کلینتون در پاسخ گفت که او چند ماه پیشتر همهٔ ایمیل های مرتبط با کارش در وزارت امور خارجه را در پی درخواست آن ها تحویل داده و می خواهد که آن ها علناً منتشر شوند، ولی گفت هیچ ایمیل شخصی را تحویل نخواهد داد و آن ها را حذف کرده است. کمیتهٔ منتخب مجلس نمایندگان در خصوص حمله به کنسولگری آمریکا در بنغازی درخواست کرد سرور ایمیل او به منظور راستی آزمایی اظهاراتش به طور مستقل بررسی شود ولی وکیل کلینتون گفت که همهٔ ایمیل های باقی مانده حذف شده و دیگر موجود نیست. برخی کارشناسان، مقامات، و نمایندگان کنگره بیان داشتند که استفادهٔ وی از نرم افزار پیامرسانی شخصی و حذف نزدیک به ۳۲۰۰۰ ایمیل که او شخصی تلقیشان می کرده، ناقض پروتکل ها و رویه های وزارت خارجه، و قوانین و مقررات فدرال در خصوص مدیریت مستندات بوده است. این باعث شروع تحقیق اف بی آی در خصوص نحوهٔ نگهداری اطلاعات طبقه بندی شد. پس از ترک وزارت امور خارجه، این اولین بار پس از سی سال بود که او هیچ مقام دولتی نداشت. با این که جز استراحت برنامه ای برای آینده اش نداشت، شروع به کار بر جلد دیگری از خاطراتش کرد و به همسر و دخترش به عنوان عضوی از بنیاد کلینتون پیوست. او در آنجا بر تلاش های بر توسعهٔ امور کودکان تمرکز کرد و در زمینهٔ تلاش جهانی برای نام نویسی دختران در مدارس راهنمایی تلاش کرد. بنیاد شروع به پذیرش کمک های مالی از دولت های خارجی که از زمانی که او وزیر بود متوقف شده بود، کرد. او همچنین شروع به سخنرانی های پولی کرد و حدود $۲۰۰٬۰۰۰ برای هر سخنرانی دریافت کرد. او همچنین به نیابت از بنیاد، برخی سخنرانی های غیرپولی را انجام داد. در سپتامبر ۲۰۱۴ دختر او دختری به نام شارلوت به دنیا آورد. در آوریل ۲۰۱۵ هیلاری با شروع مبارزات انتخاباتیش از بنیاد کلینتون استعفاء داد و بنیاد اعلام کرد دیگر فقط از شش کشور اروپایی و استرالیا کمک مالی می پذیرد. کلینتون در ۱۲ آوریل ۲۰۱۵، از طریق انتشار یک ویدئو کاندیداتوری خود در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۱۶ را اعلام کرد. کلینتون انتخابات مقدماتی آیووا را با اختلاف نزدیکی نسبت به برنی سندرز برنده شد. او در نیو همپشر، با بیش از ۲۰ درصد اختلاف رقابت را واگذار کرد. نهایتاً او با کسب ۱۷ میلیون رای و ۲۲۱۹ دلگت در برابر ۱۳ میلیون رای و ۱۸۳۲ دلگت رقیبش برنی سندرز نامزدی حزب دمکرات در انتخابات ریاست جمهوری را به دست آورد. سازمان های گوناگون سعی کرده اند با استفاده از رأی های کلینتون در سنا جایگاه او در طیف سیاسی را به طور علمی اندازه گیری کنند. نشنال ژورنال در مطالعه ای منتشره در سال ۲۰۰۴، درجهٔ ۳۰ را به کلینتون تخصیص داد، (در این درجه بندی ۱ لیبرال ترین و ۱۰۰ محافظه کارترین است) رده بندی های بعدی نشنال ژورنال کلینتون را در سال ۲۰۰۶ در جایگاه سی و دومین و در سال ۲۰۰۷ در جایگاه شانزدهمین سناتور لیبرال قرار داد. تحلیلی در دانشگاه استنفورد در سال ۲۰۰۴ او را در جایگاه ششمین تا هشتمین سناتور لیبرال قرار داد. در سیاست خارجی، کلینتون در اکتبر ۲۰۰۲ به قطعنامه مجوز استفاده از نیروی نظامی علیه عراق در سنا رای موافق داد، رأیی که بعدتر گفت از آن «افسوس» می خورد. در سال ۲۰۱۲ او موافق مسلح کردن جنگجویان شورشی سوریه بود و خواهان برکناری بشار اسد از قدرت شده است. او حامی بمباران یوگسلاوی توسط ناتو در سال ۱۹۹۹ و مداخله نظامی به رهبری ناتو در لیبی در سال ۲۰۱۱ به منظور سرنگونی معمر قذافی رهبر لیبی بود. کلینتون موافق حفظ نفوذ آمریکا در خاورمیانه است. او به کمیته روابط عمومی آمریکا و اسرائیل گفته، «آمریکا هرگز وقتی پای امنیت و بقای اسرائیل در میان باشد بی طرف نخواهد بود.» کلینتون از حق اسرائیل برای دفاع از خود در جریان جنگ اسرائیل و لبنان ۲۰۰۶ و نبرد ۲۰۱۴ اسرائیل و غزه حمایت کرده است. او از راه حل دو دولت بین اسرائیل و فلسطینیان حمایت می کند. او خود را «حامی سرسخت و تزلزل ناپذیر امنیت و ایمنی اسرائیل» می خواند. او عدم حمایت از برخی شورشیان معتدل سوری را باعث بروز خلأ قدرت و ظهور دولت اسلامی می داند. کلینتون همچون بیشتر دمکرات های عالی رتبه خواهان اقدام حکومتی برای مقابله با تغییر اقلیمی است. او از سیاست سقف و تجارت (cap and trade) که در چارچوب آن شرکت ها می توانند با مبادلهٔ اعتبار کربن از انتشار گازهای گلخانه ای بکاهند، حمایت کرده است. کلینتون از تصمیم اجرایی رئیس جمهور اوباما برای تغییر سیاست مهاجرتی حمایت کرده است. افراد نزدیک به او، سیاست اقتصادی او را بالا بردن حداقل دستمزد، بستن راه های گریز مالیات ابرشرکت ها کاستن از مالیات طبقهٔ متوسط و سرمایه گذاری بر زیرساخت ها اعلام کرده اند. او از قانون ۲۰۱۰ داد-فرنک به منظور شدیدتر کردن مقررات مالی حمایت کرده ولی به دلیل پیوندهای گستردهٔ خانواده اش با بخش مالی از جمله ایراد سخنرانی در قبال دریافت پول در وال استریت در معرض انتقاد قرار گرفته است. او از سوی مجلهٔ فوربس به عنوان پنجمین زن قدرتمند جهان در سال ۲۰۱۲ انتخاب شد. وی در ۱۰ ژوئن ۲۰۱۴ کتاب خاطراتش را تحت عنوان «انتخاب های سخت» منتشر کرد. بنگاه انتشاراتی سایمون و شوستر، یک میلیون نسخه از کتاب خاطرات کلینتون را چاپ کرد.
[ { "answer1": "کلینتون در ۲۱ ژانویه ۲۰۰۹ از سنا رأی اعتماد گرفت و همان روز به عنوان وزیر امور خارجه سوگند خورد و از سنا استعفاء داد. او نخستین بانوی اول سابق است که در کابینه ایالات متحده آمریکا کار کرده است.", "answer2": "در سپتامبر ۱۹۹۹ خانه ای در شمال نیویورک در چاپاکوآ، نیویورک خریداری کردند. او نخستین بانوی اول آمریکا شد که برای یک مقام انتخابی نامزد می شد.", "distance": 1771, "question": "هیلاری کلینتون چه زمانی به عنوان وزیر امور خارجه آمریکا انتخاب شد و چه مدتی در این منصب خدمت کرد؟ و در چه سالی اولین بار برای منصب انتخابی نامزد شد؟" }, { "answer1": "بعد از پایان تحصیلات در کالج ولزلی در رشته علوم سیاسی در سال ۱۹۶۹ وارد مدرسه حقوق دانشگاه ییل شد، و در این مکان برای نخستین بار با بیل کلینتون آشنا شد.", "answer2": "او به عنوان بانوی اول آرکانزاس از ۱۹۷۹ تا ۱۹۸۱، و از ۱۹۸۳ تا ۱۹۹۲، رهبری کارگروهی را بر عهده داشت که سامانهٔ مدارس دولتی آرکانزاس را اصلاح کرد، و در هیئت مدیره ابرشرکت هایی چون وال مارت عضو بود.", "distance": 3465, "question": "هیلاری کلینتون در کدام دانشگاه با بیل کلینتون آشنا شد و در دوره ای که بانوی اول ایالت آرکانزاس بود چه اقداماتی انجام داد؟" }, { "answer1": "کلینتون پس از نقل مکان به نیویورک، در سال ۲۰۰۰ به عنوان نخستین سناتور زن از نیویورک، و نخستین بانوی اولی که برای منصب انتخابی رقابت کرده به سنای ایالات متحده برگزیده شد.", "answer2": "در پی حملات ۱۱ سپتامبر کلینتون خواستار دریافت بودجه برای بهسازی نیویورک سیتی و ارتقای امنیتی در ایالتش شد. تلاش او به همراه سناتور ارشدتر نیویورک چاک شومر در تأمین ۲۱ میلیارد دلار بودجه برای بازسازی جایگاه مرکز تجارت جهانی کلیدی بود.", "distance": 6365, "question": "هیلاری کلینتون در چه سالی برای اولین بار سناتور نیویورک شد و چه نقشی در خصوص حملات 11 سپتامبر ایفا کرد؟" }, { "answer1": "کلینتون پس از کسب بیشتر آرا و دلگت ها در انتخابات مقدماتی سال ۲۰۱۶ حزب دمکرات، رسماً نامزدی حزب خود را برای ریاست جمهوری آمریکا در ۲۸ ژوئیه ۲۰۱۶ پذیرفت.", "answer2": "وی در ۱۰ ژوئن ۲۰۱۴ کتاب خاطراتش را تحت عنوان «انتخاب های سخت» منتشر کرد.", "distance": 13613, "question": "هیلاری کلینتون در سال 2016 نامزد کدام حزب برای انتخابات ریاست جمهوری بود و چه زمانی کتاب خاطراتش را با عنوان «انتخاب های سخت» منتشر کرد؟" }, { "answer1": "وقتی اتهامات علیه شوهر هیلاری کلینتون علنی شد، او اظهار کرد که این اتهامات ناشی از یک «توطئه گسترده دست راستی» هستند، و تهمت های لوینسکی را جدیدترین بخش از یک رشته تهمت های طولانی، سازمان دهی شده توسط دشمنان بیل کلینتون تا هر خلافی از سوی شوهرش توصیف کرد.", "answer2": "در سال ۲۰۰۰ هیلاری کلینتون به عنوان سناتور ایالت نیویورک انتخاب شد او یکی از اولین زنان منتخب در مجلس سنای ایالات متحده آمریکا بود.", "distance": 2000, "question": "هیلاری کلینتون در پی رسوایی جنسی همسرش چه واکنشی نشان داد و در چه سالی برای اولین بار به عنوان سناتور زن انتخاب شد؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
24
: کستیل (سوپرنچرال) کستیل یک شخصیت تخیلی و اصلی در سریال سوپرنچرال است که توسط میشا کالینز بازی شده است. اولین حضور وی در سریال، مربوط به اولین قسمت از فصل چهارم است که در آن می گوید که دین وینچستر را از جهنم نجات داده است زیرا که خداوند فرمان داده است؛ که شروعی بر تم مسیحی غالب بر کل فصل دارد. کستیل در میان یک گروه از فرشتگانی است، که بر روی زمین از شکستن ۶۶ قفلی که اجازه می دهد لوسیفر از قفسش آزاد شود و آخرالزمان دربگیرد، جلوگیری می کند. با گذشت زمان، بین او و برادران وینچستر، به خصوص دین، همدلی ای شکل می گیرد. وقتی که او متوجه می شود که میکائیل در واقع در نظر دارد که برای آزادکردن قفس لوسیفر تلاش کند، می تواند که او را بکشد. کستیل تلاش می کند به دین در این رابطه هشدار بدهد، ولی برای این کار مجازات می شود. در نهایت او وفاداری اش را به بهشت می شکند، و به سمت انسانیت می رود. با آزاد شدن لوسیفر، کستیل قدرتش را از سمت بهشت از دست می دهد؛ و تصمیم می گیرد تلاش خود را برای پیدا کردن خدای غایب متمرکز کند. وقتی که او متوجه می شود، خدا علاقه ای به مداخله برای جلوگیری از آخرالزمان ندارد، ویران می شود. پس از این اتفاق، او تلاش برای حمایت از سم، دین و بابی برای متوقف کردن جنگ بین میکائیل و لوسیفر می کند. پس از قربانی شدن سم برای شکست دادن لوسیفر، کستیل تلاش می کند تا او را از قفس لوسیفر نجات دهد، اما در بازیابی روح سم، ناتوان می ماند. در سریال وی به سم و دین کمک می کند و به خاطر فرشته بودنش قدرت دارد تا شیاطین را با تماس به قتل برساند. اما وی در مواجه به دوستانش بسیار احساساتی است. برخلاف اکثر متون مذهبی کستیل افراد بی گناه را در صورت لزوم می کشد. در پایان فصل سوم سوپرنچرال، دین وینچستر توسط سگ های جهنمی لیلیث کشته می شود و به جهنم می رود. در فصل چهار، کستیل به عنوان فرشته ای که دین را از جهنم برگردانده و زنده کرده، معرفی می شود. از آنجایی که دیدن شکل واقعی کستیل باعث کوری انسان ها می شود، او بدن یک میزبان را می گیرد (جیمز جیمی نواک که مردی مذهبی است) تا بتواند با دین ارتباط برقرار کند و بگوید که او اینکار را کرده چون خداوند با دین کار دارد. لیلیث در حال شکستن ۶۶ قفل است تا لوسیفر را آزاد کند و دین باید جلوی او را بگیرد. کستیل در طول فصل بارها ظاهر می شود. یک بار دین را در زمان به عقب می برد و باری دیگر به او و سم مسئولیت می دهد تا نگذارند جادوگران قفل دیگری را بشکنند. کستیل با فرشته دیگری به نام یوریل برمیگردد و بدنبال آنا میلتون –فرشته ای سقوط کرده که می تواند حرف های فرشتگان را بشنود- هستند تا او را بکشند. در قسمت های بعد، آنا از یک طلسم باستانی استفاده می کند تا فرشتگان را دور کند، اگر چه دوباره به دنبالش می آیند. یک بار هم کستیل از اینکه مجبور به کشتن آنا هست، اظهار تاسف می کند. قبل از ادامه این مسئولیت، با شیطانی به نام السترو دو نوکرش روبرو می شوند. مبارزه آغاز می شود و تقریباً کستیل از الستر شکست می خورد. اما دین او را نجات می دهد و وقتی آنا دوباره قدرت هایش را بدست می آورد، هر دو نجات می یابند. اگرچه یوریل بشدت از دین نامید می شود، کستیل او را آرام کرده و با هم می روند. کستیل بعدها به یوریل مشکوک می شود و با او روبرو می شود. یوریل می گوید او و تعدادی از فرشتگان در حال آزاد کردن لوسیفر هستند. زیرا هیچ وقت چیزی از خدا نشنیده اند و نسبت به طرفداری خدا از انسان ها حسادت می کند. از کستیل می خواهد به آن ها بپیوندد ولی قبول نمی کند و به یوریل حمله می کند. اما سرانجام یوریل به کستیل غالب می شود ولی قبل از ضربه نهایی توسط آنا کشته می شود. در این حین، تأثیر آنا و اخلاقیات مشکوک بهشت باعث می شود به برنامه های بهشت مشکوک شود. بعدها دوباره برمی گردد تا دربارهٔ نقش چاک به عنوان پیامبر توضیحاتی دهد. او به دین اطلاع می دهد که چون پیامبران بسیار مهمند نمی تواند دخالتی کند؛ ولی اگر پیامبری در مشکل بیفتد، فرشته مقرب وارد عمل می شود تا از پیامبر محافظت کند. کستیل وارد خواب دین می شود و قرار ملاقاتی می گذارد تا چیز مهمی به او بگوید. وقتی سم و دین به ملاقات می روند، بجایش جیمی، پوسته کستیل، را پیدا می کنند که می گوید چیز کمی دربارهٔ دوران پوشته بودنش بیاد می آورد. آنا حدس می زند که کستیل مافوق هایش را عصبانی کرده و آن ها او را به بهشت برگردانده اند. در پایان قسمت، جیمی درحالیکه در حال محافظت از خانواده اش در برابر شیاطین است، تیر می خورد. کستیل برمیگردد و دختر جیمی را به عنوان پوسته جدیدیش می گیرد. بعد از اینکه شیاطین کشته می شوند، جیمی در حال مرگ به کستیل التماس می کند تا دوباره او را به عنوان پوسته بگیرد. تا دخترش مجبور به انجام کارهای او نشود. فرشته هم موافقت می کند. بعداً دین دربارهٔ آنچه می خواست بگوید می پرسد، ولی کستیل به سردی جواب می دهد که او به بهشت وفادار است نه به انسان ها و نه به دین. کستیل، دین را مجبور می کند سوگند وفاداری به خدا و فرشتگان بخورد. دین هم می پذیرد تا در اثر این سوگند سم در امان بماند. بعداً کستیل سم را که در حال ترک اعتیادش به خون شیاطین است، از اتاق اضطراری خانه بابی آزاد می کند. وقتی آنا با او روبرو می شود، بقیه فرشته ها ظاهر شده و آنا را دستگیر می کنند. وقتی سم روی لیلیث تمرکز دارد، کستیل و زکریا، دین را زندانی می کنند تا وقتی که نوبت اجرای نقشش در توقف آخرالزمان شود. اما دین قبول نمی کند و مدام خواهان دیدن سم است. وقتی دین متوجه می شود که فرشتگان خواهان شروع آخرالزمان هستند، از کستیل خواهش می کند کمکش کند ت نگذارد آخرین قفل شکسته شود. کستیل اول امتناع می کند ولی به زودی برای کمک برمی گردد. دین را پیش چاک (پیامبر) می برد تا دربارهٔ سم اطلاعات بگیرد. سپس دین را پیش سم می فرستد و خودش می ماند تا جلوی فرشتگان مقرب و هر کس دیگری را بگیرد. نهایتاً کشته می شود و بدن میزبانش تکه تکه می شود. در هر حال، کستیل دوباره برمی گردد (هنوز در بدن جیمی نواک) و دو فرشته را برای نجات سم و دین می کشد. دربارهٔ چگونه زنده شدنش مطمئن نیست ولی با اشاره زکریا شاید کار خدا بوده. بعد از اینکه زکریا را دور می کند، روی دنده های سم و دین طلسمی حک می کند تا آن ها را از همه فرشتگان از جمله لوسیفر مخفی کند. بعدها دوباره ظاهر می شود و می گوید قصد یافتن خدا را دارد. گردنبند دین را قرض می گیرد (زیرا در محضر خدا ساخته شده) و می رود. هم چنین بخاطر شورش و تمرد کاملاً از بهشت رانده می شود و بعضی قدرت هایش را از دست می دهد؛ مثل شفای مجروحان. در زمین می ماند و برای خدا شکار می کند. بعدها به برادرها کمک می کند تا دوباره کلت را بدست آوردند و در شکار لوسیفر به آن ها می پیوندد. به زودی توسط لوسیفر زندانی می شود. لوسیفر او را وسوسه می کند تا با هم باشند زیرا هر دو علیه بهشت هستند ولی کستیل نمی پذیرد. کستیل به سم کمک می کند تا دین را از اینکه پوستهٔ میکاییل شود منصرف کنند. بعد از شنیدن نجوای فرشته ها کستیل آدام برادر ناتنی سم و دین را می یابد که قبلاً توسط غول ها کشته شده بود. وقتی دین فرار می کند تا با فرشته ها تماس بگیرد کستیل با عصبانیت به او حمله کرده و تا حد بی هوشی او را کتک می زند زیرا او باعث شده بود کستیل به بهشت پشت کند. بعد او طلسم ضدفرشته روی سینه اش ایجاد کرده و فرشته ها را از راه سم و دین کنار می زند. این عمل باعث شده او به یک قایق ماهیگیری منتقل شده و کاملاً انسان شود. با این وجود او یک سوار آخرزمان را با باقی مانده قدرت خود شکست می دهد و به بابی و سم برای جلوگیری از شیوع ویروس کروتون کمک می کند. در آخر فصل بعد از شکست سم در مهار لوسیفر کستیل ایمانش را از دست می دهد و به دین پیشنهاد می کند مست کنند و منتظر آخر ماجرا بنشینند. وقتی دین قبول نمی کند کستیل و بابی هم به دنبال او می روند. کستیل کوکتل مولوتوفی حاوی روغن مقدس به سمت میکاییل پرتاب می کند تا برای دین وقت بخرد تا با سم (که لوسیفر درون بدنش است) صحبت کند. لوسیفر عصبانی می شود و با حرکت انگشت کستیل را منفجر می کند. بعد از این که ماجرای آخرالزمان تمام می شود کستیل با قدرت بیشتر توسط خدا احیا می شود. دین را شفا می دهد و بابی را نجات می دهد. سپس به بهشت برمی گردد تا رهبر جدید آن شود تا آشوبی را که به دلیل زندانی کردن میکاییل در قفس لوسیفر توسط سم ایجاد شده را خاموش سازد یک سال بعد از آخرالزمان کستیل از سم و دین برای یافتن عصای موسی کمک می خواهد که به همراه بسیاری از اسلحه های دیگر از بهشت دزدیده شده است. در نهایت مشخص می شود فرشته ای به نام بالتزار آن را دزدیده و تکه ای از آن را به ازای روح مردم به آن ها فروخته است. سپس رافائل برای انتقام از کستیل می آید ولی بالتزار پوسته او را نابود می کند و او را به بهشت برمیگرداند. کستیل بعد از لغو معامله های بالتزار او را آزاد می کند. در ادامه مشخص می شود سم بعد از برگشتن از قفس لوسیفر حالت عادی ندارد و نمی تواند بخوابد و به شکارچی بهتری تبدیل شده است. پس تصمیم می گیرد روح سم را ببیند ولی متوجه می شود سم روحی ندارد و روحش در قفس پیش لوسیفر جا مانده است. سم و دین با کمک شیطانی به نام مگ جای کراولی را می یابند. کستیل بقایای کراولی را می سوزاند و او را نابود می کند. برای کشتن ایو مادر هیولاها به خاکستر ققنوس نیاز بود پس کستیل دین و سم را به گذشته برمی گرداند. یکی از فرشته ها که از دوستان کستیل بود متوجه می شود که او برای شکست رافائل قصد دزدیدن روح های برزخ را دارد پس تلاش می کند کستیل را بکشد و او را زخمی می کند ولی کستیل او را می کشد و با کمک انرژی که از روح بابی گرفته سم و دین را از گذشته برمیگرداند. بعد از کشتن ایو مشخص می شود کراولی زنده است و با کستیل همدست بوده. کراولی لیزا و بن (دوست دختر دین و پسرش) را می دزدد و با رافائل همدست می شود. کستیل به کراولی و رافائل حقه می زند و شخصاً دروازه های برزخ را باز می کند و روح ها را می بلعد. کراولی فرار می کند و رافائل توسط کستیل منفجر می شود. دین و بابی تلاش می کنند کستیل را خونسرد کنند تا روح های شیطانی را از وجودش بیرون بکشند ولی کستیل که از قدرتش دچار وسوسه شده اعلام می کند او هیچ دوستی ندارد. سم با چاقوی فرشته مقرب به کستیل حمله می کند ولی کستیل می گوید این چاقو اثری روی او ندارد زیرا او دیگر فرشته نیست. پس کستیل خود را خدای جدید جهان می خواند و به آن ها می گوید که به او تعظیم کنند و گرنه نابود می شوند. کستیل از کشتن دین و سم و بابی صرف نظر می کند و به میان مردم می رود و کشتار راه می اندازد و در بهشت حمام خون به پا می کند. از طرفی به دلیل وجود روح های شیطانی پوسته اش در حال نابود شدن است. در آخر کستیل متوجه اشتباهش می شود و با کمک وینچسترها روح های شیطانی را از بدنش بیرون می راند ولی روح لوایتان ها او را رها نمی کنند و کنترلش را به دست می گیرند. سپس او را به سمت رودخانه برده و ریز ریز می کنند. تنها کت بارانی کستیل به جا می ماند. دین که شدیداً ناراحت شده کت را به عنوان یادگاری بر می دارد. بعداً مشخص می شود کستیل زنده است. بعد از اینکه لوایتان ها از بدنش خارج شدند برهنه از رودخانه خارج شده و همسری به نام دافنه دارد؛ و حافظه اش را از دست داده ولی قدرت های فرشته ای در او باقی مانده و او با آن ها مردم را درمان می کند. دین از ترس عکس العمل او به او چیزی دربارهٔ گذشته اش نمی گوید و از او تقاضای شفای سم را می کند. کستیل بعداً توسط مگ شیطان از گذشته اش آگاه شده و تلاش می کند سم را درمان کند. سم به دلیل خاطراتی که از جهنم برایش مانده لوسیفر تخیلی را می بیند. وقتی کستیل از درمان او عاجز می شود خاطرات و توهماتش را به خودش منتقل می کند تا جبران اشتباهش را کرده باشد. لوسیفر در خیال کستیل ظاهر شده و برادرها او را در بیمارستان رها می کنند تا از دشمنانش در امان باشد و مگ را برای محافظت از او می گمارند. با مبعوث شدن پیامبر جدید کستیل به وسیلهٔ لوح فرشتگان بیدار می شود ولی در دیوانگی به سر می برد و تقریباً ناکارآمد است. با این وجود به دین در کشتن دیک رومن لوایتان کمک می کند ولی به همراه روح دیک رومن به برزخ (محل هیولاها) منتقل می شوند. آنجا کستیل دین را تنها می گذارد. کستیل و دین در برزخ با خون آشامی به نام بنی روبرو می شوند و با او متحد می شوند. بنی به دین قول می دهد او را به گذرگاهی انسانی برساند تا از برزخ خارج شود به شرط اینکه بنی نیز از طریق دین خارج شود. وقتی به گذرگاه می رسند کستیل که هنوز بابت گناهانش در زمین احساس گناه می کند دین را ول می کند و در برزخ باقی می ماند. بعد از مدتی کستیل توسط فرشته ای به نام نائومی از برزخ نجات می یابد. نائومی کنترل ذهن کستیل را در دست گرفته و دستورهای خودش را به او می دهد و او را وادار به اطاعت می کند . با اینحال وقتی نائومی دستور کشتن دین وینچستر را به او می دهد کستیل به دلیل دوستی بین آن ها از اینکار باز می ماند و از چنگ طلسم نائومی رها می شود. کستیل بعداً با کاتب بهشت (متاترون) متحد می شود تا با طلسمی درهای بهشت را ببندند ولی متاترون به او کلک زده و فاش می کند طلسم در اصل برای بیرون کردن تمامی فرشتگان از بهشت بوده است. به عنوان آخرین عنصر لازم برای طلسم ...متاترون هالهٔ کستیل را می گیرد و کستیل تبدیل به انسان می شود. سپس به زمین فرستاده می شود. در همان حال فرشتگان به زمین سقوط می کنند . کستیل با انسان بودن آشنا می شود. غریزه های از جمله خوردن و آشامیدن و قضای حاجت و میل جنسی برای او نامانوس است . کستیل که قدرت خود را از دست داده توسط فرشته ای دیگر کشته می شود ولی دین وینچستر و سم وینچستر (که توسط فرشته ای دیگر تسخیر شده) می رسند. آن فرشته که ایزیکیل نام دارد کستیل را احیا می کند. ایزیکیل که هویت خود را مخفی می کند و می ترسد توسط کستیل شناسایی شود به بهانه خطرات کستیل برای امنیت وینچسترها دین را وادار به بیرون کردن کستیل می کند. کستیل توسط فرشته ها اسیر می شود و طی مبارزه ای موفق به دزدیدن هالهٔ فرشته ای دیگر می شود و دوباره فرشته می شود. فرشته های دیگر که خواهان برگشتن به بهشت هستند از او تقاضای رهبری را می کنند و او قبول می کند ولی متاترون با حیله ای همهٔ فرشتگان را علیه کستیل متحد کرده و فرشتگان او را ترک می کنند. سرانجام پس از رخدادهایی مقرر می شود که کستیل و گادریل (ایزیکیل که هویت واقعی او فاش شد )به بهشت نفوذ کنند و لوح فرشتگان (منبع قدرت متاترون) را نابود کنند. دین وینچستر با قدرتی که از خنجر نسختین گرفته و سرخوش از کشتن ابادون (شوالیه جهنم) به مصاف متاترون می رود و به راحتی توسط متاترون شکست خورده و کشته می شود. متاترون به بهشت برمیگردد و لوح را شکسته می بیند. سرانجام کستیل موفق به فاش کردن چهره حقیقی متاترون برای فرشتگان دیگر شده و او به زندان می افتد. کستیل که هاله اصلی اش را از دست داده با هالهٔ قرضی اش مشکل دارد و دچار بیماری شده است . هانا (فرشته مونث و نزدیکترین دوست کستیل در فرشتگان) نزد او می آید و از او برای بازگردادندن چند فرشته باقی مانده در زمین تقاضای کمک می کند. کستیل می پذیرد. از آن طرف دین وینچستر بعد از مرگ به دلیل نشان قابیل کشته نشده بلکه تبدیل به شیطان شده است. سم وینچستر از کستیل کمک می خواهد. کستیل ابتدا به سوی دنیل و آدینه دو فرشتهٔ فراری می رود که می خواهند آزاد باشند و در این راه از کشتن فرشتگان دیگر نیز مضایغه نکرده اند. آن ها در گیر می شوند و طی این درگیری دنیل کشته می شود و آدینه می گریزد. وقتی کستیل و هانا به سوی پناهگاه وینچسترها در حرکت هستند توسط آدینه غافلگیر می شوند. آدینه هانا را غافلگیر کرده و شکست می دهد. کستیل به دلیل ضعف هاله اش قادر به مبارزه نیست و توسط آدینه زخمی می شود. درست در لحظه ای که به نظر می رسد آدینه هردوی آن ها را خواهد کشت کراولی (پادشاه جهنم) سر می رسد و هاله آدینه را می گیرد و وی را می کشد و هاله را به کستیل می دهد. وی دلیل اینکار را نیاز وی به کمک به دین وینچستر برای انسان شدن اعلام می کند زیرا شیطان بودن وی برایش سودی نداشته است. کستیل به هاله قرضی جدید اندکی بهتر می شود و به پناهگاه می رود و دین را که در حال فرار است دستگیر می کند و با کمک سم دین را شفا می دهند و دین دوباره انسان می شود. سم و دین در از بین بردن نشان قابیل عاجز مانده اند . کستیل متاترون رو از بهشت به پناهگاه می آورد زیرا وی منشی خدا بود و لوح ها را حفظ است. دین عنان اختیار از کف می دهدو قصد کشتن متاترون را دارد که کستیل سر می رسد و وی را به بهشت برمی گرداند. قابیل که عطش خون ریختنش بازگشته است به کشتار بی گناهان دست می زند. سم و دین و کستیل رد وی را می زنند . کراولی خنجر نخستین را به دین می دهد که در صورت لزوم قابیل را بکشد. کستیل تلاش می کند جلوی قابیل را بگیرد ولی قدرتش روی وی اثر ندارد . در نهایت دین قابیل را می کشد. بعد از کشتن قابیل و ناامید شدن از درمان نشان سم و کستیل تصمیم می گیرند بدون اطلاع دین به سراغ متاترون بروند و از وی بازجویی کنند.هانا به دلیل برخورد بد کستیل و وینچسترها با متاترون اجازه اینکار را نمی دهد . پس سم و کستیل با کمک روح بابی که در بهشت است دروازه بهشت را باز می کنند و کستیل وارد می شود و متاترون را بیرون می آورد. متاترون ادعا می کند چون هاله کستیل پیش وی است پس قدرت در دست اوست . کستیل با چاقو گلوی وی را می برد و هالهٔ وی را بیرون می کشد و متاترون تبدیل به انسان می شود. سم به راحتی با استفاده از گلوله تفنگ وی تحت فشار قرار می دهد. متاترون قسم می خورد درمان نشان را نمی داند ولی به کستیل پیشنهاد می کند هاله وی را به او پس بدهد. کستیل قبول می کند و با وی به کتابخانه ای می رود. در بین کتاب ها متاترون جادویی خونی را اجرا می کند که حال کستیل را بد می کند. متاترون آشکار می سازد که هدف وی در اصل برداشتن لوح شیطان از کتابخانه بوده است. در این بیرون کستیل هاله اصلی اش را از کتاب ها بیرون می کشد و می بلعد. با اینحال متاترون فرار می کند. دین وینچستر به دلیل اثرات شدید نشان قابیل روی روانش بسیار بی رحم شده است و دشمنان را بدون هیچ رحمی می کشد. کستیل که از عاقبت وی بیمناک است تلاش می کند به وی اخطار دهد که با همه قوا جلوی او خواهد ایستاد زیرا نمی خواهد تبدیل شدنش به موجودی بی رحم را نظاره گر باشد. دین که با قدرت نشان قابیل بسیار قوی شده است کستیل (که هاله اش صدمه دیده است) را به راحتی شکست داده ولی از کشتن وی صرف نظر می کند. کستیل و سم تلاش می کنند روونا (ساحره ای خطرناک و مادر کراولی پادشاه جهنم) را وادار به خواندن طلسمی کنند تا نشان را از بین ببرد. روونا بعد از خواندن طلسم جادویی روی کستیل اجرا می کند و باعث دیوانگی او و حمله اش به کراولی می شود. از طرفی مشخص می شود که نشان قابیل قفل و کلیدی بوده که خدا به وسیلهٔ آن خواهرش "تاریکی" را محبوس کرده و با از بین رفتن نشان تاریکی آزاد می شود. کستیل مدتی بی هدف پرسه می زند تا اینکه سم و دین روونا را مجبور می کنند تا طلسم را از روی کستیل بردارد. کستیل مدتی استراحت می کند و کم کم بهتر می شود. سم تصمیم می گیرد برای شکست دادن تاریکی به جهنم رفته و با لوسیفر ملاقات کند تا راز شکست تاریکی را جویا شود ولی به دلیل نیرنگ روونا سم درون قفس دیگری به همراه لوسیفر زندانی می شود. لوسیفر تلاش می کند با شکنجه سم وی را وادار به "بله گفتن" کند تا بتواند وی را تسخیر کند (فرشتگان بدون اجازه انسان ها نمی توانند آن ها را تسخیر کنند) . کستیل و دین برای نجات وی رهسپار می شوند. درگیری در قفس شکل می گیرد. کستیل حس می کند لوسیفر قدرت شکست دادن تاریکی را دارد پس جواب بله را می گوید و لوسیفر وی را تسخیر می کند و بعد از آن لوسیفر تلاش می کند تا با پیدا کردن دست های خدا جلوی تاریکی را بگیرد ولی متوجه می شود که دست های خدا روی تاریکی تأثیر کافی ندارد و در نبرد نهایی بین تاریکی و خدا، تاریکی لوسیفر را از درون کستیل بیرون می کند .
[ { "answer1": "اولین حضور وی در سریال، مربوط به اولین قسمت از فصل چهارم است که در آن می گوید که دین وینچستر را از جهنم نجات داده است زیرا که خداوند فرمان داده است", "answer2": "در نهایت او وفاداری اش را به بهشت می شکند، و به سمت انسانیت می رود.", "distance": 613, "question": "کستیل در ابتدا به چه دلیل به دین کمک کرد و بعد از آن چه چیزی باعث شد به سمت انسانیت برود؟" }, { "answer1": "در پایان فصل سوم سوپرنچرال، دین وینچستر توسط سگ های جهنمی لیلیث کشته می شود و به جهنم می رود.", "answer2": "کستیل به عنوان فرشته ای که دین را از جهنم برگردانده و زنده کرده، معرفی می شود.", "distance": 107, "question": "چه اتفاقی در پایان فصل سوم برای دین افتاد و کستیل به عنوان فرشته ای که دین را زنده کرده بود، چگونه به او کمک کرد؟" }, { "answer1": "از آنجایی که دیدن شکل واقعی کستیل باعث کوری انسان ها می شود، او بدن یک میزبان را می گیرد (جیمز جیمی نواک که مردی مذهبی است) تا بتواند با دین ارتباط برقرار کند", "answer2": "بعد از اینکه شیاطین کشته می شوند، جیمی در حال مرگ به کستیل التماس می کند تا دوباره او را به عنوان پوسته بگیرد. تا دخترش مجبور به انجام کارهای او نشود. فرشته هم موافقت می کند.", "distance": 2200, "question": "چرا کستیل بدن جیمی نواک را گرفت و چه زمانی دوباره به پوسته جیمی بازگشت؟" }, { "answer1": "بعد از مدتی کستیل توسط فرشته ای به نام نائومی از برزخ نجات می یابد.", "answer2": "با اینحال وقتی نائومی دستور کشتن دین وینچستر را به او می دهد کستیل به دلیل دوستی بین آن ها از اینکار باز می ماند", "distance": 171, "question": "چه کسی کستیل را از برزخ نجات داد و بعد از آن کستیل چرا از دستور کشتن دین سر باز زد؟" }, { "answer1": "کستیل با انسان بودن آشنا می شود. غریزه های از جمله خوردن و آشامیدن و قضای حاجت و میل جنسی برای او نامانوس است .", "answer2": "کستیل توسط فرشته ها اسیر می شود و طی مبارزه ای موفق به دزدیدن هالهٔ فرشته ای دیگر می شود و دوباره فرشته می شود.", "distance": 450, "question": "هنگامی که کستیل به انسان تبدیل شد چه احساساتی داشت و در نهایت چگونه دوباره فرشته شد؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
25
: مکتب فرانکفورت مکتب فرانکفورت در رابطه با نظریه انتقادی، نام مکتبی آلمانی است که در دهه ۱۹۳۰ (میلادی) توسط ماکس هورکهایمر در قالب یک انجمن پژوهش های اجتماعی در فرانکفورت تأسیس شد. عمده فعالیت این مکتب در زمینه های مربوط به فلسفهٔ علوم اجتماعی، جامعه شناسی و نظریهٔ اجتماعی نئومارکسیستی است. در تاریخ ۲۲ ژوئن ۱۹۲۴ در شهر فرانکفورت آلمان (کنار رودخانه ماین)، انستیتوی تحقیقات اجتماعی - فرهنگی مستقل از دانشگاه گشایش یافت. این مؤسسه تحقیقاتی، اشتهار خود را مدیون جنبش اعتراضی دانشجوئی دهه ۱۹۶۰ (میلادی) مانند جنبش مه ۱۹۶۸ فرانسه میلادی می باشد که غیر مستقیم از نظرات مارکس و نگرش انتقادی این مؤسسه (مکتب فرانکفورت) نشأت می گرفت. این مؤسسه تحقیقات خود را بر پایه بینش کارل مارکس و زیگموند فروید از منظر اجتماعی- فلسفی در جوامع سرمایه داری، آغاز و گسترش آن را نقد و بررسی می نمود. یکی از معروفترین تألیفات آن به نام «"دیالکتیک روشنگری"» اثر ماکس هورکهایمر که سال ها مدیریت مکتب را به عهده داشت و همکارش تئودور آدورنو، است. پس از گذشت نه سال از تأسیس، مکتب فرانکفورت به دلیل داشتن عقاید مارکسیستی، مجبور به مهاجرت به ژنو (۱۹۳۳/۱۹۳۴) و سپس به آمریکا شد. در سال ۱۹۵۰ میلادی مجدداً به فرانکفورت نقل مکان کرد. طرفداران نسل اول این مکتب عبارت اند از: ماکس هورکهایمر، تئودور آدورنو، اریش فروم، هربرت مارکوزه، فرانس نویمان، والتر بنیامین. نسل جوان تر مکتب فرانکفورت یورگن هابرماس و آلفرد شمیت بودند. این مکتب از آغاز سال های دهه ۱۹۶۰ (میلادی) میلادی نقش مهمی در زمینه بررسی و نگرش منتقدانه به فرضیه های علمی و آموزش و پرورش در چهارچوب نئومارکسیسم داشته است. از نظر مکتب فرانکفورت، پیدایش و رواج یافتن رسانه های جمعی و «صنعت فرهنگ» و رخنهٔ بی وقفهٔ آن ها در زندگی در طول قرن بیستم، نشانگر چرخش از سرمایه داری لیبرالی خود تنظیم شوندهٔ قرن نوزدهم به «سرمایه داری سازمان یافته و سراپا برنامه ریزی شدهٔ» قرن بیستم است. اندیشه های مکتب فرانکفورت بدون فهم درست نظریهٔ انتقادی به طور کامل قابل درک نیست. در آغاز هورکهایمر در «نظریهٔ سنتی و انتقادی» رئوس کلی این نظریه را مطرح کرد. نظریهٔ انتقادی بنا بر ایدهٔ هورکهایمر می تواند «نقد اجتماعی خودآگاهانه در جهت تغییر اجتماعی و رهایی از طریق روشنگری» تعریف شود که به طور جزم گرایانه اصول خود را حفظ نمی کند و به آن وفادار نمی ماند. هورکهایمر با نظریهٔ سنتی، که شامل نگرش پوزیتیویستی، علم گرایانه یا کاملاً بر مبنای مشاهده است و به کلی کردن مسائل و قوانین ثابت مبادرت می ورزد، به جدل می پردازد. او با استفاده از نظریات ماکس وبر، به این موضوع توجه می کند که علوم اجتماعی متفاوت از علوم طبیعی است، به این دلیل که کلی کردن (قوانین ثابت) نمی تواند از تجربیات اجتماعی حاصل شود، و این به خاطر آن است که فهمیدن اصل تجربهٔ اجتماعی، همواره به شکل ایده های شخص محقق آن در می آید. (منظور، اثر نظریات پژوهش گر در پژوهشی ذاتاً خنثی است، که با دخالت همیشگی فاعل (سوژه) به شکل جدیدی بدل می شود). آن چیزی که پژوهش گران متوجه آن نمی شوند این است که آن ها به طور ناخودآگاه درگیر زمینه های تاریخی هستند که ایدئولوژی وابسته به آن، کل پروژهٔ «تفکر» را تحت الشعاع قرار می دهد؛ بنابراین نظریهٔ فرد محقق، با ایده های ذهنی او هم انطباق پیدا می کنند، نه صرفاً «خود تجربه»: برای هورکهایمر، مشی فهم علوم اجتماعی به روش علوم طبیعی قابل پیروی نبود. اگر چه مکاتب بسیاری به شکستن محدودیت های ایدئولوژیکی آن مبادرت ورزیدند (پوزیتیویسم، پراگماتیسم، نئو کانتیسم و پدیدارشناسی)، به اعتقاد هورکهایمر هیچ کدام از آن ها موفق به فهم علوم اجتماعی نشدند زیرا همهٔ آن ها تحت سلطهٔ قضاوت متعصبانهٔ «ریاضیات – منطق» قرار گرفتند که فعالیت نظریه پردازانه را از زندگی واقعی دور می کند (به این معنا که تمام این مکاتب کاوش های خود را به منطق متصل کردند که یک مبنای همیشه درست و قطعی، مستقل از پیشرفت های مداوم فعالیت های انسانی دارد). مطابق نظر هورکهایمر، پاسخ مناسب به این وضع دشوار، توسعهٔ نظریهٔ انتقادی است. به عقیدهٔ هورکهایمر این مسئله، یک مسئلهٔ معرفت شناسانه است: ما نه فقط می بایست در شیوهٔ ایده های دانشمندان تجدید نظر کنیم، که اساساً این اصلاح متعلق بر هر نوعی از «دانستن» خواهد بود. بر خلاف مارکسیست های ارتدوکس، که فقط یک الگوی قالب را برای نقد و عمل به کار می برند، نظریهٔ انتقادی تلاش می کند که به یک «خود انتقادی» برسد و هر نوع ادعای حقیقت محض را به چالش بکشد. نظریهٔ انتقادی قائل به عدم تقدم و برتری ماده (ماتریالیسم) بر آگاهی (ایده آلیسم) یا بالعکس است، به این دلیل که هر دو نوع معرفت، واقعیت را به صورت سودمند برای خود تحریف می کنند و آن را به صورت گروهی کوچک از گزاره ها درمی آورند. کاری که نظریهٔ انتقادی می خواهد بکند این است که خود را در بیرون تنگناهای فلسفی و محدودهٔ پایهٔ وجودی آن جای دهد. با این وجود، نظریهٔ انتقادی برای مبنای تفکری خود و ترمیم خود آگاهی (آگاهی به معنای فهم) انسانی، از ابزارهای مارکسیستی استفاده می کند. هورکهایمر مدعی بود که نظریهٔ انتقادی بایستی در جهت تحلیل کلیت جامعه در درون بازهٔ زمانی خاص اش متمرکز شود (مثلاً اینکه چگونه شد که در این موقعیت در این لحظهٔ خاص زمانی قرار گرفت) و باید به سمت گسترده کردن فهم انسان از اجتماع با توجه به علوم مختلف اجتماعی شامل جغرافیا، اقتصاد، جامعه شناسی، تاریخ، علوم سیاسی، انسان شناسی و روان شناسی، حرکت کند. از آن جایی که نظریه انتقادی در همهٔ زمان ها باید خود-انتقادی کند، هورکهایمر بر این نکته پافشاری می کرد که یک نظریه در صورتی انتقادی است که روشنگر و قابل تشریح باشد؛ بنابراین نظریهٔ انتقادی می بایست تلفیقی از تفکر بر مبنای قواعد و مضاف بر آن عملی هم باشد تا «بتواند توضیح دهد که چه چیزی با شرایط حقیقی اجتماعی فعلی نادرست است، بازیگران تغییر دهندهٔ آن را بشناسد و قاعده ای کاملاً روشن را برای نقادی و رسیدن به اهداف عملی آینده فراهم آورد». نظریهٔ سنتی تنها آینه ای است برای حقیقت در هر زمان، نظریهٔ انتقادی درست هدفی عکس این «صرفاً آینه» بودن را دارد، هدف نظریهٔ انتقادی نه نمایش که تغییر اوضاع است. در زبان هورکهایمر هدف نظریهٔ انتقادی «رها ساختن انسان از بند جریاناتی است که او را به بردهٔ خود بدل می کنند.» نظریه پردازان مکتب فرانکفورت به طور مشخص پیوندهایی به فلسفهٔ انتقادی کانت دارند، جایی که عبارت نقد به معنای بازتابی فلسفی از محدودیت های ادعاهایی است که برای دانش های مشخص ساخته شده اند و ارتباط مشخصی بین این نوع نقد و خودمختاری اخلاقی (به معنای کانتی) وجود دارد که با جبرگرایی و نظریه های ساکن به مقابله می پردازد. در مفهوم عقلانی نظریهٔ انتقادی می کوشد که ایده های مارکس را از بند دگماتیسم پوزیتیویسم و علم گرایی و از سوی دیگر سوسیالیسم علمی برهاند و به آن مشی انتقادی اضافه کند. از آن جا که هم مارکسیست-لنینیست ها و هم سوسیال دموکرات های ارتدوکس، مارکسیسم را به عنوان نوعی جدید از علوم اثباتی پنداشتند، مکتب فرانکفورت و هورکهایمر، کار خود را بیشتر بر بنیان معرفت شناسی مارکس گذاشتند، که خودش آن را به شکل انتقادی در کتاب سرمایه بنیان نهاد؛ بنابراین آن ها تأکید می کردند که مارکس خواهان ایجاد نوعی جدید از تحلیل انتقادی بود که جهتش به سمت یگانه کردن نظریه و عمل انقلابی می رفت و نه ایجاد علمی اثباتی و جزمی. نقد، در مفهوم مارکسی، به معنای بیرون کشیدن ایدئولوژی از درون یک سازمان اجتماعی –مثلاً آزادی فردی یا بازار آزاد از درون سرمایه داری- و انتقاد از آن به وسیلهٔ پیامدهای حقیقی اش –مثلاً بهره کشی و نابرابری اجتماعی- است. این متد به شیوه ای که مکتب فرانکفورت روی آن اثر گذاشت، چیزی بود که قبلاً توسط هگل و مارکس پایه گذاری شده بود: روش دیالکتیک. مؤسسه تلاش کرد که با فرمول بندی تازهٔ دیالکتیک به آن نقشی استوار و محکم بدهد. استفاده از چنین شیوهٔ دیالکتیکی به زمان هگل بر می گردد، کسی که دیالکتیک را به شکل یک تمایل در هر عقیده برای فایق آمدن بر عناصر متضاد در درون خودش که در اثر برخوردهای جنبه های تناقض آمیز ذاتی هر عقیده پدید آمده اند، می پنداشت. برخلاف دیگر شیوه های تفکری که قواعد ثابت و حالت های مشخص دارند، دیالکتیک هگلی بر مبنای پیشرفت و تغییر بر اثر زمان است، اثری که بر مبنای وابستگی و عمل متقابل اندیشه هاست. تاریخ در نظر هگل حاصل تکامل یافتگی بر مبنای روش دیالکتیکی است. حال، تغییر شکل عقلانی یا سنتز تضادهای گذشته است. به این طریق تاریخ یک پروسهٔ قابل فهم است و به طور مداوم به جلو می رود و پیشرفت می کند. با این وجود، توجه به آینده نزد هگل ارزش چندانی ندارد، زیرا به اعتقاد وی فلسفه تجویزی نیست و فقط در هنگام وقوع قابل ادراک است. تحقیق تاریخی، بنابراین عقیده صرفاً به شرح گذشته و حال محدود خواهد شد. از این رو برای هگل و اخلافش، دیالکتیک ضرورتاً به سمت تأیید وضع موجود خواهد رفت، که در واقع هم این فلسفهٔ هگلی در عمل به تأیید و توجیه مسیحیت و دولت پروس انجامید. این ایده به شدت از طرف مارکس و دیگر هگلیان جوان مورد نقد واقع شد، که مدعی بودند هگل در دفاع از مفهوم انتزاعی عقل محض بسیار زیاده از اندازه پیش رفته و نتوانسته به شرایط واقعی طبقهٔ کارگر را – مثلاً ناخواسته و غیر عقلانی بودن آن – توجهی نشان دهد. با وارونه کردن دیالکتیک ایدئالیستی هگل، مارکس تئوری خود را بر مبنای ماتریالیسم دیالکتیک بنا نهد و اعلام کرد که «این آگاهی انسانی نیست که شرایط خاص و معین بودنش را ایجاد می کند، اما در مقابل، این شرایط اجتماعی است که آگاهی او را معین کرده است». تئوری مارکس راه قانون ماتریالیستی تاریخ و فضا را در پیش می گیرد، که در آن نیروی محرک توسعه نیروهای تولیدی است؛ و از آن جایی که تناقضات مادی و اجتماعی سرمایه داری به طور ذاتی موجود است، قطعاً این نیروهای «منفی» به سمت مقابله با اصل سرمایه داری جهت می یابند، و با تغییر آن فرم عقلانی جدیدی را خواهند ساخت: کمونیسم. مکتب فرانکفورت به سهم خود، به این نتیجه رسید که روش دیالکتیکی تنها وقتی می تواند پذیرفته شود که «بتوان آن را برای خودش هم به کار برد». این به این معناست که اگر آن ها بخواهد این روش را بپذیرند می بایست ملزم به استفاده از قاعدهٔ خود-اصلاحی در اتخاذ روش دیالکتیکی باشند، این قاعده باعث خواهد شد که آن ها بتوانند تفسیرهای غلط دیالکتیکی قبلی را اصلاح کنند. به همین دلیل مکتب فرانکفورت به طور کامل شکل دگماتیک تاریخ گرایی، ماتریالیسم و مارکسیسم ارتدوکس را رد کرد. در واقع، تنش های مادی و مبارزهٔ طبقاتی که مارکس از آن ها سخن می گفت، دیگر برای اعضای مکتب فرانکفورت دارای بار انقلابی -در درون جوامع معاصر غربی– تلقی نمی شد. نظری که نشان می داد از نظر آن ها تفسیرهای دیالکتیکی مارکس هم دارای نقص بودند و هم در مواردی به کلی غلط تعبیر شده اند. بر خلاف مارکسیست های ارتدوکس، که در منظر آن ها پراکسیس به تنهایی مجری تبدیل ایدهٔ غیرقابل تغییر کمونیسم به فاز عملی است، عقیده دارند که بنابر قاعدهٔ دیالکتیکی، پراکسیس و تئوری، به یک دیگر وابسته اند و باید به طور دو جانبه برهم اثر بگذارند. وقتی مارکس در کتاب تزهایی در مورد فویرباخ جملهٔ معروف خود را (فیلسوفان فقط جهان را به طرق مختلف تفسیر کرده اند، مهم تغییر آن است) یگانه ارزش فلسفه را در «عمل آگاهانه» ی آن می دانست. تئوریسین های مکتب فرانکفورت این نظر را بدین شکل اصلاح کردند که وقتی عمل ناکام می ماند، ریشهٔ نظری این عمل باید مورد تجدید نظر قرار بگیرد. به طور مختصر، فیلسوفان سوسیالیست بایستی امکان خود انتقادی را باز بگذارند، تا بتوان بر خطاهای نظری فایق آمد. همان طور که تئوری به عمل آگاهی می بخشد، عمل (پراکسیس) هم باید موجب آگاهی نظری شود. تأثیرات روشنفکرانه و تئوری های مورد توجه نسل اول نظریه پردازان انتقادی مکتب فرانکفورت به صورت قابل خلاصه شدن است. در واکنش به تشدید ازخود بیگانگی و غیرعقلانی شدن در جوامع پیشرفتهٔ سرمایه داری، نظریه انتقادی به طور جامع، منتقد ایدئولوژی است و از منظر تاریخی بازتاب دهندهٔ تئوریست که به طور هم زمان خواهان دو چیز است: تشریح و کندوکاو نظام سلطه گر و یافتن امکاناتی برای ایجاد یک جامعهٔ عقلانی، انسانی و آزاد. مؤسسه در دو شاخهٔ مرتبط با «امکان تبدیل افعال انسانی به اعمالی عقلانی» کمک بزرگی کرد. (به عبارت دیگر افرادی که بتوانند با عمل عقلانی کنترل جامعه و «تاریخ» خود را، خودشان به دست بگیرند). اولی پدیده ای اجتماعی بود که در نظریهٔ مارکسیستی روبنا یا ایدئولوژی نامیده می شود: هویت، خانواده و بنیان های قدرت، و دومی قلمرو زیبایی شناسی و صنعت فرهنگ – فرهنگ عامه. پژوهش های آن ها حاوی نگرانی مشترکی بود که بیان می کرد، سرمایه داری می تواند پیش شرط های انتقادی و آگاهی انقلابی سیاسی را نابود سازد. این به معنای ظهور نوعی «آگاهی تصنعی» ای از ایعاد عمیق ستم اجتماعی است. دومین فاز نظریه انتقادی مکتب فرانکفورت بر دو کار محوریت دارد: کتاب دیالکتیک روشنگری نوشتهٔ آدورنو و هورکهایمر، و کتاب اخلاق صغیر نوشتهٔ آدورنو. هر دو کتاب در زمان تبعید اعضای مؤسسه در آمریکا نوشته شد. با وجود حفظ مدل تحلیل مارکسیستی، در این کتاب ها نظریه انتقادی محدودهٔ تأکیدی خود را تغییر داد. نقد سرمایه داری تبدیل به نقد تمدن غربی به طور کلی شد. در واقع، دیالکتیک روشنگری از افسانهٔ ادیسه به عنوان الگویی برای تحلیل سیر آگاهی بورژوازی استفاده می کند. هورکهایمر و آدورنو در این کتاب از موضوعاتی سخن گفته اند که در تفکر اجتماعی جایگاهی برجسته یافته است. در واقع، تفسیر آن ها از سلطهٔ طبیعی بودن (سلطهٔ فرم طبیعی نه عقلانیت انسانی) بر عقلانیت صنعتی (عقلانیت هدفمند و سودمدار بدون توجه به ارزش های دیگر) در تمدن غربی، سال ها قبل از ایجاد گروه های طرفدار طبیعت، ارائه شده بود. تحلیل «عقل» از این هم فراتر می رود. عقلانیت در فرهنگ غربی به صورت ترکیبی از سلطه گرایی و عقلانیت صنعتی خود را آشکار می کند و تمام طبیعت درونی و بیرونی به زیر یوغ فاعلیت انسانی می آورد. در این فرایند، خود فاعل هم بلعیده خواهد شد و هیچ نیروی اجتماعی به مانند نیروی پرولتاریا نمی تواند خود را به عنوان رهایی بخش «فاعل انسانی» از بندهای خود ساخته اش بشناسد؛ بنابراین آدورنو برای نام دوم (در زیر نام) اخلاق صغیر می نویسد: " بازتابهایی از زندگی آسیب دیده ". در کلام آدورنو: بنابراین، زمانی که حقیقت خود به عنوان پایه ای برای ایدئولوژی بدیل شده است، بزرگترین کاری که نظریه انتقادی می تواند انجام دهد این است که شروع به شناسایی تناقضات دیالکتیکی موجود در خود تجربهٔ فاعلی کند و از جهت دیگر صداقت و درستی نظریه را نگهدارد. حتی خود پروسهٔ دیالکتیکی هم قابل شک است:" درستی یا نادرستی اش (نظریه و در اینجا دیالکتیک) ویژگی ذاتی و دائمی خود «روش» نیست، بلکه صرفاً در مفهوم و منظور آن در پروسهٔ تاریخی اش نهفته است.". این قصد و منظور باید در جهت آزادی کامل و خرسندی باشد. " تنها فلسفه ای که می تواند به طور معتبری در مقابل نومیدی و یاس (به طور عملی) قرار بگیرد، فلسفه ای است که همه چیز را به گونه ای در نظر داشته باشد که آن چیزها قرار است خود را از منظر (و در مسیر) "رستگاری" انسان نشان دهند. " البته آدورنو خود را به طور کامل از «خوشبینی» مارکسیسم ارتدوکسی دور می کند: " در کنار (و از منظر) چنین مطالبه ای از تفکر و جایگاه و مرتبهٔ آن، حتی خود سؤال واقعی بودن یا نبودن «رستگاری» (مثل رهایی انسان) به سختی با اهمیت جلوه می کند. " از منظر جامعه شناختی، هم کارهای هورکهایمر و هم کارهای آدورنو حاوی دلسردی های دربارهٔ منبع و بنیان سطلهٔ اجتماعی است، دلسردی که در نظریهٔ انتقادی جدید به ظهور بدبینی دربارهٔ امکان رهایی و آزادی انسان منجر شد. این دلسردی به وضوح ریشه در جریان های تاریخی هم عصر این متفکران دارد. اوج گیری نازیسم، صنعت فرهنگ (فرهنگ انبوه) و سرمایه داری دولتی به عنوان شیوه های جدیدی از سلطهٔ اجتماعی که نمی شد آن ها را به طرز قانع کننده ای از طریق جامعه شناسی سنتی مارکسیستی تحلیل کرد. برای آدورنو و هورکهایمر، دخالت دولتی در اقتصاد به طور مؤثری تنش میان مناسبات تولید و نیروهای اجتماعی (جسمانی مانند کارگر) تولیدکننده – تنشی که از نظر نظریه مارکسیستی تناقض اصلی و بنیادی سرمایه داری است – را از میان می برد. بازار «آزاد» (به عنوان مکانیسمی «ناآگاه» برای توزیع کالا) و پدیدهٔ غیرقابل فسخ «مالکیت خصوصی» (در سرمایه داری) که مورد نظر مارکس بودند به تدریج با «برنامه ریزی متمرکز دولتی» و اجتماعی کردن ابزار آلات تولید در جوامع غربی جایگزین شدند. راه دیالکتیکی که در آن مارکس رهایی بشر را می یافت بدین شکل درآمده و به طور تأثیرگذاری مطیع سلطهٔ " عقل پوزیتیویستی " قرار گرفته است. آدورنو به عنوان یک موزیسین چیره دست و پیوندهای بسیار به موسیقی، کتاب فلسفهٔ موسیقی مدرن را نوشت که در آن به عنوان یک «ذات»، جدل هایی علیه زیبایی می کند. به این خاطر که معتقد است زیبایی تحت سلطهٔ جامعهٔ سرمایه داری پیشرفته و آگاهی کاذب قرار گرفته که به این واسطه به سلطهٔ اجتماعی کمک می بخشد و از این رو به چهرهٔ نمایاندهٔ سرمایه داری یک «لذت مرتبط با زیبایی» و «قابل قبول» بودن می افزاید. تنها موسیقی و هنر آوانگارد است که شاید بتواند حقیقت را با دریافتن واقعیت رنجش انسانی، حفظ کند. از این رو: "چیزی که موسیقی رادیکال لحاظ می کند بازگشتی به رنجش انسانی است. در همین حال لرزش های هراس آور روانی، در نمودی شبیه به زلزله نگار (استعاره ای از تغییراتی شدید و بالا و پایین های بسیار)، به عنوان قاعدهٔ تکنیکی موسیقی در خواهد آمد. این موسیقی دوام و توسعه را منع می کند (به وجه انتقادی). زبان موسیقی به دو قطبی افراطی بدل شده است. در یک طرف، به سوی سخن گفتنی حقیقتاً مشابه با هراس انسانی و در جهت دیگر به سمت یک ثبوت کامل واضح، ناشی از سکون انسان، انسانی که تشویش و نگرانی اش باعث شده در نقطهٔ ایستادگی اش (به مثابه یک رد پا) منجمد شود و تاب حرکت نداشته باشد… موسیقی مدرن نسیان کامل را در هدف خود می بیند. این پیام نومیدانه ای است، پیامی بر جا مانده از یک کشتی شکسته.. " با پیشرفت روبه جلو جامعهٔ صنعتی در دورهٔ جنگ سرد، اندیشمندان نظریه انتقادی بر این نظر آمدند که راه سرمایه داری و تاریخ به طور قطعی عوض شده است، به گونه ای که ستم و فشار به شیوه های جدید و متفاوتی اعمال می شوند، و با توجه به این نکته، طبقهٔ کارگر صنعتی، دیگر به عنوان یک عنصر تعیین کنندهٔ ضدسرمایه داری تلقی نمی شود. این اعتقاد مسبب آن شد که آن ها به سوی یافتن روش و متدی غیر مقید برای «منفی» بودن، از طریق ریشه های دیالکتیکی بروند. این منظر در کتاب انسان تک ساحتی مارکوزه و دیالکتیک منفی آدورنو دیده می شود. در این دورهٔ زمانی، با وجود ماندگاری بعضی از اعضا، مؤسسه دوباره در فرانکفورت ساکن شده بود و قصد داشت نه فقط ادامه دهندهٔ پژوهش های قبلی باشد که می خواست از منظر آموزش جامعه شناسانه و دموکراسی سازی آلمان غربی، نیرویی مؤثر باشد. این امر باعث تکمیل و ذخیرهٔ پژوهش های تجربی و تحلیل های تئوریک، به میزان بالا، از سوی اعضا شد. در این دوره تفکرات مکتب فرانکفورت به طور اخص بر قسمت هایی از تفکر چپ گرایانه و به طور کلی جناح چپ اثر گذاشت، به خصوص بر چپ جدید. مارکوزه معمولاً به عنوان مغر متفکر و تئوریسین اصلی چپ جدید شناخته می شود. انتقاد آن ها از تکنولوژی، تمامیت خواهی، پایان شناسی و گاه تمدن بر گروه های آنارکو- پریمیتویسم اثر گذاشت. کارهای آن ها عمیقاً بر پژوهش گران حوزهٔ فرهنگ مردمی تأثیرگذار بود. مهم تر از اینها، مکتب فرانکفورت تلاش کرد تا سرنوشت خرد را در عصر تاریخی جدید معین کند. در حالی که مارکوزه تحلیلی تکمیل از بنیان های تغییر یافتهٔ مفهوم «کارگر» در نظام سرمایه داری و ویژگی های ذاتی متدولوژی علم ارائه می داد، هورکهایمر و آدورنو مشغول به بازآزمودن بنیان های مکتب انتقادی بودند. این کوشش در کتاب دیالکتیک منفی آدورنو به وضوح قابل مشاهده است، کتابی که تلاش می کند باز تعریفی از دیالکتیک در دوره ای که «فلسفه، که یک مرتبه منسوخ شده به نظر رسید، به حیات ادامه می دهد تا لحظه ای را بفهمد و بیابد که از دستش داده و از نظرش به دور مانده است» ارائه دهد. جنبش فرانکفورت در سوم فوریه ۱۹۲۳ در دانشگاه فرانکفورت با کمک های فلیکس ویل پایه گرفت. اعضای اولیه مؤسسه لئو لونتال، کارل گراونبرگ (اولین رئیس مؤسسه)، هنریک گروسمن، کارل آگست ویدفاگل، فرانس بورکنو و جولیان گمپرز بودند. شخصیت های مشهورتری مانند فریدریش پولاک، والتر بنیامین و تئودور آدرنو در دههٔ ۱۹۲۰و کمی پس از شکل گیری مؤسسه به آن پیوستند. به تدریج افراد دیگری مانند هربرت مارکوزه، اریک فروم و ماکس هورکهایمر، دردههٔ ۱۹۳۰به مؤسسه گرویدند. اولین رئیس مؤسسه گراونبرگ بود. گراونبرگ در سال ۱۹۲۹ دچار سکته قلبی شده و در ژانویهٔ ۱۹۳۰هورکهایمر به عنوان رئیس مؤسسه انتخاب شد ونقش خود را به عنوان مهم ترین رهبر مکتب فرانکفورت تثبیت کرد. در سال۱۹۳۳ در پی به قدرت رسیدن نازی ها در آلمان، مؤسسه کار خود را در این کشور متوقف کرد واعضای آن به ژنو، لندن، پاریس وآمریکا گریختند. در سال ۱۹۳۵ بسیاری از نمایندگان مکتب به پاریس رفتند، ولی خیلی با انزجار و شتاب آنجا را ترک کردند، زیرا نظریاتشان در آن سرزمین قابل درک نبود و صدایشان هیچ پژواکی در محافل روشنفکری فرانسه ایجاد نکرد. تا سال ۱۹۴۰ تقریباً اغلب اعضا به آمریکا مهاجرت کرده بودند و برعکس فرانسه، درآنجا مورد استقبال قرار گرفتند و افکارشان طرفدارانی پیدا کرد. یکی از سؤالات فرهنگی مرتبط با تعلیم و تربیت این است که برنامه درسی مدرسه دنباله رو چه فرهنگی باید باشد؟. این اساسی ترین سؤال هادر برنامه درسی است. هرچند سؤال مذکور در مکان های گوناگون جواب های مشخصی دارد. اما پذیرش هریک تناقض ها و ناهماهنگی هایی نیز به دنبال دارد. به طور عام محتوای درسی که قرار است از سوی مدرسه به دانش آموزان عرضه شود ممکن است متأثر از فرهنگ نخبگان، آوانگاردهای سیاسی، دینی و علمی باشد. در حالت دوم ممکن است متأثر از فرهنگ عامه پسند و نیازهای کوچه و بازار باشد و در حالت سوم امکان دارد معجونی از خواص هر دو فرهنگ والا و عامه پسند را به نسبت خاص دارا باشد. مفهوم اصلی آن، که بسیار مورد توجه آدورنو و هورکهایمر بود، اظهار می کند که «گناه نخستین» تفکر، به تلاشش برای حذف هر چیزی غیر از تفکر بر می گردد، تلاشش توسط فاعل (سوژه) برای بلعیدن ابژه (شی)، کوششی برای بدست آوردن هویت. این «تقلیل دادن» تفکر را شریک سلطه می کند. دیالکتیک منفی «برتری (فضیلت) ابژه» را نجات می دهد، نه به وسیلهٔ معرفت شناسی ساده لوحانه یا رئالیسم متافیزیکی، بلکه بر بنیان «تمایز (از منظر جامعه شناختی)»، پارادوکس و نیرنگ: «منطق از هم پاشیدگی». آدورنو از هستی شناسی هایدگر انتقاد می کند، به این علت که او فکر می کند این تفکر، تجدی دوبارهٔ ایدئالیسم و مفاهیم هویت محور در ظاهر است، که توانسته بر سنت فلسفی غلبه یابد.
[ { "answer1": "پس از گذشت نه سال از تأسیس، مکتب فرانکفورت به دلیل داشتن عقاید مارکسیستی، مجبور به مهاجرت به ژنو (۱۹۳۳/۱۹۳۴) و سپس به آمریکا شد.", "answer2": "در سال ۱۹۵۰ میلادی مجدداً به فرانکفورت نقل مکان کرد.", "distance": 129, "question": "چرا مکتب فرانکفورت مجبور به مهاجرت شد و چه زمانی مجدداً به فرانکفورت بازگشت؟" }, { "answer1": "نظریهٔ انتقادی بنا بر ایدهٔ هورکهایمر می تواند «نقد اجتماعی خودآگاهانه در جهت تغییر اجتماعی و رهایی از طریق روشنگری» تعریف شود که به طور جزم گرایانه اصول خود را حفظ نمی کند و به آن وفادار نمی ماند.", "answer2": "هورکهایمر با نظریهٔ سنتی، که شامل نگرش پوزیتیویستی، علم گرایانه یا کاملاً بر مبنای مشاهده است و به کلی کردن مسائل و قوانین ثابت مبادرت می ورزد، به جدل می پردازد.", "distance": 199, "question": "نظریه انتقادی از نظر هورکهایمر چه تعریفی دارد و او با کدام نظریه به جدل می پردازد؟" }, { "answer1": "این مکتب از آغاز سال های دهه ۱۹۶۰ (میلادی) میلادی نقش مهمی در زمینه بررسی و نگرش منتقدانه به فرضیه های علمی و آموزش و پرورش در چهارچوب نئومارکسیسم داشته است.", "answer2": "آدورنو به عنوان یک موزیسین چیره دست و پیوندهای بسیار به موسیقی، کتاب فلسفهٔ موسیقی مدرن را نوشت که در آن به عنوان یک «ذات»، جدل هایی علیه زیبایی می کند. به این خاطر که معتقد است زیبایی تحت سلطهٔ جامعهٔ سرمایه داری پیشرفته و آگاهی کاذب قرار گرفته که به این واسطه به سلطهٔ اجتماعی کمک می بخشد و از این رو به چهرهٔ نمایاندهٔ سرمایه داری یک «لذت مرتبط با زیبایی» و «قابل قبول» بودن می افزاید.", "distance": 12891, "question": "مکتب فرانکفورت چه نقشی در بررسی فرضیه های علمی داشت و دیدگاه آدورنو درباره زیبایی چیست؟" }, { "answer1": "بر خلاف مارکسیست های ارتدوکس، که در منظر آن ها پراکسیس به تنهایی مجری تبدیل ایدهٔ غیرقابل تغییر کمونیسم به فاز عملی است، عقیده دارند که بنابر قاعدهٔ دیالکتیکی، پراکسیس و تئوری، به یک دیگر وابسته اند و باید به طور دو جانبه برهم اثر بگذارند.", "answer2": "به طور عام محتوای درسی که قرار است از سوی مدرسه به دانش آموزان عرضه شود ممکن است متأثر از فرهنگ نخبگان، آوانگاردهای سیاسی، دینی و علمی باشد. در حالت دوم ممکن است متأثر از فرهنگ عامه پسند و نیازهای کوچه و بازار باشد و در حالت سوم امکان دارد معجونی از خواص هر دو فرهنگ والا و عامه پسند را به نسبت خاص دارا باشد.", "distance": 9266, "question": "در مکتب فرانکفورت چه دیدگاهی نسبت به پراکسیس وجود دارد و برنامه درسی مدارس از چه فرهنگی متاثر می شود؟" } ]
[ { "answer1": "مکتب فرانکفورت در دهه ۱۹۳۰ (میلادی) توسط ماکس هورکهایمر در قالب یک انجمن پژوهش های اجتماعی در فرانکفورت تأسیس شد.", "answer2": "اعضای اولیه مؤسسه لئو لونتال، کارل گراونبرگ (اولین رئیس مؤسسه)، هنریک گروسمن، کارل آگست ویدفاگل، فرانس بورکنو و جولیان گمپرز بودند.", "question": "مکتب فرانکفورت در چه سالی تاسیس شد و چه افرادی از اعضای اولیه آن بودند؟" } ]
gemini-2.0-flash-exp
26
: فهرست شخصیت های کلیمور سری مانگا و انیمه "کلیمور" دارای شخصیت های زیادی می باشد که توسط خالق این مجموعه نوریهیرو یاگی در جهانی ساختگی در قرون وسطی که توسط یوماها، موجوداتی شبیه به انسان که با انسان ها همزیستی و از گوشت آن ها تغذیه می کنند، درست شده اند. سازمان بی نام و سری سفارش ساختن جنگجویانی نیمه انسان، نیمه یوما برای محافظت از انسان ها در برابر این موجودات را در ازای دستمزد هنگفتی، می گرفت. در زیر فهرستی از این جنگجویان که مردم آن ها را با نام "کلیمور" می شناختند آمده است: کلر شخصیت اصلی داستان کلیموری با شمارهٔ ۴۷، در هشتاد و هفتمین نسل کلیمورها در سازمان است. کلر برخلاف شخصیت سرد و ساده ای که داشت، بسیار احساساتی بود. هنگام کودکی خانواده کلر توسط یومایی که خود را شبیه به برادرش کرده بود کشته شدند. پس از آن، کلر به همراه گروهی از یوماها به مناطق مختلف سفر می کرد، تا اینکه این گروه توسط کلیموری قدرتمند به نام ترسا کشته شدند و او آزاد شد. پس از وابستگی کلر به ترسا، با یکدیگر همسفر شدند تا اینکه ترسا پس از کشتن گروهی از انسان های دزد محکوم به مرگ شد. اما او تصمیم گرفت دیگر برای سازمان کار نکند و زندگی خود را صرف کلر کند. در نتیجه سازمان تیم دومی متشکل از چهار کلیمور قدرتمند شامل (پریشیلا، ایرنه، سوفیا، و نوئل) را برای اعدام او فرستاد. اگرچه ترسا این تیم را نیز شکست داد اما به دلیل کم تجربه بودن پریشیلا، وجود او بیدار شده و او تبدیل به یک هیولای تک شاخ شد که در انتها به کشته شدن ترسا انجامید. پس از این اتفاق کلر تصمیم گرفت برای گرفتن انتقام به این سازمان ملحق شود. او تنها کلیموری بود که از گوشت و خون کلیموری دیگر به جای گوشت و خون یک یوما در آن استفاده شده بود، به همین سبب به جای اینکه نصف انسان و نصف یوما باشد، یک چهارم یوما بود. او پس از وقایع و درگیری های شمال، تصمیم به ترک سازمان گرفت و با همرزمان خود گروهی هفت نفره به نام گوست را تشکیل دادند و علیه سازمان دست به قیام زدند. کلر، کلیموری از نوع تهاجمی بود و در ابتدا یکی از ضعیف ترین کلیمورها به شمار می رفت و حتی در مبارزه با یوماهای معمولی نیز با مشکل مواجه می شد، اما با جلوتر رفتن داستان قابلیت های او به شدت افزایش یافت. بعد از هفت سال مخفی شدن از دست سازمان او حتی قادر به مبارزه در شرایطی مساوی با فانتوم میریا (کسی که در همان زمان قادر به شکست تمام نسل کلیمورهای آن زمان به غیر از شماره ۱ آلیسیا و شماره ۲ بت را داشت) بود. ترسا کلیموری با رتبه ۱ در هفتاد و هفتمین نسل سازمان که او را یکی از هشت جنگجوی نیرومند شماره یک در تمام تاریخ سازمان می پنداشتند. او قدرتی خام و استثنایی در سنجش یوکی در اختیار داشت و به ندرت از یوکی خود استفاده می کرد و حتی در مواقع ضروری (در نبرد با پریشیلا و روزماری)، فقط از ۱۰٪ یوکی خود در مبارزه ها بهره می گرفت. بر طبق گفته های ایلنه، او تنها کلیموری بود که قادر به حس یوکی تا این اندازه بود. او به "ترسای خندان" شهرت داشت چون دشمنان خود را با لبخندی بر روی صورتش از پای درمی آورد. در کودکی به عنوان یک کارآموز همیشه قصد فرار داشت و به عنوان کودکی مشکل ساز شناخته می شد. ترسا قبل از آشنایی با کلر، فردی بی رحم، قاتلی یکه تاز که هرگونه سفارشی را بدون هیچ مشکل و شکایتی قبول می کرد. اگرچه، با وجود داشتن طبیعتی خشن، در طرف دیگر شخصیتی مهربان و دلسوز داشت. پس از گذراندن مدت کمی با کلر، او قلب خود را برایش باز کرده و شخصیت سرد و خشن او تغییر کرد و بسیار به کلر وابسته شد. پریشیلا شخصیت اصلی منفی داستان که زمانی رتبهٔ دوم کلیمورها را دارا بود. پریشیلا به عنوان نیرومندترین مخلوق این سری به شمار می رود که حتی از هیولاهای ابیس هم قدرتمندتر است. او یکی از چهار کلیموری بود (به همراه ایرنه، سوفیا، و نوئل) که برای مجازات ترسا بعد از اینکه او سازمان را ترک کرد، فرستاده شد. اما پس از شکست تمامی افراد تیم توسط ترسا، او شروع به آزاد کردن انرژی یومای خود کرد و به سبب بی تجربگی به یک هیولای بیدارشده تبدیل گشت و سر ترسا را از بدنش جدا ساخت. او در انتها با آزاد کردن تمام انرژیش به یک هیولای تک شاخ همراه با بال تبدیل شده و تمام گروه مجازات را از بین برد، اما از کلر چشم پوشی کرد. میریا کلیمور شماره ۶ در سازمان که بیشتر نقش رهبر گروه را در داستان ایفا می کند. قابلیت او در نبردها، سرعت بسیار زیادش است که پس از حرکت از نقطه ای به نقطه دیگر برای گمراه کردن حریف، از خود تصاویری برجای می گذارد که بدین سبب به او لقب فانتوم میریا را داده اند. او در مقابل اتفاقات خونسرد بود و به عنوان سریع ترین کلیمور نسل خود شهرت داشت. میریا پس از مرگ یکی از همرزمانش، به طور مخفیانه سازمان را زیر نظر گرفت. با استعدادهایی که در زمینه برنامه ریزی رزم آرایی و مدیریت دیگران داشت، میریا رهبری برجسته بود. دنوو کلیمور شماره ۱۵ در سازمان و یکی از بازماندگان عملیات نبرد با بیدارشدگان شمال بود. او فردی آرام با قدرت درک بالایی است. با بودن یک جنگجوی از نوع دفاعی، قابلیت های منحصر به فردی در نبردها دارد و توانایی احیاء او بسیار بالا است. دنوو دوست بسیار نزدیک هلن است و بعد از شکار پابورو با کلر، میریا و هلن هم پیمان شد. همانند بسیاری از کلیمورها، در اوایل زندگی دنوو نیز از حمله یوماها جان سالم به در برده است. بعد از اینکه یوما پدر و مادر او را کشتند، خواهر بزرگش او را زیر تخت پنهان کرد و به سبب وجود جنازه والدینش بر روی تخت، رایحه دنوو به مشام یوماها نرسید. در حالی که خواهرش مورد حمله یوما قرار گرفت او همچنان زیر تخت بود و بالاخره توانست از این واقعه جان سالم بدر ببرد. به عنوان یک کلیمور خواستار انتقام بود، اما آرزوی زنده ماندن برایش مهم تر از انتقام بود و بدین سبب به یک جنگجو با قابلیت دفاعی با حمله ای ضعیف تر نسبت به همرزمانش تبدیل شد. هلن کلیمور شماره ۲۲ در ۱۳۵مین نسل سازمان بود. او اغلب شخصیتی تندخو، شوخ و خشن دارد و از دید دنوو به عنوان یک فرد دردسرساز است. دست و پاهای هلن قابلیت ارتجاعی بسیاری دارند و او قادر به حمله از فواصل دور به دشمنان است. او همچنین تنها کلیموری است که از خوردن و آشامیدن لذت می برد و اغلب در حال خوردن سیب دیده می شود. او همانند کلر، میریا و دنوو یک کلیمور نیمه بیدارشده است. موجودات بیدارشده کلیمورهایی بودند که از حد خود گذشته و به طور کامل بیدارشده بودند. قابلیت های آن ها بسیار به یوماها شباهت دارد، با این تفاوت که نیروی آن ها در مقیاس بسیار بیشتری نسبت به دیگر یوماها قرار دارد. آن ها می توانند به شکل های مختلفی ظاهر خود را تغییر دهند که این عمل باعث آزاد شدن تمام نیروی آن ها می شود. در تاریخ سازمان، سه تن از کلیمورهای رتبه ۱ که از همه نیرومندتر بودند، از حد خود گذشته و بیدار شده بودند، که به آن ها هیولاهای ابیس می گفتند. این سه تن هرکدام در منطقه ای از این دنیا به سر می بردند، یکی در غرب، دیگری در شمال و آخرین نفر هم در جنوب به سر می برد. بعدها سه تن دیگر از کلیمورهای رتبهٔ ۱ نسل های گذشته شامل هیستریا، کاساندرا و روکسان به آن ها اضافه شدند. ابیس فیدر یازده جنگجویی بودند که به عنوان سلاحی توسط سازمان از ۱۱ بیدار شده ای که بعد از رخ دادهای شمال به سازمان حمله کردند، درست شده بودند. ابیس فیدرها موجوداتی بودند که برای از پای درآوردن هیولاهای ابیس آموزش دیده بودند. چشم ها و دهان آن ها بسته و دوخته شده بود و توانایی حس و ردیابی یوکی از روی آن ها برداشته شده بود و فقط هدف خود را با رایحه و صدا دنبال می کردند. وقتی شش نفر یا بیشتر از آن ها در نبردها کشته می شدند، به سازمان برمی گشتند. آن ها بعد از اینکه ایسلی را از پای درآوردند به سمت غرب و هدف بعدی خود یعنی ریفول راه افتادند. آگاتا کلیموری با رتبه ۲ در نسلی بی نام و نشان از سازمان بود. لقب او آگاتای خون تازه بود. او دارای موهای بلند و قرمز رنگ بود و هیج وقت لباس به تن نمی کرد. ظاهر بیدارشده او بسیار عظیم و شبیه به زمینی دایره وار که بر روی این سطح بدنش قرار داشت و توسط ۸ پای فرورفته در زمین هدایت می شد. حضور آگاتا توسط گالاتئا که خود نیز پنهان شده بود تشخیص داده شد. گالاتئا برای استفاده و فریب سازمان، به امید اینکه تیم مجازات به جای نبرد با او، به مبارزه با آگاتا می پردازند، انرژی یوکی خود را آزاد ساخت و سازمان ۲ تن از کلیمورها (کلاریس و میاتا) را برای اعدام گالاتئا فرستاد. آگاتا بالاخره به دست گروه ۷ گوست از بین رفت. آلیسیا و بت به ترتیب با شماره های ۱ و ۲ در نسل کلر و کلاریس، خواهران دوقلوی یکسان که یکی از آزمایش های سازمان برای کنترل مخلوقات بیدارشده بودند. آزمایش نخست بر روی خواهران غیر همسان لوسیئلا و رافائلا با شکست مواجه شد. به سبب تمرین های سازمان، آلیسیا و بت یک ذهن بودند که در دو بدن کلیمور اثر داشتند. یکی از آن ها کاملاً بیدار شده بود در حالی که دیگری کار حفظ ذهن را انجام می داد و از راه دور خواهر دوقلوی خود را کنترل می کرد. دوقلوها به راحتی توسط پریشیلا شکست خورده و کشته شدند. داف کلیمور شماره ۳ در نسل کلیمورهای مرد سازمان که پشت سر ایسلی و ریگاردو قرار داشت. او یار باوفای ریفول، یکی از ابیس های واقع در غرب بود. شکل بیدارشده او یک هیولای بزرگ بسیار قدرتمند با بدنی سخت که می توانست میله هایی از دستان، پشت و دهان خود به سمت حریف شلیک کند. استعداد او قدرت فیزیکی و یوکی بسیار بالایی بود که داشت، اما از دانش و خرد بهره چندانی نداشت. به گفته ریفول قابلیت احیاء زخم و اندام های از دست رفته او پایین است. داف در انتها به دست پریشیلا کشته می شود. ایسلی کلیموری با رتبه ۱ در اولین نسل کلیمورها و در زمانی که هنوز کلیمورهای مرد نیز درست می شدند، بود. او یکی از هیولاهای ابیس و قدرت های سه گانه در منطقه شمال است. شکل بیدارشده او شبیه به یک سانتور است و قابلیت های منحصر به فردی شامل توانایی تغییر شکل دستان خود به سلاح های مختلفی همچون کمان، سپر، تبر و شمشیری دولبه را داشت. پس از شکست در مقابل پریشیلا، نسبت به او سوگند وفاداری خورد. برای اینکه به قول خود عمل کند و پریشیلا را به جنوب ببرد، لشکری از بیدارشدگان را در شمال آماده کرد. همچنین به طور اتفاقی به راکی برخورد کرده که به او هنر شمشیرزنی را آموخت. ایسلی در انتها توسط ابیس فیدرها کشته شد و هنگام مرگش آرزو کرد؛ ای کاش خانواده اش کمی بیشتر زنده بودند. لوسیئلا کلیمور شماره ۱ در زمان خود بود. در همان زمان خواهرش رافائلا نیز در رتبه دوم و بعد از او قرار داشت. هنگام آزمایش های سازمان او به طور کامل بیدارشده و تبدیل به یکی از هیولای ابیس در جنوب گشت. سازمان این آزمایش را به عنوان یک تست شکست خورده پذیرفت. ایسلی با لشکرکشی به جنوب او را شکست داد و در انتها به دست خواهرش رافائلا کشته شد. ریفول کلیمور شماره ۱ در اولین نسل تمام کلیمورهای مؤنث بود. او جوان ترین کلیموری بود که به این رتبه رسیده و در انتها با آزاد کردن تمام نیروی خود به یکی از هیولاهای ابیس در غرب تبدیل شد. او همراه با یار وفادار خود داف که به گفته او تنها کسی است که دستورهای او را بدون هیچ شکایتی انجام می دهد، در منطقه لائوترک در غرب به سر می برد. ریفول ظاهری عجیب و کودکانه، و شخصیتی شاد و مؤدب دارد، حتی هنگامی که فردی را تا سرحد مرگ شکنجه می کند. شکل بیدارشده او شبیه به پری دریایی هشت پا مانندی است که از هزاران نوار روبان شکل درست شده است. این روبان ها هم برای حمله و هم دفاع استفاده می شوند. ریفول قابلیت از بین بردن رگه های یوکی خود را داشت. او مهارت خاصی در پنهان سازی یوکی خود داشت به طوری که شناسایی حضور او کار بسیار دشواری بود. همچنین با مدیریت کردن میزان یوکی در بدنش، جنگجویان را گمراه می نمود که باور کنند او فقط یک بیدارشده معمولی است. برای مقابله با ایسلی در شمال، او نیز با اسیر کردن و شکنجه دادن کلیمورها سعی در بیدار کردن وجود آن ها را داشت تا برای خود لشکری از بیدار شده ها را فراهم سازد. ریگاردو کلیموری با رتبه ۲ در نسل ایسلی بود. با داشتن رتبه دوم در بین کلیمورها نمی توانست قبول کند که رتبه ایسلی از او بیشتر است. شکل بیدارشده ریگاردو شبیه به شیر می ماند و در مقابل موجودات بیدارشده دیگر جثه ای کوچکتر، اما بسیار سریع تر و چابکتر داشت و به او لقب شیرشاه چشم نقره ای داده بودند که خود بشخصه از این لقب بیزار بود. سرعت ریگاردو به راحتی با میریا که سریع ترین کلیمور نسل خود بود برابری می کرد و به سبب داشتن یوکی به مراتب بیشتر از میریا، به او اجازه می داد بدون خستگی با سرعت زیاد به مبارزه ادامه دهد. در مقابل قدرت تهاجمی و حمله ای که داشت، فاقد توانایی احیاء اندام های قطع شده اش بود. با اینکه رابطهٔ خوبی با ایسلی نداشت، اما برای او کار می کرد. ریگاردو در طی مبارزه با کلیمورهای شمال به دست کلر کشته شد. آناستازیا کلیمور شماره ۷ در آخرین نسل از کلیمورها است. او قابلیت معلق شدن در هوا را داشت و به همین جهت به او لقب «آناستازیای بالدار» را داده بودند. آناستازیا به وسیله پراکنده ساختن رشته موهایش همانند طناب رخت در اطراف و ایستادن بر روی آن ها به جهات مختلف حرکت می کرد که این کار او مانند پرواز کردن از نقطه ای به نقطهٔ دیگر بود. او بسیار مهربان بود و با بیشتر جنگجویان همانند دوست صمیمی خود برخورد می کرد. به عنوان یک جنگجوی تک-رقمی، اعتقاد داشت باید از همرزمان ضعیف تر خود حمایت کند و در مبارزات آن ها را راهنمایی کند. در انتها آناستازیا نیز برای سرنگویی سازمان به گروه شورشیان پیوست. کلاریس کلیمور شماره ۴۷ در آخرین نسل کلیمورها است. او یک کلیمور ترکیبی ناقص بود و برخلاف تمامی کلیمورها، رنگ اصلی موهای خود را حفظ کرده بود. به غیر از رنگ موهایش، کلاریس بیشتر به یک انسان شباهت داشت تا یک کلیمور. او مسئولیت سرپرستی کلیموری بچه گانه به نام میاتا را به عهده گرفت و توانست با او ارتباط عاطفی قوی برقرار کند. میاتا نیز بسیار به کلاریس وابسته شده بود و برخی مواقع همانند کودکی سینه های کلاریس را می مکید. برخلاف میاتا که قدرتی بی نظیر و غیرقابل کنترل داشت، کلاریس دارای قدرت و مهارت های فوق العاده کمی بود. کلاریس به عنوان رهبر یک تیم دونفره به همراه میاتا، برای مجازات گالاتئا به شهر رابونا فرستاده شد. آن ها به گالاتئا حمله کردند و در شهر درگیر جنگی سه جانبه با یکی از هیولاهای بیدارشده به نام آگاتا شدند، اما پس از شکست در این نبرد توسط اعضا گروه ۷ گوست نجات پیدا کردند. پس از این ماجرا کلاریس و میاتا تصمیم به ترک سازمان گرفتند و در ریبونا تحت سرپرستی گالاتئا باقی ماندند. سینتیا کلیمور شماره ۱۴ در یکصد و سی ودومین نسل سازمان بود. او کلیموری از نوع دفاعی و یکی از بازماندگان و اعضای تیم ورونیکا در عملیات شمال بود. سینتیا با وجود تمام دردسرهایی که او و گروهش کشیده بودند، شخصیتی شاد و امیدوار داشت و اغلب در حال لبخند زدن و نشان دادن چهره بشاشش است. پس از گذشت هفت سال، سینتیا به وسیلهٔ مدیریت کردن یوکی کلیمورهای دیگر، روشی برای بازسازی و احیاء اعضای از دست رفته را ابداع کرده بود. گالاتئا کلیمور شماره ۳ در نسل کلر بود. گالاتئا یک کلیمور دفاعی بود و استعداد فوق العاده ای در درک و دریافت یوکی داشت و از این جهت نقش چشم را برای سازمان ایفا می کرد، که به او لقب چشم خدا داده بودند. در کنار مهارت های جاسوسی، می توان به حس رگه های یوکی، خواندن افکار و احساسات کلیمورهای دیگر از فواصل بسیار دور او اشاره کرد. همچنین او قادر به کنترل حرکات حریف خود و تغییر خط مسیر ضربه آن ها به وسیلهٔ یکی کردن یوکی خود با حریف را داشت، اما این قابلیت فقط هنگام غافلگیری دشمن قابل اجرا بود. گالاتئا بعد از مأموریت شمال کلیمورها سازمان را ترک کرده و به شهر رابونا که ورود کلیمورها به آنجا ممنوع بود، پناه برد. برای اقامت در این شهر چشمان خود را کور کرده تا دیگر رنگ نقره ای آن ها نمایان نباشند و به راهبه ای با نام ساختگی «خواهر لاتئا» تبدیل شده و در میان یتیمان بسیار شهرت یافت. پس از گذشت زمان در رابونا، گالاتئا یوکی بسیار زیادی از یک هیولای بیدارشده (آگاتا) را تشخیص داد. او با آزاد کردن انرژی یوکی خود، امیدوار بود کلیمورها را به شهر بکشاند تا با همکاری یکدیگر هیولا را شکست دهند. جین کلیمور شماره ۹ در نسل کلر و جنگجویی از نوع حمله ای بود. تکنیک شمشیر دریل او، برپایه جمع کردن نیرو توسط پیچش دست و رها کردن یکباره آن یکی از مخربترین و قوی ترین ضربه ها در نسل خود بوده است. جین شخصیتی جدی و محترم داشت. او به همراه گروهش کاتیا و راکول، توسط داف و ریفول دستگیر شدند. کاتیا و راکول به سبب شکنجه ها کشته شدند و خود جین نیز پس از بیدارشدن تبدیل به موجودی شبیه پروانه گشت. جین توسط کلر نجات پیدا کرده و به حالت اولیه خود بازگشت و پس از این واقعه همیشه خود را مدیون کلر می دانست. پس از نبرد کلر و ریگالدو و در نتیجهٔ بیدارشدن کلر، او از هلن درخواست کرد به زندگیش خاتمه دهد، اما جین که در حال مرگ بود از آخرین توان خود برای بازگرداندن کلر به حالت نرمال استفاده کرد. در نسخه انیمه این اتفاق پس از نبر کلر با پریشیلا رخ می دهد. میاتا کلیمور شماره ۴ در آخرین نسل از کلیمورها بود. استعداد او حواس بسیار تیز و قدرت هیولاوار او بود، و اگر به خاطر عدم تعادل روحی و روانی او نبود، می توانست در رتبه ای بالاتر و حتی رتبه ۱ نیز قرار بگیرد. او دختری است جوان با موهای بسیار بلند که بیشتر صورتش را می پوشاند. در هنگام نبرد بسیار متمرکز می شد و به افراد ناشناس محل نمی داد. او ذهنی ناپایدار و تعادل روحی نداشت، به طور مثال در اولین برخوردش با کلاریس بر روی او شمشیر کشید، اگرچه بعد از این ماجرا بسیار به او وابسته شد و رابطه ای همانند مادر و دختری با یکدیگر پیدا کردند. او رفتاری کودکانه داشت به طوری که همانند یک کودک به صورت تقلیدی از سینه های کلاریس تغذیه می کرد، از حمام رفتن بیزار بود و بسیار بدغذا بود. رافائلا کلیمور شماره ۲ در نسل لوسیئلا و شماره ۵ در نسل کلر بود. او و خواهرش به عنوان اولین تلاش سازمان برای آزمایش اشتراک گذاری ذهن و کنترل بیدارشدگی بودند. اما لوسیئلا در حین آزمایش به طور کامل بیدارشده و نزدیک بود تمام سازمان را از بین ببرد، در نتیجه رافائلا از سازمان خارج و تبعید گشت. سال ها بعد از دست رفتن کلیمورهای رتبه ۱ تا ۵، روبل او را متقاعد کرد تا این بار با شماره ۵ به خدمت سازمان درآید. پس از شکست لوسیئلا در مقابل ایسلی، رافائلا او را پیدا کرده و بعد از کشتنش، بدن خود را با خواهرش ترکیب می کند. بدن های به هم پیوسته آن ها توسط ابیس غرب ریفول پیدا شده و به قصرش در لائوترک انتقال پیدا می کند. رافتلا کلیمور شماره ۱۰ در آخرین نسل از کلیمورها بود. به گفته روبل، او نقش تک خال نهایی را برای سازمان ایفا می کند. رافتلا رفتاری بسیار طبیعی داشت و در عین حال به نظر می رسد احساسات دیگر کلیمورها را به خوبی درک می کند. او جزوه چند کلیموری بود که دارای قابلیت های منحصر به فردی هستند. رافتلا کلیموری بود که توسط سازمان برای مقابله با کلیمورهای دیگر آموزش دیده بود. در حالی که یوکی خود را با تمرکز از بدن خارج می کرد باعث تاری دید حریف شده و وارد ذهن آشفته او می شد. سپس با تقویت نیرو یوکی، حریف خود را به حالت جنون برده و از افکار عمیق به خواب رفته وارد قلب طرف مقابل می گردید. به موجب این کار قربانی کنترل خود را از دست داده و دچار توهم شده و مدام هذیان می گوید. تَبیثا کلیمور شماره ۳۱ در یکصدوچهل ویکمین نسل سازمان بود. او کلیموری از نوع دفاعی و فردی ساکت و جدی است که بعد از عملیات نبرد با بیدارشدگان شمال به تیم میریا پیوست و بسیار به او وابسته و وفادار شد. تبیثا همانند گالاتئا استعداد فوق العاده ای در درک و دریافت یوکی داشت و از این رو او نیز به صورت غیررسمی نقش چشم را برای هفت بازمانده تیم شمال بازی می کرد. تبیثا در جنگ با پریشیلا کشته می شود. اوندینه کلیمور شماره ۱۱ در نسل کلر بود. او تکنیک جنگیدن با دو شمشیر را ابداع کرده بود که شمشیر دوم برای دوست نزدیکش بود که پس از مرگش از آن با دقت فراوان نگهداری می کرد و بدین جهت به او لقب اوندینه شمشیر دوقلو را داده بودند. او شخصیتی عجول، بی پروا و خشن داشت مخصوصاً نسبت به کلیمورهای ضعیف. او رهبر یکی از تیم های عملیات نبرد با بیدارشدگان شمال بود. پس از دومین حمله هیولاها، اوندینه توسط ریگاردو کشته می شود و دنوو به یادش، شمشیر او را برای خود برداشت. اوفیلیا کلیمور شماره ۴ در نسل کلر بود. او بسیار خطرناک و خشن بود و از جنگیدن بدون در نظر گرفتن حریف لذت می برد. با وجود اینکه بدترین جرم برای کلیمورها کشتن انسان ها بود، او برای خوش گذرانی انسان ها را می کشت. پس از ملاقات با کلر و راکی، تصمیم گرفت با آن ها بازی را شروع کند و با قطع کردن هر دو پای کلر، شروع به مبارزه کردن با راکی کرد و به طور تدریجی با گذشت زمان قدرت و سرعت خود را بالاتر می برد. اوفیلیا در مبارزه تن به تن با کلر، دست راست او را قطع و به طور کلی از بین برد. در داستان مجموعه کلیمور، به یک سازمان بی نام و نشان که مسئول خلق جنگجویانی به نام کلیمور، به منظور محافظت از انسان ها در برابر یوماها در ازای دستمزد هنگفتی گفته می شد، که مقر اصلی آن در شهر استاف، واقع در منطقهٔ شرقی سوتافو بود. دایی دانشمند ارشد سازمان که مسئول پژوهش، احیاء و بازیابی انواع مختلف اجساد یوما و بیدارشدگان بود. سمت چپ صورت او از بین رفته بود به طوری که گردی چشم و لثه های او نمایان بودند. او به وسیلهٔ دست قطع شده پریشیلا توانست از هیستریا، کاساندرا و روکسان سه هیولای ابیس جدید خلق کند. ارمیتا مشاور میریا و گالاتئا بود. اورسِی مشاور و رسیدگی کننده به مأموریت های ترسا بود. رادو مشاور کلاریس بود و به او دستور داد تا مراقبت از میاتا را برعهده بگیرد. ریموتو بالاترین رتبه و در راس مدیریت اجرایی سازمان قرار داشت. او شخصیتی شیطانی داشت و به هیچ کس اهمیت نمی داد. ریموتو در برنامه ریزی، دستور دادن به دیگران و استفاده از افراد به عنوان یک ابزار خبره بود. او فقط به هدف نهایی و نتیجه فکر می کرد و به فرایندهای رسیدن به اهداف اهمیت نمی داد. بعد از فروپاشی سازمان، میریا سر او را از بدنش جدا ساخت. روبل مشاور و مسئول کنترل کلر بود. بعدها، سینتیا حدس زد او نیز یکی از دشمنان سازمان است و برای نابود کردن سازمان از داخل تلاش می کند.
[ { "answer1": "سازمان بی نام و سری سفارش ساختن جنگجویانی نیمه انسان، نیمه یوما برای محافظت از انسان ها در برابر این موجودات را در ازای دستمزد هنگفتی، می گرفت.", "answer2": "پس از این اتفاق کلر تصمیم گرفت برای گرفتن انتقام به این سازمان ملحق شود.", "distance": 1062, "question": "چرا سازمان کلیمورها جنگجویانی نیمه انسان می ساخت و کلر چگونه به این سازمان پیوست؟" }, { "answer1": "در کنار مهارت های جاسوسی، می توان به حس رگه های یوکی، خواندن افکار و احساسات کلیمورهای دیگر از فواصل بسیار دور او اشاره کرد.", "answer2": "گالاتئا بعد از مأموریت شمال کلیمورها سازمان را ترک کرده و به شهر رابونا که ورود کلیمورها به آنجا ممنوع بود، پناه برد.", "distance": 290, "question": "قابلیت جنگیدن گالاتئا چیست و او پس از ماموریت شمال چه کرد؟" }, { "answer1": "در تاریخ سازمان، سه تن از کلیمورهای رتبه ۱ که از همه نیرومندتر بودند، از حد خود گذشته و بیدار شده بودند، که به آن ها هیولاهای ابیس می گفتند.", "answer2": "مقر اصلی آن در شهر استاف، واقع در منطقهٔ شرقی سوتافو بود.", "distance": 12222, "question": "چه کسانی به هیولاهای ابیس معروف بودند و مقر اصلی سازمان کلیمورها کجا بود؟" }, { "answer1": "آلیسیا و بت به ترتیب با شماره های ۱ و ۲ در نسل کلر و کلاریس، خواهران دوقلوی یکسان که یکی از آزمایش های سازمان برای کنترل مخلوقات بیدارشده بودند.", "answer2": "ریموتو بالاترین رتبه و در راس مدیریت اجرایی سازمان قرار داشت. او شخصیتی شیطانی داشت و به هیچ کس اهمیت نمی داد. ریموتو در برنامه ریزی، دستور دادن به دیگران و استفاده از افراد به عنوان یک ابزار خبره بود.", "distance": 11210, "question": "آلیسیا و بت چه کسانی بودند و چه کسی مسئول برنامه ریزی و دستور دادن به دیگران در سازمان بود؟" }, { "answer1": "استعداد او قدرت فیزیکی و یوکی بسیار بالایی بود که داشت، اما از دانش و خرد بهره چندانی نداشت.", "answer2": "اوندینه کلیمور شماره ۱۱ در نسل کلر بود.", "distance": 8858, "question": "ویژگی خاص داف چه بود و رتبه اوندینه در سازمان چه بود؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
27
: تاریخ اجتماعی زندیان طایفهٔ زندیه خاندانی از قبایل فیلی و شعبه ای از الوار بودند که مدت ها در ملایر زندگی می کردند و به صحرانشینی به سر می بردند و در روستای بری از توابع ملایر و نواحی همدان زندگی می کردند. در زمان سلطهٔ افغان در ایران و به دست گرفتن قسمت غربی ایران زا طرف ترکان عثمانی مردم این طایف ی پیوسته به ترکان حمله کرده و آن ها را کشته و غارت کرده و خود را به یک سو می کشیدند. طوایف لرستان از نظر لهجه به دو گروه لک و لر تقسیم می شوند. زبان لکی زبان ایرانی و اصیل است که قومی از اقوام ایرانی نژاد به نام لک بدان تکلم می کنند طوایف لک بیشتر در نواحی شمال و شمال غربی لرستان و همچنین در بین برخی از طوایف لرستان، ایلام، کرمانشاهان و قسمتی از همدان و قزوین زندگی می کنند طایفهٔ زند در زمرهٔ طوایف لک زبان به شمار می آیند اینان با شبانی روزگارشان را سپری می کردند و احیاناً در زمان شاه عباس اول از دامنه های زاگرس و نزدیکی ملایر کوچ داده شده اند. در کتب گذشتگان از آنان به عنوان کرد یاد می شود و این امر ناشی از همان واقعیت است که کرد و لر را با وجود اختلافات زبانی و لهجه ای به نشانی واحد از آریاییان کوه نشین صفحات غرب کشور می رساند. ویلیام فرانکلین در زمان جعفر خان زند پسر برادر کریم خان زند به ایران آمده بود، در سفرنامهٔ خود می نویسد «اگر به شاهی بتوان لقب کبیر داد آن شاه حتماً می توانست کریم خان باشد به طوری که کارهای او امروز هم شاهد این مدعی است» شاید امروز ایرانیان به کریم خان احترام بیشتر از آن زمان قایلند اما او را به مراتب کمتر از آن زمان یعنی سال ۱۲۱۵ که ملکم در ایران بود می شناسد و با شخصیت بسیار استمنایی اش آشنایی دارد او بسیار راحت و آسان دشواری های میدان جنگ و سخت گیری های سپاهیگری را تحمل کرده است کریم خان از یک تربیت خانوادگی صحیح برخوردار نبود و حتی خواندن و نوشتن نمی دانست و از این رو بسیار جالب است که پس از آشفتگی های ناشی از سقوط صفویه و حکومت نادرشاه، احتیاج به رهبری خردمند و توانا داشت در دورهٔ زندیه مردم به شهرنشینی و روستانشینی و عشایر تقسیم می شدند. مهم ترین شغل مردم عادی در این دوره کشاورزی و دامپروری بود طبقات ثروتمند به تجارت و بازرگانی می پرداختند در این دوران عناصر شهرنشینی کمتر در امور مملکتی و لشکری سهم داشتند. امور خاص دولتی با توجه به ایلی بودن ایران اغلب با سران ایلات و قبایل بود؛ و مردم شهرنشینی غالباً به امور دادو ستد و تجارت می پرداختند. طبقهٔ باسواد و تحصیل کرده در شهرها و در مشاغل درباری یا نزد اعیان و نجبا و به تجارت تقرب داشتند. جای شگفتی است که ایران در تمام طول تاریخ خود صورت ظاهر را حفظ کرده است شاید این حفظ ظاهر نتیجهٔ سلیقهٔ خاص او در برخورد با مسائل است ویلیام فرانکلین سیاح انگلیسی که در سال ۱۲۰۱ از ایران دیدن می کرد، می نویسد ایرانی ها به خاطر رفتار خوب، ادب و مهمان نوازی هایشان نسبت به مسافرین بیگانه (پارسی های مشرق زمین) هستند آن ها از بیگانگان با محرابی پذیرایی می کردند و مخصوصاً نسبت به اروپایی ها احترام به خصوصی قائل بودند آن ها بسیار مهمان نواز بودند و افتخار می کردند که کسی در خانهٔ آن ها مهمانشان باشد. اگر به دیدن کسی می رفتی نمی توانستی بی آنکه قلیان کشیده باشی یا چیزی خورده باشی خانهٔ میزبان را ترک کنی چون در این صورت میزبان آزرده می شد ایرانیان در برابر همگنان خود و کسانی که از نظر درجه و مقام از آن ها بالاتر بودند به نحو اغراق آمیزی مؤدب بودند - معروف است که ایرانی علاقه مند به زیبایی کلام و جملات، در گفتگو بوده و است. در این دوره نیز کوشش می رفت که کلمات و جملات تا جایی که ممکن است زیبا و پر استعاره ایوا شود؛ و اغلب هنگام صحبت ابیاتی از شعرای بزرگ گذشته یا معاصر آورده می شد. این طرز صحبت عادت همهٔ مردم بود ود و ثروتمند و ندار و باسواد و بی سواد می کوشید که حرف خود را به زیباترین نحو ممکن بزند. - اعتقاد به جادوگری و پیشگویی و طلسم در زندگی ایرانیان نقش مهمی را بازی می کرد شاید اصلاً کسی یافت نمی شد که یک یا دو دعا همراه خود نداشته باشد این دعاها روی تکهٔ کاغذی نوشته یا روی قطعاتی از نقره و طلا حک و بر بازو بسته می شد یا از گردن آویزان بود طلسم های مردم غنی و صاحب جاه که معمولاً از طلا و نقره بود با یاغوت و عقیق و سایر سنگ های قیمتی آراسته می گردید. - ستاره شناسی و پیشگویی از ترتیب قرار گرفتن ستارگان در زندگی ایرانیان نقش مهمی داشت و تقریباً کمتر اقدام مهمی بدون مشورت با ستاره شناس و پیشگویی انجام می گرفت. - پیشکش و دادن هدیه به هر مناسبتی بسیار معمول بود وقتی کسی از شاه یا حاکم یا ارباب خود تقاضایی می داشت هرگز بدون هدیه و پیشکش نزد او نمی رفت. - میزان ثروت و امکانات یک نفر از تعداد زن ها و کنیزان و خدمت کاران و تعداد اسب هایی که داشت معلوم می شد. - در آن دوره به اسب توجه خاصی می شد و هر کس که از نظر مالی توانایی نگهداری اسب را می داشت از اسبش به درستی نگهداری می کرد و می کوشید که با تجهیزاتی مثل زین و برگ میزان توانایی مالی خود را نشان دهد. - آن ها علاقهٔ زیادی به شوخی و بازی با کلمات و طرح معما داشتند و در آن زمان بزرگترین جشن سال جشن نوروز بود تعطیلات و روزهای رسمی دیگر نیز همان هایی بود که امروز نیز داریم اما با توجه به موقعیت آن زمان و فراقت بیشتری که مردم داشتند و با توجه به اینکه احتمالات آن زمان سرگرمی کمتری داشت این جشن ها و تعطیلات مفصل تر از امروز برگزار می شد فرانکلین می گوید روز عید قربان سرود مخصوص خوانده می شد که همهٔ ایرانیان آن را از حفظ می دانستند شاید منظور دعای مذهبی عید قربان بوده است. در زمان مورد مطالعهٔ ما مردها کلاهی پارچه ای بر سر می گذاشتند که در حدود ۲۵ سانتی متر بلندی آن بود و سطح بالایش چهار گوشه داشت. رنگ این کلاه معمولاً مثل دیگر قطعات لباسشان سرخ بود فقط برای مراسم سوگواری رنگ آبی پررنگ انتخاب می شد. مردم ثروتمند عمامه ای داشتند که از شال کومان بود این عمامه هرگز در حضور شاه نیز از سر برداشته نمی شد همچنین کلاه سیاه پوست بره ای که آسترش نیز پوست بره سفید یا خاکستری بود بر سر گذاشته می شد عده ای عرق چین سرخ یا آبی یا سفید پارچه ای و گاهی چرمین بر سر داشتند. دولتمندان دور این عرقچین یک شال کشمیری می پیچیدند. - پیراهن مرد عامی از پنبه بود که تاران روی شلوار آویزان بود امروز هم پیراهن آویخته بر روی شلوار بین مردم طبقات پایین و خصوصاً در روستاها معمول است این پیراهن اغلب راه راه بود و روی شانهٔ راست با یک دکمه بسته می شد زمستان و تابستان گردن برهنه بود تنها فرق پیراهن ثروتمندان از مردم عامی در این بود که پیراهن ثروتمندان از ابریشم ریز باف تهیه می شد شلوارشان نیز از پنبه یا ابریشم بود که اغلب طرحی راه راه داشت این شلوار تا روی پا می رسید و خیلی گشاد بود مردم متمکن روی شلوار بر کمر خود شال کشمیری و مردم ندار کمری چرمین می بستند. مرد ثروتمند جوراب پنبه ای به پا می کرد که روی آن نقش پرندگان در رنگ های مختلف بافته شده بود این جوراب روی شلوار کشیده می شد. مرد عامی کفش ساده ای به پا می کرد که تقریباً نوعی نعلین بود که از چرم های مختلف ساخته می شد و با بندهای چرمی بسته می شد. ایرانیان این زمان مانند هم دوره های گذشتهٔ خود زینت آلات را دوست می داشت و تا جایی که می توانستند خود را می آراستند بر انگشت هایشان انگشترهای متعددی داشتند و از گردن خود زنجیری زرین یا سیمین می آویختند و چندان آویزان بود که در لباس گم می شد. خانم ها نیز مانند مردها شلوار می پوشیدند هنوز هم در روستاها زن ها بیشتر شلوار می پوشند و شلوار خانم ها در سده دوازدهم هجری از کمر تا قوزک پا با پنبه پر می شد آنچنانکه شناختن فرم پا مشکل بود خانم های متشخص و دولتمند شلوار گشاد تری می پوشیدند و چنان فاصله بین شلوار و ران و ساق پا با پنبه یا شبیه به آن پر یم شد که پاها به شکل گرز درمی آمد پیراهن خانم ها از کتان و پنبه یا ابریشم بود بر این پیراهن که خیلی بالاتر از زانو بود جلویش باز بود کمربندی که روی پیراهن بسته می شد از چرم یا پارچه ای معمولی یا ابریشم بود و معمولاً ملیله دوزی می شد که کمربند زنان ثروتمند در قسمت جلو با یک سگک زرین یا سیمین جواهر نشان بسته می شد به جای کمربند گاهی شال پنبه ای یا ابریشمی مورد استفاده قرار می گرفت. در سدهٔ دوازدهم هجری نیز کشاورزی به شیوهٔ کهن باستان به طریق آّیاری مصنوعی و دیمی بود در حقیقت بزرگترین مسلهٔ حیاتی ایرانیان از کوچ تاریخیشان به فلات ایران مسئلهٔ آبیاری بوده است. ایرانیان با روش هنرمندانه ای که برای به دست آوردن آب داشتند همیشه با مشکل آب مبارزه کردند ما حتی امروزه با برخورداری از پیشرفت های جهان صنعتی باز هم نمی توانیم از این ابتکار ارجمند پدرانمان یعنی حفر قنات بی نیاز باشیم تقریباً همهٔ سیاحانی که از یاران دیدن کرده اند شگفت زده به بررسی و مطالعه در ساختمان قنات ها پرداخته اند. پس از حفر قنات که می بایستی با حساب دقیق شیب زمین انجام می گرفت اگر دهانهٔ آب پایین تر از سطح دهکده بود یا موقعیت طوری بود که نمی شد آب را در استخر ذخیره کرد و به شیوهٔ یادشده از آن استفاده نمود ناگزیر آب قنات وسیلهٔ چرخ چاه بیرون کشیده می شد برای این منظور از سطلی چرمین استفاده می شد که تقریباً هشت لیتر ظرفیت داشت اگر سطح آب از سطح زمین چندان پایین نبود چرخ چاه با دست گردانده می شد در غیر اینصورت از چهار پایانی مانند گاو اسب و الاغ استفاده می شد. هروقت آّ جلوی آّ بسته می شد تا آّ کمی روی هم انباشته شود و بدین ترتیب تقسیم آن آسان تر گردد. شخصی که ملقب به میرآب بودبر قنات ها جریها، استخرها، بندهای یک یا چند آباد نظارت می کرد. به کمک قنات ها و آبیاری های مصنوعی که امروز هم بدون آن زراعت در ایران تقریباً غیرممکن می گردد کشاورزان و باغداران قادر بودند که بیشتر فراورده های کشاورزی را به حد وفور به عمل آورد. مهم ترین و معمولی ترین فراورده های کشاورزی گندم، برنج و جو بود جو معمولاً به رأی تغذیهٔ اسب و سایر چارپایان به کار یم رفت برنج مانند امروز یکی از غذاهای اصلی مردم بود گندم در آسیاب های آبی آرد می شد. در آن دوره چون چوب کمیاب و خیلی گران بود خیلی از سقف ها به صورت گنبد پهن آجر ساخته می شد در مناطق مرطوب مثلاً در مازندران و گیلان سقف ها با سفال برنج و دیوارها با آجر پوشانده می شد در تمامی ساختمان نه چوب به کار می رفت نه آهن و نه چیز محکم دیگری. خانه ها تقریباً هیچوقت بیشت راز دو طبقه نداشت اما اغلب بالکن داشت یا سقف طوری ساخته می ش که از آن به جای بالکن استفاده می شد زیرا که سه تا پنج ماه سال را به پشتیبان یا روی بالکن می خوابیدند. دیوارها از بیرون و داخل با یک ورقهٔ زمین گل آهک یا گچ پوشیده می شد در دیوارهای داخلی خانه ها طاقچه ها و طاق هایی تعبیه می شد که لوازم روزانهٔ منزل از قبیل دیگ پیاله، کاسه، بشقاب، کوزه، آِینه و همچنین کتاب ها در آن نهاده می شد پنجره ها معمولاً کوچک بود. خانه های ثروتمندان بالعکس بزرگ بود و شیشه های رنگینی داشت و در هر حال پنجره ها به طرف جنوب و توی حیاط گشوده می شد خانه ها تقریباً در حاشیه خیابان ها ساخته نمی شد بلکه داخل حیاط و آن هم طوری که کسی از داخل پنجرهٔ خانهٔ خود نیز همسایهٔ خود را نمی توانست ببیند معمولاً ساختمان ها بزرگ و جادار بود و با نقاشی تزیین می شد وسایل خانه با سادگی در گوشه و کنار جای داشت و راحتی ساکنین برای دست یافتن به وسایل منزل کاملاً رعایت می شد اتاق ها نظر به استفاده ای که از آن ها برده می شد تقسیم بندی مخصوصی داشت ساختمان ها از اتاق های متعدد با بنای ساده تشکیل می شد تزیین خانه خیلی ساده بود و این عبارت بود از زیلو یا حصیر قالی و نمد که در اتاق های مسکون انداخته می شد. کریم خان خود نه از ادبیات چیزی می دانست و نه به آن علاقه داشت اما محیط سالمی که او به وجود آورد در نتیجهٔ امنیتی که پیدا شد رنسانس توانست بی آنکه تحدید شود به رشد خود اگر هم این رشد بسیار کند بود ادامه دهد. عبدالرزاق دنبلی که خود از ادبای این زمان است می نویسند در نتیجهٔ حکومت کریم هان و آسایش و آرامشی که او فراهم کرد شعرا و نویسندگان از گوشه انزوا و فراموشی بیرون آمده. با ترتیب بزمها و جالس ادبی دوباره به شعر فارسی رونش دادند و در اصفهان که غرق نعمت بود هر شب بزرگان دانشمندان با حضور خود در مجالس بزم او دبی شعرا مجلس آن ها را گرم کرد. باعث تشویق آن ها می شد یکی از مشخصات بارز تحول جدید ادبی روی برگرداندن از سبک هندی است که دویست سال تمام سبک شاعری یا بهتر بگوییم لفاظی بود با از بین رفتن سبک هندی مجدداً سبک عراقی سبک ساده استادان گذشته رونق و اوج گرفت این دوره بازگشت به سبک عراقی را برای اولین بار استاد محمدتقی بهار بررسی کرده است آن را بازگشت ادبی نامیده است این سبک پس از تغییراتی که در سال ها انقلاب مشروطیت و سال های اول پس از انقلاب به خود راه داد سبکی است که ما به آن می نویسیم وقتی کریم خان روی کار آمد به خاطر لشکر کشی های نادر به خاطر هرج و مرجی که پس از قتل او به وجود آمده بود امور بازرگانی و اقتصادی به شدت صدمه دیده بود اقدامات کریم خان برای رونق مجدد بازار و بازرگانی به عمل آورد کم کم مؤثر واقع شد و امر دادو ستد را دوباره بهبود بخشید یکی ازعوامل رونق بازار امنیت چشمگیری بود که در نتیجهٔ کوشش های مستمر کریم خان به وجود آمده بود کریم خان برای بهبود تجارت خارجی دو قدم بسیار مؤثر برداشت قدم اول با په پای امنیت داخلی، برقراری امنیت در خلیج فارس بود و واقعاً او برای ایجاد نظم در این شاهراه مهم دریایی ایران از هیچ کوششی بازنایستاد؛ و قدم دوم عقد قرادادهای بازرگانی خصوصاً با انگلستان بود کریم خان به خوبی تشخیص داده بود که بنیهٔ مالی مردم در نتیجهٔ دادو ستد بسیار ضعیف است و طلا که آن موقع ارز مملکت بود بسیار کمیاب است از این روی اقداماتی انجام داد تا در معاملات خارجی طلای کمتری از کشور خارج شود. کریم خان مانند شاهان پیشین دستگاه طولانی نداشته است و دربار او را می توان یکی از ساده ترین دربارهای تمام طول تاریخ ایران به شمار آورد. کریم خان در سیستم حکومت ایران بدعت گذاشت. حکومت او را می توان حکومت وکالتی متمرکز نامیده به طوری که پس از فتح اصفهان به دست کریم خان زند و علیمردان خان بختیاری دو سردار فاتح ضمن پیمانی که با ابوالفتح خان بختیاری حاکم مغلوب اصفهان بستند. شاهزاده ابوتراب نوهٔ شاه سلطان حسین را به نام شاه اسماعیل سوم به سلطنت ایران برداشت. احتمالاً سازمان اداری زندیه با سازمان افشاریه فرق چندانی ندارد و این از آن جهت گفته شده است که اطلاعات چندانی در دست ما نمی باشد. البته سازمان اداری کریم خان به مقتضای نوع حکومت او بسیار خلاصه تر بوده است. در زمان زندیه ارتش ایران منحصر می شد فقط به نیروی زمینی نیروی دریای ایران آنچنان نبود که بتوان از آن به عنوان یک واحد نظامی یاد کرد بنابر مطالب، نیروی دریایی ایران در زمان زندیه چندان مهم نبود و اگر هم چند کشتی در خلیج فارس می شد فراهم کرد بازمانده ای بود مختصر از کشتی ها جنگی نادر شاه نیروی زمینی نیز تنها در زمان جنگ به صورت یک نیروی واقعی درمی آمد سربازان مسلح هنگم صلح عبارت بودند از گارد سلطنتی که نسبتاً با فنون جنگی آشنا بودند و دیگر سربازان گارد والی ها این سربازان همیشه هستهٔ اصلی نیروی نظامی ایران را تشکیل می دادند که به هنگام جنگ با به خدمت کشیدن و استخدام سربازان دیگر به نیروهای آن ها افزوده می شد. سواره نظام که توجه چندانی به آن نمی شد از مردم شهرها و روستاها استفاده می شد سردار کل سپاه از طرف شاه انتخاب می شد همچنین سرپرست های گروه های مختلف را نیز شاه انتخاب می کرد که بیشتر از میان رؤسای قبایل بود. اسلحه پیاده نظام: عبارت بود از تفنگ سرپر که به کمک فتیله آتش می شد با آنکه سپاهیان با اسلحه آتشین آشنا بودند باز نیزه تیرکمان گرز خنجر، شمشیر و قمه بیشتر به کار می رفت تفنگ سر پر فقط به کمک پیاده نظام می آمد زیرا هنگام آتش کردن بر دو شاخه تکیه داده می شد. سواره نظام کارابین داشت که عادتاً فقط یک بار آتش می شد. سرباز سوار دو تپانچه داشت که زیر شال یا کمربند جای می گرفت. بیشتر سواران نیزه و خنجر و گرز داشتند که از زین آویزان می شد پیاده نظام که بسیار بربار و شکیبا بود هنگام حرکت برای جنگ به شکل گروه های فشرده و چند نفره درمی آمد که هر گروه میان خود پرچمی داشت. سواره نظام پشت سر پیاده نظام حرکت می کرد و از طرف فرماندهٔ مخصوص خود رهبری می شد. زندیه که مرکزیت یافتن آن ها در شیراز موجب شد بار دیگر زندگی اجتماعی به علما وظیفهٔ محدود محول شود شیخ الاسلام شیراز که مستقیماً توسط حاکم به کار گمارده می شده بود بار دیگر ادارهٔ محاکم شرع را که ظاهراً قلمرو آن از محاکم عرف خیلی محدود تر شده بود به عهده گرفت. کریم خان بقعه امام زاده میر حمزه را ساختمان کرد؛ و مرقد شاه چراغ را که زیارتگاه مقدس تری بود تعمیر کرد مدرسه ای بنا کرد و آن را وقف کرد که پس از مرگش مدرسه خان نامیده شد و دست اندر کار ساختمان مدرسه دیگری بود که اجل مهلتش نداد. منازعاتی که از لحظهٔ مرگ کریم خان تا زمان غلبهٔ محمد خان قاجار میان طوایف افشاریه و زندو قاجار ادامه داشت مخصوصاً از رهگذر دسته بندی ها و اتحادهای قبیله ای بود. ساختار عمومی قدرت داخلی شهرها از مناسبات میان اهالی و هیئت حاکمه تشکیل می شد در این میان بزرگان شهر در جایگاه طبقهٔ متوسط و میانجی هم در میان اهالی شهر و هم در میان دسته دیوانیان حاکم حضور داشتند بزرگانی که دارای پایگاه مردمی گسترده بودند معمولاً مشاغلی مانند کدخدایی محلات و ریاست اصناف به عهده داشتند به سبب آنکه نظام سیاسی پدر میراثی جامعه بر اساس اصل حمایت شکل می گرفت بزرگان برای بهره مند از حمایت اهالی و حفظ مقام خود در مواقع بحرانی مانند ستم هیئت حاکم یا تصرف شهرها توسط دشمن از حقوق مردم و زیر دستانشان دفاع می کردند دستهٔ دیگر از بزرگان شهری مقاماتی بودند که در هیئت حاکم صاحب منصب بودند این دسته سرچشمه های سیاسی و اجتماعی متنوعی داشتند عده ای از آنان مانند مقامات شیخ الاسلام قاضی و کلانتر هم به سبب داشتن جایگاه مذهبی خاندانی دارای پایگاه مردمی بودند و هم به دلیل داشتن منصب رسمی پایگاه حکومت گسترده ای داشتند منابع گذشته در تقسیم بندی کشوری دورهٔ زند صحبت از ایالت و نیز ولایت دارند آنچه مسلم است هر دو تقسیم بندی در این دوره وجود داشته فارس و اصفهان را گاهی ایالت و زمانی ولایت خواندند تقسیمات کشوری عصر زند کم و بیش ارائه تقسیمات کشوری عصر زند و افشاری است. در این تقسیمات بالاترین مقام را والی داشت که از آن میان والی فارس مقام ارزشمندی دارا بوده است. والی: این مقام از دورهٔ گذشته عالی ترین مقام کشوری بوده است اما والیان سرحدی به خاطر موقعیت جغرافیایی و سیاسی کماکان از اعتبار ویژه ای برخوردار بودند از ولایت عصر زندی می توان از ولایت عربستان لرستان کرمانشاهان و کردستان را نام برد؛ که کسانی مانند اسماعیل خوان یا محمد تقی گلستانه مدتی را به عنوان والی عهده دار امور آن منطقه بوده اند و. جمع التواریخ گرجستان را نیز از ولایت دانسته است. قابل اهمیت است که همان مناطقی که در زمان صفویه به عنوان ولایت اعلام شده بود در عصر زندیه نیز کماکان دارای والی بود بالاترین منصب تشکیلات نظامی سردار سپاه بود که خود کریمخان بر عهده داشت. سایر مشاغل نظامی عبارت اند از: قورچی باشی: از صاحب منصبان عمده نظامی که از لحاظ مقام و نفوذ پس از وزیر قرار داشت. در واقع قورچی باشی به منزلهٔ وزیر جنگ به شمار می رفته است. می توان گفت که قورچی باشی مقام دوم را پس از وی یعنی کریم خان در تشکیلات ارتشی داشته است. توپچی باشی: مسولیت توپ خانه را بر عهده داشت و در جنگ ها به ویژه این سمت از اهمیت خاصی برخوردار بود منصب توپچی باشی اغلب مستقیماً زا جانب کریم خان تعیین می شود. سمت توپچی باشی را نیز میر آتشی نیز می گفتند. تفنگچی باشی: از مناصب مهم ارتش زند بود این دسته در عصر شاه عباس و بنابر توصیهٔ آنتونی شرلی نذج گرفت. دسته های پیادهٔ ارتش را تشکیل می دادند. تفنگچیان لزگی نیز از زمره دسته هایی بودند که نویسنده مجمع التواریخ به آن اشاره می کند. در برخوردهای مختلف تفنگچیان نقش اساسی را در پیروزی ارتش داشتند. قضاوت: بعد از شاه رسیدگی به کارهای قضایی مردم با قضات شرع بوده اما در موارد مذهبی و مخصوصاً برای طلاق قضاوت با شیخ الاسلام بوده. بیگلر بیک نظارت بر پلیس را اداره داشت. در عصر زند مانند دورهٔ صفویه و افشاریه عناصر شهرنشین کمتر در امور مملکتی و لشکری سهم داشتند امور خاص دولتی با توجه به ایلی بودن ایران در قرن دوازدهم هجری قمری اغلب با سران ایلات و قبایل بود؛ و مردم شهر قالبا به امور دادو ستد و تجارت می پرداختند. علاوه بر آن طبقهٔ باسواد و تحصل کرده نیز بنا بر ضرورت شغلی در شهرها تجمع داشتند و مشاغلی را در دربار و نزد اعیان و امرا یا تجار می یافتند؛ و از این طریق امرار معاش می کردند. از مناصب خاص آنان می توان مجلس نویسی منشی گری و تحصیل داری را نام برد. در این دوره عدهٔ کمی از مردم ایران را غلامان یا کنیزان حرم سرای خصوصی تشکیل می دادند. این بردگان معمولاً از افراد گرجی یا آفریقایی تشکیل می شدند که امکان داشت به صورت اسرای جنگی خریدو فروش شده باشند. دربارهٔ نقش اجتماعی دراویش در عصر زند و حرکت های سیاسی آنان اطلاعات دقیقی در دست نداریم مشایخ دراویش هرچند یک بار در طول سفرها به ملاقات بزرگان می رفتند و در منازل اشراف و امرا مدتی باقی می ماندند میزبانان آنان را گرامی می داشتند و احتمالاً از نصایح آن ها بهره می بردند اما تا چه حدی دراویش زند در حرکت ها و تحولات اجتماعی مؤثر بودند سند معتبری در دست نیست.
[ { "answer1": "طایفهٔ زندیه خاندانی از قبایل فیلی و شعبه ای از الوار بودند که مدت ها در ملایر زندگی می کردند و به صحرانشینی به سر می بردند و در روستای بری از توابع ملایر و نواحی همدان زندگی می کردند.", "answer2": "مهم ترین شغل مردم عادی در این دوره کشاورزی و دامپروری بود", "distance": 1777, "question": "محل زندگی طایفه زند کجاست و مهمترین شغل مردم عادی در دوره زندیه چه بود؟" }, { "answer1": "ویلیام فرانکلین در زمان جعفر خان زند پسر برادر کریم خان زند به ایران آمده بود، در سفرنامهٔ خود می نویسد «اگر به شاهی بتوان لقب کبیر داد آن شاه حتماً می توانست کریم خان باشد به طوری که کارهای او امروز هم شاهد این مدعی است»", "answer2": "معروف است که ایرانی علاقه مند به زیبایی کلام و جملات، در گفتگو بوده و است.", "distance": 1912, "question": "ویلیام فرانکلین در سفرنامه خود در مورد کریم خان چه گفته است و در دوره زندیه، ایرانیان به چه چیزی در گفتگو علاقه داشتند؟" }, { "answer1": "اعتقاد به جادوگری و پیشگویی و طلسم در زندگی ایرانیان نقش مهمی را بازی می کرد", "answer2": "یکی ازعوامل رونق بازار امنیت چشمگیری بود که در نتیجهٔ کوشش های مستمر کریم خان به وجود آمده بود", "distance": 7820, "question": "ایرانیان در دوره زند به چه چیزهایی معتقد بودند و یکی از عوامل رونق بازار در زمان کریم خان چه بود؟" }, { "answer1": "در سدهٔ دوازدهم هجری نیز کشاورزی به شیوهٔ کهن باستان به طریق آّیاری مصنوعی و دیمی بود", "answer2": "نیروی دریای ایران آنچنان نبود که بتوان از آن به عنوان یک واحد نظامی یاد کرد بنابر مطالب، نیروی دریایی ایران در زمان زندیه چندان مهم نبود", "distance": 5414, "question": "شیوه کشاورزی در سده دوازدهم هجری چگونه بود و در دوره زندیه نیروی دریایی ایران به چه شکلی بود؟" } ]
[ { "answer1": "در زمان مورد مطالعهٔ ما مردها کلاهی پارچه ای بر سر می گذاشتند که در حدود ۲۵ سانتی متر بلندی آن بود و سطح بالایش چهار گوشه داشت.", "answer2": "در آن دوره به اسب توجه خاصی می شد و هر کس که از نظر مالی توانایی نگهداری اسب را داشت از اسبش به درستی نگهداری می کرد و می کوشید که با تجهیزاتی مثل زین و برگ میزان توانایی مالی خود را نشان دهد.", "question": "در زمان زندیه مردها چه نوع کلاهی بر سر میگذاشتند و در آن دوره به اسب چه توجهی میشد؟" } ]
gemini-2.0-flash-exp
28
: گاستروانتریت گاستروآنتریت یا بیماری التهاب معده ای روده ای بیماری است دارای مشخصه های التهاب (""-itis"") در دستگاه معده ای روده ای که در برگیرندهٔ معده (""gastro""-) و رودهٔ کوچک (""entero""-) می باشد، و منجر به ترکیبی از اسهال، استفراغ، و درد شکمی و گرفتگی عضلات می شود. اگرچه این بیماری ربطی به آنفلوآنزا ندارد، اما گاهی آن را «آنفلوآنزای معده» و «آنفلوآنزای گاستریک» هم نامیده اند. علت اکثر موارد در کودکان در مقیاسی جهانی روتاویروس است. در بزرگ سالان، نوروویروس و کاردیوویروس و کمپیلوباکتر رایج تر هستند. علت های کمتر رایج شامل سایر باکتری ها (یا سم آن ها) و انگل هاست. انتقال ممکن است به دلیل مصرف غذاهایی باشد که به نحوی نامناسب آماده شده اند، یا آب آلوده یا تماس نزدیک با افرادی که مبتلا به این بیماری هستند. پایهٔ کنترل بیماری، مصرف مناسب مایعات است. در موارد خفیف یا متوسط، این کار را معمولاً می توان از طریق او آر اِس انجام داد. در موارد جدی تر، ممکن است نیاز به مایعات درون وریدی( سرم رینگر) باشد. اصولاً گاستروآنتریت بر کودکان و ساکنان کشورهای در حال توسعه تأثیر می گذارد. معمولاً گاستروآنتریت هم شامل اسهال و هم استفراغ است، , و در موارد معدودتر شامل یکی از این دو مورد است. ممکن است دردهای شکمی نیز وجود داشته باشد. اغلب علائم و نشانه ها بین ۷۲–۱۲ ساعت پس از ابتلا فرد آلوده شروع می شوند. اگر عامل ویروسی باشد، وضعیت غالباً طی یک هفته رفع می شود. برخی علت های ویروسی هم چنین ممکن است همراه با تب، خستگی، سردرد، و درد عضلات باشد. اگر نمونهٔ مدفوع خونی باشد احتمالاً عامل ویروسی نیست و به احتمال بیشتر باکتریایی است. برخی عفونت های باکتریایی ممکن است همراه با درد شدید شکمی باشد و هفته ها طول بکشد. کودکانی که با روتاویروس آلوده شده اند، اغلب بین سه تا هشت روز کاملاً بهبود می یابند. البته در کشورهای فقیر، معمولاً درمان برای آلودگی های شدید در دسترس نیست و اسهال مزمن رایج است. دهیدراسیون یکی از عوارض رایج اسهال است، و کودکی که میزان قابل ملاحظه ای دهیدراسیون داشته باشد ممکن است پرشدن مجدد مویرگی ممتد، تورگور پوستی خفیف، و تنفس غیرطبیعی هم داشته باشد. آلودگی های مکرر معمولاً در مناطقی با بهداشت نامناسب و سوء تغذیه دیده می شود و می تواند موجب جلوگیری از رشد و تأخیر شناختی شود. نشانگان رایتر در ۱٪ از افرادی که با گونه های "کمپیلوباکتر" آلوده شده اند رخ می دهد، و نشانگان گیلن باره در ۱/۰٪ رخ می دهد. نشانگان همولیتیک اورمیک (HUS) ممکن است در نتیجهٔ آلودگی با گونه های «شیگلا» یا «ای کولای» تولیدکنندهٔ سم شیگا اتفاق بیفتد، که منجر به کاهش تعداد پلاکت های خون، نارسایی کلیه، و کاهش تعداد گلبول های قرمز خون (به دلیل اختلال) می شود. کودکان بیش از بزرگسالان مستعد ابتلا به نشانگان همولیتیک اورمیک هستند. برخی عفونت های ویروسی ممکن است تولیدکنندهٔ تشنج نوزادی خوش خیم باشند. ویروس ها (به ویژه روتاویروس) کاردیوویروس و گونه های باکتری های «ای کولای» و «کمپوباکتر» علل اولیهٔ گاستروآنتریت هستند. البته عوامل عفونی فراوان دیگری هم هستند که می توانند موجب این سندروم شوند. عوامل غیرعفونی هم گاهی مشاهده می شوند، اما احتمال آن ها بسیار کمتر از علت شناسی ویروسی یا باکتریایی است. احتمال آلودگی کودکان به دلیل عدم مصونیت و بهداشت تقریباً ضعیف تر، بیشتر است. ویروس هایی که به عنوان عامل گاستروآنتریت شناخته شده اند عبارتند از روتاویروس، نوروویروس، آدونوویروس، و آستروویروس. روتاویروس رایج ترین علت ابتلا به گاستروآنتریت در میان کودکان است، و نرخ وقوع مشابهی در هر دو کشورهای توسعه یافته و کشورهای درحال توسعه به وجود می آورد. ویروس ها موجب ۷۰٪ از رخدادهای اسهال عفونی در گروه سنی اطفال هستند. در بزرگسالان به دلیل مصونیت اکتسابی، روتاویروس عامل کمتر رایجی است. در آمریکا، نوروویروس مهم ترین علت گاستروآنتریت در میان بزرگسالان است، و موجب بیش از ۹۰٪ رخداد این بیماری است. این همه گیری ها محلی معمولاً وقتی رخ می دهد که گروهی از افراد مدت زمانی را در محدودهٔ فیزیکی همدیگر مانند کشتی گردشی، بیمارستان ها، یا رستوران ها می گذرانند. ممکن است افراد حتی پس از پایان اسهال بازهم آلوده باشند. نوروویروس عامل حدود ۱۰٪ موارد در کودکان است. در کشورهای توسعه یافته کامپیلوباکتر ججونی علت اصلی گاستروآنتریت باکتریایی است، که نیمی از این موارد در معرض ماکیان قرار داشته اند. در کودکان، باکتری عامل حدود ۱۵٪ از موارد است که رایج ترین گونه های آن عبارتند از ای کولای، سالمونلا، شیگلا، و گونه های «کامپیلوباکتر». اگر غذایی با باکتری آلوده شود و چندین ساعت در دمای اتاق باقی بماند، باکتری ها چند برابر شده و خطر آلودگی برای مصرف کنندگان آن غذا را افزایش می دهند. برخی غذاهایی که معمولاً همراه با بیماری هستند عبارتند از گوشت قرمز خام یا نیم پز، گوشت مرغ، غذاهای دریایی، و تخم مرغ؛ جوانه های خام؛ شیر پاستوریزه نشده و پنیرهای سفید؛ و آب میوه و سبزی. در کشورهای در حال توسعه، به ویژه کشورهای پایین تر از صحرای بزرگ آفریقا و کشورهای آسیایی، وبا علت شایع گاستروآنتریت است. این عفونت اغلب از طریق آب یا غذای آلوده منتقل می شود. کلستریدیوم دیفیسیل مسمومیت زا یکی از علت های مهم اسهال است که بیشتر در افراد مسن مشاهده می شود. نوزادان ممکن است این باکتری ها را بدون داشتن علائم داشته باشند. این باکتری عامل شایع اسهال در افرادی است که بستری شده اند و به طور مکرر آنتی بیوتیک دریافت می کنند. اسهال عفونی استافیلوکوکوس اورئوس هم ممکن است در افرادی که آنتی بیوتیک استفاده کرده اند رخ بدهد. اسهال مسافر معمولاً یکی از گونه های گاستروآنتریت باکتریایی است. به نظر می رسد داروهای محدودکنندهٔ اسید افزایش دهندهٔ احتمال عفونت قابل ملاحظه پس از قرار گرفتن در معرض تعدادی از ارگانیزم ها شامل کلستریدیوم دیفیسیل، سالمونلا، و گونه های کامپیلوباکتر می باشد. خطر در افرادی که پی پی آی دریافت می کنند بیشتر از کسانی است که خنثی کنندهٔ اِچ۲ دریافت می کنند. تعدادی از پروتوزوآ می توانند موجب گاستروآنتریت شوند – رایج ترین آن ها ژیاردیا لامبلیا است – اما گونه های انتاموبا هیستولیتیکا و کریپتوزپوریدیوم هم حضور دارند. این عوامل به عنوان یک گروه حدود ۱۰٪ از موارد ابتلای کودکان را تشکیل می دهند. ژیاردیا معمولاً بیشتر در کشورهای در حال توسعه رخ می دهد، اما این عامل علت شناسانه تقریباً در هر مکانی تا حدی موجب این بیماری می شود. این بیماری بیشتر برای افرادی رخ می دهد که به مکان های با درجه شیوع بالا سفر کرده اند، بچه هایی که تحت کودک آزاری قرار گرفته اند، مردانی که با مردان رابطهٔ جنسی داشته اند، و پس از وقوع فجایع. این بیماری ممکن است از راه استفاده از آب آلوده، یا استفاده مشترک از وسایل شخصی منتقل شود. در مکان هایی که در فصول بارانی و خشک به سر می برند، در طول فصل باران کیفیت آب معمولاً بدتر می شود، و این امر ارتباط تنگاتنگی با زمان شیوع این بیماری دارد. در مناطق چهارفصل، عفونت ها در فصل زمستان شایعترند. استفاده از شیشه شیر برای تغذیه کودکان و بهداشتی نبودن این شیشه ها یکی از مهم ترین دلایل شیوع این بیماری در سطح جهانی است. میزان انتقال بیماری همچنین با بهداشت ضعیف، به ویژه در بین کودکان، در خانواده های شلوغ، , و خانواده هایی که وضعیت تغذیه ای آن ها از قبل ضعیف بوده در ارتباط می باشد. بزرگسالان، پس از تحمل این بیماری، ممکن است بدون اینکه نشانه یا علائمی از خود نشان دهند ناقل برخی از این ارگانیسم ها باشند، و از این رو می توانند نقش ذخایر طبیعی در سرایت دادن این بیماری را داشته باشند. در حالی که برخی از مواد (نظیر «باکتری شیگلا») تنها در پستانداران نخستین وجود دارند، با این حال مواد دیگری (نظیر «انگل ژیاردیا») می تواند در گونه های بسیاری از جانوران وجود داشته باشد. برخی از عوامل ایجاد گاستروآنتریت یا التهاب مجرای معدی روده ای غیر عفونی می باشند. برخی از این عوامل رایج شامل داروهایی (نظیر داروی ضد التهاب غیر استروئید)، برخی از غذاها نظیر لاکتوز (در افرادی که بدنشان لاکتوز را نمی پذیرد)، و گلوتن (در افرادی که دچار بیماری بطنی هستند) می باشند. بیماری کرون نیز یکی دیگر از منشاءهای (اغلب شدید) التهاب معدی روده ای می باشد. ممکن است بیماری هایی که نسبت به سموم از اهمیت کمتری برخوردارند به وجود بیایند. از میان برخی از بیماری های ناشی از مصرف غذا که با حالت تهوع، استفراغ، و اسهال در ارتباط هستند می توان به: مسمومیت سیگواترا به خاطر مصرف ماهی شکارچی آلوده، بیماری اسکامبروید که با مصرف گونه های خاصی از ماهی فاسد در ارتباط می باشد، مسمومیت تترودوتوکسین به دلیل مصرف ماهی بادکنکی، و مسمومیت غذایی حاد که معمولاً به دلیل نگهداری نامناسب غذا به وجود می آید اشاره داشت. . از گاستروآنتریت یا التهاب مجرای معدی روده ای به عنوان استفراغ یا اسهال که در اثر عفونت کوچک یا روده بزرگ یاد شده است. تغییرات به وجود آمده در روده باریک معمولاً از نوع غیر التهابی بوده، این در حالی است که تغییرات به وجود آمده در روده بزرگ التهابی می باشند. تعداد عوامل بیماری زا برای به وجود آوردن عفونت می تواند بین یک («انگل کریپتو اسپوریدیوم») تا ۱۰ عدد باشد («باکتری ویبریو کلرا» یا همان باکتری ایجاد وبا). گاستروانتریت یا بیماری التهاب معدی روده ای معمولاً بر اساس علائم و نشانه های موجود در فرد مبتلا در مطب تشخیص داده می شود. از آنجایی که علت دقیق بیماری تغییری در کنترل این بیماری ایجاد نمی کند، از این رو تعیین آن لزومی ندارد. با این حال، بر روی افرادی که مدفوع خونین دارند، افرادی که ممکن است در معرض مسمومیت غذایی قرار گرفته باشند، و افرادی که اخیراً به کشورهای در حال توسعه مسافرت کرده اند می بایست آزمایش مدفوع انجام شود. آزمایش تشخیصی همچنین ممکن است به منظور نظارت انجام بگیرد. از آنجایی که بیماری کاهش قند خون در ۱۰٪ از نوزادان و کودکان روی می دهد، از این رو توصیه می شود به این گروه سرم گلوکوز تزریق شود. در زمان احتمال کم شدن آب بدن الکترولیت ها و عملکرد کلیه می بایست بررسی شود. تعیین اینکه آیا شخص دچار کم آبی می باشد یا نه یکی از مهم ترین قسمت های آزمایش به حساب می آید. عارضه کم آبی معمولاً به حالت ملایم (کاهش ۳–۵٪ آب بدن)، حالت متوسط (کاهش ۶–۹٪ آب بدن)، و حالت شدید (کاهش _>۱۰٪ آب بدن) تقسیم می شود.تجدید خون مویرگی طولانی، تورگور پوستی ضعیف، و تنفس غیرطبیعی از دقیق ترین نشانه های کم آبی متوسط و شدید در کودکان می باشند. از یافته های مفید دیگر این وضعیت (زمانی که در ترکیب با یکدیگر مورد استفاده قرار بگیرند) می توان به چشم های فرورفته، کاهش فعالیت جسمانی، نبود اشک چشم، و خشکی دهان اشاره داشت. میزان دفع ادرار و میزان نوشیدن مایعات توسط یک فرد شیوه مطمئنی در تشخیص این بیماری می باشد. آزمایش های آزمایشگاهی در تعیین میزان کم آبی از کمترین فایده بالینی برخوردار هستند. عوامل احتمالی دیگر ایجادکننده نشانه ها و علائم بیماری که به مانند عوامل موجود در بیماری التهاب معدی روده ای عمل می کنند و باید از بروز آن ها جلوگیری کرد شامل آماس آپاندیس، پیچش روده، بیماری التهاب روده، عفونت مجاری ادراری، و دیابت می باشند. البته ناتوانی لوزالمعدوی، سندرم روده کوتاه، بیماری ویپل، بیماری سیلیاک، و سوء مصرف داروی ضد یبوست نیز می بایست مورد توجه قرار بگیرند. اگر شخص «تنها» استفراغ یا اسهال داشته باشد (و نه هر دو آنها) تشخیص افتراقی می تواند تا اندازه ای پیچیده باشد. آماس آپاندیس ممکن است با استفراغ، درد شکمی، و در بیش از ۳۳٪ موارد با اندکی اسهال ظاهر می شود. این میزان اسهال با میزان زیاد اسهال که از ویژگی های التهاب معدی روده ای است در تضاد می باشد. عفونت ریه ها یا مجاری ادراری در کودکان همچنین ممکن است باعث بروز استفراغ یا اسهال شود. کتواسیدوز دیابتی کلاسیک به همراه درد شکمی، حالت تهوع، و استفراغ ظاهر می شود اما اسهال با این بیماری ظاهر نمی شود. نتیجه مطالعه ای نشان داد که ۱۷٪ کودکان مبتلا به کتو اسیدوز دیابتی دچار التهاب معدی روده ای نیز می باشند. به منظور کاهش میزان عفونت و التهاب معدی روده ای که از اهمیت بالینی برخوردار می باشد وجود یک منبع آب پاک که به آسانی قابل دسترس بوده و همچنین مراعات اصول بهداشتی بسیار مهم می باشند. مشخص شد که اقدامات فردی نظیر شست وشوی دستها میزان بروز و شیوع التهاب معدی روده ای را هم در کشورهای در حال توسعه و هم در کشورهای توسعه یافته به میزان ۳۰٪ کاهش می دهد. ژل های شست وشو الکلی همچنین ممکن است در کاهش این میزان مؤثر باشند. تغذیه کودکان با شیر مادر نیز به اندازه بهبود بهداشت عمومی به ویژه در مناطقی که بهداشت ضعیفی دارند مهم می باشد. شیر مادر هم در کاهش دفعات بروز عفونت و هم در مدت آن مؤثر می باشد. همچنین عدم مصرف غذا و مایعات آلوده در کاهش بروز این بیماری مؤثر خواهد بود. در سال ۲۰۰۹ میلادی سازمان بهداشت جهانی توصیه داشت تا همه کودکان در سرتاسر جهان با واکسن روتاویروس هم به خاطر تأثیر آن و هم به خاطر امنیت آن واکسینه شوند. تاکنون دو نوع واکسن روتاویروس به تولید تجاری رسیده اند و چند نوع دیگر در دست تولید می باشند. در آفریقا و آسیا این واکسن ها موفق شدند تا بیماری های حاد شایع در نوزادان را کاهش دهند همچنین کشورهایی که برنامه های ایمنی سازی ملی را به درستی انجام داده اند شاهد کاهش میزان بروز و شدت این بیماری بوده اند. این واکسن همچنین قادر است با کاهش میزان دفعات بروز عفونت های چرخشی از بروز بیماری در کودکانی که واکسینه نشده اند جلوگیری کند. از سال ۲۰۰۰ میلادی، اجرای برنامه واکسینه سازی روتاویروس در ایالات متحده به طور عمده ای تعداد موارد اسهال را تا ۸۰٪ کاهش داده است. اولین دوز واکسین می بایست به نوزادانی که بین ۶ تا ۱۵ هفته از تولدشان می گذرد تزریق شود. مشخص شد که میزان تأثیرگذاری واکسن خوراکی وبا پس از گذشت ۲ سال به ۵۰–۶۰٪ می رسد. گاستروآنتریت یا التهاب معدی روده ای معمولاً بیماری ای حاد و خود محدود می باشد که نیازی به دارو ندارد. افرادی که از کم آبی ملایم و متوسط رنج می برند اغلب از شیوه درمان خوراکی کم آبی (ORT) استفاده می کنند. با این حال، متوکلوپرامید و/یا اندانسترون ممکن است در درمان برخی از کودکان مؤثر باشد. و باتیل اسکوپولامین در درمان درد شکمی مؤثر است. اولین شیوه درمانی گاستروآنتریت یا التهاب معدی روده ای در کودکان و بزرگسالان استفاده از شیوه درمان کم آبی می باشد. این شیوه درمانی از طریق درمان خوراکی کم آبی قابل دستیابی است، اگرچه ممکن است در صورت بروز کاهش سطح هوشیاری یا کم آبی شدید وریدی مورد نیاز باشد. محصولات درمان خوراکی جایگزین که از کربوهیدرات های پیچیده (مانند گندم یا برنج) تولید شده اند ممکن است نسبت به محصولاتی که با استفاده از مواد قندی ساده تولید شده اند برتری داشته باشند. مایعاتی که دارای مواد قندی ساده بالایی هستند، نظیر نوشیدنی های غیر الکلی و آب میوه ها، به کودکان زیر ۵ سال توصیه نمی شود چرا که ممکن است این مایعات موجب «افزایش» بروز اسهال در آن ها شوند. در صورتی که داروهای ویژه و مؤثر درمان خوراکی کم آبی موجود نباشند یا اینکه خوش طعم نباشند می توان از آب شرب استفاده کرد. در صورت نیاز می توان از سوند معده برای انتقال مایعات به بیمار استفاده کرد. به مادرانی که نوزادان خود را با شیر خود تغذیه می کنند توصیه می شود تا همین شیوه عادی تغذیه آن ها را ادامه دهند، و نوزادانی که با شیر خشک تغذیه می شوند می بایست بلافاصله پس از درمان کم آبی با شیوه درمان خوراکی کم آبی تغذیه خود با شیر خشک را از سر بگیرند. استفاده از شیرهای خشکی که فاقد لاکتوز می باشند یا میزان لاکتوز در آن ها کم می باشد معمولاً لزومی ندارد. کودکان می بایست در طول دوره های اسهال به تغذیه معمول خود ادامه دهند با این تفاوت که باید از مصرف غذاهایی که حاوی مواد قندی ساده می باشند اجتناب کنند. از آنجایی که شیوه تغذیه ای موس برنچ (موز، سیب، برنج، نان برشته و چای) حاوی مواد مغذی کافی نمی باشد و مزیتی بر تغدیه معمول ندارد، از این رو توصیه نمی شود. برخی از غذاهای پروبیوتیک نشان داده اند که در کاهش طول دوره بیماری و تعداد دفعات دفع مدفوع مفید بوده اند. این غذاها همچنین ممکن است در پیشگیری و درمان اسهال ناشی از مصرف داروی پادزی مفید باشند. محصولاتی که با تخمیر شیر تولید می شوند نظیر ماست به همان اندازی مفید می باشند. . جایگزینی روی به نظر می رسد در کشورهای در حال توسعه در درمان و پیشگیری از اسهال در میان کودکان مؤثر باشد. داروهای ضد استفراغ ممکن است در درمان استفراغ در کودکان مفید باشند. داروی اندانسترون دارای کاربردهای می باشد، که از جمله آن ها می توان به کاهش تزریق وریدی مایعات، کاهش مدت زمان بستری شدن در بیمارستان، و همچنین کاهش استفراغ با مصرف تنها یک دوز از این دارو اشاره کرد. داروی متوکلوپرامید نیز ممکن است مفید باشد. با این حال، مصرف اندانسترون در کودکان ممکن است باعث افزایش دفعات رجوع به بیمارستان شود. داروی وریدی اندانسترون با دستور پزشک می تواند به صورت خوراکی به بیمار داده شود. داروی دیمین هیدرینات، با اینکه در کاهش استفراغ مؤثر است، به نظر می رسد چندان مزیت بالینی مهمی ندارد. اگرچه داروهای پادزی در صورت مشاهده علائم حاد بیماری التهاب معدی روده ای یا در صورتی که یک عامل میکروبی مستعد جدا شده و دیده شود توصیه می شوند، با این حال این داروها معمولاً برای درمان این بیماری استفاده نمی شود. در صورتی که قرار باشد از پادری ها استفاده شود، استفاده از داروهای ماکرولاید (نظیر آزیترومایسین) به خاطر خاصیت مقاومتی بیشتری که دارند بر فلوروکینولون ترجیح داده می شود.بیماری کولیت با غشای کاذب، که معمولاً در اثر مصرف پادزی ها به وجود می آید، با کاهش عامل به وجود آورنده و درمان آن با استفاده از مترونیدازول یا وانکومایسین می تواند کنترل شود. باکتری و تک یاخته های آغازین که قابل درمان می باشند شامل گونه های «شیگلا» «سالمونلا تیفی»، و «ژیاردیا» می باشند. بیمارانی که گونه های باکتری «ژیاردیا» یا «انتاموبا هیستولیتیکا» را در خود دارند، درمان با تینی دازول توصیه می شود و این دارو نسبت به مترونیدازول برتری دارد.سازمان بهداشت جهانی به کودکانی کم سن و سالی که اسهال خونین و تب دارند استفاده از پادزی ها را توصیه می کند. استفاده از داروهای ضد تحرک خطر احتمالی بروز عوارض را دارند، و اگرچه تجارب بالینی نشان داده اند که بروز این عوارض غیر محتمل می باشد، با این حال بیمارانی که اسهال خونین دارند یا بیمارانی که اسهال همراه با تب دارند نسبت به این داروها رقبت چندانی نشان نمی دهند. لوپرامید، که یک شبه افیون می باشد، معمولاً به منظور درمان علامتی اسهال مورد استفاده قرار می گیرد. با این حال استفاده از لوپرامید در درمان کودکان توصیه نمی شود، چرا که این دارو ممکن است از سد خونی مغزی نارس بگذرد و باعث مسمومیت شود. ساب سولیسیلات بیسموت، که ترکیبی نامحلول از بیسموت سه ظرفیتی و سالیسیلات می باشد، می تواند در موارد ملایم و متوسط مورد استفاده قرار بگیرد اما احتمال بروز مسمومیت سالیسیلات وجود دارد. پس از انجام چندین سری آزمایش های کلینیکی، نشان داده شد که سطوح آلیاژهای مسی می توانند در مدت دو ساعت پس از آلودگی با نوروویروس، به میزان بیش از ۹۹٫۹٪ ویروس را نابود کنند. استفاده از سطوح مسی در دستگیره درها، ریل تخت بیمار و غیرو می تواند قدم مؤثری در پیشگیری از گسترش عفونت های بیمارستانی باشد. تحقق این امر، از اهمیت بهداشت دست ها نخواهد کاست. برآورد شده است که سالانه بین سه تا پنج میلیارد مورد التهاب معدی روده ای در جهان رخ می دهد. کودکان و افرادی که در کشورهای در حال توسعه زندگی می کنند بیشتر به این بیماری مبتلا می شوند. این بیماری موجب مرگ حدود ۱٫۳ میلیون کودک زیر پنج سال در سال ۲۰۰۸ شد. اغلب این مرگ و میرها در فقیرترین کشورهای جهان روی داد. بیش از ۴۵۰ هزار مورد از این مرگ و میرها به علت وجود روتاویروس در کودکان زیر ۵ سال رخ داد. بیماری وبا نیز سالیانه باعث بروز حدود سه تا پنج میلیون مورد التهاب معدی روده ای می شود و حدود یکصد هزار نفر را می کشد. در کشورهای در حال توسعه، کودکان زیر دو سال به طور مکرر سالیانه مبتلا به شش عفونت یا بیش از شش عفونت می شوند که این عفونت ها باعث بروز التهاب های معدی روده ای مهم بالینی می شوند. این بیماری در بزرگسالان تا حدودی به خاطر پیشرفت ایمنی کسب شده کمتر شایع است. در سال ۱۹۸۰، التهاب معدی روده ای با تمام عوامل این بیماری جان ۴٫۶ میلیون کودک را گرفت، اکثر این مرگ و میرها در کشورهای در حال توسعه، روی داد. این تا سال ۲۰۰۰ میزان به طور عمده به دلیل معرفی و استفاده گسترده درمان خوراکی کم آبی به طور قابل توجهی کاهش یافت و به عدد سالیانه تقریباً ۱٫۵ میلیون نفر رسید. در ایالات متحده، عفونت هایی که باعث بروز التهاب معدی روده ای می شوند دومین عفونت شایع (پس از سرماخوردگی) هستند، و باعث بروز سالیانه بین ۲۰۰ میلیون تا ۳۷۵ میلیون مورد اسهال حاد می شوند، و تقریباً ده هزار نفر هر ساله جان خود را در ایالات متحده در اثر این بیماری از دست می دهند، که ۱۵۰ تا ۳۰۰ مورد از این مرگ ها در کودکان زیر پنج سال رخ می دهد. بیماری التهاب معدی روده ای برای اولین بار در سال ۱۸۲۵ استفاده شد. پیش از این این بیماری بیشتر با نام ویژه تب تیفوئید یا «درد معده»، یا به طور عام تری با نام های «گرفتگی روده ها»، «امتلاء معده»، «فلاکس معده»، «قولنج معده»، «ناراحتی روده»، یا هر نام باستانی دیگری که برای اسهال حاد مورد استفاده قرار می گرفت شناخته می شد. گاستروآنتریت یا التهاب معدی روده ای به بسیاری از اسامی محاوره ای نسبت داده می شود که از میان آنان می توان به «انتقام مونتزوما»، «شکم دهلی:»، و «لا توریستا»، و «بک دور اسپرینت» شااره داشت. این بیماری در بسیاری از لشکرکشی های نظامی نقش داشته است و اعتقاد بر این است که ریشه اصطلاح «پیروزی از آن شجاعان است» همین بیماری باشد. همین بیماری است که عامل اصلی سالیانه ۳٫۷ میلیون ملاقات با پزشکان در ایالات متحده و ۳ میلیون ملاقات در فرانسه می باشد. در ایالات متحده اعتقاد بر این است که به طور کل هزینه های بیماری التهاب معدی روده ای سالیانه ۲۳ بیلیون دلار باشد و با در نظر گرفتن عامل رتاویروس این هزینه سالیانه چیزی حدود ۱ بیلیون دلار خواهد بود. در حال حاضر چند واکسن برای گاستروآنتریت یا التهاب معدی روده ای در دست تولید می باشد. برای مثال از این نوع واکسن ها می توان به واکسن های شیگلا و سم روده ای «ایشریکیا کولی» (ETEC) اشاره داشت، که دو عامل عمده باکتریایی بروز بیماری التهاب معدی روده ای به حساب می آیند. بسیاری از عوامل ایجادکننده التهاب معدی روده ای در حیوانات همان عوامل ایجادکننده این بیماری در انسان ها هستند. از شایعترین این ارگانیسم ها می توان به: «کمپیلوباکتر»، «کلوستریدیوم دیفیسیل»، «کلوستریدیوم پرفرینج»، و «سالمونلا» اشاره داشت. بسیاری از گیاهان سمی نیز ممکن است باعث بروز علائم این بیماری شوند. برخی از عوامل ایجاد بیماری ویژه گونه های خاصی هستند. کوروناویروس قابل انتقال التهاب معدی روده ای (TGEV) در خوک ها اتفاق می افتد که باعث استفراغ، اسهال، و کم آبی در این جانوران می شود. اعتقاد بر این است که این بیماری از طریق پرندگان وحشی به خوک ها منتقل شده باشد و هیچ درمان خاصی برای آن وجود ندارد. این بیماری قابل انتقال به انسان ها نمی باشد.
[ { "answer1": "روتاویروس رایج ترین علت ابتلا به گاستروآنتریت در میان کودکان است", "answer2": "در آمریکا، نوروویروس مهم ترین علت گاستروآنتریت در میان بزرگسالان است، و موجب بیش از ۹۰٪ رخداد این بیماری است. این همه گیری ها محلی معمولاً وقتی رخ می دهد که گروهی از افراد مدت زمانی را در محدودهٔ فیزیکی همدیگر مانند کشتی گردشی، بیمارستان ها، یا رستوران ها می گذرانند.", "distance": 288, "question": "کدام ویروس در کودکان شایع ترین عامل گاستروانتریت است و این بیماری در چه مکان‌هایی در بزرگسالان بیشتر شیوع دارد؟" }, { "answer1": "مشخص شد که اقدامات فردی نظیر شست وشوی دستها میزان بروز و شیوع التهاب معدی روده ای را هم در کشورهای در حال توسعه و هم در کشورهای توسعه یافته به میزان ۳۰٪ کاهش می دهد.", "answer2": "در آفریقا و آسیا این واکسن ها موفق شدند تا بیماری های حاد شایع در نوزادان را کاهش دهند همچنین کشورهایی که برنامه های ایمنی سازی ملی را به درستی انجام داده اند شاهد کاهش میزان بروز و شدت این بیماری بوده اند. این واکسن همچنین قادر است با کاهش میزان دفعات بروز عفونت های چرخشی از بروز بیماری در کودکانی که واکسینه نشده اند جلوگیری کند.", "distance": 733, "question": "برای کاهش شیوع گاستروانتریت، چه اقداماتی در سطح فردی توصیه می شود و واکسن روتاویروس چگونه به کاهش این بیماری کمک می کند؟" }, { "answer1": "اولین شیوه درمانی گاستروآنتریت یا التهاب معدی روده ای در کودکان و بزرگسالان استفاده از شیوه درمان کم آبی می باشد.", "answer2": "مایعاتی که دارای مواد قندی ساده بالایی هستند، نظیر نوشیدنی های غیر الکلی و آب میوه ها، به کودکان زیر ۵ سال توصیه نمی شود چرا که ممکن است این مایعات موجب «افزایش» بروز اسهال در آن ها شوند.", "distance": 441, "question": "درمان اولیه گاستروآنتریت در کودکان و بزرگسالان چیست و چرا مصرف نوشیدنی های شیرین برای کودکان توصیه نمی شود؟" }, { "answer1": "تعدادی از پروتوزوآ می توانند موجب گاستروآنتریت شوند – رایج ترین آن ها ژیاردیا لامبلیا است", "answer2": "این بیماری ممکن است از راه استفاده از آب آلوده، یا استفاده مشترک از وسایل شخصی منتقل شود. در مکان هایی که در فصول بارانی و خشک به سر می برند، در طول فصل باران کیفیت آب معمولاً بدتر می شود، و این امر ارتباط تنگاتنگی با زمان شیوع این بیماری دارد.", "distance": 561, "question": "چه پروتوزوآیی شایع ترین علت گاستروانتریت است و انتقال این بیماری بیشتر در چه مکان هایی رخ می دهد؟" }, { "answer1": "در کودکان، باکتری عامل حدود ۱۵٪ از موارد است که رایج ترین گونه های آن عبارتند از ای کولای، سالمونلا، شیگلا، و گونه های «کامپیلوباکتر».", "answer2": "برخی غذاهایی که معمولاً همراه با بیماری هستند عبارتند از گوشت قرمز خام یا نیم پز، گوشت مرغ، غذاهای دریایی، و تخم مرغ؛ جوانه های خام؛ شیر پاستوریزه نشده و پنیرهای سفید؛ و آب میوه و سبزی.", "distance": 284, "question": "چه باکتری هایی معمولاً در گاستروآنتریت باکتریایی در کودکان شایع هستند و برخی از غذاهایی که معمولاً با این بیماری مرتبط هستند کدامند؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
29
: کارآگاه حقیقی کارآگاه حقیقی نام یک مجموعهٔ تلویزیونی آنتولوژی جنایی آمریکایی ساختهٔ نیک پیزولاتو است که از شبکهٔ اچ بی او پخش می شود. فصل اول سریال، شاهد نقش آفرینی بازیگرانی چون متیو مک کانهی، وودی هارلسون، میشل موناهن و مایکل پاتس است. فصل اول این سریال در چند خط زمانی اتفاق می افتد و بر روی تحقیقات دو پلیس برای یافتن قاتلی سریالی که دست به جنایت هایی زده، طی مدت ۱۷ سال متمرکز است. فصل اول از ۲۴ ژانویه ۲۰۱۴ آغاز شد و در ۹ مارس ۲۰۱۴ به اتمام رسید و شامل ۸ قسمت بود. فصل دوم نیز به تعداد ۸ قسمت از ۲۱ ژوئن ۲۰۱۵ شروع به پخش شد. داستان فصل دوم در کالیفرنیا اتفاق می افتد و دربارهٔ همکاری سه افسر پلیس از سه اداره پلیس مختلف است که پس از پیدا کردن جسد فردی در کنار یک بزرگراه، به دنبال جنایاتی هستند که تبدیل به یک تجارت شده است. در این فصل بازیگرانی همچون کالین فارل، ریچل مک آدامز، تیلور کیچ، کلی رایلی و وینس وان ایفای نقش می کنند. فصل سوم با هنرنمایی ماهرشالا علی، کارمن اجوگو، استیون درف، اسکوت مک نری، ری فیشر و میمی گامر در منطقه اوزارکس و در سه دوره زمانی مجزا به وقوع می پیوندد که دو کارآگاه پلیس ایالتی مسئول تحقیق پرونده ای وحشتناک دربارهٔ مفقودالاثر شدن دو کودک هستند. فصل سوم متشکل از هشت قسمت، از ۱۳ ژانویه ۲۰۱۹ پخش شد. این سریال در فصل اول با نظرات مثبت و تحسین منتقدان روبرو شد؛ مجلهٔ آتلانتیک سریال کارآگاه حقیقی را «بهترین مجموعه تلویزیونی» خواند و متاکریتیک به این مجموعه، لقب «تحسین جهانی» داد. این سریال به سبک آنتولوژی ساخته شده است، بدین معنا که در انتهای هر فصل، داستان خاتمه یافته و فصل بعد با داستانی متفاوت و تیم بازیگری جدید ساخته خواهد شد. شرکت اچ بی او در ژوئن ۲۰۱۴ فصل اول این سریال را به شکل دی وی دی و بلو–ری برای کاربران خانگی عرضه کرد که علاوه بر ۸ اپیزود اصلی مجموعه شامل حذفیات، مصاحبه با بازیگران اصلی و تی بون برنت، آهنگساز این فیلم است. پیش از توسعهٔ "کارآگاه حقیقی"، نیک پیزولاتو یک پروفسور ادبیات در دانشگاه شیکاگو، دانشگاه کارولینای شمالی در چپل هیل و دانشگاه دیپاو بود. وی همچنین تحقیقاتی در خصوص داستان نویسی داشت و در دوران فارغ التحصیلی اش در دانشگاه آرکانزاس به این کار علاقه پیدا کرده بود. نخستین اثر منتشرشدهٔ او یک مجموعهٔ داستان های کوتاه به نام "میان اینجا و دریای زرد" بود که در سال ۲۰۰۶ منتشر شد. او اولین رمانش با عنوان "گالوستن" را چهار سال بعد منتشر کرد و تقریباً در همان زمان مشغول آماده سازی خود برای ورود به صنعت تلویزیون شد. با قطعی شدن پروژهٔ ساخت "کارآگاه حقیقی" به عنوان ادامه ای بر "گالوستن"، پیزولاتو ضبط تصویری این پروژه را مناسب تر یافت. پیزولاتو رمان را به دو شبکهٔ تلویزیونی فروخت و به محض بستن قرارداد در مه ۲۰۱۰، شش فیلمنامهٔ پیش نویس، از جمله فیلمنامهٔ قسمت خلبان، را در ۹۰ صفحه نوشت. او به فاصلهٔ کوتاهی بعد از جدایی اش از گروه نویسندگان "کشتن" در سال ۲۰۱۱ و با پشتیبانی انانیمس کانتنت، فیلمنامهٔ دیگری نوشت. آخرین نسخه، که به ۵۰۰ صفحه می رسید، بدون کمک گروه نویسندگان نوشته شد. پیزولاتو تا کنون قرارداد توسعه ای با اچ بی او امضا کرده و تا آوریل ۲۰۱۲، این شبکه سفارش هشت قسمت از "کارآگاه حقیقی" را داده است. با توجه به ماهیت آنتولوژی این مجموعه، هر فصل شامل بازیگران، شخصیت ها و داستان های متفاوتی در دوره های زمانی و مکان های مختلف است. مکان اولیهٔ تصویربرداری اصلی فصل اول "کارآگاه حقیقی"، آرکانزاس بود؛ اما پیزولاتو بعدتر تصمیم به انجام فیلم برداری در لوئیزیانا، که به دلیل برنامه تشویقی کاهش مالیات فیلم، ارزان تر بود، گرفت. مراحل تولید ۱۰۰ روز متوالی طول کشید و هر قسمت روی فیلم ۳۵ میلی متری ضبط شد. گروه فیلم برداری، صحنه هایی که باید در محیط های بیرونی فیلم برداری می شدند را در ست های طراحی شده، مثل یک مزرعه نیشکر بیرون از ایراث، و مکان های طبیعی مثل فورت ماکمب، قلعه ای از قرن نوزدهم میلادی که بیرون نیواورلئان قرار دارد، ضبط کرد. کالیفرنیا محل انتخاب شده برای ضبط فصل دوم "کارآگاه حقیقی" بود. تهیه کنندگان روی اجتناب از فیلم برداری در لس آنجلس اصرار داشتند و می خواستند که روی مناطق گمنام تری که «محیط روانشناسانهٔ خاصی را دربرگیرند» تمرکز شود. تولید این فصل در نوامبر ۲۰۱۴ آغاز شد. پاتریک کلیر مدیر نوآوری این سریال است و تیتراژهای سریال با مدیریت او ساخته می شدند. این تیتراژها در گروهی متشکل از سه استودیوی الاستیک متعلق به سنتا مونیکا در کالیفرنیا و آنتی بادی و بریدر در استرالیا و با همکاری سه استودیو ساخته می شدند. برای فصل اول، کلیر و گروهش مجموعهٔ متنوعی از تصاویر مناظر لوئیزیانا جمع آوری کردند که ستون فقرات تیتراژ را تشکیل می داد. آنان با استفاده از انیمیشن های مختلف و شیوه های اجرای جلوه های ویژه، این تصاویر را به حالت لو پولی درآوردند. این مرحله از تولید نیازمند دقت زیادی بود، زیرا آن ها قصد رایانه ای جلوه دادن تیتراژ را نداشتند. پس از انجام آخرین ویرایش ها، گروه با استفاده از شیوه هایی مثل تاری حرکتی، به تمیزکاری تیتراژ پرداخت. موسیقی تیتراژ فصل اول "کارآگاه حقیقی"، «دور از هر جاده ای»، آهنگی در سبک آلترنیتیو کانتری بود که در اصل توسط د هندسام فمیلی و برای آلبوم سال ۲۰۰۳ این گروه، با نام "سینگینگ بونز"، ساخته شده بود. "سیدنی مورنینگ هرالد" تیتراژ فصل اول را در فهرست ده تیتراژ برتر تلویزیونی گنجانده است. کلیر رویکرد مشابهی نسبت به ساخت تیتراژ فصل دوم "کارآگاه حقیقی" داشت. در مراحل تولید از تصاویر چندین عکاس، از جمله تصاویر هوایی که توسط دیوید مایسل ضبط شده بود، استفاده شد. با این وجود، بر خلاف فصل اول، در تیتراژ فصل دوم از رنگ های طلایی و سرخ غلیظ و زنده استفاده شده بود و در نتیجه «چشم انداز پیچیده تری از کالیفرنیا» پدید آمد. آهنگ «بی خیال» از لئونارد کوهن، موسیقی تیتراژ فصل دوم است که از آلبوم سال ۲۰۱۴ کوهن با نام "مشکلات عامه پسند" انتخاب شده است. متن موسیقی با هر قسمت تغییر کرده و از اشعار مختلفی از موسیقی های کوهن استفاده می کند. نخستین بازیگری که در "کارآگاه حقیقی" بازی کرد، متیو مک کانهی بود که در نقش کارآگاه راستین «راست» کول ظاهر شد. مک کانهی به دلیل عملکردش در فیلمی دلهره آور در سال ۲۰۱۱ با نام "وکیل لینکلن" موردتوجه پیزولاتو قرار گرفت و پیش از سفارش سریال توسط اچ بی او، برای حضور در سریال قرارداد بست. او و وودی هارلسون از مجموعه افرادی بودند که پیزولاتو برای ایفای نقش اصلی فیلم در نظر داشت. با وجود این که ابتدا نام شخصیت اصلی فیلم کارآگاه مارتین «مارتی» هارت بود، مک کانهی بعدتر پیزولاتو را قانع کرد تا بتواند از نام کول استفاده کند. در عوض، با درخواست مک کانهی قرار شد هارلسون نقش هارت را بر عهده بگیرد. میشل موناهن نقش مگی هارت، شخصیت اصلی زن، را ایفا کرد و مایکل پاتس و توری کیتلز به ترتیب نقش کارآگاهان ماینارد گیلبو و توماس پاپانیا را بر عهده داشتند. بیشترین حضور شخصیت ها در فصل اول متعلق به کوین دان در نقش سرگرد کن کوسادا و الکساندرا داداریو در نقش لیسا تراگنتی بود. کری فوکوناگا به عنوان کارگردان فصل اول "کارآگاه حقیقی" انتخاب شد. گزینه دیگر برای این نقش، الخاندرو گونسالس اینیاریتو بود، اما اینیاریتو به دلیل مسئولیت در پروژه های دیگر حذف شد. برای کسب آمادگی، فوکوناگا با یکی از کارآگاهان حوزه قتل در بخش تحقیقات جنایی پلیس ایالتی لوئیزیانا پژوهش هایی انجام داد. این کارگردان آدام آرکاپا را به عنوان فیلم بردار پروژه استخدام کرد و الکس دی گرلاندو، که در فیلم "شکوه در دریا" اثر بن زایتلین با او همکاری داشت، را در نقش طراح تولید فیلم قرار داد. در ژانویه ۲۰۱۴، پیزولاتو قراردادش با اچ بی او را دو سال تمدید کرد و با این کار، باعث تمدید سریال برای دو فصل دیگر شد. مشابه فصل اول، فصل دوم "کارآگاه حقیقی" هم شامل هشت قسمت است که همگی آن ها توسط پیزولاتو نوشته شده اند. با این وجود، مسئولیت کارگردانی بر عهده چندین نفر گذاشته شد؛ جاستین لین دو قسمت نخست را کارگردانی کرد. فوکوناگا، که تمام فصل اول را کارگردانی کرده بود، نقشی در کارگردانی فصل دوم بر عهده نداشت و در این فصل، همچون مک کانهی و هارلسون، تهیه کننده اجرایی سریال بود. پیزولاتو اسکات لسر، یک رمان نویس، را برای یاری در توسعه و نوشتن داستان های نیمه دوم این فصل استخدام کرد. نخستین بازیگر مهم این فصل، کالین فارل بود که نقش کارآگاه ریموند «ری» ولکورو را بازی می کرد. وینس وان، که نقش یک مجرم و کارآفرین با نام فرانک سمیون را بر عهده داشت، در پایان همان ماه رسماً استخدام شد. تا ماه نوامبر، ریچل مک آدامز در نقش کارآگاه آنتیگان «آنی» بزرایدس، تیلور کیچ در نقش گشت بزرگراه کالیفرنیا، افسر پال وودرا و کلی رایلی در نقش جردن سمیون، همسر فرانک، بازیگران اصلی اضافه شده به "کارآگاه حقیقی" در این فصل بودند. در اوت ۲۰۱۷، اچ بی او رسماً مجوز ساخت فصل سوم، که در اوزارکس و در سه دوره زمانی متفاوت رخ می دهد، را داد. دو قسمت نخست این فصل توسط جرمی سالنی یر کارگردانی شد و انتظار می رفت که کارگردانی قسمت سوم هم بر عهده او باشد، اما با توجه به تعارض برنامه ریزی هایش مجبور به خروج از این پروژه شد. در مارس ۲۰۱۸، اعلام شد که دنیل ساکهایم به پروژه اضافه شده و ممکن است کارگردانی شش قسمت باقی مانده بر عهده او و پیزولاتو باشد. به جز قسمت های چهارم و ششم، که پیزولاتو آن ها را به ترتیب با همکاری دیوید میلچ و گراهام گوردی نوشت، نوشتن دیگر قسمت ها فقط بر عهده پیزولاتو بود. ماهرشالا علی در نقش شخصیت اصلی سریال، وین هایز، یکی از کارآگاهان پلیس ایالتی شمال غرب آرکانزاس، بازی کرد. ری فیشر نقش فرزند وین، هنری هایز، را بر عهده داشت؛ کارمن اجوگو در نقش آملیا ریردون، یک معلم مدرسه در آرکانزاس که با دو کودک گم شده در سال ۱۹۸۰ ارتباط دارد، ظاهر شد؛ استیون درف نقش رونالد وست، یکی از کارآگاهان ایالت آرکانزاس، را بازی کرد؛ اسکوت مک نری در نقش تام پارسل، پدر کودکان گم شده، قرار گرفت و میمی گامر هم نقش لوسی پارسل، مادر کودکان گم شده، را ایفا کرد. فصل اول "کارآگاه حقیقی" با واکنش عمدتاً مثبتی از سوی منتقدان همراه بود و بسیاری آن را جزو یکی از بهترین سریال های درام سال دانستند. راتن تومیتوز گزارش کرد که ۸۷٪ منتقدان نظر مثبتی دربارهٔ فصل اول سریال داشته اند که این درصد از روی ۶۵ نقد به دست آمده و در مجموع نمره ۸٫۸/۱۰ را نصیب آن می کند. جمع بندی نظرات منتقدان راتن تومیتوز می گوید: «در سریال "کارآگاه واقعی"، بازی وودی هارلسون و متیو مک کانهی، بیننده را میخ کوب کرده و سبک فیلم، صحنه ها و هدایت اجرای بازیگران روی گرداندن از این سریال را بسیار سخت می کند.» در متاکریتیک نیز، فصل اول سریال نمره ۸۷ از ۱۰۰ برپایه نظر ۴۱ منتقد دریافت کرد که به معنای «تحسین جهانی» است. "آتلانتیک"، "دیلی تلگراف" و "دیلی بیست"، "کارآگاه حقیقی" را قوی ترین سریال اخیر توصیف کردند که در یادها خواهد ماند. تیم گودمن از "هالیوود ریپورتر" نوشت: «اجرای بازیگران، دیالوگ ها و ارزش های تولیدی سریال به قدری بالاست که آن را تبدیل به اثری با کیفیت کرده است.» منتقد "هیت فیکس" نیز نظر مثبتی دربارهٔ سریال داشت و دربارهٔ آن نوشت: «باید بیشتر دربارهٔ کاری که پیزولاتو انجام داده است صحبت شود. او با فرم و نگاهی جدید نوعی از مجموعه آنتولوژی را خلق کرده است که قطعاً نقطه تغییری برای سریال های درام تلویزیون خواهد بود.» ریچارد لاوسن از "ونتی فر" نوشت: «حساسیت وسواس گونه ای که پیزولاتو و فوکوناگا در روند تولید داشته اند باعث خلق اثری فریبنده در ژانری کهنه شده است.» علی رغم نظرات عموماً مثبتی که سریال دریافت کرد، بعضی از منتقدان از جمله مایکل هیل در "نیویورک تایمز"، کریس کابین در مجله اسلنت و هنک استیوور در "واشینگتن پست" نسبت به روند کند داستانی و نحوه روایت آن انتقاد کرده و اعلام کردند که "کارآگاه حقیقی" در دستیابی به هدف جاه طلبانه خود شکست خورده است. از عملکرد تیم بازیگری و خصوصاً اجرای مک کانهی و هارلسون بارها به عنوان یکی از مهم ترین نقاط مثبت سریال یاد شد. منتقد "یواس ای تودی" نوشت: «علی رغم مدت طولانی بعضی از سکانس ها، هروقت مک کانهی و هارلسون سکانس مشترکی باهم دارند سطح کار بالاتر از فوق العاده می رود. بازی درخشان این دو نفر را می توان دوران طلایی بازی در تلویزیون توصیف کرد.» دیوید ویگند، در "سان فرانسیسکو کرونیکل" نوشت: «دیالوگ ها بسیار پربار، جالب و تحریک کننده است که به آن باید احساسات گوتیک گونه و ناملایم را نیز افزود. کارگردان فیلم، کری فوکوناگا، از مناظر لوئیزیانا نهایت استفاده را کرد و اهمیتی که این مناظر برایش دارند کمتر از اهمیت دو نقش اصلی داستان، کوهل و هارت نیست. تمامی اجراها عالی است، اما اجرای دو نقش هارلسون و مک کانهی به سبک خودشان است.» منتقد "لس آنجلس تایمز" نیز اجرای مک کانهی و هارلسون را ستود و دربارهٔ نوشت: «مک کانهی و هارلسون تقریباً تمامی سریال را به مالکیت خود درآورده اند.» منتقد "بوستون گلوب" از بازی میشل موناهن تمجید کرد و نوشت علی رغم مدت زمان کم حضورش در سریال توانسته به خوبی خود را نشان دهد. برایان لوری نیز در ورایتی عملکرد بازیگران و خصوصاً اجرای نقش های مکمل را ستایش کرد. فصل دوم "کارآگاه حقیقی" با واکنش متوسطی از سوی منتقدان همراه بود. تیم بازیگری و خصوصاً اجرای فارل، مک آدامز، کیچ و وان مورد تقدیر قرار گرفت. منتقدان همچنین فیلم برداری و سکانس های اکشن سریال را تحسین کردند اما در مجموع معتقد بودند که فصل دوم نسبت به فصل اول ضعیف تر است. عمده انتقادات نسبت به طرح داستانی پیچیده و دیالوگ ها بود. راتن تومیتوز گزارش کرد که ۶۴٪ منتقدان نظر مثبتی دربارهٔ فصل دوم داشته اند که این درصد از روی ۷۲ نقد به دست آمده و در مجموع نمره ۶٫۶/۱۰ را نصیب این فصل سریال می کند. جمع بندی نظرات منتقدان راتن تومیتوز می گوید: «فصل دوم "کارآگاه حقیقی" خود را به عنوان یک درام پلیسی مستقل قدرتمند نشان می دهد که لحظات جالبی نیز دارد و روابط پیچیده انسانی بیشتر از پیچش های داستانی قابل پیش بینی آن به چشم می آید.» در متاکریتیک نیز، فصل دوم سریال نمره ۶۱ از ۱۰۰ را برپایه نظر ۴۱ منتقد دریافت کرد که به معنای «نقدهای عموماً مطلوب» است. این کمترین میانگین نمرات در هردو سایت در میان سه فصل سریال است. دیوید هینکلی در "نیویورک دیلی نیوز" نظر بسیاری مثبتی دربارهٔ فصل دوم سریال داشت و نوشت: «"کارآگاه حقیقی" هنوز هم از نوع سریال هایی است که باعث می شود تماشاگران عبارتی همچون «عصر طلایی تلویزیون» را درک کنند. فصل دوم این سریال به جای تکرار عناصر فصل اول راه جدیدی را برای رفتن انتخاب کرده است.» هنک استیوور از "واشینگتن پست" که واکنش منفی نسبت به فصل اول داشت، فصل دوم سریال را بهتر از آن دانست و نوشت: «مثل فصل اول، عملکرد تیم بازیگری در اینجا نیز درخشان است اما هنوز یک ویژگی عصبی کننده و غم انگیز در "کارآگاه حقیقی" وجود دارد که باعث می شود علی رغم سبک مسحورکننده نشود از آن لذت کامل برد. این سریال به خوبی ساخته شده اما به همان اندازه ناقص است.» برایان لوری از "ورایتی" نظر متوسطی دربارهٔ فصل دوم داشت و نوشت: «اینگونه احساس می شود که نیک پیزولاتو آن روحیه وسواس برانگیز خود در نوشتن فصل اول را در اینجا به کلی از دست داده است. هرچند هنوز هم فصل دوم این سریال قابل تماشا است.» منتقد "رولینگ استون" نظر منفی دربارهٔ فصل دوم سریال داشت و از آن به عنوان یک «فرصت تلف شده» نام برد که پیزولاتو آن را از دست داده است: «از میان کنجکاو برانگیزترین عناوین امسال، فصل دوم "کارآگاه حقیقی" ناامیدکننده ترین آن هاست.» فصل سوم "کارآگاه حقیقی" با استقبال خوبی از سوی منتقدان همراه بود و بسیاری از نظر فرم داستانی، آن را بازگشت به راه اصلی سریال دانستند. اجرای تیم بازیگری و به خصوص عملکرد ماهرشالا علی مورد تحسین منتقدان قرار گرفت. راتن تومیتوز گزارش کرد که ۸۶٪ منتقدان نظر مثبتی دربارهٔ فصل سوم داشته اند که این درصد از روی ۷۶ نقد به دست آمده و در مجموع نمره ۷٫۳۹/۱۰ را نصیب این فصل سریال می کند. جمع بندی نظرات منتقدان راتن تومیتوز می گوید: «با رهبری مسحورکننده ماهرشالا علی در نقش اول، فصل سوم "کارآگاه حقیقی" موفق می شود که یک نگاه تازه برای کاوش در حوادث واقعی را کشف کند هرچند برخی از ایده های جذاب سریال در فصل های قبلی را در این مسیر از دست می دهد.» در متاکریتیک نیز، فصل سوم سریال نمره ۷۱ از ۱۰۰ را برپایه نظر ۳۲ منتقد دریافت کرد. متاکریتیک اعلام کرد که نظرات پیرامون فصل سوم «اغلب مثبت» است. فصل اول "کارآگاه حقیقی" با میانگین ۱۱٫۹ میلیون تماشاگر توانست تبدیل به پرتماشاگرترین سریال اچ بی او در طول یک سال بشود. این رکورد پیش تر با ۱۱٫۴ میلیون تماشاچی در سال ۲۰۰۱ در اختیار مجموعه "شش فوت زیر زمین" بود. این آمار باتوجه به تعداد تماشاگر سریال در هر پخش اپیزود از یک سریال به دست می آید که شامل تماشاگران بازپخش اپیزود نیز می شود. هر قسمت از فصل اول "کارآگاه حقیقی" به طور میانگین ۲٫۳۳ میلیون تماشاچی در زمان پخش اصلی داشته است. علی رغم افت نسبی در قسمت های میانی، سریال به طور کلی توانست روند صعودی در جذب تماشاگر داشته باشد. اپیزود "تاریکی درخشان طولانی" با ۲٫۳ میلیون تماشاچی توانست در رتبه دوم پرتماشاگرترین افتتاحیه سریال شبکه اچ بی او قرار بگیرد. رتبه اول با ۴٫۸ میلیون تماشاچی در اختیار سریال "امپراتوری بوردواک" است. شش اپیزود دیگر فصل اول به طور میانگین ۲٫۶ میلیون تماشاگر داشت که با پخش قسمت آخر و میانگین ۳٫۵ میلیون تماشاگر توانست رکورد افزایش ۵۰٪ را تجربه کند. افتتاحیه فصل دوم با ۳٫۲ میلیون تماشاچی موفق شد آمار بینندگان فصل را حفظ کند. البته فصل دوم به مرور با افت تماشاچی مواجه شد. قسمت آخر این فصل ۲٫۷ میلیون بیننده داشت که به معنای ۲۲٪ تماشاگران نسبت به فصل قبل است. البته فصل دوم در آمار مربوط به میانگین تماشاگران از فصل اول رتبه بهتری کسب کرد. هر اپیزود از فصل دوم به طور میانگین ۲٫۶۱ میلیون بیننده داشت. تعداد نهایی بینندگان فصل دوم ۱۱٫۳ میلیون نفر اعلام شد. فصل سوم سریال چه از نظر افتتاحیه و چه از نظر روند کلی، ضعیف ترین عملکرد را در میان تمامی فصل های سریال داشت. قسمت نخست فصل سوم ۱٫۴۴ میلیون تماشاگر داشت. روند نزولی آمار بینندگان در فصل سوم باعث شد تا قسمت آخر این فصل با ۱٫۳۸ میلیون تماشاگر، کمترین رتبه را در میان اپیزود آخر هر سه فصل به خود اختصاص دهد. "کارآگاه حقیقی" در مجموع سه فصل خود موفق به کسب نامزدی از جشنواره ها و مراسم های مختلف سینمایی و تلویزیونی در زمینه نویسندگی، کارگردانی و بازیگری شده است. در دوره سی ام مراسم جوایز انجمن منتقدان تلویزیون، سریال در چهار رشته نامزد بود که موفق شد دو جایزه بهترین اجرای فردی بازیگر نقش اول مرد در سریال درام (متیو مک کانهی) و جایزه دستاورد ویژه را به خود اختصاص بدهد. در چهارمین دوره جوایز حلقه منتقدان تلویزیون سریال در دو رشته بهترین سریال درام و بهترین بازیگر نقش اول مرد برای مک کانهی نامزد جایزه شد اما نتوانست هیچ کدام را کسب کند. در شصت و ششمین جوایز امی ساعات پربیننده، "کارآگاه حقیقی" در چهار رشته از جمله بهترین سریال درام نامزد دریافت جایزه بود که در نهایت موفق شد جایزه بهترین کارگردانی مجموعه تلویزیونی درام را کسب کند. کری فوکوناگا برای کارگردانی اپیزود «چه کسی آنجا می رود» این جایزه را دریافت کرد. در دوره شصت وششم جوایز امی هنرهای خلاق، سریال موفق به کسب چندین جایزه در زمینه های فنی از جمله فیلم برداری و گریم شد. "کارآگاه حقیقی" در دوره شصت وهفتم جوایز انجمن نویسندگان آمریکا در دو رشته از جمله بهترین مجموعهٔ تلویزیونی درام جدید نامزد جایزه بود که هردو را دریافت کرد. وودی هارلسون و متیو مک کانهی هردو در دوره بیست ویکم جوایز انجمن بازیگران در رشته بهترین بازیگر نقش اول مرد سریال درام نامزد کسب جایزه شدند. در هفتاد و دومین مراسم گلدن گلوب، سریال در سه رشته از جمله بهترین مجموعه تلویزیونی کوتاه یا فیلم تلویزیونی نامزد دریافت جایزه شد اما در کسب آن ها موفق نبود. در دوره شصت وهفتم جوایز کارگردانان آمریکا نیز سریال در رشته بهترین کارگردانی سریال درام برای کری فوکوناگا موفق به کسب نامزدی شد. منبع و منشأ اصلی مجموعه کارآگاه واقعی، برگرفته شده از مجله های زرد، خصوصاً مجله ای تحت همین عنوان است که در قرن بیستم منتشر می شد و البته کمی حالت دلهره آور نیز به آن اضافه شد. همچنین تعدادی از جملات این مجموعه از روی کتاب "شاه زردپوش"، نوشته رابرت چمبرز نوشته شده و حتی بعضی از دیالوگ ها مستقیماً از آثار نویسندگانی چون توماس لیگوتی الهام گرفته شده اند. نویسنده و خالق اصلی مجموعه کارآگاه واقعی، نیک پیزولاتو طی مصاحبه ای با وال استریت جورنال خود نیز این گونه الهام گرفتن های قسمت هایی از داستانش را تأیید کرده است. در همین مقاله بود که پیزولاتو آثار تنی چند از دیگر نویسندگانی چون کارل ادوارد، لرد بارون، جان لنگن و سیمون استرانت زاس را برای مطالعه توصیه می کند. وی همچنین الهاماتی از فلسفه پوچ گرایی را از کتاب هایی چون "در گرد و خاک این سیاره" و "بهتر بود که نمی بود" نیز مطرح کرده است. نویسنده وال استریت ژورنال، مایکل کالیا نیز نظرات و تحلیل های خود را در خصوص این الهامات بیان نمود. رابطه کتاب رابرت چمبرز، یعنی "شاه زردپوش" باعث شد این کتاب جزء ۱۰ کتاب پرفروش ماه فوریه سال ۲۰۱۴ در وبگاه آمازون. کام قرار بگیرد. همچنین در مورد اینکه قسمت هایی از داستان و در واقع فلسفه داستان برگرفته شده از آثار نویسندگانی چون آلن مور و "گرند مریسون" باشد مورد بحث است. کارگردان این مجموعه، فوکوناگا نیز از علاقه خود به آثار کارگردان سینما، دیوید لینچ خبر داد و فرایند فیلم برداری مجموعه "توئین پیکس" را برای خود الهام آور توصیف نمود. شرکت اچ بی او در ژوئن ۲۰۱۴ فصل اول این سریال را به شکل دی وی دی و بلوری برای کاربران خانگی عرضه کرد. در هردو فرمت، علاوه بر هر هشت قسمت فصل اول، مصاحبه های اختصاصی با عوامل و بازیگران فیلم همچون متیو مک کانهی، وودی هارلسون و نیک پیزولاتو نیز گنجانده شده. همچنین با آهنگ ساز فیلم، تی بون برنت در خصوص مراحل ساخت موسیقی فصل اول، مصاحبه هایی انجام شده است. در بستهٔ ارائه شده برای نمایش خانگی، قسمت های حذف شده از مجموعه نیز گنجانده شده است.
[ { "answer1": "مکان اولیهٔ تصویربرداری اصلی فصل اول \"کارآگاه حقیقی\"، آرکانزاس بود؛ اما پیزولاتو بعدتر تصمیم به انجام فیلم برداری در لوئیزیانا، که به دلیل برنامه تشویقی کاهش مالیات فیلم، ارزان تر بود، گرفت.", "answer2": "در شصت و ششمین جوایز امی ساعات پربیننده، \"کارآگاه حقیقی\" در چهار رشته از جمله بهترین سریال درام نامزد دریافت جایزه بود که در نهایت موفق شد جایزه بهترین کارگردانی مجموعه تلویزیونی درام را کسب کند.", "distance": 13218, "question": "محل اصلی تصویربرداری فصل اول کارآگاه حقیقی کجا بود و این سریال چگونه در جوایز امی ساعات پربیننده مورد تقدیر قرار گرفت؟" }, { "answer1": "موسیقی تیتراژ فصل اول \"کارآگاه حقیقی\"، «دور از هر جاده ای»، آهنگی در سبک آلترنیتیو کانتری بود که در اصل توسط د هندسام فمیلی و برای آلبوم سال ۲۰۰۳ این گروه، با نام \"سینگینگ بونز\"، ساخته شده بود.", "answer2": "پیش از توسعهٔ \"کارآگاه حقیقی\"، نیک پیزولاتو یک پروفسور ادبیات در دانشگاه شیکاگو، دانشگاه کارولینای شمالی در چپل هیل و دانشگاه دیپاو بود.", "distance": 2662, "question": "موسیقی تیتراژ فصل اول کارآگاه حقیقی چه سبکی داشت و نیک پیزولاتو قبل از ساخت این سریال چه کار می کرد؟" }, { "answer1": "پاتریک کلیر مدیر نوآوری این سریال است و تیتراژهای سریال با مدیریت او ساخته می شدند.", "answer2": "منبع و منشأ اصلی مجموعه کارآگاه واقعی، برگرفته شده از مجله های زرد، خصوصاً مجله ای تحت همین عنوان است که در قرن بیستم منتشر می شد و البته کمی حالت دلهره آور نیز به آن اضافه شد.", "distance": 13439, "question": "چه کسی طراحی تیتراژهای کارآگاه حقیقی را بر عهده داشت و برای فصل اول این سریال چه منابع الهامی وجود داشت؟" }, { "answer1": "ماهرشالا علی در نقش شخصیت اصلی سریال، وین هایز، یکی از کارآگاهان پلیس ایالتی شمال غرب آرکانزاس، بازی کرد.", "answer2": "نخستین اثر منتشرشدهٔ او یک مجموعهٔ داستان های کوتاه به نام \"میان اینجا و دریای زرد\" بود که در سال ۲۰۰۶ منتشر شد. او اولین رمانش با عنوان \"گالوستن\" را چهار سال بعد منتشر کرد", "distance": 6135, "question": "بازیگر نقش کارآگاه وین هایز در فصل سوم چه کسی بود و اولین رمان نیک پیزولاتو چه نام داشت؟" }, { "answer1": "قسمت نخست فصل سوم ۱٫۴۴ میلیون تماشاگر داشت.", "answer2": "شرکت اچ بی او در ژوئن ۲۰۱۴ فصل اول این سریال را به شکل دی وی دی و بلو–ری برای کاربران خانگی عرضه کرد", "distance": 13935, "question": "تعداد بینندگان قسمت اول فصل سوم کارآگاه حقیقی چقدر بود و فصل اول این سریال در چه سالی به صورت دی وی دی عرضه شد؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
30
: بخش کوتاه مدت شماره ۱۲ بخش کوتاه مدت شمارهٔ ۱۲ () یک فیلم مستقل در ژانر درام، محصول سال ۲۰۱۳ آمریکا، به نویسندگی و کارگردانی دستین دنیل کرتون است. کرتون این فیلم را براساس فیلمی کوتاه به همین نام که خودش در سال ۲۰۰۹ آن را تولید کرده بود، ساخته است. داستان فیلم دربارهٔ زن جوانی به نام گریس با بازی بری لارسون است که در یک مرکز خصوصی به عنوان سرپرست کار می کند و وظیفه نگهداری و مراقبت از سلامت نوجوانان و بچه هایی را دارد که اکثر آن ها از لحاظ روحی شرایط بسیار بدی دارند. کرتون فیلم نامه این فیلم را براساس تجربه واقعی به نگارش درآورده است. کرتون پیش تر تجربه حضور در مراکز خصوصی نگهداری از بچه ها و مواجه با نوجوانانی که از مشکلات روحی رنج می برند را داشت و ایدهٔ اولیهٔ داستان نیز از همین طریق به ذهنش رسید. او براساس این ایده فیلم نامه ای نوشت و آن را در سال ۲۰۰۹ تبدیل به فیلمی کوتاه کرد. کرتون به غیر از نویسندگی و کارگردانی، تهیه کنندگی کار را نیز خودش برعهده داشت. واکنش های مثبت به فیلم کوتاه، کرتون را به این فکر انداخت که این ایده جای کار بسیاری دارد و می توان بر اساس آن فیلمی بلند تولید کرد؛ بنابراین او فیلم نامه خود را نوشت و کار تولید را آغاز کرد. به غیر از بری لارسون که بازی در نقش اصلی را برعهده دارد، بازیگرانی همچون جان گلگر، کیتلین دیور، رامی ملک، کیت استنفیلد و ملورا والترز در فیلم به ایفای نقش پرداخته اند. "بخش کوتاه مدت شمارهٔ ۱۲" نخستین بار در تاریخ ۱۰ مارس ۲۰۱۳ و در طی فستیوال جنوب از جنوب غربی اکران شد. اکران جهانی فیلم از تاریخ ۲۳ اوت ۲۰۱۳ آغاز شد. فیلم با استقبال گرمی از سوی منتقدان و تماشاگران مواجه شد و به خصوص به خاطر رئالیسم و صمیمت موجود در فیلم و البته بازی بری لارسون نقدهای مثبت فراوانی دریافت کرد. منتقدان فیلم نامه، کارگردانی و تیم بازیگری را تحسین کردند و "بخش کوتاه مدت شمارهٔ ۱۲" را به صورت گسترده جزو بهترین فیلم های سال ۲۰۱۳ دانستند. فیلم که با بودجه ای زیر ۱ میلیون دلار ساخته شده بود در اکران به فروش ۲٫۳ میلیون دلاری رسید. هیئت ملی بازبینی فیلم، "بخش کوتاه مدت شمارهٔ ۱۲" را جزو ده فیلم برتر سال ۲۰۱۳ معرفی کرد. فیلم همچنین موفق به کسب جایزه ویژه هیئت داوران از فستیوال جنوب از جنوب غربی و نامزد جایزه ایندیپندنت اسپیریت برای بهترین بازیگر نقش اول زن برای بری لارسون شد. داستان فیلم در یک مرکز خصوصی به نام «بخش کوتاه مدت شمارهٔ ۱۲» اتفاق می افتد. این مرکز وظیفه نگهداری و مراقبت از سلامت نوجوانان و بچه هایی را برعهده دارد که اغلب بدسرپرست یا بی سرپرست هستند و دچار مشکلات روحی شدیدی شده اند. گریس که زنی جوان با گذشته ای تلخ است به همراه همسر خود میسن و چند همکار دیگرش از جمله مرد جوانی به نام نیت که به تازگی به جمع آن ها اضافه شده است به عنوان سرپرست در این مرکز کار می کنند. گریس سبک خاص خود را در ارتباط برقرار کردن با بچه ها دارد و سعی می کند با آن ها بسیار صمیمی باشد اما از سوی دیگر حساسیت زیادی بر روی قوانین مرکز دارد و از بچه ها درخواست می کند که حتماً این قوانین را رعایت کنند. گریس به شغل خود علاقه دارد و مدام سعی می کند بهترین لحظات را برای همکاران و به خصوص بچه ها رقم بزند. مدیر مرکز که جک نام دارد به سراغ گریس می آید و پرونده شخصی به نام جیدن را به او می دهد و می گوید که او برای مدت کوتاهی به جمع آن ها اضافه خواهد شد. جیدن دختر جوانی است که به افسردگی مبتلاست. پدر و مادر جیدن از هم طلاق گرفته اند و جیدن با پدرش که اصلاً رابطه خوبی با او ندارد زندگی می کند. گریس به ملاقات جیدن می رود و قوانین را به او توضیح داده و از او می خواهد که قوانین را رعایت کند. در این بین گریس متوجه حاملگی خود می شود اما به دلیلی نامعلوم تصمیم به سقط جنین می گیرد. گریس برای انجام سقط حتی وقت هم تعیین می کند اما سرانجام پشیمان شده و موضوع را با همسر خود یعنی میسن در میان می گذارد که این باعث خوشحالی میسن می شود. میسن به گریس می گوید که جایی برای نگرانی نیست و آن ها قطعاً از پدر و مادر فوق العاده ای خواهند شد. در یک روز کاری، دو نفر از بچه ها در مرکز با یکدیگر دعوا می کنند. یکی از آن ها که پسر جوان و سیاهپوستی به نام مارکوس است که دوران کودکی سیاهی را پشت سر گذاشته و مدت زیادی است که در "بخش کوتاه مدت شمارهٔ ۱۲" زندگی می کند اما به زودی قرار است آنجا را ترک کند زیرا به زودی هجده ساله می شود. میسن نزد مارکوس رفته و با او حرف می زند. پیش از جشن خداحافظی، گریس موهای مارکوس را به درخواست خودش می تراشد و همین جاست که مارکوس نزد گریس و میسن اعتراف می کند که در دوران کودکی مدام از مادرش کتک خورده است و برای همین است که کنترلی بر روی رفتارهای خود ندارد. این اعتراف او باعث احساساتی شدن میسن و گریس می شود. مدتی بعد خبر می رسد که پدر جیدن می خواهد او را از مرکز ببرد. جیدن بنا به دلایلی از این مسئله ناراحت می شود. او وسایل خود را جمع می کند اما در روز موعود خبری از پدرش نمی شود. جیدن خشمگین به اتاق خود می رود و در را به روی خود می بنند. گریس که از سابقه افسردگی و آسیب زدن جیدن به خودش آگاه است سعی می کند او را آرام کند اما جیدن بسیار ناراحت و خشمگین تر از آن است که به حرف گریس گوش دهد. سرانجام گریس با کمک میسن و نیت موفق به مهار کردن و آرام کردن جیدن می شود. گریس با جیدن حرف زده و او را آرام می کند. همچنین برای اینکه روحیه او بهتر کند در شب تولد جیدن به همراه بچه های دیگر برایش تولد می گیرد و به او کادو می دهد. اما با تمام این کارها غم عمیق درون جیدن از بین نمی رود. گریس که متوجه شده مشکل جیدن بسیار عمیق است با او صحبت می کند و جیدن در نهایت اعتراف می کند که پدرش از او سوءاستفاده جنسی می کند و برای همین هم می خواهد در مکانی دور از او زندگی کند. گریس که از واقعیت زندگی جیدن خشمگین شده است گزارشی نوشته و آن را به جک می دهد تا نگذارد پدر جیدن، او را با خود به خانه ببرد. روز بعد گریس متوجه می شود پدر جیدن، او را از مرکز برده است. گریس خشمگین نزد جک می رود اما جک می گوید آن ها مدرکی از پدر جیدن ندارد و چون خود جیدن هم اعتراف رسمی در این مورد نکرده است در نتیجه نمی توان او را در مرکز نگه داشت. گریس که به هیچ وجه با سخنان جک قانع نشده است سعی می کند خودش کاری کند اما مشکلات خود او در مرکز زیادتر می شود. به گریس خبر می رسد که ماهی مارکوس که او بسیار به آن علاقه داشت کشته شده است. گریس ابتدا فکر می کند یکی از بچه های مرکز به نام لوئیس که سابقه درگیری با مارکوس را دارد این کار را کرده است اما لوئیس این مسئله را انکار می کند. هنگامی که گریس نزد مارکوس می رود تا با او حرف بزند متوجه می شود که مارکوس رگ دستانش را زده و خودکشی کرده است. مارکوس خیلی سریع به بیمارستان منتقل می شود و از مرگ نجات می یابد. گریس از بیمارستان مستقیم به خانه جیدن می رود و با او صحبت می کند. هنگامی که جیدن از گریس علت کارش را سؤال می کند، گریس راز زندگی خود را فاش می کند. گریس می گوید که در زمان بچگی توسط پدرش بارها مورد تجاوز جنسی قرار می گرفته است و حتی یک بار از او حامله هم شده است که در نهایت بچه را سقط کرده است. گریس می گوید که او از پدرش شکایت کرده و او را به زندان انداخته و جیدن هم باید همین کار را بکند و جیدن در نهایت قبول می کند. آن ها نزد پلیس و مددکاری اجتماعی می روند و جیدن حقیقت ماجرا را دربارهٔ پدرش به آن ها می گوید. داستان با پرشی چندین هفته ای به جلو می رود. گریس به همراه میسن برای انجام سونوگرافی به دکتر می رود و متوجه می شود بچه درون شکمش در سلامت کامل است. روز بعد میسن به همکاران خود تعریف می کند که روز قبل مارکوس را به همراه دوست دخترش در یک کافه دیده و حال او کاملاً خوب بوده است. این خبر باعث خوشحالی نیت و دیگر اعضای "بخش کوتاه مدت شمارهٔ ۱۲" می شود و آن ها با انرژی بیشتری به کار خود ادامه می دهند. ایده اولیه داستانی "بخش کوتاه مدت شمارهٔ ۱۲" براساس تجربه دو سال کار کردن به عنوان یک کارمند ساده در مؤسسه خصوصی و مواجه با نوجوانانی که احتیاج به نگهداری دارند به ذهن دستین دنیل کرتون رسید. کرتون که برای انجام پایان نامه خود برای دانشگاه ایالتی سن دییگو نیاز به انجام یک کار ویژه داشت، تصمیم گرفت بر اساس تجربه حضور خود در این مراکز فیلم نامه ای نوشته و آن را تبدیل به یک فیلم کوتاه کند. کرتون ایده خود را عملی کرد. او یک فیلم کوتاه ۲۲ دقیقه ای ساخت. نتیجه آن قدر درخشان بود که کرتون تصمیم گرفت فیلم را به جشنواره فیلم ساندنس بفرستد و در نهایت نیز فیلم موفق شد جایزه بهترین فیلم کوتاه را از هیئت داوران دریافت کند. پس از فارغ التحصیلی از دانشگاه، کرتون تصمیم گرفت اولین فیلم بلند حرفه ای خود را براساس فیلم کوتاهش بازسازی کند اما ساخت فیلم براساس ایده های کرتون نیازمند تأمین بودجه بود. کرتون موفق شد از طریق نیکول فلوشیپ در سال ۲۰۱۰ سرمایه ساخت فیلم خود را به دست آورد. نیکول فلوشیپ که زیرمجموعه آکادمی علوم و هنرهای سینما است برنامه ای است که از ۱۹۸۶ تاکنون اجرا شده و به فیلم نامه نویسان جوان و مستعد کمک هزینه و بورس تحصیلی اعطا می کند. کرتون فیلم نامه بلند خود را نوشت. مهم ترین تغییری که او برای تبدیل کردن داستانش به یک فیلم نامه بلند ایجاد کرد، تغییر جنسیت شخصیت اصلی داستان بود. در فیلم کوتاهش شخصیت اصلی مرد جوان بود که در واقع شمایلی از خود کرتون محسوب می شد اما او در فیلم نامه بلندش شخصیت اصلی را به یک زن جوان تبدیل کرد زیرا به نظرش درام قصه این گونه بهتر شکل می گرفت. کرتون برای تکمیل و نوشتن فیلم نامه، تحقیقات زیادی انجام داد. او با سرپرست های خانه کودکان و کسانی که تجربه کار در مراکز نگهداری از نوجوانان را دارند مصاحبه کرد. کرتون حتی با بچه هایی که مدتی را در این موسسات سپری کرده بود نیز صحبت کرد تا هرچه بیشتر بتواند از صبحت ها و خاطرات آن ها الهام بگیرد. کرتون در یک مصاحبه اعلام کرد که فیلم نامه نهایی او از دل همین گفتگوها بیرون آمده است. بری لارسون که یکی از بازیگرانی بود که فیلم نامه را خوانده و از آن خوشش آمده بود، از طریق اسکایپ تست بازیگری داد و موفق به گرفتن نقش اصلی فیلم یعنی گریس شد.جان گلگر نیز که در فیلم نقش میسن، همسر گریس را بازی می کند با روشی مشابه برای بازی در فیلم انتخاب شد. جان گلگر بعد از صحبت کردن با کرتون گفته بود:"باید بگویم این بهترین فیلم نامه ای است که تا به حال در تمام عمرم خوانده ام!" لارسون و گلگر برای آنکه به حال و هوای شخصیت های داستان نزدیک شوند، به مراکز و خانه های نگهداری از نوجوانان و بچه ها رفتند و از نزدیک شاهد عملکرد سرپرست ها بودند. آن ها تا توانستند دربارهٔ این شغل اطلاعات جمع آوری کردند تا بتوانند واقعی ترین تصویر ممکن را از کاراکترهایشان ارائه دهند. کیت استنفیلد نیز به پروژه اضافه شد. استنفیلد تنها بازیگری است که هم در فیلم کوتاه و هم در فیلم بلند حضور داشته است. کرتون هنگام انتخاب بازیگران در سال ۲۰۱۲، با مدیر برنامه های استنفیلد تماس گرفت اما او به کرتون گفت که استنفیلد بازیگری را کنار گذاشته است. با این حال کرتون به حضور استنفیلد در فیلمش اصرار داشت. کرتون با وجود تلاش های فراوان نتوانست شمارهٔ تلفنی از استنفیلد پیدا کند اما در نهایت ایمیل او را پیدا کرد و از همین طریق نیز موفق شد با استنفیلد صحبت کرده و رضایت او را برای بازی در فیلم جلب کند. بیش تر بازیگران کودک و نوجوانی که در فیلم حضور دارند، پیش از این هیچ تجربه خاصی در زمینه بازیگری نداشته و از طریق تست ها و فراخوان های بازیگری انتخاب شدند. الکس کالووی که نقش سمی را در فیلم برعهده دارد، به صورت اتفاقی در کریگزلیست آگهی تبلیغ فیلم و اینکه کرتون به دنبال بازیگران کودک با استعداد است را دید. برای همین او از خود فیلم گرفت و برای کرتون فرستاد و کرتون بعد از دیدن هنرنمایی اش، او را نیز به تیم بازیگران اضافه کرد. مرحله فیلم برداری بعد از ۲۰ جلسه کار در سپتامبر ۲۰۱۲ به پایان رسید. فیلم برداری به صورت کامل در لس آنجلس انجام گرفت. لوکیشن اصلی فیلم که "بخش کوتاه مدت شمارهٔ ۱۲" بود در یکی از محله های لس آنجلس به نام سیلمار قرار داشت. نت سندرز مسئول تدوین فیلم بود. نسخه کارگردان و نسخه نهایی فیلم، بعد از تدوین هرکدام نزدیک به ۲ ساعت زمان داشتند و این در حالی بود که کرتون می خواست نسخه نهایی فیلم زیر ۱۰۰ دقیقه باشد. سندرز در مصاحبه ای اعلام کرده بود که نسخه کارگردان طولانی و واقعاً سنگین بود: «سکانس هایی در فیلم وجود داشت که باعث می شد به انسانیت بدبین شوید. فضای فیلم در نسخه کارگردان واقعاً افسرده کننده بود.» بنابراین چندین و چند سکانس از فیلم در تدوین نهایی حذف شد تا فیلم خیلی وجه تاریکی نداشته باشد و مخاطب راحت بتواند با فضای صمیمی فیلم ارتباط برقرار کند. کرتون نیز در نهایت به خواسته خود رسید. نسخه نهایی فیلم ۹۶ دقیقه زمان داشت. "بخش کوتاه مدت شمارهٔ ۱۲"، نخستین بار در آستین، تگزاس و در طی فستیوال جنوب از جنوب غربی در مارس ۲۰۱۳ به روی پرده رفت و موفق شد جایزه ویژه هیئت داوران را به خود اختصاص دهد. همچنین فیلم جایزه انتخاب ویژه مخاطبان را به دست آورد. کمپانی سیندایم مسئولیت اکران جهانی فیلم را برعهده گرفت. نخستین نمایش بین المللی فیلم در جشنواره فیلم لوکارنو بود، جایی که فیلم پس از پایان، با تشویق ایستاده و گسترده تماشاچیان و منتقدان همراه شد. "بخش کوتاه مدت شمارهٔ ۱۲" از تاریخ ۲۳ اوت ۲۰۱۳، به صورت محدود در نیویورک و لس آنجلس آغاز شد. نمایش فیلم در فینیکس، آریزونا، واشینگتن، دی.سی.، بوستون، برکلی، کالیفرنیا و فیلادلفیا با نزدیک شدن به اواخر هفته آغاز شد. اکران فیلم به تدریج در شهرهای بیشتری آغاز شد تا اینکه در تاریخ ۱۳ سپتامبر اکران سراسری فیلم آغاز شد. "بخش کوتاه مدت شمارهٔ ۱۲"، از نظر فنی با استقبال بسیار بالای منتقدان و تماشاگران همراه شد و در گیشه نیز به فروش ۲٫۳ میلیون دلاری رسید. این اتفاق در حالی رخ داد که بودجه فیلم زیر ۱ میلیون دلار بوده و البته در اکران خود نیز سالن های نمایش زیادی در اختیار نداشته است. "بخش کوتاه مدت شمارهٔ ۱۲" در اولین هفته اکران خود تنها در ۴ سالن سینما به روی پرده رفت و موفق شد ۵۶٬۲۰۶ هزار دلار فروش کند. این یعنی فیلم به طور میانگین در هر سالن نمایش دهنده ۱۴٬۰۵۲ هزار دلار فروش داشته است. مجله فوربز در نوشته ای این اتفاق را برای یک فیلم مستقل موفقیت خوبی دانست. نمایش محدود فیلم به خاطر استقبال مخاطبان ۲۶ هفته طول کشید و "بخش کوتاه مدت شمارهٔ ۱۲" در مجموع در ۷۵ سالن سینما به روی پرده رفت. فیلم در شمال آمریکا و کانادا ۶۳۲٬۰۶۴ هزار دلار فروش کرد. اما استقبال مخاطبان در خارج از آمریکا بسیار بیشتر بود. فیلم در خارج از آمریکا ۱٬۶۴۵٬۱۶۴ میلیون دلار بلیط فروخت و جمع فروش خود را در سراسر جهان به ۲٫۳ میلیون دلار رساند. "بخش کوتاه مدت شمارهٔ ۱۲" با تحسین فراوان منتقدان همراه شد و از نظر فیلم نامه، کارگردانی و عملکرد بازیگران مورد تحسین و توجه قرار گرفت. راتن تومیتوز اعلام کرد که ۹۹٪ منتقدان نسبت به فیلم نظر مثبتی داشته اند که این درصد از روی ۱۵۳ نقد به دست آمده و در مجموع نمره بسیار خوب ۸٫۳ از ۱۰ را نصیب فیلم می کند. "بخش کوتاه مدت شمارهٔ ۱۲" یکی از شش فیلمی است که موفق به کسب این امتیاز از راتن تومیتوز شده و یکی از تحسین شده ترین فیلم های این سایت محسوب می شود. جمع بندی نظرات منتقدان راتن تومیتوز می گوید «"بخش کوتاه مدت شمارهٔ ۱۲" یک درام صادقانه و آشکارکننده است و بیننده را با زندگی جوانانی آشنا می کند که در تمام عمرشان نادیده گرفته شده اند.» فیلم در سایت متاکریتیک موفق به کسب امتیاز ۸۶ از ۱۰۰ شد که این میانگین از روی ۳۶ نقد به دست آمده است که به معنای «تحسین جهانی» است. جرمن لوسیر در مجله اسلش فیلم به فیلم امتیاز کامل داد و درباره اش نوشت: «تمامی عناصری که در فیلم وجود دارند، جسورانه، جادویی و کامل هستند. "بخش کوتاه مدت شمارهٔ ۱۲" یک مثال درخشان از رسالت اصلی سینماست: خلق و اضافه کردن احساسی جدید که پیش از این، آن را تجربه نکرده ایم. اجرای تیم بازیگران دیوانه کننده است، فیلم نامه تند و تیز است و بسیار خوب کارگردانی شده است. این یک فیلم بسیار ویژه است.» پیتر دبورا در ورایتی نوشت: «برنده جایزه ویژه هیئت داوران فستیوال جنوب از جنوب غربی، فیلمی است که ما را دعوت به شرمساری می کند. این یک درام انسانی و پرانرژی است که سعی نمی کند مثل بسیاری از فیلم های این ژانر در جایگاه یک معلم به ما آموزش انسانیت دهد. این اثری است که دائماً به شخصیت هایش لایه های جدید اضافه می کند تا بتوانیم با آن ها احساس همذات پنداری کنیم.» کنت توران در لس آنجلس تایمز نوشت: «این یک فیلم کوچک شگفت انگیز است. "بخش کوتاه مدت شمارهٔ ۱۲" پر از احساسات واقعی و طبیعی است. با یک اثر استثنایی مواجه هستیم. این صداقت جذاب فیلم، چیزی است که آن را لایق بهترین ستایش ها می کند.» پیتر بردشاو در گاردین نظر متوسطی دربارهٔ فیلم داشت. او در بخشی از نقد خود نوشت: «فیلم درون مایهٔ خوب اما بسیار غیرقابل اعتمادی دارد. همچنین به عنوان یک فیلم واقع گرا، پایان آن بیش از حد فانتزی و غیرواقعی است.» جان دی فور در هالیوود ریپورتر فیلم را «پرتحرک» دانست که به لطف فیلم برداری روی دست توازن خوبی پیدا کرده است. او در بخشی از نقد خود نوشت: «مشخص است که بسیاری از احساسات درون فیلم از ضمیر ناخودآگاه کرتون بیرون آمده است. کارگردان می خواهد ما با تمام جزئیات زندگی شخصیت هایش آشنا شویم و همین پافشاری اوست که باعث به وجود آمدن این فضای افراطی دراماتیک شده است.» مانهولا دریگز از نیویورک تایمز کارگردانی کرتون را مورد ستایش قرار داد و نوشت: «فیلم شما را دعوت می کند که به "بخش کوتاه مدت شمارهٔ ۱۲" بروید و زندگی ساکنین آن را از نزدیک احساس کنید. شخصیت ها آن قدر خوب خلق شده اند که در پایان احساس می کنید شما نیز همچون آن ها در حال پرواز کردن هستید.» عملکرد بری لارسون در نقش گریس مورد تحسین فراوان منتقدان قرار گرفت. کیت والش در ایندی وایر نوشت: «بری لارسون تحسین برانگیز است. او به خوبی موفق شده شخصیت گریس را به عنوان زنی رنج دیده و قدرتمند درک و آن را بازسازی کند. لارسون کاملاً حواسش به گذشته سراسر درد این زن بوده است. اجرای او ترکیبی از شکنندگی، ظرافت، و ترس های بی پایان است. او در این عملکرد بی نظیرش از بدن خود نیز مایه گذاشته است. بازی بری لارسون در این فیلم حقیقتاً حکم یک گردباد را دارد.» منتقد امپایر نیز دربارهٔ بازی لارسون نوشت: «لارسون یک بازی درون گرایانه حساب شده از خود به نمایش گذاشته است. هنرنمایی او در این نقش همچون خود فیلم قلب شما را خواهد شکست و شما را با تمام وجود به درون سقوطی بی انتها خواهد کشاند.» "بخش کوتاه مدت شمارهٔ ۱۲" توسط بسیاری از منتقدان در فهرست ده فیلم برتر سال قرار گرفت. "بخش کوتاه مدت شمارهٔ ۱۲" نامزد و برنده جوایز متعددی از جشنواره و مراسم های مختلف سینمایی شد. علی رغم تحسین گسترده منتقدان و تماشاگران، بخش کوتاه مدت شماره ۱۲ در هیچ رشته ای حتی نامزد جایزه اسکار نشد که این مسئله با واکنش منفی منتقدان و روزنامه نگاران مواجه شد. بیشترین انتقادها نیز به خاطر نادیده گرفتن عملکرد بری لارسون بود که بازیش در فیلم با تحسین جهانی همراه شد و بسیاری از نشریات و منتقدان از آن به عنوان یکی از بهترین اجراهای آن سال یاد می کنند. مجله فوربز در مطلبی، نامزد نشدن بری لارسون را «شوکه کننده» توصیف کرد. آتلانتیک این مسئله را «تاسف آور» خواند و اعلام کرد که فیلم «قربانی مستقل بودن» شده است
[ { "answer1": "کرتون این فیلم را براساس فیلمی کوتاه به همین نام که خودش در سال ۲۰۰۹ آن را تولید کرده بود، ساخته است.", "answer2": "بری لارسون که بازی در نقش اصلی را برعهده دارد", "distance": 927, "question": "فیلم بخش کوتاه مدت شماره ۱۲ بر اساس چه چیزی ساخته شده و نقش اصلی آن را چه کسی بازی کرده است؟" }, { "answer1": "\"بخش کوتاه مدت شمارهٔ ۱۲\" نخستین بار در تاریخ ۱۰ مارس ۲۰۱۳ و در طی فستیوال جنوب از جنوب غربی اکران شد.", "answer2": "فیلم که با بودجه ای زیر ۱ میلیون دلار ساخته شده بود در اکران به فروش ۲٫۳ میلیون دلاری رسید.", "distance": 453, "question": "فیلم بخش کوتاه مدت شماره ۱۲ در چه سالی اکران شد و بودجه ساخت آن چقدر بود؟" }, { "answer1": "داستان فیلم در یک مرکز خصوصی به نام «بخش کوتاه مدت شمارهٔ ۱۲» اتفاق می افتد.", "answer2": "جیدن دختر جوانی است که به افسردگی مبتلاست.", "distance": 871, "question": "مکان اصلی وقوع داستان فیلم کجاست و یکی از شخصیت های اصلی آن کیست و چه مشکلی دارد؟" }, { "answer1": "در نهایت نیز فیلم موفق شد جایزه بهترین فیلم کوتاه را از هیئت داوران دریافت کند.", "answer2": "واکنش های مثبت به فیلم کوتاه، کرتون را به این فکر انداخت که این ایده جای کار بسیاری دارد و می توان بر اساس آن فیلمی بلند تولید کرد", "distance": 6361, "question": "فیلم کوتاه بخش کوتاه مدت شماره ۱۲ در چه جشنواره ای جایزه برد و چرا کرتون تصمیم گرفت فیلم بلند بر اساس آن بسازد؟" }, { "answer1": "کیت استنفیلد نیز به پروژه اضافه شد. استنفیلد تنها بازیگری است که هم در فیلم کوتاه و هم در فیلم بلند حضور داشته است.", "answer2": "لوکیشن اصلی فیلم که \"بخش کوتاه مدت شمارهٔ ۱۲\" بود در یکی از محله های لس آنجلس به نام سیلمار قرار داشت.", "distance": 1051, "question": "کدام بازیگر در هر دو نسخه کوتاه و بلند فیلم بخش کوتاه مدت شماره ۱۲ حضور داشته و لوکیشن اصلی فیلمبرداری کجا بوده است؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
31
: سیا (موسیقیدان) سیا کیت ایزابل فارلر (متولد ۱۸ دسامبر ۱۹۷۵) که بیشتر تنها با نام سیا شناخته می شود، خواننده و ترانه سرای سبک های تمپو پایین، پاپ و جازِ استرالیایی است. ترانه "Taken for Granted" او در سال ۲۰۰۰ در لیست ۱۰ ترانهٔ برترِ کشور انگلستان جای گرفت. آلبوم سال ۲۰۰۸ او، یعنی "بعضی مردم مشکل جدی دارند" به لیست ۵۰ تای اول بیلبورد ۲۰۰ راه یافت. وی در مراسم جوایز موسیقی آریا در سال ۲۰۰۹، جایزهٔ بهترین دی وی دی موسیقی را برنده شد و برای شش عنوان در مراسمِ آن سال نامزد شد و جایزهٔ بهترین نشر و بهترین نشر موسیقی پاپ را برای ترانهٔ "ما زاده شده ایم" و همچنین جایزهٔ بهترین ویدئو را برای ترانهٔ "کف بزنید" ازآن خود کرد.همچنین آهنگ لوستر(chandelier)از بهترین آثار او میباشد. فارلر به عنوان یک ترانه سرا با هنرمندان بزرگی از جمله بریتنی اسپیرز، سلین دیون، کریستینا آگیلرا، امینم، بیانسه و همچنین با داوید گتا، فلو رایدا، افروجک، جنیفر لوپز، پیت بول، شکیرا، لی میشل، ریانا، زین ملک، کایلی مینوگ، لیونا لوئیس، هلتاپ هود، ادل، کتی پری، کشا، ریتا اورا، جسی جی، اوه لند، انجل هیز و مارون ۵ همکاری داشته است. او در آهنگسازیِ ترانهٔ "تیتانیوم" با داوید گتا همکاری داشت و در آن هنرنمایی کرد که در نهایت این ترانه در میان ده ترانهٔ اولِ ۱۰۰ آهنگ داغ بیلبورد جای گرفت. وی همچنین ترانهٔ دومی به نام "گرگ ماده" با همکاری گتا منتشر کرد. سیا یک ترانه به نام "Wild Ones" نیز با همکاری فلو رایدا منتشر کرده است. هر سه آهنگ مذکور موفقیت های بین المللی زیادی کسب کرد. فارلر در ۱۸ دسامبر ۱۹۷۵ در آدلاید، جنوب استرالیا متولد شد. وی دورهٔ ابتدای تحصیل خود را در مدرسهٔ ابتدایی و دبیرستان آدلاید گذراند و در سال ۱۹۹۴ فارغ التحصیل شد. پدر او فیل. بی. کالسن، یک موسیقی دان بود که سابقهٔ همکاری در گروه های مختلفی چون فوردرای رایدرس، رام جانگل، فت تایم، جامپ بک جک و مونت لافتی رنجرز را داشت. مادر او لئونه فارلر یک خواننده، ترانه سرا، موسیقی دان و مدرس هنری است که سابقهٔ همکاری با مونت لافتی رنجرز را به عنوان خوانندهٔ پس زمینه دارد. پدر و مادر سیا هر دو عضو یک گروه سبک راکیبیلی به نام سودا جرکس در آدلاید بودند. فارلر برادرزادهٔ بازیگر و خوانندهٔ بریتانیایی کوین کالسن است. او در سال ۲۰۰۸ در مصاحبه ای که با اِن-پی-آر موزیک داشت بیان کرد که او در دوران کودکی و جوانی سعی در تقلید سبکِ خوانندگیِ هنرمندانی چون آرتا فرانکلین، استیوی واندر و استینگ داشته است. فارلر در اواخر دههٔ ۹۰ شروع به خوانندگی در عرصهٔ سبک اسید جازِ آدلاید کرد و در سن ۱۷ سالگی به گروه جاز-فانک کریسپ ملحق شد. گروه کریسپ شامل فارلر به عنوان خواننده، جس فلیور به عنوان گیتاریست، جرمی گلاور به عنوان نوازندهٔ گیتار بیس، سم لنگلی و بن تیمیس به عنوان نوازندهٔ کیبورد و استیو رونی به عنوان نوازندهٔ درام بود. این گروه دو آلبوم به نام های عهد و معامله(۱۹۹۶) و هذیان(۱۹۹۷) منتشر کرد. سیا در سال ۱۹۹۷ کریسپ را ترک کرد و به عنوان یک هنرمند سبک تریپ هاپ اولین آلبوم تکی خود به نام OnlySee را منتشر کرد. این آلبوم در یک گاراژ در آدلاید ضبط شده بود و بیش از ۱۰۰۰ کپی در آدلاید و در کل ۱۲۰۰ کپی در استرالیا فروش کرد. این آلبوم توسط همکار او در گروه کریسپ-فلیول تولید شده بود. فلیول برای بسیاری از ترانه های او برای فلیورد رکوردز آهنگسازی کرده است. سیا در نوامبر ۱۹۹۷ در زمانی که به تازگی آلبوم OnlySee را منتشر کرده بود در یک سریال استرالیایی به نام خانه و دوری، به عنوان ستارهٔ میهمان حضور پیدا کرد و پس از آنکه ربکا و تراوس (شخصیت های سریال) ازدواج کردند ترانه ای به نام «چگونه نفس کشیدن» را در یک ساحل اجرا کرد. زمانی که فارلر و دوست پسرش دن، برای سفر کردن به دور دنیا با همدیگر برنامه ریزی کرده بودند، سیا برای ملاقات با او در لندن عازم این شهر شد. او در این سفر قبل از عزیمت به لندن مدتی در تایلند توقف کرد. دن یک هفته قبل از رسیدن او در یک تصادف رانندگی فوت کرد. او برای مدتی در یک مهمانخانهٔ شبانه روزی در لندن با دوستِ دن زندگی کرد. فارلر در سال ۲۰۰۷ حادثهٔ مرگ دن را یادآوری کرد و گفت: «همهٔ ما نابود شدیم، به همین دلیل به طرز فجیعی معتاد به مواد و نوشیدنی های سنگین الکلی شدیم. متأسفانه این اعتیاد به الکل برای من شش سال به طول انجامید.» فارلر در سال ۲۰۰۰ با لیبلِ زیرمجموعهٔ سونی میوزیک، دنس پول قرارداد امضا کرد. زمانی که او در لندن زندگی می کرد به عنوان خوانندهٔ پس زمینه با گروه جاز-فانکِ بریتانیاییِ جمیروکوای همکاری کرد. او در ژوئیه ۲۰۰۱ دومین آلبوم خود به نام «خوب شدن دشوار است» که مخلوطی از سبک ریتم اند بلوز و جاز بود را منتشر کرد که مورد تحسین بسیاری از منتقدان قرار گرفت. فارلر در آهنگ سازی تمام ترانه های این آلبوم نقش داشت و بخش اعظم آن ها را خودش آهنگ سازی کرده بود. این آلبوم توسط او و بلیر مکیچان به طور مشترک تولید شده بود. این آلبوم شامل ترانه های "بنوش تا مست شوی" و "مرد کوچک" بود که در کلاب های شبانهٔ بریتانیا بسیار محبوب شد. ترانهٔ "Taken for Granted" برای یک هفته در لیست ۱۰تای اول جدول تک آهنگ های بریتانیا بود. این آهنگ برای پنج هفته در جدول باقی ماند. بعضی اشعار این آلبوم با مرگ دوست پسر سیا مرتبط بود، «من بعد از اینکه دن مرد خیلی داغون شدم. نمی تونستم هیچ چیزی را حس کنم. من می تونستم به خیلی چیزها منطقی فکر کنم؛ که من هدف داشتم، که من معشوق بودم، اما واقعاً نمی توانستم هیچ چیز را حس کنم.» بعد از انتشار آلبوم فارلر مدیر خود را اخراج کرد، سونی میوزیک را ترک کرد و با گو! بیت رکوردز که یک لیبلِ تابع گروه موسیقی جهانی است قرارداد امضا کرد. فارلر در مراسم جایزهٔ آپرا در سال ۲۰۰۲ همراه با گروه دو نفرهٔ آنیکی (جنیفر ویت و گرانت والیس) عنوان 'پیشرفت غیرمنتظره در ترانه سرایی' را ازآن خود کرد. فارلر در سال ۲۰۰۳ یک کار تکمیلی از آلبوم خود منتشر کرد. ترانهٔ اولِ این آلبوم "Don't Bring Me Down" در تیتراژ پایانی فیلم فرانسوی "36 Quai des Orfèvres" استفاده شد. آلبوم دوم او "کوچکتر را رنگ کن" در ۱۹ ژانویه ۲۰۰۴ منتشر شد. این آلبوم همان سال در اروپا انتشار یافت.در این آلبومِ سبک تمپو پایین، فارلر مخلوطی از سازهای آکوستیک و الکترونیک را به پشتوانهٔ اصول خوانندگی خود استفاده نمود که به مقایسهٔ او با دیدو و سارا مک لاکلن منجر شد. ترانهٔ "The Bully" که یک کار ترکیبی با موسیقی دان آمریکایی بک هانسن است در این آلبوم جای دارد. دو ترانهٔ بعدی توسط او و بک به طور مشترک آهنگسازی و ضبط شد. آلبوم «کوچکتر را رنگ کن» به دو تک آهنگ «مرا نفس بکش» و «جایی که من به آن تعلق دارم» منجر شد. امتیاز تک آهنگ دوم برای موسیقی متن فیلم مرد عنکبوتی ۲ خریداری شد. کاور این تک آهنگ فارلر را با لباس مرد عنکبوتی نمایش می دهد. این تک آهنگ در نهایت به دلیل اختلافی که در بدهکاری ناشر موسیقی پدید آمد بازپس گیری شد. شش ترانهٔ این آلبوم توسط نوازندهٔ گیتار بیسِ او، ساموئل دیکسون آهنگسازی شده است. فارلر در اواخر سال ۲۰۰۵ از آنجا که از میزان ارتقای فروش و بازاریابی آلبوم توسط ناشر گو! بیت و ناتوانی این شرکت از بهبود نشر آن در آمریکا راضی نبود، این ناشر را ترک کرد. پس از آن به نیویورک نقل مکان کرد. در همان حال تک آهنگ «مرا نفس بکش» در قسمت آخر مجموعه تلویزیونی شش فوت زیر زمین که از کانال اچ بی او پخش می شد و همچنین در پخش شوی مد ویکتوریا سکرت استفاده شد. این تک آهنگ همچنین در یکی از قسمت های شوی لوتر که از بی بی سی پخش می شد استفاده شد. (فصل اول، قسمت پنجم) حق امتیاز این تک آهنگ توسط ناشر آمریکایی، آسترالورکس-که موسیقی متن سریال شش فوت زیر زمین را نیز تولید کرده بود- خریداری شد. آلبوم «کوچکتر را رنگ کن» توسط همین ناشر در سال ۲۰۰۶ در آمریکا منتشر شد. فارلر در همان سال تور آمریکای خود را آغاز کرد و آلبوم خود را بهبود داد که این نسخهٔ ارتقا یافته از آلبوم در موسیقیِ متن سریال شش فوت زیر زمین که به عنوان نسخهٔ خانگی در قالب پنج دی وی دی منتشر شده بود جای گرفت. نسخهٔ آمریکایی این آلبوم چهار ترانهٔ اضافی را دربردارد: «بیسکوییت شکسته»، «صدف های دریا» و دو ریمیکس دیگر از ترانهٔ «مرا نفس بکش» که توسط فور تت و اولریش شناوس ساخته شده اند. سیا فارلر برای گروه تمپو پایینِ انگلیسیِ زیرو ۷ (گروه موسیقی دو نفره متشکل از هنری بینز و سم هاردیکر) به عنوان خوانندهٔ پیش زمینه حضور داشته است و در سه آلبوم استودیویی این گروه خوانندگی کرده است. او به همراه گروه به تورهای مختلفی رفته است. در ترانه های "سرنوشت" و "حواس پرتی هاً که در آلبوم آغازین زیرو ۷ جای دارد می توان صدای سیا را شنید. این آلبوم "چیزهای ساده" نام دارد و در آوریل ۲۰۰۱ منتشر شده است. آلبوم دوم این گروه که در مارس ۲۰۰۴ منتشر شده است "زمانی که می بارد" نام دارد و فارلر به عنوان خواننده در ترانه های "شیرجه" و "تماس فوری شماره ۲" حضور دارد. آلبوم سوم آن ها که در مه ۲۰۰۶ منتشر شد شامل دو ترانه می شد که فارلر در آن ها نقش داشت. ("همه اش را بینداز دور" و "تو تب و تاب منی") این دو ترانه به عنوان تک آهنگ در بریتانیا و آمریکای شمالی منتشر شد. آلبوم "چیزهای ساده" به لیست ۳۰ تایی جدول موسیقی آلبوم های بریتانیا راه یافت و دو ترانهٔ "زمانی که می بارد" و "باغ" در لیست ۵ تای اول این چارت جای گرفت. فارلر در ۳ آوریل ۲۰۰۷ یک آلبوم زنده به نام «خانم کرواسان» در آمریکا منتشر کرد. این آلبوم شامل ۸ ترانه با اجرای زنده می شد که از اجرای زندهٔ سال ۲۰۰۶ او در سالن موسیقی باوری بالروم استخراج شده بود. یک ترانهٔ استودیویی به نام «تصاویر» در این آلبوم جای گرفته است. ماریسا براون -منتقد سایت allmusic- معتقد است: «ضبط ترانه ها خوب به نظر می آید، گروه نوازندگی … محکم و شاداب می نوازند، سیا خود عالی است، صدایش غنی و پراحساس است.» وی در نوامبر یک آلبوم چندآهنگه به نام «روز خیلی نزدیک»، شامل چهار ترانه منتشر کرد که در آی تیونز برای فروش قرار گرفت. این آلبوم شامل ترانه های «روز خیلی نزدیک»، «دکمه ها»، «دختری که تو به کوکائین باختی» و یک ریمیکس از ترانهٔ «روز خیلی نزدیک» از «ماک و توف» می شد. «دختری که تو به کوکائین باختی» به ردهٔ هشتم و «روز خیلی نزدیک» به ردهٔ ۲۴ جدول تک آهنگ های سبک موسیقی رقص برای کلاب، متعلق به مجلهٔ بیلبورد راه یافتند. چهارمین آلبوم استودیویی فارلر، بعضی مردم مشکلات جدی دارند، در ژانویه ۲۰۰۸ منتشر شد و به لیست ۳۰تایی بیلبورد ۲۰۰ راه یافت. اولین ترانهٔ این آلبوم، «روز خیلی نزدیک» در نوامبر ۲۰۰۷ منتشر شده بود. یک ویدئو برای ترانهٔ «دکمه ها» ساخته شده است. ترانهٔ «تهمت های کوچک سیاه» در تلویزیون و در قسمتی از فصل اول سریال درمانگاه خصوصی (قسمتی که ادیسون یک سردوش پیدا می کند) پخش شد. فارلر همچنین در سال ۲۰۰۸ ترانهٔ «دختری که تو به کوکائین باختی» را در برنامهٔ تلویزیونی شبانگاهی «آخر شب با کانن اوبراین» اجرا کرد. این ترانه نسخه های ریمیکس متعددی از ساندر فان دورن، استون بریج و جنز او دارد. ریمیکسِ ساندر فان دورن در هلند به یک ترانهٔ داغ تبدیل شد و به ردهٔ یازدهم لیست جدول تک آهنگ های هلند راه یافت و در جایگاه دوازدهم جدول تک آهنگ های اسپانیا جای گرفت. ریمیکس مایلو از "مرا نفس بکش" در بخش شبانهٔ "بحران وال استریت:پول شما در جای امن است؟" در خلال بحران مالی سال ۲۰۰۹–۲۰۰۸ پخش شد. نماهنگِ ترانهٔ "به زودی پیدا می شویم" در صفحه اول آی تیونزاستور در آمریکا قرار گرفت. مخاطبان می توانستند نسخهٔ با کیفیت این نماهنگ را به طور رایگان دریافت کنند. کاور آهنگ "به خواب می روم" توسط ری دیویس در شوی تلویزیونی خانهٔ عروسکی پخش شد. فارلر در مه ۲۰۰۹ «تلویزیون والدینِ من است» را در قالب دی وی دی منتشر کرد که شامل کنسرتِ زندهٔ ۱۲ سپتامبرِ او در هیرو بالروم نیویورک، چهار نماهنگ و تصاویر پشت صحنه است. او در مراسم جوایز موسیقی آریا در سال ۲۰۰۹ جایزهٔ 'بهترین دی وی دی موسیقی' را برای «تلویزیون والدینِ من است» دریافت کرد. «بعضی مردم مشکلات جدی دارند» برای عنوان 'بهترین پیشرفت غیرمنتظره برای آلبومِ یک هنرمند' نامزد شد. فارلر در سال ۲۰۰۷ با مدیرِ کریستینا آگیلرا برای ضبط ترانهٔ «مرگ با شکلات» در تماس بود و آگلرا خود با فارلر قرارداد امضا کرد. در سال ۲۰۰۹ فارلر و ساموئل دیکسون در ترانه ای برای ششمین آلبوم استودیوییِ این هنرمند، «بیونیک» که در سال ۲۰۱۰ منتشر می شد همکاری داشتند. سه تای ترانه ها در قالب نسخهٔ استاندارد منتشر شد و چهارمین ترانه در قالب نسخهٔ گران عرضه شد. فارلر، آگیلرا و دیکسون همچنین با همکاری هم آهنگِ ترانهٔ «وابسته به تو» را برای موسیقی متن فیلم بورلسک ساختند که توسط آگلرا و شر اجرا شد. «وابسته به تو» برای جایزهٔ بهترین ترانهٔ گولدن گلوب در سال ۲۰۱۰ نامزد شد. فارلر در مه ۲۰۱۱ در فصل آغازین مسابقهٔ رقابتی خوانندگی، برنامهٔ صدا، به عنوان مشاور آگیلرا که مربی خوانندگی و داورِ آن برنامهٔ تلویزیونی است حضور داشت. فارلر در ۱۸ ژوئن ۲۰۱۰ پنجمین آلبوم استودیوییِ خود به نام «ما زاده شده ایم» را منتشر کرد. او از چندین قطعه از این آلبوم("تو عوض شده ای"، "وابسته" و "کف بزنید") در تور سال ۲۰۱۰–۲۰۰۹ استفاده کرد. ترانهٔ "وابسته" در بخشی از پروژهٔ انیمیشنیِ پاپ، "اچ-صلیبیون" استفاده شده است. اولین ترانهٔ آلبوم، "کف بزنید" در ماه مه عرضه شد. ترانهٔ «تو تغییر کرده ای» در ۱۸ نوامبر ۲۰۰۹ در بلاگ موسیقیِ شینا بیستون پخش شد. این آهنگ به طور مشترک توسط دی جی آمریکایی لارن فلکس تولید و ساخته شد و در سال ۲۰۰۸ توسط فلکس منتشر شد. فارلر آن را برای ترانهٔ «ما زاده شده ایم» بازخوانی کرد. «تو عوض شده ای» به ردهٔ ۳۱ جدول تک آهنگهای آریا رسید. این ترانه در سریال تلویزیونی خاطرات خون آشام پخش شد؛ در حالی که ترانهٔ «من اینجا هستم» (نسخهٔ پیانو و خوانندگی) در سریال دختر سخن چین، روکی بلو، نه جانِ کلویی کینگ و نیکیتا استفاده شد. ترانهٔ «تو عوض شده ای» به ردهٔ ۳۱ در جدول ۱۰۰ ترانهٔ داغ تریپل جِی در سال ۲۰۰۹ راه یافت؛ در حالی که ترانهٔ «دکمه ها» (ریمیکسِ سی-اِس-اِس) تنها از ماه دسامبر در دسترسِ عموم قرار گرفته بود، اما به ردهٔ پنجاهم این جدول راه یافت. او در جوایزِ موسیقیِ آریا در سال ۲۰۱۰ در شش عنوان نامزد شد و جایزهٔ 'بهترین نشر مستقل' و 'بهترین نشر موسیقی پاپ' را برای ترانهٔ «ما زاده شده ایم» دریافت کرد. در حالی که کریس مویس جایزهٔ 'بهترین ویدئو' را برای ترانهٔ «کف بزنید» برنده شد. این آلبوم همچنین برای عنوان 'آلبوم سال' و ترانهٔ «کف بزنید» برای عنوان 'بهترین تک آهنگ سال' نامزد شدند. «کف بزنید» در جدول تک آهنگ های آریا به ردهٔ هفدهم راه یافت. این ترانه برای فارلر و آهنگساز او ساموئل دیکسون نامزدیِ عنوان 'ترانهٔ سال' را در مراسم جوایز موسیقی آپرا به ارمغان آورد. این آلبوم در سال ۲۰۱۱ توسط انجمن صنعت ضبط استرالیا اعتبارنامهٔ طلایی را کسب کرد. براساس توییتی که فارلر در سال ۲۰۱۰ در سایت توییتر قرار داد، او قصد حضور در فصل ۲۰۱۰ شو اپرا را داشت. اگرچه در تریلر فصل نهایی اپرا بخشی از ترانهٔ «مرا نفس بکش» پخش می شد، اما فارلر در این شو حضور پیدا نکرد. فارلر در ژوئن ۲۰۱۰ تور خود را کنسل کرد و پس از آن اعلام کرد که به بیماری گریوز مبتلا شده است و پس از آزمایش ها و درمان اجراهای خود را از ژانویه ۲۰۱۱ از سر خواهد گرفت. او در یک فستیوال موسیقی در زلاندنو و استرالیا در کنسرتی حضور پیدا کرد. ادامهٔ تورِ استرالیای فارلر از ماه فوریه از سر گرفته شد. بر اساس خبری که از سایت رسمیِ فارلر منتشر شد، تور آمریکای شمالیِ او در اواخر ژوئیه آغاز خواهد شد. در مسابقات رویال رامبل در سال ۲۰۱۲. در پخش تلویزیونی که توسط دبلیودبلیوئی ارائه می شد، ترانهٔ "Wild Ones" فلو رایدا که سیا هم در آن هنرنمایی کرده است به عنوان آهنگ پس زمینه پخش شد. این ترانه در برنامه های بعدی دبلیودبلیوئی در هفته های بعد استفاده شد و پس از آن به عنوان یکی از ترانه های تمِ بزرگترین شوی سال دبلیودبلیوئی، یعنی رسلمانیا ۲۸ استفاده شد. سیا همچنین برای ترانهٔ تیتانیومِ داوید گتا که در ۵ اوت ۲۰۱۱ منتشر شد خوانندگی کرده است. این ترانه در آلبوم هیچی غیر از بیت این گتا جای دارد. سیا همچنین این ترانه را به طور زنده به همراه گتا در فستیوال هنر و موسیقی درهٔ کوچلا در سال ۲۰۱۲ اجرا کرد. او در سال ۲۰۱۲ در ترانهٔ «گرگ ماده» گتا خوانندگی کرد. سیا در ۳۰ مارس ۲۰۱۲ آلبوم بهترین ترانه های خود را در استرالیا منتشر کرد. این آلبوم در ردهٔ ۲۷ جدول آلبوم های استرالیا جای گرفت. او در سال ۲۰۱۳ ترانهٔ «بکش و فرار کن» را برای موسیقی متن فیلم گتسبی بزرگ ضبط کرد. فارلر در ۱۷ ژوئن ۲۰۱۳ عنوان بهترین کار شهری سال را برای ترانهٔ «دوستش دارم» و همچنین عنوان بهترین آهنگسازی سال را در مراسم جوایز آپرای سال ۲۰۱۳ دریافت کرد. سیا در ۱۳ سپتامبر ۲۰۱۳ اعلام کرد که او در حال تمام کردن ششمین آلبوم استودیویی خود با گرگ کرستین است. آلبوم با ترانهٔ «لوستر» آغاز می شود که در ۱۷ مارس ۲۰۱۴ منتشر شد. این ترانه توسط جس شاتکین آهنگسازی شده است و گرگ کراستین تولیدکنندهٔ آن است. این تک آهنگ اولین ترانهٔ سیا فارلر بود که در جدول ترانه های سبک رقصِ پخش در کلاب به رتبهٔ اول رسید. در ۱۸ آوریل ۲۰۱۴ اعلام شد که ششمین آلبوم استودیویی فارلر قرار است «۱۰۰۰ شکل ترس» نام بگیرد. فارلر در ۱۴ مه ۲۰۱۴ کار هنری آلبوم و همچنین مشخصات و نام ترانه های این آلبوم را اعلام کرد. او همچنین اعلام کرد که این آلبوم در ۸ ژوئیه ۲۰۱۴ منتشر می شود. یک نماهنگ از ترانهٔ «لوستر» در ۶ مه ۲۰۱۴ منتشر شد که مدی زیگلر در آن هنرنمایی کرده است. او در ۱۹ مه ۲۰۱۴ «لوستر» را به طور زنده در شوی الن دی جنرس اجرا کرد. سیا و مدی زیگلر که به طور زنده در صحنهٔ اجرا می رقصید نماهنگ را بازسازی کردند. سیا که از حضور در مقابل دوربین رسانه ها خودداری می کرد در تمام مدت حضورش در شو پشت به مخاطبین و دوربین ها به اجرا پرداخت. سیا در نسخهٔ لوکس هشتمین آلبوم استودیویی امینم، مارشال مترز ال پی ۲ و در ترانهٔ «رنج زیبا» هنرنمایی کرد. فارلر همچنین در آهنگسازی ترانهٔ «قلب من باز است» که در پنجمین آلبوم استودیویی مارون ۵ قرار دارد نقش مهمی ایفا کرد. «۱۰۰۰ شکل ترس» در ۸ ژوئیه ۲۰۱۴ به طور جهانی منتشر شد. این آلبوم به تازگی در بیلبورد ۲۰۰ در آمریکا، جدول آلبوم کانادایی و جدول آریای استرالیا در صدر قرار گرفته است. 2015-2017: این اَداست این اَداست هفتمین آلبوم استودیویی سیا است که در ۲۹ ژانویه ۲۰۱۶ منتشر شد. اولین ترانه از این آلبوم با نام «زنده» در تاریخ ۲۵ سپتامبر ۲۰۱۵ منتشر شد. در نوامبر 2015، سیا با همکاری ج.رالف (آهنگساز) آهنگی به نام "یک شمع" را منتشر کرد. او همچنین دو آهنگ دیگر به نام های "پرنده ای که آزاد شد" و "یک میلیون گلوله" را منتشر کرد. فارلر در نوامبر ۲۰۰۵، ترانهٔ «شیرین تر» را به عنوان یک کار دو نفره به همراه دوستِ خوانندهٔ خود کتی نونان (عضو سابق گروه جورج) ضبط کرد. انتظار می رفت این ترانه در هر دو آلبوم تکی این دو خواننده جای گیرد ولی در نهایت در هیچ کدام از آلبوم ها قرار نگرفت. ترانهٔ «شیرین تر» در سال ۲۰۱۰ در آلبومِ کتی نونان و کاپیتان، «جعبهٔ امپراتور» جای گرفت. فارلر در سال ۲۰۰۶ یک بازخوانی از ترانهٔ ردیوهد، «پارانوید اندروید» ضبط کرد که در آلبومِ بعدی این گروه قرار گرفت. این ترانه در قسمتی از سریال The O.C استفاده شد. فارلر به عنوان خوانندهٔ پشتیبان در نسخهٔ بازخوانیِ ترانهٔ «چقدر عشق تو عمیق است» با گروه پرنده و زنبور عسل همکاری کرد. گرِگ کراستین (از گروه پرنده و زنبور عسل) مسئولیت تهیه کنندگیِ آلبوم سال ۲۰۱۰ فارلر، یعنی ما زاده شده ایم را بر عهده گرفت؛ او همچنین به عنوان نوازندهٔ کیبورد، گیتار، گیتار بیس، درام و زیلوفون در ترانه های این آلبوم حضور داشت و برای پنج ترانه از این آلبوم آهنگسازی کرد. اینارا جورج دیگر عضو گروه پرنده و زنبور عسل بود که به عنوان خوانندهٔ پشتیبان در این آلبوم هنرنمایی کرد. سیا در سال ۲۰۰۸ در ترانهٔ «فراموشت خواهم کرد» برای آلبوم «گوشهٔ جادهٔ بی انتها» با لیور همکاری کرد. در اوت امتیاز ترانهٔ «به من جان بده» توسط سوپرمارکت زنجیره ایِ کولز در استرالیا خریداری شد و در آگهی تلویزیونی این فروشگاه در پوشش رسانه ای المپیک ۲۰۰۸ پکن استفاده شد. او در اکتبر دو ترانهٔ «دکمه ها» و «به زودی پیدا خواهیم شد» را در شوی تلویزیونی «دیروقت… با جولز هلند» اجرا کرد. از ترانهٔ «به من جان بده» به عنوان موسیقی پس زمینه برای تریلرِ بازی ویدئویی شاهزادهٔ پارس، که در سال ۲۰۰۸ توسط یوبی سافت در نمایشگاه بازی های ویدئویی توکیو شرکت داده شده بود استفاده شد. از این ترانه همچنین در سال ۲۰۰۵ برای فیلم «از خط خارج شده» و همچنین در قسمت آخر سریال شش فوت زیر زمین استفاده شد. فارلر در سال ۲۰۰۹ به عنوان خوانندهٔ پشتیبان در دو ترانهٔ «کارول براون» و «تو نباید بدکاره باشی» از دومین آلبومِ گروه پرواز کنکوردها هنرنمایی کرد. وی در نسخهٔ بازخوانی ترانهٔ «بازی فتیله ای» با خوانندهٔ سوئدی پیتر جوبک همکاری کرد. سیا همچنین در سال ۲۰۱۰ به عنوان خوانندهٔ مهمان در ترانهٔ «نه آنچنان بزرگ» با دیوید برن و فتبوی اسلیم همکاری کرد. بازخوانی ترانهٔ «زیر راه شیری» از گروه چِرچ که در یک آگهی بازرگانی مربوط به ماشین لینکلن ام کی تی استفاده شد در ژانویه ۲۰۱۰ در آی تیونزاستور منتشر شد. سیا نسخه های بازخوانی از ترانه های «به من بیشتر بده» از بریتنی اسپیرز، «وقت پشت وقت» از سیندی لاپر، «تو اون کسی هستی که من می خوام» از گریس و «آه پدر» از مدونا را اجرا کرده است. فارلر در سال ۲۰۱۰ در ترانهٔ «عشق من» که در موسیقی متن سومین قسمت از سری فیلم های گرگ و میش استفاده شد، هنرنمایی کرد. موسیقی متن این فیلم در جایگاه دوم جدول ۲۰۰ آلبوم برترِ بیلبوردِ در آمریکا جای گرفت. ترانهٔ «لالایی» در سال ۲۰۱۰ در تریلر فیلم آخرت اثر فیلمساز مشهور آمریکایی کلینت استوود استفاده شد. این ترانه سال بعد در آخرین فصل سریال سیِ بزرگ و در قسمت اول از فصل چهار سریال دفتر خاطراتِ محرمانه یک دختر حاضر استفاده شد. همچنین ترانهٔ «به من جان بده» در یکی از فیلم های تلویزیونی شبکهٔ ای بی سی به کار رفت. فارلر در سال ۲۰۱۱ به عنوان آهنگساز و خواننده برای ترانهٔ «تیتانیوم» با دیوید گتا همکاری کرد که در آلبوم سال ۲۰۱۱ این دی جی به نامِ هیچی غیر از بیت جای گرفت. تیتانیوم تا رتبهٔ اول در جدول تک آهنگ های بریتانیا بالا آمد و هم اکنون به عنوان شاخص ترین کار او در ۱۵ سال فعالیت پر ثمرش در عرصهٔ خوانندگی به شمار می آید. او در سال ۲۰۱۲ دوباره با گتا همکاری کرد و در ترانهٔ «گرگ ماده» خوانندگی کرد؛ این ترانه به عنوان ترانهٔ اول در لیست تِرَک های آلبوم بعدی او در ۲۱ اوت ۲۰۱۲ منتشر شد و در جدول تک آهنگ های بریتانیا تا رتبهٔ ۸ بالا آمد. او همچنین برای چندین ترانه از آلبوم سال ۲۰۱۲ مدونا، ام دی ان ای ترانه سُرایی کرد که البته در توییتر اعلام کرد: "متأسفانه هیچ کدام از زیرمجموعه های وابسته به من برای آلبوم جدید مدونا آهنگسازی نکرده است. 'مطمئن باشید' اگر چنین چیزی وجود داشته باشد، آن اثر توسط من نوشته نشده است. شایعه است!" فارلر همچنین برای ترانهٔ "Wild Ones" به همراه فلورایدا خوانندگی کرد که این ترانه در نهایت در جدول تک آهنگ های بریتانیا در جایگاه چهارم جای گرفت. تگان کویین در مارس ۲۰۱۲ توسط توییتر اعلام کرد که سیا به استودیو آمده بود و به عنوان خواننده در آلبوم استودیویی جدید تیگن و سارا، «تپش قلب» که در ژانویه ۲۰۱۳ منتشر شد هنرنمایی کرده است.
[ { "answer1": "وی در مراسم جوایز موسیقی آریا در سال ۲۰۰۹، جایزهٔ بهترین دی وی دی موسیقی را برنده شد", "answer2": "تک آهنگ «مرا نفس بکش» در قسمت آخر مجموعه تلویزیونی شش فوت زیر زمین که از کانال اچ بی او پخش می شد و همچنین در پخش شوی مد ویکتوریا سکرت استفاده شد.", "distance": 5817, "question": "سیا در چه سالی جایزه بهترین دی وی دی موسیقی را برد و کدام ترانه از او در قسمت اخر سریال شش فوت زیر زمین استفاده شد؟" }, { "answer1": "او به همراه گروه به تورهای مختلفی رفته است. در ترانه های \"سرنوشت\" و \"حواس پرتی هاً که در آلبوم آغازین زیرو ۷ جای دارد می توان صدای سیا را شنید.", "answer2": "ترانهٔ اولِ این آلبوم \"Don't Bring Me Down\" در تیتراژ پایانی فیلم فرانسوی \"36 Quai des Orfèvres\" استفاده شد.", "distance": 2169, "question": "سیا در همکاری با گروه زیرو 7 در کدام آلبوم به عنوان خواننده حضور داشت و کدام ترانه او در تیتراژ پایانی یک فیلم فرانسوی استفاده شد؟" }, { "answer1": "این آلبوم شامل ۸ ترانه با اجرای زنده می شد که از اجرای زندهٔ سال ۲۰۰۶ او در سالن موسیقی باوری بالروم استخراج شده بود.", "answer2": "این تک آهنگ همچنین در یکی از قسمت های شوی لوتر که از بی بی سی پخش می شد استفاده شد.", "distance": 1682, "question": "آلبوم 'خانم کرواسان' سیا شامل چه تعداد ترانه بود و کدام ترانه او در یکی از قسمت های شوی لوتر که از بی بی سی پخش می شد استفاده شد؟" }, { "answer1": "«۱۰۰۰ شکل ترس» در ۸ ژوئیه ۲۰۱۴ به طور جهانی منتشر شد.", "answer2": "در مسابقات رویال رامبل در سال ۲۰۱۲. در پخش تلویزیونی که توسط دبلیودبلیوئی ارائه می شد، ترانهٔ \"Wild Ones\" فلو رایدا که سیا هم در آن هنرنمایی کرده است به عنوان آهنگ پس زمینه پخش شد.", "distance": 2188, "question": "آلبوم «۱۰۰۰ شکل ترس» سیا در چه سالی منتشر شد و کدام ترانه او به همراه فلو رایدا در مسابقات رویال رامبل پخش شد؟" }, { "answer1": "فارلر همچنین در آهنگسازی ترانهٔ «قلب من باز است» که در پنجمین آلبوم استودیویی مارون ۵ قرار دارد نقش مهمی ایفا کرد.", "answer2": "در اوت امتیاز ترانهٔ «به من جان بده» توسط سوپرمارکت زنجیره ایِ کولز در استرالیا خریداری شد و در آگهی تلویزیونی این فروشگاه در پوشش رسانه ای المپیک ۲۰۰۸ پکن استفاده شد.", "distance": 1719, "question": "سیا در آهنگ سازی ترانه «قلب من باز است» با چه کسی همکاری داشت و کدام ترانه وی در تبلیغات فروشگاه زنجیره ای کولز در استرالیا استفاده شد؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
32
: آژیر خطر ۲ فربیدن سایرن ۲ شناخته شده در ژاپن با عنوان سایرن ۲، یک بازی ویدئویی ترسناک در سبک ترس و بقا و مخفی کاری است که توسط پروژه سایرن توسعه یافته شده و به وسیلهٔ سونی کامپیوتر انترتینمنت در سال ۲۰۰۶ برای کنسول پلی استیشن ۲ منتشر شده است. "فربیدن سایرن ۲" به عنوان دومین قسمت در مجموعه بازی های "سایرن" به شمار می رود که دنباله ای بر بازی "سایرن" در سال ۲۰۰۳ محسوب می شود. گیم پلی بازی مانند گذشته اما با بهبود بخشی های زیادی همراه است، برای مثال شخصیت ها در هنگام خم شدن حرکت می کنند، یک هشدار حدودی به بازیکن هنگامی شیبیتو در نزدیکی اش باشد، یک سیستم اشاره کننده برای انجام مأموریت ها، وجود داشتن سه نوع تعیین سطح دشواری مراحل بازی، نمای اختیاری دوربین اول شخص، دستورهای تعاملی دارای حساسیت بیشتری هستند به طوری که با یک بار دستور دادن اقدام می کند، برای استفادهٔ رایج به درون بازی آورده شده اند که باعث کند پیش رفتن بازی نشوند. آیتم ها یا اشیاهای مهم بعد از شروع دوباره در موجودی شخصیت باقی خواهد ماند. سیستم «افزایش دید» (Sighjack) بهبود یافته است، به طوری که به طور خودکار در هنگام افزایش دید، نزدیک ترین دشمنان را محل یابی می کند. همچنین در بازی ویژگی های خاصی برای چند شخصیت ثبت شده است، مانند توانایی شو میکامی (Shu Mikami) که در هنگام افزایش دید در کنار نابینایی اش می تواند حرکت کند، توانایی ایکوکو کیفونه (Ikuko Kifune) که از طریق افزایش دید می تواند دشمنان را کنترل کند و توانایی آکیکو کیوتا (Akiko Kiyota) که در مناطی خاص حالت هایی روحی را آشکار می کند. برخلاف گذشته که اساس بازی در تاکتیک مخفی کاری بود، اکنون بازیکن می تواند بین مخفی کاری و اکشن یکی را انتخاب کند. در سیستم جدید مبارزه ای حمله هایی با سه ضرب معرفی شده است. شخصیت ها بدون سلاح قادر به حمله هستند گرچه بسیار ضعیف و فقط جهت فرار کردن مؤثر هستند. همچنین شخصیت ها از سلاح ها می توانند برای ضربه زدن استفاده کنند. سلاح هایی بسیاری برای هر شخصیت وجود دارند که بعضی از آن ها بهبود یافته اند. شیبیتوها اندکی سریع تر، خشن تر و باهوش تر از قبل شده اند. با این حال هنوز اختلال ایجاد کردن در عادت همیشگی آن ها راحت است. اگر یکی از آن ها شکست بخورد هنگامی که یک شیریو (屍霊, shiryō) که همان روح جسد است دوباره وارد بدنش شود مجدد شیبیتو زنده می شود. بازیکن می تواند با از بین بردن شیرویی که باعث زنده شدن شیبیتو می شود از طریق اسلحه یا نور چراغ قوه از احیاء شدن شیبیتو جلوگیری کند. در بازی نوع جدید از دشمن با نام یامی بیتو (闇人, yamibito) که مردمان تاریکی هم نامیده می شود معرفی شده است که از شیبیتوها فعال تر، خشن تر و باهوش تر هستند و اساساً مانند شیبیتوها رفتار می کنند. آن ها همچنین با نور دفع می شوند، طوری که با متمرکز کردن نور چراغ قوه بر روی آن ها یا با روشن کردن چراغ اتاق ضعیف می شوند. مانند یک شیبیتو، یامی بیتو هم شکست می خورد، اما هنگامی که یک یامی یری (闇霊, yamirei) یا همان روح مرمان تاریکی وارد بدنش شود دوباره احیا می شود. از بین بردن یامی یری (که توانایی تحمل نور را ندارند) مدت نامحدودی یامی بیتو را از هوش می برد. با این حال به سبب هوش بهبود یافته و قدرتشان، نمی توان باعث حواس پرتی یامی بیتوها شد و آن ها در مبارزات بسیار مشکل سازتر از شیبیتوها هستند. فهرست آرشیو مطالب نسبت به نسخهٔ قبل بازی توسعه پیدا کرده به طوری که شامل فایل های صوتی و تصویری و دیگر اطلاعات اضافی است. هنگامی که یک سناریو برای اولین بار تکمیل شود، می توان آن را در حالت رکوردگیری نیز بازی کرد که بازیکن را برای اتمام سناریو در مدت زمان خاصی به چالش می کشد. امتیازات اضافی که با توجه به عملکرد بازیکن است باعث آزاد شدن یک صحنهٔ سینمایی می شود که با هربار تکمیل کردن موفقیت آمیز حالت رکوردگیری صورت می گیرد. بازی داستان چندین شخصیت را شرح می دهد که در جزیرهٔ یامیجیما (Yamijima) گرفتار می شوند، جزیره ای که در اطراف قارهٔ ژاپن است. در ۳ اوت سال ۱۹۷۶، یک کابل برق که در زیر آب قرار دارد بریده می شود و برق تمام جزیره قطع می شود و در هنگام تاریکی تمامی ساکنان جزیره ناپدید می شوند و جزیره به یک متروکه تبدیل می شود. ۲۵ سال بعد، در سال ۲۰۰۵ سردبیر یک مجله با نام مأمورو ایتسوکی (Mamoru Itsuki) برای یک مقاله طی تحقیقی به دیدن جزیره فرستاده می شود و هنگامی که او و تیم کوچکش و دیگر مسافران در کشتی اند بر اثر یک سیلاب دریایی قرمز رنگ کشتی آن ها واژگون می شود. اندکی بعد از این اتفاق گروهی از چندین سرباز به علت مشکل در موتور هلیکوپترشان در جزیره سقوط می کنند. آن ها به هر روشی که ممکن است باید برای بقا از دست هیولاهایی به اسم «شیبیتو» تلاش کنند. بازی از بعد چندین شخصیت که هر یک با نقاط قوت و ضعف خود، طی یک جدول زمانی که باهم تداخل دارد در یک شب شوم و مهیب که در زمان حال و گذشته متغیر است به نمایش در می آید. داستان می تواند به شیوه های متنوعی یا در بسیاری از موارد به دو یا چندین روش در یک مرحله شرح داده شود که اهداف در این مراحل تا حدودی با هدف مرحلهٔ اصلی متفاوت باشند. اگر بازیکن تمام مراحل اختیاری را بازی کند ممکن است داستان و شخصیت ها نسبت به قبل بیشتر توسعه پیدا می کنند. او یک روزنامه نگار برای مجلهٔ علمی معمایی "اتلانتیس" (Atlantis) است. مأمورو طی جمع آوری اطلاعات برای یک مقاله به جزیره یامیجیما سفر می کند در حالی که کشتی اش بخاطر یک سیلاب عظیم قرمز رنگ به شدت واژگون می شود. او به تنهایی در اطراف جزیره قدم می زند و به بزودی با یوری کیشیدا (Yuri Kishida) رو به رو می شود که فریبش را می خورد و به او برای بازکردن هفت در عالم اموات کمک می کند که باعث آزاد شدن یامیبیتوها (yamibito) می شود. او با ایکوکو ایفونه از عالم اموات رهایی می یابد ولی بعد از آن تنها می شود. او با متوقف کردن یامی بیتوها به دنبال راهی صحیح برای جبران اشتباهش است. او تصمیم به از بین بردن سونئو (Tsuneo) و توموئه اهتا (Tomoe Ohta) با شاخه هایشان با نام مکوجو (Mekkoju) گرفت. در قلهٔ برج عنکبوتی او به چنگ "مادر" (Mother) می افتد و با کمک آکیکو و ایکوکو و بقایای اناکی (Annaki) او را شکست و از جهان واقعی محو می کند. او اولین بازماندهٔ واقعی بازی است. او کارگر اسکله و زیست شناس دریایی است که با توانایی روحی که دارد می تواند از طریق "افزایش دید" دیگران را کنترل کند. به سبب داشتن این توانایی او از دوران مدرسهٔ خود از تنه زدن دیگران بخاطر «متفاوت» بودنش خاطرات دردناکی دارد. او همچنین یک خواهر دوقلو به نام ریوکو تاگاوا (Ryuko Tagawa) که با یکدیگر رابطهٔ سردی دارند و یک دختری با نام نوریکو کیفونه (Noriko Kifune) دارد. او در ابتدای بازی درون کشتی است که ناگهان کشتی واژگون و به طور طبیعی به جزیره کشیده می شود. او مأمورو ایتسوکی را از عالم اموات نجات می دهد و هفت دروازهٔ آن را نابود می کند که باعث می شود یامی بیتوهای بیشتری آزاد نشوند. او بعد از ان از مأمورو جدا می شود و تنهایی را ترجیح می دهد. او روح شیگرو فوجیتا (Shigeru Fujita) را آزاد می کند و در برج عنکبوتی به مأمورو می پیوندد و با همکاری با او «مادر» را شکست می دهد و موفق به بازگشتن به دنیای واقعی می شوند. او دومین بازماندهٔ واقعی بازی است. او یک سرجوخه در نیروی پدافند زمینی ژاپن است که با تاککی میساوا (Takeaki Misawa) و هیروشی اوکیتا (Hiroshi Okita) به دلیل خراب شدن هلیکوپترشان به جزیره یامیجیما سقوط می کنند و پس از سقوط فوراً کشته و به عنوان شیبیتو زنده می شوند. فاقد از تجربهٔ جنگ، یوریتو همراه تاککی است تا هنگامی که آژیر (سایرن) به صدا در می آید. بعدها که او با تاککی رو به رو می شود، او را که از لحاظ روحی مشوش بود در حال تحدید ایچیکو یاگورا (Ichiko Yagura) به کشتن می بیند و او را برای نجات دادن ایچیکو می کشد اما تلاشش نتیجهٔ معکوس داد و ایچیکو که تسخیر شده بود به او حمله می کند. او سرانجام برای بالا رفتن از برج عنکبوتی به مأمورو ملحق می شود اما از مسیر منحرف شده و با تاککی میساوا و هیروشی اوکیتا که به یامی بیتو تبدیل شده بودند و اتوشیگو (Otoshigo) مواجه می شود. هنگامی که موج قرمز به جزر و مد در می آید او به منطقه ای که سراسر از یامی بیتو است می افتد که آن ها مانند انسان های عادی رفتار می کنند و قادر به تشخیص واقعی یا خیالی بودن آن نیست و به همین دلیل دیوانه می شود و مانند یک انسان سرخوش شروع به کشتن آن ها می کند. او در پست یاور در نیروی پدافند زمینی ژاپن است و طی سقوط هلیکوپترشان با دوستانش یوریتو ناگای و هیروشی اوکیتا به جزیره می افتند. با وجود رفتار زیرکانه ای که دارد اما به طور دائم درگیر خاطرات وحشتناکی از نجات دادن هارومی یامودا طی یک عملیات است که تنها بازماندهٔ روستای هانودا در نسخهٔ اول بازی است. همچنانکه وقایع بازی آشکار می شوند او به تدریج دچار روان پریشی و میل به آدمکشی اش بیشتر می شود و حتی از داروهای توهم زا استفاده می کند. این وضعیت او در یک رویارویی با ایچیکو به اوج می رسد و به دلیل اینکه مشکوک به نظر می آید تاککی او را تهدید به قتل می کند. اما یوریتو ناگای به برای نجات دادن اچیکو به او شلیک می کند و می میرد. به هر حال او به عنوان یک کو-یامی بیتو زنده می شود و بعد از ان توسط ناگای نابود می شود. او یک روشن بین است که می تواند از طریق «افزایش دید» گذشتهٔ دیگران را ببیند. او توسط سوجی ابه (Soji Abe) که در تلاش برای اثبات بی گناهی خود است دزدیده می شود و کیوتا از روی میل خود با او به جزیرهٔ یامیجیما می رود زیرا آن ها احساس می کنند که می توانند در آنجا جواب سؤال هایشان را پیدا کنند. او یکی از تنها دو نفری است که می تواند «مادر» را در چهرهٔ واقعی خود ببیند. بعد از آنکه دروازهٔ عالم اموات باز می شود، او از طریق روح شو میکامی برای آزادی روح پدرش از طریق کشتن یامی بیتوی او و خنجر زدن به او با شاخهٔ مقدس درخت مکوجو (Mekkoju) اقدام می کند. بعد از این اقدام او آخرین فلش بک (بازگشت به عقب) را دریافت می کند و متوجه می شود که خود تجلی از «مادر» بوده درست مانند شو میکامی که در ۲۹ سال قبل بود. این دلیل باعث می شود که او تبدیل به کن آی (Kanae) شود. او با کنترل روانی «مادر» مبارزه می کند و با فروکردن بقایای آناکی (Annaki) در شکم خود، خودکشی می کند. این کار او باغث ضعیف شدن «مادر» می شود و به ایکوکو و ایتسوکی این امکان را می دهد که هیولا را شکست دهند. او در زندگی پس از مرگش به شو میکامی می پیوندد، جایی که می توانند برای همیشه با یکدیگر باشند. او کارگر ساختمانی و هم اتاقی ریکو تاگاوا (Ryuko Tagawa)است زنی که قبل از وقایع بازی به علت ضرب و شتم به قتل رسیده است. سوجی بلافاصله مظنون به قتل او است و در پی ان اکیکوی روشن بین را که شاید بتواند بی گناهی اش را ثابت کند می دزدد. او در کشتی همراه اکیکو بود که به دلیل واژگون شدن کشتی به جزیره رسیدند. او به مدت کوتاهی اکیکو را گم می کند و بعد از با شو دیدار می کند و با یکدیگر به عالم اموات می روند. بعد از آنکه شو سگش سوکاسا (Tsukasa) را گم کرد او شو را به عالم اموات راهنمایی کرد. بعدها به کمک اکیکو برای آزاد کردن روح ریوهی میکامی (Ryuhei Mikami)می رود، به سوکاسا (سگ با وفا و راهنمای شو میکامی) می پیوندد. او و سوکاسا بعد از نابودی «مادر» زنده خواهند ماند و سوجی به این حقیقت پی می برد که ریکو تاگاوا هرگز وجود نداشته است. او سومین بازماندهٔ واقعی بازی است. او یک افسر پلیس بدشانس است که قبل از اینکه به خشکی برود و تشکیل خانواده بدهد در جزیره یامیجیما بزرگ شده است. قبل از وقایع بازی، در سال ۱۹۸۶ درخواست می کند برای بررسی شایعهٔ زنی که دیده شده در حال ویرانی جزیره است به زادگاهش بازگردد. او در هنگام سیلاب دریایی قرمز رنگ در جزیره است و گرفتار وقایع بازی می شود. او ایچیکو را از چنگ گروهی از شیبیتوها در کشتی برایت-وین (Bright Win) نجات می دهد و تا هنگامی که آژیر (سایرن) به صدا در می آید با اوست. بعدها ایچیکو که روحش تسخیر شده بود با چاقو زدن به شیگرو او را به قتل می رساند که بعد از ان به عنوان یک شیبیتو زنده می شود. سرانجام او به یک یامی بیتو تبدیل می شود و ایکوکو کیفونه او را به وسیلهٔ مکوجو نابود می کند که باعث آزادی روحش می شود. او یک دختر دانش آموز ۱۴ ساله است که در مدرسه راهنمایی دولتی کامیشینو (Kameishino) حضور دارد. در سال ۱۹۸۶ او در کشتی با دوستانش در تیم تنیس مدرسه است که در ان هنگام جسد یوری کیشیدا (Yuri Kishida) در اقیانوس پیدا می کنند و ان را از اب بیرون کشیده و به درون کشتی می آورند. سپس کشتی در سونامی عجیبی گم می شود که دلیلش یوری است. در طول طوفان ایچیکو به درون دریا می افتد و غرق می شود، تنها برای اینکه بدنش توسط اتوشیگو (پدر شیریو و همسر "مادر") میزبانی شود. او در انبار کشتی هوشیاری خود را به دست می آورد، هنگامی که وقایع بازی شروع می شود و او از چنگ یک شیبیتوی ول گرد توسط شیگرو فوجیتا رهایی می یابد. هنگام به صدا درآمدن آژیر (سایرن)، او کاملاً توسط اتوشیگو تسخیر شده و فوجیتا را با چاقو به قتل می رساند. بعد از ان او درک و حس خود را به دست می آورد و از آنچه که انجام داده بسیار ناراحت و متعجب است. ایچیکو در اطراف جزیره پریشان در حال قدم زدن است که با تاککی میساوا مواجه می شود که ایچیکو را را تهدید به کشتن می کند. او توسط ناگای نجات پیدا می کند اما بعد از ان بلافاصله دیوانه و کاملاً تسخیر می شود و بعد از آخرین تحولش به اتوشیگو توسط ناگای نابود می شود. او یک رمان نویس موفق است که که بیشتر برای رمان معروفش با نام «اشک زن ماهی» شهرت دارد که در نوشتن رمان از داستان هایی که در زمان کودکی اش پدرش برای او گفته الهام گرفته است. او در جزیره متولد و توسط پدرش ریوهی میکامی بزرگ شده است. در هنگام کودکی او در کنار ساحل با یک زن با نام کن آی شنا شد که کن آی تحلیل و جذب زمین شد. کن آی با خانوادهٔ میکامی صمیمی بود و شو به او خیلی نزدیک بود. او بعد از آنکه پدر به قتل رسیدهٔ خود را می بیند با کن آی برای فرار از جزیره تلاش می کند زیرا گرفتار عده ای از روستاییان بودند که قصدشان کشتن «زن جادوگر» بود. آن ها در حال تلاش برای فرار به درون دریا می افتند و شو توسط یک قایق که بر روی اب بود موفق به زنده ماندن می شود. به هر حال این کار آسیب روحی و روانی به شو می زند و باعث می شود که او بینایی و حافظه اش را از دست بدهد. سال ها بعد او با سگ راهنمایش سوکاسا به جزیره یامیجیما بازمی گردد و می تواند حافظه اش را به یاد بیاورد. در شروع بازی او نیز در کشتی است و برای پیدا کردن خودش به خانهٔ قدیمی خود جایی که پدرش به قتل رسیده بازمی گردد. او از سوکاسا جدا می شود اما به سوجی آبه می پیوندد و با یکدیگر به عالم اموات می روند. در آنجا او «مادر» را به مانند کن آی می بیند و او را سفت در آغوش می گیرد و برای همیشه مفقود می شود. بعد از ان روحش به عنوان یک شبح برای درخواست کردن از سوجی و آکیکو برای آزادی روح پدرش و واگذار کردن سوکاسا به سوجی بازمی گردد. او در زندگی پس از مرگ به کن آی که خود او هم با بقایای آناکی خودکشی کرده بود می پیوندد. یک تجلی از «مادر» است که برای بازکردن هفت دروازه و عالم اموات و آزاد کردن یامی بیتو فرستاده می شود. او اولین بار در سال ۱۹۷۶ هنگامی که او در ساحل دریا تحلیل رفته ظاهر می شود و توسط شو میکامی خردسال پیدا می شود. او به عنوان یک عضو صمیمی خانواده میکامی پذیرفته شده و برای تحقق هدفش شو را به بازکردن دروازه برایش تشویق و او را بازیچه قرار می دهد. به همین دلیل با کشتن پدرش ریوهی میکامی می خواهد کنترل کامل او را بدست بگیرد اما سونئو اوهتا (Tsuneo Ohta) این اقدام او را می بیند. او درکش را بدست میاورد و به طور متوالی از چنگ روستاییان در حال فرار است و برای رهایی به جایی امن با شو تلاش می کند. او سرانجام در کنار برج فانوس دریایی گیر می افتد اما ناگهان به درون دریا سقوط می کند. «مادر» از مداخلهٔ روستاییان و شکست کن آی بسیار خشمگین می شود و برای محو کردن یامیجیما سیلاب عظیمی را می فرستد و این عمل باعث تا خوردن حقیقت (هستی) می شود. بعدها اکیکو کیوتا که یکی دیگر تجلی های «مادر» است، سرانجام پیشی می گیرد و از طریق یک قدرت روانی خدایی وارد بدن کن آی می شود. به این حال اکیکو از طریق این کنترل و به وسیلهٔ بقایای آناکی خودکشی می کند که به اندازهٔ کافی باعث ضعیف شدن «مادر» که مأمورو و ایکوکو سعی در شکست دادن او دارند می شود. کن آی در زندگی پس از مرگ به شو می پیوندد، جایی که در ان همیشه می توانند با یکدیگر باشند. او رئیس ماهیگیران جزیرهٔ یامیجیما و همچنین محافظ مراسم سوگند یاد جزیرهٔ نفرین شدهٔ آمیموتو (Amimoto) است و با دخترش توموئه (Tomoe) زندگی می کند. در سال ۱۹۷۶ او از تحلیل شدن کن آی در ساحل جزیره خبردار شد و بخاطر شایعات و اعتقادات خود او را یک جادوگر زن خواند. در یک شب شوم او به دیگر ماهیگیران دستور داد که مراقب کن آی باشند. او و دیگر شاهدان کن آی را با چاقویی آغشته به خون در کنار جسد خونین ریوهی میکمی دیدند. سپس او و دیگر پیروانش (همچنین دخترش)، کن آی و شو را تا برج فانوس دریایی دنبال کردند اما یک زمین لرزه باعث شد که به درون دریا سقوط کنند. سونئو و دستیارانش گمان می کردند که همه چیز تمام شده که ناگهان یک سونامی عظیم قرمز رنگ همهٔ آن ها را غرق کرد و باعث تا خوردن زمان شد. به دلیل تا خوردن زمان او با شیگرو فوجیتا و ایچیکو مواجه می شود. سونئو بهوش می آید اما بلافاصله می میرد و به شیبیتو تبدیل می شود و ایچیکو و فوجیتا را دنبال می کند. بعد از ان او به کو-یامی بیتو تبدیل می شود و مأمورو ایتسوکی به وسیلهٔ شاخهٔ مکوجو او را نابود می کند. او دختر سونئو اوهتا است و مشتاق دیدن خشکی (قاره) است. او در تعقیب کردن کن آی کمک می کند و هنگامی که زمان تا می خورد یوری را با کن آی اشتباه می گیرد. او بعد از سونامی گیج و در اطراف جزیره سرگردان است و زیورالات موی سرش را که هدیه ای گرانبها و ارزشمند از طرف پدرش بود گم کرده است. بعد از آنکه با یک شیبیتو ی وحشتناک و دلهره اور مواجه می شود فرار می کند و از شدت ترس از لبهٔ یک پل به پایین سقوط کرده و می میرد. او به عنوان یک شیبیتو زنده می شود و سرانجام به یک اوتسو-یامی بیتو تبدیل می شود که بارها مشکل ساز و در نهایت توسط مأمورو نابود می شود. او خواهر دوقلوی ایکوکو کیفونه و یکی دیگر از تجلی های «مادر» است. او به عنوان یک انسان معمولی در توکیو زندگی می کند و به طریقی هدف خود را فراموش کرده است و از نام خانوادگی مدیر رستورانی که در آن کار می کند استفاده می کند. کمی بعد او سوجی آبه را می بیند و یوری کیشیدا از راه می رسد و به سوجی توضیح می دهد که باید ریوکو را برای «مادر» به قتل برساند. بعد از ان سوجی را برای به قتل رساندن ریوکو سرزنش می کند و او را مجبور به فرار بااکیکو کیوتا به جزیره یامیجیما می کند. یوری در واقع شخص واقعی است که متأسفانه شانس حضور به عنوان یک تجلی «مادر» را دارد و ان را می دزدد و هویتش را به خود گرفته است. یوری برای کنترل کردن مأمورو و بازکردن هفت دروازهٔ عالم اموات به جزیره یامیجیما سفر می کند. هنگامی که او موفق می شود او چهرهٔ واقعی خودش را نشان می دهد که باعث می شود مأمورو دچار شوک و ضربهٔ روحی شود. اوکیتا در نیروی زمینی است که به محض سقوط به جزیره می میرد و یوریتو ناگای که بهترین دوست یوریتو است می تواند بر غم و اندوهش غلبه کند اما سریعاً اوکیتا به عنوان یک شیبیتو هشیار و برای کشتن یوریتو و تاککی تلاش می کند. اوکیتا بعدها به یک یامی بیتو تبدیل می شود که بارها مشکل ساز و برای کشتن تاککی و یوریتو تلاش می کند. یوریتو سرانجام یک تری نیتروتولوئن در دهانش گذاشته و با گفتن کلمهٔ «خداحافظ» آن را منفجر و او را نابود کند. او پدر شو میکامی است که به بعد از مرگ همسرش به جزیره یامیجیما سفر کرده است. هنگامی که کن آی از راه می رسد به او گفت که شباهت شگفت انگیزی با همسرش دارد. او با اندک تجربه ای که از اومیتا تاکئوچی (پدر تامون تاکئوچی در نسخهٔ اول) داشت تحقیقاتی دربارهٔ بقایای آناکی انجام می داد. او بعداً توسط کن آیِ به ظاهر تسخیر شده به قتل می رسد که ظاهراً برای بدست آوردن کنترل کامل شو این کار را کرده است. هنگامی که سونئو این اقدام کن آی را می بیند ریوه به یک شیبیتو تبدیل شده و سونئو را می ترساند. او بعدها به یک کو-یامی بیتو تبدیل می شود. قبل از کشف اکیکو کیوتا دربارهٔ خودش و کن آی او او توسط اکیکو به قتل می رسد. او مادر ایکوکو کیفونه و معشوقهٔ فرضی ایچیرو است. در سال ۱۹۸۶ هنگامی که او ۱۴ سال داشت در کشتی برایت-وین با دوست همیشگی اش ایچیکو یاگورا در سفر بود. شایعه بود که او با ایچیرو باردار شده اما هنگامی که بدن یوری در اقیانوس پیدا شد و به کشتی آورده شد سونامی باعث شد که او غرق شود. این هم زمان بود با اعتقاداتی اهالی یامیجیما که تمام زنان بارداری که با اب دریای یامیجیما شستشو داده شوند بچهٔ آن ها نفرین زده خواهد شد. نوریکو نیز در ساحل جزیره تحلیل و ناپدید شد و به عنوان تنها بازماندهٔ گمشده گزارش داده شد. بعدها که زمان تا خورده ثابت شد و ریوکو هرگز وجود نداشت مرگ او با کشتن ایچیرو توسط نوریکو جایگزین شده است. او سگ شو از نژاد ژرمن شپرد است و برای راهنمایی شو در بازی اقدام می کند. شو می تواند از طریق «افزایش دید» با چشمان او ببیند و راهش را پیدا کند. او بعد از مرگ شو به کمک سوجی آبه می رود و با یکدیگر رهایی می یابند. او معشوقهٔ نوریکو کیفونه یا به عبارتی دیگر پدر بچهٔ نفرین شدهٔ نوریکو است. او توسط نوریکو بعد از اینکه ریوکو از صحنهٔ هستی محو می شود به قتل می رسد. او شخصیت اصلی بازی سایرن است. در پایان نسخهٔ اول بازی او در تاریکی ناپدید شد و با شمشیر مقدسش با نام هومورانجای (Homuranagi) شروع به گرفتن انتقامی خونین از شیبیتوها کرد. در پایان این بازی او برای ادامهٔ جهادش در مقابل دشمنان البته این بار در مقابل یامی بیتوها بازگشته است. او همچنان شمشیر درخشان خانوادهٔ کاجیرو و ارین (Uryen) را باخود همراه دارد. شخصیتی است که در صورت تکمیل کردن بازی در سطح مرحلهٔ دشوار آزاد می شود. او در جدول زمانی در ستون تاککی میساوا یافت می شود. نیتاکا یک سرباز نیروی پدافند زمینی ژاپن است که در هنگام سیلاب دریایی قرمز رنگ متأسفانه شانس تبدیل شدن یه یک شیبیتو را دارد. فربیدن سایرن ۲ در کل امتیازات مناسبی را دریافت کرد که شامل میانگین امتیاز ۷۴٪ در متاکریتیک با ۱۶ نقد و میانگین ۷۳٫۸۶٪ در گیم رنکینگز با ۱۴ نقد است. موسیقی متن فربیدن سایرن ۲ در ۲۴ ماه سپتامبر سال ۲۰۰۸ در ژاپن عرضه شد.
[ { "answer1": "سیستم «افزایش دید» (Sighjack) بهبود یافته است، به طوری که به طور خودکار در هنگام افزایش دید، نزدیک ترین دشمنان را محل یابی می کند.", "answer2": "همچنین در بازی ویژگی های خاصی برای چند شخصیت ثبت شده است، مانند توانایی شو میکامی (Shu Mikami) که در هنگام افزایش دید در کنار نابینایی اش می تواند حرکت کند", "distance": 131, "question": "در بازی فربیدن سایرن ۲، سیستم «افزایش دید» چگونه بهبود یافته است و چه توانایی خاصی برای شخصیت شو میکامی ثبت شده است؟" }, { "answer1": "اگر یکی از آن ها شکست بخورد هنگامی که یک شیریو (屍霊, shiryō) که همان روح جسد است دوباره وارد بدنش شود مجدد شیبیتو زنده می شود.", "answer2": "بازیکن می تواند با از بین بردن شیرویی که باعث زنده شدن شیبیتو می شود از طریق اسلحه یا نور چراغ قوه از احیاء شدن شیبیتو جلوگیری کند.", "distance": 126, "question": "در بازی فربیدن سایرن ۲، اگر شیبیتو شکست بخورد چه اتفاقی می افتد و چگونه میتوان از زنده شدن دوباره آن ها جلوگیری کرد؟" }, { "answer1": "بازی داستان چندین شخصیت را شرح می دهد که در جزیرهٔ یامیجیما (Yamijima) گرفتار می شوند، جزیره ای که در اطراف قارهٔ ژاپن است.", "answer2": "در ۳ اوت سال ۱۹۷۶، یک کابل برق که در زیر آب قرار دارد بریده می شود و برق تمام جزیره قطع می شود و در هنگام تاریکی تمامی ساکنان جزیره ناپدید می شوند و جزیره به یک متروکه تبدیل می شود.", "distance": 124, "question": "بازی فربیدن سایرن ۲ داستان چه کسانی را شرح می دهد و در سال ۱۹۷۶ چه اتفاقی در جزیره یامیجیما افتاد؟" }, { "answer1": "او یک روزنامه نگار برای مجلهٔ علمی معمایی \"اتلانتیس\" (Atlantis) است. مأمورو طی جمع آوری اطلاعات برای یک مقاله به جزیره یامیجیما سفر می کند در حالی که کشتی اش بخاطر یک سیلاب عظیم قرمز رنگ به شدت واژگون می شود.", "answer2": "او کارگر اسکله و زیست شناس دریایی است که با توانایی روحی که دارد می تواند از طریق \"افزایش دید\" دیگران را کنترل کند.", "distance": 855, "question": "مأمورو ایتسوکی چه کسی است و چه اتفاقی برای او در سفر به جزیره یامیجیما افتاد و همچنین ایکوکو کیفونه چه توانایی خاصی دارد؟" } ]
[ { "answer1": "او در پست یاور در نیروی پدافند زمینی ژاپن است و طی سقوط هلیکوپترشان با دوستانش یوریتو ناگای و هیروشی اوکیتا به جزیره می افتند. با وجود رفتار زیرکانه ای که دارد اما به طور دائم درگیر خاطرات وحشتناکی از نجات دادن هارومی یامودا طی یک عملیات است که تنها بازماندهٔ روستای هانودا در نسخهٔ اول بازی است. اما یوریتو ناگای به برای نجات دادن اچیکو به او شلیک می کند و می میرد.", "answer2": "او یک دختر دانش آموز ۱۴ ساله است که در مدرسه راهنمایی دولتی کامیشینو (Kameishino) حضور دارد. در سال ۱۹۸۶ او در کشتی با دوستانش در تیم تنیس مدرسه است که در ان هنگام جسد یوری کیشیدا (Yuri Kishida) در اقیانوس پیدا می کنند و ان را از اب بیرون کشیده و به درون کشتی می آورند. سپس کشتی در سونامی عجیبی گم می شود که دلیلش یوری است.", "question": "تاککی میساوا چه شخصیتی دارد و چگونه میمیرد و ایچیکو یاگورا چه کسی است و چه سرنوشتی در کشتی برایت-وین پیدا میکند؟" } ]
gemini-2.0-flash-exp
33
: هوشنگ کاووسی امیر هوشنگ کاووسی (۷ خرداد ۱۳۰۱ در تهران − ۲ فروردین ۱۳۹۲ در تهران) کارگردان، نویسنده و منتقد سینما بود. از کاووسی به عنوان بنیان گذار نقد تحلیلی سینما در ایران یاد می شود. هوشنگ کاووسی در سال ۱۳۰۱ در یک خانواده نظامی در تهران به دنیا آمد. علاقه او به سینما در هشت − نه سالگی پیدا شد، زمانی که فیلم ها صامت بود و رادیو و تلویزیون نیز وجود نداشت. او نمایش نخستین فیلم ناطق سینمای ایران «"دختر لر"» را در سال ۱۳۱۲ به یاد داشت. کاووسی دبستان و نیمی از دبیرستان را در مدرسه نظام گذراند و سپس در سال ۱۳۲۵ برای تحصیل در رشته حقوق و علوم سیاسی به فرانسه رفت. در فرانسه به دلیل علاقه به سینما رشته حقوق را رها کرد و با راهنمایی یکی از دوستان اش وارد رشته فیلم سازی شد و ادامه تحصیلات خود را در مدرسه عالی آموزش سینماتوگرافی ایدک از سر گرفت. پس از سه سال تحصیل در رشته تهیه کنندگی و فیلم سازی فارغ التحصیل شد. وی سپس وارد دانشکده ادبیات سوربن شد و در مقطع دکترای رشته فیلمولوژی به تحصیل پرداخت. رشته ای که به گفته کاووسی ربطی به تکنیک سینما نداشت بل که دربارهٔ جامعه شناسی سینما بود. وی زمان تحصیل در فرانسه برنامه زبان فارسی را در رادیو پاریس بنیان نهاد. پس از بازگشت به ایران فعالیت سینمایی را با کارگردانی ناتمام فیلم "ماجرای زندگی" در سال ۱۳۳۳ آغاز کرد. پس از دو سال تحصیل در دانشکده حقوق پاریس و مدرسهٔ عالی علوم سیاسی در فرانسه، هوشنگ کاووسی که از وجود مدرسه عالی آموزش فنون سینمایی (به اختصار: "IDHEC") آگاه بود، مصمم شد تا در این رشته به تحصیل بپردازد. برای تغییر رشته دو اشکال بزرگ بر سر راه او قرار داشت. نخست باید مقامات فرهنگی ایران را راضی می کرد تا با تحصیل او در رشته تازه موافقت کنند و فروش ارز تحصیلی به خانواده او را برای تأمین هزینه تحصیل متوقف نکنند، و مشکل دوم جلب رضایت همین والدین بود. مشکل دوم بزرگ تر بود. او برای جلب رضایت پدر در ابتدا نامه ای نوشت و توضیح داد که در حاشیه آموزش سینما، به تحصیل حقوق هم ادامه خواهد داد. هرچند که بعدها وقت چندانی برای تحصیل هم زمان در حقوق برای او باقی نماند و به جای آن قول داد که پس از پایان تحصیل در سینما، ادبیات فرانسه را بخواند که چنین نیز کرد. در نهایت کاووسی وارد مدرسه عالی «IDHEC» شد. مدرسه ای که در دوران اشغال فرانسه توسط آلمان ها، توسط مارسل لربیه در شهر نیس در بخش غیراشغالی فرانسه گشایش یافته بود. هوشنگ کاووسی نخستین دانشجوی ایرانی این مدرسه بود. پس از پایان تحصیلات در رشته فیلم سازی در «IDHEC»، به کارآموزی در استودیوهای پاریس با فیلم سازان نامداری چون کلود اوتان-لارا، ژان-پل لو شانوا، ژان لاویرون و کریستین ژاک رو آورد و در کنار آن در دانشکده ادبیات سوربن به تحصیل پرداخت. در این زمان بود که در ایران موسسه ای به نام «میترا فیلم» که بعدها نام اش را به «پارس فیلم» تغییر داد، توسط اسماعیل کوشان تأسیس شد و به ساخت فیلم، و دوبله و نمایش فیلم های خارجی پرداخت. پیش از آن و در دوران جنگ جهانی دوم که نه تلویزیون وجود داشت و نه رادیو همه گیر بود، فیلم های خبری از میدان جنگ و سیاست از آلمان و انگلیس به تهران می رسید و مردم برای آگاهی یافتن از رویدادهای جنگ به سینما می رفتند. این اقبال همگانی به سینما بازرگانان و سرمایه داران صنایع دیگر را به سوی سینما کشاند. در تهران و شهرستان ها سالن هایی ساخته شد. شوروی و آمریکا هم فیلم هایی آوردند و نمایش فیلم های خارجی رونق یافت. از این زمان نشریه ها و مجله های ایران شروع به چاپ مطالبی در مورد فیلم و سینما کردند. مطالب سینمایی مطبوعات در ابتدا از نام بازیگران و اطلاعات کلی فیلم فراتر نمی رفت و خبری از «نقد فیلم» و حضور نقدنویسان در روزنامه ها نبود. به گفته کاووسی در آن زمان تحصیل آکادمیک فیلم سازی و سینما در ایران کاری بیهوده شمرده می شد. این نگاه در بازگشت او به ایران هم نزد مسئولان وجود داشت. بازیگران و کارگردانان فیلم های ایرانی عموماً از تئاتر می آمدند و آپارات چی هم فیلم را برمی داشت. در این فرایند فیلم سازی، حضور هوشنگ کاووسی که منتقد جریان موجود بود، مزاحم تشخیص داده می شد. هوشنگ کاووسی و دکتر کوشان پس از مکاتباتی که با هم داشتند، در فرانسه با یکدیگر دیدار کردند. کوشان از کاووسی خواست که پس از پایان تحصیل حتماً به ایران بازگردد. کاووسی با دیدن عکس هایی از دو فیلم کوشان «"زندان امیر"» و «"توفان زندگی"» گمان می کند که در ایران سینمای باارزشی در حال تولید است. با این امید و انگیزه، کاووسی در بازگشت به ایران در سال ۱۳۳۲، به استودیو پارس فیلم (محل کنونی سینما عصر جدید) می رود. مدیر پارس فیلم به او پیشنهاد ساخت فیلمی بر اساس داستان «یوسف و زلیخا» را می دهد و قراردادی نیز امضا می شود. کاووسی بنا به آموخته های خود در سینما به کار مشغول شد. او برای نوشتن فیلم نامه به مطالعه داستان های مذهبی، روایات و اشعار پرداخت و تصمیم گرفت که میزانسن و صحنه پردازی ها بر اساس تصاویر مذهبی طراحی شود. برای ساخت موسیقی متن فیلم، سازهای نی و چنگ را در نظر گرفت. او برای جزئیات فیلم نیز طرح هایی در ذهن داشت. مثلاً در عنوان بندی نوشته های فارسی شبیه هیروگلیف خط مصریان باستان تحریر شود. اما اختلاف نظرها خیلی زود بروز یافت و مجال ادامه کار را گرفت. برای نمونه، استودیو بدون هماهنگی با کاووسی آهنگ سازی موزیک فیلم را به مجید وفادار سپرده بود و موسیقی ای ساخته شده بود که از طرح کلی و نگرش کارگردان دور بود. اختلاف نظرهایی از این دست در موارد دیگر نیز وجود داشت و در نهایت این همکاری به شکست انجامید. دلیل عمده ای که از طرف استودیوهای فیلم سازی برای توجیه نحوه تولید سینمایی بیان می شد، کمبود امکانات فیلم سازی در ایران برای ساخت فیلم استاندارد بود. دلیلی که برای هوشنگ کاووسی قابل پذیرش نبود چرا که به طور مثال در همان سال ها، با وسایل و امکاناتی کم تر و ناچیزتر از آنچه در ایران وجود داشت، آثار ممتازی در ایتالیا ساخته می شد. اختلاف نظر میان کوشان و کاووسی نیز از همین جا ریشه می گرفت. کوشان معتقد بود که کاووسی باید با فیلم های رایج آن روزگار که از اقبال عمومی هم برخوردار بود شروع می کرد و بعد که سرمایه ای می اندوخت، به کارهای بهتر می پرداخت. اما کاووسی عقیده داشت در حد امکانات و تا جای ممکن باید اصالت سینما را حفظ کرد و از طرفی اگر تهیه کننده و کارگردان به درآمدهای آسان معتاد شود، دیگر به دنبال کارهای سخت و فیلم های استاندارد نخواهد رفت. با مشکلات و موانعی که بر سر راه فعالیت سینمایی هوشنگ کاووسی در ایران به وجود آمد، او متوجه شد که همکاری با دستگاه سینمایی موجود عملی نیست. چرا که تماشاگران فیلم های بومی را نیز آدم هایی تشکیل می دادند که از سوی فیلم سازان «مشروط» بار آمده بودند. به این معنا که در یک چرخه بسته و معیوب، یک داد و ستد سینمایی شکل گرفته بود که در آن فیلم ساز ملودرام های بی ارزش معطر به عشق و فداکاری و فریب و پشیمانی را همراه با آوازهای بی هوده به تماشاگر می خوراند و مخاطب هم که دست آموز شده بود، این نوع فیلم را طلب می کرد. کاووسی برای اصلاح وضعیت موجود و آگاهی بخشیدن به مخاطبان سینما، به مطبوعات روی آورد و برای نخستین بار در ایران مسئله «نقد تحلیلی» را به میان کشید. آغار کار نقدنویسی کاووسی در مجله «روشنفکر» به صاحب امتیازی رحمت مصطفوی و سردبیری ناصر خدایار بود. نخستین نقد هوشنگ کاووسی بر روی فیلم «"لغزش"» نوشته شد. کارگردان این فیلم پیش از آن فیلمی با نام «"ولگرد"» ساخته بود و در تبلیغات فیلم نوشته شده بود: «لغزش؛ دومین اثر کارگردان فیلم ولگرد». عنوان نقد هوشنگ کاووسی بر این فیلم نیز چنین بود: «دومین لغزش کارگردان فیلم ولگرد». این نقد با استقبال خوانندگان روبه رو شد و گفته شد که یک بحث تحلیلی و فنی سینمایی همراه با طنز در حال تکوین است. این نقدنویسی به دلیل شروع کارگردانی فیلم «"ماجرای زندگی"» برای مدتی ادامه نیافت. پس از انقلاب و تا پایان حیات نقدهای متعددی از وی در ماهنامه سینمایی فیلم منتشر شده است. در سال ۱۳۳۳ پیشنهاد ساخت فیلم «"ماجرای زندگی"» از سوی مؤسسه «دیانا فیلم» به کاووسی داده شد. محل این مؤسسه در طبقه بالای سینما دیانا (سینما سپیده کنونی) بود و از نظر امکانات و وسواس کاری شرایط بهتری نسبت به پارس فیلم داشت. در ابتدا فیلم نامه ای به کاووسی داده شد که از یک فیلم عربی برداشته شده بود. او سناریو را دگرگون کرد و پیام دیگری را در آن گنجاند. صاحبان استودیو سناریو را پذیرفتند اما مشکلات دیگر هنوز پابرجا بود. برای نمونه ۱۷ آواز مبتذل در فیلم پیش بینی شده بود که چنین چیزی از نظر کاووسی نمی توانست عملی شود. این موارد به همراه دیگر دخالت هایی که از بیرون صورت می گرفت، باعث شد تا کاووسی پس از تصویربرداری نیمی از فیلم، ناگزیر به رها کردن ادامه کار شود. بعد از کناره گیری کاووسی، این فیلم را نصرت الله محتشم به پایان رساند. پس از کارگردانی ناتمام فیلم «"ماجرای زندگی"»، کاووسی به کار روزنامه نگاری بازگشت و به مجله نوبنیاد فردوسی برای نوشتن نقد و تفسیر فیلم دعوت شد. مدتی بعد از سوی مؤسسه «عصر طلایی» به او پیشنهاد ساخت فیلم «"هفده روز به اعدام"» داده شد. فیلم نامه «"هفده روز به اعدام"» توسط مدیر مؤسسه عصر طلایی از یک رمان پلیسی آمریکایی اقتباس شده بود. کاووسی تغییراتی را در فیلم نامه انجام داد و آن را جلوی دوربین برد. در هنگام ساخت این فیلم دست اندازی کم تری نسبت به فیلم های پیشین که او شروع کرده بود، صورت گرفت و او توانست نخستین فیلم بلند خود را تا انتها کارگردانی کند. هر چند که سرمایه گذاران این فیلم نیز صحنه هایی را که در سینمای آن روز ایران رایج بود به فیلم افزودند. این دخل و تصرف در فیلم هوشنگ کاووسی را بر آن داشت تا در مطبوعات اعلام کند که آن صحنه ها از او نیست. این فیلم در سال ۱۳۳۵ اکران شد. پس از «"هفده روز به اعدام"» دو فیلم نامه دیگر از طرف پارس فیلم و عصر طلایی به کاووسی پیشنهاد شد که او هر دو را رد کرد. این سناریوها نیز در قالب فیلم های رایج زمانهٔ خود بودند و کاووسی پس از خواندن آن ها به این نتیجه رسید که قابل اصلاح نیستند. هر چند که دیگران آن ها را ساختند. در سال ۱۳۳۸ کاووسی از سوی سازمان «ری فیلم» برای ساختن فیلمی دعوت به همکاری شد. از او خواسته شد فیلمی بر پایه رمان "کارمن" اثر پروسپه مریمه بسازد. داستان "کارمن" که ماجرای کولی به همین نام بود در منطقه آندلس در جنوب اسپانیا می گذشت، با این حال قابلیت انطباق در زمان ها و مکان های دیگر را داشت. نمونه آن «"کارمن جونز"» ساخته اتو پرمینگر در سال ۱۹۵۴ بود که ماجرای آن در میان سربازان آمریکایی در جنگ کره روایت می شد و قهرمان آن سیاه پوستان بودند. فیلم نامه ای که هوشنگ کاووسی بر پایه این داستان نوشت «"وقتی که آفتاب غروب می کند"» نام داشت که در آن؛ کارمن «لاله» و دون خوزه «محمود» نام داشتند. پایان فیلم نامه شباهتی به کارمن مریمه نداشت هرچند که خمیرمایه داستان همان بود و در میان کولی ها می گذشت. دستگاه سانسور در بررسی فیلم نامه اعلام کرد که محمود نمی تواند مأمور ژاندارم باشد و ناگزیر شخصیت محمود در فیلم دهدار معرفی شد. از آن جا که فیلم رنگی بود و در سال ۱۳۳۸ لابراتوار رنگی در ایران نبود، نگاتیو را برای ظهور و چاپ به شرکت آرنولد اند ریشتر در مونیخ که سازنده دوربین آریفلکس بود، فرستادند. سرهنگ شب پره تهیه کننده فیلم که افسر ارتش بود، در میانه های کار با ارتش مشکلاتی پیدا کرد و نتوانست هزینه فیلم را تأمین کند. در نتیجه فیلم ناتمام ماند. مشکلات کار کردن با تهیه کنندگان آن دوره سینما باعث شد تا هوشنگ کاووسی دیگر تمایلی برای همکاری با تهیه کنندگان و فیلم سازی برای دیگران نداشته باشد. او به این نتیجه رسیده بود که اگر خود تهیه کنندگی فیلم اش را بر عهده گیرد، از مشکلاتی که برای فیلم های گذشته اش ایجاد شده بود رهایی می یابد؛ بنابراین ساخت اثر بعدی اش «"خانه کنار دریا"» را خود به همراه برادرش (منوچهر کاووسی) به عنوان تهیه کننده مستقل شروع کرد. فیلمی سیاه و سفید با بازیگرانی نه چندان نامی. داستان فیلم سرگذشت مردی شکست خورده بود. بخش نخست فیلم در سواحل دریای خزر در زمستان می گذشت و بخش دوم در گرمای جنوب ایران. به گفته کاووسی، با وجود این که خود تهیه کننده و صاحب فیلم بود، به دنبال فروش بالا و به دست آوردن سرمایه ای هنگفت از نمایش این فیلم نبود، وگرنه از چهره های پول ساز آن روز سینمای ایران در فیلم اش استفاده می کرد. هوشنگ کاووسی نقدنویسی و تحلیل فیلم را که از میانه های دهه ۱۳۳۰ و پس از بازگشت به ایران آغاز کرده بود، در کنار فعالیت های فیلم سازی ادامه می داد. او در کنار نوشتن نقدهای سینمایی در مجلات معتبر آن سال ها هم چون مجله فردوسی، خود نیز مجله ای را با عنوان «هنر و سینما» منتشر کرد. «هنر و سینما» تنها دربردارندهٔ مطالب سینمایی نبود، بل که مطالب ادبی، علمی و فنی هم در آن دیده می شد. به گفته هوشنگ کاووسی مخاطبان «هنر و سینما» مردم سینمادوستی بودند که انتظارات دیگری جز دانستن سینما هم داشتند. ظاهر مجله نیز در میان مجلات آن روز در ایران از نظر صفحه بندی و کاربرد «سفید» و کلیشه لب بر نوآوری هایی داشت. نمونه های آن در کلاس روزنامه نگاری دانشکده علوم ارتباطات نشان داده می شد و از کاووسی نیز برای تدریس آشنایی با وسایل ارتباط تصویری دعوت به عمل آمد. افزون بر آن، کاووسی در دانشکده هنرهای دراماتیک که به مدیریت دکتر مهدی فروغ توسط وزارت فرهنگ و هنر گشایش یافته بود، واحدهای سینمایی با گرایش های فنی، هنری و تاریخی را تدریس می کرد. آن طور که هوشنگ کاووسی گفته است، از آن زمان به بعد و با توجه به تجربیات و مشاهداتی که از سینمای مرسوم آن دوره ایران به دست آورده بود، دیگر وسوسهٔ چندانی برای فیلم سازی نداشت و عمده توان خود را صرف نقدنویسی، تدریس و ساخت فیلم های مستند می نمود. ناآشنایی تهیه کنندگان با اصول پایه سینما از بزرگ ترین موانع ادامه فعالیت او در مقام کارگردان بود. تنها فیلم بلند سینمایی که او در دهه ۱۳۴۰ کارگردانی کرد، «"خانه کنار دریا"» بود که خود تهیه کنندگی آن را بر عهده داشت. هوشنگ کاووسی عقیده داشت برای این که فیلم خوب در سینمای ایران ساخته شود، باید اول تماشاگر ایرانی را با فرهنگ سینما آشنا کرد و ذائقه او را تغییر داد. برای رسیدن به این منظور، او افزون بر نوشتن مقالات انتقادی و تفسیری، نخستین کلوب سینمایی ایران را با نام «سینه کلوب ایران» بنیان نهاد. در آن جا هر یکشنبه بهترین آثار موجود در انبارهای سینما نمایش داده می شد. پیش از نمایش فیلم تفسیری در مورد فیلم ارائه می شد و پس از نمایش هم دربارهٔ فیلم گفتگو می شد. نشست های سینه کلوب به طور مرتب با تفسیر و بحث برگزار می شد و از نوجوانانی که حضور پیوسته در این نشست ها داشتند و بعدها نام ها بزرگی شدند، می توان به بهرام بیضایی، هژیر داریوش، بهرام ری پور، پرویز دوایی و پرویز نوری اشاره کرد. سینه کلوب ایران در آبان ۱۳۳۸ نخستین فستیوال بین المللی فیلم را در ایران برگزار کرد. این جشنواره که در سینما نیاگارا (سینما جمهوری کنونی) برگزار گردید، راهگشای جشنواره های بعدی سینمایی از جمله جشنواره جهانی فیلم تهران شد که توسط وزارت فرهنگ و هنر برگزار می شد. کار سینه کلوب ایران پس از برگزاری دوره نخست جشنواره فیلم، بر اثر دخالت های مکرر ساواک به تعطیلی انجامید. پس از تعطیلی سینه کلوب ایران، کاووسی به عنوان مشاور امور سینمایی به اداره کل امور سینمایی کشور دعوت شد. آن هنگام بنا بود پایه نظارت بر ساخت و نمایش فیلم که از وزارت کشور به وزارت فرهنگ و هنر منتقل شده بود، بازنگری گردد و از نو پی ریزی شود. کاووسی برای بهبود وضع سالن های سینما و روند فیلم سازی در ایران پیشنهادهایی داشت که به دلیل ناآگاهی مقام های تصمیم گیرنده از سینما و فیلم سازی، نتوانست آن ها را جامه عمل بپوشاند. او در این دوره فیلم کوتاهی به سفارش سازمان استاندارد صنعتی ساخت که در کنگره بین المللی استاندارد صنعتی مسکو در سال ۱۳۴۴ جایزه دوم را از آن خود کرد. همکاری کاووسی با اداره امور سینمایی کشور ادامه دار نبود و اختلاف نظر با مسئولان اجرایی این ارگان، موجب استعفای او شد. چند ماه بعد از آن، کاووسی از سوی سازمان تلویزیون ملی ایران به عنوان فیلم ساز دعوت به کار شد. او سپس تشکیل یک فیلم خانه و کتاب خانه سینمایی را بر عهده گرفت و «خانه فرهنگ فیلم» را در رادیو تلویزیون ملی ایران بنیان نهاد. کاووسی در آن جا آثار ارزشمند سینمای جهان را گردآوری کرد. او بنا داشت که علاوه بر استفاده از این آثار در برنامه های رادیویی و تلویزیونی، از آن ها نسخه های ویدئویی تهیه کند و در اختیار موسسه های آموزش سینما و دبیرستان ها قرار دهد، تا شناخت از سینما در سراسر کشور گسترش یابد. این تلاش ها به دلایلی نتوانست ادامه پیدا کند. در این دوره کاووسی ضمن تدریس رشته های گوناگون سینما به ویژه در دانشکده هنرهای دراماتیک و مدرسه عالی تلویزیون و سینما (دانشکده صدا و سیما) از دوره سوم جشنواره فیلم سازان جوان منطقه آسیا و اقیانوسیه (.A.B.U) برای اداره آن دعوت به همکاری شد. در چهار دوره ای که او مدیریت آن جشنواره را بر عهده داشت، کوشید تا در حاشیه جشنواره که هر سال در پایان تابستان در شیراز برگزار می شد، فیلم سازان جوان کشورهای آفریقا و آمریکای لاتین را هم دعوت کند. آخرین دورهٔ جشنواره در شهریور ۱۳۵۶ برگزار شد و کاووسی در پایان این دوره به دلیل مشکلاتی که در اجرای پیشنهادهای او به وجود آمده بود، استعفا داد. پس از آن دوباره به توسعه «خانه فرهنگ فیلم» پرداخت و اجرای برنامه های تلویزیونی و برنامه سینمایی رادیو (هنر هفتم) را ادامه داد. کاووسی طرح تعدادی فیلم مستند پیرامون جامعه شناسی و قوم شناسی که تدریس مواد آن ها را در دانشکده علوم اجتماعی و تعاون وابسته به دانشگاه تهران بر عهده داشت، فراهم کرد. او پیش از آن و در میانه دهه ۱۳۴۰ فیلم مستند «"آتش و سنگ"» را دربارهٔ اجرای طرح خط لوله سراسری گاز از خوزستان به آستارا و از آن جا به شوروی کارگردانی کرده بود. این مستند افزون بر گزارش احداث طرح، به زندگی مردم در حاشیه خط لوله نیز می پرداخت. ابتدای دهه ۱۳۳۰ آغاز نقدنویسی و انتشار مجلات تخصصی سینما در ایران بود. منتقدانی چون هوشنگ کاووسی، فرخ غفاری و هژیر داریوش پیش گامان نقدنویسی در این دوره بودند. در این میان هوشنگ کاووسی که به تازگی به ایران بازگشته بود در اندک زمانی پرچم جریان مبارزه با سینمای فارسی را به دست گرفت. او با لحنی تند و پرخاشگر همه عناصر سینمای فارسی از فیلم نامه و کارگردانی تا بازیگری را به باد انتقاد گرفت و ارزش سینمایی و هنری آن ها را زیر سؤال برد. واژه «فیلمفارسی» که در این دوره به یکی از مهم ترین و کلیدی ترین واژه های رایج در گفتمان انتقادی فیلم در ایران تبدیل می شود، نخستین بار توسط هوشنگ کاووسی در اوایل دهه ۱۳۴۰ استفاده شد و به سرعت به پرکاربردترین اصطلاح غیر ترجمه ای ادبیات سینمایی ایران بدل شد. کاووسی برای پافشاری بر ماهیت خاص این واژه و تحمیل معنای مورد نظرش، آن را به شکل سرهم می نوشت. او با چسباندن واژه «فیلم» به واژه «فارسی» و خلق واژه ابداعی «فیلمفارسی»، به سینمایی اشاره می کرد که به زعم او نه فیلم بود و نه فارسی بلکه ملغمه ای از این دو بود. کاووسی در این باره گفته است: اشاره کاووسی بیشتر به فیلم های سطح پایین با مضمون جنسی اشاره داشت که به هیچ داستان و ساختاری فقط به دنبال نشان دادن جاذبه جنسی در فیلم بودند . کاووسی در توضیح نشانه های فیلمفارسی گفته بود: همچنین در مقاله ای تحت عنوان «حرف های ماقبل آخر»، تعریف خود از «فیلمفارسی» را روشن تر بیان می کند: بر اساس این تعریف و دسته بندی، آن دسته از فیلم های سینمای ایران که در ساخت آن ها از شیوه های قراردادی و کلیشه ای سینمای تجاری هند، عرب و ترکیه استفاده می شد، جملگی در رده فیلمفارسی طبقه بندی می شدند. کاووسی در نقدهای آتشین خود بر این فیلم ها، از مخاطبان خود می خواست که از دیدن این گونه فیلم ها پرهیز کنند. کاووسی جریان سینمایی که از اواخر دهه ۱۳۴۰ آغاز شد و به «موج نوی سینمای ایران» معروف شد را نیز رد می کند و به رسمیت نمی شناسد. او عقیده دارد که در سینمای ایران موج کهنه ای نبوده که بعد از آن موج نو ایجاد شود. او در همان زمان منتقد فیلم قیصر بود و عقیده داشت آنچه به نام موج نوی سینمای ایران مطرح شده با جریانی که فرانسوا تروفو و دوستان اش در فرانسه به راه انداختند فرق دارد. بازیگر هوشنگ کاووسی در زمینه ساخت فیلم های مستند نیز فعالیت داشته است. در دهه ۱۳۴۰ دو اثر مستند کاووسی جوایزی را برای او به همراه داشت. فیلم مستند «"سوخت گیری هواپیما"» برنده دیپلم افتخار و فیلم مستند «"استاندارد صنعتی و تحقیقات علمی"» رتبه دوم و دیپلم افتخار کنگره استانداردهای مسکو را دریافت کردند. «"استاندارد صنعتی و تحقیقات علمی"» مستند کوتاهی بود به مدت ۱۰ دقیقه، رنگی، ۳۵ میلی متری که به سفارش سازمان استاندارد صنعتی ایران تهیه شد.کاووسی همچنین در میانه دهه ۱۳۴۰ مستند بلند «"آتش و سنگ"» را برای سازمان رادیو تلویزیون ملی ایران نوشت و کارگردانی کرد. این مستند ۳۵ میلی متری و رنگی در مورد اجرای طرح خط لوله گاز از خوزستان به آستارا و زندگی مردم پیرامون این خط لوله بود. نویسندگی و کارگردانی مستند «"پالایشگاه تهران"» از دیگر آثار مستند کاووسی است. بیشتر آثار مستند هوشنگ کاووسی را که به سفارش شرکت ملی نفت ایران ساخته شده اند، نقی معصومی تصویربرداری کرده است.
[ { "answer1": "کاووسی با دیدن عکس هایی از دو فیلم کوشان «\"زندان امیر\"» و «\"توفان زندگی\"» گمان می کند که در ایران سینمای باارزشی در حال تولید است.", "answer2": "مدیر پارس فیلم به او پیشنهاد ساخت فیلمی بر اساس داستان «یوسف و زلیخا» را می دهد و قراردادی نیز امضا می شود.", "distance": 248, "question": "هوشنگ کاووسی پس از بازگشت به ایران در سال ۱۳۳۲ با چه هدفی به استودیو پارس فیلم رفت و چه پیشنهاد کاری دریافت کرد؟" }, { "answer1": "در این زمان بود که در ایران موسسه ای به نام «میترا فیلم» که بعدها نام اش را به «پارس فیلم» تغییر داد، توسط اسماعیل کوشان تأسیس شد و به ساخت فیلم، و دوبله و نمایش فیلم های خارجی پرداخت.", "answer2": "پیش از آن و در دوران جنگ جهانی دوم که نه تلویزیون وجود داشت و نه رادیو همه گیر بود، فیلم های خبری از میدان جنگ و سیاست از آلمان و انگلیس به تهران می رسید و مردم برای آگاهی یافتن از رویدادهای جنگ به سینما می رفتند.", "distance": 185, "question": "در زمان تحصیل هوشنگ کاووسی در فرانسه، چه موسسه ای در ایران تاسیس شد و مردم چگونه از اخبار جنگ جهانی دوم مطلع می شدند؟" }, { "answer1": "نخستین نقد هوشنگ کاووسی بر روی فیلم «\"لغزش\"» نوشته شد.", "answer2": "برای رسیدن به این منظور، او افزون بر نوشتن مقالات انتقادی و تفسیری، نخستین کلوب سینمایی ایران را با نام «سینه کلوب ایران» بنیان نهاد. در آن جا هر یکشنبه بهترین آثار موجود در انبارهای سینما نمایش داده می شد.", "distance": 5813, "question": "هوشنگ کاووسی در چه سالی و با چه عنوانی اولین نقد خود را نوشت و هدف او از بنیانگذاری سینه کلوب چه بود؟" }, { "answer1": "در فرانسه به دلیل علاقه به سینما رشته حقوق را رها کرد و با راهنمایی یکی از دوستان اش وارد رشته فیلم سازی شد", "answer2": "واژه «فیلمفارسی» که در این دوره به یکی از مهم ترین و کلیدی ترین واژه های رایج در گفتمان انتقادی فیلم در ایران تبدیل می شود، نخستین بار توسط هوشنگ کاووسی در اوایل دهه ۱۳۴۰ استفاده شد", "distance": 15140, "question": "هوشنگ کاووسی در زمان تحصیل در فرانسه، چه رشته ای را رها کرد و در ایران، چه واژه ای را برای فیلم های مبتذل ابداع نمود؟" }, { "answer1": "پس از تعطیلی سینه کلوب ایران، کاووسی به عنوان مشاور امور سینمایی به اداره کل امور سینمایی کشور دعوت شد.", "answer2": "او پیش از آن و در میانه دهه ۱۳۴۰ فیلم مستند «\"آتش و سنگ\"» را دربارهٔ اجرای طرح خط لوله سراسری گاز از خوزستان به آستارا و از آن جا به شوروی کارگردانی کرده بود.", "distance": 2095, "question": "پس از تعطیلی سینه کلوب ایران، هوشنگ کاووسی به چه سمتی در اداره کل امور سینمایی دعوت شد و فیلم مستند «\"آتش و سنگ\"» درباره چه موضوعی بود؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
34
: عفو بین الملل عفو بین الملل سازمانی غیردولتی می باشد که با داشتن بیش از ۷ میلیون عضو در زمینه حمایت از حقوق بشر فعالیت می کند. هدف گذاری این بنیاد غیردولتی اینست که بتواند با پژوهش و فعالیت در زمینه حقوق بشر از پایمال شدن حقوق انسان ها در سطح دنیا جلوگیری کرده و در نهایت خواستار برقراری عدالت در مورد افرادی که حقوق ایشان به هر نحوی پایمال گردیده می باشد. عفو بین الملل در سال ۱۹۶۱ و با تأثیرپذیری مستفیم از مقاله زندانیان فراموش شده که در مجله آبزرور توسط پیتر بننسون نوشته شد در لندن تأسیس گردید. این ارگان سعی دارد تا با متوجه کردن افراد به مسائل حقوق بشر و استانداردهای جهانی تا حد ممکن فشار را بر دولت هایی که اجازه سوءاستفاده در کشور خود را می دهند افزایش دهد… این ارگان دارنده جایزه صلح نوبل در سال ۱۹۷۷ جهت مبارزه با شکنجه در دنیا و همچنین دارنده جایزه سازمان ملل متحد در زمینه حقوق بشر می باشد. این ارگان طولانی ترین پشتوانه تاریخی را در زمنیه حمایت از حقوق بشر در دنیا داراست و بسیاری بر این باورند که این ارگان بوده است که استانداردهای لازم را برای جنبش حقوق بشر به وجود آورده است. عفو بین الملل در سال ۱۹۶۱ توسط وکیلی به نام پیتر بننسون تأسیس گردید. به گفته وی وقتی در تاریخ ۱۹ نوامبر سال ۱۹۶۰ در حال گذر از متروی لندن بود مقاله ای در روزنامه می خواند در مورد دو جوان که در شهر کویمبرای پرتغال به هفت سال زندان محکوم شده بودند، به دلیل نوشیدن مشروب به سلامتی آزادی؛ اما جالب آنکه محققین هیچ گاه روزنامه مورد اشاره را پیدا نکردند. در سال ۱۹۶۰ کشور پرتغال توسط دولت استادو نوو (پرتغال) به نخست وزیری آنتونیو ده الیویرا سالازار هدایت می شد؛ حکومتی دیکتاتوری که به خصوص دشمنی خاصی با گروهای پیتر با دوست خود Eric Baker کار می کرد. اریک بِکر عضو گروه Quakers or Religious Society of Friends بود که Ashton Jones٫ Patrick Duncan٫ Olga Ivinskaya٫ Luis Taruc٫ ٫ و Antonio Amat) به جزئیات نوشته شده است. در ژوئیه سال ۱۹۶۱ دبیر این سازمان تصمیم بر آن گرفت تا این استیناف را به یک ارگان دایمی تبدیل کند که اولین جلسه این سازمان نیز در همان سال و در شهر لندن برگزار گردید. بنِنسون ضمانت داد که این ارگان هر ۳ گروه سیاسی را نمایندگی خواهد کرد و همچنین نمایندگانی از مجلس با گرایش به حزب کارگر (بریتانیا)٫حزب محافظه کار (بریتانیا) و حزب لیبرال بریتانیا در لیست اعضای این سازمان قرار داده شدند. در تاریخ ۳۰ سپتامبر سال ۱۹۶۲ این ارگان رسماً نام خود را به سازمان عفو بین الملل تغییر داد. در سال های ۱۹۶۱ و ۱۹۶۲ این ارگان تنها به نام عفو شناخته می شد. حال چیزی که به عنوان یک استیناف در یک روزنامه مطرح گردیده بود تبدیل به ارگانی بین المللی شده و از افرادی که به دلیل ارائه باورها و عقاید خودشان به صورت مسالمت آمیز به زندان محکوم شده بودند حمایت می کند و سعی بر آن دارد تا از مواد ۱۸ و ۱۹ اعلامیه جهانی حقوق بشر تا حد امکان حمایت به عمل بیاورد. از همان ابتدا، تحقیق و اجرای کمپین های مختلف در این سازمان نقشی اساسی داشت. کتابخانه ای نیز جهت نگهداری اطلاعات کسانی که به دلایل غیرقابل قبول به زندان افتاده اند ساخته شد و نیز شبکه ای از گروه هایی که به نام گروه های درختی (به انگلیسی: 'THREES' groups) شناخته می شدند شروع به کار کردند. هر کدام از این گروه ها ۳ زندانی را نمایندگی می کردند که هر کدام از آن ها خود نیز نماینده یکی از باورهای کاپیتالیست٫ کمونیست و توسعه (به انگلیسی: developing) بودند. با رسیدن به میانه های سال ۱۹۶۰ حضور عفو بین الملل در دنیا هر روز بیشتر و بیشتر می شد و در نتیجه قسمت های جدیدی با نام گروه بین الملل و منشی بین الملل نیز شروع به کار کردند. وظیفه این قسمت های جدید در سازمان عفو بین الملل مدیریت ارگان های درون مرزی این سازمان می باشد که در زبان انگلیسی به آن "Sections" گفته می شود و هم اکنون در بسیاری از کشورهای دنیا مشغول به فعالیت می باشد. این ارگان آهسته به اجماعی در مورد قوانین و تکنیک های خود می رسید. برای نمونه می شود از زندانی هایی که خشونت در مبارزات را حمایت می کردند همچون نلسون ماندلا نام برد که به صورتی نانوشته در این سازمان به این نتیجه رسیده شد که نمی توان نام زندانی عقیدتی را بر این افراد گذاشت. جدا از کتابخانه این سازمان و گروه های درختی، فعالیت های عفو بین الملل گسترده تر گردیده و امروزه این گروه تلاش زیادی در زمینه حمایت از خانواده های زندانیان، فرستادن اعضا جهت مشاهده محاکمه های عمومی، ارائه نماینده به دولت ها و در آخر پیدا کردن منطقه ای امن و شغل مناسب برای زندانی های عقیدتی در کشورهای دیگر، انجام می دهد. قدرت نفوذ این سازمان هر روز رو به افزایش است تا جایی که عفو بین الملل در بسیاری از کشورهای دنیا حتی نفوذ خود را در ارگان های دولتی نیز نشان داده است. این ارگان قبل از به اتمام رسیدن این دهه به عنوان مشاور ارشد سازمان ملل متحد٫ شورای اروپا و سازمان یونسکو شناخته شد. شخصیت های اصلی ای که در این دهه سازمان را هدایت می کردند شان مک براید و مارتین آنالز بودند. در این دوره این سازمان نه تنها به فعالیت های خود در حمایت از زندانی های عقیدتی ادامه می داد بلکه فعالیت های این سازمان گسترده تر گردید و تلاش در برگزاری دادگاه های منصفانه برای افراد و همچنین جلوگیری از زندانی شدن افراد بدون برگزاری دادگاه نیز جزو وظیفه های این گروه قرار گرفت. (ماده ۹ اعلامیه جهانی حقوق بشر) همچنین این سازمان به طور خاص بر روی مبارزه با شکنجه افراد در زندان، فعالیت هایی جدی می کرد (ماده ۵ اعلامیه جهانی حقوق بشر). عفو بین الملل باور داشت، دلایلی که دولت ها زندانی ها را شکنجه می کنند اینست که یا می خواهند از زندانی مورد نظر اطلاعات خاصی را بدست بیاورند یا می خواهند گروه سیاسی مقابل خود را توسط ترور از میدان خارج کنند یا هردو. نکته مهم دیگر برای این سازمان صادرات انواع دانش و ادوات شکنجه به دیگر کشورهای دنیا بود و به خصوص آموزش این گونه شیوه های شکنجه توسط قدرت های بزرگ دنیا به دولت هایی که زیر نظر آن ها کار می کنند. برای نمونه می توان ایالات متحده آمریکا را مثال زد که از سازمان اطلاعات جاسوسی خودسیا برای رسیدن به این مقصود استفاده می کند. عفو بین الملل گزارش های زیادی را از تمامی کشورهایی که در آن دولت های مطبوعه از شکنجه استفاده می کردند جمع آوری و سمینار بین المللی را در مورد شکنجه برگزار کرد. دلیل برگزاری این سمینار متوجه کردن نظر جوامع و مردم کشورهای متفاوت بود تا از این طریق با برگزاری کمپین های لغو شکنجه، فشار خود را بر دولت ها بیشتر کند. این کمپین ها سال ها به طور مستمر اجرا گردید. اعضای این سازمان از ۱۵٫۰۰۰ نفر در سال ۱۹۶۹ به ۲۰۰٬۰۰۰ نفر در سال ۱۹۷۹ افزایش یافت. افزایش اعضا عفو بین الملل در این ۱۰ سال باعث شد تا فعالیت های این سازمان نیز گسترده تر شود و تنها محدود به افراد داخل زندان نگردد، بلکه به فعالیت های خارج از دیوارهای زندان مانند سر به نیست کردن افراد، حکم اعدام و همچنین حق پناهندگی نیز بپردازد. اولین شیوه ای که این سازمان در پیش گرفت به نام "اقدام فوری" (به انگلیسی: "Urgent Action") این بود تا اعضا این سازمان شروع به اقداماتی عملی بکنند. اولین مورد نیز در تاریخ ۱۹ مارس ۱۹۷۳ در راستای دستگیری "Luiz Basilio Rossi" استاد دانشگاه برزیلی توسط دولت این کشور اتفاق افتاد. این سازمان در سطوح بین دولتی نیز فعالیت های خود را پیگیری کرده است. عفو بین الملل درخواست خود را به سازمان ملل متحد جهت به تصویب رساندن استانداردهای اولیه در زمینه حقوق زندانیان (به انگلیسی:en:Standard Minimum Rules for the Treatment of Prisoners|Standard Minimum Rules for the Treatment of Prisoners) و همچنین پیگیری کنوانسیون های بشردوستانه موجود، در راستای محفوظ نگه داشتن ۲ مصوبه میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی ارائه کرد و موفق به دریافت منشورها و مصوبات جدیدی برای جلوگیری از بدرفتاری با زندانیان گردید. عفو بین الملل همچنین توسط سازمان بین دولتی حقوق بشر در ایالات متحده آمریکا٫ (به انگلیسی: )٫ به عنوان مشاور خود معرفی گردید. در سال ۱۹۷۶ سازمان عفو بین الملل شروع به برگزاری برنامه هایی متفاوت جهت جمع آوری کمک های مالی کرد که در ادامه به عنوان تخم های مخفی یک پلیس (به انگلیسی: معروف شد. این برنامه ها ابتدا در شهر لندن و با محتوای طنز برگزار گردید که روزنامه دیلی تلگراف عنوان "the crème de la crème of the British comedy world" را برای آن برگزید. این برنامه ها ابتدا با هنر نمایی های گروه مونتی پایتون شروع شد، اما در ادامه بسیاری از چهره های موسیقی راک آن زمان نیز به اجرا در این برنامه پرداختند. این برنامه توسط یکی از اعضای گروه مونتی پایتون به نام جان کلیز (به انگلیسی: ) تهیه و با همکاری مدیر اجرایی سرگرمی ها مارتین لوئیس (به انگلیسی: ) و زیر نظر یکی از اعضا عفو بین الملل پیتر لاف (به انگلیسی: (معاون مدیر کل عفو بین الملل ۱۹۷۴–۱۹۷۸) و با کمک مسئول جمع آوری مالی سازمان پیتر والکر اجرا گردید. کلیز، لاف و والکر در ۲ اجرای اول در سال های ۱۹۷۶ و ۱۹۷۸ با هم به همکاری پرداختند. کلیز، لوئیس و والکر در سال های ۱۹۷۹ و ۱۹۸۱ با هم به همکاری پرداختند و این برنامه توسط دیلی تلگراف به عنوان تکراری بی نظیر یا به نوعی تعمید دوباره برنامه تخمان مخفی یک پلیس یا همان "The Secret Policeman's Ball" معرفی گردید. در سال ۱۹۷۷ این سازمان افتخار دریافت جایزه صلح نوبل برای فعالیت های خود علیه شکنجه و در سال ۱۹۷۸نیز افتخار دریافت جایزه سازمان ملل متحد در زمینه حقوق بشر. را به خود اختصاص داد. با رسیدن دهه ۸۰ میلادی فعالیت های این سازمان انتقاد دولت ها را به سمت خود جلب می کرد. اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی سازمان عفو بین الملل را متهم به جاسوسی و دولت کشور مراکش نیز این سازمان را به دفاع از افرادی که قانون را زیرپا گذاشته اند متهم کردند و دولت آرژانتین انتشار گزارش سالیانه این سازمان را در آن کشور ممنوع اعلام کرد. این سازمان در ادامه دهه ۸۰ میلادی به فعالیت ها خود ضد شکنجه ادامه داده و در راستای حمایت از زندانی های عقیدتی فعالیت می کرد. در این دوره همچنین مشکلات جدیدی از قبیل اعدام های بدون محاکمه، حرکات نظامی، امنیت و انتقال پلیس، کشتارهای سیاسی و ناپدید شدن نیز به دیگر مشکلات اضافه گردید. در انتهای دهه ۸۰ میلادی افزایش آمار پناهندگان در دنیا به وضوح یکی از نگرانی های اصلی عفو بین الملل بود. اگر چه دلیل بسیاری از پناهندگان جنگ و قحطی بود، این سازمان در راستای تبعیت از اصولی که بر پایه آن ها شروع به کار کرده بود، توجه خود را معطوف به افرادی که به دلایل حقوق بشری مجبور به گریختن از کشور خود شده بودند می کرد. این سازمان اعتقاد داشت که به جای تصویب کردن قوانین جدید در راستای محدودیت ورود افرادی که به دنبال امنیت جانی پناهنده می شوند، دولت ها می بایست راهی برای حل مشکل نقض حقوق بشر در کشورهای مختلف پیدا کنند. به غیر از کمپین این سازمان ضد شکنجه در نیمه اول دهه ۸۰ میلادی، دو فستیوال موسیقی نیز جهت افزایش اطلاعات مردم از وجود سازمان عفو بین الملل و اهمیت حقوق بشر در دنیا، به خصوص در میان جوانان آن دوره در انتهای این دهه برگزار گردید. در سال ۱۹۸۶ تور موسیقی با نام توطئه امید (به انگلیسی: A Conspiracy of Hope) که متشکل از ۵ کنسرت در ایالات متحده آمریکا با ۳۰ اجرای عجیب و متفاوت بود در یکی از بزرگترین استادیوم ها و در سال ۱۹۸۸ نیز توری با نام حال نوبت حقوق بشر است به (انگلیسی: !Human Rights Now) و با اجرای حدود ۲۰ کنسرت در ۵ قاره و در مدت ۶ هفته٫ که مصادف بود با چهلمین سالگرد اعلامیه جهانی حقوق بشر برگزار گردید. در هر دوی تورهای اشاره شده جمعی از معروفترین موسیقیدانان آن زمان شرکت داشتند. در دهه ۹۰ میلادی این سازمان، با مدیریت دبیرکل سنگالی خود به گسترش خود در سطح دنیا ادامه داده و اعضای آن به بیش از ۱ میلیون نفر در ۱۵۰ کشور و خطه متفاوت افزایش یافت. این سازمان به فعالیت های خود در زمینه مشکلات وسیع امروزه جهان ادامه می داد. به طور مثال گروه هایی از آفریقای جنوبی در سال ۱۹۹۲ به این سازمان پیوسته و میزبانی پیر زانِی دبیرکل این سازمان را بر عهد گرفتند تا ایشان با حکومت آپارتاید (جدانژادی) وقت ملاقات و فشار خود بر این حکومت را برای تحقیق در مورد اتهامات وارده به پلیس این کشور در زمینه رفتار بد با مردم، توقف فروش سلاح به منطقه دریاچه های بزرگ آفریقا و توقف مجازات اعدام افزایش دهد. به طور خاص، این سازمان توانست توجه دنیا را به زیر پا گذاشتن حقوق گروه های خاص، منجمله پناهندگان٫ اقلیتهای نژادی/قومی/مذهبی٫ زنان جامعه و افرادی که اعدام یا محکوم به اعدام شده بودند جلب کند. گزارش مجازات اعدام توسط سازمان عفو بین الملل (When the State Kills به فارسی: وقتی دولت اقدام به کشتن می کند) و کمپین Human Rights are Women's Rights (به فارسی: حقوق بشر حقوق زنان است) از فعالیت های این سازمان در این زمینه بود. در طی دهه ۹۰ میلادی عفو بین الملل به دلیل مبارزات مسلحانه ای که در کشورهای آنگولا٫ تیمور شرقی و همچنین کشورهای حاشیه خلیج فارس و یوگسلاوی قدیم می شد و در نتیجه منجر به نقض حقوق بشر در این مناطق می گردید مجبور به نشاندن واکنش هایی در این زمینه گردید. این سازمان نسبت به حمله نظامی کشورهای دیگر موضعی بی طرفانه را اتخاذ کرد. این سازمان نه درگذشته و (نه در حال) استفاده از قدرت حتی از نوع کشنده آن را رد نکرده و هیچگاه از گروه های درگیر در آن زمان درخواستی جهت بر زمین گذاشتن سلاح های خود نکرد. در عوض عفو بین الملل انگیزه دخالت های خارجی و سلیقه ای برخورد کردن گروه هایی که نیروی نظامی به این کشورها ارسال کردند را که در راستای منافع استراتژیک گروه های خارجی درگیر بود مورد سؤال و نقد قرار داد. این سازمان استدلال خود را بر این اساس پایه گذاری می کند که هر عملی در این راستا باید برای جلوگیری از تبدیل مشکلات حقوق بشری به یک فاجعه باشد و در نهایت هم دخالت و هم کوتاهی کشورهای خارجی نشان دهنده شکست خوردن جامعه جهانی می باشد. در سال ۱۹۹۵ وقتی سازمان عفو بین الملل سعی داشت تا نقش شرکت نفت شل را در اعدام طرفدار محیط زیست و حقوق بشر در کشور نیجریه کِن سارو ویوا را بر ملا کند متوقف شد. روزنامه ها و شرکت های تبلیغاتی از پخش تبلیغ های این سازمان به دلیل اینکه شِل مشتری این شرکت ها بود خودداری به عمل آوردند. شرکت نفت شل ادعا می کرد که عملیات حفاری نفت بوده است که قبلاً حقوق بشر در این کشور را نقض کرده و هیچ راهی برای حمایت از این حقوق در آنجا در نظر گرفته نشده است. در راستای مبارزه با اقداماتی که عفو بین الملل در ضدیت با فعالیت های شل انجام می داد٫این شرکت نیز سعی داشت تا با کارهای تبلیغاتی پیشرفت زندگی در کشور نیجریه را به فعالیت های خود نسبت دهد. سالیل شتی دبیرکل سازمان عفو بین الملل در آن زمان در سخنانی به چگونگیِ تقویت تفکر جامعه جهانی توسط رسانه های عمومی پرداخت. جیمز م. راسِل نیز عنوان می کند که چگونه تلاش و علاقه رسانه های خصوصی برای سودآوری در تناقض با تقاضای عفو بین الملل برای شنیده شدن از طریق این رسانه ها قرار می گیرد. سازمان عفو بین الملل فعالیت های بسیاری جهت به رسمیت شناخته شدن حقوق بشر در سطح عمومی انجام می داد. کمپین 'Get Up, Sign Up' (به فارسی: بلند شو و عضو شو) در پنجاهمین سالگرد تصویب اعلامیه جهانی حقوق بشر برگزار گردید که ۱۳ میلیون نفر امضاء در حمایت از این سازمان جمع آوری شد و در تاریخ ۱۰ دسامبر ۱۹۹۸ (روز جهانی حقوق بشر) کنسرت Decl در شهر پاریس فرانسه نیز در همین راستا برگزار گردید. در رده میان دولتی نیز این سازمان در حمایت از تشکیل کمیساریای عالی حقوق بشر در سازمان ملل متحد (در سال ۱۹۹۳ تأسیس شد) و همچنین تأسیس دیوان بین المللی کیفری (در سال ۲۰۰۲ تأسیس شد) فعالیت های خود را پیگیری می کرد. بعد از دستگیری سناتور آگوستو پینوشه٫ رئیس جمهور سابق کشور شیلی توسط سرویس پلیس متروپل٫ سازمان عفو بین الملل در راستای اینکه وی از رفتن به کشور اسپانیا و محاکمه گریزان بود وارد کارزار مبارزه پینوشه گردید. لئونارد هافمن(لرد هافمن) رابطه غیر مستقیمی با سازمان عفو بین الملل داشت و این رابطه منتهی به یک آزمون مهم برای سیستم قضایی و قوانین بریتانیا گردید. شکایتی از سوی جک استراو دبیر (به فارسی: وزرات کشور)) علیه آزادی پینوشه قبل از گرفتن همچین تصمیمی از سوی سیستم قضایی انگلستان صورت گرفت. این شکایت توسط (به فارسی: دیوان عالی کشور) رد و آگوستو پینوشه آزاد و به کشور شیلی برگردانده شد. این حرکت٫ چالشی قانونی به شمار آمده و شکایت نسبت به تصمیمی که تا آن زمان گرفته نشده است غیرقابل مطابقت با حاکمیت قانون بود و این گونه به نظر می آمد که دبیر وزارت کشور انگلستان با پیش بینی و علم به این که این کار چه تبعاتی در پی خواهد داشت به هر دلیل نا معلومی مرتکب این اشتباه گردید. بعد از سال ۲۰۰۰ سازمان عفو بین الملل دستور کار خود را به مشکلات برآمده از جهانی سازی (به انگلیسی ) و عکس العمل هایی که نسبت به حملات ۱۱ سپتامبر انجام می شد معطوف گرداند. سیر جهانی شدن٫ تغییراتی اساسی در سیاست های این سازمان ایجاد کرد و باعث شد تا عفو بین الملل فعالیت های خود در زمینه های اقتصادی و حقوق شهروندی و فرهنگی را که در گذشته کاهش داده بود مجدداً افزایش دهد. این سازمان باور داشت٫ این تغییرات دارای اهمیت بالایی است٫ نه به دلیل دادن اعتبار به موضوع ارجح نبودن حقوق نسبت به یکدیگر (به انگلیسی: Indivisibility of Human Rights) بلکه به دلیل افزایش بی اندازه قدرت شرکت های بزرگ در دنیا و همچنین تضعیف بسیاری از کشورها به دلیل جهانی سازی. بعد از حملات ۱۱ سپتامبر٫ دبیرکل جدید سازمان عفو بین الملل در آن زمان خانم آیرین زوبایدا خان گزارش داد که یکی از مسئولین ارشد دولت به نماینده این سازمان اعلام کرده است که «نقش شما نیز با سقوط برجهای دوقلو سقوط کرد». در سال های پس از حمالات ۱۱ سپتامبر٫ عده ای بر این باور هستند که دست آوردهای این سازمان با این حملات از بین رفت. استدلال سازمان عفو بین الملل این گونه بود که حقوق بشر٫ اساس امنیت برای تمام افراد می باشد نه آنکه سدی باشد برای رسیدن به امنیت. انتقادات سختی از طرف حکومت جورج بوش و روزنامه واشینگتن پست نسبت به آیرین خان به دلیل تشبیه بازداشتگاه گوانتانامو آمریکا در کوبا به اداره کل اردوگاه های کار و اصلاح در شوروی سابق وارد گردید. در نیمه اول این دهه٫این سازمان توجه خود را به خشونت علیه زنان٫ تسلط بر مبادلات اسلحه در جهان٫ نگرانی ها در زمینه مؤثر بودن سازمان ملل متحد و خاتمه دادن به شکنجه در دنیا معطوف کرد. با داشتن نزدیک به ۲ میلیون عضو در سال ۲۰۰۵ این سازمان به فعالیت های خود در زمینه زندانیان عقیدتی ادامه می داد. در سال ۲۰۰۷ کمیته اجرایی این سازمان تصمیم به حمایت از مسئله سقط جنین زنان در مواردی که محدودیت هایی در بارداری زنان به دلیل تجاوز٫ خشونت و نزدیکی کردن با اقوام و در زمانی که باردادی برای زندگی زن خطر مرگ و زندگی دارد را گرفت. سازمان عفو بین الملل در ۱۷ مارس ۲۰۰۸ در مورد جنگ عراق گزارشی تهیه کرده و در آن اعلام کرد که با وجود ادعاهایی که در زمینه ارتقا امنیت در عراق می شود٫ موقعیت حقوق بشر در این کشور بعد از شروع جنگ در سال ۲۰۰۳ فاجعه بار می باشد. در سال ۲۰۰۸ این سازمان کمپین جمع آوری کمک های مالی خود توسط تلفن همراه را که به حمایت کنندگان اجازه می داد کمک های کوچک ۵ دلاری خود را با فرستادن پیامک RIGHTS به شماره ۹۰۹۹۹ پرداخت کنند آغاز کرد. این کمپین با مشارکت شرکت Mgive و سازمان غیردولتی Mobile Giving Foundation (بنیاد کمک از طریق موبایل) به انجام رسید. در سال ۲۰۰۹ عفو بین الملل٫ اسرائیل و گروه حماس در فلسطین را به انجام جنایات جنگی در زمان حمله اسرائیل به غزه که به عملیات سرب گداخته معروف است و منجر به کشته شدن بیش از ۱٫۴۰۰ فلسطینی و ۱۳ اسرائیلی گردید متهم کرد. در گزارشی ۱۱۷ صفحه ای عفو بین الملل اسرائیل را به دلیل کشتن صدها شهروند فلسطینی و تخریب هزاران خانه در فلسطین محکوم کرد. این سازمان همچنین شواهدی منوط به استفاده سپر انسانی توسط نیروی های نظامی فلسطین جهت توقف حملات نیروهای اسرائیلی بدست آورد. هیئت حقیقت یاب سازمان ملل درباره مناقشه غزه نیز تحقیقاتی در این زمینه انجام داد و سازمان عفو بین الملل نیز اعلام کرد که نتایج این تحقیقات با تحقیقاتی که سازمان عفو بین الملل در محل انجام داده است کاملاً مطابقت داشته و در نتیجه از سازمان ملل متحد تقاضا کرد تا بی درنگ جهت ارائه توصیه های لازم در این زمینه اقدام نماید. در فوریه سال ۲۰۱۰ عفو بین الملل فعالیت گیتا سگهل٫ دبیر بخش جنسیت خود را به دلیل انتقاد از این سازمان جهت داشتن رابطه با معظم بگ٫ دبیر گروه حقوق بشری با نام زندانیان قفس (Cageprisoners) به تعلیق درآورد. «وی این رابطه را حالتی مشمئزکننده از یک اشتباه معرفی می کند» که باعث به خطر افتادن شهرت سازمان عفو بین الملل در زمینه حقوق بشر می شود. وی در ادامه می گوید: «این اشتباه است که این سازمان با یکی از حمایت کنندگان اصلی طالبان در انگلستان همکاری کند». سازمان عفو بین الملل در جوابیه خود خبر از عدم تعلیق سگهل به دلیل مطرح کردن این مسئله داد و گفت معظم بگ عقاید شخصی خود را بیان کرده و این عقاید ارتباطی به سازمان عفو بین الملل ندارد. از میان کسانی که در حمایت از سگهل سخنرانی کردند می توان از سلمان رشدی (" عفو بین الملل صدمه غیر قابل حسابی و به نظر می رسد که رهبری ای سازمان دچار مشکلاتی روانی گشته و توانایی خود را برای تمیز دادن خوب از بد در از دست داده است")٫ و اعضاء مجلس دنیس مک شِین٫ جوان اِسمیت٫ کریستوفر هیچینز٫ مارتین برایت٫ مٍلانی فیلیپس و نیک کُهن نام برد. در فوریه سال ۲۰۱۱ از مسئولین کشور سوئیس درخواست کرد تا تحقیقاتی را در زمینه جورج دبلیو بوش انجام داده و او را دستگیر کند. در ژوئیه سال ۲۰۱۱ این سازمان پنجاهمین سالگرد خود را با ساخت فیلم کارتونیی به کارگردانی کارلوس لاسکانو و به تهیه کنندگی اِِلین لوشن آرت استودیو دریم و آهنگسازی برنده جایزه اسکار هانس زیمر و نامزد جایزه اسکار لورنِ بالف جشن گرفت. این فیلم با مضمون اینکه مبارزه در راه حقوق بشر هنوز تمام نشده است ساخته شد.
[ { "answer1": "عفو بین الملل در سال ۱۹۶۱ توسط وکیلی به نام پیتر بننسون تأسیس گردید.", "answer2": "این ارگان دارنده جایزه صلح نوبل در سال ۱۹۷۷ جهت مبارزه با شکنجه در دنیا و همچنین دارنده جایزه سازمان ملل متحد در زمینه حقوق بشر می باشد.", "distance": 327, "question": "عفو بین الملل در چه سالی تأسیس شد و در چه سالی جایزه صلح نوبل را دریافت کرد؟" }, { "answer1": "هدف گذاری این بنیاد غیردولتی اینست که بتواند با پژوهش و فعالیت در زمینه حقوق بشر از پایمال شدن حقوق انسان ها در سطح دنیا جلوگیری کرده و در نهایت خواستار برقراری عدالت در مورد افرادی که حقوق ایشان به هر نحوی پایمال گردیده می باشد.", "answer2": "در این دوره همچنین مشکلات جدیدی از قبیل اعدام های بدون محاکمه، حرکات نظامی، امنیت و انتقال پلیس، کشتارهای سیاسی و ناپدید شدن نیز به دیگر مشکلات اضافه گردید.", "distance": 8484, "question": "هدف اصلی عفو بین الملل چیست و در دهه 80 چه مشکلاتی به فعالیت های این سازمان اضافه شد؟" }, { "answer1": "اولین مورد نیز در تاریخ ۱۹ مارس ۱۹۷۳ در راستای دستگیری \"Luiz Basilio Rossi\" استاد دانشگاه برزیلی توسط دولت این کشور اتفاق افتاد.", "answer2": "کمپین 'Get Up, Sign Up' (به فارسی: بلند شو و عضو شو) در پنجاهمین سالگرد تصویب اعلامیه جهانی حقوق بشر برگزار گردید که ۱۳ میلیون نفر امضاء در حمایت از این سازمان جمع آوری شد", "distance": 6811, "question": "اولین اقدام عملی عفو بین الملل چه بود و کمپین 'Get Up, Sign Up' در چه سالی برگزار شد؟" }, { "answer1": "این ارگان قبل از به اتمام رسیدن این دهه به عنوان مشاور ارشد سازمان ملل متحد٫ شورای اروپا و سازمان یونسکو شناخته شد.", "answer2": "اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی سازمان عفو بین الملل را متهم به جاسوسی و دولت کشور مراکش نیز این سازمان را به دفاع از افرادی که قانون را زیرپا گذاشته اند متهم کردند و دولت آرژانتین انتشار گزارش سالیانه این سازمان را در آن کشور ممنوع اعلام کرد.", "distance": 4125, "question": "عفو بین الملل چگونه به عنوان مشاور سازمان ملل متحد شناخته شد و چه اتهاماتی در دهه 80 به این سازمان وارد شد؟" }, { "answer1": "عفو بین الملل در سال ۱۹۶۱ و با تأثیرپذیری مستفیم از مقاله زندانیان فراموش شده که در مجله آبزرور توسط پیتر بننسون نوشته شد در لندن تأسیس گردید.", "answer2": "بعد از حملات ۱۱ سپتامبر٫ دبیرکل جدید سازمان عفو بین الملل در آن زمان خانم آیرین زوبایدا خان گزارش داد که یکی از مسئولین ارشد دولت به نماینده این سازمان اعلام کرده است که «نقش شما نیز با سقوط برجهای دوقلو سقوط کرد».", "distance": 14590, "question": "تاسیس عفو بین الملل تحت تاثیر چه مقاله ای صورت گرفت و چه کسی در سال 2000 اظهار داشت که «نقش شما نیز با سقوط برجهای دوقلو سقوط کرد»؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
35
: مناطق آزاد تجاری ایران ایجاد مناطق آزاد، نخستین بار در کشورهای سوسیالیستی که دارای اقتصاد بسته بودند، مورد توجه قرار گرفت. در ایران هم شکل گیری مناطق آزاد تجاری به پیشنهاد تئوری پردازان اقتصاد دولتی صورت گرفت تا گریزگاهی برای اقتصاد بسته دولتی باشد. در سال های ۱۳۶۷ و ۱۳۶۸ ضربه پذیری اقتصاد کشور از صادرات نفتی، به طور محسوس مورد توجه قرار گرفت. آمارهای سال ۱۳۶۷ نشان می دهند که صادرات نفتی کشور ایران در آن سال حدود ۷ میلیارد دلار شد. در حالی که همین درآمدهای ارزی در برخی از سال ها از ۲۰ میلیارد دلار فراتر رفته است؛ بنابراین در برنامه اول، توسعه صادرات غیرنفتی به عنوان یک تصمیم قطعی مورد توجه قرار گرفت، در این راستا در تبصره ۱۹ برنامهٔ اول توسعه، سه منطقه آزاد تجاری-صنعتی در کشور مورد تصویب قرار گرفت. عملکرد مناطق آزاد در ایران به دلیل تطابق نداشتن با راهبرد توسعه موفق نبوده است. در دولت دوازدهم ریاست مناطق آزاد تجاری ایران به مرتضی بانک اعطا شده است. ماده ۱ قانون چگونگی اداره مناطق آزاد تجاری-صنعتی جمهوری اسلامی ایران مصوب مجلس شورای اسلامی در تاریخ ۲۱ شهریور ۱۳۷۲ اهداف تشکیل مناطق آزاد تجاری-صنعتی را به شرح زیر بیان می کند: از سال های ۱۳۳۰ به بعد به دلیل تهیه طرح هایی در جهت رونق اقتصادی کشور و افزایش تجارت خارجی، بنادر ایرانی در خلیج فارس مورد توجه قرار گرفت. اما بنادر ایران در آن زمان توانایی و امکانات لازم برای توسعه صادرات و واردات را نداشتند. در سال ۱۳۳۴ مقاله ای تحت عنوان «اشکالات حمل و نقل کالا به خاورمیانه» در مجله ای انگلیسی به چاپ رسید که به مسئولین خارجی خاطر نشان می کرد که چگونه می توانند ظرفیت واردات و صادرات کالای خود را از طریق منطقه بازرگانی که ارتباط آزادتری با جهان تجارت دارند، افزایش دهند. سرانجام با اعتراض تجار ایرانی همراه با افزایش هزینه صادرات و واردات کالا، دولت مجبور شد توجه بیشتری را به تنوع بخشیدن به مبادی حمل و نقل کالا و بنادر معطوف کند و در تیرماه ۱۳۳۵ مدیر کل گمرک در رابطه با مشکلات ایجاد شده، به بندرعباس رفته و برای اولین بار از منطقه آزاد تجاری «دبی» در آن سوی خلیج فارس نام می برد که چگونه از راه مبادله کالاهای ایرانی با سایر نقاط جهان و بلعکس، از رونق و اعتبار برخوردار شده است. با تشکیل وزارت گمرکات و انحصارات در سال ۱۳۳۶، آمادگی تأسیس اولین بندر آزاد تجاری رسماً اعلام می گردد. در دی ماه ۱۳۳۶ بندرعباس به عنوان مرکز واردات و صادرات کالا توسط دولت اعلام شد و برنامه هایی برای فعالیت های جدید طی چند سال آینده اعلام گردید. به طور کلی تفکر ایجاد منطقه آزاد در ایران به اواخر دهه ۴۰ شمسی می رسد که دولت وقت از کنفرانس بین المللی تجارت و توسعه وابسته به سازمان ملل (UNCTAD) درخواست کرد که جهت ایجاد بنادر آزاد در ایران تحقیق و بررسی نماید، آنکتاد این بررسی را به شرکت مشاوره و مدیریت و سازمان توسعه فرودگاه آزاد شانون محول کرد. این سازمان نتیجه کار خود را به صورت گزارشی همراه با ضمائم در سال ۱۳۵۰ به کنفرانس مذکور ارائه داد. در این گزارش بندرعباس به عنوان بندر آزاد اعلام شده بود ولی عملاً این انتخاب صورت نگرفت و فقط به تصویب تخفیف هزینه های بندری در آن اکتفا شد. در سال ۱۳۴۹ جزیره کیش به عنوان مرکز بین المللی توریستی-تجاری انتخاب می شود و در سال ۱۳۵۱ سازمان عمران کیش در راستای ایجاد منطقه آزاد در جزیره، راه اندازی شد؛ و بالاخره مرکز بین المللی جزیره کیش در سال ۱۳۵۶ به طور رسمی شروع به کار کرد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، لایحه واردات کالا با استفاده از معافیت گمرکی به جزیره کیش در تاریخ ۱۸ اسفند ۱۳۵۸ به تصویب شورای انقلاب رسید و در نهایت در سال ۱۳۶۸ براساس تبصره ۱۹ قانون برنامه اول توسعه به دولت اجازه داده شد که در سه نقطه مرزی کشور شامل کیش، قشم و چابهار اقدام به تأسیس منطقه آزاد تجاری نماید. چگونگی اداره این مناطق در ۷ شهریور ۱۳۷۲ به تأیید مجلس شورای اسلامی رسید و در تاریخ ۲۱ شهریور ۱۳۷۲ مورد تأیید شورای نگهبان قرار گرفت. ایران ۸ منطقه آزاد تجاری-صنعتی دارد که عبارتند از: کیش، قشم، چابهار، ارس، انزلی، اروند، ماکو و مازندران. ۱. منطقه آزاد کیش: این جزیره به شکل بیضی با طول ۱۵ کیلومتر و عرض ۷ کیلومتر وبا مساحتی حدود ۹۱ کیلومتر مربع از لحاظ وسعت، مقام دوم را در میان جزایر خلیج فارس دارد. این جزیره از لحاظ تاریخی دارای سوابق بازرگانی می باشد به طوری که مرکز ارتباطات بازرگانی بین هندوستان، ایران و بین النهرین به شمار می آمده است. عمده تجارت جزیره کیش در گذشته، مروارید بوده است که هنوز هم صید آن ادامه دارد. کیش از سال ۱۳۸۴ تاکنون خارج از قلمرو معمولی گمرک کشور شناخته شده و نوعی منطقه آزاد تلقی می شده است. تاریخ رسمی تبدیل کیش به منطقه آزاد تجاری-صنعتی مربوط به سال ۱۳۷۲ می باشد. مهم ترین واحدهای تولیدی کیش در بخش های مختلف صنایع برقی و الکترونیک، پوشاک، مواد غذایی و دارویی، شیمیایی، سلولزی، صنایع غیرفلزی و یک واحد تولید خودرو می باشد. نمونه مأموریت های خاص این منطقه عبارتند از: توسعه و ترویج گردشگری، تمرکز خدمات فرهنگی و رفاهی، ایجاد بورس خدمات تجاری، تشکیل نمایشگاه ها و همایش های داخلی و بین المللی، پایگاه توسعه و ترویج فناوری اطلاعات و ارتباطات. ۲.منطقه آزاد قشم: منطقه آزاد قشم در مدخل خلیج فارس و دریای عمان قرار دارد. مساحت این جزیره، ۱۴۳۰ کیلومتر مربع در فاصله ۳۷ کیلومتری جنوب بندرعباس و در دهانه تنگه هرمز قرار گرفته است. جزیره قشم بزرگ ترین جزیره خلیج فارس می باشد. این جزیره تقریباً موازی ساحل ایران قرار گرفته و به وسیله تنگه کلارنس از خاک اصلی ایران جدا شده است. بندر قشم در منتهی الیه شرق جزیره قرار دارد و بیشترین ارتباط دریایی جزیره را با خارج فراهم کرده و بیشترین شمار بازدیدکنندگان را در خود جای می دهد. این جزیره به دلیل قرار گرفتن در میان خلیج فارس و اقیانوس هند همواره از موقعیتی استثنایی برخوردار است. قشم از دیرباز به عنوان یک مرکز تجاری بین آسیای غربی، شبه جزیره عربستان و سواحل شرقی آفریقا مورد توجه بوده است. تاریخ قشم به ۵۰۰ سال قبل از میلاد مسیح برمی گردد. همراه با کشف قاره آمریکا و توسعه راه های ارتباطی با آسیا از طریق دماغه امیدنیک، اهمیت استراتژیک خلیج فارس، تنگه هرمز و جزیره قشم بیش از پیش آشکار شد. مأموریت های خاص این منطقه عبارتند از: تمرکز سوخت رسانی به شناورها و کشتی های در حال عبور از خلیج فارس، ایجاد صنایع تولیدی صادراتی، ارائه خدمات فنی-مهندسی، انتقال دانش فنی به منطقه و کشور، ایجاد پارک ملی. ۳.منطقه آزاد چابهار: شهر بندری چابهار با مساحتی حدود ۱۰۹۰ هکتار در منتهی الیه جنوب شرقی کشور و در استان سیستان و بلوچستان و در کنار دریای عمان در گوشه شرقی خلیج چابهار واقع شده است. منطقه آزاد چابهار در زمینی به مساحت ۱۴ هکتار واقع شده که ۱۰ هکتار آن به فعالیت های صنعتی و ۴ هکتار به بخش های بازرگانی، توریسم و خدمات اقتصادی اختصاص یافته است. ایران از طریق بندر چابهار می تواند به دریای عمان که یکی از پراهمیت ترین راه های آبی جهان است، راه یافته و این امر دارای اهمیت اقتصادی است چرا که آبراهی است که ایران را با دریای آزاد و بنادر بزرگ و کوچک جهان مرتبط می سازد. مأموریت های خاص این منطقه عبارتند از: ترانزیت کالا، تجارت منطقه ای، بارانداز تجاری کالاها و مواد اولیه، ایجاد صنایع تبدیلی و تولیدی با جهت گیری صادراتی، عرضه سوخت و ایجاد صنایع وابسته به نفت، گردشگری. ۴.منطقه آزاد ارس: منطقه آزاد ارس با قائم مقامی و مشاورت اجرائی فرخ مسجدی، در شمال غرب ایران در نقطه صفر مرزی در مجاورت با کشورهای ارمنستان، آذربایجان و جمهوری خودمختار نخجوان استقرار یافته است. بر اساس مصوبه هیئت وزیران در تاریخ ۷/۴/۱۳۸۴ به شماره ۲۰۷۰۸/ت۵۳۰۸۲۰ محدوده منطقه آزاد ارس شامل ۹۷۰۰ هکتار از اراضی منطقه می شد که براساس مصوبه جدید این هیئت در ۱۴/۹/۱۳۸۷، محدوده این منطقه به ۵۱ هزار هکتار شامل بخش هایی از ۲ شهرستان جلفا و کلیبر افزایش یافت. این محدوده ابلاغی در بخش متصل، محدوده اصلی را از ۹۷۰۰ هکتار به ۲۰۵۰۰ هکتار افزایش داده است و در ۳ بخش منفصل نیز قسمتی از شهرستان کلیبر به وسعت ۲۴ هزار هکتار (موسوم به قلی بیگ لو) و اراضی اطراف سد خدآفرین به وسعت ۶۱۰۰ هکتار و محدوده گمرک نوردوز (مرز ایران با ارمنستان) به وسعت ۲۴۰ هکتار جمعاً به وسعت ۵۱۰۰۰ هکتار کل محدوده منطقه آزاد ارس را تشکیل می دهد. جلفا از زمان های پیش از میلاد به خاطر موقعیت جغرافیایی و استراتژیک اهمیت خاصی داشته و از لحاظ فرهنگی و مدنی دارای شهرتی بس فراوان بوده است. کتاب جغرافیای کیهان، نواحی جلفا را از قلمرو ارمنستان قلمداد می کند و خلاصه تاریخ این ناحیه را از عهد هخامنشی چنین بیان می کند: "ساتراپی سوم ارمنستان بین سرچشمه فلات، دجله و کورا و ارس واقع شده و پایتخت قدیم آن موسوم به آرتاگز Artaxa)) است در کنار رودخانه ارس قرار دارد و نواحی پست آن مخصوصاً دره ارس بسیار حاصلخیز است و محل چراگاه های بزرگ و تربیت اسبهای خوب بوده است و ساتراپهای ارمنستان مکلف بودند همه ساله تعدادی اسب به دربار ایران تقدیم دارند. " منطقه آزاد ارس به برکت برخورداری از موقعیت ژئواکونومیکی ممتاز و دسترسی به بازارهای بین المللی سرمایه و تکیه بر امکانات برجسته توسعه ترانزیت و صادرات مجدد، توان مندی های بالای صادراتی و با فراهم سازی زیرساخت های توسعه فعالیت های بازرگانی در کنار گمرکات و مراکز تخلیه و بارگیری کالا و الگوسازی ورود به WTO توانسته است در جهت ارتقای نقش هم پیوندی اقتصاد ملی با اقتصاد جهانی، بسترساز تعامل سازنده کشور با جهان باشد. همچنین این منطقه به پشتوانه مناطق ارزشمند اکولوژیکی حفاظت شده، اقلیم مناسب، منابع غنی آب، ذخیره گاه های بین المللی جنگلی، محیط زیست مطلوب و قابلیت های توسعه گردشگری در زمینه های تاریخی، فرهنگی، طبیعی و ورزشی، به یک منطقه بین المللی گردشگری، تفریحی، سلامتی و درمانی تبدیل شده است. ماموریت های خاص این منطقه عبارتند از: -تقویت هم پیوندی اقتصادهای ملی و بین المللی با الویت قفقاز جنوبی در راستای احراز جایگاه اول کشور در منطقه و بسترسازی و تمرین در راستای الحاق به سازمان تجارت جهانی. -تبدیل منطقه مرزی مربوط، به یک قطب علمی در سطح بین المللی و آزمایشگاه بهره گیری مناسب از قابلیت ها و مزیت های سرزمین اصلی بر پایه دانش به منظور افزایش تولید ناخالص ملی. -گسترش شیوه های نوین معیشت و فعالیت و ساماندهی استقرار جمعیت و فعالیت ها و فراهم سازی امکانات ورزشی، آموزشی، تفریحی و درمانی با نگاه فرا ملی. -جذب سرمایه گذاری های داخلی و خارجی در زمینه های خاص مطالعه و سیاست گذاری شده با موضوعات گوناگون صنعتی و معدنی، کشاورزی و منابع طبیعی، مسکن و شهرسازی، بازرگانی، گردشگری، اقتصاد انرژی، آموزشی، پژوهشی، ICT و خدماتی، در یک فضای رقابتی با توجه به امکانات و پتانسیل های ویژه منطقه از جمله بهره گیری مناسب از قابلیتهای ترانزیتی کشور در دالان های ارتباطی شرقی- غربی و شمالی- جنوبی و رعایت اصول توسعه پایدار و حفظ محیط زیست. ۵.منطقه آزاد انزلی: بر اثر تحولات صورت گرفته پس از فروپاشی شوروی و در پی تغییر و تحولات ساختاری روابط بین الملل منطقه قفقاز و کشورهای حاشیهٔ دریای خزر در معادلات منطقه ای و جهانی اهمیت یافتند؛ این امر با دوران پس از جنگ تحمیلی در ایران و آغاز عصر سازندگی کشور هم زمان گردید، در این دوره، ورود به اقتصاد جهانی و اخذ سرمایه و تبع آن، دانش و تکنولوژی جدید، هدف ایران بود و دولت وقت با ایجاد مناطق آزاد در پی تحقق آن بود. در پی سفر ریاست جمهوری وقت به شهرستان انزلی و با توجه به خواست همگانی و براساس مصوبه هیئت دولت در سال ۷۵ منطقه وی‍ژه اقتصادی بندرانزلی در دو بخش جداگانه تعیین گردید و در سال ۸۲ منطقه ویژه اقتصادی انزلی به منطقه آزاد تجاری صنعتی انزلی بدل شده و در سال ۸۳ نیز اساسنامه سازمان منطقه آزاد تجاری-صنعتی انزلی مورد تصویب هیئت وزیران قرار گرفت و محدوده منطقه آزاد تجاری صنعتی انزلی در سال ۸۴ از طرف هیئت وزیران تعیین و ابلاغ شد. این منطقه شامل محدوده ای از شهرستان انزلی به مساحت تقریبی ۳۲۰۰ هکتار خشکی و تا عمق دو کیلومتر از آبهای ساحلی است. محدوده منطقه آزاد تجاری – صنعتی انزلی (به غیر از محدوده بندری) از غرب به اراضی نیروی دریایی و محدوده روستای طالب آباد و از سوی شرق به روستای چپرپرد پایین منتهی می شود. آثار باارزش طبیعی این منطقه عبارتند از: پهنه جنگلی فتاتو:این پهنه در همجواری روستاهای فتاتو و کویشاء قرار گرفته است. جنگل فتاتو به لحاظ بافت جنگلی نمونه نادری است و از معدود باقی مانده های توسکائستان های قشلاقی حاشیه دریای خزر و یک میراث طبیعی تلقی می گردد و در برنامه ریزیهای آتی در زنجیره گردشگری منطقه، به صورت یک ارزش طبیعی مدنظر قرار گرفته است. تالاب انزلی:این تالاب ازنظر ملی و بین المللی و به لحاظ ارزشهای علمی، فرهنگی، تاریخی، چشم اندازها و مناظرطبیعی و از نظر زیبائی شناسی و ارزشهای اقتصادی-اجتماعی، بسیار حایز اهمیت است که ازجمله سایت های با ارزش منطقه محسوب می گردد. یکی از ویژگی های تالاب انزلی، ایجاد فضایی مناسب برای پرندگان آبزی و کنار آبزی است که باعث شده است، این گونه پرندگان برای تغذیه، لانه سازی و زادآوری در این تالاب آشیانه سازی کنند، به طوری که از مجموع ۱۴۰ گونه پرنده مهاجر در ایران، ۷۷گونه از پرندگان مهاجر به تالاب انزلی مهاجرت می کنند؛ که این موضوع نیز زیبایی خاصی به این تالاب داده است و باعث گردیده که هر ساله خیل عظیمی از گردشگران داخلی و خارجی را به خود جذب نماید. تالاب انزلی به خاطر زیبایی بی نظیر و همجواری آن با جنگل و رودخانه، قابلیت زیادی برای فعالیت های گردشگری دارد، بدین لحاظ در برنامه ریزی گردشگری منطقه نقش ویژه ای برای آن در نظر گرفته شده است. دریای خزر و سواحل زیبای آن:بزرگ ترین دریاچه جهان که در اصطلاح آن را دریا می نامند، دریاچه خزر می باشد. دریاچه خزر از دریاچه سوپریروپین که دومین دریاچه بزرگ دنیاست ۵ برابر وسیع تر است و توسط ۵ کشور ایران، آذربایجان، روسیه، قزاقستان و ترکمنستان احاطه شده است. سواحل بکر و ماسه ای این دریا به همراه غلظت کم نمک آب آن محیط مناسبی جهت شنا و دیگر تفریحات، بوجود آورده است، این دریا به عنوان اصلی ترین مکان گردشگری و توریستی استان گیلان مطرح باشد که همه ساله میلیون ها گردشگر داخلی و خارجی را به خود جذب می نماید. این دریا همچنین از نظر ارزشهای اقتصادی و بیولوژیک نیز بسیار با اهمیت است، که مهمترین آن ها عبارتند از: -منابع نفت و گاز دریای خزر؛ کارشناسان، دریای خزر را بعد از خلیج فارس و سیبری به عنوان سومین منطقه دارای ذخایر عظیم نفتی و گاز جهان معرفی نموده اند. -در دریای خزر ۱۱۴ گونه ماهی و ۶۳ زیرگونه موجود است که از مهمترین آن ها می توان به ماهی های آزاد، کپور، سفید و… -و همچنین دریاچه خزر یکی از منحصر به فردترین اکوسیستم های آبی جهان است که محیطی مناسب برای زندگی و رشد مرغوب ترین ماهی های خاویاری جهان می باشد. ماموریت های خاص این منطقه عبارتند از: عمران و آبادانی و ارائه خدمات عمومی و رشد و توسعه اقتصاد، جذب سرمایه گذاری خارجی و داخلی، ایجاد اشتغال سالم و مولد، تنظیم بازار کار و کالا، تشویق تولید و صادرات کالا، ورود و حضور فعال در بازارهای منطقه ای و جهانی، جذب فناوری های جدید و انتقال علم و دانش فنی به عوامل تولید داخلی همسو با توسعه علمی و فناوری های جهان، تسریع در فرآیندهای تجاری، اقتصادی و فناوری با ایجاد بستر مناسب جهت انجام آزمایشی طرح ها و تعمیم آن به سراسر کشور. منطقه ویژه اقتصادی بندر امیرآباد اولین منطقه آزاد در استان مازندران خواهد بود که مدت ها در انتظار اعلام و تصویب آن بوده است. ۶.منطقه آزاد اروند: منطقه آزاد اروند در شمال غربی خلیج فارس به وسعت ۱۷۲ کیلومتر مربع در محل تلاقی دو رودخانه اروند رود و کارون واقع است و دارای مرز مشترک میان کشورهای عراق و کویت می باشد این منطقه با داشتن ظرفیتی از قبیل حمل و نقل جاده ای، ریلی، دریایی و هوایی از اهمیت ویژه ای برخوردار است. موقعیت ویژه جغرافیایی منطقه آزاد اروند و نقش کانال های ترانزیتی و استراتژیکی آن در تلاقی مسیرهای تجارتی و دسترسی آسان به راه های آبی بین المللی و همچنین مجاورت با دومین استان بزرگ عراق، بصره، که دروازه ورود تجارت به عراق و سپس مدیترانه محسوب می شود و وقوع بر محور راه های زیارتی عتبات، توجه روزافزون به این منطقه را به عنوان یک مکانیزم زیربنایی توسعه و انگیزش ارتباطات فرامنطقه ای و جلب عبور و مرور ترانزیتی، آشکار می سازد. این منطقه در سال ۸۴ راه اندازی شد. از اراضی این منطقه، ۸۶۰۰ هکتار به فعالیت های صنعتی و ۴۸۰۰ هکتار به سایر بخش ها در زمینهٔ بازرگانی، گردشگری و اداری و۳۸۰۰ به بخش های بندری، انبارداری و ترانزیت اختصاص یافته است. ۷.منطقه آزاد ماکو: هیئت وزیران در جلسه مورخ ۵/۱۰/۱۳۸۹ بنا به پیشنهاد شماره ۵۱۰/۱۰/۸۹۲ مورخ۲۰/۹/۱۳۸۹ شورای هماهنگی مناطق آزاد تجاری ـ صنعتی و ویژه اقتصادی و به استناد بند «ب» ماده (۴) قانون چگونگی اداره مناطق آزاد تجاری ـ صنعتی جمهوری اسلامی ایران ـمصوب ۱۳۷۲ ـ اساسنامه سازمان منطقه آزاد تجاری ـ صنعتی ماکو را به تصویب رساند. شهرستان ماکو در شمال غربی ایران (استان آذربایجان غربی) قرار گرفته که از شمال به رودخانه قره سو و کشور ترکیه، از شرق به رودخانه ارس و جمهوری آذربایجان (خود مختاری نخجوان) و از مغرب به جمهوری ترکیه و از جنوب به شهرستان خوی محدود است. شهر ماکو در دره ای بنا شده که رودخانه زنگبار از آن می گذرد و شهر را به دو بخش شمالی و جنوبی تقسیم می کند. قسمت جنوبی شهر در دامنه کوه سبد قرار گرفته و آبادی چندانی ندارد ولی بخش شمالی آن آبادتر و بزرگتر است. این شهر از لحاظ طبیعی موقعیت خاصی دارد. شهر از طرف شمال و جنوب کوهستانی است و از جانب غرب و شرق به جلگه های قلعه دره سی و چای باسار منتهی می گردد. ماکو با برخورداری از تمدن کهن و آثار تاریخی غنی و جاذبه های متعدد فرهنگی و طبیعی به عنوان یکی از قطب های مهم گردشگری توان بالقوه فراوانی در بهره گیری از صنعت گردشگری دارد شرایط آب و هوایی مناسب، پوشش گیاهی، رودها، چشمه ها، غارها، آبشارها، قلعه ها و دژها، گونه های مختلف گیاهی و جانوری، اماکن و ابنیه تاریخی، صنایع دستی، و باغات اطراف شهر، جلگه ها و دامنه های پر از گل های وحشی، دست بافته های عشایر، لباس های رنگی، محلی و از همه مهم تر مردم خونگرم و مهمان نواز زمینه مناسبی برای جذب مسافران و جهانگردان و ایجاد مراکز تفریحی خدماتی را فراهم آورد. ۸.منطقه آزاد تجاری-صنعتی مازندران: بررسی مناطق آزاد تجاری-صنعتی و مقایسه آن با اهداف تأسیس این مناطق در طول بیش از یک دهه در ایران (دبیرخانه شورای عالی مناطق آزاد، ۱۳۸۴)، نشان می دهد که برخی از اهداف مورد نظر تحقق نیافته و مشکلاتی پیش آمده است؛ و این مشکلات عبارتند از: -تعیین نه چندان اصولی اهداف مربوط به ایجاد مناطق. -محرومیت مناطق با وجود هزینه های انجام شده. -عدم اولویت بندی نیازهای هر منطقه. -کمبود تسهیلات بیمه ای و بانکی. -عدم مکان یابی صحیح. -نبود امکانات زیربنایی. -سوء استفاده قاچاقچیان از این مناطق، به سبب نبود ابزارهای کنترلی لازم. به سبب نبود ابزارهای کنترلی، مناطق آزاد مورد سوء استفاده قاچاقچیان کالا قرار گرفته و بر مشکلات قبلی افزوده شده است. «در حال حاضر به دلیل وجود دو گمرک و نبود ابزارهای کنترلی لازم، مناطق آزاد به صورت یک پایگاه قاچاق کالا به داخل کشور تبدیل شده اند.» در سالهای اخیر، بسیاری از منتقدان به مدیریت مناطق آزاد تاخته اند و گفته اند که این مناطق عملاً به مبادی قاچاق در ایران تبدیل شده است. دولتها سیاستهایی را اتخاذ کرده اند که نافی هدف مناطق آزاد باشد و عملاً باعث افزایش قاچاق در این مناطق شده اند. بر اساس ماده ۱۷ قانون مقررات صادرات و واردات، سه منطقه آزاد تجاری کیش، چابهار و قشم، عرضه خرده فروشی کالا را برای مسافران این مناطق آزاد گذاشته بود، از این رو، کسانی که امکان سفر به این مناطق آزاد را می داشتند قادر بودند به راحتی به کالاهای سبک و به ویژه پوشاک و البسه دست پیدا کنند. طبق ماده ۱۷ قانون مقررات صادرات و واردات، مسافری که وارد کشور می شود، علاوه بر وسایل شخصی می تواند تا سقف مصوب هیئت وزیران با معافیت از حقوق گمرکی و سود بازرگانی کالا وارد کند. اما اتفاق دیگری رخ داده است که امکان ورود انواع کالا از مناطق آزاد تجاری را گسترش و نیز قاچاق را برای قاچاقچیان سهل تر خواهد کرد. دولت دهم در مقطعی از دوران خود، به یکباره تصمیم گرفت چهار منطقه آزاد اقتصادی دیگر به مناطق آزاد فعال کشور اضافه کند. مصوبه دولت در خصوص ایجاد مناطق آزاد خرمشهر، ارس، ماکو و انزلی توسط معاون اول وقت رئیس جمهوری ابلاغ شد، براساس این مصوبه هیئت وزیران قانون یکسان سازی خرده فروشی در چهار منطقه آزاد خرمشهر، ارس، ماکو و انزلی به اجرا درخواهد آمد و به این ترتیب، خرید و عرضه هر نوع کالا برای مسافران به این مناطق آزاد خواهد شد. در این صورت، کسانی که امکان سفر به مناطق آزاد کیش و قشم و چابهار به دلیل مسافت راه و نیز هزینه های سفر برایشان سخت و تا حدودی غیرممکن بود، با طی مسافت کوتاهی به مناطق شمال و شمال غربی ایران و در کمترین زمان، به بازارهای مناطق آزاد ایجادشده دست پیدا کردند و با توجه به این مصوبه، امکان خرید و انتقال کالا از این مناطق به تهران و دیگر شهرهای کشور را داشتند. این اقدام موجب خوشحالی اهالی ساکن در این مناطق آزاد و نیز نمایندگان مردم آن در مجلس شورای اسلامی شد اما قاچاق کالاهای سبک مانند پوشاک را افزایش داد. کالایی که واردات آن به ایران با محدودیت مواجه است، از دوبی به صورت قاچاق وارد می شود در حالی که برای امارات اصلاً قاچاق به حساب نمی آید. اما از آن سو، هر کالایی برای این که از کیش به داخل ایران وارد شود باید تشریفات گمرکی آن انجام شود که این اتفاق در بسیاری از مواقع رخ نمی دهد. به این ترتیب، جزیره کیش به محلی برای قاچاق کالا تبدیل می شود. انتقادها به مناطق آزاد و به طور ویژه کیش و قشم تا جایی بالا گرفته است که جامعه بازاریان و بازرگانان کیش، در پاسخ به انتقادها اعلام کرده است: «نادیده گرفتن ده ها بندرگاه غیرمجاز و بازارچه های مرزی که به وفور در غرب و اطراف کشور تأسیس و در حال حاضرمعبر ورود انواع کالای قاچاق و بدون کیفیت مصرفی شده اند، پاک کردن صورت مسئله و همچنین فراموش کردن نقش مؤثر و کلیدی مناطق آزاد در اشتغالزایی و توسعه این مناطق در چند سال گذشته است.» ۱. رهنورد، فرج الله، «جایگاه مناطق آزاد در برنامه ریزی منطقه ای ایران»، فرایند مدیریت و توسعه، پاییز و زمستان ۱۳۸۹، شماره۷۴: ۶۰–۴۵ ۲. شاددل، آمنه، «تاریخچه و اهداف تأسیس مناطق آزاد تجاری-صنعتی ایران»، بررسی های بازرگانی، خرداد و تیر ۱۳۸۶، شماره ۲۳: ۲۷–۱۶ ۳.کامران، حسن، «علل توسعه نیافتگی مناطق آزاد ایران»، تحقیقات جغرافیایی (۱۳۸۱)، شماره ۶۵و ۶۶: ۴۲–۳۲ ۴. لطیفی، غلامرضا؛ امین آقایی، مهرناز، «تحلیل وضعیت مناطق آزاد ایران»، اطلاعات سیاسی-اقتصادی، آذر و دی ۱۳۸۵، شماره ۲۳۱و ۲۳۲: ۲۳۳–۲۱۸
[ { "answer1": "در این راستا در تبصره ۱۹ برنامهٔ اول توسعه، سه منطقه آزاد تجاری-صنعتی در کشور مورد تصویب قرار گرفت.", "answer2": "در تیرماه ۱۳۳۵ مدیر کل گمرک در رابطه با مشکلات ایجاد شده، به بندرعباس رفته و برای اولین بار از منطقه آزاد تجاری «دبی» در آن سوی خلیج فارس نام می برد که چگونه از راه مبادله کالاهای ایرانی با سایر نقاط جهان و بلعکس، از رونق و اعتبار برخوردار شده است.", "distance": 1092, "question": "در چه سالی سه منطقه آزاد تجاری-صنعتی در ایران تصویب شد و اولین بار نام منطقه آزاد دبی در کجا مطرح شد؟" }, { "answer1": "کیش از سال ۱۳۸۴ تاکنون خارج از قلمرو معمولی گمرک کشور شناخته شده و نوعی منطقه آزاد تلقی می شده است.", "answer2": "دولت دهم در مقطعی از دوران خود، به یکباره تصمیم گرفت چهار منطقه آزاد اقتصادی دیگر به مناطق آزاد فعال کشور اضافه کند.", "distance": 13395, "question": "منطقه آزاد کیش از چه سالی خارج از قلمرو معمولی گمرک کشور شناخته شد و در چه سالی براساس مصوبه دولت، چهار منطقه آزاد دیگر به مناطق آزاد کشور افزوده شد؟" }, { "answer1": "بندر قشم در منتهی الیه شرق جزیره قرار دارد و بیشترین ارتباط دریایی جزیره را با خارج فراهم کرده و بیشترین شمار بازدیدکنندگان را در خود جای می دهد.", "answer2": "این جزیره به دلیل قرار گرفتن در میان خلیج فارس و اقیانوس هند همواره از موقعیتی استثنایی برخوردار است.", "distance": 146, "question": "بندر قشم در کدام قسمت جزیره واقع شده است و به چه دلیل جزیره قشم همواره از موقعیت استثنایی برخوردار بوده است؟" }, { "answer1": "منطقه آزاد ارس با قائم مقامی و مشاورت اجرائی فرخ مسجدی، در شمال غرب ایران در نقطه صفر مرزی در مجاورت با کشورهای ارمنستان، آذربایجان و جمهوری خودمختار نخجوان استقرار یافته است.", "answer2": "در نهایت در سال ۱۳۶۸ براساس تبصره ۱۹ قانون برنامه اول توسعه به دولت اجازه داده شد که در سه نقطه مرزی کشور شامل کیش، قشم و چابهار اقدام به تأسیس منطقه آزاد تجاری نماید.", "distance": 3223, "question": "کدام منطقه آزاد در شمال غربی ایران در نقطه صفر مرزی قرار دارد و بر اساس چه قانونی در سال 1372 اجازه تأسیس سه منطقه آزاد تجاری داده شد؟" }, { "answer1": "در دی ماه ۱۳۳۶ بندرعباس به عنوان مرکز واردات و صادرات کالا توسط دولت اعلام شد و برنامه هایی برای فعالیت های جدید طی چند سال آینده اعلام گردید.", "answer2": "در پی سفر ریاست جمهوری وقت به شهرستان انزلی و با توجه به خواست همگانی و براساس مصوبه هیئت دولت در سال ۷۵ منطقه وی‍ژه اقتصادی بندرانزلی در دو بخش جداگانه تعیین گردید", "distance": 7705, "question": "بندرعباس در چه سالی به عنوان مرکز واردات و صادرات کالا اعلام شد و بر اساس مصوبه هیئت دولت در چه سالی منطقه ویژه اقتصادی بندرانزلی تعیین شد؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
36
: اران اَرّان، سرزمینی در قفقاز که حدود آن در دوره های مختلف تا اندازه ای متغیر بوده است و نام آن را جغرافی نگاران به شکل های گوناگون آورده اند. در نوشته های مؤلفان یونانی و رومی عهد باستان و سده های میانه، نام این سرزمین به صورت آلبانیا و آریانا و نام مردم آن آلبانوی و آریانوی آمده است. در زبان گرجی این نام به صورت رانی و در متون ارمنی اُلوانک (اُلوان) و اُغوانک (اُغوان) نوشته شده است. اَران، نامی که در عصر اسلامی به ناحیه میان رودهای کُر و اَرَس، در ماورای قفقاز اطلاق می شده است. قبل از اسلام، این اصطلاح برای تعیین تمام ماوراء قفقاز شرقی (آذربایجان شوروی وقت) یعنی آلبانی قدیم به کار می رفت. در حدود قرن نهم هجری قمری/پانزدهم میلادی، نام اران مصطلح نبود، زیرا این سرزمین جزئی از آذربایجان محسوب می شود. ریشه نام اران در زبان گرجی: رانی، یونانی: البانوی، ارمنی: الوانک (مَردُم)، شناخته شده نسیت. در بعضی از آثار لاتین به صورت آرین و در منابع عربی به صورت الران دیده می شود. قبل از ۳۸۷ میلادی، منطقه ای که بین دو رود واقع و شامل ایالات ارزخ، اولی و پئتکران بود، بخشی از ارمنستان شمرده می شد. بعد از تقسیم ارمنستان بین یونان و دولت ساسانی، در ۳۸۷ میلادی، دو ایالت نخستین به آبانی/اران و دومی به ایران منضم گردید و این امر یکی از دلایل آشفتگی عظیمی بود که در تشخیص و تعیین اران وجود داشت. زیرا ارمنی های اران را تنها در منطقهٔ در شمال رود کر می دانستند. در قرن هفتم میلادی جمیعت اران «بزرگ» کاملاً مخلوط شده بود و بسختی می توان از ملت مشخص، صحبت کرد. با این حال، اصطخری و ابن حوقل می نویسد که الرانیه زبانی بوده است که در قرن چهارم/دهم هنوز در برذعه بدان تکلم می شد. اعراب نامی که رومی ها بر روی سرزمین ارمنستان (یعنی اصطلاح ارمنیه) دربارهٔ تمام ماوراء قفقاز شرقی به کار بردند. زمانی که اعراب در محل ظاهر شدند، این سرزمین میان صاحبان کوچک بسیار تقسیم شده بود که بعضی از آن ها مخصوصاً پس از سقوط ساسانیان، مطیع به خزرها بودند. اران بواسطه ارمنستان، به مسیحیت گرویده و در دروان حکومت بنی امیه، اسماً زیر فرمان شاهان ارمنی قرار داشت که آن ها نیز به نوبهٔ خود، مطیع اعراب بودند. نام آلبانیا و مردم آنجا از سده ۴ ق. م در جهان باستان شناخته بود. این نام نخستین بار در مآخذ اواخر سده ۴ و اوایل سده ۳ ق. م ذکر شده است. استرابن در اثر خود از آلبانیا یاد کرده است. آریان مورخ یونانی به شرکت آلبانیا در پیکار گوگمل در ۳۳۱ ق. م در زمره سپاهیان داریوش سوم اشاره دارد. شرق قفقاز در مآخذ پارتی به صورت «اَردان» ذکر شده است. گمان می رود نام اردان که در سده ۳ قبل میلاد به سرزمین آلبانیای قفقاز اطلاق شده است، مربوط به همسایگان جنوبی آلبانیا بوده باشد. این نام تاریخی کهن با «اران» که در متون جغرافیایی عهد اسلامی آمده، نزدیک است. ریشه واژه اران شناخته نیست. گروهی از مؤلفان آن را با افسانه هایی درآمیخته اند. موسی کاغان کاتواتسی مؤلف «تاریخ سرزمین الوانک» در سده ۱۰ م اران را مردی از نوادگان یافث فرزند نوح پیامبر دانسته که بر سرزمین آلوانک فرمانروایی می کرد. اران چون مردی ملایم و خوشخوی بود وی را آغو یا آلو می نامیدند که در زبان ارمنی به معنای خوش خلق است. از این رو سرزمین زیر فرمان او آغوانک یا آلوانک نام گرفته است جوانشیر قراباغی مؤلف تاریخ قره باغی که در سال ۱۲۶۳ ه. ق/۱۸۴۷ م نگارش آن را آغاز کرده دربارهٔ وجه تسمیه اران چنین نوشته: "چون در زمان نوح پیغمبر که طوفان شد و بعد از مدتی که از طوفان گذشته بود، یکی از اولاد و احفاد نوح در این ولایتها که میان رود کر و ارس واقعند و عبارت باشد از شهر تفلیس و گنجه و ایروان و نخجوان و اردوباد و بردع و بیلقان که در خاک قراباغ اند و الحال هر دو خراب هستند، در این ولایتها و خاک ها حکمران و صاحب شده و آباد نموده و همه را نام خود گذاشته موسوم به اران کرد، چون نام خود او اران بوده است " در متون عربی به صورت الران نوشته شده است. در برخی متن ها به صورت آران نیز نوشته اند. یاقوت اران را نامی عجمی ذکر کرده است. در برخی مآخذ به صورت ران نیز آمده است. نمونه دیگری که مؤید وجود اران و منطقه مرزبان نشین در دوران پیش از اسلام است، عنوان ارانشاه است که دربارهٔ فرمانروایان این سرزمین به کار رفته است. کاغان کاتواتسی ضمن شرح احوال دودمان مهران که از خویشاوندان خسروپرویز پادشاه ساسانی بوده اند، به وردان دلاور اشاره می کند و می نویسد که او قصد داشت دودمان کهن ارانشاهان را برافکند نکته قابل توجه آنکه مؤلف عنوان ارانشاهان را به کسر الف «ارانشاهیک» نوشته است. تاریخ ناحیه اران از دوران اسطوره ای تا قرن ۱۰ میلادی توسط تاریخ نگار ارمنی - کاغان کاتواتسی - به ما داده شده است. بجز «تاریخ آغوان» (اران) نوشته کاغان کاتواتسی و برخی نوشته های پراکنده دیگر، تنها اثر مستقل دربارهٔ تاریخ اران، کتابی است با عنوان منشآت اران که نگارنده آن مسعود بن نامدار است. وی در عهد برکیارق پسر ملکشاه سلجوقی می زیست و منشی آلتونتاش فرمانروای اران بود. نسخه خطی این کتاب در کتابخانه پاریس است. مینورسکی منابع عربی که از به تاریخ اران اشاره داشته اند را این گونه شرح می دهد: دربارهٔ محدوده اران نظریه های متفاوتی وجود دارد. برخی منطقه میان دو رود کر و ارس را اران نامیده اند و برخی دیگر فاصله میان ارس و دربند قفقاز را. با این وصف محدوده این سرزمین از عهد باستان تا سده های ۵ تا ۷ م به تقریب یکسان بوده، محدوده کنونی جمهوری آذربایجان را در بر می گرفته است به نوشته استرابن ۵۴۰۰ اِستاد (برگرفته از واژه لاتینی Stadium و واژه یونانی Stadion که به عنوان واحد طول مقیاس طول معمول بوده، معادل ۱۸۵ متر است) طول سواحل دریای خزر (کاسپین) در سرزمین اران و کادوسها واقع شده است. استرابن از وجود ۲۶ قبیله در اران یاد کرده که هر یک زبان خاص و فرمانروای ویژه خود را داشتند، ولی گویا در زمان او یک پادشاه بر سراسر این سرزمین ها فرمان می رانده است. گمان می رود این اتحاد پیش از لشکرکشی پمپئوس در ۶۴–۶۵ ق. م صورت گرفته باشد. برخی مؤلفان رود کر را مرز میان اران و ارمنستان نوشته اند؛ و شمال این رود را مرز جنوبی اران دانسته اند ولی برخی از وجود ارانیها در هر دو سوی رود یاد کرده اند. چنین بر می آید که مرز شمالی اران از دربند فراتر نرفته است. حد غربی این سرزمین به رودهای آلازانی و ایوری منتهی شده است. مرز شرقی اران نیز دریای مازندران (کاسپین) بوده است. آکوپیان ضمن شرحی دربارهٔ اران، محل قرار گرفتن آن را در فاصله رود بزرگ کر و کوه های قفقاز نوشته و منطقه جنوب رود کر را بلاسکان نامیده است. در کتیبه شاپور اول پادشاه ساسانی در نقش رستم که تاریخ آن ۲۶۲ م است، از پیروزی های بزرگ و فرمانروایی وی بر بسیاری از سرزمین ها از جمله گرجستان، اران، بلاسکان به عنوان یکی از کوستها (ایالت ها) تابع ایران با نام کوست (ایالت – سرزمین) کاپ کوه (قاف کوه) قفقاز یاد شده است. در متون اسلامی نیز منطقه اران از سوی جغرافی نگاران به شرح آمده است. ابن خردادبه، ارمینیه را به ۴ قسمت بخش کرده و اران را ارمینیه چهارم نامیده است ولی بلاذری آن را با عنوان ارمینیه اول ذکر کرده است. ابن حوقل که خود به اران سفر کرده، آن سرزمین را شامل دو بخش دانسته، و ارانین نامیده است. وی بردعه، الباب (دربند) و تفلیس را بزرگترین شهرهای آنجا و شهرهای بیلقان، ورثان، بردیج، شماخیه (شماخی)، شروان، لایجان، شابران، قبله، شکی (نوخای کنونی)، شمکور (شامخور کنونی)، جنزه (گنجه) و شهرهای کوچک دیگر را متعلق به اران دانسته است. در سده ۴ ق اران سرزمینی چنین گسترده ای بود. از آن پس گاه سرزمین های میان دو رود کر و ارس را اران نامیدند و از بلاد شروان در شمال رود کر جداگانه نام بدند. مهم ترین شهر اران در روزگار باستان کبله نام داشت. بطلمیوس این شهر را با همین تلفظ (Chabala) و پلینیوس کَبَلکه نامیده اند. در برخی مآخذ این شهر به صورت کَوَلَک و در متون عهد اسلامی قَبَله نگاشته شده است خرابه های تختگاه قدیمی اران هنوز در بخش کوتکاشِن قفقاز باقی است. به استناد گفته اصطخری، ابن حوقل و مقدسی زبان الرانیه در قرن ۴ هجری/۱۰ میلادی در بردع یا برذع (پایتخت آن موقع اران) صحبت می شده است. در ۳۸۵ م دولتهای ایران و بیزانس به سبب ضعف دولت ارشکانیان ارمنستان، این سرزمین را میان خود قسمت کردند. بخش تابع رومیان زیر فرمان ارشک سوم شاه پیشین آن سرزمین بود ولی بخش تابع ایران از سوی شاپور سوم پادشاه ساسانی به خسرو چهارم از دودمان اشکانی واگذار شد؛ که سرزمین اران را نیز شامل می شد. نمایندگان این دودمان تا ۴۲۸ م بر این سرزمین فرمانروایی داشتند. بهرام گور (۴۲۰–۴۳۹ م)، اردشیر پنجم فرمانروای این سرزمین را برکنار کرد. از آن پس این منطقه به مرزبانانی که دست نشانده شاهنشاه ساسانی بودند، سپرده شد. از آن زمان دو استان کناره رود کر، اوتیک و آرتساخ که بعدها از سوی ترکان قراباغ نام گرفت، تابع مرزبانی اران شد. شاپور سوم خواهر خود زروان دخت را به همسری خسرو شاه ارمنستان داد که بر اران نیز فرمانروایی داشت. برخی محققان با اتکا به نوشته یغیشه مورخ ارمنی سده ۵ م، تاریخ الحاق آرتساخ به سرزمین اران را پس از سال های ۴۵۰–۴۵۱م دانسته اند. دولت ساسانی در سده ۵ میلادی در شرق قفقاز مرزبانی اران را پدید آورد که نواحی اطراف دریای خزر و حوالی رود کر تا دربند قفقاز را شامل می شد. یغیشه ضمن شرح حوادث سال ۴۵۰ م از شخصی به نام سبوخت با سمت مرزبان چور (دربند) یاد کرده است. گمان می رود این شخص مرزبان اران بوده باشد. پس از مرگ یزدگرد دوم در ۴۵۷م فرزندانش برای کسب تاج و تخت به رقابت برخاستند. فرمانروای اران به سبب وجود آشفتگی در دولت ساسانی سر به شورش برداشت مبارزه برای تخت و تاج ایران سرانجام به سود «پیروز» پایان پذیرفت. در پنجمین سال پادشاهی وی شورش اران سرکوب شد. بدین سان پس از ۵ سده، پادشاهی اران پایان گرفت و ساقط شد. ساسانیان احتمالاً مقر مرزبانی را از چور به منطقه امن تری در کرانه راست رود یعنی شهر پرتو (بردعه) - که بعداً تجدید بنا شد- انتقال دادند به نوشته کاغان کاتواتسی، پرتو به فرمان پیروز پادشاه ساسانی توسط واچه شاه اران تجدید بنا شد و پیروز آّباد نام گرفت. این نکته بعید می نماید زیرا واچه همان کسی است که پس از مرگ یزدگرد دوم سر بر شورش برداشته بود. مورخوان و جغرافی نگاران اسلامی با اتکا به مآخذ اواخر عهد ساسانی، تجدید بنای پرتو را با دوران پادشاهی قباد مرتبط دانسته اند. منابع تاریخی نیز مؤید این نکته اند، زیر شهر بردعه و دست کم بخشی از آن «فیروز قباد» نامیده شده است. از سده ۴ م در اران مسیحیت به عنوان دین رسمی پذیرفته شد. از مآخذ چنین برمی آید که گریگور روشنگر و فرزند وردان، جاثلیق ارمنی اسقف آن سرزمین را عهده دار گردید و برای از میان بردن بقایای بت پرستی کوشش بسیار کرد. چور در آغاز اسقف نشین اران بود ولی در دومین سال پادشاهی خسرو انوشیروان مقر بطریرک از چور به پرتو تختگاه جدید اران انتقال یافت. چنین به نظر می رسد که تا سده ۵ میلادی زبان ارانی فاقد خط و کتابت بود. در این سده الفبای ارانی از سوی کشیشان ارمنی تدوین شد. الفبای مزبور شامل ۵۲ حرف بود زیرا در زبان ارانی اصواتی وجود داشتند که زبان ارمنی فاقد آن ها بود. پس از ظهور الفبای ارانی، کتاب های مقدس مسیحی از زبان ارمنی به ارانی برگردانده شد. گمان می رود زبان گرگرها پایه و اساس زبان نوشتاری مردم اران را تشکیل می داده است. تاکنون نمونه روشنی از خط و کتابت مردم اران در دوران پیش از اسلام به دست نیامده است. شاید بتوان در ناحیه باکو نمونه هایی از خط ارانی را یافت ولی این مسئله نیازمند تحقیق است. در ۱۹۸۰ م در ناحیه «لاچین» جمهوری آذربایجان کتیبه ای سنگی کشف شد که از سوی محققان انستیتوی تاریخ فرهنگستان آذربایجان، کتیبه ای ارانی معرفی شد، اما دانشمندان ارمنی این نظر را مردود دانسته اند. گفته شده که این کتبیه به خط و زبان ارمنی است. پذیرش آئین مسیحیت سبب شد که شورش های مردم اران ضد دولت ساسانی صبغه دینی به خود بگیرد. در شورش ارمنیان در ۴۵۱–۴۵۲ م ضد سیاست یزدگرد دوم ارانیها شرکت به نسبت وسیعی داشتند. یغیشه که خود در این ماجرا، وردان (وارطان) مامیکونیان سردسته شورشیان را همراهی کرده بود، دربارهٔ فشار یزدگرد دوم بر شورشیان و واداشتن شاه اران به پذیرش آئین زرتشت، نوشت: «یزگرد، شاه شاهان با اصرار او را به بغ بدل کرد». پس از این واقعه یزگرد دوم آذرهرمزد را که از دودمان شاهان پارتی بود، به مرزبانی ارمنستان گمارد و تنی چند از سران شورش را پس از کشته شدن وردان مامیکونیان به ماورای دریای مازندران (کاسپین) تبعید کرد. پیروز فرزند یزگرد که عنوان کوشانشاه داشت و بر ناحیه وسیعی از آسیای مرکزی فرمان می راند، در ۴۵۷ آن گروه از تبعید شدگان را که زنده مانده بودند به سرزمین هایشان بازگرداند. قباد اول (کواد) سرزمین اران را گشود و دربند را به تصرف خود درآورد. در عهد خسروانوشیروان سرزمین هایی که در گذشته بخشی از اران به شمار می آمد، به فرمانروایان و امیرانی چند واگذار شد که هر یک عنوان خاصی چون فیلان شاه، لیران شاه، شروان شاه و جز آن داشتند. بدین سان مرزبانی اران قطعه قطعه شد. در اواخر سده ۶ و اوایل سده ۷ م مهرانیان زمام امور را به دست گرفتند. مهران از خویشاوندان خسروپرویز بود، به شهر پرتو رفت. وی در اران شهری ساخت و آن را مهراوان نامید. در سده ۶ م قباد پادشاه اول ساسانی برای جلوگیری از هجوم هونها در ناحیه پرتو پایگاه های مستحکم بنا کرد. از آن پس پرتو، تختگاه اران شد و کبلک (قبله) اهمیت پیشین خود را از دست داد. در ۶۲۸ م ترکان و خزران به سرزمین اران حمله کردند. نخست دربند را گشودند و آنگاه به پرتو درآمدند. مردم ناگزیر به کوهستان ها پناه بردند. مهرانیان پس از مرگ خسروپرویز نیز بر اران فرمان راندند. یکی از آنان وراز گریگور نام داشت که جاثلیق اران بود. فرزند وی جوانشیر در جریان فتوحات مسلمانان شهرت یافته است. دوره فرمانروایی جوانشیر بر اران را سال های ۶۳۶–۶۷۰ م نوشته اند. وی با عنوان «سپهبد اران» در جنگ های یزگرد سوم با عربها شرکت داشت و چون یزگرد تیسفون را رها کرد، جوانشیر از راه آذربایجان به اران بازگشت. چنین به نظر می رسد که فتح ارمنستان و گرجستان و اران در سال های ۲۴–۲۶ ه. ق/۶۴۵–۶۴۷ م در عهد خلافت عثمان توسط حبیب ابن مسلمه فهری و سلمان بن ربیعه باهلی صورت گرفته باشد. سلمان بن ربیعه به بیلقان و بردعه درآمد و تا شروان که بخشی از سرزمین اران بود، پیش رفت. از این زمان، بردع همیشه به عنوان سنگر اسلام در این ناحیه بود، اگرچه مسلمان ها در مراکز شهری دیگر مثل بیلقان، شمکور و قَبَلا مستقر شدند و این شهرها مرکز حمله به سمت شمال (به دربند یا باب الابواب و سرزمین خزرها) بود. با این وجود، کنترل عرب ها بر این سرزمین های مرزی قفقازی در مقابل هجوم مردمان شمالی (آلان ها و خزرها) کم و اغلب متغیر بود. چندی بعد معاویه بن ابی سفیان بردار جوانشیر به نام ورازتیرداد (ارمنی: وارازتردات) را به فرمانروایی اران و عامل خلیفه در آن سرزمین منصوب کرد و بدین سان حاکمیت بنی امیه بر این سرزمین مستقر شد. در عهد خلفای عباسی نیز فرمانروایان اران به صورتی نیمه مستقل خراجگزار خلافت بودند. مهرانیان گرچه در روزگار خلافت رو به ضعف نهادند با این وصف تا مدتی موجودیت خود را حفظ کردند. آخرین فرمانروای اران از دودمان مهران، ورازتیرداد دوم نام داشت که در سال ۲۰۷ ه. ق به دست نرسه یا نرسی (ارمنی: نرسیس) کشته شد. یعقوبی از نرسی به عنوان بطریق اران یاد کرده است. سهل بن سنباط فرمانروای اران که بابک خرمدین را دستگیر و به افشین عامل معتصم خلیفه عباسی تسلیم کرده بود، نیز عنوان بطریق داشت. کاغان کاتواتسی از سهل با عنوان ارانشاه (ارانشاهیک) یاد کرده است. در کتاب مسعودی، ایرانشاه آمده است که گمان نمی رود مقرون به صحت باشد. وی می نویسد محمد بن یزید که اکنون به عنوان شروانشاه شهرت دارد، به تبعیت از گذشتگان خویش ایرانشاه بود و چون علی بن هیثم شروانشاه درگذشت، محمد بر قلمرو او استیلا یافت. از نوشته مسعودی چنین برمی آید که این واقعه اندکی پیش از ۳۳۲ ه. ق / ۹۴۴ م روی داده است. این نوشته خود می رساند که ایرانشاه باید همان اَرانشاه و به قول کاغان کاتواتسی اِرانشاه بوده باشد. از آنجا که مردم اران متعاقباً مسیحی باقی ماندند، بر طبق قانون اسلامی به عنوان اهل ذمه شناخته شدند و از این رو مشمول پرداخت جزیه (مالیات) شدند. این مالیات به صورت دادن سکه (با رونویسی اسلامی) پرداخت می شد و در دوران بنی امیه به صورت گاه وبیگاه و در دوران بنی عباس به صورت ثابت، درهم ها از ضرابخانه ای به نام اران (احتمالاً در شهر بردع یا بیلقان) صادر می شدند. دربارهٔ بنی عباس، از ۱۴۵ ه. ق/ ۷۶۲ م. تا قرن سوم ه. ق/ نهم م. ادامه داشت. (سکه ها در دوران ایلخانی و نیمه دوم قرن هشتم ه. ق/ ۱۴ م. هم به نام اران ضرب می شد). در اران، همانند کل منطقه قفقاز، ازدواج چند نژادی مسیحی-مسلمان زیادی رخ داد، مؤسس خورناتسی نجیب زادگان آلبانیایی را به خاطر آلوده کردن نژاد و ایمان شان به دلیل ازدواج با کافرها، مورد حمله قرار داد. در ۳۳۲ ه. ق بردعه تختگاه اران مورد حمله روسها قرار گرفت ولی کسروی این تاریخ را خطا دانسته و آغاز هجوم روس ها را در ماه آخر بهار یا ماه نخستین تابستان ۳۳۳ ه. ق نوشته و جنگ سالار مرزبان محمد بن مسافر از دودمان سالاریان را با روس ها در پائیز ۳۳۴ ه. ق ذکر کرده است. پس از آن شهر بردعه دستخوش ویرانی شده بود، اهمیت خود را از دست داد و گنجه جای آن را گرفت. یاقوت در روزگار خود از بردعه به عنوان قریه ای کم اهمیت یاد کرده است. مرزبان تا ۳۴۰ ه. ق / ۹۵۱ م بر اران و آذربایجان حکومت کرد. پس از آن اران زیر سلطه شدادیان گنجه قرار گرفت که مقتدرترین آنان ابوالاسوار شاوُرین فضل بن محمد بن شداد بود. در قابوسنامه این نام به صورت ابوالسوار ذکر شده است. به سبب جنگ ها و اختلاف هایی که در این منطقه روی داده است، زمان بندی رویدادها با آشفتگی همراه شده است. در اواسط سده ۵ ه. ق/۱۱م طغرل بیک سلجوقی آهنگ اران کرد و ابولسوار ناگزیر از فرمانبرداری شد و خطبه به نام او کرد. پس از طغرل، آلپ ارسلان با سپاهی بزرگ از ترکان به اران و ارمنستان رفت و پس از گشودن سرزمین های قفقاز اران را در ۴۵۹ یا ۴۶۰ ه. ق به فضلون فرزند دوم ابولسوار واگذاشت. منجم باشی تاریخ ورود آلپ ارسلان به سرزمین اران ذیحجه ۴۵۹ نوشته است. در اینباره اختلاف نظرهایی وجود دارد. فرای معتقد است که آلپ ارسلان یکی از امرای خود به نام ساوتکین را به حکومت اران فرستاد. حال آنکه کسروی خلاف این نظر را ابراز داشته و بر آن بوده است که ملکشاه سلجوقی این شهرها را از فضلون گرفت و به ساوتکین خادم خود سپرد و فضلون را بر استرآباد گمارد. قفقاز شرقی در سال های میانی قرن ۵ ه. ق/ ۱۱ م. تحت کنترل سلجوقیان درآمد و در سال ۴۶۸ ه. ق/ ۱۰۵۶–۱۰۷۵ م. سلطان آلپ ارسلان (با حذف حکومت شدادیان) فرمانده برده خود، عمادالدین سوتگین را به عنوان فرماندار آذربایجان و اران فرستاد. از این زمان، در دوران سلجوق و توسط الدیگوزیان و الدنیزیان (که از قفقاز شرقی در برابر حمله های شاهان طغیانگر گرجی دفاع می کردند) ترکیزه شدن اران شدت یافت. اغوزها و دیگر ترکمن ها توسط هجوم مغول تأکید شده است. بردعه هرگز بعد از چپاول روس ها، به طور کامل احیا نشد و به طور جزئی در منابع یاد شده است. به نظر می رسد که مرکز حکومت اران به بیلقان جابجا شده است، ولی این به خاطر مسیر حمله مغول ها به شروان و دربند در بهار ۱۲۲۱ م است. بعد از این، گنجه، بعدها الیزاوتوپول و امروزه کیروف آباد، در جنوب اران که به عنوان قره باغ شناخته شده، برجسته شد. اطلاق نام اران از استفاده برافتاد و تاریخ و اقبال ناحیه با آذربایجان ایران یکی شد. در عهد سلجوقیان اران تجزیه شد و رفته رفته تحت نفوذ غزان قرار گرفت و زبان ترکی جایگزین تمام زبان های رایج در آن سرزمین قرار گرفت. اران گاه تحت فرمان شروانشاهان و گاه تحت نفوذ فرمانروایان آذربایجان بود. به عنوان نمونه قراسنقر مدتی بر اران فرمان راند. در روزگار او شهر گنجه در ۵۳۴ ه. ق/۱۱۴۰ م دچار زلزله ای شد که به نوشته ابن اثیر ۲۳۰ هزار نفر از اهالی از جمله فرزندان قراسنقر فرمانروای آن سرزمین کشته شدند. از ۶۱۸ ق / ۱۲۲۱ م مغولان به سرزمین اران حمله بردند و نفوذ ترکان بر اران فزونی گرفت. اردان در عصر سلجوقیان و متعاقب آن به روزگار مغولان تمام و کمال ترکی شد و ویژگی قومی و نیز نام خود را از دست داد. اران در اواسط سده ۱۸ م به چندین خان نشین، ملک نشین و سلطان نشین تجزیه شد که در واقع تنها نامی داشتند: قراباغ، طالش، شکی، شروان، گنجه، باکو، نخجوان، اردوباد، دربند، قبه (قوبا) لنکران، سلطان نشین ها شامل: ایلی سو، آرش، کوکتاشن، کازاخ، شمشادیل، واراندین، جرابرد، گلستان، دیزک و خاچن در قراباغ کوهستان (علیا) بودند. پس از جنگ های ایران و روس و تصرف سرزمین قفقاز از سوی دولت روسیه، آن گروه از خانات که در خدمت امپراطوری روسیه قرار داشتند تا اندازه ای به صورت نیمه مستقل به حیات خود ادامه دادند ولی اندکی بعد تابع فرماندار کل امپراطوری روسیه در قفقاز شدند این وضع تا ۱۹۱۸ م ادامه داشت تا اینکه با ورود قوای عثمانی به قفقاز دولتی از سوی گروه مساواتیان تأسیس شد که نام جمهوری آذربایجان بر خود نهادند.
[ { "answer1": "به استناد گفته اصطخری، ابن حوقل و مقدسی زبان الرانیه در قرن ۴ هجری/۱۰ میلادی در بردع یا برذع (پایتخت آن موقع اران) صحبت می شده است.", "answer2": "موسی کاغان کاتواتسی مؤلف «تاریخ سرزمین الوانک» در سده ۱۰ م اران را مردی از نوادگان یافث فرزند نوح پیامبر دانسته که بر سرزمین آلوانک فرمانروایی می کرد.", "distance": 4301, "question": "زبان الرانیه در چه قرنی در بردعه صحبت می شد و چه کسی درباره ریشه ی نام اران نظریه داده است؟" }, { "answer1": "چنین به نظر می رسد که تا سده ۵ میلادی زبان ارانی فاقد خط و کتابت بود. در این سده الفبای ارانی از سوی کشیشان ارمنی تدوین شد.", "answer2": "مرز شرقی اران نیز دریای مازندران (کاسپین) بوده است.", "distance": 3852, "question": "در چه قرنی الفبای ارانی تدوین شد و مرز شرقی اران به کجا منتهی می شد؟" }, { "answer1": "زیرا ارمنی های اران را تنها در منطقهٔ در شمال رود کر می دانستند.", "answer2": "دولت ساسانی در سده ۵ میلادی در شرق قفقاز مرزبانی اران را پدید آورد که نواحی اطراف دریای خزر و حوالی رود کر تا دربند قفقاز را شامل می شد.", "distance": 6576, "question": "چرا ارمنی های اران را فقط در منطقه شمال رود کر می دانستند و در چه سالی دولت ساسانی مرزبانی اران را پدید آورد؟" }, { "answer1": "مهم ترین شهر اران در روزگار باستان کبله نام داشت.", "answer2": "معاویه بن ابی سفیان بردار جوانشیر به نام ورازتیرداد (ارمنی: وارازتردات) را به فرمانروایی اران و عامل خلیفه در آن سرزمین منصوب کرد", "distance": 6002, "question": "کدام شهر مهم اران در روزگار باستان بود و کدام شخص به فرمانروایی اران و عامل خلیفه منصوب شد؟" }, { "answer1": "به نوشته استرابن ۵۴۰۰ اِستاد (برگرفته از واژه لاتینی Stadium و واژه یونانی Stadion که به عنوان واحد طول مقیاس طول معمول بوده، معادل ۱۸۵ متر است) طول سواحل دریای خزر (کاسپین) در سرزمین اران و کادوسها واقع شده است.", "answer2": "بجز «تاریخ آغوان» (اران) نوشته کاغان کاتواتسی و برخی نوشته های پراکنده دیگر، تنها اثر مستقل دربارهٔ تاریخ اران، کتابی است با عنوان منشآت اران که نگارنده آن مسعود بن نامدار است.", "distance": 661, "question": "به گفته استرابن طول سواحل دریای خزر در سرزمین اران چقدر بوده و نام کتاب تاریخ اران نگاشته شده توسط مسعود بن نامدار چیست؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
37
: تاریخ فیزیک به عنوان یکی از شکل های علم فیزیک(از زبان یونانی: φύσις تلفظ:"فیزیس" به معنی «طبیعت») به طور تاریخی از فلسفه گسترش یافت و در زمان گذشته به فیزیک به نام فلسفه طبیعی شناخته می شد و اصطلاحی بود برای بیان زمینه ای که بررسی اش «نحوه کار طبیعیت» بود. عناصری که فیزیک را تشکیل می دهند از رشته های اخترشناسی، اپتیک و مکانیک مشتق شده اند که از طریق بررسی هندسه در یک حوزه جمع می شوند. این قوانین ریاضی از تاریخ باستان با تمدن بابل و نویسندگان هلنی مانند ارشمیدس و بطلمیوس آغاز شده است. در همین حال، فلسفه ای که شامل فیزیک می شد و بر روی موضوعات تشریحی (نه توصیفی) تمرکز می کرد عمدتاً حول عقاید ارسطو دربارهٔ علت های چهارگانه وی، رشد یافت. حرکت به سوی درک منطقی از طبیعت حداقل از دوره کهن یونان (۶۵۰ پیش از میلاد مسیح – ۴۸۰ پیش از میلاد مسیح) با فیلسوفان پیشاسقراطی آغاز گشت. تالس (قرون ۶ و ۷ پیش از میلاد) لقب پدر علم را برای امتناع از پذیرش توصیفات مختلف مافوق طبیعی، مذهبی یا اساطیری برای پدیده های طبیعی گرفت، او معتقد بود که هر واقعه ای در جهان، یک علت طبیعی دارد. لئوکیپتوس (نیمه اول قرن ۵ پیش از میلاد) نظریه اتمیسم را گسترش داد – این نظریه به این صورت است که: همه چیزها به طور کامل از اجزاء تفکیک ناپذیری به نام اتم تشکیل شده اند. این نظریه به وسیله دموکریت به طور مفصل شرح داده شده است. منشأ بسیاری از علوم در طول تاریخ فلسفه بوده، ولی فیزیک در اصل از فلسفه طبیعی مشتق شده است. اصطلاحی که زمینه مطالعاتی «کارکرد طبیعت» را توضیح می دهد. آنچه باعث ایجاد شاخهٔ فیزیک در دانش شد به زمینه های اخترشناسی، نورشناخت و مکانیک بازمی گردد که پایهٔ نخست همهٔ آن ها هندسه بود. سرآغاز این رشته های ریاضیاتی را باید در دوران باستان و در تمدن های بابل و هلنی جستجو کرد. دانشمندانی مانند ارشمیدس و کلاودیوس بطلمیوس به آن دوران تعلق دارند. در آن دوران فلسفه و آنچه که فیزیک را در بر می گرفت بیشتر به توضیح و فهم کلی پدیده ها می پرداخت تا به مطالعهٔ عمیق آن ها، این روش بیشتر در دورهٔ ارسطو و در بحث هایی مانند علت های چهارگانه گسترش یافت. حرکت رو به جلو در علم و مطالعهٔ ریشه ای و عمیق پدیده های طبیعت، می توان گفت دست کم از دورهٔ Archaic Greece و در میان سال های ۴۸۰ تا ۶۵۰ پیش از میلاد، با فلسفهٔ پیشاسقراطی آغاز شد. تالس فیلسوف سده های ۶ و ۷ پیش از میلاد، چون از پذیرش دلیل های فرای طبیعی و آوردن توضیح های افسانه ای و مذهبی برای پدیده های طبیعی سر باز زد و ادعا کرد که هر رویدادی باید عاملی طبیعی داشته باشد، عنوان «پدر علم» را از آن خود کرد. لئوکیپوس (فیلسوف) (نیمهٔ نخست سدهٔ ۵ پیش از میلاد) مکتب اتم گرایی را ایجاد کرد و پس از او دموکریت این مکتب را به تفصیل توضیح داد. اتم گرایی به این معنی است که هر چیزی در جهان از عنصرهایی تغییرناپذیر و تجزیه نشدنی به نام اتم ساخته شده است. ارسطو (سال های ۳۸۴–۳۲۲ پیش از میلاد) شاگرد افلاطون این اندیشه را پیشنهاد کرد که مشاهدهٔ پدیده های فیزیکی در نهایت منجر به شناخت قوانین طبیعی حاکم بر آن ها می شود. او این پیشنهاد را در قالب یک کتاب با نام «فیزیک» (Physics) ارائه کرد. در دوران کلاسیک یونان (سده های ۴، ۵ و ۶ پیش از میلاد) و دوران تمدن هلنی، فلسفهٔ طبیعی کم کم گسترش یافت و به یکی از شاخه های پُر تکاپوی دانش تبدیل شد. در اوایل دوران کلاسیک یونان کروی (گِرد) بودن زمین برای عموم مفهومی جا افتاده بود و نزدیک به سال ۲۴۰ پیش از میلاد بود که اراتوستن (۱۹۴ تا ۲۷۶ پیش از میلاد) با دقت خوبی توانست پیرامون کرهٔ زمین را برآورد کند. در برابر اعتقاد زمین مرکزی ارسوط، آریستارخوس ساموسی (سال های ۲۳۰ تا ۳۱۰ پیش از میلاد) برهان روشنی بر مرکزی بودن خورشید و نه زمین در منظرمهٔ شمسی آورد. Seleucus of Seleucia از پیروان نظریهٔ آریستارخوس بود و او بود که پی برد، هنگامی که زمین به گرد خورشید در حرکت است هم زمان به دور خودش نیز می گردد. برهانی که آن زمان Seleucus of Seleucia ارائه می کند در دسترس نیست ولی پلوتارک دربارهٔ او گفته است که Seleucus of Seleucia نخستین کسی بود که نظریهٔ مرکزی بودن خورشید را با دلیل اثبات می کند. در سدهٔ سوم پیش از میلاد ریاضی دان یونانی، ارشمیدس پایه های دانش ایستاشناسی سیالات و استاتیک را بنا می کند و قانون اهرم را توضیح می دهد. وی در سال ۲۵۰ پیش از میلاد بر روی اجسام شناور کار می کند و در نهایت به قانونی با نام قانون ارشمیدس دربارهٔ شناوری دست می یابد. کلاودیوس بطلمیوس ستاره شناس نامدار، نوشته ای مفهومی در زمینهٔ اخترشناسی به نام المجسطی فراهم می کند، نوشته ای که بعدها پایهٔ بسیاری از زمینه های دانش شد. بیشتر دست نوشته های دانشمندان باستان از بین رفته است حتی کارهای بسیاری از اندیشمندان پرآوازهٔ آن دوران نیز از دست رفته و تنها بخش اندکی از آن ها به جای مانده است. برای نمونه هیپارکوس دست کم چهارده کتاب نوشته بود که می توان گفت هم اکنون هیچ کدام از آن ها به طور مستقیم در دسترس نیست. از ۱۵۰ مورد کارهای خوب مربوط به سامانهٔ فلسفی ارسطویی تنها ۳۰ مورد برجای مانده که تعدادی از آن ها نیز بیشتر شبیه یک مقاله اند تا یک کتاب. در تمدن اسلامی در دوران خلافت عباسیان بسیاری از کارهای دانشمندان دورهٔ باستان جمع آوری شد و به عربی ترجمه شد. همچنین فیلسوفان اسلامی مانند ابویوسف کندی، فارابی، پور سینا و ابن رشد مفاهیم مطرح شده در میان اندیشمندان یونان را به زبان خود و با توجه به مفهوم های آشنای خود باز ترجمه کردند و توضیح دادند. برجسته ترین این تلاش ها از سوی ابن هیثم و ابوریحان بیرونی بود و نکتهٔ مهم اینجا است که این دانشمندان اسلامی این کارها را پیش از آنکه محققانی چون راجر بیکن و ویتلو در غرب آغاز کنند، انجام داده بودند. دانش دوران باستان با ترجمهٔ از عربی به لاتین دوباره به دنیای غرب وارد شد ولی این بار این ترجمه ها با نظرهای الهی اسلام و یهود در گوشه و کنار آن ها آمیخته شده بود و این رویداد تأثیر مهمی بر فیلسوفان قرون وسطی مانند توماس آکویناس، اخلاق گرای اروپایی گذاشت. آکویناس کسی بود که همواره در اندیشهٔ آشتی دادن فلسفهٔ دوران باستان با الهیات مسیحی بود و از ارسطو با نام بزرگترین اندیشمند دوران باستان یاد می کرد و در جاهایی که مطلب مغایر با انجیل بود، فیزیک ارسطویی پایهٔ توضیحات فیزیکی کلیساهای اروپا می شد. گالیله همچنین به عنوان «پدر علم اخترشناسی نوین رصدی»، و «پدر فیزیک نوین»، و «پدر علم»، و «پدر علم نوین» شناخته می شود. استیون هاوکینگ می گوید «گالیله احتمالاً بیش از هر شخص دیگری مسئول به وجود آمدن علم نوین است.» گالیله از کشف ماه های گالیله ای که در سال ۱۶۰۹ میلادی با تلسکوپ خود انجام داده بود، در کتاب خود سایدروس نونسیوس که در سال ۱۶۱۰ منتشر شد صحبت به میان آورد، و از این فرصت استفاده کرد تا موقعیتی به عنوان فیلسوف و ریاضیدان در دربار خاندان مدیچی بیابد. به عنوان فیلسوف دربار، ازو انتظار می رفت در مباحث فلسفی دربار با دیگر فیلسوفان به شیوه ارسطویی مشارکت کند. او به سبب نوشتارهایش همچون کتب "The Assayer" و "Discourses and Mathematical Demonstrations Concerning Two New Sciences" محبوبیت پیدا کرد. این دو اثر گالیله در سال ۱۶۳۲ و پس از اینکه به سبب انتشار کتاب دیگرش "گفتگو در باب دو سامانه بزرگ جهان" مورد حبس خانگی قرار گرفت چاپ شدند. گالیله به بیان ریاضی مکانیک طبیعت علاقه مند بود و می کوشید حرکت را به صورت ریاضی درآورد. این سنت با تأکید غیر ریاضی مجموعه «تاریخچه آزمایش ها» توسط فلسفه دانانی همچون ویلیام گیلبرت و فرانسیس بیکن ترکیب شد؛ و به جنبشی انجامید که در سراسر اروپا به شدت دنبال شد که شامل اوانجلیستا توریچلی و دیگران در ایتالیا، مارین مرسن و بلز پاسکال در فرانسه، کریستیان هویگنس در هلند، و رابرت هوک و رابرت بویل در انگلستان بودند. در همین هنگام، سنت آزمایش گری که توسط گالیله و شاگردانش پایه گذاری شده بود، به راه خود ادامه داد. انجمن سلطنتی در انگلستان و فرهنگستان علوم در فرانسه مراکز مهمی برای انجام و گزارش کارهای تجربی شدند، و نیوتون خود از تأثیرگذارترین آزمایش گران، به ویژه در زمینه آزمایش های نورشناختی شد که در آن ها یک منشور نور سفید را به طیف های رنگی تشکیل دهنده اش تقسیم می کند. او برای این کار و چاپ کتابش با نام "نورشناسی" در سال ۱۷۰۴ بسیار مورد توجه قرار گرفت. آزمایش های در زمینه مکانیک، نورشناسی، مغناطیس، الکتریسیته ایستا، شیمی، و فیزیولوژی در طول سده ۱۸ام آنچنان از هم تمایزپذیر نبودند، ولی تفاوت های بنیادین در روش های انجام و در نتیجه، طراحی آزمایش آرام آرام در حال پدید آمدن بودند. برای نمونه، تلاش ها در زمینه فشار آوردن به واکنش های شیمیایی برای بروز نیروهای نیوتونی نافرجام ماندند و در عوض، باعث شکل گرفتن روش های مدون برای طبقه بندی عناصر شیمیایی و واکنش ها شدند. تأسیس فیزیک ریاضیاتی انرژی بین دهه ۱۸۵۰ تا ۱۸۷۰ رخ داد. در حالی که پیر لاپلاس بر روی مکانیک اجرام آسمانی کار می کرد و با فیزیکی رابطه داشت که کاملاً معلوم (دترمینستیک) و برگشت پذیر بود. فیزیک انرژی که فقط به صورت جریان هایی از گرما بود مکانیک را به زیر سؤال برد. تکیه بر نظریه مهندسی لازار کارنو، نیکولا سعدی کارنو و بنویت پال امیل کلایپرون و آزمایش جیمز ژول مبنی برای تغیرپذیری شکل های الکتریکی، گرمایی، شیمیایی و مکانیکی کار؛ و تمرینات امتحان ریاضی کمربیج در ریاضی تحلیلی؛ ویلیام تامسون دایره ای از فیزیکدانان تأسیس کرد که کارهای آنان به قانون بقای انرژی (اکنون به نام قانون اول ترمودینامیک شناخته می شود) منجر شد. کار آن ها به زودی با کار دو فیزیکدان آلمان یولیوس روبرت فون مایر پ هرمان فون هلمهولتز در رابطه با بقای انرژی یکسان درآمد. در نظر گرفتن اشارات ریاضی خود را از کار جریان گرما ژوزف فوریه (و اعتقادات مذهبی و زمین شناسی وی), تامسون بر این باور بود که اتلاف گرما با زمان به عنوان قانون تشریح شد و اکنون به صورت قانون دوم ترمودینامیک شناخته می شود. اگرچه تفسیرهای دیگری از ترمودینامیک توسط رودلف کلازیوس فیزیکدان آلمانی به وجود آمد اما مکانیک آماری توسط لودیگ بولتزمان و فیزیکدان انگلیسی جیمز کلارک ماکسول تأسیس شد که انرژی را اندازه گیری سرعت ذرات می دانست. کلازیوس با ربط دادن احتمالات آماری حالتهای ساختاری معین این ذرات با انرژی این حالتها، پراکندگی انرژی را میل آماری آرایش مولکولی به سمت حالتهای محتمل و نامرتب در حال افزایش تعبیر کرد. همو بود که واژه «آنتروپی» را برای توصیف حالتهای نامرتب یک سیستم رایج ساخت. برداشت آماری در برابر برداشت مطلق قانون دوم ترمودینامیک مجادله بزرگی را به وجود آورد که چندین دهه ادامه یافت (بحث «شیطان ماکسول» نیز از همین جا سرچشمه گرفت)، تا اینکه فهم و درک رفتار اتمی در قرن بیستم بالاخره به این منازعه پایانی قابل قبول داد. در همین زمان بود که فیزیک نوینِ انرژی، تحلیل پدیده های الکترومغناطیسی را متحول گردانید. این تحولات بخصوص با معرفی مفهوم میدان و نیز انتشار کتاب مشهوری از ماکسول با نام "رساله الکتریسیته و مغناطیس" در سال ۱۸۷۳ تحقق یافت که خود بخشی از آن بر اساس مطالعات نظریه پردازان آلمانی همچون کارل فریدریش گاوس و ویلهلم وبر بود. توصیف گرما با حرکات ذره ای، و نیز افزوده شدن نیروهای الکترومعناطیسی به دینامیک نیوتونی، پایه و تکیه گاه نظری مستحکمی را برای مشاهدات تجربی فراهم نمود. پیش بینی نور به عنوان منتقل کننده انرژی به صورت موج از میان یک «اتر نوری»، و همچنین تأیید ظاهری آن پیش بینی به وسیلهٔ آشکارسازی تابش الکترومغناطیسی توسط هاینریش هرتز در سال ۱۸۸۸ میلادی، پیروزی بزرگی برای فیزیک نظری محسوب گشت، و این فکر امکان وجود نظریات میدانی پایه ای دیگر را باعث گردانید. تحقیق بر روی چگونگی انتقال امواج الکترومعناطیسی در همان زمان با آزمایش های نیکولا تسلا، چاندرا بوز و گولیلمو مارکونی در سال های ۱۸۹۰ آغاز گردید، که منجر به اختراع رادیو گشت. در سال های حلول قرن جدید میلادی، کاستی هایی رفته رفته در حال پدیدار شدن بودند که پیروزی نظریات ماکسول را کمرنگ تر و کمرنگ تر جلوه و باعث بروز تدریجی نگرانی هایی شدند. به طور مثال آزمایش مایکلسون-مورلی در باب سرعت نور و زاویهٔ حرکت زمین در اتر ناموفق بود. نظر هندریک لورنتز مبنی بر اینکه اتر قابلیت فشرده سازی ماده را داشته که ممکن است به نامریی شدن آن منتهی شود خود مشکلاتی را ایجاد می کرد چرا که یک الکترون فشرده که توسط جوزف جان تامسون بریتانیایی در سال ۱۸۹۷ آشکارسازی گردیده بود ناپایدار قلمداد می شد. از سوی دیگر، اقسام تشعشع های غیر منتظرهٔ دیگری نیز توسط آزمایشگران در حال کشف شدن بود. به طور نمونه کشف قابلیت خودکار برخی مواد در ساطع کردن تشعشعات همانند پرتوی ایکس توسط ویلهلم کنراد رونتگن در سال ۱۸۹۵ و نیز هانری بکرل در ۱۸۹۶ باعث ایجاد هیاهوی زیادی در مجامع علمی گردید. پیر کوری و همسرش ماری کوری واژهٔ «واپاشی هسته ای» را جا انداختند تا بتوانند این خاصیت ماده را توصیف کنند. آن ها تلاش های موفقی در منفردسازی عناصر پرتوزای رادیم و پولونیم از خود برجای گذاشتند. سپس ارنست رادرفورد و فردریک سادی متوجه شدند که پرتوهایی که بکرل مشاهده کرده بود از جنس الکترون (بتا) و هلیم (آلفا) بودند؛ و در سال ۱۹۱۱ رادرفورد مشخص گردانید که تمرکز جرمی اتم ها در هستهٔ آن ها بوده و بار مثبت دارد که الکتروهایی را در مداری در گردش به دور خود تجسم می کرد، پیکربندیی که از لحاظ نظری ناپایدار (و لذا ناممکن) می نمود. مطالعات پرتودهی و تلاشی رادیواکتیویته همچنان تمرکز بسیاری از دانشمندان و گروه های محقق علوم فیزیک و شیمی را تا دهه ۱۹۳۰ به خود مشغول گردانید. تا اینکه شکافت هسته ای درب بهره برداری عملی از آنچه که انرژی هسته ای نامیده شد را متوالیاً بازگردانید. اما در همین دوران، نظریه های افراطی دیگری نیز در حال شکل گیری بودند. در سال ۱۹۰۵ به طور نمونه آلبرت انشتین که در سوییس در دفتر ثبت اختراعات مشغول به کار بود مدعی گردید که سرعت نور در تمام دستگاه های مرجع لخت ثابت است و قوانین الکترومغناطیس بایستی معتبر و مستقل از مفروضات دستگاه مرجع باقی بمانند، که این خود باعث غیرضروری شدن نظریه اتر گردید و این مفهوم را معرفی کرد که مشاهدات فضا و زمان بستگی به حرکت نسبی مشاهده شونده و مشاهده کننده داشت، مفهومی که به «نسبیت خاص» معروف گردید؛ و از همین جا سپس تعادل پذیری کمیتهای جرم مادی و انرژی طبق معادله هم ارزی جرم و انرژی بیان گردید. در همان سال انشتین در مقاله ای دیگر مدعی شد که نور به صورت کمیتی گسسته («کوانتم») در فضا پراکنده می شود، و این طبق ثابتی بود که ماکس پلانک در سال ۱۹۰۰ بدان رسیده بود که با آن توزیع پرتوی جسم سیاه به طور دقیقی بیان می گشت. انشیتن از همین مفهوم در مقالهٔ خود برای توضیح دادن خواص ناشناختهٔ اثر فوتوالکتریک استفاده کرد. نیلز بور دانمارکی نیز از همین ثابت در سال ۱۹۱۳ برای توصیف چگونگی پایداری مدل اتمی رادرفورد و نیز فرکانس نور ساطع شدهٔ گاز هیدرژنی استفاده کرد. پذیرش نظریات انشتین و طبیعت کوانتیکی نور و نیز مدل اتمی بوهر همه با هم مشکلات تازه ای آفریدند که منجر به تلاشی تمام عیار جهت بازیابی مجدد مبانی و اصول فیزیک گردید. بسط نسبیت به دستگاه مرجع شتابدار («نسبیت عام») در دههٔ نخست قرن بیستم سرآغاز حرکتی بود که بنیان دانش فیزیک را تکانی مهیب داد: انشتین نظریه ای جدید ارائه کرد که مبنی برهم ارزی بین نیروی لَخت شتاب و گرانشی بود، که در نتیجه باعث انحنادار و متناهی شدن فضا گردید، که این بنوبهٔ خود منجر به پیش بینی پدیده هایی همچون همگرایی گرانشی و اعوجاج زمان در میدان های گرانشی گردید. نظریهٔ اتم کوانتیزه در دهه دوم میلادی مبدل به یک نظریهٔ مجزا و مهمی گردید که به مکانیک کوانتمی معروف شد. تا آن زمان نظریهٔ کوانتمی صرفاً متکی بر «اصل توافق» بود که بیان می دارد نتایج فیزیک کلاسیک باید به صورت حالات حدی نتایج مکانیک کوانتمی دربرگرفته شوند. اما این نظریه زمانی روی دور افتاد که اثر کامپتون نشان داد که نور اندازه حرکت داشته و از روی ذرات قابلیت پراشیدگی دارد، و نیز زمانی که لویی دوبروی مدعی شد که همانطوری که امواج الکترومعناطیس رفتار ذره گونه از خود نشان می دهد، ماده نیز از خود رفتار موجی می تواند نشان دهد، که این مفهوم بنیادی را امروزه با نام دوگانگی موج-ذره بیان می کنند. این اصول جدید کوانتیکی در سال ۱۹۲۵ میلادی توسط ورنر کارل هایزنبرگ، ماکس بورن، و پاسکوال جردن به صورت مکانیک ماتریسی فرمول بندی شدند. این توصیف بر اساس روابط احتمالاتی بین حالات «گسسته» ذرات بیان می گردید و با مفهوم علیت در تضاد قرار داشت. اما یک سال بعد در سال ۱۹۲۶ اروین شرودینگر نظریهٔ کوانتمی معادلی ارائه داد که این بار بر اساس مبانی موج بنا نهاده شده بود و توصیفی دلپذیرتر برای طرفداران فیزیک کلاسیک عرضه می کرد. لیکن اصل عدم قطعیت هایزنبرگ که در سال ۱۹۲۷ ارائه گردید اذعان داشت که اندازه گیری دقیق و هم زمان موقعیت و تکانه یک ذره غیرممکن است، و علاوه بر این نیز تفسیر کپنهاکی (که به افتخار شهر نیلز بوهر نامگذاری گردیده است) کماکان با مفهوم علیت از خود تضاد نشان می داد، تا جاییکه انیشتین خود اغلب از این خاصیت نظریه کوانتمی ابراز نارضایتی می کرد و می گفت: «خدا در اداره جهان تاس نمی اندازد». دهه ۱۹۲۰ میلادی همچنین مطالعات ساتیندرا بوز بر روی مکانیک کوانتمیِ فوتون به تولید آمار بوز-انیشتین، نظریه چگالش بوز-اینشتین، و کشف بوزون انجامید. در سال ۱۹۲۸ در حالیکه فلاسفه سخت مشغول بحث بر سر طبیعت جهان هستی بودند، نظریه های کوانتیکی همچنان در حال تولید نتایج شگفت انگیزی بودند. از جمله پل دیراک دست به فرمول بندی ساختاری نسبیتی برای مکانیک کوانتمی زد. با اینحال، تلاش های برای کوانتیزه کردن الکترومغناطیس در دهه ۱۹۳۰ با مشکلات جدی مواجه گردید. خصوصاً مسئلهٔ صور نامحدود در این نظریه همچنان تا بعد از جنگ جهانی دوم باقی ماند، زمانی که جولیان شوینگر، ریچارد فاینمن، و سین ایترو تومونوجا مستقلاً روش بازبهنجارش، که به تولید الکترودینامیک کوانتومی (Q.E.D.) انجامید را ارائه نمودند. ظهور نظریه میدان های کوانتومی و برهمکنش تبادلی و ذرات کوته عمر مجازی (که حاصل خواص قوانین جهان کوانتمی بودند) باعث اشاعهٔ نظریه های جدید ذرات بنیادی گردیدند. به ویژه، هیدکی یوکاوا این نظریه را مطرح ساخت که هسته اتم با وجود بار مثبت هسته توسط نیروی برد کوتاهی به هم نگه داشته می شود که واسطش ذره ایست که بزرگی آن میان الکترون و پروتون است. این ذره که در سال ۱۹۴۷ مطرح گردید پیون نام گرفت، و یکی از تعداد ذرات مهمی بود که از دههٔ ۱۹۳۰ به بعد یکی پس از دیگری کشف شدند، از جمله نوترون، پوزیترون (نسخهٔ پادماده الکترون)، و میون. کشف این ذرات اغلب توسط روش های آشکارسازی همانند اتاقک ابری، امولسیون هسته ای، اتاقک حباب، و شمارش هم فرودی انجام گرفت. در اوایل، کشف این ذرات اغلب توسط ردهای یونشی پرتو کیهانی صورت می گرفت، لیکن رفته رفته جای خود را به سیستم های شتاب دهنده ذره ای دادند که تا به امروز همچنان در حال تکامل به سر می برند. برهمکنش این ذرات با پراکندگی و واپاشی یک کلید برای پایه های تئوری های مکانیک کوانتم گردید. موری ژلمن و یوئیل نئومن شروع به تقسیم بندی ذرات بر پایه ویژگی هایشان کردند و نام آن را راه هشت گانه نامیدند، و این موضوع موجب به وجود آمدن جای خالی برای ذرات کشف نشده با ویژگی های معین شد (مشابه پیش بینی های علمی مندلیف)، که مشهورترین آن ، بود که در آزمایشگاه ملی بروکهیون در سال ۱۹۶۴ کشف گردید، و موجب شد که ایده «کوارک» ها برای ترکیب هادرون به وجود آید. اگرچه مدل کوارک در ابتدا به نظر می رسید در توضیح نیروی هسته ای قوی ناتوان باشد، اما باعث رقابت نظریه هایی مانند نظریه ماتریس اس و، به وجود آمدن کرومودینامیک کوانتومی گردید و در دهه ۱۹۷۰ بالاخره ذرات بنیادی دسته بندی شدند، که اکنون به نام «مدل استاندارد» مشهور است و بر پایه ریاضیات نظریه پیمانه ای قرار گرفته است، که به خوبی توانایی تشریح تمام نیروهایی بنیادی طبیعت به جز گرانش را داشت، و به موضوعی بدل گشت که باید حل شود. مدل استاندارد با برهمکنش الکتروضعیف و کرومودینامیک کوانتومی به عنوان یک ساختار که در نظریه گروه ها به شکل "(SU(3)×SU(2)×U(1" نمایش داده می شوند به وحدت می رسند. فرمول بندی اتحاد نیروی الکترومغناطیسی و نیروی هسته ای ضعیف در مدل استاندارد توسط عبدالسلام، استیون واینبرگ و، متعاقباً، شلدون لی گلاشو انجام شد. بعد از آن در سرن جریان خنثی ضعیف کشف شد، که بوزون میانجی آن بوزون های دبلیو و زد بودند و به همین خاطر در سال ۱۹۷۹ جایزه نوبل فیزیک به این سه نفر تعلق گرفت. با اینکه مدل استاندارد از طریق پیش بینی ذرات و برهمکنش های میان آن ها در انرژی های مختلف به خوبی امتحان خود را پس داده است اما هنوز نظریه ای مدل استاندارد را با نسبیت عام به شکل یک نظریه واحد در نیارورده است اگرچه نظریه ریسمان تلاش خود را می کند. از دهه ۱۹۷۰ فیزیک ذرات بنیادی در تلاش بوده است تا با بررسی شرایط اولیه بعد از مهبانگ یا به نوعی کیهان شناسی زمان های اولیه به اتحاد برسد. با این حال از اوایل دهه ۱۹۹۰ مشاهدات اخترشناسی چالش های جدیدی را پیش روی اخترشناسان قرار داده است همانند چرایی پایداری جهان (مسئله ماده تاریک) و چرایی شتاب جهان (مسئله انرژی تاریک). در قرن نوزدهم میلادی، علم فیزیک بیشتر تا اینکه بر اساس تلاش برای یافتن انرژی و اصول حرکت و قوانین طبیعی ماده بنا شده باشد، غالباً بر اساس روش های پیشرفته تحلیلی پایه گذاری شده بود که در آن زمان استفاده روزافزون و دسترسی فراینده ای پیدا کرده بودند. علومی همچون صداشناسی، ژئوفیزیک، اخترفیزیک، آیرودینامیک، فیزیک پلاسما، سرماشناسی، و فیزیک حالت جامد به شاخه های دیگر پژوهش فیزیک همانند نورشناخت، دینامیک شاره ها، الکترومغناطیس، و مکانیک پیوستند. در قرن بیستم فیزیک حتی با مهندسی برق، مهندسی هوافضا، و مهندسی و علم مواد نیز پیوندهای بسیار نزدیکی برقرار کرد، و فیزیکدان ها علاوه بر محیطهای آکادمیک، در آزمایشگاه های دولتی و صنعتی نیز مشغول به کار شدند. با رشد چشمگیر جمعیت فیزیکدان ها و بدنبال جنگ جهانی دوم، مرکز ثقل فعالیت های علمی فیزیک در کشور آمریکا متمرکز گردید. لیکن در دهه های اخیر علم فیزیک بیش از هر زمانی در گذشته حالتی همگانی و بین المللی پیدا کرده است.
[ { "answer1": "تالس (قرون ۶ و ۷ پیش از میلاد) لقب پدر علم را برای امتناع از پذیرش توصیفات مختلف مافوق طبیعی، مذهبی یا اساطیری برای پدیده های طبیعی گرفت، او معتقد بود که هر واقعه ای در جهان، یک علت طبیعی دارد.", "answer2": "لئوکیپتوس (نیمه اول قرن ۵ پیش از میلاد) نظریه اتمیسم را گسترش داد", "distance": 195, "question": "چه کسی به عنوان پدر علم شناخته می شود و او بر اساس چه تفکری به این نام دست یافت و نظریه اتم گرایی توسط چه کسی گسترش یافت؟" }, { "answer1": "کلاودیوس بطلمیوس ستاره شناس نامدار، نوشته ای مفهومی در زمینهٔ اخترشناسی به نام المجسطی فراهم می کند", "answer2": "گالیله از کشف ماه های گالیله ای که در سال ۱۶۰۹ میلادی با تلسکوپ خود انجام داده بود، در کتاب خود سایدروس نونسیوس که در سال ۱۶۱۰ منتشر شد صحبت به میان آورد", "distance": 1788, "question": "کتاب المجسطی توسط چه کسی نوشته شد و چه کسی با تلسکوپ خود ماه های گالیله ای را کشف کرد؟" }, { "answer1": "وی در سال ۲۵۰ پیش از میلاد بر روی اجسام شناور کار می کند و در نهایت به قانونی با نام قانون ارشمیدس دربارهٔ شناوری دست می یابد.", "answer2": "پلوتارک دربارهٔ او گفته است که Seleucus of Seleucia نخستین کسی بود که نظریهٔ مرکزی بودن خورشید را با دلیل اثبات می کند.", "distance": 258, "question": "چه کسی قانون ارشمیدس را در مورد شناوری کشف کرد و چه کسی نخستین کسی بود که نظریه مرکزی بودن خورشید را با دلیل اثبات کرد؟" }, { "answer1": "در سال ۱۹۰۵ به طور نمونه آلبرت انشتین که در سوییس در دفتر ثبت اختراعات مشغول به کار بود مدعی گردید که سرعت نور در تمام دستگاه های مرجع لخت ثابت است و قوانین الکترومغناطیس بایستی معتبر و مستقل از مفروضات دستگاه مرجع باقی بمانند، که این خود باعث غیرضروری شدن نظریه اتر گردید و این مفهوم را معرفی کرد که مشاهدات فضا و زمان بستگی به حرکت نسبی مشاهده شونده و مشاهده کننده داشت، مفهومی که به «نسبیت خاص» معروف گردید", "answer2": "از جمله پل دیراک دست به فرمول بندی ساختاری نسبیتی برای مکانیک کوانتمی زد.", "distance": 3177, "question": "چه کسی نظریه نسبیت خاص را ارائه کرد و چه کسی فرمول بندی ساختاری نسبیتی برای مکانیک کوانتومی ارائه داد؟" }, { "answer1": "به طور نمونه کشف قابلیت خودکار برخی مواد در ساطع کردن تشعشعات همانند پرتوی ایکس توسط ویلهلم کنراد رونتگن در سال ۱۸۹۵ و نیز هانری بکرل در ۱۸۹۶ باعث ایجاد هیاهوی زیادی در مجامع علمی گردید.", "answer2": "اما یک سال بعد در سال ۱۹۲۶ اروین شرودینگر نظریهٔ کوانتمی معادلی ارائه داد که این بار بر اساس مبانی موج بنا نهاده شده بود و توصیفی دلپذیرتر برای طرفداران فیزیک کلاسیک عرضه می کرد.", "distance": 3359, "question": "چه کسی با کشف قابلیت خودکار برخی مواد در ساطع کردن تشعشعات همانند پرتوی ایکس باعث ایجاد هیاهوی زیادی در مجامع علمی گردید و چه کسی نظریه کوانتومی معادلی ارائه داد که بر اساس مبانی موج بنا شده بود؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
38
: علینقی وزیری علینقی وزیری (۹ مهر ۱۲۶۵ – ۱۸ شهریور ۱۳۵۸) مشهور به کلنل وزیری، موسیقی دان ایرانی و از پیشگامان آهنگسازی برای اجرای ارکستری موسیقی ایرانی بود. وی به جهت تأثیرات عمده ای که بر موسیقی سنتی ایران گذاشت، از جمله ایجاد روشی برای نت نویسی و شیوهٔ تدوین ردیف شهرت دارد. وزیری در تهران به دنیا آمد و به واسطهٔ پدرش در نوجوانی وارد ارتش شد و از همین طریق با موسیقی نظامی آشنا شد. اگر چه در باقی عمرش مدت ها در مناسب مختلف نظامی کار کرد و حتی به درجهٔ کلنلی هم رسید، اما علاقهٔ او به موسیقی نهایتاً بر علاقه اش به امور نظامی چیره شد و بیشتر عمرش را صرف موسیقی کرد. او که از دانش آموختگان مدرسه سن لویی در تهران بود، در حوالی سی سالگی به اروپا رفت و در آلمان و فرانسه آموزش موسیقی به روش غربی دید. وزیری پس از بازگشت به تهران، «مدرسه عالی موسیقی» را برای آموزش موسیقی به روش غربی بنا کرد. وی همچنین نت نویسی را در موسیقی سنتی ایران ترویج و دو علامت عَرَضیِ سُری و کُرُن را برای همین منظور ابداع کرد. وزیری برای اولین بار ردیف موسیقی ایرانی را به صورت مکتوب به نت درآورد و از این طریق و نیز به واسطهٔ شاگردان بسیاری که تربیت کرد، تأثیراتی ماندگار بر موسیقی سنتی ایران گذاشت. وزیری چندین کتاب مهم در زمینهٔ موسیقی ایرانی (از جمله کتاب "دستور تار" و کتاب "موسیقی نظری") و نیز راجع به زیبایی شناسی نوشت. از وزیری چند قطعهٔ ضبط شده (روی صفحه) باقی مانده است. به جز خلق آثار موسیقی و سرودهای متعدد، وی چندین تئاتر نیز نوشت و روی صحنه برد. او همچنین باشگاهی به نام کلوپ موزیکال برای فعالیت های هنری (موسیقی و نمایش) ایجاد کرد. وزیری به عنوان اولین کسی که اعتدال مساوی را در موسیقی سنتی ایرانی ترویج کرد شناخته می شود. ابداعات وزیری و علاقه اش به ترویج روش غربی آموزش موسیقی، مورد انتقاد موسیقی دانان هم عصر او و پس از او بوده است، اما منتقدان در این که وزیری تأثیری ماندگار بر موسیقی ایرانی گذاشته هم نظر هستند. علینقی وزیری در سال ۱۳۰۵ ه. ق. (برابر با ۱۲۶۵ یا ۱۲۶۶ ه.ش.) در تهران به دنیا آمد. پدرش موسی خان وزیری معروف به موسی خان میرپنج، سرتیپ قزاق خانه بود و مادرش بی بی خانم وزیری (با نام اصلی بی بی خانم استرآبادی) مؤسس «مدرسهٔ نسوان» (اولین دبستان دخترانه در تهران) بود. خانوادهٔ مادر وزیری اهل بندر گز بودند. وزیری چهار برادر با نام های حسنعلی، علی اصغر، علیرضا و فتحعلی، و سه خواهر با نام های مولود، خدیجه و مریم داشت (که این کوچکترین خواهرش، بعدها همسر غلامحسین بنان شد). به عقیدهٔ هوشنگ شهابی، وزیری استعداد موسیقی را از مادرش به ارث برده بود چرا که بی بی خانم خودش تنبک می نواخت و برادرش نوازندهٔ تار بود. وزیری زمانی که چهارده ساله بوده به همراه پدرش (که به ریاست قشون استرآباد منصوب شده بود) به استرآباد (گرگان) رفت و از شیپورچی های آن قشون نواختن شیپور را فراگرفت. همین رویداد زمینهٔ آن شد که در چهارده سالگی و زودتر از سن معمول، به ارتش وارد شود. وقتی وزیری به تهران بازگشت، رئیس قزاق خانه، ژنرال لیاخوف به وی پیشنهاد داد که شیپورچی قشون او بشود، اما وزیری که سودای افسر شدن داشت، به کمک پدرش وارد مدرسهٔ نظام شد. در پانزده سالگی نزد دایی اش حسین علی خان فراگیری تار را شروع کرد. وزیری تا بیست سالگی در ارتش بود اما در این سن و زمانی که در سفری از شیراز به تهران بود، در میانهٔ راه خبر به توپ بستن مجلس را شنید لذا به اصفهان رفت و در سال های پس از آن مدتی از فعالیت ارتشی به دور ماند و روی موسیقی تمرکز کرد. وزیری پس از بازگشت از سفر، نزد «یاورآقاخان» رفت تا از او نت نویسی موسیقی فرا بگیرد. او همچنین از حسین هنگ آفرین ساز ویولن و نت نویسی موسیقی غربی را فراگرفت. در این مدت وزیری پیشرفت چشمگیری داشت و به سازهای کمانچه، سنتور و ماندولین نیز مسلط شد؛ سپس به واسطهٔ یکی از دوستانش (محمد حجازی که ویولن می نواخت) نزد کشیشی فرانسوی به نام «پِر ژِفرُوا» که از معلمان مدرسه سن لویی تهران بود به تعلیم تئوری موسیقی و هارمونی پرداخت. وزیری پس از آن که این کشیش از ایران رفت نیز مدتی نزد «سلیمان خان ارمنی» (که خود از شاگردان سابق آلفرد لومر بود) به تکمیل آموخته های خود پرداخت و به اصرار او نواختن پیانو را فراگرفت تا مفاهیمی نظیر هارمونی، آکورد و مدولاسیون را درک کند. در سال ۱۲۸۸ وزیری از سوی ارتش برای مأموریتی به کرج فرستاده شد. او که در خانواده ای مشروطه خواه بزرگ شده بود در این زمان اندیشه هایی انقلابی پیدا کرده بود که نهایتاً منجر به درگیری او با فرماندهٔ روس قشون کرج شد؛ و پس از آن برای فرار از محاکمه مدتی زندگی پنهانی در پیش گرفت. در این مدت او با آزادی خواهان آن دوران همکاری می کرد و برایشان اسلحه و فشنگ جمع آوری می کرد. سپس به همراه آنان و مشروطه خواهان در تهران به مبارزه با قزاق ها پرداخت. پس از دورهٔ استبداد صغیر، وزیری دوباره به ارتش بازگشت و در سال ۱۲۸۸ به او درجهٔ کلنل (سرهنگ) اعطا شد و کنترل استرآباد، سمنان و دامغان به وی سپرده شد. اما وقتی در سال ۱۲۸۹ قوام السلطنه به وزارت جنگ منصوب شد و دستور داد که تمام افسران نظامی خلع درجه شوند و برای کسب مجدد درجه مجبور به قبولی در امتحانات نظامی باشند، وزیری در این امتحانات مردود شد و نتوانست درجهٔ کلنلی را دوباره به دست یابد و با تنزلِ سه درجه، به درجهٔ سلطانی (سروانی) رسید و به معاونت یکی از فوج های سواره نظام تهران منصوب شد. با این حال او نزد دوستانش به «کلنل وزیری» مشهور باقی ماند. وزیری تا سال ۱۲۹۰ در ارتش باقی ماند و در این مدت در عملیاتی برای مقابله با لشگرکشی سالارالدوله به سمت تهران نیز نقش داشت؛ ولی در سال ۱۲۹۰ پیرو ماجرای اخراج مورگان شوستر از ایران، از شرایط کشور دل زده شد و برای مدتی طولانی فعالیت در ارتش را کنار گذاشت و به کارهای علمی و هنری مشغول شد. در حد فاصل سال ۱۲۹۰ که وزیری از ارتش کناره گیری کرد تا سال ۱۲۹۷ که به اروپا رفت، یکی از مهم ترین فعالیت های او نگارش چند کتاب موسیقی بود. او یک شیوهٔ نت نویسی برای موسیقی سنتی ایرانی ابداع کرد و قصد کرد که با استفاده از آن ردیف موسیقی ایرانی را مکتوب سازی کند. ابتدا به سراغ آقاحسینقلی رفت اما به توصیهٔ او نزد برادرش میرزاعبدالله رفت و ظرف مدت یک سال و نیم تمام ردیف میرزاعبدالله را به نت در آورد. سپس به نزد آقاحسینقلی بازگشت تا ردیف او را هم به نت در آورد اما به خاطر خلق و خوی خاص او (که با بی حوصلگی همراه بود) پس از نت نویسیِ سه دستگاه از ردیف او (شورِ وسط دسته، ماهور و همایون) از این کار دست کشید. با توجه به این که وزیری در سال ۱۲۹۲ به روسیه سفر کرد، گمان می رود که او تنها دو سال (۱۲۹۰ تا ۱۲۹۲) روی نت نویسی ردیف ها کار کرده باشد. روح الله خالقی نیز عمدهٔ فعالیت های موسیقایی وزیری در این دوران را در سه سال منتهی به سفر اروپا توصیف می کند که به معنای فاصلهٔ سال های ۱۲۹۰ تا ۱۲۹۲ است. به گفتهٔ خالقی در این سه سال وزیری زندگی درویشانه ای گزیده بود و با فروش اثاث منزلش زندگی می گذراند. وزیری همچنین در این دوره شروع به نگارش کتابی کرد که بعدها با نام "دستور تار" منتشر شد. از شواهد بر می آید که وزیری طرح کلی این کتاب را زمانی که روی نت نویسی ردیف میرزاعبدالله و آقاحسینقلی کار می کرد، تنظیم کرده باشد. اما او این کتاب را پس از سفرش به اروپا و تحت تأثیرات تعلیماتش در آنجا تکمیل کرد. کتاب "دستور تار" نهایتاً در سال ۱۳۰۱ ه‍. خ در برلین منتشر گردید. در سال ۱۲۹۲ وزیری یک بار دیگر به ارتش پیوست. این بار او مسئول تعلیم سواره نظام قشون قائنات شد. در همین سال دخترش «بَدرآفاق» نیز متولد شد و در ابتدا وزیری به همین دلیل از پیوستن به ارتش سر باز زد اما نهایتاً پس از دیدار با شوکت الملک (حاکم قائنات) با این امر موافقت کرد. در همان سال به پیشنهاد شوکت الملک و به همراه او به روسیه سفر کرد و در این سفر که جمعاً دو ماه طول کشید، از ترکمنستان و خراسان نیز گذر کرد و دست آخر در بیرجند ساکن شد. در این مدت او به تمرین تار نیز ادامه داد اما پس از شش ماه سکونت در بیرجند، دلتنگ خانواده شد و درخواست کرد که به تهران بازگردد. شوکت الملک به جای این کار، همسر و فرزند وی را از تهران به بیرجند آورد و وزیری تا حدود دو سال در بیرجند ماند. وزیری به واسطهٔ علاقه ای که به موسیقی غربی داشت مایل به سفر اروپا بود اما برنامهٔ سفرش به خاطر شروع جنگ جهانی اول لغو شد. در سال ۱۲۹۵ وزیر داخلهٔ وقت، شوکت الملک را به تهران احضار کرد و وزیری و خانواده اش نیز به همراه او بیرجند را ترک کردند و به تهران بازگشتند. اگر چه شوکت الملک پس از آن دوباره به بیرجند بازگشت و برای وزیری هم درخواست ارتقای درجه به سرتیپی کرده بود، اما وزیری در تهران ماند و از فعالیت های نظامی برای همیشه کناره گرفت تا برای تحصیل موسیقی به اروپا برود. در این زمان جنگ جهانی اول به تازگی تمام شده بود. تاریخ دقیق سفر وزیری به اروپا مشخص نیست اما با توجه به قرائن موجود، حدس زده می شود که در زمستان سال ۱۲۹۷ بوده باشد. مصطفی قلی بیات وزیری را در این سفر همراهی می کرد؛ بیات همچنین در تأمین هزینه های آموزش موسیقی وزیری در اروپا کمک کرد. وزیری از طریق روسیه و ترکیه به اروپا رفت و در پاریس مستقر شد. در آنجا وزیری ابتدا به «مدرسه عالی موسیقی» رفت اما از آنجا که او در ۳۱ سالگی از تمام دانش آموزان آن مدرسه مسن تر بود، تنها به عنوان مستمع آزاد در کلاس ها شرکت کرد. در آنجا او در زمینهٔ هارمونی و کنترپوان تعلیم دید و دوره هایی نیز برای ویولن، پیانو و آواز گذراند. همچنین مدتی نزد پل آنتونین ویدال آهنگساز و رهبر ارکستر بنام فرانسوی دوره دید. پس از صرف سه سال در فرانسه، در سال ۱۹۲۱ میلادی او به برلین رفت و در «مدرسه عالی موسیقی» پذیرفته شد و دوره هایی در زمینهٔ آهنگسازی و آموزش موسیقی گذارند. مدت حضور وی در آلمان دو سال بود. در مدتی که وزیری در برلین بود، با گروهی از روشنفکران ایرانی آشنا شد که مجله ای با نام "ارمغان" منتشر می کردند. او اولین مقاله اش را با نام «صنایع مستظرفه» در همین مجله منتشر کرد. در همین زمان بود که او کتاب "دستور تار" را نیز منتشر کرد. وی تا سال ۱۳۰۲ در اروپا بود و در تیر ماه آن سال به ایران بازگشت. در اسفند ۱۳۰۲ وزیری «مدرسه عالی موسیقی» را در تهران تأسیس کرد که یک آموزش موسیقی بود. در این مدرسه مباحث نظری موسیقی ایرانی و غربی آموزش داده می شد و به نت نویسی، سلفژ، وزن خوانی و هارمونی توجه ویژه ای می شد. تدریس تمام مباحث توسط خود وزیری انجام می شد ولی برای مسائل دفتری از سلیمان سپانلو که نوازندهٔ تار بود کمک می گرفت. از جمله اولین شاگردان این مدرسه می توان به اسماعیل مهرتاش، مهدی برکشلی، حسین سنجری، حسین گل گلاب و عبدالعلی وزیری (برادرزادهٔ علینقی وزیری) اشاره کرد. در سال ۱۳۰۴ وزیری یک آموزشگاه تئاتر موزیکال با نام «کلوپ موزیکال» تأسیس کرد که در این کلوپ هفته ای یکبار با شاگردان خود کنسرت می داد. تعدادی از هنرمندان برجستهٔ معاصر وزیری که با دیدگاه های سیاسی انقلابی او همسو بودند در این کلوپ عضو بودند، از جمله علی دشتی، محمد حجازی، علی اکبر دهخدا، سعید نفیسی، رشید یاسمی، نصرالله فلسفی و عباس اقبال. یکی از مهم ترین شرکت کنندگان در کنسرت های کلوپ نیز رضاخان بود که در آن دوران نخست وزیر احمدشاه قاجار بود، و بعدها به همین جهت از وزیری حمایت کرد. به جز اجرای موسیقی، این کلوپ محلی برای سخنرانی های وزیری در مورد موسیقی نیز بود. شرکت در این سخنرانی ها برای هر دو جنس آزاد بود و مصداقی از تلاش های وزیری برای ترویج فعالیت های فرهنگ نزد زنان دانسته می شود. در سال ۱۳۰۵ هم کلاس دختران را در مدرسه عالی موسیقی راه اندازی کرد و کلوپ خانم ها را نیز به راه انداخت. مدتی بعد مدرسه های موسیقی پسران و دختران به منطقهٔ لاله زار تهران منتقل شدند؛ در این ساختمان جدید، مدرسه با سالن کنسرت تجهیز شده بود. در یکی از شب هایی که خانم ها کنسرت می دادند، آتشی بر پا شد که خسارت بسیار به بار آورد. همچنین در سال ۱۳۰۴، رضا خان (که در آن زمان نخست وزیر بود) در یکی از کنسرت های وزیری و گروهش شرکت کرد و از کار او بسیار خوشش آمد. وی از وزیری خواست که طرحی برای موسیقی به دربار ارسال کند، و وزیری در طرحش چند پیشنهاد ارائه کرد که عبارت بودند از: آموزش موسیقی در مدارس دولتی، آموزش موسیقی به بچه های یتیم (احتمالاً به این دلیل که این بچه ها والدینی نداشتند که مانع از تعلیم موسیقی توسط آنان بشوند)، تأسیس یک تالار اپرا، و آموزش سرودهای فارسی به گروه های موسیقی نظامی به جای آموزش مارش های غربی. نزدیک شش دهه پیشتر شاخه ای در دارالفنون برای آموزش موسیقی نظامی به ارتشیان تشکیل شده بود، و در سال ۱۲۹۷ از دارالفنون جدا شده بود و با نام «مدرسه موزیک» شناخته می شد. در سال ۱۳۰۷ ریاست مدرسهٔ موزیک به وزیری محول شد و نام آن به «مدرسهٔ موسیقی دولتی» تغییر یافت و به جای تمرکز بر موسیقی نظامی، مکانی برای آموزش موسیقی به همگان شد. چند سال بعد این مدرسهٔ دولتی، با مدرسهٔ عالی موسیقی که خود وزیری تأسیس کرده بود (و خصوصی بود) ادغام شدند و حاصل آن یک کنسرواتوار موسیقی بود که دوره ای پنج ساله ارائه می کرد که در انتهای آن هنرجویان مدرکی معادل پایان تحصیلات متوسطه دریافت می کردند. تعدادی از برجسته ترین شاگردان پیشین وزیری، در این کنسرواتوار تدریس می کردند. همچنین در همین دوران وزیری به وزیر آموزش و پرورش دولت وقت پیشنهاد کرد که تئوری موسیقی و آواز جزو مفاد آموزشی دوران دبستان قرار بگیرد؛ این پیشنهاد اگر چه بلندپروازانه بود، اما چون با دیدگاه غرب گرایانه رضاشاه سازگار بود مورد تأیید قرار گرفت اما نهایتاً به خاطر این که به تعداد کافی معلم برای آموزش این مباحث وجود نداشت فقط در چند مدرسه در تهران اجرا و سپس ملغی شد. در این دوره وزیری مجموعه ای از سرودها برای اجرا در مدارس تهیه کرد؛ او این مجموعه را در ژانویهٔ ۱۹۳۴ م. (دی ماه ۱۳۱۲ ه‍.ش) منتشر کرد، که مصادف بود با جشن هزاره ای که دولت برای بزرگداشت فردوسی تدارک دیده بود، و اوج احساسات ملی گرایانه مردم. بسیاری از سرودهایی که وزیری برای مدرسه تهیه کرد برپایهٔ نیز اشعاری از فردوسی بودند و خود وزیری نیز هدفش از ساخت این سرودها را تهییج احساس ملی گرایی و گسترش اخلاق عمومی توصیف کرده بود. وزیری در مدتی که مشغول به تدریس در مدارس موسیقی بود، از اجرای موسیقی خارج از کنسرت های کلوپ موزیکال پرهیز می کرد. در سال ۱۳۱۲ و در پی آن که وی از اجرای موسیقی همزمان با یک مراسم شام در دربار رضاشاه خودداری کرد، خانه نشین شد و به کار تحقیقی و دانشگاهی روی آورد. وزیری در همین سال رساله ای با عنوان «آرمونی موسیقی ربع پرده» نوشت و به واسطهٔ آن صلاحیتش برای تدریس در دانشگاه تهران تأیید شد و به تدریس در دانشسرای عالی پرداخت. او در این مدت کتاب های مختلفی در زمینهٔ عروض، تاریخ موسیقی، تلفیق شعر و موسیقی، آیین نمایش و زیبایی شناسی تألیف کرد. همچنین مؤسسه باستان شناسی را تأسیس کرد که خود نیز تا پایان فعالیت دانشگاهی اش رئیس آن بود. همزمان با جنگ جهانی دوم و به حکومت رسیدن محمدرضا پهلوی، وزیری نیز مجدداً به مناصب برجسته ای گماشته شد. او ضمن حفظ مقام استادی دانشگاه، به ریاست اداره موسیقی کشور نیز منصوب شد و مدیریت بخش موسیقی رادیو تهران نیز به او تفویض گردید. همچنین مدرسهٔ موزیک (که در این زمان نامش به «هنرستان عالی موسیقی» تغییر کرده بود) در هفت سال پیش از آن توسط غلامحسین مینباشیان اداره می شد و موسیقی ایرانی از برنامه های آموزشی آن حذف شده بود، اما وزیری در سال ۱۳۲۰ برای بار دوم به مدیریت این هنرستان گمارده شد و این تغییرات را واگردانی کرد و موسیقی و سازهای ایرانی را به این هنرستان بازگرداند. در سال ۱۳۲۴ او به ریاست اداره کل موسیقی کشور (در وزارت آموزش و پرورش) منصوب شد اما یک سال بعد از این منصب کنار گذاشته شد و پرویز محمود جای او را گرفت. در همین سال (۱۳۲۵) دوران مدیریت او بر هنرستان عالی موسیقی نیز خاتمه یافت. وزیری چند صفحه گرامافون از اجراهای موسیقی خودش (به ویژه تصنیف ها و سرودها) را در دهه های ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ میلادی برای فروش منتشر کرد. همچنین پس از ملی شدن صنعت نفت ایران در اسفند ۱۳۲۹، وزیری شروع به ساخت یک سمفونی به همین مناسب کرد که با نام «سمفونی نفت» منتشر شد. او این سمفونی را با ساز تار آهنگسازی کرد. سمفونی نفت آخرین اثر موسیقی ساختهٔ وزیری دانسته می شود. آخرین مقام دولتی وزیری ریاست شورای عالی موسیقی رادیو در سال ۱۳۴۲ بود و در سال ۱۳۴۴ از خدمات دانشگاهی نیز بازنشسته شد. در دههٔ پایانی عمرش، وزیری شاهد تحولات سیاسی ایران و وقوع انقلاب اسلامی بود اما پیش از آن که موسیقی ایران پس از انقلاب دوباره رونق بگیرد، در ۱۸ شهریور ۱۳۵۸ (۹ سپتامبر ۱۹۷۹) در سن ۹۲ سالگی در خانه اش در دامنهٔ رشته کوه البرز در شمال تهران (و یا بنا بر روایتی در بیمارستان جم تهران) درگذشت. وزیری اولین موسیقی دان ایرانی (در تاریخ معاصر) بود که برای تحصیل موسیقی به اروپا رفت و پس از بازگشتش به ایران تا مدت ها تنها موسیقی دانی بود که با تئوری موسیقی کلاسیک غرب آشنا بود و آن را ترویج می داد. همچنین وی با نگارش کتاب "دستور تار" اولین کسی بود که ردیف موسیقی ایران را به صورت مکتوب به نت در آورد. وزیری اولین کسی بود که در موسیقی ایرانی اعتدال مساوی را معرفی کرد و ترویج داد؛ در این روش، هر اکتاو به ۲۴ ربع پرده مساوی تقسیم می شود. این روش امکان ایجاد هارمونی در موسیقی را فراهم می کرد. او این دیدگاه را اولین بار در کتاب "دستور تار" به طور مختصر شرح داد و سپس در کتاب "موسیقی نظری" به طور مفصل تری توضیح داد. وزیری همچنین دو علامت عَرَضی جدید برای نت نویسی موسیقی ایرانی ابداع کرد که آن ها را سُری و کُرُن نامید؛ اولی زیرایی یک نت را یک ربع پرده بالاتر می برد و دومی آن را یک ربع پرده پایین می آورد. علینقی وزیری شاگردانی را تربیت کرد که چندی از آن ها در موسیقی ایران نامدار گشتند، از جمله: ابوالحسن صبا، روح اله خالقی، موسی معروفی، جواد معروفی، حسین سنجری، حشمت سنجری، عبدالعلی وزیری، علی محمد خادم میثاق، حسینعلی ملاح و احمد فروتن راد. او با دعوت از برخی هنرمندان هم دوره اش (نظیر علی دشتی، علی اکبر دهخدا، غلامرضا رشید یاسمی، بدیع الزمان فروزانفر و سید حسن تقی زاده) یک «آکادمی هنرهای زیبا» تأسیس کرد که هدفش جمع آوری فرهنگی از واژگان موسیقایی بود و به عقیدهٔ برخی پیش زمینه ای شد برای تشکیل فرهنگستان زبان و ادب فارسی. وزیری همچنین بنیادی به نام «بنیاد وزیری» تأسیس کرد که هدف آن حفظ و انتشار آثار وزین موسیقی ایرانی از همهٔ موسیقیدان ها بود. این بنیاد که پس از درگذشت وزیری به فراموشی سپرده شده بود بعدها توسط کیوان ساکت احیا شد اما کماکان به دلیل نداشتن بودجه فعالیت مؤثری ندارد. منتقدان وزیری تقریباً هم رأی هستند که وزیری تأثیراتی ماندگار بر موسیقی ایرانی گذاشت. محمود خوشنام، موسیقی شناس ایرانی، از وزیری با لفظ «نیمای موسیقی ایران» (اشاره به نیما یوشیج، خالق شعر نوی فارسی که تحولی اساسی در ادبیات فارسی ایجاد کرد) یاد کرده است. با این حال، دیدگاه های وزیری در برهه های زمانی مختلف مورد نکوهش منتقدان نیز قرار گرفته است. دیدگاه وزیری برای تقسیم گام به ۲۴ ربع پردهٔ مساوی مورد نقد بسیاری از موسیقی دانان معاصر او و پس از او بود. برای نمونه محمد مددپور در مقاله ای آن را مصداق «غربزدگی در موسیقی سنتی ایران» توصیف کرد. با این حال، برخی از موسیقی شناسان با اشاره به این که استفاده از اعتدال مساوی در موسیقی عربی نیز از زمان میخائیل مشاقه رو به رواج بوده است این انتقادها را پاسخ گفته اند. هرمز فرهت نیز این روش را کاملاً با موسیقی ایرانی ناسازگار نامیده است. تلاش های وزیری برای آموزش موسیقی به سبکی متأثر از موسیقی کلاسیک اروپایی، مورد نقد برخی از موسیقی دانان سنتی قرار گرفت. از جمله منتقدان سرسخت او ابوالقاسم عارف قزوینی بود که در روزنامه های مختلف مجموعه ای از مقالات علیه او نوشت. گروهی دیگر از موسیقی دانان سنتی نیز، که تنها با آموزش موسیقی به روش سینه به سینه و بدون استفاده از نت نویسی آشنا بودند، تأکید وزیری بر نت نویسی موسیقی ایرانی و تدقیق در مسائل نظری را مغایر با اصول آموزشی موسیقی می دانستند. یکی دیگر از منتقدان سرسخت او غلامحسین مین باشیان بود؛ او که از نظامیان درباری بود، برخلاف وزیری به امکانات و حمایت دولتی دسترسی داشت و از آن برای تحت فشار گذاشتن وزیری و شاگردانش (همچون ابوالحسن صبا و روح الله خالقی) استفاده می کرد؛ به گفتهٔ حسین علیزاده، مین باشیان در کنار گذاشته شدن وزیری از مدرسه عالی موسیقی نقش داشت. از بین موسیقی دانان حال حاضر ایران، محمدرضا لطفی یکی از منتقدان شاخص سبک وزیری است و در نکوهش دیدگاه او و پیروی های شاگردانش همچون خالقی، مطالبی را طرح کرده است. سبک موسیقی وزیری نیز، که در آن از پرش های غیر معمول، هارمونی های سه یا چهارصدایی، و فواصل کروماتیک که در موسیقی ایرانی معمول نبود استفاده می کرد، مورد نقد بود و توسط موسیقی دانان سنتی «بیگانه» تلقی می شد. از این گذشته، زمانی که بابت این قضیه به او انتقادی می شد، وزیری با آن منتقدان سرسختانه برخورد می کرد، آن ها را هنرمند نمی دانست و موجب رنجش آنان می شد. محمدرضا لطفی به نقل از روح الله خالقی (که شاگرد برجستهٔ وزیری بود) چنین می نویسد که «کلنل با تمام تیزهوشی و تجربه، متوجه نشد که اهل موسیقی را نباید رنجانید.» برخی از افرادی که کارهای وزیری را نقد کرده اند، به خلق و خوی وزیری نیز اشاراتی داشته اند. هرمز فرهت در مدخلی که راجع به وزیری در دانشنامه ایرانیکا نوشت، او را فردی بسیار پرانرژی و منضبط توصیف کرده است که ورزش روزانه را حتی تا سنین پیری نیز ادامه داد. وی همچنین وزیری را دارای شخصیتی بسیار اثرگذار توصیف کرده که به فرهنگ غربی علاقه داشت و تلاش می کرد که ایران را از عقبگرد فرهنگی نجات دهد. روح الله خالقی نیز با واسطه از زبان همسر وزیری چنین نقل می کند که گاهی وزیری صبح پس از ورزش صبحگاهی به گوشهٔ صندوق خانه می رفت و ساز می زد و چنان بر ساز زدن متمرکز می شد که تا غروب متوجه احساس گرسنگی نمی شد و غذا نمی خورد و حتی پس از آن هم باز به تمرین تار ادامه می داد. وزیری از نظر داشتن یک شخصیت کاریزماتیک نیز زبانزد بود. حسین علیزاده چنین می گوید که حضور قدرتمند وزیری بر موسیقی دانانی که در زمان او صاحب سبک و صاحب نظر بودند نیز اثرگذار بود چنان که بر علی اکبر شهنازی و حتی درویش خان (که از استادان خود وزیری بود) نیز تأثیر گذاشت. از وزیری آثار متعددی به شکل مکتوب و صوتی بر جای مانده است. علاوه بر آثار فوق، مجموعه ای از سخنرانی های وزیری در زمینه هنر و زیباشناسی توسط سعید نفیسی جمع آوری و در قالب کتابچه ای به نام «"در عالم موسیقی و صنعت"» در سال ۱۳۰۳ یا ۱۳۰۴ منتشر شد. وزیری اولین بار در ۱۹ سالگی ازدواج کرد. از این ازدواج تنها یک فرزندِ دختر به نام «بدر آفاق» (متولد ۱۹۰۹ م) باقی ماند. بدر آفاق بعدها با حسینعلی ملاح ازدواج کرد که ده سالی از او کوچکتر بود؛ ملاح از پیروان سرسخت وزیری بود و بعداً خود تبدیل به یک موسیقی شناس شد. زمانی که وزیری به اروپا سفر کرد از همسرش «اختر خانم» جدا شده بود. در سال ۱۹۳۷ م. با عذرا حجازی (خواهر محمد حجازی) ازدواج کرد.
[ { "answer1": "علینقی وزیری در سال ۱۳۰۵ ه. ق. (برابر با ۱۲۶۵ یا ۱۲۶۶ ه.ش.) در تهران به دنیا آمد.", "answer2": "مادرش بی بی خانم وزیری (با نام اصلی بی بی خانم استرآبادی) مؤسس «مدرسهٔ نسوان» (اولین دبستان دخترانه در تهران) بود.", "distance": 150, "question": "علینقی وزیری در چه سالی متولد شد و همچنین نام مادرش چه بود؟" }, { "answer1": "در اسفند ۱۳۰۲ وزیری «مدرسه عالی موسیقی» را در تهران تأسیس کرد که یک آموزش موسیقی بود.", "answer2": "از جمله اولین شاگردان این مدرسه می توان به اسماعیل مهرتاش، مهدی برکشلی، حسین سنجری، حسین گل گلاب و عبدالعلی وزیری (برادرزادهٔ علینقی وزیری) اشاره کرد.", "distance": 324, "question": "مدرسه عالی موسیقی توسط علینقی وزیری در چه زمانی تاسیس شد و اولین شاگردان این مدرسه چه کسانی بودند؟" }, { "answer1": "در سال ۱۲۸۸ وزیری از سوی ارتش برای مأموریتی به کرج فرستاده شد.", "answer2": "در همین سال دخترش «بَدرآفاق» نیز متولد شد", "distance": 2735, "question": "وزیری در چه سالی از ارتش برای ماموریتی به کرج فرستاده شد و همچنین در همان سال فرزندش به دنیا آمد چه نام داشت؟" }, { "answer1": "تاریخ دقیق سفر وزیری به اروپا مشخص نیست اما با توجه به قرائن موجود، حدس زده می شود که در زمستان سال ۱۲۹۷ بوده باشد.", "answer2": "مصطفی قلی بیات وزیری را در این سفر همراهی می کرد؛", "distance": 116, "question": "وزیری چه زمانی به اروپا سفر کرد و همچنین چه کسی او را در این سفر همراهی کرد؟" }, { "answer1": "کتاب \"دستور تار\" نهایتاً در سال ۱۳۰۱ ه‍. خ در برلین منتشر گردید.", "answer2": "مصطفی قلی بیات وزیری را در این سفر همراهی می کرد؛ بیات همچنین در تأمین هزینه های آموزش موسیقی وزیری در اروپا کمک کرد.", "distance": 1378, "question": "وزیری در چه سالی کتاب دستور تار را منتشر کرد و همچین چه کسی هزینه های آموزش موسیقی او در اروپا را تقبل کرد؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
39
: مسد مسد صد و یازدهمین سوره از قرآن است که به نام های سوره تبت و سوره ابی لهب نیز شناخته می شود. این سوره پنج آیه دارد و به سال سوم یا چهارم بعثت نازل شده است. در مکی بودن این سوره، اختلافی نیست و به جهت تهدید و توبیخ عبدالعزی بن عبدالمطلب، عموی محمد پیامبر اسلام، و همسرش ام جمیل نازل شده است. نام این سوره به معنای طنابی است که از لیف خرما بافته شده باشد. اگر نام سوره را تبت بدانیم؛ این نام از اولین کلمه سوره گرفته شده است که نفرینی به معنای هلاکت و خسران است. عبدالعزی که در سوره از وی به ابولهب یاد شده است به همراه همسرش نسبت به اسلام و نبوت محمد مخالفت شدیدی از خود نشان داد. آنها برای دشمنی با محمد، از هیچ کاری دریغ نداشتند و به آزار وی پرداخته بودند. همین دشمنی های شدید سبب شد تا او و همسرش، با ذکر اسم در قرآن مورد اشاره قرار گیرند. مفسران در اینکه سوره مسد در چه زمانی نازل شده است، اختلاف دارند؛ برخی نزول این سوره را در ماجرای نزول آیه انذار و دستور به محمد برای آشکار کردن دعوت به نبوت خویش دانسته اند و برخی زمان نزول آیه را، پس از دعوت محمد از بنی هاشم و در طی یک سخنرانی در کوه صفا دانسته اند. سوره با عبارت تبت آغاز شده که نوعی نفرین محسوب می گردد و لحنی توبیخی را بیانگر است. تفاسیر در اینکه معنای کلمه «ید» در آیه، دستان واقعی ابولهب است یا اینکه منظور تعبیری از قدرت و توانایی وی می باشد، اختلاف دارند و هر یک احتمالاتی را مطرح کرده اند. همچنین تفاسیر در اینکه منظور از «مال» در آیه دوم، اموال و ثروت های واقعی ابولهب است یا آنکه منظور فرزندان وی بوده است نیز، احتمالات مختلفی را بیان داشته اند. از دیگر مواردی که در بین مفسرین، اختلاف نظراتی را پیش آورده است؛ علت تعبیر قرآن از همسر ابولهب به هیزم کش است. بر اساس آنچه تاریخ نقل می کند؛ ام جمیل -همسر ابولهب- فردی ثروتمند بوده که هرگز به کارهایی چون هیزم کشی نپرداخته است؛ بنابراین مفسرین تأویل و تفسیرهایی را برای این آیه مطرح کرده اند. همچنین مفسرین در واژه «مسد» نیز اختلاف کرده اند که آیا منظور از آن، لیف خرما بوده یا آنکه منظور زنجیرهای آتشین جهنمی است. این سوره به نام های مسد، تبت و ابی لهب شناخته می شود. اکثر مصاحف و تفاسیر، این سوره را به اولین کلمه آن -تبت- نام داده اند ولی برخی مصاحف این سوره را مسد نامگذاری کرده اند. برخی تفاسیر نیز نام این سوره را «سوره ابی لهب» یاد کرده اند. در این بین ابوحیان اندلسی، مفسر و نحوی اهل سنت در قرن هفتم، نام سوره را «سورة اللهب» گزارش کرده که غیر از او، کسی چنین نامی را گزارش نکرده است. راغب اصفهانی، لغت شناس اهل سنت، دربارهٔ معنای مسد معتقد است که مسد را به طنابی گویند که از جنس پوست (لیف) درخت خرما بافته شده باشد. به گفته وی وقتی عرب عبارت «فیُمسَدُ» را استعمال می کند که قصد دارد در هم پیچیدن چیزی را برساند. وی معنای عبارت «امراةٌ مَمسُودَةٌ» را زنی دانسته که به جهت در هم پیچیدگی عضلات و اندامش، مانند طناب در هم پیچیده است. سید علی خان، نحوی شیعه نیز مسد را به معنای طنابی که از لحاظ زبری، همانند لیف خرما و از جهت سنگینی همچون آهن است دانسته و علت آنکه با عنوان مسد از طناب یاد می شود را درهم پیچیدگی زیاد طناب دانسته است. این سوره مشتمل بر ۵ آیه، ۲۰ کلمه و ۷۹ یا ۷۷ حرف است که متن آن به شرح ذیل است:بهاءالدین خرمشاهی، مترجم شیعه، در ترجمه این سوره آورده است:امید مجد، مترجم و شاعر ایرانی، در ترجمه سوره مسد به نظم، چنین سروده است: ساختار درختی محتوای این سوره نیز چنین است: سوره تبت در مکه نازل شده و به عنوان تهدیدی سنگین و مهم برای ابولهب به همراه هسرش بوده است. آنطور که در صحیح بخاری، منبع روایی اهل سنت، و روایتی که در مجمع البیان، از تفاسیر شیعه آمده است، روزی محمد به بالای کوه صفا رفته و پس از سخنرانی کوتاهی، از عذاب الهی و دعوت به نبوت خویش سخن گفت؛ در این لحظه ابولهب با عبارت «تبا لک؛ خسران و هلاکت بر تو باد!» اقدام به بیزاری از وی کرد. پس از آن، خداوند این سوره را نازل کرد. بنابر گزارشی که طبری، مفسر و تاریخ دان اهل سنت، در تاریخش و ابوسعد خرگوشی، مفسر اهل سنت، در تفسیرش از ابن عباس و ابومالک نقل کرده اند؛ پس از سه سال از بعثت محمد و با نزول آیه انذار، محمد چهل تن از بزرگان بنی هاشم را دعوت کرده و آنان را اطعام نموده است و در آن ماجرا، معجزه ای به آنان نمایان کرد. با این معجزه، ابولهب برخاست و محمد را به جادوگری متهم کرد. در این هنگام سوره مسد نازل شد. سید محمدحسین طباطبایی، مفسر شیعه، می نویسد: پس از آنکه پیامبر اسلام اقدام به دعوت خصوصی برای نبوت خود نمود، اقربین و نزدیکان خود را جمع کرده تا آنها را به نبوت خویش بخواند، پس از دعوت از خانواده، اولین شخصی که به انکار محمد اذعان کرد، ابولهب بود که با عبارت «تبا لک؛ خسران و هلاکت بر تو باد!» از وی بیزاری جست. پس از این ماجرا، سوره تبت در نفرین ابولهب و همسرش نازل شد. عبدالعزی، فرزند عبدالمطلب، عمو و پدر دو داماد محمد است که با او دشمنی سرسختانه ای داشت. او علاوه بر انکار نبوت و دشمنی با وی، به آزار و اذیت محمد نیز اصرار می ورزید. وی اولین فرد از خویشان نزدیک محمد بود که در ماجرای دعوت از خویشان توسط محمد، به وی بی احترامی کرد و او را انکار نمود. ابن شهرآشوب، مورخ شیعی و رازی، مفسر سنی مذهب در تفسیرش به سخن چینی و دروغ وی برای تخریب چهره محمد اشاره دارند. از دیگر اقدامات وی در مبارزه با محمد می توان به آسیب رساندن به محمد و اجبار فرزندانش به طلاق دختران محمد اشاره کرد. بر اساس ترتیب نزول مشخص شده توسط محمدهادی معرفت که بر مبنای روایت ابن عباس تدوین شده، سورهٔ مسد ششمین سورهٔ نازل شده بر پیامبر اسلام است که پس از سوره حمد و پیش از سوره تکویر نازل شده است. اری ربین، استاد دانشگاه تل آویو از گروه مطالعات اسلامی و عربی در اسرائیل است که در موضوع تفاسیر اندیشمندان اسامی، نظرات خاصی را مطرح کرده است. بر اساس آنچه وی معتقد است، مفسران مسلمان در مسئله تفسیر سوره مسد، به واقعه سرقت غزال کعبه اشاره نکرده اند. وی معتقد است دلیل این عدم اشاره، کم اهمیت بودن این مسئله برای نفرین الهی است. وی در این تفسیر، به ماجرای سرقت غزال کعبه اشاره دارد؛ بر اساس این داستان، ابولهب به جهت مشکلات مالی، به همراه چند هم دست دیگر، اقدام به سرقت مجسمه غزال طلایی ای کردند که توسط اکتشاف عبدالمطلب از چاه زمزم کشف و به کعبه اهدا شد. پس از دزدیدن مجسمه، هم دستان اقدام به تکه تکه کردن مجسمه کرده و آن را بین خود تقسیم نمودند. با پیگیری های «عبدالله بن جدعان» و همراهی جماعتی از بنی هاشم از جمله ابوطالب و عباس، سارقان دستگیر شدند و قرار بر قطع دست سارقان شد. پس از محاکمه سارقان، برخی چون ابولهب با پرداخت فدیه به ابوطالب و زبیر، از حکم قطع دست نجات یافتند. بر اساس آنچه اری ربین معتقد است، با مخالفت ابولهب با خدای محمد و آئین او، خاطره مخالفت ابولهب با غزال مقدس کعبه و سرقت آن در نظر مردم زنده شد. همین امر سبب نزول سوره مسد گردید. بر اساس تفسیر اری ربین، خداوند با نازل کردن سوره مسد، قصد داشت تا به ابولهب و دیگران بفهماند که اگر دیروز ابولهب از مجازات هتک حرمت حرم مقدس الهی گریخت، امروز با وجود جایگاه اجتماعی و ثروت و اندوخته او؛ دیگر راه فراری برای مجازات نیست. مجید معارف، استاد دانشگاه ایرانی، در نقد این دیدگاه و تفسیر می نویسد: ضمن آنکه اینگونه تفاسیر بر مبنای روایت که معنای آیه را تحت الشعاع قرار می دهد، از دیدگاه اسلامی مردود است؛ داستانی که سوره مسد در حال روایت آن است، در بردارنده شخصیت ام جمیل (همسر ابولهب) نیز می باشد و این در حالیست که در تفسیر ارائه شده و ارتباط داستان غزال کعبه به این سوره، به نقش همسر ابولهب در سرقت اشاره ای نشده است. از آنجا که سوره های کوتاه قرآن از جمله سوره مسد، به صورت دفعی نازل شده اند؛ نمی توان احتمال جدایی آیات مربوط به همسر ابولهب از آیات ابتدایی سوره که مربوط به شخص ابولهب است را جدا دانست. از دیگر نقدهای وارد شده بر ربین، تقدیری است که وی در معنای کلمه «تبت» متصور می شود. او کلمه تبت را به معنای قطع گرفته در حالی که تا پیش از قرن سوم، هیچ لغت نامه ای از معنای قطع برای واژه تبت یاد نکرده است. همچنین وجود اشعاری در دوران جاهلیت با معنای تبت به عنوان خسران، شاهدی بر اشتباه ربین در این تفسیر است. باید افزود که در قرآن هرگاه نیاز به افاده معنای قطع بوده است، از ماده (ق ط ع) استفاده شده است. از دیگر اشکالاتی که معارف بر ربین وارد می داند، وجود تعارض های فراوانی است که در گفته های ربین مشهود است؛ مسائلی چون قانون قطع یک دست از سارق و نفرین به دو دست ابولهب، ادعاهایی دربارهٔ عدم اهمیت بت پرستی در سال های اولیه اسلام و سوره های مکی با مفاهیم مبارزه با بت پرستی، تعارض در بیان پیمان نامه های «حِلف الفُضُول» و «حِلف المُطَیبون» و مواردی از این دست. مهمترین نقدی که بر داستان سرقت غزال کعبه وارد است، مسئله مرسل بودن سند این داستان است؛ به گونه ای که در برخی منابع چون ابن حبیب بغدادی، چنین داستانی بدون ذکر هیچگونه سندی بیان شده و در برخی منابع همچون کتاب البلاذری نیز با سندی مرسل ذکر شده اند. ضمن آنکه وجود شواهدی چون تحلیل هاوتینگ بر شیوع این قبیل داستان ها از روایات مربوط به حرم یهودیان که توسط یهودی های عربستان به مردمان آن سرزمین منتقل شده است، بر ضعف این داستان می افزاید. با بیان مطالب گذشته و با توجه به مکی بودن آیه اول سوره مسد و مدنی بودن حکم قطع دست سارق، فضای شهر مکه در زمان نزول آیات سوره مسد، مبارزه آشکار و صریح محمد با بت پرستی در ابتدای بعثتش و شرایط پذیرش اسباب نزول آیات؛ دیدگاه اری ربین دچار ضعف زیادی است. در قرائت سوره، طبرسی، مفسر شیعه در تفسیر خود مجمع البیان، اختلافی را در قرائت «ابی لهب» یاد می کند. بر اساس این گزارش، ابن کثیر مکی، «ابی لهب» را به سکون «ها» خوانده است و دیگران به فتح قرائت کرده اند. به بیان ابوالفتوح رازی، مفسر شیعی قرن ششم و ثعلبی، مفسر اهل سنت، همه قراء بجز مکیان، کلمه «ابی لهب» را به فتح «هاء» خوانده اند. این اختلاف در «لهب» آیه سوم اختلافی نبوده و همگی قراء اتفاق دارند که «ها» باید به فتح باشد. اختلاف دیگری که وی متذکر شده، کلمه «حمالة» در آیه چهارم است که عاصم، حسن بصری، ابن ابی یحیی، ابن محیص و الاعرج آن را به نصب خوانده اند و دیگران به رفع قرائت کرده اند. طبرسی، مفسر شیعه در مورد کلمه «حمالة الحطب» و اختلاف آنان می نویسد آنان که «حمالة» رفع داده اند، کلمه را صفت برای «امراة» دانسته اند و این موضوع بر وقوع فعل دلالت دارد. همچنین طبرسی اختلاف دیگری را نیز در عبارت «سیصلی» گزارش کرده که از جمله شذوذ در قرائت است. ابوالفتوح رازی، آورده است که ابو رجا عطاردی، فعل «سیُصلی» را مجهول و به ضم «یا» خوانده است. همچنین أشهب این فعل را به ضم «یاء»، فتح «صاد» و تشدید «لام» به صورت «سیُصَلّی» خوانده و ریشه آن را «تَصلِّیه» دانسته است. این سوره، از سوره هایی است که در ابتدای دعوت آشکار محمد نازل شده است و تنها سوره ای است که در آن با ذکر نام نسبت به یکی از دشمنان اسلام و محمد اشاره شده است که بیانگر دشمنی شدید ابولهب می باشد. شیخ طبرسی، مفسر شیعی، به ارتباط این سوره با سوره قبلی خود -سوره فتح- اشاره ای دارد که در سوره قبل، خدا به محمد وعده فتح را می دهد؛ و در سوره مسد، یکی از مصادیق فتح، یعنی شکست ابولهب را محقق می سازد. این تفسیر از ارتباط با سایر سوره ها همچون کافرون و فتح، در منابع اهل سنت نیز مشهود است. جوهری، لغت شناس اهل سنت، «تب» و «تبت» را به معنای خسران و هلاکت معنا کرده است. راغب اصفهانی، دیگر لغت شناس اهل سنت نیز این کلمه را به معنای دوام خسران ذکر کرده است و برخی معانی دیگری چون ناامیدی، ضرر و تهی دستی از هرآنچه خیر است نیز برای این کلمه ذکر کرده اند. محمدحسین طباطبائی، مفسر شیعه، دربارهٔ معنای «ید» در آیه معتقد است که کلمه «ید»، به معنای واقعی آن -یعنی دست- به کار برده نشده است و کنایه از قدرت آدمی است. وی در تشریح وجه این کنایه می نویسد: «دست در انسان عضوی است که مقاصدش به وسیله آن انجام می شود، و بیشتر کارهای آدمی را به دست او نسبت می دهند.» با این توضیح معنای عبارت «تبت یدا ابی لهب» نفرینی به هلاکت ابولهب و بطلان و بی اثر شدن توطئه های وی برای مبارزه با نبوت محمد است. ابن عاشور، مفسر سنی مذهب تونسی، شروع سوره با کلمه «تبت» را مورد بررسی قرار داده و علت آن را نزول این سوره برای توبیخ و وعید (وعده عذاب) دانسته است. وی همچنین از تعبیر دست در آیه را به جهت نزول آیه مربوط دانسته است؛ وی، با بیان ماجرای نزول آیه و توهین های ابی لهب به محمد، در نهایت ابولهب با برداشتن سنگی، قصد پرتاب آن به سمت محمد را داشته است. فراء، مفسر اهل سنت نیز معتقد است که تبت در ابتدای آیه، اشاره به نفرین الهی دارد ولی تب در انتهای آیه، اشاره به تحقق و خبری است از خداوند به این بیان که ابتدا او را مورد نفرین قرار داده، سپس خبر از تحقق این نفرین می دهد. این در حالی است که طبرسی به نقل از نقل از منبعی نامعین، معنای تبت اول را نیز خبر نقل کرده و معنایش را چنین تشریح کرده است که دستان ابولهب تا به امروز، تحصیل و کسب خیر نکرده است. فخرالدین رازی، مفسر سنی مذهب، در پاسخ به این سؤال که چگونه محمد با وجود رأفت و عطوفت مثال زدنی اش، این چنین با عموی خویش رفتار کرده و او را تهدید نموده است؛ چند احتمال را مطرح کرده است، از جمله اینکه محمد در مورد اذیت و آزارهای ابولهب، به شدت در عذاب و سختی بود و همچنین وی به جهت اتمام حجت با سایر بستگانش و نشان دادن این مسئله که وی با انحراف و کفر در هر جایگاهی که باشد، مقابله خواهد کرد. نام واقعی ابولهب در منابع مورد اختلاف است، برخی نامش را عبدمناف، برخی دیگر عبدالعزی و گروهی نیز نامش را همان ابولهب دانسته اند؛ بر فرض دو حالت اخیر، در علت استفاده قرآن از لقب «ابولهب» که غیر از لقب اصلی او -یعنی «ابوعتیبه» - بوده است، طباطبائی، مفسر شیعه، می نویسد که این تعبیر کنایی، با توجه به آیه به جهنمی بودن وی اشاره دارد به گونه ای که وی همواره در آتش خواهد بود. همچنین ابن عاشور، دانشمند سنی مذهب، در این باره احتمال دیگری را مطرح می کند که شاید شهرت ابولهب به لقبش بیشتر از نام وی بوده است. طبرسی، مفسر شیعه، نیز معتقد است که علت ذکر نکردن نام وی و استفاده از کنیه برای او، به جهت کراهت خدا از ذکر عبارت «عبد» قبل از کلمه «عزی» بوده است که نام یکی از بت های اعراب جاهلی بوده است. همچنین طبرسی، از مقاتل نقل می کند که نام اصلی وی، ابولهب بوده و علت نامگذاری وی به ابولهب را زیبایی صورت و سرخی دو گونه او -به مانند شعله آتش- ذکر کرده است. کلمه «ما» ابتدای آیه، "نافیه" (به معنای نه) بوده و «ما» دوم، یا "موصوله" است که معنای آن «آنچه با اعمالش به دست آورده» خواهد بود؛ یا آنکه "مصدریه" است و معنای آن «کسب کردنش» خواهد بود و مراد از معنای دوم، کسب کردن به دست خود او که کنایه از اعمالش می باشد است. طبرسی و فخر رازی احتمال داده اند که «ما» ابتدای آیه، استفهام انکاری و محلا منصوب باشد. عبدالله مسعود آورده است که وقتی محمد، ابولهب را دعوت به اسلام کرده و برای او از عذاب های قیامت گفته است؛ ابولهب خطاب به محمد گفت: «اگر آنچه تو می گویی حقیقت داشته باشد، من دوزخ خویش را به مال خواهم خرید.» نکره و بدون الف و لام آوردن کلمه «نار» در آیه، به جهت عظمت و هولناکی عذاب مورد نظر آیه است؛ بر این اساس منظور از آتش موجود در آیه، عذاب اخروی و جهنم است. طبرسی، مفسر شیعی این آیه را یکی از خبرهای غیبی قرآن می داند و آن را به عنوان معجزه یاد می کند. بر اساس این اعتقاد، خداوند در این آیه، از مرگ ابولهب در حال کفر به محمد خبر می دهد و این خبر، سال ها بعد محقق شد. ابن کثیر، مفسر سنی مذهب نیز جمعی از علماء تفسیر را، در اینکه این آیه دلیلی بر حقانیت نبوت محمد دارد معرفی کرده و این خبر از آینده را با وجود اینکه ابولهب و همسرش می توانستند در ظاهر ایمان آورده و خبر از آینده او را باطل کنند، از قوی ترین دلائل نبوت محمد دانسته است. فخر رازی، مفسر سنی مذهب، به خبر غیبی بودن این آیه اشاره داشته و آن را از سه جهت مورد بررسی قرار داده است: اول خبر آیه از خسران و هلاکت ابولهب که این اتفاق در آینده رخ داد. دوم خبر آیه از عدم انتفاع از مال و فرزند ابولهب که این نیز در آینده محقق شد. سوم خبر آیه از جهنمی بودن وی، که این نیز با مرگ او در کفر به وقوع پیوست. این آیه به ضمیر فاعلی در آیه قبل عطف شده و معنای آن چنین است: «سیصلی ابولهب و سیصلی امراته» است. کلمه «حمالة» در این آیه به فتح خوانده می شود و علتش، خروج از وصفیت و قرار گرفتن به جای موصوف است. این کار برای مذمت موصوف صورت گرفته است. برخی معتقد هستند که «حمالة» به جهت حال بودن برای کلمه «امراة» به فتح خوانده می شود. همسر ابولهب، ام جمیل دختر حرب و خواهر ابوسفیان بوده است که نامش را عوراء (یا أروَی و همچنین عواء) و ام جهل نیز گفته اند. اما بانو امین وی را دختر ابوسفیان معرفی می کند. ام جمیل شاعر بوده و نسبت به محمد دشمنی شدیدی داشته است و نسبت به محمد، سخن چینی و نمامی می کرد و آتش فتنه را روشن می کرد. در منابع دیگری نیز از سخن چین به هیزم کش تعبیر شده است. طبرسی، مفسر شیعی در تشریح ضرب المثل هیزم کشی برای سخن چین می نویسد: «وقتی عرب می گوید: فلان یحطب علی فلان، فلانی بر ضرر فلانی هیزم می کشد منظور این است که وی از او بدگویی کند.» همچنین آورده اند که وجه تشبیه هیزم و سخن چینی در این است که با هیزم آتش افروزند و با سخن چینی عداوت افروخته شود. در شعر فارسی آمده است: طبق آنچه در نهج البلاغه آمده است، علی بن ابی طالب خطاب به معاویه می گوید: «منا خیر نساء العالمین و منکم حماله الحطب»؛ بهترین زنان عالم از ماست و حمل کننده هیزم آتش از شما. ابن جریر، مفسر سنی مذهب، منظور دیگری را نیز برای عبارت «حمالة الحطب» احتمال داده و شرح می دهد که ام جمیل به جهت فقر محمد و اینکه خودش بشخصه هیزم هایش را به دوش می کشید، وی را تمسخر کرده و آیه در صدد دفاع از محمد و نفرین به حق ام جمیل، از عذاب هیزم کشی جهنم یاد کرده است. اما ابن کثیر معتقد است که این دیدگاه، اعتبار چندانی ندارد. فخر رازی، مفسر سنی مذهب نیز احتمال دیگری را در تشریح این آیه و توصیف ام جمیل با وجود آنکه شخصیت ثروتمندی بوده است اما خود بشخصه خار و خاشاک را برای آزار و اذیت محمد جمع می نمود و بر سر راه او قرار می داد. به این مورد، بیضاوی، مفسر سنی مذهب نیز تأکید دارد. همچنین فخر رازی به تفسیر دیگری نیز اشاره دارد که شاید منظور از حطب، بت های مورد پرستش ام جمیل و ابولهب بوده که در مبارزه با محمد حمل شده و مورد استفاده قرار گرفته است. محمدحسین طباطبائی مفسر شیعی، ذیل همین آیه و در موضوع جبر و اختیار انسان ها، سؤالی را مطرح می کند که آیا این نفرین، سبب نمی شد تا ابولهب، اگر بخواهد نیز نتواند ایمان آورده؟ وی در پاسخ این سؤال می نویسد که تعلق قضای حتمی خداوند به افعال اختیاری انسان، به اختیار انسان لطمه ای نمی زند و اراده و قضای الهی تعلق گرفته است به فعل اختیاری انسان به آن جهت که اختیاری است؛ با این حساب اگر بگوییم اراده ابولهب اگر به ایمان هم باشد همچنان نتواند مؤمن شود، پس پذیرفته ایم که اراده خدا نسبت به مرادش (که فعل اختیاری انسان هاست) تخلف پذیرفته و این محال است؛ بنابراین ابولهب می توانسته از آتش رها شده و ایمان بیاورد، اما به خواست و اراده خویش نخواسته و همین سبب شد تا نفرین و تهدید الهی تحقق یابد. «مسد» به معنای طنابی است که از لیف خرما بافته شده باشد و جمع آن امساد است. معنای دیگر کلمه «مسد»، زنجیر آهنی است؛ که احتمالاً کنایه ای به زیورآلات فراوان همسر ابولهب دارد. زجاج، لغت شناس مصری دربارهٔ لغت مسد معتقد است که این کلمه، اشاره به همان زنجیر آهنی دارد که در آیه ۳۲ سوره حاقه مورد اشاره قرار گرفته است. همچنین آورده اند که ام جمیل گردنبند گران قیمتی داشت که سوگند یاد کرد آن را در راه مبارزه با محمد صرف کند و مسد به عنوان زنجیری آهنی و عذاب اخروی وی بابت این گناه او بوده است. اما در تشریح معنای اول از مسد، آورده اند که همسر ابولهب، برای آزار محمد، شبانه بوته های خار و خاشاک را جمع آوری کرده و با طنابی بسته و به پشت خود حمل می کرد و آنها را بر سر راه محمد می ریخت تا وی را به سختی دچار کند. آیه آخر سوره مسد نیز به همین مسئله اشاره داشته و عقاب اخروی اش را نیز، تمثیلی از رفتار دنیوی وی بیان کرده است. برخی تعبیر قرآن از مسد برای عذاب اخروی وی را، به جهت زبری لیف خرما و سنگینی آن است. در بین مفسران اهل سنت، عروة بن زبیر، ثوری و مجاهد؛ مسد را به زنجیر آهنی و عذاب اخروی ام جمیل معنا و تفسیر کرده اند. بنابر آنچه طبرسی، مفسر شیعی، در تفسیر خویش از منابع شیعه نقل می کند، جعفر صادق در فضیلت این سوره گفته است که: «هر گاه سوره تبت را خواندید، بر ابولهب نفرین و لعن کند؛ چرا که وی از تکذیب کنندگان پیامبر بوده است.» بنابر روایتی که کلینی، محدث شیعه از جعفر صادق نقل کرده است، ابولهب پس از باخبر شدن از تصمیم قریش نسبت به قتل محمد، برای حمایت از محمد و ممانعت از قتل وی، از منزل خارج شد ولی ام جمیل همسرش، برای منصرف کردن ابولهب، از خروج او ممانعت کرد؛ ابولهب نیز سیلی محکمی به وی زد که یک چشم او کور شد و تا آخر عمر کور باقی ماند. طبرسی از سرگذشت ام جمیل با روایتی از اسماء دختر ابوبکر نقل می کند که چون آن سوره نازل شد، ام جمیل با در دست گرفتن سنگی بزرگی، شعارهایی بر ضد محمد می گفت و به دنبال او می گشت و می گفت: «اگر محمد را بیابم، با این سنگ به دهان او خواهم کوفت.» این روایت را ابن کثیر، مفسر سنی مذهب، با کمی تفاوت از مسند الحمیدی و مسند ابویعلی نقل می کند. در منابع شیعه و سنی از محمد منقول است که هر کس این سوره را قرائت کند، امید دارم که خدا میان او و ابولهب را در یک خانه جمع نکند. در این منابع، از خواص دیگری برای این سوره یاد کرده اند، از جمله روایتی که از محمد و همچنین از جعفر صادق منقول است و در آن، یکی از خواص خواندن سوره مسد را برای درمان درد شکم و آرامش و محافظت در خواب معرفی می کند.
[ { "answer1": "مسد صد و یازدهمین سوره از قرآن است که به نام های سوره تبت و سوره ابی لهب نیز شناخته می شود.", "answer2": "راغب اصفهانی، لغت شناس اهل سنت، دربارهٔ معنای مسد معتقد است که مسد را به طنابی گویند که از جنس پوست (لیف) درخت خرما بافته شده باشد.", "distance": 2210, "question": "سوره مسد چه نام های دیگری دارد و بر اساس نظر راغب اصفهانی مسد به چه معناست؟" }, { "answer1": "برخی نزول این سوره را در ماجرای نزول آیه انذار و دستور به محمد برای آشکار کردن دعوت به نبوت خویش دانسته اند و برخی زمان نزول آیه را، پس از دعوت محمد از بنی هاشم و در طی یک سخنرانی در کوه صفا دانسته اند.", "answer2": "تفاسیر در اینکه معنای کلمه «ید» در آیه، دستان واقعی ابولهب است یا اینکه منظور تعبیری از قدرت و توانایی وی می باشد، اختلاف دارند و هر یک احتمالاتی را مطرح کرده اند.", "distance": 288, "question": "سوره مسد در چه زمانی نازل شد و چه تفاسیری برای عبارت «یدا ابی لهب» وجود دارد؟" }, { "answer1": "همچنین تفاسیر در اینکه منظور از «مال» در آیه دوم، اموال و ثروت های واقعی ابولهب است یا آنکه منظور فرزندان وی بوده است نیز، احتمالات مختلفی را بیان داشته اند.", "answer2": "«مسد» به معنای طنابی است که از لیف خرما بافته شده باشد و جمع آن امساد است. معنای دیگر کلمه «مسد»، زنجیر آهنی است؛ که احتمالاً کنایه ای به زیورآلات فراوان همسر ابولهب دارد.", "distance": 15259, "question": "مفسران در مورد کلمه «مال» در آیه دوم چه اختلاف نظرهایی دارند و مسد در آیه آخر سوره چه مفهومی دارد؟" }, { "answer1": "بر اساس آنچه تاریخ نقل می کند؛ ام جمیل -همسر ابولهب- فردی ثروتمند بوده که هرگز به کارهایی چون هیزم کشی نپرداخته است؛ بنابراین مفسرین تأویل و تفسیرهایی را برای این آیه مطرح کرده اند.", "answer2": "بنابر آنچه طبرسی، مفسر شیعی، در تفسیر خویش از منابع شیعه نقل می کند، جعفر صادق در فضیلت این سوره گفته است که: «هر گاه سوره تبت را خواندید، بر ابولهب نفرین و لعن کند؛ چرا که وی از تکذیب کنندگان پیامبر بوده است.»", "distance": 16005, "question": "چرا به همسر ابولهب هیزم کش گفته می شود و چه کسی به نقل از جعفر صادق در مورد فضیلت سوره مسد سخن گفته است؟" }, { "answer1": "عبدالعزی، فرزند عبدالمطلب، عمو و پدر دو داماد محمد است که با او دشمنی سرسختانه ای داشت.", "answer2": "مجید معارف، استاد دانشگاه ایرانی، در نقد این دیدگاه و تفسیر می نویسد: ضمن آنکه اینگونه تفاسیر بر مبنای روایت که معنای آیه را تحت الشعاع قرار می دهد، از دیدگاه اسلامی مردود است؛ داستانی که سوره مسد در حال روایت آن است، در بردارنده شخصیت ام جمیل (همسر ابولهب) نیز می باشد و این در حالیست که در تفسیر ارائه شده و ارتباط داستان غزال کعبه به این سوره، به نقش همسر ابولهب در سرقت اشاره ای نشده است.", "distance": 1995, "question": "ابولهب چه نسبتی با محمد داشت و بر اساس نظر مجید معارف دلیل مردود بودن تفاسیر ربین چیست؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
40
: آلکن آلکنها ، یا الفینها هیدروکربن هایی هستند که یک پیوند دوگانه کربن – کربن (C=C) دارند و فرمول کلی آن ها به صورت CH می باشد. آلکن ها سیر نشده هستند، یعنی می توانند هیدروژن بگیرند و سیر شوند. آلکن ها :هیدروژن ویک اکسیژن به صورت oH به یکی از کربن ها متصل شده است. و آلکن ها نقش مهمی از نظر بیولوژیکی ایفا می کنند، به عنوان مثال اتیلن هورمون گیاهان بوده که از اسید آمینه متیونین(methionine) ایجاد شده و باعث رسیدن میوه ها، بازشدن شکوفه ها و گل ها و همچنین ریزش برگ ها در پاییز می شود و به دلیل این خاصیت در کشاورزی مورد استفاده قرار می گیرد. برای جلوگیری از خراب شدن میوه هایی مانند سیب، گلابی و موز، در حمل و نقل یا انبار، آن ها را کمی نارس می چینند و قبل از وارد کردن به بازار، تحت تأثیر اتیلن قرار می دهند تا رسیده شود. دیگر ترکیب طبیعی جالبی که در دسته آلکن ها جای دارد، [null 3-متیل-۱٬۳-بوتادی اِن] یا به اصطلاح ایزوپرن است. ترپن ها (که از ۱ یک چند واحد ایزوپرن تشکیل شده اند) به صورت مواد بو و طعم دهنده (عصاره نعناع و اُکالیپتوس)، عطرها (رُز، سنبل) و حلال (تورپنتین) به کار گرفته می شوند. اتن (اتیلن) کوچک ترین عضو خانوده آلکن ها و به فرمول CH می باشد که دو اتم هیدروژن کمتر از آلکان هم کربن (اتان) دارد و بین دو اتم کربن پیوند دوگانه وجود دارد. به دلیل وجود این پیوند دوگانه، اتیلن ایزومر صورت بندی ندارد، یعنی دو نیمه مولکول نمی توانند با چرخش حول پیوند دوگانه، صورت بندی خود را تغییر دهند. هرگاه ما چهار اتم هیدروژن و دو اتم کربن sp را کنار هم مرتب کنیم، شکلی ایجاد می شود که در آن هر اتم کربن در سه پیوند سیگما (σ) شرکت دارد. برای رسیدن کربن به حالت اکتت، لازم است سومین اوربیتال2p اتم های کربن همپوشانی کرده، پیوند جدیدی ایجاد کنند. این پیوند از نظر شکل و انرژی، با پیوند σ متفاوت و به پیوند πموسوم است. مانند سایر ترکیب های آلی برخی آلکن ها هنوز با نام های متداولشان شناخته می شوند (اتیلن به جای اتن). در نام گذاری متداول به جای پسوند آن،ane آلکان ها از پسوند اِن،ene استفاده می شود. این روش نام گذاری بیشتر برای مولکول های ساده و کوچک به کار می رود. سیستم پیچیده تری در مورد تعمیم قوانین نام گذاری برای مولکول های پیچیده تر آلکن مورد نیاز است. برای نام گذاری از طریق آیوپاک قواعد زیر بایستی رعایت شوند: ۵. حلقه های حاوی پیوند دوگانه به صورت سیکلوآلکن نام گذاری می شوند. شماره گذاری باید به گونه ای انجام شود که پیوند دوگانه کربن-کربن بین کربن۱ و کربن۲ قرار گیرد و استخلاف کوچک ترین شماره را داشتهباشد. هیدروکربن های اشباع به علت دارا بودن پیوندهای یگانه کربن- کربن، در اطراف این پیوندها دارای آزادی چرخش هستند؛ بنابراین آلکان ها می توانند ایزومرهای کانفورماسیونی مختلفی داشته باشند، اما چرخش کامل حول C=C امکان پذیر نیست مگر با شکسته شدن پیوند بین دو اتم کربن که این امر باعث پیدایش ایزومرهای هندسی در آلکن ها شده است زیرا. در نتیجه آزادی چرخش حول پیوند C=C وجود ندارد (این وضعیت مشابه نام گذاری در سیکلوآلکان های دو استخلافی است) که این ایزومرهای هندسی را ایزومرهای سیس و ترانس گویند. اگر دو گروه متصل به کربن های حامل پیوند دوگانه در یک طرف این پیوند قرار گیرند آن را ایزومر سیس و اگر در طرفین (در دو طرف) پیوند دوگانه قرار گیرند آن را ایزومر ترانس گویند. ایزومرهای سیس و ترانس فقط در مورد ترکیب های دو استخلافی به کار می رود. اگر سه یا چند استخلاف به پیوند دوگانه کربن-کربن متصل باشد نمی توان از سیس و ترانس استفاده کرد، بنابراین روش متفاوتی برای نام گذاری این دسته از ترکیب ها توسط آیوپاک ارائه شده است. برای این نوع ترکیب ها نام گذاری Z و E مورد استفاده قرار می گیرد. در نام گذاری به این طریق از یک سری قواعد یا قرارداد استفاده می شود و حق تقدم گروه های متصل به کربن های حامل پیوند دوگانه مشخص می گردد. بر طبق قرارداد اگر گروه های با حق تقدم بالاتر در یک طرف پیوند دوگانه قرار داشته باشند آن را ایزومر Z (از کلمه آلمانیZusammen به معنای با همدیگر) و در صورتی که گروه های با حق تقدم بالا در دو طرف پیوند دوگانه قرار بگیرند آن را ایزومر E (از کلمه آلمانیEntegegen به معنای مخالف) می نامند. شکل ۶–۵ نام گذاری Z و E را نشان می دهد. برای تعیین حق تقدم قواعد زیر مورد استفاده قرار می گیرند. بسیاری از خواص فیزیکی آلکن ها مشابه خواص فیزیکی آلکان ها می باشد. آلکن ها در حلال های غیرقطبی مانند اتر، کلروفرم و دی کلرومتان محلول ولی در آب نامحلول می باشند و سبک تر از آب هستند. نقطه جوش آلکن ها بسیار نزدیک به آلکان هاست و با افزایش تعداد کربن افزایش می یابد. به جز آلکن های کوچک، نقطه جوش آلکن ها به ازای افزایش یک اتم کربن بین ۲۰ تا ۳۰ درجه سانتی گراد افزایش می یابد. همانند آلکان ها، شاخه دار شدن آلکن ها موجب کاهش نقطه جوش می شود. آلکن های تا پنج اتم کربن در دمای محیط به صورت گاز هستند و با افزایش وزن مولکولی مایع می شوند. آلکن ها اندکی قطبی تر از آلکان ها هستند. این تغییر قطبیت بعلت تغییر هیبریداسیون است. آلکن ها قطبیت کمی دارند. چون الکترون های پیوند π انعطاف پذیری بیشتری دارند، گشتاور دوقطبی آلکن ها بزرگ تر از آلکان هاست. این قطبیت به آرایش هندسی آن ها مربوط می شود. همچنین ایزومرهای هندسی سیس از ترانس قطبی ترند، به همین علت نقطه جوش ایزومرهای سیس از ترانس بیشتر است، اما به علت تقارن کمتر ایزومرهای سیس به خوبی در شبکه بلور جای نمی گیرند و معمولاً دمای ذوب پایین تری دارند. الگوهای مختلفی برای جایگزینی یک استخلاف به جای هیدروژن های اتیلنی در یک پیوند دوگانه وجود دارد. این الگوها به تعداد استخلاف ها و مواضع آن ها بستگی دارد. هرکدام از حالت های به وجود آمده، به دلیل آرایش فضایی، دارای سطح انرژی و پایداری متفاوتی خواهند بود. در واقع آلکن ها براساس محل پیوند دوگانه، نوع و تعداد استخلاف ها پایداری متفاوتی از خود نشان می دهند. هنگامی که آلکن و گاز هیدروژن در حضور یک کاتالیزور (Pd , Pt) مخلوط شوند، دو اتم هیدروژن به پیوند دوگانه افزوده شده یک آلکان اشباع تولید می شود. گرمای این واکنش یا گرمای هیدروژن دار شدن را می توان به طور دقیق اندازه گیری کرد. گرمای هیدروژن دار شدن (مقدار گرمای آزاد شده هنگام هیدروژن دار کردن یک ترکیب) اغلب اطلاعات خوبی دربارهٔ پایداری نسبی ترکیب های سیرنشده به دست می دهد و می توان از آن به عنوان معیاری برای تعیین میزان پایداری یک آلکن استفاده کرد. نتایج حاصل از آزمایش ها نشان می دهد که گرمای هیدروژن دار شدن ایزومرها یکسان نیستند که این موضوع بیان کننده تفاوت در پایداری آن ها است. در واقع پایداری نسبی آلکن ها با افزایش تعداد استخلاف های اطراف پیوند دوگانه افزایش می یابد. آلکن های دارای دو تا چهار کربن را می توان به صورت خالص از نفت خام تهیه نمود. اما برای تهیه آلکن های پیچیده تر بایستی از روش های دیگری که در ادامه آورده شده، استفاده کرد. به طورکلی برای تشکیل پیوند دوگانهC=C می توان از واکنشی های حذفی E1 و E2 استفاده نمود. این دست از واکنش های حذفی شامل حذف اتم ها یا گروه هایی از دو اتم کربن مجاور است. یکی از بهترین روش های تهیه آلکن ها، آب گیری از الکل هاست. واکنش آب گیری از الکل در حضور کاتالیزورهای اسیدی معمولاً برگشت پذیر بوده و سرعت کمتری دارد. سهولت آب گیری از الکل ها به نوع کربوکاتیون ایجاد شده در طی واکنش بستگی دارد. هرچه کربوکاتیون حاصل پایدارتر باشد، راحت تر تولید می گردد. هیدروهالوژن زدایی واکنشی است که طی آن از یک مولکول آلکیل هالید یک مولکول HX، هالید هیدروژن (یک اتم هیدروژن از یک کربن و یک اتم هالوژن از کربن مجاور) حذف می شود. این واکنش بسته به ساختمان و شرایط محلول می تواند از طریق دو مکانیسم متفاوت E و E انجام بگیرد که در فصل۴ مورد بحث قرار گرفتند. به دلیل نیاز به باز قوی، واکنش هیدروهالوژن زدایی عمدتاً در محلول NaOH الکلی انجام می شود. اگر امکان حذف دو نوع هیدروژن از کربن ها وجود داشته باشد، شانس تشکیل دو نوع آلکن وجود خواهد داشت و آلکن با پایداری بیشتر، محصول اصلی خواهد بود. درصورتی که در واکنش هیدروهالوژن زدایی از بازهای حجیم استفاده کنیم، هیدروژن با ممانعت فضایی کمتر حذف خواهد شد. [null اگر دو اتم هالوژن روی یک اتم کربن قرار گرفته باشند، ماده را دی هالوژنهٔ دوقلو (geminal) می نامند و اگر دو هالوژن روی دو اتم کربن مجاور قرار گرفته باشند، vicinal خوانده می شود. از واکنش مشتقات-α دی برومو با پودر روی در اسید استیک و طی یک واکنش هالوژن زدایی، آلکن مربوطه تولید می شود. در این واکنش هنگام تشکیل آلکن، هر دو اتم برم آزاد می شود. روی در اسید استیک نقش] احیاکننده دارد؛ روی اکسید شده و الکیل هالید احیا می شود. اگر بخواهیم واکنش های شیمیایی آلکن ها را پیش بینی نماییم، لازم است ابتدا فعالیت پیوند π در آلکن ها را مورد مطالعه قرار دهیم و تأثیر پیوند دوگانه روی گروه های آلکیل مجاور و برعکس را خوب بدانیم. با مطالعه واکنش های اختصاصی پیوند دوگانه، قادر خواهیم بود واکنش های اختصاصی بسیاری از آلکن ها و واکنشگرهای دیگر را پیش بینی نماییم. همان طور که قبلاً نیز بیان شد، پیوند دوگانه شامل ابری از الکترون های π در بالا و پایین صفحهٔ اتم هاست. این الکترون ها کمتر از الکترون های σ در نگهداشتن هسته های کربن در کنار یکدیگر دخالت دارند. در نتیجه خود این الکترون ها نیز به صورت ضعیف تری به مولکول مربوط اند و به آسانی در دسترس واکنشگری که کمبود الکترون دارد قرار می گیرند. آلکن ها نیز به دلیل دارا بودن پیوند نسبتاً ضعیف π تمایل زیادی برای شرکت در واکنش های افزایشی دارند که از نظر میزان انرژی مطلوب بوده و گرمازا هستند. در این واکنش ها یک پیوند π در آلکن و یک پیوند σ در الکترون دوست شکسته شده و دو پیوند σ در محصول نهایی که یک آلکان خواهد بود، تشکیل می شود. لذا مولکول های مختلف مانند هالوژن ها، اسیدهای هالوژنه، هیپوهالواسیدها، اسیدسولفوریک و آب می توانند به پیوند دوگانه اضافه شده محصولات اشباع شده تولید کنند. به طورکلی دو نوع واکنش روی آلکن ها انجام پذیر است. دسته اول آنهایی هستند که روی پیوند π انجام می گیرند، لذا پیوند π از بین می رود و پیوندهای جدید تشکیل می گردد. واکنش های دسته دوم، واکنش هایی هستند که در محل های دیگری که ارتباط خاصی با پیوند دوگانه دارند اتفاق می افتند. مثل گروه های آلکیل یا عوامل دیگری که به کربن های sp متصل هستند. واکنش گاز هیدروژن با هیدروکربن های غیراشباع در حضور کاتالیزورهای نیکل، پلاتین و پالادیم (این فلزات در حلال های آلی نامحلول هستند و از این جهت به کاتالیزورهای ناهمگن معروفند) را هیدروژن دار کردن می نامند. آلکن ها به علت داشتن یک پیوند دوگانه از پایداری کمی برخوردارند و با یک مولکول هیدروژن طی یک مرحله واکنش می دهند و به آلکان تبدیل می شوند. این واکنش بدون حضور کاتالیزور با سرعت بسیار کمی انجام می شود. حضور کاتالیزور موجب پایین آمدن انرژی فعال سازی واکنش و افزایش سرعت واکنش می شود. واکنش هیدروژن دار شدن در سطح ذرات کاتالیزور انجام می شود. کاتالیزور بستری آماده می کند که هیدروژن ها روی آن قرار گرفته و آلکن روی این بستر با هیدروژن ها پیوند ایجاد می کند و لذا محصول سیس تولید می شود. محصول افزایش هالوژن ها به آلکن، دی هالیدهای مجاور است که در آن اتم های هالوژن روی دو کربن مجاور هم قرار می گیرند. مولکولBr به راحتی روی پیوند دوگانه معمولی اضافه شده و تولید ترکیب اشباع دی برمه می کند. در عمل به آلکن، محلول برم درCCl اضافه می شود. این محلول قرمز رنگ بوده و پس از افزایش برم روی پیوند دوگانه محلول بی رنگ می شود. در مورد ترکیب های ناشناخته از این واکنش می توان به عنوان یک واکنش شناساگر پیوند دوگانه استفاده کرد. افزایش برم بر روی پیوند دوگانه به صورت آنتی (ضد) بوده و در مکانیسم واکنش حدواسط یون برومونیوم پیشنهاد می شود (افزایش الکترون دوستی دومرحله ای). هیدروژن هالیدها (HCl, HBr, HI) به راحتی بر روی پیوند دوگانه C=C اضافه شده، آلکن را به آلکیل هالید مربوطه تبدیل می کنند. این واکنش ها معمولاً با عبور گاز هیدروژن هالید از درون محلول آلکن انجام می شود. مکانیسم واکنش را می توان شامل دو مرحله دانست. مرحله اول افزایش پروتون اسید به عنوان جزء الکترون دوست و تشکیل کربوکاتیون و مرحله دوم افزایش هسته دوستی باز مزدوج اسید و تشکیل آلکیل هالید است. مرحله اول کندتر بوده و مرحله تعیین کننده سرعت خواهد بود. به عنوان مثال اگر از مولکول پروپن شروع کنیم، احتمال تشکیل دو محصول وجود دارد ولی فقط یکی از آن ها تولید می شود. تشکیل این محصول را می توان با قاعده مارکونیکوف پیش بینی نمود. قاعده ای که در ارتباط با واکنش افزایشی آلکن های نامتقارن با واکنشگرهایی که مولکول ناجور هستهٔ HA دارند، توسط مارکونیکوف کشف شده و به صورت زیر بیان می شود: «در واکنش های افزایشی ترکیب های ناجورهسته HA به آلکن های نامتقارن، همواره اتم هیدروژن به کربنی افزوده می شود که تعداد بیشتری از اتم های هیدروژن به آن متصل هستند.» در سال ۱۹۹۳ خاراش و مایو در دانشگاه شیکاگو کشف کردند که جهت گیری افزایش هیدروژن برمید به پیوند دوگانه را می توان با افزودن پراکسید (ROOR) به محیط واکنش تغییر داد. یعنی درصورت وجود پراکسیدها، افزایش HBr دقیقاً عکس قاعده مارکونیکوف رخ خواهد داد (به صورت آنتی مارکونیکوف انجام می شود). این پدیده به اثر پراکسیدی مشهور است. البته این واکنش فقط در مورد HBr صادق بوده و در مورد HXهای دیگر صادق نیست. در حضور پراکسید واکنش به صورت رادیکالی پیش می رود. آب در مجاورت اسیدها به آلکن های واکنش پذیر اضافه می شود و الکل تولید می کند. برای واکنش فوق معمولاً از اسیدهای معدنی (سولفوریک اسید) استفاده می شود و افزایش به پیوند دوگانه مطابق قاعده مارکونیکوف انجام می گیرد. واکنش آب دهی به آلکن ها، عکس واکنش آب گیری از الکل ها است و در چند مرحله رخ می دهد، مرحله اول آهسته و مشکل است. در این مرحله یک واکنشگر اسیدی به پیوند دوگانه اضافه شده و یک کربوکاتیون ایجاد می کند. سپس در مرحلهٔ بعد مولکول آب به کربوکاتیون حمله می کند و یون آلکیل اُکسونیوم را که بسیار ناپایدار است، تشکیل می دهد. در نهایت یون آلکیل اکسونیوم به سرعت یک هیدروژن خود را از دست می دهد و الکل به عنوان محصول نهایی ایجاد خواهد شد. نوع دیگر واکنش آب با آلکن ها زمانی است که از هالوژن ها (X) استفاده شود. افزایش هالوژن به آب منجبر به ایجاد هیپوهالواسید (HOX) خواهد شد. افزایش هالوژن و آب به پیوند دوگانه بر طبق قاعده مارکونیکوف اضافه می شود؛ بدین ترتیب که OH که بر روی کربنی که کمترین هیدروژن را دارا می باشد اضافه می گردد. در این دست واکنش ها، همانند واکنش هالوژن ها با پیوند دوگانه، ابتدا هالوژن تشکیل یون هالونیوم (به صورت پل بین دو کربن حاوی پیوند دوگانه) می دهد. روش دیگر افزایش آب به آلکن ها، واکنش اکسی جیوه دار شدن– جیوه زدایی است. آلکن ها در مجاورت آب با جیوه استات ترکیب شده و ترکیب های هیدروکسی جیوه داری که در اثر کاهش به الکل تبدیل می شوند، به دست می دهند. این واکنش را به نوعی افزایش –OH و –HgOAC به پیوند دوگانه نیز می توان تصور کرد. در جیوه زدایی کاهشی، جای گروه –HgOAC را –H می گیرد. نتیجه نهایی این واکنش هایی پیاپی، افزایش آب به آلکن است. فرایند دومرحله ای فوق، سریع و ساده است و در شرایط ملایم با بازده بالا (۹۰٪) انجام می شود. ترکیب جیوه دار حدواسط استخراج نمی شود بلکه در محیط واکنش، به وسیله سدیم بوروهیدرید NaBH کاهیده می شود. اکسی جیوه دار شدن–جیوه زدایی، جهت گزینی بالایی دارد و الکل های مشابه با افزایش مارکونیکوفی آب به پیوند دوگانه به دست می دهد. آلکن ها در مجاورت واکنشگر دی بوران (BH) هیدروبوردار شده و آلکیل بوران ها (RB) را به وجود می آورند. این ترکیب ها خود در اثر اکسایش به الکل تبدیل می شوند. بوران (BH) بدون فعال سازی کاتالیزوری به پیوند دوگانه افزوده می شود. چون پیوند π غنی از الکترون است و بوران (که خود به صورت دیمر BH وجود دارد اما در حلالی مانند تتراهیدروفوران، THF، به صورت منومر با حلال کمپلکس می دهد) دارای کمبود الکترون است یک کمپلکس اسید–باز لوئیس ایجاد می شود. شیمی فضایی افزایش، سین است. افزایش بوران به پیوند دوگانه، به صورت آنتی ماکونیکوف انجام می شود. افزایش BH به پیوند دوگانه به صورتی است که هیدروژن به یکی از اتم های کربن پیوند دوگانه و بور به کربن دیگر (با ممانعت کمتر) متصل می گردد. برخی از واکنشگرهای اکسیدکننده، آلکن ها را به دی اُل های ۱٬۲ یا دی هیدروکسی الکل ها که شامل دو گروه –OH بر روی کربن های مجاور هستند، تبدیل می کنند (آنها همچنین با نام گلیکول شناخته می شوند). واکنش شامل افزایش دو گروه هیدروکسی بر روی پیوند دوگانه است. از میان بسیاری واکنشگرهای اکسیدکننده که باعث هیدروکسیل دار شدن می شوند، دو واکنشگر که به طور معمول مورد استفاده قرار می گیرند عبارتند از: الف-پتاسیم پرمنگنات (KMnO) سرد و قلیائی، ب-پراکسی اسیدها مانند پراکسی فرمیک اسید(HCOOH). پرمنگنات یک اکسیدکنندهٔ قوی است و شرایطی از قبیل قدرت اسیدی، قدرت بازی، دما و مقدار واکنشگر، برای اجتناب از اکسایش بیشتر باید کنترل شود. تا بتوانیم واکنش را تا مرحله خاصی از اکسایش جلو ببریم. در مورد استفاده از پرمنگنات مشکل اصلی انحلال پذیری است. باید پرمنگنات محلول در آب را در تماس با سوبسترایی که اغلب در آب حل نمی شود قرار داد. بسیاری از حلال ها از جمله الکل ها که معمولاً برای حل نمودن ترکیب های قطبی و غیرقطبی استفاده می شوند، به وسیلهٔ پرمنگنات اکسایش می یابند و قابل استفاده در این نوع واکنش ها نیستند. در سال های اخیر این مسئله تا حدودی با استفاده از کاتالیزورهای انتقال فاز حل شده است. یون های چهارتایی آمونیم می توانند یون های پرمنگنات را از لایه آبی به لایة غیرآبی (مثلاً بنزن یا دی کلرومتان)، یعنی جایی که سوبسترا در انتظار است متصل نمایند. اترهای تاجی می توانند با یون های پتاسیم تشکیل کمپلکس داده و از همین رو KMnO جامد را قابل حل در بنزن نمایند. در نتیجه بنزن ارغوانی یک عامل اکسیدکنندهٔ عالی به شمار می آید. هیدروکسیل دار شدن با پرمنگنات با به هم زدن آلکن و محلول آبی پرمنگنات در دمای اتاق انجام می گیرد و حتی محلول خنثی نیز مقداری OH در واکنش ایجاد می نماید و لیکن بهتر است مقداری باز اضافه شود. باید از گرما کردن و افزودن اسید اجتناب نمود زیرا این شرایط شدیدتر باعث اکسایش بیشتر دی اُل از طریق شکستن پیوند دوگانه می شود. در صورتی که واکنش با پرمنگنات پتاسیم گرم و غلیظ انجام شود دی اسید یا دی کتون یا اسید و کتون تولید می کند. واکنشگر کلاسیک برای گسستن پیوند دوگانه، اوزن است. گاز اوزن از مخلوطی از آلکن در یک حلال خنثی، مانند کربن تتراکلرید عبور داده می شود. اوزن کافت طی دو مرحله رخ می دهد، در مرحله اول آلکن ها با اوزن (O) واکنش داده و تولید پراکسید حلقوی به نام اوزونید می نمایند. با تبخیر حلال، اوزونید به صورت روغنی ویسکوز باقی می ماند. اوزونید ماده منفجر شونده ای می باشد و لذا جدا نمی شود. اوزونید در مرحله دوم توسط فلز و آب یا دی متیل سولفید (CH)S تخریب شده و پیوندهای C=O را تولید می کند. این ترکیب ها می توانند آلدهید یا کتون باشند. پراکسی اسیدها، ترکیب هایی هستند که پیوندهایRCO-OH را دارا می باشند. گروه OH در پراکسی کربوکسیلیک اسیدها، الکتروفیلی است. این ترکیب ها با افزایش به پیوند دوگانه و ایجاد اکساسیکلوپروپان ها، با آلکن ها وارد واکنش می شوند. محصول دیگر این واکنش یک کربوکسیلیک اسید است.
[ { "answer1": "آلکنها ، یا الفینها هیدروکربن هایی هستند که یک پیوند دوگانه کربن – کربن (C=C) دارند و فرمول کلی آن ها به صورت CH می باشد.", "answer2": "اگر دو گروه متصل به کربن های حامل پیوند دوگانه در یک طرف این پیوند قرار گیرند آن را ایزومر سیس و اگر در طرفین (در دو طرف) پیوند دوگانه قرار گیرند آن را ایزومر ترانس گویند.", "distance": 2698, "question": "آلکن ها چه نوع ترکیباتی هستند و چگونه می توان ایزومرهای سیس و ترانس را در آن ها تشخیص داد؟" }, { "answer1": "آلکن ها نیز به دلیل دارا بودن پیوند نسبتاً ضعیف π تمایل زیادی برای شرکت در واکنش های افزایشی دارند که از نظر میزان انرژی مطلوب بوده و گرمازا هستند.", "answer2": "دسته اول آنهایی هستند که روی پیوند π انجام می گیرند، لذا پیوند π از بین می رود و پیوندهای جدید تشکیل می گردد.", "distance": 495, "question": "چرا آلکن ها تمایل زیادی به شرکت در واکنش های افزایشی دارند و چه نوع واکنش هایی روی پیوند π آن ها انجام می شود؟" }, { "answer1": "اتن (اتیلن) کوچک ترین عضو خانوده آلکن ها و به فرمول CH می باشد که دو اتم هیدروژن کمتر از آلکان هم کربن (اتان) دارد و بین دو اتم کربن پیوند دوگانه وجود دارد.", "answer2": "اتیلن هورمون گیاهان بوده که از اسید آمینه متیونین(methionine) ایجاد شده و باعث رسیدن میوه ها، بازشدن شکوفه ها و گل ها و همچنین ریزش برگ ها در پاییز می شود", "distance": 668, "question": "اتیلن از چه نظر یک آلکن منحصر به فرد است و از چه اسید آمینه ای در گیاهان تولید می شود؟" }, { "answer1": "حلقه های حاوی پیوند دوگانه به صورت سیکلوآلکن نام گذاری می شوند. شماره گذاری باید به گونه ای انجام شود که پیوند دوگانه کربن-کربن بین کربن۱ و کربن۲ قرار گیرد و استخلاف کوچک ترین شماره را داشتهباشد.", "answer2": "اگر سه یا چند استخلاف به پیوند دوگانه کربن-کربن متصل باشد نمی توان از سیس و ترانس استفاده کرد، بنابراین روش متفاوتی برای نام گذاری این دسته از ترکیب ها توسط آیوپاک ارائه شده است. برای این نوع ترکیب ها نام گذاری Z و E مورد استفاده قرار می گیرد.", "distance": 925, "question": "نام گذاری سیکلوآلکن ها به چه صورت است و چگونه می توان برای آلکن هایی که بیش از دو استخلاف دارند نام گذاری انجام داد؟" } ]
[ { "answer1": "واکنش گاز هیدروژن با هیدروکربن های غیراشباع در حضور کاتالیزورهای نیکل، پلاتین و پالادیم را هیدروژن دار کردن می نامند.", "answer2": "گرمای هیدروژن دار شدن (مقدار گرمای آزاد شده هنگام هیدروژن دار کردن یک ترکیب) اغلب اطلاعات خوبی دربارهٔ پایداری نسبی ترکیب های سیرنشده به دست می دهد و می توان از آن به عنوان معیاری برای تعیین میزان پایداری یک آلکن استفاده کرد.", "question": "هیدروژن دار کردن آلکن ها چگونه انجام می شود و گرمای هیدروژن دار شدن چه اطلاعاتی به ما می دهد؟" } ]
gemini-2.0-flash-exp
41
: خودکشی در ایران خودکشی در ایران، پدیده ای رو به رشد دانسته شده است. ایران در میان کشورهای اسلامی در جایگاه سوم از نظر رواج خودکشی قرار دارد. برپایهٔ آمارها روزانه بیش از ۱۳ نفر در ایران خودکشی می کنند. بیشتر خودکشی ها در میان افراد ۱۵ تا ۳۵ ساله روی می دهد. طبق اعلام وزارت بهداشت، در سال ۱۳۹۷ خورشیدی، ۱۰۰ هزار نفر خودکشی کردند. به طور متوسط از هر ۱۰۰ هزار تن ایرانی، ۱۲۵ نفر اقدام به خودکشی می کنند که از این تعداد ۶ نفر جان خود را از دست می دهند. برای مقایسه در آمریکا در سال ۲۰۱۶ از هر ۱۰۰ هزار نفر، ۱۶ نفر با خودکشی جان خود را از دست دادند. مشکلات اقتصادی، بیماری های روانی، جبر فرهنگی، مسائل سیاسی و فشارهای اجتماعی برخی از سبب های اصلی خودکشی در کشور ایران به شمار می آیند. تقریباً نیمی از افرادی که خودکشی می کنند متأهل هستند. میزان خودکشی در غرب کشور بیشتر بوده است. خودکشی در ایران پدیده ای رو به رشد دانسته شده است. ریاضی و نجفیان در پژوهش خود در سال ۱۳۹۴ خورشیدی، ایران را با نرخ خودکشی ۶ نفر در صد هزار نفر، در رتبهٔ ۵۸ جهانی جای داده اند. برپایهٔ گزارش سازمان بهداشت جهانی در سال ۲۰۱۴ میلادی، نرخ خودکشی در ایران ۵٫۳ در میان ۱۰۰٬۰۰۰ نفر بوده است. این نرخ در میان زنان ۳٫۶ و در میان مردان ۷٫۰ می باشد. بالاترین نرخ فصلی خودکشی، ۳۵٫۲٪ و مربوط به تابستان است که ۱۳٪ بالاتر از فصل های دیگر است. برپایهٔ یک مطالعهٔ فراتحلیل، میزان اقدام به خودکشی و خودکشی موفق در میان زوج های ازدواج کرده در ایران بیشتر از سایر افراد است. آمار سازمان پزشکی قانونی ایران نشان می دهد که ۵۴ درصد خودکشی های منجر به مرگ در میان جوانان زیر ۳۰ سال روی داده است. همچنین میزان اقدام به خودکشی در مناطق شهری بیشتر از مناطق روستایی است. در میان سال های ۱۳۷۵ تا ۱۳۷۸ خورشیدی در استان های غربی کشور، میزان خودکشی زنان بیشتر از مردان گزارش شده است. در سال ۱۳۸۰ خورشیدی حدود ۳۰۰۰ خودکشی کامل در ایران انجام شده است (یک درصد کل مرگ و میرها در کشور) که حدود ۶۵ درصد آن از سوی مردان و ۳۵ درصد از سوی زنان بوده است. در ایران حدوداً مردان دو برابر زنان خودکشی کامل دارند. بالاترین میزان خودکشی موفق در استان ایلام (با نرخ ۲۶ از ۱۰۰ هزار نفر) و استان کرمانشاه (با نرخ ۲۳ از ۱۰۰ هزار نفر) است. پس از این دو استان، با فاصلهٔ زیادی استان های لرستان، همدان، گلستان، چهارمحال و بختیاری، کهگیلویه و بویر احمد، آذربایجان غربی، کرمان، و کردستان جای دارند. تهران و سیستان و بلوچستان هم در آخرین رتبه ها قرار دارند. بر پایهٔ پرسش نامه های تهیه شده از مراجعان بیمارستان لقمان تهران از سال ۱۹۷۰ تا ۱۹۷۲ میلادی، رایج ترین سببِ خودکشی، مسائل خانوادگی با رواج ۵۶ درصد بوده است (جدول ۱). در این پژوهش، مسائل خانوادگی، شامل اختلاف های زوج های ازدواج کرده، اختلاف های میان یا با خانواده هایشان، و همچنین روابط درون خانواده ها مانند روابط میان فرزندان و والدین بوده است. بیشترین رواج مسائل خانوادگی در بازهٔ سنی ۱۵ تا ۱۹ سال بوده است و پس از آن بازهٔ سنی ۲۰ تا ۲۴ سالگان بیشترین فراوانی را شامل بوده است. این دو بازهٔ سنی روی هم ۵۶ درصد کل افرادی که مسائل خانوادگی را به عنوان دلیلی برای خودکشی ذکر کرده ند، شامل بوده است. به طور کلی ۸۱ درصد کل افرادی که بخاطر مسائل خانوادگی دست به خودکشی زده بوده اند، افراد ۱۰ تا ۳۴ ساله بوده اند. مسائل خانوادگی همچنین رایج ترین سبب خودکشی در افراد ۱۰ تا ۱۴ ساله بوده است (با رواج ۳۳٪). در پژوهش بیمارستان لقمان (جدول ۱)، مسائل عشقی با فراوانی ۲۸ درصد، دومین سبب خودکشی بوده و بیشترین فراوانی آن (۶۱٪) در افراد ۱۵ تا ۲۴ ساله روی داده است. در این پژوهش، مشکل خرید خانه، بیکاری، و شکست تحصیلی، زیر عنوان مسائل اجتماعی بررسی شده است که سومین سبب را به خود اختصاص داده و بیشترین شیوع آن در افراد ۲۰ تا ۲۴ ساله بوده است. در این پژوهش آخرین سبب خودکشی مسائل مالی با شیوع ۶٪ بوده است. در یک پژوهش که بر روی ۲۶۰ خودکشی موفق ارجاع شده به سازمان پزشکی قانونی ایران در نیمهٔ نخست سال ۱۳۸۳ خورشیدی، با جمع آوری پرسش نامه از خانواده های افراد خودکشی کرده انجام شده است، شایع ترین سبب های خودکشی در میان مردان به ترتیب اختلال های روحی (۴۱٪) و مشکل های اقتصادی (۳۱٪)، و شایع ترین سبب ها در میان زنان به ترتیب اختلاف های خانوادگی (۵۴٪) و اختلال های روحی (۳۱٪) بوده است. شایع ترین اختلال روحی در میان هر دو جنس افسردگی بوده است و در ۲۷٪ موردها سابقهٔ بستری شدن های متعدد در بیمارستان وجود داشته است. زنان از گروه های آسیب پذیر در معرض خودکشی در ایران هستند. در سال ۲۰۰۷ میلادی، ایران سومین کشور جهان بوده که در آن شمار خودکشی زنان در حال پیشی گرفتن از مردان بوده است. بر پایهٔ یک پژوهش که در سال ۱۳۸۷ خورشیدی منتشر شده است، میزان خودکشی زنان ایرانی دو برابر مردان بوده است. این پژوهش همچنین مصرف بیش از حد دارو را شایع ترین روش خودکشی در میان ایرانیان یافته است. حلق آویز کردن و خودسوزی، به ترتیب رایج ترین روش های خودکشی در میان مردان و زنان بوده اند. برپایهٔ آمارهای ایران، میان سال های ۱۳۶۳ تا ۱۳۷۲ خورشیدی، هر سال حدود ۱۵۰۰ تا ۲۷۰۰ مورد مرگ مشکوک به خودکشی در کودکان و نوجوانان ثبت شده است. بیشترین شیوع سنی خودکشی میان ۱۳ تا ۱۷ سالگی بوده است و از نظر شیوع جنسی، میزان خودکشی میان پسرها چهار برابر دخترها بوده است. شمار کل موارد خودکشی میان سال های ۱۳۷۳ تا ۱۳۸۰ خورشیدی حدود ۴۲۵۰ مورد بوده است که نسبت به آمار پیشین افزایش داشته است. جلیلی با کنار گذاشتن موارد استثنایی، کل موارد خودکشی کودکان و نوجوانان میان سال های ۱۳۷۲ تا ۱۳۸۰ خورشیدی را حدود ۳۲۲۵ مورد بدست آورده است. در این بازهٔ زمانی، شیوع جنسی خودکشی ۳٫۷ پسر به ۱ دختر بوده است. رایج ترین شیوه ها به ترتیب مسمومیت، حلق آویزی، پریدن از ارتفاع، و به ندرت اسلحهٔ گرم بوده است. رایج ترین راه ها به تفکیک جنسیت، سلاح گرم، دارآویختگی و خفه کردن در پسران، و استفاده از سم و دارو در میان دخترها بوده است. شایع ترین روش های خودکشی در سال های پیش از نوجوانی، پریدن از ارتفاع، مسمومیت، دارآویختگی، چاقو زدن، و پریدن وسط جاده بوده است. در مهر ماه ۱۳۹۴ خورشیدی، فاطمه دانشور رئیس کمیته اجتماعی شورای شهر تهران اعلام کرد که طی سال های ۱۳۸۱ تا ۱۳۸۳ خورشیدی ۱۱۱ کودک در تهران خودکشی کرده اند. این آمار از بیمارستان لقمان تهران و مربوط به خودکشی به روش مسمومیت بوده است و کودکان خودکشی کرده ۸ تا ۱۳ سال سن داشته اند. مجید محمدی، جامعه شناس، پنج دلیل را برای خودکشی کودکان و نوجوانان ایرانی نام برده است که عبارتند از: ۱) تعارض هویت جنسی که موجب خودکشی دگرباشان جنسی می شود. ۲) افسردگی معالجه نشده و رها شده. ۳) فشار گروه همسالان و قلدری در مدرسه. ۴) تقلید از تلویزیون و اعدام های خیابانی. ۵) ازدواج های اجباری در برخی از استان های ایران. یافته های پژوهشی که با تهیهٔ پرسش نامه از ۳۲۳ (۱۵۹ پسر و ۱۶۴ دختر) دانش آموز ۱۴ تا ۱۷ سالهٔ شهر اصفهان انجام و در سال ۱۳۸۰ خورشیدی منتشر شده است، نشان می دهد که رواج افسردگی بالینی در میان نوجوانان حدود ۴۳٫۴٪ و رواج افکار خودکشی در میان آن ها ۳۲٫۷٪ بوده است. در این پژوهش مشخص شده است که ۵۵٫۵٪ دختران و ۳۰٫۸٪ پسران به افسردگی متوسط یا بالاتر مبتلا بوده اند. این پژوهش همچنین نشان داده است که بیش ترین رواج افکار خودکشی (۵۸٫۳٪) در میان نوجوانانی وجود داشته که رفتار والدینشان را سختگیرانه (کم عاطفه و پرکنترل) توصیف کرده اند، و کم ترین رواج افکار خودکشی (۱۱٫۶٪) در میان نوجوانانی وجود داشته است که رفتار والدینشان را دموکراتیک (پرعاطفه و کم کنترل) ارزیابی کرده اند. رواج افکار خودکشی در میان دختران بیشتر از پسران بوده است (۳۷٫۷٪ در مقابلِ ۲۷٫۵٪). برپایهٔ آمارِ میزان خودکشی در سال ۱۳۹۲ خورشیدی که به روزترین آمار تا شهریور ۱۳۹۴ خورشیدی بوده است، ۵۴ درصد کل خودکشی ها مربوط به جوانان زیر ۳۰ سال بوده است. یک پژوهش که بر روی خودکشی دانشجویان در سال های ۱۳۸۲ تا ۱۳۸۷ خورشیدی انجام شده نشان داده است که حلق آویزی بیشترین و بریدن رگ های دست کم ترین فراوانی را در میان شیوه های خودکشی افراد مورد مطالعه داشته است. برپایهٔ این پژوهش، دانشجویان مرد ۲۲ ساله مجرد مشغول به تحصیل در رشتهٔ علوم انسانی در دانشگاه آزاد اسلامی، بیشتر از دیگران اقدام به خودکشی کرده اند. این پژوهش همچنین نشان داده است که بیشتر خودکشی ها در ایام امتحانات و در تعطیلات میان دو ترم تحصیلی روی داده است. پژوهش قریشی و موسوی نسب در سال ۱۳۸۵ خورشیدی که ۳٬۴۷۷ نفر را پوشش داده، نشان می دهد که بیش ترین روش بکار برده شده برای خودکشی مسمومیت دارویی با متوسط ۵۵٫۸٪ بوده است. مطالعهٔ فراتحلیل بیدل و همکاران که بر روی پژوهش های انجام شده تا فروردین ۱۳۹۱ خورشیدی صورت گرفته، نشان می دهد که در میان روش های مسمومیت زای خودکشی، شیوع مسمومیت با دارو ۷۵٪ و شیوع مسمومیت با سموم (شامل سموم کشاورزی و آفت کش های خانگی) ۱۳٪ بوده است. برپایهٔ این مطالعه، استان های گلستان (۹۰٪)، مرکزی (۸۹٪)، خراسان رضوی (۸۸٪)، و هرمزگان (۸۸٪) به ترتیب بیشترین شیوع خودکشی با دارو، و استان های ایلام (۲۵٪)، بوشهر (۲۱٪)، و آذربایجان شرقی (۲۰٪) به ترتیب بیش ترین شیوع خودکشی با سموم را دارا بوده اند. بیدل و همکاران، بالا بودن میزان خودکشی با سم در استان ایلام را به دلیل در دسترس بودنِ سم های دفع آفت های نباتی در آن استان دانسته اند. برپایهٔ گزارش سازمان پزشکی قانونی ایران در سال ۱۳۸۰ خورشیدی از افراد درگذشته بر اثر خودکشی، خودسوزی که یکی از دردناک ترین راه ها است مهم ترین روش خودکشی در میان زنان بوده است (۶۹٫۲۹٪). همین گزارش بالاترین درصد خودکشی مردان با روش خودسوزی را ۴۷٪ در استان یزد و بالاترین درصد خودکشی زنان با این روش را ۹۴٫۴٪ در استان بوشهر اعلام کرده است. نظرزاده و همکاران با مطالعهٔ فراتحلیل ۱۹ پژوهشِ انجام شده در دو دههٔ قبل از خرداد ۱۳۹۱ خورشیدی که شامل ۲۲٬۴۹۸ مورد اقدام به خودکشی می شده است (با کنار گذاشتن پژوهش هایی که تنها خودکشی های منجر به مرگ را بررسی کرده بوده اند)، نتیجه گرفته اند که به طور کلی در میان روش های فیزیکی خودکشی در ایران، خودسوزی با شیوع ۱۳٪ رایج ترین روش است. مطالعهٔ آن ها نشان داده است که بیش ترین شیوع خودسوزی به ترتیب در استان های کهگیلویه و بویراحمد (۴۸٪)، ایلام (۲۸٪)، و خراسان جنوبی (۱۰٪) بوده است. به گفتهٔ نظرزاده و همکاران، اگرچه خودکشی به وسیلهٔ خودسوزی در ایران از کشورهایی مانند هند (۴۰٪)، سریلانکا (۲۴٪)، و مصر (۱۷٪) کم تر است؛ ولی شیوع خودسوزی در ایران از کشورهای آفریقایی چون زیمبابوه (۱۱٪) و آفریقای جنوبی و همچنین کشورهای اروپایی چون آلمان بیش تر است. پژوهش نظرزاده و همکاران نشان می دهد که بدون در نظر گرفتنِ مسمومیت، به طور کلی زنان و مردان ایرانی از روش های خشنی برای خودکشی استفاده می کنند. در این پژوهش مشخص شد که روش های خشنی چون خودسوزی، حلق آویزی و سلاح گرم دارای شیوع بالایی در استان های غربی و جنوب شرقی کشور هستند. برپایهٔ گزارش سازمان پزشکی قانونی ایران در سال ۱۳۸۰ خورشیدی از افراد درگذشته بر اثر خودکشی، حلق آویزی مهم ترین روش خودکشی در میان مردان بوده است (با شیوع ۵۶٫۵٪). داده های پزشکی قانونی مربوط به خودکشی ها منجر به مرگ در تهران از سال ۱۹۶۴ تا سال ۱۹۷۴ میلادی نشان می دهد که ۵۰٫۱٪ کل خودکشی ها (۳۷۹ مورد) با روش حلق آویزی انجام شده بوده است (جدول ۳). برپایهٔ مطالعهٔ فراتحلیل نظرزاده و همکاران بر روی پژوهش های انجام شده در دو دههٔ پیش از خرداد ۱۳۹۱ خورشیدی (با کنار گذاشتن پژوهش هایی که منحصراً به خودکشی های منجر به مرگ پرداخته اند)، با ۲۲٬۴۶۸ مورد اقدام به خودکشی، شیوع روش خودکشی با حلق آویزی، ۲٪ بوده است. برپایهٔ مشاهدهٔ نظرزاده و همکاران، بیش ترین شیوع حلق آویزی (۱۷٪) مربوط به پژوهشی در استان کرمانشاه در سال ۱۳۸۵ خورشیدی و کم ترین شیوع آن (۱٪) مربوط به پژوهشی در استان گلستان در ۱۳۸۲ خورشیدی بوده است. به گفتهٔ نظرزاده و همکاران، رواج خودکشی در ایران به شیوهٔ حلق آویزی، از کشورهای غربی و آسیایی کم تر است. جدول شمارهٔ ۴، توزیع فراوانی روش های انجام خودکشی در خودکشی های موفق ارجاع شده به سازمان پزشکی قانونی ایران در شش ماههٔ اول سال ۱۳۸۳ خورشیدی را نشان می دهد که برپایهٔ آن، شایع ترین روش خودکشی در میان هر دو جنس زن و مرد حلق آویزی بوده است (در میان ۱۸۰ مرد و ۸۰ زن). شایع ترین روش های خودکشی برای مردان، حلق آویزی (۵۷٪) و مصرف سم (۱۷٪)، و شایع ترین روش ها برای زنان، مصرف سم و خودسوزی بوده است (هر دو به تقریب به یک نسبت). داده های پزشکی قانونی از خودکشی های موفق در تهران از سال ۱۹۶۴ تا ۱۹۷۴ میلادی نشان می دهد که ۲۵٫۵٪ کل خودکشی ها در آن بازهٔ زمانی با سلاح گرم انجام شده است که دومین فراوانی را پس از حلق آویزی نشان می دهد (جدول ۳). به گفتهٔ خادمی و همکاران، به دلیل وجود محدودیت در استفاده از سلاح گرم در ایران، میزان خودکشی ها با این روش نسبت به مسمومیت، خودسوزی، و حلق آویزی کم تر است. برپایهٔ داده های سازمان پزشکی قانونی ایران، در سال ۱۳۸۱ خورشیدی، هشت درصدِ خودکشی های منجر به مرگ با سلاح گرم انجام شده (۲۶۹ نفر)، و نرخ خودکشی با سلاح گرم ۰٫۴۲ به ازای هر صد هزار نفر بوده است. در همان سال، ۹۱٫۴٪ خودکشی ها با این روش در میان مردان و ۸٫۶٪ در میان زنان روی داده است. همچنین ۶۲٪ خودکشی ها با سلاح گرم در مکان های نظامی و نگهبانی بوده است. به گفتهٔ خادمی و همکاران، موضوع خودکشی با اسلحه در میان سربازان وظیفه یک معضل است و نیازمند توجه بیشتری است. برپایهٔ آمار سال ۱۳۸۱ خورشیدی، استان های کرمانشاه، ایلام، و لرستان (به ترتیب با ۱٫۷۱، ۱٫۶۷، و ۱٫۶۳ خودکشی در میان صد هزار نفر)، بیشترین میزان خودکشی با سلاح گرم و استان های قم، زنجان، و مازندران (به ترتیب با ۰، ۰، و ۰٫۰۷ خودکشی در میان صد هزار نفر)، کم ترین میزان خودکشی را با این روش داشته اند. خادمی و همکاران، بالا بودن نرخ خودکشی با سلاح گرم در استان های غربی و شرقی ایران را به دلیل قاچاق اسلحه و دسترسی راحت تر مردم به سلاح گرم در آن مناطق دانسته اند. در ایران نیز همچون دیگر نقاط جهان، خودکشی با پریدن روی ریل قطار یا مترو صورت می گیرد. به گفته مسوولان به طور متوسط هر ماه یک خودکشی موفق در مترو تهران اتفاق می افتد. به طور مثال در ۲۴ اردیبهشت سال ۱۳۹۴ یک مرد ۳۵ ساله پس از اقدام به خودکشی در ایستگاه منیریه مصدوم و تحویل عوامل اورژانس تهران داده شد. در ۲۶ دی ماه همان سال نیز یک خانم جوان در ایستگاه دروازه دولت اقدام به خودکشی کرد. به این صورت که هنگام ورود قطار از خط چهار مترو به ایستگاه، نامبرده بدون دخالت عامل خارجی، خود را بر روی ریل قطار پرتاب کرد و بر اثر برخورد با قطار جان خود را از دست داد. برای جلوگیری از خودکشی در متروهای ایران پیشنهاد شده است تا محافظ های شیشه ای در ایستگاه ها به نحوی قرار گیرند تا امکان این عمل به صفر نزدیک شود. در بسیاری از کشورهای پیشرفته جهان (از جمله کره جنوبی) برای پیشگیری از سقوط افراد یا اشیاء بر روی ریل های قطارهای شهری (مترو) که علاوه بر خسارات جانی، معمولاً خسارت های مالی فراوانی نیز در پی دارد، راهکار بسیار ساده ای در نظر گرفته شده است. در این روش در حد فاصل بین محل توقف قطار بر روی ریل ها و سکوی انتظار مسافران، یک سری درب شیشه ای نصب شده است که این درب ها تنها زمانی باز می شوند که قطار به طور کامل پشت درب توقف کرده باشد. بنابر این دیگر امکان سقوط یا پرتاب بر روی ریل وجود ندارد. هر چند در نگاه اول اجرای این طرح نیازمند هزینه خیلی زیادی می باشد، اما حداقل می توان ابتدا با اجرای آن در ایستگاه های مهم تر و شلوغ تر متروی شهرهای ایران شروع کرد و به تدریج با اختصاص بودجه لازم در تمام ایستگاه های مترو این کار را ادامه داد. پرش از ارتفاع نیز یکی از شیوه های مرسوم خودکش ها است و اثبات شده که ناهمگنی فضای شهری در بعضی افراد تمایل به خودکشی ایجاد می کند. پیش از انقلاب ۱۳۵۷ مکان هایی همچون ساختمان پلاسکو و ساختمان آلومینیوم در تهران از جمله مکان های مرتفع مورد علاقه خودکش ها بوده اند و حتی مشاهیری همچون نصرت رحمانی قصد خودکشی از فراز این ساختمان ها را داشته اند. پس از انقلاب برج میلاد به سبب ارتفاع بیش تر مورد توجه افرادی که قصد خودکشی دارند، قرار گرفت. تا کنون ۳ مورد خودکشی موفق از فراز این برج در اخبار اعلام شده است. خودکشی در قانون مجازات اسلامی جرم انگاری نشده است. با این وجود کسی نمی تواند از دیگری تقاضای قتل خود را بکند. تهدید به انجام خودکشی هم در قوانین جزایی جرم نیست. مگر آن که توسط زندانی و در زندان انجام شود که در آن صورت تخلف انضباطی از آیین نامهٔ زندان تلقی شده و با آن برخورد قضایی خواهد شد. برپایهٔ مادهٔ ۸۳۶ قانون مدنی ایران، هرگاه کسی به قصد خودکشی، اقدامی انجام دهد و پس از آن وصیتی را تنظیم نماید، در صورتی که بمیرد، وصیت او باطل خواهد بود و چنانچه زنده بماند وصیتش نافذ خواهد بود. برپایهٔ نظریهٔ مجرمیت استعاره ای، از آن جایی که خودکشی قانوناً جرم و قابل مجازات نیست، معاونت در خودکشی هم جرم تلقی نشده و بدون کیفر است. معاونت در خودکشی زمانی جرم دانسته می شود که به حد «سببیت» برسد (مثلاً فرد از ناآگاهی کسی سوء استفاده کند و موجب مرگ او به دست خودش شود)، در این حالت معاونت در خودکشی، قتل عمد دانسته می شود. معاونت در خودکشی همچنین در بند دوم مادهٔ ۱۵ قانون جرایم رایانه ای، مصوب ۲۵ خرداد ۱۳۸۸ خورشیدی، جرم دانسته شده است. این ماده به ترغیب، تحریک، دعوت، تسهیل شیوهٔ ارتکاب، و آموزش خودکشی از طریق سامانه های رایانه ای و مخابراتی اشاره دارد و برای این اعمال، محکومیت ۹۱ روزه تا یک ساله، یا جزای نقدی ۵ میلیون ریالی تا ۲۰ میلیون ریالی، یا هر دو را معین کرده است. خودکشی در دین اسلام حرام هست و بشدت نفی شده و اسلام در کل نگاه منفی به خودکشی دارد. صادق هدایت، نویسندهٔ معاصر ایرانی در برخی کارهای خود مانند «زنده به گور»، "پروین دختر ساسان"، و «تاریک خانه» به موضوع خودکشی پرداخته است. در داستان کوتاه «زنده به گور» راوی داستان دوست دارد از انسان ها دور باشد. او زندگی را بیهوده یافته، هیچ امیدی به ادامهٔ آن نداشته و به روش های گوناگون به دنبال خودکشی است. برای او، مرگ وسیلهٔ رسیدن به آرامش است. در نمایش نامهٔ "پروین دختر ساسان" پروین عاشق پرویز است که به جنگ اعراب رفته است تا از رسیدن آن ها به ری جلوگیری کند. سرانجام پرویز کشته می شود و پروین که مورد توجه یک سردار عرب قرار گرفته است، از ناامدیدی به زندگی خود پایان می دهد. در داستان کوتاه «تاریک خانه»، راوی با شخص مرموزی همسفر می شود که نمی خواهد با انسان های دیگر ارتباطی داشته و در لذت های آن ها شریک باشد. او در عوض قصد دارد به درون زهدان مادر بازگردد. در پایان داستان، راوی جسد مردِ منزوی را در اتاق بیضی شکل خود که مانند رحم مادر، عنابی است می یابد در حالی که مانند جنینی پاهایش را به درون شکم خود جمع کرده است. فیلم "طعم گیلاس" به کارگردانی عباس کیارستمی محصول ۱۳۷۶ خورشیدی، دربارهٔ مردی به نام بدیعی است که قصد خودکشی با دارو را دارد و به دنبال فردی می گردد که پس از مرگش بر روی او که در قبری دراز خواهد کشید، خاک بریزد. این فیلم در سال ۱۹۹۷ میلادی برندهٔ نخل طلای جشنوارهٔ کن شد. یک پژوهش که در سال ۲۰۰۵ میلادی با تهیهٔ پرسشنامه هایی از ۱۵۶ دانش آموز ایرانی با میانگین سنی ۱۶٫۵، و ۱۶۷ دانش آموز سوئدی با میانگین سنی ۱۷ انجام شده است نشان داده است که دانش آموزان سوئدی در مقایسه با دانش آموزان ایرانی، نگرش آزادی خواهانه تری نسبت به خودکشی داشته اند. به عنوان نمونه آن ها معتقد بوده اند که خودکشی مانند یک حق برای فرد است. در عوض دانش آموزان ایرانی معتقد بوده اند که انسان مجاز به کشتن خود نبوده، و افرادی که اقدام به خودکشی می کنند باید تنبیه شوند. در مقایسه با نوجوانان ایرانی، نوجوانان سوئدی برای دوستی که خودکشی ناموفق داشته است پذیرش بیشتری داشته اند. همچنین نسبت نوجوانان ایرانی که معتقد به زندگی پس از مرگ و نیز معتقد به تنبیه پس از مرگ بوده اند از نسبت نوجوانان سوئدی که چنین دیدگاه هایی داشته اند بیشتر بوده است. نتیجهٔ پژوهش ریاضی و نجفیان پور بر روی ۶۰ زن ایرانی و تاجیکی (۳۰ زن از استان ایلام و ۳۰ زن از توابع شهر دوشنبه) که خودکشی ناموفق داشته اند نشان داده است که عوامل اجتماعی مؤثر بر خودکشی آن ها عبارتند از: احساس فقر نسبی، القای فرهنگی، تعصبات نامعقول و ناموس پرستی (عوامل بیرونی)، نبودِ ارتباط مناسب میان نسل ها، خشونت خانوادگی، نبودِ حریم خصوصی در محل زندگی، روابط سرد خانوادگی، ازدواج اجباری، تجربهٔ عشقی ناموفق و چندهمسری (عوامل درونی). از تفاوت های یافت شده در میان دو کشور می توان به خشونت خانگی اشاره کرد که در تاجیکستان به دلیل آن که مردان از خانه دور هستند به وسیلهٔ مادرشوهر تشدید می شود. مورد دیگر هم چندهمسری است که در ایران بیشتر به صورت پنهانی و با صیغه انجام می شود اما در تاجیکستان با وجود منع قانونی، مردان اقدام به ازدواج مجدد می کنند و گاهی همسرانشان زندگی مشترک دارند.
[ { "answer1": "آمار سازمان پزشکی قانونی ایران نشان می دهد که ۵۴ درصد خودکشی های منجر به مرگ در میان جوانان زیر ۳۰ سال روی داده است.", "answer2": "شایع ترین سبب های خودکشی در میان مردان به ترتیب اختلال های روحی (۴۱٪) و مشکل های اقتصادی (۳۱٪)،", "distance": 2220, "question": "در ایران، چه درصدی از خودکشی‌های منجر به مرگ در میان جوانان زیر ۳۰ سال رخ می‌دهد و در میان مردان، چه عواملی شایع‌ترین دلایل خودکشی هستند؟" }, { "answer1": "بالاترین میزان خودکشی موفق در استان ایلام (با نرخ ۲۶ از ۱۰۰ هزار نفر) و استان کرمانشاه (با نرخ ۲۳ از ۱۰۰ هزار نفر) است.", "answer2": "برپایهٔ گزارش سازمان پزشکی قانونی ایران در سال ۱۳۸۰ خورشیدی از افراد درگذشته بر اثر خودکشی، حلق آویزی مهم ترین روش خودکشی در میان مردان بوده است (با شیوع ۵۶٫۵٪).", "distance": 7547, "question": "در ایران، چه استان‌هایی بیشترین میزان خودکشی موفق را دارند و شایع ترین روش خودکشی در میان مردان بر اساس گزارش سال ۱۳۸۰ پزشکی قانونی چه بوده است؟" }, { "answer1": "بر پایهٔ پرسش نامه های تهیه شده از مراجعان بیمارستان لقمان تهران از سال ۱۹۷۰ تا ۱۹۷۲ میلادی، رایج ترین سببِ خودکشی، مسائل خانوادگی با رواج ۵۶ درصد بوده است", "answer2": "بر پایهٔ یک پژوهش که در سال ۱۳۸۷ خورشیدی منتشر شده است، میزان خودکشی زنان ایرانی دو برابر مردان بوده است.", "distance": 1867, "question": "بر اساس پژوهش های انجام شده، رایج ترین دلیل خودکشی در میان مراجعین به بیمارستان لقمان تهران چه بوده است و بر اساس پژوهشی در سال ۱۳۸۷، میزان خودکشی زنان ایرانی نسبت به مردان چقدر بوده است؟" }, { "answer1": "بیشترین شیوع سنی خودکشی میان ۱۳ تا ۱۷ سالگی بوده است و از نظر شیوع جنسی، میزان خودکشی میان پسرها چهار برابر دخترها بوده است.", "answer2": "برپایهٔ آمار سال ۱۳۸۱ خورشیدی، استان های کرمانشاه، ایلام، و لرستان (به ترتیب با ۱٫۷۱، ۱٫۶۷، و ۱٫۶۳ خودکشی در میان صد هزار نفر)، بیشترین میزان خودکشی با سلاح گرم و استان های قم، زنجان، و مازندران (به ترتیب با ۰، ۰، و ۰٫۰۷ خودکشی در میان صد هزار نفر)، کم ترین میزان خودکشی را با این روش داشته اند.", "distance": 7084, "question": "در ایران، چه عاملی در خودکشی کودکان و نوجوانان رایج است و بر اساس آمار سال ۱۳۸۱ خورشیدی، چه استان هایی بیشترین میزان خودکشی با اسلحه گرم را داشته اند؟" }, { "answer1": "به طور کلی در میان روش های فیزیکی خودکشی در ایران، خودسوزی با شیوع ۱۳٪ رایج ترین روش است.", "answer2": "برپایهٔ این پژوهش، دانشجویان مرد ۲۲ ساله مجرد مشغول به تحصیل در رشتهٔ علوم انسانی در دانشگاه آزاد اسلامی، بیشتر از دیگران اقدام به خودکشی کرده اند.", "distance": 1641, "question": "بر اساس مطالعه فراتحلیل نظرزاده و همکاران در دو دهه قبل از خرداد ۱۳۹۱، شیوع خودسوزی در ایران به چه صورت بوده و بر اساس پژوهش های انجام شده در سال های ۱۳۸۲ تا ۱۳۸۷، کدام گروه دانشجویی بیشتر اقدام به خودکشی کرده اند؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
42
: اشو راجنیش چاندرا موهان جین (زادهٔ ۱۱ دسامبر ۱۹۳۱ – درگذشتهٔ ۱۹ ژانویه ۱۹۹۰) شناخته شده به آچاریا راجنیش و باگوان شری راجنیش و تازه تر اُشو؛ عارف، فیلسوف، گورو، استاد دانشگاه هندی، و رهبر جنبش راجنیش بود که در مدت زندگی خود به عنوان یک عارف بحث برانگیز و رهبر جنبشی جدید مورد توجه قرار گرفت. اشو همواره بر ارزش مراقبه، ذهن آگاهی، عشق، جشن، شهامت، خلاقیت و شادی باکیفیت تأکید می کرد که باور داشت به سبب سیستم های اعتقادی، باورهای مذهبی و جامعه پذیری سرکوب شده اند. او روش های گوناگونی از مدیتیشن، همانند مدیتیشن پویا را به وجود آورد که به گفتهٔ او گونه ای تمرین مناسب برای آدمیان مدرن است. اشو در پایان دههٔ ۱۹۶۰ رویکرد باز تری را در رابطه با میل جنسی در انسان گسترش می داد که سبب شد به او لقب «سکس گورو» در هند و پس از آن در روزنامه های سراسر جهان داده شود، گرچه این رویکرد با سپری شدن زمان بیشتر پذیرفته شد. در سال ۱۹۷۰ راجنیش زمانی را در بمبئی گذراند و هوادارانی با نام «سانیاسین های نوین» پیدا کرد. در این مدت او با گسترش تکنیک های روحانی اش، به سراسر هند سفر کرده و به سخنرانی می پرداخت. راجنیش از منتقدان جدی کمونیسم و بنیادگرایی مذهبی در هند بود. او همچنین از راه سخنرانی هایش دیدگاه های تازه ای در مورد آیین های مذهبی، عرفان و فلسفه ارائه کرد. در سال ۱۹۷۴ راجنیش به پونه رفت، جایی که در آن یک بنیاد و آشرام پدید آوردند تا انواع گوناگونی از ابزارهای تغییر مذهب برای هندی ها و سایر بازدیدکنندگان خارجی ارائه شود. در اواخر ۱۹۷۰ تنش بسیاری بین حزب جاناتا در حکومت مورارجی دسای و جنبش نئوسانیاس درگرفت که سبب توقف گسترش آشرام شد. در پی سفر اشو به آمریکا در سال ۱۹۸۱، بیشتر تلاش شد تا فعالیت پیروانش در آنجا متمرکز شود و راجنیش در مکانی معروف به نام «راجنیش پورام» در شهرستان واسکو از ایالت اورگن ساکن شد. بلافاصله ساکنین منطقه و حکومت ایالتی با جنبش وارد تعارض شدند و ردیفی از دعاوی قانونی در رابطه با ساخت و ساز آشرام و توسعهٔ بیشتر آن به راه افتاد که دورهٔ موفقیت آن را کوتاه ساخت. در سال ۱۹۸۵ به دنبال بازجویی از راجنیش در رابطه با اتهام های جدی ای همچون حملهٔ بیوترور راجنیشی ۱۹۸۴ و نقشهٔ قتل وکیل مدافع آمریکایی چارلز اچ ترنر، او مدعی بود که منشی شخصی او ما آناند شیلا و یکی از حامیان نزدیک او در این جرایم مقصر بوده اند و سپس از این اتهامات تبرئه شد. راجنیش بعدها در جریان توافق دادخواست آلفورد پلی (کندی پلی) از ایالات متحده اخراج شد. سال ۱۹۹۰ راجنیش دوباره به هند بازگشته و همان جا درگذشت. تعالیم اشو تأثیر قابل توجهی بر تفکر جدید در غرب داشته و همچنین محبوبیت او پس از مرگ اش در حال افزایش است. نام پدری اشو، «راجنیش» است و پیروانش کنیهٔ «باگوان» به معنای «آقا» و «سرور» را به ابتدای نام وی افزوده بودند و در کتاب ها و نوشته ها از او با نام «باگوان شری راجنیش» یاد می کردند اما او در ژانویهٔ سال ۱۹۸۹ به دلیل سوء برداشت های به وجود آمده، کنیهٔ «باگوان» را از ابتدای نام خویش برداشت و از آن پس بود که او را «اشو راجنیش» نامیدند. البته وی در سپتامبر همان سال، «راجنیش» را نیز از نام خود برداشت، زیرا راجنیش نامی برگرفته از مذهب هندو است و اشو تمایلی نداشت که نمایانگر فرقه یا آیین ویژه ای باشد. کلمه آچاریا (به معنی استاد یا معلم) نیز لقبی بود که به واسطه تدریس به دست آورد. بنابر گفتهٔ راجنیش، او نام اشو را از واژهٔ "اُشِنیک" (Oceanic) به معنای «پیوسته به آب دریا و یکی شده با آن» برگرفته است. این نام برای نخستین بار در آثار ویلیام جیمز بکار رفته است. از آنجا که واژهٔ اُشِنیک (دریاگون) تنها به توصیف و تجربه می پردازد و شامل شخص تجربه کننده نمی شود، راجنیش واژهٔ «اشو» را برای خود برگزید. او بعدها پی برد که این واژه از قدیم در میان ساکنان خاور دور رواج داشته و به معنای «شخص مقدسی که آسمان بر او گل می افشاند» به کار رفته است. چاندرا موهان جین در ۱۱ دسامبر سال ۱۹۳۱ میلادی در شهر کوچ وادا هند زاده شد. پدر و مادر او «بابولال» و «ساراسواتی» به راجنیش اجازه دادند تا سن هفت سالگی با پدربزرگ و مادربزرگ مادری خود زندگی کند. بنابر توضیح خود او این امر تأثیر عمده ای در رشد او داشت، زیرا مادربزرگش به او حداکثر آزادی را داد و او را آسوده خاطر و بدون آموزش یا محدودیت های تحمیلی به حال خود گذاشت. وقتی که اُشو هفت ساله بود، پدربزرگش درگذشت و او به گاداروارا رفت تا با پدر و مادر خود زندگی کند. اشو عمیقاً از مرگ پدربزرگش متأثر شد و همچنین مرگ دوست دختر دوران کودکی و نیز دختر عمویش در اثر حصبه در زمانی که ۱۵ سال داشت، منجر شد تا او در دوران کودکی و جوانی اش با مرگ درگیری ذهنی داشته باشد و به یک دانش آموز منتقد دین بدل شود. او سپس به هیپنوتیزم علاقه مند شد و برای مدتی با روش های مختلفی مانند مدیتیشن، تمرینات یوگا و تمدد اعصاب آگاهی خود را گسترش داد. او مدت کوتاهی به دو سازمان ملی گرای سوسیالیست هندی (ارتش ملی هند و و راشتریا سوایامسواک سنگ) ملحق شد. اگرچه عضویت او در این سازمان ها برای مدتی کوتاه بود، زیرا نمی خواست تحت تسلط هیچ ایدئولوژیای قرار گیرد. سال ۱۹۵۱، در سن ۱۹ سالگی اشو مطالعات خود را در کالج هیتکارینی در جبال پور آغاز کرد. بعد از مدتی به علت درگیری با یکی از استادان از او خواسته شد تا کالج را ترک کند، همچنین او به کالج «جین دی ان» در جبال پور منتقل شد. به دلیل اینکه او به عنوان یک مباحثه گری اخلالگر شناخته شده بود، از وی خواسته شد که در کلاس های درسی کالج حضور پیدا نکند و فقط برای امتحانات به آنجا برود؛ بنابراین اشو از وقت آزاد خود برای چند ماه کار به عنوان دستیار سردبیر یک روزنامهٔ محلی استفاده کرد. او سخنرانی های عمومی خود را در سالگرد ساروا دارما ساملان (نشست ادیان و مذاهب) که در جبالپور برگزار شد، آغاز کرد. این نشست توسط انجمن تارانپانتی جین برگزار شد و او از ۱۹۵۱ تا ۱۹۶۸ در آن شرکت می کرد. او در برابر فشار پدر و مادرش برای ازدواج کردن مقاومت کرد. اشو بعدها اظهار کرد که در ۲۱ مارس ۱۹۵۳ (در سن ۲۱ سالگی) با یک تجربه عرفانی، زمانی که در باغ بهانوارتال در جبال پور زیر یک درخت نشسته بود، به روشن بینی رسیده است. اشو در ۱۹۵۵ مدرک کارشناسی خود را از دانشگاه «دی.ان. جین» اخذ کرده و به دانشگاه «ساگار» پیوست. او در ۱۹۵۷ با کسب درجهٔ کارشناسی ارشد در رشتهٔ فلسفه تحصیلات خود را به پایان رساند و در دانشگاه سانسکریت شهر رایپور به تدریس فلسفه پرداخت اما معاون رئیس دانشگاه از او خواست تا آنجا را ترک کند، زیرا او را خطری برای اخلاق، دین و شخصیت دانشجویان تلقی می کرد. اشو به تدریس در دانشگاه جبال پور ادامه داد و در سال ۱۹۶۰ به مقام استاد تمامی دست یافت. او از سوی همکاران اش به عنوان یک مقام علمی محبوب و دارای هوش و توانایی رفع کاستی های دانشجویان در تحصیلات اولیه شناخته می شد. او به آچاریا راجنیش به معنای استاد راجنیش معروف شد و به موازات شغل خود، به ارائه سخنرانی هایی انتقادی در رابطه با سوسیالیسم، مهاتما گاندی و مذاهب سنتی هند پرداخت. او بیان کرد که سوسیالیسم فقط به گسترش فقر در هند کمک می کند و گاندی را یک مازوخیست توصیف کرد که فقر را پرستش می کند. او همچنین با بیان اینکه هند به سرمایه داری، علم، فناوری مدرن و کنترل جمعیت نیاز دارد، ادیان سنتی هند را مرده و پر از آیین های خالی دانست که با ترساندن پیروانشان از وعده های عذاب به آنان ظلم می کنند. این اظهارات او را به شخصیتی جنجالی تبدیل کرد اما تعدادی از تجار و بازرگانان هندی از او حمایت کردند. او در ازای دریافت مبالغی به مشاوره شخصیت های مختلف برای پیشرفت معنویت در زندگی آنان می پرداخت. اشو در ۱۹۶۲ شروع به مدیریت اردوگاه های مدیتیشنِ ۱۰ روزه کرد و نیز اولین مرکز مدیتیشن با نام «جنبش بیداری زندگی» شکل گرفت. اشو در سال ۱۹۶۶ پس از یک سلسله سخنرانی جنجالی از سمت خود در دانشگاه استعفا کرد. اشو روش مراقبه دینامیک خود را برای اولین بار در یک مراقبهٔ عمومی در بهار ۱۹۷۰ ارائه کرده و در اواخر ماه ژوئن جبالپور را به مقصد بمبئی ترک کرد. در ۲۶ سپتامبر سال ۱۹۷۰، اولین گروه مریدان یا سانیاسین های جدید خود را تشکیل داد. سانیاسین ها نام جدید می نهادند، لباس نارنجی که لباس مقدس مردان هندو بود را می پوشیدند و گردنبند مروارید می بستند. در عین حال که سانیاسین های او به دنبال کردن یک برنامهٔ از پیش ترتیب داده شده برای برگزاری جشن ها به جای زندگی زاهدانه تشویق شده بودند و اشو خود به عنوان یک عامل کاتالیزوری یا «خورشیدی که گل را به بازشدن تشویق می کند» در نظر گرفته می شد. در دسامبر ۱۹۷۰ او به آپارتمان های سرزمین جنگلی در بمبئی رفت، جایی که او سخنرانی و بازدیدکنندگانی را ملاقات کرده بود و در میان آن ها اولین بازدیدکنندگان نیز غربی بودند. او دیگر به ندرت مسافرت می کرد و در جلسات عمومی سخنرانی نمی کرد. اشو در سال ۱۹۷۴ کمون خود در شهر پونای هندوستان را بنیان نهاد که مورد استقبال زیادی به ویژه از طرف معنویت گرایان غربی قرار گرفت. در سال ۱۹۸۰ در یکی از سخنرانی های صبحگاهی، یک فرد هندو مذهب افراطی او را با چاقو هدف حمله قرار داد اما فرد مهاجم بعداً از هرگونه اتهامی تبرئه شد. پس از بنا نهادن آشرام پونا ضبط کردن صدا به طور منظم، و بعدها ضبط ویدئویی و چاپ گفته های اشو برای توزیع در جهان، او را قادر می ساخت تا مخاطبان بیشتری داشته باشد. در همین زمان تعداد بازدیدکنندگان و پیروان غربی اشو رو به فزونی گذاشت. آشرام به یک مرکز تولید صنایع دستی، لباس، جواهرات، سرامیک و لوازم آرایشی-بهداشتیِ گیاهی و نیز میزبان اجرای برنامه های هنری تئاتر، موسیقی و نمایش طنزآمیز تبدیل شد. از سال ۱۹۷۵ پس از ورود چندین روان درمانگر از «جنبش های بالقوهٔ بشر»، آشرام شروع به انجام مدیتیشن ها با تعداد فزاینده ای از گروه های درمانی کرد که به منبع اصلی درآمد برای آشرام تبدیل شد. به همین دلایل آشرام پونا یک مکان هیجان انگیز و پرشور با بار عاطفی و نیز فضایی جشنواره ای محسوب می شد. اشو در سال ۱۹۸۱ جهت معالجه به ایالات متحده رفت و در آنجا به مدت پنج سال اقامت گزید. پیروان اشو که به عنوان سانیاسین شناخته می شوند، در مدت چهارماه زمین های کوهپایه ای ایالت اورگون را خریداری کرده و شهری بنا نهادند که به راجنیش پورام مشهور شد. پس از احداث این مرکز توجه زیادی در آمریکا و غرب نسبت به اشو و تعالیم اش جلب شد اما در همین حال عده ای نیز ضمن مخالفت با اشو، وی را فردی پست، به لحاظ اخلاقی فاسد، و ضد ارزش ها می دانستند و همین مشکلاتی را برای او به وجود آورد. از پیامدهای این مخالفت ها برخورد قانونی دولت آمریکا با اشو در سال ۱۹۸۶ بود که با اتهام نقض قانون مهاجرت ایالات متحده آمریکا دستگیر و به دادگاه کشانده شد. در پی این رخدادها، اشو مجبور به ترک خاک آمریکا و بازگشت به هند شد. اشو در ۱۹ ژانویه ۱۹۹۰ در آشرام پونای هند درگذشت. دلیل رسمی مرگ او ایست قلبی اعلام شد اما در بیانیه ای که از سوی کمون او منتشر شد مدعی شدند که پس از مسمومیت او در زندان های آمریکا «زندگی برایش جهنم شده بود». خاکستر او در اتاق خواب تازه افتتاح شده اش در آشرام پونا قرار داده شد. بر روی سنگ مقبره اش آمده است: «اشو هرگز متولد نشده و هرگز نمرده، فقط در بین ۱۱ دسامبر ۱۹۳۱ تا ۱۹ ژانویه ۱۹۹۰ این سیاره را ملاقات کرده است.» او با مطالعه در مورد هر چیزی که می توانست درک او را از نظام باورها و روانشناسی انسان معاصر گسترش دهد، کنکاش کرد و در سال ۱۹۷۰ روش خود را برای مراقبهٔ پویا به وجود آورد. اشو می گوید: او تصویر ذهنی خویش را از انسان ایده آل امروزی، "زوربای بودایی" می نامید. ترکیبی سراسر جدید که به گفتهٔ او همانند دیدار بین زمین و آسمان، دیدار بین مرئی و نامرئی و به طور کلی دیدار قطب های متضاد است. زوربا شخصیتی زمینی و اهل خوشگذرانی های دنیوی است، در حالی که بودا نمایانگر روش معنوی است. اشو در آموزه های خود از تمام جنبه های توسعهٔ آگاهی انسان سخن می گوید و بر این باور است که زندگی انسان امروزی بایستی بر پایهٔ مراقبه بنا شده باشد اما مراقبه ای که با نیازها و حقایق زندگی انسان امروزی هماهنگ است. او شیوه های گوناگون نوینی برای مراقبه پدیدآورد تا هرکس بسته به نیاز و روحیهٔ خویش، آن را برگزیده و با آن کار کند. او همچنین در پی همکاری با درمانگران، روش های جدید درمانی را بر پایهٔ مراقبه به وجود آورد. اشو ذهن را در درجه اول قبل از هر چیز دیگر به عنوان مکانیزمی برای بقا می بیند. تکرار استراتژی رفتاری که موفق بودن آن در گذشته ثابت شده است اما به گفتهٔ او متوسل شدن به ذهن و استفادهٔ غیرضروری از آن برای گذشته و آینده، توانایی انسان ها را برای زندگی درست در حال محدود می کند و باعث می شود که آن ها احساسات واقعی را سرکوب کنند و خودشان را از تجارب لذت بخش که به طور طبیعی در لحظهٔ حال به وجود می آید، محروم کنند: نتیجه این است که مردم خود را با تمامی شیوه های اختلالات اعصاب، حسادت و نا امنی مسموم می کنند. او چنین استدلال کرد که سرکوب روانی که اغلب توسط رهبران مذهبی حمایت می شود، باعث ایجاد احساسات سرکوب شده می گردد که در قالب دیگری ظاهر می شوند. همچنین اشو معتقد است که سرکوب جنسی در جوامع منجر به حریص شدن جامعه نسبت به روابط جنسی می شود. به جای سرکوب، مردم باید به خودشان اعتماد کنند و پذیرش بدون قید و شرط داشته باشند. برای درک این مفهوم، از نظر اشو صرفاً نباید این موضوع به صورت عقلانی فهمیده می شد، چون ذهن تنها می تواند آن را به عنوان یک قطعه از اطلاعات درک کند. اشو همچنین بر رهایی از نفس انسان تأکید می کند که به باور او تمامی امیال، آرزوها و خواسته های انسان ناشی از نفس او است که موجب می شود تا انسان در آینده زندگی کند و از شادی محروم شود. اشو مدیتیشن را نه فقط به عنوان یک تمرین، بلکه به عنوان یک وضعیت آگاهی که بتواند در هر لحظه حفظ شود، ارائه کرد. منظور او از مدیتیشن نوعی از آگاهی کلی است که فرد را از سطح پاسخ های صرفاً مکانیکی (و مشروط به باورها و انتظارات) در وضعیت شهودی مستقر می کند. در این راه او در یکی از مراکز روان درمانی غرب استخدام شد تا مراحل مقدماتی مراقبه برای ایجاد آگاهی از الگوهای ذهنی و احساسی را مهیا کند. او در مجموع بیش از صد تکنیک مدیتیشن پیشنهاد کرد. تکنیک های مراقبه فعال او بوسیلهٔ مراحل فعالیت های فیزیکی که منجر به سکوت می شوند، مشخص شده اند. یکی از معروف ترین ابداعات اشو «مدیتیشن پویا» است، اگرچه روش های دیگری مانند مراقبه کندالینی و مراقبه زمزمه کننده که کمتر متحرک هستند را نیز به وجود آورد. عنصر کلیدی دیگر در تعالیم اشو، حضور خود او به عنوان استاد بود. اشو در این باره می گوید: «یک استاد، بودنش را با شما تقسیم می کند، نه فلسفهٔ خود را… او هرگز برای شاگرد کاری انجام نمی دهد.» شروعی که او ارائه داد طرحی دیگر بود: در نهایت او به عنوان یک گورو حتی به صراحت اقتدار خود را زیر سؤال برده و اعلام کرد که آموزش هایش چیزی بیشتر از یک بازی یا شوخی نیستند. وی تأکید کرد که هر چیز و همه چیز می تواند تبدیل به فرصتی برای مراقبه شود. در حالی که تعالیم اُشو در طول عمرش به شدت در کشور خودش رد می شد ولی پس از مرگ او تغییراتی در افکار عمومی هندی ها به وجود آورده است. روزنامه ساندی مید-دی هند (Sunday Mid-Day) نام اشو را در کنار افرادی مانند گوتاما بودا و مهاتما گاندی، در میان ده نفری که بیشترین تغییر را در سرنوشت هند ایجاد کرده بودند، درج کرد. این روزنامه دربارهٔ اشو نوشت: «او از طریق آزادسازی ذهن نسل های آینده از قید و بندهای مذهبی و همرنگ جماعت شدن، در سرنوشت هند تغییر ایجاد کرده است.» روزنامه ساندی تایمز انگلیس نیز اشو را یکی از ۱۰۰۰ شخصیت تأثیرگذار قرن بیستم دانست. اشو در هند پس از مرگش نسبت به زمان زنده بودنش بیشتر تحسین می شود. یکی دیگر از روزنامه های تأثیرگذار هند اظهار داشت: «اُشو در اواخر یک مفسر خوب در مورد پوچی های اجتماعی که سعادت انسان را نابود کرده اند، بوده است.» طی جشنی در سال ۲۰۰۶ که به مناسبت هفتاد و پنجمین سالگرد تولد اشو بود، خوانندهٔ هندی فیاض الدین داگار اظهار کرد که تعالیم اشو «بیشتر از قبل مربوط به محیط کنونی هستند». کل آثار اشو در کتابخانه پارلمان ملی هند در دهلی نو قرار داده شده است. چهره های برجسته ای مانند نخست وزیر هند، مانموهان سینگ، و نویسندهٔ سیک هندی خوشوانت سینگ، اُشو را تحسین کرده اند. هنرپیشه بالیوودی وینود کانا که به عنوان شاگرد و باغبان اشو در راجنیش پورام کار کرده، به عنوان وزیر امور خارجه هند از سال ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۴ خدمت کرده است. همچنین تعدادی از شخصیت های بالیوود پیروی خود را از فلسفه اشو ابراز کرده اند. بیش از ۶۵۰ کتاب دربارهٔ نظرات اشو نسبت به جنبه های مختلف وجود انسان موجود است که در واقع همه آن ها براساس سخنرانی های ضبط شدهٔ او نوشته شده اند. آثار او در ۶۰ زبان مختلف در دسترس هستند و برخی از این آثار در صدر لیست فروش کشورهایی مانند ایتالیا و کره جنوبی قرار گرفته اند. از نظر بین المللی، پس از گذشت تقریباً دو دهه بحث و جدل و یک دهه سازش، جنبش اشو جای خود را در بازار مذاهب جدید تثبیت کرده است. پیروان او تعالیم اش را بازتعریف، و عناصر مهم و اساسی آموزه های او را مجدداً تدوین کرده اند تا در نزد بیگانگان و غیر اعضاء کمتر بحث برانگیز به نظر برسد. جوامعی در شمال آمریکا و غرب اروپا که در مسیر رشد معنوی خود به تعالیم اشو برخورد کرده اند، سازگاری بیشتری با موضوعات معنوی مانند یوگا و مدیتیشن از خود نشان می دهند. امروزه بنیاد بین المللی اشو (OIF) سمینارهای کنترل استرس برای مشتریان شرکت های بزرگ مانند آی بی ام و ب ام و راه اندازی می کند که گفته می شود درآمد سالیانهٔ آن در ایالات متحده آمریکا بر اساس گزارش سال ۲۰۰۰ میلادی، بین ۱۵ تا ۴۵ میلیون دلار بوده است. در نپال، ۶۰ مرکز اشو با تقریباً ۴۵ هزار نفر از شاگردان تازه وارد (بر طبق گزارش سال ۲۰۰۸ میلادی) وجود دارد. بنابر گزارش های مطبوعاتی، آشرام پونا سالیانه ۲۰۰٫۰۰۰ نفر را از سراسر جهان جذب می کند. بازدیدکنندگان برجسته شامل سیاستمداران، شخصیت های فرهنگی، هنری و رسانه ای، و دالایی لاما هستند. در سال ۲۰۱۱ سمیناری ملی در گروه فلسفه دانشگاه «مانکونواربای» برای زنان در شهر جبالپور دربارهٔ تعالیم اشو افتتاح شد. این سمینار متمرکز بر آموزه های "زوربا بودا" اشو و به دنبال آشتی دادن معنویت با رویکرد ماتریالیستی و عینی بود. تعدادی از مفسران دربارهٔ جاذبهٔ اشو اظهار نظر کرده اند. آنتونی استور در مقایسهٔ اشو با گورجیف می نویسد: سوزان جی پالمر اشاره کرد که حتی منتقدان به قدرت حضور او اذعان کرده اند. جیمز گوردون روانپزشک و پژوهشگر یادآور می شود که به طور غیرقابل توضیحی پس از برخورد نگاه اُشو با او، خودش را مانند یک کودک در حال خندیدن و بغل کردن غریبه ها و با اشک قدردانی در چشمانش یافت. اسکات فیتزجرالد پس از گوش دادن به اشو به این نتیجه رسید که او یک سخنران فوق العاده بود و شگفتی خود را نسبت به استعداد او به عنوان یک کمدین ابراز کرد؛ توانی که از خواندن آثارش بدان پی نبرده بود. او همچنین کیفیت هیپنوتیزمی سخنان اُشو را خاطر نشان می کند که اثر عمیقی بر مخاطبان داشت. هیو میلن (سوامی شیوامورتی) هواداری که بین سال های ۱۹۷۳ و ۱۹۸۲ از نزدیک با اشو به عنوان رهبر گارد آشرام پونا و به عنوان محافظ شخصی او کار می کرد، می گوید در اولین جلسهٔ ملاقات با اشو حسی ایجاد شد که در ورای کلمات بین آن ها منتقل شده بود: اشو همانند اکثر استادان معنوی تاکنون هیچ کتابی ننوشته است. در واقع کتاب های منتشرشده به نام او که شمار آن ها به بیش از ۶۰۰ عنوان می رسد، نسخه برداری از سخنرانی های وی هستند که توسط شاگردانش به انجام رسیده اند. حدود هفت هزار سخنرانی از اشو بر روی نوار کاست، و هزار و هفتصد سخنرانی نیز بر روی نوار ویدئو ضبط شده است و کتاب های او جزء پرفروش ترین کتاب ها در هند و برخی کشورهای دیگر به شمار می آیند. آثار اشو به اکثر زبان های زندهٔ دنیا ترجمه شده و لیست تعدادی از کتاب هایی که به فارسی برگردانده شده است، عبارتند از:
[ { "answer1": "آشرام به یک مرکز تولید صنایع دستی، لباس، جواهرات، سرامیک و لوازم آرایشی-بهداشتیِ گیاهی و نیز میزبان اجرای برنامه های هنری تئاتر، موسیقی و نمایش طنزآمیز تبدیل شد.", "answer2": "اشو در سال ۱۹۸۱ جهت معالجه به ایالات متحده رفت و در آنجا به مدت پنج سال اقامت گزید.", "distance": 451, "question": "آشرام پونا چه ویژگی هایی داشت و اشو چگونه به امریکا سفر کرد؟" }, { "answer1": "اشو بعدها اظهار کرد که در ۲۱ مارس ۱۹۵۳ (در سن ۲۱ سالگی) با یک تجربه عرفانی، زمانی که در باغ بهانوارتال در جبال پور زیر یک درخت نشسته بود، به روشن بینی رسیده است.", "answer2": "از آنجا که واژهٔ اُشِنیک (دریاگون) تنها به توصیف و تجربه می پردازد و شامل شخص تجربه کننده نمی شود، راجنیش واژهٔ «اشو» را برای خود برگزید.", "distance": 2031, "question": "در چه سالی اشو به روشن بینی رسید و چرا نام اشو را برای خود برگزید؟" }, { "answer1": "او از سوی همکاران اش به عنوان یک مقام علمی محبوب و دارای هوش و توانایی رفع کاستی های دانشجویان در تحصیلات اولیه شناخته می شد.", "answer2": "در ۲۶ سپتامبر سال ۱۹۷۰، اولین گروه مریدان یا سانیاسین های جدید خود را تشکیل داد.", "distance": 1147, "question": "اشو به عنوان یک استاد دانشگاه چگونه بود و اولین گروه مریدان خود را چه زمانی تشکیل داد؟" }, { "answer1": "اشو همچنین بر رهایی از نفس انسان تأکید می کند که به باور او تمامی امیال، آرزوها و خواسته های انسان ناشی از نفس او است که موجب می شود تا انسان در آینده زندگی کند و از شادی محروم شود.", "answer2": "از پیامدهای این مخالفت ها برخورد قانونی دولت آمریکا با اشو در سال ۱۹۸۶ بود که با اتهام نقض قانون مهاجرت ایالات متحده آمریکا دستگیر و به دادگاه کشانده شد. در پی این رخدادها، اشو مجبور به ترک خاک آمریکا و بازگشت به هند شد.", "distance": 2501, "question": "دیدگاه اشو نسبت به نفس انسان چیست و چرا او از آمریکا اخراج شد؟" } ]
[ { "answer1": "مرگ دوست دختر دوران کودکی و نیز دختر عمویش در اثر حصبه در زمانی که ۱۵ سال داشت، منجر شد تا او در دوران کودکی و جوانی اش با مرگ درگیری ذهنی داشته باشد و به یک دانش آموز منتقد دین بدل شود.", "answer2": "اشو در ۱۹۵۷ با کسب درجهٔ کارشناسی ارشد در رشتهٔ فلسفه تحصیلات خود را به پایان رساند و در دانشگاه سانسکریت شهر رایپور به تدریس فلسفه پرداخت اما معاون رئیس دانشگاه از او خواست تا آنجا را ترک کند، زیرا او را خطری برای اخلاق، دین و شخصیت دانشجویان تلقی می کرد.", "question": "اشو چگونه با مرگ درگیر بود و چه تحصیلاتی داشت؟" } ]
gemini-2.0-flash-exp
43
: تک (نرم افزار) تِک که در متن ساده به صورت TeX نوشته می شود، سیستم حروف چینی است که توسط دونالد کنوث ایجاد شده است. در کنار زبان برنامه نویسی متافونت برای توصیف (ایجاد) قلم های کامپیوتری، و با خانوادهٔ قلم های Computer Modern، با دو هدف اساسی طراحی شده است: اول این که هر کسی بتواند با تلاشی محدود و منطقی کتاب هایی با کیفیت عالی تولید کند، و دیگر این که سیستمی ایجاد کند که بر روی کامپیوترهای مختلف نتایج یکسان تولید نماید. تک رایگان است و در محیط های آکادمیک، به خصوص در ریاضیات، فیزیک، علوم کامپیوتر و جامعهٔ مهندسین شهرت و استفادهٔ زیادی دارد. تک، به صورت گسترده ای جایگزین troff، دیگر نرم افزار حروف چینی در محیط یونیکس شده است. تک معمولاً بهترین راه حروف چینی فرمول های پیچیدهٔ ریاضی به شمار می رود، اما به خصوص در قالب LaTeX و دیگر بسته ها و الگوها، اکنون برای مقاصد بسیار متنوعی در حروف چینی استفاده می شود. زمانی که اولین نسخهٔ کتاب «هنر برنامه نویسی رایانه» توسط دانلد نوث در ۱۹۶۹ منتشر شد، این کتاب توسط مونوتایپ، با فناوری قرن ۱۹ امی حروف چینی شد که نوث از «ظاهر مناسب و کلاسیک» آن راضی بود. اما هنگامی که نسخهٔ دوم در ۱۹۷۶ به چاپ رسید، تمام کتاب باید دوباره حروف چینی می شد. چرا که فناوری مونوتایپ به صورت گسترده با روش های عکس برداری جایگزین شده بود و قلم های قبلی دیگر در دسترس نبودند. به هر صورت، هنگامی که دانلد نوث پیش نمایش کتاب جدیدش را در ۳۰ مارس ۱۹۷۷ دریافت کرد، متوجه شد که بسیار بدشکل هستند. در این زمان، نوث برای اولین بار خروجی با کیفیت حروف چینی دیجیتال را مشاهده کرد، و به حروف چینی دیجیتال علاقه مند شد. پیش نمایش های مأیوس کننده در نهایت موجب شدند که او تصمیم بگیرد با طراحی سیستم حروف چینی خود این مشکل را یک بار، و برای همه حل کند. در ۱۳ می۱۹۷۷، او یادداشتی برای خود نوشت که ویژگی های اولیهٔ تک را شرح می داد. او تصمیم گرفت که این کار را در ۱۹۷۸ به پایان برساند، اما آنچه که اتفاق افتاد این بود که در نهایت در ۱۹۸۹، یعنی ده سال بعد این کار متوقف شد. گای استیل در تابستان ۱۹۷۸، هنگامی که نوث مشغول ایجاد اولین نسخهٔ تک بود، در استنفورد بود. هنگامی که او در پاییز به ام. آی. تی بازگشت، سیستم ورودی/خروجی تک را بازنویسی کرد تا تحت سیستم عامل آی. تی. اس. اجرا شود. اولین نسخهٔ تک به زبان «سیل» نوشته شده بود تا بر روی یک پی. دی. پی. ۱۰ تحت سیستم عامل وایتس استنفورد اجرا شود. برای نسخه های بعدی تک، نوث شیوهٔ «برنامه نویسی لفظی» را ابداع کرد که شیوه ای برای تولید کد منبع سازگار و مستندات با کیفیت بالا و پیوندیافته (که البته با تک حروف چینی می شود) از پروندهٔ اصلی می باشد. زبان استفاده شده وب نامیده می شود و برنامه هایی به زبان پاسکال تولید می کند. نسخهٔ جدید تک، بازنویسی و تک۸۲ نامیده شد و در سال ۱۹۸۲ منتشر گشت. از چیزهای قابل ذکر در مورد این نرم افزار می توان به الگوریتم فاصله گذاری اشاره کرد با الگوریتمی از فرانک لیانگ جایگزین شده بود. تک۸۲ همچنین از حساب ممیز ثابت به جای ممیز شناور استفاده می کرد تا از بازآفرینی نتایج بر روی سخت افزارهای متفاوت، اطمینان حاصل شود، و نیز شامل یک زبان برنامه نویسی واقعی و کامل از نظر تورینگ بود که به پیشنهاد گای استیل در آن گنجانده شده بود. در سال ۱۹۸۹، دونالد نوث نسخهٔ جدیدی از تک و متافونت عرضه نمود. با وجود این که او می خواست برنامه را پایدار نموده و از تغییرات پرهیز نماید، دریافت که ۱۲۸ نماد مختلف ورودی برای استفاده در زبان هایی غیر از انگلیسی کافی نیست؛ بنابراین مهم ترین تغییر در نسخهٔ ۳٫۰ تک، قابلیت استفاده از ورودی ۸ بیتی بود که اجازه می داد ۲۵۶ نماد مختلف به صورت هم زمان در متن ورودی استفاده شوند. از نسخهٔ ۳، تک سیستم نسخه گذاری جدیدی را استفاده کرده است، به این صورت که به روز رسانی نرم افزار با افزودن رقم جدید در انتهای بخش اعشاری نسخهٔ قبلی مشخص می شود، و به این ترتیب این عدد به ثابت پی نزدیک می گردد. این نشان دهندهٔ این واقعیت است که تک اکنون بسیار پایدار است، و تنها به روزرسانی های جزئی بر روی آن انجام می گردد. نسخهٔ جاری تک ۳٫۱۴۱۵۹۲ می باشد، و آخرین بار در دسامبر ۲۰۰۲ به روزرسانی شده است. طراحی نرم افزار از نسخهٔ ۳٫۰ تغییری نکرده است و هیچ ویژگی جدید یا تغییر اساسی بعد از آن افزوده نخواهد شد، و بدین ترتیب نسخه های جدید تنها شامل رفع اشکال خواهند بود. با وجود این که حتی دانلد نوث، خود نیز پیشنهاد کرده است که در برخی زمینه ها تک امکان بهبود دارد، اشاره نموده است که بدون تغییر نگاه داشتن سیستم که موجب تولید خروجی های یکسان -کنون و در آینده- خواهد شد، مهم تر از معرفی ویژگی های جدید است. به همین دلیل، او تأکید کرده است که «آخرین تغییری که در تک (بعد از مرگ من) داده خواهد شد، این است که شمارهٔ نسخهٔ به پی تغییر کرده و بدین ترتیب باگ های باقی مانده، «ویژگی» محسوب خواهند شد. اما، از آن جا که کد منبع تک در «مالکیت عمومی» است (پایین تر را ببینید)، برنامه نویسان دیگر اجازه دارند (و صراحتاً ترغیب شده اند) که این سیستم را بهبود بخشند، اما باید از نام دیگری برای توزیع تک تغییر یافته استفاده نمایند، و این بدان معنی است که کد منبع همچنان تحول می یابد. به طور مثال، پروژهٔ امگا پس از سال ۱۹۹۱ با هدف اصلی ارتقاء تک برای حروف چینی چندزبانه ایجاد شد. دانلد نوث، خود نیز نسخه هایی «غیررسمی» مانند «تک-زت» ایجاد کرده است، که به کاربر اجازه می دهد تا متنی که از چپ به راست نوشته می شود با متن راست به چپ در یک سند ترکیب نماید. دستورهای تک معمولاً با یک بک اسلش (back slash) شروع می شوند، و با یک جفت آکولاد، گروه بندی می گردند. به هر صورت، تقریباً تمام ویژگی های نحوی تک در هر لحظه قابل تغییر می باشند؛ و این کار تحلیل معنایی ورودی تک را برای هر چیزی جز خود تک بسیار دشوار می سازد. تک زبانی ماکرویی و مبتنی بر نشانه است: بسیاری از دستورها، از جمله دستورهای تعریف شده توسط کاربر، در همان جا بسط داده می شوند، تا آن جا که تنها نشانه های غیرقابل بسط باقی بمانند و آن دستورها اجرا می شوند. بسط در عمل بدون تغییر جانبی است. ارجاع پیاپی ماکروها نیاز به حافظه ای ندارد، و ساختار اگر-آنگاه-غیر نیز در دسترس است. این از تک، یک زبان کامل از نظر تورینگ، حتی در سطح گسترش می سازد. این سیستم، قابل تقسیم به چهار سطح است: در سطح اول، نمادها از ورودی خوانده می شوند و به هر کدام یک کد بخش تخصیص می یابد. ترکیب یک بک اسلش (در حقیقت هر نماد از گروه صفر) با یک حرف (نمادهای گروه ۱۱) یا یک تک نماد دیگر، با نشانهٔ کنترلی جایگزین می شوند. به این معنی، این مرحله مانند تحلیل نحوی است، با این تفاوت که از ارقام، عدد نمی سازد. در مرحلهٔ بعد، دنباله های کنترلی (مانند شرط ها و ماکروهای تعریف شده) با متن جای گزین آن ها تعویض می شوند. با این ترتیب، ورودی مرحلهٔ ۳ شامل جریانی از نمادها (از جمله آن هایی که معنای خاصی دارند) و نیز دنباله های کنترلی غیرقابل گسترش (معمولاً مقدارها و دستورهای نمایشی) خواهد بود. در این مرحله، نمادها در بندها قرار می گیرند. الگوریتم شکستن خط در تک با بهینه سازی نقاط شکست در سراسر بند انجام می گیرد. چهارمین مرحله، فهرست طولی خط ها و چیزهای دیگر را به صفحه ها می شکند. سامانهٔ تک اطلاعات دقیقی از اندازهٔ تمام نمادها و سمبل ها دارد و با استفاده از این اطلاعات، بهترین حالت چینش حروف در هر خط، و خطوط در صفحه را محاسبه می نماید. سپس، یک پروندهٔ خروجی دی. وی. آی. (مستقل از ابزار) تولید می نماید که شامل محل های نهایی تمام نمادهاست. این پروندهٔ دی وی آی می تواند با راه انداز مناسب به چاپ برسد، یا به قالب های دیگر تبدیل شود. این روزها، معمولاً از پی دی اف تک برای صرف نظر از دی وی آی؛ و تولید قالب پی دی اف استفاده می شود. سیستم مبنایی تک در حدود ۳۰۰ دستور — که اولیه ها نامیده می شوند — را درک می کند. به هر صورت، این دستورهای سطح پایین، به ندرت توسط کاربران به کار می روند، و بیش تر کارایی تک توسط پرونده های تعریف قالب (تصویرهای پایین گذاری شده از تک، بعد از بارگذاری مجموعهٔ بزرگی از ماکروها) انجام می گیرد. قالب پیش گزیدهٔ اصلی نوث، که بیش از ۶۰۰ دستور را به تک اضافه می نمود، متن ساده نام دارد (که از طریق سیتان در دسترس است). قالبی که بیش از همه مورد استفاده قرار می گیرد، لاتک است، که ابتدا توسط لزلی لمپارت ایجاد شد، و شیوه های سند برای کتاب، نامه، اسلاید و… و نیز پشتیبانی فهرست منابع و تولید خودکار شمارهٔ بخش ها و معادله ها را اضافه نمود. دیگر قالبی که زیاد مورد استفاده قرار می گیرد، ای ام اس تک نام دارد که توسط جامعهٔ ریاضی آمریکا تولید شده است، و دستورهای کاربرپسند بسیاری را ارائه می نماید که می تواند توسط مجلات برای سازگاری با شیوهٔ خاصشان مورد استفاده قرار گیرد. بیش تر ویژگی های ای ام اس تک با استفاده از «بسته» های ای ام اس در لاتک مورد استفاده قرار گیرند. این به ای ام اس لاتک تعبیر می شود. قالب های دیگری مانند کانتکست وجود دارند که عموماً برای نشر رومیزی استفاده می شوند. بخش اعظم کانتکست توسط هانس هاگن از شرکت پراگما نوشته شده است. نرم افزار تک چیزهایی را ارائه می کند که قبل از ارائهٔ تک، در سامانه های حروف چینی دیگر، یا موجود نبودند، یا از کیفیت پایینی برخوردار بودند. بعضی از این نوآوری ها، بر مبنای الگوریتم های جالبی بنا نهاده شده است، و منجر به ارائهٔ تعدادی تز توسط دانش جویان نوث گشته است. با وجود این که برخی از این یافته ها اکنون در سیستم های حروف چینی دیگر نیز قرار داده شده است، اما بعضی از این ویژگی ها، مانند فاصله گذاری ریاضی، هنوز در نوع خود منحصربه فرد هستند. از آن جا که هدف اصلی تک حروف چینی کتاب «هنر برنامه نویسی رایانه» با کیفیت بالا بود، نوث توجه زیادی به انتخاب قواعد فاصله گذاری مناسب برای فرمول های ریاضی نمود. او سه کار را به عنوان استاندارد کیفیت برای حروف چینی کامپیوتری در نظر گرفت: کتاب هایی که توسط ادیسون-وزلی، ویرایش گر «هنر برنامه نویسی رایانه» منتشر شده بودند، و به طور خاص کارهای هانس ولف. نسخه هایی از مجلهٔ آکتا متمتیکا با تاریخ حدود ۱۹۱۰؛ و یک نسخه از اینداگیشنز متمتیکا، یک مجلهٔ ریاضی آلمانی. نوث به دقت در این مثال ها کندوکاو کرد، تا قواعد فاصله گذاری مناسب برای تک را استخراج نماید. با وجود این که تک تعدادی قواعد پایه ای ارائه می نماید، و ابزارهایی برای مشخص نمودن فاصله گذاری مناسب لازم است، اما پارامترهای حقیقی به قلم مورد استفاده برای حروف چینی فرمول بستگی دارد. برای مثال: فاصله گذاری برای قلم «مدرن کامپیوتری» نوث، در طول سال ها به دقت تنظیم شده، و دیگر تغییر نخواهد کرد. اما قلم های دیگر مانند ای. ام. اس. اویلر، اولین بار که توسط نوث استفاده شدند، پارامترهای فاصله گذاری جدیدی برای آن ها باید تعریف می شد. در مقایسه با حروف چینی دستی، مشکل چینش در سیستم های دیجیتالی مانند تک به راحتی قابل حل است. تک نقاط مناسبی برای شکستن خط ارائه می کند، و می تواند به صورت خودکار فاصلهٔ بین کلمه ها را افزایش دهد تا خط پر شود؛ بنابراین مسئلهٔ یافتن نقاط شکستی است که بهترین نتایج را ارائه کند. بسیاری از الگوریتم های شکست خط، از روش اولین تناسب استفاده می کنند که در آن برای هر خط یکی پس از دیگری محاسبه می شوند، و هیچ نقطهٔ شکستی پس از تعیین تغییر داده نمی شود. چنین سامانه ای قادر به تعریف یک نقطهٔ شکست در خط، یا تشخیص تأثیر آن بر خط های بعدی نیست. در قیاس با آن، الگوریتم تناسب کامل که توسط تک استفاده می شود، و توسط دانلد نوث و مایکل پلس ایجاد شده است، تمام حالت های ممکن نقاط شکست در یک بند را در نظر می گیرد، و بهترین ترکیب شکست خط را می یابد که بهترین چینش سراسری را ایجاد می نماید. به طور رسمی تر، الگوریتم یک مقدار به نام «میزان بدی» تعریف می کند که به هر شکست خط ممکن تخصیص داده می شود. اگر لازم باشد که فاصله های موجود در خط افزایش پیدا کنند تا خط طول کافی داشته باشد، این میزان بدی افزایش پیدا می کند. اگر شکست خط ناخواسته باشد، میزان بدی به مقدار زیادی افزایش می یابد. مثلاً در حالتی که نیاز به شکستن کلمه ای وجود داشته باشد، یا دو کلمه در دو خط پشت سرهم باید شکسته شود، یا یک خط گسترده با یک خط فشرده دنبال شود چنین اتفاقی می افتد. سپس این الگوریتم شکست هایی را می یابد که مجموع مربعات میزان بدی خط های حاصل شده (با در نظر گرفتن افزایش های خاص ذکر شده در بالا) را کمینه می کنند. اگر بند شامل n شکست خط ممکم باشد، تعداد حالت هایی که باید بررسی شوند، ۲ به توان n حالت است. به هر صورت با استفاده از تکنیک برنامه سازی پویا، پیچیدگی این الگوریتم تا n به توان ۲ کاهش می یابد. ساده سازی های بیشتر (به طور مثال، بررسی نکردن حالات غیرممکن مانند شکست اولین کلمهٔ بند) منجر به الگوریتمی کارآ می گردد که زمان اجرای آن تقریباً از مرتبهٔ n است. به هر صورت، در حالت کلی مقاله ای از مایکل پلس نشان می دهد که چگونه الگوریتم شکست صفحه می تواند NP-کامل باشد، که این به خاطر پیچیدگی اضافی چینش عکس ها در صفحه است. الگوریتم مشابهی برای تشخیص بهترین راه شکستن یک بند در طول دو صفحه وجود دارد که از بندهای تک خطی (تک خط حاضر در یک صفحه که بقیهٔ آن در صفحهٔ قبل یا بعد از آن قرار دارد) جلوگیری می کند. الگوریتم شکست خط تک، در بسیاری از نرم افزارهای دیگر مانند برنامهٔ نشر رومیزی ادوبی این دیزاین و دستور خط فرمان گنو اف. ام. تی. در یونیکس، الگوبرداری شده است. اگر هیچ شکست خط مناسبی یافت نشود، این سامانه سعی می کند که یک کلمه را بشکند. نسخهٔ اولیهٔ تک، بر مبنای یک الگوریتم شکست کلمه با مجموعه ای از قوانین حذف پیش وند و پس وند کار می کرد و از آن برای تشخیص این که آیا باید یک شکست بین دو هجای صدادار در یک الگو به فرم بی صدا-صدادار-صدادار-بی صدا (که در اکثر مواقع ممکن است) قرار دهد بهره می برد. تک۸۲ از یک الگوریتم شکست خط جدید، که توسط فرانک لیانگ در ۱۹۸۳ طراحی شده بود، استفاده می کرد که به نقاط شکست در یک کلمه، اولویت هایی اختصاص می داد. در ابتدا فهرستی از الگوهای شکست کلمه به صورت خودکار و در قالب تعدادی کلمهٔ شکسته شده (در حدود ۵۰٬۰۰۰ کلمه) تولید می شد. با این که متافونت صریحاً بخشی از تک نیست، اما ابزاری لازم برای این سامانهٔ حروف چینی می باشد. متافونت یک سامانهٔ توصیف (شرح) قلم است که به طراحان اجازه می دهد که نمادها را به صورت الگوریتمی توصیف نمایند. این سامانه از منحنی های بزیه به شیوهٔ استاندارد برای تولید نماد خروجی برای نمایش استفاده می نماید، اما نوث توجه زیادی به مسئلهٔ نقطه ای شدن بر روی صفحه نمایش پیکسلی دارد. تز دیگری توسط جان هابی، مسئلهٔ «خط سیر قلم» را بیش تر بررسی می نماید. این عبارت از آن جا آمده است که متافونت نمادها را به این صورت توصیف می کند که آن ها توسط قلم هایی انتزاعی رسم می شوند. امکان استفاده از تک و لی تک بدون استفاده از متافونت هم وجود دارد. می توان از قلم های ادوبی پست اسکریپت (نوع ۱) به جای آن استفاده نمود. تک (و لی تک) انتظار دارند که قلم های نقطه ای با اندازهٔ مناسب در اختیارشان قرار گیرد، اما پست اسکریپت یک شرح برداری مقیاس پذیر در ابعاد متفاوت است، و این کار را کمی پیچیده می کند. با کمک تعدادی بستهٔ از پیش تعیین شده، تک و لی تک قادر به استفاده از قلم های پست اسکریپت می باشند. ضمناً این توجه لازم است که «نوع ۱»(Type 1) و «T1» در مستندات به دو چیز متفاوت اشاره می کنند: قلم های ادوبی پست اسکریپت، و کدگذاری T1 تک برای نگاشت از مقدارهای بایتی به گلیف ها. برای نوشتن برنامهٔ سنتی Hello, World در تک ساده، پرونده ای به نام با محتویات زیر می سازیم: به طور پیش گزیده، هر چیزی در یک خط که قبل از آن یک علامت % وجود داشته باشد، یک توضیح است، و تک از آن صرف نظر می کند. اجرا کردن تک بر روی این پرونده (به طور مثال با تایپ کردن tex (خط فرمان، یا با فراخوانی آن از رابط گرافیکی مورد استفاده)، پروندهٔ خروجی با نام را تولید خواهد کرد، که محتویات صفحه را به صورت مستقل از ابزار(DVI) ارائه می دهد. این خروجی هم به وسیلهٔ یک نمایش گر DVI قابل نمایش و چاپ می باشد، و هم به وسیلهٔ برنامهٔ dvips، قابل تبدیل به یک قالب معمول تر مانند پست اسکریپت می باشد. این به دلیل آن است که تک به صورت معمول از قلم های نقطه ای استفاده می کند که برای نمایش مناسب در اندازهٔ مشخصی طراحی شده اند، در حالی که پست اسکریپت معمولاً از قلم های اندازه پذیر نوع ۱ استفاده می کند. اکنون این امکان وجود دارد که با کمی دست کاری، خروجی dvips از قلم های اندازه پذیر استفاده کند (نسخه های جدید گاست اسکریپت از آن پشتیبانی می کنند). برای دیدن نتایج بیشتر از تک در عمل، به قالب بندی رابطه های ریاضی توسط آن توجه کنید. به طور مثال برای نوشتن رابطهٔ معروف معادلهٔ درجه دوم، کافی است وارد کنید: تک را بر روی پروندهٔ بالا اجرا نمایید، خروجی حاصل باید مثل این باشد: توجه کنید که این رابطه به شیوه ای نوشته می شود که یک شخص آن را با دست می نویسد، یا حروف چینی می نماید. در یک سند، وارد شدن به حالت ریاضی، با وارد کردن یک $ شروع می شود و پس از وارد کردن رابطه با نحو تک، با یک $ دیگر بسته می شود. نمایش ریاضی، یا حالتی که فرمول ها بر روی یک خط جدید و در وسط آن ظاهر می شوند، با استفاده از $$ انجام می شود. به طور مثال، معادلهٔ درجهٔ دوم بالا در حالت نمایش ریاضی به صورت زیر انجام می گیرد: و به شکل: نمایش می یابد. کد منبع اصلی برای نسخهٔ جاری تک، به زبان وب نوشته شده است، که ترکیبی از مستندات نوشته شده به زبان تک و مقدار محدودی کد به زبان پاسکال برای اطمینان از قابل حمل بودن برنامه می باشد. به طور مثال، تک تمام تخصیص های حافظهٔ پویا را خود به صورت آرایه هایی با اندازهٔ ثابت انجام می دهد و تنها از اعداد اعشاری با ممیز ثابت برای محاسبات داخلی خود استفاده می کند. در نتیجه، تک تقریباً به تمام سیستم عامل ها انتقال یافته است، و این کار معمولاً با برنامهٔ web2c که برای تبدیل کد منبع به سی به جای کامپایل کردن مستقیم کد پاسکال انجام می گیرد. تک معمولاً به صورت یک توزیع عرضه می گردد، که مجموعه ای آماده به نصب، متشکل از تک به همراه متافونت و دیگر قلم های ضروری، قالب های مستندات و ابزارهای کمکی لازم برای سیستم حروف چینی است. در سیستم های سازگار با یونیکس، مانند گنو/لینوکس و مک اواس اکس، تک به صورت توزیع تی تک( عرضه می شود. در ویندوز، توزیع میک تک ( (که توسط پروتک( توسعه داده شده است) و نیز اف. پی. تک( وجود دارد. سامانه های پردازش سند بسیاری بر مبنای تک ایجاد شده اند که از آن میان می توان به جیدتک، که از تک برای خروجی چاپی موتور دی. اس. اس. اس. ال. جیمز کلارک استفاده می کند، و نیز تک اینفو که سامانهٔ پردازش مستندات پروژهٔ گنو می باشد، اشاره کرد. تک از سال ۱۹۸۴، نرم افزار حروف چینی رسمی پروژهٔ سیستم عامل گنو می باشد. زی تک یک موتور جدید تک است که از یونی کد پشتیبانی می کند و این سامانه در ابتدا از فناوری های پیشرفتهٔ قلم خاص مک او اس اکس استفاده می کرد، اما اکنون از اپن تایپ پشتیبانی نموده و در لینوکس و ویندوز مایکروسافت نیز در دسترس است. ضمایم و اضافات بسیاری برای نرم افزار تک موجود است. از آن میان می توان به بایب تک اشاره کرد که به همراه لی تک توزیع می شود و برای ایجاد کتاب شناسی به کار می رود. پی دی اف تک که به جای خروجی دی وی آی، خروجی را در قالب پی دی اف شرکت ادوبی تولید می کند، و امگا که به تک اجازه می دهد تا از مجموعه نمادهای یونی کد استفاده نماید. اغلب ضمایم تک به صورت رایگان از سی تان قابل تهیه می باشند. سی تان(CTAN) سرنام Comprehensive TeX Archive Network (شبکهٔ جامع آرشیو تک) می باشد. ویرایش گر تک مکس، یک ویرایش گر ویزی ویگ علمی است که خواسته است با تک و ای مکس سازگار باشد. این ویرایش گر از قلم های نوث استفاده می کند و می تواند خروجی تک تولید کند. لیکس یک سیستم پردازش مستندات وی زی ویم است که بر روی بسیاری از سیستم عامل ها از جمله لینوکس، ویندوز(۹۸، ۲۰۰ و بالاتر) و نیز مک او اس اکس اجرا می شود. تک شاپ (برای مک او اس اکس) و وین شل (برای ویندوز) ابزارهای مشابهی هستند که یک محیط مجتمع تولید(IDE) برای کار کردن با تک و لی تک فراهم می آورند. گنو ای مکس تعداد زیادی بستهٔ توکار و نیز غیررسمی دارد که برای این کار استفاده می شوند. یکی از بهترین این بسته ها، اوک تک می باشد. برای ویرایش گر وی آی ام نیز محیط وی آی ام لی تک( وجود دارد. نوث یک فهرست بسیار دقیق و شامل جزئیات اشکالات یافت شده در تک و تغییرات داده شده در آن از ۱۹۸۲ تهیه کرده است، که تا سال ۲۰۰۵ شامل ۴۱۹ مورد است که البته این شامل تغییر نسخه ها نمی شود، که این کار بعد از مرگ او به عنوان آخرین تغییر انجام خواهد گرفت. دانلد نوث، بارها تأکید کرده است که کد منبع تک در مالکیت عمومی قرار گرفته است، و او قویاً تغییرات و آزمون کد منبع را توصیه می نماید. به هر صورت او به قابلیت تولید مجدد خروجی تمام نسخه های تک بسیار اهمیت می دهد. نسخه های تغییر یافتهٔ تک نباید تک یا چیزی مشابه آن نامیده شوند. برای تقویت این قانون، جامعهٔ ریاضی دانان آمریکا، نام تجاری تک را به ثبت رسانده است، و هر پیاده سازی از این سامانه باید از یک آزمون خاص که آزمون تریپ() نام دارد بگذرد تا اجازه داشته باشد تک نامیده شود. نام تک باید به صورت تِکْ (آی. پی. ای. /tɛx/) تلفظ شود که در آن ک مشابه حرف j اسپانیایی اروپایی، یا صدای پایانی loch در اسکاتلندی یا اسم هنرمند آلمانی Bach تلفظ شود. حرف X برای نشان دادن حرف یونانی χ(خی) به کار رفته است. تک خلاصهٔ تخنه (τέχνη) است که کلمه ای یونانی به معنی «هنر» و «صنعت» است و منبع کلمهٔ technical(فنی) در انگلیسی می باشد. انگلیسی زبان ها عموماً آن را به صورت tek تلفظ می کنند که مشابه بخش اول کلمهٔ technical می باشد. برای حروف چینی درست نرم افزار، E باید پایین تر از خط باشد و فاصلهٔ بین حروف کاهش یابد (این، همان گونه که در کتاب «تک بوک» دانلد نوث به آن اشاره شده است، برای ایجاد تمایز بین تک و نام سامانه های دیگر مانند TEX شرکت «هانی ول» (که سرنام Text Executive producer است) انجام شده است). سامانه هایی که از اندیس و کاهش فاصله پشتیبانی نمی کنند، از تقریب "TeX" بهره می برند. طرفداران این سامانه علاقه دارند که نام های دیگری از کلمهٔ تک بسازند. مانند تکنیسین(TeXnician، کاربر نرم افزار تک)، تکسپرت(TeXpert)، تک هکر (برنامه نویس تک)، تک مستر (برنامه نویس بسته های تک)، تک هکس و نیز تکنیک(Texnique). دانلد نوث به کسانی که در تک اشکالی بیابند و آن را گزارش کنند، جایزهٔ نقدی می دهد. جایزهٔ هر اشکال از ۲/۵۶ دلار آغاز شده و هر سال دو برابر شده است تا این که که به مقدار کنونی آن یعنی ۳۲۷/۶۸ دلار رسیده است. این باعث فقر نوث نشده است، چرا که تعداد بسیار کمی باگ گزارش شده است. علاوه بر این، افراد معمولاً به جای نقد کردن چک، آن را قاب می گیرند تا ثابت کنند در تک اشکالی یافته اند.
[ { "answer1": "تک رایگان است و در محیط های آکادمیک، به خصوص در ریاضیات، فیزیک، علوم کامپیوتر و جامعهٔ مهندسین شهرت و استفادهٔ زیادی دارد.", "answer2": "سپس، یک پروندهٔ خروجی دی. وی. آی. (مستقل از ابزار) تولید می نماید که شامل محل های نهایی تمام نمادهاست. این پروندهٔ دی وی آی می تواند با راه انداز مناسب به چاپ برسد، یا به قالب های دیگر تبدیل شود.", "distance": 5913, "question": "تک در چه محیط هایی شهرت دارد و چگونه از فایل های دی وی آی برای خروجی استفاده میکند؟" }, { "answer1": "تک معمولاً بهترین راه حروف چینی فرمول های پیچیدهٔ ریاضی به شمار می رود، اما به خصوص در قالب LaTeX و دیگر بسته ها و الگوها، اکنون برای مقاصد بسیار متنوعی در حروف چینی استفاده می شود.", "answer2": "قالب پیش گزیدهٔ اصلی نوث، که بیش از ۶۰۰ دستور را به تک اضافه می نمود، متن ساده نام دارد (که از طریق سیتان در دسترس است).", "distance": 6288, "question": "بهترین راه حروف چینی فرمول های ریاضی چیست و قالب پیش گزیدهٔ اصلی نوث برای تک چه نام دارد؟" }, { "answer1": "زمانی که اولین نسخهٔ کتاب «هنر برنامه نویسی رایانه» توسط دانلد نوث در ۱۹۶۹ منتشر شد، این کتاب توسط مونوتایپ، با فناوری قرن ۱۹ امی حروف چینی شد که نوث از «ظاهر مناسب و کلاسیک» آن راضی بود.", "answer2": "تک۸۲ از یک الگوریتم شکست خط جدید، که توسط فرانک لیانگ در ۱۹۸۳ طراحی شده بود، استفاده می کرد که به نقاط شکست در یک کلمه، اولویت هایی اختصاص می داد.", "distance": 10955, "question": "تک در چه سالی اولین بار منتشر شد و فرانک لیانگ در چه سالی الگوریتم شکست خط جدید را طراحی کرد که در تک استفاده شد؟" } ]
[ { "answer1": "با دو هدف اساسی طراحی شده است: اول این که هر کسی بتواند با تلاشی محدود و منطقی کتاب هایی با کیفیت عالی تولید کند، و دیگر این که سیستمی ایجاد کند که بر روی کامپیوترهای مختلف نتایج یکسان تولید نماید.", "answer2": "برای نسخه های بعدی تک، نوث شیوهٔ «برنامه نویسی لفظی» را ابداع کرد که شیوه ای برای تولید کد منبع سازگار و مستندات با کیفیت بالا و پیوندیافته (که البته با تک حروف چینی می شود) از پروندهٔ اصلی می باشد. زبان استفاده شده وب نامیده می شود و برنامه هایی به زبان پاسکال تولید می کند.", "question": "هدف اصلی از طراحی تک چه بود و چه زبانی برای ساختن نسخه های بعدی تک استفاده شد؟" }, { "answer1": "تک که در متن ساده به صورت TeX نوشته می شود، سیستم حروف چینی است که توسط دونالد کنوث ایجاد شده است.", "answer2": "از نسخهٔ ۳، تک سیستم نسخه گذاری جدیدی را استفاده کرده است، به این صورت که به روز رسانی نرم افزار با افزودن رقم جدید در انتهای بخش اعشاری نسخهٔ قبلی مشخص می شود، و به این ترتیب این عدد به ثابت پی نزدیک می گردد.", "question": "چه کسی تک را ایجاد کرد و سیستم نسخه گذاری تک چگونه است؟" } ]
gemini-2.0-flash-exp
44
: سنگ نگاره های ساسانی سنگ نگاره های ساسانی موضوعات مذهبی و رویدادهای تاریخی و قدرت و عظمت فرمانروای ساسانی را بر صخره ها، مهرها، سکه ها و مخصوصاً نقش برجسته ها به تصویر کشیده اند. صحنه های مذهبی عمدتاً بیانگر اهداء حلقه سلطنت از سوی اهورا مزدا نماینده اهورا مزدا یعنی کرتیر موبد زرتشتی ویا آناهیتا به شهر یاران ساسانی است. در حقیقت با این تصاویر ساسانیان خود را نماینده و برگزیده اهورا مزدا درروی زمین می دانستند. تصاویر نقش شده بر مهرها، سکه ها و مخصوصاً نقش برجسته ها نشان می دهد که شاهان ساسانی هر یک تاج مخصوص به خود داشته اند وتاج در حقیقت نشانه پیوند فرمانروا با نیروهای آسمانی بوده و علائم و تزئینات آن نیز این مسئله را تأیید می کند. چنان که بال های شاهین، پرتو خورشید، نقش ستاره و هلال ماه از این جمله می باشند. پیمان ساختن تاج های اختصاصی درمیان شاهان بسیار مهم و استوار بودو فقط در اثر رویدادهایی مانند فتوحات بسیار مهم ویا شکست های ناگوار پادشاه ممکن بود تاج تازه ای اختیار کند. با این اختصاصات ویژه از تاج به عنوان وسیله ای برای شناخت فرمانروا در نقش برجسته های ساسانی استفاده می شود. چنان که اشاره شد موضوعات مذهبی در سنگ نگاره های ساسانی به هفت گونه نموده شده اند. نقوش بیان کننده این موضوعات در فیروزآباد، نقش رستم، نقش رجب، برم دلک، تنگ قندیل، گویم و تاق بستان قرار دارند. این نقش در پانزده کیلومتری فیروزآباد و در سمت راست رودخانه تنگاب بر صخره حک شده است که مراسم تاج بخشی اهورامزدا به اردشیر را نمایش می دهد. در این تصویر اهورامزدا مظهر سلطنت یا نماد فراایزدی راکه به صورت حلقه ای مجسم شده وانتهای آن به روبانی متصل است به اردشیر هدیه می کند. اهورامزدا و اردشیر درطرفین یک آتشدان قرارگرفته اند و اردشیر حلقه را با دست راست از اهورامزدا دریافت می کند درحالی که دست چپ را به نشانه احترام بلند کرده است. قد و اندام هردو یکسان است، اما آرایش گیسوان آن ها متفاوت است. اهورامزدا تاجی کنگره دار و شاه تاجی که بربالای آن یک گوی قرارگرفته است بر سر دارد. درپشت سر شاه نجیب زاده ای که قدکوتاهی دارد چیزی را بالای سر شاه قرارگرفته است و پشت سر او سه تن از بزرگان قراردارد. آن ها دست راست را به نشانه احترام بالاگرفته و انگشت سبابه راخم نموده اندودست چپ را بر روی شمشیرهای بلندی که بر کمر بسته اند قرار داده اند. کلاه این سه نفر همانند، اما آرایش موی آن ها متفاوت است. فردی که پشت سر اردشیر قرار گرفته جوانی بدون ریش و سیبیل بوده و به احتمال زیاد هرمز نوه او فرزند شاپور می باشد؛ و برخلاف نظر گیریشمن شی ای که دردست او قرار دارد مگس پران نبوده بلکه باید شی ای مقدس تلقی گردد. فرد بعدی که درپشت سر این جوان قرار دارد را می توان با علامت ولیعهدی که برکلاه او نقش بسته شناسایی کرد، او شاپور فرزند محبوب اردشیر می باشد؛ و دو نفر بعدی نیز به احتمال زیاد پسران دیگر اردشیر می باشند که لباس و کلاه خود آن ها کاملاً شبیه ولیعهد بوده اما فاقد نشان و علامت سلطنتی هستند. بر بدنه آتشدان کتیبه ای به خط پهلوی ساسانی در هفت سطر وجود داشته که بر اثر عوامل طبیعی خراب و محو گردیده و قرائت آن ممکن نیست. اما از آنجا که کتیبه های ساسانی دارای فرمول مشخص بوده و به شیوه یک نواخت در نقش برجسته ها آورده شده اند، متن این کتیبه محو شده به صورت زیر پیشنهاد شده: درسه کیلومتری شمال تخت جمشید، دست راست جاده و روبروی راهی که به نقش رستم می رود در شکافی دردرون کوه سه نقش برجسته ساسانی به تصویر کشیده شده که نقش تاجگیری اردشیر از اهورامزدا درجبهه شرقی این شکاف به تصویر کشیده شده است. طول این نقش ۵/۴و عرض آن ۵/۲متر می باشد. در این نقش اردشیر در سمت چپ تصویر قرار دارد و اهورامزدا در سمت راست. اردشیر دست راست خود رابرای گرفتن حلقه سلطنت که ازسوی ایزد به او هدیه می شد دراز نموده ودست چپ را در حالی که سبابه خود را به سوی پایین خم نموده به علامت نیایش بالاگرفته است. کلاه اردشیر همانند کلاهی است که درروی اغلب سکه ها برسر دارد. اهورامزدا دارای تاج کنگره داری بوده و ردائی کوتاه بر تن دارد، درپشت سر اردشیر جوانی بدون ریش دیده می شود، که چیزی را بلای سر اردشیر بادست راست نگاه داشته است ودست چپ را به نشانه احترام به قبضه شمشیر بلندی که بر کمرش بسته قرارداده است. این فرد به احتمال زیاد "هرمز " فرزند شاپور و نوه محبوب " اردشیر" است. هرتسفلد و برخی مستشرقین دیگر این فرد را هرمز می دانند. در کنار او شخص دیگری که دارای ریش و موهای بلند است با همان حالت به خدا و شاه ادای احترام می کند این فرد شاپور ولیعهد اردشیر می باشد، در فاصله قرارگرفتن اهورامزدا و اردشیر دو طفل که به احتمال زیاد از خانواده سلطنتی می باشند دیده می شود، یکی از آن ها با داشتن کلاه پسر ودیگری با سر برهنه دختر به نظر می رسد. آن ها درست در زیر دیهیم حلقه سلطنت قرارگرفته اند. پشت سر پشت سر اهورامزدا و خارج از کادر که در آن صحنه دیهیم که بخشی نموده شده تصویر دونفر دیگر دیده می شود. این صحنه به وسیلهٔ یک ستون از صحنه قبلی جداشده و درحقیقت بنا یا پرستشگاه سرپوشیده ایی را در ذهن تداعی می کند که مراسم تاج بخشی در آن انجام می گیرد. یکی ا زاین دو نفر شباهت زیادی به شخصی که درپشت سر اردشیر قرارگرفته یعنی هرمز دارد و دیگری بانویی است که موهای بافته شده بر پشت اوبه صورت زنجیرهایی آویزان شده و کلاهی برسر دارد. او درحالی که پشت به صحنه قبلی دارد، دست راست خود را به نشانه احترام بالابرده است، این شخصیت با توجه به جوانی اوباید بانوی بانوان «دینک» همسر اردشیر باشد. تصویر تاج بخشی نقش رجب دارای شباهت های زیاد به نقش برجسته تنگاب فیروز آباد است، به نظر می رسد که بعد از نقش فیروز آباد، قدیمی ترین نقش برجسته ساسانی با موضوع مذهبی باشد. اگر نقش فردی که درتنگاب فیروز آباد ونقش رجب در پشت سر شاه قرارگرفته اند مربوط به شخصیت واحدی باشد، «هرمز اول» در این نقش از نقش قبلی مسن تر به نظر می رسد و این خود دلیلی برمتاخر بودن این نقش نسبت به نقش فیروز آباد است. این نقش در دیواره غربی شکفت نقش رجب کنده شده است. فرمانروا و اهورامزدا در این نقش سوار بر اسب به تصویر کشیده شده اند. شاه در سمت راست دست خود را به سوی حلقه شهریاری که اهورامزدا به او هدیه می کند دراز کرده است. صورت و افسر شاهان در این نقش در اثر عوامل مختلف آسیب دیده به طوری که تشخیص آن غیرممکن است. اهورامزدا تاج کنگره داری برسر دارد و صورت او به خوبی قابل تشخیص است. پس از بررسی های دقیق و طولانی به این نتیجه رسیدیم که این نقش تاج گیری هرمز پسر اول شاپور است، درحالی که اکثر شرق شناسان این تصویر را به شاپور اول نسبت داده اند. بامقایسه این نقش با نقش تاجگیری بهرام اول در بیشابور متوجه شدیم که این نقش ازلحاظ شیوه چهره نگاری به نقش بهرام اول بسیار نزدیک و همانند است. این شباهت نه تنها ازنظر ترکیب نشانه ها در شیوه تصویر اجزای جداگانه (مانند پوشش فرمانروا و اهورامزدا، طرز نشان دادن عضلات اسب ها غیره) بلکه درتصویر اجزاء بسیارکوچک (زین افزار، حلقه شهریاری و نوار) نیز محسوس است. چنین به نظر می رد که همه عوامل مذکور موید نزدیک بودن این دو نقش ازلحاظ زمانی به یکدیگر است و این شباهت ها به قدری است که می توان گفت به احتمال زیاد و قریب به یقین این دو نقش توسط یک هنرمند در فاصله زمانی کوتاه ایجاد شده است. اگراین نقش متعلق به شاپور بود باید در سال های اول سلطنت او این نقش ایجاد می شد که با نقش بهرام اول حدود سی سال فاصله زمانی را شامل می شد و حتی اگر یک هنرمند در این دوره طولانی می زیست به علت کهولت قادر به خلق دو اثر مشابه در این فاصله زمانی طولانی نبود؛ بنابراین این نقش مربوط به هرمز اول (۲۷۳–۲۷۲م) است که ازلحاظ زمانی با نقش بهرام اول (۲۷۶–۲۷۳م) دارای فاصله زمانی کمی است. برخلاف گفته لوکونین و واندنبرگ این نقش فاقد کتیبه بوده و به نظر می رسد کتیبه ای راکه متعلق به شاپور بوده و درجوار این نقش قرار دارد به اشتباه به این نقش نسبت داده اند. احتمالاً یکی از این دو محقق به نوشته دیگری در معرفی کتیبه هایی که مربوط به این نقش نبوده استناد نموده است. این تصویر ویژه تاج گذاری نرسی در نقش رستم است. دراینجا مظهر فرمانروایی نه ازسوی اهورامزدا، بلکه ازسوی آناهیتا به او واگذار شده است. نرسی پس از پیروزی بر بهرام سوم و بدست آوردن تاج و تخت، نظام مذهبی که توسط موبد کریتر روحانی بزرگ و حامی بهرام دوم وسوم برقرارشده بود درهم ریخت و معیارهای جدیدی را جایگزین آن نمود که تاجگیری از آناهیتا به جای اهورامزدا رامی توان یکی از این تغییرات تلقی نمود. این نقش در جانب راست آرامگاه داریوش در نقش رستم ایجاد شده و دریک کادر مستطیلی به طول ۷۰/۵و عرض ۸۰/۳می باشد. نرسی در مرکز صحنه قراردارد، اوبه صورت تمام رخ و از روبرو تصویر گردیده ودست راست خود رابرای گرفتن حلقه سلطنت و فر ایزدی که از جانب آناهیتا ایزدبانوی آب ها به او اهدا می شود دراز کرده وبا دست چپ قبضه شمشیر را به علامت احترام نگاه داشته است، درمیان فرمانروا و آناهیتا کودکی دیده می شود که از خاندان سلطنتی است؛ زیرا لباس و پوشاک او موید این موضوع است او در زیرحلقه سلطنت و نوار آن قرارگرفته، مشابه این صحنه را در تاجگیری اردشیر اول در نقش رجب دیده بودیم که درآنجا نیز دو طفل از خاندان سلطنت حضور داشتند. روبروی فرمانروا آناهیتا نقش گردید است، او تاج کنگره دار سرگشادی که حلقه های مجعد موهایش از فراز آن پدیداراست بر سر دارد، لباس او دارای چین های دراز، موازی و موج ها و وظیفه ایزد آب ها را در بیننده تداعی می کند. پشت سر شاه فردی ایستاده که به احتمال زیاد ولیعهد او هرمز دوم می باشد؛ بر سر او تاجی قرار دارد که قسمت جلویی آن باسر اسب تزئین گردیده است. در سکه های بهرام دوم معمولاً ولیعهد با این کلاه وسایر خصوصیات نقش گردیده که این شباهت های آشکار، ولیعهدی این فرد را تأیید می کند. پشت سر او شخص دیگری از خانواده سلطنتی دیده می شود که تصویر او در اثر عوامل طبیعی و مرور زمان فرسوده شده و شناسایی شخصیت او را دشوار ساخته است. این نقش مربوط به تاجگذاری رسمی نرسی در سال ۲۹۳میلادی می باشد. در شمال شرقی کرمانشاه کوهی است کهنسال که اکنون بعلت توسعه شهر درجوار آن قرار گرفته است. بر پیشانی فروغمند و در دل این کوه آثار ارزنده ای از دوران ساسانی برجا مانده، این ناحیه به تاق بستان مشهور است که نقش های ساسانی در اینجا اغلب در داخل دو ایوان یا تاق تصویر شده اند. این شیوه با نقش برجسته های ساسانی که درنقاط دیگر ایوان وجود دارند متفاوت می باشد، این تاق ها یا ایوان ها، ورودی کاخ خای ساسانی مانند تیسفون و فیروز آباد را در ذهن بیننده تداعی می کنند. نقش مورد نظر در بالا و انتهای ایوان بزرگ به تصویر کشیده شده است، در این نقش فرمانروای ساسانی خسرو دوم (پرویز) از روبرو تصویر شده، درحالی که اهورامزدا در سمت چپ و آناهیتا در سمت راست او دیده می شوند. در این جا اهورامزدا نشانه سلطنت را به خسرو اعطا نموده و فرمانروا بادست راست آن را دریافت می دارد، درحالی که دست چپ را به نشانه احترام برقبضه شمشیر بلندی که به کمر بسته قراردارد. ازسوی دیگر آناهیتا نیز با دست راست نشانه سلطنت را به او عطا می کند، دردست دیگر آناهیتا سبویی است که آب آن را به سوی زمین سرازیر نموده وبا این حرکت نمادین ایزد بانوی آب برکات خود رابر سرزمین ایران و فرمانروا نازل نموده است. ریزش آب از این سبو نشانگر آب ها ی آسمانی است که باعث باروری، برکت و خرمی شده و به سلطنت شاه قدرت و استحکام می بخشد. پادشاه تاج بزرگی برسرنهاده که مزین به مروارید و سایر گوهرهاست و در طرفین آن بال های شاهین در اهتزازند و در وسط دوبال هلال ماه به چشم می خورد. جامه فرمانروا دارای نوارهای مواج است و شامل قبایی بلند و آستین دار شلواری گشاد و چین خورده. سراسر لباس و شلوار با مرواریدهای درشت به شکل زیبایی مزین شده است به طوری که ریزش قطرات آب وباران را در نظر بیننده تداعی می کند، این عمل آگاهانه و برای هماهنگی و همسانی با ریزش آب توسط الهه آناهیتا طراحی، ساخته و پرداخته گردیده است. علت ایجاد این نقش و گرفتن فر ایزدی و نشانه سلطنت از دو ایزد که نا آن زمان بی سابقه بوده و در نقوش دیگر نظیر آن دیده نمی شودبه سبب اتهام مشارکت خسرو در قتل پدرش هرمز و همچنین گرایش اوبه مسیحیت و اتحاد با امپراتور مسیحی روم و وصلت با خاندان او صورت گرفته که بدین وسیله اومی خواست خود را از این اتهامات که در بین مردم و هیئت حاکمه شایع شده بوده، مبرا کند. بدین گونه خسرو پرویز درتاق بستان به مردم ایران آگاهی داده است که ایزدان را سپاس می گذارد و فر ایزدی و نشانه شهریاری از جانب آن ها به او اعطا گردیده و سزاوار هرگونه سروری و فرمانروایی است. این نقش در محل " تنگ قندیل " کازرون حجای شده و برخلاف سایر نقش های ساسانی که در دل کوه و بر پیشانی صخره کوه ها نقش گردیده اند، برتخته سنگ منفرد و عظیمی که بر روی یک تپه خاکی و در کنار یک جاده باستانی قرارداشته به تصویر کشیده شده است. شخصیت های تصویر شده در این نقش برجسته عبارتند از: آناهیتا، شاپور اول و فرزند محبوب جانشین او" هرمز". دراین نقش، شاه در مرکز تصویر قرارگرفته ودست چپ را به نشانه احترام برقبضه شمشیر بلندی که به کمرش بسته قرارداده و با دست راست گلی را از ایزد بانوی آب به عنوان برکت و فراوانی در یافت می کند. به عقیده نگارندگان: گلی که آناهیتا به شاه هدیه می کند، احتمالاً در ارتباط باآب و نشانه زایش و فراوانی می باشد. با توجه به نقش اساطیری نیلوفرآبی و برخی روایات مربوط به بارورشدن آناهیتا از تخمه ای درون نیلوفرآبی یا افسانه ای شبیه به آن در خصوص تولد زرتشت از نطفه ای درون لوتوس شاید بتوان گل مذکور را نیلوفر آبی فرض کرد. به تعبیر دیگر شاید "گل انار"باشد که در برخی منابع آن را به آناهیتا نسبت داده اند؛ چنان که میوه انار با دانه های فراوان نماد باروری است. گرچه سرخی گل انار و شباهت آن به خورشید معمولاً از نشانه های مهر معرفی شده است و علائم و نشانه ها و آداب و رسوم آیین های کهن مهر و آناهیتا چنان به هم پیوسته و مشترک می باشد که تفکیک و شناسایی ورمز گشایی از آن ها کار آسانی نیست. ستایش مهر و آناهیتا پیش از زرتشت مرسوم بوده که پس ازآن ایزدان مذکور از یاران اهورامزدا معرفی می شوند. بامقایسه تصویر آناهیتا در پشت سکه های ساسانی وسایر نقش برجسته ها با این نقش می توان دریافت که این ایزد بانو همان آناهیتاست. یکی از مشخصات آناهیتا در نقش برجسته های ساسانی، آرایش موی آنهاست که برفراز تاج و افسری که بر سر دارند دسته ای ازگل به نمایش درآمده است. چنانچه قبلاً نیز اشاره شد؛ احتمالاً چین و شکن موها با آرایش خاصی به شکل گل و شکوفه ها بر سر شاه و آناهیتا نمودار شده است. دراغلب تواریخ آمده که هرمز جانشین شاپور پس از سعایتی که دشمنان در حضور شاپور برای غصب سلطنت نمودند خود را مجروح و دچار نقص عضو نمود تا بدین وسیله وفاداری خود را به پدرش ثابت کنند و شاپور نیز پس از اطلاع از بی گناهی او برخلاف عرف ورسم معهود که افراد ناقص به شاهی برگزیده نمی شدند دریک عمل شجاعانه اورابه جانشینی خود تعیین کرد و به احتمال زیاد نقش تنگ قندیل ونقش رجب که در آن شاپور درمیان افراد خاندان سلطنتی قرارگرفته و هرمز به عنوان ولیعهد و جانشین د ر پشت سر او قرار دارد، به شکل نمادین و زیرکانه ای برای نمایش و تأیید هرمز به جانشینی شاه پور رقم زده. این نقش در لوحه مستطیل شکل در ابعاد ۷۵/۲و۳۰/۲متر حجاری گردیده است. این سنگ نگاره اولین بار توسط دکتر علی اکبر سرافراز کشف و معرفی گردید. این نقش مربوط به بهرام دوم می باشد، که در روستای گویم سی کیلومتری غرب شیراز قراردارد. درتنگ قوام آباد در جنوب غربی این دهکده در ارتفاع ۸متری این نقش به تصویر کشیده شده است در سال ۱۹۲۶میلادی هرتسفلد از وجود چنین نقشی آگاه گردیدو در سال ۱۹۷۵لویی واندنبرگ آن را مورد بررسی دقیق قرارداد. ارتفاع این نقش برجسته ۲متر و عرض آن ۸۰/۱متر می باشد که در لوحه مستطیل شکل به تصویر کشیده شده، در این تصویر فرمانروا با همان تاجی که در سایر نقش برجسته ها سکه ها دیده می شود ترسیم شده و دست ها را به حالت نیایش و احترام یکی را بر کمر و دست دیگر را در بالا قرارداده است. متأسفانه این نقش در اثر مرور زمان و عوامل طبیعی بشدت آسیب دیده و بسیاری از جزئیات نقش محو و فرسوده گردیده. این نقش دربرم دلک در ۱۲کیلومتری شهر شیراز بر صخره کوهی که در کنار نهر و بیشه زار خرمی قرار دارد ایجاد شده که در این نقش دو نفر به تصویر کشیده شده اند. ابعاد این سنگ نگاره ۷۰/۲در۴۰/۱ متر می باشد. در سمت چپ نقش فرمانروا به طور تمام قد تصویر شده این نقش مربوط به بهرام دوم می باشد زیرا تاجی که بر سر دارد همانند تاج او در سکه های متنوع و متعددی است که از او برجای مانده، در مقابل او شخصت دیگری دیده می شود که نه شاه است ونه از ایزدان، زیرا فاقد تاج که از نشانه های بارز ایزدان و شاهان است می باشد و لباس او نیز فاقد نشانه های ایزدی و شاهی و نوارهای مواج و مقدسی است که مربوط به آنهاست. این شخص که لباس بزرگان ساسانی را دربردارد به احتمال زیاد یکی از روحانیون بلندپایه آن عصر مخصوصاً موبد کرتیر روحانی بزرگ و معلم و مربی بهرام دوم می باشد زیرا او یگانه فردی بودکه توانست تصویر خود را در کنار نقش برجسته شاهان ساسانی به صورت منفرد ویا در جمع خانواده سلطنتی به صورت شخصیتی که با آن ها پیوندی عمیق و ناگسستنی دارد به تصور کشد، اما برکلاه او علامت قیچی که معمولاً برکلاه کرتیر در نقوش دیگر دیده می شود به چشم نمی خورد، شاید نشان قیچی پس از رسیدن کرتیر به سمت بزرگ دادور (وزیر دادگستری) به او اعطا شده بود و محتمل است که این نقش قبل از آن رویداد به تصویر کشیده شده باشد. در بین شاه و موبد آشدانی قرار دارد که در اثر عوامل طبیعی تصویر آن بسیار فرسوده شده و تقریباً مشابه آتشدانی است که در نقش تاجگیری اردشیر اول در فیروزآباد دیده می شوند: اکثر محققان غربی این نقش را به عنوان صحنه تاجگیری بهرام دوم کرتیر معرفی کردند و معتقدند: نشانه شهریاری نه ازسوی اهورامزدا بلکه از جانب نماینده او درروی زمین یعنی موبد کرتیر به شاه تسلیم شده است. اما به دلایل زیر این نظریه برجای و استوار نیست کرتیر روحانی بزرگ عهد ساسانی یگانه فردی بود که توانست تصویر خود را در کنار نقش برجسته شاهان ساسانی به صورت منفرد یا در جمع خانواده سلطنتی به صورت فردی که با آن ها پیوندی عمیق و ناگسستنی دارد به تصویر کشد. از این موبد دو نقش در حال نیایش برجای مانده است، یکی صحنه تاج بخشی اهورا مزدا به اردشیر اول در نقش رجب ودیگری در نقش برجسته پیروزی شاپور اول بر امپراتور روم در نقش رستم. کرتیر در این نقش ها دست راست خود را بالا گرفته و انگشت سبابه را به جلو خم نموده در حالیکه سایر انگشتان خود را به کف دست چسبانیده که این حالت احترام و نیایش را نشان می دهد. هر دو تصویر دارای کتیبه می باشند که اقدامات کرتیر در ترویج آئین زرتشت و تعقیب و. پیگیری دشمنان دین به طور مفصل توسط او تشریح شده است. در این تصاویر کرتیر کلاهی شبیه خاندان سلطنتی است برگر بر سر دارد و گیسوان او در چند رشته به صورت لوله ای آرایش و از پشت کلاه او بر روی شانه هایش آویخته شده است. او گردنبند مرواریدی که مخصوص شاه و افراد سلطنتی است بر گردن دارد. کرتیر در کتیبه کعبه زرتشت می گوید: که از طرف هرمز فرمانروای ساسانی به دریافت کمر و کلاه مفتخر گردید و پایه بزرگان یافت. سنگ نگاره ها و سنگ نوشته های نقش رجب ونقش رستم و سر مشهد به طوری که از متن آن ها برمی آید در زمان شهریاری بهرام دوم و در زمانی که کرتیر دراوج نیرومندی بود پدید آمده اند. بدین ترتیب کرتیر پس از خاندان شاهی بالاترین مقام و موقعیت را در کشور بدست آورد. موضوعات متداول در نگاره های غیر مذهبی بیشتر نمایش پیروزی فرمانروا بر دشمنان و اسارت آن ها و مناظری از نبرد تن به تن و پیروزمندانه شاه علیه دشمن و بالاخره حضور او در میان خانواده سلطنتی و درباریان و شکار است که از سرگرمی های متداول خانواده سلطنتی در آن دوران به شمار می رفته است. اگر با دقت این تصاویر را مورد توجه قرار دهیم مقام و موقعیت فرمانروایان و دشمنان و همچنین آن ها برما روشن و آشکار خواهدشد. دراینجا با روش نگارش چهره های خانواده سلطنتی و بزرگان، به جلوه و حاکمیت مقام آن ها پی می بریم. یکی از ویژگی های مهم این نقش ها در آن است که رویدادهای تاریخی و قدرت و عظمت فرمانروای ساسانی به نحوه استادانه ای در آن ها به تصویر کشیده شده است. تعیین تاریخ پیدایش این نقش ها بر صخره ها و پیگیری در پدید آمدن آن ها به ما امکان می دهد تا با دید وسیع تری دربارهٔ رویدادهای مهم تاریخی در دوران ساسانی قضاوت و داوری کنیم، همچنین بخش مهمی از هنر ساسانی در تصاویر این سنگ نگاره ها در دسترس و در مقابل دید ما قرار دارد. صحنه های غیر مذهبی به شرح زیر می باشند: این نقوش در سلماس، نقش رجب، نقش رستم، برم دلک، دارابگرد، بیشاپور، فیروزآباد، سراب بهرام و طاق بستان قرار دارند. این نقش در حوالی دهکده ای به نام خان تختی در ۳۰ کیلومتری شهر سلماس در آذربایجان غربی قرار دارد. در این سنگ نگاره ۴ نفر، دو سوار ودو پیاده به تصویر کشیده شده اند. این دو سوار براساس اصول تصویرشناسی هنر ساسانی متعلق به اردشیر اول بنیان گذار سلسله ساسانی، پسر و جانشین او شاپور می باشند. سواران عنان مرکب خود را با دست چپ گرفته اند وبا دست راست حلقه ای را که نشانه قدرت و فرمانروایی می باشد به افراد پیاده که از فرمانروایان محلی هستند اهداء می کنند. افراد پیاده را (جکسون) محقق آمریکایی و بعضی دیگر از پژوهندگان غربی از بزرگان ارمنی معرفی کرده اند که این نظریه بر جای و استوار نیست. پس از شکست و کشته شدن اردوان پنجم آخرین فرمانروای اشکانی(۲۲۴ م) توسط اردشیر و شکست برادرش بلاش پنجم در سلوکیه(۲۲۸م) پسر اردوان به نام «آرتاواز» قیام کرد وبر ناحیه غرب ایران و شهر مهم آن همدان و همچنین آذربایجان و بعضی نقاط دیگر تسلط یافت. در پیکرهایی که بین اردشیر و آ رتاواز برای کسب قدرت به وقوع پیوست. عده ای از حکمرانان و خاندان های پارتی از اردشیر حمایت و جانبداری می کردند. موسس خورناتسی در کتاب تاریخ ارمنستان می گوید: بالاخره آرتاواز در سال ۲۳۰م از اردشیر شکست خورد و ساسانیان قدرت را به دست گرفتند. افراد پیاده از لحاظ قیافه، آرایش مو و پوشاک کاملاً شبیه بزرگان پارتی می باشند و سران همان خاندان هایی هستند که اردشیر را در جنگ علیه آرتاواز یاری نمودند، در حقیقت نقش سلماس نقش پیروزی اردشیر بر ارتاواز می باشد اما چون فرمانروای اشکانی یعنی اردوان سال ها قبل توسط اردشیر مغلوب شده بود، آرتاواز از دیدگاه او یک یاغی محسوب می شد و شایستگی آن را نداشت که در نقش برجسته ای به تصویر کشیده شود. نکته دیگر که قابل بررسی بود و باید به آن توجه نمود مفهوم حلقه ای است که از طرف فرمانروا به حاکم محلی و فرودست خود اهداء نموده، این حلقه موسوم به حلقه قدرت می باشد. حلقه های قدرت معمولاً با دو مفهوم متفاوت در هنر اشکانی و ساسانی متجلی می شود:
[ { "answer1": "صحنه های مذهبی عمدتاً بیانگر اهداء حلقه سلطنت از سوی اهورا مزدا نماینده اهورا مزدا یعنی کرتیر موبد زرتشتی ویا آناهیتا به شهر یاران ساسانی است.", "answer2": "در حقیقت با این تصاویر ساسانیان خود را نماینده و برگزیده اهورا مزدا درروی زمین می دانستند.", "distance": 143, "question": "نقش های مذهبی سنگ نگاره های ساسانی بیشتر بیانگر چه چیزی هستند و چه کسانی در این نقش ها تاج را اهدا می کنند؟" }, { "answer1": "دراین نقش، شاه در مرکز تصویر قرارگرفته ودست چپ را به نشانه احترام برقبضه شمشیر بلندی که به کمرش بسته قرارداده و با دست راست گلی را از ایزد بانوی آب به عنوان برکت و فراوانی در یافت می کند.", "answer2": "به عقیده نگارندگان: گلی که آناهیتا به شاه هدیه می کند، احتمالاً در ارتباط باآب و نشانه زایش و فراوانی می باشد.", "distance": 188, "question": "در نقش برجسته تنگ قندیل، چه کسی گلی را از ایزدبانو آناهیتا دریافت می کند و این گل نماد چه چیزی است؟" }, { "answer1": "نقوش بیان کننده این موضوعات در فیروزآباد، نقش رستم، نقش رجب، برم دلک، تنگ قندیل، گویم و تاق بستان قرار دارند.", "answer2": "موضوعات متداول در نگاره های غیر مذهبی بیشتر نمایش پیروزی فرمانروا بر دشمنان و اسارت آن ها و مناظری از نبرد تن به تن و پیروزمندانه شاه علیه دشمن و بالاخره حضور او در میان خانواده سلطنتی و درباریان و شکار است که از سرگرمی های متداول خانواده سلطنتی در آن دوران به شمار می رفته است.", "distance": 15539, "question": "نقش های ساسانی در چه مکان هایی دیده می شوند و چه موضوعاتی را به تصویر می کشند؟" }, { "answer1": "تاج در حقیقت نشانه پیوند فرمانروا با نیروهای آسمانی بوده و علائم و تزئینات آن نیز این مسئله را تأیید می کند.", "answer2": "پادشاه تاج بزرگی برسرنهاده که مزین به مروارید و سایر گوهرهاست و در طرفین آن بال های شاهین در اهتزازند و در وسط دوبال هلال ماه به چشم می خورد.", "distance": 9187, "question": "در نقش برجسته های ساسانی، تاج چه مفهومی داشت و تاج خسرو پرویز در تاق بستان چگونه بود؟" }, { "answer1": "در این سنگ نگاره ۴ نفر، دو سوار ودو پیاده به تصویر کشیده شده اند. این دو سوار براساس اصول تصویرشناسی هنر ساسانی متعلق به اردشیر اول بنیان گذار سلسله ساسانی، پسر و جانشین او شاپور می باشند.", "answer2": "نکته دیگر که قابل بررسی بود و باید به آن توجه نمود مفهوم حلقه ای است که از طرف فرمانروا به حاکم محلی و فرودست خود اهداء نموده، این حلقه موسوم به حلقه قدرت می باشد.", "distance": 1380, "question": "در سنگ نگاره سلماس چه کسانی به تصویر کشیده شده اند و حلقه ای که از طرف فرمانروا اهدا می شود چه مفهومی دارد؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
45
: سه گانه بازی های گرسنگی سه گانهٔ بازی های گرسنگی نام یک مجموعهٔ سه گانهٔ رمان به سبک ماجراجویی و پادآرمان شهری نوشتهٔ نویسندهٔ آمریکایی، سوزان کالینز، است که مخاطبش نوجوانان هستند. این مجموعه شامل سه رمان "بازی های گرسنگی"، "اشتعال" و "زاغ مقلد" است. دنیای خیالی بازی های گرسنگی سرزمینی پسارستاخیزی در آمریکای شمالی در قالب کشوری به نام «پانِم» است که پایتخت مستبد «کاپیتول» در آن بر مناطق دوازده گانهٔ کشور حکومت می کند. در پانم، سالانه مسابقاتی برای یادبود شورش مناطق در گذشته برگزار می شود که در آن، دو نوجوان از دوازده منطقه باید همدیگر را بکشند تا نهایتاً یک نفر قهرمان «بازی های گرسنگی» شود. این سه گانه داستان دختری به نام کَتْنیس اِوِردین و پسری به نام پیتا ملارک است که با شرکت در این بازی ها و با زنده ماندن در آن، در سراسر پانم مشهور می شوند. کتنیس، به خاطر کارهایی که در طول مسابقه انجام می دهد، در کشور به عنوان نماد شورش علیه استبداد کاپیتول، «زاغ مقلد»، شناخته می شود و تلاش های کاپیتول برای سرکوب شورشِ به وجودآمده، به آنجا می انجامد که کتنیس و پیتا مجدداً به بازی های گرسنگی جدیدی فرستاده می شوند، ولی با کمک شورشیانی که در «منطقهٔ سیزدهم» هستند، بازی ها به هم می خورَد و کتنیس نجات می یابد. با این اتفاق، جنگ میان شورشیان و کاپیتول بالا می گیرد و نهایتاً انقلابی ها موفق به دستگیری رئیس جهور می شوند. لیکن افراد بسیاری، ازجمله خواهر کتنیس، در این راه کشته می شوند، و رئیس جمهور موقت مسبب مرگ این افراد بوده است؛ بنابراین، کتنیس در آخر، رئیس جمهور شورشیان را می کشد و به خانهٔ سابقش در منطقهٔ دوازده، که حالا تخریب شده، تبعید می شود. نویسندهٔ این سه گانه دربارهٔ منبع الهام گیری خود گفته که هنگام گشتن در کانال های تلویزیونی و با دیدن پیاپیِ صحنه هایی از جنگ عراق و تلویزیون واقع نما، جرقهٔ نوشتن چنین کتابی در ذهنش زده شد. او همچنین، در خلق این کتاب، تحت تأثیر داستان تسئوس و مینوتور، از اساطیر یونان باستان، و بازی های گلادیاتوری قرار داشته است. درون مایه هایی همچون فقر، اثرات جنگ، کنترل دولت، فداکاری، ایثار و… در این داستان به کار گرفته شده اند. این مجموعه داستان با استقبال مخاطبان و نقدهای مثبتی مواجه شد. بسیاری از بررسی ها ویژگی اعتیادآور و جذاب کتاب و همچنین توصیفاتش در صحنه های اکشن و هیجان انگیز را تحسین کرده اند. همچنین، پی رنگ داستان و جهان خیالیِ آن ستوده شده است. این مجموعه کتاب توانست در اوت ۲۰۱۲ در مقطعی، رکورد فروش وبگاه آمازون را، که در اختیار "هری پاتر" بود، بشکند. از این سه گانه، تنها در ایالات متحده، ۶۵ میلیون نسخه به فروش رسیده که بیش از ۲۸ میلیون نسخهٔ آن از رمان "بازی های گرسنگی"، بیش از ۱۹ میلیون نسخه از "اشتعال"، و بیش از ۱۸ میلیون هم از "زاغ مقلد" بوده است. سه گانهٔ "بازی های گرسنگی" همچنین در ۵۶ کشور و به ۵۱ زبان مختلف منتشر شده است. در سال های ۲۰۱۲ تا ۲۰۱۵، یک "مجموعه فیلم سینمایی" بر اساس آن منتشر شد که چهار قسمت داشت. قسمت نخست آن با کارگردانی گری راس و سه قسمت بعدی توسط فرانسیس لارنس ساخته شدند. جنیفر لارنس در نقش کَتْنیس اِوِردین، نقش اصلی داستان را به عهده داشت. کالینز گفته است برای نوشتن "بازی های گرسنگی" از گشتن در کانال های تلویزیونی الهام گرفته است. در یکی از کانال ها او افرادی را دید که سرگرم رقابت در تلویزیون واقع نما بودند و در کانال دیگر او صحنه هایی از حمله به عراق را مشاهده کرد. این توالی فکرش را مغشوش کرد و ایده ای برای خلق کتاب شد. داستان یونانی تسئوس نیز از ستون های اصلی داستان کالینز برای خلق شخصیت کَتْنیس شد که به عنوان یک تسئوس پیشرو ظاهر می شود. همچنین، نبرد گلادیاتورها در روم باستان از چارچوب هایی است که نویسنده از آن ها الهام گرفته. کالینز پدرش را در جنگ ویتنام از دست داده بود و این احساس در داستان نفوذ کرده است، چراکه شخصیت کتنیس هم در ۱۱ سالگی، پنج سال قبل از این که داستان آغاز شود، پدرش را از دست داده است. کالینز گفته که منبع الهام بخش اصلی برای "سه گانهٔ بازی های گرسنگی"، داستان کلاسیک یونانیِ «تسئوس و مینوتور» بوده است. در اساطیر یونانی، مردم آتن مجبور بودند به عنوان مجازاتی برای قتل آندروگئوس، فرزند شاه مینوس، هر سال هفت پسر و دختر جوان را به کرت پیشکش کنند؛ مینوس آن ها را به هزارتوی پرپیچ وخمی می فرستاد تا مینوتور آنان را بخورد. تسئوس، پسر پادشاه آتنی ها، تصمیم گرفت برای پایان دادن به این دهشت مینوس و مینوتور، وارد عمل شود. او داوطلب شد تا به هزارتو برود، و در آنجا موفق شد مینوتور را به قتل برساند. کالینز همچنین از تشابه فراوان بین امپراتوری روم و ملت خیالیِ پانِم صحبت کرد. او بازی های گرسنگی را «نسخه ای به روزشده از مسابقات گلادیاتوری در روم –که دولت در آن به عنوان یک سرگرمی محبوب، مردم را بی رحمانه وادار به مبارزه تا پای مرگ می کرد» – توصیف کرده است. کالینز همچنین توضیح می دهد که نام «پانم» از عبارتِ لاتینِ «panem et circenses»، که به معنی «نان و سیرک» است، گرفته شده و به استراتژی مورد استفاده توسط امپراتوران روم برای دلجویی از توده ها با پخش کردن غذا و ایجاد سرگرمی، اشاره دارد. این داستان ساختار سه پرده ای دارد و بر همین اساس به صورت سه گانه درآمده. کالینز گفت «از ابتدا می دانست» که در حال نگارش یک سه گانه است. هر رمان سه فصل دارد که هرکدام یکی از نُه فصل کلیِ مجموعه به حساب می آیند. کالینز پیش تر، از این ساختار در مجموعهٔ دیگر خود به نام "تواریخ دنیای زیرین" هم استفاده کرده بود. اتفاقات این مجموعه داستان در آمریکای شمالی و کشوری به نام «پانِم» ، در زمانی نامعلوم و پسارستاخیزی رخ می دهد. شهر بزرگی به نام «کاپیتول» ، که پایتخت پانم است، در کوه های راکی قرار دارد و در میان ۱۲ منطقه پانم احاطه شده است. کاپیتول از لحاظ پیشرفت و تجهیزات، برتری قابل توجهی به دیگر مناطق دارد. راوی داستان، کَتْنیس اِوِردین، دختری از منطقهٔ ۱۲ است که از فقیرترین بخش های پانم است و در ناحیهٔ آپالاشیا قرار دارد. منطقهٔ سیزدهم پانم، که دارای مجتمع نظامی-صنعتی است، سال ها پیش، طی شورشی علیه کاپیتول، سرکوب و تخریب شده و گرچه اهالی پانم گمان می کنند که خالی از سکونت است، مأمنی برای شورشیان و انقلابی هاست که در ساختمان های زیرزمینی سازمان دهی شده اند. این داستان ۷۵ سال پس از شورشی شروع می شود که در آن مردم مناطق پانم علیه استبداد کاپیتول قیام کردند. آن شورش توسط کاپیتول سرکوب شد و پس از آن، هریک از مناطق دوازده گانه سالانه دو نوجوان ۱۲ تا ۱۸ ساله (یک پسر و یک دختر) را با قرعه کشی انتخاب می کنند و به عنوان «پیشکش» به پایتخت می فرستند تا در مسابقات مرگ باری به نام «بازی های گرسنگی» شرکت کنند. تنها یک پیشکش می تواند در هر دوره از این مسابقه زنده بیرون آید. داستان حول دختری به نام کتنیس اوردین از منطقهٔ ۱۲ روایت می شود که به جای خواهر خود (پرایم) داوطلب شرکت در مسابقات شد و با شرکت کنندهٔ پسرِ این منطقه، پیتا ملارک، راهی کاپیتول شد. در نخستین رمان، که "بازی های گرسنگی" نام دارد، ضمن آشنایی با شرایط و شخصیت های اصلی، وقایعی که برای کتنیس و پیتا در کاپیتول و بازی ها رخ می دهد، بیان می شوند. یک تیم پشتیبان برای این دو انتخاب می شوند. هِیمیچ اَبِرناثی، که مربیشان است، پیشنهاد می کند برای کسب محبوبیت در رسانه ها، به عنوان عاشق و معشوق نشان داده شوند تا در مواقع لزوم، مردم و پشتیبان ها برایشان هدیهٔ غذا و دارو بفرستند. در طول بازی، کتنیس با دختربچه ای به نام رو متحد می شود و تا لحظهٔ مرگ با او همراه می مانَد و، علی رغم قوانین بازی، به او ادای احترام می کند و بر جسدش گل می گذارد. پس از مدتی، با پیتا برخورد می کند و به معالجهٔ او می پردازد. کاپیتول اعلان می کند که اگر دو نفر از یک منطقه زنده ماندند، هر دو برنده اعلام خواهند شد؛ ولی در پایان بازی، که پیتا و کتنیس تنها بازماندگان می شوند، کاپیتول این قانون را لغو می کند. کتنیس در این هنگام تمشک های جنگلی سمّی را از جیبش بیرون می آورَد و مقداری هم به پیتا می دهد تا با هم خودکشی کنند. در لحظهٔ آخر، کاپیتول اعلان می کند که هر دوی آن ها برندهٔ مسابقات هفتاد و چهارمین دورهٔ بازی های گرسنگی هستند. در قسمت دوم، با نام "اشتعال"، کتنیس و پیتا به خانه هایشان در منطقه ۱۲، فقیرترین بخش کشور پانم، بازمی گردند. هِیمیچ به آن ها می گوید که هر ساله باید در تورهای مختلفی شرکت کنند و به مناطق مختلف سفر کنند. پیش از آن که عازم «تور پیروزی» شوند، رئیس جمهور اسنو، حاکم مستبد کشور، به طور غیرمنتظره به آن ها سر می زند و به کتنیس می گوید که تمرد او در پخش تلویزیونی موجب درگرفتن شورش هایی در مناطق شده است و او باید مردم را متقاعد کند که قصد تمرد نداشته است. کتنیس در نخستین سفر به منطقهٔ ۱۱ می رود که زادگاه متحد سابقش، رو، است. در آنجا پس از سخنرانی اش پیرمردی به همان شکل که به رو ادای احترام کرده بود، به او ادای احترام می کند و دیگر اهالی این کار را تکرار می کنند. در این هنگام «صلح بانان» پیرمرد را از جمعیت بیرون کشیده و سریعاً اعدام می کنند و کتنیس را از محل خارج می کنند. در سفرهای بعدی علی رغم تلاش های کتنیس اتفاقات مشابهی رخ می دهد و تدریجاً شورش در برخی از مناطق از کنترل دولت مرکزی خارج می شود. کتنیس و پیتا برای این که نشان دهند شورش برایشان اهمیت ندارد، با هم ازدواج می کنند و در رسانه ها این موضوع مداوم اعلام می شود ولی تأثیر چندانی ندارد. رئیس جمهور اسنو پس از مدتی اعلام می کند زمان آن فرارسیده که مسابقات دیگری به نام «شورش ربع قرن» پس از ۲۵ سال، برگزار شود و توضیح می دهد که بایستی از هر منطقه بازماندگان دوره های قبل به مسابقات آیند. کتنیس و پیتا نهایتاً برای شرکت در بازی ها به کاپیتول می روند و از میان دیگر پیش کش ها متحدانی پیدا می کنند. تمامی شرکت کنندگان به دو جبهه تقسیم می شوند و تعدادی از آن ها در جریان مسابقه کشته می شوند. پس از مدتی کتنیس و متحدانش به راز زمین مسابقه (آرنا) پی می برند و قادر به پیش بینی وقایع می شوند. آن ها نقشه ای طراحی می کنند تا با استفاده از آذرخش پیش بینی شده ای جبههٔ مقابل را شکست دهند ولی نقشه شکست می خورد. نهایتاً کتنیس به محل وقوع آذرخش می رود تا پیتا را پیدا کند ولی کسی آنجا نبوده و تنها سیمی که به دور محل وقوع آذرخش کشیده شده را می یابد و آن را دور پیکان تیری می پیچد. پس از آغاز رعد و برق ها، متوجه می شود که سقف آرنا از یک میدان نیرو تشکیل شده و تیر را در چلّه گذاشته و در لحظهٔ اصابت آذرخش، به سمت بالا پرتاب می کند. با انتقال نیروی آذرخش به سقف، انفجارهایی رخ می دهد و سقف فرومی پاشد و کتنیس از هوش می رود. زمانی که کتنیس به هوش می آید، متوجه می شود که به همراه چند تن از متحدانش به منطقهٔ ۱۳ منتقل شده ولی پیتا دستگیرشده است. همچنین مطلع می شود که نیمی از پیشکش های مسابقه برای نجات او، که نمادی از شورش در برابر کاپیتول است، همکاری کرده اند. گِیل، دوست و دلدادهٔ کتنیس در منطقهٔ ۱۲، نزد او می رود و او را مطلع می کند که منطقهٔ ۱۲ کاملاً نابود شده و او خانواده اش را به منطقهٔ ۱۳ فراری داده است. بخش سوم سه گانه "زاغ مقلد" نام دارد. این قسمت اغلب در منطقهٔ ۱۳ می گذرد که پیش از این مردم دیگر مناطق گمان می کردند در زمان شورش علیه کاپیتول کاملاً از بین رفته است؛ اما ساکنان این منطقهٔ شورشی هنوز در پناهگاه های زیرزمینی خود علیه کاپیتول مقاومت می کنند و از تجهیزات پیشرفته ای برخوردارند. رهبر این شورشیان، رئیس جمهور کوین، از کتنیس می خواهد که در پروپاگاندا علیه کاپیتول به آن ها کمک کند و در عوض به کتنیس و دوستانش مصونیت اعطا می کند. فیلم های تبلیغاتی با هک کردن تلویزیون رسمی پانم، در سراسر کشور پخش می شوند و مردم قیام علیه کاپیتول را شدت می بخشند. صلح بانان کاپیتول نیز شدیداً به مقابله و کشتار شورشیان می پردازند. پیتا که توسط کاپیتول دستگیرشده، شستشوی مغزی شده و علیه کتنیس در تلویزیون مصاحبه می کند. در یک عملیات نظامیان منطقهٔ ۱۳ او و دیگر پیشکش های محبوس را آزاد کرده و به پناهگاه خود می برند اما پیتا سعی می کند کتنیس را بکشد و او را بستری می کنند. نبردها شدیدتر می شود و با یک استراتژی بحث برانگیز، که توسط گیل پیشنهاد شده است، آتش جنگ به کاپیتول می رسد. کتنیس حین نبرد شهری، به محله ای خالی از سکنه در کاپیتول می رود که صلح بانان هنگام تخلیه در آن تله هایی قرار داده اند. او قصد دارد شخصاً رئیس جمهور اسنو را به قتل رساند و موفق می شود خود را علی رغم مشکلات، به نزدیکی کاخ اسنو برساند. در ورودی این کاخ یک سپر انسانی از غیرنظامیان کاپیتول و کودکان تشکیل شده بود که نیروهای هوایی کاپیتول آن را بمباران کرد و حتی امدادگران شورشیان که برای کمک به مصدومین حضور یافته بودند نیز در بمباران هدف قرار گرفتند. خواهر کتنیس، پرایم، هم یکی از تلفات انسانی این بمباران بود. کتنیس که در این بمباران از هوش رفته بود، پس از به هوش آمدن به دیدن اسنو می رود و از او می شنود که رئیس جمهور کوین مسئول این بمباران بوده است و به شباهت این روش با تاکتیک گیل پی می برد. رئیس جمهور کوین سعی دارد حکومت استبدادی پیشین را در قالب یک جمهوری ادامه دهد و همان رویهٔ حکومت اسنو را ادامه دهد. او حتی پیشنهاد می دهد که از کودکان مقامات کاپیتول در گونهٔ جدیدی از بازی های گرسنگی استفاده کنند. قرار بر این می شود که کتنیس شخصاً اسنو را با تیر و کمانش اعدام کند. او در معرکهٔ اعدام در انظار عمومی تیر را به جای اسنو، به سمت کوین پرتاب می کند و او را می کشد. پس از آن سعی می کند خودکشی کند که پیتا جلویش را می گیرد. کتنیس پس از مدتی به علت جنون تبرئه شده و به منطقهٔ خالی از سکونت ۱۲ برمی گردد. پس از مدتی پیتا و برخی دیگر بومیان نیز به آنجا بازمی گردند. ۲۰ سال پس از آن وقایع، کتنیس و پیتا دو فرزند به دنیا می آورند. کالینز در مصاحبه ای اشاره کرد که رمان «موضوعاتی از قبیل فقر مطلق، گرسنگی، ستم و اثرات جنگ در میان دیگران را مورد توجه قرار داده است.» این مجموعه به مبارزهٔ مردم پانم برای صیانت از جان خود در مناطق و بازی های گرسنگی که باید در آن شرکت کنند، می پردازد. گرسنگی شهروندان و نیازشان به منابع، چه در داخل و چه در خارج از میدان مسابقات، فضایی از درماندگی به وجود آورده که شخصیت های اصلی سعی می کنند برای بقا، با مبارزه بر آن فائق آیند. کتنیس برای تهیهٔ مواد غذایی مورد نیاز برای خانواده اش شکار می کند، که این منجر به توسعه مهارت های مفید او در استفاده از تیر و کمان شده که به او در مسابقات کمک می کند و نشان دهندهٔ تمرد او در برابر قوانین کاپیتول در مواجهه با موقعیت های تهدیدکنندهٔ زندگی است. دارن فرینیچ در مجلهٔ "سرگرمی هفتگی" دربارهٔ تشابه بازی ها با فرهنگ عامه می نویسد که این کتاب «هجوی برنده برای طعنه زدن به نمایش های تلویزیونی واقع نما است» و شخصیت سینا «تقریباً به نظر می رسد شرکت کننده ای در نسخهٔ فاشیستی برنامهٔ "پروژه مد" است که از لباس کتنیس به عنوان وسیله ای برای بیان ایده های بالقوه خطرناک خود استفاده می کند.» تصمیم گیری شخصیت ها و استراتژی هایی که استفاده می کنند اغلب از لحاظ اخلاقی پیچیده است. پیشکش ها شخصیتی را خلق می کنند که می خواهند مخاطبانشان در طول بازی ببینند. مجلهٔ کتابخوانی "طرفداران صدای جوانان" درون مایهٔ اصلی کتاب "بازی های گرسنگی" را «کنترل دولتی، «برادر بزرگ» و استقلال شخصی» عنوان کرده است. تم قدرت و انحطاط سه گانه همان طور که ناشر آن، اسکلاستیک، اشاره کرده است، مشابه نمایش نامه "ژولیوس سزار" اثر شکسپیر است. از دید لورا میلر از "نیویورکر"، فرضیهٔ نویسنده در مورد بازی ها – یک ورزش به صورت پروپاگاندا و «تحقیر و [...] مجازات رنج آور» برای شکست خوردگان قیام سال ها پیش در برابر کاپیتول – غیرمتقاعدکننده است؛ «با تبدیل افراد معمولی به سلبریتی و آموزش به آن ها که چگونه برای تودهٔ بینندگان جذاب به نظر رسند، نمی توانید روحیه شان را تضعیف کنید یا آن ها را غیرانسانی جلوه دهید.» اما اگر درون مایه و موضوع فراز و نشیب های دوران دبیرستان و «تجربه اجتماعی دوره بلوغ» باشد، داستان خیلی بهتر تفسیر می شود. میلر می نویسد: «قوانین خودسرانه و سطحی هستند و به سرعت می توانند تغییر کنند. سلسله مراتب اجتماعی خشنی حکفرماست که در آن ثروتمندان، خوش تیپ ها، و ورزشکاران از مزایایی نسبت به دیگران برخوردارند. برای زنده ماندن شما باید کاملاً جعلی باشید. به نظر می رسد بزرگسالان درک نمی کنند که چه ریسک بالایی وجود دارد؛ در حالی که تمام زندگی شما ممکن است تلف شود، آن ها طوری عمل می کنند که انگار این تنها یک «مرحله» از زندگی است! همه همیشه وقتی شما را می بینند، دربارهٔ لباس هایتان یا دوستانتان نظر می دهند یا بیش از حد نگرانند که شما رابطهٔ جنسی دارید، مواد مخدر مصرف می کنید یا به اندازهٔ کافی نمراتتان خوب هست یا نه، اما هیچ کس اهمیت نمی دهد که شما واقعاً کی هستید و چه احساسی در مورد چیزهای مختلف دارید.» باب مینزشیمر از "یو اس ای تودی" به خوش بینی رمان ها اشاره می کند: «ظهور امید از دل ناامیدی؛ حتی در آینده ای ویرانشهری، آینده ای بهتر قابل تصور است.» همچنین از موضوعات مهم این سه گانه رسانه ها و نفوذ یا قدرتی است که بر فرهنگ مردمی و احساسات، آرزوها و نظرات جامعه می گذارند. از دیگر درون مایه های این داستان اخلاق، فرمانبرداری، جان فشانی، رستگاری، عشق و قانون هستند. داستان نخست علاوه بر درون مایه های کلی مجموعه دارای تم های مرتبط با دین مسیحیت نیز هست. در قسمت دوم رمان درون مایه های دیگری مانند بقا، جان فشانی و تعارض میان وابستگی متقابل و استقلال به داستان افزوده می شود. مارگو دیل در بررسی کتاب می گوید: «در ["اشتعال"] کتنیس و پیتا قطعاً وابستگی متقابل دارند. آن ها هر دو برای بقا به یکدیگر کمک می کنند. در واقع آن ها زنده ماندن دیگری را بر خویش ترجیح می دهند.» دیل در ادامه توضیح می دهد که چگونه این عمل موجب افزایش احتمال مرگ هر یک از آنان می شود. مشقت های جسمی، وفاداری در اوضاع شدیداً وخیم و پیمودن راهی که اخلاقاً دوپهلوست در سراسر مجموعه رمان وجود دارند و در رمان آخر (زاغ مقلد) بر آن ها تأکید بیشتری می شود. هر سه کتاب به خوبی مورد استقبال قرار گرفتند. تحسین ها بر ویژگی اعتیادآور کتب، علی الخصوص در نخستین جلد، و اکشن بودن کتاب تمرکز داشتند. جان گرین از مجلهٔ "نیویورک تایمز" مجموعه رمان های "بازی های گرسنگی" را با مجموعهٔ "زشت ها" اثر اسکات وسترفیلد مقایسه کرده است. او همین طور در بررسی رمان نخست برای "نیویورک تایمز"، نوشت که «پی رنگ رمان هوشمندانه نوشته شده و سرعت رخداد حوادث بی نقص است» و «نقطهٔ قوت قابل توجه این رمان، خلق دنیایی پر از جزئیات توسط کالینز و قهرمان زن به یادماندنی، پیچیده و جذاب آن است.» او ادامه می دهد، در حالی که کتاب از لحاظ تمثیلی غنی است، گاهی اوقات پتانسیل تمثیلی را که در پی رنگش وجود دارد، آزاد نمی کند و نویسنده صرفاً به «شرح حوادث» پرداخته، نه چیزهای دیگر. نقد و بررسی مجلهٔ "تایم" نیز مثبت بود و رمان را «کتابی سرد، خونین و کاملاً هولناک» دانست و به ستایش آنچه که از آن به عنوان خشونتی با کیفیتی «هیپنوتیزم کننده» نامبرده، پرداخت. "اشتعال" برای به خوبی بسط دادن شخصیت ها و پی گرفتن جلد نخست مورد ستایش قرار گرفت. "پلین دیلر" نوشت: «آخرین جملات "اشتعال" خواننده را در حال تکاپو و اضطراب رها می کند و اشاره ای به نحوهٔ آغاز در بخش سوم نمی کند.» "زاغ مقلد"، واپسین رمان در این سه گانه، هم به خاطر نشان دادن مناسب خشونت، بنای جهانی جذاب و یک فانتزی عاشقانه ستوده شده است. نانسی نایت از "بالتیمور سان" می گوید: کتاب «در ظاهر شاد به پایان می رسد، اما اثرات جنگ و تلفات دلخراش، شیرین نیستند» و بدین طریق خوانندگان در مورد اثرات جنگ بر جامعه تأمل خواهند کرد. این مجموعه نقدی بر «بازی مرگ» در تلویزیون واقع نما وارد می کند که درون مایه ای مشترک با رمان های "نبرد سلطنتی"، "مرد دونده"، "پیاده روی طولانی" و "" است. استیون کینگ در "انترتیمنت ویکلی" ضمن تحسین کتاب، اظهار داشت که «صحنه هایی از تنبلی در نوشتن که بچه ها راحت تر از بزرگسالان آن ها را می پذیرند» در آن وجود داشت و مثلث عشقی برای این ژانر استاندارد بود. این مجموعه همچنین به خاطر طرح و خط رمانتیک خود مورد انتقاد قرار گرفت: رولی وبش از "پلین دیلر" نداشتن ثبات شخصیتی افراد این داستان را مورد نقد قرار داده و جنیفر ریس از "انترتینمنت ویکلی" معتقدست که گِیل و پیتا بسیار شخصیت مشابهی دارند و در ثانی از هیچ کدام از رانه های وابسته به عشق شهوانی که باعث می شود به طور مثال، "گرگ ومیش" به طرز شگفت انگیزی جذاب شود، در این داستان استفاده نشده اند. همچنین مجله آنلاین "پاپ مترز" در نقد این مجموعه به یکسان بودن سه گانه مکتوب و فیلم های ساخته شده بر اساس آن خرده گرفت. در ماه اوت ۲۰۱۲ این مجموعه در نظرسنجی وبگاه NPR در میان ۱۰۰ کتاب برتر نوجوانان، به عنوان دومین رمان نوجوانان تمام اعصار، بعد از سری کتاب های "هری پاتر"، قرار گرفت. در ۱۷ اوت ۲۰۱۲ آمازون اعلام کرد که سه گانهٔ "بازی های گرسنگی" پرفروش ترین اثری است که تا آن زمان فروخته و این مجموعه توانسته رکورد فروش پیشین "هری پاتر" را نیز بشکند. از سه گانه تنها در ایالات متحده ۶۵ میلیون نسخه به فروش رسید که بیش از ۲۸ میلیون آن از رمان "بازی های گرسنگی"، بیش از ۱۹ میلیون نسخه از "اشتعال" و بیش از ۱۸ میلیون هم از "زاغ مقلد" بوده اند. سه گانه "بازی های گرسنگی" همچنین در ۵۶ کشور و به ۵۱ زبان مختلف منتشر شده است. طراحی جلد این مجموعه کتاب توسط تیم اوبراین انجام شد و طراحی آن دارای روندی در جلدهای سه گانه است. جلد، شکلی زرین از «زاغ مقلد» است؛ پرنده ای به شکل یک مرغ مقلد ماده و پیکانی محاط در حلقه ای طلایی رنگ، با پس زمینه ای مشکی در این جلد نشان داده شده. این همان سنجاق سینه ای است که مج، دختر شهردار و دوست کتنیس، به وی هدیه داده بود. در مارس ۲۰۰۹ لاینزگیت انترتیمنت برای ساخت فیلم "بازی های گرسنگی" وارد یک توافق تولید مشترک با شرکت کُلُر فُرس نینا جاکوبسن، که پیش از آن حق پخش رمان را در سراسر جهان چند هفته قبل از آن به دست آورده بود، شد. کالینز، به کمک کارگردان گری راس، شخصاً فیلم نامه را از روی رمان نوشت. بازیگران اصلی جنیفر لارنس در نقش کتنیس، جاش هاچرسون در نقش پیتا و لیام همسورث در نقش گِیل بودند. با بازیگران اصلی در زمان ساخت نخستین قسمت، برای هر چهار فیلم قرارداد امضا شد. ساخت قسمت یکم در بهار ۲۰۱۱ آغاز شد، و در ماه مارس ۲۰۱۲ منتشر گشت. برای "" کارگردانی را به فرانسیس لارنس سپرده شد؛ این فیلم در نوامبر ۲۰۱۳ منتشر شد. فیلم اقتباسی از "زاغ مقلد" به دو بخش تقسیم شد؛ "" در ۲۱ نوامبر ۲۰۱۴ و "" در ۲۰ نوامبر ۲۰۱۵ منتشر شدند. لارنس کارگردانی هر دو قسمت مذکور را بر عهده داشت. این مجموعه فیلم که در کل ۴۹۳ میلیون دلار بودجه برای ساخت آن خرج شد، با سود ناخالص ۲٫۹ بیلیون دلار پس از "هری پاتر" و "گرگ ومیش"، پرفروش ترین مجموعه فیلم نوجوانان شد. در جریان کودتای ۲۰۱۴ تایلند، شیوهٔ درود کتنیس و شورشیان حامی او در "بازی های گرسنگی" تبدیل به نمادی برای معترضان تایلندی که مخالف کودتای نظامیان بودند، شد. نشان دادن سه انگشت نشانه ای از برابری، برادری و آزادی است. حکومت نظامی در پاسخ به این نماد، تهدید کرد که با افرادی که چنین نمادی را با دست خود نشان دهند، برخورد خواهد شد.
[ { "answer1": "سوزان کالینز، است", "answer2": "هنگام گشتن در کانال های تلویزیونی و با دیدن پیاپیِ صحنه هایی از جنگ عراق و تلویزیون واقع نما، جرقهٔ نوشتن چنین کتابی در ذهنش زده شد.", "distance": 1373, "question": "چه کسی کتاب های سه گانه بازی های گرسنگی را نوشته و ایده نوشتن این مجموعه از کجا شکل گرفته است؟" }, { "answer1": "در پانم، سالانه مسابقاتی برای یادبود شورش مناطق در گذشته برگزار می شود که در آن، دو نوجوان از دوازده منطقه باید همدیگر را بکشند تا نهایتاً یک نفر قهرمان «بازی های گرسنگی» شود.", "answer2": "داستان حول دختری به نام کتنیس اوردین از منطقهٔ ۱۲ روایت می شود که به جای خواهر خود (پرایم) داوطلب شرکت در مسابقات شد و با شرکت کنندهٔ پسرِ این منطقه، پیتا ملارک، راهی کاپیتول شد.", "distance": 5364, "question": "موضوع اصلی مسابقات بازی های گرسنگی چیست و چه کسی در اولین دوره این مسابقات در منطقه 12 شرکت کرد؟" }, { "answer1": "کتنیس، به خاطر کارهایی که در طول مسابقه انجام می دهد، در کشور به عنوان نماد شورش علیه استبداد کاپیتول، «زاغ مقلد»، شناخته می شود", "answer2": "جنیفر لارنس در نقش کَتْنیس اِوِردین، نقش اصلی داستان را به عهده داشت.", "distance": 1908, "question": "زاغ مقلد نماد چه چیزی در این مجموعه است و چه کسی نقش اصلی این مجموعه را بازی کرده است؟" }, { "answer1": "او همچنین، در خلق این کتاب، تحت تأثیر داستان تسئوس و مینوتور، از اساطیر یونان باستان، و بازی های گلادیاتوری قرار داشته است.", "answer2": "درون مایه هایی همچون فقر، اثرات جنگ، کنترل دولت، فداکاری، ایثار و… در این داستان به کار گرفته شده اند.", "distance": 124, "question": "چه الهاماتی برای نوشتن کتاب های بازی های گرسنگی وجود داشت و رمان ها چه موضوعاتی را در بر می گیرند؟" }, { "answer1": "اتفاقات این مجموعه داستان در آمریکای شمالی و کشوری به نام «پانِم» ، در زمانی نامعلوم و پسارستاخیزی رخ می دهد.", "answer2": "منطقهٔ سیزدهم پانم، که دارای مجتمع نظامی-صنعتی است، سال ها پیش، طی شورشی علیه کاپیتول، سرکوب و تخریب شده و گرچه اهالی پانم گمان می کنند که خالی از سکونت است، مأمنی برای شورشیان و انقلابی هاست که در ساختمان های زیرزمینی سازمان دهی شده اند.", "distance": 413, "question": "محل اتفاقات مجموعه بازی های گرسنگی کجاست و چرا منطقه 13 از اهمیت بالایی برخوردار است؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
46
: پارک ملی دث ولی پارک ملی دث ولی پارکی ملی در ایالات متحده است که در شرق سیرا نوادا در گریت بیسین خشک واقع شده است. قسمت هایی از پارک در جنوب شهرستان اینیو و شمال شهرستان سن برناردینو در کالیفرنیای شرقی و قسمت های کوچکی از آن در جنوب غربی شهرستان نای و منتهی الیه جنوب شهرستان اسمرالدا در نوادا قرار دارد. هم چنین قسمت منقطع شده ای از آن (سوراخ شیاطین) در شهرستان نای واقع است. این پارک مساحتی معادل ۱۳٬۶۳۰ کیلومتر مربع دارد و شامل سالین ولی، قسمت بزرگی از پانامینت ولی، تقریباً تمام دث ولی، و قسمت هایی از چندین رشته کوه است. منطقهٔ محافظت شدهٔ دث ولی در سال ۱۹۳۳ به عنوان یکی از مناطق محافظت شدهٔ ایالات متحده اعلام شد که باعث می شد منطقه، تحت حفاظت دولت فدرال قرار گیرد. در سال ۱۹۹۴، این منطقه به عنوان یک پارک ملی تعیین شد، هم چنین با در برگرفتن دره های سالین و یورکا به طور قابل ملاحظه ای گسترش یافت. این پارک گرم ترین و خشک ترین پارک ملی در ایالات متحده است. دومین نقطهٔ کم ارتفاع در نیمکرهٔ غربی در حوضهٔ بدواتر واقع است که پستی آن ۸۶ متر زیر سطح دریاست. پارک زیستگاه تعداد زیادی از گونه های گیاهی و جانوری است که خود را با این محیط خشن بیابانی وفق داده اند. برخی از این گونه ها بوتهٔ قطران، گوسفند بزرگ شاخ، کایوت و کپوردندان دث ولی (بازمانده ای از زمان های مرطوب تر) هستند. در حدود ۹۵ درصد از پارک به عنوان منطقهٔ بکر تعیین شده است. منطقهٔ بکر این پارک مساحتی معادل ۱۲٬۳۶۰ کیلومتر مربع را در بر می گیرد که بزرگ ترین منطقهٔ بکر در بین ۴۸ ایالت هم جوار و ششمین منطقهٔ بزرگ بکر در سراسر ایالات متحده به شمار می آید. سالیانه بیش از ۷۷۰٬۰۰۰ نفر از پارک ملی دث ولی بازدید می کنند تا ویژگی های متنوع زمین شناسی، حیات وحش بیابانی، مکان های تاریخی، چشم اندازها و آسمان صاف شبش را مشاهده کنند. معدن کاری فعالیت اصلی منطقه تا پیش از حفاظت از آن بود. نخستین ورود مستند غیر سرخ پوستان به دث ولی در زمستان ۱۸۴۹ روی داد که گمان می کردند با عبور از میان بر، سریع تر به مناطق طلایی کالیفرنیا خواهند رسید. آن ها هفته ها در این دره گرفتار شدند و در این زمان بود که نام درهٔ مرگ را بر آن نهادند، اگرچه تنها یک نفر از گروهشان در آن جا کشته شد. اواخر سدهٔ نوزدهم و اوایل سدهٔ بیستم، چندین شهر به سرعت در این منطقه ظاهر شدند تا ساکنانشان رگه های کوچک طلا را استخراج کنند. با این وجود تنها سنگ معدنی که استخراجش در بلند مدت سودآور تلقی می شد بوره (ماده ای معدنی که در تهیه صابون مورد استفاده قرار می گیرد و یکی از ترکیبات صنعتی مهم است) بود. امروزه بوره از اجزای اساسی محصولات شیشه ای بورو-سیلیکات مقاوم در برابر حرارت زیاد مانند لوازم آشپزی پیرکس است. برای انتقال سنگ های معدنی به بیرون دره از تیم های بیست-قاطر استفاده می شد که همین امر باعث شهرت دره شد و آن را موضوع کتاب ها، برنامه های رادیویی، سریال های تلویزیونی و فیلم های سینمایی کرد. محیط طبیعی منطقه عمدتاً به وسیلهٔ زمین شناسی آن شکل گرفته است. در واقع خود دث ولی یک فروزمین است. صخره های قدیمی شدیداً دگرگون شده اند و دست کم ۱.۷ میلیارد سال قدمت دارند. رسوبات دریایی در دریاهای کم عمق قدیمی و گرم تا هنگامی که بریدگی به اقیانوس آرام رسیده ته نشین شده اند. رسوب گذاری های بیشتر تا هنگامی که منطقهٔ فرورانش در کنار ساحل تشکیل شده ادامه داشته است. این موجب بالاآمدن آن ناحیه نسبت به دریا و ایجاد خطی از آتش فشان شده است. بعدها پوسته شروع به تکه تکه شدن کرده و شکل کنونی حوضه و سلسله را ایجاد کرده است. دره ها توسط رسوب ها و طی زمان های مرطوب یخ گیری توسط دریاچه هایی مانند دریاچهٔ مانلی پر شده اند. دو درهٔ مهم دث ولی و پانامینت ولی در پارک قرار دارند. هر دو دره طی چندی میلیون سال اخیر شکل گرفته اند و هر دو به رشته کوهایی در امتداد شمال-جنوب محدود شده اند. این دو دره و دره های مجاور از روند معمول مکان نگاری حوضه و سلسله تبعیت می کنند، منتها با یک تفاوت جزئی: گسل های امتداد لغز موازی که بدون خم شدگی پیش رفته اند، مرکز دث ولی را احاطه کرده اند. نتیجهٔ این اقدام قیچی وار گسترش بیش تر قسمت مرکزی دث ولی است که موجب عریض شدن و فرونشت بیشتر آن منطقه می شود. در حال حاضر، هم رشته کوه های اطراف بالا می آیند و هم سطح دره نشست می کند. بالا آمدن کوه های بلک به قدری سریع رخ می دهد که مخروط افکنه های (رسوبات بادبزن مانند در دهانهٔ دره ها) آن جا نسبت به مخروط افکنه های عظیمی که در پای رشته کوه پانامینت تشکیل شده کوچک و تند هستند. بالا آمدن سریع یک رشته کوه در یک محیط خشک، اغلب زمان کافی به دره هایش برای تشکیل یک V-مانند کلاسیک در تمام طولشان تا رسیدن به بستر رود را نمی دهد. در عوض این V-مانند از نیمهٔ مسیر به یک شکاف دره ختم می شود که موجب تشکیل درهٔ جام شراب می شود. در سراسر ایالات متحده غربی، رشته کوه های عموماً شمالی-جنوبی بسیار مرتفع تر از دره های مابین هستند. هنگامی که دره هیچ روزنه ای برای خروج رواناب ها نداشته باشد، اصطلاحاً حوضه نامیده می شود. این وضعیت در اغلب دره های داخلی قسمت غربی ایالات متحده روی می دهد که منجر به استفاده از اصطلاح حوضه و سلسله برای کل منطقه شده است. هنگامی که بارندگی کافی در مدت زمانی طولانی ذره های کوچک زمین را به پست ترین نقاط دره می راند سطح صافی از رسوبات نرم و ریز تشکیل می شود. به دلیل شرایط بسیار خشکی که در بر منطقه حاکم است، آبی که این سطح را می پوشاند موقتی است و به سرعت تبخیر می شود. در نهایت سطحی کاملاً صاف و معمولاً مملو از نمک برجای می ماند که با عنوان خشک زار شناخته می شود. داخل پارک ملی دث ولی دو خشک زار کاملاً شناخته شده وجود دارد. در دست رس ترین آن ها در بدواتر در قسمت جنوبی پارک است که دارای جاده ای سنگ فرش شده و یک پارکینگ در انتهای شرقی اش می باشد. نزدیک انتهای شمالی پارک خشک زار بسیار دورتر، ریس ترک قرار دارد. برای رسیدن به آن باید در حدود ۴۸ کیلومتر بر روی جاده ای خاکی از دهانهٔ آتش فشان یوببی تا تقاطع تی کتل پیمود تا به خشک زار ریس ترک رسید. اگرچه جاده در بعضی نواحی ناهموار است با این وجود در شرایط آب و هوایی مساعد می توان با وضوح بالا حتی با خودرو دو چرخ متحرک نیز بر آن راند. جاده ممکن است در حین یا پس از بارندگی های شدید حتی برای خودروهای چهار چرخ متحرک نیز به طور موقت بسته شود. حوضهٔ بدواتر در دث ولی با پستی ۸۶ متر زیر سطح زمین دومین نقطهٔ پست در نیم کرهٔ غربی است (بعد از لاگونا دل کاربن در آرژانتین) در حالی که کوه ویتنی، فقط در ۱۳۷ کیلومتری غرب آن، ۴٬۴۲۱ متر ارتفاع دارد. این ناهمواری توپوگرافی بیش ترین شیب ارتفاعی را در ۴۸ ایالت هم جوار آمریکا دارد و نقطهٔ پایانی حوضهٔ آبریز جنوب غربی گریت بیسین محسوب می شود. اگرچه کمبود شدید آب در گریت بیسین موجب شده است استفاده عملی چندانی از آن نشود، با این وجود شواهد حاکی از آن است که در زمان های مرطوب تر دریاچه ای که زمانی دث ولی را پر کرده بود (دریاچهٔ مانلی) نقطهٔ پایانی جریان آب در منطقه بوده است که باعث می شد آب آنجا از مواد حل شده اشباع گردد. در نتیجه خشک زارهای دث ولی از جمله بزرگ ترین خشک زارهای جهان به شمار می آیند و از لحاظ مواد معدنی مانند بوره، انواع نمک ها و هیدرات ها بسیار غنی هستند. بزرگ ترین خشک زار پارک ۶۴ کیلومتر از اشفورد میل سایت تا سالت کریک هیلز امتداد یافته و ۵۲۰ کیلومتر مربع از سطح دره را در بر می گیرد. مشهورترین خشک زار پارک، خشک زار ریس ترک است که به علت جا به جایی سنگ هایش مشور شده است. دث ولی به دلیل کمبود آب سطحی و هموار بودنش گرم ترین و خشک ترین مکان در آمریکای شمالی است. از آن جایی که این مکان مکرراً به عنوان گرم ترین نقطهٔ ایالات متحده محسوب می شود، جدول بندی های روزانهٔ حداکثر دماها در این کشور نتایج مربوط به دث ولی را به عنوان یک روال معمول حذف می کنند. در ۱۰ ژوئیه ۱۹۱۳ رکورد ۵۶٫۷ درجهٔ سانتی گراد در ایستگاه دیده بانی هیئت هواشناسی در گرین لند رنچ به ثبت رسید که بالاترین دمایی است که تا سال ۲۰۰۷ در این قاره به ثبت رسیده است. در روزهای تابستان دمای ۴۹ درجهٔ سانتی گراد یا بیشتر و در شب های زمستان دمای زیر صفر کاملاً معمول است. ژوئیه گرم ترین ماه با متوسط بیشینه دمای ۴۶ درجهٔ سانتی گراد و متوسط کمینه دمای ۳۱ درجهٔ سانتی گراد و دسامبر خنک ترین ماه با متوسط بیشینه دمای ۱۸ درجهٔ سانتی گراد و متوسط کمینه دمای ۴ درجهٔ سانتی گراد هستند. رکورد حداقل دمای ثبت شده ۹٫۴- درجهٔ سانتی گراد است. آب چندین چشمهٔ بزرگ دث ولی از سفره آب محلی تأمین می شود، که از شرق تا جنوب نوادا و یوتا کشیده شده است. بیشتر آب این سفره آب برای چندین هزار سال، از عصر یخبندان پلیستوسن که اقلیم خنک تر و مرطوب تر بوده، در آن جا بوده است. اقلیم خشک تر امروزی به اندازهٔ کافی موجب بارش نمی شود تا سفره آب را با همان سرعتی که از آن آب برداشت می شود تغذیه کند. بلندترین رشته کوه در داخل پارک، رشته کوه پانامینت است که قلهٔ تلسکوپ با ارتفاع ۳٬۳۶۸ متر مرتفع ترین نقطهٔ آن به حساب می آید. منطقهٔ دث ولی یک زون گذاره ای در شمالی ترین بخش بیابان موهاوی است و از پنج رشته کوه که از صفحهٔ اقیانوس آرام شکل گرفته اند تشکیل شده است. از میان این رشته کوه ها سه رشته کوه، موانعی جدی برای جریان هوا به حساب می آیند: سیرا نوادا، رشته کوه آرگوس و رشته کوه پانامینت. اجرام هوا به هنگام بالا رفتن از رشته کوه ها رطوبت خود را از دست می دهند، پدیده ای که اقلیم شناسان از آن با عنوان اثر سایهٔ باران یاد می کنند. تشدید اثر سایهٔ باران در منطقهٔ دث ولی، آن را به خشک ترین مکان آمریکای شمالی تبدیل کرده است، به گونه ای که میزان بارش سالیانه در بدواتر تنها در حدود ۳۸ میلی متر است (در برخی از سال ها بارشی که قابل اندازه گیری باشد رخ نمی دهد). متوسط بارش سالیانه از ۴۹ میلی متر در سراسر مناطق زیر سطح دریا تا ۳۸۰ میلی متر در کوه های بلندی که دره را احاطه کرده اند متغیر است. بارندگی اغلب به صورت طوفان های شدیدی است که منجر به ایجاد سیل های ناگهانی می شود و این خود موجب تغییر شکل مناظر و گاهی اوقات به وجود آمدن دریاچه های موقتی می گردد. اقلیم گرم و خشک منطقه تشکیل خاک را دشوار می کند. بنابراین در مناطق کوهستانی هدررفت توده ای (حرک رو به پایین سنگ های سست) نیروی فرسایش گر غالب به شمار می آید که موجب اسکلتی شدن رشته کوه ها (کوه هایی که خاک ناچیزی روی آن هاست) می شود. اگر چه تلماسه های پارک مشهور هستند ولی تعدادشان به اندازهٔ شهرتشان یا متناسب با خشکی منطقه نیست. یکی از پهنه های تلماسه ای اصلی در نزدیکی استوپایپ ولز در قسمت شمالی مرکز دره است که عمدتاً از ماسه های کوارتز تشکیل شده است. پهنهٔ تلماسه ای دیگری تنها در ۱۶ کیلیومتری شمال آن قرار دارد ولی عمدتاً از ماسه های تراورتن تشکیل شده است. هم چنین پهنهٔ تلماسه ای دیگری در نزدیکی ایبکس هیل (که منطقهٔ کم بازدیدی است) در جنوبی ترین قسمت پارک، درست جنوب مانداب ساراتوگا اسپرینگز قرار دارد. باد غالب در زمستان از سمت شمال و در تابستان از سمت جنوب می وزد. بنابراین موقعیت کلی پهنه های تلماسه ای کم وبیش ثابت باقی می ماند. استثنائات نادری در ماهیت خشک منطقه روی می دهد. در سال ۲۰۰۵، زمستان غیرمعمول مرطوبی موجب به وجود آمدن دریاچه ای در حوضهٔ بدواتر شد و پرگل ترین فصل تاریخ پارک را رقم زد. در طول ۱۰۰۰۰ سال گذشته یا بیش تر، مشخص شده که چهار جامعه از بومیان آمریکا در این منطقه زندگی کرده اند. اولین گروه شناخته شده، نوارس اسپرینگ پیپل، جامعه ای شکارچی-گردآورنده بودند و احتمالاً ۹۰۰۰ سال پیش وقتی هنوز دریاچه های کوچکی در دث ولی و درهٔ مجاورش، پانامینت ولی وجود داشته به این منطقه آمدند. در آن زمان اقلیم متعادل تر بوده و شکارهای بزرگ هنوز فراوان بوده اند. ۵۰۰۰ سال پیش مسکوئیت فلت پیپل جایگزین نوراس اسپرینگ پیپل شدند. در حدود ۲۰۰۰ سال پیش ساراتوگا اسپرینگ پیپل به دث ولی آمدند که تا آن موقع احتمالاً تبدیل به یک بیابان گرم و خشک شده بود. این جامعه در شکار و گردآوری پیشرفته تر و در صنایع دستی ماهرتر بوده اند. آن ها هم چنین طرح های سنگی اسرارآمیزی در دره بر جای گذارده اند. هزار سال پیش، چادرنشینان تیمبیشا (سابقاً شوشونه و هم چنین پانامینت یا کوسو) به این منطقه آمدند و به شکار حیوانات و جمع آوری لوبیای کهور و مغز کاج پینین پرداختند. به دلیل اختلاف زیاد ارتفاع بین ته دره و لبهٔ کوه ها، به خصوص در غرب، جامعهٔ تیمبیشا به مهاجرت عمودی روی آوردند. اردوگاه های زمستانی آن ها در ته دره نزدیک منابع آب بوده است. با گذشت بهار و تابستان و گرم شدن هوا، علف ها و دیگر گیاهان غذایی در ارتفاعات بالاتر سبز می شدند. در ماه نوامبر که علف ها و گیاهان در بالاترین نقاط کوه ها سبز می شدند جامعهٔ تیمبیشا بعد از برداشت مغزهای کاج برای فصل زمستان به پایین دره برمی گشتند. برای اولین بار، تب طلا در کالیفرنیا موجب شد تا افراد اروپایی نژاد منطقهٔ مجاورش را ببینند. در دسامبر ۱۸۴۹ دو گروه از سفید پوستان که در مجموع حدود ۱۰۰ ارابه داشتند در مسیر گلد کانتری کالیفرنیا در حالی که گمان می کردند در میان بر الد اسپنیش تریل در حرکتند، گم شدند و به طور کاملاً اتفاقی وارد دث ولی شدند. این گروه ها که بنیت-آرکین پارتی نامیده شدند نتوانستند برای هفته ها راه خروجی از دره بیابند. آن ها به آب تازه که در بسیاری از چشمه های منطقه یافت می شد دسترسی داشتند ولی مجبور بودند برای زنده ماندن گاوهایشان را بخورند. آن ها از چوب ارابه هایشان برای پختن گوشت ها و دودی کردنشان استفاده می کردند. امروزه مکانی که آن ها در آن جا گیر کرده بودند «برند وگنز کمپ» نامیده شده است که در نزدیکی تلماسه هاست. در نهایت آن ها بعد از رها کردن ارابه هایشان توانستند دره را ترک کنند. درست بعد از ترک دره یکی از زنان گروه برگشت و گفت: «خداحافظ درهٔ مرگ» و نام درهٔ مرگ را به دره ای که از آن زجر کشیده بودند داد. ویلیام لوئیس مانلی نیز از اعضای این گروه بود که در شرح حال نویسی اش تحت عنوان "دث ولی در ۴۹ روز" به شرح این سفر پرداخت و باعث شهرت یافتن این منطقه شد (بعدها زمین شناسان به افتخار او دریاچه ای که ماقبل تاریخ، دث ولی را پر کرده بود، دریاچه مانلی نام نهادند). رسوبات تبخیری نظیر نمک ها، بورات و تالک از جمله سنگ های معدنی شناخته شده ای بودند که در منطقه یافت می شدند و استخراجشان ساده و سودآور بود. بوره توسط رزی و ارن وینترز در نزدیکی فرنیس کریک رنچ (بعدها گرین لند نامیده شد) در سال ۱۸۸۱ یافت شد. بعداً در همان سال، ایگل بورکس ورکس اقدام به اولین عملیات تجاری مرتبط با بوره در دث ولی کرد. ویلیام تل کولمن در اواخر سال ۱۸۸۳ یا اوایل ۱۸۸۴ کارخانهٔ ایگل بورکس ورکس را تأسیس کرد و به فرآوری بوره تا ۱۸۸۸ ادامه داد. این کارخانه سنگ های معدنی را استخراج و ذوب می کرد تا برای تهیهٔ صابون یا مصارف صنعتی، بوره تولید کند. محصول نهایی توسط تیم های بیست قاطر (در واقع هر تیم از ۱۸ قاطر و دو اسب تشکیل می شد) در ارابه هایی به گنجایش ۱۰ تن بار، به راه آهن موهاوی که در ۲۶۶ کیلومتری دره بود منتقل می شد. تیم ها با متوسط سرعت سه کیلومتر بر ساعت حرکت می کردند و رفت و برگشت آن ها ۳۰ روز طول می کشید. بعد از خرید حق امتیاز بورهٔ کولمن در سال ۱۸۹۰ توسط فرنسیس مارین اسمیت، نام تجاری "بورهٔ تیم بیست قاطر" توسط شرکت بورهٔ سواحل پاسیفیک که در مالکیت اسمیت بود به ثبت رسید. یک آگهی بازرگانی به یاد ماندنی، از تصاویر ارابه ها برای تبلیغ صابون های دست دانه ای بورکسو و برنامه های تلویزیونی و رادیویی روزهای دث ولی استفاده می کرد. معدن کاری تا زمان سقوط امپراطوری کولمن ادامه یافت و تا اواخر دههٔ ۱۹۲۰ این منطقه، بزرگ تربن منبع بوره در جهان به حساب می آمد. تشکیل فرنیس کریک که در حدود ۴ تا ۶ میلیون سال قدمت دارد منبع اصلی مواد معدنی بورات جمع شده از خشک زارهای دث ولی است. ماجراجویان دیگری نیز برای جستجو و استخراج رسوبات مس، طلا، سرب و نقره در دره ساکن شدند. دور بودن معادن و طبیعت خشن بیابان همان تک و توک ریسک پذیری ها برای استخراج را نیز دشوارتر می کرد. در دسامبر ۱۹۰۳، دو مرد از بالارات در جستجوی نقره بودند. یکی از آن ها یک معدن کار از کار افتادهٔ ایرلندی به نام جک کین و دیگری یک قصاب تک چشم باسکی به نام دومینگو اتچارن بود. کین کاملاً اتفاقی یک برآمدگی بزرگ از طلای خالص را در محدودهٔ کاری مشترک کشف کرد و آن معدن را کین واندر ماین نامید. این کشف کین موجب به راه افتادن تب طلای زودگذری در منطقه شد. کین واندر ماین به همره معادنی در ریولیت، اسکیدو و هاریس بورگ تنها معادنی بودند که استخراج سنگ های معدنیشان به صرفه بود. شایعات کاملاً ساختگی نظیر شایعهٔ لیدفیلد نیز وجود داشت، اما اغلب ماجراجویی ها و ریسک پذیری ها پس از ناکام ماندن تلاش ها برای اثبات شواهدی مبنی بر وجود سنگ های معدنی به قدر کافی، به سرعت خاتمه می یافت (هم اکنون این معادن سراسر منطقه را پر کرده اند و خطری جدی برای کسانی که وارد آن ها می شوند محسوب می شوند). شهرهایی که به سرعت در کنار این معادن ظاهر شدند در طی اولین دهه از سدهٔ بیستم به سرعت توسعه یافتند ولی به زودی پس از هراس ۱۹۰۷ خالی از سکنه شدند. اولین امکانات گردش گری مستند در دث ولی چادرهای بودند که در دههٔ ۱۹۲۰ در مکان کنونی استوپایپ ولز برپا شدند. مردم به سوی استراحت گاه های ساخته شده در اطراف چشمه های طبیعی که گمان می کردند خواص درمانی و نشاط بخشی دارند هجوم آوردند. در سال ۱۹۲۷ پاسیفیک کست بورکس اقامت گاه های کارکنانش در فرنس کریک رنچ را به یک استراحت گاه منتقل نمود و «استراحت گاه و شرکت فرنس کریک» را تأسیس کرد. چشمهٔ نهر فرنس برای توسعهٔ استراحت گاه تحت کنترل درآمد. با پخش و منحرف شدن آب نهر فرنس، تالاب ها و مانداب های اطراف کوچک تر شدند. دره به سرعت به یک مقصد گردش گری در زمستان تبدیل شد. تسهیلات و امکانات گردش گری دیگری نیز فراهم شد که در ابتدا خصوصی بودند ولی بعداً درب ها به روی عموم باز شد. قابل توجه ترین آن ها، عمارت دث ولی بود که بیش تر با نام قلعهٔ اسکاتی شناخته می شد. این عمارت بزرگ که به سبک احیای اسپانیایی ساخته شده بود در اواخر دههٔ ۱۹۳۰ به یک هتل و یک جاذبهٔ گردش گری (عمدتاً به خاطر شهرت دث ولی اسکاتی) تبدیل شد. دث ولی اسکاتی، با نام اصلی والتر اسکات، یک معدن کار طلا بود که وانمود می کرد مالک «قلعه اش» می باشد و ادعا می کرد آن را از سود حاصل از استخراج طلا ساخته است. هیچ یک از ادعاهای او درست نبود، ولی مالک اصلی، آلبرت موسی جانسون که یک میلیونر شیکاگویی بود، به این شایعات دامن می زد. وقتی خبرنگاران از آلبرت موسی جانسون دربارهٔ رابطه اش با قلعهٔ اسکاتی می پرسیدند، او جواب می داد که حساب دار آقای اسکاتی است. رئیس جمهور هربرت هوور در ۱۱ فوریهٔ ۱۹۳۳، دث ولی و مناطق اطرافش را یادبود ملی اعلام کرد، بدین ترتیب زراعت در تقریباً ۲ میلیون هکتار (۸٬۰۰۰ کیلومترمربع) از جنوب شرقی کالیفرنیا و قسمت های کوچکی از جنوب غربی نوادا ممنوع شد. ۱۲ شرکت با استفاده از نیروی کار سپاه حفاظت مردم در دورهٔ رکود اقتصادی بزرگ و اوایل دههٔ ۱۹۴۰ به فعالیت در دث ولی مشغول بودند. آن ها سربازخانه ساختند، ۸۰۰ کیلومتر از جاده ها را درجه بندی کردند، خطوط تلفن و لوله های آب را نصب کردند و در مجموع ۷۶ ساختمان بنا کردند. برای سرخ پوستان شوشونی در رشته کوه پانامینت، پیادروهایی ساختند که مناظری جذاب و تماشایی دارند، هم چنین دهکده ای خشتی، خشک شویی و بقالی نیز ساختند. پنج اردوگاه، چندین دستشویی و یک میدان فرود برای هواپیماها ساخته شد و تسهیلات و امکاناتی برای اردو زدن در آن جا نیز فراهم شد.
[ { "answer1": "نزدیک انتهای شمالی پارک خشک زار بسیار دورتر، ریس ترک قرار دارد.", "answer2": "برای رسیدن به آن باید در حدود ۴۸ کیلومتر بر روی جاده ای خاکی از دهانهٔ آتش فشان یوببی تا تقاطع تی کتل پیمود تا به خشک زار ریس ترک رسید.", "distance": 64, "question": "خشک زار ریس ترک کجاست و چگونه می توان به آن رسید؟" }, { "answer1": "آن ها هفته ها در این دره گرفتار شدند و در این زمان بود که نام درهٔ مرگ را بر آن نهادند، اگرچه تنها یک نفر از گروهشان در آن جا کشته شد.", "answer2": "درست بعد از ترک دره یکی از زنان گروه برگشت و گفت: «خداحافظ درهٔ مرگ» و نام درهٔ مرگ را به دره ای که از آن زجر کشیده بودند داد.", "distance": 9877, "question": "چه چیزی باعث نامگذاری دث ولی شد و چه کسی این نام را بر آن نهاد؟" }, { "answer1": "با این وجود تنها سنگ معدنی که استخراجش در بلند مدت سودآور تلقی می شد بوره (ماده ای معدنی که در تهیه صابون مورد استفاده قرار می گیرد و یکی از ترکیبات صنعتی مهم است) بود.", "answer2": "امروزه بوره از اجزای اساسی محصولات شیشه ای بورو-سیلیکات مقاوم در برابر حرارت زیاد مانند لوازم آشپزی پیرکس است.", "distance": 169, "question": "مهم ترین ماده معدنی که در دث ولی استخراج می شد چه بود و چه کاربردی داشت؟" }, { "answer1": "دث ولی به دلیل کمبود آب سطحی و هموار بودنش گرم ترین و خشک ترین مکان در آمریکای شمالی است.", "answer2": "در ۱۰ ژوئیه ۱۹۱۳ رکورد ۵۶٫۷ درجهٔ سانتی گراد در ایستگاه دیده بانی هیئت هواشناسی در گرین لند رنچ به ثبت رسید که بالاترین دمایی است که تا سال ۲۰۰۷ در این قاره به ثبت رسیده است.", "distance": 279, "question": "چه عاملی باعث شده دث ولی گرم ترین مکان آمریکای شمالی باشد و رکورد دمای ثبت شده در آنجا چقدر است؟" } ]
[ { "answer1": "پارک ملی دث ولی پارکی ملی در ایالات متحده است که در شرق سیرا نوادا در گریت بیسین خشک واقع شده است.", "answer2": "منطقهٔ بکر این پارک مساحتی معادل ۱۲٬۳۶۰ کیلومتر مربع را در بر می گیرد.", "question": "پارک ملی دث ولی در کجا واقع شده است و مساحت منطقه بکر آن چقدر است؟" } ]
gemini-2.0-flash-exp
47
: محاصره اورشلیم (۱۰۹۹) محاصره اورشلیم از ۷ ژوئن تا ۱۵ ژوئیه سال ۱۰۹۹ در حین نخستین جنگ صلیبی، اتفاق افتاد. در طی آن، صلیبیون به این شهر هجوم برده و این شهر را از چنگ فاطمیان مصر درآوردند. این محاصره بیشتر به دلیل قتل عامی که رخ داد و جان تعداد زیادی از اهالی شهر اورشلیم را گرفت، قابل توجه است. این اردوکشی در پاسخ به درخواست کمک نظامی از طرف آلکسیوس یکم، امپراتور بیزانس به وقوع پیوست. اوربان، سخنرانی اش را در شورای کلرمونت به تصمیم گیری در مورد این موضوع خاص اختصاص داد و پیشنهاد محاصرهٔ جنگی شهرهای نیقیه و انطاکیه، که به تازگی اشغال شده بودند را مطرح کرد؛ اگرچه، طبق اظهارات شاهدان عینی که پس از سال ۱۱۰۰ م به نگارش درآمده است، پاپ در سخنرانی اش در کلرمونت از اورشلیم و سرزمین مقدس به عنوان هدفی فرعی یاد کرده بود جنگ صلیبی شاهزادگان که در مقایسه از سازماندهی نظامی و جنگی بسیار بهتری برخوردار بود، در اواخر تابستان ۱۰۹۶ م آغاز گشت؛ و سپاه آنان در میانهٔ نوامبر ۱۰۹۶ تا آوریل ۱۰۹۷ م به قسطنطنیه رسید. آن ها به آناتولی یورش برده و نیقیه را در ژوئن ۱۰۹۶ و انطاکیه را در ۱۰۹۷ م تسخیر کردند. صلیبیون در ژوئن ۱۰۹۹ م به اورشلیم رسیدند و در جریان حمله ای در ۷ ژوئیهٔ ۱۰۹۹ م، شهر را به کنترل خود درآورده و مدافعان را قتل عام کردند. تلاش کوچک فاطمیان که برای بازپس گیری اورشلیم انجام گردید، توسط صلیبیون در نبرد اشکلون دفع گردید. آن ها هم زمان با فتوحاتشان، دولت هایی لاتین و صلیبی مانند پادشاهی اورشلیم، کنت نشین طرابلس، شاهزاده نشین انطاکیه و کنت نشین ادسا را پایه ریزی کردند. این برخلاف آرزوهای مذهب شرقی امپراتوری بیزانس محسوب می گردید. آنان خواستار بازگردانی سرزمین هایی بود که مسلمانان از آنان گرفته بودند ولی اکنون بیشترشان به دست لاتین های کاتولیک افتاده بود. پس از تصرف اورشلیم بیشتر صلیبیون به خانه هایشان بازگشتند که باعث آسیب پذیری پادشاهی صلیبی در مقابل مسلمانان در طول جنگ صلیبی دوم و سوم گردید. دلایل وقوع جنگ های صلیبی و به طور ویژه نخستین جنگ صلیبی به صورت گسترده ای میان مورخان مورد گفتگو قرار گرفته است. در حالی که ممکن است در مورد کم و کیف وقوع این جنگ ها بین مورخین اختلاف باشد اما آنچه روشن است این است که وقوع نخستین جنگ صلیبی ناشی از ترکیبی از عوامل مؤثر در اروپا و خاورمیانه است که منشأ آن وضعیت سیاسی دنیای مسیحی کاتولیک از جمله وضعیت سیاسی و اجتماعی در اروپای سدهٔ یازدهم میلادی، پیدایش جنبش اصلاحی در نهاد پاپ و کلیسا، و نیز رودررویی نظامی و مذهبی مسیحیت و اسلام در شرق (نبرد ملازگرد) است. مسیحیت در طول دورهٔ باستان متأخر در سراسر امپراتوری روم پذیرفته و رسمیت یافت، اما در سدهٔ هفتم تا هشتم میلادی با ظهور و قدرت یابی خلافت راشدین و خلافت اموی که منجر به فتح سوریه، مصر و شمال آفریقا — که قسمت بزرگی از امپراتوری مسیحی بیزانس بود — و همچنین تسخیر اسپانیا که تحت فرمانروایی پادشاهی ویزیگوت بود، زمینه های برخورد اولیه با حکومت های مسیحی فراهم آمد. اما با ضعف دولت اسلامی، سرانجام امپراتوری اموی در شمال آفریقا فروریخت و تعدادی پادشاهی کوچک مسلمان پدیدار شدند، مانند حکومت اغلبیان که در سدهٔ نهم میلادی به تحرکات خود علیه دول اروپایی–مسیحی ادامه دادند. دُوَلِ پیزا، جنوا و شاهزاده نشین کاتالونیا در جواب تهاجمات نیروهای مسلمان، نبردهایی را برای کنترل حوضهٔ مدیترانه علیه این پادشاهی های مسلمان، آغاز کردند، که برای نمونه می توان از لشکرکشی به مهدیه و نبرد در مایورکا و ساردینیا نام برد. در جنوب غربی اروپا که مناطق تحت نفوذ اسلام و دولت اسلامی مستقر در آن جا بودند، بازپس گیری اندلس در شبه جزیره ایبری آغاز شده بود. طبق گفته "کودکس وگیلانوس"، که مطالبی را دربارهٔ آغاز جنگ ها در اندلس جمع کرده بود، این جنگ، جنگی متناوب و عقیدتی بود که از سال ۸۸۱ م آغاز شده بود. با روندی فزاینده در سدهٔ یازدهم، شوالیه هایی که اکثراً فرانسوی بودند، برای یاری مسیحیان به شبه جزیره ایبری می رفتند. اندکی پیش از آغاز نخستین جنگ صلیبی، پاپ اوربان دوم، با استفاده از همان خطابه و سخنرانی ها که بعدها برای موعظهٔ مردم اروپا و برپایی جنگ صلیبی از آن ها استفاده کرد، مسیحیان ایبری را برای بازپس گیری تاراگونا تشویق نمود. مرکز اروپای غربی پس از گسترش مسیحیت در بین مردم ساکسون، وایکینگ و مجار در اواخر سدهٔ دهم میلادی؛ ثبات یافته بود. به هر حال سقوط ناگهانی امپراتوری کارولنژی فرصت پیدایش و پا به عرصهٔ وجود نهادن را به همهٔ فئودال ها فراهم کرد. اما خشونت طلبی فئودال ها و شوالیه هایشان که در اروپای مرکزی فراگیر شده بود، مدام توسط کلیسا محکوم شد و برای حل آن، طرح سازش و توقف جنگ خداوندی در بین مسیحیان برقرار شد تا در روزهای معینی از سال جنگیدن ممنوع شود. در همین زمان، نهادِ کلیسا و پاپ برای اصلاحات در ساختار انتخاب پاپ ها، با امپراتوران مقدس روم درگیر شد که منجر به مناقشهٔ اعطای مقام امپراتوری شد. پاپ هایی نظیر گریگوری هفتم، جنگ فئودال ها علیه امپراتوری مقدس روم را براساس قدرت دینی خود، توجیه و آن را تصدیق می کردند. این چنین پاپ علاوه بر دفع دشمنان سیاسی داخلی خود با بهره گیری از فئودال ها و شوالیه ها؛ توانست از آن ها علیه دشمنان خارجی کلیسا و مسیحیت — مسلمانان اندلس و سلاجقه در شرق — نیز استفاده کند. در شرق اروپا، امپراتوری بیزانس واقع شده بود که از مسیحیانی تشکیل می شد که مدت زمان زیادی از کلیسای ارتدکس پیروی می کردند. کلیسای ارتدوکس شرقی و کاتولیک رومی از ۱۰۵۴ م و در رویداد جدایی کلیسای شرق و غرب از یکدیگر جدا گشته بودند. مورخان استدلال می کنند که یکی از اهداف جنگ صلیبی ممکن است تمایل به تحمیل کردن قدرت کلیسای روم از سوی پاپ به کلیسای شرقی بوده باشد، هرچند طبق نامه ها و نوشته های اوربان دوم، وی هرگز هدف و تمایلی برای جنگ صلیبی نداشت. ترکان سلجوقی پس از شکست دادن بیزانس در نبرد ملازگرد در ۱۰۷۱ م بخش اعظمی از آناتولی را تسخیر کردند که این مناطق توسط فرماندهان کنترل می شد. این شکست سبب سقوط جایگاه قدرتمند بیزانس در شرق اروپا شد. در میانهٔ دههٔ ۱۰۹۰ م، امپراتوری بیزانس به طور گسترده ای به بالکان در اروپا و شمال غربی آناتولی محدود شده بود؛ و رویارویی با دشمنان نورمن در غرب و ترکان در شرق اهمیت داشت. در پاسخ به شکست در ملازگرد و شکست های بعدی بیزانسی ها در آناتولی در ۱۰۷۴ م، پاپ گریگوری هفتم طی فراخوانی، شوالیه ها و سربازان مسیحی را برای کمک و یاری به بیزانس، فراخواند که این درخواست نادیده گرفته شد و حتی توسط فئودال ها رد شد. علت این کار این بود که با اینکه شکست در ملازگرد هولناک بود ولی اهمیت زیادی نداشت و مشکلات بزرگی، حداقل در کوتاه مدت برای امپراتوری بیزانس به وجود نمی آورد. پس از جنگ ملازگرد، سلجوقیان در سال ۱۰۷۱ م به اوج قدرت خود رسیدند و امپراتوری بیزانس نیز تا هنگامی که صلیبی ها برسند به نبرد با سلجوقی ها و دیگر امارت های ترک برای کنترل آناتولی و سوریه ادامه داد. اما درست پس از مرگ آلب ارسلان و ملکشاه در سال ۱۰۹۲ م اوضاع در میان ترکان سلجوقی که مسلمانانی سنی مذهب و متعصب بودند، رو به آشفتگی نهاد و ترکان سلجوقی درگیر جنگی داخلی گرداند که منجر به تقسیم حکومت و امپراتوری سلجوقی شد. در این زمان عراق صحنه آشوب ها و انقلاب هایی بود که به وسیلهٔ اعراب و ترک ها رهبری می شد. اما در شام، تتش در سال ۱۰۹۵ م درگذشت و پسرانش رضوان، حاکم حلب، و دقاق، حاکم دمشق، پس از کوشش های فراوان بر اوضاع مسلط شدند. اورشلیم به حکومت ارتقیان انتقال یافت. طرابلس زیر سلطه شیعیان بنی عمار بود. فاطمیان مصر با استفاده از این آشفتگی به گسترش اراضی خویش در فلسطین پرداختند و اورشلیم را تسخیر کردند و موصل نیز در زیر فرمان کربغا قرارگرفت. مصر و بیشتر فلسطین توسط خلافت شیعی و عربی فاطمیان کنترل می شد، که در پی از راه رسیدن سلجوقیان قلمروشان کوچکتر نیز گردید. دلیل بزرگ قطع دسترسی مسیحیان محلی و زائران غربی با یکدیگر و سرزمین مقدس، جنگ بین فاطمیان و سلجوقیان محسوب می گردید. فاطمیان، تحت حکومت اسمی خلیفه احمد مستعلی قرار داشتند، اما در واقع حکومت حقیقی در دستان وزیر افضل شاهنشاه قرار داشت؛ آنان در ۱۰۷۳ م اورشلیم را به سلجوقیان باختند (اگرچه بعضی از گزارش ها ۱۰۷۶ م گفته اند)؛ ولی آن ها توانستند مجدداً اورشلیم را در سال ۱۰۹۸ م از آل ارتق که قبیلهٔ ترک کوچکی بود و کمی پیش از رسیدن صلیبی ها به سلجوقیان پیوسته بود؛ بازپس گیرند. در همین میان، سپاه صلیبیون به سوی انطاکیه که تقریباً در نیمهٔ راه اورشلیم و قسطنطنیه قرار داشت، حرکت کرد. استفان بلوآ این شهر را «شهری فراتر از باور و بسیار مستحکم و غیرقابل تسخیر» توصیف کرده است و ایدهٔ گرفتن شهر با حملهٔ مستقیم باعث سستی صلیبیون گردید. به جای آن، آن ها به وادار کردن شهر به تسلیم، یا پیدا کردن خیانتکاری درون شهر امید بسته بودند. (تاکتیکی که در گذشته نیز در انطاکیه روی داده بود و منجر به سلطهٔ بیزانسی ها و پس از آن ترکان سلجوقی گشته بود) سپاه صلیبی در ۲۰ اکتبر ۱۰۹۷ م، انطاکیه را محاصره کرد. در طول تقریباً هشت ماه محاصره، آن ها مجبور شدند دو سپاه بزرگ کمکی به فرماندهی دقاق و فخرالملوک رضوان، امیران حلب و دمشق را شکست دهند. انطاکیه چنان شهر بزرگی بود که صلیبیون نیرو و سرباز کافی برای محاصرهٔ کامل آن در اختیار نداشتند، و در نتیجهٔ این امر، به شهر کمک و پشتیبانی رسانده می شد. در ۴ مه ۱۰۹۸ م، ناوگانی از صلیبیون انگلیسی به آنجا رسید و حامل نیروهای کمکی و بسیاری از تجهیزات و تدارکات مورد نیاز برای آنان بود. به لطف این نیروها و تجهیزات فراهم شده حلقه محاصره شهر کامل گردید. در اوایل ماه مه ۱۰۹۸ م، کربغا، اتابک موصل به همراه نیروهایی از دیگر مناطق عراق و ایران و جمعی از نیروهای امیر ارتقی شمال سوریه از موصل برای پایان دادن به محاصره به سوی انطاکیه حرکت نمود. در پی رسیدن این اخبار به صلیبیون آنان به سرعت به چاره اندیشی برای مقابله با این تهدید بسیار بزرگ افتادند. بوهموند توانست یک نگهبان ارمنی تازه مسلمان به نام فیروز را بخرد تا برجش را تسلیم نماید. در نتیجه، در ۳ ماه ژوئن صلیبیون وارد شهر شدند و بسیاری از ساکنان مسلمان آن را قتل عام کردند. گرچه تنها چند روز بعد در ۷ ژوئن سپاه کربغا از راه رسید و صلیبیون را در انطاکیه محاصره کرد. برطبق گفتهٔ ریموند آگلیرز، در همین هنگام بود که راهبی به نام پیتر بارتولومیو ادعا کرد که نیزه مقدس را در شهر یافته است؛ و گرچه برخی افراد دیرباور درمیانشان وجود داشت، ولی این رویداد به عنوان نشانه ای برای پیروزی آن ها قلمداد شد. صلیبیون در ۲۸ ژوئن ۱۰۹۸ م، سپاه کربغا را در نبردی تن به تن و خارج از شهر شکست دادند. دلیل این پیروزی صلیبیون، ناتوانی کربغا در سازماندهی گروه ها و دسته های مختلف سپاهش بود. هنگامی که صلیبیون به سوی مسلمانان حرکت می کردند، دسته ای از سپاه مسلمانان که گمان می کردند با پیروزی کربغا بر صلیبیون قدرتش بسیار بیشتر می گردد به همراه دقاق، امیر دمشق از میدان جنگ گریختند و با فرارشان وحشت را به دل سپاهیان کربغا انداختند و در پی این رویداد امیر ارتقی و امیر حمص نیز از میدان گریختند و سپاه ترکان درهم شکست و همگی گریختند و شمار بسیاری نیز در هنگام تعقیب به دست صلیبیون کشته شدند. یکی از فرماندهان صلیبی، در اسکندرون به نام استفان بلوآ با آگاهی از وضعیت ناامید کنندهٔ انطاکیه در پیش از شکست کربغا، شام را ترک کرد و در راه بازگشتش به فرانسه به امپراتور الکسیوس و سپاهش که در راه یاری صلیبیون بودند نیز هشدار داد و امپراتور نیز تصمیم گرفت به قسطنطنیه بازگردد. تصمیم به بازگشت الکسیوس و رها کردن جنگ در نظر صلیبیون خیانتی بزرگ بود و رهبران صلیبی، به ویژه بوهموند، با استفاده از این فرصت ایجادشده، سوگندهای وفاداری شان نسبت به الکسیوس را باطل اعلام کردند. در همان هنگام بوهموند ادعای حکومت انطاکیه را نمود، که با واکنش منفی دیگر رهبران به ویژه ریموند تولوز مواجه گشت. در نتیجه به دلیل سرگرم شدن اشراف در میان خودشان، ادامهٔ جنگ صلیبی و حرکت به سوی سرزمین مقدس برای شش ماه به تأخیر افتاد. هنگام بحث در مورد این دوره، یک دیدگاه تاریخ نگاری عام که توسط برخی از محققان مطرح شده این است که فرانک های شمال فرانسه، پروانسی های جنوب فرانسه و نورمن های جنوب ایتالیا خودشان را «ملت های» جداگانه می نامیدند، و از آنجایی که هریک تلاش داشتند جایگاه خودشان را بهبود دهند، موجب ایجاد درگیری و اغتشاش می شدند. تاریخ نگاران دیگری نیز در کنار اختلافات نژادی، مقصر و دلیل اصلی این درگیری ها را جاه طلبی های شخصی بر سر قدرت میان رهبران صلیبی دانسته اند. در همین حال، یک بیماری همه گیر شیوع یافت و بسیاری از صلیبیون مانند نمایندهٔ تام الاختیار پاپ، آدهمار لپوی را به کام مرگ کشاند. در این زمان تعداد اسب ها حتی کمتر از قبل بود و بدتر از آن، دهقانان مسلمان منطقه از دادن و تأمین آذوقهٔ صلیبیون خودداری می کردند. در ماه دسامبر و پس از محاصره و تسخیر شهر عرب نشین معره نعمان صلیبیون در چنان وضع وخیمی قرارداشتند که برای رهایی از گرسنگی وادار به آدم خواری گردیدند. رالف کان نوشته است: «در معره نعمان، نیروهای ما کافران بالغ را در دیگ های پخت وپز، می پختند و بچه ها را نیز به سیخ کشیده و بریان شده حریصانه می خوردند». در همین هنگام، شوالیه ها و سربازان دون پایه تر به طور فزاینده ای بی قراری می کردند و خواستار ادامهٔ حرکت به سوی اورشلیم بودند و رهبرانشان را مجبور به پذیرش این کار نمودند. سراجام در آغاز سال ۱۰۹۹ م، صلیبیون با برگزیدن بوهموند به عنوان نخستین شاهزاده انطاکیه، راهپیمایی به سوی اورشلیم را دوباره آغاز کردند. در جریان پیشروی به سوی اورشلیم در ساحل مدیترانه، صلیبیون به دلیل صلح جویی حاکمان محلی و آمادگیشان برای تهیه آذوقه و تجهیزات مورد نیاز صلیبیون، با مقاومت کمی روبرو شدند و تنها مجبور به محاصرهٔ عرقا گشتند که آن را نیز نیمه کاره رها کرده و به ادامهٔ مسیر پرداختند. افتخارالدوله، فرماندار فاطمی اورشلیم، که از رسیدن صلیبیون آگاه شد، همهٔ ساکنان مسیحی اورشلیم را از شهر اخراج کرد تا احتمال سقوط شهر را به خاطر خیانت داخلی کاهش دهد؛ همچنین او بسیاری از چاه های اطراف بیرون شهر را نیز مسموم نمود. هنگامی که صلیبیون در ۷ ژوئن به اورشلیم رسیدند، تنها چند سال بود که فاطمیان این شهر را از سلجوقیان بازپس گرفته بودند. بسیاری از صلیبیون پس از دیدن شهر و به پایان رسیدن سفر بسیار طولانیشان گریستند. صلیبیون هنگامی که به حومهٔ اورشلیم رسیدند با منطقه ای خشک و بدون گیاه و خالی از منابع آب و غذا مواجه شدند. در این مکان، هیچ دورنمایی برای رسیدن نیروی امدادی وجود نداشت و حتی بیم حملهٔ قریب الوقوع حاکمان محلی فاطمی نیز می رفت. هیچ امیدی به تلاش برای محاصره کردن شهر مانند آنچه در انطاکیه روی داده بود، وجود نداشت و صلیبیون از جنگجویان، پشتیبانی، آذوقه و زمان کافی برخوردار نبودند. در مقابل، آن ها تصمیم گرفتند تا مستقیماً به شهر یورش ببرند. صلیبیون دارای انتخاب های محدوی بودند زیرا برطبق تخمین ها از نیروی آنان، تنها ۱۲٬۰۰۰ نفر شامل ۱۵۰۰ سواره نظام باقی مانده بود. گادفری و تنکرد، در شمال شهر اردوگاهی ساخته بودند، ریموند اردوگاه خود را در جنوب شهر برپا کرد. علاوه بر این، نیروهای پروانسی نیز در ۱۳ ژوئن و در نخستین حمله شرکت نکردند. این اختلافات در میان سپاه صلیبیون به وحدت عمل آنان صدمه می زد. در نخستین حمله که احتمالاً بیشتر برای گمانه زنی از میزان توان استحکامات صورت پذیرفت، صلیبیون پس از رخنه کردن به دیوار بیرونی، در نفوذ به دیوار درونی شهر ناکام ماندند. در جلسهٔ پس از شکست نخستین حمله در بین رهبران مختلف صلیبیون برسر لزوم هماهنگی بیشتر در حملات آینده توافق شد. در ۱۷ ژوئن، گروهی از دریانوردان جنوایی تحت فرمانِ برادران امبریاکو وارد بندر یافا شده و سپاه صلیبی را با مهندسین ماهر و به احتمال زیاد با قطعات الوارهای چوب کشتی هایشان برای ساختن برج ها و ابزارآلات محاصره تجهیز کردند. در همین هنگام کشیشی به نام پیتر دزیدریوس مدعی شد که اسقف آدهمار را در خواب دیده است. او همگان را به سه روز روزه گرفتن و سپس با طواف دیوارهای اورشلیم با پای برهنه واداشت و گفت که پس از آن، همانند اتفاقی که در داستانی در کتاب مقدس که در مورد محاصره اریحا بوسیلهٔ یوشع روی داده بود، شهر سقوط خواهد کرد. پس از سه روز روزه در ۸ ژوئیه، صلیبیون مراسم طواف دسته جمعی را به همان صورت که دزیدریوس به آنان آموخته بود، اجرا نموده و مراسم در کوه زیتون و با موعظهٔ پیتر راهب پایان یافت؛ و اندکی پس از این ماجرا، گروه های گوناگون صلیبی که با یکدیگر اختلافات شدید داشتند، پیمان به ایجاد روابط حسنه و کنار گذاشتن اختلافات بستند. خبرهای حرکت و خروج سپاه کمکی فاطمیان از مصر، به سپاه صلیبیون نیز انگیزه ای بسیار قوی برای حمله ای دیگر به شهر داد. حملهٔ نهایی به اورشلیم در ۱۳ ژوئیه آغاز شد؛ نیروهای ریموند به دروازه جنوبی حمله کرده و در همان هنگام، گروه های دیگر به دیوار شمالی حمله نمودند. در ابتدا پروانسی ها در دروازه جنوبی پیشرفت کمی داشتند، اما وضعیت نیروها در دیوار شمالی در حالت بهتری قرار داشت؛ آنان آرام ولی به صورت پیوسته در حال از میان برداشتن مدافعان شدند. در روز ۱۵ ژوئیه، یورش نهایی در هر دو سمت شهر آغاز شد و در نهایت استحکامات لایهٔ درونی دیوار شمالی، تسخیر گشت. هراس به وجود آمده ناشی از این رویداد در مدافعان، آنان را بر آن داشت تا دیوارهای شهر را در هر دو سوی شهر رها کنند و در نهایت به صلیبیون اجازه دهند که وارد شهر شوند.پس از حمله موفقیت آمیز به دیوار شمالی، مدافعان درحالی که توسط تنکرد و مردانش تعقیب می شدند، به سمت حرم شریف فرار کردند. پیش از آنکه مدافعان بتوانند منطقه را تسخیر کنند و سنگر بگیرند، مردان تنکرد به آنجا حمله، و بسیاری از مدافعان را سلاخی کردند و بازماندگان نیز در مسجد الاقصی پناه گرفتند. تنکرد کشتار را متوقف کرد و اعلام کرد، کسانی که در مسجد هستند مورد حمایت او و در امان خواهند بود. هنگامی که مدافعان دیوار جنوبی، دربارهٔ رویداد سقوط دیوار شمالی شنیدند، به سمت ارگ گریخته و اجازه دادند تا ریموند و پروانسی ها نیز وارد شهر شوند. افتخارالدوله، فرمانده پادگان شهر، در پی قراردادی با ریموند، ارگ را در قبال حفظ جان خود و محافظانش تسلیم او کرد و در عوض با امنیت و درپناه سپاه ریموند، به اشکلون رفت. گزارش های شاهدان عینی در میان سپاه صلیبیون، تأییدکنندهٔ درستی رویداد کشتار فجیع و بسیار بزرگ پس از محاصره است. با این وجود، برخی از مورخان گفته اند که مقیاس این کشتار در منابع قرون وسطایی، بیش از حد بزرگنمایی شده است. کشتار در ادامهٔ روز نیز ادامه یافت. تمام مسلمانان کشته شده و یهودیانی که در کنیسه جامع پناه گرفته بودند، بوسیلهٔ صلیبیون و همراه با کنیسه شان به آتش کشیده شدند. روز بعد، زندانیان تنکرد در مسجد الاقصی نیز کشته شدند. با این وجود، واضح است که برخی از مسلمانان و یهودیان این شهر از این کشتار، جان سالم به در برده یا فرار کردند یا برای دریافت خون بها به اسارت درامدند. جمعیت مسیحی شرقی این شهر، پیش از محاصره توسط فرماندار شهر اخراج شده بودند و بدین ترتیب از این کشتار جان سالم بدر بردند. در ۲۲ ژوئیه شورایی در کلیسای مقبره مقدس برپا شد تا پادشاهی برای پادشاهی تازه ایجاد شدهٔ اورشیلم برگزیند. ریموند تولوز در ابتدا شاید برای نشان دادن تقوایش، پادشاه شدن را نپذیرفت، اما احتمالاً امیدوار بود که دیگر نجیب زادگان بر انتخاب او در هر صورتی پافشاری بورزند. گادفری که پس از اعمال ریموند در محاصرهٔ انطاکیه محبوبیت بیشتری بدست آورده بود، جایگاه پادشاهی اورشلیم را پذیرفت اما عنوان پادشاه را برای خودش نپذیرفت. ریموند که از این ماجرا خشمگین شده بود، سپاهش را از شهر به مقصد حومه شهر خارج نمود. ماهیت و معنی دقیق عنوان گادفری مورد بحث و اختلاف دیدگاه ها است. اگرچه به صورت گسترده ای ادعا شده که وی عنوان "آدوکاتوس سانتی سپولکری" («حامی» یا «مدافع» مقبره مقدس) را برگزیده است، اما این عنوان تنها در نوشته هایی که خود گادفری نویسندهٔ آن ها نبوده، موجود است. به جای آن، گادفری خودش را به طرز ابهام برانگیزی "پرینچپس" یا به طرز ساده ای "دوکس" از لورن سفلی می نامیده است. طبق گفتهٔ ویلیام صوری در اواخر سده دوازدهم میلادی، گادفری در آن هنگام جنگجویی افسانه ای در اورشلیم صلیبی محسوب می شد؛ او از برسر گذاشتن «تاج طلایی» در مکانی که مسیح «تاجی از خار» برسر داشت، خودداری کرد. رابرت راهب، تنها رویدادنگار دوره جنگ های صلیبی است که نوشته است گادفری عنوان «پادشاه» را برگزیده است. صلیبیون در هنگام حرکت به سوی اورشلیم، تلاش کردند با فاطمیان مذاکره کنند ولی مفید واقع نشد. صلیبیون پس از تصرف اورشلیم متوجه شدند که فاطمیان در حال تدارک حمله ای به آنان هستند. در ۱۰ اوت گادفری بوین، سربازان باقی مانده را در یک راهپیمایی یک روزه از اورشلیم به سمت اشکلون هدایت کرد. شمار سپاه فاطمیان که بین ۲۰٬۰۰۰ تا ۳۰٬۰۰۰ تن تخمین زده شده در نبرد شرکت کردند. سربازان آن ها شامل ترکان سلجوقی، عرب ها، پارس ها، کردها و اتیوپیایی ها می شد که توسط وزیر افضل شاهنشاه فرماندهی می شدند. در مقابل آن ها نیروهای صلیبی قرار داشتند، که شمار آن ها توسط ریموند آگیولرس پیرامون ۱۲۰۰ شوالیه و ۱۰٬۰۰۰ پیاده نظام تخمین زده شده است. در روز ۱۲ اوت، پیش آهنگان صلیبی، محل برپایی اردوگاه فاطمیان را کشف کردند، سپس سپاه صلیبی ها به سرعت به سمت آنان حرکت نمود. براساس گفته های بیشتر صلیبیون و مسلمانان، فاطمیان غافلگیر شدند. به گفتهٔ آلبرت اکس، به دلیل آماده نبودن کامل سپاه فاطمیان، مدت نبرد نسبتاً کوتاه بود، اگرچه با این وجود، جابجایی نیروها مدت زمان زیادی نیاز داشت. پس از شکست در نبرد، افضل شاهنشاه و باقی ماندهٔ سپاه او به شهر مستحکم و دارای استحکامات اشکلون عقب نشینی کردند. روز بعد صلیبیون آگاه شدند که افضل شاهنشاه بوسیلهٔ کشتی کوچکی به مصر عقب نشسته است، بنابراین آن ها به غارت اردوگاه فاطمیان و چیزی های باقی مانده پرداختند. پس از بازگشت به اورشلیم، بیشتر صلیبیون سرزمین مقدس را ترک و به خانه های خود در اروپا بازگشتند.
[ { "answer1": "محاصره اورشلیم از ۷ ژوئن تا ۱۵ ژوئیه سال ۱۰۹۹ در حین نخستین جنگ صلیبی، اتفاق افتاد.", "answer2": "تلاش کوچک فاطمیان که برای بازپس گیری اورشلیم انجام گردید، توسط صلیبیون در نبرد اشکلون دفع گردید.", "distance": 1108, "question": "جنگ صلیبی اول در چه زمان و به چه دلیل رخ داد و چه کسانی در نبرد اشکلون با هم جنگیدند؟" }, { "answer1": "آن ها هم زمان با فتوحاتشان، دولت هایی لاتین و صلیبی مانند پادشاهی اورشلیم، کنت نشین طرابلس، شاهزاده نشین انطاکیه و کنت نشین ادسا را پایه ریزی کردند.", "answer2": "سراجام در آغاز سال ۱۰۹۹ م، صلیبیون با برگزیدن بوهموند به عنوان نخستین شاهزاده انطاکیه، راهپیمایی به سوی اورشلیم را دوباره آغاز کردند.", "distance": 10175, "question": "پس از تسخیر اورشلیم توسط صلیبیون چه دولتهایی تاسیس شد و چه کسی در اوایل سال ۱۰۹۹ به عنوان شاهزاده انطاکیه برگزیده شد؟" }, { "answer1": "وقوع نخستین جنگ صلیبی ناشی از ترکیبی از عوامل مؤثر در اروپا و خاورمیانه است که منشأ آن وضعیت سیاسی دنیای مسیحی کاتولیک از جمله وضعیت سیاسی و اجتماعی در اروپای سدهٔ یازدهم میلادی، پیدایش جنبش اصلاحی در نهاد پاپ و کلیسا، و نیز رودررویی نظامی و مذهبی مسیحیت و اسلام در شرق (نبرد ملازگرد) است.", "answer2": "ترکان سلجوقی پس از شکست دادن بیزانس در نبرد ملازگرد در ۱۰۷۱ م بخش اعظمی از آناتولی را تسخیر کردند که این مناطق توسط فرماندهان کنترل می شد. این شکست سبب سقوط جایگاه قدرتمند بیزانس در شرق اروپا شد.", "distance": 3037, "question": " چه عواملی در اروپا و خاورمیانه باعث وقوع جنگ صلیبی اول شد و چرا بیزانس از نظر قدرت دچار سقوط شد؟" }, { "answer1": "حکومت اغلبیان که در سدهٔ نهم میلادی به تحرکات خود علیه دول اروپایی–مسیحی ادامه دادند.", "answer2": "در ماه دسامبر و پس از محاصره و تسخیر شهر عرب نشین معره نعمان صلیبیون در چنان وضع وخیمی قرارداشتند که برای رهایی از گرسنگی وادار به آدم خواری گردیدند.", "distance": 8234, "question": "حکومت اغلبیان در چه قرنی به تحرکات خود علیه دول اروپایی-مسیحی ادامه دادند و چگونه در شهر معره نعمان صلیبیون به گرسنگی خود پایان دادند؟" }, { "answer1": "آنان در ۱۰۷۳ م اورشلیم را به سلجوقیان باختند", "answer2": "افتخارالدوله، فرمانده پادگان شهر، در پی قراردادی با ریموند، ارگ را در قبال حفظ جان خود و محافظانش تسلیم او کرد", "distance": 8454, "question": "چه کسی اورشلیم را به سلجوقیان باخت و چه کسی در اورشلیم در قبال حفظ جان خود ارگ را تسلیم کرد؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
48
: شهرستان درمیان شهرستان دَرمیان به مرکزیت شهر اسدیه، یکی از شهرستان های استان خراسان جنوبی در ایران است. این شهرستان در شرق شهرستان بیرجند، جنوب شهرستان قائن و شمال شهرستان سربیشه واقع است و در حال حاضر دارای سه بخش مرکزی، قهستان و گزیک، ۶ دهستان و ۱ نقطه شهری است. شهرستان درمیان، تا سال ۱۳۸۴ یکی از بخش های شهرستان بیرجند بود که در این سال و پس از تشکیل استان خراسان جنوبی، جدا شده و به شهرستان تبدیل شد. شهرها: اسدیه شهرها: قهستان شهرها: طبس مسینا و گزیک کلمه درمیان برگرفته از عنوان روستائی به همین نام است، که به به دلیل قرار گرفتن در حصار کوه های بلند این نام را بر آن نهاده اند. این روستا تا اوایل دهه گذشته مرکز بخش درمیان بود و در یازده کیلومتری مرکز فعلی و جنوب شهرستان واقع است، شهرستان درمیان امروز با وسعت معادل ۵۷۹۷ کیلومتر مربع در موقعیت جغرافیائی ۵۹ درجه و ۲۸ دقیقه تا ۶۰ درجه و۴۷ دقیقه طول شرقی و ۳۲ درجه و۳۲ دقیقه تا ۳۳درجه و۲۱دقیقه عرض شمالی قرار گرفته، شمال این شهرستان به شهرستان قائنات جنوب به شهرستان سربیشه غرب به شهرستان بیرجند و شرق آن با مرزی به طول۷۰ کیلومتر به استان شیندند افغانستان متصل است. این شهرستان از سه بخش به نام گزیک در شرق، مرکزی در مرکز و قهستان در غرب تشکیل شده و ۶ دهستان را در بر می گیرد؛ که عبارتند از دهستان درمیان، میاندشت، قهستان، فخرود، گزیک، طبس، بر اساس آخرین تغییرات این شهرستان دارای چهار نقطه شهری به نام اسدیه، قهستان، طبس و گزیک است. تعداد آبادی های دارای سکنه شهرستان برابر آخرین سالنامه آماری ۱۴۷ پارچه آبادی است و تعداد ۲۶ آبادی فاقد سکنه نیز در شهرستان وجود دارد. تعداد ۸۳ روستای بالای بیست خانوار ودارای دهیاری در شهرستان وجود دارد این شهرستان بر اساس مصوبه شماره ۶۷۵۸/ت /۳۱۳۵۸ک مورخه ۱۱/۲/ ۸۴ هیئت دولت از بخش به شهرستان ارتقاء یافت. جمعیت این شهرستان بر طبق سرشماری سال ۱۳۹۰، برابر با ۵۵٬۰۸۰ نفر بوده است. شهرستان درمیان به لحاظ زمین ساخت از دو حوزه آبریز موازی تشکیل گردیده که شمال جنوب و غرب این حوزه را ارتفاعات در برمی گیرد؛ و رشته ارتفاعات مرکزی شهرستان نیز حوزه آبریز دشت اسدیه و طبس را از دشت گزیک مجزا می سازد. در مجموع حدود دو سوم وسعت شهرستان را دشت ها و یک سوم را مناطق کوهستانی در بر می گیرد. آب و هوای شهرستان نیز در زمستان سرد و در تابستان گرم و خشک است یکی از ویژگی های اقلیمی شهرستان وزش طوفان های شدید در فصل تابستان است که در مناطق شرقی بر شدت آن افزوده می شود. میانگین بارندگی شهرستان در حد ۱۴۹ میلی متر در سال است که بر اساس اطلاعات ایستگاه اسدیه بدست آمده است. اما در مناطق مرتفع میزان بارنگی بیش از این رقم بوده و به ۴۰۰ میلی متر نیز در برخی مناطق می رسد. عرصه منابع طبیعی شهرستان درمیان علی رغم برخورداری از وسعت ۵۲۰ هزار هکتاری دلیل کمبود بارندگی از غنای چندانی برخوردار نیست. از مجموع مساحت عرصه منابع طبیعی ۷۵ هزار هکتار را بیابان و ۳۵ هزار هکتار را جنگل تشکیل می دهد. از مجموع ۴۰۰ هزار هکتاری مراتع نیز ۱۰۰ هزار آن از کیفیت خوب تا متوسط برخوردار بوده و بیش از سیصد هزار هکتار از این مراتع ضعیف و بیابانی است. پوشش گیاهی شهرستان را نیز عمدتاً گونه های مرتعی، درمنه، قیچ، تاغ تشکیل می دهد. و در برخی مناطق شمالی شهرستان پوشش گیاهی جنگلی شامل گونه های باارزش بادامشک به چشم می خورد لازم به یادآوری است که نقش این پوشش گیاهی در اقتصاد شهرستان بسیار حائز اهمیت و مهم است. تحت تأثیر همان شرایط اقلیمی کم باران منابع آب شهرستان نیز از کمیت و کیفیت مطلوبی برخوردار نیست. منابع آب سطحی عموماً شامل رودخانه های فصلی است که تنها در زمان وقوع بارندگی سیلاب در آن ها جریان دارد رودخانه فخرود طولانی ترین رود شهرستان به شمار می رود که سیلاب های فصلی را از سرشاخه های ارتفاعات غربی و جنوبی جمع آوری و به سمت شرق و افغانستان هدایت می کند. رودخانه گزیک نیز که بخشی از حوزه آبریز آن در شهرستان قاینات قرار دارد. در همین جهت غربی شرقی روان آب آب ارتفاعات شمالی شهرستان را پس از عبور از دشت های پدخل و گزیک به افغانستان هدایت می نماید. به منظور استفاده از این منابع دو سازه آبی شامل سد دهانه رزه و بند انحرافی گاویج طراحی و اجرایی شده که با بهره برداری از آن ها امکان استفاده از میلیون های متر مکعب آب که همه ساله از دسترس خارج می گردید فراهم شده است می شود این سازه ها قادر به کنترل بیست و هفت میلیون متر مکعب آب در سال هستند. بررسی های آماری انجام شده بر روی دبی رودخانه های مسیر نشان می دهد که بهره ره برداری از این سازه ها ده درصد منابع آب قابل بهره برداری شهرستان را افزایش خواهد داد. دشتهای شهرستان از منابع آب مناسبی برخوردار نبوده و عمدتاً کیفیت آب نیز چنان مطلوب نیست ۱۹۸ رشته چاه عمیق و نیمه عمیق و۸۳۱ رشته چشمه و قنات دایردر شهرستان وجود دارد که ۵۹/۷۶میلیون متر مکعب از آب های زیر زمینی را برداشت می کند همین میزان اندک نیز بیلان منفی دشت های شهرستان را در پی داشته به گونه ای که در سال ۸۵ دشت ها با کسری ۱۴ میلیون متر مکعبی مواجه بوده اند. بیشتر قنوات شهرستان نیز از نوع هوازی بوده که تنها در شرایط طبیعی جریان دارد و بیشتر آن ها طی دهه اخیر به دلیل خشکسالی با کمبود شدید و خشکی فصلی مواجه شده است. قرار گرفتن شهرستان درمیان در منتهی الیه مرزهای شرقی و همجواری این شهرستان با مناطق مرزی باعث شده این موقعیت بیش از دیگر مسائل شهرستان مورد توجه قرار گیرد. خصوصاً اینکه کشور افغانستان به عنوان همسایه شرقی از ثبات چندانی برخوردار نیست کاهش اثرات منفی تحولات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی این کشور بر امنیت و ثبات ایران اسلامی مهم ترین موضوع قابل طرح در این زمینه است. استقرار نیروهای انتظامی در شهرستان از جمله هنگ مرزی گزیک، فرماندهی انتظامی و ناحیه مقاومت شهرستان با همین هدف ایجاد و تقویت شده اند. در همین راستا و در جهت تقویت امنیت استقرار جمعیت در نواحی مرزی ضروری است و طرح کمربند سبز امنیتی شهرستان با هدف استفاده از امکانات منطقه در توسعه اقتصادی به همین منظور تهیه گردیده است. بر اساس سرشماری انجام شده در سال ۸۵ تعداد جمعیت شهرستان ۵۳۷۹۴ نفر اعلام گردیده که از این تعداد ۱۱۵۹۱ نفر ساکن شهرها و۴۲۲۰۳ نفر در روستاها سکونت دارند از مجموع جمعیت شهرستان ۲۶۸۰۴ نفر را مردان و۲۶۹۹۰ نفر را زنان تشکیل می دهند تراکم نسبی جمعیت شهرستان نیز ۲/۹ نفر در کیلومتر مربع است که کمترین این تراکم نسبی مربوط به بخش گزیک و در حدود ۶ نفر در کیلومتر مربع است بررسی ها و آمارهای فعلی جمعیت شهرستان را در حال حاضر (سال ۸۸) بیش از ۵۶ هزار نفر نشان می دهد. جمعیت شهرستان درمیان را مسلمانان اهل تشیع (شیعه اثنی عشری) و تسنن (حنفی مذهب) تشکیل می دهند. بیشتر جمعیت شهرستان درمیان فارس و به همین زبان با گویش محلی تکلم می کنند اما نژادهای دیگری نیز در شهرستان ساکنند. عرب و بلوچ از دیگر نژادهای ساکن شهرستان هستند که به زبان محلی و فارسی تکلم می نمایند. کوچ نشینی در شهرستان درمیان به دلیل کمبود منابع آب و نیز مشکلات تأمین علوفه دام از گذشته رایج بوده و در حال حاضر نیز جمعیت قابل توجهی به آن اشتغال دارند برابر سرشماری صورت گرفته در تابستان ۸۷ تعداد ۲۸۹۵ خانوار عشایر با جمعیتی معادل ۱۷۵۹۱ نفر در شهرستان زندگی می کند که تعداد دام ایشان ۱۵۰ هزار راس برآورد می شود عشایر شهرستان بیشتر از طوایف عرب خزائی، عنانی، بهلولی، زرک زهی، بلوچی، کلندرزهی، نخعی، نوتانی، بهمدی و تاجیک هستند. دشت گلمیران و دشت طبس به عنوان ییلاق و دشت های گلوده و نامیدی به عنوان قشلاق مورد استفاده عشایر قرار می گیرد مشکلات دسترسی به آب شرب دام و کمبود علوفه از مشکلات عشایر شهرستان است. همچنین عدم ممیزی مراتع در مواردی به بروز برخی مسائل اجتماعی منجر می شود به دلیل اتکای اقتصاد شهرستان به کشاورزی و دامپروری نقش عشایر در اقتصاد شهرستان قابل توجه است. در حال حاضر تأمین آب شرب دام، مرمت ایل راه ها، تأمین سوخت جایگزین و تأمین علوفه دام از جمله اقدامات امور عشایر در این زمینه است. بررسی های تاریخی نشان می دهد که موقعیتی که شهرستان درمیان امروز در آن واقع گردیده است از قدمت بسیاری برخوردار است، به گونه ای که آثاری مربوط به پیش از اسلام نیز در این منطقه بدست آمده است. وجود مساجد تاریخی متعدد و نیز مدارس علمی قدیمی بیانگر توجه مردمان این سرزمین به دو مقوله علم و دین است مسجد جامع درخش ،مسجد جامع هندوالان، گسک و بقعه سلطان ابراهیم رضا و نیز حوزه علمیه قهستان از جمله این بناها است. وجود قلعه ها و دژهای نظامی متعدد نظیر قلعه فورگ، درخش و مسک بیانگر اهمیت اقتصادی و سیاسی این سرزمین در گذشته است. در تاریخ معاصر نیز این سرزمین مهد پرورش دانشمندان و علمای بزرگی بوده علامه سعیدی، علامه فرزان و بسیاری از بزگان علمی و فرهنگی کشوراز این خطه برخاسته اند. روستاهای درخش، نوزاد، سیدان و درمیان و اسدیه در پرورش چنین نوابغی شهره هستند. بر اساس برآوردهای کارشناسی حدود ۱۲ هزار واحد مسکونی در شهرستان وجود دارد مساکن شهرستان در نواحی کوهستانی با استفاده از سنگ و چوب و ملات گل و در دشت ها عمدتاً با خشت و گل ساخته می شده که نمونه هائی زیبائی از این هنر معماری به یادگار مانده است. امروزه با توجه به اهمیت موضوع مقاوم سازی مساکن و افزایش نظارتها در این زمینه افزایش استحکام بناها جایگزین زیبائی و هنر نمائی معماران شده که به نظر می رسد نظارتها برای ارتقاء استحکام ساختمان ها در کنار توجه به نیاز جامعه شهری و روستائی و نیز حفظ اصالت و زیبائی مسکن باید صورت پذیرد. طی چهار سال اخیر تسهیلات نوسازی مسکن روستائی هم زمان با کل کشور در شهرستان پرداخت گردید که تاکنون بیش از یک هزار واحد نوسازی شده ویا در حال نوسازی است. اگر مشکلات دریافت تسهیلات در این زمینه رفع گردد می توان امیدوار بود که یک برنامه ده ساله مساکن روستائی شهرستان از استحکام لازم برخوردار گردد. مستندسازی مساکن شهری و روستائی مسئله دیگری است که بخصوص در شهر اسدیه باید انجام شود. در برخی مناطق کوهستانی و تعدادی از روستاهای پرجمعیت مشکل دیگری تحت عنوان تأمین زمین وجود دارد البته با هماهنگی های صورت گرفته این مشکل نیز در حال رفع است. در حال حاضر نیز ۱۲۵۸۹ دانش آموز در مقاطع مختلف شامل ۵۷۸۴ نفر ابتدائی ۳۴۰۰ نفر راهنمائی و۳۴۰۵ نفر متوسطه مشغول به تحصیل هستند که ۲۲٫۶ درصد جمعیت شهرستان را شامل می شود. تعداد کل کلاس های درس شهرستان ۶۲۱ کلاس و مجموع فضای آموزشی شهرستان حدود ۲۴ هزار متراست که سرانه ای در حدود دو متر برای هر دانش آموز را شامل می شود. در زمینه بهبود کیفیت فضاهای آموزشی در شهرستان اقدامات مؤثری انجام شده و ۷۰ درصد فضاهای آموزشی شهرستان استاندارد است. همچنین در زمینه آموزش عالی در حال حاضر یک واحد آموزشی با ۴۰۰ دانشجو در ۸ رشته فعالیت می نماید پیگیری ها برای راه اندازی واحدهای دیگر آموزش عالی در جریان است. همانگونه که در بالا عنوان شد شهرستان درمیان از سابقه و غنای فرهنگی کهن برخوردار است؛ که وحدت موجود میان جامعه اهل سنت و تشیع شهرستان نیز نتیجه این غنای فرهنگی است. اما امروز فرهنگ غنی و وحدت عمیق در معرض تهدید جدی قرار دارد. بروز برخی مسائل فرهنگی نظیر ترویج برخی افکار و عقاید انحرافی، افزایش گرایش به مصرف مواد مخدر و آسیب ها و پیامدهای ناشی از آن، گرایش جوانان به استفاده از ماهواره و محصولات ضد فرهنگی بیگانه که با استفاده از فن آوری های نوین و تکنولوژی ها ی جدید بسیار سهل الوصول می نماید در کنار برخی مشکلات اقتصادی نظیر بیکاری، فعالیت های ناسالم اقتصادی از عوامل مؤثر در این زمینه است. آنچه اهمیت توجه به موضوع را فزونی می بخشد موقعیت حساس و مرزی شهرستان است. تلاش در جهت تعمیق باورهای دینی مردم و بخصوص جوانان مؤثرترین راهکار مقابله با با این ناهنجاری ها و اثرات آن است که در این زمینه شهرستان ظرفیت های فراوانی در اختیار دارد. وجود ۱۷۷ مسجد به عنوان مهم ترین پایگاه توسعه فرهنگ اسلامی و برخورداری جوانان از تعلقات مذهبی مهم ترین این ظرفیت ها است. به منظور بهر برداری اصولی از این ظرفیت استقرار روحانیون روشنفکر و آگاه و توسعه برنامه های فرهنگی هنری ایجاد فضاهای هنری ورزشی و تقویت پوشش شبکه های تلوزیونی ضروری به نظر می رسد؛ که درهمین راستا تعداد ۴ خانه عالم در حال بهره برداری و ۴ خانه عالم در دست ساخت یک باب کتابخانه عمومی یک خانه فرهنگ یک مجتمع فرهنگی، دو فضای ورزشی فعال و هفت فضای ورزشی در دست ساخت از جمله اقدامات انجام شده و در حال انجام است. اقتصاد شهرستان درمیان بیش از گذشته به کشاورزی وابسته بوده و اکنون نیز همین وابستگی وجود دارد به گونه ای که امرار معاش ۹۰ درصد جمعیت شهرستان وابسته به کشاورزی است مطالعه شرایط محیطی شهرستان به خوبی نشان می دهد که این وابستگی بیش از آنکه محصول شرایط مساعد توسعه این بخش باشد ناشی از عقب ماندگی شهرستان در دیگر بخش های اقتصادی است. در نتیجه کشاورزی شهرستان نیز از ریسک بالائی برخوردار بوده و موانع زیادی از جمله کمبود کمی و کیفی منابع آب، کمبود اراضی کشاورزی در مناطق مستعد،سنتی بودن کشاورزی و خرده مالکی بر سر راه آن وجود دارد؛ که در این راستا سرمایه گذاری در جهت توسعه کشاورزی مکانیزه، استفاده از روش های نوین آبیاری، یکپارچه سازی اراضی از جمله اقدامات مؤثر در افزایش بهره وری این بخش به شمار می رود. تولیدات صنعتی شهرستان در حال حاضر چندان قابل توجه نیست .کارخانه قند قهستان با ظرفیت روزانه ۸۰۰ تن چغندر قند سالیانه ده تا دوازده هزار تن شکر تولید می نماید. چند واحد کوچک تولید مصالح ساختمانی شامل آسفالت، واحد تولید شن و ماسه و کارگاه تولید موزائیک و قطعات بتنی و نیز واحدهای کوچک تولید محصولات غیر فلزی و فراوری محصولات کشاورزی در شهرستان فعال است. در سال های اخیر اقدامات مؤثری در زمینه صنعت انجام شده. کارخانه سیمان باقران با ظرفیت ۳۵۰۰ تن در حال احداث است و در همین زمینه ناحیه صنعتی شهرستان در حال آماده سازی است کشتار گاه صنعتی طیور شهرستان و نیز کارخانه کیک و کلوچه از دیگر واحدهای صنعتی در حال احداث به شمار می رود. به دلیل وجود زمینه مناسب، استقرار صنایع تبدیلی بخش کشاورزی و مصالح ساختمانی از جمله صنایع الویت دار جهت استقرار در شهرستان به شمار می رود. در حال حاضر ۶ معدن سنگ تزیینی در سطح شهرستان وجود دارد که۶۸ نفر در این زمینه مشغول به کار هستند. میزان تولید مواد معدنی سالیانه حدود ۲۳۵۰۰تن است ارزش افزوده این میزان تولید در سال۸۵ رقمی معادل۹۴۹۵ میلیون ریال اعلام گردیده است؛ که در حال حاضر به دلیل مشکلات بازار و دوری از مراکز فراوری این میزان کاهش یافته. لزوم فراوری محصولات خام معدنی در شهرستان به منظور ایجاد ارزش افزوده و نیز کاهش هزینه ها در این بخش ضروری به نظر می رسد. بخش خدمات و بازرگانی شهرستان نیز با توجه به ظرفیت ها چندان توسعه نیافته و سطح ارائه خدمات در شهرستان عموماً پائین است. به دلیل نبود بازار گسترده بخش خصوصی تمایل چندانی به سرمایه گذاری در این زمینه ندارد از این رو بیشتر خدمات مورد نیاز مردم از طریق مرکز استان تأمین می گردد و این امر علاوه بر اینکه هزینه های تأمین خدمات را افزایش می دهد. عامل مهمی در جهت کاهش رشد و توسعه سرمایه گذاری شهرستان به شمار می رود. تأمین تسهیلات مناسب و ارائه برخی خدمات و معافیتها در این زمینه می تواند به افزایش انگیزه سرمایه گذاران این بخش برای استقرار در شهرستان کمک نماید. بازارچه مرزی میل هفتاد وسه یکی از مهم ترین زمینه های توسعه اقتصادی شهرستان به شمار می رود. افزایش زمینه توسعه صنعت، خروج شهرستان از شرایط بن بست، استقرار جمعیت در نواحی مرزی و افزایش ضریب امنیت، کاهش زمینه قاچاق کالا و مواد مخدر از جمله پیامدهای مثبت تقویت این بازارچه به شمار می رود که ارتقاء آن به گمرک رسمی بهترین کار برای تأمین این هدف است. طی ۷ ماه اخیر جمعاً ۵۹۰۲۰۰۰ دلار صادرات از بازارچه مرزی انجام شده که در مقایسه با مدت مشابه سال گذشته ۶۶ درصد رشد داشته، اما با این همه با ایجاد زمینه و بستر مناسب این ارقام می تواند افزایش یابد. بخش بازرگانی داخلی شهرستان تقریباً شامل خرده فروشی است. بیش از هفتصد واحد صنفی در شهرستان در زمینه های مختلف در حال فعالیت هستند که ساماندهی آن ها بایدبه صورت جدی پیگری شود در حال حاضر ۸ شعبه بانک و دو باجه بانکی شامل ۴ شعبه بانک کشاورزی دو شعبه بانک صارات دو شعبه بانک ملی و سه باجه بانک تجارت و دو مؤسسه مالی در شهرستان فعال هستند. به علاوه تعدادی دفتر خدمات ارتباطی نیز در زمینه خدمات مالی و پست بانک فعالیت هایی دارند. بر اساس آخرین گزارش منتشر شده ۶۶۹۵۹ فقره سپرده مردمی به ارزش ۱۴۸۱۵۷ میلیون ریال نزد این شعب سپرده گذاری شده است بر همین اساس ۱۳۸۳۰۴ میلیون ریال نیز تسهیلات توسط بانک ها به بخش خصوصی ارائه شده است. استقرار دستگاهای دولتی در یک منطقه کمک مؤثری در توسعه آن منطقه به شمار می رود قبل از ارتقاء شهرستان مجموع ادارات مستقر ۷ اداره را شامل می شد در حال حاضر ۳۳ اداره دولتی، بجز دستگاه های نظامی و بانک ها در شهرستان مستقر است؛ که در حال ارائه خدمات به مردم هستند. ارتقاء ادارات موجود، استقرار دستگاه های باقی مانده بخصوص ثبت اسناد، تأمین فضای اداری استاندارد، تکمیل چارت اداری متخصص، و نیز تأمین امکانات لازم برای استقرار کارکنان این ادارات در شهرستان امری است که می تواند در ارتقاء سطح خدمات دولت بسیار مؤثر باشد و روند توسعه شهرستان را با شتاب بیشتری پیگیری نماید. در حال حاضر بیش از ۴۰۰ نفر به عنوان کارکنان دستگاه های دولتی در شهرستان مشغول خدمت هستند همچنین بیش از ۱۲۰۰ نفر فرهنگی در سطح شهرستان به آموزش و تربیت نسل فردا مشغول هستند. در حال حاضر یک شبکه انتقال و یک پست ۱۳۲ کیلو وات برق مورد نیاز شهرستان را اسدیه منتقل می کند. وبا واگذاری ۱۳۷۳۳ اشتراک برق ۹۲ درصد جمعیت شهرستان از نعمت برق برخوردارند؛ که همه روستاهای بالای بیست خانوار و تعداد زیادی از روستاهای کم جمعیت و در مجموع ۱۲۸ روستا را شامل می شود. به دلیل پراکندگی مراکز جمعیتی برخورداری همه مردم از نعمت برق در بر گیرنده هزینه بسیار بالائی است. بیشتر برق مصرفی شهرستان نیز در بخش خانگی به مصرف می رسد. مشکلی که در این زمینه وجود دارد این است که شبکه انتقال طراحی شده به بخش ها با هدف تأمین نیاز خانگی طراحی گردیده و در این زمینه توسعه و تقویت شبکه های برق رسانی موجود به مراکز صنعتی لازم است. سابقه برخورداری شهرستان از آب لوله کشی به قبل از پیروزی انقلاب اسلامی برمی گردد. با توجه به اهمیت تأمین آب شرب پس از پیروزی انقلاب اسلامی احداث شبکه های آبرسانی در دستور کار قرار گرفت؛ و بسیاری از روستاها از نعمت اب شرب سالم برخوردار گردیدند. اما افزایش جمعیت روستاها و خشکسالی های متعدد باعث کاهش منابع آب این شبکه ها گردیدو شبکه های آب فاقد آب به یکی از معضلات شهرستان تبدیل شد؛ و تنش های اجتماعی و سیاسی را در پی داشت. به منظور رفع این مشکل تأمین آب از منابع مطمئن در قالب ایجاد مجتمع های بزرگ آبرسانی در برنامه قرار گرفت؛ که از آن جمله می توان به مجتمع آبرسانی فخرود، مجتمع کلاته ملا، خونیک و مجتمع رزه – مورتیغ می توان اشاره کرد. در حال حاضر با اجرای ۲۰۲ کیلومتر شبکه توزیع و و ۲۵۷ کیلومتر شبکه انتقال زمینه برخورداری ۷۰ روستا و سه شهر از شبکه آب شرب فراهم آمده و ۱۴۶۷۰ انشعاب واگذار گردیده است. تکمیل این مجتمع ها وایجاد شبکه فاضلاب در مناطق کوهستانی و نیز فرهنگ سازی در زمینه مصرف صحیح آب شرب از جمله اقدامات است که باید در این بخش پیگیری شود. در زمینه توسعه زیر ساختهای بهداشتی اقدامات مؤثری انجام شده ویا در حال انجام است در حال حاضر ۱۵ پزشک یک نفر دندانپزشک و۱۷۱ نفر کارکنان بخش بهداشت و درمان هستند. تعداد ۳۸ خانه بهداشت ۹ مرکز بهداشت ۳ واحد اورژانس ۱۰ دستگاه آمبولانس بضاعت شهرستان را در این بخش تشکیل می دهد. ساختمان بیمارستان ۲۴ تخته خوابی شهرستان نیز آماده شده و در صورت تجهیز و استقرار کادر درمانی بهره برداری از آن آغاز خواهد شد. با این همه کمبود کادر پزشکی، کمبود امکانات تشخیصی و درمانی و تجهیزات مورد نیاز در این زمینه کاملاً ملموس است. به دلیل موقعیت مرزی شهرستان توجه به مسائل بهداشتی در کنار بحث درمانی ضروری به نظر می رسد و در این ارتباط افزایش خانه های بهداشت و ایجاد ارتباط مؤثر بین مراکز بهداشتی و خانواده ها در این زمینه ضروری است از دیگر مسائل مهم بهداشتی درمیان ضرورت توجه ویژه به موضوع تنظیم خانواده است که علاوه ایجاد خطر برای مادران و کودکان مسائل اجتماعی، اقتصادی متعدد را به دنبال دارد و در این زمینه علاوه بر مراکز بهداشتی مراکز آموزشی و علما نیز باید به ایفای نقش بپردازند. در دنیای امروز دانش فن آوری اطلاعات از اهمیت بسیاری برخوردار است و به دلیل برخورداری از قابلیت های متعدد این دانش امروزه توانسته به عنوان جایگزینی مطمئن، سریع و ارزان بسیاری از تکنولوژی های قدیمی تر را خانه نشین نماید. شهرستان درمیان نیز چندان در این زمینه از غافله عقب نمانده در حال حاضر تعداد شماره تلفن منصوبه شهرستان ۱۴۵۳۶ شماره، مشغول به کار۶۵۰۰، تعداد مراکز تلفن ۴۲ مورد، ضریب نفوذ تلفن شهرستان ۲۴ درصد ضریب نفوذ مرکز شهرستان ۳۶ درصد، تعداد روستاهای برخوردار از تلفن خانگی ۹۴ روستا تعداد روستای دارای ارتباط ۱۱۰ روستا، تعداد دفاتر خدمات ارتباطی ۲۶ دفتر تعداد پورت دیتا واگذار شده ۱۵پورت، تعداد ایستگاه های تقویت پوشش تلفن همراه ۱۴ایستگاه است اما با این وجود ارتقاء کیفی سیستم های موجود، تقویت پوشش شبکه همراه و افزایش کمی و کیفیی سطح دسترسی به اینترنت بخصوص در مرکز شهرستان ضروری است. حمل و نقل شاهرگ حیاتی هر جامعه ای است. از همین رو توجه به این بخش از اهمیت فراوان برخوردار است، از گذشته به دلیل استقرار صنعت قند بخش حمل و نقل در شهرستان بسیار فعال بوده و در حال حاضر نیز بخش زیادی از جمعیت شهرستان در این بخش فعالیت دارند. راه ها به عنوان زیر ساخت این بخش از اهمیت فراوانی برخوردار است. در حال حاضر ۲۴۰ کیلومتر راه اصلی و فرعی ۴۰۰ کیلومتر راه روستائی آسفالته ۲۴۳ کیلومتر راه شوسه و ۲۸۰ کیلومتر راه خاکی در شهرستان وجود دارد و ۴۱۴۹۰ نفر از جمعیت شهرستان یعنی ۷۸ درصد جمعیت، از راه آسفالته برخوردارهستند. البته ارتقاء کیفی راه ها با توجه به افزایش ترافیک مهم ترین نیاز شهرستان در حال حاضر است. برنامه ای که برای این منظور طراحی شده بهسازی محور هاو رفع نقاط حادثه خیز است.
[ { "answer1": "شهرستان درمیان به لحاظ زمین ساخت از دو حوزه آبریز موازی تشکیل گردیده که شمال جنوب و غرب این حوزه را ارتفاعات در برمی گیرد؛ و رشته ارتفاعات مرکزی شهرستان نیز حوزه آبریز دشت اسدیه و طبس را از دشت گزیک مجزا می سازد.", "answer2": "میانگین بارندگی شهرستان در حد ۱۴۹ میلی متر در سال است که بر اساس اطلاعات ایستگاه اسدیه بدست آمده است.", "distance": 475, "question": "شهرستان درمیان از نظر زمین شناسی و ساختاری به چه شکل است و میانگین بارندگی سالانه آن چقدر است؟" }, { "answer1": "عشایر شهرستان بیشتر از طوایف عرب خزائی، عنانی، بهلولی، زرک زهی، بلوچی، کلندرزهی، نخعی، نوتانی، بهمدی و تاجیک هستند.", "answer2": "مسجد جامع درخش ،مسجد جامع هندوالان، گسک و بقعه سلطان ابراهیم رضا و نیز حوزه علمیه قهستان از جمله این بناها است.", "distance": 885, "question": "مهمترین طوایف عشایر در شهرستان درمیان چه کسانی هستند و مساجد تاریخی مهم در این منطقه کدام ها هستند؟" }, { "answer1": "شهرستان درمیان امروز با وسعت معادل ۵۷۹۷ کیلومتر مربع در موقعیت جغرافیائی ۵۹ درجه و ۲۸ دقیقه تا ۶۰ درجه و۴۷ دقیقه طول شرقی و ۳۲ درجه و۳۲ دقیقه تا ۳۳درجه و۲۱دقیقه عرض شمالی قرار گرفته، شمال این شهرستان به شهرستان قائنات جنوب به شهرستان سربیشه غرب به شهرستان بیرجند و شرق آن با مرزی به طول۷۰ کیلومتر به استان شیندند افغانستان متصل است.", "answer2": "کارخانه قند قهستان با ظرفیت روزانه ۸۰۰ تن چغندر قند سالیانه ده تا دوازده هزار تن شکر تولید می نماید.", "distance": 10660, "question": "موقعیت جغرافیایی شهرستان درمیان چگونه است و این شهرستان چه تعداد کارخانه قند دارد؟" }, { "answer1": "در حال حاضر نیز ۱۲۵۸۹ دانش آموز در مقاطع مختلف شامل ۵۷۸۴ نفر ابتدائی ۳۴۰۰ نفر راهنمائی و۳۴۰۵ نفر متوسطه مشغول به تحصیل هستند که ۲۲٫۶ درصد جمعیت شهرستان را شامل می شود.", "answer2": "در حال حاضر ۲۴۰ کیلومتر راه اصلی و فرعی ۴۰۰ کیلومتر راه روستائی آسفالته ۲۴۳ کیلومتر راه شوسه و ۲۸۰ کیلومتر راه خاکی در شهرستان وجود دارد و ۴۱۴۹۰ نفر از جمعیت شهرستان یعنی ۷۸ درصد جمعیت، از راه آسفالته برخوردارهستند.", "distance": 9936, "question": "تعداد کل دانش آموزان در شهرستان درمیان چقدر است و وضعیت راه های اصلی و فرعی این شهرستان چگونه است؟" }, { "answer1": "۱۹۸ رشته چاه عمیق و نیمه عمیق و۸۳۱ رشته چشمه و قنات دایردر شهرستان وجود دارد که ۵۹/۷۶میلیون متر مکعب از آب های زیر زمینی را برداشت می کند", "answer2": "وبا واگذاری ۱۳۷۳۳ اشتراک برق ۹۲ درصد جمعیت شهرستان از نعمت برق برخوردارند؛ که همه روستاهای بالای بیست خانوار و تعداد زیادی از روستاهای کم جمعیت و در مجموع ۱۲۸ روستا را شامل می شود.", "distance": 10980, "question": "چه تعداد رشته چاه عمیق و نیمه عمیق در شهرستان درمیان وجود دارد و چند درصد جمعیت این شهرستان از نعمت برق برخوردار هستند؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
49
: دوستان (مجموعه تلویزیونی) دوستان یا فِرِندز یک مجموعه کمدی موقعیت آمریکایی است که توسط دیوید کرین و مارتا کافمن ساخته شد و از ۲۲ سپتامبر ۱۹۹۴ تا ۶ مهٔ ۲۰۰۴ از شبکهٔ ان بی سی پخش گردید. این مجموعه دارای ده فصل است و هنوز در شبکه های مختلف در حال بازبخش می باشد. داستان آن دربارهٔ شش دوست است که در منهتن نیویورک زندگی می کنند. برایت/کافمن/کرین پروداکشنز با همکاری وارنر برادرز تهیه کنندگان اصلی این سریال و کوین اس برایت، مارتا کافمن و دیوید کرین تهیه کنندگان اجرایی اصلی آن بودند. کافمن و کرین بین نوامبر و دسامبر سال ۱۹۹۳ بر روی این سریال با عنوان "کافهٔ بی خوابی" کار کردند. ایده شان را به برایت گفتند و سپس با هم پیش نویسی هفت صفحه ای به شبکهٔ ان بی سی ارائه کردند. بعد از چندین بار تغییرات در فیلم نامه و سریال، به خصوص تغییر نام آن به "دوستانی مانند ما"، نهایتاً نام آن به "دوستان" تغییر یافت. فیلمبرداری مجموعه در استودیوی برادران وارنر در بربنک، کالیفرنیا انجام می گرفت. آخرین قسمت سریال در ۶ مهٔ ۲۰۰۴ پخش شد و حدود ۵۲٫۵ میلیون بینندهٔ آمریکایی را به پای تلویزیون کشاند که آن را به پنجمین قسمت آخر پربیننده در تاریخ و اولین در دهه تبدیل کرد. "دوستان" نظرات مثبتی از منتقدین دریافت کرد و به یکی از محبوب ترین کمدی موقعیت های تاریخ تبدیل شد. در مجموع ۶۲ نامزدی جایزه امی به دست آورد و در سال ۲۰۰۲ جایزه بهترین سریال کمدی را برای فصل هشتم به دست آورد. این سریال در فهرست «۵۰ سریال برتر تاریخ TV Guide» در ردهٔ ۲۱ و در فهرست ۵۰ سریال برتر تاریخ مجلهٔ امپایر در ردهٔ ۷ قرار دارد. در سال ۱۹۹۷، اپیزود «ویدئوی جشن رقص آخر سال» در ردهٔ ۱۰۰ فهرست صد اپیزود برتر تاریخ TV Guide قرار گرفت. در سال ۲۰۱۳، "دوستان" در فهرست بهترین سریال های نوشته شده از طرف انجمن نویسندگان آمریکا در ردهٔ ۲۴ و در فهرست ۶۰ سریال برتر تاریخ TV Guide در رتبهٔ ۲۸ قرار گرفت. ریچل گرین از عروسی اش فرار می کند و به دنبال دوست دوران کودکی اش، مانیکا گلر، سرآشپزی که در نیویورک زندگی می کند، می رود. آن ها هم اتاقی یکدیگر می شوند و ریچل به گروه دوستان مانیکا می پیوندد که همگی در دههٔ سوم زندگی شان هستند: جویی تریبیانی بازیگر، چندلر بینگ که شغل اولش کارمندیست و در اواسط فصل به عضویت شرکتی تبلیغاتی تحت عنوان ایده پرداز درمی آید. فیبی بوفی که موسیقیدان و ماساژور است و راس گلر برادر بزرگ تر مانیکا که دیرینه شناسی است که به تازگی طلاق گرفته است. برای تأمین مخارج زندگی اش، ریچل به عنوان پیش خدمت شروع به کار کردن در سنترال پرک می کند، کافه ای در منهتن که این شش نفر معمولاً در آن جا وقت می گذرانند و اگر در آنجا نباشند، معمولاً این گروه در آپارتمان مانیکا و ریچل در وست ویلج یا آپارتمان چندلر و جویی که روبه روی آپارتمان همان هاست وقت می گذرانند. داستان قسمت های مختلف سریال، حول ماجراجویی های رمانتیک و کمدی و مشکلات شغلی شخصیت ها می چرخد؛ به طور مثال جویی برای گرفتن نقش های مختلف تست می دهد و ریچل به دنبال کاری در صنعت مد است. هر شش شخصیت، وارد روابط عاشقانهٔ جدی می شوند. به طور مثال مانیکا با ریچارد برک و راس با امیلی والتهام وارد رابطه می شوند. روابط متناوب راس و ریچل، خط داستانی معمول و تکراری سریال است. در طول ده فصل بارها به هم برمی گردند و به هم می زنند، راس وارد رابطه با امیلی می شود. راس و ریچل با هم بچه دار می شوند. چندلر هم وارد رابطه با مانیکا می شود و با او ازدواج می کند و فیبی هم با مایک هنیگان ازدواج می کند. شخصیت های دیگری که بعد از این شش نفر بیشترین حضور در سریال را دارند عبارتند از پدر و مادر راس و مانیکا که در لانگ آیلند زندگی می کنند. همسر سابق راس و پسرش بن؛ گانتر، متصدی کافهٔ سنترال پرک؛ جنیس، دوست دختر سابق چندلر و اورسلا، خواهر دوقلوی فیبی. این سریال شامل شش شخصیت اصلی است: "نوشتار اصلی: لیست قسمت های دوستان" "نوشتار اصلی: دوستان (فصل ۱)" اولین فصل سریال دوستان شش شخصیت اصلی را معرفی می کند: ریچل، مانیکا، فیبی، جویی، چندلر و راس. در ابتدای سریال ریچل بعد از فرار کردن از مراسم عروسی اش و نامزدش بَری، به امید اینکه بتواند به دوست دوران دبیرستانش مانیکا و برادر مانیکا یعنی راس که از همان دوران دبیرستان به ریچل علاقه داشته، دسترسی پیدا کند به سنترال پرک می آید. راس بعد از ملاقات با ریچل چندین بار سعی می کند احساسات خود را به ریچل بگوید اما در طول فصل گاهی مردد می ماند و گاهی موانعی بر سر راهش ظاهر می شوند. یکی از مهم ترین موانع سر راه او انتظار برای بچه دار شدنِ همسر همجنسگرای سابقش کارول است. جویی هنرپیشه ای مجرد و خوش گذران است و فیبی زنی مستقل است که شغلی اصلی اش ماساژ دادن است و دارای شخصیتی عجیب تر و در عین حال هیجان انگیزتر از بقیه افراد گروه است که دلیل آن مشکلات بچگی اش هستند که بر شخصیت او تأثیرات بسیار گذاشته اند. پدر او در بچگی فیبی، خواهر دوقلویش اورسلا و مادرشان را ترک کرده و پس از آن اتفاق مادرش دست به خودکشی زده و باعث شده فیبی بچگی اش را در خیابان ها بگذراند. چندلر در این فصل به عنوان فرد شوخ طبع گروه معرفی می شود و در طول فصل نیز با دوست دخترش جنیس رابطه شان را به هم می زند. کارول و راس در این فصل دارای یک پسر به نام بن می شوند و تصمیم می گیرند حالا که طلاق گرفته اند، بن پیش کارول و سوزان (شریک هجنسگرا کارول) نگه داشته شود و هر چند وقت یکبار هم به راس سری بزند. در انتهای فصل، چندلر تصادفاً به ریچل می گوید که راس به او علاقه دارد و پس از کمی تأمل، ریچل هم این حقیقت را درمی یابد که به راس علاقه دارد. هنگامی که راس می خواهد از سفری از خارج کشور برگردد، ریچل به استقبالش به فرودگاه می رود. "نوشتار اصلی: دوستان (فصل ۲)" آغاز فصل دوم با برگشت راس به آمریکا در حالی که ریچل در فرودگاه منتظر رسیدن اوست، آغاز می گردد. ریچل متوجه می شود که راس در طول سفر با یکی از دوستان قدیمی خود یعنی جولی (لارن تام) ملاقات کرده و در حال حاضر با وی وارد رابطه شده است. ریچل نیز در گفتن این حقیقت که به راس علاقه دارد، مانند راس در فصل ۱ با موانعی روبه رو می شود اما بالاخره احساساتش را برای او بیان می کند ولی راس بین انتخاب جولی یا ریچل گیر کرده بود و به همین دلیل برای اینکه انتخاب کردن برای ساده شود نوشته ای دربارهٔ مشکلات این دو نفر می کند و در حین نوشتن متوجه می شود ریچل را بیشتر دوست دارد پس نوشته را رها می کند و با جولی بهم می زند ولی پس از متوجه شدن ریچل دربارهٔ نوشته این رابطه را قبول نمی کند ولی پس از دیدن حس واقعی راس درباره اش با او وارد رابطه می شود. جویی در نسخهٔ تخیلی سریال "روزهای زندگی ما" تست بازیگری می دهد و در نقش دکتر دریک راموری انتخاب می شود ولی بعد از اینکه در یک مصاحبه اعلام می کند اکثر جملاتش را خودش می گوید و انتقادی به نویسندگان سریال می کند، آن ها او را از سریال حذف می کنند. چندلر دوباره با دوست دختر قبلی خود جنیس وارد رابطه شده و مانیکا نیز وارد رابطه ای با ریچارد (تام سِلِک) می شود. ریچارد که یکی از دوستان قدیمی جک، پدر مانیکا و راس و یک چشم پزشک است، به تازگی از همسرش طلاق گرفته و ۲۱ سال از مانیکا بزرگتر است. این زوج سعی می کنند به سختی به رابطهٔ خود ادامه دهند ولی بر سر مشکلات سنی و اینکه مانیکا برخلاف ریچارد دلش بچه می خواست، از هم جدا می شوند. "نوشتار اصلی: دوستان (فصل ۳)" فصل سوم سریال یک الگوریتم بسیار مرتب تری نسبت به فصول اول و دوم به خود می گیرد. این فصل با آغاز کار ریچل در فروشگاه لباس فروشی بلومینگ دِیل شروع می شود که در آنجا با همکار جدیدش مارک آشنا می شود. راس از شنیدن خبر همکاری مارک و ریچل، به مارک حسودی می کند و ریچل سعی می کند به رابطه اش با راس کمی استراحت دهد و برای مدتی کوتاه، از یکدیگر فاصله گیرند ولی راس با این قضیه به خوبی برخورد نمی کند و هنگامی که احساساتش جریحه دار شده مست شده و شبی را با کلویی، دختری از فروشگاه زیراکسِ نزدیکِ خانه می گذراند؛ که خودش نیز از کارش شب بعد پشیمان می شود و این موضوع باعث اتمام رابطه راس و ریچل می شود. در این حین، چندلر پس از خیانت جنیس به او و بهم زدن راس و ریچل می گذراند چون او را یادِ طلاق پدر و مادرش می اندازد و دوباره شروع به سیگار کشیدن می کند ولی در حین این ماجراها سیگار کشیدن را ترک می کند. در حالی که فیبی فکر می کند دیگر کسی را در زندگی خود جز خواهرش اورسلا را ندارد، مطلع می شود که برادری ناتنی به نام فرانک جونیور (جیووانی ریبیسی) دارد. همچنین در ادامهٔ سریال درمی یابد که مادری که بزرگش کرده، مادر اصلی اش نبوده و در طول سریال با مادر اصلی اش که هم نام اوست آشنا می شود. جویی با فردی به نام کِیت (دینا مِیِر) آشنا می شود و مانیکا وارد رابطه ای با پیت بِکِر (جون فاورو)، مهندسی میلیونر می شود که در پایان فصل به دلیل اختلافاتی که دارند به اتمام می رسد. "نوشتار اصلی: دوستان (فصل ۴)" در ادامه فصل سوم، بعد از اینکه راس و ریچل سعی می کنند به رابطه شان بهبود ببخشند، ریچل برای راس نامه ای می نویسد و از راس می خواهد تا تمامی اشتباهات رابطهٔ گذشته شان را بر دوش بگیرد ولی راس حین خواندن نامه خوابش می رود وقتی ریچل از راس دربارهٔ نامه می پرسد، راس ادعا می کند که آن را خوانده و در حالی که خودش نمی داند، تمامی مسئولیت ها را قبول می کند اما این در آخر دوباره به جدایی آن ها ختم می شود. جویی با کثی، دختری که چندلر به او علاقهٔ زیادی دارد وارد رابطه می شود و بعد از اینکه چندلر احساسات خود را به کثی می گوید و جویی باخبر می شود، چندلر را مجبور می کند تا یک روز کامل را در یک جعبه سپری کند تا توسط جویی بخشیده شود. فرانک جونیور (برادر فیبی) و آلیس (همسر فرانک) پس از آزمایش های اعلام شده توسط دکترها به گروه این خبر را می دهند که نمی توانند بجه دار شوند ولی به دنبال فردی می گردند تا به عنوان رحم اجاره ای برایشان عمل کند و برای این کار فیبی را انتخاب می کنند. مانیکا و ریچل پس از شرط بستن سر آپارتمان شان و باختن به چندلر و جویی مجبور می شوند تا آپارتمان هایشان را تعویض کنند اما دختران آپارتمان را در ازای یک دقیقه بوسه با جویی و چندلر پس می گیرند. راس با دختری انگلیسی به نام امیلی (هلن بکسندیل) آشنا می شود و آخرین قسمت سریال شامل مراسم عروسی این دو می شود. در مراسم عروسی، هنگامی که راس در حال گفتن جملات عروسی خود به امیلی است، اشتباهاً از نام ریچل استفاده می کند و فصل پایان می یابد. "نوشتار اصلی: دوستان (فصل ۵)" اولین قسمت فصل پنجم با عروسی امیلی و راس آغاز می شود. در این فصل مانیکا و چندلر وارد رابطه ای عاشقانه می شوند و حواس شان را جمع می کنند تا کسی از افراد گروه از آن باخبر نشوند. فیبی که از فصل پیش، باردار بود در این فصل ۳ بچه به دنیا می آورد که هر سهٔ آن ها را باید به پدر و مادر بچه ها یعنی فرانک و آلیس دهد. امیلی شرط ادامهٔ زندگی با راس را تنها این حالت قرار می دهد که راس دیگر با ریچل رفت وآمدی نداشته باشد و وقتی راس به امیلی می گوید که نمی تواند این شرط را قبول کند، ازدواج آن ها به پایان می رسد و از یکدیگر جدا می شوند. مانیکا و چندلر بالاخره به دوستان خود رابطه شان را اعلام می کنند و در سفری به لاس وگاس تصمیم می گیرند تا با یکدیگر ازدواج کنند اما هنگامی که وارد دفتر ازدواج می شوند، راس و ریچل را می بینند که مست هستند و با یکدیگر ازدواج کرده اند. "نوشتار اصلی: دوستان (فصل ۶)" در اولین قسمت از فصل ششم، راس و ریچل هردو قبول می کنند که ازدواج کردنشان تنها به دلیل مست بودنشان بوده و سعی می کنند ازدواج شان را باطل کنند و این در حالی است که راس نمی خواهد ۳ ازدواج ناموفق داشته باشد اما به هر گونه که هست، از یکدیگر جدا می شوند. چندلر و مانیکا تصمیم می گیرند تا در یک آپارتمان زندگی کنند و رابطه شان را به مرحلهٔ دیگری ببرند. جویی برای نقشی در سریال «مک و چیز» انتخاب می شود که در کنار یک روبات باید بازی کند. راس برای شغل معلمی در دانشگاه نیویورک استخدام می شود و شروع به وارد رابطه شدن با یکی از دانش آموزانش، الیزابت می شود. این رابطه به دلیل فاصله سنی زیاد الیزابت و راس دوام زیادی نمی آوَرَد و سریعاً با پایان می رسد. آپارتمان فیبی و ریچل آتش می گیرد و فیبی برای مدتی با مانیکا و چندلر زندگی می کند. دوست پسر قبلی مانیکا، ریچارد پیش او برمی گردد و به او احساساتش را اعتراف می کند و چندلر از مانیکا خواستگاری می کند و مانیکا در حالی که از احساسات ریچارد خبردار است، به چندلر جواب مثبت می دهد و با یکدیگر نامزد می شوند. "نوشتار اصلی: دوستان (فصل ۷)" در این فصل مانیکا و چندلر شروع به برنامه ریزی برای عروسی شان می کنند و به مشکلات مالی برمی خورند که چندلر با پس اندازهایی که کرده، آن ها را حل می کند. شو تلویزیونی جویی کنسل می شود اما پیشنهادی از مجموعه تلویزیونی قدیمی او به وی داده می شود که آن را قبول می کند. آپارتمان فیبی تعمیر می شود اما ریچل علاقه ای به برگشتن پیش فیبی ندارد و علاوه بر این آپارتمان جدید فقط دارای یک اتاق است؛ پس فیبی تصمیم می گیرد تنها آنجا زندگی کند و ریچل پیش جویی بماند. فصل با ازدواج مانیکا و چندلر پایان می یابد اما پیش از آن فیبی و ریچل یک تست بچه دار شدن در سطل آشغال مانیکا می یابند و فیبی فکر می کند برای مانیکاست در حالی که صاحب تست ریچل است. "نوشتار اصلی: دوستان (فصل ۸)" در فصل هشتم، معلوم می شود که تست پیداشده برای ریچل است و اعلام می شود که پدرِ بچه راس است. راس و ریچل هر دو قبول می کنند بدون اینکه رابطه رمانتیک خود را ادامه دهند، بچه را نگه دارند. فصل هشتم حول داستانهای بچه دار شدن ریچل و راس می گذرد. ریچل بچه دار می شود و نام دخترش را اِما می گذارد. جودی مادر راس بعد از اینکه به بیمارستان آمده تا از نوه اش دیدن کند، به راس انگشتری می دهد تا با آن از ریچل خواستگاری کند. راس که خود میلی به انجام این کار ندارد انگشتر را در ژاکت خود گذاشته و ژاکت را داخل اتاق ریچل می گذارد. جویی که برای دیدن و احوال پرسی از ریچل پیش او آمده بود، اشتباهاً وقتی می خواهد ژاکت راس را بگردد انگشتر را پیدا می کند و ریچل که تصور می کند جویی از وی خواستگاری کرده، پیش از آنکه مهلت توضیج دادن به جویی بدهد، جواب مثبت می دهد. "نوشتار اصلی: دوستان (فصل ۹)" فصل نهم با زندگی مشترک راس و ریچل و نگهداری آن ها از دختربچه شان اِما آغاز می شود. مانیکا و چندلر سعی می کنند بچه دار شوند ولی پس از بارها تلاش و آزمایش مطلع می شوند که هیچ کدام قادر به انجام این کار نیستند. فیبی وارد رابطه ای با مایک هانیگان (پاول راد) می شود و تصمیم می گیرد او را به جای دوست پسر قبلی اش دیوید (هنک آزاریا) انتخاب کند. ریچل و اما در اواسط فصل نهم به آپارتمان جویی برمی گردند. راس در آخرین قسمت باید در یک سخنرانی خارج از شهر سفر کند و از آنجایی که آنجا آب و هوای خوبی دارد، تمامی گروه با به باربِی دُوز سفر می کنند و در هتل آنجا مستقر می شوند. جویی و دوست دخترش چارلی (آیشا تایلر) رابطه شان را به هم می زنند و چارلی وارد رابطه ای با راس می شود. پس از اینکه جویی چارلی و راس را در حال بوسیدن می بیند، به اتاق ریچل رفته و آخرین صحنه فصل با بوسهٔ ریچل و جویی به پایان می رسد. "نوشتار اصلی: دوستان (فصل ۱۰)" آخرین فصل سریال، چندین داستان قدیمی را به پایان می رساند. چارلی با راس رابطه اش را پایان می دهد تا به دوست پسر قبلی اش برگردد. جویی و ریچل سعی می کنند احساسات شان نسبت به هم را برای راس توضیح دهند اما با عکس العمل خوبی از راس مواجه نمی شوند و جویی تصمیم می گیرد با ریچل و راس دوست بماند و رابطه اش را با ریچل به هم می زند. فیبی و مایک با هم ازدواج می کنند. مانیکا و چندلر سرپرستی بچهٔ اریکا، زنی باردار را برعهده گیرند و تا به دنیا آمدن فرزند، کنار او بماند و جاهای مختلف نیویورک را به او نشان دهند. ریچل از سر کارش اخراج می شود ولی از طرفی دیگر از سوی شرکتی در پاریس به او پیشنهاد کار داده می شود. راس سعی می کند شغل ریچل را برایش نگه دارد و به او برگرداند تا در کشور بماند ولی ریچل متقاعد نمی شود و حتی میزان پول بیشتری به او از پاریس پیشنهاد می شود. ریچل از همگی خداحافظی می کند جز راس. وقتی راس دلیل کار ریچل را از او می پرسد، به او اطلاع می رساند که خداحافظی با او از همه سخت تر بوده و بعد از صحبت با او شبی را با یکدیگر می گذرانند و روز بعدی ریچل بازهم تصمیم به رفتن از آمریکا می گیرد. چندلر و مانیکا مطلع می شوند که اریکا یک دوقلو به دنیا خواهد آورد و آن ها صاحب یک دختر و یک پسر خواهند شد. فیبی و راس به دنبال ریچل به فرودگاه می روند تا نظر ریچل را برگردانند. راس به ریچل می گوید که دوستش دارد ولی ریچل چنین احساسی ندارد و هر طور شده وارد هواپیما می شود و راس به خانه می رود ولی به محض رسیدن به خانه می فهمد که ریچل از هواپیما پیاده شده و تصمیم گرفته ادامهٔ زندگی خود را در کنار راس و دخترشان اِما بگذراند. چندلر آخرین صحنهٔ سریال را با یکی از جوک های خودش به اتمام می رساند. افراد گروه برای آخرین بار به کافی شاپ سنترال پرک می روند و آخرین صحنهٔ سریال، آپارتمان خالی مانیکا و چندلر است. اگرچه به نظر می رسد که اکثر صحنه ها در محله گرین ویچ در منهتن، نیویورک بازی شده، اما مجموعه در کالیفرنیا فیلمبرداری شد. نمای بیرونی آپارتمان "دوستان" در خیابان های گروو و بدفورد در محله گرین ویچ واقع شده است. هیچ سکانسی که شامل هنرپیشگان باشد در نیویورک فیلمبرداری نشده است. حتی تیتراژ شروع سریال کنار فواره ای در کالیفرنیا گرفته شده است. تقریباً برای کل سری اول مجموعه، خیابانی بیرون سنترال پرک وجود نداشته و فقط یک پس زمینهٔ نقاشی شده بوده است. طراحان پنجره را کمی مات کردند و گیاهان بسیاری پشت آن گذاشتند تا آن را پنهان کنند. در فصل اول به ازای هر قسمت بازیگران ۲۲٬۵۰۰ دلار دریافت می کردند. برای فصل دوم هر کدام دستمزد متفاوتی بین ۲۰٬۰۰۰ تا ۴۰٬۰۰۰ دلار دریافت می کردند. برای فصل سوم بازیگران تصمیم گرفتند تا به صورت گروهی مذاکره کنند و دستمزدی یکسان دریافت کنند، با وجود این که وارنر برادرز ترجیح می داد قراردادها به صورت جداگانه باشد. در فصل سوم برای هر قسمت ۷۵٬۰۰۰ دلار، فصل چهارم ۸۵٬۰۰۰ دلار، فصل پنجم ۱۰۰٬۰۰۰ دلار، فصل ششم ۱۲۵٬۰۰۰ دلار، فصل هفتم و هشتم ۷۵۰٬۰۰۰ دلار و فصل نهم و دهم برای هر قسمت ۱ میلیون دلار دریافت کردند که این موضوع آنیستون، کاکس و کودرو را به گران ترین بازیگران زن تاریخ تلویزیون تبدیل کرد. همچنین بعد از سال ۲۰۰۰، بازیگران به خاطر بازپخش مجموعه دستمزد دریافت کردند. پیش از این تنها بازیگرانی به خاطر بازپخش دستمزد می گرفتند که از خالقین سریال نیز بودند مثل جری ساینفیلد و بیل کازبی. بیرون از صحنهٔ بازی، این مجموعه به دلیل به هم پیوستگی نامعمول هنرمندانش شناخته می شد. شش هنرمند اصلی از ابتدا تلاشهای هوشیارانه و دقیقی کردند تا ساختار متحد مجموعه حفظ شود و اجازه ندادند کسی از آن ها مسلط بر دیگران شود. این موضوع شامل این درخواست بود که یا همگی نامزد یک کلاس از جایزه (بیشتر «هنرمند نقش مکمل») شوند یا هیچ کدام نامزد نشوند. به علاوه در مذاکرات مالی در مورد دستمزد همگی با هم حاضر می شدند (کودرو گفته، «شش نفر ما بسیار قویتر از فقط یک نفر است»). این هنرمندان به قدری با یکدیگر صمیمی شدند که «تام سلک» بازیگر نقش ریچارد، یکی از ستارگان مهمان گفت که گاهی احساس عدم تعلق به این گروه را داشت. وقتی که هنوز این مجموعه روی آنتن نرفته بود اولین قسمت ها توسط گروهی از منتقدان دیده شد و تقریباً کمتر از نیمی آن را تأیید نکردند. بعضی اظهار نظر کردند که این مجموعه طرز برخورد و رفتار دوستان را نشان نمی دهد. وقتی که این مجموعه محبوبیت بدست آورد، نظر منتقدان هم تغییر کرد. سریال دوستان بعد از ساینفلد «بهترین برنامهٔ تلویزیون در دههٔ ۹۰» خوانده شد. سری هشتم این مجموعه با بردن جایزهٔ با ارزش «عالیترین مجموعهٔ کمدی» امی ستایش منتقدان را جلب کرد. فرندز از نظر ساختاری همیشه با ساینفلد مقایسه می شود با این تفاوت که ساینفلد زودتر از فرندز در آمریکا پخش شد. سریال نامزد ۶۲ جایزه امی ساعات پربیننده و برنده شش عنوان شد. از میان بازیگران تنها انیستون و کودرو برنده امی شدند و کاکس تنها بازیگری است که نامزد امی نشد. سریال برنده جایزه امی بهترین سریال کمدی در سال ۲۰۰۲ شد و در سال های ۱۹۹۵ ، ۱۹۹۶ ، ۱۹۹۹ ، ۲۰۰۰ و ۲۰۰۳ نامزدی در این رده دریافت کرد. ۶۶-دقیقه سری پایانی توسط برنامهٔ "سرگرمی امشب" به عنوان بزرگ ترین لحظهٔ تلویزیون آمریکا در سال ۲۰۰۴ نامیده شد و دومین رتبه را در سال ۲۰۰۴ بدست آورد و فقط از فینال قهرمانی دو لیگ فوتبال آمریکا عقب ماند؛ هرچند سری پایانی نتوانست از رتبهٔ دریافت شده توسط سری پایانی سریالهای «مش» (۱۰۶ میلیون)، «به سلامتی» (۸۰٫۴ میلیون)، یا «ساینفیلد» (۷۶٫۳ میلیون) تجاوز کند. البته این قسمت پر طرفدارترین قسمت از مجموعهٔ دوستان نبود و قسمت «بعد از فینال» از سری دوم که در ۲۸ ژانویه ۱۹۹۶ روی آنتن رفت ۵۲٫۹ میلیون تماشاگر جذب کرد. در سری ۲۰۰۱–۲۰۰۲، "دوستان" بالاترین رتبه را در بین برنامه ها در ایالات متحده بدست آورد. مجموعهٔ "دوستان" در سطحهای مختلف اثر قابل توجهی بر فرهنگ عامه خصوصاً بر زبان و مد داشت. کاربرد "so" به معنای «خیلی» یا «واقعاً» توسط نویسندگان "دوستان" اختراع نشد اما استفادهٔ زیاد این عبارت در سریال استفادهٔ آن را در مکالمات روزمره تشویق کرد. همچنین استفاده عبارت «I Know» به معنای «می دانم» توسط مونیکا با لحنی تأکیدی باعث به کار رفتن بیش از پیش آن شد. ضمناً این مجموعه به دلیل اثر آن بر مد روزمره و مدل موی سر قابل توجه است، به عنوان مثال مدل موی جنیفر انیستن توسط عدهٔ زیادی تقلید می شد. عبارت «راس و ریچل» هم برای روابط دارای سابقه که قطع و وصل می شوند استفاده می شود. هنوزهم به کسانی که واقعاً همدیگر را دوست دارند اما دائم با هم بحث می کنند یا حسادت می کنند این اصطلاح را لقب می دهند.
[ { "answer1": "کافمن و کرین بین نوامبر و دسامبر سال ۱۹۹۳ بر روی این سریال با عنوان \"کافهٔ بی خوابی\" کار کردند.", "answer2": "ایده شان را به برایت گفتند و سپس با هم پیش نویسی هفت صفحه ای به شبکهٔ ان بی سی ارائه کردند.", "distance": 96, "question": "چه کسی ایده اولیه سریال دوستان را داد و چه کسی این ایده را به شبکه ان بی سی برد؟" }, { "answer1": "راس بعد از ملاقات با ریچل چندین بار سعی می کند احساسات خود را به ریچل بگوید اما در طول فصل گاهی مردد می ماند و گاهی موانعی بر سر راهش ظاهر می شوند. یکی از مهم ترین موانع سر راه او انتظار برای بچه دار شدنِ همسر همجنسگرای سابقش کارول است.", "answer2": "فیبی زنی مستقل است که شغلی اصلی اش ماساژ دادن است و دارای شخصیتی عجیب تر و در عین حال هیجان انگیزتر از بقیه افراد گروه است که دلیل آن مشکلات بچگی اش هستند که بر شخصیت او تأثیرات بسیار گذاشته اند.", "distance": 276, "question": "در فصل اول سریال، چرا راس برای ابراز احساسات به ریچل دچار تردید بود و چه عاملی باعث می شد فیبی شخصیتی عجیب و هیجان انگیز داشته باشد؟" }, { "answer1": "هنگامی که احساساتش جریحه دار شده مست شده و شبی را با کلویی، دختری از فروشگاه زیراکسِ نزدیکِ خانه می گذراند؛ که خودش نیز از کارش شب بعد پشیمان می شود و این موضوع باعث اتمام رابطه راس و ریچل می شود.", "answer2": "در حالی که فیبی فکر می کند دیگر کسی را در زندگی خود جز خواهرش اورسلا را ندارد، مطلع می شود که برادری ناتنی به نام فرانک جونیور (جیووانی ریبیسی) دارد.", "distance": 397, "question": "در پایان فصل سوم چه اتفاقی برای رابطه راس و ریچل افتاد و همچنین در همان فصل فیبی از چه موضوع مهمی درباره خانواده اش مطلع شد؟" }, { "answer1": "ریچل از سر کارش اخراج می شود ولی از طرفی دیگر از سوی شرکتی در پاریس به او پیشنهاد کار داده می شود.", "answer2": "راس به ریچل می گوید که دوستش دارد ولی ریچل چنین احساسی ندارد و هر طور شده وارد هواپیما می شود و راس به خانه می رود ولی به محض رسیدن به خانه می فهمد که ریچل از هواپیما پیاده شده و تصمیم گرفته ادامهٔ زندگی خود را در کنار راس و دخترشان اِما بگذراند.", "distance": 668, "question": "در فصل دهم چه کسی شغل ریچل را در پاریس پیشنهاد داد و سرانجام چه کسی باعث شد ریچل در آمریکا بماند؟" } ]
[ { "answer1": "در فصل سوم بازیگران تصمیم گرفتند تا به صورت گروهی مذاکره کنند و دستمزدی یکسان دریافت کنند، با وجود این که وارنر برادرز ترجیح می داد قراردادها به صورت جداگانه باشد.", "answer2": "فرندز از نظر ساختاری همیشه با ساینفلد مقایسه می شود با این تفاوت که ساینفلد زودتر از فرندز در آمریکا پخش شد.", "question": "چرا بازیگران سریال دوستان از اواسط سریال به بعد دستمزد بیشتری دریافت میکردند و سریال از چه لحاظی با ساینفلد مقایسه می شد؟" } ]
gemini-2.0-flash-exp
50
: الأدوار "الأدوار" یکی از آثار شاخص مکتب منتظمیه دانسته می شود. در این اثر، ارموی موقعیت نت های موسیقی را با کمک فواصل چهارم درست و پنجم درست شرح می دهد، و توضیح می دهد که چه طور با ترکیب کردن اقسام خاصی از این فواصل می تواند یک اکتاو (یا "دور") به دست آورد که صدایی ملایم و خوشایند داشته باشد. وی سپس نحوهٔ کوک کردن ساز را شرح می دهد، و به توضیح دوازده دور مشهور (که همان مقام های موسیقی قدیم هستند) می پردازد. وی سپس به روش های متفاوت کوک ساز و معرفی ضرب آهنگ های مختلف می پردازد و در انتها با اشاره به تأثیر موسیقی بر انسان، روش نوازندگی را شرح داده و چند نمونه از قطعه های موسیقی زمان خودش را نیز ارائه می کند. ارموی "الأدوار" را به زبان عربی نوشته است و در آن از نت نویسی ابجد استفاده کرده است. ارموی در نگارش "الأدوار" تلاش کرده که متن را مختصر و مفید نگاه دارد، لذا پس از او افراد مختلفی بر "الأدوار" شرح نوشته اند، از جمله عبدالقادر مراغه ای که آن را به فارسی ترجمه کرده و به طور مبسوط به تجزیه و تحلیل آن پرداخته است. از الأدوار نسخه های متعددی موجود است که در کشورهای مختلفی نگهداری می شوند؛ قدیمی ترین آن ها نسخه ای است که مورخ ۶۳۳ ه‍.ق است در کتابخانه ای در استانبول نگهداری می شود. برخی از محققین معاصر این رساله را از نظر ناهماهنگی های محاسباتی که در آن وجود دارد مورد نقد قرار داده اند. اکثر رسالات قرون میانهٔ اسلامی در زمینهٔ موسیقی، در مکتب منتظمیه نوشته شده اند که سبکی از تشریح ادوار بود که بر پایهٔ نظریات صفی الدین ارموی (۶۱۳ق/۱۲۱۱م، ارومیه - ۶۹۳ق/۱۲۹۴م، بغداد) در اواخر قرن هفتم هجری شکل گرفت. موسیقی دانان شاخص موسیقی کهن ایران نظیر فارابی، ابن سینا، صفی الدین ارموی و عبدالقادر مراغی همگی تئوری موسیقی را با استفاده از ادوار شرح داده اند؛ برخی از موسیقی دانان معاصر نظیر داریوش صفوت، مهدی برکشلی و تقی بینش نیز دیدگاه این نظریه پردازان کهن را شرح داده اند. در نظریهٔ ادوار، موقعیت نت ها و ساختار مُدال موسیقی به کمک فواصل چهارم درست (ذی الاربع) و پنجم درست (ذی الخمس) توضیح داده می شود (ر. ک. بخش دانگ ها). اما تعاریف و جزئیات این دانگ ها در طول زمان تغییر یافته است. برای مثال خیام نیشابوری در رسالهٔ موسیقی اش که تنها بخش هایی از آن به جا مانده، در بخشی تحت عنوان «» از ۲۱ نوع ذی الاربع نام برده است. امروزه نظریهٔ ادوار بیشتر بر اساس دیدگاه صفی الدین ارموی و متأثرانش (نظیر عبدالقادر مراغه ای) شناخته می شود که هر دو هفت دانگ ذی الاربع را برمی شمارند و تعداد دانگ های ذی الخمس را هم دوازده یا سیزده عدد می دانند. ارموی رسالهٔ "الأدوار" را مطابق سنت زمان خودش به زبان عربی نوشته است. البته عربی زبان اول ارموی نبوده و زبان مادری او احتمالاً فارسی یا ترکی بوده است. برخی از گزارش ها از زندگی صفی الدین، که مبتنی بر گفته های خود او هستند، حاکی از آنند که وی از کودکی به بغداد رفته است که یعنی این رساله را باید در بغداد نوشته باشد. اما بر اساس روایتی دیگر که ابن فضل الله عمری آورده و نیز با توجه به ساختار زبانی رساله (که با قواعد عربی کهن مطابقت ندارد) چنین برداشت می شود که وی رساله را قبل از مهاجرتش در میانسالی به بغداد، نگاشته است. از نسخه خطی این رساله که در ۷۳۴ ه‍.ق نگارش شده و در کتابخانهٔ دانشگاه آکسفورد (به شمارهٔ ۵۲۱) نگهداری می شود، چنین برمی آید که ارموی "الأدوار" را زمانی که در دربار مستعصم صاحب جایگاه بود به درخواست خواجه نصیرالدین طوسی (دانشمند معروف ایرانی، درگذشتهٔ ۶۷۲ ه‍.ق) نگاشته است. اگرچه این نسخه توسط یکی از بهترین شاگردان ارموی (شمس الدین احمد بن یحیی سهروردی) نگاشته شده، از آنجا که این نکته فقط در یکی از نسخه های خطی ذکر شده، در مورد آن قطعیت وجود ندارد؛ با این حال، چون خواجه نصیرالدین طوسی به موسیقی آشنا بوده و صفی الدین ارموی هم دورهٔ او بوده و در دربار هلاکو خان با وی در ارتباط بوده است، چنین امری محتمل به نظر می رسد. احتمالاً رسالهٔ "الأدوار" کتابی درسی بوده یا دست کم با کمی تغییر توسط آموزگاران استفاده می شده است، چرا که عبدالقادر مراغی در یکی از آثار خود از کسانی از این دست که "الأدوار" را شرح می داده اند یاد کرده است. نام این رساله در نسخه های مختلف آن به شکل های مختلفی نگاشته شده است. در نسخه ای که در مجموعهٔ فاتح از کتابخانه سلیمانیه نگهداری می شود سه عنوان مختلف برای آن ذکر شده که عبارتند از «"کتاب الأدوار"»، «'» و «'». در بسیاری از نسخه های دیگر، واژهٔ «تألیف» در عنوان اثر نیامده است. در نسخهٔ کتابخانهٔ راغب پاشا در ترکیه نام اثر «"رساله الأدوار فی الموسیقی"» آمده است که بسیار شبیه به نام نسخه ای است که در کتابخانهٔ بریتانیا نگهداری می شود («'») نکتهٔ قابل توجه آن که لفظ «موسیقی» در متن رساله استفاده نشده است. در نسخه های دیگر عناوین دیگری همچون «'»، «'»، «'»، و «'» هم به کار رفته است. این کتاب به نام های «'» و «'» نیز شناخته می شود اما از آنجا که در قدیمی ترین نسخهٔ موجود (نسخهٔ کتابخانه نور عثمانیه در استانبول) نام آن به صورت ' آمده، اطلاق این نام به آن صحیح تر به نظر می رسد. "الأدوار" در ۱۵ فصل نگارش شده که محتویات آن ها به طور خلاصه به این شرح است: ارموی در "الأدوار" از حروف ابجد برای نشان دادن نغمه ها (نت های موسیقی) استفاده کرده است. نت نویسی به روش ابجد، از چندین سده پیش از زمان ارموی معمول بوده است، چنان که یعقوب بن اسحاق کندی (درگذشتهٔ ۲۶۰ ه‍.ق) در آثار خود نت هایی که در هر اکتاو قرار داشتند را با کمک حروف ابجد از «ا» (الف) تا «ل» نشان داده و این را در اکتاوهای بعدی هم تکرار کرده است، فارابی (درگذشتهٔ ۳۳۹ ه‍.ق) در اکتاو دوم به جای تکرار حروف، حرف های بعدی (از «م» به بعد) را استفاده کرده است. اولین کسی که به مفهوم عددی حروف ابجد توجه کرد و برای نت دهم به بعد، از ترکیب «یا» (ی = ۱۰ + الف = ۱)، «یب»، «یج» و ... استفاده کرد ابن زیله اصفهانی بود (درگذشتهٔ ۴۴۰ ه‍.ق). ارموی هم از همین روش ابن زیله استفاده کرده است، و در مجموع از هجده نشان (برای هفده نت در هر اکتاو، به اضافه تکرار نت اول در فاصلهٔ یک اکتاو بالاتر) استفاده کرده که نت آخر در این روش «یح» نام می گرفت. پس از «یح» نت های دیگری نیز در "الأدوار" تعریف شده (به ترتیب یط، ک، کا، کب، کج، کد و …) اما این نت ها مربوط به دایره نبودند. ابتدای سیم با حرف الف (مخفف «اَنف» به معنی بینی، در اینجا به معنی شیطانک سر دستهٔ ساز)، و انتهای سیم با حرف «م» (مخفف «مشط» به معنی شانه، در اینجا به معنای خرک ساز) نشان داده شده، و موقعیت تمام پرده های دیگر روی دستهٔ ساز عود، با استفاده از محاسباتی نشانه گذاری می شد، که به این نشانه ها «دستان» گفته شده است. در این رساله، ارموی هر گام موسیقی را شامل ۱۷ پرده دانسته که فواصل آن در اصل با روشی که توسط فیثاغورث تعریف شده بود محاسبه می شود جز آن که فواصل دیگری (که در محاسبات فیثاغورث نبود و مختص موسیقی اسلامی-ایرانی است) نیز در این روش محاسبه و تعدیل شده اند. فصل سوم رساله با عنوان «» (در باب نسبت فاصله های موسیقی) یکی از مهم ترین فصل های آن به شمار می رود. در این فصل ارموی نسبت های ریاضی که بین فواصل موسیقی رایج در زمان خود وجود دارد را شرح داده است. آنچه قابل توجه است آن است که در این زمان مفهوم بسامد شناخته نشده بود و امکان اندازه گیری میزان ارتعاش های سیم ساز وجود نداشت، و آنچه برای توصیف فواصل موسیقایی استفاده می شود فاصلهٔ طولی پرده های ساز از یکدیگر بود. نکتهٔ دیگری که قابل توجه است آن است که این فواصل با کمک ساز عود توضیح شده اند که اساساً سازی بدون پرده است و موقعیت انگشتان روی آن آزاد است. استفاده از عود برای این هدف قابل انتظار است چرا که در آن دوران عود را پس از حنجرهٔ انسان، کامل ترین ساز می دانستند و نه فقط سازهای زهی بلکه حتی سازهای بادی و دیگر آلات موسیقی را نیز بر مبنای آن می سنجیدند. با تحلیل آنچه در رسالهٔ "الأدوار" برای توصیف فواصل موسیقی آمده و تبدیلشان به نسبت های ریاضی، چند نسبت اصلی مشخص می شود: ذی الکُل (اکتاو) با نسبت ۲:۱، ذی الخَمس (پنجم درست) با نسبت ۳:۲، ذی الاَربَع (چهارم درست) با نسبت ۴:۳، طَنینی (با مخفف «ط»، معادل دوم بزرگ یا یک پرده) با نسبت ۹:۸، مُجَنَّب (با مخفف «ج‍»، معادل دوم نیم بزرگ یا حدوداً سه ربع پرده) با نسبت ۱۰:۹، و بقیه (با مخفف «ب»، معادل دوم کوچک) با نسبت ۲۰:۱۹. ارموی در فصل پنجم رساله توضیح می دهد که چگونه با ترکیب کردن فواصل کوچکتر (نظیر طنینی، مجنب و بقیه) می توان فواصل بزرگتر (نظیر ذی الخمس و ذی الاربع) را ساخت. او از لفظ «ملایم» و «متنافر» برای توصیف فواصل مطبوع و نامطبوع استفاده می کند و قواعدی را شرح می دهد که با کمک آن می توان ترکیبی ملایم از فواصل کوچکتر در کنار هم ایجاد کرد. سپس او ۷ قِسم (۷ نوع) ذی الاربع و ۱۲ قسم ذی الخمس که ملایم هستند را توضیح می دهد. در فصل ششم رساله نیز وی توضیح می دهد که با کنار هم نهادن یک ذی الاربع و یک ذی الخمس، می توان یک ذی الکل (اکتاو کامل) یا یک دایرهٔ کامل به دست آورد. ارموی همچنین به وجود یک «قسم سیزدهم» از ذی الخمس ها اشاره می کند اما آن را توصیف نمی کند. بعدها عبدالقادر مراغی در "جامع الالحان" چنین نوشته که این قسم سیزدهم به دلیل «سهل» بودن استخراجش، به خواننده واگذار شده است («موقوف طلب طلبه» شده است). ارموی در این رساله به توصیف ساز عود می پردازد. این ساز در دورهٔ ارموی از کارایی و شهرت بسیاری برخوردار بود و دیگران نیز در رساله های خود به آن پرداخته اند، از جمل ابن سینا در "کتاب شفا" و ابن زیله در رسالهٔ "". ارموی در "الأدوار" از روش اصابع (انگشتان) برای توصیف نحوهٔ نواختن ساز عود استفاده می کند، یعنی موقعیت انگشتان نوازنده روی دستهٔ ساز را برای اجرای هر یک از نت ها و فواصل توضیح می دهد. وی همچنین نحوهٔ کوک کردن ساز عود را نیز توضیح می دهد اگرچه می گوید که برای نوازندگان مبتدی کوک کردن ساز در عمل دشوارتر از چیزی است که توضیح داده است. وی همچنین در فصل ۱۲ رساله، به کوک های «غیر معهود» (کوک هایی به جز کوک اصلی ساز عود) اشاره می کند؛ این کوک ها را می توان تا حدی شبیه به «چپ کوک» در تار و سه تار، یا کوک های ابتکاری دیگر دانست. ارموی با ترکیب ۷ ذی الاربع و ۱۲ ذی الخمس ملایمی که پیشتر شرح داده بود، ۸۴ دایره به دست می آورد اما اشاره می کند که از بین این ۸۴ دایره، ۱۲ دایره ملایم تر هستند و آن ها را نام می برد (این دوازده دایره، در اصل همان دوازده مقام هستند و نامشان نیز با آن ها مطابقت دارد). او همچنین از شش آواز یا آوازه (در نسخه های مختلف متفاوت نگاشته شده است) نام می برد (که این ها نیز ۶ تا از ادوار هستند). ارموی همچنین به این نکته اشاره می کند که ادوار غالباً دارای نغمه های مشترکی هستند و این اشتراکات را نیز با کمک نمودارهایی توضیح می دهد. افزون بر این، ارموی اشاره می کند که اگرچه در تعریف اولیهٔ هر دایره، نت شروع آن مشخص شده است، اما می توان آن دایره را با شروع از نت های دیگر نیز به دست آورد. ارموی برای شرح دادن ضرب آهنگ (ریتم) در موسیقی، از روشی که پیش از خودش معمول بوده استفاده می کند: او از «نَقَره» (به معنای کوبش، جمع: نَقَرات) برای اندازه گیری کوچک ترین واحد ضرب استفاده می کند و سایر الگوهای ضربی را با استفاده از ضرباتی که چند نقره طول می کشند توصیف می کند. اصطلاحاتی که وی برای این منظور به کار می برد عبارتند از: «سبب ثقیل» (معادل یا یک نت چنگ)، «سبب خفیف» (معادل یا یک نت سیاه)، وتد (معادل یا یک و نیم نت سیاه)، و فاصلهٔ صُغری (معادل یا یک نت سفید). وی همچنین چندین الگوی ضربی متداول را به صورت دایره هایی شرح می دهد. در انتها او از الگویی به اسم ضرب «فاختی» نام می برد (که نام آن احتمالاً به فاخته اشاره دارد که نوعی پرنده شبیه به کبوتر است) و می گوید که این ضرب آهنگ به ایرانیان («عجم») اختصاص دارد اما در آن کم آهنگ ساخته اند. بعدها عبدالقار مراغی خود چند نوع مختلف از ضرب فاختی را شرح داده و خود نیز چند تصنیف در آن ساخته است. در فصل آخر کتاب نیز، ارموی برای به خط در آوردن قطعه های مختلف موسیقی، در کنار تقطیع شعر آن ها از لحاظ هجایی، شمارهٔ نقره ها را نیز «» (با کمک اعداد) در زیر اجزای تقطیع شدهٔ شعر نشان داده است تا ضرب آهنگ آن قطعه را نمایش بدهد. برای ۲ نمونه از ۴ نمونه آهنگی که آورده است، ارموی نام آوازی که قطعه در آن است را نیز ذکر کرده است (یکی در «نوروز» و دیگری در «کواشت») اما تنالیته دو قطعهٔ دیگر مشخص نیست. از "الأدوار" بیش از ۳۰ نسخهٔ خطی موجود است که ده نسخهٔ آن در ایران شناسایی شده اند. قدیمی ترین آن ها نسخهٔ مورخ ۶۳۳ ه‍.ق است که به خط نسخ کتابت شده و در کتابخانه نور عثمانیه در استانبول (با شمارهٔ ۳۶۵۳) نگهداری می شود. این نسخه، و نسخهٔ مورخ ۷۶۲ ه‍.ق به خط عبدالکریم سهروردی که در دارالکتب مصر نگهداری می شود، به جهت این که تاریخ تحریرشان به زمان مؤلف نزدیک تر است، از اعتبار بیشتری برخوردار هستند. محسن محمدی در یک مقاله ۱۲ نسخهٔ خطی از این رساله را که در ایران نگهداری می شود فهرست کرده و نیز ۲۶ نسخهٔ دیگر این رساله را ذکر کرده است که شامل نسخه هایی در آلمان، ایالات متحده، اتریش، ایرلند، بریتانیا، ترکیه، روسیه، عراق، فرانسه، مصر و هلند می شود. وی همچنین در آن مقاله توضیح می دهد که چرا قدیمی ترین نسخهٔ موجود از این رساله (نسخهٔ کتابخانه نور) بعید است توسط خود صفی الدین کتابت شده باشد و دلایلی را طرح می کند که بر اساس آن احتمالاً تاریخ نگارش آن نسخه، نه ۶۳۳ بلکه ۷۳۳ ه‍.ق است. کاوه خورابه نیز فهرستی مبسوط از نسخه هایی که در ایران و خارج از ایران نگهداری می شوند را جمع آوری کرده است. قدیمی ترین ترجمهٔ این رساله در سال ۷۴۶ ه‍.ق توسط عمادالدین یحیی بن احمد کاشانی و برای ابواسحاق اینجو (فرمانروای مغول که در اواخر دورهٔ ایلخانیان بر مناطقی از ایران حکمرانی می کرد) انجام شده است. قدیمی ترین ترجمهٔ این رساله به زبان فارسی در سال ۸۷۵ ه‍.ق توسط فتح الله شیروانی انجام شده است. میرزا محمد اسماعیل بن محمد جعفر اصفهانی نسخهٔ مفصل تری از این رساله را در سال ۱۲۹۶ ه‍.ق به فارسی ترجمه کرد و به میرزا آقاخان نوری (صدر اعظم ناصرالدین شاه) هدیه کرد. به گفتهٔ رئوف یکتا بی، شخصی به نام احمداوغلو شکرالله در قرن نهم هجری رسالهٔ "الأدوار" را به زبان ترکی ترجمه کرده و در قالب رساله ای با عنوان منتشر کرده است. یکی از نسخه های خطی این رساله که با شمارهٔ ۳۶۶۲ در مجموعهٔ فاتح از کتابخانهٔ سلیمانیه نگهداری می شود، تفاوت های چشمگیری با دیگر نسخ خطی رساله دارد. در این نسخه فصل پانزدهم مفقود است، عنوان برخی فصول دیگر تفاوت دارد، و چند فصل نسخه های دیگر در آن یافت نمی شود و بالعکس. از دید اون رایت، استاد بخش موسیقی دانشگاه لندن، وجود این نسخهٔ متفاوت بر ضرورت تصحیح دقیق متن این رساله دلالت دارد. قدیمی ترین ترجمهٔ "الأدوار" به زبان های اروپایی، ترجمه ای از قسمت هایی از این رساله است به زبان فرانسوی که در سال ۱۷۰۱ م. به درخواست ژوزف سووو (فیزیکدان فرانسوی، درگذشتهٔ ۱۷۱۶ م.) انجام و منتشر شد. این اثر زمینهٔ آشنایی اروپایی ها با تقسیم بندی هفده قسمتی گام در موسیقی شرقی بود. بعداً ترجمهٔ کامل تری از این رساله به فرانسوی منتشر شد که به درخواست گیوم آندره ویوتو (موسیقی شناس فرانسوی، درگذشتهٔ ۱۸۳۹ م.) انجام شده بود. در این نسخه به اشتباه از تعبیر «ثلث پرده» برای توصیف فاصله های موسیقی که در رسالهٔ ارموی بودند استفاده شده بود؛ تفسیری که سووو از این فاصله های داشت از تفسیر ویوتو دقیق تر بود، اگر چه ژان-بنژمن دلا برد پیش از این دو تفسیر بسیار دقیق تری را از فواصل ارائه شده توسط ارموی در سال ۱۷۸۰ ارائه کرده بود. روش تعریف و محاسبهٔ فواصل توسط ارموی از اواخر قرن ۱۹ میلادی مورد توجه گستردهٔ موسیقی شناسان غربی قرار گرفت. افزون بر نسخه های خطی اصیل، چندین نسخهٔ تصحیح شده نیز از رسالهٔ "الأدوار" موجود است. برخی از این تصحیحات عبارتند از: بعد از نوشته های ابن سینا در مورد موسیقی در کتاب شفا و آثار ابن زیله، رسالهٔ "الأدوار" «قدیمی ترین رسالهٔ موجود دربارهٔ نظریهٔ علمی موسیقی ایرانی» دانسته می شود. این کتاب را قدیمی ترین کتاب موجود دربارهٔ نظریهٔ علمی موسیقی ایرانی دانسته اند، و گفته شده که در تمدن اسلامی هیچ کتاب دیگری در این زمینه از نظر دفعات نسخه برداری و ترجمه و شرح به "الأدوار" ارموی نرسیده است. ارموی سعی کرده است که این اثر را در قالب عبارات کوتاه و بنویسد و این امر جزو مزیت های رسالهٔ "الأدوار" است. اما به همین سبب، درک رسالهٔ "الأدوار" نیاز به شرح و توضیح بیشتر است؛ از همین رو افراد مختلفی شرح هایی بر این رساله نوشته اند، که از جملهٔ آنان می توان به قاضی عمادالدین یحیی بن احمد کاشانی، صیرفی تبریزی، لطف الله بن محمد بن محمود بن محمد بن اسعد سمرقندی (نگارش ۷۹۸ ه‍.ق)، اشاره کرد. عبدالقادر مراغی در آثارش به «شارحان ادوار» اشاره می کند که نشان می دهد این اثر بلافاصله پس از نگارشش مورد توجه بسیار بوده و توسط موسیقی دانان بعدی مورد شرح و توضیح بوده است. از دیگر ترجمه ها و شرح های قدیمی که به فارسی بر این اثر نوشته شده می توان به ترجمه و شرح و تفسیر ابواسحق اینجو، شرح نصرالله قاینی، شرح عبدالقادر مراغه ای به فارسی (به نام «زبدة الأدوار») که بعداً در تکمیل مطالب آن کتابی به نام «زواید الفواید» نیز نگاشت، شرح لطف الله سمرقندی، و ترجمهٔ فارسی توسط شخصی به نام محمد اسماعیل اهل اصفهان و به دستور میرزا آقاخان نوری نگارش شده است. کامل ترین این ها شرحی است که محمد اسماعیل بن محمد جعفر اصفهانی در سال ۱۲۹۶ ه‍.ق نوشته است چرا که وی به تمام شرح های قبلی دسترسی داشته است. اما شاخص ترین شرح بر "الأدوار" را عبدالقادر مراغه ای نوشته است که به چند دلیل قابل توجه است: یکی آن که رسالهٔ "الأدوار" را بخش به بخش تجزیه و تحلیل کرده است، دیگر آن که به زبان فارسی است، و دست آخر به سبب ضمیمه هایی که دارد . شرح های دیگری نیز توسط عمادالدین یحیی بن احمد کاشانی، نصرالله قاینی، و مولانا مبارک شاه نوشته شده اند. از این میان، اثر مبارک شاه به جهت آن که علاوه بر شرح ادوار، به بررسی آناتومی حنجرهٔ انسان نیز می پردازد، شاخص دانسته شده و با کتاب "موسیقی کبیر" فارابی مقایسه شده است. سایر شارحان — که مراغه ای تنها اسمشان را ذکر کرده است — عبارتند از نصرالله قائنی، جلال الدین فضل الله عبیدی، سعدالدین کوچک، و عمر تاج خراسانی. محسن محمدی در نقدی که به رسالهٔ "الأدوار" وارد کرده به ناهماهنگی های محاسباتی برای اندازهٔ فاصلهٔ «مجنب» اشاره کرده است. اگرچه در محاسبات ابتدای رساله، نسبت این فاصله نزدیک به ۱۰:۹ (به طور دقیق تر، ۶۵۵۳۶:۵۹۰۴۹) به دست می آید، اما از بررسی دیگر فاصله های مجنب که در دوایر وجود دارند، دست کم یک نسبت دیگر (۲۱۸۷:۲۰۴۸ نزدیک به ۱۶:۱۵) نیز به دست می آید. (این نقد ۲۵ سال پیش از آن، توسط حاج هاشم محمد الرجب در شرحی که بر "الأدوار" نوشته شده نیز طرح شده بود.) در بخش های بعدی که نحوهٔ تشکیل ذی الاربع ها و ذی الخمس ها از فواصل کوچکتر (از جمله مجنب) شرح داده شده نیز، عملاً باید از هر دوی این فواصل بهره جست تا یک فاصلهٔ چهارم درست یا پنجم درست به دست بیاید. با این حال در نسخهٔ خطی رسالهٔ "الأدوار" که در کتابخانه دانشگاه پنسیلوانیا نگهداری می شود، به این اشکال اشاره شده و حتی شکلی که از ساز عود آمده نیز این مسئله به صورت پرده هایی که روی یک خط نیستند، نمایان است. نقش ارموی در تألیف این رساله نیز مورد نقد بوده است. از آنجا که صفی الدین در زمان نگاشتن "الأدوار" تنها حدود ۲۰ سال سن داشته و با توجه به ماهیت این رساله که بیشتر توصیفی است و در آن به نظریات شخصی مؤلف اشاره نشده است، مشخص نیست که چقدر از این رساله زاییدهٔ نظریه پردازی خود صفی الدین است. آنچه مشخص است آن است که صفی الدین در زمان نگارش این رساله در کتابخانهٔ مستعصم عباسی صاحب منصب بوده و به کتاب های بسیاری دسترسی داشته است.
[ { "answer1": "در این اثر، ارموی موقعیت نت های موسیقی را با کمک فواصل چهارم درست و پنجم درست شرح می دهد، و توضیح می دهد که چه طور با ترکیب کردن اقسام خاصی از این فواصل می تواند یک اکتاو (یا \"دور\") به دست آورد که صدایی ملایم و خوشایند داشته باشد.", "answer2": "قدیمی ترین آن ها نسخه ای است که مورخ ۶۳۳ ه‍.ق است در کتابخانه ای در استانبول نگهداری می شود.", "distance": 939, "question": "موقعیت نت های موسیقی در اثر الأدوار چگونه شرح داده شده و قدیمی ترین نسخه این اثر در کجا نگهداری میشود؟" }, { "answer1": "ارموی در \"الأدوار\" از حروف ابجد برای نشان دادن نغمه ها (نت های موسیقی) استفاده کرده است.", "answer2": "اولین کسی که به مفهوم عددی حروف ابجد توجه کرد و برای نت دهم به بعد، از ترکیب «یا» (ی = ۱۰ + الف = ۱)، «یب»، «یج» و ... استفاده کرد ابن زیله اصفهانی بود (درگذشتهٔ ۴۴۰ ه‍.ق).", "distance": 457, "question": "ارموی برای نشان دادن نغمه ها از چه روشی استفاده کرده است و چه کسی مفهوم عددی حروف ابجد را برای نت ها توسعه داد؟" }, { "answer1": "اکثر رسالات قرون میانهٔ اسلامی در زمینهٔ موسیقی، در مکتب منتظمیه نوشته شده اند که سبکی از تشریح ادوار بود که بر پایهٔ نظریات صفی الدین ارموی (۶۱۳ق/۱۲۱۱م، ارومیه - ۶۹۳ق/۱۲۹۴م، بغداد) در اواخر قرن هفتم هجری شکل گرفت.", "answer2": "از جمله عبدالقادر مراغه ای که آن را به فارسی ترجمه کرده و به طور مبسوط به تجزیه و تحلیل آن پرداخته است.", "distance": 380, "question": "مکتب منتظمیه بر پایه نظریات چه کسی شکل گرفت و چه کسی رساله الأدوار را به فارسی ترجمه کرده است؟" }, { "answer1": "در نظریهٔ ادوار، موقعیت نت ها و ساختار مُدال موسیقی به کمک فواصل چهارم درست (ذی الاربع) و پنجم درست (ذی الخمس) توضیح داده می شود", "answer2": "امروزه نظریهٔ ادوار بیشتر بر اساس دیدگاه صفی الدین ارموی و متأثرانش (نظیر عبدالقادر مراغه ای) شناخته می شود", "distance": 346, "question": "نظریه ادوار چگونه موقعیت نت ها را توضیح میدهد و بر اساس دیدگاه چه کسی شناخته می شود؟" }, { "answer1": "نکتهٔ دیگری که قابل توجه است آن است که این فواصل با کمک ساز عود توضیح شده اند که اساساً سازی بدون پرده است و موقعیت انگشتان روی آن آزاد است.", "answer2": "وی همچنین در فصل ۱۲ رساله، به کوک های «غیر معهود» (کوک هایی به جز کوک اصلی ساز عود) اشاره می کند؛ این کوک ها را می توان تا حدی شبیه به «چپ کوک» در تار و سه تار، یا کوک های ابتکاری دیگر دانست.", "distance": 2111, "question": "ارموی در رساله الادوار از چه سازی برای توصیف فواصل استفاده می کند و در مورد کوک های غیر معمول این ساز چه می گوید؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
51
: ۱۳ دلیل برای اینکه ۱۳ دلیل برای اینکه یک سریال اینترنتی آمریکایی در ژانر درام نوجوانانه و معمایی است. فیلم نامه این سریال توسط برایان یورکی بر اساس رمانی به همین نام نوشته جی اشر که در سال ۲۰۰۷ منتشر شد به رشته تحریر درآمده است. ۱۳ دلیل برای اینکه از محصولات اورجینال نت فلیکس محسوب می شود و توسط همین شرکت ساخته و توزیع شده است تهیه کنندگی سریال توسط سلنا گومز و توماس مک کارتی انجام شده است و خود مک کارتی تعدادی از اپیزودهای سریال از جمله اپیزود اول و دوم را کارگردانی کرده است. داستان سریال دربارهٔ دختر نوجوانی به نام هانا بیکر است که پیش از خودکشی دلخراش خود، ۱۳ نوار کاست ضبط کرده و در هرکدام از آن ها یکی از دلایل خود برای خودکشی را شرح می دهد. برایان یورکی به همراه دایانا سان تهیه کننده فصل اول هستند. فصل اول در مجموع شامل ۱۳ قسمت ۶۰ دقیقه ای است. کمپانی آنونیموس کونتنت به همراه پارامونت تله ویژن، به عنوان تهیه کننده اجرایی در ساخت سریال همکاری داشته اند. ۱۳ دلیل برای اینکه، ابتدا قرار بود به صورت سینمایی ساخته شود و سلنا گومز نیز در آن نقش هانا بیکر را بازی کند، اما پروژه به سرانجام نرسید تا اینکه نت فلیکس وارد پروژه شد و کار ساخت نسخه سریالی از روی رمان جی اشر را کلید زد. سلنا گومز حاضر به بازی در سریال نشد، اما با این حال به عنوان یکی از تهیه کنندگان اجرایی با پروژه همکاری کرد و البته چندین آهنگ نیز برای سریال خواند. فصل اول سریال به صورت کامل در تاریخ ۳۱ مارس ۲۰۱۷ در دسترس عموم قرار گرفت. بعد از استقبال بسیار زیاد از سریال در نزد منتقدین و مردم، نت فلیکس سریال را برای فصل دوم تمدید کرد. فصل دوم سریال نیز در تاریخ ۱۸ مه ۲۰۱۸ به صورت جهانی، در دسترس عموم قرار گرفت. در ژوئن ۲۰۱۸، نت فلیکس رسماً سریال را برای فصل سوم تمدید کرد. فصل سوم سریال در ۲۳ اوت ۲۰۱۹ پخش شد. نت فلیکس در همین ماه اعلام کرد که سریال با پخش فصل چهارم و پایانی به اتمام خواهد رسید. فصل چهارم و پایانی سریال در تاریخ ۵ ژوئن ۲۰۲۰ در ده قسمت از نت فلیکس پخش شد. تمرکز اصلی سریال بر روی فرهنگ موجود در دبیرستان های آمریکا و ارتباط نوجوانان با دنیای اطرافشان است. اکثر شخصیت های سریال، نوجوان هایی به حاشیه رانده شده، منزوی و طرد شده هستند که در ارتباط برقرار کردن با جامعه بسیار مشکل دارند. در سریال به بسیاری از مشکلاتی که نوجوانان به خصوص در سطح دبیرستان با آن درگیر هستند پرداخته می شود. سریال بسیاری از موارد جا افتاده در بین دانش آموزان، همچون مصرف مواد مخدر را نقد می کند و البته سیستم نادرست آموزشی دبیرستان ها را نیز به باد انتقاد می گیرد. بسیاری از تماشاگران و منتقدان، این جنبه آموزشی از سریال را از نکات مثبت آن ارزیابی کردند. ۱۳ دلیل برای اینکه، در فصل اول با واکنش مثبت منتقدین و تحسین گسترده تماشاگران همراه شد و به خصوص از نظر فیلم نامه، روایت داستانی و اجرای تیم بازیگری مورد ستایش قرار گرفت.منتقدان و تماشاگران، بازی دیلان مینت و کاترین لانگفورد را ستایش کردند و سکانس های مشترک بین آن ها را یکی از مهم ترین نقاط قوت سریال دانستند. فصل دوم سریال اما با واکنش های متوسط و غالباً منفی همراه بود و به خصوص از نظر خشونت تصویری مورد انتقاد قرار گرفت. سریال با جنجال های بسیار زیادی همراه بود. برخی از روانشناسان و متخصصین امور بهداشت و روان، ۱۳ دلیل برای اینکه را به خاطر پرداختن به موضوعاتی همچون خودکشی، افسردگی، تجاوز و همچنین برخی از مسائل جنسی مورد انتقاد قرار دادند و اعلام کردند که سریال ممکن است از نظر روانی، تأثیر بدی بر روی تماشاگران حساس داشته باشد. دو هفته از خود کشی هانا بیکر می گذرد. خودکشی او باعث به وجود آمدن جو نامناسبی در دبیرستانی که او در آن تحصیل می کرد می شود و اکثر بچه ها را درگیر خود می کنند. دوستان هانا بر روی کمد او گل و یادگاری آویزان می کنند و یادش را گرامی می دارند. در این میان اما دربارهٔ دلایل خودکشی «هانا» نظرات مختلفی مطرح می شود اما هیچ کس از انگیزه او برای این کار آگاه نمی شود. در این بین کلی جنسن که پسری کم حرف و منزوی و تا حدودی تنهاست و قبل از مرگ هانا با او همکار و همکلاسی بوده و البته به او علاقه داشته است، یک روز هنگام بازگشت به خانه با بسته عجیبی رو به رو می شود. او بسته را باز می کند و متوجه می شود سیزده نوار کاست در آن وجود دارد. «کلی» یکی از نوارها امتحان می کند و در کمال تعجب با صدای ضبط شده هانا مواجه می شود. هانا می گوید که قصد دارد در این سیزده نوار داستان زندگی خود و به خصوص دلایلش را برای خودکشی شرح دهد و «کلی» باید همه نوارها را تا آخر گوش بدهد. کلی که بسیار گیج شده با گوش دادن به نوارها و اتفاقاتی برایش رقم می خورد متوجه می شود تعداد زیادی از بچه های دبیرستان این نوارها را دریافت کرده اند و علت مرگ هانا بسیار پیچیده تر از آن بوده که در ابتدا می پنداشته است. ابتدا یونیورسال استودیوز قصد داشت تا بر اساس کتاب سیزده دلیل برای اینکه فیلمی اقتباسی بسازد که در آن سلنا گومز در نقش «هانا بیکر» ظاهر شود اما این پروژه به سرانجام نرسید. در اکتبر ۲۰۱۵ نت فلیکس حق فروش کتاب را خرید و تصمیم گرفت تا بر اساس آن یک سریال بسازد زیرا مدیران نتفلیکس فکر می کردند داستان کتاب کشش لازم برای ساخت یک سریال را دارد. ابتدا قرار شد باز هم گومز نقش هانا بیکر را بازی کند اما گومز دیگر تمایلی به انجام این کار نداشت و تنها قبول کرد به عنوان تهیه کننده اجرایی با پروژه همکاری کند.توماس مک کارتی فیلمنامه نویس و کارگردان تحسین شده فیلم افشاگر که از طرفداران کتاب بود هم تهیه سریال را بر عهده گرفت و هم دو اپیزود از آن را کارگردانی کرد. کمپانی آنونیموس کونتنت به همراه پارامونت تله ویژن، به عنوان تهیه کننده اجرایی در ساخت سریال همکاری داشته اند. فیلمبرداری سریال در تابستان ۲۰۱۶ و در کالیفرنیای شمالی انجام شد. سن رافائل، کالیفرنیا، بنیسیا، کالیفرنیا، والهو، کالیفرنیا، کراکت از جمله لوکیشن های فیلمبرداری بودند. به خاطر وجود محتوای شدید عاطفی و روانشناسانه موجود در سریال، بسیاری از بازیگران در طول فیلمبرداری با متخصصین امور اجتماعی و روانشناسان گفتگو کردند تا هم به نقش های خود نزدیک تر شوند و هم اینکه دچار آسیب های روحی نشوند. بعد از موفقیت های گسترده سریال در نزد منتقدین و مردم، نت فلیکس سریال را برای فصل دوم تمدید کرد. در ۷ مه ۲۰۱۷ خبر رسید که سریال در اواسط سال ۲۰۱۸ پخش خواهد شد.نت فلیکس همچنین تیزر کوتاهی از فصل دوم را پخش کرد. فیلمبرداری فصل دوم از تاریخ ۱۲ ژوئیه ۲۰۱۷ آغاز شد. فیلمبرداری مدتی بخاطر حادثه آتش سوزی اکتبر ۲۰۱۷ کالیفرنیا متوقف شد و بعد از مدتی دوباره از سر گرفته شد. در اوایل مه ۲۰۱۸ خبر رسید که فصل دوم سریال در تاریخ ۱۸ مه ۲۰۱۸ پخش خواهد شد. آمارها اعلام می کند که ۱۳ دلیل برای اینکه، یکی از پرتماشاگرترین سریال هایی است که تا کنون نت فلیکس تولید کرده است. سریال در طول یک ماه اول انتشار خود موفق شد رکورد پربازدیدترین سریال نت فلیکس را که پیش از این به فصل دوم سریال دردویل تعلق داشت را بشکند و با ۴۸٪ بیننده بیش تر رتبه اول را به خود اختصاص دهد. آمار تماشاگران در هفته دوم انتشار نسبت به هفته اول نزدیک به ۱۸٪ پیشرفت داشت که نشان از محبوبیت سریال در بین تماشاگران دارد. طبق آمارهایی که منتشر شد تعداد بازدیدها از قسمت اول سریال بالاتر ۱۰۰ میلیون بود که هرکدام از آن ها حداقل یک قسمت از سریال را از طریق نت فلیکس دیده اند. ۱۳ دلیل برای اینکه، خصوصاً در فصل اول با استقبال گسترده ای سوی منتقدین همراه شد.منتقدین فیلمنامه، کارگردانی، تیم بازیگری و تصویربرداری را از نقاط قوت سریال دانستند و سازندگان را بخاطر پرداختن به سویه تاریک زندگی نوجوانان ستایش کردند. نظرات پیرامون فصل دوم و سوم متوسط و منفی بود و میانگین نمرات کمتری از سوی منتقدان دریافت کرد. با این حال بازهم منتقدان از وجوه فنی سریال و کار تیم بازیگری تعریف کردند. راتن تومیتوز گزارش کرد ۸۲٪ منتقدین نسبت به سریال نظر مثبتی داشته اند که این درصد از روی ۴۹ نقد بدست آمده است که در مجموع نمره خوب ۷٫۲/۱۰ را نصیب سریال می کند. جمع بندی نظرات منتقدان راتن تومیتوز می گوید: «۱۳ دلیل برای اینکه بهترین عناصر ممکن را از رمان پرفروش که منبع اقتباسش بوده را برداشته و آن را با غم و اندوهی بی پایان ترکیب کرده است. این سریالی است که نگاهی بی پروا به زندگی نوجوانان دارد و موفق می شود داستان را همچون شخصیت هایش به بلوغ برساند.» سریال در سایت متاکریتیک نمره ۷۶/۱۰۰ را کسب کرد که این میانگین از روی ۱۷ نقد بدست آمده است. متاکریتیک اعلام کرد که نظرات پیرامون سریال «اغلب مثبت» است. سریال در نزد تماشاگران نیز محبوب شد و نمرات بسیار خوبی گرفت. جسی شیدن در آی جی ان به سریال از ۱۰ نمره ۹٫۲ داد و نوشت: «۱۳ دلیل برای اینکه، اثری شگفت انگیز است. سریال داستان خود را بسیار خوب تعریف می کند و بیننده را کسل نمی کند. اثری قدرتمند که به طرز عجیبی پر جوش و خروش است. این بهترین مجموعه تلویزیونی در قرن بیست و یکم است که دربارهٔ مسائل و مشکل نوجوانان ساخته شده است.» متیو گیلبرت در بوستون گلوب به سریال امتیاز کامل داد و نوشت: «این یک درام حساسیت برانگیز دربارهٔ زندگی نوجوانان است که به طرز استادانه ای مهندسی شده است. ۱۳ دلیل برای اینکه مجموعه ای تلخ است که تنها کورسوی امیدی در آن وجود دارد.» مورین رایان در ورایتی به سریال امتیاز بالایی داد و آن را «درامی موفقیت آمیز» و «بی رحم» دانست. او در بخشی از نقد خود نوشت: «۱۳ دلیل برای اینکه قطعاً اثری بی ریا و به دور از هرگونه ژست قلابی است. سریالی که به راحتی می توان آن را در زمره بهترین های نت فلیکس قرار داد.» لیا گیرین بلات در انترتینمنت ویکلی به سریال نمره +B داد و نوشت: «این سریالی است که جوانان و نوجوانان زیادی به آن نیاز دارند. ما همیشه با کمبود فیلم های خوب دبیرستانی رو به رو بوده ایم و حالا ۱۳ دلیل برای اینکه به لطف داستان جذاب و پر کشش و بازی های خوب بازیگرانش این خلأ را برای مدتی به خوبی می پوشاند.» دنیل فاینبرگ در هالیوود ریپورتر به سریال بالاترین امتیاز ممکن را داد و آن را «تأثیر گذار» و «خلاقانه» و «درامی دلچسب» دانست. او قدرت کارگردانی و فیلم نامه و بازیگری را ستود و از سریال به عنوان «اثری قابل توجه در ژانر نوبالغان» یاد کرد. اجرای تیم بازیگری، به خصوص بازی کاترین لانگفورد در نقش هانا بیکر و دیلان مینت در نقش کلی جنسن از سوی منتقدین ستوده شد. جسی شیدن در آی جی ان بازی کاترین لانگفورد را ستود و دربارهٔ آن نوشت: «لانگفورد در نقش اصلی سریال درخشیده و به خوبی موفق شده غم و اندوه و دیگر احساسات پیچیده هانا را برای ما زنده کند. بازی در چنین نقشی حقیقتاً کار سختی است اما لانگفورد به خوبی از پس آن برآمده است.» میتو گیلبرت در بوستون گلوب شیمی رابطه ای که بین کلی و هانا در سریال وجود دارد را مورد ستایش قرار داد و آن را این گونه توصیف کرد: «تماشای صحنه های دو نفره کلی و هانا لذت خالص است.» دنیل فینبرگ از هالیوود ریپورتر در بخشی از نقد خود نوشت: «لانگفورد در نقش هانا بیکر تابناک است. او با حضورش انرژی پویا به داستان تزریق می کند و مهم تر از همه کاری می کند که بیننده به خوبی با کاراکترش همذات پنداری کرده و سرنوشتش برای مخاطب مهم شود.» منتقد ورایتی جدا از تحسین عملکرد لانگفورد، اجرای بازیگران مکمل و به خصوص کیت والش را ستود و آن را «یک کار حرفه ای از یک تیم حرفه ای» توصیف کرد. بسیاری دیگر از منتقدین نیز عملکرد کریستیان ناوارو، آلیشا بو، مایلز هایزر، برندون فلین و بقیه تیم بازیگری مورد ستایش قرار دادند. فصل دوم سریال با واکنش های متوسط و گاهی منفی منتقدان همراه بود. بسیاری از منتقدان، نقطه ضعف فصل دوم را خط های داستانی متعدد و حوادث بسیار زیاد آن می دانستند که در بیشتر موارد غیر ضروری و بدون کاربرد تشخیص داده شده است. همچنین بعضی از منتقدان از نمایش صحنه های حساسیت برانگیز نیز انتقاد کردند و اشاره کردند که نیازی به وجود این صحنه ها در سریال نبوده است. با این حال بازهم کار تیم بازیگری و خصوصاً بازی دیلان میتت ستایش شد راتن تومیتوز گزارش کرد که ۲۷٪ نسبت به فصل دوم نظر مثبتی داشته اند که این درصد از روی ۲۵ نقد به دست آمده است. جمع بندی نظرات منتقدان راتن تومیتوز می گوید: «با منحرف شدن از منبع اقتباس اصلی، سریال این فرصت را پیدا کرده تا شخصیت هایش را زیر ذره بین قرار داده و عمیق تر آن ها را بررسی کند اما متأسفانه در این مسیر تمامی چیزهایی که پیش تر اندوخته بود را از دست می دهد.» منتقدان متاکریتیک نظرات مثبت تری نسبت به سریال داشتند. سریال در این سایت نمره ۴۹ از ۱۰۰ را بر اساس ۱۶ نقد کسب کرد. متاکریتیک اعلام کرد نظرات پیرامون فصل دوم «دوگانه و متوسط» است. فصل سوم سریال با واکنش منفی منتقدان مواجه شد. راتن تومیتوز گزارش کرد که تنها ۱۲٪ نسبت به فصل سوم نظر مثبتی داشته اند که این درصد از روی ۱۴ نقد به دست آمده است. این کمترین میانگین امتیاز در تاریخ تلویزیون است که تاکنون سریالی در راتن تومیتوز دریافت کرده است. در متاکریتیک، فصل سوم با ۴ نقد، نمره ۲۳ از ۱۰۰ را دریافت کرد. متاکریتیک اعلام کرد که نظرات پیرامون فصل سوم «اغلب منفی» است. فصل چهارم سریال نیز همچون فصل قبلی با واکنش منفی منتقدان همراه بود و در زمنیه روایت پیچیده، خط های داستانی پی در پی و بیهوده، حذف بدون توضیح برخی از شخصیت های مکمل در فصل های قبلی و دور شدن از منبع اقتباس مورد انتقاد قرار گرفت. راتن تومیتوز گزارش کرد که تنها ۱۷٪ منتقدان نظر مثبتی درباره فصل چهارم دارند که در مجموع نمره ۴٫۵/۱۰ را نصیب این فصل سریال می کند. کتاب سیزده دلیل برای اینکه بعد از انتشار بخاطر لحن داستان گویی و فضاسازی با کتاب مزایای گوشه گیر بودن مقایسه شد اما این مقایسه و شباهت پس از انتشار سریال ابعاد بیشتری پیدا کرد. شباهت چهره دیلان مینت با چهره لوگن لرمان که در فیلم مزایای گوشه گیر بودن نقش چارلی را بازی کرده بود اولین نکته ای بود که توجهات را جلب کرد. نکته بعدی حضور کیت والش در سریال بود که در اینجا هم درست مثل فیلم مزایای گوشه گیر بودن نقش مادری را بازی کرده بود که فرزندش مورد سوءاستفاده جنسی قرار گرفته شده بود. همچنین این موضوع که بهترین دوست کلی در سریال با نام تونی یک همجنس گراست شباهت دیگری بود که طرفداران به آن اشاره کردند (در مزایای گوشه گیر بودن نیز بهترین دوست چارلی با نام پاتریک یک همجنس گراست) به طور کلی از نظر طرفداران، سیزده دلیل برای اینکه از نظر فضاسازی و پرداختن به موضوعاتی همچون تجاوز و همجنسگرایی و استفاده از مواد مخدر و لحن افسرده کننده اش شباهت غیرقابل انکاری به مزایای گوشه گیر بودن دارد. همچنین طرفداران سیزده دلیل برای اینکه به مخاطبانی که از دیدن سریال و خواندن کتاب لذت برده اند توصیه کرده اند که کتاب و فیلم مزایای گوشه گیر بودن را بخوانند و نگاه کنند. سریال سیزده دلیل برای اینکه بخاطر محتوای بزرگسالانه و وجود صحنه هایی همچون مصرف مواد مخدر و مشروبات الکلی و همچنین نشان دادن جزئیاتی از صحنه تجاوز و استفاده از کلمات رکیک و پرداختن به موضوعاتی همچون همجنسگرایی و خودکشی از طرف سیستم نظارت و ارزشیابی تلویزیون درجه سنی "RP18" دریافت کرد. بدین معنی که تماشای سریال به افراد زیر هجده سال توصیه نمی شود و باید در تماشای آن احتیاط کنند. بعد از پخش سریال نسبت به حجم خشونت گرافیکی فیلم همچون صحنه تجاوز در جکوزی یا صحنه خودکشی انتقادات زیادی مطرح شد اما سازندگان سریال صحنه های جنسی و خشونت آمیز خودکشی هانا را «ضروری» اعلام کرده اند. اعتراض ها به خشونت موجود در سریال در فصل دوم اوج گرفت. در یکی از سکانس های قسمت آخر از فصل دوم سریال، شخصیت تایلر از سوی چند نفر مورد حمله قرار گرفته و بعد ضرب و شتم، به وسیله یک چوب مورد شکنجه جنسی قرار می گیرد. این سکانس واکنش های بسیار تندی از سوی برخی از منتقدین و تماشاگران در پی داشت که این سکانس را «غیر ضروری» دانستند و اعلام کردند که دیدن این صحنه حتی برای افراد غیر حساس کاملاً «نامناسب» است. حاشیه های این سکانس آنقدر زیاد بود که حتی شایعه شد نت فلیکس فصل سوم سریال به خاطر اعتراضات کنسل خواهد کرد. مدتی بعد از اعتراضات نت فلیکس بیانیه ای منتشر کرد که در آن از نمایش خشونت موجود در سریال دفاع کرده بود. در بخشی از این بیانیه آمده است: «این سریال در تلاش است تا داستانی صادقانه را دربارهٔ مشکلاتی غیرقابل انکار که بسیاری از جوانان ها با آن درگیر هستند ارائه دهد.» سریال سیزده دلیل برای اینکه هرچند به متن اصلی کتاب وفادار مانده است اما در عین حال تغییرات زیادی هم نسبت به کتاب کرده است. بعضی از این تغییرات با استقبال مواجه شده است و بعضی از آن ها هم صدای طرفداران کتاب را درآورده به صورتی که آن ها معتقدند داستان به طور کلی تغییر کرده است. طرفداران سریال نکات جالبی را در سریال پیدا کرده و در سطح اینترنت منتشر کردند که تعدادی از آن ها عبارتند از: ۱۳ دلیل برای اینکه با حواشی بسیار زیادی همراه بود. سریال به خاطر پرداختن به نیمه تاریک زندگی نوجوانان و پرداختن به موضوعاتی همچون افسردگی، خودکشی و تجاوز مورد انتقاد برخی از روانشناسان و متخصصین سلامت اجتماعی قرار گرفت. اعتراض ها باعث شد تا نت فلیکس اطلاعیه صادر کند و از تماشاگران بخواهد در هنگام دیدن سریال احتیاط کنند. همچنین در ابتدای بعضی از اپیزودهای سریال همچون اپیزود آخر، هشداری به بینندگان داده می شود که در تماشای این قسمت احتیاط کنند. اما سریال مخالفان زیادی هم داشت. برخی از متخصصان سلامت روانی در مورد پیام های این سریال در مورد موضوع خودکشی هشدار داده و آن ها را خطرناک توصیف کرده اند. آن ها و بسیاری دیگر از منتقدان بر این باورند که این سریال دیدگاه مشکل آفرینی نسبت به مقولهٔ خودکشی را نه تنها نفی نمی کند بلکه آن را ترویج می کند. کارشناسان، والدین و معلمان بر این موضوع توافق دارند که این سریال و موضوع آن خودکشی را ترویج کرده و در واقع تصویری کامل از تصمیم نادرست شخصیتی که خودکشی می کند را به تصویر نکشیده است. از آن جایی که افکار مربوط به خودکشی در میان نوجوانان رواج زیادی دارد برخی بر این باورند که چنین سریالی نباید ساخته می شد. در آوریل ۲۰۱۷ و زمانی که سریال به تازگی پخش شده بود، انجمن ملی روانشناسان مدارس آمریکا هشداری صادر کرد و به نوجوانانی که به خودکشی فکر کرده اند یا می کنند توصیه کرد که از تماشای این سریال خودداری کنند. این گروه همچنین پیشنهاد کرده که نوجوانانی که قصد تماشای این سریال را دارند در کنار والدینشان آن را تماشا کنند به طوری که والدین بتوانند آن ها را متقاعد سازند که خودکشی هیچ مشکلی را حل نمی کند. همچنین این انجمن به تمامی مشاوران و متخصصین امور سلامت در دبیرستان های آمریکا نامه نوشت و از آن ها درخواست کرد که نسبت به سلامت دانش آموزان هوشیار باشند. این نخستین بار است که بود، انجمن ملی روانشناسان مدارس آمریکا برای یک سریال چنین اطلاعیه ای صادر می کند. مدتی بعد انجمن روانشناسان بالینی کودک و نوجوانان بیانیه ای صادر کرد که در آن نوشته بود که تماشای سریال ۱۳ دلیل برای اینکه می تواند برای نوجوانانی که آگاهی کاملی از مسائل ندارند یا سابقه افسردگی دارند بسیار خطرناک باشد. در بخشی از این بیانیه به طور مستقیم از نت فلیکس درخواست شده بود که که در پایان هر اپیزود از سریال، قسمتی گذاشته شود که در آن یک روانشناس یا متخصص امور سلامت به بینندگان صحبت کند و به آن ها دربارهٔ مسائلی همچون خودکشی آگاهی بدهد. حواشی سریال پایان نداشت. برخی از روانشناسان بالینی همچون اریکا مارتینز و دنیل دینبرگ معتقد بودند که یکی از خطراتی که تماشای این سریال دارد، خودکشی تقلیدی است. البته حتی در این باره هم نظرات یکسانی وجود نداشت. اریک بیسون، مشاور و روانشناس دانشگاه نورت وسترن در طی گفتگویی اعلام کرد که بعید است که یک سریال به تنهایی باعث تحریک نوجوانی به خودکشی شود زیرا خودکشی عملی است که در واکنش به ضربه های احساسی بسیار شدید انجام می شود. بحث ها پیرامون سریال تا مدت ها ادامه داشت و بسیاری از روانشناسان نسبت به آن واکنش نشان دادند. حرف اصلی بسیاری از آن ها این بود که سریال تصویری ستایش آمیز از عمل خودکشی ارائه می دهد و هیچ نشانه ای در سریال مبنی بر نفی نوجوانان از این کار وجود ندارد. همچنین بعد از پخش سریال و همه گیر شدن آن صحبت دربارهٔ سریال در مدارس کانادا ممنوع اعلام شد. مسئولان خواسته اند تا معلمان در مدارس دربارهٔ این سریال با بچه ها سخن نگویند و همه چنین از خانواده ها درخواست کرده اند که نگذارند بچه هایشان این سریال را ببینند زیرا از نظر مسئولان آموزشی کانادا این سریال افسرده کننده و خطرناک است و بعد از تماشای آن امکان دارد عمل خودکشی در میان نوجوانان رایج شود. مطالعات و گزارش هایی که منتشر شد نشان داد که بعد از پخش سریال ۱۳ دلیل برای اینکه، بین ۹۰۰٬۰۰۰ تا ۱٬۵۰۰٬۰۰۰ بار در گوگل کلمه «خودکشی» جستجو شده است و نکته جالب اینجاست که این آمار فقط مربوط به کشور ایالات متحده است. عبارت های «نحوه انجام خودکشی»، «خودکشی کردن» و «چگونه خودتان را بکشید» بیشترین رشد جستجو را داشتند. ۱۳ دلیل برای اینکه موافق هم داشت و بسیاری از تماشاگران و البته منتقدان ادعاهای مطرح شده نسبت به سریال را رد کرده و اعلام نموده اند که سریال ۱۳ دلیل برای اینکه از ارزش هنری بالایی برخوردار است. بسیاری از منتقدان نیز شجاعت دست اندرکاران این سریال را برای پرداختن به چنین موضوع جنجالی و حساسی مورد تمجید قرار داده اند و اعلام کردند که برخلاف گفته های برخی از روانشناسان، سریال به خوبی می تواند دربارهٔ موضوع حساس خود توضیح بدهد و بیننده بعد از تماشای سریال قطعاً متوجه خواهد شد که کدام کار درست و کدام کار غلط است. هم زمان با پخش فصل اول، نت فلیکس برنامه ای مستند به نام «۱۳ دلیل برای اینکه:فراتر از دلایل» منتشر کرد. در این برنامه که ۲۹ دقیقه زمان داشت، بازیگران و عوامل سریال دربارهٔ تجربه خود دربارهٔ بازی در سریال و همچنین مواجه شدن با مسائلی همچون قلدری، تجاوز، افسردگی و دیگر مشکلات نوجوانان صحبت می کنند. چندین متخصص امور بهداشت روان نیز دیدگاه های خود را دربارهٔ سریال و و لزوم مواجه شدن با این مسائل بیان می کنند. قسمت دوم این مستند هم زمان با فصل دوم از طریق نت فلیکس در دسترس عموم قرار گرفت و قرار است برای فصل سوم نیز، برنامه مشابهی تولید شود.
[ { "answer1": "فیلم نامه این سریال توسط برایان یورکی بر اساس رمانی به همین نام نوشته جی اشر که در سال ۲۰۰۷ منتشر شد به رشته تحریر درآمده است.", "answer2": "ابتدا یونیورسال استودیوز قصد داشت تا بر اساس کتاب سیزده دلیل برای اینکه فیلمی اقتباسی بسازد که در آن سلنا گومز در نقش «هانا بیکر» ظاهر شود اما این پروژه به سرانجام نرسید.", "distance": 4041, "question": "سریال ۱۳ دلیل برای اینکه بر اساس چه کتابی ساخته شده و چه کسی نقش هانا بیکر را در ابتدا قرار بود بازی کند؟" }, { "answer1": "کمپانی آنونیموس کونتنت به همراه پارامونت تله ویژن، به عنوان تهیه کننده اجرایی در ساخت سریال همکاری داشته اند.", "answer2": "فصل اول سریال به صورت کامل در تاریخ ۳۱ مارس ۲۰۱۷ در دسترس عموم قرار گرفت.", "distance": 482, "question": "چه کمپانی هایی در ساخت سریال ۱۳ دلیل برای اینکه همکاری داشته اند و این سریال در چه تاریخی به طور کامل در دسترس عموم قرار گرفت؟" }, { "answer1": "برخی از روانشناسان و متخصصین امور بهداشت و روان، ۱۳ دلیل برای اینکه را به خاطر پرداختن به موضوعاتی همچون خودکشی، افسردگی، تجاوز و همچنین برخی از مسائل جنسی مورد انتقاد قرار دادند و اعلام کردند که سریال ممکن است از نظر روانی، تأثیر بدی بر روی تماشاگران حساس داشته باشد.", "answer2": "اجرای تیم بازیگری، به خصوص بازی کاترین لانگفورد در نقش هانا بیکر و دیلان مینت در نقش کلی جنسن از سوی منتقدین ستوده شد.", "distance": 5937, "question": "چرا سریال ۱۳ دلیل برای اینکه مورد انتقاد روانشناسان قرار گرفت و چه کسی در سریال نقش کلی جنسن را ایفا کرده است؟" }, { "answer1": "۱۳ دلیل برای اینکه، در فصل اول با واکنش مثبت منتقدین و تحسین گسترده تماشاگران همراه شد و به خصوص از نظر فیلم نامه، روایت داستانی و اجرای تیم بازیگری مورد ستایش قرار گرفت.", "answer2": "فیلمبرداری مدتی بخاطر حادثه آتش سوزی اکتبر ۲۰۱۷ کالیفرنیا متوقف شد و بعد از مدتی دوباره از سر گرفته شد.", "distance": 3220, "question": "آیا در فصل اول سریال ۱۳ دلیل برای اینکه استقبال خوبی از طرف منتقدین شد و چه عاملی باعث شد فیلمبرداری فصل دوم سریال برای مدتی متوقف شود؟" }, { "answer1": "سریال در طول یک ماه اول انتشار خود موفق شد رکورد پربازدیدترین سریال نت فلیکس را که پیش از این به فصل دوم سریال دردویل تعلق داشت را بشکند و با ۴۸٪ بیننده بیش تر رتبه اول را به خود اختصاص دهد.", "answer2": "همچنین بعد از پخش سریال و همه گیر شدن آن صحبت دربارهٔ سریال در مدارس کانادا ممنوع اعلام شد.", "distance": 11310, "question": "سریال ۱۳ دلیل برای اینکه چه رکوردی را در نتفلیکس شکست و آیا در مدارس کانادا صحبت درباره این سریال ممنوع شد؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
52
: هرودوت هِرودوت نخستین تاریخ نگار یونانی زبان است که آثارش تا زمان ما، باقی مانده است. بر خلاف نویسندگانی که در آغاز کتاب خویش به شرح زندگی خود می پردازند، هرودت در ابتدای کتاب خود به این جملهٔ ساده بسنده کرده است که «هدف هرودوت هالیکارناسی از ارائهٔ نتایج پژوهش هایش در این جا آن است که گذر زمان، گرد فراموشی بر کارهای آدمیان و دستاوردهای بزرگ یونانیان و بربرها ننشاند و به ویژه علت درگیری های این دو قوم روشن شود.» اطلاعات ما دربارهٔ زندگی او بسیار متأخر است که عمدتاً از دو مقالهٔ دانش نامهٔ بیزانسی سودا گرفته شده است. بر پایهٔ این منبع، هرودوت در هالیکارناس زاده شده بود و در سال ۴۴۴ پیش از میلاد به تروئی در جنوب ایتالیای امروزی مهاجرت کرد که احتمال داده می شود در همان جا نیز درگذشته باشد. با آنکه هرودوت اکثر عمرش را در جهان یونانی گذرانده، ولی از آنجا که زادگاهش در نخستین سال های زندگی وی زیر استیلای ایران بوده، با فرهنگ ایرانی نیز آشنا شد. گرچه با زبان فاتحان سرزمینش آشنا نبود ولی این فرصت برایش پیش آمد که از قوانین، مذهب و فرهنگ آن ها آگاهی یابد. این آشنایی با فرهنگ های یونان و ایران، او را با قدر و منزلت شان آشنا ساخت و سبب شد که دربارهٔ دشمنان یونان، قضاوتی منصفانه داشته باشد. هرودوت برای نوشتن کتابش از شیوهٔ تاریخ نویسی روایی استفاده کرده است. به این معنا که از بین روایت های مختلف، تنها روایتی را ذکر کرده که می پنداشته از دیگر روایت ها صحیح تر است؛ منبع و سرچشمهٔ این روایت ها نیز غالباً شنیده های شفاهی او بوده اند. گرایش های سیاسی و مذهبی هرودوت نیز در تاریخ نگری و همچنین تاریخ نگاری او دخالت داشته اند؛ چنان که گرایش او به پریکلس و آتن باعث شده بود تا وقایع مرتبط با آتن را به سود آتنی ها ثبت کند و هرگاه مطلب یا گزارشی را دربارهٔ آنچه مورد پسند خود بود می شنید ولی به درستی آن باور نداشت، به تحلیل آن گزارش می پرداخت ولی این ریزبینی و تحلیل را در مواردی که احساسات مذهبی یا ملی او را جریحه دار نمی کند، نمی بینیم و هرجا که گزارش های او با مصلحت آتنی ها منافاتی نداشت، بی طرف بود ولی هرگاه منافع آتن در میان بود، هر گزارشی، ولو سخن های بیهوده را می پذیرفت. از نظر مذهبی نیز به خدایان و الهه های یونانی اعتقاد داشت و مشیت الهی را حاکم بر تاریخ می دانست. پیشینهٔ خانوادگی و محیط زندگی هرودوت نیز در تاریخ نگاری و تفکر تاریخی او مؤثر بوده است. عموی هرودوت، شاعر و سیاست پیشه بود؛ او در ۹ هزار بیت به شرح پهلوانی های هراکلس پرداخته و در هفت هزار بیت حماسهٔ کوچ ایونی ها را سروده بود که در کتاب هرودوت نیز بارها به این موضوعات پرداخته شده است. هرودوت، که در زبان یونانی هرودوتوس (Herodotus) به معنای آفریده و دادهٔ هرا خوانده می شود، کهن ترین تاریخ نگار یونانی زبان است که کتابش "تواریخ" تا زمان ما باقی مانده است. برخلاف نویسندگانی که در آغاز کتاب خویش به شرح زندگی خود می پردازند، هرودت در ابتدای کتاب خود به این جملهٔ ساده بسنده کرده است که «هدف هرودوت هالیکارناسی از ارائهٔ نتایح پژوهش هایش در این جا آن است که گذر زمان، گرد فراموشی بر کارهای آدمیان و دستاوردهای بزرگ یونانیان و بربرها ننشاند و به ویژه علت درگیری های این دو قوم روشن شود.» اطلاعات ما دربارهٔ زندگی او بسیار متأخر است که عمدتاً از دو مقالهٔ "دانش نامهٔ بیزانسی سودا" گرفته شده است. بر پایهٔ این منبع، هرودوت در هالیکارناس متولد شده بود و در سال ۴۴۴ پیش از میلاد به تروئی در جنوب ایتالیا مهاجرت کرد که احتمال داده می شود در همان جا نیز درگذشته باشد. خانوادهٔ هرودوت از اشراف این منطقه بودند و به همین دلیل، وی از زندگی مرفهی برخوردار بود. اما به واسطهٔ اوضاع نابسامان شهر و برخی علل سیاسی، به ترک وطن خود و سفر به جزیرهٔ ساموس در یونان ناچار شد. با آنکه هرودوت اکثر عمرش را در جهان یونانی گذرانده، ولی از آنجا که زادگاهش در نخستین سال های زندگی وی تحت استیلای ایران بوده، با فرهنگ ایرانی نیز آشنا شد. گرچه با زبان فاتحان سرزمینش آشنا نبود ولی این فرصت برایش پیش آمد که از قوانین، مذهب و فرهنگ آن ها آگاهی یابد. این آشنایی با فرهنگ های یونان و ایران، او را با قدر و منزلت شان آشنا ساخت و سبب شد که دربارهٔ دشمنان یونان، قضاوتی منصفانه داشته باشد. تا پیش از سدهٔ پنجم پیش از میلاد، از نظر تاریخ نگاری و ثبت وقایع، یونانیان فقط اشعار حماسی و سرودهای اساطیری را می شناختند و با نگارش وقایع و رویدادها، سالنامهٔ حوادث و جدول وقایع آشنا نبودند و اساساً در این دوره یونانیان خط نداشتند. ظاهراً نخستین فردی که به بررسی انتقادی تاریخ یونان پرداخت و سعی کرد تاریخ را از اسطوره جدا کند، هکاته بود. وی در کتابی تحت عنوان "شجره نامه ها"، سرگذشت خدایان و قهرمانان یونان را به ترتیب تاریخ توضیح داده است. هرچند او در این اثر نسل خود را بعد از ۱۶ نسل به یک موجود خداگونه می رساند، اما سعی داشته روایتی واقع بینانه از اساطیر ارائه دهد. در سدهٔ پنجم پیش از میلاد، در دوره ای که به عصر طلایی یونان مشهور است، شعر و درام به اوج کمال خود رسیده بود و نثر نیز رواج تمام داشت، سخنرانی، که بر اثر دموکراسی و نظام قضایی رونق یافته بود، یکی از مهم ترین عناصر فرهنگ یونان شد و با شور و شوق تمام مورد توجه قرار گرفت. یونانی ها احتمالاً تفاوت بین تاریخ و شعر حماسی را دریافته بودند و برای تاریخ دو مشخصه قائل بودند: تاریخ به نثر است ولی شعر حماسی منظوم است و دیگر اینکه تاریخ واقعیت های گذشته را از تصورات و خیالات پیشین جدا می کند. در سال ۴۶۶ پیش از میلاد، کوراکس سیراکوزی رساله ای نوشت به نام "هنر کلمات" و قصدش راهنمایی کسانی بود که می خواستند در مجامع و محاکم سخن بگویند. گورگیاس این فن را به آتنیان آموخت و آنتیفون شیوهٔ آراستهٔ گورگیاس را در خطابه ها و رسالات خود به کار می برد و با آن جبههٔ اولیگارشیک را تقویت می کرد. با ظهور لوسیاس، فن خطابه صورتی زنده تر و طبیعی تر به خود گرفت؛ ولی فقط سیاستمداران بزرگی چون تمیستوکل و پریکلس بودند که سخنرانی را از تصنع پاک ساختند و تأثیر آن را با سادگی و بی پیرایگی آشکار داشتند. سوفسطاییان این سلاح را چنان تیز و نافذ ساختند و شاگردان شان چنان در به کار بردن آن ورزیده شدند که چون اولیگارش ها در ۴۰۴ پیش از میلاد قدرت را به دست آوردند، آموزش این فن را یک سره ممنوع داشتند. نثر دورهٔ پریکلس به تاریخ نویسی رونق و اهمیت بخشید و در این دوران بود که تحقیق در اعصار گذشته رواج یافت و به محل و مقام انسان در سیر زمان آگاهانه توجه شد. هرودوت با نگارش "تواریخ"، تاریخ نویسی یونانی را آغاز کرد و آغازکنندهٔ راهی بود که بعدها نویسندگانی چون توسیدید، کسنوفون، دموستن، افلاطون و ارسطو که اکثر آنان اهل آتن بودند، آن را ادامه دادند. تمرکز تاریخ نویسی یونانی بیش تر به تاریخ سیاسی، نظامی و دیپلماتیک محدود می شد و تاریخ اجتماعی و سیاسی را نادیده می گرفت. کتاب هرودوت که "تواریخ" نامیده می شود، نخستین تاریخ جهان است که دربارهٔ آداب و رسوم اقوام و ملیت های گوناگون سخن گفته و مجموعاً ۹ کتاب یا فصل است. گرچه هرودوت کتابش را تقسیم بندی نکرد ولی در دورهٔ رنسانس آن را به ۹ کتاب یا فصل های مختلف تقسیم کردند و هریک را به نام یک میوز خواندند. این تقسیمات گاهی با محتوای گزارش خود وفق ندارند ولی در هر صورت اکنون کاربردی سنتی یافته اند و سبب می شوند تا مراجعه به مطالب کتاب آسان شود. از ۹ کتاب او سه کتاب به آسیای صغیر، مصر، میان رودان، ایران و سوریه و سرزمین های مجاور آن، کتاب چهارم دربارهٔ سکاها و کتاب پنجم تا نهم به جنگ های ایران و یونان اختصاص دارد. هرودوت در ابتدای کتاب تواریخ گستره و هدف از نگارش کتاب را اینچنین بیان می کند: «در اینجا نتایج تحقیقاتِ هرودوت از [سرزمین] هالیکارناسوس ارائه شده است. هدف این است که گردش روزگار آثار وقایع بشری را نزداید و شهرت دستاوردهای مهم و قابل توجه یونانیان و غیر یونانیان حفظ شود؛ بویژه علت خصومت میان یونانیان و غیر یونانیان در میان مسائلی که پوشش داده می شوند هست.» — هرودوت، تواریخ ترجمه رابین واترفیلد (۲۰۰۸) در "تواریخ" سخن از جنگی بزرگ می رود که میان ایران و یونان درگرفت. هرودوت می کوشد به این پرسش که چرا ملت های مذکور با یکدیگر به منازعه پرداختند پاسخ دهد. او برای چنین منظوری لازم می بیند علاوه بر شرح داستان جنگ، از تاریخ، رسوم، مذهب و فرهنگ این دو قوم نیز سخن گوید. از دیدگاه مدرن، "تواریخ" شامل ابعاد تاریخ نگاری، قوم نگاری، جغرافیا و توپوگرافی و همچنین حکایات، شایعات، افسانه ها و اسطوره هاست. رویدادهای کتاب هرودوت از زمان پهلوانان اسطوره ای آغاز می شود و به نبرد یونانیان و خشایارشا ختم می شود. هرودوت پس از شرحی کوتاه از دوران افسانه ای، درگیری بین لیدی ها و یونانی ها را بیان می کند و سپس هنگامی که کرزوس به دست کوروش بزرگ شکست خورد، امپراتوری هخامنشی مبنای کار هرودوت می شود. او در شرح حوادث، مرتباً به وقایع آینده یا گذشته گُریز می زند و افزون بر این، این تکنیک را نه تنها در شرح رویدادهای تاریخی بکار می برد بلکه در استفاده از مطالب جغرافیا و قوم نگاری نیز از آن استفاده می کند. هرگاه قوم یا شخص مهمی برای نخستین بار در کتاب مطرح می شود، هرودوت تاریخچهٔ خاص او را تا دورترین زمان ممکن دنبال می کند. اثر هرودوت به گفتهٔ خودش، بررسی دلایل وقوع جنگ بین ایرانیان و یونانیان است که درگیری بین خشایارشا و یونانیان، یک سوم از حجم "تواریخ" را تشکیل می دهد. تواریخ با گزارش فتح شهر سستوس توسط یونانیان در سال ۴۷۹ پیش از میلاد به پایان می رسد؛ بنابراین هرودوت تاریخ معاصرش را شرح نمی دهد زیرا اثر وی در دههٔ ۴۲۰ پیش از میلاد منتشر شد. در نتیجه، او واقعه نگار نبوده است. برخی معتقدند که هرودوت به فنیقیه، بابل، ایران، مقدونیه، مصر و سرزمین سکاها سفر نمود. در برابر، برخی پژوهشگران این ادعا را به چالش کشیده اند و حضور هرودوت در بابل و ایران را نادرست می دانند. به هر حال، منابع مورد استفادهٔ هرودوت، غالباً روایت های شفاهی بوده اند و هرچه را دیده یا شنیده، نقل و روایت کرده است. حتی با فرض حضور وی در سرزمین های ذکرشده، از اسناد دیوانی و تواریخ محلی استفاده نکرده، بلکه روایت های شفاهی مردمان این سرزمین ها را ذکر کرده است. برای نمونه هنگامی که از مصر صحبت می کند، کاهنان مصر را مأخذ تحقیقات خویش معرفی کرده و می گوید که برای درستی سخن آنان به شهرهای تِبِس و هلیوپولیس رفته تا گفته های آنان را با روایت مردم آن جا نیز تطبیق دهد. اما برخی از پژوهشگران به این نکته با دیدهٔ شک و تردید می نگردند و اعتقاد دارند که هرودوت می کوشید تا منابع روایت های خود را منابع شفاهی معرفی کند و بدین منظور یا آن ها را می ساخت یا جعل می کرد. ایمروار عقیده دارد که هرودوت در سرتاسر کتاب خود کوشیده تا این پندار را حفظ کند که کارش گزارشی شفاهی است؛ حتی در جاهایی که می دانیم یا حدس می زنیم که بر پایهٔ منابع مکتوب استوار است. اما هرودوت در ذکر این روایات شفاهی، اندکی دقت را با خوش باوری زیاد می آمیزد و روی هم رفته، کنجکاوی یک کودک در وجود او بیشتر غلبه دارد تا خوش باوری یک پژوهنده. در پاره ای از موارد به آنچه نقل می کند و با عقلش درست نمی آید ایراد می گیرد، اما بسیاری سخنان بیهوده را نیز بی آنکه در صحت آن ها شک کند ذکر می کند. مثلاً از مورچه هایی یاد می کند که اندازه شان از سگ بزرگ تر و از روباه کوچک ترند و می گوید شاه ایران چند رأس از این مورچه ها را در اختیار دارد. هرودوت بسیاری از خرافات را بی تأمل می پذیرد و هرجا واقعه ای با اعتقادات مذهبی یا گرایش های سیاسی او در تعارض نبود، دربست آن را می پذیرد. خود او می گوید: «من اگرچه وظیفه دارم آنچه را شنیده ام بازگو کنم، ولی بی گمان مجبور نیستم همهٔ آن ها را باور کنم.» با این همه، بسیاری از این سخنان بیهوده را بی آنکه در واقع اجباری داشته باشد، باور کرده است. روش تاریخ نگاری او، روش روایی است. به این معنا که پس از جمع آوری اطلاعات خام و دست اول و بررسی روایت های مختلف یک رویداد، روایتی که به نظر او به حقیقت نزدیک تر بوده را انتخاب نموده و ذکر می کند. در نتیجه علی رغم اینکه با چندین روایت مختلف آشنا بوده، غالباً فقط یکی از آن ها را روایت می کند. مثلاً دربارهٔ زندگی کوروش هخامنشی می گوید: «با آنکه در این باره سه روایت مختلف از ایرانیان شنیده ام، آن روایتی را نقل می کنم که [می پندارم] بیش تر حقیقت دارد و کمتر به ستایش از کوروش پرداخته است.» یکی از ویژگی های تاریخ نویسی هرودوت آن است که به نظر می رسد او هر روایت را جداگانه بیان می کند و ظاهراً قصد ندارد تا گفته های منابع روایت های خود را به طور اساسی بازبینی کند و آن ها را حقیقی تر و منطقی تر ارائه دهد. در عوض، از هر مکان تنها یک روایت را ذکر می کند و هر روایت را از منبعی که می پنداشته از دیگران معتبرتر است، ذکر می کند. عمو یا عموزادهٔ هرودوت، شاعری حماسی به نام پانیاسیس بود که با فرمانروای خودکامهٔ هالیکارناس نیز مخالفت و مبارزه می کرد. از جزئیات این مبارزه آگاهی درستی در دست نیست، فقط می دانیم که پانیاسیس به اعدام محکوم شد و هرودوت نیز به جزیرهٔ ساموس تبعید گردید. این همکاری نزدیک هرودوت و پانیاسیس، نشان می دهد که هرودوت از عمو یا عموزادهٔ خود تأثیر گرفته است. از نظر تاریخ نویسی، پانیاسیس در ۹ هزار بیت به شرح پهلوانی های هراکلس پرداخته و در هفت هزار بیت حماسهٔ کوچ ایونی ها را سروده بود و البته پیشگویی هم می کرد. در برابر، هرودوت نیز از معجزات فراوان سخن می گوید، گفتهٔ غیب گویان را با احترام تمام نقل می کند و صفحات کتاب خود را با ذکر پیش بینی های گوناگون پُر می سازد. تمام این موضوعات و ماجراهای گوناگون از پهلوانی های هراکلس گرفته تا کوچ ایونی ها و آینده بینی ها، نکاتی هستند که در کتاب هرودوت بسیار به چشم می خورند. مکان و محیط زندگی هرودوت نیز در تاریخ نگاری او دخیل بوده است. هالیکارناس که محل تولد وی بود در ورودی خلیج سرامیک واقع شده و در نزدیکی آن، جزیرهٔ کوس قرار دارد. این جزیره محفل اتحادیه های صنفی پزشکان بود که نسب خود را به آسکِلِپیوس، خدای درمان می رساندند. اظهار نظرهای متعدد هرودوت در زمینهٔ بیماری ها و درمان آن ها نشان می دهد که وی تحت تأثیر این محیط قرار گرفته بود. هرودوت از نظر سیاسی به پریکلس، سیاست مدار اهل آتن گرایش داشت و از همین روی بود که آنچه آتنی ها برای یونان انجام داده بودند و مورد انتقاد اسپارتی ها بود را می ستاید و در کتابش از اسپارت و دیگر شهرهای رقیب آتن با لحن نامساعدی یاد می کند. او همچنین از این جهت مورد سرزنش قرار گرفته بود که گاهی از جادهٔ بی طرفی و حقیقت جویی دور شده و وقایع را آن چنان که خواست هواخواهان پریکلس بوده شرح داده است؛ زیرا هدف اصلی وی خوش آیندی آتنی ها و دفاع از سیاست پریکلس بود و ظاهراً خود را چندان پای بند نقد و بررسی مأخذ نمی دید. به دیگر سخن، هرجا که ذکر رویدادهای او با مصلحت آتنی ها و سیاست پریکلس منافاتی نداشت، بی تعصب و بی طرف بود ولی هرگاه منافع آتن در میان بود، بسیاری سخنان بیهوده را بی آنکه در صحت آن ها شک کند، بازگو می کرد. از نظر مذهبی، هرودوت به خدایان و الهه های یونانی معتقد بود و مشیت الهی را حاکم بر تاریخ می دانست. در برخی از موارد، به بعضی افسانه ها که از دخالت خدایان در امور عالم حکایت دارند صبورانه لبخند می زند و حتی در توجیه آن ها، علل طبیعی نیز بیان می کند. برای نمونه، هنگامی که کرزوس در تل هیزم قرار داشت و شعله های آتش از هر سو زبانه می کشیدند و راهی برای خاموشی آن نبود، «کرزوس به درگاه آپولون دست به دعا برداشت و با صدای بلند از آن ایزد خواست در قبال پیشکش های گران بهایی که تقدیمش کرده است، وی را از خطر برهاند. ناگهان آسمان صاف که بادی نیز نمی وزید پُر ابر شد و طوفانی برخاست و باران تندی بارید و آتش خاموش شد.» در برابر، در پاره ای از موارد عاقلانه و منطقی می اندیشد و علل مذهبی را به کناری می نهد و به جستجوی علت های طبیعی می پردازد. ویل دورانت معتقد است که چنین تغییری در بینش هرودوت ناشی از شنیدن عقاید سوفسطاییان در اواخر عمر وی بوده است. امیرمهدی بدیع (۱۲۹۴–۱۳۷۳) تاریخ شناس، نویسنده و پژوهشگر ایرانی. بیشتر عمر خود را به تحقیق تحریف های تاریخ نگاران یونانی دربارهٔ ایران باستان پرداخته و با استناد به متون اصلی غربی؛ غرض ورزی آشکار ایشان را- که هنوز نیز ادامه دارد- با دقتی ستودنی و در حجمی بسیار گسترده، نشان داده است. وی در کتاب ۱۵ جلدی یونانیان و بربرها که با استادی تمام به زبان فرانسوی نگاشته است؛ اثبات کرده که دروغ های هرودوت تا چه حد گسترده است. اما همان طور که انتظار می رفت نوشته های تاریخی این تاریخ نویس در محاق اثبات شده نویسندگان گستردهٔ تاریخی در غرب مورد مخالفت های شدیدی قرار گرفت و باعث واکنش مورخان در این باره شد. کتاب یونانیان و بربرها به عنوان یک سند بسیار معتبر در افشای رازهای سربه مهر تاریخ و اختلاف نظر مورخان با هرودوت به چند زبان منتشر شده است. هرودوت در زمان خود نویسنده بسیار معروفی بود، گفته می شود که نوشته های خود را در زمان بازی های المپیک در آتن می خوانده است تا به شهرت خود بی افزاید. دانشمندان سده های بعد عقاید متفاوتی دربارهٔ آثار او داشته اند، اما روی هم رفته بیشتر محققین او را مورخی می دانند که به جای نوشتن حقیقت سعی بر افسانه سرایی برای خوش نامی در یونان داشته است. اوسویوس، وقایع نگار معتبر قرن سوم میلادی ضمن گفتگو دربارهٔ سال های ۴۴۵ و ۴۴۶ پیش از میلاد، می گوید: هرودوت فقط به خاطر اینکه کتاب خود را در ملأ عام در آتن خواند و به شهرتش نایل شد. پلوتارک از قول «دی ئیل» نامی مورخ آتن (از قرن سوم ق. م) گفته: آتنیها در ازای اینکه هرودوت از آن ها در کتاب خود به نیکی یاد کند ده تالان به او دادند. دیون خِری سُس تُم گفته که هرودوت در ازای کتاب خود از «کُرَنْتیها» وجهی خواست و چون جواب دادند: «نام نیک چیزی نیست که در بازار خرید و فروش شود.» هرودوت از آن ها در کتاب خود، در جایی که تاریخ جنگ سالامین را نوشته بد گفت. ارسطو او را افسانه گویی خیالی ولی خوش بیان و دارای قدرت نویسندگی دانسته است و به اشتباه های هرودوت در جغرافیا و علوم طبیعی نیز اشاره کرده است. توسیدید که تاریخ جنگ های پلوپونزی را نوشته است، می گوید: هرودوت نثرنویسی است که هیچ گاه به حقیقت نویسی علاقه مند نبوده است. کتزیاس، پزشک دربار داریوش دوم و اردشیر دوم مواردی از نوشته های او را دربارهٔ کورش بزرگ، کمبوجیه، داریوش و خشایارشا تکذیب کرده است. (البته باید توجه داشت که نوشته های خود کتزیاس به طور گسترده ای از سوی دانشمندان و تاریخ دانان معاصر رد می شود و او را یکی از بزرگترین جاعلان افسانه ها و مطالب خلاف واقع و من درآوردی به شمار می آورند.) ژوزف فلاویوس، مورخ یهود از قرن اول میلادی گوید که همه دروغ گویی هرودوت را ثابت می کردند و مان تُن مورخ مصری گفته که در نوشته های هرودوت راجع به مصر غلط های زیادی است. سیسرون سخنور نامدار رومی او را پدر تاریخ نامیده و گوید: نوشته های او مانند نوشته های ان نیو پر است از افسانه های گوناگون. دیودور سیسیلی گوید: (کتاب 1 بند 69) اختراعات و افسانه هایی را که هرودوت به عمد در تاریخ مصر داخل کرده به سکوت خواهیم گذراند. استرابون جغرافیدان نامدار می نویسد: به شعرای قدیم مانند هومر و هزیود بیشتر می توان اعتماد داشت تا به هرودوت و مورخین دیگر عهد قدیم. با وجود تمام این گفته های نویسندگان قدیم، تاریخ دانان معاصر ما معتقدند که وی با وجود شهرت در بین مردم نوشته هایس از حقیقت تا حدودی دور و به آن بی توجه بوده است و صحت گفته های او را کشفیات راجع به باستان شناسی و تاریخ و موارد مشابه تأیید نمی کنند، بسیاری از اختلاف نظرهایش تقصیر کسی است که هرودوت از وی اطلاعات گرفته است، چون که روش کار او بیشتر مبتنی بر گفته های شفاهی معاصران وقایع بوده است، از جمله برخی مقامات و مسئولان دولتی و حکومتی که در حکومت های مادها و پس از آن هخامنشیان صاحب منصب بوده اند. با این حال هرودوت در برخی موارد از نوشته های مورخان و نویسندگان دیگر هم استفاده کرده است، مخصوصاً دربارهٔ نگارش وقایعی که با دوره او فاصله زمانی زیادی داشته اند. دربارهٔ مطالب افسانه آمیز و داستان وار وی باید گفت که به طور کلی تمام انسان هایی که در آن روزگاران می زیسته اند، چنان اعتقادات و نگرش هایی داشته اند و بی گمان هرودوت هم از این قاعده مستثنا نبوده است، علاوه بر این، وی نوشته هایش را گاهی اوقات در ملأ عام و در حضور جمع مردم می خوانده است و ناچار باید مطالب سرگرم کننده و جالب توجه هم در نوشته هایش می آورده است تا شنونده مقداری مشغول شود و مطالب مزبور را کسل کننده نیابد، توسیدیدس نویسنده تاریخ نبرد پلوپونزی هم به این مطلب اشاره می کند و می گوید که نوشته های من خسته کننده تر هستند، چون که من فقط به بیان اصل حقیقت و جوهره حوادث می پردازم (در واقع توسیدیدس را «پدر تاریخ نگاری علمی» می دانند). سوئیداس هرودوت را فرزند لیگزیس (Lyxes) و دریو (Dryo) معرفی می کند که در هالیکارناس، بخشی از امپراتوری ایران در زمان داریوش هخامنشی به دنیا آمد. همچنین نام پدر و مادر او ریشهٔ یونانی ندارد و منحصربه فرد به نظر می رسد. از این رو، جرج سارتن احتمال می دهد که این ها نام های شرقی باشند که کم و بیش رنگ یونانی به خود گرفته اند و اگر چنین باشد، هرودوت را می توان شرقی یا دست کم نیمه شرقی دانست. شاید به همین دلیل باشد که پلوتارک، تاریخ نگار یونانی، هرودوت را بیگانه پرست (Philobarbaro) معرفی کرده است، هر چند که یک علت دیگر هم برای این نظر پلوتارک می توان ذکر کرد و آن این که در زمان هرودوت، چیزی به اسم قوم واحد یونانی وجود نداشت و جهان هنوز اسکندر مقدونی و رومی ها را به خود ندیده بود و این چیزی بود که پلوتارک و نویسندگان معاصر وی یا بعد از وی نمی توانستند آن را درک کنند. اگرچه هرودوت در نگارش نبردهای ایران و یونان گاه از هم زبانان یونانی خود پشتیبانی می کند و شاید در برخی موارد بتوان گفت قلمش تا حدودی تابع حِسیاتَش می شود، ولی بخش مهمی از تاریخ باشکوه ایران باستان به کمک نوشته های او شناخته شده است، مخصوصاً قسمت مربوط به جنگ های ایرانیان و یونانیان که در زمان خشیارشاه اتفاق افتاد.
[ { "answer1": "هدف هرودوت هالیکارناسی از ارائهٔ نتایج پژوهش هایش در این جا آن است که گذر زمان، گرد فراموشی بر کارهای آدمیان و دستاوردهای بزرگ یونانیان و بربرها ننشاند و به ویژه علت درگیری های این دو قوم روشن شود.", "answer2": "هرودوت برای نوشتن کتابش از شیوهٔ تاریخ نویسی روایی استفاده کرده است. به این معنا که از بین روایت های مختلف، تنها روایتی را ذکر کرده که می پنداشته از دیگر روایت ها صحیح تر است؛ منبع و سرچشمهٔ این روایت ها نیز غالباً شنیده های شفاهی او بوده اند.", "distance": 881, "question": "هدف هرودوت از نوشتن کتابش چه بود و او برای نوشتن آن از چه روشی استفاده می کرد؟" }, { "answer1": "عموی هرودوت، شاعر و سیاست پیشه بود؛ او در ۹ هزار بیت به شرح پهلوانی های هراکلس پرداخته و در هفت هزار بیت حماسهٔ کوچ ایونی ها را سروده بود که در کتاب هرودوت نیز بارها به این موضوعات پرداخته شده است.", "answer2": "گرایش های سیاسی و مذهبی هرودوت نیز در تاریخ نگری و همچنین تاریخ نگاری او دخالت داشته اند؛ چنان که گرایش او به پریکلس و آتن باعث شده بود تا وقایع مرتبط با آتن را به سود آتنی ها ثبت کند و هرگاه مطلب یا گزارشی را دربارهٔ آنچه مورد پسند خود بود می شنید ولی به درستی آن باور نداشت، به تحلیل آن گزارش می پرداخت ولی این ریزبینی و تحلیل را در مواردی که احساسات مذهبی یا ملی او را جریحه دار نمی کند، نمی بینیم و هرجا که گزارش های او با مصلحت آتنی ها منافاتی نداشت، بی طرف بود ولی هرگاه منافع آتن در میان بود، هر گزارشی، ولو سخن های بیهوده را می پذیرفت. از نظر مذهبی نیز به خدایان و الهه های یونانی اعتقاد داشت و مشیت الهی را حاکم بر تاریخ می دانست.", "distance": 729, "question": "عموی هرودوت چه کسی بود و چگونه گرایش های سیاسی و مذهبی هرودوت در تاریخ نگاری اش تاثیر گذاشته بود؟" }, { "answer1": "کتاب هرودوت که \"تواریخ\" نامیده می شود، نخستین تاریخ جهان است که دربارهٔ آداب و رسوم اقوام و ملیت های گوناگون سخن گفته و مجموعاً ۹ کتاب یا فصل است.", "answer2": "از ۹ کتاب او سه کتاب به آسیای صغیر، مصر، میان رودان، ایران و سوریه و سرزمین های مجاور آن، کتاب چهارم دربارهٔ سکاها و کتاب پنجم تا نهم به جنگ های ایران و یونان اختصاص دارد.", "distance": 423, "question": "کتاب تواریخ هرودوت شامل چند کتاب است و هرودوت در کتابش به چه موضوعاتی پرداخته است؟" }, { "answer1": "بر پایهٔ این منبع، هرودوت در هالیکارناس متولد شده بود و در سال ۴۴۴ پیش از میلاد به تروئی در جنوب ایتالیا مهاجرت کرد که احتمال داده می شود در همان جا نیز درگذشته باشد.", "answer2": "روش تاریخ نگاری او، روش روایی است. به این معنا که پس از جمع آوری اطلاعات خام و دست اول و بررسی روایت های مختلف یک رویداد، روایتی که به نظر او به حقیقت نزدیک تر بوده را انتخاب نموده و ذکر می کند.", "distance": 7182, "question": "زادگاه هرودوت کجا بود و روش تاریخ نگاری او چگونه بود؟" } ]
[ { "answer1": "در سدهٔ پنجم پیش از میلاد، در دوره ای که به عصر طلایی یونان مشهور است، شعر و درام به اوج کمال خود رسیده بود و نثر نیز رواج تمام داشت، سخنرانی، که بر اثر دموکراسی و نظام قضایی رونق یافته بود، یکی از مهم ترین عناصر فرهنگ یونان شد و با شور و شوق تمام مورد توجه قرار گرفت.", "answer2": "پلوتارک از قول «دی ئیل» نامی مورخ آتن (از قرن سوم ق. م) گفته: آتنیها در ازای اینکه هرودوت از آن ها در کتاب خود به نیکی یاد کند ده تالان به او دادند. دیون خِری سُس تُم گفته که هرودوت در ازای کتاب خود از «کُرَنْتیها» وجهی خواست و چون جواب دادند: «نام نیک چیزی نیست که در بازار خرید و فروش شود.» هرودوت از آن ها در کتاب خود، در جایی که تاریخ جنگ سالامین را نوشته بد گفت.", "question": "هرودوت در چه دوره ای می زیست و چه کسانی او را به دروغ گویی متهم کرده اند؟" } ]
gemini-2.0-flash-exp
53
: دودمان کارولنژی کارولَنژی، کارلووینجی یا کارلینگ ها دودمانی فرمانروا در کشور فرانسه بودند. نیاکان ایشان شهرداران کاخها بودند. سرانجام در سال ۷۵۱ میلادی تبدیل به پادشاه فرانک ها شدند. ایشان را می توان نخستین کسانی دانست که در اروپای غربی خود را امپراتور می خواندند. اینان بر مروونژی ها پیروز شدند و تا سال ۹۸۷ میلادی چیرگی خویش را بر سرزمین تحت سلطهٔ خود گستردند. کارولنژی ها نام خویش را وامدار شارل مارتل بودند. او همان کسی است که مورها را در جنگی به نام تور در سال ۷۳۲ میلادی شکست داد. شارلمانی برجسته ترین شهریار این دودمان است. او در سال ۸۰۰ میلادی تاجگذاری کرد. واپسین فرمانروای این دودمان در سال ۸۹۹ مرد. این خاندان با سرعتی بیش از آنچه پا گرفتند واژگون شدند. بنیانگذار این دودمان را سنت آرنولف اسقفِ متز در آغاز سده هفتم می دانند. وی در پادشاهی مرونژیان دارای قدرت و اعتبار فراوانی بود. تا پیش از شارل مارتل این خاندان را "آرنولفینگ" یا به نام نوه سنت آرنولف" پِپَنی" می خواندند. این پپن تا سال ۶۸۷ توانسته بود بر فرانک ها چیره شود. او پدر همان شارل مارتل پیش یاد بود. در زمان شارل مارتن مروونژی ها در ناتوانی کامل به سر می بردند. پِپَنِ کوچک فرزند شارل مارتل توانست با یاری نخبگان فرانک و نیز پاپ آن زمان پاپ زکریا در سال ۷۵۱ با شکست شیلدریک سوم واپسین شاه مروونژی بر تخت پادشاهی بنشیند. شارلمانی پسر این پپن کوچک بود که در سال ۷۶۸ بر تخت پادشاهی فرانک ها نشست. پس از او فرزندش لویی لو پیو به جانشینی رسید ولی با مرگ لویی سه پسرش لوتار، لویی ژرمن و شارل کچل بر سر قدرت به جان هم افتادند و پس از سه سال جنگ خانگی سرانجام کشور شارلمانی را به سه پاره میان خود تقسیم کردند و سه سرزمین فرانک شرقی، فرانک غربی و فرانک میانی را پدیدآوردند. فرانک غربی که برابر با فرانسه کنونی است تا زمان کاپتین ها در سال ۹۸۷ در دست فرزندان لویی بود. بخش میانی تا سال ۸۷۵ با نام پادشاهی لوتارنژی ادامه داشت. در بخش شرقی که آلمان کنونی می باشد، کارولنژی ها تا سال ۹۱۱ و مرگ لویی فرزند فرمانروایی کردند. هنگامی که کلوتر دوم پادشاه فرانک ها شد، ظاهراً سلسله مروونژیان مستحکم به نظر می رسید. تا این تاریخ هرگز هیچ پادشاهی از این خاندان قلمرویی به این حد پهناور و تا این اندازه متحد زیر قبضه خود نداشت. اما کلوتر ارتقای خویش را مدیون اشراف اوستراسیا و بورگونی بود، و به همین سبب بر استقلال آن ها افزود، قلمرو هر یک را وسیعتر ساخت، و یکی از آن ها را که پپن اول مهین بود به سمت «پیشکار» یا «خوانسالار» خویش برگزید. «خوانسالار» اصلاً به کسی اطلاق می شد که پیشکار خانواده سلطنتی و مباشر املاک شاهی بود. هر قدر بر لهو و لعب و دسیسه چینی شاهان سلسله مروونژیان افزوده می شد وظایف اداری این پیشکار نیز فزونی می گرفت. قدم به قدم این جریان پیش رفت تا آنجا که وی بر تمام محاکم، ارتش، و دوایر مالی ممکت نظارت یافت. فرزند کلوتر، شاه داگوبر (۶۲۹–۶۳۹) چند صباحی جلو بسط قدرت پیشکار و سایر بزرگان را گرفت. فردگار وقایع نگار دربارهٔ داگوبر می نویسد: «در اجرای عدالت، فقیر و غنی در نظرش یکسان بودند. کم می خوابید، در طعام امساک می کرد، و به این موضوع بسیار اهمیت می داد که چنان رفتار کند تا همة مردم چون بارگاه او را ترک گویند سراپا شادمانی و تحسین باشند.» اما فردگار به ذکر این نکته نیز می پردازد که «وی سه ملکه داشت و جماعت زیادی متعه، و اسیر هرزگی بود.» در دوران زمامداری جانشینان لاابالی وی، که آن ها را «شاهان بیکاره» خوانده اند، بار دیگر اختیارات به دست پیشکار کاخ شاهی افتاد. پپن دوم کهین در جنگ تستری (۶۸۷) رقبای خود را مغلوب کرد، لقب خود را از «خوانسالار» به «دوک و امیر فرانکها» تغییر داد و بر تمام سرزمین گل، جز آکیتن، حکمرانی کرد. فرزند نامشروع وی، شارل «مارتن» (چکش)، که اسماً پیشکار کاخ و دوک اوستراسیا بود، در دوران سلطنت کلوتر چهارم (۷۱۷–۷۱۹) عملاً بر تمامی سرزمین گل حکومت راند. وی با ثبات عزم حملات فریزیایی ها و ساکسونها را بر گل دفع کرد، و با شکست دادن مسلمانان در تور، اروپا را برای عالم مسیحیت حفظ کرد. وی از بونیفاکیوس و دیگر مبلغان مسیحی در گروانیدن آلمانیها به دین مسیح حمایت کرد، اما در لحظات بحرانی زمامداری خود که احتیاج مبرمی به پول داشت زمین های متعلق به کلیسا را ضبط کرد، مقامات اسقفی را به سرداران سپاه فروخت، سربازان خود را در دیرها مسکن داد. رهبانی را که به این کار متعرض بود گردن زد، و لاجرم در طی ده ها رساله و موعظه دینی به دوزخ محکوم شد. در سال ۷۵۱ پسرش، پپن سوم، که «خوانسالار» شیلدریک سوم بود، سفیری نزد پاپ زاکاریاس روانه کرد تا از او استفسار کند که آیا حال که سلطنت عملاً در دست اوست، پایان دادن به خیمه شب بازی سلطنت مروونژیان و اعلام رسمی سلطنت به نام خویش معصیت است یا نه؟ زاکاریاس که در مقابل لمباردهای جاه طلب به پایمردی فرانکها نیاز داشت با جوابی منفی خاطر پپن را آسوده ساخت. پپن شورایی با حضور اشراف و بزرگان روحانی قوم در سواسون ترتیب داد، و در آنجا عموم حاضران با اتفاق نظر او را سلطان فرانک ها خواندند (۷۵۱) و آخرین فرد از سلاطین بیکاره را سر تراشیده به دیری روانه کردند. در ۷۵۴ پاپ ستفانوس دوم به دیر سن ـ دنی در خارج شهر پاریس آمد و پپن را تدهین کرد و «شاه به فضل الاهی» خواند. به این نحو دودمان مروونژیان ۴۸۶(- ۷۵۱) منقرض، و سلسله کارولنژیان (۷۵۱–۹۸۷) آغاز شد. پپن سوم ملقب به «کوتاه» پادشاهی بود شکیبا و دوراندیش، پرهیزگار و مرد عمل، صلح دوست و شکست ناپذیر در جنگ، و چنان پایبند اصول اخلاقی که بین پادشاهان گل در آن قرون نظیر نداشت. تمام کامیابیهای شارلمانی بر اثر مقدماتی بود که پپن فراهم ساخت. هنگام سلطنت این دو نفر، یعنی در عرض شصت و سه سال (۷۵۱–۸۱۴)، سرزمین گل سرانجام به صورت فرانسه درآمد. پپن به مشکلات اداره مملکت بدون یاری دین آگاه بود و به همین سبب اموال، مزایا، و مصونیتهای کلیسا را به اولیای آن سازمان بازگردانید. یادگارهای قدیسین را به فرانسه آورد و با تشریفاتی اثربخش آن ها را بر روی شانه های خود حمل کرد. قلمرو پاپ را از شر شاهان لومبارد رهانید و با صدور «دهش پپن» (۷۵۶) اختیارات سیاسی فراوانی به پاپ واگذار کرد. در برابر این زحمات تنها به این قانع شد که پاپ به او لقب «پاتریکیوس رومانوس» بخشد و فرمانی خطاب به قوم فرانک صادر کند که هرگز هیچ کس را به شاهی برنگزینند مگر آنکه از سلاله پپن باشد. پپن سوم به سال ۷۶۸ در اوج اقتدار فوت کرد و در بستر مرگ قلمرو فرانک ها را مشترکاً به دو فرزندش کارلومان دوم و شارل (که بعدها همان شارلمانی مشهور شد) واگذاشت. رنسانس کارولنژی یکی از چند دورة کوتاه درخشانی بود که اروپا در قرون تیرگی به خود دید. اگر به سبب جنگ ها و بی کفایتی جانشینان شارلمانی و هرج و مرج فئودالی خاوندها و کشمکش خانمان برانداز میان کلیسا و حکومت نبود، و این مرافعات بیهوده مشوق هجوم نورمانها، مجارها، و ساراسنها نمی شد، امکان داشت که قرون تیرگی سه قرن پیش از آبلار پایان یابد. یک مرد، یک دوران زندگی، استقرار تمدنی جدید را نتوانسته بود. جنبش کوتاه مدتی که پدید آمد بیش از حد منحصر به طبقه روحانیون بود. رعیت عادی هیچ شرکتی در آن نداشت. اشراف تقریباً هیچ اعتنایی به آن نکردند، و از میان این طبقه کسانی که حتی زحمت باسواد شدن را بر خود هموار کردند بسیار اندک بودند. در از هم گسیختگی امپراتوری خود شارلمانی را هم باید مقصر دانست. وی به قدری روحانیون را ثروتمند کرده بود که چون دست توانای خودش از کار برکنار شد، قدرت اسقفها بر نیروی امپراتوری چربید؛ وانگهی، شارلمانی به علل نظامی و اداری ناگزیر شده بود که میزان استقلال دادگاه ها و خاوندهای ایالتی را تا حد خطرناکی افزایش دهد. مخارج حکومتی را که مجبور به کشیدن جور یک امپراتوری بود تابع وفاداری و درستی این اشراف گستاخ، و موکول به درآمد متوسط زمین ها و معادن خود کرده بود. وی مثل امپراتوران بیزانسی نتوانسته بود بوروکراسی متشکلی از کارمندان کشوری ایجاد کند که فقط در برابر حکومت مرکزی مسئول باشند، یا بتوانند در مقابل تمام تغییراتی که در دربار امپراتوری رخ می دهد، همچنان به رتق و فتق امور دولت ادامه دهند. در عرض یک نسل بعد از مرگ شارلمانی، سازمان «سفرای پادشاه» را که وسیله گسترش اقتدار او در کلیه ایالات شده بود منحل کردند یا نادیده انگاشتند، و اعیان محلی سر از اطاعت حکومت مرکزی برتافتند. سلطنت شارلمانی در واقع شاهکار یک نابغه بود؛ این سلطنت پیشرفت سیاسی را در عصر و ناحیه ای به نمایش گذاشت که انحطاط اقتصادی بزرگ ترین صفت مشخص آن محسوب می شد. القابی که معاصران به جانشینان شارلمانی داده اند بهترین معرف ماجرای این دوره است. از آن جمله اند: لویی لوپیو، شارل دوم ملقب به لوشو (کچل)، لویی لوبگ، شارل سوم ملقب به لوگرو (فربه)، و شارل سوم ملقب به لوسنپل (ابله). لویی لوپیو (۸۱۴–۸۴۰) مثل پدرش شارلمانی چهره ای زیبا و قامتی بلند داشت؛ مردی بود فروتن، سلیم النفس، بخشنده، و مثل یولیوس قیصر به طرز اصلاح ناپذیری اهل مدارا. از آنجا که زیر نظر کشیشان تربیت یافته و بزرگ شد، تمام احکام اخلاقی را که شارلمانی با چنان اعتدالی به کار بسته بود به جان گرامی شمرد. فقط یک زن گرفت و همخوابه هیچ نداشت. کلیه همخوابگان پدر و فاسقهای خواهران خویش را از دربار بیرون کرد، و چون خواهرانش زبان به اعتراض گشودند، آن ها را در دیرهای راهبه ها زندانی کرد. وی به قول کشیشان اعتماد داشت و رهبانان را امر می داد که طبق تعالیم فرقه بندیکتیان عمل کنند. در هر مورد که بی عدالتی یا استثماری می دید، در صدد جلوگیری برمی آمد یا می کوشید که ستم یا خلافکاری دیگران را جبران کند. مردم متحیر بودند از اینکه می دیدند وی همیشه جانب ضعفا یا فقرا را می گیرد. از آنجا که وی خود را مکلف به رعایت سنن فرانکها می دانست، امپراتوری خود را به چند مملکت پادشاهی تقسیم کرد که هر کدام به دست یکی از پسرانش اداره می شد. از زن اولش سه پسر داشت ـ پپن اول، لوتار اول و لویی دوم ملقب به دردویچ (ژرمنی) ـ که ما او را لودویگ خواهیم خواند. از زن دومش ژودیت صاحب پسر چهارمی شد که در تاریخ از او به شارل کچل یاد می شود. علاقه لویی به این پسر تقریباً نظیر عشق وافر پدر یا مادر بزرگی به نواده اش بود؛ و چون میل داشت که این پسر نیز از سهمی برخوردار شود، تقسیماتی را که در سال ۸۱۷ کرده بود ملغی کرد. سه پسر بزرگ ترش به این عمل پدر معترض شدند و به جنگ داخلی علیه وی پرداختند، که مدت هشت سال به طول انجامید. قاطبه اشراف و روحانیون از این شورش پشتیبانی کردند. جماعت معدودی که ظاهراً نسبت به لویی وفادار مانده بودند او را در یک نبرد بحرانی در روتفلد (نزدیکی کولمار) یکه و تنها گذاشتند ـ به همین سبب بعدها این محل به لوگنفلد یا «وادی دروغها» مشهور شد. لویی به معدودی از طرفداران خویش که هنوز دورش بودند امر داد که برای حفظ جان او را ترک گویند، و تسلیم پسرانش شد (۸۳۳). سه فرزند ارشد لویی سر ژودیت را تراشیدند و به زندانش افکندند. شارل جوان را در دیری زندانی ساختند، و به پدرشان حکم کردند که از مقام امپراتوری کناره بگیرد و علناً توبه کند. لویی مجبور شد در کلیسایی واقع در سواسون، در حالی که سی تن اسقف دورش را محاصره کرده بودند، در مقابل پسر و جانشینش لوتار اول، خود را تا کمر عریان سازد، بر روی پارچه ای مویی به زمین افتد، و طوماری را که حاوی اعتراف وی به جرم بود با صدای بلند بخواند. سپس جامه ای خاکستری که از آن مردم توبه کار بود بر تن کرد، و یک سال او را در صومعه ای زندانی کردند. از این تاریخ به بعد، در حالی که دودمان کارولنژیان دستخوش تجزیه و انقراض بود، جماعت متحدی از اسقفها بر فرانسه حکومت می کردند. رفتاری که لوتار با پدرش لویی کرد احساسات مردم را بر ضد وی برانگیخت. جمعی از اشراف و برخی از اسقفها به تقاضاهای پی در پی ژودیت برای الغای حکم خلع لویی لبیک گفتند. در نتیجه جنگی میان خود فرزندان درگرفت. پپن و لودویگ پدر خود را از زندان آزاد کردند و بار دیگر او را بر اریکه اش نشاندند و ژودیت و شارل را به آغوش وی بازگرداندند (۸۳۴). لویی هیچ گونه انتقامی نگرفت، بلکه همه را عفو کرد. هنگامی که پپن درگذشت (۸۳۸)، زمین های امپراتوری از نو میان سه برادر تقسیم شد. لودویگ، که از این تقسیم مجدد ناراضی بود، به ساکس هجوم برد. امپراتور پیر باز به کارزار پرداخت و حمله را دفع کرد؛ اما، هنگام بازگشت، بر اثر هوای نامناسب بیمار شد و در نزدیکی اینگلهایم درگذشت (۸۴۰). آخرین سخنانش پیامی بود برای عفو لودویگ و تقاضایی برای محافظت شارل و ژودیت از لوتار که اکنون بر مسند امپراتور تکیه می زد. لوتار سعی کرد شارل و لودویگ را دست نشانده خویش گرداند، اما آن دو وی را در فونتنوا شکست دادند (۸۴۱)، و در ستراسبورگ سوگند وفاداری متقابلی یاد کردند که اکنون به عنوان کهنترین سند موجود به زبان فرانسه محفوظ است؛ با اینهمه، در ۸۴۳ با لوتار پیمان وردن را امضا، و امپراتوری شارلمانی را به سه قسمت تقسیم کردند که آن سه بخش تقریباً معادل کشورهای جدید ایتالیا، آلمان، و فرانسه بود. سرزمین های بین راین و الب از آن لودویگ شد؛ قسمت اعظم فرانسه و مارک اسپانیایی به شارل تعلق گرفت؛ ایتالیا و سرزمین های میان حد شرقی راین و حد غربی رودهای سکلت، سون، و رون به لوتار داده شد. این سرزمین های غیر متجانس، که از خاک هلند تا پرووانس امتداد داشتند، به لوتاری رگنوم یا قلمرو لوتار، لوتارینگیا، لوترینگار، و بالاخره لورن معروف شد. این سرزمین ها هیچ گونه وحدت نژادی یا زبانی نداشتند و در نتیجه معرکه کارزاری میان آلمان و فرانسه شدند؛ در طول تاریخ پس از جنگ های خونینی که منجر به شکست یکی و پیروزی دیگری می شد، گاهی این و زمانی آن بر خطه مزبور حکمران بودند. در حین این جنگ های داخلی پرخرج، که سبب تضعیف حکومت و نیروی انسانی و ثروت و روحیه اروپای غربی می شد، قبایل توسعه یابنده اسکاندیناوی به صورت امواجی وحشیانه چنان خاک فرانسه را مورد تهاجم قرار دادند که گویی یورش آن ها دنباله و مکمل غارت و وحشت مهاجران آلمانی چهار قرن قبل بود. در حالی که سوئدیها به قلمرو روسیه رخنه می کردند، نروژیها جای پایی در ایرلند به دست می آوردند، و دانمارکیها انگلستان را مسخر می ساختند، آمیزه ای از اقوام اسکاندیناوی که ما آن ها را نورس یا شمالیها می خوانیم شروع کردند به دست اندازی بر شهرهایی از فرانسه که در کرانة دریاها و رودها قرار گرفته بودند. بعد از مرگ لویی لوپیو، این حملات بدل به لشکرکشیهای عظیم با ناوگانی متجاوز از صد فروند شد که پاروزنهای آن ها همه مردمانی جنگاور بودند. در قرن نهم و دهم، نورسها چهل و هفت بار بر فرانسه هجوم بردند. در سال ۸۴۰، مهاجمان مزبور روان را غارت کردند و این عمل آغاز یک قرن حملات مداوم بر خاک نورماندی بود. در ۸۴۳ به شهر نانت ریختند و اسقف را در محرابش به قتل رساندند. در ۸۴۴ از طریق رود گارون خود را به تولوز رسانیدند، و در ۸۴۵ از راه رود سن روی به پاریس آوردند، اما، در برابر خراجی معادل ۰۰۰’۷ پوند نقره، به آن شهر آسیبی وارد نیاورند. در ۸۴۶ ـ در حالی که ساراسنها به رم هجوم می آوردند ـ نورسها فریزیا را تسخیر کردند، دوردرخت را سوزانیدند، و لیموژ را غارت کردند. در ۸۴۷ بوردو را به محاصره درآوردند، اما هجوم آن ها دفع شد. در ۸۴۸ دوباره شهر مزبور را محاصره و تسخیر کردند، دست به کشتار مردم و تاراج اموال آن ها زدند، و آنگاه شهر را سوزانیدند. در سالهای بعد همین بلا را به سر بووه، بایو، سن ـ لو، مو، اورو، و تور آوردند. اگر در نظر داشته باشیم که شهر تور در ۸۵۳، ۸۵۶٬۸۶۲، ۸۷۲، ۸۸۶، ۹۰۳ و ۹۱۹ تاراج شد، آنگاه شاید بتوان به میزان وحشت مردم این ناحیه از حملات نورسها پی برد. پاریس در ۸۵۶ و بار دیگر در ۸۶۱ مورد چپاول قرار گرفت و در ۸۶۵ سوزانیده شد. در اورلئان و شارتر اسقفها به تدارک سپاه پرداختند و مهاجمان را عقب راندند (۸۵۵)، اما در ۸۵۶ دریازنان دانمارکی اورلئان را غارت کردند. در ۸۵۹، یک ناوگان نورسها از جبل طارق گذشت و وارد مدیترانه شد و به شهرهای واقع در کنار رون، حتی تا والانس در شمال، هجوم برد. آنگاه از خلیج جنووا گذشت و پیزا و دیگر شهرهای ایتالیا را تاراج کرد. از آنجا که مهاجمان در مسیر خویش گاهگاهی به دژهای دارای استحکامات اشراف برمی خوردند و از فتح آن ها عاجز بودند، در عوض خزاین دیرها و کلیساهای بی محافظ را چپاول یا منهدم می کردند، اغلب این قبیل ابنیه و کتابخانه های آن ها را می سوزانیدند، و گاهی کشیشان و راهبان را به قتل می رساندند. در آن روزگار تیره، مردم، ضمن ادعیه خویش که توأم با شعایر مذهبی بود، دست به دعا برمی داشتند که «بارالاها ما را از قهر نورسها رهایی بخش!» ساراسنها، که گویی دست اندرکار توطئه ای با اقوام شمالی بودند، به سال ۸۱۰ ساردنی و کرس را تسخیر کردند، و در ۸۲۰ ناحیه ریویرای فرانسه را به ویرانی کشیدند، در ۸۴۲ آرل را تاراج کردند، و تا سال ۹۷۲ بر قسمت اعظم سواحل فرانسوی مدیترانه مسلط بودند. در طی این نیم قرن ویرانی، پادشاهان و خاوندها چه می کردند؟ خاوندها که خودشان مورد تهاجم قرار گرفته بودند به هیچ وجه حاضر نبودند به یاری نواحی دیگر بشتابند و از این رو به تقاضاهایی که برای وحدت عمل می رسید سرسری جواب می گفتند. پادشاهان سرگرم جنگ هایی برای حفظ اراضی یا اریکه امپراتوری خویش بودند و گاهی اقوام نورس به دست اندازی بر سواحل رقیب خود می کردند. در ۸۵۹ هینکمار اسقف اعظم رنس آشکارا شارل کچل را متهم کرد که در دفاع از خاک فرانسه کوتاهی می ورزد. جانشینان شارل ـ لویی دوم لوبگ، لویی سوم، کارلومان، و شارل فربه ـ که از ۸۷۷ تا ۸۸۸ سلطنت کردند همه افراد بی کفایتی بودند به مراتب بدتر از خود شارل. بر اثر تصادفات زمان و مرگ، تمامی قلمرو شارلمانی در دوران سلطنت شارل فربه دوباره متحد شد، و آن امپراتوری رو به زوال فرصت دیگری به دست آورد تا برای ادامه حیات خود مبارزه کند. اما در ۸۸۰ نورسها نایمگن را متصرف شدند و آتش زدند، و دو شهر کورتره و گان را بدل به پایگاه های استواری برای خود کردند؛ در ۸۸۱ لیژ، کولونی، بن، پروم، و آخن را سوزانیدند؛ در ۸۸۲ شهر تریر را گرفتند و اسقف اعظم آن شهر را که در رأس مدافعان می جنگید به قتل رساندند؛ در همان سال رنس را تسخیر، و هینکمار را مجبور به فرار و مرگ کردند. در ۸۸۳ آمین را متصرف شدند، اما با دریافت ۰۰۰’۱۲ پوند نقره از طرف شاه کارلومان آنجا را ترک کردند. در سال ۸۸۵ روان را گرفتند، و با سپاهی مرکب از سی هزار نفر که بر هفتصد کشتی سوار بودند رو به پاریس آوردند. حاکم شهر، کنت اودو یا اود، به اتفاق اسقف گوزلن در رأس سپاهیان فرانسوی دلیرانه مقاومت ورزیدند. پاریس سیزده ماه در محاصره بود و دلاوران آن شهر دوازده بار در صدد دفع مهاجمان برآمدند. سرانجام شارل فربه به جای آنکه به کمک پاریس بشتابد ۷۰۰ پوند نقره برای مهاجمان فرستاد و به آن ها اجازه داد که ناوگان خود را در رود سن به سمت بالا حرکت دهند و زمستان را در بورگونی بگذرانند. جنگجویان نورس خود را به آن محل رسانیدند و آن طور که می خواستند آنجا را غارت کردند. شارل از مقام خویش خلع شد و در سال ۸۸۸ درگذشت. کنت اودو را به مقام سلطنت فرانسه برگزیدند، و پاریس، که اینک ارزش سوق الجیشی آن به ثبوت رسیده بود، مقر حکومت گردید. شارل ابله (۸۹۸–۹۲۳)، جانشین اودو، نواحی سن و سون را حراست کرد، اما هیچ اقدامی برای جلوگیری چپاولهای نورس و دیگر نقاط فرانسه به عمل نیاورد. در ۹۱۱ وی نواحی روان، لیزیو، و اورو را که در دست نورمانها بود به یکی از سرکردگان عشایر آن قوم موسوم به رولف یا رولو واگذار کرد؛ نورمانها راضی شدند که او را شاهنشاه خود دانسته به رسم فئودال با وی بیعت کنند؛ اما حین اجرای این تشریفات به او می خندیدند. رولو با غسل تعمید موافقت کرد و مردم نیز مسیحیت را پذیرفتند و به تدریج به کار کشاورزی و رعایت مظاهر تمدن راغب شدند. به این نحو بود که نورماندی، به عنوان فتحی برای نورسها در فرانسه، قدم به عرصه وجود نهاد. سلطان ابله حداقل برای پاریس راه حلی پیدا کرده بود؛ چه از این پس خود نورمانها راه مهاجمان را به رود سن سد می کردند. اما در دیگر نقاط فرانسه هجومهای نورس همچنان ادامه یافت. در ۹۱۱ شارتر را غارت کردند، در ۹۱۹ آنژه، در ۹۲۳ آکیتن و اوورنی چپاول شد؛ و در ۹۲۴ نواحی آرتوا و بووه مورد تاراج قرار گرفتند. تقریباً هم زمان با این حوادث، مجارها، که آلمان جنوبی را معرض تاخت و تاز قرار داده بودند، در ۹۱۷ به خاک بورگونی رسیدند، بی هیچ مانعی بارها از مرز فرانسه گذشتند، دیرهای نزدیک رنس و سانس را غارت کردند و آتش زدند (۹۳۷)، مانند دسته های ملخ گرسنه از آکیتن گذشتند (۹۵۱)، حومه های کامبره، لان، و رنس را سوزانیدند (۹۵۴)، و با خیالی راحت اموال مردم بورگونی را به یغما بردند. شالوده نظم اجتماعی فرانسه بر اثر این ضربات مکرر نورس و هون نزدیک بود به کلی از هم گسیخته شود. وضع ناگوار فرانسه از خلال ضجه شورای عالی روحانیون که در ۹۰۹ در تروسل تشکیل شد به خوبی پیدا است: شهرها از سکنه خالی شده اند، دیرها ویران و سوخته، مملکت خالی از دیار شده است. … همچنانکه آدمیان نخستین بدون قانون زیست می کردند … اکنون نیز هر کس به کاری دست می زند که در نظر خودش نیکوست، و قوانین را اعم از قوانین الاهی یا بشری حقیر می شمرد. … توانا بر ناتوان ستم می کند؛ جهان مالامال از تعدی بر مسکینان و یغمای اموال روحانیون است. … افراد بشر مثل ماهیهای دریا یکدیگر را می بلعند. افرادی بودند صاحب حسن نیت، اما هیچ کدام آن قدرتی را که لازمه ایجاد نظم در میان این آشوب عمومی بود نداشتند. هنگامی که لویی پنجم بدون وارثی درگذشت (۹۸۷)، اشراف و کشیشهای درجه اول فرانسه درصدد برآمدند پادشاه کشور را از میان دودمان دیگری برگزینند. چنین شخصی را در میان اخلاف یک مارکی نوستریا یافتند، و جالب آنکه وی روبر لوفور (نیرومند) نام داشت (فتـ ۸۶۶). کنت اودویی که پاریس را نجات داده بود فرزند این روبر بود. نواده همین روبر لوفور موسوم به اوگ بزرگ (فتـ ۹۵۶) از راه خرید زمین ها یا جنگ، تقریباً تمام ناحیه بین نورماندی، سن، و لوار را به عنوان قلمرو فئودال خویش تصاحب کرده ثروت و قدرتی به هم زده بود بمراتب فزونتر از پادشاهان. در این تاریخ که اشراف و اسقفها به دنبال پادشاهی می گشتند، و فرزند اوگ بزرگ موسوم به اوگ کاپه ثروت، قدرت، و ظاهراً لیاقت به دست آوردن این هر دو را از پدر به ارث برده بود. آدالبرو اسقف اعظم، به راهنمایی ژربر، آن محقق باریک بین، اوگ کاپه را به عنوان پادشاه فرانسه معرفی کرد. اوگ کاپه را به اتفاق آرا به مقام پادشاهی برگزیدند (۹۸۷) و به این ترتیب سلسله کاپسینها آغاز شد که، از طریق منسوبین مستقیم یا بستگان غیر مستقیم، تا بروز انقلاب کبیر بر فرانسه حکومت می کردند.
[ { "answer1": "شارل «مارتن» (چکش)، که اسماً پیشکار کاخ و دوک اوستراسیا بود، در دوران سلطنت کلوتر چهارم (۷۱۷–۷۱۹) عملاً بر تمامی سرزمین گل حکومت راند.", "answer2": "وی با ثبات عزم حملات فریزیایی ها و ساکسونها را بر گل دفع کرد، و با شکست دادن مسلمانان در تور، اروپا را برای عالم مسیحیت حفظ کرد.", "distance": 135, "question": "چه کسی اروپا را برای عالم مسیحیت حفظ کرد و این اتفاق در چه نبردی رخ داد؟" }, { "answer1": "جماعت معدودی که ظاهراً نسبت به لویی وفادار مانده بودند او را در یک نبرد بحرانی در روتفلد (نزدیکی کولمار) یکه و تنها گذاشتند", "answer2": "به همین سبب بعدها این محل به لوگنفلد یا «وادی دروغها» مشهور شد.", "distance": 126, "question": "چرا لویی لوپیو به 'وادی دروغها' رفت و چه کسی در آنجا به او خیانت کرد؟" }, { "answer1": "پس از او فرزندش لویی لو پیو به جانشینی رسید ولی با مرگ لویی سه پسرش لوتار، لویی ژرمن و شارل کچل بر سر قدرت به جان هم افتادند", "answer2": "و پس از سه سال جنگ خانگی سرانجام کشور شارلمانی را به سه پاره میان خود تقسیم کردند و سه سرزمین فرانک شرقی، فرانک غربی و فرانک میانی را پدیدآوردند.", "distance": 125, "question": "پس از مرگ لویی لوپیو، چه کسانی بر سر قدرت جنگیدند و نتیجه این جنگ چه بود؟" }, { "answer1": "پپن دوم کهین در جنگ تستری (۶۸۷) رقبای خود را مغلوب کرد، لقب خود را از «خوانسالار» به «دوک و امیر فرانکها» تغییر داد", "answer2": "و بر تمام سرزمین گل، جز آکیتن، حکمرانی کرد.", "distance": 116, "question": "چه کسی لقب «خوانسالار» را به «دوک و امیر فرانکها» تغییر داد و این شخص چه کسی را در جنگ تستری شکست داد؟" } ]
[ { "answer1": "پپن کوچک فرزند شارل مارتل توانست با یاری نخبگان فرانک و نیز پاپ آن زمان پاپ زکریا در سال ۷۵۱ با شکست شیلدریک سوم واپسین شاه مروونژی بر تخت پادشاهی بنشیند.", "answer2": "پپن شورایی با حضور اشراف و بزرگان روحانی قوم در سواسون ترتیب داد، و در آنجا عموم حاضران با اتفاق نظر او را سلطان فرانک ها خواندند (۷۵۱)", "question": "چه کسی پادشاهی فرانک ها را تاسیس کرد و چه کسی او را در این راه یاری کرد؟" } ]
gemini-2.0-flash-exp
54
: عبدالله دهش عبدالله دهش یا شیخ عبدالله دهش کرمانی(زاده: ۱ مرداد ۱۲۸۹, در خنامان از توابع شهرستان رفسنجان استان کرمان - درگذشت: ۵ فروردین ۱۳۶۶, در شهر کرمان)، از جمله برجسته ترین شاعران و نویسندگان و عارفان کرمان در دوران معاصر می باشد. وی جزو مشایخ و سران متصوفه و دراویش سلسله نعمت اللهی به شمار می آمد و برای سالیان مدید (بیش از سی سال) شیخیت خانقاه کرمان را بر عهده داشت. در عرصه اداری و اجتماعی، وی ضمن تصدی مشاغل اداری مهمی در مالیه(دارایی) و عدلیه(دادگستری) کرمان، از اعضای شاخص و کلیدی دادگستری این استان محسوب می شد و از جمله مدت ها ریاست دفتر دادگستری و دادگاه های استان کرمان را عهده دار بود. برخی دیگر از مناصب اداری، فرهنگی و اجتماعی او عبارتند از: مدیریت و سرپرستی "کانون تربیتی و پرورشی نونهالان دیلمقانی"، ریاست "انجمن ادبی کرمان"، ریاست "انجمن تبلیغات اسلامی استان کرمان"، عضویت و ریاست "انجمن ادبی خواجوی کرمانی"، عضویت و ریاست "هیئت امنای مشتاقیه کرمان"، عضویت در هیئت امنای دراویش اداره کننده بارگاه شاه نعمت الله ولی در ماهان و...، که در هریک از این مشاغل و مناصب منشاء اثرات و خیرات و برکات متعددی بوده است. وی علاوه بر مجموعه اشعاری مشتمل بر بیش از ده هزار بیت در قالب های شعری مختلف، و دیوان غزلیاتی مشتمل بر اشعار نغز عاشقانه و عارفانه، آثاری همچون "سفرنامه منظوم حج" (به نظم) و "تذکره شعرای کرمان" (به نثر) و چند اثر دیگر نیز، از خود به یادگار گذاشته که اکثریت قریب به اتفاق آن ها چاپ و منتشر شده اند. اشعار درج شده بر کاشیکاری زیبای اطراف صحن بزرگ شرقی "آرامگاه شاه نعمت الله ولی" در ماهان کرمان، که توسط یکی از متمولین و ثروتمندان بنام کرمان، یعنی مرحوم امان الله خان عامری و در ادامه کار جدش وکیل الملک (حاکم نامدار کرمان در عصر ناصرالدین شاه) و در شهریورماه ۱۳۴۳ خورشیدی، تکمیل و احداث شده بود، اثر طبع شیخ عبدالله دهش می باشند. عبدالله دهش کرمانی، در سحرگاه اول مرداد ماه سال ۱۲۸۹ خورشیدی، مصادف با ۲۷ شعبان ۱۳۲۹ هجری قمری در قریه گلوسالار از توابع خنامان، شهرستان رفسنجان واقع در استان کرمان به دنیا آمد. پدرش "حاج زین العابدین" از اخیار روزگار و مردی صادق و باتقوی بود و در علوم قدیمه و ادبیات فارسی تحصیلات داشت. مادرش، "معصومه دهش" نیز زنی عارفه و نجیب بود که پس از مرگ در صحن مشتاقیه کرمان و در بقعه کناری آرامگاه مشتاقعلیشاه و زیر گنبد شیخ اسمعیل هراتی (یکی از سه گنبد مشتاقیه) به خاک سپرده شد. عبدالله دهش، در سن شش سالگی روانه مکتب "ملااحمد شهربابکی" شد و بواسطه نبوغ ذاتی ظرف کمتر از شش ماه مقدمات فارسی و دروس ابتدایی و خواندن تمام قرآن را فراگرفت و با علاقه و جدیت به آموختن علوم ادبی، در نزد پدر و سپس در مکتب همت گماشت. وی سپس به منظور فراگیری اصول صرف و نحو و تفسیر، رهسپار مکتب "آخوند میرزااحمد"، که از فقها و دانشمندان زمان بود، شد. پس از رحلت آخوند میرزا احمد و تعطیلی مکتب درس او، عبدالله دهش به مکتب "شیخ محمد خراسانی" راه یافت و چون مقصود خویش را در او نیافت، در طلب تحصیل علم، به جستجوی عالم پرداخت. این مقصود را وی، در محضر و مکتب شیخ عبدالله آموزگار، در منطقه رباط (از توابع کرمان) یافت و در حالیکه تنها ۱۸ سال داشت، ضمن سفر به آن دیار، مقدمات علوم عربی و قسمتی از فقه و اصول را از آن مرد فاضل و دانشمند فراگرفت. جدای از تحصیلات قدیمه، وی تحصیل علوم جدید را نیز از سال ۱۳۰۷ خورشیدی، در زادگاه خویش، و در مدرسه خنامان آغاز کرد و برای ادامهٔ تحصیلات کلاسیک، در سال ۱۳۰۸، رهسپار شهر کرمان گردید و تحصیلات متداول کلاسیک خویش را در این شهر به انجام رسانید. میرزا محمدرضا کرمانی مشهور به «آیت الله کرمان» روحانی مشهور کرمان در اواخر عهد قاجار و اوایل عصر پهلوی، که ماجرای به چوب بسته شدن وی در کرمان، از عوامل بسیار مؤثر در بسط و گسترش نهضت مشروطیت در کل ایران محسوب می شود، و به لحاظ وجهه عرفانی نیز، از صاحبان وادی معرفت و از اصحاب حال محسوب می شد و از جمله سران عرفای منسوب به سلسله نعمت الهی به شمار می آمد، با زین العابدین (پدر عبدالله دهش) دوستی و مصاحبت نزدیک و معاشرت خانوادگی داشت. به همین دلیل عبدالله دهش پس از مهاجرت به شهر کرمان، نزد میرزا محمدرضا رسید. ارتباط مرید و مرادی میان عبدالله دهش و کرمانی، حتی پس از پایان دوران تحصیلات متداوله و رهسپار شدن عبدالله دهش به خدمت سربازی (که در آذرماه سال ۱۳۱۰ خورشیدی صورت گرفت)، ادامه یافت و وی موفق شد تا مراتب عرفان نظری و الهیات دینی و حکمت الهی را نزد وی فرا بگیرد. در سال ۱۳۱۲ خورشیدی و پس از پایان خدمت نظام، عبدالله دهش به زادگاه خویش بازگشت و یک سال بعد، با بی بی "معصومه لطفی"(دهش) که از اهالی شهر خود او(رضاآباد رفسنجان) و همنام و هم مرام با مادرش بود، ازدواج کرد. وی در خرداد ماه سال ۱۳۱۳ خورشیدی، به استخدام وزارت دارایی (مالیه) درآمد و پس از سه سال خدمت در این اداره، در سال ۱۳۱۶، به وزارت دادگستری (عدلیه) منتقل شد. خدمت او در عدلیه، یک سال در رفسنجان بود و سپس در کرمان به خدمت خویش ادامه داد. وی در همین سال ها، به دلیل مشرب عرفانی خویش، علی رغم انتخاب برای طی کردن مدرسه عالی قضایی و احراز شغل قضاوت در عدلیه، از این منصب صرفنظر نمود، چرا که استاد وی، آیت الله حاج میرزا محمدرضای کرمانی، قضاوت و داوری بدون اشتباه را، خاص انبیا و اولیا دانست و به عبدالله توصیه کرد که برای درامان ماندن از آفات این شغل خطیر، از قبول این منصب خودداری ورزد. در سال ۱۳۱۹ خورشیدی، عارف بزرگ معاصر و قطب سلسله نعمت اللهی، مرحوم ذوالریاستین شیرازی (مونس علی شاه)، برای زیارت پیر ماهان و قطب الاقطاب دراویش، حضرت شاه نعمت الله ولی، سفری به کرمان داشت. در جریان این سفر، عبدالله دهش که برای سال ها، حکمت و عرفان نظری را از محضر آیت الله کرمان، آموخته بود، با مشورت و اشارهٔ این روحانی، به خدمت حضرت مونس (ذوالریاستین) شتافت و در اندک زمانی مجذوب وی شد و بدست او، سر به سلسله فقر نعمت اللهی سپرد. تاریخ دقیق تشرّف وی به این کسوت بنا به نسخه ای خطی از یادداشت های خود او، روز دوشنبه نوزدهم اسفندماه سال ۱۳۱۹ خورشیدی بوده و وی در این زمان ۳۰ سال سن داشت. وی در این مرحله، از جانب مونسعلیشاه به تلقین ذکر اول، که همان ذکر آفاقی و انفسی است، مفتخر گردید. عبدالله دهش پس از دستگیری و تعلیم ذکر انفسی و قلبی و ورود به دایره طریقت توحید نعمت اللهی، تحت نظر پیر طریقت خویش، حضرت مونسعلیشاه نعمت اللهی، با دوام و مواظبت بر ذکر دم و بازدم، به عرفان عملی و سیر و سلوک در وادی تصوف و عرفان پرداخت و تحت تربیت عملی ذوالریاستین شیرازی و در پرتو راهنمایی و توجهات وی و مدد معنوی و نظرش، به ریاضات شرعی و مجاهدات نفسانی و اربعینات سلوکی متعدد پرداخت. در نتیجه این مراتب، وی به فیوضات و فتوحاتی نائل آمد و به سبب آن، ذکر دوم وادی عشق و عرفان را که از تعقیبات نماز می باشد، دریافت نمود. عبدالله دهش در ادامه کاریر اداری خویش، در سال ۱۳۲۰ خورشیدی به مدیریت دفتر دادگاه بخش رسید و ضمن مردمداری و درستکاری و صداقت تمام در انجام وظایف اداری خویش، پیشرفت را آغاز نمود. طوری که در سال ۱۳۲۲ خورشیدی و در حالی که ۳۳ سال سن داشت، به سمت ریاست دفتر کل دادگستری و دادگاه های استان کرمان منصوب گردید. وی همچنین یک سال بعد و در سال ۱۳۲۳ خورشیدی، و با مشورت و امعان نظر آیت الله آقا حاج میرزا محمدرضا کرمانی، از طرف انجمن مرکزی تبلیغات اسلامی در پایتخت، عهده دار ریاست انجمن تبلیغات اسلامی در استان کرمان گردید. کرمان، دل عالم، از جهت طی بخش اعظم دوران زندگی و وجود مرقد حضرت شاه نعمت الله ولی در آن و بدان خاطر که رشتهٔ فقر و درویشی بدست فقرا و درویشان این دیار به زمین رفته و در این دیار نشو و نما پیدا کرده است، همواره نزد صوفیه، به ویژه صوفیه نعمت اللهی نقش نوعی قبله معنوی را ایفا می کرده و شیخوخت خانقاه کرمان، همواره اهمیتی به مراتب بیش از سایر خانقاه های سرتاسر دنیا داشته است. در زمان ورود عبدالله دهش به کسوت فقر و حضور او در حلقه های ذکر و خانقاه های درویشان نعمت اللهی، شیخ السالکین "اسدالله رشاد"، معروف به رئیس المتکلمین و ملقب به «بابا»، که از آزادیخواهان و خطیبان بنام کرمان بود، از جانب ذوالریاستین و با لقب طریقتی "صفوت علی"، شیخیت خانقاه کرمان را عهده دار بود. پس از رحلت وی در شهریورماه سال ۱۳۲۳ خورشیدی، "سیدضیاءالدین مرشدی"، که او نیز از عرفای نامدار کرمان بود، باز هم از جانب ذوالریاستین و با لقب طریقتی "وفی علی" به عنوان شیخ منطقه کرمان منصوب شد. بعد از سیدضیاءالدین مرشدی(وفی علی)، عارفی کهنسال و صاحبدل به نام "میرزاآقا کرمانی" که در خدمت صادق علیشاه اجاق (قطب سلسله نعمت اللهی قبل از مونسعلیشاه ذوالریاستین) به فقر مشرف شده بود و حافظ کل قرآن و ادعیه عرفانی همچون دعای کمیل محسوب می شد، از جانب ذوالریاستین به شیخیت خانقاه رسید و لقب "نصرت علی" یافت. وی نیز در سال ۱۳۲۷ خورشیدی از دنیا رفت و به جای او، "سیدعبدالمهدی میرحسینی"، با لقب طریقتی "حیرت علی"، به شیخیت خانقاه نعمت اللهی رسید و مأذون به دستگیری و ارشاد گردید. وی آخرین شیخی بود که توسط ذوالریاستین به این مقام منصوب گردید، چراکه در دوران شیخوخیت او و در ساعت ۹ ونیم بعد از ظهر روز یکشنبه، ۲۴ خردادماه سال ۱۳۳۲ خورشیدی، حاج میرزا عبدالحسین ذوالریاستین شیرازی(مونسعلیشاه)، که تا آن لحظه قطب سلسله دراویش نعمت اللهی به شمار می آمد، در تهران، خرقه تهی کرد و بنا به وصیت خودش، در خانقاه کرمانشاه به خاک سپرده شد. به جای ذوالریاستین، داماد و رهرو دیرین او، دکتر جواد نوربخش کرمانی [روانپزشک و استاد نامدار دانشکدهٔ پزشکی دانشگاه تهران، که برای سالیان مدید ریاست گروه روانپزشکی دانشگاه تهران و همچنین ریاست بیمارستان روزبه تهران را بر عهده داشت] با لقب نورعلیشاه بنا به وصیت میرزاعبدالحسین ذوالریاستین مونسعلی شاه به قطبیت این سلسله رسید. دکتر نوربخش، در سال ۱۳۳۵ خورشیدی و پس از مرگ سیدعبدالمهدی میرحسینی(حیرت علی)، عبدالله دهش کرمانی را که تا آن تاریخ، شانزده سال تمام از سیر و سلوک عملی او، و دریافت ذکر سوم طریقتش، که ذکر حیات نام داشت، می گذشت، به شیخیت خانقاه نعمت اللهیه کرمان منصوب کرد و لقب فقری و طریقتی مظفرعلی را به او اعطا نمود. دوران شیخیت عبدالله دهش در خانقاه کرمان، دوران رونق و اشتهار این خانقاه و بسط و فزونی سلسله فقر نعمت اللهی و گسترش و تعدد پیروان و رهروان آن به شمار می آید. از جمله وقایع مهم قابل ذکر در دوران شیخوخت عبدالله دهش، انتقال خانقاه کرمان از محل تکیه مدیرالملک واقع در حوالی مسجد ملک، به محل کنونی آن در حوالی محله قبه سبز کرمان بود که در سال ۱۳۳۸ خورشیدی انجام پذیرفت. لازم به توضیح است که مکان فعلی خانقاه نعمت اللهی در کرمان محل دفن جد اعلای دکتر جواد نوربخش می باشد که توسط دکتر جواد نوربخش از ورثه خریداری و با بازسازی آن خانقاه نعمت اللهی در این مکان را احداث نمود. برای اطلاعات بیشتر در مورد خانقاه نعمت اللهی کرمان مراجعه شود به فصلنامه صوفی، شماره ۷۳، انتشارات خانقاه نعمت اللهی در لندن، زمستان ۱۳۸۵ در سال ۱۳۳۵ خورشیدی و به محاذات انتصاب عبدالله دهش به شیخیت خانقاه کرمان، وی (آنطور که در زندگی نامه های خودنوشت منظوم و منثور خویش نوشته است)، بنابر اشاره و اذن پیر و مراد خویش(دکتر جواد نوربخش)، به طور رسمی سرودن شعر را آغاز کرد. اشعار عرفانی قوی و کم نظیر او، به سرعت شهره خاص و عام شدند و نام او را بر سر زبان ها انداختند، تابدانجا که در همان سال، از جانب شعرای کرمان به محفل انجمن ادب کرمان وارد شده و به عضویت انجمن خواجوی کرمانی درآمد. در مردادماه سال ۱۳۳۸ خورشیدی، نخستین مجموعه آثار منظوم او، با عنوان دفتر اول دیوان دهش، با تقریظ و مقدمه استاد فقید فلسفه دانشگاه تهران، دکتر ابوالقاسم پورحسینی (ملقب به واصل کرمانی)، توسط انتشارات خانقاه نعمت اللهی تهران، به چاپ رسید. همچنین دومین اثر منظوم او، که رهاورد سفر معنوی و عرفانی او به حج بود، تحت همین عنوان(سفرنامه حج) در سال ۱۳۵۲ خورشیدی طبع و نشر گردید. اشعار وی، نمونه هایی از قوی ترین و مستحکمترین، و در عین حال نغزترین و شورانگیزترین منظومه های عرفانی و عاشقانه به شمار می آمدند. وی از شاعران گذشته، به خصوص به حافظ و مولانا و شاه نعمت الله ولی و خواجوی کرمانی و وحشی بافقی، علاقه وافر داشت و غالب سروده هایش را با الهام از اشعار آن ها می سرود. وی البته در عرصهٔ شعر آزاد نیز طبع آزمایی نمود و آنطورکه خودش در شرح حال خویش (در جلد اول کتاب تذکره شعرای کرمان نوشته است)، از شعر آزاد، چهارپاره را برگزید و منظومه های بسیاری را در این سبک، خلق نمود. عبدالله دهش، در فاصله سال های ۱۳۳۵ تا ۱۳۴۵ خورشیدی، علاوه بر رسیدگی به امور فقرای کرمان و دستگیری از طالبان فقر، در دادگستری(عدلیه) کرمان نیز، در پست رئیس دفتر کل دادگستری، پناه و مأوای تمامی مردم به شمار می آمد و ضمن رسیدگی به تظلمات مردم و حل امورات قضایی آنان در سریعترین زمان ممکن، مبدل به خدمتگزاری پاک دامان و امانتداری صالح شده بود. به گونه ای که شهرت نیک و آوازه عملکرد او، نه فقط در عدلیه کرمان، بلکه در سرتاسر شهر و استان کرمان پیچیده بود و بسیاری از مردم کرمان، برای تمامی امور قضایی و تظلم خواهی های خویش، بدون پرداخت کوچکترین حق الوکاله و حتی بدون تنظیم شکایت و اظهارنامه و دادخواست، به وی مراجعه می کردند و مرشد درویشان و صوفی شهر خویش را، مرجع تمامی خواسته های قضایی خویش قرار داده بودند. بدین ترتیب برای سالیان مدید در کرمان معروف شده بود که بسیاری از دادخواست های حقوقی و دعواهای کیفری و پرونده های قضایی مردم این استان، قبل از آنکه به یکی از شعب دادگستری ارجاع شوند، بواسطه نفوذ کلام و نَفَس حقّ شیخ عبدالله دهش، با رعایت حق و حقوق طرفین و با نصایح پدرانه وی، به خوشی و خرمی و با رضایت کامل خوانده و شاکی فیصله می یابند و همین موضوع برای مدت ها، اسباب تعجب قضات و وکلا را در عدلیه استان هشتم(کرمان) برانگیخته بود. در همین ارتباط موارد فراوانی نیز در سوابق پرونده های دادگستری کرمان و حافظه پیران این دیار وجود دارد که حکایت از آن دارند که دخالت شیخ عبدالله دهش، در موضوع پرونده هایی که در مورد آن ها سالیان سال میان طرفین دعوا، جر و بحث و منازعه وجود داشته و طرفین به هیچ قیمتی حاضر به مصالحه نبوده اند، به طرز باورنکردنی و شگفت انگیزی مؤثر واقع می شده و شیخ درویشان تنها با کلام و سلوک عارفانه خویش، رضایت و صلاح طرفین چنین دعواهایی را جلب می نموده و با عنایت نظر خود، موضوع پرونده را با مهربانی و صلح و مسالمت خاتمه می بخشیده است. به هرحال در نهایت، عبدالله دهش در فروردین ماه سال ۱۳۴۵ و پس از سی و سه سال خدمت صوفیانه و صادقانه در مشاغل اداری و در حالیکه نزد عام و خاص به درستی و راستی و شرافت و شهامت و تقوی و دیانت، شهیر و بلندآوازه شده بود، به افتخار بازنشستگی نائل آمد. عبدالله دهش، یک ماه پس از بازنشستگی خویش و در اردیبهشت ماه سال ۱۳۴۵ خورشیدی، بنابه درخواست استاندار وقت کرمان، سمت مدیریت و سرپرستی کانون تربیتی نونهالان دیلمقانی، که مؤسسه ای عام المنفعه برای تربیت و پرورش کودکان بی سرپرست کرمان بود، منصوب گردید. وی در این منصب نیز، منشاء خیرات و برکات بسیار شد و ازجمله اسباب زندگی و تحصیل و پیشرفت کودکان یتیم بسیاری را، فراهم نمود. وی مسئولیت خویش در پرورشگاه کرمان را، همچون منصبی که در زمینه هدایت و ارشاد حق جویان و اداره محافل فقری و مجالس صوفیه داشت، یک تکلیف الهی می دانست و به همین دلیل، حقوق و مزایای دریافتی خویش را، تمام و کمال خرج کودکان بی سرپرست پرورشگاه و همینطور سایر افراد نیازمند و بی بضاعت می نمود. وی همچنین علم احضار ارواح می دانست و در انجام این عمل، به گونه ای خاص و منحصربه فرد و متفاوت از دیگرانی که به این قبیل علوم غریبه می پرداختند، عمل می کرد. در این مورد نیز موارد گوناگونی پیرامون وی نقل می شود که از آن جمله ماجرای مواجه شدن وی با یک درویش اهل پاکستان در محضر قطب سلسله نعمت اللهی، دکتر جواد نوربخش است، که از فرط تکرار به تواتر رسیده است. در این واقعه که در جریان یکی از مسافرت های دکتر نوربخش به کرمان رخ داده است، درویش پاکستانی که سرسپرده فرقه ای جز سلسله نعمت اللهیه بوده، در محل خانقاه نعمت اللهی کرمان، نمونه هایی از توانایی های خود در احضار ارواح افراد مختلف و از جمله ارواح مشاهیر را، به معرض نمایش می گذارد. احضار روح افراد توسط این درویش اهل پاکستان، با مدد ابزارهایی چون میز متحرک و آینه و... صورت می گرفته و ارواح از طریق حرکت سریع میز یا تکان خوردن اشیاء بر سطح آئینه، حضور خویش را اعلام می کرده اند. پس از پایان عملیات محیرالعقول احضار ارواح توسط درویش بیگانه، که با حیرت برخی حضار و تشویق و ستایش آن درویش همراه بوده است، گویا وی اسیر غرور که خلاف شأن درویشی است، می گردد و از این روی، دکتر جواد نوربخش به عنوان قطب سلسله نعمت اللهی به شیخ عبدالله دهش که حاضر بوده، رخصت می دهد که نمونه ای از کرامات و توانایی های بی حد و حصر دراویش نعمت اللهی را به میهمان پاکستانی نشان بدهد. گفته می شود که شیخ عبدالله دهش، به سراغ آینه ای می رود که درویش پاکستانی، حرکت جزئی و مختصر اشیاء بر سطح آن را نشانه حضور روح اعلام می کرده و پس از اندکی نگریستن در آن آئینه، در عرض چند ثانیه از درویش پاکستانی و برخی دیگر از حضار می خواهد که به آینه بنگرند و سیمای تمامی افرادی را که درویش پاکستانی در همان جلسه، روحشان را با حرکت میز و اشیاء احضار کرده بود، یک به یک در آینه ببینند!!... ظهور این کرامت خارق العاده و این حرکت عجیب از شیخ عبدالله دهش، علاوه بر آنکه تحسین و اعجاب بی سابقه حاضران را برمی انگیزد، به درویش پاکستانی نیز، درسی بزرگ می دهد که دیگر در محضر بزرگان، این گونه اظهار وجود نکند. شیخ عبدالله دهش، علی رغم مسئولیت های اداری و اجتماعی و فرهنگی متعدد خود، به اقتدای حضرت شاه نعمت الله ولی و بسیاری دیگر از پیران طریقت و بزرگان مکتب عرفان و تصوف اسلامی [که همواره از بطالت و بیکاری و طفیلی گری بیزار بوده اند]، و همچنین به سیاق پدر و اجداد خویش، کیمیا را در زراعت و کشاورزی می دانست و از این جهت، از سنین نوجوانی خویش، حرفه اصلی خود برای امرار معاش را، در کشاورزی قرار داده بود. از این جهت وی علاوه بر اینکه شخصاً به امور املاک موروثی خود در خنامان رسیدگی می کرد، بخش بزرگی از اراضی بایر و لم یزرع صفائیه کرمان را، زیر کشت پسته برد و از این اراضی بیابانی، چندین هکتار بستان باصفا و طراوت در دامنه کوهی بلند با اشجاری سرسبز و هوایی لطیف و آبی روان، پدید آورد. وی همچنین از تنها همسر خویش، صاحب هشت فرزند (چهار پسر و چهار دختر) گردید که تمامی این فرزندان بعدها تحصیلات عالیه نمودند و در ایران و سایر نقاط جهان [در محل های زندگیشان]، افرادی موفق و خوشنام شدند. معصومه لطفی(دهش)، همسر متدین و مدبر و فداکار او، که در طی ۳۳ سال مشاغل اداری و دولتی و سایر فعالیت ها و مناصب عرفانی و فرهنگی و اجتماعی وی، نزدیکترین یار و همراه وی بود، در سال ۱۳۴۶ خورشیدی و در زمانی که در حال مراجعت از زیارت امام هشتم در مشهد مقدس بود، در سانحه تصادف درگذشت و در محل سانحه یعنی شهر یزد، به خاک سپرده شد. بعد از این زن، عبدالله دهش همسر دیگری اختیار نکرد و شخصاً نقش مادری را نیز برای هشت فرزندش بر عهده گرفت. از جمله فرزندان او، پسر ارشدش، محمد دهش، قابل ذکر می باشد، که سالیان مدید شهرداری مناطق مختلف تهران را در زمان دکتر غلامرضا نیک پی (شهردار فقید تهران در عصر محمدرضاشاه پهلوی) بر عهده داشت و بواسطه خدمات مختلف خویش در بازسازی و عمران مناطق مختلف شهر تهران، نشان های متعددی همچون نشان درجه یک شهر را، از شخص محمدرضاشاه یا فرح پهلوی دریافت کرده بود. در مهرماه سال ۱۳۶۵ خورشیدی، پزشکان کرمان وی را برای انجام جراحی سرطان به تهران اعزام نمودند. وی مدتی بعد، به علت پیشرفته بودن سرطان و بی آنکه عمل جراحی بر روی او انجام شده باشد، از درمان های معمول پزشکی قطع امید کرد و به کرمان بازگشت و علی رغم کسالت شدید، در نخستین موعد ممکن در جمع یاران و اخوان خویش در خانقاه نعمت اللهی کرمان حضور یافت. گرچه شیخ عبدالله(مظفرعلی)، در ماه های پایانی عمر خویش به دلیل کسالت شدید امکان حضور منظم در خانقاه را نداشت، اما جلسات فقری و حلقه های ذکر، و از جمله قرائت دعای کمیل در شب های جمعه، با تأکید و سفارش او برگزار می شد. در دوران خانه نشینی وی، منزل او به صورت میعادگاه دراویش و ارادتمندان سلسله نعمت اللهی درآمده بود و افراد و مشاهیر بسیاری از طبقات اجتماعی مختلف، مکرراً برای دیدار با او می رفتند. وی دو هفته قبل از مرگ خویش در شعری که برای بانوی سالکی از ارادتمندان خویش سروده بود، ضمن صحبت از تاج الرجال صوفیه، رابعه عدویه، اشاراتی به مرگ داشت. سرانجام، در ظهر روز چهارشنبه ۵ فروردین ماه سال ۱۳۶۶ خورشیدی، برابر با ۲۴ رجب المرجب سال ۱۴۰۷ هجری قمری درگذشت. پیکر او در نخستین میدان ورودی مسجد صاحب الزمان کرمان، به خاک سپرده شد. مراسم سوگواری او، در تاریخ تصوف کرمان کم نظیر بود، چرا که در ماتم او، و طی مراسم مربوط به تشییع و هفتم و چهلم و سالگرد او و...، به جز اخوان سلسله نعمت اللهی، دراویش دیگر سلاسل فقری، از جمله سلسله قادریه (منسوبین به شیخ عبدالقادر گیلانی)، سلسله نقشبندیه، سلسله ذهبیه، سلسله خاکساریه، سلسله گنابادی، و سلسله صفی علیشاهی و... از اقصی نقاط ایران، در کرمان حضور به هم رسانیده و هر یک به شیوهٔ خویش به سوگواری پرداختند. شرح احوال، آثار و آراء عرفانی شیخ عبدالله دهش کرمانی، در کتابی تحت عنوان حکایتی باقی نگاشته شده و توسط انتشارات مرکز کرمان شناسی، به طبع رسیده است. کتاب مذکور مشتمل بر سیری در تصوف کرمان، از قاجاریه تا دوران معاصر نیز هست. آثار طبع و نشر شده: آثار منتشرنشده یا در حال چاپ:
[ { "answer1": "عبدالله دهش کرمانی، در سحرگاه اول مرداد ماه سال ۱۲۸۹ خورشیدی، مصادف با ۲۷ شعبان ۱۳۲۹ هجری قمری در قریه گلوسالار از توابع خنامان، شهرستان رفسنجان واقع در استان کرمان به دنیا آمد.", "answer2": "معصومه لطفی(دهش)، همسر متدین و مدبر و فداکار او، که در طی ۳۳ سال مشاغل اداری و دولتی و سایر فعالیت ها و مناصب عرفانی و فرهنگی و اجتماعی وی، نزدیکترین یار و همراه وی بود، در سال ۱۳۴۶ خورشیدی و در زمانی که در حال مراجعت از زیارت امام هشتم در مشهد مقدس بود، در سانحه تصادف درگذشت و در محل سانحه یعنی شهر یزد، به خاک سپرده شد.", "distance": 14294, "question": "عبدالله دهش در چه سالی متولد شد و همسرش در کجا دفن شده است؟" }, { "answer1": "در سال ۱۳۱۲ خورشیدی و پس از پایان خدمت نظام، عبدالله دهش به زادگاه خویش بازگشت", "answer2": "وی همچنین یک سال بعد و در سال ۱۳۲۳ خورشیدی، و با مشورت و امعان نظر آیت الله آقا حاج میرزا محمدرضا کرمانی، از طرف انجمن مرکزی تبلیغات اسلامی در پایتخت، عهده دار ریاست انجمن تبلیغات اسلامی در استان کرمان گردید.", "distance": 2295, "question": "عبدالله دهش پس از پایان خدمت نظام به کجا بازگشت و چه زمانی به ریاست انجمن تبلیغات اسلامی استان کرمان رسید؟" }, { "answer1": "در مردادماه سال ۱۳۳۸ خورشیدی، نخستین مجموعه آثار منظوم او، با عنوان دفتر اول دیوان دهش، با تقریظ و مقدمه استاد فقید فلسفه دانشگاه تهران، دکتر ابوالقاسم پورحسینی (ملقب به واصل کرمانی)، توسط انتشارات خانقاه نعمت اللهی تهران، به چاپ رسید.", "answer2": "در مردادماه سال ۱۳۳۸ خورشیدی، نخستین مجموعه آثار منظوم او، با عنوان دفتر اول دیوان دهش، با تقریظ و مقدمه استاد فقید فلسفه دانشگاه تهران، دکتر ابوالقاسم پورحسینی (ملقب به واصل کرمانی)، توسط انتشارات خانقاه نعمت اللهی تهران، به چاپ رسید.", "distance": 0, "question": "عبدالله دهش اولین مجموعه آثار خود را چه نامگذاری کرد و چه کسی در مقدمه آن نوشته است؟" }, { "answer1": "وی در خرداد ماه سال ۱۳۱۳ خورشیدی، به استخدام وزارت دارایی (مالیه) درآمد", "answer2": "عبدالله دهش، یک ماه پس از بازنشستگی خویش و در اردیبهشت ماه سال ۱۳۴۵ خورشیدی، بنابه درخواست استاندار وقت کرمان، سمت مدیریت و سرپرستی کانون تربیتی نونهالان دیلمقانی، که مؤسسه ای عام المنفعه برای تربیت و پرورش کودکان بی سرپرست کرمان بود، منصوب گردید.", "distance": 8528, "question": "عبدالله دهش در چه سالی به استخدام وزارت دارایی درآمد و چه مدت پس از بازنشستگی به مدیریت کانون تربیتی نونهالان دیلمقانی رسید؟" }, { "answer1": "دکتر نوربخش، در سال ۱۳۳۵ خورشیدی و پس از مرگ سیدعبدالمهدی میرحسینی(حیرت علی)، عبدالله دهش کرمانی را که تا آن تاریخ، شانزده سال تمام از سیر و سلوک عملی او، و دریافت ذکر سوم طریقتش، که ذکر حیات نام داشت، می گذشت، به شیخیت خانقاه نعمت اللهیه کرمان منصوب کرد و لقب فقری و طریقتی مظفرعلی را به او اعطا نمود.", "answer2": "از جمله وقایع مهم قابل ذکر در دوران شیخوخت عبدالله دهش، انتقال خانقاه کرمان از محل تکیه مدیرالملک واقع در حوالی مسجد ملک، به محل کنونی آن در حوالی محله قبه سبز کرمان بود که در سال ۱۳۳۸ خورشیدی انجام پذیرفت.", "distance": 461, "question": "چه کسی عبدالله دهش را به شیخیت خانقاه نعمت اللهیه کرمان منصوب کرد و در چه سالی خانقاه کرمان به مکان فعلی خود منتقل شد؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
55
: کشتار دبیرستان کلمباین کشتار دبیرستان کلمباین یک تیراندازی در مدارس بود که در ۲۰ آوریل ۱۹۹۹ در دبیرستان کلمباین، واقع در کلمباین که یک منطقه غیرصنعتی در جفرسون کانتی ایالت کلرادو است، اتفاق افتاد. علاوه بر تیراندازی، حمله های پیچیده و به شدت برنامه ریزی شده شامل یک بمب آتش زا برای منحرف کردن آتش نشانان، مخزن های پروپان تبدیل شده به بمب که در کافه تریا قرار داده شده بود، ۹۹ عدد مواد منفجره و بمب های جای گذاری شده در اتومبیل، صورت گرفته بود. دو دانش آموز دبیرستانی، اریک هریس و دیلن کلبولد، در نهایت ۱۲ دانش آموز و یک معلم را به قتل رساندند. آن ها ۲۴ دانش آموز دیگر را زخمی کردند که سه تای از آن افراد، زمانی زخمی شدند که در حال فرار از مدرسه بودند. اریک و دیلن، سپس اقدام به خودکشی کردند. اگرچه انگیزه آن ها نامعلوم باقی مانده است، یادداشت های شخصی عاملان این کشتار، تمایل آن ها را به انجام کاری شبیه انفجار اکلاهماسیتی نشان می دهد. این حمله در روزنامه یواس ای تودی به عنوان «حمله انتحارانه برنامه ریزی شده به عنوان بمب گذاری تروریستی» معرفی شده است. کشتار دبیرستان کلمباین، مرگبارترین قتل عام انجام شده در یک ساختمان دبیرستان آمریکایی است. با توجه به تأثیر بسیار بالا، این حادثه به عنوان یکی از اولین و جدی ترین موارد قانون شکنی تیراندازی سطح بالا که تا کنون اتفاق افتاده است، مورد اشاره قرار گرفته است. این کشتار باعث برانگیخته شدن بحث پیرامون قوانین کنترل سلاح، در دسترس بودن سلاح گرم در ایالات متحده آمریکا و خشونت مسلحانه مربوط به جوانان شد. بیشتر بحث ها نیز در مورد ماهیت دار و دسته ها، خرده فرهنگ ها و قلدری در دبیرستان، به علاوه تأثیر فیلم ها و بازی های ویدئویی خشونت آمیز در جامعه آمریکایی صورت گرفت. تیراندازی منجر به تأکیدی مضاعف بر امنیت مدارس، هراس اخلاقی از خرده فرهنگ گوت، رانده شدگان اجتماعی، فرهنگ تفنگ، استفاده از داروهای ضد افسردگی توسط نوجوانان، استفاده نوجوانان از اینترنت و بازی های ویدئویی خشن شد. در سال ۲۰۰۲ مایکل مور با ساختم فیلمی مستند به نام بولینگ برای کلمباین با اشاره به ماجرای تیراندازی در این مدرسه، به نقد آزادی حمل سلاح در آمریکا پرداخت. این فیلم در سال ۲۰۰۳ برندهٔ جایزهٔ بهترین فیلم مستند اسکار شد. در سال ۱۹۹۶ اریک هریس یک وب سایت شخصی در ای اوال ایجاد کرده بود. هریس این وب سایت را در ابتدا به منظور سرور مرحله های بازی کامپیوتری «رستاخیز» با دوستش، دیلن کلبولد، برای دوستانشان ایجاد کرده بودند. هریس در این وب سایت یک وب نوشت را شروع کرد که شامل جوک و نوشته های مجله کوتاه در مورد افکارش نسبت به والدین، مدرسه و دوستانش می شد. در پایان آن سال محتوای سایت شامل دستورالعمل های شرارت و همچنین نحوه ساخت مواد منفجره و مشکلاتی که او و دیلن ایجاد کرده بودند می شد. در اوایل سال ۱۹۹۷، مطالب وبلاگ شروع به نشان دادن اولین نشانه های خشم رو به رشد هریس مقابل جامعه می کرد. در این مدت سایت هریس چند بازدیدکننده جذب کرد و تا اواخر سال ۱۹۹۷ هیچ نگرانی ایجاد نکرد. دیلن کلبولد، آدرس سایت اریک هریس را به بروکس براون که دوست پیشین اریک بود، داد. مادر براون شکایات متعددی از اریک، با توجه به اینکه فکر می کرد او خطرناک باشد، در دفتر کلانتری شهرستان جفرسون کانتی تکمیل کرده بود. این وب سایت حاوی تهدیدات مرگ علیه شخص براون هم بود: کلبولد می دانست که اگر براون به آدرس دسترسی پیدا کند، محتوا را خواهد فهمید و به اطلاع پدر و مادر خود خواهد رساند و به احتمال زیاد مقامات نیز آگاه می شوند. هنگامی که والدین براون سایت را دیدند، با دفتر کلانتری شهرستان جفرسون کانتی تماس گرفتند و به بازپرس مایکل گوئرا در اینباره گفته شد. هنگامی که بازپرس سایت را دید، تهدیدات خشونت آمیز متعدد علیه دانش آموزان و معلمان دبیرستان کلمباین را کشف کرد. موضوعات دیگری نیز کشف شد که شامل نوشته های مبالغه گونه از نفرت کلی اش از جامعه و تمایل برای کشتن کسانی که او را اذیت کرده بودند می شد. هریس در سایت خود به بمب های لوله ای ساخت خودش اشاره کرده بود. علاوه بر این او به یک اسلحه و فهرست افرادی که قرار بود به آن ها صدمه بزند، اشاره کرده بود (او هیچگونه مطلبی در مورد نقشه چگونگی حمله به اهدافش در وبلاگ پست نکرده بود). هنگامی که اریک در وب سایت خود این مطلب را که مواد منفجره در اختیار دارد نوشت، بازپرس گوئرا با نوشتن یک پیش نویس استشهاد، درخواست یک حکم بازرسی از خانه اریک را کرد. او هیچوقت این پیش نویس را ارسال نکرد. استشهاد توسط دفتر کلانتری شهرستان جفرسون کانتی پنهان شد و در سپتامبر ۲۰۰۱، که آن هم نتیجه تحقیق شبکه تلویزیونی «۶۰ دقیقه» بود، نمایش داده شد. پس از افشا شدن دربارهٔ استشهاد، یک مجموعه از تحقیقات توسط هیئت منصفه عالی دربارهٔ سرپوش گذاشتن مقامات جفرسون کانتی آغاز شد. تحقیقات نشان داد که مقامات عالی رتبه این شهر چند روز پس از قتل عام، برای بحث در مورد انتشار این استشهاد به مردم با یکدیگر ملاقات کرده بودند. تصمیم گرفته شد که به دلیل فقدان علت احتمالی محتویات استشهاد برای پشتیبانی از صدور حکم بازرسی خانه هریس توسط یک قاضی، این امر می تواند بهترین دلیل برای افشا نکردن استشهاد در کنفرانس خبری باشد، اگرچه صحبت های واقعی و اهداف بحث هرگز برای کسانی غیر از اعضای هیئت منصفه عالی، فاش نشد. پس از کنفرانس مطبوعاتی، اصل اسناد گوئرا ناپدید شد. در سپتامبر سال ۱۹۹۹، یک بازپرس اهل جفرسون کانتی، نتوانست اسنادی را که در طول تحقیق محرمانه اش از کامپیوترهای این شهر انجام می دهد، پیدا کند. تلاش دوم در اواخر سال ۲۰۰۰، پیدا شدن نسخه هایی از اسناد در بایگانی های جفرسون کانتی را دربرداشت. اسناد بازسازی و در سپتامبر ۲۰۰۱ نزد عموم مردم منتشر شدند، اما اصل مدارک هنوز مفقود هستند. تحقیقات نهایی هیئت منصفه عالی، در سپتامبر ۲۰۰۴ منتشر شد. در ۳۰ ژانویه سال ۱۹۹۸، اریک هریس و دیلن کلبولد ابزار و تجهیزاتی را از یک ون پارک شده در نزدیکی شهر لیتلتون به سرقت بردند. هر دو جوان دستگیر شدند و به دنبال آن با شرکت در دادگاه مشترک، به ارتکاب سرقت اعتراف کردند. قاضی هر دو را برای حضور در برنامه انحراف ویژه نوجوانان محکوم کرد. هر دو پسران در کلاس های اجباری حضور داشتند و با افسران انحراف صحبت کردند. در یکی از کلاس ها به آن دو، مدیریت خشم آموزش داده می شد. هریس همچنین شروع به حضور در کلاس درس درمانی با حضور یک روانشناس کرد. کلبولد سابقه مصرف الکل داشته و با آزمایش رقیق ادرار نتوانستند مشخص کنند، اما نه او و نه هریس در هیچ کلاس سوء مصرف مواد شرکت نکردند. در نهایت هریس و کلبولد در چند هفته اول از برنامه انحراف، به دلیل اقدامات مثبت در این برنامه آزاد شدند. به هر دو آن ها آزادی مشروط داده شد. مدت کوتاهی پس از جلسه دادگاه هریس و کلبولد، وبلاگ آنلاین هریس ناپدید شد. وب سایت او به هدف اصلی اش، یعنی پست کردن مراحل ایجاد شده بازی «رستاخیز» برگردانده شد. هریس شروع به نوشتن مجله کاغذی «خشم پر» کرد که در آن افکار و برنامه هایش را ثبت می کرد. در آوریل سال ۱۹۹۸، هریس به عنوان انجام بخشی از برنامه انحراف خود، نامه عذرخواهی به صاحب ون نوشت. با این حال، در همان زمان، در نوشته هایش در مجله خود، با خشم صاحب ون را به تمسخر گرفته و بیان کرده بود که به اعتقاد خودش حق دارد اگر چیزی را بخواهد، آن را بدزدد. هریس جلسات برنامه ریزی شده با روانشناس خود را تا چند ماه قبل از اینکه او و کلبولد مرتکب قتل عام دبیرستان کلمباین شوند، ادامه می داد. هریس بخشی از وب سایت خود را برای ارسال مطالبی در مورد پیشرفت خودش و کلبولد در جمع آوری اسلحه هایشان و ساختن بمب اختصاص داد (آن ها به دنبال آن هر دو مورد را در حمله به دانش آموزان مدرسه شان استفاده کردند). پس از آن که وب سایت به صورت عمومی منتشر شد، ای اوال به طور دائم آن را از سرورهای خود حذف کرد. در یکی از جلسات برنامه ریزی شده اریک هریس با روانپزشک خود، او از افسردگی، عصبانیت و داشتن افکار خودکشی گله و شکایت کرده بود. در نتیجه، روانپزشک اریک برای او داروی ضد افسردگی سرترالین تجویز کرد. اریک از احساس بی قراری و عدم تمرکز نیز گله می کرد که در ماه آوریل، دکترش داروی او را به یک داروی ضد افسردگی مشابه به نام فلووکسامین تغییر داد. در زمان مرگ، هریس سطح های درمانی فلووکسامین در سیستم خون خود داشته است. برخی از تحلیلگران، مانند روانپزشک پیتر برگین، استدلال کرده اند که یک یا هر دو این داروها ممکن است در اقدامات هریس مؤثر بوده اند. برگین گفته است که عوارض جانبی این داروها شامل افزایش پرخاشگری، از دست دادن ندامت، خوددگربینی، و شیدایی می شود. هریس و کلبولد بلافاصله پس از دستگیری هر دو شروع به نوشتن وقایع روزانه کردند. هر دوی آنها، مهمات و نوارهای ویدئویی شان را به صورت مخفی نگه می داشتند. دست نوشته هایشان، نقشه آن ها را برای یک بمب گذاری بزرگ به منظور رقابت با انفجار اکلاهماسیتی ثابت می کند. نوشته های آن ها شامل شرح های مبالغه گونه در مورد راه های فرار به مکزیک، ربودن یک هواپیما در فرودگاه بین المللی دنور و کوباندن آن به یک ساختمان در شهر نیویورک و همچنین جزئیات بیشتر در مورد این حمله برنامه ریزی شده بود. این دو امیدوار بودند که بعد از تنظیم کردن مواد منفجره دست ساز در کافه تریا در شلوغ ترین زمان از روز، این کار منجر به کشته شدن صدها نفر از دانش آموزان شود و آن ها به بازماندگان که در حال فرار از مدرسه هستند، شلیک کنند. سپس، هنگامی که خودروهای پلیس، آمبولانس، کامیون های آتش نشانی و خبرنگاران به مدرسه آمدند، بمب هایی را که در خودروشان کار گذاشته اند باید منفجر و منجر به کشته شدن این افراد و سایر پرسنل شود. اما در رویداد اصلی بمب های کار گذاری شده در ماشین هایشان، منفجر نشد. اریک و دیلن ویدئویی دارند که ثابت می کند تمام مواد منفجره، مهمات و سلاح هایی که داشتند به طور غیرقانونی به دست آمده بود. در این ویدئو، آن ها روشی که مهمات خود را در خانه مخفی کرده اند و اینکه چگونه والدین خود را در مورد فعالیت هایشان فریب می دهند، نشان داده اند. آن ها صحنه هایی از تمرین تیراندازی در تپه های نزدیک شهر و مناطقی از دبیرستان که نقشه حمله به آن را کشیده بودند، ضبط کرده بودند. در ۲۰ آوریل، حدود سی دقیقه قبل از حمله، آن ها آخرین فیلم خود را که در آن از دوستان و خانواده خود خداحافظی و عذرخواهی می کنند، ساختند. در ماه های پیش از حمله، هریس و کلبولد دو تفنگ کالیبر ۹ میلی متری و دو تفنگ ساچمه زنی گیج ۱۲ فراهم کرده بودند. در دسامبر سال ۱۹۹۸ دوست آن ها رابین اندرسون، یک تفنگ انفرادی و دو تفنگ ساچمه زنی از نمایشگاه اسلحه تنر، خریده بود. هریس و کلبولد از طریق دوست دیگرشان فیلیپ دوران، یک تفنگ دستی از مارک مینز به قیمت ۵۰۰ دلار خریداری کردند. با استفاده از دستورهای موجود در اینترنت، هریس و کلبولد در مجموع ۹۹ بمب دست ساز در طرح ها و اندازه های مختلف ساختند. آن ها لوله و انتهای دستهٔ اسلحه های ساچمه زنی خود را به منظور استفاده راحت تر و پنهان شدن بهتر بریدند. آن دو تا قبل از آغاز کشتار در دبیرستان، مرتکب تخلف های متعدد از جمله قانون سلاح گرم ملی و قانون کنترل اسلحه مصوب سال ۱۹۶۸ شدند. در ۲۰ آوریل سال ۱۹۹۹ (روز حادثه)، اریک هریس به یک تفنگ ساچمه زنی گیج ۱۲ سویج-اسپرینگفیلد ۶۷اچ (که در مجموع ۲۵ شلیک از آن اسلحه انجام داد)، و یک تفنگ کالیبر ۹ میلی متری های- پوینت ۹۹۵ کارباین با ۱۳ عدد خشاب ۱۰ تایی (که در مجموع ۹۶ شلیک از آن اسلحه انجام داد) مجهز شده بود. دیلن کلبولد نیز به یک اسلحه دستی نیمه اتوماتیک کالیبر ۹ میلی متری تک-۹ با یک خشاب ۵۲ تایی، یک خشاب ۳۲ تایی و یک خشاب ۲۸ تایی، و یک تفنگ ساچمه زنی گیج ۱۲ استیونز ۳۱۱دی دو لول دارای لولهٔ بریده شده، مجهز شده بود. کلبولد در مجموع ۵۵ شلیک از اسلحه تک-۹ خود انجام داد. صبح روز سه شنبه ۲۰ آوریل ۱۹۹۹، هریس و کلبولد یک بمب آتش زا کوچک در یک میدان در حدود سه مایلی جنوب دبیرستان کلمباین، و دو مایلی جنوب ایستگاه آتش نشانی قرار دادند. بمب برای منفجر شدن در ساعت ۱۱:۱۴ صبح تنظیم، و به عنوان یک انحراف به منظور جلب توجه آتش نشانان و پرسنل اورژانس و دورکردن از مدرسه در نظر گرفته شده بود. (در نهایت تنها بخشی از آن منفجر و باعث یک آتش سوزی کوچک که آن هم به سرعت توسط آتش نشانی خاموش شد، گردید.) در ساعت ۱۱:۱۰ صبح هریس و کلبولد به طور جداگانه وارد دبیرستان کلمباین شدند. هریس وسیله نقلیه خود را در پارکینگ دانش آموزی، در ورودی جنوبی و کلبولد ماشین خود را در مجاور پارکینگ دانش آموزان ارشد، در ورودی غربی پارک کرد. کافه تریا مدرسه، هدف های بمب گذاری شان، با درب ها و پنجره ها و دیوارهای بلند و سطح زمین آن، بین پارکینگ هریس و پارکینگ دیلن قرار داشت. پس از آنکه خوردروهای شان را پارک کردند، آن دو همدیگر را در کنار ماشین هریس ملاقات کردند و قبل از اینکه وارد کافه تریا شوند که هنگام شروع تعویض شیفت ناهار بود، خود را به دو بمب پروپان ۲۰ پوندی (۹ کیلویی) مسلح کردند. اریک و دیلن کیسه های لوازم و اثاثه حاوی مجموعه بمب ها —که برای انفجار در زمان تقریبی ۱۱:۱۷ تنظیم شده بود— را در داخل کافه تریا قرار دادند و پس از آن جداگانه به وسایل نقلیه خود بازگشتند و در آنجا منتظر انفجار شدند تا پس از انفجار، بازماندگانی را که در حال فرار از ساختمان هستند مورد شلیک قرار دهند. اگر بمب ها با تمام قدرت خود منفجر می شد، همه دانش آموزان کشته یا تمام ۴۸۸ دانش آموز در کافه تریا به شدت زخمی می شدند و احتمالاً سقف دبیرستان و بخشی از کتابخانه به سمت کافه تریا فرو می ریخت. معاون کلانتر جفرسون کانتی، نیل گاردنر، به عنوان یک افسر تمام وقت مسلح منابع مدرسه دارای یونیفورم در دبیرستان اختصاص داده شده بود. گاردنر معمولاً ناهار را با دانش آموزان در کافه تریا می خورد اما در تاریخ ۲۰ آوریل او به خوردن ناهار در ماشین گشت خود در گوشه شمال غربی محوطه دانشگاه در حال تماشای دانش آموزان در جایگاه افراد سیگاری در پارک کلمنت مشغول بود. از آن جایی که یکی از سرایداران، نوار ویدئویی امنیتی مدرسه را در هنگام اتفاق تعویض کرده بود، بمب های قرار داده شده در کافه تریا توسط کارکنان امنیتی دبیرستان مشاهده نشده بود. کیسه های حاوی بمب ها در نوار امنیتی تازه، برای اولین بار قابل مشاهده بود، اما آن ها به عنوان موارد مشکوک شناخته نشدند. هیچ شاهدی نیز کیسه های حاوی بمب را که به ۴۰۰ کوله پشتی موجود در کافه تریا اضافه شده باشد، به یاد نمی آورد. هنگامی که هریس و کلبولد به سمت ماشین هایشان بازمی گشتند، هریس با یکی از همکلاسیهایش به نام بروکس براون که سابقه اختلاف طولانی مدت با او داشت، مواجه شد. براون از دیدن هریس شگفت زده شد؛ اریک کسی بود که براون به تازگی متوجه شده بود در آزمون مهم کلاس غایب شده است. هنگامی که براون این موضوع را به او یادآور شد، اریک بی اعتنا به نظر می رسید و اینگونه اظهار نظر کرد که «دیگر مهم نیست». هریس سپس به براون توضیح داد که: «بروکس، من اکنون تو را دوست دارم. از اینجا خارج شو. به خانه برو». براون که احساس اضطراب می کرد، از آنجا رفت. چند دقیقه بعد، دانش آموزانی که دبیرستان را برای صرف نهار ترک می کردند، براون را مشاهده کردند که به سمت خیابان ساوث پیرس در حال دور شدن از مدرسه است. در همین هنگام هریس و کلبولد خود را به سلاح هایشان در ماشین مسلح کردند و منتظر شدند تا بمب ها منفجر شود. وقتی بمب های کافه تریا منفجر نشد، هریس و کلبولد به هم پیوستند و به سمت مدرسه راه افتادند. هر دو مسلح بودند و به سمت بالای فضای باز حرکت می کردند، جایی که به سطح فضای ورزشی در غرب ساختمان قرار می گرفتند و کتابخانه داخل ورودی غربی، درست در بالای کافه تریا قرار داشت. از جایگاه دید برتری که داشتند، ورودی غربی کافه تریا در زیر راه پله ها، بعد از پارکینگ دانش آموزان ارشد قرار داشت. در ساعت ۱۱:۱۹ صبح، یک شاهد فریاد "برو! برو!" اریک هریس را شنیده بود، دو مرد مسلحی که تفنگ هایشان را از زیر پالتوهایشان کشیده و شروع به تیراندازی به دو دانش آموز ۱۷ ساله که در چمن های کنار ورودی غربی مدرسه نشسته بودند، می کنند. به راشل اسکات ۴ گلوله اصابت کرد و بلافاصله کشته شد. ریچارد کاستالدو هشت بار مورد اصابت تیر در ناحیه قفسه سینه، بازو و شکم قرار گرفت و از کمر به پایین فلج شد. این که چه کسی اولین تیر را زده یا کدام یک از آن دو راشل اسکات را کشته است، مشخص نیست. پس از آن حادثه، بسیاری از شایعات به علت حمله و هدف قرار دادن احتمالی مسیحیان مربوط می شد. از جمله یک شایعه مربوط به قتل راشل اسکات ادعا می کرد که تیراندازان ابتدا از اسکات پرسیده بودند که آیا او به خدا معتقد است، و او را بعد از گفتن بله کشته اند. اف بی آی بعداً به این نتیجه رسید که این اتفاق نیفتاده است. پس از اولین دو تیراندازی، هریس پالتو خود را درآورد و تفنگ ۹ میلی متری کارباین خود را به سمت سه نوجوان در راه پله غربی نشانه گرفت: دنیل روربو و شان گریوز ۱۵ ساله و لنس کرکلین ۱۶ ساله. این سه دوست در حال بالا آمدن از راه پله بودند، درست در پایین تیراندازان. بعدها لنس کرکلین گزارش داد که هریس و کلبولد را قبل از آتش گشودن در بالای راه پله دیده است که ایستاده اند. هر سه این نوجوانان مورد اصابت گلوله قرار گرفتند و مجروح شدند. هریس و کلبولد بازگشتند و شروع به تیراندازی در غرب، به سمت ۵ دانش آموز که روی تپه های چمنی مجاورشان، و در خلاف ورودی غربی نشسته بودند، کردند. مایکل جانسون ۱۵ ساله از ناحیه صورت، پا و بازو مورد اصابت گلوله قرار گرفت ولی دوید و فرار کرد؛ مارک تیلور ۱۶ ساله از ناحیه قفسه سینه، بازو و پا مورد اصابت قرار گرفت و بر روی زمین افتاد و خود را به مردن زد. سه نفر دیگر بدون اینکه زخمی شوند فرار کردند. کلبولد از پله ها به طرف کافه تریا پایین می رفت. او به صورت کرکلین شلیک کرد و به شدت او را مجروح کرد. دنیل روربو و شان گریوز زمانی که توجه کلبولد و هریس به دانش آموزان روی چمن ها منحرف شده بود از پله ها پایین آمده بودند؛ شان گریوز به سمت راهرو غربی کافه تریا خزید و افتاد. کلبولد از فاصله نزدیک به سمت چپ بالای قفسه سینه دنیل روربو شلیک کرد و او را کشت، سپس از روی شان گریوز زخمی برای ورود به کافه تریا رد شد. مقامات بر این باورند که کلبولد برای بررسی بمب های پروپان به سمت کافه تریا رفته است. هریس به سمت چندین دانش آموز که در ورودی کافه تریا نشسته بودند، تیراندازی کرد. ان-ماری هک هالتر ۱۷ ساله، هنگامی که می خواست فرار کند مورد اصابت گلوله قرار گرفت و به شدت زخمی و در نهایت نیمه فلج شد. کلبولد از کافه تریا خارج شد و از پله ها برای پیوستن به هریس بالا رفت. آن ها به سمت دانش آموزانی که در کنار زمین فوتبال ایستاده بودند شلیک کردند، اما هیچ کس مورد اصابت قرار نگرفت. اریک و دیلن به سمت ورودی غربی می رفتند و بمب های لوله ای پرتاب می کردند که تعداد بسیار کمی از آن بمب ها منفجر شد. معلم دبیرستان، پتی نیلسون متوجه هیاهو شد و همراه برایان آندرسون ۱۶ ساله به سمت ورودی غربی حرکت کردند. او قصد داشت به بیرون برود و به آن دو دانش آموز بگوید «تمامش کنید» چون فکر می کرد کلبولد و هریس در حال فیلمبرداری هستند یا دارند شوخی دانشجویی می کنند. هنگامی که اندرسون اولین لنگه در دوتایی را باز کرد، هریس و کلبولد به سمت پنجره تیراندازی کردند و او به وسیله پرتاب خرده شیشه ها زخمی شد، به شانه نیلسون نیز ترکش اصابت کرد. نیلسون ایستاد و به سمت سالن کتابخانه فرار کرد، به دانش آموزانی که در داخل بودند در مورد خطر هشدار می داد و به آن ها می گفت که به زیر میزها بروند و ساکت باشند. او با ۱-۱-۹ تماس گرفت و زیر باجه اداری کتابخانه مخفی شد. برایان آندرسون پشت سرش مانده بود و بین درب های داخلی و خارجی گیر کرده بود. در ساعت ۱۱:۲۲ نگهبان مدرسه همکارش نیل گاردنر را در بیسیم مدرسه، برای درخواست کمک در پارکینگ دانش آموزی فراخواند. تنها مسیر آسفالتی که او را به طرف مدرسه در شرق و جنوب خیابان پیرس می رساند، جایی بود که در ساعت ۱۱:۲۳ از بیسیمش شنیده بود که یک زن به وسیله برخورد با ماشین کشته شده است و او فرض کرده بود که موضوع درخواست کمک همین بوده است. او چراغ های گردان و آژیر ماشین خود را روشن کرده بود. هنگامی که از ماشین خود در پارکینگ دانش آموزی در ساعت ۱۱:۲۴ پیاده شد او پیغام دیگری در بیسمش شنید که: «نیل، اینجا تیراندازان در دبیرستان هستند». هریس در ورودی غربی، بلافاصله به طرف گاردنر تیراندازی کرد، جایی که ۵۰ متر با او فاصله داشت. گاردنر هم با اسلحه خود شروع به تیراندازی به هریس کرد. گاردنر به دلیل اینکه عینک طبی خود را به چشم نزده بود، قادر به زدن تیراندازان نبود. بنابراین، پنج دقیقه بعد از شروع تیراندازی، و دو دقیقه بعد از اولین تماس رادیویی با بیسیم، گاردنر به وسیله تیراندازی با این دو تیرانداز درگیر شده بود. آنجا قبل از آن دو نفر مرده و ده نفر نیز زخمی شده بودند. تا قبل از اینکه هریس به داخل ساختمان عقب نشینی کند، هریس ده و گاردنر چهار شلیک به سمت یکدیگر داشتند که کسی صدمه ندید. گاردنر در بیسیم پلیسش گزارش داد که: «در ساختمان تیراندازی شده است. من به یک نفر در جنوب ساختمان احتیاج دارم.» درگیری باعث منحرف شدن هریس و کلبولد از برایان آندرسون زخمی شد. اندرسون به سمت کتابخانه فرار کرد و در داخل اتاق باز استراحت کارکنان مخفی شد. هر دو به داخل مدرسه بازگشتند و در امتداد راهرو اصلی شمالی حرکت کرده، بمب های لوله ای پرتاب می کردند و به هر کسی که با آن مواجه می شدند شلیک می کردند. آن ها به قوزک پای استفانی مانسن شلیک کردند، اگرچه او قادر بود که از مدرسه بیرون برود. هر دو به سمت پنجره های ورودی شرقی مدرسه شلیک می کردند. پس از چندین بار رفتن و آمدن در امتداد راهرو و تیراندازی —ناموفق— به سمت هر دانش آموزی که می دیدند، هریس و کلبولد به سمت ورودی غربی رفته و وارد راهرو کتابخانه شدند.
[ { "answer1": "در یکی از جلسات برنامه ریزی شده اریک هریس با روانپزشک خود، او از افسردگی، عصبانیت و داشتن افکار خودکشی گله و شکایت کرده بود. در نتیجه، روانپزشک اریک برای او داروی ضد افسردگی سرترالین تجویز کرد. اریک از احساس بی قراری و عدم تمرکز نیز گله می کرد که در ماه آوریل، دکترش داروی او را به یک داروی ضد افسردگی مشابه به نام فلووکسامین تغییر داد.", "answer2": "برخی از تحلیلگران، مانند روانپزشک پیتر برگین، استدلال کرده اند که یک یا هر دو این داروها ممکن است در اقدامات هریس مؤثر بوده اند. برگین گفته است که عوارض جانبی این داروها شامل افزایش پرخاشگری، از دست دادن ندامت، خوددگربینی، و شیدایی می شود.", "distance": 409, "question": "هنگامی که اریک هریس به روانپزشک مراجعه کرد برای درمان چه علائمی دارو گرفت و این مسئله چه تاثیری بر اقداماتش داشت؟" }, { "answer1": "هریس بخشی از وب سایت خود را برای ارسال مطالبی در مورد پیشرفت خودش و کلبولد در جمع آوری اسلحه هایشان و ساختن بمب اختصاص داد (آن ها به دنبال آن هر دو مورد را در حمله به دانش آموزان مدرسه شان استفاده کردند).", "answer2": "در ماه های پیش از حمله، هریس و کلبولد دو تفنگ کالیبر ۹ میلی متری و دو تفنگ ساچمه زنی گیج ۱۲ فراهم کرده بودند.", "distance": 2425, "question": "چه زمانی هریس و کلبولد اسلحه های خود را جمع آوری کرده بودند و قبل از حمله دقیقا چه نوع اسلحه هایی را فراهم کرده بودند؟" }, { "answer1": "در ۳۰ ژانویه سال ۱۹۹۸، اریک هریس و دیلن کلبولد ابزار و تجهیزاتی را از یک ون پارک شده در نزدیکی شهر لیتلتون به سرقت بردند. هر دو جوان دستگیر شدند و به دنبال آن با شرکت در دادگاه مشترک، به ارتکاب سرقت اعتراف کردند. قاضی هر دو را برای حضور در برنامه انحراف ویژه نوجوانان محکوم کرد.", "answer2": "مدت کوتاهی پس از جلسه دادگاه هریس و کلبولد، وبلاگ آنلاین هریس ناپدید شد. وب سایت او به هدف اصلی اش، یعنی پست کردن مراحل ایجاد شده بازی «رستاخیز» برگردانده شد.", "distance": 751, "question": "پس از سرقت از یک ون، چه تصمیمی در مورد هریس و کلبولد گرفته شد و بعد از این حادثه هریس چه کاری در رابطه با وبلاگش انجام داد؟" }, { "answer1": "هنگامی که از ماشین خود در پارکینگ دانش آموزی در ساعت ۱۱:۲۴ پیاده شد او پیغام دیگری در بیسمش شنید که: «نیل، اینجا تیراندازان در دبیرستان هستند». هریس در ورودی غربی، بلافاصله به طرف گاردنر تیراندازی کرد، جایی که ۵۰ متر با او فاصله داشت.", "answer2": "درگیری باعث منحرف شدن هریس و کلبولد از برایان آندرسون زخمی شد. اندرسون به سمت کتابخانه فرار کرد و در داخل اتاق باز استراحت کارکنان مخفی شد.", "distance": 808, "question": "در جریان تیراندازی به سمت مدرسه، گاردنر در چه سمتی از مدرسه درگیر شد و چگونه این اتفاق باعث نجات فرد دیگری شد؟" } ]
[ { "answer1": "در سال ۱۹۹۶ اریک هریس یک وب سایت شخصی در ای اوال ایجاد کرده بود. هریس این وب سایت را در ابتدا به منظور سرور مرحله های بازی کامپیوتری «رستاخیز» با دوستش، دیلن کلبولد، برای دوستانشان ایجاد کرده بودند. ... در پایان آن سال محتوای سایت شامل دستورالعمل های شرارت و همچنین نحوه ساخت مواد منفجره و مشکلاتی که او و دیلن ایجاد کرده بودند می شد.", "answer2": "تحقیقات نهایی هیئت منصفه عالی، در سپتامبر ۲۰۰۴ منتشر شد.", "question": "چه کسی وب سایتی را ایجاد کرده بود که شامل دستورالعمل های ساخت مواد منفجره بود و پس از مدتی در سال 2004 چه اتفاقی برای تحقیقات پیرامون آن افتاد؟" } ]
gemini-2.0-flash-exp
56
: گرایش جنسی و زیست شناسی رابطه بین زیست شناسی و گرایش جنسی موضوعی است که مورد تحقیق های علمی فراوان قرار گرفته است. تاکنون با قطعیت علتی ساده و منحصربه فرد به عنوان عامل تعیین کنندهٔ گرایش جنسی در انسان شناسایی نشده است. مطالعات مختلف به عواملی متفاوت و حتی گاهی نقض کنندهٔ یکدیگر اشاره می کنند، اما دانشمندان حدس می زنند که مخلوطی از عوامل ژنتیکی، هورمونی، و اجتماعی در شکل گیری گرایش جنسی تأثیرگذار است. در این میان، نظریه هایی که مبتنی بر اثر عوامل زیستی بر گرایش جنسی هستند از مقبولیت بیشتری برخوردارند. این نظریات ترکیب پیچیده ای از برهم کنش عوامل ژنتیکی، محیط ابتدایی رحم در زمان جنینی، و ساختار مغز را در شکل گیری گرایش جنسی دخیل می دانند و منجر می شوند که در نهایت یک انسان دگرجنس گرا، همجنس گرا، یا دوجنس گرا باشد. گرایش جنسی را به صورت «تمایل نسبتاً پایدار شخص به جنس مخالف (دگرجنس گرایی)، به جنس موافق (هم جنس گرایی)، به هر دو جنس (دوجنس گرایی) و یا به هیچ کدام از جنس ها (بی جنس گرایی) تعریف می کنند. هر چند تمایل و برانگیختگی جنسی نسبت به جنس مخالف یا موافق را می توان به عنوان مهم ترین عامل در تعیین گرایش جنسی اشخاص در نظر گرفت اما به دلایل عمل گرایانه، در تحقیقات علمی معمولاً معیارهای دیگری مانند هویت فردی (هویت جنسی شخص) و یا رفتار جنسی (یعنی مقایسه میزان تجربه شخص در برقراری رابطه جنسی با جنس مخالف یا موافق) اندازه گیری می شود. در مواردی فراوان، این سه معیار (تمایل جنسی، هویت جنسی، و رفتار جنسی) با یکدیگر همسو هستند و یا مشابهت هایی دارند ولی در مواردی نیز امکان دارد هویت یا رفتار جنسی شخص با گرایش واقعی او متفاوت باشد. این تفاوت به دلایل مختلفی (مثل علل اجتماعی، سیاسی، و یا فرهنگی) می تواند رخ بدهد و منجر به عدم هماهنگی میان گرایش جنسی شخص با رفتار یا هویت جنسی او گردد. مطالعات علمی فراوانی بر این تاکید می کنند که شکل گیری گرایش جنسی و انواع آن منشاء زیستی (و نه تربیتی) دارد. همان طور که بالاتر ذکر شد، در مطالعات زیادی به علل روش شناسانه از اندازه گیری معیارهایی غیر از تمایل و برانگیختگی جنسی استفاده شده است و بعضی مطالعات قدیمی تر نیز حاوی ایراداتی در انتخاب جامعه نمونه بوده اند. قسمت بزرگی از مطالعات موجود بر گرایش جنسی، روی اشخاصی انجام شده است که هم جنس گرا یا دگرجنس گرای انحصاری بوده اند. تحقیق های انجام شده روی دوجنس گرایان یا بی جنس گرایان تاکنون بسیار اندک بوده است، زیرا این دو گروه در طول تاریخ نسبت به دگرجنس گرایان یا همجنس گرایان کمتر معرض توجه جامعه قرار گرفته اند و از طرف دیگر، چگونگی تعریف این دو گروه در یک چهارچوب مشخص از نظر گرایش جنسی همچنان مورد اجماع قرار نگرفته است. مطالعات در مورد گرایش های جنسی در زنان و مردان نیز حاوی تفاوت هایی است و لزوماً نمی توان یافته ها در مورد یک جنس را به جنس دیگر نیز تعمیم داد (مثل مطالعاتی که نشان می دهند سیالیت جنسی در زنان بیشتر از مردان است). همچنین، بیشتر تحقیقات گرایش جنسی بر روی اشخاص همسوجنس (و نه تراجنسی) انجام شده است و یا تحقیقات مزبور به جزییات کوچکی که ممکن است در جنسیت اشخاص مورد بررسی وجود داشته باشند نپرداخته اند. ساختار هسته ی دوگانه ی جنسی در ناحیه ی پری اپتیک از هیپوتالاموس قدامی (SDN-POA) در بعضی پستانداران (مانند گوسفند/قوچ، موش سوری، موش صحرایی) تفاوت هایی بین دو جنس نشان می دهد. همچنین شواهدی وجود دارد که هسته ی دوگانه یا نواحی اطراف آن در رفتارهای دوگانه ی مربوط به جفت گیری در پستاندارانی مانند گوسفندان نقش دارند. هر چند استفاده از این یافته ها و تسری دادن آن به انسان ها چندان بی نقص نیست اما تا حد زیادی قابل قبول است. ناحیه نسبتاً مشابهی در هیپوتالاموس قدامی انسان به نام هسته ی سوم بین شبکه ای (INAH-3) نیز وجود دارد که مشخص شده دارای تفاوت هایی بین دو جنس است و همچنین اندازه و تعداد سلول های آن بین مردان دگرجنس گرا و مردان هم جنس گرا متفاوت از هم است. تحقیقات دیگری نشان گر این بوده اند که بعضی نواحی هیپوتالاموس قدامی در انسان ها می توانند توسط استروئیدهای هورمون مانندی (مثل فرومون ها) تحریک شوند و این تحریک شدن بسته به جنس یا گرایش جنسی در زنان و مردان متفاوت است. بنابراین می توان نتیجه گرفت که ناحیه هایی مشابه هسته ی دوگانه ی جنسی در مغز ممکن است تا حدی وظیفه ی پردازش محرک های جنسی ای را بر عهده داشته باشند که منجر به جاذبه و کشش جنسی اولیه به دیگران می گردد. نواحی دیگری (به جز هسته ی دوگانه ی جنسی) از مغز انسان شناسایی شده اند که با گرایش جنسی در انسان مرتبط دانسته شده اند (مانند هسته ی فرا چلیپای نوری) ولی بعید است که این نواحی به طور مستقیم بر میل جنسی به زن یا مرد موثر باشند زیرا رابطه ای بین این نواحی و گرایش جنسی یافت نشده است. شواهد مبتنی بر تاثیر هورمون های دوران جنینی بر گرایش جنسی انسان، هم به صورت مستقیم و هم غیرمستقیم یافت شده اند. از جمله شواهد مستقیم، می توان به نقش هورمون های دوران جنینی (مانند آندروژن ها) و تاثیرگذاری آن ها بر نقاط تعیین کننده ای در مغز جنین (مانند INAH-3) در زمان تمایز جنسی جنین تاکید نمود. تحقیق در پستانداران (مانند موش های صحرایی، موش سوری، گوسفندان) نشان داده است که شکل گیری هسته ی دوگانه ی جنسی (SDN-POA) در زمان جنینی، تا حد زیادی تحت تاثیر هورمون ها قرار دارد. به علاوه، مدارک غیرمستقیمی نیز از اثرگذاری هورمون های دوره ی جنینی بر گرایش جنسی فرزند وجود دارد. بسیاری از مشخصه های جسمی و رفتاری که بین دو جنس متفاوت هستند و همچنین تفاوت بین گرایش های جنسی مختلف، تحت تاثیر هورمون های دوران جنینی قرار دارند. از این مشخصه ها می توان به تفاوت در نسبت درازی انگشت ها بین همجنس گرایان و دگرجنس گرایان، ظرافت یا زمختی صورت، گسیل های صوتی گوش، بلندی قد، و رفتارهای مبتنی بر نقش جنسیتی اشاره کرد که تمامی آن ها تحت تاثیر هورمون های جنینی قرار دارند. شواهدی وجود دارد که نشان می دهد مردان و زنانی که میل جنسی به همجنس خود دارند، در مورد خصوصیات یاد شده، به جنس مخالف خود شباهت هایی دارند. بنابراین می توان نتیجه گرفت که مردان همجنس گرا در زمان جنینی کمتر از مردان دگرجنس گرا در معرض آندروژن قرار گرفته اند و زنان همجنس گرا نیز در دوران جنینی بیشتر از زنان دگرجنس گرا در معرض آندروژن قرار داشته اند. با این حال به نظر می رسد تاثیر هورمون های جنینی بر شکل گیری گرایش همجنس گرایانه در زنان بیشتر از مردان است چون ارتباط یافت شده بین گرایش جنسی با بعضی متغیرهای فیزیکی که بیشترین گواهِ قرارگیری در معرض هورمون های آندروژنی جنینی هستند (مثل نسبت انگشتان دست یا گسیل های صوتی گوش) در زنان بیشتر از مردان بوده است. مشخصه ی جسمی دیگری که ریشه در دوران جنینی دارد دست برتری است. شواهدی وجود دارد که نشان می دهد راست دستی در مردان و زنانی که میل جنسی به همجنس خود دارند نسبت به دگرجنس گرایان کمتر است. این اثر در زنان شدیدتر است. کمتر بودن احتمال راست دستی در اشخاصی که میل جنسی به همجنس خود دارند ناشی از روندهای تمایزی در دوران جنینی دانسته شده است و این مسئله که این ارتباط در زنان همجنس گرا شدیدتر است نیز شاهدی بر این مدعاست؛ زیرا هر چه جنین بیشتر در معرض اندروژن قرار گیرد، غلبه ی نیم کره ی چپ مغز کمتر می شود و احتمال راست دست نشدن شخص بالاتر می رود. در زنان و مردان دوجنس گرا و بی جنس گرا نیز احتمال راست دست نبودن بالاست و این نشان می دهد که احتمالاً تمام گرایش های جنسی مختلف، تحت تاثیر مکانیسم جنینی مشترکی قرار دارند. از متقاعدکننده ترین یافته های علمی که تاثیر تمایز مغز در دوران جنینی (مثلاً از طریق هورمون) بر گرایش جنسی را تایید می کنند، می توان به مطالعاتی اشاره کرد که روی پسرانی انجام شده است که هرچند در دوران جنینی تحت تاثیر سطوح عادی آندروژن قرار گرفته اند، ولی هنگام تولد یا ابتدای نوزادی به جنس مونث تغییر جنسیت داده اند. این تغییر جنسیت ممکن است در اثر حادثه جراحی (بریده شدن آلت تناسلی مردانه) و یا بیماری اکستروفی کلواک (بیماری ای که در آن آلت تناسلی دچار ناهنجاری ساختاری می شود) رخ داده باشد. در تمام موارد تحقیقاتی، این پسران علیرغم اینکه از ابتدای تولد یا نوزادی به عنوان دختر بزرگ شده بودند، در بزرگسالی میل جنسی شدیدی به جنس مونث داشتند. این مسئله نشان گر این است که ساختار مغزی ایجاد کننده گرایش جنسی در آن ها پیش از تولد ایجاد شده بود. برای بررسی تاثیر ژنتیک بر گرایش جنسی، از دو نوع پژوهش بسیار متفاوت استفاده می شود: مطالعه بر روی دوقلوها و مطالعه بر ژنتیک مولکولی. هدف از تحقیق بر دوقلوها، برآورد کلّی اهمیت اثر ژنتیک نسبت به اثرات محیطی بر روی گرایش جنسی است. مطالعات ژنتیک مولکولی نیز تلاش می کنند ژن های مخصوصی را که بر گرایش جنسی اثر می گذارند بیابند. مطالعه بر روی دوقلوها، میزان اثر ژنتیک را نسبت به محیط به صورت کمّی بیان می کند. سرراست ترین نوع از این مطالعه، دوقلوهای همسانی (مونوزیگوت، MZ) را مورد مطالعه قرار می دهد که کمی بعد از تولد از هم جدا شده باشند و در محیطهای جداگانه و نامرتبط رشد کرده باشند. هر تشابهی بین دوقلوهای جداشده باید به علت یکسان بودن ژن های آن ها و اشتراک محیط رحم و هر تفاوتی در آن ها باید به علت اختلاف در محیط خارج از رحم باشد. مسئله اینجاست که دوقلوهای همسانی که از تولد جدا شده باشند بسیار کمیابند، و دوقلوهای همسان جدا شده ای که حداقل یک نفر از آن ها همجنس گرا باشد حتی کمیاب تر است، بنابراین دانش ما درباره گرایش جنسی در دوقلوهای جداشده به چند گزارش موردی محدود شده است که منجر می شود نتوانیم نتیجه ی قابل اتکایی از آن به دست آوریم. بنا به دلایل ذکر شده مطالعات کلاسیک بر دوقلوها، بر آن هایی انجام شده است که با هم بزرگ شده اند (چون تعداد بالاتری دارند). در این مطالعات، دوقلوها به دودسته ی همسان (مونوزیگوت، MZ) یا ناهمسان (دی زیگوت، DZ) تقسیم می شوند. دوقلوهای همسان از نظر ژنتیکی یکسان هستند، و دوقلوهای ناهمسان در نیمی از ژن ها با هم مشترکند. مطالعات کلاسیک بر دوقلوها به ما امکان اندازه گیری چند متغیر را می دهد: تاثیر ژنتیک، تاثیر محیط مشترک، و تاثیر محیط غیرمشترک. در دوقلوهایی که با هم بزرگ شوند، محیط مشترک منجر به شباهت و محیط غیرمشترک منجر به تفاوت آن ها می شود. هر کدام از این عوامل مقداری بین صفر و یک برآورد می شوند و جمع مقادیر آن ها با هم، مساوی 1 خواهد بود. مقداری که در هر کدام از این سه عامل تخمین زده شود، به عنوان نسبتی از تاثیرش در اختلافات مشاهده شده در جزییات آن صفت (در اینجا، گرایش جنسی) در نظر گرفته می شود. برای تخمین صحیح، لازم است رابطه مشترک بین متغیرها به طور جداگانه برای دوقلوهای همسان و غیرهمسان به دست آورده شود. ذکر این نکته ضروری است که در تمام تحقیقات موجود بر روی دوقلوها، برای گزارش گرایش جنسی آن ها از پاسخ های خود آنان استفاده شده است. در این روش احتمال غلط بودن پاسخ نامه ی بعضی از دوقلوها وجود دارد و بسیاری از آنان ممکن است علایق همجنس گرایانه ی خود را انکار کنند، بنابراین ممکن است که ناسازگاری واقعی بین گرایش جنسی دوقلوهای همسان کمتر از چیزی باشد که گزارش می شود. تحقیقات علمی پیرامون اینکه میزان واقعی ناسازگاری گرایش جنسی بین دوقلوها چقدر است (دوقلوهایی که در پاسخ نامه اعلام کنند گرایش جنسی متفاوتی از هم دارند در حالی که واقعاً اینطور نیست) در حال حاضر انجام نشده است؛ در حالی که می تواند بسیار مفید باشد. در مردان، میزان حقیقی ناسازگاری جنسی دوقلوها را می توان از طریق استفاده از دستگاه پلیتزموگراف و مقایسه ی میزان تحریک آلت تناسلی آن ها در مقابل محرک های جنسی مذکر یا مونث به دست آورد. در زنان، مقایسه ی میزان خیره شدن به محرک جنسی مذکر یا مونث می تواند معیار نسبتاً بی طرفانه ای برای اندازه گیری تمایل جنسی واقعی محسوب شود. جدول زیر نتایج میزان هماهنگی گرایش جنسی دوقلوها را در بعضی از تحقیقات مهم انجام شده نشان می دهد. پژوهش های انجام شده بر روی دوقلوها را از نظر روش نمونه گیری می توان به دو دسته ی کلی تقسیم کرد: آن هایی که نمونه گیری را هدفمند انجام داده اند و آن ها که از بایگانی های ثبت دوقلوها یا نمونه گیری احتمالی (مثلاً از طریق تماس تلفنی تصادفی با اشخاص) استفاده کرده اند. در نمونه گیری هدفمند، دوقلوهای غیردگرجنس گرا از طریق مثلاً آگهی یا خبررسانی دهان به دهان، به طور خاص شناسایی و به منظور پژوهش انتخاب می شوند. در این روش احتمال زیادی وجود دارد که مجموعه ی نمونه ها جهت دار بوده و نمایانگر جامعه ی واقعی نباشند، زیرا ابتدا باید دوقلوهای همجنس گرا از برگزاری چنین تحقیقی باخبر شوند و سپس تصمیم بگیرند که در پژوهش شرکت کنند یا نه. ممکن است که دوقلوها پیش از ورود به پژوهش از موضوع آن (یعنی بررسی میزان هماهنگی گرایش جنسی بین دو قل) باخبر شوند. هر کدام از این مراحل می تواند در جامعه ی نمونه ی پژوهش تاثیر بگذارد. به عنوان مثال هر قل ممکن است هنگام تصمیم گیری در خصوص شرکت یا عدم شرکت در تحقیق، گرایش جنسی قل دیگرش را نیز در نظر بگیرد: اگر فقط یکی از قل ها همجنس گرا باشد و نخواهد قل دیگر به گرایش جنسی اش پی ببرد، احتمال بالایی وجود دارد که از شرکت در پژوهش خودداری کند تا از تنش خانوادگی جلوگیری شود. بنابراین در این نوع نمونه گیری ها، نسبت دوقلوهایی که گرایش جنسی ناهماهنگ دارند کمتر از حد واقعی در جامعه دیده می شود. برعکس آن نیز صادق است: در چنین پژوهش های نسبت دوقلوهایی که گرایش جنسی شان هماهنگ است به طور اغراق شده ای بیشتر از میزان واقعی دیده می شود. همچنین، جفت های همسانی که در گرایش جنسی هماهنگ هستند احتمال بیشتری دارد که خبر انجام چنین پژوهش هایی به گوششان برسد و در آن ها شرکت کنند. بنابراین تورش (سوگیری) دیگری نیز به نفع دوقلوهای همسان با گرایش جنسی هماهنگ نسبت به دوقلوهای غیرهمسان با گرایش جنسی هماهنگ ایجاد می شود و در نتیجه میزان ارث پذیری یا ژنتیکی بودن گرایش جنسی بیش از میزان واقعی محاسبه می گردد. پژوهش هایی که از بایگانی ثبت دوقلوها یا روش نمونه گیری احتمالی استفاده می کنند، کمتر دچار سوگیری در نمونه ها می شوند زیرا جامعه ی آماری مورد نظر بدون در نظر گرفتن گرایش جنسی اشخاص جمع آوری شده است. مقایسه نتایج پژوهش هایی که در جدول فوق ذکر شده اند نیز احتمال افزایش سوگیری در نمونه گیری هدفمند را تایید می کند. به طور کلی در تمام این مطالعات (که از روش نمونه گیری بهتری استفاده کرده اند)، تعداد نمونه ها از هر جنس کمتر از حدی است که بتوان به طور جداگانه تجزیه و تحلیل مناسبی ارائه کرد، ولی با در نظر گرفتن تمام نمونه ها (مرد، زن، و مخلوط) می توان نتیجه گرفت که حدود یک سوم از دگرش ها (واریاسیون) در گرایش های جنسی به دلیل تفاوت در ژن هاست و بنابراین گرایش جنسی در انسان نسبتاً ارثی است. با همین محاسبات میزان تاثیر محیط غیرمشترک 0.43، و میزان تاثیر محیط مشترک نیز مقدار باقی مانده یعنی 0.25 است. همان گونه که مطالعه بر دوقلوها به طور کلی مشخص می کند که مجموعه ی ژن ها چقدر بر بروز یک مشخصه تاثیر دارند، مطالعات ژنتیک مولکولی نیز توانایی این را دارند که ژن های خاصی که مسئول ایجاد این مشخصه هستند و همچنین مسیری که از ژن به صفت ختم می شود را شناسایی کنند. یکی از مشهورترین مطالعات برای یافتن علت همجنس گرایی، یک تحقیق پیوستگی ژنتیکی در سال 1993 است که بر روی برادران همجنس گرا انجام شد و ناحیه ای را به نام Xq28 روی نوک کروموزوم ایکس به عنوان ناحیه ی مسئول در ایجاد گرایش جنسی در مردان شناسایی کرد. نکته قابل توجه دیگر در این مقاله وجود شواهدی بود که نشان می داد مردان همجنس گرا احتمال اینکه از سمت مادری خویشاوندان مذکر همجنس گرا داشته باشند بیشتر از سمت پدری است، و چنین یافته ای با قرار داشتن ژن مربوط به این صفت روی کروموزوم ایکس همخوانی داشت. یافته های این تحقیق پیوستگی ژنتیکی تا حدی بحث برانگیز بوده اند، زیرا در این تحقیق تنها 40 جفت برادر مورد مطالعه قرار گرفته بودند. هرچند بعضی مطالعات با تعداد نمونه های بیشتر توانستند نتایج این تحقیق را تایید کنند، اما این یافته نتوانست در بعضی دیگر از مطالعات تکرار شود. مطالعات ژنتیک مولکولی بر کروموزوم های اتوزومال نیز بعضی از نواحی ژنی را در گرایش جنسی موثر دانسته اند. به عنوان مثال در مطالعه ای، نواحی خاصی در کروموزوم های 7، 8، و 10 شناسایی شدند که با گرایش جنسی در مردان مرتبط هستند. همچنین در مطالعه دیگری با مطالعه بر ژنوم سراسری برادران همجنس گرا، علاوه بر موثر بودن ناحیه Xq28 بخش مشابهی از کروموزوم 8 (ناحیه نزدیک به سانترومر) نیز نشان از پیوستگی ژنتیکی با گرایش جنسی در مردان داشت. بعضی مطالعات هم خوانی سراسر ژنوم، مکان بعضی اختلافات ژنتیکی به نام اسنیپ (یا چندریختی تک-نوکلئوتید) و ارتباط آن ها با گرایش جنسی در مردان را بررسی کرده اند. در یکی از این مطالعات نیز ناحیه ی نزدیک به سانترومر در کروموزوم 8، و همچنین بعضی نواحی در کروموزوم های 13 و 14 با نوع گرایش جنسی در مردان ارتباط داشتند. به طور کلی، یافته های به دست آمده از مطالعات ژنتیک مولکولی چندان تکرارپذیر نبوده اند. یکی از دلایل آن پدیده ای ژنتیکی به نام هتروژنیتی (یا ناهمگنی) است، به این معنا که ژن های متفاوت می توانند در نهایت اثر یکسانی ایجاد کنند. به همین علت، تحقیقات ژنتیک مولکولی از ساختار پیوستگی ژنتیکی (که در آن الگوهای ژنتیکی مشترک در خانواده ها شناسایی می شود) به سمت تحقیقات هم خوانی سراسر ژنوم (که در آن DNA اشخاص بدون در نظر گرفتن دارا بودن یا دارا نبودن صفت مورد مطالعه مورد مقایسه قرار می گیرد) تغییر جهت داده اند. در یکی از جدیدترین و گسترده ترین تحقیق های هم خوانی سراسر ژنوم که تاکنون انجام شده (با جامعه نمونه بیش از 450 هزار نفر زن و مرد)، شواهد زیادی یافت شد که به احتمال زیاد گرایش جنسی مشخصه ای پلی ژنی (تحت تاثیر چندین ژن) است. این مطالعه 5 ناحیه ی اسنیپ را در 5 کروموزوم (4، 7، 11، 12 و 15) شناسایی کرد که با نوع گرایش جنسی اشخاص مرتبط بودند. به عنوان مثال، مردانی که رفتارهای همجنس گرایانه نشان می دادند احتمال بیشتری داشت که اسنیپ هایی نزدیک به ژن های تنظیم کننده حس بویایی در کروموزوم 11 داشته باشند. این یافته همچنین از این نظر جالب توجه است که تحقیق هایی پیش از این ارتباطاتی را بین حس بویایی و لذت جنسی در مردان و زنان یا ارتباط حس بویایی با گرایش جنسی پیدا کرده بودند. یکی دیگر از نواحی اسنیپ یافت شده که با رفتار همجنس گرایانه در مردان مرتبط است، نزدیک به ژن هایی یافت شد که به طور مستقیم تر مسئول تنظیم و شکل دادن به روند تولیدمثل هستند؛ مانند ژن های تنظیم کننده تستوسترون و استرادیول، و همچنین SRY (یا ژن عامل ایجاد بیضه). این یکی از معدود تحقیقات ژنتیکی است که در نمونه های خود زنان را نیز مورد بررسی قرار داده است، با این حال حتی در آن تحقیق نیز هیچ سازوکاری برای توضیح احتمالی روند شکل گیری گرایش جنسی در زنان پیشنهاد نشد و تنها به ذکر ارتباطات ژنتیکی یافته شده بسنده شد. هر چند این تحقیق از قابل اتکاترین مطالعات انجام شده بر روی ژنوم سراسری و ارتباط آن با گرایش جنسی در انسان است، اما یکی از ایرادات آن نیز این است که برای تعیین گرایش جنسیِ نمونه ها، تنها میزان بروز رفتار همجنس گرایانه توسط اشخاص مورد اندازه گیری قرار گرفت (و نه میزان تمایل درونی همجنس گرایانه آن ها) ، در حالی که همان طور که بالاتر توضیح داده شد، تمایل جنسی معیار مهم و تعیین کننده ای در گرایش جنسی است و اشخاص زیادی ممکن است علیرغم دارا بودن تمایلات همجنس گرایانه، به دلایل مختلفی (مانند دلایل مذهبی یا فرهنگی یا قوانین اجتماعی) از بروز دادن رفتارهای همجنس گرایانه خودداری کنند.
[ { "answer1": "دانشمندان حدس می زنند که مخلوطی از عوامل ژنتیکی، هورمونی، و اجتماعی در شکل گیری گرایش جنسی تأثیرگذار است.", "answer2": "در این میان، نظریه هایی که مبتنی بر اثر عوامل زیستی بر گرایش جنسی هستند از مقبولیت بیشتری برخوردارند.", "distance": 106, "question": "چه عواملی در شکل گیری گرایش جنسی موثرند و کدام نظریه ها در این زمینه مقبولیت بیشتری دارند؟" }, { "answer1": "هر تشابهی بین دوقلوهای جداشده باید به علت یکسان بودن ژن های آن ها و اشتراک محیط رحم و هر تفاوتی در آن ها باید به علت اختلاف در محیط خارج از رحم باشد.", "answer2": "مسئله اینجاست که دوقلوهای همسانی که از تولد جدا شده باشند بسیار کمیابند، و دوقلوهای همسان جدا شده ای که حداقل یک نفر از آن ها همجنس گرا باشد حتی کمیاب تر است، بنابراین دانش ما درباره گرایش جنسی در دوقلوهای جداشده به چند گزارش موردی محدود شده است که منجر می شود نتوانیم نتیجه ی قابل اتکایی از آن به دست آوریم.", "distance": 150, "question": "تفاوت بین مطالعات انجام شده بر دوقلوهای همسان که از هم جدا شده اند و دوقلوهایی که باهم بزرگ شده اند در چیست و چرا مطالعات بر دوقلوهای با هم بزرگ شده رایج تر است؟" }, { "answer1": "ناحیه نسبتاً مشابهی در هیپوتالاموس قدامی انسان به نام هسته ی سوم بین شبکه ای (INAH-3) نیز وجود دارد که مشخص شده دارای تفاوت هایی بین دو جنس است و همچنین اندازه و تعداد سلول های آن بین مردان دگرجنس گرا و مردان هم جنس گرا متفاوت از هم است.", "answer2": "از جمله شواهد مستقیم، می توان به نقش هورمون های دوران جنینی (مانند آندروژن ها) و تاثیرگذاری آن ها بر نقاط تعیین کننده ای در مغز جنین (مانند INAH-3) در زمان تمایز جنسی جنین تاکید نمود.", "distance": 1049, "question": "آیا ساختار مغز بر گرایش جنسی تاثیر دارد و چه ناحیه ای از مغز در این زمینه مورد بررسی قرار گرفته است؟ همچنین آیا هورمون های دوران جنینی نیز نقشی دارند؟" }, { "answer1": "شواهدی وجود دارد که نشان می دهد راست دستی در مردان و زنانی که میل جنسی به همجنس خود دارند نسبت به دگرجنس گرایان کمتر است.", "answer2": "کمتر بودن احتمال راست دستی در اشخاصی که میل جنسی به همجنس خود دارند ناشی از روندهای تمایزی در دوران جنینی دانسته شده است و این مسئله که این ارتباط در زنان همجنس گرا شدیدتر است نیز شاهدی بر این مدعاست؛ زیرا هر چه جنین بیشتر در معرض اندروژن قرار گیرد، غلبه ی نیم کره ی چپ مغز کمتر می شود و احتمال راست دست نشدن شخص بالاتر می رود.", "distance": 150, "question": "آیا بین دست برتری و گرایش جنسی ارتباطی وجود دارد و آیا این ارتباط در زنان و مردان متفاوت است؟ همچنین چه عواملی باعث کمتر بودن احتمال راست دست بودن در اشخاصی با گرایش های جنسی متفاوت شده است؟" }, { "answer1": "به عنوان مثال در مطالعه ای، نواحی خاصی در کروموزوم های 7، 8، و 10 شناسایی شدند که با گرایش جنسی در مردان مرتبط هستند.", "answer2": "به طور کلی، یافته های به دست آمده از مطالعات ژنتیک مولکولی چندان تکرارپذیر نبوده اند.", "distance": 634, "question": "مطالعات ژنتیک مولکولی چه مناطقی از کروموزوم را در گرایش جنسی موثر دانسته اند و آیا این مطالعات تکرارپذیر بوده اند؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
57
: ادوار ادوار (به معنی دورها یا دایره ها)، در تئوری موسیقی قدیم ایران و کشورهای دیگر جهان اسلام، نظریه ای برای توصیف و طبقه بندی موسیقی بوده است. این نظریه در آثار نظریه پردازان بعد از اسلام دیده می شود و در آثار صفی الدین ارموی و عبدالقادر مراغی به تفصیل شرح داده شده است. پس از تحول مقام به دستگاه، نظریه ادوار تقریباً کنار گذاشته شد. در نظریه ادوار، دستان بندی سازها (نحوهٔ کوک ساز و موقعیت پرده های آن) به کمک تناسب های ریاضی توضیح داده می شد و برای هر نت موسیقی نامی با استفاده از ترکیب الفبای ابجد تعیین می گردید. به این ترتیب فاصله های موسیقایی دقیقاً مشخص می شدند. سپس با ترکیب این فواصل جنس هایی (دانگ هایی) درست می شد که ذی الاربع (دارای چهار نت) یا ذی الخمس (دارای پنج نت) نام می گرفتند و از ترکیب یک جنس ذی الاربع و یک جنس ذی الخمس یک اکتاو کامل به دست می آمد که به آن «دور» گفته می شد. از بین این ادوار (که عموماً تعدادشان ۹۱ عدد در نظر گرفته می شده است)، برخی «ملایم» دانسته می شدند (یعنی به گوش خوش آهنگ بودند) و برخی ناملایم. دوازده دور ملایم در این میان اصلی دانسته می شدند که مقام های موسیقی را تشکیل می دادند. فواصلی که در نظریه ادوار تعریف می شدند با کوک فیثاغورثی مطابقت داشتند (به جز فواصل ریزپرده ای که در کوک فیثاغورثی وجود ندارد). کوک سازهای موسیقی ایرانی در دوران معاصر، به اعتدال مساوی نزدیکتر است تا به کوک فیثاغورثی؛ به بیان دیگر، زمانی که تحول مقام به دستگاه رخ داد، سازهای ایرانی هم تا حدی مطبوع سازی شدند و لذا نظریهٔ ادوار، هم از حیث تعریف نحوهٔ دستان بندی ساز، و هم از حیث تعریف ساختار مُدال موسیقی ایرانی، کنار گذاشته شد. ساختار مدال موسیقی ایرانی اکنون با کمک ردیف شرح داده می شود. اکثر رسالات قرون میانهٔ اسلامی در "مکتب منتظمیه" نوشته شده اند که سبکی از تشریح ادوار بود که بر پایهٔ نظریات صفی الدین ارموی در اواخر قرن هفتم هجری شکل گرفت. موسیقی دانان شاخص موسیقی کهن ایران نظیر فارابی، ابن سینا، صفی الدین ارموی و عبدالقادر مراغی همگی تئوری موسیقی را با استفاده از ادوار شرح داده اند؛ برخی از موسیقی دانان معاصر نظیر داریوش صفوت، مهدی برکشلی و تقی بینش نیز دیدگاه این نظریه پردازان کهن را شرح داده اند. اساس نظریهٔ ادوار همان نظریهٔ دایره پنجم ها است که در یونان باستان توسط فیثاغورث شرح داده شده بود. در نظریهٔ ادوار، موقعیت نت ها و ساختار مُدال موسیقی به کمک فواصل چهارم درست (ذی الاربع) و پنجم درست (ذی الخمس) توضیح داده می شود (ر.ک. بخش دانگ ها). اما تعاریف و جزئیات این دانگ ها در طول زمان تغییر یافته است. برای مثال خیام نیشابوری در رسالهٔ موسیقی اش که تنها بخش هایی از آن به جا مانده، در بخشی تحت عنوان «» از ۲۱ نوع ذی الاربع نام برده است. امروزه نظریهٔ ادوار بیشتر بر اساس دیدگاه صفی الدین ارموی و موسیقی دانان متأثر از او (نظیر عبدالقادر مراغه ای) شناخته می شود که هر دو هفت دانگ ذی الاربع را برمی شمارند و تعداد دانگ های ذی الخمس را هم دوازده یا سیزده عدد می دانند. پس از دوران رخوت موسیقی ایران، و در دورهٔ قاجاریه که بار دیگر موسیقی مورد توجه قرار گرفت، مواجهه با موسیقی کلاسیک غربی باعث شد تا تئوری موسیقی ایرانی بر اساس تئوری موسیقی غربی و روش های نت نویسی نزدیک به آن بازنویسی شود. به بیان دیگر، با تحول مقام به دستگاه، نظریهٔ ادوار نیز عملاً کنار گذاشته شد. در نظریهٔ ادوار، فرض بر آن می شده که موسیقی را می توان با کمک مجموعه ای از دایره ها یا دورها (ادوار) توصیف کرد؛ هر دایره تقریباً معادل مفهوم امروزی گام بوده است و شروع و پایان آن روی یک نت (موسیقی) بوده است. بر خلاف گام دیاتونیک در موسیقی کلاسیک غربی که از دوازده نیم پرده تشکیل می شود، در نظریهٔ ادوار هر دور از هفده موضع (هفده نت) تشکیل می شده که جمعاً یک دور کامل (معادل اکتاو) را تشکیل می دادند. فاصلهٔ بین این مواضع با هم برابر نبوده است (یعنی یک دور به هفده فاصلهٔ مساوی تقسیم نمی شده است) و بر حسب ترتیب فواصل، دورهای مختلفی به دست می آمده است. بین نظریه پردازان مختلف (نظیر فارابی و ابن سینا) هم در مورد این ادوار اختلاف نظر بوده است اگر چه همگی به وجود دوازده «دور ملایم» اشاره کرده اند. موقعیت این نت ها روی دستهٔ ساز، موضوع بحث دستان بندی است. سید عباس معارف، مفهوم ادوار (یا دور) را معادل مفهوم امروزی تنالیته می داند. برای نامگذاری نت هایی که ادوار را تشکیل می داده اند، از نت نویسی ابجد استفاده می شده است. در این شیوه، حروف بر اساس ابجد مرتب می شدند و به ترتیب به نت ها (پرده ها) منتسب می شدند. نشان دادن نت ها با حروف ابجد سابقهٔ طولانی دارد، چنان که یعقوب بن اسحاق کندی (درگذشتهٔ ۲۶۰ ه‍.ق) در آثار خود نت هایی که در هر اکتاو قرار داشتند را با کمک حروف ابجد از «ا» (الف) تا «ل» نشان داده و این را در اکتاوهای بعدی هم تکرار کرده است، فارابی (درگذشتهٔ ۳۳۹ ه‍.ق) در اکتاو دوم به جای تکرار حروف، حرف های بعدی (از «م» به بعد) را استفاده کرده است. اولین کسی که به مفهوم عددی حروف ابجد توجه کرد و برای نت دهم به بعد، از ترکیب «یا» (ی = ۱۰ + الف = ۱)، «یب»، «یج» و … استفاده کرد ابن زیله اصفهانی بود (درگذشتهٔ ۴۴۰ ه‍.ق). در روشی که توسط صفی الدین ارموی و پس از او استفاده شده هم با رسیدن به حرف دهم ابجد (ی) که برابر با نت سل کرن می بود، حرف ی به ابتدای ابجدها اضافه می شد و حرف دوم مجدداً بر اساس حروف ابجد افزوده می شد (یا، یب، ...). در مجموع هجده نشان (برای هفده نت یک دایره، به اضافه تکرار نت اول در فاصلهٔ یک اکتاو بالاتر) استفاده می شد، لذا این نت آخر «یح» نام می گرفت. پس از «یح» نت های دیگری نیز تعریف می شد (به ترتیب یط، ک، کا، کب، کج، کد و …) اما این نت ها مربوط به دایره نبودند. ابتدای سیم با حرف الف (مخفف «اَنف» به معنی بینی، در اینجا به معنی شیطانک سر دستهٔ ساز)، و انتهای سیم با حرف «م» (مخفف «مشط» به معنی شانه، در اینجا به معنای خرک ساز) نشان داده می شد، و موقعیت تمام پرده های دیگر روی دستهٔ ساز عود، با استفاده از محاسباتی نشانه گذاری می شد، که به این نشانه ها «دستان» گفته می شد. عبدالقادر مراغی در جامع الالحان به نقل از صفی الدین ارموی، نحوهٔ محاسبهٔ این دستان ها را با تقسیم طول وتر (سیم ساز) به این شکل نقل کرده است: در زیر، جدول سمت راست موقعیت این نت ها را نشان می دهد و جدول سمت چپ نحوهٔ کوک ساز عود (که در آن زمان پنج سیم داشت) را نمایش می دهد. در نظریهٔ ادوار، فاصله ها یا "ابعاد" اصلی بین نت ها عبارت بودند از: بعدها فرصت شیرازی یک فاصلهٔ دیگر هم معرفی کرد به نام طنینی مُستَزاد (بیش طنینی) که معادل دوم بیش بزرگ است و آن را با «ه‍» نمایش می دهند. به فواصل طنینی، مجنب، و بقیه "ابعاد صِغار" (فواصل کوچک) گفته می شد و گاه نیز به آن ها "فواصل لحنیه" (فاصله های ملودیک) نام می دادند. اندازهٔ فاصلهٔ طنینی با تفاضل یک چهارم درست (ذی الاربع) از یک پنجم درست (ذی الخمس) به دست می آمد. فاصلهٔ بقیهٔ دقیقاً نصف طنینی نبود. هر فاصلهٔ طنینی (یک پرده) را به صورت مجموع دو فاصلهٔ بقیه (نیم پرده) به اضافهٔ یک فاصلهٔ «فضل» (یا فضله، به معنای اضافه) در نظر می گرفتند. فاصلهٔ مجنب هم بر حسب موقعیتش، یا برابر با بقیه + فضل، یا برابر بقیه + بقیه (یعنی دو برابر بقیه) در نظر گرفته می شد. اندازهٔ فاصلهٔ «بقیه»، با کمک ترکیب آن با طنینی برای تشکیل یکی از فواصل بزرگتر تعریف می شد. مثلاً پنجم درست یا ذی الخمس به صورت ط + ط + ط + ب تعریف می شد، و چهارم درست به صورت ط + ط + ب. فاصلهٔ مجنب که از طنینی کوچکتر اما از نیم پرده بزرگتر بود، یک فاصلهٔ ریزپرده ای است. روح الله خالقی در کتاب "نظری به موسیقی" فاصلهٔ «مجنب» را دوم نیم بزرگ می نامد. اندازهٔ این فاصله نیز به طور تقریبی «سه ربع پرده» توصیف شده است اگر چه در این نظام کوک، ربع پرده به معنای یک چهارم پرده وجود نداشت. فاصلهٔ «بقیه» از همه کوچکتر بود و مراغی در جامع الالحان به این نکته که فاصلهٔ مجنب و بقیه از جایی به جای دیگر تغییر می کند اشاره کرده و اندازهٔ تقریبی بقیه را حدوداً با نسبت ۲۰:۱۹ نزدیک دانسته است. روشی که برای کوک کردن این فاصله ها به کار می رفت، منطبق بر کوک فیثاغورثی بود. مثلاً موقعیت فاصلهٔ پنجم درست، با نسبت ۳:۲ تعریف می شد (یعنی اگر نت دو با نواختن سیم ساز با دست باز به دست می آمد، چنانچه با انگشت گذاشتن روی ساز طول سیم به دو سوم کاهش می یافت، نت جدید در فاصلهٔ پنجم درست از نت اول می بود، یعنی نت سل). فاصلهٔ چهارم درست نیز به طریق مشابهی با نسبت ۴:۳ به دست می آمد، و فاصلهٔ طنینی هم با نسبت ۹:۸ تعریف می شد. بسامد نت ها نیز با استفاده از همین تناسبات قابل محاسبه است، مثلاً اگر بسامد نت دو ۲۶۱ هرتز باشد، بسامد نت سل (با فاصلهٔ پنجم درست و نسبت ۳:۲) با محاسبهٔ ۲۶۱ × ۳ ÷ ۲ حدود ۲۹۳٫۶ هرتز خواهد بود. در موسیقی معاصر غربی، کوک سازها با روش اعتدال مساوی انجام می شود. در این روش هر اکتاو که برابر ۱۲۰۰ سنت است، به ۱۲ نیم پرده متساوی که هر کدام ۱۰۰ سنت هستند تقسیم می گردد، لذا هر پرده برابر ۲۰۰ سنت خواهد بود. از آنجا که کوک مورد نظر در نظریه ادوار، کوک فیثاغورثی بوده است، فاصلهٔ طنینی (یک پرده) به جای ۲۰۰ سنت، حدود ۲۰۳٫۹۱ سنت یا به طور تقریبی ۲۰۴ سنت به دست می آید و فاصلهٔ «بقیه» هم تقریباً برابر ۹۰ سنت خواهد بود. جدول زیر، فواصل نت های پیاپی را بر حسب سنت نشان می دهد. فاصله های ذی الکل، ذی الخمس و ذی الاربع را فواصل «ملایم» می نامیدند زیرا در صورت هم زمان نواخته شدن، صدایشان برای گوش هماهنگ (یا هارمونیک) بود. بقیهٔ فاصله ها به صورت هم زمان ملایم دانسته نمی شدند، اما اجرای آن ها به صورت پیاپی (لحنی، یا ملودیک) گاهی ملایم دانسته می شد. مثلاً اجرای دو فاصلهٔ طنینی پیاپی، ملایم دانسته می شد، اما اجرای دو فاصلهٔ بقیه به صورت پیاپی، ناملایم دانسته می شد. همچنین اجرای فاصلهٔ مجنب بعد از فاصلهٔ بقیه، اجرای سه فاصلهٔ طنینی به صورت پیاپی، اجرای چهار فاصلهٔ مجنب به طور پیاپی، و توالی هر سه بعد لحنی (طنینی، مجنب و بقیه) در یک دانگ (ذی الاربع)، ناملایم دانسته می شدند. با این حال صفی الدین ارموی در فواصلِ پنجم درست (ذی الخمس) عدول از برخی از این شرط ها را مجاز می داند (به خصوص، توالی دو بقیه، یا سه طنینی، یا چهار مجنب) و به طور خاص، توالی سه طنینی اگر از دو دانگ مختلف حاصل شده باشد (مثلاً دو طنینی انتهای یک ذی الاربع و سومی در ابتدای ذی الخمس متصل به آن باشد) لزوماً ناملایم دانسته نشده است. هر دور معمولاً شامل هفت نت به اضافهٔ تکرار نت اول (جمعاً هشت نت) می شد، اگر چه برخی از دوایر ۹ نت داشتند. از بین تمام ادواری که از ترکیب هفده پردهٔ یک ساز و با شروع از هر کدام از نت ها می تواند به دست بیاید، بیشتر منابع تنها ۹۱ دور را در خور قبول می دانستند؛ این شامل ۱۲ دور ملایم و ۶۹ دور متنافر می شد. ادوار متنافر نیز به دو زیرگروه ادوار خفی التنافر (با تنافر مخفی)، و ادوار ظاهرالتنافر (با تنافر آشکار) تقسیم می شدند؛ ادواری که در آن ها عوامل تنافر (همان معیارهای ناملایم بودن) وجود داشت «ظاهرالتنافر» دانسته می شدند، و ادواری که در آن ها عوامل تنافر وجود نداشت اما کماکان تعداد نسبت های مطبوع (فواصل هشتم، پنجم و چهارم درست) بین درجاتشان کمتر از شمار کل درجات آن دور بود، «خفی التنافر» تلقی می شدند. ادوار ملایم مقام های دوازده گانه را تشکیل می دادند که عبارت بودند از عشاق، نوا، بوسلیک، راست، زنگوله، اصفهان، حسینی، حجازی، زیرافکند، راهوی، عراق، و بزرگ. دورهای متنافر با نام شناخته نمی شدند بلکه با شماره شناسایی می شدند. مثلاً عبدالقادر مراغی در مقاصدالالحان دایره ۴۴ را (که مطابق مقام اصفهان با شروع از موضع اصلی آن مقام است) با نام «اصفهان» یا «اصفهان اصل» می شناسد اما دایره ۶۷ را که فواصلی دقیقاً مشابه دارد اما از نتی دیگر شروع شده، اصفهان نمی خواند بلکه تنها دایره ۶۷ می نامد. در مورد تعداد کل ادوار نیز بین منابع مختلف اختلاف هست. ارموی نشان داد که هر دور از ترکیب یک دانگ کوچک (به اندازهٔ فاصلهٔ چهارم درست) و یک دانگ بزرگ (به اندازهٔ فاصلهٔ پنجم درست) تشکیل می شود و با معرفی هفت دانگ کوچک و دوازده دانگ بزرگ، جمعاً ۸۴ دور "ملایم" به دست آورد. بعد از او علی بن محمد جرجانی نشان داد که دانگ بزرگ را می توان به نوزده نوع تنظیم کرد و به این ترتیب ۱۳۳ دور ملایم و "غریب به ملایم" به دست آورد. نهایتاً عبدالقادر مراغه ای از این میان ۹۱ دور را درخورد توجه دانست. چنان که گفته شد، هر دور به صورت ترکیبی از دو دانگ (یک ذی الاربع و یک ذی الخمس) تعریف می شد که به آن ها «جنس» می گفتند. فاصله هر نت دانگ با نت بعدی برابر با بقیه، مجنب یا طنینی بود و فواصل دیگر به کار نمی رفتند. مثلاً جنس ذی الاربع «دو، ر کرن، ر بکار، می» ملایم دانسته نمی شد چرا که فاصلهٔ بین ر کرن و ر بکار کمتر از «بقیه» بود. همچنین جنس ذی الاربع «سل، لا بمل، لا بکار، دو» نیز ملایم دانسته نمی شد چون دو فاصلهٔ «بقیه» به صورت پیاپی در آن استفاده شده بود (که این توالی ملایم دانسته نمی شد). اجناس ذی الاربع، که همگی به اندازهٔ یک چهارم درست طول داشتند، توسط ارموی و مراغی به هفت شکل تقسیم می شدند. در مقابل، برای اجناس ذی الخمس که همگی به اندازهٔ یک پنجم درست طول داشتند، ارموی دوازده شکل و مراغی سیزده شکل مختلف ذکر می کند. محمد بنایی که از پیروان مکتب ارموی و مراغی بود برای هر یک از اجناسی که توسط ارموی معرفی شده اند نامی نیز در رسالهٔ موسیقی خود ذکر کرده است. نکته ای که از بررسی فهرست ذی الاربع ها و ذی الخمس ها بر می آید آن است که هر ذی الخمس را می شود از افزودن یک فاصلهٔ طنینی به یکی از ذی الاربع ها به دست آورد، و در بسیاری موارد می توان این کار را با افزودن یک فاصلهٔ طنینی به ابتدا یا انتهای یک ذی الاربع انجام داد (مثلاً با افزودن یک طنینی به انتهای قسم اول ذی الاربع، قسم اول ذی الخمس به دست می آید، یا با افزودن یک طنینی به ابتدای قسم چهارم ذی الاربع، قسم سیزدهم ذی الخمس حاصل می شود). از همین رو، دورهایی که از ترکیب چنین دانگ هایی حاصل شوند را می توان به صورت ترکیبی از دو ذی الاربع و یک فاصلهٔ طنینی نیز توصیف کرد. این شکل از توصیف دورها از زمان فارابی در کتاب "موسیقی کبیر" او مورد اشاره بوده است و ارموی نیز توضیح می دهد که چنین دورهایی می توانند به سه شکل حاصل بشوند: با چسباندن دو ذی الاربع و افزودن یک طنینی در انتها، با چسباندن دو ذی الاربع و افزودن یک طنینی در ابتدا، یا با قرار دادن یک طنینی میان دو ذی الاربع. برای تشکیل یک دور کامل (ذی الکل، یا اکتاو کامل)، سه راه وجود داشت: یا یک ذی الاربع توسط یک ذی الخمس دنبال شود، یا یک ذی الخمس توسط یک ذی الاربع دنبال شود، یا دو ذی الاربع به وسیلهٔ یک فاصلهٔ طنینی در بینشان به هم متصل گردند. ماحصل چنین ترکیبی به صورت یک دایره نمایش می یافت که در دورادور آن، هجده علامت گذاشته شده بود تا محیط دایره را به هفده قسمت مساوی (نمایانگر هفده فاصلهٔ موجود در یک ذی الکل) تقسیم کند. آن پرده هایی که در یک دور به خصوص استفاده می شدند، نامشان روی موقعیت مربوط دور دایره نشانه گذاری می شد. همچنین هر گاه بین دو تا از این پرده ها فاصلهٔ چهارم درست یا پنجم درست برقرار بود، این پرده ها با خطی به هم متصل می شدند؛ اگر فاصلهٔ بین دو پرده چهارم درست بود این فاصله با لفظ «مثل و ثلث» (مثل به معنی ۱ و ثلث به معنای یک سوم، جمعاً برابر چهارسوم، یا همان نسبت ۴:۳) برشمرده می شد، و اگر فاصلهٔ پنجم درست بود، با نام «مثل و نصف» (به معنی یک و یک دوم، یا همان نسبت ۳:۲). مراغی جمعاً نود و یک دور را برمی شمرد که در جدول زیر آمده اند. از این میان، دوازده دایره، که منطبق بر مقام های دوازده گانهٔ اصلی بودند به جز شماره با نامشان نیز شناخته می شدند؛ مثلاً دایرهٔ ۴۴ را اصفهان نیز می نامیدند. قابل توجه است که برخی دوایر دیگر نیز از نظر فواصل، با مقام اصفهان سازگار بودند (مثلاً دایرهٔ ۷۶ اصفهان با شروع از درجهٔ دوم است و دایرهٔ ۵۵ اصفهان با شروع از درجهٔ سوم) اما فقط آن دایره ای را اصفهان می خواندند که شروعش از نت پایهٔ مقام اصفهان باشد. به دوازده دایره ای که بر مقام ها منطبق بودند «پرده» نیز گفته می شد اما لفظ پرده برای بقیهٔ ۹۱ دایره استفاده نمی شد و فقط با نام «دایره» شناخته می شدند. دایرهٔ اول (که حاصل ترکیب قسم اول ذی الاربع با قسم اول ذی الخمس است) عشاق نامیده می شد. برای هر دایره، "انواع" مختلفی نیز برشمرده می شد؛ منظور از انواع، دایره های بود که با شروع از پرده های مختلف یک دایرهٔ اصلی به دست می آمدند. برای مثال، برای دایرهٔ شماره ۱ هشت نوع به شکل زیر برشمرده می شد، که نوع هشتم صرفاً تکرار نوع اول در یک اکتاو بالاتر است: گذشته از این، هر دایره را می توان از پرده ای دیگر به جز پردهٔ اصلی اش نیز شروع کرد (مثلاً از وسط یک دایره شروع به شمارش کرد). مثلاً اگر دور «بوسلیک» به جای شروع از پردهٔ نخست («ا») از پردهٔ هفتم («ز») شروع شود (که به اصطلاح به آن «طبقهٔ هفتم بوسلیک» گفته می شد)، نتیجه به صورت «ز ح یا ید یه یح د ز» می شد که این پرده ها بر دور اول (یا طبقهٔ اول) «عشاق» منطبق بودند. پس از تحول مقام به دستگاه، تحولات مختلفی در موسیقی ایران رخ داد و از جمله، سازهای موسیقی ایرانی تا حدی مطبوع سازی شدند. در نتیجه در کوک سازهای معاصر، فواصل با آنچه در نظریهٔ ادوار مطرح شده منطقی نیستند اگر چه کاملاً مطابق با اعتدال مساوی نیز نیستند. مجید کیانی، برای تعیین فواصل مورد استفاده در ساز استادان ردیف، تصویری از میرزاعبدالله را که در آن ساز تار را در دست گرفته است، با بزرگنمایی و استفاده از خط کش مدرج بررسی کرده و موقعیت پرده های ساز وی را مشخص کرده است. او با محاسباتی به این نتیجه می رسد که موقعیت نت های ا، د، ز، ح، یا، ید (نغمه های اصلی) و نیز پرده های ه‍، یب، یه (نیم پرده ها) در ساز میرزاعبدالله حفظ شده است، اما موقعیت ی، ج، یج، و، یو، ط به مقادیر مختلفی (کم یا زیاد) تغییر کرده است. کیانی مطبوع سازی این فواصل و نزدیک تر شدنشان به فاصله های اعتدال مساوی را متأثر از کنسرت های انجمن اخوت می داند که در آن ها سازهای ایرانی در کنار پیانو (که کوک اعتدال مساوی داشت) به کار می رفتند. داریوش طلایی نیز با بررسی سازهای ردیف نوازان و تحلیل مُدال موسیقی ردیف، برای اندازهٔ فاصله های موسیقی ایرانی از این اعداد استفاده می کند: فاصلهٔ دوم نیم بزرگ (نظیر دو تا ر کرن) برابر ۱۴۰ سنت، فاصلهٔ پرده (نظیر دو تا ر) برابر ۲۰۰ سنت، و فاصلهٔ نیم پرده بین ۸۰ تا ۱۲۰ سنت بر حسب موقعیت. مهم ترین نقدی که به نظریهٔ ادوار مطرح شده آن است که نویسندگان رساله های مربوط به این نظریه، عموماً توسط کسانی نوشته شده اند که یا نظریه پرداز موسیقی بوده اند یا صرفاً یک کاتب، و نه کسانی که نوازنده یا آهنگساز قهاری بوده اند. در نتیجه به عقیدهٔ برخی این نظریه تفاوت هایی که نوازندگان در اجرای قطعات داشتند را منعکس نمی کرده و بیش از آن که به حقیقت موسیقی زمان خود پایبند باشد به نظام مند کردن آن پایبند بوده است. همچنین نظریهٔ ادوار بیش از آن که روشی برای آموزش موسیقی و انتقال دانش موسیقی باشد، روشی برای ارتباط دادن موسیقی با علوم طبیعی دانسته شده و توجه به نسبت ها (کسرهای ریاضی) در این نظریه نیز از همین جهت دانسته شده است. حتی خود لفظ «ادوار» و تکیه بر شکل دایره برای توصیف نظری موسیقی نیز تلاشی برای ارتباط دادن موسیقی با مفاهیم علمی و فلسفی دیگر دانسته شده که بیشتر از آن که نقشی علمی داشته باشد، وظیفه ای نمادین ایفا می کرده است. همچنین اشاره ای که در نظریهٔ ادوار (و کلاً در مطالب مربوط به مقام های موسیقی به ۱۲ مقام، هفت آواز و چهار شعبه می شده به بار فلسفی و مذهبی اعداد ۴، ۷ و ۱۲ مربوط دانسته شده است. یکی از شاخص ترین کتاب ها در زمینهٔ ادوار، کتاب «"الادوار فی الموسیقی"» نوشتهٔ صفی الدین ارموی است. در این کتاب، صفی الدین به بررسی موسیقی ایران از نظر تئوری موسیقی پرداخته و خصوصیاتی از قبیل پرده ها و نغمات را در چارچوب دو دایره با نام های «ادوار مشهوره» و «ادوار کثیره» شرح داده است. وی همچنین نحوهٔ کوک کردن سازهایی مثل بربط را شرح داده است. این کتاب قدیمی ترین را کتاب موجود دربارهٔ نظریهٔ علمی موسیقی ایرانی دانسته اند، و گفته شده که در تمدن اسلامی هیچ کتاب دیگری در این زمینه از نظر دفعات نسخه برداری و ترجمه و شرح به کتاب ادوار ارموی نرسیده است. با این حال، نظریهٔ ادوار هم پیش و هم پس از صفی الدین توسط چندین موسیقی شناس مطرح شده، و این کتاب هم تنها اثری نیست که با نام «الادوار» نوشته شده است. یکی از قدیمی ترین آثار در این رابطه، "کتاب الادوار" منسوب به فارابی است که همینک در کتابخانهٔ احمد تیمور نگهداری می شود. با این حال توسط کسانی که زندگی نامهٔ فارابی را نوشته اند با این نام نقل نشده است. در موسیقی ترکی چندین رساله با نام «الادوار» مورد استناد قرار گرفته است. از آن جمله، رساله ای است با نام «"کتاب الادوار"» که تاریخ نگارش آن ۱۴۷۷ میلادی (حدود دو قرن پس از صفی الدین ارموی) ذکر شده و نسخه ای از آن در کتابخانه جان رایلندز (که در حال حاضر بخشی از کتابخانهٔ دانشگاه منچستر است) نگهداری می شود. این کتاب به زبان ترکی عثمانی نوشته شده اگر چه عنوان بخش ها به فارسی است و عنوان روی جلد آن به عربی. یک رسالهٔ شاخص دیگر، "کتاب الادوار" نوشتهٔ عبدالقادر مراغی است که آن هم در قرن پانزدهم میلادی و به زبان ترکی نوشته شده است. این آثار همگی نزدیکی زیادی با "الادوار" ارموی دارند. اما در فاصلهٔ سال های ۱۴۵۰ تا ۱۵۸۰ میلادی یک دوران گذار در موسیقی ترکی رخ می دهد و تمرکز بر اصطلاح «مقام» به جای اصطلاح «ادوار» بیشتر می شود، که انعکاس آن را می توان در کتاب «"ادوار"» اثر دیمتری کانتمیر (نوشته شده حدود سال ۱۷۰۰ میلادی) یافت. کانتمیر این رساله را بین سال های ۱۶۸۸ تا ۱۷۱۰ که به عنوان یک دیپلمات از کشور مولداوی در استانبول می زیست تدوین کرد و پس از عزیمتش به روسیه در سال ۱۷۱۱ نگاشت. این اثر توسط پژوهشگران مختلفی نقد و بررسی شده و بر تأثیر آن روی موسیقی معاصر ترکیه تأکید شده است. در منابع موسیقی عربی نیز از چند اثر دیگر با نام «ادوار» یاد شده است، از جمله «'» اثر «موفق الدین بن المطران» (با نام کامل ابونصر اسد بن الیاس بن جرجیس المطران، درگذشته در ۱۱۹۱ میلادی) و «'» اثر ابن سبعین (با نام کامل ابو محمد بن الحق بن ابراهیم بن محمد بن اِشبیلی، درگذشته در ۱۲۶۹ میلادی). نویسندگان هر دوی این آثار پیش از صفی الدین ارموی می زیسته اند (ارموی در سال ۱۲۹۴ میلادی درگذشت) اما به اندازهٔ ارموی سرشناس دانسته نمی شوند. ارموی پس از ابن سینا و ابن زیله مهم ترین کسی دانسته شده که در مورد تئوری موسیقی عربی رساله تألیف کرده است.
[ { "answer1": "در نظریه ادوار، دستان بندی سازها (نحوهٔ کوک ساز و موقعیت پرده های آن) به کمک تناسب های ریاضی توضیح داده می شد و برای هر نت موسیقی نامی با استفاده از ترکیب الفبای ابجد تعیین می گردید.", "answer2": "به این ترتیب فاصله های موسیقایی دقیقاً مشخص می شدند.", "distance": 183, "question": "نظریه ادوار چگونه فواصل موسیقی را مشخص می کرد و بر چه اساسی نام نت ها را تعیین می کرد؟" }, { "answer1": "یکی از شاخص ترین کتاب ها در زمینهٔ ادوار، کتاب «\"الادوار فی الموسیقی\"» نوشتهٔ صفی الدین ارموی است.", "answer2": "یکی از قدیمی ترین آثار در این رابطه، \"کتاب الادوار\" منسوب به فارابی است که همینک در کتابخانهٔ احمد تیمور نگهداری می شود.", "distance": 703, "question": "مهم ترین کتاب صفی الدین ارموی در زمینه تئوری موسیقی چه نام داشت و چه چیزی را در آن شرح داده است؟ و همچنین نام یکی از قدیمی ترین آثار در این رابطه که منسوب به فارابی است را ذکر کنید؟" }, { "answer1": "اساس نظریهٔ ادوار همان نظریهٔ دایره پنجم ها است که در یونان باستان توسط فیثاغورث شرح داده شده بود.", "answer2": "در نظریهٔ ادوار، موقعیت نت ها و ساختار مُدال موسیقی به کمک فواصل چهارم درست (ذی الاربع) و پنجم درست (ذی الخمس) توضیح داده می شود", "distance": 99, "question": "نظریه ادوار بر اساس چه نظریه ای در یونان باستان شکل گرفته بود و بر اساس چه فواصلی موقعیت نت ها را توضیح می داد؟" }, { "answer1": "دوازده دور ملایم در این میان اصلی دانسته می شدند که مقام های موسیقی را تشکیل می دادند.", "answer2": "از بین تمام ادواری که از ترکیب هفده پردهٔ یک ساز و با شروع از هر کدام از نت ها می تواند به دست بیاید، بیشتر منابع تنها ۹۱ دور را در خور قبول می دانستند؛ این شامل ۱۲ دور ملایم و ۶۹ دور متنافر می شد. ادوار متنافر نیز به دو زیرگروه ادوار خفی التنافر (با تنافر مخفی)، و ادوار ظاهرالتنافر (با تنافر آشکار) تقسیم می شدند", "distance": 8096, "question": "چند دور ملایم در نظریه ادوار اصلی دانسته می شدند و به این دور ها چه می گفتند؟ و همچنین چند دور در این نظریه کلا وجود داشته و آنها به چه دسته هایی تقسیم می شدند؟" }, { "answer1": "کوک سازهای موسیقی ایرانی در دوران معاصر، به اعتدال مساوی نزدیکتر است تا به کوک فیثاغورثی", "answer2": "از آنجا که کوک مورد نظر در نظریه ادوار، کوک فیثاغورثی بوده است، فاصلهٔ طنینی (یک پرده) به جای ۲۰۰ سنت، حدود ۲۰۳٫۹۱ سنت یا به طور تقریبی ۲۰۴ سنت به دست می آید", "distance": 6581, "question": "کوک سازهای موسیقی ایرانی در دوران معاصر به چه کوکی نزدیک تر است و فاصله طنینی در کوک فیثاغورثی چند سنت است؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
58
: ابرنواختر نوع دو یک ابرنواختر نوع دو نتیجهٔ فروریزشِ سریع و انفجارِ شدید یک ستارهٔ سنگین است. جرم یک ستاره برای اینکه دستخوش چنین انفجاری شود، باید دستکم ۸ برابر و نه بیش تر از ۴۰ تا ۵۰ برابر جرم خورشید ☉M باشد. وجه تمایز ابرنواخترهای نوع دوم نسبت به دیگر ابرنواخترها، حضور هیدروژن در طیفشان است. معمولاً می توان آن ها را در بازوهای مارپیچی کهکشان ها و منطقه های اچ ۲ نپاهید (رصد کرد)، اما در کهکشان های بیضوی دیده نمی شوند. ستاره های سنگین مثل همهٔ ستاره ها با همجوشی هسته ای و تبدیل هیدروژن به هلیوم در مغزه شان انرژی آزاد می کنند. با این وجود برخلاف خورشید، این ستاره ها که به مراحل پایانی چرخه زندگی شان نزدیک می شوند به اندازه کافی سنگین هستند تا بتوانند عنصرهایی با جرم اتمیِ بزرگتر از هیدروژن و هلیوم را هم بگدازند و محدود به گداختن هلیوم به کربن نیستند. همجوشی این عنصرها در دماها و فشارهای فزاینده و بیشتری روی می دهد. این شرایط باعث کوتاه تر شدن هر چه بیش تر طول عمر ستاره ها می شود. فشار تبهگن الکترون ها و انرژی ای که این واکنش های همجوشی آزاد می کنند، به اندازه ای هست تا مقابل گرانش ایستادگی کند و از فروریزش ستاره جلوگیری کند و ستاره را در وضعیتی متوازن نگه دارد. ستاره بیش تر و بیش تر مشغول همجوشی عنصرهایی با جرم های سنگین تر می شود. ابتدا با هیدروژن و هلیوم شروع می کند، بعد به سراغ عنصرهای دیگر جدول تناوبی می رود تا مغزه ای از آهن و نیکل ساخته شود. همجوشی آهن یا نیکل به اندازهٔ کافی انرژی تولید نمی کند، بنابراین ادامه همجوشی متوقف می شود و یک مغزهٔ لَخت باقی می گذارد. با نبودن انرژی خروجی که فشار بیرونی ایجاد کند، توازن به هم می ریزد و مغزه زیر فشار جرم به هم فشردهٔ ستاره، متراکم می شود. هنگامی که جرم فشرده شدهٔ مغزهٔ لَخت از حد چاندراسکار که حدود ۱٫۴ برابر ☉M است، فراتر رود، دیگر تبهگنی الکترون برای مقابله با فشردگی گرانشی کافی نیست. در چند ثانیه فروکفتی عظیم برای مغزه اتفاق می افتد. بدون پشتیبانی مغزه ای که حالا فروکفته، مغزهٔ بیرونی زیر فشار گرانش به درون فرو می ریزد. این فروریزش ممکن است به سرعتی تا ۲۳ درصد سرعت نور هم برسد و فشار ناگهانی، دمای مغزهٔ درونی را تا ۱۰۰ میلیارد کلوین افزایش دهد. در یک انفجار ده ثانیه ای، تباهی وارون بتا، باعث شکل گیری نوترون ها و نوترینوها و آزاد شدن حدود ۱۰ به توان ۴۶ ژول (۱۰۰ فو) انرژی می شود. فروریزش مغزهٔ داخلی نیز با تبهگنی نوترونی متوقف می شود. این ایست باعث واجهیدن و به بیرون پرت شدن فروکَفت می شود. انرژی این موج شوک گسترش یابنده برای گسیختن مادهٔ ستاره ای و شتابیدن آن به سرعت گریز می شود. این رویداد باعث شکل گیری ابرنواختر می شود. موج شوک و دما و فشار فوق العاده بالا، به سرعت می اِفتالَد (پراکنده می شود). اما به اندازهٔ کافی باقی می ماند تا در دوره ای کوتاه فرایند هسته هَندایش عناصر سنگین تر از آهن اتفاق بیفتد. بسته به جرم آغازین ستاره، باقیماندهٔ ستاره یک ستارهٔ نوترونی یا سیاهچاله را شکل می دهد. به دلیل ساز و کاری که در اصل منجر به انفجار ابرنواختر می شود، آن ها هم ابرنواخترهای مغزه رُمبیده توصیف می شوند. دسته های زیادی از انفجارهای ابرنواختری نوع دو هست که در پی انفجار بر مبنای منحنی نوری شان - نگاره ای از نور در برابر زمان - دسته بندی شده اند. ابرنواخترهای نوع دوم ال، در پی انفجار شیب ثابتی (خطی) برای کاهش نور خود نشان می دهند، در حالی که نوع دوم پی، دوره ای از کاهش نور آهسته تر (مسطح) را در منحنی نورشان بعد از یک کاهش معمول، به نمایش می گذارند. ابرنواخترهای نوع یکم بی و یکم سی نوعی از ابرنواخترهای مغزه رُمبیده هستند. آن ها به ستاره های سنگینی تعلق دارند که پوشهٔ بیرونی هیدروژنی و (در مورد نوع یکم سی) هلیومی خود را افشانده اند. در نتیجه به نظر می رسد که این عناصر را کم دارند. ستاره هایی که بسیار سنگین تر از خورشید هستند، به شیوه های پیچیده ای فرگشته می شوند. در مغزهٔ ستاره، هیدروژن به هلیوم گداخته می شود. این همجوشی انرژی گرمایی ای آزاد می کند که مغزهٔ خورشید را گرم می کند و فشار بیرونی ای ایجاد می کند که از لایه های خورشید در برابر فروریزش حمایت می کند. به این فرایند تعادل هیدرواستاتیکی (هموگشِ هیدر ایستاییک) یا ستاره ای می گویند. هلیومی که در مغزه تولید شده، همان جا انباشته می شود چرا که دمای مغزه آن قدر نیست که بتواند هلیوم را گداخته کند. سرانجام وقتی هیدروژن درون مغزه مصرف شد، همجوشی کند می شود و گرانش باعث تِرِنگیدن (انقباض) مغزه می شود. این ترنگش دما را به اندازه ای بالا می برد تا فاز کوتاهتری از همجوشی هلیوم راه بیفتد که برای کمتر از ۱۰ درصد عمر کلی ستاره ادامه خواهد داشت. در ستاره هایی با جرم کمتر از ۸ برابر جرم خورشیدی، کربن تولید شده از همجوشی هلیوم، گداخته نمی شود و ستاره رفته رفته خنک می شود تا به یک کوتولهٔ سفید تبدیل شود. اگر کوتوله های سفید همدمی داشته باشند، ممکن است به ابرنواختر نوع یکم ای تبدیل شوند. با این وجود، یک ستارهٔ خیلی بزرگتر، به اندازهٔ کافی سنگین هست تا فشارها و دماهای لازم برای گداخت کربن در مغزه را ایجاد کند. گداخت کربن وقتی اتفاق می افتد که در پایان مرحلهٔ هلیوم سوزی، ستاره می تِرنگد. همین طور که هسته های اتمی سنگین تر به طور فزابنده ای در مرکز ساخته می شود، مغزهٔ این ستاره های سنگین مثل پیاز لایه لایه می شود. ترتیب این لایه به این شکل است: بیرونی ترین لایه گاز هیدروژن، لایه ای از هیدروژنی که به هلیوم گداخته می شود را احاطه کرده است، خودش، لایه ای از هلیوم در حال گداخت به کربن با فراروندِ آلفایِ سه تایی را احاطه کرده است و این لایه، لایه هایی که به طور فزاینده به عناصر سنگین تر گداخته می شوند را دربر گرفته است. همچنان که ستاره ای به این سنگینی فرگشت می کند، دستخوش تکرار این مراحل می شود تا جایی که گداخت در مغزه متوقف شود و مغزه فرو می ریزد تا دما و فشار لازم برای شروع مرحلهٔ بعدی گداخت کافی باشد و دوباره فروریزش را متوقف کند. عاملی که این فراروند را محدود می کند، مقدار انرژی ای است که با گداخت آزاد می کند که به انرژی بندش بستگی دارد: انرژی ای که این هسته های اتمی را کنار هم نگه می دارد. هر مرحله اضافی هسته های سنگین تری می سازد که هنگام گداخت، انرژی به مراتب کمتری آزاد می کند. به علاوه، از کربن سوزی به بعد، هدررفت انرژی به دلیل تولید نوترینو قابل توجه می شود. این روند تا تولید نیکل-۵۶ ادامه پیدا می کند. روندی که در چند ماه با تلاشی رادیواکتیوی به کبالت-۵۶ و بعد آهن-۵۶ می انجامد. از آن جا که آهن و نیکل بالاترین انرژی بَندِش بر هسته را بین تمام عناصر دارند، دیگر در مغزه، گداخت نمی تواند انرژی تولید کند و یک مغزهٔ آهنی-نیکلی رشد می کند. این مغزه زیر فشار گرانشی سترگی قرار دارد. از آن جا که دیگر گداختی اتفاق نمی افتد، دمای ستاره را افزایش دهد، تنها چیزی که می تواند در مقابل رمبش ستاره بایستد، فشار تبهگنی الکترون هاست. در این حالت، ماده آن قدر چگال است که برای همپَکِش (به هم فشردگی) بیش تر، لازم است الکترون ها ترازهای انرژی یکسانی را اشغال کنند. اما چنین حالتی برای فرمیون های همسان، بنابر پدیده ای به نام اصل طرد پائولی ممنوع است. وقتی جرم مغزه از حد چاندراسکار که حدود ۱٫۴ ☉M است، فراتر باشد، فشار تبهگنی دیگر توان مقابله با رمبش را ندارد و رمبشی فاجعه بار (نگونزار) را در پی خواهد داشت. بخش های بیرونی مغزه هنگام رمبیدن به سمت مرکز، به سرعت هایی تا ۷۰٬۰۰۰ کیلومتر بر ثانیه (۲۳ درصد سرعت نور) می رسند. مغزه ای که به سرعت درهم کشیده شده، داغ می شود و پرتوهای پرانرژی گاما تولید می کند. این پرتوها هسته های آهن را با فروپاشی نوری به هسته هلیوم و نوترون های آزاد متلاشی می کند. همچنان که چگالی مغزه افزایش می یابد، شرایط ادغام برای الکترون ها و پروتون ها با معکوس واپاشی بتا مناسب می شود. در این فراروند نوترون ها و ذرات بنیادینی به اسم نوترینو ساخته می شود. از آن جا که نوترینوها به ندرت با مادهٔ معمولی برهمکنش دارند، می توانند از مغزه فرار کنند. آن ها با خود انرژی را به بیرون می برند و باعث شتاب بیش تر رمبیدگی می شوند. کل این اتفاق در مقیاسی از مرتبهٔ هزارم ثانیه اتفاق می افتد. همین طور که مغزه از لایه های بیرونی جدا می شود، برخی از این نوترینوها جذب لایه های بیرونی ستاره می شوند و انفجار ابرنواختری شروع می شود. در ابرنواخترهای نوع دو، دو عامل سرانجام این رمبش را متوقف می کنند: برهمکنش های دفعیِ کوتاه بردِ نوترون به نوترون که به واسطهٔ نیروی هسته ای قوی ایجاد می شود و در کنار آن، فشار تبهگنی نوترون ها در چگالی ای که با چگالی هستهٔ یک اتم قابل مقایسه است. وقتی رمبش متوقف شد، مادهٔ در حال فروریزش می واجهد و موج شوکی ایجاد می کند که به بیرون پخش می شود. انرژی ناشی از این شوک، عناصر سنگین درون مغزه را جدا می کند. این اتفاق، باعث افت انرژی شوک می شود و می تواند انفجار درون مغزهٔ بیرونی را متوقف کند. مغزهٔ رمبیده شده چنان چگال و پر انرژی است که فقط نوترینوها می توانند از آن بگریزند. همچنان که پروتون ها و الکترون ها در فراروند گیراُفت الکترون ترکیب می شوند تا نوترون شکل بگیرد، یک نوترینوی الکترونی ساخته می شود. در ابرنواختر نوع دو معمول (گونه وار)، مغزهٔ نوترونی تازه شکل گرفته دمای آغازینی در حدود ۱۰۰ میلیارد کلوین دارد، ۱۰ به توان ۴ برابر دمای مغزهٔ خورشید دارد. برای تشکیل یک ستارهٔ نوترونی پایدار، بیش تر این انرژی گرمایی باید افشانده شود، در غیر این صورت، ممکن است نوترون ها کاملاً «جوشیده و تبخیر» شوند. این کار با آزادسازی نوترینوهای بیش تری انجام می شود. این نوترینوهای گرمایی به شکل جفت های نوترینو-پادنوترینو در تمام چاشنی ها شکل می گیرند. تعداد این نوترینوها چندین برابر نوترینوهایی است که به دلیل گیراُفت الکترونی ایجاد شده اند. دو ساز و کاری که نوترینو تولید می کنند، انرژی پتانسیل گرانشیِ ناشی از رمبش را به یک انفجار نوترینوییِ ده ثانیه ای تبدیل می کنند. این تبدیل باعث آزاد شدن حدود ۱۰ به توان ۴۶ ژول انرژی (۱۰۰ فو) می شود. در فرایندی که هنوز به درستی درک نشده است، شوک متوقف شده، حدود یک درصدِ انرژی آزاد شده، یعنی یا ده به توان ۴۴ ژول (۱ فو)، که به شکل نوترینوهاست را دوباره جذب می کند و انفجاری ابرنواختری می سازد. نوترینوهایی که یک ابرنواختر آزاد می کند در ابرنواختر ۱۹۸۷ ای رصد شده اند و این باعث شد تا اخترفیزیکدان ها به این نتیجه برسند که تصویر کلی رمبش مغزه در اساس درست است. ابزارهای درون آبِ رصدخانه کامیوکانده دو و آشکارساز آی ام بی پادنوترینوهای منطقهٔ گرمایی را آشکار کردند، در حالی که رصدخانه نوترینوی بکسن با ابزار آشکارساز نوترینوی گالیوم-۷۱، نوترینوهایی (عدد لپتونی = ۱) را آشکار کرد که یا از منطقهٔ گرمایی بودند یا منطقهٔ گیراُفت الکترونی. وقتی ستارهٔ نمونه کمتر از حدود ۲۰ ☉M باشد - بسته به قدرت انفجار و میزان ماده ای که بر می گردد - باقیماندهٔ تباهیدهٔ مغزهٔ رمبیده شده، یک ستارهٔ نوترونی خواهد بود. در جرم های بیش تر از این مقدار، باقی مانده به شکل یک سیاهچاله می رمبد. جرم حدیِ نظری برای این نوع سناریوی مغزهٔ رمبیده حدود ۴۰ تا ۵۰ ☉M است. تصور می شود که برای ستاره های سنگین تر از این مقدار جرم، ستاره بدون انفجار ابرنواختری و به طور مستقیم به سیاهچاله تبدیل می شود. هر چند عدم قطعیت در مدل های رمبش ابرنواختری، محاسبهٔ این حدها را نادقیق می کند. نظریهٔ مدل استاندارد برای فیزیک ذرات، نظریه ای است که در آن سه تا از چهار برهمکنش بنیادی شناخته شدهٔ بین ذرات بنیادی را توضیح می دهد. این برهمکنش ها باعث ایجاد تمام ماده می شوند. به کمک این نظریه می توان پیش بینی کرد که تحت بسیاری از شرایط، ذرات چطور برهمکنش نشان خواهند داد. در ابرنواختر به طور معمول انرژی بر هر ذره، حدود یک تا یکصد و پنجاه پیکوژول (از ده ها تا صدها MeV) است. انرژی بر ذرهٔ دخیل در یک ابرنواختر به اندازهٔ کافی کوچک هست که پیش بینی های ناشی از مدل استاندارد ذرات، به طور کلی تا اندازهٔ خوبی درست باشد. اما ممکن است چگالی های بالا نیازمند تصحیح هایی در مدل استاندارد باشند. به طور مشخص، شتاب دهنده های ذرات زمینی می توانند برهمکنش هایی بین ذرات ایجاد کنند که بسیار پرانرژی تر از مرتبه ای است که در ابرنواخترها پیدا شده است. اما در این آزمایش ها، ذرات انفرادی با ذرات انفرادی برهمکنش دارند و به نظر می رسد که چگالی های بالای درون ابرنواخترها تأثیرات بدیعی ایجاد خواهند کرد. در ابرنواخترها برهمکنش بین نوترینوها و دیگر ذرات، به وسیلهٔ نیروی هسته ای ضعیف انجام می شود، که گمان می رود به خوبی فهمیده شده است. با این حال، در برهمکنش بین پروتون ها و نوترون ها، نیروی هسته ای قوی دخیل است که به مراتب کمتر فهمیده شده است. بزرگترین معمای حل نشده دربارهٔ ابرنواخترهای نوع دوم این است که به درستی نمی دانیم چطور انفجار نوترینوها انرژی اش را به باقی ستاره منتقل می کند و با ایجاد موجِ شوک، باعث انفجار ستاره می شود. می دانیم که برای انفجار فقط به انتقال یک درصد این انرژی احتیاج است، اما توضیح چگونگی این انقال به سختی قابل اثبات هست، ولو با این باور که برهمکنش میان ذرات دخیل در آن به خوبی فهمیده شده باشد. در دههٔ ۱۳۷۰ خورشیدی (۱۹۹۰ میلادی) یک مدل برای توجیه این مسئله، سرنگونی همرفتی را دخیل می کرد، که پیشنهاد می داد همرفتی، چه از سوی نوترینوها از زیر یا مادهٔ در حال ریزش از بالا، فرایند نابودی ستارهٔ اولیه را کامل می کند. در طول این انفجار، با گیراُفت نوترینوها عناصر سنگین تر از آهن شکل می گیرند و از فشاری که نوترینوها به کرانهٔ «نوترینو سپهر» وارد می کنند، بذر عنصرهای سنگین را به شکل ابری از گاز و غبار در فضای اطراف ستاره می افشانند. عنصرهایی که از مواد تشکیل دهندهٔ ستارهٔ اصلی سنگین تر هستند. فیزیک نوترینو که مدل استاندارد آن را برساخته است، در شناخت این فرایند وضع ناخوشایندی دارد. دیگر محدودهٔ ناخوشایند در این بررسی، هیدرودینامیکِ پلاسمایی است که ستارهٔ در حال مرگ را ساخته است؛ پلاسما دزمانی که فروریزش مغزه معلوم شد، چطور رفتار می کند، موج شوک چطور و چه وقت شکل می گیرد و چطور و چه وقت «متوقف» می شود و دوباره نیرو می گیرد. در واقع برخی از مدل های نظری یک ناپایداری هیدرودینامیکی ایجاد کرده اند که به «ناپایداری در شوک ایستادهٔ افزایشی» معروف است. این ناپایداری به صورت نتیجهٔ اختلال های غیرکروی نوسانیِ شوک متوقف شده می آید و در نتیجه شکلش را تغییر می دهد. اغلب در شبیه سازی های کامپیوتری از SASI به همراه نظریه های نوترینو استفاده می شود تا به شوک متوقف شده، انرژی دوباره بدهند. شبیه سازی های کامپیوتری در محاسبهٔ رفتار ابرنواخترهای نوع دو، بعد از تشکیل موج شوک بسیار موفق بوده اند. اخترفیزیکدان ها توانسته اند با نادیده گرفتن نخستین ثانیهٔ انفجار و فرض اینکه انفجار شروع شده است، پیش بینی های دقیقی در مورد عناصری که ابرنواختر می سازد و منحنی نوری مورد انتظار از ابرنواختر انجام دهند. وقتی که طیف یک ابرنواختر نوع دو آزموده شد، به طور معمول خطوط جذبی بالمر را نشان می دهد - تراوش کاسته شده در بسامدهای شاخصی که اتم های هیدروژن انرژی را جذب کرده اند. از حضور این خطوط استفاده می شود تا این نوع از ابرنواخترها از ابرنواخترهای نوع یکم ای تمیز داده شوند. وقتی درخشش یک ابرنواختر نوع دو در بازه ای از زمان روی نمودار برود، یک صعود مشخص به اوج روشنایی و در پی آن یک نزول را نشان می دهد. این منحنی های نوری به طور میانگین نرخ نزولی ۰٫۰۰۸ قدر در روز را دارند؛ بسیار کمتر از نرخ نزول ابرنواخترهای نوع یکم ای. ابرنواخترهای نوع دوم بسته به شکل منحنی نوری شان به دو زیر دسته تقسیم می شوند. منحنی نوری یک ابرنواختر نوع دوم ال، یک نزول ثابت (خطی) را بعد از اوج روشنایی نمایش می دهند. در مقابل، منحنی نور یک ابرنواختر نوع دوم پی، در زمان نزول، امتداد مشخص مسطحی دارد (به فلات معروف است) که نمایانگر دوره ای است که درخشندگی با نرخ کمتری ضعیف می شود. نرخ خالص ضعیف شدن درخشندگی کمتر است، ۰٫۰۰۷۵ قدر در روز برای نوع دوم پی، در مقایسه با ۰٫۰۱۲ قدر در روز برای نوع دوم ال. تصور می شود تفاوت در شکل منحنی نوری در مورد ابرنواخترهای نوع دوم ال، به دلیل انفجار بیش تر هیدروژنی باشد که ستارهٔ آغازین را دربرگرفته است. حالت فلاتی در منحنی نوری ابرنواخترهای نوع دوم پی به دلیل تغییری در کدری لایهٔ خارجی است. موجِ شوک هیدروژن را در پوشهٔ بیرونی یونیزه می کند - که باعث افزایش چشمگیر کدری می شود. این کدری از فرار فوتون ها از لایه های درونی انفجار جلوگیری می کند. وقتی هیدروژن به اندازهٔ کافی خنک شود که بتواند دوباره ترکیب شود، لایهٔ بیرونی شفاف می شود. حرف n در این رده بندی نمایانگر باریک یا (narrow) است، که به معنی حضور خطوط تابشی باریک یا متوسط در طیف این نوع ابرنواخترها است. در مورد دلیل وجود خطوط تابشی متوسط، پرتابه ناشی از انفجار ممکن است با گاز اطراف ستاره - مادهٔ پیراستاره ای - به شدت برهمکنش داشته باشد. با این وجود، چگالی مادهٔ پیراستاره ای مورد نیاز برای توضیح دادن ویژگی های رصد شده، بسیار بیشتر از آنی است که بنابر نظریه استانداردِ فرگشت ستاره ای انتظار می رود. اغلب فرض می شود که این چگالی بالای مادهٔ پیراستاره ای به دلیل نرخ بالای از دست دادن جرم در نمونه های ابرنواختری نوع دوم ان باشد. تخمین ها برای نرخ از دست دادن جرم، به طور معمول بیش تر از یک هزارم جرم خورشیدی در سال است. نشانه هایی وجود دارد که این مواد پیراستاره ای همانند ستاره های متغیر آبی درخشان، که جرم زیادی قبل از منفجر شدن از دست می دهند، از ستاره ها سرچشمه گرفته باشند. اس ان ۱۹۹۸ اس و اس ان ۲۰۰۵ جی ال نمونه هایی از ابرنواخترهای نوع دوم ان هستند؛ اس ان ۲۰۰۶ جی وای، ابرنواختری به شدت پرانرژی است که شاید یک نمونهٔ دیگر باشد. یک ابرنواختر نوع دوم بی در طیف اولیه خود خطوط هیدروژن ضعیفی دارد و به همین دلیل هم به عنوان نوع دو دسته بندی شده است. با این حال، در مراحل بعدی دیگر نمی توان تابش هیدروژنی را آشکارسازی کرد و قله دومی نیز در منحنی نورش پدید می آید که باعث می شود طیفش بیشتر یادآور یک ابرنواختر نوع یکم بی باشد. ستارهٔ آغازین می تواند یک ستارهٔ سنگین بوده باشد که بیش تر لایه های بیرونی اش را به بیرون پرتاب کرده است، یا از آن هایی که بیشتر پوشش هیدروژنی اش را در برهمکنش با یک همدم در سامانه ای دوتایی از دست داده باشد و مغزه ای برجای مانده باشد که تقریباً به طور کامل فقط از هلیوم ساخته شده است. وقتی پرتابهٔ یک ابرنواختر نوع دوم بی گسترش می یابد، لایهٔ هیدروژنی به سرعت شفافیت بیشتری پیدا می کند و لایه های درونی را آشکار می سازد. نمونهٔ کلاسیک یک ابرنواختر نوع دوم بی، ابرنواختر ۱۹۹۳جِی و نمونهٔ دیگرش ذات الکرسی آ است. نخستین بار در سال ۱۳۶۵ خورشیدی (۱۹۸۷ میلادی) ووسلی (به انگلیسی: Woosley) و همکاران، دستهٔ دوم بی را (به عنوان یک مفهوم نظری) معرفی کردند و خیلی زود این دسته برای اس ان ۱۹۸۷کی و اس ان ۱۹۹۳جی به کار گرفته شد. فرانواخترها گونهٔ نادری از ابرنواختر هستند که در اصل بسیار پرنورتر و پرانرژی تر از ابرنواخترهای استاندارد هستند. نمونه هایش ۱۹۹۸ ای اف (نوع یکم سی) و ۱۹۹۷ سی وای (نوع دوم ان) هستند. بیشتر از یک نوع رویداد باعث ایجاد فرانواخترها می شود: فوران های نسبیتی به هنگام شکل گیری سیاهچاله که ناشی از فروریزش مواد به درون مغزهٔ نوترونی ستاره است، مدل رُمب اختر؛ برهمکنش با یک پوشهٔ چگال مواد پیراستاره ای، مدل سی اس ام؛ ابرنواخترهای جفت ناپایدار با بالاترین جرم؛ احتمالات دیگری مثل مدل ستارهٔ کوارکی و دوتایی.
[ { "answer1": "وجه تمایز ابرنواخترهای نوع دوم نسبت به دیگر ابرنواخترها، حضور هیدروژن در طیفشان است.", "answer2": "معمولاً می توان آن ها را در بازوهای مارپیچی کهکشان ها و منطقه های اچ ۲ نپاهید (رصد کرد)، اما در کهکشان های بیضوی دیده نمی شوند.", "distance": 85, "question": "چه چیزی باعث تمایز ابرنواخترهای نوع دوم از دیگر ابرنواخترها میشود و معمولا در کدام قسمت کهکشان ها دیده میشوند؟" }, { "answer1": "در مغزهٔ ستاره، هیدروژن به هلیوم گداخته می شود.", "answer2": "ابتدا با هیدروژن و هلیوم شروع می کند، بعد به سراغ عنصرهای دیگر جدول تناوبی می رود تا مغزه ای از آهن و نیکل ساخته شود.", "distance": 2217, "question": "وقتی هیدروژن در مغزه یک ستاره سنگین به هلیوم تبدیل میشود چه اتفاقی رخ میدهد و در نهایت هسته چه عناصری را تولید میکند؟" }, { "answer1": "در ابرنواخترهای نوع دو، دو عامل سرانجام این رمبش را متوقف می کنند: برهمکنش های دفعیِ کوتاه بردِ نوترون به نوترون که به واسطهٔ نیروی هسته ای قوی ایجاد می شود و در کنار آن، فشار تبهگنی نوترون ها در چگالی ای که با چگالی هستهٔ یک اتم قابل مقایسه است.", "answer2": "وقتی رمبش متوقف شد، مادهٔ در حال فروریزش می واجهد و موج شوکی ایجاد می کند که به بیرون پخش می شود.", "distance": 247, "question": "چه عاملی باعث توقف رمبش هسته در ابرنواخترهای نوع دو میشود و این توقف باعث چه پدیده ای میگردد؟" }, { "answer1": "وجه تمایز ابرنواخترهای نوع دوم نسبت به دیگر ابرنواخترها، حضور هیدروژن در طیفشان است.", "answer2": "وقتی درخشش یک ابرنواختر نوع دو در بازه ای از زمان روی نمودار برود، یک صعود مشخص به اوج روشنایی و در پی آن یک نزول را نشان می دهد.", "distance": 12772, "question": "چرا در ابرنواختر نوع دو هیدروژن در طیف وجود دارد و شکل منحنی نوری این نوع ابرنواختر به چه صورت است؟" }, { "answer1": "حالت فلاتی در منحنی نوری ابرنواخترهای نوع دوم پی به دلیل تغییری در کدری لایهٔ خارجی است.", "answer2": "در طول این انفجار، با گیراُفت نوترینوها عناصر سنگین تر از آهن شکل می گیرند و از فشاری که نوترینوها به کرانهٔ «نوترینو سپهر» وارد می کنند، بذر عنصرهای سنگین را به شکل ابری از گاز و غبار در فضای اطراف ستاره می افشانند.", "distance": 2392, "question": " چه چیزی سبب ایجاد حالت فلات در منحنی نوری ابرنواخترهای نوع دوم پی می شود و چه موادی در نهایت از ستاره به بیرون افشانده میشود؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
59
: آنی (شهر باستانی) آنی (شهر باستانی) (به ارمنی Անի، به یونانی Ανίον، به لاتین Abnicum،)در سال ۹۶۱ میلادی. آشوت سوم، پادشاه ارمنستان، پایتخت خود را از شهر قارص (کارس) به آنی منتقل کرد و راه تازه ای برای شکوفایی و پیشرفت این شهر گشود. این شهر باستانی در ۱۵ ژوئیه ۲۰۱۶ میلادی در فهرست میراث جهانی یونسکو قرار گرفت. آنی در روزگاران گذشته دژی بود در استان شیراک، در آیرارات ارمنستان باستان. در منابع ارمنی نخستین بار در سده ۵ میلادی. به این دژ اشاره شده و دو مورخ ارمنی، یغیشه وارتاپت و غازار پاربتسی، از دژی استوار به نام آنی یاد کرده اند که متعلق به دودمان ارمنی کامساراکان بوده است. در اواخر سده ۸ میلادی. یکی از امیران بزرگ ارمنی به نام آشوت یکم، استان شیراک و دژ آنی را از دودمان کامساراکان خرید. این دژ با گذشت زمان گسترش یافت، چنان که حدود صد سال پس از آن، به هنگام برقراری حکومت ارمنستان به رهبری دودمان باگراتونی، از آن به عنوان قصبه ای استوار یاد شده و در منابع به صورت «استحکاماتی در کناره رود آخوریان» آمده است. از آن زمان آنی رونق بیش تری یافت، تا آن که در سال ۹۶۱ میلادی. به عنوان پایتخت ارمنستان برگزیده شد. پادشاه ارمنستان، آشوت سوم نخستین کسی بود که به گسترش قلمرو آنی همت گمارد، بارویی تازه کشید و برج و کلیسا ساخت. شاه سمبات دوم، پسر و جانشین آشوت سوم، شهر را باز هم بزرگ تر کرد و از رود آخوریان تا درهٔ زاغگوتس بارویی بلندتر از باروی پیشین کشید، برج هایی برافراشت و دروازه هایی از چوب جنگلی و میخ های آهنین ساخت و کار گذاشت. آنی، پایتخت ارمنستان، در اندک زمان به شهری ثروتمند و پرشکوه تبدیل شد، ساختمان ها و کلیساهایی زیبا افراشته شدند، چنان که به «شهر هزار و یک کلیسا» شهرت یافت. صنعت و تجارت از یک سو، و دانش و هنر از سوی دیگر به چنان پیشرفتی رسید که آوازه آن در میان اقوام دور و نزدیک نیز پیچید. علل پیشرفت شتابان آنی این بود که این شهر در مرکز ارمنستان جای داشت، از این رو دارای امنیتی بیش تر بود. غیر از آن، ارمنستان و شهر آنی در مبادلات محور شمال- جنوب (میان بغداد و دریای سیاه) و محور شرق-غرب (میان قلمرو ایران و قلمرو بیزانس) نقش واسطه داشتند، در تقاطع راه های بازرگانی قرار داشتند و با شاهراه های مناسبی با شهرهای بزرگ کشورهای همسایه پیوند می یافتند. آنی از راه دریای سیاه با مناطق دوردست اروپا، لهستان و جنوب روسیه نیز دادوستد داشت. محققان، نویسندگان، نقاشان و باستان شناسان فراوانی از آنی بازدید و مشاهدات خود را ثبت کرده اند اما بزرگترین کشفیات و بیشترین اطلاعات به تلاش های نیکوغایوس (نیکولای) مار مربوط می شود. در۱۸۸۹ میلادی، مرکز تحقیقات دانشگاه سن پترزبورگ برای شناسایی هرچه بیشتر سابقهٔ تاریخی اقوام ساکن در قفقاز تصمیم گرفت هیئتی را برای پژوهش و کاوش به مناطق مختلف این ناحیه اعزام کند که نیکولای مار سرپرست هیئت اعزامی به آنی بود و وظیفه داشت تا بخش های عظیمی از آثار برجای مانده در آنی را شناسایی و ضبط کند. او همچنین می بایست بسیاری از حکاکیها و نوشته ها را بازخوانی و ثبت می کرد. این هیئت در تابستان ۱۸۹۲ میلادی به آنی رسید و کاوش های خود را آغاز کرد. نیکولای مار در طول چند سال فعالیت و اقامت خود در آنی تحقیقات و اکتشافات با ارزشی انجام داد. او و گروهش موفق به کشف بسیاری از بناهای بازمانده از دوره های کهن شدند و آن ها را طی ماه ها کار سخت از زیر توده های خاک بیرون کشیدند. نیکولای مار در پایان این تحقیقات موفق شد نقشه ای از شهر آنی و بناهای موجود در آن را به شکلی کاملاً دقیق و صحیح ثبت کند. این پژوهش ها به منزلهٔ اولین و کامل ترین تحقیقات علمی باستان شناختی در اروپا منتشر شد و مورد استقبال فراوان قرار گرفت. شهر آنی در ناحیهٔ شیراک، واقع در استان آرارات، در سمت چپ رود آخوریان، بنا شده است. محدودهٔ جغرافیایی این شهر را رودخانهها، درهها و کوهها احاطه کرده و شکلی مثلث گونه به آن بخشیده اند. بلندی شهر از سطح دریا ۱۵۰۰ متر و محدودهٔ شهر از شمال شرق به سمت شمال غرب حدود یک کیلومتر است. در جنوبی ترین نقطهٔ آن، تپه ای به بلندی ۱۲۰ متر قرار دارد که قلعهٔ مرکزی شهر را بر روی آن بنا شده بود و در ناحیهٔ جنوب غربی، در محل تلاقی دو رودخانهٔ آخوریان و آنی، نیز دیر آق چکابِرت قرار داشت. این شهر بر روی کمربند زلزله قرار گرفته و اسناد تاریخی بسیاری در مورد زلزله های روی داده در سده های یازدهم، دوازدهم و چهاردهم میلادی در آنی موجود است. این اسناد حکایت از خسارات فراوانی دارد که زلزله به بناهای این شهر وارد کرده است. آنی در منطقه ای تقریباً سردسیر واقع شده و زمستان های بسیار سرد همراه با یخبندانهای شدید زندگی را در این منطقه با مشکل همراه می سازد. گاهی درجهٔ حرارت در این ناحیه تا بیش از چهل درجهٔ سانتی گراد زیر صفر کاهش می یابد و از اواخر پاییز تا اوایل بهار بارش مداوم برف این منطقه را کاملاً سفید پوش می کند. آنی در سایر فصول از آب و هوای ملایمی برخوردار است و میانگین درجهٔ حرارت آن به شش درجه بالای صفر می رسد. رودخانهٔ آنی دومین رودخانهٔ مهم این ناحیه بود که به منظور تأمین بخشی از آب آشامیدنی و کشاورزی ساکنان این شهر، استفاده می شد. در کنار این رودخانه، مزارع کشاورزی قرار داشتند. این مزارع دارای تنوع محصولات بودند و به ویژه، کشت سبزیجات متنوع در آن ها رواج بسیار داشت. به جز این دو رودخانه، رودخانه های کوچک دیگری نیز در آنی جریان داشتند که وجود آن ها نیروی محرکهٔ آسیاب های فراوانی بود که تهیهٔ آرد مورد نیاز این شهر را بر عهده داشتند. البته، چشمههای آب فراوانی نیز در برخی از کوه پایههای این شهر جاری بود که بخشی اعظم از آب آشامیدنی شهرنشینان آنی را تأمین می ساخت. بخش هایی از حومهٔ شهر آنی را دشت شیراک احاطه کرده است. این دشت از خاکی سیاه رنگ پوشیده شده و فاقد درخت است اما در تابستان با بوته های سبز مخملی شکلی پوشانده می شود که جلوه ای خاص به این دشت می بخشد. شهر آنی به لحاظ وجود بناهای مستحکم با معماری متنوع حائز اهمیت فراوان است. سنگ دوف مهم ترین عنصر به کار رفته در ساخت بناهای این شهر است. این سنگ، که قابلیت شکل پذیری خاصی دارد، در رنگ های متنوع زرد، قرمز، سیاه و خاکستری به وفور در درهٔ آخوریان و اطراف این منطقه یافت می شد. وجود آب های معدنی، که نقشی مؤثر در درمان بیماری ها ایفا می کردند، باعث ایجاد مهمان خانه ها و استراحت گاه های فراوانی در آنی شد که پذیرای مسافران و سیاحان فراوانی بود. آنی در اندک زمانی آنقدر توسعه یافت که به مهم ترین شهر دولت باگراتونی تبدیل شد و در۹۶۱م آشوت سوم، پادشاه باگراتونی، پس از پایان مراسم تاج گذاری در آنی این شهر را پایتخت خویش اعلام کرد. آنی در زمان سلطنت اولین پادشاهان باگراتونی به شهری پر رونق و توسعه یافته تبدیل شد تا جایی که حاکمان باگراتونی از این شهر و استحکامات آن برای نگهداری خزانهٔ سلطنتی استفاده می کردند. در اوایل سده دهم میلادی، آنی تبدیل به شهری تجاری شده بود. آشوت سوم اولین پادشاه باگراتونی بود که تغییراتی اساسی در شهر آنی به وجود آورد. او در داخل شهر اقدام به ساخت استحکامات و قلعه های نظامی کرد و قصد داشت این استحکامات را به منزلهٔ سد دفاعی کاخ ها و اقامتگاه های سلطنتی به کار برد اما با درگذشت وی ساخت بناهای سلطنتی نیز نیمه تمام ماند. پس از آشوت، سمبات دوم، جانشین او، کار ساخت و ساز شهر را ادامه داد اما او پیش از ساخت اقامتگاه های عظیم سلطنتی اقدام به ایجاد دیوارهایی در اطراف شهر به طول ۲/۵ کیلومتر کرد تا شهر را در برابر حملات احتمالی حفاظت کند. سمبات دوم تمام تلاش خود را به منظور همراه ساختن حاکمان محلی به کار بست و در این راه تاحدودی موفق بود. جانشین او، گاگیک یکم، نیز به قصد ادامهٔ همین سیاست آنی را از سوی شرق توسعه داد. او در صدد بود تا مرزهای آنی را به ایالت سیونیک متصل سازد. به این ترتیب، محدودهٔ مرزهای آنی تا اواخر قرن یازدهم میلادی از جهت های مختلف گسترش یافت. در اواخر سده مذکور آنی به شهری بزرگ و قدرتمند تبدیل شده بود که از اهمیت تجاری خاصی نیز برخوردار بود. از اواخر سده دهم میلادی و با انتقال مرکزیت کلیسای سنتی ارمنستان به این شهر اهمیت دینی نیز پیدا کرد. کلیساهای متعددی در آن ساخته شد به گونه ای که در بسیاری از نقاط این شهر کلیساهایی با معماری خاص و متفاوت بنا گردید. تعداد این کلیساها به قدری زیاد بود که آنی را به شهر هزار و یک کلیسا تبدیل کرد. البته، ذکر این تعداد کلیسا در آنی از صحت چندانی برخوردار نیست اما بر اساس اسناد باستان شناسی بیش از هشتصد کلیسا در آنی وجود داشته که شمار بسیاری از آن ها در دورهٔ باگراتونی ساخته شده است. در فاصلهٔ قرن دهم تا یازدهم میلادی در کنار کلیساها و قلعه ها خانه های مسکونی فراوان، بازارهایی با مغازه های متعدد، مسافرخانه ها و حمام هایی مجهز به وسایل گرمایشی خاص نیز در آنی ساخته شد. کوچه های آنی هر کدام معماری متفاوتی داشتند و هریک بر اساس موقعیت خاص خود و به منظور سهولت رفت وآمد ساکنان طراحی شده بودند. این کوچه ها که آن ها را نام گذاری کرده بودند، بعضاً به میدانی زیبا منتهی می شدند که معمولاً مزین به چشمه ای جوشان از آب های زیرزمینی بود. شهر آنی قبرستانهای متعددی داشت. اکتشافات باستان شناسی نشان داد که در استحکامات مرکزی شهر قبرستانی متعلق به خاندان سلطنتی وجود داشته و در اثر کاوش های باستان شناسی قبرهای متعلق به تعدادی از شاهان و ملکه های باگراتونی در این ناحیه پیدا شد. در آنی چندین مسافر خانهٔ مجلل نیز وجود داشته که تنها به حکاکی ها و آثار تاریخی مکتوب از آن دوران محدود می شود اما در کاوش های باستان شناسی هیچ گاه اثری از بنای این مهمان خانه ها یافت نشده است. همچنین آنی دارای آب انبارهایی بوده که برخی از آن ها در حدود ۲۵ متر عمق داشتند. پس از مرگ گاگیک پادشاهی باگراتونی دچار تحولاتی ناخوشایند شد. از سویی اختلافات داخلی بین دو فرزند گاگیک سرزمین آنان را به دو بخش تقسیم کرد که طی این تقسیمات آنی و سرزمین های اطراف آن ازآن برادر بزرگ تر؛ یعنی، هوهانس-سمبات سوم (۱۰۲۰ ۱۰۴۱م) شد. از سوی دیگر دولت قدرتمند امپراتوری روم شرقی، که قصد گسترش متصرفات خود را داشت، اکنون دیگر به پشت دروازه های ارمنستان رسیده بود و تهدیدی جدی برای این سرزمین به شمار می رفت. چندی بعد برادر کوچک تر سمبات، آشوت چهارم(۱۰۲۰–۱۰۴۰م)، درگذشت و سرزمین های تحت سلطهٔ او را یکی از حاکمان محلی به تصرف درآورد. یک سال بعد نیز سمبات از دنیا رفت و با مرگ او قلمرو پادشاهی باگراتونی و پایتخت آن، آنی، وارد مرحله ای سخت و دشوار شد. سمبات جانشینی نداشت و همین امر سبب شد تا تعدادی از درباریان مدعی مقام سلطنت شوند. دو نبرد بزرگ بین سپاهیان بیزانس و ارمنستان صورت گرفت که در نبرد آخر واهرام پاهلاوونی، سردار بزرگ سپاه ارمنی، به همراه نیروی نظامی خود ارتش بیزانس را از سوی استحکامات غربی آنی مورد هجوم قرار داد و موفق به شکست سپاهیان بیزانس شد و به این ترتیب، آنان را وادار به عقب نشینی کرد. کنستانتین نهم، که پیشروی سلجوقیان را به سوی غرب تهدیدی جدی برای دولت بیزانس می دانست از گاگیک خواست تا پیمان سمبات، مبنی بر واگذاری آنی به بیزانس، را عملی سازد. گاگیک این درخواست را نپذیرفت و نبردها بین ارمنستان باگراتونی و بیزانس از سر گرفته شد. نیروهای بیزانس موفق به تصرف شهرهای ارمنستان یکی پس از دیگری می شدند که نتیجه ای جز کشتار و ویرانی به همراه نداشت تا اینکه در ۱۰۴۴ میلادی نیروهای بیزانس به پشت دروازه های آنی رسیدند. گاگیک جوان، که بسیاری از نیروهای خود را از دست داده و از سوی شرق نیز مورد تهدید سلجوقیان قرار گرفته بود، به کنستانتین پیشنهاد صلح داد و از وی خواست تا در قبال واگذاری آنی به او حاکم این شهر باقی بماند. کنستانتین در ابتدا این پیشنهاد را پذیرفت اما به محض خروج گاگیک از آنی با دادن وعدهٔ حکومت در داخل قلمرو بیزانس از بازگشت او به شهر ممانعت کرد و به این ترتیب، آنی بدون جنگ ازآن ارتش بیزانس شد و حکومت باگراتونی پس از ۱۶۰ سال استقلال و اقتدار به پایان رسید. نیروهای نظامی سلجوقیان طی ۱۰۴۸–۱۰۴۹ میلادی موفق به تصرف ده ناحیهٔ اصلی ایالت واسپوراکان ارمنستان شدند و نیروی نظامی عظیم بیزانس نیز در برابر آن ها شکست خورد و عقب نشینی کرد. در اواخر ۱۰۵۴ میلادی، سلجوقیان به رهبری طغرل حملات خود را در خاک ارمنستان ادامه دادند و سرانجام، به نزدیکی دیوارهای آنی رسیدند. طغرل، با مقاومت شدید ساکنان آنی مواجه شد و هیچ گاه موفق به تسخیر این شهر نشد و چون مقاصد دیگری را در سرزمین های اطراف دنبال می کرد، تصمیم گرفت تصرف آنی را به زمانی دیگر موکول سازد اما نتوانست به این مقصود خود دست یابد. پس از مرگ طغرل، سلجوقیان حدود ده سال به آنی نزدیک نشدند اما از اوایل ۱۰۶۴ میلادی، با هجوم آلب ارسلان نبردها از سر گرفته شد. آلب ارسلان و سپاهیانش پس از تصرف بسیاری از شهرهای ارمنستان و گرجستان سرانجام به پشت دروازه های آنی رسیدند. او به همراه پسرش، جلال الدین ملکشاه و تعدادی از دیگر سردارانش روزها وقت صرف مطالعهٔ استحکامات و قلعه های نظامی آنی کردند و سرانجام به این نتیجه رسیدند که بهترین نقطه برای حمله به شهر استحکامات واقع در شمال شرقی آنی است که البته در این ناحیه خندقی عظیم نیز قرار داشت. سلجوقیان برای عبور از این خندق و استحکامات نیاز به نیروی نظامی فراوان در دسته ها و گروه های متعدد داشتند. به همین منظور و به دستور آلب ارسلان سپاهیان وی نیزههای بلند را به یکدیگر متصل کردند و بر روی خندق پلی ساختند. به این ترتیب، او موفق شد بخش اعظمی از نیروی سوارهٔ خود را از خندق عبور دهد اما پس از عبور از خندق با خیل تیرهایی مواجه شد که سربازانش را نشانه گرفته بودند و متحمل تلفاتی فراوان شد. سرانجام با دادن وعده هایی به فرماندهٔ بیزانسی استحکامات شهر توسط او قلعه از نظامیان و محافظان خالی شد و نیروهای نظامی سلجوقی وارد شهر شدند. در تمام سال هایی که سلجوقیان بر آنی حکومت می کردند هیچ اقدام جدی برای آبادانی شهر صورت نگرفت. تنها یکی از امرای سلجوقی، به نام منوچهر، که از سوی سلطان ملکشاه سلجوقی به حکومت آنی رسیده بود، دست به فعالیت هایی در جهت آبادانی و بهبود وضع زندگی ساکنان آنی زد. از جمله اقدامات او بنای مسجدی موسوم به مسجد منوچهر بود. معماری مسجد منوچهر طی دو دورهٔ مختلف و با دو روش کاملاً متفاوت صورت پذیرفته است. پایه های اصلی این مسجد در دوران پادشاهی باگراتونی بنا نهاده شد که شامل ساختمانی دو طبقه بود. بعدها، در دوران امارت منوچهر، این بنا تبدیل به مسجد شد و یک طبقهٔ دیگر نیز به آن اضافه گردید. سقف آن را بازسازی کردند و مناره ای نیز برای آن در نظر گرفتند که دارای ۸۵ پله بود. این مسجد یکی از بناهای بی نظیر موجود در آنی است. آنی در دوران حاکمیت منوچهر وضعیتی مطلوب داشت اما پس از مرگ او زمام آن به دست امرایی افتاد که بسیار ناتوان و ضعیف عمل می کردند و همین امر سبب شد که مورد تهاجم امرای محلی دیگر قرار گیرد. عدم وجود نیروی نظامی منسجم بارها سبب ویرانی های مکرر این شهر به دست امیرنشینهای دیگر شد. در اولین نبرد بین سپاهیان گرجستان، که بخش اعظم نیروهای آن را ارمنیان تشکیل می دادند و لشکریان مغول سپاهیان گرجی و ارمنی به شدت شکست خوردند و مجبور به عقب نشینی شدند. یک سال بعد، مغولان از مرزهای گرجستان عبور کردند و در نبردی سنگین، موفق به شکست دو لشکر ارمنی و گرجی شدند و به این ترتیب، بخش اعظمی از نواحی جنوب شرقی گرجستان و شمال ارمنستان را به تصرف درآوردند. پس از مرگ چنگیز خان جانشینان او به فتوحات خود در ارمنستان ادامه دادند. در این دوران بخش اعظمی از ساکنان شهرهای مختلف ارمنستان، که خبر تهاجم مغولان را شنیده بودند، برای حفاظت از جان خود به دیگر شهرهای بزرگ ارمنستان، که در احاطهٔ حصارها و قلعه های نظامی قوی بود، مهاجرت کردند. به این ترتیب، در این مقطع تاریخی، آنی میزبان ده ها هزار مهاجر شد که از شهرهای مختلف ارمنستان و از ترس حملهٔ مغولان به آنجا پناه آورده بودند. استقامت آنی در برابر مغولان موقتی بود زیرا دیری نپایید که با خیانت برخی از ساکنان شهر دروازه های آنی در برابر سپاهیان مغول گشوده شد و شهر در اندک زمانی به غارت مهاجمان رفت. از آنجایی که مغول ها تجربهٔ کافی در کشورداری نداشتند با ایجاد حکومتی به نام خود ادارهٔ برخی از سرزمین های تحت سلطه را به حاکمان قبلی واگذار کردند تا به همان شیوه و روش های سابق عمل کنند و هرچه زودتر نظم را به سرزمین های تصرف شده بازگردانند. به این ترتیب، ادارهٔ آنی همچنان در دست خاندان زاکاریان باقی ماند، تا اواخر ۱۳۲۰ میلادی، که آنی تقریباً به پایان حیات خویش نزدیک شده بود، پادشاهی از این خاندان حکومت شهر را در دست داشت. آنی پس از تهاجم نهایی مغولان در ۱۲۳۶ میلادی دچار ویرانی بسیار شد و تقریباً، اکثر بناهای مهم آن آسیب جدی دید. این ویرانی ها در طول مدت حکومت مغولان هیچ گاه ترمیم نشد زیرا آنان اکثر منابع مادی شهر را به نفع خود مصادره می کردند تا آن را در نواحی مختلف سرزمین های تحت سلطهٔ خویش به کار گیرند. در پی این دگرگونی ها، جمعیت زیادی از هنرمندان و صنعتگران، آنی را به قصد گرجستان و سایر شهرهای ارمنستان ترک کردند. این امر سبب شد اکثر کارگاه های هنری و صنعتی شهر فعالیت خود را متوقف سازند و مابقی کارگاه ها نیز، که تعداد آن ها بسیار اندک بود، فقط به تولید مایحتاج شهروندان بسنده کنند. به این ترتیب، آنی به سوی فقر و نابودی حرکت نمود. البته وجود مالیات های سنگینی که مغولان برای شهروندان تعیین کرده بودند باعث تسریع این نابودی شد. نابودی آنی از اواخر سده سیزدهم میلادی آغاز شده است. در این تاریخ، تاحدودی اکثر شهرها و روستاهای اطراف آنی نیز در اثر حکومت نادرست مغولان در حال نابودی بوده. آنان با غارت منابع مادی شهرهای مهم ارمنستان سبب نابودی فرهنگی و حیات معنوی این شهرها شدند. در پی این اتفاقات، اکثر شهروندان آنی به اجبار شهر را ترک گفتند و به تدریج به سوی غرب، اروپای شرقی، مجارستان و لهستان مهاجرت کردند. پس از مدتی، بخش دیگری از آن ها نیز به روسیه و مناطق مجاور رودخانه ولگا رفتند و در آنجا ساکن شدند. سنگ نوشته ها و حکاکی های موجود نشان می دهد که آنی تا اواخر سده چهاردهم میلادی همچنان پابرجا بوده است و بر اساس برخی منابع تاریخی در آنی تا اوایل قرن پانزدهم میلادی هنوز مردمانی ساکن بوده اند. از این تاریخ به بعد، منابع تاریخی در این خصوص بسیار اندک است و به همین دلیل نمی توان به درستی بیان کرد که بر آنی چه گذشته و چگونه آنی به بیابانی از ویرانه های فراوان تبدیل شده. مورخان دو نظریهٔ متفاوت در مورد آنی ارائه داده اند. عده ای معتقدند که در طی حملات تیمور لنگ، بین ۱۳۸۶–۱۳۸۷ میلادی، آنی دچار صدمات جبران ناپذیر فراوان شد و از همین زمان به بعد به پایان باشکوه خویش رسید. عده ای دیگر بر این باورند که آنی در اثر زلزله، در اوایل سده پانزدهم میلادی، از بین رفت و مردمانی که از این حادثه جان سالم به در برده بودند برای همیشه این شهر را ترک کردند. مورخان اعتقاد کامل دارند که آنی همچون روستایی کوچک تا اوایل سده شانزدهم میلادی و تا قبل از حملات تُرکان عثمانی، همچنان پابرجا بوده است و جمعیتی از ارمنیان، که به کشاورزی و دامپروری اشتغال داشته اند، در آن ساکن بوده اند. از این تاریخ به بعد، آنی به طور کامل خالی از سکنه شد. در۱۸۴۰ میلادی، زلزله ای دیگر در آنی روی داد که بر ویرانی های قبلی آن افزود. در ۱۸۷۸ میلادی و پس از اتمام جنگ روسیه تزاری و امپراتوری عثمانی، بر اساس توافق نامه ای (عهدنامه قارص) بین این دو کشور، آنی به منزلهٔ بخشی از ناحیهٔ قارص به روسیهٔ تزاری واگذار شد. با شروع جنگ جهانی اول، آنی نیز به مانند دیگر بخش های ارمنستان غربی به میدان نبرد تبدیل شد. در پاییز ۱۹۲۰ میلادی، سپاهیان تُرک، آنی را به تصرف خود درآوردند و بر اساس عهدنامه ای که در ۱۶ مارس ۱۹۲۱ میلادی بین روسیه و تُرک ها امضاء شد آنی تحت حکومت تُرک ها قرار گرفت. همزمان با نسل کشی ارامنه نه تنها اموال قربانیان به تاراج رفت، بلکه کلیهٔ کلیساها و دیرها، که غیر از بناهای مذهبی، مراکز علمی و فرهنگی ارمنیان به شمار می آمدند و در آن ها آثار فرهنگی ارزشمندی وجود داشت، غارت شدند و بیش از بیست هزار نسخه کتاب های دست نویس که قدمتی چندین صدساله و گاهی بیش از هزار سال داشتند نیز از میان رفتند. بعد از وقایع آن سال ها بناهای تاریخی، همچون خانه های متروکهٔ ارمنیان برای یافتن گنج های پنهان کندوکاو شدند، زیرا روستاییان ترک و کرد منطقه این باور را داشتند که ارمنیان با هدف بازگشت به خانهٔ خود کلیهٔ اموال قیمتی را در خانه هایشان پنهان کرده اند؛ لذا تخریب های انجام شده در این دورهٔ زمانی چندان گسترده و سازمان یافته نبود که باعث محو بناها شود. اولین ویرانگری های سازمان یافتهٔ ارتش ترکیه در پایان جنگ جهانی اول در شهر باستانی آنی، انجام شد.
[ { "answer1": "آشوت سوم، پادشاه ارمنستان، پایتخت خود را از شهر قارص (کارس) به آنی منتقل کرد", "answer2": "شاه سمبات دوم، پسر و جانشین آشوت سوم، شهر را باز هم بزرگ تر کرد و از رود آخوریان تا درهٔ زاغگوتس بارویی بلندتر از باروی پیشین کشید، برج هایی برافراشت و دروازه هایی از چوب جنگلی و میخ های آهنین ساخت و کار گذاشت.", "distance": 1025, "question": "آشوت سوم پادشاه ارمنستان چه کاری در سال 961 میلادی انجام داد و جانشین او چه کاری برای گسترش شهر انجام داد؟" }, { "answer1": "ساختمان ها و کلیساهایی زیبا افراشته شدند، چنان که به «شهر هزار و یک کلیسا» شهرت یافت.", "answer2": "در فاصلهٔ قرن دهم تا یازدهم میلادی در کنار کلیساها و قلعه ها خانه های مسکونی فراوان، بازارهایی با مغازه های متعدد، مسافرخانه ها و حمام هایی مجهز به وسایل گرمایشی خاص نیز در آنی ساخته شد.", "distance": 5891, "question": "به چه دلیل آنی به شهر هزار و یک کلیسا معروف شد و در چه بازه زمانی در کنار کلیسا ها چه چیزهایی ساخته شد؟" }, { "answer1": "شهر آنی در ناحیهٔ شیراک، واقع در استان آرارات، در سمت چپ رود آخوریان، بنا شده است.", "answer2": "سنگ دوف مهم ترین عنصر به کار رفته در ساخت بناهای این شهر است.", "distance": 1942, "question": "شهر آنی در کجا بنا شده است و سنگ مهم به کار رفته در آن چیست؟" }, { "answer1": "رودخانهٔ آنی دومین رودخانهٔ مهم این ناحیه بود که به منظور تأمین بخشی از آب آشامیدنی و کشاورزی ساکنان این شهر، استفاده می شد.", "answer2": "نیکولای مار در طول چند سال فعالیت و اقامت خود در آنی تحقیقات و اکتشافات با ارزشی انجام داد. او و گروهش موفق به کشف بسیاری از بناهای بازمانده از دوره های کهن شدند و آن ها را طی ماه ها کار سخت از زیر توده های خاک بیرون کشیدند.", "distance": 1572, "question": "رودخانه مهم شهر آنی چه نام داشت و نیکوغایوس مار چه کاری در این شهر انجام داد؟" }, { "answer1": "تنها یکی از امرای سلجوقی، به نام منوچهر، که از سوی سلطان ملکشاه سلجوقی به حکومت آنی رسیده بود، دست به فعالیت هایی در جهت آبادانی و بهبود وضع زندگی ساکنان آنی زد. از جمله اقدامات او بنای مسجدی موسوم به مسجد منوچهر بود.", "answer2": "آنی در دوران حاکمیت منوچهر وضعیتی مطلوب داشت اما پس از مرگ او زمام آن به دست امرایی افتاد که بسیار ناتوان و ضعیف عمل می کردند و همین امر سبب شد که مورد تهاجم امرای محلی دیگر قرار گیرد.", "distance": 618, "question": "چه کسی مسجد منوچهر را در آنی بنا کرد و بعد از آن وضعیت آنی به چه صورت بود؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
60
: جنگ دوم بالکان دومین جنگ بالکان جنگی بود که با حمله بلغارستان ناراضی از تقسیم اراضی به دست آمده از جنگ اول بالکان به متحدین سابق خود یعنی صربستان و یونان در روز ۱۶ ژوئن سال ۱۹۱۳ آغاز شد. ارتش های صربستان و یونان توانستند حمله اولیه بلغارستان را دفع کرده در جریان ضد حمله وارد خاک بلغارستان شوند. با توجه به این بلغارستان از پیش بر سر مناطق مرزی با رومانی نیز اختلاف داشت، این کشور نیز با استفاده از فرصت علیه بلغارستان وارد جنگ شد. همچنین امپراتوری عثمانی با غنیمت شمردن فرصت و ضعف بلغارستان وارد درگیری شد تا برخی از مناطق از دست رفته خود در جنگ اول بالکان را باز پس بگیرد. زمانی که نیروهای رومانیایی تا دروازه های صوفیه، پایتخت بلغارستان پیش آمدند، بلغارها با پذیرش شکست پیشنهاد آتش بس دادند که به امضای پیمان بخارست انجامید که بر اساس آن بلغارستان بخشی از مناطق به دست آورده خود در جنگ اول بالکان را به صربستان، یونان و رومانی واگذار کرد. در قرار جداگانه ای بر اساس پیمان قسطنطنیه بلغارها ادرنه را نیز به امپراتوری عثمانی پس دادند. این جنگ باعث از هم پاشیدن اتحاد بلغارستان و روسیه به عنوان تنها متحد آن شد. به همین دلیل صربستان از حمایت کامل روسیه برخوردار شد و این به جاه طلبی های صربستان دامن زد. این کارها باعث ترس بیش از حد امپراتوری اتریش-مجارستان گردید. در جریان جنگ اول بالکان، اتحادیه بالکان (شامل کشورهای صربستان، بلغارستان، مونتنگرو و یونان) توانسته بود با موفقیت امپراتوری عثمانی را از بخش عمده ای از استان های اروپایی خود (شامل آلبانی، مقدونیه، سنجاک و تراکیه) بیرون براند و آن را محدود به چاتالجا و گالیپولی کند. امضای پیمان لندن در ۳۰ می ۱۹۱۳ که این جنگ را به پایان رساند، بر حاکمیت اتحادیه بالکان بر آن سوی خط میدیا در ساحل دریای سیاه تا انز در ساحل دریای اژه که پیش از این به اشغال درآمده بود، مهر تأیید زد و یک آلبانی مستقل ایجاد نمود. روابط بین اعضای پیروز اتحادیه بالکان به سرعت بر سر تقسیم غنائم علی الخصوص در مقدونیه رو به سردی نهاد. در مذاکرات مخفیانه پیش از آغاز جنگ که به تشکیل اتحادیه انجامید، بلغارستان و صربستان در ۱۳ مارس ۱۹۱۲ قراردادی امضا کردند که حدود مرزهای آینده را مشخص می کرد به شکلی که شمال مقدونیه را بین آن ها به اشتراک می گذاشت و جنوب آن را به بلغارستان واگذار می کرد. اختلاف بر سر این مناطق که پیش از شعله ور شدن آتش جنگ آشکار شده بود، دو طرف را بر آن داشت این مناطق را مناطق مورد اختلاف بنامند و حاکمیت آن را موکول به داوری روسیه بنمایند. در جریان جنگ صربستان موفق شد مناطق بسیار بیشتری از آنچه که توافق شده بود، در جنوب مقدونیه به کنترل خود درآورد. هم زمان اندکی پیش از آنکه بلغارها به آنجا برسند، یونان بندر سالونیک در کرانه دریای اژه در جنوب مقدونیه را به تصرف خود درآورده بود تا با صرب ها هم مرز شود. وقتی نمایندگان بلغارستان در لندن به طور واضح اخطار کردند که صرب ها نباید به حمایت کشورشان از آن ها در ادعاهایشان در آدریاتیک امیدوار باشند صرب ها با ناراحتی در جواب اذعان داشتند این عمل در تناقض آشکار با توافقی است که آن ها پیش از جنگ برای تفاهم دو جانبه به آن دست یافته بودند اما بلغارها با پافشاری تأکید کردند طبق نظر آن ها بخش های مربوط به مقدونیه در توافق بین دو طرف همچنان پا برجاست و صرب ها موظفند این مناطق را به گونه ای که پذیرفته اند تحویل بدهند. صربستان با متهم کردن بلغارستان به زیاده خواهی و حداکثر طلبی متذکر شدند اگر آن ها هر دو منطقه شمال آلبانی و شمال مقدونیه را از دست بدهند، مشارکت آن ها در این جنگ مشترک عملاً برای هیچ چیز بوده است. وقتی بلغارها از صربستان خواستند به عهدی که پیش از جنگ در مورد شمال مقدونیه بسته بودند وفادار بمانند، صرب ها که به جهت ملزم شدن از جانب قدرت های بزرگ غربی به رها کردن دست آوردهای خود در شمال آلبانی از آن ها ناراضی بودند، به صورت مصرانه ای هر گونه دست کشیدن از اراضی دیگر تحت کنترل خود را رد کردند. این شرایط اساساً اتحاد بین دو کشور را از بین برد و آن ها را در حالت جنگ اجتناب ناپذیر قرار داد. به زودی درگیری های کوچک مرزی بین نیروهای بلغارستان در مناطق اشغالی صربستان و یونان درگرفت. با درک خطر بلغارستان، صربستان مذاکرات خود با یونانی ها را که آن ها نیز نگرانی هایی از مقاصد بلغارستان داشتند، آغاز کرد. نوزدهم می ۱۹۱۳ یعنی دو روز پس از امضای پیمان لندن و ۲۸ روز پیش از آغاز حمله بلغارستان، صربستان و یونان به یک توافق سری برای یک اتحاد دفاعی بین خود دست یافتند و با تأیید مرزهای موجود بین یکدیگر، خود را در صورت حمله بلغارستان یا امپراتوری اتریش-مجارستان ملزم به یک اتحاد کردند. با این توافق صربستان توانست در اختلاف بر سر شمال مقدونیه، یونان را که حاکمیت فعلی صربستان بر مناطق تحت کنترل خود را تأیید می کرد، همراه خود بکند. در تلافی رابطه بین صرب ها و یونانی ها، ایوان گشوف، نخست وزیر بلغارستان ۲۱ می سندی با یونان به امضا رساند که بر اساس آن حدود دائمی مرزها و نیروهای دو کشور مشخص می شد و عملاً جنوب مقدونیه را به یونان می سپرد. البته عزل گشوف اقدامات دیپلماتیک او علیه صربستان را به پایان رساند. با خودداری بلغارستان از تسلیم استحکامات سیلیسترا به رومانی نقطه دیگری از اختلافات به وجود آمد. وقتی رومانی خواهان سهم خود از جنگ اول بالکان شد، وزیر خارجه بلغارستان پیش نهاد برخی تغییرات کوچک مرزی بدون احتساب سیلیسترا و اطمینان از حفظ حقوق رومانیایی زبان ها در مقدونیه را مطرح کرد. رومانی تهدید خواسته های ارضی خود در بلغارستان را به زور به کنترل خود درآوردن که با طرح میانجیگری روسیه تخاصم فروکش کرد. در نتیجه بر اساس توافقی که در سنت بترزبورگ حاصل شد بلغارستان پذیرفت دست از سیلیسترا بردارد. این توافق سازشی میان ادعاهای رومانی بر کل منطقه دوبرویا و مخالفت بلغارستان در تحویل دادن اراضی خود بود. با این همه عدم موفقیت روسیه در حفظ تمامیت ارضی بلغارستان، باعث بدبینی آن ها نسبت به داوری روس ها میان بلغارستان و صربستان شد. رفتار بلغارستان تأثیر بلند مدتی نیز بر روابط آن با روسیه داشت. موضع غیرقابل انعطاف بلغارستان در رابطه با توافق های پیش از جنگ با صربستان در جریان دومین میانجیگری روسیه برای حل اختلاف این دو کشور باعث شد روسیه نهایتاً اتحاد خود با بلغارستان را ملغی کند. این دو مسئله باعث شد جنگ بلغارستان با رومانی و صربستان غیرقابل اجتناب شود. در سال ۱۹۱۲ آرمان های ملی بلغارستان به گونه ای که تزار فردیناند، پادشاه بلغارستان و رهبران نظامی اطراف او اذعان داشته بودند چیزی فراتر از مفاد پیمان سن استفانو بود به گونه ای که هر دو تراکیه غربی و شرقی، همه مقدونیه همراه بندر سالونیک، ادرنه و حتی قسطنطنیه را نیز شامل می شد. نشانه های اولیه فقدان تفکر واقع گرایانه در رهبران بلغارستان زمانی بروز کرد که با وجود اخطار پنجم نوامبر ۱۹۱۲ روسیه مبنی بر این که اگر ارتش بلغارستان قسطنطنیه را اشغال کند روسیه به آن ها حمله خواهد کرد، اما آن ها همچنان دست از اقدامات خود برای تسلط بر این شهر برنداشتند. با این حال که ارتش بلغارستان موفق شد ادرنه را به تصرف خود درآورد اما با مغلوب شدن آن ها در نبرد چاتالجا برای دست یابی به قسطنطنیه جاه طلبی تزار فردیناند را برای تاجگذاری به عنوان امپراتور در آن شهر با شکست مواجه نمود. تمرکز بر تصرف تراکیه و شهر قسطنطنیه موجب شد بلغارستان بخش برگزی از مقدونیه از جمله بندر سالونیک را از دست بدهد و در حالتی غیرقابل باور تزار فردیناند و فرماندهان نظامی اطراف او را به فکر یک جنگ با متحدان سابق خود بیندازد. با وجود عثمانی ناراضی از ازدست دادن تراکیه در شرق و رومانی خشمگین در شمال، تصمیم بلغارستان برای آغاز یک جنگ با یونان در جنوب و صربستان در غرب بسیار خطرناک و ماجراجویانه به نظر می رسید. درحالیکه در همین حال امپراتوری عثمانی از ماه مه به شدت به دنبال کمک آلمانی ها در بازسازی و سازمان دهی مجدد ارتش خود بود. بلغارستان میانه ماه ژوئن از توافق بین صربستان و یونان برای اتحاد در صورت حمله آن ها، مطلع شد. ۲۷ ژوئن مونتنگرو اعلام کرد در صورت بروز یک جنگ بین بلغارستان و صربستان، آن ها جانب صربستان را خواهند گرفت. در پنجم فوریه رومانی به یک توافق با امپراتوری اتریش-مجارستان بر سر ترانسیلوانیا دست یافت و یک پیمان اتحاد با آن به امضا رساند و در ۲۸ ژوئن رسماً اعلام کرد در صورت جنگ جدید در بالکان بی طرف نخواهد ماند. درحالیکه درگیری های کوچک در مقدونیه عموماً بین نیروهای صربستان و بلغارستان ادامه داشت، تزار نیکولای دوم، پادشاه روسیه تلاش می کرد جلوی جنگ در حال وقوع را بگیرد چرا که روسیه نمی خواست هیچ یک از متحدان اسلاو خود در بالکان را از دست بدهد. او هشتم ژوئن پیامی مشابه برای پادشاهان صربستان و بلغارستان فرستاد که در آن از آن ها دعوت می کرد بر اساس بندهای قرارداد ما بین دو کشور در سال ۱۹۱۲ داوری روسیه در این مسئله را بپذیرند. صربستان درخواست کرد آن قرارداد مورد بازبینی قرار گیرد چرا که پیش از این آن ها به جهت تصمیم قدرت های بزرگ برای ایجاد یک آلبانی مستقل شمال آن منطقه را از دست داده بودند. این مناطق بر اساس توافق بین دو کشور بلغارستان و صربستان به صربستان واگذار شده بود، درحالیکه شمال مقدونیه به بلغارستان تعلق گرفته بود. پاسخ بلغارستان به دعوت روسیه شامل شرایط بسیار زیادی بود که همراه یک ضرب الاجل وصول گردید تا دیپلمات های روس اطمینان خاطر پیدا کنند که بلغارستان تصمیم خود برای ورود به جنگ با صربستان را از پیش اتخاذ کرده است. همین امر باعث شد روسیه دست از تلاش خود برای داوری بردارد و پیمان اتحاد سال ۱۹۰۲ خود را با بلغارستان لغو نماید. بلغارستان در حال برهم زدن اتحادیه بالکان بود، اتحادیه ای که طبق نظر روسیه بهترین راه برای مقابله با توسعه خواهی امپراتوری اتریش-مجارستان در منطقه بالکان به نظر می رسید. ساختاری که روسیه در طی ۳۵ سال اخیر خون ها، پول ها و سرمایه های دیپلماتیک بسیاری به جهت آن متقبل شده بود. سرگی سازونوف، وزیر خارجه روسیه به استویان دانف، نخست وزیر تازه منصوب شده بلغارستان دقیقاً به این صورت اعلام کرد که «دیگر انتظار دیگری از ما نداشته باشید و وجود همه توافقات بین خودمان از سال ۱۹۰۲ تاکنون را فراموش کنید.» پیش از این تزار نیکولای دوم از بد عهدی دوباره بلغارستان نسبت به تحویل سیلیسترا به رومانی که با داوری روسیه حاصل شده بود، بسیار ناراحت بود. صربستان و یونان طرف کاهش قدرت ارتش های سه کشور به یک چهارم قدرت موجود را مطرح کردند تا این مسئله به صورت صلح آمیز حل و فصل شود اما بلغارستان این پیشنهاد را نیز رد کرد. از هنگامی که گشوف صلح طلب از مقام خود عزل و دولت تندرو دانف، رهبر یک حزب روسوفیل (روس دوست) به عنوان نخست وزیر جدید منصوب شد، بلغارستان به فکر جنگ بود. حرف و حدیث هایی نیز وجود دارد که می گوید برخی شخصیت ها در صوفیه تزار فردیناند را برای ورود به جنگ با صربستان و یونان تهدید به سرنگونی کرده بودند. به هر حال ۱۶ ژوئن فرماندهی عالی ارتش بلغارستان تحت امر مستقیم تزار فردیناند بدون اطلاع دولت به نیروهای این کشور دستور داد بدون اعلان جنگ قبلی و با عدم تبعیت از دستور توقف جنگ حمله غافلگیرانه خود را علیه مواضع صربستان و یونان آغاز کنند. روز بعد دولت ستاد ارتش را تحت فشار قرار داد تا نیروها را وادار به متوقف کردن اقدامات خصمانه خود نماید که همین موضوع باعث سردرگمی، از دست دادن ابتکار عمل و بی حاصل شدن حالت عدم اعلان جنگ شد. در واکنش به فشار دولت تزار فردیناند ژنرال سافوف را عزل و ژنرال دیمیتریف را به جای او به فرماندهی کل منصوب کرد. بلغارستان قصد داشت پیش از دخالت قدرت های بزرگ برای پایان دادن به مخاصمات، صربستان و یونان را شکست دهد و حداکثر ممکن مناطق را به تصرف خود درآورد. برای تأمین برتری لازم نظامی، همه نیروهای ارتش بلغارستان به این عملیات ها اختصاص داده شدند. هیچ فکری برای شرایط وارد شدن رومانی به جنگ یا ضد حمله امپراتوری عثمانی نشده بود چرا که به طرز عجیبی خیال می کردند روسیه این اطمینان را خواهد داد که هیچ حمله ای از آن دو جهت نخواهد شد، درحالی که نهم ژوئن روسیه پیمان اتحاد خود با بلغارستان را ملغی کرده و جهت اقدامات دیپلماتیک خود را به جانب رومانی تغییر داده بود. (روسیه پیش از این در دسامبر ۱۹۱۲ مقام افتخاری سپهبدی ارتش روسیه را به کارول، پادشاه رومانی اعطا کرده بود تا به وضوح تغییر مواضع خود نسبت به صوفیه را به آن ها گوشزد نماید) برنامه برای یک حمله متمرکز علیه سپاه صربستان در صحرای واردار و از بین بردن آن برای اشغال شمال مقدونیه همراه یک حمله کمتر متمرکز علیه ارتش یونان که از نصف توان ارتش صربستان برخوردار بود، حوالی بندر سالونیک برای اشغال شهر و مناطق جنوبی مقدونیه طراحی شده بود. فرماندهی عالی ارتش بلغارستان مطمئن نبود که نیروهایش بتوانند ارتش یونان را شکست دهند ولی خیال می کرد از توان کافی در بدترین حالت برای دفاع از جبهه جنوبی تا زمان رسیدن نیروهای کمکی پس از شکست دادن صرب ها در جبهه شمالی، برخوردار هستند. بر اساس قانون نظامی سال ۱۹۰۳ نیروهای مسلح بلغارستان به دو دسته ارتش فعال و شبه نظامیان ملی تقسیم می شدند. کل ارتش بلغارستان به ۹ لشکر پیاده و یک لشکر سواره تقسیم می شد. این ارتش از سازمان دهی به خصوصی در میان کشورهای اروپایی برخوردار بود به شکلی که هر لشکر پیاده از سه تیپ و هر تیپ از دو هنگ و هر هنگ از شش گردان ۲۵۰ نفره به اضافه یک گردان مستقل، دو هنگ بزرگ توپخانه و یک هنگ سواره تشکیل یافته بود که مجموعاً به هر لشکر ۲۵ گردان پیاده نظام بسیار سنگین و ۱۶ گروهان سواره نظام می بخشید که بزرگ تر از لشکرهای ارتش های صربستان و یونان در سال ۱۹۱۳ بود. در نتیجه با توجه به این که ارتش بلغارستان در ابتدای جنگ اول بالکان تنها در قالب ۹ لشکر از نزدیک به ۶۰۰ هزار نفر نیرو برخوردار بود، توان هر لشکر آن ها تقریباً برابر با توان یک سپاه بود. ضروریات تاکتیکی در طول و پس از جنگ اول بالکان این ساختار را دچار تغییر کرد. دهمین لشکر به کمک دو تیپ از لشکرهای اول و ششم ایجاد شد و ۳ تیپ مستقل نیز از نیروهای جدید تشکیل گردید. با این وجود ساختار سنگین قبلی به طور کلی باقی ماند. در مقابل ارتش مقدونیه یونان ۹ لشکر داشت اما تعداد مجموع نیروهای آن تنها عددی بالغ بر ۱۱۸ هزار بود. یکی دیگر از عوامل مؤثر بر قدرت واقعی لشکرهای نیروهای متخاصم توزیع توپخانه در آن ها بود. ۹ لشکر یونانی ۱۷۶ قبضه توپ و ۱۰ لشکر صرب ۲۳۰ قبضه توپ داشتند درحالیکه ارتش بلغارستان ۱۱۱۶ قبضه توپ در اختیار داشت که نسبت آن به یونانی ها را یک به شش و نسبت به صرب ها یک به پنج می کرد. اختلاف نظرهایی در رابطه با قدرت ارتش بلغارستان در جنگ دوم بالکان وجود دارد. در ابتدای جنگ نخست بالکان بلغارستان توانست مجموع ۶۰۰ هزار نفر را در قالب ۳۶۶٫۲ هزار نفر نیروی کادر ارتش، ۵۴ هزار نفر نیروی ذخیره، ۵۴ هزار نفر شبه نظامی ملی، ۹۴٫۵ هزار نفر سرباز وظیفه، ۱۴٫۲ هزار نفر داوطلب و ۱۴٫۲ هزار نفر مرزبان بسیج کند. مجموع تلفات غیرقابل بازیابی ارتش بلغارستان در جنگ اول بالکان ۳۳ هزار نفر (۱۴ هراز نفر در میدان جنگ و ۱۹ هزار نفر در اثر بیماری) بود. برای جبران این عدد بلغارستان در فرصت میان دو جنگ ۶۶ هزار سرباز وظیفه عموماً از مناطق تازه اشغال شده جذب کرد که ۲۱ هزار نفر آن ها تیپ مستقل شهرهای سرس، دراما و اودرین (ادرنه) را تشکیل دادند. گفته می شود هیچ مردی باقی نماده بود که بسیج نشده باشد. طبق اعلام ستاد ارتش، ارتش بلغارستان در ۱۶ ژوئن ۷۶۹۳ افسر و ۴۹۲٬۵۲۸ سرباز (با احتساب تیپ های مستقل) در رده های مختلف خود داشته که ۹۹٬۶۵۷ نفر از جنگ قبل کمتر بوده است. در مقایسه، با کاستن تعداد واقعی تلفات از جمله زخمی ها و اضافه کردن سربازهای وظیفه تازه جذب شده در مجموع ارتش بلغارستان از ۵۷۶٬۸۷۸ نفر تشکیل شده بود. ارتش بلغارستان با کمبود تسلیحات جنگی نیز مقابل بود درحالیکه که فقط ۳۷۸٬۹۹۸ تفنگ در اختیار داشت. لشکرهای اول و سوم ارتش بلغارستان در مرز قدیمی مشترک با صربستان گمارده شدند. لشکر پنجم در کیوستندیل و لشکر چهارم در منطقه کوچانی-رادوفیس در مقدونیه مستقر گردیدند. در نهایت لشکر دوم نیز مسئول اقدام علیه یونانی ها شد. نیروهای ارتش پادشاهی صربستان در مجموع دارای ۳۴۸ هزار نفر از جمله ۲۵۲ هزار نفر نیروی رزمی بودند که به سه سپاه در قابل ۱۰ لشکر تقسیم شده بودند. عمده این نیروها در جبهه مقدونیه بین رودخانه واردار و شهر اسکوپیه مستقر گردیدند. فرماندهی ظاهری کل قوا بر عهده پتر اول، پادشاه وقت بود اما در حقیقت ژنرال رادومیر پوتنیک مسئولیت فرماندهی میدانی را بر عهده داشت. تا اوایل ژوئن ارتش پادشاهی یونان با ۱۴۲ هزار نفر نیرو دارای ۹ لشکر پیاده و یک تیپ سواره بود. همانند صربستان بیشتر این نیروها شامل ۸ لشکر پیاده و یک تیپ سواره (۱۱۸ هزار نفر) نیز در مقدونیه حضور داشتند به گونه ای که با ایجاد یک هلال از جناح شمالی و شمال شرقی شهر سالونیک محافظت می کردند درحالیکه یک لشکر باقی مانده به همراه واحدهای مستقل (مجموعاً ۲۴ هزار نفر) در بدنه اصلی خاک یونان باقی مانده بودند. با آغاز جنگ این لشکر نیز از یونان راهی جبهه های نبرد شد و با جذب سربازان وظیفه قدرت ارتش یونان در مقدونیه به ۱۴۵ هزار نفر به همراه ۱۷۶ قبضه توپ رسید. کنستانتین اول، پادشاه یونان فرماندهی ارتش این کشور را در اختیار داشت در حالیکه ژنرال ویکتور دوسمانیس مسئول ستاد ارتش بود. مونتنگرو نیز یک لشکر متشکل از ۱۲ هزار نفر عازم مقدونیه کرد. پادشاهی رومانی بزرگترین ارتش را در منطقه بالکان در اختیار داشت با این حال که این ارتش هیچ جنگی پس از جنگ استقلال مقابل امپراتوری عثمانی در سال ۱۸۷۸ به خود ندیده بود. در زمان صلح این ارتش ۶۱۵۰ افسر و ۹۴٬۱۷۰ سرباز داشت که با استانداردهای بالکان به خوبی تسلیح شده بودند و ۱۴۴ توپ داشتند. در زمان بسیج نیروها ارتش رومانی ۴۱۷٬۷۲۰ نفر را در قالب ۵ سپاه گردآورد که ۸۰ هزار نفر آن ها مسئولیت اشغال دوبرویا را داشتند و ۲۵۰ هزار نفر دیگر باید به بنده بلغارستان تهاجم می بردند. طرح حمله بلغارستان بر اساس تهاجم لشکرهای اول، سوم، چهارم و پنجم به صرب ها و یورش لشکر دوم به مواضع یونانی ها در سالونیک چیده شده بود. اما در روزهای حساس و تعیین کننده آغاز جنگ تنها لشکرهای دوم و چهارم دستور پیشروی دریافت کردند. این موضوع به صربستان فرصت تا با متمرکز کردن نیروهای خود در مقابل مهاجمان جلوی پیشروی آن ها را بگیرد. در جبهه یونان بلغارها از نظر شمار بسیار کمتر از دشمنان خود بودند و کیفیت پایین رزم آن ها باعث شد از نوزدهم ژوئن در تمامی خط جبهه یونانی ها موضع تهاجمی را به دست آورند. نیروهای بلغارستان (به جز یک گردان محاصره شده در داخل شهر که به سرعت در هم کوبیده شد) مجبور به عقب نشینی از موقعیت های خود در شمال سالونیک و رفتن به حالت تدافعی بین شهر کیلکیس و رود تروما شدند. غیر وقع بینانه بودن نقشه نابود کردن سریع ارتش صربستان در مرکز مقدونیه به کمک یک حمله متمرکز به تدریج عیان شد و ارتش بلغارستان حتی از پیش از دخالت رومانی در جنگ، شروع به عقب نشینی کرد و پیشروی یونانی ها به دست برداشتن از تهاجم به منظور دفاع از صوفیه ضرورت بخشید. در این میان رومانی و عثمانی هم از فرصت استفاده کردند و به بلغارستان حمله کردند. بلغارها کاملاً غافلگیر شده بودند و با دادن تعداد زیادی تلفات، مجبور به آتش بس شدند. در پایان این جنگ پیمان بوخارست امضا شد که به موجب آن بلغارستان بخش بزرگی از سرزمین هایی را که در جنگ اول بالکان تصرف کرده بود، از دست داد. غنایم ارضی در پیمان بخارست و پیمان قسطنطنیه قرار گرفتند. بلغارستان بسیاری ار اراضی جنوب رومانی، مقدونیه و عثمانی را که در جنگ اول بالکان اشغال کرده بود، از دست داد. با حمایت قوی دیپلماتیک روسیه قلمروی مقدونیه ۱۶ درصد افزایش یافت. قلمروی رومانی ۵ درصد و قلمروی مونته نگرو ۶۲ درصد بزرگ تر شد.
[ { "answer1": "با توجه به این بلغارستان از پیش بر سر مناطق مرزی با رومانی نیز اختلاف داشت، این کشور نیز با استفاده از فرصت علیه بلغارستان وارد جنگ شد. همچنین امپراتوری عثمانی با غنیمت شمردن فرصت و ضعف بلغارستان وارد درگیری شد تا برخی از مناطق از دست رفته خود در جنگ اول بالکان را باز پس بگیرد.", "answer2": "بر اساس آن بلغارستان بخشی از مناطق به دست آورده خود در جنگ اول بالکان را به صربستان، یونان و رومانی واگذار کرد.", "distance": 434, "question": "در جنگ دوم بالکان، چه کشورهایی به بلغارستان حمله کردند و بر اساس پیمان بخارست بلغارستان چه مناطقی را از دست داد؟" }, { "answer1": "این جنگ باعث از هم پاشیدن اتحاد بلغارستان و روسیه به عنوان تنها متحد آن شد.", "answer2": "موضع غیرقابل انعطاف بلغارستان در رابطه با توافق های پیش از جنگ با صربستان در جریان دومین میانجیگری روسیه برای حل اختلاف این دو کشور باعث شد روسیه نهایتاً اتحاد خود با بلغارستان را ملغی کند. این دو مسئله باعث شد جنگ بلغارستان با رومانی و صربستان غیرقابل اجتناب شود.", "distance": 4261, "question": "چه عاملی باعث از بین رفتن اتحاد بین بلغارستان و روسیه شد و چه نقشی در آغاز جنگ دوم بالکان داشت؟" }, { "answer1": "در جریان جنگ اول بالکان، اتحادیه بالکان (شامل کشورهای صربستان، بلغارستان، مونتنگرو و یونان) توانسته بود با موفقیت امپراتوری عثمانی را از بخش عمده ای از استان های اروپایی خود (شامل آلبانی، مقدونیه، سنجاک و تراکیه) بیرون براند و آن را محدود به چاتالجا و گالیپولی کند.", "answer2": "روابط بین اعضای پیروز اتحادیه بالکان به سرعت بر سر تقسیم غنائم علی الخصوص در مقدونیه رو به سردی نهاد.", "distance": 494, "question": "در جنگ اول بالکان اتحادیه بالکان چه مناطقی را از امپراتوری عثمانی گرفت و چه عاملی باعث سردی روابط بین اعضای این اتحادیه شد؟" }, { "answer1": "در سال ۱۹۱۲ آرمان های ملی بلغارستان به گونه ای که تزار فردیناند، پادشاه بلغارستان و رهبران نظامی اطراف او اذعان داشته بودند چیزی فراتر از مفاد پیمان سن استفانو بود به گونه ای که هر دو تراکیه غربی و شرقی، همه مقدونیه همراه بندر سالونیک، ادرنه و حتی قسطنطنیه را نیز شامل می شد.", "answer2": "با وجود اخطار پنجم نوامبر ۱۹۱۲ روسیه مبنی بر این که اگر ارتش بلغارستان قسطنطنیه را اشغال کند روسیه به آن ها حمله خواهد کرد، اما آن ها همچنان دست از اقدامات خود برای تسلط بر این شهر برنداشتند.", "distance": 354, "question": "در سال 1912 آرمان های ملی بلغارستان چه بود و علی رغم اخطار روسیه در مورد قسطنطنیه چه اقدامی انجام دادند؟" }, { "answer1": "در ابتدای جنگ نخست بالکان بلغارستان توانست مجموع ۶۰۰ هزار نفر را در قالب ۳۶۶٫۲ هزار نفر نیروی کادر ارتش، ۵۴ هزار نفر نیروی ذخیره، ۵۴ هزار نفر شبه نظامی ملی، ۹۴٫۵ هزار نفر سرباز وظیفه، ۱۴٫۲ هزار نفر داوطلب و ۱۴٫۲ هزار نفر مرزبان بسیج کند.", "answer2": "ارتش بلغارستان ۱۱۱۶ قبضه توپ در اختیار داشت", "distance": 192, "question": "ارتش بلغارستان در ابتدای جنگ اول بالکان از چند نفر نیرو تشکیل شده بود و چه ساختاری داشت؟ همچنین چه تعداد توپ در اختیار داشتند؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
61
: جهان بینی حافظ به نظرِ منوچهر مرتضوی، دشوار یا حتی محال است که حافظ صوفی یا عارف یا حکیم یا فیلسوف یا بدبین یا شاعر یا ترکیبی از این ها دانسته شود؛ چنان که تعیین عنوان یا لقبی جامع و مانع برای حافظ بسیار دشوار است. حافظ در طول زندگی خود با بسیاری از پادشاهان و درباریان تعامل داشت، با اهل علم و ادب و شعر هم نشینی می کرد و از احوال صوفیان و درویشان باخبر بود. اما هیچ گناهی را سنگین تر از مردم فریبی و ریاکاری نمی دانست و همواره به افراد متظاهر در اشعارش می تاخت. او در دیوان خود به صوفیان فریبکار و سلاطین متظاهر به دین داری کنایه های تلخ و تندی زده و در عوض، رندی و قلندری را ستایش کرده و خود را رند و خراباتی خوانده است. با این حال، هم اصطلاحات صوفیانه در اشعار او به چشم می خورد، هم ذوق شاعرانه و هم تجلیات فلسفی و حکیمانه. اهالی فارس در زمان حافظ، سنی مذهب بودند. از سوی دیگر، اولجایتو، پادشاه ایلخانی، یک سال قبل از تولد حافظ مذهب رسمی ایران را شیعه قرار داده بود. این که حافظ پیرو کدام مذهب یا فرقهٔ اسلامی بود، مورد اختلاف صاحب نظران و حافظ پژوهان است. علی دشتی، حافظ را خداپرست، مسلمان و متدین می داند و معتقد است اگرچه به طور رسمی سنی و شافعی مذهب است، اما نمی توان او را در قالب معتقدات مذاهب و ادیان محدود کرد. سید عبدالرحیم خلخالی، حافظ پژوه و تصحیح کنندهٔ دیوان حافظ می گوید که مذهب حافظ از روی تحقیقات بر او معلوم نشده است و محمد قزوینی، پژوهشگر ادبی نیز جز چند «قصیده و غزل مشکوک»، دلیلی بر سنی یا شیعه بودن حافظ نیافته است. جامی هم که در زمانی نزدیک تر به عصر حافظ می زیست، تعیین مذهب او را ممکن ندانسته است. محمد معین، پژوهشگر ادبیات فارسی معتقد است که حافظ هر مسلکی که داشته، از آزادی فکر برخوردار بوده و بدون کراهت با بزرگان فرقه های مختلف در ارتباط و معاشرت بوده است. مرتضوی با توجه با ابیاتی از حافظ در پذیرش جَبر و طرد عقل و فلسفه — که وسیلهٔ اهل تعقل و مُعتَزِله است — او را اَشعَری مشرب می داند، اما اشعری بودنی که برتر از خشکی و جُمود و قِشری گراییِ اشاعره هم است. محمد معین با استناد به بیت هایی از "دیوان حافظ"، او را معتقد به مفاهیم دینی اسلام از جمله رستخیز توجه دانسته است. با این حال، بیت هایی را نیز برمی شمارد که به نظر وی، از سر شور و جوانی سروده شده است و می توان از آن ها، بی اعتقاد بودن به معاد را برداشت کرد؛ چنان که یکی از این ابیات، باعث دردسر و مزاحمت برای حافظ در زمان حیاتش نیز شده بود. علی دشتی می گوید شاه شجاع برای شوراندن مردم علیه حافظ، همین بیت را دستاویز قرار داد. بر اساس بعضی روایت های تأییدنشده، بعد از مرگ حافظ، عده ای او را ملحد دانستند و با خاکسپاری اسلامی او مخالفت کردند. یان ریپکا، این گزارش ها را ساختگی می داند. در تفسیر و برداشت از اشعار حافظ، بیش تر از هر شاعر دیگری اختلاف نظر وجود دارد. با این که حافظ عرفان را به خوبی می شناخت، اما اهل دستگیری و ارشاد نبود؛ نه مرید کسی بود و نه مریدی داشت. او حتی در بسیاری از اشعارش کنایه و زخم زبان هایی به خرقه پوشی و صوفی گری زده است. حتی شاید کسی در طول تاریخ عرفان با این درجه از صراحت و زیبایی و طنز از کژروی های اهل عرفان انتقاد نکرده باشد. یان ریپکا بر این باور است که ترجمان کاملاً عارفانه از اشعار حافظ، به دلیل «آشنایی نیم بند با استعاره های او از زندگی مردم» و «تمایل به بالا بردن عناصر کام گرایانه به نمادهای عارفانه در مشرق زمین» حاکم شده است. محمدتقی بهار اعتقاد دارد که باده و محتسب و معشوق را جز در معنای سیاسی آن نمی توان یافت و بسیاری از اشعار حافظ را باید به گونهٔ لفظی — و نه در مفهوم عرفانی — تفسیر کرد. یان ریپکا می گوید که اشعار عارفانه در دربار ابواسحاق خریداری نداشت و حافظ نیز در آن دوران اشعاری عاشقانه می سرود. بعداً، حافظ با به کارگیری صور خیال در اشعار خود، راه را برای فرار از سرزنش مدعیان باز کرد. او اشعار عارفانهٔ حافظ را مربوط به روزگاری می داند که صاحب منصبی عارف مسلک، مانند جلال الدین تورانشاه، وزیر اعظم شاه شجاع، از او پشتیبانی می کرد. مرتضوی معتقد است که او مسلماً بدان مفهوم که در روزگار او متداول بود، صوفی و خانقاهی نبود؛ چون در اشعار او می توان مضمون های فلسفی حاوی بدبینی، انکار و مغتنم دانستنِ وقت یافت که با افکار تصوف و عرفان سازگاری ندارد. مرتضوی همچنین با اشاره به مضمون های صریح عرفانی، مشرب اخلاقی او را با اصول اخلاقی بنیادین عارفان و صوفیان سازگار می داند. حافظ از صوفیان دوری کرد. شطح و طاماتِ آنان برای او «ملغمه ای از پریشان گویی» است او ابیات تندی علیه ریاکاریِ واعظ و محتسب و شیخ و فقیه و قاضی دارد؛ اما به طور ویژه نسبت به ریاکاریِ صوفیانِ زمانِ خویش بسیار حساس است. او از اینکه می بیند آنها «مستِ زهد» شده اند، ناراحت است. حافظ واقعاً از صوفی بودن بیزار نیست؛ او می داند که برخی از صوفیان حجابی پیشِ چشم ندارند. نکتهٔ مهم این است که صیقل دهندهٔ دل، یک جواهر است. آن جواهر، عشق است و رنجِ عشق به عنوان نشانه ای از صیقل یافتگی است. این سرِّ غم و اندوه است که به وضوح در تجربهٔ حافظ وجود دارد. تجربهٔ او این بینش را برایش به ارمغان می آورد، و او به نوبهٔ خود آن را سفارش می کند که بی راهنما، به کویِ عشق نباید قدم نهاد. به باورِ احسان یارشاطر، حافظ در واکنش به شرایطِ روزگارش، به دنبالِ راه حلی است تا ریاکاریِ تمامِ کسانی را که خود را سرپرست، قاضی، و نمونه هایی از درستکاریِ اخلاقی قرار داده اند، آشکار کند. در نظرِ حافظ، اینان به عنوان رهبرانِ اخلاقی و معنوی عمل می کنند درحالی که مخفیانه گناهانی را انجام می دهند که دیگران را به عدم ارتکابِ آنها ترغیب می کنند. تا زمانی که شدتِ خصومتِ عمیق و پرشورِ حافظ نسبت به ریاکاری و بی دینیِ این شخصیت ها مورد توجه قرار نگیرد، درکِ شعرِ او با شکست روبه رو می شود. کسانی که وی اصرار بر تقبیح شان دارد شامل زاهد، واعظ، شیخ، مفتی، قاضی، فقیه، حافظ، محتسب، و امام جماعت است. سرزنش های او در برابرِ صوفیان یا عرفای اسلامی که آنان را متقلب و فریبکار توصیف می کند، و صاحبانِ خرقه هایِ تنگدستی که با شرابِ حرامِ در خفا نوشیده، لکه دار شده اند، کمتر نیست. وی در یک بیت، صوفیان را دَجّال کیش و مُلحِدشکل توصیف می کند. صوفیان در ابتدا نمایانگرِ واکنشی پرهیزگارانه و مردمی در برابرِ محدودیتِ قانونِ متعصّبانه و تمایل آن به جنبه های رسمیِ دین بودند، اما با گذشت زمان بسیاری از آنها در جستجوی فریبکارانهٔ قدرت و لذّات دنیویْ فاسد شدند. در دست کم ۱۷۰ غزل، او به طور مستقیم یا غیرمستقیم گروه های بددین و خدانشناس را به طنز و استهزاء می گیرد. عجیب ترین ابیاتِ حافظ مواردی است که وی به چهره های دروغینِ اقتدار در مذهبِ حکومتی حمله می کند. بااین حال، کنایه زدنش به شخصیت های بسیاری، به ندرت تلخ به نظر می رسد. هجو او گرچه تیز است، اما اغلب با استفاده از طنز، ریشخندگون و طعنه آمیز بیان می کند. وی با قراردادنِ خویش در زمرهٔ گناهکاران و ریاورزان — به ویژه با توجه به تخلصِ «حافظ» و معنای مذهبی آن — به هجوی خودشکنانه دست می یابد که جنبهٔ طنزآمیزِ بیشتری به طنز او می بخشد. یکی از مهم ترین دلایلِ محبوبیتِ حافظ، دقیقاً طنز بُرّانش در برابر مدعیانِ تقوا در حکومت و تشکیلاتِ مذهبی است که مردم از آن ها نفرت دارند اما نمی توانند آن ها را محکوم کنند. یارشاطر بر این باور است که حافظ برای تحقیر و شرمساریِ ریاکاران خودپرهیزگار، گروه های اجتماعیِ پست و متروکِ جامعه را در دست می گیرد و آنها را به عنوان معیارِ تقوا، حتی تا جایگاهِ پیران یا رهبرانِ مقدسِ صوفی بالا می بَرد. این افراد، رند، قلندر، پیرِ می فروش و پیرِ مُغان — که هردو در فرهنگِ واژگانِ طنزآمیزِ حافظ به معنای صاحبِ میخانه هستند — و نیز مُغْبَچهٔ باده فروش، که گاهی موضوع نظربازیِ شاعر را نشان می دهد. این رویکرد شامل مکان های شرم آورِ مقدس شده نیز است به عنوان مثال میکده یا میخانه، دیر مغان و خرابات، حاشیهٔ شهرهایی هستند که رندان، قلندران، گدایان و دیگر بی خانمان ها برای ارتکابِ اعمالِ خلافِ شرع به آنجا رفت وآمد می کنند. او تمامِ فضیلت های موجود در زهدفروشان را به آنها نسبت می دهد. شایستگیِ اصلیِ فاسقانِ فرشته شده اش، خلوص است، صفتی که به ویژه اشخاصِ مورد حملهٔ حافظ فاقد آن هستند. حافظ در محکومیتِ گستردهٔ زهدفروشان، هیچ استثنائی ندارد. محکومیتِ او مطلق است. زاهد، شیخ یا محتسبِ خوب یا استثنایی دیده نمی شود. آنها در یک مجموعهٔ عمومی به صورتِ دورو و فاسد به تصویر کشیده شده اند. او اما از پارسا یا پارسایی، درویش و درویشی، مردان خدا و به ویژه طریقت به معنای مثبت صحبت می کند، اما هرگز برای زاهد چنین نیست. مرتضوی دربارهٔ ارتباطِ حافظ با ملامتیه و قلندریه، می گوید آنچه که در شعرِ حافظ آمده، تنها قلندریه است و از ملامتیه یادی نیست و سببش، آوازهٔ قلندریه و ویژگی های خاصِّ آنان است. اما برای دریافت اینکه محتوای ملامتی در اندیشه و اشعار حافظْ چگونه جریان دارد، تنها باید استنباط کرد و این درحالی است که گرایشِ او به قلندریه با توجه به نام بردنِ بسیارش در اشعارش، به صراحت روشن است و علت آن شاید این باشد که حافظ، قلندر را چونان دیگر عنوان ها و اصطلاحاتِ مردودِ اهلِ ظاهر، در معنای مقبول آورده است. با آنکه حافظ مشربِ قلندری دارد، اما این واژه هم، برایش نارساست و مفهوم بهتر، همان رند است که او آفریده است. او با قلندر در کنارافکندنِ عادات و رسومْ موافق است، اما در این جایگاه متوقف نیست و از قلندر بیش از این انتظار دارد و از او می خواهد که با جامعه باشد و بر مردمانْ مهربانی کند و با مدعیانِ دروغینِ دین داری و تصوف و اهلِ مَسند و ریا، ستیز و عناد. مشرب حافظ آمیزه ای از ملامتیه و قلندریه و حلاجیه است، اما او این آمیختگی را با زیرکی و نکته سنجیِ خاصِّ خود و گستردگی قوام داده تا مشرب رندی اش زاییده شود. به گفتهٔ اصغر دادبه، رند و رندی کلیدی ترین و بنیادی ترین اصطلاح در شعر و جهان بینی حافظ است؛ ازاین رو، شناخت رندیْ شناخت جهان بینی، اندیشه و هنر حافظ را نتیجه می دهد، به گونه ای که رندشناسی برابر با حافظ شناسی است. واژهٔ رند در زمان حافظ، معنایی منفی و نامطلوب داشته و برابر با اراذل و اوباش بوده است که به سبب دید انتقادی و ارزیابی دوباره ای که حافظ داشت، رند را هم پیمان خود کرد و به واسطهٔ دیوان حافظ، واژهٔ رند به کلی تغییر معنی پیدا کرد. در اشعار حافظ، رند انسان کامل یا انسان برتر می باشد و شخصیتی است که اهل افراط و تفریط نیست و با این که به رستگاری نیز می اندیشد، اما بزرگ ترین هدفش سبک بار گذشتن از این دنیا می باشد. رند حافظ، تعلق خاطر دینی نیز دارد و آخرت را هم واقعی می داند اما از آن ترسی ندارد. گاهی در ردیف شهود قرار می گیرد و گاهی در مسیر شک قدم می گذارد. انسانیست که بین زهد و زندقه در تناوب است. به گزارش "دانشنامهٔ ایرانیکا"، در ادبیات نوشتاری، ممکن است از عناصر شخصیتیِ چند شخصیت، برای ترسیم شخصیت رند بهره گرفته شده باشد. در عصر سعدی و سلمان ساوجی، جنبهٔ انسانی رند عموماً همنشین با ریاضت زاهدانه است؛ موضوعی که به ویژه در رندِ حافظ برجسته شده است و ممکن است فاقد تقوای متفکر دینی باشد، اما بااین حال بیشتر از آنان به درستی هدایت شده اند و در واقع تقریباً بی عیبند. این به خاطر آن است که رند حافظ به عنوان یک عیار عمل می کند، یک لوطی دیونیسوسی که هنجارها و قراردادها را برهم می زند و خارج از سلسله مراتب اجتماعی قرار می گیرد. از آنجا که او نمی تواند با پاداش های دستگاه حکومت اغوا شود، ریاکاریِ نظامِ تثبیت شده را آشکار می کند و ارزش هایش را زیر سؤال می برد. نوشتن در زمان و مکانی چون عصر حافظ، فرهنگ لغت طنزآمیز عبید زاکانی و مطایباتش و نیز موش و گربه اش نشان می دهد که انتقادات اجتماعی و سیاسی از طریق طنز و تمثیل یا شعر، بهنگام مطرح شده است. حتی کسانی مانند ابواسحاق اطعمه مجموعه اشعاری طنز دربارهٔ ظروف آشپزخانه می سرایند. به نظر می رسد که نمایش تظاهر و ریاکاریِ معتبر و قدرتمند، تبدیل به یک نگرانیِ عمدهٔ ادیبان در این دوران شده بود. به گزارش دادبه، رند و رندی در بینش عارفانه، در قامت دو اصطلاح عرفانی رخ می نمایند؛ به مفهوم فردی که حتی اگر انسان کامل نیست، اما در ردهٔ اوست؛ این اطلاقِ مفهوم به رند از آن جهت است که صفاتی مانند عاشقی، دُردنوشی، پاک بازی، دریادلی، وارستگی، سرفرازی، وصول به حق و مظهریت ذات مطلق در شخصیتش دیده می شود. به خاطر ابتکار و استقلال اندیشهٔ حافظ و دگرگونی معنا و مفهوم و حال وهوای اصطلاحات رایج در شعرش، رندی فراتر از اصطلاحی عرفانی، در منظر حافظ ظاهر می شود. سبب دیگرِ این گونه ظهور رندی در شعر حافظ، شمار تکرار رند و رندی در ابیات حافظ است که حدود ۹۰ بار در ۹۰ بیت آمده است. دادبه می گوید این واژه، مثبت ترین، مطلوب ترین و بنیادی ترین اصطلاح در شعر حافظ است و او در آن، مفهومی را می جوید که درک کردنی اما وصف ناشدنی است. او آن را به عنوان نظام فکری–فلسفی خویش می نمایاند؛ نظامی که می توان آن را «مکتب رندی» نامید که همان مکتب حافظ است. فرانکلین لوئیس می گوید برای حافظ، رند ادامه دهندهٔ «عاشق»، «نظرباز» و «می خواره» است؛ همهٔ رفتارهای متروکی که اغلب با «شباب» مرتبط هستند و منجر به «سرگشتگی» می شوند، فرد را از کار کردن برای سعادت عمومی محروم، سلامتی و ظاهرش را چونان «رند عافیت سوز» دچار نقصان و او را به یک «گدا» تبدیل می کنند. در حقیقت، رندان برای سلامتی شان نیاز به شراب دارند و از طریق نیازمندی های پَستِ خود به صلح و آرامش می رسند. رندْ «می خواره» یا «شراب خواری» است که نمی تواند «ساغرش» را از دست بدهد یا او را از بین ببرد، و لذت جویی اش نقطهٔ مخالف «زهدفروشی» است. صفحهٔ شطرنجی که رند بر روی آن، بازیِ زندگی می کند، برای پادشاه مناسب نیست. به باور دادبه، رندی در نگاه حافظ، نظامی روشنفکرانه و فلسفی است؛ و رند متفکر روشنفکر. او عاشقی خردمند یا خردمندی عاشق است که «جوهر دانایی» را به دست آورده و فلسفهٔ ویژهٔ خویش دارد به نام «فلسفهٔ رندی». این فلسفه به مسائل خداشناسی و جهان شناسی توجه دارد، اما مهم ترین موضوع آن، انسان و مسائل انسانی است؛ چراکه رندی را انسان گرایی و درنگ در حالات و سرنوشت انسان لازم است، خاصه اندیشه در براوگذشته که محرومیتش از حقوق طبیعی و قانونی را در پی دارد. اما انسان گرایی رندانه با انسان گرایی غربی تفاوت دارد و آن به خاطر پشتوانهٔ معنوی و الهی اش است. رندی در عمل، یکرنگی، یک جهتی، مردم گرایی و کم آزاری است و رند زیرکی است بافراست، یک جهت، یک رنگ، مردم گرا و کم آزار که فریفته نمی شود و نمی فریبد؛ تارک دنیا نیست و به مردم هم چنین نمی آموزد؛ فرصت را غنیمت می شمارد، بهرهٔ خویش از دنیا را از یاد نمی برد و «در عیش نقد» کوشش می کند و مردم را هم به این روش دعوت می کند. او بی باکی و جانبازی حلاج، سنت شکنی و نهراسیدن از بدنامی در راه هدفِ شیخ صنعان، راه و رسم مبارزه با خودخواهی ها و عوام فریبی های ملامتیان، و وارستگی و آزادگی قلندران را می آموزد تا افزون بر رهایی خویش از بندها و تعلقات برهاند، بلکه این ها را در راه ستیز با خداوندگاران زر و زور و تزویر که صوفیان و زاهدان و محتسبان و زاهدمآبان و محتسب مآبان هستند، به کار بَرَد تا شاید مردم آزاریْ جای به کم آزاری دهد، و جنگْ جای به صلح، و کینه توزی و تنگ نظری و سخت گیری جای به محبت و عشق و گذشت. لوئیس می گوید به طور خلاصه، در انجمن و جمع رندان خبری نیست، اما حقیقت آن باید پنهان بماند؛ یا این که مردم آنان را نصیحت کنند تا روش های خود را اصلاح نمایند. بااین همه، باید توجه داشت که برای «فضول» و «زاهد» هیچ راهی وجود ندارد که از کوچهٔ رندان به سلامت بگذرد، جز آنکه به رسوایی منتهی می شود. رند را به بدنامی عیب می نهند و اهمیتی نمی دهد و اگر یک بار با او بنشینند، آنان نیز بدبین خواهند شد. عشق روش رندان است، تقدیر آنان عشق ورزیدن است و رنج کشیدن در راهش. حافظ آشکارا رندِ مست بودن و بدنامی را پذیرفته است و مخاطب را به چالش می کشد تا یک نفر را در شهر نشان دهد که این گونه نیست. او همچنین ادعا می کند که رند از طریق خلوص قلبش، درها را با دعای خود باز می کند. آرامگاه حافظ زیارتگاهی است که رندان جهان به زیارتش می روند. نباید این نتیجه حاصل شود که این رندی پس از این همه، یک آزادی خواهی نمادین است، حافظ در جای دیگر می گوید که گاهی دیگران اعمال رندانهٔ او را درک می کنند و بااین حال گناهان او را می بخشند و خطاهای او را پوشش می دهند. به گفتهٔ لوئیس در "ایرانیکا"، بیش از هر شخصیت دیگری که در دیوان دیده می شود، رندْ حامل پیام حافظ است، و نزدیک ترین فرد به طرح ریزی جهان بینی خود شاعر و اندیشهٔ قهرمانانه اش است. داریوش آشوری بر ریشهٔ ادبی رند تأکید می کند و آن را به عنوان استعاره ای عاشقانه–عارفانهٔ بنیادین در ادبیات صوفیانه و شعر حافظ می خواند. بهاءالدین خرمشاهی رند در شعر حافظ را به عنوان یک چهرهٔ افسانه ای یا کهن الگو، مانند پیر مغان یا جام جم می نگرد، که از نژادهای گوناگون است و حافظ آن را در صورت و هیئتی متعالی مجسم کرده است. رندِ حافظ ترکیبی از انسان کامل عرفانی صوفی گری، گدای ناتوان در جاده، لاابالی و شورشی سیاسی است که از خم کردن زانو به خاطر ریاکاری و ارزش های تحمیلی توسط قدرت سرباز می زند. او با زاهد در تضاد است، روحی آزاد است که از لذات زندگی لذت می برد و آن را تکلیف خود در مبارزه با بی اعتباری در همه اشکالش می بیند. در نظر آشوری، پیشرفت متمایز در مفهوم رندی حافظ، این است که رند هیچ تلاشی برای از بین بردن احساسات پست نفسانی در سنت عارفانه–زاهدانهٔ شرقی ایرانی نمی کند، بلکه برای زندگی در هماهنگی و تعادل با آن ها، بدون ظلم و ریاکاری می کوشد. بنابراین رند آرمان معنوی تازه ای است؛ مصالحه ای میان انسان کامل با وضعیت انسانی. حافظ، اگر انسان کامل نیست، اما کاملاً انسان است.
[ { "answer1": "به نظرِ منوچهر مرتضوی، دشوار یا حتی محال است که حافظ صوفی یا عارف یا حکیم یا فیلسوف یا بدبین یا شاعر یا ترکیبی از این ها دانسته شود؛ چنان که تعیین عنوان یا لقبی جامع و مانع برای حافظ بسیار دشوار است.", "answer2": "اما هیچ گناهی را سنگین تر از مردم فریبی و ریاکاری نمی دانست و همواره به افراد متظاهر در اشعارش می تاخت.", "distance": 345, "question": "به نظر منوچهر مرتضوی، حافظ چه ویژگی هایی داشت و چه دیدگاهی در مورد ریاکاری داشت؟" }, { "answer1": "علی دشتی، حافظ را خداپرست، مسلمان و متدین می داند و معتقد است اگرچه به طور رسمی سنی و شافعی مذهب است، اما نمی توان او را در قالب معتقدات مذاهب و ادیان محدود کرد.", "answer2": "علی دشتی می گوید شاه شجاع برای شوراندن مردم علیه حافظ، همین بیت را دستاویز قرار داد.", "distance": 1171, "question": "مذهب حافظ از نظر علی دشتی چه بود و همچنین چه چیزی باعث شد شاه شجاع بر علیه حافظ مردم را بشوراند؟" }, { "answer1": "یان ریپکا بر این باور است که ترجمان کاملاً عارفانه از اشعار حافظ، به دلیل «آشنایی نیم بند با استعاره های او از زندگی مردم» و «تمایل به بالا بردن عناصر کام گرایانه به نمادهای عارفانه در مشرق زمین» حاکم شده است.", "answer2": "محمدتقی بهار اعتقاد دارد که باده و محتسب و معشوق را جز در معنای سیاسی آن نمی توان یافت و بسیاری از اشعار حافظ را باید به گونهٔ لفظی — و نه در مفهوم عرفانی — تفسیر کرد.", "distance": 210, "question": "یان ریپکا برداشت های عارفانه از اشعار حافظ را چگونه تفسیر میکند و همچنین نظر محمد تقی بهار در مورد اشعار حافظ چیست؟" }, { "answer1": "او ابیات تندی علیه ریاکاریِ واعظ و محتسب و شیخ و فقیه و قاضی دارد؛ اما به طور ویژه نسبت به ریاکاریِ صوفیانِ زمانِ خویش بسیار حساس است.", "answer2": "نکتهٔ مهم این است که صیقل دهندهٔ دل، یک جواهر است. آن جواهر، عشق است و رنجِ عشق به عنوان نشانه ای از صیقل یافتگی است.", "distance": 281, "question": "حافظ نسبت به صوفیان زمان خودش چه حسی داشت و چه چیزی از نظر او صیقل دهنده دل است؟" }, { "answer1": "به باورِ احسان یارشاطر، حافظ در واکنش به شرایطِ روزگارش، به دنبالِ راه حلی است تا ریاکاریِ تمامِ کسانی را که خود را سرپرست، قاضی، و نمونه هایی از درستکاریِ اخلاقی قرار داده اند، آشکار کند.", "answer2": "در اشعار حافظ، رند انسان کامل یا انسان برتر می باشد و شخصیتی است که اهل افراط و تفریط نیست و با این که به رستگاری نیز می اندیشد، اما بزرگ ترین هدفش سبک بار گذشتن از این دنیا می باشد.", "distance": 4317, "question": "به نظر یارشاطر، حافظ در واکنش به شرایط زمان خود به دنبال چه بود و همچنین ویژگی رند در شعر حافظ چیست؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
62
: علوم اجتماعی علوم اجتماعی، دسته ای از تخصص های آکادمیک است، که مرتبط است با اجتماع و روابط بین افراد آن در جامعه. علوم اجتماعی به عنوان یک کل، شاخه های متعددی دارد. علوم اجتماعی شاخه ای از مطالعات انسانی است که موجودات انسانی را از جنبه های مختلف مورد مطالعه قرار می دهد. علوم اجتماعی شامل این موارد شده ولی به آن ها محدود نمی شود: انسان شناسی، باستان شناسی، مطالعات ارتباطات، اقتصاد، تاریخ، موسیقی شناسی، جغرافی انسان، حقوق، زبان شناسی، علوم سیاسی، روان شناسی، سلامت عمومی و جامعه شناسی. جامعه شناسی به عنوان علم عمومی جامعه تعریف شده است. همچنین، برخی اوقات از این عبارت هنگامی که صحبت در مورد جامعه شناسی بوده، استفاده شده است. اصطلاح «علوم اجتماعی» در ابتدا در قرن نوزدهم ایجاد گشت. دانشمندان اثبات گرا، از روش هایی مشابه با روش های علوم طبیعی به عنوان ابزارهایی برای فهم جامعه استفاده کرده اند، لذا آن ها علم را به معنای دقیق مدرن خود تعریف می کنند. در مقایسه، دانشمندان تفسیر گرای علوم اجتماعی ممکن است از جامعه شناسی انتقادی یا تفسیر نمادین استفاده کنند تا این که بخواهند به طور تجربی، نظریات ابطال پذیر بسازند و بدین طریق با علم در معنای وسیع ترش رفتار کرده اند. در دنیای مدرن آکادمیک، محققان اغلب گزیده عمل می کنند، یعنی از چندین روش استفاده می کنند (به عنوان مثال تحقیقات کمی و کیفی را با هم ترکیب می کنند). عبارت «تحقیق اجتماعی» نیز تا ماهیت مستقلی برای خود پیدا کرده است، چرا که متخصصان از تخصص های مختلف در اهداف و روش های آن با هم اشتراک دارند. تاریخ علوم اجتماعی در عصر روشنگری بعد از ۱۶۵۰ میلادی آغاز می شود، که تاریخ انقلابی در فلسفه طبیعی به خود دید، این انقلاب چارچوب مبنایی که به اشخاص می گفت چه چیز «علمی» است و چه چیز نیست را دچار تغییر کرد. علوم اجتماعی از فلسفه اخلاق آن زمان بیرون آمد و تحت تأثیر اثر انقلابات، مثل انقلاب صنعتی و انقلاب فرانسه قرار گرفته بود. "علوم اجتماعی" از تحول در علوم (تجربی و عملی)، یا بنیان های نظام مند دانش یا چشم اندازهای عملی مرتبط با ارتقاء در سطح اجتماعی گروهی از عناصری که با هم برهمکنش می کنند، ایجاد گشت. آغاز علوم اجتماعی در قرن هجدهم میلادی در دائره المعارف بزرگ Diderot، منعکس شده، در مقاله ای از آن که ژان ژاک روسو و دیگر پیشتازان آن زمان نوشته اند. رشد علوم اجتماعی در دیگر دائره المعارف های تخصصی نیز منعکس شده است. دورهٔ مدرن اولین استفاده از ""علوم اجتماعی"" به عنوان یک زمینه مفهوم مجزا را شاهد بود. علوم اجتماعی تحت تأثیر اثبات گرایی قرار گرفت، و بر روی دانشی تمرکز کرد که بر جنبه مثبت تجربه بنا شده بود و از جنبه های منفی آن اجتناب می ورزید؛ لذا از گمانه زنی های متافیزیکی اجتناب ورزیده شد. آگوست کنت از اصطلاح ""علوم اجتماعی"" برای توصیف این علم استفاده کرد. آگوست کنت تحت تأثیر ایده های چارلز فوریه ازین دانش به "فیزیک اجتماع" نیز یاد کرد. در طی این دوره، پنج مسیر توسعه پیش روی علوم اجتماعی قرار گرفت که تحت تأثیر آگوست کنت در زمینه های دیگر قرار گرفته بودند. یکی از این مسیرها ظهور تحقیقات اجتماعی بود. جمع آوری اطلاعات به روش آماری در سطح وسیع از بخش های مختلفی ایالات متحده و اروپا صورت پذیرفت. یکی دیگر از مسیرهایی که انتخاب شد، توسط امیل دورکیم با مطالعهٔ «حقایق اجتماعی» و ویلفردو پارتو با آغاز ایده های فرانظریه ای و پدیده های شخصی صورت پذیرفت. سومین مسیری که توسعه یافت، از روش شناسی دوگانهٔ آن زمان، که پدیده های اجتماعی را با آن فهمیده و می شناختند برآمد؛ مدافعه این روش شخصیت هایی چون ماکس وبر بودند. چهارمین مسیر، بر اساس اقتصاد بود و موجب پیشرفت و توسعهٔ اقتصاد به عنوان یک علم سخت گردید. آخرین مسیر همبستگی بین دانش و ارزش های اجتماعی بود؛ جنبش جامعه شناسی ضد اثبات گرایی و فرشتهن (به آلمانی یعنی فهمیدن) ماکس وبر، به محکمی چنین تمایزی را طلب می نمودند. در این مسیر، نظریه (توصیف) و تجویز نسخه دو بحث صوری غیر همپوشان از یک موضوع بودند. حدود اوایل قرن بیستم میلادی، جنبش روشنگری در فلسفه در موقعیت های مختلف دچار چالش شد. بعد از استفاده از نظریه های کلاسیک از اواخر دوران انقلاب علمی، چندین شاخه علمی، مطالعات ریاضیاتی را جایگزینی برای مطالعات تجربی نمودند و معادلات را برای ساخت یک ساختمان نظری مورد بررسی قرار دادند. توسعهٔ زیرشاخه های علوم اجتماعی در این روش شناسی بسیار کمی شد. ماهیت بین شاخه ای و درون شاخه ای علمی رفتار انسان ها، اجتماع و عوامل محیطی مؤثر بر این ها، موجب شد که بسیاری از علوم طبیعی در برخی از جنبه های روش شناسی علوم اجتماعی علاقه مند شوند. مثال هایی از محو شدن مرزها را در اینجا می آوریم. تخصص های نوظهوری چون تحقیقات علوم اجتماعی در زمینه پزشکی، جامعه شناسی زیستی، روان-عصب شناسی، اقتصاد زیستی و تاریخ و جامعه شناسی علم، مثال هایی ازین محو شدن مرزها می باشد. تحقیقات کمی و روش های کیفی به طور فزاینده ای در مطالعه اعمال انسان و پیامدهای آن در حال یکپارچه شدن می باشند. در نیمه اول قرن بیستم، آمار یک شاخهٔ مجزا از ریاضیات کاربردی گشت. روش های آماری با اعتماد به نفس مورد استفاده قرار می گرفتند. در زمان معاصر، کارل پوپر و تالکوت پارسونز، روند پیشرفت علوم اجتماعی را تحت تأثیر قرار دادند. محققان به تحقیق دربارهٔ رسیدن به یک توافق بر سر روش شناسی ای که قدرت و دقت در اتصال یک «نظریهٔ بزرگ و جامع» با نظریات میانهٔ مختلف را داشته باشد، و با موفقیت قابل توجهی بتواند به ارائهٔ چارچوبی قابل استفاده برای بانک داده های در حال رشد و حجیم دست یابد، ادامه دادند. علوم اجتماعی برای آینده ای قابل رؤیت، از نواحی متفاوت و برخی مواقع متمایزی در تحقیقات برای رسیدن به شاخه ای منسجم تر، تشکیل خواهد شد. عبارت «علوم اجتماعی» ممکن است به هر یک از علوم اجتماع مربوط شود. علومی که هر کدام صاحبان فکر خود را داشته، افرادی چون آگوست کنت، دورکیم، مارکس و وبر، یا به طور کلی تر تمام شاخه های خارج از «علوم نوبل» و هنر. تا پایان قرن نوزدهم، آکادمی علوم اجتماعی شامل پنج شاخه بود: حقوق و اصلاح قانون، آموزش، بهداشت، اقتصاد و تجارت و هنر. در حدود اوایل قرن بیست و یکم، گسترش دامنهٔ اقتصاد در علوم اجتماعی به عنوان امپریالیسم اقتصاد توصیف گشت. رشته های علوم اجتماعی، شاخه هایی از دانش اند که در سطح کالج یا دانشگاه تدریس می شوند. رشته های علوم اجتماعی توسط ژورنال های آکادمیک که تحقیقات در آن ها به چاپ می رسد، و همچنین توسط انجمن ها و دپارتمان های آکادمیک یا دانشکده هایی که به آموزش و یادگیری علوم اجتماعی می پردازند، شناخته و تعریف می شود. زمینه های مطالعاتی علوم اجتماعی اغلب چندین زیررشته یا زیرشاخه تشکیل می شوند و خطوط متمایز کننده ی بین آن ها اغلب دلخواه و مبهم اند. انسان شناسی را را می توان به طور کلی "علم انسان" نامید، علمی که به کلیت ماهیت انسان می پردازد. این شاخه علمی به مطالعه ی پیوستگی بین جنبه های متفاوت علوم اجتماعی، علوم انسانی و جنبه زیست شناسی انسان می پردازد. در قرن بیستم، شاخه های آکادمیک اغلب به طور سازمان یافته به سه حوزه وسیع تقسیم شدند. "علوم طبیعی" به دنبال بدست آوردن قوانین عام از طریق آزمایش ها تجدید پذیر و ابطال پذیر می باشد. "علوم انسانی" به طور عام به دنبال مطالعه ی سنت های محلی، از طریق تاریخ، ادبیات، موسیقی و هنر بوده و تأکید آن بر فهم اشخاص، رویداد ها یا دوره های خاصی است. علوم اجتماعی به طور عام در تلاش برای توسعه روش های علمی به منظور فهم پدیده ها از روشی قابل تعمیم بوده، هرچند که روش های آن اغلب متمایز از روش های علوم طبیعیست. علوم اجتماعی انسان شناسانه اغلب به توسعه توصیفات ظریف پرداخته، تا این که بخواهد قوانین عامی را در فیزیک یا شیمی بدست آورد، یا این که موارد خاصی را از طریق قوانین کلی تر توضیح دهد، همانند اتفاقی که در شاخه های روان شناسی رخ می دهد. انسان شناسی (همچون برخی از گرایش های تاریخ) به راحتی در یکی از این دسته بندی ها جای نمی گیرد؛ و شاخه های مختلف انسان شناسی با یک یا چند تا از این حوزه ها همپوشانی پیدا می کند. در ایالات متحده، انسان شناسی به چهار زیرشاخه تقسیم بندی می شود: باستان شناسی، انسان شناسی فیزیکی یا زیستی، زبان شناسی انسان شناسانه و انسان شناسی فرهنگی. این شاخه اغلب در سطح مؤسسات کارشناسی ارائه می شود. کلمه ی "anthropos" (ἄνθρωπος) در یونان باستان به معنی "موجود انسانی" یا "شخص" است. اریک وولف انسان شناسی جامعه-فرهنگی را به عنوان "علمی ترین شاخه علوم انسانی، و انسانی ترین علوم" معرفی کرده است. هدف انسان شناسی ارائه گزارشی کل نگر از انسان ها و طبیعتشان است. این بدان معناست که گرچه انسان شناسان به طور عام در یکی از زیر شاخه های آن تخصص پیدا می کنند، همیشه در ذهنشان جنبه های زیستی، زبان شناسانه، اریخی و فرهنگی هر مسئله را مد نظر قرار می دهند. از آنجایی که انسان شناسی در جوامع غربی که پیچیده و صنعتی بودند، به عنوان یک علوم سر برآورد، گرایش اصلی در انسان شناسی از نظر روش شناسی به سمت مطالعه مردم در جوامعی بوده که آن جوامع دارای سازمان اجتماعی ساده تر یا به عبارتی به زبان ادبیات انسان شناسی "اولیه" تر (بدون این که این اولیه تر بودن معنای ضمنی بر "پست تر" بودن داشته باشد) بوده اند. امروزه، انسان شناسان از عبارت هایی چون جوامعی با "پیچیدگی کمتر" برای اشاره به نوعی از معاش یا تولید چون "چوپانی" یا "جستجو برای غذا" یا "باغبانی" استفاده می کنند، که انسان ها در فرهنگ های غیر صنعتی و غیر غربی بدان شیوه زندگی می کنند. در انسان شناسی چنین مردم یا قومیت هایی جذابیت بالایی دارند. کلی گرایی منجر شده که بسیاری از انسان شناسان به طور جزئی به مطالعه مردم با استفاده از داده های بیوژنتیک، باستان شناسی و زبان شناسی به همراه مشاهده مستقیم رسوم معاصر بپردازند. در دهه ۱۹۹۰ و ۲۰۰۰ میلادی، صداهایی جهت طلب شفاف سازی در مورد عناصر تشکیل دهنده ی یک فرهنگ، و این که چگونه یک مشاهده گر بداند چه زمانی فرهنگ او پایان یافته و فرهنگ دیگری آغاز می شود، و دیگر موضوعات مهم انسان شناسی شنیده شد. می توان کل فرهنگ های انسانی را به عنوان بخشی از یک کل دید که موجب تکوین فرهنگ جهانی می شود. این روابط پویا بین مشاهدات کف زمین، در مقابل مشاهداتی که از به هم آمیختن مشاهدات محلی به وجود می آید، در هر نوع انسان شناسی، چه فرهنگی، زیستی، زبان شناسانه یا باستانی، نقش بنیادینی دارد. مطالعات ارتباطات با فرآیند های ارتباطی انسان سروکار دارد، که اغلب برای خلق معنا، نماد هایی را تعریف کرده و در اشتراک قرار می دهد. این گرایش شامل مباحث گسترده ای می شود، از مکالمه چهره-به-چهره گرفته تا خروجی رسانه های گروهی مثل پخش برنامه های تلویزیونی. همچنین مطالعات ارتباطات بررسی می کند که جنبه های سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی پیام ها چگونه تفسیر می شوند. ارتباطات تحت عناوین مختلفی در دانشگاه های مختلف جنبه رسمی پیدا کرده است، تحت عناوینی چون: "ارتباطات"، "مطالعات ارتباطی"، "ارتباطات کلامی"، "مطالعات علم معانی بیان"، "علم ارتباطات"، "مطالعات رسانه"، "هنر ارتباطات"، "ارتباطات گروهی"، "بوم شناسی رسانه ها" و "علم ارتباطات و رسانه". مطالعات ارتباطات جنبه های علوم اجتماعی و انسانی را با هم یکپارچه می کند. این رشته، به عنوان یکی از شاخه های علوم اجتماعی، اغلب با شاخه های دیگر آن مثل جامعه شناسی، روان شناسی، انسان شناسی، زیست شناسی، علوم سیاسی، اقتصاد و سیاست عمومی و برخی شاخه های دیگر همپوشانی دارد. از جنبه های انسان شناسانه، ارتباطات، با معانی بیان و متقاعد سازی سروکار دارد (رد تاریخچه برنامه های تحصیلی سنتی در مطالعات ارتباطات، به علم معانی بیان زمان یونان باستان بر می گردد). این شاخه در رشته های بیرونی نیز کاربرد دارد، مثل مهندسی، معماری، ریاضیات و علم اطلاعات. اقتصاد نوعی علوم اجتماعیست که به تحلیل و توصیف تولید، توزیع و مصرف ثروت می پردازد. کلمه انگلیسی "economics" از عبارت یونانی "οἶκος" با تلفظ "oikos" مبه معنای "خانواده، خانه داری، دارایی و ملک" و عبارت یونانی "νόμος" با تلفظ "nomos" به معنای "عرف، قانون" می آید و در مجموع معنای "خانه داری و مدیریت" یا "مدیریت ملک و دارایی" است. یک اقتصاددان شخصی است که در کار خود از مفاهیم و داده های اقتصادی استفاده می کند یا مدرکی در این زمینه داشته باشد. تعریف سنتی اقتصاد به طور خلاصه توسط لیونل رابینز در ۱۹۳۲ به این صورت ارائه شده است: "علمی که به مطالعه رفتار انسان به عنوان رابطی بین وسائل کمیابی که استفاده های چندگانه دارد می پردازد". بدون کمیابی و استفاده های چندگانه هیچ مسئله اقتصادی وجود نخواهد داشت. به طور خلاصه تر "مطالعه مردمی که به دنبال ارضای نیازها و خواسته هایشان اند" و "مطالعه جنبه های مالی رفتار انسان". اقتصاد دو شاخه عمده دارد: اقتصاد خرد، که در آن واحد تحلیل عاملان فردی اند، مثل خانه دار یا بنگاه، و اقتصاد کلان، که در آن واحد تحلیلی کل اقتصاد است. دیگر دسته بندی هایی که در اقتصاد انجام می شد اقتصاد اثبات گرا (مثبت) را که به دنبال پیش بینی و توضیح پدیده های اقتصادی است را از اقتصاد ارزشی که به وسیله برخی محک ها و معیار ها به دنبال تجویز نسخه و دستور دادن در مورد کنش هاست تفکیک می کند. چنین دستوراتی الزاماً شامل قضاوت های ارزشی ذهنیست. از اوایل قرن بیستم میلادی، اقتصاددانان به طور گسترده بر روی کمیت های قابل اندازه گیری تمرکز کرده، هم مدل های نظری و هم تحلیل های تجربی را به کار گرفته اند. با این حال رد پای مدل های کمی را می توان به مکتب فیزیوکرات ها عقب برد. استدلال اقتصادی به طور فزاینده ای در دهه های اخیر در وضعیت های اجتماعی چون سیاست، حقوق، روانشناسی، تاریخ، مذهب، زندگی خانوادگی و دیگر برهمکنش های اجتماعی اعمال شده است. این پارادایم (الگوواره) قاطعانه فرض های زیر را مد نظر قرار می دهد: (۱) این که منابع کمیابند، چرا که کفاف تمام خواسته ها را نمی دهند، و (۲) این که "ارزش اقتصادی" همان میل به پرداخت است که مثلاً توسط تراکنش های (بازوهای) بازار هویدا می گردد. مکاتب فکری که با این پارادایم (الگوواره) تعارض دارند مثل اقتصاد نهادگرایی، اقتصاد سبز، اقتصاد مارکسیستی و جامعه شناسی اقتصادی، فرض های دیگری را مد نظر قرار می دهند. به عنوان مثال اقتصاد مارکسیستی فرض می کند که اصولاً اقتصاد با تحقیق در مورد ارزش مبادله ای که در آن منبع کار انسان است، سروکار دارد. دامنه در حال گسترده ای از اقتصاد در علوم اجتماعی به عنوان اقتصاد امپریالیستی توصیف شده است. تعلیم شامل تدریس و یادگیری مهارت های خاص است، و همچنین شامل چیزی عمیق تر اما نامحسوس تر هم می شود: بهره مند کردن دیگران از دانش، قضاوت مثبت و خرد و فرزانگی توسعه یافته. یکی از جنبه های بنیادین تعلیم، بهره مند ساختن فرهنگ از یک نسل به نسل بعد است (جامعه پذیری را ببینید). کلمه تعلیم دادن در انگلیسی (educate) از ریشه لاتین "educare" به معنای تسهیل و محقق سازی پتانسیل های شخصی و استعدادهاست. تعلیم در حقیقت پرورش بدنه ای از تحقیقات نظری و عملی مرتبط با آموزش و یادگیریست و با بسیاری از شاخه های علمی چون روانشناسی، فلسفه، علوم کامپیوتر، زبان شناسی، علوم اعصاب، جامعه شناسی و انسان شناسی در رابطه است. تعلیم انسان ها از بدو تولد شروع شده و در طول زندگی ادامه پیدا م یکند. (برخی معتقدند که تعلیم حتی قبل از تولد شروع می شود، چنان که برخی از والدین این مسئله را هنگام نواختن موسیقی یا خواندن برای فرزند درون رحم تجربه کرده اند، به این امید که او و تکاملش را تحت تأثیر قرار دهند). برای برخی، نبردها و پیروزی های زندگی روزمره بسیار آموزنده تر از مدارس رسمیست (چنان که مارک تواین تذکر می دهد "هیچگاه اجازه ندهید مدرسه در تعلیمتان مداخله ایجاد کند"). جغرافیا را به عنوان یک شاخه علمی می توان به طور کلی به دو زیر شاخه تقسیم بندی کرد: جغرافیای انسانی و جغرافیای فیزیکی. جغرافیای انسانی عمدتاً بر روی ساختار محیط و چگونگی ایجاد فضا و مدیریت آن توسط انسان، دیدگاهی که انسان ها نسبت به آن دارند به علاوه تأثیرات انسان بر روی فضایی که اشغال کرده است تمرکز می کند. این بحث ممکن است شامل جغرافیای فرهنگی، حمل و نقل، سلامت، عملیات نظامی و شهرها هم باشد. جغرافیای فیزیکی به بررسی محیط طبیعی می پردازد، این که چگونه اقلیم، پوشش گیاهی، حیات، خاک، اقیانوس ها، آب و تغییرات طبیعی سطح زمین، ایجاد شده و با هم دیگر برهمکنش دارند. جغرافیای فیزیکی به بررسی پدیده های مرتبط با اندازه گیری های کره زمین می پردازد. نتیجتاً با استفاده از این دو زیر شاخه (یعنی شاخه های جغرافیای انسانی و فیزیکی) شاخه سومی ظاهر شده که همان جغرافیای محیطی می باشد. جغرافیای محیطی این دو شاخه را ترکیب می کند و به دنبال برهمکنش های بین انسان و محیطش می پردازد. دیگر شاخه های جغرافیا شامل جغرافیای اجتماعی، جغرافیای منطقه ای و ژئوماتیک می باشد. جغرافی دانان در تلاش برای فهمیدن کره زمین بر حسب روابط فیزیکی و فضایی هستند. اولین جغرافیدانان بر روی علم ساخت نقشه تمرکز کردند و به دنبال راه هایی می گشتند تا به طور دقیق سطح زمین را تصویر کنند. ازین لحاظ جغرافیا بر روی برخی از شکاف های موجود بین علوم طبیعی و علوم اجتماعی پل می زند. جغرافیای تاریخی اغلب در سطح کالج و در دانشکده جغرافیا آموخته می شود. جغرافیای مدرن شاخه جامعیست که ارتباط نزدیکی با GISc داشته و به دنبال فهم انسان و محیطش است. شاخه های برنامه ریزی شهری، علوم منطقه ای، و سیاره شناسی ارتباط نزدیکی با جغرافیا دارند. کسانی که در حوزه جغرافیا کار می کنند از بسیاری فنون و روش ها چون GIS، سنجش از دور، جغرافیای هوایی، آمار و سامانه موقعیت یاب جهانی (GPS) برای جمع آوری داده ها استفاده می کنند.
[ { "answer1": "تاریخ علوم اجتماعی در عصر روشنگری بعد از ۱۶۵۰ میلادی آغاز می شود", "answer2": "کلمه انگلیسی \"economics\" از عبارت یونانی \"οἶκος\" با تلفظ \"oikos\" مبه معنای \"خانواده، خانه داری، دارایی و ملک\" و عبارت یونانی \"νόμος\" با تلفظ \"nomos\" به معنای \"عرف، قانون\" می آید", "distance": 8760, "question": "علوم اجتماعی در چه قرنی آغاز شد و اصطلاح اقتصاد از چه عباراتی در زبان یونانی گرفته شده است؟" }, { "answer1": "هدف انسان شناسی ارائه گزارشی کل نگر از انسان ها و طبیعتشان است.", "answer2": "مطالعات ارتباطات با فرآیند های ارتباطی انسان سروکار دارد، که اغلب برای خلق معنا، نماد هایی را تعریف کرده و در اشتراک قرار می دهد.", "distance": 1567, "question": "هدف کلی انسان شناسی چیست و مطالعات ارتباطات چه مباحثی را در بر می گیرد؟" }, { "answer1": "جغرافیا را به عنوان یک شاخه علمی می توان به طور کلی به دو زیر شاخه تقسیم بندی کرد: جغرافیای انسانی و جغرافیای فیزیکی. جغرافیای انسانی عمدتاً بر روی ساختار محیط و چگونگی ایجاد فضا و مدیریت آن توسط انسان، دیدگاهی که انسان ها نسبت به آن دارند به علاوه تأثیرات انسان بر روی فضایی که اشغال کرده است تمرکز می کند.", "answer2": "تعلیم در حقیقت پرورش بدنه ای از تحقیقات نظری و عملی مرتبط با آموزش و یادگیریست و با بسیاری از شاخه های علمی چون روانشناسی، فلسفه، علوم کامپیوتر، زبان شناسی، علوم اعصاب، جامعه شناسی و انسان شناسی در رابطه است.", "distance": 654, "question": "جغرافیا به چند زیر شاخه اصلی تقسیم میشود و کدام یک از آنها به بررسی ساختار محیط و چگونگی ایجاد فضا توسط انسان می پردازد، همچنین رشته تعلیم با کدام شاخه های علمی در ارتباط است؟" }, { "answer1": "تعریف سنتی اقتصاد به طور خلاصه توسط لیونل رابینز در ۱۹۳۲ به این صورت ارائه شده است: \"علمی که به مطالعه رفتار انسان به عنوان رابطی بین وسائل کمیابی که استفاده های چندگانه دارد می پردازد\".", "answer2": "علوم اجتماعی تحت تأثیر اثبات گرایی قرار گرفت، و بر روی دانشی تمرکز کرد که بر جنبه مثبت تجربه بنا شده بود و از جنبه های منفی آن اجتناب می ورزید؛ لذا از گمانه زنی های متافیزیکی اجتناب ورزیده شد.", "distance": 8310, "question": "تعریف سنتی اقتصاد چیست و علوم اجتماعی تحت تاثیر چه چیزی بر روی دانشی تمرکز کرد که بر جنبه مثبت تجربه بنا شده بود؟" } ]
[ { "answer1": "آگوست کنت از اصطلاح \"علوم اجتماعی\" برای توصیف این علم استفاده کرد.", "answer2": "اقتصاد مارکسیستی فرض می کند که اصولاً اقتصاد با تحقیق در مورد ارزش مبادله ای که در آن منبع کار انسان است، سروکار دارد.", "question": "آگوست کنت اصطلاح علوم اجتماعی را به چه منظوری استفاده کرد و دیدگاه اقتصاد مارکسیستی در مورد ارزش چیست؟" } ]
gemini-2.0-flash-exp
63
: شیشه "شیشه"' یک جامد اَریخت (غیر بلوری) یا آمورف است، که کاربردهای وسیع عملی، فنی و زینتی دارد، از جمله در پنجره ها، صنایع اپتیک، و الکترونیک نوری. معروف ترین و قدیمی ترین شیشه شناخته شده، «شیشه سیلیکاتی» می باشد که از «سیلیکا»، ماده پایه ای ماسه تشکیل شده است. شیشه می تواند رفتار انتقالی از یک جامد سخت و شکننده به یک مادهٔ مذاب خمیری شکل و برعکس داشته باشد. این رفتار که انتقال شیشه نام دارد، در محدودهٔ مواد اریخت یا اریخت های نیمه بلوری دیده می شود. در حدود ۱٬۵۰۰ پیش از میلاد، بطری های شیشه ای برای نخستین بار در مصر مورد استفاده قرار گرفت. شیشه ها معمولاً ترد و در برابر نور شفاف اند. پرکاربردترین گونهٔ شیشه، شیشه آهک سوددار (سودا-لایم) است که تقریباً از ۷۵٪ سیلیسیم دی اکسید (SiO) و سدیم اکسید (NaO) که از نمک سدیم به دست می آید، آهک (CaO) اکسید آلومینیوم یا آلومینا (Al2O۳) و چند افزودنی جزئی به دست می آید. نام "شیشه" معمولاً برای اشاره به این گونه از آن است. واژه شیشه از پارسی میانه و از واژه "شیشای" گرفته شده است. تعریف شیشه در دانش متفاوت است، شیشه به هر جامدی گفته می شود که هیچ ساختار بلوری ندارد (مانند جامد بی ریخت) و در برابر گرما و مذاب شدن رفتاری مانند انتقال شیشه از خود نشان می دهد. این گونه شیشه می توان گفت از مواد گوناگونی به دست می آید مانند آلیاژ فلزها، گدازه های یونی (یون ذوب شده)، محلول آبی، مایع های مولکولی و بسپارها. در بسیار کاربردها (بطری، محافظ های چشمی)، شیشه های بسپاری (شیشهٔ اکریلیک)، پلی کربنات، پلی اتیلن ترفتالات گزینهٔ سبک تری نسبت به شیشه های سیلیکاتی اند. مطابق تعریفی از انجمن تست و مواد آمریکا (ASTM)، شیشه محصولی بی نظم و آمورف از خنک کردن سریع یک ماده مذاب است. مطابق این تعریف فلزات مذابی که به سرعت خنک شوند را نیز می توان شیشه ای توصیف کرد. نخستین شیشه ای که پدید آمده همان شیشه هایی بوده که در طبیعت به ویژه در منطقه های آتشفشانی به وجود آمده است، شیشهٔ ابسیدین احتمالاً توسط مردمان دوران سنگی استفاده می شده و به دلیل محدودیت منابع آن و نیازی که به ابزارهای بُرنده وجود داشته، به گستردگی در سراسر جهان آن روزگار، داد و ستد می شده است. به هر روی، باستان شناسان بر این باورند که احتمالاً نخستین شیشه در ناحیهٔ ساحلی سوریهٔ امروز، میان رودان یا مصر باستان ساخته شده است. شیشه در حدود ۳۶۰۰ سال پیش از میلاد در مصر ساخته شده است. شیشه های کهن نور را از خود عبور نمی دادند و به علت نا خالصی های موجود در آن ها، رنگی به نظر می رسیدند. کهن ترین شیشه ای که تاکنون پیدا شده، خرمُهره ای مربوط به نیمهٔ هزارهٔ سوم پیش از میلاد است و احتمالاً به صورت تصادفی در هنگام فلزکاری (سرباره) یا ساختن سفال، پدید آمده است. شیشه به عنوان یک ابزار تجملاتی باقی ماند و فروپاشی ها و رویدادهایی که در پایان عصر برنز رخ داد باعث توقف گسترش شیشه شد. گسترش بومی روش های ساخت شیشه در آسیای جنوبی در حدود ۱۷۳۰ پیش از میلاد آغاز شد. در چین باستان ساخت شیشه نسبت به سرامیک و فلز احتمالاً آغاز دیرتری داشته. در امپراتوری روم، ابزارهای شیشه ای در منطقه های مسکونی، صنعتی و مراسم خاکسپاری پیدا شده است. شیشه به صورت گسترده در قرون وسطی کاربرد داشته است. از سدهٔ ۱۰ اُم به این سو، شیشه به صورت رنگی در معماری اسلامی جایگاه ویژه ای یافت و سپس در کلیساهای معمولی و جامع مورد استفاده قرار گرفت. کلیسای سن-دنی و کلیسای جامع شارتر دو نمونهٔ شناخته شدهٔ این کاربرد است. تا سدهٔ ۱۴ ام میلادی معماران به استفاده از شیشه های رنگی برای ساختمان ها روی آوردند مانند بنای سن-شپل در پاریس (۱۲۰۳ تا ۱۲۴۸) با آغاز رنسانس و دگرگونی معماری کاربرد شیشه های رنگی بزرگ کم شد و کاربرد آن در خانه های مردمی بیشتر شد. با پیشرفت دانش و فن این شیشه ها ارزان تر شدند و کاربرد آن ها همگانی تر و البته امکان تولید ارزان آن ها در قالب های بزرگ فراهم شده بود. در سدهٔ ۱۹ ام میلادی و همراه با معماری گوتیک نوین، نگاه تازه ای به شیشه های رنگی شد. در سدهٔ ۲۰ میلادی گونه های تازه ای از شیشه به صورت لایه لایه ای، مسلح (مقاوم سازی شده) و آجری به بازار آمد که کاربرد شیشه در ساختمان سازی را افزایش داد. ساختمان های چند طبقه بیشتر از دیوار پرده ای که تقریباً به تمامی از شیشه است، ساخته شده اند. در آغاز شیشه به دلیل نداشتن واکنش با آب و به عنوان ظرف کاربرد داشت اما در پایان سدهٔ میانی ویژگی های نوری آن بیشتر مورد توجه قرار گرفت و تولید عدسی، ابزارهای ستاره شناسی و پس از آن ابزارهای پزشکی و دانش، گسترش یافت. در سدهٔ ۱۹ میلادی در روش های باستانی تولید شیشه، به ویژه شیشه های نقش برجسته دگرگونی هایی پدید آمد. این تغییر روش برای نخستین بار از زمان امپراتوری روم پدید می آمد و بیشتر در طرح های نوکلاسیک دیده می شد. در جنبش هنر نو از این شیشه ها به فراوانی بهره برده شد. با گذشت زمان کم کم کارگاه های کوچک شیشه های هنری در همه جا دیده شد. قدیمی ترین شیشه طبیعی در ایران متعلق به هزاره دوم پیش از میلاد است. نمونه هایی از هزاره دوم تا مقارن میلاد مسیح شامل عطردان ها، النگوها، تندیس ها و کاسه ها و تنگ های متعدد به دست آمده است. در حفاری های چغازنبیل مربوط به دوره پیش از تاریخ، بطری هایی شیشه ای یافت شده است، که نشان از وجود شیشه در ایلام کهن دارد. از تمدن مارلیک مهره های شیشه ای که عمر آن ها به ۳۴۰۰ سال پیش می رسد، پیدا شده است. همچنین ظروف شیشه ای مایل به شیری در کاوش های لرستان به دست آمده است. از زمان هخامنشیان آثار شیشه ای در دست نیست. کاربرد شیشه در دورهٔ اسلامی به اوج خود رسید. در شهرهای بزرگ آن روزگار از جمله دمشق و قاهره کارگاه های زیادی به ساخت شیشه اشتغال داشتند و فنون بسیاری در ساخت شیشه کشف شد که بعدها شیشه گران ونیز و فلورانس از آن استفاده کردند. در دورهٔ سلجوقی و تا زمان هجوم مغول، افزارها و ظروف های بسیار زیبای شیشه ای از کوره های شیشه گری گرگان بیرون می آمد که به نازکی کاغذ و گاه مینایی و گاه تراشیده و کنده کاری شده است. روزگار سلجوقی اوج صنعت شیشه گری در ایران محسوب می شود؛ که تحت تأثیر شیشه گری دمشق بود. فراورده های شیشه ای این دوران بیشتر شامل ظروف کوچک و بزرگ، عطردان های بسیار ظریف، جام ها و گلدان هایی با فرم ها و اندازه های متنوع و اشیاء تزئینی کوچک به شکل حیوانات و … است. در دورهٔ مغول در ایران رونق شیشه سازی از میان رفت و در عوض در این عهد سفالگری و کاشی کاری رونق یافت. در دورهٔ تیموری رواج شیشه گری قابل توجه است. شیشه گرانی از قاهره و دمشق به ایران آمدند و مشابه شیشه های آنجا به ایران آمد. در این دوره دو شهر سمرقند و شیراز از مراکز عمده شیشه سازی در ایران بودند. از این زمان به بعد این هنر روی به انحطاط نهاد تا زمان شاه عباس که با ساختن چراغ های مساجد و بطری ها این هنر دوباره زنده شد. شاه عباس شیشه گران ونیزی را که در این دوران به مهارت بالایی رسیدند، برای احیای این صنعت به ایران آورد. در نتیجه شیشه گری در دوره صفوی رونق دوباره یافت. گاه شیشه را با دمیدن به درون قالب می ساختند و گاه شیشه را می تراشیدند تا به شکل جواهر در آید یا نقوشی روی آن می کندند؛ و گاهی نیز شیشه را با نقوش درخشان، مینایی و طلایی می کردند. در این دوره کارگاه های شیشه سازی در شهرهای مختلف ایران از جمله اصفهان، شیراز و کاشان دایر شد. در فاصلهٔ بین سلطنت سلسله صفویه و قاجاریه هنر و صنعت شیشه گری در ایران از لحاظ سیر تکاملی پیشرفتی نداشته است و تا اواخر سلسله قاجاریه و بعد از آن به تدریج ضعیف تر شده است. با ورود شیشه به قیمت ارزان تر و مرغوب تر به بازار ایران، کم کم این صنعت رو به انحطاط نهاد. مهم ترین دلیل تولید شیشه ویژگی شفاف بودن آن در برابر طول موج های مرئی است نقطهٔ مقابل شیشه مواد چندبلوری است که نور مرئی را از خود عبور نمی دهند. سطح شیشه معمولاً هموار است چون هنگام تشکیل، مولکول های بسیار سرد شدهٔ مایع دیگر مجبور نیستند هندسهٔ بلورهای سخت را به خود بگیرند بلکه نیروی کشش سطحی باعث شکل گرفتن آن ها می شود و به صورت میکروسکوپی سطحی هموار بدست می آید. این ویژگی ها باعث شفافیت و درخشندگی شیشه می شود و حتی در شیشه های رنگی (که نور را جذب می کنند) هم قابل مشاهده است. شیشه این توان را دارد تا نور را بشکند، آن را بازتاب کند و بدون اینکه نور دچار پراکندگی شود برپایهٔ نورشناسی هندسی آن را از خود بگذراند. این ویژگی ها در ساخت عدسی و پنجره مورد نیاز است. شیشه های معمولی ضریب شکستی نزدیک به ۱٫۵ دارند. بر پایهٔ معادله های فرسنل، بازتاب یک ورق شیشه در محیط معمولی و در هوا، نزدیک به ۴٪ در یکای سطح است و گذر نور از آن برای یک جزء (دو روی سطح) نزدیک به ۹۰٪ است. کاربرد دیگر شیشه در الکترونیک نوری است برای نمونه فیبر نوری. در فرایند تولید شیشهٔ سیلیسی این امکان وجود دارد که آن را مذاب کرد، در قالب ریخت و دوباره از قالب بیرون آورد و از هندسهٔ صاف و ساده تا شکل های پیچیده به آن بخشید. محصول نهایی شکننده و آسیب پذیر خواهد بود مگر اینکه لایه لایه بر روی آن کارهای ویژه صورت گیرد. اما به هر حال ماندگاری شیشه در بیشتر شرایط بسیار بالا است، بسیار آهسته دچار خوردگی و فرسایش می شود و در برابر واکنش های آب و حمله های شیمیایی پایدار است به همین دلیل مناسب ترین گزینه برای نگهدارنده های مواد شیمیایی و خوراکی است. پس از آنکه مواد خام شیشه و درصد هر یک از آن ها بدست آمد، این مواد به کوره برده می شود. تولید انبوه شیشهٔ آهک سوددار از مذاب کردن مواد اولیه در کوره های گازی به دست می آید. کوره های کوچکتر مانند ذوب کننده های الکتریکی یا کوره های دیگ مانند هم وجود دارند که برای شیشه های ویژه بکار می روند. پس از ذوب و یکدست کردن مخلوط و از بین بردن حباب های کوچک هوا، شیشه شکل می گیرد. شیشه های تخت در و پنجره و کاربردهای مانند آن از راه فرایندی به نام شیشهٔ شناور ساخته می شوند. این فرایند در سال های ۱۹۵۳ تا ۱۹۵۷ از سوی آلستر پیلکینگتن و کنث بیکرستف ارائه شد. آن ها شیشه را در یک حمام قلع مذاب به صورت لوله ای و پیوسته دور خود می پیچیدند و شیشه در این حمام شناور بود و از بالا برای اینکه سطح همواری بر رویش تشکیل شود آن را در برابر فشار نیتروژن قرار می دادند. بطری ها و ظرف های شیشه ای معمول از راه دمیدن و فشار بدست می آیند. البته علاوه بر این روش ها، راه های دیگری هم برای تولید شیشه وجود دارد. پس از آنکه شیشه شکل دلخواه را به خود گرفت آن را به آرامی سرد می کنند تا تنش های حرارتی موجود از بین برود. ترمیم سطح، لایه لایه کردن و پوشاندن سطح شیشه با یک مادهٔ ویژه همه از فرایندهای شیمیایی است که در ادامهٔ ساخت شیشه قرار دارد این فرایندها برای بالا بردن پایداری و مقاومت شیشه (مانند شیشهٔ ضد گلوله) یا دادن برخی ویژگی های نوری به آن (مانند شیشه ضد انعکاس) دنبال می شوند. یکی از مهم ترین مشکلاتی که ممکن از در صنعتی شیشه رخ دهد ایجاد لکه در شیشه است که این بواسطه استفاده از آب سخت به وقوع می پیوندد. برای اینکه شیشه ها بدون لکه تولید یا برش داده شوند حتماً می بایست از آب بدون سختی یا همان آب مقطر استفاده نمود. با افزودن برخی یون های الکتریکی که به صورت یکنواخت در شیشه پراکنده می شوند یا با پراکنده کردن دانه های بسیار ریز در شیشه (مانند شیشهٔ فتوکرومیک) می توان شیشه های رنگی بدست آورد. شیشهٔ آهک سوددار اگر نازک باشد در چشم معمولی بی رنگ به نظر می آید. افزودن اندکی ناخالصی اکسید آهن (II) تا ۰٫۱ درصد وزنی، رنگ سبز کمرنگ به شیشه می دهد که در شیشه های ضخیم تر یا با کمک ابزارهای نوری این رنگ به خوبی دیده می شود. اما رنگ سبز پررنگ مانند بطری های سبز رنگ از افزودن اکسید آهن (II) و اکسید کروم (III) بدست می آید. گوگرد به همراه کربن و نمک های آهن، باعث بدست آمدن پُلی سولفید آهن و تولید شیشه های کهربایی با بازهٔ رنگ زرد تا نزدیک به سیاه می شود. اگر اندکی دی اکسید منگنز به شیشه ای که با آهن سبز شده است افزوده شود، رنگ سبز آن از میان می رود. این ویژگی ها در کارگاه های هنری بسیار کاربرد دارد برخی شیشه ها را به صورت رنگی خریداری می کنند و برخی خودشان به مواد خام رنگ اضافه می کنند. رایج ترین کوره های مورد استفاده برای تهیه شیشه کوره های تانکی است. طول این نوع کوره در حدود ۴۰ متر و پهنای آن در حدود ۱۲ متر می باشد. کار این کوره ها پیوسته بوده و با جلو رفتن مواد همیشه جا برای تغذیه مجدد کوره آماده می گردد. مواد نسوز داخل کوره های ذوب شیشه از اهمیت ویژه ای برخوردار می باشد و باید در مقابل سایش دارای مقاومت بالایی باشند زیرا مواد داخل کوره به شدت جداره کوره را در مقابل سایش قرار می دهند. عمر مواد نسوز کوره های ذوب شیشه حداکثر ۴ سال می باشد. ظرفیت این کوره ها تقریباً حدود ۱۵۰۰ تن است. دستگاه های شکل دادن شیشه به انتهای شیشه متصل است. پس از آنکه مواد اصلی شیشه و درصد آن ها به دقت تعیین شد و مواد زائد آن جدا گردید مواد را وارد کوره می نمایند زیرا تغییر جزئی مواد روی خواص شیشه مخصوصاً روانی و شکل دادن و کارایی بعدی آن تأثیر زیادی دارد. مواد که وارد کوره شد به تدریج جلو رفته گرم تر می شود. در حرارت حدود ۱۰۰ درجه آب فیزیکی خود را از دست می دهد و در حرارت حدود ۶۰۰ درجه کربنات سدیم و کربنات کلسیم مخلوط می شوند و در حرارت ۹۰۰ درجه کربنات سدیم با سیلیس ترکیب می شود، در ۱۰۰۰درجه متا سیلیکات کلسیم تشکیل می شود و در حرارت ۱۴۰۰ تا ۱۵۰۰ درجه ذوب و پالایش شیشه درون کوره پایان می یابد ولی در این حرارت شیشه روان بوده و دارای ویسکوزیته ای بسیار پایین می باشد که کار کردن روی آن غیرممکن می باشد. برای کار کردن روی شیشه باید مواد را به حالت خمیری در بیاوریم. برای این کار حرارت شیشه را پایین آورده و به حدود ۱۰۰۰ درجه سانتیگراد می رسانند. سیلیسیم دی اکسید (با ترکیب شیمیایی SiO) پایه ای ترین مادهٔ سازندهٔ شیشه است. در طبیعت، در اثر برخورد آذرخش با ماسه واکنش شیشه شدگی کوارتز رخ می دهد که در نتیجهٔ آن یک ساختار توخالی (لوله ای) ریشه مانند، به نام سنگ آذرخشی پدید می آید. شیشهٔ سیلیسی که در درجهٔ نخست از سیلیس ساخته شده است به دلیل داشتن دمای انتقال بالای ۱۲۰۰ درجهٔ سانتیگراد، برای کاربردهای ویژه ای مورد نیاز است اما برای عموم چندان کاربرد ندارد به همین دلیل چند مادهٔ خام دیگر هم به ترکیبات آن افزوده می شود تا فرایند ساخت را آسان تر کند. یکی از این مواد سدیم کربنات (NaCO) است که دمای انتقال شیشه را پایین می آورد. سدیم کربنات باعث می شود تا شیشه در آب قابل حل شود، برای جلوگیری از این ویژگی مقداری آهک (اکسید کلسیم CaO) که از سنگ آهک به دست می آید، به همراه اکسید منیزیم (MgO) و آلومینا (AlO) به آن افزوده می شود تا شیشه پایداری بیشتری پیدا کند. شیشه در نهایت از ۷۰ تا ۷۴ درصد وزنی سیلیس ساخته شده است و شیشه آهک سوددار نام دارد. این گونه از شیشه ۹۰ درصد از شیشهٔ تولیدی را دربرمی گیرد. بیشتر شیشه های در دسترس مواد خام دیگری هم دارند تا ویژگی های آن ها اندکی تغییر کند برای نمونه شیشهٔ کریستال و برخی گونه های بلور، نسبت به شیشه های معمولی درخشان تراند چون دارای ضریب شکست، پاشش نوری و بازتاب بالاتری اند. افزودن باریم باعث افزایش ضریب شکست می شود. دی اکسید توریم به شیشه ضریب شکست بالا و پاشش نوری پایین می دهد درگذشته از این گونه شیشه در ساخت عدسی های با کیفیت بالا بهره برده می شد اما به دلیل واپاشی هسته ای کاربرد آن متوقف شد و با اکسید لانتان جایگزین شد. افزودن آهن به شیشه باعث می شود تا شیشه بتواند انرژی فروسرخ را جذب کند این ویژگی در فیلترهایی که باید گرما را جذب کنند مانند نورافکن های فیلم برداری مورد نیاز است. همچنین اکسید سریم (IV) باعث می شود تا شیشه طول موج های فرابنفش را جذب کند. در ادامه فهرستی از پرکاربردترین شیشه های سیلیسی، مواد سازنده و کاربرد آن ها آمده است: مادهٔ سازندهٔ دیگر برای شیشه، شیشه های بازیافت شده است. این شیشه ها در مواد خام و انرژی صرفه جویی می کنند اما ناخالصی های موجود در آن ها می تواند باعث ضعف محصول شود. عامل هایی مانند سدیم سولفات، سدیم کلرید یا تری اکسید آنتیموان به شیشه افزوده می شوند تا شمار حباب های هوای موجود را کم کنند. شیشه های سیلیکاتی بیشتر شفاف اند از این رو کاربرد فراوانی دارند از آن جمله می توان به کاربرد فراوان آن ها در صنعت ساختمان و در و پنجره های شیشه ای اشاره کرد. هرچند امروزه بیشتر از آن به عنوان روکش مواد دیگر استفاده می شود چون می تواند هر شکلی را به خود بگیرد. کاربرد دیگر شیشه، استفادهٔ سنتی آن به عنوان کاسه، گلدان، بطری و … است. اگر شیشه صلب تر باشد در تولید تیله، تسبیح و وسایل تزئینی شیشه ای کاربرد پیدا می کند. شیشه می تواند بازتابنده یا شکنندهٔ نور باشد این ویژگی ها می تواند با برش یا جلا به دست آید و در تولید عدسی، منشور یا ظرف های بلوری کاربرد داشته باشد. همچنین با کمک نمک های فلزی می توان به شیشه رنگ داد یا آن را رنگ آمیزی کرد. این توان باعث کاربرد فراوان شیشه در کارهای هنری و شیشه های رنگی شد. شیشه با اینکه شکننده است اما بسیار پایدار است، عمر برخی از شیشه های یافت شده به دوران آغازین ساخت شیشه بازمی گردد. ترکیب های شیمیایی تازهٔ شیشه یا روش های تازهٔ ساخت در آغاز در حجم کم و در آزمایشگاه انجام می شوند. مواد خام بکار رفته در آزمایشگاه با آنچه در تولید انبوه استفاده می شود متفاوت است چون در آزمایشگاه، قیمت در درجهٔ نخست توجه نیست. در آزمایشگاه مواد خام بسیار خالص تر اند و باید توجه داشت تا مواد خام با رطوبت هوا یا مواد شیمیایی پیرامون وارد واکنش نشوند (مانند اکسید فلزهای قلیایی یا قلیایی خاکی). بخار شدن مواد در هنگام ذوب کردن شیشه هم باید در محاسبات گزیدن مواد خام در نظر گرفته شود. برای نمونه سلنیت سدیم چون دیرتر بخار می شود بر سلنیم دی اکسید ترجیح دارد. یا مواد خامی که سریع تر وارد واکنش می شوند از دیگرانی که آهسته تر واکنش می دهند مناسب تر اند، مانند آلومینیم هیدروکسید نسبت به آلومینا. بوتهٔ ذوب از جنس پلاتین است تا باعث آلودگی مواد سازندهٔ شیشه نشود و با آن ها وارد واکنش نگردد. یکنواختی شیشه از راه یکنواختی مخلوط مواد خام بدست می آید برای این کار باید مخلوط مذاب را پیوسته هم زد و با شکستن و دوباره ذوب کردن مخلوط به این هدف دست یافت. شیشهٔ بدست آمده را رها می کنند تا به آرامی سرد شود تا از شکستن چندبارهٔ آن در طول فرایند پیشگیری کنند. اگر شیشه از موادی ساخته شود که تمایلی به شکل دهی شیشه ندارند، از روش های پیشرفته تری برای سرد کردن شیشه بهره می برند تا به فرایند سرعت دهند. برای نمونه از روش معلق سازی استفاده می کنند در این روش هنگامی که شیشه در یک جریان گاز شناور است آن را سرد می کنند. در روش دیگر، شیشهٔ مذاب را میان دو سندان فلزی له می کنند (pressing) همچنین گاهی شیشهٔ مذاب را از میان غلتک رد می کنند. قدیمی ترین طریقه ساخت شیشه های مسطح به روش ریخته گری می باشد. این روش در حدود ۴۰۰ سال پیش برای نخستین بار در فرانسه پیشنهاد گردید. شیشه مذاب را روی سینی های بزرگ لبه داری می ریزند که این سینی از جنس مس یا فولاد بوده و کف آن کاملاً مسطح می باشد. مواد مذاب را به وسیله غلتک پهن می کنند. در کناره های سینی لبه قابل تنظیمی دارد که آن را به ضخامت شیشه ای که می خواهند تهیه نمایند بالا و پایین می برند. غلطکی که عرض سینی را طی می نماید به این لبه ها متکی است با یک یا چند بار رفت و برگشت از عرض سینی به دو لبه آن ضخامت شیشه در تمام نقاط جام یکسان می شود. ناهمواری های جزئی را با سمباده و صیقل دادن اصلاح می کنند. برخی شیشه ها که به فراوانی تولید می شوند و البته شیشه های سیلیکاتی جزء آن ها نیست، دارای ویژگی های فیزیکی و شیمیایی ویژه ای اند که برای کاربرد آن ها در شبکه های ارتباطی مانند فیبر نوری و دیگر روش های ذخیرهٔ داده مناسب است. از آن جمله می توان به شیشه های فلوئوریدی، آلومینوسیلیکاتی، فسفاتی، بُراتی و کالکوژنی اشاره کرد. سه دسته مادهٔ سازنده برای شیشه های اکسیدی وجود دارد: سازنده های شبکه، مواد میانی و اصلاح کننده ها. سازنده های شبکه (سیلیس، بور، ژرمانیم) می توانند شبکه ای از پیوندهای شیمیایی که همگی به هم مرتبط اند را درست کند. مواد میانی (تیتانیم، آلومینیم، زیرکونیم، بریلیم، منیزیم، روی) بسته به ترکیب شیشه می توانند هم به عنوان سازندهٔ شبکه و هم به عنوان اصلاح کننده رفتار کنند. اصلاح کننده ها (کلسیم، سرب، لیتیم، سدیم، پتاسیم) به عنوان اصلاح کننده ساختار شبکه رفتار می کنند. آن ها معمولاً به صورت یون ارائه می شوند و جاهایی که پیوند اکسیژن با اتم برقرار نشده را با پیوند کوالانسی جبران می کنند و ارتباط را برقرار می کنند. آن ها یک بار منفی نگه می دارند تا با بار مثبت یون همسایه خنثی شود. برخی عنصرها می توانند چندین نقش داشته باشند برای نمونه سرب هم می توانند سازندهٔ شبکه باشد (Pb به جای Si) و هم اصلاح کننده. مشاهدهٔ پنجره های کهن نشان داده است که گاهی شیشه های آن ها در پایین ضخیم تر و در بالا نازک تراند. در ابتدا گمان بر این بود که شیشه حالت مایع دارد و با گذشت چند سده، شیشهٔ تخت و یکنواخت کم کم به سمت پایین جریان پیدا می کند در نتیجه بخش های پایینی ضخیم تر دیده می شود. این برداشت کاملاً نادرست است چون هرگاه یک بار شیشه سخت شود دیگر جریان پیدا نمی کند. دلیل وجود چنین پدیده ای این است که در گذشته شیشه را با روش دمیدن می ساختند در این روش آن ها شیشهٔ مذاب را به صورت یک دایرهٔ تقریباً تخت (دیسک) درمی آوردند سپس آن را بر اساس اندازهٔ چارچوب پنجره می بریدند. بخش های بریده شده کاملاً یکنواخت نبود و گاهی در لبه های دیسک ضخامت فرق می کرد در هنگام نصب هم آن ها تلاش می کردند بخش ضخیم تر را در پایین بیندازند تا پایه های شیشه پایدارتر باشند و البته از ورود آب به درون ساختمان جلوگیری کنند. اگر گاهی دیده شده که پایین شیشه نازک تر از بالای آن است می تواند به دلیل بی دقتی در نصب باشد. در آغاز سدهٔ ۲۰ میلادی هم پدیدهٔ همانندی، در شیشه ها دیده می شد؛ دلیل این پدیده این بود که آن ها شیشه را بر روی یک میز بزرگ سردکننده می ریختند و اجازه می دادند تا در سطح میز گسترش یابد در نتیجهٔ این کار، مرکز یا محل ریختن شیشه ضخیم تر از دیگر بخش های شیشه می شد. سپس این شیشهٔ بزرگ تخت را به اندازهٔ دلخواه می بریدند. روشی که امروزه برای ساخت شیشه در پیش گرفته شده است روش شیشهٔ شناور است که در آن شیشه کاملاً یکنواخت است. مهمترین نیاز عملکردی در نمای شیشه ای، ایمنی است که به عنوان موضوعی مهم در شیشه کاری در ارتفاع بالاتر از قد انسان مطرح است. در این باره دو عامل مطرح است: سقف، سایبان و نمای شیشه ای باید پاسخگوی نیازهای کاربری زیادی باشد. از جمله آن ها می توان به موارد زیر اشاره کرد: برخی از مواد دارای خاصیت شیشه سازی بسیار خوب هستند و برخی از مواد، مواد شیشه ساز خوبی نیستند. تئوری های مختلفی که در مورد شیشه سازی در مواد ارائه شده است، علت ها و چگونگی ایجاد شیشه را بررسی می کند و مواد شیشه ساز را طبقه بندی می کنند. از معروف ترین تئوری های شیشه سازی می توان به تئوری شبکه نامنظم زاکاریاسن اشاره نمود.
[ { "answer1": "معروف ترین و قدیمی ترین شیشه شناخته شده، «شیشه سیلیکاتی» می باشد که از «سیلیکا»، ماده پایه ای ماسه تشکیل شده است.", "answer2": "سدیم کربنات باعث می شود تا شیشه در آب قابل حل شود، برای جلوگیری از این ویژگی مقداری آهک (اکسید کلسیم CaO) که از سنگ آهک به دست می آید، به همراه اکسید منیزیم (MgO) و آلومینا (AlO) به آن افزوده می شود تا شیشه پایداری بیشتری پیدا کند.", "distance": 12110, "question": "شیشه از چه موادی تشکیل شده و چه ماده ای باعث می شود شیشه در آب حل نشود؟" }, { "answer1": "باستان شناسان بر این باورند که احتمالاً نخستین شیشه در ناحیهٔ ساحلی سوریهٔ امروز، میان رودان یا مصر باستان ساخته شده است.", "answer2": "شیشه های کهن نور را از خود عبور نمی دادند و به علت نا خالصی های موجود در آن ها، رنگی به نظر می رسیدند.", "distance": 179, "question": "نخستین شیشه ها کجا ساخته شدند و اولین شیشه ای که نور را از خود عبور نمیداد چه شکلی داشت؟" }, { "answer1": "از سدهٔ ۱۰ اُم به این سو، شیشه به صورت رنگی در معماری اسلامی جایگاه ویژه ای یافت و سپس در کلیساهای معمولی و جامع مورد استفاده قرار گرفت.", "answer2": "کلیسای سن-دنی و کلیسای جامع شارتر دو نمونهٔ شناخته شدهٔ این کاربرد است.", "distance": 137, "question": "در چه دوره ای استفاده از شیشه های رنگی در معماری اسلامی رواج یافت و همچنین کدام کلیساها از نمونه های برجسته استفاده از شیشه های رنگی در معماری هستند؟" }, { "answer1": "مواد نسوز داخل کوره های ذوب شیشه از اهمیت ویژه ای برخوردار می باشد و باید در مقابل سایش دارای مقاومت بالایی باشند زیرا مواد داخل کوره به شدت جداره کوره را در مقابل سایش قرار می دهند.", "answer2": "ظرفیت این کوره ها تقریباً حدود ۱۵۰۰ تن است.", "distance": 237, "question": "کوره های ذوب شیشه از چه جنسی ساخته می شوند و ظرفیت تقریبی این کوره ها چه مقدار است؟" }, { "answer1": "با افزودن برخی یون های الکتریکی که به صورت یکنواخت در شیشه پراکنده می شوند یا با پراکنده کردن دانه های بسیار ریز در شیشه (مانند شیشهٔ فتوکرومیک) می توان شیشه های رنگی بدست آورد.", "answer2": "افزودن آهن به شیشه باعث می شود تا شیشه بتواند انرژی فروسرخ را جذب کند این ویژگی در فیلترهایی که باید گرما را جذب کنند مانند نورافکن های فیلم برداری مورد نیاز است.", "distance": 3659, "question": "چگونه می توان شیشه های رنگی تولید کرد و اضافه کردن کدام ماده به شیشه باعث جذب انرژی فروسرخ می شود؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
64
: اوا گرین اوا گیل گرین زاده )، هنرپیشه و مدل فرانسوی است. گرین بیش تر برای بازی در فیلم و سریال هایی در ژانر فانتزی و ترسناک و اجرای نقش زنان اغواگر با روحیه تاریک و پیچیده و همچنین همکاری با کارگردانانی همچون تیم برتون، برناردو برتولوچی و ریدلی اسکات شناخته شده است. گرین برای حضور در آثار مختلف، نامزد و برنده تعدادی جایزه از جمله بفتا شده است. اوا گرین در اوایل ژوئیه ۱۹۸۰ در پاریس و در یک خانواده هنری متولد شد. مادرش، مارلن ژوبر خود بازیگر است که نقش زیادی در جذب گرین به این حرفه داشت. گرین کار خود را با حضور در تئاتر و آغاز کرد و سپس با حضور در فیلم "رؤیاپردازان" (۲۰۰۳) قدم به سینما گذاشت. ایفای نقش سیبلا در فیلم "قلمرو بهشت" (۲۰۰۵) باعث شد توجهات جهانی به سوی وی جلب شود. یک سال بعد، گرین با حضور در نقش باند گرل اصلی فیلم "کازینو رویال" به نام وسپر لیند به شهرتی بین المللی دست پیدا کرد. فیلم و بازی گرین با تحسین منتقدان و تماشاگران همراه شد و گرین برای عملکرد خود برنده جایزه ستاره نوظهور بفتا شد. به غیر بازی در فیلم های جریان اصلی، گرین برای حضور در آثار مستقل و کم بودجه نیز مشهور است. "کراکز" (۲۰۰۹)، "رحم" (۲۰۱۰) و "حس بی نقص" (۲۰۱۱) از جمله آثار مستقلی هستند که گرین در آن ها حضور پیدا کرد. در سال ۲۰۱۴، گرین نقش آرتمیس یکم را در فیلم "" ایفا کرد که این فیلم تبدیل به یکی از پرفروش ترین آثار وی شد. در همین سال، گرین در فیلم "" ساخته رابرت رودریگز و فرانک میلر ظاهر شد. گرین تاکنون بیش ترین همکاری را با تیم برتون داشته و در سه فیلم "سایه های سیاه" (۲۰۱۲)، "خانه دوشیزه پرگرین برای بچه های عجیب" (۲۰۱۶) و "دامبو" (۲۰۱۹) جلوی دوربین وی رفته است. در سال ۲۰۱۹، گرین با بازی در نقش مادری فضانورد در فیلم "پروکسیما"، نامزد جایزه سزار بهترین بازیگر نقش اول زن فرانسه شد. گرین تجربه حضور در دو سریال فانتزی را در کارنامه خود دارد. او نقش مورگان لو فی را در مجموعه تلویزیونی "کملوت" (۲۰۱۱) از شبکه استارز ایفا کرد. بازی در نقش ونسا آیوز در سریال فانتزی ترسناک "داستان عامه پسند" (۲۰۱۶–۲۰۱۴) از شبکه شوتایم، برای گرین نامزدی در رشته بهترین بازیگر نقش اول زن سریال درام در هفتاد و سومین مراسم گلدن گلوب را به دنبال داشت. اوا گیل گرین در تاریخ ۶ ژوئیهٔ ۱۹۸۰ و در شهر پاریس فرانسه متولد شد. او تنها دو دقیقه از خواهر دوقلوی خود به نام جوی بزرگتر است. مادرش مارلن ژوبر، بازیگر و خواننده و پدرش والتر گرین دندانپزشک است که او نیز تجربه بازیگری را داشته است. پدر گرین در برتاین به دنیا آمده و اصالتی سوئدی دارد. گرین نوه آهنگساز مشهور فرانسوی، پائول لفلم است. مادر گرین از نسل بومیان الجزایر فرانسه است که بعدها به فرانسه متروپل نقل مکان کردند. برای همین نیز گرین همچون مادر و اعضای خانواده اش یک یهودی است و به جامعه یهودی سفاردی ها تعلق دارد. گرین خودش را «یهودی سکولار» توصیف کرده که هرگز به عنوان یک دختر در کنیسه حضور پیدا نکرده و معتقد است بیش تر از هر دینی، «شهروند دنیا» است. او خودش را بورژوای خانواده اش می داند. گرین در طی مصاحبه ای گفت خواهرش نسبت به او شخصیت و روحیه بسیار متفاوتی دارد. گرین در اصل بلوند است اما زمانی که ۱۵ سال داشت موهای خود را به رنگ قهوه ای تغییر داد و چون از آن ظاهر خوشش آمد، آن رنگ را حفظ کرد. او با ماریکا گرین، الزا لونگینی، ژوزفین ژوبر و میا گرین نسبت فامیلی دارد. ریشه نام خانوادگی وی به تبار سوئدی پدرش بازمی گردد و ارتباطی به کلمه گرین در زبان انگلیسی و کلمه گرون در زبان سوئدی که هردو به معنی رنگ سبز هستند ندارد. کلمه «گرین» در سوئدی به معنای شاخهٔ درخت است. گرین در فرانسه بزرگ شد و در دانشگاه انگلیسی زبان آمریکایی پاریس تحصیل کرد. او در دوران نوجوانی، به همراه خانواده اش در بین ایرلند و لندن دررفت وآمد بود. گرین در مدرسه بچه ساکت و درونگرایی بوده. او از سن هفت سالگی و بعد از نخستین باری که به موزه لوور رفت به مصرشناسی علاقه پیدا کرد. در سن ۱۴ سالگی و بعد از تماشای فیلم "سرگذشت آدل ه." (۱۹۷۵) تحت تأثیر بازی ایزابل آجانی قرار گرفت و تصمیم گرفت که بازیگر شود. مادرش ابتدا می ترسید که کاری همچون بازیگری برای دخترش که روحیه خجالتی و حساسی دارد، مناسب نباشد اما تصمیم گرفت که او را برای رسیدن به رویایش حمایت کند. گرین تحصیلات خود را در مؤسسه سنت پائول دراما در پاریس ادامه داد. او دوره بازیگری را در آکادمی هنرهای نمایشی وبر داگلاس در لندن گذراند و مدرک خود را دریافت کرد. بعد از اتمام تحصیل، گرین به پارس بازگشت و در چندین نمایش به روی صحنه رفت. گرین گفته که حتی در دوران مدرسه نیز بیش تر در نقش های منفی و شیطانی بازی می کرده است: «به نظرم ایفای اینگونه نقش ها بهترین راه برای گریز و مقابله با احساسات روزمره است.» گرین فعالیت خود را به صورت رسمی از سال ۲۰۰۱ و زمانی که ۲۱ سال داشت با حضور در نمایش "حسادت تریس فکس" آغاز کرد که برایش نامزدی جایزه مولیر را به همراه داشت. یک سال بعد، او در نمایش "تورکرت" به روی صحنه رفت. گرین بسیار زود وارد سینما شد. او در سال ۲۰۰۲ به عنوان نقش نخست زن فیلم "رؤیاپردازان" (۲۰۰۳) ساخته برناردو برتولوچی انتخاب شد. فیلم و نقشی که گرین آن را ایفا می کرد شامل برهنگی و صحنه های واضح جنسی بود. گرین در طی مصاحبه ای به "گاردین" گفت که مدیر برنامه و همچنین خانواده اش به او التماس کردند که این نقش را رد کند زیرا گمان می کردند که حضور به عنوان نخستین کار سینمایی در فیلمی ساخته برتولوچی که پیش تر نیز آثاری با صحنه های صریح جنسی، از جمله "آخرین تانگو در پاریس" (۱۹۷۲) را ساخته، باعث خواهد شد تا وی به سرنوشت ماریا اشنایدر دچار شود که به گفته خودش بعد از همکاری با برتولوچی به ضربه روانی دچار شده بود. گرین اعلام کرد که هنگام برهنه بودن جلوی دوربین، تحت هدایت برتولوچی احساس ناراحتی نمی کرده است اما با این وجود وقتی فیلم را برای نخستین بار همراه با خانواده اش دیده، احساس خجالت کرده است. عملکرد گرین در فیلم با نظر مثبت منتقدان همراه بود و بسیاری او را از نظر چهره و سبک بازی با لیو تایلر مقایسه کردند. هنگامی فیلم برای پخش در بازار آمریکا با سانسور مواجه شد، گرین ابراز تعجب کرد و گفت: «آمریکا جایی است که خشونت هم در پرده سینمای آن وجود دارد و هم در خیابان های آن که ظاهر کسی به آن اهمیت نمی دهد. من فکر می کنم تنها چیزی که آن ها را سراسیمه می کند، سکس است.» بعد از موفقیت "رؤیاپردازان"، گرین در فیلم جنایی "آرسن لوپن" (۲۰۰۴) ایفای نقش کرد. او در این فیلم نقش معشوقه شخصیت آرسن لوپن را بازی کرد. گرین گفت که با وجود علاقه به حضور در نقش های ساده و مثبت، ترجیح می دهد که نقش های پیچیده تری بازی کند. "آرسن لوپن" با شکست هنری و تجاری همراه شد. عملکرد خوب گرین در فیلم "رؤیاپردازان" باعث شد تا ریدلی اسکات، او را برای برای نقش زن اصلی فیلم تاریخی حماسی "قلمرو بهشت" (۲۰۰۵) انتخاب کند. داستان فیلم در دوران جنگ های صلیبی رخ می دهد و گرین نقش سیبلا را در فیلم ایفا کرده است. گرین، شش بار برای صحنه های مختلف فیلم آزمون داد و در نهایت یک هفته پیش از آغاز فیلم برداری به پروژه پیوست. گرین می گوید از آن جایی که دیر به پروژه اضافه شد، کمی طول کشید تا با فضای کار کنار بیاید. او تجربه بازی در این فیلم را «هیجان انگیز» توصیف کرد. گرین از نوع پرداخت فیلم به سوژه حساس خود بسیار راضی بود. اغلب صحنه های گرین در تدوین نهایی فیلم حذف شد که این مسئله ناامیدی گرین را به همراه داشت. استفانی زاکارک در "سلان" اجرای گرین را تحسین کرد و دربارهٔ آن نوشت: «گرین دقیقاً نمی دانسته با دیالوگ های گل درشت خود باید چکار کند. او برای حل این مشکل آنقدر خودش را راحت و دوست داشتنی در جلوی دوربین نشان داده که بیننده متوجه این مشکل نشود.» نو پیرس در "بی بی سی"، باوجو ضعف در شخصیت پردازی و مبهم بودن کاراکتر، اجرای گرین را تحسین کرد. زمانی که اعلام شد در نسخه کارگردان که طولانی تر از نسخه اصلی است، صحنه های حذف شده گرین به فیلم بازخواهد گشت، گرین بسیار خوشحال شد. "توتال فیلم" در نقد خود بر نسخه کارگردان به تحسین بازی گرین پرداخت و نوشت: «اکنون رفتار و کنش شخصیت سیبلا بیش تر برای ما قابل درک است. در نسخه اکران شده، سیبلا بعد از خوابیدن با بالین ابلین، کم وبیش عقل خود را از دست می دهد بدون آنکه ما دلیل آن را بفهمیم اما حالا جزئیات بسیاری دربارهٔ او می دانیم. از پسر کوچکش گرفته تا تصمیمی که او بعد از مبتلا شدن به جذام می گیرد.» گرین پیشنهاد بازی در دو فیلم "باغبان وفادار" (۲۰۰۵) (نقشی که در نهایت به ریچل وایس رسید) و "کوکب سیاه" (۲۰۰۶) را رد کرد تا بتواند در بیست و یکمین فیلم از سری فیلم های جیمز باند با عنوان "کازینو رویال" ایفای نقش کند. گرین در این فیلم در نقش جاسوس دوجانبه ای به نام وسپر لیند ظاهر شد که وارد یک رابطه عاشقانه و پیچیده با شخصیت جیمز باند (ایفا شده توسط دنیل کریگ) می شود. گرین هنگامی برای این نقش انتخاب شد که مدتی از آغاز فیلم برداری گذشته بود. کارگردان فیلم، مارتین کمپل بعد از تماشای نسخه کارگردان فیلم "قلمرو بهشت"، گرین را برای این نقش انتخاب کرد: «فیلم نامه نهایی در کار نبود و ما فقط می دانستیم که یک باند گرل غیر معمول می خواهیم که غیر از زیبایی، ویژگی های دیگری نیز داشته باشد.» گرین در نهایت فیلم نامه را خواند و متوجه شد این شخصیت، عمیق ترین باند گرلی است که در فیلم های جیمز باند حضور داشته است: «نکته ای که برای من جذابیت داشت این بود که وسپر فقط شریک جنسی جیمز باند نبود. او یک هویت و شخصیت مستقل داشت و دارای کنش بود.» "کازینو رویال" یک موفقیت همه جانبه بود. فیلم هم با تحسین گسترده منتقدان مواجه شد و هم با فروش ۶۰۰ میلیون دلار تبدیل به پرفروش ترین فیلم مجموعه جیمز باند در زمان خود شد. شخصیت وسپر لیند و اجرای گرین توجهات زیادی جلب کرد و در زمینه پیچیدگی در شخصیت پردازی و عملکرد گرین ستایش شد. "انترتینمنت ویکلی" این شخصیت را در فهرست بهترین باند گرل های مجموعه جیمز باند، در رتبه چهارم قرار داد. "آی جی ان" شخصیت وسپر را بهترین زن اغواگر دانست و آن را بهترین باند گرل مجموعه جیمز باند توصیف کرد. گرین برای عملکرد خود برنده جایزه ستاره نوظهور بفتا شد و این افتخار در مراسم سالانه "امپایر" نیز تکرار کرد. طرفداران انگلیسی و دو آتشه مجموعه جیمز باند، از انتخاب و برنده شدن وی استقبال کردند. در سال ۲۰۰۷، گرین به گروه بازیگران پرتعداد فیلم فانتزی "قطب نمای طلایی" ساخته کریس وایتز پیوست. این فیلم که بر اساس رمان بخش نخست از سه گانه فانتزی "نیروی اهریمنی اش" با عنوان "سپیده شمالی" اثر فیلیپ پولمن اقتباس شده، علی رغم نظرات متوسط منتقدان، به فروش خوبی در گیشه رسید و همچنین در رشته جلوه های ویژه برنده جایزه اسکار و بفتا شد. باتوجه به فضای داستان، گرین ابراز امیدواری کرد که اشارات مذهبی موجود در کتاب در فیلم سانسور نشود اما با این حال بخشی از اشارات کتاب به مذهب کاتولیک در فیلم حذف شد. گرین در سال ۲۰۰۸ با یک فیلم فانتزی دیگر به پرده بازگشت. او در فیلم "فرنکلین" که داستان با دنیاهای موازی در ارتباط بود نقش دو هنرمند به اسم امیلیا و سالی را ایفا کرد. گرین برای طراحی و خلق دو شخصیت متفاوت و تمایز آن ها از یکدیگر، از دو هنرمند واقعی، یعنی سوفی کال و تریسی امین الگو گرفت. گرین این شخصیت ها را «پر از زندگی، بسیار شوخ طبع و بامزه» توصیف کرده بود. گرین به مسیر حضور در آثار مستقل و خارج از بدنه ادامه داد. او در سال ۲۰۰۹ در درام دلهره آور "کراکز"، نخستین ساخته جردن اسکات بازی کرد. گرین در این فیلم نقش معلم مدرسه دخترانه ای را دارد که عاشق یکی از شاگردان خود می شود. فیلم با نظرات متوسط منتقدان همراه بود اما اجرای گرین به همراه دیگر بازیگران زن فیلم از جمله جونو تیمپل، ماریا والورده و ایموجن پوتس ستایش شد. در مارس همین سال، گرین در فیلم مستقل "رَحِـم" (۲۰۱۰) ظاهر شد که این فیلم نه در گیشه موفق بود و نه نظرات منتقدان را جلب کرد. در طی همین سال، گرین برای ایفای نقش اصلی فیلم فرانسوی "راز" در نظر گرفته شده بود اما در نهایت این نقش به سسیل دو فرانس رسید. در سال ۲۰۰۹ اعلام شد که کارگردان دانمارکی، لارس فون تریه، گرین را برای نقش اصلی فیلم "ضدمسیح" (۲۰۰۹) در نظر گرفته است. گرین نیز نسبت به همکاری با فون تریه و حضور در فیلم مشتاق بود اما با اصرار مدیر برنامه اش و بعد از چندین جلسه با فون تریه ترجیح داد که بازی در فیلم را قبول نکند و در نتیجه شارلوت گنسبور جایگزین او شد. گرین در طی مصاحبه ای اعلام کرد که به دلیل روش نامتعارف فون تریه در ساخت صحنه های جنسی زیاد فیلم، بازی در آن را نپذیرفته است: «به نظرم من کاملاً با فون تریه راه آمدم و شرایط او را قبول کردم اما وقتی صحبت از سکس و برهنگی شد او کمی زیاده روی کرد. این رؤیای من بود که با فون تریه همکاری کنم اما معتقدم این شرم آور است که او صحنه های جنسی فیلمش را تا جایی که بتواند واقعی فیلم برداری می کند. مطمئنم اگر بازی در فیلم را قبول می کردم، زندگیم نابود می شد.» در سال ۲۰۱۱، گرین قراردادی را با شرکت استعدادیابی آمریکایی یونایتد امضا کرد تا نماینده رسمی آن ها در بریتانیا باشد. در همین سال، گرین در نخستین تجربه خود در قاب تلویزیون در سریال فانتزی تاریخی "کملوت" از شبکه استارز و در نقش مورگان لو فی جلوی دوربین رفت. این سریال که بر اساس افسانه شاه آرتور ساخته شده با نقدهای مثبتی از سوی منتقدان و تماشاگران مواجه شد. گرین از حضور در این پروژه بسیار راضی بود: «"کملوت" یک داستان نمادین پیچیده است و من به عنوان بازیگر این فرصت را داشتم تا در طی ده قسمت، شخصیت خودم را کاوش کنم. مورگان از آن دست شخصیت های دوست دختری نیست که بتوان آن را در یک فیلم تصویر کرد. او شجاع، دلیر و حقیقتاً قدرتمند است.» یک سال بعد، گرین در نخستین تجربه همکاری با تیم برتون در فیلم فانتزی سیاه "سایه های تاریک" (۲۰۱۲) ظاهر شد. این فیلم که فضایی گوتیک دارد بر اساس سریال کلاسیک "سایه های تاریک" (۱۹۷۱–۱۹۶۶) ساخته شد و بازیگرانی همچون جانی دپ، میشل فایفر و هلنا بونهام کارتر نیز در آن ایفای نقش کردند. "سایه های تاریک" فروشی کم تر از انتظار داشت و نقدهای متوسطی دریافت کرد که عموماً متوجه ضعف فیلم نامه بود. با این حال عملکرد گروه بازیگران از جمله گرین ستایش شد. از سال ۲۰۱۴ شروع دوران تازه ای برای گرین بود. او بعد از دو سال دوری از سینما، با چهار فیلم به پرده بازگشت. او نخست در فیلم هنری و مستقل "پرنده سفید در کولاک" اثر گرگ آراکی در نقش مادری ظاهر شد که با دختر نوجوان خود رابطه پر از چالشی دارد. "پرنده سفید در کولاک" نخستین بار در جشنواره فیلم ساندنس به روی پرده رفت و با واکنش متوسط منتقدان همراه شد. گرین در قدم بعدی و با ایفای نقش آرتمیس یکم در فیلم اکشن فانتزی "" به سینمای جریان اصلی بازگشت. داستان این فیلم که دنباله فیلم "۳۰۰" (۲۰۰۶) محسوب می شود دربارهٔ نبرد آرتمیزیوم است. "ظهور یک امپراتوری" نقدهای متوسطی دریافت کرد اما با فروش ۳۳۷ میلیون دلاری، یک موفقیت دیگر را در گیشه برای گرین ثبت کرد. اجرای گرین در نقش آرتمیس تحسین منتقدان را در پی داشت. تای بر در "بوستون گلوب" نوشت: «"ظهور یک امپراتوری" نسبت به قسمت نخست به دو دلیل فیلم بهتری است؛ سکانس های نبرد دریایی آن و البته یک اوا گرین که حضور باشکوهی در فیلم دارد.» رافر گازمن نیز در "نیوزدی" نوشت: «گرین با این تصویرسازی از یک زن اغواگر رام نشدنی و جدی تمام جذابیت فیلم را به خود اختصاص داده است.» منتقد "ویلج ویس" نیز اجرای گرین را «شگفت انگیز» توصیف کرد و آن را مهم ترین نقطه مثبت فیلم دانست. در ادامه مسیر ایفای نقش زنان اغواگر، گرین نقش اوا لرد را در فیلم نئو-نوآر جنایی "" (۲۰۱۴) ساخته فرانک میلر و رابرت رودریگز بازی کرد. این فیلم پر بازیگر که بر اساس کتاب مصوری به همین نام ساخته شده است و دنباله ای بر فیلم "شهر گناه" (۲۰۰۵) محسوب می شود در گیشه با شکست مواجه شد و نقدهای متوسطی دریافت کرد. آخرین فیلمی که در سال ۲۰۱۴ از گرین به روی پرده رفت، فیلم دانمارکی "رستگاری" ساخته کریستین لورینگ بود که علی رغم نظرات مثبت منتقدان در گیشه موفق عمل نکرد. از تاریخ مه ۲۰۱۴ تا سال ۲۰۱۶، تمام وقت گرین صرف بازی در مجموعه تلویزیونی فانتزی ترسناک "داستان عامه پسند" از شبکه شوتایم شد. این مجموعه که سه فصل و ۲۷ قسمت دارد توسط جان لوگان و بر اساس افسانه ها و شخصیت های اساطیری و فانتزی ایرلندی و انگلیسی مختلف ساخته شده است و گرین در آن نقش زنی به اسم ونسا آیوز را بازی کرده که قدرت های فراطبیعی دارد. "داستان عامه پسند" به خصوص در فصل دوم و سوم با تحسین گسترده منتقدان و تماشاگران همراه بود و برنده و نامزد جوایز بسیاری شد. اجرای گرین برای او در هفتاد و سومین مراسم گلدن گلوب، نامزدی جایزه در رشته بهترین بازیگر نقش نخست زن سریال درام را به همراه داشت. با حضور در فیلم فانتزی "خانه دوشیزه پرگرین برای بچه های عجیب" (۲۰۱۶) گرین برای دومین بار جلوی دوربین تیم برتون رفت. این فیلم که بر اساس رمانی به همین نام اثر رنسام ریگز ساخته شده است با بازخورد متوسط و نسبتاً خوب منتقدان همراه شد و با فروشی نزدیک به ۳۰۰ میلیون دلار یک موفقیت مالی متوسط در گیشه بود. با بازی در نقش زن اصلی فیلم درام "بر اساس یک داستان واقعی" (۲۰۱۷)، گرین موفق به همکاری با رومن پولانسکی شد. این فیلم در بخش خارج از مسابقه هفتادمین دوره جشنواره فیلم کن به نمایش درآمد و با واکنش متوسط منتقدان همراه شد. گرین در سال ۲۰۱۷ یک فیلم دیگر نیز به روی پرده داشت؛ درام مستقل "سرخوشی" اثر لیسا لانگست که در آن گرین با آلیسیا ویکاندر نقش دو خواهر را بازی می کنند که قاره اروپا برای پیدا کردن مقصد مرموزی پشت سر می گذرانند. فیلم نخستین بار در جشنواره بین المللی فیلم تورنتو به روی پرده رفت و توجه چندانی جلب نکرد. گرین در سال ۲۰۱۸ برای فعالیت های هنری خود، مقام شوالیه را از میان نشان های هنر و ادب و فرانسه از سوی دولت این کشور دریافت کرد. در سومین همکاری مشترک با تیم برتون، گرین در فیلم فانتزی "دامبو" (۲۰۱۹) بازی کرد که بر اساس پویانمایی به همین نام (۱۹۴۱) ساخته شده است. همچون دو همکاری قبلی برتون و گرین، "دامبو" نیز واکنش متوسط منتقدان را در پی داشت و ۳۵۳ میلیون دلار فروش جهانی داشت. در همین سال، گرین نقش یک مادر فضانورد "پروکسیما" ساخته آلیس وینکور بازی کرد که این فیلم نظرات مثبت منتقدان را به همراه داشت. بازی در این فیلم، نامزدی جایزه سزار بهترین بازیگر نقش اول زن فرانسه را برای گرین به همراه داشت. گرین بعد از مدتی دوری در سال ۲۰۲۰ با حضور مجموعه تلویزیونی فانتزی "پرفروغ ها" از شبکه بی بی سی دو که بر اساس رمانی به همین نام ساخته شده است دوباره به تلویزیون بازگشت. گرین خودش را یک خوره توصیف کرده است. گرین گفته است: «مردم در نخستین برخورد با من احساس می کنند که آدم سردی هستم. من همیشه از جمعیت دوری کرده ام و فکر کنم برای همین به بازیگری جذب شدم. بازیگری برای من مثل نقابی است که می توانم به صورت بزنم و فرد دیگری باشم.» گرین تنها زندگی می کند و تا به حال رابطه عاشقانه ای نداشته است. به گفته خودش وقتی که کار نمی کند، زندگی بدون حاشیه و اتفاقی دارد. در طی یک مصاحبه از گرین سؤال شد که کدام ویژگی او مردم را غافلگیر خواهد کرد و او پاسخ داد: «به نظرم این ویژگی که من آدم اهل خانه ای هستم مردم را غافلگیر می کند. من عادت ندارم به مهمانی های بزرگ یا کلوپ ها بروم. من خانه را دوست دارم. عاشق این هستم که بعد از فیلم برداری به خانه برگردم، آرام کنار آتش بنشینم و مشروب بخورم و یک کتاب خوب بخوانم. خسته کننده است، مگه نه؟» گرین در پاسخ به این سؤال که چرا مشتاق بازی در فیلم هایی است که صحنه های جنسی و برهنگی واضحی دارند گفته است: «تناقض جالبی در این قضیه وجود دارد. اعتراف می کنم که آدم خجالتی هستم اما خودم هم نمی دانم چرا این کار را می کنم. باید خود را به دکتر نشان بدهم!» گرین به بازی در نقش شخصیت های پیچیده و با روحیه تاریک علاقه خاصی دارد. او می گوید بازی در این نقش ها به او اجازه می دهد که احساس رهایی کند. گرین دربارهٔ نقشش در سریال فانتزی "داستان عامه پسند" اظهار داشت: «وقتی ونسا را بازی کنم، احساس این را دارم که کرست نپوشیدم. می دانید منظورم چیست؟ مردم احتمالاً فکر می کنند که خیلی بد است از بازی در چنین نقش و سریالی لذت ببری اما من این کار را می کنم.» البته گرین گفته است که برای اینکه در ورطه تکرار سقوط نکند، تلاش کرده تا نقش های مختلف را امتحان کند. علی رغم داشتن یک خانواده تماماً یهودی، گرین خودش را یک بی دین معرفی کرده است. با این وجود گرین خودش را یک انسان «معنوی» می داند و اعلام کرده که عقاید پیچیده ای دربارهٔ مسائل ماورایی دارد. گرین به تاکسیدرمی و حشره شناسی علاقه دارد و کلکسیون حشرات و جمجمه جمع آوری می کند. گرین نسبت به بازگشت به روی صحنه نمایش ابراز علاقه کرده است. او اعلام کرد که برنامه و علاقه ای برای آنکه تمام وقت در هالیوود کار کند ندارد: «مشکل هالیوود این است که استودیوهای فیلم سازی آن قدرت زیادی دارند. حتی بیش تر از کارگردان قدرت دارند ولی ترجیح من پیدا کردن فیلم نامه و نقش خوب است.» بعد از اتهامات آزار جنسی هاروی واینستین و راه افتادن جنبش من هم، گرین در سال ۲۰۱۷ فاش کرد که در طی یک جلسه هاروی واینستین به طرز نامناسبی قصد نزدیک شدن به وی را داشته اما گرین او را از خود رانده است.
[ { "answer1": "گرین کار خود را با حضور در تئاتر و آغاز کرد و سپس با حضور در فیلم \"رؤیاپردازان\" (۲۰۰۳) قدم به سینما گذاشت.", "answer2": "فیلم و بازی گرین با تحسین منتقدان و تماشاگران همراه شد و گرین برای عملکرد خود برنده جایزه ستاره نوظهور بفتا شد.", "distance": 308, "question": "اوا گرین چگونه وارد دنیای بازیگری شد و برای ایفای کدام نقش، جایزه ستاره نوظهور بفتا را دریافت کرد؟" }, { "answer1": "علی رغم داشتن یک خانواده تماماً یهودی، گرین خودش را یک بی دین معرفی کرده است.", "answer2": "گرین به تاکسیدرمی و حشره شناسی علاقه دارد و کلکسیون حشرات و جمجمه جمع آوری می کند.", "distance": 188, "question": "آیا اوا گرین از نظر مذهبی پایبند است و چه چیزهایی را کلکسیون می کند؟" }, { "answer1": "ایفای نقش سیبلا در فیلم \"قلمرو بهشت\" (۲۰۰۵) باعث شد توجهات جهانی به سوی وی جلب شود.", "answer2": "یک سال بعد، گرین در نخستین تجربه همکاری با تیم برتون در فیلم فانتزی سیاه \"سایه های تاریک\" (۲۰۱۲) ظاهر شد.", "distance": 11080, "question": "اوا گرین در چه سالی در فیلم 'قلمرو بهشت' بازی کرد و اولین همکاری او با تیم برتون در چه فیلمی بود؟" }, { "answer1": "مادرش، مارلن ژوبر خود بازیگر است که نقش زیادی در جذب گرین به این حرفه داشت.", "answer2": "در سن ۱۴ سالگی و بعد از تماشای فیلم \"سرگذشت آدل ه.\" (۱۹۷۵) تحت تأثیر بازی ایزابل آجانی قرار گرفت و تصمیم گرفت که بازیگر شود.", "distance": 2980, "question": "مادر اوا گرین چه شغلی دارد و گرین پس از دیدن کدام فیلم تصمیم گرفت بازیگر شود؟" }, { "answer1": "او نقش مورگان لو فی را در مجموعه تلویزیونی \"کملوت\" (۲۰۱۱) از شبکه استارز ایفا کرد.", "answer2": "بازی در نقش ونسا آیوز در سریال فانتزی ترسناک \"داستان عامه پسند\" (۲۰۱۶–۲۰۱۴) از شبکه شوتایم، برای گرین نامزدی در رشته بهترین بازیگر نقش اول زن سریال درام در هفتاد و سومین مراسم گلدن گلوب را به دنبال داشت.", "distance": 83, "question": "اوا گرین در سریال 'کملوت' چه نقشی ایفا کرد و برای بازی در کدام سریال نامزد جایزه گلدن گلوب شد؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
65
: مهرنرسه مِهرنَرسه یا مِهرنَرسی، وُزُرگ فَرمَذار شاهنشاهی ساسانی در دورهٔ پادشاهی چندین شاه از جمله یزدگرد یکم، بهرام پنجم، و یزدگرد دوم بوده است. وی از خاندان اسپندیاذ بود و در سدهٔ چهارم میلادی در اردشیر خوره به دنیا آمد و دارای ۳ پسر به نام های زُروان داد، کاردار و ماه گُشنَسپ بود. مهرنرسه در زمان پادشاهی یزدگرد یکم به مقام وزرگ فرمذار منصوب شد و این انتصاب پس از آن بود که مسیحیان به تخریب آتشکده های زرتشتی روی آوردند و آزار و اذیت مسیحیان در شاهنشاهی ساسانی گسترش یافت. مهرنرسه در دوران پادشاهی بهرام گور، در طول مذاکرات با رومی ها که به پیمان صلح سال ۴۲۲ میلادی انجامید، نقشی فعال داشته است. وی همچنین در دورهٔ پادشاهی یزدگرد دوم، نمایندهٔ شاهنشاهی ساسانی در مذاکرات با رومی ها برای پرداخت هزینه های گذرگاه دربند بود و هنگامی که یزدگرد برای مقابله با هپتالیان، محل اقامت خود را به شرق ایران انتقال داد، مهرنرسه عهده دار کارهای شاهنشاهی بود. وی در همین زمان به وضعیت مذهبی ارمنستان رسیدگی کرد، که اقدامات او زمینه ساز بروز نبرد آوارایر بین ساسانیان و ارمنیان شد. مهرنرسه در دورهٔ پادشاهی پیروز به علت گرایش به آیین زروانی مورد نقد قرار گرفته بود، ولی از منصبش عزل نشد. در دورهٔ بهرام گور، مهرنرسه به ارتکاب گناه متهم شد. اما ماهیت این گناه مشخص نشده است و او در نتیجهٔ این گناه، همراه با همسر و فرزندانش، خادم آتشکده های مختلفی بوده اند، تا با بندگی در آتشکده گناهان شان پاک شود. مهرنرسه چهار آتشکده در نزدیکی زادگاهش ساخت و سه باغ بزرگ بنا کرد، که در هر کدام از آن ها ۱۲٫۰۰۰ اصله درخت کاشت و چهار روستا را بنیان نهاد و در درون هریک از آن ها آتشکده ای برقرار کرد. وی بر روی رودخانهٔ تنگ آب در استان فارس، پُلی ساخت. این پل در پنج کیلومتری قلعهٔ دختر، بر جادهٔ اصلی منتهی به شمال شهر گور، که امروزه فیروزآباد نامیده می شود، و در کنار سنگ نگارهٔ اردشیر بابکان قرار دارد و در کنار آن سنگ نوشته ای نوشت. وی از معدود افرادی در دورهٔ ساسانی است، که شاه نبوده ولی سنگ نوشته ای از خود نوشته است. مهرنرسه در سدهٔ چهارم میلادی در قریهٔ اَبرُوان در روستای دشت بارین در اردشیر خوره در جنوب پارس به دنیا آمد. او نیز همچون اردشیر بابکان، بنیان گذار دودمان ساسانیان، نسب خود را به ویشتاسب، شاه کیانیان می رساند؛ با این تفاوت برجسته که به ارشک یکم، شاه اشکانی نیز به عنوان بخشی از دودمان خود اشاره می کند. در منابع عربی، نام پدرش «برازه» ذکرشده، که احتمالاً مالک سرزمینی بوده که مهرنرسه و دیگر فرزندانش در آن زاده شده و می زیسته اند. همچنین گفته شده، مهرنرسه که لقب و عنوان "هزار بَندَگ" (صاحبِ هزار بنده) را داشت، نسبش به خاندان اسپندیاذ، یکی از هفت خاندان ممتاز دوران ساسانی می رسید. مهرنرسه سه پسر داشت به نام های زُروان داد، که «رهبر روحانیون» یا «هیربدان هیربد» شد؛ کاردار که «فرماندهٔ نظامیان»، دومین طبقهٔ جامعهٔ ساسانی شد و ماه گُشنَسپ که «رئیس کشاورزان»، سومین طبقهٔ جامعهٔ ساسانی شد. این امر احتمالاً نشان می دهد که مهرنرسه با انتصاب هریک از پسرانش بر رأس هرکدام از طبقات، اقدام به سازماندهی دوباره و سامان بخشیدن به نظام اجتماعی طبقاتی ساسانی کرد. مهرنرسه توانسته بود بلندپایه ترین مقام در سلسله مراتب اداری شاهنشاهی ساسانی در سدهٔ پنجم میلادی، یعنی مقام وزرگ فرمذار را به دست آورد. دو موضوع در زندگی حرفه ای مهرنرسه به عنوان وزرگ فرمذار برجسته است: سیاست های داخلی وی و مذاکراتش به عنوان نمایندهٔ شاهنشاهی ساسانی با امپراتوری روم و سیاست او نسبت به ارمنستان و مسیحیان آن سرزمین. در منابع رومی، به جز سقراط اسکولاستیکوس (VII.18) با نام مهرنرسه روبه رو نمی شویم. اسکولاستیکوس به «نرسه» اشاره می کند، اما او بیش تر وظیفه ای نظامی نزدیک به پنددهنده و مشاور شاه ایران را دارد. وظیفهٔ مهرنرسه با توصیف طبری از وزرگ فرمذار شرح داده شده است: «کسی که مردمان و ارتش را برای رویارویی با رومی ها، رهبری می کند». در منابع رومی دربارهٔ برنامه های کسی به نام نرسه علیه اردابوریوس، فرماندهٔ عالی نظامی که به سرزمین های ایرانی حمله کرده بود، بحث شده است. مهرنرسه توسط یزدگرد یکم (شاهنشاهی از ۳۹۹ تا ۴۲۰ میلادی) به مقام وزرگ فرمذار منصوب شد. طبری عقیده دارد که یزدگرد یکم بلافاصله بعد از جلوس به تخت، مهرنرسه را وزیر خود نموده است ،اما نلدکه با دلایل تاریخی نظر طبری را رد کرده است و معتقد است که چون چهل سال پس از آغاز پادشاهی یزدگرد، و در دورهٔ جنگ های یزدگرد دوم با امپراتوری روم، مهرنرسه به عنوان فرماندهٔ سپاه ایران دیده می شود، ازاین رو نباید در این زمان بسیار پیر بوده باشد و باید پذیرفت که مهرنرسه دشمن بزرگ مسیحیان، تنها در سال های پایانی پادشاهی یزدگرد وزیر شده است. دریایی نیز معتقد است هنگامی که مسیحیان به آتشکده های زرتشتی بی حرمتی کردند، آزار و اذیت مسیحیان در شاهنشاهی ساسانی گسترش یافت و این رویدادها ممکن است با انتصاب مهرنرسه هم زمان بوده باشد. بسیاری از پژوهشگران گزینش مهرنرسه را نشانهٔ رویگردانی یزدگرد از سیاست شکیبایی و بردباری مذهبی خود در برابر مسیحیان می دانند. هنگامی که شاه به مرزهای حاشیه ای شاهنشاهی ساسانیان لشکرکشی کرد، مهرنرسه یکی از نخستین مقامات قابل اعتمادی بود، که وظیفه ای بیش از آنچه ولیعهد داشت را برعهده گرفت و مسئول ادارهٔ کشور در نبودِ شاه بود. مهرنرسه در دوره بهرام گور(شاهنشاهی از ۴۲۱ تا سال ۴۳۸ میلادی) همچنان سمت وُزُرگ فَرمَذار را برعهده داشت. در سال ۴۲۱ میلادی جنگ ایران و روم شرقی آغاز شد. آردابوریوس، فرماندهٔ سپاه بیزانس از راه ارمنستان و با گذشتن از دجله به میان رودان تاخت و سپاه ایران را که مهرنرسه فرماندهٔ آن بود، به زانو درآورد. مهرنرسه و سپاهیان او به نصیبین پناهنده شدند و آردابوریوس تا پشت دیوارهای شهر آمد و به محاصرهٔ آن ها پرداخت. اما دژهای نصیبین بسیار استوار و نیرومند بودند و هنگامی که خود بهرام پنجم، با یک سپاه ایرانی و همراه جنگاوران عرب حیره به فرماندهی نعمان بن منذر، به یاری مهرنرسه آمد، رومی ها دژکوب ها و منجنیق های خود را سوزاندند و گریختند. مهرنرسه در طول مذاکرات با رومی ها در دوران پادشاهی بهرام گور که به پیمان صلح سال ۴۲۲ میلادی انجامید، نقشی فعال داشته است. براساس این پیمان، آزار و اذیت مسیحیان در شاهنشاهی ساسانی و زرتشتیان در امپراتوری روم، به پایان رسید. همچنین رومی ها پذیرفتند که برای نگهبانی ساسانیان از تنگه ها و گذرگاه های کوه های قفقاز از یورش جنگجویان شمالی، سالیانه هزینه ای به ایرانیان بدهند. ایرانیان هزینه ای را که رومی ها برای نگهداری پادگان ها و دژهای تنگه ها و گذرگاه های قفقاز می دادند، با ج و خراج از روم می خواندند و چون گهگاه خود رومی ها هم این هزینه ها را همچون باج به ایرانیان می نگریستند، همواره می کوشیدند از پرداخت آن خودداری ورزند. به نظر می رسد که در "شاهنامهٔ فردوسی"، بین برادر بهرام و مهرنرسه، به دلیل آنکه نام مشابهی داشتند، سردرگمی وجود دارد. اما بسیاری از کارهای نسبت داده شده به برادر بهرام، به عنوان فرمانروای خراسان بزرگ، به حوزهٔ وظایف وزرگ فرمذار تعلق دارد. یک گزارش طبری، آشکارا چیرگی خاندان مهرنرسه را در دستگاه پادشاهی بهرام نشان می دهد؛ چنان که او می گوید در دورهٔ بهرام گور، زروان داذ، بزرگ ترین پسر مهرنرسه، پایگاه هیربذان هیربذ داشت، کاردار کوچک ترین پسر او، ارتشتاران سالار و گُشنَسپ پسر میانی مهرنرسه، واستریوشان سالار بودند. همچنین طبری گزارش می دهد که مهرنرسه در دیه ها و باغ های بزرگ خود در اردشیرخوره، آتشکده هایی را برای بزرگداشت روان خود و فرزندانش ساخته بود. بر پایهٔ منابع ساسانی، در دوران پادشاهی یزدگرد دوم (از ۴۳۸ تا سال ۴۵۷ میلادی)، پس از آغاز دوبارهٔ جنگ سال ۴۴۰ میلادی، به دلیل آنکه رومی ها از پرداخت کمک هزینهٔ سالانه برای نگهداری گذرگاه دربند خودداری کرده بودند، مهرنرسه برای انجام مذاکرات فرستاده شد. به نظر می رسد که به دلیل فشارهای تازهٔ هپتالیان از سوی شرق که پادشاهان ساسانی را در سدهٔ پنجم میلادی به خود مشغول کرده بود، یزدگرد دوم سکونت گاه خود را به مدت چند سال به خراسان انتقال داد و در این مدت، مهرنرسه عهده دار کارهای شاهنشاهی بود. وی در همین زمان فرمان مهرنرسه را که اعلامیه ای در شرح عقاید زرتشتی و رد آیین مسیحیت و خطاب به نجبای ارمنستان بود را صادر کرد. گرفتاری بزرگ یزدگرد دوم، گسترش فزایندهٔ مسیحیت در ارمنستان بود که سلطهٔ ساسانیان را به چالش می کشید. یزدگرد عقیده داشت، ارمنیان تا آنگاه که مسیحی هستند، همچنان هوادار رومی های مسیحی خواهند بود و تنها هنگامی که زرتشتی شوند با ساسانیان همداستان می گردند. پیشرفت آیین مسیحی در ارمنستان از مدتی پیش باعث اضطراب ساسانیان شده بود و زمامداران ایران دریافته بودند که تا اختلافات مذهبی در بین است، تصاحب ارمنستان امری ناپایدار و بی ثبات خواهد بود و مهرنرسه شخصاً طرفدار اجرای فشار و سخت گرفتن بر ارمنی ها بود. نتیجهٔ مشورت بین شاهنشاه و مهرنرسه و صاحبان مقامات عالی، فرمانی بود که مهرنرسه به نام شاه به نجبای ارمنستان ابلاغ کرد. پیش از رویارویی با ارمنیان، مهرنرسه از سوی پادشاه به بزرگان و روحانیون ارمنستان پیغام داد و از آن ها خواست که زودتر به دین زرتشتی درآیند و یادآور شد اگر آن ها زرتشتی شوند، گرجیان و آلبانی ها هم فرمانبردار خواهند شد. لازار فاراپی که نزدیک پنج دهه پس از این رخدادها می زیست، نامهٔ مهرنرسه را چنین آورده است: «ما اصول دیانت خود را که متکی بر حقیقت و مبتنی بر اساس و قواعد محکم است، نوشته و برای شما فرستادیم. میل داریم که شما که وجودتان برای کشور تا این اندازه مفید و تا این حد عزیز است، کیش مقدس و حقیقی ما را بپذیرید و دیگر در آن دیانت، که همه می دانیم باطل و بی فایده است، باقی نمانید؛ بنابراین، پس از استحضار از این فرمان بدون اینکه خیالات دیگری در خاطر راه دهید، باید اصول دیانت ما را با کمال میل بپذیرید. ما در راه موافقت تا آنجا پیش آمدیم که به شما اجازه دادیم دیانت موهوم خود را که تا امروز باعث خرابکاری شما شده است، برای ما بنویسید. اگر شما با ما هم اعتقاد شوید، گرجیان و آلبانی ها یارای آن نخواهند داشت که از فرمان ما سرپیچی کنند». گویا همراه با این فرمان، اصول مهم دین زرتشتی نوشته و با این امید که ارمنیان مسیحی به کیش زردشتی درآیند، برای آن ها فرستاده شده است. اسقف ها و بزرگان مسیحی ارمنستان پاسخی درشت و گستاخانه به نامهٔ مهرنرسه دادند و سخت به دین زرتشتی تاختند. یزدگرد پس از وصول جواب اسقفان، رؤسای خاندان های بزرگ ارمنی را طلب کرد، همه را به زندان فرستاد و سپس به جنگ کوشانیان رفت و چند سالی در شرق کشور اقامت گزید، تا به سرحدات که دستخوش غارت و هجوم قبایل هون بود نزدیکتر باشد. در این اثنا ارمنیان به رهبری وارتان مامیکونیان، علیهٔ چنین سیاست هایی شوریدند و از امپراتور روم یاری جستند، ولی نتیجه نداد؛ زیرا دولت بیزانس مشغول دفاع از سرحدات خود و دفع هون ها بود. در نتیجه در نبرد آوارایر که در ۲ ژوئن ۴۵۱ میلادی رخ داد، ساسانیان بر ارمنیان غلبه کردند و ارمنیان بسیاری جان خود را از دست دادند. خاطرهٔ این رویداد در طول تاریخ توسط مردم ارمنی زنده نگاه داشته شده است. نام نخستین پسر مهرنرسه، زُروانداد، از این روی مهم است که در آن اشاراتی محتمل دربارهٔ گرایش های زروانی در ایران سدهٔ پنجم میلادی وجود دارد. رابرت چارلز زنر نشان داد که در سدهٔ پنجم میلادی، به ویژه در دوران سلطنت یزدگرد دوم، زروان گرایی دستِ بالا را داشت. باور و اعتقاد مهرنرسه به آئین زروانی توسط شواهدی از منابع ارمنی نیز تأیید می شود؛ در فرمانی که می گوید باید دین زرتشتی در ارمنستان مذهب رسمی شود. اما در عوض، در این فرمان خطاب به ارمنیان، آموزه ای روشن از آئین زروانی را ارائه می کند، که اشارهٔ گذرای قابل توجهی به گرایش زروانی وی وجود دارد. افزون بر این، طبری می گوید که مهرنرسه به عنوان بخشی از سیاست های سودمند خود، سه باغ ایجاد کرد و در هریک از آن ها ۱۲٬۰۰۰ درخت کاشت. قابل توجه است که عدد ۱۲٬۰۰۰ به عنوان زمانِ اختصاص داده شده برای آفرینش جهان از آغاز تا پایان، با آموزه های زروانی در ارتباط است. در دورهٔ پادشاهی پیروز (از ۴۵۹ تا ۴۸۴ میلادی)، هنگامی که به نظر می رسد از زروانی گرایی پرهیز می شد، مهرنرسه به ارتکاب گناه متهم شده بود؛ اما او از جایگاهش عزل نشد. همچنین، در "وندیداد" از زُروانداد/زَروانداد همراه با مزدک به عنوان گناهکاران بزرگ یادشده، که ممکن است اشاره ای به پسر مهرنرسه باشد؛ در همان جا از وی به عنوان کسی که در عین داشتن اقتدار، گناهکار و ویرانگر نیز بود و آفرینندهٔ جهان مادی، اهورامزدا، را به چالش می کشید، یاد شده است. در کتاب قانون ساسانی، "مادیان هزار دادستان"، مهرنرسه به ارتکاب گناه متهم شد، اما ماهیت این قانون شکنی مشخص نشده است. در نتیجهٔ این گناه، او خادم آتشکده شد: «خداوندگار، بهرام، شاه شاهان، فرزند یزدگرد، مهرنرسه، وزرگ فرمذار را به بندگی به آتشکدهٔ اَردَوهیشت و آتشکدهٔ ابزون اردخشیر فرستاد». او، همراه با همسرش به مدت چندین سال در طول سلطنت بهرام گور تا برتخت نشینی یزدگرد دوم در آنجا ماند. پس از آن، مهرنرسه به مدت چند سال دیگر به استان (ōstān) فرستاده شد تا برای کفارهٔ گناهش، مجازات دیگری را تحمل کند. با این حال، منصور شکی بر مبنای داده های تاریخی عقیده دارد، که مهرنرسه در دورهٔ فرمانروایی یزدگرد دوم از درآمدهای مذهبی اش محروم شده، اما منصبش را حفظ کرده بود. اما سپس، در دوران فرمانروایی پیروز و تحت نظارت مَردبود، موبد موبدان وقت و دیگر مقامات، به آتشکدهٔ دیگری به نام اورمزد-پیروز فرستاده شد. بر پایهٔ کتاب "مادیان هزار دادستان"، مهرنرسه و همسرش سپس در آتشکده به عنوان «بندهٔ آدوروَخش» خدمت کردند. این بدان معناست که او به همراه همسر، فرزندان و بردگانش، از آتش درون آتشکده پاسداری می کردند. از این رو باید خدمت مهرنرسه را نه از روی خدمت معمول (بندگی)، بلکه با دارا بودن همهٔ حقوق و اختیارات تام در نظر گرفت. او همچنین دارای لقب «هزاربندگ» (به معنای «دارای هزار بنده») بود، اما بندگی خود او در این آتشکده ها رنگ و بویی مذهبی داشت و در راستای پاک کردنش از گناهی بود که به خاطر آن، خود و خانواده اش خطاکار تشخیص داده شده بودند. فقط ابوعلی بلعمی است که گزارشی از پایان زندگی مهرنرسه ارائه می دهد. در حالی که طبری، حکایت مهرنرسه را با ذکر این گزاش که او در دورهٔ فرمانروایی پیروز برای مذاکره با رومی ها فرستاده شد، به پایان می برد. بلعمی به اشتباه —کاملاً برخلاف طبری— اظهار می کند که مهرنرسه در دوران فرمانروایی بهرام پنجم، احساس پیری کرد و مایل بود تا بازنشست شود و بتواند به مسائل دینی بپردازد و به زندگی پس از مرگ بیندیشد. بهرام به او اجازه داد که به زادگاه خویش در اردشیر خره بازگردد و باقی عمرش را در آنجا سپری کند. این داستان یا در دوران فرمانروایی پیروز شکل گرفته یا به منظور پدیدآوردن راهی برای گریز مهرنرسه از روایت، استفاده شده است؛ همچنین می تواند نمایانگر چرایی کاسته شدن از رتبهٔ او به دلیل گناه نسبت داده شده به او باشد. به گفتهٔ طبری، مهرنرسه چهار آتشکده در نزدیکی زادگاهش ساخت و سه باغ بزرگ بنا کرد که در یکی از آن ها ۱۲٬۰۰۰ درخت خرما، در دیگری ۱۲٬۰۰۰ درخت زیتون و در سومی، ۱۲٬۰۰۰ درخت سرو کاشت، که تا دورهٔ پس از ساسانیان نیز وضعیت خوبی داشتند و به دست اعقاب او نگهداری می شدند. او چهار روستا را بنیان نهاد و در درون هریک از آن ها برای آمرزیدگی روان خویش و سه پسرش، آتشکده ای برقرار کرد و آن ها را «فراز مراآور خدایا» (برای خودش)، «زرواندادان»، «کاردادان» و «ماهگُشنَسپان» نام نهاد. افزون بر این، در دشت برین نیز ساختمان هایی بنا کرد و آتشکده ای دیگر برای خویش ساخت، که مهرنرسیان نامیده می شد. این آتشکده ممکن است یکی از آتشکده هایی باشد که در سدهٔ دهم توسط اصطخری از آن ها یاد شده بود و می گفت که مردم آن را بارین می نامند و بر عمارت آن سنگ نوشته ای وجود دارد، که اشاره می کند برای ساخت این آتشکده، ۳۰٬۰۰۰ درهم هزینه شده است. مهرنرسه بر روی رودخانهٔ تنگ آب در استان فارس، پلی ساخت. این پل در پنج کیلومتری قلعهٔ دختر، بر جادهٔ اصلی منتهی به شمال شهر گور که امروزه فیروزآباد نامیده می شود و در کنار سنگ نگاره ای که در آن مراسم اعطای نشان پادشاهی به اردشیر یکم نقش شده است، قرار دارد. هدف از ساخت این پل، متصل کردن دو جادهٔ اصلی منتهی به شهر گور بود، که بهترین نمونهٔ تاریخ دار از سنگ تراشی ساسانیان در سدهٔ پنجم میلادی است. در کنار پل، سنگ نوشته ای مهم از مهرنرسه وجود دارد. علاوه بر کرتیر، روحانی زرتشتی سدهٔ سوم، شاپور سگان شاه و سلوک در سدهٔ چهارم، تنها بزرگ زاده ای که در دورهٔ ساسانیان توانست از خود سنگ نوشته برجای بگذارد، مهرنرسه بود. این سنگ نوشته دربارهٔ دین داری و فعالیت های دینی مهرنرسه دارای اطلاعات مفیدی است، که توسط طبری و دیگر تاریخ نگاران عرب و ایرانی نیز تأیید می شود. این فعالیت های ساختمانی و کشاورزی مهرنرسه از جملهٔ کارهای دینی او به خاطر آمرزیدگی روان خویش و خانواده اش بوده است. امروزه دو مُهر از مهرنرسه باقی مانده که تصویر او و لقب وزرگ فرمذار را به ما نشان می دهند. او همراه با کلاه، نشان رسمی و روبان مخصوصی از اشراف و مقامات شاهنشاهی ساسانی به تصویر کشیده شده است. نوشتهٔ روی مُهر به صورت mtrnrs[hy] ZY LBʾ plmtʾr «مهرنرسه، وزرگ فرمذار» خوانده می شود. مورخان عرب و ایرانی مهرنرسی را مردی هوشمند و دانا و صاحب تدبیر شمرده اند، ولی مؤلفان مسیحی به جهت توجهی که این وزیر به دیانت زرتشتی داشت، نسبت به او کینه ورزیده و او را خائن و دورو و بی رحم خوانده اند. تعصب و غیرت او نسبت به دین زرتشتی نه فقط در مورد خصومت با سایر ادیان ظاهر می شد، بلکه در مورد زراعت و آبادی که موضوع احکام زرتشتی است، نیز بسیار کوشا بود. نفوذ روم و مسئلهٔ مسیحیت در ارمنستان، درگیری های بیشتری را میان ساسانیان و ارمنی ها به وجود می آورد. دو منبع معاصر ارمنی، الیشه و لازار فاربی به این رویدادها و نام مهرنرسه به عنوان آتش افروز آزار و شکنجهٔ ارمنی ها توجه کرده اند. آن ها در کنار لقب معمول وزُرک هرمتر (vzurk hramatar) که در ارمنی همانند هزاربد است، به او اشاره می کنند که معمولاً با لقب اصلی خویش، وزرگ فرمذار برابر است. برای شرح سیاست مهرنرسه نسبت به ارمنستان، به طور عمده با منابع ارمنی روبه رو هستیم، که تصویری منفی از او ارائه می دهند. او با لقب هایی همچون «پیرمرد تلخ»، (tsern darnatsʿeal) «مار» (vishap) و «شیطانی» (dzakhoł) نامیده می شود. دلیل این امر این بود که مهرنرسه، خود بشخصه، در جایگاه فرمانروای ارمنستان جایگزین شده بود و لقب فرمانروایی را گرفت و توانست کنترل ارمنستان را با کمک موبد موبدان و ورزلان، شاهزادهٔ سوانی در دست گیرد. دوم آنکه، به این ترتیب زرتشتی گری زروانی، که در متن های ارمنی از آن با نام «دین فاسد» نام می برند، در سال ۴۳۹ میلادی بر ارمنستان تحمیل شد.
[ { "answer1": "مهرنرسه در زمان پادشاهی یزدگرد یکم به مقام وزرگ فرمذار منصوب شد", "answer2": "در دورهٔ پادشاهی پیروز به علت گرایش به آیین زروانی مورد نقد قرار گرفته بود", "distance": 693, "question": "مهرنرسه در زمان کدام پادشاه به مقام وزرگ فرمذار منصوب شد و در چه دورانی او به دلیل گناهی به بندگی آتشکده فرستاده شد؟" }, { "answer1": "مهرنرسه در سدهٔ چهارم میلادی در قریهٔ اَبرُوان در روستای دشت بارین در اردشیر خوره در جنوب پارس به دنیا آمد.", "answer2": "مهرنرسه سه پسر داشت به نام های زُروان داد، که «رهبر روحانیون» یا «هیربدان هیربد» شد؛ کاردار که «فرماندهٔ نظامیان»، دومین طبقهٔ جامعهٔ ساسانی شد و ماه گُشنَسپ که «رئیس کشاورزان»، سومین طبقهٔ جامعهٔ ساسانی شد.", "distance": 583, "question": "مهرنرسه در کجا به دنیا آمد و چند پسر داشت که هر یک از آنها در چه رده اجتماعی در زمان ساسانیان دارای مقام بودند؟" }, { "answer1": "مهرنرسه در دوران پادشاهی بهرام گور، در طول مذاکرات با رومی ها که به پیمان صلح سال ۴۲۲ میلادی انجامید، نقشی فعال داشته است.", "answer2": "گرفتاری بزرگ یزدگرد دوم، گسترش فزایندهٔ مسیحیت در ارمنستان بود که سلطهٔ ساسانیان را به چالش می کشید.", "distance": 6639, "question": "مهرنرسه در زمان پادشاهی کدام شاه در مذاکرات با رومیان نقش داشت و در چه زمینه ای با ارمنیان اختلاف نظر داشت؟" }, { "answer1": "در دورهٔ بهرام گور، مهرنرسه به ارتکاب گناه متهم شد.", "answer2": "در دورهٔ بهرام گور، زروان داذ، بزرگ ترین پسر مهرنرسه، پایگاه هیربذان هیربذ داشت", "distance": 5104, "question": "مهرنرسه در دوره بهرام گور چه اتهامی داشت و در این دوره چه پُستی را از پسرش زُروانداد داشت؟" }, { "answer1": "مهرنرسه چهار آتشکده در نزدیکی زادگاهش ساخت و سه باغ بزرگ بنا کرد، که در هر کدام از آن ها ۱۲٫۰۰۰ اصله درخت کاشت و چهار روستا را بنیان نهاد و در درون هریک از آن ها آتشکده ای برقرار کرد.", "answer2": "او چهار روستا را بنیان نهاد و در درون هریک از آن ها برای آمرزیدگی روان خویش و سه پسرش، آتشکده ای برقرار کرد", "distance": 11781, "question": "مهرنرسه چه سازه هایی ایجاد کرد و چه تعداد از آنها برای آمرزش روانش بود؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
66
: معامله گر سهام معامله گر سهام () شخص یا شرکتیست که سهام معامله می کند و ممکن است کارگزار، پوشش دهنده ریسک، آربیتراژگر، سفته باز، یا سرمایه گذار باشد. سرمایه گذارسهام، پول خود را برای خرید اوراق مالکیت، و به دست آوردن بازده بالقوه به عنوان بهره، درآمد، یا سود سرمایه ای، سرمایه گذاری می کند. استراتژی بلند مدت خرید و نگهداری سهام ماهیتاً یک استراتژی منفعل است و مخالف سفته بازی (استراتژی فعال) می باشد. بسیاری از سفته بازان سهام، اوراق قرضه (و احتمالاً دیگر دارایی های مالی) را نیز معامله می کنند. سفته بازی سهام حرفه پرریسک و پیچیده ایست زیرا مسیر حرکت بازار عموماً غیرقابل پیش بینی است، و گاهی اوقات نهاد ناظر بازار مالی قادر نیست بی قانونی های موجود را کشف و اصلاح کند. علاوه بر این، بازارهای مالی معمولاً در معرض سفته بازی قرار دارند. "سفته بازان سهام" غالباً با ابهام در گروه معامله گران جای می گیرند، گرچه معامله در این جایگاه برای بیشتر مردم قابل قبول به نظر می رسد. افراد یا شرکت های معامله کننده اوراق مالکیت (سهام)، که اغلب ظرفیت اصلی بازار سهام را تشکیل می دهند، معامله گران سهام نامیده می شوند. سفته بازان تلاش می کنند از نوسان قیمتها در کوتاه مدت (از چند ثانیه تا چند هفته) کسب سود نمایند. سفته باز سهام معمولاً یک حرفه ای است. افراد می توانند در حالی که شغلهای دیگری هم دارند خود را معامله گر/سرمایه گذار تمام وقت یا پاره وقت بنامند. زمانی که یک سفته باز/سرمایه گذار سهام مشتریانی دارد و به عنوان یک مدیرمالی یا یک مشاور به قصد افزودن ارزش برای مشتریان خود کار می کند، مشاور مالی یا مدیر مالی نامیده می شود. در این مورد، مدیر مالی می تواند یک فرد حرفه ای مستقل یا کارمند یک بانک بزرگ باشد. این موضوع در مورد مدیرانی صدق می کند که در صندوق های سرمایه گذاری، صندوق های پوششی، صندوق های مشترک سرمایه گذاری، و صندوق های بازنشستگی، سرمایه گذاری مخاطره آمیز، سرمایه گذاری در سهام، مدیریت صندوق و مدیریت ثروت فعالیت می کنند. این سرمایه گذاران سازمان یافته، گاهی اوقات سرمایه گذاران نهادی نامیده می شوند. چند استراتژی مختلف برای معامله سهام وجود دارد که عبارتند از:معاملات روزانه، تعقیب روند، بازار گردانی، سفته بازی روزانه (معاملات اسکالپ)، معاملات آنی (ممنتم)، معاملات خبرمحور، و آربیتراژ. ازسوی دیگر، سرمایه گذاران سهام، شرکت ها یا افرادی هستند که سهام را به قصد نگهداری آن ها را برای مدت طولانی، معمولاً چند ماه تا چندسال، با اهدافی مانند جمع آوری سود سهام خریداری می کنند. آن ها در درجه اول به تجزیه و تحلیل بنیادی برای تصمیمات سرمایه گذاری خود تکیه می کنند و سهام را به عنوان سند مالکیت بخشی از شرکت می شناسند. بسیاری از سرمایه گذاران اعتقاد دارند که استراتژی خرید و نگهداری، همان طور که از نامش پیداست، دلالت ضمنی بر این دارد که سرمایه گذاران، سهام یک شرکت را خریداری کرده و برای مدت بسیار طولانی آن را نگهداری می کنند، و این مدت عموماً با سال اندازه گیری می شود. این استراتژی در بازار صعودی سهام (گاو نر) از سال ۱۹۸۰تا۱۹۹۰ جذابیت داشته است، که سرمایه گذاران با خرید و نگهداری سهم بر کاهش قیمت در بازار کوتاه مدت مسلط شده و سهام را نگه می داشتند تا بازار به بازده قبلی خود یا بیشتر از آن برسد. با این حال در طول سال های ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۳ بازار سهام، نزولی (بازار خرس) بود. یک بازار نزولی با ۲۰٪افت در یک شاخص عمده مثلDJIA یا SPX که حداقل ۲ماه طول می کشد مشخص می شود. آخرین بازار نزولی در ۱۰ اکتبر سال ۲۰۰۷ زمانی که DJIA و SPX در اوج بازار صعودی بسته شدند آغاز گردید. هنگامیکه شاخصهای بازار گسترده ای مانند نزدک (NASDAQ) بیش از ۶۰٪ کاهش یافت استراتژی خرید و نگهداری طرفدارانش را از دست داد. معامله گران سهام به سهامداران مشاوره می دهند و در مدیریت پرتفلیو به آن ها کمک می کنند. معامله گران برای خرید و فروش اوراق قرضه، سهام، معاملات سلف و سهام صندوق های پوششی استخدام می شوند. همچنین یک معامله گر سهام تحقیقات و مشاهدات گسترده ای از نحوه عملکرد بازارهای مالی انجام می دهد. این تحقیقات از طریق مطالعه اقتصاد خرد صورت می گیرد؛ و معامله گران حرفه ای تر در اقتصاد کلان و تجزیه تحلیل خاص صنعت تحقیق می کنند تا عملکرد شرکت یا دارایی را پیگیری نمایند. وظیفه دیگر معامله گر سهام تطابق تجزیه و تحلیل مالی با مقررات فعلی و آینده شغل خود است. از معامله گران حرفه ای سهام، درخواست می شود که از ۴ ماه قبل از شروع کار در زمینه شغلی مقرر یک دوره کارآموزی بگذرانند. به عنوان مثال در آمریکا دوره کارآموزی را با پیگیری یک سری از آزمونها که توسط نهاد قانون گذاری صنعت مالی(FINRA)تنظیم می شود می گذرانند. معامله گران سهام کسانی هستند که مطابق عرف و قانون، گواهینامه آشنایی با بورس و اوراق بهادار آمریکا(SEC) را کسب نمودند. معامله گران با تجربه معمولاً پس از اخذ مجوز یک مدرک چهار ساله در زمینه مالی، حسابداری یا اقتصاد به دست می آورند. ناظر بورس به عنوان یک معامله گر برای تحلیل پیشرفته بازار سهام به دانش MBA نیاز دارد. دفتر آمار کار آمریکا پیش بینی کرد که رشد معامله گران سهام بین سال های ۲۰۰۶ تا ۲۰۱۶ به بیش از ۲۱٪ می رسد. در آن زمان ممکن است معامله گران سهام از تمایل به سرمایه گذاری افرادی زیادی که حقوق بازنشستگی می گیرند و دیگر به تأمین اجتماعی آمریکا متکی نیستند، نفع ببرند. اوراق قرضه خزانه داری آمریکا نیز با نوسان بیشتری معامله می شود. ورود به بازار کار برای معامله گران سهام به دلیل زمینه شغلی محدود، حرفه ای و فوق العاده رقابتی، دشواراست، افزایش مالکیت سهام و صندوق های مشترک، رشد شغلی قابل توجهی برای معامله گران به وجود می آورد. بانک ها فرصت های بیشتری برای قشر متوسط جامعه ایجاد می کنند تا آن ها نیز بتوانند به سرمایه گذاری و سفته بازی در بازار سهام بپردازند. BLS گزارش داد که معامله گران سهام درآمد متوسط سالانه ۶۸٬۵۰۰ دلار دارند. معامله گران باتجربه به طور بالقوه این توانایی را دارند تا از سهام و صندوقهای مشترک سالانه بیش از ۱۴۵٬۶۰۰ دلار به دست آورند. برخلاف کارگزار سهام، معامله گر حرفه ای معاملات بین خریدار و فروشنده را هماهنگ می کند و برای اجرای هر معامله کمیسیون تضمین به دست می آورد. معامله گر حرفه ای ممکن است منحنی یادگیری داشته باشد و عملکرد رقابتی خود را به خصوص زمانی که بازار سهام سقوط می کند به طور کوتاه مدت بررسی کند. معاملات بازار سهام به دلیل عدم اطمینان و پیچیدگی، ریسک قابل توجهی دارد، به ویژه برای سرمایه گذاران/ معامله گران بی تدبیر و بی تجربه سهام که به دنبال راهی آسان و سریع برای پولدار شدن هستند. علاوه بر این، معاملات رایگان نیست. سفته بازان/سرمایه گذاران سهام با چندین هزینه مانند کمیسیون، مالیات و کارمزد کارگزاری و هزینه دستور سفارشات خرید و فروش در بورس سهام روبرو می شوند. بسته به ماهیت هر یک از قوانین ملی یا دولتی مربوطه، تعهدات مالی زیادی باید رعایت شود، ممیزان، مالیات مربوط به معاملات، سودهایی نقدی و سرمایه ای را دریافت می کنند. با این حال، این تعهدات مالی در حوزه های قضایی مختلف متفاوت خواهد بود. در حال حاضر به واسطه قانون گذاری متفاوت، شرکت ها مجبورند برای پرداخت مالیات وضع شده روی قیمت سهام، از حوزه قضایی مربوط به خود پیروی کنند؛ ولی در کل بازار سهام بدون مالیات برای تقویت رشد اقتصادی مفیدتر هست. فراتر از اینها هزینه فرصت پول و زمان، ریسک نرخ ارز، ریسک مالی، هزینه اینترنت، هزینه کسب اطلاعات و هزینه مصرف برق همهٔ هزینه هایی است که باید محاسبه شود. دو معامله گر فریبکار، ژروم کرویل و کیکو آدابلی در یک موقعیت کاری فعالیت می کردند. آن ها علاوه بر سهام و اوراق قرضه، اوراق مشتقه نیز معامله می کردند. این عملیات نسبتاً ساده بوده و مختص معامله گران تازه کاری است که اغلب با صندوق سرمایه گذاری قابل معامله در بورس (ETFs) و محصولات مالی مشابه شاخص کار می کنند. آن ها می توانند پرتفلیو خود را با خرید قراردادهایی که توسط شاخص سهام یا صنعت حمایت می شود، متنوع کنند. هر دو معامله گر با مراحل کار کاملاً آشنا بودند. آنها، پیش از ورود به معامله، به (پشت صحنهٔ سازمان)، یعنی بدنهٔ اداری بانکی که کنترل کنندهٔ نظم عملیات بود، نفوذ می کردند. بر اساس گزارشی از بازرس کل سوسیته ژنرال در سال ۲۰۰۵ و ۲۰۰۶، ژروم کرویل با داشتن ۱۰۰–۱۵۰میلیون یورو در سهام Solarworld AG پذیرفته شده در آلمان سردمدار بود. علاوه بر این همانند کرویل معاملات غیرمجاز کیکو آدابلی در طول تاریخ بشر بی سابقه بود. آدابلی تعدادی از عملیاتش را از اکتبر۲۰۰۸ ایجاد کرده بود. او در سال ۲۰۱۱ورشکسته و به دنبال آن دستگیر شد. سفته بازان سهام و سرمایه گذاران معمولاً برای دسترسی به بازار سهام نیاز به یک کارگزار مانند بانک یا شرکت کارگزاری دارند. با ظهور بانکداری اینترنتی، معمولاً برای مدیریت معاملات سهام به اینترنت متصل می شوند. سوداگران سهام / سرمایه گذاران از اینترنت، نرم افزارهای تخصصی، و یک کامپیوتر شخصی، تجزیه و تحلیل تکنیکال و بنیادی استفاده می کنند که به آن ها در تصمیم گیری کمک می کند. آن ها ممکن است از چندین منبع اطلاعاتی استفاده کنند که برخی از آن ها به شدت گذشته نگر و تکنیکال است. آن ها با استفاده از نقاط محوری محاسبه شده از معاملات روزانه گذشته، تلاش می کنند نقاط معاملاتی خرید و فروش روز جاری را پیش بینی کنند. این نقاط بالاترین و پایینترین قیمت را برای هر روز به سفته بازان نشان می دهند، وآنها را برای ورود به معامله یا خروج از آن راهنمایی می کند. ابزار اضافه برای انتخاب سهام استفاده از «صفحه نمایش سهام» است. کاربر پارامترهای مشخص ورودی را که برای تحلیل تکنیکال ویا بنیادی به آن نیاز دارد به وسیلهٔ صفحه نمایش سهام، بررسی می کند. فایده اصلی صفحه نمایش سهام این است که می تواند متناسب با نیازهای درخواست کننده به یک گروه کوچک از سهام در میان ده ها هزارسهم دیگر برای تجزیه و تحلیل بیشتر، بازگردد.انتقاداتی در مورد اعتبار استفاده از شاخص های تکنیکال در تجزیه و تحلیل وجود دارد، و بسیاری از سفته بازان حرفه ای سهام از آن استفاده نمی کنند. سفته بازان تمام وقت و سرمایه گذاران سهام، به علاوه بسیاری از افراد دیگر در امور مالی، به طور سنتی یک آموزش رسمی دیده اندو آموزش در زمینه هایی مانند اقتصاد، امور مالی، ریاضیات و علوم کامپیوتر، که ممکن است به طور به خصوص مربوط به این شغل باشد علم دقیقی نیست، قیمت سهام به طور کلی رفتاری تصادفی یا نامنظم دارد. هیچ روش اثبات شده ای برای سودآوری معاملات سهام وجود ندارد، داشتن درجه ای از دانش در این زمینه در نهایت غفلت قرار گرفته است. بسیاری از شرکت ها دوره های آموزشی سرمایه گذاری سهام را ارائه می کنند وکارشناسان متعددی گفته اند که با کمک تجزیه و تحلیل تکنیکال و بنیادی در بازار سهام موفق عمل کردند. با این حال اقتصاددانان و دانشگاهیان بیان می کنند که به دلیل فرضیه بازار کارا بعید است که سرمایه گذار بتواند در بازار کارای سهام از طریق هر گونه تجزیه تحلیل، سود غیرعادی به دست آورد. در رابطه با منحنی توزیع نرمال سرمایه گذاران، بسیاری از دانشگاهیان معتقدند که، ثروتمندترین سرمایه گذاران ها، صرفاً نقاط پرت در چنین توزیعی هستند (یعنی در یک بازی شانسی، آن ها در هر دسته از پرتاب هاشون، بیست بار شیر آورده اند). ورود پول به بازار سهام با هدف ایجاد بازده روی سرمایه گذاری انجام شده، می باشد. بسیاری از سرمایه گذاران تلاش می کنند تا علاوه بر بازده بیشتر عملکرد بهتری در بازار داشته باشند. با این حال، کارایی بازار، با دفاع از فرضیه بازار کارا(EMH) توسط یوجین فاما در سال ۱۹۷۰ فرموله شد. این فرضیه بیان می کندکه قیمت سهم در هر زمان، منعکس کننده تمام اطلاعات موجود در مورد سهام می باشد. بنابراین، با توجه به EMH، هیچ سرمایه گذاری دارای مزیت در پیش بینی بازده سهام نیست زیرا همه به اطلاعات یکسان دسترسی دارند. در بازارهای کارا، قیمت قابل پیش بینی نیست بلکه تصادفی است، بنابراین هیچ الگوی سرمایه گذاری قادر به تشخیص قیمت نمی باشد؛ بنابراین یک رویکرد برنامه ریزی شده برای سرمایه گذاری، نمی تواند موفق باشد. «گشت تصادفی قیمت ها»، که در فرضیهٔ بازار کارا مورد بحث قرار می گیرد، این نتیجه را در پی دارد که هر نوع استراتژی سرمایه گذاری به قصد برتری بر بازار، با شکست مواجه می شود. در حقیقت، EMH اشاره می کند که با توجه به هزینه های معامله در مدیریت پرتفلیو، قرار دادن پول در یک صندوق شاخصی برای سرمایه گذار سودآورتر است. در سال ۱۹۶۳ بنویت مندلبروت تغییرات قیمت پنبه را در یک سری زمانی که از سال ۱۹۰۰شروع می شد تجزیه تحلیل کرد. در این تجزیه و تحلیل دو یافته مهم وجود دارد. اول اینکه، حرکات قیمت تأثیر کمی برمنحنی توزیع نرمال دارد. در این منحنی حجم انبوه مشاهدات نزدیک به میانگین است، (۶۸٪ داده ها در داخل یک انحراف معیار قرار دارند). در عوض، داده ها فرکانس بزرگی از تغییرات شدید را نشان داد. دوم، به دنبال تغییرات قیمت الگوها نسبت به مقیاس بی اثر بودند: منحنی های تغییرات قیمت برای یک روز شبیه به منحنی های یک ماه بود. درکمال تعجب، این الگوهای خود متشابه در تمام طول مدت ۱۹۰۰–۱۹۶۰، دوره های سختی که یک رکود بزرگ و دو جنگ جهانی به خود دیده بود، وجود داشت. مندلبروت از نظریه فراکتال خود استفاده کرد تا وقوع و تکرار بحران در وال استریت را توضیح دهد. در سال ۲۰۰۴ او کتاب خود را با نام «سؤ رفتار» بازارهای مالی منتشر کرد. «سؤ رفتار» بازارهای مالی، بر مبنای دید فراکتال نسبت به ریسک، زیان، و پاداش است. ایدهٔ پایه ای فرکتال ها نسبت به بازارهای مالی این است که احتمال تجربهٔ نوسانات شدید (مثل آنهایی که با رفتارهای گله وار شروع می شوند) بیشتر از آن چیزی است که فکر می کنیم. البته این نظریه چشم انداز دقیق تری از ریسک در دنیای مالی ارائه می دهد. هدف اصلی در بازارهای مالی به حداکثر رساندن بازده برای یک سطح معین از ریسک است. مدل های استاندارد این نظریه، بر پایه این قضیه است که احتمال انحرافات شدید در قیمت های دارایی بسیار کم است. این مدل ها وابسته به این فرض است که نوسانات قیمت دارایی در نتیجه یک رفتار تصادفی خوب یا روندی اتفاقی است. به این دلیل مسیر اصلی مدل ها (مانند مدل مشهور بلک-شولز) استفاده از توزیع احتمالات نرمال برای توصیف حرکات قیمت می باشد. برای تمام اهداف عملی، می توان تغییرات شدید را نادیده گرفت. مندلبروت فکر کرد این راه مناسبی برای نگاه به بازارهای مالی نیست. او تغییرات قیمت را مطابق منحنی توزیع نرمال نمی دانست و معتقد بود منحنی قیمت از نظر آماری دارای خاصیت کشیدگی است، و دنباله های توزیع فراوانی بیشتری دارند ونمودار پهنتر از حد نرمال است. این منحنی نمایش پایدارتری از بازارهای مالی است: بررسی شاخص داو برای صد سال یک سری حرکات متناوب سریع را آشکار کرد. با این حال، مدل های معمولی مورد استفاده در زمان بحران مالی سال ۲۰۰۸ این تغییرات شدید را رد کرد وفرض کرد که آن ها فقط می توانند هر ۱۰٬۰۰۰ سال یکبار اتفاق بیفتند.نتیجه گیری واضح کار مندلبروت این است که مقررات بیشتری در بازارهای مالی نیاز است. کمک دیگر او به مطالعه رفتار بازار سهام ایجاد روش های جدید برای ارزیابی ریسک و جلوگیری از سقوط مالی پیش بینی نشده می باشد. خارج از دانشگاه ها، جنجال بر سر زمان بندی بازار است. پوشش رسانه ای از این مسائل آنقدر شایع شده که بسیاری از سرمایه گذاران در حال حاضر زمان بندی بازار را به عنوان یک استراتژی سرمایه گذاری معتبر استخراج کردند. معاملات محرمانه، تقلب حسابداری، اختلاس و ایجاد حباب در قیمت سهم عواملی هستند که مانع سرمایه گذاری کارآمد، منطقی، عادلانه و شفاف می شوند. چرا که ممکن است مدیران شرکت ها صورتهای مالی و اطلاعات جعلی ایجاد کنندکه منجر به قیمت سهام متناقض می شود. در طول تاریخ بازار سهام، ده ها مورد رسوایی مربوط به شرکت های بورسی، سرمایه گذاری سهام و کارگزاری وجود دارد. یک مورد رسوایی در معاملات محرمانه شرکتی به مدیریت راج راجاراتنام و صندوق پوششی آن شرکت- گروه کشتی بادبانی روی داده است. در روز جمعه ۱۶ اکتبر۲۰۰۹، راج راجاراتنام توسط FBI بازداشت ومتهم به توطئه با دیگران در معاملات محرمانه چندین شرکت عمومی شد. دادستان ایالات متحده، پریت بهارارا کل سود این معاملات غیرقانونی را بیش از۶۰ میلیون دلار برآورد کرد. به گفته یک کنفرانس خبری این صندوق، بزرگترین صندوق پوششی بود که در تاریخ آمریکا مورد معامله محرمانه قرار گرفت. یک شرکت بورسی به نام SATYAM درگیر یک تقلب حسابداری رایج و بی نقص شد. در تاریخ ۷ ژانویه ۲۰۰۹، رئیس راجو پس از اعلام اسامی همدستانش در تقلب بزرگ حسابداری استعفاء داد. رامالینگا راجو به همراه برادرش و عضو سابق هیئت مدیره راما راجو و مدیر ارشد مالی سابق وادلامانی سرینیواس به زندان حیدرآباد فرستاده شدند. در ایتالیا، کاستیلو تانزی بنیادگذار شرکت پارمالات به تقلب مالی و پول شویی در سال ۲۰۰۸ متهم شد. ایتالیاییها شوکه شده بودند که چطور چنین امپراطوری وسیع و پابرجایی می تواند به سرعت فرو بریزد. وقتی رسوایی انجام شده اعلام شد، قیمت سهم پارمالات در بورس اوراق بهادار میلان سقوط کرد. شرکت پارمالات با ابزار CLN(نوعی ابزار مشتقه) اقدام به فروش خود کرد و روی ارزش مند بودن اعتبار خویش شرط بسته بود تا بتواند سریع برای خودش از هیچ، دارایی دست و پا کند. پس از دستگیری کاستیلو تانزی، بنا به گزارش در طول بازجویی از او در زندان سان ویتور میلان اعتراف کردکه سرمایه را از پارمالات به پارماتور و جاهای دیگر منتقل می کرد. سرمایه گذاری روی گردشگری و فوتبال یکی از اشتباهات بزرگ مالی بود؛ و همچنین تلاش تانزی به چشم وهم چشمی با رقیبش برلوسکونی با خرید اودئون TV، تنها به فروش آن در ازای از دست دادن حدود ۴۵ میلیون € انجامید. تانزی به ۱۰ سال زندان برای تقلب مربوط به فروپاشی گروه لبنی محکوم شد. هفت متهم دیگر، از جمله مدیران و بانکداران، تبرئه شدند. یکی دیگر از متهمین در ماه سپتامبر سال ۲۰۰۸ در خارج از دادگاه پرونده اش حل و فصل شد. معاملات روزانه در انتهایی ترین قسمت طیف سرمایه گذاری نسبت به استراتژی خرید-و-نگهداری قرار می گیرند. این، آخرین استراتژی زمانبندی بازار است. هنگامیکه به نظر می رسد که نظریه درست بیان شده است همه توجهات را معاملات روزانه به خود جذب کنند. منتقدان استدلال می کنند، در صورتی که این گونه باشد، حداقل یک مدیر مالی، مدعی عنوان «وارن بافت معاملات روزانه» می شد. در لیست طولانی از سرمایه گذاران موفق که به افسانه ای در زمان خود تبدیل شده اند یک فرد که با معاملات روزانه به شهرت رسیده باشد، وجود ندارد. حتی مایکل استین هارت، که افق زمانی سرمایه گذاری خود را از ۳۰ دقیقه تا ۳۰ روز انتخاب می کرد، مدعی چشم اندازی بلند مدت در تصمیمات سرمایه گذاری خود بود. از منظر اقتصادی، بسیاری از مدیران حرفه ای و مشاوران مالی محافظه کار با این استدلال که پاداش معاملات روزانه با ریسک آن متناسب نیست، این معاملات را انجام نمی دهند. با وجود مخالفتها، زمان بندی بازار نه غیرقانونی و نه غیراخلاقی است. سرمایه گذاران تلاش می کنند تا سود به دست آورند وخرید با قیمت پایین وفروش با قیمت بالا هدف کلی اکثر سرمایه گذاران است (هر چند فروش استقراضی و آربیتراژ رویکرد متفاوتی ست، موفقیت یا شکست این استراتژی هم به زمان بستگی دارد). مشکلات ناشی از معاملات صندوق سرمایه گذاری مشترک، زمان بندی بازار را به شکل یک اتفاق منفی نشان می دهد. چون بروشورهای نوشته شده توسط صندوق سرمایه گذاری مشترک به شدت معاملات کوتاه مدت را منع کرده است. با وجود این ممنوعیت، به مشتریان خاص اجازه می دهد تا معاملات روزانه انجام دهند؛ بنابراین، مشکل با استراتژی معامله نیست بلکه مشکل با اجرای غیراخلاقی و غیر منصفانه استراتژی است، که به برخی از سرمایه گذاران به استثنای دیگران اجازه داده شد آن را به کار بگیرند. همه سرمایه گذاران بزرگ جهان، تا حدی، به زمان بندی بازار برای موفقیت خود تکیه می کنند. خواه آن ها تصمیم گیری معامله خود را بر مبنای تجزیه و تحلیل بنیادی، تجزیه و تحلیل تکنیکال یا شهود شخصی، انجام دهند و خواه همه موارد، دلیل نهایی برای موفقیتشان انجام معاملات مناسب در زمان مناسب است. در اغلب موارد، این تصمیمها شامل دوره زمانی توسعه یافته وبر اساس استراتژی سرمایه گذاری خریدو نگهداری است. سرمایه گذاری روی ارزش یک مثال روشن از استراتژی خرید سهامیست که کمتر از ارزش ذاتیش معامله می شودوزمانی که بازار ارزش ذاتی آن را تشخیص داد به فروش می رسد. بسیاری از سرمایه گذاران ارزش به صبر شناخته می شوند، چون سهام زیر قیمت اغلب برای مدت قابل توجهی زیر قیمت باقی می ماند. برخی از سرمایه گذاران ترکیبی از عوامل تکنیکال، فاندامنتال ومحیطی مؤثر بر مکان و زمان سرمایه گذاریشان را انتخاب می کنند. این متخصصان نظریه شانس سرمایه گذاری را رد می کنند، وسطح بالاتر بازده را به هر دو ویژگی زیرکی و نظم و انضباط نسبت می دهند. شکست مالی و داستانهای ناموفق معامله سهام فراوانند. هر سال مشاوران مالی دوره های آموزشی نامعتبر بسیاری برگزار می کنند. در این دوره ها که افراد ساده لوح به ثروتمند شدن امیدوار می شوند پول زیادی هدر می رود. این کاربه پیشرفت گستردهٔ روش های نادرست و اثبات نشده معامله برای سهام، اوراق قرضه، کالا، یا فارکس می انجامد، در حالی که درآمد قابل توجهی برای نویسندگان بی وجدان، مشاوران و انجمن گفتگوی تجاری ایجاد می کند. فعالترین مدیران پول بازدهی بدتر از شاخص به دست می آورند. سفته بازی سهام حرفه ای پرریسک و پیچیده است چون مسیر حرکت بازار به طور کلی غیرقابل پیش بینی و فاقد شفافیت می باشد، و گاهی اوقات نهاد ناظر بازار مالی قادر نیست بی قانونی های موجود را کشف و اصلاح کند. علاوه بر این، بازارهای مالی معمولاً در معرض سفته بازی قرار دارند. این داستانهای واقعی و به خوبی مستند شده، موفقیت های بزرگ و سودآوری مداوم بسیاری از سرمایه گذاران سهام و سازمان های سرمایه گذاری سهام در طول تاریخ را باطل نمی کند.
[ { "answer1": "سفته بازان تلاش می کنند از نوسان قیمتها در کوتاه مدت (از چند ثانیه تا چند هفته) کسب سود نمایند.", "answer2": "سوداگران سهام / سرمایه گذاران از اینترنت، نرم افزارهای تخصصی، و یک کامپیوتر شخصی، تجزیه و تحلیل تکنیکال و بنیادی استفاده می کنند که به آن ها در تصمیم گیری کمک می کند.", "distance": 6531, "question": "چه کسانی سهام را برای سودآوری در کوتاه مدت معامله می کنند و چگونه با استفاده از اینترنت به این کار می پردازند؟" }, { "answer1": "هنگامیکه شاخصهای بازار گسترده ای مانند نزدک (NASDAQ) بیش از ۶۰٪ کاهش یافت استراتژی خرید و نگهداری طرفدارانش را از دست داد.", "answer2": "یک بازار نزولی با ۲۰٪افت در یک شاخص عمده مثلDJIA یا SPX که حداقل ۲ماه طول می کشد مشخص می شود.", "distance": 194, "question": "چه چیزی در بازار نزولی باعث از دست دادن محبوبیت استراتژی خرید و نگهداری سهام شد و چه شاخصی از یک بازار نزولی را تعیین می کند؟" }, { "answer1": "معامله گران سهام به سهامداران مشاوره می دهند و در مدیریت پرتفلیو به آن ها کمک می کنند.", "answer2": "سفته بازان سهام و سرمایه گذاران معمولاً برای دسترسی به بازار سهام نیاز به یک کارگزار مانند بانک یا شرکت کارگزاری دارند.", "distance": 4132, "question": "معامله گران سهام چگونه در مدیریت پرتفلیو به سهامداران کمک میکنند و چه کسی معمولا به این معامله گران مشاوره میدهد؟" }, { "answer1": "به عنوان مثال در آمریکا دوره کارآموزی را با پیگیری یک سری از آزمونها که توسط نهاد قانون گذاری صنعت مالی(FINRA)تنظیم می شود می گذرانند.", "answer2": "نتیجه گیری واضح کار مندلبروت این است که مقررات بیشتری در بازارهای مالی نیاز است.", "distance": 8822, "question": "چه نهادی در امریکا برای معامله گران سهام آزمون برگزار می کند و چرا مندلبروت معتقد بود که مقررات بیشتری در بازارهای مالی مورد نیاز است؟" }, { "answer1": "سفته بازان/سرمایه گذاران سهام با چندین هزینه مانند کمیسیون، مالیات و کارمزد کارگزاری و هزینه دستور سفارشات خرید و فروش در بورس سهام روبرو می شوند.", "answer2": "آن ها می توانند پرتفلیو خود را با خرید قراردادهایی که توسط شاخص سهام یا صنعت حمایت می شود، متنوع کنند.", "distance": 1045, "question": " چه مواردی به عنوان هزینه های معاملاتی برای سفته بازان در نظر گرفته می شود و چگونه یک معامله گر می تواند پرتفلیو خود را با استفاده از ابزار مشتقه متنوع کند؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
67
: پل سزان پُل سِزان (۱۹ ژانویه ۱۸۳۹ – ۲۲ اکتبر ۱۹۰۶) یکی از تأثیرگذارترین نقاشان مدرن فرانسوی و همچنین یکی از برجسته ترین نقاشان پسادریافتگر محسوب می شود. وی آثارش را در کنار آثار نقاشان دریافتگر به نمایش می گذاشت. در هر تاش قلم موی سزان ساختاری استوار را می توان دید. نوآوری های او چه در شیوهٔ اجرای نقاشی ها و چه در سبک، بعد نمایی، ترکیب بندی و رنگ آمیزی آن ها بر هنر سدهٔ بیستم تأثیر شگرفی گذاشت. پیکاسو ترکیب بندی های سطوح او را به شیوهٔ کوبیسم گسترش داد و ماتیس به رنگ آمیزی هایش دلبسته بود. از هر دوی این نقاشان آمده است که «سزان پدر همهٔ ما است». وی در همهٔ زندگی هنری اش بس آزرمگین و کم سخن بود و از این رو همواره در جمع هنرمندان بیگانه به شمار می آمد. شهرت هنری او دیرگاه فرا رسید و در دورهٔ کهنسالی اش بود که نقاشان جوان به اهمیت او پی بردند. پل سزان در نوزدهم ژانویه ۱۸۳۹ در شهر اکس آن پروانس در شمال باختری فرانسه زاده شد. پدرش لوئیس اگوستوس سزان بانکداری توانگر بود که هزینه های زندگی پسر هنرمندش را می پرداخت و پس از مرگ مرده ریگی بسزا(۴۰۰، ۰۰۰ فرانک) برای او به جای گذارد. مادرش آن الیزابت اونورین اوبرت زنی بود دل زنده و رویاوا و بسیار نازک دل و رنجور. از او بود که پل نشان دید و انگاشت زندگی گرفت. پل و دو خواهر کوچکترش مری و رز روزگار کودکیی آرام و پرنواز داشتند. در ده سالگی او به دبستان شبانه روزی سنت جوزف در آیکس Aix رفت و راست انگاری را از یک راهب ترسای اسپانیایی بنام جوزف گیلبرت آموخت و در ۱۸۵۲ به دبیرستان بوریون در شد پل سزان که در نوجوانی درشت اندام و نیرومند بود از دوست کوچک و تکیدهٔ خویش امیل زولای یتیم و بینوا در کشمکش هایش با بچه محل هایش که او را به ریشخند «پاریسی» می خواندند پشتیبانی می کرد. زولا سال ها پس از آن چنین از سزان یاد می کرد «ماکه از دید روانی در دو سوی رویاروی هم بودیم برای همیشه باهم یکی شدیم وبرای هم پیوندی هایی رازگون، که همان آشفته سری نا آشکار هردوی ما بود برای رسیدن به فرازمندی، به هم گراییدیم. هشیاری برتر ما در تراز با آن ناکسان کودن بی سروپا که با دیو خویی کتکمان می زدند بیدار می شد.» در سال های ۱۸۶۱–۱۸۵۹ سزان با به سرنهادن به خواست پدر در دانشکده حقوق دانشگاه اکس مارسی به آموختن پرداخت و در همان هنگام آموختن طراحی را دنبال گرفت. در ۱۸۶۱ پس از گفتگویی ناخوشایند با پدرش که بر آن بود تا او را از رفتن به پاریس برای آموختن نگارگری بازدارد سزان جوان رهسپار پاریس شد اما آشنایی با کارهای نوآورانی چون اوژن دولاکروا، گوستاو کوربه او را بخود بس ناباور و دلسرد ساخت. ارتهٔ سزان، که او خود آنرا , «گستاخانه» می خواند به گشت گارهای پرده های نخستین اش می آمد. این گشت گارهایی بود از کشتار و دریده گری rapes و پتیارگی. به گفتهٔ تاریخ دان هنری فرانسوی ژان- کلود لبنستین «سزان جوان می خواست که تماشاگرانش را به جیغ کشیدن وادارد.. او از هرسوی راستاپردازی، رنگ آمیزی، ارته، اندازه بندی و گشت گار گزینی آفند می کرد… او ددمنشانه همهٔ دوست داشتنی ها را در هم می شکست» و از این روی بود که سزان از نهادهای نگارگرانی چون تن وایی های هنری erotic art تیسین و بد افتادهای گویا پیروی می کرد. کارهای نخستین سزان در این چرخه کارهایی تیره و با چیدگی هایی از رنگ هایی سنگین و روانه، نشان از نگرانی و ناآرامی نگارگری جوان را می دهند. بیشتر این کارها که گاه با کاردک کار شده اند چهره نگاری و اندام نگاری پنداری و هر از گاه زیست های خاموش بودند. چهره نگاری او بسا که از میان بستگانش یا خود-چهر نگاری بودند. کارهای اندام نگاری پنداری او بیشتر پتیاره انگیز و تندخویانه با رنگ آمیزیی بی پروایند و نماد از دلبستگی او به دلاکروا می دهند؛ و این پیداتر ست در باز نگاره های او از کارهای دلاکروا. هرچند این کارها پختگی شیوهٔ دلاکروا را ندارند. به هر روی سزان آسیمه سر و آشفته بسیاری از پرده های خویش در این چرخه را پاره و نابود کرد و دیگر آنکه نتوانست بیش از شش ماه در پاریس تاب آورد و افسرده دل به خانهٔ پدر بازگشت. هر چند پس از یکسال زندگی با پدر دوباره هوای نگارگری براو چیره آمد و این بار برای همیشه با او ماندگار ماند. سزان به پاریس بازگشت و چون در آزمایش برای درایی به دانشکدهٔ هنرهای زیبای پاریس درمانده ماند دگرباره بس آزرده دل گردید و از همه سختتر آنکه نگاره هایش برای نمایش در نمایشگاه پذیرفته نشدند. در این هنگام بود که با پیسارو آشنا شد. پیسارو برای سزان نه تنها یک استاد که بل یک دوست و همچون پدری دیگر بود. سزان دربارهٔ او همیشه به ستایش سخن می گفت و سی سال از آن پس از او به آوند «پیساروی فروتن و سترگ» یاد می کرد.> سزان سی ساله بود که شیوهٔ نگارگری خویش را دگرگون نمود. رنگ آمیزی سیاه و هوای مردهٔ پرده هایش گام به گام به رنگ های زندهٔ چشم اندازهایش دگرگون می شود؛ و در این میانه چرخه کارهای ساختارگی او آغاز می گردد. ویژگی کارهای این چرخه در گروه بندی پهلو به پهلو و زدش های قلم مویی شانه ای پدیدارست که می توانند نودشی از تنومندی و تنداری بیافرینند. هنایش پیسارو در کارهای سزان به روشنی بخشیدن رنگ های گذاشته روی تخته رنگش کمک نمود. سزان در درازای زندگی هنری خویش وفادارانه در برابر چشم اندازهای طبیعی ایستاد و نگارگری نمود. در ۱۸۶۹ سزان با ارتنس فیکه دختری نگاره شو و دوزنده آشنا شد که معشوقه او گردید و تنها پسر او پل را در ۱۸۷۲ به جهان آورد. سزان در نخست به بیمناکی از پدر سختگیرش این راز را از خانواده اش پنهان داشت. هرچند این راز در ۱۸۷۸ بر ملا شد و او سرانجام با ارتنس زناشوییی گرفت و این اندکی پیش از مرگ پدرش در ۱۸۷۸ بود که در آن هنگام دیگر از رویارویی با پسرش دست کشیده بود. در ۱۸۷۲ سزان همسر و فرزند خویش را باخود به پونتوآز شهرکی در شمال پاریس که دوستش پیزارو در آنجا می زیست برده بود. برای دو سال این دو نگارگر در کنار هم کار می کردند و پیزارو او را با در انگاشت گران Impressionist آشنا نمود و سرانجام در ۱۸۷۴ کارهای او در کنار کارهای آنان به نمایش گذارده شد. در این روزگاران بود که او در برخی از یکشنبه ها یا پنجشنبه ها که گاه گرد هم آیی های در انگاشت گران گروه بتینوی که از نگاره گرانی چون فردریک بازیل، لوئی ادموند دورانته هنری فانتین لاتور، ادگار دگا، کلود مونه، پیر اگوست رنوآر و آلفرد سیسلی به گرد ادوار مانه، ساختی گرفته بود می پیوست. اگرچه این گروه نگارگران پاریسی با خود پسندی هایشان و گفتگوهای پیچیدهٔ هنریشان او را که با لباس های زمخت شهرستانی می آمد و با لهجهٔ پر چاشنی و زبانی خام سخن می گفت و رفتاری نابرازنده داشت هرگز از خود ندانست. ماری کاسات نگارگر آمریکایی در بارهٔ سزان در میهمانی شامی با او و گروهی دیگر از هنرمندان در روستایی نزدیک پاریس در پاییز۱۸۹۴ نوشته است: «رفتارش در آغاز مرا به شگفتی آورد. او ته تابه سوپ خویش را پاک کرد، سپس آن را برگرداند تا همهٔ چکه های مانده را توی کفگیرش به چکاند. او حتی استخوان های قلمه را به انگشت گرفت تا گوشتشان را از آن ها جدا کند… اما با همهٔ بی سپاسی اش به دستور نامهٔ رفتاری، او به گونه ای با ما به ارجمندی رفتار کرد که هیچ مرد دیگر را توان نشان دادن آن نبود.» کلود مونه به یاد می آورد که یک روز سزان به کافهٔ گربوآ پاریس که جای گردهم آیی گروه بتینوی بود آمد و با همهٔ نگارگران در گرداگرد کافه دست افشرد اما همین که به ادوار مانه رسید گفت «آقای مانه من با شما دست نمی دهم چون هشت روزیست که خودرا نشسته ام». او تنهامان بود و به دوستان و دوستداران و هنرمندان بدگمان بود: «می خواهند قلاب هایشان را در من فروکنند». او هراسناک بود که دیگر نگارگران می خواهند اندیشه ها و یافته هایش به ویژه در بارهٔ رنگ آمیزی را بدزدند و برآن بود که گوگن چنین کرده است. او دوست نداشت که کسی به او دست زندو حتی پسرش اگر که می خواست بازویش را بگیرد باید از او پروا می گرفت. از زنان بیم داشت «زنهای نگاره شو مرا می ترسانند» در یک هراز گاه که زنی نگاره شو را به کار گرفت همین که دید او تا نیمه برهنه شده است دهشت کرد و او را از نگارگاهش بیرون انداخت. سزان پردهٔ خود " المپیای نوواً را در کنار کارهای در انگاشت گران در نمایشگاه نخست شان در ۱۸۷۴ در بلوار کاپوچین به تماشا گذاشت. این پرده که نیشخندی به پردهٔ المپیای ادوار مانه بود همانند کار مانه با سرزنش و پوزخند تماشاگران روبرو شد. که پتیاره نگاری آن کار را به خوارگردانی هنر گرفتند. سزان در سومین نمایشگاه دریافت گرایان در ۱۸۷۷ با شانزده پرده شرکت کرد که در بهترین جای نمایشگاه به تماشا گذارده شدند. اما پرده ها تماشاگران را ناخوش آیند بودند؛ و در زمره این تماشاگران دوراند روئل دلال هنری بود که این پرده ها را خام و ناسزاگر می دیدند. از سوی دیگر سزان خویشتن را از در انگاشت گران جدا می دانست و هرگز همهٔ ارته ها و هنجارهای آنان را نپذیرفت. او بر کارهای در دریافت گرایان خرده می گرفت که هیچ گونه زیرساخت structure ندارند؛ و می گفت که بر آنست تا از دریافت گرایی «چیزی استوار و پایدار، همچون هنر در موزه هاً بسازد» و بازمی گفت که آرمانش آنست که «باز آفرین کارهای پوسن باشد در نپیتر (طبیعت)» و نوآوری های او از کارهای در دریافت گرایان فراتر شد و اینک او را کنار پسادریافت گرایانی چون سورا، ون گوگ و گوگن در شمار می آورند. برای سالیان دراز زیستهای خاموش و چشم اندازها آوندهای هسته ای کارهای او بودند. او بیش از دویست هم چیدگی از زیستهای خاموش آفرید تا آنجا که می گفتند «سزان می خواهد بر پاریس با یک سیب چیره شود».. سزان در نگرشی بلند هنگام، به نازک بینی در مایه و رنگ چشم اندازها و زیستهای خاموش خودرا به دگرگونی نگاره می کند و می کوشد تا ریختهای زیرساختی همچون استوانه و هرم و کره را در آن ها یافته و آشکار سازد. او بر آنست تا با قلم موی خویش رسانایی دهد به پیوند میان گشتگی و انگارهٔ نمایشگر آن. در سال های ۱۸۹۰–۱۸۸۰ سزان به اوج آفرینندگی خویش نزدیک شده بود. مرده ریگ پدر او را از نگرانی بینوایی رهایی داده بودو او روزگار خویش را به نگاره گری می گذراند. در این چرخه او با برنارد و گوگن و ونگوگ در پیوند بود و روزگار زندگی را به تنهایی با خانواده اش در آیکس سر می کرد و به دل نگرانی از بیماری و تنگ چشمی و ناخن خشکی نامی شده بود. اگرچه در نیمهٔ دوم این دهه او بیشتر از گاهان خویش را در پاریس سپری می کرد و شاهکارهای خویش همچون نو جوانی با جلیقه سرخ، گلدان آبی رنگ، و ماردی گرا، و بسیار از چیدگی های پرده های بزرگ تن شویان را آفرید. ارتهٔ او از ریشه دگرگون شد و ریخت ها و رنگ ها در چیدمانهایی پرده آنچنان سامان گرفتند تاکه بهترین هماهنگی را در بستگیی باستانه فراآورند. در پردهٔ زنی با قوری قهوه او رنگ هایش را در لایه هایی نازک بر روی هم می گذارد تا سنگینی و ناسازگاری همچون پرده های آبرنگ بیافریند. فراتر از همه، پرده های زیستهای-خاموش سزان هستند که بنیانی ترین بهره گیری های او را از پژو هش هایش در وست ها ی میان رویه و ژرفا را نمایان می دارند. برای نمون در پرده های سیبهاش در روی ظرف چیدمانهایی نگاره هستی سیب ها را در پیوند با همهٔ اتاق و نه تنها با میز چوبی زیر ظرف نمایان می کند. تماشاگران می پنداشتند که او طراحی یادنگرفته ولی کژگاری های او همه از سر آگاهی ست. او گلدان آبی رنگش را کج می داردو یا دستهٔ یک کوزه را درازتر می کشد ویا یک ظرف یا کاسه را سربه پایین می کشد آنچنان که گویی به ترازا روی میز گذاشته نشده تا به تماشاگر ارجمندی و برازایی ریخت ها رادر ترازی هوشمند نشان دهد. در سال های فرجامین دههٔ ۱۸۸۰ سزان روشنایی ویژه ای را آفرید که در نپیتر (طبیعت) هرگز پدیدار نیست. او با این آفرینش به سر انجام راه خویشتن را از در انگاشت گران برای همیشه جدا نمود. از این پس تنها برایش او آن بود که این روشنایی را با ارته ساختایی خویش به هماهنگی آمیخته دارد. او شیوهٔ سازندگی رویه های رنگین خویش را در لایه های گوناگون برای پدیدآوردن سنگینی به همراه روشنایی ویژهٔ هر پرده در چشم اندازهای سال های پایانی این دهه آزمون نمود؛ و این تلاش به برازایی در پرده های پشت سرهم او از کوه سنت ویکتوار به کامیابی رسید. او این کوه را بیش از شصت بار در پرده های رنگ و روغن و آبرنگ نگاره کرد و در هر آزمون نمایش کوه را ساده تر نمود و روش پذیرفته شدهٔ نشان دادن ژرفا با خط هایی که در چشم انداز به هم می رسند را به دور ریخت. سزان خط افق را پایین آورد و رویه های افقی و عمودی را با یکدگر آمیخت و آن ها را با گام های گوناگون رنگی به هم پیوست تا روشنایی ویژه اش را فرا آورد و با این شیوه همهٔ پیمان های پیشینهٔ نزدیکی و دوری و ژرفا را که از گاهان رنسانس بر نگاره گری فرمانروا بودند به زیر پا نهاد. در ۱۸۸۶ امیل زولا نسخه ای از کتاب داستان خود «شاهکار» L’Oeuvre را برای دوستش سزان فرستاد. شاهکار داستان زندگی هنری پاریس است در چرخهٔ امپراتوری دوم که بخشی از زندگی خود زولا را آشکاری می دهد. زولا چند سال پیش از نوشتن شاهکار در میانهٔ نگاره گران و تندیس سازان پاریس به آوند بازکاوی گستاخ و بپاخیز نامی شده بود زیرا او از سوی گیران پرشور و آتشین مکتب «نگاره گری در هوای آزاد» بود که ادوار مانه نخستین پایه گذار آن مکتب بود. در هنگام نمایشگاه سالن ۱۸۸۶ بود که زولا به آوند یک بازکاو هنری با زبانی تیز و برنده به پشتیبانی از مانه برخاست و با باوری سهمگین از مانه که هنوز حتی او را ندیده بود به آوند نگاره گری که بر او بیداد شده است به دادستانی برخاست. در داستان شاهکار کساور نخست کلود لانتیه نماینده ای از کسگانه های مانه و سزان بود. داستان کودکی کلود یادآور گذشته هایی بود در شهر آیکس و در کنار رود آرک، گذشته هایی که زولا و سزان و دوست دیگرشان باستی با هم داشتند. زولا در «شاهکار» می نویسد: «هنگامی که کلود و دو دوست دیگرش دوازده سال داشتند شیفتهٔ آن بودند که در ژرفترین بخش های رودخانه بازی کنند. آن ها همچون ماهیها شنا می کردند و سپس برهنهٔ برهنه در همهٔ روز روی شنهای سوزان دراز می کشیدند و سپس دیگر بار به درون آب می جهیدند» و چون این آشوب ها بیشتر و بیشتر و به پشت سرهم رخ می داد او هفته ها را به شکنجه دادنی سخت به خود سر می کرد، و آویخته میان امید و دودلی و همهٔ ساعت های آزارنده راکه با شاهکار شورشی اش به کشمکش می گذراند با این رؤیا بردباری می کرد که روزی که دستهایش از بند زنجیرهای ناپدیدار کنونی رها شده باشد نگاره ای خواهد کشید و آن پرده او را به بایستگی خرسند خواهد نمود." چنان می نمود که زولا در داستان «شاهکار» سزان را هنرمندی سرخورده و پایان یافته می شناساند و راز پیوندهای ناشیانه و خشک او را با زنان بر ملا می کرد. در پس از رسیدن این کتاب به دست سزان او این نامهٔ کوتاه و خشک را برای زولا فرستاد: «من از نگارشگر روگن ماکار سپاسگذارم برای این یادآور یادها و از او می خواهم تا به من پروا دهد تا دستهایش را بفشرم در این دم که به سالهای گذشته می اندیشم. همیشه از آن شما در زیر انگیختهٔ گاهان سپر شده، پل سزان» و با این نامه برای همیشه به دوستی خود با زولا پایان داد. در میان سال های ۱۸۹۲–۱۸۹۰ سزان سه پرده از دو مرد ورق باز نگاره کرد که بسیار از نگاره گران کسگانهٔ او و زولا را در این پرده ها می بینند و شاید ورق بازان پاسخ سزان به «شاهکار» زولا بود. دو ورق باز در این پرده در اندیشه ای ژرف فروشده اند. زولا کسگانهٔ دست چپ در این پرده به همه گی در پرده باشش دارد. سزان در نماد کسگانه دست راست باششی کناره ای دارد با این همه شگفت اینکه او به تماشاگر نزدیکتر می نماید. او بخش بزرگتری از میز بازی را فراگرفته، سر به پیش خم کرده و نگرانتر می نماید. زولا خونسرد و پر باور به بازیگری خود به راست گونه نشسته و تنش با راستای دیوارهٔ افقی و پایه ها ی میز چار چوبی برازا برای پیرامون خویش ساخته که با کلاه شق و رق و لباس بی چین و چروکش هماهنگ است. اما سزان با کلاه تاب خورده و لباس ناوار خود در آن چارچوب نمی گنجد. در هر بخش کوچک این پرده نشانی از رویارویی به چشم می خورد. پرده سوم که پرده پایانی و بهترین ازورق بازان است اینک در موزه لوور است و به آوند یک شاهکار شمرده می شود. در دههٔ ۱۸۹۰ سزان کارهایی چون لاله ها و سیبها، ورق بازان، زیست خاموش با سبد سیب، پسری با جلیقه سرخ، چهره نگار گوستاو جفروی، زیست خاموش با فلفلدان، زیست خاموش با کیوپید گچی، زیست خاموش با سیب و پرتقال، دختر جوان ایتالیایی، خانه با دیوار ترک خورده، کاج بزرگ، خم جاده در مونت گرو و بسی دیگر از شاهکارهای خویش را آفرید. با این همه او در گمنامی به سر می برد. اما به ناوابستگی خویش خو کرده بود و تنها آنچه را که دوست داشت و به شیوه ای که دوست داشت نگاره می کرد و اگر کسی را ناخوشایند می یافت از دیدن او سرباز می زد چنان که از پایان دادن به چهره نگار گوستاو جفروی خودداری نمود و آن را نیمه کاره رها کرد زیرا که هنگامی که جفروی در برابر او می نشست از کلمانسو سخن می زد و سزان از او بیزار بود. در سال ۱۸۹۱ میلادی، سزان به بیماری قند مبتلا شد و بناچار برای درمان به سویس، ویشی و سپس به تالوار رفت که درآنجا دریاچه آنسی در اوت سووآ را به پرده کشید. به فرجام امبروز ولارد یک نمایشگاه تک-تنه از کارهای او را در سال ۱۸۹۵ در نمایشگاه خود سامان داد. سزان پرده هایش را از چار چوبشان جدا کرده و آن ها را لوله شده به نمایشگاه ولارد فرستاد. اگرچه این نمایشگاه صدایی نکرد اما بسی از نگارگران جوان را بسوی سزان درکشید؛ و چون سزان به هر از گاه دیده می شد باششی افسانه ای از خود برانگیخت. در پایان این دهه بسیار از نگار گاران پیشرو او را به آوند «فرزانه» ارجمند می داشتند. در ۱۸۹۷ مادرش درگذشت و لو جاس دو بو فان را به او گذاشت؛ ولی او را تاب بردن بار یادهای آن خانه نبود. در سال های پایانی زندگی زناشویی سزان با همسرش ارتنس بی آرام و پرتنش بود. بسا هنگام که از هم جدا می زیستند. پس از مرگ مادر شوهر ارتنس چندگاهی با پسرش پل به پیش سزان بازگشت اما پرخاش ها و ناخرسندی ها از سرگرفته شد. ارتنس یادداشت های مادر شوهر خودرا پس از مرگش سوزاند و سزان در خواستارهٔ مرگ خویش همه دارایی خود را به پسر بخشید و ارتنس راهیچ نگذاشت. سزان در جهان نگاره های خویش آرامش می یافت و از این روی بود که در ۱۹۰۲ خانه ای به همراه یک کارگاه نگارگری برای خود بر فراز تپه های آیکس ساخت. هنگامی که برای نگارگری به هوای آزاد می رفت همچون کشتگران جامه بر تن می نمود و با گاری اسبی که با مخمل سرخ آراسته شده بود به جایگه نگاره گری می شد. در سال های ۱۸۹۹ و ۱۹۰۱ از او درخواست شد که در نمایشگاه ناوابستگان پرده هایش را به نمایش بگذارد و این نشان از نام آوری او بود و موریس دنی که از دوستداران کارهای او بود پردهٔ در ستایش سزان را کشید نه در نمایشگاه بروکسل در ۱۹۰۱ به تماشا گذاشته شد؛ و دنیس بود که او را به نمایش در سالون پاییز Salon d' Automne پاریس زیر آوند درخواند و این نمایشگاهی بس کامیاب بود و بسیار از تماشاگران که می پنداشتند سزان درگذشته است از این که او را هنوز در میان خویش می دیدند به شادی می آمدند و برای سزان این مایهٔ خرسندیی دیر رسیده بود و این شناسایی با نمایشگاهی که ولارد برای او زیر آوند نمایشگاه یادمان سزان در ۱۹۰۷ برآورده شد به اوج رسید. و او همچنان آزمون های نگارگری خویش را پافشارانه دنبال می کرد ومی گفت که آرزو دارد تا «منحنی های اندام رنان را با شانه های تپه ها به پیوند آرد» و می نوشت که «هنگامی که رنگ در توانگرترین خویش است ریخت به برترین برازایی می رسد». تا آنکه در یک روز بارانی هنگامی که با افزار نگارگری بر پشت خودرا در جاده ای گل آلود به پیش می کشید به سکته دچار آمد و در کنار جاده بر زمین غلتید. یک گاری لباس شویی کالبد نیمه جانش را از زمین برگرفت اما او یک هفته از آن پس به سینه پهلو در شصت و هفت سالکی درگذشت. سزان بی گمان از نگارگران بس هشیار و اندیشمند است. او برآن بود که به گونه ای نمایانه ای از ریختار بیافریند و تماشاگر را وادار کند تا باور کند که او به ریختارهایی که به راستی در جایی بوده اند می نگرد اما او همچنین می خواست که تماشاگر فراموش نکند که آنچه در برابر اوست نمایانه ای بیش نیست. پیش از سران نگاره گران پس از رنسانس می خواستند که تا آنجا که شدایی داشت ریختارهایی همتا و همگون با آنچه می دیدند را در پرده های خویش بازسازی کنند. برای سزان این هنری بود که می خواست خود هنر را در یک پرده از تماشاگر پنهان دارد ولی سزان را برایش آن بود که هنر را در پرده های خویش آشکاری دهد و این به دریافت هنر شناسانی چون کیث رابرتز «هنری ست که هنر می آفریند.» پژوهش دیداری سزان پژوهشی بسیار پیچیده و بنیانی است زیرا او بر این باور ست که دچارش های بسیاری را در نگاره گری می بایست چاره کرد. هر زدش رنگ سزان به پرده می باید که با خود بار همهٔ باورهای او را برساند. او به قلم گیری و راستاپردازی پیرامونهٔ در کارهای نگار گران پیشین ناباور بود. به گفتهٔ او «راستا پردازی ناب، گونه ای هم پاشیدگی است» راستاپردازی پیرامونهٔ و قلم گیری کناره ها در نپی تر و طبیعت دیده نمی شود زیرا به باور او همه چیز در نپیتر رنگ دارد. در گفتگویش با امیل برنار گفت:" در همانگاه که نگاره می کنیم داریم راستا ی پیرامون را پرداخت می کنیم. هرچه رنگ هم آهنگتر شود پیرامونه پردازی هم درستتر و نزدیکتر می گردد. هنگامی که رنگ توانگر است، ریختار به والا یی رسیده است. زدایی و پیوند سنگینی ها راز راستاپردازی و ریختار ست." نیرومندی هسته ها ی انگاشت در هنر سزان، اینکه می توان هر بخش آن را زیر پژوهش و کاوش آورد و در هر زدش قلم موی او برایش و بایشی هوشمندانه و اندیشمند یافت کارهای او را در تراز شاهکارهای جاودانه می نهد. کارهای راهنمای آموزشی بسیار از نگاره گران گردید که تنها شماره ای اندک از آنان همچون پیکاسو، براک و ماتیس در پیروی از او به سرفرازی و کامیابی رسیدند و آن بسیار از دیگران سر خورده و فراموش شده ماندند زیرا هرگز در نیافتند که کارهای سزان آمیزه ایست شگرف و پر شگفت از اندیشاری و کنجکاوی و شور و دل نگرانی و کاوش و نگرش ها و خیره ماندن هاو آزمون ها و از خودگذشتگی ها؛ و در پایان دستاوردهای سترگش آنچنان آشکار بود که به جواکیم گاسکه گفت: «من خیلی پیر هستم، خیلی زود آمدم ولی من گذرگاه را نشانه گذاشتم و دیگران آن را دنبال خواهند نمود.»
[ { "answer1": "در ۱۸۶۹ سزان با ارتنس فیکه دختری نگاره شو و دوزنده آشنا شد که معشوقه او گردید و تنها پسر او پل را در ۱۸۷۲ به جهان آورد.", "answer2": "ویژگی کارهای این چرخه در گروه بندی پهلو به پهلو و زدش های قلم مویی شانه ای پدیدارست که می توانند نودشی از تنومندی و تنداری بیافرینند.", "distance": 310, "question": "پل سزان در چه سالی با همسرش آشنا شد و چه ویژگی هایی در سبک نقاشی های چرخه ساختارگی او وجود داشت؟" }, { "answer1": "در این هنگام بود که با پیسارو آشنا شد. پیسارو برای سزان نه تنها یک استاد که بل یک دوست و همچون پدری دیگر بود.", "answer2": "فراتر از همه، پرده های زیستهای-خاموش سزان هستند که بنیانی ترین بهره گیری های او را از پژو هش هایش در وست ها ی میان رویه و ژرفا را نمایان می دارند.", "distance": 5411, "question": "سزان از چه کسی به عنوان استاد و پدر دوم یاد میکرد و چه چیزی در پرده های زیست خاموش او نمایان بود؟" }, { "answer1": "پل سزان که در نوجوانی درشت اندام و نیرومند بود از دوست کوچک و تکیدهٔ خویش امیل زولای یتیم و بینوا در کشمکش هایش با بچه محل هایش که او را به ریشخند «پاریسی» می خواندند پشتیبانی می کرد.", "answer2": "در سال ۱۸۹۱ میلادی، سزان به بیماری قند مبتلا شد و بناچار برای درمان به سویس، ویشی و سپس به تالوار رفت که درآنجا دریاچه آنسی در اوت سووآ را به پرده کشید.", "distance": 12957, "question": "سزان در جوانی چه ویژگی های ظاهری داشت و در چه سالی به بیماری قند مبتلا شد؟" }, { "answer1": "در ۱۸۷۲ سزان همسر و فرزند خویش را باخود به پونتوآز شهرکی در شمال پاریس که دوستش پیزارو در آنجا می زیست برده بود. برای دو سال این دو نگارگر در کنار هم کار می کردند و پیزارو او را با در انگاشت گران Impressionist آشنا نمود و سرانجام در ۱۸۷۴ کارهای او در کنار کارهای آنان به نمایش گذارده شد.", "answer2": "به گفتهٔ او «راستا پردازی ناب، گونه ای هم پاشیدگی است» راستاپردازی پیرامونهٔ و قلم گیری کناره ها در نپی تر و طبیعت دیده نمی شود زیرا به باور او همه چیز در نپیتر رنگ دارد.", "distance": 12808, "question": "سزان چگونه با گروه در انگاشتگران آشنا شد و چه دیدگاهی درباره راسته پردازی داشت؟" } ]
[ { "answer1": "پل سزان در نوزدهم ژانویه ۱۸۳۹ در شهر اکس آن پروانس در شمال باختری فرانسه زاده شد.", "answer2": "در پاریس درمانده ماند دگرباره بس آزرده دل گردید و از همه سختتر آنکه نگاره هایش برای نمایش در نمایشگاه پذیرفته نشدند.", "question": "پل سزان در چه سالی متولد شد و به چه دلیل در نمایشگاه‌های پاریس پذیرفته نشد؟" } ]
gemini-2.0-flash-exp
68
: انواع تابع کپی ناپذیر فیزیکی تابعِ کپی ناپذیرِ فیزیکی یا PUF، یک واحد فیزیکی است که در یک ساختار فیزیکی گنجانده شده و به راحتی قابل ارزیابی است اما پیش بینی آن دشوار است. همهٔ PUFها از تغییرات محیطی مانند دما، ولتاژ تغذیه و تداخل الکترومغناطیسی تأثیر می پذیرند که می تواند بر کارایی آنها تأثیر بگذارد. تصادفی بودن، تنها ویژگی PUF نیست بلکه اساسی ترین ویژگی آن، قابلیت متفاوت بودن میان دستگاه های مختلف و در عین حال، یکسان بودن در شرایط محیطی مختلف است. یکی از راه های طبقه بندی مفاهیم متعدد PUF این است که منبع تغییر درون هر PUF چگونه اندازه گیری می شود. به عنوان مثال، در برخی PUFها، اندازه گیری امضا از چگونگی تعامل منبع منحصربه فرد بودن با یک سیگنال الکترونیکی یا چگونگی نفوذ در آن سیگنال، استنباط می شود. این در حالی است که برخی دیگر، تأثیرات در بازتاب نور تابشی یا یک فرایند نوری دیگر را بررسی می کنند که معمولاً این اندازه گیری ها با کاربرد در نظر گرفته شده برای هرکدام از مفاهیم PUF ارتباط دارد. به عنوان نمونه، PUFهایی که منحصربه فرد بودن را از طریق توصیف الکترونیکی مورد بررسی قرار می دهند، به دلیل سهولت در مجتمع سازی برای تصدیق مدارها یا مؤلفه های الکترونیکی مناسب ترین گزینه هستند. از طرف دیگر، در PUFهایی که اشیا فیزیکی را تصدیق می کنند، بررسی PUF از طریق فرایند دوم، مانند روش های نوری و فرکانس های رادیویی، انجام می شود. سپس، این اشیا به سیگنال های الکترونیکی تبدیل می شوند تا یک سیستم اندازه گیری ترکیبی را تشکیل دهند. این امر باعث می شود که ارتباط میان شی یا برچسب تصدیق کننده و دستگاه ارزیابی کننده، آسان تر شود. یکی از اصلی ترین روش های طبقه بندی PUF براساس بررسی محلی است که تصادفی بودن یا تغییر دستگاه از آن جا مشتق می شود. این منبع منحصربه فرد بودن به دو روش انجام می شود: ۱) روش صریح از طریق اضافه کردن آگاهانهٔ گام های ساخت اعمال می شود و ۲) روش ضمنی از طریق گنجاندن در فرایندهای ساخت. به عنوان مثال، در PUFهایی که در CMOS ساخته می شوند، بدون نیاز به اجرای فرایندهای اضافه تر ساخت، می توان واحدهای CMOS بیشتر به طرح اضافه کرد. این مثال، نشان دهنده نوع ضمنی منبع تصادفی بودن است چرا که تصادفی بودن از واحدهای موجود در طرح مشتق می شود. به عنوان مثالی دیگر، در حالتی که تنها هدف طراحی، انگشت نگاری به کمک PUFها است، اضافه کردن پوشش دی الکتریک نیازمند اجرای فرایندهای اضافه تر ساخت است. این مثال نشان دهنده نوع صریح منبع تصادفی بود است. مزیت منبع تصادفی بودن ضمنی آن است که هیچ هزینه اضافی در رابطه با معرفی مراحل بیشتر ساخت ندارند و این تصادفی بودن نمی تواند به طور مستقیم دستکاری شود زیرا ناشی از تغییر ذاتی فرایند معمول ساخت دستگاه است. فایده منبع تصادفی بودن صریح در انتخاب آگاهانه منبع تصادفی بودن است. به عنوان مثال، این امکان وجود دارد که تغییرات (و در نتیجه، عملکرد آنتروپی) را به حداکثر رساند یا میزان دشواری را افزایش داد. به روش مشابه با طبقه بندی PUF براساس منبع تصادفی بودن آن، PUFها را می توان بر اساس قابلیت آن ها در ارزیابی کردن به روش ذاتی، دسته بندی کرد. اگر تصادفی بودن یک PUF، منشأ ضمنی دارد و می تواند خود را به صورت داخلی ارزیابی کند، این PUF به عنوان ذاتی توصیف می شود. این بدان معنی است که مکانیسم برای توصیف PUF، به صورت ذاتی در خود دستگاه ارزیابی است یا درون آن تعبیه شده است. این خاصیت در حال حاضر فقط توسط PUFهایی با طراحی کاملاً الکترونیکی قابل انجام است، زیرا پردازش ارزیابی فقط با دخالت مدارهای الکترونیکی می تواند انجام شود و بنابراین تنها می تواند یک جز جدایی ناپذیر از یک مکانیزم جستجوی تصادفی بودن الکترونیکی باشد. ارزیابی ذاتی مفید است زیرا اجازه می دهد که بدون نیاز به بازخوانی PUF پردازش نشده که به صورت خارجی در معرض قرار گرفته، این فرایند ارزیابی و پس پردازش (مثل و درهم سازی) انجام شود. این ترکیب خصوصیات تصادفی بودن و پردازش ارزیابی در یک واحد، خطر حملهٔ شخص میانی و کانال جانبی را با هدف برقراری ارتباط بین دو منطقه کاهش می دهد. PUF مبتنی بر تأخیر (به انگلیسی: Delay PUF) از تغییرات تصادفی در تأخیر سیم ها و گیت های روی سیلیکون استفاده می کند. با توجه به یک چالش ورودی، یک وضعیت مسابقه در مدار تنظیم و با مقایسه دو گذار منتشر شده از مسیرهای مختلف، گذاری که زودتر به مقصد می رسد، تعیین می شود. یک داور، که به طور معمول با یک (به انگلیسی latch) پیاده سازی می شود، بر اساس اینکه کدام گذار زودتر می رسد، ۱ یا ۰ را تولید می کند. تحقق بسیاری از مدارها امکان پذیر است و حداقل دو مورد از آنها ساخته شده است. زمانی که یک مدار با الگوی جانمایی یکسان روی تراشه های مختلف ساخته می شود به دلیل تغییرات تصادفی تأخیر، تابع منطقی پیاده سازی شده توسط مدار برای هر تراشه متفاوت می شود. یک PUF مبتنی بر حلقهٔ تأخیر، معادل نوسانگر حلقوی که دارای منطق است، در این نگارش نام اختصاری PUF و اولین PUF مجتمع شده از هر نوع را معرفی کرده است. یک PUF مبتنی بر تسهیم کننده یا مالتی پلکسر شرح داده شده است، علاوه بر این، یک طراحی پردازنده ایمن با استفاده از PUF و یک PUF مبتنی بر مالتی پلکسر با واسط RF برای استفاده در برنامه های ضد جعل RFID دارد. این PUFها از تصادفی بودن رفتار یک حافظه با دسترسی تصادفی ایستای (SRAM) استاندارد روی یک تراشه در هنگام روشن شدن آن به عنوان یک PUF استفاده می کنند. استفاده از SRAM به عنوان PUF، در سال ۲۰۰۷ به طور همزمان توسط محققان و در دانشگاه ماساچوست معرفی شد. از آن جایی که SRAM PUF می تواند به طور مستقیم به مدارهای دیجیتال استاندارد تعبیه شده بر روی همان تراشه متصل شود، می توانند مستقیماً به عنوان یک بلوک سخت افزاری در پیاده سازی های رمزنگاری مستقر شوند. این امر موجب افزایش انگیزه مطالعه آن برای راه حل های امنیتی می شود. تکنولوژی SRAM PUF به طور گسترده مورد بررسی قرار گرفته است. مقاله های تحقیقاتی مختلفی تکنولوژی SRAM PUF را در حوزه هایی مانند رفتار، پیاده سازی یا کاربردهایی با هدف ضد جعل بررسی می کنند. نکته قابل توجه، پیاده سازی سیستم امن ذخیره سازی مبتنی بر کلید، بدون ذخیرهٔ کلید در قالب دیجیتال است. پیاده سازی رمزنگاری مبتنی بر SRAM PUF توسط Intrinsic ID, یک بخشی از شرکت فیلیپس، تجاری شده است و از سال ۲۰۱۹، در هر گره فناوری از ۳۵۰نانومتر تا ۷نانومتر در دسترس است. با توجه به تغییرات فرایند ساخت زیرمیکرون عمیق، هر ترانزیستور در یک مدار مجتمع (یا IC) دارای خصوصیات فیزیکی متفاوتی است که این منجر به اختلاف کمی در خواص الکترونیکی مانند ولتاژ آستانهٔ ترانزیستور و فاکتور بهره می شود. رفتار یک سلول SRAM در زمان راه اندازی آن، به تفاوت ولتاژ آستانهٔ ترانزیستورهای آن بستگی دارد. حتی کوچکترین اختلاف، سلول SRAM را به یکی از دو حالت پایدار سوق می دهد. با توجه به اینکه هر سلول SRAM هر بار که بخواهد روشن شود وضعیت مرجع خاص خودش را دارد، یک پاسخ SRAM منجر به تولید الگویی منحصربه فرد و تصادفی از صفرها و یک ها می شود. این الگو مانند اثرانگشت تراشه است چرا که با توجه به یک SRAM خاص و از این رو برای یک تراشهٔ خاص، منحصربه فرد است. پاسخِ PUF مبتنی بر حافظه ایستا با دسترسی تصادفی یا SRAM PUF، یک اثرانگشت نویزی است زیرا تعداد کمی از سلول ها نزدیک به وضعیت تعادل، ناپایدار هستند. به منظور استفادهٔ قابل اعتماد از SRAM PUF به عنوان یک یا برای استخراج ، فرایند پس پردازش مورد نیاز است. این کار را می توان با استفاده از ، مانند «الگوریتم های دادهٔ کمک کننده» یا انجام داد. این الگوریتم ها دو عملکرد اصلی را انجام می دهند: تصحیح خطا و . این روش به دستگاه اجازه می دهد تا یک کلید رمز منحصربه فرد دستگاه را از SRAM PUF ایجاد کند و بدون وجود کلید رمز، دستگاه خاموش شود. با استفاده از داده کمک کننده، دقیقاً همان کلید را می توان در صورت لزوم از SRAM PUF بازسازی کرد. یک IC درحال استفاده به آهستگی و به تدریج با گذشت زمان تغییر می کند، یعنی سالمند می شود. ، مهم ترین اثر سالمندی در ICهای به روز است که در عین حال تأثیر زیادی بر رفتار نویزی SRAM PUF دارد. از آنجا که NBTI به خوبی درک شده است، روش های مختلفی برای مقابله با تمایل به سالمندی وجود دارد. استراتژی های ضد سالمندی تدوین شده است که باعث می شود بدون افت سایر مقیاس های کیفیت PUF مانند امنیت و بهره وری، قابلیت اعتماد SRAM PUF بیشتر شود. PUF مبتنی بر حافظه ایستا با دسترسی تصادفی یا SRAM PUF در ابتدا، در برنامه هایی با نیازمندی های امنیتی بالا، مانند وزارت دفاع، استفاده می شده است تا از سیستم های حساس دولتی و نظامی محافظت شود. علاوه بر این، در صنعت بانکداری برای تأمین امنیت سیستم های پرداخت و معاملات مالی به کار می رفت. در سال ۲۰۱۰، NXP استفاده از تکنولوژی SRAM PUF را برای حفظ امنیت دارایی های SmartMX در برابر ، دستکاری، و مهندسی معکوس آغاز کرد. از سال ۲۰۱۱، شرکت برای اضافه نمودن امنیت برای ایمن سازی دولت و کاربردهای تجاری حساس در دستگاه های مبتنی بر فلش و بوردهای توسعه، پیاده سازی های مبتنی بر SRAM PUF را پیشنهاد می کند. برنامه های کاربردی اخیر شامل موارد مقابل است: یک سیستم تصدیق هویت مبتنی بر حسگر برای IoT, تلفیق پردازنده های برنامه IoT مبتنی بر برای امنیت هوشمند، دستگاه های سنجش مبتنی بر باتری در لبه و جایگزینی روش های سنتی تزریق کلید با برای امنیت IoT در حجم بالا، میکروکنترلرهای کم توان و پردازنده های متقاطع. برخی از سیستم های امنیتی مبتنی بر SRAM در دهه ۲۰۰۰ به جای اصطلاح استانداردتر "PUF"، اصطلاح "شناسایی تراشه" را ذکر می کنند. امروزه، به طور گسترده ای، جامعه پژوهش و صنعت اصطلاح PUF را برای توصیف این بخش از تکنولوژی پذیرفته اند. PUF پروانه مبتنی بر اتصال متقاطع دو لچ یا فلیپ فلاپ است. سازوکار مورد استفاده در این PUF مشابه SRAM PUF است اما مزیت آن در پیاده سازی آن روی هر FPGA مبتنی بر SRAM است. PUF مبتنی بر مقاومت فلزی، آنتروپی خود را از تغییرات فیزیکی تصادفی در اتصال، via و سیم های فلزی که شبکه برق و اتصال میانی یک IC را تعریف می کنند، به دست می آورد. چندین مزیت مهم برای بهره وری تغییرات تصادفی مقاومت در منابع فلزی یک IC وجود دارد که در موارد زیر، ذکر شده است: PUF مبتنی بر حلقه دو وضعیتی یا BR-PUF توسط Q. Chen و همکاران معرفی شد. BR-PUF براساس این ایده است که حلقه ای با تعداد زوج از معکوس کننده ها دارای دو حالت پایدار ممکن است. با تکثیر کردن معکوس کننده ها و اضافه کردن مالتی پلکسرها بین طبقات، می توان به صورت نمایی تعداد زیادی از جفت های چالش-پاسخ را از BR-PUF تولید کرد. از آنجایی که در بسیاری از سیستم های رایانه ای، تعبیه حافظه پویا با دسترسی تصادفی یا DRAM روی بورد بسیار پرکاربرد است، استفاده از آن ها به عنوان یک PUF در سطح سیستم بسیار کارآمد است. این موضوع، اولین بار توسط Tehranipoor و همکاران ارائه شد"." همچنین DRAM بسیار ارزان تر از حافظه ایستا با دسترسی تصادفی (SRAM) است؛ بنابراین، PUFهای مبتنی بر حافظه پویا با دسترسی تصادفی یا DRAM PUFها می توانند منبعی از داده های تصادفی اما قابل اطمینان برای تولید شناسه های بورد (شناسه تراشه) باشند. مزیت DRAM PUF بر این واقعیت استوار است که DRAM مستقل که در حال حاضر در یک سیستم روی تراشه وجود دارد می تواند برای تولید امضاهای خاص دستگاه بدون نیاز به مدار یا سخت افزار اضافی مورد استفاده قرار گیرد. DRAM PUFکه برای سیستم های سطح تراشه استفاده می شوند، به عنوان یک PUF امنیتی سطح سیستم، به طور گسترده، مورد بررسی قرار نگرفته اند. PUF دیجیتال بر مسائل آسیب پذیری در PUFهای سیلیکون آنالوگ معمول غلبه می کند. بر خلاف PUFهای آنالوگ که اثر انگشت از ماهیت تغییر فرایند ذاتی ترانزیستورها ناشی می شود، اثر انگشت PUFهای مدار دیجیتالی از تصادفی بودن هندسی اتصالات میانی VLSI القا شده از تغییرات لیتوگرافی استخراج می شود. چنین عدم قطعیت اتصال میانی به دلیل مسائلی مانند اتصال کوتاه، ولتاژ گیت شناور و غیره برای ترانزیستورها با مدارهای CMOS VLSI ناسازگار است. یک راه حل، استفاده از لچ های با انحراف شدید کلاک برای اطمینان از وضعیت پایدار عملیاتی هر ترانزیستور CMOS است. به این ترتیب، اطمینان حاصل می شود که مدار، نیز، در برابر تغییرات محیطی و عملیاتی مصون است. PUF مبتنی بر شکاف اکسید، نوعی PUF است که از تصادفی بودن حاصل از خواص ناهمگن طبیعی اکسید گیت که در فرایند تولید IC اتفاق می افتد، سود می برد. در کنار خاصیت واقعاً تصادفی، خواص غیرقابل پیش بینی بودن و پایداری بالا نیز وجود دارند که ایده آل ترین منبع برای تابع کپی ناپذیر فیزیکی است. خانه های طراحی IC می توانند با اجرای PUF مبتنی بر شکاف اکساید در طراحی IC خود، بدون نگرانی در مورد مسئله قابلیت اطمینان و زمان عمر، سطح امنیت را به شدت ارتقا بخشند. علاوه بر این، می توانند از هزینه های اضافی مدارهای پیچیده () خلاص شوند. PUF مبتنی بر شکاف اکسید می تواند بیت های باینری با توزیع یکنواخت را از طریق مکانیسم تقویت و بازخورد از خود (به انگلیسی: Self-feedback) استخراج کند، بیت های تصادفی پس از ثبت نام فعال می شوند و به دلیل استخر بزرگ بیت آنتروپی، به کاربران این امکان را می دهد که انعطاف پذیری دلخواه خود را برای رویکردهای تولید کلید و مدیریت انتخاب کنند. سطح امنیتی را می توان با ویژگی های ذاتی واقعاً تصادفی بودن و نامرئی بودن PUF مبتنی بر شکاف اکسید ارتقا داد. یک PUF پوششی می تواند در لایه بالایی یک مدار مجتمع (IC) ساخته شود. بالاتر از یک IC نرمال، شبکه ای از سیم های فلزی به شکل شانه پخش شده است. فضای بین و بالای ساختار شانه از ماده ای مات پر شده و به طور تصادفی با ذرات دی الکتریک آلایش شده است. به دلیل جانمایی تصادفی، اندازه و ذرات، ظرفیت بین هر دو سیم فلزی تا حدودی تصادفی خواهد بود. این تصادفی بودن منحصربه فرد می تواند برای به دست آوردن یک شناسه منحصربه فرد برای دستگاه حامل PUF پوششی استفاده شود. علاوه بر این، جانمایی این PUF مات در لایه بالای یک IC باعث می شود مدارهای زیرین از بازرسی توسط یک حمله کننده، به عنوان مثال برای مهندسی معکوس، محافظت شود. هنگامی که یک حمله کننده سعی می کند (بخشی از) پوشش را از بین ببرد، ظرفیت خازن بین سیم ها تغییر کرده و شناسه اصلی منحصربه فرد از بین می رود. نشان داده شده است که چگونه یک برچسب RFID غیرقابل کپی کردن با PUF پوششی ساخته می شود. از آنجا که اندازه یک سیستم به زیر طول موج دِ بروگلی کاهش می یابد، تأثیر محدودکردن کوانتومی بسیار مهم می شوند. تصادفی بودن ذاتی در یک PUF مبتنی بر محدودیت کوانتومی ناشی از غیر یکنواختی های ترکیبی و ساختاری ر سطح اتمی است. خصوصیات فیزیکی وابسته به اثرات مکانیک کوانتومی در این مقیاس است، در حالی که مکانیک کوانتومی توسط ساختار اتمی تصادفی تحمیل می شود. این نوع ساختار به دلیل تعداد زیاد اتم های درگیر، ماهیت غیرقابل کنترل فرایندها در سطح اتم و عدم امکان دستکاری اتم ها با اطمینان امکان پذیر نیست. نشان داده شده است که اثرات محدودیت کوانتومی می تواند برای ساختن PUF در دستگاه های شناخته شده به عنوان (به انگلیسی: ) استفاده شود. این دستگاه ها می توانند در فرایندهای ساخت نیمه هادی استاندارد تولید شوند که تولید انبوه بسیاری از دستگاه ها را به طور موازی تسهیل می کنند. این نوع PUF نیاز به مهندسی سطح اتمی برای کپی دارد و کوچکترین PUF با بالاترین چگالی بیت است که تاکنون شناخته شده است. علاوه بر این، این نوع PUF را می توان با بایاس بیش از حد عمدی دستگاه مجدداً راه اندازی کرد تا باعث بازآرایی محلی اتم ها شود. یک PUF مغناطیسی روی کارت نوار مغناطیسی وجود دارد. ساختار فیزیکی رسانه مغناطیسی اعمال شده بر روی کارت با مخلوط کردن میلیاردها ذره با هم در یک دوغاب در طی فرایند ساخت تولید می شود. این ذرات اشکال و اندازه های مختلف دارند. دوغاب روی یک لایهٔ گیرنده اعمال می شود. این ذرات به روشی تصادفی روی سطح می نشینند، دقیقاً مثل ریختن یک مشت ماسه مغناطیسی مرطوب روی یک حامل. ریختن ماسه برای بار دوم و با الگوی مشابه، به دلیل عدم دقت فرایند، تعداد انحراف ذرات و هندسه تصادفی شکل و اندازه آنها غیرممکن است. تصادفی بودن معرفی شده در طی فرایند ساخت را نمی توان کنترل کرد. این یک نمونهٔ کلاسیک از یک PUF با استفاده از تصادفی بودن ذاتی است. هنگامی که دوغاب خشک می شود، لایهٔ گیرنده به صورت نوار خرد شده و بر روی کارت های پلاستیکی اعمال می شود، اما الگوی تصادفی روی نوار مغناطیسی باقی می ماند و قابل تغییر نیست. به دلیل توابع کپی ناپذیرِ فیزیکی آن ها، احتمال یکسان بودن دو کارت نوار مغناطیسی بسیار کم است. با استفاده از یک کارت استاندارد شده، احتمال اینکه هر دو کارتی دقیقاً یک PUF مغناطیسی مطابق هم داشته باشند، ۱ در ۹۰۰ میلیون محاسبه می شود. علاوه بر این، به دلیل اینکه PUF، مغناطیسی است، هر کارت یک سیگنال مغناطیسی متمایز، قابل تکرار و قابل خواندن را به همراه دارد. PUF نوری که تابع یک طرفه فیزیکی (به انگلیسی: physical one-way function) یا POWF نامیده می شود شامل یک ماده شفاف است که با ذرات پراکندگی نور آلایش می شود. هنگامی که یک پرتو لیزر بر روی مواد تابیده می شود، تصادفی و منحصربه فردی به وجود می آید. جانمایی ذرات پراکندگی نور فرایندی کنترل نشده است و تعامل بین لیزر و ذرات بسیار پیچیده است؛ بنابراین، نسخه برداری از PUF نوری به گونه ای که همان الگوی لکه ای به وجود بیاید بسیار سخت است، از این رو فرض این است که «کپی ناپذیر» است. با استفاده از همان دشواری کپی ناشی از کوانتوم به عنوان PUF کوانتومی الکترونیکی، می توان یک PUF کوانتومی که در روش نوری کار می کند، تعبیه کرد. نواقص ایجاد شده در طول رشد یا ساخت کریستال منجر به تغییرات مکانی در شکاف باند مواد دو بعدی یا 2D می شود که از طریق اندازه گیری نورتابناکی قابل تشخیص است. نشان داده شده است که یک فیلتر انتقال با زاویه قابل تنظیم، فیزیک نوری ساده و یک دوربین CCD می توانند نورتابانکی وابسته به مکان را ضبط کنند تا نقشه های پیچیده ای از اطلاعات منحصربه فرد تک لایه های دو بعدی تهیه کنند. داده های مدوله شده دیجیتالی در مدارهای ارتباطی مدرن در معرض اختلالات منحصربه فرد آنالوگ/فرکانس رادیویی یا RF خاص دستگاه، مانند خطا/ و (در فرستنده) قرار می گیرند و به طور معمول در گیرنده جبران می شوند که این موارد غیر ایده آل را رد می کند. RF-PUF و RF-DNA از موارد غیر ایده آل موجود استفاده می کنند تا بین نمونه های فرستنده تمایز قائل شوند. RF PUF از هیچ سخت افزار اضافی در فرستنده استفاده نمی کند و می تواند به عنوان یک ویژگی امنیتی لایه فیزیکی مستقل یا برای احراز هویت چند عاملی، در ترکیب با ویژگی های امنیتی لایهٔ شبکه، لایهٔ حمل و نقل و لایهٔ کاربرد استفاده شود.
[ { "answer1": "با توجه به یک چالش ورودی، یک وضعیت مسابقه در مدار تنظیم و با مقایسه دو گذار منتشر شده از مسیرهای مختلف، گذاری که زودتر به مقصد می رسد، تعیین می شود. یک داور، که به طور معمول با یک (به انگلیسی latch) پیاده سازی می شود، بر اساس اینکه کدام گذار زودتر می رسد، ۱ یا ۰ را تولید می کند.", "answer2": "زمانی که یک مدار با الگوی جانمایی یکسان روی تراشه های مختلف ساخته می شود به دلیل تغییرات تصادفی تأخیر، تابع منطقی پیاده سازی شده توسط مدار برای هر تراشه متفاوت می شود.", "distance": 356, "question": "PUF های مبتنی بر تأخیر چگونه کار می کنند و چه چیزی باعث می شود که تابع منطقی پیاده سازی شده توسط مدار برای هر تراشه متفاوت باشد؟" }, { "answer1": "از آن جایی که SRAM PUF می تواند به طور مستقیم به مدارهای دیجیتال استاندارد تعبیه شده بر روی همان تراشه متصل شود، می توانند مستقیماً به عنوان یک بلوک سخت افزاری در پیاده سازی های رمزنگاری مستقر شوند.", "answer2": "با توجه به اینکه هر سلول SRAM هر بار که بخواهد روشن شود وضعیت مرجع خاص خودش را دارد، یک پاسخ SRAM منجر به تولید الگویی منحصربه فرد و تصادفی از صفرها و یک ها می شود.", "distance": 1104, "question": "مزیت استفاده از SRAM به عنوان PUF چیست و چه الگویی در این روش تولید می شود؟" }, { "answer1": "این منبع منحصربه فرد بودن به دو روش انجام می شود: ۱) روش صریح از طریق اضافه کردن آگاهانهٔ گام های ساخت اعمال می شود و ۲) روش ضمنی از طریق گنجاندن در فرایندهای ساخت.", "answer2": "مزیت منبع تصادفی بودن ضمنی آن است که هیچ هزینه اضافی در رابطه با معرفی مراحل بیشتر ساخت ندارند و این تصادفی بودن نمی تواند به طور مستقیم دستکاری شود زیرا ناشی از تغییر ذاتی فرایند معمول ساخت دستگاه است.", "distance": 612, "question": "دو نوع اصلی از منابع تصادفی بودن در PUFها کدامند و مزیت منبع تصادفی بودن ضمنی چیست؟" }, { "answer1": "PUF مبتنی بر شکاف اکسید، نوعی PUF است که از تصادفی بودن حاصل از خواص ناهمگن طبیعی اکسید گیت که در فرایند تولید IC اتفاق می افتد، سود می برد.", "answer2": "خانه های طراحی IC می توانند با اجرای PUF مبتنی بر شکاف اکساید در طراحی IC خود، بدون نگرانی در مورد مسئله قابلیت اطمینان و زمان عمر، سطح امنیت را به شدت ارتقا بخشند. علاوه بر این، می توانند از هزینه های اضافی مدارهای پیچیده () خلاص شوند.", "distance": 281, "question": "چگونه یک PUF مبتنی بر شکاف اکسید کار می کند و چه مزایایی نسبت به PUF های دیگر دارد؟" }, { "answer1": "ساختار فیزیکی رسانه مغناطیسی اعمال شده بر روی کارت با مخلوط کردن میلیاردها ذره با هم در یک دوغاب در طی فرایند ساخت تولید می شود.", "answer2": "به دلیل توابع کپی ناپذیرِ فیزیکی آن ها، احتمال یکسان بودن دو کارت نوار مغناطیسی بسیار کم است. با استفاده از یک کارت استاندارد شده، احتمال اینکه هر دو کارتی دقیقاً یک PUF مغناطیسی مطابق هم داشته باشند، ۱ در ۹۰۰ میلیون محاسبه می شود.", "distance": 741, "question": "PUF مغناطیسی چگونه ساخته می شود و چرا دو کارت نوار مغناطیسی نمی توانند PUF مغناطیسی یکسانی داشته باشند؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
69
: طلحه بن طاهر طلحه بن طاهر (درگذشت ۲۱۳ هجری/ ۸۲۸ میلادی) فرزند طاهر بن حسین و دومین امیر طاهری است که پس از مرگ طاهر در سال ۲۰۷ هجری/ ۸۲۲ میلادی، به نیابت از عبدالله بن طاهر یا به طور مستقیم به فرمان مأمون، خلیفه عباسی، حکومت خراسان بزرگ را در دست گرفت و تا زمان مرگش بر قلمرو شرقی خلافت حکومت کرد. در زمان حکومت طاهر، وی مدت کوتاهی جانشین طاهر در مرو بود و پس از آن نیز با بازگشت آرامش نسبی به سیستان، به فرمان طاهر، جانشین محمد بن حضین قوسی در آن ناحیه شد که با مرگ طاهر این امر تحقق نیافت. پس از مرگ طاهر در سال ۲۰۷ هجری/ ۸۲۲ میلادی، اوضاع خراسان در اثر شورش سپاهیان ملتهب شد و به دنبال این واقعه طلحه کنترل اوضاع را بر عهده گرفت و با یاری احمد بن ابی خالد، وزیر مأمون، و تایید خلیفه بر خراسان امارت یافت. اکثر دوران حکومت وی در خراسان به جنگ با خوارج به رهبری حمزه آذرک، که قلمرو طاهریان را عرصهٔ تاخت و تاز و غارت قرار داده و علم نافرمانی برافراشته بودند، گذشت و در این راه به ارسال والیان متعدد به سیستان و جنگ های فراوان با خوارج اقدام نمود که برخی از این والیان به همکاری با خوارج پرداخته و از تعرض آنان مصون می ماندند و برخی نیز به ستیز با این گروه پرداخته و در مراحلی پیروز شده و گاهی نیز متحمل شکست می شدند که همین نبرد ها و ناکامی هایی که در پی آن رخ می داد به ارسال والیان متعدد به سیستان منجر شده و بخش اعظم توان و توجه طلحه را به ناچار معطوف به رویارویی با خوارج در سیستان می ساخت . وی سرانجام در سال ۲۱۳ هجری/ ۸۲۸ میلادی، در شهر بلخ وفات یافت و در همانجا نیز مدفون شد. او بر خلاف پدر خویش در سراسر دوران حکومت خود مطیع مأمون، خلیفهٔ عباسی بود و از فرامین و دستوراتش پیروی می کرد. وی را دوستدار علم و دانش و حامی اهالی آن معرفی کرده اند و از الطاف او به اهل علم سخن گفته اند. بنابر روایت ها، طلحه به شکار و موسیقی علاقهٔ فراوان داشت و به شاعران و موسیقیدانان پاداش فراوان می بخشید. پس از مرگ طلحه، عبدالله بن طاهر به عنوان حاکم خراسان در طی حکمی، علی بن طاهر را به حکومت خراسان به نیابت از خویشتن منصوب کرد. مجموعه روایاتی پیرامون نسب طاهر بن حسین، پدر طلحه، بیان شده است که به کمک آن می توانیم از پیشینه و نسب طلحه نیز اطلاع یابیم. بر اساس این روایات، نسب طاهر به یکی از دو شکل ذیل است: طاهر بن حسین بن مصعب بن رزیق بن ماهان یا طاهر بن حسین بن مصعب بن زریق بن اسعد بن زادان. طاهریان دارای تبار ایرانی بودند و لقب خزاعی را به سبب این که از موالی قبیلهٔ خزاعه بودند، به دست آورده اند. به همین سبب، نسب خود را به قبیلهٔ خزاعه که در دوران دعوت محمد، پیامبر اسلام، از قبایل بزرگ مکه بودند، می رساندند. عده ای از راویان و مورخان از یک سو و طاهریان نیز از سمتی دیگر خاندان طاهری را منسوب به رستم، پهلوان ایرانی و منوچهر، پادشاه ایرانی می دانستند. مورخان بر این عقیده اند که علت این نسب سازی ها، اهمیت نسب و ریشه هر خاندان در آن دوره بوده است که طاهریان و به طور ویژه طاهر با تلاش های هوادارانشان توانستند از این راه حمایت و دوستی خاندان های محلی را جلب کنند و از این طریق نفوذ و قدرت خویش را افزایش دهند. بر اساس روایاتی که مطرح شده است، رزیق، جد طاهر، از موالی طلحه بن عبدالله خزاعی معروف به طلحه الطلحات بوده که این شخص امارت سیستان را در اواخر سدهٔ اول هجری / هفتم میلادی یا اوایل حکومت عباسیان بر عهده داشته است. مصعب، نیای طاهر، نیز در آغاز جنبش عباسیان به آنان پیوست و به عنوان دبیر در خدمت یکی از داعیان عباسی به نام سلیمان بن کثیر خزاعی درآمده است. پس از پیروزی عباسیان، مصعب به پاداش خدمات خود و خاندانش از سوی عباسیان، امارت هرات و پوشنگ را عهده دار شد. در سال ۱۶۰ هجری / ۷۷۶ میلادی که مصادف با خلافت مهدی عباسی بود، در نواحی تحت حکومت مصعب، شورشی به رهبری یوسف بن ابراهیم ثقفی صورت گرفت که به سبب آن مصعب از قلمرو خود رانده شد. اما در دورهٔ هارون الرشید و به فرمان او حکومت پوشنگ به حسین، پدر طاهر، واگذار گردید. پس از پدر نیز، طاهر عهده دار این سمت گشت. پس از مرگ هارون الرشید و نمودار شدن اختلاف و درگیری میان مأمون و امین بر سر خلافت، طاهر عهده دار وظایف سنگین تری از سمت مأمون گشت و به کنشگری فعال و عنصری مهم در روند تصاحب قدرت توسط مأمون تبدیل گشت. طاهر پس از پیروزی بر علی بن عیسی بن ماهان، سپهسالار امین، در نبرد ری به مقابله با لشکرهایی که به صورت پیاپی از سمت امین گسیل می گشتند، پرداخت. طاهر و هرثمه بن اعین به وسیلهٔ لشکریانی که در اختیار داشتند، در سال ۱۹۷ هجری/ ۸۱۲ میلادی، به محاصرهٔ اطراف بغداد مشغول شدند و با شدت بخشیدن به این محاصره، فشار را بر لشکریان امین افزون کردند. محاصرهٔ بغداد تا سال ۱۹۸ هجری/ ۸۱۳ میلادی، به صورت فرسایشی به درازا کشید تا در محرم همین سال طاهر بر شدت حملات خود افزود و محلات را یکی پس از دیگری فتح کرد و به لشکر دستور داد که برای فتح نهایی بغداد حمله را آغاز کنند و سرانجام بغداد در همین زمان فتح شد. بدین ترتیب، طاهر موقعیت سیاسی برجسته ای در دستگاه خلافت مأمون به دست آورد. سرانجام، به علت تمایل مأمون برای واگذاری خراسان به طاهر و همچنین تلاش بی وقفهٔ طاهر و اطرافیانش، به خصوص وزیر مأمون، احمد بن ابی خالد احول، حکومت خراسان بزرگ و ایالات شرقی در سال ۲۰۵ هجری/ ۸۲۱ میلادی به طاهر واگذار شد. طاهر که مترصد فرصتی مناسب برای اعلام استقلال بود، تنش موجود را دستاویزی قرار داد و یک سال و شش ماه پس از حکومت خود بر خراسان در سال ۲۰۷ هجری/ ۸۲۲ میلادی با حذف نام خلیفه از خطبهٔ نماز جمعه، استقلال حکومت خود را اعلام کرد. طاهر در همان شبی که نام مأمون را از خطبه حذف کرد یا مدت کوتاهی پس از آن در سال ۲۰۷ هجری/ ۸۲۲ میلادی، درگذشت. بدین ترتیب از مهم ترین نتایج جنگ میان امین و مأمون و درگیری میان وزیران و سرداران، امارت و سپس اعلام استقلال طاهر بن حسین و فرمانروایی فرزندان و نوادگانش در خراسان بود، که منجر به استقلال نسبتاً زیاد قسمت شرقی خلافت از پایتخت شد و با حکومت طاهریان بر سرزمین های وسیع شرقی، دوره ای جدید در تاریخ سیاسی حکومت های ایران رقم خورد که بعدها منجر به شکل گیری حرکت های استقلال طلبانه و در نتیجه پیدایش حکومت های متعدد نیمه مستقل و مستقل موسوم، به امارت اِسْتِکفا، شد. در کنار آن، عده ای دیگر از خاندان طاهری نیز به مدت چندین دهه، در قالب عاملان پلیس بغداد یا شُرطه به ایفای وظیفه و اعمال نقش و قدرت در مرکز خلافت عباسی پرداختند. در ادامهٔ سیر وقایع، در شرق تحولات مهمی روی داد. اگرچه مأمون قدرت تام را در ولایات شرقی در اختیار داشت اما منطقه ای نسبتاً کوچک در اختیار بابک قرار داشت. او به همکاری با خرمدینان پرداخت و در سال ۲۰۱ ه‍.ق/ ۸۱۶ م، اقدام به شورش در آذربایجان کرد و با بهره گیری از پایگاه های کوهستانی خویش، نیروهایی که با هدف مقابله با وی از سمت حکومت مرکزی گسیل می شدند را در اجرای مأموریتشان ناکام می گذاشت. اما در غرب خلافت نیز مأمون با مسائل گوناگونی مواجه شده بود. پس از پیروزی بر امین و نصب حسن بن سهل بر حکومت عراق، به یکباره قیام شیعی ابوالسَرایا در حمایت از ابن طباطبای حسنی به وقوع پیوست که به دشواری و با یاری گرفتن حسن بن سهل از هَرثمه بن اَعْیَن سرکوب شد و ابوالسرایا نیز به قتل رسید. البته اقدامات مأمون از جمله ولایت عهدی علی بن موسی الرضا، امام هشتم شیعه، طغیان عراقیان وفادار به خلافت علیه قدرت یابی علویان و تسلط ایرانیان، به ویژه اهالی خراسان، بر امور حکومت را در پی داشت، که به صورت رویگردانی عباسیانِ مستقر در بغداد از مأمون و نصب عمویش، ابراهیم بن مهدی، به خلافت نمودار شد. به علت وخامت اوضاع، مأمون به سوی بغداد حرکت کرد و بنابر برخی روایات نقشهٔ قتل فضل بن سهل (۲۰۲ ه‍.ق/ ۸۱۸ م) و علی بن موسی الرضا را طراحی و عملی کرد، تا به مخالفت ها علیه خود پایان دهد. مأمون پس از انجام این اعمال، با نگارش نامه ای در صدد دلجویی از مردم بغداد و خاندان بنی عباس برآمد. اما با بی توجهی آنان، به سمت بغداد حرکت کرد و طاهر را نیز همراه با سپاهیانش برای افزایش شوکت و قدرت خود از رِقه فراخواند. طاهر به سرعت حرکت کرد و خود را در نَهْرَوان به مأمون رساند و در سال ۲۰۴ ه‍.ق / ۸۱۹ م به اتفاق یکدیگر وارد بغداد شدند. یکی دیگر از دغدغه های مأمون در غرب خلافت، تسلط بر اوضاع مصر و برقراری آرامش در آن ناحیه بود که از سال ۱۸۲ ه‍.ق/ ۷۹۸ م با ورود پناهندگانی از قُرطَبه دستخوش ناآرامی های متعددی شده بود که ظاهراً علت ناآرامی ها و قیام های شکل گرفته در این سرزمین را باید در نظام شدید و طاقت فرسای مالیاتی جستجو کرد. از آخرین شورش های رخ داده از این سنخ، می توان به شورش قِبطی های دلتای نیل اشاره کرد که سرکوب آن با دشواری های بسیار و وقوع نبردهای خشن و بی رحمانه صورت پذیرفت. پس از آن نیز، خلیفه که در شام اقامت داشت، در محرم سال ۲۱۸ ه‍.ق/ ۸۳۲ م شخصا عازم مصر شد تا اوضاع آن ناحیه را که عاملانش موفق به تسلط بر آن نشده بودند، سامان دهد. کنیهٔ طاهر بن حسین به سبب وجود طلحه، ابوطلحه بود. طلحه پس از واگذاری حکومت خراسان به طاهر در سال ۲۰۵ هجری، به نیابت از پدر یا در رکاب او به آن ناحیه رفت و در خراسان مستقر شد. یکی از مشکلات عمدهٔ طاهر بن حسین، تاخت و تاز مداوم خوارج در سیستان و وجود ناآرامی در آن ناحیه بود. بدین منظور طاهر، محمد بن حضین قوسی که چهارده سال قبل حاکم واقعی سیستان بود و شناخت خوبی نسبت به مسائل محلی داشت را برای ایجاد آرامش و نظم در جمادی الاول سال ۲۰۶ هجری/ ۸۲۰ میلادی بدان ناحیه گسیل داشت و او در این امر توفیق یافت. پس از بازگشت آرامش به آن ناحیه، طاهر امارت آن را به طلحه واگذار کرد. پس از مرگ ناگهانی طاهر در سال ۲۰۷ هجری، خراسان دستخوش ناآرامی هایی از جانب سپاهیان شد که در اثر آن یکی از خزانه های طاهر غارت شد. انگیزهٔ آنان در این امر، واکنش به قتل ناگهانی سردار خود که در طی چندین سال با وی الفتی پیدا کرده بودند، بود و علاوه بر آن، ظن به نقش خلیفه در مرگ طاهر و کسب مقرری بیشتر را نیز می توان از دیگر انگیزه های سپاهیان در برپایی شورش برشمرد. چندین اقدام در جهت خاموش کردن آتش این ناآرامی ها صورت پذیرفت. در قدم نخست «سلام ابرش خواجه، خزانه دار طاهر، به کارش پرداخت و مقرری شش ماهشان داده شد». همچنین برگزیدن طلحه بن طاهر به حکومت خراسان، به رغم نارضایتی از طاهر و گسیل کردن احمد بن ابی خالد به خراسان، از اقدامات مأمون در راستای فرو نشاندن شورش سپاهیان بود. علاوه بر آن، احمد مأموریت داشت تا به ارزیابی وضعیت خراسان و موقعیت خاندان طاهری در آن ناحیه بپردازد و در صورت وجود خطر، نسبت به حذف آنان اقدام کند، اما احمد پس از حضور در خراسان و بررسی وضعیت آن، از جانب طلحه و فرمانبرداری وی رضایت پیدا کرد. دلیل این رضایت، هدایای هنگفتی بود که طلحه به احمد و یارانش اهدا کرد. این هدایا شامل سه میلیون درهم در کنار هدایایی به ارزش دو میلیون درهم برای احمد بن ابی خالد و پانصد هزار درهم برای ابراهیم بن عباس، منشی احمد، از سمت طلحه بود که اهدای این پیشکشی ها به درگاه احمد بن ابی خالد که مشتاق و شیفتهٔ هدایا بود، موجب تثبیت موقعیت طلحه شد و بازگشت احمد بن ابی خالد به بغداد نیز موجب اطمینان خاطر مأمون از جانب طلحه گشت. در جریان شورش سپاهیان، به نقش حسن بن حسین، برادر طاهر، نیز اشاره شده و او را در وقوع این ناآرامی مؤثر دانسته اند؛ چراکه او در سمت مشاور در خدمت طاهر بود و نسبت به توطئهٔ قتل برادر آگاهی بیشتری داشت. در کنار آن، با توجه به مأموریت های نظامی بعدی او گمان می رود که در زمان مورد بحث، او فرماندهی سپاه را نیز بر عهده داشته است که بر طبق آن به راحتی می توانست نقشی تاثیرگذار در کنترل و رهبری سپاهیان ایفا کند. با ورود احمد بن ابی خالد به خراسان و وقوف حسن بر عدم توان رویارویی با او، حسن بن حسین از برخورد با او پرهیز کرد و برای دوری از نبرد در سال ۲۰۸ هجری / ۸۲۳ میلادی، به کرمان گریخت و در آنجا علم طغیان علیه خلیفه را برافراشت. پس از بازگشت احمد بن ابی خالد به بغداد و خروج حسن بن حسین علیه خلیفه، احمد با وجود خستگی سفر پیشین، خود مأموریت دفع او را بر عهده گرفت که امکان دارد این امر به درخواست مأمون، در جهت رفع پیامدهای عصیان طاهر صورت پذیرفته باشد. احمد در کرمان، حسن بن حسین را در محاصره گرفت و احتمالاً توانست از طریق وعدهٔ بخشایش خطایش، بر او چیره گردد. بدین ترتیب حسن بن حسین پس از مدتی مقاومت در برابر احمد، تسلیم و دستگیر شد اما مأمون از خطایش چشم پوشی کرد و او را عفو نمود. نفوذ و قدرت خاندان طاهری را در کنار کوشش مأمون در جهت جلوگیری از تهدیدات و پیامدهای قتل حسن را از دلایل مؤثر در بخشایش حسن بن حسین می توان دانست. با مرگ طاهر، مناسب ترین راه پیش روی مأمون، واگذاری قدرت به طلحه بود. پس از اعلام استقلال طاهر، کلثوم بن ثابت، صاحب برید خراسان، به درخواست شخص طاهر، این اقدام را به مأمون گزارش کرد. طلحه نیز پس از مرگ ناگهانی پدر، از کلثوم بن ثابت درخواست کرد که خبر مرگ طاهر را به همراه خبر سامان دهی اوضاع سپاهیان توسط طلحه را برای مأمون ارسال کند و به کلثوم در ازای این گزارش، پانصد هزار درهم یا پنج هزار دینار به همراه دویست جامه اهدا کرد که دو گزارش با فاصلهٔ اندکی از یکدیگر به بغداد رسیدند. پیرامون انتخاب عبدالله بن طاهر یا طلحه به حکومت خراسان دو گروه گزارش از منابع برجای مانده است. بر اساس نخستین گروه از گزارش ها و بنابر نقل ابن اثیر، مأمون تمامی کارها و مسئولیت های طاهر را بر عهدهٔ عبدالله، فرزندش، قرار داد که او چون مشغول سرکوب شورش های شام و مصر بود، به عنوان حاکم خراسان، طلحه را به جانشینی و نیابت خود در آن سرزمین منصوب کرد؛ اما «طلحه به نام خود با مأمون مکاتبه می کرد و نام عبدالله را نمی برد» اما طبق گروه دوم از گزارش ها، طلحه به طور مستقیم توسط مأمون برای جانشینی طاهر برگزیده شد؛ زیرا مأمون در راستای سرکوب شورش نصر بن شبث و آرام کردن بحران های غرب خلافت به شخصیت عبدالله بن طاهر نیاز داشت و علاوه بر آن، با توجه به مشکلات و پیشامدهای خراسان و لزوم اتخاذ تصمیمی سریع برای امارت آن ناحیه، حضور سریع عبدالله در خراسان میسر نبود. در نتیجه مأمون در جواب گزارشی که فرماندهی سپاه خراسان توسط طلحه را پس از مرگ طاهر بیان می کرد، پس از مشورت با احمد بن ابی خالد در این زمینه، شخصی را شایسته تر از طلحه برای تسلط بر اوضاع منطقه در آن برهه ندید و در نتیجه طلحه بن طاهر در سال ۲۰۷ هجری/ ۸۲۲ میلادی، به حکومت خراسان منصوب شد. به هر صورت، او دومین امیر خاندان طاهری بود. مقر حکومت طلحه، همانند طاهر در شهر مرو قرار داشت. بررسی سراسر دوران حکومت طلحه بر خراسان، نمایانگر نبردهای پیاپی او با خوارج و رهبر آنان، حمزه بن آذرک، است. حملات پیاپی خوارج که با قتل عاملان ولایات و سوزاندن دفاتر ثبت مالیات همراه بود، مانع جمع آوری منظم مالیات در مناطق و مشکلات اقتصادی فراوان می شد. طاهریان نیز به ناچار، به ارسال سپاه و کمک های مالی از نیشابور به سیستان اقدام می کردند؛ زیرا درآمدهای این منطقه پاسخگوی ادارهٔ مخارج آن نبود. خوارج نیز به علت وجود حامیان محلیشان قدرتمند ماندند و در همین راستا دغدغهٔ نبرد با خوارج از سوی طاهریان، به فراتر از مرزهای سیستان کشیده می شد و آنان را با هواخواهان این جریان در کرمان، قهستان و بادغیس روبرو می ساخت. چنانکه بنابر نقل شابشتی، عبدالله بن طاهر در هنگام ورود به خراسان در سال ۲۱۵ قمری، با لانه های خوارج در مناطق مختلف روبرو گشت که این امر بیانگر نفوذ خوارج در میان عناصر ناراضی روستایی و به درازا کشیدن ستیز با خوارج بوده است. در میان شهرهای خراسان، نیشابور، بیهق و هرات آماج حملات پیاپی خوارج قرار داشتند؛ اگرچه، در عهد طاهر به سبب هیبت و آوازهٔ او، حملات مذکور تخفیف یافته بود. طلحه در ایام امارت خود بر خراسان در صدد جلوگیری از حملات خوارج و همچنین دفع آنان در سیستان بود و سعی داشت تا از این طریق از هجوم و تاخت و تاز آنان در خراسان، جلوگیری به عمل آورد. وی به سبب تجربیاتی که در زمان پدرش، طاهر بن حسین، در ستیز با خوارج به دست آورده بود، مهمترین فعالیت دوران حکمرانی خود را به این نبردها اختصاص داد و گزارش ابن طیفور از زخمی شدن وی در نبرد با خوارج بیانگر تلاش وافر و جدی او در جهت سرکوب این فرقه بود و روایات گردیزی در باب جنگ های بسیار میان طلحه و حمزه نیز نشان از تعقیب و جنگ مداوم او با خوارج دارد. او در همین راستا اقدام به ارسال والیانی در جهت تثبیت موقعیت سیستان نمود. طلحه پس از در دست گرفتن قدرت، یکی از نوادگان سامان خدات که ابوالفضل الیاس بن اسد بود را به سیستان گسیل کرد اما این شخص در سال ۲۰۸ هجری/ ۸۲۳ میلادی، به فرمان طلحه، قدرت را به معدل، برادر محمد بن حضین قوسی، واگذار کرده و سیستان را ترک نمود. اگرچه وی مدتی با استقرار در خانهٔ الحرث بن المثنی، مردم را که به او نزدیک تر بودند، علیه معدل می شوراند. به گزارش "تاریخ سیستان"، والیان این منطقه در جهت پیروزی در درگیری هایی که میانشان برقرار بود، به اتحاد با خوارج روی می آوردند. در همین راستا عده ای از خوارج به عنوان نیرو، تحت امر حاکمان سیستان قرار گرفتند و عده ای دیگر نیز به تاراج و آزار مردم پرداختند. به عنوان مثال، محمد بن حضین، از والیان طاهری سیستان، به یاری خوارج قدرت را در دست گرفت؛ چنانکه خوارج متعرّض او نمی شدند و به همین صورت برقراری آرامش در سیستان با تبانی والیان سیستان و خوارج به صورت امری مرسوم درآمده بود. اما شدت تحرکات خوارج موجب شد طلحه اقدام به گسیل محمد بن احوص و سپس محمد بن شبیب در سال ۲۰۹ هجری/ ۸۲۴ میلادی و همچنین محمد بن اسحاق بن سهره در رجب ۲۱۰ هجری/ ۸۲۶ میلادی، به سمت سیستان نماید. در زمان محمد بن اسحاق مردم بُست در اثر تحریک عیاران محلی شوریدند؛ زیرا افزایش فعالیت خوارج، نقشی مهم را در جهت ظهور و تقویت عیاران در سیستان بازی می کرد. به همین علت و در اثر موقعیت خاص شهر بست، این شهر در اوایل قرن سوم به یکی از مهم ترین مراکز تحرکات عیاران مبدل شده بود. ناکامی محمد بن اسحاق در دفع شورش عیاران که به سال ۲۱۱ هجری/ ۸۲۶ میلادی، در بست آغاز شد، موجب ارسال حسین بن علی سیاری از سمت طلحه به بست برای سرکوب این شورش شد که با موفقیت حسین بن علی در این مأموریت، شورشیان پراکنده شدند. واپسین والی طلحه نیز که به سیستان گسیل گشت، احمد بن خالد نام داشت که به سال ۲۱۳ هجری/ ۸۲۸ میلادی، وارد سیستان شد اما با ممانعت گروهی از یاران حمزه در ورود او به شهر، او ناچار به بازگشت به خراسان شد. سرانجام، مرگ حمزه در سال ۲۱۳ هجری/ ۸۲۸ میلادی و مرگ طلحه اندک زمانی پس از آن، به این سلسله منازعات پایان بخشید. طلحه مدتی پس از مرگ حمزه آذرک، سه روز مانده از ربیع الاول سال ۲۱۳ هجری/ مه ۸۲۸ میلادی، به طور ناگهانی در بلخ وفات یافت و در همان شهر نیز به خاک سپرده شد. روایتی نیز وفات او را اندکی پیش از مرگ حمزه آذرک بیان می دارد. ابوالسحیل شاعر، ابیاتی بدین مضمون در مصیبت مرگ طلحه سروده است: آیا در شهر بلخ گذرت به قبرستان افتاده است؟ به درستی که قبرها و آرامگاهها حقایق را به ما نشان می دهند. علاقه و اشتیاق، تو را به سوی این مکانها می کشاند. در حالی که مکانها را بزرگانی چنین بر پایه های استوار و محکم درست کرده اند. ای آرامگاه طلحه، آگاه باش آنکه در تو خفته است، بزرگواری است کسی است که از بزرگان و گرامی داشتگان قوم خویش است. پس از وصول خبر مرگ طلحه به عبدالله بن طاهر، که در بغداد مستقر بود، عبدالله به واسطهٔ حاجب خویش که طاهر بن ابراهیم نام داشت، برادر دیگر خود، علی بن طاهر، را به جانشینی خویش در خراسان منصوب کرد. عبدالله این انتصاب را به واسطهٔ اختیاری که از جانب خلیفه به وی به عنوان حاکم خراسان داده شده بود، انجام داد. طلحه در زمان امارت خود مشکل برجسته ای با خلافت عباسی نداشت و ظاهراً فرمان مأمون در جهت عقیده به مخلوق بودن قرآن به وسیلهٔ طلحه نیز در خراسان رعایت و اجرا می شد؛ چنانکه، در همین راستا محمد بن اسلم طوسی به علت مخالفت با این عقیده، محبوس گشت. او اهمیت خاصی برای علم و دانش قائل بود. حمایت طلحه از علما موجب پیوستن عده ای از آنان به او شد و شاعران نیز در اشعار خویش مرو را به جهت وجود طلحه و بخشش هایش، نسبت به بغداد دور نمی دانستند. همچنین مکتوباتی پیرامون علوم مختلف و موسیقی به نام طلحه و به وسیلهٔ علما و هنرمندان زمان به رشتهٔ تالیف درآمده اند. روایاتی پیرامون شکار رفتن طلحه در کنار مجالس بزم و موسیقی که در آن طلحه اقدام به بخشش های فراوان می کرده است، از ابن طیفور نقل شده است و به طور کلی این روایات نشان دهندهٔ این امر است که طلحه به شکار و موسیقی تمایل داشته است. طلحه دارای فرزندی به نام محمد بوده است. محمد فرزندی به نام ابواسحق طیب داشت که در نیشابور اقامت داشت و در رمضان سال ۲۷۹ ه‍.ق درگذشت. منابع مربوط مربوط به عهد طاهریان را می توان به چند گروه تقسیم کرد. منابع معاصر با موضوع بحث که به صورت مستقیم در سیر برخی از حوادث حضور داشتند یا با فاصلهٔ زمانی کمی به روایت آنان پرداخته اند را می توان به چند دسته تقسیم کرد که شامل تاریخ های عمومی و محلی می شود. تاریخ های عمومی سده سوم هجری با توجه به دورهٔ حکومت طاهریان از منابع معاصر و اولیه به شمار می آیند و به علت نزدیکی با جریان حوادث، حاوی اطلاعات مفیدی در این زمینه هستند. منابعی نیز برای مطالعهٔ این عصر موجودند که در قرون بعدی تألیف شده اند اما حاوی اطلاعات مفیدی پیرامون موضوعات مختلف از جمله عباسیان و سرداران و امیرانشان همچون طاهر بن حسین می باشند.
[ { "answer1": "پس از مرگ طاهر در سال ۲۰۷ هجری/ ۸۲۲ میلادی، اوضاع خراسان در اثر شورش سپاهیان ملتهب شد و به دنبال این واقعه طلحه کنترل اوضاع را بر عهده گرفت و با یاری احمد بن ابی خالد، وزیر مأمون، و تایید خلیفه بر خراسان امارت یافت.", "answer2": "پس از وصول خبر مرگ طلحه به عبدالله بن طاهر، که در بغداد مستقر بود، عبدالله به واسطهٔ حاجب خویش که طاهر بن ابراهیم نام داشت، برادر دیگر خود، علی بن طاهر، را به جانشینی خویش در خراسان منصوب کرد.", "distance": 15935, "question": "طلحه بن طاهر پس از مرگ پدرش در چه سالی به حکومت رسید و چه کسی را به عنوان جانشین خود در خراسان منصوب کرد؟" }, { "answer1": "بدین منظور طاهر، محمد بن حضین قوسی که چهارده سال قبل حاکم واقعی سیستان بود و شناخت خوبی نسبت به مسائل محلی داشت را برای ایجاد آرامش و نظم در جمادی الاول سال ۲۰۶ هجری/ ۸۲۰ میلادی بدان ناحیه گسیل داشت و او در این امر توفیق یافت. پس از بازگشت آرامش به آن ناحیه، طاهر امارت آن را به طلحه واگذار کرد.", "answer2": "طلحه پس از در دست گرفتن قدرت، یکی از نوادگان سامان خدات که ابوالفضل الیاس بن اسد بود را به سیستان گسیل کرد اما این شخص در سال ۲۰۸ هجری/ ۸۲۳ میلادی، به فرمان طلحه، قدرت را به معدل، برادر محمد بن حضین قوسی، واگذار کرده و سیستان را ترک نمود.", "distance": 6075, "question": "چه کسی به عنوان حاکم سیستان قبل از طلحه منصوب شده بود و چه کسی بعد از واگذاری قدرت به طلحه، برای سیستان والی شد؟" }, { "answer1": "طاهریان دارای تبار ایرانی بودند و لقب خزاعی را به سبب این که از موالی قبیلهٔ خزاعه بودند، به دست آورده اند.", "answer2": "بنابر روایت ها، طلحه به شکار و موسیقی علاقهٔ فراوان داشت و به شاعران و موسیقیدانان پاداش فراوان می بخشید.", "distance": 501, "question": "نسب طاهریان به چه کسانی می رسید و یکی از علایق طلحه چه بود که به آن پرداخته است؟" }, { "answer1": "پس از مرگ طلحه، عبدالله بن طاهر به عنوان حاکم خراسان در طی حکمی، علی بن طاهر را به حکومت خراسان به نیابت از خویشتن منصوب کرد.", "answer2": "همچنین برگزیدن طلحه بن طاهر به حکومت خراسان، به رغم نارضایتی از طاهر و گسیل کردن احمد بن ابی خالد به خراسان، از اقدامات مأمون در راستای فرو نشاندن شورش سپاهیان بود.", "distance": 7024, "question": "چه کسی بعد از مرگ طلحه حکومت خراسان را بر عهده گرفت و چه کسی پس از شورش سپاهیان طاهر، توسط مأمون به خراسان فرستاده شد؟" }, { "answer1": "یکی دیگر از دغدغه های مأمون در غرب خلافت، تسلط بر اوضاع مصر و برقراری آرامش در آن ناحیه بود که از سال ۱۸۲ ه‍.ق/ ۷۹۸ م با ورود پناهندگانی از قُرطَبه دستخوش ناآرامی های متعددی شده بود که ظاهراً علت ناآرامی ها و قیام های شکل گرفته در این سرزمین را باید در نظام شدید و طاقت فرسای مالیاتی جستجو کرد.", "answer2": "طلحه در ایام امارت خود بر خراسان در صدد جلوگیری از حملات خوارج و همچنین دفع آنان در سیستان بود و سعی داشت تا از این طریق از هجوم و تاخت و تاز آنان در خراسان، جلوگیری به عمل آورد.", "distance": 6365, "question": "علت ناآرامی های مصر در زمان مأمون چه بود و طلحه برای مقابله با خوارج چه اقداماتی انجام داد؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
70
: سلول خورشیدی فیلم نازک سلول خورشیدی فیلم نازک (TFSC)، که سلول فتوولتائیک فیلم نازک (TFPV) نیز نامیده می شود، نسل دوم سلول های خورشیدی است که از قرار دادن یک یا چند لایه یا پوشش نازک (TF) از مواد فتوولتائیک بر روی لایه ای از شیشه، پلاستیک یا فلز درست می شود. از لحاظ تجاری سلول های خورشیدی فیلم نازک با استفاده از تکنولوژی های مختلفی ساخته می شوند، که از جمله متریال های مورد استفاده در ساخت سلول های فیلم نازک به تلورید کادمیوم (CdTe)، سلناید گالیوم ایندیوم مس (CIGS) و امورف و دیگر سیلیکون های با پوشش نازک (a-Si, TF-Si) می توان اشاره کرد. ضخامت پوشش از چند نانومتر (nm) تا ده ها میکرومتر (µm) متفاوت می باشد و بسیار نازکتر از تکنولوژی قدیمی و اولین نسل سلول های خورشیدی سیلیکون کریستالی (c-Si) است، که از ویفرهای سیلیکونی تا ۲۰۰ میکرو متر استفاده می کند. این امر باعث می شود تا سلول های فیلم نازک انعطاف پذیر بوده، وزن و نیروی مقاومت هوا کمتری داشته باشد. این تکنولوژی در سیستم های فتوولتائیک یکپارچه با ساختمان استفاده می شود و همچنین به عنوان مواد نیمه شفاف شیشه ای فتوولتائیک برای پوشاندن پنجره ها مورد استفاده قرار می گیرد. در دیگر کاربردهای تجاری سلول های فیلم نازک میان دو صفحهٔ شیشه ای قرار می گیرند، و به صورت پنل های خورشیدی در برخی از یزرگترین نیروگاه های برق فتوولتائیک جهان مورد استفاده می شوند. تکنولوژی فیلم نازک از تکنولوژی قدیمی c-Si ارزان تر است ولی کارامدی کمتری نسبت به آن دارد. اما در طول سال ها اخیر کارامدی و بازده فیلم های خورشیدی به صورت چشمگیری ارتقاء یافته است، و کارامدی سلول آزمایشگاهی ساخته شده از CdTe و CIGS به ۲۰ درصد رسیده است و اکنون با پلی سیلیکون، که در حال حاضر در بیشتر اتصالات PV مورد استفاده قرار می گیرد، هم تراز می باشد. علی رغم این واقعیت ها، سهم فیلم نازک از بازار هیچ گاه به بیش از ۲۰ درصد در طول دو دههٔ اخیر نرسید و در سال های اخیر نیز در حال کاهش بوده است و به حدود ۹ درصد تولیدات فتوولتائیک در سرتاسر جهان در سال ۲۰۱۳ رسیده است. دسته ای از فیلم نازک که در مراحل اولیه تحقیقات و در حال پیشرفت هستند یا از لحاظ تجاری دسترسی محدودی به آن ها وجود دارد، اغلب به عنوان تکنولوژ ی های در حال ظهور یا نسل سوم سلول های فتوولتائیک طبقه بندی می شوند، که شامل سلول های خورشیدی پلیمری، رنگ-حساس، ارگانیک و نقاط کوانتومی، سولفید قلع روی مس، نانو کریستال، میکرومورف و سلول های خورشیدی پروسکات می باشد. فیلم های نازک خورشیدی از اواخر دههٔ ۱۹۷۰، هم زمان با ظهور ماشین حساب های خورشیدی که با لایهٔ باریکی از سیلیکون امورف کار می کردند در بازار ظاهر شدند. در حال حاضر فیلم های نازک خورشیدی در اندازه و ماژول های بسیار بزرگ در اتصالات سیستم های فتوولتاییک یکپارچه با ساختمان و سیستم های شارژ اتومبیل مورد استفاده قرار می گیرد. انتظار می رود در دراز مدت، تکنولوژی PV خورشیدی فیلم نازک از دیگر تکنولوژی PV خورشیدی پیشی بگیرد، و به هدف برابری شبکه دست یابد. در تکنولوژی فیلم نازک میزان مواد فعال در سلول را کاهش می دهند. بیشتر مواد فعال میان دو صفحه شیشه ای قرار می گیرند. از آنجایی که پنل های خورشیدی سیلیکونی تنها یک صفحه شیشه ای دارند، پنل های فیلم نازک تقریباً دو برابر سنگین تر از پنل های سیلیکونی کریستالی اند، هر چند که تأثیر زیست محیطی کمتری دارند. (تعیین شده توسط تحلیل چرخه زندگی) اکثریت پنل های فیلم نازک نسبت به سیلیکون کریستالی دارای ۲ تا ۳ درصد بازده تبدیل پایین تری می باشد. تلورید کادمیوم (CdTe) سلناید گالیوم ایندیوم مس (CIGS) و سیلیکون (a-Si) سه تکنولوژی فیلم نازک اند که اغلب برای کاربردهای بیرونی استفاده می شوند. استفاده از تلورید کادمیوم در تولید فیلم نازک برترین تکنولوژی ساخت فیلم نازک می باشد. در حدود ۵٪ تولیدات PV جهانی، و بیش از نیمی از بازار فیلم نازک در دست این تکنولوژی می باشد. کارامدی آزمایشگاهی سلولی به صورت چشمگیری در طول سال های اخیر افزایش یافته است و هم تراز با لایه نازک CIGS و نزدیک به کارامدی سیلیکون چند- کریستالی ۲۰۱۳ می باشد. تلورید کادمیوم همچنین دارای کمترین میزان زمان برگشت انرژی نسبت به تمامی تکنولوژی های تولید انبوه PV می باشد، و در موقعیت های مطلوب می تواند به کوتاهی هشت ماه باشد. در گزارش یک تولیدکنندهٔ برتر، شرکت آمریکای First Solar که در Tempe واقع در Arizona می باشد، پنل های تلورید کادمیوم با ۱۴درصد کارایی ۰٫۵۹ دلار برای هر وات تخمین زده شده است. اگر چه نگرانی محیطی در خصوص سمی بودن کادمیوم را می توان با بازیافت کادمیوم در انتهای دوره اش به صورت کامل برطرف کرد، هنوز تردیدهایی در خصوص این تکنولوژی وجود دارد و افکار عمومی دیدی شک گرایانه نسبت به ان دارند. کاربرد مواد کمیاب نیز ممکن است مشکلی برای زیست پذیری اقتصادی تکنولوژی فیلم نازک کادمیوم باشد. فراوانی تلوریم، که تلورید فرم آنیونی شدهٔ ان می باشد، قابل مقایسه با پلوتونیوم موجوددر پوستهٔ زمین می باشد و به صورت چشمگیری در هزینهٔ ماژول نقش دارد. ترکیبات احتمالی از عناصر گروه XI, XIII, XVI در جدول تناوبی که اثر فتوولتائیک دارند عبارتند از: مس، نقره، طلا، آلومینیم، گالیوم، ایندیوم، سیلیکون، سلنیوم، تلوریم. یک سلول خورشیدی سلنیوم گالیوم ایندیوم مس یا سلول CIGS از جاذبی استفاده می کند که از جنس سلنیوم، گالیوم، ایندیوم و مس می باشد، دیگر انواع بدون گالیوم با علامت اختصاری CIS خلاصه می شوند. این تکنولوژی یکی از سه جریان اصلی تکنولوژی فیلم نازک می باشد، دو تای دیگر تلوررید کادمیوم و سیلیکون امورف هستند، که دارای ۲۰ درصد بازده آزمایشگاهی و دارای سهمی ۲ درصدی در کل بازار PV در سال ۲۰۱۳ می باشند. یکی از تولیدکنندگان پنل های استوانه ای CIGS که اکنون ورشکسته شده است، شرکت Solyndra واقع در Fermont کالیفرنیاست. روش های سنتی ساخت شامل فرایند خلأ که خود شامل تبخیر حلال مشترک و پراکنش (کندوپاش) است، می باشد. در سال ۲۰۰۸، IBM و TOK اعلام کردند که به فرایندی جدید و بدون خلأ مبتنی بر محلول برای سلول های CIGS دست یافته اند و هدفشان بازده ۱۵ درصدی و بالاتر می باشد. از ماه سپتامبر ۲۰۱۴، میزان بازده تبدیل کنونی برای یک سلول CIGS آزمایشگاهی ۲۱٫۷ درصد بود. سیلیکون امورف (a-Si) شکلِ چند فرمی غیر کریستالی سیلیکون می باشد و پیشرفته ترین تکنولوژی فیلم نازک تا به امروز بوده است. در حالیکه سلول های خورشیدی CIS و CdTe در محیط آزمایشگاهی به صوت موفقیت آمیزی عمل کردند، هنوز توجه صنایع به سمت سلول های فیلم نازک بر پایهٔ سیلیکون است. تولیداتی که بر پایه سیلیکون هستند، مشکلات کمتری نسبت به تولیدات CIS و CdTe نشان می دهند، برای مثال مسایل مربوط به سمی بودن و رطوبت سلول های CdTe و تولید پایین محصول CIS در نتیجهٔ پیچیدگی مواد در ارتباط با تولیدات سیلیکونی مطرح نمی شود. بعلاوه، در نتیجهٔ مقاومت سیاسی برای استفاده از مواد غیر سبز در تولید انرژی خورشیدی، هیچ ایرادی در استفاده از سیلیکون استاندارد وجود ندارد. مدول های سیلیکونی به سه دسته تقسیم می شوند: این نوع از سلول فیلم نازک بیشتر توسط تکنیک انباشت بخار شیمیایی پلاسمایی ساخته می شوند. در این حالت از ترکیبی گازی سیلان (SiH4) و هیدروژن برای گذاشتن لایه ای بسیار نازک ۱ میکرومتری (Mm) از سیلیکون روی موادی از قبیل شیشه، پلاستیک یا فلز استفاده می شود، این مواد از قبل با لایه ای از اکسید رسانای شفاف پوشیده شده اند. دیگر روش ها مورد استفاده برای گذاشتن سیلیکون آمورف بر روی مواد شامل تکنیک های پراکنش و سیم داغ می باشد. سیلیکون آمورف یک مادهٔ سلول خورشیدی جذاب می باشد، زیرا که ماده ای با فر اوانی بالا و غیر سمی است. این ماده نیازمند فرایند دمایی پایین می باشد و با توجه به استفاده از مواد ارزان قیمت و انعطاف پذیر تولیدی قابل توجهی داشته و نیازمند مواد سیلیکونی کمی می باشد. سیلیکون امورف محدوده ای وسیع از طیف نوری را جذب می کند، که شامل طیف های فراسرخ و حتی ماوراءبنفش می شود و در نور ضعیف بسیار خوب عمل می کند. این کار اجازهٔ تولید نیرو رادر اویل صبح، در اواخر بعداظهر، روزهای بارانی و ابری، به سلول می دهد. بر خلاف سلول های سیلیکون کریستالی، که هنگام مواجه با نور روز غیر مستقیم و پراکنده، به صورت چشمگیری بازده شان کاهش می یابد. بازده یک سلول a-Si در طول شش ماه اول استفاده، ۱۰ تا ۳۰ درصد کاهش دارد. این پدیده که Staebler-Wronski effect یا (SWE)نامیده می شود به دلیل کاهشی کلی در خروجی الکتریسیته در نتیجهٔ تغییرات در قابلیت هدایت نور و هدایت تاریکی ایجاد شده توسط مواجه طولانی با نور خورشید می باشد. اگرچه این کاهش با تابکاری در دما دمای ۱۵۰ درجه سانتی گراد یا بیشتر قابل بازگشت می باشد. سلول های خورشیدی c-Si سنتی، این اثر را در همان وهلهٔ اول نشان نمی دهند. ساختار الکترونیکی اتصال به صورت p-i-n می باشد. یک ساختار p-i-n معمولاً در مقابل یک ساختار n-i-p مورد استفاده قرار می گیرد. این امر به این دلیل است که تحرک الکترون ها درa-Si:H معمولاً ۱ تا ۲ مرتبه بزرگی بالاتر ی از حرکت حفره ها دارد، و بنابراین سرعت حرکت وگردآوری الکترون ها از ارتباط نوع n- به p-، بهتر از حرکت حفره ها از ارتباط نوع p- به n- می باشد؛ بنابراین لایه نوع p- باید در بالا قرار گیرد جایی که شدت نور قویتر باشد. سلول های چندگانه با استفاده از سیلیکون غیر متبلور (کریستالی) و سیلیکون میکرو غیر متبلورهستند. لایه سیلیکون آمورف می تواند با لایه های چند شکلی سیلیکون ترکیب شود تا سلول فتوولتائیک چند اتصالی تولید شود. هنگامی که تنها دو لایه (دو اتصال p-n) با یکدیگر ترکیب شوند، سلول چند گانه نامیده می شود. با قرار دادن این لایه ها بر روی سلول دیگری، محدودهٔ وسیعتری از طیف نوری جذب می شود، که بازده کلی سلول را افزایش می دهد. در سیلیکون میکرو امورف، لایه ای از سیلیکون میکرو کریستال (Mc-Si) با سیلیکون امورف ترکیب شده، و یک سلول چندگانه تشکیل می شود. لایهٔ بالایی a-Si نور قابل رویت را جذب می کند، و لایه پایینی Mm-Si طیف فروسرخ را جذب می کند. مفهوم سلول میکرومورف در موسسه(IMT)در دانشگاه Neuchâtel سوییس معرفی و ثبت شد، رکورد جهانی جدیدبرای مدول های PV بر پایهٔ مفهوم میکرو موررف، بازده ۱۲٫۲۴٪ بوده است که در ژوئیه ۲۰۱۴ تأیید شد. به دلیل اینکه تمام لایه ها از سیلیکون ساخته شده اند، انهارا می توان با استفاده از روش PECVD تولید کرد. لایه c-Si می تواند نور قرمز و مادون قرمز را جذب کندو بهترین بازده در انتقال میان c-Si و a-Si بدست آید. به دلیل اینکه سیلیکون نانو کریستال (nc-Si) دارای شکاف یکسانی با c-Si می باشد، می توان c-Si را با nc-Si جایگزین کرد. تلاشی نو در ادغام مزیت های سیلیکون حجمی با فیلم نازک، سیلیکون پلی کریستالین بر روی شیشه نامیده می شود. این نمونه ها بوسیلهٔ قرار دادن پوششی ضد انعکاس و تزریق سیلیکون به ماده ای با بافت شیشه ای با استفاده از انباشت بخار شیمیایی پلاسمایی (PECVD) تولید می شوند. بافت شیشه، بازده سلول را تقریباً ۳٪ افزایش می دهد. لایه سیلیکون بوسیلهٔ تابکاری در دمای ۶۰۰–۴۰۰ سلسیوس متبلور شده و سیلیکون پلی کریستالین تشکیل می شود. سیلیکون کریستالین روی شیشه (CSG) که در ان سیلیکون پلی کریستالین ۲–۱ میکرو متر می باشد، به دلیل ثبات و دوامش شهرت خاصی دارد؛ استفاده از تکنیک های فیلم نازک در صرفه جویی هزینه ها نسبت به فتوولتائیک های حجیم تأثیر به سزایی دارد. این نمونه ها نیاز به اکسید رسانای شفافی ندارند. این امر فرایند تولید را دو برابر می کند. نه تنها این مرحله را می توان حذف کرد، بلکه عدم حضور این لایه فرایند ساخت یک طرح ارتباطی را ساده تر می کند. این ساده سازی ها، هزینهٔ تولید را کاهش می دهد. علی رغم مزیت های بیشمار نسبت به طرح جایگزین، تخمین هزینه تولید در هر پایه واحد سطح نشان می دهد که این مدول ها قابل مقایسه با سلول های فیلم نازک امورف تک اتصالی هستند. مواد نیمه ر سانای گالیوم ارسناید (GaAs) در سلول های خورشیدی لایه نازک تک کریستالی استفاده می شود. اگرچه سلول های GaAs بسیار گران هستند، آن ها دارای بهترین بازده در سطح جهانی می باشند. بازده سلول خورشیدی تک اتصالی ۲۸٫۸٪ می باشد. GaAs بیشتر در سلول های فتوولتائیک چند اتصالی برای پنل های خورشیدی در فضا پیماها استفاده می شود، زیرا که صنایع برای نیروی خورشیدی مبتنی بر فضا بازده را به قیمت ترجیح می دهند. آن ها همچنین در فتوولتائیک های متمرکز شده (CPV, HCPV) تکنولوژی نو ظهوری که مناسب مکان هایی با میزان نور بالا ست، و در آن با استفاده از عدسی ها نور را متمرکز می کنند، مورد استفاده قرار می گیرند. لابراتوار انرژی های تجدید پذیر (NREL) تعدادی از تکنولوژی های ساخت فیلم نازک را به عنوان فتوولتائیک های نوظهور طبقه بندی کرده است که بیشتر این فتوولتائیک های نوظهور هنوز روانهٔ بازار نشده اند و همچنان در مرحلهٔ بررسی اند. در بسیاری از آن ها از مواد ارگانیک استفاده می شود. علی رغم این حقیقت که بازده ای آن ها پایین بوده و ثبات مواد جذاب اغلب برای کاربردهای تجاری بسیار کم می باشد، سرمایه گذاری های بسیاری به امید تولید سلول های خورشیدی با بازدهٔ بالا و هزینهٔ کم بر روی این تکنیک ها انجام شده است. فتوولتائیک های نوظهور، که اغلب سلول های فتوولتائیک نسل سوم نامیده می شوند، شامل دستاوردهای تحقیقِ در زمینه پروسکایت توجه زیادی را به خود جلب کرد، زیرا که بازده تحقیقاتی آن ها در سال های اخیر به ۲۰ درصد رسیده است. از زمان اختراع اولین سلول خورشیدی سیلیکونی مدرن در سال ۱۹۵۴، پیشرفت های زیادی منجر به تولید نمونه هایی با قابلیت تبدیل ۱۲تا ۱۸ درصد تابش خورشیدی به انرژی الکتریکی شده است. سلول های ساخته شده از مواد ذکر شده کارامدی کمتری نسبت به سیلیکون حجمی دارد، اما برای تولید هزینهٔ کمتری دارند. عملکرد و پتانسیل مواد فیلم نازک بالاست، بازده سلول های به دست آمده ۱۲تا ۲۰ درصد، بازده ماژول های نمونه اولیه ۷ تا ۱۳ درصدوبازده نمونه های تولیدی در محدودهٔ ۹درصد می باشد. نمونه اولیه فیلم نازک با بهترین بازده تولید ۲۰٫۴ درصد (اولین خورشیدی) می باشد، که با بهترین بازده نمونه سلول خورشیدی با بازده ۲۵٫۶ از Panasonic قابل مقایسه می باشد. NREL پیش بینی کرده است که هزینه ها تا زیر ۱۰۰ دلار در هر متر مربع حجم تولید کاهش می یابد و بعداً به ۵۰ دلار در هر متر مربع می رسد. چندین تکنیک برای افزایش میزان نور ورودی به سلول و کاهش میزان نور گریزی بدون جذب، مورد استفاده قرار گرفته است. مشخص ترین تکنیک، کاهش پوشش ارتباطی بالای سطح سلول، کاهش منطقه ای که مانع رسیدن نوربه سلول می شود، می باشد. نورها با طول موج بلند که به صورت ضعیفی جذب می شوند می توانند به صورت مورب به سیلیکون وارد شده و در طول لایه چندین بار برای افزایش جذب حرکت کند. پوشش های ضد انعکاسی می توانند تداخل های مخربی در سلول به وجود آورند. این کار از طریق تنظیمِ شاخص انکساری پوشش سطحی انجام شود. تداخل های مخرب، موج های بازتابی را حذف کرده، بنابراین تمامی نور تابشی وارد سلول می شود. بافت سطحی گزینه ای دیگر برای افزایش جذب می باشد، که منجر به افزایش هزینه ها می شود. با بکار بردن بافتی بر روی سطح مواد فعال، نور منعکس شده می تواند دوباره به سطح برگردانده شود، بنابراین، انعکاس را کاهش دهد. یک منعکس کنندهٔ بازگشتی بافت دار می تواند از فرار نور از گوشه های سلول جلوگیری کند. فرایندهای گرمایی می توانند به صورت چشمگیری کیفیت کریستال سیلیکون را افزایش دهند و در نتیجه بازده را افزایش دهند. پیشرفت های بیشتر در خصوص بررسی های هندسی می تواند از ابعادی بودن مواد نانو بهره ببرند. نانو سیم های موازی بزرگ امکان جذب طولانی را فراهم کرده است. اضافه کردن ذرات نانو میان نانو سیم ها اجازهٔ انتقال جریان را فراهم می کند. هندسهٔ طبیعی این ارایه ها سطحی بافت دار را تشکیل می دهد که نور بیشتری را به دام می اندازد. با پیشرفت هایی در تکنولوژی سیلیکون کریستال سنتی (c-Si) در سال های اخیر، و کاهش قیمت پلی سیلیکون که به دنبال دوره ای از کمبود شدید مواد خام سیلکونی بود، فشارها بر سازندگان فیلم نازک تجاری افزایش یافت، از جمله سیلیکون لایه نازک امورف (a-Si)، تلورید کادمیوم (CdTe) و مس ایندیوم گالیوم دی سلناید (CIGS)، که منجر به ورشکستگی چندین شرکت شد. از سال ۲۰۱۳، سازندگان فیلم نازک با رقابت قیمت از سوی پالایشگاه های سیلیکون چینی و تولیدکنندگان پنل های خورشیدی سنتی c-Si مواجه شوند. برخی شرکت ها به همراه حق انحصاریشان به صورت زیر قیمت به شرکت های چینی فروخته شدند. در سال ۲۰۱۳ تکنولوژی های فیلم نازک، مسئول گسترش ۹ درصدی جهانی بودند، در حالیکه ۹۱ درصد به سیلیکون کریستالین اختصاص داشت (تک سیلیکونی و چند سیلیکونی). ۵ درصد کل بازار، تلورید کادمیوم که نیمی از بازار فیلم نازک را در دست دارد، دو درصد برای CIGS و ۲ درصد هم برای سیلیکون امورف. چندین تولیدکنندهٔ مطرح نتوانستند فشار موجود به دلیل پیشرفت ها در تکنولوژی سنتی c-Si در سال های اخیر را تحمل کنند. شرکت Solyndra تمام فعالیت های تجاری اش را متوقف و برای فصل ۱۱ در سال ۲۰۱۱ اعلام ورشکستگی کرد. Nanosolar تولیدکننده ای دیگر CIGS، شرکت خود را در سال ۲۰۱۳ تعطیل کرد. اگر چه هر دوی این شرکت ها سلول های خورشیدی CIGS تولید می کردند، مشخص شد که شکست این شرکت ها در نتیجهٔ تکنولوژی نبوده بلکه به دلیل خود شرکت ها بوده است، به دلیل استفاده از معماری ای ناقص، برای مثال مواد استوانه ای Solyndra. یکی از برزگترین تولیدکنندگان فتوولتائیک CIGSشرکتی ژاپنی به نام Solar Frontier با ظرفیت تولید در مقیاس گیگا وات می باشد. شرکت First Solar، تولیدکنندهٔ اصلی تلورید کادمیوم، تعدادی از بزرگترین نیروگاه های خورشیدی جهان را ساخته است، از جمله Desert Sunlight Solar Farm و Topaz Solar Farm، هر دوی این نیروگاه ها در صحرای کالیفرنیا قرار دارند با طرفیت ۵۵۰ مگا وات برای هر کدام، و همچنین نیروگاه خورشیدی Nyngan در استرالیا، که بزرگترین ایستگاه PV در نیمکرهٔ جنوبی می باشد، وانتظار می رود در سال ۲۰۱۵ تکمیل شود. در سال ۲۰۱۱، GE از طرحی ۶۰۰ میلیون دلاری برای نیروگاه جدید سلول خورشیدی تلورید کادمیوم خبر داد و در سال ۲۰۱۳، First Solar مالکیت معنوی تلورید کادمیوم GE را خریداری کرده و شراکت تجاری ای را شکل داد. در سال ۲۰۱۲، Abound Solar، تولیدکنندهٔ ماژول های تلورید کادمیوم، ورشکسته شد. در سال ۲۰۱۲، ECD Solar، یکی از تولیدکنندگان قدیمی مطرح تکنولوژی a-Si، در میشیگان، آمریکا اعلام ورشکستگی کرد.OC Oerlikon سوییس، بخش خورشیدی خود را که سلول های تاندوم a-Si/Mc-Si تولید می کرد را به Tokyo Electron Limited واگذار کرد. در سال ۲۰۱۴، شرکت قطعات الکترونیکی و نیمه هادی ژاپنی، بسته شدن برنامه توسعه فناوری میکرومورف را اعلام کرد. دیگر شرکت هایی که بازار فیلم نازک سیلیکون امورف را رها کردند شامل DuPont, BP, SpectraWatt, Flexcell, Inventux, Pramac, Schuco, Sencera, EPV Solar ,NovaSolar می باشند. Suntech Power در سال ۲۰۱۰ تولید ماژول های a-Si را متوقف کرده و بر پنل های خورشیدی سیلیکون کریستالین تمرکز کرد. در سال ۲۰۱۳، Suntech در چین اعلام ورشکستگی کرد. در اگوست سال ۲۰۱۳، قیمت بازار راکد فیلم نازک a-Si و a-Si/M-Si به ترتیب به ۰٫۳۶ و ۰٫۴ یورو کاهش یافت. (در حدود ۰٫۵۰ و ۰٫۶۰ دلار برای هر وات)
[ { "answer1": "از لحاظ تجاری سلول های خورشیدی فیلم نازک با استفاده از تکنولوژی های مختلفی ساخته می شوند، که از جمله متریال های مورد استفاده در ساخت سلول های فیلم نازک به تلورید کادمیوم (CdTe)، سلناید گالیوم ایندیوم مس (CIGS) و امورف و دیگر سیلیکون های با پوشش نازک (a-Si, TF-Si) می توان اشاره کرد.", "answer2": "ضخامت پوشش از چند نانومتر (nm) تا ده ها میکرومتر (µm) متفاوت می باشد", "distance": 284, "question": "سلول های خورشیدی فیلم نازک از چه موادی ساخته می شوند و ضخامت پوشش آن ها معمولاً چقدر است؟" }, { "answer1": "این تکنولوژی در سیستم های فتوولتائیک یکپارچه با ساختمان استفاده می شود و همچنین به عنوان مواد نیمه شفاف شیشه ای فتوولتائیک برای پوشاندن پنجره ها مورد استفاده قرار می گیرد.", "answer2": "از آنجایی که پنل های خورشیدی سیلیکونی تنها یک صفحه شیشه ای دارند، پنل های فیلم نازک تقریباً دو برابر سنگین تر از پنل های سیلیکونی کریستالی اند، هر چند که تأثیر زیست محیطی کمتری دارند.", "distance": 1845, "question": "دو مورد از کاربردهای تجاری سلول های فیلم نازک چه هستند و همچنین چه تفاوتی از نظر وزن با پنل های خورشیدی سیلیکونی دارند؟" }, { "answer1": "استفاده از تلورید کادمیوم در تولید فیلم نازک برترین تکنولوژی ساخت فیلم نازک می باشد.", "answer2": "یک سلول خورشیدی سلنیوم گالیوم ایندیوم مس یا سلول CIGS از جاذبی استفاده می کند که از جنس سلنیوم، گالیوم، ایندیوم و مس می باشد", "distance": 1293, "question": "کدام تکنولوژی فیلم نازک برترین تکنولوژی ساخت است و چه موادی در ساخت سلول های CIGS استفاده می شود؟" }, { "answer1": "بازده یک سلول a-Si در طول شش ماه اول استفاده، ۱۰ تا ۳۰ درصد کاهش دارد. این پدیده که Staebler-Wronski effect یا (SWE)نامیده می شود به دلیل کاهشی کلی در خروجی الکتریسیته در نتیجهٔ تغییرات در قابلیت هدایت نور و هدایت تاریکی ایجاد شده توسط مواجه طولانی با نور خورشید می باشد.", "answer2": "در این حالت از ترکیبی گازی سیلان (SiH4) و هیدروژن برای گذاشتن لایه ای بسیار نازک ۱ میکرومتری (Mm) از سیلیکون روی موادی از قبیل شیشه، پلاستیک یا فلز استفاده می شود", "distance": 948, "question": "چه عاملی باعث کاهش بازده سلول های سیلیکون امورف در طی شش ماه اول استفاده می شود و چه موادی برای گذاشتن لایه نازک سیلیکون روی مواد مختلف استفاده می شود؟" }, { "answer1": "رکورد جهانی جدیدبرای مدول های PV بر پایهٔ مفهوم میکرو موررف، بازده ۱۲٫۲۴٪ بوده است که در ژوئیه ۲۰۱۴ تأیید شد.", "answer2": "این نمونه ها بوسیلهٔ قرار دادن پوششی ضد انعکاس و تزریق سیلیکون به ماده ای با بافت شیشه ای با استفاده از انباشت بخار شیمیایی پلاسمایی (PECVD) تولید می شوند.", "distance": 536, "question": "رکورد جهانی برای مدول های PV بر پایه مفهوم میکرومورف چقدر بوده است و چه موادی در ساخت سلول های خورشیدی پلی کریستالین روی شیشه استفاده می شود؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
71
: منابع زندگانی کوروش بزرگ مهم ترین منابع کلاسیک برای زندگانی کوروش بزرگ، هرودوت، گزنفون و کتزیاس است. مهم ترین منابع شرقی، رویدادنامه معروف نبونئید، شاه کلدانی است که از کوروش شکست خورد و گزارش خود کوروش، استوانه کوروش است. بسیاری از بزرگان ادب و تاریخ ایران بر این باورند که کوروش نام عبری شده ی کیخسرو است و در واقع و کیخسرو نام داشته و در شاهنامه و خدای نامک بارها از او یاد شده است از میان منابع کهن، نوشته های هرودوت تاحدودی قابل اعتماد است و پژوهش های نوین باستان شناسی هم در پاره ای از موارد، گفته های او را تأیید می کنند. اما نوشته های کتزیاس جنبهٔ داستان سرایی و تفریح انگیز دارند و تقریباً در تمامی مواردی که هرودوت و کتزیاس دربارهٔ واقعهٔ یکسانی صحبت کرده اند، گفته های آنان بسیار با هم اختلاف دارند و در مواردی که بتوان این اختلاف ها را از روی منابع دیگر بررسی کرد، گفته های کتزیاس نادرست است. کتزیاس ادعا می کند که از سالنامه های رسمی ایرانی و مشاهدات شخصی اش به عنوان پزشک دربار در نوشتن کتابش استفاده کرده است ولی بررسی های بیشتر نشان داده که وی حتی به زبان های شرقی آشنا هم نبوده است. اگر کتزیاس از سالنامه های رسمی استفاده می کرد، ممکن نبود آنچه را که نمی داند نداند ولی در عوض چیزهایی را «می داند» که وجود آن ها در سالنامه های رسمی، محال محض است. با این حال، نمی توانیم تماماً از نوشته های کتزیاس صرفنظر کنیم زیرا وی زمان درازی را در ایران هخامنشی بسر برد و با هخامنشیان زیادی رابطه داشت و روایات زیادی را شنیده است و گاهی در بین مطالب بی ارزشی که نقل می کند، یک نام یا روایتی یافت می شود که محال است خود او جعل کرده باشد. گزنفون در شرح احوال کوروش، کتابی به نام کورش نامه نوشته که نتیجهٔ تخلیات وی است و حالتی داستانی دارد. کوروش نامه رمانی سیاسی دربارهٔ پرورش جوانان و آموزش فرمانروایی آرمانی برای فرمان رانی و پیشبرد یک سرزمین با خودکامگی خردمندانه در برابر بندگانی فرمانبردار و ستایشگر است. کورش نامه نمودار بارزی از گرایش گزنفون به اندرزگویی بوده و نظرها و عقاید سلطنت خواهی وی را نشان می دهد. این کتاب در زمرهٔ رمان های تاریخی و اخلاقی محسوب می شود با این وجود، نمی توان نوشته های آن را در بررسی تاریخی کنار نهاد زیرا کلیات و ترتیب وقایع با دیگر منابع تاریخی همخوانی دارد. در میان منابع کهن یونانی موجود که دربارهٔ کوروش هخامنشی سخن گفته اند، مهم ترین آن ها هرودوت، کتزیاس و گزنفون هستند. از این میان، هرودوت بیش از یک سده و کتزیاس و گزنفون - که هم عصر یکدیگرند - کمتر از ۲ سده با روزگار شهریار هخامنشی فاصله داشته اند. بی شک، این نویسندگان یونانی براساس سنت تاریخ نگاری یونانی و بر پایهٔ احتیاجات روحی و روانی قوم و ملت خود و برحسب ذات، تربیت و خواست خویش، تاریخ ایرانیان و کورش هخامنشی را می نگاشتند. با این همه، روایات یونانی به هرحال و لامحاله، بر پایهٔ گزارش های ایرانیان شکل گرفته و سپس در محیط فرهنگی یونان، ریخت نهایی خود را یافته است. در طی قرن ها، روایات دینی و پهلوانی شرق فلات ایران فرصت یافته بود تا با روایت های پادشاهی و بومی طوایف مرکز و غرب فلات ایران برخورد کند و به تدریج، با تلفیق و دگرگونی عناصر اساطیری، دورهٔ تحول اسطوره های ایرانی آغاز شود، تا بار از طریق ایجاد ساختی استوار از تاریخ ایرانیان، زمینهٔ ایجاد حماسه ملی ایران فراهم گردد. بدین سبب، در این روزگاران، ترکیب و ادغام عناصر تاریخی و اسطوره ای در یکدیگر، فرهنگ ایرانی را در مسیری تازه قرار داده بود. از میان ۳ مورخ یونانی یادشده، هرودوت که حدود سال ۴۸۰ پیش از میلاد در هالیکارناسوس، در غرب آسیای صغیر، زاده شد. در واقع شهروند و تابع دولت هخامنشی محسوب می شد، در طی سفرهایی که شاید میان سال های ۴۴۰ تا ۴۳۰ پیش از میلاد (در روزگار اردشیر یکم هخامنشی) انجام داد، از سرزمین های تحت فرمان هخامنشیان، چون مصر و بابل، دیدار کرد و در آتن نیز ظاهراً با یک اشراف زادهٔ مهاجر ایرانی، به نام زوپیر (زوپوروس) آشنایی یافت (کتاب سوم، بند ۱۶۰). وی در جاهای دیگر از تواریخ خود نیز به راویان ایرانی اشاره هایی می کند. (برای نمونه ن. ک: کتاب یکم، بند ۹۵) کتزیاس کنیدسی به گزارش دیودر سیسیلی، مدت هفده سال در دربار اردشیر دوم هخامنشی می زیسته و از این رو، ظاهراً فرصت کافی برای شنیدن اخبار و گردآوری اطلاعات در باب تاریخ ایرانیان و بنیان گذار سلسلهٔ هخامنشی داشته است. گزنفون نیز نه تنها در ایران حضور یافته، بلکه با برخی ایرانیان دوستی و با بعضی بزرگان ایشان، از جمله کورش جوان (برادر اردشیر دوم) آشنایی کامل داشته است. نکتهٔ جالب آنکه روایات هرودوت، کتزیاس و گزنفون با یکدیگر متفاوت و گاه متناقض است. از آنجا که این ۳ تن ناگزیر روایات خود را از ایرانیان شینده اند، می توان پذیرفت که روزگاری بیش از یک سده پس از مرگ کوروش، دربارهٔ سرگذشت او داستان ها و افسانه های فراوان در نزد ایرانیان پرداخته و منتشر شده بود. این نکته به صراحت نیز در کلام هرودوت آمده است. وی در کتاب یکم (بند ۹۵) می گوید به جز گزارشی که نقل می کند، ۳ روایت دیگر در باب زندگی کوروش وجود داشته است. روایت گزنفون دربارهٔ کورش در کتاب مشهور او، "کوروپدیا" (سیرت کورش) نقل شده است. با اینکه بیشتر محققان، کوروپدیا را گزارشی معتبر از زندگی کوروش نمی دانند، بسیاری از پژوهشگران تأکید کرده اند که بی شک، گزنفون، کوروش نوهٔ آستیاگ، پادشاه ماد دانسته شده که با یاری رساندن به خال خود، کیاکسار و ازدواج با دختر او، زمام امور مملکتی را به دست می گیرد. روایت مرگ کوروش نیز در گزارش گزنفون با بیشتر روایت های یونانی متفاوت است، زیرا بر اساس کوروپدیا (کتاب هشتم، فصل ۷، بند ۴ به بعد) شهریار پارسی، نه در میدان کارزار، که در بستر خود درگذشت. به علاوه روایت گزنفون در مجموع، با داستان کیخسرو شباهت های قابل ملاحظه دارد که برخی محققان بدان توجه کرده اند. بر این اساس، استبعادی ندارد اگر بپذیریم گزنفون نزدیک به ۲ سده پس از مرگ کوروش، داستان های اختلاط یافتهٔ کیخسرو و کوروش را از زبان ایرانیان دوستدار شهریار ایرانی شنیده باشد. روایت کتزیاس در باب کورش غیر مستقیم به دست ما رسیده است. تحریر کوتاهی از این گزارش را فتیوس و تحریر مفصل تری را نیکلائوس دمشقی آورده اند. در این داستان، کوروش فرزنده راهزنی است که از طایفه «مادها» که مادرش نیز به شبانی و بزچرانی مشغول است. کورش در ابتدا به عنوان رفتگر بیرون کاخ شاهی مادها آغاز به کار می کند. اما رفته رفته به شغل های مهم تری گمارده می شود، تا اینکه سرانجام، با طرح توطئه ای، بر ضد شاه مادی می شورد و او را سرنگون و اکباتانا (همدان) را فتح می کند. اصرار روایت کتسیاس بر خوار شمردن کوروش و خاندان او، سبب شده است که برخی از پژوهشگران این پرسش را طرح کنند که آیا در دربار هخامنشیان، در روزگار اردشیر دوم، سنت یا جریانی مبنی بر دشمنی با کوروش و شاخهٔ کوروشی وجود داشته است؟ رولند کنت و ریچارد فرای تلاش کرده اند نشان دهند که این روایت در دربار اردشیر دوم و به سبب دشمنی با بردارش، کوروش جوان، شکل گرفته است؛ زیرا کوروش جوان، کوروش بزرگ هخامنشی را سرمشق خود می شمرد و به طور کلی نام کوروش در دربار اردشیر ناخوشایند به شمار می رفت. با اینکه این استدلال را تمامی اهل تحقیق نپذیرفته اند، شاید بتوان شاهدی برای آن یافت: دو لوح زرین که در همدان یافت شده و به نام اریامنه و ارشامه، نیای بزرگ و پدربزرگ داریوش یکم نوشته شده اند؛ چنان که محققان نشان داده اند، در این الواح خطاهای دستوری وجود دارد و زبان پراشتباه به کار رفته در آن ها مانند کتبیبه های متأخر هخامنشی است، یعنی زمانی که کاتبان دیگر نمی توانستند متن های درست به خط میخی باستانی فارسی باستان تحریر کنند. از این رو، به نظر می رسد این دو لوح اصالت نداشته باشند. به نظر می رسد متن این لوح ها نشان از ساختگی بودن آنهاست. در هر دو لوح، اریامنه و ارشامه «شاه بزرگ و شاه شاهان» خوانده شده اند، که بر پایهٔ آگاهی های موجود چنین القابی دربارهٔ این دو نمی توانسته است به کار رود. به این ترتیب، اردشیر دوم ظاهراً برنامه ای را در جهت بزرگداشت شاخهٔ داریوشی و در نتیجه، برای تحقیر و تخفیف شاخهٔ کوروشی هخامنشیان سازماندهی کرده بوده و گزارش کتزیاس دربارهٔ سرگذشت کوروش نیز بخشی از این برنامه بوده است؛ هر چند که نمی دانیم آیا کتزیاس با آگاهی این روایت را تدوین نموده یا تنها شنیده های خویش در دربار اردشیر دوم را نقل کرده است. گزارش هرودوت در مقایسه با روایت های کتزیاس و گزنفون در میانهٔ آن ها جای می گیرد: هرودوت نه تلاشی برای خوار شمردن کوروش می کند و نه به پیروی کامل از هواخواهان وی می پردازد. در آنچه به کوچک نشمردن کورش و حتی بزرگداشت او مربوط می شود، این روایت کتاب سوم هرودوت (بند ۱۶۰) که می نویسد: «تا روزگار داریوش - و البته در زمان داریوش - هیچ فرد پارسی به خود اجازه نمی داد که خویشتن را با کوروش قیاس کند» و نیز این اشارهٔ جالب توجه او، باز در کتاب سوم (یند ۸۹) که می گوید: «پارسیان کوروش را به سبب ملایمت طبع و کوشش برای فراهم آوردن آسایش ایشان، «پدر» می نامیدند»، قابل تأمل است. همچنین در تأیید این نکته که هرودوت کاملاً تحت تأثیر دوستداران کوروش نبوده است، اشارهٔ «پدر یونانی تاریخ» در کتاب یکم (یند ۹۵) که تأکید می ورزد که هدف شان ستایش و مبالغه از شهریار هخامنشی نبوده است، کافی به نظر می رسد. این مدت نشان می دهد که در روزگاران پس از مرگ بنیانگذار شاهنشاهی هخامنشی، جاذبه ها و دافعه های شخصیت او، مانند مردان بزرگ تاریخ، سرگذشت او را نزد ایرانیان در هاله ای از ابهام روایات گوناگون و متناقض فرو برده بود. به نظر می رسد، می توان گزارش های ایرانی دربارهٔ کوروش را به ۳ دسته تقسیم کرد: روایت دوستداران، روایت مخالفان، روایت میانه روها. از میان ۳ مورخ مشهور یونانی، گزنفون به تبعیت از کوروش جوان، روایت دوستداران کوروش بزرگ را گزارش کرد؛ کتزیاس به پیروی از فضای حاکم بر دربار اردشیر دوم، روایت مخالفان کوروش را نقل نمود؛ و هرودوت تحت تأثیر طبع معتدل و شخصیت معقول داریوش - که تا روزگار اردشیر یکم هخامنشی نیز تداوم یافت - روایت اعتدالیون و میانه روها را دربارهٔ کوروش در بیان آورد. اصولاً مورخین معاصر، معتقند که هرودوت همواره مسائل مهم تاریخی را با افسانه پردازی آمیخته است. هرودوت دوران کودکی و رشد کوروش را بر اساس افسانه های عامیانه و غیرواقعی نقل می کند. دربارهٔ زندگی کوروش هر سه روایت که به گفته خود او از مطلعین پارسی که خواسته اند صرفاً حقیقت را بیان کنند، و نیز روایاتی که از ژوستین و نیکلای دمشقی به نقل از کتزیاس ارائه می دهد، بی تردید زاییده مقاصد سیاسی و تبلیغاتی است. کوروش نامه (آموزش کوروش) گزنفون، از کوروش زندگی نامه با پیش زمینه بنیانگذار امپراطوری می سازد؛ ولی هرودوت (۵۵۳–۵۳۸ پ. م)، فقط یک کتاب از ۹ کتابش را به جنگ دهه های بعدتر میان پارس ها و یونانیان (۴۹۲–۴۷۹ پ. م) اختصاص می دهد. هرودوت، صفاتی کاملاً منفی به کوروش نسبت می دهد و این صفات، گاه جتی جنبه غالب به خود می گیرند، گرچه تصویر سنتی، جنبه های مثبت شاه را مخدوش نمی سازد و بر آن اثری ندارند. کوروش نیز گاه ممکن بوده سختگیر و بی مدارا، تندخو و آتشین مزاج شود. عاقبت کار او نیز، تصویری از اندیشه هرودوت دربارهٔ فرمانراویی توسعه طلب است که وقتی از حد خود فراتر رفته، قادر به تحقق اهداف خود نگشته است. منتهی هرودوت، به رغم احتیاط های خود نسبت به برخی سنت های شفاهی دربارهٔ کوروش (مثل آنهایی که منشأ ایرانی دارند)، نتوانسته دربارهٔ جذابیت شخصیت پادشاه پارس، مقاومت کند. دربارهٔ گزنفون و کتاب او، «سیرت کوروش» (یا کوروش نامه) باید گفت که سرشت تخیلی و تصور کتاب او تا مدت ها، مورد قبول خاورشناس ها بوده است؛ اما این کتاب، امروزه در شمار آثار ویژه ادبی طبقه بندی شده است. این کتاب، گرچه بازتاب مشاهدات شخصی گزنفون در مقام نویسنده (سرباز و شاهد عینی سبک زندگانی پارسی ها) است، و گرچه ممکن بوده بعضی اطلاعات دربارهٔ پارسی ها را در میان خوانندگان خود بدیهی فرض کرده باشد، اما هرگونه سنجش و ارزیابی کوروش نامه، به عنوان کتابی تاریخی، پذیرفتنی نیست. چگونگی ارزیابی دیگر آثار او دربارهٔ پارسی ها و یونانی ها، مسئله دیگری است. در گذشته، بر منش یونانی این کتاب به درستی، تأکید شده و آن را با «آیینه های شاهزادگان» قیاس کرده اند که حاصل مباحثات دربارهٔ دولت آرمانی (و سیاست مدار آرمانی) بوده که در قرن چهارم پیش از میلاد، در هلاس مقبولیت و محبوبیت عام زیادی داشته است. با وجود این، دانشمندان پسین تر، این تصویر را مرتبط با حماسه سنتی ایران و فولکلور ایرانی دانسته اند. گرچه دانش امروزی ما، اهمیت نسبی این دو عنصر را می تواند تمایز دهد، روشن است که گزنفون، خواستار ترسیم چهره ای جذاب از کوروش بوده است. به نوشتهٔ اشمیت، گرچه بخش عمدهٔ منبع اصلی نوشته های کتسیاس دربارهٔ پارسی ها (کتاب "پرسیکا") را در دست نداریم، اما کسانی همچون نیکلاس دمشقی، فوتیوس، همچنین مورخان پس از گزنفون، شامل آلیان، آتنئوس (Athenaeus)، فالرون دمتریوس (Demetrius of Phaleron)، نیکلاس دمشقی، پلوتارک، پلینی، استفانوس بیزانسی، استرابو و یونس تیتزیس (Joannes Tzetzes) و سودا (Suda) از او نقل کردند. گرچه قسمت کوچکی از آثار او در این آثار پراکنده به چشم می خورَد، ولی می توان با قاطعیت گفت که او «یکی از پدران رمان نویسی تاریخ» است. در خلال فتح بابل، کوروش منشور خود در خصوص آزادی های اجتماعی و دینی را اعلام کرد. بنی اسرائیل نیز مشمول چنین قانونی شد و کوروش آن ها را مخیر کرد که در بابل بمانند یا به سرزمین کنعان در ساحل مدیترانه بازگردند. در خصوص آنان که به کنعان بازگشتند، کوروش تمهیداتی را برای بازسازی هیکل یا معبد سلیمان فراهم آورد و استقرار آنان را در آن منطقه تسهیل کرد. این رفتار برای یهودیان، که نقطهٔ مقابل رفتار اسارت بار بابلیان بود، کوروش را به قهرمانی برای قوم یهود بدل ساخت که جایگاه ویژه ای در متون دینی آنان یافت. در شماری از کتاب انبیا از کتب عهد عتیق، نام کوروش به عنوان منجی برده شده و گاه اقدام او در جهت آزادسازی یهود از اسارت، به عنوان یک مأموریت خودآگاه یا ناخودآگاه الهی تلقی شده است. نمونه ای از این یادکرد را می توان در کتاب دوم تواریخ ایام (۲۲:۳۶–۲۳)، کتاب عزرا (۱، ۴:۳–۵، ۵:۱۳–۱۷، ۶:۳، ۱۴) کتاب اشعیا (۲۸:۴۴، ۱:۴۵ به بعد، ۱:۴۶–۲، ۴۷) و کتاب دانیال (۲۱:۱، ۶:۲۹، ۱:۱۰) بازجست. به اعتقاد ویزه هوفر، نبایستی منابع یهود (کتاب دوم تواریخ، کتاب عزرا و کتاب اشعیاء نبی) را به منزله سند تاریخی محسوب کنیم. چرا که یهودیان، همچون گزنفون، روایتگر تصویرگر شخصیتی نیک، از کوروش بودند. از نظر او، این نوشتارها، نویدبخش یا توصیف گر «نقطه عطف الهی و لاهوتی» برای اسرائیل هستند. کوروش، همچون «ابزار عمل تاریخی یهوه» ظاهر می شود، که به دوران تبعید آنان پایان می بخشد و دوران تازه ای را شروع می کند. حتی خاروشناسان، تردید دارند که آیا کوروش، به راستی فرمان بازگشت یهودیان تبعیدی به موطن خود و بازسازی معبد هیکل و استقرار مجدد کیش یهود در اورشلیم را صادر کرده است، یا اینکه این یک فرض پیش بینی گرایانه از جانب یهودیان بود که از جانب خدا، منجی فرستاده شود و این کردارها را انجام دهد. پیامبران یهودی، هم میهنان اسیر خود را دلداری می داده اند که: «بنا بر پیشگویی ما، بابل به زودی سقوط خواهد کرد و آنها به زادگاه خود بازخواهند گشت.» در آغاز قرن شش پیش از میلاد ارمیای نبی پیشگویی کرد که تعداد فراوانی از مادها و مردمان اورارو (آرارات)، مانوی ها و بالأخره ستیانی ها (آشکنازها) انتقام یهوه را خواهند گرفت و بابل را ویران خواهند کرد. ارمیا با خوشحالی چنین اظهار داشت(۱۱: LI) «سلاح خود را تیز کنید، سپرها را برگیرید. خداوند روح پادشاهان ماد را به تلاطم درآورده است. زیرا ارادهٔ وی بر این قرار گرفته است که بابل را ویران کند… یک دونده می دود تا به دیگری برسد یک قاصد می رود تا به قاصد دیگر برسد برای گفتن این نکته به شاه بابل که شهر تو از هر گوشه ای به تصرف درآمده است.» اندکی پس از آن اشعیای نبی چنین پیشگویی کرد (۱۷–۲۲ XIII): «مادها که هیچ چشم داشتی به طلا و نقره ندارند» علیه بابل به حرکت در خواهند آمد. این پیامبر اظهار امیدواری کرد که بابل مطلقاً ویران شود. به صورتی که حتی شبانان نیز نتوانند گوسفندان خود را در ویرانه های آن بچرانند. هنگامی که مادها خود را برای نبرد آماده کردند، اشعیا چنین اظهار داشت(۶ XXII): «مادها ترکش برگفتند… و کوروش غلاف از سپر خود برداشت» ولی دشمنان شاهان بابل بیش از ۶۰ سال صبر کردند. فقط هنگامی که مادها و بعد هم لیدی بوسیلهٔ پارسیان شکست خوردند، آن موقعی بود که انبیای یهود بار دیگر خوش بینی خود را بدست آوردند. این نکته در کتاب اشعیای نبی منعکس شده است، در فصل ۴۰ تا ۴۸ (و ظاهراً در فصول ۴۹ و ۵۵ هم) که نوشتن آن مربوط می شود به دوران سقوط لیدی و سقوط بابل به دست پارسیان. پاره ای از بخش های این فصل با اسناد خطوط میخی در دسترس، هم از نظر روح و هم از نظر محتوا چنان با یکدیگر شباهت دارند (مخصوصاً با استوانه کوروش) که امکان دارد نویسندهٔ کتاب اشعیا قبلاً از کتیبه بابلی با خبر بوده است. به ویژه اشعیای نبی (XLV ۱)که مکرراً نام کوروش را می برند و او را مسیح و برگزیدهٔ یهوه می دانند. وی دربارهٔ کوروش می گوید: «وی شبان من است و تمام هدف های مرا به انجام خواهد رساند.» و دربارهٔ اورشلیم چنین می گوید: «اورشلیم دوباره مسکون خواهد شد.» و دربارهٔ معبد چنین می گوید: «بنیان تو استوار خواهد شد.»(X-LIV ۲۸) خداوند به برگزیده اش کوروش چنین می گوید: «دست راست تو را گرفتم تا ملل مختلف در برابر تو سر تعظیم فرود آورند و جامه ها را از تن شاهان برکنند دروازه ها را در برابر تو خواهم گشود، من پیشاپیش تو خواهم رفت و کوه ها را هموار خواهم کرد. درهای برنزی را شکسته، قطعه قطعه خواهم کرد و میله های آهن را خواهم برید.»(XLV 1-2). نحمیا و عزرا، دو شخصیت دینی یهودی، از کسانی بودند که پس از بازگشت به شهر اورشلیم (با اجازهٔ کوروش بزرگ و به منظور بازسازی معبد) به مرمت معبد پرداختند. نحمیا یکی از مقامات دربار اردشیر هخامنشی (درازدست ۴۶۵–۴۲۴ پ م) در شوش بود و از سوی شاه به سمت حاکم یهودیه منصوب گردید. عزرا (در قرآن عزیر نامیده شده است.) نیز احتمالاً یکی از مشاوران اردشیر اول هخامنشی بود که در ۴۴۵ پ م از او مأموریت یافت به یهودیه سفر کند و به آن شهر سر و سامان دهد. کتاب نحمیا در واقع بخشی از کتاب عزرا بود که در عصر مسیحیت از آن تفکیک شد و در روایت لاتینی آن، به عزرای دوم موسوم شد. نویسندهٔ این کتاب کاهنی ناشناس است که معمولاً «وقایع نگار» نامیده شده و خاطرات نحمیا را در سدهٔ چهارم پیش از میلاد تألیف کرده است. اصل این متن، گزارشی بوده که نحمیا برای اردشیر اول هخامنشی به زبان آرامی، یعنی زبان رسمی و اداری امپراتوری هخامنشی، تهیه و تدوین نموده است. کتاب های عزرا و نحمیا در قدیم یک کتاب بوده و پس از ترجمه به لاتین به دو بخش عزرا و نحمیا تقسیم شد. بعدها کتاب های عزرای سوم و چهارم نیز نوشته شد، اما مورد پذیرش تورات مسیحی و عبری قرار نگرفت. عزرای سوم که متنی تاریخی است بر اساس کتاب عزرای اول و دوم نگاشته شد و عزرای چهارم نیز که جنبه تاریخی دارد، در هفت بخش به ویرانی معبد اورشلیم توسط نیتوس، امپراتور روم، پرداخته است. کوروش در تاریخ ۵۳۸ پیش از میلاد به یهودیان اجازه داد که از اسارت بابلی ها بیرون آیند و به زادگاه خود بازگردند و معبد اورشلیم را بازسازی کنند. به علاوه کوروش «شش بازار» را که رهبر یهودیان در اسارت بود و از تبار داوود، به عنوان فرماندار منطقهٔ یهودیه منصوب نمود. این فرمان کوروش در کتاب عزرا به دو زبان آمده است، یکی از آن ها زبان عبری و دیگری زبان آرامی است. محتوای این دو یکی نیست. کارشناسان و دانشمندان مدت ها در این زمینه پژوهش کردند که ببینند کدام یک از این دو متن موثق است. بسیاری از این کارشناسان بر این باور شدند که متن آرامی را ترجیح دهند در حالی که پاره ای از دانشمندان بر این باورند که هر دو متن تحریف شده اند. بیکرمن نظر دیگری داده است که کم و بیش متقاعد کننده است. وی می گوید ما با دو سند روبرو هستیم که هر یک از دیگری مستقل است و هر دو سند اصیل هستند. بدین معنی که متن آرامی فرمان رسمی دربار شاهی بوده است، در حالی که متن عبری طوری تنظیم شده است که مسئله رسمیت اورشلیم را نشان می دهد تا با سنت محلی توافق داشته باشد. متن عبری (عزرا I:۱–۸) دربارهٔ فرمان به شرح زیر است: «کوروش بیانیه ای در سراسر قلمرو خود صادر کرد و در عین حال آن را به نوشتار درآورد. بدین ترتیب شاه ایران چنین می گوید: یهوه خدای آسمان تمام پادشاهی زمین را به من داده است، و به من مأموریت داده که برای وی خانه ای در اورشلیم بسازم… هرکس بین شما که میل دارد می تواند به اورشلیم برود… و کوروش ظرف ها را نزد میترِدات خزانه دار بود آورد و آنها را به «شش بازار» داد» متن آرامی (عزرا VI:۱–۵) چنین می خواند: «داریوش شاه فرمانی صادر کرد و در بابل در میان بایگانی های خزانه داری به جستجو پرداختند و در اکباتان پایتخت که در استان ماد است طوماری به یافته شد که بر رویش چنین نوشته شده بود: در نخستین سال سلطنت کوروش شاه، کوروش فرمانی صادر کرد به شرح زیر: در مورد خانهٔ خدا در اورشلیم، این خانه باید بازسازی شود، جایی که قربانیان تقدیم می شوند… هزینهٔ این کار از خزانهٔ شاهانه داده می شود و نیز باید ظرف های طلا و نقرهٔ خانهٔ خدا که نبوکدنصر آنها را از معبد اورشلیم برگرفت و به بابل آورد دوباره به معبد که در اورشلیم است بازگردانده شوند.»
[ { "answer1": "مهم ترین منابع کلاسیک برای زندگانی کوروش بزرگ، هرودوت، گزنفون و کتزیاس است.", "answer2": "مهم ترین منابع شرقی، رویدادنامه معروف نبونئید، شاه کلدانی است که از کوروش شکست خورد و گزارش خود کوروش، استوانه کوروش است.", "distance": 76, "question": "مهمترین منابع کلاسیک برای زندگانی کوروش بزرگ کدامند و استوانه کوروش چه نقشی در منابع شرقی دارد؟" }, { "answer1": "در طی سفرهایی که شاید میان سال های ۴۴۰ تا ۴۳۰ پیش از میلاد (در روزگار اردشیر یکم هخامنشی) انجام داد، از سرزمین های تحت فرمان هخامنشیان، چون مصر و بابل، دیدار کرد و در آتن نیز ظاهراً با یک اشراف زادهٔ مهاجر ایرانی، به نام زوپیر (زوپوروس) آشنایی یافت", "answer2": "این فرمان کوروش در کتاب عزرا به دو زبان آمده است، یکی از آن ها زبان عبری و دیگری زبان آرامی است.", "distance": 13426, "question": "هرودوت چه دیدارهایی در سفرهایش داشت و در کتاب عزرا فرمان کوروش به چه زبانی آمده است؟" }, { "answer1": "گزنفون در شرح احوال کوروش، کتابی به نام کورش نامه نوشته که نتیجهٔ تخلیات وی است و حالتی داستانی دارد.", "answer2": "متن عبری (عزرا I:۱–۸) دربارهٔ فرمان به شرح زیر است: «کوروش بیانیه ای در سراسر قلمرو خود صادر کرد و در عین حال آن را به نوشتار درآورد. بدین ترتیب شاه ایران چنین می گوید: یهوه خدای آسمان تمام پادشاهی زمین را به من داده است، و به من مأموریت داده که برای وی خانه ای در اورشلیم بسازم… هرکس بین شما که میل دارد می تواند به اورشلیم برود… و کوروش ظرف ها را نزد میترِدات خزانه دار بود آورد و آنها را به «شش بازار» داد»", "distance": 15820, "question": "گزنفون کتاب خود درباره کوروش را چه نامید و متن عبری فرمان کوروش در کتاب عزرا درباره چه چیزی است؟" }, { "answer1": "اما نوشته های کتزیاس جنبهٔ داستان سرایی و تفریح انگیز دارند و تقریباً در تمامی مواردی که هرودوت و کتزیاس دربارهٔ واقعهٔ یکسانی صحبت کرده اند، گفته های آنان بسیار با هم اختلاف دارند و در مواردی که بتوان این اختلاف ها را از روی منابع دیگر بررسی کرد، گفته های کتزیاس نادرست است.", "answer2": "کتاب نحمیا در واقع بخشی از کتاب عزرا بود که در عصر مسیحیت از آن تفکیک شد و در روایت لاتینی آن، به عزرای دوم موسوم شد.", "distance": 15040, "question": "آیا نوشته‌های کتزیاس قابل اعتماد است و کتاب نحمیا در واقع بخشی از کدام کتاب است؟" }, { "answer1": "«پارسیان کوروش را به سبب ملایمت طبع و کوشش برای فراهم آوردن آسایش ایشان، «پدر» می نامیدند»", "answer2": "اشعیای نبی چنین پیشگویی کرد (۱۷–۲۲ XIII): «مادها که هیچ چشم داشتی به طلا و نقره ندارند» علیه بابل به حرکت در خواهند آمد.", "distance": 5956, "question": "به گفته هرودوت، پارسیان کوروش را چه می‌نامیدند و به چه دلیلی و به گفته کتاب اشعیا چه کسانی به بابل حمله خواهند کرد؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
72
: محفل ملی آمریکا محفل ملی آمریکا مدیریت جامعه بهاییان آمریکا را بر عهده دارد و جامعه خود را از لحاظ پیشرفت روحانی و اخلاقی راهنمایی می کند. بهاییان آمریکا و کانادا در سال ۱۹۲۵ (میلادی) مشترکاً "محفل ملی آمریکا و کانادا" را تشکیل دادند. تنها در سال ۱۹۴۸ (میلادی) بود که "محفل ملی آمریکا" انتخابات مستقلی را برای خود در نظر گرفت و محفل ملی مستقلی در آمریکا شکل گرفت. محفل ملی آمریکا شامل نه نفر از بهاییان منتخب آمریکا هستند. دفتر مرکزی محفل ملی آمریکا در ایوانستون، ایلینوی در نزدیکی مشرق الاذکار آمریکا واقع در ویلمت قرار دارد. اعضای فعلی محفل ملی آمریکا عبارتند از : کنت ای باورز، ولری دانا، ژوانا کنراد، رابرت هندرسون، دیوید یانگ، فریبا اقدسی، ژاکلین بول، اریکا توسینت، معین افنانی، که به ترتیب واژه محفل ملی برای اولین بار در الواح وصایای عبدالب ها اشاره شده است. اما جالب است که این نهاد اداری آیین بهائی قبل از انتشار الواح وصایای عبدالب ها در سال ۱۹۲۲ (میلادی) شکل گرفته بود. در آثار امری از ابراهیم جورج خیرالله (از مسیحیان سوریه که بهایی شد و سپس به دستور عبدالب ها در اواخر سال ۱۸۹۲ (میلادی) برای تبلیغ امر بهایی به آمریکا رفت) به عنوان فاتح آمریکا از نظر اهل بها شناخته شد. او ملقب به پطروس بها و کلمبوس ثانی گشت ولی عاقبت از آیین بهایی دست کشید و پس از او حاج عبدالکریم طهرانی، حاج میرزا حسن خراسانی، میرزا اسدالله و ابوالفضائل گلپایگانی توسط عبدال ها برای تبلیغ و صیانت به آمریکا فرستاده شدند. هیئت هفت نفره احبای کنوشا که در سال ۱۸۹۹(میلادی) تشکیل شد را می توان به منزله اولین محفل آمریکا محسوب کرد. پس از آن در سال ۱۹۰۹میلادی، بهاییان آمریکا و کانادا مشترکاً نه نفر را به عنوان کمیته اجرایی برای ساخت مشرق الاذکار ویلمت واقع در ایلینوی، شیکاگو را انتخاب نمودند. چارلز میسون ریمی به عنوان مسئول پروژه ساخت این بنا انتخاب شده بود. مشرق الاذکار شیکاگو مرکزی برای برگزاری اجتماعات سالیانه بود. اعضای کمیته اجرایی تیم جداگانه ای را انتخاب نمودند که به چاپ متون بهایی بپردازد. همچنین این مرکز عهده دار تبلیغ آیین بهائی در سراسر کشور آمریکا بود. اضافه بر آن، از جمله وظایف دیگر این مرکز بررسی دقت و صحت متون چاپ شده آیین بهائی نیز بود. در زمان مرگ عبدالب ها در سال ۱۹۲۱ (میلادی) این نهاد به عنوان مرکز هماهنگ کننده بهاییان در سطح ملی شناخته شده بود. در نامه پنجم مارچ ۱۹۲۲ (میلادی) به بهاییان جهان که توسط شوقی افندی نوشته شده از جامعه بهایی خواسته شده بود که اعضای محافل محلی خود را انتخاب کنند. همچنین از جامعه خواسته شده بود که به طور غیر مستقیم اعضای محافل ملی را انتخاب کنند. نحوه انتخابات غیر مستقیم در الواح وصایای عبد الب ها اشاره شده بود. این پروسه به گونه ای بود که در ابتدا بهاییان می بایست اعضای منتخبی را از میان بهاییان زیر نظر یک محفل محلی انتخاب کنند (تعداد این افراد توسط محفل ملی به عنوان سهمیه به هر محفل محلی تخصیص داده می شود). سپس منتخبان به عنوان نمایندگانی به گردهمایی سالانه بهاییان بروند و اعضای محفل ملی بهاییان را انتخاب کنند. محفل ملی بهاییان آمریکا و کانادا در سال ۱۹۲۵ تشکیل شد. این در حالی است که محفل ملی ایران ۹ سال بعد، یعنی در سال ۱۹۳۴ (میلادی) شکل گرفت که نشان از اهمیت و قدمت محفل ملی آمریکا دارد. در سال ۱۹۲۸، مجله جهان بهایی لیست نه محفل ملی موجود در آن زمان در سراسر دنیا را اعلام نمود. مگ دالن کارنی از سال ۱۹۷۰-۱۹۸۳ (میلادی) هیو چنس از سال ۱۹۶۱-۱۹۶۳ (میلادی) املیا کولینز در سال های ۱۹۲۴-۱۹۳۳، ۱۹۳۸ (میلادی) آرتور دیل ویلیام دیویس در سال ۲۰۰۸ (میلادی) آلبرتا دیاس آموز گیبسون از سال ۱۹۶۰-۱۹۶۳ (میلادی) لوئیس گرگوری در سال های ۱۹۲۲، ۱۹۲۴، ۱۹۲۷، ۱۹۳۲، ۱۹۳۴، ۱۹۴۶ (میلادی) لیروی لواس از سال ۱۹۳۲-۱۹۵۱ (میلادی) پال هینی هوریس هالی از سال ۱۹۲۳-۱۹۵۹ (میلادی) دانیل جوردن بورا کاولین از سال ۱۹۵۰-۱۹۶۳ (میلادی) فیروز کاظم زاده از سال ۱۹۶۳-۲۰۰۰ (میلادی) پاتریشیا لاک جک مک کانتس گلن فورد ای میشل از سال ۱۹۶۸-۱۹۸۲ (میلادی) دوروتی نلسون از سال ۱۹۶۷-۲۰۰۹ (میلادی) جیمز نلسون سارا ام پریرا چارلز والکات از سال ۱۹۵۳-۱۹۶۱ (میلادی) وظایف محفل ملی آمریکا همچون محافل ملی دیگر است که به طور خاص در نوشته های رهبران و پیشوایان جامعه بهایی دیده می شود. از جمله وظایف به موارد زیر می توان اشاره نمود: «از جمله وظایف اولیه آن ها داشتن حسن خلق و تعمیم تعالیم بهایی است. راستی، صداقت، شجاعت می بایست سرلوحه کار باشد. نظارت بر کار محافل محلی و تعیین حدود فعالیت های آنها. ترویج صنعت و زراعت نیز در دستور کار محافل ملی می باشد. دوری از شرور و مفاسد موجود در عالم غرب. تطبیق نصوص بهایی با اوضاع کنونی جامعه. عدم مداخله در امور احزاب و عدم اعتنا به جدل های سیاسی و منازعات مذهبی. صداقت و اطاعت قلباً و لساناً باحکام مشروعه دولت و حکومت است. عدم تعرض به عقاید و رسوم و عادات افراد و اقوام و ملل.» وظایف محفل ملی آمریکا به طور کلی رسیدگی به کلیه امور جامعه بهاییان آمریکا است. این محفل محل حل اختلافات میان بهاییان است. در صورتی که محفل محلی از عهده این کار بر نیاید این محفل ملی است که اختلاف را حل خواهد نمود. از جمله وظایف دیگر می توان به چاپ کتاب و تولید محصولات فرهنگی و مذهبی با نگرش بهایی، تبلیغ آیین بهائی در سطح کشوری و حتی در سطح بین المللی، اجرای فرامین و دستورهای بیت العدل، بررسی نیازهای جامعه بهایی در زمینه های مختلف و برنامه ریزی برای حصول آنها، جمع آوری تبرعات و نذورات بهاییان آمریکا، و ارائه نظر در مورد مقررات بهایی به جامعه خویش اشاره نمود. با در نظر گرفتن وسعت فعالیت های محفل ملی آمریکا می توان اذعان داشت که مهم ترین وظیفه این موسسه، حفظ و حراست و تبلیغ و گسترش آیین بهائی در آمریکا است. در این میان تبلیغ و گسترش آیین بهائی در آمریکا وزنه سنگین تری در میان دیگر وظایف محفل ملی آمریکا است. توجه به نامه ها و گزارش های سالانه این محفل نشانگر اهمیت تبلیغ، گسترش و رشد آیین بهائی در آمریکا است به طوری که تمرکز عمده فعالیت های این مؤسسه بر همین هدف قرار داده شده است. علت این تمرکز بر فعالیت های تبلیغی، دستورهای بیت العدل، نقشه و طرح های ۵ ساله و ۱۰ ساله این مرکز برای تبلیغ، گسترش و رشد آیین بهائی در دنیا است. یکی از وظایف محفل ملی آمریکا سرشماری بهاییان ساکن در کشور آمریکا است. کسانی که می خواهند به عضویت جامعه بهایی آمریکا درآیند یا از عضویت خود انصراف دهند درخواست خود را به طور مستقیم با از طریق محفل محلی منطقه خود به محفل ملی آمریکا ارسال می نمایند تا تصمیم گیری نهایی توسط این مرکز انجام گیرد. طبق سرشماری رسمی محفل ملی آمریکا در سال ۲۰۱۴ ( میلادی)، تعداد بهاییان این کشور ۱۷۵هزار نفر اعلام شده است. بهاییان ساکن آمریکا زیر نظر ۱۱۰۰ محفل محلی مدیریت می شوند. این مقدار در سال ۲۰۰۴ (میلادی) ۱۴۰ هزار نفر توسط محفل ملی آمریکا اعلام شده بود. شایان ذکر است که طبق سرشماری وب سایت رسمی سازمان سرشماری آمریکا تعداد بهاییان آمریکا در سال های ۱۹۹۰، ۲۰۰۱ و ۲۰۰۸(میلادی) به ترتیب ۲۸، ۸۴ و ۴۹ هزار نفر اعلان شده است. در این میان توجه به یک نکته ضروری است و آن این که پیشوایان آیین بهائی سن قانونی به عضویت درآمدن در جامعه بهایی را پایان ۱۵ سالگی اعلام کرده اند. سرشماری سازمان رسمی سرشماری آمریکا در سال ۲۰۰۸ ( میلادی) میزان ۴۹ هزار بهایی ساکن آمریکا را نشان می دهد که این مقدار در مقایسه با سرشماری رسمی محفل ملی آمریکا در سال ۲۰۰۴ حدوداً ۹۰ هزار نفر کمتر است. با توجه به نکته مطرح شده در بالا و تعداد کسانی که به هر صورت از عضویت در جامعه بهاییان آمریکا انصراف می دهند، شاید پس خوراندی بر علت اصلی این اختلاف باشد. در همین راستا در سال ۲۰۰۷ ( میلادی) در گزارش سالیانه ای که توسط محفل ملی آمریکا در روز عید رضوان بهاییان منتشر شده است، این محفل میزان افت و نزول رشد بهاییان را در کشور آمریکا در ۱۰ سال گذشته یعنی از سال ۱۹۹۷ الی ۲۰۰۷ میلادی ۵۰ درصد تخمین زده است. همچنین میزان رشد خالص و افزایش تعداد بهاییان آمریکا را در سال ۲۰۰۶-۲۰۰۷ نزدیک به صفر بیان کرده است. نظرات در رابطه با تعداد بهاییان آمریکا که توسط محفل ملی بهاییان آمریکا منتشر می شود زیاد است. به عنوان نمونه خوان کول استاد تمام کرسی «ریچارد میچل کالیگیت» رشتهٔ تاریخ در دانشگاه میشیگان، معتقد است که تعداد بهاییان به مراتب کمتر از میزانی است که محفل ملی بیان می دارد. خوان کول در سال ۱۹۷۲ به بهائیت روی آورد، ولی در سال ۱۹۹۶، در پی اختلاف شدید با تشکیلات بهایی، از آن خارج شد. کول عنوان می دارد که تعداد بهاییان آمریکا در سال ۱۹۷۸ (میلادی) در حدود ۴۸۰۰۰ بهایی بالغ بوده که آدرس آن ها نیز به درستی به ثبت رسیده است. وی میزان بهاییان آمریکا را در سال ۱۹۹۹( میلادی) ۶۰ هزار نفر دانسته است. کول میزان رشد ۱۲ هزار نفری جامعه بهایی آمریکا را به علت مهاجرت بهاییان ایران به آمریکا در سال های پس از انقلاب دانسته است. مقایسه تخمین خوان کول و سازمان رسمی سرشماری آمریکا به ترتیب در سال های ۱۹۹۹ (میلادی) و ۲۰۰۱ (میلادی) نزدیک بودن دو عدد یعنی ۶۰ هزار و ۸۴ هزار بهایی ساکن آمریکا را نشان می دهد. همچنین با توجه به این که طبق گزارش رسمی سال ۲۰۰۷ (میلادی) محفل ملی آمریکا در رضوان، نرخ رشد آیین بهائی در سال های ۱۹۹۷-۲۰۰۷ میلادی، ۵۰ درصد کاهش داشته است به نظر می رسد که آمار محفل ملی آمریکا با میزان واقعی تعداد بهاییان آمریکا اختلاف قابل توجهی داشته باشد. در این راستا نیز، فردریک گلیشر از بهاییان آزاد ساکن آمریکا نظر موافقی با کول دارد. او نیز معتقد است که میزان بهاییان آمریکا در سال ۲۰۰۴ حدوداً ۶۰ هزار نفر است. ازجمله دیگر وظایف محفل ملی آمریکا، رسیدگی به وضعیت محافل محلی واقع در کشور آمریکا است. محفل ملی آمریکا، طرح های تبلیغی برای گسترش جامعه بهایی را به محافل محلی خود ارسال می کند و از آن ها بازخورد فعالیت های شان را می گیرد. همچنین گزارش های مالی محافل محلی را بررسی کرده و تذکرات و اصلاحیه های لازم را در موقعیت های مناسب به آن ها ابلاغ می کند. در صورت نیاز به مشورت و گرفتن راه حل های اجرایی، محافل محلی می بایست به محفل ملی خود رجوع کنند و از آن مرکز طلب راهنمایی نمایند. به طور کلی می توان اذعان داشت که کلیه فعالیت های محافل محلی بهاییان آمریکا تحت نظارت و مدیریت محفل ملی بهاییان این کشور قرار دارد. اگر خطایی از محفلی صورت بگیرد به آن محفل تذکر لازم را داده می شود. به عنوان نمونه می توان به وضعیت محفل محلی شهر لسانجلس در سال های ۱۹۸۶ (میلادی) الی ۱۹۸۸ (میلادی) اشاره کرد. در این سال بود که محفل ملی آمریکا، این محفل محلی را به دلایل متعدد، منحل اعلان کرد. دکتر خوان کول در مقاله خود که در نشریه "دین" در ماه مه سال ۲۰۰۰ (میلادی) به چاپ رسیده است به طور ریشه ای و مفصل موضوع انحلال محفل محلی لسانجلس را بررسی کرده است. نظر رسمی جامعه بهایی آمریکا دربارهٔ انحلال محفل محلی مذکور، اشاره به علل اخلاقی و سوء مدیریتی دارد. این در حالی است که کول با در نظر گرفتن مصاحبه هایی که با جامعه بهایی لسانجلس انجام گرفته و دیگر نظرات رسمی علل اصلی انحلال محفل محلی لسانجلس را ریشه در دو علت اصلی می داند: اولین علت، گستردگی نژادی و قومی این محفل محلی و جامعه بهایی لسانجلس، متشکل از سفید، آفریقایی های آمریکا و ایرانیانی که در سال های پس از انقلاب به آمریکا مهاجرت نموده اند و در نتیجه آن درگیری های بین نژادی به وجود آمده در آن جامعه است؛ دومین علت، درگیری های میان محفل ملی آمریکا و این محفل محلی بر سر قدرت و پول است. کول نتیجه می گیرد که علل دیگری از جمله فقدان اطلاعات روشن انتخاباتی، عدم پاسخگویی منتخابان انتخابات و عدم وجود پروسه روشنی برای بررسی دقیق فعالیت های آنها، سانسور، و عدم توانایی در شناخت و حل و فصل درگیری های نژادی به این گونه مسائل دامن زده است. جیمز نلسون عضو اسبق محفل ملی آمریکا، در ارتباط با مسائل موجود غیر اخلاقی که جامعه بهایی نیز از آن مصون نیست، در مورد جامعه بهایی لسانجلس در سال های مزبور می گوید: "در مدت زمان مدیدی، محفل محلی نتوانسته است مسائل غیر اخلاقی را شناسایی کند، یا در صورت شناسایی آن ها اقدامی در راستا تصحیح آن نکرده است. گستره مسائل غیر اخلاقی از قمار بازی گرفته تا روابط جنسی خارج از محدوده ازدواج بهایی، مصرف مواد مخدر، و... که هر جامعه شهرنشینی به آن گرفتار است و جامعه بهایی نیز از آن ها مصون نیست." رابرت اچ هندرسون دیگر عضو محفل ملی آمریکا در جای دیگر به علت دیگری نیز اشاره کرده است. طبق گفته او شایعه پراکنی ها و غیبت اعضای محفل محلی از یکدیگر و عیب جویی هایی که آن ها نسبت به تصمیماتی که در جلسات محفل محلی اتخاذ شده است در نشست های عمومی از جمله دیگر مسائلی است که باعث این نزاع ها شده. البته شایان ذکر است که محفل ملی آمریکا نیز از مسائل غیر اخلاقی و عدم رعایت قوانین موجود در درون خود نیز رنج برده است. به عنوان نمونه در ۶ آوریل سال ۱۹۹۹ (میلادی) نامه ای از رابرت اچ هندرسون در ارتباط با عزل جیمز نلسون از مسند خود به جامعه بهایی آمریکا فرستاده می شود. در این نامه علت عزل وی، سهلنگاری بیش از اندازه و فاحش نلسون در انجام وظایف خود به عنوان عضوی از محفل ملی آمریکا عنوان گردیده است. از دیگر وظایف محفل ملی آمریکا، حفظ و حراست از آئین بهائی در کشور آمریکا در وهله اول و دیگر کشورها در وهله دوم است. تاریخ نشان داده است، که هر دین و آئینی در طی سالیان از زمان ظهور، دچار اختلاف و نزاع داخلی بین مذاهب و فرقه های مختلف خود بوده است. آئین بهائی نیز از این امر مستثنا نبوده است. گرایش ها و شاخه های مختلفی در آئین بهائی از زمان مرگ بهاءالله و بعد از آن عبدالبهاء و شوقی شکل گرفته است. در این میان هر یک از شاخه های مزبور خود را شاخه اصلی و حقیقی می داند و دیگر شاخه ها را مطرود قلمداد کرده، معتقد است که گرایش های دیگر از حقیقت آئین بهائی فاصله گرفته، آنچه که مد نظر بهاءالله بوده است را زیر پا گذاشته اند. در این میان عملکرد محفل ملی آمریکا برای اثبات خود به عنوان شاخه اصلی، در مقابل یکی از شاخه های آئین بهائی که خود را بهائیان اورتدکس می نامند، تاریخچه ۴۸ ساله دارد. بهائیان معتقد به بیت العدل اکثریت بهائیان موجود در دنیا را شامل می شوند و معتقدند که شوقی افندی بعد از مرگ خود در سال ۱۹۵۷ (میلادی) جانشینی تعیین نکرد و بعد از او همه امور به بیت العدل راجع است. اما بهائیان اورتدکس معتقدند که شوقی افندی طبق نصوص مسلم بهائی می بایست جانشینی برای خود تعیین کند، لذا این شاخه بهائیت بعد از شوقی به چارلز میسون ریمی گرویند. ریمی معتقد بود که با توجه به این که عبدالبهاء او را پسر روحانی خود قلمداد کرده است و همچنین شوقی او را برادر روحانی خود خطاب نموده است، او ولی امر الله بعد از شوقی و جانشین او است. بعلاوه، ولی امر الله طبق نصوص بهائی عضو لاینعزل بیت العدل است و بیت العدلی که ولی امر الله رئیس آن نباشد از لحاظ قانونی مشروعیت ندارد. ریمی اضافه می کند، با توجه به این که او رئیس شواری بین المللی بهائیان بوده که توسط شوقی تأسیس گردیده، و شوقی آن را بیت العدل جنینی معرفی کرده است، لذا او ولی امرالله بعد از شوقی است. اما در ۲۸ ژوئن سال ۱۹۶۶ (میلادی) محفل ملی آمریکا از پیروان میسون ریمی شکایتی را به دادگاهی در آمریکا ارائه می کنند. در این شکایت نامه محفل ملی آمریکا عنوان می کند که کلمه بهائی و نشان اسم اعظم که بر سر در بیت العدل واقع در حیفا قرار دارد، مختص به این گروه از بهائیان است و پیروان میسون ریمی و سازمانی به نام "محفل ملی بهائیان آمریکا زیر نظر ولی امرالله" حق استفاده از آن ها را ندارند؛ لذا بهائیان پیرو میسون ریمی دیگر نمی بایست خود را به صورت رسمی بهائی معرفی می کردند. دادگاه مزبور نیز رأی خود را در همین راستا صادر کرد. در آن زمان میسون ریمی شورای دوم بین المللی بهائی را در تحت نظارت ولی دوم امر الله تشکیل داده بود؛ لذا با این رأی دادگاه، ریمی این شورا را در ۲۲ دسامبر ۱۹۶۶ (میلادی) منحل اعلام کرد و همه فعالیت های این سازمان متوقف شد. در آن زمان ریمی ۹۲ سال داشت. ریمی با تشکیل دومین شورای بین المللی بهائی، فردی به نام جوئل بی مارانجلا را به عنوان رئیس آن سازمان و جانشین پس از خود انتخاب نموده بود. اما در سال ۱۹۶۹ (میلادی) ریمی فرد دیگری به نام دانلد هاروی را به عنوان جانشین خود انتخاب مجدد نمود. در پی این جریان، مارانجلا از ریمی جدا شد و خود را ولی امرالله سوم معرفی نمود و طرفدارانی برای خود بدست آورد. مارانجلا نیز برای شاخه خود تشکیلاتی تدارک دید، از جمله و . مارانجلا، پیروان خود را بهائیان اورتدکس نامید. بعد از گذشت ۴۰ سال از زمان صدور حکم، در ۶ دسامبر ۲۰۰۶ (میلادی) شکایت نامه دیگری را به دادگاه عرضه کردند. در این شکایت نامه عنوان شده بود که گروه اقلیت بهائیان اورتدکس، حکم سال ۱۹۶۶(میلادی) را زیر پاگذاشته اند. در این دادگاه، محفل ملی آمریکا بهائیان اورتدکس، به خصوص رهبر آنها، مارانجلا و سازمان های آن ها از جمله PNBC و SIBC را متهم کردند که از حکم مزبور تخطی کرده و در وب سایت ها و فعالیت رسمی خود از اسم "بهائی " و نشان اسم اعظم از سال ۱۹۶۹ (میلادی) تا به حال استفاده می کنند. محفل ملی آمریکا مدعی بود که این افراد با وجود این که تحت سازمان "محفل ملی بهائیان آمریکا زیر نظر ولی امرالله" نیستند، اما از پیروان آن می باشند و حکم مربوطه شامل آن ها هم می شود. پس از طی چندین دوره دادگاه، نهایتاً در ۲۳ نوامبر سال ۲۰۱۰ (میلادی) دادگاه به این نتیجه رسید که افراد و سازمان های مورد اتهام، حکم سال ۱۹۶۶ (میلادی) را زیر پا نگذاشته اند و هیچ گونه محدودیتی در استفاده از اسم "بهائی " و نشان اسم اعظم نخواهند داشت. وکیل مدافع بهائیان اورتدکس به نام جفری گلدبرگ در مصاحبه خود بعد از یکی از جلسات دادگاه با نشریه شیکاگو تریبون می گوید، موضوع مثل این می ماند که مسیحیان کاتولیک از بقیه مسیحیان شکایت کنند و از دادگاه بخواهند که شاخه های دیگر مسیحیت خود را مسیحی نخوانده از نشان صلیب استفاده نکنند. این موضوع ربطی به دادگاه ندارد. این شکایت به نوعی تجاری کردن آئین بهائی است. انتخابات محفل ملی آمریکا مانند دیگر محافل ملی، در یکی از اعیاد بهایی به نام عید رضوان برگزار می شود. منتقدان بهایی این انتخاب را به نوعی تشریفاتی می دانند. یکی از دلایل آن شاید احتمال بالای انتخاب اعضای یکسان در سال های متوالی باشد. وب سایت بهایی رنتز یکی از وب سایت های منتقد می گوید که پنج منتخب اول در سال ۲۰۱۴ به همان میزان سال های گذشته و به همان ترتیب رأی لازم را کسب نمودند. همچنین نتایج انتخابات سال ۲۰۱۳ (میلادی) نیز بدون هیچ تغییری در رأی آورندگان نسبت به سال ۲۰۱۲ (میلادی) را نشان می دهد. وب سایت منتسب به بهاییان آمریکا درصد شرکت کنندگان انتخابات محافل محلی را زیر ۲۵٪ واجدان شرایط معرفی نموده است. همان وب سایت، در مورد انتخابات سال ۲۰۱۳ (میلادی) می نویسد: "این شیوه و طرح در انتخاب افراد قبلی به طور پی در پی دیر زمانی است که برقرار می باشد. اعضای محفل ملی کانادا، برای مثال، به طور میانگین هر کدام سابقه ۱۰ سال عضویت پی در پی دارند؛ و اگر کمی هم تغییر وجود داشته باشد، عمدتاً بر اثر فوت، مریضی بوده است و تنها در یک یا دو عضو در آن واحد تغییر رخ می دهد. در واقع، در ۱۶ سال گذشته سابقه نداشته است که بیش از دو تغییر در شاکله محفل ملی در یک سال اتفاق بیفتد. این قضیه نتیجه ای جز بی علاقگی قسمتی از عموم جامعه بهایی ندارد. این گونه پیداست که گویی، نتایج انتخابات پیش از این که اعلام شوند قابل پیش بینی می باشند. همین طور که این بی علاقگی ادامه داشته باشد و کم و کمتر مردم رای دهند، تأثیر متصدی و عهده داری بیشتر جلوه می کند." انتخاب پی در پی اکثر اعضای محفل ملی آمریکا (همچنین دیگر محافل ملی و حتی بیت العدل) سال های زیادی است که رخ می دهد. به عنوان نمونه در انتخابات سال ۲۰۰۷ (میلادی) نفرات انتخاب شده دقیقاً همان نفرات قبلی می باشند. عبدالب ها پیشوای دوم بهاییان و مبین آثار بهاالله خواسته بود انتخابات بهائی همچون انتخابات مرسوم در کشورهای آمریکا و انگلیس باشد؛ ولی الان برخلاف انتخابات کشورهای دمکراتیک، انتخابات بهائی بدون کاندیداتوری و هر گونه رقابت سالم برگزار می شود. به عنوان نمونه، اگر اسم عضوی از جامعه بهایی به عنوان نماینده یک سال آینده محفلی درآید، وی ناچار باید این مسئولیت را بپذیرد، حتی اگر بر خلاف میل باطنی وی باشد. حتی قاعده محدودیت تعداد کاندیداتوری (۲ دوره پی در پی) که در حال حاضر توسط کشورهای مختلف از جمله آمریکا انجام می گیرد نیز در نوع انتخابات محافل ملی و محافل محلی وجود ندارد. همان طور که گفته شد، فرد یکسانی می تواند سالیان متمادی به مسند مدیریت جامعه بهایی انتخاب شود. جدای از این تأثیر منفی که بر اثر این نوع انتخابات بر جامعه گذاشته می شود، خود مؤسسه هم متضرر می شود زیرا محافل شکل می گیرند و اشخاص، با دیدگاه های قدیمی و محدود گذشته به ادامه فعالیت های خود می پردازند. اعضای قدیمی به طور طبیعی با ایده های قدیمی کنار می آیند و نسبت به ایده های جدید متخاصم هستند.
[ { "answer1": "هیئت هفت نفره احبای کنوشا که در سال ۱۸۹۹(میلادی) تشکیل شد را می توان به منزله اولین محفل آمریکا محسوب کرد.", "answer2": "پس از آن در سال ۱۹۰۹میلادی، بهاییان آمریکا و کانادا مشترکاً نه نفر را به عنوان کمیته اجرایی برای ساخت مشرق الاذکار ویلمت واقع در ایلینوی، شیکاگو را انتخاب نمودند.", "distance": 107, "question": "اولین محفل آمریکا چه زمانی شکل گرفت و کمیته اجرایی برای ساخت مشرق الاذکار ویلمت چه سالی انتخاب شد؟" }, { "answer1": "چارلز میسون ریمی به عنوان مسئول پروژه ساخت این بنا انتخاب شده بود.", "answer2": "در همین راستا در سال ۲۰۰۷ ( میلادی) در گزارش سالیانه ای که توسط محفل ملی آمریکا در روز عید رضوان بهاییان منتشر شده است، این محفل میزان افت و نزول رشد بهاییان را در کشور آمریکا در ۱۰ سال گذشته یعنی از سال ۱۹۹۷ الی ۲۰۰۷ میلادی ۵۰ درصد تخمین زده است.", "distance": 5015, "question": "چه کسی به عنوان مسئول پروژه ساخت مشرق الاذکار ویلمت انتخاب شد و همچنین در سال ۲۰۰۷ چه میزان افت و نزول رشد بهاییان در آمریکا تخمین زده شد؟" }, { "answer1": "در آثار امری از ابراهیم جورج خیرالله (از مسیحیان سوریه که بهایی شد و سپس به دستور عبدالب ها در اواخر سال ۱۸۹۲ (میلادی) برای تبلیغ امر بهایی به آمریکا رفت) به عنوان فاتح آمریکا از نظر اهل بها شناخته شد.", "answer2": "اما در ۲۸ ژوئن سال ۱۹۶۶ (میلادی) محفل ملی آمریکا از پیروان میسون ریمی شکایتی را به دادگاهی در آمریکا ارائه می کنند.", "distance": 12037, "question": "چه کسی در آثار امری به عنوان فاتح آمریکا شناخته شد و اولین شکایت محفل ملی آمریکا علیه بهائیان اورتدکس در چه تاریخی به دادگاه ارائه شد؟" }, { "answer1": "محفل ملی آمریکا شامل نه نفر از بهاییان منتخب آمریکا هستند.", "answer2": "دکتر خوان کول در مقاله خود که در نشریه \"دین\" در ماه مه سال ۲۰۰۰ (میلادی) به چاپ رسیده است به طور ریشه ای و مفصل موضوع انحلال محفل محلی لسانجلس را بررسی کرده است.", "distance": 8745, "question": "اعضای محفل ملی آمریکا چند نفر هستند و چه کسی موضوع انحلال محفل محلی لس آنجلس را به طور ریشه ای بررسی کرده است؟" }, { "answer1": "در سال ۱۹۲۸، مجله جهان بهایی لیست نه محفل ملی موجود در آن زمان در سراسر دنیا را اعلام نمود.", "answer2": "طبق سرشماری رسمی محفل ملی آمریکا در سال ۲۰۱۴ ( میلادی)، تعداد بهاییان این کشور ۱۷۵هزار نفر اعلام شده است.", "distance": 2835, "question": "مجله جهان بهایی چه سالی لیست محافل ملی موجود در آن زمان را اعلام نمود و بهاییان آمریکا در سال ۲۰۱۴ طبق سرشماری رسمی محفل ملی آمریکا چه تعدادی بودند؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
73
: مدل سازی اطلاعات ساختمان امروزه مدل سازی اطلاعات ساخت کاربرد گسترده ای از طراحی و ساخت تا بهره برداری و حتی مرحله تخریب ساختمان ها پیدا کرده است. این فناوری با نمایش دیجیتال خصوصیات ساختمان مدیرپروژه و ذینفعان را در هرمرحله برای تصمیم گیری درست یاری می کند. مدل سازی اطلاعات ساختمان کلیه فعالیت های مدیریت ساخت، بر اساس اسناد قرارداد، به دو مقوله نقشه ها و مشخصات وابسته هستند، به این صورت که به کمک نقشه ها کمیت کار و براساس مشخصات فنی، کیفیت آن تعریف می گردد (شکل۱). در واقع معیارهای ارزیابی عملکرد پیمانکاران بر اساس این دو مقوله، تعیین می گردند. ما از قبل می دانیم که در روش مرسوم مدیریت ساخت، از یک سو نقشه ها و مشخصات به صورت جداگانه ارائه می گردند و از سوی دیگر نقشه های اجرایی گروه های مختلف طراحی، به صورت جداگانه ولی هماهنگ با یکدیگر تهیه می شوند. مشکلات این روش بر همگان آشکار بوده و شاید برخی از بدترین آن ها عدم هماهنگی ها، اشتباهات و دوباره کاری ها باشد که نهایتاً علاوه بر بالا بردن هزینه ساخت، منجر به پایین آمدن کیفیت کار می گردد. یکی از هیجان انگیزترین پیشرفت های اخیر در زمینه مدیریت ساخت، معرفی تکنولوژی «مدل سازی اطلاعات ساختمان» یا به اختصار BIM می باشد. این مقاله بدون اینکه قصد وارد شدن به مسائل فنی BIM را داشته باشد، سعی می کند تا یک نمای کلی از این تکنولوژی برای علاقه مندان ارائه دهد. به طور کلی،BIM به نقشه های دو بعدی و مشخصات مربوطه، اجزاء مدل سازی سه بعدی، با ویژگی خاص، اضافه می نماید. آن ویژگی این است که هر عضو طراحی نشان داده شده در BIM علاوه بر دارا بودن ماهیت فیزیکی سه بعدی آن، آرایه ای از اطلاعات مربوط به فعالیت ها و وظایف مختلف مدیریت ساخت را به همراه خود دارد. این اطلاعات، مربوط به کل چرخه حیات پروژه، از مرحله مطالعات توجیهی تا طراحی مفهومی، مطالعات مرحله اول و دوم، تدارکات، ساخت و نصب، راه اندازی، دوره بهره برداری و حتی پایان آن می باشد؛ بنابراین اگر بخواهیم BIM را در یک جمله کوتاه خلاصه کنیم، عبارت خواهد بود از فرایند تولید و مدیریت اطلاعات ساختمان در طی چرخه حیات آن. به بیان دیگر، یک مدل BIM، نمایش سه بعدی دیجیتال از ویژگی های فیزیکی و عملکردی یک ساختمان می باشد. تفاوت عمده مدل BIM با یک مدل سه بعدی متعارف CAD، ذخیره اطلاعات مهم کل فرایند ساخت با تمام اجزاء آن می باشد. این اطلاعات شامل مواردی از قبیل مشخصات مصالح (وزن، رنگ، اندازه، میزان مقاومت در برابر حریق و…)، راهنمای نصب و مونتاژ، خدمات گارانتی محصولات، الزامات نگهداری و تعمیرات، اطلاعات قیمت اجزاء و… خواهد بود. BIM به عبارت فنی یک مدل CAD است که به یک پایگاه داده(Data Base) متصل می باشد، به نحوی که هر گونه اطلاعات مربوط به پروژه را می توان در آن ذخیره کرد؛ بنابراین BIM به عنوان یک منبع مشترک اطلاعات، بین کل تیم طراحی و اجرای ساختمان، عمل می کند. نتیجه این یکپارچه سازی اطلاعات، افزایش هماهنگی، کاهش خطاها و ضایعات و نهایتاً افزایش کیفیت کار می باشد. قبل از دهه ۱۹۷۰ میلادی نقشه های ساختمانی با مداد، جوهر و کاغذ ترسیم می شدند. اصلاح اشتباهات نقشه ها بسیار مشکل بوده و مخصوصاً اگر اشتباهات، روی نقشه های وابسته دیگری اثر می گذاشت، نتیجه کار وحشتناک بود. در دهه فوق، روش های ترسیم کامپیوتری CAD ابداع شدند که تنها روی پایانه های گرافیکی کامپیوترهای مرکزی قابل اجرا بودند. از دهه ۱۹۸۰ به بعد با ابداع کامپیوترهای خانگی، استفاده از برنامه های CAD در دفاتر مهندسی رواج بیشتری یافت. با این ابزار الکترونیک، ترسیم، اصلاح و انتقال نقشه ها بسیار راحت شد، سرعت کار بالا رفته و ترسیم اشکال پیچیده و سه بعدی وارد مرحله جدیدی شد. توانایی هایCAD نسبت به روش های دستی عالی بود، ولی با وجود توانایی سه بعدی سازی، هنوز قابلیت های BIMرا نداشت! CAD صرفاً یک نمایش سه بعدی از طراحی های دو بعدی بوده و برخلاف BIM هوشمند نیست. برای مثال، مدل سه بعدی CAD قادر به شناسایی اشتباهات موجود در آن نبوده و مخصوصاً نمی تواند اشتباهات وابسته به وضعیت موجود را در جاهای دیگر به صورت خودکار اصلاح کند. (عدم قابلیت تشخیص ارتباط بین نقشه های پلان، نما، برش و…). مفهوم BIM ورای CAD بوده و در واقع یک سیستم مدل سازی بر مبنای پایگاه داده می باشد. در BIM فرایند طراحی با ساخت یک مدل، متشکل از اجزاء هوشمند که معرف در و پنجره، سقف، تیرها، پلکان، سیستم تهویه مطبوع، سیم کشی و… می باشند، شروع می شود. این اجزاء هم خودشان و هم ارتباط شان با بقیه اجزاء را می شناسند؛ بنابراین برای کسب اطلاعات در مورد یک جزء مشخص مثل پنجره از قبیل اندازه، جنس شیشه، چهارچوب و… لازم نیست چندین نقشه پلان، برش، نما و… را زیر و رو کنیم. کافی است مستقیماً به خود جزء مراجعه کرد. این جزء تمام اطلاعات مربوط به ویژگی هایش را در خودش ذخیره کرده و با اعمال هر تغییری در خواص آن، خودش را با طرح جدید تطابق می دهد. BIM علاوه بر ایجاد ارتباط هوشمند بین اجزاء مختلف طراحی، امکان بررسی سناریوهای مختلف طراحی را برای تمام گروه ها، به صورت مجازی می دهد. به عنوان مثال یکی از سناریوها، می تواند چرخش مدل ساختمان و بررسی تغییرات میزان مصرف انرژی آن، بر حسب زوایای مختلف تابش خورشید باشد. همین طور گروه های دیگر طراحی مشتمل بر سازه و تأسیسات نیز قادرند با اعمال تغییراتی در مدلشان، اثرات این سناریوها را بر معماری پروژه ببینند؛ و بالاخره، پیمانکاران قادرند در حین طراحی و توسعه مدل ساختمان، مواردی از قبیل توالی اجرا، کارایی، ساخت و نصب را به صورت مجازی تجربه کنند. BIM به عنوان یک مدل واقعی از ساختمان می تواند در بخش آموزش به خصوص در جهت ایجاد درک بهتر دانشجویان معماری از مفاهیم سازه ای مانند یک مدل ماکت کمک کرده و آشنایی آن ها را به صورت مؤثری افزایش دهد. اگرچه معماران و مهندسین طراح، بهره برندگان اصلی BIM شناخته می شوند، باید اذعان داشت صنعت ساختمان سازی نیز، در این زمینه بسیار ذی نفع می باشد. BIM به پیمانکاران یک فرصت خارق العاده می دهد تا قبل ازشروع به شکافتن زمین پروژه، روش های اجرا و وسایل موردنیاز خود را برنامه ریزی کنند. کل تیم اجرایی شامل پیمانکار اصلی، پیمانکاران جزء و سازندگان می توانند در کنار هم با استفاده از امکانات شبیه سازی مجازی فرایند ساخت، به تمرین توالی اجرا، تعیین محل های داربست ها، بالابرها و مدیریت سایت پروژه و… بپردازند و اثرات تصمیمات خود را قبل از شروع اجرا ارزیابی کنند. علاوه بر آن به سبب وجود مفهوم Information در BIM، مدل ساخته شده، قابل توسعه در ورای ویژگی های سه بعدی، که معماران از آن ها به عنوان ابزاری جهت تبادل تصمیمات طراحی خود به دیگران استفاده می کنند، خواهد بود. به عبارتی ما می توانیم کل پروژه را در این مدل مشاهده کنیم. مفهوم Information به ما اجازه اضافه کردن دو بعد دیگر، علاوه بر سه بعد مسافت، را به مدل می دهد. بعد چهارم زمان و بعد پنجم هزینه می باشد. مفهوم موضوع اخیر، این است که مدیر ساخت می تواند برنامه زمان بندی CPM و اطلاعات تخمین هزینه پروژه را با مدل BIM مرتبط کند. در نتیجه، ارائه برنامه زمان بندی و تخمین هزینه، در حین توسعه طراحی و در هر لحظه زمانی مورد نظر، امکان پذیر خواهد بود. به کمک BIM یک پیمانکار قادر است فعالیت های کاری پروژه را بهتر هماهنگ کند، که نتیجه آن یک محیط کاری ایمن، با کمترین اشتباه، دوباره کاری و ضایعات و کسب بیشترین سود و کمترین هزینه خواهد بود. مزایای استفاده از BIM برای پیمانکاران آنقدر زیاد است که خیلی از آن ها حاضر خواهند بود، حتی در صورت استفاده طراحان از نقشه های دو بعدی CAD، آن ها را با هزینه خودشان به BIM تبدیل کنند. هزینه این کار با فرض مهیا بودن نرم افزار و اپراتور آموزش دیده، بین ۰٫۱ تا ۰٫۵ درصد قیمت پروژه خواهد بود. حتی اگر طراح، در ابتدای پروژه یک مدل BIM به پیمانکار تحویل دهد، باز هم توجیه خواهد داشت که پیمانکار یک نسخه مجزا از مدل، برای خود درست کند. علت، این است که مدل تهیه شده توسط طراح، بیشتر روی فرایند طراحی تکیه دارد، در صورتی که پیمانکار، نیازمند مدل اجرایی با تأکید بر فرایند ساخت می باشد. بر اساس مطالب ذکر شده اخیر، کاربردهای BIM در مدیریت ساخت در بخش های زیر خواهد بود: - تجسم طرح - تجزیه و تحلیل ساختمان - مرور مراحل ساخت وکمک به طراحی - برنامه ریزی تجهیز کارگاه - برنامه زمان بندی و توالی عملیات ساخت - تخمین هزینه ساخت - یکپارچه سازی اطلاعات پیمانکاران جزء و تأمین کنندگان مصالح - هماهنگی بین سیستم ها - پیاده سازی طرح و عملیات کارگاهی - پیش ساختگی - بهره برداری و نگهداری در بخش های بعدی، به این موضوعات می پردازیم. یکی از بدیهی ترین کاربردهای BIM، هم برای طراحان و هم برای پیمانکاران، تبادل تصمیمات طراحی با اعضای تیم کاری و کارفرما می باشد. برای بسیاری از افراد، تجسم حالت نهایی پروژه از روی نقشه های دوبعدی و مشخصات ارائه شده مشکل است؛ بنابراین مدل سه بعدی BIM علاوه بر اینکه پروژه کامل شده را به صورت مجازی نشان می دهد، قابلیت تبادل آرایه ای از اطلاعات در مورد سیستم ها، مصالح و محصولات بکار رفته در ساخت آن را نیز دارد. از سوی دیگر، BIM امکان اجرای شبیه سازی سناریوهای مختلف طراحی یا ساخت و به تبع آن تحلیل گزینه های مختلف را به تیم کاری پروژه می دهد. نهایتاً به سبب امکان ارتباط BIM با قابلیت های Stereoscopic Projection (تکنولوژی عینک های سینمای سه بعدی) تجسم طرح، بهبود چشم گیری می یابد و به عنوان مثال می توان با حرکت مجازی در داخل فضای ساختمان درک واقعی تری از آن بدست آورد. یکی از مزایای مهم BIM این است که به پیمانکار و تیم آن، اجازه تحلیل و آزمایش چندین روش اجرا و وسایل مورد نیاز آن، قبل از شروع عملیات را می دهد. این قابلیت باعث آشکار شدن به موقع مشکلات ریز و درشت احتمالی خواهد شد که در صورت کشف دیرهنگام آن ها فرایند اجرا با چالش جدی روبرو می شد. پس از کشف اشکالات اجرایی، پیمانکار موضوع را با طراح در میان خواهد گذاشت تا نسبت به اصلاح طرح اقدام گردد. این مرورکاری از سوی دیگر می تواند منجر به تأیید استانداردهای کیفیت و ارزیابی وضعیت ایمنی ساخت گردد. مدل سازی اطلاعات ساختمان می تواند به عنوان ابزاری برای تحلیلگر مصرف انرژی عمل کند که توانایی بررسی یک ساختمان را به طور مجزا در طول دوره سرمایش و گرمایش در اوج مصرف را دارد. با تحلیل انرژی می توان ساختمان هایی با مصرف انرژی کمتر در طول چرخه عمر ساختمان ساخت. برنامه ریزی تجهیز کارگاه یکی از موضوعات خطیر در رابطه با مدیریت سایت اجرای پروژه می باشد که تأثیر چشمگیری روی موفقیت کلی پروژه خواهد داشت. به کمک BIM، مدیر پروژه و پیمانکار می توانند در مورد بررسی وسایل کمکی موجود و پیشنهادی، مسیرهای دسترسی، روش های تخلیه کارگاه در مواقع خطر و مسائل ایمنی، برنامه ریزی گود برداری و شمع بندی، تعیین موقعیت جرثقیل و بالابرها، تعیین محل های دپوی مصالح، نحوه جمع آوری آب سطحی و… تصمیم گیری کنند. برای این کار، تعدادی سناریو در نظر گرفته شده و در صورت تأیید یکی از آنها، پیمانکار نتیجه کار را به اطلاع دست اندر کاران پروژه و در صورت لزوم، همسایه های پروژه خواهد رساند. برنامه ریزی و زمان بندی عملیات ساختمانی یکی از مهم ترین موضوعات فرایند مدیریت ساخت می باشد. این تلاش ها در حین فرایند ساخت ادامه می یابد و به طور مداوم تحت نظر قرار می گیرد تا پروژه از مسیر صحیح خارج نشود. با اضافه کردن داده های برنامه زمان بندی به مدل اطلاعات ساختمانی سه بعدی، بعد چهارم که زمان می باشد، به آن اضافه می گردد. بعد چهارم مدل، به دست اندرکاران پروژه کمک می کند تا قادر به تجسم برنامه زمان بندی شوند و عملاً متوجه گردند توالی صحیح عملیات ساخت، تا چه حد در موفقیت پروژه مؤثر می باشد. برنامه زمان بندی به عنوان بعد چهارم ، یک ابزار توانمند برای مرحله بندی، هماهنگی و تبادل عملیات برنامه ریزی شده با پیمانکاران جزء، طراحان، کارفرما و سایر دست اندرکاران پروژه می باشد. تعیین برنامه زمان بندی با BIM باعث بهینه شدن توالی عملیات ساخت و مدیریت تدارکات پروژه می گردد. یکی از ویژگی های BIM این است که هر جزء تعریف شده در آن، دارای اطلاعات مربوط به طول و عرض و ارتفاع و هر آنچه دیگر که برای تخمین کمی پروژه لازم است، می باشد؛ بنابراین با بیرون کشیدن مصالح و اجزاء مدل و مرتبط کردن اطلاعات کمی آن ها با برنامه های تخمین مالی، می توان برآورد دقیقی از قیمت پروژه داشت. طرح و تخمین کمی آن به نحوی به هم وابسته می باشند که با اعمال کوچکترین تغییری در طراحی، اثرات کمی و مالی آن به راحتی برای تمام دست اندرکاران پروژه در همان لحظه قابل رویت است. بنابر این، به کمک BIM احتمال جلو افتادن طرح از هزینه پروژه و نهایتاً ورشکستگی پروژه بعید است. در زیر یک .M.T.O مربوط به کانال کشی که در ان سرعت عبور هوا ابعاد کانال و افت فشار و… مشخص است نمایش داده شده: بسیار متعارف است که پیمانکار جزء و تأمین کنندگان مصالح، مدل BIM مخصوص به خود را ایجاد نمایند. این مدل ها نسبت به مدل ایجاد شده توسط پیمانکار اصلی، از جزئیات بیشتری برخوردارند و مشتمل بر اطلاعاتی هستند که در اختیار پیمانکار اصلی نیست. اطلاعات مزبور، شامل مشخصات محصولات، جزئیات ساخت و روش های نصب می باشند. نهایتاً این مدل، جهت مرورکامل هماهنگی ها و تحلیل سیستم ها با جزئیات کامل، قابلیت یکپارچه شدن با مدل پیمانکار اصلی را دارد. صرفه جویی زمانی و هزینه ای این یکپارچه سازی زود هنگام، بسیار زیاد است. یکی از مهم ترین ویژگی های BIM توانایی تشخیص تصادم یا تداخل اجزای ساختمانی است. این ویژگی، مشابه عملکرد غلط یابی نرم افزارهای ویراستار متن می باشد. ویژگی تشخیص تصادم، شناسایی، مشاهده و گزارش دهی تداخل بین اجزاء و سیستم های مختلف را در مدل سه بعدی امکان پذیر می سازد. یک مثال در این مورد، گزارش عبور یک تیر سازه ای از کانال و لوله های تأسیساتی، توسط BIM است. با این قابلیت، هر گونه تداخل بین اجزای تأسیساتی و سازه ای با یکدیگر یا با بخش معماری قبل از کارگاه و در مدل BIM شناسایی می شوند. گزارشات بسیاری از پیمانکاران در رابطه با شناسایی این تداخل ها قبل از اجرا ثبت شده است. بدیهی است شناسایی تداخل اجزاء قبل از شروع عملیات ساخت، منجر به صرفه جویی زمانی و هزینه ای بسیاری خواهد شد. یکی از نتایج ملموس آن، کاهش شدید RFI (تقاضای اطلاعات و نامه نگاری بین پیمانکار و طراح، به دلیل اشکالات نقشه ها در حین اجرا) تا حدود ۸۰٪ می باشد. پس از هماهنگی های کامل طرح، اطلاعات موجود در BIM جهت تعیین محل قرارگیری مصالح و سیستم ها در کارگاه، قابل کاربرد است. اطلاعات مربوط از مدل BIM، مستقیماً قابل انتقال به تجهیزات نقشه برداری می باشند. یکی از مزایای BIM که ممکن است فرصت های بسیاری جهت بهبود مدیریت عملیات ساخت ایجاد کند، پتانسیل بالای آن برای اعمال روش های پیش ساختگی است. با داشتن یک مدل هماهنگ BIM، جداسازی، تحلیل و بهینه سازی هر بخشی از پروژه قابل انجام است. مفهوم این موضوع آن است که پیمانکار می تواند جهت تحویل بخش های مختلف کار، مخصوصاً جهت قسمت های تکراری، از تکنیک های پیش ساختگی استفاده نماید. بدیهی است پیش ساختگی، متناظر با کیفیت بالاتر و هزینه کمتر خواهد بود. یکی ازجذابیت های استفاده از BIM، مفهوم قابلیت پاسخگویی آن به پروژه «از مرحله گهواره تا گور» است که شامل عملیات بهره برداری و نگهداری، پس از پایان پروژه می باشد. از آنجایی که مدل BIM در حین ساخت، به طور مداوم به روز می گردد، بنابراین مدل تحویل داده شده به مهندس مسئول بهره برداری و نگهداری تجهیزات، همان نقشه های As Built نهایی خواهند بود. علاوه بر آن، تمام اطلاعات مربوط به محصولات، مصالح و سیستم های نصب شده در پروژه، به طور مستقیم به دفترچه راهنمای استفاده از آنها، که مورد استفاده مسئول آن قرار می گیرد، مرتبط می گردد. این جذابیت مدل سازی اطلاعات ساختمان باعث شده که استفاده از آن در تعمیر ونگهداری ساختمان حتی در ساختمان های موجود که فاقد مدل هستند با انجام اسکن لیزری از ساختمان به خصوص در مورد ساختمان های تاریخی مورد توجه قرارگرفته است که ازجمله این موارد می توان به استفاده از آن در تالار بریسبان استرالیااشاره نمود. هدف مدیریت ساخت، کنترل زمان، هزینه و کیفیت انجام پروژه ها است. مدیریت ساخت پروژها در بر گیرنده اقدامات اساسی زیر است: ۱- مشخص کردن اهداف پروژه و برنامه ها شامل تعریف دامنه، بودجه، زمان بندی، مشخصه های عملکردی مورد نیاز و انتخاب عوامل و دست اندرکاران پروژه؛ ۲- ارتقا کارآمدی و بازدهی پروژه از طریق مدیریت کارآمد تأمین و تدارکات نیروی انسانی، مصالح و تجهیزات؛ ۳- مدیریت کامل فرآیندهای برنامه ریزی، طراحی، برآورد هزینه، برگزاری مناقصه و تعیین پیمانکاران، و ساخت و تحویل پروژه؛ ۴- ایجاد سازوکارهای مناسب و برقراری ارتباطات مؤثر برای حل مناقشات؛ خوشبختانه، فناوری VDC، مدیریت ساخت پروژه ها را تسهیل کرده است. این فناوری که از فناوری بیم (BIM) در ایجاد مدل مجازی بهره می گیرد. امکانات بالقوه و بالفعل مختلفی را برای مدیریت فرایندهای طراحی و ساخت در اختیار مدیران ساخت پروژه ها قرار می دهد و مدیران طرح و ساخت پروژه ها می توانند با بهره گیری از آن فرایندهای مختلف پروژه را قبل از شروع عملیات ساخت واقعی شبیه سازی کنند. به کمک این فناوری ارزیابی اقتصادی بودن پروژه ­ها، برنامه زمان بندی و فرایندهای طراحی قبل از شروع عملیات اجرایی انجام می شود. همچنین این فناوری نقش مؤثری در مدیریت تدارکات، مدیریت ساخت و نصب، مدیریت کیفیت، مدیریت زمان، مدیریت هزینه، مدیریت ایمنی، مدیریت امور قراردادی و مدیریت تحویل پروژه ها دارد. جهت بکارگیری BIM دو روش اصلی وجود دارد: - روش مخزن مرکزی (Central Repository Approach) - روش مخزن گسترده (Distributed Repository Approach) در روش مخزن مرکزی فرض بر این است که تمام اطلاعات پروژه در یک فایل واحد پایگاه داده (Data Base) ذخیره می شوند. به عنوان مثال، تمام اطلاعات زمان بندی و تخمین مالی پروژه به اطلاعات مدل سه بعدی آن اضافه خواهد شد. این روش خیلی معقول و کاربردی نمی باشد. زیرا جنس اطلاعات مورد نیاز طراح با پیمانکار متفاوت است. در حالیکه، طراح درگیر مسائلی از قبیل بررسی مصرف انرژی ساختمان و بکار بستن آیین نامه ها و طراحی فضاها می باشد، پیمانکار علاقه مند به تعیین برنامه زمان بندی کار و تخمین هزینه ها می باشد؛ بنابراین برای اینکه کار تخمین شروع شود، باید کار طراح تمام شده باشد. این امر حداقل در مراحل ابتدایی کار عملی نیست. روش مخزن گسترده روشی است که اکثر طراحان و پیمانکاران از آن استفاده می کنند. در این روش، مدل BIM به دسته ای از پایگاه داده های جداگانه، که توسط برنامه های مستقلی ایجاد شده اند، دسترسی دارد. به عنوان مثال، تمام اطلاعات مورد نیاز جهت تخمین مالی پروژه در برنامه مستقل مربوطه قرار دارد. این برنامه جهت انجام کار خود احتیاج به یک ارتباط دو طرفه با مدل سه بعدی BIM دارد تا به مبادله اطلاعات لازم بپردازد. این کار در همان مراحل اولیه طراحی امکان پذیر می باشد؛ بنابراین با وجود استفاده از منابع مستقل داده به دلیل خاصیتی به نام Interoperability تمام اطلاعات گروه های مختلف درگیر در پروژه یکپارچه می گردند. به این ترتیب گروهای طراحی شامل معماری، سازه، تأسیسات برقی و مکانیکی مدل های خود را به صورت جداگانه در نرم افزارهایی از قبیل Autodesk revit تهیه نموده و در نهایت به کمک نرم افزارهایی مانند Autodesk NavisWorks روی هم گذاری شده تا مدل یکپارچه BIM بدست آید. اگرچه انقلاب BIM هنوز به پایان نرسیده و در حال گسترش و تکامل می باشد، با این وجود بسیاری از شرکت های ساختمانی بر روی بکارگیری این تکنولوژی، حداقل در بخش هایی از آن سرمایه گذاری کرده اند و برخی دیگر نیز هنوز به فکر این کار نیستند. هم تکامل این تکنولوژی و هم افزایش کاربران آن احتیاج به گذشت زمان دارد، اما توجه داشته باشید که BIM صرفاً یک مد جدید یا هوس زودگذر نیست و بالاخره به خاطر بسپارید، BIM برای رفتن نیامده است، آمده است تا کل یک صنعت را دگرگون کند، BIM با صنعت ساختمان همان کاری را خواهد کرد که اینترنت با ارتباطات انجام داد! در سطح طراحی مشاور تأسیسات جهانی شرکت های معتببر بین المللی چند سالی است که سطح طراحی های خود را از سطح دو بعدی و سه بعدی به چهار و پنج بعدی BIM تغیییر داده اند پیشگامان این صنعت شرکت های AUTODESK با محصولاتی چون REVIT و NAVISWORKS و شرکت GRAPHISOFT با محصول هایی مثل ArchiCAD مطرح هستند. هرچند تعداد نرم افزارهای بر پایه BIM به بیش از ۴۰ نرم افزار می رسد اما می توان این طوربیان کرد که سسیتم BIM سسیتم مدیریتی یکپارچه است که نیازمند و متکی به نرم افزار خاصی نیست! می توان این چنین بررسی کرد که BIM مدیریتی بر پایه کنترل پروژه استوار است و از روز ابتدای ساخت پروژه تا نگهداری و تعمیرات با پروژه همکاری دارد. یکی از مزایای پروژه های BIM زنده بودن پروژه قبل از اجراست. از دیگر مزایا می توان به موارد زیر اشاره کرد:
[ { "answer1": "تفاوت عمده مدل BIM با یک مدل سه بعدی متعارف CAD، ذخیره اطلاعات مهم کل فرایند ساخت با تمام اجزاء آن می باشد.", "answer2": "بنابراین BIM به عنوان یک منبع مشترک اطلاعات، بین کل تیم طراحی و اجرای ساختمان، عمل می کند.", "distance": 457, "question": "تفاوت عمده مدل BIM با مدل سه بعدی CAD چیست و چگونه BIM به عنوان منبع مشترک اطلاعات بین تیم عمل میکند؟" }, { "answer1": "قبل از دهه ۱۹۷۰ میلادی نقشه های ساختمانی با مداد، جوهر و کاغذ ترسیم می شدند.", "answer2": "از دهه ۱۹۸۰ به بعد با ابداع کامپیوترهای خانگی، استفاده از برنامه های CAD در دفاتر مهندسی رواج بیشتری یافت.", "distance": 320, "question": "قبل از دهه 1970 نقشه های ساختمانی چگونه ترسیم می شدند و در دهه 1980 چه تحولی در این زمینه رخ داد؟" }, { "answer1": "مزایای استفاده از BIM برای پیمانکاران آنقدر زیاد است که خیلی از آن ها حاضر خواهند بود، حتی در صورت استفاده طراحان از نقشه های دو بعدی CAD، آن ها را با هزینه خودشان به BIM تبدیل کنند.", "answer2": "هزینه این کار با فرض مهیا بودن نرم افزار و اپراتور آموزش دیده، بین ۰٫۱ تا ۰٫۵ درصد قیمت پروژه خواهد بود.", "distance": 183, "question": "چرا پیمانکاران حتی در صورت تحویل نقشه های دو بعدی CAD توسط طراح، حاضر به تبدیل آن ها به BIM هستند و هزینه این کار چقدر است؟" }, { "answer1": "مدل سازی اطلاعات ساختمان می تواند به عنوان ابزاری برای تحلیلگر مصرف انرژی عمل کند که توانایی بررسی یک ساختمان را به طور مجزا در طول دوره سرمایش و گرمایش در اوج مصرف را دارد.", "answer2": "BIM به پیمانکاران یک فرصت خارق العاده می دهد تا قبل ازشروع به شکافتن زمین پروژه، روش های اجرا و وسایل موردنیاز خود را برنامه ریزی کنند.", "distance": 3517, "question": "چه چیزی باعث میشود که BIM در مدیریت ساخت به عنوان یک ابزار تحلیل گر مصرف انرژی عمل کند و چه مزایایی برای پیمانکاران دارد؟" } ]
[ { "answer1": "جهت بکارگیری BIM دو روش اصلی وجود دارد: - روش مخزن مرکزی (Central Repository Approach) - روش مخزن گسترده (Distributed Repository Approach)", "answer2": "این روش خیلی معقول و کاربردی نمی باشد. زیرا جنس اطلاعات مورد نیاز طراح با پیمانکار متفاوت است.", "question": "روش های اصلی برای بکارگیری BIM چیست و کدام یک از این روش ها معقول و کاربردی نمی باشد؟" } ]
gemini-2.0-flash-exp
74
: تنسر تنسر یا توسر روحانی زرتشتی در اواخرِ عصرِ اشکانی و از نزدیکان و حامیان اردشیر بابکان بوده است. ظاهراً تنسر از اشراف زادگان اشکانی بود اما او به عقاید نوافلاطونی و دیانت روی آورد. نام تنسر در منابع مختلف به اشکال گوناگون مانند، لوسر، دوسر و غیره آمده است. تنسر پس از ظهور اردشیر بابکان به او پیوست و سمت هیربدان هیربد که بالاترین مقام در میان هیربدان بود، را داشت. نام این روحانی زرتشتی، در بیشتر گزارش های دورهٔ اسلامی «تَنْسَر» آمده است، اما ریخت های دیگری چون «تنشر»، «بنشر»، «بیشر»، «ینشر»، «تبسر»، «بنصر» هم به چشم می آید. همچنین نام تنسر، در نتیجهٔ ویژگی الفباء خط پهلوی کتابی، می تواند به ریخت های گوناگونی همچون «تَنْسَر»، «توْسَر» و «دوْسَر» خوانده شود. مسعودی در کتاب "مروج الذهب" "و معادن الجوهر"، این روحانی آغاز دورهٔ ساسانیان را «تَنْسَر» و در کتاب دیگر خود، "التنبیه و الاشراف"، او را «دوْشَر» یا «دوْسَر» خوانده است. ابوعلی مسکویه و ابن اسفندیار، تنها ریخت شناخته شدهٔ «تَنْسَر» را آورده اند و ابوریحان بیرونی در "تحقیق ماللهند"، ریخت فارسیِ میانه و درست «توْسَر» را آورده است. دگرگونیِ نام توْسَر به تَنْسَر، گویا در نتیجهٔ اشتباه خوانی خط پهلوی کتابی بوده است که در آن برای دو حرف «و» و «ن» تنها یک نشانه وجود دارد، نه اشتباه در خواندن خطّ عربی. به عقیدهٔ کریستنسن، اگر عبدالله بن مُقَفّع در ترجمهٔ متن پهلوی "نامهٔ تنسر" به عربی، نام تنسر را توْسَر خوانده بود، می بایست در ترجمهٔ فارسی ابن اسفندیار هم به جای تنسر، این تلفّظ دیده می شد و ازاین رو بیرونی که او را «توْسَر، هیربذان هیربذ» خوانده است، باید آن را از متن پهلوی نامهٔ تنسر یا منبع پهلوی دیگری گرفته باشد، نه از ترجمهٔ عربی ابن مُقَفّع. با شناخته شدن سنگ نوشتهٔ شاپور یکم بر کعبهٔ زرتشت، آشکار شد که ریخت درست این نام در دورهٔ ساسانیان و در زبان فارسی میانه، «توْسَر» بوده است. به گزارش شاپور، یکی از هموندان دربار پدرش اردشیر بابکان، مردی به نام «مهرَگ توْسَرگان» (در متن فارسی میانه: mtrk ZY twslk’n؛ در متن پارتی: mtrk twsrkn؛ در متن یونانی: Μεερικ Τονσσεριγαν) بوده است. چون در خط پهلوی کتیبه ای، برای حرف «و» نشانهٔ جداگانه ای وجود دارد، این سنگ نوشته نشان می دهد که ریخت درست این نام، «توْسَر» بوده است. امروزه بیشتر پژوهندگان، در نوشته های خود ریخت سُنتی تنسر را می آورند و چنان که مری بویس هم یادآور می شود، تغییر آن به توْسَر فایدهٔ چندانی ندارد. نخستین ریشه شناسی این نام، در خود "نامهٔ تنسر" وجود دارد که یک ریشه شناسی کاملاً عامیانه و در پیوند با تلفظ نام تنسر است. ابن مُقَفّع در دیباچهٔ خود، از زبان بهرام خورزاد می گوید «او را تنسر برای آن گفتند که به جمله اعضاء او، چنان موی رسته بود، و فروگذاشته که همهٔ تن او همچون سر اسب بود». دارمستتر در کوششی بیهوده برای درست نشان دادن این ریشه شناسی عامیانه، چنین استدلال آورد که واژهٔ تنسر در زبان فارسی میانه با تشدید حرف نون، یعنی به ریخت «تنّسَر» (Tannsar) تلفظ می شده است و آن را گرفته شده از ریخت * به معنای «تنِ مودار» انگاشت و هم ازاین رو، دارمستتر در ترجمهٔ خود از متن نامهٔ تنسر، نام او را «تنّسَر» آورد. پاره ای از پژوهندگان با دارمستتر هم عقیده شدند، امّا کریستنسن این دیدگاه را نپذیرفت و به درستی آن را کوششی بیهوده برای توجیه یک ریشه شناسی عامیانه خواند. بک این نام را از ریخت ایرانی باستانِ *tusa-sarā(ka)kāna- می داند و بخش اوّل آن را از واژهٔ اوستایی tausa «دارای ران فربه»، با پسوند sara- و روی هم رفته، به معنای «با هم زیستن، زندگی مشترک داشتن» انگاشته است. ژینیو، آن را اسم تصغیر از نام «توس»، و از ریخت ایرانی باستان *tau-sa-ra یا *tusara می داند، امّا معنایی برای آن نیاورده و تنها در ترجمهٔ واژهٔ توس، برابر نام *tusāspa آن را به معنای «دارندهٔ گروهی از اسبان» دانسته است. هویسه هم آن را از ریخت های *tusa-sara یا *taus-ara، اسم تصغیر از taus و پسوند تصغیرساز ar می داند. ژینیو و هویسه، ریشهٔ توس را همچون مایرهوفر، از ریخت ودایی tuś/toś «فشردن، عجله کردن، ریختن، هدیه دادن، خشنودبودن» آورده اند. چون ریخت یونانی نام توس، با دو «س» آمده است، آن را از ریخت مضاعف یا حذف به قرینه، از tusa-sa-ra انگاشته اند. به گزارش "نامهٔ تنسر به گشنسب"، این نامه را تنسر، هیربدان هیربد در دورهٔ اردشیر بابکان، در پاسخ به گشنسب، پادشاه طبرستان و پَذَشْخوارْگَرْ و گیلان و دیلمان و رویان و دماوند نوشته بوده است که با نگرانی به پاره ای از فعالیت های پادشاه تازهٔ ایران می نگریست و از فرمانبرداری او خودداری ورزیده بود و تنسر در صدد بود تا به پرسش ها و نگرانی های وی پاسخ گوید. کهن ترین نوشتهٔ شناخته شده ای که در آن به تنسر و فعالیت هایش اشاره می شود، متن فارسی میانهٔ "دینکرد" است که در سدهٔ سوم هجری به کوشش آذرفَرْنْبَغْ فَرُّخْزادان و آذرباد ایمیدان گردآوری و تدوین شده است. "دینکرد" این روحانی زرتشتی را، «هیربد» یا «هیربدان هیربد» دورهٔ اردشیر بابکان می داند و او را با ویژگی هایی همچون «راست دستور»، «پوریوتکیش پارسا»، و «سردار مینوی و پُرگفتار و راست گفتار پارسا» می ستاید و گزارش می دهد که تنسر به اشارهٔ اردشیر بابکان متن های پراکندهٔ مقدس اوستایی را گردآوردی کرده است. در "دینکرد سوم" آمده است که: «آن خداوندگار اردشیر شاهنشاه، پسر بابک، برای دوباره آراستن پادشاهی ایران برآمد و این نوشته از پراکندگی به یک جای گرد آورد و پوریوتکیش تنسر پارسا که هیربد بود، برآمد و با تفسیر "اوستا" سنجید و فرمود که بایستی بر پایهٔ این تفسیر، آن را به هم پیوستن، و او همچنان کرد». و در دینکرد چهارم چنین آمده است: «آن خداوندگار اردشیر شاهنشاه، پسر بابک، با راست دَسْتْوَری (= راهنمایی) تنسر همهٔ آن آموزه های دینی را که پراکنده بود، به دربار خواست [= در دربار گرد آورد]. تنسر برآمد، آن یک فراز پذیرفت و دیگر را فروهشت [= آنهایی که راست تر بودند برگزید بخش های دیگر را کنار گذاشت] و اینگونه نیز فرمان داد که: از اکنون تنها آنهایی راست اند [= آن تفاسیری درست اند] که بر پایهٔ دین مزدایی باشند، چون اکنون هیچ کاستی در آگاهی و دانش دربارهٔ آن ها نیست». در "دینکرد هفتم" نیز چنین آمده است: «امّا بدان سرزمین آن نزاع باژگون، آن تگرگ باژگون و آن بدگویی باژگون بیاید و از آن سرزمین آن نزاع باژگون نابود نشود و نه آن تگرگ باژگون و نه آن بدگویی باژگون تا آنگاه که بپذیرند [= استقبال کنند] آسرون مینو سالارِ پُرگفتارِ راست گفتار، تنسرِ پرهیزگار را و هنگامی که بپذیرند تنسرِ مینو سالارِ پُرگفتارِ، راست گفتار را، باشد که اگر این سرزمین را درمان خواهند، بیابند و نه به گونه ای ناساز با دین زردشت [= شیوه ای که مغایر با دین زردشت باشد]». گذشته از "دینکرد"، پاره ای گزارش های تاریخی دیگر هم به تنسر و فعالیت های او پرداخته اند. پیش از همه، ابوالحسن علی بن حسین مسعودی، در "مُروجُ الذَهَب و معادن الجوهر"، از همراهی و دوستی تنسر با اردشیر بابکان سخن گفته است و او را یکی از زُهّاد و شاهزادگان ایرانی و افلاطونی مذهب و پیرو اندیشه های سقراط و افلاطون خوانده است. او در کتاب دیگر خود، "التنبیه و الاشراف" می گوید که تنسر موبد اردشیر، که او را «دوسر یا دوشر» هم خوانده اند، مردی افلاطونی مذهب و از بازماندگان ملوک الطوایف بوده است که در پارس زمین ها و دارایی های پدرش به او رسیده بود. تنسر برای آگاهانیدن مردم ایران از خیزش اردشیر بابکان، نمایندگانی را به سرزمین های گوناگون ایران فرستاده بود و با کوشش های خود، زمینهٔ پادشاهی اردشیر و نابودی همهٔ ملوک الطوایف را فراهم ساخته بود. همچنین مسعودی می گوید تنسر نوشته هایی نیکو دربارهٔ سیاست های شاهانه و دینی داشته است که در آن ها به فعالیت های اردشیر و توجیه بدعت هایی که او پیش از دیگران در زمینهٔ دین و پادشاهی به وجود آورده بود، پرداخته بوده است. یکی از این نوشته ها، نامهٔ او به ماجُشْنَسْ فرمانروای کوه های دماوند و ری و طبرستان و دیلم و گیلان، و دیگری نامهٔ تنسر به پادشاه هند بوده است. ابوعلی احمد بن محمّد مسکویه، در "تَجارُب الأمَمْ" گزارش می دهد که اردشیر بابکان در سامان بخشیدن به پادشاهی ایرانیان و نابودی ملوک الطوایف از اندرزهای خردمندانهٔ هیربدی پارسا به نام تنسر سود می جسته است. ابوریحان بیرونی در کتاب "تحقیقُ ماللهند"، قطعه ای را دربارهٔ چگونگی ازدواج ابدال از نامهٔ «توسر، هربذ هرابذه» به پدشوارگرشاه که در آن به انتقادهای او از اردشیر بابکان پاسخ داده بود، آورده است. ابن بلخی در "فارسنامه"، وزیر اردشیر بابکان را مردی خردمند به نام تسار خوانده و می گوید که اردشیر همهٔ کارهای خود را به رأی و تدبیر او انجام می داده است. این گزارش ها گواه اند که تنسر یکی از دین مردان زرتشتی نیرومند در سال های آغازین پیدایش شاهنشاهی ساسانیان بوده است. در خود "نامهٔ تنسر" هم او می گوید که از پنجاه سال پیش از خیزش اردشیر بابکان، با پارسایی زندگی کرده و برای نگاهداری دین کوشیده است. در گزارش های تاریخی و نوشته های دینی خود دورهٔ ساسانیان هیچگونه اشاره ای به نام تنسر دیده نمی شود و در سنگ نوشتهٔ شاپور یکم بر کعبهٔ زرتشت هم از هیچ چهرهٔ دینی ای در فهرست نام درباریان اردشیر بابکان یاد نشده است. ازاین رو، چون نام تنسر با همهٔ بزرگی و شکوه ویژهٔ او در نوشته های ادبی و دینی زرتشتی، در هیچ کدام از سنگ نوشته های دورهٔ ساسانیان دیده نمی شود و از سوی دیگر، نام کرتیر، موبد نیرومند سدهٔ سوم میلادی و همروزگار با آغاز دورهٔ ساسانیان، تنها در سنگ نوشته های خود او و سنگ نوشتهٔ شاپور یکم بر کعبهٔ زرتشت و در گزارش های مانویان آمده است و در هیچ کدام از نوشته های ادبی و دینی زرتشتی به چشم نمی آید، پاره ای از پژوهندگان، تنسر و کرتیر را یکی انگاشته اند. پیش از همه، هرتسفلد بود که این دو چهرهٔ تاریخی را یکی پنداشت. اشپرنگلینگ هم که پیش از دیگران به ترجمهٔ سنگ نوشته های کرتیر پرداخت، این دو را یکی شناخت و باور داشت که آنچه در "دینکرد" دربارهٔ فعالیت های دینی تنسر آمده است، گزارش فعالیت های دینی موبد کرتیر است که او در سنگ نوشته های خود به آنها پرداخته است. همچنین لوکونین به سادگی تنسر را چهره ای افسانه ای و "نامهٔ تنسر" را هم ساخته و پرداختهٔ موبدان زرتشتی در سدهٔ ششم میلادی خواند. با وجود این، مری بویس با استدلال هایی منطقی، تنسر و کرتیر را همچون دو چهرهٔ تاریخی جداگانه بازشناخت. او با اشاره به ناهمسانی نام شناختی این دو، به روشنی نشان داد که کرتیر و تنسر، هر دو نام هایی خاص اند، چنان که در خود سنگ نوشتهٔ شاپور یکم بر کعبهٔ زرتشت، گذشته از نام «کرتیر هیربد»، دو نام «کرتیر پسر اردوان» و «مهرگ پسر توسر» هم دیده می شوند که نشان دهندهٔ وجود نام های کرتیر و توسر در آغاز دورهٔ ساسانیان اند. همچنین بویس یادآور شد که دورهٔ زندگانی و فعالیت های مذهبی تنسر و کرتیر با همدیگر یکی نیستند، چون به گزارش منابع گوناگون تاریخی و خودِ "نامهٔ تنسر"، او در دورهٔ اردشیر بابکان زندگی می کرد و اوج فعالیت ها و نیرومندی او، در دورهٔ فرمانروایی اردشیر بوده است، اما از درون مایهٔ سنگ نوشته های کرتیر پیداست که او در دورهٔ اردشیر بابکان باید بسیار جوان بوده باشد و اوج نیرومندی و فعالیت های او در دورهٔ بهرام دوم بوده است. از سوی دیگر، بویس استدلال آورد که زمینهٔ فعالیت ها و دستاوردهای تنسر و کرتیر کاملاً با همدیگر ناهمخوانند. در تاریخ کیش زرتشتی، نام تنسر همیشه در پیوند با کوشش های او در گردآوری متن های مقدس زرتشتی و فراهم آوردن متن معیاری از "اوستا" و نگهدارای آن دیده می شود، اما کرتیر در سنگ نوشته های خود، هیچ اشاره ای به انجام چنین کارهایی از سوی خود نمی کند و روی هم رفته باید کرتیر و تنسر را دو چهرهٔ تاریخی جداگانه بازشناخت. به گزارش ابن بلخی، اردشیر بابکان، وزیری به نام «تسار» داشت و همهٔ کارهای خود را به رأی و تدبیر او انجام می داده است. نیکلسون و لسترنج در تصحیح متن "فارسنامهٔ ابن بلخی"، «تسار» را ریخت تغییریافتهٔ واژهٔ «بَرسام» دانسته اند، که طبری در گزارش دورهٔ پادشاهی اردشیر بابکان، آن را «اَبَرسام» آورده است. در سنگ نوشتهٔ شاپور یکم بر کعبهٔ زرتشت، نام ابرسام در فهرست هموندان دربار اردشیر بابکان، در ردهٔ پانزدهم آمده است و تنها اوست که لقب شکوهمندِ «اردشیر فرّ» (= دارندهٔ فرّ اردشیر) گرفته است. همانندی در ریخت نام های ابرسام و تنسر در پاره ای منابع تاریخی این پنداشت را به وجود آورده است که شاید تنسر و ابرسام یکی باشند، اما کریستنسن با اشاره به این که ریخت نوشتاری این دو نام در خط پهلوی و همچنین در خط عربی و فارسی بسیار متفاوت است و از سوی دیگر طبری در یک گزارش خود ابرسام را وُزرگ فرمذار اردشیر بابکان خوانده است و در گزارشی دیگر او را هَرْجَنْد می خواند، به خوبی نادرستی این عقیدهٔ را نشان داده است. کریستنسن می گوید هَرْجَنْد ریخت تغییریافتهٔ هَرْگْبَذْ یا اَرْگْبَذْ است و در منابع عربی اَرْگْبَذْ به گونهٔ هَرْجَنْد و هَرْجَدْ آمده است که همانندی زیادی با واژهٔ هَرْبَدْ یا همان هیربد دارد که لقب تنسر بوده است. در نتیجه، در منابع آمیختگی هَرْگْبَذْ و هیربذ به آمیختگی هَرْگْبَذْ ابرسام و هیربذ تنسر کشیده شده است. باید یادآور شد که یارشاطر و تفضلی اگرچه دربارهٔ یکی نبودن ابرسام و تنسر با کریستنسن هم عقیده اند، امّا دربارهٔ منصب ابرسام با او، و خود آن ها با همدیگر، همداستان نیستند. یارشاطر با اشاره به ماهیت فعالیت ها و وظایف ابرسام در منابع تاریخی، وی را «پرده دار» یا «مشاور بانفوذ» اردشیر بابکان خوانده است، و تفضلی هم او را «رئیس خواجگان دربار و محافظ حرم» می خواند. "نامهٔ تنسر به گُشْنَسْب"، یکی از مهم ترین نوشته های مجموعهٔ ادبیات فارسی میانه است که آگاهی های ارزشمندی دربارهٔ سازمان اجتماعی و اداری ایران در دورهٔ ساسانیان به دست می دهد. متن پهلوی نامهٔ تنسر را روزبه پسر داذگُشْنَسْب (عبدلله بن مُقفّع)، در نیمهٔ نخست سدهٔ دوم هجری قمری به زبان عربی ترجمه کرد. او در دیباچهٔ ترجمهٔ "نامهٔ تنسر" می گوید پایهٔ ترجمهٔ او گزارش «بهرام بن خورزاد و او از پدر خویش منوچهر موبد خراسان و عُلمای پارس» بوده است. با این همه، این زنجیرهٔ نام ها اندکی گنگ است و شاید چنین بوده باشد: بهرام پسر خورزاد، و خورزاد پسر منوچهر، موبد خراسان و از علمای پارس. دیباچهٔ ابن مُقَفّع و متن "نامهٔ تنسر"، آشکار می گرداند که ابن مُقَفّع، یک متن پهلوی را که گردآوردهٔ بهرام پسر خورزاد بود در دستان خود داشته است و در ترجمهٔ آن به عربی، دیباچه و پاره ای گفتارهای تازه همچون داستانی از "کلیله و دمنه" را به آن افزوده و در کوشش برای زدودن رنگ و بوی زرتشتی این نامه برای پذیرفته شدن آن در جامعهٔ اسلامی، گفتارهایی از "تورات" و "انجیل" را هم در لابه لای متن نامه گنجانیده است. امروزه متن پهلوی و همچنین ترجمهٔ عربی "نامهٔ تنسر" گم شده و شاید برای همیشه نابود شده اند و نزدیک به پنج سده پس از مرگ ابن مُقَفّع، متن ترجمهٔ عربی او به زبان فارسی ترجمه شده و اکنون به عنوان «"نامهٔ تنسر به گُشْنَسْپ"» شناخته می شود. بهاءالدین محمد بن حسن بن اسفندیار، تاریخ نویس ایرانیِ پایانِ سدهٔ ششم و آغاز سدهٔ هفتم و نویسندهٔ کتاب "تاریخ طبرستان" که خود از مردم طبرستان بود، چندی در دربار باوندیان، و از پشتیبانی حسام الدّوله اردشیر بن حسن باوندی (۵۶۷–۶۰۲ ه‍. ق) برخوردار بود. در سال ۶۰۶ ه‍.ق هنگامی که از بغداد به ایران می آمد، در میانهٔ راه از کشته شدن نصیرالدّوله رستم بن اردشیر بن حسن و پیوستن بزرگان طبرستان به سلطان محمد خوارزمشاه آگاه شد، به ری آمد. روزی در این شهر، «در دارالکتب مدرسهٔ شهنشاه غازی رستم بن علی بن شهریار»، کتابی دید به نام "عُقَدِ سحر و قلائد دُرّ" که ابوالحسن بن محمد یزدادی دربارهٔ تاریخ گاوبارگان طبرستان به زبان عربی نوشته بود. ابن اسفندیار این کتاب را به فارسی ترجمه کرد و آن را شالودهٔ تألیف خود دربارهٔ تاریخ طبرستان کرد. پس از دو ماه زندگی در ری، برای دیدار پدر به آمل در طبرستان شتافت و سپس به خوارزم رفت و پس از پنج سال روزی در «رَستهٔ صحافان» کتابی دید که یکی از رساله های آن ترجمهٔ عربی عبدالله بن مُقَفّع بود از متن پهلوی نامهٔ «تنسر، دانای فارس، هربذ هرابذهٔ اردشیر بابک» در پاسخ به «نوشتهٔ جُشْنَسْف شاه، شاهزادهٔ طبرستان» بود، و ابن اسفندیار پس از ترجمهٔ آن به زبان فارسی، متن نامه را در مقدمهٔ "تاریخ طبرستان" خود آورد. محتوای "تاریخ طبرستان" و اشاره هایی که ابن اسفندیار در مقدمهٔ کتاب به زندگی و مسافرت های خود دارد، نشان می دهد که او در سال ۶۱۱ یا ۶۱۲ ه‍.ق ترجمهٔ عربی "نامهٔ تنسر" را به دست آورده است، و دست کم تا سال ۶۱۳ ه‍. ق/ ۱۲۱۶م. هنوز زنده بوده و به نوشتن "تاریخ طبرستان" می پرداخته است. نمی دانیم که آیا او همچنان در خوارزم بوده است و در سال ۶۱۷ ه‍.ق که مغولان خوارزم را گشودند، کشته شده است یا این که پیشتر به مازنداران بازگشته بوده است. نیک پیداست که پاره ای شعرهای عربی و فارسی، آیه هایی از "قرآن"، نوشته هایی به زبان عربی و گفته ای از علی بن ابی طالب که در لابه لای متن "نامهٔ تنسر" در مقدمهٔ "تاریخ طبرستان" دیده می شود، همگی باید از افزوده های خود ابن اسفندیار به هنگام ترجمهٔ نامه از عربی به فارسی باشد. از کتاب "تاریخ طبرستان"، نسخه های زیادی شناخته شده است، اما همهٔ این نسخه ها ناقص و آشفته اند، و به جز نسخهٔ «الف» که صحیح ترین و کامل ترین نسخهٔ شناخته شدهٔ "تاریخ طبرستان" است، هیچ کدام از دیگر نسخه ها کهن تر از سال هزار هجری قمری نیستند. همچنین گذشته از نسخه های «الف» و «ب»، دیگر نسخه های "تاریخ طبرستان"، همه از روی یک نسخهٔ ناقص و آشفته استنساخ شده اند. این نسخه از "تاریخ طبرستان"، که تاریخ پایان گرفتن استنساخ جلد اول آن ماه صفر و جلد دوم آن ماه ربیع الاول سال ۹۷۸ ه‍.ق است، نسخه ای است در ۱۵۱ ورق به قطع بزرگ ۳۰×۲۲ سانتیمتر، و در هر صفحهٔ آن ۲۵ سطر وجود دارد. نسخهٔ "تاریخ رویان"، نوشتهٔ مولانا اولیاءالله آملی هم ضمیمهٔ نسخهٔ «الف» بوده است، اما بعدها آن را از این نسخه جدا کرده اند. نسخهٔ «الف» در آغاز متعلق به آقای تقی کیانی مازندرانی (مُعتصم المُلک) از دوستان عباس اقبال بود، و بعدها این نسخه از "تاریخ طبرستان" که البته "تاریخ رویان" آملی از آن جدا شده بود، به دست حاجی محمد رمضانی مدیر کُلالهٔ خاور افتاد، و در سال ۱۳۲۱ ه‍.ش به کوشش عباس اقبال انتشار یافت. اگرچه نسخهٔ «الف»، کهن ترین و کامل ترین نسخهٔ شناخته شدهٔ "تاریخ طبرستان" است، اما باز هم چندان صحیح نیست، و هنوز افتادگی ها و غلط های زیادی در آن وجود دارد. به ویژه در ضبط اشعار یا عبارات عربی، در نسخهٔ «الف» هم، همچون دیگر نسخه ها غلط ها و تغییراتی راه یافته، اما برتری نسخهٔ «الف» این است که کاتب آن، همهٔ آنچه را که در متن کتاب دیده است به همان گونه استنساخ کرده، و هیچ شعر یا عبارت عربی را، اگرچه معنی و ریخت صحیح آن را درنیافته، نانوشته نگذاشته است. همچنین عبارات و قسمت های بسیار زیاد و مهمی از "تاریخ طبرستان" در نسخهٔ «الف» وجود دارد که در هیچ کدام از دیگر نسخه ها دیده نمی شود. از ابتدای نسخهٔ «الف»، چند برگ افتاده، و چنان که از مطالعهٔ دیگر نسخه ها پیداست همهٔ مقدمهٔ مؤلف و قسمتی از ترجمهٔ "نامهٔ تنسر" و سخنان عبدالله بن مقفع را شامل می شود. به سخن دیگر، نسخهٔ «الف» با جملهٔ عربی «السّفله الی المواضع العلیّه فانصرِفَ عنْ هذا الرّأی،» متعلق به نامهٔ ارسطاطالیس (= ارسطو) به اسکندر آغاز می شود. تاریخ پایان استنساخ این نسخه از "تاریخ طبرستان"، که ۱۵۰ ورق به قطع بزرگ ۳۳×۲۱ سانتیمتر است و در هر ورق آن ۱۹ سطر وجود دارد، روز جمعه بیستم ماه جمادی الثانی سال ۱۰۰۳ ه‍.ق است و پس از نسخهٔ «الف»، کهن ترین نسخهٔ "تاریخ طبرستان" است. نسخهٔ «ب»، حدّ وسط نسخهٔ «الف» و نسخه های معمولی "تاریخ طبرستان" است، چراکه همچون نسخهٔ «الف»، صحیح و کامل نیست و آشفتگی و نقص نسخه های معمولی هم در آن وجود ندارد. همانند نسخهٔ «الف»، "تاریخ طبرستان و رویان" اولیاءالله آملی هم ضمیمهٔ نسخهٔ «ب» شده است. دربارهٔ تاریخگذاری "نامهٔ تنسر" دیدگاه های گوناگونی وجود دارد. به عقیدهٔ دارمستتر، تاریخِ "نامهٔ تنسر"، به دورهٔ پادشاهی اردشیر بابکان بازمی گردد و آنچه در این نامه به چشم می آید، بازتاب دهندهٔ رخدادهای دورهٔ آغازین تاریخ ساسانیان است. او می گوید عبدالله بن مقفع به هنگام ترجمهٔ "نامهٔ تنسر" به عربی، پاره ای گفتارهای تازه همچون داستانی از "کلیله و دمنه" را به آن افزوده است و برای این که متن نامه از سوی خوانندگان مسلمان پذیرفته شود، با آوردن گفتارهایی از "تورات" و "انجیل"، از رنگ وبوی زرتشتی این نامه فروکاسته است. کریستنسن در گفتاری دربارهٔ "نامهٔ تنسر" می گوید: «در میان منابع اطلاع ما بر تأسیسات عهد ساسانی، یکی از آن ها که در درجهٔ اول اهمیت است، نامهٔ تنسر به شاه طبرستان است. معلوماتی که از این نامه به دست می آید، تا آنجا که ما می توانیم نقد کنیم و بسنجیم، بقدری قطعی است که بدون هیچ شک می توانیم گفت این نامه در عهد ساسانیان انشاء شده است. از طرف دیگر، از همان نخستین بار که من این نامه را خواندم، به خاطرم راه یافت که یک رسالهٔ ادبی که در عهد خسروان نگاشته شده است در دست دارم، که در آن اردشیر را مظهر و پیشوای حکمت و تدبیر سیاسی و مؤسس کلیهٔ ترتیبات و رسوم مملکتداری قرار داده اند؛ و به من چنین اثر بخشید که شخصی به قصد آشنا ساختن هم عصران خویش با مسائل تاریخی و دینی و سیاسی و اخلاقی، چنین وانمود کرده که میان تنسر هیربذان هیربذ و شاه طبرستان، که از اوضاع تازهٔ ایام اردشیر اطلاع نادرستی یافته بوده و از اطاعت به شاهنشاه امتناع داشته، مکاتبه ای شده، و در جوابی که از قول تنسر نوشته، آن مسائل را مورد بحث قرار داده است؛ نامهٔ مزبور بدین طریق، با تمامی ادبیات اندرزها که در دورهٔ خسروان به کمال رسیده بوده، و حاصل آنها تربیت و تعلیم مردم بوده، کاملاً وفق می کرده است؛ امتحان دقیق تری این تصور نخستین را به خوبی قوت داد و استوار کرد و به مرتبهٔ تصدیق رسانید، و حالا من گمان دارم که می توانم به یقین صادق حکم کنم بر این که نامهٔ تنسر در عهد خسرو اول انشاء و تلفیق شده است».
[ { "answer1": "تنسر برای آگاهانیدن مردم ایران از خیزش اردشیر بابکان، نمایندگانی را به سرزمین های گوناگون ایران فرستاده بود و با کوشش های خود، زمینهٔ پادشاهی اردشیر و نابودی همهٔ ملوک الطوایف را فراهم ساخته بود.", "answer2": "پیش از همه، ابوالحسن علی بن حسین مسعودی، در \"مُروجُ الذَهَب و معادن الجوهر\"، از همراهی و دوستی تنسر با اردشیر بابکان سخن گفته است و او را یکی از زُهّاد و شاهزادگان ایرانی و افلاطونی مذهب و پیرو اندیشه های سقراط و افلاطون خوانده است.", "distance": 453, "question": "بر اساس گزارش مسعودی، تنسر چه نقشی در به قدرت رسیدن اردشیر بابکان داشت و او در کتاب مروج الذهب چگونه معرفی شده است؟" }, { "answer1": "روزی در این شهر، «در دارالکتب مدرسهٔ شهنشاه غازی رستم بن علی بن شهریار»، کتابی دید به نام \"عُقَدِ سحر و قلائد دُرّ\" که ابوالحسن بن محمد یزدادی دربارهٔ تاریخ گاوبارگان طبرستان به زبان عربی نوشته بود.", "answer2": "در مقدمهٔ \"تاریخ طبرستان\" خود آورد. محتوای \"تاریخ طبرستان\" و اشاره هایی که ابن اسفندیار در مقدمهٔ کتاب به زندگی و مسافرت های خود دارد، نشان می دهد که او در سال ۶۱۱ یا ۶۱۲ ه‍.ق ترجمهٔ عربی \"نامهٔ تنسر\" را به دست آورده است، و دست کم تا سال ۶۱۳ ه‍. ق/ ۱۲۱۶م. هنوز زنده بوده و به نوشتن \"تاریخ طبرستان\" می پرداخته است.", "distance": 668, "question": "ابن اسفندیار نامه تنسر را از کجا پیدا کرد و این نامه به چه کسی نوشته شده بود؟" }, { "answer1": "به عقیدهٔ کریستنسن، اگر عبدالله بن مُقَفّع در ترجمهٔ متن پهلوی \"نامهٔ تنسر\" به عربی، نام تنسر را توْسَر خوانده بود، می بایست در ترجمهٔ فارسی ابن اسفندیار هم به جای تنسر، این تلفّظ دیده می شد", "answer2": "کریستنسن در گفتاری دربارهٔ \"نامهٔ تنسر\" می گوید: «در میان منابع اطلاع ما بر تأسیسات عهد ساسانی، یکی از آن ها که در درجهٔ اول اهمیت است، نامهٔ تنسر به شاه طبرستان است.", "distance": 16359, "question": "نظر کریستنسن در مورد زمان نگارش نامه تنسر چیست و او در چه منبعی این نظر را مطرح کرده است؟" } ]
[ { "answer1": "تنسر یا توسر روحانی زرتشتی در اواخرِ عصرِ اشکانی و از نزدیکان و حامیان اردشیر بابکان بوده است.", "answer2": "دینکرد این روحانی زرتشتی را، «هیربد» یا «هیربدان هیربد» دورهٔ اردشیر بابکان می داند و او را با ویژگی هایی همچون «راست دستور»، «پوریوتکیش پارسا»، و «سردار مینوی و پُرگفتار و راست گفتار پارسا» می ستاید", "question": "تنسر در چه دوره ای زندگی می کرد و در کتاب دینکرد با چه صفاتی توصیف شده است؟" }, { "answer1": "گزارش می دهد که تنسر به اشارهٔ اردشیر بابکان متن های پراکندهٔ مقدس اوستایی را گردآوردی کرده است.", "answer2": "در \"دینکرد سوم\" آمده است که:«آن خداوندگار اردشیر شاهنشاه، پسر بابک، برای دوباره آراستن پادشاهی ایران برآمد و این نوشته از پراکندگی به یک جای گرد آورد و پوریوتکیش تنسر پارسا که هیربد بود، برآمد و با تفسیر \"اوستا\" سنجید و فرمود که بایستی بر پایهٔ این تفسیر، آن را به هم پیوستن، و او همچنان کرد».", "question": "بر اساس کتاب دینکرد، تنسر چه نقشی در جمع آوری اوستا داشته است و این کار به دستور چه کسی انجام شده است؟" } ]
gemini-2.0-flash-exp
75
: مدرسه ای برای خوب ها و بدها مدرسه خوب ها و بدها یک رمان خیالی به نویسندگی سومان چینیانی است. اولین رمان این مجموعه در تاریخ ۱۲ مه ۲۰۱۳ منتشر شد. این رمان در یک دنیای گسترده با الهام از داستان های معروف همانند سیندرلا، پینوکیو، سفید برفی، پیتر پن،شاه آرتور و... نوشته شده است. سه گانه اصلی (معروف به سال های مدرسه) به دنبال ماجراهای دو دوست صمیمی، یعنی سوفی و آگاتا، در مدرسه ی خوب ها و بدها، اتفاق می افتد. مدرسه خوب ها و بدها یک مکان جادویی است که در آن دانش آموزان آموزش می بینند تا در داستان خودشان قهرمان و یا شرور باشند. سه گانه دوم (سال های کملات) پیرو آگاتا و عشق واقعی اش، یعنی شاهزاده تدروس است. آگاتا به عنوان ملکه ی کملات و تدروس به عنوان پادشاهش. سوفی نیز رییس مدرسه بدها میشود. کتاب نهایی این مجموعه در تاریخ ۲ ژوئن سال ۲۰۲۰ منتشر شده است. اندکی پس از تاریخ انتشار نخستین کتاب، Universal Pictures حق ساخت این سریال را به فیلم های با عملکرد زنده بدست آورد. در ایران این کتاب با نام خوب های بد بدهای خوب توسط انتشارات پرتقال و به چاپ رسیده است. مجموعه اول نیز به طور کامل در نشر باژ با عنوان مدرسه افسانه ای به چاپ رسیده. جلد اول مجموعه دوم نیز در همین نشر، ترجمه و چاپ شده. در روستای گاوالدون، هر ۴ سال یکبار، در یازدهمین شب از ماه یازدهم، دو فرزند از هر دو جنس در سن ۱۲ سالگی و بالاتر با نیروی ناشناخته ای وارد جنگلهای اطراف می شوند. هرسال از مکانی که کسی تابحال آن را ندیده، جعبه ای به کتابفروشی روستای گاوالدون آورده میشود که پر از کتاب های پریان است. از مهرموم و عکس فرزندان اهالی روستا که روی جعبه های کتاب است، مردم نتیجه میگیرند که بچه های ربوده شده به آسانی وارد «مدرسه خوب ها و بدها» می شوند. مدرسه خوب ها و بدها جایی است که به آنها آموزش می دهند قهرمانا و یا شرورهای داستان های پریان شوند. در حالی که اکثر کودکانِ روستای گاوالدون آرزو میکنند مدیر مدرسه ی خوب ها و بدها آنها را ندزدد، سوفی، دختری که خیلی به ظاهر خود اهمیت میدهد و عاشق رنگ صورتی است، آرزو می کند که توسط مدیر مدرسه ذزدیده شود تا به عنوان یک دختر خوب به مدرسه خوب ها برود و به شاهزاده ی رویاهایش برسد تا یک زندگی شاد را در کنار معشوقه خود بگذراند. در همین حال، بهترین دوست سوفی، آگاتا، مخالف تمام داستان های پریان است و میگوید که آنها چرت و پرت هستند. آگاتا برخلاف سوفی، اصلا به ظاهر خود اهمیت نمیدهد. لباس های گشاد و سیاه و کفش های سیاه و جادوگرانه میپوشد. در هالویین لباس عروس میپوشد چون به نظر او عروس ها خیلیوحشتناک هستند! آگاتا به همراه مادرش در گورستانِ روستا زندگی میکند، به همین دلیل هیچکس به جزوء سوفی با او دوست نیست! آگاتا کاندیدای کاملی برای مدرسه ی شر، و سوفی نیز انتخاب کاملی برای مدرسه ی خوب ها! پس از چهار سال، دوباره وحشت دزدیده بچه ها شدن به جان والدین فرزندان می افتد. برای همین آن ها دختر و پسرهای خوب و باتربیت را زشت و کثیف میکنند و به آنها می گویند خواهر یا برادرشان را بزنند تا دزدیده نشوند. و به دختر یا پسرهایی که خیلی بی تربیت هستند، میگوید کارهای خوب انجام دهند. شب که فرا میرسد، والدین دور دهکده خود حلقه میزنند و هرکدام مشعل در دست میگرند. اما دزد میتواند از حلقه ی آتش عبور کند. دزد، سوفی و آگاتا را میدزدد! یعنی اول سوفی را میگیرد، ولی آگاتا برای ربوده نشدن سوفی، دست به کار میشود. ولی نمیتواند جلوی دزد را بگیرد! و به همین واسطه، سوفی و آگاتا وارد جنگل بی انتها میشوند! سوفی و آگاتا خیلی به وحشت می افتند. هردو انتظار داشتند سوفی به مدرسه خوب ها و آگاتا به مدرسه بدها برود. ولی کاملا برعکس میشود! سوفی را در مدرسه بدها که از سنگ های تیره و تار، اتاق هایی سوخته و کلاس هایی که هرکه با استفاده از معجون زشت تر شود نمره ی بیشتری میگیرد قرار میدهند! و آگاتا نیز در مدرسه ی خوبها، جایی که زیباترین دخترها و پسرها را در خود جای داده، می اندازند! سوفی سعی می کند مدرسه اش را با مدرسه ی آگاتا عوض کند، اما هربار شکست میخورد. در حالی که بهترین دوست، یعنی آگاتا، فقط می خواهد که هر دو با هم به روستایشان برگردند. ولی برگشتن به خانه دشوار است. زیرا سوفی مصمم است که او جزوء ابدی ها (خوب ها) است. سوفی سعی میکند با نشان دادن خوبی خودش به مدیر مدرسه بفهماند که او در مدرسه اشتباهی افتاده. ولی کارهایی که میکند، از نظر هرگزها(بدها) شرورانه ترین کارهاست! سوفی از خوب بودن ناامید شده. و آگاتا نیز نمیخواهد در هیچکدام از مدرسه ها باشد. همه چیز بر وفق مراد آگاتا پیش میرود(که سوفی از مدرسه زده شود) که سر و کله ی یک شاهزاده پیدا می شود! پسر شاه آرتور، تدروش. جذاب ترین پسر مدرسه ی خوبها! حالا که این شاهزاده پیدا شده، دوباره امید سوفی برای اثبات خوب بودن زیاد می شود. ولی باز هم شکست میخورد! او فکر می کند که این یک اشتباه است، اما به زودی در مورد خودش و آگاتا بیشتر می آموزد. آگاتا در حالی که مجبور به شرکت در کلاس های مدرسه خوب ها می شود، بیشتر کلاسهای خود را پشت سر می گذارد، اما خیلی زود میفهمد او می تواند آرزوها را بشنود و اعطا کند! چیزی که تنها بهترین خوب ها میتواند اینکار را بکند! سوفی با وجود اینکه ناامیدانه می خواهد جای خود را در مدرسه ی خوب ها اثبات کند، با هستر، یکی از هم اتاقی هایش شروع به رقابت میکند! هستر دخترِ جادوگر قصه ی هانسل و گرتل است! سوفی در مقابل هستر شروع به اثبات برتری خودش میکند! آن هم با رتبه های یک! آگاتا دیگر نمیتواند مدرسه ی خوب ها را تحمل کند، بنابراین دوست خود را به برج مدیر مدرسه، که ورود به آن ممنوع است می برد! مدیر مدرسه یه آن دو دوست می گوید هیچگاه نمیتواندد مدرسه ی خود را عوض کنند! برای همین سوفی تصمیم میگیرد به خانه برگردد. مدیر مدرسه میگوید نمی توانند اینکار را بکنند. ولی اگر به معمایی جواب دادند، اجازه دارند که به خانه اشان برگردد. معما نیز این است که " آن چه چیزی است که خوب ها نمی توانند بدون آن نمی توانند زندگی کنند، و بدها نیز با آن نمی توانند زندگی کنند!" سوفی نیز این معما را با هم اتاقی هایش، یعنی هستر، آنادیل و دات به اشتراک میگذارد و به آنها قول میدهد با حل این معما برای همیشه از مدرسه بروند(آخه هم اتاقی هایش، به خصوص هستر، از او متنفر هستند.). در این بین هم اتاقی هایش به او میگویند که سال ها پیش مدرسه دو مدیر داشت، هردو نیز برادر بودند. یک برادر حافظ و مدیر خوب ها و برادر دیگر حافظ و مدیر بدها بودند. تا اینکه جنگی میان دو برادر اتفاق می افتد و یکی از آن ها میمیرد. ولی هیچکس نمیداند کدام یک مرده. با توجه به ۲۰۰ سال برنده شدن در خوب ها، اکثر افرادی که در جنگل زندگی می کنند گمان می کنند برادری که حافظ خوب هاست زنده مانده است. آنها به زودی متوجه می شوند که جواب معما «بوسه عشق حقیقی» است. آگاتا به سوفی میگوید اگر سوفی، تدروس را ببوسد، خوبی خود را اثبات می کند و آنها می توانند به خانه برگردند. آگاتا سعی می کند به دوست خود کمک کند تا با قدرت خود سوفی لبان تدروس را ببوسد. اما خیلی زود آگاتا می فهمد د که سوفی فقط از او استفاده می کند تا بتواند به عشق حقیقی اش برسد! به این ترتیب، سوفی هرگز مجبور نمیشود به خانه ی خود برگردد. زیرا معتقد است که تدروس عشق واقعی او است. بعد از تلاش های فراوان، تدروس قول می دهد بعد از برنده شدن در مسابقات مدرسه، سوفی را ببوسد. مسابقه ای که در آن ده دانش آموز برتر خوب ها و بدها وارد جنگل آبی میشوند. با هدف زنده ماندن تا طلوع خورشید و گریختن از تله های مدیر مدرسه و دشمنانشان از مدرسه ی دیگر. اگر سوفی و تدروس مسابقه را ببرند، اثبات میکنند که شر و خوبی نیز می توانند در کنار هم زندگی کنند. با این حال، وقتی تدروس می فهمد سوفی تمام کارهایش را با کمک آگاتا انجام داده، و هنگامی که سوفی از نجات او در برابر تله ی مدیر مدرسه امتناع کرده و به جایش آگاتا تدروس را نجات داده، رابطه اشان را تمام میکند. حال تدروس محقر ترین شاهزاده مدرسه و سوفی برترین شرور مدرسه خوانده میشوند. در همین زمان، سوفی شروع میکند به نشان دادن تنفرش نسبت به آگاتا. چون فکر میکند آگاتا تنها برای خوشبختی خودش تدروس را نجات داده و خوشبختی ابدی را از سوفی گرفته! تدروس تصمیم می گیرد در مورد کاری که آگاتا در جنگل آبی کرده به دانش آموز دیگری نگوید. هر دو دختر دستخوش تغییراتی ظریف اما مطمئن می شوند: آگاتا زیبایی و اعتقاد درونی خود را در عشق میابد و زنجیری که در قلبش بسته بود را پاره میکند. سوفی نیز به میزان شروری اش پی میبرد. آری، او جادوگر برتر است. آگاتا و سوفی به خانه بازگشتند و به عنوان تنها کسانی که در طی این دویست سال توانسته اند از مدرسه فرار کنند و تلسم را بشکنند، شناخته می شوند. متاسفانه، سوفی از این موقعیت برای شهرت خود استفاده میکند. مجسم ای از سوفی ساخته اند. در حالی که آگاتا هیچ دوست ندارد مشهور باشد. سوفی نمایشنامه های موزیکال از ماجرای خودش و آگاتا در مدرسه ارائه میدهد. در عروسی مجدد پدر سوفی با زنی که سوفی از آن متنفر است، آگاتا ناخودآگاه آرزو می کند که پایان داستانِ خودش و سوفی جور دیگه ای تمام می شد که آگاتا با عشق حقیقی اش یعنی تدروس باشد. این آرزو باعث می شود تا بار دیگر کتاب داستان سوفی و آگاتا باز شود و پایانش پاک شود! از طرف جنگل، تیرهایی به گاوالدون حمله ور شدند که پیامی میدادند"سوفی را به ما بدهید". همین اتفاق باعث شد مردم روستا عصبانی بشوند و خواهان برگرداندن سوفی به جنگل شوند! بزرگان می گویند که از صوفی محافظت می کنند، اما در واقعیت، آنها قصد دارند تسلیم اوباش شوند. آنها به سوفی می گویند که تنها در کلیسا بماند؛ و آگاتا، با فکر اینکه سوفی ایمن است، او را ترک می کند. سوفی با پیامی که روی سینه اش از خون خودش ساخته شده وارد جنگل می شود. او با پیغام "من را ببرید" در جنگل تنها می گذارند تا بمیرد. آگاتا سوفی را می یابد و با او فرار می کند. آنها خیلی زود پروانه هایی را مشاهده می کنند که سعی در کمک به آنها را دارند. آنها با قطار، بدون اینکه خود بدانند به سمت مدرسه خوب ها و بدها حرکت می کنند! وقتی به مدرسه می رسند خوب ها می رسند، متوجه میشوند مدرسه از صورتی به رنگ آبی در آمده است! و تنها دختران در آن تحصیل می کنند. دو دوست با همکلاسی های خود (از جمله دختری ساکت و جدید به نام یارا) دیدار می کنند و توسط رئیس جدید، اویلین سیدر با احترام زیادی روبرو می شوند. خیلی زود متوجه می شوند که مدرسه خیلی تغییر کرده. حتی افسانه های روی دیوارها هم تغییر کرده اند! دخترانی که زمانی منتظر می ماندند تا شاهزاده ی رویاهایشان بیاید و آن ها را از دست نیروهای اهریمنی نجات بدهند، حال به زنانی مستقل و جنگجو تبدیل شده اند! آگاتا به غیبت پسران اشاره می کند و هردو متوجه می شوند که پس از اینکه آن ها مدرسه را ترک کردند، مدرسه ی بدها تمام دخترانی که در آن تحصیل میکردند، بیرون انداخته. دختران ابدی(خوب ها) نیز به آنها جای خوب دادند. مدرسه ی خوب ها هم پسرانی که در آن تحصیل میکردند را بیرون انداخته! حال شاهزاده ها در مدرسه ی بدها زندگی می کنند و تدروس مدیر مدرسه شده! آگاتا که میدانست قصه ی پریانشان فقط بخاطر آرزویی که او کرده بود باز شده، از این وحشت دارد که مبادا سوفی حقیقت را بفهمد. اما چیزی که از آن می ترسید خیلی زودتر از انتظارش اتفاق افتاد. حتی با اینکه آگاتا میداند سوفی رازش را فهمیده، بازهم این موضوع را انکار میکند و اصرار میکند تنها آرزویی که او میخواست، برگشت به خانه بود! شب که میشود، آگاتا دور از چشم سوفی و با استفاده از مهارتی که در سال تحصیلی پیش به دست آورده، به مدرسه ی پسران میرود تا با تدروس ملاقات کند. سوفی که از این موضوع با خبر میشود، به کمک شنل نامرئی کننده به مدرسه ی پسران میرود تا مانع ابراز محبت آگاتا و تدروس شود. آگاتا با تدروس صحبت می کند، و تقریباً داشت موفق میشد تا ابراز محبت تدروس را به دست بیاورد، اما در همان لحظه، سوفی که زیر میزی پنهان شده بود جادویی به طرفشان پرتاب میکند! تدروس فکر می کند که آن جادو را آگاتا و آگاتا هم فکر می کند آن جادو را تدروس پرتاب کرده! آگاتا بعد از آن اتفاق فرار می کند و متقاعد میشود که تدروس یکی از بدها است! او به مدرسه دختران می رود و در آنجا سوفی خوابیده است! سرانجام همگی، یعنی سوفی، آگاتا، هستر، آنادیل و دات تصمیم میگیرند که یکی از دختران باید با کمک طلسمی به شکل پسر در بیاید و به قلعه ی تدروس که در مدرسه ی پسرها است برود، داستان و خودکار جادویی را بدزدد. بعد از چند آزمون، سوفی برای پسر شدن انتخاب میشود (به دلیل حس شگفت آور مردانه بودن و اراده و پشتکار) بعد از تغییر شکل، اسم سوفی به نام فیلیپ (نامی که پدر سوفی در ابتدا می خواست روی فرزندش که فکر میکرد پسر است بگذارد) تغییر کرد. در ابتدا فیلیپ و تدروس با مشکلاتی روبرو بودند، اما با گذشت زمان، فیلیپ از جان تدروس مراقبت میکند. چندی بعد آنها بهترین دوستان یکدیگر می شوند. فیلیپ به تدروس اعتراف می کند که او (فیلیپ توری رفتار می کند که انگار مثل سوفی مادرش را از دست داده)برای دیدن دوباره مادر خود هر کاری انجام می دهد. تدروس می گوید که او نمی خواهد او را ببیند زیرا پدرش (پادشاه آرتور) حکم کرده تا در صورت دیدن مادرش، سرش را ببرند(مادر تدروس با شوالیه ی کملات فرار کرد)، و هنگامی که تدروس شانزده ساله شد باید به حکم احترام بگذارد. وقتی مسابقه ای که خود تدروس آن را شروع کرده بود که مشخص کند سر آگاتا و سفی بریده شود و یا آن ها جان سالم به در ببرند، فرا میرسد، فیلیپ و تدروس جایی مخفی میشوند تا آگاتا و سوفی را گیر بیاندازند. وقتی آگاتا به آن ها میرسد، میبیند که تدروس خم می شود تا تدروس به فیلیپ ابراز محبت کند! این مسئله باعث اختلاف بین این سه نفر می شود و همان لحظه طلسم شکسته می شود و فیلیپ به حالت اولش یعنی سوفی برمیگردد. تدروس گیج و عصبانی است، اما بعد از آن، رئیس مدرسه جدید دختران، اولین سیدر، خواهر ناتنی آگوست سیدر، درحالی که پروانه هایش خودکار جادویی را پرواز کنان می آوردند، ظاهر شد. صحفه ای جدید را باز می کند تا خودکار جادویی داستان آگاتا، تدروس و سوفی را بنویسد. آگاتا و تدروس به یکدیگر ابراز علاقه میکند،چون آگاتا به سوفی میگوید دیگر هیچوقت نمیتواند به او اعتماد کند! بخاطر همین حرف سوفی دوباره به جادوگر تبدیل می شود! خودکار جادویی در حال پایان دادن به نوشتن داستان بود که اویلین فاش میکند که آرزوی آگاتا نبوده که آن ها را به اینجا آورده، بلکه آرزوی سوفی باعث شده آنها به مدرسه برگردند( در فصل اول کتاب سوفی کتاب قبر مادرش آرزو میکند که بتواند بار دیگر او را ببیند) حال اویلین میگوید با کاری که از او میخواهد میتواند مادرش را دوباره زنده کند. سوفی، که در غم و اندوه غرق شده بود، با از دست دادن دهکده، خانواده و اکنون بهترین دوستش، آرزوی او را می پذیرد، سوفی به طرف روح مادرش میرود و به اوم ابراز محبت میکند. اما پس از گذشت مدت کوتاهی شبح به مدیر مدرسه قبلی تغییر شکل می دهد. با اینکه سوفی میدانست او مادرش نیست، کارش را متوقف نکرد. مدیر مدرسه که زنده میشود، توضیح میدهد که ابراز محبت میتواند مردگان را نیز دوباره به زندگی بازگرداند. دقیقا مثل کاری که آگاتا سال پیش برای نجات جون سوفی کرده بود. مدیر اویلین را می کشد و تدروس و آگاتا را به گاوالدون می فرستد! سه هفته پس از وقایع کتاب "جهانی بدون شاهزاده ها"، هر دو مدرسه تحت نظارت مدیر مدرسه بازگردیده از مرگ قرار گرفته اند، به این ترتیب که مدرسه اصلی بدها برای تبدیل شده است به مدرسه ای برای "اشرار قدیمی"و مدرسه خوب ها شده برای "اشرار جدید". با وجود این، مدیر مدرسه جوان برای جلب توجه سوفی باید تغییر کند تا بتواند با کمک سوفی خوب ها را تا ابد نابود کند. سوفی می ترسد که با در نظر گرفتن خیانتهای آگاتا ممکن است برای همیشه در داستانش همانند مادرش تنها شود. برای همین سوفی این پیشنهاد را می پذیرد و ملکه جدید اشرار میشود. البته ملکه ای که باید به دانش آموزانی که از او متنفر هستند درس بدهد. اما خودکار جادویی هنوز این انتخابِ سوفی را به عنوان یک پایان خوش برای داستان سوفی و آگاتا نمیپذیرد. به همین ترتیب، با قطره قطره چکه کردن خورشید، این شمارش معکوس برای نابودی جهان شروع می شود. زمانی که خورشید آخرین قطره هایش ریخته شوند، جهان به طور کانل نابود میشود. در همین زمان، آگاتا و تدروس در گاوالدون سعی در مخفی ماندن از دست بزرگان و آشتی کردن با یکدیگر دارند. ولی وقتی مردم گاوالدون از وجود آن ها باخبر میشوند، سعی می کنند آنها را اعدام کنند. مادر آگاتا، کالیس، جان خود را فدا می کند تا بتواند کمی زمان برای فرار آگاتا و شاهزاده اش، تدروس بخرد. هردو بر طبق گفته ی کالیس، به سمت گورستان میروند تا قبری که میان دو قو بود را پیدا کنند. با رسیدن به جنگل بی انتها، آنها توسط معلم قدیمی اشان، شاهزاده اوما نجات می یابند. اوما توضیح می دهد که بازگشت رافل(مدیر مدرسه) باعث شده تا اشرار قدیمی به عنوان زامبی دوباره زنده شوند تا دشمنان خود را بکشند(از جمله سیندرلا، پیتر پن، هانسل و گرتل و پینوکیو) که در انجمنی با نام سیزده و به رهبری مرلین جمع شده اند. سیزده به رهبری مرلین برای نبرد در برابر جنگ های رافل. مشخص می شود که وی به دنبال تغییر داستان های اصلی پریان است، از قتل سفید برفی و هفت کوتوله، و دنبال کردن با راپونزل و شاهزاده اش. آگاتا و تدروس، با وجود سختی هایی که پشت سر گذاشتند، سرانجام مامورتیاش توسط مرلین مشخص می شود. آنها باید حلقه ای که رافل به سوفی داده را نابود کنند تا رافل نیز بمیرد. اما باید سوفی را راضی کنند که حلقه را نابود کند. چون تنها با ضربه ی سوفی حلقه از بین میرود. اما این کار فقط با شمشیر اکسکالیبر انجام می شود متاسفانه زمانی که رافل، آگاتا و تدروس را به گاوالدون می فرستاد، آن شمشیر را برداشته بود. همه ی آنها میدانند که اکسکالیبر در مدرسه ی آموزش اشرار قدیمی نگهداری میشود. بنابراین Agatha قصد دارد شمشیر را بازیابی کند، در حالی که تنظیمات برای نجات سوفی و تلاش برای متقاعد کردن او برای ترس از درگیری با رفال تلاش می کند. با کمک دوستان سابق سوفی، هستر، آنادیل، نقطه و هورت، آنها موفق به نفوذ به مدرسه شده و هر دو کار را هنگام فرار انجام می دهند و رفال به طرز مرموزی اجازه فرار از آنها را می دهد. مرلین آگاتا، سوفی را راهنمایی می کند و متروس را به آوالون هدایت می کند، جایی که تنظیمروس گینویور و لنسلوت را که هنوز زنده است کشف می کند. با وجود ناراحتی های اولیه نسبت به هر دو، او به آرامی و دردناکی می آمیزد تا آنها را ببخشد زیرا او بیشتر از رفتارهای پارانویا و آرمانهای قبلی پیروی آرتور را می آموزد. آگاتا، از طرف خود، حاضر به رها کردن عشق خود به تدروس می شود تا سوفی بتواند در عوض او را داشته باشد، بیشتر از عدم تمایل او برای تبدیل شدن به ملکه آینده شتر از احساسات شخصی خود، انگیزه دارد. با وجود بهترین تلاشهای آنها، این طرح نهایتاً هنگامی که سوفی و متروس بوسه می زنند شکست می خورند و هر دو متوجه می شوند که هرگز برای یکدیگر منظور نشده اند. او با اعتقاد بر این که همه اوقات مورد استفاده قرار گرفته بود، به رفال برمی گردد و جای او را در کنار خودش پذیرفته و ملکه شیطان می شود. بر خلاف وصیت نامه او، آگاتا به عنوان ملکه خوب انتخاب می شود زیرا هر دو طرف برای جنگ آماده می شوند. نبرد نهایی در گاوالدون برگزار می شود، هنوز دست نخورده بخاطر یک سد انرژی که توسط اعتقادات مردم در پری ها تغذیه می شود اما به دلیل داستانهای تغییر یافته رفال تضعیف می شود و به دلایل ناشناخته ای هدف قرار می گیرد. در طول آموزش، آگاتا همچنین از افسانه واقعی سیندرلا، جایی که ادعا می کند اصلاً نمی خواست شاهزاده خانم باشد، یادمی گیرد. او اعتقاد داشت که قدمهایش که واقعاً با او مهربان بودند، سزاوار آن بودند و او به سادگی همراهی می کردند. ازدواج او با شاهزاده باعث ایجاد اختلاف دائمی بین او و پله پله ها شد که در نهایت کشته شدند. این نبرد در استیم وودز نزدیک گاوالدون برگزار می شود، که مرلین با کمک بانو لسو توانست همه دانش آموزان مدرسه را علیه رفال و سوفی با کمک بانو لسو به هم بزند، زیرا به عنوان خائن سعی در تضعیف تلاش های شر داشت. سوفی، با آگاتا در تعقیب و گریز، تعقیب می کند که بانو لسو را به دانشکده پیر شیطان، که به او فاش می کند شرارت هرگز به معنای نابودی خوب یا برعکس نبود، بلکه در عوض به بخشی هارمونیک آن تبدیل شد. او و آگاتا همچنین جسد مادر سوفی ونسا و داستان های پشت سر او و کالیس را کشف می کنند که در آن سوفی و آگاتا خواهران دوقلوی هستند و پیوندهای جدا نشدنی بین آنها را توضیح می دهند. با این حال، در حالی که آگاتا این را فرصتی برای بهبود زخم ها می داند، سوفی هنوز هم مصمم است تا اتحادیه خود را با رفال به هر وسیله حفظ کند. او فکر می کند اگر رفال را رها کند، برای همیشه تنها خواهد بود و آگاتا مصمم است تا او را بفهمد که ترس او صحیح نیست. نبرد در نهایت به نفع شر تغییر می کند زیرا سیندرلا می میرد و مانع محافظت از گاوالدون با شکست مواجه می شود و به رفال اجازه حمله می دهد. با این حال، او به جای ویران کردن شهر، استی پدر پدر سوفی را به دست می گیرد Critical reception for the first book in the series has been positive, and the book has received praise from "The Guardian" and the "Miami Herald".
[ { "answer1": "در روستای گاوالدون، هر ۴ سال یکبار، در یازدهمین شب از ماه یازدهم، دو فرزند از هر دو جنس در سن ۱۲ سالگی و بالاتر با نیروی ناشناخته ای وارد جنگلهای اطراف می شوند.", "answer2": "مدرسه خوب ها و بدها جایی است که به آنها آموزش می دهند قهرمانا و یا شرورهای داستان های پریان شوند.", "distance": 431, "question": "در روستای گاوالدون بچه ها چگونه وارد جنگل می شوند و بعد از آن در کجا آموزش می بینند؟" }, { "answer1": "در هالویین لباس عروس میپوشد چون به نظر او عروس ها خیلیوحشتناک هستند!", "answer2": "آگاتا در حالی که مجبور به شرکت در کلاس های مدرسه خوب ها می شود، بیشتر کلاسهای خود را پشت سر می گذارد، اما خیلی زود میفهمد او می تواند آرزوها را بشنود و اعطا کند!", "distance": 2041, "question": "آگاتا چرا لباس عروس میپوشید و چه مهارتی در مدرسه پیدا کرد؟" }, { "answer1": "دزد، سوفی و آگاتا را میدزدد! یعنی اول سوفی را میگیرد، ولی آگاتا برای ربوده نشدن سوفی، دست به کار میشود. ولی نمیتواند جلوی دزد را بگیرد! و به همین واسطه، سوفی و آگاتا وارد جنگل بی انتها میشوند!", "answer2": "سوفی را در مدرسه بدها که از سنگ های تیره و تار، اتاق هایی سوخته و کلاس هایی که هرکه با استفاده از معجون زشت تر شود نمره ی بیشتری میگیرد قرار میدهند! و آگاتا نیز در مدرسه ی خوبها، جایی که زیباترین دخترها و پسرها را در خود جای داده، می اندازند!", "distance": 321, "question": "چه چیزی باعث شد سوفی و آگاتا به جنگل بی انتها بروند و چرا سوفی فکر می کرد در مدرسه اشتباهی افتاده است؟" }, { "answer1": "سوفی با وجود اینکه ناامیدانه می خواهد جای خود را در مدرسه ی خوب ها اثبات کند، با هستر، یکی از هم اتاقی هایش شروع به رقابت میکند! هستر دخترِ جادوگر قصه ی هانسل و گرتل است!", "answer2": "مدیر مدرسه میگوید نمی توانند اینکار را بکنند. ولی اگر به معمایی جواب دادند، اجازه دارند که به خانه اشان برگردد. معما نیز این است که \" آن چه چیزی است که خوب ها نمی توانند بدون آن نمی توانند زندگی کنند، و بدها نیز با آن نمی توانند زندگی کنند!\"", "distance": 488, "question": "چرا سوفی برای اثبات خودش به رقابت با هستر پرداخت و چه چیزی باعث شد آنها برای همیشه از مدرسه بروند؟" }, { "answer1": "با این حال، وقتی تدروس می فهمد سوفی تمام کارهایش را با کمک آگاتا انجام داده، و هنگامی که سوفی از نجات او در برابر تله ی مدیر مدرسه امتناع کرده و به جایش آگاتا تدروس را نجات داده، رابطه اشان را تمام میکند.", "answer2": "آگاتا و تدروس به یکدیگر ابراز علاقه میکند،چون آگاتا به سوفی میگوید دیگر هیچوقت نمیتواند به او اعتماد کند!", "distance": 5418, "question": "چرا رابطه سوفی و تدروس تمام شد و بعد از آن چه اتفاقی برای آگاتا و تدروس افتاد؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
76
: صنعت در اراک اراک از جمله شهرهای صنعتی کشور ایران است که از لحاظ گوناگونی محصولات صنعتی، نخستین، از لحاظ وجود صنایع مادر، دومین و به طور کلی یکی از چهار قطب صنعتی کشور محسوب می شود. این شهر به واسطه وجود صنایع مادر، تولید ۸۰ درصد تجهیزات انرژی کشور، وجود بزرگ ترین کارخانه تولیدکننده آلومینیوم کشور، بزرگ ترین ماشین سازی کشور، بزرگ ترین واگن سازی و لوکوموتیوسازی خاورمیانه، بزرگترین تولیدکنندگان زیرساخت های برق ومخابرات کشور (شرکت های آونگان، یاسان، گام و شایان برق)، بزرگ ترین و اولین تولیدکنندهٔ ماشین آلات ساخت وساز در خاورمیانه، بزرگ ترین کمباین سازی خاورمیانه، بزرگ ترین تولیدکنندهٔ جرثقیل و بالابرهای هیدرولیکی در خاورمیانه، بزرگ ترین تولیدکنندهٔ بنزین کشور و بزرگ ترین شرکت املاح معدنی کشور لقب پایتخت صنعتی ایران را به خود اختصاص داده است. استان مرکزی دارای ۳۷ شهرک و ناحیهٔ صنعتی فعال می باشد که شهر اراک در این بین دارای صنایع گوناگون انرژی، فلزی، نفت وپتروشیمی، شیمیایی، نساجی، ماشین آلات، ساختمانی، معدنی، غذایی، چوب و مبلمان است که برخی از این واحدها مانند هپکو، آونگان، املاح معدنی ایران، صنایع آذرآب، شرکت آلومینیوم ایران، گروه نورد آلومینیوم، صنایع آلومرول، ماشین سازی اراک، کمباین سازی ایران، پتروشیمی شازند اراک و واگن پارس از صنایع اساسی کشور به شمار می روند. تولیدات صنایع شهر اراک علاوه بر تأمین نیازهای داخلی، به کشورهای خارجی نیز صادر می گردد. به همین علت بخش بزرگی از صادرات کالاهای صنعتی را به خود اختصاص داده است. در دوران قاجار رواج صنایع محلی و تولید ماشینی صنایع بومی را شاهد بوده ایم در این دوره صنعت فرش اراک با سرمایه گذاری کمپانی های تجاری غربی مانند زیگلر رونق فراوانی یافت و فرش دستباف اراک به کشورهای غربی صادر شد. در اوایل دهه ۴۰ صنعت در شهر اراک رونق تازه ای گرفت. در این دوره صنایع بزرگ ماشین سازی و آلومینیوم سازی در اراک ایجاد و عبور راه آهن سراسری از این شهر و نزدیکی به مرکز در توسعه صنعت تأثیر چشمگیری داشت. آلومینیم سازی، نورد آلومینیوم، واگن پارس، ماشین سازی، کمباین سازی، آونگان و هپکو از جمله صنایع سنگین بودند که در دهه ۴۰ و ۵۰ تأسیس شدند. موج سوم توسعه صنعت در استان مرکزی به اوایل دهه ۶۰ بازمی گردد، در این دوره توسعه صنایع بزرگ و مادر محدود شده و شهرک و نواحی صنعتی با صنایع متوسط و کوچک ایجاد شد. آلومینیوم پس از فولاد، بیشترین تولید و مصرف را در جهان دارد و میزان مصرف آن به تنهایی از مجموع فلزات غیرآهنی دیگر بیشتر است به گونه ای که آن را فلز قرن ۲۱ نامیده اند. استفاده از فلز آلومینیوم در صنایع ایران بیش از نیم قرن سابقه دارد. شرکت آلومینیوم ایران یا ایرالکو، قدیمی ترین واحد تولیدی بخش آلومینیوم کشور است که با دارا بودن دو کارخانه، ظرفیت تولید ۲۰۰ هزار تن شمش آلومینیوم را در سال دارد. کارخانه آلومینیوم ایران (ایرالکو) در سال ۱۹۷۲ میلادی با همکاری منطقه ای در سازمان پیمان مرکزی با همکاری محدود شرکت رینولدز آمریکا و دولت پاکستان تأسیس شد. بعد از انقلاب کلیه سهام این دو کشور متعلق به ایران گردید. این شرکت به عنوان اولین تولیدکننده شمش های آلومینیومی ایران و بزرگترین تولیدکنندهٔ آلومینیوم کشور در زمینی به مساحت ۲۳۲ هکتار و در شهر اراک واقع شده است. وجود این کارخانه و ۵۰۰ کارگاه کوچک و بزرگ وابسته به این صنعت اراک را به قطب تولید آلومینیوم در کشور تبدیل کرده است. گروه نورد آلومینیوم در سال ۱۳۵۱ در اراک توسط بخش خصوصی تأسیس شد. ‏این شرکت با برخورداری از تجهیزات منحصر به فرد تولیدی و آزمایشگاهی و تجهیزات مدرن متالورژی از بزرگترین تولیدکنندگان انواع محصولات آلومینیومی در منطقه محسوب شده و تنها تولیدکننده انواع پلیت، ورق و کویل آلومینیومی به روش نورد گرم در تنوع آلیاژ و ضخامت در کشور می باشد. دیگر محصول شرکت تولید ورقهای رنگی نمای ساختمان (ورق کامپوزیت) با نام تجاری آلکونام می باشد. همچنین این شرکت تنها تولیدکننده آلومینیوم کِلَد در ایران است. شرکت نورد آلومینیوم در حال حاضر با ظرفیت سالانه ۲۴۰۰۰ تن محصول نورد سردی و ۱٫۰۰۰٫۰۰۰ مترمربع ورق کامپوزیت آلومینیومی، فعالیت می نماید. این شرکت با برخورداری از نیروی انسانی مجرب، تجهیزات منحصر به فرد تولیدی و آزمایشگاهی و تجهیزات مدرن متالورژی از بزرگترین تولیدکنندگان انواع محصولات آلومینیومی به روش نورد گرم در تنوع آلیاژ و ضخامت در منطقه محسوب می شود. از مزایای این روش تولیدی خواص متالورژیکی و مکانیکی بهینه نسبت به سایر روش های تولید است. هم اکنون محصولات شرکت انواع کویل، تسمه، پلیت، آلومینیوم کلد، ورق رنگی، ورق کامپوزیت آلومینیوم، ورق های سینوسی، ذوزنقه ای، آجدار، ساده و محصولات آلیاژی سری ۵۰۰۰ می باشد. محصولات شرکت به کشورهای انگلستان، کانادا، ژاپن، آلمان، ترکیه و …. صادر گردیده است. صنایع آلومرول نوین و صنایع آلومینیوم پردیس متشکل از ۸ واحد تولیدی و یک شرکت بازرگانی فعال، در حال حاضر، با تولید سالانه بیش از یکصد هزار تن، بزرگترین تولیدکننده انواع مقاطع آلومینیومی با کاربرد ساختمانی و صنعتی همراه با خدمات عملیات حرارتی، رنگ پودری و آنودایزینگ و نیز ریخته گری انواع شمش و بیلت آلیاژی آلومینیوم و ساخت قالب های اکستروژن در کشور با نام تجاری آکرول می باشد. در حال حاضر صنایع آلومینیوم پردیس قادر به تولید روزانه ۱۲۰ تن انواع مقاطع آلومینیوم، انجام عملیات آبکاری (آنودایز) و پاشش رنگ پودری، تولید انواع آلیاژهای آلومینیوم و انجام طراحی، تولید و سخت کاری انواع قالب های تولیدی مقاطع آلومینیومی می باشد. این شرکت صادرکننده نمونهٔ کشوری در صنعت آلومینیوم می باشد. ذوب آهن امیرکبیر اراک شرکت فولادسازی ایرانی است که در سال ۱۳۸۶ در زمینی به مساحت ۱۵۰ هکتار با هدف تولید شمش فولادی و با سرمایه ارزی ۱۰۸ میلیون یورو در شهرک صنعتی خیرآباد اراک تأسیس گشته است. پروژه این شرکت در سال ۸۹ با پیشنهاد فنی یک شرکت هندی جهت طراحی کارخانه در ۴ فاز و خرید تجهیزات کلید خورد که طرح ساخت آن با کمک کارشناسان خارجی انجام گرفت و از ابتدا به دلیل حسادت و منافع برخی نمایندگان مجلس با سنگ اندازی و مانع تراشی های اداری بسیاری روبرو شد. این شرکت با اشتغال بیش از ۳۰۰۰ نفر، دومین مجتمع بزرگ ذوب آهن کشور ایران خواهد بود. ماشین سازی صنعتی است که به طراحی، تولید و مونتاژ ماشین، تجهیزات صنعتی، مجموعه ها و قطعات منفصله می پردازد. این صنعت به عنوان یکی از پایه ای ترین صنعت هر کشور محسوب می شود. شرکت ماشین سازی اراک، ابرشرکت دانش بنیان ایرانی و بزرگ ترین طراح و سازنده مجتمع های پتروشیمی، پالایشگاه های گاز، پالایشگاه های نفت، سدها، پل ها، نیروگاه های برق آبی، نیروگاه های بادی و کارخانجات سیمان در ایران و خاورمیانه می باشد که علاوه بر ماشین آلات و تجهیزات صنایع نفت وگاز، سدها، نیروگاه ها و صنایع سیمان؛ تجهیزات و ماشین آلات صنایع فولاد، صنایع ریلی، بنادر، ترابری و معادن را نیز تولید می کند. از جمله تولیدات مهم این شرکت می توان به دراورکس، دکل و موتور حفاری، برج های تقطیر، مبدل های حرارتی، مخازن سیالات، واحدهای تصفیه آب صنعتی، توربین ها، کمپرسورها، الکتروموتورها، پمپ های سانتریفیوژ صنایع نفت، گاز، پتروشیمی و صنایع نیروگاهی، پمپ های هیدرولیک صنعتی، سپراتورها، ایرکولرها، انواع زباله سوزها، انواع بویلرها، انواع راکتورها، انواع شیرآلات و فلنج های صنایع نفت، گاز، پتروشیمی و نیروگاه ها، رفورمرها، برج های خنک کننده، ژنراتورها، کوره های صنعتی و سازه های فولادی اشاره کرد. این شرکت به منظور پشتیبانی از صنایع بنیادین و برآورده کردن نیازهای صنعتی کشور، در سال ۱۳۴۶ در زمینی به مساحت ۱۳۴ هکتار توسط کارشناسان اتحاد جماهیر شوروی درازای صادرات گاز ایران به شوروی در اراک تأسیس و در سال ۱۳۵۰ به عنوان اولین صنعت سنگین ایران به بهره برداری رسید. این ابرشرکت با داشتن بیش از نیم قرن سابقه و تجربه، قابلیت ها و توانایی های علمی، فنی و تخصصی، تجهیزات و امکانات پیشرفته و مدرن در قالب پنج گروه تولیدی مختلف، سه شرکت تابعه مستقل و دو گروه پشتیبانی، کارخانه نوآوری و دانشگاه علمی کاربردی توانایی انجام پروژه های بزرگ ملی را دارا و قادر به تولید انواع محصولات می باشد. به علاوه ماشین سازی اراک در زمینه تسهیل رشد کسب وکارهای نوپا و دانش بنیان، جذب سرمایه گذار و ارائه مشاورهٔ کسب وکار نیز فعالیت می کند که در حال حاضر زیرمجموعهٔ صندوق ذخیره فرهنگیان می باشد. توانمندی و امکانات تولیدی ماشین سازی اراک در حدی است که مهندسان ژاپنی در بازدید از این ابرشرکت، آن را دارای توانایی لازم برای تولید هواپیما و موتورهای سنگین جت دانسته اند. صنایع آذرآب اراک ابرشرکت هلدینگ ایرانی است، که در زمینه احداث زیرساخت های صنعتی، ساخت پالایشگاه های گاز، پالایشگاه های نفت، مجتمع های پتروشیمی، کارخانجات سیمان، کارخانجات فولاد، نیروگاه های برق آبی، نیروگاه های حرارتی، نیروگاه های هسته ای و تولید تجهیزات مربوط به آنان فعالیت می کند. همچنین این ابرشرکت در زمینه ساخت کارخانجات قند و کارخانجات نیشکر و تولید تجهیزات آنان نیز تخصص دارد. صنایع آذرآب در سال ۱۳۶۳ به بهره برداری رسید و هم اکنون یکی از بزرگترین شرکت های پیمانکاری عمومی (GC) در ایران است که زمینه اصلی فعالیت های این شرکت ساخت پروژه های نیروگاهی، پالایشگاهی، پتروشیمی و کارخانجات سیمان می باشد. از پروژه های اجرا شده توسط این شرکت می توان به: نیروگاه بیستون کرمانشاه، نیروگاه سیکل ترکیبی قم، نیروگاه شازند، توسعه واحد روغن سازی پالایشگاه اصفهان، پالایشگاه گاز کنگان، مجتمع پتروشیمی اراک و پالایشگاه اراک اشاره کرد. صنایع آذرآب با استقرار نظام کیفیتی منطبق با خواسته های استاندارد بین المللی مدیریت کیفیت موفق شد گواهینامه را در زمینه طراحی و ساخت محصولات پیشرفته صنعتی به دست آورد و اطمینان لازم را نسبت به کیفیت محصول در مدیریت و مشتریان خود فراهم سازد. همچنین صنایع آذرآب اراک سازندهٔ اصلی تجهیزات در طرح توسعه نیروگاه اتمی بوشهر، در همکاری با شرکت اتم استروی اکسپورت (شرکت تابعه ای از روس اتم) می باشد. فراپتروسازان، شرکت کنسرسیوم پیمانکاری ایرانی مستقر در اراک است که در حوزه انجام پروژه های پالایشگاهی، پتروشیمی، ساخت واحدهای استخراج، ذخیره و پمپاژ نفت وگاز، ساخت کارخانجات فولاد، ساخت کارخانجات آندسازی و ذوب آلومینیوم، ساخت واحدهای نیروگاهی و تولید تجهیزات و ماشین آلات آنان فعالیت می کند. ازجمله پروژه های انجام شده توسط فراپتروسازان می توان به ساخت تجهیزات و احداث کارخانه فولادسازی دامغان، طرح گندله سازی کارخانه فولاد گل گهر سیرجان، ساخت مخازن طرح توسعه میدان نفتی آزادگان جنوبی، ساخت تجهیزات فاز ۱۴ پارس جنوبی، تجهیزات فاز ۱۹ پارس جنوبی، مخازن طرح توسعه و افزایش ظرفیت پالایشگاه اراک و ساخت داکت های نیروگاه سیکل ترکیبی پرند اشاره کرد. توسعه و نوسازی صنایع گداختار، شرکت هلدینگ ایرانی است که در سال ۱۳۶۱ تأسیس شده و به وسیله شرکت های تابعه خود، در زمینه ساخت جنگ افزار، مهمات جنگی، قطعات ریخته گری، شیرآلات صنعتی، دستگاه های استخراج معادن و تولید فولاد آلیاژی، فعالیت می کند. این شرکت بزرگترین تولیدکننده شیرآلات صنعت نفت و گاز در ایران است که سالانه شصت هزار عدد شیرآلات (وَلو) با جنس های چدنی، کربن استیل، استنلس استیل، آلومینیوم برنز و غیره تولید می کند. این هلدینگ در اراک مستقر است و نخستین شرکت ریخته گری ایرانی می باشد که موفق به کسب گواهینامه ایزو ۹۰۰۲ از DNV شده است. شرکت واگن پارس اراک به عنوان اولین و بزرگترین کارخانه تولید وسایل نقلیه ریلی مانند لکوموتیو، واگن باری، واگن مسافربری، ترنست، مترو، انواع بوژی و … در خاورمیانه در سال ۱۳۵۳ در اراک تأسیس شد. این کارخانه از سال ۱۳۷۲ کار ساخت لوکوموتیو را برای اولین بار در کشور آغاز کرد و در سال های ۸۲ تا ۸۶ موفق به تولید هشت دستگاه لکوموتیو مانوری و ۸۰ دستگاه لکوموتیو خطوط اصلی با قدرت چهار هزار و سیصد اسب بخار شد. در حال حاضر در خوشه ریلی استان مرکزی، ۱۰۰ شرکت فعال هستند که بسته به ظرفیت و نوع تولیدات و فعالیت از توان آن ها در قراردادهای کلان ریلی در همکاری با شرکت واگن پارس بهره گرفته می شود. این شرکت ابتدا پروژه تولید هزار دستگاه واگن باری و مسافری و تعمیرات ۲۵۰۰ دستگاه واگن باری را با همکاری شرکت اتریشی S.G.P شروع نمود که پس از پیروزی انقلاب قرارداد همکاری با شرکت اتریشی لغو و قرارداد جدیدی با شرکت واگن اونیون آلمان منعقد گردید. با توجه به نیاز فوری کشور به تجهیزات ریلی، تولیدات شرکت واگن پارس رسماً از ابتدای نیمه دوم سال ۱۳۶۳ شروع گردید. در پیمانی که در سال ۱۳۹۶ بین ایدرو و ترنس مش روسیه بسته شد قرارشد شرکت ترنس مش روسیه ۸۰٪ سهام واگن پارس را خریداری کند. لوکوموتیو AD43C گونه ای لوکوموتیو دیزلی الکتریکی است که توسط شرکت آلستوم فرانسه طراحی گردیده است. تولید این لوکوموتیو از سال ۲۰۰۰ میلادی شروع گردید. این شرکت تولیدکننده مترو، واگن و لوکوموتیو با تکنولوژی شرکت های واگن اونیون و کراوس مافایی آلمان، چانگ چون و پوژن و دالیان چین، بمباردیه کانادا، ترنس مش روسیه، زیمنس آلمان و آلستوم فرانسه می باشد. هپکو اراک ابرشرکتی در حوزهٔ صنایع سنگین برای تولید ماشین آلات ساخت وساز، راه سازی، معدنی و ماشین آلات کشاورزی است. این ابرشرکت اولین و بزرگترین کارخانه تولید تجهیزات سنگین در ایران و خاورمیانه می باشد. این ابرشرکت در سال ۱۳۵۳ در زمینی به وسعت ۱۰۰ هکتار در شهر اراک با هدف تولید و مونتاژ ماشین آلات ساخت وساز تأسیس و از سال ۱۳۵۴ با همکاری شرکت های نویستاراینترنشنال، پوکلین، صنایع سنگین ساکائی، دایناپاک و لوکومو از کشورهای آمریکا، فرانسه، ژاپن، سوئد و فنلاند رسماً شروع به فعالیت نمود. پس از انقلاب اسلامی، توجه به ساخت ماشین آلات ساخت وساز، راه سازی و معدنی در دستور کار قرار گرفت و با همکاری شرکت لیبهر آلمان طرح توسعه هپکو با مجموعه ای از مدرن ترین ماشین آلات، با ظرفیت ۳۰۰۰ دستگاه در سال ۱۳۶۳ آغاز گردید. در ادامه هپکو طراحی بعضی محصولات را در واحد تحقیق و توسعه شروع کرد که تنوع محصولات خود را توسعه دهد. هپکو کسب وکار با قطعات شناخته شده از تولیدکنندگان همچون کامینز، بوش رکسروت، زَوئر، دویتس آگ، کارور و زداف فریدریشسهافن تجربه کرد که به نوبهٔ خود باعث اعتبار برای شرکت های ایرانی شد. خط تولید هپکو مجهز به تجهیزات پیشرفته شامل ابزارآلات برشکاری، جوشکاری، ماشین آلات فرزکاری و همچنین دستگاه CNC است. این ظرفیت به هپکو اجازه می دهد ۳۰۰۰ واحد از ماشین آلات مختلف را تولید کند و ۲۰۰۰۰ تن از تجهیزات در سال بسازد. همچنین هپکو توانسته سهم مناسبی در تولید انواع واگن ها، انواع کامیون ها، انواع لیفتراک ها، انواع جرثقیل ها، تجهیزات صنایع فولاد و صنایع مس، تجهیزات معادن، تجهیزات نیروگاه ها، تجهیزات فناوری هسته ای، تجهیزات سدها و تجهیزات صنایع نفت و گاز به دست آورد. کمباین سازی ایران (ایران جان دیر سابق) شرکت ایرانی تولیدکننده ماشین آلات کشاورزی است، که در شهر اراک در سال ۱۳۴۸ با همکاری شرکت جان دیر ایالات متحده آمریکا، تأسیس شد. تولید کمباین غلات محصول اصلی این شرکت، از سال ۱۳۵۲ با همکاری شرکت جان دیر آغاز و در طول این سال ها با تولید بیش از ۱۰٬۰۰۰ دستگاه کمباین، شامل کمباین های سبک و سنگین و نیمه سنگین، بیش از ۹۰٪ درصد بازار فروش این محصول در ایران در اختیار این شرکت، قرار گرفته است. تولید بیلر یا همان بسته بند علوفه، از سال ۱۳۶۸ با خرید و انتقال تکنولوژی از شرکت جان دیر با وضعیتی مشابه تولید کمباین شروع شد و امروزه با تولید بیش از ۴٬۰۰۰ دستگاه، در شرکت کمباین سازی ایران، بیش از ۹۵٪ درصد از بازار فروش بیلر در ایران، در اختیار این شرکت می باشد. کمباین سازی ایران هم اکنون بزرگترین کمباین سازی کشور و خاورمیانه می باشد. گروه لجور در سال ۱۳۶۴ برای تعمیر و ساخت ماشین آلات کشاورزی توسط بخش خصوصی تأسیس شد و در اواخر سال ۱۳۷۳ به عنوان تولیدکنندهٔ جرثقیل در شهر اراک به ثبت رسید. تولیدات شرکت شامل ساخت جرثقیل های پشت کامیونی، جک های هیدرولیکی، بالابر هیدرولیکی و تریلرهای کشاورزی است. لجور بزرگ ترین و تنها تولیدکنندهٔ ایرانی است که جرثقیل سنگین تولید می کند. این شرکت از سال ۱۳۹۳ کار ساخت اولین جرثقیل ۶۰ تنی خاورمیانه را آغاز کرد. بازار فروش خارجی محصولات این شرکت شامل کشورهای اروپای شرقی و خاورمیانه می باشد. در حال حاضر چهار شرکت به نام های "لجور"، "لجور هیدرولیک"، "توسن سازان" و یورو "لجور لیفت" از زیرمجموعه های این شرکت به شمار می روند. گروه صنعتی لجور هم اکنون تنها دارنده گواهی نامه بین المللی ISO 9001:2008 و تنها دارندهٔ پلاک گواهی بازرسی کیفیت و استاندارد ایران و دارای مجوز شماره گذاری خودرو از سوی معاونت راهنمایی و رانندگی کل کشور در زمینه طراحی، ساخت و تولید بالابرهای هیدرولیکی و جرثقیل های پشت کامیونی در داخل کشور به شمار می رود. شرکت لجور هیدرولیک به عنوان اولین و بزرگترین تولید کنندهٔ انواع سیلندرهای هیدرولیک، پنوماتیک و پاورپک های الکتروهیدرولیکی درایران، در اراک تأسیس گردیده است. محصولات تولیدی این شرکت به دلیل پیچیدگی خاص در تکنولوژی و حساسیت ایمنی فوق العاده آن ها، یکی از مهم ترین و باارزش ترین مجموعه های قطعات و محصولات تولیدی درصنعت به شمار می روند. محصولات لجور مطابق استانداردهای اروپا می باشد. این شرکت مونتاژکنندهٔ هیچ شرکت خارجی ای نبوده و شرکتی صاحب تکنولوژی در زمینهٔ علم هیدرولیک می باشد. آونگان یکی از کارخانه های مستقر در اراک است که در زمینه تولید زیرساخت ها و تجهیزات در حوزه های برق قدرت، مخابرات و صنایع نفت و گاز همچنین در زمینه تولید اسکوترها و موتورسیکلت های برقی فعالیت می کند که در سال ۱۳۵۳ افتتاح شده است. تولید اصلی این شرکت، دکل انتقال نیرو و دکل مخابراتی است. شرکت یاسان در سال ۱۳۷۳ در شهرستان اراک با هدف طراحی و تولید برج های خطوط انتقال نیرو، برج های مخابراتی و گالوانیزه گرم و نیز اجرای پروژه های خطوط انتقال نیرو تأسیس گردیده است. شرکت یاسان با ظرفیت تولید بالغ بر ۳۵۰۰۰ تن در سال یکی از شرکت های پیشرو در صنعت برق ایران می باشد که در سال ۱۳۹۵ با صادرات بیش از ۲۸۰۰۰ تن انواع دکل های نیرو موفق به اخذ لوح صادرکننده نمونه ملی گردید. با توجه به نیاز این صنعت و تخصص بالای مؤسسین شرکت در زمان کوتاهی یاسان مبدل به بزرگترین تولیدکننده سازه های فلزی در ایران گردیده است. از جمله محصولات شرکت می توان به دکل های فشارقوی، برج های تله کابین، دکل های تلسکوپی، برج های مخابراتی و گریتینگ اشاره کرد. از جمله پروژه های انجام شده در این شرکت می توان ساخت برج های تله کابین نمک آبرود و لاهیجان را نام برد. شرکت صنعتی گام در سال ۱۳۷۰ و با هدف تولید سازه های فلزی برج های انتقال نیرو، برج های مخابراتی و سازه های فلزی پست های فشارقوی، فعالیت خود را آغاز کرد. این شرکت ظرف مدت کوتاهی موفق شد تا با بهره گیری از بهترین امکانات و تجهیزات فنی و مهندسی مطابق با استانداردهای معتبر جهانی، و مهم تر از همه به مدد نیروی متخصص و کارآمد خود، به یکی از عمده ترین تأمین کنندگان نیازهای صنعت برق و مخابرات کشور تبدیل شود. احداث بیش از ۴۰۰۰ کیلومتر خطوط انتقال نیرو در سطوح ولتاژی ۶۳ تا ۵۰۰ کیلوولت، تنها بخشی از کارنامه پربار این شرکت در سطح ملی و بین المللی است. ساخت، نصب، راه اندازی، بهره برداری و نگهداری مزارع خورشیدی نیز بخش دیگری از فعالیت های این شرکت است. شرکت صنایع اراک یکی از بزرگترین شرکت های نساجی خاورمیانه است که در سال ۱۳۵۳ تأسیس شد و موکت، الیاف پلی پروپیلن، نخ پلی استر، نخ پنبه، نخ ترکیبی، ماشین آلات ریسندگی و ماشین آلات بافندگی تولید می کرد. این شرکت در دهه هشتاد خورشیدی پس از واگذاری به بخش خصوصی و حتی پیش از آن با مشکلاتی مواجه شد و بیش از ۱۴۰۰ نفر از نیروهای خود را تعدیل نمود و امروزه به انبار و سیلوی گندم تبدیل شده است. شرکت پالایش نفت امام خمینی شرکت دولتی پالایش نفت است، که تأسیسات پالایشی آن، در استان مرکزی و در فاصله ۳۰ کیلومتری از شهر اراک، مستقر می باشد. این پالایشگاه در سال ۱۳۷۲ توسط شرکت ملی نفت ایران و با نام پالایشگاه نفت شازند اراک تأسیس شد. ظرفیت تولید پالایشگاه اراک ۲۵۰ هزار بشکه در روز است، که نفت خام مورد نیاز آن، بطور روزانه توسط شرکت ملی مناطق نفت خیز جنوب و از میدان نفتی اهواز تأمین می شود. دفتر مرکزی این شرکت در اراک قرار دارد. با اجرای طرح فاز دوم، ظرفیت تولید پالایشگاه از ۱۷۰ هزار بشکه در روز به ۲۵۰ هزار بشکه در روز افزایش یافته است. همچنین تولید بنزین به میزان ۱۲ میلیون لیتر در روز در ازای کاهش تولید نفت کوره افزایش یافته است. درحالی که خوراک پالایشگاه از ۱۰۰ درصد نفت خام شیرین و سبک به مخلوط ۵۵ درصد سبک و ۴۵ درصد نفت خام سنگین تغییر یافته است. این شرکت بزرگترین تولیدکنندهٔ بنزین با استاندارد یورو ۴ در خاورمیانه می باشد. محصولات پالایشگاه با مشخصات و کیفیت استانداردهای ۲۰۰۴ و ۲۰۰۵ اروپا به بازار عرضه می شود. مجتمع پتروشیمی شازند اراک یکی از طرح های زیربنایی و مهم کشور می باشد که در راستای سیاست های کلی توسعه صنایع پتروشیمی و با اهداف تأمین نیاز داخلی کشور و صادرات با نام پتروشیمی شازند اراک به بهره برداری رسید. این طرح در سال ۱۳۶۳ به تصویب رسید و پس از طی مراحل طراحی، مهندسی و نصب، فاز اول آن در سال ۱۳۷۲ در مدار تولید قرار گرفت. در ادامه کار به منظور بهبود مستمر و تولید بیشتر و متنوع تر، واحدهای دیگر مجتمع تکمیل و واحد اتوکسیلات به عنوان آخرین واحد مجتمع در سال ۸۲ راه اندازی و در مدار تولید قرار گرفت. از سال ۱۳۷۹ همزمان با تکمیل واحدها، طرح و توسعه مجتمع با هدف افزایش ظرفیت واحدها به تصویب رسید که فاز اول آن در مهرماه سال ۱۳۸۴ و عملیات اجرایی فاز دوم در تابستان سال ۱۳۸۶ به انجام رسید. ظرفیت کامل تولید این مجتمع پس از انجام طرح توسعه ۱٫۴۶۹٫۰۰۰ تن در سال است. شرکت رنگ روناس یکی از بزرگ ترین شرکت های تولیدکننده رنگ های صنعتی، ساختمانی و دریایی در ایران است. این شرکت فعالیت خود را در سال ۱۳۵۳، در اراک شروع کرد و اکنون دارای ۴ خط کامل تولید به ظرفیت ۲۸۰۰۰ تن انواع رنگ و پوشش های حفاظتی، ۲ خط تولید رزین به ظرفیت ۱۴۰۰۰ تن و ۵ خط تولید قوطی و لوازم بسته بندی به ظرفیت ۴۰۰۰ تن در سال می باشد. این شرکت موفق به دریافت گواهینامه های متعدد از جمله ISO 9001، ISO 14001، ISO 10004، ISO 10002، ISO 10668 از کشور کانادا، گواهینامه تأیید کیفیت محصول از مؤسسه DNV نروژ برای محصولات دریایی و پوشش های ضد خزه، گواهینامه رعایت الزامات و استانداردهای اتحادیه اروپا CE از ایتالیا برای کلیه محصولات، گواهینامه تأیید کیفیت محصول از مؤسسه زیمنس اتریش برای پوشش های صنایع ریلی، گواهینامه تأیید کیفیت محصول از شرکت رنو فرانسه برای رنگ قطعات خودرو، گواهینامه تأیید کیفیت محصول از شرکت Evonik آلمان برای رنگ های ترافیک ۱ و ۲ جزئی گردیده است. __نمایه__
[ { "answer1": "شرکت واگن پارس اراک به عنوان اولین و بزرگترین کارخانه تولید وسایل نقلیه ریلی مانند لکوموتیو، واگن باری، واگن مسافربری، ترنست، مترو، انواع بوژی و … در خاورمیانه در سال ۱۳۵۳ در اراک تأسیس شد.", "answer2": "این شرکت ابتدا پروژه تولید هزار دستگاه واگن باری و مسافری و تعمیرات ۲۵۰۰ دستگاه واگن باری را با همکاری شرکت اتریشی S.G.P شروع نمود که پس از پیروزی انقلاب قرارداد همکاری با شرکت اتریشی لغو و قرارداد جدیدی با شرکت واگن اونیون آلمان منعقد گردید.", "distance": 584, "question": "چه زمانی شرکت واگن پارس در اراک تاسیس شد و در ابتدا با چه شرکتی قرارداد همکاری داشت؟" }, { "answer1": "در اوایل دهه ۴۰ صنعت در شهر اراک رونق تازه ای گرفت. در این دوره صنایع بزرگ ماشین سازی و آلومینیوم سازی در اراک ایجاد و عبور راه آهن سراسری از این شهر و نزدیکی به مرکز در توسعه صنعت تأثیر چشمگیری داشت.", "answer2": "شرکت آلومینیوم ایران یا ایرالکو، قدیمی ترین واحد تولیدی بخش آلومینیوم کشور است که با دارا بودن دو کارخانه، ظرفیت تولید ۲۰۰ هزار تن شمش آلومینیوم را در سال دارد.", "distance": 736, "question": "در دهه 40 چه صنایعی در اراک ایجاد شد و کدام شرکت قدیمی ترین واحد تولیدی بخش آلومینیوم کشور است؟" }, { "answer1": "شرکت رنگ روناس یکی از بزرگ ترین شرکت های تولیدکننده رنگ های صنعتی، ساختمانی و دریایی در ایران است. این شرکت فعالیت خود را در سال ۱۳۵۳، در اراک شروع کرد", "answer2": "اکنون دارای ۴ خط کامل تولید به ظرفیت ۲۸۰۰۰ تن انواع رنگ و پوشش های حفاظتی، ۲ خط تولید رزین به ظرفیت ۱۴۰۰۰ تن و ۵ خط تولید قوطی و لوازم بسته بندی به ظرفیت ۴۰۰۰ تن در سال می باشد.", "distance": 154, "question": "شرکت رنگ روناس در چه سالی فعالیت خود را شروع کرد و چند خط تولید رزین دارد؟" }, { "answer1": "این ابرشرکت در سال ۱۳۵۳ در زمینی به وسعت ۱۰۰ هکتار در شهر اراک با هدف تولید و مونتاژ ماشین آلات ساخت وساز تأسیس و از سال ۱۳۵۴ با همکاری شرکت های نویستاراینترنشنال، پوکلین، صنایع سنگین ساکائی، دایناپاک و لوکومو از کشورهای آمریکا، فرانسه، ژاپن، سوئد و فنلاند رسماً شروع به فعالیت نمود.", "answer2": "همچنین هپکو توانسته سهم مناسبی در تولید انواع واگن ها، انواع کامیون ها، انواع لیفتراک ها، انواع جرثقیل ها، تجهیزات صنایع فولاد و صنایع مس، تجهیزات معادن، تجهیزات نیروگاه ها، تجهیزات فناوری هسته ای، تجهیزات سدها و تجهیزات صنایع نفت و گاز به دست آورد.", "distance": 1015, "question": "هپکو در چه سالی در اراک تاسیس شد و تولیدات این شرکت شامل چه مواردی است؟" }, { "answer1": "کمباین سازی ایران (ایران جان دیر سابق) شرکت ایرانی تولیدکننده ماشین آلات کشاورزی است، که در شهر اراک در سال ۱۳۴۸ با همکاری شرکت جان دیر ایالات متحده آمریکا، تأسیس شد.", "answer2": "تولید بیلر یا همان بسته بند علوفه، از سال ۱۳۶۸ با خرید و انتقال تکنولوژی از شرکت جان دیر با وضعیتی مشابه تولید کمباین شروع شد و امروزه با تولید بیش از ۴٬۰۰۰ دستگاه، در شرکت کمباین سازی ایران، بیش از ۹۵٪ درصد از بازار فروش بیلر در ایران، در اختیار این شرکت می باشد.", "distance": 428, "question": "شرکت کمباین سازی ایران در چه سالی تاسیس شد و چه محصول دیگری را علاوه بر کمباین تولید می کند؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
77
: جنبش زبان بنگالی جنبش زبان بنگالی ( تلفظ: Bhasha Andolôn/"بهاشا آندولُن") جنبشی سیاسی در سرزمین پیشین بنگال شرقی بود (که سپس در ۱۹۵۶ به پاکستان شرقی و در ۱۹۷۱ به بنگلادش تغییر نام داد)، این جنبش در قلمرو پاکستان، خواستار به رسمیت شناخته شدن زبان بنگالی به عنوان یک زبان رسمی بود. همچنین جنبش به دنبال اجازه برای استفاده از این زبان در امور حکومتی، آموزشی، رسانه ای و ضرب ارز و چاپ تمبر با این زبان بود و در راستای رسمیت یافتن خط بنگالی هم تلاش می کرد. در پی تقسیم هندوستان در سال ۱۹۴۷ میلادی، قلمرو پاکستان شامل دو ناحیهٔ ناهمگن از لحاظ نژادی و زبانی ایجاد شد که حتی از نظر جغرافیایی از یکدیگر جدا بودند. در بنگال شرقی بیشتر قریب به اتفاق جمعیت، مردم بنگال بودند. در سال ۱۹۴۸، حکومت مرکزی پاکستان اعلام کرد که زبان اردو تنها زبان رسمی این کشور خواهد بود و این اتفاق جرقه های اعتراضاتی گسترده ای را در میان شمار بیشتر بنگلادشی ناحیهٔ بنگال شرقی رقم زد. دولت در مواجهه با افزایش تنش های فرقه ای و نارضایتی گسترده از قانون جدید، جلسات و تجمعات عمومی را غیرقانونی شمرد؛ سپس دانشجویان دانشگاه داکا و سایر فعالان سیاسی مخالف با این قانون، در روز ۲۱ فوریه ۱۹۵۲ اعتراضی ترتیب دادند. این جنبش زمانی به اوج خود رسید که پلیس در روز مذکور چندتن از دانشجویان تظاهرکننده را به قتل رساند. این رخداد ناآرامی های گستردهٔ مدنی را برانگیخت. پس از سال ها درگیری، دولت مرکزی در سال ۱۹۵۶ حاضر به تغییر رویه شد و به زبان بنگالی رسمیت بخشید. جنبش زبان مدعی هویت ملی بنگالی، در بنگال شرقی و سپس پاکستان شرقی شد و مقدم بر جنبش های ناسیونالیستی بنگالی، از جمله جنبش ۶-پوینت و متعاقباً جنگ آزادسازی بنگلادش و قانون اجرای زبان بنگالی، ۱۹۸۷ در بنگلادش است. همچنین روز ۲۱ فوریه در این کشور به عنوان روز جنبش زبان، یک تعطیلی ملی لحاظ شده است. بنای یادبود شهید منار در جوار دانشکدهٔ پزشکی داکا برای یادآوری این جنبش و قربانیان آن ساخته شده است. در سال ۱۹۹۹ نیز یونسکو ۲۱ فوریه را، برای ادای احترام نسبت به جنبش های زبان و حقوق قومی و زبانی مردم سراسر جهان، به عنوان روز جهانی زبان مادری اعلام کرد. در زمان استعمار بریتانیایی ها، دو کشور امروزی پاکستان و بنگلادش جزئی از هندوستان بودند. از اواسط قرن نوزدهم میلادی، زبان اردو توسط سیاستمداران و علمای مذهبی همچون خواجه سلیم الله، سر سید احمد خان، نواب وقارالملک و مولوی عبدالحق، به عنوان "زبان میانجی" در میان مسلمانان هند تبلیغ می شد. اردو یک زبان هندو آریایی از شاخهٔ زبان های هندو ایرانی است و با خانوادهٔ زبانی هندو-اروپایی مرتبط است. این زبان به واسطهٔ فارسی، عربی و ترکی گسترش یافت و تحت تأثیر اپبرمشهها (واپسین وهلهٔ تطور زبانی هندوآریایی ها در پالی-پراکریت)، در جنوب آسیا رشد کرد؛ این تحولات همگام با عهد حکمرانی پادشاهی دهلی و امپراطوری مغولی گورکانی رخ داد. در حالی که زبان هندی و خط دیواناگری به عنوان نمودهای فرهنگ هندو شناخته می شدند، این زبان با خط عربی-فارسی توانست برای مسلمانان هندوستان به یک مولفهٔ فرهنگی تبدیل شود. در حالی که زبان اردو در میان مسلمانان شمال هند در حال گسترش بود، مسلمانان بنگال (استانی شرقی در مستعمرهٔ هند بریتانیا) غالباً از زبان بنگالی استفاده می کردند. بنگالی یک زبان هندو-آریایی شرقی در دستهٔ زبان های هندی میانه است که از حدود سال های ۱۰۰۰ میلادی به وجود آمد و در دورهٔ رنسانس بنگال گسترش یافت. در اواخر قرن نوزدهم، فعالان اجتماعی همچون رقیه سخوت حسین، فمینیست مسلمان، تلاش کردند تا به این زبان بنویسند و با گسترش آن در میان مردم، ادبیاتی مدرن پدیدآورند. حمایت از بنگالی در برابر اردو، حتی پیش از چندپارگی هند آغاز شد؛ چنان که نمایندگان بنگال در اجلاس سال ۱۹۳۷ مسلم لیگ، در شهر لکهنو، زبان اردو را به عنوان زبان میانجی مسلمانان هند نپذیرفتند. مسلم لیگ حزبی سیاسی در هند بریتانیا بود که تلاش داشت نواحی مسلمان نشین هندوستان را تحت لوای پاکستان مستقل سازد. پس از چندپارگی هندوستان در سال ۱۹۴۷، ۴۴ میلیون نفر از جمعیت ۶۹ میلیونی کشور پاکستان، مردم بنگالی زبانِ بنگال شرقی بودند که در نواحی برون بوم شرق قلمرو کشور جای داشتند. لیکن در زمان حکومت قلمرو پاکستان، دولت، خدمات شهری و ارتش، همگی تحت سلطهٔ افرادی از اهالی مناطق غربی پاکستان بود. در نوامبر ۱۹۴۷ یک قطعنامهٔ کلیدی در نشست ملی آموزش در کراچی از اردو و انگلیسی به عنوان تنها زبان های رسمی کشور حمایت کرد. بلافاصله مخالفت ها و اعتراضات آغاز شد. در داکا، دانشجویان به رهبری ابوالکاشم، دبیر سازمان فرهنگی اسلامی بنگالی مجلس تمدن، دست به تجمع زدند. این تجمع تصریح داشت که زبان بنگالی از زبان های رسمی قلمرو پاکستان است و بایستی در امر آموزش در بنگال شرقی مورد استفاده قرار گیرد. با این حال، کمیسیون خدمات عمومی پاکستان زبان بنگالی را از موضوعات مصوب خارج نمود و نوشته های بنگالی را از روی پول و تمبر را حذف کرد. فضل الرحمان، وزیر آموزش مرکزی اقدامات گسترده ایانجام داد تا اردو را به عنوان تنها زبان ملی قلمرو پاکستان شناخته شود. خشم عمومی گسترش یافت و بسیاری از دانشجویان بنگالی در پردیس دانشگاه داکا گرد آمدند و در ۸ دسامبر ۱۹۴۷ رسماً خواستار آن شدند که بنگالی، زبان رسمی شود. آنها برای احقاق این خواسته، تجمعات و اعتراضاتی را نیز ترتیب دادند. محققان برجستهٔ بنگالی استدلال می کردند «چرا اردو نباید تنها زبان دولتی باشد؟» نویسنده ابوالمنصور احمد گفت اگر اردو به زبان دولت تبدیل شود، تحصیل کردگان جامعه بنگال شرقی (که با زبان آموزشی بنگالی رشد کردند)، از منظر دولت «بی سواد» و «غیرمجاز» می شوند. اواخر دسامبر ۱۹۴۷، نخستین کمیته عملی زبان ملی جهت حمایت از بنگالی به عنوان یک زبان رسمی تشکیل شد. این کمیته را نورالحق بهوئیان از مجلس تمدن تشکیل داد. سپس، شمس الحق، نمایندهٔ پارلمان، کمیته ای تأسیس کرد تا برای رسمیت بنگالی به حکومت فشار بیاورد. یکی از اعضای مجمع، به نام دیراندرانات داتا، پیشنهاد داد که اعضا بتوانند از زبان بنگالی در مجلس مؤسسان پاکستان استفاده کنند و استفاده از آن برای مقاصد سیاسی مجاز شمرده شود. پیشنهاد داتا مورد استقبال قانونگذاران پرم هاری بورمن، بهوپندرا کومار داتا و سریس چاندرا چاتوپادهایایا از بنگال و به تبعِ آن، مردم بنگال شرقی قرار گرفت. اما نخست وزیر وقت، لیاقت علی خان و مسلم لیگ این پیشنهاد را تلاشی برای تفرقه افکنی دانستند و طرح با شکست مواجه شد. دانشجویان دانشگاه داکا و دیگر مراکز دانشگاهی شهر، در روز ۱۱ مارس ۱۹۴۸ در اعتراض به عدم استفاده از بنگالی در مکالمات رسمی، تمبرها، سکه ها و امتحان سربازگیری نیروی دریایی اعتصاب کردند. جنبش مجدداً تصریح داشت که خواستار رسمیت یافتن شفافانهٔ زبان بنگالی در قلمرو پاکستان است. رهبران سیاسی مانند عبدالحق، شوکت علی، سراج الاسلام، قاضی غلام محبوب، الی احد، عبدالواحد و غیره از اجتماع ممانعت کردند. رهبر این تجمع محمد طاها بود، که حین تجمع قصد داشت تفنگ یکی از نیروهای پلیس را بگیرد و با واکنش فرد مذکور، راهی بیمارستان شد. رهبران دانشجویان مانند عبدالمتین و عبدالمالک اوکیل در این حرکت دسته جمعی نقش داشتند. پس از ظهر روز ۱۱ مارس، برای اعتراض به خشونت پلیس و دستگیری عده ای از دانشجویان جلسه ای برگزار شد. گروهی از دانشجویان یک راهپیمایی دیگر به سوی منزل وزیر خواجه ناظم الدین ترتیب دادند، که مقابل دیوان عالی داکا متوقف شد. پس از آن جمعیت مسیر خود را به سوی ساختمان دبیرخانه تغییر داد. پلیس به تجمع حمله برد و عده ای از دانشجویان و رهبرانشان ازجمله ابوالقاسم فضل الحق مصدوم شدند. راهپیمایی تا چهار روز ادامه یافت تا این که وزیر ناظم الدین حاضر شد موافقتنامه ای با رهبران مخالفان امضا کند. اما در این موافقتنامه، خبری از رسمیت یافتن زبان بنگالی در میان نبود. در پی وخیم شدن نارضایتی ها، فرماندار کل پاکستان، محمدعلی جناح، در روز ۱۹ مارس ۱۹۴۸ وارد داکا شد و در ۲۱ مارس در برابر حضاری که در یک ورزشگاه اسب دوانی جمع شده بودند، ادعا کرد که موضوع زبان طراحی «ستون پنجم» است تا موجب تفرقه میان مسلمانان پاکستانی گردد. جناح تأکید کرد «اردو و فقط اردو» نشان و جوهرهٔ ملل مسلمان است و می تواند زبان ملی کشور باشد. او به مخالفان دیدگاه خود برچسب «دشمنان پاکستان» زد. جناح سپس در ۲۴ مارس، سخنرانی مشابهی در محوطهٔ پردیس دانشگاه داکا ایراد کرد. در هر دو سخنرانی صحبت های جناح گاه توسط صداهای مخالف قطع می شد. او سپس کمیتهٔ عملی زبان ملی را فراخواند و توافقنامهٔ امضا شده توسط خواجه ناظم الدین را منقضی اعلام کرد. جناح پیش از ترک داکا، در ۲۸ مارس، در مصاحبه ای رادیویی سیاست «فقط اردو» را تکرار کرد. کمی سپس، کمیتهٔ زبان بنگال شرقی به ریاست مولانا اکرم خان تشکیل شد تا از مشکلات موجود گزارشی تهیه نماید. این کمیته گزارش خود را در تاریخ ۹ دسامبر ۱۹۵۰ تکمیل نمود. حکومت پیشنهاد داد که از این پس، بنگالی را با الفبای عربی بنویسند تا اختلافات زبانی حل شود. با جانشینی خواجه ناظم الدین به جای جناح در پست فرمانداری کل، بحث ها بر سر بنگالی-اردو ادامه یافت و ناظم الدین در سخنرانی ۲۷ ژانویهٔ ۱۹۵۲، از سیاست «فقط اردو» حمایت کرد. در ۳۱ ژانویه کمیته عملی زبان مرکزی همه احزاب، به ریاست مولانا بهشانی در کتابخانهٔ محوطهٔ دانشگاه داکا برگزار شد. پیشنهاد دولت مرکزی برای نوشتن زبان بنگالی با خط عربی در این جلسه با مخالفت شدید روبرو شد. کمیتهٔ عملی خواهان برپایی اعتراضات عمومی در ۲۱ فوریه شد، که شامل راهپیمایی و اعتصاب بود. در تلاش برای جلوگیری از تظاهرات، حکومت در داکا وضعیت بخش ۱۴۴ اعلام کرد تا هرگونه تجمع و اعتراضات ممنوع شود. در ساعت ۹ صبح، دانشجویان دانشگاه داکا، با اطلاع از ابلاغ وضعیت بخش ۱۴۴، تصمیم گرفتند تجمعی ترتیب دهند. نایب رئیس دانشگاه و چند تن دیگر از کارکنان نیز در میان نیروهای پلیس مسلحی بودند که پردیس دانشگاه را محاصره کرده بود. ساعت یازده و ربع، دانشجویان نزدیک ورودی دانشگاه تجمع و سعی کردند خط محاصرهٔ پلیس را بشکنند. نیروی پلیس برای اخطار به دانشجویان، اقدام به شلیک گاز اشک آور به سمت در ورودی کرد. بخشی از دانشجویان به سوی دانشکدهٔ پزشکی گریختند و عده ای دیگر جلوی در ورودی، مقابل پلیس ها صف کشیدند. نایب رئیس دانشگاه از پلیس تقاضا کرد شلیک نکنند و به دانشجویان دستور داد محوطه را ترک کنند. با این حال هنگام ترک محوطه، پلیس چندین دانشجو را به اتهام نقض بخش ۱۴۴ دستگیر کرد. دانشجویان خشمگین از این واقعه، به نزدیکی مجلس مقننه بنگال شرقی رفتند و خواهان مقاومت نمایندگان مجلس شدند. وقتی که تعدادی از دانشجویان برای ورود به ساختمان هجوم می آوردند، پلیس آتش گشود و تعدادیاز معترضان شامل عبدالسلام، رفیق الدین احمد، صوفی الرحمان، ابو البرکت و عبدالجبار را کشت. خبر کشته شدن دانشجویان در شهر پیچید و در نتیجه مغازه ها، ادارات و حمل و نقل عمومی دست به اعتصاب زدند. در مجلس، شش نماینده، ازجمله مانورانجان دهار، بوشونتوکومار داس، شمس الدین احمد و دیرندرانات داتا درخواست کردند که نخست وزیر نورالامین از مجروحین در بیمارستان عیادت کند و فردا صبح عزای عمومی اعلام شود. برخی از دیگر نمایندگان، مانند مولانا عبدالرشید ترکاباشیش، شرف الدین احمد، شمس الدین احمد خوندکار و مسیح الدین احمد از پیشنهاد حمایت کردند. لیکن نخست وزیر نورالامین با آن مخالفت کرد. اعتراضات به دیگر شهرهای استان نیز کشیده شد و مردم اجرای بخش ۱۴۴ و اقدامات پلیس را محکوم کردند. بیش از ۳۰٬۰۰۰ نفر از مردم در سالن پردیس دانشگاه گرد آمدند. با ادامهٔ اعتراضات، واکنش پلیس منجر به مرگ چهار تن دیگر نیز شد. رخدادها موجب شد کارمندان و فروشندگان و سایر سازمان های مختلف همچون دانشکده ها، بانک ها و ایستگاه رادیو به اعتصاب بپیوندند و سر کار حاضر نشوند. معترضان دفتر دو روزنامهٔ حامی حکومت، "جوبیله پرس" و "اخبار صبح"، را به آتش کشیدند. پلیس هم به حاضران در مراسم تشییع جنازه، که از خیابان نواب پور می گذشتند، شلیک کرد. تیراندازی موجب کشته شدن چندین تن از جمله صوفی الرحمان و پسر بچه ای ۹ ساله به نام احی الله شد. تمام ساعات شب ۲۳ فوریه، دانشجویان دانشکدهٔ پزشکی مشغول کار بر روی ساخت جایگاه شهید بودند. بنا در بامداد ۲۴ فوریه با دست نوشته ای با عبارت "Shaheed Smritistombho"، به معنای جایگاه شهيد، تکمیل شد. ماحصل کار با حضور پدر یکی از فعالان کشته شده رونمایی شد، ولی در ۲۶ فوریه به دست پلیس تخریب گشت. در ۲۵ فوریه، کارگران صنعتی شهرستان ناراین گنج به اعتصاب عمومی پیوستند. یکی از معترضان در ۲۹ فوریه با ضرب و شتم مأموران پلیس روبرو شد. حکومت اخبار و گزارش ها را سانسور کرد و آمار خلاف واقع تلفات تظاهرکنندگان را به رسانه ها تحمیل نمود. بسیاری از رسانه های حامی حکومت هندوها و کمونیست ها را عامل شورش و نارضایتی دانشجویان عنوان کردند. اقوام ابوالبرکت و رفیق الدین احمد سعی کردند پلیس را به قتل محکوم کنند ولی ناکام ماندند. در ۸ آوریل گزارش حکومت از رخدادها، به گونه ای بود که هرگونه توجیه دقیق برای شلیک پلیس به دانشجویان قابل اثبات نبود. اگرچه جنبش زبانی موجب ایجاد ناسیونالیسم قومی در میان بسیاری از مردم بنگال شرقی و سپس پاکستان شرقی شد، از سویی موجب دشمنی میان صاحب منصبان دو بال پاکستان را فراهم کرد. این جنبش در بال غربی قلمرو پاکستان، به شکل یک قیام مقطعی علیه منافع ملی پاکستانیان در نظر گرفته می شد. نپذیرفتن سیاست «فقط اردو» به عنوان سرپیچی از فرهنگ اسلامی-فارسی مسلمانان و ایدئولوژی بنیادین پاکستان، نظریه دو ملت دیده می شد. برخی سیاستمداران با نفوذ بال غربی پاکستان، اردو را به منزلهٔ دستاورد فرهنگ اسلامی هندوستان می دانستند، ولی به بنگالی به دید فرهنگ بنگال «هندوگراییده» می نگریستند. بسیاری از حامیان اردو معتقد بودند که تنها یک زبان که بومی پاکستان نباشد، می تواند به عنوان زبان ملی شناخته گردد. این طرز تفکر مخالفت هایی را در بال غربی پاکستان نیز برانگیخته بود؛ زیرا در آن ناحیه هم گونه های زبانی متنوعی وجود داشتند. در سال ۱۹۶۷، ایوب خان، دیکتاتور نظامی، گفت: «بنگال شرقی … همچنان تحت تأثیر و نفوذ فرهنگ هندو است.» کمیتهٔ عملی زبان مرکزی همه احزاب، با حمایت عوامی لیگ بنگلادش، تصمیم گرفت مراسم یادمان شهدای ۲۱ فوریه را برگزار کند. در نخستین سالگردی که برای کشته شدگان برگزار شد، مردم در سراسر بنگال شرقی سیاه به تن کردند. غالب ادارات، مراکز آموزشی و بانک ها به این خاطر تعطیل بودند. گروه های دانشجویی با دانشکده و ادارهٔ پلیس موافقت کردند که مطابق قانون رفتار کنند. بیش از ۱۰۰٬۰۰۰ نفر در تجمع عمومی داکا شرکت کردند. این گردهمایی با فراخوان رهبران اجتماع و برای آزادی فوری زندانیان سیاسی من جمله مولانا بهشانی، ترتیب داده شده بود. از سویی، سیاستمداران پاکستان غربی مثل فضل الرحمان با اعلام این که هر کس خواهان رسمیت بنگالی باشد، «دشمن ملت است»، موجب خشم معترضان محلی شدند. دانشجویان و شهروندان بنگال از ممنوعیت برگزاری سالگرد معترضان سرپیچی کردند. شب ۲۱ فوریهٔ ۱۹۵۴ در محوطهٔ دانشگاه داکا تظاهرات با اهتزاز پرچم های سیاه آغاز شد. در انتخابات مجلس سال ۱۹۵۴ سیاستمداران مخالف قدرت گرفتند. حزب حاکم مسلم لیگ، اپوزسیون جبههٔ متحد را که —به رهبری ابوالقاسم فضل الحق و عوامی لیگ— خواستار خودمختاری بیشتر برای پاکستان شرقی بود، تقبیح کرد؛ فلذا چندین تن از فعالان و رهبران جبههٔ متحد دستگیر شدند. در یک جلسهٔ پارلمانی مسلم لیگ، به ریاست نخست وزیر، محمد علی بوگرا، بالاخره به درخواست رسمیت زبان بنگالی رسیدگی شد. این مسئله موج بزرگی از مخالفان را که دارای زبان های بومی مختلفی بودند، برانگیخت. حامیان اردو مانند مولوی عبدالحق هرگونه اعطای وضعیت رسمی به بنگالی را محکوم می کردند. او به شخصه ۱۰۰٬۰۰۰ تن از مخالفان تصمیم مسلم لیگ را گرد هم آورد. در نتیجه، طرح با شکست مواجه شد و جبههٔ متحد در مجلس مقننه پیروزی قاطعی به دست آورد؛ که این حاکی از افول بی سابقه و تاریخی آرای مسلم لیگ در مجلس بود. وزارت جبههٔ متحد دستور تأسیس آکادمی بنگلا را برای ترویج، گسترش و حفظ زبان، ادبیات و میراث بنگالی صادر کرد. با این حال، قدرت گیری جبههٔ متحد موقتی بود، چنان که فرماندار کل وقت، غلام محمد، دولت را ملغا کرد و از ۳۰ مه ۱۹۵۴ حکومت را رأساً به دست گرفت. جبههٔ متحد پس از پایان کار رژیم این فرماندار، در ۶ ژوئن ۱۹۵۵، مجدداً وزارت را تشکیل داد. با این وجود عوامی لیگ در این کامیانه سهیم نشد. با به قدرت رسیدن جبههٔ متحد، مراسم سالگرد ۲۱ فوریهٔ ۱۹۵۶ برای نخستین بار در فضایی آرام برگزار شد. دولت از پروژهٔ بزرگی برای ساخت بنای شهید منار جدید، حمایت نمود. نشست مجلس مؤسسان، جهت ابراز همدردی با خانوادهٔ دانشجویان مقتول توسط پلیس، به مدت پنج دقیقه سکوت نمود. تظاهرات گسترده ای توسط رهبران بنگال تدارک دیده شد و تمامی کسب و کارها و ادارات عمومی نیز بسته شدند. در ۷ مه ۱۹۵۴، مجلس مؤسسان با پشتیبانی عامی لیگ به زبان بنگالی وضعیت رسمی بخشید. زمانی که قانون اساسی پاکستان در ۲۹ فوریهٔ ۱۹۵۶ تصویب شد، بنگالی در کنار اردو، مطابق سند ۲۱۴(۱)، به عنوان زبان رسمی اعلام شد. با این وجود در حکومت نظامی ایوب خان مجدداً اردو تنها زبان ملی کشور معرفی شد. در ۶ ژانویهٔ ۱۹۵۹، دولت نظامی از تک زبانی منصرف شد و مجدداً مطابق قانون اساسی ۱۹۵۶، هر دو زبان را رسمی دانست. خارج از مرزهای بنگال شرقی، جنبش برابری زبانی بنگال ها در ایالت آسام هند هم طرفدارانی یافت. در ۱۹ مه ۱۹۶۱، ۱۱ بنگالی معترض که خواهان رسمیت یافتن زبان خود بودند، با شلیک گلولهٔ پلیس در ایستگاه راه آهن سیلچار آسام کشته شدند. سپس زبان بنگالی در سه ناحیهٔ آسام، که بنگال ها دارای شمار بیشتر جمعیت آنجا بودند، به عنوان یکی از زبان های رسمی شناخته شد. گرچه خواستهٔ رسمیت یافتن زبان در ۱۹۵۶ حل شد، حکومت نظامی ایوب خان منافع پاکستان غربی را بر پاکستان شرقی ترجیح می داد. علی رغم این که مردم پاکستان شرقی داری شمار بیشتر جمعیت کشور بودند، در مسائلی همچون خدمات مدنی، نظامی، تأمین بودجه و دیگر کمک های دولتی، در اقلیت قرار داشتند. این مهمترین خواسته از حکومت نمایندگان در دولت تازه بود. عوامی لیگ اصلی ترین خواسته اش از حکومت را به وجود آوردن تعادل در اقتصاد ناحیه ها و از میان بردن اختلاف میزان رشد در مناطق عنوان می کرد، که در قالب جنبش ۶-پوینت، برای خودمختاری استانی بیشتر، بروز یافت. یکی دیگر از خواسته های جنبش مذکور تغییر نام پاکستان شرقی به «بنگلادش» (سرزمین/کشور بنگال) بود، که متعاقباً جنگ استقلال را در پی داشت. جنبش زبان تأثیرات شگرفی بر فرهنگ مردم بنگلادش گذاشت و روح تازه ای بر گسترش و ترویج زبان، ادبیات و فرهنگ بنگالی دمید. ۲۱ فوریه، به عنوان روز شهید به یک تعطیلی ملی مهم تبدیل شد. نمایشگاه ماهانه ای به نام نمایشگاه کتاب اکوشی هر ساله به یاد این جنبش برگزار می شود. "اکوشی پاداک" ، یکی از بالاترین نشان های شهروندی بنگلادش، سالانه به یاد قربانیان جنبش اهدا می گردد. ترانه ای از عبدالغفار چودهاری به نام "اکوشر گان"که توسط شهید الطاف محمود تنظیم شد، و همچنین نمایشنامه ها، آثار هنری و اشعار، نقش بسزایی در تحریک احساسات عمومی در طول جنبش داشتند. از همان فوریهٔ ۱۹۵۲، آثار هنری مانند شعرها، ترانه ها، رمان ها، نمایشنامه ها، فیلم ها، کارتون ها و نقاشی ها، از زاویه های گوناگون به این جنبش پرداختند. از معروف ترینِ آنها می توان به اشعار "بُرُنمالا، عمر دوخینی برونمالا" و "فوریهٔ ۱۹۶۹" سرودهٔ شمس الرحمان، فیلم سینمایی "برگرفته از زندگی" ساختهٔ ظاهر ریحان، نمایشنامهٔ "کوبور" ساختهٔ مونیر چودهاری و رمان "اکوشی فوریه" اثر ریحان و "آرتوناد" از شوکت عثمان اشاره کرد. دو سال پس از تخریب اولین بنای یادبود، یک "شهید منار" (یادمان شهدا) جدید، برای یادبود دانشجویان کشته شده، در سال ۱۹۵۴ احداث شد. کار ساخت این بنای بزرگ با معماری حمیدالرحمان در سال ۱۹۵۷ با حمایت وزارت جبههٔ متحد آغاز شد. مدل حمیدالرحمان شامل مجموعه ای بزرگ در محوطهٔ دانشکدهٔ پزشکی داکا بود. طراحی این بنا شامل یک ستون نیم دایره بود که نمادی از مادر و فرزند شهیدش در میانهٔ تصویر جای دارد. اگرچه قانون مالیات ۱۹۵۸ کار ساخت بنا را با مشکل مواجه کرد، ساختمان مذکور در ۲۱ فوریهٔ ۱۹۶۳ توسط مادر ابوالبرکت، حسنه بیگم، تکمیل و افتتاح شد. نیروهای نظامی پاکستان در زمان جنگ آزادی بخش بنگلادش در سال۱۹۷۱ بار دیگر بنای یادبود را ویران کردند ولی دولت بنگلادش مجدداً در سال ۱۹۷۳ آن را بازسازی نمود. نخستین تلویزیون خصوصی بنگلادش، اکوشی تلویزیون هم به احترام این جنبش نامگذاری شده است. ایالات بنگال غربی و تریپورا در هند هم ۲۱ فوریه را به تکریم قربانیان گمنام می گذرانند. علاوه بر این، همهٔ مردمان بنگالی در هند و این سوی مرزها، این روز را به یاد کشته های زبان اول گرامی می دارند. در ایستگاه قطار سیلچار تصاویر و یادمانی از ۱۱ دانشجوی مقتول قرار داده شده و به آنجا ایستگاه قطار بهاشا شهید می گویند. بنگلادش رسماً به یونسکو پیشنهاد داد ۲۱ فوریه به عنوان روز جهانی زبان مادری ثبت گردد. در تاریخ ۱۷ نوامبر ۱۹۹۹ و در ۳۰مین اجلاس عمومی یونسکو، این پیشنهاد به اتفاق آرا مورد موافقت قرار گرفت.
[ { "answer1": "در سال ۱۹۴۸، حکومت مرکزی پاکستان اعلام کرد که زبان اردو تنها زبان رسمی این کشور خواهد بود و این اتفاق جرقه های اعتراضاتی گسترده ای را در میان شمار بیشتر بنگلادشی ناحیهٔ بنگال شرقی رقم زد.", "answer2": "همچنین روز ۲۱ فوریه در این کشور به عنوان روز جنبش زبان، یک تعطیلی ملی لحاظ شده است.", "distance": 865, "question": "پس از تقسیم هند در سال 1947، زبان اردو به عنوان تنها زبان رسمی پاکستان اعلام شد، این اعلامیه چه واکنشی در بنگال شرقی به دنبال داشت و چگونه این واکنش‌ها منجر به یک روز ملی در بنگلادش شد؟" }, { "answer1": "از اواسط قرن نوزدهم میلادی، زبان اردو توسط سیاستمداران و علمای مذهبی همچون خواجه سلیم الله، سر سید احمد خان، نواب وقارالملک و مولوی عبدالحق، به عنوان \"زبان میانجی\" در میان مسلمانان هند تبلیغ می شد.", "answer2": "در حالی که زبان اردو در میان مسلمانان شمال هند در حال گسترش بود، مسلمانان بنگال (استانی شرقی در مستعمرهٔ هند بریتانیا) غالباً از زبان بنگالی استفاده می کردند.", "distance": 698, "question": "چه کسانی در زمان استعمار بریتانیا، زبان اردو را به عنوان زبان میانجی مسلمانان هند تبلیغ می‌کردند و چرا در نهایت، زبان بنگالی در پاکستان شرقی اهمیت پیدا کرد؟" }, { "answer1": "در نوامبر ۱۹۴۷ یک قطعنامهٔ کلیدی در نشست ملی آموزش در کراچی از اردو و انگلیسی به عنوان تنها زبان های رسمی کشور حمایت کرد.", "answer2": "در داکا، دانشجویان به رهبری ابوالکاشم، دبیر سازمان فرهنگی اسلامی بنگالی مجلس تمدن، دست به تجمع زدند.", "distance": 161, "question": "بعد از اعلام اردو به عنوان زبان رسمی، چه قطعنامه ای در کراچی از اردو و انگلیسی حمایت کرد و اولین تجمع اعتراضی به این تصمیم به رهبری چه کسی و کجا برگزار شد؟" }, { "answer1": "بنای یادبود شهید منار در جوار دانشکدهٔ پزشکی داکا برای یادآوری این جنبش و قربانیان آن ساخته شده است.", "answer2": "ساختمان مذکور در ۲۱ فوریهٔ ۱۹۶۳ توسط مادر ابوالبرکت، حسنه بیگم، تکمیل و افتتاح شد.", "distance": 15505, "question": "در جریان جنبش زبان، بنای شهید منار به چه منظوری ساخته شد و چه کسی آن را افتتاح کرد؟" }, { "answer1": "وزارت جبههٔ متحد دستور تأسیس آکادمی بنگلا را برای ترویج، گسترش و حفظ زبان، ادبیات و میراث بنگالی صادر کرد.", "answer2": "با این وجود در حکومت نظامی ایوب خان مجدداً اردو تنها زبان ملی کشور معرفی شد.", "distance": 957, "question": "در سال ۱۹۵۴، نمایندگان جبهه متحد چه تصمیمی برای ترویج زبان بنگالی گرفتند و چه عاملی باعث شد که دولت مرکزی مجدداً اردو را تنها زبان ملی اعلام کند؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
78
: ایران در جنگ جهانی اول جنگ جهانی اول (از ماه اوت ۱۹۱۴ تا نوامبر ۱۹۱۸) هم زمان با حکومت احمد شاه قاجار بود و دولت مشروطهٔ ایران ضعیف ترین دوران خود را می گذراند. جنگ جهانی اول در زمانی آغاز شد که ایران از جوانب گوناگون اوضاعی آشفته، نابسامان، بغرنج و متزلزل داشت. بحران فزایندهٔ اقتصادی، وضعیت ناپایدار سیاسی و مداخلات مهارگسیختهٔ قدرت های خارجی، ایران را تا آستانهٔ یک دولت ورشکسته و وابسته پیش برده بود. علی رغم اعلام بی طرفی دولت ایران نیروهای متخاصم از جنوب و شمال وارد ایران شدند. ارتش روسیهٔ تزاری تا دروازه های تهران پیشروی کرد اما از منقرض کردن سلسلهٔ قاجار منصرف شدند. در جنوب مردم محلی در چند نوبت با متجاوزان انگلیسی درگیر شدند که از مهم ترین نبردهای جنگ جهانی اول در ایران می توان به مقاومت دلیران تنگستان، دشتستان و دشتی در استان بوشهر و ناصر دیوان کازرونی در فارس و نبرد جهاد در خوزستان اشاره کرد. جمعی از رجال از قم به اصفهان و سپس اراک و بالاخره به کرمانشاه رفتند و عاقبت در آن جا (فرونت غرب) قوای گارد ملی ترتیب دادند و دولت موقتی مهاجرین به ریاست رضاقلی نظام السلطنهٔ مافی تشکیل گردید. پس از سقوط بغداد اعضای دولت موقتی مهاجرین و جمع بسیاری از ایرانیان به استانبول رفتند. در آغاز جنگ جهانی اول قوای روس از دو سو به طرف پایتخت پیش می آمد، ترس از روس ها و تبلیغات شدید آلمانی ها که با توزیع بی دریغ پول همراه بود احساسات مردم را به نفع آلمان و عثمانی برانگیخته و تنفر و نگرانی شدیدی نسبت به روس ها و انگلیسی ها (که بیش از یک صده پیشینهٔ استعماری در ایران داشتند) به وجود آورده بود، حزب دمکرات در تهران فعالیت شدیدی آغاز نمود و تلاش می کرد که ایران را به نفع آلمان و عثمانی وارد جنگ کند، ژاندارمری ایران هم از دولت سرپیچی کرده، بر خلاف اصل بی طرفی به نفع آلمانی ها وارد کار شده بود. سررشتهٔ این تحریکات در برلن و در دست حسن تقی زاده بود که با مقامات وزارت خارجهٔ آلمان روابطی به هم رسانیده بود. پیش آمدن روس ها به سوی پایتخت به همین دلیل بود، روس و انگلیس معتقد بودند که یک کودتای آلمانی در تهران در حال تکوین است و برای جلوگیری از این کودتا به سوی پایتخت پیش می آمدند، وقتی قوای روس به ینگی امام رسید، حسن مستوفی الممالک تحت تأثیر دموکرات ها واقع شد و تصمیم گرفت که پایتخت را به اصفهان منتقل کند و به جمعی از وکیلان و سایر مردم که به دشمنی با روس و انگلیس متظاهر بودند توصیه کرد که به قم و اصفهان بروند، شایع بود که روس ها به تهران می آیند و شاه را اسیر و مخالفان را قتل عام می کنند. دموکرات ها که کار را به مراد خود دیدند، دسته دسته روانهٔ قم شدند، کوچندگان جمعیت طرف توجهی بودند. اما تغییر پایتخت عملی نشد، وزیران مختار روسیه و انگلیس شاه را مطمئن کردند که قصد تجاوز به پایتخت را ندارند. جمعی از رجال از قبیل عبدالمجید میرزا عین الدوله، عبدالحسین میرزا فرمانفرما و نجفقلی صمصام السلطنه و سپهدار تنکابنی نیز برای انصراف شاه کوشیدند ولی کوچندگان از قم به اصفهان و سپس اراک و بالاخره به کرمانشاه رفتند و عاقبت در آن جا قوای گارد ملی ترتیب دادند و دولت موقتی مهاجرین به ریاست رضاقلی نظام السلطنهٔ مافی تشکیل گردید. سید محمد طباطبایی هم با دو فرزندش جزو همان کوچندگان بود. پس از سقوط بغداد اعضای دولت موقتی مهاجرین و طباطبایی و جمع بسیاری از ایرانیان به استانبول رفتند. لِوْ ایوانوویچ میروشنیکف دربارهٔ خسارت ها و ویرانی های ایران در جنگ جهانی اول می نویسد: «بیستم آبان سالروز خاتمهٔ جنگ جهانی اول است. جنگی که از مرداد سال ۱۲۹۳ / ژوئیهٔ ۱۹۱۴ به بهانهٔ ترور ولیعهد اتریش در سارایوو مرکز بوسنی آغاز شد و تا آبان ۱۲۹۷ به مدت ۵۱ ماه ادامه یافت.» جنگ جهانی اول هشت روز پس از تاجگذاری احمد شاه آخرین پادشاه سلسلهٔ قاجار آغاز شد. مستوفی الممالک نخست وزیر وقت ایران بلافاصله پس از آغاز جنگ، بی طرفی کامل خود را اعلام کرد اما دولت های درگیر در جنگ، این بی طرفی را نادیده گرفتند و نیروهای خود را از هر سو وارد ایران کردند. روس های تزاری به فرماندهی ژنرال «باراتف» از بندر انزلی تا اصفهان را میدان تاخت و تاز خود قرار دادند. عثمانی ها با حمایت آلمان از مرزهای غرب کشور تا مرکز همدان پیش آمدند و از آن جا راهی قفقاز و مرزهای روسیه شدند. واکنش متقابل روسیه چنان عثمانی ها را به عقب راند که آذربایجان شرقی در بهمن ۱۲۹۳ به اشغال نظامیان روس درآمد. روس ها در مرداد ۱۲۹۴ تا پشت دروازه های تهران جلو آمدند. پیشروی روس ها به سمت پایتخت موجب مهاجرت عده ای از نمایندگان مجلس از تهران و تعطیل مجلس شد. احمد شاه در صدد انتقال پایتخت از تهران به اصفهان برآمد، وزیران مختار روس و انگلیس او را از اجرای این تصمیم بازداشتند. روس ها به قزوین عقب نشینی کردند. در این مدت رؤسای دولت در تهران تحت فشار بیگانگان مرتباً تغییر می کردند. به طوری که در عرض یک سال، بعد از استعفای مستوفی الممالک به ترتیب مشیرالدوله، سعدالدوله، عین الدوله، مستوفی الممالک، و عبدالحسین میرزا فرمانفرما به ریاست دولت منصوب شدند و سرانجام با استعفای فرمانفرما در دی ۱۲۹۴ (ژانویه ۱۹۱۶) احمد شاه، محمدولی خان سپهدار تنکابنی را با لقب سپهسالار[اعظم] به رئیس الوزرائی برگزید. نیروهای انگلیسی همزمان با این تغییر و تحول در تهران وارد جنوب شدند و با پیشروی آن ها در صفحات جنوب ایران، در نیمهٔ اول سال ۱۹۱۶ ایران عملاً تحت اشغال قوای سه کشور بیگانه قرار گرفت: روس ها قسمت شرقی آذربایجان و گیلان و مناطق وسیعی را که شامل قسمت اعظم استان مرکزی کنونی و قم و کاشان و نطنز و بخشی از استان اصفهان می شد اشغال کرده بودند و عثمانی ها آذربایجان غربی و کردستان و کرمانشاه و همدان و بروجرد را تحت سلطهٔ خود گرفته بودند. بخش مهمی از صفحات جنوب نیز در اشغال انگلیسی ها بود و حکومت مرکزی که فقط تهران را در اختیار داشت عملاً ناچار به تبعیت از سیاست روس و انگلیس، یعنی متفقین آن روز بود. با آن که ایران از کانون اصلی جنگ یعنی اروپا فاصلهٔ زیادی داشت، ولی به یکی از میدان های جنگ تبدیل شده بود. ایران در آن زمان با انقلاب مشروطیت مرحلهٔ جدیدی از تاریخ خود را آغاز کرده بود. انقلابیون صدر مشروطه در تلاش برای آزادی کشور، قطع دست بیگانگان و احیای استقلال و تمامیت ارضی و حاکمیت ملی کشور بودند. اما عملکرد قوای بیگانه و هجوم آن ها به شهرهای شمالی، جنوبی و غربی کشور، راه هر گونه دستیابی به استقلال و ثبات را بر ایران سد کرده بود. در این میان وجود شخصیت ها و رجالی که هر کدام از آبشخور یکی از قدرت های مداخله گر تغذیه می شدند، بلیهٔ مضاعفی بود که حاکمیت ملی، تمامیت ارضی و استقلال مردم ایران را نشانه گرفته بود. روسیه و انگلستان در خلال جنگ جهانی اول عملاً با انعقاد قراردادهایی ایران را به مناطق تحت نفوذ خود تبدیل کرده بودند و ورود نظامیان آنان به داخل کشور که غالباً با استناد به این قراردادها صورت می گرفت، سبب شده بود که دولت مرکزی حتی در تهران، قدرتی نداشته باشد. یکی از این توافق نامه ها پیمان معروف ۱۹۱۵ بود که در ۲۸ دی ۱۲۹۳ میان روسیه و انگلستان به امضا رسید. این پیمان که به فاصلهٔ ۸۰ روز پس از اعلام بی طرفی ایران در جنگ به امضای دو دولت مذکور رسید، قلمرو نفوذ دو کشور را در ایران بیش از آنچه که در پیمان ۱۹۰۷ آنان مقرر شده بود، توسعه داد. به موجب این پیمان دو کشور حقوق و امتیازات ارضی بیشتری برای خود در ایران قائل شدند و هزینهٔ نگاهداری نیروهای خود را در ایران نیز به گردن دولت تهران گذاشتند. ورود نظامیان روسیه به شهرهای تبریز، ارومیه، همدان، قزوین، زنجان و کرمانشاه که در زمستان ۱۲۹۳ و در تمام طول سال ۱۲۹۴ صورت گرفت، نتیجهٔ همین توافق نامه بود. روس ها این قرارداد را به بهانهٔ فراهم شدن زمینهٔ مقابله با پیشروی نیروهای عثمانی در ایران امضا کردند. در زمان انعقاد این پیمان، عثمانی ها تبریز را در اشغال خود داشتند. انگلیسی ها نیز متعاقب انعقاد پیمان ۱۹۱۵ در نواحی جنوبی کشور پیشروی های چشمگیری داشتند و قیام مشهور «دلیران تنگستان» در مرداد ۱۲۹۴ نمادی از مقاومت مردم سلحشور جنوب ایران در برابر آنان بود. انگلیسی ها به نفت خلیج فارس چنان چشم دوخته بودند که تحت هیچ شرایطی حاضر نبودند حتی به حصر تأسیسات نفتی ایران در بندرهای جنوبی که بر طبق «قرارداد دارسی» به چنگ آنان افتاده بود، پایان دهند. آنان با مشارکت نظامیان هندی تحت فرمان خود در جنوب ایران نیروی نظامی «پلیس جنوب» را شکل داده و آن را ابزار ارادهٔ خود کرده بودند و روس ها نیز در شمال نیروی قزاق را به وجود آوردند. در این میان گروهی از مهاجرین نیز در کرمانشاه حکومت مستقلی تشکیل داده و خود را تحت حمایت متحدین آن روز یعنی آلمان و عثمانی قرار داده بودند. ریاست حکومت کرمانشاه را رضاقلی خان نظام السلطنهٔ مافی برادرزادهٔ رئیس الوزرای پیشین ایران حسینقلی نظام السلطنهٔ مافی به عهده داشت. جمعی از ایرانیان مقیم اروپا هم کمیته ای به نام «ایران آزاد» تشکیل داده، از حکومت نظام السلطنه پشتیبانی می کردند. مرکز این کمیته در برلن بود و سید حسن تقی زاده در سمت ریاست این کمیته با دولت آلمان رابطه برقرار کرده بود. در مرداد ماه ۱۲۹۵ (اوت ۱۹۱۶) به دنبال پیشروی نیروهای عثمانی به طرف قزوین، سپهسالار تنکابنی از ریاست وزرا برکنار شد و میرزا حسن خان وثوق الدوله به جانشینی وی انتخاب گردید. در این هنگام چون پایتخت در خطر اشغال قوای عثمانی قرار داشت وزیران مختار روس و انگلیس در تهران به احمد شاه تکلیف کردند از تهران خارج شود، ولی شورای مشورتی که به درخواست احمد شاه از علما و شاهزادگان و اعیان تشکیل شده بود به احمد شاه توصیه کرد پایتخت را ترک نکند. از سوی دیگر هیئتی از طرف شورای مشورتی عازم همدان مرکز فرماندهی قوای عثمانی در ایران شد تا ضمن مذاکره با علی احسان پاشا فرمانده نیروهای عثمانی از وی تقاضا کنند از حرکت قوای عثمانی به طرف پایتخت جلوگیری نماید. این هیئت که احمد قوام السلطنه و حسن محتشم السلطنه و علیقلی مشاورالممالک در آن عضویت داشتند موفق شد موافقت ژنرال علی احسان پاشا را به خودداری از اشغال تهران از طرف قوای عثمانی جلب نماید. سال ۱۹۱۷ در ایران با فعالیت های تروریستی کمیته ای به نام «کمیتهٔ مجازات» در تهران آغاز شد و وحشت زیادی در دل ها افکند. به دنبال انقلاب اول روسیهٔ تزاری و استعفای تزار که در اواخر اسفند ماه ۱۲۹۵ روی داد وثوق الدوله هیئتی را به ریاست یک روزنامه نگار جوان به نام سید ضیاءالدین طباطبایی به روسیه فرستاد تا دربارهٔ تحولات روسیه تحقیق به عمل آورده، موجبات نزدیکی به حکومت جدید روسیه را فراهم آورد. در این هیئت نمایندگانی از وزارتخانه های مختلف عضویت داشتند، که از آن جمله می توان به میرزا باقر خان مهذب الدوله نمایندهٔ وزارت خارجه و کلنل کاظم خان نمایندهٔ وزارت جنگ و میرزا یوسف خان مشار اعظم نمایندهٔ وزارت داخله اشاره نمود. روز هشتم خرداد ۱۲۹۶ وثوق الدوله به دنبال تشدید فعالیت کمیتهٔ مجازات و قتل متین السلطنه نمایندهٔ سابق مجلس و مدیر روزنامهٔ عصر جدید، استعفا داد و علاءالسلطنه به جانشینی وی انتخاب گردید. علاءالسلطنه بعد از انجام انتخابات دورهٔ چهارم مجلس شورای ملی استعفا داد و عین الدوله به جانشینی وی برگزیده شد. انقلاب بلشویکی روسیه در زمان حکومت وی در ایران روی داد و با روی کار آمدن بلشویک ها در روسیه روابط ایران و شوروی وارد مرحلهٔ تازه ای شد. در اوایل دی ماه ۱۲۹۶ ایران وضع آشفته ای داشت. بخش اعظم شمال ایران هنوز تحت اشغال سربازان روس بود، ولی با روی کارآمدن حکومت شوروی در روسیه بین افسران قشون اشغالگر روس بر سر این که از حکومت جدید شوروی اطاعت کنند یا نه اختلاف افتاده بود. بخش مهمی از غرب ایران در اشغال امپراتوری عثمانی بود و در جنوب نیروی «تفنگداران جنوب» (پلیس جنوب) که انگلیسی ها به وجود آورده بودند فرمانروایی می کردند. عین الدوله که علاوه بر مشکلات سیاست خارجی با بحران شدید مالی و قحطی و گرسنگی در قلمرو حکومت خود روبه رو شده بود، روز ۲۵ دی ماه ۱۲۹۶ استعفا داد و حسن مستوفی الممالک به جانشینی وی تعیین گردید. مستوفی الممالک در داخل با همان مشکلات عین الدوله دست به گریبان بود، ولی در سیاست خارجی با انعقاد قرارداد صلح بین روسیه و آلمان (قرارداد برِسْت لیتُوْسک) موفقیت بزرگی به دست آورد، زیرا به موجب این قرارداد روس ها مکلف به بیرون بردن نیروهای خود از ایران گردیدند. البته مستوفی الممالک و دولت او در این موفقیت نقشی نداشتند. تعهد روسیه به تخلیهٔ نیروهای خود از ایران با فعالیت های کمیتهٔ ایران آزاد در برلن و مراجعات رؤسای این کمیته به دولت آلمان بی ارتباط نبود و آلمانی ها که فکر می کردند به کمک اعضای این کمیته در ایران صاحب نفوذ خواهند شد، در قرارداد متارکهٔ جنگ با روسیه ماده ای گنجاندند که به موجب آن روس ها مکلف به تخلیهٔ ایران گردیدند. مستوفی الممالک سرانجام در برابر مشکلات داخلی تاب مقاومت نیاورد و روز هشتم اردیبهشت ۱۲۹۷ از ریاست دولت کناره گیری کرد. احمد شاه نجفقلی خان صمصام السلطنه را به جانشینی وی منصوب کرد؛ ولی دو ماه بعد با مخالفت شدید مردم و بسته شدن بازار و دکاکین برکنار گردید. احمد شاه مجدداً وثوق الدوله را به رئیس الوزرایی منصوب کرد و اولین کار وثوق الدوله در دورهٔ جدید حکومت خود تعقیب و دستگیری اعضای کمیتهٔ مجازات و اعدام سران آن ها در میدان توپخانه بود. دو عنصر اصلی دیگر این کمیته (ابراهیم منشی زاده و اسدالله ابوالفتح زاده) نیز هنگام فرار کشته شدند. هنگامی که وثوق الدوله مأمور تشکیل کابینه شد تخلیهٔ سربازان روس از ایران در شرف انجام بود. دو ماه بعد از تشکیل کابینهٔ جدید وثوق الدوله جنگ بین المللی اول با شکست متحدین پایان یافت و نیروهای عثمانی نیز تا پایان سال ۱۹۱۸ ایران را تخلیه کردند. تخلیهٔ ایران از سربازان روس و عثمانی با تقویت نیروهای انگلیسی در ایران و گسترش دامنهٔ عملیات آن ها تا شمال کشور همراه بود. در اواخر جنگ جهانی اول و پس از وقوع انقلاب بلشویکی روسیه، بریتانیایی ها و دیگر متفقین برای حفظ منافع خود وارد جنگ داخلی روسیه شدند. دریادار دیوید نوریس مسئول تشکیل ناوتیپ بریتانیایی کاسپین شد و پایگاه هایی در بندر انزلی و کراسنووُدسک ایجاد گردید و ادوات نظامی از راه بغداد و باتومی به دریای مازندران منتقل گردید. انگلیسی ها که می خواستند ایران را بدون رقیب و مزاحم دیگری در اختیار خود بگیرند با امضای قرارداد جدیدی با دولت وثوق الدوله قشون و مالیهٔ ایران را تحت کنترل خود درآوردند. انگلیسی ها پس از امضای این قرارداد، که به قرارداد ۱۹۱۹ معروف شده است، بدون این که منتظر تصویب آن از طرف مجلس شورای ملی بشوند، مفاد آن را به موقع اجرا گذاشتند و یک هیئت نظامی و یک هیئت مالی به ایران فرستادند، ولی انتشار خبر امضای این قرارداد که ابتدا محرمانه نگاه داشته شده بود با مخالفت شدید افکار عمومی مواجه گردید. این قرارداد از جمله لکه های ننگ در روابط زمامداران انگلیسی با دولت و ملت ایران به شمار می رود. جنگ جهانی اول دنیای جدیدی را در برابر مردم ایران گشود و پیروزی های اولیه آلمان امیدهایی را در دل آنان ایجاد کرد. آلمان از نظر ایرانیان دولتی استعمارگر نبود و دست کم در روابط با ایران سوابق استعماری نداشت. ایران از ۱۸۸۵ میلادی با آلمان رابطهٔ سیاسی برقرار کرده بود و با آغاز جنگ جهانی اول این رابطه نزدیک تر شد. ایرانیان از این که می دیدند آلمان با روسیه و انگلیس ـ یعنی دو دشمن بدسابقهٔ آن ها ـ وارد جنگ شده، شادمان بودند و پیروزی آلمان را به معنی پیروزی خود می دانستند. زیرا تلقی عموم این بود که با شکست روسیه و انگلیس، ایران نیز از قید نفوذ سیاسی و سلطهٔ اقتصادی آن ها آزاد می شود. سیاستمداران آلمان نیز از این گرایش استفادهٔ فراوانی کردند و فعالیت های خود را در ایران گسترش دادند، به آزادیخواهان ایرانی نزدیک شدند و ایلات و عشایر را بر ضد انگلیس شوراندند. آلمانی ها حتی در برلن میزبان طیفی از روشنفکران ایرانی شدند که تلاش می کردند تا زمینهٔ نفوذ سیاسی آلمان در ارکان ایران را فراهم سازند؛ ولی این باورها با ورود فرانسه و انگلیس و آمریکا به صحنهٔ جنگ و شکست مرحله به مرحلهٔ آلمان و عثمانی به تدریج رنگ باخت و به یأس تبدیل شد. در سال های جنگ اول جهانی موجی از قحطی، فقر، گرسنگی، قتل و غارت دامنگیر جامعهٔ ایران شده بود. بیماری های واگیردار به ویژه تیفوس در مناطقی که بیشتر در معرض تاخت و تاز نیروهای بیگانه بود، بیداد می کرد. در جریان ۴ سال جنگ اول جهانی، ایران دست کم ۱۵ بار شاهد ظهور و سقوط کابینه های مختلف کم دوام بود و عمر متوسط هر دولت تحت تأثیر هرج و مرج سیاسی ناشی از جنگ، از ۱۰۰ روز تجاوز نمی کرد. در هنگامهٔ جنگ جهانی اول لشکر عثمانی قسمت هایی از آذربایجان را به تصرف خود در می آورد. در جریان این حملات لشکر عثمانی بسیاری از دهکده های آشوری نشین ایران را غارت و ویران می کند و به کشتار غیرنظامیان ایرانی و کسانی که به دفاع از سرزمین خود پرداخته بودند می پردازد. آمارها از کشته شدن هزاران غیرنظامی توسط عثمانی ها سخن می گوید. این تجاوز به رویارویی ارتش ایران و روسیه با عثمانی ها منجر شد. دولت ایران کنسولگری های عثمانی را در بسیاری از شهرهای ایران در اعتراض به اقدامات عثمانی بست. این لشکرکشی عثمانی ها، دخالت روسیه و چندین جنگ بین روسیه و عثمانی را در خاک ایران به همراه داشت که باعث کشته شدن بسیاری غیرنظامیان ایرانی اعم از مسلمان و مسیحی در آذربایجان شد. "نوشتار اصلی: آشوریان و آذربایجان غربی در جنگ جهانی اول" ورود لشکر عثمانی به ایران و جنگ دامنه دار آنان با ارتش روسیه در ایران (و جمهوری آذربایجان)، زمینه ساز تلفات غیرعادی ایرانیان در ناحیهٔ غرب آذربایجان شد. لشکر عثمانی در ایران، در درگیری با ارمنیان و جیلوها، موجبات مرگ بخشی از ایرانیان را فراهم نمود و جمع بزرگی در این درگیری ها کشته شدند. جلو، نام منطقه ای کوهستانی در جنوب دریاچهٔ وان در ناحیهٔ حکاری ترکیه است که تا پیش از جنگ اول جهانی محل زندگی طایفه ای از قوم آشوری در عثمانی بود. به دنبال نسل کشی آشوری ها در حکومت عثمانی و هم پیمان شدن آشوری ها با روسیه در جنگ، جمعیت بزرگی از آشوری ها به ایران فرار کردند. اگرچه در اوایل ۱۹۰۰ تنش میان ملی گرایان ارمنی و روسیه بالا گرفت، اما به واسطهٔ آغاز جنگ جهانی اول و نسل کشی ارمنی ها در عثمانی، این تنش تحت شعاع قرار گرفت. نیروهای روسیه در خلال مقاومت وان به فرماندهی «نیکلای یودنیچ» و به همراهی واحدهای داوطلب ارمنی وارد وان شدند و ارمنیان به رهبری آرام مانوکیان حکومت محلی به نام «جمهوری وان» که بعداً به «واسپوراکان آزاد» تغییر نام پیدا کرد تشکیل دادند.واحدهای داوطلب ارمنی در جبهه قفقاز و (عملیات جنگی در قفقاز) از روسیه حمایت می کردند که منجر به آزار عثمانی شد. وضعیت آشوریان مسیحی نیز که در شمال غرب ایران در جایی که نیروهای روس ها در حال جنگ با آخرین بقایای لشکر عثمانی بودند می زیستند با دشواری هایی روبه رو شد. شهر مرزی ارومیه، دارای جمعیت بزرگی از آشوریان نُسطوری بود که توسط نیروهای روس که با لشکر عثمانی می جنگیدند محافظت می شد، علاوه بر این عده، به تشویق مسیونرهای مذهبی فرانسوی و آمریکایی در ارومیه، جمعیت بزرگی از آسوریهای استانهای شرقی عثمانی هم به ایران و ناحیه آذربایجان غربی پناه آورده بودند که جمعیت این عده بالغ بر پنجاه هزار نفر بود، ایرانیان هم با ورود این عده هیچ مخالفتی نکردند و حتی برای کمک به این عده که در وضع بد اقتصادی بودند اعانه ملی منتشر نمودند. در نوامبر ۱۹۱۵ پس از خروج ارتش روسیه زیر حملات نیروهای لشکر عثمانی، ارمنیان و آشوریان منطقه شمال آذربایجان از آنجای گریختند. عده ای در سرما و برف مُردند و آن عده که جان سالم دربدرند، به ارومیه پناه بردند. شایان به ذکر است که قتل عام مردم اورمیه به دست ارامنه و آسوریان در این سالها ادامه داشت که یک نسل کشی عظیم بوده است که گویش محلی به جلولوق مشهور بوده و چندین هزار ترک مسلمان و شیعه به دست این مسیحیان قتل عام شدند و با همکاری کردها به رهبریت اسماعیل سیمیتگو و کمک روسها این قتل عام و غارت ادامه داشت. با ورود دولت عثمانی به منطقه و مقابله با این نسل کشی مسیحیان به قسمت های شمالی و کشور آذربایجان کنونی گریخته و کردها که زندگی عشایری داشتند به مرزهای دو کشور فرار کردند. "نوشتار اصلی: قحطی در همدان در دوران جنگ جهانی اول" قحطی در همدان در دوران جنگ جهانی اول به قحطی شدیدی که در سال های حدود ۱۲۹۶ شمسی، ۱۹۱۸ میلادی، ۱۳۳۴ قمری در اواخر دوران قاجار در اثر خشکسالی و حضور قوای مختلف بیگانهٔ روس، انگلیس، عثمانی و آلمانی در همدان رخ داد، اشاره دارد. "نوشتار اصلی: قحطی سال ۱۲۹۸–۱۲۹۶ ایران محمدقلی مجد در کتاب قحطی بزرگ و نسل کشی در ایران ۱۹۱۷–۱۹۱۹ نارا به این نتیجه رسیده است که قحطی بزرگ در ایران در سدهٔ بیستم میلادی، در زمان جنگ جهانی اول رخ داده است. محمدقلی مجد بصورت غرض دار برآورد کرده است که در طول سال های ۱۹۱۷–۱۹۱۹ بین ۸ تا ١٠ میلیون نفر از جمعیت ۱۸ تا ۲۰ میلیونی ایران، یعنی حدود ۴۰ درصد در اثر قحطی یا بیماری های ناشی از سوء تغذیه ای که بریتانیا در ایران ایجاد کرده بود از بین رفتند. مجد دولت بریتانیا را عامل و مسبب این نسل کشی مهیب می داند و عنوان می دارد که استعمار بریتانیا از سیاست نسل کشی و کشتار جمعی به عنوان ابزاری برای سلطه بر ایران بهره برد. او مدعی میشود که در آن زمان بخش مهمی از محصولات کشاورزی ایران صرف تأمین سورسات ارتش بریتانیا می شد که در نتیجه به کاهش شدید مواد غذایی در داخل ایران انجامید. مجد چنین نتیجه می گیرد: «هیچ تردیدی نیست که انگلیسی ها از قحطی و نسل کشی به عنوان وسیله ای برای سلطه بر ایران استفاده می کردند.» با این حال به نوشتهٔ عباس میلانی بسیاری از دیدگاه های ارائه شده توسط مجد محل شک و غرض مدارانه می باشد. در کارهای مجد، او تمایل به این داشته است تا منابعی گلچین کند که دیدگاه از پیش تعیین شدهٔ ضد انگلیسی او را تأیید کند.
[ { "answer1": "دولت موقتی مهاجرین به ریاست رضاقلی نظام السلطنهٔ مافی تشکیل گردید.", "answer2": "پس از سقوط بغداد اعضای دولت موقتی مهاجرین و جمع بسیاری از ایرانیان به استانبول رفتند.", "distance": 67, "question": "در زمان جنگ جهانی اول، چه کسی رئیس دولت موقتی مهاجرین بود و این دولت پس از سقوط کدام شهر به کجا رفت؟" }, { "answer1": "سررشتهٔ این تحریکات در برلن و در دست حسن تقی زاده بود که با مقامات وزارت خارجهٔ آلمان روابطی به هم رسانیده بود.", "answer2": "زیرا به موجب این قرارداد روس ها مکلف به بیرون بردن نیروهای خود از ایران گردیدند.", "distance": 8755, "question": "چه کسی در برلین با مقامات وزارت خارجه آلمان رابطه برقرار کرده بود و این فعالیت ها چه تاثیری بر نیروهای روس در ایران گذاشت؟" }, { "answer1": "مستوفی الممالک نخست وزیر وقت ایران بلافاصله پس از آغاز جنگ، بی طرفی کامل خود را اعلام کرد", "answer2": "انگلیسی ها به نفت خلیج فارس چنان چشم دوخته بودند که تحت هیچ شرایطی حاضر نبودند حتی به حصر تأسیسات نفتی ایران در بندرهای جنوبی که بر طبق «قرارداد دارسی» به چنگ آنان افتاده بود، پایان دهند.", "distance": 3615, "question": "چه کسی در اوایل جنگ جهانی اول نخست وزیر بود و چرا انگلیسی ها به نفت خلیج فارس علاقه مند بودند؟" }, { "answer1": "نیروهای روسیه در خلال مقاومت وان به فرماندهی «نیکلای یودنیچ» و به همراهی واحدهای داوطلب ارمنی وارد وان شدند", "answer2": "جمعی از ایرانیان مقیم اروپا هم کمیته ای به نام «ایران آزاد» تشکیل داده، از حکومت نظام السلطنه پشتیبانی می کردند.", "distance": 7968, "question": "در طول جنگ جهانی اول، کدام گروه به همراه روس ها وارد وان شدند و کدام کمیته در برلین از حکومت کرمانشاه حمایت می کرد؟" }, { "answer1": "در آن زمان بخش مهمی از محصولات کشاورزی ایران صرف تأمین سورسات ارتش بریتانیا می شد که در نتیجه به کاهش شدید مواد غذایی در داخل ایران انجامید.", "answer2": "مستوفی الممالک سرانجام در برابر مشکلات داخلی تاب مقاومت نیاورد و روز هشتم اردیبهشت ۱۲۹۷ از ریاست دولت کناره گیری کرد.", "distance": 7196, "question": "چه عاملی منجر به کمبود مواد غذایی در ایران در طول جنگ جهانی اول شد و در سال 1297 چه کسی از ریاست دولت کناره گیری کرد؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
79
: منطقه نیمه روشن منطقهٔ نیمه روشن یا توایلایت زون یک مجموعه تلویزیونی آنتولوژی در گونهٔ علمی-تخیلی خلق شده توسط راد سرلینگ است که در غالب پنج فصل و از سال ۱۹۵۹ تا ۱۹۶۴ میلادی در شبکهٔ تلویزیونی سی بی اس پخش می شد. هر قسمت مجموعه، داستانی مستقل و نامربوط به سایر قسمت ها دارد و غالباً شامل عناصری از فراطبیعت، آینده گری و رئالیسم جادویی است که شرح وقایعی عجیب را، که معمولاً شامل یک مرگ و یک پیچش داستانی می شود، می دهد. این سریال در ایران با نام «برزخ» نیز شناخته می شود. نکتهٔ قابل توجه در مورد مجموعه این است که در آن هم از ستاره های ثابت شده (مانند جوان بلوندل، آن بلایت، جک ایلام، باستر کیتون، بورگس مریدیت، اد وین و...)استفاده شده و هم از بازیگران جوانی که بعداً معروف شده اند (مانند بیل بیکسبی، لی وان کلیف، رابرت دووال، دنیس هاپر، الیزابت مونت گومری، لئونارد نیموی، رابرت ردفورد، برت رینولدز، دان ریکلس، ویلیام شاتنر، تلی ساوالاس و...). راد سرلینگ به عنوان سرپرست نویسندگان و تهیه کنندهٔ اجرایی مجموعه کار کرد و از بین ۱۵۶ قسمت مجموعه، او نویسنده (یا نویسندهٔ همکار) ۹۲ تا از آن ها بود. وی همچنین به عنوان مجری و راوی هم نقش ایفا کرد و در آغاز و پایان هر قسمت ظهوری داشت. در این ایفای نقش های کوتاه شروع و انتهای هر قسمت، معمولاً طرح کلی داستان آن قسمت و شرح احوال شخصیت های اصلی توسط سرلینگ گفته می شد. در سال ۱۹۹۷، دو قسمت ""خدمت به انسان"" و ""زندگی خوب است"" به ترتیب به عنوان یازدهمین و سی ویکمین اپیزودهای برتر تلویزیون توسط مجلهٔ ""TV Guide"" انتخاب شدند. خود سرلینگ اظهار داشت که قسمت های مورد علاقه اش در مجموعه ""تمام زمان کافی"" و ""مهاجمان"" هستند. در سال ۲۰۰۲، "منطقهٔ نیمه روشن" در فهرست "۵۰۰ مجموعهٔ تلویزیونی برتر تمام زمان ها" (تهیه شده توسط "تی وی گاید") در ردهٔ بیست وششم قرار گرفت و این رده در سال ۲۰۱۳ به پنجم ارتقاء یافت. در همین سال، انجمن نویسندگان آمریکا آن را به عنوان "سومین نویسندگی برتر در یک مجموعهٔ تلویزیونی" انتخاب کرد. از اواخر دهه ۵۰ میلادی راد سرلینگ یکی از معروف ترین شخصیت های تلویزیونی شد. نمایش های تلویزیونی موفق او شامل ""الگوها"" (برای Kraft Television Theater) و ""مرثیه برای یک سنگین وزن"" (برای Playhouse 90) می شدند؛ هرچند که تغییرها و ویرایش های متعدد توسط شبکه ها و اسپانسرها سرلینگ را از این آثار ناامید ساخت. به عنوان مثال، در "مرثیه برای یک سنگین وزن" دیالوگ ""کبریت دارید؟"" باید حذف می شد چون اسپانسر یک شرکت تولیدکنندهٔ فندک بود. چنین تغییراتی که به سود اسپانسرها انجام می شد در موارد متعددی اتفاق می افتاد و برای مثال در یک مورد شرکت اسپانسر، فورد، ساختمان کرایسلر را در صحنه ای از دورنمای شهری نیو یورک به کل حذف کرد. ولی طبق صحبت هایی که در مورد مجموعه تلویزیونی ""الگوها"" شد، سرلینگ سعی داشت به طوری تخصصی تر نسبت به آثار اوایل دهه پنجاهش کار کند. این تلاش منجر به کاری به نام ""ظهر روز قیامت"" شد که شامل نظر سرلینگ دربارهٔ عدم وجود پشیمانی و دفاع کافی ای بود که وی در شهر میسیسیپی و در جریان قتل امت تیل نظاره گر آن بود. در حالی که فیلمنامهٔ اصلی به طور نزدیک از ماجرای مرگ تیل اقتباس کرده بود، بعداً قربانی به یک وامده یهودی و نهایتاً به غریبه ای در شهری بی نام عوض شد. جدا از نقدهای منفی، فعالان با ارسال نامه هایی به پروسهٔ تهیه کنندگی اعتراض کردند. سرلینگ فکر کرد که سبک علمی-تخیلی (شامل رباتها، بیگانهها و سایر عوامل فراطبیعی) به او آزادی بیشتری در کار می دهد چرا که دخالت در آثار جنجالی کم تر از آثار رئالیستیک است. ""مسئلهٔ زمان""، ساختهٔ سال ۱۹۵۷، قسمت آزمایشی سرلینگ برای مجموعه اش بود؛ داستانی دربارهٔ سفر یک مرد در زمان به سال ۱۹۴۱، هونولولو، و تلاش بی ثمر وی برای هشدار به مردم دربارهٔ حمله به پرل هاربر. این فیلم نامه در زمان رد شد و بایگانی شد تا این که نهایتاً، یک سال بعد در سال ۱۹۵۸، توسط "برت گرانت" کشف و به عنوان یکی از قسمت های ""Desilu Playhouse"" تهیه شد. این نمایش موفقیت زیادی را به همراه داشت و باعث شد سرلینگ بالاخره قادر باشد مجموعهٔ انتولوجی خود، "توایلایت زون" را بسازد. "توایلایت زون" در دوم اکتبر سال ۱۹۵۹ شروع شد و به طور گسترده ای از آن تقدیر شد. تری تورنر از روزنامهٔ "Chicago Daily News" گفت: «... توایلایت زون در واقع تنها مجموعهٔ در حال پخشی است که من به دیدن آن علاقه مندم. تنها مجموعه ای که برای دیدنش، از سایر برنامه هایم می گذرم.» بقیه هم همین نظر را داشتند. مجلهٔ ورایتی آن را «بهترین دستاورد در مجموعه های تلویزیونی سی دقیقه ای» و روزنامهٔ "New York Herald Tribune" آن را «بدون شک بهترین و اصل ترین مجموعهٔ انتولوژی سال» نامید. با این که مجموعه در بین منتقدان محبوب شد، در پیدا کردن تماشاگران معمولی دچار مشکل بود. سی بی اس روی حداقل رتبهٔ تماشاگری ۲۱ یا ۲۲ حساب کرده بود؛ در حالیکه رتبهٔ مجموعه خیلی از این پایین تر بود. ادامهٔ مجموعه وقتی که قسمت سوم آن، "آقای دنتون در روز قیامت" رتبهٔ ۱۶٫۳ را کسب کرد، به خطر افتاد. با این حال تماشاگران آن به اندازه ای بودند که ماه نوامبر را دوام بیاورد و پس از آن بالاخره از رقبایش در شبکه های ای بی سی و ان بی سی پیشی گرفت و اسپانسرهایش، کیمبرلی-کلارک و "GeneralFoods" را متقاعد کرد که تا آخر فصل یک باقی بمانند. به جز یک قسمت ("تعقیب کننده")، تمام قسمت های فصل اول را راد سرلینگ، ریچارد متیسون و چارلز بیمونت به صورت انفرادی یا با همکاری هم نوشتند. در مجموع، ۱۲۷ تا از ۱۵۶ قسمت مجموعه را همین سه نفر نوشتند. بعلاوه، به جز یک قسمت ("دنیای شخصی او") سرلینگ در هیچ یک از قسمت های فصل یک ایفای نقش ظاهری نکرد (برخلاف فصل های بعدی)؛ و فقط راوی ماجراها بود. البته سرلینگ در پایان تمام قسمت ها، شامل فصل یک، برای معرفی داستان قسمت بعدی ظهور "می کرد"؛ ولی در فصل اول در ماجرای خود قسمت نقشی نداشت. این ایفای نقش های کوتاه انتهای هر قسمت، تا دهه ها بعد از اولین نمایش مجموعهٔ تلویزیونی دیده نشده بودند و حالا هم با این که خیلی از آن ها در نسخه های دی وی دی و بلو-ری شامل شده اند، بعضی کاملاً گم شده اند و بعضی نیز تنها به عنوان نوار صوتی وجود دارند. بسیاری از قسمت های فصل اول در نهایت جزو بهترین قسمت های کل مجموعه شدند؛ مانند ""تمام زمان کافی""، ""هیولاهای خیابان ماپل""، ""مسافت خالی"" و ""ساعات تاخیر"". این فصل برای سرلینگ چهارمین جایزه امی اش را در زمینهٔ نویسندگی درام و برای باک هافتن، همکار خلاق وی جایزهٔ انجمن تهیه کنندگان را به ارمغان آورد. همچنین مجموعه جایزه هوگو را نیز برای بهترین ارائه در زمینهٔ درام کسب کرد. تم کوتاه مجموعه که توسط برنارد هرمن ساخته شده بود، در طول فصل یک و در تیتراژ اولیه پخش می شد. در پنج قسمت پایانی فصل، تیتراژ سورئالیست اصلی و متن «مغاک و اوج» به تیترازی متفاوت (که شامل چشمی سوسوزن می شد) و متنی کوتاه تر تغییر کرد؛ و در این پنج قسمت آهنگ هرمن هم به نسخه ای کوتاه تر تغییر داده شده بود. نکته: بعضی از قسمت های فصل اول تا مدت ها فقط با تیتراژ مخصوص فصل دوم قابل دسترسی بودند؛ به دلیل اینکه نه از اولین پخش مجموعه بلکه از تکرار آن برداشته شده بودند. در این تکرارها که هم زمان با پخش اصلی فصل دوم بودند، تیتراژ فصل دوم پخش می شد تا همهٔ تیتراژها یکسان باشند. هم اکنون در بعضی از انتشارات این سریال، جای تیتراژها درست شده است. فصل دوم در سی ام سپتامبر سال ۱۹۶۰ با قسمتی به نام ""کینگ ناین برنمی گردد""، قسمتی با فضایی شبیه به اولین قسمت فصل یک، ""بقیه کجائند؟""، آغاز شد؛ ولی جدا از داستان بقیهٔ عناصر همگی تازه شده بودند و با فصل اول فرق داشتند. تم اصلی ساختهٔ برنارد هرمن با تمی کوتاه تر از ماریوس کانستنت جایگزین شد. این آهنگ جایگزین که ترکیبی از گیتار و بانجو بود، شوکه کننده تر و نامنظم تر بود و هم اکنون از تم فصل یک بیش تر شناخته شده است. چشم سوسوزن به تیتراژی سورئالیست تر جهت هم خوانی بیش تر با نطق جدید سرلینگ تغییر داده شد و این بار برای معرفی داستان قسمت، خود سرلینگ جلوی دوربین ظاهر می شد؛ بر خلاف فصل اول که در آن فقط نقش راوی را داشت. یک اسپانسر جدید، کولگیت-پالمولیو، جایگزین "کیمبرلی-کلارک" از فصل قبل شد و یک مجری شبکهٔ جدید، جیمز آبری در سی بی اس سرکار آمد. دل ریزمن، تهیه کننده همکار گفت ""جیم آبری یک مشکل بزرگ برای مجموعه بود. او به طور ویژه با توایلایت زون سرسختی می کرد چون این مجموعه برای زمان خود بودجهٔ زیادی نیاز داشت. او سر بودجه خیلی سخت گیری می کرد حتی اگر بودجه در واقع مقدار خیلی کمی بود."" برای کم کردن هرچه بیشتر هزینه ها، آبری دستور داد که قسمت های این فصل هفت تا کمتر از فصل قبل باشد و شش قسمت از آن های ساخته شده نیز به جای فیلم روی نوار ویدئو ضبط شوند؛ حرکتی که سرلینگ از آن خوشش نیامد. دو قسمت اضافه که در اصل برای فصل دوم ساخته شده بودند (""قبر"" و ""هیچ چیز در تاریکی نیست"") برای فصل سوم نگه داشته شدند. خیلی از قسمت های فصل دو جزو برترین های کل مجموعه بودند؛ مانند ""در چشم بیننده"" و ""مهاجمان"". گروه نویسندگی سه نفرهٔ سرلینگ، متیسون و بیمونت شروع به پذیرفتن نویسنده های جدید کردند و این فصل شامل اولین کار تلویزیونی جورج کلیتون جانسون شد. سرلینگ برای پنجمین بار جایزهٔ بهترین نویسندگی درام امی را دریافت کرد (دومین بار برای توایلایت زون) و همچنین کارگردان تصویری، جورج تی. کلمنز هم اولین امی اش را دریافت کرد. برای دومین سال متوالی، مجموعه جایزهٔ هوگو را برای بهترین ارائهٔ درام کسب کرد. این سریال همچنین یک جایزهٔ "Unity Award" کسب کرد و نامزد جایزهٔ امی در بخش ""بهترین دستاورد تلویزیونی در زمینهٔ درام"" شد. با توجه به این که این سومین سالی بود که سرلینگ هم به عنوان تهیه کننده اجرایی و نویسنده اصلی و هم به عنوان راوی و میزبان مجموعه، وی کم کم ار کار زیاد خسته شد. در آن زمان سرلینگ سی وهفت ساله گفته بود: ""هیچ وقت به اندازهٔ الان خالی از هرگونه ایده نبودم"". طی دو فصل اول او ۴۸ فیلم نامه ارائه داد؛ یعنی ۷۳٪ کل مجموعه را؛ ولی در این فصل او فقط ۵۶٪ کار را نوشت. یک منتقد ار ورایتی پس از پخش قسمت دوم فصل گفت ""حالا به نظر می رسد مجموعه به طور خودکفا جلو می رود"". این فصل اسپانسرهایی مانند "Chesterfield"، "Bufferin tablets"، "Pepsi-Cola" و... داشت. با وجود خستیگی ای که خود سرلینگ نیز پذیرفته بود، قسمت های متعددی از این فصل به عنوان بهترین قسمت های کل سریال شناخته شدند؛ مانند ""زندگی خوب است""، ""خدمت به انسان"" و ""پنج شخصیت و یک راه خروج"". فیلمنامه هایی از ارل همر جونیور و مونتگومری پیتمن کارهای بیمونت و متیسون را تکمیل کردند و سه قسمت را هم جورج کلیتون جانسن به سبکی پیچیده نوشت. قسمت ""موهبت الکتریکی"" نوشته شده توسط ری بردبری، نویسنده معروف علمی-تخیلی، اولین قسمتی بود که وی برای این مجموعه می نوشت. توایلایت زون برای این فصل نامزد دو جایزهٔ امی (فیلمبرداری و طراحی هنری) شد ولی موفق به دریافت هیچ کدام نشد. همچنین برای سومین سال متوالی جایزهٔ هوگو برای «بهترین ارائه درام» را دریافت کرد که آن را بدل به تنها سریالی کرد که سه سال این جایزه را دیافت رده؛ تا سال ۲۰۰۸ که سریال دکتر هو با آن مساوی کرد. در بهار سال ۱۹۶۲، توایلایت زون در پیدا کردن اسپانسر دیر کرد و به همین دلیل در سی بی اس توسط کمدی یک ساعته ای به نام ""نمایشگاه بورس"" جایگزین شد؛ و مجموعه موقتاً کنسل شد. این لغو ظاهری باعث شد باک هافتن مجموعه را رها کرده و به کمپانی "Four Star Television" ملحق شود. در این حین سرلینگ به معلمی در دانشگاه "Antioch College" مشغول شد؛ دانشگاهی که خود قبلاً در آن تحصیل می کرد؛ و با این که مجموعه دوباره شروع به پخش کرد، نقش سرلینگ به عنوان تهیه کنندهٔ اجرایی در دو فصل پایانی آن کاهش یافت. در نوامبر سال ۱۹۶۲ سی بی اس با توایلایت زون دوباره قرارداد بست و آن را جایگزین مجموعهٔ ""نمایشگاه بورس"" کرد؛ همان سریال که قبلاً جای توایلایت زون را گرفته بود. این بار در نام اصلی مجموعه ("The Twilight Zone")، واژه ""The"" حذف شد و نام سریال به صورتی که هم اکنون بیش تر آن را می شناسند، یعنی ""Twilight Zone"" درآمد. برای این که جای خالی "نمایشگاه بورس"، که یک سریال یک ساعته بود، پر شود، قسمت های سابقاً نیم ساعتهٔ توایلایت زون نیز باید به یک ساعت گسترش می یافتند. این تصمیم با استقبال گروه تهیه سریال مواجه نشد. سرلینگ در این باره پاسخ داد: ""مجموعهٔ ما یک شوی فوق العاده نیم ساعته بود. با یک ساعته کردن آن مجبور بودیم داستان ها را کش بدیم و امکان داشت فردی پانزده دقیقه از یک قسمت را ببیند و نتواند فرق توایلایت زون را از یک مجموعهٔ درجه سه تشخیص بدهد."" هربرت هیرشمن استخدام شد تا جای باک هاوتن، تهیه کننده سه فصل اول را بگیرد. یکی از نخستین تصمیم های هیرشمن این بود که یک تیتراژ آغازین جدید بسازند که شامل یک در، یک چشم، یک پنجره و سایر اجسامی می شد که در فضا شناور بودند. از دیگر اقدام های وی پیداکردن و تهیه کردن فیلمنامه های باکیفیت بود. از اسپانسرهای اضافه شده این فصل می توان به "Johnson and Johnson" اشاره کرد. این فصل از توایلایت زون یک بار دیگر به گروه نویسندگی مورد اعتماد سرلینگ، بیمونت و متیسون بازگشت. با این که این فصل تعداد قسمت های سرلینگ محدود شده بود، او هنوز هم بخش اعظم داستان ها را می نوشت ولی به عنوان تهیه کننده اجرایی او تقریباً کاملاً غایب بود و به عنوان میزبان شو هم، روایت های هنرمندانه اول هر قسمت او باید به صورت صحنه به صحنه و جلوی یک صفحه خاکستری رنگ ضبط می شدند؛ زیرا سرلینگ هر از چندگاهی به لوس آنجلس می رفت و برمی گشت. به دلیل عوارض یک بیماری ذهنی در حال افزایش، داستان های بیمونت هم شروع کرد به طور قابل توجهی کم شدن. برای پر کردن این جاهای خالی، تعدادی فیلم نامه اضافه توسط ارل همر جونیور و رجینالد رز به ثبت رسیدند. در حالی که پنج قسمت از فصل باقی مانده بود، هیرشمن پیشنهادی برای کار در مجموعه تلویزیونی جدید شبکهٔ ان بی سی، ""جاسوسی"" دریافت کرد و برت گرانت، که قبلاً ""عنصر زمان"" را تهیه کرده بود، جایگزین او شد. از اولین دستاوردهای گرانت در این سریال قسمت ""پنج شنبه به خانه برمی گردیم"" بود؛ که سرلینگ به عنوان یکی از تأثیرگذارترین قسمت های فصل ارزیابی کرد. مجموعه نامزد یک جایزه امی برای فیلمبرداری و یک جایزهٔ هوگو شد. پس از پایان فصل، سریال به فرمت نیم ساعته سابقش بازگشت. سرلینگ خود بعدها اعتراف کرد، ""آن قدر در حال نوشتن بودم، احساس کردم دارم کم کم دیدم را نسبت به آنچه خوب و آنچه بد است را از دست می دهم"". تا پایان آخرین فصل، او ۹۲ فیلم نامه را در پنج سال ارائه داده بود. در این فصل، اسپانسرهای جدید جایگزین، "پروکتر اند گمبل" و "American Tobacco Company" بودند. بمونت حالا دیگر تقریباً کاملاً از مجموعه کنار رفته بود و کارهایش را به واسطه جری سول و جان تامرلین ارائه می داد (آن ها جای او فیلمنامه اش را می نوشتند ولی در مجموعه از او نامبرده می شد). پس از تهیهٔ فقط ۱۳ قسمت، برت گرانت سریال را ترک کرد و ویلیام فراگ، که قبلاً در "Playhouse 90" با سرلینگ کار کرده بود، جایگزین وی شد. تعدادی از تصمیمات فراگ با استقبال مواجه نشد؛ به عنوان مثال، اولاً او تعدادی از داستان های را که گرانت خریده بود کنار گذاشت (از جمله "عروسک" نوشتهٔ متیسون که بعدها وقتی بالاخره به عنوان یک قسمت از مجموعه ""داستان های باورنکردنی"" تهیه شد، نامزد جایزه انجمن نویسندگان آمریکا شد). دوما، او با استخدام ریچارد دروی برای بازنویسی کامل یکی از داستان های جانسن، ""گذر زمان""، (که در نهایت با اسم ""نود سال خالی از خواب"" ساخته شد)، جورج کلایتون جانسن را مأیوس کرد. جانسن بعداً درباره نسخه نهایی فیلم نامه گفت: "ارزش داستان را پایین می آورد." و اصرار ورزید که نام او به عنوان نویسنده در تیتراژ آخر با تغییر به "جانسن اسمیت" نمایش داده شود. "گذر زمان" به آخرین داستان جانسن برای این مجموعه بدل شد. با همهٔ این شرایط، از تعدادی از قسمت های این فصل هنوز به خوبی و به عنوان بهترین های مجموعه یاد می شود؛ مانند ""کابوس در بیست هزارپایی""، ""نوعی قدم شمار"" و ""عروسک زنده"". با این که این فصل نامزد جایزه امی ای نشد، ولی قسمت ۱۴۲، ""یک رویداد عجیب در اول کریک بریج""، (یک فیلم کوتاه فرانسوی که با کمی تغییر به عنوان قسمتی از این مجموعه ساخته شد) نامزد جایزه اسکار بهترین فیلم کوتاه در سال ۱۹۶۳ شد. در اواخر ژانویه سال ۱۹۶۴، سی بی اس لغو مجموعه را اعلام کرد. ویلیام فراگ اینچنین توضیح داد که "به هر دلیلی که بود، جیم آبری از مجموعه خسته شده بود... او ادعا می کرد که بودجه خیلی زیاد است و در مقابل بینندگان کم." البته سرلینگ در دیلی ورایتی دلیل کنسل شدن مجموعه را طوری دیگر توضیح داد: "تصمیم گرفته بودم دیگر با آن شبکه کار نکنم". ای بی سی به پخش ادامه مجموعه در این شبکه تحت عنوان ""غول ها، جادوگرها و گرگینه ها"" علاقه نشان داد؛ ولی سرلینگ زیاد تحت تأثیر این پیشنهاد قرار نگرفت: "مسئولان شبکه به نظر می آمد هفته ای یک غول یا جادوگر بخواهند در حالیکه ما فکر نمی کردیم مجموعه در این باره باشد. من با فراطبیعی بودن مجموعه ام مشکلی ندارم؛ ولی نمی خواهم هر هفته بیننده ها به یک قبرستان نگاه کنند." کمی بعد از آن، سرلینگ حق چهل درصدی اش را به سی بی اس فروخت و تا ۱۹۶۹ که با مجموعه ""گالری شب"" برگشت، دیگر در هیچ پروژهٔ فراطبیعی ای کار نکرد. به دلیل آنتولوزی بودن و نداشتن هیچ شخصیت ثابتی، "توایلایت زون" برای هر قسمت شامل تعداد زیادی بازیگر مهمان می شود؛ که بعضی از آن ها در چند قسمت مختلف و در نقش های متفاوت ظاهر شدند. بسیاری از قسمت ها شامل اجرا از بازیگرانی مش شوند که بعدها در کارشان معروف شدند؛ مانند تئودور بیکل، بیل بیکسبی، مورگان بریتانی، چارلز برانسون، کارول برنت، دونا داگلاس، رابرت دووال، پیتر فالک، جوآن هکت، دنیس هاپر، ران هاوارد، مارتین لاندو، کلوریس لیچمن، جین مارش، الیزابت مونت گومری، بیل مامی، جولی نیومر، باربارا نیکولز، لئونارد نیموی، رابرت ردفورد، برت رینولدز، جنیس ولکر، ویلیام شاتنر، دین استاکول، جرج تاکی، جویس وان پاتن، جک واردن، جاناتان وینترز و دیک یورک. در گروهی دیگر از قسمت ها بازیگرانی باتجربه و در زمان فیلمبرداری معروف ایفای نقش می کنند؛ مانند دانا اندروز، جوان بلوندل، آن بلایت، آرت کارنی، جک کارسون، گلادیس کوپر، ویلیام دمارست، اندی دیواین، سدریک هاردویک، جوزفین هاچینسون، باستر کیتون، آیدا لوپینو، کوین مک کارتی، اگنس مورهد، آلن نیپی یر، فرانکوت تون، میکی رونی و اد وین. بعضی از "کاراکتر اکتر"هایی (بازگیرهایی که در اجرای شخصیت هایی خاص و نه شخصیت اصلی مهارت دارند) که در این سریال بازی کردند (بعضی بیش از یک بار) شامل نحمیا پرسوف، آلبر سلمی، ویتو سکاتی، جان اندرسون، ساندار گلد، نانسی کالپ و هارولد جی استون می شوند. رابرت مک کورد هنرپیشه ای است که در بیش ترین قسمت ها بازی کرده است. به غیر از برنارد هرمن و جری گلدسمیت افسانه ای، بقیهٔ آهنگسازان مجموعه عبارت بودند از فرانتس واکسمن، فرد اشتاینر، ناتان وان کلیف و لئونارد رازنمن. موسیقی تیتراژ اول قسمت های فصل یکم، توسط هرمن و برای ارکستر نوشته شده بود؛ همچنین آهنگ اصلی هفت تا از قسمت های سریال را، شامل قسمت اول، ""بقیه کجائند""، هرمن آهنگ سازی کرد. تم گیتاری که بیش ترین استفاده از آن در سریال شده است، ساخته آهنگساز پیشتاز فرانسوی، ماریوس کنستنت است؛ که یکی از قطعه های نشان داده شده توسط سی بی اس به عنوان آهنگ های سفارشی برای مجموعه بود. این تم که در تیتراژ نخستین فصل های دوم به بعد استفاده می شد، ترکیبی از دوتا از این قطعات بود: ""Etrange 3 (غیرمعمول شماره سه)"" و ""Milieu 2 (معمولی شماره دو)"". واریز ساراباند چند آلبوم از آهنگ های مجموعه با تمرکز بر قسمت هایی که تم اوریجینال داشتند تهیه کرد: قسمت اول قسمت دوم قسمت سوم قسمت چهارم قسمت پنجم خیلی از آهنگ های بالا را شرکت ""سیلوا آمریکا"" در مجموعه ای چهارحلقه ای عرضه کرد. واریز همچنین یک مجموعه دوحلقه ای شامل هفت آهنگ هرمن به صورت دوباره ضبط شده ارائه کرد (""بقیه کجائند""، ""مسافت پیاده روی""، ""مرد تنها""، ""در چشم بیننده""، ""دختربچهٔ گم شده""، ""عروسک زنده"" و ""نود سال خالی از خواب""). این نسخه توسط جوئل مک نیلی تنظیم شده بود. جدا از این عرضه، آهنگ قسمت مسافت پیاده روی ساخته هرمن یک ضبط دوبارهٔ دیگر نیز داشت که در این نسخه همراه با یک آهنگ دیگر هرمن (اجرای ارکستر سمفونی موسکو) همراه بود و توسط ویلیام استورمبرگ تنظیم و توسط ""Tribute Film Classics"" نشر شد. توایلایت زون نامزد چهار جایزه امی شد که دوتا از آن ها را برد: ژانر علمی-تخیلی در تلویزیونمجموعه آنتولوژی
[ { "answer1": "تم اصلی ساختهٔ برنارد هرمن با تمی کوتاه تر از ماریوس کانستنت جایگزین شد.", "answer2": "یک اسپانسر جدید، کولگیت-پالمولیو، جایگزین \"کیمبرلی-کلارک\" از فصل قبل شد", "distance": 404, "question": "تم اصلی مجموعه در فصل دوم توسط چه کسی ساخته شده بود و در این فصل چه کسی جایگزین کیمبرلی-کلارک به عنوان اسپانسر شد؟" }, { "answer1": "با توجه به این که این سومین سالی بود که سرلینگ هم به عنوان تهیه کننده اجرایی و نویسنده اصلی و هم به عنوان راوی و میزبان مجموعه، وی کم کم ار کار زیاد خسته شد.", "answer2": "این فصل اسپانسرهایی مانند \"Chesterfield\"،\n\"Bufferin tablets\"، \"Pepsi-Cola\" و... داشت.", "distance": 459, "question": "در فصل سوم چه کسی کم کم از کار زیاد خسته شد و در این فصل کدام شرکت ها اسپانسر مجموعه بودند؟" }, { "answer1": "پس از تهیهٔ فقط ۱۳ قسمت، برت گرانت سریال را ترک کرد و ویلیام فراگ، که قبلاً در \"Playhouse 90\" با سرلینگ کار کرده بود، جایگزین وی شد.", "answer2": "در این فصل، اسپانسرهای جدید جایگزین، \"پروکتر اند گمبل\" و \"American Tobacco Company\" بودند.", "distance": 279, "question": "در فصل پنجم چه کسی جایگزین برت گرانت شد و کدام شرکت ها اسپانسر های مجموعه بودند؟" } ]
[ { "answer1": "به جز یک قسمت («دنیای شخصی او») سرلینگ در هیچ یک از قسمت های فصل یک ایفای نقش ظاهری نکرد (برخلاف فصل های بعدی)؛ و فقط راوی ماجراها بود.", "answer2": "به جز یک قسمت («تعقیب کننده»)، تمام قسمت های فصل اول را راد سرلینگ، ریچارد متیسون و چارلز بیمونت به صورت انفرادی یا با همکاری هم نوشتند.", "question": "در فصل اول این مجموعه چه کسی راوی بود و چه کسانی فیلمنامه ها را می نوشتند؟" }, { "answer1": "این بار در نام اصلی مجموعه (\"The Twilight Zone\")، واژه \"The\" حذف شد و نام سریال به صورتی که هم اکنون بیش تر آن را می شناسند، یعنی \"Twilight Zone\" درآمد.", "answer2": "برای این که جای خالی \"نمایشگاه بورس\"، که یک سریال یک ساعته بود، پر شود، قسمت های سابقاً نیم ساعتهٔ توایلایت زون نیز باید به یک ساعت گسترش می یافتند.", "question": "در فصل چهارم نام سریال چگونه تغییر کرد و چرا قسمت های نیم ساعته به یک ساعته تبدیل شدند؟" } ]
gemini-2.0-flash-exp
80
: جنبش مونتاژ شوروی جنبش مونتاژ شوروی جنبشی سینمایی است که در دهه ۱۹۲۰ شکل گرفت و تنها جنبش سینمایی دوران سینمای صامت بود که چند سالی هم در سینمای ناطق دوام آورد. نظریه پردازان این جنبش که خود فیلمسازان توانایی هم بودند، نظریه مونتاژ شوروی را مطرح کردند. لف کولشوف، وسولد پودوفکین، سرگئی آیزنشتاین، ژیگا ورتوف و الکساندر داوژنکو از مهم ترین نظریه پردازان و فیلم سازان این جنبش بودند. اعتصاب به کارگردانی آیزنشتاین اولین فیلم مهم جنبش مونتاژ شوروی و رزمناو پوتمکین ساخته همین فیلمساز مشهورترین فیلم جنبش است. همان طور که از نام این جنبش پیداست، وجه ممیزه اصلی فیلم های این جنبش در حوزهٔ تدوین است. جنبش مونتاژ سینمای شوروی از لحاظ هنری در جنبش هنری کانستراکتیویسم ریشه داشت. کانستراکتیویسم جنبشی هنری بود که در سال ۱۹۲۰ در شوروی به وجود آمد. این جنبش که هوادار جنبش های هنری مدرن بود، مدرنیست های هنری را تشویق می کرد تا برای هنر خود کارکردی اجتماعی تعریف کنند. اینان هنرمند را یک صنعت کار می دانستند که با ماده خامی که از رسانه هنری در دست دارد اثر هنری خود را خلق می کند. کانستراکتیویست ها هنرمند را با مهندس و اثر هنری را با ماشین مقایسه می کردند و کار هنری را حاصل برهم نهادن و مونتاژ اجزا می دانستند. اینان معتقد بودند که واکنش های انسانی را به لحاظ علمی می توان معین و پیش بینی کرد و از این رو می توان اثر هنری را چنان محاسبه کرد که واکنش مطلوب و دلخواه هنرمند را در مخاطب برانگیزد. انتقال آرمان های جامعهٔ کمونیستی شوروی در برنامه کار هنرمندان کانتراکتیویست قرار داشت و قابل فهم بودن اثر هنری برای عموم، خصوصاً کارگران و دهقانان که نقش اساسی در آرمان های بلشویسم داشتند، اهمیت فراوان داشت. در نظر کانتراکتیویست ها شکل های هنری نخبه همچون اپرا و نقاشی هم ردیف شکل های هنری عوام مانند سیرک و پوستر قرار می گرفتند. کانتراکتیویست ها شعار مارکس و لنین را دنبال می کردند که: «هنر کاری مانند هر کار دیگر است.» تئاتر کانستراکتیویستی به خصوص با کارهای کارگردان تئاتر معروف وسولد مایرهولد، شیوه های جسورانه ای در طراحی صحنه و بازیگری خلق کرد که بعدها تأثیر فراوانی بر کارگردانان جنبش سینمایی مونتاژ شوروی گذاشت. طراحی صحنه ها به ماشین های بزرگ کارخانه ها شباهت داشت و بازیگران با لباس کار معمولی، حرکات مکانیکی و کاملاً کنترل شده ای داشتند و بیان احساسات درونی و بازی هایی که خصوصاً در کارهای کنستانتین استانیسلاوسکی دیده می شد به هیچ وجه در این نمایش ها صورت نمی گرفت. بازی های بازیگران کیفیتی آکروباتیک داشت که به این نوع بازیگری، بیومکانیکال می گویند. سینما از همان آغاز شکل گیری حکومت کمونیستی شوروی مورد استقبال فراوان قرار گرفت. لنین اعلام کرد: «از نظر ما فیلم مهمترین هنر است.» این نگاه از سوی حاکمیت در آغاز راه به سود جنبش مونتاژ بود (اما آنچنان که در بخش پایان جنبش مونتاژ می بینید در انتها به ضرر این جنبش تمام شد) در نیمهٔ دوم دهه ۱۹۲۰ بود که واردات فیلم های سینمایی به شوروی کاهش یافت؛ دلیل این کاهش عدم سازگاری محتوی فیلم ها با آرمان های حاکمیت بود و در واقع این فیلم ها از نظر ایدئولوژیک زیان بار تلقی می شدند. از طرفی در تولید داخلی نیز گرایشی به سمت تولید فیلم هایی در جهت تجسم آرمان های ایدئولوژیک برای عموم مردم شوروی به وجود آمد. نخستین فیلم های جنبش مونتاژ با پرداختن به داستان هایی از ستم های روسیه تزاری و قیام های تاریخی مردم، موفقیت مالی و جلب رضایت منتقدان سینمایی را توامان به دست آورد. نظریه مونتاژ شوروی حول تعریف خاص این جریان از مونتاژ به عنوان شکلی از تدوین سینمایی شکل گرفته است. نظریه پردازان این جنبش که خود فیلمسازان توانایی هم بودند نظریات متعدد و در مواردی متضاد داشتند. لو کوله شف، وسولد پودوفکین، سرگئی آیزنشتاین و ژیگا ورتوف از مهم ترین نظریه پردازان این جنبش بودند. کوله شف از جهاتی محافظه کارترین نظریه پرداز جنبش مونتاژ محسوب می شود و مباحث او پیرامون تدوین حول روشنی بیان و تأثیرگذاری عاطفی بر بیننده است. او که در سال ۱۹۲۰ فیلمسازی جوان بود با راه اندازی کارگاهی سینمایی برخی اصول تئوری جنبش مونتاژ شوروی را پی ریخت و تعدادی از مهم ترین کارگردانان و بازیگران این جنبش در کارگاه او تربیت شدند. او ضمن آزمون هایی که بعدها به جلوه کوله شف معروف شد، فن تدوینی را کشف کرد که بر فیلمسازان جنبش مونتاژ تأثیر فراوان گذاشت. جلوه کوله شف با حذف نمای معرف و مونتاژ تصاویر عناصر مختلف در صحنه، تماشاگر را به برداشت خاصی از فیلم ترغیب می کرد. کوله شف بر این عقیده بود که بیننده کمتر از نماهای منفرد و بیشتر از مونتاژ یا سرهم کردن نماها تأثیر می گیرد. این ایده در شکل گیری نظریه مونتاژ نقش مؤثری داشت. فیلم ماجراهای حیرت انگیز مستر وست در سرزمین بلشویک ها، محصول سال ۱۹۲۴، اولین ساختهٔ اعضای کارگاه فیلمسازی کوله شف بود که با توجه به نوآوری هایی که در بازیگری و تدوین آن دیده می شد، می توان آن را فیلمی در حاشیه جنبش مونتاژ شوروی به حساب آورد. یکی از آزمایش های معروف کوله شف که برای اثبات اینکه نماهای واحد فاقد معنای مشخص اند و مونتاژ نماهاست که معنا می آفریند صورت گرفت، به این ترتیب بود که در این آزمایش نمایی واحد از صورت یک بازیگر در دو زمینهٔ مختلف به کار می رود. ابتدا یک زندانی گرسنه کاسه ای سوپ می گیرد. تصویر چهره بازیگر ظاهر می شود و ولع و گرسنگی در صورتش دیده می شود. سوپ را می بلعد. در مجموعهٔ دوم نماها زندانی مشتاق آزادی و دیدین پرنده ها و آسمان است. در زندان باز می شود و ما واکنش او را در برابر آفتاب می بینیم. با وجود اینکه کوله شف از یک نمای واحد در دو مجموعه نماها استفاده کرد ولی بیننده از دیدن هر کدام تأثیر متفاوتی را می پذیرفت و حالت چهره بازیگر در نگاه مخاطب متفاوت می نمود. کوله شف می گوید: تماشاگر بشخصه نماهای وصل شده را تکمیل می کند و در آن ها چیزی را که مونتاژ به او القا کرده است می بیند. بدین ترتیب تجربه کوله شف ضربه ای علیه اسلوب بازیگری استانیسلاوسکی تلقی می شد. درک پودوفکین از مونتاژ بسیار تحت تأثیر نظریات کوله شف قرار داشت. پودوفکین تمام عرصهٔ کار سینماگر را به کار با نما خلاصه می کرد و معتقد بود سینماگر باید این تکه های واقعیت را به درستی انتخاب کند. او مرحلهٔ تولید نما (فیلم برداری) را تنها یک مرحلهٔ فنی در تولید فیلم می دانست. از نظر او حس جهان در همان مرحلهٔ فیلم برداری در نما ذخیره می شود و کار فیلمساز این است که تنها با تدوین درست نماها این حس را تقویت و آزاد کند و از این طریق معنا و مضمون مورد نظر خود را به بیننده القا کند. پیوند ساده نماها در نظریات پودوفکین به تصادم نماها در نظریات آیزنشتاین تکامل می یابد. تکامل از این جهت که بیننده در شکل دوم آن چنان که در نظریات پودوفکین آمده، منفعل نیست. آیزنشتاین می گوید سینماگر باید مفهوم را در نما خلق کند، نه آن گونه که پودوفکین می گوید آن را هدایت کند. آیزنشتاین بدون شک مهم ترین نظریه پرداز و فیلمساز این جنبش محسوب می شود. او از کوله شف و پودوفکین که نماها را مثل آجر و فیلمسازی را مثل روی هم قرار دادن آجرها می پنداشتند انتقاد کرد. در واقع او پیچیدترین تئوری و درک از مونتاژ را داشت. آیزنشتاین مونتاژ را یک اصل خلاقه عمومی می دانست که در دیگر هنرها همچون نمایش، شعر و نقاشی سنتی نیز وجود دارد و در رساله اش در سال ۱۹۲۹، اعلام کرد که اصل مونتاژ را باید همچون تصادم عناصر درک کرد. او از مفهوم دیالکتیک هگل و مارکس برای تشریح نظریه مونتاژ خود استفاده می کند و سنتز (هم نهاد) را حاصل برخورد تز و آنتی تز (برابر نهادها) می داند. او معتقد بود که بیننده با برخورد عناصر متضاد در فیلم، مفهوم تازه ای در ذهن خود می آفریند. آیزنشتاین مونتاژ تصادم را عرصه ای برای سینمای مفهومی یافته بود و آرزویش این بود که کتاب سرمایه مارکس را به فیلم برگرداند و بدون استفاده از واژه ها و تنها از طریق تصاویر و تدوین آن ها مفاهیم را خلق کند. بدین سان ما در فیلم های آیزنشتاین سکانس های متعددی می بینیم که در آن مثلاً ویژگی های گرافیکی نماها در تضاد با یکدیگر قرار دارند. به عنوان مثال در سکانس پلکان اودسا در فیلم رزمناو پوتمکین آیزنشتاین، حرکت منظم سربازان در تعارض با حرکات آشفتهٔ مردم در حال متفرق شدن است. جهت افقی خطوط پلکان در خلاف جهت عمودی خطوط لوله های تفنگ قرار دارد و کودک زخمی با پیراهن سفید در آغوش مادرش، زیر سایهٔ سیاه سربازان جای گرفته است. در همین فیلم تعارض در حجم ها در نمایی که صدها قایق کوچک از رزمناو غول پیکر پوتمکین استقبال می کنند، مشهود است. همچنان که گفتیم، آیزنشتاین در تبیین نظریات سینمایی اش از موارد متعددی در دیگر هنرها از فبیل نقاشی، موسیقی، تئاتر و شعر تأثیر گرفته بود. کانستراکتیویست ها معتقد بودند که عناصر میزانسن نباید در یک سلسله مراتب فئودالی قرار بگیرند بلکه باید در یک هماهنگی دموکراتیک در کنار یکدیگر جای بگیرند و به کار گرفته شوند. آیزنشتاین نیز به دنبال این بود که با خنثی سازی عناصر تشکیل دهندهٔ متن فیلمیک، به زبانی مشابه نقاشی یا موسیقی دست یابد که در آن ها رنگ و صدا را به عنوان عناصر هم ردیف و خنثی می دانست. کاری که از نظر او درتئاترکابوکی با استیلیزه کردن عناصر تئاتری صورت گرفته بود. بدین ترتیب مفهوم یک تئاتر کابوکی با تعریف کردن داستان و حرکات تئاتر برای مخاطب قابل درک نیست بلکه شکل مجموعهٔ نمایش است که برای مخاطب دربردارندهٔ مفهوم است. از نظر آیزنشتاین تماشای فیلم یعنی اینکه مخاطب تحت تأثیر شوک های متوالی قرار بگیرد که نه تنها از داستان فیلم، بلکه از عناصر گوناگون نمایش سینمایی سرچشمه می گیرد. او که با تئاتر کابوکی به نظریاتش پیرامون ماده خام سینما دست یافته بود، با تعمق در اشعار هایکو به نقش تدوین در سینما پی برد. شعر هایکو از مجموعه ای از ایدئوگرامها تشکیل شده است که تقابل و تضاد بین این ها مفهوم را در نزد مخاطب خلق می کند. این مفهوم که از تصادم این اجزا به وجود می آید چیزی فراتر از مجموع معانی مستتر در تک تک اجزاست. مثالی که آیزنشتاین در شعر هایکو می آورد این شعر است: هر بخش از این شعر یک اتراکسیون یا جاذبه است و ترکیب کلی سه عبارت همان نقشی را اینجا ایفا می کند که تدوین در سینما. برخورد اتراکسیون ها از سطری به سطر دیگر اثر روانی یکپارچه ای به وجود می آورد که هم ویژگی سبک شعری هایکو و هم ویژگی تدوین سینمایی است. مثالی که آیزنشتاین در سینما می آورد به این شرح است که از کنار هم قرار گرفتن نمایی از یک درخت، نمایی از یک طناب و نمایی از یک چارپایه مفهومی همچون یاس و خودکشی استنباط می شود که نمی تواند در هیچ کدام از نماها به تنهایی وجود داشته باشد. ورتوف نسبت به دیگران رادیکال تر بود و به شدت به اصول کانستراکتیویستها تعهد داشت و برای فیلم مستند کارکرد اجتماعی متصور می شد. او فیلم های داستانی رایج را مخدرهای سینمایی می نامید و معتقد بود که این فیلم ها آگاهی سیاسی و اجتماعی مخاطبان خود را زایل می کنند. از نظر او مونتاژ نه یک مرحله فنی بلکه تمامی فرایند تولید فیلم بود. ورتوف اما به تفاوت نماها اهمیت زیادی می داد و می گفت که فیلمساز باید با درک این تفاوت ها در گرافیک، ریتم و غیره، بر آن ها تأکید بورزد و مخاطب را این گونه تحت تأثیر قرار دهد. ورتوف دو داعیه را در نظریاتش مطرح کرد که بعدها بر فیلمسازان زیادی مخصوصاً در فرانسه و آمریکا تأثیر گذاشت؛ سینما-چشم و سینما-حقیقت. او لنز دوربین را به مثابه چشمی برای مکاشفه حسی جهان می انگارد و هدف اساسی خود را آن گونه که در ماهیت سینما چشم می گوید کمک به افراد مظلوم و کارگران برای درک پدیده زندگی تعیین می کند. او نبرد بلشویکی در مقابل حکومت تزاری را با مقابله سینما-چشم علیه نظام ستاره سالار هالیوود مقایسه می کند. او همچنین بحث کینو-پراودا به معنی سینما-حقیقت را مطرح کرد و بر فیلم به عنوان رسانه «حقیقت، واقعیت» تأکید کرد. هرچند کارگردانان جنبش مونتاژ کیفیت های هنری سینما را وابسته به تدوین می دانستند اما متوجه این امر هم بودند که تک تک نماها نیز باید از کیفیات لازم برخوردار باشد. آن ها همچنین نگاه کاملاً متفاوتی در بازیگری نسبت به جریان رایجی در سینما داشتند که به آموزه های بازیگری استانیسلاوسکی نزدیک بود. همان طور که بر تضادها در نماهای مختلف تأکید می شد، در یک نما نیز ویژگی های گرافیکی نما به کمک طراحی صحنه در جهت ایجاد تضاد به کار می رفت. مثلاً در فیلم رزم ناو پوتمکین آیزنشتاین، در صحنهٔ شکستن بشقاب توسط ملوان معترض، جهت خطوط لباس ملوان در تضاد با پس زمینهٔ دیوار پشت سرش قرار دارد. در فیلم های مونتاژ از سبک های بازیگری مختلف، از بازی رئالیستی تا استیلیزه استفاده می شد. اکثر فیلمسازان جنبش مونتاژ شوروی غیر از آیزنشتاین به تبع کوله شف از بازیگری ناتورالیستی در فیلم هایشان بهره می جستند. به طور مثال پودوفکین اصول بازیگری ناتورالیستی و مونتاژ کوله شف را سرلوحه کار خود قرار داده بود و برخی کاراکترهای فیلم های او احساسات و هویت های منحصربه فرد داشتند. داوژنکو نیز در فیلم هایی همچون زمین با نشان دادن آرمانگرایی فردی و تلاش انفرادی برای غلبه بر مقاومت روستائیان زمین دار در مقابل برنامه های اشتراکی کردن زمین ها خط مشی کوله شف در بازیگری را ادامه داد. اما آیزنشتاین هیچ گونه علاقه ای به کاراکترپردازی نداشت و سعی می کرد از تیپ هایی در طبقات و گروه های اجتماعی، آنچه خودش تیپاژ می نامید، استفاده کند. در واقع قهرمان فیلم های او نه فردی خاص، بلکه پرولتاریا بود. بازیگری در فیلم های آیزنشتاین برای تجسم طبقه بندی اجتماعی مورد استفاده قرار می گرفت. از این رو انتخاب هنرپیشه از سوی او بر اساس معانی ضمنی چهره بازیگر صورت می گرفت. به عنوان مثال فیلم بردار آیزنشتاین، ادوارد تیسه، در مورد انتخاب بازیگران در فیلم مشی عمومی می گوید که نقش کولاک توسط یک مسلمان و پیمانکار سابق گوشت بازی شد، پدر ماتفئی در لنینگراد و همسر غمگین در صحنه کلبه تقسیم شده در یک دهکده معتقدان قدیمی پیدا و انتخاب شدند و سرانجام قهرمان زن فیلم در یک مزرعه دولتی در کونستانتینوفکا پیدا شد. بازیگری در مکتب آیزنشتاین تحت تأثیر اندیشه و کارهای مایرهولد بود؛ در نظام بازیگری مایرهولد، بدن بازیگر به صورت ماشینی فرض می شد که عضلات و مفصل های او پیستون ها و میله ها بودند و موفقیت بازیگر در گرو تربیت بدنی سخت و شدید قرار گرفته بود. اما آیزنشتاین تحت تأثیر آرای دو روانشناس معروف، دیدگاه های دیگری نیز به این سبک بازیگری افزود. با توجه به انعکاس شناسی پاولوفی، بازیگر باید در برابر تحریک ها عکس العمل نشان دهد. از طرفی دیگر بنا بر روانشناسی ویلیام جیمز، حرکت فیزیولوژیک بر احساس روانشناسانه مرجح بود. چنان که آیزنشتاین از قول جیمز می گوید: «ما به علت غمگین بودن گریه نمی کنیم بلکه به علت گریه کردن غمگین هستیم.» نورپردازی فیلم های این جنبش نیز در مواردی نامتعارف است. در بسیاری از صحنه ها از هیچ نور پرکننده ای استفاده نمی کردند و این گونه بازیگر بر پس زمینه ای سیاه دیده می شود. کارگردانان این جنبش معمولاً از قاب بندی های متعارف و روبه سوژه در ارتفاع سینه استفاده نمی کردند و زوایای دوربین آنان معمولاً نامتعارف به نظر می رسد. نماهای سربالا که به سوژه ها جلوه ای ترسناک یا قهرمانی می بخشد از زوایای دوربین متداول در فیلم هایشان بود. این فیلمسازان همچنین علاقه وافری داشتند که خط افق را در قاب تصویر بسیار پایین در نظر بگیرند. همچنین در کار این کارگردانان استفاده از جلوه های تصویری نیز دیده می شود. مثلاً ورتوف در مردی با دوربین فیلم برداری، از پرده دوپاره و سوپرایمپوزیشن استفاده می کند. در فیلم های جنبش مونتاژ این تمهیدات برای بیان معناهای نمادین استفاده شده است. وجه ممیزه اصلی فیلم های این جنبش در حوزهٔ تدوین قرار دارد. کارگردان های این جنبش نماها را به روش های پر تحرک و پویا کنار هم قرار می دادند و برای افزایش این پویایی سعی می کردند از تعداد نماهای بیشتری استفاده کنند. این فیلمسازان هر کنش را به چندین نما خرد می کردند. آنان بر این باور بودند که برش، فی نفسه بیننده را برمی انگیزد. برش به روش مونتاژ معمولاً توهم گذر هموار زمان که در تدوین تداومی وجود دارد را برهم می زد و مناسبات زمانی دارای هم پوشانی یا حذف زمانی را خلق می کرد؛ مثلاً آیزنشتاین در صحنه ای از فیلم رزم ناو پوتمکین صحنهٔ شکستن بشقاب توسط ملوان معترض را که یک لحظه بیشتر طول نمی کشد، به ده نما گسترش داد. در حذف زمانی هم مواردی از جامپ کات در فیلم های این جنبش دیده می شود. تدوین سریع و ضرب آهنگین نیز تحت تأثیر فیلم های امپرسیونیستی فرانسه به جنبش مونتاژ راه یافت. درهم برش زدن نیز راه دیگری برای خلق مناسبات مکانی غیرعادی بود مثلاً در فیلم اعتصاب آیزنشتاین صحنهٔ کشتار کارگران به صحنهٔ قصابی یک گاو برش می خورد یا در فیلم مادر پودوفکین تصویر قهرمان فیلم در زندان که خبر نقشه های دوستانش برای نجات را شندیده است به تصاویری از آب شدن یخ جویباران بهاری برش زده می شود. موضوعات فیلم های جنبش مونتاژ غالباً قیام ها، اعتصاب ها و دیگر رویدادهای اجتماعی و انقلابی بودند، تا بلکه بتوانند اهداف حزب کمونیستی حاکم بر شوروی را دنبال کرده و به آرمان های بلشویکی تجسم ببخشند. دو فیلم رزمناو پوتمکین از آیزنشتاین و مادر از پودوفکین دربارهٔ قیام شکست خوردهٔ ۱۹۰۵ علیه حکومت تزاری بودند. اکتبر، پایان سن پترزبورگ و مسکو در اکتبر نیز انقلاب کمونیستی اکتبر ۱۹۱۷ را به تصویر کشیدند. بابل نو از تراوبرگ و کوزینتسف سرنوشت کمون پاریس در ۱۸۷۱ را روایت می کرد و اس. وی. دی فیلم دیگر این دو کارگردان دربارهٔ توطئه سال ۱۸۲۵ دسامبریست ها در تاریخ روسیه بود. اعتصاب آیزنشتاین در مورد اعتصاب کارگری در روسیه تزاری بود و آرسنال داوژنکو جنگ داخلی روسیه را به تصویر کشید. در رابطه با ساختار روایی فیلم های جنبش مونتاژ شوروی دو نکته قابل توجه است؛ یکی اینکه این فیلم ها فضاهای رئال داشتند و به هیچ وجه در آن ها رویدادهای فراطبیعی رخ نمی داد. دیگر اینکه در این فیلم ها شخصیت های منفرد در داستان کمتر به عنوان علت اصلی رویدادها دیده می شدند و به نوعی قهرمان منفرد در فیلم هایشان دیده نمی شد. برعکس به خاطر دیدگاه مارکسیستی فیلمسازان به تاریخ، نیروهای اجتماعی به عنوان مولد و عامل کنش ها در فیلم نقش ایفا می کرد. شخصیت های منفرد کمتر تمایزات شخصیتی و روانشناختی معمول در فیلم ها را داشتند و معمولاً به عنوان تیپی از طبقه ای اجتماعی در فیلم ظاهر می شدند. در فیلم های اکتبر، رزمناو پوتمکین و اعتصاب، آیزنشتاین توده ها را به عنوان قهرمان اصلی فیلم در نظر گرفته است. همچنین آیزنشتاین می خواست که این قرارداد سینمای غالب را بشکند که در فیلم ها روایت و خط داستانی بر عناصر دیگر فیلم غلبه کرده است. او می خواست به سایر رمزهای فرعی سینما اهمیت و استقلال بیشتری ببخشد. او چندان روایت خطی و سلسله رویدادهای علت و معلولی در فیلم را نمی پسندید و علاقه داشت تا روایت با تصاویر غیرداستانی (تصاویری که در طرح و توطئه جای می گیرند ولی بخشی از داستان نیستند) و فراروایی قطع شوند: مثلاً در فیلم اکتبر برش هایی که به نماهایی از یک طاووس زده می شود به شکل استعاری غرور و تکبر نخست وزیر کرنسکی را نشان می دهد. از سال ۱۹۲۷ تا ۱۹۳۰ فعالیت فیلم سازان جنبش مونتاژ افزایش یافت اما در عین حال سیاست مداران شوروی و نهادهای دولتی فشار خود را بر کارگردانان این جنبش افزایش می دادند. یکی از مهم ترین ایراداتی که بر فیلم های این جنبش گرفته می شد، فرمالیسم بود؛ منظور نظر آنان این بود که فیلم های جنبش مونتاژ نخبه پسند بوده و برای طبقات کارگر و کشاورز شوروی قابل درک نیست. همچنین در مارس ۱۹۲۸ نخستین کنفرانس حزب کمونیست شوروی برگزار شد و برنامه ۵ ساله ای تدوین گردید که بر اساس آن تمامی صنعت ها از جمله سینما باید از تولید بالایی برخوردار باشند. هدف افزایش تولیدات سینمایی برای رفع نیاز کارگران و دهقانان بود. در دوران استالین و پس از ۱۹۳۵ تمام فیلمسازان و نظریه پردازان جنبش مونتاژ شوروی به دلیل آرمان گرایی، فرمالیسم و نخبه گرایی مورد انتقاد قرار گرفتند و دچار گرفتاری های سیاسی شدند و رئالیسم سوسیالیستی از سوی حزب کمونیسم شوروی به عنوان گرایش زیبایی شناشانه رسمی اعلام شد. فرمالیسم در جنبش مونتاژ شوروی نیرویی خلاقه برای بازآفرینی تجربه ای ورای واقعیت روزمره بود. اینان می خواستند سینما چیزی فراتر از «بازتولید مکانیکی سست و ضعیف زندگی واقعی» باشد که بعدها رئالیست ها که جریان غالب آنان را آندره بازن شکل داد، این نگاه نظریه پردازان فرمالیست جنبش مونتاژ را با وفاداری صرف به بازتولید مکانیکی واقعیت پاسخ دادند. آیزنشتاین هرگز ضبط سادهٔ واقعیت را سینما نمی دانست و استفاده از نمای بلند در فیلم را عبث قلمداد می کرد و می گفت: "خیره شدن بر رویدادی که تأثیر خود را بر جای گذاشته چه فایده ای دارد؟" از نظر وی تأثیر متن فیلمیک در عناصری از یک نما نهفته است که می تواند واکنشی درونی در بیننده ایجاد کند. این عناصر یا یکدیگر را تقویت کرده تا جلوه و تأثیری خاص را بیافرینند (چیزی که در سینمای رایج رخ می دهد)، یا عناصر متضاد در تصادم با یکدیگر جلوه نوینی به وجود می آورند یا در نهایت عنصری غیرمنتظره به تنهایی جلوه مورد نظر را خلق می کند. رئالیست ها در مقابل مونتاژ به فوکوس عمیق علاقه مند هستند. مونتاژ در سینما در مقابل تدوین مبتنی بر فوکوس عمیق قرار می گیرد؛ مونتاژ بیننده را به سمت برداشت مشخصی رهنمون می سازد و خوانش مشخصی از فیلم را محتمل تر می کند. در مقابل در تدوین مبتنی بر فوکوس عمیق نیاز به برش در یک سکانس کاهش می یابد و بیننده آزادی بیشتری برای خوانش نماهای پیش روی خود خواهد داشت. همچنین ضرباهنگ هایی که از طریق این دو سبک تدوین به وجو می آید متفاوت است. در مونتاژ ضرباهنگ تند و پرشی و ناگهانی است و در تدوین فوکوس عمیق ضرباهنگ آهسته و کم افت و خیز است.
[ { "answer1": "جنبش مونتاژ شوروی جنبشی سینمایی است که در دهه ۱۹۲۰ شکل گرفت", "answer2": "نظریه پردازان این جنبش که خود فیلمسازان توانایی هم بودند، نظریه مونتاژ شوروی را مطرح کردند.", "distance": 143, "question": "جنبش مونتاژ شوروی در چه دهه ای شکل گرفت و چه نظریه ای را مطرح کرد؟" }, { "answer1": "ورتوف دو داعیه را در نظریاتش مطرح کرد که بعدها بر فیلمسازان زیادی مخصوصاً در فرانسه و آمریکا تأثیر گذاشت؛ سینما-چشم و سینما-حقیقت. او لنز دوربین را به مثابه چشمی برای مکاشفه حسی جهان می انگارد", "answer2": "او فیلم های داستانی رایج را مخدرهای سینمایی می نامید و معتقد بود که این فیلم ها آگاهی سیاسی و اجتماعی مخاطبان خود را زایل می کنند.", "distance": 372, "question": "چه کسی لنز دوربین را به مثابه چشمی برای مکاشفه حسی جهان می انگاشت و فیلم های داستانی رایج را چه می نامید؟" }, { "answer1": "کوله شف بر این عقیده بود که بیننده کمتر از نماهای منفرد و بیشتر از مونتاژ یا سرهم کردن نماها تأثیر می گیرد.", "answer2": "در فیلم های جنبش مونتاژ این تمهیدات برای بیان معناهای نمادین استفاده شده است.", "distance": 9340, "question": " چه کسی معتقد بود بیننده کمتر از نماهای منفرد و بیشتر از مونتاژ یا سرهم کردن نماها تأثیر می گیرد و چه چیزی در فیلم های مونتاژ برای بیان معناهای نمادین استفاده میشد؟" }, { "answer1": "کانستراکتیویست ها هنرمند را با مهندس و اثر هنری را با ماشین مقایسه می کردند و کار هنری را حاصل برهم نهادن و مونتاژ اجزا می دانستند.", "answer2": "لنین اعلام کرد: «از نظر ما فیلم مهمترین هنر است.»", "distance": 1359, "question": "کانستراکتیویست ها هنرمند را با چه کسی مقایسه می کردند و لنین در مورد سینما چه دیدگاهی داشت؟" }, { "answer1": "یکی از مهم ترین ایراداتی که بر فیلم های این جنبش گرفته می شد، فرمالیسم بود؛ منظور نظر آنان این بود که فیلم های جنبش مونتاژ نخبه پسند بوده و برای طبقات کارگر و کشاورز شوروی قابل درک نیست.", "answer2": "آیزنشتاین هرگز ضبط سادهٔ واقعیت را سینما نمی دانست و استفاده از نمای بلند در فیلم را عبث قلمداد می کرد و می گفت: \"خیره شدن بر رویدادی که تأثیر خود را بر جای گذاشته چه فایده ای دارد؟\"", "distance": 1030, "question": "مهمترین ایرادی که به فیلم های جنبش مونتاژ گرفته می شد چه بود و آیزنشتاین ضبط ساده واقعیت را چگونه قلمداد می کرد؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
81
: پروژه واترگی پروژه واترگی (Watergy) توسط پنجمین دستورالعمل جامعه اروپایی در برنامه خود در امور محیط زیستی، انرژی و توسعه پایدار مورد حمایت مالی قرار گرفته است. این پروژه شامل توسعه سیستم جذب کننده خورشیدی هوای مرطوب می شود که براساس اصل "ترموسیفون دو مرحله ای بسته" عمل می کند. ترکیبی از تبخیر و میعان سازی که امکان بهره برداری بسیار بهینه از انرژی گرمایشی خورشیدی را فراهم می کند. فایده اصلی این کار تنها به کاهش هزینه های گرمایشی و سرمایشی محدود نشده بلکه امکان خالص سازی و تصفیه آب نیز با این روش فراهم می شود. به گونه ای که در حالی که سیستم می تواند با آب با کیفیت پایین تغذیه شود نتیجه نهایی تولید آب تصفیه خالص از عملیات تبخیر و میعان سازی است. عدم تمرکزگرایی که در تولید و تأمین گرما و آب مورد نیاز فراهم می شود توانایی های جدیدی را پیش روی ساکنان در ایجاد آب شرب به همراه مواد و فراورده های کشاورزی و گرمای مورد نیاز قرار می دهد. پروژه مورد بررسی امکان ایجاد دو نوع متفاوت از سیستم را در راستای توسعه پایدار فراهم می کند که یکی شامل بکارگیری آن برای تولید بیشتر آب برای مناطق خشک و کم آب در جنوب اروپا در گلخانه و دیگری برای تولید گرما و البته اب است که در مناطق معتدل مرکزی اروپا می تواند مورد استفاده قرار گیرد. محدودیت منابع آبی برای مناطق مدیترانه ای موجب شده است که کشاورزی گلخانه ای به یکی از پرسودترین فن آوری ها در زمینه تولید خوراک تبدیل گردد. شیوه مؤثر گلخانه ای به دلیل افزایش هزینه های انرژی از اروپای مرکزی به مناطق جنوبی این قاره انتقال یافت. آب و هوای نیمه خشک مناطق جنوبی و مدیترانه ای اروپا موجب گشته تا کشاورزی و تولید فراورده های خوراکی در گلخانه به دلیل نیاز کمتر به منابع آبی بسیار مورد توجه قرار گیرد. در همین حال باید یاداور شد که اگرچه میزان مصرف آب در گلخانه به اندازه یک سوم حالت عادی است اما باز هم به دلیل فقدان و اندک بودن منابع آبی مناطقی از جنوب اروپا بهتر است تا در جهت کشاورزی پایدار در همین مقدار نیز اندیشه شده و کاهش یابد. یکی دیگر از مشکلاتی که در ارتباط با کشاورزی گلخانه ای مطرح است بحث مصرف انرژی است که به جهت گرمایشی مورد نیاز است. به همین جهت تلاش برای یافتن راه هایی که بتواند از انرژی پاک استفاده کند بسیار مورد توجه قرار گرفته است. یکی از این راه ها بازیافت یا بهره گیری از گرما و آبی که از رطوبت و گرمای موجود در هوای محفوظ و بسته گلخانه توسط دستگاه های مبادله کننده یا نگهدارنده گرما است، بدست می آید. این ایده البته به طور کلی با چند مشکل اساسی موجه است: ۱. نیرو و انرژی مورد نیاز برای جابجایی و انتقال هوای داغ و گرم به دستگاه مبادله کننده گرما نیازمند نیروی همرفت بسیار قوی می باشد. ۲. به دلیل پایین بودن ظرفیت گرمایی هوا بهره وری در انتقال گرمای هوای گلخانه به آب بسیار پایین است. ۳. ایجاد سایه ناخواسته به دلیل قرارگیری دستگاه مبادله کننده گرما بر روی گیاهان گلخانه و ۴. محدودهٔ به نسبت اندک قابل تحمل برای گیاهان در برابر تغییرات دما که به صورت معمول کمتر از ۳۵ درجه سانتی گراد است. مبحث معماری پایدار و ایجاد ساختمان های با بهره وری انرژی بالاتر از مباحث جدید و در حال رشد است که توسط دستگاه های اجرایی دولت ها پشتیبانی می شود. با این وجود باید گفت که اگرچه انرژی خورشیدی و استفاده از دستگاه های معمول جذب اشعه خورشید و دستگاه های ذخیره کننده گرما به کندی و به تدریج در حال ورود به خانه ها و تأمین سهمی از انرژی مصرفی هستند اما مبحث و موضوع آب مصرفی خانه ها و تصفیه یک امر مرکزی و متصل به شبکه و عمومی است. به طور خلاصه می توان گفت که پروژه واترگی شیوه ای جدید و تازه را در دریافت انرژی خورشیدی براساس جریان و چرخش هوای مرطوب توسط نیروی گرمایشی خورشیدی ارائه می دهد. دستگاه همانگونه که در تصویر دیده می شود از یک گلخانه با یک برج خورشیدی تشکیل شده است. درون برج یک جریان سرمایشی وجود دارد که دارای نقش انتقال دهنده حرارت و گرما از هوا به آب است که در نهایت گرمای منتقل شده به آب به یک ذخیره کننده گرما منتقل می شود. فرایند توسط گرم شدن هوای درون گلخانه و در نتیجه جریان آن به سمت بالای برج آغاز می گردد. عمل تعریق گیاهان و رطوبت موجود در خاک موجب می شود که هوای درون گلخانه از رطوبت به نسبت بالایی نیز برخوردار باشد. در حالی که هوای گرم گلخانه به سمت بالا حرکت می کند به تدریج به دلیل وجود جاذب های خورشیدی، گرم و گرم تر شده تا این که در بالای برج به بیشترین مقدار خود می رسد. به جهت اشباع کردن هوای گرمی که وارد بخش بالایی برج شده است از یک سیستم تعریق و تبخیر دیگر نیز در این بخش بهره گرفته می شود تا ضمن گرمایش هوای گرم درون برج به رطوبت آن نیز اضافه گردد. درون برج یک جریان سرمایشی پیش بینی شده است که به عنوان مبادله کننده حرارتی عمل می کند. در نتیجه این جریان سرمایشی درون برج که منجر به خنک شدن هوای گرم و بسیار مرطوب می شود عمل میعان یعنی تصفیه سازی آب و آزاد سازی انرژی حرارتی هوای درون گلخانه و برج صورت می پذیرد. در نتیجه چیزی که حاصل می شود هوایی سرد و خشک است که به سمت گلخانه هدایت می شود و در ابتدای چرخه ای که توضیح داده شد قرار می گیرد. البته عنصر دیگری نیز در این سیستم دخیل است که دستگاه تخمیر کننده جامد است که با انجام این عمل که در محل کف و درون خاک گلخانه رخ می دهد موجب آزاد سازی اکسیژن و دی اکسید کربن برای رشد بیشتر گیاهان و افزایش اثر گلخانه ای می شود و جالب توجه این که انرژی گرمایشی که بر اثر تخمیر آزاد می شود نیز خود موجب بالارفتن دمای درون گلخانه می گردد. ایده مطرح شده در بالا نسبت به دستگاه های جاذب انرژی خورشیدی معمول دارای مزیت های بسیار مهمی است. از یک سو هوای مرطوب موجب افزایش ظرفیت گرمایی هوای گلخانه در دمای معین می گردد این به معنای این است که دمای گلخانه مرطوب با افزایش تابش اشعه خورشیدی تغییرات محدود تری را در حیطه تحمل گیاهان موجب می شود و از افزایش ناگهانی و بسیار بالای دمای گلخانه جلوگیری می کند در حالی که همین هوای گرم و مرطوب مقدار بیشتری انرژی گرمایشی را درون خود ذخیره سازی می کند که در برج خورشیدی می تواند آزاد گردد. مزیت دیگر دستگاه این است که به جهت آن که عمل میعان سازی و خشک و خنک شدن هوای گرم و مرطوب گلخانه پیوسته در حال انجام است بنابراین بهره وری انتقال حرارتی هوای موجود به دلیل وجود چرخه تبخیر و تقطیر بسیار افزایش می یابد و در نتیجه این امکان را فراهم می آورد تا بخش تبادل حرارتی برج هم کوچکتر و هم از مواد ارزان تر مانند پلاستیک ساخته شود. از سوی دیگر جداسازی بخش اصلی فضای گلخانه به عنوان بخش جاذب انرژی خورشیدی از بخش انتقال دهنده حرارتی که درون برج اتفاق می افتد باعث می شود تا فضا و سطح زیادی برای هر دو کارکرد در اختیار قرار بگیرد. همانگونه که پیش از این گفته شد نکته مهم این دستگاه در تولید آب مقطر و خالص به عنوان یک فراورده جانبی از عمل تقطیر و میعان سازی هوای گرم گلخانه است که در کنار آزاد و ذخیره سازی انرژی گرمایشی بسیار حائز اهمیت می تواند باشد. حرارت آزاد شده در دستگاه مبادله کننده در یک دستگاه ذخیره کننده نگهداری می شود و در مراحل و زمان های مورد نیاز می تواند از راه جریان معکوس در دستگاه مبادله کننده حرارتی آزاد شود. دستگاه چندین امکان را بر حسب نیاز فراهم می کند که عمل آزاد سازی انرژی ذخیره شده یکی از آن ها بشمار می رود. در مناطق با آب و هوای گرم تر انرژی گرمایشی ذخیره شده می تواند در طول شب که نیاز به حرارت وجود دارد آزاد گردد. برای مناطق سرد تر می توان انرژی حرارتی ذخیره شده در تابستان را برای مصارف و نیازهای گرمایشی در طول فصل سرد و زمستان ها ذخیره و آزاد سازی کرد. براساس الگوی مصرف گفته شده در بهره گیری از انرژی حرارتی به صورت روزانه-شبانه یا به صورت فصل های گرم و سرد برای مناطق سرد و مرکزی اروپا دو نمونه یا مدل مختلف از این دستگاه ارائه شده است: نخستین نمونه یا PT1 شامل یک گلخانه ساده بسته است که تمرکز اصلی در آن بر روی کنترل دمایی و حرارتی و تولید آب است. یک نمونه از این نوع از گلخانه در آلمریا آلمریا جایی در جنوب اسپانیا که دارای بیشترین نمونه گلخانه در سراسر جهان است ساخته شده است. مساحت این گلخانه که می توان در تصویر ۲ مشاهده کرد ۲۰۰ متر مربع و دارای سازهٔ معمول آهن گالوانیزه و پوشش پلی اتیلن است. بلندی برج خورشیدی آن ۱۰ متر است که به وسیله پلی کربنات پوشانده شده و بخش های مبادله کننده حرارتی و سرمایشی درون آن نیز از لوله های پلی پروپیلن تهیه شده است. دومین بخش جاذب حرارتی یک لایهٔ پلاستیکی شفاف در بخش بالایی فضای اصلی گلخانه و بخش گیاهان است که یک جریان آب قطره ای از درون آن عبور می کند. بیرون از فضای اصلی گلخانه بخش نگهدارنده و ذخیره کننده حرارتی قرار گرفته است که از سه محفظه پلی اتیلینی تشکیل شده که روی هم ۱۵ متر مکعب آب را درون خود جای می دهد و به قسمت مبادله کننده حرارتی در برج متصل است. بخش تخمیرکننده در این نمونه برای پیشگیری از هرگونه پیچیدگی احتمالی حذف شده و دی اکسید کربن مورد نیاز به صورت مصنوعی و مشابه روشی که برای گلخانه های معمول استفاده می گردد به فضای درون گلخانه اضافه می شود. گلخانه مورد بحث دارای سیستم های پایش و اندازه گیری دما، رطوبت، جریان هوا و دی اکسید کربن است که می تواند به صورت خودکار و براساس مدل های پیش بینی شده سیستم گلخانه را زیر نظر گرفته و کنترل نماید. در گلخانه بسته، سیستم مانند یک سیستم آب و هوایی که توسط انرژی خورشیدی به چرخش و حرکت در می آید کنترل می شود. تصویر ۳ طرحی ساده از چگونگی جریان هوا درون گلخانه و در بخش تبادل حرارتی در برج را در طول روز نشان می دهد. اضافه بر این سیستم گلخانه یک جریان و چرخه اب را نیز موجب می گردد (تصویر ۴ را بینید.) آب مورد نیاز گیاهان می تواند آب فاضلاب باشد. همچنین در بخش جاذب ثانویه می توان از آب شور نیز برای عمل تبخیر استفاده کرد. جمع شدن آب در بخش تقطیر برج می تواند به عنوان دستگاهی برای تصفیه آب آلوده مورد توجه جدی قرار گیرد. چرخه آب نیز می تواند بسته بوده و در نتیجه از آب بدست آمده در اثر عمل تقطیر بار دیگر برای مصرف گیاهان استفاده کرد. از اینرو است که سیستم موجود به شکلی قابل توجه موجب کاهش مصرف در انرژی و آب می شود. از سوی دیگر از دیدگاه دانش کشاورزی بسته بودن سیستم به معنا و مفهوم پیشرفت و دستاوردی در جهت تولید فراورده های کشاورزی است که دلایل آن را می توان در زیر برشمرد: ۱. افزایش دوره محسوب دهی با ایجاد شرایط آب و هوایی مناسب ۲. امکان ورود بیشتر دی اکسید کربن به هوای گلخانه و ۳. به وسیلهٔ کاهش در مصرف آفت زداها. ساخت نوع نخست گلخانه واترگی در تابستان ۲۰۰۴ به انجام رسید و البته در یک دوره مشخص پس از ان به انجام آزمایش ها بر روی نتایج و تأثیرات آن اقدام به عمل آمد. تصویر ۵ مقایسه تأثیر سیستم جدید را بر دمای داخلی گلخانه در دو روز متفاوت با شرایط مشابه و یکسان و کارکرد متفاوت نشان می دهد. پنج محل جداگانه مورد بررسی حاضر قرار گرفتند. عدد صفر بیرون گلخانه، یک بالای برج و ۲ ابتدای ورودی سیستم خنک کننده، ۳ دمای میانگین گلخانه که از چندین نقطه درون گلخانه بدست آمده و ۴ فضای بالای سقف داخلی را نشان می دهد. زمانی که بخش مبادله حرارتی از کار نکند (P) دمای سیستم به شکل عمودی افزایش می یابد (۲ و ۳ برابر هستند). اما زمانی که سیستم فعال است (a) در نتیجه فعالیت سیستم خنک کننده، دما به شکل آشکاری افت پیدا می کند و مهم تر از آن دمای نقطه ۲ است (خروجی سیستم خنک کننده) که از ۳ بسیار کمتر است. این امر به خوبی نقش مهم برج و سیستم خنک کننده و تبادل حرارتی درون آن را نشان می دهد. تصویر ۶ تأثیر دستگاه تبادل حرارتی را بر روی مقدار رطوبت هوای موجود در گلخانه تیپ یک نشان می دهد. برای سیستم فعال کاهش مقدار کلی بخار آب در هوای گلخانه که بیانگر اثر خشکی زایی و سرمایش هوای درون گلخانه به واسطه حضور دستگاه تبادل حرارتی است قابل توجه است. تفاوت رطوبت میان هوای بالا و پایین جریان سرمایشی در دستگاه تبادل حرارتی از اهمیت زیادی برخوردار بوده و شاهدی بر فعالیت فرایند تقطیر بخار آب در حین عبور از بالا به سمت پایین برج است. طول آزمایش دستگاه برابر با دوره رشد و باردهی نوعی لوبیای فرانسوی بود (حدود ۱۳ هفته) که نتایج هم به جهت محصول (۳ کیلوگرم برای هر متر مکعب که یک عدد بالا برای رشد و پرورش زمستانی این گیاه است) و هم به جهت سلامتی گیاه (هیچ ماده شیمیایی استفاده نشد و هیچ نمونه آفت و بیماری نیز مشاهده نگردید) بسیار مثبت و رضایت بخش بود. به دلیل آن که آزمایش های فراوانی همزمان در حال انجام بود هیچ داده قابل اعتمادی به جهت تولید آب در این مرحله بدست نیامد. با توجه به دانش موجود ارزش مقدار اب تبخیری و تعریقی برای یک دوره چهارماهه تابستانی حدود ۴۰۰ لیتر به ازای هر متر مربع است که می تواند به صورت کامل از هوا در کارکرد عادی دستگاه تأمین گردد. این مقدار برای دوره بهاری میان ۳۰۰ تا ۴۰۰ لیتر به ازای هر متر مربع متغیر است. البته مقدار معرفی شده برای دوره تابستانی به دلیل انجام همزمان چندین آزمایش دقیق باشد. تجزیه و تحلیل آبی که در برج بدست آمده هم به جهت کیفیت شیمیایی (کلر کمتر از ۰٫۰۵ میلی گرم برای هر لیتر) و هم به جهت زیستی (عدم حضور باکتریای ای. کولی که به معنای تشکیل کمتر از ۳ کولونی در هر ۱۰۰ میلی لیتر است) بسیار قابل توجه می نماید. حضور بالای باکتری هوازی (در مواردی بالاتر از ۳۰۰۰۰ برای هر میلی لیتر) نشان دهنده سیستم بسته ای است که آب آن برای آبیاری گیاهان استفاده می شود. تاکنون مقدار بازیافت و احیای آب ورودی حدود ۷۵ درصد است که می تواند با تغییرات فنی بهبود نیز پیدا کند. یکی از موارد قابل پیشرفت بدست آوردن آب از راه تقطیر در زمان شب ها در بخش داخلی پوشش پلاستیکی که در نتیجه مقداری فرار آب در این بخش رخ می دهد. دومین نمونه گلخانه پروژه واترگی در شهر برلین ساخته شده است (تصویر ۷). در این گلخانه که در مرحلهٔ آزمایشی قرار دارد ایده و تفکر اصلی بر روی فن آوری سازه گلخانه به عنوان یک جاذب انرژی خورشیدی و شیوه آبیاری و رفتار با آب قرار دارد. ساختمان گلخانه که ۴۰ متر مربع مساحت دارد و به وسیلهٔ فویل شفاف ETFE پوشانده شده است به یک ساختمان دو طبقه چسبیده است که ۱۲۰ متر مربع مساحت داشته و ۶ متر بلندی دارد و از چوب است). در سقف یک جاذب انرژی ثانویه قرار گرفته که موجب افزایش دما و اشباع هوا پیش از ورود به دستگاه تبادل حرارتی می شود. تصویر ۸ طرحی ساده از چگونگی عملکرد و ساختار این نوع از گلخانه را نشان می دهد. در تصویر خط های قرمز رنگ جریان هوای گرم و مرطوب را نشان می دهد که از گلخانه و بخش جاذب حرارتی ثانویه در سقف تا دستگاه تبادل حرارتی جریان می یابد و در این بخش آخر گرما و رطوبت خود را به دستگاه داده و به شکل خط های آبی رنگ یا همان هوای خشک و سرد وارد فضای گلخانه می شود. در دستگاه مبادله کننده حرارتی مشابه نمونه نخست فرایند تقطیر رخ می دهد و تولید آب می نماید. انرژی که از این طریق بدست می آید دستگاه ذخیره کننده را که حدود ۳۵ متر مربع حجم دارد شارژ می نماید. دیواره این بخش توسط یک لایه ۶۰ سانتی متری سلولزی عایق بندی شده است. گرمای ذخیره شده در فصل گرما و آفتابی توسط این بخش برای فصول سرد ذخیره سازی می شود. در این نوع از گلخانه بخش خنک کننده و سرمایشی گلخانه درون ساختمان قرار گرفته و به شکل یک واحد رادیاتور هوای گرم در طول فصل سرما موجب گرمایش ساختمان می گردد. به جهت بهره وری بیشتر گرمایش فضایی، هوای ساختمان می تواند به سمت گلخانه هدایت گردد. با وجودی که اصول کار براساس همان روش متداول عایق بندی و گرمایش به وسیله انرژی خورشیدی توسط دستگاه های ذخیره کننده انرژی است اما برای نخستین بار است که دستگاه موسوم به "جاذب هوای مرطوب خورشیدی" برای تولید گرمایش خورشیدی بکار می رود. افزون بر این انتقال گرما از هوا به آب برای ذخیره انرژی گرمایشی موجب قبول و پذیرش نقش گرمایش مستقیم آب و کنار گذاشتن دستگاه های جاذب کنونی انرژی خورشیدی خواهد شد. افزون بر این ترکیب گلخانه در فضای شهری می تواند به معنای یک راه برای تصفیه آب فاضلاب شهر برای مصارف گوناگون گردد (تصویر ۹). در این کارکرد گلخانه می تواند از آب فاضلاب شهری، مواد آلی دور ریز و حتی هوای گرم فضاهای ساختمان ها استفاده کرده و به تولید آب خالص منتج گردد. از دیدگاه معماری البته سیستم حاضر با چند چالش مواجه است از جمله ۱. ایده عدم استفاده از انرژی که از خارج به سیستم به جهت انجام کامل فرایند تزریق شود. ۲. تأمین غیر شبکه ای و غیر مرکزی آب تمیز، گرما و خروج آب فاضلاب و ۳. استفاده از مواد سبک در سازه که امکان کاهش توده گرمایشی ساختمان توسط ذخیره کننده های گرما داده شود. همانگونه که گفته شد پروژه واترگی دو نمونه از گلخانه را پیشنهاد می کند. در نوع نخست هدف گرفتار کردن انرژی اشعه خورشید و بازیافت آب است که به مدیریت منابع آبی و بهره وری بیشتر در این زمنیه کمک شایانی می کند. در نوع دیگر که نمونه آن در برلین ساخته شده است سازه گلخانه به طور خودکار گرما و آب مورد نیاز را تأمین می کند. جدای از کارکرد اصلی که همانا جذب گرمای خورشیدی و تصفیه آب است نکته مهم در این پروژه امکان و پیشنهاد ترکیب و تلفیق این نوع از گلخانه ها با بافت شهری است که در این صورت می توان از هوای خروجی و استفاده شده ساختمان ها برای رشد و پرورش گیاهان و میوه ها نیز استفاده کرد. این سیستم به خوبی می تواند از آب دور ریز و فاضلاب ساختمان های مسکونی متصل به آن بهره جسته و در نهایت منجر به تصفیه و پالایش آن نیز گردد. امکان تلفیق گلخانه با ساختار شهری و استفاده از آب فاضلاب شهری دو امکان جدید را در زمینه مدیریت منابع آب پیش رو قرار می دهد. که یکی از آن ها امکان تأمین آب شهری به صورت غیر متمرکز و شبکه ای و از سوی دیگر امکان این که کشاورزی را از مصرف بالای اب خلاص کرده و به پایداری گلخانه که توانایی پالایش آب را به همراه تولید مواد کشاورزی دارند بیفزاید. در همین راستا باید گفت که یکی از مزیت های مهم گلخانه ها به عنوان یک سیستم بسته افزایش کیفیت تولید مواد کشاورزی به دلیل عدم امکان ورود آفت ها و همچنین امکان بالابردن حجم دی اکسید کربن در هوای آن است که باعث افزایش فرایند فتوسنتز می گردد. همانگونه که در متن و پیش از این گفته شد از دو نمونه ارائه شده نمونه نخست کار خود را از بهار ۲۰۰۵ آغاز کرده است و نمونه دوم در زمان نوشتن این مقاله (۲۰۰۷) هنوز مراحل آزمایشی خود را سپری می کند.
[ { "answer1": "پروژه واترگی (Watergy) توسط پنجمین دستورالعمل جامعه اروپایی در برنامه خود در امور محیط زیستی، انرژی و توسعه پایدار مورد حمایت مالی قرار گرفته است.", "answer2": "به طور خلاصه می توان گفت که پروژه واترگی شیوه ای جدید و تازه را در دریافت انرژی خورشیدی براساس جریان و چرخش هوای مرطوب توسط نیروی گرمایشی خورشیدی ارائه می دهد.", "distance": 3061, "question": "پروژه واترگی توسط چه سازمانی حمایت مالی شده و هدف اصلی آن چیست؟" }, { "answer1": "برای مناطق سرد تر می توان انرژی حرارتی ذخیره شده در تابستان را برای مصارف و نیازهای گرمایشی در طول فصل سرد و زمستان ها ذخیره و آزاد سازی کرد.", "answer2": "پروژه مورد بررسی امکان ایجاد دو نوع متفاوت از سیستم را در راستای توسعه پایدار فراهم می کند که یکی شامل بکارگیری آن برای تولید بیشتر آب برای مناطق خشک و کم آب در جنوب اروپا در گلخانه و دیگری برای تولید گرما و البته اب است که در مناطق معتدل مرکزی اروپا می تواند مورد استفاده قرار گیرد.", "distance": 5556, "question": "در پروژه واترگی برای مناطق سردتر و همچنین برای تولید بیشتر آب در مناطق خشک چه راهکارهایی ارائه شده است؟" }, { "answer1": "آب و هوای نیمه خشک مناطق جنوبی و مدیترانه ای اروپا موجب گشته تا کشاورزی و تولید فراورده های خوراکی در گلخانه به دلیل نیاز کمتر به منابع آبی بسیار مورد توجه قرار گیرد.", "answer2": "در همین حال باید یاداور شد که اگرچه میزان مصرف آب در گلخانه به اندازه یک سوم حالت عادی است اما باز هم به دلیل فقدان و اندک بودن منابع آبی مناطقی از جنوب اروپا بهتر است تا در جهت کشاورزی پایدار در همین مقدار نیز اندیشه شده و کاهش یابد.", "distance": 167, "question": "چرا کشاورزی گلخانه ای در مناطق مدیترانه ای مورد توجه است و آیا در این مناطق هم محدودیت منابع آبی وجود دارد؟" }, { "answer1": "همانگونه که پیش از این گفته شد نکته مهم این دستگاه در تولید آب مقطر و خالص به عنوان یک فراورده جانبی از عمل تقطیر و میعان سازی هوای گرم گلخانه است که در کنار آزاد و ذخیره سازی انرژی گرمایشی بسیار حائز اهمیت می تواند باشد.", "answer2": "آب مورد نیاز گیاهان می تواند آب فاضلاب باشد. همچنین در بخش جاذب ثانویه می توان از آب شور نیز برای عمل تبخیر استفاده کرد.", "distance": 2516, "question": "در سیستم گلخانه واترگی، علاوه بر تولید آب خالص، چه مزایای دیگری به همراه دارد؟ و این سیستم از چه نوع آبی می تواند استفاده کند؟" } ]
[ { "answer1": "عمل تعریق گیاهان و رطوبت موجود در خاک موجب می شود که هوای درون گلخانه از رطوبت به نسبت بالایی نیز برخوردار باشد.", "answer2": "از یک سو هوای مرطوب موجب افزایش ظرفیت گرمایی هوای گلخانه در دمای معین می گردد این به معنای این است که دمای گلخانه مرطوب با افزایش تابش اشعه خورشیدی تغییرات محدود تری را در حیطه تحمل گیاهان موجب می شود و از افزایش ناگهانی و بسیار بالای دمای گلخانه جلوگیری می کند.", "question": "سیستم واترگی چگونه رطوبت هوا را در گلخانه مدیریت میکند و این رطوبت چه نقشی در فرایند دارد؟" } ]
gemini-2.0-flash-exp
82
: رسلمانیا ۳۱ رسلمانیا ۳۱ (به انگلیسی: WrestleMania 31) سی ویکمین رسلمانیای سالانه غیر رایگان (Pay-Per-View) در کشتی حرفه ای است که توسط کمپانی دبلیو دبلیو ای تهیه می شود و این دوره اش هم در ۲۹ مارس ۲۰۱۵ در ورزشگاه Levi's شهر سانا کلارا ایالت کالیفرنیا برگزار شد. این اولین رسلمانیایی بود که در منطقه خلیج سانفرانسیسکو برگزار می شد و ششمین رویداد رسلمانیا در ایالت کالیفرنیا (بعد از رسلمانیاهای ۲، VII، XII، ۲۰۰۰ و ۲۱) بود. این رویداد همچنین اولین رسلمانیا با لوگوی جدید دبلیودبلیوئی بود. هفت مسابقه در قسمت اصلی رویداد و دو مسابقه هم در بخش پیش نمایش آن انجام گرفت. در مسابقه اصلی یا "مِین ایوِنت" این رویداد، سث رالینز در اواخر مسابقه ای که بین رومن رینز و براک لزنر در حال انجام بود وارد رینگ شد و چمدان قرارداد مانی این د بنک خود را نقد کرد و مسابقه را تبدیل به نوعِ "تریپل ترت" کرد که این اقدام در نهایت مسابقه منجر به قهرمانی کمربند دبلیودبلیوئی سنگین وزن جهان برای او شد. این رویداد همچنین بخاطر دو موضوع دیگر حائز اهمیت بود؛ یکی اولین مسابقه رسمی استینگ در دبلیودبلیوئی که به تریپل اچ باخت و دیگر اولین مسابقه آندرتیکر بعد از باخت به براک لزنر در رسلمانیا XXX و پایان یافتن نوار پیروزیهایش در رسلمانیا که مقابل بری وایت بود و بر وایت تفوق یافت. این رویداد همچنین آخرین پی-پر-ویو قهرمان سابق کمربند دیواز و همسر سی ام پانک یعنی ای جی لی بود چرا که او یک هفته پس از این رسلمانیا اعلام بازنشستگی کرد. رسلمانیا ۳۱ بازخوردی مثبت از سوی تماشاگران و منتقدان داشت. بعضی از منتقدان، آن را یکی از بهترین رسلمانیاهای تاریخ خواندند. کمپانی اعلام کرد که این رویداد با بازده ۱۲/۶ میلیون دلار پربازده ترین رویداد کل تاریخ دبلیودبلیوئی تاکنون بوده است. دبلیودبلیوئی همچنین تعداد تماشاگران حاضر در ورزشگاه را ۷۶٬۹۷۶ نفر اعلام کرد که رکورد رسلمانیاهای قبلی را شکست. "رسلمانیا" شامل مسابقاتی بین دشمنی های موجود، ماجراهای پیش آمده و استوری هایی خواهد بود که پیش از این در برنامه های راو یا اسمک داون پخش شده بود. کشتی گیرها با توجه به مسابقات یا سری اتفاقاتی که برایشان رخ می دهد و تنش را به حد اکثر می رساند، نقش منفی یا قهرمان به خود می گیرند. در رویداد رویال رامبل بتاریخ ۲۵ ژانویه ۲۰۱۵، براک لزنر با موفقیت از کمربند دبلیودبلیوئی سنگین وزن جهان خود مقابل جان سینا و سث رالینز دفاع کرد؛ ضمن اینکه در همان شب، رومن رینز در مسابقه رامبل برنده شد و حریف لزنر در مسابقه اصلی رسل مانیا شد. رینز پس از پیروزی در رامبل، بشدت از سوی اکثریت قریب به اتفاق تماشاگران که طرفدار دنیل براین بودند «هو» شد، حتی پس از اینکه شخص محبوب تماشاگران یعنی د راک وارد شد و او را تشویق کرد. در "راو" ۲ فوریه، رووسا(تریپل اچ و استفنی مک ماهون) از رینز خواستند بپذیرد در فَست لِین با برنده مسابقه دنیل براین و سث رالینز -که در همان شب راو برگزار شد-مسابقه دهد تا مشخص شود رقیب #۱ براک لزنر در رسلمانیا چه کسی خواهد بود. او پذیرفت؛ در ادامه این قسمت "راو"، براین موفق شد با دخالت رینز بر رالینز غلبه کند. رینز در فست لین موفق به شکست براین شد تا در مسابقه اصلی رسلمانیا مقابل لزنر قرار گیرد. در تاریخ ۲۳ نوامبر در رویداد سروایور سریز، استینگ در رینگ دبلیودبلیوئی حضور پیدا کرد؛ او در مسابقه اصلی بین تیم رووسا و تیم جان سینا دخالت کرد و با زدن یک "ضربه مرگبار عقرب"(Scorpion Death Drop) به تریپل اچ باعث باخت تیم رووسا شد. در ۱۹ ژانویه، استینگ اولین حضورش در "راو" را نیز رقم زد؛ او در پشت پرده حضور یافت و سپس با وارد شدن به میدان، باعث پرت شدن حواس اعضای تیم رووسا یعنی کین، بیگ شو و رالینز و شکست آن ها از جان سینا شد؛ این پیروزی سینا بر آن ها باعث بازگرداندن دالف زیگلر، اریک روئن و رایبک شد که تریپل اج آن ها را بخاطر همراهی تیم سینا اخراج کرده بود. در ۲۶ ژانویه از وبگاه کمپانی یعنی اعلام شد که تریپل اچ، استینگ را به «صحبت رودررو» در فست لین طلبیده است. در "راو" ۹ فوریه، تریپل اچ مجدداً از استینگ خواست تا این طلب او را پاسخ دهد. گروهی از هواداران استینگ در بیرون و درون رینگ ظاهر شدند و پیامی با تم ورودی استینگ از تلویزیون ورزشگاه پخش شد که نوشته بود: «قبول می کنم». در فست لین، تریپل اچ رودررو با استینگ حرف زد ولی سعی کرد به او حمله کند که بعد از چند حمله، استینگ با باتون معروف خودش جلوی اِچ را گرفت و پس از آن نماد رسلمانیا را که روی ستون ورزشگاه قرار داشت نشان داد و تریپل اچ هم آن را پذیرفت. بدین ترتیب مسابقه بین آندو قطعی شد. بعدتر در همان شب، به طور رسمی اعلام شد که تریپل اچ و استینگ در رسلمانیا با هم مسابقه خواهند داد. در "راو" ۲۳ فوریه اعلام شد که در رسلمانیا ۳۱، دومین دوره مسابقه "بتل رویال" یادبود آندره د جاینت برگزار خواهد شد. در صفحه فیسبوک رسمی کمپانی اعلام شد که در رسلمانیا، یک مسابقه نردبان بر سر کمربند کمربند بین قاره ای برگزار خواهد شد. در فست لین، روسِف توانست با شکست جان سینا همچنان قهرمان کمربند ایالات متحده آمریکا باقی بمانَد. در هفته های پس از این رویداد، سینا به کرّات روسف را به مبارزه مجدد در رسلمانیا فراخواند ولی روسف از آن سر باز زد. استفنی مک ماهون به سینا دستور داد که اگر خواهان مسابقه مجدد با روسف است باید به هر طریقی روسف را متقاعد به این کار کند وگرنه مسابقه ای برای سینا در رسلمانیا در کار نخواهد بود. در "راو" ۹ مارس، سینا به روسف گفت اگر باز هم دربارهٔ ایالات متحده حرفی بزند او را از کارش پشیمان خواهد کرد. روسف طی مسابقه ای کورتیس اکسل را شکست داد و پس از آن دربارهٔ ایالات متحده و مردمش گفت: «شما اگر قلبی داشته باشید باید پر از مریضی باشد؛ اگر هم روحی داشته باشید، خدا بر آن تُف خواهد کرد». ناگهان سینا وارد میدان و رینگ شد و روی روسف فن تسلیم کننده خود یعنی STF را اجرا کرد تا اینکه روسف از هوش رفت. سپس سینا بطری آب را روی روسف خالی کرد تا او دوباره بهوش شود و دوباره فن خود را روی روسف پیاده کرد؛ در این لحظه، لانا برای رهایی روسف، به سینا گفت مبارزه بر سر کمربند در رسلمانیا را می پذیرد. اگرچه روسف بعدتر از دست لانا بخاطر این کارش عصبانی شد. بری وایت که از چند هفته قبل تر، حرفهایی رمزآلود می زد و به طور تلویحی آندرتیکر را خطاب قرار می داد، در فست لین به طور رسمی آندرتیکر را به مبارزه طلبید. در "راو" ۹ مارس، وایت با در دست گرفتن کوزه خاکستر که نماد آندرتیکر بود او را تحریک به پاسخ کرد و اینجا بود که ناگهان صدای آندرتیکر پخش شد که گفت: «تو در آرامش ابدی قرار خواهی گرفت» و بدین ترتیب مسابقه وایت و آندرتیکر برای رسلمانیا رسمی شد. در "راو" ۲۰ اکتبر ۲۰۱۴، یک مسابقه باآوانس دو به سه مبارزه خیابانی(3-on-2 handicap street fight) برگزار شد که طی آن رندی اورتن، کین و سث رالینز به مصاف جان سینا و دین امبروز رفتند؛ سرانجام اورتن به امبروز یک "آرکِی او" زد و باعث پیروزی تیمش شد ولی پس از آن ناگهان رالینز به او یک Curb Stomp زد. هفته بعد در "راو" ۲۷ اکتبر، اورتن به رالینز یک "آرکِی او" زد تا اعتراض خود را به "رووسا" بخاطر اتفاق هفته قبل نشان دهد. در "راو" ۳ نوامبر، دالف زیگلر برای دفاع از کمربند بین قاره ای که در آن زمان در دست او بود مقابل رالینز قرار گرفت ولی در اواخر مسابقه اورتن وارد شد و بار دیگر به رالینز "آرکِی او" زد تا زیگلر با قانون سلب صلاحیت پیروز شود؛ اورتن سپس از تریپل اچ خواست تا در همان شب رالینز را مقابل اورتن قرار دهد تا مسابقه دهند و به این قضیه فیصله دهند که اِچ برای نگه داشتن اورتن در تیم خود درخواستش را پذیرفت. رالینز برنده آن مسابقه شد ولی اورتن به اعضای تیم رووسا حمله ور شد ولی در نهایت باز هم مورد حمله آن ها قرار گرفت و سرانجام هم دو بار از رالینز Curb Stomp دریافت کرد. در فست لین اورتن بازگشت و به اعضای رووسا حمله ور شد. تا چند هفته پس از آن، اورتن به رالینز کمک می کرد که مسابقاتش را ببرد. در "راو" ۹ مارس ۲۰۱۵، اورتن در مسابقه ای به همراه رالینز در مقابل رومن رینز قرار گرفت ولی در نهایت وقتی رالینز می خواست او را تگ کند اورتن به او پشت کرد تا ناگهان رینز به رالینز اسپیِر بزند و پیروز مسابقه شود؛ سپس اورتن با حملاتی وحشیانه، انتقام خود را از رالینز گرفت. در اسمک داون ۱۲ مارس، اورتن رالینز را به مسابقه ای در رسلمانیا طلبید. در "راو" ۱۶ مارس، رالینز گفت مسابقه را می پذیرد ولی به شرطی که در همان شب از "راو"، اورتن با او مسابقه تک به تک دهد. اورتن پذیرفت ولی موقع مسابقه، رالینز با تمام اعضی تیم رووسا وارد شد تا به او حمله کند؛ ناگهان استینگ وارد شد و به کمک اورتن آمد و اعضای تیم رووسا را به بیرون رینگ راند. مسابقه اول، مسابقه نردبان هفت نفره برای قهرمانی کمربند بین قاره ای بود که بین دنیل براین، بَد نیوز بَرِت (قهرمان وقت)، آر-تروث، استارداست، دین امبروز، لوک هارپر و دالف زیگلر برگزار شد؛ در اواخر مسابقه براین و زیگلر روی نردبان بودند که پس از رد و بدل کردن چندین ضربه سر، سرانجام زیگلر از نردبان سقوط کرد و براین موفق به برداشتن کمربند بین قاره ای شد. مسابقه دوم بین رندی اورتن و سث رالینز بود که هر دوی آن ها از حرکت تمام کننده دیگری (بترتیب RKO و Curb Stomp) رهایی یافتند. اورتن سرانجام با زدن دومین "آرکِی او" که ناگهان در هوا آن را اجرا کرد برنده شد؛ این یکی از بهترین "آرکِی او"های اورتن بود؛ او از حرکت Curb Stomp رالینز رهایی یافت و در همان حال که رالینز در هوا معلق بود حرکت خودش را روی او پیاده کرد. مسابقه سوم از نوع "بُرد فقط با پین فال یا تسلیم" بود که بین تریپل اچ و استینگ برگزار شد. این اولین مسابقه رسمی استینگ در دبلیودبلیوئی بود. در اواسط بازی، استینگ "قفل عقرب مرگبار" (Scorpion Death Lock) خود را روی تریپل اچ انجام داد اما ناگهان اعضای گروه قدیمی "دی اِکس" که ترپیل اچ هم عضو آن بود وارد شدند. استینگ هر سه نفر آن ها یعنی "رُود داگ"، "بیلی گان" و "اِکس پاک" را از ورود به رینگ بازداشت و سپس تریپل اچ را که سعی داشت روی او "پِدیگری" (Pedigree) اجرا کند از رینگ بیرون انداخت. سپس خودش هم از روی رینگ بر روی آن ها پرید و هر چهار نفر را نقش بر زمین کرد. بعد از آن تریپل اچ بر روی او یک "پِدیگری" اجرا کرد و قصد داشت تا با پُتک معروف خودش به او حمله ور شود و کارش را تمام کند که ناگهان گروه قدیمی nWo متشکل از هالک هوگان، اسکات هال و کوین نش وارد می دانم شدند و به کمک استینگ آمدند و با گروه "دی اِکس" مقابله کردند. سپس تریپل اچ اسیر فن تمام کننده استینگ یعنی صقوط عقرب مرگبار (Scorpion Death Drop) شد اما خود را از پین شدن نجات داد. استینگ سپس یک بار دیگر اِچ را در دام "قفل عقرب مرگبار" خود انداخت و اینجا بود که ناگهان دوست قدیمی تریپل اچ یعنی شان مایکلز به داد او رسید و با یک ضربه "سوییت چین میوزیک" (Sweet Chin Music) به صورت استینگ زد اما استینگ هم از پین شدن خودش جلوگیری کرد. تریپل اچ خود را جمع و جور کرد و پُتک خود را از بیلی گان گرفت اما در طرف دیگر هم اسکات هال، چوب بیسبال معروف استینگ را به او داد تا همه چیز برابر شود. هر دو برای لحظه ای به هم خیره شدند و ناگهان تریپل اچ قصد ضربه با پتک داشت که استینگ با چوب بیسبال خود به شکم اِچ ضربه ای وارد کرد. تریپل اچ به زانو افتاد و دوباره پتکش را در دست گرفت ولی استینگ با چوبش آن را از وسط به دو نصف تقسیم کرد. استینگ سپس تریپل اچ را در گوشه رینگ به دام انداخت و حرکت "استینگر اسپلَش" خود را روی او انجام داد. استینگ می خواست یکبار دیگر اینکار را انجام دهد ولی ناگهان تریپل اچ با پُتک به سر او کوبید و سپس او را پین کرد و برنده مسابقه شد. پس از آن تریپل اچ و استینگ با یکدیگر دست دادند و یکی از "لحظات رسلمانیا" (WrestleMania Moment) را ساختند و گزارشگران گفتند که سرانجام دشمنی موجود بین دبلیودبلیوئی و "دبلیوسی دبلیو" پایان یافت. مسابقه چهارم از نوع تگ تیم و بین دوقلوهای بِلا (بری و نیکی) و پِیج و ای جی لی بود. پِیج و نیکی بِلا مسابقه را شروع کردند. در بیشتر طول مسابقه، بِلاز پِیج را دور از تگ کردن با ای جی نگه داشتند و ای جی را هم از کنار رینگ بر روی زمین نگه داشتند تا اینکه پِیج حرکت پُشتَک روی آن ها انجام داد و هردو را نقش زمین کرد. سپس او با ای جی تگ کرد و ای جی حرکت تسلیم خود یعنی "بیوه سیاه"(Black Widow) را روی نیکی انجام داد ولی بری از باخت خواهرش جلوگیری کرد. پِیج سعی کرد که یک ضربه پا به بری وارد کند ولی به بیرون رینگ رانده شد. بری حواس ای جی را پرت کرد تا نیکی به او یک ضربه آرنج بزند ولی ای جی از پین شدن رهایی یافت. در بیرون رینگ، پِیج بری را به پلکان فولادی رینگ کوبید. ای جی هم درون رینگ، دوباره حرکت Black Widow را روی نیکی انجام داد و نیکی مجبور به تسلیم شد. مسابقه پنجم برای قهرمانی کمربند قهرمانی ایالات متحده آمریکا و بین روسِف (با همراهی لانا) و جان سینا بود. ابتدا روسف که درون یک تانک روسی بود وارد شد و سپس به همراه لانا و یک گروه که با پرچم و سرود کشور روسیه رژه می رفتند به سمت رینگ آمد. سپس سینا وارد شد. روسف بیشتر مسابقه را در اختیار خود داشت و بر سینا برتری داشت ولی سینا موفق شد به مسابقه برگردد و در آخر هم روسف به اشتباه به لانا که بالای رینگ آمده بود تنه زد و او را نقش زمین کرد و سینا هم از این لحظه استفاده کرد و حرکت تمام کننده خود یعنی AA را به روسف زد و او را پین کرد و کمربند را مال خود کرد. این اولین باخت روسف با "پین" در دبلیودبلیوئی بود. سپس تریپل اچ و استفنی مک ماهون (رووسا) وارد رینگ شدند تا از رکوردشکنی در ورزشگاه Levi’s با جمعیت ۷۶۹۷۶ نفر خبر دهند و از موفقیت های خودشان و پیروزی اچ بر استینگ صحبت کنند که ناگهان د راک وارد شد. او به رینگ آمد و بعد از کمی صحبت بین راک و آن دو علیه هم، استفنی یک سیلی به صورت راک زد و کنایه وار گفت که او یک زن را نمی زند (چرا که راک قبلاً به استفنی "راک بارم" زده بود). راک هم این کار را نکرد ولی در عوض سراغ راندا رَوزی قهرمان وزن ۶۱ کیلوگرم یواف سی رفت که در ردیف تماشاگران کنار رینگ نظاره گر رویداد بود و او را به رینگ آورد. راندا گفت که «هر رینگی که او در آن قدم بگذارد مال اوست»؛ سپس راک به تریپل اچ حمله کرد و راندا تریپل اچ را از رینگ به بیرون پرت کرد و بعد از آن هم استفنی را با یک حرکت بازوقفل(Armbar) شکنجه کرد و سپس او را هم به بیرون انداخت. مسابقه ششم بین آندرتیکر و بری وایت بود. این اولین حضور آندرتیکر بعد از باختش به براک لزنر در رسلمانیا XXX بود. گفته شده بود که وایت از آسیب دیدگی مچ پا در تمرین برای مسابقه رنج می برد و همین باعث شده بود که سرعت بازی از سوی هر دونفر کمی کند شود. با اینکه وایت بیشتر بازی در حال حمله بود ولی آندرتیکر هم تقریباً تمام حرکات مختص به خودش را انجام داد؛ حرکاتی مانند "چشمان مار"(Snake Eyes)، "سبک قدیم"(Old School) و "لگد بزرگ"(The Big Boot). بعدتر در این مسابقه وایت توانست از یک "سنگ قبر کوب"(TombStone Piledriver) رهایی یابد و آندرتیکر هم از "سیستر ابیگِیل"(Sister Abigail) رهایی یافت. هردو در مقطعی از مسابقه حرکات تحریک کننده معروف خود را انجام دادند: ابتدا وایت با حرکت "راه رفتن عنکبوت"(Spider Walk) به سمت آندرتیکر آمد ولی ناگهان آندرتیکر درحالیکه نقش زمین بود با حرکت "برخاستن زامبی"(Zombie Sit-Up) به حالت نشسته درآمد و وایت را متعجب کرد و یکی از «لحظات ناب رسلمانیا» را ایجاد کردند. لحظاتی بعد از آن، وایت قصد داشت که یک "سیستر ابیگِیل" به تیکر بزند ولی او نگذاشت و در عوض یک "سنگ قبر کوب" دیگر به وایت زد تا پیروزی را ازآن خود کند و بگوید که هنوز قدرتش را دارد و هنوز او «چهره ترس» است. مسابقه اصلی برای قهرمانی کمربند دبلیودبلیوئی سنگین وزن جهان و بین قهرمان وقت براک لزنر (با همراهی پُل هیمن) و رومن رینز بود. لزنر در ثانیه ۲۵ یا ۲۶ بازی و بعد از اینکه یک "جِرمن سوپلِکس"(German Suplex) به او زد حرکت تمام کننده خود یعنی F5 را زد. بعد از آن هم لزنر به او چندین "جرمن سوپلکس"، ضربه ساعد، ضربه زانو به پهلو و ضربه بازو(Clothesline) زد که رینز را در بیرون رینگ نقش زمین کرد. لزنر یک F5 دیگر زد ولی نتوانست رینز را پین کند. لزنر کمی عصبی شد و دستکش های اِم اِم اِی خود را درآورد تا چند سیلی محکم را با دست برهنه به صورت رینز بزند. رینز در طول مسابقه فقط می خندید و "جِرمن سوپلِکس" دریافت می کرد. لزنر یکبار دیگر F5 زد ولی باز هم موفق به پین کردن رینز نشد. رینز در بیرون رینگ افتاده بود، لزنر هم رفت تا سر او را به ستون رینگ بکوبد ولی رینز در عوض سر لزنر را به ستون کوبید تا سر لزنر شکسته و دچار خون ریزی شود. اینجا بود که رینز توانست سه ضربه "سوپرمن پانچ"(Superman Punch) به لزنر بزند و بعد از آن هم دو بار متوالی به لزنر "اسپیِر"(Spear) زد ولی لزنر در شمارش دو و نیم از پین شدن رهایی یافت. رینز بار دیگر می خواست به او "سوپرمن پانچ" بزند ولی در دام چهارمین F5 لزنر افتاد ولی لزنر بخاطر خون ریزی و خستگی زیاد نتوانست او را پین کند. اینجا بود که ناگهان موزیک ورودی سث رالینز پخش شد و تماشاگران شاهد ورود رالینز به میدان بودند که با سرعت به سمت رینگ می دوید تا چمدان قرارداد مانی این د بنک خود را نقد کند. او با دادن چمدان به داور بازی یعنی "مایک چیودا" این کار را کرد و مسابقه تبدیل به نوعِ "تریپل ترت" شد. رالینز سپس رینز را از رینگ به بیرون پرت کرد و بعد از آن هم به لزنر که گیج بود یک Curb Stomp زد و خواست که یکبار دیگر هم اینکار را بکند که لزنر او را هم در دام انداخت و خواست که به او هم F5 بزند ولی رینز آمد و به لزنر "اسپیِر" زد و به نوعی رالینز را نجات داد؛ لزنر از رینگ به پایین افتاد و رالینز هم فرصت را مناسب دید و به رینز هم یک Curb Stomp زد و موفق به پین کردن او شد و پس از گرفتن کمربند با شادمانی به سرعت از رینگ فرار کرد. این رویداد با بازخوردی مثبت از سوی تماشاگران و منتقدین روبرو شد. جان پاول منتقد وبسایتCanadian Online Explorer(C به آن امتیاز کامل ۱۰ از ۱۰ داد و آن را «بهترین [رسل]مانیای تاریخ» دانست؛ او به مسابقه اصلی بین لزنر، رینز و رالینز نمره ۸/۵ از ۱۰، به مسابقه تریپل اچ و استینگ بالاترین نمره خودش یعنی ۹ و به مسابقه آندرتیکر و بری وایت هم نمره ۸ داد. دِیو مِلتزِر از Wrestling Observer Newsletter این رویداد را به این شکل توصیف کرد: «یکی از بهترین برنامه هایی که به عمرم دیدم. چندین مسابقه بزرگ، یک داستان(Angle) فوق العاده و موارد بسیار کمی که خوب نبودند». او همچنین حضور راندا رَوزی را تحسین کرد. کریس گراهام از Augusta Free Press هم این رویداد را «بهترین. رسلمانیای. کل. تاریخ.» خواند و پایان آن را «غیرقابل پیش بینی» توصیف کرد و آن را تحسین کرد و گفت: «عجب برنامه ای بود. دوباره برای یک شب، دنیای کشتی به طرز غیرقابل پیش بینی ای سرشار از سرگرمی و شادی بود». جک دو مِنِزِس از ایندیپندنت گفت: «این رویداد به عنوان یکی از بهترین رسلمانیاها، اگر نگوییم بهترین آنها، در تاریخ ثبت خواهد شد. از اتحاد مجدد NWO گرفته تا تیم شدن د راک و راندا رَوزی تا "آرکِی او از ناکجا"ی فوق العاده رندی اورتن. تقریباً همه مسابقات درخور "بزرگترین رویداد بین همه"(Grandest Stage of Them All) بود». شب بعد در اولین "راو" پس از رسلمانیا ۳۱، براک لزنر به همراه پُل هیمن وارد رینگ شد و درخواست مسابقه مجدد در همان شب برای کمربند داد که شب قبل آن را به رالینز باخته بود. با این حال، رالینز مدعی شد که جِتش تأخیر داشته و به این دلیل برای مسابقه مجدد در آن شب آمادگی ندارد و زمانی دیگر مسابقه مجدد را برگزار می کند. لزنر عصبانی به رالینز که داشت می رفت حمله کرد و دنبالش رفت، هرچند رالینز خود را از دام سوپلِکس لزنر رهایی یافت و یک لگد پرِشی به او زد و فرار کرد. اما لزنر که همچنان عصبی و آتشین بود میز گرارشگران را روی بوکر تی و جِی بی اِل آوار کرد و سپس به مایکل کول یک F5 زد تا او را روانه بیمارستان کند. سپس لزنر به تصویربرداری که روی رینگ مشغول انجام کارش بود حمله کرد و به او هم یک F5 زد و در این لحظه استفنی وارد شد و اعلام کرد که لزنر بخاطر این کارش از این لحظه به حالت تعلیق بدون مدت معین درآمده و جریمه هم می شود. اما قهرمان پیشین جواب او را با یک F5 دیگر روی تصویربردار داد و سپس صحنه را ترک کرد. در همان شب از "راو"، جان سینا که حالا قهرمان جدید کمربند ایالات متحده آمریکا بود، اعلام کرد هرکسی که در رختکن مایل است با او مسابقه دهد همین الان وارد شود که دین امبروز به درخواست او پاسخ داد ولی شکست خورد. همچنین در همین قسمت از "راو"، دنیل براین که قهرمان جدید کمربند بین قاره ای شده بود با موفقیت از کمربندش مقابل دالف زیگلر دفاع کرد. سپس شیمس که مدتی غایب بود ناگهان با چهره ای متفاوت بازگشت و به هر دو آن ها Brogue Kick زد و به شخصیت منفی(Heel) تبدیل شد. او سپس با لهجه ایرلندی خود گفت: «من برگشتم». در ۳ آوریل، دبلیودبلیوئی اعلام کرد که ای جی لی به عنوان کشتی گیر اعلام بازنشستگی کرده است. به این ترتیب، "راو" ۳۰ مارس، آخرین حضور وی به عنوان کشتی گیر بود. نوار شکست ناپذیری آندرتیکر در رسلمانیا
[ { "answer1": "در مسابقه اصلی یا \"مِین ایوِنت\" این رویداد، سث رالینز در اواخر مسابقه ای که بین رومن رینز و براک لزنر در حال انجام بود وارد رینگ شد و چمدان قرارداد مانی این د بنک خود را نقد کرد و مسابقه را تبدیل به نوعِ \"تریپل ترت\" کرد که این اقدام در نهایت مسابقه منجر به قهرمانی کمربند دبلیودبلیوئی سنگین وزن جهان برای او شد.", "answer2": "مسابقه چهارم از نوع تگ تیم و بین دوقلوهای بِلا (بری و نیکی) و پِیج و ای جی لی بود.", "distance": 9540, "question": "در رسلمانیا ۳۱، سث رالینز چگونه قهرمان کمربند دبلیودبلیوئی سنگین وزن جهان شد و چه کسی آخرین مسابقه ای جی لی قبل از بازنشستگی اش را انجام داد؟" }, { "answer1": "یکی اولین مسابقه رسمی استینگ در دبلیودبلیوئی که به تریپل اچ باخت", "answer2": "در ۲۶ ژانویه از وبگاه کمپانی یعنی اعلام شد که تریپل اچ، استینگ را به «صحبت رودررو» در فست لین طلبیده است.", "distance": 2390, "question": "چه کسی در رسلمانیا ۳۱ مسابقه خود را به تریپل اچ باخت و چه کسی در فست لین استینگ را به صحبت رودررو طلبید؟" }, { "answer1": "در صفحه فیسبوک رسمی کمپانی اعلام شد که در رسلمانیا، یک مسابقه نردبان بر سر کمربند کمربند بین قاره ای برگزار خواهد شد.", "answer2": "در \"راو\" ۲۳ فوریه اعلام شد که در رسلمانیا ۳۱، دومین دوره مسابقه \"بتل رویال\" یادبود آندره د جاینت برگزار خواهد شد.", "distance": 115, "question": "در رسلمانیا ۳۱ مسابقه نردبان بر سر کدام کمربند برگزار شد و در راو ۲۳ فوریه چه مسابقه ای اعلام شد؟" }, { "answer1": "سینا هم از این لحظه استفاده کرد و حرکت تمام کننده خود یعنی AA را به روسف زد و او را پین کرد و کمربند را مال خود کرد.", "answer2": "استفنی مک ماهون به سینا دستور داد که اگر خواهان مسابقه مجدد با روسف است باید به هر طریقی روسف را متقاعد به این کار کند وگرنه مسابقه ای برای سینا در رسلمانیا در کار نخواهد بود.", "distance": 6847, "question": "در رسلمانیا ۳۱ روسِف از چه کسی شکست خورد و جان سینا برای مسابقه با روسف در رسلمانیا چه شرطی را قبول کرد؟" }, { "answer1": "دیگر اولین مسابقه آندرتیکر بعد از باخت به براک لزنر در رسلمانیا XXX و پایان یافتن نوار پیروزیهایش در رسلمانیا که مقابل بری وایت بود و بر وایت تفوق یافت.", "answer2": "در \"راو\" ۹ مارس، وایت با در دست گرفتن کوزه خاکستر که نماد آندرتیکر بود او را تحریک به پاسخ کرد و اینجا بود که ناگهان صدای آندرتیکر پخش شد که گفت: «تو در آرامش ابدی قرار خواهی گرفت»", "distance": 4435, "question": "آندرتیکر در رسلمانیا ۳۱ با چه کسی مسابقه داد و در راو ۹ مارس بری وایت با چه نمادی آندرتیکر را تحریک کرد؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
83
: توجه دیداری فضایی توجه دیداری فضایی نوعی از توجه دیداری است که شامل جلب توجه به مکانی در یک فضا است. این مدل های توجه به طور هم زمان با همتای موقتی خود در جهت توجه دیداری موقتی، به طور گسترده ای در تجزیه و تحلیل های ویدئویی در دید کامپیوتری برای ارائه عملکرد بهتر و توضیحی قابل تفسیر مدل های یادگیری عمیق به کار گرفته شده است. توجه فضایی این امکان را به انسان می دهد که اطلاعات تصویری را به صورت انتخابی از طریق اولویت بندی ناحیه ای در زمینهٔ دیداری پردازش کند. منطقه ای از فضا در حوزه بصری برای توجه انتخاب شده و سپس اطلاعات درون این ناحیه بیشتر پردازش می شود. تحقیقات نشان می دهد که زمانی که توجه فضایی ایجاد می شود، ناظر معمولاً در تشخیص هدفی که در یک موقعیت مورد انتظار، در مقایسه با یک موقعیت دور از انتظار، ظاهر می شود، سریع تر و دقیق تر است. توجه فضایی از دیگر اشکال توجه دیداری مانند توجه متمرکز برجسم و توجه متمرکز بر ویژگی، متمایز است. این اشکال دیگر توجه دیداری، یک شکل کامل یا یک ویژگی خاصی از یک شئ را، بدون توجه به موقعیت مکانی آن، انتخاب می کنند؛ در حالی که توجه فضایی، منطقهٔ خاصی از یک فضا را انتخاب می کند و اشیا و ویژگی های درون آن محدوده پردازش می شوند. مهم ترین خصوصیت توجه دیداری این است که توجه می تواند بر اساس موقعیت فضایی و آزمایش ها نشانه دهی فضایی که برای ارزیابی این نوع انتخاب استفاده شده اند، انتخاب شود. در پارادایم نشانه دهی پاسنر آزمایش در پی این بود که بتواند هدفی را که می توان در یکی از دو موقعیت مکانی نمایش داد، شناسایی کند و به سرعت به آن پاسخ دهد. در آغاز هر آزمایش، نشانه ای نمایش داده می شود که موقعیت مکانی هدف (نشانهٔ معتبر) را نشان می دهد یا موقعیت مکانی نادرست را نشان داده و بنابراین ناظر را گمراه می کند (نشانهٔ نامعتبر). به علاوه، در برخی آزمایش ها، اطلاعاتی دربارهٔ موقعیت مکانی هدف داده نمی شود، یعنی هیچ نشانه ای ارائه نمی شود (نشانهٔ خنثی). از دو نشانهٔ متفاوت استفاده می شد؛ نشانه یا یک جنبش خارجی در اطراف موقعیت مکانی هدف (نشانهٔ محیطی) بود یا به صورت یک نماد، مانند فلشی که به محل هدف (نشانه مرکزی) اشاره دارد، نمایش داده می شد. به علاوه، در برخی آزمایش ها، اطلاعاتی دربارهٔ موقعیت مکانی هدف داده نمی شود، یعنی هیچ نشانه ای ارائه نمی شود (نشانهٔ خنثی). از دو نشانهٔ متفاوت استفاده می شد؛ نشانه یا یک جنبش خارجی در اطراف موقعیت مکانی هدف (نشانهٔ محیطی) بود یا به صورت یک نماد، مانند فلشی که به محل هدف (نشانه مرکزی) اشاره دارد، نمایش داده می شد. اگر موقعیت مکانی هدف از پیش مشخص باشد، مشاهده کنندگان در شناسایی و تشخیص آن سریع تر و دقیق تر هستند. علاوه بر این، دادن اطلاعات غلط به اشخاص دربارهٔ موقعیت مکانی هدف منجر به افزایش زمان واکنش و دقت ضعیف تر نسبت به عملکرد، زمانی که هیچ اطلاعاتی دربارهٔ موقعیت هدف مشخص نشده است، می شود. آزمون های نشانه دهی فضایی معمولاً توجه فضایی پنهان را که اشاره دارد به توجهی که می تواند فضا را بدون همراهی حرکت چشم تغییر دهد، را ارزیابی می کنند، برای بررسی توجه پنهان، لازم است اطمینان حاصل کنیم که چشمان ناظر در طول آزمون تنها به یک مکان خیره بماند. در آزمون های نشانه دهی فضایی، از اشخاص خواسته می شود که به یک نقطهٔ ثابت متمرکز شوند. به طور معمول ۲۰۰ میلی ثانیه طول می کشد تا حرکت چشم ساکاتیک به یک مکان انجام شود. بنابراین، مدت زمان ترکیب نشانه و هدف معمولاً در کمتر از ۲۰۰ میلی ثانیه ارائه می شود. این موضوع اطمینان می دهد که توجه فضایی پنهان اندازه گیری می شود و اثرات به دلیل حرکات آشکار چشم نیست. برخی تحقیقات، حرکات چشم را به طور ویژه ای زیر نظر می گیرند تا اطمینان حاصل کنند که چشمان مشاهده کنندگان به طور مداوم بر نقطهٔ مرکزی ثابت متمرکز است. نشانه های مرکزی و محیطی در آزمایش های نشانه دهی فضایی می توانند جهت گیری توجه فضایی پنهان را ارزیابی کنند. به نظر می رسد این دو نشانه از مکانیزم های متفاوتی برای جهت دهی توجه فضایی استفاده می کنند. نشانه های محیطی، با استفاده از فرایندهای کنترل توجه از پایین به بالا، به طور خودکار توجه را جلب می کنند. برعکس، تصور می شود که نشانه های مرکزی تحت کنترل ارادی باشند و از این رو از فرایندهای از بالا به پایین استفاده کنند. تحقیقات نشان داده اند که نشانه های محیطی به راحتی قابل چشم پوشی نیستند، چراکه، حتی زمانی که مشاهده گر می داند نشانه موقعیت هدف را پیش بینی نمی کند، توجه به سمت نشانهٔ محیطی سوق داده می شود. نشانه های محیطی همچنین بسیار سریع تر از نشانه های مرکزی باعث تخصیص توجه می شوند، چرا که نشانه های مرکزی نیازمند زمان پردازش بیشتری برای پردازش تفسیر نشانه هستند. در آزمون های نشانه دهی فضایی، پروب (نشانه) فضایی باعث تخصیص توجه به یک موقعیت مکانی خاص می شود. پروب های فضایی همچنین در انواع دیگر آزمون ها برای بررسی چگونگی تخصیص توجه فضایی استفاده شده اند. پروب های فضایی برای ارزیابی توجه فضایی در بررسی های دیداری استفاده شده اند. وظایف بررسی های دیداری تشخیص یک هدف از میان تعدادی از گزینه های نادرست است. توجه به مکان نمونه ها در بررسی می تواند برای هدایت بررسی دیداری استفاده شود. این موضوع توسط نشانه های معتبر با بهبود شناسایی اهداف نسبت به شرایط نا معتبر و خنثی نشان داده شده است. یک نمایش بررسی دیداری همچنین می تواند بر سرعت پاسخ یک مشاهده کننده به یک پروب فضایی تأثیر بگذارد. در یک آزمون بررسی دیداری، یک نقطه کوچک پس از یک نمایش دیداری ظاهر شد و مشخص شد که مشاهده کنندگان در شناسایی نقطه، زمانی که در همان محل هدف واقع شده بود سریع تر عمل کردند. این نشان داد که توجه فضایی به محل هدف اختصاص داده شده است. استفاده همزمان از چندین کار در یک آزمایش، می تواند کلیت توجه فضایی را نیز نشان دهد، چرا که اختصاص توجه به یک کار می تواند بر عملکرد سایر کارها تأثیر بگذارد. به عنوان مثال، متوجه شدیم هنگامی که توجه به یافتن نقطهٔ سوسو زن (پروب فضایی) جلب شد، این امر احتمال شناسایی حروف اطراف را افزایش داد. توزیع توجه فضایی موضوع تحقیقات قابل توجهی بوده است. متعاقباً، این امر به توسعه استعاره ها و مدل های متفاوتی که نشان دهندهٔ توزیع توجه فضایی مطرح شده است، منجر شده است. با توجه به استعاره «نقطه کانونی»، کانون توجه مشابه بایک پرتو نورافکن است. نورافکن سیار به یک موقعیت مکانی هدایت می شود و ترجیحاً همه چیز در داخل پرتو مورد توجه و پردازش قرار می گیرد، در حالی که به اطلاعات بیرون از پرتو توجهی نمی شود. این بدین معناست که تمرکز توجه دیداری به یک اندازهٔ فضایی محدود است و به سمت پردازش دیگر نواحی در زمینهٔ دیداری می رود. تحقیقات نشان می دهد که توجه متمرکز در اندازه های متغیر است. اریکسون و سنت جیمز استعاره زوم لنز را پیشنهاد دادند، که جایگزینی برای استعاره نورافکن است و ماهیت متغیر از توجه را در نظر می گیرد. این، توزیع توجه به یک لنز بزرگنمایی که می تواند تمرکز توجه را محدود یا گسترش دهد را به حسای می آورد. این، یافته هایی که نشان می دهد توجه را می توان در هر یک از مناطق وسیعی از زمینه بصری توزیع کرد و همچنین در حالت متمرکز عمل می کند، پشتیبانی می کند. در حمایت از این قیاس، تحقیقات نشان داده است که بین اندازه تمرکز توجه و کارایی پردازش درون مرزهای یک لنز زوم رابطه معکوس وجود دارد. مدل گرادیان یک نظریه جایگزین در توزیع توجه فضایی است. این مدل پیشنهاد می کند که منابع توجه در یک الگو گرادیان قرار بگیرند، با منابعی که متمرکز در کانون تمرکز و منابع به طور مداوم به دور از مرکز کاهش می یابد. داونینگ تحقیقاتی را با استفاده از سازگاری پارادایمی که توسط پوسنر انجام می شود انجام داد که این مدل را پشتیبانی می کند. هدف می تواند در ۱۲ مکان بالقوه، نشان داده شده توسط جعبه، ظاهر شود. نتایج نشان داد که تسهیل توجه بیشترین موقعیت را دارد و به تدریج با فاصله از محل سکونت کاهش می یابد. با این حال، تمام تحقیقات از مدل گرادیان پشتیبانی نمی کند. به عنوان مثال، هیوز و زیمبا یک آزمایش مشابه انجام دادند، که یک توزیع گسترده آرایه بصری استفاده کردند و از جعبه ها برای نشان دادن موقعیت بالقوه هدف استفاده نکردند. شواهدی از اثرات گرادیان وجود ندارد، زیرا پاسخ زمانی سریع تر بود که نشانه ها و هدف ها در همان همیفیلد و پاسخ های کندتر زمانی که آن ها در همیفیلدهای مختلف بودند. جعبه ها نقش مهمی در توجه به عنوان یک آزمایش یک بعدی داشتند، جعبه ها را استفاده کردند و در نتیجه یک الگوی گرادیانت را یافتند. بنابراین، فرض می شود اندازه گرادیان می تواند مطابق با شرایط تنظیم شود. اگر یک صفحه نمایش خالی وجود داشته باشد، می توان یک گرادیان گسترده تر به دست آورد، زیرا توجه می تواند گسترش یابد و تنها توسط مرزهای همیفیلد محدود می شود. در بررسی توجه فضایی دیداری این بحث به میان آمده است که آیا امکان تقسیم توجه در حوزه های مختلف در زمینهٔ دیداری وجود دارد. گزارش های «نورافکن» و «عدسی زوم» بر این فرض هستند که توجه از تمرکز تک محور استفاده می کند؛ بنابراین، توجه فضایی تنها می تواند به مناطق مجاور در زمینه دیداری اختصاص داده شود و در نتیجه نمی تواند تقسیم شود. این فرضیه با آزمایشی پشتیبانی می شد که پارادایم نشانه دهی فضایی را با استفاده از دو نشانه، یک نشانهٔ اولیه و یک نشانهٔ ثانویه، تغییر داد. متوجه شدیم که نشانهٔ ثانویه تنها در توجه تمرکزی زمانی که موقعیت مکانی اش مجاور نشانهٔ اولیه بود، مؤثر بود. علاوه بر این، نشان داده شده است که مشاهده کنندگان قادر به نادیده گرفتن محرک های ارائه شده در مناطق بین دو مکان نشانه دهی شده نیستند. این یافته ها مطرح می کنند که توجه نمی تواند در طول منطقهٔ غیر مجاور تقسیم شود. با این حال، دیگر یافته ها نشان داده اند که توجه فضایی می تواند در دو محل تقسیم شود. به عنوان مثال، مشاهده کنندگان قادر بودند به طور همزمان به دو هدف در دو نیم زمینهٔ مختلف توجه کنند. بررسی ها نیز مطرح می کنند که انسان ها قادر هستند توجه را بر دو تا چهار موقعیت مکانی در زمینهٔ دیداری متمرکز کنند. دیدگاه دیگر این است که توجه فضایی تنها تحت شرایط خاصی می تواند تقسیم شود. این دیدگاه بیان می دارد که تقسیم توجه فضایی متغیر است. بررسی ها نشان داده است این که آیا توجه فضایی یکپارجه است یا تقسیم شده، بستگی به اهداف آزمایش دارد. بنابراین، اگر تقسیم توجه به سود مشاهده کننده باشد، تقسیم تمرکز از توجه انجام می شود. یکی از مشکلات اصلی در تعیین اینکه آیا توجه فضایی را می توان تقسیم کرد این است که یک مدل تمرکز یکپارچهٔ توجه می تواند تعدادی از یافته ها را نیز توضیح دهد. به عنوا ن مثال، وقتی دو موقعیت غیر مجاور مورد توجه قرار می گیرند، ممکن است به این معنی نباشد که توجه بین این دو موقعیت تقسیم شده است، بلکه ممکن است بدین معنی باشد که تمرکز یکپارچهٔ توجه گسترش یافته است. به طور متناوب، این دو مکان ممکن است به طور همزمان مورد توجه قرار نگیرند و در عوض منطقه تمرکز به سرعت از یک مکان به مکان دیگر در حرکت است. در نتیجه، به نظر می رسد بسیار دشوار است که ثابت کنیم توجه فضایی بدون شک می تواند تقسیم شود. بی توجهی یکسویه ، که به عنوان بی توجهی دیداری یکجانبه نیز شناخته می شود، غفلت توجه، بی توجهی همیفیلد یا بی توجهی فضایی، یک اختلال حاوی کمبود چشمگیر در توجه دیداری فضایی است. بی توجهی یکسویه، به عدم توانایی بیماران با آسیب مغز یک طرفه برای تشخیص اشیاء در کنار فضای طرف مقابل به ضایعه (contralesional) اشاره دارد؛ یعنی آسیب به نیمکره راست مغز منجر به نادیده گرفتن اشیاء در سمت چپ فضا شده است، و با تقارن نیم کره مشخص می شود. عملکرد به طور کلی در سمت وسط سمت راست به ضایعه (ipsilesional) حفظ می شود. بی توجهی یکسویه مکرر و مسلماً شدیدتر از آسیب به نیمکره راست مغز افراد راست دست است. پیش بینی شده است که لوب های راستی نسبت به تخصیص توجه فضایی نسبتاً مسئولیت بیشتری دارند، بنابراین آسیب به این نیمکره اغلب اثرات شدیدتری را ایجاد می کند. علاوه بر این، ترسیم با کمبود دقت حسی دیداری در نیم زمینهٔ بی توجهی دشوار است. نادیده گرفتن با استفاده از انواع آزمون های کاغذ و مدادی تشخیص داده می شود. یک روش معمول تست شکل پیچیده (CFT) است. CFT به از بیماران می خواهد که یک نقاشی خطی پیچیده را کپی کنند و سپس آن را از حافظه بازتولید کنند. اغلبَ، بیماران از ویژگی های موجود در سمت کنتراست فضا و اشیاء غافل می شوند. بیماران مبتلا به بی توجهی در هنگام تولید تصاویر ذهنی از مکان ها و اشیاء آشنا نیز به همین شکل عمل می کنند. یک خطای رایج عدم اضافه کردن اعداد در سمت چپ یک تصویر در هنگام رسم یک ساعت آنالوگ از حافظه است، به عنوان مثال، تمام اعداد ممکن است در سمت راست ساعت قرار بگیرند. یکی دیگر از آزمون های کاغذ و مدادی، آزمون تقسیم خط است. در این تمرین بیماران باید یک خط افقی را به نیمه تقسیم کنند. بیماران مبتلا به بی توجهی اغلب خط را به سمت راست مرکز واقعی تقسیم می کنند و بخش چپ خط را بدون توجه می گذارند. آزمون های فسخ نیز برای تعیین میزان کمبود بالقوه استفاده می شود. در طی این آزمون، بیماران بایستی تمام اشیاء را از یک صفحه درهم ریخته (از جمله خطوط، اشکال هندسی، حروف و غیره) خارج کنند. بیماران مبتلا به آسیب به طور عمده در ناحیه جداری راست، در تشخیص اشیاء در زمینهٔ دیداری فضایی چپ موفق نمی شوند و این ها اغلب توسط بیمار خط زده نمی شوند. علاوه بر این، کسانی که ممکن است به شدت تحت تأثیر قرار گیرند، در تشخیص اشتباهات خود در بررسی بصری دچار شکست می شوند. اطفاء پدیده ای است که در طول تحریک دو چندان همزمان هر دو میدان دید چپ و راست مشاهده می شود. بیماران با اطفاء، محرک هایی را در زمینه بصری کنترلی که در ارتباط با یک محرک در زمینه آسیب ارائه می شوند را درک نمی کنند. با این حال، هنگامی که خود به تنهایی ارائه شود، بیماران می توانند محرک های کنترلی را به درستی درک کنند؛ بنابراین، بیماران با بی توجهی قادر به ارائه محرک هایی در زمینه نامعمول نیستند، در حالی که بیماران با اطفاء، تنها زمانی که دو جلسه همزمان در هر دو همفیلد اتفاق می افتد، نمی توانند محرک ها را در حوزه نامعمول ارائه دهند. همانند بی توجهی، اطفاء بر زمینهٔ فضایی دیداری کنترلی در اکثر بیماران با آسیب یک جانبه تأثیر می گذارد. همبستگی های آناتومیکی بی توجهی و اطفاء دیداری فضایی کاملاً با هم پوشانی ندارند، زیرا گفته می شود اطفاء با ضایعات زیرقشری همراه است. یک روش معمول در تشخیص سریع اطفاء دیداری فضایی، مدل تقابل انگشت است. این مدل به عنوان ارزیابی بالینی استاندارد مورد استفاده قرار می گیرد، این کار نیازمند این است که بیمار نشان دهد (زبانی یا با اشاره) در کدام زمینه بصری دست یا انگشت دکتر در حال حرکت است، در حالی که پزشک حرکات تکانی با انگشت سبابه خود انجام می دهد. این امر پزشک را قادر می کند که بین کمبودهایی که نماد بی توجهی هستند و آن هایی که نماد اطفاء هستند، با ارائهٔ یک محرک در زمینهٔ کنترلی یا دو محرک همزمان در هر دو زمینهٔ کنترلی و آسیب دیداری، تمایز قائل شود، این تست سریع می تواند بلافاصله در یک مرکز بیمارستان برای تشخیص سریع استفاده شود و به خصوص پس از سکته های مغزی و تشنج ها مفید باشد. ناحیه جداری خلفی در رابطه با توجه دیداری فضایی به طور قابل توجهی بیشترین مورد مطالعه بوده است. بیماران مبتلا به آسیب لوب جداری اغلب توجهی به محرک های موجود در نیمکره کنترلی ندارند، همان طور که در بیماران مبتلا به بی توجهی یکسویه / یک طرفه دیده می شود. به این ترتیب، ممکن است افرادی را که به سمت چپشان نشسته اند را نادیده بگیرند، ممکن است از خوردن غذایی که در سمت چپشان است خودداری کنند یا حرکات سر یا چشمشان را به چپ مایل کنند. مطالعات توموگرافی کامپیوتری(CT) نشان داده است که لوبوئیک جداری فرعی در نیمکره راست، اغلب در بیماران مبتلا به بی توجهی شدید، آسیب دیده است. آسیب جداری می تواند توانایی نویز تصمیم را کاهش دهد. به نظر می رسد نشانه های فضایی نا اطمینانی تصمیم دیداری فضایی را کاهش می دهند. اختلال در جهت گیری فضایی، همان طور که در بی توجهی یکسویه دیده می شود، نشان می دهد که بیماران مبتلا به آسیب ناحیه جداری ممکن است دچار مشکل در تصمیم گیری در مورد اهداف واقع شده در زمینه کنترلی شوند. آسیب به ناحیه جداری ممکن است موجب ایجاد پیوندهای وهمی ویژگی ها نیز شود. پیوندهای وهمی زمانی اتفاق می افتند که افراد گزارشی از ترکیب ویژگی هایی را که رخ نداده اند، بدهند. برای مثال، هنگامی که یک مربع نارنجی و یک دایره بنفش ارائه می شود، شرکت کننده ممکن است یک مربع بنفش یا دایره نارنجی گزارش دهد. اگر چه به طور معمول نیاز به شرایط خاصی برای یک فرد غیر معیوب برای ایجاد یک ترکیب وهمی وجود دارد، به نظر می رسد که برخی از بیماران با آسیب به قشر موضعی ممکن است به چنین اختلالات دیداری فضایی آسیب پذیری نشان دهند. نتایج بیماران جداری نشان می دهد که قشر جداری و به تبع آن، توجه فضایی ممکن است در حل این مشکل اتصال ویژگی ها استفاده شود. تاکنون آثار ضایعات قشرهای قدامی مقدم بر بی توجهی فضایی و سایر نقص های دیداری فضایی بوده است. به طور خاص، آسیب لوب قدامی با نقص در کنترل توجه بیش از حد (تولید حرکات چشم) همراه بوده است. به نظر می رسد که آسیب های نواحی لوب قدامی بالایی که حاوی زمینه های قدامی چشم هستند، برخی از انواع حرکات چشم را مختل می کنند. گیتون، بوشت، و داگلاس نشان داده اند که حرکت چشم هدایت شده از هدف ظاهر شدهٔ ناگهانی بصری ("ضد پرش") در بیماران مبتلا به صدمه نواحی قدامی چشم، که اغلب حرکات رفلکس چشم را به هدف می رسانند، به طور قابل توجهی مختل شده است. هنگامی که بیماران نواحی قدامی چشم دچار ضد پرش می شوند، آن ها تأخیر در حرکات چشم خود را نسبت به کنترل افزایش داده اند. این نشان می دهد که لوب های قدامی، به ویژه در ناحیه پشتی جانبی حاوی نواحی قدامی چشم، نقش مهمی در جلوگیری از حرکات چشم بازتابی در کنترل توجه عمومی دارند. علاوه بر این، نواحی قدامی چشم یا نواحی اطراف آن ممکن است به شدت با بی توجهی به دنبال ضایعات قدامی پشتی جانبی مرتبط باشد. ضایعات لوب قدامی به نظر می رسد که در توجه دیداری فضایی مربوط به توجه پنهانی (جهت دهی توجه بدون نیاز به حرکت چشم) نقص ایجاد می کند. با استفاده از آزمون نشانه دهی فضای پوسنر، الیوستوس و میلنر (۱۹۸۹؛ نگاه کنید به) متوجه شدند که شرکت کنندگان با آسیب لوب قدامی استفادهٔ توجهی نسبتاً کمتری از نشانه های معتبر نسبت به شرکت کنندگان گروه کنترل یا شرکت کنندگان با آسیب لوب گیجگاهی نشان دادند. به نظر می رسد جهت گیری ارادی بیماران لوب قدامی دارای نقص است. در تحقیقاتی که توسط هویزین و کنارد انجام شد، ناحیه راست جانبی قدامی نیز با بی توجهی بصری سمت چپ همراه بود. ناحیهٔ همپوشانی در محل ضایعات در چهار یا پنج بیمار با بی توجهی بصری چپ، به ویژه سمت پشتی جانبی چین سینوسی قدامی فرعی مغز و ماده سفید پایینی یافت شد. علاوه بر این، همپوشانی ناحیه آسیب در ناحیه پشتی جانبی بردمن چهل وچهار (مقدم به قشر پیش حرکتی) تشخیص داده شد. این نتایج بیشتر نشان دهندهٔ لوب جلویی در هدایت توجه به فضای بصری است. هسته های تالاموس گمانه زده شده است که در هدایت توجه به مکان های فضای بصری شرکت دارند. به طور مشخص، به نظر می رسد هسته پالوینار در کنترل زیر قشری توجه فضایی دخیل است و ضایعات در این ناحیه می تواند باعث بی توجهی شود. شواهد حاکی از آن است که هسته پلومن تالام ممکن است مسئول درگیری در توجه فضایی در یک موقعیت نشانه دهی قبلی باشد. مطالعهٔ رفال و پاسنر نشان داد که بیماران مبتلا به ضایعات حاد پالوینار برای شناسایی یک هدف که در زمینه ضد آسیب دیداری فضایی ظاهر می شود، در مقایسه با ظاهرشدن یک هدف درناحیه آسیب در طول یک کار آزمون فضایی، کندتر عمل می کنند. این نشان دهندهٔ نقص در توانایی استفاده از توجه برای بهبود عملکرد در تشخیص و پردازش اهداف بصری در منطقه ضد آسیب است. استتار بر فریب شناخت مشاهده کننده متکی است، مانند شکارچی. بعضی از مکانیزم های استتار مانند نشانه های حواس پرتی عملکردشان با رقابت برای توجه دیداری با محرکی که حضور یک شئ مستتر را آشکار می کند، است. چنین نشانه هایی باید آشکار باشد و از طرح اصلی دور باشد تا از توجه به آن جلوگیری شود، در مقایسه با نشانه های مخرب که در تماس با طرح کلی بهتر عمل می کنند.
[ { "answer1": "منطقه ای از فضا در حوزه بصری برای توجه انتخاب شده و سپس اطلاعات درون این ناحیه بیشتر پردازش می شود.", "answer2": "زمانی که توجه فضایی ایجاد می شود، ناظر معمولاً در تشخیص هدفی که در یک موقعیت مورد انتظار، در مقایسه با یک موقعیت دور از انتظار، ظاهر می شود، سریع تر و دقیق تر است.", "distance": 123, "question": "توجه دیداری فضایی چگونه ناحیه ای را برای پردازش اطلاعات تصویری انتخاب می کند و چه چیزی باعث می شود که ناظر در تشخیص هدف سریعتر عمل کند؟" }, { "answer1": "آزمون های نشانه دهی فضایی معمولاً توجه فضایی پنهان را که اشاره دارد به توجهی که می تواند فضا را بدون همراهی حرکت چشم تغییر دهد، را ارزیابی می کنند", "answer2": "به طور معمول ۲۰۰ میلی ثانیه طول می کشد تا حرکت چشم ساکاتیک به یک مکان انجام شود. بنابراین، مدت زمان ترکیب نشانه و هدف معمولاً در کمتر از ۲۰۰ میلی ثانیه ارائه می شود.", "distance": 339, "question": "آزمون نشانه دهی فضایی چگونه توجه فضایی پنهان را ارزیابی میکند و معمولا چه مدت زمانی برای ترکیب نشانه و هدف در این آزمون در نظر گرفته می شود؟" }, { "answer1": "نشانه های محیطی، با استفاده از فرایندهای کنترل توجه از پایین به بالا، به طور خودکار توجه را جلب می کنند.", "answer2": "نشانه های محیطی همچنین بسیار سریع تر از نشانه های مرکزی باعث تخصیص توجه می شوند، چرا که نشانه های مرکزی نیازمند زمان پردازش بیشتری برای پردازش تفسیر نشانه هستند.", "distance": 411, "question": "نشانه های محیطی و مرکزی در آزمایش های نشانه دهی فضایی چگونه توجه را جلب میکنند و کدام یک سریعتر عمل میکند؟" }, { "answer1": "نورافکن سیار به یک موقعیت مکانی هدایت می شود و ترجیحاً همه چیز در داخل پرتو مورد توجه و پردازش قرار می گیرد، در حالی که به اطلاعات بیرون از پرتو توجهی نمی شود.", "answer2": "این، توزیع توجه به یک لنز بزرگنمایی که می تواند تمرکز توجه را محدود یا گسترش دهد را به حسای می آورد.", "distance": 471, "question": "بر اساس مدل نورافکن توجه، تمرکز توجه دیداری چگونه است و بر اساس مدل زوم لنز، توجه چگونه توزیع می شود؟" }, { "answer1": "بیماران مبتلا به بی توجهی اغلب خط را به سمت راست مرکز واقعی تقسیم می کنند و بخش چپ خط را بدون توجه می گذارند.", "answer2": "پیش بینی شده است که لوب های راستی نسبت به تخصیص توجه فضایی نسبتاً مسئولیت بیشتری دارند، بنابراین آسیب به این نیمکره اغلب اثرات شدیدتری را ایجاد می کند.", "distance": 901, "question": "در آزمون تقسیم خط، بیماران مبتلا به بی توجهی چگونه عمل می کنند و آسیب به کدام ناحیه از مغز می تواند منجر به بی توجهی یکسویه شود؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
84
: منوچهر زیاری فلک المعالی ابومنصور منوچهر بن قابوس زیاری پنجمین فرمانروای آل زیار بود که میان سال ها ۴۰۳ تا ۴۲۰ هجری قمری بر جرجان، طبرستان، قومس و گیلان حکومت می کرد. او پسر قابوس بن وشمگیر بود ولی مدتی در لشکر مخالف او، برای مجدالدوله دیلمی، به سر برد ولی پس از آن که قابوس بر مخالفان فائق آمد، او را به حکومت گیلان گماشت. قابوس در اواخر عمر بدگمان شده و بسیاری از اطرافیان خود را به قتل رساند، به همین خاطر چند تن از سردارانش او را به قتل رساندند و از منوچهر دعوت کردند که حکومت را بپذیرد. منوچهر پس از پذیرش امارت زیاری، قاتلان اصلی پدر را دستگیر کرده و قصاص نمود. منوچهر زیاری نخستین امیر از این دودمان است که حکومت مستقل نداشت. او در همان ابتدای امارتش مطیع سلطان محمود غزنوی شد و با دختر او ازدواج کرد. بدین ترتیب منوچهر و جانشینان او مجبور به پرداخت باج های سالیانه به درگاه سلطان شدند. منوچهر در دوران نسبتاً طولانی خود جنگ قابل توجهی انجام نداد و هیچگاه با لشکریان خود از قلمروش خارج نشد گرچه به مخالفان شورشی علیه آل بویه کمک های نظامی می نمود. منوچهر در ابتدای حکومت به مذهب زیدیه توجه داشت و ارتباطاتی با شیعیان گیلان برقرار نمود. سلطان محمود غزنوی پس از فتح ری، احتمالاً به خاطر حمایت منوچهر از شیعیان، به قلمرو او دست اندازی کرد و منوچهر را وادار نمود مبالغی را جهت در امان ماندن از حملهٔ سلطان، بپردازد. منوچهر نسبت به قابوس به ادیبان و شعرا وقعی نمی نهاد و ادبای دربار زیاری در این دوره به درگاه غزنوی کوچیدند. جانشین منوچهر پسرش، انوشیروان، بود که در سنین خردسالی به حکومت رسید ولی باکالیجار کوهی، سپهسالار او، موفق شد با همسر بیوهٔ منوچهر ازدواج کرده و قدرت را قضب کند. او خود را امیر طبرستان و جرجان نامید و در پناه سلطان مسعود غزنوی حکومت نمود ولی با افول قدرت غزنویان، انوشیروان مجدداً به عرصهٔ قدرت بازگشت. هنگامی که آل زیار بر بخش هایی از ایران فرمانروایی می کردند، در اطراف آن ها حکومت هایی وجود داشت که هر یک قسمت هایی را احاطه کرده بودند و از لحاظ قدرت سیاسی و نظامی ضعیف تر یا قوی تر از زیاریان بودند و این سلسله به هر طریق ناچار به برقراری ارتباط با آن ها می شدند. از جمله این قدرت ها سامانیان، آل بویه و غزنویان بودند. "سامانیان" در زمان قدرت گرفتن مردآویج در اوج قدرت قرار داشتند و مرداویج در هنگام قدرت گرفتن گاهی با سامانیان همراه و گاهی هم مقابل آن ها بود، ولی تا پایان عمر خود به آن ها وفادار بود. از وشمگیر به بعد روابط زیاریان با سامانیان دوستانه شد. قابوس بعد از شکستی که از عضدالدوله بویی خورد، به دربار سامانیان پناه برد و ۱۸ سال به دور از حکومت به سر برد. زمانی که قابوس به قدرت و حکومت بازگشت، سامانیان قدرت خود را از دست داده بودند و قدرت مهم سلطان محمود غزنوی بود. در این دوره قابوس و مجدالدوله بویی چندین بار با هم جنگیدند که نتیجه ای نداشت، اما این دو فارغ از مسائل سیاسی روابط دوستانه و نزدیکی داشتند، چنان که منوچهر پسر قابوس مدتی در سپاه مجدالدوله خدمت می کرد و قابوس با وجود اینکه از ضعف مجدالدوله آگاه بود اما هیچ گاه به ری لشکر نکشید. قابوس با سلطان محمود روابط نزدیکی داشت، به ویژه که آن دو شباهت های زیادی بهم داشتند از جمله اینکه هردو به پیروی از مذهب تسنن و مخالفت با اسماعیلیه مشهور بودند و هر دو اهل علم و ادب بودند. روابط دوستانه قابوس با محمود موجب نزدیکی فرزندان قابوس به محمود شده بود و از جمله پسرش دارا، به خاطر بدگمانی قابوس در اواخر عمر از دست وی فرار کرد و به دربار محمود پناه برد. منوچهر در زمان وقوع نبردهای سال ۳۸۸ هجری، میان قابوس و آل بویه، در لشکر مجدالدوله بود و در جبههٔ مقابل پدرش می جنگید. او در یکی از این نبردها به طور پنهانی با پدرش مکاتبه کرده و از لشکریان او در جنگ پشتیبانی کرد. قابوس کمی بعد موفق شد شورش های قلمروش را سرکوب نماید و منوچهر را به حکمرانی در گیلان گماشت. قابوس در اواخر عمرش خشن و تندخو شده بود و دستور اعدام بسیاری از اطرافیان خود را صادر کرد. این مسئله موجب شد که اطرافیانش از جان خود بیمناک شوند و سپاهیان تصمیم به قتل او گرفتند. گروهی از امرای سپاه در خفا عهد بستند او را غافلگیر کرده و به شکلی از حکومت دور سازند؛ این پیمان زمانی بسته شد که قابوس به طرف قلعه ای به نام «شـَمرآباد» رفته بود. شورشگران به قلعه رفتند و چارپایان و اموال را غارت کردند و می خواستند که به درون قلعه رخنه کنند. اما ساکنان قلعه مقاومت کردند. شورشگران شبانه برگشتند و قابوس به دلیل نداشتن چارپایی ناگزیر به ماندن در قلعه شد. ابوالعباس غانمی، وزیرش همراه او بود. به او اتهام زد که از شورشگران حمایت کرده است و او را کشت. سردارانی که او را در قلعه نشانده بودند به گرگان رفته و آنجا را غارت کردند. منوچهر در آن زمان در طبرستان بود، نامه ای به او فرستادند و وی را به حکومت فراخواندند و گفتند در صورتی که منوچهر نپذیرد با فرد دیگری بیعت خواهند کرد. منوچهر به گرگان آمد و اوضاع مملکت را آشفته و ناامن دید و با شورشگران همکاری کرد تا اینچنین اقلاً حکومت از دودمان زیاری خارج نشود. در این مدت قابوس طایفه ای از روستاییان و اعراب را اطراف خود جمع کرد و با اسباب و خزانه اش به سمت بسطام حرکت کرد. سپاهیان هنگامی که آگاه شدند منوچهر را به جنگ با پدرش تشویق کردند. منوچهر —خواسته یا ناخواسته— به طرف بسطام روانه شد. بعد از رسیدن به نزد پدر، اعلام اطاعت کرد و گفت می تواند به دستور او با یاغیان بجنگد؛ اما پدرش شمس المعالی، منوچهر را بوسید و حکومت را به او واگذار کرد و مُهر امارت را نیز به وی داد و مقرر شد که قابوس در قلعه «چناشک» بنشیند و به عبادت مشغول شود و به امور حکومت رسیدگی کند. منوچهر به گرگان برگشت و به اصلاح امور مشغول شد. او با یاغیان مدارا می کرد ولی آن ها از زنده ماندن قابوس بیم داشتند و منوچهر را تحریک می کردند که او را بکشد؛ هنگامی که از منوچهر ناامید شدند، خودشان به محل سکونت قابوس رفتند. قابوس در این هنگام به حمام رفته بود. در حالی که هوای بیرون سرد بود، وی را برهنه در شبی زمستانی بیرون کردند و او از شدت سرما به ناله افتاد و درخواست داشت که حتی اگر جل چارپایی دارند، به او بدهند. اما کسی به او توجه نکرد و از شدت سرما درگذشت. بعد از مرگ قابوس خطبه به نام منوچهر خوانده شد و جنازه قابوس به مقبره اش در گنبد قابوس منتقل شد و منوچهر سه روز طبق رسم دیلمیان، عزا گرفت. منوچهر دنبال انتقام گرفتن از قاتلان پدرش بود، قاتلان اصلی شش نفر بودند. منوچهر پنج نفرشان را کشت و نفر ششم به خراسان فرار کرد، سلطان محمود غزنوی او را گرفت و بازگرداند تا درسی برای افرادی شود که قصد کشتن شاهان را دارند. پرویز در "تاریخ دیالمه و غزنویان" در شرح این داستان گفته که منوچهر علی رغم صلح جویی و عدالتش، شدیداً به دنبال انتقام خون پدرش بود ولی یکی از عاملان به نام «ابوالقاسم جعدی» را، به سبب نفوذ و قدرتی که در مملکت و خصوصاً ارتش داشت، نمی توانست بکشد. بر همین اساس او را حبس کرد ولی ابوالقاسم گریخت و به خراسان، قلمرو محمود غزنوی، پناه جست؛ لیکن سلطان محمود او را به دربار منوچهر بازگرداند و منوچهر که این بار او را حقیر می یافت، دستور قتلش را صادر کرد. برخی از منابع دربارهٔ مرگ قابوس اطلاعات دیگری داده اند، از جمله یاقوت حموی در "معجم الادبا" می گوید که قابوس بنا بر علم نجوم می دانست که به دست پسرش به قتل می رسد و به همین خاطر پسرش، دارا، که احتمال می داد علیهش اقدام کند را، از خود دور نگهداشت و منوچهر که مطیع تر بود را نزدیک داشت ولی عاقبت چنان رقم خورد که منوچهر سبب مرگش شد. البته بلافاصله یاقوت یادآوری می کند که قاتلان قابوس شش تن بودند که پنج نفرشان را منوچهر کشته و نفر ششمی به دست محمود کشته شده است. خواندمیر در "حبیب السیر" فقط به همین بسنده کرده که امرا از ترس انتقام قابوس، چند نفر را فرستادند تا او را به قتل برسانند. همچنین برخی منابع اولیه نیز از نقش منوچهر در قتل پدرش حکایت دارند. با مرگ قابوس بن وشمگیر، منوچهر رسماً در سال ۴۰۳ هجری بر تخت امارت زیاریان نشست و سکه و خطبه به نام خود کرد. خلیفهٔ عباسی نیز برایش خلعت، لوا و منشور حکومت قابوس را فرستاد و او را به رسمیت شناخته و ضمن تسلیت درگذشت پدرش، لقب «فلک المعالی» را به او بخشید. با آغاز حکومت منوچهر زیاری، این دودمان وارد دوران افول خود شده و وابسته به سلاطین ترک تباری می شود که در خراسان قدرت بیشتری داشتند. بدین ترتیب در این دوره زیاریان از حکومت مستقل تبدیل به قدرتی تحت سلطه و دست نشانده شدند و در حالی که هیچ کدام از امیران قبلی آل زیار خراجگزار دیگر حکومت های همسایه نبودند، پس از روی کار آمدن منوچهر پرداخت خراج سالانه ای، اغلب به مبلغ پنجاه هزار دینار، مرسوم شد. برخلاف امیران پیشین زیاری، از زمان منوچهر و جانشینان او اطلاعات چندانی وجود ندارد زیرا منابع اولیه دربارهٔ آن ها، که قدرت پیشین خود را از دست داده بودند، مطالب چندانی ننوشته اند و افزون بر این، سکه های محدودی از این فرمانروایان زیاری در دست است. سلطان محمود غزنوی قصد داشت پس از مرگ قابوس، از دارا پسر قابوس که در دربار غزنویان بود، برای جانشینی او پشتیبانی کند ولی منوچهر با انجام نامه نگاری هایی توانست او را منصرف کند. منوچهر از همان آغاز امارت خود سعی کرد با وابستگی به دربار غزنویان، کاری کند تا دچار سرگردانی ها و بلاتکلیفی دوران پدرش نشود. او می توانست با تکیه بر قدرت نظامی و سیاسی سلطان محمود غزنوی، حکومت خودش را مستحکم کند و هرگونه مخالفت احتمالی را سرکوب سازد. او ابتدا گروهی از بزرگان گرگان را همراه هدایای ارزشمندی نزد سلطان غزنوی فرستاد و اعلام اطاعت کرد. سلطان محمود فرمانبرداری منوچهر را پذیرفت و دستور داد خطبه و سکه را در قلمرو زیاری به نام او بزنند. همچنین خراج سالانه ای به مبلغ پنجاه هزار دینار برای منوچهر تعیین کرد. منوچهر درخواست های سلطان محمود را پذیرفت و از آن پس در مساجد گرگان، طبرستان و قومس خطبه به نام محمود غزنوی خوانده می شد. در جریان غزوهٔ هندوستان، سلطان محمود تصمیم گرفت در سال ۴۰۴ هجری به «قلعهٔ ناردین» در هند لشکرکشی کند. منوچهر در این زمان دو هزار سرباز دیلمی به سلطان سپرده و هزینهٔ سفر و جنگ آنان را بر عهده گرفت. پس از پایان فتوحات محمود در هندوستان، منوچهر به دربار غزنوی نزدیک تر شد. او «ابوسعید شولکی»، از بزرگان گرگان، را نزد سلطان فرستاد و دختر او را خواستگاری کرد. سلطان محمود پذیرفت و شولکی پس از رساندن خبر به منوچهر، بار دیگر همراه قاضی گرگان به دربار غزنوی بازگشت. منوچهر هدایایی برای سلطان فرستاد و به هر یک از درباریان درگاه او پیشکشی هدیه داد و در پاسخ محمود هم خلعت هایی به سرداران و سپاهیان منوچهر بخشید و مال بسیاری برایش فرستاد و نهایتاً این که در ۴۰۹ هجری، دختر محمود را در هرات برای منوچهر عقد کردند. بیهقی که در آن زمان نوجوانی شانزده ساله بود، در "تاریخ بیهقی" شرح داده که کاروان جهیزیهٔ دختر محمود از نیشابور گذشته و با استقبال و پذیرایی مردم آن شهر روانهٔ گرگان شدند. ابوالقاسم سهمی در "تاریخ جرجان" نقل کرده است که این دختر را به استراباد برده اند و عاقبت در آنجا درگذشته. فرستادن قاصد و نامه بین دو دربار زیاری و غزنوی کماکان ادامه داشت و من جمله «سعد بن منصور» از سوی منوچهر در ۴۱۱ هجری به هرات رفته است. منوچهر زیاری در دوران نسبتاً طولانی حکومت خود احتمالاً هیچ گاه از پایتخت خود به قصد اردوکشی خارج نشد و در چند لشکرکشی تنها سپاهیانش را فرستاد. در سال ۴۰۹ هجری یکی از سرداران دیلمی در خدمت آل بویه، به نام ابن فولاد، علیه این خاندان سر به شورش گذاشت و حکومت قزوین را از بوییان به اقطاع خواست ولی با مخالفت سیده ملک خاتون و مجدالدوله دیلمی مواجه شد. ابن فولاد در نبردی به مصاف یکی از اشراف باوندیان، به نام «سرخاب بن شهریار»، رفت و شکست خورده و زخمی شد. ابن فولاد سپس به دامغان گریخته و به منوچهر نامه ای فرستاد و کمک خواست تا بتواند شهر ری را تصرف کند و در ازای آن تعهد کرد که در صورت پیروزی خطبه و سکه به نام منوچهر زیاری می کند. منوچهر در پاسخ دو هزار نیروی کمکی به او سپرد و ابن فولاد به ری حمله کرد ولی مجدالدوله علم صلح برداشته و در عوض حکومت اصفهان را به ابن فولاد سپرد. بار دیگر، در سال ۴۱۸ هجری علی بن عمران علیه علاءالدوله (حاکم آل کاکویه) و بعداً مجدالدوله نبردهایی ترتیب داد. در این جنگ ها منوچهر از علی بن عمران حمایت نموده و دو بار لشکریانش را به کمک او روانه کرد. بار دوم تعداد این لشکریان ششصد نفر ذکر شده و در نبرد با علاءالدوله، فرماندهٔ سپاهیان زیاری دستگیر شده است که منوچهر با فرستادن قاصدی با علاءالدوله اعلان صلح کرده و فرمانده اش را آزاد نمود. پیش از ۴۲۰ هجری سیده ملک خاتون، مادر مجدالدوله دیلمی که بر شهر ری کنترل داشت، درگذشت و مجدالدوله که توانایی ادارهٔ ملک را نداشت، با نافرمانی سپاهیانش مواجه شد. او از سلطان محمود درخواست کمک کرد و لشکریان غزنوی وارد ری شده و مجدالدوله را دستگیر کردند و محمود شخصاً به ری روانه شد. منوچهر از حضور سلطان محمود در منطقه احساس خطر کرد و به مناطق صعب العبور کوچید و چهارصد هزار دینار به اردوی سلطان بخشید. محمود که حین اردوکشی های خود دست اندازی هایی در قلمرو زیاری هم داشت، دوباره در زمان بازگشت از ری، مجدداً وانمود کرد قصد حمله به ملک منوچهر را دارد و به گفتهٔ بیهقی، تا گرگان پیشروی کرد. منوچهر وادار شد بار دیگر به مناطق کوهستانی رفته و پانصد هزار دینار دیگر نزد محمود بفرستد. محمود هدایا را پذیرفت و به سوی نیشابور رفت. ابن اسفندیار هدف سلطان محمود از هشدار به منوچهر را حمایت های او از شیعیان عنوان کرده است. پس از فتح ری، وضعیت سلامت سلطان محمود ناگوار شده و منوچهر سعی کرد با مسعود غزنوی، که یحتمل جانشین محمود می شد، ارتباط نزدیکی برقرار کند. منوچهر در زمان امارت خود علاوه بر نامه نگاری های فراوانی که با سلطان محمود غزنوی داشت، با پسر و ولیعهدش، مسعود غزنوی نیز ارتباط داشت. آن ها در ابتدا به بهانهٔ تهیهٔ تخم گیاهان قاصدانی به یکدیگر می فرستادند و شخصی به نام «حسن محدث» مخفیانه نامه ها را به مسعود غزنوی می رساند. گویا هدف منوچهر این بود که پس از درگذشت محمود بتواند با سلطان احتمالی آینده ارتباط خوب و نزدیکی داشته باشد. این ارتباط به گونه ای بود که برخی نزدیکان مسعود فکر می کردند شاید منوچهر بخواهد شاهزاده را علیه سلطان تحریک کند و بشوراند. البته نامه ها به شکلی نوشته شده بودند که اگر به دست سلطان یا جاسوسانش رسیدند، موجب واکنش چندانی نشوند. از سوی دیگر مسعود هم در این هنگام اختلافاتی با سلطان محمود پیدا کرده بود و از جانب برادرش، محمد، بیمناک بود. در این اثنا منوچهر ارتباط خود را با مسعود تقویت کرد و مسعود هم یحتمل بدان می اندیشید که در صورت جانشینی محمد، می تواند از نیروی سپاهیان منوچهر برای به دست آوردن جایگاه سلطنت استفاده کند. این نامه نگاری ها به جایی کشید که دو طرف عهدنامه ای برای اتحاد با یکدیگر، در مقابل پیش آمدها و وقایع احتمالی، برقرار کردند. منوچهر و امیران جانشین او در انتخاب مذهب دچار تردید بودند؛ از یک سو سلاطین قدرتمند معاصر پیرو تسنن بوده و آن ها توان مخالفت با این فرمانروایان را نداشتند و از سوی دیگر مجبور بودند با تمایلات مذهبی مردم تحت فرمانشان، که غالباً شیعه بودند، کنار بیایند. با آن که قابوس پیرو متعصب تسنن بود، ولی منوچهر در ابتدای حکومتش به حمایت از شیعیان پرداخت. او با بزرگان زیدیه در گیلان، موید بالله و کیا ابوالفضل صلح کرده و مبالغ زیادی به آن ها پرداخت نمود. موید بالله و برادرش الناطق بالحق در دیلم و گرگان مدارس اسلامی خود را گشوده و به تدریس و تصنیف کتب فقه و کلام زیدی مشغول شدند و منوچهر اجازهٔ این کار را به آنان داده بود. از طرف دیگر منوچهر مورد تأیید خلیفه وقت، قادر بالله، قرار گرفته و نام او را به همراه عبارت «توحید» بر روی سکه های خود ضرب نمود. او همچنین با سلطان محمود، که پایبند به تسنن بود، ارتباط قوی داشت؛ ولی پشتیبانی منوچهر از شیعیان موجب ایجاد اختلاف میانشان شد و محمود غزنوی با لشکرکشی به قلمرو زیاریان، او را از حمایت تشیع بر حذر داشت. به گفتهٔ "دانشنامه ایرانیکا"، مشخص نیست که آیا منوچهر بن قابوس همچون پدرش حامی مطالبات فرهنگی بود و به حمایت از اهل ادب و هنر ادامه داده، یا خیر. محمدعلی مفرد در این باره می گوید «…با وجود این منوچهر از ارزش شاعران و تبلیغاتی که از طریق شعر آنان برای خوش نامی امیر انجام می شد، آگاه نبود… [او] به شاعران بی توجهی کرد و آن ها به دربار محمود روی آوردند و اشعار معروفی در مدح او سرودند.» این ادعا وجود دارد که منوچهری دامغانی، شاعر بزرگ معاصر که در دربار غزنویان نیز حضور داشته، تخلص خود را از روی نام فلک المعالی منوچهر زیاری برگزیده و در اشعاری به ستایش از این امیر زیاری پرداخته و پیش از مرگ منوچهر، در دربار او حضور داشته؛ ولی هیچ مدرکی برای این مدعا در دست نیست که منوچهری دامغانی در دربار زیاریان بوده باشد. پرویز در کتابش ضمن آوردن دو شعر از منوچهری دامغانی و مرتبط دانستنشان به منوچهر زیاری، این امیر زیاری را دمساز شعرا و فضلا معرفی کرده و مسعود سعد سلمان را معاصر وی می داند. در "دانشنامه بزرگ اسلامی" هم گفته شده ابوالفرج علی بن حسین بن هندو شاعر، کاتب و حکیم نامی نخست در دربار منوچهر به سر می برد و بعدتر از دربار او گریخت. بن هندو در ابتدای به امارت رسیدن منوچهر در قصیده ای به زبان عربی او را مدح کرد ولی منوچهر بهره ای ادبیات عرب نبرده بود، متوجه معنای شعر نشد و صله ای به ابن هندو نبخشید. ابن هندو سپس منوچهر را هجو نمود و از ترس عواقب کارش فرار کرد. ابن سینا که تحت تعقیب مأموران غزنوی بود، قصد داشت از گرگانج عازم دربار قابوس زیاری شود ولی در زمان ورود به گرگان، خبر درگذشت او را شنید. بوعلی سینا در گرگان با بوزجانی دیدار کرد و مدت کوتاهی در این شهر، در خانه ای ناشناس، ماند و در خدمت منوچهر زیاری بود.ابن سینا در گرگان یکی از امیرزاده های زیاری، فرزند امیر شاهین زیاری و شهبانو خواهر قابوس، که ۲۳ سال بیمار بود را درمان کرد. همچنین چند کتاب و رساله را در این شهر نگاشت که یکی از این رساله ها به نام "رساله الی زرین کیس بنت شمس المعالی فی تصحیح طول جرجان" برای «زرین گیس دختر قابوس» نوشته شده. ابن سینا از ترس غزنویان نهایتاً به ری گریخت و در خدمت آل بویه درآمد. تاریخ دقیق مرگ منوچهر مشخص نیست زیرا بر خلاف پیشینیان خود، به مرگ طبیعی درگذشته است. ابن اثیر که از دیگر مورخان به منوچهر نزدیک تر بوده، مرگ او را در سال های ۴۲۰ یا ۴۲۱ ثبت کرده و ابن خلدون نظر او را تأیید کرده است. ظهیرالدین مرعشی و خواندمیر سال ۴۲۴ را زمان درگذشت منوچهر معرفی کردند. در میان مورخان معاصر، اعتمادالسلطنه سال ۴۲۰، باسورث سال ۴۲۰ و ۴۲۱، برزگر و اقبال و صفا سال ۴۲۳ را صحیح دانستند و مفرد اواخر ۴۲۰ یا ۴۲۱ را درست می داند.
[ { "answer1": "منوچهر پس از پذیرش امارت زیاری، قاتلان اصلی پدر را دستگیر کرده و قصاص نمود.", "answer2": "منوچهر در زمان وقوع نبردهای سال ۳۸۸ هجری، میان قابوس و آل بویه، در لشکر مجدالدوله بود و در جبههٔ مقابل پدرش می جنگید.", "distance": 2561, "question": "منوچهر زیاری پس از به قدرت رسیدن چه کرد و آیا با پدرش رابطه خوبی داشت؟" }, { "answer1": "جانشین منوچهر پسرش، انوشیروان، بود که در سنین خردسالی به حکومت رسید ولی باکالیجار کوهی، سپهسالار او، موفق شد با همسر بیوهٔ منوچهر ازدواج کرده و قدرت را قضب کند.", "answer2": "با آغاز حکومت منوچهر زیاری، این دودمان وارد دوران افول خود شده و وابسته به سلاطین ترک تباری می شود که در خراسان قدرت بیشتری داشتند.", "distance": 5707, "question": "چه کسی جانشین منوچهر شد و اوضاع حکومت زیاریان پس از به قدرت رسیدن منوچهر چگونه بود؟" }, { "answer1": "منوچهر در ابتدای حکومت به مذهب زیدیه توجه داشت و ارتباطاتی با شیعیان گیلان برقرار نمود.", "answer2": "منوچهر نسبت به قابوس به ادیبان و شعرا وقعی نمی نهاد و ادبای دربار زیاری در این دوره به درگاه غزنوی کوچیدند.", "distance": 264, "question": "منوچهر زیاری در ابتدای حکومتش به چه مذهبی گرایش داشت و رابطه او با شاعران و ادیبان چگونه بود؟" }, { "answer1": "گرچه به مخالفان شورشی علیه آل بویه کمک های نظامی می نمود.", "answer2": "منوچهر از حضور سلطان محمود در منطقه احساس خطر کرد و به مناطق صعب العبور کوچید و چهارصد هزار دینار به اردوی سلطان بخشید.", "distance": 10158, "question": "آیا منوچهر از شورشیان علیه آل بویه حمایت می کرد و وضعیت او پس از ورود محمود غزنوی به ری چگونه بود؟" } ]
[ { "answer1": "منوچهر در همان ابتدای امارتش مطیع سلطان محمود غزنوی شد و با دختر او ازدواج کرد.", "answer2": "در جریان غزوهٔ هندوستان، سلطان محمود تصمیم گرفت در سال ۴۰۴ هجری به «قلعهٔ ناردین» در هند لشکرکشی کند. منوچهر در این زمان دو هزار سرباز دیلمی به سلطان سپرده و هزینهٔ سفر و جنگ آنان را بر عهده گرفت.", "question": "منوچهر چگونه با سلطان محمود غزنوی ارتباط برقرار کرد و در چه جنگی به او کمک نمود؟" } ]
gemini-2.0-flash-exp
85
: حسین ماهینی حسین ماهینی (زادهٔ ۲۵ شهریور ۱۳۶۵ در بوشهر) بازیکن حرفه ای فوتبال اهل ایران است که برای نساجی مازندران بازی می کند. ماهینی بیشتر در پست های دفاعی عقب، بازی کرده است؛ جایی که با استفاده از سرعت و توانایی عبور خود، بسیار اثرگذار بوده است. او در تیم هایی که در آنان حضور داشته است، معمولاً جایگاه ثابتی در دفاع راست، داشت اما در پست دفاع چپ نیز به شکل قابل توجهی به کار گرفته شد و در آن منطقه از زمین نیز بسیار موفق بوده است. او به دلیل چند پسته بودن و به کار گرفته شدن در پست های گوناگون، به «آچار فرانسهٔ» پرسپولیس، معروف شد. ماهینی در ۲۵ شهریور ۱۳۶۵، در بوشهر زاده شد و در محلهٔ جلالی این شهر، زندگی می کرد. او فوتبال را به شکل خیابانی و از کوچه های شهر بوشهر آغاز کرده است. همچنین، او از دوران کودکی، به همراه پدرش، محمدحسین ماهینی، بازیکن پیشین تیم فوتبال شاهین بوشهر، فوتبال را تجربه کرد. او با انیس محمدی ازدواج کرده است و فرزندی دختر، با نام «مایسا» دارد. حسین ماهینی، در نوجوانی، مدتی در تیم نوجوانان بسیج بوشهر، حضور داشت و پس از آن به مدت شش سال در تیم نوجوانان، امید و بزرگسالان ایران جوان بوشهر به ادامهٔ فوتبال خود پرداخت. ماهینی در تیرماه ۱۳۸۴، هنگامی که ۱۸ سال و نه ماه داشت، از تیم زیر ۱۹ سال ایران جوان بوشهر به تیم زیر ۱۹ سال استقلال اهواز پیوست و کمی بعد در شهریور همان سال، به تیم اصلی منتقل شد. از فصل ۲۰۰۵ تا ۲۰۱۰ لیگ برتر فوتبال ایران، ماهینی ۹۵ بازی لیگ برای استقلال اهواز به میدان رفت و سه گل هم زد تا توجه دیگر تیم های لیگ، همانند ذوب آهن اصفهان را جلب کند؛ در تیر ۱۳۸۹، با پیوستن به ذوب آهن، تجربه ای موفق در این تیم، به دست آورد. او با این تیم، توانست به عنوان دومین تیم ایرانی، به فینال رقابت های جدید آسیایی برود و نایب قهرمان لیگ قهرمانان آسیا ۲۰۱۰ شود. در خرداد ۱۳۹۱، ماهینی با بازیکنانی چون محسن بنگر و سید جلال حسینی به تیم فوتبال پرسپولیس پیوست تا خط دفاعی جدیدی در این تیم، پدید آید. در این سال، او با پرسپولیس، نایب قهرمان جام حذفی ۹۲–۱۳۹۱ شد. کمی بعد، او برای انجام خدمت اجباری سربازی، با قراردادی قرضی به ملوان پیوست و از ۲۹ مهر ۱۳۹۳، رسماً به سهمیهٔ ملوان، افزوده شد. او ۲۸ بازی در لیگ برای ملوان انجام داد، یک گل زد و در این مسابقات، از بازیکنان ترکیب ثابت این تیم بوده است و تنها دو بار، بیرون کشیده شد. از یک تیر ۱۳۹۵، دوباره به پرسپولیس بازگشت تا شاگرد برانکو ایوانکوویچ شود و یکی از بهترین آمار دفاعی تاریخ لیگ را با تیم آن دوران پرسپولیس، بسازد. او با پرسپولیس به سه قهرمانی لیگ، سه قهرمانی سوپر جام و یک قهرمانی جام حذفی رسید. همچنین در فصل ۲۰۱۷ لیگ آسیا، در تیم فصل قرار گرفت و در فصل ۲۰۱۸، نایب قهرمان آسیا شد. ماهینی در دو ردهٔ ملی فوتبال ایران نیز بازی کرده است. در بازی های آسیایی ۲۰۰۶ که در دوحه قطر، برگزار شد، وی به همراه تیم ملی فوتبال امید ایران، به مدال برنز مسابقات، دست یافت. ماهینی برای نخستین بار، هنگامی که برای ذوب آهن اصفهان بازی می کرد، در ۶ خرداد ۱۳۹۰، توسط کارلوس کی روش به تیم ملی فوتبال ایران دعوت شد. نخستین بازی ملی او، در یک دیدار دوستانه برابر ماداگاسکار بود که با پیروزی ۱–۰ ایران، همراه شد. او همچنین از بازیکنان ایران، در مرحله مقدماتی جام جهانی فوتبال ۲۰۱۴ بود و توانست با این تیم، به جام جهانی فوتبال ۲۰۱۴، راه یابد. هرچند که در جام جهانی، تنها یک نیمکت نشین بود. ماهینی در مجموع، ۲۳ بازی رسمی برای تیم ملی فوتبال ایران انجام داده است و آخرین آنان، در بازی های دوستانه بودند. حسین ماهینی فوتبال را به شکل خیابانی و از کوچه های شهر بوشهر آغاز کرده است. همچنین او از دوران کودکی، به همراه پدرش، محمدحسین ماهینی، بازیکن پیشین تیم فوتبال شاهین بوشهر، فوتبال را تجربه کرد. ماهینی که خود را از هواداران پرسپولیس اعلام کرده است، در نوجوانی، مدتی در تیم نوجوانان بسیج بوشهر، حضور داشت و پس از آن به مدت شش سال در تیم نوجوانان، امید و بزرگسالان ایران جوان بوشهر به ادامهٔ فوتبال خود پرداخت. ماهینی در تیرماه ۱۳۸۴، هنگامی که ۱۸ سال و نه ماه داشت، از تیم زیر ۱۹ سال ایران جوان بوشهر به تیم زیر ۱۹ سال استقلال اهواز پیوست و کمی بعد در شهریور همان سال، به تیم اصلی منتقل شد. نخستین باشگاه حرفه ای ماهینی، استقلال اهواز بوده است و از سال ۲۰۰۵، وی برای پنج فصل با شماره پیراهن ۵ برای این تیم به میدان رفت. ماهینی که در تیرماه ۱۳۸۴ به تیم زیر ۱۹ سال استقلال اهواز پیوسته بود، در ۱ شهریور ۱۳۸۴، رسماً وارد تیم اصلی استقلال اهواز شد و نام وی در فهرست پایانی تیم برای لیگ برتر، قرار گرفت. وی در ژوئیهٔ ۲۰۰۸ (تیر ۱۳۸۷) قرارداد خود را با این باشگاه تمدید کرد و تا تابستان ۲۰۱۰ (تیر ۱۳۸۹) در خدمت استقلال اهواز بود. از دیدگاه میزان کاربرد، حسین ماهینی با گذشت هر فصل، بیش از پیش، در استقلال اهواز، بازی کرد. در لیگ برتر فوتبال ایران ۸۵–۱۳۸۴، او تنها در دو مسابقه به میدان رفت. در حالی که در فصل بعدی، شمار بازی های لیگ او، به عدد ۶ رسید. با آغاز لیگ برتر فوتبال ایران ۸۷–۱۳۸۶، ماهینی به بازیکن ثابت استقلال اهواز تبدیل شد و در حالی که شمار بازی های لیگ او پیش از این، دو رقمی نمی شد، در این فصل، ۲۸ بازی انجام داد و یک گل هم زد. در این فصل، تیم استقلال اهواز، در ردهٔ هشتم جدول ۱۸ تیمی لیگ ایران، جای گرفت. او این آمار قابل توجه را، در فصل ۸۸–۱۳۸۷ لیگ برتر نیز ادامه داد؛ فصلی که در آن، ۲۹ بازی و یک گل، حاصل کار ماهینی شد. در این فصل، استقلال اهواز شرایط مناسبی نداشت و در جایگاه ۱۴ جدول لیگ برتر ایران، جای گرفت تا با سقوط به دستهٔ پایین تر، تنها دو رده فاصله داشته باشد. همچنین این تیم در این فصل، ۵۴ گل خورده داشت که از بدترین آمار دفاعی آن فصل، بوده است. در فصل ۸۹–۱۳۸۸ لیگ برتر فوتبال ایران، ماهینی همچنان یک بازیکن اثرگذار و ثابت برای استقلال اهواز بود و ۳۰ بازی و یک گل، پایان کار او، در این فصل از لیگ ایران، بود. جدا از این آمار ماهینی، تیم وی فصلی شکست آمیز را به خود دید و به عنوان تیم آخر، به ردهٔ پایین تر فوتبال ایران، سقوط کرد. استقلال اهواز در مجموع از ۹۵ بازی و ۳ گل ماهینی در لیگ، سود برد. ماهینی از دیدگاه افتخارات (گرفتن جام یا مدال) ماهینی موفقیتی در استقلال اهواز، کسب نکرد. در انتقالات تابستانی ۲۰۱۰، در تیر ۱۳۸۹، ماهینی به تیم فوتبال ذوب آهن اصفهان پیوست. ماهینی در ذوب آهن اصفهان تجربه ای موفق داشت و با فضای مناسبی که برای وی فراهم شد، توانست به اوج برسد و به تیم ملی فوتبال ایران، دعوت شود. در اردیبهشت ۱۳۹۱، ماهینی اعلام کرد که از تیم هایی از جمله پرسپولیس و سپاهان اصفهان پیشنهاد دریافت کرده است و به طور قطعی، به یکی از این دو تیم، خواهد پیوست. در مرداد ۱۳۹۱، بر اساس گزارشی از ایمنا، وی که از قرارداد آخرین فصل خود با ذوب آهن، ۱۸۰ میلیون از ۴۵۰ میلیون تومان را دریافت کرده بود، برای دریافت طلب خود، از این باشگاه شکایت کرد. درخشش ماهینی در ذوب آهن اصفهان، باعث راه یابی این بازیکن به تیم ملی فوتبال ایران شد و توجه تیم های لیگ برتر فوتبال ایران، همانند پرسپولیس به سوی او جلب شد. در خرداد ۱۳۹۱، ماهینی به همراه بازیکنانی چون محسن بنگر و سید جلال حسینی به تیم فوتبال پرسپولیس پیوست تا خط دفاعی جدیدی در این تیم، شکل بگیرد. قرارداد وی، ۲ ساله بود. در فصل پرفراز و نشیب سرخ ها در لیگ برتر فوتبال ایران ۹۲–۱۳۹۱، که با تغییرات قابل توجهی در کادر فنی همراه شد، وی از بازیکنان ثابت تیم بود؛ در این فصل، ماهینی در ۳۰ مسابقه به میدان رفت، یک گل زد و تنها چهار بار، تعویض شد. در این سال، او توانست با پرسپولیس به فینال جام حذفی فوتبال ایران ۹۲–۱۳۹۱ برسد اما با شکست در ضربات پنالتی، در برابر سپاهان اصفهان، از دستیابی به عنوان قهرمانی این رقابت ها، بازماند. ماهینی، ۵ بازی در این سری از مسابقات جام حذفی برای پرسپولیس به میدان رفت و در مرحلهٔ یک هشتم پایانی در برابر نفت تهران زنندهٔ یکی از ۴ گل سرخ پوشان، بود. دومین فصلی که ماهینی در خدمت سرخ های ایران بود، با درخشش این بازیکن و تیم فوتبال پرسپولیس در لیگ برتر فوتبال ایران ۹۳–۱۳۹۲ همراه شد. در این فصل که شاگردان علی دایی در یک قدمی قهرمانی، از رسیدن به جام، بازماندند، این بازیکن به عنوان یکی از ۴ مدافع ثابت پرسپولیس، با پاسداری از دروازهٔ این تیم، کمک کرد تا سرخ ها تنها ۱۵ گل در این لیگ، دریافت کنند و رکورد کم ترین گل خورده را تاریخ لیگ برتر (تا آن دوران) را به دست آورند. ماهینی در این فصل، ۲۴ بار برای پرسپولیس در لیگ برتر به عنوان بازیکن ثابت به میدان رفت، یک بار به عنوان یار تعویضی وارد زمین شد، یک بار بیرون کشیده شد و ۲ بازی در جام حذفی فوتبال ایران ۹۳–۱۳۹۲ به میدان رفت. حسین ماهینی پس از انجام ۷ بازی برای پرسپولیس در لیگ برتر فوتبال ایران ۹۴–۱۳۹۳، به دلیل باطل شدن کارت معافیت خدمت اجباری خود، از حضور در میادین فوتبالی محروم شد. در نهایت، برای گذراندن خدمت اجباری سربازی، راهی باشگاه فوتبال ملوان گردید و تا پایان فصل پانزدهم در این تیم حضور داشت. جدایی وی از پرسپولیس، این تیم را برای مدتی با مشکلاتی در پست مدافع راست روبرو ساخت. در حالی شایعاتی پیرامون پیوستن ماهینی به تراکتورسازی تبریز وجود داشت، اما او برای انجام خدمت اجباری سربازی و با قراردادی قرضی، از پرسپولیس به ملوان پیوست و از ۲۹ مهر ۱۳۹۳، رسماً به سهمیهٔ ملوان، افزوده شد. بر اساس اعلام ماهینی، وی هیچ اختیاری (با توجه به قوانین خدمت سربازی ایران) در گزینش میان تراکتورسازی و ملوان نداشته است. ماهینی ۲۸ بازی رسمی در لیگ برتر برای تیم فوتبال ملوان انجام داد و در تمام این مسابقات، از بازیکنان ترکیب ثابت این تیم بوده است و تنها دو بار، بیرون کشیده شد. وی همچنین یک گل برای تیم فوتبال ملوان زد. او هنگام بازی برای ملوان، ۵ کارت زرد دریافت کرد که نسبت به آمار چند فصل پیش، نشانی از افزایش میزان خشونت بازی وی، در ملوان است. تک گل وی در این تیم، در ۹ آبان ۱۳۹۴ زده شد؛ جایی که در هفتهٔ یازدهم لیگ برتر، تیم فوتبال ملوان، با درخشش و تک گل حسین ماهینی، توانست از فولاد خوزستان بگذرد. ماهینی با ملوان نیز به قهرمانی یا دستاوردی نرسید و به جز ماندن در لیگ، دستاورد مهم دیگری برای ملوان آن دوران، در دسترس نبود؛ این تیم، در فصل ۹۴–۱۳۹۳، توانست به سختی، در حالی که ۳۰ امتیاز داشت و ۳۴ گل خورده بود، در لیگ برتر فوتبال ایران، خود را نگه دارد اما در فصل بعدی با ۳۵ گل خورده و ۲۷ امتیار به دستهٔ پایین تر، سقوط کرد. حسین ماهینی پس از گذراندن دوران سربازی در ملوان، از یک تیر ۱۳۹۵، دوباره به پرسپولیس بازگشت تا شاگرد برانکو ایوانکوویچ شود؛ او پس از بازگشت به پرسپولیس، در ۲۸ تیر ۱۳۹۵ در حالی که یک فصل دیگر قرارداد داشت، قرارداد خود را برای دو فصل دیگر تمدید کرد. در لیگ برتر فوتبال ایران ۹۶–۱۳۹۵، ماهینی در ۲۹ مسابقه برای سرخ های ایران به میدان رفت و یک گل هم زد. او همچنین در ۱۰ مسابقه در لیگ قهرمانان آسیا ۲۰۱۷ به میدان رفت. خط دفاعی پرسپولیس که در فصل پیشین، با ۳۴ گل خورده، بسیار آسیب پذیر بود، در بازگشت ماهینی و مدافع میانی چون سید جلال حسینی، توانست بار دیگر توان مندی گذشته را به دست آورد و با دریافت تنها ۱۴ گل، یک رکورد تازه در فوتبال ایران، به جای بگذارد. در پایان فصل، ماهینی موفق شد که با پرسپولیس به نخستین قهرمانی دوران فوتبالی خود، در لیگ برتر دست یابد و با فاصله ای کوتاه، در رقابت های سوپر جام فوتبال ایران ۱۳۹۶ در برابر نفت تهران به پیروزی رسیده و دومین جام را بالای سر ببرد. در هفته های نخستین لیگ شانزدهم فوتبال ایران، ماهینی در پست دفاع راست، جایگاه ثابتی داشت اما بعداً، برانکو او را در پست هافبک دفاعی، مدافع میانی و مدافع چپ نیز به کار گرفت که کمک کرد تا این بازیکن، دوباره به اردوی تیم ملی ایران، دعوت شود. حسین ماهینی، به عنوان مدافع چپ، در تیم منتخب فصلِ لیگ قهرمانان آسیا ۲۰۱۷ نیز قرار گرفت؛ همچنین در این فصل، او برای سه هفته در تیم منتخب قرار داشت و آمار خوبی را ثبت کرده بود اما در پایان، با شکست برابر الهلال، از ورود به دومین فینال آسیایی، بازماند. در فصل هفدهم لیگ برتر خلیج فارس، ماهینی در پست های گوناگون دفاعی، ۲۷ بار برای پرسپولیس به میدان رفت، ۲ پاس گل فرستاد و به همراه دیگر مدافع های تیم پرسپولیس، عملکرد بسیار خوبی را از خود بر جای گذاشت؛ در این فصل، پرسپولیس با دریافت ۱۵ گل، عنوان برترین خط دفاعی لیگ هفدهم را از آنِ خود کرد و برای دومین سال پشت هم، چند هفته مانده به پایان فصل، قهرمان شد. ماهینی در جام حذفی این فصل نیز ۳ بار به میدان رفته است. پرسپولیس در این فصل، در سوپر جام فوتبال ایران ۱۳۹۷ نیز قهرمان شد. ماهینی در لیگ قهرمانان آسیا ۲۰۱۸ نیز در ۱۰ مسابقه (۸۶۲ دقیقه)، بازی کرد و ۳ بار از سوی کارشناسان ای اف سی، در تیم منتخب هفته قرار گرفت. در این لیگ، بار دیگر، تیمی که ماهینی در آن بازی می کرد، فینالیست آسیا شد و پرسپولیس به فینال لیگ قهرمانان آسیا ۲۰۱۸ راه یافت اما در پایان، کاشیما آنتلرز توانست با زدن دو گل، این تیم را در کسب قهرمانی این رقابت ها، ناکام گذارد. حسین ماهینی که تا پایان فصل هجدهم لیگ برتر خلیج فارس، با پرسپولیس قرارداد داشت، در ۲۷ تیر ۱۳۹۷، قراردادش را تا سال ۱۴۰۰ با این تیم، تمدید کرد. این مدافع که در ۷ دیدار نخست لیگ برتر فوتبال ایران ۹۸–۱۳۹۷، حاضر بود و مقابل نساجی مازندران، پاس گل نیز فرستاد، در نیمهٔ نخست شهرآورد هشتاد و هشتم تهران، دچار پارگی رباط صلیبی شد و ادامهٔ فصل را از دست داد. هرچند که ماهینی در بازی پایانی لیگ، برای چند دقیقه برابر پارس جنوبی بازی کرد. این بازیکن در دوران حضور در پرسپولیس، پس از سید جلال حسینی، کاپیتان دوم سرخ های ایران، به شمار می رفت و به دلیل چند پسته بودن و به کار گرفته شدن در پست های گوناگون، به «آچار فرانسهٔ» پرسپولیس، معروف شد. حسین ماهینی، تا پیوستن به نساجی مازندران، ۱۵۴ بار برای پرسپولیس در رقابت های گوناگون، به میدان رفت، ۳ گل زد و ۱۴ پاس گل نیز برای این تیم، به ثبت رساند. ماهینی که با پرسپولیس در سه فصل پی درپی به قهرمانی لیگ برتر ایران، رسیده بود، پس از جراحی زانو و رفع مصدومیت، به شرایط ایده آل گذشته بازنگشت؛ او جایگاه ثابت خود را در پرسپولیس از دست داد و نهایتاً از این تیم کنار گذاشته شد. قطع همکاری ماهینی با پرسپولیس، در ساعات پایانی انتقالات لیگ برتر رخ داد و امکان جذب پیشنهادهای گسترده ای را نداشت. وی در حالی که از شاهین بوشهر نیز پیشنهاد داشت، در نهایت در ۲۵ دی ۱۳۹۸، قراردادی را برای یک نیم فصل با باشگاه فوتبال نساجی مازندران به امضا رساند. بنا بر گزارش ورزش سه، ماهینی پس از جدایی از پرسپولیس، دچار افت نشد و ارائه گر بازی های خوبی برای نساجی مازندران بوده است. از نمایش های خوب او در هفته های پایانی لیگ برتر فوتبال ایران ۹۹–۱۳۹۸ رقم خورد؛ جایی که ماهینی، مدافع راست نساجی، از اثرگذارترین بازیکنان نساجی برابر فولاد خوزستان بود و بر روی هر سه گل تیم خود، اثر گذاشت. او در نساجی نیز، پرتاب های اوت خود را که در آنان شگرد داشت، ادامه داد. حسین ماهینی سابقهٔ عضویت در تیم ملی فوتبال امید ایران را دارد. در بازی های آسیایی ۲۰۰۶ که در دوحه قطر، برگزار شد، وی به همراه این تیم، به مدال برنز مسابقات، دست یافت. جایی که ملی پوشان زیر ۲۳ سال ایران، در ردهٔ مقدماتی این بازی ها، با مالدیو، هنگ کنگ و هند هم گروه بودند و با پیروزی در هر سه مسابقهٔ گروهی، به عنوان تیم نخست به ردهٔ یک چهارم پایانی، راه یافتند. در دیدار برابر چین، تیم امید ایران، با تساوی ۲–۲ به پنالتی رفت و با نتیجهٔ ۸–۷ پیروز شد. این تیم در نیمه نهایی با نتیجهٔ ۲–۰ در برابر میزبان مسابقات، قطر، شکست خورد و برای گرفتن مدال برنز در برابر کره جنوبی قرار گرفت و با پیروزی یک بر صفر، در جایگاه سوم رقابت ها جای گرفت. ماهینی برای نخستین بار، هنگامی که برای ذوب آهن اصفهان بازی می کرد، در ۶ خرداد ۱۳۹۰، توسط کارلوس کی روش به تیم ملی فوتبال ایران دعوت شد. نخستین بازی ملی ماهینی، در یک دیدار دوستانه در در برابر تیم ملی فوتبال ماداگاسکار بود که با تک گل جلال حسینی، با پیروزی یک بر صفر تیم ایران، همراه شد. او در این مسابقه، از دقیقهٔ ۷۰ به جای هادی نوروزی به زمین آمد. این مسابقه، همچنین نخستین دیدار رسمی تیم ملی فوتبال ایران با سرمربیگری کارلوس کی روش بود. پس از این، ماهینی نقشی نیز در تیم کی روش، برای صعود به جام جهانی فوتبال ۲۰۱۴ داشت و از بازیکنان ایران، در مرحله مقدماتی جام جهانی فوتبال ۲۰۱۴ بود. در نخستین مرحلهٔ گروهی مقدماتی، ماهینی در برابر تیم های اندونزی، بحرین و قطر، برای ۵ بار به میدان رفت و تنها در یک مسابقه، غایب بود. ایران به عنوان صدرنشین این گروه، با ۳ برد و ۳ مساوی و تنها ۵ گل خورده، صعود کرد. پس از این، ماهینی در مسابقات دوستانه ای در برابر تیم های ملی موریتانی، موزامبیک و آلبانی به میدان رفت و تیم ملی ایران، تنها یک گل را در این مسابقات، دریافت کرد. در مرحلهٔ گروهی دوم مقدماتی جام جهانی ۲۰۱۴، ماهینی در نیمی از مسابقات، به کار گرفته شد و به ترتیب، در برابر تیم های ملی ازبکستان، قطر، لبنان و کره جنوبی به میدان رفت. در پایان این رقابت ها، ایران ۵ برد، ۱ مساوی و ۲ باخت داشت و تنها ۲ گل دریافت کرد. پس از آن، در غالب مسابقاتی دوستانه، در برابر تاجیکستان و عمان برای ایران، به میدان رفت و ایران در این دو مسابقه، ۴ گل دریافت کرد. ماهینی برای مرحله مقدماتی جام ملت های آسیا ۲۰۱۵ نیز به تیم ملی ایران، فراخوانده شد؛ او در سه مسابقه در برابر تایلند، لبنان و کویت به میدان رفت. در این رقابت های گروهی، ایران با ۵ برد و ۱ مساوی و ۵ گل خورده، به عنوان تیم نخست گروه، صعود کرد. حسین ماهینی توسط کارلوس کی روش به تیم ملی فوتبال ایران برای جام جهانی فوتبال ۲۰۱۴ نیز فراخوانده شد. کمی قبل، برای آماده سازی تیم ملی ایران برای این رقابت ها، کی روش نخست با برگزاری اردویی در آفریقای جنوبی کار را شروع کرد. بازی با چند تیم غیر مطرح باشگاهی آفریقایی، به نقطهٔ شروع دیدارهای دوستانهٔ ایران، در این اردو، تبدیل شد؛ تیم ملی ایران، در این اردو چهار بازی انجام داد که یک باخت، یک تساوی و دو پیروزی نتایج آن بودند. پس از آن تیم ملی ایران، به اتریش رفت تا اردوی پایانی خود را پیش از جام جهانی فوتبال ۲۰۱۴ برزیل، در آنجا برگزار کند. این اردو هم سه دیدار دوستانه داشت که شامل دو تساوی و یک پیروزی می شد؛ ماهینی در این دیدارها نیز بازی کرد. برابری بدون گل در مقابل تیم ملی فوتبال نیجریه، شکست یک بر صفر در برابر تیم ملی فوتبال آرژانتین و شکست سه بر یک در برابر تیم ملی فوتبال بوسنی و هرزگوین، نتایج پایانی تیم ملی فوتبال ایران، در برزیل بودند. این تیم، با دفاع چندلایه و انجام بازی منسجم و پیوستهٔ دفاعی، توانست از قهرمان آفریقا یک امتیاز بگیرد. اما در همان مرحلهٔ گروهی حذف شد و به عنوان تیم آخر جدول، با تنها یک امتیاز، از رقابت ها کنار رفت. ماهینی در هیچ کدام از این سه مسابقه، در ترکیب قرار نگرفت و تنها یک ذخیره بود. آخرین بازی های ماهینی برای تیم ملی ایران، در چهار بازی دوستانه رسمی در برابر بلاروس (۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۳)، آنگولا (۹ خرداد ۱۳۹۳)، ترینیداد و توباگو (۱۸ خرداد ۱۳۹۳) و پاپوآ گینه نو (۲۰ آبان ۱۳۹۵) بوده اند؛ ایران در این مسابقات، تنها ۴ گل دریافت کرده است. در بهمن ۱۳۹۶، ماهینی دربارهٔ حضور در تیم ملی فوتبال ایران، اعلام داشت که: «من با این جابه جایی پست هایم (در پرسپولیس) تقریباً تیم ملی را از دست دادم؛ البته فدای سر هواداران». وی همچنین اعلام داشت که مایل بوده است تا بیشتر در پست دفاع راست، به میدان برود. ماهینی در مجموع، ۲۳ بازی رسمی برای تیم ملی فوتبال ایران انجام داده است. ماهینی در عقب (پست های دفاعی) بازی کرده است؛ جایی که با استفاده از سرعت و توانایی عبور خود، بسیار اثرگذار بوده است. در لیگ شانزدهم، ماهینی با انگیزه ای بالا به پرسپولیس افزوده شد و در هفته های ابتدایی، همانند دوران گذشته، در سمت راست دفاع تیم، جایگاه ثابتی به دست آورد. اما کمی بعد، در ادامهٔ آن فصل، «آچار فرانسه» سرخ پوشان لقب گرفت و در پست هافبک دفاعی و مدافع میانی و چپ نیز به کار گرفته شد. او نمایش موفقی داشت و توانست کمبود تیم در آن فضاها را پر کند. آخرین نسخه ای که برانکو ایوانکوویچ برای حسین ماهینی تعریف کرد، به کارگیری در سمت چپ دفاعی و جایی که در آن دوران، به عنوان ضعف سرخ پوشان شناخته می شد، بود. ماهینی توانست نمایش بسیار موفقی در این پست داشته باشد و نیاز تیم را رفع کند. او توسط کارشناسان ای اف سی، چندین بار به عنوان مدافع چپ برتر هفته، انتخاب شد. بر اساس تحلیلی در سال ۱۳۹۶، ماهینی در لیگ قهرمانان آسیای آن سال، با دقت پاس ۸۴ درصدی یکی از بهترین بازیکنان پرسپولیس از این نظر بوده است؛ هرچند که دقت پاس بلند او در آن فصل، به ۶۰ درصد کاهش یافته است. در آن فصل، او یک پاس گل نیز به نام خود ثبت کرد و شش موقعیت خطرناک برای پرسپولیس به وجود آورد. ماهینی در کل، ۲۹۸ پاس در ۶۳۰ دقیقه ای که در این فصل، به میدان رفته است، ثبت کرد. پیروزی در ۴۲ دوئل با بازیکنان حریف و شکست در ۱۲ دوئل، او را به مدافعی قابل اتکا در سمت چپ دفاعی پرسپولیس تبدیل کرد. از مجموع ۱۳ تکل ماهینی در این فصل از رقابت ها، تنها ۳ مورد غیر موفق بوده اند و او ۱۶ بار نیز حملهٔ حریف را متوقف کرده است. آمار هجومی وی در این فصل نیز، می گوید که در فاز تهاجمی تنها دو اقدام به شوت به دروازه داشته که تنها یکی از آنان در چارچوب بوده است. در این فصل، او تنها سه بار بازیکن حریف را با خطا متوقف کرده است. پرتاب های دستی، سال ها به عنوان حربه ای در فوتبال ایران، استفاده می شدند؛ پرتاب های دست ماهینی نیز گل ساز بوده اند و هنگام بازی در پرسپولیس، به عنوان روشی برای ایجاد موقعیت، استفاده می شدند. حسین ماهینی در ۲۵ شهریور ۱۳۶۵ در بوشهر زاده شد و در محلهٔ جلالی این شهر، زندگی می کرد. ماهینی به شکل خیابانی و در کوچه های زادگاهش، فوتبال بازی می کرد. پدرش، محمدحسین ماهینی نیز فوتبالیست است و از بازیکنان پیشین تیم فوتبال شاهین بوشهر است؛ او از دوران کودکی، با حسین ماهینی به بازی فوتبال می پرداخت. مادر وی، یک آموزگار بوده است و ماهینی یک برادر کوچک تر و یک خواهر بزرگ تر نیز دارد. وی خود را از هواداران پرسپولیس اعلام کرده است. ماهینی با انیس محمدی ازدواج کرده است و فرزندی دختر، با نام «مایسا» دارد. همچنین، اعلام داشته است که برنامهٔ تلویزیونی ۹۰، یک برنامهٔ ورزشی ایرانی، را پیگیری می کرده است. ذوب آهن اصفهان پرسپولیس ملی فردی
[ { "answer1": "حسین ماهینی (زادهٔ ۲۵ شهریور ۱۳۶۵ در بوشهر)", "answer2": "نخستین باشگاه حرفه ای ماهینی، استقلال اهواز بوده است", "distance": 3646, "question": "حسین ماهینی در چه سالی متولد شد و اولین باشگاه حرفه ای او چه نام داشت؟" }, { "answer1": "ماهینی بیشتر در پست های دفاعی عقب، بازی کرده است", "answer2": "ماهینی برای نخستین بار، هنگامی که برای ذوب آهن اصفهان بازی می کرد، در ۶ خرداد ۱۳۹۰، توسط کارلوس کی روش به تیم ملی فوتبال ایران دعوت شد.", "distance": 2422, "question": "حسین ماهینی در چه پستی در زمین بازی میکرد و در چه سالی به تیم ملی دعوت شد؟" }, { "answer1": "او فوتبال را به شکل خیابانی و از کوچه های شهر بوشهر آغاز کرده است.", "answer2": "او با پرسپولیس به سه قهرمانی لیگ، سه قهرمانی سوپر جام و یک قهرمانی جام حذفی رسید.", "distance": 1584, "question": "حسین ماهینی چگونه فوتبال را شروع کرد و چه افتخاراتی در پرسپولیس کسب کرد؟" }, { "answer1": "از سال ۲۰۰۵، وی برای پنج فصل با شماره پیراهن ۵ برای این تیم به میدان رفت.", "answer2": "او ۲۸ بازی در لیگ برای ملوان انجام داد", "distance": 1792, "question": "حسین ماهینی برای چه مدتی در استقلال اهواز بازی کرد و چند بازی برای ملوان انجام داد؟" }, { "answer1": "ماهینی در لیگ قهرمانان آسیا ۲۰۱۸ نیز در ۱۰ مسابقه (۸۶۲ دقیقه)، بازی کرد و ۳ بار از سوی کارشناسان ای اف سی، در تیم منتخب هفته قرار گرفت.", "answer2": "حسین ماهینی پس از گذراندن دوران سربازی در ملوان، از یک تیر ۱۳۹۵، دوباره به پرسپولیس بازگشت", "distance": 1844, "question": "حسین ماهینی چه آماری در لیگ قهرمانان آسیا ۲۰۱۸ داشت و در چه سالی به پرسپولیس بازگشت؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
86
: عینک هوشمند عینک هوشمند یا عینک های هوشمند عینک های رایانه های هستند که اطلاعاتی را در کنار یا به آنچه پوشنده عینک می بیند، اضافه می کنند. بعلاوه، شیشه های هوشمند گاهی اوقات به عنوان عینک های رایانه ای استفاده می شوند که می توانند خواص نوری خود را در زمان اجرا تغییر دهند. عینک آفتابی هوشمند که برای تغییر رنگ با استفاده از وسایل الکترونیکی برنامه ریزی شده است، نمونه ای از نوع دوم از شیشه های هوشمند است. قرار دادن اطلاعات در یک میدان دید از طریق یک صفحه نمایش نوری (OHMD) یا عینک بی سیم تعبیه شده با صفحه نمایش شفاف (HUD) یا واقعیت افزوده (AR) که توانایی بازتاب تصاویر دیجیتال را نیز به دست می دهد، به دست می آید و همچنین به اجازه می دهد تا کاربر را از طریق آن را ببینید، یا بهتر است با آن را ببینید. در حالی که مدل های اولیه می توانند وظایف اساسی را انجام دهند، یعنی مثلاً فقط به عنوان صفحه نمایش جلویی برای یک سیستم از راه دور خدمت می کنند، همانطور که در مورد عینک های هوشمند با استفاده از تکنولوژی تلفن همراه یا Wi-Fi، عینک هوشمند مدرن، رایانه های مجهزی هستند که می توانند برنامه های تلفن همراه را اجرا کنند. بعضی از آن ها هندزفری هستند که می توانند با استفاده از دستورها صوتی زبان طبیعی از طریق اینترنت ارتباط برقرار کنند، در حالی که بقیه از دکمه های لمسی استفاده می شود. عینک های هوشمند، مانند دیگر کامپیوترها ممکن است اطلاعات را از سنسورهای داخلی یا خارجی جمع آوری کند. ممکن است داده ها را از ابزار یا رایانه دیگر کنترل یا بازیابی کند. عموماً فناوری های بی سیم مانند بلوتوث، Wi-Fi و GPS را پشتیبانی می کنند. در حالی که تعداد کمی از مدل ها، یک سیستم عامل تلفن همراه را اجرا می کنند و به عنوان دستگاه پخش رسانه ای قابل حمل برای ارسال فایل های صوتی و تصویری به کاربر از طریق یک هدست بلوتوث یا فایرفاکس عمل می کنند. برخی از مدل های عینک های هوشمند، همچنین ویژگی ثبت وقایع و قابلیت ردیاب فعالیت را دارا می باشند. چنین عینک هایی ممکن است تمام ویژگی های یک گوشی هوشمند را داشته باشد. بعضی از ویژگی های ردیاب فعالیت (همچنین به عنوان " "ردیاب تناسب اندام"" شناخته شده) است که در برخی از ساعت های GPS دیده می شود. همانند سایر دستگاه های ثبت وقایع و ردیابی فعالیت، دستگاه ردیابی GPS و دوربین دیجیتال برخی از عینک های هوشمند، می توانید برای ضبط داده های تاریخی استفاده شود. برای مثال، پس از اتمام تمرین، داده ها را می توان بر روی یک کامپیوتر یا آنلاین بارگیری کرد تا یک گزارش از فعالیت های ورزشی برای تجزیه و تحلیل ایجاد شود. برخی از ساعت های هوشمند می توانند به عنوان دستگاه های ناوبری GPS کامل، نمایش نقشه ها و مختصات جاری عمل کنند. کاربران می توانند مکان فعلی خود را «علامت گذاری» کنند و سپس نام و مختصات ورودی را ویرایش کنند، که ناوبری را بر روی این مختصات جدید ممکن می سازد. اگر چه برخی از مدل های عینک های هوشمند ساخته شده در قرن بیست و یکم، کاملاً کاربردی و به عنوان محصولات مستقل هستند، اکثر تولیدکنندگان توصیه می کنند یا حتی اجبار می کنند که مصرف کنندگان گوشی های تلفن همراه از سیستم عامل مشابه استفاده کنند، به طوری که بتوان دو دستگاه را برای عملکردهای دیگر و همگام سازی استفاده کرد. عینک هوشمند می تواند به عنوان یک برنامه اضافی برای نمایش سر صفحه (HUD) یا کنترل از راه دور گوشی کار کند و به کاربر برای داده های ارتباطی مانند تماس ها، پیام های SMS، ایمیل ها و دعوتنامه های تقویم هشدار می دهد. عینک هوشمند می تواند به عنوان یک دوربین بدن استفاده شود. در سال ۲۰۱۸، پلیس چین در ژنگ ژو از عینک های هوشمند برای گرفتن عکس استفاده کرد که با یک پایگاه داده دولتی با استفاده از تشخیص چهره برای شناسایی مظنونین، بازیابی یک آدرس و پیگیری افراد در خارج از مناطق خانگی آنها، مورد استفاده قرار گردید. چندین مدرک از مفهوم عینک گوگل در مراقبت های بهداشتی ارائه شده است. در ماه ژوئیه ۲۰۱۳، Lucien Engelen تحقیقات در مورد قابلیت استفاده و تأثیر عینک گوگل در مراقبت های بهداشتی آغاز کرد. از اوت ۲۰۱۳، Engelen، که در دانشگاه Singularity و در اروپا در مرکز پزشکی دانشگاه رادبود مستقر است، اولین متخصص بهداشت و درمان در اروپا است تا در برنامه کاشف عینک شرکت کند. تحقیق او در عینک گوگل (از تاریخ ۹ اوت ۲۰۱۳) در اتاق های عملیاتی، آمبولانس، هلیکوپتر تروما، تمرین عمومی و مراقبت در منزل و همچنین استفاده در حمل و نقل عمومی برای آسیب دیدگی بصری یا جسمی انجام شد. تحقیق او شامل گرفتن عکس ها، پخش ویدئوها به مکان های دیگر، اعطای مجوز عملیات و مشاوره تلفنی از طریق تماس بود. Engelen یافته های خود را در وبلاگ ها، فیلم ها، تصاویر، در توییتر، و در گوگل ثبت کرده است. و هنوز ادامه دارد. یافته های کلیدی پژوهش Engelen شامل: دکتر فیل هاسلام و دکتر سباستین مافلد نخستین مفهوم Google Glass را در زمینه رادیولوژی مداخلات نشان دادند. آن ها نشان دادند که مفهوم Google Glass می تواند به بیوپسی کبدی و فیستولاپلاستی کمک کند، و این جفت نشان داد که عینک گوگل توانایی بهبود ایمنی بیماران، آسایش اپراتور و ایجاد بازده در زمینه رادیولوژی را دارا است. در ژوئن ۲۰۱۳، دکتر رافائل گروسمن جراح، اولین فردی بود که عینک گوگل را درعمل جراحی ادغام کرد، زمانی که دستگاه را در طی یک روش گاستروستومی (Endometrial Endoscopic Gastrostomy) PEG استفاده کرد. در اوت ۲۰۱۳، عینک گوگل نیز در مرکز پزشکی Wexner در دانشگاه ایالتی اوهایو مورد استفاده قرار گرفت. جراح دکتر کریستوفر کایدر از عینک گوگل برای مشورت با یک همکار در بخش دورافتاده کلمبوس، اوهایو استفاده کرد. گروهی از دانشجویان کالج پزشکی دانشگاه ایالتی اوهایو نیز این عملیات را بر روی کامپیوترهای لپ تاپ خود مشاهده کردند. به دنبال این روش، کیدینگ اظهار داشت: "صادقانه بگویم، هنگامی که ما در جراحی قرار گرفتیم، اغلب حضور دستگاه را فراموش کردم. این تصاویر بسیار شهودی و کاملاً یکپارچه به نظر می رسید. " در ۱۶ نوامبر ۲۰۱۳، در سانتیاگو دو شیلی، تیم جراحی فک و صورت که به رهبری دکترن آنتونیو مارینو برگزار شد، اولین جراحی ارتوآنتیو را با کمک گوگل شیشه در آمریکای لاتین انجام داد، در تعامل با آن ها و همکاری با ناوبری سه بعدی همزمان. تیم جراحی توسط رسانه رادیو ADN و روزنامه LUN مصاحبه شد. در ژانویه سال ۲۰۱۴، جراح ارتوپدی هند Selene G. Parekh عمل جراحی پا و مچ پا را با استفاده از Google Glass در جیپور انجام داد که از طریق اینترنت در وب سایت گوگل پخش شد. این جراحی در طی یک کنفرانس سالانه سه روزه هند و آمریکا برگزار شد که توسط تیمی از کارشناسان ایالات متحده برگزار شد و توسط دکتر اشیش شرما برگزار شد. شارما می گوید گوگل شیشه اجازه می دهد بدون نگاه کردن به بیمار از X-Ray یا MRI نگاهی بیندازد و اجازه می دهد یک پزشک بتواند در طول یک جلسه با خانواده یا دوستان بیمار ارتباط برقرار کند. "تصویری که پزشک از طریق Google Glass می بیند، در اینترنت پخش می شود. این یک تکنولوژی شگفت انگیز است. پیش از این، در طی جراحی ها، برای نشان دادن چیزی به دکتر دیگر، ما مجبور بودیم در حال حرکت باشیم و فیلمبردار مجبور بود که حرکت کند و زاویه های مختلفی بگیرد. در طول این، شانس عفونت وجود دارد؛ بنابراین، در این تکنولوژی، تصویری که دکتر با استفاده از Google Glass دیده می شود، توسط همه افراد در سراسر جهان دیده می شود. " در استرالیا، در ماه ژانویه سال ۲۰۱۴، شرکت ملبورن اسمال ورلد، با شرکت انجمن تغذیه شیر مادر استرالیا، برای اولین بار از عینک گوگل برای تغذیه با شیر مادر استفاده کرد. این برنامه، به نام تست عینک گوگل برای تغذیه شیر، به مادران اجازه می دهد که در هنگام مشاهده دستورالعمل های مربوط به مسائل مربوط به شیردهی (قفل شدن، وضعیت و غیره) شیر دهند یا از یک Google Hangout امن، که می توانند این مشکل را از طریق مادر بررسی کند دوربین گوگل تست با موفقیت در ماه آوریل ۲۰۱۴ در ملبورن انجام شد و ۱۰۰٪ از شرکت کنندگان با اطمینان شیردهی داشتند. پروژه حمایت از تغذیه شیر مادر در سطح جهانی تکنیک های مختلف برای دیدن از طریق HMDs وجود دارد. بسیاری از این تکنیک ها را می توان به دو خانواده اصلی تقسیم کرد: «آینه منحنی» (یا منحنی ترکیب کننده) بر اساس و «موجک» یا «راهنمای نور». تکنیک آینه در EyeTaps، توسط Meta در Meta 1، توسط Vuzix در محصولات Star 1200 خود، توسط Olympus و توسط Laster Technologies استفاده شده است. یکی از انواع رایج تر انواع نمایشگرهای آینهٔ منحنی نمایشگر اپتیکال birdbath است. صفحه نمایش birdbath ترکیبی از شکاف پرتو و یک آینه کروی /ترکیب کننده، اجازه می دهد تا برای یک میدان بسیار گسترده ای از دید استفاده شود. تکنیک های موجبر متعدد برای مدتی وجود داشته است. این تکنیک ها شامل اپتیک پراش، اپتیک هولوگرافی، اپتیک پلااریزه، اپتیک بازتاب و طرح بندی است: The Castrys Technical Illusions از تکنیک های مختلف با شیشه های روشن استفاده کرده است. عینک دارای یک پروژکتور است و تصویر با یک سطح بازتابنده به چشم بازگردانده می شود. عینک آفتابی هوشمند که قادر به تغییر خواص فیلتر نوری در زمان اجرا هستند، عموماً از تکنولوژی کریستال مایع استفاده می کنند. همان طور که شرایط روشنایی تغییر می کند، مثلاً زمانی که کاربر از داخل خانه به خارج از منزل بیرون می رود، نسبت روشنایی نیز تغییر می کند و می تواند باعث اختلال چشمگیر نامطلوب شود. یک راه حل جذاب برای غلبه بر این مسئله این است که فیلترهای کم نور را به عینک های هوشمند هوشمند اضافه کنید که میزان نور محیط را به چشم کنترل می کند. LC-Tec PolarView یک مولکول نوآورانه کریستال مایع برای استفاده در لنزهای عینک آفتابی هوشمند است. PolarView کنترل کم نورکننده را ارائه می دهد، که میزان نوردهی توسط یک ولتاژ دیسک اعمال شده تنظیم می شود. نوع دیگری از عینک آفتابی هوشمند از فیلتر انحرافی قطبی (ADF) استفاده می کند. عینک آفتابی هوشمند نوع ADF می تواند ویژگی های فیلتر کردن قطبش خود را در زمان اجرا تغییر دهد. برای مثال، عینک آفتابی هوشمند نوع ADF می تواند از فیلتر کردن قطبش افقی تا فیلتر کردن قطبش عمودی با لمس یک دکمه تغییر کند. لنزهای عینک آفتابی هوشمند می تواند از سلول های انعطاف پذیر چندگانه ساخته شود، بنابراین قطعات مختلف لنز می توانند خواص اپتیکی مختلف را نشان دهند. برای مثال، بالای لنز را می توان با استفاده از الکترونیک پیکربندی کرد تا ویژگی های فیلتر قطبی شدن و opacity متفاوت از قسمت پایین لنز را داشته باشد. نمایشگرهای مجهز به صفحه نمایش به عنوان ایستگاه های کاری طراحی نشده اند و دستگاه های ورودی سنتی مانند صفحه کلید و ماوس از مفهوم smartclass عینک های هوشمند، پشتیبانی نمی کنند. در عوض، ورودی کنترل اینترفیس کامپیوتر و انسان (HCI) باید روش هایی باشد که خودشان را تحرک می کنند و / یا استفاده از هندزفری خوب هستند. مجموعه گسترده ای در رابط کامپیوتر و انسان می تواند وجود داشته باشد که به سه دسته اصلی دسته بندی شود که دستی، لمسی و ورودی بدون تماس هستند. مثال ها به شرح زیر ذکر شده اند. توسعهٔ رابط های کامپیوتری انسانی در عینک هوشمند در حال حاضر موضوع داغ است. به عنوان مثال، رابط کاربری ترکیبی، اندازه فرم، عامل زمانی، ظرفیت سخت افزاری و غیره، چندین چالش هستند که باید حل شوند. شرکت تحلیلی آی اچ اس تخمین زده است که محموله های عینک های هوشمند ممکن است از ۵۰٬۰۰۰ واحد در سال ۲۰۱۲ تا ۶٫۶ میلیون دستگاه در سال ۲۰۱۶ افزایش یابد. براساس یک نظرسنجی از بیش از ۴٬۶۰۰ بزرگسال آمریکایی که توسط فارستر ریسرچ انجام شده است، حدود ۱۲ درصد از پاسخ دهندگان مایل به پوشیدن عینک گوگل یا سایر دستگاه های مشابه هستند، اگر خدماتی ارائه دهند که منافع آن ها را نشان دهد. کسب و کار داخلی بی آی اینتلجنس انتظار سالانه فروش ۲۱ میلیون عینک گوگل در سال ۲۰۱۸ را دارد. انتظار می رود سامسونگ و مایکروسافت نسخه خود را از Google Glass در عرض شش ماه با محدوده قیمت ۲۰۰ تا ۵۰۰ دلار توسعه دهند. گزارش شده که سامسونگ لنزهایی را از لوموس، یک شرکت مستقر در اسرائیل خریداری کرده است. منبع دیگر می گوید مایکروسافت با ویوزیکس مذاکره می کند. در سال ۲۰۰۶، اپل ثبت اختراع خود را برای دستگاه اچ ام دی انجام داد. در ماه ژوئیه سال ۲۰۱۳، مؤسسه آزمایش های ای پی ایکس و مدیر عامل براون بالارد اظهار داشت که وی ۲۵ تا ۳۰ شرکت سخت افزاری که بر روی نسخه های خود از عینک های هوشمند کار می کنند می شناسد، که ای پی ایکس با بعضی از آن ها کار می کند. در حقیقت، تنها حدود ۱۵۰ هزار عینک واقعیت افزوده به مشتریان سراسر جهان در سال ۲۰۱۶ به فروش می رسد، بر خلاف نظر قوی از مدیران اجرایی شرکت های فناوری پیشرو که واقعیت افزوده در حال وارد شدن در زندگی ما است. این مشخص کننده برخی از محدودیت های فنی جدی است که مانع از نصب سازنده های تولیدکننده محصول می شود که عملکرد را متعادل می کند و مشتریان به مصرف روزانه یک دستگاه وابسته به سر تمایل ندارند. این راه حل می تواند انتقال باتری، پردازش قدرت و اتصال از قاب عینک واقعیت افزوده به یک دستگاه خارجی متصل به سیم، مانند گردنبند هوشمند باشد. این امر می تواند توسعه عینک های واقعیت افزوده را که تنها یک صفحه نمایش ارائه می دهد افزایش بدهد، آسان، ارزان و شیک. در نوامبر ۲۰۱۲، عینک گوگل توسط روزنامهٔ تایم به عنوان یکی از بهترین اختراعات سال ۲۰۱۲، همراه با اختراعاتی مانند کنجکاوی روور به رسمیت شناخته شد. پس از بازدید از دانشگاه کمبریج توسط رئیس هیئت مدیره گوگل اریک اشمیت در فوریه ۲۰۱۳، استاد کالج ولفسبون جان ناتون، عینک گوگل را ستایش کرد و آن را با دستاوردهای سخت افزاری و پیشگام شبکه داگلاس انگلبارت مقایسه کرد. ناتون نوشت که انگلبارت معتقد بود که ماشین آلات «باید انجام دهند آنچه را که ماشین آلات بهتر انجام می دهند، در نتیجه انسان ها آزاد می شوند که انجام "دهند آنچه را انسان" بهتر انجام می دهد». لیزا گلدشتاین، روزنامه نگار آزاد که کاملاً ناشنوا متولد شد، این محصول را از طرف افراد دارای معلولیت آزمایش کرد و در ۶ اوت ۲۰۱۳ بازبینی را منتشر کرد. گلدشتاین در بررسی خود می گوید که عینک گوگل جایگزین سمعک نمی شود و برای افرادی که نمی توانند صحبت کنند، مناسب نیست. گلدشتاین همچنین گزینه های محدودی را برای پشتیبانی مشتری توضیح داد، زیرا تماس تلفنی تنها وسیله ارتباط او بود. در دسامبر ۲۰۱۳، دیوید داتونا اولین هنرمند بود که عینک گوگل را به یک هنر معاصر تبدیل کرد. این اثر هنری در یک رویداد خصوصی در سمفونی جهانی جدید در ساحل میامی، فلوریدا، ایالات متحده آمریکا برگزار شد و برای افتتاح عمومی به بخش طراحی میامی نقل مکان کرد. بیش از ۱۵۰۰ نفر از عینک گوگل استفاده کرده اند تا آن را تجربه کنند. پس از واکنش عمومی منفی، در دسترس بودن خرده فروشی عینک گوگل در ماه ژانویه سال ۲۰۱۵ پایان یافت و این شرکت در سال ۲۰۱۷ به مشتریان تجاری تمرکز کرد. قابلیت EyeTap و ظاهر مینیمالیستی نسبت به EyeTap استیو مان مقایسه شده است و نیز به عنوان "شیشه" یا "Glass Glass Eye"شناخته شده است، اگر چه گوگل شیشه نسل یک شیشه در مقایسه با EyeTap است که "نسل چهار شیشه ای" است. با توجه به مان، هر دو دستگاه را تحت تأثیر قرار هر دو حفظ حریم خصوصی و محرمانه بودن با معرفی یک دو طرفه نظارت. نگرانی توسط منابع مختلف در مورد نفوذ به حریم خصوصی افزایش یافته، و رسوم و اصول استفاده از دستگاه در مکان های عمومی و ضبط مردم بدون اجازه آنها. یک جدال بر سر این که Google Glass به دلیل مشکلات امنیتی و دیگر موارد، حقوق حریم خصوصی را نقض می کند. طرفداران حفظ حریم خصوصی نگران هستند که افرادی که از این عینک استفاده می کنند می توانند با استفاده از تشخیص چهره افراد غریبه را شناسایی کنند یا مخفیانه مکالمات خصوصی را ضبط کنند. برخی از شرکت ها در ایالات متحده، علائم ضد گوگل شیشه ای را در موسسات خود قرار داده اند. استفان بالابان، یکی از بنیان گذاران شرکت نرم افزاری Lambda Labs، در ماه ژوئیه ۲۰۱۳، قبل از انتشار رسمی محصول، بلوک برنامه تشخیص چهره Google را با ساختن سیستم عامل خود، گیر انداخت. سپس Balaban Glassware اسکن شیشه ای را ایجاد کرد که خلاصه ای از مشترکات افراد اسکن شده با کاربر شیشه ای را ایجاد می کند، مانند دوستان و منافع متقابل. علاوه بر این، مایکل دی جیوانی Winky را ایجاد کرد، برنامه ای است که کاربر Google Glass می تواند یک عکس با یک چشمک زدن خود بگیرد، در حالی که مارک راجرز، یکی از محققان امنیتی اصلی در Lookout، کشف کرد که Glass می تواند ربوده شود اگر یک کاربر بتواند فریب دهد به وسیله گرفتن عکس از یک کد QR مخرب. سایر نگرانی ها در مورد قانونی بودن گوگل شیشه در تعدادی از کشورها، به ویژه در روسیه، اوکراین و دیگر کشورهای پس از اتحاد شوروی، افزایش یافته است. در ماه فوریه ۲۰۱۳، یک کاربر Google+ متوجه مشکلات حقوقی با Google Glass شد و در مورد مسائل مربوط به جامعه Google Glass در مورد این موضوع اعلام کرد که این دستگاه ممکن است طبق قوانین موجود در روسیه و اوکراین غیرقانونی باشد، زیرا استفاده از ابزارهای جاسوسی ممنوع است زیرا که می تواند ویدئو، صوتی یا عکس را به شیوه نامناسب ضبط کند. نگرانی در مورد حفظ حریم خصوصی و امنیت کاربران Google Glass در صورتی که دستگاه به سرقت رفته یا از دست رفته باشد، مشکلی بود بود که توسط کمیته کنگره آمریکا مطرح شد. به عنوان بخشی از پاسخ آن به کمیته دولتی، گوگل در اوایل ماه ژوئیه بیان کرد که در حال کار بر روی یک سیستم قفل است و آگاهی از توانایی کاربران برای از راه دور Google Glass را از رابط وب در صورت گم شدن افزایش داد چندین امکانات استفاده از Google Glass را که از قبل به انتشار عموم مردم رسیده بود را ممنوع کرد، با اشاره به نگرانی در مورد قابلیت های احتمالی نقض حریم خصوصی. امکانات دیگر مانند کازینوهای لاس وگاس، گوگل شیشه را ممنوع کردند، با اشاره به تمایل خود برای پیروی از قوانین ایالت نوادا و قوانین بازی رایانه ای که ممنوعیت استفاده از دستگاه های ضبط در نزدیکی نقاط قمار را ممنوع کرده اند. نگرانی ها هنگام استفاده از وسیله نقلیه در حالیکه وسیله(Google glass) را پوشیده اند، افزایش است. در تاریخ ۳۱ ژوئیه ۲۰۱۳ گزارش شد که رانندگی با پوشیدن Google glass احتمالاً در انگلیس ممنوع شده است و رانندگی با غفلت تلقی می شود، بنابراین یک مجازات معین به دنبال تصمیم وزارت حمل و نقل گرفته شد. در ایالات متحده، نماینده ایالت ویرجینیای غربی، گری جی. هاول در مارس ۲۰۱۳ اصلاحیه ای را علیه ارسال پیام ها در هنگام رانندگی معرفی کرد که شامل ممنوعیت استفاده از رایانه های پوشیدنی با صفحه نمایش است. هولل در یک مصاحبه بیان کرد: «ابتدایی ترین مسئله نگرانی در مورد ایمنی است؛ Glass headset می تواند متن یا ویدیو را در زمینه دید شما طراحی کند. من فکر می کنم پتانسیل زیادی برای حواس پرتی وجود دارد. " در اکتبر ۲۰۱۳ یک راننده در کالیفرنیا برای «رانندگی با مانیتور قابل مشاهده برای راننده (Google Glass) جریمه شد» بعد اینکه برای سرعت زیاد توسط یک افسر اداره پلیس سن دیگو ماشین را به کنار زد. گزارش شده است راننده برای اولین بار بود که برای رانندگی در حالی که Google Glass را پوشیده بود رانندگی می کرد. در حالی که قاضی اظهار داشت که «Google Glass تحت عنوان» مجازات و قصد «ممنوعیت رانندگی با یک مانیتور مورد بررسی قرار گرفت»، پرونده به دلیل نبود شواهدی که دستگاه در آن زمان وجود داشت، خارج از دادگاه محاکمه شد. در نوامبر ۲۰۱۳، یک شرکت کانادایی، وندیریکو، یک مطالعه را منتشر کرد که این واقعیت را روشن کرد که شنوایی مبدل هدایت استخوان در هنگام پوشیدن Glass headset بهبود می یابد، که می تواند برای محافظت از شنوایی کارگرانی را که در محیط کار با صدای بلند کار می کنند تشویق به استفاده کند. امروزه اکثر دستگاه های واقعیت افزوده به اندازه کافی بزرگ هستند و برنامه های کاربردی مانند ناوبری، راهنمای توریستی در زمان واقعی و ضبط، می توانند باتری های هوشمند هوشمند را در حدود ۱ تا ۴ ساعت تخلیه کنند. با استفاده از سیستم های نمایش قدرت با قدرت کمتر (مانند Vaunt)، عمر باتری را می توان با استفاده از یک باتری در جای دیگر بدن (مانند یک کمربند یا گردنبند هوشمند همراه) بهبود بخشید.
[ { "answer1": "قرار دادن اطلاعات در یک میدان دید از طریق یک صفحه نمایش نوری (OHMD) یا عینک بی سیم تعبیه شده با صفحه نمایش شفاف (HUD) یا واقعیت افزوده (AR) که توانایی بازتاب تصاویر دیجیتال را نیز به دست می دهد، به دست می آید و همچنین به اجازه می دهد تا کاربر را از طریق آن را ببینید، یا بهتر است با آن را ببینید.", "answer2": "بعضی از آن ها هندزفری هستند که می توانند با استفاده از دستورها صوتی زبان طبیعی از طریق اینترنت ارتباط برقرار کنند، در حالی که بقیه از دکمه های لمسی استفاده می شود.", "distance": 608, "question": "عینک های هوشمند چگونه اطلاعات را به دید کاربر اضافه می کنند و چگونه با دستورهای صوتی کار می کنند؟" }, { "answer1": "تحقیق او در عینک گوگل (از تاریخ ۹ اوت ۲۰۱۳) در اتاق های عملیاتی، آمبولانس، هلیکوپتر تروما، تمرین عمومی و مراقبت در منزل و همچنین استفاده در حمل و نقل عمومی برای آسیب دیدگی بصری یا جسمی انجام شد.", "answer2": "در ژوئن ۲۰۱۳، دکتر رافائل گروسمن جراح، اولین فردی بود که عینک گوگل را درعمل جراحی ادغام کرد، زمانی که دستگاه را در طی یک روش گاستروستومی (Endometrial Endoscopic Gastrostomy) PEG استفاده کرد.", "distance": 765, "question": "عینک های هوشمند در چه زمینه هایی در مراقبت های بهداشتی مورد استفاده قرار گرفته اند و یک جراح چگونه از آن در عمل جراحی استفاده کرد؟" }, { "answer1": "بعضی از ویژگی های ردیاب فعالیت (همچنین به عنوان \" \"ردیاب تناسب اندام\"\" شناخته شده) است که در برخی از ساعت های GPS دیده می شود.", "answer2": "همانند سایر دستگاه های ثبت وقایع و ردیابی فعالیت، دستگاه ردیابی GPS و دوربین دیجیتال برخی از عینک های هوشمند، می توانید برای ضبط داده های تاریخی استفاده شود.", "distance": 128, "question": "عینک هوشمند چگونه می تواند به عنوان ردیاب تناسب اندام استفاده شود و در چه مواردی می تواند برای ضبط داده های تاریخی مورد استفاده قرار گیرد؟" }, { "answer1": "عینک آفتابی هوشمند که قادر به تغییر خواص فیلتر نوری در زمان اجرا هستند، عموماً از تکنولوژی کریستال مایع استفاده می کنند.", "answer2": "یک راه حل جذاب برای غلبه بر این مسئله این است که فیلترهای کم نور را به عینک های هوشمند هوشمند اضافه کنید که میزان نور محیط را به چشم کنترل می کند.", "distance": 298, "question": "تکنولوژی های مورد استفاده در عینک های هوشمند برای تغییر خواص نوری چه هستند و چگونه می توان با آن مشکلات تغییر نور را حل کرد؟" }, { "answer1": "طرفداران حفظ حریم خصوصی نگران هستند که افرادی که از این عینک استفاده می کنند می توانند با استفاده از تشخیص چهره افراد غریبه را شناسایی کنند یا مخفیانه مکالمات خصوصی را ضبط کنند.", "answer2": "برخی از شرکت ها در ایالات متحده، علائم ضد گوگل شیشه ای را در موسسات خود قرار داده اند.", "distance": 178, "question": "چه نگرانی هایی در مورد حریم خصوصی در رابطه با عینک هوشمند مطرح شده است و چه اتفاقی برای استفاده از این عینک ها در مکان های عمومی افتاد؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
87
: کاهو کاهو گیاهی یک ساله از خانوادهٔ گل مینا یا گل آفتابگردان کاسنیان است. کاهو بیشتر به صورت سبزی پرورش می یابد ولی در مواقعی به صورت ساقه یا بذر نیز یافت می شود. کاهو برای اولین بار توسط مصریان باستان کشت شد که آن را از یک علف هرز که دانه هایش برای تولید روغن استفاده می شد، به دست آوردند. کاهو بعدها به روم و یونان نیز گسترش یافت که آنان نام لاکتوکا به آن دادند که کلمه کاهو در انگلیسی از ریشه همین کلمه است. در سال ۵۰ قبل از میلاد، چندین گونه از آن توصیف شده بود و کاهو در نوشته های قرون وسطی از جملهٔ چندین گیاه نامه پدیدار گشته است. در طی قرون ۱۶ تا ۱۸ رشد چندین گونه از آن در اروپا مشاهده شده و در اواسط قرن ۱۸ میلادی به این نتیجه رسیدند که می توانند آن را در باغ ها نیز پرورش دهند. در ابتدا اروپا و آمریکای شمالی بازار فروش کاهو بودند و در اواخر دهه ۱۹۰۰ مصرف آن به صورت جهانی گسترش یافت. در کل، اگرچه کاهوی مقاوم یک ساله بسیار آسان کشت می شود اما نیازمند دمای نسبی پایین تری است تا از گل دادن سریع آن جلوگیری شود. کاهو ممکن است به دلیل کمبود ریزمغذی و آفت هایی همچون حشرات یا پستانداران کوچک و نیز قارچ ها و باکتری ها دچار آسیب شود. آمیزش میان گونه های مختلف در سردهٔ کاهو به راحتی صورت می گیرد. اگرچه، این ویژگی می تواند برای باغداران خانگی در حفظ و نگهداری بذرها ایجاد مشکل نماید اما زیست شناسان از آن برای گسترش خزانه ژنی گونه های مختلف کاهو استفاده می کنند. در سال ۲۰۱۳ تولید جهانی کاهو و کاسنی ۲۴٫۹ میلیون تن بود که چیزی بیشتر از نصف آن در چین تولید شده بود. کاهو بیشتر در سالاد استفاده می شود؛ اگرچه، می توان آن را در تعدادی از غذاها همچون سوپ ها، ساندویچ ها و غیره مشاهده کرد. همچنین، می توان آن را سرخ نمود. نوعی از آن که کاهوی مارچوبه نام دارد و به خاطر ساقه اش پرورش می یابد را می توان به صورت خام یا پخته مصرف کرد. کاهو منبع خوبی برای ویتامین آ و پتاسیم است؛ همچنانکه منبع اصلی برای دیگر ویتامین ها و مواد معدنی است. بر خلاف ویژگی های مفید و سودمند، کاهو منبع انواع باکتری، ویروس و انگل های قابل شیوع در بین انسان ها هم است. به علاوه، مصرف اصلی آن به عنوان گیاه سبز پربرگ، بهره گیری مذهبی و دارویی بسیاری را در طول قرن ها برای انسان ها فراهم کرده است. گیاه ساتیوا از خانوادهٔ کاهو و خانوادهٔ گل آفتابگردان است. این نوع برای نخستین بار در سال ۱۷۵۳ توسط کارل لینه در نسخه دوم کتاب گونه های گیاهان مطرح شد. رومیان کاهو را به لاکتوسا منسوب می دانند (لاک در زبان لاتین به معنای شیر است)، کنایه از مادهٔ سفیدرنگی که امروزه شیرهٔ گیاهی نامیده می شود و با بریدن ساقه به بیرون تراوش می کند. کاهوی محلی گستره ای از مدیترانه تا سیبری را شامل می شود که بعدها به سرتاسر جهان انتقال یافته است. گیاه ارتفاع و پهنایی بین ۱۵ تا ۲۰ سانتی متر دارد. برگ ها رنگی و بیشتر رنگ هایی بین طیف سبز و قرمز با گونه های متنوع دارد. هم چنین گونه هایی با برگ های زرد، طلایی و آبی مایل به خاکستری نیز وجود دارند. کاهوها طیف گسترده ای از اندازه ها و بافت های مختلف با شکل های شکاف دار، حلزونی، موج دار و تزئینی را شامل می شوند. گیاه کاهو سیستم ریشه ای دارد؛ یعنی شامل ریشهٔ عمودی اصلی و ریشه های کوچکتر فرعی است. برخی از گونه ها، مخصوصاً گونه های آمریکا و اروپای غربی، ریشه های بلند و باریک عمودی و تعداد کمی ریشه های فرعی دارند. ریشه های عمودی بلند و ریشه های فرعی پهناور در گونه های آسیایی مشاهده می شوند. با توجه به نوع و زمان سال، کاهو مدت ۶۵ تا ۱۳۰ روز از کاشت تا برداشت عمر می کند. به دلیل تلخ و غیرقابل فروش بودن گل های کاهو، کشاورزان اجازه رشد کامل به آن را نمی دهند. کاهو در دمای بالا بسیار سریع گل می دهد؛ در حالی که دمای انجماد سبب کاهش سرعت رشد و در بعضی از مواقع سبب آسیب به برگ های بیرونی می شود. گیاه هنگامی که از مرحلهٔ قابل خوردن عبور کرد، گل هایی به ارتفاع ۹۰ سانتی متر و شکوفه های زردرنگ می دهد. پرورش خانگی کاهو در طول قرن ها سبب چندین تغییر در زادگیری گزینشی آن شده است: تأخیر ناگهانی، دانه های بزرگتر، برگ ها و هسته بزرگتر و مزه و بافت بهتر، حجم لاتکس کمتر و اندازه و رنگ برگ ها. کار در این حوزه ها تا به امروز ادامه دارد. تحقیقات علمی در زمینه اصلاح ژنتیک کاهو همچنان ادامه دارد. بیش از ۸۵ آزمایش در زمینه های مختلف بین سال های ۱۹۹۲ و ۲۰۰۵ در اتحادیه اروپا و ایالات متحده آمریکا انجام گرفت تا قدرت مقاومت در برابر داروهای شیمیایی افزایش یافته و مقاومت بیشتری در برابر حشرات نشان داده و الگوهای تغییر ناگهانی را کاهش دهند. این در حالی است که کاهوی اصلاح نژادی در کشاورزی تجاری کاربردی ندارد. کاهو برای نخستین بار در مصر باستان برای تولید روغن از دانه های آن کشت می شد. با استناد به شواهد موجود مربوط به ۲۶۸۰ سال قبل از میلاد مسیح، این گیاه همچنین برای استفاده از برگ های خوردنی آن نیز توسط مصریان کشت می شد. کاهو همچنین به عنوان نماد تولید مثل مین، در جشن های سالیانه حمل و در کنار تصاویر او قرار داده می شد. استفاده از آن در مراسم های مذهبی سبب شد تا تصاویر مین در غارها و نگاره های دیواری شکل گیرد. تنوع کاشت می تواند تا ۷۶ سانتی متر در ارتفاع را موجب شده و مدل های متنوع و مدرن کاهوی رومی را شبیه سازی کند. حدود سال ۵۰ میلادی، کشاورز رومی، کالیه مله، چندین نوع از گونه های کاهو را تشریح کرده است که بعضی از آنان اجداد کاهوهای امروزی به حساب می آیند. کاهو در بسیاری از نوشته های قرون وسطی، به عنوان یک گیاه دارویی دیده می شود. هیلدگارد بینگنی از آن در نوشته های خود در سال های ۱۰۹۸ تا ۱۱۷۹ به عنوان یک گیاه دارویی یاد کرده است. در سال ۱۵۸۶، یوآخیم کامراریوس توضیحاتی در مورد ۳ گونه از کاهوهای مدرن — کاهوی گرد، کاهوی برگ آزاد و کاهوی رومی — ارائه داد. کاهو برای نخستین بار توسط کریستف کلمب در قرن ۱۵ از اروپا به آمریکا آورده شد. بین سال های آخر قرن ۱۶ تا اوایل قرن ۱۸ انواع مختلفی از کاهو در اروپا و مخصوصاً در هلند پرورش داده شدند. کتاب های منتشرشده در اواسط قرن ۱۸ تا اوایل قرن ۱۹ از گونه های مختلفی که هم اکنون در باغ ها و باغچه ها وجود دارند، مطالبی نوشته اند. به دلیل اینکه کاهو پس از درو و برداشت عمر بسیار کوتاهی دارد، در مناطق نزدیک به محل کاشت به فروش می رسد. در اوایل قرن ۱۹ پیشرفت چشمگیری در زمینه بسته بندی، انبار و تکنولوژی حمل و نقل صورت گرفت که عمر مفید و قابلیت حمل کاهو را افزایش داد و در نتیجه رشد قابل توجهی در زمینه در دسترس بودن صورت گرفت. در طول دهه ۱۹۵۰، با پیشرفت سیستم خنک سازی که امکان خنک سازی زمین و بسته بندی نوین که قبلاً به صورت منجمد کردن بسته ها در سردخانه ها انجام می گرفت را فراهم می ساخت، تحولی عظیم در تولید کاهو صورت گرفت. به دلیل اینکه رشد و پرورش کاهو آسان است، برای بسیاری از شرکت ها به عنوان منبع درآمد محسوب می شود. با دنباله روی از تاریخچهٔ گونه های مختلف که توسط شرکت های مختلف، علی الخصوص در آمریکا، تکمیل یافته اند، هر ساله شاهد تغییر نام گونه های مختلف هستیم. این کار به دلایل مختلفی صورت می گیرد که بیشتر به دلیل بالا بردن قیمت ها با استفاده از کلمه گونهٔ «جدید» یا جلوگیری از آگاهی مشتریان از اینکه پیشرفت به دلیل رقابت شرکت های بذر و دانه است. با استناد با مدارک و شواهد از اواخر قرن ۱۹، کاهوها بین ۶۵ تا۱۴۰ نوع مختلف دسته بندی می شدند و تاکنون بیش از ۱۱۰۰ نام مختلف به خود گرفته اند. این اسامی حتی در بین کشورها نیز دچار تغییر می شوند. اگرچه، کاهو امروزه بیشتر به عنوان گیاه خوراکی مصرف می شود، بیش ترین سهم را در تولید سیگار گیاهی به خود اختصاص داده است؛ در حالی که نمونه های وحشی این گیاه، برگ هایی دارد که از لحاظ ظاهری بسیار شبیه توتون است. به عنوان یک گیاه مقاوم یک ساله، بعضی از گونه های کاهو می توانند حتی در شرایط سخت آب و هوایی در زمستان گذرانی و در زیر پوششی از کاه دوام بیاورند و نسل های قدیمی تر، از نوع تره بار در قاب سرد نیز رشد می کنند. کاهوهایی که به منظور مصرف شخصی در باغچه های خانه ها کاشت می شوند، در ردیف های پرپشت کنار هم قرار می گیرند. کاهو باید به صورت جدا کاشته شود تا به اندازهٔ کافی در معرض نور خورشید قرار گیرد که این موضوع سبب افزایش مواد معدنی در برگ ها شده و رنگ برگ ها را بهتر می کند. کاهوهای کمرنگ و مایل به رنگ سفید که در مناطق سردسیر می رویند، مواد معدنی کمتری دارند. کاهو در مکان هایی که در معرض کامل نور خورشید قرار دارند و خاک غنی از نیتروژن و پی اچ ۶ تا ۶٫۸ است، بهترین رشد را خواهد داشت. گرما به سرعت سبب فساد کاهو می شود؛ به طوری که بیشتر گونه ها در دمای بالای ۲۴ درجه سانتی گراد رشد ضعیف تری دارند. دمای پایین تر سبب تسریع در رشد کاهو می شود؛ یعنی دمای بین ۱۶ تا ۱۸ درجه سانتی گراد بیشتر توصیه شده و در دمای کمتر از ۷ درجه سانتی گراد به سختی طاقت می آورد. گیاهان مناطق گرمسیر که در طول روز و اوقات گرم تر آن در زیر سایه جزئی قرار می گیرند، به آهستگی دچار فساد می شوند. دمای ۲۷ درجه سانتی گراد سبب کاهش یا عدم جوانه زنی دانه های کاهو می شود. بعد از برداشت، کاهو در صفر درجه سانتی گراد و رطوبت ۹۶ درصد بیشترین مدت زمان ماندگاری را خواهد داشت. کاهو هنگام قرار گرفتن در کنار میوه هایی مانند سیب، گلابی، و موز به سرعت فاسد می شود؛ زیرا این میوه ها گاز اتیلن از خود منتشر می کنند. به دلیل اینکه بیشتر حجم کاهو را آب تشکیل داده است (۹۴٫۹ درصد)، مشکلاتی در خصوص نگاهداری این گیاه پدیدمی آورد که از جمله می توان به عدم انجماد موفق، کنسرو کردن و خشک کردن اشاره کرد و باید به صورت تازه مصرف شود. انواع مختلف کاهوها با یکدیگر پیوند می شوند ولی فضایی به اندازهٔ ۱٫۵ تا ۶ متر لازم است تا از آلودگی دانه ها جلوگیری شود. کاهو همچنین با کاهوی سریولا (کاهوی وحشی) نیز پیوند می شود و در نتیجه دانه هایی به وجود می آیند که گیاهی با برگ های ضخیم و مزهٔ تلخ به وجود می آورند. کاهوی مارچوبه — نوعی از کاهو که در آسیا به خاطر ساقه اش پرورش می یابد — به آسانی با کاهوهای برگی پیوند می شود. این تمایل برای پیوند سبب ایجاد برنامه برای پرورش گونه های مختلف همچون کاهوی سالینا و لاکتوکا ویرسا شده است تا خزانهٔ ژنی غنی تری به دست آید. در دهه ۱۹۹۰ برنامه هایی آغاز شد تا گونه های غیر نزدیک به هم همچون کاهوی تاتاریسا نیز شامل شوند. دانه ها تا زمانی که در شرایط خنک قرار داشته باشند، بهترین ماندگاری را خواهند داشت و هنگامی که در شرایط برودتی باشند، می توانند در دمای ۲۰ درجه سانتی گراد بیشترین مدت زمان ماندگاری را داشته باشند و در انبار کمترین ماندگاری را دارند. هنگامی که دانه ها به صورت تازه بعد از درو منجمد شوند، تا نیمه عمر ۵۰۰ ساله هیدروژن بخار شده و ۳۴۰۰ ساله نیتروژن مایع ماندگاری خواهند داشت. این مزیت زمانی از بین می رود که دانه ها بلافاصله بعد از برداشت منجمد نشوند. چندین نوع از انواع مختلف کاهو وجود دارد ولی ۳ نوع (برگی، گرد و رومی) بیشتر متداول هستند. در کل ۷ گروه از کاهوها وجود دارند که هر کدام شامل چندین نوع است: کاهوی کله روغنی و موج دار به عنوان «کلم» کاهویی نیز شناخته می شوند، به دلیل اینکه سر کوچک تر، صاف تر و بیشتر کلم مانند دارند. کمبود مواد معدنی می تواند سبب شکل گیری ناهنجاری هایی در شکل ظاهری یا عدم رشد سر کاهو شود. بسیاری از حشرات علاقه زیادی به کاهو دارند که از جمله می توان به کرم های برنده که ارتباط جوانه ها را با خاک قطع می کنند، کرم های سیمی و کرم لوله ای اشاره کرد که سبب می شوند برگ ها زرد و کج شوند. جیرجیرک ها سبب کمرنگی برگ ها و جلوگیری از رشد می شوند. ریشک بالان موجب می شوند برگ ها به رنگ سبز-خاکستری یا نقره ای درآیند. کرم های برگ سبب ایجاد سوراخ های تونل مانند بر روی برگ ها می شوند. سوسک سوراخ هایی بر روی برگ ایجاد می کند و کرم پیله ساز و لیسه حلزون سوراخ های بزرگی روی برگ ایجاد می کنند. پستاندارانی همچون خرگوش و موش خرما نیز این گیاه را می خورند. کاهو چندین ترکیب دفاعی نیز دارد که شامل چندین مواد شیمیایی ازجمله سزکویی ترپن لاکتون و فلونیک های طبیعی دیگری مثل فلاونول و گلیکوز است که در دفع جانوران بسیار مفید است. این مواد در انواع خاصی از کاهو بیشتر از بقیه است و بسیاری از تحقیقات علمی و ژنتیکی بر روی این موضوع تمرکز کرده اند تا از خاصیت دفع حشرات آن، استفاده تجاری نمایند. کاهو همچنین به چندین بیماری ویروسی ممکن است مبتلا شود؛ از جمله: ویروس سیاه که سبب زردی و کج شدن برگ ها می شود و ویروس موزائیک که توسط شته ها پخش شده و سبب توقف رشد و کج و معوج کردن گیاه می شود. مینای زرد بیماری ای که سبب پخش باکتری توسط جیرجیرک ها و کج و معوج شدن گیاه می شود. بیماری های قارچی از جمله: سفیدک پودری و سفیدک دروغین که سبب فساد گیاه می شوند و پوسیدن پی، کپک خاکستری که سبب فساد و خرابی کل گیاه می شود. فراوانی کاهو در یک جا سبب جذب آفت ها و بیماری ها می شود. علف های هرز نیز می توانند به نوبه خود مسئله ساز شوند؛ چراکه کاهوی کاشته شده به ویژه هنگام تخم ریزی در زمین نمی تواند وارد یک رقابت با علف های هرز شود. کاهوی پیوندی (که کشتش ابتدا در زمین های صاف شروع شده و بعدها به مکان رشد انتقال می یابد) نیز در ابتدا در یک رقابت شدید قرار می گیرد ولی بعدها می تواند به جاهای شلوغ منتقل شود و جای کمتری را بگیرد. علف های هرز همچنین می توانند به مکانی مناسب برای حشرات و آفت ها تبدیل شوند و عمل برداشت را کند نمایند. در تولید تجاری این محصول سم های علف کش می توانند این علف های هرز را از بین ببرند. اما این عمل سبب پیشرفت بعضی از علف های هرز مقاوم در برابر سموم شده و نگرانی هایی در خصوص محیط زیست و سلامت ایجاد کنند. در سال ۲۰۱۵ تولید جهانی کاهو (گزارش مربوط به کاهو و کاسنی است) ۲۶٫۱ میلیون تن بود که چین به تنهایی ۱۴٫۶ میلیون تن یا ۵۶٪ از کاهوی جهان را تولید کرده بود. (جدول را ببینید). کاهو تنها عضو خانواده لاکتوسا است که به صورت تجاری پرورش می یابد. اگرچه، چین بزرگترین تولیدکننده کاهو است، بیشترین قسمت از این محصول صرف مصرف خانگی می شود. اسپانیا بزرگترین صادرکننده این محصول بوده و ایالات متحده در جایگاه دوم قرار دارد. کشورهای اروپای غربی و آمریکای شمالی بزرگترین بازار مصرف این محصول هستند. در اواخر دهه ۱۹۰۰ آسیا، آمریکای جنوبی، استرالیا و آفریقا مهم ترین بازار این محصول را در اختیار داشتند. تنوع موقعیت ها سبب تنوع در نوع کاهو می شد. کاهوی کله روغنی در اروپای شمالی و بریتانیای کبیر، کاهوی رومی در نواحی مدیترانه ای و کاهوی ساقه ای در چین و مصر رواج داشت. در اواخر قرن بیستم ذائقه مردم نسبت به انواع کاهو شروع به تغییر کرد؛ کاهوی موج دار، به ویژه کاهوی سردسیری نوع غالب در اروپای شمالی و بریتانیای کبیر و مشهورترین کاهو در اروپای غربی بود. در ایالات متحده تا اوایل قرن بیستم هیچ نوع کاهویی غالب نبود تا زمانی که کاهوهای موج دار معروف شدند. بعد از دهه ۱۹۴۰، با گسترش کاهوی سردسیری، ۹۵ درصد کاهوی پرورش یافته و مصرف شده در ایالات متحده مربوط به کاهوی موج دار بود. در پایان قرن انواع دیگر کاهو دوباره محبوب شده و سرانجام بیش از ۳۰ درصد تولید به آن ها اختصاص یافت. کاهوی ساقه ای اولین بار در چین پرورش داده شد و هنوز هم به طور عمده کشت می شود. در اوایل قرن بیست و یکم سالادهای بسته بندی شده بیشترین حجم بازار تجارت کاهو را به ویژه در ایالات متحده به خود اختصاص دادند؛ در آنجا روش های نوآورانه بسته بندی و حمل و نقل به مدت طولانی باطراوت ماند. آنطور که در حدود سال ۵۰ میلادی توصیف شده، کاهو معمولاً به صورت پخته و با روغن و سرکه توسط رومیان مصرف می شد؛ در حالی که برگ های کوچکتر اکثر اوقات به صورت خام خورده می شد. در سال های ۸۱ تا ۹۶ میلادی در حکومت دومیتیان سنت سروکردن سالاد کاهو قبل از غذا آغاز شد. پس از آن، رومی های اروپایی سنت آبپز کردن کاهو را بیشتر با کاهوی رومی آغاز نمودند؛ همچون روشی که در آن مخلوط روغن سرکه را به برگ ها اضافه می کردند. امروزه قسمت اعظم تولید کاهو به سبب برگ هایش است؛ اگرچه، تولید گونه هایی هم به خاطر ساقه ها است و گونه هایی نیز به خاطر دانه هایش که از آن روغن می گیرند. کاهو بیشتر در سالاد، چه به صورت تنها یا همراه با دیگر سبزیجات، پنیرها یا گوشت مصرف می شود. کاهوی رومی اغلب اوقات در سالاد سزار با پوششی از موتوماهیان و تخم مرغ استفاده می شد. کاهوی رومی هم چنین در سوپ ها و ساندویچ ها استفاده می شد؛ در حالی که ساقه ها هم به صورت خام و هم پخته مصرف می شوند. مصرف کاهو در چین با توجه به خطر سلامتی و تفاوت فرهنگی که کاهو را خام می خوردند، با کشورهای غربی تفاوت ایجاد کرد. در این کشور سالادها از سبزیجات پخته تهیه شده و به صورت داغ یا سرد مصرف می شدند. همچنین ظرف غذاها با کشورهای غربی تفاوت داشت؛ زیرا ظرف غذا در این کشور توفو و گوشت، سوپ و گوشت سرخ شده و سایر سبزیجات را شامل می شد. کاهو هم چنین به عنوان یک ماده اولیه در آماده سازی سوپ کاهو به شمار می رود. با توجه به نوع، کاهو منبع خوبی از ویتامین آ، ویتامین کا و پتاسیم است که ویتامین آ موجود در برگ های سبز تیره بیشترین بخش را به خود اختصاص داده است. همچنین دارای مقادیر زیادی فیبر غذایی، کربوهیدرات، پروتئین و مقدار کمی چربی است. به غیر از نوع سردسیری، کاهو حاوی مقادیر فراوانی ویتامین سی، کلسیم، آهن و مس و دیگر مواد معدنی و ویتامین هاست که بیشتر در برگ ها متمرکز شده اند. کاهو به صورت طبیعی حاوی مقادیر زیادی لیتیم نیز هست. اگرچه، پاتوژن های عامل مسمومیت غذایی می توانند در کاهوهای انبارشده، زنده بمانند، ولی تمایل دارند در طول دورهٔ انبار، تعداد خود را کاهش دهند. تنها استثنا در این مورد باکتری لیستریا مونوسیتوژنز، عامل بیماری لیستریوسیس است که در طول دوره ذخیره سازی دوبرابر می شود. در یک تحقیق که در سال ۲۰۰۸ انجام شد، برخلاف تعداد بالایی از باکتری هایی که بر روی کاهوی آماده خوردن، موجود است، هیچ بیماری ای از طریق لیستریوسیس شیوع نمی یابد. محققان بر این باورند که عمر کم محصول سبب این کار می شود. میکروفلورهای موجود و خواص و ویژگی های داخل کاهو هستند که سبب می شوند این باکتری در انتقال بیماری لیستریوسیس ناموفق باشد. دیگر باکتری هایی که بر روی کاهو موجودند، همانند آئروموناس به شیوع هیچ بیماری ای مربوط نیست؛ نوع کمپیلوباکتر مسبب بیماری کمپیلوباکتریوس و یرسینیا اینترمدیا و یرسینیا کریستنسنی (گونه های یرسینیا) عمدتاً در کاهو یافت شده اند. شیوع بیماری های زیادی مثل و شیگلا با کاهو در ارتباط است. در این موارد به احتمال زیاد کاهوها به علت تماس با مدفوع حیوانات آلوده شدند. تحقیق انجام شده در سال ۲۰۰۷ مشخص کرد روش سرد کردن سریع در خلأ به ویژه روشی که در صنعت کاهوی کالیفرنیا رایج است، میزان جذب و باقی ماندن اشریشیا کلی او۱۵۷:اچ۷ را افزایش داده است. باکتری سالمونلا از جمله نوع نادر آن سالمونلا برندرآپ موجب شیوع بیماری شده که رد آن به کاهوی آلوده می رسد. ویروس هایی همچون هپاتیت آ، ویروس کالیسی و نژاد نورواک مانند نیز بر روی کاهو یافت می شوند. این سبزی با شیوع بیماری انگلی ژیاردیا لامبلیا نیز مرتبط است. علاوه بر این که کاهو به عنوان یک گیاه خوردنی معروف است، تعداد بی شماری داستان و سمبل های مذهبی و دارویی از این گیاه در زمان های قدیم وجود دارد. کاهو خواص مخدر ضعیفی نیز دارد — که توسط آنگلوساکسون ها مخدر خواب نامیده می شد — هرچند که کاهوی ساتیوا سطح پایین تری از مواد مخدر نسبت به فامیل خود دارد. این اثر از مواد مخدر در یکی از دو لاکتون موجود در لاتکس داخل ساقه کاهو یافت می شود و به نام لاکتاریوم یا تریاک کاهو مشهور است. کاهو همچنین به عنوان یک غذا در عید فصح یهودیان مورد استفاده قرار می گیرد و در مقایسه با شاخ و برگ گیاهانی که در این جشن همراه با نان فطیر خورده می شوند، انتخاب بهتری است. محققان آمریکایی بر این باور بودند که خوردن کاهو در کنترل و متوقف کردن بیماری آبله نقش دارد و یک باور در میان ایرانیان وجود داشت که خوردن دانه های کاهو در درمان بیماری حصبه مؤثر است. طب عامیانه نیز از آن به عنوان درمانی برای تسکین درد، روماتیسم، استرس و عصبانیت، سرفه و جنون یاد کرده است ولی شواهد علمی بر تأثیر مفید آن بر روی انسان پیدا نشده است. از موارد مذهبی این گیاه می توان به منع مذهبی خوردن این گیاه در میان یزیدیان در شمال عراق اشاره کرد. در طب سنتی ایران، فوایدی برای کاهو برشمرده شده است. از جمله موارد ذکر شده در کتاب "قانون" ابن سینا: عصاره برگ های تیره بیرونی این گیاه تصفیه کننده و کاهش دهنده فشار خون است و در گردش ملایم خون تأثیر مثبت دارد. به اجمال، کاهو:
[ { "answer1": "کاهو برای نخستین بار در مصر باستان برای تولید روغن از دانه های آن کشت می شد.", "answer2": "با استناد به شواهد موجود مربوط به ۲۶۸۰ سال قبل از میلاد مسیح، این گیاه همچنین برای استفاده از برگ های خوردنی آن نیز توسط مصریان کشت می شد.", "distance": 77, "question": "کاهو در مصر باستان و در زمان رومیان به چه منظورهایی کشت می شد؟" }, { "answer1": "کاهو ممکن است به دلیل کمبود ریزمغذی و آفت هایی همچون حشرات یا پستانداران کوچک و نیز قارچ ها و باکتری ها دچار آسیب شود.", "answer2": "در سال ۲۰۱۳ تولید جهانی کاهو و کاسنی ۲۴٫۹ میلیون تن بود که چیزی بیشتر از نصف آن در چین تولید شده بود.", "distance": 348, "question": "چه عواملی باعث می شود که کاهو دچار آسیب شود و در سال 2013 چه میزان تولید جهانی کاهو وجود داشت؟" }, { "answer1": "چندین نوع از انواع مختلف کاهو وجود دارد ولی ۳ نوع (برگی، گرد و رومی) بیشتر متداول هستند.", "answer2": "پرورش خانگی کاهو در طول قرن ها سبب چندین تغییر در زادگیری گزینشی آن شده است: تأخیر ناگهانی، دانه های بزرگتر، برگ ها و هسته بزرگتر و مزه و بافت بهتر، حجم لاتکس کمتر و اندازه و رنگ برگ ها.", "distance": 5860, "question": "سه نوع متداول کاهو کدامند و چه تغییراتی در زادگیری گزینشی کاهو در طول قرن ها به وجود آمده است؟" }, { "answer1": "کاهو برای نخستین بار توسط کریستف کلمب در قرن ۱۵ از اروپا به آمریکا آورده شد.", "answer2": "رومیان کاهو را به لاکتوسا منسوب می دانند (لاک در زبان لاتین به معنای شیر است)، کنایه از مادهٔ سفیدرنگی که امروزه شیرهٔ گیاهی نامیده می شود و با بریدن ساقه به بیرون تراوش می کند.", "distance": 2841, "question": "کاهو از چه قرنی به آمریکا آورده شد و رومیان آن را چه می نامیدند؟" }, { "answer1": "اسپانیا بزرگترین صادرکننده این محصول بوده و ایالات متحده در جایگاه دوم قرار دارد.", "answer2": "بعد از برداشت، کاهو در صفر درجه سانتی گراد و رطوبت ۹۶ درصد بیشترین مدت زمان ماندگاری را خواهد داشت.", "distance": 4223, "question": "کدام کشور بزرگترین صادر کننده کاهو است و کاهو در چه دمایی بیشترین ماندگاری را دارد؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
88
: تاریخ اجتماعی اشکانیان تاریخ اجتماعی اشکانیان به تاریخ اجتماعی حکومت اشکانیان می پردازد. شاهنشاهی اشکانی نام دودمانی ایرانی تبار و یکی از قدرت های سیاسی و فرهنگی ایرانی در ایران زمین بود که ۴۷۱ سال بر قسمت اعظم غرب آسیا حکومت کرد. مؤسس و بنیانگذار این دودمان، اشک نامیده شد. این امپراتوری در قرن ۳ پیش از میلاد توسط اشک، رهبر قبیلهٔ پرنی پس از فتح ساتراپ پارت در شمال شرقی ایران تأسیس گردید. وی سپس علیه سلوکیان قیام کرد. مهرداد یکم (۱۷۱–۱۳۸ پ. م) با تصرف مناطق ماد و میان رودان، قلمرو اشکانی را تا حد زیادی گسترش داد. پهناوری دولت اشکانی در دورهٔ اقتدارش از رود فرات تا هندوکش و از کوه های قفقاز تا خلیج فارس را شامل می شد. به دلیل قرارگرفتن جادهٔ ابریشم در گسترهٔ حکومت اشکانی و قرارگرفتن در مسیر بازرگانی بین امپراتوری روم و حوزهٔ مدیترانه و امپراتوری هان در چین، این امپراتوری به مرکزی برای تجارت تبدیل شد. از سده هجدهم مسئله تبارشناسی نخستین اشکانیان که به ترتیب جانشینی آنها، پیوندهای خویشاوندی و واقعیت های تاریخی ایشان که بدنهٔ اصلی مجموع مسائل را تشکیل می داد مطرح شد. شروع تقریباً هر دولت و دودمان، با توجه به فقدان منابع معاصر آن، پوشیده از افسانه ها و روایت های دودمانی بود. از قرن هجدهم، تاریخ نویسی که سخت تحت تأثیر جایگاه والامنشانه و برتر آریانوس نسبت به منابع دیگر بود، توالی جانشینی اولین شاهان سلسلهٔ اشکانی را به ترتیب زیر قرار داد: اشک اولین شاه و بنیانگذار بود ۲ سال حکومت کرد و نقش چندانی در دولت پارت نداشت، شخصیت اصلی و بنیانگذار واقعی را تیرداد می دانستند و مدت ۳۷ سال پادشاهی کرد. جانشین وی اردوان یکم بود. بدین ترتیب توالی تاریخی نخستین شاهان پارت به صورت زیر ذکر شده است. نخست اشک، سپس برادرش تیرداد و آنگاه پسرش اردوان، مزیاپیت و فرهاد یکم بوده است. ساختمان تاریخی که واقعیت تیرداد را می پذیرفت و اشک را نمی پذیرفت در نوشته های آریانوس و سینسلوس وجود داشت. اما از وقتی که دورهٔ اشک از لوحه های بابلی و سپس کشف گنجینهٔ عظیم سکه های اشک یکم مشخص شد دوباره واقعیت تاریخی اشک مطرح شد. چه در مایهٔ بهترین منابع مکتوب و چه در منابع کتیبه ای و سکه شناسی، اشک بنیانگذار دولت و سلسله اشکانی بوده است. گزارش یونیسف هنگام بحث دربارهٔ جایگاه نمایندگان دیگر سلسله، پیوسته از نقش او یاد می کند. خرده سفال های پیداشده در شهر نشان وی تبارشناسی اشکانیان است و از آن معلوم می شود که در سنت دودمانی اشکانیان هیچ اشاره ای به سلطنت تیرداد در پارت وجود ندارد. پس از نابودی نسل برادر بزرگتر یعنی اشک یکم و پسرش، نسل برادر کوچکتر در شخص فریاپیست ظاهر می شود که برادرزاده اشک یکم است و منابع او را ذکر نکرده اند. شاید پدرش که برادر ارشک بوده تیرداد نام داشته است. پس دیگر نباید کسی دربارهٔ جایگاه اشک یکم شک کند. گاهشماری پارت از آغاز قرن یکم ق. م مطمئن تر می شود. اسناد نساء که اهمیتی بنیادین دارند روایت های یوستینوس و استرابون را کاملاً تأیید می کنند. هیچ یک از آنان به تیرداد اشاره ای ندارد بلکه از برادرزاده ای ناشناس یاد می کنند. سندی که به بحث واقعی بودن و نقش اشک یکم و پسر و جانشین اشک دوم در تاریخ پارت خاتمه می دهد، دفینه عظیم سکه هایی است که در مورد این دو شاه اولیه اشکانی کشف شده است. بدین ترتیب کشفیات انجام شده در سرزمین ایران دلیلی قطعی بر تأیید فرضیه مبتنی بر منابع کلاسیک هستند. گسترهٔ دقیق منطقه ای که پارتیان نام شان را از آن برگرفته اند یعنی همان ساتراپی هخامنشی به ویژه در دوره های مختلف، هخامنشیان و اسکندر مقدونی و سلوکیان هنوز هم روشن نیست. همچنین همچون پرتوه و پارتیه نه و هیرکانیا، سنا، استائنه، همواره دید کلی را چندان آسان نمی کند در سنگ نوشتهٔ بیستون قبل از دورهٔ داریوش یکم از ساتراپی پرثوه نام برده می شود که بخش اعظم خراسان امروزی ایران و هیرکانیا را دربر گرفته باشد. نام پرثوه واژهٔ پارسی باستان است اصولاً ساتراپی ها در عصر هخامنشیان نیز پایهٔ اداره ایالات را تشکیل می دادند. البته باید وسعت ساتراپی پرثوه چندین بار تغییر کرده باشد و بعدها از نو با پارت یکی شده است. یکی از نامی ترین شهرهای ساتراپی سابق هخامنشی پرثوه اساک است. با این همه، در خور توجه است که پارتیان واقعی، ساکنان ساتراپی سابق هخامنشیان پرثوه هستند، این بدان معنی است که در سنگ نگاره های هخامنشی در تخت جمشید فقط این پارتیان نمایانده شده اند. پارتی های مهاجم، بنیانگذاران شاهنشاهی بعدی پارت، نام پارت را بر اساس سکونتشان در این منطقه دریافت کرده و بعداً نیز خود را چنان نامیده اند؛ بنابراین نام پرتوه در آغاز نامی جغرافیای بوده و بعداً، هنگامی که بر مهاجم دامنه حکومتشان را بر مناطق دیگر ایران نیز گسترش داده اند، به صورت پارت به نام قوم بدل شده است. در منابع باستان نام گذاری های تازه برای برخی مناطق در دوران پارتیان دیده می شود که مرزبندی دقیق جایگاه آن ها مشخص نیست و به نظر می رسد که گویی ساتراپی سابق هخامنشی پرثوه به استان های کوچک متعددی از جمله پارتیه نه، استائنه، آپه ورک تیکفه، هیرکانیا، کوفینفر، و خوارنه تقسیم شده است و اینکه مهمترین شهر در دوره اولیه پارتیان، دارا قرار داشت ولی جایگاه دقیقش هنوز مشخص نیست و اینکه اساس تقسیم بندی ساتراپی ها را نبشته های هخامنشی بیستون، تخت جمشید، نقش رستم و به اصطلاح «فهرست ساتراپی های» هرودت تشکیل می دهد. امپراتوری اشکانی از فرهنگ ها، مذاهب و باورهای گوناگونی، بخصوص به طور عمده از آیین های ایرانی و یونانی تشکیل می شد. گذشته از اقلیت یهودیان و تازه مسیحیان، بیشتر پارت ها چند خدا باور بودند. در اغلب موارد خدایان ایرانی و یونانی شبیه به هم یا مخلوطی از هم بودند. به طور مثال اهورا مزدا با زئوس، اهریمن با هادس، آفرودیت و هرا با آناهیتا، آپولو با میترا و شمش با هرمس شبیه به یکدیگرند. گذشته از خدایان و الهه های اصلی، هر شهر و گروه برای خود خدایی انتخاب می کرد. از سوی دیگر مانند حاکمان سلوکی، پادشاهان اشکانی نیز در آثار هنری خود را خدا نشان می دادند. احتمالاً این رسم شایع ترین رسم مشترک پادشاهان بوده است. کرامات اخلاقی به گروهی از خدایان که در ایران به نام اهورا شناخته شدند اختصاص یافت در چنین محیطی زرتشت به جهان گام نهاد. آیین زرتشت هنوز هم دین است زنده و اقلیتی کوچک در ایران و پارسیان و هند بدان ایمان دارند. شواهدی از وجود اندیشه های کلی «فرده سینایی» در ایران سلوکی و پارتی دیده می شود؛ ولی از رفتار و عمل بدان کمتر بروزاتی مشاهده شده است. به کار بستن ماه ها و نامهایی که از آن ملنین آیین زرتشت به گوش می رسد مانند (hwrmzdyk) (هرفردیک) و dynmzdk (دین مزدک) چه بسا که دلیل بر وجود محیطی زرتشتی باشد ولی هیچ حجتی را از کهنه و نو بر وجود حقی این دین پیدا نشده است. مغان گویا در سراسر ایران انواع آیین های پرستش را از کهنه و نو در مرزهای کلی «فردسینا» از اهورا مزدا گرفته تا آیین کهن خدایان آرایی و آیین زرتشتی که در حال رشد و تکوین بود برپا داشتند. آیین زرتشتی به احتمال فراوان در سراسر دوران سلوکی و پارتی با بخشیدن بعضی صفات به دین ایرانی کهن و گرفتن بعضی خصوصیات دیگر آن به سوی آیین دوران ساسانی پیش می رفت. بسیاری از سکه های پارتی و ساسانی را بر فراز کوه میدان نفتون در معادن نفت ایران مربوط به آیین زرتشیت پیدا شده است. اینکه در دوران اشکانی هیچ گاه از آزار دین سخنی به میان نیامده است. بردباری اشکانیان در امور دینی اجازه شکوفایی به بسیاری مذاهب را در قلمرو ایشان می داد. و اینکه دین و آیین بابلی علاوه بر سرزمین بابل در سراسرپارت غربی و سوریه رومیان رواج داشت و اینکه ایشتار الهه بابلی تا زمان اشکانیان همچنان همچنان مورد پرستش بسیاری از مردم بود. نانایانته که از اصل سومری است بسیار مورد سپاس مردم بود و پرستشگاهی و املاکی در سنا داشت؛ و اینکه در سراسر مغرب پارت مجموعه های گوناگون از آیین ها و خدایان سامی رواج داشت. در مغرب پارت پرستش جاهای مرتفع، آبها و رودها و دریاچه ها و دریاها و درخت ها و سنگ ها و خصوصاً آن ها که یونانیان baetyle نامید رواج داشت و اینکه دین هایی که در پارت وجود داشت هنوز هم وجود دارد و از روزگاری که بنوکد نصر یهود را به بابل فرستاد و در آن جا رشد کردند و بر رونق خودشان افزودند. آن ها اشکانیان را سه به راه به آیین خود درآوردند. و اینکه یکی از شاهان دست نشانده پارت غرت دوم آدیانن به آیین یهود درآمد. رسوم به خاک سپردن می تواند دلیل دیگری بر دین پارتیان باشد و اینکه پیکر مردگان را در هوای آزاد می گذاشتند؛ و اینکه استخوان ها را در استودان یا استخوان دان جمع آوری کنند که در سنا استخوان دانهای سفالین که بیشتر لعابدار نیستند و با دست قالب گیری شده اند پیدا شده است و در سراسر شهرستان های مغرب پارت بالا شد به گونه های مختلف رفتار می کردند و رسوم گوناگونی داشتند اینکه ساده ترین آن ها این بود که از به خاک سپردن لاشه در درون دیوار یا کف خشتی خانه. پارت ها که سلاطین اشکانی بودند به موجب مسطورات اکثر مورخین و محققین از نویسنده های فرنگ، طایفه ای مغرور و متون الفراج و پرحیله و بی رحم به شمار آمده نسبت به مردان ضحاک و سخت دل و نسبت به زنان ملاطفت و مهربانی و فروتنی می کردند. آسایش را مکروه می دانند و دایماً به زحمت و حرکت و تغییر مکان و سواری می گذرانده اند. زوجات متعدد می گرفتند اهانت به زنان خود زیاده از حد غیور بوده اند. کلیه زن های طایفه زیاد بود بنابراین به یک زن و دو زن قناعت نمی کردند و زوجات متعددی می گرفتند اما آنان را مستور می داشتند حتی در اعیاد و مجالس جشن، ایشان را راه نمی دادند. نجبا در تعدد زوجات و نگاه داشتن صیغه و متعه افراط می کردند. وظیفه نسوان بود که مقیم خانه ها یا چادرها یا آلاچیق ها باشد و با کمال عفت و عصمت راه روند هرگز با اجنبی تکلم نمی کردند و هنگام بیرون رفتن روبند به صورت می بستند و فرق میان زن بیوه و شوهردار نبود. غذاها هرگز با مردها خورده نمی شد و همین که زن از مرد ناراحت می شد، اگرچه شکایت رو جزئی بود طلاق می گرفت ژوستن مورخ می گید اشکانیان زیاده از حد، متکبر و بی حیا و فتنه جو و بی شرم و مکار بود و خود می گفته اند: مرد باید تندخود و صبور و جزی باشد و زن خوشرو و متواضع و مهربان و از صفات این طایفه خودداری و کم حرفی می باشد. با وجود دستبردهایی که به دست ساسانیان و دودمان دیگر انجام گرفته بود آنقدر آثار هنری از پارتیان بجا مانده است که بتوان بررسی اجمالی از تحول و پیشرفت های آن به عمل آورد. پارتیان با پذیرفتن هنر یونانی هلینتس با تجسم حالات با نرمش دقیق پیکر و نمودار ساختن زیبایی طبیعت و توجه به مناظر و مزایا هنرهای شرقی را سخت تکانی داده بیشتر تصاویر نیمرخ ثابت و خشک و بی حرکت و کندکاری ها و نقش های برجسته و بی توجهی به اصول علمی مناظر و مزایا و دلبستگی به پرداختن به جزئیات تزیینی و آراستن جامه ها با نقش های غیرواقع بینانه از مشخصات و صفات بارزی بود که ملی قرون و اعصار در شیوه های هنری شرق نزدیک نفوذ کرده و جایگزین شده بود. هنرمندان پارت یا بیشتر تحت تأثیر سنت های هنری منطقه ای ممکن قرار گرفتند یا شیفته سبک های هلنتیس نو بودند. به عنوان نمونه می توان گفت که سکه های مهرداد اول دست کم چهار سبک مختلف را نشان می دهد که سکه های او که ظاهراً در شمال شرق ایران ضرب شده بود سر او را از نیمرخ نشان می دهد بدون ریش با کلاه نوک تیز سکایی یا باشلیق. در واقع هنر پارتی نخست در شهرهای مرزهای جنوبی شاهنشاهی آغاز شد و سپس به سوی مشرق گسترده شد تا آنکه منطقه ای را برمی گرفت که از پالمیر در مغرب گرفته تا حداقل ایران مرکزی در غرب وسعت داشت و اینکه در مشرق ایران در گندهاره و در شمال غربی هند گروهی از سبک های مرتبط به هم بودند پیدا شده است. هند پارتی مرحله دیگری بود از رشد سبکهای آسیای غربی و نخستین جلوه گاه قدرت و نفوذ هنر پارتی است. و اینکه ریشه های آن را باید در هنر کهن شرقی پیدا کرده پارتیان آنچه را که می خواستند از هنر یونانی گرفتند و بقیه را از بین بردند و اینکه بسیاری از پیکرها و نشانها و علامات را از هنر یونانی گرفتند ولی از دانش یونانی چندان بهره ای نگرفتند و از تلاش یونانیان در تقسیم فضا و علم مناظر و مزایا هیچ نیاموختند و اینکه در هنر پارتی اثر از هنر بیابانگردان نیست. هنر پارتی در شهر بیشتر رشد کرد و اینکه هنر پارتی برای آیندگان تقدیم بخور و مراسم تعیین جانشین و پیکار سواره و وضع نشستن چهار زانو از روبرو را به یادگار گذاشتن؛ و اینکه هنرمندان به هنگام استفاده از کار هنری اندیشه ای آشکار شرقی داشتند و اینکه مردم قلمرو پارتی مرکز با هنر یونانی و وروحی مخالفتی نداشته اند. و آنچه که توسط هنر ملیتی یونانی الهام شده بود در همان آغاز به هنر پارتی راه یافته بود. بعضی ها خاستگاه هنر پارتی را در خاور امپراتوری پارتی یعنی نسا نمی داند و بعضی ها هنر آنجا را «بیشتر متأثر از هنر یونانی می داند و بعضی ها هم می گویند که هنر پارتی خاستگاهش در تیسفون یعنی بین النهرین می باشد ولی هنوز مشخص نشده است که جایگاه اصلی آن ها در کجا بوده است. در جاهایی که هنر پارتی پیدا شده است می توان به کنگاور که در جاده همدان و کرمانشاه است نام برد و علاوه بر آن می توان از ویرانه های بزرگ شهر قوس در نزدیکی دامغان نام برد؛ و اینکه می توان از سنگ نگاره های بسیار دالیایی، یعنی خوزستان اشاره کرد که با کاربرد تمام رخ نمایی خود را سرآمد می کنند و اینکه این سنگ نگاره ها هنر کم و بیش خالص ایرانی را تجسم می بخشد. تأثیرات هلنیتس یا سامی همچون دورا، اوراپوس، پالمیرا یا هترا در آن ها به هیچ روشی وجود ندارد. در نقش برجسته ها و نقاشی ها که هنر پارتی را نشان می دهد می توان از روح باوری هیربد باوری ها خط نگاشت گرایی واقع گرایی و ویژگی تمام رخ نمایی یعنی بازنمود تمام رخ را نام برد. ارتش اشکانی تحت رهبری خانواده سورنا قرار داشت که فرماندهی ارتش اشکانی در میان آن ها موروثی بود. پارتیان حار در کاره (حران) ده هزار سوار (ده اژدها) بودند که هزار شتر، مهمات آن ها یعنی تیرها را حمل می کردند در برابر سواره نظام سنگین اسلحه، طلایه دارانی در حرکت بودن سلاح سنگین زره پوشان در زیر پوششی از پوست بود. نیروی عمدهٔ اشکانی سواره نظام آن بود که به بخش سبک اسلحه و سنگین اسلحه می شد. سبک اسلحه جوشن با خود و هر کدامشان دارای یک کمان و ترکش پر از تیر بود. جنگجویان جوشن پوش اشکانی تأثیر زیادی بر جای نهاده و نتایجی به دست آمده نشان می دهد که تعدادشان زیاد بوده و نشان از ثروت فراوان و گواه مهارت و دانش قابل توجه وجود صنعتی بر اساس مواد خام بوده است. ارتش مرکب از صدها، بلکه هزاران جوشن پوش مانند ارتش اشکانیان در کاره نشانگر سنت زندگی ثابت، ثروت و تکامل صنعتی است. جنگجوی جوشن پوش نیاز به اسب ویژه و نیرومند داشته. سلاح تازه پارتیان، یعنی کمان مرکب، در دشت های اوراسیایی متداول بود که مکمل وسایل جنگی بود. بخش اصلی سپاه پارت متشکل از سواره نظام بود. البته باید میان یکان سبک اسلحه و سنگین اسلحه تفاوت قایل شد. یکان اولی به کمان و آن هم کمان مقوس مسلح بود. سواره سنگین اسلحه و تمام زره پوش کاتافراکت ها وجود داشت کاتافراکتها مسلح به نیزه یا حتی کمان بودند و اسبانشان بسیار بزرگ بود. هر دو نیروی سبک اسلحه و سنگین اسلحه همدیگر را تکمیل می کردند. نیروی سبک اسلحه وظیفه داشت تا دشمن را با باران تیر دایمی فرسوده کند و بعد کاتافراکتها در پی آن اقدام به تهاجم شاخ به شاخ می کردند. البته پیادگان که به لکان و نیزه مسلح بودند اهمیت درجه دومی داشتند. سرانجام نباید اهمیتی که مزدوران در لشکرکشی های پارتیان داشته اند، فراموش شود، هر چند که اهمیتشان را نیز نباید بیش از حد برآورد کرد. قبل از هر چیز، باید در این مبحث دادوستد نمایده شود، زیرا در مورد کشاورزی که به طور مسلم باید اهمیت بسزایی نیز داشته باشد، آگاهی چندانی نداریم. هم چنین دربارهٔ صنایع دستی نیز آثار برجسته ای نداریم. در صورت گفتگو از دادوستد، بلافاصله (جاده ابریشم) معروف تداعی می شود. شروع تجارت در حجم کلانی میان چین و عزب باید در عمد مهرداد دوم (۸۷/۸۸ – ۱۲۳/۱۲۴ ق. م) وقتی صورت گرفته باشد یک هیئت چینی به دیدار پارتیان آمد. البته از قبل نیز تجارت مسلمی صورت گرفته بود. اما حفاظت جاده های تجاری از افغانستان تا فرات، به دست پارتیان به طور حتم تازه داد و ستد را در حجم وسیعی ممکن ساخته است. نخستین کاروان در سال ۱۱۴ ق. م از چین روانه غرب باشد. از طریق نوشته مشهور چاپارخانه های پارتی ایزیدور خاراکسی، تعدادی از کاروانسراهای مسیر راه را از مدیترانه به خاور می شناسیم. انطاکیه در ساحل اورونتس به عبارت دیگر زوگهای همجوار در ساحل فرات، به ویژه چاپارخانه های مبدأ بودند. از این محل، جاده های متعددی از طریق نیکه فوریوم، دورا – اوروپوس. این دادوستد عمدتاً به صورت تجارت واسطه ای برگزار می شد که پارتیان، در درجهٔ اول، واسطه بودند و شخصاً به ندرت به صورت سوداگر عمل می کردند، اما آنان از این تجارت درآمد سرشاری از طریق گمرک خانه های فراوان و همچنین از طریق مالیات های مختلف بر کالاهای مورد مطالعه به دست می آورند. در خصوص آنچه به کالاهای مورد معامله مربوط می ود (باید گفت که) بردگان (درنگ ارغوان، عطر روغن زیتون، چهارپایان، پوست، نمک، تندیسهای برنزی، طلا، نقره، پارچه و طبیعتاً ابریشم نیز نقل و انتقال داده می شد. پارتیان (آهن سِری)، زردآلو و هلو را از چین وارد می کردند و در ازایش (میوه پارتی) یعنی انار به چین رفت. هیئت چینی پیشتر یاد شده تا کاه و یونجه را از ماد به چین آورده و پارتیان نیز (اسب نسایی) از فراعنه به چین می بردند که این اسب ها نامشان (اسب آسمانی) بود، (تلحود بابلی) در مورد مالیاتهای برداشتی از منطقه بین النهرین در دورهٔ پارتیان؛ بنابراین، مالیات سرانه ای (کرگا) وجود داشت که با پول تأدیه می شد. افزون بر همهٔ اینها مالیات ارضی (تسقا) بود که عمدتاً و احتمالاً بر اساس وسعت زمین محاسبه و هم چنین با پول تأدیه می شده و این که بالاخره مالیاتی بر محصول وجود داشت. سفال نبشه های نساء نیز در مورد وصول مالیات جنسی از تاکستانها هستند که به صورت شراب بود. اشکانیان طبعاً میل و اصراری به ساختن ابنیه عالیه و قصور رفیعه و معابد انیقه و بروج مشیده و بناهایی تکلف نداشتند برخلاف مردم آشور و اهالی بابل که عمارت بسیار ممتاز می ساختند و با عظمت ممانعت خود را با این قسم آثار مزین و باشکوه می کردند و از این راه قدرت و ثروت به دست می آوردند. اشکانیان هرگز قصد احداث بنایی که نمایندگی درستی داشته باشد نکرده و معتقد به این آرایش و زینت که لازم و ملزوم مدنیت و حشمت سلطنت است نشده بودند و اگر عمارتی، منزلی، معبدی، مقبره ای هم ساخته بودند ساده و بی تأنق و نقش و نگار و عاملی از مزایای آثار سایر ادوار و اعصار بوده است. پس می توان گفت بعد از حمله اسکندر تا زمان استیلای عرب بر عجم که تقریباً هزار سال می شود اگر بنایی ساخته شده ساسانی هابانی آن بوده اند نه اشکانیان بنایی که می توانیم به عصر اشکانیان نسبت دهیم یکی عمارت شهر حضر است، و معبدی معروف به معبد آفتاب نیز در شهر الحضر بوده از سال ۳۶۳ میلادی شهر حضر رو به خرابی گذاشت و مدتی بعد ویران شد یکی از مسافران می گوید معبد ۳ طبقه بوده و علامات و نشانه هایی برای طبقه دوم، سوم پیدا نموده قسمت فوقانی این عمارت به چند جهت به ابنیه سلاطین ساسانی شباهت داشته از همان قسم ابنیه باشکوهی که بقایای آن هنوز در تیسفون وجود دارد و نمایندگی خود را می نماید و معروف به تخت خسرو می باشد. از خرابه ها و آثار ابنیه ای که از سال ۱۶۵۰ میلادی تا ۸۵۲ که تقریباً ۴۰ سال پیش باشد در بابل کشف شده معین کرده اند که معماری اشکانیان را اهمیت و تکلفی نبوده و چندان صنعتی در آن بکار نرفته. مسیو (لفتوس) در محل ارگ قدیم که حالا به دوارکام معروف است خرابه هایی با چند تسکه از اشکانیان و بعضی اشیاء فلزی و گلی از آن ها پیدا کرده اما اشیاء، مجسمه های کوچک بوده از گل و ظروف و چراغ گلی و بعضی ظرف های شیشه ای و زینت های مختلف از انگشتری و گوشواره ها و غیره و سرستون ها که چون قدری سنگین بوه یکی از مجسمه ها که قسمت بالای پیکر و بدن انسان را می نماید ازتریق و خوبی معماری اشکانیان حکایت می کند و شبیه است به معماری اواخر اوقات بیزانتین. چیزهای عمده ای که از صنعت معماری و حجاری اشکانیان مانده و دیده شده است این است که که ملت پارت از حیثیت هنر و صنعت خیلی پست تر از ایرانی های عهد سلاطین کیان بوده اند علاوه بر اشکانیان دارای نمونه ها و سرمشق های حجاری یونانی ها بوده اند و زینت های سکه های آن ها شاهد مدعاست. اشکانیان چون می دانستند که فاقد استعداد صنایع اند و به خوبی از عهده نقاشی و حجاری و معماری بد می آید در این راه ها اوقاتی صرف نکرده و بیشتر به جنگ و شکار و ترک تازی و صیداندازی می پرداختند. در باب طبقات قوم پارت اطلاعی نیست، جز اینکه اعیان و اشراف پارتی خیلی متنفذ بوده اند مجلس اعیان از آن ها تشکیل شده بود. آن ها در مجلس مهستان هم نفوذ زیادی داشتند و حکومت شاه اشکانی را محدود می ساختند. مقام عیان و حقوق آن ها موروثی به نظر می آید. اعیان پارتی باعمال شاه نظارت داشتند و در امور دولتی دارای رأی بودند. به نظر می رسید که اعیان به درجاتی تقسیم می شدند، ولی خبر صحیحی در این باب نداریم. از نوشته های پلو تارک راجع به جنگ کراسوس معلوم است که سورنا بالاتری مقام را دارا بود. نجبای پارتی جنگ را دوست می داشتند و هنگام صلح غالباً به شکار می رفتند. وزیران و دیوانیان در اداره کشور دستیار شاه بودند ولی دستگاه اداری نتوانست هرگز به یک شیوه یکسان در سراسر ملک عمل کند. بازدیدکنندگان چینی با شگفتی گفته اند که استاد را بر پوست آهو افقی می نوشتند در میان دیوانیان بلند پایگاه یکی مرزبان بود که در اسناد نساء او را برتر از مقام ساتراپ می آورد بلندترین عنوان از آن جانداران و دوستان و حاملان عصای سلطنت بود که از زمان هخامنشیان و سلوکیان هم بلند مرتبه بودند؛ و بر پوست آهو در دورا به تاریخ ۱۲۱ م. از دیوانیان دیگری نیز نام برده شد. خط پارتی خط آرامی است که آن را می توان از دو چند استنباط کرد. ۱- سکه هایی است که روی آن ها کلمات پهلوی با خط آرامی نوشته شده است ۲- سه نسخه نوشته است که در اورامان کردستان در ۱۹۰۹ پیدا شده و دو نسخه از آن به خط یونانی و سومی به زبان پهلوی و خط آرامی است؛ و هر سه روی پوست آهو نوشته شده و متعلق به دوره اشکانیان است ولی نمی شود گفت که در آن دوره خط میخی وجود نداشته زیرا که در بابل لوحه های پیدا شده که متعلق به دوره اشکانی است و به خط میخی نوشته است و اینکه بعضی شاهان اشکانی و نجبای پارتی با زبان های خارجه آشنا بودند مثل اُرد که می گویند با زبان یونانی آشنا بوده است؛ و در واقع در روی سکه های پارتی نی زمعرفی شاه به خط یونانی بوده است. درکارهای دیوانی دستی مقام داشتند اینان یه مناصبی در امور نظامی و غیرنظامی می رسیدند. سپاهیان سپاه پارتی با سواران تیرانداز بسیار به سرکردگی اشراف قبیله ای، زره جوش هم در کنار هم پیکار می کردند در نظام حکومتی پارتی حذف های بسیار بود. اگر فرمانروایان دوران اخیر پارتی رایزنان دیوانی از امپراتوری روم برخاسته بودند، رومیان بعضی از این گونه ضعفها را برمی شمردند.
[ { "answer1": "یکی از نامی ترین شهرهای ساتراپی سابق هخامنشی پرثوه اساک است.", "answer2": "در منابع باستان نام گذاری های تازه برای برخی مناطق در دوران پارتیان دیده می شود که مرزبندی دقیق جایگاه آن ها مشخص نیست و به نظر می رسد که گویی ساتراپی سابق هخامنشی پرثوه به استان های کوچک متعددی از جمله پارتیه نه، استائنه، آپه ورک تیکفه، هیرکانیا، کوفینفر، و خوارنه تقسیم شده است", "distance": 553, "question": "مهمترین شهرهای ساتراپی سابق هخامنشی پرثوه کدام بودند و همچنین چه نام هایی برای مناطق در دوران پارتیان دیده می شود؟" }, { "answer1": "پیکر مردگان را در هوای آزاد می گذاشتند؛ و اینکه استخوان ها را در استودان یا استخوان دان جمع آوری کنند که در سنا استخوان دانهای سفالین که بیشتر لعابدار نیستند و با دست قالب گیری شده اند پیدا شده است و در سراسر شهرستان های مغرب پارت بالا شد به گونه های مختلف رفتار می کردند و رسوم گوناگونی داشتند اینکه ساده ترین آن ها این بود که از به خاک سپردن لاشه در درون دیوار یا کف خشتی خانه.", "answer2": "وظیفه نسوان بود که مقیم خانه ها یا چادرها یا آلاچیق ها باشد و با کمال عفت و عصمت راه روند هرگز با اجنبی تکلم نمی کردند و هنگام بیرون رفتن روبند به صورت می بستند و فرق میان زن بیوه و شوهردار نبود.", "distance": 993, "question": "در زمان اشکانیان، مردم چگونه مردگان خود را به خاک می سپردند و همچنین چه ویژگی هایی برای زنان پارتی در منابع ذکر شده است؟" }, { "answer1": "نیروی عمدهٔ اشکانی سواره نظام آن بود که به بخش سبک اسلحه و سنگین اسلحه می شد. سبک اسلحه جوشن با خود و هر کدامشان دارای یک کمان و ترکش پر از تیر بود.", "answer2": "درکارهای دیوانی دستی مقام داشتند اینان یه مناصبی در امور نظامی و غیرنظامی می رسیدند.", "distance": 7241, "question": "ارتش اشکانی از چه بخش هایی تشکیل شده بود و همچنین در کارهای دیوانی چه کسانی دستی داشتند؟" }, { "answer1": "پارتیان با پذیرفتن هنر یونانی هلینتس با تجسم حالات با نرمش دقیق پیکر و نمودار ساختن زیبایی طبیعت و توجه به مناظر و مزایا هنرهای شرقی را سخت تکانی داده بیشتر تصاویر نیمرخ ثابت و خشک و بی حرکت و کندکاری ها و نقش های برجسته و بی توجهی به اصول علمی مناظر و مزایا و دلبستگی به پرداختن به جزئیات تزیینی و آراستن جامه ها با نقش های غیرواقع بینانه از مشخصات و صفات بارزی بود که ملی قرون و اعصار در شیوه های هنری شرق نزدیک نفوذ کرده و جایگزین شده بود.", "answer2": "در نقش برجسته ها و نقاشی ها که هنر پارتی را نشان می دهد می توان از روح باوری هیربد باوری ها خط نگاشت گرایی واقع گرایی و ویژگی تمام رخ نمایی یعنی بازنمود تمام رخ را نام برد.", "distance": 2610, "question": "هنر پارتی تحت تاثیر چه هنرهایی بود و همچنین مهمترین ویژگی های نقش برجسته ها و نقاشی های هنر پارتی چیست؟" }, { "answer1": "چه در مایهٔ بهترین منابع مکتوب و چه در منابع کتیبه ای و سکه شناسی، اشک بنیانگذار دولت و سلسله اشکانی بوده است.", "answer2": "پارتیان (آهن سِری)، زردآلو و هلو را از چین وارد می کردند و در ازایش (میوه پارتی) یعنی انار به چین رفت.", "distance": 12800, "question": "بنیانگذار سلسله اشکانی چه کسی بود و همچنین پارتیان چه کالاهایی را از چین وارد می کردند؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
89
: فریبرز رئیس دانا فریبرز رئیس دانا (زاده در تهران – درگذشته در تهران) نویسنده، اقتصاددان سوسیالیست و سندیکالیست، استاد دانشگاه در رشته اقتصاد، کنشگر حقوق بشر و زندانی سیاسی بود. رئیس دانا اقتصاددانی چپ گرا دانش آموختهٔ مدرسه اقتصاد لندن بود و علاوه بر کار تخصصی در زمینهٔ پژوهش و تدریس رشتهٔ اقتصاد، به کارهای سیاسی، اجتماعی، ادبی و مطبوعاتی نیز می پرداخت. او در جنبش روشنفکری ایران به دموکراسی، عدالت اجتماعی و سوسیالیسم علاقه مند بود. رئیس دانا نویسنده بیش از پانزده کتاب دربارهٔ مسائل اقتصادی و سیاسی مانند "آزادی و سوسیالیسم"، "اقتصاد سیاسی توسعه" و "منش روشنفکری" بود. فریبرز رئیس دانا در ۲۹ دی ۱۳۲۳ در تهران زاده شد. اصالت خانوادگی او به روستای ابراهیم آباد (بوئین زهرا) بر می گردد. نام خانوادگی او در اصل (رئیس دانایی) بود اما ثبت احوال در آن زمان به اشتباه رئیس دانا ثبت کرد و فریبرز هم بخاطر زیبا بودن نام رئیس دانا، آن را تغییر نداد. پدرش (حاجی خان) دکتر آزمایشگاه در تهران و یکی از خان های منطقهٔ بوئین زهرا بود و فریبرز، تابستان های دوران کودکی را در ابراهیم آباد می گذراند. او دوران تحصیل را در دبستان مولوی در محله شاپور تهران و دبیرستان حکیم نظامی در محله خانی آباد سپری کرد. در تابستان های دهات، جایگاه او به عنوان خان زاده ای تهرانی با زندگی مرفه که حتی در روستا در خانه ای آجری زندگی می کرد و حمام روستا برایش قُرُق می شد در تضاد با وضعیت زندگی، بیماری ها، فقر و بدبختی های اهالی روستا بود. همین تجربه ها نخستین جرقه های تفکر و پرسش دربارهٔ نابرابری های اجتماعی را در او روشن کرد. به گفتهٔ خودش در مقاله «"درسی از قصهٔ بوق حمام"»، «از این اختلاف پتانسیل اجتماعی، ناخواسته، نیرویی زیادی ذخیره می کردم تا نوبت به پاسخ فراخوان های سیاسی زمانه ام برسد». او بعدها زمین های پدر را به کشاورزان بخشید و وصیت کرد که در امام زاده طاهر یا در روستای ابراهیم آباد به خاک سپرده شود و سرانجام در روستای اجدادی اش آرام گرفت. نوجوانی فریبرز رئیس دانا همزمان با بحث های نهضت ملی شدن نفت و کودتای ۲۸ مرداد بود. او در سال ۱۳۴۰ در ۱۶ سالگی به عضویت جبهه ملی دوم درآمد. فریبرز رئیس دانا به دلیل عضویت در سازمان جوانان جبهه ملی ایران بود چند بار بازداشت شد. رئیس دانا به محمد مصدق علاقه و احترام زیادی پیدا کرد. این علاقه واحترام، بعدها نیز با وجود نقد کارهای مصدق ادامه یافت. او شعر «قطعه ای آرام، از درون بی تاب» را هم در سال ۱۳۴۵ دربارهٔ مصدق سرود. کم کم طی دوره دانشگاه و پس از آن، گرایش فکری و سیاسی رئیس دانا تغییر کرد. فریبرز رئیس دانا کارشناسی اقتصاد و کارشناسی ارشد این رشته در گرایش اقتصادسنجی را در دانشگاه ملی ایران گذراند. پس از پایان درسش به عنوان مربی آموزشی در دانشگاه ملی مشغول به کار شد و در چند دانشگاه دیگر نیز تدریس کرد؛ تا این که بازداشت و مجبور به خروج از ایران شد. در زمان دانشگاه رئیس دانا به چند دلیل از جبههٔ ملی به سمت جریان های چپ گروید: تغییر رویکردهای جبههٔ ملی، تحولات فکری، ارتباط با افرادی مانند احمد جلیل فشار، حسن ضیاظریفی، و بیژن جزنی در سال های دورتر، فضای دانشگاهی در ایران و سپس در خارج از ایران. ساواک او را دستگیر و مدتی زندانی کرد که بعد آزاد شد. او با گذرنامه جعلی به آلمان، ترکیه، بیروت، بلغارستان، و سرانجام به انگلستان رفت. در انگلستان رشته اقتصاد را در مدرسه اقتصاد لندن خواند. در آن دوره، این دانشگاه، پایگاه دانشجویان چپ گرا بود. یکی از استادان رئیس دانا به نام آمارتیا سن نظریه پرداز تأثیرگذار مفهوم عدالت اجتماعی در دوران معاصر بود. پایان نامه رئیس دانا دربارهٔ «مهاجرت کارگران از روستا به شهر در کشورهای توسعه نیافته» بود. او مدتی هم در مدرسه اقتصاد لندن به عنوان استادیار ریاضیات اقتصادی کار کرد و چند دورهٔ تکمیلی از جمله «اقتصاد فناوری» گذراند. همچنین مدتی رشته جمعیت شناسی اقتصادی (جامعهٔ کارگری و کشاورزی) را در دانشگاه لندن سیتی خواند اما آن را نیمه کاره رها کرد. رئیس دانا در لندن به همکاری با کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی-اتحادیه ملی و سپس یکی از سازمان های چپ گرا مشغول شد. فریبرز رئیس دانا پس از انقلاب ۱۳۵۷ ایران به ایران بازگشت. او در ایران به کارهای دانشگاهی و پژوهشی در رشته اقتصاد و همچنین کنشگری اجتماعی و سیاسی خود ادامه داد. برای نمونه او یکی از اعضای اصلی کانون نویسندگان ایران به ویژه در دهه های شصت و هفتاد بود و سهم چشمگیری در مبارزه برای آزادی بیان و آزادی رسانه داشت. سوسیالیست ها نخستین گروهی بودند که پس از انقلاب ۱۳۵۷ ایران از جبهه ملی جدا شدند. فریبرز رئیس دانا مدتی در دانشگاه تهران، شهید بهشتی، علامه طباطبایی و دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی تهران دعوت به آموزش رشته اقتصاد شد. او استاد راهنما و مشاور چند پایان نامه بود. اما جریان غالب و ساختار رسمی با طرز فکر او سازگاری نداشت. همکاری رئیس دانا با دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی بیشتر از همه دوام آورد. در سال ۱۳۷۸ به همراه پرویز پیران و ژاله شادی طلب و سایر اساتید، مسئول شورای علمی سمینار «فقر در ایران» شد و سال بعد انتشارات دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی، مجموعه مقالات این سمینار را در کتاب "فقر در ایران" منتشر کرد. در سال ۱۳۷۹ رئیس «گروه پژوهشی رفاه اجتماعی» دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی تهران تأسیس شد. رئیس دانا در این گروه آموزشی به پژوهش، آموزش اقتصاد و اقتصاد رفاه و مشاوره و راهنمایی چند پایان نامه پرداخت. فریبرز رئیس دانا همچنین رئیس نشست های هیئت مشاوران علمی مجله صنعت حمل ونقل بود. رئیس دانا در سال های ۱۳۸۱ تا ۱۳۸۵ عضو شورای پژوهشی مؤسسه داریوش بود. او در این مؤسسه دربارهٔ اقتصاد مواد مخدر و جنبه های دیگر آن با رویکرد انتقادی، پژوهش های ارزشمندی انجام داد. او از هنگام آغاز به کار فصلنامه رفاه اجتماعی تا پایان عمر خود از اعضای اصلی تحریریه بود و علاوه بر آن در حوزه های فقر، رفاه و آسیب های اجتماعی مقاله های مهمی در این نشریه نوشت. فریبرز رئیس دانا همواره در برگزاری مراسم مهم نقش داشت. از جمله این کارها خاکسپاری احمد شاملو در مرداد ۱۳۷۹ از روبروی بیمارستان ایران مهر، و همچنین تلاش برای برگزاری مراسم سالانه سالگرد شاملو در امامزاده طاهر بود که گاه با ممانعت نهادهای امنیتی روبرو می شد و گاه همراهی نهادهای رسمی را داشت. محمدجعفر پوینده نویسندهٔ قربانی قتل های زنجیره ای در پاییز ۱۳۷۷ ظهر روزی که ربوده و کشته شد ناهار را با رئیس دانا خورده بود. آنها نگران محمد مختاری بودند که به تازگی ناپدید شده بود. پوینده به رئیس دانا گفت حس می کند تعقیبش می کنند. به همین دلیل آنها با هم از دفتر خارج شدند. پایین دفتر با یک سواری مسافرکش مواجه شدند که اصرار داشت آنها را سوار کند. رئیس دانا گفته است «من به خاطر درخواست قبلی از تاکسی تلفنی، از سوار شدن به تاکسی، خودداری کردم. اما احساس می کنم سواری به دنبال جعفر [پوینده] راه افتاد. چند ساعت بعد خبر محمد مختاری پخش شد و به گمانم همان ساعت ها نیز جعفر را خفه کرده بودند.» در ۲۰ دسامبر ۲۰۱۰ برابر با ۲۸ آذرماه ۱۳۸۹ رئیس دانا در گفتگویی با تلویزیون بی بی سی فارسی دربارهٔ طرح هدفمندی یارانه ها با انتقاد از این سیاست و «نئولیبرالی» خواندن آن گفت: «دولت آقای احمدی نژاد از طریق شوک درمانی وارد نشده، از طریق توهّم درمانی وارد شده. یارانه ها را در واقع و به تدریج و قطعه قطعه حذف کرده اند و حالا دارند به جای آنها مقداری پول به حساب مردم می ریزند تا از توهّم پولی مردم محروم [سوء]استفاده کنند. دولت های هاشمی و خاتمی هم می خواستند یارانه ها را حذف کنند. اما توان و نیروی نظامی نداشتند. من از یارانه برای طبقات محروم دفاع می کنم. اما این جور که یارانه ها را قطع کنی و به جای آن پولی بدهی، به رفاه همگانی نمی انجامد.» سپس در نیمه شب، رئیس دانا در منزل شخصی اش بازداشت شد و به مکان نامعلومی انتقال یافت. او یک ماه در بازداشتگاه ۲۰۹ زندان اوین در بازداشت به سر برد. شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب اسلامی به ریاست قاضی محمد مقیسه، او را به یک سال زندان تعزیری محکوم کرد. در متن حکم دادگاه، «عضویت در کانون نویسندگان، صدور بیانیه علیه سانسور، مصاحبه با رسانه های بی بی سی و بخش فارسی صدای آمریکا و متهم کردن جمهوری اسلامی ایران به آزار و تجاوز و شکنجه زندانیان» از دلایل صدور حکم اعلام شده بود. پس از سخنرانی در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران در پشتیبانی از جنبش اشغال وال استریت در ۷ آذر ۱۳۹۰ احضارها و بازجویی های او بیشتر شد. انجمن اقتصاددانان خاورمیانه که خود را نهادی بین المللی، متشکل از بعضی از اقتصاددانان علاقه مند به مسائل خاورمیانه معرفی می کند در بیانیه ای نوشت: «در حالی که در جوامع دموکراتیک، دانشمندان و دانشگاهیان آزادند و حتی تشویق می شوند تا در گفتگو دربارهٔ مسائل مربوط به امور سیاست های عمومی مشارکت کنند، رئیس دانا به دلیل بیان دیدگاه تخصصی اش در مورد وضعیت اقتصادی ایران و سیاست های دولت بازداشت شده است.» کانون مدافعان حقوق کارگر که رئیس دانا یکی از اعضای آن به شمار می رود در بیانیه ای نوشت که دستگیری این اقتصاددان چند ساعت پس از آن صورت گرفت که او اعلام کرد که اجرای هدفمندسازی یارانه ها، به معنای «فشردن گلوی کارگران و زحمتکشان و حمله همه جانبه به سفره خالی آنان است.» کانون مدافعان حقوق کارگر با اشاره به اینکه بازداشت رئیس دانا به منزله تلاش برای ایجاد فضای قبرستانی و اجحاف بر مردم است، خواستار آزادی بی قید و شرط و فوری او شد و افزود رئیس دانا هیچ جرمی جز بیان خواسته های کارگران و زحمتکشان مرتکب نشده است. همچنین ۴۰ استاد ایرانی دانشگاه های خارج از کشور با محکوم کردن بازداشت فریبرز رئیس دانا، که به گفته آنان، به طور پیگیر، سیاست های اقتصادی و اجتماعی حکومت اسلامی را به نقد کشیده است، نوشتند «دولت محمود احمدی نژاد، در برابر بحران روزافزون اقتصادی و سیاسی ایران و در تدارک اجرای سیاست بحث انگیز حذف یارانه ها، تلاش می کند تا منتقدانی همچون رئیس دانا را خاموش کند.» آنان خواستار آزادی فوری و بدون قید و شرط رئیس دانا و دیگر زندانیان سیاسی و کنشگران مدنی شدند. از جمله امضاکنندگان این بیانیه، یرواند آبراهامیان، سهراب بهداد، رامین جهانبگلو، رضا براهنی، منصور فرهنگ، رضا قریشی، احمد کریمی حکاک، فرهاد خسروخاور، حسن منصور، فرهاد نعمانی و نیره توحیدی هستند. بیش از ۲۳۰ کنشگر سیاسی و مدنی در نامه دیگری از بازداشت رئیس دانا انتقاد کردند. از امضاکنندگان این نامه می توان به داریوش آشوری، مرتضی محیط، سیروس آرین پور، جمشید اسدی، کمال اطهاری، جلال ایجادی، سعید پیوندی، احمد سیف، رضا علامه زاده، کاظم علمداری و رضا فانی یزدی اشاره کرد. کانون نویسندگان ایران نیز در بیانیه ای نوشت: در کشوری که به تازگی نماینده اش در کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل متحد اعلام کرد ایران آزادترین کشور جهان است، اقتصاددانی را ظاهراً به اتهام اظهارنظر دربارهٔ «طرح تعدیل اقتصادی و حذف یارانه ها» بازداشت می کنند. ناصر زرافشان، وکیل مدافع رئیس دانا گفت تا مدت ها به رغم تلاش های بسیار و مراجعه های بسیار به دادستان تهران، موفق به ملاقات با موکلش، به تأیید رساندن وکالت نامه اش، و خواندن پرونده نشده است. فرشین کاظمی نیا، سخنگوی کمپین آزادی فریبرز رئیس دانا گفت: «آقای رئیس دانا به دلیل ابراز عقیده و نگاه کارشناسی اش به مسائل، مشکلات و اقتصاد ایران بازداشت شد» و افزود: «بر حسب مبانی حقوق بشر و آزادی بیان، ایشان هیچ جرمی مرتکب نشده است و بنابراین، ما خواستار آزادی فوری سریع ایشان هستیم.» فریبرز رئیس دانا در ۱ خرداد ۱۳۹۱ برای اجرای حکم یک سال زندان خود بازداشت و به زندان اوین فرستاده شد. او ۲۶ فروردین ۱۳۹۲ از زندان اوین آزاد شد. اما از آن پس تدریس و کارهای دانشگاهی اش محدود شد. فریبرز رئیس دانا در تاریخ هشتم مرداد ماه ۱۳۹۶ پیش از سخنرانی در سندیکای رانندگان اتوبوس استان تهران توسط نیروی های انتظامی و امنیتی بازداشت شد و از ورود وی به جلسه جلوگیری کردند. پس از آزادی از زندان، تدریس و کارهای دانشگاهی رئیس دانا محدود شد؛ چنان که خود می گوید «پیشینه ۳۵ سال کار دانشگاهی دارم اما فقط ۶ – ۷ سال کلاس رفته ام». او شمار زیادی پژوهش های مستقل و متعهد دارد که به میل خود و با پشتیبانی مالی همسر نخست، میراث خانوادگی خود، و کارهای مزدی اش انجام می داد. بیشتر کارهای مزدی او در این زمان، خدمات مشاوره ای و پژوهشی در زمینهٔ مسائل اقتصادی به ویژه اقتصاد شهری، جمعیت شناسی و جامعه شناسی شهری بود. مدتی نیز مدیر گروه پژوهش های اقتصادی مؤسسه عالی پژوهش تأمین اجتماعی بود و مقالاتی نیز در حوزه رفاه و تأمین اجتماعی نوشت. رئیس دانا در چند سال آخر درگیر سرطان بود و در پی دنیاگیری کروناویروس در ایران، او که از ۲۰ اسفند ۱۳۹۸ با علائم بیماری کروناویروس ۲۰۱۹ در بیمارستان بستری شده بود صبح ۲۶ اسفند در ۷۵ سالگی در بیمارستان تهرانپارس درگذشت. رئیس دانا خوش پوش بود، کراوات می بست و زندگی مدرنی داشت. به گفته ناصر فکوهی، «این شیک پوشی از نظر وی، گونه ای رویارویی عملی و نظری با روندهای لمپنیسم اجتماعی بود که در جامعه ما اوج می گرفتند و البته برای نشان دادن گرایش خودش به غیرکانفورمیست بود. اما هرگز یک ژست و ادای روشنفکرانه یا چیزی از این دست نبود.» رئیس دانا که اقتصاددانی چپ گرا بود علاوه بر کار تخصصی در زمینهٔ پژوهش و تدریس رشتهٔ اقتصاد، به کارهای سیاسی، اجتماعی، ادبی و مطبوعاتی نیز می پرداخت و در جریان های روشنفکری در ایران به حوزه دموکراسی، عدالت اجتماعی و سوسیالیسم علاقه مند بود. با سیاست های لیبرالی و نولیبرال مخالف بود و آنها را مغایر با منافع کارگران و زحمت کشان می دانست. نگاه او معطوف به قدرت نبود و با صاحب منصبان معاشرت نداشت. رئیس دانا هوادار همه جانبه کارل مارکس، فیلسوف بی اعتقاد به مالکیت خصوصی بود. او همزمان با داشتن دانش اقتصادی بالا، مسائل جهانی را بسیار خوب می شناخت و همچنین در حوزه های هنر و فرهنگ مانند نقاشی، شعر، ادبیات، سینما و مسائل علوم اجتماعی نیز بااطلاعات بود. رئیس دانا استدلال می کرد که شکاف مطلق در جهان افزایش یافته است. درنتیجه شکاف بین کشورهای دارا و فقیر افزایش یافته است و این افزایش شکاف مطلق، نتیجه اجرای سیاست های اقتصادی نولیبرالی است. همین وضعیت در داخل ایران نیز حاکم است. رئیس دانا منتقد سرشناس و جدی سیاست های تعدیل اقتصادی در دوران سازندگی و خصوصی سازی در ایران بود. او خودش را از مدافعان عدالت اجتماعی معرفی می کرد و در پاسخ به این پرسش الشرق الاوسط که سرمایه داری را نفی می کند یا نه، گفته بود: «سرمایه داری را نه یک سره می توان نفی کرد نه یک سره پذیرفت. من از آن دسته آدم های افراطی نیستم که یا عاشق بازار باشم یا عاشق استالین. من از عدالت اجتماعی صحبت می کنم. افراطی نباید فکر کرد. سرمایه داری ارزش های فراوانی را هم ایجاد کرده و هنوز دارد به وجود می آورد.» از نظر او «آزادسازی اقتصادی همان آزادی در اقتصاد و سیاست نیست» و از این رو منتقد «انتقال منابع و سرمایه ها به گروه های خاص» بود. رئیس دانا بر این نظر بود که «اقتصاد ایران، گروگان گروه های خاص است و تنها دست به دست می شود» و دولت ها را تنها لایهٔ رویی می دانست. معیاری که رئیس دانا برای ارزیابی دولت ها داشت، شیوه برخورد هر دولت با سندیکاها و تشکل ها و بهایی که به آنها می دادند بود. به همین دلیل منتقد جدی سیاست های دولت هاشمی رفسنجانی، احمدی نژاد و حسن روحانی بود. او بنا به همین معیار معتقد بود دولت احمدی نژاد راست ترین دولت بود. تفاوت رئیس دانا با اقتصاددانان نهادگرا مانند فرشاد مؤمنی و محمد ستاری فر (اقتصاددانان مسلمان و حلقهٔ پیرامون میرحسین موسوی) در این بود که نهادگراها از دولت حسن روحانی پشتیبانی کردند. اما رئیس دانا موافق دولت روحانی نیز نبود. هر دو گروه مخالف دولت محمود احمدی نژاد بودند. رئیس دانا مشکل ذاتی خصوصی سازی را این می داند که «آن بخش خصوصی که می خواهد از هیچ و پوچ ساخته شود، از یک سری رانت ها بهره می برد» و با اجرای سیاست تعدیل ساختاری به جای آن که منابع ملی در اختیار مردم قرار بگیرد، به بخش هایی «تحت عنوان خصوصی» منتقل می شود. وی مخالف تجارت خارجی، عضویت در سازمان تجارت جهانی، خصوصی سازی، گسترش بانک ها و حذف نظارت بر آنها و موافق دادن کوپن حمل و نقل رایگان به کارگران و بالا بردن دستمزد کارگران بود. رئیس دانا دلار آمریکا را «یک واحد پولی سلطه گر امپریالیستی» می دانست که این هژمونی از دولت ریچارد نیکسون در ۱۹۷۱ (میلادی) مستحکم تر شد. مبادلات جهانی و ذخیره سازی جهانی با دلار انجام می شود. هر بار که پول کشوری بخواهد جانشین دلار آمریکا شود با سرکوب مواجه می شود. نمونه آن سقوط دولت قذافی و کشتار در لیبی است. برای سازندگان دلار جایگزین انواع توطئه ها، تحریم ها و گرفتاری ها ایجاد می شود. حتی روسیه با کاهش مصنوعی قیمت نفت با کمک عربستان سعودی کنترل می شود تا قصد ایجاد ارز جایگزین نداشته باشد. رئیس دانا منتقد معروف و جدی سیاست های تعدیل اقتصادی در دوران سازندگی و خصوصی سازی در ایران بود. رئیس دانا معتقد بود سیستم ایران نولیبرالیسم است و با فساد در ایران پیوند خورده است. به عبارتی، نولیبرالیسم «به جان جامعه ایران افتاده» و در حال نابود کردن آن است. همچنین همه روندهای اجتماعی – انسانی در جامعه ایران را کالایی شده می دید. همچنین او معتقد بود جامعه ایران به فضای باز سیاسی و اجتماعی نیاز دارد. رئیس دانا دولت احمدی نژاد را راست گراترین دولت می دانست و گفته است «زمان احمدی نژاد اتحادیه های کارگری بیشترین ضربه را خوردند. بیشترین واردات در دوران او انجام شد. سندیکاها در این دوره تعطیل شدند. نظارت ها در این دوره برداشته شد و بیشترین خصوصی سازی در این زمان انجام شد و صندوق بین المللی پول به خاطر خصوصی سازی از احمدی نژاد تشکر کرد.» رئیس دانا در انتقاد از طرح هدفمندی یارانه ها در دوره احمدی نژاد گفته بود: «دولت آقای احمدی نژاد از طریق شوک درمانی وارد نشده، از طریق توهّم درمانی وارد شده. یارانه ها را در واقع و به تدریج و قطعه قطعه حذف کرده اند و حالا دارند به جای آنها مقداری پول به حساب مردم می ریزند تا از توهّم پولی مردم محروم استفاده کنند. دولت های هاشمی و خاتمی هم می خواستند یارانه ها را حذف کنند اما توان و نیروی نظامی نداشتند. من از یارانه برای طبقات محروم دفاع می کنم اما این جور که یارانه ها را قطع کنی و به جای آن پولی بدهی به رفاه همگانی نمی انجامد.» رئیس دانا معتقد بود وقتی شکاف طبقاتی به شکلی تاریخی-انضمامی مورد بررسی قرار می گیرد درمی یابیم ریشه آن اجرای سیاست های تعدیل ساختاری است. این سیاست گذاری های اقتصادی نولیبرالی از دولت سازندگی شروع شد و به طور ذاتی موجب تشدید شکاف طبقاتی می شود. به گفته رئیس دانا، «به زبانی ساده، این سیاست ها ثروتمندان را ثروتمندتر و فقرا را فقیرتر کرد.» سیاست های تعدیل ساختاری شامل مواردی چون کاهش پشتیبانی های رفاهی و دستمزدی، قانون حداقل دستمزد، کاهش سیاست های رفاهی و یارانه ای، پروژه خصوصی سازی در ایران، ایجاد بنگاه های بزرگ «خصولتی» می شوند. او معتقد بود زیرساخت ها در اقتصاد ایران تا اندازه ای ایجاد شدند. اما این زیرساخت ها هیچ گاه در خدمت توسعه همگانی قرار نگرفتند. به گفته او «احتمالاً اجرای این سیاست ها با بخشی از لایه های اقتصادی مراکز قدرت، آمیختگی دارند؛ اما دولت های مختلف به شکل های مختلفی این سیاست را پیش برده اند.» او برای داشتن دیدگاه صحیح از شکاف طبقاتی، استدلال می کند که باید شکاف مطلق و نه شکاف نسبی را اندازه گیری کرد. این شکاف طبقاتی، محرومیت های تحصیلی و آموزشی را افزایش داد. به عقیده رئیس دانا دولت ایران در روابط بین المللی «سطحی کاری می کند، به مباحث سطحی می پردازد. برخوردهای سیاسی مقابله ای را به جای روابط اساسی اقتصاد سیاسی می نشاند» و متوجه سلطه دلار نیست. رئیس دانا به محمد مصدق علاقه و احترام زیادی داشت که بعدها نیز با وجود نقدهایش ادامه یافت. او شعر «قطعه ای آرام، از درون بی تاب» را هم در سال ۱۳۴۵ دربارهٔ مصدق سرود. او گفته بود: «از نظر من محمد مصدق یکی از شخصیت های والا، بی نظیر و رهبر یکی از دمکراتیک ترین جنبش های تاریخ ایران و شرق بوده است. با این وجود بنده همواره نسبت به محمد مصدق و رویکردی که در پیش گرفت انتقاداتی داشته ام.» به تحلیل او مصدق سه مطالبه را مطرح کرد: ۱- انتقال مالکیت نفت ایران از دست استعمارگران به ملت ایران، ۲- اصلاح قانون انتخابات و آغاز دموکراسی در ساختار سیاسی استبدادزده دوران محمدرضا پهلوی ۳- دغدغه های اجتماعی مانند بیمه، بالابردن حقوق معلمان و کارگران، پشتیبانی های سندیکایی و گرفتن ۱۰٪ از سود مالکان به سود مردم. او معتقد بود در جریان کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ سرمایه داری بازار، استعمار بریتانیا، منافع ملاکان و اربابان، علیه اراده ملت و محمد مصدق قرار داشت. همچنین بخشی از نیروهای قشر سنتی از کودتاچیان پشتیبانی کردند که موجب مشروعیت بخشیدن به اقدام علیه مصدق شد. رئیس دانا نقد اقتصاددانان راست گرای مرید فریدریش آوگوست فون هایک بر مصدق را رد می کند ولی نقدهای خود را دارد. به باور او اشتباه مصدق این بود که «با توجه به مقبولیت سیاسی که در بین توده های مردم پیدا کرده بود سازماندهی جبهه ملی را گسترده تر نکرد و جبهه ملی را به یک جبهه فراگیر تبدیل نکرد.» او معتقد بود مصدق لازم داشت برای این مبارزه سیاسی، سازماندهی سیاسی و تشکیلاتی به وجود آورد. رئیس دانا در چالش قرارداد شرکت ترکسل با ایران، حامی مجلس بود که سهام این شرکت را از ۷۰٪ به ۴۹٪ کاهش داد. او این کار مجلس را برابر قانون اساسی ایران می دانست که «در قوانین ناظر بر سرمایه گذاری خارجی حق مجلس در نظارت و تأیید قراردادهای خارجی تصریح شده است.» و این امتیاز اقتصادی را مربوط به اصل حاکمیت ملی کشورها می دانست. اما معتقد بود «در صورت کارآمدی دولت در برگزاری مناقصه های بین المللی به صورت شفاف، قطعاً امکان یافتن شرکای دیگر می توانست وجود داشته باشد.» رئیس دانا هدف تحریم های آمریکا علیه ایران را تحت فشار قرار دادن مردم برای شورش و تغییر حکومت می دانست. به گفتهٔ او «فکر می کنند با زیر فشار قرار دادن مردم، باید از آن ها مردمی ساخت که برای تغییر اساسی در کشور اقدام کنند. این روش قابل قبولی برای آزادی خواهان نیست. اما ممکن است چنین اتفاقاتی بیفتد.» او تحریم ها را موجب شدیدتر شدن فاصله طبقاتی می دانست چراکه ثروتمندان هم با ساخت قدرت در ایران روابط دارند و هم در اثر تورم ارزش دارایی ها و حاشیه سودشان بالاتر می رود. اما در این تورم دستمزدها افزایشی پیدا نکرد. اما تحریم کننده خواهان حرکت چپ گرایانه در ایران نیست. چون در راس خواسته های حرکت چپ گرایانه، حذف مداخله آمریکا و امپریالیست ها در کشور است.
[ { "answer1": "او در سال ۱۳۴۰ در ۱۶ سالگی به عضویت جبهه ملی دوم درآمد.", "answer2": "تغییر رویکردهای جبههٔ ملی، تحولات فکری، ارتباط با افرادی مانند احمد جلیل فشار، حسن ضیاظریفی، و بیژن جزنی در سال های دورتر، فضای دانشگاهی در ایران و سپس در خارج از ایران.", "distance": 753, "question": "فریبرز رئیس دانا در چه سالی به عضویت جبهه ملی دوم در آمد و چرا مدتی بعد گرایش فکری او تغییر کرد؟" }, { "answer1": "رئیس دانا معتقد بود سیستم ایران نولیبرالیسم است و با فساد در ایران پیوند خورده است.", "answer2": "در ۲۰ دسامبر ۲۰۱۰ برابر با ۲۸ آذرماه ۱۳۸۹ رئیس دانا در گفتگویی با تلویزیون بی بی سی فارسی دربارهٔ طرح هدفمندی یارانه ها با انتقاد از این سیاست و «نئولیبرالی» خواندن آن گفت: «دولت آقای احمدی نژاد از طریق شوک درمانی وارد نشده، از طریق توهّم درمانی وارد شده.", "distance": 8458, "question": "رئیس دانا در مورد سیستم اقتصادی ایران چه نظری داشت و به چه دلیل در سال 1389 بازداشت شد؟" }, { "answer1": "رئیس دانا مشکل ذاتی خصوصی سازی را این می داند که «آن بخش خصوصی که می خواهد از هیچ و پوچ ساخته شود، از یک سری رانت ها بهره می برد» و با اجرای سیاست تعدیل ساختاری به جای آن که منابع ملی در اختیار مردم قرار بگیرد، به بخش هایی «تحت عنوان خصوصی» منتقل می شود.", "answer2": "رئیس دانا دلار آمریکا را «یک واحد پولی سلطه گر امپریالیستی» می دانست که این هژمونی از دولت ریچارد نیکسون در ۱۹۷۱ (میلادی) مستحکم تر شد.", "distance": 432, "question": "رئیس دانا چه دیدگاهی در مورد خصوصی سازی داشت و نظر او در مورد جایگاه دلار در اقتصاد جهانی چه بود؟" }, { "answer1": "رئیس دانا به محمد مصدق علاقه و احترام زیادی داشت که بعدها نیز با وجود نقدهایش ادامه یافت.", "answer2": "او معتقد بود در جریان کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ سرمایه داری بازار، استعمار بریتانیا، منافع ملاکان و اربابان، علیه اراده ملت و محمد مصدق قرار داشت.", "distance": 696, "question": "رئیس دانا چه دیدگاهی در مورد محمد مصدق داشت و چه نظری درباره کودتای 28 مرداد داشت؟" }, { "answer1": "فریبرز رئیس دانا در ۲۹ دی ۱۳۲۳ در تهران زاده شد.", "answer2": "در تابستان های دهات، جایگاه او به عنوان خان زاده ای تهرانی با زندگی مرفه که حتی در روستا در خانه ای آجری زندگی می کرد و حمام روستا برایش قُرُق می شد در تضاد با وضعیت زندگی، بیماری ها، فقر و بدبختی های اهالی روستا بود. همین تجربه ها نخستین جرقه های تفکر و پرسش دربارهٔ نابرابری های اجتماعی را در او روشن کرد.", "distance": 517, "question": "فریبرز رئیس دانا در کجا متولد شد و چگونه جرقه های اولیه تفکر در او شکل گرفت؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
90
: گرافین گرافین نامِ یکی از آلوتروپ هایِ کربن است. این ماده با استفاده از یک ساختار بلوری لانه زنبوری دوبعدی تشکیل شده است که در آن هر اتم کربن به کمک سه الکترون ظرفیت خود، با سه پیوند SP2 هیبریدیزه شده به سه اتم کربن دیگر متصل شده است. یک الکترون ظرفیت باقی مانده نیز بر روی کل صفحهٔ گرافین و بین تمام اتم ها به اشتراک گذاشته شده و الکترونِ آزاد است. در صورت وجود ناخالصی بر روی صفحات گرافین مانند اکسیژن این الکترون به صورت پیوند π در پیوند میان کربن با اکسیژن شرکت می کند. در گرافیت (فراوان ترین آلوتروپ کربن)، هر کدام از اتم هایِ چهارظرفیتیِ کربن، با سه پیوندِ کووالانسی به سه اتمِ کربنِ دیگر متصل شده اند و یک شبکهٔ گسترده را تشکیل داده اند. این لایه خود بر رویِ لایه ای کاملاً مشابه قرار گرفته است و به این ترتیب، چهارمین الکترونِ ظرفیت نیز یک پیوندِ شیمیایی داده است، اما این پیوندِ این الکترونِ چهارم، از نوعِ پیوندِ واندروالسی است که پیوندی ضعیف است. به همین دلیل لایه هایِ گرافیت به راحتی بر رویِ هم سر می خورند و می توانند در نوکِ مداد به کار بروند. گرافین ماده ای است که در آن تنها یکی از این لایه هایِ گرافیت وجود دارد و به عبارتی چهارمین الکترونِ پیوندیِ کربن، به عنوان الکترونِ آزاد باقی مانده است. هر چند نخستین بار در سال ۱۹۴۷ فیلیپ والاس دربارهٔ گرافین نوشت و سپس از آن زمان تلاش هایِ زیادی برایِ ساختِ آن صورت گرفته بود اما قضیه ای به نامِ قضیهٔ مرمین-واگنر در مکانیکِ آماری و نظریهٔ میدان هایِ کوانتومی وجود داشت که ساختِ یک مادهٔ دوبعدی را غیرممکن و چنین ماده ای را غیرپایدار می دانست. زیرا بر اساس این نظریه نیروی اعوجاجات اتم های درون یک ساختار دوبعدی در دمای اتاق از نیروی پیوندی میان اتم ها بزرگ تر شده و ساختار دوبعدی از هم گسسته می شود. اما به هر حال در سال ۲۰۰۴، آندره گایم و کنستانتین نووسلف، از دانشگاه منچستر موفق به ساختِ این ماده شده و نشان دادند که قضیهٔ مرمین-واگنر نمی تواند کاملاً درست باشد. جایزهٔ نوبلِ فیزیکِ ۲۰۱۰ نیز به خاطرِ ساختِ "ماده ای دوبعدی" به این دو دانشمند تعلق گرفت. گرافین ساختار دو بعدی از یک لایه منفرد شبکه لانه زنبوری کربنی می باشد. گرافین به علت داشتن خواص فوق العاده در رسانندگی الکتریکی و رسانندگی گرمایی، چگالی بالا و تحرک پذیری حامل های بار، رسانندگی اپتیکی و خواص مکانیکی به ماده ای منحصربفرد تبدیل شده است. این سامانه جدید حالت جامد به واسطه این خواص فوق العاده به عنوان کاندید بسیار مناسب برای جایگزینی سیلیکان در نسل بعدی قطعه های فوتونیکی و الکترونیکی در نظر گرفته شده است و از این رو توجه کم سابقه ای را در تحقیقات بنیادی و کاربردی به خود جلب کرده است. طول پیوند کربن ـ کربن در گرافین در حدود ۰٫۱۴۲ نانومتر است. ساختار زیر بنایی برای ساخت نانو ساختارهای کربنی، تک لایه گرافین است که اگر بر روی هم قرار بگیرند توده سه بعدی گرافیت را تشکیل می دهند که برهم کنش بین این صفحات از نوع واندروالسی با فاصلهٔ بین صفحه ای ۰٫۳۳۵ نانومتر می باشد. اگر تک لایه گرافینی حول محوری لوله شود نانو لوله کربنی شبه یک بعدی واگر به صورت کروی پیچانده شود فلورین شبه صفر بعدی را شکل می دهد. لایه های گرافینی از ۵ تا ۱۰ لایه را به نام "گرافین کم لایه" و بین ۲۰ تا ۳۰ لایه را به نام "گرافین چند لایه"، "گرافین ضخیم" یا "نانو بلورهای نازک گرافیتی"، می نامند. از نظر مکانیکی، مقاومت کششی نهایی گرافین برابر ۱۳۰ گیگاپاسکال (در مقایسه با مثلاً ۴۰۰مگاپاسکال فولاد) است. از نظر الکتریکی، گرافین خالص تک لایه ازخود خواص شبه فلزی نشان می دهد. در گرافین طیف حامل ها شبیه به طیف فرمیون های دیراک بدون جرم می باشد و به علاوه کوانتش ترازهای لاندائو، اثر کوانتومی هال صحیح و کسری، در این سامانه باعث شده است که توجه بسیاری از فیزیکدان ها از حوزه های مختلف فیزیک به آن جلب شود. علاوه بر این ها خصوصیات سامانه های گرافین به طور مستقیم به تعداد لایه های گرافین موجود در سامانهٔ مورد نظر بستگی دارد. به عنوان مثال، گذردهی نوری برای گرافین تک لایه تقریباً برابر با ۹۷ درصد و مقاومت صفحهٔ آن ۲/۲ می باشد و گذردهی نوری برای گرافین های دو، سه و چهار لایه به ترتیب ۹۵، ۹۲ و ۸۹ درصد با مقاومت صفحهٔ به ترتیب ۱، ۷۰۰ و ۴۰۰ است که نشان دهندهٔ آن است که با افزایش تعداد صفحات گرافین گذردهی نوری سامانه کم می شود. از سوی دیگر چگالی حامل بار در گرافین از مر تبه ۱۰ بر سانتی متر مربع با تحرک پذیری تقریباً 15000 cm/V.s و با مقاومتی از مرتبه ۱۰ اهم-سانتی متراست که به نحو مطلوبی قابل مقایسه با ترانزیستورهای اثر میدانی (FET) می باشد. خواص منحصربفرد گرافین آن را کاندیدهای بسیار مطلوبی برای طراحی نسل بعدی قطعه های الکترونیکی و نوری همچون ترانزیستورهای بالستیک، ساطع کننده های میدان، عناصر مدارهای مجتمع، الکترودهای رسانای شفاف، و حسگرها قرار داده است. همچنین، رسانندگی الکتریکی و گذردهی نوری بالای گرافین، آن را به عنوان کاندیدی مناسب برای الکترودهای رسانای شفاف، که مورد استفاده در صفحه های لمسی و نمایشگرهای بلوری مایع و سلول های فوتوالکتریک و به علاوه دیودهای آلی ساطع کننده نور (OLED) معرفی می کند. بکارگیری بسیاری از این سامانه های اشاره شده منوط به داشتن تک لایه گرافینی پایدار بر روی زیر لایه مناسب با گاف انرژی قابل کنترل می باشند که این موضوع خود با چالش جدی روبروست. امروزه روش های بسیار متنوعی برای ساخت گرافین بکار برده می شود که از متداول ترین آن ها می توان به روش های لایه برداری مکانیکی، لایه برداری شیمیایی، سنتزشیمیایی و رسوب بخار شیمیایی (CVD) را نام برد. برخی روش های دیگری همانند شکافتن نانو لوله های کربنی و ساخت باامواج ماکرویو نیز اخیراً بکاربرده شده اند. یک نمای کلی از روش های ساخت گرافین در زیر آمده است: در سال ۱۹۷۵گروه Lang برای اولین بار گرافیت کم لایه بر روی سطح بلور پلاتین را با استفاده از روش CVD تولید کردند. در سال ۱۹۹۹ گروه Lu با استفاده از AFM، لایه برداری مکانیکی را بر روی یک گرافیت پیرولیتی به منظور تهیه گرافین تک لایه انجام دادند. با این وجود، گرافین تک لایه برای اولین بار در سال۲۰۰۴ توسط گروه Novoselov تولید و گزارش شد. آن ها از چسب نواری برای جدا کردن لایه های گرافین از سطح زیرلایه استفاده کردند. این روش توانایی و قابلیت تولید لایه های متنوع گرافین را دارد و علاوه بر آن، آسان نیز است. روش لایه برداری مکانیکی توسط قابلیت تولید لایه های گرافیتی کم لایه و چند لایه را دارد اما ضخامت گرافیت بدست آمده توسط این روش برابر با ۱۰ نانومتر است که تقریباً برابر با ۳۰ لایه گرافین تک لایه است. در روش لایه برداری شیمیایی فلزات قلیایی بین صفحات گرافیت پراکنده شده در محلول، قرار می گیرند. به طور مشابه روش سنتز شیمیایی شامل اکسید گرافیت پراکنده در محلول ناشی شده از کاهش هیدروزین است. همانند تولید نانو لوله های کربنی توسط روش CTCVD، تولید گرافین توسط این روش یکی از بهترین روش ها برای تولید گرافین در ابعاد بزرگ است. در این روش کربنی که به وسیلهٔ گرما جدا شده بر روی سطح یک فلز فعال قرار می گیرد و در دمای بالا و تحت فشار اتمسفر یا فشار کم، یک شبکه لانه زنبوری تشکیل می دهد. از آنجایی که این روش CVD در یک کوره گرمایی انجام می گیرد آن را روش CVD گرمایی می نامند. هنگامی که روش شامل رشد به کمک پلاسما باشد، روش CVD پلاسمای غنی شده نامیده می شود. هریک از این روش ها مزایا و معایب خاص خود را دارند، به عنوان مثال روش لایه برداری مکانیکی توانایی و قابلیت ساخت گرافین یک لایه تا چند لایه را دارد اما همانندی نمونه های بدست آمده بسیار پایین است، همچنین ساخت گرافین در ابعاد بزرگ یکی از چالش های پیش روی این روش است. برای تهیه گرافین تک لایه و چند لایه می توان از روش چسب نواری استفاده کرد اما تحقیقات گستردهٔ بیشتری برای توسعه این روش جهت استفاده در قطعه های الکترواپتیکی لازم است. روش های سنتز شیمیایی از روش های دمای پایین هستندکه این ویژگی موجب می شود ساخت گرافین بر روی انواع زیر لایه های با دمای محیط، به ویژه زیرلایه های پلیمری آسان تر شود، با این حال، همگنی و یکسانی گرافین تولید شده در ابعاد بزرگ، حاصل از این روش مطلوب نیست. از سوی دیگر ساخت گرافین از اکسیدهای گرافین کاهش یافته اغلب به علت نقص در فرایند کاهش موجب ناکاملی درخواص الکترونی گرافین می شود. برآرایی گرافین و گرافیت سازی گرمایی بر روی سطح کربید سیلسیوم از دیگر روش های تولید گرافین هستند اما دمای بالای این فرایندها و عدم توانایی انتقال بر روی سایر زیر لایه ها از محدودیت های این روش ها هستند. محققان در دانشگاه کمبریج روشی را برای تولید گرافین با کیفیت بالا در نمک مذاب ابداع کرده اند. این روش که مبتنی بر نفوذدهی هیدروژن از نمک مذاب لیتیم کلرید به گرافیت می باشد، قابلیت تولید گرافین در مقیاس صنعتی را دارد. روش مذکور به وسیلهٔ شرکت سرمایه گذاری کمبریج در حال تجاری شدن است. ساختار اتمی تک لایهٔ مجزای گرافین به روش میکروسکوپی عبوردهی الکترونی (Transmission Electron Microscopy) بر روی ورقه هایی از گرافین که در بین دو شبکه آهنی نگه داشته شده اند، مطالعه شده است. طرح های پراش الکترونی ساختار شش ضلعی گرافین را نشان داده اند. علاوه بر این، گرافین از خود اعوجاج هایی را بر روی این ورقه های تخت نشان داده اند، با دامنه ای در حدود یک نانومتر. این اعوجاج ها ممکن است خصلت ذاتی ای برای گرافین به خاطر ناپایداری کریستال های دو بعدی باشد، یا حتی ممکن است در اثر عوامل خارجی ای ناشی از ناخالصی هایی که در سرتاسر گرافین وجود دارند و کاملاً به توسط تصاویر TEM تهیه شده از گرافین مشاهده شده اند، به وجود آمده باشند. تصاویر فضای حقیقی با دقت اتمی گرفته شده از تک لایهٔ مجزای گرافین قرار گرفته بر روی زیر لایهٔ SiO به وسیلهٔ روش میکروسکوپی تونل زنی اسکن کننده (Scanning Tunneling Microscopy) تهیه شده اند. این تصاویر نشان دادند که اعوجاج های تک لایهٔ گرافین قرار گرفته بر روی زیر لایهٔ SiO به خاطر ترکیب و تطبیق یافتن تک لایهٔ گرافین با زیر لایهٔ SiO ایجاد شده اند و یک خصلت ذاتی برای آن نمی باشند. گرافین با سایر مواد متداول سه بعدی متفاوت است. گرافین طبیعی یک نیمه فلز یا یک نیمه رسانا با گاف نواری صفر است. درک ساختار الکترونیکی گرافین اولین قدم برای یافتن ساختار نواری گرافیت است. اولین بار خیلی قبل تر در سال 1947 P. R. Wallace متوجه خطی بودن رابطهٔ E-k (انرژی و عدد موج کریستال) در نزدیکی شش گوشهٔ منطقهٔ بریلوئن شش ضلعی دوبعدی گرافین برای انرژی های پایین ـ که منجر به جرم مؤثر صفر برای الکترون ها و حفره ها می شود ـ شد. به خاطر این رابطهٔ پاشندگی خطی در انرژی های پایین، الکترون ها و حفره ها در نزدیکی این شش نقطه، که دو تا از آن ها غیر یکسان هستند، همانند ذرات نسبیتی ای که با معادلهٔ دیراک برای ذرات با اسپین نیم صحیح توصیف می شوند، رفتار می کنند. به همین خاطر به به این الکترون ها و حفره ها فرمیون های دیراک و به آن شش نقطه، نقاط دیراک گفته می شود. معادله ای بیان گر رابطهٔ E-k، formula_1 می باشد که در آن سرعت فرمی vF ~ 10 m/s است. نتایج تجربی از اندازه گیری های ترابرد الکترونی نشان می دهند که گرافین دارای تحرک پذیری الکترونی بسیار بالایی در دمای اتاق می باشد، با مقادیر گزارش شده ای بالاتر از 15,000 cmVs. همچنین تقارن اندازه گیری های تجربی رسانندگی نشان می دهد که تحرک پذیری برای الکترون ها و حفره ها باید یکسان باشد. در بازهٔ دمایی بین 10k تا 100k، تحرک پذیری تقریباً به دما وابسته نیست، که بیان کنندهٔ این امر است که مکانیزم غالب پراکندگی، پراکندگی ناقص است. پراکندگی به توسط فونون های آکوستیک گرافین موجب یک محدودیت ذاتی بر تحرک پذیری در دمای اتاق در حد 200,000 cmVs برای چگالی حامل ۱۰ cm می شود. مقاومت متناظر ورقه های گرافین در حد 10 Ω•cm خواهد بود. این مقاومت از مقاومت نقره، مادهٔ شناخته شده به عنوان دارندهٔ کمترین مقاومت در دمای اتاق، کمتر است. گرچند برای گرافین قرار گرفته بر روی زیر لایهٔ SiO، پراکندگی ناشی از فونون های اپتیکی زیر لایه در دمای اتاق اثر بزرگ تری است از اثر پراکندگی ناشی از فونون های خود گرافین. این امر تحرک پذیری را به میزان 40,000 cm Vs محدود می کند. خواص اپتیکی منحصر به فرد گرافین، موجب بروز یک شفافیت بالای غیرمنتظره برای یک تک لایهٔ اتمی با یک مقدار سادهٔ شگفت انگیز شده است، یک تک لایهٔ گرافین πα ≈ ۲٫۳٪ از نور سفید فرودی بر روی خود را جذب می کند که در آن α ثابت ساختار ریز شبکه می باشد. این امر نتیجهٔ ساختار الکترونیکی کم انرژی غیرمعمول گرافین تک لایه است که طرحی به ساختار نوار انرژی الکترونی ـ حفره ای گرافین می دهد تا آن ها در نقاط دیراک به هم برسند، که به طور کیفی از سایر نوارهای انرژی فشردهٔ مرتبهٔ دو معمول متفاوت است. بر مبنای مدل از ساختار نواری گرافین، فواصل بین اتمی، مقادیر پرش، و فرکانس به هنگام محاسبهٔ رسانندگی اپتیکی با استفاده از معادلات فرنل در حد لایه های نازک از بین می رود. این امر به صورت تجربی تأیید شده ولی هنوز مقادیر اندازه گیری شده به اندازهٔ کافی برای محاسبهٔ ثابت ساختار ریز دقیق نبوده است. می توان گاف نوار انرژی گرافین را از ۰ تا 0.25 eV (در حدود طول موج پنج میکرومتر) به وسیلهٔ اعمال ولتاژ در دمای اتاق به یک ترانزیستور اثر میدان دو دروازه ای ساخته شده از یک گرافین دو لایه ای، تنظیم نمود. همچنین نشان داده شده است که پاسخ اپتیکی نانو نوارهای گرافینی نیز در ناحیهٔ تراهرتز به وسیلهٔ اعمال یک میدان مغناطیسی قابل تنظیم است. علاوه بر این نشان داده شده است که سیستم های گرافین ـ گرافین اکسید از خود رفتار الکتروکرومیک بروز می دهند، که اجازه می دهند هم خواص اپتیکی خطی و هم خواص اپتیکی فوق سریع را تنظیم کرد. مشخص است که گرافین تنها به نانو مربوط نمی شود، همچنین نباید این دو واژه را طوری به کار برد که گویی مشابه هم می باشند. تاکنون گرافین به صورت دو بعدی با طول ۱۰۰ متر و عرض ۲۳ سانتیمتر توسط شرکت sony ساخته شده است. همچنین ورق های گرافین بااندازهٔ کمتر از ۲۰ نانومتر از لحاظ ترمودینامیکی ناپایدارند، چون حداقل پایداری گرافین هنگامی است که تعداد اتم ها بیشتر از ۶۰۰۰ اتم باشد؛ و ۲۴۰۰۰ اتم لازم است تا فلورن پایدار شود. این مبحث در دینامیک مولکولی سیستم ها بسیار مهم است، چون نتایج گرفته شده در کمتر از ۲۰ نانومتر می تواند درست نباشد. ضخامت گرافین یک لایه اتم کربن است که دارای پتانسیل بالقوه ای برای جایگزینی با سیلیکون می باشد که پیشرفت جامعهٔ آینده به آن مدیون خواهد بود. باوجود اینکه دارای مشخصات بالقوه ای همچون قدرت و وزن سبک و انعطاف پذیری و هدایت بالایی هستند اما محدودیت های این ماده به نوعی مانع استفاده آن ها در میکروپردازنده ها و وسایل الکترونیکی می باشد. اینکه گرافین چگونه در دستگاه هایی در جهان واقعی به کار رود و دوم اینکه ورق های گرافین ماهیت شکننده ای دارند که این ناشی از اتصالات ضعیف آن ها می باشد. اگر هدایت حرارتی گرافین را به عنوان فاکتور مثبتی برای این ماده در نظر بگیریم، نباید از این نکته غافل شویم که هدایت حرارتی گرافین معلق بسیار بیشتر از گرافین بر روی بستر است، حال آنکه همین هدایت حرارتی باعث می شود که حرارت توزیع شده و یک نقطهٔ داغ به وجود نیاید؛ و افسوس اینکه گرافین در جهان واقعی باید بر روی یک بستر قرار بگیرد ونه اینکه آزادانه و معلق در خلأ باشد. یعنی وقتی وسیله ای ساخته می شود حتماً باید بر روی بستر قرار گیرد اما این منجر به کاهش شدید هدایت حرارتی گرافین می شود. همچنین هدایت حرارتی با رشد تعداد لایه های گرافینی و رسیدن به ۳۴ لایه افزایش می یابد (که ضخامت بسیار کمی است) اما پس از اینکه به حالتی به نام تودهٔ گرافیت می رسیم، هدایت حرارتی خوب نیست. تلاش های بسیاری صورت گرفته است تا راه های جدیدی کشف شود تا بتوان گرافین را در جهان ماکروسکوپیک به کار برد. اتصالات سه بعدی ساختار فوم گرافین و گرافیت فوق العاده نازک یا استفاده از بورون نیترید هگزاگونال همه در این راستا کشف شدند. ژرمانن دیگر مادهٔ سه بعدی است که برای استفاده در الکترونیک یا وسایل تبدیل انرژی حرارتی می تواند به کار رود. به منظور درک فیزیک، نیاز به تئوری است یعنی اگر فقط آزمایش کنید شما روند را می بینید اما معنای نتایج را درک نمی کنید؛ بنابراین تئوری و آزمایش دو جزء جدایی ناپذیرند. گرافین همچنین دارای محدودیت های دیگری در جهان واقعی می باشد، می دانیم پیوندهای بین اتم های کربن قوی ترین پیوندها در طبیعت می باشد، پس ورق بدون نقصی از گرافین باید دارای این خاصیت باشد، اما در کاربردهای واقعی، گرافین این طور نیست. آزمایشی که بر روی تافنس شکست گرافین دارای نقص جزئی صورت گرفت مقدار استحکام آن به طور قابل ملاحظه ای از استحکام گرافین ذاتی پایین تر بود؛ لذا درست است که استحکام گرافین ذاتی بسیار بالاست، اما وقتی گرافین دارای نقص باشد، دیگر پیوندهای بین اتم های کربن، قوی ترین نمی باشد. می دانیم در ورق های بزرگتر، همیشه نقص ها افزایش می یابد پس گرافین در جهان ماکرو استحکام بسیار پایینی خواهد داشت؛ لذا تولید ورق گرافین با استانداردهای دقیق و بدون نقص بسیار اهمیت دارد. ساختارهای دوبعدی دیگری همچون گرافین (ساختار لانه زنبوری SP2) وجود دارد که از آن جمله می توان به ۱- سیلیسین ۲- بروفن ۳- فسفورن ۴- استنن ۵- ژرمانن ۶- گرافین (محتوی SP+SP2 هیبریدیزه شده) اشاره کرد. اما این ساختارهای دو بعدی همه به جز گرافین ناپایدارند یا پتنت ثبت شده برای آن ها بسیار کم است طوری که اعتمادی به این ساختارها وجود ندارد. با توجه به اینکه از اولین ترانزیستورهای با گیت بالا چیزی نگذشته است. با توجه به این زمان کوتاه و اینکه همهٔ جانشینان احتمالی با جریان اصلی در ترانزیستورهای معمولی با مشکلات جدی روبه رو هستند، لذا می شود به توسعهٔ سریع گرافین کمک کرد. مفاهیم جدیدی که در این سال ها بررسی شده، همچون ترانزیستورهای اسپینی یا وسایل مولکولی، به نظر می رسد که به دور از واقعیت نسبت به گرافین باشد و معلوم نیست که به مرحلهٔ تولید برسند. در حال حاضر جایگزین ترانزیستورهای معمولی (سیلیکونی) غیرممکن است. با این حال تحقیقات ITRS به شدت به مطالعهٔ گستردهٔ در زمینهٔ گرافین توصیه می کند و حتی برنامهٔ تحقیق و توسعه برای نانوالکترونیک بر پایهٔ کربن شکل گرفته است؛ لذا راه برای اینکه گرافین به عنوان جایگزین قرار گیرد باز است. اما برای هیجان زده شدن در این مورد زمان زیادی لازم است. یک پوشش گرافنی، قادر به کنترل تبخیر آب از طریق توقف میزان تبخیر روی سطوح آب دوست یا هیدروفیلیک (hydrophilic) و سرعت بخشیدن به تبخیر روی سطوح آب گریز یا هیدروفوبیک (hydrophobic) است. تبخیر قطره آب، پدیده پیچیده ای بوده و نقش مهمی در طبیعت و صنعت ایفا می کند. درک مکانیسم تبخیر در مقیاس اتمی و کنترل میزان تبخیر، برای کاربردهایی از جمله انتقال حرارت و کنترل دمای بدن بسیار حائز اهمیت است. زمانی که یک سطح آب دوست با گرافن پوشش داده می شود، خط تماس قطره آب، به دلیل تنظیم و اصلاح زاویه های خیس شدن، به طور چشمگیری کوتاه یا کشیده می شود؛ این مسئله منجر به تغییر در میزان تبخیر می شود. مولکول آب، قبل از تبخیر، یک وضعیت پیشرو (و جدید) در خط تماس ایجاد می کند. تجزیه و تحلیل های بیشتر نشان داد که چگالی آب در حالت های گذار (transition states) در خط تماس بسیار زیاد است.
[ { "answer1": "به همین دلیل لایه هایِ گرافیت به راحتی بر رویِ هم سر می خورند و می توانند در نوکِ مداد به کار بروند.", "answer2": "گرافین ماده ای است که در آن تنها یکی از این لایه هایِ گرافیت وجود دارد و به عبارتی چهارمین الکترونِ پیوندیِ کربن، به عنوان الکترونِ آزاد باقی مانده است.", "distance": 101, "question": "چرا لایه های گرافیت به راحتی روی هم سر می خورند و تفاوت پیوند الکترون چهارم در گرافیت و گرافین چیست؟" }, { "answer1": "اما به هر حال در سال ۲۰۰۴، آندره گایم و کنستانتین نووسلف، از دانشگاه منچستر موفق به ساختِ این ماده شده و نشان دادند که قضیهٔ مرمین-واگنر نمی تواند کاملاً درست باشد.", "answer2": "گرافین به علت داشتن خواص فوق العاده در رسانندگی الکتریکی و رسانندگی گرمایی، چگالی بالا و تحرک پذیری حامل های بار، رسانندگی اپتیکی و خواص مکانیکی به ماده ای منحصربفرد تبدیل شده است.", "distance": 327, "question": "چه کسانی و در چه سالی موفق به ساخت گرافین شدند و ویژگی های رسانندگی الکتریکی گرافین چیست؟" }, { "answer1": "از نظر مکانیکی، مقاومت کششی نهایی گرافین برابر ۱۳۰ گیگاپاسکال (در مقایسه با مثلاً ۴۰۰مگاپاسکال فولاد) است.", "answer2": "در گرافین طیف حامل ها شبیه به طیف فرمیون های دیراک بدون جرم می باشد و به علاوه کوانتش ترازهای لاندائو، اثر کوانتومی هال صحیح و کسری، در این سامانه باعث شده است که توجه بسیاری از فیزیکدان ها از حوزه های مختلف فیزیک به آن جلب شود.", "distance": 177, "question": "مقاومت کششی نهایی گرافین چقدر است و چه چیزی باعث شده است که توجه بسیاری از فیزیکدانان به آن جلب شود؟" }, { "answer1": "روش لایه برداری مکانیکی توسط قابلیت تولید لایه های گرافیتی کم لایه و چند لایه را دارد اما ضخامت گرافیت بدست آمده توسط این روش برابر با ۱۰ نانومتر است که تقریباً برابر با ۳۰ لایه گرافین تک لایه است.", "answer2": "با این وجود، گرافین تک لایه برای اولین بار در سال۲۰۰۴ توسط گروه Novoselov تولید و گزارش شد. آن ها از چسب نواری برای جدا کردن لایه های گرافین از سطح زیرلایه استفاده کردند.", "distance": 261, "question": "ضخامت گرافیت به دست آمده از روش لایه برداری مکانیکی چند نانومتر است و گرافین به چه روشی برای اولین بار تولید شد؟" }, { "answer1": "پراکندگی به توسط فونون های آکوستیک گرافین موجب یک محدودیت ذاتی بر تحرک پذیری در دمای اتاق در حد 200,000 cmVs برای چگالی حامل ۱۰ cm می شود.", "answer2": "یک تک لایهٔ گرافین πα ≈ ۲٫۳٪ از نور سفید فرودی بر روی خود را جذب می کند که در آن α ثابت ساختار ریز شبکه می باشد.", "distance": 650, "question": "پراکندگی به توسط فونون های آکوستیک گرافین در دمای اتاق چه محدودیتی بر تحرک پذیری ایجاد میکند و جذب نور سفید فرودی توسط یک تک لایه گرافین چقدر است؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
91
: خاندان خاتم المجتهدین خاندان خاتم المجتهدین از خاندان های قدیمی ایران و یکی از سلسله های معروف سادات است که به امام صادق نسب می برد. جد اعلای این خانواده سید حسین خاتم المجتهدین (دختر زاده محقق کرکی ) معروف به مفتی (فوت ۱۰۰۱ق) از علمای معروف دوران صفوی بود که در زمان شاه طهماسب اول، شاه اسماعیل دوم و سلطان محمد خدابنده، قدرت و اعتبار فراوان داشت. فرزندان و نوادگان او در دوران صفویه از نفوذ فراوانی برخوردار بودند. پنج منصب در این خاندان موروثی بود که عبارت اند از «شیخ الاسلامی قزوین»، «شیخ الاسلامی اصفهان»، «شیخ الاسلامی تهران»، «تولیت تفویضی حرم حضرت معصومه» و «تولیت تفویضی حرم حضرت عبدالعظیم». از چهره های برجستهٔ این خانواده یکی میرزا مهدی اعتمادالدوله است که در دوران شاه عباس دوم و شاه سلیمان، صدراعظم بود. میرزا حسن رئیس المجاهدین یکی دیگر از اعضای این خانواده است که در دوران مشروطه شیخ الاسلام قزوین بود و در صف مشروطه خواهان فعالیت می کرد و در این راه کشته شد. سید ابوالفضل تولیت نیز از دیگر چهره های برجسته این خاندان در دوران معاصر است که آخرین متولی حرم حضرت معصومه و بنیان گذار بنیاد طاهر بود. پس از انقلاب مشروطه و قانون الغای القاب در دوران پهلوی، به تدریج مناصبی چون شیخ الاسلامی از میان رفت. در سال ۱۳۴۶ خورشیدی نیز تولیت بِقاع از دست خاندان های متولی خارج شد و به سازمان اوقاف سپرده شد، به این ترتیب نفوذ و اهمیت خاندان خاتم المجتهدین نیز از میان رفت. جد اعلای این خاندان، سید حسین خاتم المجتهدین است که از علمای برجسته عصر صفوی بود. پدر خاتم المجتهدین سید ضیاءالدین ابی تراب (متوفی ۹۳۳ قمری) از علمای جبل عامل و از نوادگان محمد دیباج پسر امام صادق بود. مادر خاتم المجتهدین دختر محقق کرکی عالم معروف دوره شاه طهماسب و شاه اسماعیل صفوی بود که به گسترش تشیع در ایران کمک های فراوانی کرد. محقق کرکی علاوه بر یک پسر، پنج دختر داشت که همگی با علمای معروف ازدواج کردند. دختر اول محقق همسر سید ضیاءالدین و دختر دوم همسر شمس الدین محمد استرآبادی شد که با فوت او، خواهرش به ازدواج استرآبادی درآمد و از او میرداماد متولد شد. دختر چهارم همسر زین العابدین علوی کرکی و مادربزرگ میرعبدالحسیب عاملی است. دختر پنجم مادربزرگ مادری شهید ثانی بوده است. سید حسین در روزگار شاه طهماسب به ایران آمد. خاتم المجتهدین ابتدا در اردبیل شیخ الاسلام بود و به تدریس اشتغال داشت. بعد از مدتی به قزوین آمد و رفته رفته در نزد شاه طهماسب منزلتی بسزا یافت. پس از فوت محقق کرکی، با اینکه پسر محقق، شیخ عبدالعال نسبت به سید حسین در جایگاه علمی بالاتری قرار داشت، سید حسین توانست موقعیت علمی خود را به عنوان یک عالم برجسته تثبیت کرده و خود را در دربار شاه طهماسب به عنوان جانشین کرکی معرفی کند. او در دوران شاه اسماعیل دوم که شاه به مذهب سنی گرایش نشان می داد، قزلباشان را با صحبت علیه شاه اسماعیل از او روی گردان ساخت. شاه که کمابیش از این اقدامات آگاهی داشت، دستور داد کتاب های سید حسین را در اتاقی مهرموم کنند و خود او را نیز از خانه ای که داشت بیرون کنند. به گزارش برخی از منابع شاه حتی قصد نابودی او را کرد، اما پیش از نیل به مقصود درگذشت. با برآمدن سلطان محمد خدابنده، سید حسین باردیگر جایگاه پیشین خود را بازیافت. نقش او در این دوران نوعی وساطت میان جناح های درگیر در حکومت صفوی بود. او سرانجام در طاعون فراگیر سال ۱۰۰۱ قمری در قزوین درگذشت. خاتم المجتهدین چهار پسر داشت به نام های میرزا سید محمد، میرزا حبیب الله، میرزا سید احمد و میرزا سید عبدالعال. او دختری نیز داشت که آرامگاهش در طرشت تهران بوده است. در دوران شاه عباس علمایی چون شیخ بهایی و میرداماد به عرصه آمدند که عنوان عالم نخست را در پایتخت از آن خود می کردند، با این حال شاه با سپردن مناصبی به فرزندان خاتم المجتهدین، نفوذ آنان را تداوم بخشید. او میرزا سید محمد را به سمت قاضی لشکریان منصوب کرد و به او لقب قاضی عسکر داد. میرزا حبیب الله، پسر دیگر خاتم المجتهدین نیز به مقام صدارت رسید که منصبی ویژه سادات بود. در تمام طول سده یازدهم مناصبی از این دست به انضمام تولیت حرم حضرت معصومه در قم و تولیت حرم شاه عبدالعظیم در ری به اعضای این خانواده سپرده می شد. واله اصفهانی به سال ۱۰۸۷ قمری پس از شرح حال خاتم المجتهدین، می نویسد: «اولاد و امجاد و احفاد والانژادش که تا جهان باد، اورنگ آرای سریر دانش و سداد باشند، خلفا عن سلف الی یومنا هذا به مناصب بلند و مدارج ارجمند ممتاز و سرافراز بوده و خواهند بود.» به تدریج در طول دوره صفوی سه شاخه مجزا از این خانواده شکل گرفت: شاخه اول نوادگان میرزا حبیب الله صدر بودند که ابتدا در اصفهان مستقر بودند و سپس به قم رفتند و مناصبی چون صدارت و شیخ الاسلامی و تولیت حرم حضرت معصومه داشتند. پس از سقوط صفویه، تولیت تفویضی حرم حضرت معصومه در این شاخه از نوادگان خاتم المجتهدین ماندگار شد. شاخه دوم نوادگان سید نظام الدین علی پسر میرزا سید محمد قاضی عسکر بودند که مناصب موروثی آنان شیخ الاسلامی تهران و تولیت تفویضی حرم حضرت عبدالعظیم بود. شاخه سوم نوادگان سید عبدالعال بودند که منصب موروثی شان شیخ الاسلامی قزوین بود. میرزا حبیب الله پسر دوم خاتم المجتهدین، نیای شاخه قم است. شیخ حر عاملی از او به عنوان عالم یاد کرده است و گفته است که او و برادرش سید احمد در حضور شیخ بهایی مقابله حدیث می کردند. دقیقاً معلوم نیست در چه تاریخی میرزا حبیب الله منصب سیادت را به دست آورده است، ولی صدارت وی در دوران شاه صفی تصریح شده است. او پیش از رسیدن به صدارت نیز تا سال ۱۰۴۲ قمری در قم به تولیت آستان حرم فاطمه معصومه مشغول بود. میرزا حبیب الله پس از فوت شاه عباس در به تخت نشاندن شاه صفی نقش داشته است و به نوشته یکی از منابع صفوی: «پس از رسیدن خبر درگذشت شاه عباس به اصفهان بکرات خان والی گرجستان در شب همان روز که مورد قضیه هایله محنت اندوز بود، به دستیاری اتفاق دانشوران آفاق میرزا حبیب الله خلف ارجمند میر سید حسین مجتهد جبل عاملی و مولانا حسنعلی ولد ملاعبدالله شوشتری و میرزا قاضی (شیخ الاسلام بعدی اصفهان و متوفای ۱۰۷۴) ولد حکیم کاشفای یزدی، شاه صفی را به تخت نشاندند.» شاه صفی پس از تصفیه صاحب منصبان دوره شاه عباس، میرزا رفیع الدین محمد را که قبلاً مقام صدر داشت معزول کرد و صدارت را به میرزا حبیب الله سپرد. او تا پایان عمر در سال ۱۰۶۰ مقام صدارت داشت. او در بازگشت از سفر قندهار در رکاب شاه عباس دوم درگذشت و ر مشهد به خاک سپرده شد. میرزا حبیب الله به پرورش و کمک به هنرمندان، خطاطان و روضه خوانان اهتمام داشت. از وی سه پسر به نام های میرزا محمد مهدی اعتمدالدوله میرزا علیرضا شیخ الاسلام اصفهان و میرابوالفتح می شناسیم. میرزا محمدمهدی از جانب مادر نواده شیخ لطف الله میسی بود. او در سال ۱۰۴۲ پس از پدرش به تولیت حرم حضرت معصومه رسید و تا سال درگذشت پدرش تولیت داشت، تا در این سال بجای پدر به صدارت رسید. صدارت او تا ۱۰۷۱ یا ۱۰۷۲ ادامه داشت و در این سال با برکناری محمدخان بجای او وزیر اعظم شد. میرزا مهدی تا سال ۱۰۸۱ وزارت داشت و در این سال برکنار شد و پس از او شیخعلی خان زنگنه به وزارت رسید. او یا در این سال یا یک سال بعد درگذشت. میرزا مهدی مردی شاعر و ادیب بود و دیوان شعری دارد. دو پسر از او شناخته است: میرزا محمدمعصوم شیخ الاسلام و میرزا محمدامین قاضی اصفهان. میرزا علیرضا شیخ الاسلام نیز از جانب مادر نواده شیخ لطف الله بود. او در سالی که پدرش درگذشت به شیخ الاسلامی اصفهان رسید و تا پایان عمر یعنی سال ۱۰۹۱ قمری در این مقام باقی بود. میرزا محمدمعصوم پسر میرزا محمدمهدی، داماد خلیفه سلطان بود. در هنگام نقل جسد شاه عباس دوم به قم برای تدفین، او متولی حرم حضرت معصومه بوده است و بر اساس وقفنامه میرمحمدهاشم گیلانی بر آستانه و مدرسه آن، لا اقل از سال ۱۰۴۶ قمری متولی آستان بوده است. او پس از میرزا علیرضا شیخ الاسلام اصفهان شد و در سال ۱۰۹۵ درگذشت. به نوشته محمدشفیع شیخ الاسلام، میرزا محمدمعصوم واپسین نواده خاتم المجتهدین بود که به شیخ الاسلامی اصفهان رسید و پس از ظهور محمدباقر مجلسی این منصب از دست این خانواده بیرون آمد و به خاندان محقق سبزواری سپرده شد. سید میرزا محمد امین فرزند دیگر سید میرزا محمد مهدی اعتماد الدوله است که در لباس اهل علم بوده است. او بعد از آنکه میرزا محمد معصوم، به شیخ الاسلامی اصفهان انتخاب شد، تولیت حرم حضرت معصومه را بر عهده گرفت و تا اواخر سال ۱۱۱۱ قمری در این منصب قرار داشت. در ۱۴ محرم سال ۱۱۱۶ قمری به عنوان قاضی اصفهان منصوب شد و در سال ۱۱۱۷ قمری درگذشت. او دو پسر داشت، یکی میرزا سید محمد که پس از درگذشت پدر قاضی اصفهان شد و و دیگری میرزا سید حسن که مدتی طولانی متولی حرم حضرت معصومه بود. میرزا سید ابوطالب فرزند میرزا سید محمد معصوم و نواده میرزا محمد مهدی اعتمادالدوله است. به نظر می رسد او از سال ۱۱۱۶ قمری یا ۱۱۱۱ قمری تولیت حرم حضرت معصومه را بر عهده داشته است و تولیت او تا سال ۱۱۲۵ قمری ادامه داشت. میرزا محمدمهدی، فرزند دیگر میرزا محمدمعصوم است که در فاصله سال ۱۱۲۵ تا رمضان سال ۱۱۲۹ قمری تولیت حرم را بر عهده داشت. شاه سلطان حسین در سال ۱۱۲۹ قمری میرزا سید حسن، فرزند میرزا محمد امین را به مقام تولیت برگزید. دو فرمان از فرامین شاه سلطان حسین در این دوره موجود است. پس از او سید محمدرحیم، فرزند میرزا محمدمهدی پسر میرزا محمدمعصوم به تولیت رسید و برطبق اسناد موجود در رجب سال ۱۱۴۰ قمری متولی بوده است. او طی فرمانی از شاه طهماسب دوّم در مورخ جمادی الثانی سال ۱۱۴۲ قمری در مقام تولیت تنفیذ شده است و تا پس از رجب ۱۱۵۷ قمری در این مقام بوده است. پس از او برادرش میرزا سید محمدخلیل به تولیت رسید. تولیت او در سال های ۱۱۶۳ و ۱۱۷۲ قمری گزارش شده است. او معاصر آقامحمدخان قاجار زندگی می کرده است و به تدبیر او مردم قم از قتل و غارت آقامحمدخان در امان ماندند. پس از میرزا محمدخلیل، میرزا محمدمعصوم به تولیت رسید که پسر یا برادر میرزا محمدخلیل بوده است و در اسناد به تولیت او در سال ۱۱۸۲ قمری اشاره شده است. میرزا محمدمهدی پسر میرزا محمدخلیل در رمضان ۱۱۹۰ تا ذی الحجه ۱۲۱۹ قمری و پس از آن متولی بوده است و طول مدت تولیت او را ۳۹ سال گزارش کرده اند. پس از او، برادرش میرزا سید محمد به تولیت رسید که مدت کوتاهی در دوران فتحعلی شاه متولی بود و پس از درگذشت او به سال ۱۲۲۷ قمری، تولیت به پسرش میرزا سید اسدالله انتقال یافت. در سال ۱۲۴۸ قمری، فتحعلی شاه تولیت را به میرزا سیدمحمدرضا پسر میرزا اسدالله تفویض کرد که تا سال ۱۲۷۳ قمری در این مقام بود. پس از او پسرش حاج میرزا سید حسین متولی باشی به تولیت رسید و او تا پایان عمر خود در ۲۷ ذی الحجه ۱۳۱۷ قمری، تولیت داشت. آخرین متولی از نسل خاتم المجتهدین سید ابوالفضل تولیت پسر سیدمحمدباقر سالارالتولیه بود که فرزندی نداشت و ثروت سرشار خود را وقف امور خیریه ساخت. به نوشته محمدعلی هدایتی، تولیت شاه عبدالعظیم نخست از جانب شاه عباس به میرزا حبیب الله پسر ارشد سید حسین خاتم المجتهدین داده شد. پسر دوم سید حسین، میر سید محمد بود که نام او در چند واقعه تاریخی ذکر شده است. شیخ حر عاملی نیز از او یاد می کند و می گوید که در شهر اصفهان ساکن بوده است و چنان که که از لقب او «قاضی عسکر» پیداست، وی به قضاوت اردو و لشکریان شاه گماشته شده بود. پسران میر سید محمد هر کدام در زمان پدر تولیت بقعه ای را داشتند، از جمله میرسیدمرتضی که مدتی در کرمان متولی آرامگاه شاه نعمت الله ولی بود، میرزا آقایی که تولیت شاهچراغ را داشت و خاندان ذهبی شیرازی که تولیت شاهچراغ را تا پایان دوره قاجار در دست داشتند از نوادگان دختری او هستند، و میرزا نظام الدین علی که پسرش میرزا ابراهیم پس از میرزا حبیب الله متولی شاه عبدالعظیم شد. میرزا ابراهیم همچنین شیخ الاسلام تهران بود که شیخ حر عاملی و محمدشفیع شیخ الاسلام نیز به این موضوع اشاره می کنند. میرزا ابراهیم صاحب دو پسر بود به نام های میرزا نظام الدین و میرزا مجدالدین. پس از درگذشت میرزا ابراهیم، شیخ الاسلامی تهران به پسر بزرگ او میرزا نظام الدین رسید و تولیت شاه عبدالعظیم به میرزا مجدالدین داده شد. میرزا نظام الدین با دختر میرزا محمدمعصوم شیخ الاسلام اصفهان ازدواج کرده بود و دو پسر به نام های میرزا علی و میرزا جعفر داشت. میرزا علی در دوران حیات پدرش درگذشت و میرزا جعفر پس از پدرش شیخ الاسلام تهران شد. میرزا جعفر دو پسر به نام های حسن و ابراهیم داشت که در اصفهان در جریان سرنگونی صفویان به دستور محمود افغان کشته شدند. میرزا جعفر در دوران شاه طهماسب دوم نیز شیخ الاسلام تهران بود و با درگذشت او این منصب از میان رفت. میرزا مجدالدین صاحب پسری بود به نام سید نظام الدین که پس از پدر متولی شاه عبدالعظیم شد. وی تا سال ۱۱۴۳ قمری در قید حیات بود و شاه طهماسب در فرمانی که مربوط به این سال است، تولیت قدیمی شاه عبدالعظیم را به میرزا محمدعلی الحسینی و تولیت تفویضی را به سید نظام الدین سپرده است. بعد از درگذشت او چون پسرش سید عبدالخالق خردسال بود، شاه طهماسب دوم تولیت را به دایی او، میرزا علی محمد صدرالممالک که نوه شیخ الاسلام قزوین بود، سپرد. صدرالممالک تا زمان نادرشاه در قید حیات بود و نادرشاه در فرمانی بر تولیت او صحه گذاشته است. پس از او ظاهراً تولیت به سید عبدالخالق رسیده است ولی سندی از این دوره در دست نیست. پس از سید عبدالخالق پسرش میرزا سیدعلی خطاط متولی شد که در دوران زندیه و اوایل دوران قاجار این مسئولیت را برعهده داشت. او معاصر محمدشفیع شیخ الاسلام بوده و شیخ الاسلام در کتاب محافل المومنین به تولیت او اشاره کرده است. میرزا شفیع مازندرانی، صدراعظم فتحعلی شاه، در سال ۱۲۲۲ قمری بلوک غار را وقف آستانه شاه عبدالعظیم کرده و تولیت آن را به میرزا سید علی سپرده است. او را پس از فوت به نجف اشرف منتقل کردند و در قبرستان وادی السلام در آرامگاهی خصوصی که معروف به مقبرهٔ شاه عبدالعظیمی ها است، به خاک سپردند. پس از میرزا سید علی، پسرش میرزا ابوالحسن و پس از میرزا ابوالحسن، میرزا سیدعلی معروف به میرزا بزرگ به تولیت رسید. به تولیت او در فرمانی از محمدشاه قاجار به سال ۱۲۶۰ قمری اشاره شده است. او در سال ۱۲۷۱ قمری درگذشت و در مقبرهٔ شاه عبدالعظیمی ها در وادی السلام دفن شد. میرزا بزرگ داماد علی میرزا ظل السلطان بوده است. سپس میرزا ابوالحسن که آقامیر خوانده می شد و پسر میرزا بزرگ بود متولی شد. فرمان تولیت او به سال ۱۲۷۹ قمری از جانب ناصرالدین شاه قاجار صادر شده است. پس از او پسرش میرزا هدایت الله به تولیت رسید که تا دوره پهلوی اول متولی شاه عبدالعظیم بود. او اسناد و مدارک خاندان خود را از دوره خاتم المجتهدین در دست داشت که بعدها به اهتمام نواده اش سیدمحمدعلی هدایتی در مجموعه ای به نام «آستانه ری» به چاپ رسید. او نام فامیلی هدایتی را برای خانواده انتخاب کرد. میرزا هدایت الله از ازدواج با دختر ملا علی کنی صاحب پنج فرزند شد، از جمله سید احمد هدایتی که پس از او به تولیت آستانه منصوب شد. کتابخانه شاه عبدالعظیم با تلاش او در سال ۱۳۲۴ تأسیس شد. محمدعلی هدایتی، پسر سید احمد، آخرین متولی از نسل خاتم المجتهدین بود، چرا که در سال ۱۳۴۶ دولت تولیت بقاع را در سراسر کشور از دست خانواده ها خارج کرد و به اداره اوقاف سپرد. پسر چهارم خاتم المجتهدین سید عبدالعال بود و او صاحب پسری بود به نام سید کمال الدین حسین. از شرح حال سید کمال الدین حسین و نوادگان او تا دوره زندیه آگاهی چندانی نداریم، میرزا محمدشفیع شیخ الاسلام، که از نوادگان سید کمال الدین حسین بوده است، در کتاب محافل المؤمنین در معرفی خود می نویسد: «بعد از آنکه میرسید حسین مجتهد به جنت الماوی شتافت، میرزا کمال الدین حسین به شغل شیخ الاسلامی قزوین منصوب شد و بعد از میرزا کمال الدین حسین، میرزا بهاءالدین محمد متوجه امر شیخ الاسلامی قزوین گردید و بعد از او میرزا محمدشفیع و بعد از میرزا محمدشفیع، میرزا بهاءالدین محمد، والد راقم الحروف، متوجه این امر شد.» سید احمد هدایتی و اصغر قائدان از میرمحمدحسین عضدالممالک پسر میرزا بهاءالدین پسر میرزا کمال الدین حسین نام می برند که در دوران شاه عباس دوم به ریاست و صدارت دیوان خانه برقرار بود. پسر او میرزا علی محمد صدرالممالک ابتدا از سوی شاه طهماسب دوم و سپس از سوی نادرشاه به تولیت شاه عبدالعظیم برقرار شده است. در زمان کریم خان زند میرزا شفیع شیخ الاسلام، پسر سید کمال الدین، در شیراز شیخ الاسلام ایران شد و شیخ الاسلامی قزوین را به پسرش سید بهاءالدین سپرد. در دوران قاجار که تهران شیخ الاسلام نداشت، شیخ الاسلام های قزوین همیشه شیخ الاسلام های پایتخت بودند. میرزا محمدتقی پسر میرزا بهاءالدین پسر میرزا شفیع شیخ الاسلام، پس از پدرش به شیخ الاسلامی قزوین رسید و در سال ۱۱۹۹ قمری درگذشت. او پسری داشت به نام میرزا محمدباقر شیخ الاسلام که سه پسر داشت: میرزا محمدتقی شیخ الاسلام، حاج میرزا مطلب و میرزا جواد. میرزا محمدتقی پس از میرزا محمدباقر شیخ الاسلام شد. او در دوره دوم جنگ های ایران و روسیه شرکت داشت؛ و در سال ۱۲۳۹درگذشت. از او پسری به نام حاج میرزا حسن باقی ماند که مردی گوشه گیر بود و در زمان محمدشاه قاجار منصب شیخ الاسلامی داشت. او پس از مدتی شیخ الاسلامی را به پسرش میرزا مفید سپرد و خود در کربلا معتکف شد. حاج میرزا حسن با فاطمه خانم دختر سیدعلی خان امیرشاهی ازدواج کرده بود. میرزا مفید، شرف جهان خانم دختر علی نقی میرزا پسر فتحعلی شاه را به همسری گرفت و صاحب چهار فرزند شد: میرسیدعلی معروف به میرزا بزرگ، میرزا مسعود شیخ الاسلام، میرزا بهاءالدین و میرزا اسماعیل. میرسیدعلی پس از پدرش شیخ الاسلام شد. حاج میرزا مسعود در شب انقلاب قزوین در ۱۳۲۷ قمری به دست مجاهدین کشته شد. میرزا بهاءالدین بلاعقب درگذشت و میرزا اسماعیل در سال ۱۳۱۳ خورشیدی از دنیا رفت. میرسیدعلی و میرزا بهاءالدین جانشینی نداشتند. پسر حاج میرزا مسعود، میرزا حسن شیخ الاسلام ملقب به «رئیس المجاهدین» بود و در سال ۱۳۳۷ قمری درگذشت. او دو دختر داشت: عزیزالملوک که با میرعبدالله امجدالوزاره ازدواج کرد و آسیه خانم همسر میرزا علی اصغر که هر دو از نوادگان میرزا جواد پسر میرزا محمدباقر شیخ الاسلام بودند. چون میرزا حسن اولاد ذکور نداشت، حاج میرزا ابوتراب ثقه الاسلام به زور و با پشتیبانی سپهسالار تنکابنی به شیخ الاسلامی رسید و به شیخ الاسلام صغیر معروف شد. پس از او حاج میرزا اسماعیل پسر حاج میرزا مفید، شیخ الاسلام شد و به شیخ الاسلام کبیر معروف گردید. حاج میرزا مطلب پسر میرزا محمدباقر شیخ الاسلام صاحب دو پسر به نام های میرزا موسی و میرزا محمدشفیع بود. میرزا موسی ظاهراً بلاعقب بوده است و فرزندان او میرزا حسین، میرزا تقی و میرزا حسن شفیعی بوند. فرزند سوم میرزا محمدباقر شیخ الاسلام، میرزا جواد بوده است که سه پسر داشت: حاج میرزا باقر، میرزا احمد و میرزا محمدتقی مروف به حاج میر آقا. میرزا احمد پسر میرزا جواد دو پسر داشته است، به نام میرزا حسین مجدالاسلام و حاج میرزا علی اکبر. میرزا حسین مجدالاسلام با مادرشاهزاده که دختر میرحسین خان فندرسکی (از نوادگان میرفندرسکی) و شاهزاده بیگم (دختر شاه بیگم ضیاءالسلطنه و میرزا مسعود انصاری) بود، ازدواج کرد و صاحب سه پسر شد به نام های حاج میرزا ابوتراب ثقه الاسلام (جانشین میرزا حسن شیخ الاسلام)، میرزا عبدالله امجدالاسلام یا امجدالوزاره و میرهادی که در جوانی درگذشت. امجدالوزاره از عزیزالملوک صاحب دو پسر به نام های میرسیدعلی و حسن شیخ الاسلامی شد و سرانجام با سیانور خودکشی کرد. حاج میرزا باقر، پسر میرزا جواد پسر میرزا محمدباقر، یک پسر داشته است به نام میرزا جواد معین الاسلام. پسران معین الاسلام، میرزا باقر و میرزا عبدالکریم بوده اند. حاج میرزا علی اکبر برادر مجدالاسلام یک پسر به نام غلامحسین خان اقتدارالسلطان داشته است. میرزا محمدتقی معروف به حاج میرآقا فرزند میرزا جواد بلاعقب درگذشته است. به واسطه میرمحمدشفیع نایب الصدر که برادر میرزا محمدتقی شیخ الاسلام (متوفی ۱۱۹۹ قمری) بوده است، سلسله صدری و نایب الصدری از خاندان شیخ الاسلام جدا می شود. میرمحمدشفیع صاحب سه پسر بود به نام های: حاج میرزا سیدمحمدخلیل نایب الصدر و خطیب حضور فتحعلی شاه، آقامیرزا سیدمحمد، معروف به عمو، حاج میرزا فضل الله ملاباشی. حاج میرزا محمدخلیل دو پسر داشت: میرزا شفیع معروف به میرزا بزرگ و میرزا عبدالله نایب الصدر قزوین. میرزا شفیع پسری داشت به نام میرزا اسماعیل که بدون فرزند درگذشت. میرزا عبدالله نایب الصدر در سال ۱۲۸۷ قمری درگذشت و از همسرش گوهرخانم، صاحب سه پسر بود: میرزا خلیل، میرزا سید بهاءالدین، حاجی میرزا عبدالحسین نایب الصدر، متوفی ۱۳۱۳ قمری در قزوین. میرزا خلیل با دختر میرزا نصیر امیرشاهی (برادرزاده سیدعلی خان) ازدواج کرد و بدون فرزند درگذشت. میرزا عبدالحسین با ملک الحاجیه دختر میرزا نظرعلی حکیم باشی محمدشاه قاجار از بطن خاورسلطان خانم (دختر فتحعلی شاه قاجار) ازدواج کرد و دو پسر داشت: اول حاج میرزا علی نایب الصدر که پسری به نام میرزا سید عبدالله نایب الصدر داشت که در جوانی بدون فرزند درگذشت و دوم حاج میرزا محمد صدرالاسلام (صدرالصدوری) که صاحب هفت پسر بود. میرزا عبدالحسین چهار دختر نیز داشت که یکی از آن ها با میرزا جواد معین الاسلام ازدواج کرد. میرزا بهاءالدین، برادر میرزا عبدالحسین نیز دو دختر و یک پسر داشت که یکی از دخترانش همسر صدرالاسلام و دختر دیگر همسر سید عبدالله نایب الصدر بود و اولادی نداشت. میرزا فضل الله ملقب به ملاباشی، معلم عباس میرزا ولیعهد فتحعلی شاه بود و نزد او در تبریز به سر می برد. پسر او میرمحمدحسین عضدالملک قزوینی (متوفی ۱۲۸۹ قمری) از رجال معروف قاجار بود که از سال ۱۲۶۷ هجری قمری به مدت سه سال از سوی امیرکبیر، وزیر مختار ایران در روسیه شد. در سال ۱۲۷۰ هجری قمری وزیر وظایف و اوقاف و نیز ملقب به عضدالملک شد. او دو بار به سمت تولیت آستان قدس رضوی منصوب گردید و در رجب ۱۲۷۶ مقداری از کتاب های کتابخانه شخصی خود را وقف کتابخانه آستان قدس رضوی کرد. عضدالملک در حرم شاه عبدالعظیم مدفون است. به نوشته محمدعلی گلریز، از عضدالملک چهار پسر به جا ماند که عبارتند از: میرزا محمدشفیع صدرالممالک، میرزا مهدی خان امیرالسلطنه، میرزا حسین مجدالممالک و میرزا محمد امجدالسلطان. مهدی بامداد بجای میرزا محمدشفیع، میرزا محمدعلی صدرالممالک را پسر عضدالملک می داند و از میرزا محمدشفیع صدرالممالک به عنوان پسر میرزا محمدعلی و نوه عضدالملک نام می برد. در رواق شرقی شاهزاده حسین آرامگاه سه تن از خاندان شیخ الاسلام قزوین قرار دارد که سنگ مزار آن ها از مرمر و نوشته روی سنگ هر یک چنین است: میرزا حسن رئیس المجاهدین پسر میرزا مسعود شیخ الاسلام در آبیک قزوین دفن شده است و بقعه او آرامگاه رئیس المجاهدین نام دارد.
[ { "answer1": "جد اعلای این خانواده سید حسین خاتم المجتهدین (دختر زاده محقق کرکی ) معروف به مفتی (فوت ۱۰۰۱ق) از علمای معروف دوران صفوی بود", "answer2": "پنج منصب در این خاندان موروثی بود که عبارت اند از «شیخ الاسلامی قزوین»، «شیخ الاسلامی اصفهان»، «شیخ الاسلامی تهران»، «تولیت تفویضی حرم حضرت معصومه» و «تولیت تفویضی حرم حضرت عبدالعظیم»", "distance": 284, "question": "جد اعلای خاندان خاتم المجتهدین چه کسی بود و چه مناصبی در این خاندان موروثی بود؟" }, { "answer1": "میرزا حبیب الله، پسر دیگر خاتم المجتهدین نیز به مقام صدارت رسید که منصبی ویژه سادات بود.", "answer2": "پس از رسیدن خبر درگذشت شاه عباس به اصفهان بکرات خان والی گرجستان در شب همان روز که مورد قضیه هایله محنت اندوز بود، به دستیاری اتفاق دانشوران آفاق میرزا حبیب الله خلف ارجمند میر سید حسین مجتهد جبل عاملی و مولانا حسنعلی ولد ملاعبدالله شوشتری و میرزا قاضی (شیخ الاسلام بعدی اصفهان و متوفای ۱۰۷۴) ولد حکیم کاشفای یزدی، شاه صفی را به تخت نشاندند.", "distance": 1532, "question": "میرزا حبیب الله پسر خاتم المجتهدین چه مقامی داشت و چه نقشی در به تخت نشستن شاه صفی داشت؟" }, { "answer1": "در زمان کریم خان زند میرزا شفیع شیخ الاسلام، پسر سید کمال الدین، در شیراز شیخ الاسلام ایران شد و شیخ الاسلامی قزوین را به پسرش سید بهاءالدین سپرد.", "answer2": "میرزا محمدتقی پسر میرزا بهاءالدین پسر میرزا شفیع شیخ الاسلام، پس از پدرش به شیخ الاسلامی قزوین رسید و در سال ۱۱۹۹ قمری درگذشت.", "distance": 249, "question": "میرزا محمدشفیع شیخ الاسلام در دوره کریم خان زند چه مقامی داشت و پس از او چه کسی شیخ الاسلام قزوین شد؟" }, { "answer1": "پسر دوم سید حسین، میر سید محمد بود که نام او در چند واقعه تاریخی ذکر شده است. شیخ حر عاملی نیز از او یاد می کند و می گوید که در شهر اصفهان ساکن بوده است و چنان که که از لقب او «قاضی عسکر» پیداست، وی به قضاوت اردو و لشکریان شاه گماشته شده بود.", "answer2": "خاندان ذهبی شیرازی که تولیت شاهچراغ را تا پایان دوره قاجار در دست داشتند از نوادگان دختری او هستند،", "distance": 420, "question": "میرزا سید محمد چه لقبی داشت و نوادگان دختری او چه کسانی بودند؟" }, { "answer1": "حاج میرزا حسن باقی ماند که مردی گوشه گیر بود و در زمان محمدشاه قاجار منصب شیخ الاسلامی داشت. او پس از مدتی شیخ الاسلامی را به پسرش میرزا مفید سپرد و خود در کربلا معتکف شد.", "answer2": "چون میرزا حسن اولاد ذکور نداشت، حاج میرزا ابوتراب ثقه الاسلام به زور و با پشتیبانی سپهسالار تنکابنی به شیخ الاسلامی رسید و به شیخ الاسلام صغیر معروف شد. پس از او حاج میرزا اسماعیل پسر حاج میرزا مفید، شیخ الاسلام شد و به شیخ الاسلام کبیر معروف گردید.", "distance": 932, "question": "میرزا مفید چه کسی بود و چرا به شیخ الاسلام صغیر معروف شد چه کسی پس از او به شیخ الاسلامی رسید؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
92
: لاله گل لاله سرده ای از تیرهٔ سوسنیان است که در حدود ۱۰۰ تا ۱۵۰ گونه دارد. محل اصلی رویش لالهٔ خودرو در آسیای مرکزی در نظر گرفته می شود. این گل در ایران، افغانستان، ترکیه، قسمتی از غرب سوریه، سواحل دریاچه آرال، دریاچه خزر و دریای سیاه، یونان، ایتالیا، اسپانیا و سواحل دریای مدیترانه در شمال آفریقا به صورت خودرو یافت می شود. در بین کشورهای اسلامی لاله در فرهنگ دو کشور ایران و ترکیه نفوذ عمیقی دارد. ۱۹ گونه از گونه های لاله از ایران گزارش شده است. از لحاظ گیاه شناسی لاله به دو گروه بزرگ پرورشی و خودرو تقسیم می شود. لاله های پرورشی دارای گل های بزرگ، جام گل بزرگ تر و تنوع رنگی بیشتری نسبت به گل های خودرو هستند. لاله ها به طورکلی در چهار طبقهٔ کلیِ زود گل دهنده، میان رس، دیر گل دهنده و گونه ها قرار می گیرند. از سال ۱۹۸۱ تقسیم بندی گل های لاله توسط انجمن سلطنتی پیاز لاله هلند آغاز شد و لاله ها بر اساس شکل گیاه و شکل و زمان باز شدن گل به ۱۵ گروه تقسیم شدند. از طریق درآوردن پیاز بوته اصلی از خاک و جدا کردن پیازچه های نوچه اطراف پیاز مادری و کاشت بذر کاملاً تازهٔ ارقام جدید تکثیر و ازدیاد می شوند. در حال حاضر از نظر تولید و صادرات پیاز و گل شاخه ای لاله، هلند در جایگاه نخست در بین کشورهای جهان جای دارد. لاله گل ملی کشورهای ایران، افغانستان، ترکیه، هلند، مجارستان و بلژیک به شمار می آید. نام «گل لاله» از کلمه "لال" یا همان کلمه "لعل" از زبان سانسکریت به معنی «قرمز» گرفته شده است. واژهٔ لاله امروزه به گل های پیازداری گفته می شود که نام علمی آنها تولیپا و از راستهٔ سوسن سانان و از تیرهٔ سوسنیان است و کاسه و جام آن تشکیل جامی کامل می دهد. شک نیست که واژهٔ "لاله" به "لال" که به معنی «سرخ» است وابسته است و گلی که لاله خوانده شده به مناسبت همین رنگ است. گل لاله در زبان های اروپایی "Tulip" و "Tulpe" تولیپه نام دارد که به واسطهٔ شباهت این گل با عمامه از واژهٔ «تولبند» به معنی «عمامه» گرفته شده است. احتمالاً مترجم ترکی در هنگام معرفی این گل به اروپائیان و در وصف آن این واژه را به زبان رانده و آن را در بزرگی و شکل به عمامه تشبیه کرده است. در مورد فارسی بودن این واژه بین پژوهش گران توافق وجود دارد. در مقدمة الادب زمخشری که واژه نامهٔ عربی به فارسی است، عمامه به فارسی «دُلبند» ترجمه شده است و ریشهٔ واژهٔ «تولبند» نهایتاً همان "دُلبند" (Dolband) فارسی است که از فارسی به ترکی رفته و تلفظ آن به «تولبند» تبدیل شده است. به هرحال این گیاه با نام تولیپه از ترکیه به اروپا رفت و در آنجا به همین نام مشهور شد اما خود ترکان مانند ایرانیان این گل را در همان زمان لاله می نامیدند. علیرغم اینکه این گل به طور طبیعی در دشت ها و کوهستان های ایران می روید ولی مردم با گفتن «گل لاله» در واقع گل شقایق در ذهنشان نقش می بندد. لاله از رستنی هایی است که در سخن از آن بناچار پای چند رستنی دیگر به میان می آید. در برخی منابع لاله، شقایق، لالهٔ واژگون، آلاله، شقایق نعمانی و شنبلید به اشتباه یک گیاه پنداشته شده اند. در منابع قدیمی گاهی میان لاله و شقایق نعمانی تفاوت قایل شده اند و گاهی هم این نوع گیاه نوعی لاله دانسته شده است و نه اسم مطلق آن. زکریا قزوینی در عجایب المخلوقات می گوید که شقایق النعمان نامی است که پادشاه حیره نعمان بن منذر بدین گل که به فارسی گل لاله (tulipe) نامیده می شود، داده است. طبق تحقیق کازیمیرسکی نزد ایرانیان هر گل که گلبرگ های آن به رنگ خون و وسط آن سیاه باشد بنام لاله یا شقایق خوانده می شده است ولی غالباً tulipe را شقایق نعمانی نامیده اند. سه گل لاله، شقایق و شقایق نعمانی گیاهان کاملاً متفاوتی هستند اما گونه هایی از این سه گیاه که دارای گل هایی قرمز رنگ همراه با لکه ای سیاه در مرکز گل هستند بسیار به یکدیگر شباهت دارند. مترجمان اروپایی شعرای شرقی "شقایق نعمانی" را anemone (آنه مون) ترجمه کرده اند و یکی دانستن این گیاه با شقایق و همچنین لاله خطاست، زیرا شقایق ، متعلق به تیرهٔ کوکناریان یا شقایقیان است در صورتی که شقایق نعمانی به تیرهٔ آلاله تعلق دارد. لاله گیاهی است از تیرهٔ سوسنیان که دارای پیاز است و برگ هایش طویل و ساقهٔ گل دهنده از وسط برگ ها خارج می شود. گل آن که در انتهای ساقه قرار دارد معمولاً منفرد است ولی ممکن است معدودی از گونه ها ۲ تا چندین گل نیز داشته باشد. محل اصلی رویش لالهٔ خودرو از کوه های پامیر تا کوه تیان شان در آسیای مرکزی در نظر گرفته می شود همچنین این گل در افغانستان، ترکیه، ایران، قسمتی از غرب سوریه، سواحل دریاچه آرال، دریاچه خزر و دریای سیاه، یونان، ایتالیا، اسپانیا و سواحل دریای مدیترانه در شمال آفریقا به صورت خودرو یافت می شود. در حال حاضر هزاران نوع لاله با رنگ های متفاوت وجود دارد. جوره های قدیمی لاله از ترکیب دو گونهٔ لالهٔ باغچه ای و لالهٔ ارمنی مشتق شده اند و والدین جوره های جدیدتر اغلب سه گونهٔ لالهٔ شنل قرمزی، لالهٔ امپراتور و لالهٔ نیلوفرآبی هستند. گل لاله تنها در ۲ ماه در سال شکوفا می شود و زمان گلدهی از اواخر اسفند در انواع زود گل دهنده تا اواخر اردیبهشت در انواع دیر گل دهنده محدود می شود. به طور کلی یک گیاه لاله دارای اجزای زیر است: تنوع رنگ گل در لاله به حدی است که می توان گفت به جز رنگ قهوه ای تمامی رنگ ها را دارا است. در اکثر موارد انواع چندهزار گانهٔ لاله تنها بر اساس تفاوت رنگ از یکدیگر مجزا شده اند. به طور کلی این گل به ۷ گروه رنگی سفید، زرد، نارنجی، قرمز، صورتی، بنفش و سبز تقسیم می شود که در هر گروه نیز به غیر از تفاوت در درجهٔ رنگ در شکل رنگ آمیزی نیز مانند دورنگ بودن، حاشیه دار بودن و وجود رگهٔ رنگی در درون گلبرگ با یکدیگر تفاوت دارند. طول گیاه در بیشتر انواع خودرو کمتر از ۲۰ سانتیمتر است. جام گل از نظر ظاهری به گروه های زیر تقسیم می شود: گل لاله از دو طریق کاشت بذر که تا به گل نشستن آن در حدود ۵ سال زمان لازم است و درآوردن پیاز بوته اصلی از خاک و جدا کردن پیازچه های نوچه اطراف پیاز مادری تکثیر و ازدیاد می شوند. برای ایجاد ارقام جدید و تازهٔ لاله از روش کاشت بذر استفاده می شود. در نواحی خیلی سرد و مرطوب پیازهای لاله باید از خاک بیرون آورده شده و جهت کاشت دوباره در پاییز در انبار نگهداری شوند. زمان مناسب برای کاشت پیاز لاله در اواسط پاییز است. محل کاشت باید در معرض نور و با آبیاری خوب باشد. زیر درختان برگریز که نصف روز سایه است، به خوبی رشد می کند. خاک مناسب برای کاشت خاک های شنی و رسی به همراه کمپوست است، کمپوست باعث نرم شدن خاک می شود. فاصلهٔ کاشت پیاز از سطح خاک به اندازهٔ دو برابر قطر پیاز و فاصلهٔ پیازها از یکدیگر به اندازهٔ سه برابر قطر پیاز است. از نظر زیبایی، کاشت پیازها با شکل ها و رنگ های متفاوت، در کنار یکدیگر توصیه نمی شود و بهتر است پیازهای هم نوع و هم رنگ در کنار یکدیگر کاشته شوند. کشت آبی (کاشت در آب) که معمولاً برای کاشت گل سنبل و گل زعفران استفاده می شود، در کاشت برخی از انواع کوتاه قد لاله نیز بکار می رود. در کشت آبی پیاز در داخل اسفنج طوری قرار می گیرد که تنها قسمت انتهایی پیاز در داخل آب باشد. میزان مواد قندی یا درجه بریکس در پیاز لاله بسیار بالا است همچنین پیاز لاله دارای مواد نشاسته ای است، به همین جهت در هلند برخی از انواع آن به عنوان ماده ای خوراکی کشت داده می شود. علاوه بر این، گلبرگ های لاله به صورت خام نیز به عنوان سالاد یا در هنگامیکه به عنوان تزئین کیک و شیرینی بکار می رود، نیز خورده می شود. به طورکلی به جز انواع شناخته شده و بخصوصی که جهت خوردن پرورش داده می شوند، گل لاله یک مادهٔ خوراکی به شمار نمی آید. در تمامی این گیاه مادهٔ شیمیایی سمی بخصوصی به نام tulipin وجود دارد که خوردن آن اثرات زیان بخشی در قلب ایجاد می کند. همچنین تماس با پیاز زخمی لاله باعث تماس با یک مادهٔ شیمیایی به نام تولیپانین Tulipalin A موجود در آن می شود که ممکن است علائم حساسیت را در بدن به وجود بیاید. ماده آلفا-متیلن-گاما-بوتیرولاکتون (a-methylene-γ-butyrolactone) یا تولیپانین A در هلند با نام «پنجه لاله» شناخته می شود. بررسی ها نشان می دهند که اعضای سرده لاله در کنار سرده های سوسن پرویی ("Alstroemeria") و سگ دندان ها از جمله گیاهان گلداری هستند که می توانند باعث ایجاد حساسیت در انسان شوند. از لحاظ گیاه شناسی لاله به دو گروه بزرگ و تقسیم می شود. لاله های پرورشی دارای گل های بزرگ، جام گل بزرگ تر و تنوع رنگی بیشتری نسبت به گل های خودرو هستند. لاله ها به طورکلی در چهار طبقهٔ کلیِ زود گل دهنده، میان رس، دیر گل دهنده و گونه ها قرار می گیرند. گونه معرف گروهی از افراد است که در اکثر صفات اساسی با هم شباهت دارند و در نتیجهٔ جفتگیری، افرادی بارور و مشابه والدین خود به وجود می آورند. دورگه های حاصل از گونه های مختلف، اگر هم ببار آیند اغلب عقیم بوده و باروری کمتری نشان خواهند داد. گونه هایی که از نظر چندین مشخصهٔ مهم با یکدیگر مشابه باشند تحت نام یک جنس طبقه بندی می گردند، بنابراین تمام گونه هایی که دارای مشخصات زیر باشند متعلق به جنس لاله خواهند بود. «یک پیاز مستور از پوشینه های چرم مانند، برگ های پراکنده در طول ساقه، یک گل بزرگ و افراشته (راست) با قطعات گلپوش که تا قاعده آزادند و بدون شیارهای نوشگاه و کلاله ای که در بالای تخمدان قرار گرفته و در روی یک خامهٔ مشخص واقع نشده است.» قواعد نامگذاری گونه های لاله به لاتین اینصورت است که قسمت نخست نام سرده یا جنس و قسمت دوم نشاندهندهٔ گونه است، برای مثال در لالهٔ خط دار "Tulipa" نشاندهندهٔ جنس یا سرده و "micheliana" نشاندهندهٔ گونه است. لاله در حدود ۱۰۰ تا ۱۵۰ گونه دارد. ۱۹ گونه از گونه های لاله از ایران گزارش شده است. لاله های کوهی، ارومیه، آتشی، خط دار، هفت رنگ، ریزه، حافظی و بیشه زار برخی از گونه های بومی ایران هستند. جنس هایی که دارای ویژگی های اساسی یکسانی باشند یک تیره یا خانواده را تشکیل می دهند بنابراین گیاهان جنس های لاله، لالهٔ سرنگون، سنبل و سوسن با ویژگی های، «گلپوش شامل سه قطعهٔ خارجی و سه قطعهٔ داخلی که تماماً رنگین و کم و بیش مشابه یکدیگرند، ۶ پرچم و یک تخمدان واقع در بالای محل اتصال قطعات گلپوش» همه تحت "تیرهٔ سوسنیان" یا با نام مترادف "تیرهٔ لاله" طبقه بندی می گردند. از سال ۱۹۸۱ تقسیم بندی گل های لاله، توسط انجمن سلطنتی پیاز لاله هلند که به اختصار Anthos نامیده می شود، آغاز شد و لاله ها بر اساس شکل گیاه و شکل و زمان باز شدن گل، به ۱۵ گروه تقسیم شدند. زمانی تعداد جوره های لاله بیش از ۸۰۰۰ جوره اعلام شد که از این تعداد ۵۶۰۰ جورهٔ آن در هلند ایجاد شده بودند. پس از آن در سال ۱۹۸۷ میلادی انجمن سلطنتی پیاز لاله هلند در فهرستی به عنوان "ثبت بین المللی جوره های لاله" این تعداد را به ۲۴۰۰ جوره کاهش داد. از به بعد هر سال تقریباً در حدود ۵۰ جورهٔ جدید به این فهرست اضافه می شود. تمامی انواع لاله را برخی از این جوره های ایجاد شده به نام شخصیت های حقیقی یا داستانی نامگذاری شده اند، به عنوان مثال در سال ۲۰۰۵ میلادی هلند یک نوع لاله را به نام دختر شایسته سابق هند، آیشواریا رای نامگذاری کرد. قدیمی ترین آثار باستانی ای که در آن نقش لاله به چشم می خورد مهرهای برنزی و سنگی ای است که از افغانستان به دست آمده است و قدمت آنها به بیش از ۲۰ سده پیش از میلاد مسیح برمی گردد. همچنین در مُهری استوانه ای شکل مربوط به ۲۰–۱۹ سده پیش از میلاد، که از تمدن عیلام در ایران به دست آمده است، نقش گل لاله وجود دارد. از زمان تسلط یونانیان بر بلخ در سده های دوم تا سوم پیش از میلاد نیز نقش هرکول با یک دسته گل لاله بر دور سر، بر روی سکه ای بر جای مانده است. در دوران ساسانیان و در سدهٔ ۵–۳ میلادی، نقش گل لاله در ظروف نقره و مُهرها، با سه گلبرگ به تصویر کشیده است اما در آثار سدهٔ ۶–۵ ساسانی، تعداد گلبرگ های نقش لاله به ۵ عدد افزایش یافته است. یکی از آثار تاریخی مهم بجای مانده از سدهٔ ۷ میلادی تاق بستان است. در بالای تاق بزرگ این اثر باستانی، گل لاله با ۵ گلبرگ کنده کاری شده است. پس از گسترش اسلام در ایران همچنان عشق و علاقه به این گل در بین مردم ایران، بیش از هر کشور دیگر به چشم می خورد. از کشت لاله در سدهٔ ۹ میلادی در باغ های اصفهان و بغداد در منابع تاریخی ذکر رفته است. در گلستان سعدی و در حدود ۱۲۵۰ میلادی، در وصفی از یک باغ رؤیایی نام لاله به چشم می خورد. در طول تاریخ ایران گرچه لاله هرگز ارزش تجارتی شایانی پیدا نکرده است اما در مینیاتور، نقش قالی ترانه ها و اشعار ایرانی همواره مورد تحسین و توجه قرار داشته است. اقوام ترک در اصل ساکنان زادگاه اصلی لاله یعنی آسیای مرکزی بودند. در اواخر سدهٔ ۱۰ میلادی و به هنگام فرمانروایی سلجوقیان این طوایف حرکت خود را به طرف غرب آغاز کردند. بر اساس برخی فرضیه ها این اقوام بودند که همراه با مهاجرت خود گل لاله را به کشور ترکیه کنونی منتقل کردند. در زبان ترکی نیز مانند فارسی این گل را "لاله" می نامند. محمد دوم ملقب به "محمد فاتح" شاهی بود که در سال ۱۴۵۳ میلادی توانست امپراتوری بیزانس را شکست دهد. او بسیار به باغبانی علاقه مند بود و باغ های بسیاری ایجاد کرد. این علاقه به حدی بود که تعداد کسانی که از باغ قصر او مراقبت می کردند ۹۲۰ نفر ذکر شده است. از زمان محمد دوم بکار بردن نقش گل لاله در سقف یا ساختمان مساجد بسیار رایج شد. در سرای توپقاپی در استانبول ۲۷۶ نوع طرح لاله نقش شده است. در سدهٔ ۱۶ میلادی کاشت لاله در منازل مردم عادی در ترکیه رایج شد و انواع اصلاح یافته و جدید آن به وجود آمد. در میان این انواع نوعی که بیش از همه محبوب بود نوعی لاله با گلبرگ های بلند و نوک تیز، شمشیر مانند بود که به نام لالهٔ استانبول شهرت داشت. در همین زمان بود که زیبایی این گل در قصرهای شهر استانبول، نظر اروپائیان را به خود جلب کرد. از ۲۱ ژوئیه ۱۷۱۶ تا سپتامبر ۱۷۳۰ (۱۱۰۹)، در زمان پادشاهی احمد سوم (۱۷۳۰–۱۷۰۳ میلادی) در امپراتوری عثمانی به «عصر لاله» معروف است. در این دوران بار دیگر علاقه و توجه به گل لاله در ترکیه بالا گرفت و پیاز لاله که قبلاً از ترکیه به اروپا فرستاده شده و انتشار پیدا کرده بود، این بار از اروپا به ترکیه وارد شد و کاشتن گل لاله از قصرها گرفته تا تمامی نقاط کشور رایج بود. به همین علت نام این عصر، "لاله" نامگذاری شده است. در این عصر ساختن قصر و باغ قصر و دیگر تجملات درباری در امپراتوری عثمانی به اوج خود رسید که بالا رفتن هزینه ها، تورم و نارضایتی مردم را در پی داشت. سرانجام در طی شورش خونینی که به رهبری پاترونا خلیل درگرفت، داماد ابراهیم پاشا نخست وزیر و معمار اصلی عصر لاله کشته شد، و احمد سوم نیز از پادشاهی خلع شد. پس از برکناری احمد سوم در سال ۱۷۳۰ میلادی فرهنگ علاقه به گل لاله در ترکیه بسیار کم رنگ شد و نسل انواع بسیاری از گل های لاله استانبول برای همیشه از بین رفتند. نقش لاله قبل از سدهٔ ۱۶ میلادی در اروپا یافت نشده است. در سدهٔ پانزدهم میلادی سفیران و بازرگانان بسیاری از کشورهای اروپائی در پایتخت عثمانی اقامت داشتند. آشنایی با فرهنگ باغ سازی در این شهر بر روی اروپائیان که تنها با باغ های گیاهان دارویی آشنا بودند، تأثیر بسیاری گذاشت. نام بوسبکیوس سفیر امپراتور روم، فردیناند یکم، در دربار سلطان سلیمان یکم به عنوان اولین کسی که بذر لاله را در سال ۱۵۵۴ میلادی، با خود به وین برد، ثبت شده است. همچنین گفته می شود که لاله های پرورشی کنونی به وسیلهٔ ترک ها از ایران به اروپا برده شده اند ولی در حقیقت وطن اصلی آنها تا حدودی غیر مشخص است. در سال ۱۵۶۲ میلادی برای نخستین بار لاله به کشور هلند وارد شد. هلندی ها در اوایل قرن هفدهم شهرت گل لاله را به آنجا رساندند که در سال ۱۶۳۴ میلادی جنون پولسازی از گل لاله شروع گردید. و چنان دچار بورس بازی در بین مردم رایج شد که یک پیاز جدید و نادر قیمتی معادل با قیمت خرید دو خانه در آن زمان پیدا کرد. از این دوران سندی بر جای مانده که یک عدد پیاز لاله در ازای یک کارخانهٔ آبجوسازی مبادله شده است. این دوران به جنون گل لاله یا شوق لالهٔ هلندی موسوم است. پس از مدت کوتاهی از ورود لاله به هلند، تقاضا برای انواع متفاوت رنگ لاله، از عرضه پیشی گرفت و و قیمت ها برای پیازهای نادر شروع به افزایش گذاشتند. اوج گرمی بازار لاله در هلند بین سال های ۱۶۳۳–۱۶۳۷ بود. قبل از ۱۶۳۳ تجارت گل لاله در هلند، به تولیدکنندگان و کارشناسان حرفه ای، محدود شده بود، اما قیمت به طور پیوسته رو به افزایش، باعث وسوسهٔ بسیاری از خانواده های معمولی طبقه متوسط و فقیر برای وارد شدن به بازار خرید و فروش پیاز لاله شد. مردم خانه ها، املاک و اموال خود را برای پیش خرید پیاز لاله وثیقه قرار می دادند و قیمت پیازها پیوسته رو به افزایش بود. سرانجام در سوم فوریه ۱۶۳۷ دوران حباب اقتصادی پیاز لاله در هلند پایان یافت و عواقب آن، ورشکستگی مالی برای بسیاری از خانواده های هلندی معمولی بود. پس از شهرت یافتن بحران اقتصادی هلند، بسیاری از مردم کشورهای دیگر مایل به دیدن گلی شدند که اینچنین توانسته بود مردم هلند را شیفته و شیدای خود کند و صادرات پیاز لاله رو به افزایش گذاشت. از نیمهٔ دوم سدهٔ نوزدهم میلادی کاشت لاله در مزارع بسیار بزرگ هلند رایج شد و همچنین پژوهش گران هلندی موفق به ایجاد جوره های جدید و زیبای لاله شدند. لاله گل ملی ایران است. به غیر از ایران، گل ملی کشورهای افغانستان، ترکیه، هلند، مجارستان و بلژیک نیز لاله است. در ایران لاله یکی از نام های دختران است و بنا بر آمار ادارهٔ ثبت احوال کشور در سال ۱۳۹۱ فراوانی نام آن ۲۲٬۱۶۸ نفر در ایران بوده است. در بین کشورهای اسلامی گل لاله در فرهنگ دو کشور ایران و ترکیه نفوذ عمیقی دارد. علی رغم اینکه مردم هر دو کشور علاقهٔ مشابه ای نسبت به این گل از خود نشان می دهند، تأثیر این علاقه در هنر دو کشور متفاوت بوده است. در فرهنگ ترکی نام لاله در ادبیات این کشور نمود کمتری نسبت به ایران دارد اما تصویر نقاشی شدهٔ این گل در آثار هنری ترکیه بسیار دیده می شود. در نقاشی های ایرانی و همچنین صنایع دستی این کشور نقش گل لاله به ندرت مشاهده می شود. اما گل لاله به عنوان مشهورترین گل خودرو، تا آنجا در فرهنگ و ادب فارسی نفوذ و حضور یافته که بسیاری از شاعران با وجود زندگی در محیط های خشک و بیابانی لاله را می شناختند. در کهن ترین نمونه هایی که از فارسی بجای مانده، ده ها تعبیر و تصویر و کنایه و استعاره همانند لاله فام، لالهٔ داغدار، لاله پوش، لاله رخ، لاله زار، لاله گون و لاله سار (نام یک نوع مرغ) دیده می شود. در ادب فارسی لاله در اغلب موارد مظهر رنج و گداز عشق است. گاه به خاطر سیاهی مدوری که چون داغی در وسط جام آن است به دل سوختهٔ عاشق تعبیر شده است. در بسیاری جاها زخم خون آلود را بدان تشبیه کرده اند. در معدودی موارد به نشانه قدح و می به کار رفته است. به جهت سرخی و لطافت، گاهی صورت معشوق به آن تشبیه شده است. در تعبیرات شاعرانه لاله از خون می دمد و طُرفه اینجاست که لاله بر گورها فراوان می روید، چنان که از خون فرهاد لاله دمید. در روایات شیعه سخن از دشت کربلا می رود که از خون شهدا لاله گون شده است. در ایران لاله سمبل شهادت است و به استعاره دلالت بر شخص ایثارگری دارد که در راه آرمان دینی یا ملی به شهادت رسیده است. از سرودهای انقلابی مشهور ایران که در آن شهید به لاله تشبیه شده است می توان به سرود به لالهٔ در خون خفته شهیدِ دست از جان شسته سرودهٔ مجتبی میرزاده اشاره کرد. همچنین عنوان تصنیف عارف قزوینی در رثای شهیدان راه آزادی که مربوط به انقلاب مشروطه می باشد "از خون جوانانِ وطن لاله دمیده " است که مصرعی از آن تصنیف است. در هلند افسانهٔ به وجود آمدن گل لاله بدین صورت آمده است: سه شوالیه خواستار ازدواج با دختر زیبایی بودند. شوالیهٔ اول تاج طلا، دیگری شمشیر و آخرین شوالیه یک گنج به او پیشکش کردند. دختر هر چه فکر کرد نتوانست از میان این سه نفر یکی را برگزیند. او از روح گل ها درخواست کرد که او را به یک گل مبدل کند. تاج طلا به جام گل، شمشیر به برگ و گنج به پیاز گل تبدیل شد و این گل لاله نام گرفت. کتاب "لالهٔ سیاه" نوشتهٔ الکساندر دوما نویسندهٔ فرانسوی از آثار ادبی برجستهٔ ادبیات جهان به شمار می آید. دوما این داستان را در مورد وضعیت سیاسی هلند در سال ۱۶۷۲ نوشته است و حوادث داستان آن پیرامون پرداخت جایزه به مبلغ صد هزار سکهٔ طلا برای ایجاد لاله به رنگ سیاه خالص است. در زبان گل ها لاله بر اساس رنگ دارای معانی متفاوتی است. لالهٔ قرمز به معنای اعتراف به عشق، لالهٔ زرد به معنای عشق بی امید و لالهٔ سفید به معنای عشق از دست رفته است. از جشنوارهٔ لاله کانادا به عنوان بزرگترین جشنواره لاله در سراسر جهان نام برده می شود، این جشنواره هر ساله در ماه مه در شهر اتاوا برگزار می شود. تاریخچه کاشت لاله در این شهر به حمایت کانادا از خانوادهٔ سلطنتی هلند در جریان جنگ جهانی دوم بازمی گردد، در سال ۱۹۴۲، پرنسس جولیانا وارث قانونی تاج و تخت هلند در آن زمان به همراه دو دختر کوچک خود، از مخفی گاه خود در انگلستان، به پایتخت کانادا، اتاوا پناه برد و در سال ۱۹۴۳ دختر سوم ملکه، پرنسس مارگریت در همین شهر متولد شد. پس از پایان جنگ و بازگشت خانوادهٔ سلطنتی به هلند، ملکه برای ابراز قدردانی خود به شهروندان اتاوا ۱۰۰٫۰۰۰ پیاز به این شهر اهدا کرد. در همان زمان، او وعده داد که در طول عمر خود هر ساله اهدای پیاز لاله را، برای نشان دادن قدردانی از مهمان نوازی مردم کانادا ادامه دهد. در آسیا بزرگترین پارک لاله باغ لاله یادبود ایندریا گاندی نام دارد و در شهر سرینگر در ایالت کشمیر هند واقع شده است. هر ساله در ماه آوریل، جشنواره گل لاله در این پارک برگزار می شود. در ایران نیز جشنوارهٔ لاله آسارا از سال ۱۳۷۷ خورشیدی هر ساله در باغ لاله گچسر واقع در کیلومتر ۵۳ جادهٔ کرج - چالوس واقع در روستای گرماب برگزار می شود. در این جشنواره در حدود ۶۰۰٬۰۰۰ لاله به نمایش گذاشته می شود. این جشنواره در سال ۱۳۹۱ در حدود ۵۰۰٬۰۰۰ هزار نفر بازدید کننده داشته است. در سال ۱۳۸۸ خورشیدی در حدود ۳۰۰ هزار پیاز لاله از ایران به کشورهای آسیای مرکزی صادر شده که این امر سبب اشتغال زایی ۱۰۰ نفر شده است. این در حالی است که ترکیه تنها رقیب ایران در صادرات پیاز گل لاله در آسیا، سالانه ۶۰ میلیون پیاز لاله به کشورهای آسیایی صادر می کند. در حال حاضر از نظر تولید و صادرات پیاز و گل شاخه ای لاله هلند جایگاهی یگانه در بین کشورهای جهان دارد. بر طبق آمار صادرت پیاز لاله از هلند، در سال ۱۹۹۴ میلادی، ۲ میلیارد پیاز به ۸۰ کشور جهان بوده است. در سال های اخیر هر ساله در حدود ۳ میلیارد پیاز لاله در هلند تولید می شود که دو سوم آن یعنی ۲ میلیارد پیاز به دیگر کشورها صادر می شود.همچنین از نظر صنعت جهانگردی شهرت این کشور به داشتن گل لاله تأثیر زیادی بر جذب جهانگردان خارجی داشته است. پارک کوکنهوف که به باغ اروپا نیز مشهور است معروف ترین و بزرگ ترین پارک لاله در جهان به شمار می آید. این پارک در شهر لیسهٔ هلند قرار دارد. این پارک هر ساله از اواخر ماه اسفند تا اواخر ماه اردیبهشت به مدت ۲ ماه بازگشایی می شود. در طی این دوماه در حدود ۸۰۰ هزار نفر که ۷۰ درصد آنان را جهانگردان خارجی تشکیل می دهند، از این پارک بازدید می کنند.
[ { "answer1": "در این دوران بار دیگر علاقه و توجه به گل لاله در ترکیه بالا گرفت و پیاز لاله که قبلاً از ترکیه به اروپا فرستاده شده و انتشار پیدا کرده بود، این بار از اروپا به ترکیه وارد شد و کاشتن گل لاله از قصرها گرفته تا تمامی نقاط کشور رایج بود.", "answer2": "در میان این انواع نوعی که بیش از همه محبوب بود نوعی لاله با گلبرگ های بلند و نوک تیز، شمشیر مانند بود که به نام لالهٔ استانبول شهرت داشت.", "distance": 360, "question": "در چه دوره ای در امپراتوری عثمانی علاقه به لاله دوباره بالا گرفت و این گل از اروپا به ترکیه وارد شد؟ و همچنین در آن زمان کدام نوع لاله محبوبیت بیشتری پیدا کرد؟" }, { "answer1": "جنس هایی که دارای ویژگی های اساسی یکسانی باشند یک تیره یا خانواده را تشکیل می دهند بنابراین گیاهان جنس های لاله، لالهٔ سرنگون، سنبل و سوسن با ویژگی های، «گلپوش شامل سه قطعهٔ خارجی و سه قطعهٔ داخلی که تماماً رنگین و کم و بیش مشابه یکدیگرند، ۶ پرچم و یک تخمدان واقع در بالای محل اتصال قطعات گلپوش» همه تحت \"تیرهٔ سوسنیان\" یا با نام مترادف \"تیرهٔ لاله\" طبقه بندی می گردند.", "answer2": "لاله گل ملی ایران است. به غیر از ایران، گل ملی کشورهای افغانستان، ترکیه، هلند، مجارستان و بلژیک نیز لاله است.", "distance": 6287, "question": "کدام گل از نظر گیاه شناسی شباهت هایی با لاله دارد و در چه کشورهایی لاله به عنوان گل ملی شناخته شده است؟" }, { "answer1": "سه شوالیه خواستار ازدواج با دختر زیبایی بودند. شوالیهٔ اول تاج طلا، دیگری شمشیر و آخرین شوالیه یک گنج به او پیشکش کردند. دختر هر چه فکر کرد نتوانست از میان این سه نفر یکی را برگزیند. او از روح گل ها درخواست کرد که او را به یک گل مبدل کند. تاج طلا به جام گل، شمشیر به برگ و گنج به پیاز گل تبدیل شد و این گل لاله نام گرفت.", "answer2": "در زبان گل ها لاله بر اساس رنگ دارای معانی متفاوتی است. لالهٔ قرمز به معنای اعتراف به عشق", "distance": 595, "question": "بر اساس افسانه هلندی، گل لاله چگونه به وجود آمد و بر اساس زبان گل ها، لاله قرمز چه معنایی دارد؟" }, { "answer1": "در تمامی این گیاه مادهٔ شیمیایی سمی بخصوصی به نام tulipin وجود دارد که خوردن آن اثرات زیان بخشی در قلب ایجاد می کند.", "answer2": "پارک کوکنهوف که به باغ اروپا نیز مشهور است معروف ترین و بزرگ ترین پارک لاله در جهان به شمار می آید.", "distance": 12831, "question": "چه ماده شیمیایی سمی در پیاز لاله وجود دارد و بزرگترین پارک لاله جهان در کجا واقع شده است؟" }, { "answer1": "در ادب فارسی لاله در اغلب موارد مظهر رنج و گداز عشق است.", "answer2": "در بین کشورهای اسلامی گل لاله در فرهنگ دو کشور ایران و ترکیه نفوذ عمیقی دارد.", "distance": 794, "question": "در شعر فارسی لاله اغلب مظهر چه چیزی است و در کدام کشورها نقش لاله در هنر و فرهنگ عمیق تر است؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
93
: میگ-۲۱ میکویان-گورویچ میگ-۲۱ (با نام ناتو فیشبِد) جنگنده فراصوت سبک ساخت شرکت میگ در اتحاد جماهیر شوروی است که توانایی پرواز با سرعتی بیش از ۲ برابر سرعت صوت یا 2 ماخ را دارد. این هواپیما رکورد خدمت در نیروی هوایی دست کم ۵۶ کشور در چهار قاره جهان و شرکت در ۳۰ جنگ را در اختیار دارد و با گذشت نیم قرن از اولین پروازش همچنان در بسیاری از نیروهای هوایی دنیا فعال می باشد. حدود ۱۳ هزار و پانصد فروند از این جنگنده کوچک بال مثلثی ساخته شده است که بیش از دو و نیم برابر جنگنده آمریکایی اف-۴ فانتوم رقیب قدیمی آن در جنگ های خاورمیانه و جنگ ویتنام است. در شوروی سابق این هواپیما از اواخر دهه ۱۹۵۰ تا میانه های دهه ۱۹۷۰ ساخته شد. هم اکنون حدود ۳ هزار فروند میگ-۲۱ در نیروی هوایی بیش از ۴۰ کشور دنیا در حال فعالیت هستند. طرح ساده و با دوام این جنگنده کوتاه برد در طول سال های تولید و استفاده از آن ، بارها با ارتقا و اصلاح رادار، بدنه پروازی، اویونیک، سلاح ها و موتور بهینه سازی همراه بوده است. میگ-۲۱ از یک موتور توربوجت استفاه می کند. ورودی هوای موتور در دماغه قرار گرفته و یک اگزوز برای آن تعبیه شده است. میگ-۲۱ برای درگیری های هوابه هوا به انواع موشک و راکت مسلح می شود و برخی مدل های آن یک یا دو توپ اتوماتیک یا مسلسل ۳۰ میلی متری با توانایی شلیک ۷۰۰ گلوله در دقیقه و مهمات کافی برای ۵ دقیقه شلیک دارند اما برخی مدل ها از مسلسل برخوردار نیستند. تشخیص مسلح بودن این جنگنده به مسلسل در نبردهای هوا به هوا برای هواپیمای دشمن اگر غیرممکن نباشد ولی بسیار دشوار است، بنابراین جنگنده های دشمن فرض می کنند که هر میگ-۲۱ به مسلسل برای استفاده در جنگ های هوایی نزدیک مجهز است. در مدل "میگ-۲۱پی اف" دومین مدل اصلی میگ-۲۱ یک رادار در محل مخروطی ورودی موتور قرار گرفته که به آن توانایی نسبی رهگیری در شب و روز و در تمامی شرایط آب و هوایی را می دهد اما برای نصب رادار به ناچار مسلسل حذف شده است و در نتیجه مدل پی اف فقط به موشک های هوابه هوای خود متکی است. "میگ-۲۱ اف" اولین مدل اصلی این هواپیما یک جنگنده-رهگیر کوتاه برد برای عملیات در روز است. "میگ-۲۱ ام اف" در درجه اول برای نابودی اهداف هوایی و شناسایی هوایی و با قابلیت ثانویه حمله به اهداف زمینی ساخته شده و نخستین جنگنده-رهگیر نسل سوم با توانایی تصاحب و حفظ برتری هوایی محسوب می شود. مدل "ام اف" به موشک های هوا به هوای کوتاه برد و توپ ۲۳ میلی متری مجهز است و در مأموریت های پشتیبانی هوایی نیروی زمینی قادر است از راکت های ۲۴۰ میلی متری و بمب های حداکثر ۵۰۰ کیلوگرمی استفاده کند. مدل دوسرنشینه "میگ-۲۱ یو ام" برای آموزش های تکمیلی پیشرفته خلبانانی استفاده می شود که قرار است با میگ-۲۱ پرواز کنند. این جنگنده همچنان دارای چندین رکورد هوانوردی است: بیشترین شمارگان ساخت یک هواپیمای جت فراصوت، بلندترین زمانی که تولید یک هواپیما ادامه داشته است و بیشترین تعداد ساخت یک جنگنده بعد از جنگ جهانی دوم. در سال ۱۹۵۰ و در پی حمله کره شمالی به کره جنوبی جنگ کره آغاز شد، در این جنگ نبردهای هوایی زیادی میان میگ-۱۵ شوروی و اف-۸۶ سیبر آمریکایی صورت گرفت. تجربیات این جنگ مورد توجه طراحان جت در دنیا قرار گرفت. پیشرفت های مهندسی امکان رسیدن به سرعت های مافوق صوت را فراهم کرده بود. هدف طراحی جت هایی بود که قادر به برخاست سریعتر، صعود سریعتر، و حرکت سریعتر (بالای ۱٫۵ ماخ) از رقبایشان باشند. پاسخ آمریکاییها لاکهید مارتین اف-۱۰۴ بود. فرانسه داسو میراژ ۳ را ساخت و در بریتانیا اس آر-۱۷۷ طراحی شد. میکویان در ادامه سایر تولیدات موفقش شامل جت های زیر صوت میگ ۱۵ و میگ ۱۷ و جت مافوق صوت میگ ۱۹ به دنبال یک طرح برنده دیگر بود. در پاییز ۱۹۵۳ کرملین نیاز خود برای یک جنگنده جدید را مطرح کرد. درخواست کرملین جنگنده ای بود که در ارتفاع ۲۰ کیلومتری بتواند به سرعت ۲ ماخ برسد و همچنین دارای یک رادار ساده بردیاب و توانایی حمل موشکهای هوا به هوا باشد. در تاریخ ۱۴ فوریه ۱۹۵۵ نمونه آزمایشی یی-۲ با بال برگشته و موتورهای آردی-۹ اولین پرواز خود را انجام داد، نمونه آزمایشی بعدی یی-۴ بود که همانند نمونه نهایی بالهایی مثلثی شکل داشت؛ و در نهایت در سال ۱۹۵۸ پیش نمونه Ye-۶ که با موتورهای آردی-۱۱ تجهیز شده بود اولین پرواز خود را با موفقیت انجام داد. در سال ۱۹۵۸ پیش نمونه یی-۶ رکورد سرعت جهانی آن زمان را با رسیدن به سرعت ۲٫۰۵ ماخ در ارتفاع ۱۲ کیلومتری شکست. نمونه های بعدی یی-۶/۲و۳ با انجام ۶۱ پرواز، آزمایش اوکی بی را تکمیل کردند. خلبان آزمایشگر کوکیناکی در پایان گزارش داد که: «این هواپیما توسط یک خلبان معمولی قابل پرواز است و نیاز به یک فرد ویژه ندارد.» حداکثر سرعت ایمن برای هواپیما ۲٫۰۵ ماخ ثبت شد. در تمامی پروازها و پیکربندی ها مانورپذیری و ثبات عالی تشخیص داده شد. هیئت وزرا تصمیم گرفت هواپیما را در دو کارخانه (شماره ۲۱ در گورکی برای نیروی هوایی و در کارخانه زنامیا ترودا مسکو) برای صادرات وارد تولید انبوه کند. آزمایش هاو تغییرات همچنان ادامه داشت تا اینکه مدل یی-۶۶ رکورد دیگری را در ۱۹۶۰ شکست و به سرعت ۲۱۴۸٫۶۶ کیلومتر در ساعت در حرکت دایره ای ۱۰۰ کیلومتری دست یافت. در این زمان سرویس های اطلاعاتی غربی هنوز نتوانسته بودند اهمیت این هواپیما را دریابند، حتی پس از نمایش این هواپیما در چندین نمایشگاه هوایی متخصصین باور داشتند که کسی هواپیمایی به این کوچکی نخواهد ساخت. بدنه برای تحمل حداکثر فشار ۷جی طراحی شده بود. ماده مورد استفاده آلومینیوم د۱۶-تی بود. بال هواپیما به صورت دلتای کامل بود با لبه های قطع شده بود. موتور هواپیما تامسکی آردی-۱۱اف-۳۰۰ دارای دو شفت، توربوجت و قابلیت پس سوز بود. یک پمپ مرکزی مجهز به یک تنظیم کننده دقیق الکترومکانیکال دور موتور ثابت را تأمین می کرد. کابین خلبان دارای سیستم تنظیم فشار و کنترل وضعیت هوا بود، کنترل ها مطابق روند آن زمان آنالوگ بودند. در پشت صندلی یک زره فلزی وجود داشت. کنترل پرواز شامل یک کنترل گر ساده و یک سیستم ثبات سه محوری بود. میگ-۲۱اف فاقد خلبان خودکار بود ولی در نوع اف-۱۳ سیستمی برای کنترل خودکار پرواز در چرخش وجود داشت. تولید میگ-۲۱ در پاییز سال ۱۹۵۹ در کارخانجات گورکی آغاز و اولین سری این هواپیما تحویل نیروی هوایی شوروی شد. پس از ساخت ۹۹ فروند طی ۱۹۵۹ و ۶۰ با وقفه ای تولید میگ-۲۱ با ساخت میگ-۲۱اف-۱۳ ادامه یافت. تغییر اصلی برداشتن توپ سمت چپ و اضافه کردن پرتاب کننده برای موشک کا-۱۳ بود. تغییر بعدی افزایش مخازن سوخت داخلی بود. تا سال ۱۹۶۲ تولید ادامه یافت و سپس با مدل میگ-۲۱پی اف تولید ادامه یافت. کارخانه مسکو هم به ساخت انواع صادراتی و تحویل آن ها به مصر، کوبا، هند، چین، فنلاند، لهستان، آلمان شرقی، چکسلواکی، مجارستان، عراق و اندونزی ادامه داد. چکسلواکی خود شروع به تولید میگ-۲۱ کرد و لیسانس میگ-۲۱اف و موتورش در ۱۹۶۱ به چین فروخته شد که نتیجه تولید جی-۷ و نسخه های بعدی آن در چین بود که به طور مستقل توسعه یافتند. اولین نمونه های تأیید شده برای تولید میگ-۲۱ پسوند اف داشتند و اف به معنای تقویت شده است که اشاره به موتورهای ارتقا یافته آر-۱۱اف-۳۰۰ است. با این حال این مدل هواپیمایی منحصراً روز پرواز بود. جهت افزایش مداومت پروازی و توانایی پرواز در تمامی شرایط آب و هوایی تغییراتی در هواپیما داده شد هواپیما به طور کلی بزرگتر شد. قرار دادن دماغه هرمی بزرگتر امکان نصب رادار را به این جنگنده داد. همچنین ظرفیت سوخت افزایش یافت و تغییراتی در سیستم چرخهای فرود داده شد. طبق تصور شوروی (همچون آمریکا) در آن زمان پیشرفت موشکهای هوا به هوا باعث می شد تا توپ هوایی بدون استفاده شود پس توپ داخلی از هواپیما حذف شد. بعدها در جنگ ویتنام اشتباه بودن این سیاست اثبات شد. اولین سری ساخته شده از این نسل MiG-21PF بود. در این نسل موتور قویتری نصب شده بود و سیستم راداری اضافه شده عملکرد هواپیما را بهبود می بخشید. تغییرات دیگر اضافه کردن مدل ارتقا یافته پی اف ام (Mig-21PFM) با موتور آردی-۱۱ تجهیز شده بود. میگ-۲۱ تا اینجا به چندین کشور متحد شوروی صادر شده بود و توسط هند تولید می شد. سومین نسل این هواپیما ظرفیت حمل سوخت و جنگ افزار بیشتری را داشت. همچنین مجهز به یک دستگاه توپ دولول ۲۳ میلی متری با مجموع ۲۰۰ گلوله شد. علاوه بر این، مدل ام اف قادر به حمل چهار موشک آتول یا چهار راکت زیر بال هایش بود. افزایش بار هواپیمای سنگینی ساخته بود که عملکرد را محدود می کرد لذا با موتورهای جدیدترR-۱۳–۳۰۰ این هواپیما ارتقا داده شد. همچنین سیستم راداری این هواپیما ارتقا داده شده بود و یک سامانه قویتر خلبان خودکار هواپیما را تقویت می کرد. مشهورترین نمونه های این نسل مدل های M و MF هستند. این مدل به چکسلواکی، آلمان شرقی و لهستان صادر شد. استفاده مشهورش در جنگ اعراب و اسراییل بود که به گفته منابع اسراییلی توسط خلبانان شوروی هدایت می شد. در سالهای ۱۹۶۹–۷۰ تغییرات بیشتری روی میگ-۲۱ انجام شد. مخازن سوخت داخلی بال دوباره طراحی شد تا سوخت بیشتری توسط هواپیما حمل شود، این نسخه پسوند اس ام تی را گرفت. (Mig-21SMT) در سالهای ۷۱–۷۲ تعداد کمی از این نوع ساخته شد. مدلی با ستون محوری باریکتر ساخته شد که پسوند اس تی داشت و مدل صادراتی ام تی با رادیو مخابراتی ابتدایی تر هم ساخته شد. (Mig-21MT) آخرین تغییرات این هواپیما را تا حد یک نوع جدید متمایز ساخت. با استفاده از موتور جدید آر-۲۵ و برخی ارتقاهای دیگر مدل بیس معرفی شد. متمایزکننده ترین تفاوت تغییر در ستون پشتی برای قرارگیری مخازن سوخت بود. یکی دیگر از بهبودهای بیس استفاده از سیستم ناوبری برد کوتاه آراس بی ان-۶اس (RSBN-6S) بود که پرواز در آب و هوای بد را میسر می کرد. تعداد کمی هم برای حمل جنگ افزارهای استراتژیک اتمی ساخته شدند. (MiG-21bisN) مدل بیس علاوه بر توپ GSh-23L قادر به حمل آر-۳آر/اس و همچنین موشکهای چابک آر-۶۰ یا آر-۶۰ام جدید بود. همچنین بیس اولین مدلی بود که از کا-۱۳ام که قادر به شلیک در هر وضعیت گرانشی بود می توانست استفاده کند. بیس از ۱۹۷۲ تا ۷۴ و تنها در گورکی تولید می شد. این مدل به فنلاند، هند و بسیاری از نیرو هوایی های آفریقایی و آسیایی صادر شد. با احتساب هواپیماهای ساخته شده توسط چین و هند و چک در مجموع بیش از ۱۲۷۵۰ فروند از میگ-۲۱ تولید شد. با توجه به قدرت مالی پایین کشورهای دارای میگ-۲۱ حداقل سه برنامه ارتقا برای این هواپیما وجود دارد. برنامه لنسر (MiG-21 LanceR) که رومانی، اتیوپی و کرواسی از آن استقبال کردند. میگ-۲۱–۹۳ برای هند و میگ-۲۱–۲۰۰۰ که حداقل توسط پنج کشور شامل کامبوج، زامبیا و اوگاندا پذیرفته شد. در سال ۱۹۹۸ صنایع هوایی اسراییل آخرین آزمایش ها بر روی مدل ارتقا یافته میگ-۲۱ به نام میگ-۲۱–۲۰۰۰ را به پایان رساند. این ارتقا شامل تغییراتی در کابین خلبان، ساختار آویونیک و سیستم های جنگ افزاری می شود که هواپیما را قابل رقابت با نمونه های غربی می ساخت. این ارتقا شامل بهبود پردازش سیگنال های راداری توسط کامپیوتر مرکزی جنگنده و همچنین اضافه کردن صفحه نمایش سربالا، یک نمایشگر چند منظوره و استفاده از یک شیشه بهتر برای کابین که دید خلبان را بهبود می بخشد می شود. میگ-۲۱ در جنگ های زیادی شرکت داشت. موفقیت آمیزترینشان در هند و ویتنام بود و بدترین در خاورمیانه. ضعف عمده میگ-۲۱ رادار ضعیف و تحمل هوایی کم و دید نامناسب کابین بود. یکی از بزرگترین کاربران میگ-۲۱ هند است. اولین کاربرد این جنگنده در جنگ ۲۲ روزه هند و پاکستان در ۱۹۶۵ بود. در این جنگ اولین نبرد هوایی مافوق صوت در شبه قاره اتفاق افتاد. در ۱۹۷۱ که جنگ میان دو کشور آغاز شد هند از میگ-۲۱ استفاده کرد. اولین پیروزی این هواپیما هدف قرار دادن یک اف-۶ (میگ-۱۹ ساخت چین) پاکستانی روی زمین بود که با توپ صورت گرفت. رویارویی بعدی منجر به ساقط شدن اف-۱۰۴ نیروی هوایی اردن بود که به نیروی هوایی پاکستان ملحق شده بود. در ۱۷ مارس اسکادران ۲۹ هند توانست بدون هیچ تلفاتی چهار اف-۱۰۴ دیگر را سرنگون کند. در جبهه شرقی هم این هواپیما در عملیات های هوایی و ضربتی بسیار موفق بود. میگهای هندی در این جنگ برتری هوایی را که در نهایت به شکست نظامی پاکستان منجر شد برای هند به ارمغان آوردند. در جنگ ویتنام خلبانان ویتنامی در ابتدا میگ-۱۷ را با بار کمتر و مانورپذیری بالاتر ترجیح می دادند. این هواپیما در برابر رقیبانش که جنگنده های آمریکایی با رادارهای دوربرد، موشکهای پیشرفته و بمبهای سنگین تر بودند قدرت کمتری داشت اما میگ-۲۱ در دست یک خلبان ورزیده و با استفاده از سیستم کنترل و رهگیری زمینی هواپیمای قدرتمندی بود. به خصوص در عملیات های بزن و در رو با سرعت بالا. با ورود میگ-۲۱وی اف-وی به نیروی هوایی ویتنام کار برای آمریکا سخت شد و حضور اسکورت اف-۴ برای تمامی عملیات های ضربتی الزامی شد. اولین برخورد هوایی در ۲۳ آوریل ۱۹۶۶ نتیجه ای نداشت. اما سه روز بعد یک اف-۴سی توانست یک میگ-۲۱ را ساقط کند. علت این شکست برای ویتنامی ها وجود رادار قدرتمند جنگنده اف چهار فانتوم با برد ۷۰ کیلومتر و موشک برد متوسط سنگین ایم-۷ای اسپارو و برد کوتاه سایدویندر بود. ویتنامی ها در برابر شروع به استفاده از میگ-۱۷ برای ردگیری گروه های بزرگ در ارتفاع پایین کردند. این منجر به صعود هواپیماهای آمریکایی با سرعت ۸۵۰–۹۰۰ کیلومتر برساعت می شد جایی که جنگنده های میگ-۲۱ به صورت جفتی از کنار حمله خود را با سرعت ۱۲۰۰ کیلومتر در ساعت انجام می دادند. آن ها برای پرهیز از درگیری رادار خود را خاموش می کردند و از موشک های کا-۱۳ با قفل بصری استفاده می کردند. در مجموع ۳۷ فروند اف-۴ توسط میگ-۲۱های ویتنامی ساقط شدند.در مقابل اف-۴ها نیز ۶۶ فروند میگ-۲۱ ویتنامی را شکار کردند. در ۱۶ اوت ۱۹۶۶ یک خلبان عراقی با یک میگ-۲۱اف۱۳ به اسرائیل گریخت. این هواپیما توسط آمریکا و اسراییل مورد آزمایش های مفصلی قرار گرفت. در جنگ شش روزه نیروی هوایی اسراییل نزدیک به ۳۰۰ هواپیمای اعراب را روی زمین نابود کرد ولی در ۷ ژوئن حداقل یکی از آن ها قابل پرواز بودند، به طوری که یک میگ-۲۱ عراقی توانست با یک موشک کا-۱۳آ یک میراژ اسراییلی را ساقط کند. اسراییل در ژوئیه ۱۹۶۷ با موشک هوابه هوای تازه ساز شفریر خود توانست یک میگ-۲۱ را از ۱٫۲ کیلومتری ساقط کند، این موشک بهبود یافت و بعدها صدمات بیشتری به اعراب وارد کرد. میگ-۲۱ در دهه های ۶۰ و ۷۰ به طور وسیعی توسط عراق، سوریه و مصر (جمهوری متحد عربی) بر ضد اسراییل به کار رفت. در اکتبر ۱۹۷۳ شفریر-۲ توانست ۱۳ هدف را ساقط کند. جمهوری متحد عربی عملیات را با ۲۲۲ هواپیمای مصری بر ضد پایگاه های هوایی اسراییل آغاز کرد که ۱۰۰ فروند از آن ها میگ-۲۱ بودند. در ۱۴ اکتبر حدود ۷۰ میگ-۲۱ در برابر تعداد مشابهی اف-۴ قرار گرفته بودند. نتیجه ۱۸–۴ به نفع مصری ها بود. اما در سالهای ۱۹۷۷ تا ۱۹۸۲ نزدیک به ۱۰۰ میگ-۲۱ سوری توسط اسراییل ساقط شد. در طول جنگ ایران و عراق میگ-۲۱های عراقی حضور فعالی داشتند. میگ های عراقی در این جنگ بیشتر در برابر اف-۴ و اف-۵های ایرانی جنگیدند ولی به گفته خلبانان عراقی باوجود اینکه اف-۵ نصف اف-۴ قیمت دارد خطرناکترین رقبای آن ها در نبرد هوایی بود. خلبانان عراقی میگ-۲۱ دستور داشتند که از مواجه با اف-۱۴های ایرانی پرهیز کنند. در طول جنگ ایران و عراق ۲۳ فروند میگ-۲۱ به وسیلهٔ اف-۱۴های ایرانی سرنگون شد که این آمار به وسیلهٔ منابع ایرانی، غربی و عراقی تأیید گردیده است به طور کلی طبق آمارهای دو طرف میگ-۲۱ توانست در طی جنگ ۴۳ هواپیمای ایرانی را ساقط کند و دربرابر خلبانان ایرانی ۴۹ فروند میگ-۲۱ را هدف قرار دادند که آخرین مورد توسط تیربار یک هلیکوپتر کبری در سال ۱۹۸۶ بود. در ۲۱ ژوئن ۲۰۱۲ یکی از خلبانان سوری با یک فروند میگ-۲۱ به اردن گریخت. بررسی روی این هواپیما نشان داد که سیستمی برای کنترل از راه دور روی آن نصب شده است تا احتمالاً در حمل و رساندن جنگ افزارهای شیمیایی به هدف مورد استفاده قرار گیرد. در طی جنگ ۱۹۷۷ سومالی و اتیوپی در شاخ آفریقا هم از میگ-۲۱ استفاده شد. اتیوپی ادعا کرد که حداقل ۲۰ هواپیمای سومالی را با ناوگانش که تشکیل شده از خلبانان مزدور کوبایی بودند ساقط کرده است. واریان های اصلی و غیر آزمایشی میگ-۲۱ عبارتند از: اطلاعات این بخش بر اساس کتاب: The Mig-21, Mikoyan Guveritch Fishbeds است. بعضی از کلکسیونرها یا مالکان خصوصی این هواپیما را خریداری کرده اند. طبق آمار FAA حدود ۴۰ فروند میگ-۲۱ در مالکیت خصوصی در آمریکا وجود دارد. مشخصات فنی میگ-۲۱بیس به این شرح است: انواع مختلفی از میگ-۲۱ توانسته اند رکوردهای پروازی را در زمان خود بشکنند. اولین مورد در ۳۱ اکتبر ۱۹۵۹ بود که گئورگی موسولف سرعت جهانی را با رسیدن به سرعت ۱۴۸۴ مایل در ساعت شکست. مدل مورد استفاده Ye-66 بود. همین مدل برای شکستن رکورد سرعت در یک دایره بسته توسط کونستانتین کوکیناکی مورد استفاده قرار گرفت. در ۲۸ آوریل ۱۹۶۱ موسولف رکورد ارتفاع جهانی را توسط Ye-66A با رسیدن به ارتفاع ۱۱۳۸۹۲ فیتی شکست. بعدها مشخص شد که این نمونه در واقع مدل آزمایشی برای مطالعات آئرودینامیکی میک-۲۱پی اف بوده است. خلبانان زن زیادی هم با این هواپیما رکورد شکستند. مارینا سولوویوا رکورد دایره بسته ۵۰۰ کیلومتری را با سرعت ۱۲۸۱ میل بر ساعت در ۱۶ سپتامبر ۱۹۶۶ شکست، یوجنیا مارتووا رکورد دایره ۲۰۰۰ کیلومتری را با سرعت ۵۵۹ مایل بر ساعت در ۱۱ اکتبر ۱۹۶۶ و دایره ۱۰۰ کیلومتری را با سرعت ۱۳۲۳ در ۱۹۶۷ شکست. لیدیا زایتسوا رکورد دایره ۱۰۰۰ کیلومتری را با سرعت ۸۰۷ مایل بر ساعت در ۲۸ مارس ۱۹۶۷ شکست. ناتالیا پروخانووا رکورد ارتفاع زنان را با رسیدن به ۷۹۸۴۲ فیت در ۱۹۶۵ شکست. لیدیا زایتسوا هم رکورد ارتفاع حفظ شده را با رسیدن به ۶۲۴۰۲ فیتی در ۱۹۶۵ شکست. میگ-۲۱ کماکان رکورد بیشترین میزان تولید یک جت نظامی (بیش از یازده هزار فروند) را در طول تاریخ در جهان در اختیار خود دارد.
[ { "answer1": "بیشترین شمارگان ساخت یک هواپیمای جت فراصوت، بلندترین زمانی که تولید یک هواپیما ادامه داشته است و بیشترین تعداد ساخت یک جنگنده بعد از جنگ جهانی دوم.", "answer2": "اولین مورد در ۳۱ اکتبر ۱۹۵۹ بود که گئورگی موسولف سرعت جهانی را با رسیدن به سرعت ۱۴۸۴ مایل در ساعت شکست. مدل مورد استفاده Ye-66 بود.", "distance": 11596, "question": "میگ-۲۱ چه رکوردهایی در هوانوردی دارد و اولین رکورد آن توسط چه کسی و با چه مدلی ثبت شد؟" }, { "answer1": "موفقیت آمیزترینشان در هند و ویتنام بود و بدترین در خاورمیانه.", "answer2": "ضعف عمده میگ-۲۱ رادار ضعیف و تحمل هوایی کم و دید نامناسب کابین بود.", "distance": 62, "question": "مهمترین جنگ هایی که میگ-۲۱ در آن موفق بود کدام بودند و چه ضعف هایی به طور کلی داشت؟" }, { "answer1": "میگ-۲۱ از یک موتور توربوجت استفاه می کند.", "answer2": "در تاریخ ۱۴ فوریه ۱۹۵۵ نمونه آزمایشی یی-۲ با بال برگشته و موتورهای آردی-۹ اولین پرواز خود را انجام داد،", "distance": 2486, "question": "هواپیمای میگ-۲۱ از چه نوع موتوری استفاده می کند و اولین نمونه آزمایشی آن چه شکلی داشت؟" }, { "answer1": "حدود ۱۳ هزار و پانصد فروند از این جنگنده کوچک بال مثلثی ساخته شده است", "answer2": "ماده مورد استفاده آلومینیوم د۱۶-تی بود.", "distance": 4276, "question": "چند فروند از میگ-۲۱ ساخته شده است و ماده مورد استفاده در ساخت بدنه آن چه بود؟" } ]
[ { "answer1": "هدف طراحی جت هایی بود که قادر به برخاست سریعتر، صعود سریعتر، و حرکت سریعتر (بالای ۱٫۵ ماخ) از رقبایشان باشند.", "answer2": "میگ-۲۱ ام اف در درجه اول برای نابودی اهداف هوایی و شناسایی هوایی و با قابلیت ثانویه حمله به اهداف زمینی ساخته شده و نخستین جنگنده-رهگیر نسل سوم با توانایی تصاحب و حفظ برتری هوایی محسوب می شود.", "question": "میگ-۲۱ در ابتدا برای چه هدفی طراحی شد و چه ویژگی هایی داشت و مدل ام اف آن برای چه هدفی استفاده میشد؟" } ]
gemini-2.0-flash-exp
94
: آواتار: آخرین بادافزار آواتار: آخرین بادافزار مجموعۀ تلویزیونی پویانمایی آمریکایی در سبک اکشن-ماجراجویی فانتزی است که توسط مایکل دنت دیمارتینو و بریان کنیتزکو تهیه شده است و در ۳ فصل میان سال های ۲۰۰۵ تا ۲۰۰۸ از شبکۀ تلویزیونی نیکلودئون پخش می شد. داستان مجموعه در دنیایی می گذرد که برخی از افراد می توانند یکی از چهار عنصر کلاسیک (آب، باد، خاک یا آتش) را با ترکیب هنرهای رزمی چینی و قدرت های دورجنبی کنترل کنند. قهرمان داستان پسری ۱۲ ساله به نام اَنگ و دوستان او هستند که باید با شکست دادن فرمانروای آتش صلح را به دنیا برگردانند. مجموعۀ افسانۀ کورا دنبالۀ این سریال به شمار می رود. همچنین لایو-اکشن این سریال در دست ساخت قرار داشته و احتمالا فصل اول آن در سال ۲۰۲۱ یا ۲۰۲۲ از نت فلیکس منتشر می شود. دنیای این داستان به چهار بخش اصلی تقسیم شده است که شامل قبایل آب، حکومت خاک، کشور آتش و عشایر باد است. در این سرزمین ها برخی از مردم می توانند عنصر ملی خود را کنترل کنند و به «افزارش» درآورند. سبک نبرد هر ملت برگرفته از یک سبک رزمی شرقی است. در این میان یک نفر که آواتار نامیده می شود، می تواند هر چهار عنصر را کنترل کند و مسئول برقراری صلح و سازش میان ملل و همچنین میان دنیای فیزیکی و دنیای ارواح است. در هر لحظه تنها یک آواتار می تواند وجود داشته باشد و در صورت مرگ، در قالب شخص دیگری از ملت بعدی (به ترتیب در چرخهٔ باد، آب، خاک، آتش) دوباره به دنیا می آید. نخستین فرد که نام آواتار به خود گرفت آواتار وان بود که به کمک راوا (نوعی روح) توانست هر چهار عنصر را کنترل کند و بزرگ ترین دشمنش واتا (نوعی روح خبیث) را شکست دهد و در اعماق جنگل زندانی کند «در فصل دوم آواتار کورا هم با همچین داستانی روبه رو خواهید شد». پس از مشخص شدن به عنوان آواتار، او تحت تعلیم عنصر تولد خود و سه عنصر دیگر به ترتیب چرخۀ آواتاری به علاوه تربیت روحانی قرار می گیرد. چون روح آواتار نامیراست، هر آواتار می تواند با آواتارهای گذشته خود رابطه برقرار کند و از نصایح و تجربه های آن ها بهره گیرد. همچنین آواتار مجهز به «حالت آواتار» است که یک سازوکار دفاعی بوده و با کمک روح آواتار و دانش گذشتگان خود می تواند اعمال طاقت فرسای افزارشی یا حتی فیزیکی را با آسانی انجام دهد، ولی اگر در این حالت کشته شود، چرخۀ آواتاری می شکند و روح آواتار نابود می شود و دیگر زاده نمی شود. صد سال پیش از آغاز داستان، بادافزار ۱۲ ساله ای به نام آنگ از عشایر جنوبی باد به عنوان آواتار تشخیص داده می شود، اما او که می خواست صرفاً یک پسر عادی باشد و چنین بار سنگینی را نمی خواست به دوش بکشد، از خانه فرار می کند، ولی در وسط یک طوفان گرفتار و زیر آب در میان یخ ها مدفون می شود. در همان زمان فرمانروای کشور آتش "سوزِن" تصمیم به کشور گشایی می گیرد و با مهار کردن نیروی افزایشی یک ستارۀ دنباله دار، تمام عشایر باد را قلع و قمع می کند؛ به این امید که آواتار تعلیم ندیده را از سر راه بردارد، ولی به علت پنهان بودن انگ در زیر یخ ها، از این کار بازمی ماند. پس از صد سال، آنگ که به کمک حالت آواتاری ناخودآگاه خود را در یخ کروی بزرگی میان آب پنهان کرده بود، به صورت تصادفی توسط دو نوجوان از قبیلۀ جنوبی آب به نام های کاتارا (یک آب افزار) و برادرش ساکا پیدا می شود. پس از اینکه توانایی های بادافزاری او مشاهده می گردد، معلوم می شود که او در واقع آواتار است که پیش از آن گفته می شد که هرگز در میان عشایر باد متولد نشده و توسط آتش افزاران نابود شده است. پس از این که معلوم می شود که او تنها بر بادافزاری تسلط دارد. آنگ برای آموختن آب افزاری به همراه کاتارا و ساکا روانۀ قبیلۀ شمالی آب در قطب شمال می شوند. در این حین، شاهزاده زوکو، پسر ۱۶ سالۀ پادشاه کشور آتش کنونی، اوزای، که تا زمان پیدا کردن آواتار از کشور تبعید شده است، انگ را پیدا می کند و با کمک از عمویش، ژنرال آیرو، سعی در دستگیر کردن او دارد، ولی شکست می خورد و به وسیلۀ کشتی او را تعقیب می کند. در میانۀ راه، انگ با روح آواتار پیشین، رُکو، ارتباط برقرار می کند و از بازگشت ستارۀ دنباله دار در پایان تابستان آینده خبردار می شود که می تواند خبر از سرنوشتی شوم برای دنیا و نابودی آن توسط پادشاه آتش اوزای دهد. پس انگ تنها تا آن زمان فرصت دارد تا بر تمام عناصر تسلط یابد و پادشاه آتش را پیش از دستیابی به قدرت نابود کردن دنیا شکست دهد. از طرف دیگر فرمانده ژائو، دریادار جاه طلب آتش افزاران نیز از وجود آواتار آگاهی پیدا کرده و در کسب افتخار دستگیر کردن او با زوکو رقابت می کند. ژائو حتی موفق به گرفتن انگ می شود، ولی همان شب زوکو در لباس «روح آبی» او را نجات می دهد. پس از شک کردن به زوکو، ژائو به دزدان دریایی دستور می دهد تا کشتی زوکو را وقتی او در آن تنهاست منفجر کنند، ولی او مخفیانه جان سالم به در می برد. طی ماجراهای بسیار، گروه آواتار به قبیلۀ شمالی آب می رسند و آنگ و کاتارا شروع به آموختن آب افزاری از استاد پاکو می کنند؛ ولی ژائو با ناوگان دریایی عظیمی قبیلۀ شمالی آب را محاصره می کند. آب افزاران با قدرت روح ماه می توانند آب افزاری کنند به خاطر همین روح ماه به شکل یک ماهی سفید در می آید. آب افزاران آن را در مکان مقدسی همراه با روح اقیانوس مخفی می کنند؛ اما فرمانده ژائو در میانهٔ نبرد آن را پیدا می کند و روح ماه را می کشد و برای مدتی آب افزاری را منحل می کند. ولی توسط روح خشمگین اقیانوس و به میانجی گری آواتار ناوگانش شکست سختی می خورد و خودش نیز به عنوان مجازات توسط این روح در دنیای ارواح برای همیشه سرگردان می شود. روح ماه نیز با فداکاری شاهدخت قبیلۀ شمالی، یو-اِی (به انگلیسی U-A)، دوباره حیات می یابد. پس از پیروزی در نبرد قطب شمال و رسیدن کاتارا به درجۀ استادی در آب افزاری، گروه تصمیم می گیرند که تا برای آغاز خاک افزاری روانۀ حکومت خاک شوند، تا آواتار بتواند تحت تعلیم حاکم بومی، حاکم شهر اوماشو و دوست قدیمی آواتار به هنر خاک افزاری دست پیدا کند. اما آن ها متوجه می شوند که شهر اوماشو به دست کشور آتش افتاده و آواتار مجبور است که یک استاد دیگر خاک افزاری پیدا کند. همزمان، با شکست خوردن ناوگان آتش افزاران، پادشاه کشور آتش اوزای به دخترش آزولا دستور می دهد که شاهزاده زوکو و ژنرال آیرو را تعقیب و دستگیر کند. او به همراه گروه دوستانش، مای و تایلی، پس از اینکه با آواتار روبرو می شود، تصمیم می گیرند که او را نیز نابود کنند. در میانۀ راه، گروه آواتار توسط طوفانی عظیم به مردابی خیلی بزرگ پرت شدند. در آن مرداب آواتار رویایی دید که در رویایش با یک دختر ملاقات کرد. پس از جستجو، گروه آواتار به دختری نابینا به نام تاف برخورد می کنند که در عین ظاهر بی آزارش، قدرت بسیار زیادی در خاک افزاری دارد، به حدی که با استفاده از خاک افزاری می تواند لرزش های اطراف خود را حس کند و تا حد زیادی از بینایی بی نیاز شود، تاف همان دختری بود که در مرداب آواتار رویای او را دید. در ادامه تاف با گروه همراه می شود و شروع به آموزش خاک افزاری به آنگ می کند. آن ها در سفر خود به یک کتابخانه می رسند که از عالم ارواح به زمین آورده شده است. مسئول آنجا به علت سوءاستفاده انسان ها از دانش در جهت جنگ و نابودی، ابتدا آن ها را راه نمی دهد، ولی با وساطت آواتار راضی می شود. در کتابخانه آن ها متوجه می شوند که پیش از آمدن ستارۀ دنباله دار، یک خورشید گرفتگی رخ می دهد و آتش افزاران در این رویداد قدرتی ندارند و بنابراین این بهترین فرصت برای حمله به آن هاست. در همین حین مسئول کتابخانه به خیانت آن ها پی می برد و کتابخانه را به عالم ارواح برمی گرداند و گروه با فاصلۀ بسیار کم از مدفون شدن زیر خاک می گریزند. برای نقشه چینی حمله به کشور آتش، آن ها به پایتخت حکومت خاک، باسینگسِی، سفر می کنند تا خبر کسوف را به پادشاه خاک برسانند، ولی خبر از توطئه ای بزرگ در این شهر به دست می آورند. پادشاه خاک در بی خبری کامل از اوضاع خارجی سرزمینش به سر می برد و مأموران مخفی «دایلی» به سرپرستی لانگ فنگ، مشاور پادشاه، اوضاع را در دست دارند. پس از سختی زیاد، آن ها موفق به رسوا کردن لانگ فنگ می شوند و اعتماد پادشاه را جلب می کنند، اما آزولا و گروهش به درون قصر نفوذ می کنند و در لباس جنگجویان کیوشی (به رهبری سوکی) که از دوستان آواتار هستند از نقشۀ حمله در روز خورشید گرفتگی آگاه می شوند و با لانگ فنگ که در زندان است، نقشۀ کودتا و براندازی باسینگسِی را می کشند. در این حین زوکو و آیرو به دنبال فرار از دستگیری توسط آزولا و آتش افزاران تصمیم به مهاجرت گرفته اند و به باسینگسِی آمده اند تا زندگی را از نو آغاز کنند و در یک چایخانه مشغول کار می شوند. زوکو کم کم به این محیط عادت می کند، ولی با آگاهی از وجود آنگ در شهر دوباره وسوسه می شود که آواتار را به کشور آتش ببرد و احترام خود را نزد پدرش دوباره بازیابد، کاری که عمویش با آن سخت مخالفت می کند. در ادامه گروه آواتار از هم جدا می شوند: آنگ برای دستیابی کنترل حالت آواتاری راهی معبد شرقی باد می شود، ساکا به نیروهای پدرش می پیوندد تا آن ها را در حملۀ بزرگ هماهنگ کند، کاتارا در قصر پادشاه خاک می ماند تا استراتژی های جنگی را بچیند و تاف پس از دریافت نامه ای منسوب به مادرش می رود تا با آن ملاقات کند. اما همه چیز خوب پیش نمی رود؛ تاف توسط دو جایزه بگیر دستگیر می شود و کاتارا پس از دیدن زوکو و سعی در اطلاع به درباریان، از وجود آزولا خبردار می شود، ولی توسط افراد دایلی دستگیر می شود. آزولا نیز زوکو و آیرو را به بهانۀ یک ضیافت به قصر می کشاند و موفق به گرفتن زوکو می شود. آنگ در آستانۀ رسیدن به کنترل حالت آواتاری موظف می شود که وابستگی عاطفی خود برای کاتارا را قربانی انرژی کل هستی کند، ولی با مشاهده او در خطر این را نمی پذیرد و به سمت باسینگسِی بر می گردد و در میان راه ساکا و تاف، که با اختراع «فلزافزاری» (که تا پیشتر غیرممکن دانسته می شد) گریخته بود، به او می پیوندند. در همین حین، آزولا و لانگ فنگ در نقشه های خود موفق می شوند و حکومت را براندازی می کنند. لانگ فنگ قصد می کند به آزولا خیانت کند، ولی با دیدن وفاداری مأمورانش به آزولا خود را تنها می بیند و تسلیم می شود. گروه آواتار به همراه آیرو در دخمه های زیر قصر کاتارا و زوکو را پیدا می کنند، ولی خود را در مقابل آزولا، گروهش و مأموران دایلی می بینند. آزولا موفق به جلب رضایت زوکو می شود و او برای شکست دادن آواتار به عمویش پشت می کند. در میانه نبرد انگ راهی جز تسلیم احساساتش نسبت به کاتارا نمی بیند و موفق به کسب حالت آواتاری می شود، ولی دیری نمی پاید که آزولا با شلیک مستقیم برق به او، روح آواتار را به شدت مجروح می کند و پس از نبرد با کمک اندک آبی مخصوص که کاتارا با خود از قطب شمال آورده بود، از مرگ می رهد. با اینکه گروه آواتار از باسینگسِی می گریزد، شهر به تصرف آتش افزاران در می آید و تسلط بر پایتخت خاک افزاران توسط آتشخان اوزای کامل می شود و آیرو به جرم خیانت به کشور آتش زندانی می شود. چند هفته پس از شکست در باسینگسِی، گروه آواتار مخفیانه در کشور آتش پناه می گیرند و نقشه های خود را برای حمله به پایتخت آتش افزاران نهایی می کنند. همزمان آزولا و زوکو نیز پیروزمندانه پیش پدرشان بازمی گردند و آزولا اعتبار کشتن آواتار را به زوکو می دهد. زوکو شک می کند که این عمل از روی نیک خواهی بوده و یک نفر را از روی احتیاط مأمور پیدا کردن و کشتن آواتار می کند. همچنین زوکو هنوز احساس رضایت واقعی که فکر می کرد با رضایت پدرش به دست می آورد را در خود نمی بیند و چندین بار به دیدار عمویش در زندان می رود تا شاید بتواند از او کمک گیرد. پس از آنکه می فهمد جد مادری او آواتار رکو و جد پدریَش سوزن بوده است، فکر می کند که شاید سرنوشت او در تمام این زمان چیز دیگری بوده است. روز کسوف باقی مانده نیروهای دوست به آواتار می پیوندند و همه به کشور آتش حمله می کنند، غافل از اینکه آزولا نقشۀ آن ها را می دانسته است و به پدرش اطلاع داده تا پایتخت را تخلیه کند و در طول کسوف در جایی امن پناه بگیرد. در حین کسوف آنگ و گروهش به قصر پادشاه آتش می رسد ولی به جای او آزولا و مأموران دایلی را می بیند و با آن ها درگیر می شوند. همزمان زوکو از فرصت استفاده می کند و نزد پدرش می رود و به او اعتراف می کند که آزولا در مورد مرگ آواتار به او دروغ گفته است و او اینک تصمیم دارد به گروه آواتار بپیوندد و به آنگ آتش افزاری را بیاموزد و نقش خود را در پایان دادن به این جنگ ایفا کند. اوزای بلافاصله پس از اتمام کسوف قصد می کند او را با شلیک برق نیست و نابود کند، ولی زوکو آن را به خودش برمی گرداند و فرار می کند. حملۀ روز خورشید گرفتگی شکست می خورد و همه جز گروه آواتار و عده ای اندک زندانی می شوند. پس از پناه آوردن به معبد غربی باد، زوکو آن ها را می یابد و پیشنهاد پیوستن به گروه را می دهد. در ابتدا آن ها نمی پذیرند و او را می رانند، ولی با مشاهدۀ مقاومت او در برابر فردی که خود برای نابود کردن آواتار فرستاده است، راضی به پذیرش کمک او می شوند و زوکو شروع به آموزش به آنگ می کند. در این میان ساکا با کمک زوکو قصد نجات دادن پدرش از زندان را دارد و در نتیجه هر دو عازم زندان می شوند. مأموریت موفقیت آمیز است و ساکا، پدرش و سوکی را نجات می دهد، ولی در آخر آزولا و گروهش آن ها را به دام می اندازند. در اقدامی ناگهانی، مِی به خاطر علاقه به زوکو، به آزولا خیانت می کند و آن ها را می رهاند. تایلی نیز طرف او را می گیرد و در پی این خیانت پارانویا و جنون شروع به رشد در آزولا می کند. در این حین زوکو متوجه می شود که گروه آواتار دیگر قصد ندارد که تا پیش از آمدن ستارۀ «سوزِن» پادشاه آتش را شکست دهد، چرا که تصور می کنند که کشور آتش پس از فتح باسینگسِی پیروز جنگ شده است، ولی زوکو آن ها را از قصد پادشاه آتش اوزای آگاه می کند؛ برای سرکوب همیشگی شورش های مداوم در حکومت خاک، اوزای قصد دارد با استفاده از قدرت ستارۀ سوزِن کل سرزمین خاک افزاران را به آتش بکشد و آن را برای همیشه نابود کند و فرمانروای کل دنیا شود. پس از این خبر تکان دهنده، گروه سریعاً سعی در تمرین می کند، ولی با تنها سه روز فاصله از آمدن ستارۀ دنباله دار سوزِن، زمان، کافی نیست و همچنین آنگ گرفتن جان فرمانروای آتش را مغایر با آموزه های خود می بیند و سعی در تمرکز می کند تا از آواتارهای پیشین کمک بگیرد، ولی همه کم و بیش به او می گویند که باید تصمیم قاطعانه باشد و عدالت برای صلح دنیا لازم است. در این حین ناگهان انگ با یک شیرلاکپشت (یکی از کهن ترین موجودات دنیا) برخورد می کند و مسئله را به او می گوید و او هم در مقابل دانش لازم را به انگ می آموزد. ستارۀ دنباله دار سوزِن از راه می رسد و نیروی هوایی کشور آتش برمی خیزد که حکومت خاک را آتشباران کند. گروه آواتار در جستجوی آنگ به آیرو می رسند که در زمان کسوف از زندان گریخته بود و در این حین پی می برند که او به همراه بومی و بسیاری دیگر از اساتید جزو گروه «نیلوفر سفید» هستند؛ یک گروه مخفی برای کمک به برقراری صلح در جهان و مستقل از تمام چهار ملیت. نیلوفر سفید شهر باسینگسِی را از سلطۀ آتش افزاران آزاد می کنند و ساکا، تاف و سوکی برای نابود کردن کشتی های هوایی دست به کار می شوند. زوکو و کاتارا برای شکست آزولا که اکنون قرار است پادشاه آتش نو شود عازم پایتخت می شوند و پس از یک نبرد سنگین کاتارا او را در غل و زنجیر می کند و آزولا در این لحظه کاملاً عقل خود را می بازد. سرانجام انگ با اوزای که خود را «ققنوس شاه یعنی فرمانروای افسانه ای» می خواند و ادعای فرمانروایی دنیا را می کند نبرد می کند. در ابتدا اوزای مدام حمله می کند و آنگ را به گوشه می راند، ولی تصادفاً باعث دستیابی دوبارۀ انگ به حالت آواتاری می شود که از زمان مجروح شدن توسط آزولا در دسترس او نبود. با کسب این حالت، آواتار آنگ اوزای را بالاخره به زانو درمی آورد و با کمک توانایی جدیدش «انرژی افزاری» که شیرلاکپشت به او آموخته بود قدرت آتش افزاری اوزای را از او می گیرد و جنگ صدساله بالاخره به پایان می رسد. آنگ و کاتارا علاقۀ خود را به یکدیگر ابراز می کنند و زوکو به عنوان پادشاه نو ملت آتش تاجگذاری می کند و عهد می کند که با کمک آواتار دنیا را بار دیگر به صلح و آرامش برگرداند. پس از جنگ: پس از تاجگذاری، زوکو به عنوان فرمانروای نو آتش انتخاب می شود، آنگ با کاتارا ازدواج می کند و آن دو تصمیم می گیرند یک شهر نو پر از صلح و آرامش بسازند و سپس نام آن را جمهوری گذاشتند. در این شهر تمام اقوام آب، خاک و آتش بودند. فرمانروای آتش زوکو نیز مادر خود را پیدا می کند؛ او همچنین با مای ازدواج کرد و اکنون مای ملکه است. پادشاه آتش پیشین اوزای همراه با آزولا که عقل خود را از دست داده بود نیز در زندان به سر می برند. فرمانروای آتش اوزای چند ماه پس از جنگ می میرد و در آن زمان آنگ و کاتارا صاحب سه فرزند به نام (به ترتیب از سن بزرگ به کوچک) بومی (که یک پسراست بدون مهارت عنصرها) و کایا (که یک آب افزار دختر است) و تنزین (که یک باد افزار پسر است و البته نسل باد افزارها از او ادامه پیدا می کند) می شوند. خواهر زوکو آزولا نیز پس از ۲ سال در زندان تصمیم می گیرد که به زوکو بپیوندد و قسمتی از سرزمین آتش را بر عهده بگیرد. او نیز اخلاق خوبی را پیدا می کند. برادر کاتارا ساکا نیز با سوکی ازدواج می کند و آن ها نیز در خانه ای نزدیک به خانهٔ آنگ و کاتارا زندگی می کنند ولی فعلاً صاحب فرزند نشده اند. سرانجام پس از گذشت ۵۳ سال از جنگ که آنگ ۱۶۵ ساله است (از لحاظ فیزیکی ۶۵ سال) و صاحب چهار نوه از پسر جوانش تنزین می شود، در جزیرۀ معبد باد به آرامی و در آرامش در خواب فوت می کند و آواتار بعد که یک دختر از قبیلۀ آب جنوبی به نام کورا است به جای او می آید. کاتارا و بقیه نیز در کمک به آواتار بعد کورا هستند و فعلاً در این زمان فقط آنگ و ساکا می میرند. آنگ: باد افزاری جوان که پس از فهمیدن اینکه آواتار است از معبد فرار کرده و در اقیانوس به تکه ای یخ فرو رفته، بعد متوجه می شود که ۱۰۰ سال در یخ بوده و قوم آتش تمام قبیله اش را نابود کرده و او آخرین بادافزار است و مأموریت می یابد تا پیش از آمدن شهاب سنگ سوزین قوم آتش را شکست دهد و نظم را به جهان برگرداند. کاتارا: تنها آب افزار قبیلۀ آب جنوبی است که به همراه برادرش ساکا آنگ را می یابد و به آواتار در رسیدن به هدفش کمک می کند. ساکا: برادر بزرگ تر کاتارا است و جزو ماهرترین و جوان ترین جنگجویان قبیلۀ آب جنوبی است. او شخصیتی غرغرو، بدشانس و طنزگونه دارد ولی به مرور زمان نرم و مهربان می شود. تاف: یک دختر خاک افزار اشراف زاده است که دوست ندارد مؤدب و لطیف باشد. بیشتر دوست دارد شبیه پسران باشد. در خاک افزاری بسیار ماهر است و استاد خاک افزاری آنگ است. با اینکه نابیناست اما با قدرت زیادش در خاک افزاری از همه چیز در کنارش آگاه است. او مخترع فنون فلز افزاری نیز می باشد. زوکو: شاهزادۀ تبعیدی کشور آتش است که تنها راه بدست آوردن مقام و عزت شاهزاده بودنش شانش تحویل آواتار به پدر خود شاه اوزای است. زوکو در ابتدا به دنبال گرفتن آواتار بود اما رفته رفته با او دوست شد و استاد آتش افزاری وی است. آزولا: خواهر کوچک تر زوکو که مهارت بیشتری نسبت به او در آتش افزاری دارد و حرص قدرت باعث دیوانگی او شد. ایرو: عموی زوکو و برادر بزرگ شاه اوزای است و برای زوکو همانند پدر می باشد. تا آخر جان قسم خورده از او محافظت کند. شخضیتی دانا بسیار طنزگونه و وفادار به زوکو دارد. آواتار آخرین باد افزار در ایران طرافداران بسیار زیادی پیدا کرده است. تقریباً تمام نوجوانان و کودکان ایران این پویانمایی به یاد ماندنی را دیده اند. در ایران وبگاه ها و وبلاگ های زیادی با عنوان این سریال و سریال افسانۀ کورا وجود دارد. این وبگاه ها تمامی کمیک های دیجیتالی آواتار: آخرین باد افزار را به فارسی ترجمه می کنند و در اختیار مخاطبان قرار می دهند. طرفداران فارسی زبان آواتار در ایران و ویکی پدیا
[ { "answer1": "در وسط یک طوفان گرفتار و زیر آب در میان یخ ها مدفون می شود.", "answer2": "پس از صد سال، آنگ که به کمک حالت آواتاری ناخودآگاه خود را در یخ کروی بزرگی میان آب پنهان کرده بود، به صورت تصادفی توسط دو نوجوان از قبیلۀ جنوبی آب به نام های کاتارا (یک آب افزار) و برادرش ساکا پیدا می شود.", "distance": 333, "question": "آنگ پس از فرار از معبد چه اتفاقی برایش افتاد و پس از چه مدت پیدا شد؟" }, { "answer1": "نخستین فرد که نام آواتار به خود گرفت آواتار وان بود", "answer2": "که به کمک راوا (نوعی روح) توانست هر چهار عنصر را کنترل کند", "distance": 52, "question": "اولین فردی که آواتار نامیده شد که بود و با کمک چه کسی توانست بر چهار عنصر مسلط شود؟" }, { "answer1": "در صورت مرگ، در قالب شخص دیگری از ملت بعدی (به ترتیب در چرخهٔ باد، آب، خاک، آتش) دوباره به دنیا می آید.", "answer2": "آواتار بعد که یک دختر از قبیلۀ آب جنوبی به نام کورا است به جای او می آید.", "distance": 13736, "question": "در داستان آواتار، وقتی آواتار می میرد، روحش در چه ترتیبی دوباره متولد می شود و آواتار پس از آنگ که بود؟" }, { "answer1": "شاهزاده زوکو، پسر ۱۶ سالۀ پادشاه کشور آتش کنونی، اوزای، که تا زمان پیدا کردن آواتار از کشور تبعید شده است", "answer2": "زوکو در ابتدا به دنبال گرفتن آواتار بود", "distance": 12902, "question": "چرا شاهزاده زوکو از کشور آتش تبعید شد و او در ابتدا به دنبال چه کسی بود؟" }, { "answer1": "او به همراه گروه دوستانش، مای و تایلی، پس از اینکه با آواتار روبرو می شود، تصمیم می گیرند که او را نیز نابود کنند.", "answer2": "در اقدامی ناگهانی، مِی به خاطر علاقه به زوکو، به آزولا خیانت می کند و آن ها را می رهاند. تایلی نیز طرف او را می گیرد", "distance": 5924, "question": "تایلی و می چه کسانی بودند و سرانجام چه تصمیمی گرفتند؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
95
: محمدعلی دولتشاه شاهزاده محمدعلی میرزا دولتشاه (متولد: ۱۵ دی ۱۱۶۷ خورشیدی (۷ ربیع الثانی ۱۲۰۳ قمری یا ۴ ژانویه ۱۷۸۹ میلادی) در نوا مازندران – درگذشته: ۳۰ آبان ۱۲۰۰ شمسی (۲۶ صفر ۱۲۳۷ قمری یا ۲۱ نوامبر ۱۸۲۱) در مداین) از شاهزادگان بنام ایرانی دوران قاجار و سر سلسله خاندان دولتشاهی است. وی در قصبهٔ نوا در مازندران به دنیا آمد. پدرش فتحعلی شاه قاجار و مادرش زیباچهر خانم، سی و سومین همسر وی، از اهالی گرجستان بود. دولتشاه اولین پسر فتحعلی شاه قاجار و هفت ماه از عباس میرزا نایب السلطنه بزرگ تر بود ولی چون مادرش از ایل قاجار نبود، نمی توانست جانشین شاه باشد. دولتشاه در سال ۱۲۱۲ حاکم فارس، سال ۱۲۱۴ حاکم قزوین و گیلان، سال ۱۲۱۹ حاکم خوزستان و لرستان و در سال ۱۲۲۱ حاکم کرمانشاه بوده است. در ۱۲۱۵ با دختر احمدخان بیگلربیگی مراغه ای ازدواج کرد. در ۱۲۱۷ به همراه فتحعلی شاه در سرکوب نادر میرزا، پسر شاهرخ شاه، و تصرف خراسان شرکت داشت. به سبب اقتدار دولتشاه بود که در ۱۲۲۱ حاکمیت ایالات مجاور کشور عثمانی، یعنی خوزستان و لرستان و کرمانشاه، به وی سپرده شد. ناآرامی در مرزهای این مناطق، میان ایران و عثمانی اختلافاتی ایجاد می کرد. دولتشاه، به واسطهٔ قدرتش، والیان سرحدات عراقین را انتخاب می کرد و همین امر یکی از عوامل بروز درگیری بین دو کشور می شد. درگیریهای متعدد دولتشاه و حاکمان عثمانی از ۱۲۲۱ تا ۱۲۳۶، به رغم پیروزی و برتری محمدعلی میرزا، به خواهش سلطان عثمانی و با وساطت علمایی چون شیخ جعفر نجفی، شیخ محمدنجفی و آقا احمد کرمانشاهی خاتمه یافت. دولتشاه در این درگیری ها شهرهای سلیمانیه و شهر زور را تصرف کرد و حاکم شهر مرزی بابان را مطیع نمود. اما جدال بر سر تسلط بر قبایل کرد مناطق مرزی و ناآرامی بابان، همچنین موانعی که دولت عثمانی برای تجارت بین بغداد و کرمانشاه به وجود می آورد، سبب شد ایران و عثمانی که در آستانهٔ عقد پیمانی علیه روسیه بودند، از این کار چشم پوشی نمایند. در ۱۲۲۴ محمدعلی میرزا، در دورهٔ اول جنگ های ایران و روس، با بیست هزار سوار و پیاده و پنج عراده توپ به طرف تفلیس لشکرکشی کرد. وی در محال حمانلو، سه منزلی ایروان، در جنگ با قوای روسیه عده ای را کشت و اسیر کرد. سپس به تفلیس رفت و ایلات آن مناطق را سرکوب کرد. قبایل بزچلو و دیگر طوایف از ترس محمدعلی میرزا به اطاعت وی درآمدند و او پس از این پیروزی، به کرمانشاه بازگشت. در ۱۲۳۱ دولتشاه به نواحی لرستان و خوزستان نظم داد و اسدخان بختیاری را مطیع کرد. در ۱۲۳۵، به فرمان دولتشاه، ایل حیدرانلو که به عثمانی رفته بودند، به ایران بازگشتند. دولتشاه در آخرین درگیری خود با عثمانی پس از جنگ با محمد پاشا، حاکم شهر زور، هنگامی که از سلیمانیه به طرف بغداد می رفت، بیمار شد و در ۲۶ صفر ۱۲۳۷ در ایوان مداین (طاق کسری) درگذشت. پیش از مرگ، حسن خان فیلی و اسدخان بختیاری را، که به اطاعت او درآمده و عفو شده بودند، به شهرهای خود فرستاد تا پس از مرگش برای آن دو اتفاقی روی ندهد. جسد دولتشاه را بیرون کرمانشاه، در باغی که خود احداث کرده بود، دفن کردند. اعتضادالسلطنه (ص ۱۸۵) تاریخ فوت او را ۲۳ صفر ۱۲۳۶ و مدفن او را در عتبات عالیات ذکر کرده است. پس از مرگ دولتشاه، پسر بزرگ وی، محمدحسین میرزا حشمت الدوله، حاکم کرمانشاه شد. دولتشاه از فرزندان محبوب فتحعلی شاه بود. هنگامی که به تهران احضار می شد، محل استقرارش عمارتی ویژه و جدا از دیگر شاهزادگان بود، که پس از مرگ دولتشاه تا هنگام فوت فتحعلی شاه، درِ آن باز نشد. دولتشاه کاردان و باکفایت و شجاع بود (همان، ص ۱۴۰؛ پاکروان، ص ۲۱۷) و به علما ارادت داشت، در ۱۱۲۳ از شیخ احمد احسایی خواست مدتی در کرمانشاه بماند. شیخ احمد تا زمان مرگ دولتشاه از او مقرری دریافت می کرد. دولتشاه شعر می سرود و «دولت» تخلص می کرد. از او دیوانی با چهار هزار بیت و نیز تذکره ای دربارهٔ معاصرانش به نام معاصر دولتشاه به جای مانده است. نمونه ای از اشعار دولتشاه: دولتشاه دَه پسر و چهارده دختر داشت، پسران وی به ترتیب عبارتند از: امروزه نزدیک به پنجاه هزارنفر از نوادگان وی در سرتاسر دنیا با نام خانوادگی دولتشاهی (Dowlatshahi or Dolatshahi) زندگی می کنند. هنوز بسیاری از ایرانیان به ویژه مردم کرمانشاه و لرستان برای این خاندان احترام بسیاری قایل می باشند. داودپاشا (وزیر بغداد) و محمودپاشا بابان (حاکم شهر زور، سلیمانیه فعلی) و محمد آقا کهیا وزیر سلطان محمود دوم عثمانی به درخواست دولت مرکزی و به منظور پاسخ دادن به حملات شاهزاده عباس میرزا، لشکری آراستند و به سوی سرحد ایران در راستای بغداد شتافتند. شاهزاده محمدعلی میرزا (حاکم ولایات غربی ایران) چون خبر حرکت سپاه عثمانی را شنید با حدود پانزده هزار جنگجو از کرمانشاه خارج شد و به سوی سرحد تاخت. او به رشادت و شهامت و عقل و ذکا موصوف و به کاردانی و قدرشناسی و به بطش (سخت گیری) و جلادت (دلیری) مشهور و معروف بود. فتحعلی شاه حکومت کرمانشاهان، خوزستان، بختیاری، بابان و جاف را به او واگذار کرده بود. محمدعلی میرزا در هیجدهم ذیحجه قریب به شهر زور لشکرگاه کرد و محمدآقای کهیا و محمودپاشا در یاسین تپه که از سه جانب با آب پیوسته و از یک جانب با خلاب (لجن زار، باتلاق)، سنگری راست کرده بنشست و ۱۵ عدد توپ در پیش سنگر بداشتند. در این هنگام محمودپاشا (حاکم زور) کسانی را نزد شاهزاده فرستاد که اگر مرا امان دهید، فردا که دو سپاه در برابر هم صف آراستند، من ناگهان همراه کسان خود به شما خواهم پیوست و با هم بر قوای مقابل می تازیم. اما شاهزاده که از پیشنهاد او بوی توطئه می شنید پاسخ درستی به او نداد و فرستادگانش را پس فرستاد. محمودپاشا با حمایت محمدعلی میرزا و دولت ایران حکومت زور را به دست آورده بود و به همین دلیل هم چنین پیشنهادی فرستاد اما شاهزاده به او اعتماد نکرد و کار را به نبرد روز بعد واگذاشت. او روز دیگر که خورشید سر بر زد، ساخته جنگ گشت و موسی -رئیس ایل ملکشاهی و دریافت کننده فتح نامه- و ده [موسیو وده؟] معلم انگریز -افسران انگلیسی مسئول زنبورک خانه و توپخانه- را با جماعتی از سرباز و سوار و توپخانه و زنبورک خانه از میان دره چنان که خصم ندیده و ندانست بفرستاد تا ناگاه از قفای دشمن درآیند و نبرد آزمایند و خود لشکر را جنبش داده میمنه و میسره راست کرد و بر فراز تلی صعود کرده جبین بر خاک نهاد و از کارسازِ بی نیاز طلب نصرت نمود و سخت بگریست. آنگاه به میان سپاه آمد. از دو سوی گیرودار دلیران بالا گرفت و دهان توپ و تفنگ صاعقه بار آمد و از خون مردان خاک میدان گونهٔ لعل و مرجان گرفت. رومیان (عثمانی ها) را مجال درنگ نماند، پشت با جنگ داده به یک بار روی برتافتند. محمودپاشا و محمدآقا کهیا عنان زنان به سوی کرکوک گریختند و لشکرگاه و توپخانه عثمانی ها به راحتی به چنگ قوای شاهزاده افتاد. محمدعلی میرزا به سلیمانیه رفت و عبدالله پاشا، عموی علی پاشا (والی وقت دیاربکر) را که پیشتر به ایران گریخته و به او پناهنده شده بود، به حکومت شهر زور منصوب کرد. ماه محرم رسید و شاهزاده موقتاً دست از جنگ کشید و محرم را در سلیمانیه ماند. با پایان محرم و رسیدن صفر ۱۲۳۷ه‍.ق خیمه بیرون زد و به قصد گشودن بغداد لشکر آراست. اما قضا در کمین او بود. هنگامی که شاهزاده محمدعلی میرزا به منزل «دلو عباس» رسید، «مزاجش از اعتدال بگشت و سخت مریض شد. از آن سوی داود پاشا (وزیر بغداد) هراسان گشت و شیخ موسی نجفی را که در میان علمای اثنی عشری نامبردار بود شفیع ساخت و به درگاه فرستاد. شاهزاده محمدعلی میرزا را مکانت شیخ موسی و شدت مرض از تسخیر بغداد بازداشت و داود پاشا را به جای گذاشته به جانب کرمانشاهان کوچ داده، در منزل طاق گرا زحمت اسهال بر ضعف بدن بیفزود ناچار در آنجا رحل اقامت انداخت و دانست از این مرض جان به سلامت نبرد. حسن خان فیلی و اسدخان بختیاری را طلب کرد و فرمود: دور نباشد که چون من نباشم از این لشکرگاه نتوانید به سلامت بیرون شد، اکنون که مرا حشاشه ای از جان (خردک رمقی) به جای است طریق مأمن خویش گیرید و برگذرید. شب شنبه ۲۶ شهر صفر در سال ۱۲۳۷ه‍.ق هنگام سپیده دم رخت از این جهان به جنان جاویدان کشید و در ۶ ربیع الاول این خبر مسموع شاهنشاه ایران افتاد و در سوگواری پسری چونین اگر چه با دل شکسته و خاطر خسته بود، به کبریای سلطنت و شریعت ملکداری اظهار حزن و فزع نفرمود و فرزند اکبر ارشد او محمدحسین میرزا را به جای پدر نصب کرد و منشور فرمانگزاری عراقین عرب و عجم را بدو فرستاد و او را حشمهةالدوله لقب داد. بالجمله جسد شاهزاده را در بیرون کرمانشاه در میان روضه ای که خود کرده بود با خاک سپردند. به نظر می رسد بیماری ناشناخته ای که محمدعلی میرزا را در کام مرگ فرستاده است در پهنه گسترده ای شیوع داشته است. چنان که عبدالرزاق مفتون دنبلی در شرح وقایع سال ۱۲۳۷ه‍.ق می نویسد: در این دو سه سال از تأثیر حرکات اجرام علویه و قرانات کواکب، امراض مهلکه در بعضی از بلاد چین و هندوستان اتفاق افتاده، جمع کثیری از زندگانی سیر آمدند و از آن حدود به بعضی از بلاد ایران سرایت کرده در شیراز و اصفهان و یزد و کاشان و قزوین و عراق عجم و از آنجا به بعضی از ولایات آذربایجان… افتاده در همه این ولایات گروهی انبوه رخت هستی به کاخ نیستی کشیدند. دولتشاه در آبادانی مناطق تحت حکومتش می کوشید، از جمله اقدامات وی احداث سد گرگر شوشتر، معروف به سد دولت، بود. محمد علی میرزا دولتشاه و فرزاندانش در آبادی کرمانشاه و لرستان نیز نقش به سزایی داشتند. از جمله آثار تاریخی به جا مانده از وی می توان به موارد زیر اشاره نمود: بازار کرمانشاه مرکز تجاری سنتی شهر کرمانشاه است که در زمان زندیه بنای آن نهاده شد و به صورت بسیار کوچکتر از زمان حال آن بود. این بازار بزرگترین بازار سرپوشیدهٔ خاورمیانه است که دارای تویزه های منحصر به فرد است. این بازار در حدود ۲۰۰ سال پیش و در زمان حاکم شهر کرمانشاه، محمد علی میرزای دولتشاه بزرگ شد و توسعهٔ چشمگیری پیدا کرد. دز زمان دولتشاه مجموعهٔ بازار ساماندهی شد و عناصری به آن افزود. فرزند ایشان هم امامقلی میرزا عمادالدوله با ایجاد چندین سرا و احداث چارسوق و ساخت مسجد عمادالدوله و قیصریه بازار را توسعه بخشید. این بازار دارای ۱۸ راسته است و در زمان خود بزرگترین بازار سرپوشیدهٔ خاورمیانه به حساب می آمده است. بازار کرمانشاه که در اثر عبور خیابانهای اصلی شهر هم اکنون به چهار قسمت تقسیم گشته است. این بازار از بخش ها و راسته بازارهای زیادی تشکیل گشته که جاذبه توریستی محسوب می شوند. از راسته های این بازار به زرگرها، تاریکه بازار (ادویه فروشیها)، بازار یهودی ها (بازار اسلامی)، مسگرها، بزازخانه و توپخانه می توان اشاره کرد. این بازار دارای چهارسوق ها و ورودی های زیبا است که نشانگر دید زیبای معماران عصرهای گذشته و فرهنگ غنی این منطقه می باشد. در زمان رونق اقتصادی منطقه و مسیر عبور جاده ابریشم، این بازار محل اصلی داد و ستد بازرگانان اروپایی و آسیایی بوده[نیازمند منبع] و با توجه به موقعیت استراتژیک دارای نشانه های خاص فرهنگی زیاد می باشد. این مسجد در محله فیض آباد و در خیابان کزازی شهر کرمانشاه قرار دارد و در کنار دیوان خانه این شهر که دوازده عمارت داشت، ساخته شده است. ستون های سنگی مارپیچ، محراب مقرنس کار شده و گچ بری های زیبای شبستان زنانه، به این مسجد زیبایی خاصی بخشیده است. امروزه این مسجد محل سکونت و تحصیل طلاب علوم دینی است. مسجد شاهزاده در اراضی معروف به چهار باغ شهر کرمانشاه قرار دارد و دارای شبستانی است که در داخل آن پانزده طاق چشمه دیده می شود. این طاق ها بر روی ستون های قطور آجری قرار دارند. دولتشاه در کرمانشاه کاخی زیبا بنا نهاد و در آنجا کتابخانه ای عظیم شامل کتب نفیس و مجموعه ای از نسخ نادر و نایاب جمع آوری نمود. بخشی از نسخ کتابخانه او در کتابخانه مجلس شورای ملی نگهداری می شود. در بخش فوقانی دیوار سمت چپ ایوان بزرگ طاق بستان، سنگ نگاره ای از دوره قاجاریه همراه با کتیبه ای به خط نستعلیق حجاری شده که لطمه فراوانی به این بنا وارد کرده است. در این سنگ نگاره محمد علی میرزا دولت شاه بر روی تختی نشسته است. وی صورتی فربه و ریش بلند دارد. سبیل او تاب داده شده و تا آن سوی گونه ها ادامه دارد. تاج او از نوع تاج های کنگره دار و شبیه تاج پدرش فتحعلیشاه است. لباس او شامل پیراهن چین دار قرمز رنگی است که تا قوزک پا ادامه دارد. وی کمربندی به کمر بسته و در قسمت پائین آن حمایلی قرار دارد. به حمایل او شمشیر و خنجری آویخته شده است. در کنار او شعری از بسمل شاعر کرمانشاهی در مدح او نگاشته شده است. مطابق با این نوشته محمد علی میرزا کوه طاق بستان را با کوه طور و جمال دولتشاه را با جمال حضرت موسی تشبیه کرده، وی همچنین خسرو پرویز را دربان خود معرفی کرده است. در سمت راست او امامقلی میرزا معروف به عمادالدوله به حالت ایستاده، با صورتی سه ربعی و بدنی تمام رخ نقش شده است. وی دارای ریش کوتاه سیاه رنگی است و تاج جواهر نشانی بر سر دارد. لباس او شامل پیراهن گشاد بلندی است که متأسفانه رنگ آن از بین رفته. وی نیز خنجری در کمر بسته و شمشیری در غلاف به سمت چپ آویخته است. در سمت چپ محمدعلی میرزا، پسر دیگرش محمدحسین میرزا نقش شده است. متأسفانه جزئیات صورت وی از بین رفته است. تاج او از نوع تاج های کنگره دار و لباس او شامل پیراهن سبز رنگ بلندی است. وی نیز شمشیری در غلاف به حمایلش بسته است. در جلو محمدعلی میرزا، آقاغنی به حالت ایستاده با صورت و بدنی تمام رخ نقش شده است. تاج او مخروطی بوده و لباس بلند قرمز رنگی پوشیده و به حمایلش خنجری آویزان کرده است. در سمت چپ سنگ نگاره، کتیبه ای به خط نستعلیق نوشته شده است. این کتیبه به صورت وقف نامه ای است که مضمون آن حاکی از نحوه درآمد سه دانگ از مزارع کبودخانی است که بایستی جهت عزاداری برای امام حسین در ماه عاشورا و و سایر عزا هزینه می شد. طبق کتیبه، این سنگ نگاره در سال ۱۲۳۷ ه‍.ق به دستور آقاغنی خواجه باشی محمدعلی میرزا و توسط میرزا جعفر سنگ تراش حجاری شده است. ازنظر سابقه جغرافیایی تاریخی باید دانست که اگر چه این منطقه از قدیم به نام ملایر شناخته شده است اما شهر فعلی ملایر در سال ۱۲۲۴ هجری قمری توسط محمد علی میرزا دولتشاه بنا نهاده شده و شیخعلی میرزا به پاس قدردانی از دولتشاه نام این شهر را دولت آباد نامید و با توجه به جمعیت رو به رشد در این شهر در سال ۱۲۳۶ بنیان بازار و مسجد و مدرسه و حمام تازه ای نهاده شد و دو سرا برای مسافران و کاروانیان احداث گردیده است. قلعه فلک الافلاک یا دژ شاپور خواست، یکی از آثار کم نظیر و با شکوه ایران است. این بنای کهن که بر فراز تپه ای باستانی در کنار چشمه ای پر خروش و در مرکز شهر کنونی خرم آباد قرار گرفته و همچون دیگر آثار تاریخی سرگذشت پر فراز و نشیبی را پشت سر گذاشته است. دولتشاه این دژ باستانی مخروب را به صورت امروزی آن بازسازی نمود و به آن نام فلک الافلاک داد. دولتشاه در سر یکی از برجهای قلعه که بلندترین برج آن و مسلط بر تمام شهر و بلوک خرم آباد بوده اتاقی ساخت و آن را فلک الافلاک نامید و همین نام بعدها به کل مجموعه اطلاق شد. دولتشاه عمارت گلستان خرم آباد شامل محوطه اطراف قلعهٔ فلک الافلاک در حدود ۱۲۰۰ شمسی احداث کرد. درون این حصار که ۱۲ برج در میان دیوار آن تعبیه گردید، خانه حکام، مسجد، حمام، اصطبل و آسیاب نیز ساخته شد. به مناسبت احداث این ۱۲ برج که به منظور زیبائی و ایجاد پست های نگهبانی ایجاد شدند به این منطقه ۱۲ برجی نیز می گفتند. البته هر یک از برج ها در هر ماه از سال، قرار گرفتن آفتاب در نیمروز را نیز نشان می داده است. در داخل برج قدیم، دولتشاه برای خود قصری ساخت که فعلاً به حال ویرانی است. در اطراف و دامنه دژ دولتشاه باغی ایجاد نمود که آن را گلستان ارم نامید. در زمان فتحعلی شاه قاجار شوشتر، دزفول و هویزه جزو کرمانشاه شده و به دولتشاه سپرده شد. زمانی که دولتشاه در سال ۱۲۱۱ ه‍.ق وارد شوشتر شد، توانست به شورش هایی که پس از حکومت زندیان و ابتدای قاجاریه در این شهر و نواحی اطراف آن شعله ور شده بود، پایان دهد و سردسته این شورش ها یعنی ابولفتح خان پسر فرج الله خان را دستگیر نماید. از جمله مشکلاتی که در این ایام گریبان گیر اوضاع اقتصادی شوشتر شده بود مسئله شکسته شدن بند و انحراف آب کارون در شاخه گرگر و به دنبال آن وخیم شدن اوضاع کشاورزی در این شهر بود. بند میزان قبلاً چندین بار شکسته شده بود، که آخرین بار آن حدود ۷۹ سال پیش از این ایام در زمان سلطنت نادر شاه بود و در طول این مدت زمین های مسیر شاخه شطیط و نهر داریون، یعنی مناسب ترین زمین های کشاورزی بلا استفاده مانده بود. دولتشاه چون بر امور مسلط گشت اقدام به بازسازی مجد این بند نمود و توانست پس از سه سال تلاش پیگیر در سال ۱۲۲۴ ه‍.ق کار آن را به پایان برساند. این اقدام دولتشاه آنچنان در بهبودی وضع مردم خوشایند بود که به قول صاحب کتاب «فائق البیان» آبادی شوشتر را ماده تاریخ یافتند. اما متأسفانه این بهبودی دیری نپایید و باز دیگر در سال ۱۲۲۷ ه‍.ق نا گهان بند میزان شکافته شد و آنچه دولتشاه رشته بود پنبه شد؛ ولی وی بار دیگر اقدام به تعمیر بند مذکور نمود و پس از چهار سال دیگر مجدداً کار یازسازی آن به پایان رسید. شایان ذکر است که بند میزان کنونی همین بندی است که محمد علی میرزا آن را بازسازی نموده و اکنون به نام بند محمد علی میرزا، بند خاقانی و به نام دیرین خود یعنی «بند میزان» معروف است. در سال ۱۲۳۱ هـ. ق که حکومت بختیاری بر عهدهٔ شاهزاده محمد تقی میرزا بود، او وزیر خود میرزا علی گرایلی و آقا قاسم صندوقدار را برای استمالت اسد خان فرستاد و پیام داد که او بهتر است فرمان شاه را گردن نهد. اما اسدخان به پیام شاهزاده وقعی نگذاشته و هر دو نفر را دستگیر و زندانی نمود. چون این خبر به گوش فتحعلی شاه رسید حکومت بختیاری را به پسر دیگرش محمدعلی میرزای دولتشاه سپرد؛ لذا شاهزاده دولت شاه به سوی دژ اسدخان رهسپار گردید. گویند که وی برای تماشای دژ به حوالی آن آمد و اطراف آن را خوب بررسی کرده و فهمید که گشودن این حصن طبیعی به وسیلهٔ یورش و غلبه از محالات است؛ لذا به تنهایی و بدون سپاه و سرباز خود را به نزدیکی دژ رسانیده و مشغول تماشا گردید. اسدخان که برای بازدید طویلهٔ اسبان خویش به پایین دژ آمده بود از دور سواری را دید که در سیصد قدمی ایستاده و تماشا می کند. لذا او یکه و تنها حرکت کرد تا به شاهزاده رسید، او را شناخت و پرسید اینجا چکار دارید؟ شاهزاده تجاهل نموده و گفت من یکی از سپاهیان شاهزاده دولتشاه می باشم که برای تماشای دژ آمده ام، اسدخان هم گفت بنده هم یکی از نوکرهای اسدخان می باشم، رسم بختیاری و کلیهٔ ایلات این است کسی که وارد احشام یا خانه مان بشود باید پذیرایی کنیم، باید بیایید نهار میل کرده مراجعت کنید. شاهزاده بدون ترس و واهمه به کنار دژ آمد. اسدخان اسبش را گرفته و گفت بنده اسد خان و شما شاهزاده محمدعلی میرزای دولتشاه می باشید، آنگاه دولتشاه او را در بغل کشیده و رویش را بوسید. اسدخان نیز منتهای تعظیم و تکریم را در حق شاهزاده بجا آورد. دولتشاه که مجذوب شخصیت و شجاعت اسدخان شده بود از او خواست تا همراه وی شده و با او به تهران برود. اسدخان نیز که مردانگی و صداقت شاهزادهٔ قاجار را مشاهده نمود از در مردانگی درآمده و خود را تسلیم او نمود. دولتشاه به او گفت اکنون بالای دژ برو و تدارکات خود را نموده مراجعت کن. اما اسدخان نپذیرفته و گفت اگر به دژ برگردم هوای دژ مانع از آمدنم می شود، هم اکنون به هر کجا بروی در رکاب تو خواهم بود. خانوادهٔ اسدخان که جریان را شنیدند از دژ پایین آمده و به اصرار مانع رفتن او شدند اما او نپذیرفت لذا آنان وقتی مأیوس شدند به نزد شاهزاده آمده و و سفارش اسدخان را به او کردند. دولتشاه آن ها را دلداری داده و به روایتی ۵۰۰ اشرفی و به روایتی دیگر ۷۰۰ اشرفی یا ۱۰۰۰ تومان که در ترک اسب خود داشت جهت مخارج خانوادهٔ اسدخان به آن ها داد. اسدخان با خانواده و یاران خود خداحافظی کرده در رکاب شاهزاده محمدعلی میرزا دولتشاه به سوی تهران حرکت کرد. پس از رسیدن به تهران شاهزادهٔ قاجار به خان بختیاری گفت اکنون به اصطبل همایونی پناهنده شو تا من نزد پادشاه عذر تقصیر تو را بخواهم. اسدخان به اصطبل شاهی رفت و دولتشاه به نزد پدر رفته گفت اسدخان حاضر است. شاه به میر غضب دستور داد که سر او را برایم بیاور. اما دولتشاه گفت: «اسدخان به اصطبل همایونی پناهنده شده است و شایسته نیست که پناهنده را به قتل رساند، علاوه من به او اطمینان داده ام و گرنه به این آسانی گرفتار نمی شد، نخست بفرما تا سر مرا بردارند آنگاه خود دانی و اسدخان.» فتحعلی شاه نیز حرمت ضمانت و تأمین پسر را نشکسته، اسدخان را بخشیده و به دولتشاه واگذار نمود. اسدخان از آن پس همیشه در رکاب شاهزاده بود. هنگامی که او والی کرمانشاه گردید خان بختیاری را نیز همراه خود برد. تا اینکه دولتشاه در کرمانشاه بیمار گردیده دریافت که اجلش رسیده است لذا به اسدخان بختیاری و حسن خان فیلی که او نیز از شجاعان مشهور بود هشدار داد که آنجا نمانده و به میان ایل خود بازگردند زیرا که پس از مرگ وی از جانب پدر و اطرافیان او در امان نیستند. آن دو نفر نیز نصیحت و وصیت شاهزاده را بجا آورده و پس از خداحافظی با او به میان طوایف خود بازگشتند. در زمان سلطنت فتحعلی شاه قاجار و گماردن شاهزاده محمدعلی میرزا دولتشاه به حکومت کرمانشاهان و ممالک ثلث و سرحددار عراقین به واسطهٔ شایستگی و لیاقت دولتشاه، توانست بار دیگر در صحنه های تجارت جهانی، باب مناسبات تجاری و اقتصادی نوینی را بازگشایی کرده و کرمانشاه را به مرکز دادوستد کالا و انبار تجارت عراق و بمبئی و روسیه تبدیل کند به نحوی که وجود خاندانهایی از مردمان عرب مهاجر از بغداد با عنوان خاندان وکیل الدوله و خاندان سادات تجار بغدادی از زمان دولتشاه باب تجارت گسترده ای را گشود و بنا به آنچه در کتاب زندگان عرصه عشق آمده است: «مضاف بر وجود امنیت در منطقه غرب کشور جهت سرمایه گذاری تجار و بازرگانان، آب و هوای معتدل، سرسبزی و خرمی و نعمت فراوان، مردم با صفا و میهمان پذیر و غریب نواز و گشاده روی کرمانشاه مزید بر علل گردیده تا تجار عرب و بغدادی به رغبت تمام کشتی سرمایه و تجارت خود را به ساحل آرام و محیط عدل و انصاف کرمانشاهیان بکشانند.» اولین رمان اجتماعی است که به زبان فارسی نوشته شده است از نظر آقای شمس لنگرودی کتاب شمس و طغرا نوشته محمد باقر میرزا دولتشاه معروف به خسروی است. محمد باقر میرزا پسر محمد رحیم میرزا و نوه محمد علی میرزا دولتشاه است. وی در ۲۴ ربیع الثانی در سال ۱۲۶۶ در تهران متولد و در شانزده ربیع اول ۱۳۳۸ عمرش به پایان رسید و در ابن بابویه به خاک سپرده شد.
[ { "answer1": "شاهزاده محمدعلی میرزا دولتشاه (متولد: ۱۵ دی ۱۱۶۷ خورشیدی (۷ ربیع الثانی ۱۲۰۳ قمری یا ۴ ژانویه ۱۷۸۹ میلادی) در نوا مازندران", "answer2": "دولتشاه اولین پسر فتحعلی شاه قاجار و هفت ماه از عباس میرزا نایب السلطنه بزرگ تر بود", "distance": 395, "question": "محمدعلی میرزا دولتشاه در چه سالی متولد شد و چندمین پسر فتحعلی شاه بود؟" }, { "answer1": "جسد دولتشاه را بیرون کرمانشاه، در باغی که خود احداث کرده بود، دفن کردند.", "answer2": "پس از مرگ دولتشاه، پسر بزرگ وی، محمدحسین میرزا حشمت الدوله، حاکم کرمانشاه شد.", "distance": 167, "question": "محمدعلی میرزا دولتشاه پس از مرگ به کجا منتقل شد و چه کسی جانشین او شد؟" }, { "answer1": "دولتشاه در آخرین درگیری خود با عثمانی پس از جنگ با محمد پاشا، حاکم شهر زور، هنگامی که از سلیمانیه به طرف بغداد می رفت، بیمار شد", "answer2": "در ۲۶ صفر ۱۲۳۷ در ایوان مداین (طاق کسری) درگذشت.", "distance": 130, "question": "محمدعلی میرزا دولتشاه با چه کسی جنگید و در کدام شهر فوت کرد؟" }, { "answer1": "از جمله مشکلاتی که در این ایام گریبان گیر اوضاع اقتصادی شوشتر شده بود مسئله شکسته شدن بند و انحراف آب کارون در شاخه گرگر و به دنبال آن وخیم شدن اوضاع کشاورزی در این شهر بود.", "answer2": "اما متأسفانه این بهبودی دیری نپایید و باز دیگر در سال ۱۲۲۷ ه‍.ق نا گهان بند میزان شکافته شد و آنچه دولتشاه رشته بود پنبه شد", "distance": 661, "question": "یکی از اقدامات محمدعلی میرزا دولتشاه در شوشتر چه بود و پس از چه مدتی مجددا نیازمند تعمیر شد؟" }, { "answer1": "از نظر آقای شمس لنگرودی کتاب شمس و طغرا نوشته محمد باقر میرزا دولتشاه معروف به خسروی است.", "answer2": "محمد باقر میرزا پسر محمد رحیم میرزا و نوه محمد علی میرزا دولتشاه است.", "distance": 90, "question": "بر اساس متن، چه کسی اولین رمان اجتماعی به زبان فارسی را نوشته و نوه چه کسی بوده است؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
96
: ادراک عامیانه و ادبی از هویت مردم گیلان این مقاله به دریافتهای مردمی و ادبی از هویت مردم گیلان می پردازد. مردم و گروه های قومی اغلب در خصوص عادات غذایی شان که ناخوشایند شمرده می شود مورد اشاره قرار می گیرند. مشخصه هویتهای جمعی در شمال ایران را نیز از اثر چنین مقایسه های غذایی گریزی نیست: برای رشتیها و عراقیها یعنی مردم داخل یا فلات ایران (الفاظ دوجانبه با پتانسیل بدنام سازی) وسیله مناسب است. با توجه به تنوع و تضاد عادات غذایی آنان، این مسائل زمینه ای نیرومند برای انعکاس مغایرتهاست. مردم گیلان عاشق برنج اند-برنج که آن ها با ماهی، تخم مرغ، زیتون و به قدری کمتر گوشت گوساله تکمیل اش می کنند به طور سنتی با هر سه وعده اصلی غذایی میل می شود. این در تضاد با رژیم سنتی عراقیهاست که از نان، محصولات لبنی و گاهی گوشت گوسفند تشکیل می شود. رشتیها با مشاهده عادات غذایی همسایگان شان، و به علاقه آنان به نان به طور خاص توجه می کنند و گاهی با تفریح و گاهی با تحقیر به آن ها می نگرند. آن ها به مردم تهران دهان گشاد می گویند، زیرا آن ها هنگام جویدن نان دندانهای بزرگ شان را نمایان می کنند. بنا به کلیشه های سنتی، عراقیها «نان خالی خوران» فقیر اند که برنج گیلان برایشان یک نعمت حسرت برانگیز می ماند. هنگامی که عادات غذایی روزانه مردم فلات و رشتیها دو نظام کاملاً متمایز را شکل می داد-گرچه این تمایزات در سی سال گذشته به طور قابل توجهی کاهش یافته- برای ساکنین جلگه خزر، مصرف نان هم موضوع تمسخر و هم عامل هشدار بود: «گیلک» به گزارش رابینو، «نان نمی خورد بلکه آن را غذایی می داند که برای فطرت اش نامناسب است، تا جایی که یک مرد خشمگین به زن اش می گوید: نان بخور و بمیر!». بنا به قول رابینو و کاپیتان آرتور کانلی لافونت، در حدود ۱۸۳۰، والدین گیلانی هنگام تمسخر کودکان شان آن ها را به منظور تنبیه بد رفتاری شان به فرستادن به عراق تهدید می کردند، جایی که مجبور بودند از بدبختی نفرت انگیز خوردن نان رنج ببرند. زیتون (که به همراه رب انار و گردوی چرخ شده تهیه می شود: زیتون پرورده)، گوشت گوساله، و ماهی از مواد غذایی محبوب رشتیان است که اغلب در بین عراقیها حس تنفر شدید برمی انگیزد و رشتیها به خاطر آن کله ماهی خور خوانده می شوند، نامی مستعار که تمسخر و نفرت را ترکیب می کند. در واقع، ساکنین جلگه گیلان گاه گاهی کله ماهی سرخ شده می خورند و عموماً از تمسخر کنایه آمیزی که همسایگان شان با آن این بخش از فهرست غذایی شان را می بینند آگاه اند. با این حال، آنان ارزشهای تغذیه ای کله ماهی را، که غنی از فسفر است و مغز را برمی انگیزد، تحسین می کنند. یک مجموعه کامل از کلیشه های قومی علاوه براین نمودهای غذایی مغایرت فرهنگی وجود دارد. در نگاه اول، نمودهای غذایی و کلیشه های قومی دو رده لفظی مستقل، و از لحاظ معنایی بی ربط را شکل می دهند. در واقع، همان طور که خواهیم دید، جدا از پارادایم های تشکیل دهنده مستقل، اسامی مستعار غذایی و کلیشه های قومی بخشی از یک کلان سیستم نمودها را تشکیل می دهند که در آن گونه های غذا و خلق و خو به همدیگر مرتبط و با هم متناظراند. اول از خلال حکایات و جوک ها خصایص اصلی نوع قومی رشتی در مقایسه با انسان فلات ایران مورد بررسی قرار می گیرد. چنین جوکهایی بی شمار اند و رشتیها در ایران هدف محبوب این حکایات بدسگالانه اند: "جوک؟ بگو: رشتی"؛ ارتباط بین نوع قومی و یک هدف مطلوب تا جایی پذیرفته شده که به عنوان ضرب المثل از آن یاد می شود. حتی امروز جوکستانی روی اینترنت وجود دارد که جوکهای رشتی در آن جایگاه بالایی دارند. این داستانها منطقه خزر را چون بیوتیای ادبیات کلاسیک، سرزمینی کند و مردمانی کم عقل تصویر می کند. شمار زیادی از این جوکها بی ریایی و زودباوری مردمان آن استان را مسخره می کنند؛ مثلاً یک رشتی ممکن است از راننده یک تاکسی مشترک دربارهٔ فاصله رشت و تهران بپرسد، سپس دربارهٔ فاصله تهران و رشت سؤال کند. بعضی دیگر که سوار اتوبوس دوطبقه اند ممکن است بپرسند آیا مقصد طبقه پایین همان است که مال طبقه بالایی ست؛ ولی بیشتر جوکهای رشتی بر سستی جنسی مردان شان و هوس رانی زنان شان متمرکز است. آن ها تصویر یک زن قحبهٔ زودباور را به تصویر می کشند: مثلاً پدری که از این که پسرش به قصاب محله شبیه تر است تا فصاب شهر یا محله مجاور شادی می کند. این شهرت منجر شده دومین لقب آنان از سوی مردم فلات "کمرسست" (ناتوان) باشد. مجموعه کاملی از عبارات تاکیدکننده بر کمبود مردانگی در آنان هم برای توصیف شان به کار می رود: گفته می شود بی رگ (ترسو و بیش از حد بلغمی مزاج)، بی بخار (بی روح و بی مزه)، بی غیرت (فاقد حس افتخار و نتیجتاً مصون از حسادت جنسی) هستند. امثال و حکایات منجر به باور به این کلیشه ها شده اند و دیپلماتها و دیگر بازدیدکنندگان قرون نوزدهم و اوایل قرن بیستم به پراکنده شدن چنین توصیفاتی در خارج کمک کرده اند. کلیشه منفی مردانگی رشتی توسط چهره خوانیهای عوامانه و ضبط شده پرورده شده است. مردان رشتی به دلیل بینی های باریک و عقابی شان شناخته می شوند، مشخصه ای که به عنوان ویژگی خاص «نژاد گیلکی» توسط بازدیدکنندگان، قوم نگاران اولیه و عموماً توسط مردم فلات تثبیت شد. نمودهای مردمی، که بیشک تحت تأثیر تئوریهای قیافه بود، بینی مرد را با قدرتهای جنسی اش مرتبط می کرد. دماغ بزرگ نشان دهنده استحکام، مردانگی و انرژی است. گیلان، که با این مفاهیم مردمی مورد قضاوت قرار گرفته، همچون ناحیه ای تنگدست به نظر می رسد که ذخایر ساکنین اش پتانسیل اندکی برای برانگیختن حسادت دارد. مکانیسمهای این انسان شناسی عوامانه به دو شیوه قابل بررسی است: "گرم و سرد". برای بسیاری از عراقیها، بیحالی رشتیها به دلیل رطوبت جلگه های خزری است. باز بنا بر هنجارهای جغرافیای عوامانه، قدرتهای فیزیکی و جنسی مردان مستقیماً با دما و درجه رطوبت اقلیم متناسب است. در مناطق خشک، مردان مردانه و زنان شهوانی اند، گرچه به راحتی نمی توان به آن ها نزدیک شد (گرم و خشک، عین آب و هوا)؛ از سوی دیگر، در سرزمین های سرد و مرطوب مردان تنبل و زنان ساده اند. این تئوری عوامانه پژواکی از جغرافیای عربی-ایرانی - و پیش از آن جغرافیای بقراطی - است که به آب و هوا نقشی تعیین کننده در شکل دهی فضایل شخصی قائل است. زمین بنا به سنتی که مشارکتهای یونانی و زرتشتی را ادغام می کند به هفت سرزمین یا اقلیم تقسیم می شود و مثلاً مسعودی آن را به ترکیبی ستاره شکل حول محور مرجع متشکل از سرزمین گسترده از بابل تا خراسان توصیف می کند. در این طبقه بندی دیلم (گیلان) متعلق به اقلیم ششم است و بنا به مسعودی مردان این مناطق شمالی اعم از ترکان و دیلمیان در آن زمان، «خوی سرد» «منشأ مرطوب» دارند و «خواسته های جنسی اندکی بروز می دهند.» این تفسیر رفتار قومی بر اساس اقلیم تنها بخشی از نظام وسیعتر نمودهای جهان انسانی و ویژگی های آن است، نظامی که حول دو رده منظم سیر می کند سرد و گرم، در کنار دو رده کوچکتر خشک و مرطوب. این نظام سلسله مراتبی برای طبقه بندی اقلیمها، غذاها، امراض، فصول و بخش های زندگی و مردم بکار می رود. بنا بر اصول به ارث رسیده از بقراط و جالینوس در خصوص مشرب های بدن (بنا به طبقه بندی غذایی در ایران گیلانیان در تضاد با عراقیان خورندگان غذای سرداند. آن ها برنج، تخم مرغ، ماهی، سبزیجات و میوه تازه را به وفور می خورند و غذایای ترش و همه غذاهایی که سرد دانسته می شوند را دوست دارند). اسامی مستعار کله ماهی خور و کمر سست نتیجتاً تعابیری تمسخرآمیز مبتنی بر مغایرت نیستند ولی بخشی از نظام نمود هستند که در آن گونه های غذایی و مشربها بدان پاسخ می دهند و با ان متناظر هستند. گیلان از آنجا که ترکیبی از دو محرکی ست که استهزای جمعی می آفریند هدف استهزای تهرانی ست: نزدیکی در فضا و تغییرات فرهنگی بالا. برای مردم عراق، منطقه همسایه خزر جهانی درهم و برهم و واژگون هویت خودشان است: مرطوب است نه خشک، سبز است نه اخرایی، سفید (سفیدرود) است نه سرخ (قزل اوزن)، مردم اش به جای ذرت برنج می کارند، ماهی می خورند نه گوشت، جای گوسفند گاو دارند، خر دارند نه شتر، و دور خانه هایشان باز است و دیوار خارجی ندارد؛ جامعه ای ست که در آن ناموس و خشونت بین افراد و گروه ها کمتر از درون ایران دیده می شود؛ به نوعی زنانه است و مخالف یک جامعه مردانه است (مشارکت بیشتر زنان، به ندرت پوشیده، در فعالیت های تولیدی، انعطاف پذیری بالاتری در روابط بین دو جنس، گرچه قطعاً نه به حدی که در جوکها تلقین می شود). بنابراین در نمود عراقی گیلان، به عنوان نمونه ای از مغایرت به نظر می رسد، وضعیتی که اغلب لبخند می طلبد. این جوکها و حکایات دربارهٔ گیلانیها به همان اندازه که ویژگی های جمعیت خزر را می آموزد، دربارهٔ ارزشهای بنیادین ایرانیان مرکزنشین که چنین جوکهایی را می سازند و برایشان جالب است تعلیم می دهد. تصاویر دیگری از جهان خزری علاوه بر هویت گیلانی توصیف شده در جوکهای قومی در سنت ادبی ضبط شده است (متون اصلی اسطوره ای و ادبی، سفرنامه ها، مطالعات تاریخی و…). منطقه از این خلال گاهی تقریباً دوزخی و در دیگر زمان ها چون بهشتی زمینی به نظر می رسد؛ علاوه بر این بسیاری از نویسندگان بومی آن را دارای فرهنگ آریایی دانسته اند، فرهنگستانی از رسوم باستانی و ماقبل اسلامی، منطقه ای حاشیه ای، حافظ استقلال خود، و بستری برای نافرمانی. تصویر دوزخی گیلان نتیجه سنتهای شدیداً متفاوت است: در یک سو، سنت اسطوره ای زرتشتی، با بازتابهایش در شاهنامه و در سوی دیگر، سنتی که مسافرین عرب و سپس اروپاییان حامل آن بودند. در اوستا «چهاردهمین جای» خلق شده توسط اهورامزدا، «وارنا و چهار گوشه اش» است که به نظر جایی حاشیه ای و هراس انگیز می رسد. در بندهشن بزرگ، مزدمان وارنا و مازنا (سرزمین های اسطوره ای در منطقه جنوب خزر) بازماندگان زوجی متفاوت از آنی هستند که ایرانیان را خلق کرد. مردم این مناطق حاشیه ای انیران یا غیر آریایی، نسبت به نژاد ایرانی خارجی هستند. به نوشته جیمز دارمستتر در اوستا و شاهنامه منطقه خزر نسبت به ایران مانند آنچه سیلان نسبت به هند در رامایانا شد بود. جهانی عجیب و موطن خون بد و دیوان است. نام جغرافیایی وارنا-که برخی نویسندگان با یک استدلال فلسفی مبهم ریشه گیلان می دانند اش- هم یک یک واژه هم تلفظ با معنای دیگر دارد، واژه "وارنا" که به معنای دیو شهوت و خواسته شیطانی است به نوشته دارمستتر از این تشابه معمولاً سوء استفاده می کند. یعنی واژه وارنیا درونت هم می تواند معنای «مردم مخرب وارنا» و هم معنای «مردم شیطان خوی مخرب» را بدهد. تصاویری که مجسم کننده چنین توحش و شهوتی اند بنا بر سنت اسطوره ای هزاران دیوی اند که جنگلهای منطقه خزر را تسخیر کرده با هوشنگ و رستم در بخش های به یادماندنی شاهنامه می ستیزند. اولی لشکری از شیران و ببران و پریان را بر پیروزی بر دیو سیاه فراهم کرد و دومی، رستم، با دیو سپید روبرو می شود که در قلعه اش «محلی پر از ترس بین دو کوه که هیچ عقابی جرات پرواز بر آن نداشت» می زیست که تنها در پی یک سفر سخت و خطرناک رسیدن به آن ممکن است؛ او دیو را کشت و سپس هزاران هزار دیو فدایی جادوی سیاه را قتل عام کرد. سنت محلی مردمی خاطره داستان اسطوره ای و جایگاهش را حفظ کرده و آن ها در مرز شرقی تنکابن بر بلندیهای دانیال که غاری گفته می شود باقی مانده قلعه دیو سفید است هستند. تصویر جنگلهای گیلان چون مهد نیروهای وحشی مرتبط با یک منطقه مملو از باران، جهانی از بخارات و تپ ناپاک مرتبط است. این نمود رستاخیزی توسط مسافرین عرب که به محیط خشک عادت داشتند به عنوان ابراز تعجب از کشف جهان مرطوب پراکنده شد. در اوایل قرن دهم ابن حوقل از این الفاظ برای توصیف افلیم منطقه بهره برد: «اغلب باران می بارد، حتی ممکن است برای کل یک سال بی توقف ببارد؛ بدون نشانی از خورشید». بین قرون هفدهم تا بیستم اروپاییانی که از منطقه گذشتند یا مدتی در آن ماندند «جو گلخانه ای» «بخارات متعفن» آن را تحقیر کردند. مکنزی به نحوی طعنه آمیز می نویسد «در واقع جز پرندگان آبزی، قورباغه و یک گیلک کسی نمی تواند در گیلان حس در خانه بودن کند.» لرد کرزن جلوتر می رود و منطقه را یک جهنم مالاریایی می خواند و با توصیف اش از مثل "مرگ می خواهی گیلان برو" نتیجه گیری می کند. ما می فهمیم که چرا منطقه با سیلی از چنین تصاویری توسط مردم داخل ایران نمونه کلاسیک اخراج و تبعید بود. ژان شاردن و تاورنیه هر دو چنان حکایاتی را به یاد می آورند: هنگامی که شاه مردی با شهرت خوب را به حکومت گیلان می گمارد باید تعجب کرد: «برای تضمین حکومت گیلان آدم کشته یا دزدی کرده». در تضاد با تصویر جهنم مالاریایی گیلان با پوشش گیاهی غنی و تنوع لذات از سوی برخی نویسندگان بهشتی زمینی تصویر شده است. جوناس هانوی پس از توصیف «رطوبت شدید زمین» و رطوبت هوا «چنان زنگ تولید می کند که کار ساعت هم مختل می شود» گیلان را با نوعی از بهشت مقایسه می کند «زمین شدیداً پربار و مولد است، هر نوعی از میوه را بی کود تولید می کند، پرتقالها، لیموها، هلوها و انارها، انگور به وفور وجود دارد تاکها بر درختان سوار اند و به طور وحشی در کوه ها به وفور می رویند به نحوی که بخش قابل توجهی از ایالت یک بهشت است». مسافرین اغلب این تصویر یک باغ طبیعی و غنی را ذکر می کنند. این درست است که درختان محصور در باغها شاخه های اهلی شده گونه های وحشی بومی اند. وضع گردو، فندق، آلو، گیلاس، زردآلو، گلابی، سیب، ازگیل، درخت، انجیر و درختان انار نیز که همگی احتمالاً از منطقه خزر نشات گرفته اند چنین است. این تشعشع فراوانی با وفور رز وحشی «که چون خوشه ای بین درختان به اندازه کابل های کشتی بزرگ و سیاه آویزان است» تقویت می شود. منطقه خزر جایی است که تاک از آن نشات گرفته و هیچ گاه اهلی نشده است. حافظه و تاریخ مردمی نسبت به کدام بخش از تاریخ پیچیده گیلان علاقمند است؟ هشیاری منطقه ای گذشته را چه تصاویری می سازند؟ بسیاری از روشنفکران این منطقه قائل به تصویری قدرتمند از گیلان را به عنوان سرزمینی پیوسته به استقلال خود، متمایل به قیام و سرکشی، و خادم سنتهای خاص ایرانی را برمی کشند. شایان ذکر است که این منطقه تا ضمیمه شدن آن توسط شاه عباس یکم (۱۵۸۸–۱۶۲۹) به مدت دو هزاره از اثر پایدار دولت های بسیار سازمان یافته که قلمرویشان را تا نزدیکترین نقاط به آن گسترانده بودند دور نگاه داشته شده بود. این سنت مقاومت نسبت به اشغالگران لایتموتیف آثار نویسندگان و مورخین هم منطقه ای و هم ناسیونالیست (چون صادق هدایت، احمد کسروی، محسن عزیزی، غلامحسین صادقی) است که گیلان را در گذر دوران با استفاده از تعبیر مینورسکی چون پرجمدار ایرانیت توصیف می کنند. مردمانی که در قدیم ماردی شناخته می شدند، تپوریان، کادوسیان و علی الظاهر اخیرتر، گلای جون ملتهایی کنترل ناشدنی به ظاهر می شوند که زیر بار رفتن به زیر یوغ امپراطوری ها نمی روند. آریان از مصاحبین اسکندر، می گوید: «به سبب دشواری پیشروی و نیز از آن جا که ماردیان نه تنها فقیر نبودند بلکه ستیزه گر بودند، کسی سرزمین شان را اشغال نکرده بود». این سنت نافرمانی و تجزیه طلبی در ادوار مختلف تاریخ ایران در زمان سلسله های هخامنشیان، پارتیان و ساسانیان پابرجا بوده است. ولی در حافظه منطقه ای و ملی گذشته، این رخدادها در قیاس با مقاومت شدیدی که ساکنین گیلان علیه اشغالگران عرب نشان دادند نتیجه اندکی دارد. مورخ محلی بر این نکته تأکید می کند: «دیلمیان دشمنی بی رحمانه ای را علیه عربها برمی انگیختند و از هر موقعیتی برای حمله به آنان استفاده می کردند که نشان دهنده وجود یک پایگاه مهم نظامی، ایجاد شده در استحکامات نظامی قزوین موسوم به باب الجنه است». «هر مسلمانی که اقلاً ۲۴ ساعت در آن با نیت مشارکت در نبرد مقدس علیه کفار بماند، جایی در بهشت را نصیب خود خواهد کرد». بنا بر نظر چندین مورخ ایران، این مقاومت نشان دهنده بخشی از یک حماسه ملی بود. از جمله احمد کسروی نوشته است: «مسلمانان فرانسه را اشغال کرده بودند، تا رود لوار رسیده بودند، و این چند مرد همچنان مقاومت می کردند!» واقعیتها همان طور که رکایا می گوید بی شک پیچیده ترند. به هر حال، تصویر یک گیلان الحاق طلب که در نقش پناهی برای ایرانیت عمل می کند با مجموعه ای از وقایع عمده در جریان قرون هشتم و نهم میلادی که یکتایی بی امان منطقه را برجسته کرد بیشتر تقویت شد: قیام یحیی بن عبدالله زیدی، مازیار، گرویدن جمعیتهای دیلم و بیه پیش (منطقه شرق سفیدرود) به شیعه زیدی، ایجاد دولت زیدی در منطقه حاشیه دریای خزر، و حضور دودمانهای محلی که چون پاسداران سنتهای ایرانی عمل می کردند. یکی از برجسته ترین چهره های حامی این پایداری مرداویج بن زیار، بنیانگذار سلسله زیاری بود که بر مناطق متعددی در شمال ایران در قرون دهم و یازدهم میلادی سلطه داشت. او که اهل جلگه گیلان بود عقاید شدیداً ضداسلامی ابراز می کرد؛ تا ریشه های عمیق خاندان خود در سنت ایرانی را نشان دهد، او «تختی طلایی ساخته بود و تاجی مزین به سنگ های قیمتی با همان طرح خسرو انوشیروان شاه ساسانی داشت». در این زمینه، سوء استفاده های فوق العاده بوییان که شیعه دوازده امامی بودند و عنوان شاهنشاه اختیار کرده بودند و ادعای نسب داشتن از شاهان ساسانی را می کردند، از ریشه دیلمی شایان ذکر است. تصویر گیلان به عنوان سرزمین، پناه، مخالفت و ایرانیت در دوره های متعددی در دوره حکومت دودمانهای ترکی-مغولی ارتقای بیشتری یافت. الجایتو فرمانروای ایلخانی پس از یک پیروزی پرهزینه سعی کرد این منطقه را ضمیمه کند ولی نتوانست بر آن کنترل اعمال کند. در دوره سلسله تیموری، ایالت یک دارالمرز باقی ماند. سلسله های محلی همچنان ادعای نسب نسب خاص ایرانی می کردند: اسحاقوندیان که بر بیه پس (منطقه غرب سفیدرود) سلطه داشتند ادعای نسب ساسانی و سادات امیرکیایی لاهیجان که بر بیه پیش حکم می رداندند ادعای نسب امام چهارم شیعه را می کردند. گیلان چون پناهگاهی برای اسماعیل جوان، مؤسس سلسله صفوی عمل کرد. او از ۱۴۹۳ تا ۱۴۹۹ در گیلان گوشنشینی کرد و با «هفت صوفی در جنگل در خفا به دور از زنان و کودکان و مایملک و با نیت شهادت زیست». تأسیس سلسله سفوی پایانی بر نافرمانی نبود و گیلان تا دوره شاه عباس در ۱۵۹۲ فتح نشد. همه این وقایع، چه وافعی و چه افسانه ای، موضوع گستره متفاوتی از توصیفات و تفاسیر بوده است. گرچه روشنفکران و مورخین بر این که گیلان سرچشمه نافرمانی و پرچمدار ایرانیت است توافق دارند، واقعیانی که آنان توصیف می کنند به دریافتهای مخالف ایرانیت اشاره می کنند. بنا بر نظر اکثریت، مقاومت در برابر عربها، منشاهای ساسانی مورد ادعای بسیاری از دودمانهای محلی، و حفظ رسوم پیشا اسلامی گیلان را به نمادی برای تدام درازمدت و آرمان ملی کرده است. معادله زیربنایی این نگاه به تاریخ را می توان چنین فرموله کرد: گیلانیت = آریاییت = ایرانیت. جای تعجب نیست که این دیدگاه که در بین نخبگان ادیب محلی رایج است، به شدت توسط چندین تاریخنگار حرفه ای، چون عزیزی و مینوی، که بین ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ در دوره ای که رژیم پهلوی سعی داشت مشروعیت خود را به سنت چندهزارساله ایران باستان گره بزند می نوشتند، مورد حمایت و دفاع قرار داشت. این تصویر آریایی، در دوره ای که پروپاگاندای ناسیونال سوسیالیستی و فاشیسم در اوج خود قرار داشتند، مورد حمایت روشنفکرانی که از رژیم پهلوی حمایت نمی کردند هم قرار داشت. این واقعیت هم که بعدها در دهه ۱۹۶۰ مجلات کودکانی چون اطلاعات کودکان، کیهان بچه ها مرداویج را به عنوان قهرمان داستانها و کمیک استریپهای خود برگزیدند معنی دار است. این نگاه به گذشته گیلان در ارتباط، یا در تعارض، با دیگر نقش تاریخی ایالات جنوب دریای خزر، به عنوان گهواره های اسلام ملی قرار می گیرد. این نگاه با این واقعیت که چندین دوره مهم در توسعه تاریخی تشیع چون بنیاد دولت زیدی تحت تأثیر پناهندگان علوی، «حماسه» بویی و پناه گرفتن اسماعیل جوان در لاهیجان، همه در گیلان رخ داده است تقویت می شود. سنت نافرمانی گیلان در چندین دوره تاریخ مدرن و معاصر تقویت شد. در ۱۸۰۴، در آغاز جنگ ایران و روس، جمعیت بومی شدیداً در برابر سربازانی که بر سر راه راهشان به سوی رشت به انزلی رسیده بودند مقاومت کردند و آنان را مجبور به عقب نشینی کردند. بالاتر از همه، در جریان دوره مشروطیت، اعتراضات و قیامها به طرزی استثنایی در ایالت شدید بود. بسیاری از انجمنها در شهرها و نیز روستاها تشکیل شد، صیادان اعتصاب کردند و دهقانان با تقاضای شرایط بهتر، از پرداخت اجاره زمین شان خودداری کردند. این قیام مورد حمایت صنعتگران شهری و روشنفکران وابسته به جنبشهای دمکراتیک و سوسیالیستی قفقازی بود. دو رهبر به طور خاص خود را در نشر عقاید انقلابی در مناطق روستایی متمایز کردند: سید جمال شهرآشوب و رحیم شیشه بر. یک قیام مسلحانه، علیه ارباب اصلی در ۱۹۰۶ در تالش شکل گرفت؛ سربازان دولتی آن که در ۱۹۰۸ اعزام شدند از پس آن برنیامدند. در سال بعد، مشروطه خواهان رشت را تسخیر کردند و با پیشروی به تهران در کنار شورشیان بختیاری در خلع محمد علی شاه مشارکت کردند.
[ { "answer1": "مردم گیلان عاشق برنج اند-برنج که آن ها با ماهی، تخم مرغ، زیتون و به قدری کمتر گوشت گوساله تکمیل اش می کنند به طور سنتی با هر سه وعده اصلی غذایی میل می شود.", "answer2": "زیتون (که به همراه رب انار و گردوی چرخ شده تهیه می شود: زیتون پرورده)، گوشت گوساله، و ماهی از مواد غذایی محبوب رشتیان است که اغلب در بین عراقیها حس تنفر شدید برمی انگیزد و رشتیها به خاطر آن کله ماهی خور خوانده می شوند، نامی مستعار که تمسخر و نفرت را ترکیب می کند.", "distance": 1205, "question": "بر اساس متن، چرا مردم گیلان مورد تمسخر قرار می گیرند و چه غذایی را به وفور مصرف می کنند که برای دیگران عجیب است؟" }, { "answer1": "مردان رشتی به دلیل بینی های باریک و عقابی شان شناخته می شوند، مشخصه ای که به عنوان ویژگی خاص «نژاد گیلکی» توسط بازدیدکنندگان، قوم نگاران اولیه و عموماً توسط مردم فلات تثبیت شد.", "answer2": "برای بسیاری از عراقیها، بیحالی رشتیها به دلیل رطوبت جلگه های خزری است. باز بنا بر هنجارهای جغرافیای عوامانه، قدرتهای فیزیکی و جنسی مردان مستقیماً با دما و درجه رطوبت اقلیم متناسب است.", "distance": 551, "question": "با توجه به متن، چه ویژگی هایی در چهره مردان رشتی دیده می شود که با کلیشه های جنسیتی مرتبط است و این ویژگی ها با چه مفهوم جغرافیایی مقایسه می شود؟" }, { "answer1": "منطقه از این خلال گاهی تقریباً دوزخی و در دیگر زمان ها چون بهشتی زمینی به نظر می رسد؛ علاوه بر این بسیاری از نویسندگان بومی آن را دارای فرهنگ آریایی دانسته اند، فرهنگستانی از رسوم باستانی و ماقبل اسلامی، منطقه ای حاشیه ای، حافظ استقلال خود، و بستری برای نافرمانی.", "answer2": "مردمانی که در قدیم ماردی شناخته می شدند، تپوریان، کادوسیان و علی الظاهر اخیرتر، گلای جون ملتهایی کنترل ناشدنی به ظاهر می شوند که زیر بار رفتن به زیر یوغ امپراطوری ها نمی روند.", "distance": 4687, "question": "چه دیدگاه های متضادی در مورد گیلان در متون ادبی وجود دارد و کدام گروه ها گیلان را به عنوان یک منطقه حاشیه ای و شورشی توصیف می کنند؟" }, { "answer1": "ما می فهمیم که چرا منطقه با سیلی از چنین تصاویری توسط مردم داخل ایران نمونه کلاسیک اخراج و تبعید بود. ژان شاردن و تاورنیه هر دو چنان حکایاتی را به یاد می آورند: هنگامی که شاه مردی با شهرت خوب را به حکومت گیلان می گمارد باید تعجب کرد: «برای تضمین حکومت گیلان آدم کشته یا دزدی کرده».", "answer2": "گیلان چون پناهگاهی برای اسماعیل جوان، مؤسس سلسله صفوی عمل کرد. او از ۱۴۹۳ تا ۱۴۹۹ در گیلان گوشنشینی کرد و با «هفت صوفی در جنگل در خفا به دور از زنان و کودکان و مایملک و با نیت شهادت زیست».", "distance": 4693, "question": "بر اساس متن، در گذشته، چه تصویری از گیلان به عنوان مکانی برای تبعید وجود داشت و چرا گیلان به عنوان پناهگاهی برای برخی افراد در نظر گرفته می شد؟" }, { "answer1": "برای بسیاری از عراقیها، بیحالی رشتیها به دلیل رطوبت جلگه های خزری است. باز بنا بر هنجارهای جغرافیای عوامانه، قدرتهای فیزیکی و جنسی مردان مستقیماً با دما و درجه رطوبت اقلیم متناسب است.", "answer2": "ولی در حافظه منطقه ای و ملی گذشته، این رخدادها در قیاس با مقاومت شدیدی که ساکنین گیلان علیه اشغالگران عرب نشان دادند نتیجه اندکی دارد. مورخ محلی بر این نکته تأکید می کند: «دیلمیان دشمنی بی رحمانه ای را علیه عربها برمی انگیختند و از هر موقعیتی برای حمله به آنان استفاده می کردند", "distance": 7966, "question": "بر اساس متن، چه ویژگی هایی در هویت و رفتار مردم گیلان توسط جغرافیا و اقلیم توجیه می شود و چه مقاومت هایی در تاریخ این منطقه ثبت شده است؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
97
: خرس قطبی خرس قطبی گونه ای از خرس است که بومی محدودۀ مدار شمالگان، اقیانوس منجمد شمالی و دریاها و خشکی های پیرامون آن است. خرس قطبی یکی از بزرگ ترین گونه های خرس است و تقریباً از لحاظ بزرگی با خرس کودیاک برابری می کند. یک نر بالغ وزنی میان ۳۵۰ تا ۷۰۰ کیلوگرم دارد درحالی که خرس های ماده تقریباً نصف یک خرس نر وزن دارند. با اینکه خرس قطبی گونهٔ خواهر برای خرس قهوه ای به شمار می رود اما چنان فرگشت یافته که کنام کوچک تری را پوشش دهد و برخلاف خرس قهوه ای همه چیزخوار این جانور تقریباً گوشت خوار است. بسیاری از ویژگی های فیزیکی خرس قطبی چنان بهینه شده که بتواند در دمای پایین دوام آورد و در برف، یخ و آب جابجا شود و فک ها را که بخش مهمی از فهرست خوراکی های آن است شکار کند. با اینکه بیشتر خرس های قطبی در خشکی به دنیا می آیند اما آن ها بیشتر عمرشان را در یخ های دریا به سر می برند. نام علمی آن ها یعنی خرس دریایی هم از همین واقعیت گرفته شده است. خرس های قطبی به دلیل وابستگی شان به دریا در گروه پستانداران دریایی جای می گیرند. به دلیل گرم شدن زمین و تخریب زیستگاه خرس های قطبی، این جانور زیر عنوان گونه آسیب پذیر قرار می گیرد. البته با سهمیه بندی و محدود کردن شکار خرس های قطبی تلاش شده که از نابودی این جانور پیشگیری شود. به صورت تاریخی به خرس قطبی، خرس سفید هم می گویند. در سال ۱۷۷۴ کنستانتین فیپس برای نخستین بار خرس قطبی را به عنوان یک گونهٔ مجزا توصیف کرد. او نام علمی "Ursus maritimus" که در زبان لاتین به معنی "خرس دریایی" است را پیشنهاد کرد. در زبان روسی به این جانور خرس سفید (бе́лый медве́дь)، در نروژ به آن خرس یخی (Isbjørn) و در کبک به آن خرس قطبی (ours polaire) و خرس سفید (ours blanc) می گویند. خانوادهٔ اورسیدا (Ursidae) نزدیک به ۳۸ میلیون سال پیش از گوشت خوارسانان جدا شد. ریشهٔ زیرخانوادهٔ اورسینا (Ursinae) یا خرسیان به تقریباً ۴٫۲ میلیون سال پیش بازمی گردد. قدیمی ترین سنگوارهٔ بدست آمده از خرس قطبی یک استخوان فک مربوط به ۱۱۰ تا ۱۳۰ هزار سال پیش است که در سال ۲۰۰۴ در پرینس کارلز فورلند پیدا شد. این سنگواره نشان می دهد که در ۱۰ هزار تا ۲۰ هزار سال پیش دندان های آسیای بزرگ خرس های قطبی نسبت به دندان های خرس های قهوه ای دچار دگرگونی چشمگیری می شود. این احتمال وجود دارد که خرس های قطبی شاخه ای از جمعیت خرس های قهوه ای باشند که در طول یک دورهٔ یخبندان در پلیستوسن از دیگر خرس ها جدا شده اند یا اینکه این خرس ها در بخش شرقی سیبری (مانند شبه جزیره کامچاتکا) ساکن شده اند. نشانه های بدست آمده از تحلیل دی ان ای بسیار پیچیده تر است. دی ان ای میتوکندریایی خرس قطبی نزدیک به ۱۵۰ هزار سال پیش از خرس قهوه ای فاصله گرفته درحالی که کلادهایی از خانوادهٔ خرس قهوه ای وجود دارد که دی ان ای میتوکندریایی آن ها به خرس قطبی نزدیک تر است تا به دیگر خرس های قهوه ای. به این معنی که بر اساس مفهوم گونه ها، شاید خرس قطبی را نتوان به عنوان یک گونهٔ جدا در نظر گرفت. برای مثال دی ان ای میتوکندریایی خرس قهوه ای ایرلندی که منقرض شده است به صورت ویژه ای به خرس های قطبی نزدیک است. مقایسهٔ میان دی ان ای هسته ای خرس قطبی و قهوه ای نشان می دهد که الگوی آن ها متفاوت است و از نظر ژنتیکی می توان گفت دو کلاد متفاوت را تشکیل می دهند که نزدیک به ۶۰۳ هزار سال پیش از هم فاصله گرفته اند. پژوهش های امروزی، دیگر به صورت جدا جدا DNA را بررسی نمی کند (مانند میتوکندری یا هسته) بلکه به مقایسهٔ یک ژن کامل می پردازد و بر اساس این نوع روش تحقیق خرس های قطبی و قهوه ای در ۴۰۰ هزار سال پیش از هم جدا شده اند. البته میان این دو گونه جفت گیری هایی صورت گرفته که نشان می دهد آن ها احتمالاً در فصل های گرم هنگامی که خرس های قهوه ای به سوی شمال و خرس های قطبی به سوی خشکی ها رانده می شدند با هم تماس داشته اند. بیشتر خرس های قهوه ای حدود ۲ درصد مواد ژنتیکی مشترک با خرس های قطبی دارند اما جمعیتی از خرس ها به نام خرس های جزایر ای بی سی وجود دارد که وجه اشتراکش بین ۵ تا ۱۰ درصد است که این نشان می دهد جفتگیری میان آن ها با خرس های قطبی در دورهٔ نزدیک تری به زمان حال رخ داده است. در صورت جفتگیری میان خرس قطبی و خرس قهوه ای، خرس دورگه قطبی-گریزلی بدست می آید. سابقهٔ جدایی نسل این دو خرس از هم خیلی قدیمی نیست همچنین شواهد تازه نشان می دهد که میان این دو نژاد بیش از همه جفت گیری صورت گرفته است از این رو این دو گونهٔ خرس بسیار همانند هم باقی مانده اند. با وجود همهٔ شباهت هایی که میان این دو خرس وجود دارد همچنان باید در دو گونهٔ مختلف رده بندی شوند چون، هیچ کدام این دو گونه نمی توانند برای مدت طولانی در زیست بوم دیگری زندگی کند، دوم آنکه آن ها از دیدگاه ریخت شناسی و دگرگشت و همچنین رفتارهای اجتماعی، عادت های غذایی و دیگر مشخصه های فنوتیپی با هم متفاوت اند. هنگامی که نخستین بار نام خرس قطبی در مدارک علمی ثبت شد، دو زیرگونه هم برای آن شناسایی شد که نخستین زیرگونه در سال ۱۷۷۴ توسط کنستانتین جی فیلیپ و دومی توسط پیتر سایمون پالاس در ۱۷۷۶ معرفی شد. این دو گونهٔ معرفی شده امروزه نامعتبر دانسته می شوند. چند سال پیش سنگواره ای از خرس قطبی بدست آمد که بسیار بزرگتر خرس های زندهٔ امروزی بود اما پژوهش ها نشان می دهد که احتمالاً این سنگواره مربوط به یک خرس قهوه ای بوده و نه قطبی. خرس قطبی در مدار قطبی و خشکی های پیرامونش تا جزیرهٔ نیوفاندلند دیده می شود. به دلیل اینکه انسان ها در زیستگاه این جانور چندان آمد و شد ندارند، نسبت به دیگر گوشت خواران محدودهٔ زیستگاه آن چندان دستخوش تغییر نشده است. با اینکه خرس های قطبی در ناحیهٔ بالاتر از ۸۸ درجه کمتر دیده می شوند اما شواهدی وجود دارد که نشان می دهد این جانور در کل محدودهٔ شمالگان حتی تا خلیج جیمز در کانادا توزیع یافته اند. جنوبی ترین بخشی که خرس های قطبی پا گذاشته اند میان اقلیم زیرشمالگانی و اقلیم قاره ای مرطوب است. گزارش های غیرمعتبری از حضور خرس های قطبی در مناطق جنوبی تر، تا بارلِوُگ در نروژ و جزایر کوریل در دریای اختسک داده شده در این گزارش ها فردی دیده که خرس های قطبی بر روی تکه های یخ شناور بوده اند و تا این مناطق آمده اند، اما این گزارش ها تأیید شده نیست. برآورد شمار دقیق خرس های قطبی جهان به دلیل زیست بوم ویژهٔ آن ها کار دشواری است اما زیست شناسان برآورد کرده اند که بین ۲۰ تا ۲۵ هزار یا ۲۲ تا ۳۱ هزار خرس قطبی در سراسر جهان پراکنده است. در پنج کشور دانمارک (گرینلند)، نروژ (سوالبار)، روسیه، آمریکا (آلاسکا) و کانادا خرس های قطبی زندگی می کنند، این پنج کشور قراردادهای بین المللی برای حفاظت از این جانور امضا کرده اند؛ این توافق در زمینهٔ پژوهش بر روی این جانور هم کارساز است. روش های امروزی در شمارش و حفظ رد خرس های قطبی از اواسط دههٔ ۱۹۸۰ بکار گرفته شد اما انجام این روش ها برای محدوده های گسترده کمی گران است. دقیق ترین روش در شمارش خرس های قطبی پرواز با بالگرد بر فراز قطب و بیهوش کردن خرس های قطبی با شلیک از راه دور و زدن برچسب بر روی تک تک آن ها است. در نوناووت برخی اینوئیت ها گزارش داده اند که شمار خرس های قطبی که پیرامون انسان ها دیده اند در سال اخیر بیشتر شده است، این مطلب این احتمال را به وجود آورده است که جمعیت خرس ها رو به افزایش است. دانشمندان می گویند که جمع شدن خرس ها پیرامون مناطق انسانی نشانهٔ این است که جمعیت آن ها از اول بیش از آنچه که شمارش شده، است. ۱۹ جامعه آماری برای خرس های قطبی شناسایی شده است که از آن میان سه مورد رو به کاهش، ۶ مورد در وضعیت پایدار و یک مورد رو به افزایش است. اما در مورد ۹ مورد دیگر اطلاعات کافی در دسترس نیست (تا سال ۲۰۱۴). خرس قطبی یک پستاندار دریایی به شمار می رود چون بیشتر ماه های سال را در آب به سر می برد. اما تنها پستاندار دریایی زنده است که دست و پاهای بسیار قوی دارد و می تواند مسافت های طولانی را راه برود یا بدود. خرس های قطبی بیشتر دوست دارند در یخ دریا که سطح آب های فلات قاره را پوشانده و مجمع الجزایر شمالگان زندگی کنند. به این مناطق «حلقه های زندگی شمالگان» گفته می شود؛ چون از نظر زیستی نسبت به آب های عمیق شمالگان پربارترند. خرس ها هر چند وقت یک بار به جاهایی که یخ دریا به آب منتهی می شود می روند چون می توانند در آنجا به شکار فُک ها که غذای اصلی شان است بپردازند. در محیط زندگی آن ها دسترسی به آب شیرین بسیار محدود است چون بخش زیادی از آن به شکل برف است. خرس های قطبی می توانند طی یک فرایند زیستی از چربی سطح بدن فُک ها، آب تولید کنند از این رو خرس های قطبی بیشتر در مناطقی دیده می شوند که فک ها در آن بیشترند. سالانه با تغییرات فصلی میزان یخ های منطقه تغییر می کند و این امر باعث کوچ فک ها می شود و در نتیجه خرس های قطبی هم به دنبال آن ها کوچ می کنند. در مناطقی مانند خلیج هادسون و خلیج جیمز، یخ ها به طور کامل آب می شود از این رو خرس ها مجبورند به خشکی روند و چند ماه صبر کنند تا دوباره آب دریا یخ بزند. تنها خرسی که از دیدگاه بزرگی با خرس قطبی برابری می کند، خرس کودیاک است که یک زیرگونه از خرس قهوه ای است. سنگینی خرس های قطبی نر بالغ بین ۳۵۰ تا ۷۰۰ کیلوگرم است آن ها بین ۲٫۴ تا ۳ متر طول دارند. رکوردهای جهانی گینس متوسط وزن خرس های نر بالغ را بین ۳۸۵ تا ۴۱۰ کیلوگرم و فاصلهٔ شانه های آن ها تا زمین را ۱۳۳ سانتیمتر اعلام کرده است که اندکی از متوسط خرس های کودیاک کوچکتر است. البته گفته شده که متوسط خرس های نر دریای بوفورت ۴۵۰ کیلوگرم سنگینی دارند. سنگینی خرس های ماده نزدیک به نصف سنگینی خرس های نر است آن ها بین ۱۵۰ تا ۲۵۰ کیلوگرم سنگینی دارند و طول آن ها در مجموع ۱٫۸ تا ۲٫۴ متر است. در مواردی هم سنگینی متوسط خرس های ماده برابر با ۲۶۰ کیلوگرم اعلام شده است. البته سنگینی ماده ها در دوران بارداری تا ۵۰۰ کیلوگرم می رسد. خرس های قطبی در میان پستانداران به بالا بودن میزان دودیسی جنسی شهره اند، تنها پستانداران قابل مقایسه با آن ها از این نظر، خانوادهٔ فک بندری مانند فک های فیلی است. داده های ثبت شده از بزرگترین خرس قطبی در جهان، مربوط به یک خرس نر است که در سال ۱۹۶۰ در شمال غرب آلاسکا شکار شد، این خرس ۱۰۰۲ کیلوگرم سنگینی داشت. طول این خرس در حالت ایستاده ۳٫۳۹ متر بود. ارتفاع شانه های یک خرس قطبی بالغ بین ۱۲۲ تا ۱۶۰ سانتیمتر است. همهٔ انواع خرس، دم کوتاهی دارند با این حال دم خرس قطبی از همه کوتاه تر است و بین ۷ تا ۱۳ طول دارد. خرس های قطبی در مقایسه با نزدیک ترین خویشاوندشان، خرس قهوه ای، اندامی کشیده تر و جمجمه و بینی درازتری دارند. برپایهٔ قانون آلن، یک جانور شمالی باید پاهای کوتاه تر و گوش ها و دمی کوچکتر داشته باشند. البته پاها پهن ترند تا هنگام راه رفتن بر روی برف و یخ وزن را توزیع کنند و در هنگام شنا، نیروی محرکهٔ بیشتری ایجاد کنند. پای یک خرس بزرگسال ۳۰ سانتیمتر پهنا دارد. کف پاها با برجستگی های نرم کوچکی پوشیده شده است تا در هنگام حرکت بر روی یخ، اصطکاک ایجاد کند. پنجه های خرس قطبی نسبت به قهوه ای، کوتاه تر و خشن تر است احتمالاً به این دلیل که بتواند شکارهای بزرگ را روی یخ حمل کند. پنجه های خرس قطبی به صورتی خم می شوند که بتواند به راحتی یخ را بشکافد و گودال بِکَنَد. در پژوهش هایی که صورت گرفته دیده شده که دست راست خرس های قطبی بیشتر زخمی شده و آسیب دیده تا دست چپ، که این می تواند دلیلی باشد بر راست دست بودن خرس های قطبی. برخلاف خرس های قهوه ای، خرس های قطبی در مراکز نگهداری چاق نمی شوند و افزایش وزن پیدا نمی کنند، احتمالاً این به این دلیل است که مرکزهای نگهداری معمولاً نسبت به محیط طبیعی زندگی آن ها گرم تر است. ۴۲ دندان خرس قطبی همه نشان دهندهٔ خوراک به شدت گوشتی این جانور است. دندان های آسیای بزرگ و کوچک خرس های قطبی نسبت به خرس قهوه ای کوچک تر است و حالت اره ای شدیدتری دارد (دندانه دندانه تر است). اما دندان های نیش بزرگتر و تیزتر است. فرمول دندان های این جانور 3.1.4.23.1.4.3 است. بدن خرس های قطبی نسبت به گرما به شدت بی دررو است به عبارت دیگر گرمای بدن شان را کاملاً درون خود حبس می کنند از این رو در تصویربرداری فروسرخ تقریباً ناپیدا هستند، بافت چربی ۱۰ سانتیمتری که بر روی بدن آن ها قرار دارد عامل این پدیده است تا حدی که در دمای ۱۰ درجهٔ سانتیگراد آن ها به شدت احساس گرمازدگی می کنند. موهای بدن خرس قطبی شامل دو لایه است، لایهٔ درونی که پُرپُشت است و لایهٔ بیرونی که بلندتر است و برای ایجاد ترس در طرف مقابل می تواند آن ها را سیخ کند. لایهٔ بیرونی می تواند به رنگ های سفید تا قهوه ای روشن دیده شود اما این خزها در حقیقت بی رنگ اند. دو ژن LYST و AIM1 مخصوص ایجاد رنگ در بدن اند که در خرس قطبی جهش یافته اند و احتمالاً منجر به بی رنگ شدن خزهای آن می شوند. موهای لایهٔ بیرونی در بیشتر بخش های بدن بین ۵ تا ۱۵ سانتیمتر طول دارند. از ماه مه تا اوت موهای بدن خرس قطبی می ریزد. اما برخلاف دیگر پستانداران قطبی آن ها موهای بدن خود را از دست نمی دهند تا در تابستان موهای تیره تر درآورند و استتار کنند. موهای سفید بدن آن ها با افزایش سن شان به رنگ زرد متمایل می شود. اگر خرس های قطبی در قفس نگهداری شوند گرما و رطوبت باعث می شود در میان موهای بلند لایهٔ بیرونی جلبک درآید و رنگ آن ها به سبز متمایل شود. موهای پاهای جلویی خرس های نر بسیار بلندتر است و تا ۱۴ سالگی طول آن ها افزایش می یابد. احتمالاً این بلندتر بودن طول موها برای جلب توجه ماده ها است در میان شیرهای نر هم، این موها همین کارکرد را دارند. حس بویایی خرس های قطبی بسیار قوی است آن ها می توانند بوی یک فک را که در زیر یک متر برف دفن شده از فاصلهٔ ۱٫۶ کیلومتری حس کنند. حس شنوایی آن ها به اندازهٔ شنوایی انسان قوی است و بینایی اش هم برای مسافت های دور خوب است. خرس های قطبی شناگران ماهری اند آن ها می توانند برای چندین روز شنا کنند. دیده شده که یک بار یک خرس ماده به مدت ۹ روز ۶۸۷ کیلومتر را در آب های سرد دریای برینگ شنا کرده تا به خشکی برسد و پس از آن مسافت ۱۸۰۰ کیلومتر را هم راه رفته است. در جریان این کار او ۲۲ درصد از چربی بدن خود را از دست می دهد و بچهٔ یک ساله اش می میرد. چربی بدن خرس به او توان شناور ماندن در آب می دهد روش شنای خرس های قطبی، شنای سگی است آن ها با دست های شان خود را به جلو می رانند. سرعت شنای آن ها ۱۰ کیلومتر بر ساعت است اما سرعت راه رفتن آن ها به طور متوسط ۵٫۶ کیلومتر بر ساعت است. در هنگام دویدن سرعت آن ها تا ۴۰ کیلومتر بر ساعت نیز می رسد. برخلاف خرس های قهوه ای، خرس های قطبی اهل درست کردن قلمرو نیستند. با اینکه آن ها به شدت وحشی و خشن اند اما در هنگام روبرویی با یک مزاحم معمولاً ترجیح می دهند احتیاط کنند و به جای درگیری، فرار می کنند. خرس قطبی اگر سیر باشد معمولاً به انسان حمله نمی کند مگر آنکه از سوی انسان به شدت تحریک شود. البته از آنجایی که خرس های قطبی عادت ندارند با انسان ها اندرکنش داشته باشند، اگر گرسنه باشند می توانند به شدت غیرقابل پیش بینی و نسبت به انسان ها نترس باشند دیده شده که خرس قطبی به انسان حمله کرده و حتی انسان را خورده است. بیشتر حمله هایی که از سوی خرس های قهوه ای صورت گرفته به دلیل غافلگیری حیوان بوده اما این مسئله در مورد خرس های قطبی مطرح نیست. خرس های قطبی شکارچیان بسیار ماهری اند و قربانیان آن ها تا پیش از حمله از حضور آن ها آگاه نمی شوند. اما خرس های قهوه ای معمولاً فرد را زخمی می کنند و بعد محل را ترک می کنند اما حمله های خرس های قطبی معمولاً برای شکار قربانی صورت می گیرد و تقریباً همیشه منجر به مرگ قربانی می شود. البته به دلیل حضور اندک انسان ها در منطقهٔ شمالگان چنین حمله هایی خیلی کم دیده می شود. میچیو هوشینو که یک عکاس حیات وحش ژاپنی است گفته است که یک بار در آلاسکا مورد حملهٔ یک خرس قطبی نر قرار گرفته، طبق گفتهٔ او، خرس به دنبال او دویده اما هوشینو توانسته خود را به خودرویش برساند و پیش از آنکه بتواند با خودرو از محل فرار کند خرس قطبی یکی از درهای ماشین را پاره می کند. در حالت کلی خرس های قطبی بیشتر دوست دارند که تنها زندگی کنند اما اغلب دیده شده که با هم ساعت ها بازی کنند و حتی در حالتی که یکدیگر را در آغوش گرفته اند بخوابند. نیکیتا اوفسیانیکف (Nikita Ovsianikov) که یک جانورشناس است گفته است که خرس های قطبی بالغ نر توان دوست یابی بالایی دارند. بچه خرس ها هم به شدت بازیگوش اند. خرس های نر جوان معمولاً با هم کُشتی می گیرند تا خود را برای درگیری های جدی تر هنگام فصل جفتگیری آماده کنند. خرس های قطبی معمولاً ساکتند و گهگاه با صداهای خاصی با هم تماس می گیرند. خرس های ماده با بچه هایش به صورت صدای ناله و پوف کردن تماس می گیرد، بچه ها (خرس هایی که بالغ نیستند) هم با صدایی شبیه بع بع پریشانی خود را ابراز می کنند. بچه خرس ها موقع شیر خوردن ممکن است صدایی مانند زمزمه از خود درآورند. خرس های قطبی هرگاه نگران شوند صدایی مانند پوف و خرخر درمی آورند، صداهایی مانند غرش و هیس هیس از نشانه های خشم آن ها است. به جای گذاشتن آثار شیمیایی هم از دیگر روش های ارتباطی آن ها است. آن ها بوی خود را در محلی که بوده اند به یادگار می گذارند تا ردپایشان حفظ شود تا دیگری بتواند در محیط خشن قطب آن ها را پیدا کند. در ۱۹۹۲ یک عکاس نزدیک چرچویل توانست مجموعه ای از عکس ها را از یک خرس قطبی که با یک سگ اسکیموی کانادایی بازی می کند ثبت کند. اندام این سگ یک دهم خرس بود آن ها به مدت ده روز، هر روز بعد از ظهر با هم کشتی می گرفتند بدون اینکه آسیبی به هم بزنند. شاید دلیل این کار ابراز دوستی خرس با سگ بوده برای شریک شدن در غذای سگ. این نوع رفتار اجتماعی از خرس های قطبی که معمولاً خیلی خشن نسبت به سگ های اسکیمو برخورد می کنند بعید است. خرس قطبی فقط در قطب شمال زندگی می کند و بیشتر عمرش را روی یخهای شناور می گذراند. این حیوان بزرگترین جانور گوشتخوار خشکی و بزرگترین عضو خانواده خرسهاست و با سرمای اقیانوس منجمد شمالی به خوبی سازگار شده است. خرس های قطبی ۴ تا ۸ سال پس از تولد بالغ می شوند و توانایی تولید مثل را کسب می کنند. خرس های قطبی ماده هر بار می توانند یک تا سه عدد توله بدنیا آورند. این توله های تازه بدنیا آمده ۲۵ تا ۳۰ سال عمر می کنند. خرس های قطبی عموماً فوک های دریایی را شکار می کنند، اما اگر امکان دسترسی به این نوع خوراک را نداشته باشند، از دیگر منابع غذایی، حتی از هم نوع خودشان تغذیه می کنند. خرس های قطبی گاهی از پستانداران دیگر، تخم پرندگان، لاشه های افتاده بر ساحل و سبزی ها نیز تغذیه می کند. بویایی خرس قطبی بسیار قوی است به طوری که می تواند بوی لاشه نهنگ یا خوک مرده را از ۳۰ کیلومتری احساس کند. رنگ خرس قطبی، سفید شیری است و بینی و دهان و چشمانش سیاه هستند. در یک روز آفتابی با یک دوربین معمولی از فاصله ۱۰ کیلومتری می توان بینی او را دید و اگر او را در جایی غیر از قطب نگهداری کنند، رنگ موهایش کم کم خاکستری می شود. خرس قطبی نرِ بالغ حدود ۲۶۰ سانتیمتر قد و ۴۵۰ کیلوگرم وزن، و ماده آن حدود دو متر قد و ۲۵۰ کیلوگرم وزن دارد. جالب این است که تولهٔ او هنگام تولد چندان بزرگتر از یک موش صحرایی نیست و فقط حدود نیم کیلوگرم وزن دارد. توله های خرس قطبی دندان ندارند و پوستشان بدون مو است و به مراقبت مداوم مادرشان نیازمندند. آن ها پس از سه ماه که برای نخستین بار از لانه شان بیرون می آیند حدود ۱۳ کیلوگرم وزن پیدا کرده اند. شیر خرس قطبی ۹ برابر از شیر گاو چربتر است و سبب رشد سریع توله ها می شود. خرس قطبی شناگر ماهری است و می تواند با سرعت ۱۰ کیلومتر در ساعت شنا کند. موهای میان تهی خرس قطبی او را در شنا کردن و همین طور در برابر سرمای قطب کمک می کند. خرس قطبی در شکار خوک آبی مهارت خاصی دارد. او می گردد و سوراخی را که خوک برای رفتن به داخل آب روی یخ ایجاد کرده پیدا می کند و بعد با حوصله منتظر می ماند تا خوک برای نفس کشیدن به سوراخ برگردد. در این موقع به راحتی او را شکار می کند. لازم است ذکر شود که بومیان قطب شمال از پوست و گوشت خرس قطبی استفاده می کنند "Polar bear." Wikipedia, The Free Encyclopedia. 21 Nov 2007, 06:05 UTC. Wikimedia Foundation, Inc. ۲۱ نوامبر ۲۰۰۷ <
[ { "answer1": "خرس قطبی گونه ای از خرس است که بومی محدودۀ مدار شمالگان، اقیانوس منجمد شمالی و دریاها و خشکی های پیرامون آن است.", "answer2": "خرس های قطبی به دلیل وابستگی شان به دریا در گروه پستانداران دریایی جای می گیرند.", "distance": 833, "question": "خرس قطبی به طور کلی در کجا زندگی می کند و چرا به عنوان پستاندار دریایی طبقه بندی می شود؟" }, { "answer1": "سنگینی خرس های قطبی نر بالغ بین ۳۵۰ تا ۷۰۰ کیلوگرم است آن ها بین ۲٫۴ تا ۳ متر طول دارند.", "answer2": "بافت چربی ۱۰ سانتیمتری که بر روی بدن آن ها قرار دارد عامل این پدیده است تا حدی که در دمای ۱۰ درجهٔ سانتیگراد آن ها به شدت احساس گرمازدگی می کنند.", "distance": 2584, "question": "قد و وزن یک خرس قطبی نر بالغ چقدر است و چه عاملی باعث می شود خرس های قطبی در تصاویر فروسرخ تقریبا ناپیدا باشند؟" }, { "answer1": "دندان های آسیای بزرگ و کوچک خرس های قطبی نسبت به خرس قهوه ای کوچک تر است و حالت اره ای شدیدتری دارد (دندانه دندانه تر است).", "answer2": "حس بویایی خرس های قطبی بسیار قوی است آن ها می توانند بوی یک فک را که در زیر یک متر برف دفن شده از فاصلهٔ ۱٫۶ کیلومتری حس کنند.", "distance": 1525, "question": "تفاوت دندان های آسیای خرس قطبی با خرس قهوه ای چیست و خرس قطبی با استفاده از حس بویایی خود تا چه فاصله ای می تواند یک فک را حس کند؟" }, { "answer1": "در پنج کشور دانمارک (گرینلند)، نروژ (سوالبار)، روسیه، آمریکا (آلاسکا) و کانادا خرس های قطبی زندگی می کنند، این پنج کشور قراردادهای بین المللی برای حفاظت از این جانور امضا کرده اند؛", "answer2": "خرس قطبی در شکار خوک آبی مهارت خاصی دارد. او می گردد و سوراخی را که خوک برای رفتن به داخل آب روی یخ ایجاد کرده پیدا می کند و بعد با حوصله منتظر می ماند تا خوک برای نفس کشیدن به سوراخ برگردد. در این موقع به راحتی او را شکار می کند.", "distance": 11198, "question": "چند کشور برای حفاظت از خرس های قطبی قرارداد امضا کرده اند و خرس قطبی چگونه فوک ها را شکار می کند؟" } ]
[ { "answer1": "در سال ۱۷۷۴ کنستانتین فیپس برای نخستین بار خرس قطبی را به عنوان یک گونهٔ مجزا توصیف کرد. او نام علمی \"Ursus maritimus\" که در زبان لاتین به معنی \"خرس دریایی\" است را پیشنهاد کرد.", "answer2": "در زبان روسی به این جانور خرس سفید (бе́лый медве́дь) می گویند.", "question": "در چه سالی برای اولین بار خرس قطبی به عنوان یک گونه مجزا توصیف شد و نام علمی آن چه بود؟ همچنین نام خرس قطبی در زبان روسی چیست؟" } ]
gemini-2.0-flash-exp
98
: ریاضیات ریاضیات به مطالعه مباحثی چون کمیت (نظریه اعداد)، ساختار (جبر)، فضا (هندسه)، و تغییرات (آنالیز ریاضی) می پردازد. در حقیقت تعریفی جهان مطلق که همه بر سر آن توافق داشته باشند برای ریاضیات وجود ندارد. ریاضی دانان به دنبال الگوهایی هستند که بتوان از آن ها استفاده کرده و حدس های جدید را به صورت فرمول درآورد؛ آن ها درستی یا غلطی حدس ها را توسط اثبات ریاضیاتی نشان می دهند. هرگاه ساختارهای ریاضی مدل های خوبی از پدیده های جهان واقعی باشند، استدلال ریاضی می تواند پیش بینی هایی برای طبعیت ارائه کند. علم ریاضیات با استفاده از تجرید و منطق از مفاهیمی چون شمردن، محاسبه و اندازه گیری و مطالعهٔ نظام مند اشکال و حرکات اشیاء فیزیکی به وجود آمد. ریاضیات کاربردی از زمانی که انسان نوشتن را آموخت، به عنوان فعالیتی بشری وجود داشته است. تحقیقات مورد نیاز برای حل مسائل ریاضی ممکن است سال ها یا حتی قرن ها طول بکشد. استدلال های استوار ابتدا در ریاضیات یونان باستان ظاهر شدند؛ بخصوص در اثر "عناصر" اقلیدس. از زمان کارهای تحقیقاتی جوزپه پئانو (۱۸۵۸–۱۹۳۲)، دیوید هیلبرت (۱۸۶۲–۱۹۴۳) و دیگران بر روی دستگاه اصول موضوعه ای در پایان قرن نوزدهم میلادی، روش تحقیقاتی ریاضیدانان به این شکل درآمده که آن ها حقایق را با استدلال استوار از مجموعه منتخبی از اصول موضوعی و تعاریف بدست می آورند. روند پیشرفت ریاضیات تا زمان رنسانس سرعت نسبتاً آرامی داشت، تا زمانی که نوآوری های ریاضیاتی با کشفیات علمی برهمکنش کرده و منجر به افزایش سریع نرخ اکتشافات ریاضی گشت و تا به امروز نیز ادامه دارد. ریاضیات در بسیاری از زمینه ها مثل علوم طبیعی، مهندسی، پزشکی، اقتصاد و علوم اجتماعی یک علم ضروری می باشد. شاخه های کاملاً جدیدی در ریاضیات به وجود آمده اند؛ مثل نظریهٔ بازی ها. ریاضیدانان در ریاضیات محض (مطالعه ریاضی به هدف کشف هرچه بیشتر رازهای خود آن) بدون این که هیچ گونه هدف کاربردی در ذهن داشته باشند به تحقیقات می پردازند، در حالی که کاربردهای عملی یافته های آن ها معمولاً بعدها کشف می شود. تاریخ ریاضیات را می توان به عنوان دنباله ای از تجرید سازی های فزاینده دید. اولین قابلیت تجرید سازی که در بسیاری از حیوانات مشترک است، احتمالاً مفهوم عدد می باشد: فهم این مطلب که مجموعه دو سیب و مجموعه دو پرتقال (به عنوان مثال) با هم اشتراکی دارند، و آن کمیت تعدادشان است. همان طور که شواهد بر روی چوب خط نشان می دهد، مردم پیشاتاریخ می توانستند اشیاء فیزیکی را بشمرند و توانایی شمردن اشیاء تجریدی مثل روز، فصل و سال را نیز داشتند. شواهد مربوط به ریاضیات پیچیده تر تا ۳۰۰۰ قبل میلاد مشاهده نشده، زمانی که بابلی ها و مصری ها شروع به استفاده از حساب، جبر و هندسه برای محاسبات مربوط به مالیات و دیگر مفاهیم اقتصادی، و ساخت و ساز یا نجوم کردند. قدیمی ترین متون ریاضیاتی مربوط به میان رودان و مصر می شود که به ۲۰۰۰–۱۸۰۰ قبل از میلاد بازمی گردد. بسیاری از متون اولیه سه تایی های فیثاغورثی را ذکر کرده و لذا به نظر می رسد که قضیه فیثاغورث کهن ترین و گسترده ترین توسعه ریاضیاتی بعد از حساب مقدماتی و هندسه باشد. در اسناد تاریخی، در ریاضیات بابلی ها بود که حساب مقدماتی (جمع، تفریق، ضرب و تقسیم) ابتدا پدیدار گشت. بابلی ها همچنین از یک دستگاه مکان-ارزشی بهره می جستند که در آن دستگاه اعداد پایه ۶۰ پیاده سازی شده بود، ازین دستگاه عددی هنوز هم برای اندازه گیری زاویه و زمان استفاده می شود. با آغاز قرن ششم قبل از میلاد، ریاضیات یونانی ها با فیثاغورسی ها مطالعهٔ نظام مندی را در ریاضیات، به هدف شناخت بیشتر خود ریاضیات آغاز نمودند که سرآغاز ریاضیات یونانی ها بود. حدود ۳۰۰ قبل از میلاد، اقلیدس روش اصول موضوعه ای را که هنوز هم در ریاضیات به کار می رود را معرفی کرد که شامل تعاریف، اصول، قضیه و اثبات بود. کتاب مرجع او که به "عناصر" معروف است به طور گسترده به عنوان موفق ترین و تأثیر گذارترین کتب مرجع همه زمان ها شناخته می شود. بزرگترین ریاضیدانان باستان را اغلب ارشمیدس (۲۸۷ تا ۲۱۲ قبل از میلاد) اهل سیراکوز می دانند. او فرمول هایی برای محاسبهٔ مساحت و حجم اجسام در حال دوران پیدا کرد و از روش افنا برای محاسبه مساحت زیر منحنی سهمی با استفاده از جمع یک سری بی نهایت استفاده کرد به گونه ای که بی شباهت با حساب دیفرانسیل و انتگرال مدرن نمی باشد. دیگر دستاوردهای قابل توجه در ریاضیات یونان مقاطع مخروطی (آپولونیوس اهل پرگا، قرن سوم قبل از میلاد)، مثلثات (هیپارکوس اهل نیکا (قرن دوم قبل از میلاد))، و آغاز جبر (دیوفانتوس، قرن سوم پس از میلاد) بود. سیستم عددی هندو-عربی و قواعد استفاده از عملیاتش که امروزه در سراسر جهان استفاده می شود، در طی هزارهٔ اول میلادی در هند توسعه یافت و سپس از طریق ریاضیات اسلامی به جهان غرب انتقال یافت. دیگر پیشرفت های مربوط به ریاضیات هندی ها شامل تعریف مدرن سینوس و کسینوس و فرم اولیه سری های بی نهایتی می باشد. در طی عصر طلایی اسلام، که در قرن نهم و دهم شکل گرفت، ریاضیات نوآوری های مهمی را به خود دید که بر اساس ریاضیات یونانی ها پایه ریزی شده بود. مهم ترین دستاوردهای ریاضیات اسلامی توسعهٔ جبر بود. دیگر دستاوردهای مهم ریاضیات دورهٔ اسلامی پیشرفت در مثلثات کروی و اضافه شدن اعشار به سیستم عددی عربی بود. بسیاری از ریاضیدانان این دوره فارس زبان بودند مثل الخوارزمی، عمر خیام و شرف الدین توسی. در طی اوایل عصر مدرن، ریاضیات شروع به توسعه شتابداری در غرب اروپا کرد. توسعه حساب دیفرانسیل و انتگرال توسط نیوتون و لایبنیز در قرن هفدهم ریاضیات را متحول کرد. لئونارد اویلر مهم ترین ریاضیدان قرن هجدهم بود که چندین قضیه و کشفیات را به ریاضیات افزود. شاید مهم ترین ریاضیدانان قرن نوزدهم ریاضیدان آلمانی کارل فردریش گاوس بود که خدمات متعددی به شاخه های مختلف ریاضیات چون جبر، آنالیز، هندسه دیفرانسیل، نظریه ماتریس، نظریه اعداد و آمار کرد. در اوایل قرن بیستم، کورت گودل، ریاضیات را با انتشار قضایای ناتمامیت خویش دچار تغییر کرد. این قضایا نشان دادند که هر سیستم اصول موضوعه سازگاری شامل گزاره های غیرقابل اثبات اند. ریاضیات از آن زمان به طور گسترده ای توسعه یافته است و کنش و واکنش های ثمربخشی بین ریاضیات و علوم ایجاد شده که به نفع هردو می باشد. کشفیات ریاضیات تا به امروز نیز ادامه دارد. بر اساس نظر میخائیل سوریوک، که در ژانویه ۲۰۰۶ در "بولتن انجمن ریاضی آمریکا" منتشر شد، "تعداد مقالات و کتب پایگاه اطلاعاتی ژورنال "Mathematical Review" از سال ۱۹۴۰ (اولین سال عملیاتی شدن MR) اکنون به ۱٫۹ میلیون می رسد که سالانه بیش از ۷۵ هزار مورد به این پایگاه افزوده می شود. اکثریت کارهای گسترده ای که در این اقیانوس وجود دارد شامل قضایای جدید ریاضیاتی و اثبات هایشان است. ریاضیات را می توان به طور خیلی کلی به چند قسمت تقسیم کرد: مطالعه کمیت، ساختار، فضا و تغییرات (یعنی حساب، جبر، هندسه و آنالیز). علاوه بر این ها که دغدغه های اصلی ریاضیات هستند، گرایش های دیگری نیز وجود دارند که خود را وقف کاوش ارتباطات بین قلب ریاضیات با دیگر زمینه های ریاضیات کرده اند، مثل ارتباطش با منطق، نظریه مجموعه ها (شالوده های ریاضی)، یا دیگر شاخه های تجربی تر ریاضیات که در علوم مختلف کاربرد دارند (ریاضیات کاربردی)، و اخیراً مطالعه عدم قطعیت. در حالی که برخی از این قلمروها ممکن است به ظاهر غیر مرتبط به نظر برسند، برنامه لانگلند ارتباطاتی بین شاخه هایی را یافته است که پیش از این غیر مرتبط تلقی می شدند، مثل گروه های گالوا، رویه های ریمانی و نظریه اعداد. نظریه مجموعه ها و منطق به منظور تببین بنیان های ریاضیات توسعه یافته اند. منطق ریاضیات شامل مطالعهٔ منطق و کاربردهای منطق صوری به شاخه هایی از ریاضیات است؛ نظریه مجموعه ها شاخه ای از ریاضیات است که به مطالعه مجموعه ها یا گردایه ای از اشیاء می پردازد. نظریه رسته ها که به صورت مجرد به مطالعه ساختارهای ریاضیاتی و ارتباطشان با هم می پردازد هنوز هم در حال تکوین است. عبارت «بحران بنیان های ریاضیاتی» به دوره ای تاریخی بین ۱۹۰۰ تا ۱۹۳۰ اشاره دارد که در آن دوره جستجویی برای یافتن بنیانی مستحکم برای ریاضیات انجام شد. اختلاف نظرها در مورد بنیان های ریاضی تا زمان کنونی هم ادامه دارد. این بحران با یک سری بحث ها تحریک شد، از جمله این بحث ها، بحث بر سر نظریه مجموعه های کانتور و جدال هیلبرت-براور بود. دغدغهٔ منطق ریاضیاتی، ایجاد چارچوب مستحکم اصول موضوعه ای برای ریاضیات است. منطق ریاضی الزامات چنین چارچوبی را مطالعه می کند. مثلاً قضایای عدم کمال گودل به طور ضمنی می گویند که هر نظام صوری اگر معنا دار باشد (یعنی تمام قضیه هایی که می توان آن ها را اثبات کرد درست باشند)، الزاماً ناکامل اند (یعنی قضیای درستی هستند که نمی توان آن ها را در این سیستم اثبات کرد). گودل نشان داد که هر گردایه متناهی از اصول موضوعه های نظریه اعداد را به عنوان اصول موضوعه در نظر بگیریم، می توان یک جمله صوری ساخت که از نظر حقایق نظریه اعداد صحیح باشد ولی از این اصول موضوعه بدست نیایند؛ لذا در نظریه اعداد هیچ نظام صوری که از نظر اصول موضوعه ای کامل باشد وجود ندارد. منطق نوین به چند بخش تقسیم می شود: نظریه بازگشت، نظریه مدل و نظریه اثبات و ارتباط نزدیکی با علوم کامپیوتر و نظریه رسته ها دارد. در زمینهٔ نظریه بازگشت، عدم امکان وجود سیستم اصول موضوعه ای کامل را می توان به صورت صوری از طریق پیامدهای قضیه MRDP نشان داد. علوم کامپیوتر شامل نظریه محاسبه پذیری، نظریه پیچیدگی محاسباتی و نظریه اطلاعات است. نظریهٔ محاسبه پذیری محدودیت های مدل های مختلف نظری رایانه ها را بررسی می کند که شامل بسیاری از مدل های شناخته شده چون ماشین تورینگ می شود. نظریه پیچیدگی به مطالعهٔ رام پذیری حل مسائل در رایانه می پردازد. برخی مسائل وجود دارند که با وجود این که از لحاظ نظری توسط رایانه قابل حل هستند، اما در عمل هزینه حل کردنشان از نظر زمان یا فضا زیاد است و عملاً با وجود پیشرفت های سریع سخت افزاری در دنیای کامپیوتر حل آن ها به نظر نامعقول می آید. یک مسئله مشهور در این وادی مسئلهٔ "P=NP"؟ است که برای حل آن جایزهٔ مسائل هزاره تعیین شده است. در نهایت، نظریه اطلاعات با حجمی از داده ها سر و کار دارد که بتوان آن ها را بر روی یک وسیله خاص ذخیره کرد، پس این علم با مفاهیمی چون فشرده سازی و انتروپی سروکار دارد. مطالعهٔ کمیت با اعداد آغاز می گردد، ابتدا مطالعهٔ اعداد طبیعی و اعداد صحیح و عملیات حسابی روی آن ها که در شاخه حساب انجام می گردد. خواص عمیق تر اعداد در نظریه اعداد صورتی می پذیرد، که قضایای معروفی چون آخرین قضیه فرما از آن بیرون می آید. اعداد اول دوقلو و حدس گلدباخ دو تا از مسائل لاینحل نظریه اعدادند. با پیشرفت دستگاه اعداد، اعداد صحیح به عنوان زیر مجموعه ای از اعداد گویا ("کسر ها") شناخته شدند. خود اعداد گویا زیر مجموعهٔ اعداد حقیقی می باشند که از آن ها برای نمایش مفهوم کمیت های پیوسته استفاده شده است. خود اعداد حقیقی زیر مجموعهٔ اعداد مختلط اند. این ها اولین قدم ها در سلسله مراتب اعداد می باشد که شامل چهارگان ها و هشتگان ها می باشد. با در نظر گرفتن اعداد طبیعی، می توان به اعداد ترامتناهی رسید که مفهوم "بی نهایت" بودن را صوری می کنند. بر اساس قضیه بنیادی جبر، تمام جواب های چند جمله ای های تک متغیره با ضرایب مختلط، صرف نظر از درجه شان مختلط هستند. یکی دیگر از قلمروهای مطالعاتی مربوط به اندازه مجموعه ها می شود، که در اعداد کاردینال توصیف گشته اند. مثل اعداد الف که امکان مقایسهٔ مجموعه های نامتناهی را با هم می دهند. بسیاری از اشیاء ریاضیاتی، مثل مجموعه اعداد و توابع، ساختار داخلی از خود بروز می دهند که می تواند پیامد عملیات یا روابطی باشند که بر روی یک مجموعه اعمال می شود. سپس ریاضیات به مطالعه خواص آن مجموعه هایی می پردازد که می توان آن ها را بر اساس آن ساختار مورد نظر بیان کرد؛ به عنوان مثال نظریه اعداد به مطالعه خواص مجموعه اعداد صحیح می پردازد که می توان آن ها را با عملیات حساب بدست آورد. به علاوه، معمولاً اتفاقی که می افتد این است که چنین مجموعه های ساخت یافته (ساختارها) خواص مشابهی از خود بروز می دهند که امکان انجام یک مرحله تجرید دیگر بر روی آن ها را داده و لذا در چنین شرایطی می توان اصول موضعه هایی برای آن دسته خاص از مجموعه ها ارائه داد، و سپس به مطالعهٔ همه آن ها به صورت یکجا پرداخت (همه آن مجموعه هایی که در آن اصول موضوعه صدق می کنند). ازین رو، می توان گروه ها، حلقه ها، میدان ها و دیگر نظام های مجرد را مطالعه کرد؛ چنین مطالعاتی (برای ساختارهای تعریف شده با عملیات جبری) تشکیل یک قلمرو از ریاضیات به نام جبر مجرد را می دهند. جبر مجرد را می توان در حالت کلی آن به مسائل به ظاهر غیر مرتبط اعمال کرد؛ به عنوان مثال، تعدادی از مسائل مربوط به ساخت به کمک خط کش و پرگار در نهایت با کمک نظریه گالوا حل شدند، که در آن از نظریه میدان و گروه ها استفاده شد. یکی دیگر از مثال های مرتبط با نظریه جبری، جبر خطیست، که عناصر آن بردارها می باشند. بردارها هم اندازه دارند و هم جهت و می توان از آن ها برای مدل سازی روابط بین نقاط درون فضا استفاده کرد. این مثالی از پدیده ای است که پیشتر اشاره شد، یعنی ارتباط قلمروهای به ظاهر غیر مرتبط مثل هندسه و جبر، به گونه ای که مشخص می شود این قلمروهای به ظاهر غیر مرتبط ارتباطاتی بس عمیق تر با یک دیگر در ریاضیات مدرن دارند. ترکیبیات به مطالعه راه های شمارش تعدادی اشیاء می پردازد که آن اشیاء در ساختار داده شده ای صدق می کنند. مطالعه فضا از هندسه آغاز شد، بخصوص هندسه اقلیدسی که فضا و اعداد را با هم ترکیب کرده و قضیه معروف فیثاغورس را به وجود آورد. مثلثات شاخه ای از ریاضیات است که درگیر ارتباطات بین اضلاع و زاویه های مثلث و توابع مثلثاتی می باشد. در مطالعات مدرن فضا، این ایده ها تعمیم یافته تا به هندسه هایی با ابعاد بالاتر، فضاهای غیر-اقلیدسی (که نقش بنیادینی در نسبیت عام دارند) و توپولوژی برسد. کمیت و فضا هردو نقش بنیادینی در هندسه تحلیلی، هندسه دیفرانسیل و هندسه جبری دارند. هندسه محدب و گسسته برای حل مسائلی در نظریه اعداد و آنالیز تابعی توسعه یافتند، اما اکنون به نیت کاربردهایشان در بهینه سازی و علوم کامپیوتر دنبال می شوند. در هندسه دیفرانسیل مفاهیم کلاف های تاری و حساب دیفرانسیل و انتگرال بر روی منیفلدها، بخصوص بردارها و حساب تانسوری وجود دارد. در هندسه جبری توصیف اشیاء هندسی مربوط به مجموعه جواب چند جمله ای ها بحث می شود که مفاهیم کمیت و فضا را با هم ترکیب می کند. همچنین در مطالعه بر روی گروه های توپولوژی نیز به دنبال ترکیب ساختار و فضاییم. گروه های لی در مطالعه فضا، ساختار و تغییرات استفاده می شود. توپولوژی در تمام شاخه های متعدد خویش را می توان به عنوان بزرگترین رشد در ریاضیات قرن بیستم تلقی کرد. شاخه های توپولوژی شامل توپولوژی نقطه ای، توپولوژی نظریه مجموعه ای، توپولوژی جبری و توپولوژی دیفرانسیل است. به عنوان مثال توپولوژی عصر جدید شامل قضیهٔ مترپذیری، نظریه اصول موضوعه ای مجموعه ها، نظریه هوموتوپی و نظریه مورس می باشد. توپولوژی همچنین اکنون شامل حدس اثبات شدهٔ پوانکاره بوده و هنوز قلمروهای لاینحلی چون حدس هاج را دربردارد. دیگر نتایج هندسه و توپولوژی شامل قضیه چهار رنگ و حدس کپلر می باشد که به کمک رایانه ها اثبات شده اند. فهم و توصیف تغییر تم اصلی علوم طبیعی بوده و حساب دیفرانسیل و انتگرال به عنوان ابزاری برای تحقیق در این ارتباط ساخته شد. توابع در اینجا به عنوان مفهوم مرکزی توصیف کننده یک کمیت متغیر ظهور پیدا کردند. مطالعه مستحکم اعداد حقیقی و توابع تک متغیرهٔ حقیقی را آنالیز حقیقی گویند، آنالیز مختلط هم فیلد مشابهی است که بر روی میدان اعداد مختلط کار می کند. آنالیز تابعی بر روی فضاهای (اغلب بی نهایت بعدی) توابع متمرکز است. یکی از کاربردهای متعدد آنالیز تابعی در مکانیک کوانتومی است. بسیاری از مسائل به طور طبیعی به رابطهٔ بین یک کمیت و نرخ تغییراتش منجر می شوند. بسیاری از پدیده ها در طبیعت را می توان به وسیله سیستم های دینامیکی توصیف کرد؛ نظریه آشوب به طور دقیق بررسی می کند که چگونه یک سیستم می تواند پیش بینی ناپذیر باشد و در حالی که همزمان رفتار قطعی خود را نیز حفظ می کند. ریاضیات کاربردی به دنبال روش های ریاضیاتی است که اغلب در علوم، مهندسی، بازرگانی و صنعت به کار برده می شوند؛ لذا «ریاضیات کاربردی» یک علم ریاضیاتی است با دانش تخصصی. همچنین عبارت "ریاضیات کاربردی" تخصصی حرفه ای را توصیف می کند که بر روی مسائل عملی تمرکز کرده است، ریاضیات کاربردی بر روی «فرمول بندی، مطالعه و استفاده از مدل های ریاضیاتی» در علوم، مهندسی و دیگر حوزه هایی که ریاضیات به کار می رود تمرکز می کند. در عمل، کاربردهای عملی منجر به توسعه قضایای ریاضیاتی شده، که این قضایا خود، موضوع مطالعه در ریاضیات محض شده اند، که در آن ریاضیات به هدف توسعه خود ریاضیات مطالعه می شود. ازین رو، فعالیت ریاضیات کاربردی به طور حیاتی به تحقیقات در ریاضیات محض گره خورده است. می توان مدعی شد که مهم ترین جایزه ریاضیاتی جایزهٔ فیلدز است، که در سال ۱۹۳۶ تأسیس شد و در این سال ها، هر چهار سال یک بار (به جز حدود جنگ جهانی دوم) به حداکثر ۴ ریاضیدان تعلق گرفته است. مدال فیلدز اغلب به عنوان معادلی برای نوبل در ریاضیات در نظر گرفته شده. جایزهٔ وولف در ریاضیات، در ۱۹۷۸ تأسیس شد و به هدف قدردانی از دستاوردهایی است که یک ریاضیدان در عمر خویش بدان ها نایل گشته. جایزهٔ آبل در ۲۰۰۳ تأسیس شد. مدال چرن در ۲۰۱۰ معرفی شد برای قدردانی از دستاوردهای یک عمر. این جوایز برای اهمیت دادن به برخی کارهای نوآورانه، یا برای پیدا کردن راه حل برای مسائل مهم در یک شاخه خاص در نظر گرفته شده اند. لیستی از ۲۳ مسئله باز که به آن ها «مسائل هیلبرت» می گویند در سال ۱۹۰۰ توسط ریاضیدان آلمانی دیوید هیلبرت معرفی شد. این لیست به معروفیت زیادی بین ریاضیدانان دست یافت. حداقل نه تا از این مسائل اکنون حل شده اند. لیست جدیدی از هفت مسئله مهم به نام «مسائل جایزه هزاره» نیز در سال ۲۰۰۰ منتشر شد. تنها یکی از آن ها با لیست مسائل هیلبرت اشتراک دارد. جایزه حل هر مسئله در لیست جایزه هزاره ۱ میلیون دلار می باشد.
[ { "answer1": "در ریاضیات بابلی ها بود که حساب مقدماتی (جمع، تفریق، ضرب و تقسیم) ابتدا پدیدار گشت. بابلی ها همچنین از یک دستگاه مکان-ارزشی بهره می جستند که در آن دستگاه اعداد پایه ۶۰ پیاده سازی شده بود", "answer2": "فهم و توصیف تغییر تم اصلی علوم طبیعی بوده و حساب دیفرانسیل و انتگرال به عنوان ابزاری برای تحقیق در این ارتباط ساخته شد.", "distance": 10321, "question": "دستگاه مکان-ارزشی در چه تمدنی برای اولین بار استفاده شد و چه دستگاه عددی در آن پیاده سازی شده بود؟ همچنین چه چیزی به عنوان ابزاری برای تحقیق در مورد تغییرات ساخته شد؟" }, { "answer1": "اولین قابلیت تجرید سازی که در بسیاری از حیوانات مشترک است، احتمالاً مفهوم عدد می باشد: فهم این مطلب که مجموعه دو سیب و مجموعه دو پرتقال (به عنوان مثال) با هم اشتراکی دارند، و آن کمیت تعدادشان است.", "answer2": "خواص عمیق تر اعداد در نظریه اعداد صورتی می پذیرد، که قضایای معروفی چون آخرین قضیه فرما از آن بیرون می آید.", "distance": 7072, "question": "اولین قابلیت تجرید سازی که در بسیاری از حیوانات مشترک است چیست و کدام شاخه از ریاضیات، خواص عمیق تر اعداد را بررسی می کند؟" }, { "answer1": "بزرگترین ریاضیدانان باستان را اغلب ارشمیدس (۲۸۷ تا ۲۱۲ قبل از میلاد) اهل سیراکوز می دانند. او فرمول هایی برای محاسبهٔ مساحت و حجم اجسام در حال دوران پیدا کرد", "answer2": "علوم کامپیوتر شامل نظریه محاسبه پذیری، نظریه پیچیدگی محاسباتی و نظریه اطلاعات است. نظریهٔ محاسبه پذیری محدودیت های مدل های مختلف نظری رایانه ها را بررسی می کند که شامل بسیاری از مدل های شناخته شده چون ماشین تورینگ می شود.", "distance": 4621, "question": "چه کسی فرمول هایی برای محاسبهٔ مساحت و حجم اجسام در حال دوران پیدا کرد و نظریهٔ محاسبه پذیری در چه زمینه ای از علوم کامپیوتر مطالعه می شود؟" }, { "answer1": "می توان مدعی شد که مهم ترین جایزه ریاضیاتی جایزهٔ فیلدز است، که در سال ۱۹۳۶ تأسیس شد و در این سال ها، هر چهار سال یک بار (به جز حدود جنگ جهانی دوم) به حداکثر ۴ ریاضیدان تعلق گرفته است. مدال فیلدز اغلب به عنوان معادلی برای نوبل در ریاضیات در نظر گرفته شده.", "answer2": "نظریه رسته ها که به صورت مجرد به مطالعه ساختارهای ریاضیاتی و ارتباطشان با هم می پردازد هنوز هم در حال تکوین است.", "distance": 7782, "question": "مدال فیلدز چیست و نظریه رسته ها به چه صورت به مطالعه ساختارهای ریاضیاتی می پردازد؟" }, { "answer1": "عبارت «بحران بنیان های ریاضیاتی» به دوره ای تاریخی بین ۱۹۰۰ تا ۱۹۳۰ اشاره دارد که در آن دوره جستجویی برای یافتن بنیانی مستحکم برای ریاضیات انجام شد.", "answer2": "سپس ریاضیات به مطالعه خواص آن مجموعه هایی می پردازد که می توان آن ها را بر اساس آن ساختار مورد نظر بیان کرد؛ به عنوان مثال نظریه اعداد به مطالعه خواص مجموعه اعداد صحیح می پردازد که می توان آن ها را با عملیات حساب بدست آورد.", "distance": 3201, "question": "بحران بنیان های ریاضیاتی به چه دوره ای اشاره دارد و چه چیزی در ریاضیات به مطالعه خواص مجموعه هایی می پردازد که می توان آن ها را بر اساس ساختار مورد نظر بیان کرد؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp
99
: مخازن هیدروکربوری مخازن هیدروکربوری به ذخایر زیرزمینی نفت خام و گاز طبیعی اطلاق می گردد. سوخت های فسیلی در عمق سه تا چهار کیلومتری زمین، در لایه های آن و با فشار چند صد اتمسفر به صورت ذخیره می باشند. گازهای طبیعی زیرزمینی یا به تنهایی یا به همراه نفت تشکیل کانسار (معدن) می دهند؛ که در هر دو صورت از نظر اقتصادی بسیار گران بها می باشد. در صورت همراه بودن با نفت گازها در داخل نفت حل می شوند، و عمدتاً نیز به همین صورت یافت می گردد و در این رابطه مؤلفه های فیزیکی مواد، حرارت و فشار مخزن تأثیرات مستقیم دارند و نهایتاً درصورت رسیدن به درجه اشباع، تجزیه شده و به لحاظ وزن مخصوص کمتر، در قسمت های فوقانی کانسار و بر روی نفت یا آب به شکل گنبدهای گازی قرار می گیرند. گاهی در مخازن، گازهای محلول در آب نیز مشاهده شده است. گاز متان در حرارت و فشار موجود درکانسارها متراکم نمی گردد بنابراین همیشه به صورت گاز باقی مانده ولی در مخازنی که تحت فشار بالا هستند به شکل محلول در نفت در می آید. سایر اجزای گاز طبیعی در مخازن نسبت به شرایط موجود در کانسار در فاز مایع یا فاز بخار یافت می شوند. گازهای محلول در نفت به مثابه انرژی و پتانسیل تولیدمخزن بوده و حتی المقدور سعی می گردد به روش هایی از خروج آن ها جلوگیری گردد ولی در هر حال بسیاری از گاز محلول در نفت در زمان استخراج همراه با نفت خارج می گردد. در سال های پیش از انقلاب در صد بالایی از آن از طریق مشعل سوزانده می شدو به هدر می رفت ولی در سال های بعد تا بحال به تدریج و با اجرای طرح هایی منجمله طرح آماک از آن ها به عنوان تولیدات فرعی استحصالی از میادین نفت کشور به منظور تزریق به مخازن نفتی - تولید مواد خام شیمیایی و سوختی با ارزش استفاده می کنند. در ایران گاز طبیعی خام را از دو نوع چاه استخراج می نمایند؛ روش اول از میادین گازی، مانند میدان گازی خانگیران، میدان گازی تابناک، میدان گازی شانول، میدان گازی هما و میدان گازی وراوی. روش دوم از طریق میادین نفتی، که نفت خام تولیدی آن میادین، حاوی حجم بالایی از گازهای همراه می باشد، مانند میدان نفتی اهواز، میدان نفتی آغاجاری، میدان نفتی مارون، میدان نفتی گچساران، میدان نفتی بی بی حکیمه و میدان نفتی رامشیر. گاز طبیعی موجود در مخازن هیدروکربوری زیرزمینی به دو حالت می تواند از زمین خارج شده و در دسترس قرار گیرد. اگر بیشترین ماده موجود در مخزن زیرزمینی، گاز طبیعی باشد، به آن «چاه مستقل گازی» می گویند. گاز طبیعی خام که از چاه های مستقل گازی استخراج می گردد و هنوز فرایندهای سرچاهی و پالایشی را طی نکرده است، از مواد مختلفی تشکیل گردیده است. این مواد به طور عمده شامل هیدروکربور متان، به همراه گاز اتان و هیدروکربورهای دیگر به صورت سنگین و مایع مانند پروپان، بوتان و هیدروکربورهای سنگین تر یا چکیده نفتی که میعانات گازی نامیده می شوند و حاوی بنزین طبیعی هستند و همچنین مقداری از ناخالصی های غیرهیدروکربوری شامل بخار آب، دی اکسید کربن، منواکسید کربن، نیتروژن، سولفید هیدروژن، هلیوم و گازهای دیگر می باشند که درصد هر کدام از این مواد در گاز طبیعی، بستگی به نوع مخزن، محل آن، عمق مخزن و عوامل دیگر دارد. این چاه ها به صورت معمول قادر به تولید در اندازه های تجاری بوده و محصول آن ها به نام گاز غیر همراه نیز شناخته می شود. گازهای طبیعی خام استخراج شده از چاه های مستقل گازی یا هیچ نفتی همراه خود ندارند یا مقدار نفت همراه آن ها بسیار ناچیز می باشد؛ اما این گازها به دلیل اینکه از اعماق زمین به بالا آمده اند، در طول مسیر بالاآمدن، با خود مقداری شن و ماسه و آب شور را به همراه آورده اند. از اینرو، قبل از ارسال این گازها به پالایشگاه ها، جامدات همراه با آن ها در محلهایی که به مجموعه تأسیسات سَرِچاهی شناخته می شوند، توسط دستگاه هایی به نام جداکننده، از گاز جدا می گردند. پس از این کار، گاز طبیعی که جامدات همراه خود را تا حد بسیار زیادی از دست داده است، توسط خطوط لوله به مراکز جمع آوری (پالایشگاه) انتقال می یابد. در طول مسیر لوله های انتقال، به دلیل کم شدن تدریجی فشار گاز، دمای آن کاهش می یابد و بر اثر این کاهش دما، آبهایی که همراه با گاز از اعماق زمین استخراج شده و همراه با آن به صورت بخار آب در حال حرکت می باشند (که آن ها را هیدرات های گاز طبیعی می نامند)، کم کم به مایع تبدیل خواهند شد و اگر دما باز هم کاهش یابد، این آب ها به صورت نیمه جامد یا جامد (کریستال های یخ) درآمده و حرکت گاز را با مشکل مواجه می کنند و در حالت بدتر، امکان دارد که در نقاطی از مسیر، این جامدات به دیواره لوله بچسبند. در صورت بروز چنین پدیده ای، خیلی زود سایر مایعات یا جامداتی که به همین علت تشکیل شده و به همراه گازها در حال حرکت می باشند، به این نقطه خواهند پیوست و در زمان بسیار کوتاهی، حجم این توده به قدری بزرگ خواهد گردید که تقریباً به طور کامل، مانع از حرکت گاز در لوله می گردد. با توجه به سرعت و فشار بالای گازهای در حال عبور، گاز در پشت این نقطه متراکم شده و به راحتی می توان پیش ینی نمود که این اتفاق حتی ممکن است خط لوله انتقال گاز را دچار نشتی، ترکیدگی یا حتی انفجار کند. از اینرو، در نقاط خاصی از مسیر خط لوله بین چاه ها تا مقصد، دستگاه های گرمکن وجود دارند که دمای گاز را بالا می برند. چاه های نفت نیز به طور معمول حاوی مقادیری گاز می باشند. گاز طبیعی خام موجود در چاه های نفت، به دو صورت می تواند استخراج گردد؛ چنانچه گاز به صورت محلول در نفت خام باشد، گازِ محلول نامیده می شود. اگر گاز در تماس مستقیم ولی جدا از نفت باشد، به آن گازِ همراه می گویند. گاز طبیعی حاصل از عملیات فرآورش نهایی دارا ی مشخصات بدون رنگ، بدون بو و سبک تر از هوا می باشد. ارزش حرارتی یک گاز، مقدار حرارتی است که در اثر سوختن یک مترمکعب آن گاز ایجاد می شود که بدین ترتیب ارزش حرارتی هر متر مکعب متان تقریباً معادل ارزش حرارتی یک لیتر نفت سفید می باشد و به عبارت دیگر چنانچه یک فوت مکعب از آن سوزانده شود معادل با ۲۵۲ کیلو کالری انرژی حرارتی آزاد می نماید که از این لحاظ در مقایسه با دیگر سوختها بسیار قابل توجه می باشد. هیدروکربن ها با فرمول عمومی CnH2n+۲ اجزاء اصلی گاز طبیعی بوده و منابع عمده انرژی می باشند. افزایش اتم های کربن مولکول هیدروکربن را سنگینتر و ارزش حرارتی آن افزونتر می سازد. ارزش حرارتی هیدروکربن های متان و اتان از ۸۴۰۰ تا ۱۰۲۰۰ کیلو کالری بازای هر مترمکعب آن ها می باشد. ارزش حرارتی هیدروکربن پروپان برابر با ۲۲۲۰۰ کیلو کالری بازای هر مترمکعب آن می باشد. ارزش حرارتی هیدروکربن بوتان برابر با ۲۸۵۰۰ کیلو کالری بازای هر مترمکعب آن می باشد. گاز طبیعی شامل ۸۵ درصد گاز متان و ۱۲ درصد گاز اتان و ۳ درصد گاز پروپان، بوتان، ازت و غیره می باشد. گاز طبیعی حاصل از میادین گازی سرخس حاوی متان بادرجه خلوص ۹۸ درصد می باشد. ارجحیت دیگر گاز گاز طبیعی (متان – CH4) به سایر سوخت ها آن است که گاز طبیعی تمیزترین سوخت فسیلی است زیرا نه تنها با سوختن آن گاز سمی و خطرناک منواکسید کربن تولید نمی گردد بلکه جالب است بدانیم که ماحصل سوخت این گاز غالباً آب به همراه حداقل میزان دی اکسیدکربن در مقایسه با تمام سوختهای فسیلی می باشد. دمای احتراق خود به خود گاز طبیعی ۶۴۹ درجه سانتی گراد است. دمای جوش متان ۴۹/ ۱۶۱ درجه سانتی گراد زیر صفر است. فرایند تبدیل گاز طبیعی به گاز مایع در همین درجه حرارت صورت می گیرد. یکی از عوامل مهم و مؤثر در کامل سوزی گاز طبیعی و آبی سوزی شعله تأمین هوای کافی است. میزان هوای لازم جهت هر مترمکعب گاز طبیعی هنگام سوختن حدودأ ۱۰ مترمکعب می باشد. آبی تر بودن شعله به معنی دریافت بهتر و بیشتر هوا می باشد. مجموعه عملیات پیچیده ای است شامل فرایندهایی بقرار و ترتیب ذیل که در جریان آن بتوان گاز طبیعی را که شامل عمدتاً متان به عنوان اصلی ترین ماده و با درصد خلوص ۸۰ تا ۹۷ می باشد را به عنوان محصول نهائی پالایش نمود، صمن آنکه در این فرایندها علاوه بر استحصال گوگرد ترکیبات ارزشمند مایعات گاز طبیعی شامل گاز مایع و (CONDENSATE) که تمامآ در ردیف اقلام صادراتی نیزبشمار می آیند جداسازی می گردند. گازی که همراه نفت است، باید از آن جدا شود تا نفت خالص و پایدار بدست آید. در صورتی که نفت و گاز استخراجی از چاه مستقیماً به مخازن ذخیره نفت هدایت گردند. بعلت سبک و فرار بودن گاز مقداری از آن از منافذ فوقانی مخزن ذخیره خارج شده و در ضمن مقداری از اجزای سبک و گرانبهای نفت را هم با خود خارج می کند. از این رو نفت را پس از خروج از چاه و پیش از آنکه به مخزن روانه گردد به درون دستگاه تفکیک نفت و گاز هدایت می کنیم. عملیات تفکیک گاز همراه از نفت خام اصولاً با ابزار موجود در سر چاه و طی فرایندهای سرچاهی، انجام می شود. این عمل توسط دستگاهی بنام جداکننده سنتی که هیدرو کربورهای سنگین و مایع را از هیدروکربورهای سبک تر و گازی تفکیک می نماید صورت می گیرد. سپس این دو هیدروکربن برای فرآورش بیشتر به مسیرهای مجزایی هدایت شده تا عملیات تصفیه ای لازم بر روی آن ها صورت گیرد. این دستگاه به شکل یک استوانه قائم دربسته بوده که در آن با استفاده از نیروی گرانش ذرات گاز از هم باز و به اصطلاح منبسط می گردد، و در این ضمن از سرعت آن نیز کاسته می شود. وقتی فشار و سرعت گاز به مقدار زیادی کاهش یافت بخش انبوهی از گاز، از نفت جدا می گردد. آنگاه گاز حاصل را توسط لوله بمخزن دیگری هدایت می کنند گازی که از دستگاه جداکننده خارج می گردد، غالباً از نوع گاز تر بوده و حاوی مقدار زیادی بنزین سبک (طبیعی) نیز می باشد. بنزین سبک (طبیعی) به لحاظ آنکه دارا ی ارزش فراوانی می باشد الزاماً باید در مراحل بعدی از گاز طبیعی جدا گردد. در مواردی که گاز در نفت خام محلول است مقداری از آن به جهت ماهیت گاز و تحت تأثیر کاهش فشار موجود در سر چاه از نفت جدا می گردد و سپس این دو گروه از هیدروکربن ها برای فرآورش بیشتر هر یک به مجاری مخصوص بخود فرستاده می شوند. این فرایند اولین مرحله از مجموعه عملیات پالایش گاز طبیعی خام می باشد. در به عمل آوری مایعات گازطبیعی فرایندی سه مرحله ای وجود دارد. زیرا ابتدا مایعات توسط جاذب از گازطبیعی استخراج و سپس ماده جاذب طی فرایند دوم قابلیت استفاده مجدد (مکرر) را در فرایند ابتدایی کسب می نماید و نهایتاً در فرایند سوم عناصر تشکیل دهنده و گرانبهای این مایعات نیز باید از خودشان جداسازی شده و به اجزای پایه ای تبدیل گردند؛ که این فرایند در یک نیروگاه فرآورش نسبتاً متمرکز بنام کارخانه گاز مایع بر روی مایعات حاصل انجام می شود. بخش اعظم مایعات گازی درمحدوده بنزین و نفت سفید می باشد. ضمن آنکه می توان فرآورده های دیگری مانند حلال و سوخت جت و دیزل نیز از آن تولید نمود. مواد متشکله در مایعات گاز طبیعی عبارت اند از. اتان ماده ای است ارزشمند و خوراک مناسب جهت مجتمع های پتروشیمی و تبدیل آن به ماده ایی با ارزش بیشتر به نام اتیلن و پلی اتیلن. گازطبیعی میدان پارس جنوبی حدودأ حاوی شش درصد اتان می باشد که با جداسازی آن و ساخت اتیلن و پلی اتیلن مزیت های اقتصادی فراوانی برای کشورمان ایجاد می شود. کاربردفناوری تفکیک اتان از مایعات گازی در ایران بسیار جدید است و هم اکنون در فازهای ۴و۵ پارس جنوبی بکار گرفته می شود. گاز مایع عمدتآ شامل پروپان و بوتان بوده که آن را می توان با پالایش نفت خام نیز بدست آورد. ضمنآ در فرایند شکست ملکولی (کراکینگ) نفت خام یا فرایند افزایش اکتان بنزین (ریفرم کاتالیستی) نیز این ماده ارزشمند به صورت محصول جانبی حاصل می شود. درصد پروپان و بوتان موجود در گاز مایع که مصارف سوختی در خودرو (کمتر) و در منازل (بیشتر) دارد متغیر بوده به طوری که در فصل گرم پروپان کمتر و در فصل سرد پروپان بیشتر خواهد بود در فصل سرد افزایش در صد پروپان به علت سبک تر بودن باعث تبخیر بهتر سوخت می گردد. معمولاً درصد پروپان در گاز مایع بین ۱۰ الی ۵۰ درصد متغیر است. شامل ترکیبات سنگینتر از بوتان مولکول هایی دارای اتم های کربن بیشتر و حالت مایع در شرایط را شامل می گردند. این ترکیبات را می توان به منظور صادرات پس از تثبیت فشار بخار و تنظیم نقطهٔ شبنم طبق مشخصات اعلام شده متقاضی (خریدار) به مخازن انتقال یافته و بمحض تکمیل ظرفیت مخزن صادر شوند؛ ولی این گروه از هیدرکربورها به لحاظ ارزشمندی بیشتری که نسبت به دیگر محصولات جدا شده دارند مقرون به صرفه است که طی فرایند دیگری در پالایشگاه میعانات گازی به سوخت هایی تبدیل گردد، که تاکنون در پالایشگاه های نفت از پالایش نفت خام حاصل می گردید. با توجه به اینکه پالایشگاه ۵۰۰ میلیون دلاری میعانات گازی در امارات متحده عربی بخشی از خوراک مورد نیاز خود را از ایران تأمین می نماید و حجم فراوان مایعات گازی که با بهره برداری از فازهای پارس جنوبی و دیگر پالایشگاه های گاز کشور حاصل می گردد، احداث پالایشگاه های میعانات گازی با امکاناتی شامل یک برج تقطیر و چند فرایند تصفیه و ریفرمینگ کاتالیستی، بسیار حائز اهمیت می باشد. در حال حاضر کلیه مایعات گازی تولیدی در دو بخش صنایع پتروشیمی و پالایشگاه ها جهت خوراک مورد استفاده قرار گرفته و بخش سوم آن نیز صادر می گردد. مایعات گازی حاصل از پالایش گازهای ترش نیز ترش بوده و حاوی درصد فراوانی از هیدروژن سولفید و مرکپتان می باشد؛ بنابراین بعد از تقطیر و تهیه فراورده ها نیاز به فرایندهای پالایشی جهت زدودن و یاکاستن از میزان گوگرد و مرکپتان موجود دارند. بعد از جداسازی مایعات گازی از گاز طبیعی خام دومین قسمت از فرآورش گاز نیز صورت می گیرد که شامل جداسازی دی اکسید کربن و سولفید هیدروژن است. گازطبیعی بسته به موقعیت چاه مربوط مقادیر متفاوتی از این دو ماده را شامل می گردد. فرایند تفکیک سولفید هیدروژن و دی اکسید کربن از گازترش، شیرین کردن گاز نامیده می شود. سولفید هیدروژن و دی اکسید کربن را می توان سوزاند و از گوگرد نیز صرفنظر نمود ولی این عمل باعث آلودگی شدید محیط زیست می گردد. با توجه به اینکه سولفور موجود در گاز عمدتآدر ترکیب سولفید هیدروژن قرار دارد، حال چنانچه میزان سولفید هیدروژن موجود از مقدار ۷/۵ میلیگرم در هر متر مکعب گازطبیعی بیشتر باشد به آن گاز ترش اطلاق می گردد. وچنانچه از این مقدار کمتر باشد نیاز به تصفیه نمی باشد. سولفور موجود در گاز طبیعی به علت دارا بودن بوی زننده و تنفس های مرگ آور و عامل فرسایندگی خطوط لوله انتقال، گاز را غیر مطلوب و انتقال آن را پر هزینه می سازد. تکنیک های مورد استفاده در فرایند شیرین سازی گاز ترش موسوم به «فرایند آمین» که متداول ترین نوع در عملیات شیرین سازی می باشد تشابه فراوانی با فرایند قبل و فرایند بعدی خود یعنی نم زدایی توسط گلایکول دارند. مواد مورد استفاده در این فرایند انواع محلول های آمین می باشد. در این نوع فرایندها اغلب از دو محلول آمین باسامی مونو اتانول آمین و دی اتانول آمین (اداره مبارزه با مواد مخدر آمریکا) استفاده می گردد. گاز ترش از میان برجی که با محلول آمین پر شده است جریان داده می شود. تشابه خواص ملکولی محلول آمین با سولفور موجود در سولفید هیدروژن باعث می گردد تا بخش عمده ای از مواد سولفوره جذب محلول گردد و سپس این محلول با شرکت در فرایند ثانوی ضمن جداسازی از سولفید هیدروژن جذب شده مجدداً قابل بهره برداری در فرایند ابتدایی می گردد. روش دیگری در رابطه با شیرین سازی گاز ترش با استفاده از جاذب های جامد برای جداسازی دی اکسیدکربن و سولفید هیدروژن نیز وجود دارد. دی اکسیدکربن حاصل از فرایند از طریق مشعل وارد محیط شده و طبعآ آلودگی هایی از خود بجا می گذارد که اجتناب ناپذیر می باشد؛ ولی سولفید هیدروژن حاصل از فرایند قبل پس از انتقال به واحد گوگردسازی با شرکت در فرایندی کاتالیستی و با واکنش های گرمایی بنام فرایند کلاوس سولفور موجودرا به صورت مایع آزاد می نماید. مایع حاصل بعد ازانتقال به واحددیگری و بعد از عملیات دانه بندی و انبار می شود این فرایند تا ۹۷ درصد سولفور موجود در گاز طبیعی را بازیافت می نماید. این ماده که سولفور پایه نامیده می شود. بشکل پودر زرد رنگ بوده و آن را می توان داخل محوطه پالایشگاه یا خارج از آن مشاهده نمو د. البته نظر به نیازبازار جهانی، سولفور موجود بعد از استخراج و تصفیه و آماده سازی کامل جزو اقلام صادراتی محسوب و جداگانه به بازار عرضه می گردد. مرکاپتان ها گروه دیگری از ترکیبات گوگرد دار می باشند، که بایداز ترکیب گاز قابل مصرف توسط فرایندی از نوع غربال مولکولی جداسازی گردد. ازآنجاییکه سیستم لوله کشی های مشترکین فاقد هشدار دهنده های نشت گاز می باشد ضرورتآ و به همین منظور مقدار اندکی از آن که منجر به ضایعات در خطوط لوله نگردد را در ترکیب گاز بجا می گذارند تا به کمک این مواد بودار (بوی تخم مرغ گندیده) مصرف کننده از وجود نشتی در لوله های گاز آگاه گردد. در همین رابطه در ایستگاه های CGS نیز به طور جداگانه مقداری مرکاپتان به جریان گاز تزریق می گردد. گاز میادین پارس جنوبی، نار و کنگان، سرخس و گاز همراه میدان آغاجاری از نوع ترش بوده و لذا حاوی مقدار معتنابهی گوگرد می باشد. گاز میادین تابناک - شانون، هما، وراوی و گاز همراه میادین مارون و اهواز از نوع شیرین بوده و طبعاً بعلت فقدان گوگرد و حذف فرایندهای مربوطه نسبت به گار میادین دیگر با ارزشتر می باشد. علاوه بر تفکیک نفت با گاز مقداری آب آزاد همراه با گازطبیعی وجود دارد که بیشتر آن توسط روش های جداسازی ساده در سر چاه یا در نزدیکی آن از گاز جدا می شود. در حالیکه بخار آب موجود در محلول گاز می بایست طی فرایندی بسیار پیچیده تحت عنوان عملیات نم زدایی یا رطوبت زدایی از گازطبیعی تفکیک گردند. در این فرایند بخار آب متراکم و موجود در سطح توسط ماده نم زدا جذب و جمع آوری می گردد. نوع متداول نم زدایی جذب با عنوان نم زدایی گلایکول که ماده اصلی این فرایند می باشد شناخته می شود. در این فرایند، از مایع نم زدای خشک کننده حاوی گلایکول برای جذب بخار آب از جریان گاز استفاده می شود. در این نوع فرایند اغلب از دو محلول گلایکول باسامی دی اتیل گلایکول یا تری اتیل گلایکول استفاده می گردد. خواص ملکولی ماده گلایکول شباهت بسیاری با آب دارد لذا چنانچه در تماس با جریانی از گازطبیعی قرار گیرد، رطوبت آب موجود در جریان گاز را جذب و جمع آوری می نماید. ملکول های سنگین شده گلایکول در انتهای تماس دهنده جهت خروج از نم زدا جمع و خارج میشو ند سپس گازطبیعی خشک نیزاز جانب دیگر به بیرون از نم زدا انتقال می یاید. محلول گلایکول را از میان دیگ بخار به منظور تبخیر نمودن آب محلول در آن و آزاد کردن گلایکول جهت استفاده مجدد آن در فرایندهای بعدی نم زدایی عبور می دهند. این عمل با بهره گیری از پدیده فیزیکی یعنی وجود اختلاف در نقطه جوش آب تا ۲۱۲درجه فارنهایت (۱۰۰ درجه سانتیگراد) و گلایکول تا ۴۰۰ درجه فارنهایت صورت می گیرد. رطوبت زدایی با ماده خشک کننده جامد که معمولاً مؤثرتر از نم زداهای گلایکول هستند نیز با استفاده از روش جذب سطحی صورت می گیرد. جهت این کار به حداقل دو برج یابیشتر نیاز می باشد که به کمک یک ماده خشک کننده جامد شامل آلومینا یا ماده سیلیکاژل پرشده است. نم زدایی با ماده خشک کننده جامد اولین شیوه نم زدایی گازطبیعی با استفاده از روش جذب سطحی است گازطبیعی از داخل این برج ها، از بالا به پایین عبور داده می شوند. گازطبیعی در این فرایند ضمن عبور از اطراف ذرات ماده خشک کننده رطوبت های موجود در جریان گازطبیعی به سطح ذرات ماده خشک کننده جذب می گردد و باتکمیل این فرایند تقریباً تمام آب توسط ماده خشک کننده جامد جذب شده و نهایتاً گاز خشک از انتهای برج خارج شود. این نوع از سیستم نم زدایی از آنجاییکه در رابطه باحجم فراوان گاز تحت فشارهای بالا مناسب هستند معمولاً در انتهای یک خط لوله در یک ایستگاه کمپرسور قرار دارند. در این سیستم نیز همانند گلایکول در روش اول ماده خشک کننده جامد بعد از اشباع شدن از آب جهت احیاء و استفاده های مکرر از سیستم های گرمکن با درجه حرارت بالا جهت تبخیر بخار آب موجود در گلایکول بکار گرفته می شوند. گازطبیعی اینک با طی تمام مراحل تصفیه به طور کامل فرآورش و برای مصرف آماده گردید لذا در پایان با تقویت فشار آن تا حدود ۱۰۰۰ psi و پس از محاسبه حجم آن توسط سیستم اندازه گیری به خط لوله خروجی پالایشگاه هدایت و تحویل مدیریت منطقه عملیات انتقال گاز مربوطه می گردد.
[ { "answer1": "گازهای طبیعی خام استخراج شده از چاه های مستقل گازی یا هیچ نفتی همراه خود ندارند یا مقدار نفت همراه آن ها بسیار ناچیز می باشد؛ اما این گازها به دلیل اینکه از اعماق زمین به بالا آمده اند، در طول مسیر بالاآمدن، با خود مقداری شن و ماسه و آب شور را به همراه آورده اند.", "answer2": "از اینرو، قبل از ارسال این گازها به پالایشگاه ها، جامدات همراه با آن ها در محلهایی که به مجموعه تأسیسات سَرِچاهی شناخته می شوند، توسط دستگاه هایی به نام جداکننده، از گاز جدا می گردند.", "distance": 264, "question": "گاز طبیعی خام استخراج شده از چاه های مستقل گازی چه موادی را با خود به همراه می آورد و در تاسیسات سرچاهی چگونه تصفیه می شود؟" }, { "answer1": "مجموعه عملیات پیچیده ای است شامل فرایندهایی بقرار و ترتیب ذیل که در جریان آن بتوان گاز طبیعی را که شامل عمدتاً متان به عنوان اصلی ترین ماده و با درصد خلوص ۸۰ تا ۹۷ می باشد را به عنوان محصول نهائی پالایش نمود، صمن آنکه در این فرایندها علاوه بر استحصال گوگرد ترکیبات ارزشمند مایعات گاز طبیعی شامل گاز مایع و (CONDENSATE) که تمامآ در ردیف اقلام صادراتی نیزبشمار می آیند جداسازی می گردند.", "answer2": "فرایند تفکیک سولفید هیدروژن و دی اکسید کربن از گازترش، شیرین کردن گاز نامیده می شود.", "distance": 5032, "question": "در فرآیند تولید گاز طبیعی، چه موادی از گاز جدا می شوند و چه فرایندی برای شیرین سازی گاز ترش انجام می شود؟" }, { "answer1": "بخش اعظم مایعات گازی درمحدوده بنزین و نفت سفید می باشد. ضمن آنکه می توان فرآورده های دیگری مانند حلال و سوخت جت و دیزل نیز از آن تولید نمود.", "answer2": "گاز مایع عمدتآ شامل پروپان و بوتان بوده که آن را می توان با پالایش نفت خام نیز بدست آورد. ضمنآ در فرایند شکست ملکولی (کراکینگ) نفت خام یا فرایند افزایش اکتان بنزین (ریفرم کاتالیستی) نیز این ماده ارزشمند به صورت محصول جانبی حاصل می شود.", "distance": 584, "question": "مایعات گازی شامل چه موادی هستند و در چه مواردی مورد استفاده قرار می گیرند؟ همچنین چه موادی را می توان از گاز مایع بدست آورد؟" }, { "answer1": "دمای احتراق خود به خود گاز طبیعی ۶۴۹ درجه سانتی گراد است.", "answer2": "در طول مسیر لوله های انتقال، به دلیل کم شدن تدریجی فشار گاز، دمای آن کاهش می یابد و بر اثر این کاهش دما، آبهایی که همراه با گاز از اعماق زمین استخراج شده و همراه با آن به صورت بخار آب در حال حرکت می باشند (که آن ها را هیدرات های گاز طبیعی می نامند)، کم کم به مایع تبدیل خواهند شد و اگر دما باز هم کاهش یابد، این آب ها به صورت نیمه جامد یا جامد (کریستال های یخ) درآمده و حرکت گاز را با مشکل مواجه می کنند و در حالت بدتر، امکان دارد که در نقاطی از مسیر، این جامدات به دیواره لوله بچسبند.", "distance": 2689, "question": "دمای احتراق خود به خود گاز طبیعی چقدر است و چگونه آب همراه گاز در لوله ها باعث ایجاد مشکل می شود؟" }, { "answer1": "سوخت های فسیلی در عمق سه تا چهار کیلومتری زمین، در لایه های آن و با فشار چند صد اتمسفر به صورت ذخیره می باشند.", "answer2": "از این رو نفت را پس از خروج از چاه و پیش از آنکه به مخزن روانه گردد به درون دستگاه تفکیک نفت و گاز هدایت می کنیم.", "distance": 7087, "question": "مخازن هیدروکربوری در چه عمقی از زمین قرار دارند و چگونه گاز همراه با نفت استخراج شده از چاه تفکیک می شود؟" } ]
[]
gemini-2.0-flash-exp