body
stringlengths 26
2.88k
| author
stringlengths 0
23
|
---|---|
هر کسی بر اساس حق طبیعی اش مجاز است از عقل خود استفاده کند تا به گونه ای نحوه ی زیستنش را تعریف کند که این نحوه زندگی به او اجازه نمایان شدن بدهد. | فردریش نیچه |
بیشترین تأسف من در زندگی از این است که در زمینه فکاهیات و طنز، اثری از خود بجای نگذاشتهام. | اسپینوزا |
نظریه پردازان خودشکوفایی، بر اخلاقیاتی تکاملی باور دارند. برای نمونه، آبراهام مزلو می گوید:«انسان به گونه ای ساخته شده که اصرار دارد موجودی کامل و کامل تر شود و این به معنای اصرار برای رسیدن به همان چیزی است که مردم ارزشهای والا، بزرگواری، مهربانی، شجاعت، صداقت، عشق، از خودگذشتگی و خوبی می نامند.» بنابراین مزلو به پرسش ما برای چه زنده ایم؟ اینگونه پاسخ می دهد که ما زنده ایم تا توانایی هایمان را محقق سازیم. او پرسش بعدی یعنی بر چه اساسی زندگی کنیم؟ را با این ادعا پاسخ می دهد که ارزشهای خوب در ذات ارگانیسم انسانی نهاده شده اند و اگر انسان به خرد ذاتی خویش اعتماد کند، به شیوه ای شهودی آن ها را خواهد یافت. | حکیم عمر خیام |
نظام استبداد و خودکامگی یکسری احکام خاص صادر میکند: این کار را بکن، آن کار را نکن. امر و نهی برای تک تک اعمال و رفتار! آیا همین کافی خواهد بود؟ آیا باید دست روی دست گذاشت و منتظر بود تا کسی عمل خلافی انجام دهد؟ نه. در این صورت کار از کار میگذرد. باید اندیشه و عقیده مخالف را نیز ممنوع کرد. البته این هم کافی نخواهد بود. آیا این درست است که صاحبان قدرت منتظر باشند تا کسی حرفی بزند، یا ابراز عقیده ای بکند و بعد او را محاکمه و تنبیه کنند؟ نخیر! این روش درست نیست. باید روشی تعبیه کرد که حتی حرف ها و ایما و اشارههایی که بین دوستان و آشنایان ردوبدل می شود هم ممنوع شود. اصلا بهتر آن است که تفکر و دگراندیشیرچند آنها را بازگو نکنند و در سطح فکر باقی بماند) ممنوع شود. | گی کورنو |
من این ادعا را ندارم که ما در «بهترین جهان های ممکن» زندگی میکنیم. اما جهان میتوانست جای بسیار بدتری از اینی که هست باشد - و در طول تاریخ بشر در دوره های طولانی چنین بوده است. اگر ما میتوانستیم آزادانه مقطعی را در تاریخ انتخاب کنیم که در آن مقطع زندگی کنیم، احتمالا بهترین گزینهمان همین مقطع فعلی میبود. ترس ما مشکلی است که از تجمل ما برخاسته است؛ ما چنان زندگی های امنی داریم که به ما فرصت میدهد دل نگران بیشمار خطرهایی باشیم که عملا هیچ بختی برای آسیب زدن به زندگی ما ندارند. عصر ما هم طبیعتا مشکلاتی جدی دارد که باید با آنها دست و پنجه نرم کند: فقر،گرسنگی، تغییرات آب و هوایی، کشمکش های سیاسی و دینی و غیره. اما آنچه ما بدان نیاز داریم ایمان به توانایی بشر برای کوشیدن و حل گام به گام این مسائل است. ما نیاز داریم از اشتباهاتمان درس بگیریم و جهانی بهتر بیافرینیم - خلاصه ما نیازمند یک خوشبینی انسانی هستیم. | حکیم عمر خیام |
اگر «چرا»ی خویش را برای زندگی داشته باشیم، با هر «چگونه»ای خواهیم ساخت. | لارس اسوندسن |
عشق و عاشقی هرچند اثیری و پراحساس ابراز گردد، بازهم ریشه در شهوت دارد و بس. | فردریش نیچه |
انسان هویت خود را در قصدمندی و اراده تجربه میکند.«من» آن منِ «من میتوانم» است. دکارت در جملهی مشهور «من فکر میکنم، پس هستم» اشتباه کرده، زیرا هویت، حاصل تفکر و عقلانیگری نیست. فرمول دکارت، مهمترین متغیر را کنار گذاشته؛ او از روی فکر به هویت جست زده در حالی که آنچه در اصل اتفاق میافتد متغیر بینابینی «من میتوانم» است. کییرکگور به همین ترتیب، راه حل بیش از حد ساده شده و عقلانیگرای هگل را که میگوید «بالقوگی به فعلیت منجر میشود» به سخره میگیرد وقتی میگوید بالقوگی به فعلیت منجر میشود ولی متغیر بینابینیاش اضطراب است. میتوانیم اینگونه بیانش کنیم که «بالقوگی به صورت چیزی متعلق به من تجربه میشود - قدرتِ من، پرسشِ من - و اینکه به فعلیت منجر شود یا نه، تا حدود زیادی به من بستگی دارد: اینکه کجا عمل کنم و کجا مکث.» آنچه در تجربه انسانی روی میدهد این است: «من دریافت میکنم، من میتوانم، من اراده میکنم، من هستم.» و «من میتوانم» و «من اراده میکنم»، تجربیات لازم برای هویتند. این مسأله ما را از این موضع توجیه ناپذیر در درمان که بیمار اول حس هویت پیدا میکند و بعد عمل میکند، میرهانَد. برعکس، او هویت را حین عمل یا دست کم در امکان انجام عمل تجربه میکند. | آرتور شوپنهاور |
اگر چیزی هست که میتوان پیوسته آرزو کرد و گاهی به دست آورد محبت بشری است. | رولو می |
زیستن، تنها با آنچه انسان میداند و آنچه به یاد میآورد و محروم از آنچه آرزو دارد، چه دشوار است. | حکیم عمر خیام |
آدم بدبین، سختی را در هر فرصتی می بیند؛ آدم خوش بین، فرصت را در هر سختی. | آلبر کامو |
ما نیز مانند ویلیام جیمز در سرگشتگی دورهی گذار زندگی میکنیم: او در ابتدای این دوره بود و ما امیدواریم در پایانش باشیم. او از یک چیز مطمئن بود: با اینکه آگاهی بشر هرگز قطعی نیست و با اینکه هیچ پاسخ مطلقی وجود نداشته و نخواهد داشت، بشر در هر حال باید عمل کند. پس از پنج سال در اواخر دهه 20 و اوایل دهه 30 زندگیاش، وقتی افسردگی او را از پای انداخته بود و از ساده ترین تصمیم عاجز بود، یک روز به این نتیجه رسید که میتواند عملی ارادی انجام دهد تا به کمک آن آزادی را باور کند. او آزادی را اراده کرد و آن را حکم خود قرار داد. مینویسد «نخستین عمل آزادانه، انتخاب آزادیست.» پس از آن متقاعد شد که این عمل ارادی همان چیزی بود که او را قادر ساخت که با افسردگیاش کنار بیاید و از آن عبور کند. دست کم در زندگینامهاش روشن است، زندگی سازندهاش که تا زمان مرگ در 68 سالگی ادامه یافت، از همان لحظه آغاز شد. | وینستون چرچیل |
قطعا شغل، نگرانی و گرفتاری، به وفور در سراسر زندگی همه وجود دارد. اما اگر تمام خواهش ها به محض برانگیخته شدن برآورده شوند، انسانها چگونه در زندگی خود مشغول باشند و وقت خود را بگذرانند؟ تصور کنید نژاد بشر به مدینه فاضله نقل مکان کند، جایی که هرچیزی خود به خود به ثمر برسد و کبوتران درحین پرواز بیدرنگ کباب شوند، جایی که هرکس فورا محبوب خود را پیدا کند و در حفظ و نگهداری او هیچ مانع و مشکلی نداشته باشد. انسانها از دلزدگی خواهند مرد، یا خود را حلق آویز خواهند کرد، یا شاید با هم بجنگند، یکدیگر را خفه کنند یا بکشند. بنابراین دچار رنج و درد بیشتری از آنچه اکنون طبیعت برای آنها مقرر نموده، خواهند شد. | رولو می |
هرشخصی دو بار میمیرد، یک بار آنگاه که عشق از دلش میرود و بار دیگر زمانی که زندگی را بدرود میگوید، اما وداع با زندگی در برابر مرگ عشق، ناچیز است. | آرتور شوپنهاور |
نوع دیگری از اعتیاد بهفخرفروشی، این است که ارزش خود را بیش از قدر واقعی، تخمین بزنیم. | فرانسوا ولتر |
تمامی یک انسان، از تمامی انسانها ساخته شده و برابر کل آنها ارزش دارد، و ارزش هر یک از آن با او برابر است. | چارلز داروین |
انسانی که از ثروتش مغرور است نباید بخاطر آن ستایش شود، تا زمانی که مشخص شود چگونه آن را بدست آورده است. | ژان پل سارتر |
همه آرزوها از نیاز سرچشمه میگیرد، یعنی از کمبودها و از رنجها. | سقراط |
اشرار، کسانی را گویند که عیوب مردم را جستجو میکنند و به آن میچسبند و نیکویی آنها را به دست فراموشی میسپارند؛ مانند مگسی که در جاهای کثیف مینشیند و از جاهای تمیز دوری میکند. | افلاطون |
دو باور غلط در مورد من وجود دارد یکی این که چون عینک میزنم فکر میکنند که روشنفکرم و دیگری این که چون با فیلمهایم پولهایم را هدر میدهم فکر میکنند هنرمندم. این دو باور غلط سالهاست که در میان مردم رایج است. | وودی آلن |
یک ساعت از عمر گذشته را به هیچ قیمتی نمیتوان بازگردانید، اما با دادن چند قطعه پول ناچیز میتوان تجارب تمام عمر بزرگترین عقلای عالم را تصرف کرد. | شارل دو مونتسکیو |
چه موهبت بزرگی است، داشتن یک دوست با قلبی رازدار؛ چرا که میتوانید با خیال آسوده، همهی اسرار خود را در قلب او دفن کنید. | سنکا |
آنکه ندیده است آن دستی را نیز که نوازش کنان - می کشد، زندگی را خوب ننگریسته است. | فردریش نیچه |
بر یک صفحه سفید خط مستقیمی رسم کنید. ابتدای این خط تولدتان را مجسم می کند و پایانش مرگتان را. خط متقاطعی بر آن رسم کنید تا نشان دهد، اکنون در کجا هستید. پنج دقیقه بر آن مراقبه کنید. | اروین دیوید یالوم |
انسان، بیشتر دلباخته ی اشتیاق خویش است تا آنچه اشتیاقش را برانگیخته است. | فردریش نیچه |
هیچ چیز ساده تر از قلب نمی شکند. | ژان پل سارتر |
قبل از اینکه براى آمدن باران به درگاه خدا نماز بیاورى، بهتر است برنامه هواشناسى را نگاه کنى. | مارک تواین |
بدترین و خطرناک ترین کلمات اینست : همه اینگونه اند. | لئو تولستوی |
به هر عشق ناکام! به آتش پر شرار و بی دریغ دوزخ! ای کاش چیزی بدتر می شناختم که بتوانم بدان سوگند یاد کنم! | یوهان ولفگانگ گوته |
در هفده سالگی، بدون هیج گونه تعلیم و تربیت نظری، نکبت و مصیبت زندگی به من چنگ زد و مرا در ربود. درست مانند بودا به هنگام جوانی، وقتی بیماری، درد، پیری و مرگ را دید. | آرتور شوپنهاور |
من همیشه از داشتن زن عزیزم ماری لوئیز سرافراز بودهام و تا آخرین لحظهٔ حیات با بهترین احساسات صمیمانه یادبود او را حفظ خواهم کرد. از همسرم خواهش میکنم که پسر مرا حراست نماید و از خطراتی که در زمان طفولیت اورا تهدید مینماید حفظ کند . به پسرم توصیه میکنم همواره بخاطر داشته باشد که او یک شاهزادهٔ فرانسوی است و هرگز آلت دست کسانی که فرانسه را تحقیر مینمایند نشود و پسرم هرگز نباید به هیچ عذر و بهانه و دستاویز با فرانسه بجنگد ویا آن را از پای در آورد ، او باید شعار مرا همیشه قبول کند که : موجودیت ما فدای فرانسه باد. | ناپلئون بناپارت |
امتیازی که همواره آن را ویژه و خارق العاده دانسته ام، تعلق به صنف درمانگران قابل احترام و شریف است. ما درمانگران بخشی از سنتی هستیم که قدمتش نه فقط به نیاکان بلافصل روان درمانگرمان نسلی که با فروید، یونگ و همه نیاکان آنها - نیچه، شوپنهاور، کی یر کگور- آغاز می شود)، بلکه بس دورتر، به عیسی، بودا، افلاطون، سقراط، جالینوس، بقراط و تمامی رهبران بزرگ مذهبی، فلاسفه و اطبایی باز می گردد که از آغاز زمان، انسان را هنگام ناامیدی هایش یاری داده اند. | اروین دیوید یالوم |
کاری که تنها سود شخصی در آن منظور شده باشد، شرافتمندانه نیست. | لئو تولستوی |
ایمان و رؤیادر وجود شعرا نهفتهاست، زیرا روزنه ورود به ابدیت در دل آنها پنهان شده. | جبران خلیل جبران |
جائیکه مردم از دولتشان بترسند، ظلم حاکم است؛ جائیکه دولت از مردم بترسد، آزادی وجود دارد. | توماس جفرسون |
جایی که من هستم، مرگ نیست؛ آنجا که مرگ هست، من نیستم. پس مرگ برای من هیچ است. | لوکرتیوس |
حکمت درد کمتر از حکمت لذت نیست. درد نیز مانند لذت، یکی از نیروهای بنیادین بقای نوع است؛ زیرا اگر جز این بود، نیروی درد مدتها پیش از بین رفته بود. | فردریش نیچه |
در آمریکا، رییسجمهور برای مدت چهارسال حکومت میکند، خبرنگاران برای همیشه. | اسکار وایلد |
دریغا، آنچه تا چندی پیش درین چمن، سبز و رنگین ایستاده بود، اکنون پژمرده و خاکسترین افتاده است! و چه بسیار شهدِ امید که من از اینجا به کندوهایِ خویش برده بودم!آن دلهای جوان اکنون همه پیر گشتهاند. و نه تنها پیر، که خسته و بی بها و تن آسا. آنان این را چنین مینامند:«ما دیگربار دیندار گشتهایم.»چندی پیش بود که ایشان را میدیدم که بامدادان با پاهایِ بیباک بیرون میدوند: اما پایِ داناییشان خسته شد و اکنون از بیباکیِ بامدادی خویش نیز به بدی یاد میکنند.به راستی، روزگاری، بساکس از ایشان پاهایِ خویش را بسانِ رقّاصان بَرمیکشید و نوشخند فرزانگیام برایاش دست میکوفت. آنگاه از کار بازایستاد و هماکنون دیدماش که خمیده پشت به سوی صلیب میخزد.روزگاری همچون پَشِگان و شاعرانِ جوان گِردِ نور و آزادی گَردان بودند. هرچه پیرتر، سردتر: و اکنون تاریک اندیشاناند و وِردخوانان و گوشه نشینان....دریغا، همیشه چه کماند آنانی که دلهاشان بیباکی و بازیگوشیِ دیرپای دارد و جانشان نیز شکیبا میماند. جز اینان دگر همه بیمداراناند. | فردریش نیچه |
غالبا تصویری از تکنولوژی به دست داده میشود که چیزی بیگانه با انسان است. اما در واقع امر، شاید تکنولوژی انسانیترین چیزیاست که میتوان به تصور درآورد. بدون تکنولوژی نمیتوانستیم زندگی فعلیمان را داشته باشیم. اگر به امان صفات حیوانیمان رها شده بودیم، مدت ها پیش نسل بشر منقرض شده بود. میتوان گفت این تکنولوژی بودهاست که بقا و پیشرفت ما را میسر کردهاست. جدالبرانگیزتر از این، میتوان گفت که این انسان نبود که تکنولوژی را ابداع کرد، بلکه تکنولوژی بود که انسان را ابداع کرد. انسان«طبیعی»- اگر منظور از آن انسان غیرتکنولوژیک باشد- هرگز وجود نداشته و هرگز وجود نخواهد داشت. تکنولوژیِ پرورده دست اجداد ما - نظیر تبرِ سنگی - رهایی انسان از سلطه طبیعت را مقدور ساخت و همین پیشرفتهای بعدی ما انسان ها را میسر کرد. تکنولوژی منابعی را برای پیشرفت مغزهای بزرگ تر و از همه مهمتر زبانمان در دسترس ما قرار داد. بنابراین این تصویر از تکنولوژی که غیرانسانی است تصویری مخدوش است - به عکس هر آنچه انسانی است همیشه وابسته به تکنولوژی است تا انسانی باشد و انسانی بماند. تکنولوژی بر همه جنبههای زندگی ما سایه انداخته است. | لارس اسوندسن |
همه می گویند آرزو بر جوانان گناه نیست و من می گویم بر پیران هم! | ژان پل سارتر |
انسانها در هیچ یک از ویژگی هایشان به اندازه نیکی کردن به همنوعان خویش، خدای گونه نیستند. | سیسرو |
مغزِ من، دومین عضو دوستداشتنی بدنم. | وودی آلن |
می توان زندگی را با قطعه ای پارچه گلدوزی شده مقایسه کرد که هر کس در نیمه اول عمر خود روی آن را می بیند، اما در نیمه دوم پشت آن را. آنچه در نیمه دوم می بینید آنقدرها زیبا نیست، اما بیشتر آموزنده است، زیرا او را قادر می سازد که ببیند چگونه نخها به یکدیگر متصل شده اند. | آرتور شوپنهاور |
نکتهی مهم در گفت و شنود غیر تدافعی این است که زن و شوهر فقط باید به رفتار یا عملکرد انتقاد کنند و از حمله به شخصیت طرف مقابل احراز کنند. هیم گینوت، روانشناس معتقد است بهترین فرمول در این زمینه فرمول «XYZ» است: « وقتی تو کار X را انجام دادی، باعث احساس Y در من شدی، ولی من توقع داشتم تو کار Z را انجام دهی.» مثلا : «وقتی تو تلفن نزدی که به من اطلاع دهی دیر به سر قرار شام می آیی)، خیلی عصبانی شدم و احساس پوچی کردم)، کاش به من زنگ میزدی و میگفتی که دیرتر می رسی)»اغلب اوقات که بین زن و شوهرها دعوا در میگیرد جملهی آخر: «کاش به من زنگ میزدی و میگفتی دیر میرسی» تبدیل به چیزی مثل: «تو یک حرامزادهی خودخواه و بیفکر هستی» میشود.خلاصه آنکه در چنین مواقعی همدلی باز هم وسیلهای پرقدرت و تعیین کننده است. | دنیل گلمن |
آموزش چیزی است که بعد از فراموش کردن چیزهایی که در مدرسه آموخته اید باقی می ماند. | آلبرت اینشتین |
هر آدم عاقلی حاضر است که به باجگیری که سر راهش را گرفته و تمام اموالش را طلب میکند و لوله تفنگش را به روی او نشانه رفته بگوید که تمام آن اموال را خود با کمال میل به او هدیه میکند و هیچ ادعایی هم ندارد. پس اگر انسان مجبور باشد که زیر سلطه حاکم مستبد زندگی کند، کم کم و به طور ناخودآگاه چنان به انحطاط میرود که خود او نیز درستی و صحت آنچه را انجام میدهد، تایید میکند، چرا که انسان فقط اگر یک بار هم که شده در تنهایی با خود به آن دروغ، به چشم حقیقت بنگرد و آن را بپذیرد، باری از دوش ضمیر خودآگاهش برداشته شده و زندگی آسان تر میگذرد. | مانس اشپربر |
عشق چیزی بسیار فراتر از میل به آمیزش جنسی است. عشق ابزار اصلی فرار از تنهایی ای است که بر سرتاسر بخش عمده زندگی مردان و زنان مستولی است. | برتراند راسل |
به پسرمان که درصدد ازدواج بود، گفتم متوجه باش، در ازدواج فقط با همسر مورد علاقهات ازدواج نمیکنی، بلکه با یک خانواده کاملا جدید وصلت میکنی. بهتر است بدانی دست به چه کاری می زنی. خانوادهها مهماند، اثری می گذارند و بعدها خودت این موضوع را میفهمی...ورود به یک خانواده جدید بیشباهت به زندگی در کشوری دیگر نیست. باید راه و رسم و عادتهای آنها را یاد بگیریم و حق اقامت کسب کنیم، در حالیکه هویت خویش را حفظ می کنیم. | چارلز هَندی |
جنگ، کشتارگاه کسانی است که همدیگر را نمیشناسند، بهنفع کسانی است که یکدیگر را میشناسند ولی همدیگر را نمیکشند. | سیسرو |
هنر آینهای نیست که با آن واقعیتها را منعکس ساخت بلکه پتکی است که با آن باید واقعیت را شکل داد. | برتولت برشت |
وجود تنها یک آدم بی نشاط کافی است تا کل یک خانه را مسموم ساخته و فضای آن را تیره و تار سازد. | فردریش نیچه |
منظره پسر جوان و دختر جوانی که برای نخستین بار یکدیگر را ملاقات میکنند، تماشائی و قابل توجه است. | آرتور شوپنهاور |
تاریخ های خاص و برجسته، می توانند به روشهای گوناگون، سرآغاز پرسشهای درمانی شوند. زادروزها، خصوصا زادروزهای مهم، می توانند دریچه ای به دلواپسی های اگزیستانسیال بگشایند و به تعمق بیشتر در چرخه زندگی منجر شوند. جشن تولد های بزرگسالی، از نظر من همیشه اموری تلخ و شیرین هستند که روی دیگرشان، تأسف و زاری است. از دید برخی افراد، یک زادروز می تواند نشانه ی این باشد که آنها بیشتر از والدینشان عمر کرده اند. تاریخ بازنشستگی، سالگرد ازدواج یا طلاق و بسیاری نشانه های دیگر، فرد را با پیش روی سنگدلانه زمان و ناپایداری زندگی آشنا می سازد. | اروین دیوید یالوم |
یک راه دستیابی به تصویر حک شده در مغز، «هنر» است.مقولهای که با ناخودآگاه سروکار دارد. مغزِ مربوط به عواطفِ انسان، خیلی خوب با مفاهیمِ نمادین و آنچه فروید آن را «فرایندِ نخستین» یامهای استعاری، داستان، اسطورهی هنر) می نامد، مأنوس و آشناست. از این شیوه اغلب برای درمان بچههایی که دچار آسیب روحی شده اند استفاده میشود. بعضی اوقات هنر میتواند راهی برای کودکان باز کند تا راجع به لحظهی هولناکی که از راهِ دیگر، جرأت ابراز آن را ندارند، صحبت کنند.دکتر اسپنسر آت، روانپزشک کودک که متخصص درمان چنین بچههایی است ماجرای پسر پنج سالهای را برایم تعریف کرد که همراه با مادرش توسط معشوقِ سابق او ربوده میشود. آن مرد آنها را به اتاق هتلی می برد و در آنجا به پسر دستور می دهد که به زیر پتو برود و بیرون نیاید و در همان حال مادر او را تا سرحد مرگ به زیر مشت و لگد میگیرد. پسر هیچ نوع تمایلی نداشت تا در مورد چیزهایی که شنیده بود با دکتر اسپنسر حرف بزند. به همین خاطر دکتر از او میخواهد که یک نقاشی بکشد، هر طرحی که دلش میخواهد. تصویری که پسرک میکشد یک رانندهی ماشین مسابقه است که چشمان درشتِ هیجان زدهای داشته است. این چشمانِ درشت، احتمالا چشمانِ خود پسرک بوده است که دزدکی به سارق نگاه میکرده است. این بازگشتِ پنهانی به صحنهی تکان دهنده تقریبا همیشه در آثار هنری بچههایی که دچار ضربهی روحی شده اند مشاهده میشود.دکتر اسپنسر، همیشه از بچههای تحت درمان خود میخواهد که نقاشی بکشند. از این طریق نه فقط خاطرات قدرتمندی که فکر و ذهن بچه را اشغال کرده است در هنر او انعکاس مییابند؛ بلکه عمل نقاشی به خودی خود، جنبهی درمانی دارد و نقطهی آغازی است برای فرایند غلبه بر شوک روحی. | دنیل گلمن |
افکار عمومی دارای کنجکاوی سیریناپذیری برای کسب دانستنیهاست، اما دانستنیهای بیهوده. | اسکار وایلد |
ما حتی اگر به راستی در این کائنات تنها نباشیم، عملا و از هر لحاظ تنهای تنهاییم. کارل ساگان، تعداد کل سیاره های احتمالا موجود در کائنات را 10 میلیارد تریلیون برآورد کرده است - که خود عددی خارج از حد تصور ماست. اما یک چیز دیگر که به همین اندازه خارج از تصور ماست، مقدار فضایی است که این سیارات به آرامی در آن پراکنده شده اند. ساگان می نویسد:«اگر ما را به طور تصادفی در کائنات می گذاشتند، احتمال آنکه در روی یکی از این سیاره ها یا در نزدیکی آن قرار بگیریم از یک در یک میلیارد تریلیون تریلیوندد 1 با سی و سه صفر پس از آن) کمتر می شد. دنیاها بسیار گران قیمت اند.» | بیل برایسون |
کسی که تنها به فکر خودش باشد و بخواهد همه چیز را به سود خودش تمام کند، نمی تواند خوشبخت باشد. اگر می خواهید به سود خود کار کنید باید به دیگران سود برسانید. | سنکا |
عشق عینک سبزی است که با آن انسان کاه را یونجه میبیند. | مارک تواین |
آزادی، دریایی متلاطم و طوفانی است، مردان ترسو آرامش استبداد را بر این طوفان ترجیح میدهند. | توماس جفرسون |
برای فهم اینکه چرا آدمهای قدرت طلب در سازمان، به هر وسیله ممکن، درصدد تصاحب قدرت هستند، نیاز چندانی به روانشناسی نیست. اما وقتی کسانی، به چماقی که با تحقیر بر سرشان فرود میآید، به چشم عصای معجزهگر می نگرند، دیگر برای فهم چنین حالاتی حتما به روانشناسی نیازمندیم. | مانس اشپربر |
ما با چیزهایی که می گیریم، زندگی می کنیم اما با آنچه می دهیم زندگی می بخشیم. | وینستون چرچیل |
آزادی و اراده شامل چشم پوشی از جبرگرایی نیست بلکه شامل رابطهما با آن است. اسپینوزا نوشت: «آزادی، شناخت سرنوشت است.» انسان با ظرفیت و استعدادش برای درک جبرهای موجود و انتخاب نوع رابطهاش با آنچه برایش از پیش تعیین شده، متمایز میشود. او میتواند و باید انتخاب کند که چطور با سرنوشتاش از جمله مرگ، سالخوردگی، محدودیتهای هوشی و شرطیشدنهای ناگزیر موجود در پیشینهاش ارتباط برقرار کند،... آیا سرنوشتاش را خواهد پذیرفت، انکارش خواهد کرد، با آن خواهد جنگید، تصدیقاش خواهد کرد یا به آن تن در خواهد داد؟ همه این واژه ها حاوی عنصر ارادهاند. | رولو می |
هرکسی میتواند تاریخساز باشد اما فقط یک مرد بزرگ میتواند آنرا رقم زند. | اسکار وایلد |
...مرگ برادر فقدانی بود که تمامی زندگی او را تحت الشعاع قرار داده بود، تمامی اسطوره های پاک و کودکانه ای که در ذهن داشت: مشیت الهی، امنیت خانه، وجود عدل در جهان، و قانونی که می گوید سالخوردگان قبل از جوان ترها می میرند، با مرگ برادر نابود شده بود. | اروین دیوید یالوم |
3 ساعت زودتر بهتر از دقیقه ای دیرتر است. | ویلیام شکسپیر |
فیلسوف چنان که ما، جانهای آزاده، درکش می کنیم، انسانی است که بیشترین مسئولیت و وجدان را برای تکامل کلی انسان دارد. | فردریش نیچه |
تا وقتی به این فکر چسبیده اید که دلیل خوب زندگی نکردنتان، بیرون از وجودتان است، هیچ تغییر مثبتی در زندگیتان رخ نمی دهد. تا وقتی مسوولیت خود را به دوش دیگران بیاندازید که با شما بی انصافی می کنند، ک شوهر لات، یک کارفرمای زیاده طلب، که از کارمندانش حمایت نمی کند، ژنهای ناجور، اجبارهای مقاومت ناپذیر) وضع شما همچنان در بن بست می ماند. تنها خود شما مسوول جنبه های قطعی موقعیت زندگی خود هستید و فقط خودتان قدرت تغییر دادن آن را دارید. حتی اگر با محدودیتهای بیرونی همه جانبه ای درگیرید، هنوز آزادی و حق انتخاب پذیرش برخوردهای مختلف، نسبت به این محدودیتها را دارید. | اروین دیوید یالوم |
به زودی روزگار انتقاد و عیب جویی به پایان می رسد و به وسیله پیشرفت تمدن، آزادی اندیشه به تمام معنی در جهان حکمفرما می شود و همه کس می تواند به دلخواه خود راجع به فلسفه وجود بیاندیشد. | یوهان ولفگانگ گوته |
فکر نمی کنم هیچ نیازی در کودکی، قوی تر از نیاز به حمایت پدر باشد. | زیگموند فروید |
حقیقت وهمی است که بدون آن یک گونه خاص قادر به زنده ماندن نیست. | فردریش نیچه |
اندوه و نشاط همواره دوشادوش هم سفر می کنند و در آن هنگام که یکی بر سفره ی شما نشسته است، دیگری در رختخوابتان آرمیده باشد. شما پیوسته چون ترازویی بی تکلیف در میانه ی اندوه و نشاط هستید. | جبران خلیل جبران |
می خواهی بدانی کیستی؟ نپرس. عمل کن. عمل شما را ترسیم و تعریف می کند. | توماس جفرسون |
انسان باید همیشه بهخطا و نادرستی خدمتکارانش قدری میدان بدهد. | میشل دو مونتینی |
چه تجربهای است زیستن در ترس، مگر نه؟\r\nبردگی همین است و بس. | لارس اسوندسن |
خداوندِ خدا گفت: خوب نیست که آدم تنها باشد. پس برایش معاونی موافق بسازم...و خداوندِ خدا خوابی گران بر آدم مستولی گردانید تا بخفت و یکی از دندههایش را برگرفت و گوشت در جایش پر کرد. و خداوندِ خدا آن دنده را که از آدم گرفته بود زنی بناکرد و وی را به نزدِ آدم آورد! | عهد عتیق |
بیست سال بعد، بابت کارهایی که نکرده ای بیشتر افسوس می خوری تا بابت کارهایی که کرده ای. بنابراین، روحیه تسلیم پذیری را کنار بگذار، از حاشیه امنیت بیرون بیا، جستجو کن، بگرد، آرزو کن و کشف کن. | مارک تواین |
راه رسیدن بهثروت، بیشمار است؛ یکی از هموارترین آنها قناعت است. | فرانسیس بیکن |
اراده با رویارویی آغاز میشود، با یک «نه» آن هم زمانی که «آری» از پیش وجود دارد. خطر در تعبیر منفی والدین از این مرحله از تکامل است که بهوسیلهی خشم بیش از اندازهشان نشان داده میشود و این برداشت نادرست که «نه» اصیل کودک، در واقع مخالفت با آنهاست؛ و در نتیجه کودک آنها را مخالف رشد و استقلال خویش میبیند. و ممکن است به دلیل اتهام متقابلی که در برابر انتخابهایش دریافت میکند وسوسه شود حتی تا حدودی تسلیم این وسوسه شود) که از اراده کردن منصرف شود... این همان ولع، خودشکنی و حسرت برای بازگشت به یگانگی نخستینیست[دوران نوزادی] که در بزرگسالان رواننژند میبینیم. | رولو می |
هر کتابی که بهخواندنش میارزد باید در آن واحد دوبار خوانده شود، رعایت دستور فوق دو علت دارد یکی اینکه در مطالعه دوم، قسمتهای مختلف کتاب بهتر درک میشود و قسمت آغاز کتاب موقعی نیک فهمیده میشود که از پایان آن نیز مطلع باشیم و دیگر اینکه در این دو مطالعه وضع روحی ما یکسان نیست، در مطالعه دوم ما نظر تازهای نسبت به هر قسمت پیدا کرده و طور دیگر تحت تأثیر آن کتاب قرار میگیریم. | آرتور شوپنهاور |
میدانید چرا در اروپا بعضی از آثار مرا خلاف اخلاق گویند؟ به خاطر اینکه من اخلاق اروپاییان را آنطور که هست معرفی میکنم. | اسکار وایلد |
قدرت عبارت است از بالقوگی و استعداد و بالقوگی به آینده اشاره دارد؛ چیزی است که باید محقق شود. آینده زمانی است که در آن به خود قول میدهیم. با خود پیمان میبندیم و خود را متمایز میکنیم. گفتهی نیچه که «انسان تنها حیوانی است که پیمان میبندد» با ظرفیت ما برای فرض کردن خود در آینده مرتبط است. ... نومیدی بسیاری از بیماران که به صورت افسردگی، یأس، احساس«من نمیتوانم» و درماندگی مربوط به آن، بیان میشود، میتوان از دیدگاه ناتوانی برای دیدن یا ساختن آینده هم مشاهده کرد. | رولو می |
اهلِ حقیقت نزدِ من آن کس است که سر در صحراهایِ بیخدا مینهد و دلِ حرمتگزارِ خود را میشکند.او در ریگزارِ زرد، تافته در تَفِ خورشید، چه بسا تشنه کام به جزایرِ پُرچشمهسار نیمنگاهی میافکند؛ آنجا که زندگان در زیرِ درختانِ سایهگُستر آرمیدهاند.اما تشنگیاش او را بر آن نمیدارد که در خیل این آسودگان درآید. زیرا هرجا که واحهها باشند، بُت ها نیز هستند.ارادهیِ شیرانه خود را چنین میخواهد: گرسنه، شَرزه، تنها، بیخدا.آزاد از نیکبختیِ بندگان، رها از خدایان و پرستشها، بیترس و ترسناک، سِتُرگ و تنها: چنین است ارادهیِ اهلِ حقیقت. | فردریش نیچه |
عشق میان والدین، موجب عشق و مهربانی نسبت به فرزندان میشود. گاهی داستانهایی میشنویم درباره والدینی که عشق فراوانشان نسبت به یکدیگر، همهی عشق موجود در خانه را میبلعد و تنها عشقی نیم سوز و نه چندان آتشین برای بچهها بر جای میگذارد. ولی این نگاه اقتصادی دودوتا چهارتا به عشق بیمعناست. عکس آن صحیح است: فرد هرچه بیشتر عاشق باشد، رفتاری محبتآمیز نسبت به فرزندان و به همه درپیش میگیرد. ...اعتماد نخستینی که لازمهی عشق به دیگران و باور داشتن عشق دیگران نسبت به خود و یا عشق به زندگی ست، در کودکانی که از عشق مادر محرومند، شکل نمیگیرد. آنها در بزرگسالی با دیگران احساس غریبی میکنند و به درون خود میگریزند و زندگیشان به رابطهای خصمانه و رقابت با دیگران میگذرد. | اروین دیوید یالوم |
میاندیشم پس هستم، هستم چون فکر میکنم، فکر میکنم چون شک میکنم. | رنه دکارت |
اگر آدمی آنقدر به غذا بی اعتنا باشد که زرد و ناتوان شود، ما نباید او را تحسین کنیم؛ اما مردی که از آگاهی به نیازهای خویش به مرحله ی همدردی با گرسنگان رسیده باشد سزاوار تحسین ما خواهد بود. | برتراند راسل |
در عشق، یک نفر به اضافه ی یک نفر مساوی یک است. | ژان پل سارتر |
برای کشف اقیانوسهای جدید باید شهامت ترک ساحل آرام خود را داشته باشید؛ این جهان، جهان تغییر است نه تقدیر. | لئو تولستوی |
هر کجا عشق هست، زندگی نیز هست. | مهاتما گاندی |
ای حافظ، خود را با تو مقایسهکردن عجیب جنونی است! تو دریایی و ما در مقابل تو قطرهای بیش نیستیم. | یوهان ولفگانگ گوته |
بشری که حق اظهارعقیده و بیان فکر خود را نداشته باشد موجودی زنده محسوب نمیشود. | شارل دو مونتسکیو |
اگر انسان به شیوه های مختلف در برپایی جهان، آزاد نباشد، مسوولیت معنایی نخواهد داشت. جهان رخدادپذیر است؛ همه چیز می توانست به شکلی متفاوت آفریده شود. برداشت سارتر از آزادی فراگیر و ژرف است: انسان نه تنها آزاد است، بلکه محکوم به آزادی است. به علاوه، مفهوم آزادی فراتر از مسوول بودن در برابر دنیاه معنای آکندن دنیا از اهمیت) است: علاوه بر آن، فرد کاملا در برابر زندگی خویش مسوول است، نه فقط در برابر اعمال خود، بلکه در برابر کوتاهی هایش هم مسوولیت دارد. | اروین دیوید یالوم |
نوشتن ده جلد کتاب فلسفه آسانتر از آن است که انسان تنها یک قاعده و دستور تنها را به مرحله ی اجرا و عمل درآورد. | لئو تولستوی |
مرد متأهلی را در نظر بگیرید که به دلیل رابطه با یک زن دیگر، از همسرش فاصله گرفته و چنان با او بدرفتاری می کند که در نهایت این همسر است که تصمیم به طلاق می گیرد. در این حال من با برملا کردن روش او برای شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیت آغاز می کنم، روشی که این حس را ایجاد می کند که تحت کنترل وقایع خارجی است. تا زمانی که او مسئولیت خود را انکار می کند، دگرگونی حقیقی بعید است، زیرا به جای کنکاش در خود، توجهش به تغییر دادن محیط معطوف است.\r\nهرگاه این بیمار مسئولیت خود را در پایان دادن به زندگی مشترکش بپذیرد و نیز بپذیرد که این او بوده که تصمیم به طلاق گرفته، آن وقت توجهش را به این موضوع معطوف می کنم که چقدر از چگونگی این تصمیم گیری راضی است. آیا با همدم سالها زندگی مشترک و مادر فرزندانش درست رفتار کرده است؟ در آینده چه پیشیمانی هایی خواهد داشت؟ و چقدر برای خود احترام قائل خواهد بود؟ | اروین دیوید یالوم |
متخصص کسی را گویند که بتواند پس از اشتباه از آب درآمدن نظریهاش دلیل آن را دقیقأ توجیه کند. | وینستون چرچیل |
بقای حیات در کره زمین، پدیده ای بس دشوار و پیچیده است. از میان میلیاردها میلیاد انواع [گونه] موجودات زنده ای که از آغاز زمین تاکنون پای به عرصه هستی نهاده اند، اغلبشان - 99/99 درصد - دیگر وجود ندارند. همچنان که می بینی، حیات در کره خاکی نه فقط عمری کوتاه دارد بلکه به طرز نومید کننده ای ظریف است و به تارمویی بستگی دارد. از خصوصیات شگفتی آور هستی ما آن است که ما از کره ای برخاسته ایم که خیلی خوب به گسترش حیات یاری می رساند ولی مهارتش در خاموش کردن شعله های زندگی بسی بیشتر است. | بیل برایسون |
شاید کسی را که با او خندیدهای فراموش کنی، اما هرگز کسی را که با او گریستهای از یاد نخواهی برد. | جبران خلیل جبران |
هر کس که از هنر تاثیر پذیرفته باشد می داند که ارزش هنر به مثابه ی سرچشمه ی لذت و تسلی خاطر در زندگانی حدی ندارد. | زیگموند فروید |
خطاهای بشری، اول رهگذر است و بعد میهمان، چندی نمیگذرد که صاحبخانه میشود. | فرانسوا ولتر |
تنها ماندن، سرنوشت تمام راههای بزرگ است، این سرنوشتی است که اغلب بر آن تأسف میخورند، من باید بگویم که از سرنوشتهای دیگر اسفانگیزتر نیست. | آرتور شوپنهاور |